oldmagina

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    2,139
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    20

تمامی ارسال های oldmagina

  1. ناو هواپیمابر یو اس اس اینترپرایز در سال 1937
  2. اعضای خدمه پروازی و زمینی یک بمب افکن B-17 به نام "Honey Chile II" در حال آماده سازی های هواپیمای خود ، قبل از اعزام به ماموریت ، پولبروک، نورث همپتون شایر، انگلستان، پاییز 1942
  3. سلام بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که با حضور ناوهای هندی در دریای عرب ، بلافاصله درخواست اجرای مانور مشترک دریایی با آنها بکنیم و از آنها برای حضور در چابهار به عنوان ناو مهمان دعوت کنیم .
  4. داستان گویی و راهبرد چگونه "روایت" ، بخش مرکزی جنگ منطقه خاکستری است عنوان اصلی : STORY TELLING AND STRATEGY: HOW NARRATIVE IS CENTRAL TO GRAY ZONE WARFARE نویسنده : David Knoll منبع : Modern War Institute At West Point تاریخ انتشار : 24 آگوست 2021 جنگ منطقه خاکستری می تواند در حد چیزی به اندازه ساخت چند زیرساخت بدون حادثه باشد . از سال 2015 ، چین سه روستای جدید در منطقه ای که ادعا می کند در تبت است ، ایجاد کرده ، ولی این محل در واقع در کشور بوتان قرار گرفته است . البته دولت چین جاده ها ، پاسگاه های پلیس و حتی زیرساخت های نظامی مربوط به این منطقه را هم در همان محل و در واقع در شمال بوتان ساخته است . جمهوری خلق چین از دهه 1980 ادعای مالکیت بخشی از این سرزمین را داشته است ، اما به تازگی ساخت و ساز را در این محل آغاز کرده است. به نظر می رسد هدف نهایی چینی ها این است که زمین های تصرف شده در شمال بوتان را با یک قطعه سرزمینی راهبردی تر که می خواهند در امتداد مرز شمالی هند به دست آورند ، مبادله کنند . توجه به این واقعیت که بخشی از منطقه اشغالی بیول خنپاجونگ ( Beyul Khenpajong ) ، یکی از مقدس ترین مکان های بوتان است ، باعث می شود که این بازی چین تقویت شود . در نگاه اول، به نظر می‌رسد که داستان بوتان نمونه‌ای کلاسیک از عملکرد چین است که در آن اتفاقاتی را به‌ طورغیرقانونی در میدان اجرا می‌کند تا دستاوردهای راهبردی اش را تضمین کند. با این حال، این رخداد در بوتان ، نمونه ای از این هم هست که چگونه " روایت " ( Narrative ) ، نقش اصلی را در جنگ منطقه خاکستری بازی می کند . کلید استراتژی پکن در بوتان این است که روایتی مبنی بر اینکه این قلمرو بخشی از چین است یا حداقل این استدلال که هر یک از طرفین شایستگی داشتن آن را دارد ، ایجاد کند . هرچه این روایت قوی تر شود ، احتمال این که حمایت بین المللی از خواسته بوتان انجام شود ، کمتر می شود . سال گذشته یکی از مقامات محلی حزب کمونیست چین از یکی از این روستاها بازدید کرد تا سکونت در این منطقه را جشن بگیرد ، این یک رویداد کاملا پیش پا افتاده.به نظر می رسد ولی نتیجه این کارها این است که برای جامعه بین المللی ، این اتفاق دیگر یک چشم انداز یک تصرف سرزمینی را ندارد بلکه یک اختلاف حقوقی مبهم است که بهتر است حل آن به دو طرف ذینفع واگذار شود. روایت هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزار در جنگ منطقه خاکستری عمل می کند. اقدامات منطقه خاکستری یک روایت کلی را در حمایت از اهداف راهبردی شکل می دهد و همزمان ، کنش‌های منطقه خاکستری هم با روایت تقویت می‌شوند . اگر روایت انجام شده نتواند کشش مورد نظر را پیدا کند، کنش‌ها شانس موفقیت کمتری خواهند داشت . جنگ منطقه خاکستری اغلب بر انکار کردن ، باقی ماندن در زیر آستانه پاسخ دشمن و دستیابی به یک اثر تجمعی از طریق اقدامات به ظاهر جزئی متکی است . روایت موفق ، تفسیر دشمن از رویدادها را مورد تردید قرار می‌دهد ، بر ماهیت روزمره فعالیت منطقه خاکستری تأکید می‌کند و در نهایت تبدیل به یک توضیح پذیرفته‌شده یا مدعی درستی ، می‌شود. موقعیت روستاهای ایجاد شده چین در داخل مرز بوتان چهار عنصر خاکستری انکار غیر قابل قبول : فعالیت‌های منطقه خاکستری به روش‌های مبهم انجام می‌شود ، به طوری که خود کنشگر یا قصدی که دارد ، پوشانده شود حتی اگر این پوشش خیلی جزئی باشد . به عنوان مثال، در سال 2014 هنگامی که روسیه منطقه کریمه را ضمیمه خود کرد، نیروهای مسلح ناشناس ( همان مردان سبز کوچک ) را برای انجام عملیات فرستاد و اینکه آنها سربازان روسی هستند را انکار کرد . به عنوان یک مثال دیگر ، دولت چین در جریان ساخت جزایر خود در دریای چین جنوبی ، مدعی شد که در حال ساخت پایگاه هایی برای جستجو و نجات و تحقیقات زیست محیطی است . با ایجاد پوشش نازکی از انکار ، یک دولت تجدیدنظرطلب می تواند جامعه بین المللی را از ایجاد یک روایت مشترک از فعالیت های مخرب در حال انجام باز دارد . با این که این انکار کردن برای اکثر ناظران غیرقابل قبول است ولی به برخی از حالات یا عناصر درون آنها بهانه ای برای عدم اقدام فراهم می کند . این امر اهمیت مبارزه با روایت دشمن و نه فقط مقابله با اقدامات تاکتیکی اش را افزایش می دهد. بدون پوششی از انکار اقدامات تاکتیکی، قصد راهبردی واضح‌تر خواهد شد ( مثلاً این که الان روسیه از نیروهای مسلح خود برای ضمیمه کردن بخشی از اوکراین استفاده می‌کند ) و این کار می تواند به بقیه جامعه بین‌الملل فرصت یا حتی مأموریتی برای سازماندهی یک واکنش مؤثر بدهد . دختر موطلایی مسابقات : فعالیت‌های منطقه خاکستری نه خیلی داغ هستند و نه خیلی سرد و همواره در سطحی کمتر از جنگ متعارف باقی می مانند ، البته آنها شامل رقابتهایی شدیدتر از روابط روزمره بین‌المللی می‌شوند . معمولا دشمنان فعالیت‌های منطقه خاکستری را به عنوان رفتار عادی طرف مقابل در نظر می‌گیرند در حالی که در واقع اینها تلاش‌هایی تجدیدنظرطلبانه برای تغییر وضعیت موجود هستند . برای مثال در دریای چین جنوبی ، کشور چین از شبه‌نظامیان دریایی خود با حمایت گارد ساحلی پرقدرت خود استفاده می‌کند تا ناوگان ماهیگیری اش در محدوده کشورهای همسایه را قوی‌تر کند و بتواند ادعاهای سرزمینی مورد مناقشه خود را مطرح کند . مقامات چینی این فعالیت ها را پیش پا افتاده نشان می دهند ولی در واقع، این روایت ، کارزاری برای عادی سازی جاه طلبی های سرزمینی چین است. عنصر اصلی این کارزار ، چارچوب‌بندی اقدامات زورگویانه به عنوان یک عمل ساده در یک مرز کاملا مشخص است . این روایت کاملا بر خلاف این حقیقت است که پکن از زور برای بیرون راندن دیگر مدعیان از قلمرو خودشان استفاده می کند. اقدامات زیر آستانه تحریک : فعالیت‌های منطقه خاکستری در سطحی از شدت یا دامنه انجام می‌شوند که بعید است موجب پاسخ نظامی متعارف شود . روایت ساخته شده به ایجاد این درک کمک می کند که اقدامات آنقدر در مقیاس محدود هستند که در نتیجه آن یک پاسخ متعارف غیر معقول به نظر برسد . به عنوان مثال، نیروهای چینی تعدادی از اقدامات را در دریای چین جنوبی صورت داده‌اند که در آنها تأسیسات نظامی قابل توجهی ساخته شده است . این تاسیسات شامل باندهای فرودگاهی 10 هزار فوتی ، رادارهای فرکانس بالا و پناهگاه‌های پنهان می‌شود . پس از مشخص شدن این واقعیت، این اقدامات تهدیدی آشکار برای دیگر بازیگران منطقه‌ای به نظر می رسد که ممکن است پاسخی مسلحانه را در مقابل آن انجام بدهند . البته چین پایگاه‌های نظامی در جزایر مورد مناقشه ساخت ولی در طول ساخت و ساز آنها ، ابعاد محدود کار ، توسعه مرحله‌ای و انکار چینی‌ها باعث ‌شد که یک پاسخ متعارف نامتناسب به نظر برسد . اثر تجمعی : هر کدام از اقدامات منطقه خاکستری به تنهایی تأثیر کمی دارند ، اما در مجموع می توانند اثرات راهبردی ایجاد کنند . به عنوان مثال، چین هواپیماهای نظامی خود را به منطقه شناسایی هوایی تایوان می‌فرستد که به نظر می‌رسد تلاشی باشد برای پایان دادن به آمادگی ارتش بسیار کوچکتر تایوان و تقویت ادعاهای جمهوری خلق چین مبنی بر اینکه استقلال تایوان قابل بحث است . هر بار که این هواپیماها به جزیره نزدیک می شوند، تایوان آماده باش می دهد و جت های خود را بلند می کند . از اواسط سپتامبر تا اواسط دسامبر 2020، هواپیماهای نظامی چینی بیش از صد مورد از این نوع ماموریت ها را انجام دادند . در آوریل 2021، سورتی پروازهای چینی به بالاترین سطح ماهانه خود رسید . هدف از این فعالیت‌ها این است که به ایالات متحده نشان دهد که تایوان هیچ ادعای قانونی - یا واقع بینانه - برای استقلال ندارد. در واقع، بسیاری از بزرگترین مجموعه پروازها پس از تعاملات رهبران ارشد ایالات متحده و تایوان یا اظهارات رهبران ارشد ایالات متحده در مورد تایوان صورت گرفته است. پرواز 52 هواپیمای جنگی چینی در منطقه شناسایی هوایی تایوان در اکتبر 2.21 پیامدهای سیاست ایالات متحده : محوریت روایت در جنگ منطقه خاکستری نشان می دهد که چگونه دولت ایالات متحده می تواند با تلاش های دشمن مقابله کند . در سطح ملی، ایالات متحده باید تلاش های خود را برای تضعیف انکار غیرقابل قبول ، روشن کردن ماهیت واقعی رقابتهای ظاهرا صحیح و نشان دادن تأثیر بالقوه راهبردی اقدامات تجمعی دشمن متمرکز کند . اگر ایالات متحده بتواند قبل از تجمع اتفاقات زیاد در میدان بازی ، شواهد روشنی را ارائه دهد ، ممکن است فرصتی برای جمع کردن جامعه بین المللی در جهت واکنش مورد نظر را داشته باشد. با این حال، پیام‌های متقابل ذاتاً چالش برانگیز است ، این محوریت روایت به نیاز دولت ایالات متحده برای ایجاد و پیشبرد روایت مورد نظر خود اشاره می‌کند . این روایت مثبت توسط ایالات متحده که بر حمایت از حاکمیت قانون موجود و وجود یک نظام بین‌المللی متمرکز شده است که موجب دهه‌ها رفاه مشترک بوده است، می تواند در رقابت راهبردی به هدف خود عمل ‌کند . عنوان کردن این روایت همچنین تضاد آشکاری با فعالیت های بدخواهانه ای که دولت های خواستار تغییر در وضعیت موجود انجام می دهند ، ایجاد می کند . همچنین وجود تفاوت‌های روشن بین این دو روایت باعث می شود فضای کمتری را برای شرکا و متحدانی که می‌خواهند از تصمیم‌گیری‌های سخت در مورد چین و روسیه اجتناب کنند، باقی بماند . با حرکت به سطح نظامی ، پیامدهایی به وجود می آید که تصمیم گیرندگان وزارت دفاع باید هنگام برنامه ریزی فعالیت های نظامی ، آنها را در نظر بگیرند : اول این که ارتش می تواند از تلاش کلی دولت ایالات متحده برای تضعیف انکار غیرقابل قبول فعالیت منطقه خاکستری دشمن حمایت کند. یک تصویر یا ویدیو به اندازه هزار کلمه ارزش دارد و می‌تواند به شکلی بسیار مؤثرتر از فقط انتشارات مطبوعاتی ، به جذب افکار بین‌المللی کمک کند. ارتش در موقعیت خوبی برای جمع آوری شواهدی از اقدامات دشمن قرار دارد و می تواند آنها را با کشورهای شریک و خبرگزاری ها به اشتراک بگذارد . ارتش در حال حاضر هم منابعی را در این فضا هزینه می کند . برای مثال، وزارت دفاع خبرنگاران را با هواپیماهای شناسایی نظامی به پرواز درآورده است تا ماهیت نظامی ساخت جزایر چینی در دریای چین جنوبی را برجسته کند. با توجه به ماهیت راهبردی کارزارهای منطقه خاکستری دشمن، رهبران وزارت دفاع باید این تلاش ها را در اولویت قرار دهند. دوم، ارتش ایالات متحده زمان زیادی را صرف تعامل با شرکا و متحدان و هشدار دادن به دشمنان می کند . این فعالیت‌ها شامل نمایش همکاری امنیتی ، تمرین‌ها، تضمین دریانوردی آزاد و تعامل با رهبران کلیدی است. هنگام انتخاب هر کدام از این فعالیت‌ها و برای تامین مالی آنها باید از دریچه تقویت روایت ایالات متحده - حمایت از حاکمیت قانون، مقابله با فعالیت‌های غیرقانونی، حمایت از شرکا و متحدان - و روایت‌های تحقیرآمیز بر علیه دشمن ، نگریسته شود . بخش مهمی از این تلاش ، کار با شرکایی است که روایت مثبت ایالات متحده را با محوریت حاکمیت قانون تقویت می کند، بنابراین هوشیاری بیشتری در مورد رعایت استانداردهای کشندگی کمتر ( Leahy Law ) مورد نیاز است. سوم، هر اقدامی که روایات ایالات متحده را تضعیف کند باید به عنوان یک خطر تلقی شود . هنگامی که یک عملیات پیشنهادی ، روایت ایالات متحده، مانند حمایت از حاکمیت قانون را تضعیف می کند ، رهبران نظامی باید آن اقدام را خطری برای یک هدف در سطح راهبردی ببینند. در برخی موارد، مانند حمله به بن لادن ، ریسک انجام چنین خطری قابل قبول است ولی در موارد دیگری مانند حملات هواپیماهای بدون سرنشین علیه نیروهای نظامی سطح پایین در مکان‌هایی مانند سومالی، یمن و افغانستان ، ممکن است چنین نباشد. دولت های تجدید نظر طلب از روایت هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزار رقابت در منطقه خاکستری استفاده می کنند. آماده سازی شرایط عملیاتی برای رسیدگی به فعالیت های منطقه خاکستری کافی نیست . میدان جنگ در سطح روایت شروع می شود و در همان سطح هم به پایان می رسد. استراتژی مدرن روسیه و چین به طور فزاینده ای به جنگ اطلاعاتی اولویت می دهد ، در حالی که دولت ایالات متحده در ایجاد سازگاری کند بوده است . این رقبا از جنگ منطقه خاکستری در مکان هایی مانند دریای چین جنوبی، دریای آزوف و اکنون بوتان استفاده کرده اند. برای معکوس کردن این روند، ایالات متحده باید به دنبال تضعیف قابلیت انکار رقبا، همکاری نزدیک با شرکا برای تقویت پیام‌رسانی و درک کامل آسیب‌پذیری‌ها و خطرات روایتها باشد.
  5. ما بار دیگر در خاورمیانه در جنگ هستیم چه غرب بخواهد اعتراف کند یا نه، به لطف حملات حماس به اسرائیل و پاسخ احتمالی ایران به حمله متقابل اسرائیل، منطقه در حال جنگ است. عنوان اصلی : We are once again at war in the Middle East نویسنده : Jamie Dettmer منبع : December 23, 2023 ، POLITICO Europe فوریه 1991 بود، و خدمه ناوچه بریتانیایی اچ ام اس گلاستر ( HMS Gloucester ) در حال تلاش بودند تا موشک کرم ابریشم عراقی را که به سمت ناو یو اس اس میسوری ( USS Missouri ) در حال حرکت بود را هدف قرار بدهند . یو اس اس میسوری یک ناو جنگی دوران جنگ جهانی دوم آمریکایی بود که به دستور رئیس جمهور سابق ایالات متحده، رونالد ریگان بعد از تعمیر و تجهیز به خلیج فارس اعزام شده بود . تکان شدید ناشی از شلیک موشک های Sea Dart نگران کننده بود و زمانی که با چشمان خواب آلود به سمت عرشه می دویدم مشاهده از نزدیک اولین شکار موفقیت‌آمیز یک موشک توسط موشک دیگری در طول جنگ دریایی را از دست داده بودم . امروز که 32 سال از این اتفاق می گذرد ، چنین رهگیری‌هایی در دریای سرخ به تعداد زیادی در حال انجام است و چه غرب بخواهد اعتراف کند یا نه ، به لطف حملات حماس به اسرائیل و احتمال پاسخ ایران به حمله متقابل اسرائیل ، بار دیگر خاورمیانه در حال جنگ است. همه ما باید نفس راحتی بکشیم که رهگیری‌های موشکی تاکنون از غرق شدن کشتی های جنگی یا کشتی تجاری غربی جلوگیری کرده اند . این اتفاق ممکن است تبدیل شدن درگیری فراتر از دید در دریای سرخ را به چیزی بسیار بزرگ‌تر و خطرناک تر تسریع ‌کند که خطر ببسیار بزرگتری را به دنبال دارد ؛ تشدید تنش نظامی در منطقه ای که از قبل با نگرانی بر فراز پرتگاه قرار گرفته است . از 19 اکتبر تا به امروز ، حوثی‌های یمن ، همان گروه شبه‌نظامی که دولت متحد آمریکا در یمن را در سال 2014 سرنگون کرد و همسو با ایران است ، حداقل ده کشتی تجاری را که از آب‌های بین‌المللی در دریای سرخ عبور می‌کردند با موشک و پهپاد هدف قرار داده‌اند . البته بیشترآنها توسط قدرت آتش برتر ناوهای جنگی ایالات متحده ، فرانسه و بریتانیا منهدم شده و از بین رفته اند ، تعداد کمی از آنها هم به هدف خورده اند فقط خسارت وارد کرده اند و هیچ کشتی غرق نشده است . یک مثال از این برخوردها تانکر نروژی حامل مواد شیمیایی استریندا ( Strinda ) بود . تانکر نروژی استریندا که توسط یک موشک کروز ضد کشتی شلیک شده از مناطق تحت کنترل حوثی ها هدف قرار گرفت . دوازده اکتبر 2023 همین امر در مورد مجموعه ای از موشک های کروز ساخت ایران که حوثی ها آنها را از شهر صنعا پایتخت یمن به سمت بندر ایلات اسرائیل شلیک کردند نیز صادق بود . اولین مورد این موشکها توسط موشک هدایت شونده ناوشکن نیروی دریایی ایالات متحده یو اس اس کارنی ( USS Carney ) سرنگون شد . کارنی بخشی از گروه هواپیمابر ضربتی یو اس اس جرالد آر فورد ( USS Gerald R. Ford ) است که در روزهایی که حماس به اسراییل حمله کرد ، به دستور لوید آستین ( Lloyd Austin ) ، وزیر دفاع ایالات متحده ، به شرق مدیترانه اعزام شد . یک ناو گروه هواپیمابر دیگر به رهبری یو اس اس دوایت دی. آیزنهاور ( USS Dwight D. Eisenhower ) هم به منطقه اعزام شد و اکنون در جنوب باب المندب در خلیج عدن مستقر شده است. اواسط هفته ، آستین شکل گرفتن یک ماموریت دریایی را با مشارکت بیش از دوازده کشور با هدف حفاظت از کشتیرانی تجاری در دریای سرخ ، یکی از شریان های تجاری بزرگ جهان در امتداد مسیر تردد کانال سوئز ، اعلام کرد . اما حوثی ها همچنان به کارشان ادامه می دهند و اعلام می کنند که حملات خود را متوقف نخواهند کرد . محمد البخیتی ، یکی از اعضای شورای حاکم حوثی ها ، این هفته در پست خود در فضای مجازی اعلام کرد : " اعلام آمریکا مبنی بر ایجاد این ائتلاف شرم آور ، ما را از ادامه عملیات نظامی خود باز نخواهد داشت و این کار تا زمانی که جنایات نسل کشی در غزه متوقف شود و غذا، دارو و سوخت به جمعیت تحت محاصره آن وارد شود ، ادامه خواهد یافت " . سرعت گرفتن و گسترش حملات حوثی ها بر این ترس افزوده است که جنگ اسرائیل و حماس در نهایت همه منطقه همیشه آشفته خاورمیانه را فرا خواهد گرفت . مقامات ایالات متحده در پاسخ به همه اینها چهره شجاعانه ای به خود می گیرند ؛ همین ماه گذشته بود که مقامات پنتاگون ادعای موفقیت در مهار جنگ را داشتند ، البته این ادعا در همان زمان هم درست نبود و اکنون حتی کمتر از آن موقع درست به نظر می رسد . نه دولت جو بایدن ، رئیس جمهور ایالات متحده و نه دولت های متحد غربی نمی خواهند این واقعیت را نشان بدهند ولی دیگر کار از کار گذشته است . در 14 نوامبر، درگیری های مرزی بین اسرائیل و حزب الله از قبل بیشتر شده بود . همزمان نیروهای آمریکایی و ائتلاف در عراق و سوریه 38 بار مورد حملات پهپادی و موشکی گروه‌های تحت حمایت ایران قرار گرفته‌اند . با این حال، خبر خوب این است که پیامدها در مقیاس محدود باقی مانده است . جنگ کاملی بین اسرائیل و حزب الله درنگرفته است . ایران تلاشی برای توقیف نفتکش ها در تنگه هرمز نکرده یا به هیچ یک از آنها شلیک نکرده است.و حوثی ها هنوزشلیک موشک به سمت عربستان سعودی را آغاز نکرده اند . می توانیم بگوییم همه چیز می توانست بسیار بدتر باشد . البته هنوز هم فاصله ما با یک اتفاق بزرگتر ، فقط یک رهگیری موشکی شکست خورده است . دریای سرخ و موقعیت باب المندب در جنوب آن تل آویو به لطف گنبد آهنین خود تاکنون از اصابت بسیاری از موشک های حماس و حزب الله در امان بوده است . بندر ایلات نیز به لطف ناو یو اس اس کارنی و سامانه دفاع موشکی ارو 3 اسرائیل که در اولین استفاده عملیاتی اش یک موشک بالستیک شلیک شده حوثی ها را بر فراز دریای سرخ رهگیری کرد ، هنوزمورد اصابت جدی قرار نگرفته است . اما اگر همه یا هر کدام از آن رهگیری ها هدف خود را از دست می دادند، چه اتفاقی می افتاد ؟ اگر موشکهای حزب الله رهگیری نشود و باعث تلفات گسترده در تل آویو شود، چه اتفاقی می افتد؟ یا اگر یک کشتی جنگی یا تجاری غربی غرق شود ؟ به اینها خطرات ناشی از مین یا قایقهای های تندرو را هم اضافه کنید. ژنرال بازنشسته آمریکایی مارک کیمیت ( Mark Kimmitt) که به عنوان دستیار وزیر امور خارجه در امور سیاسی-نظامی در دولت پرزیدنت جورج دبلیو بوش خدمت کرده است ، می گوید: "سیاست ایالات متحده در مورد این گونه حملات ، پاسخ متناسب به شیوه درجه بندی شده است. با این حال، من فکر می‌کنم در گذشته موقعیت‌هایی را دیده‌ایم که وقتی عبور از خط قرمز اتفاق افتاده است ، تغییرات بنیادینی در واکنش اتفاق افتاده است . ایالات متحده به ویژه در مورد افزایش قابل توجه حملات به نیروهای آمریکایی و پرسنل دیپلماتیک در داخل عراق توسط شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران، خویشتنداری قابل توجهی از خود نشان داده و به نیروهای امنیتی عراق اجازه داده است که به اوضاع را رسیدگی کنند.ولی اگر حمله‌ای به تأسیسات دیپلماتیک یا پایگاه‌های آمریکایی‌ در عراق ، انجام شود و تعداد زیادی تلفات رخ بدهد، فکر می‌کنم باید انتظار پاسخ بسیار متفاوتی را داشته باشیم . " به همین علت است که صداهای فزاینده ای از سوی ایالات متحده و متحدان غربی اش برای محدود کردن کارزار اسراییل در غزه شنیده می شود. آنها روز به روز نگران تر می شوند . این هفته یک مقام ارشد اسراییلی که خواست نامش فاش نشود ، در گفتگو با گروهی از خبرنگاران گفت : "عرصه‌ای که اخیراً در دریای سرخ باز شده است، فقط مشکل اسرائیل نیست ، البته این برای اسرائیل مشکل ساز است، اما یک موضوع جهانی است. اسرائیل از اعلام آستین برای ایجاد یک نیروی دریایی ترکیبی برای کنترل دریای سرخ استقبال می کند . البته ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا این نیرو موثر واقع شود و اسرائیل نمی تواند برای همیشه صبر کند زیرا اقتصاد ما در حال آسیب دیدن است . نرخ های بیمه ای که افزایش می یابند عملاً تمام جهان را تحت تأثیر قرار خواهد داد . در واقع انجام دهندگان این کار واقعاً حوثی ها نیستند ، مجری آن ایران، ایران و ایران است . ایران به آنها دستور می دهد ، ایران به آنها سلاح می دهد و البته ایران اگر بخواهد می تواند جلوی آن را بگیرد. بنابراین ما نیاز داریم که دنیا بر ایران فشار بیاورد تا جلوی آنها را بگیرند " . و یکی از سؤالات بزرگ این است که آیا مأموریت دریایی غرب می‌تواند فقط با ماهیت دفاعی ادامه داشته باشد و بتواند در منصرف کردن شرکت‌های کشتیرانی و بیمه‌گران از ترک مسیر موفق باشد یا اینکه باید تاکتیک‌های تهاجمی را به کار بگیرد ؟ ترافیک این مسیر دریایی در حال حاضر 14 درصد کاهش یافته است .
  6. سلام فکر می کنید ممکن است چیزی که برخورد کرده پهپاد نبوده و چیزی شبیه موشک کروز بوده و انفجار به صورت تاخیری در داخل کشتی و بعد از نفوذ سر جنگی رخ داده یاشد ؟
  7. سلام البته این روایت انگلیسی ها از ماجراست و طبیعی است که نظر خودشان را در آن منعکس کنند . مطمئنید که مرده است ؟ این استاد دانشگاه کینگز کالج است. احتمالا با یکی دیگه اشتباه گرفته اید .
  8. همه مردان شاه گروه اعزامی شاهنشاهی ایرانی در جنگ ظفار عنوان اصلی : All the Shah’s Men: The Imperial Iranian Brigade Group in the Dhofar War نویسنده : Dr Geraint Hughes منبع : June 6, 2016 defenceresearch در پاییز سال 1972 محمد رضا پهلوی ، شاه ایران ، 150 سرباز نیروی ویژه از ارتش ایران را به عمان فرستاد و مداخله ای را آغاز کرد که با اعزام یک گروه بزرگ نظامی به عمان به اوج رسید . این گروه برای انجام عملیات تحت رهبری بریتانیا برای کمک به نیروهای مسلح سلطان عمان ( Sultan’s Armed Forces ) ( SAF ) در ظفار ، برای نبرد علیه جبهه مردمی برای آزادی عمان ( Popular Front for the Liberation of Oman ) ( PFLO ) ، قرار گرفت . حداقل 15000 سرباز از نیروی زمینی ، دریایی و هوایی ایران بین سال‌های 1972 تا 1979 به عمان اعزام شدند که طبق گزارش‌ها ، بیش از 700 نفر از آنان در این نبرد کشته شدند . با این حال فقط تعداد کمی از مورخان در مورد گروه نظامی شاهنشاهی ایرانی ( IIBG ) ( Imperial Iranian Brigade Group ) و تعامل آن با نیروهای نظامی آموزش دیده توسط بریتانیا مطلب نوشته اند . در آن زمان بریتانیا و دیگر قدرت‌های غربی طرفدار راهبرد "دخالت حداقل" ( light footprint ) در مداخلات نظامی منطقه ای بودند ، بنابراین انتظار این بود که مربیان و مشاوران نظامی بریتانیا با متحدانی مانند ارتش ایران همکاری کنند ، نیروهای مسلحی که تقریبا سابقه تعامل ناچیزی در حد صفر درعملیات متحد با بریتانیا داشتند و دارای ضعف‌های خاصی ناشی از محدودیت به خاطر احتمال وقوع کودتای نظامی علیه حکومت بودند . در ظفار ، ایرانی‌ها می‌توانستند نیروی انسانی انبوهی را فراهم کنند که انگلیسی‌ها ، به علت تعهداتشان در ناتو و بدتر شدن بحران در ایرلند شمالی ، نمی‌توانستند در آنجا مستقر کنند . نظامیان ایران نقش مهمی در پیروزی در جنگ علیه PFLO داشتند ، اگرچه مشارکت بین آنها ، عمانی ها و متحدان انگلیسی آنها بدون دردسر هم نبود . محمد رضا پهلوی شاه ایران در سفر به عمان با استقبال سلطان قابوس بن سعید در فرودگاه در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 ، شاه ایران بر گسترش قدرت نظامی تاکید داشت ، قصد او این بود که قلمرو خود را به یک قدرت منطقه ای تبدیل کند و فضای خالی قدرتی را که در خلیج فارس به دلیل عقب نشینی بریتانیا از منطقه شرق سوئز بین سال های 1968 تا 1971 ، رخ داده بود ، پر کند . همچنین محمد رضا پهلوی خود را سنگری در برابر وقوع انقلاب در منطقه می‌دید و به اندازه دولت‌های ادوارد هیث ( Edward Heath ) و هارولد ویلسون ( Harold Wilson ) ، مصمم بود که سلطان قابوس بن سعید را از سرنگونی توسط PFLO مارکسیست - لنینیست نجات دهد. بر روی کاغذ ، ارتش ایران نیروی قدرتمندی بود که در نتیجه کمک‌های نظامی عمده توسط ایالات متحده و تا حدی کمتر توسط بریتانیا، به‌شدت تجهیز شده بود. با این حال ، گسترش نظامی ایران توسط عوامل متعددی محدود می شد . نیروهای مسلح شاه ایران دارای ساختار فرماندهی بیش از حد متمرکز و ناکارآمد بودند ، افسران به جای شایستگی حرفه ای ، بر اساس وفاداری به رژیم شاهنشاهی منصوب می شدند و ارتقا پیدا می کردند و وزارت دفاع و ارتش به دلیل کمبود پرسنل کلیدی مانند افسران ارشد ، افسران دوره دیده و همچنین کارمندان غیر نظامی در بخش پشتیبانی ، با مشکل مواجه بود . نیروهای ایرانی در حال استقرار برای انجام عملیات نادر ، کریسمس 1974 عوامل خاص دیگری هم وجود داشت که ایرانیان را در ظفار به شریک ناجور تبدیل می کرد . خصومت‌های اعراب و ایرانیان ، همچنین ادعاهای ارضی شاه در خلیج فارس به این معنا بود که حضور گروه نظامی ایران از نظر سیاسی می توانست بحث برانگیز باشد . انگلیسی هراسی ( Anglophobia ) سنتی در ایران ، که از میراث قدیمی بریتانیا در مداخله اش در امور ایران ریشه می‌گرفت ، به این معنی بود که افسران بریتانیایی که برای خدمت مستشاری به نیروی هوایی ارتش ایران اعزام می‌شدند با بدگمانی و بی‌اعتمادی متحدان در ارتش ایران مواجه می‌شدند . در ابتدا ، کیفیت نیروهای ایرانی قابل اعتماد نبود . گروه نیروهای ویژه شاه ایران مورد تمسخر همتایان خود از هنگ 22 سرویس هوابرد ویژه ( 22 SAS ) قرار گرفتند که برای سازماندهی نیروهای فرقات ( شبه نظامیان قبیله ای ) به ظفار اعزام شده بودند . در دسامبر 1973 ، ایران یک گردان از چتربازان را برای باز کردن جاده میدوی ( Midway ) که ظفار را به بقیه سرزمین سلطنتی پیوند می‌داد ، فرستاد . جاده به سرعت ایمن شد ولی همانطور که فرمانده کل نیروهای مسلح سلطان ( Commander-in-Chief of the Sultan’s Armed Forces ) ( CSAF ) ، سرلشکر تیموتی کریسی ( Timothy Creasey ) مشاهده کرد ، نیروهای هوابرد ایرانی که از موفقیتشان خوشحال بودند ، به سرعت به سمت عشایر ظفار و گله های آنها هم تیراندازی کردند . در حالی که فرمانده ارتش ایران ، ژنرال غلامرضا ازهاری ، می خواست نیروهای خود را در ظفار شرقی مستقر کند ، ژنرال کریسی که می ترسید نیروهای ایرانی بعد از پیروزی ، به غیرنظامیان ظفار هم حمله کنند ، می خواست نیروهای ایرانی در غرب ظفار که کم جمعیت تر بود و البته PFLO در آنجا قوی تر بود ، مستقر شود . CSAF توانست سلطان قابوس (و از طریق او شاه ایران ) را متقاعد کند که ارتش ایران باید در منطقه غرب بجنگد ، نتیجه این بود که بین دسامبر 1974 و دسامبر 1975 نیروهای ایرانی در یک سری از حملات درگیر شدند که در نهایت باعث خروج شورشیان از ظفار شد . بالگردهای ایرانی بر فراز منطقه ظفار غربی ایرانی ها منحنی یادگیری تندی برای ارتقا داشتند . عملکرد اولیه آنها در نبرد نشان می داد که سربازان آنها اغلب فاقد مهارت های اولیه پیاده نظام بودند . آنها نیروی گشتی نداشتند ، مواضع دفاعی خود را با میدان های آتش در هم تنیده پوشش نمی دادند (یک چالش به وجود آمده به دلیل زمین سخت منطقه ) ، توانایی آتش و حرکت در جنگ نداشتند و وقتی در زیر آتش دشمن قرار می گرفتند به جای پراکندگی نیروها ، بیشتر تمایل داشتند که یک جا جمع شوند . با این حال ، استقرار آنها برای عملیات در منطقه غربی به نفع آنها تمام شد . ارتش ایران توسط مستشاران آمریکایی خود برای مبارزه به شکل "جنگ متعارف" آموزش دیده بود و سال آخر جنگ علیه PFLO هم خیلی شبیه یک جنگ متعارف شده بود . حمله نهایی که از اکتبر تا دسامبر 1975 صورت گرفت ( عملیات هدف ) ( Operation Hadaf ) شامل دو تیپ از نیروهای ایران و عمان بود که در نبردهای دشواری علیه شورشیان شرکت کردند و برای این کار نیاز به استفاده از توپخانه ، پشتیبانی آتش دریایی و مانور بال چرخشی داشتند . سرلشکر کن پرکینز ( Ken Perkins ) ، جانشین کریسی در CSAF ، در دسامبر 1976 خاطرنشان کرد که "بدون کمک ایران، ما در جنگ پیروز نمی شدیم ". البته وافعیت این بود که نیروهای نظامی ارتش شاهنشاهی ایران ( IIBG ) شرکایی ناشی بودند ؛ افسران رابط بریتانیا به سختی می‌توانستند حتی اطلاعات اولیه را از این متحدان خود به دست آورند (اطلاعات ساده ای مانند محل استقرار یگان‌های دوست ) و اغلب احساس می‌کردند که به خاطر اشتباهات و بی‌کفایتی ایرانی ها ، آنها مقصر شناخته می شوند . البته مشارکت ارتش ایران این ضرب المثل منسوب به ژوزف استالین را به خوبی نشان داد که " کمیت ، کیفیت خودش را دارد " . نیروهای اعزامی ایران ، نیروی SAF را که تحت فشار بیش از حد بود ، تقویت کرد ، همچنین با استقرار بالگردهای ایرانی ، نیروی هوایی سلطان عمان ( که دائماً با کمبود تجهیزات و خلبانان دوم RAF مواجه بود ) تقویت شد . نیروی عملیات دریایی اعزام شده ایران هم به محاصره PFLO کمک کرد و هر دو پایگاه هوایی ساخته شده ایرانیها در منستون ( Manston ) ( که الان " ثمریت" نامیده می شود ) کمک کرد . یگان‌های پدافند هوایی که ایران به ظفار فرستاده شده بودند ، هم یک بازدارندگی و مقابله بالقوه برای هرگونه مداخله آشکار توسط حامی شورش ، که یمن جنوبی بود ، فراهم آوردند . مدال اعطا شده به افراد ارتش ایران که در جنگ ظفار شرکت داشتند البته مداخله ایران در عمان ، به علت وفوع انقلاب اسلامی در ایران ، تبدیل به یک جنگ فراموش شده گشت . پس از بازگشت پیروزمندانه آیت‌الله خمینی به تهران در فوریه 1979 ، افسران ارتش پاکسازی شدند و جمهوری اسلامی نیروهای محدود باقی‌مانده در عمان را که پس از شکست PFLO در آنجا مساقر بودند ، از عمان خارج کرد . بنا به گزارش های موجود ، برخی از افراد کارآزموده ظفار در جنگ ایران و عراق (1980-1988) اقداماتی انجام دادند ، ولی تعیین سهم واقعی آنها به طور مشخص در آن جنگ خاص، و تأثیر آنها بر عملیاتهای انجام شده ، دشوار است . بی چون و چرا ، مشارکت نیروهای ارتش ایران در عملیات جنگی در ظفار همچنان قابل توجه است ، نه فقط به دلیل شباهتهای بین درگیری علیه PFLO و مشارکت مستشاری ، نیروهای ویژه و نیروی هوایی که به نیروهای مسلح عراق و پیشمرگه‌های کرد در مقابله با داعش کمک کردند ؛ بلکه علاوه بر آن ، جمهوری اسلامی علی رغم اظهارات خود مبنی بر عدم مداخله ، مستشاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خود را برای تقویت دولت عراق و حکومت بشار اسد در سوریه اعزام کرد . از این نظر، حاکمان فعلی تهران ، همچنان راه شاه را دنبال می‌کنند و از نیروی نظامی ایران هم برای محافظت از مشتریان و هم برای تقویت نفوذ و اعتبار منطقه‌ای جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند .
  9. سلام متاسفم که روایتگر ساخته های فوق العاده صهیونیستها هستید ! با بزک کردن اسم یک ویدئو ، محتوایش که عوض نمی شود !
  10. قسمتی از یک مقاله : مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War نویسنده : Michael Eisenstadt تاریخ : March 19, 2021 قسمت چهارم و آخر :  به سوی استراتژی منطقه خاکستری ایالات متحده ایالات متحده به خاطر این که از رویکردهای نظامی متعارف و آشکار استفاده می کند ، سابقه موفقیت نابرابری در مقابل تهران داشته است . بنابراین استفاده از استراتژی منطقه خاکستری توسط ایالات متحده ممکن است راه موثرتری برای مقابله با راهبرد منطقه خاکستری ایران باشد . چنین راهبردی می تواند در مقابله با بسیاری از معضلاتی که استراتژی منطقه خاکستری ایران در 40 سال گذشته برای واشنگتن ایجاد کرده است ، راهبرد منطقه خاکستری ایران را در مقابل خودش قرار بدهد . راهبرد منطقه خاکستری ایالات متحده باید متکی بر فعالیت های پنهان و قابل تکذیب باشد تا در پاسخ به چالش های ایجاد شده توسط ایران ابهام درست بکند . برای این کار می توان از مزیت‌های تجمعی برای جلوگیری از تشدید و پیام‌های محتاطانه برای ارتباط توسط خطوط قرمز و در صورت لزوم برای روشن کردن مقاصد استفاده کرد . چنین رویکردی می‌تواند آزادی عمل تهران را محدود کند ، از تشدید تنشهای بزرگ جلوگیری کند، و به طور مؤثرتر با تلاش‌های ایران برای تغییر وضعیت موجود در منطقه مقابله کند ؛ درعین حال فضا برای دیپلماسی در کاهش تنش‌ها را ایجاد کند . انجام این کار می‌تواند شرایط تعامل با تهران را از طریق افزایش هزینه‌ها برای سیاست فعلی‌اش تغییر دهد و ایران را مجبور کند تا اهداف خود را با ابزارهای کمتر مؤثر دنبال کند . راهبرد منطقه خاکستری همچنین از نظر سیاسی و نظامی پایدارتر از سایر رویکردهای نظامی اخیر ایالات متحده در منطقه خواهد بود ، زیرا این کار با تعدادی از الزامات سیاست آمریکا سازگارتر است . این الزامات شامل این موارد هستند : تمایل واشنگتن برای از سرگیری مذاکرات با تهران : فعالیت‌های مخفیانه یا قابل تکذیب کمتر از اقدامات آشکار و خودنمایانه ، تلاش‌های حساس دیپلماتیک را مختل می‌کند . یک تمایل قوی در هر دو حزب برای اجتناب از تشدید تنش بیشتر با ایران و "جنگ‌های همیشگی" بیشتر در خاورمیانه : هدف کلی راهبرد منطقه خاکستری ، پیشبرد منافع ملی و در عین حال اجتناب از تشدید تنش و جنگ است. نیاز به عمل به شکلی که با محیط عملیاتی مناسب ترباشد: . یک استراتژی منطقه خاکستری بیشتر با نیازهای سیاسی شرکای منطقه ای مثل عراق ، عربستان سعودی و امارات متحده عربی هماهنگ است و با پیش نیازهای موفقیت در درگیری های طولانی که به جای " ضربه های خارج کننده از رقابت " به کار می رود ، سازگارتر است . نیاز به تسهیل انتقال تمرکز سیاسی و توان نظامی به منطقه هند و اقیانوس آرام : ( سیاستی که توسط دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه دنبال می‌شود) ، راهبرد منطقه خاکستری در خاورمیانه می‌تواند با جاگیری نیروی نسبتاً سبکی انجام شود . نیاز به کسب شایستگی در انجام فعالیت‌های منطقه خاکستری : در دوره جدیدی از ژئوپلیتیک که احتمالاً وضعیت به طور فزاینده‌ای "خاکستری" خواهد بود . راهبرد‌های منطقه خاکستری می‌توانند از اهداف سیاستی بسیار متفاوتی حمایت کنند . سیاست‌های دفاعی برای بازدارندگی و مهار ایران یا سیاست‌های پیشگیرانه‌ای که متکی بر فعالیت‌های آغاز شده برای تحمیل هزینه‌ها بر ایران و عقب‌نشینی از نفوذ منطقه‌ای اش است . راهبرد‌های منطقه خاکستری همچنین می‌تواند برای پیگیری اهداف سیاست ترکیبی هم مورد استفاده قرار گیرد : بازدارندگی و مهار ایران در مناطق جغرافیایی خاص و حوزه‌های رقابت نظامی و در عین حال عقب راندن آن از فعالیت‌های انجام شده اش و همچنین کاستن از نفوذش در عرصه‌ها و حوزه‌های دیگر . برای موفقیت در منطقه خاکستری، سیاست گذاران و برنامه ریزان ایالات متحده نیاز خواهند داشت تا روش فکر کردن ، سازماندهی و عمل خود را تغییر دهند . آنها باید این تصور را که هر درگیری محلی می تواند به راحتی به یک جنگ متعارف بزرگ تبدیل شود ، کنار بگذارند ( تهران مدام در صدد تقویت این تصور است ) . کل منطق استراتژی منطقه خاکستری تهران مدیریت ریسک ، اجتناب از تشدید تنش و جلوگیری از جنگ است. اگر سیاستگذاران ایالات متحده این را درک کنند ، به سرعت مهمترین مزیت تهران حذف می شود. در واقع عملیات های مخفی اسرائیل در ایران و فعالیت‌های آن از سال 2017 علیه نیروهای ایرانی در سوریه نشان داده است که می‌توان یک کارزار موثر منطقه خاکستری علیه ایران و نیروهای نیابتی اش را بدون تحریک جنگ به راه انداخت . این کار به معنای کنار گذاشتن مجموعه واژگانی و مدل‌های ذهنی ناشی از تجربه جنگ‌های متعارف آمریکا و اتخاذ مفاهیم جایگزین مناسبتر برای فعالیت‌های زیر آستانه جنگ است . با این که این کار آسان ننیست ولی اگر آمریکا بخواهد در برابر ایران در خاورمیانه و در برابر دیگر بازیگران منطقه خاکستری مانند روسیه و چین موفق شود ، ضروری خواهد بود . این کار همچنین به معنای کنار گذاشتن برخی از عادات ریشه‌دار فکری و عملی است که در روش جنگ آمریکا نقش اساسی دارند ولی در موفقیت در منطقه خاکستری ناسازگار هستند مانند ترجیح نیروی " تعیین کننده " و تکیه بر "مرگبار" بودن . در واقع کارزار در حال انجام ضد فشار ایران ، نشان می‌دهد که حتی فعالیت‌های منطقه خاکستری غیرکشنده هم می‌تواند اثرات چشمگیری داشته باشد . در درگیری های منطقه خاکستری ، حتی مرگباری کم هم ممکن است گاهی اوقات زیاد باشد . بر همین اساس ، ایالات متحده باید مجموعه ابزار سیاست خود را به گونه ای تنوع بخشد که شامل سیستم های غیر کشنده بیشتری در حوزه ضد نفر و ضد زره باشد . البته پتانسیل تشدید عمودی باید همچنان بخشی از مجموعه ابزار منطقه خاکستری ایالات متحده باقی بماند . تسلط بر تنش - که با توانمندی های بی نظیر آمریکا در نمایش قدرت و حملات دقیق تجسم می یابد - یکی از قوی ترین مزیت های نامتقارن آن در برابر رقیبانی مانند ایران را تشکیل می دهد و تشدید تنش به منظور کاهش تنش گاهی اوقات ممکن است ضروری باشد. هماهنگ بودن بیشتر در پاسخ به آزمایش‌ و تحریک ایرانی ها و غیرقابل پیش‌بینی بودن بیشتر در نحوه واکنش ایالات متحده نیز برای موفقیت بسیار مهم است . سیاست گذاران و برنامه ریزان تمایل دارند روی ترکیبی از قابلیت های قابل پیاده سازی در خط مقدم که برای ایجاد یک تهدید معتبر برای دشمن مورد نیاز هستند ، تمرکز کنند ولی باور پذیری که تهران برای نیروهای مستقر در خط مقدم در نظر می گیرد ، ریشه در ارزیابی اش از تمایل آمریکا در استفاده از آنها دارد . بدون داشتن این باورپذیری ، استقرارهمه ناو گروه‌های تهاجمی هواپیمابر در جهان نیز ایران را منصرف نخواهند کرد . این همان اتفاقی است که در موارد متعددی در گذشته دیده شده است . با داشتن باورپذیری ، ایالات متحده می تواند توان نظامی کمتری را در خاورمیانه مستقرکند . در صورت بروز یک بحران نیروهای بیشتر را می توان وارد منطقه کرد ولی نمی توان باورپذیری را در آن زمان ایجاد کرد . غیرقابل پیش بینی بودن بیشتر در پاسخ به چالش ها ، با اجتناب از پاسخ های کلیشه ای و هدف قرار دادن دارایی هایی که تهران واقعاً برای آنها ارزش قائل است ، انجام محاسبات ریسک توسط ایران را پیچیده تر می کند و احتمالاً باعث القای احتیاط بیشتری در رفتار آنها می شود . هر زمان که سیاستگذاران تصور ‌کنند غیر قابل پیش‌بینی بودن خطرات غیرقابل قبولی ایجاد خواهد کرد ، می‌توان از کانال‌های مخفی و پیام‌های عمومی برای اطمینان بخشی ، شفاف‌سازی مقاصد و تنش‌زدایی استفاده کرد . سیاست گذاران و برنامه ریزان آمریکایی همچنین باید شیوه و فاصله مناسب فعالیت های منطقه خاکستری را در نظر بگیرند تا احتمال اشتباه محاسباتی و تشدید را کاهش دهند . ضرب المثل قدیمی " عجله کشنده است " به طور خاص مناسب این موقعیت است . چیزهایی که معمولا در عملیاتهای متعارف ویژگی مثبت به حساب می آید ، در منطقه خاکستری ویژگی منفی است . آمریکایی های کم تحمل باید یاد بگیرند که از شیوه و فاصله گذاری حساب شده فعالیت های منطقه خاکستری استقبال کنند و بدانند که بخش عمده ای از " هنر" راهبردی وعملیاتی در منطقه خاکستری در نحوه ترکیب این دو عنصر نهفته است . برای کسانی که می ترسند هوش مصنوعی منجر به نبردهایی با سرعت بالا شود یا جنگ هایی رخ دهد که خارج از کنترل ژنرال ها و سیاست گذاران باشد ، آموزه های خاصی وجود دارد . برنامه ریزان و استراتژیست ها با محدود کردن هر چه بیشتر فعالیت های نظامی به عملیات های منطقه خاکستری که دارای سرعت و فواصل مناسب هستند ، می توانند اطمینان حاصل کنند که در آینده ای که در آن انقلاب هوش مصنوعی صورت گرفته است ، فناوری و تاکتیک ها در خدمت راهبرد و سیاست باقی خواهند ماند و همچنان انسان ها وقایع را کنترل خواهند کرد . منطقه خاکستری ممکن است راه‌حلی برای ترس‌های آخرالزمانی در مورد از دست دادن کنترل انسانها بر وقایع ، به دلیل جنگ بیش از حد مبتنی بر هوش مصنوعی باشد . دولت ایالات متحده همچنین باید چارچوب های مفهومی و سازمانی را به شکلی توسعه دهد که بتواند کارزارهای بازدارندگی چند دامنه ای ( multi-domain ) در منطقه خاکستری را به شکل هدایت چند سازمانی ( interagency-led ) ، طراحی و اجرا کند وبتواند در آن فضا راهبرد منطقه خاکستری خود را آزمایش کند ، مشاهده کند ، بیاموزد و تنظیم کند تا مشخص شود که چه چیزی " بهتر کار می کند " . برای این کار نیاز به توسعه یک راهبرد منطقه خاکستری با "ویژگی های آمریکایی " است که ایالات متحده را قادر می سازد بی سر و صدا ، صبورانه و به طور مداوم در زیر آستانه جنگ ، برای بازدارندگی رقبا ، تحمیل هزینه بر دشمنان و پیشبرد منافع خود ، عمل کند . نیازی به گفتن نیست که این راهبرد منطقه خاکستری ایالات متحده باید ارزش های آمریکایی را منعکس کند و بر توانمندی های موجود ایالات متحده بنا شود . بنابراین ، ایالات متحده چون بر خلاف ایران فاقد نیروهای نیابتی پایدار است ، به طور کلی بر فعالیت های یک طرفه مخفی یا غیر قابل انتساب تکیه می کند . به طور معمول نباید از شرکت های نظامی خصوصی برای ایفای چنین نقش های حساسی استفاده شود . علاوه بر این فعالیت های منطقه خاکستری ایالات متحده ، باید به روشی انجام شود که با قانون درگیری مسلحانه و قوانین بین المللی سازگار باشد . این کلیدی برای ایجاد و حفظ ائتلاف های بین المللی گسترده علیه بازیگرانی مانند ایران است که مخالفت بسیاری از بین جامعه بین المللی بر علیه آنها وجود دارد زیرا آنها به طور منظم قوانین و هنجارهای بین المللی را نقض می کنند . قابلیتهایی که عمدتاً در جامعه عملیات ویژه ارتش و نیروهای شبه‌نظامی سیا وجود دارد ( بخش‌هایی از دولت ایالات متحده که به راحتی در مورد منطقه خاکستری فکرمی‌کنند و در آن عمل می‌کنند ) باید پرورش یافته و رشد کنند . همزمان تمایل سیاستمداران و مقامات به درز دادن اطلاعات به مطبوعات و بدست آوردن اعتبار از طریق دستاوردهای نظامی ، که در نتیجه آنها شرکت در اقدامات پنهان وناشناخته پیچیده می‌شود ، باید مهار شود. ناکامی آمریکا در انطباق و عملکرد مؤثر در منطقه خاکستری در برابر یک قدرت درجه سوم مانند ایران که اغلب در حال مبارزه است و البته مبتکر و با انگیزه هم هست ، سؤالاتی را در مورد توانایی کشور برای مقابله با بازیگران منطقه خاکستری بسیار قدرتمندتر مانند روسیه و چین ایجاد می کند و احتمالاً بازدارندگی ایالات متحده را نه تنها در خاورمیانه ، بلکه در هر جای دیگری که در برابر دشمنان منطقه خاکستری قرار می گیرد ، تضعیف خواهد کرد . بنابراین همزمان با این که ایالات متحده باید به آمادگی اش برای جنگ‌های متعارف بزرگ ادامه دهد ، باید در برخورد با وضعیت های مبهمی که احتمالاً درگیری‌های آینده در زیر آستانه جنگ را مشخص می‌کند ، ماهر شود تا بتواند در رقابتهای آینده موفق شود . بالاخره تمام شد .
  11. آیا تانک ها هنوز جایی در بین جنگ افزارهای مدرن دارند؟ مقاله اصلی : ? Do tanks still have a place in modern warfare نویسنده : Nilay Syam منبع : CGTN 20-Sep-2019 نبرد سومه ( Somme ) یکی از خونین‌ترین کارزارهای جنگ جهانی اول و بزرگترین عملیات در جبهه غرب بود که در طی آن بیش از یک میلیون سرباز آلمانی و کشورهای متحد ، کشته یا مجروح شدند . در میان وحشت آن عملیات ، سلاح جدیدی متولد شد که میدان جنگ را برای بقیه قرن بیستم و تا به امروز تعریف کرد . اولین حضور این سلاح در 15 سپتامبر 1916 توسط مارک یک بریتانیایی ، " سواره نظام دوران مدرن " ( the cavalry of modern times ) ، صورت گرفت . با این که این سلاح در آن روز تا ثیر کمی داشت ولی چیزی که در ادامه اتفاق افتاد ، ظهور یک سازه بسیار کشنده بود که می‌توانست شوک و وحشت ایجاد کند ، دفاع دشمن را تحت تأثیر قرار دهد و مسافت‌های وسیعی را در عرض چند ساعت طی کند . تانک بریتانیایی Mark I در نبرد سومه در سال 1916 با این حال، یک قرن بعد، جهان تغییر کرده است و تسلیحات جنگی نیز باید تکامل ‌یابند ، این باعث می شود شرکت‌های تسلیحاتی و ژنرال‌ها مجبور به تجدید نظر در مورد نقش خودروهای زرهی خود شوند . ایان مین ( Ian Maine ) ، دستیار مدیر موزه ارتش ملی لندن ، فکر می‌کند که اکنون توانایی بسیار فوق العاده تانک برای تسلط بر صحنه نبرد تا حدودی کمرنگ شده است : " از آنجایی که اصول جنگ مدرن تغییر کرده است ، تانک ها دیگر نمی توانند به تنهایی عمل کنند . آنها اکنون باید بخشی از یک مجموعه تسلیحاتی گسترده تر و متنوع تر باشند که همگام با سایر سیستم ها در یک محیط بسیار پیچیده و سخت کار می کنند." پادشاه جنگ : تانک ها قدرت واقعی خود را در جنگ جهانی دوم به نمایش گذاشتند ، زمانی که انبوه زرهی آلمانی با استفاده از تاکتیک بلیتزکریگ ( Blitzkrieg ) ( جنگ رعد آسا ) بیشتر اروپا و بخش هایی از شمال آفریقا را به تصرف درآوردند . این تاکتیک منجر به درگیری‌های شدید در فرانسه، بلژیک و اروپای شرقی شد ، از جمله نبرد معروف کورسک در غرب روسیه، که تقریباً 6000 تانک آلمانی و شوروی در آن شرکت داشتند . تانکهای میدان نبرد : حرکت رو به جلو پس از جنگ جهانی دوم ، تانک‌ها دوباره با موفقیت در آسیا و خاورمیانه به کار گرفته شدند ، زمانی که در طی جنگ شش روزه بر علیه مصر و سوریه در سال 1967، زرهی اسراییل به سرعت از صحرای سینا عبور کرد . البته این توانایی برای مدت طولانی بدون چالش باقی نماند ؛ در جنگ رمضان ، اکتبر 1973 ، صدها تانک اسرائیلی منهدم شده بودند در حالی که بدنه آنها پر از سیم های هدایت موشک های ضد تانکی ( ATGM ) بود . این موشکها را مصر از اتحاد جماهیر شوروی تهیه کرده بود . پادشاه جنگ سرانجام با حریف خود روبرو شده بود : نیروهای پیاده نظام مجهز به پرتابه های مرگبار و نسبتاً ارزان ضد تانک . جنگ رمضان یک شوک واضح بود و باعث به راه افتادن بحث های شدیدی شد : آیا تانک منسوخ شده است ؟ این یک سوال مهم بود . جک واتلینگ ( Jack Watling ) ، محقق موسسه رویال یونایتد سرویس ( Royal United Services ) می‌گوید: مدتی است بحث‌هایی مطرح می شوند مبنی بر این که به صورت فزاینده ای تانکها در حال منسوخ شدن هستند . اساس این بحثها بر این پایه استوار است که اکنون موشکهای هدایت پذیر ضد تانک ( ATGMs ) به قدری موثر هستند که ایجاد سطح حفاظتی مورد نیاز در برابر آنها یک تانک را به قدری سنگین می کند که قادر به حرکت عملیاتی در فواصل مربوطه نباشند . علاوه بر این هر چقدر وسایل نقلیه به سیستم‌های پیشرفته‌تر وابسته می‌شوند، توانایی تعمیر آنها در میدان کاهش می‌یابد. به دلیل این افزایش هزینه ، بسیاری از کشورها به دنبال کاهش ناوگان تانک‌های خود به نفع خودروهای حمل موشک با محافظت کمتر هستند . تانک اصلی میدان نبرد مدرن : علیرغم تردیدهای افزاینده ای که در مورد ادامه موجودیت تانک وجود دارد ، تانک اصلی میدان نبرد ( MBT ) همچنان ستون فقرات نیروهای مکانیزه است . یکی از مقامات شرکت نکستر سیستم ( Nexeter Systems ) که تانک فرانسوی لکلرک (Leclerc ) را تولید می کند، می گوید : " بعضی ها ممکن است فکر کنند که تانک اصلی میدان نبرد در آینده کاربردی نخواهد داشت، اما اگر از من بپرسید، فکر می کنم همچنان برای سالیان درازی بعد از این هم پادشاه میدان نبرد باقی خواهد ماند. البته، فناوری‌ها و نوآوری‌های جدیدی برای تطبیق با شرایط روز به آن اضافه خواهد شد ولی وضعیت تانک در میدان نبرد بدون تغییر باقی خواهد ماند " . در واقع فن آوری تانک، به سرعت در محدوده های مختلف تکامل یافته است . امروزه تانک اصلی میدان نبرد مدرن با مدل های قبلی تفاوت بسیاری پیدا کرده است و می تواند طیف وسیعی از ماموریت ها را در روز و شب یا در فضاهای باز و شهری انجام دهد ، با سرعت بیش از 70 کیلومتر در ساعت حرکت کند و بیش از 400 کیلومتر را پوشش دهد . با اتکا به حسگرهای دارای تکنولوژی بالا ، سیستم‌های هدف گیری پیشرفته و تصویرسازهای حرارتی دید وسیع ، توپ اصلی قادر به شلیک گلوله‌های ضد زره و موشک است . مسلسل ها هم می توانند با اهداف هوایی و نزدیک درگیر شوند . سیستم تعلیق بهبود یافته ، بخش خدمه تقویت شده و زره کامپوزیتی سبک وزن برای انحراف آتش اکنون به عنوان یک استاندارد تبدیل شده اند .توانایی مبارزه در یک محیط آلوده هسته ای، بیولوژیکی و شیمیایی هم الان در این استانداردها جای گرفته است . تانکها را جدای از نقش آنها برای شلیک مستقیم ، می توان برای عملیات های مختلفی مانند پاکسازی میدان مین و موانع ، کشف بمب های کنار جاده ای ، شناسایی ، جمع آوری اطلاعات و پوشش ارتباطات ، تجهیز کرد . توجه ویژه ای به طراحی تانک ها به منظور کاهش اثر راداری آنها هم شده است . نیاز به استقرار سریع به این معنی است که وزن آنها باید کاهش یابد تا هواپیماهای باری و هلیکوپترها قابلیت بلند کردن و جابجایی آنها را داشته باشند . با توجه به این که درگیری های غیر متعارف به طور فزاینده ای جایگزین جنگ های کلاسیک بین کشورها می شوند ، به عنوان مکمل انواع تانکهای سبک تر در کنار تانک های سنگین قرار می گیرند تا بتوانند در مناطق شهری به پیاده نظام کمک کنند ، پشتیبانی آتش برایشان فراهم کنند و سربازان را به محل نبرد حمل کنند . سم آلتینسیک ( Cem Altinisik ) ، سخنگوی FNSS ، یک تولید کننده خودروهای زرهی ترکیه ، که سازنده تانک وزن متوسط کاپلان است ، می گوید: " تانک ها باید خود را با جنگ های هیبریدی و جنگ در مناطق شهری وفق دهند . اینجاست که تانک متوسط وارد می شود . با توجه به وزن سبک و تحرک بالا ، می تواند بیشتر نقش های محول شده به یک تانک اصلی میدان نبرد را انجام دهد و پشتیبانی آتش نزدیک را برای پیاده نظام فراهم کند " . نسل بعدی تانک : با تغییر دورنما و دستاورد درگیری‌های نظامی ، کارشناسان آینده‌ای را پیش‌بینی می‌کنند که حملات سریع و قاطع با استفاده از تجهیزات الکترونیکی ، سایبری و فضایی توانایی از بین بردن زیرساخت‌های حیاتی مانند ارتباطات ، خدمات شهری و حمل و نقل را با هدف کور کردن دشمن داشته یاشد و در نتیجه آن دشمن دیگر قادر به مبارزه نباشد . تانک های مدرن می توانند انواع مهمات از جمله موشک را شلیک کنند با میل پیدا کردن توجهات به طرف اهداف راهبردی و فناوری‌های پیشرفته مانند روبوتیک ، هوش مصنوعی و پهپادهای خودمختار ، منطق پشت حفظ ساختارهای زرهی قدیمی بار دیگر زیر سوال رفته است . معرفی بالگردهای بشدت مسلح و پهپادهای انتحاری ، مسائل را پیچیده تر کرد . جنگ های ترکیبی و شورشهای کم شدت هم به این ترکیب اضافه شده است . در همان زمانی که نکات مربوط به کارآیی تانک ها مطرح می شود ، بسیاری از کشورها در حال تدوین برنامه هایی برای تانک های نسل بعدی هستند . خودروهای جنگی آینده که انتظار می رود در 10 تا 15 سال آینده رونمایی شوند، ممکن است مفهوم متفاوتی از تانک را ارائه کند که با آنچه که ما امروزه فکر می کنیم کاملا فرق داشته یاشد . با تغییرات احتمالی ، از کاربرد سلاح‌های انرژی مستقیم ( direct energy weapons ) که می‌تواند اهداف را از فواصل دور منهدم کنند ، استفاده از یک یا دو نفر خدمه و به اشتراک گذاشتن داده‌ها برای هدایت عملیات فوجی با "وهپاد" ها ( وسیله هدایت پذیر از دور ) ( drone ) و استفاده از پوشش حرارتی و محیطی برای استتار ، تانک آینده هیچ شباهتی به نسل های پیشین خود نخواهد داشت . با مجهزشدن تانک به حسگرها و اخلالگرهای فعال ، در هنگام عملیات و درگیری همزمان با چندین دشمن در زمین و هوا ، این وسیله در برابر حملات الکترونیک و سایبری هم غیرقابل نفوذ خواهد بود . خودروی جنگی آینده با توجه به قدرت فوق العاده ای که در میدان جنگ عرضه می کند ، قرار است به عنوان یک ماشین جنگی انعطاف پذیرتر و قوی تری ظاهر شود که قادر به عملیات در هر نوع زمینی است . واتلینگ ( Watling ) فکر می‌کند برای نوشتن آگهی درگذشت تانک اصلی میدان نبرد که در دهه‌های آینده به عنوان نوک نیزه برای ساختارهای زرهی عمل خواهد کرد ، ممکن است خیلی زود باشد . از نظر طراحی برای تانک اصلی میدان نبرد ، ما شاهد دو روند متفاوت هستیم . طرح هایی مانند آرماتا روسی از افزایش زره ، دفاع فعال و افزایش اندازه بهره می برند . سایر کشورها برای کاهش نیاز به حفاظت و در نتیجه افزایش سرعت و قدرت آتش ، به دنبال ساخت سیستم های خودمختار یا کنترل از راه دور هستند .
  12. تانک مرده است! ... زنده باد تانک ! ارزش پایدار تیم های زرهی ترکیبی در قرن بیست و یکم مقاله اصلی : The Tank Is Dead … Long Live the Tank نویسندگان : Maj. Gen. Curtis A. Buzzard, U.S. Army ، Brig. Gen. Thomas M. Feltey, U.S. Army , Lt. Col. John M. Nimmons, U.S. Army , Maj. Austin T. Schwartz, U.S. Army , Dr. Robert S. Cameron منبع : Military Review November-December 2023 قسمت اول : تانک‌ها امکان نمایش قدرت ملی را فراهم می‌کنند ، انعطاف‌پذیری عملیاتی و سرعت را برای فرماندهی مشترک فراهم می‌کنند و تحرک تاکتیکی نیروهای ترکیبی را تسهیل می‌کنند. ارزش واقعی تانک در تمام سطوح جنگ دیده می شود ، بهترین نوع آن هم همراهی با تیم‌های نیروهای ترکیبی در سطح تاکتیکی است که توانایی‌های تانک را تقویت کرده و آسیب‌پذیری‌های آن را کاهش می‌دهند . این کار گروهی ادامه کاربرد موثر تانک را با وجود افزایش سیستم هایی مانند هواپیمای بدون سرنشین ، مهمات سرگردان ، توپخانه دقیق ، موشک های هدایت شونده ضد تانک و بررسی های طیف الکترومغناطیسی ، تضمین می کند . در هر صورت ویژگی‌های ذاتی تانک در کشندگی ، بقا و تحرک به عنوان بخشی از یک تیم نیروهای ترکیبی ، یک گزینه عملیاتی برای فرماندهان نیروی زمینی است ، مخصوصا هنگامی که در حال بررسی بهترین روش برای تصرف اهداف کلیدی ، تحرک مداوم و اعمال فشار پیوسته به نیروهای دشمن هستند . در نهایت ، توانایی قرار دادن نیروهای زرهی با تانک در هر نقطه از جهان نشان دهنده ارزش راهبردی آنها از نظر توان بازدارندگی و تهاجمی است . با توجه به این عوامل ، ضروری است که از نتیجه گیری زودهنگام از درگیری های اخیر در مورد کارایی تانک ها و واحدهای زرهی در درگیری های آینده خودداری کنیم . یک تانک T-64 BV اوکراینی متعلق به لشکر مکانیزه یاکیو هاندزیوک ، سپتامبر 2022 با این حال، اثربخشی تیم‌های نیروهای ترکیبی زرهی در مواجهه با مجموعه وسیعی از سیستم‌های هوایی و زمینی ضد زره ، مستلزم آموزش تمام عیار ، انعطاف‌پذیری سازمانی و ابزارهایی برای حفظ قدرت رزمی است . با این که روسیه در جنگ اوکراین مجموعه‌ای از سلاح‌ها و قابلیت‌های مدرن را به کار گرفت ولی بازهم نتوانست یک ضربه مرگ آور سریع بزند یا بتواند در روند رویدادهای بعدی تغییر عمده ای ایجاد کند . این اتفاق حاصل شکست روسیه در هماهنگی اقدامات تاکتیکی، عملیاتی و راهبردی بود . گروه‌های تاکتیکی گردانی که قبل از جنگ رکن اصلی نیروی زمینی روسها به حساب می‌آمدند ، به‌ جای عملکرد هماهنگ با هم ، به شکل مستقل عمل می‌کردند . فقدان توانمندی برای عمل به صورت نیروی ترکیبی (به ویژه در نیروی پیاده )، آموزش ضعیف و ناتوانی در اجرای دستورات عملیاتی ، تأثیر این واحدها در میدان نبرد را به حداقل رساند . معمولا روس ها وسایل نقلیه زرهی خود را با حداقل انواع پشتیبانی به کار می بردند . در غیاب هرگونه مزاحمت از طرف آتش توپخانه ، سیستم های پشتیبانی هوایی یا پیاده نظام همراه دشمن ، مدافعان اوکراینی سلاح های ضد زره خودشان را با حداکثر اثر خود استفاده می کردند . به عنوان مثال ، در ووهلدار ( Vuhledar ) ، تانک های روسی سعی کردند به صورت ستونی از میان میدان های مین عبور کنند و با این کار یک میدان تمرین تیراندازی برای مدافعان اوکراینی ایجاد کردند. همچنین روس‌ها تدارکات مداوم و تعمیر و نگهداری مناسب برای خودروهای رزمی را هم نتوانستند فراهم کنند که نتیجه این کار باعث کاهش آمادگی عملیاتی و افزایش خرابی‌ها شد . تلفات و از دست دادن تعداد زیادی از تانک ها باعث شد تا روس ها برای جایگزینی به مدل های بسیار قدیمی تر از جمله T-62 و T-54 هم متوسل شوند . استفاده غلط ، ارزش تاکتیکی نیروی زرهی روسها را به حداقل رساند و مانع از دستیابی آنها به مزیتهای عملیاتی و راهبردی شد . حرکت ستونی تانکهای روسی به طرف ووهلدار و تلفات پرتعداد تانکهای روسی بعد از درگیری در نزدیکی ووهلدار ، فوریه 2023 جالب است که پوشش گسترده رسانه‌ای که روی انهدام خودروهای زرهی روسی توسط اوکراین صورت گرفت ، به احساس منسوخ شدن تانکها کمک کرد که البته اوکراینی‌ها در این احساس شریک نبودند . پس از جنگ یگ ساله با یک قدرت جهانی ، آنها ارزش تانک را به عنوان نماد قدرت ملی و ارزش بالقوه آن برای پایان دادن به بن بست استراتژیک و عملیاتی جنگ را درک می کنند . با این حال ،عملیات مداوم جنگی ناوگان تانکهای اوکراینی را هم فرسوده کرده است . در شروع جنگ تی- 64 بهترین و فراوانترین تانک این کشور محسوب می شد ولی از آن زمان تا به حال بیش از نیمی از آنها منهدم شده اند . این خسارت در کنار تغییر روش روسیه از تحرک نیروهای ترکیبی به حملات انبوه توپخانه و پیاده نظام ، به بن بست رسیدن ماهیتی جنگ در اوایل سال 2023 کمک کرد . اوکراین به دنبال فراهم کردن تانک های غربی برای تجهیز مجدد تیپ های زرهی و مکانیزه برای نیروهای ترکیبی خود است . این کار برای فراهم کردن قدرت عملیاتی لازم برای بازگرداندن تحرک و شتاب به محیط میدان جنگی است که مشحصه آن خندق ها و نقاط قوت در مناطق شهری است . ادامه دارد ... .
  13. قسمتی از یک مقاله : مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War نویسنده : Michael Eisenstadt تاریخ : March 19, 2021 قسمت سوم :  درس هایی از رویارویی های گذشته ایران و آمریکا ( ادامه ) مقابله با فشار حداکثری ایالات متحده (2019–2021) : در ماه مه 2018 ، ترامپ اعلام کرد که ایالات متحده از توافق هسته ای سال 2015 با ایران خارج می شود و در عوض سیاست " فشار حداکثری " ( maximum pressure ) را دنبال می کند . سیاست جدید به دنبال تحمیل هزینه های اقتصادی غیرقابل تحمل بر ایران از طریق تحریم ها و در عین حال جلوگیری از حملات مرگبار به کارکنان و منافع ایالات متحده بود . هدف مورد انتظار سیاست جدید این بود که تهران را وادار کند تا فعالیت های زیانبار خود را کنار بگذارد و در مورد توافق جدیدی مذاکره کند که طیفی از مسائل هسته ای ، منطقه ای و نظامی که در برجام به آنها پرداخته نشده است، در آن قرار بگیرد . تهران ابتدا با خویشتنداری پاسخ داد چون امیدوار بود اتحادیه اروپا تحریم های آمریکا را نادیده بگیرد ولی وقتی مشخص شد که این اتفاق نخواهد افتاد و پس از اینکه واشنگتن گام‌های بیشتری برای تشدید تحریم‌ها و فروپاشی اقتصاد ایران برداشت ، تهران در ماه می 2019 کارزار ضدفشاری را برای وادار کردن ایالات متحده به کاهش یا لغو این تحریم‌ها و تشویق بقیه کشورهای دنیا به ندیده گرفتن آنها آغاز کرد . این کمپین ضدفشار شامل فعالیت‌های منطقه خاکستری بود که در حوزه‌های مختلف ، در امتداد خطوط عملیاتی متعدد و در عرصه‌های جغرافیایی متنوع صورت می گرفت . از جمله آنها حملات ناشناس به نفت‌کش‌ها در خلیج فارس ، زیرساخت‌های پتروشیمی در عربستان سعودی ، عملیات سایبری ، حملات نیابتی به نیروها و تاسیسات ایالات متحده در عراق و نقض فزاینده محدودیت های برجام در مورد برنامه هسته ای ایران بود . تهران به تدریج حملاتش علیه منافع آمریکا و متحدانش در منطقه را ، از ساده به پیچیده و از حملات غیر کشنده به مرگبار تبدیل کرد . حملات اولیه این کشور به انتقال و زیرساخت‌های نفتی ، از جمله حملات با مین های چسبان به نفت‌کش‌ها در ماه مه و ژوئن 2019 و حمله با پهپاد و موشک کروز به زیرساخت‌های نفتی عربستان در سپتامبر همان سال ، باعث نشد که ایالات متحده تحریم‌ها را کاهش بدهد یا اقدام به پاسخ نظامی بکند . البته ایالات متحده به همراه چند کشور دیگر متحد خود ، حضور نظامی خود در منطقه را تقویت کرد . فقط در یک مورد گزارش شده است که ایالات متحده به سرنگونی یکی از پهپادهای خود در ژوئن با یک حمله سایبری پاسخ داد . با توجه به این که حملات ایران باعث مقابله بسیاری از کشورهایی شد که وابسته به نفت خلیج فارس بودند ، ولی این مقابله ها به سرعت متوقف شد چون نیروهای دریایی ایران تعدادی تانکر نفتی خارجی را در خلیج فارس ، به عنوان بخشی از کارزار ضدفشار خود توقیف کرد . البته این کار تاثیر بسیار کمی در مقابل سیاست فشار حداکثری داشت ( ؟ ) . بعد از توقف حملات به نفت درخلیج فارس ، در نوامبر و دسامبر 2019 ، ایران حملات راکتی توسط نیروهای نیابتی خود در عراق را افزایش داد . این امر منجر به کشته شدن یک پیمانکار آمریکایی شد و در مقابل ایالات متحده حملات نظامی علیه تأسیسات کتائب حزب الله در عراق و سوریه انجام داد . در این حملات 25 شبه نظامی کشته شدند . این اتفاق منجر به برگزاری تظاهرات خشونت آمیز توسط نگروههای طرفدار ایران در مقابل سفارت آمریکا در بغداد شد . واکنش آمریکا به این اتفاق منجر به حمله پهپادی آمریکا در 3 ژانویه شد که ( سردار ) قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ابومهدی المهندس فرمانده کتائب حزب الله ( ؟ ) را به شهادت رساند . ایران 5 روز بعد با شلیک 16 موشک به پایگاه هوایی الاسد در عراق پاسخ داد که تلفات جانی نداشت ولی بیش از صد نظامی آمریکایی دچار ضربه خفیف مغزی ( concussion ) شدند . اطلاعات مناسب و هشدار از پیش فرستاده شده ایران به عراق مبنی بر اینکه حمله در حال انجام است ، پرسنل آمریکایی را قادر ساخت که قبل از حمله بهپناهگاه بروند . پس از آن بود که ایالات متحده و ایران تمایل خود را به کاهش تنش را هم به صورت علنی و هم از طریق کانال های پشتیبان ، نشان دادند . با اینکه تهران به طور مستقیم ادامه نداد ولی نیروهای نیابتی اش در عراق ، حملات موشکی آزار دهنده را برای هفته های متعددی پس از آن افزایش دادند . مسوولیت برخی از این حملات توسط گروه‌های جدید ناشناخته ای به گردن گرفته می شد تا درجه بیشتری از ایجاد بلاتکلیفی و قابلیت انکار ، برای ایران و گروه‌های نیابتی اش فراهم شود . در یک افزایش دیگر در حملات راکتی انجام شده توسط گروههای نیابتی در ماه مارس ، سه سرباز ائتلاف (دو آمریکایی و یک انگلیسی) کشته شدند و دور دیگری از حملات ایالات متحده به تأسیسات کتائب حزب الله در عراق انجام شد . نیروهای نیابتی ایران دوباره حملات با راکتی و بمب‌های کنار جاده ای را علیه کاروان‌های آمریکا در ژوئیه تا سپتامبر 2020 افزایش دادند . این حملات در اکتبر کاهش چشمگیری پیدا کرد . به نظر می رسید علت احتمالی این کاهش ، جلوگیری از ایجاد بهانه ای برای ترامپ بود تا نتواند برای ضربه زدن به ایران ، درست قبل از انتخابات آمریکا در نوامبر ، اقدام کند . وجود درگیری بین آمریکا و ایران ممکن بود باعث ایجاد برتری برای ترامپ در پای صندوق های رای شود . تعداد کم دیگری از حملات موشکی بین اکتبر 2020 و پایان موثر سیاست " فشار حداکثری" ایالات متحده ، با انتقال قدرت به دولت جو بایدن، در ژانویه 2021 رخ داد . تهران به عنوان بخشی از کارزار ضدفشار خود ، فعالیت‌های جاسوسی سایبری و نفوذ شبکه‌ای را تشدید کرد ، این کار شاید برای هموار کردن راه برای حملات آینده و نشان دادن توانایی اش برای پاسخ به حمله ایالات متحده در حوزه سایبری یا فیزیکی بود . ایران همچنان به عملیات مداوم نفوذ سایبری ادامه داد تا بتواند سیاستهای ایالات متحده را بی اعتبار کند . همچنین عملیاتی را برای تضعیف اعتبار انتخابات ریاست جمهوری 2020 ایالات متحده آغاز کرد . در ادامه ایران در دفعات متعدد محدودیت‌های مختلف برجام را در مورد برنامه هسته‌ای خود زیر پا گذاشت و به خودش اجازه داد تا مقادیر اورانیوم با غنای پایین کافی برای ساخت دو بمب ( در زمان نگارش مقاله ) – البته در صورت غنی‌سازی بالاتر و تولید سلاح - انباشته کند. اگرچه تهران نتوانست واشنگتن را وادار به کاهش یا لغو تحریم ها یا تمام نیروهایش را ازعراق و خاورمیانه خارج کند ولی عدم پاسخ ایالات متحده به تعدادی از اقدامات ایران در خلیج فارس و عراق ، وجهه آمریکا را به عنوان یک شریک مصمم و قابل اعتماد تضعیف کرد ، همزمان با این که ترور ( سردار ) قاسم سلیمانی تصویر اطمینان بخشی از اراده را برای برخی از متحدان و تصویری دلهره آوری از ناپایداری برای دیگران به نمایش گذاشت. باید اضافه کرد که در این مدت ، ایران همچنان به حمایت از متحدان حوثی خود در یمن برای جنگ با ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی و همچنین تلاش هایش برای تبدیل سوریه به سکوی پرشی برای اقدام نظامی علیه اسرائیل ادامه داد . این خطوط موازی عملیاتی هرکدام دارای سرعت عملیاتی و منطق متمایز خود بودند ، اگرچه تهران گاهی از حوثی‌ها برای تهدید رقبای عرب خود استفاده کرده است ، ولی اسرائیل به طور فزاینده‌ای نگران این احتمال است که ایران حوثی‌ها را برای حمله به آنجا تشویق کند. علاوه بر این موارد ، خرابکاری آشکار اسرائیل در تأسیسات مونتاژ سانتریفیوژ در نطنز در ژوئیه 2020 و ترور محسن فخری زاده ، دانشمند ارشد تسلیحات هسته ای ایران در نوامبر، این سوال را مطرح کرد که ایران نه تنها بر علیه اسرائیل ، بلکه احتمالاً بر علیه ایالات متحده نیز تلافی خواهد کرد . لبریز شدن این پتانسیل ، نگرانی‌ها را در مورد توانایی واشنگتن برای جدا نگه داشتن تحولات در این عرصه‌های عمدتاً متمایز از درگیری ایران و ایالات متحده ، به اوج رسانده است . در گذشته ، تهران اینها را به‌ عنوان مسیرهای جداگانه در نظر می گرفت و به دنبال اجتناب از تشدید تنش همزمان با "شیطان کوچک" و "شیطان بزرگ" بود . بنابراین ترور دانشمندان هسته‌ای خود در سال‌های 2010 تا 2012 را تنها با هدف قرار دادن اهداف اسرائیلی تلافی کرد . البته احتمالا تا زمانی که ( آیت الله ) خامنه ای همیشه محتاط ، همچنان رهبر معظم انقلاب باقی بماند ، این کار ادامه خواهد داشت. از رخدادهای گذشته چندین نتیجه می توان گرفت : تعریف موفقیت در منطقه خاکستری : بازدارندگی متعارف در منطقه خاکستری چالش برانگیز است. ایران با جدیت تلاش می کند خطوط قرمز ایالات متحده را از بین ببرد یا آنها را دور بزند و از عدم تقارن در انگیزه طرفهای مقابل برای پیشبرد برنامه خود برضد وضعیت موجود استفاده کند . به همین دلیل ایالات متحده نمی تواند از همه فعالیت های زیانبار ایران جلوگیری کند . موفقیت عبارت است از بازداشتن ایران در استفاده از قوی ترین قابلیت هایش تا در نتیجه مجبور به استفاده از ابزارهای کمتر موثر شود . ایران ثبات استراتژیک و انعطاف‌پذیری تاکتیکی نشان می‌دهد : تهران نزدیک به 40 سال است که بر همان روش قدیمی تکیه کرده است . تهران به صورت پی در پی خطوط قرمز آمریکا را آزمایش می‌کند یا تلاش می‌کند تا خطوط قرمز آمریکا را دور بزند ، اگر چه ممکن است در مواجهه با پاسخ قاطعانه ، رویکرد خاصی را کنار بگذارد ولی به زودی به دنبال ابزارهای جایگزین برای دستیابی به اهداف خود می‌رود . اگر این اهداف بسیار پرهزینه شوند ، ممکن است از آن اهداف چشم پوشی کند ولی چنین تصمیمی به ارزیابی اش از انگیزه واشنگتن ، تحمل ریسک و تمایل به تحمل هزینه ها توسط خودش بستگی دارد . البته گاهی اوقات برای حفظ خطوط قرمز خود از زور استفاده می کند . ایران اقدام غیرمستقیم و ابهام را ترجیح می‌دهد ولی در صورت لزوم آشکارا عمل می‌کند : اگرچه تهران معمولا اقدام غیرمستقیم و ابهام را ترجیح می‌دهد ولی واکنشش به ترور هدفمند قاسم سلیمانی نشان می‌دهد که حاضر است منطقه خاکستری را ترک کند و در صورت عبور از خطوط قرمز خودش ، به شکل آشکار عمل کند . البته این انحراف از سیاست نیست ، برای چندین دهه، تهران تاکید کرد که برای مثال در پاسخ به حمله به زیرساخت‌های هسته‌ای‌اش ، زرادخانه موشکی‌اش «پاسخی کوبنده» علیه دشمنانش ارائه خواهد کرد . اقدام آشکار همواره بخشی از کارنامه نظامی ایران بوده است . پذیرش استراتژی منطقه خاکستری مانع از فعالیت های آشکار و نسبت داده شده ، زمانی که در خدمت منافع ایران باشد ، نیست. ایالات متحده باید به طور مداوم پاسخ دهد و تعادل بهتری بین خویشتن داری و جسارت ایجاد کند : خویشتن داری ایالات متحده و عدم ثبات در پاسخ به آزمایش و سنجش های صورت گرفته ، اغلب اعتبار ایالات متحده را تضعیف کرده و ایران را به سوی چالش های بیشتری کشانده است که نتیجه آن بسیاری از نتایجی است که سیاستگذاران امیدوار به اجتناب از آنها هستند . ترس اغراق آمیز از تشدید تنش ها اغلب مقامات آمریکایی را از واکنش موثر به اقدامات تهران باز می دارد با این حال ، مواقعی وجود داشته است که جسارت نتیجه داده است : عملیات آخوندک باعث شد که در اواخر جنگ ایران و عراق ، ایران به طور چشمگیری حملاتش را به کشتی های بی طرف در خلیج فارس کاهش دهد ، در مقابل ترور ( سردار ) قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس باعث شد ایران و نیروهای نیابتی اش در عراق ، دو نفر از اپراتورهای با استعداد و شاید غیرقابل جایگزینی را حذف کنند ، البته این کارباعث شد کسانی که در عراق مخالف ایران و نفوذ آن بودند، جسورتر شوند . از سوی دیگر، گاهی احتیاط هم لازم است : خویشتن داری آمریکا در پی انتقام‌جویی ایران در ترور( سردار ) قاسم سلیمانی به کاهش تنش کمک کرد. همچنان ادامه دارد ...
  14. قسمتی از یک مقاله : مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War نویسنده : Michael Eisenstadt تاریخ : March 19, 2021 قسمت دوم :  درس هایی از رویارویی های گذشته ایران و آمریکا رویکرد ایران در منطقه خاکستری به همراه درگیری گاه به گاه در اقدامات آشکار نظامی ، جلوه ای از دوره های گذشته تنش و رویارویی بین ایالات متحده و ایران را به نمایش می گذارد . این موارد شامل عملیات تغییر پرچم ایالات متحده در خلیج فارس در طول جنگ ایران و عراق ، کمک های مرگبار ایران به گروه های شبه نظامی شیعه که در برابر اشغال عراق پس از سال 2003 توسط آمریکا "مقاومت می کردند " و کارزارهای فشار/ رفع فشاری که قبل از توافق هسته ای 2015 با ایران (برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام) بود و بعد از آن با خروج ایالات متحده از برجام در سال 2018 ادامه یافت . عملیات تغییر پرچم در خلیج فارس (1987-1988) : در پاسخ به حملات قایق‌های کوچک ایران به کشتی‌های بی‌طرف در مراحل آخر جنگ ایران و عراق ، ایالات متحده عملیات اراده جدی ( Earnest Will ) را در ژوئیه 1987 برای اسکورت نفت‌کش‌های کویتی با پرچم تغییر یافته در خلیج فارس آغاز کرد . با شروع عملیات، دولت ریگان نسبت به حمله به کاروان های عبوری از تنگه هرمز با موشک های کرم ابریشم ، به ایران هشدار داد . دولت ریگان تصور می‌کرد که حضور ناوگروه جنگی هواپیمابر یو‌اس‌اس کیتی هاوک ( USS Kitty Hawk ) در منطثه از اقدامات متقابل ایران جلوگیری می‌کند. با این که راه اندازی عملیات اسکورت کاروانها ، باعث شد تهران به طور چشمگیری حملات قایق های کوچک خود را کاهش دهد ، ولی در مقابل به سرعت و به طور غیرمستقیم ایالات متحده به چالش کشیده شد : در عملیات اسکورت اولین کاروان ، نفتکش بریجتون ( Bridgeton ) به یک مین مخفی برخورد کرد و آسیب دید . به دلیل خسارات محدود ، کمبود تلفات و تمایل به اجتناب از تشدید تنش ، ایالات متحده پاسخی نداد . در ادامه ، طی چند ماه یعد ، تهران هم حملات قایق‌های کوچک و هم عملیات مین گذاری خود را افزایش داد . در سپتامبر 1987، نیروهای آمریکایی یک کشتی ایرانی به نام ایران اجر را در حال مین گذاری در آب های بین المللی توقیف کردند. آنها کشتی را غرق کردند و خدمه آن را بازداشت کردند . ماه بعد، نیروهای ایرانی دو موشک کرم ابریشم ( Silkworm missiles ) را به سمت یک نفتکش با پرچم تغییر یافته در آب های کویت شلیک کردند . اقدام به حمله دور از تنگه هرمز ، عبور از خط قرمز آمریکا محسوب می شد . به احتمال زیاد مهاجمان برای پنهان کردن نقش خود ، موشکهای به غنیمت گرفته شده کرم‌ ابریشم عراقی را از شبه جزیره فاو که در آن موقع در اشغال ایران بود ، شلیک کرده بودند . در مقابل ایالات متحده با انهدام دو سکوی نفتی ایران که از آنها برای پشتیبانی حملات استفاده می شد، پاسخ داد . ایران با حمله دوباره توسط موشک کرم ابریشم به پایانه های نفتی کویت تلافی کرد، که البته موشک شلیک شده به اشتباه به یک لنج طعمه گذاشته شده در بندر برخورد کرد . زمانی که تهران عملیات مین گذاری دیگری را در فوریه 1988 آغاز کرد ، واشنگتن قوانین و تاکتیک‌های تهاجمی‌تری را اتخاذ کرد . دو ماه بعد ، ناوشکن ساموئل رابرتز ( USS Samuel B. Roberts ) با مین برخورد کرد و این اتفاق باعث شد تا نیروی دریایی آمریکا دو سکوی نفتی دیگر ایران را که برای پشتیبانی از عملیات استفاده می‌شد ، نابود کند . در پاسخ ، نیروهای دریایی ایران با چندین کشتی جنگی آمریکا درگیر شد که منجر به اتفاق افتادن عملیات آخوندک ( Praying Mantis ) توسط ارتش آمریکا شد . در جریان این اقدام نیروی دریایی آمریکا ، یک قایق موشک انداز ، یک ناوچه ناوچه و یک قایق کوچک ایرانی را غرق کرد . همچنین به یک ناوچه و چندین قایق کوچک دیگر ایران هم که علی رغم احتمال بعید موفقیت ، همچنان به درگیری ادامه می دادند ، آسیب زد . این حادثه پایان عملیات مین گذاری ایران بود و با برگشت وضعیت جنگ زمینی به ضرر ایران ، حملات به کشتیرانی در طی ادامه جنگ به شدت کاهش یافت . در ژوئیه 1988، طی یکی از عملیات های دریایی که کاملا نادر بودند ، ناو یو اس اس وینسنس ( USS Vincennes ) به طور تصادفی ( ؟ ) یک هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی را به علت شناسایی اشتباه ( ؟ ) به عنوان جت جنگنده ، هدف قرار داد و سرنگون کرد . همه 290 سرنشین هواپیما کشته شدند . البته ایران معتقد بود که این یک اقدام عمدی بوده است. این تصور که ایالات متحده از طرف عراق وارد جنگ شده است ، باعث شد تهران به جنگ پایان دهد . در مجموع ، ایران با مداخله ایالات متحده منصرف نشد و با خویشتن داری آمریکا ، جسورتر شد . تهران با استفاده از ابزارهای غیرمستقیم (میادین مین دریایی ) ایالات متحده را به چالش کشید ، خطوط قرمز ایالات متحده را با پرتاب موشک به کشتی‌های تعویض پرچم شده ئر جایی که تحت اسکورت نبودند ، دور زد و حملات به کشتی‌های بدون اسکورت را که بخشی از عملیات تعویض پرچم‌ نبودند ، افزایش داد . تهران تا پس از عملیات آخوندک که هزینه‌های گزافی را در آن متحمل شد ، عقب نشینی نکرد . با این حال ، مداخله ایالات متحده از حملات مستقیم به کاروان‌ها جلوگیری کرد ، ایران را مجبور کرد به تاکتیک‌های کمتر مؤثری تکیه کند و به نتیجه رسیدن یک راه‌حل دیپلماتیک برای جنگ ایران و عراق کمک کرد ( البته این کار با همزمانی یک سری پیروزی‌های ویرانگر عراق در روی زمین امکان‌پذیر شد ) . جنگ نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در عراق (2003-2011) : در طول اشغال عراق توسط آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، شبه‌نظامیان عراقی و گروه‌های شورشی را آموزش داد ، مسلح کرد و تأمین مالی کرد . این گروهها بیش از 600 سرباز آمریکایی را در عراق کشتند . تهران ظاهرا امیدوار بود که نیروهای آمریکایی را محدود کند ، اشتهای آمریکا را برای ماجراجویی‌های نظامی بیشتر منطقه‌ای کاهش دهد و به نیروهای نیابتی‌اش کمک کند تا در نهایت ایالات متحده را از عراق بیرون برانند . از آنجایی که نیروهای آمریکایی در همسایگی ایران مستقر شده بودند و خطربسیار بالا بود ، ایران مایل بود ریسک قابل توجهی را متحمل شود . در مقابل ، واشنگتن هم به دنبال ایجاد اختلال در تلاش های تهران همزمان با اجتناب از تشدید تنش بود ، بنابراین عموماً با خویشتن داری عمل می کرد . ارتش آمریکا به طور مرتب از جابجایی و تحویل محموله‌های تسلیحاتی ایران جلوگیری می‌کرد و پس از ارسال یک یادداشت اخطار که مورد توجه قرار نگرفت ، مجموعه‌ای از عملیات‌ها را برای بازداشت عوامل ارشد نیروی قدس آغاز کرد : دو نفر در بغداد (دسامبر 2006) ، پنج نفر در اربیل (ژانویه 2007) و یک نفر دیگر در سلیمانیه (سپتامبر 2007) . یک عامل حزب الله که برای ایران کار می کرد نیز بازداشت شد (ژوئیه 2007). این بازداشت‌ها باعث شد که ایران به دنبال مذاکره مستقیم با نمایندگان آمریکا در بغداد باشد که ظاهرا بی‌نتیجه بود و باعث شد که نیروی قدس به‌طور چشمگیری فعالیت خود در عراق را کاهش دهد ، البته فعالیت‌ها در آنجا را متوقف نکرد . ایالات متحده همچنین در چندین نوبت با ارسال پیام خصوصی تهدید کرد که به حملات گروه های طرفدار ایران، از جمله حملات موشکی به سفارت آمریکا در بغداد در آوریل 2008 و علیه چندین پایگاه نظامی آمریکا در عراق در ژوئن 2011 (که منجر به کشته شدن 15 سرباز آمریکایی شد) ، پاسخ نظامی خواهد داد . در هر دو مورد ، حملات پس از هشدارهای شدید ایالات متحده متوقف شد . در مجموع ، تلاش های واشنگتن برای محدود کردن حمایت ایران از نیروهای نیابتی اش درعراق تنها نتایج اندکی به بار آورد . بازداشت عوامل نیروی قدس ، تهران را وادار کرد تا شیوه کار خود را تغییر دهد و در این میان کمی هم انگیزه برای تجدید دیپلماسی ایجاد شد . تهدیدهای بی سر و صدا به پاسخ نظامی در دو مورد باعث شد که ایران از ادامه درگیری خودداری کند ولی اقدامات ایالات متحده در نهایت نتوانست حمایت تهران از حملات به نیروهای آمریکایی را متوقف کند یا محدودیتی برای رشد نفوذ ایران در عراق به وجود یباورد . علاوه بر این ، تهران هیچ تلاشی برای پنهان کردن نقش خود نکرد : به عنوان مثال در تسلیحاتی که توسط ایران برای گروه‌های شیعه شبه‌نظامی ارسال می شد ، اغلب آرم‌ها و پلاک‌های اطلاعات سازنده حفظ می‌شد . بلاتکلیفی ایجاد شده توسط اقدامات نیابتی ظاهراً برای ایران مهم‌تر از انکار بود ، سیستم به درستی محاسبه کرده بود که حتی زمانی که حمایت ایران مشهود باشد ، ایالات متحده به عملیات‌های نیابتی پاسخ نظامی نخواهد داد . کارزارهای فشار ناهمگون (2010–2012) : با توجه به ادامه فعالیت‌های هسته‌ای ایران و سرپیچی از 12 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که بین سال‌های 2006 و 2010 به تصویب رسیده بود ، ایالات متحده ، اسرائیل و اتحادیه اروپا فشارها را برای توقف این فعالیت‌ها از طریق اجبار و دیپلماسی آغاز کردند و ایالات متحده و اسرائیل که از سال 2007 کارزار مشترک حملات سایبری علیه برنامه هسته ای ایران را آغاز کرده بودند ، فعالیت های خود را تا سال 2010 افزایش دادند . در ادامه اسرائیل بین سال های 2010 تا 2012 نیم دوجین از دانشمندان هسته ای ایران را ترور کرد و در عین حال تهدید به حمله پیشدستانه برعلیه زیرساخت های هسته ای ایران را هم انجام داد . ایالات متحده حضور نظامی خود را در خلیج فارس تقویت کرد ( حضور تقریباً ثابت دو ناو گروه هواپیمابر تهاجمی در منطقه بین سال‌های 2010 تا 2012 ) و برای مقابله با پیامدهای احتمالی حمله اسرائیل ،عملیات پهپادهای خود را بر فراز ایران تشدید کرد . همزمان با آن و شاید مهم‌تر از همه ، واشنگتن و اتحادیه اروپا تحریم‌های شدیدی را علیه بانک مرکزی و بخش نفت ایران در سال‌های 2011 و 2012 اعمال کردند. ایران به همان شکل پاسخ داد و در عین حال از اقداماتی که می‌توانست آتش درگیری گسترده‌تری را ایجاد کند ، خودداری کرد . حملات سایبری به موسسات مالی ایالات متحده (2012-2013) و غول نفتی عربستان سعودی آرامکو (2012) ، برنامه ریزی حملاتی علیه دیپلمات های اسرائیلی در تلافی قتل دانشمندان ایرانی (2012)، تلاش برای سرنگونی پهپادهای آمریکایی در خلیج فارس (2012– 2013) و در کنار آن برنامه هسته ای خود را با افزایش تعداد سانتریفیوژهای فعال و ذخایر اورانیوم غنی شده خود تسریع بخشید . این کارزارهای فشار یک یه یک انجام شده با دیگر کارزارهای مخفی ، جنگ‌های در سایه ، و درگیری‌های آشکاری که در بسیاری از موارد پیش از بحران هسته‌ای بود ، در هم آمیخت ، مواردی مثل درگیری اسرائیل و حزب‌الله ، رقابت ژئوپلیتیکی بین عربستان سعودی و ایران و جنگ داخلی سوریه . درگیر شدن بسیاری از بازیگرانی که به طور مستقل یا در هماهنگی با هم فعالیت می کردند ، باعث شد پتانسیل گذر ناخواسته از خطوط و تشدید ناخواسته افزایش پیدا کند . البته تنش ها در نهایت کاهش یافت چون آغاز تحریم های ایالات متحده و اتحادیه اروپا باعث شد مذاکرات هسته ای شتاب بیشتری بگیرد . در مقابل اقدامات مخفیانه و کارزارهای فشار نظامی بر علیه برنامه هسته‌ای ایران کاهش یافت ، این تحریم‌ها بود که در نهایت ایران را به پای میز مذاکره کشاند و منجر به انعقاد برجام در جولای 2015 شد. با این حال مشکلات موجود در این قرارداد به ترامپ کمک کرد تا تصمیم به خروج از آن را بگیرد و دوباره مسیر برای یک کارزار فشار/ضدفشار دیگر هموار شد . ادامه دارد ... قسمت اول مقاله : استراتژی منطقه خاکستری ایران
  15. قسمتی از یک مقاله : مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War نویسنده : Michael Eisenstadt تاریخ : March 19, 2021 قسمت اول : استراتژی منطقه خاکستری ایران عناصر اصلی راهبرد منطقه خاکستری ایران شامل تعدادی عنصر اصلی است : (1) انعطاف پذیری تاکتیکی، ثبات راهبردی (2) جهت دار نبودن، ابهام و صبر (3) مقابله به مثل ، رعایت تناسب و کاربرد سنجیده قدرت (4) طولانی کردن درگیری ها به جای تشدید آنها (5) تنظیم گام و فاصله فعالیتها (6) تنوع و گسترش گزینه ها (7) جدا سازی و محصور کردن دشمنان در ادامه به هر یک از این موارد با جزئیات بیشتری می پردازیم . انعطاف پذیری تاکتیکی، ثبات راهبردی : هنگامی که تهران یک جهت راهبردی خاص را شروع می کند ، منحرف کردن آنها از مسیر خود اغلب دشوار است . محدودیت‌ها را بررسی و آزمایش می‌کند ، سپس در صورت مواجهه با پاسخ محکم عقب‌نشینی ( به صورت موقت ) می‌کند ؛ سپس چالش را در زمان و مکان دیگرو در شرایط مطلوب‌تری دوباره احیا می‌کند . از سوی دیگر ، اگر پاسخ قاطعانه ای دریافت نکند ، اغلب رفتار جسورانه تری را انجام می دهد . به عنوان مثال ، ایران در ژانویه 2012 پس از تحریم‌های جدید ایالات متحده و اتحادیه اروپا از تهدیدات خود مبنی بر بستن تنگه هرمز عقب نشینی کرد ، این زمانی بود که واشنگتن هشدار داد که انجام این کار عبور از خط قرمز آمریکا است ، با این حال زمانی که واشنگتن معافیت‌های تحریمی صادرات نفت تهران را در ماه مه 2019 به حالت تعلیق درآورد تا صادرات نفت ایران را به صفر برساند ، ایران دست به اقدام نظامی شدیدی کرد . به صفر رساندن صادرات نفت ایران گذر از خط قرمز دیرینه ایران بود و قبلا ایران تهدید کرده بود که اگر نتواند نفت صادر کند، هیچ کشور دیگر در خلیج فارس هم قادر به صادرات نفت نخواهد بود . این کار با حملات به حمل و نقل و زیرساخت نفت کشورهای حاشیه خلیج فارس صورت گرفت و پس از آنکه ایالات متحده و متحدانش در پاسخ به این حملات ، حضور دریایی خود در خلیج فارس را تقویت کردند ، ایران با احتیاط حملات راکتی توسط گروههای نیابتی اش در عراق را افزایش داد که در طی آن یک آمریکایی در دسامبر 2019 کشته شد . جهت دار نبودن، ابهام و صبر : تهران برای عملیات در خاک خارجی اغلب از ابزارهای غیرمستقیم (مثلاً مین، بمب های کنار جاده ای و موشک) و گروههای نیابتی (مثلاً حزب الله لبنان، کتائب حزب الله عراق و تا حدی حوثی های یمن ) استفاده می کند ، با این کار به هدف ایجاد ابهام ، کنار ماندن از ماجرا و جلوگیری از درگیری واضح با دشمن می رسد . این ابهام ایجاد می شود تا در مورد نقش عامل اصلی شک و تردید ایجاد شود ، گمانه زنی ها را در مورد احتمال مقصر بودن عناصر یاغی سیستم در موضوع رخ داده را افزایش دهد و یک ظاهر سازی برای بیرون ماندن از عوارض درگیری ایجاد کند . از آنجایی که ایران اقدام غیرمستقیم را ترجیح می دهد و به دنبال ایجاد مزیت از طریق دستاوردهای فزاینده و انباشته شده است و برای اجرای این رویکرد نیازمند صبر است . علاوه بر این ، به نظر می‌رسد قسمتی از دلیل ترجیح تهران برای استفاده از نیروهای نیابتی ، ریشه در یک نگرش مبتنی بر توطئه دارد که بر اساس آن تصور می‌شود دشمنان فراگیرش از نیروهای نیابتی و عواملشان بر علیه ایران استفاده می‌کنند و این امر باعث می‌شود که به همان شکل پاسخ بدهد . مقابله به مثل ، رعایت تناسب و کاربرد سنجیده قدرت : تهران عموماً از قدرت به شکل سنجیده استفاده می‌کند و در سطح وسیعی متناسب با چالش تهدید ایجاد شده ، پاسخ می‌دهد . این کار را برای کسب مشروعیت برای اقدامات انجام شده ، قابل پیش بینی تر بودن نتایج آن ( در نتیجه محدود کردن احتمال اشتباه در محاسبه ) و ایجاد بازدارندگی انجام می دهد . به همین دلیل بود که در طول جنگ با عراق ، ایران به حملات به صنعت نفت خود با حمله به کشتیرانی در خلیج فارس پاسخ داد ، حملات هوایی به تهران را با حملات موشکی به بغداد و جنگ شیمیایی عراق با تهدید به انجام حملات شیمیایی توسط خود جواب داد ( ؟ ) . از سال 2010 تا 2012، ایران به حملات سایبری انجام شده به برنامه هسته‌ای و صنعت نفت خود ، تحریم‌های مالی وضع شده برعلیهش ، و ترور دانشمندان هسته‌ای اش را با حملات سایبری به مؤسسات مالی ایالات متحده و آرامکو عربستان و با نقشه حمله به دیپلمات‌های اسرائیلی در گرجستان ، هند ، تایلند و چند جای دیگر پاسخ داد . اخیراً ، ایران به تلاش‌های دولت ترامپ برای به صفر رساندن صادرات نفت خود با حمله توسط مینهای چسبان به چهار نفتکش خارجی که در سواحل امارات لنگر انداخته بودند و تحریم‌ بزرگ‌ترین شرکت پتروشیمی خود را با حمله توسط مینهای چسبان به دو تانکر خارجی حامل محصولات پتروشیمی در تنگه هرمز ، پاسخ داد . طولانی کردن درگیری ها به جای تشدید آنها : ترجیح تهران برای استفاده از راهبردهای غیرمستقیم و استفاده سنجیده (به مفهوم محدود) از قدرت تضمین می کند که معمولا درگیری هایی که در آن دخالت می کند ،طولانی بشوند . با این کار امکان بهره برداری از برانگیختن ناهمگونی هایی که معتقد است در این مبارزات طولانی به او برتری می‌دهند ، را فراهم می کند و در حالی که عموماً با نقاط قوت دشمنانش بازی می‌کند ، از تشدید تنش جلوگیری کند . بنابراین، تهران در مبارزات چندین دهه اخیر خود علیه نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه ، برای به تحلیل بردن توان آمریکا ، از حملات نیروهای نیابتی به افراد و منافع ایالات متحده حمایت کرده است (برای مثال، بمب گذاری پادگان تفنگداران دریایی ایالات متحده در سال 1983، بمب گذاری برج خوبر در سال 1996 و ارائه تسلیحات به شورشیان شیعه عراقی که از سال 2003 تا 2011 با نیروهای آمریکایی در عراق می جنگیدند ) . تلاش‌های تهران برای تضعیف اسرائیل نیز روش مشابهی است که شامل ایجاد صبورانه و در طی چندین دهه نیروهای نیابتی و افزایش توانایی‌های میروهای شرکای نظامی در لبنان (حزب‌الله)، غزه (حماس و جهاد اسلامی فلسطین) و اخیراً سوریه است ، جایی که نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران حملات مستقیم را به اسراییل صورت می دهد . این مورد نشان می دهد که تهران گاهی برای حمله به دشمنانش از منطقه خاکستری خارج می شود . تنظیم گام و فاصله فعالیتها : تهران با احتیاط گام فعالیت‌های خود را – چینش آن‌ها از نظر زمان و مکان – تنظیم می کند تا از ایجاد احساس اضطرار بی مورد یا تصور اغراق‌آمیز از تهدید در ذهن تصمیم‌گیرندگان خارجی جلوگیری کند . این کار انجام می شود تا آنها واکنش بیش از حدی انجام ندهند و رویدادها از کنترل خارج نشود. (البته گام بندی فعالیت ها ممکن است تا حدی تحت تأثیر خواسته های همگانی ، برنامه ریزی های نظامی و ملاحظات لجستیکی هم قرار بگیرد . ) گام بندی فعالیت ها همچنین ممکن است فشار روی طرفهای مقابل را برای اقدام کاهش دهد و به برخی از تصمیم گیرندگان خارجی امید بدهد که ندادن پاسخ نظامی به اقدامات ایران ، منجر به کاهش تنش خواهد شد . ممکن است هفته‌ها یا ماه‌ها بین فعالیت‌های ایران در کارزار ادامه‌دار منطقه خاکستری یا قبل از پاسخ ایران به اقدامات طرفهای مقابل ، فاصله بیفتد . بنابراین، در کارزار مقابله تهران علیه سیاست "فشار حداکثری" دولت ترامپ ، فعالیت‌های انجام شده در فواصل زمانی مختلف، در امتداد چندین خط عملیاتی ، در حوزه‌های مختلف و عرصه‌های عملیاتی جغرافیایی متنوع اتفاق افتاده است (حملات مین‌های چسبان در خلیج فارس، حملات موشکی انجام شده در عراق، حملات پهپادی و موشک های کروز در عربستان سعودی، و عملیات سایبری علیه بیشتر دشمنان این کشور). تنوع و گسترش گزینه ها : تهران یک بازیگر سازگار شونده است که در صورت نیاز راهبرد منطقه خاکستری خود را وفق می دهد . برای این منظور در عرصه‌های مختلف درگیری ، در هر دو حوزه فیزیکی و سایبری ، مجموعه ابزار متنوعی را برای ارائه مجموعه‌ای از گزینه‌های غیرکشنده و کشنده ، به شکلی که باعث تشدید عمودی درگیری نشود ، ایجاد کرده است . به همین خاطر این توانایی را دارد تا رویکرد خود را با دشمنان و شرایط تطبیق دهد . جدا سازی و محصور کردن دشمنان : دخالت ایران در فعالیت‌های انکارپذیر و غیر قابل تایید همراه با نشان دادن احتمال تشدید درگیری ، اغلب باعث ایجاد اختلاف میان سیاست‌گذاران در کشورهای متخاصم می‌شود و باعث بروز دو دستگی در سیستم این دولت‌ها می شود . به همین شکل بود که در مورد چگونگی واکنش به بمب گذاری برج های خوبر در ژوئن 1996 در عربستان سعودی ، بحث های ناخوشایندی در دولت کلینتون به راه افتاد . به همین ترتیب ، حملات ایران در خلیج فارس از ماه مه تا ژوئن 2019، اصطکاک بین دونالد ترامپ ، رئیس جمهور جنگ گریز (؟) و جان بولتون ، مشاور امنیت ملی جنگ طلب او را تشدید کرد و در نهایت به خروج بولتن از دولت کمک کرد . تهران با همین روش تلاش می کند تا در ائتلاف های دشمنانش شکاف ایجاد کند . در واکنش به سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ ، تهران نفتکش‌های چند متحد آمریکا را توقیف کرد و این امر عدم تمایل واشنگتن برای دفاع از آنها را برجسته کرد . در نهایت، تهران به دنبال محاصره طرفهای مقابل با گروههای نیابتی است . از این رو حمایت تهران از حزب‌الله لبنان و حماس در غزه ، همراه با تلاش‌هایش برای ایجاد ارتش شبه‌نظامی شیعه در سوریه ، برای تهدید اسرائیل به ویرانی توسط راکتها ،موشک‌ها و پهپادها انجام می شود . فراهم کردن موشک‌ و پهپاد توسط ایران برای حملات حوثی‌ها به عربستان سعودی و امارات متحده عربی هم با انگیزه‌های مشابهی انجام می‌شود . ادامه دارد ...
  16. آنتونیو گوترش ، دبیرکل سازمان ملل متحد در پیامی بی‌سابقه به شورای امنیت درباره جنگ اسرائیل در نوار غزه و نسبت به خطرات آن در سطح جهانی هشدار داد . دبیرکل به ماده 99 منشور ملل متحد که به ندرت استفاده می شود، استناد کرد که به او اجازه می دهد " توجه شورای امنیت را به هر موضوعی که به نظر او ممکن است حفاظت از صلح و امنیت بین المللی را تهدید کند جلب کند " . این اولین باری است که گوترش از زمان روی کار آمدنش در سال 2017 از این ماده استفاده می کند. او گفت : "ما با خطر شدید فروپاشی سیستم بشردوستانه روبرو هستیم. وضعیت به سرعت در حال بدتر شدن به سمت فاجعه ای است که ممکن است عواقب جبران ناپذیری برای جامعه جهانی داشته باشد " . منبع
  17. تانک مرده است! ... زنده باد تانک ! ارزش پایدار تیم های زرهی ترکیبی در قرن بیست و یکم مقاله اصلی : The Tank Is Dead … Long Live the Tank نویسندگان : Maj. Gen. Curtis A. Buzzard, U.S. Army ، Brig. Gen. Thomas M. Feltey, U.S. Army , Lt. Col. John M. Nimmons, U.S. Army , Maj. Austin T. Schwartz, U.S. Army , Dr. Robert S. Cameron منبع : Military Review November-December 2023 قسمت آخر : قدرت بازدارندگی : در زمان جنگ سرد ، تانک به عنوان وسیله ای برای بازدارندگی از درگیری مطرح شد . سنگ بنای دفاع زمینی ناتو از اروپای مرکزی در نیروهای زرهی آن نهفته بود . مجموعه قدرت رزمی آنها نشان دهنده تعهدات ملی در قبال دفاع از منطقه در مقابل پیچیدگی طرح بالقوه تهاجم پیمان ورشو بود . توانایی های ذاتی نیروهای ترکیبی ناتو در بخش زرهی ، ترکیبی از کشندگی ، بقا و تحرک مناسب را که برای اجرای مفاهیم جنگی تکامل یافته مانند دفاع فعال ( Active Defense ) تا نبرد هوا-زمینی ( AirLand Battle ) را ارائه می‌دهد . بازدارندگی راهبردی زرهی در تلاش های آگاهانه برای به نمایش گذاشتن قابلیت های روزافزون تانک های ناتو ، حتی در سطح زیرینای تانکها هم منعکس شد . جام مسابقات ارتش کانادا که اغلب به عنوان المپیک توپچی های تانک هم شناخته می شود ، آخرین قابلیت های تانک های غربی و آمادگی رزمی خدمه تانکهای ناتو را به نمایش می گذارد . تانکهای شوروی در زمان آشوب برلین ، 1961 البته بازدارندگی مؤثر به نیروی تانک قابل اتکا نیاز دارد . در ژوئن 1950 ، جمهوری کره ( کره جنوبی ) نه تانک داشت و نه ابزاری برای شکست دادن آنها . نبود این قابلیت ها به تصمیم کره شمالی ( جمهوری دموکراتیک خلق کره ) برای حمله کمک کرد . تانکهای کره شمالی تسخیر کامل شبه جزیره کره را تسهیل می کردند ، اگرچه در نهایت فقط گوشه کوچکی از آن در طی هفته های بعد ممکن شد . ورود انبوه افراد و تجهیزات ، از جمله زرهی ، که توسط ایالات متحده و متحدانش در سازمان ملل صورت گرفت ، بقای کره جنوبی را در یک جنگ طاقت فرسای سه ساله تضمین کرد . با این وجود ، کره شمالی به طور خطرناکی به اتحاد کره تحت پرچم جمهوری دموکراتیک خلق نزدیک شد و علت آن هم تا حد زیادی به دلیل داشتن توانایی زرهی بود که کره جنوبی در ابتدای درگیری فاقد آن بود . تانکهای در حال حرکت در جاده به طرف خط مقدم در جنگ کره ، 1956 امروزه، کشورهایی که بیشتر از همه توسط چین یا کره شمالی در معرض تهدید قرار دارند ، دارای تعدادی از بزرگترین ناوگان های تانک در منطقه هستند . هند بیش از 3500 تانک فعال دارد و 1100 تانک دیگر هم به صورت ذخیره نگهداری می کند . کره جنوبی بیش از 2000 زرهپوش برای تجهیز تیپ های زرهی اش دارد و یک توان تولید داخلی زرهی برای لشکرهای مکانیزه خود ایجاد کرده است . تایوان به وضوح ارزش بازدارندگی بالقوه تانک ها را درک می کند بنابراین به دنبال ارتقای نیروی زرهی خود با تانک های آبرامز در مواجهه با تشدید تنش ها با چین است . ژاپن نیز در سال های اخیر با ساخته های بومی ، توانایی های زرهی خود را بهبود بخشیده است . با این که سنگاپور و استرالیا مستقیماً توسط چین تهدید نمی‌شوند ولی سنگاپور دارای ناوگان کوچکی از تانک‌های لئوپارد 2 است و استرالیا هم آخرین نسخه تولیدی تانک آبرامز را در سال 2022 خریداری کرد. این کشورها ناوگان زرهی خود را برای بازدارندگی در مقابل تجاوز سرزمینی و اطمینان از داشتن یک گزینه قدرتمند در صورت بروز درگیری ، ارتقا داده اند . تانک پلنگ سیاه k2 که توسط کره جنوبی تولید می شود . انجام عملیات نظامی : تانک ها درجه بی نظیری از تطبیق پذیری را برای نیروهای زمینی ارائه می دهند . با قرار گرفتن در ساختار‌ نیروهای ترکیبی ، آنها توانایی تصرف اهداف کلیدی زمینی ، واکنش سریع به اقدامات دشمن و همچنین قابلیت نفوذ و تخریب دفاع دشمن را دارند . نیروهای زرهی به فرماندهان صجنه نبرد ، ابزاری را برای انجام درگیری ، تداوم ضرباهنگ سریع عملیات و نابود کردن مقاومت طرف مقابل ، ارائه می دهند . در جنگ جهانی دوم ، ژاپنی‌ها از تانک‌ها برای پشتیبانی حمله دسامبر 1941 خود به مالایا استفاده کردند ، آنها به‌ویژه از تانکها برای بهره‌برداری از رخنه‌های دفاعی در نیروهای سلطنتی بریتانیا و جلوگیری از شکل گرفتن سریع خطوط جدید مقاومت استفاده کردند . به این ترتیب ، نیروی کوچک تانکهای سبک ژاپنی با وجود جنگل ، جاده‌های محدود و مجهز بودن دشمن به سلاح‌های ضدتانک ، وسایل نقلیه موتوری و تجهیزات مهندسی ، نقش کلیدی در فتح سریع مالایا ایفا کرد . این استفاده عاقلانه و دقیق از زرهی در زمان و مکان درست شوکی ایجاد کرد که خودش را به شکل آشفتگی در نقشه های بریتانیا ، افت سریع روحیه و فروپاشی مواضع دفاعی نشان داد . تانک‌ها به ژاپنی‌ها امکان دادند با پیشروی سریع‌تر از حد انتظار ، زمینه را برای تصرف پایگاه منطقه‌ای اصلی بریتانیا در سنگاپور فراهم کنند . تانکهای ژاپنی تایپ 97 Te-Ke که توسط پیاده نظام دو چرخه سوار همراهی می شدند در طی نبرد کامپار ، مالزی 1941 ارتش و تفنگداران دریایی ایالات متحده در انجام عملیات عبور از اقیانوس آرام مرکزی و جنوب غربی از تانک ها به صورت واحدهای کوچک یا گروه های بزرگ استفاده کردند . گینه نو ، تاراوا ، سایپان ، فیلیپین ، اوکیناوا و ایووجیما تنها برخی از مکان‌هایی هستند که تانک‌ها علاوه بر فراهم کردن قدرت شلیک متحرک بیشتر برای غلبه بر مدافعان تثبیت شده در سنگرهای مستحکم ژاپنی ، تحرک را هم تسهیل می کردند . اندازه نیروی تانک استقرار یافته متناسب با شرایط سرزمینی و تاکتیکی طراحی می شد . این اندازه از یک جوخه تا چهار گردان تانک در تهاجم لوزون ( بزرگترین جزیره از جزایر فیلیپین ) متغیر بود . تمرکز تانک ها در لوزون ( Luzon ) در واکنش به حضور یک لشکر زرهی ژاپنی بود . در همه موارد ، توانایی انجام پشتیبانی توسط تانک در صورت نیاز، سرعت عملیات را بالا برد و فعالیت ژاپنی ها را محدود کرد . استفاده به این شکل از نیروی زرهی امروزه هم قابل اجرا است ، به ویژه زمانی که خودرو میان وزن تهاجمی جدید ، M10 بوکر، با تیم های رزمی تیپ های پیاده نظام ادغام شود . تانک سبک ام-10 بوکر جنگ شش روزه 1967 به کارگیری تیم های نیروی ترکیبی زرهی برای نفوذ ، مختل کردن و از بین بردن اقدامات دفاعی طرف مقابل را به نمایش گذاشت . زره‌پوش های اسرائیلی با همکاری نزدیک واحدهای شناسایی ، پیاده نظام و توپخانه ، دفاع مصر را در امتداد مرز سینا شکستند . هنگامی که مصری ها عقب نشینی عمومی را آغاز کردند ، ستون های نظامی آنها به هدفی برای هواپیماها و توپخانه اسرائیل تبدیل شد، در همان زمان واحدهای زرهی اسرائیل برای مسدود کردن مسیرهای عقب نشینی به سمت کانال سوئز حرکت کرده بودند . این اقدامات فروپاشی نیروهای رزمی مصر را تسریع کرد و باعث شد تا مصر فقط سه روز پس از آغاز جنگ ، با آتش بس موافقت کند . ستون تانکهای ام 48 اسراییل در نزدیکی غزه به طرف سینا ، می 1967 در مارس 2003 ، نیروهای زرهی سنگین ایالات متحده تهاجم به عراق را رهبری کردند . آنها با سرعت به سمت بغداد ، که پایه و اساس قدرت صدام حسین بود ، حرکت کردند . ترکیب قدرت رزمی و تحرک آنها ، دفاع عراق را مختل کرد ، ساختار فرماندهی ملی عراق را به هم ریخت و به طور کلی سرعتی از وقایع فراتر از توانایی عراق برای پاسخگویی را دیکته کرد . در بیست و یک روز، لشکر سوم پیاده نظام ارتش ایالات متحده که حرکتش را از مرز کویت شروع کرده بود ، با پشتیبانی از طرف اقدامات موازی صورت گرفته توسط سایر نیروهای انبوه اعزامی شامل لشکر یکم تفنگداران دریایی ایالات متحده و لشکر یکم زرهی بریتانیا ، به مرکز شهر بغداد رسید . این حرکت سریع باعث فروپاشی رژیم صدام شد. تانکهای ام1آبرامز از گردان 1 هنگ 35 زرهی تیپ دوم ترکیبی از لشکر یکم کنار طاق پیروزی در بغداد ، 13 نوامبر 2003 تانک ها حرکت نیروهای ترکیبی را تسهیل می کنند : حضور تانک ها اثربخشی نیروهای ترکیبی را تقویت می کند و باعث ایجاد شوک می شود . در اکتبر 1951، لشکر دوم پیاده نظام آمریکا حمله ای را به بلندی های هارت بریک (Heartbreak Ridge ) انجام داد که عملیات تاچ داون ( Touchdown ) نام گرفت . این حمله شامل بکارگیری نیروهای ضربت زرهی برای حرکت در دره های دو طرف خط الراس و تهدید خطوط تدارکاتی و ارتباطی مدافع بود . هنگامی که حمله آغاز شد ، مدافعان کره شمالی و چینی متوجه شدند که به وسیله حملات گسترده پیاده نظام آمریکایی در خط مقدم قادر به تحرک خاصی نیستند ، در حالی که همزمان تانک ها در جناح ها و عقبه آنها عملیات می کردند . فلج شدن فرماندهی و از هم پاشیدن برنامه ریزی شده مقاومت در ادامه آن که منجر به تصرف بلندی های هارت بریک شد که هزینه گزافی به دشمن تحمیل کرد . نیروهای پیاده آمریکایی در نبرد هارت بریک ریج ، اکتبر 1951 چنین تقویتی با نبروهای زرهی ، برای محیط های شهری هم انجام می شود. در طول نبرد آخن در اکتبر 1944، لشکر یکم پیاده نظام آمریکا از تانک ها در خیابان های شهر استفاده کرد تا محدودیت در نیروی پیاده نظام موجود را جبران کند . استفاده نزدیک و یکپارچه از تانک ها به همراه پیاده نظام، توپخانه و شناسایی باعث شد تا این مرکز شهری مستحکم با تلفات محدود تصرف شود . پس از پایان جنگ دوم جهانی ، این نبرد به الگویی برای دکترین جنگ شهری توسط نیروهای ترکیبی تبدیل شد . به طور مشابه ، زره‌ پوشها عامل تعیین‌کننده‌ای در آزادی سئول در سال 1950 بودند که گاهی از آن به عنوان "نبرد سنگرها" ( Battle of the Barricades ) هم یاد می‌شود . حملات اولیه پیاده نظام به مناطق مستحکم شده کره شمالی در این شهر با تلفات زیادی روبرو شد و این امر باعث درخواست پشتیبانی توسط تانک شد . تانک‌ها آتش‌های حمایتی و دقیقی را فراهم کردند تا به پیاده نظام و واحدهای مهندسی اجازه دهند به نیروهای دشمن نزدیک شوند ، ساختمان‌های کلیدی را ایمن کنند و موانع ایجاد شده را پاکسازی کنند . اولین تانک آمریکایی وارد شده به آخن در طی حمله به شهر ، اکتبر 1944 در سال 2004، تیم های تسلیحات ترکیبی ارتش ایالات متحده در فلوجه از زرهپوش های خود برای افزایش سرعت پیشروی خود در نبرد خیابانی استفاده کردند . قدرت آتش و بقای زرهی امکان نابودی سریع مدافعان و سنگرهایشان را فراهم کرد . اگرچه ، توانایی آن‌ها برای نفوذ سریع در دفاع شهری نسبت به تیم‌های مجاور که عمدتاً نیروهای پیاده‌ بودند ، مشکلات هماهنگی ایجاد کرد ، به این علت که تیم‌های دیگر نمی‌توانستند با سرعت نیروهای ضربت زرهی برابری کنند . نتیجه : با تغییرات مداوم چهره جنگ ، بسیاری از استراتژیست هایی که روی صندلی های راحتی خودشان لم داده اند ، بر این باورند که مزایای استفاده از تانک ها در جنگ زمینی با آسیب پذیری هایی که فناوری های جدید می توانند علیه آنها ایجاد کنند، از دست رفته است . این منتقدان میدان نبردی را تصور می‌کنند که تحت سلطه سیستم‌های هوایی بدون سرنشین ، مهمات سرگردان ، موشک‌ها و توانایی های الکترومغناطیسی است که کاربرد تانک را به حاشیه می‌برد . معمولا چنین دیدگاه‌هایی تمایل دارند تانک‌هایی را به تصویر بکشند که به تنهایی عمل می کنند . در ارتش ایالات متحده ، تانک یک اجرا کننده انفرادی نیست . تانک تشکیل دهنده بخشی از یک مجموعه با قابلیت های سازمان یافته برای تیم های رزمی تیپهای زرهی است که هم ویژگی های ذاتی تانک را تکمیل می کند و هم آسیب پذیری های آن را کاهش می دهد. ارزش تانک در استفاده از قدرت جنگی در زمان و مکان مناسب برای ایجاد یک اثر ضربه ای است که باعث فلج شدن مقاومت و از بین رفتن آن می شود . با قرار گرفتن در میان نیروهای ترکیبی مجموعه توانایی های حاصل از تحرک ، کشندگی و بقا پذیری حاصل از تانکها ، برتری های تاکتیکی را ارائه می کند که فرصت های عملیاتی و راهبردی را فراهم می کند . با تحقق این قابلیت‌ها ، شتابی ایجاد می‌شود که ضرباهنگ رخدادها را تحمیل می‌کند و اقدامات دشمن را مهار می‌کند . این ویژگی ها نقش نیروهای زرهی به عنوان "سلاح رزمی تعیین کننده " ( Combat Arm of Decision ) را برجسته می کند . تحولات تکنولوژیکی اخیر از این ویژگی ها جلوگیری نمی کند . با توجه به حضور پهپادها ، مهمات سرگردان و توانایی تشخیص تجمع نیرو از طریق استفاده از طیف الکترومغناطیسی و حمله به آن توسط مهمات دقیق ، به جای حذف کامل تانک از میدان نبرد، نیاز به سازگار کردن آن با محیط جدید ضروری است . این سازگاری شامل درک چگونگی نگاه به نیروهای خودی از دید دشمن ، تقویت پوشش و استتار ، پراکندگی بیشتر ، انتشار سریعتر دستورات و تمرکز همبسته قدرت رزمی در نقاط زمانی و مکانی تعیین کننده است . این اقدامات ، همراه با کاربرد هوشمندانه فناوری‌های جدید در سازمان‌های زرهی ، اثربخشی مداوم آنها را تضمین می‌کند . علاوه بر این، همانطور که استفان بیدل ( Stephen Biddle ) در مقاله خود " بازگشت به خندق ها : چرا فناوری جدید انقلابی در جنگ در اوکراین ایجاد نکرده است " ( Back in the Trenches: Why New Technology Hasn’t Revolutionized Warfare in Ukraine ) تأکید می کند، جنگ فعلی در اروپای شرقی تحمیل کننده دگرگونی اساسی در سازمان های نظامی نیست . در عوض، ترکیبی از قدیم و جدید را نشلن می دهد و باعث فهم اهمیت اصل " انطباق‌های تدریجی، نه تغییرات بنیادی " ( incremental adaptations, not tectonic shifts ) در مدرن‌سازی نیرو می شود . ادامه بهبود سازمان های زرهی منطقی است و کنار گذاشتن کامل آنها کاملا غیر منطقی به نظر می رسد . در غیاب تانکها ، فرماندهان باید به سازمان‌های پیاده نظام سبک‌تر تکیه کنند که فاقد ترکیبی از قدرت آتش و تحرک برای دستیابی به تسلط اولیه در میدان نبرد و بهره‌برداری فوری از موفقیت هستند . علاوه بر این ، فقط حضور ساده تیم نیروهای ترکیبی زرهی هم توجه ها را جلب می کند و رزمندگان دشمن را وادار می کند تا اقدامات دفاعی متفابل را آماده کنند که این کار منابع و امکانات را از کار دارای اولویت اصلی آنها منحرف می کند . هزینه سازماندهی ، تجهیز ، آموزش و نگهداری واحدهای زرهی همچنان بالاست ولی به قول ژنرال جیمز مک کانویل ( James McConville ) ، رئیس ستاد ارتش ، " اگر نمی خواهید برنده شوید ، به زرهی نیاز ندارید. " اکنون رئیس جمهور اوکراین ولادیمیر زلنسکی به وضوح این اصل ساده را درک می کند .
  18. تانک مرده است! ... زنده باد تانک ! ارزش پایدار تیم های زرهی ترکیبی در قرن بیست و یکم مقاله اصلی : The Tank Is Dead … Long Live the Tank نویسندگان : Maj. Gen. Curtis A. Buzzard, U.S. Army ، Brig. Gen. Thomas M. Feltey, U.S. Army , Lt. Col. John M. Nimmons, U.S. Army , Maj. Austin T. Schwartz, U.S. Army , Dr. Robert S. Cameron منبع : Military Review November-December 2023 قسمت دوم : نماد قدرت ملی : تانک در زمان جنگ جهانی اول به این علت به وجود آمد تا امکان مانور در یک محیط تاکتیکی انباشته از خندق ها ، سنگرهای زیر زمینی ، موانع مصنوعی و مسلسل ها را به وجود بیاورد . در خلال جنگ جهانی دوم ، تانک‌ها که در ساختار زرهی نیروهای ترکیبی سازماندهی شده بودند ، ثابت کردند که می‌توانند نمود قدرت ملی باشند و آن را همراه با پیامدهای راهبردی اش به نمایش بگذارند . در سال 1939 ، لشکرهای پانزر آلمان نقش اصلی را در نابودی لهستان ایفا کردند . سال بعد، همان آرایش رزمی فرانسه را فقط در شش هفته وادار به تسلیم کرد و باعث شد آلمان به عنوان قدرت برتر زمینی اروپا تبدیل شود . موفقیت های بعدی بدست آمده توسط نیروهای زرهی آمریکا ، بریتانیا و شوروی در صحنه های عملیاتی مدیترانه ، اروپا و اقیانوس آرام این موفقیت های اولیه جنگ را تحت تاثیر قرار داد و شکست قدرت های محور و تغییر اساسی در موازنه قدرت جهانی را تضمین کرد . در دوران بلافاصله پس از جنگ، کشورهای نوظهور ارزش تانک ها را به عنوان نمادهای قدرت ملی درک کردند. اسرائیل ، هند ، پاکستان ، کره شمالی و جمهوری خلق چین همگی با استفاده از مجموعه تجربیات زرهی زمان جنگ ، نیروهای زرهی خودشان را ساختند . یکی از واحدهای لشکر 12 پانزر اس اس در فرانسه ، مارس 1944 در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، تانک نشان دهنده قدرت نظامی و پشتیبان نوآوری های دیپلماتیک بود . در سال‌های اولیه تشکیل ناتو ، تانک‌های آمریکایی ، ارتش چندین کشور عضو اتحادیه را تجهیز کردند ؛ همچنین این تانکها به اجزای اصلی دفاع ملی اسرائیل ، پاکستان و تایوان هم تبدیل شدند . موفقیت تانک آبرامز در جنگ اول خلیج فارس منجر به فروش آن به کویت و عربستان سعودی شد و خرید اخیر لهستان از جدیدترین نسخه تانک آبرامز تضمین می کند که توانایی رزم زمینی این متحد هم به طور قابل توجهی ارتقا یابد که در آینده توسط خرید موازی تانک پلنگ سیاه K2 کره جنوبی محکم تر هم خواهد شد . به همین ترتیب اتحاد جماهیر شوروی هم مرتبا به کشورهای اقماری اش تانک می فروخت تا توانایی نظامی آنها را تقویت کند، تابع بودن آنها را تشویق کند و محرک فعالیت اقتصادی داخلی خودش هم باشد . در نتیجه تانک ها و خودروهای زرهی شوروی بسیاری از ارتش های امروزی را تجهیز کردند. جنگ کنونی در اوکراین تجهیزات ساخت روسیه را در گود مبارزه و روبروی هم قرار داده است . ستونی از تانک‌های لشکر 3 زرهی M60A3 در کاروانی در نزدیکی رمپ خروجی پایگاه هوایی سمباخ در جمهوری فدرال آلمان ، 26 آوریل 1982 امروزه چین بزرگترین ناوگان تانک را در منطقه هند و اقیانوس آرام ( Indo-Pacific region ) دارد . نوآوری ها و به روزآوری های در حال انجام شامل ارتقای مدل های قدیمی تانک و توسعه طرح های جدید است . چین همچنین از تانک های خود برای حمایت از روابط بین المللی خود استفاده می کند . معاملات تجاری که در آن چین برای کسب منافع اقتصادی ، کمکهای نظامی پیشنهاد می کند ، اغلب شامل تانک می شود . آنها تانک هایی را به طور اختصاصی برای صادرات تولید می کنند . کامبوج ، کره شمالی ، میانمار ، تایلند و ویتنام همگی تعداد قابل توجهی تانک چینی را در نیروهای مسلح خود دارند . علاوه بر این ، فروش تانک شامل پشتیبانی آموزشی و تعمیر و نگهداری است که برای پیشبرد روابط نظامی قوی تر و دسنیابی به درجاتی از قابلیت همکاری موثر است . تانک‌های چینی تایپ 99 و خودروهای جنگی زرهی در رژه پیروزی چین در جنگ جهانی دوم ، 3 سپتامبر 2015 در پکن واکنش های مردمی به تسخیر یا انهدام یک تانک ، ارزش تانک را به عنوان نماد قدرت ملی بیشتر برجسته می کند . اوکراین به صورت مرتب فیلم هایی از سربازان خود در حال تخریب تانک های روسی منتشر می کند ولی چنین تصاویری تنها در صورتی به تقویت روحیه ملی کمک می کند که تانک به عنوان یک سلاح قدرتمند و مطلوب باقی بماند . خود اوکراینی‌ها زندگی شان را به خطر می اندازند تا تانک‌های روسی را تسخیر یا بازیابی کنند و آنها را در نیروهای رزمی خودشان به کار بگیرند . به شکل مشابه ، بازیگران غیردولتی مانند حزب‌الله [یا حماس ] هم به خاطر ارزش تبلیغاتی، به طور معمول تانک‌های تسخیر شده را به عنوان غننیمت به رژه در می آورند . تانک مرکاوا تسخیر شده اسراییل توسط مبارزان حماس در مجاورت غزه ، هفتم اکتبر 2023 تانک ها همچنین حمایت قدرتمندی از ابتکارات صلح را شکل می دهند . تجهیزات جنگی آمریکا به عنوان بخشی از نیروهای حافظ صلح چند ملیتی به رهبری ناتو به بوسنی و هرزگوین اعزام شدند تا از پایبندی جناح های قومی متخاصم به توافقنامه صلح دیتون در سال 1995 تضمین شود . این اقدام شامل انتخاب عمدی لشکر یکم زرهی ایالات متحده برای رهبری عملیات نظامی معروف به عملیات کوشش مشترک ( Operation Joint Endeavor ) بود. عبور نمادین ستون زرهی از رودخانه ساوا ( Sava ) در هنگام ورود به بوسنی، تعهد ملی آمریکا به صلح را به شیوه‌ای که توسط پیاده‌نظام سبک سوار بر هاموی ( HMMWVs ) امکان‌پذیر نبود ، نشان داد . این تانک ها بودند که توجه مردم را به خود جلب کردند و نه کامیونها ! یک تانک آبرامز از لشکر یکم زرهی ایالات متحده در حال عبور از رودخانه ساوا به بوسنی درجریان عملیات مشترک تلاش ، در دسامبر 1995 ادامه دارد ... .
  19. قسمتی از یک مقاله ابزارهای جنگ در منطقه خاکستری مقاله اصلی : UNDERSTANDING GRAY ZONE WARFARE FROM MULTIPLE PERSPECTIVES نویسنده : Tahir Mahmood Azad ، Muhammad Waqas Haider تاریخ انتشار : December 8, 2022 قسمتآخر : اقدامات روسیه در اوکراین : تهاجم روسیه به اوکراین در سال 2014 توسط اکثر دانشمندان برجسته غربی ، متفکران نظامی و تحلیل گران ، تجلی کلاسیک جنگ در منطقه خاکستری در نظر گرفته می شود . روسیه قصد داشت انتساب اقدامات خود در اوکراین را پنهان کند تا یک معضل واکنشی برای غرب ایجاد کند. هافمن ( Hoffman ) ادعا می کند که "جنگ در شرق اوکراین فقط یک جنگ نیابتی نبود بلکه ترکیبی از امکانات پیشرفته نظامی با نیروهای نامنظم ، تبلیغات و اجبار مردم غیرنظامی بود " ، در این استدلال هافمن تأکید می کند که روسیه در سال 2014 برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود در اوکراین ، از طیف متنوعی از راهبردهای منطقه خاکستری استفاده کرد . در واقع مفهوم " مردان سبز کوچک " از تعاملات روسیه در اوکراین پدیدار شد . استخدام " مردان سبز کوچک " در روسیه دو مزیت متمایز داشت ، اول اینکه روسیه توانست در سطح بین المللی هر ارتباطی با وقایع اوکراین را انکار کند . دوم اینکه انجام این کار یک مزیت راهبردی برای روسیه ایجاد کرد و باعث شد سردرگمی زیادی در صحنه میدانی در مورد اینکه چه کسی سربازان نقابدار و غیروابسته را فرماندهی و کنترل می کند ، به وجود بیاید . نتیجه این بود که اوکراین در وضعیت دوراهی پاسخ کلاسیک قرار داشت زیرا روسیه توانست ابهام را در مورد انتساب حفظ کند . دولت کیف و مردم اوکراین نتوانستند به صورت مطمئن هویت نیروهای دشمن و اینکه چه کسی از آن نیروها حمایت می کرد را مشخص کنند و زمانی به این اطمینان رسیدند که دیگر خیلی دیر شده بود . عملیات اطلاعاتی هم به عنوان دومین جنبه مهم تهاجم روسیه به اوکراین در سال 2014 دیده شد . محققان ، تحلیلگران و متخصصان در سراسر جهان به طور گسترده بر عملیات اطلاعاتی روسیه تمرکز کردند . کنترل یا نفوذ بر اطلاعات ، یک نقش ضروری برای جنگ درمنطقه خاکستری ایفا می کند . در مورد اوکراین هم روسیه خود را به عنوان یک بازیگر باهوش جنگ در منطقه خاکستری نشان داد و قبل و بعد از عملیات 2014 ، در حالی که اوکراین و متحدان غربی اش غافلگیر شده بودند و قادر به پاسخگویی موثر نبودند ، به طور هوشمندانه ای از رسانه ها استفاده کرد . رسانه ها نقش مهمی در برانگیختن ناراحتی در میان مردم محلی در غرب داشتند. این کار فشار زیادی بر دولت ها وارد کرد که باعث شد راهبرد واکنش آنها کاملا تضعیف شود . در نهایت ایالات متحده و دیگر متحدان غربی اش تنها توانستند روسیه را به دلیل انتشار اطلاعات نادرست و دستکاری در حقایق محکوم کنند . استفاده روسیه از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل، این کشور را از برقراری هرگونه تحریم سختگیرانه بین المللی نجات داد ، زیرا ایالات متحده و اتحادیه اروپا فقط توانستند تنها چند تحریم اقتصادی وضع کنند که بعدها ثابت شد کاملا ناچیز بودند . استدلال می شود که عملیات اطلاعاتی انجام شده به دلیل برنامه ریزی پیشرفته روسیه برای استفاده از چنین عملیاتی موفقیت آمیز بوده است . شواهدی وجود دارد که نشان می دهد روسیه همچنین از شبکه های خلافکاران در اوکراین به عنوان بخشی از راهبردهای منطقه خاکستری خود استفاده کرده است . روسیه ابزارهای مختلفی از قدرت ملی را در هم آمیخت و جنگ منطقه خاکستری را برای دستیابی به هدف راهبردی خود یعنی الحاق کریمه از طریق بی ثبات کردن اوکراین به کار برد . محاسبه آستانه ها توسط روسیه بسیار موفقیت آمیز بود زیرا آنها از خطوط قرمزی که می توانست واکنش قدرت های جهانی به ویژه ناتو را به دنبال داشته باشد، عبور نکردند. اقدامات چین در دریای چین جنوبی : چین هم با همین ترتیب اهداف خود را از طریق جنگ درمنطقه خاکستری دنبال می کند تا از تبدیل درگیری به جنگ تمام عیار جلوگیری کند . رفتار قاطعانه این کشور در دریای چین جنوبی نمونه ای آشکار از نحوه استفاده از جنگ منطقه خاکستری برای به چالش کشیدن وضعیت موجود است . این کشور به شدت به تهدید نظامی و شبه نظامی و استفاده غیرخشونت آمیز از نیروی نظامی متکی است و اهداف خود را در منطقه خاکستری با ترکیب ابزارهای سیاسی، نظامی و تجاری دنبال می کند . انجام راهبردهایی مانند گسترش اجباری تجارت ، ایجاد اجبار غیر خشونت آمیز از طریق نیروهای مسلح ، تهدید به اجرای مقررات با استفاده از نیروهای قانونی و شبه نظامیان دریایی ، استفاده از جنگ مجازی و عملیات اطلاعاتی از روشهای رایج چین هستند . چین به عنوان بخشی از تاکتیک های منطقه خاکستری خود ، از ماهیگیران حاضر در دریای چین جنوبی برای ادعای مناطق مورد مناقشه و همچنین مختل کردن حضور نیروی دریایی ایالات متحده استفاده می کند . جکسون ( Jackson ) استدلال می کند که " گارد ساحلی چین یا شبه نظامیان دریایی آن که به دولت مرکزی وابسته هستند ولی ابزار جنگی مستقیم دولت نیستتند ، ممکن است در اقدامات تقابلی در شرق یا جنوب دریای چین شرکت کنند " . استفاده از گروههای غیرنظامی برای حفظ کنترل نظامی همان مزیت انکار اقدام نظامی در منطقه را ارائه می‌کند . اقدامات چین در دریای چین جنوبی را می توان به عنوان یک عمل انجام شده هم تلقی کرد ، زیرا این اقدامات به چین کمک می کند بدون ایجاد واکنشی از سوی ایالات متحده یا رقبای منطقه ای ، آن مناطق را تصرف کند . چین فعالیت های تهاجمی متعددی را هم در حوزه مجازی منطقه خاکستری انجام می دهد و هکرهای چینی در حوزه های متعددی از جاسوسی گرفته تا سرقت دارایی های معنوی در سراسر جهان دخالت می کنند . در سال 2020، ایالات متحده هشدارهایی را در مورد تلاش هکرهای چینی برای سرقت داده های تحقیقاتی مربوط به واکسن کووید-19 را اعلام کرد . اقدامات ایران : ایران یک دولت تجدیدنظرطلب ، یکی از پیش شرط های اصلی یک بازیگر منطقه خاکستری ، است که می خواهد وضعیت موجود را تغییر دهد و جهان تحت رهبری ایالات متحده را عوض کند . این کشور طیف متنوعی از راهبردهای منطقه خاکستری ، از جمله براندازی و جنگ نیابتی را برای تضعیف نظم موجود بین‌المللی و تغییر موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه استفاده می‌کند . همانطور که آرکیلا ( Arquilla ) خاطرنشان می‌کند : " دولت اسلام‌ گرای تهران بر یک هلال درگیری راهبردی در جنگ‌های مختلف از سوریه تا جنوب شبه جزیره عربستان نظارت می‌کند . از سازمان پرجنب و جوش و جنجالی حزب الله حمایت می کند و کانونها ، گروه ‌ها و شبکه‌های مخفی را در سراسر جهان پرورش می‌دهد . ایران از ابزارهای متعدد جنگ درمنطقه خاکستری در چندین جبهه استفاده می کند و برای این که این اقدامات تضعیف کننده ایالات متحده در منطقه خلیج فارس هستند ، برای ایالات متحده هشدار دهنده است . واقعیت‌های میدانی نشان می‌دهد که ایران به شکل فعالانه در بسیاری از درگیری‌های منطقه‌ای شرکت دارد و از بسیاری از گروههای نیابتی حمایت می‌کند و در کنار آن از سیاست انکار در سطح بین‌المللی استفاده می‌کند. جنگ منطقه خاکستری در جنوب آسیا : منطقه جنوب آسیا شاهد طیف گسترده ای از درگیری های متعدد بوده است که بازیگران و عوامل زیادی در آن نقش داشته اند . رقابت پایدار بین هند و پاکستان یک مثال کلیدی است که در آن هر دو کشور درگیر انواع مختلف راهبردهای جنگی از خرابکاری گرفته تا جنگ‌های متعارف تمام عیار همراه با تهدید هسته‌ای ، هستند. براتون ( Bratton ) عنوان می کند که هند و پاکستان به طور منظم از اقدامات بازدارنده در منطقه خاکستری برای دستیابی به اهداف خود استفاده می کنند و در عین حال تلاش می کنند از تشدید احتمالی تنش جلوگیری کنند . در سایه بازدارندگی هسته‌ای ، اختلافات سرزمینی موجود بین آنها ، در هر دو طرف بکارگیری راهبرد‌های منطقه خاکستری جذاب به نظر می رسد . هر کدام از آنها تلاش می کنند که از خطوط قرمز هم عبور نکنند و با ابزارهای مختلف جنگ در مناطق خاکستری مانند حملات تروریستی ، استفاده از جاسوسان ، گروههای نیابتی و کارهای انجام شده ای که به دلیل ابهام به راحتی قابل انتساب نیستند ، به دنبال منافع ملی خود باشند. براتون می گوید که " اینها کشورهایی هستند که درگیر گلوله باران مرزی و حملات جزئی هستند و یکدیگر را به کمک به گروه های شورشی و تروریستی برای حمله به دیگری متهم می کنند . همه اینها در حالی که در معرض تهدید جنگ هسته ای قرار دارند." واضح است که جنگ در منطقه خاکستری برای پاکستان جذاب تر است زیرا ظرفیت نظامی هند از نظر کمی و کیفی برتر است . پاکستان خواهان تغییر وضعیت موجود در منطقه مورد مناقشه جامو و کشمیر است که ممکن است بدون استفاده از تاکتیک های منطقه خاکستری امکان پذیر نباشد . هند هم از جنگ در منطقه خاکستری برای حفظ برتری در منطقه و دنبال کردن هدف راهبردی خود برای ظهور به عنوان یک قدرت جهانی ، با استفاده از نیروهای نیابتی و عمل انجام شده علیه کشورهای کوچکتر ( پاکستان ، سریلانکا ، افغانستان ، نپال و بنگلادش ) استفاده می کند . سیاستگذاران هندی ، پاکستان را کانون تروریسم می دانند و به اصطلاح " حملات جراحی " هند علیه تروریست ها در داخل پاکستان نیز به عنوان ابزار جنگ منطقه خاکستری در نظر گرفته می شود زیرا از خطوط قرمزی که منجر به تشدید قطعی درگیری می شود ، عبور نمی کنند . با این حال جالب این است که این فرض برای حدود خطوط قرمز ، زمانی که هند حملات جراحی را پس از حمله پولواما ( Pulwama attack ) در سال 2019 انجام داد ، نادرست بود و پاکستان با قاطعیت پاسخ داد و باعث شد که دو کشور در آستانه یک جنگ هسته ای قرار بگیرند . این نشان دهنده شکست مکانیسم های بازدارندگی غالب بود . مورد هند و پاکستان یک بازنمایی واقعی از جنگ منطقه خاکستری است ولی محاسبه این که خطوط قرمز دقیقا در کجا قرار دارند و همچنین محاسبه دقیق پاسخ‌های بالقوه همیشه مخاطره آمیز است. مقابله با تهدیدات منطقه خاکستری : مقابله با تهدیدات منطقه خاکستری برای هر کشوری یک کار دلهره آور است. فقدان درک کامل و نبود اطلاعات تأیید شده در مورد هدف مهاجمان درمنطقه خاکستری باعث می شود که شناسایی ، تمایز و مقابله با تهدیدات درمنطقه خاکستری ، چالش انگیز باشد . چمبرز ( Chambers ) به این شکل استدلال می‌کند که " توصیف وضعیت کنونی جنگ فقط برای استراتژیست‌های دانشگاهی و نظامی مهم نیست ، بلکه اینکار برای کمک به سیاست‌گذاران و رهبران غیرنظامی در درک ماهیت متغیر جنگ های امروزی نیز ضرورت دارد " . توجه به این نکته مهم است که بین هیچ کدام از طرفهای درگیر و هیچ کدام ازدرگیری ها ، نمی توان شباهت کامل در نظر گرفت . تاکتیک‌های منطقه خاکستری روسیه علیه یک کشور بالتیک تا حد زیادی با تاکتیک‌هایی که چین در دریای چین جنوبی به کار می‌گیرد ، متفاوت است و به همین شکل تاکتیک‌هایی که چین در دریای چین جنوبی استفاده می کند کاملاً در تضاد با تاکتیک‌هایی است که حزب‌الله علیه اسرائیل استفاده می کند . تاکتیک ها و تکنیک های به کار گرفته شده در هر درگیری، پویایی های خاص و مختلفی را برای مطابقت با شرایط موجود میدانی در نظر دارند . نمی توان یک استراتژی واحد را برای مقابله با جنگ در منطقه خاکستری به کار برد ، بنابراین مدافع باید با شرایط موجود سازگار شود . همانطور که چمبرز ( Chambers ) با نقل کلمات جیمز دوبیک ( James Dubik ) می گوید : " ما باید در جنگی که در آن قرارداریم ، بجنگیم ، نه جنگی که می خواهیم در آن قرار داشته باشیم " . مقابله با درگیری های منطقه خاکستری شامل یک مبارزه مداوم است زیرا مدافع باید استراتژی ها را مطابق با پویایی در حال تغییر درگیری تنظیم کند . رابرت او. ورک ( Robert O. Work ) معاون سابق وزیر دفاع ایالات متحده، می گوید : منطقه خاکستری متشکل از عوامل ، فریب ، نفوذ ، شبه نظامیان و انکار مداوم است و ایالات متحده کمترین آمادگی را برای مقابله با این نوع جنگ دارد . این پذیرش نگران کننده است زیرا اگر پیشرفته ترین کشور جهان آمادگی مقابله با تهدیدات منطقه خاکستری را نداشته باشد ، سؤالات زیادی در مورد اینکه چگونه کشورهای در حال توسعه می توانند با چنین تهدیدهایی روبرو شوند ، مطرح می شود. فریر ( Freier ) و همکارانش در گزارش خود می نویسند که "منطقه خاکستری چه از طریق دستیابی به اهداف و چه از طریق بروز پیامدهای آن باعث می شود تا با ایجاد عواقبی دقیقا مشابه جنگ به شکل روز افزونی ایالات متحده و شرکایش را به چالش بکشد " . بنابراین درک بهتر و دقیق‌تر از جنگ در منطقه خاکستری و در در کنارآن ، طیفی از اقدامات متقابل کافی ، ضروری است . با این که تدوین اقدامات متقابل کافی ، به دلیل زمینه های متنوع و راهبردهای متفاوت در این نوع جنگ ، ذاتاً دشوار است ولی اخیراً برخی از نوآوری ها در این زمینه قابل توجه بوده اند . مثال هایی که در بالا به اختصار مورد بحث قرار گرفت نشان می دهد که مولفه اساسی برای مقابله با جنگ در منطقه خاکستری ، شناسایی و درک ماهیت درگیری ها است . در مورد اوکراین در سال 2014 ، زمانی که دولت کیف و متحدان غربی آن توانستند دشمن واقعی را شناسایی کنند ، خیلی دیر بود . برای درک پویایی یک درگیری در منطقه خاکستری ، مدافع باید ابهام ایجاد شده توسط مهاجم را کاملا تجزیه و تحلیل کند ، این کار به طور بالقوه مدافع را قادر می سازد تا بازیگران درگیر را شناسایی کند . تعیین آستانه یکی از خطرناک ترین و پیچیده ترین کارهای جنگ در منطقه خاکستری است چون یک اشتباه محاسباتی کوچک ، ممکن است منجر به یک فاجعه شود . یک حد آستانه بدون معیار مشخصی ایجاد می شود و به شدت به موقعیت زمینه و محیط ژئو استراتژیک غالب متکی است . مدافع باید به شکل هوشمندانه ای آستانه ها را تعریف کند یا در آنها تغییر ایجاد کند ؛ نمی توان به بهانه مهم نبودن از چیزی غافل شد . به تازگی چندین راهبرد ، دکترین ، برنامه و نرم افزار برای مقابله با تهدیدات منطقه خاکستری توسعه یافته است . ارتش ایالات متحده و تفنگداران دریایی یک استراتژی عملیاتی مشترک برای مقابله با تهدیدات نوظهور در منطقه خاکستری از طریق نبردهای چند دامنه ای ( multi-domain battles ) ایجاد کرده اند . ایده اصلی بر این اساس استوار شده است که به نظر میرسد مهاجمان آینده در حوزه‌های متعددی با ایالات متحده مقابله خواهند کرد واین موضوع ، برنامه‌ریزی نیروهای مشترک برای مقابله با درگیری‌های قرن بیست و یکم را ضروری می‌سازد و رهبران نظامی ارشد ارتش و تفنگداران دریایی در مورد نقش تقویت شده عملیات نیروهای ویژه در درگیری های در حال تغییر ، توافق دارند . دفتر فناوری استراتژیک آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی ( Strategic Technology Office of Defense Advanced Research Projects Agency )( DARPA ) برنامه‌ای مبتنی بر نرم‌افزار رایانه‌ای را برای جمع‌آوری و نظارت از طریق برنامه‌ریزی برای سناریوهای موقعیتی فعال ( Collection and Monitoring via Planning for Active Situational Scenarios ) (COMPASS) راه‌اندازی کرده است که هدف آن کمک به درک بهتر و مقابله با استراتژی‌های منطقه خاکستری دشمن است. این برنامه از هوش مصنوعی ، شبیه‌سازی ، مدل‌سازی رایانه ای و نظریه بازی ها برای ارزیابی سناریوهای منطقه خاکستری و ارزیابی نتایج بالقوه اقدامات پیش‌بینی‌شده خود و واکنش‌های احتمالی دشمن استفاده می‌کند . جمع بندی : درگیری های معاصر نه سیاه هستند و نه سفید. در مقابل ، بسیاری از آنها در حد بینابینی قرار می گیرند و این همان منطقه خاکستری است ، حوزه ای که به دلیل ابهام تاکتیک های به کار رفته ، تشخیص واضح تمایز بین جنگ و صلح غیرممکن می شود . در این مقاله ، طیف متنوعی از تعاریف بحث و بررسی شد که در کنار هم ، زمینه‌های اصلی جنگ منطقه خاکستری را در حوزه‌های اطلاعاتی ، اقتصادی ، نظامی و سیاسی شناسایی می‌کنند . گسترش درگیری تا جایی که در زیر آستانه جنگ متعارف بماند، اصل اساسی جنگ درمنطقه خاکستری است . راهبرد‌ها و تاکتیک‌هایی مانند جنگ مجازی ، جنگ‌های نیابتی ، تاکتیک‌های برش سوسیس ، عملیات اطلاعاتی و عمل های انجام شده به‌طور گسترده توسط بازیگرانی به کار می رود که از جنگ درمنطقه خاکستری استفاده می کنند . این روشها می‌توانند توسط بازیگران دولتی و بازیگران غیر دولتی برای ایجاد ابهام در مورد درگیری استفاده شوند تا ماهبت گروههای درگیر ، این که چه کسی مسئول درگیری است، و اینکه نیت واقعی آنها چیست.، پنهان بماند. دولت‌های تجدیدنظرطلب معمولاً از تاکتیک‌های منطقه خاکستری برای تغییر وضعیت موجود یا به چالش کشیدن نظم جهانی بین‌المللی به رهبری ایالات متحده استفاده می‌کنند . چندین مثال از جمله اقدامات روسیه در اوکراین در سال 2014 و الحاق کریمه ، نگرش قاطعانه چین در دریای چین جنوبی و دخالت مخفیانه ایران در درگیری های مختلف منطقه ای از طریق گروههای نیابتی به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت تا طیف گسترده و متنوعی از استراتژی‌ها و درگیری‌ها را که می‌توانند در جنگ منطقه خاکستری وجود داشته باشد ، نشان داده شود . قبل از حمله نظامی به اوکراین در فوریه 2022، روسیه به صورت عمده از تاکتیک‌های جنگ ترکیبی و جنگ درمنطقه خاکستری در مناطقی از اوکراینی استفاده می‌کرد که معتقد بود از آنها پشتیبانی می کند ، استفاده می کرد . هند و پاکستان نیز همچنان از راهبردهای منطقه خاکستری برای پیگیری منافع خود استفاده می کنند. هیچ دستورالعمل منحصر به فردی برای مقابله با استراتژی های منطقه خاکستری وجود ندارد، اگرچه به نظر می رسد درک جامع و یک پاسخ یکپارچه پیش نیازهای لازم باشد. بدون شک ، مفهوم جنگ در منطقه خاکستری مشاجره ای پیچیده تبدیل شده است که باعث می شود فضایی برای انجام تحقیقات بیشتر در این موضوع در حال ظهور ، فراهم شود .
  20. قسمتی از یک مقاله ابزارهای جنگ در منطقه خاکستری مقاله اصلی : UNDERSTANDING GRAY ZONE WARFARE FROM MULTIPLE PERSPECTIVES نویسنده : Tahir Mahmood Azad ، Muhammad Waqas Haider تاریخ انتشار : December 8, 2022 قسمت بعد : منطقه خاکستری و جنگ ترکیبی : توسط محققان مختلف ، ایده ها، دیدگاه ها و عبارات ناهمگونی برای توضیح عبارات "جنگ در منطقه خاکستری" ( gray zone warfare ) و "جنگ ترکیبی" ( hybrid warfare ) استفاده می شود . یکی از تصورات اشتباه ولی رایج این است که این دو اصطلاح نام‌های متفاوتی برای یک مفهوم هستند و البته که اینطور نیست . این اصطلاحات را بدون از دست دادن قسمتی از مفهوم ، نمی توان به جای هم استفاده کرد . تفاوت اصلی بین آنها مربوط به استفاده از ابزار مکانیکی ( kinetic means ) است که به جنگ ترکیبی اختصاص دارد ، در حالی که جنگ در منطقه خاکستری با ابزارهای غیر مکانیکی صورت می گیرد ، البته برای به چالش کشیدن این تفاوت می توانیم به تهاجم روسیه به اوکراین در سال 2014 اشاره کنیم چرا که علی رغم نامیدن آن به عنوان درگیری در منطقه خاکستری ، در آن از هر دو ابزار مکانیکی و غیرمکانیکی استفاده شد ؛ البته باید این نکته را هم در نظر گرفت که می توان هر دو نوع جنگ را در شرایط خاص یا برای اهداف معین ، همراه با هم استفاده کرد، البته به این مفهوم نیست که این دو مفهوم هم معنی یا قابل جایگزینی با هم هستند. تفاوت مهم بعدی مربوط به طبقه بندی بر اساس بازیگران درگیر در تعارض است . تعدادی از متخصصان استدلال می کنند که فقط دولتها می توانند از جنگ در منطقه خاکستری استفاده کنند در حالی که هم عوامل دولتی و هم عوامل غیر دولتی می توانند از جنگ ترکیبی استفاده کنند . این نوع دیدگاه به خوبی قابل توضیح نیست زیرا طیف متنوعی از عوامل می توانند از هر دو نوع جنگ استفاده کنند و هر طبقه بندی بر اساس چنین فرضیاتی ممکن است مفاهیم و روشها را مبهم تر کند . عوامل دولتی برای جنگ در منطقه خاکستری اغلب از عوامل غیر دولتی استفاده می کنند تا بتوانند از مدیریت ابهام و انکار انتساب ، که از اصول اساسی جنگ در منطقه خاکستری هستند ، بهره ببرند . چمبرز ( Chambers ) استدلال می کند که " تهدیدهای ترکیبی و منطقه خاکستری مسائلی هستند که قرن ها در جنگ وجود داشته اند ولی ظهور اخیر آنها در میان استراتژیست ها، محققان و سیاست گذاران برای موضوع درگیری اهمیت مجدد آنها را برجسته می کند " . جالب است که بین نظامیان ، دانشگاهیان ، سیاست گذاران و استراتژیست ها در مورد اینکه عبارات "جنگ منطقه خاکستری" یا "جنگ ترکیبی" را چگونه تعریف کنند ، اتفاق نظر یا خیلی کم است یا اصلاً وجود ندارد. . آرکویلا ( Arquilla ) این نتیجه را گرقته است که جنگ ترکیبی یک اصطلاح گسترده تر و فراگیرتر برای جنگ مدرن است ، در حالی که مفهوم جنگ در منطقه خاکستری ، یک مفهوم پیچیده است و طیف گسترده ای از درگیری های معاصر را پوشش نمی دهد . در این نظر درگیری هایی که تهدیدی برای نظم جهانی به رهبری ایالات متحده هستند ، به خوبی می توانند به عنوان درگیری های در منطقه خاکستری توصیف شوند . به عنوان مثال ، شورش ببرهای تامیل در سریلانکا را نمی توان به عنوان یک درگیری در منطقه خاکستری توصیف کرد چون یک تهدید برای نظم جهان به رهبری ایالات متحده نبود . البته این تعریف هم چندان مطلوب به نظر نمی رسد چون بسیاری از کشورهای دیگر با تهدیدات مشابهی روبرو هستند و مفهوم منطقه خاکستری مربوط به تغییر وضعیت موجود در چیزهایی است که فقط به نظم بین المللی محدود نمی شود. البته می توان در جنگ در ناحیه خاکستری به وضعیت موجود بین دو کشور بر سر سرزمین مورد مناقشه هم اشاره کرد . مازار ( Mazarr ) عنوان می کند که در جنگ ترکیبی از تعداد زیادی ابزارهای نظامی استفاده می شود که درگیری های ترکیبی را در مقایسه با درگیری در منطقه خاکستری خشن تر می کند . درگیری در منطقه خاکستری معمولا خشونت کمتری دارند ولی گستره وسیع تری از درگیری را در بر می گیرد . این استدلال توجه را به خود جلب می کند زیرا با اصل اساسی جنگ در منطقه خاکستری که به معنی عدم عبور از خطوط قرمز برای جلوگیری از بروز یا تشدید درگیری خشونت آمیز است ، مطابقت دارد . بازیگرانی که از جنگ ترکیبی استفاده می‌کنند ، با حمله به نقص‌هایی که در ساختار یکپارچه‌ شده مدافع در سیاست ، سازمان و دکترین وجود دارد ، از آسیب پذیری های موجود بهره‌برداری می‌کنند ، بازیگرانی که از جنگ در منطقه خاکستری استفاده می‌کنند، هدفشان دستیابی به اهداف راهبردی با بکارگیری عملیات اطلاعاتی مختلف و دیگر تاکتیک‌های کوتاه‌مدت جنگ ، البته بدون عبور از آستانه تعیین‌شده یک جنگ تمام عیار است . این مقاله ادعا می کند که جنگ ترکیبی و جنگ منطقه خاکستری اشکال متمایز جنگ با تنها چند اشتراک مهم هستند. بنابراین برای جلوگیری از سردرگمی و برای تشویق به دقت بیشتر و درک عمیق تر، این دو اصطلاح نباید به جای هم استفاده شوند. انتقاد از جنگ در منطقه درمنطقه خاکستری : جنگ در منطقه خاکستری ممکن است در نگاه اول ساده به نظر برسد ولی این نوع جنگ کاملا پیچیده و پر از مفهوم های متضاد است . مفهوم جنگ منطقه خاکستری تا مرزهایی فراتر از نقطه شکست کشیده شده است چون طرفداران این مفهوم طیف متنوعی از ایده ها را با هم ترکیب کرده اند و از آن به عنوان یک اصطلاح دربرگیرنده برای درگیری های مدرن استفاده می کنند. این انتقاد تا حد معقولی معتبر است ، زیرا از جنگ منطقه خاکستری برای توضیح بسیاری از درگیری های مدرن استفاده می شود که از نظر خصوصیات بسیار متفاوت هستند . بسیاری از اصطلاحات دیگر هم مانند جنگ ترکیبی ( hybrid warfare ) ، جنگ نامحدود ( unrestricted warfare ) ، جنگ مبهم ( ambiguous warfare ) و جنگ نسل جدید ( new generation warfare ) هم به طور گسترده برای توضیح درگیری ها در دوران معاصر استفاده می شود . پومرانتسف ( Pomerantsev ) اقدامات روسیه در اوکراین در سال 2014، دخالت چین در دریای جنوبی چین و برخی از اقدامات داعش و بوکوحرام را زیرمجموعه همان مفهوم جنگ در منطقه خاکستری قرار می دهد. البته اقدامات روسیه در اوکراین کاملاً در تضاد با اقدامات چین در دریای چین جنوبی است . همچنین راهبردهای خشونت‌آمیز داعش در خاورمیانه در مقایسه با راهبردهای منطقه خاکستری چین در دریای چین جنوبی، در دو انتهای محتلف از این طیف قرار می گیرد . بنابراین برچسب زدن هر چیزی به جز جنگ متعارف یا آنچه بین صلح و جنگ قرار می گیرد ، به عنوان جنگ در منطقه خاکستری ممکن است کاربرد تحلیلی این مفهوم را تضعیف کند آرکیلا ( Arquilla ) در مقاله خود استدلال می کند که جنگ در منطقه خاکستری ، بیشتر یک ساختار ذهنی است که به جای ایجاد وضوح بیشتر ، بیشتر باعث گیج کردن می شود . تعدادی از منتقدان اعتبار این موضوع که " جنگ منطقه خاکستری مفهومی نو است " را ، زیر سوال می‌برند اسندلال آنها این است که هیچ چیز جدیدی در مورد این مفهوم وجود ندارد و مردم برای مدت طولانی از چنین راهبردهایی استفاده کرده اند . البته با این که تاکتیک‌های جنگ درمنطقه خاکستری ممکن است واقعاً قرن‌ها قدمت داشته باشندولی نوآوری و پیشرفت‌های فناوری مطمئناً به بازیگران منطقه خاکستری کمک کرده است تا در دوران معاصر بدون آماده سازی های قبلی و به روش‌های جدید حمله کنند . ما معتقدیم که استراتژی‌های منطقه خاکستری ممکن است برای اهداف کوتاه‌مدت و میان‌مدت مفید باشند، اما امکان دارد در پیگیری اهداف بلندمدت مشکل‌ساز باشند . با توجه به این که گفته می شود جنگ منطقه خاکستری تدریجی است و نتایج مورد نظر در یک دوره زمانی طولانی با تلاش های افزایشی به دست می آید ، ممکن است حفظ ابهام برای مدت طولانی مشکل ساز باشد . با توجه به همه بحثهای انجام شده ، دلایل قابل توجهی برای اثبات این موضوع وجود دارد که جنگ در منطقه خاکستری یک مفهوم متمایز است و این اصطلاح نباید به جای جنگ ترکیبی بدون توجه به تفاوت های ظریف آنها به کار رود . نمونه هایی از جنگ در منطقه خاکستری : فریر ( Freier ) و دیگران استدلال می کنند که سه نوع قدرت در جهان وجود دارد: وضعیت موجود ( status quo ) : یعنی بازیگرانی که برای نظم فعلی ارزش قائل هستند و فعالانه برای تأمین آن تلاش می کنند. تجدیدنظرطلب ( revisionist ) : بازیگرانی که برای نظم مبتنی بر قانون ارزش قائل هستند ولی الزاما نه به شکل فعلی آن . به عنوان مثال بازیگرانی که در برابر وضعیت موجود به رهبری ایالات متحده مقاومت می کنند . منزوی ( rejectionist ) : بازیگرانی که نظم بین المللی موجود را به کلی کنار می گذارند. ایالات متحده و متحدانش نمونه هایی از قدرت های وضع موجود هستند ، در حالی که روسیه، چین و ایران نمونه هایی از قدرت های تجدیدنظرطلب هستند . بر اساس این دیدگاه، ایالات متحده ، کشورهای روسیه، چین و ایران را کشورهای تجدیدنظرطلب می داند چون از جنگ منطقه خاکستری در حوزه های مختلف برای به چالش کشیدن نظم جهانی به رهبری ایالات متحده استفاده می کنند. این دولت‌ها از ابزارهای مختلفی مانند نفوذ و تهدید ، شبیه به جنگ ، برای دستیابی به اهداف خودشان استفاده می‌کنند . در حالی که ابزارها و روش‌های استفاده شده از یک جنگ آشکار و تمام‌ عیار فاصله دارد. این کشورها از راهبردهایی استفاده می کنند که زیر آستانه خطوط قرمز آمریکا قرار می گیرند تا باعث انگیختگی یا واکنش قاطع نشوند . در ادامه چندین استراتژی منطقه خاکستری را که توسط روسیه، چین، ایران، هند و پاکستان اتخاذ شده است، را توضیح می دهیم تا درک ما از نحوه استفاده از ابزارهای مختلف جنگ در منطقه خاکستری را در عمل عمیق تر کند . واقعا ادامه دارد ... .
  21. قسمتی از یک مقاله ابزارهای جنگ در منطقه خاکستری مقاله اصلی : UNDERSTANDING GRAY ZONE WARFARE FROM MULTIPLE PERSPECTIVES نویسنده : Tahir Mahmood Azad ، Muhammad Waqas Haider تاریخ انتشار : December 8, 2022 مرور ادبیات مربوط به جنگ در منطقه خاکستری ( Gray Zone Warfare ) نشان می‌دهد که بیشتر راهبردهای به کار گرفته شده در درگیری‌ها ، در گروه جنگ‌ در منطقه خاکستری قرار می‌گیرند ولی به علت این که بحثها از اصطلاحهای مختلفی استفاده شده است ، اجماعی در مورد این جمع بندی وجود ندارد . با این حال، استفاده از اصطلاح " مردان سبز کوچک " ( little green men ) ، تاکتیک‌ برشهای سوسیسی ( Salami slicing tactics ) ، عملیات اطلاعاتی ( information operations ) ، جنگ سایبری ( cyber warfare ) ، جنگ‌های نیابتی ( proxy wars ) ، عملیات‌های ویژه ( special operations ) و عمل انجام شده ( fait accompli ) موضوعات مشترکی هستند که در بیشتر مطالعات انجام‌شده در مورد جنگ در منطقه خاکستری دیده می شوند . مهاجمان ممکن است از یک یا چند ابزار به طور همزمان ،برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود استفاده کنند ، این در حالی است که همزمان مدافع در موقعیت نامناسبی قرار می گیرد و به دلیل ترس از تشدید وضعیت ( escalation ) ، نمی تواند به سادگی به چنین اقداماتی پاسخ دهد . ابزارهای جنگ در منطقه خاکستری می توانند غیر اختصاصی یا انحصاری باشند ولی در ویژگی‌های خاصی مانند ابزار دوگانه ، ایجاد تهدید برای جنگ یا قراردادهای موجود نظامی و ابهام ، اشتراک دارند . در حال حاضر ابزارهای منطقه خاکستری همزمان با این که از آنها برای تغییر در وضعیت موجود استفاده می شود ، در حال تغریف و پذیرش مفهوم های بیشتر هستند وبه همین دلیل نیاز به توجه بیشتری در این زمینه وجود دارد . برای این که ببینیم منظور دقیق از مفاهیم ذکر شده در بالا چیست ، در ادامه برخی از جزئیات را می بینیم . مردان سبز کوچک : مفهوم "مردان سبز کوچک" یکی از ابزارهای مورد توافق گسترده برای جنگ در منطقه خاکستری است. محققانی مانند جکسون ( Jackson ) آنها را "واسطه"، "عامل" یا "ستون پنجم" می نامند. بنساهل ( Bensahel ) مردان سبز کوچک را در مفهوم رایج در روسیه سال 2014 به عنوان " سربازان و سایر عوامل بدون یونیفورم ، نشان یا دیگر علائم شناسایی که روسیه را قادر می سازد هر گونه دخالت را انکار کند " ، تعریف می کند . دولت ها یا گروههای غیر دولتی عواملی را به کار می گیرند که نمی توان آنها را به راحتی تشخیص داد یا نمی توان آنها را به راحتی به طرفی که آنها را کنترل می کند ، ارتباط داد و در نتیجه باعث ایجاد ابهام و سردرگمی می شود . منطق زیربنایی که استفاده از چنین عواملی را پشتیبانی می کند ، اجتناب از پاسخ عمده توسط مدافع است . البته باید در نظر گرفت که ممکن است اقدام در مقابل یک ارتش متعارف باعث شود تا آنها هم به احتمال زیادی اقدام مشابهی را برای تلافی انجام دهند . وجود ابهام در مورد طرف کنترل کننده این احتمال را بیشتر می کند که مدافع در شروع پاسخ به عوامل نامشخص بسیار محتاطانه عمل کند . مهاجمی که واسطه‌ها را به کار می‌گیرد ، ممکن است مسئولیت خود را با پنهان کردن هر گونه هویت دستور دهنده اصلی ، ایجاد سوال در مورد کنترل کننده و پنهان کردن نیت عوامل ، کتمان کنند . مدافع با معضل یافتن پاسخ برای این سؤالات ، یک کار کاملا چالش برانگیز ، مواجه می شود و ممکن است بدون یافتن پاسخ این سوالات ، توانایی پاسخگویی درست را نداشته باشد . این کار دقیقاً به علت ابهام حاکم بر این موارد است . عمل انجام شده : از لحاظ تاریخی، اصطلاح " عمل انجام شده " ( fait accompli ) برای توصیف ابتکاری استفاده می‌شود که حریف یا مدافع را مجبور می‌کند تا در پاسخ به پیشدستی مهاجم ، اقداماتی را آغاز کند . راهبرد انجام این کار شامل تاکتیک‌هایی برای وارد کردن یک ضربه ناگهانی و قاطع به یک مدافع است تا مدافع را مجبور به رسیدن به یک دوراهی ‌کند . اینکه آیا تسلیم شود یا در صورت پاسخ دادن موجب یک تشدید خطرناک در موضوع بشود . راهبرد عمل انجام شده برای رسیدن به اهدافی تلاش می‌کنند که کوچک تر از آن هستند که مدافع تصمیم بگیرد بر سر آن‌ها باعث تشدید درگیری شود . تهاجم ناگهانی یک کشور برای اشغال یک قطعه بزرگ سرزمینی ، قبل از اینکه کسی بتواند پاسخ دهد ، یک تجلی کلاسیک از این روش است . یک مهاجم باهوش ممکن است به تدریج مجموعه ای از عمل های انجام شده کوچک را برای دستیابی به اهداف بزرگ تر به کار گیرد . چون اجرای جداگانه هر کدام از این تاکتیکها به تنهایی باعث شروع جنگ نمی شود ( دلیل موجهی برای شروع یک جنگ تمام عیار نیستند ) . مردان سبز کوچک یا واسطه ها نقش مهمی در معرفی عمل انجام شده برای مدافع دارند . عمل انجام شده به عنوان مخاطره آمیزترین استراتژی در جنگ منطقه خاکستری در نظر گرفته می شود زیرا تغییری ناگهانی در وضعیت موجود ایجاد می کند . همانطور که ویرتز (Wirtz) استدلال می کند : " با انداختن گناه تشدید تنش به گردن قدرتی که به دنبال حفظ وضعیت موجود است ، آن قدرت را در موقعیت پایین دست از نظر راهبردی قرار می دهد. برای مثال ، قدرت بزرگی که سعی در حفظ وضعیت موجود دارد ، ممکن است به عمل انجام شده توسط قدرت تجدیدنظرطلب پاسخ ندهد، زیرا این پاسخ می تواند بار مسئولیت را به دوش قدرت اصلی منتقل کند. تاکتیک برش لایه لایه سوسیس : کارهای انجام شده ای که هدف از انجام آنها بهره‌برداری از ابهامات در شرایط بازدارندگی است ، اغلب به عنوان تاکتیک‌های برش سوسیس معرفی می‌شوند ویرتز (Wirtz ) استدلال می‌کند که " برخلاف نابودی سریع راهبرد بازدارندگی حریف که توسط روش عمل انجام‌شده صورت می گیرد ، تاکتیک‌ برش سوسیس شامل فرسایش آهسته بازدارندگی حریف با غیر ضروری ساختن تدریجی آن با یک وضعیت تفکیکی در اجزای آن می‌شود " . مهاجم یا طرفی که تلاش می‌کند وضعیت موجود را تغییر دهد ، از راهبردهایی استفاده می‌کند که حاصل آن زیر خطوط قرمز باقی بماند و موجب واکنش بازدارنده از جانب مدافع ، یا طرفی که تلاش می‌کند وضعیت موجود را حفظ کند ، نشود . وضعیت موجود به تدریج از طریق تاکتیک های برش سوسیس تغییر می کند زیرا مدافع در هر مرحله فاقد توجیه نظامی و سیاسی برای پاسخ به حوادث با ماهیت جزئی است . با این حال، تاکتیک‌های یرش سوسیس خطراتی را در مشخص کردن خطوط قرمزی به همراه دارد که فراتر از آن‌ خطوط ، احتمالاً واکنش بازدارنده توسط مدافع ایجاد می‌شود . یک مهاجم ممکن است پاسخ را دست کم بگیرد یا ممکن است یک مدافع که پیشدستانه عمل می کند ؛ حتی در آستانه های پایین تر برای حفظ وضعیت موجود پاسخ دهد . نمونه کلاسیک شکست تاکتیک های برش سوسیس ، حادثه ای است که در آن نیروی هوایی ترکیه در سال 2015 یک جنگنده روسی را پس از ده اخطار سریع و پشت سر هم که درعرض پنج دقیقه صورت گرفت ، به دلیل نقض حریم هوایی ترکیه ، هدف قرار داد . روس هایی که این پرواز را انجام دادند، آن را یک حرکت زیر آستانه در نظر گرفتند درمقابل مقامات ترکیه به سرعت و با دادن هشدارهای مکرر ، در نهایت نسبت به موقعیت رخ داده ، برای حفظ وضعیت موجود خودشان ، به سرعت اقدام کردند . جنگ نیابتی و استفاده از سازمان ها و شبکه های قانون گریز : جنگ نیابتی هم یکی از ابزار اصلی جنگ در منطقه خاکستری است که به تغییر وضعیت موجود ، در عین مبهم ماندن شرایط ، کمک می کند . مهاجمین ( بازیگران دولتی و بازیگران غیر وابسته به دولتها ) با حمایت از عناصری که منافع مشابه دارند ، از شکافهای سیاسی، اقتصادی و قومی موجود در جامعه سوء استفاده می کنند . جنگ نیابتی در مورد منابع استفاده شده واهداف نهایی تغییری که اتفاق می افتد ، ابهام ایجاد می کند . این کار مکانیسم های بازدارندگی مدافع را مخدوش می کند . استفاده از یک گروه نیابتی راهبردهای بازدارندگی را هم پیچیده می‌کند . علت این است که مدافع باید در مکانیسم‌های بازدارندگی خود ، در برابر بازیگران مبهم و نیروهای ناشناخته‌ای که آغازگر تغییر وضعیت موجود هستند ، تجدید نظر کند . مهاجم در منطقه خاکستری همچنین ممکن است از سازمان ها و شبکه های قانون گریز هم برای دستیابی به طیف گسترده ای از اهداف استفاده کنند . کارهایی مثل شکل دادن به افکار عمومی ، ایجاد ابهام وهمچنین فراهم آوردن غذا و سلاح از طریق مافیای قاچاق . گروه های قانون گریز همچنین می توانند با انجام فعالیت های مختلف مانند کشتن هدف مشخص شده ، تیراندازی دسته جمعی و غارت به ایجاد سریع بی ثباتی کمک کنند . مهاجمین در منطقه خاکستری همچنین ممکن است چنین سازمان‌ها و شبکه‌هایی را برای " پشتیبانی گروههای نیابتی ، مختل کردن عملیات دشمن ، سرگرم کردن نیروهای پلیس دشمن و ترساندن یا تحت فشار گذاشتن جمعیت‌های هدف " به کار بگیرند . شبکه های قانون گریز به دلیل درک درست از سیستم محلی و توانایی آنها در شناسایی و بهره برداری از حفره های موجود در آن سیستم ، مزیت منحصر به فردی را ارائه می دهند. نبرد مجازی : فضای مجازی یکی دیگر از عوامل حیاتی جنگ در منطقه خاکستری است که هدف آن تشدید ابهام و عدم اطمینان از طریق ایجاد سردرگمی و مختل کردن خدمات ضروری است . فضای مجازی فرصت‌های متعددی را برای ایجاد اختلال در فعالیت‌های بازیگران دولتی و غیر دولتی ، به ویژه توسط بازیگران تجدیدنظرطلب فراهم می‌کند . بازیگران مختلفی از فضای مجازی برای ارتباط یا به کار گرفتن افراد همفکر ، شستشوی مغزی افرادی که سیستم را قبول دارند ، فعال کردن مقاومت های پراکنده و مبارزه بدون محدودیت در زمان و مکان ، استفاده می‌کنند . نبرد مجازی یک انتخاب حیاتی برای بازیگرانی است که در منطقه خاکستری فعالیت می کنند ، زیرا برتری عدم انتساب را برای آنها فراهم می کند و اقدامات انجام شده را در ابهام و اغتشاش پنهان می کند . روسیه در سال 2007 با استفاده از فضای مجازی راهبرد انکار کارهای انجام شده در قالب تنشهای بین دو کشور را بر علیه استونی اتخاذ کرد . این واقعیت که استونی عضو ناتو است و می تواند در صورت حمله مسلحانه به ماده 5 منشور ناتو استناد کند ، روسیه را از استفاده آشکار از زور ، بازداشت . بنابراین روسیه به جنگ در منطقه خاکستری متوسل شد و برای دستیابی به اهدافش از آن کمک گرفت و درعین حال از طریق ابهام ، انکار نقش خود را تضمین کرد. در زمان ما و همچنان در آینده قابل پیش بینی ، جنگ مجازی ابزار موثر جنگ منطقه خاکستری است . در دوران مدرن ، عملیات مجازی برای طیف متنوعی از فعالیت‌ها ، از جمله از کار انداختن تأسیسات هسته‌ای از طریق ویروس‌های رایانه‌ای و جاسوسی از دولت‌ها از طریق ابزارهای مختلف به کار گرفته شده است . اصطلاح " در اینترنت هیچ کس نمی داند که شما یک سگ هستید " به وضوح در ماجراهای رخ داده در جنگ مجازی که در آن طیف متنوعی از بازیگران در منطقه خاکستری می خواهند بدون رسیدن به آستانه درگیری ، به اهداف راهبردی دست یابند ، مطابقت دارد . استفاده از جنگ مجازی ممکن است هیچ وقتی مستقیماً یک فرد را نکشد، اما این احتمال وجود دارد که حملات مجازی به زیرساخت‌های صنعتی یا عمومی منجر به مرگ های متعاقب آن شود . عملیات اطلاعاتی : دو دهه قبل ، رانفلد ( Ronfeldt ) و دیگران خاطر نشان کردند که اطلاعات فقط در نقش یک افزاینده نیرو نیست بلکه می تواند یک کاهنده نیرو هم باشد . گفته می‌شود که جنگ در منطقه خاکستری " اغلب با اطلاعات نادرست و فریب پوشانده می‌شود و اغلب به روش‌هایی انجام می‌شود که انتساب صحیح طرف انجام دهنده را دشوار می‌کند " . بنابراین، به طور بدیهی عملیات اطلاعاتی عنصر مهمی از جنگ در منطقه خاکستری است و بیشتر درگیری های معاصر در حوزه اطلاعاتی به راه افتاده است . بسیاری از انواع عملیات اطلاعاتی توسط دولتها و بازیگران غیر دولتی به منظور اصلاح رفتار نهادهای هدف که در منطقه دشمن ، دوست یا بی طرف قرار گرفته اند ، استفاده می شود. عملیاتهای اطلاعاتی مردم محور هستند و با هدف تأثیرگذاری بر مردم از طریق راهبرد های مختلف و برای ساختن روایت هایی به کار می روند که برای دستیابی به اهداف مورد نظر، مطلوب باشند . اینترنت و رسانه های اجتماعی نقش مهمی در انتشار تبلیغات و اطلاعات نادرست دارند . برتری اطلاعاتی یا انکار اطلاعاتی با ایجاد تأخیر و عدم اطمینان در فرآیند تصمیم گیری سیاسی و نظامی مدافع ، یک اهرم اضافی برای مهاجم ایجاد می کند . اگرچه تبلیغات و اطلاعات نادرست تکنیک‌های با قدمت چند قرن هستند ولی انقلاب‌ تکنولوژیک سرعت و پیامدهای آن را به روش‌های مختلف افزایش داده است . اطلاعات ماده خام اولیه برای جامعه بین المللی در حال تکامل ، در دوران مدرن است . انقلاب اطلاعات به دولت ها و آژانس های امنیت ملی این امکان را داده است که عملیاتهای محلی و فرا ملی را برای اصلاح عناصر اساسی وضعیت موجود آغاز کنند . اینترنت و رسانه‌های اجتماعی چنان حجم وسیعی از اطلاعات درست و نادرست را ارائه می‌کنند که فهمیدن ( یا در واقع شناسایی ) تمام اطلاعات مورد نیاز برای نتیجه‌گیری بی‌طرفانه برای افراد ، غیرممکن می‌شود. مسائل اخیر در مورد اطلاعات نادرست و توطئه در مورد COVID-19 را می توان به عنوان مثالی در این زمینه بررسی کرد . هم چین و هم ایالات متحده با مقصر دانستن یکدیگر برای شیوع ویروس کرونای جدید در سال 2020، برای تسلط بر چشم انداز اطلاعات در دنیا تلاش کردند. پی نوشت : ممکن است ادامه داشته باشد .
  22. آنها فراموش کردند که بترسند ! یک تحلیل از حمله هفتم اکتبر حماس به اسراییل اسم اصلی : They Forgot to Be Afraid نویسنده : James B. Meigs تاریخ انتشار : DECEMBER 2023 فسمت آخر : پس از حمله، داستان‌هایی منتشر شد مبنی بر اینکه برخی ناظران متوجه فعالیت‌های نگران‌کننده در غزه شده‌اند . یک مقام اطلاعاتی مصر که نامش فاش نشده است ، به آسوشیتدپرس گفت : " ما به اسراییلیها هشدار داده‌ایم که یک وضعیت انفجاری در راه است " . حماس در حال برنامه ریزی " یک چیز بزرگ " بود اما نتانیاهو این ادعا را " اخبار جعلی" نامید . به گزارش سی ان ان ، سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده هم گزارش هایی را منتشر کردند که حاکی از افزایش تهدید حملات موشکی و دیگر " فعالیت های غیرمعمول حماس " بود . اما مقامات ایالات متحده هم قبلاً چنین گزارش هایی را دیده بودند ؛ یک منبع به این شبکه گفت : " فکر می کنم اتفاقی که افتاد این بود که همه ، این گزارش ها را دیدند و گفتند: بله ، البته، ولی ما می دانیم که نتیجه این کار چگونه خواهد بود " . مشخص نیست که آیا ایالات متحده اصلا هشداری به اسرائیل داده است یا خیر . اما ظاهراً کارشناسان آمریکایی هم به همان اندازه اسراییلیها مطمئن بودند که می توانند تاکتیک های آینده حماس را بر اساس رفتار گذشته آن پیش بینی کنند. مایا دسیاتنیک ( Maya Desiatnik ) ، یک افسر ناظر در پاسگاه نهال اوز ( Nahal Oz ) در نزدیکی مرز غزه ، به رادیو عمومی اسرائیل گفت که او و دیگر ناظران به مافوق هایشان در ارتش اسرائیل درباره موارد متعدد فعالیتهای مشکوک اطلاع داده اند . آنها افرادی را می دیدند که درامتداد خط مرزی همراه با در دست داشتن نقشه با هم مشورت می کردند و گروه هایی از مردان مسلح همراه با تجهیزات سنگین که به تمرینات آموزشی مشغول بودند . او گفت : " با آن وضعیت معلوم بود که اتفاقی خواهد افتاد " . ظاهرا حتی این هشدارها هم نتوانستند مدل‌های ذهنی ارتش اسرائیل را در مورد خطراتی که ممکن است از غزه سرچشمه بگیرد ، تضعیف کنند . اگر چنین اتفاقی می افتاد ، شاید رهبران نظامی از آن گزارش‌هایی که در ساعات قبل از حمله به مقرهای مختلف ارسال شده بود ، بیشتر نگران می‌شدند. در عوض ، همان‌طور که هاآرتص می‌نویسد : در شین بت ، این نشانه‌ها "سیگنال‌های ضعیف" حساب می‌شدند که از آن‌ها نمی‌توان دید کافی در مورد فعالیتهای احتمالی در آینده نزدیک به دست آورد. انتقال اسرای اسراییلی توسط حماس به داخل نوار غزه در 7 اکتبر رهبران حماس که تهاجم را برنامه ریزی کرده بودند به همراه با مشاوران احتمالی ایرانی خود ، دقیقاً می دانستند که چه کاری دارند می کنند . حمله با شلیک گسترده راکتی آغاز شد . گنبد آهنین شروع به پرتاب موشک های رهگیر خود کرد . این در حالی بود که نیروهای ارتش اسرائیل به سلامت در پناهگاه های خود باقی مانده بودند و از راه دور بر روی صفحه های ویدئویی مرز را زیر نظر داشتند . صدای ناهنجار بالای سر، صدای تیراندازی و شکستن حصارها توسط بولدوزرها را می پوشاند . همزمان تک تیراندازهای حماس دوربین های مشرف به مرز را هدف قرار دادند ، در حالی که همزمان پهپادها بمب های کوچکی را روی برج های مراقبت خودکار و فرستنده های سلولی پرتاب کردند . یکی از سربازان مستقر در مرکز فرماندهی به بازرسان گفت: زمان‌بندی آنقدر دقیق بود که " تصاویر همه صفحه‌های ما همزمان و تقریباً در عرض یک ثانیه خاموش شدند " . در واقع در عرض چند دقیقه ، قدرتمندترین ارتش خاورمیانه کور شد. اسرائیل سرمایه گذاری زیادی برای دفاع از مرزهای پیشرفته خود انجام داده بود که علاوه بر قابلیت های نظارتی ، مسلسل های کنترل از راه دور را نیز شامل می شد . در تئوری ، این سیستم باید منطقه مرزی را کاملا امن نگه می داشت اما همانطور که محققان بلایای طبیعی نشان داده اند ، ایمنی حاصل از فناوری می تواند یک شمشیر دو لبه باشد . یک ابزار جدید می‌تواند سیستم موجود را ایمن‌تر کند ، اما می تواند راه را برای اتفاقات با احتمال کمتر ولی در عین حال شدیدتر باز کند . به عنوان مثال، سکوی دیپ واترهوریزن (Deepwater Horizon ) به یک دکل پیچیده و تجهیزات آن در کف دریا ، که برای جلوگیری از انفجار ساخته شده است ، به عنوان آخرین راه حل برای جلوگیری از فوران نفت و گاز از چاه حفر شده ، متکی بود . این دستگاه‌ها تا کنون از بسیاری از حوادث جلوگیری کرده‌اند ، اما همزمان استفاده از آنها به شرکت‌های نفتی امکان حفاری عمیق‌تر و پذیرش ریسک‌های بیشتر را می‌دهد. هنگامی که این تجهیزات پیشگیری کننده در سکوی دیپ واتر هوریزن از کار افتاد، بزرگترین نشت پیشبینی نشده نفت در تاریخ را رقم زد . شهرک اشکلون بعد از اصابت یک راکت شلیک شده از غزه در 7 اکتبر با قرار گرفتن این حصار با فناوری پیشرفته اش در حاشیه غزه ، ارتش اسرائیل کاملا احساس راحتی کرد که فقط تعداد بسیار کمی از نیروهای خود را در مسافت زیادی از مرز مستقر کرد . تعداد بسیاری از بقیه نیروها هم در یک پایگاه متمرکز شدند و به جای گشت زنی پیاده در مرز، بیشتر از طریق لینک های ویدئویی مرز را تماشا می کردند . به عبارت دیگر، دفاع مرزی اسرائیل در طول زمان از یک رشته پست‌های دیده‌بانی که ارتباط خوبی با هم نداشتند ، به یک شبکه واحد کاملا یکپارچه شده تبدیل شد . محققان بلایای طبیعی این سیستم را "سیستم فشرده بهم پیوسته " ( tightly coupled system ) می نامند . دنیای مدرن پر از چنین سیستم های به هم پیوسته است . به عنوان یک قاعده ، این سیستمها ارتباطات ، تجارت ، زیرساخت ها و سایر چیزها در زندگی ما را کارآمدتر و راحت تر می کنند اما آنها این پتانسیل را هم دارند که باعث شوند مشکلات کوچک و مجزا ، بلایای گسترده ای را به وجود بیاورند . برای مثال، شبکه برق آمریکا ، شرکت‌های برق را در چندین ایالت به هم متصل می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد جریان برق را به هر جایی که لازم است انتقال دهند ؛ این کاربه جلوگیری از کمبود برق یا خاموشی منطقه ای کمک می‌کند . ولی همین سیستم با پیوند دادن شبکه های محلی به یکدیگر، همه آنها را در معرض خطر یک شکست بزرگ و آبشاری قرار می دهد . به عنوان مثال در سال 2003 ، یک اتصال کوتاه جزئی در یک خط انتقال برق در اوهایو با تاثیر در سراسر شبکه باعث شد تا اینکه بسیاری از نواحی شمال شرق آمریکا و بخش‌هایی از کانادا به خاموشی فرو بروند . در اثر این خاموشی پیش بینی نشده ، نزدیک به 100 نفر جان باختند . سیستم دفاع مرزی اسرائیل نیز به همین ترتیب آسیب پذیر شده بود. هنگامی که رزمندگان حماس دوربین ها و گره های ارتباطی را از بین بردند ، کل سیستم در تاریکی فرو رفت . تانک هدف قرار گرفته در حاشیه نوار غزه در نزدیکی خان یونس در 7 اکتبر البته حتی قبل از اینکه ارتباطات به طور کامل از بین برود ، اطلاعات ارسال شده برای سربازان و افسران ارتش اسرائیل به قدری آشفته بود که امکان جمع بندی آنها فراهم نبود . یکی از سربازان زن فراخوان شده ارتش اسراییل ، به یک وب سایت نظامی گفت: " ما شروع به دریافت پیام هایی کردیم مبنی بر اینکه در همه مناطقی که گزارشی از آن میرسید ، حمله صورت گرفته است . به نظر میرسید گروههای زیادی از حمله کننده ها وجود داشت ، این یک موضوع جنون آمیز بود ". در قسمتهای بالاتر زنجیره فرماندهی ، افسران ارتش اسرائیل درگیر حمله موشکی در حال انجام بودند . یکی از مشاوران نظامی سابق به واشنگتن پست گفت که در مقر اصلی نظامی مستقر در تل آویو ، گزارش های وحشت زده ارسال شده از جبهه ها با "علامت سوال های زیادی" مواجه شد . هیچ کس در آنجا مقیاس عظیم حمله را درک نکرد . ایده درست ، خارج از مدل ذهنی همه افراد بود. ارتش اسرائیل در مواجهه با بدترین بحران خود بعد از زمان جنگ یوم کیپور، دچار فروپاشی کامل ادراکی شد . تا گزارش رخ دادن یک " حمله ترکیبی " یک و نیم ساعت دیگر هم تلف شد . چند ساعت دیگر هم طول کشید تا درخواست پشتیبانی هوایی شود ، همه این ها در صورتی اتفاق افتاد که نزدیک‌ترین پایگاه‌ هوایی تنها چند دقیقه با محل درگیری فاصله داشت . چنین شکستی در درک دامنه یک فاجعه غیر مترقبه ای به طرز شگفت آوری رایج است . در واقع، این یک هنجار است . سیدنی دکر نوشته است : " شکست به علت فراوانی حادثه نیست ، بلکه به علت شکست در شناسایی حادثه درمراحل اولیه یروز آن است " . در سال 2012 ، پس از برخورد کشتی تفریحی کوستا کنکوردیا ( Costa Concordia ) به صخره و شروع به غرق شدن آن در سواحل ایتالیا ، خدمه سردر گم آن به مسافران گفتند: "ما مشکل را حل کرده ایم و از همه دعوت می کنیم به کابین خود بازگردند " . محکوم کردن چنین بلاهتی در در نگاه به اتفاقات گذشته آسان است ، اما این " سوگیری خوش بینانه مثبت " ( positive optimistic bias ) عمیقاً در طبیعت ما ریشه دوانده است . ذهن انسان هر آنچه را که نمی تواند درک کند، تلاش می کند آن را به الندازه حداقل ممکن ارزیابی کند . غیرنظامیان نزدیک مرز غزه هم به همان اندازه سردرگم شدند . مهاجمان درست بعد از ساعت 6:30 صبح به کیبوتز کوچک کیسوفیم ( Kissufim ) رسیدند، شای آشر ( Shai Asher ) ، یکی از اعضای تیم امنیتی کیبوتز، پیامی در واتس اپ دریافت کرد: "این یک اقدام واقعی است ، یک اقدام واقعی در یک موقعیت واقعی است " . این چیزی است که او برای واشنگتن پست تعریف کرد . او از همکارانش می پرسد که آیا کسی می داند چگونه می توان با ارتش اسرائیل تماس گرفت ؟ اما تلاش برای برقراری ارتباط بی فایده بود . مهاجمان اطلاعات دقیقی در مورد مکان پیدا کردن و غیرفعال کردن سریع تجهیزات ارتباطی روستا داشتند . آشر در مورد زمانی که متوجه شد ساکنین کیبوتز تنها مانده اند ، توضیح می دهد : " شبکه تلفن کار نمی‌کرد ، واتس‌اپ کار نمی کرد، همه چیز خراب شده بود " . سناریوهای مشابهی در سراسر مرز اجرا شده بود . محل برگزاری جشن موسیقی در نزدیکی حصار غزه در 7 اکتبر البته ارتش اسرائیل در صورت اطلاع هم قادر به انجام کار زیادی نبود . در بسیاری از موارد رخ داده ، پاسگاه های نظامی و کیبوتس ها همه فقط صدها متر از حصار مرزی فاصله داشتند . همه آنها زیر چتر خیالی امنیت زندگی می کردند ؛ ارتش اسراییل مفهوم با سابقه "دفاع در عمق " ( defense in depth ) را کنار گذاشته بود . مبارزین حماس قبل از اینکه بسیاری از سربازان متوجه شوند که مورد حمله قرار گرفته‌اند ، پایگاه‌های کم‌ جمعیت را تسخیر کردند . تعدادی از سربازان در رختخوابشان مورد هدف قرار گرفتند . در پایگاه نهال اوز ( Nahal Oz ) ، مایا دسیات نیک ( Maya Desiatnik ) ، همان افسری که فعالیتهای مشکوک در مرز را گزارش کرده بود یکی از دو سربازی بود که زنده ماند و کشته یا اسیر نشد . یک افسر سابق اطلاعاتی اسرائیل به روزنامه پست گفت: " این همان چیزی است که وقتی شما دچار یک شکست سیستمی فاجعه‌بار می‌شوید ، اتفاق می‌افتد . این همان چیزی است که وقتی فراموش می کنید که همانطوری که در تاریخ هم هست ، تمام خطوط دفاعی در نهایت می توانند شکسته شوند ، اتفاق می افتد . این چیزی است که وقتی دشمنتان را دست کم بگیرید ، معمولا اتفاق می افتد" . بروس ریدل ( Bruce Riedel ) ، تحلیلگر سابق سیا ، در مقاله ای که در سال 2017 برای موسسه بروکینگز ( Brookings Institution ) نوشت ، عنوان کرد که عدم آمادگی اسرائیل برای جنگ یوم کیپور در سال 1973 " نمونه کلاسیکی از شکست اطلاعاتی بود . وقتی که سیاست و جوامع اطلاعاتی یک حلقه بازخورد ایجاد می کنند که تعصبات آنها را تقویت می کند و آنها را نسبت به تغییرات در تهدیدات محیطی کور می کند " . مقاله ریدل تنها یکی از صدها تحلیل و تحقیقی است که تلاش می‌کند گام‌های اشتباه اولیه و تقریباً کشنده آن جنگ را معنا کند . تراژدی 7 اکتبر بدون شک تحقیقات مشابهی را برخواهد انگیخت. دایان ووگان ( Diane Vaughan ) ، جامعه شناس دانشگاه کلمبیا که تحلیل دقیقی از فاجعه چلنجر را نوشته است، می نویسد: "عادتهای مخاطره آمیز و اشتباه پیامد هر فاجعه است " . کمیته‌ها تشکیل می‌شوند، جلسات استماع برگزار می‌شود ، انگشت‌ها به سمت افراد نشانه می روند . تحقیقات همواره بر افشای مجرمانی متمرکز می شود که باعث خطاهایی شده اند که کمتر کسی در آن زمان تجربه اش را داشته است ، اما اکنون در نگاه به گذشته خطاهای بسیار آشکاری به نظر می رسند . همانطور که دکر می گوید ، تحقیقات در مورد فاجعه همیشه به دنبال شناسایی " افراد بد ، تصمیمات بد ، کارهای ناقص " هستند . پس از یک فاجعه ، طبیعی است که بخواهیم کسی را مقصر بدانیم و البته رهبری سیاسی و نظامی کنونی اسرائیل قطعا نامزدهای زیادی را در این زمینه دارد اما جدا کردن رهبران سهل انگار یا حتی فاسد برای جلوگیری از تکرار فجایع کافی نخواهد بود . موشکهای شلیک شده از نوار غزه به سمت شهرکهای حاشیه حصار غزه فاجعه چلنجر منجر به تشکیل کمیسیون راجرز ( Rogers Commission ) معروف شد ، یک کمیته تحقیق مملو از افراد سرشناس شامل نیل آرمسترانگ ( Neil Armstrong ) ، ریچارد فاینمن ( Richard Feynman ) ، سالی راید ( Sally Ride ) و چاک یگر ( Chuck Yeager ) گزارش داغی تهیه کرد که بر خطاهای رهبری متمرکز بود . ناسا اصلاحات جدی را آغاز کرد . با این وجود ، 17 سال پس از آنکه چلنجر از دست رفت ، شاتل کلمبیا هنگاه بازگشت ازهم پاشید . مشخص شد که ناسا دوباره اشتباهات مشابهی را مرتکب شده است : باز هم تصمیم گرفته شده بود به خطرات به ظاهر کوچک توجه نشود (در این مورد ، تکه‌های فوم عایق جدا شده در حین بلند شدن از زمین که به بال‌های ظریف مدارگرد برخورد کرده بود ) و هشدارهای ضعیفی که برای این اتفاق ایجاد شده بود . ووگان نتیجه می گیرد که مشکلات ناسا عمیق تر از چند مدیر بد در رده های بالاست . او می نویسد: " اشتباه، بدبیاری و فاجعه به طور اجتماعی صورت می گیرد و به طور سیستماتیک توسط ساختارهای اجتماعی تولید می شود . " تحقیقات در مورد شکست های جنگ یوم کیپور به تغییرات عمده ای در ساختار نظامی و رهبری سیاسی اسرائیل ، از جمله پایان کار داستان گونه گلدا مایر ( Golda Meir ) به عنوان نخست وزیر ، منجر شد ؛ با این حال ، 50 سال بعد ، ما با یک شکست فاجعه بار دیگر در ایجاد حس از سوی نخبگان سیاسی، اطلاعاتی و نظامی اسرائیل مواجه هستیم . این می تواند سخت ترین درس حسابرسی پس از 7 اکتبر باشد : شناسایی و حتی مجازات این رهبران شکست خورده ممکن است لازم و در واقع تحسین برانگیز هم باشد ولی کافی نخواهد بود . مشکلات عمیق تر از یک گروه از افراد است . ووگان می نویسد : " ایراد اتهام به افراد مشکل را تداوم می بخشد . می توان افرادی که تصور می شود مقصر هستند را اخراج یا حتی زندانی کرد ، «اما تا زمانی که علل سازمانی بروز مشکلات برطرف نشود ، فرد بعدی هم که همان سمت را اشغال می کند کند، فشارهای مشابهی را تجربه خواهد کرد و پیامدهای زیانبار قبلی تکرار خواهد شد " . بازدید بنیامین نتانیاهو از سربازان اسراییلی در مجاورت حصار غزه در مهاجرنشین کفرآزا در 14 اکتبر خشمگین شدن از رهبرانی که نتوانستند این حمله وحشتناک را پیش بینی کنند ، طبیعی است ولی بر خلاف زمان رخ دادن یک فاجعه طبیعی ، ما باید عمیق ترین خشم خود را برای افرادی که دستور این کار را داده اند و این حمله را انجام داده اند ، حفظ کنیم . امیلی هاردینگ ( Emily Harding ) ، تحلیلگر مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی ، می نویسد که فروپاشی های اطلاعاتی مانند 11 سپتامبر و 7 اکتبر " اغلب شکست در تصور هستند " . این اتفاقات زمانی رخ می دهند که رهبران و تحلیل‌گران " از این که به اندازه دشمن خود بزرگ و بی‌رحمانه فکر کنند ، غفلت می کنند " . شاید نباید از این که رهبران نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در تصور عمق کار حماس شکست خورده اند ، شوکه شویم . شاید – البته من میدانم که این درخواست خیلی زیادی است - باید سعی کنیم با این مقامات که تصوراتشان از تهدیدات نظامی محدود است ، کمی همدلی کنیم . شکی نیست که همه این سؤالات در سالهای آینده با انجام تحقیقات و تلاش برای اصلاحات برطرف خواهد شد ولی اینها نیاز به گذشت زمان دارد . در همان زمانی که نیروهای اسرائیلی همچنان با آخرین مبارزان حماس درگیر بودند ، یک خبرنگار از سخنگوی ارتش اسرائیل دریادار دانیل هاگاری ( Daniel Hagari ) درباره وضعیت تحقیقات درباره شکست های نظامی و اطلاعاتی پرسید ، پاسخ او این بود : "ما اول می جنگیم ، بعد از آن تحقیق خواهیم کرد ." دیگر ادامه ندارد ، تمام شد. پی نوشت : ببخشید که کمی طولانی شد ولی فکر کردم موضوع آنقدر کشش دارد که دوستان کامل بخوانند .
  23. سلام خوبی این مقالات این است که از زبان کسانی است که کاملا در جبهه اسراییل قرار دارند . گاهی وقتها دیدن اتفاقات از دید طرف مقابل هم خیلی مفید است . البته ادامه این تحلیل جالب تر هم می شود .
  24. آنها فراموش کردند که بترسند ! یک تحلیل از حمله هفتم اکتبر حماس به اسراییل اسم اصلی : They Forgot to Be Afraid نویسنده : James B. Meigs تاریخ انتشار : DECEMBER 2023 فسمت اول : در ساعات اولیه بامداد 7 اکتبر، شین بت، سرویس امنیتی ارتش اسرائیل، شروع به شناسایی نشانه هایی از فعالیت در آن سوی مرز با غزه کرد . بر اساس گزارشی در هاآرتص ، این چیز مشخصی نبود ، فقط " انباشته شدن نشانه‌ها یا تکه‌هایی از اطلاعات خاصی که باعث برانگیختن دلواپسی می شد " . مشورتهای تلفنی انجام شد و سناریوهای احتمالی مورد بحث قرار گرفت . برخی استدلال کردند که این احتمالا فقط یک تمرین است . تعدادی دیگر مشکوک به یک تلاش فقط برای انجام اسیرگیری بودند . افسرانی که درجریان قرارگرفته بودند به هرزی هالوی (Herzi Halevi ) رئیس ستاد ارتش اسرائیل و همچنین رونن بار( Ronen Bar ) ، مدیر شین بت هشدار دادند . شین بت یک تیم کوچک را برای شکار هر گونه حمله کننده احتمالی برای اسیر گیری اعزام کرد، اماهمه اقدامات فقط به همین محدود شد ؛ هیچ هشدار عمومی صادر نشد . همه آنها برای اطلاعات بیشتر ، تا صبح منتظر ماندند . من در امور نظامی اسرائیل متخصص نیستم ، اما سال‌ها را صرف مطالعه بلایای انسان‌ساز کرده‌ام و تقریباً هر موردی که بررسی کرده‌ام شامل سناریویی مانند مورد بالا است . افرادی که در یک محیط خطرناک کار می کنند متوجه علائم کوچکی از مشکل می شوند ، این هشدارها را به مافوق خود منتقل می کنند و سپس ... هیچ چیز ! به عنوان مثال در مورد تایتانیک ، تلگرام های متعددی درباره کوه های یخی در مسیر خود دریافت کرد . در سال 2010 خدمه دکل حفاری دیپ واتر هوریزن (Deepwater Horizon ) آزمایشی انجام دادند که نشان می‌داد ممکن است متان با فشار بالا در چاه حفاری بالا بیاید ، اما پس از آزمایش دوم که نتیجه کمتر نگران‌کننده‌ای را به همراه داشت ، مدیران تصمیم گرفتند کار همچنان طبق معمول قبل پیش برود . یک بولدوزر در حال تخریب قسمتی از حصار دور نوار غزه در 7 اکتبر 2023 در شرایطی موازی وهم عرض با حادثه 7 اکتبر ، شب قبل از پرتاب شاتل فضایی چلنجر در سال 1986 ، مهندسان مضطرب درخواست یک کنفرانس تلفنی با برج ناسا کردند . اتصالات لاستیکی روی موشک های کمکی شاتل سابقه نشت شراره های کوچکی از شعله را داشتند . مهندسان نگران بودند که هوای بسیار سرد آن شب ممکن است با انعطاف ناپذیر کردن آن چفت های لاستیکی باعث ایجاد نشتی های بزرگتر و خطرناک تری شود . پس از یک بحث طولانی، مدیران تصمیم گرفتند که برنامه پرتاب باید ادامه یابد ، زیرا داده های کافی برای توجیه بازبینی ماموریت وجود نداشت. بشریت همیشه با فجایع روبرو بوده است . برخی مانند طوفان ، زلزله یا سونامی اتفاقات غیرقابل پیش بینی طبیعت هستند . تعدادی دیگر، به‌ویژه از زمان انقلاب صنعتی به بعد ، ناشی از خرابی‌ سیستم‌های فناورانه ، اشتباهات انسانی کسانی که سیستم‌ها اداره می کنند یا اغلب ترکیبی خطرناک از این دو هستند . اینها شامل از خط خارج شدن قطار، حوادث صنعتی ، سقوط هواپیما و مواردی از این دست است . فجایع بزرگ و پرماجرای دهه‌های 1970 و 1980 مانند حادثه اتمی جزیره سه مایلی ( Three Mile Island ) ، انفجار فضاپیمای چلنجر ( Challenger ) ، حادثه هسته ای چرنوبیل ( Chernobyl ) ، حادثه نفتی اکسون والدز (Exxon Valdez ) ، به راه‌اندازی حوزه جدیدی از تحقیقات اختصاص یافته به درک این نوع شکست‌های " اجتماعی – فنی" ( socio-technical ) کمک کرد . تحقیقات در این رشته توسط مهندسان انجام نمی شود بلکه توسط جامعه شناسان و روانشناسان و سایر متخصصان ، در مورد نحوه رفتار انسان در گروه های سازمان یافته ، انجام می گیرد . این علم نسبتاً جدید درباره فاجعه نشان می دهد که حوادث بزرگ به ندرت نتیجه یک خرابی مکانیکی یا خطای انسانی منفرد است بلکه همان گونه که سیدنی دکر ( Sidney Dekker ) ، نظریه‌پرداز فاجعه ، عنوان می کند : سازمان‌ها به تدریج به سمت شکست پیش می‌روند . در طول دوره‌های طولانی و بدون اتفاق ، کسب‌وکارها و سایر موسسات تمایل دارند نیروی انسانی مرتبط را کاهش دهند و حاشیه‌های ایمنی را کمتر کنند ، همه اینها به نام کارایی و تمرکز بر "ماموریت اصلی" سیستم انجام می شود . دکر می گوید : رفتن به سمت شکست فرآیندی آهسته و تدریجی است . یک سازمان، از تمام منابع خود در راستای اجرای وظایف خود استفاده می کند ( تامین سفر هوایی ایمن، تحویل برق قابل اطمینان، مراقبت از پس اندازها ) ، سپس به تدریج بیشتر و بیشتر از حاشیه هایی که زمانی آنها را از مرزهای فرضی شکست دور نگاه می داشت ، می کاهد . البته فرهنگ سازمانی نیز در این زمینه نقش دارد . به‌ویژه در زمینه‌های خطرناک ، معمولا کارگران و مدیران با عادت به یک سری از خطرات خاص ، به توانایی خود در مدیریت آن‌ها اعتماد پیدا می کنند . بسیاری از موقعیت هایی که ممکن است برای افراد خارج از مجموعه ، ترسناک به نظر برسد برای آنها عادی می شود . ناسا خود را متقاعد کرد که نشت‌های کوچک از موشک‌های کمکی چلنجر یک اتفاق جزئی با اثر قابل پیش‌بینی است ، نه یک بحران قریب‌الوقوع . اعضای خدمه دیپ واتر هورایزن آنقدر به جا گذاشتن رکورد در حفاری زیر دریا عادت کرده بودند که به قول یکی از بررسی کنندگان سانحه پس از رخ دادنش " فراموش کردند بترسند " . کارل ویک ( Karl Weick ) ، یک جامعه‌شناس از دانشگاه میشیگان ، فاجعه مان گالچ ( Mann Gulch disaster ) ، آتش‌سوزی جنگلی در سال 1949 که جان 13 آتش نشان طبیعت را گرفت ، به‌طور گسترده مورد مطالعه قرار داده است . او نتیجه می گیرد که آن مردان به دلیل شکست در آنچه که او " ایجاد حس " ( sense making ) می نامد، جانشان را از دست دادند. آنها پس از مبارزه با تعدادی از آتش سوزی های مشابه ، این تصور عمیق را داشتند که این آتش سوزی هم مانند آنهایی که قبلا خاموش کرده بودند ، رفتار خواهد کرد. در نتیجه ، این نیروها سرنخ‌های ظریفی مبنی بر اینکه مدل ذهنی‌شان ناقص است ، را از دست دادند و وقتی شعله های آتش ناگهان به طرف آنها هجوم آورد ، دیگر راه فراری نداشتند . ویک استدلال می کند که سازمان های موفق باید نسبت به خوش بینی بیش از حد محتاط باشند . ایمنی واقعی مستلزم حفظ و پرورش مداوم کمی بدبینی ( paranoia ) است : هوشیاری برای دریافت " سیگنال‌های ضعیف " که ممکن است نشانه "مشکلات آینده " باشد . او هشدار می دهد: " توهمات مثبت می توانند مردم را به کشتن بدهند " . وضعیت در منطقه برگزاری فستیوال موسیقی بعد از حمله حماس ( البته بعد مشخص شد که این فاجعه توسط اشتباه بالگردهای خود ارتش اسراییل رخ داده است ) البته تاریخ نظامی پر از فاجعه است و درس‌های تاریخ نظامی با یافته‌های علم بلایا همخوانی دارد ، اما برای فجایع زمان جنگ متغیر دیگری را هم باید در نظر گرفت : دشمنی که مشتاق است از هر نشانه ای از بیخیالی یا حواس پرتی از جانب دشمن خود بهره برداری کند . نگاهی به 7 اکتبر از دریچه علم فاجعه نشان می دهد که چگونه رهبری نظامی و سیاسی اسرائیل یک مدل ذهنی بیش از حد خوش بینانه از تهدیدهایی که آنها را احاطه کرده بود ، ایجاد کرد . در واقع آنها ترس را فراموش کردند و البته موضوع بدتر این بود که طراحان حمله حماس عمیقاً نقاط ضعف و نقاط کور اسرائیل را درک کردند. در واقع حرکت اسراییل به سمت شکست خیلی قبل از 7 اکتبر آغاز شده بود . نخست وزیر نتانیاهو و رهبران نظامی معتقد بودند که با وجود سیستم دفاع موشکی گنبد آهنین ، تهدید حماس عمدتاً مهار شده است. البته آن‌ها شاهد رگبارهای موشکی گاه‌ به گاه از غزه بودند ولی همان‌طور که ناسا به نشت‌ لاستیکهای متصل کننده در چلنجر نگاه می‌کرد ، به آن نگاه می کردند : به‌عنوان یک مشکل قابل کنترل و نه یک تهدید وجودی . یک حصار با فناوری پیشرفته و پست‌های شنود خودکار عمدتاً تمام تهاجمات در سراسر مرز را از بین برده بود . در حالی که حماس به ظاهر ساکت بود ، ارتش اسرائیل توانست بیشتر نیروها را از مرز غزه بازگرداند و به ماموریت های مورد نیاز دیگر بفرستد . آموس هارل ( Amos Harel ) ، خبرنگار دفاعی هاآرتص ، شش هفته قبل از حمله از منطقه مرزی با غزه بازدید کرد . هارل بعداً یادآور شد که دفتر هماهنگی و ارتباط ارتش اسرائیل در منطقه ارز ( Erez ) "بسیار خواب آلود به نظر می رسید " . او حصارهای بلند ، پاسگاه‌ها ، ابزارهای دیده‌بانی و سیستم‌های فناورانه فراوانی را دید، اما نیروهای زیادی روی زمین وجود نداشت... سطح آمادگی و هوشیاری هم به نظر بالا نمی‌رسید . هارل در بازدید دیگری از پایگاهی در مرز شمالی اسرائیل نوشت : "من از حجم زباله در راهروها غافلگیر شدم" . زباله‌ها در پایگاه‌های نظامی مانند وجود زنگ‌زدگی در کشتی یا وجود لامپ‌های سوخته در یک نیروگاه هسته‌ای هستند ؛ نوعی سیگنال ضعیف که نشان‌دهنده سستی نظم و انضباط است . اگر سربازان متوجه زباله های زیر پا نمی شوند، باید به این فکر بود که چه چیزهای دیگری را هم نادیده می گیرند؟ ادامه دلرد ... .