najaf47

بخشی خاطرات این حقیر(نجف47) ازیکی ازعملیاتهایی که حضور داشتم دردفاع مقدس+ تصاویر

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اقا نجف يه سوال؟
من كه سنم قد نميده
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اقا نجف يه سوال؟
من كه سنم قد نميده
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

دوست عزیز متاسفانه باید بگم بله.، اول از بابت انواع سلاح در صحنه نبرد . اون هم با تفاوت فاحش.یعنی خط اول که صحنه نبرد روبرو و عملیات بود و خط دوم ،که خط استقرار نیروهای پشتیبان خط اول و نیز بعضی از ادوات مانند خمپاره های 81 و 82 و 120 میلیمتری و 107 مستقر بودن البته با محدودیت و کمبود بسیار بسیار شدید در مورد مهمات لازمشون ((((در بیشتر عملیاتها و درگیری های آفندی و پدافندی دفاع مقدس حجم آتش پشتیبانی ما از دشمن خیلی خیلی کمتر بود بجز چند عملیات که همسطح و در چند عملیات انگشت شمار هم شاید حجم آتیش ما یه کم بیشتر بود مثل والفجر هشت تووی فاو و کربلای یک و پنج و هشت و والفجر ده و بیت المقدسهای دو و چهار و پنج و شش و هفت و مرصاد. البته این مطالبی که عرض کردم بیشتر نظر تجربی خود حقیر که در صحنه های عملیاتها«« شاید بیش از سی عملیات آفندی و پدافندی»» حضور داشتم و این طور برداشت کردم هست و نه اینکه آمار دقیقی از تعداد قبضه ها و مهماتشون در این عملیاتهایی که نام بردم داشته باشم))))
بطور مثال در والفجر مقدماتی که اولین عملیاتی بود که حقر توفیق حضور پیدا کردم چه اون موقع و چه الآن که بهش فکر میکنم میبینم آتش چندانی از سوی ما روی عراقیا نبود و شاید چند مورد بصورت موردی یادم میاد که دیدم. ویا در والفجر یک خوب یادمه که وقتی در زدن تانک های تی 72 و 74 و 76 عراقی به مشکل شدید خوردیم و دیدیم آر پی جی بهشون کارگر نیست درخواست آتش توپخانه کردیم و گراهای لازم رو هم گرفتیم که آتشبار توپخانه ما پس از چند شلیک محدود که یادمه دو دستگاه تی 72 رو زدند ساکت شد . و ما پشت بیسیم ازشون پرسیدیم که چی شد؟ چرا آتیشتون رو قطع کردین؟! که بهمون گفتن [b]ما فقط به اندازه زدن روزی دو گلوله سهمیه بیشتر نداریم ![/b]
این تنها یه گوشه اش بود. بقول معروف [b]تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل...[/b] عملیاتهای قبل از والفجر یک یعنی اواسط و ابتدای سال 61 و تا ابتدای جنگ هم همین مشکل بود. خط سوم هم از یگانهای توپخانه و آتشبارهای سنگین شکل گرفته بود که عقبه اصلی تدارکات و بهداری و بیمارستانهای صحرایی در این خط بود و خط چهارم هم بیشتر یگانها و لشکرهای پشتیبانی لشکر حاضر در خط اول و دوم و سوم. بود به همراه احیاناً پایگاه های هوانیروز و قرارگاه ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح.
از بابت تجهیزات تدارکاتی و بهداری و آمبولانس و درمانی و پزشکی علی رغم همه محدودیتها و کمبود امکانات بالقوه ، واقعاً برو بچه های پشتیبانی و تدارکات و بهداری و آمبولانس و درمانی با ایثار و از خود گذشتگی و تلاش و ایمان وصف ناشدنی با همون امکانات کم، کارو جدیّت و جانفشانی های بینظیری در تاریخ دفاع مقدس این مرز و بوم
ثبت کردند. که یاد همه شان گرامی باد.....

یا علی مدد.
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عجب!!!!!!واقعا روزی 2 تا واسه ی توپخانه پس میشه جنگ ایران و عراق رو این طوری نام گذاری کرد(جنگ خون در برابر آتش) من فکر میکردم کمبود تجهیزات این قدر محسوس نباشه با توجه به اینکه بودجه ی جنگ ما حدود نصف عراق بود توی کل 8 سال البته باید به این هم توجه کرد که شاید قیمت 1 فشنگ واسه ما برابر 1 کلاش واسه اونا بود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان یه سایت به من معرفی کنید که شروع جنگ ایران و عراق از اول تا اخرش باشه. خیلی علاقهمند به خواندنش هستم icon_rolleyes

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]اقا نجف يه سوال؟
من كه سنم قد نميده
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟[/quote]

بسمه تعالی

با سلام

دوست عزیز متاسفانه باید بگم بله.، اول از بابت انواع سلاح در صحنه نبرد . اون هم با تفاوت فاحش.یعنی خط اول که صحنه نبرد روبرو و عملیات بود و خط دوم ،که خط استقرار نیروهای پشتیبان خط اول و نیز بعضی از ادوات مانند خمپاره های 81 و 82 و 120 میلیمتری و 107 مستقر بودن البته با محدودیت و کمبود بسیار بسیار شدید در مورد مهمات لازمشون ((((در بیشتر عملیاتها و درگیری های آفندی و پدافندی دفاع مقدس حجم آتش پشتیبانی ما از دشمن خیلی خیلی کمتر بود بجز چند عملیات که همسطح و در چند عملیات انگشت شمار هم شاید حجم آتیش ما یه کم بیشتر بود مثل والفجر هشت تووی فاو و کربلای یک و پنج و هشت و والفجر ده و بیت المقدسهای دو و چهار و پنج و شش و هفت و مرصاد. البته این مطالبی که عرض کردم بیشتر نظر تجربی خود حقیر که در صحنه های عملیاتها«« شاید بیش از سی عملیات آفندی و پدافندی»» حضور داشتم و این طور برداشت کردم هست و نه اینکه آمار دقیقی از تعداد قبضه ها و مهماتشون در این عملیاتهایی که نام بردم داشته باشم))))
بطور مثال در والفجر مقدماتی که اولین عملیاتی بود که حقیر توفیق حضور پیدا کردم چه اون موقع و چه الآن که بهش فکر میکنم میبینم آتش چندانی از سوی ما روی عراقیا نبود و شاید چند مورد بصورت موردی یادم میاد که دیدم. ویا در والفجر یک خوب یادمه که وقتی در زدن تانک های تی 72 و 74 و 76 عراقی به مشکل شدید خوردیم و دیدیم آر پی جی بهشون کارگر نیست درخواست آتش توپخانه کردیم و گراهای لازم رو هم گرفتیم که آتشبار توپخانه ما پس از چند شلیک محدود که یادمه دو دستگاه تی 72 رو زدند ساکت شد . و ما پشت بیسیم ازشون پرسیدیم که چی شد؟ چرا آتیشتون رو قطع کردین؟! که بهمون گفتن [b]ما فقط به اندازه زدن روزی دو گلوله سهمیه بیشتر نداریم ![/b]
این تنها یه گوشه اش بود. بقول معروف [b]تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل...[/b] عملیاتهای قبل از والفجر یک یعنی اواسط و ابتدای سال 61 و تا ابتدای جنگ هم همین مشکل بود. خط سوم هم از یگانهای توپخانه و آتشبارهای سنگین شکل گرفته بود که عقبه اصلی تدارکات و بهداری و بیمارستانهای صحرایی در این خط بود و خط چهارم هم بیشتر یگانها و لشکرهای پشتیبانی لشکر حاضر در خط اول و دوم و سوم. بود به همراه احیاناً پایگاه های هوانیروز و قرارگاه ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح.
از بابت تجهیزات تدارکاتی و بهداری و آمبولانس و درمانی و پزشکی علی رغم همه محدودیتها و کمبود امکانات بالقوه ، واقعاً برو بچه های پشتیبانی و تدارکات و بهداری و آمبولانس و درمانی با ایثار و از خود گذشتگی و تلاش و ایمان وصف ناشدنی با همون امکانات کم، کارو جدیّت و جانفشانی های بینظیری در تاریخ دفاع مقدس این مرز و بوم
ثبت کردند. که یاد همه شان گرامی باد.....

یا علی مدد.[/quote]


بسمه تعالی

با سلام

[size=18][color=darkblue]شرمنده دوستان که توو پست قبلیم یه مطالبی جا افتاد که دیدم اگه بخوام دوباره توو متن قبلی با ویرایش بزارمشون ممکنه از نظر بعضی دوستان که اون پست رو خوندن مخفی بمونه برا همین توو این پست میگمشون:[/color][/size]

[b]این رو یادم رفت که بگم تووی خط اول و صحنه اصلی نبرد و عملیات که حقیر بیشتر در اونجا حضور داشتم سلاح سنگین ما خدا میدونه آر پی جی 7 بود و نارنجک دستی!! یه دو یا حداکثر سه قبضه خمپاره 60 به همراه حداکثر بیست تا گلوله هم اگه میشد بهش سلاح سنگین گفت. خب علت محدودیت تعداد گلوله های 60 هم این بود که همون تعداد رو هم خمپاره چی هامون با خودشون تونسته بودن بیارن. البته یه چیز دیگه هم بود...البته غنیمتی و بجا مونده از برادرای مزدور بعثی.... اون هم تعداد معتنابهی نارنجک تفنگی کلاشینکف!!!. که البته ما متاسفانه رابط لوله کلاشینکف و حتی تیربار گرینوف(PKM) رو هم نداشتیم. چون خوبه این رو هم بدونین که نارنجک تفنگی کلاش و گرینوف رو میشه با یه فبضه سلاح از یکی از این دو سلاح هم استفاده کرد. چون داخل هر نارنجک تفنگی دو عدد فشنگ گازی(مخصوص شلیک نارنجک تفنگی) بود که وقتی درپوش پلاستیکی انتهای نارنجک رو در میاوردی یک عدد فشنگ گازی کلاش(7.62 در 39) روی درب تعبیه شده بود و یک عدد فشنگ گازی گرینوف (کالیبر7.62در 54)هم در یک مُشمّای کوچیک که داخل لوله مشبک نارنجک بود هم در میاوردی که میشد این نارنجکها رو هم با کلاش و هم با گرینوف زد ولی باید رابط لوله که به جای شعله پوششون بسته میشد رو میداشتی که ما متاسفانه نداشتیم.....
ولی خب با ابتکار و مُخ ایرونی که توو دنیا تکه... یه فکری بخاطرمون رسید و اومدیم از بچه های گردان 101 تیپ 84 خرم آباد ارتش که همونطور که گفتم توو این عملیات با ما ادغام شده بودند کمک گرفتیم و اومدیم با اسلحه ژ-3 خودمون این نارنجک ها رو بر سر اون نامردای عراقی شلیک کردیم....!!! جالب این بود که من قبلها از این جور نارنجک تفنگیهای کلاش رو با خود کلاشینکف شلیک کرده بودم که میشد حتی اون نارنجک رو رو هوا تا خوردن توو سر دشمن با چشم رصد و تعقیب کرد ولی وقتی این نارجک های کلاشینکف رو با اسلحه ژ-3 خودمون که عراقیا بهش خدایی میگفتن توپ دستی!!! icon_rolleyes زدیم اصلاً و ابداً رصد کردن و تعقیبش با چشم ممکن نبود و هر کاری که کردیم نشد که ببینیمش!!! چون بخاطر قدرت گلوله و باروت ژ-3 سرعت نارنجک وحشتناک بالا رفته و سرسام آور شده بود و بُردش هم تقریباً دوبرابر!!! ...بگذریم... حالا خوبه بدونین که توو اون هیری بیری که فشنگ گازی ژ-3(کالیبر 7.62در 51) نداشتیم پس چیجوری نارنجک ها رو شلیک کردیم. میگم حالا.... اومدیم فشنگ جنگی ژ-3 رو مَرمی اون رو در اوردیم و به جاش فیلتر سیگار عراقی که شاید بیشترین چیزی بود که اون نامردا توو کانال جا گذاشته بودن، گذاشتیم البته یه مقدار کمی هم از باروت تووی پوکه گلوله رو هم کمش کردیم.... و این جوری نارنجک تفنگی های کلاش هم اگه بشه بهش سلاح سنگین گفت!!! (که نمیشه) استفاده کردیم و با ژ3 زدیمشون توو سر دشمن.... [/b]

[size=18][color=indigo]این بود کُل سلاح و تجهیزات سنگین ما توو اون عملیات. [/color][/size]

[b]مهماتهای گرینوف و کلاش هم خب برادرای مزدور عراقی برامون یه مقدار معتنابهی گذاشته بودن که اونهم تا یکی دو روز آخر ته کشید و فشنگ ژ-3 و گلوله آر پی جی و نارنجک دستی هم از همون اول در مضیغه بودیم چون به محض شروع عملیات انقدر حجم آتیش دشمن روی بچه ها و پشت خط و جاده مواصلاتی به خط زیاد بود که تا پنج شش روز هیچی... هیچی ... چه مهمات و چه نیرو و چه آب و آذوقه و... هیچی نرسید.... و ما به عنایت الهی و به کَرَم آقامون مهدی فاطمه ارواحنا فداهما دوام آوردیم [/b][size=18][color=blue]تا روز ششم که هم از عقب یه چیزهایی رسید و هم برادران مزدور همونطور که گفتم توو متن خاطره.... با یه فروند میل 17 اشتباهی مارو با همرزمای مزدورشون عوضی گرفتن icon_arrowd و یه سری پنیر هلندی کنسروی یکنفره و نون باگت و خیار سبز اشتباهی هدیه دادند... ! که ما هم ازشون تشکر ویژه کردیم!! icon_wink و حقیر به مدد امام عصر(عج) ،عنایات الهی و کمک همرزمام تونستم ازش قدردانی بخصوص کرده و با گرینوف" غنیمتی" که داشتم، تشکر کنم ازش .که سوراخهای نامه تشکرم رو خدا میدونه رو بدنه اش میدیدم چون همش بیش از بیست یا حداکثر سی متر ارتفاع نداشت!(خب گفتم که ما رو اشتباه گرفته بود... چون کانال چهارم رو که بغل ما که توو کانال سوم بودیم رو عراقیا گرفته بودند بیچاره خلبانه یه کانال اشتباه وایستاد که البته از هم بیش از چند مترهم فاصله نداشت ولی برای اینکه محموله اش سالم زمین بیافته مجبور بود که تا این سطح پایین بیاد از طرفی هم بیچاره مطمئن بود که روی خودی وایستاده...! توقع اینطوری و پیشبینی این رو نکرده بود که... به هر حال گلوله هامو همونطور که با چشم تعقیب میکردم از بدنه و پهلوش تا به سمت دُمش که دیدم یهو آتیش و دود از دُمش بلند شد و صدای موتورش زیادتر و تیزتر شد( که قاطی و همراه شد با صدای تکبیر ما) و شروع کرد مثل فرفره دور خودش چرخیدن و به سمت زمین اومدن ... اومد از رو سر ما رد شد و رفت افتاد وسط میدون مین پشت سرمون گُرُمپ... و خورد زمین و چند... تیکه و آتیش و .... رووتووتووو :mrgreen: [/size][/color]

[quote]عجب!!!!!!واقعا روزی 2 تا واسه ی توپخانه پس میشه جنگ ایران و عراق رو این طوری نام گذاری کرد(جنگ خون در برابر آتش) من فکر میکردم کمبود تجهیزات این قدر محسوس نباشه با توجه به اینکه بودجه ی جنگ ما حدود نصف عراق بود توی کل 8 سال البته باید به این هم توجه کرد که شاید قیمت 1 فشنگ واسه ما برابر 1 کلاش واسه اونا بود[/quote]

بله ninos عزیز . جنگ ما بواقع همونطوری که امام راحل (ره) فرمودند و رهبر عزیزمون هم بهش صحّه گذاشتن در امتداد قیام سرخ و نبرد نابرابر سیّد و سالار شهیدان آقا ابا عبدالله(ع) و شهدای کربلا " جنگ و پیروزی خون بر شمشیر " بود که رزمندگان اسلام هم به تأسّی از آن ارباب عالمین و یاران باوفایش با نیّت خالصانه به جبهه های جهاد حق علیه باطل که اول و اهم و ارجح و مهمشون تنها دفاع از اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی که نمونه مستقر اسلام ناب محمدی(ص) بود شتافتند که خب در کنار این مهم نیّت دفاع از کیان میهن نیز بود که تازه ، این میهن فَبها المراد ملّتمون دیگر میهن اسلامی هم شده بود و این نیز لحاظ بود که بقول معروف: [b]چونکه صد آمد ....نود هم پیش ماست....[/b]. چه آنکه اگر این میهن و این کیان نبود اصلاً انقلاب اسلامی خاستگاهی پیدا نمیکرد که مقدّر الهی این شود" انقلاب اسلامی ایران" و این مقدّر الهی بود که بر پارسیان منّت نهاده شد که طریق راست و حقّه الهی و دین حق اسلام حقیقی به دست با کفایتشان در این سرزمین گسترده شده و عَلَم این نهضت حقیقی اسلامی در این مرز وبوم افراشته گردد و قطب و مرکز توجه همه خداجویان و حقیقت طلبان و مستضعفان عالم شود. چه اینکه همین پارسیان باز در تاریخ اسلام علمدار حفاظت از اسلام ناب بوده و در طول تاریخ بیش ازیکهزار و چهارصد ساله اسلام با تمام وجود و ما لم یملک خویش و خون و خوندل های وصف ناشدنی دفتر نورانی احکام و شرایع واقع اسلام را پاس داشته و به دست با کفایت علما و مردم دینمدار و الهی قرن معاصر رساندند و الحق که اینان نیز این امانت را نه تنها بخوبی پاس داشتند بلکه باعث شکوفایی آن شده و بسیاری ار حدود و شرایع که قرنها متروک و مترود و از یادها رفته بود را نیز زنده کردند و قبله حرکت و بیداری ملتهای مظلوم و مستضعف و تحت ظلم و سلطه و سیطره استکبار شدندکه این نبود مگر به یک دلیل قاطع و بارز و مبرهن....که در حدیث قدسی خدای متعال به زبان جبرئیل به رسولش(ص) فرمود:" ولایة علیّ بن ابی طالب حصنی فمن دَخَلَ حصنی اَمَنَ مِن عذابی"

[b]پس همه مان جا دارد عرضه داریم که:[color=olive] الحمد لله الذی جعلنا مِن المُتمسکین بولایة مولینا و مقتدانا و امامنا و ابانا امیر المومنین علیّ بن ابی طالب(ع) بحول و قوّة بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها[/color][/b]

[b][color=green]یا علی مدد.[/color][color=blue]نجف47[/color][/b]
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
داداش نجف بد بخت غذا آورده بوده براتون گناه داشته بیچاره
icon_wink :mrgreen: :mrgreen: icon_rolleyes icon_arrowd

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نجف جان، این سبک تشکرت خیلی با حال بوده

احتمالا خلبانه تو لحظات آخر داشته به خودش و تمام ارتش عراق فحش و لعنت می گفته که چرا یه چند متری آن طرف تر رفته.

ولی خیلی خاطره جالبی بود. ( بیشتر به امداد الهی شبیهه )

یا علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از نوشته هات

دست بوستيم icon_rolleyes ............خاك پاي تمام كساني ام كه اون زمان جنگيدند براي ما

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کلنل بیا تازه بهتر شد با سیمونف زده حالا هی برو دنبال اسنایپر
دمت گرم نجف جان اگه هر روز یه خاطره اینجا آپ کنی لطف کردی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟[/quote]

یچیزی اونورتر از کمتر.پدرم میگه روزی 4 تا خمپاره بهشون جیره میداده.خودتون حساب بقیشو بکنین دیگه.

اما راجع به اون حرف نجف عزیز که گفت بعد از زدن دو تا تانک عراقی دیگه خبری از آتش پشتیبانی نبود باید بگم این حرفتون یکم برام عجیبه.پدر من تو یک شب که عراقیها حمله کرده بودن و خاطرش رو قبلا گفتم یه نکته رو بعدا بهم گفت که با این حرفتون جور در نمیاد.پدر من تو همون شب به تنهایی 970 گلوله خمپاره رو هدایت کرده بود.اینو از خودش در نیاورد،فردای حمله عراقیها از پایگاه این آمار رو بهشون داده بودن.تو روزهایی عادی همون 4 تا خمپاره رو اجازه داشته هدایت کنه،اما اون شب چون دشمن داشته میومده دیگه جیره و اجازه شلیک و اینجور چیزها معنی نمیده.قصدم توهین به شما نیست،اما جوابی که اون مسئول توپخانه بهتون داده بوده یکم عجیبه.یعنی مهمات داشته و استفاده نمیکرده؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]
ميگن تجهيزاتمون به طور خيلي از آنها كمتر بود درسته؟[/quote]

یچیزی اونورتر از کمتر.پدرم میگه روزی 4 تا خمپاره بهشون جیره میداده.خودتون حساب بقیشو بکنین دیگه.

اما راجع به اون حرف نجف عزیز که گفت بعد از زدن دو تا تانک عراقی دیگه خبری از آتش پشتیبانی نبود باید بگم این حرفتون یکم برام عجیبه.پدر من تو یک شب که عراقیها حمله کرده بودن و خاطرش رو قبلا گفتم یه نکته رو بعدا بهم گفت که با این حرفتون جور در نمیاد.پدر من تو همون شب به تنهایی 970 گلوله خمپاره رو هدایت کرده بود.اینو از خودش در نیاورد،فردای حمله عراقیها از پایگاه این آمار رو بهشون داده بودن.تو روزهایی عادی همون 4 تا خمپاره رو اجازه داشته هدایت کنه،اما اون شب چون دشمن داشته میومده دیگه جیره و اجازه شلیک و اینجور چیزها معنی نمیده.قصدم توهین به شما نیست،اما جوابی که اون مسئول توپخانه بهتون داده بوده یکم عجیبه.یعنی مهمات داشته و استفاده نمیکرده؟[/quote]

[size=18]بسمه تعالی

با سلام

Guardian جان. اول اینکه پدر بزرگوار شما نگفته که توو کدوم عملیات؟ بعد هم شا و و بعضی از دوستان اگه متن پست قبلی حقیر رو یه بار دیگه بخونین و دقت کنین میبینین که عملیاتهایی هم ذکر کردم که آتش پشتیبانی ما همسطح عراقیا و در تعدادی دیگه هم بیشتر هم به نظر اومده ولی تعدادش معدود بوده و بیشتر 8 سال جنگ چه موقع عملیاتها و چه زمان پدافند و خطوط پدافندی آتش پشتیبانی توپخانه ای اونها خیلی خیلی بیشتر از ما بوده . بحدی که اصلاً اتش ما در حد اونها درحد صفر بود.
دوم اینکه بنا بر گفته پدر بزرگوارتون هم چنانچه ازشون بپرسی حد اکثر بیست دیده بان فعال ممکنه در اون محور کار میکردند که اگر میانگین تخمینی بگیریم و بعد جمع گلوله هایی که هدایت کردن رو هم حساب کنیم اصلاً عددی که بدست میاد در برابر عدد گلوله های دشمن که تنها با چند دقیقه دقت و حضور در اونجا حاصل میشد قابل مقایسه و حتی گفتن نیست! این مطلبی که خدمتتون مبگم رو سردار شهید همت بعد از عملیات والفجر یک طی یک سخنرانی در میدان صبحگاه پادگان دوکوهه (عقبه لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و همچنین در نماز جمعه تهران که بعد از اون عملیات بوده جناب محسن رضایی گفتند که فقط و فقط .... تعداد قبضه های توپ عراق در عملیات والفجر یک
[b]" 1200 قبضه توپ "[/b] بوده!!!! که اگه با مهمات بی حساب کتاب عراقیا در اون عملیات که خودم شاهدش بودم خوب دقت کنین میبینی که چه خبر بوده!!! حالا تازه به این 1200 قبضه توپ باید تعداد هزاران قبضه انواع خمپاره: 60،82،120میلیمتری و کاتیوشا و مینی کاتیوشا وحملات تانکهای بیشمار و هلی کوپترها و جنگنده های عراقی رو هم اضافه کنید!! بعد تازه میشه به یه تصور نزدیک رسید. خدا شاهده خود حقر در یک شرایطی یک محدوده 400 متر مربعی (20 در 20) رو در نظر گرفتم و با شمردن و گفتن شماره یک.... در این محدوده بیش از 50 گلوله خمپاره زمین خورد!!!! حالا خودتون قضاوت کنین.....این فقط محدود به این عملیات نبود در خیلی از عملیاتها بخصوص عملیاتهای بزرگ هم همینطور و شاید به مراتب شدیدتر هم بود. بطور مثال خوب یادمه توو والفجر هشت توو فاو اصلاً گدپذشتن از سه راه شهادت بطور وصف نشدنی طی روزهای ابتدایی عملیات غیر ممکن بود. و یا کنار کارخونه نمک توو محور فاو- ام القصر که خود حقیر با همرزمام (گردان مالک) مستقر بودیم وحشتناک بود آتیش عراقیا که گفتن کلمه وحشتناک فقط مال یه دقیقه اش بود....! یا عملیات بزرگ خیبر که توو پل طلائیه _با گردان زهیر ) واویلا و کربلایی بود و بحدی حجم آتیش عقبه دشمن بالا بود که وصف شدنی نیست و هر لحظه دنبال جا عوض کردن بودیم تا از رگبار گلوله های کاتیوشا و خمپاره دشمن که مثل کالیبر هواپیما روی زمین میخورد در امون بمونیم!!!!! و یا در بدر و ..... کدومشو بگم که هر یکی از اون یکی شرایط آتیش عقبه دشمن وحشتناکتر بود! توو کربلای 5 که نگو.... هر بار که از سه راه شهادت و کنار کانال ماهی و پیچ مرگ رد میشدیم کلّی آیت الکرسی و ذکر و وجعلنا.... میخوندیم که از دید و گلوله های دشمن در امان بمونیم....... یا کربلای یک توو مهران..... خدا میدونه چه کربلایی بود.....
تازه توو والفجر هشت فاو و کربلای پنج اصلاً فشار بیحد و حصر جنگنده های عراقی رو نمیشه فراموش کرد که پنج دقیقه به پنج دقیقه شاید حدود سی یا چهل فروند جنگنده و به همراه چند تا بمب افکن توپولوف بالا سرمون بود و زمین و زمان رو شخم میزد و دست آخر هم بعضاً از زدن شیمیایی هم غافل نمیشد....! [i]انقدر شرایط توو این عملیاتها سخت میشد که بچه ها جُک درست کرده بودن!!! که دوتا شو برای عوض شدن جوّ اگه براتون بگم بد نباشه![/i] [color=indigo]البته قبلش همینجا از دوستانی که در سایت هستن و ملیت افغانی داشته یا بهشون نسبتی دارن صمیمانه عذر میخام آخه اون موقع ها که اینقدر برادران افغانی با ایرانی ها قاطی نبودن... بگذریم... [/color]گفتم که هواپیماهای توپولوف عراق میومد بمباران عقبه ما.... خب چشمتون روز بد نبینه چنان بمب میریختن که بی52 رو میزدن جیب بغلشون... اصلاً انگار تمومی نداشت بمباشون.... حتی در مواقعی آت و آشغال و خرت و پرت های آهنی مثل ریل راه آهن ( که یکیش خورد توو کانتینر حمام جهاد فارس و مای بیچاره که از خط اومده بودیم و رفته بودیم اونجا که یه دوش بگیریم ، خورد و ما دست از پا درازتر برگشتیم مقر گردان توو خسرو آباد (همون گراز آباد فاو) و تیر آهن و کاپوت و درب صندوق عقب و درب ماشین و .... هم میریخت..... icon_rolleyes [b]خب همون موقع بود که بین بچه ها این جُک پیچید که این بمب افکن های توپولوف چندتا کارگر افغانی استخدام کردن و بهشون چندتا بیل دادن و اونا هم با بیل این بمب ها رو میرزن توو سر ما..... icon_arrowd [/b]
[i]یا وقتی آتیش عقبه عراقیا خیلی سنگین و غیر قابل تحمل میشد این جُک بین بچه ها رایج شد که [/i]:[b] فرمانده ها مون که دیدن آتیش توپخانه و ادوات عراقیا وحشتناک رو سر بچه ها میرزه یه دسته از نیروها رو مامور کردن که برَن نفوذ کنن توو خط توخانه شون و ببینن که چه خبره و چی شده که اینطوری دارن زمین و زمان رو شخم میزنن! . بچه ها هم میرن و وقتی میرسن به خط توخانه و خمپاره های عراقی میبینن با تعجب که چند تا کارگر افغانی هی همینطور دارن گلوله میریزن توو خمپاره ها...! وقتی که بچه ها میگیرنشون و میگن:
لاکردارا... دارین چی کار میکنین؟؟؟ اون بیچاره ها هم میگن ما چه میدونیم ! این بعثیای نامرد به ما گفتن که تووی این [color=red]لوله ها[/color] رو پُر کنین!!!! icon_wink
ما هم هرچی از این [color=red]سنگهای عجیب غریب![/color] میریزیم توو [color=red]این لوله ها ![/color] لا مصّب پُر نمیشه که !!! :mrgreen: [/b][/size]

خلاصه اینطوری بود دیگه.......

[i][size=9]خداییش همینطوری مارو بدجوری بردین توو اون روزای فراموش نشدنی زندیگیم که هی با گفتن بعضی خاطراتم باز زوایای دیگه ای که یادم رفته... هی یادم میافته.....[/size][/i]
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نجف جان جدا قضيه اهن پاره ها چي بوده؟؟يعني جنگنده ها يا بمب افكناشونو با اخن قراضه لود ميكردن؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عجب محشري بوده اونجا !همين شنيدنش هم مو رو به آدم سيخ ميکنه !
چه دل و جراتي شما داشتيد ما که نارنجک چهارشنبه سوري در ميره سکته ميکنيم ديگه واي بحال خمپاره وتوپ ,جنگ بشه فکرکنم خمپاره نيومده سکته رو زديم نسل هم همون نسل قديم !
يه کم در مورد اين سه راه مرگ شهادت توضيح ميديد نجف جان , تو خيلي از خاطرات رزمنده ها ديدم اصلا کجا بود چرا بهش ميگفتم سه راهي ?? در کدوم عمليات ? و چرا انقدر خطرناک بود ? و عراقي ها روش ديد داشتن ? گويا تلفات اونجا زياد داديم, حتي خوندم آتش مستقيم تانک هم بوده ? يه کم از اونجا بنويسيد و اگه خاطره اي ازش داريد ...
حالا اون تير آهن و آهن قراضه ها موثر هم بودند ???
icon_rolleyes

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]نجف جان جدا قضيه اهن پاره ها چي بوده؟؟يعني جنگنده ها يا بمب افكناشونو با اخن قراضه لود ميكردن؟؟[/quote]


[quote]يه کم در مورد اين سه راه مرگ شهادت توضيح ميديد نجف جان , تو خيلي از خاطرات رزمنده ها ديدم اصلا کجا بود چرا بهش ميگفتم سه راهي ?? در کدوم عمليات ? و چرا انقدر خطرناک بود ? و عراقي ها روش ديد داشتن ? گويا تلفات اونجا زياد داديم, حتي خوندم آتش مستقيم تانک هم بوده ? يه کم از اونجا بنويسيد و اگه خاطره اي ازش داريد ...
حالا اون تير آهن و آهن قراضه ها موثر هم بودند ??? [/quote]

بسمه تعالی

با سلام

اول در مورد اون آهن پاره های کذایی که خودم شاهدشون بودم بارها.... بگم که برای ما هم جای سوال داشت به نظر میومد که شاید با اونها میخواستن یه سری شاخص توو مناطقی که بمباران میکنن بزارن چون حجم بمبارانهاشون بسیار بسیار زیاد و وتوصیف نشدنی بود! و اینطوری شاید میخواستن محلهایی که مهمتره براشون و با هواپیماهای شناساییشون که دایماً در رفت و آمد بودن مشخصتر کنن و یا ببینن که اگه کمتر از اونی که میخواستن بمبارون شده بیشتر بهشون حال بدن! فکر نمیکنم که قصد دیگه ای داشتن. چون اون مناطق که آهن پاره بارون میشد رو بعد از دقایقی تا میتونستن شخم میزدن!

اما در مورد سه راه شهادت....توو عملیات والفجر هشت سه راه شهادت محل سه راهی بود که یکراهش به محور فاو- البحار میرفت و یک راهش به جاده و محور فاو- بصره و یک راهش هم به محور و جاده فاو - ام القصر که میومد به سر سه راه خور عبدالله که سر این سه راهی پایگاه موشکی سوم عراقیا بود (سایت موشکی) یه طرفش خور عبدالله بود که مرز آبی بین عراق و کویت در روبروی جزیره بوبیان کویت بود( که مامن اصلی نیرو دریایی عراق شده بود بعد از رشادتها و نبرد پیروزمندانه نیرودریایی ما که دخل نیرو دریایی عراق رو اورده بودند) و یه راهش هم به ام القصر و نهرش و جاده ناصریه منتهی میشد و یه طرفش هم ؟ چون توو این یکی من نرفتم که بدونم icon_rolleyes

این سه را سه راهی اصلی مواصلاتی محورهای عملیات بود که ازش تدارکات و تجهیزات و بالطبع حمل مجروحین و شهدا انجام میشد. بخاطر همین زیر آتیش شدید دشمن بود.

اما در کربلای پنج هم سه راه شهادت ، سه راه اصلی مواصلاتی محورهای عملیات برای تدارکات و پشتیبانی نیروها بود که از یه طرف به کانال کنار دریاچه ماهی که یه طرفش حتی تانکهای عراق هم مشرف بودند و از محورهای بسیار سخت عملیات بود که برای نگه داشتنش خیلی زحمت و مشقت کشیدیم و تلفات دادیم که اگر بدست دشمن میافتاد اونوقت راحت قیچی میشدیم((( کاری که توو بیت المقدس 7 توو سال 67 اتفاق افتاد و ما متاسفانه قیچی شدیم و نهایت مجبور شدیم بکشیم عقب...)))). یه طرفش راهی بود که خب میومدیم و از جاده اصلی آسفالته شلمچه منشق شده بود، بود و یه راه دیگه که در جهت عکس محور کانل ماهی بود و به روبروی پتروشیمی بصره منتهی میشد بود. دشمن هم اکثراً از تانکفارما ها و مخازن ایستاده اون پتروشیمی برای دیده بانی بر اون محورها و تسلط دید استفاده میکرد و دیگه اونزمان بیشتر هم از دوربینهای قوی و هوشمند و دیجیتال برای دیده بانی بهره میبرد! که حتی وقتی اون جایگاه ها و دکل های دیده بانی مورد اصابت و هدف ما قرار میگرفت بدون هیچگونه نگرانی بلافاصله اقدام به مرمت دوباره اش میکرد و مثل ما نبود که اگه یه دکل و یا پست دیده بانی مون رو میزدند و بچه های دیده بان هامون که خدایی خیلی با تجربه و کار کشته هم شده بودن عزای جایگزین کردنشون با نیروهای همسطحشون در تجربه داشته باشیم! icon_wink

پیچ مرگ هم در همین راستای جادی محور روبروی پترو شیمی بود.که فعلاً یه خاطره از اونجا رو که برای خود حقیر اونجا رخ داده رو براتون میگم: یادمه یکبار یه روز عراقیا توو جنب و جوش حمله بودن که فرمانده هامون منو صدا زدن و مامریت پیدا کردیم که بریم اون طرف پیچ مرگ و یه قبضه خمپاره 60 بکاریم اونجا و یه سری تانک و ... که تقریباً اونجا کمیسیون گرفته بودن رو بهشون یه حالی بدیم که حقیر با یکی از مسئول گروهان هامون رفتم تا محل جاگذاری قبضه رو شناسایی و مشخص کنم. وقتی رفتیم و جا رو مشخص کردم برگشتیم که قبضه و مهمات لازم رو به همراه بچه های ادواتمون ببریم وقتیسر ابتدای اون پیچ کذایی رسیدیم ... یهو من دیدم رو لبه خاکریز سمت چپی جاده یه جرقّه.... و متعاقبش بوووووم ..... و دود و خاک بسیار زیاد و شدید که حاکی از اصابت خمپاره حداقل 82 میلیمتری داشت تنها به فاصله ده دوازده متریمون خورد...( چون این پیچ درست توو محل پیچش که طولی به تقریب 50 متر داشت و دوباره جاده به موازات خط ما و عراق میشد، درست روبروی و در دید کامل دشمن بود ). دشمن تحرک ما رو دیده بود و چه سریع هم اقدام کرد... بگذریم... حقیر و اون بنده خدا برادر فکر کنم پاریاب اسمش بود اگه اشتباه نکنم ، با اینکه موتورمون در حال حرکت بود و داشتیم با سرعت عبور میکردیم خودمون رو از پشت موتور پرت کردیم یه طرف و خیز " ایکی ثانیه" رفتیم icon_arrowd ولی خب من یهو توو اون گرد و حاک دیدم یه چیزی( که یک ترکش نسبتاً بزرگ و بقول ما بچه های جنگ" کفِ دستی") با سرعت و صدای فِررررررر اومد و شاپالاقی خورد توو زانوی اون بنده خدا که جلو تر از من خوابیده بود و خلاصه دخلشو یه جورایی اورد
یه سنگر عراقی که بدست ما افتاده بود هم همون دو سه متری ما بود که بردیمش توو اون سنگر و من بیچاره مجبور شدم که از وسط دشت کنار اون پیچ و مسیر که از مین هم بی نصیب نبود و پُر بود از چاله چوله های گلوله خمپاره ا که خورده بود اونجا و اون دشت رو تقریباً کاملاً سیاه کرده بود و از بین حجم گلوله ها و انفجارهای پی در پی عبور کنم( چون دیگه اون پیچ محل امنی برا عبور نبود) و خودمو به بچه ها برسونم تا بریم و ماموریتمون رو به انجام برسونیم. خلاصه با هر طرفندی که بود و سلام و صلوات رسیدم و بچه ها رو پس از یه وقفه ای که آتیششون سبکتر شد و یکهو غافلگیرانه از اون پیچ لعنتی رد کردیم و اتفقاً یه حال اساسی هم به اون مجلس تانکها و نفربراشون دادیم که یه تانک و یه جیپشون رو هم زدیم و بقیه دِ فرار...... ولی خب هر وقت خواستیم از اونجا عبور کنیم باز یه مشکلاتی مثل همین دست پیش میومد و خیلای از بچه هامون علی الخصوص اون بچه هایی که توو سنگرای اون محل بودند شهید و مجروح میشدند و ما چاره ای نداشتیم جز نگهداشتن اون موضع . چون اونجا هم برای ما و هم برای عراقیا همهم بود و اگه از دست میرفت اونموقع از این طرف چپ پهلو میدادیم و یپدیگه یحتمل قیچی میشدیم .
ولی خدایی کانال ماهی و محور سنگر نونی ها یه کربلایی بود که بیا ببین و نامردا بیشتر فشارشون هم اونجا بود و نمیخواستن که ما به اون سنگر نونی ها که مثل یک دژ بود و رو یه تپه بلندی که خودشون با لودراشون درست کرده بودن بود و اغلبشون هم بتُنی بود و اینطوری کاملاً به بچه های ما موقع عملیات اشراف داشتن....رو بگیریم و خدا میدونه که بچه ها با چه رشادت و جانفشانی عجیب و شجاعت مثال زدنی تونستن این سنگرها و دژها رو ازشون بگیرن و مشرف هم در بعضی جاهای خط بهشون بشن. واسه همین میخواستن که اینا رو پس بگیرن و بعد هم از دو طرف یعنی یه طرف سمت جلوی این سنگر نونی ها و طرف دیگه هم از پهلوی کانال ماهی و دریاچه فشار میاوردن فشار اوردنی......!!!!! که مقاومت و پایداری جانانه بچه ها بیچاره شون کرد......

یا علی مدد.
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.