امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

تازه دوستان این بخش کوچکی از سختی ها و درد های این بندگان بی گناه است مشکلات بعدی خیلی بدتره :mrgreen: :lol: :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلاحهاي شيميايي سلاحی زجر آور و غیر انسانی
در جنگ تحميلي 8 ساله عليه ايران رژيم عراق با بهره گيري از چالش هاي ميان تهران و واشنگتن با تحريك كاخ سفيد و با هدف رسيدن به اميال خود مرزهاي غربي كشورمان را مورد تاخت و تاز قرار داد. اين جنگ به لحاظ بسياري پارامترها با ساير نزاع هاي چند سال اخير متفاوت بوده است . استفاده از جنگ افزارهاي شيميايي در اين جنگ از سوي رژيم عراق يكي از اين پارامترها است كه هيچگاه در اين وسعت در هيچ نزاع منطقه اي به كار نرفت . وسعت اين اقدام غيرانساني و مغاير با قوانين بين المللي به حدي بود كه حتي شهروندان عراقي نيز از آن در امان نماندند . اسفند ماه سال 1366 يادآور خاطره تلخ بمباران شيميايي شهر حلبچه در منطقه كردستان عراق است كه طي آن صدها نفر از اهالي منطقه جان خود را از دست دادند.
آنچه درپي مطالعه خواهيد فرمود مروري است بر تاريخ استفاده رژيم عراق از اين سلاح ها در طول جنگ تحميلي كه اميدواريم حاوي مطالبي مفيد براي عزيزان خواننده باشد.


اولين باري كه ارتش عراق از سلاح شيميايي در جنگ استفاده كرد مربوط به 27 مهرماه 1359 در منطقه جنوب (استان خوزستان ) است . در اين سال عراق چهار بار از سلاح شيميايي از نوع تاول زا (گاز خردل ) استفاده كرده كه 1 مصدوم و 20 شهيد به دنبال داشت .
حملات شيميايي ارتش بعث در سال هاي 1360 و 61 كه مقارن بود با عمليات هاي پياپي رزمندگان اسلام گسترش يافت . در سال 1360 عراق 6 بار از اين سلاح مرگبار و غير انساني استفاده كرد كه باز در همان منطقه (جبهه هاي جنوب ) و از همان نوع تاول زا بود اين بار 101 نفر به شهادت رسيدند .
در سال 1361 در عمليات والفجر مقدماتي 12 بار مناطق غرب و جنوب مورد اصابت بمب هاي شيميايي قرار گرفت . جبهه مياني غرب و شمال غرب و بخشي از استان هاي ايلام آذربايجان غربي اردبيل باختران كردستان و سليمانيه و در عمليات هاي والفجر 2 و 4 در سال 1362 64 بار مورد اصابت بمب هاي شيميايي از نوع تاول زا(خردل ) و اعصاب (تابون ) قرار گرفتند .
بر اثر اين حملات وحشيانه و غير انساني صدها نفر شهيد و هزاران نفر مصدوم شدند.
در اين سال (62 ) سلاح هاي شيميايي تعداد زيادي از اهالي غيرنظامي مناطق مزبور را مصدوم و نابينا كرد . از تاريخ اول فروردين تا 27 اسفند 1363 2225 نفر مصدوم و 40 شهيد در عمليات هاي خيبر و بدر حاصل اصابت 58 بار بمب هاي تاول زا اعصاب خفه كننده و آلوده كننده خون است سال 1364 در عمليات هاي والفجر 8 و ابتداي والفجر 9 در مناطق جنوب 76 بار سلاح شيميايي به كار رفت كه حاصل آن 77 شهيد و حدود 11 هزار و 644 نفر مصدوم بود .
عراق در پاسخ به حملات رزمندگان اسلام و به خاطر شكست سنگين در عمليات هاي پيروزمندانه كربلاي دو چهار پنج وشش 102 بار از سلاح هاي شيميايي استفاده كرد كه 4720 نفر مصدوم و 107 نفر به شهادت رسيدند .
در سال 1365 عراق در مناطق شلمچه سردشت خوزستان بصره كردستان دياله و ايلام 43 بار از سلاح شيميايي استفاده كرد كه 9440 مصدوم 442 شهيد حاصل اين حملات وحشيانه بود .
در سال پاياني 34 حمله شيميايي در مناطق غرب شمال غرب و جنوب ثبت شده است كه آخرين بار آن بعد از قرار داد 598 در تاريخ سوم شهريور در عمليات باز پس گيري « فاو » بود. بر اساس آمارهاي رسمي نهادهاي مسوول در اين رابطه تعداد كل شهداي حملات شيميايي در طول جنگ حدود 2600 شهيد و تعداد كل مصدومان نظامي و غير نظامي حملات شيميايي 107 هزار نفر و تعداد جانبازان شيميايي (كه در حال حاضر تحت پوش بنياد جانبازان هستند) حدود 45 هزار نفر است .
به كارگيري سلاح هاي شيميايي از سوي عراق در حالي صورت مي گرفت كه اين كشور جزو 120 كشور امضا كننده پروتكل ژنو درباره منع استفاده از سلاح هاي سمي خفه كننده و تركيبات باكتريولوژيك قرار داشت . پروتكل 1925 ژنو كه طي قطعنامه 2612 سازمان ملل مجددا به تصويب رسيده است صراحتا استعمال سلاح هاي شيميايي را منع مي كند . B (12 )
اما به نوشته هفته نامه اشپيگل چاپ آلمان يك كارخانه توليد گاز خردل و اعصاب (تابون ) مي تواند ساليانه 1 760 000 تن مواد خام شيميايي را به گازهاي كشنده خردل و تابون مبدل سازد.
در حالي كه در كارخانه توليد سلاح هاي شيميايي سامرا 4 خط توليد مشغول ساخت 4 نوع ماده ضد عصبي مرگ زا بود و مواد اوليه هر يك از خطوط توليد از كشورهاي غربي به اسم گازهاي حشره كش خريداري مي شد كه توليد هفتگي آن جمعا حدود 10 هزار تن بود . راديوي صداي عراق در تاريخ 30 مهر 1380 اعلام كرد : در جنگ با ايران از پودر سياه زخم استفاده مي نمود و در طول 8 سال جنگ هر هفته اقدام به توليد 3 هزار ليتر ماده مادر در توليد پودر سياه زخم مي كرد . بر اساس تحقيقات به عمل آمده گاز تابون اغلب در زمان حمله به رزمندگان ايران مورد استفاده قرار مي گرفت كه خيلي سريع مرگ را به دنبال دارد و از آنجا كه مواد اين گاز به فاصله چند ثانيه تجزيه مي شود هيچ اثري از آن در محيط باقي نمي ماند.
پزشكان انگليسي مي گويند : بازماندگان بمباران شهر حلبچه كه بيش از 5 هزار كشته داشت به بيماري هاي رواني پوستي و مغزي بسيار خطرناك مبتلا هستند و تعداد بيماران سرطاني بسيار زياد است . اين سلاح ها داراي تاثير موروثي بوده و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.
ضايعات مشاهده شده در مصدومان شيميايي به شرح ذيل مي باشد.
1 ـ سوختگي هاي پوستي از درجه 1 تا 3 در نقاط مختلف سطح بدن كه 20 تا 70 درصد سطح بدن را به خصوص صورت دندان ها و نواحلي تناسلي را مي پوشاند.
2 ـ تحريك شديد چشم ها ورم ملتهبه كه با احساس سوزش شديد اشك ريزش ترس از نور و خيره شدن ديد همراه است .
3 ـ ضايعات ريوي گرفتاري دستگاه تنفسي فوقاني تمام بيماران از احساس سوزش در ناحيه سينه و سرفه و علايم فارانژيت و برنشيت رنج مي برند و اكثرا دچار سرفه هاي پياپي دفع خلط و تنگي تنفس هستند.
4 ـ عوارض گوارش شامل اشكال در بلع حالت تهوع و استفراغ كه در مقايسه با ساير عارضه ها كمتر مشاهده مي شود .
5 ـ عوارض خوني كه خطرناك ترين عارضه در ميان مصدومان گازهاي شيميايي است پس از 5 تا 7 روز در بيمار علايم دپرسيون مغز استخوان پديد مي آيد . اين علايم با كاهش سلول هاي خوني مشخص مي شود و تعداد گلبول هاي سفيد به 500 مي رسد .

انواع سلاح هاي شيميايي
VX وي ايكس
سمي ترين سلاح شيميايي است و به شكل مايع چسبناك و بي رنگي است كه به آرامي به گاز بي رنگ و بو تبديل مي شود. وي ايكس با تحريك اعصاب موجب تشنج و فلج رگ هاي خوني و ريه ها مي شود.
مقدار 10 ميلي گرم از اين ماده بر روي پوست براي مرگ كافي است و قربانيان درنهايت بر اثر خفگي مي ميرند .
عراق توانايي ساخت بيش از 200 تن وي ايكس را داشته و هرگز نيز آمار واقعي آن ميزاني كه عراق ادعا مي كند نابوده كرده به دست نيامده است .

سارين
موجب ناتواني فلج و در پايان خفگي مي گردد . فرقه VX همانند وي ايكس مايع بوده و به سرعت تبخير مي شود . سارين همچون (ژاپني ) « آنوم » در متروي توكيو به سال 1374 با پخش سارين 12 تن » (از شهروندان اين كشور) را به كام مرگ فرستاد . عراق در ابتدا به بازرسان تسليحاتي اعلام كرده بود كه 112 تن از اين ماده سمي را توليد كرده اما بعدها ادعا كرد اين ميزان 790 تن بوده است . اين كشور همچنين نوعي بمبهاي تركيبي توليد مي كرد كه حامل 2 محفظه جداگانه مواد شيميايي بوده و پس از انفجار در تركيب با يكديگر سارين ايجاد مي كرده است . عراق به ساخت هزاران راكت گلوله هاي توپ و بمبهاي محتوي سارين و استفاده از آنها عليه ايراني ها در جنگ با اين كشور طي دهه 1360 اعتراف كرده و(همچنين ) عقيده بر اين است كه (اين تسليحات ) عليه شهروندان عراقي كرد نيز به كار گرفته شده است .

گاز خردل
گاز خردل در حالت معمولي مايعي بي رنگ است . عنصر خردل به گاز تبديل مي شود و ممكن است بي بو بوده يا با بوي تند خردل يا سير استشمام شود. خردل به هنگام تماس (با بدن فرد) بافت ها را از بين مي برد زخم هايي شبيه تاول ايجاد مي كند و منجر به آسيب ريه ها و چشم مي شود. خردل اغلب مرگ آور نيست اما مي تواند سبب كوري مشكلات تنفسي و ديگر آسيبها(ي جسماني ) شود كه براي سال ها دردآور خواهند بود.
اين گاز براي اولين بار در جنگ جهاني اول مورد استفاده قرار گرفت . بغداد دو دسته آمار از ميزان توليد اين گاز اعلام كرده است (اولين بار ميزان توليد خود را) هزار و 80 تن 3 (اما دربار دوم ) هزار و 850 تن اعلام كرد . عراق به استفاده گسترده از گاز خردل عليه 2 (نيروهاي ) ايراني در طول جنگ با ايران در دهه 1360 اعتراف كرده است . بغداد به سازمان ملل اعلام داشته كه بالغ بر 550 گلوله توپ حاوي گاز خردل را پس از جنگ 1370 خليج فارس نابود كرده است .

ANRHRAX سياه زخم
3 دسته سياه زخم بيماري زا وجود دارد : پوستي گوارشي و ريوي يا تنفسي . مرگ آورترين نوع آن ـ و تنها نوعي كه به عنوان سلاح شناخته شده ـ سياه زخم تنفسي است كه با علايم شبيه آنفولانزا شروع مي شود اما در نهايت ريه ها را پر از مايع مي كند و منجر به مرگ مي شود.
تنها ميزان كمي از پودر سياه زخم در برخي افراد مستعد آلوده شده براي ايجاد عفونت مرگبار كافي است .
عراق اعتراف كرده بود كه 2 هزار و 200 گالن از ميكروب سياه زخم ـ كه چنانچه افراد به صورت موثر به آن آلوده شوند براي كشتن ميليون ها نفر كافي خواهد بود ـ توليد كرده است .
بازرسان تسليحاتي مي گويند عراق همچنين از دهه 1990 ميلادي در تلاش براي توليد نوع مرگبارتر سياه زخم خشك (پودري ) بوده است . اين نوع پودر از هواپيما امكان پخش دارد.
بوتولينوم توكسين
نوعي سم پست كه از باكتري « كلاستريديوم بوتوليندم » به دست مي آيد و يكي از مرگبارترين سموم شناخته شده به شمار مي رود. ميزان بسيار كمي از آن در حدي كه غذا با اين باكتري تماس پيدا كند مي تواند موجب گرفتگي عضلات معده تاري ديد و ضعف عضلاني گردد و تا فلج و مرگ نيز پيش رود. بوتولينوم چنانچه به شكل توليد شده باشد ـ به ويژه هنگامي كه استنشاق صورت گيرد ـ با فلج و مرگ سريع همراه خواهد بود.
ميزان 70 بيلونيوم گرم از اين سم براي كشتن كافي است . بغداد اعتراف كرده بود كه بالغ بر 5 هزار و 300 گالن از سم بوتولينوم توكسين را تهيه نموده كه بيشترين اين ميزان در كلاهك موشك ها و ديگر تسليحات قرار داده شده بود.
افلاتوكسين و از دسته قارچ هايي است كه در غلات پرورش پيدا مي كنند . افلاتوكسين به Aspergillius flavus نوعي سم توليد شده از قارچي به نام طور بالقوه عامل سرطان زايي است كه موجب سرطان كبد مي شود. اين سم در مقادير بالا مي تواند سبب درد شكمي تورم ريه ها و مغز تشنج كما و در نهايت مرگ شود.
رژيم بعث عراق اعتراف كرده بود كه بيش از 520 گالن افلاتوكسين توليد نموده و در كلاهك موشك ها و بمبها جاسازي كرده است .



آثار و اقسام سلاح هاي شيميايي
از اين سلاحها براي كشتن افراد و وارد كردن صدمات بسيار جدي و يا ايجاد انواع معلوليت ها در انسان استفاده مي شود. اين سلاحها بر اساس اثرات مختلفي كه بر بدن افراد مي گذارد به 3 دسته تقسيم بندي مي شوند . دسته اول سلاحهايي هستند كه روي سيستم عصبي (متيل فسفو بوتيوئيك اسيد گاز سارين ) قرار دارند . دسته دوم اثرات خود را VX و GF GD GB GA بدن تاثير مي گذارند . در اين دسته هستند . دسته سوم نيز باعث اختلال سيستم CX و L (خردل نيتروژن HN (گاز خردل گوگرد) HD روي پوست به جا مي گذارند و شامل ) ) وجود دارند . از سلاحهاي شيميايي كه Ps ) و فسفوكلرين ( CL ) كلرين ( DP و ( CG تنفسي بدن مي شوند . در اين گروه گازهاي بي رنگ روي اعصاب اثر مي گذارند قبل و در طول جنگ دوم جهاني استفاده هاي بي شماري شده است .
دسته ي اول : اين مواد از نظر شيميايي وابسته به حشره كش هاي آلي فسفره هستند. اين دسته از سلاحهاي شيميايي مانع از عمل آنزيم استيل كولين استراز مي شوند. وقتي مواد شيميايي اين دسته وارد بدن شوند غلظت استيل كولين را در بدن به بيش از حد لازم مي رساند. ريه ها و چشمها به سرعت اين مواد را جذب كرده در كمتر از يك دقيقه بر سيستم عصبي بدن تاثيرات قابل توجهي مي گذارند. علايم آن به صورت آبريزش بيني ترشح زياد بزاق تنگي قفسه سينه كوتاهي تنفس تنگي مردمك چشم انقباض عضلاني و يا حالت تهوع و انقباض شكم ظهور مي كند. دسته دوم سلاحهاي شيميايي كه بر روي پوست تاول و سوختگي ايجاد مي كنند ماندگاري فراواني در محيط دارند. اين مواد روي چشمها پوشش مخاطي ريه ها پوست و اجزاي خون اثر گذاشته و اگر از طريق تنفس وارد ريه شوند بر شدت تنفس اثرات منفي مي گذارند و اگر توسط غذا بلعيده شوند سبب اسهال و استفراغ مي شوند. خردل ها كه جزو اين دسته هستند به خاطر خواص فيزيكي خود مقاومت و ماندگاري بسيار زيادي در سرما و دماهاي معتدل دارند. اگر دو دقيقه از تماس يك قطره خردل با نيز كه جزو اين گروه است پودري كريستالي شكل است كه در CX پوست بگذرد صدمات جبران ناپذيري به اين عضو وارد مي شود دماهاي 39 تا 40 درجه سانتي گراد ذوب شده و در دماي 129 درجه سانتي گراد به جوش مي آيد . اين ماده را با افزودن موادي خاص در داراي بوي بسيار نامطبوعي است . CX دماي اتاق به حالت مايع در مي آورند
در غلظت هاي كم آن سوزش شديد چشم بروز مي كند اما در غلظتهاي بالا به پوست حمله كرده و چند ميلي گرم آن سبب دردهاي زياد و سوزشهاي فراوان شده و زخمهاي بدي بر جاي مي گذارد. براي پيشگيري از اثر اين مواد سربازان بايد به لباسها و ماسكهاي حفاظتي مجهز باشند. دسته سوم از سلاحهاي شيميايي آنهايي هستند كه بر دستگاه تنفسي اثر مي گذارند. اين مواد به شدت به بافت ريه آسيب مي رسانند . فسفوژن كه خطرناك ترين عضو اين گروه است براي اولين بار در سال 1294 استفاده شد . اين ماده گازي بي رنگ است كه در دماي 8 2 درجه سانتي گراد جوش مي آيد بنابراين بسيار فرار و ناماندگار است ولي چون غلظت بخار آن 3 4 برابر هوا است به مدت طولاني در گودال ها و ديگر مناطق پست زمين باقي خواهد ماند. غلظت زياد آن پس از چند ساعت سبب مرگ مي شود اما در غلظت هاي كم سبب سرفه اختناق احساس تنگي قفسه سينه حالت تهوع و سردرد و غيره مي شود.
(انواع اول و سوم اين سلاح يعني گازهاي سارين وخردل همان هايي هستند كه حكومت عراق در جريان جنگ تحميلي از آنها در برابر رزمندگان ما و حتي مناطق كردنشين خود استفاده كرد.)
در اين ميان محققان طرفدار صلح نيز بيكار ننشسته اند و همواره براي يافتن راه حل مبارزه با اين سلاحها مطالعه و تحقيق مي كنند. داشته باشند نسبت به فسفرهاي آلي حساسترند . اين موشها كم تحرك تر NTE مثلا آنها فهميده اند اگر موشها مقدار كمي از آنزيمي با نام هستند و شانس مردنشان نسبت به جانوراني كه مقدار اين آنزيم در بدنشان در حد طبيعي است 2 برابر بيشتر است پس وجود اين آنزيم در بدن موشها از اثر فسفرهاي آلي جلوگيري مي كند. به همين ترتيب انسانها نيز ژن اين آنزيم را دارند پس مي توان اميدوار بود كه از را افزايش بدهند براي مبارزه با اين مواد شيميايي استفاده كرد البته اين داروها را بايد پيش از حمله گازهاي NTE داورهايي كه سطح شيميايي به كار برد. به عبارت ديگر « هيچ درماني براي ضايعات مواد شيميايي وجود ندارد مگر پيشگيري از تماس انسان ها با اين مواد » اما بايد پرسيد آينده اين سلاحها چيست و ماهيت سلاحهاي جديد چه خواهد بود
آيا ممكن است آينده اي رويايي در پيش رو داشته باشيم كه در آن كاربرد هرگونه سلاح شيميايي از نظر وجدان تمامي افراد كاري غيرقانوني باشد آيا ممكن است آيندگان روزهاي سياه گذشته را به دست فراموشي بسپارند
اولين باري كه ارتش عراق از سلاح شيميايي در جنگ استفاده كرد مربوط به 27 مهرماه 1359 در منطقه جنوب (استان خوزستان ) است . در اين سال عراق چهار بار از سلاح شيميايي از نوع تاول زا (گاز خردل ) استفاده كرده كه 1 مصدوم و 20 شهيد به دنبال داشت
به كارگيري سلاح هاي شيميايي از سوي عراق در حالي صورت مي گرفت كه اين كشور جزو 120 كشور امضا كننده پروتكل ژنو درباره B منع استفاده از سلاح هاي سمي خفه كننده و تركيبات باكتريولوژيك قرار داشت . پروتكل 1925 ژنو كه طي قطعنامه 2612 (12 ) سازمان ملل مجددا به تصويب رسيده است صراحتا استعمال سلاح هاي شيميايي را منع مي كند
راديوي صداي عراق در تاريخ 30 مهر 1380 اعلام كرد : در جنگ با ايران از پودر سياه زخم استفاده مي نمودو در طول 8 سال جنگ هر هفته اقدام به توليد 3 هزار ليتر ماده مادر در توليد پودر سياه زخم مي كرد . بر اساس تحقيقات به عمل آمده گاز تابون اغلب در زمان حمله به رزمندگان ايران مورد استفاده قرار مي گرفت كه خيلي سريع مرگ را به دنبال دارد و از آنجا كه مواد اين گاز به فاصله چند ثانيه تجزيه مي شود هيچ اثري از آن در محيط باقي نمي ماند
پزشكان انگليسي مي گويند : بازماندگان بمباران شهر حلبچه كه بيش از 5 هزار كشته داشت به بيماري هاي رواني پوستي و مغزي بسيار خطرناك مبتلا هستند و تعداد بيماران سرطاني بسيار زياد است . اين سلاح ها داراي تاثير موروثي بوده و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.
[url=http://www.dsrc.ir/view/article.aspx?id=804]پایداری[/url]
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مدیر محترم لطفا" به بخش تسلیحات WMD منتقل فرمائید. با توجه به عدم امکان ارسال تاپیک به این بخش icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

من تا آخرین روزهای عمر یکی از سرداران بسیج قبل از شهادتشان به خانه ایشان می رفتم ایشان بر اثر استشمام گاز های سمی در طول جنگ به شهادت رسیدند البته بعد از اتمام جنگ
فرزندشان دوست من هست و پدرم و ایشان در یک زمان ازدواج کردند امروز بعد از تماشای عکس های این سردار در زمان عقد در طول جنگ برای من سوال های زیادی به وجود می یاد از جمله اینکه وقتی کسی در ابتدای زندگی برای دفاع از سرزمین و اعتقادش همه زندگیش رو فدا می کنه چه طور یک عده بی منظور و با منظور این طور پشت سر این خوانواده ها و این شهدا تا این حد مغرضانه صحبت می کنند؟

خدا ما روهم بیامرزه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برادر روزگار بهای خود رو از هر کس یک جور می ستاند کسانی هستند که بهای آن را با خون و مردانگی و عده ای دیگر با کفر و به قول شما پایمال کردن خون عده ای از عزیزانمان نگران نباش روزی فرا می رسد که همه ما در برابر محکمه عدل الهی در برابر همه این عزیزان از صدر اسلام تا کنون پاسخ گو خواهیم بود هر کس به اندازه خودش فقط از خدا می خواهم شرمنده آنها نباشم و نباشیم که الحق شرمندگی در برابر خدا و اولیاء الله مصیبت بزرگی است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عوامل نا‌ توان کنند:عواملی آن‌ که باعث نا‌ تونی موقتیه حرکتی‌ یا فکری میشوند و شخص را از ماموریت باز می‌دارد ولی‌ به تدریج شخص به حالت نرمال باز میگردد


1-عمل سمی اعصاب :
علامت اختصاری:VX-GD-GB-GA
علامت فیزیکی:به صورت جامد‌رنگ قهوای با بوی میوه تازه و شکلت
پایدری:زیاد
زمان تاثیر:سریع و آنی‌
علأئم اولیه:ابریزی از دهان و چشم و بینی‌
علایم بعدی:تنگی نفس تار و خیر شدن چشم به یک نقطه‌شل شدن عضلات دفع بی‌ اراده ادرار اغما و به دنبال آن مرگ
کمک‌های اولی‌:استفاده از ماسک ضد گاز برای مجروح و استفاده از امپول اترپینب تعداد حد اکثر ۳تا در ۱۰ دقیقه
حفاظت:استفاده از ماسک ضد گاز و لباس مخصوص


عامل سمی خون:
علامت اختصاری:CK-AC
حالت فیزیکی:گاز و بدون رنگ با بوی تلخه بام زمینی‌ و ساقه شمعدانی
پایدری:کم
زمان تاثیر:سریع و آنی‌
علأئم اولیه:سوزش در بینی‌ و چش
علأئم بعدی:تنگی نفس زیاد شدن ضربان قالب سرخی زیر نخون اطراف لب گونه و پوست تشنج اغما و مرگ
کمک اولیه:استفاده از مسک برای مجروح و استفاده از امپول استنشاقی امیل نیتریت بار تعداد حد اکثر ۸ تا در ۵ دقیقه یک عدد
حفاظت:چون این عمل فقط از راه دهان و بینی‌ وارد میشود استفاده ازماسک کافی‌ است

عامل تاول زا:
علامت اختصاری:HL-HN-HD
حالت فیزیکی‌:به صورت مایع و بخار چرب و روغنی به رنگ زرد با بوی تند سیر و ماهی گندیده
پایداری:زیاد
زمان تاثیر:چند روز تا چند ساعت
علایم اولیه:محل آلوده پس از ۴ تا ۶ ساعت شروع به سوزوش و خواهرش می‌کند و سرخ رنگ میشود
علایم بعدی:پس از یک تا ۲ روز تاول‌های پر آبی‌ در محل آلوده ظاهر میشوند
تذکر:این عامل اگر وارد چشم شود باعث کوری دائم یا موقت میشود و در صورت چیدن تاول‌های مواد داخل آن‌ها قسمتهای دیگر را آلوده می‌کند
کمک‌های اولیه:در همان ۱تا۲ اول عامل باید از روی پوست بردشود و باید روی محل آلوده پود مخصوص ریخت
حفاظت:استفاده از ماسک و لباس مخصوص

عامل خفه کننده:
علامت اختصاری:CG
حالت فیزیکی‌:گاز بدون رنگ با بوی سبزی تازه
زمان تاثیر:۳تا ۱۲ ساعت
پایدری:کم
علایم اولیه:سردرد تهوع سرگیجه
علایم بعدی:تنگی نفس.کوتاه و دردناک شدن تنفس.احساس خفگی در گلو.خارج شدن پلاسمای خون از دهان تشنج اغما و مرگ!!!!
کمک‌های اولیه:استفاده از ماسک برای مجرو خارج کردن مجروح از منطقه .گرم نگهداشتن بدن مجروح .استراحته کافی‌ و در صورت قطع تنفس ،دادن تنفس مصنوعی دهان به دهان به مجروح
حفاظت:چون این عامل فقط از راه دهان و بینی‌ وارد میشود استفاده از مسک کافی‌ است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
گزارش كامل:
پس از انتشار گزارش پايگاه خبري – تحليلي "ولترنت " در رابطه با شيوع يك بيماري ناشناخته در آمريكا بسياري از كارشناسان و متخصصان آمريكايي اطلاعات جديدي را در اين رابطه ارايه كرده‌اند كه در نتيجه آن‌ها دكتر "هانك پي.آلبارلي " محقق و نويسنده آمريكايي طي مقاله‌اي جداگانه از انجام آزمايش‌هاي سري بر روي انسان‌ها توسط دولت آمريكا خبر داده است.
بر اساس اين گزارش، دكتر "هانلي واتسون " دانشمند سابق ارتش آمريكا با ارسال نامه‌اي به ولترنت فاش كرده است كه ارتش از سال 1950 تا دست‌كم اواسط سال 1976، آزمايش‌هاي بيشماري را روي انسان‌ها انجام داده و حملات ميكروبي و بيولوژيكي را در دوازده نقطه آمريكا شبيه‌سازي كرده است.
گزارش ولترنت مي‌افزايد: طي كنفرانس خبري سال 1976 پنتاگون، سخنگوي ارتش آمريكا فاش كرد كه محققان موسسات "فورت دتريك " و "اج‌وود آرسنال " (Edgewood Arsenal) وابسته به ارتش، در هشت منطقه از ايالات متحده با استفاده از مواد غيربيماري‌زا، حملات ميكروبي را شبيه‌سازي كرده‌‌اند.
از جمله اين آزمايش‌ها، عمليات سال 1950 در خارج از ساحل سان‌فرانسيسكو، آزمايش نبرد بيولوژيكي سال 1966 در منهتن كه طي آن آسيب‌پذيري سامانه متروي نيويورك مورد بررسي قرار گرفت و دست كم سه آزمايش در "پنسيلوانيا "، "فورت‌مك‌كللان " و كاليفرنيا بود كه طي آن با استفاده از مواد قارچي ارزيابي‌هاي ميداني به منظور اندازه‌گيري ميزان آسيب‌پذيري در برابر حملات بيولوژيكي دشمن انجام شد.
اين گزارش با اشاره به عوارض ناشي از آزمايش‌هاي پنهاني دولت آمريكا مي‌نويسد: در اواسط دهه 70 ميلادي گزارش‌هاي بسياري منتشر شد كه نشان مي‌داد آزمايش‌هاي سان‌فرانسيسكو منجر به كشته شدن دست‌كم يك نفر شده است. به علاوه آنكه آزمايش‌هاي سال 1952 آلباما نيز موجب دو برابر شدن موارد ابتلا به ذات‌الريه شد.
اما با وجود اين گزارش‌ها مقامات ارتش آمريكا اظهار داشتند: چيزي وجود ندارد كه نشان دهد ارتباطي بين اين آزمايش‌ها و شيوع آلودگي‌ و يا مرگ افراد وجود دارد.
از سوي ديگر مقامات ارتش كوشيدند تا با بيان اين مطلب كه ماده مورد استفاده ارتش در آزمايش‌ها "سراتيا مارس‌سنس " (Serratia Marcescens) بوده كه به ادعاي آن‌ها بي‌ضرر است،‌ از خود دفاع كنند.
پنتاگون در رابطه با ماده مورد استفاده در آزمايش‌ها گفته است: اين ماده در محيط زيست موجود بوده و بيماري‌زا نيست.
اين در حالي است كه به گزارش ولترنت بسياري از پزشكان با تاكيد بر اشتباه بودن ادعاي پنتاگون مي‌گويند: ماده مورد استفاده در آزمايش‌ها معمولا در حمام‌ها و مكان‌هاي عمومي ديده شده و موجب ايجاد آلودگي در انسان‌ها مي‌شود. اين در حالي است كه برخي از انواع اين باكتري‌هاي گياهي در مقابل آنتي‌بيوتيك‌ها نيز مقاوم هستند.
بر اساس اين گزارش با انتشار گزارش‌هاي فراواني از خطرناك بودن ماده مورد استفاده ارتش، پنتاگون در سال 1976 با تلاش براي ترميم وجهه خود طي بيانيه‌اي گفت: "در برخي اشخاص كه در برابر اغلب بيماري‌ها فاقد مصونيت هستند، ماده سراتيا مارس‌سنس مي‌تواند موجب ايجاد يك آلودگي شود. "
دكتر آلبارلي با بيان اين مطلب كه توصيفات پنتاگون از افرادي كه در برابر اغلب بيماري‌ها مصونيت ندارند، شبيه به مبتلايان به ايدز است، مي‌نويسد: جالب اين جا است كه اين بيانيه شش سال قبل از كشف بيماري ايدز صادر شده و ظاهرا پنتاگون شش سال بر روي يك بيماري بسيار مشابه به ايدز تحقيق مي‌كرده است.
هم‌چنين ظاهرا پنتاگون از انتشار سندي در نشريه پزشكي "فورت دتريك " در سال 1946 بي‌خبر بوده كه طي آن دكتر "تام پين " به تشريح جزئيات آزمايش‌هاي ارتش با ماده سراتيا مارس‌سنس پرداخته است.
بر اساس اين سند، آزمايش‌هاي پنتاگون موجب بروز بيماري‌ها و آلودگي‌هاي مختلفي شده است.
دكتر واتسون نيز در توضيح اين آزمايش‌ها مي‌گويد: آزمايش‌هاي انجام شده از اوايل دهه 50 تا سال 1976 از لحاظ تعداد بسيار بيشتر از آن چيزي است كه بطور رسمي اعلام شده است و همچنين در مكان‌هايي بيشتر از هشت محل اعلام شده، انجام گرفته‌اند.
واتسون مي‌افزايد: تنها در دهه‌هاي 50 و 60 ميلادي به راحتي مي‌تواند گفت كه حدود 24 آزمايش در محدوده "نيوانگلند " انجام شده است.
هم‌چنين بر اساس كتاب "اشتباه وحشتناك " نوشته دكتر آلبارلي، يكي از آزمايش‌هاي بزرگ، آزمايش عجيبي در شهر منچستر ايالت "نيوهمپشير " آمريكا است كه طي آن چهار كارگر كارخانه توليد كاموا با علايم بيماري سياه‌زخم به طرز غم‌انگيزي مردند. همزمان با اين فاجعه يعني در سپتامبر 1957، بيوشيمي‌دان‌هاي فورت‌دتريك در كارخانه منچستر حضور داشتند و مشغول آزمايش نوعي واكسن سياه‌زخم بودند. بطوريكه دكتر "جورج رايت " محقق فورت‌دتريك نيز نمونه اوليه واكسني كه ساخته بود را در همين كارخانه آزمايش كرد.
دكتر آلبارلي تاكيد مي‌كند كه واكسن رايت در واقع همين سرم جنجالي است كه امروزه بين سربازان آمريكايي توزيع مي‌شود.
گزارش ولترنت در ادامه به گفته‌هاي واتسون در رابطه با تعدادي از آزمايش‌هائي مي‌پردازد كه توسط ارتش آمريكا انجام مي‌شد. در يكي از اين آزمايش‌ها كه در "مكانيسبرگ‌ " پنسيلوانيا صورت گرفت، ارتش از قارچي به نام "اسپرجيلوس فوميگاتوس " (aspergillus fumigatus) استفاده كرد كه به گفته واتسون مي‌تواند منجر به بروز بيماري و ايجاد آلودگي‌هاي شديدي در انسان شود. هم‌چنين علاوه بر اين ماده، "شاخه عمليات ويژه " فورت‌ديترويت چند ماده قارچي ديگر از جمله "سي گاتي " و ماده‌اي كه تاثيراتي بسيار مشابه به بيماري‌هاي مورگلونز دارد و به آن "FD-CPX " گفته مي‌شد را نيز آزمايش كرد.
اين گزارش مي‌افزايد: يكي از دانشمندان سابق دتريك كه شش سال در پروژه MK/NAOMI كه برنامه مشترك ارتش و سازمان سيا بود، فعاليت كرده بود مي‌گويد: CPX براي ما ماده گيج‌كننده‌اي بود. ما بر روي نوع تغيير كرده‌اي از آن كار مي‌كرديم كه بيماري‌ها و انواع مشكلات ديگري را نيز بوجود مي‌آورد.
به گفته مقامات پنتاگون آزمايش مكانيسبرگ در يكي از انبارهاي اين منطقه انجام شد كه هيچ فرد متفرقه‌اي اجازه ورود به آن را نداشت.
سخنگوي ارتش آمريكا در اين باره مي‌گويد: "قارچ مورد نظر در فضاي بيرون انبار آزاد نشد و بنابراين هيچ خطري براي افرادي كه در آزمايش شركت نداشتند، بوجود نياورد ".
اين در حالي است كه دكتر آلباترون مي‌نويسد: با توجه به پيشرفت‌هاي بيشتري كه در پي آزمايش در مكانيسبرگ بدست آمد، پذيرفتن اظهارات سخنگوي ارتش، دشوار است. زيرا چند سال بعد از فعاليت‌هاي ارتش، دانشمندان در پنسيلوانيا متوجه شدند كه تعداد بسيار زياد و غيرمعمولي از حيواناتي مثل گربه، سگ و اسب بر اثر آلودگي قارچي بيمار شده‌اند.
در همين رابطه دكتر واتسون نيز به همراه دو تن از ديگر محققان سابق فورت‌دتريك از جمله دكتر "هنري ايگلسباچ " اقدام به افشاي يك آزمايش عجيب در "پاسكاگولا " مي‌سي‌سي‌پي كردند كه يكي از معماگونه‌ترين موجوديت‌هاي عجيب و موسوم به "يوفو " (UFO) را در آمريكا به ثبت رساند.
اين واقعه كه در كتاب آلبارلي نيز جزئيات آن تشريح شده، براي دو ماهيگير محلي اتفاق افتاد كه ادعا مي‌كردند در اكتبر 1973 موجودات بيگانه آن‌ها را از اسكله ماهيگيري دزديده‌اند.
اين گزارش توضيح مي‌دهد: اما مسئله مهم و قابل توجه اين است كه اسكله ماهيگيري مذكور فاصله چنداني از سايت تحقيقاتي سابق فورت‌دتريك در جزيره "هورن " نداشته است. اين جزيره در فاصله سال‌هاي 1943 تا 1945 بطور رسمي توسط محققان ارتش مورد استفاده قرار مي‌گرفت. ميكروبيولوژيست‌هائي كه با ارتش كار كرده‌اند نيز گزارش داده‌اند كه آزمايش‌هاي ديگري نيز در اين جزيره و جزاير ديگر خارج از ساحل مريلند در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ميلادي انجام شده بود.
بر اساس اين گزارش، ميكروبيولوژيست‌هاي دتريك آزمايش‌هاي قوي و زيادي را در اين جزاير انجام دادند كه شامل "موضوعات تحقيقات انساني " و با استفاده از مواد توهم‌زاي طبيعي و تكنيك‌هاي پيشرفته علم عصب‌شناسي نيز مي‌شد. هدف اين آزمايش‌ها نيز ايجاد روش‌هاي جنگ رواني بي‌سابقه و كشف نشده بود.
به گفته آلبارلي، برخي از محققان تاكيد مي‌كنند كه آزمايش‌هاي مذكور بخشي از عمليات فوق سري ارتش آمريكا موسوم به "انسان غريبه " بود كه شامل "مباحث انسان تغييريافته " مي‌شد.
اين گزارش مي‌افزايد: اگرچه اين گزارش‌ها غيرقابل باور به نظر مي‌رسد اما مشاهدات توضيح داده نشده‌اي وجود دارد كه حتي برخي از مامورين دولتي نيز موجودات شبه‌انساني بسيار عجيبي را طي سال‌هاي گذشته در محل‌ها مرتبط با آزمايش‌هاي ارتش ديده‌اند.
يكي از همكاران سابق دكتر واتسون در دتريك مي‌گويد: آزمايش‌هايي در موضوعات انساني انجام شده‌اند كه حتي قادر به تصور آن‌ها هم نيستيد. برخي از يافته‌ها و فناوري‌هاي بدست آمده در اين آزمايش‌ها نيز طي جنگ‌هاي جنوب‌شرقي آسيا به اين منطقه انتقال داده شده‌اند.
اين گزارش مي‌افزايد: به غير از جزيره هورن، گروه‌هاي شيميايي ارتش و فورت‌دتريك آزمايش‌هاي بيشماري را نيز در جزيره "پلام " خارج از ساحل نيويورك انجام داده‌اند.
اما جزيره پلام كه در اصل با نام "فورت تري " شناخته مي‌شود در اوايل دهه 50 ميلادي تحت فرمان "گروه‌هاي شيميايي ارتش " بوده و سپس در سال 1954، در ظاهر به حوزه وزارت كشاورزي آمريكا انتقال داده شد و هدف تحقيقات نيز از "مطالعه بيماري‌هاي حيوانات بيگانه براي تشخيص استعدادهاي دفاعي و تهاجمي عناصر جنگ‌هاي بيولوژيك " تغيير كرده و گفته شد كه اين تحقيقات فقط به جنبه‌هاي دفاعي بيماري‌هاي حيوانات مي‌پردازد.
اين در حالي است كه به گفته "مايكل كارول " نويسنده آمريكايي كه كتابي در رابطه با جزيره پلام نيز نوشته است: به رغم تغييرات بوجود آمده در سوابق رسمي آزمايشات، در حقيقت تغيرات بسيار كمي در تحقيقات جزيره پلام اعمال شد. و تحقيق روي بيماري‌هاي تهاجمي نيز همچنان ادامه يافت و رابطه نزديك بين جزيره پلام و وزارت دفاع آمريكا پا بر جا ماند.
گزارش ولترنت مي‌افزايد: بيماري باكتريال "لايم " در سال 1975 و پس از آنكه ساكنين شهر "اولدلايم " دچار يك بيماري اسرارآميز شدند، شناخته شد. نكته جالب اينجا است كه آزمايشگاه بيماري‌هاي حيواني جزيره پلام تنها 19 كيلومتر از محل شناسايي اولين مورد از بيماري لايم فاصله داشت.
اين گزارش حاكيست، تحقيقات جزيره پلام شامل بيماري‌هائي كه جانوران مفصل‌دار حامل آن هستند نيز مي‌شد. كارول در كتاب خود به شرح سابقه حضور يك "كولوني ساس " پرداخته و با اشاره به آزمايش‌ها انجام شده در تاسيسات ارتش مي‌نويسد: آزمايش بيماري‌ها در خارج از اين تاسيسات نيز انجام شد و طي دوران فعاليت اين آزمايشگاه ساز و كارهاي ايمني بي‌شماري نقض شد.
براي مثال در سال 1978، يك بيماري مرتبط با احشام از جزيره پلام به مناطق همسايه آن نيز سرايت كرد و احشام آن مناطق را آلوده كرد.
بر اساس اسناد محرمانه منتشر شده ارتش آمريكا، دانشمندان فورت‌دتريك آزمايشات گسترده‌اي را هم بر روي " ويروس انسفالوميليت اسبي ونزوئلايي " موسوم به VEEV انجام دادند. برخي از اسناد هم نشان مي‌دهد كه فورت‌دتريك تعدادي از محققان ارشد خود را مامور تبديل اين ويروس به يك سلاح كرده بود.
نويسنده اين گزارش مي‌افزايد: در اسناد منتشر شده از سوي ارتش، حرفي از تعدادي بيوشيمي‌دان نازي زده نشد كه همكاري‌هاي نزديكي با فورت‌دتريك و محققان اج‌وود آرسنال داشتند.
اين گزارش با بيان اين مطلب كه يكي از اين محققان نازي، يك دانشمند آلماني به نام دكتر " گرنوت برگلد " بود مي‌افزايد: طي يكي از پروژه‌هاي ارتش آمريكا پس از جنگ‌ جهاني، دكتر برگلد بطور سري به ايالات متحده آورده شد. برگلد كه در زمان هيتلر رئيس دپارتمان حشره‌شناسي نازي بود، در آمريكا بطور پنهاني بر روي ويروس VEE كار مي‌كرد. اين تحقيقات ابتدا در فورت‌دتريك و سپس در تاسيسات مورد حمايت مالي ارتش واقع در شهر "سالت ماري " ايالت ميشيگان آمريكا انجام گرفت.
در همين رابطه، دكتر "كارن كرونيك " روانشناس كه هم‌اكنون در ونزوئلا فعاليت مي‌كند، گزارش كرده است كه در دهه 70 و تقريبا در همان زماني كه برگلد روي ويروس VEE‌ كار مي‌كرد، اين ويروس در ميشيگان شيوع پيدا كرد. اما اين فاجعه از سوي رسانه‌ها و مقامات ايالتي ناديده گرفته شد و حرفي از آن به ميان نيامد.
دكتر كرونيك مي‌گويد: همزماني تحقيقات روي يك ويروس و شيوع آن، همواره مرا دچار مشكل كرده است. بطوريكه يك بيماري مربوط به نواحي گرمسيري كه در ميشيگان مورد تحقيق قرار گرفته بود به ناگاه در كل منطقه شيوع پيدا مي‌كند.
كرونيك مي‌افزايد: هيچ راهي وجود ندارد تا يك حشره ناقل بيماري بتواند طي يك مهاجرت عادي فاصله بسياري طولاني را از شمال طي كند و بيماري را در ميشيگان منتشر كند. بنابراين بايد اين سوال را پرسيد كه آيا شيوع بيماري در ميشيگان يك آزمايش كنترل شده بوده است؟
در حقيقت اين مكان، بهترين جا براي انجام چنين آزمايشي است. زيرا درياچه‌هاي بزرگ و زمستاني اين منطقه موانع طبيعي براي جلوگيري از گسترش لجام‌گسيخته آلودگي هستند.
اين گزارش در ادامه با يادآوري گزارش پيشين ولترنت در مورد آزمايش‌ها فورت‌دتريك در دهه 60 و پس از آن بر روي بيماري "مورگلونز " مي‌نويسد: همانطور كه گفته شد اخيرا گزارش‌هائي از ظهور دوباره اين بيماري در برخي مناطق كشور از جمله ايالت‌هاي ورمونت، فلوريدا، تگزاس و كاليفرنيا، رسيده است.
آلبارلي مي‌افزايد: به دلايلي نامعلوم، بيماري مورگلونز بطور وسيعي در ميان جمعيت 600 هزار نفري ورمونت پخش شده است. بطوريكه به گفته پزشكان تنها در منطقه "چيتندن كانتي "، پرجمعيت‌ترين ناحيه ورمونت، حدود 300 نفر به اين بيماري مبتلا شده‌اند.
بر اساس گزارش‌هاي تعدادي از سازمان‌ها كه روي بيماري مورگلونز مطالعه مي‌كنند، حدود 15 هزار نفر در ايالات متحده از اين بيماري رنج مي‌برند كه افراد شناخته شده‌اي از جمله "جاني ميشل " خواننده و "بيلي كوچ " بازيكن بيسبال نيز در ميان مبتلايان ديده مي‌شوند.
در همين حال، "ناتاشا سه‌بك " (Natasha Cebek) 44 ساله كه با سه فرزندش در ورمونت زندگي مي‌كند گزارش داده كه براي سه سال مبتلا به بيماري مورگلونز بوده است. وي مي‌گويد: "من واقعا نمي‌دانم كه چطور در معرض اين بيماري قرار گرفتم. من سال‌ها پيش به ورمونت آمدم و در بهداشت كامل و در طبيعتي عاري از آلودگي‌ها زندگي كردم و به هيچ وجه فكر نمي‌كردم كه چنين اتفاقي براي من بيافتد. "
سه‌بك هم‌چنين با بيان اين مطلب كه به پزشكان مختلفي مراجعه كرده اما همه آن‌ها با به تمسخر گرفتن وي قصد داشته‌اند تا وي را به يك روانشناس ارجاع دهند، مي‌افزايد: اين مطلب مرا عصباني كرد. زيرا من تمام عمرم را در سلامت كامل زندگي كردم و حتي غذاهاي مورد استفاده ما نيز بهداشتي و سالم بود. من به روانشناس نياز نداشتم، بلكه به يك مراقب پزشكي كامل و حرفه‌اي نيازمند بودم.
سه‌بك هم‌چنين تاكيد مي‌كند: متوجه شدم كه بيش از صد نفر ديگر هم هستند كه به دنبال مراقبت‌هاي پزشكي مشابهي هستند. اين يك فاجعه است و تبديل به مشكلي براي بهداشت عمومي شده بود. اما مقامات بهداشتي هيچ حرفي از اين مشكل به ميان نياوردند.
اين گزارش مي‌افزايد: "كاتلين وانودنالن " (Kathleen Vanoudenallen) كه پرستار و از دوستان نزديك سه‌بك، سال‌ها روي بيماري مورگلونز مطالعه كرده و او بود كه بيماري سه‌بك را تشخيص داد. اين پرستار طي يك مصاحبه گفت: ترديدي وجود ندارد كه مارگلونز يك بيماري طبيعي نيست و ظاهرا در آزمايشگاه و براي استفاده به عنوان سلاح بوجود آمده است.
بر اساس اين گزارش، برخي از محققان سابق ارتش نيز اظهار داشته‌اند كه سال‌ها پيش روي بيماري مشابه به مورگلونز كار كرده‌اند. اما كسي نمي‌داند كه چطور اين بيماري به بيرون آزمايشگاه سرايت كرده است. كسي هم نمي‌خواهد كه سوابق اطلاعات مربوط به فعاليت‌هاي دولت در رابطه با اين بيماري را مورد بررسي قرار دهد.
اين گزارش در انتها به اظهارات سه‌بك اشاره مي‌كند كه گفته بود: "وقتي متوجه شدم كه اين بيماري مي‌تواند در نتيجه فعاليت‌هاي پنهاني دولت آمريكا در مورد جنگ بيولوژيك باشد، به شدت عصباني شدم و مي‌خواستم كه فرياد بزنم ".
اين شهروند آمريكايي ادامه مي‌دهد: "آن‌ها چطور جرات كردند كه چنين كاري را با شهروندان بي‌گناه انجام دهند؟ آن‌ها چطور توانستند كه اين‌گونه از مردم استفاده كنند؟ چه كسي اين حق را به ‌آن‌ها داده بود؟ "

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8903070804

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b][size=18][align=center]سلاح هاي ميكروبي[/align][/size][/b]

[b]نماد خطرات ميکروبي[/b]
جنگ بيولوژيک که به آن جنگ ميکروبي نيز اطلاق مي شود، استفاده از هر گونه ترکيب بيماري زا اعم از باکتري و ويروس يا سموم طبيعي به عنوان سلاح جنگي و با هدف از پا در آوردن دشمن مي باشد. متاسفانه در برخي موارد حتي درشرايط غير جنگي نيز ممکن است از اين ميکروب ها به منظور آلوده نمودن انسان ها، گياهان و جانوران منطقه اي خاص استفاده مي گردد. در سال 1972 هر گونه استفاده، ساخت و نگهداري اين قبيل سلاح ها توسط انجمن بين المللي سلاح هاي ميکروبي، با عنوان اختصاري BWC غيرقانوني اعلام شد و قريب صد کشور جهان قرارداد مربوطه را به امضاء رساندند. در واقع دليل اين مخالفت همگاني پرهيز از اقدامات مخرب و ويرانگري بود کهمنجر به مرگ هزاران و گاهي ميليون ها نفر انسان بي گناه مي شد و عواقب ناگواري را براي جوامع و اقتصاد آنها به همراه داشت.

[b][size=12]توليد و نگهداري ممنوع! [/size][/b]
تنها چيزي که در اين ميان عجيب به نظر مي رسيد اين نکته بود که مجمع فوق تنها توليد و نگهداري سلاح ها را تحريم کرده و در مورد به کارگيري آنها سخنيبه ميان نياورده است! با اينحال توافقاتي که مابين تحليل گران و دست اندرکاران نظامي صورت گرفته بر اين اصل استوار است که سلاح هاي ميکروبي تا حد ممکن در تشکيلات نظامي مورد استفاده قرار نگيرند.

[b][size=12]تاخير عملکرد [/size][/b]
بزرگترين مشکل سلاح هاي ميکروبي، کندي اثر گذاري آنها بر نيرو هاي دشمن است. اين سلاحها براي تاثير گذاري به چندين روز وقت نياز دارند و بر خلاف حملات هسته اي يا شيميايي، بلافاصله نيروي مقابل را متوقف نمي کنند. اين سلاح ها به عنوان يک سلاح استرانژيک نيز مي تواند شرايط بغرنجي را پديد آورد. چرا که پس از استفاده، جلوگيري از انتشار آن چه در ميان افراد دشمن و چه در ميان نيروهاي خودي عملا غير ممکن است، بخصوص اگر طرف مقابل نيز اقدامي تلافي جويانه انجام دهد.

[b]تاريخچه سلاح هاي ميکروبي[/b]
استفاده از سلاح هاي ميکروبي اقدام جديدي نيست، پيش از قرن بيستم اين سلاح ها به سه صورت وجود داشت :
- زهرآلود کردن غذا و آب افراد با يک ماده آلوده
- استفاده از موجودات ميکروسکوپي، داروهاي سمي يا جانوران کشنده
در سلاح هايي که به کار گرفته مي شد
- استفاده از بافت ها و پارچه هاي آلوده


[b]نمونه بمب ميکروبي e120 که قبل از ممنوعيت توسط ايالات متحده توليد شده بود:[/b]
سلاح هاي ميکروبي به کرات در طول تاريخ مورد استفاده قرار گرفته اند؛ در قرن ششم قبل از ميلاد، آشوريان چاههاي آب دشمن را به قارچ سمي آلوده مي کردند. در سال 184 پيش از ميلاد هاني بال کارتاژي (Hannibal of Carthage)، يکي از بزرگترين فرماندهان و سياستمداران آن زمان، به سپاهيانش فرمان داد کوزه هاي گلي پر از مارهاي زهرآلود را به عرشه کشتي هاي يوناني پرتاب نمايند.
شواهد تاريخي نشان مي دهد در اروپاي قرون وسطي نيز لاشه آلوده جانوران توسط مغول ها، ترک ها و نژاد هاي ديگر به منظور آلوده نمودن ذخاير آبي دشمن مورد استفاده قرار مي گرفت. پيش از اينکه طاعون که به نام "مرگ سياه" شناخته شده بود، همه گير شود سپاهيان مغول و ترک اجساد قربانيان اين بیماری را در شهرهای تحت محاصره می پراکندند.
اکثر قربانیان طاعون در قرون وسطی در حقیقت توسط نوعی سلاح میکروبی که همان پرتاب اجساد آلوده به درون دیواره های قلعه ها بود، مبتلا می شدند. آخرین مورد ثبت شده از انتشار میکروب توسط اجساد قربانیان در سال 1710 است، زمانی که نیروهای روسی به سوئد حمله نمودند و اجساد آلوده را در سراسر شهر تالین (Tallinn شهری در استوانی امروزی) پرتاب نمودند.
بومیان آمریکا نیز پس از کشف این قاره توسط کریستف کلمب و ارتباط با قاره های دیگر، افراد بسیاری را در اثر سرایت بیماری های مهلک از دست دادند.
ارتش انگلستان نیز دست کم یک بار "آبله" را به عنوان سلاح میکروبی به کار برده، آنها پتوهای آلوده به این میکروب را در جنگ Pontiac (سال 1763) در اختیار سرخپوستان آمریکایی قرار دادند. ساکنان بومی کالیفرنیا نیز دسته های گل پیچیده شده در برگ های بلوط سمی را به عنوان هدیه به اهالی اسپانیا دادند. در جریان جنگ های داخلی آمریکا نیروهای متفق به حیوانات مزارع در دریاچه هایی که
متحدین از آب آنها تغذیه می کردند، شلیک کرده و با اجساد آنها آب ها آلوده می نمودند.

[b]ممنوعیت در موافقت نامه ای در ژنو[/b]
در سال 1925 استفاده از این نوع سلاح در سطح بین المللی توسط موافقت نامه ژنو (Geneva Protocol) ممنوع شد. در سال1972، مجمع BWC ممنوعیت فوق را توسعه داد و از آن تاریخ حتی نگهداری و حمل و نقل کلیه محصولات این چنینی غیر قانونی تلقی شده و ممنوع اعلام شد.
کشور روسیه با وجودیکه در زمره کشورهایی قرار داشت که قرارداد BWC را به امضاء رسانده بود اما به تحقیقات و مطالعه بر روی تولید این سلاح ها طی پروژه محرمانه ای که biopreparat نام داشت ادامه داد.
آمریکا تا سال 1992 از این اقدام روسیه بی اطلاع بود، در آن سال دکتر Kanatjan Alibekov, فیزیکدان متخصص سلاح های میکروبی و اولین مدیر پروژه biopreparat استعفا داد و به آمریکا نقل مکان نمود. به نظر می رسد از زمان امضای قرارداد BWC تعداد کشورهایی که قادر به ساخت این نوع سلاح ها می باشند روز به روز در حال افزایش است.


[b]کارشناسان با لباسهای مخصوص در حال آزمایش وجود میکروب: [/b]
در طول جنگ جهانی دوم، یگان 731 ارتش امپراتوری ژاپن، کاربرد مستقیم این نوع سلاح را بر روی هزاران تن از اهالی کره و چین آزمایش کرد و در اردوگاههای نظامی، ارتش ژاپن سلاح های میکروبی را بر علیه سربازان و شهروندان غیرنظامی چینی به کار برد.
در آن زمان به نظر می رسید به علت انتقال نادرست و عدم رعایت احتیاط لازم، این تلاش چندان مثمر ثمر نبوده و افراد بسیاری را آلوده نکرده است. اما تحقیقات انجام شده در دهه اخیر حاکی از این حقیقت است که ژاپنی ها بیشتر از بقیه با این سلاح ها آلوده شده اند. به عنوان مثال آزمایشی که بر روی شهروندان ژاپنی انجام شده، نشان داد آلودگی از طریق مواد خوراکی نظیر میوه، سبزیجات و آب آلوده وارد بدن آنان شده است.
تعداد قربانیان این فاجعه حدود 580 هزار نفر تخمین زده شده که عمده آنان بر اثر شیوع وبا و طاعون تلف شده اند. به علاوه پس از پایان جنگ نیز، شیوع مجدد این بیماری ها رقم تلفات را بالا تر برده است.
در سال 1941 به منظور پی گیری فعالیت های کشورهای مظنونی چون ژاپن و آلمان در زمینه توسعه سلاح های میکروبی، کشورهای آمریکا، انگلیس و کانادا پروژه تحقیقاتی جدیدی را آغاز نمودند. نتایج حاصله نشان داد بیماری هایی چون سیاه زخم، تب مالت و مسمومیت های حاد غذایی همگی از طریق سلاح های میکروبی رواج یافته اند.
پس از آن نیز مطالعات گسترده تری بر روی سلاح های میکروبی و شیمیایی انجام شد که نشان داد جزیره گروینارد (Gruinard) واقع در اسکاتلند، به مدت 48 سال آینده آلوده به سیاه زخم خواهد بود. به مخالفین آمریکا در جنگ جهانی دوم نیز در عملیات Whitecoat میکروب تزریق شده بود.

[b]منبع:[/b]
استفاده از كتاب بمب ميكروبي و نابودي بشر.
نويسنده روسي نام نويسنده در دست نيست.
محل تهيه كتاب: كتاب خانه دبيرستان فرزانگان شهرستان نهبندان.
استفاده از مطالب اينترنتي كه منبع آن در دست نيست.

[align=center][b][color=red][u]شما ميتوانيد ادامه ي مطلب را در بررسي بمب ميكروبي (2) مطالعه كنيد.
بررسي بمب ميكروبي (2) در تاريخ 20/10/89 به سايت منتقل مي شود[/u][/color][/b].[/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام
سالها قبل وقتی سر خدمت سربازی بودم متن " کتابچه آموزشی ارتش آمریکا برای درجه داران " رو برای رکن سه ترجمه کردم.
اون موقع متن اصلی رو از اینترنت و به صورت یه پی دی اف پیدا کرده بودم ولی متاسفانه الان متن اصلی رو در دسترس ندارم . چند روز پیش داشتم داخل وسایل قدیمی ام رو نگاه می کردم که به ترجمه خلاصه اون دفترچه برخوردم. به تدریج اینجا میذارمش.
پی نوشت :
تاپیکهای قبلی رو نگاه کردم . فقط یک موضوع مشابه داریم که متاسفانه خیلی ناقص است و قفل شده . اگر دوستان عزیز خواستند منتقل بکنند.


مطلب اصلی :

مقدمه :
دفاع از نظر پزشکی بر علیه جنگ افزارهای بیولوزیکی اکنون قسمتی از آموزشهای دفاعی است که متاسفانه توجه خوبی به آن نشده است.بیشتر پرسنل درمانی ما اکنون اطلاع کافی در این زمینه ندارندو به نظر می رسد با توجه به وضعیت موجود و تهدیدات بالقوه جنگ افزارهای میکربی نیاز به آموزش در این زمینه کاملا ضروری باشد.
با توجه به مطالبی که ارائه خواهد شد افراد تحت آموزش روشهای مقابله موثر بر علیه بسیاری از باکتریها ، ویروسها و توکسین هایی را که می توانند در جنگها به کار بروند ؛ یاد خواهند گرفت. مهم بودن این بستگی به سطح خاصی ندارد و ما امیدواریم که پزشکان ، پرستاران ، پزشکیاران و سایر کادر پزشکی بعد از پایان دوره بتوانند تصور کلی و جامعی از تهدیدات بیولوژیکی که احتمال رویارویی فعلی با آنها وجود دارد ؛ داشته باشند.
مهم این است که کاربرد صحیح اطلاعات پزشکی ارائه شده می تواند در بسیاری از موارد از آسیب بسیاری از نیروها جلوگیری کند یا اثرات مخرب بر آنها را به حداقل برساند .
این جزوه به عنوان یک منبع سریع طراحی شده است و اطلاعات آن در این موارد به صورت خلاصه شده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاریخچه جنگ افزارهای بیولوزیک
در سال 1346 میلادی طاعون سپاهیان تاتار را در حین حمله به کافا در کریمه در هم شکست. حمله کنندگان نعش کشته ها را در پای دیوارهای شهر رها کردند. در نتیجه این کار و با رفت و آمد مدافعین شهر شهر اپیدمی طاعون به تمام منطقه گسترش یافت . احتمال می رود برخی از افرادی که به علت طاعون کافا را ترک کردند باعث همه گیری وسیع طاعون در اروپا شدند که بعدا به مرگ سیاه شهرت یافت.
در طی جنگ جهانی اول ، عوامل آلمانی اسبها و گاوها را قبل از حمل آنها به آمریکا و فرانسه به بیماری آلوده می کردند.
در سال 1937 ژاپن برنامه منظمی برای تولید جنگ افزارهای بیولوژیک شروع کرد که مرکز آن در 40 مایلی جنوب هاربین در منچوری قرار داشت و به مرکز آزمایشی 731 معروف بود . تحقیقات این مرکز تا سال 1945 ادامه یافت که در آن سال این مرکز در یک آتش سوزی به علت جنگ از بین رفت. تحقیقاتی که زاپنیها انجام می دادند بر روی سیاه زخم و طاعون بود . در سال 1945 ژاپنیها مقدار 400 کیلوگرم از میکرب سیاه زخم ذخیره کرده بودند که در بمبهایی با طراحی ویژه استفاده می شد.
آمریکا در سال 1943 برنامه تحقیقاتی خود را برای استفاده از عوامل بیولوژیک آغاز کرد . این برنامه به طور رسمی تا سال 1969 ادامه یافت . در آن سال نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا به این برنامه پایان داد و مواد تهیه شده در 1971 و 1972 با حضور نمایندگان وزارتهای مربوط ( دفاع و کشاورزی ) از بین رفت. این مواد شامل Bacillus anthracis ( عامل سیاه زخم ) ، سم بوتولیسم ، Francisella tularensis ( عامل تولارمی ) ، Coxiella burnetii ( عامل تب Q) ، ویروس انسفالیت ونزوئلایی ، Brucella suis ( عامل بروسلوز) و انتروتوکسین B استافیلو کوکی بود. به طور همزمان با این برنامه ارتش آمریکا برنامه دفاع میکربی در جنگ را از سال 1953 شروع کرد که تا الان نیز ادامه دارد.
در سال 1972 کشورهای جهان کنوانسیونی مبنی بر عدم تولید ، فرآوری و گسترش سلاحهای بیولوژیکی امضا کردند ؛ اگر چه بعضی از کشورهای امضا کننده تحقیقات در این زمینه را ادامه دادند. موارد متعددی از استفاده سلاحهای بیولوزیک در سالهای اخیر گزارش شده است. یکی از موارد آن " باران زرد " در آسیای جنوب شرقی بود که به علت آزاد شدن تصادفی عامل سیاه زخم از سوردولوسک روسیه بود . مورد بعدی استفاده از عامل ریسین به عنوان وسیله کشنده در لندن در سال 1987 بود.
در 2 آگوست 1991 گزارش شد که عراق تحقیقاتی در مورد Bacillus anthracis ( عامل سیاه زخم ) ، سم بوتولیسم و Clostridium perfringeus انجام می دهد . بسیاری از این تاسیسات در طی جنگ اول خلیج فارس از بین رفت . در سال 1995 مشخص شد که عراق تحقیقات بر روی سیاه زخم ، سم بوتولیسم ، کلستریدیوم پرفریژنس ، آفلا توکسین ها و ریسین را ادامه داده است و توانسته است از آنها در راکتها ، بمبهای هوایی و تانکهای اسپری کننده استفاده کند. در نهایت عراق صد بمب 400 کیلویی را با سموم بو تولیسم ، 50 بمب را با آنتراکس و 16 بمب را با آفلاتوکسین پر کرده بود. علاوه بر آن 13 موشک الحسین ( اسکاد ) با سم بوتولیسم ، 10 موشک با آنتراکس و 2 موشک نیز با آفلا توکسین آماده کرده بود. در کل عراق 19000 لیتر از سم تغلیظ شده بوتولیسم ، 8500 لیتر از آنتراکس تغلیظ شده و 2200 لیتر از آفلا توکسین دارا بود.
مطمئنا امروزه هم تهدید سلاحهای بیولوزیک وجود دارد و این تهدید بالقوه ما را بر آن می دارد که افراد مربوط و کادر پزشکی خود را برای مقابله با این موارد آماده سازیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برخورد با تهدیدات بیولوژیک :
بسیاری از عوامل باکتریال ، قارچی ، ویروسها ، عوامل ریکتزیایی و سموم وجود دارند که در مقالات متعددی به عنوان عوامل بیولوژیک بالقوه برای جنگ عنوان شده اند . مواردی که زیاد نام برده شده اند شامل Bacillus anthracis ( عامل سیاه زخم ) ، سم بوتولیسم ، Yersinia pestitis ( عامل طاعون ) ، ریسین ، انترو توکسین B استافیلو کوکی و ویروس انسفالیت ونزوئلایی می شوند. با این که این عوامل مشخصات کاملا متفاوتی با هم دارند ولی در تمام عواملی که به عنوان سلاح به کار می روند خاصیتهای عمومی و مشابهی وجود دارد.
یکی از مهمترین مشخصه های عمومی برای این عوامل ، توانایی آنها برای تبدیل به ذرات آئروسل با ذراتی در اندازه یک تا پنج میکرومتر ( میکرون ) است تا بتوانند ساعتها در هوای معمولی شناور باقی بمانند و در صورت تنفس بتوانند به آلوئولهای انتهایی در ریه شخص قربانی برسند و جذب شوند. ذرات بزرگتر از 5 میکرون در راههای هوایی فوقانی شخص فیلتر می شوند . این آئروسلها را می توان به دو صورت وارد محیط کرد : توسط پخش خطی توسط وسایلی مثل هواپیما که از روی هدف می گذرند یا توسط پخش نقطه ای مثل اسپری کننده ها یا موشکهای حامل این عوامل با انفجار بر روی هدف یا بمبهای حاوی این مواد با پرتاب به منطقه مورد نظر و انفجار در آنجا.
وضعیت آب و هوای منطقه هدف در کاربرد عوامل بیولوژیک به صورت آئروسل خیلی مهم است زیرا در صورت وجود باد با سرعت بالا ابر آئروسل ایجاد شده به راحتی از بین می رود . همچنین جهت وزش باد نیز هنگام عملیات مهم است . پدیده معکوس شدن لایه های هوا ( اینورژن ) یا باد با سرعت 9 تا 18 کیلومتر در ساعت ، حالتهایی هستند که معمولا در ساعات شب یا صبح زود وجود دارند و حالت ایده آلی برای استفاده از آئروسلها فرض می شوند.
راههای دیگر مواحهه با عوامل بیولوژیک شامل راه دهانی ( آلودگی غذا و آب ) و راه پوستی است . در کل این دو راه نسبت به راه تنفسی اهمیت کمتری دارند.
بیماریهای ایجاد شده توسط کلربرد جنگی عوامل بیولوژیک بر علیه نیروهای نظامی می تواند باعٍ مرگ یا ناتوانی آنها گردد. از نظر نظامی از کار انداختن درصد زیادی از نیروهای رزمی می تواند نتیجه ای شاخص و عملی از کاربرد این عوامل باشد. مثالی از عوامل بیولوژیک کشنده می تواند شامل باسیلوس آنتراسیس ( عامل سیاه زخم ) ، سم بوتولیسم و فرانسیلا تولارنسیس باشد در صورتی که عوامل ناتوان کننده نظیر انتروتوکسین B استافیلو کوکی و کوکسیلا بورنتی هستند.
در بعضی عوامل مثل یرسینیا پستیس و کوکسیلا برونتی تیپ بیماری ریوی ایجاد شده شبیه بیماریهای اندمیکی است که همین عوامل در طبیعت ایجاد میکنند . ابتلا از طریق دهانی نیز تصویر کلینیکی مشابه همین مورد لیجاد می کند.در بعضی از عوامل بیماریزا انتشار شخص به شخص نیز مهم است. این بیماریها شامل آبله و طاعون ریوی می شود و در صورتی که واسطه انتقال باکتری یا ویروس در محیط حضور داشته باشد ( پشه یا مگس ) چرخه انتقال آن شروع خواهد شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برخورد بالقوه با سلاحهای بیولوژیک به خوبی توسط جزوه سازمان بهداشت جهانی ، چاپ شده در سال 1970 ، توضیح داده شده است . حدس زده می شود که اگر 50 کیلوگرم از اسپورهای باسیلوس آنتراسیس در یک انتشار خطی به طول 2 کیلومتر بر روی یک مرکز جمعیتی 500000 نفره حفاظت نشده ، پخش شود ؛ در شرایط ایده آل هواشناسی می تواند در منطقه ای بزرگتر از وسعت 20 کیلومتر مربع منتشر شود و 125000 نفر را در معرض ابر بیولوژیک قرار دهد . اگر عامل استفاده شده فرانسیلا تولارنسیس باشد ، تعداد افراد مرده یا ناتوان شده بیش از 125000 نفر خواهد بود. بنابراین اگر از سلاحهای بیولوژیک در شرایط درست آب و هوایی استفاده شود ، واقعا می تواند به عنوان یک سلاح کشتار جمعی به کار رود. به علاوه به خاطر اثرات گسترده روی جمعیت هدف ، عوامل بیولوژیک می توانند باعث فشار مشخص و شدیدی بر روی سیستم مراقبت پزشکی شود. تعداد خیلی زیاد بیماران و نیاز به مراقبت ویژه می تواند باعث اتلاف شدید منابع پزشکی گردد. داروها و واکسنهای مورد نیاز معمولا در داروخانه های معمولی وجود ندارند . افراد کادر پزشکی و پرسنل آزمایشگاهی ممکن است به مراقبتهای اضافی نیاز داشته باشند . نمونه برداری از اجساد و جمع آوری باقی مانده ها می تواند باعث بروز خطرات غیر معمول گردد.
پاسخ پزشکی به تهدید یا استفاده از سلاحهای بیولوژیک می تواند با توجه به سابقه پزشکی افراد ، قبل از مواجهه با عوامل ، تعیین شود. اگر قبل از برخورد با عوامل آلوده کننده ، ایمن سازی فعال یا پیشگیری با آنتی بیوتیک صورت گرفته باشد ممکن است باعث جلوگیری از بروز بیماری شود. برای مقابله با عوامل بیولوژیک ایمن سازی فعال خیلی موثر تر است و احتمالا برای حفاظت نیروهای نظامی در مقابل عوامل بیولوژیک طیف گسترده ای از واکسیناسیون انجام گردد . حتی بعد از مواجهه و قبل از بروز علایم نیز استفاده از ایمن سازی فعال یا ایمن سازی پاسیو با داروهای آنتی بیوتیک یا آنتی ویرال ، می تواند به عنوان پیش درمانی منجر به کاهش علایم بیماری گردد. بعد از شروع بیماری فقط تشخیص و درمان عمومی یا اختصاصی برای آن عامل خاص می تواند موثر واقع شود. خبر خوب این است که واکسن های عالی و آنتی توکسین های خوبی در مقابل بسیاری از عوامل سلاحهای بیولوژیک وجود دارد و برای موارد باقی مانده هم تحقیقات وسیعی برای ساخت انجام می شود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       182
       

       
      خلاصه سیاستی: بررسی نیاز به پدافند هسته ای 
       
       
      مقدمه: اصطلاح پدافند هسته ای گاه به معنی دفاع از سایت های هسته ای به کارمی رود. گاهی نیز به طور خاص در مورد کسانی که در پروژه هایی چون آماد و یا پروژه های مشابه احتمالی درگیر بوده اند به کار می رود تا بر ماهیت دفاعی کار ایشان تاکید شود.* گاهی نیز به معنی استفاده از نیروی هسته ای برای مقاصد پدافندی است. خلاصه ی سیاستی زیر در پی بررسی این موضوع است. 
       
      ***
       
      اصلی ترین تهدید نظامی علیه ایران در سال های پس از انقلاب آمریکا، اسرائیل و برخی کشور های منطقه بوده و هستند. این کشور ها همواره به توان نظامی و حجم تهدیدات خود علیه نظام ایران افزوده اند و اخیرا جسورانه دست به اقدامات خصمانه ی تمام عیار می زنند. اگرچه ایران به لحاظ وسعت، توپوگرافی و نیز توان نظامی قابل توجهی که داراست هدف فوق العاده دشواری برای اشغال زمینی است، اما در عین حال در برابر حملات هوایی خصوصا در مورد زیر ساخت های حیاتی که در نوار ساحلی جنوبی قرار دارند، ضعف های قابل توجهی دارد. در عین حال رزم هواپایه همان نقطه ی قوتی ست که دشمنان ایران خصوصا آمریکا به شدت بر روی آن سرمایه گذاری کرده اند. به همین جهت انبوهی از پایگاه های هوایی را در اطراف مرز های ایران تاسیس کرده اند و بعضی کشور های منطقه نیز خاک و پایگاه های هوایی خود را در اختیار آنان قرار داده اند.
       این البته امری نیست که از دید سران و نظامیان دور مانده باشد. اصلی ترین استراتژی ایران در هنگام درگرفتن یک جنگ تمام عیار با آمریکا یا ائتلافی به رهبری آمریکا علیه ایران نابودی سریع این پایگاه ها قبل از آن است که بتوانند نقش مثمر ثمری در طی آن جنگ ایفا کنند. در حالی که نیروی هوایی ایران به لحاظ کمی و کیفی دارای ضعف های عمده است و توان اجرای چنین ماموریتی را خصوصا در برابر قوای هوایی کشور های متخاصم ندارد، عمده تلاش ها و سرمایه گذاری های ایران در طی چند دهه گذشته بر روی موشک های بالستیک برای نابودی این پایگاه ها و حتی ناو های هواپیمابر به عنوان پایگاه های هوایی متحرک، و دیگر اهداف نظامی استراتژیک دشمن متمرکز شده است. در واقع در برابر قدرت هوایی حریف دکترین نظامی ایران بر پایه استراتژی انکار (A2AD) و به طورخاص انکار هوا بنا شده است.
      البته با توجه به وسعت، تعدد و حفاظت شده بودن این پایگاه های هوایی در مورد کفایت و عملکرد توان موشکی متعارف ایران مباحثی از جمله لزوم استفاده از تسلیحات اتمی مطرح شده است که پیش تر به طور مفصل در بسته سیاستی راهبردی  از سوی اندیشکده ممتن تهیه شده است و مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.
      اما تمامی این استراتژی ها و تاکتیک ها در بعد آفندی مطرح می شود . برنامه ریزی برای یک جنگ تمام عیار نیازمند داشتن راهکارهای پدافندی مناسب نیز می باشد.
      ظهور تسلیحات دوربرد و هدایت شونده یکی از مهمترین عناصر متمایز کننده کارزار های موج دومی و موج سومی است. در طی 3 دهه گذشته مثال های متعددی از عمل کرد و تاثیر گذاری این تسلیحات بر سرنوشت جنگ ها و تمدن ها می توان بر شمرد که عمدتا از جنگ اول خلیج فارس (طوفان صحرا) شروع و با به امروز ادامه و تکامل یافته است. ، سرعت رشد و تکامل این استراتژی و جنگ افزار های مربوطه، میزان اثر گذاری آنها در میادین نبرد، توان دشمنان در بکار گیری گسترده و دامنه دار چنین تسلیحاتی –از جهت مالی، لجستیکی و فناوری- اهمیت و خطر این دست تهدیدات را غیر قابل کتمان ساخته است.
      در یک طبقه بندی کلی بر حسب تعریف راه حل، این تهدیدات را می توان به دو دسته تقسیم کرد.
       
      ·        تهدیدات کروز، هوا سرشی و شبه بالستیک با سرعت های ساب سونیک و حداکثر 3 ماخ
      ·        تهدیدات هوا سرشی، شبیه بالستیک و بالستیک با سرعت های بیش از 3 ماخ و هایپرسونیک
       
      در این راستا در مورد دسته اول تهدیدات معتقد به اهمیت فراوان سامانه های بردکوتاه خصوصا در مقابله با تهدیدات نو ظهور و حملات انبوه توسط تسلیحات دور ایستا و لزوم برخورداری این سامانه ها از استاندارد ها و قابلیت های سطح  بالا هستیم تا نه تنها بقای خود در میدان رزم را حفظ کنند، بلکه ضامن بقای تاسیسات حیاتی برای کشور باشند که بعضا دهه ها عمر و دهه ها میلیارد دلار هزینه صرف ساخت آنها شده و نابودی آنها می تواند ضربات جبران ناپذیر بر پیکره ی ایران عزیز وارد آرد. به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور، در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است.
      در مورد دسته دوم تهدیدات سامانه های پدافندی مورد نیاز است که بتواند در محدوده های ارتفاعی مختلف با اهداف بسیار پر سرعت درگیر شود. انواع سامانه های ضد بالستیک در این دسته بندی قرار می گیرند. کار در مورد ساخت این سامانه ها در دنیا از دهه 60 میلادی و ایام جنگ سرد شروع شده و تا به امروز ادامه یافته اند. آمریکا، اسرائیل و روسیه (شوروی سابق) سه قدرت نظامی هستند که بیشترین سرمایه گذاری ها را در این حوزه انجام داده اند که البته به لحاظ سطح فناوری و تعدد سامانه ها آمریکا با اختلاف زیاد از سایرین پیش است. در کشور ما نیز در سال های اخیر با تحویل گرفتن سامانه پدافندی اس-300 و نیز ساخت سامانه باور-372 توان بسیار محدودی در این حوزه پدافندی ایجاد شده که البته برای رویارویی در یک سناریوی جنگی مطلقا کافی نمی باشد و توجه و سرمایه بیشتری در این حوزه مورد نیاز است.
      اما همانند بخش آفندی که در مورد مفید و یا حتی ضروری بودن قدرت آتش اتمی مباحثی از سوی کارشناسان مطرح شده در بخش پدافندی نیز نظراتی از سوی تعدادی از کارشناسان نظامی مطرح شده است که درخور توجه است.
      در مورد تهدیدات دسته اول سابقه توسعه تسلیحات اتمی برای اجرای عملیات پدافندی در علیه اهدافی که می توان آنها را در این دسته قرارداد وجود دارد، از راکت های غیر هدایت شونده هوا به هوای اتمی، تا موشک های پدافندی دوربرد اتمی همچون سامانه اس-200 در نسخه اصلی (نسخه های صادراتی این سامانه فاقد کلاهک اتمی می باشند). نکته اما اینجاست که شکل و نحوه عملکرد تهدیدات جدید به گونه ای است که این راه حل ها را می توان کاملا منسوخ بر شمرد. حملات امروزه نه توسط اسکادران های انبوه و متراکم جنگنده ها و نه توسط فورمیشنی از بمب افکن های استراتژیک همچون بی-52 برای اجرای عملیات بمباران فرشی، صورت می گیرد. حملات دورایستای امروزی که عمدتا توسط موشک های کروز و هوا سرشی هواپایه صورت می گیرد هرچند به صورت انبوه صورت می گیرد اما عموما از مسیرهای متفاوت و در ارتفاع پست انجام می شود و حتی برخی از این تسلیحات همچون  JASSM  این قابلیت را دارند تا محدوده هدف را دور زده و از پشت سر به سمت آنها حمله ور شوند. پرواز در ارتفاع پست معضل دیگری ست که بکارگیری تسلیحات پدافندی با کلاهک اتمی را بسیار خسارت بار می کند. در مورد بکارگیری تسلیحات اتمی پدافندی در بردهای بسیار دور، برای مثال در سناریویی گروهی از بمب افکن های آمریکایی از پایگاه دیگوگارسیا برخاسته و در محدوده دریای عرب ده ها فروند موشک کروز AGM-158ER را روانه خاک ایران می کنند، در چنین سناریویی در میانه مسیر علاوه بر آنکه مساله مسیرهای پروازی غیر متراکم و متعدد وجود دارد، نکته دیگر آن است که به فرض به قدر کافی دور بردن برد پدافند به نحوی که به یک مبدا حمله به قدر کافی همگرا و متراکم برسیم، در اینجا درواقع شکل دیگری از سناریوی انکار هوا را مطرح کرده ایم، به شکلی که انهدام خود پایگاه دیگوگارسیا که مبدا خیزش بمب افکن های آمریکایی به سمت ایران است، عملی تر، به صرفه تر و با پیچیدگی های فنی و عملیاتی به مراتب کمتری همراه خواهد بود.
       
      ولی در مورد تهدیدات بالستیک و هایپر سونیک از آنجایی که سرعت و ارتفاع پروازی این دسته از تهدیدات عموما زیاد است و سرعت واکنش نسبت به آنها محدود، و نیز سر نسل های متاخر توان مانور دهی این تسلیحات افزایش قابل توجهی داشته، نابودی این تهدیدات نیازمند در اختیار داشتن سامانه های پدافندی با سرعت و دقت بسیار زیاد است به نحوی که بتوانند تخریب لازم را نسبت به هدف اعمال کنند.
       
       

       
       
      نسل اول این سامانه ها که در آمریکا و شوروی سابق توسعه یافتند به جهت ضعف در رسیدن به دقت لازم و توان اعمال تخریب مناسب از کلاهک های اتمی بهره می برند تا با شعاع نابودی[1] و قدرت زیاد از انهدام تهدید اطمینان حاصل کنند. به عنوان نمونه می توان از موشک های ضد بالستیک آمریکایی اسپارتان ویژه درگیری با هدف در ارتفاع بلند با کلاهک اتمی به قدرت 5 کیلوتن و موشک اسپرینت ویژه درگیری در ارتفاع کمتر با کلاهک اتمی با قدرت 1 کیلوتن نام برد که هر دو جزئی از سمانه ضد بالستیک سیف گارد بودند. در روسیه امروزی که میراث دار شوروی سابق است تحول عمده ای نسبت به حوزه جنگ سرد نسبت به تهدیدات بالستیک دوربرد رخ نداده و دفاع ضد بالستیک مسکو کماکان بر عهده سامانه های برجای مانده از دوره جنگ سرد است که عملکردی مشابه موشک اسپراینت دارند و از کلاهک اتمی بهره می برند. در مورد آمریکا اما این کشور با توسعه انبوهی از فناوری های جدید و گران قیمت از موشک های غول پیکر با کلاهک اتمی فاصله گرفته و به سمت استفاده از فناوری هایی چون برخورد مستقیم[2] و سرباره کشنده[3] پیش رفته و آنها را جهت بکار گیری در زمین و دریا و محدوده ارتفاع عملکردی مختلف توسعه داده است. لازم به ذکر است که این سامانه ها هنوز در برابر حملات انبوه در حد یک سناریوی آخر الزمانی خصوصا در مورد موشک های قاره پیما محدودیت هایی را در برابر خود دارند هرچند پیشرفت های عمده و چشم گیری خصوصا در دهه های اخیر رخ داده و توسعه و سرمایه گذاری های بیشتر در دست اقدام است. فناوری Hit to kill و نیز Kill vehicle در بین تمامی کشور های جهان تنها در اختیار آمریکا بوده و رژیم اسرائیل نیز با انتقال فناوری از آمریکا تنها به شکل محدودی از این سطح فناوری ها برخوردار است و دیگر کشورها از اروپای غربی گرفته تا روسیه و چین، چه به لحاظ سطح فناوری چه به لحاظ منابع مالی مورد نیاز برای حرکت در مسیر به دست آوردن چنین فناوری هایی با مشکل رو به رو هستند و فاصله بسیار زیادی با آمریکا در این حوزه دارند. با توجه به این موارد ساخت یک سامانه ضد بالستیک، خصوصا ضد قاره پیما که ابزار عمده اعمال قدرت اتمی دشمنان است که به جای آنکه درگیر فناوری های بسیار پیچیده و گران قیمت همچون Kill vehicle بشود، از کلاهک اتمی در محدوده چند کیلوتن بهره ببرد می تواند راه حلی معقول تر و در دسترس تر باشد.
       
       
      والحمدلله رب العالمین
        *در مورد شهید فخری زاده این عبارت مرتبا تکرار شد. 
      [1] Kill radius
      [2] Hit to kill
      [3] Kill vehicle
    • توسط seyedmohammad
      بسمه تعالی
       
       
      نیاز به CRAM  در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران
       

       
      مفهوم سامانه های پدافندی برد نزدیک یا CIWS ابتدا برای محافظت از ناوهای نظامی در برابر حملات موشک های کروز شکل گرفت. اولین نسل از این سامانه ها که فالانکس آمریکایی را می توان به عنوان یکی از بهترین و معروف ترین آنها معرفی کرد، از نظر عملکردی بر پایه مقابله با تهدیدات ارتفاع پست در محدوده برد کمتر از 2 کیلومتر طراحی شده بودند، و از نظر پیاده سازی عموما بر پایه سامانه های توپخانه ای نیمه رباتیک نواخت بالا – که استفاده از گاتلینگ برای این منظور عمومیت بیشتری دارد – که به سامانه های کشف و کنترل آتش راداری و اپتیکی مجهز بودند استوار بود. از معروف ترین ادوات توپخانه ای به کار رفته در این سامانه ها می توان به گاتلینگ 20 میلیمتری آمریکایی ولکان که به عنوان توپ بسیاری از جنگنده های آمریکایی نیز استفاده شده است، و توپ گاتلینگ 30 میلیمتری روسی AK630 اشاره کرد که سامانه کمند ایرانی نیز از این توپ روسی بهره می برد. البته نمونه های دیگری نیز در دنیا بر اساس توپ های دیگر ساخته شده است که از جمله آنها می توان به نمونه های مبتنی بر توپ 35 میلیمتری اورلیکن و 40 میلیمتری بوفورس[1] اشاره کرد.
      با ادامه توسعه مفاهیم و نیازهای میدان نبرد دو اتفاق عمده در این حوزه رخ داد. نخست آنکه در کنار سامانه های توپخانه ای و یا حتی به جای سامانه های توپخانه ای از سامانه های موشکی برد کوتاه و اخیرا سامانه های انرژی مستقیم لیزری نیز استفاده شد. مساله دوم این بود که حوزه ماموریتی این سامانه ها از دریا به خشکی نیز گسترش یافت و این گسترش در درجه اول در پی نیاز به دفع تهدیدات برد نزدیک در پایگاه های خط مقدم یا در معرض تهدید بود. اما در خشکی تنها موشک های کروز و بمب های هواپرتاب تهدید این پایگاه ها نبودند. این بار مهمات منحنی زن کالیبر کوچک و متوسط شامل انواع خمپاره ها و توپ ها و نیز راکت های توپخانه ای کوتاه برد نیز به طیف تهدیدات اضافه شده بودند. در مورد راکت ها و موشک های بالستیک اگرچه سامانه های ضد موشکی دیگری نیز همچون پاتریوت پک-2 توان مقابله داشتند، اما اولا این سامانه ها برای هدف قرار دادن راکت هایی چون گراد به صرفه نبودند، دوم انهدام تهدیدات دیگری چون راکت های کوچک 107 میلیمتری و یا گلوله های توپ و خمپاره برای آنها کاری نشدنی بود. خصیصه دیگری که این طیف تهدیدات داشتند این بود که به جهت کوچک و نسباتا ارزان بودند عموما در تعداد بالا شلیک می شدند و سامانه پدافندی در درجه اول باید می توانست این حملات انبوه را به شکل موثر (نسبی) دفع کند، دوم این کار را به صورت مقرون به صرفه انجام دهد. در سال های اخیر می توان طیف دیگری از تهدیدات شامل پهپاد های انتحاری، مهمات هواپایه مینیاتوری و حتی خودرو های انتحاری را به لیست تهدیدات اضافه کرد. اینجا بود که سامانه های CRAM پا به میدان گذاشتند. این سامانه های جدید که عمدتا حاصل بهبود قابلیت های کشف و شناسایی و کنترل آتش سامانه های CIWS توپخانه ای بودند در ادامه علاوه بر مجهز شدن به موشک و سامانه های انرژی مستقیم، پس از عملیاتی شدن در خشکی، به جهت تغییر طیف تهدیدات در دریا و روی ناوهای نظامی نیز مستقر شدند.
       تجربه میدانی آمریکا در مستقر کردن این سامانه ها در پایگاه های خود در عراق نشان داد که آنها توان قابل توجهی در دفع تهدیدات و کاهش سطح خسارات و تلفات دارا هستند، اگر چه در مواردی در برابر شلیک پر تعداد Out number شدند، اما این پایان کار نبود. در اینجا اولا تا همان سطح موجود این سامانه ها حملات را برای مهاجمین دشوار و پر هزینه کرده بودند، دوما به نسبت حجم مهمات شلیک شده میزان خسارات و تلفات را به شکل چشم گیری کاهش داده بودند، به نحوی که در صورت عدم وجود چنین سامانه هایی میزان خسارات و تلفات نیرو های آمریکایی سر به فلک می کشید.
      در ادامه اما روند های دیگری جهت بهبود قابلیت سامانه های فعلی و نیز طراحی سامانه های جدید به نحوی که قابلیت بیشتری برای دفع تهدیدات پر شمار و سوارم داشته باشند پیگیری شده است. استفاده از سامانه های کشف و رهگیری پیشرفته تر و نیز بسط و پیاده سازی مفهوم خشاب عمیق (2) مهم ترین و موثر ترین راهکاری بوده است که در پیش گرفته شده است.
       
       
       
       
      خلا های داخلی، بسط و همپوشانش مفاهیم
       
      در این حوزه در همان شکل کلاسیک مساله که سامانه های  CIWS بودند در نیروهای مسلح ما ضعف وجود دارد، به نحوی که باید اذعان داشت در صورتی که عملیات مانتیس دقیقا به همان شکل و کیفیت چند دهه قبل علیه ناوگان نیروی دریایی اجرا شود، حتی در سال 1400 نیز دقیقا همان نتایج قبل به دست می آید و نیروی دریایی حتی توان نیم ساعت پایداری در میدان نبرد را ندارد، ولی با توجه به گسترش مفاهیم نبرد می توان خلا ها و نیازهای دیگری را نیز در حوزه های دیگر مشاهده کرد و از راهکار توسعه یک سامانه پدافندی برد نزدیک به تمامی آن خلا ها - بر خلاف رویه عمومی موجود در تمامی بخش های نیروهای مسلح، که شامل موازی کاری های پر هزینه، و عملیاتی سازی های ناقص و حتی صرفا نمایشی است - یک پاسخ موثر، انطباق پذیر، مقرون به صرفه و کاملا عملیاتی ارائه کرد.
       
      حوزه های نیاز را می توان به طور کلی در دسته بندی های زیر گروه بندی کرد:
       
      ·        حفاظت از ناوهای نظامی در برابر انواع تهدیدات سطحی و هوایی، از سرعت زیر صوت تا مافوق صوت، خصوصا حملات سوارم.
       شایان ذکر است که در حوزه پدافند دریاپایه این یادداشت صرفا در دفاع برد نزدیک یا به طوردقیق تر " تهدید نزدیک شونده" تمرکز دارد در حالی که در بخش پدافند برد کوتاه (که با برد نزدیک متفاوت است)، و برد متوسط نیز ناوگان موجود چیزی در چنته ندارند.
       
       
       
      ·        حفاظت از پایگاه های خط مقدم و در تیرس دشمن.
       در این بین برخی پایگاه هایی که نسبتا در عمق خاک قرار داشته اما پیش بینی می شود هدف حملات پر تعداد و سوارم قرار گیرند، مانند پایگاه های موشکی و هوایی مهم نیز در این دسته قرار می گیرند.
       
      ·        حفاظت از زیرساخت ها و تاسیسات حیاتی و استراتژیک کشور.
       تجربه حملات خمپاره ای سازمان تروریستی منافقین در قلب تهران و همچنین برخی تهدیدات اخیر رژیم صهیونیستی بر علیه مراکز هسته ای ، تهدیداتی را برجسته میکند. تهدیدات بر علیه مراکز سیاسی و کاملا در تیررس بودن تاسیسات و زیر ساخت های اطراف شهرهای بزرگ و نیز رعایت نشدن اصول پدافند غیر عامل در زیرساخت های استراتژیک که در نواحی مرزی قرار دارند مانند پارس جنوبی، در این دسته قرار می گیرند. . به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور.بایستی توجه داشت در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است. از جمله دیگر موارد این دست تاسیسات استراتژیک می توان به پایانه ی نفتی خارک اشاره کرد، با وجود توسعه ترمینال های نفتی جایگزین خارک در طی جنگ و بعد از آن، همچنان خارک اصلی ترین پایانه صادرات نفت خام کشور است و آسیب دیدن آن ضربه سنگینی به صادرات نفت و اقتصاد ملی ایران وارد می سازد. همچنین پارس جنوبی گذشته از تولید 70 درصد گاز کشور، طی سالهای اخیر و برنامه تبدیل سوخت نیروگاه های برق سیکل ترکیبی از مایع به گاز و توسعه نیروگاه های گازی، اصلی ترین تامین کننده سوخت نیروگاه های برق کشور محسوب می شود و اخلال در روند تولید آن به معنای خاموشی وسیع در ایران است. بر خلاف پالایشگاه جم که در جانمایی آن اصول پدافند غیر عامل تا حد زیادی رعایت شده است و با قرار گرفتن در میان رشته کوه ها از تیررس مستقیم آتش دشمن در امان مانده است، اما در مورد تاسیسات پارس جنوبی جانمایی آن به جهت سهولت ترابری تجاری به قیمت آن تمام شده تا دهه ها میلیارد دلار تاسیسات گران قیمت در بی دفاع ترین شکل ممکن جلو تر از ارتفاعاتی که می توانست پناه آنها باشد قرار گیرند و در خط آتش مستقیم ساده ترین حملاتی از سوی ساحل قرار بگیرند که به راحتی می توانند فاجعه آفرین باشند.
       

       
      ·        حفاظت از سامانه های پدافندی برد بلند و برد متوسط
      سامانه های پدافندی برد بلند از جمله گران قیمت ترین و استراتژیک ترین دارایی های پدافند هوایی کشور هستند. علاوه بر این این سامانه های ویژه و گران قیمت در تعداد نسباتا کم در کشور عملیاتی هستند و جایگزینی آنها به سادگی میسر نیست، که همین مورد اهمیت حفاظت از آنها را دوچندان می کند. این سامانه ها در موقعیت جنگی هدف حملات پر تعداد قرار خواهند گرفت و ذخیره موشکی، و محدودیت های مربوط به تعداد درگیری هم زمان با چند هدف این سامانه ها آنها را در برابر حملات انبوه و سوارم آسیب پذیر می سازد و در عین حال نابودی هر یک از آنها گستره وسیعی از آسمان کشور را بی پناه می سازد. همچنین در برابر برخی تهدیدات شلیک موشک های دوربرد گران قیمت اساسا راه حل به صرفه و عاقلانه ای نیست، از این روی نیاز است تا سامانه هایی با برد آتش کمتر، ولی با هزینه آتش کمتر و توان درگیری با اهداف پر تعداد به صورت هم زمان در کنار این سامانه ها قرار داشته باشند. این امر وجود هر دو طیف سامانه های کوتاه برد، و برد نزدیک را در کنار سامانه های برد بلند ضروری می سازد.
       
      ·        حفاظت از خطوط لجستیکی و واحد ها و کاروان های متحرک نظامی به ویژه در زمان پیشروی و اجرای مانور.
      مساله رزم متحرک و لزوم فاصله گرفتن از رزم ایستا، اهمیت یافتن چابکی و قدرت مانور سریع در پهنه میدان نبرد نیاز به سامانه های پدافندی را تقویت می کند که بتوانند با سرعت گسترش یافته و عملیاتی شوند و حتی در حین حرکت توان عملیاتی و اجرای آتش خود را حفظ کنند. در این سناریو بر حسب شرایط مختلف استفاده از سامانه های کوتاه برد، برد نزدیک و یا ترکیبی از هر دوی آنها توصیه می شود.
       
      الزامات طراحی :
       
      با توجه به موارد بالا می توان لیست زیر را به عنوان الزامات طراحی لحاظ نمود: 
       
      ·        متحرک بودن
      ·        طراحی ماجولار و پودمان پذیر
      ·        سرعت استقرار و عملیاتی سازی بالا
      ·        سرعت واکنش زیاد، در حد چند ثانیه
      ·        بهره برداری از انواع سامانه های کشف و رهگیری اکتیو و پسیو
      ·        قابلیت درگیری با تعداد اهداف زیاد (دست کم 8 هدف به صورت هم زمان) که وجود سامانه های برد نزدیک موشکی را در کنار سامانه های توپخانه ای ضروری می سازد
      ·        پوشش آتش و کشف و شناسایی 360 درجه به صورت هم زمان (به لحاظ پیکره بندی الزمات خاص خود را دارد)
      ·        ظرفیت آتش بالا (خشاب عمیق) و بارگذاری مجدد بلوکی
      ·        وزن و ابعاد مناسب
      ·        توان رزم شبکه محور
      ·        مقاومت در برابر اخلال و جنگ الکترونیک
      ·        بهره بردن از مهمات دقیق و موثر
       
       
       
       
        [1] نمونه ای از این توپ روی تعداد محدودی از شناورهای نیروی دریایی قرار دارد که البته از نسخه های قدیمی این سامانه توپخانه ای می باشد و نشانه روی آن به صورت چشمی و توسط خدمه انجام می شود و در عمل از اجرای ماموریت یک سامانه CIWS عاجز است.
      [2]A deep magazine refers to the ability of a system to be fired numerous times before being resupplied. The “deepness” of a magazine will be limited by the number of munitions physically carried by a system or, for directed energy or electronic warfare systems, by the amount of stored energy (e.g., battery power
       
    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط saiedtomcat
      ناگفته‌هایی از سایت سوباشی
      یک سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود، گفت: نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق، هادی فرخی سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص چگونگی نقش آفرینی مرکز پدافند هوایی در کشوراظهار داشت: مرکز عملیات پدافند هوایی در تهران و مراکز پدافند منطقه ای یا S.D.C ها که در نقاط مختلف کشور از جمله سوباشی همدان مستقر هستند و مراکز کنترل گزارش که تابع آنها هستند شبکه ای را تشکیل می دهند که از 50 سال پیش On Line بودند. یعنی اگر به فرض در گوشه شمال غرب کشور تحرکی دیده می شد، در لحظه به تهران گزارش می شد. یعنی کار در مراکز عملیات منطقه ای مثل همدان یعنی کار 24 ساعته و هفت روز در هفته، چه در جنگ و چه در صلح.

      وی در خصوص عملکرد مرکز پدافند هوایی همدان موسوم به سایت سوباشی عنوان کرد: سایت سوباشی در هشت سال دفاع مقدس وظایف سنگینی داشت که یکی از آنها کنترل عملیاتی و کنترل آتش پدافند هوایی بیش از 37 شهر بود. این رادار وضعیت های مختلف آمادگی را به پدافند این شهرها و مناطق اعلام می کرد. پدافند را هدایت می کرد، اعلام می کرد که چه زمانی مجازند شلیک کنند. هم چنین پروازهای گشت زنی جنگنده های خودی برای دفاع از این شهرها به عهده سایت سوباشی بود.

      فرخی اضافه کرد: در جنگ شهرها نیروی هوایی عراق با هواپیماهای میگ-25 که در ارتفاع بالا پرواز می کردند روی شهرهای ما چند بمب بی هدف پرتاب می کرد و فرار می کرد تا با کشتن شهروندان بی دفاع روحیه مردم ما را خراب کند. ارتفاع پروازی میگ های 25 به قدری بالا بود که ما نمی توانستیم با آنها درگیر شویم. اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود.

      وی با اشاره به اینکه از کارهای مهم سوباشی هدایت جنگنده هایمان بود، گفت: یعنی هواپیماهای فانتوم اف-4 یا اف-14 را در بعضی جاها و به خصوص شیارهای کوهها نگه می داشتیم به هواپیماهای مهاجم عراقی حمله می کردیم و گریز می کردیم. خلبانان ما با سوخت گیری از هواپیماهای تانکر در هوا بعضی وقت ها تا هفت ساعت برای پوشش هوایی منطقه در آسمان بودند.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی ادامه داد: همچنین بحث آلرت را داشتیم که خلبان داخل هواپیما بر روی باند آماده پرواز بود و به محض اینکه رادار هواپیمای دشمن را کشف می کرد بعد از پنج دقیقه بلند می شد و ما آن را به سمت هواپیمای دشمن هدایت می کردیم.

      وی تصریح کرد: جنگ و گریز در هوا و هدایت هواپیمای خودی با توجه به سرعت بالای دو هواپیما که روی هم بیش از دو برابر سرعت صوت است زیرکی و سریع الانتقالی خاصی را می طلبد. یک لحظه اشتباه یعنی انهدام هواپیمای خودی یا حمله موفق هواپیمای دشمن به شهرها.

      فرخی با بیان اینکه در مورد بمباران مناطق نظامی و حیاتی دشمن هم ما اکیپی بودیم که قبل از حمله خلبانان عمل کننده را توجیه می کردیم، گفت: اگر حمله مثلاً سپیده دم بود ساعت دو یا سه نیمه شب به سایت سوباشی می رفتیم و پشت دستگاه می نشستیم چون اطلاعات حمله را نباید پخش می کردیم و هواپیماهای خودی را هدایت می کردیم بدون اینکه با آنها صحبت کنیم. مثلاً به وسیله شماره هایی که رادیو بیان می کرد و زمانی که بمباران انجام می شد تازه خلبان ما اجازه داشت با ما صحبت کند.

      وی خاطرنشان کرد: در کنار رادار سوباشی ما شبکه دیده بانی مردمی را هم فعال کرده بودیم. چون رادارهای زمینی هر چه قدر هم کامل باشند باز نقاط کور دارند. ما به ادارات مختلف در غرب کشور مراجعه می کردیم، به ایستگاههای آتش نشانی مراجعه می کردیم، مساله را برای اینها توجیه می کردیم و از آنها می خواستیم که اگر هواپیمای مشکوکی دیدند از طریق تلفن به سایت اطلاع دهند. اگر اطلاعات آنها موثق بود از آنها تقدیر می شد. این شبکه خیلی به ما کمک کرد و ما بارها از این اطلاعات جهت سرنگونی هواپیماهای عراقی استفاده کردیم و این هم میهنان را هم با ساعت و سکه طلا مورد تشویق قرار دادیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی نقش رادار سوباشی در جنگ را همانند خاری در چشم دشمن دانست و افزود: این رادار در ارتفاع نصب شده بود و احاطه کامل به شیارهای داخل خاک خودمان و عراق داشت. من در چهار سال آخر جنگ تحمیلی به عنوان معاون عملیات در آنجا مشغول به خدمت بودم. بارها هواپیماهای عراقی که از کمک مستشاران روسی و فرانسوی بهره می بردند سعی کردند تا این رادار را مورد هدف قرار دهند که موفق نشدند.

      وی با تاکید براینکه قطع نامه 598 توسط ایران و عراق پذیرفته شده بود و حالت نه جنگ و نه صلح بود، گفت: ما تصورمان این بود که دیگر عراق از مرزهای بین المللی رد نمی شود. منتها نه تنها عراق در زمین و هوا به قطع نامه اعتنا نکرد بلکه منافقین را هم روانه خاک ما کرد.

      فرجی اضافه کرد: پنجم مرداد ماه سال 1367 بود. هواپیماهای عراقی از صبح چندین نوبت سایت سوباشی را بمباران کرده بودند که ناموفق بود چون پدافند کنار سایت امکان بمباران دقیق را به آنها نداده بود. بعد از ظهر یک هواپیمای عراقی از فاصله دور با بمب لیزری دقیقاً اتاق عملیات رادار را هدف قرار داده بودند.

      وی ادامه داد: در آن زمان من در پایگاه همدان بودم. تا آنجا که یادم می آید در ستاد پایگاه بودم و مشغول بررسی نامه ها بودم که به من تلفن زدند گفتند مثل اینکه سوباشی مورد حمله قرار گرفته است. دیده بان ها گزارش داده بودند و تماس تلفنی هم با سوباشی قطع شده است. سه تا ماشین آماده شدیم و سریع حرکت کردیم . فاصله پایگاه همدان تا سایت سوباشی تقریباً 36 کیلومتر است. ما طی 50 دقیقه به سایت رسیدیم.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با بیان اینکه حقیقتاً آنجا عاشورایی بود و طوری این عزیزان شهید شده بودند که انسان فراموش می کرد زندگی جریان دارد، گفت: چون دورتادور اتاق عملیات دیواره های قطور بتنی بود و بمب از بالا وارد اتاق شده بود موج انفجار از داخل اتاق خارج نشده بود و همه چیز را منهدم کرده بود. تیرآهن های قطور مثل یک کلاف خم شده بود. چون بمب دقیقاً به اتاق عملیات اصابت کرده بود نفراتی که در قسمت های دیگر و پناهگاه بودند هیچ صدمه ای ندیده بودند.

      وی اضافه کرد: آمبولانس و بالگرد به محل آمد. هر کس کاری می کرد. آن قدر آوار زیاد بود که رسیدن به جنازه ها هم سخت بود. همه در حال گریه جنازه ها را در می آوردند و بسته بندی می کردند. بعضی ها بدحال شدند. جنازه هیچ کدام از این عزیزان کامل نبود. جنازه ها را که به موطن اصلیشان فرستادیم روز بعد دو تا دست پیدا شد. دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.

      فرخی با اشاره به اینکه تمام این عزیزان که در اتاق عملیات بودند شهید شدند، گفت: 19 نفر که 18 نفرشان از پدافند هوایی بودند و یک نفرشان رابط نیروی زمینی بود. اینها بهترین های پدافند بودند. در اتاق عملیات باید هشت نفر حضور داشتند اما بقیه از استراحت شیفتشان زده بودند و داخل اتاق عملیات بودند تا اگر از دستشان بر می آید کمکی کنند چون جنگ شهرها از طرف هواپیماهای عراقی فکر همه ما را ناراحت کرده بود و می خواستیم هر کاری از دست ما برمی اید انجام دهیم.

      وی افزود: این بچه هایی که آنجا بودند کسانی بودند که برای ماموریت های خاص آموزش دیده بودند. برای هدایت هواپیماهای اکتشافی. اینها را با هواپیماهای کوچک به سایت های رادار می بردند برای اینکه هواپیماهای اکتشافی را هدایت کنند تا عکس های لازم را بگیرند و مسیرهای حمله جدید را انتخاب کنند و برگردند. این شهدا جوانترینشان 23 سال داشت و صاحب یک بچه 2 ساله بود و مسن ترین آنها شهید عسگری هم دوره من افسر عملیات سایت سوباشی بود.

      این سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی با ذکر این نکته که من تقریباً همه آنها را می شناختم، گفت: شهید زمانی، شهید جودکی، شهید جامعه شورانی که از نیروی زمینی بود یا شهید دستنبو که اصلاً از همدان منتقل شده بود. ایشان در معاونت عملیات نیرو با امیر غلامی همکاری می کردند. امیر غلامی ایشان را که افسر راداری خبره ای بودند به تهران آورده بود تا برای بعضی ماموریت ها یا بعضی مشاوره ها پیش ایشان باشد.ایشان افسر شجاع و سریع الانتقالی بود و لحظه ای که رادار مورد هدف قرار گرفت ایشان پشت اسکوپ بود و برای ما نقل شده که در حال هدایت یکی از شکاری های خودی بوده است.

      وی افزود: سالها از آن اتفاق گذشته است، منتها من ندیدم که جایی از این شهدا صحبتی شده باشد. چون هر وقت که صحبت اتاق عملیات رادار بوده عنوان می شده که سری است و نباید مطرح شود.

      فرخی با اشاره به اینکه حمله به سایت سوباشی ضربه بزرگی به ما بود هم از نظر نفرات و هم اینکه ما یکی از مهم ترین رادارهایمان را از دست دادیم، گفت: البته کمتر از بیست و چهار ساعت از این حادثه نگذشته بود که پرسنل پدافند یکی از رادارهای تاکتیکی را از مکان دیگری به سوباشی منتقل کردند تا شبکه راداری ما دچار اختلال نشود.

      وی افزود: الان وقت استفاده از این تجارب و عنوان این رشادت هاست و من عرض می کنم که در آخر جنگ شاید نسبت هواپیماهای عراق به ما ده به یک بود. اما پیروزی ما و نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد.

      متاسفانه هرچی گشتم عکسی پیدا نکردم که مستقیما به سوباشی مربوط باشه
    • توسط worior
      برنامه‌ی هسته‌ای ایران و راهبرد توسعه‌ی تسلیحات فضاپایه‌ی ایالات متحده
       
       

       
       
       
      مقدمه
      پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبه‌ی فرماندهی و کنترل نگریسته می‌شود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار می‌گیرند. اما زمانی که از جنبه‌ی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطه‌ی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبه‌ی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا می‌کند. بنابراین پدیده‌ای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگی‌ها، سازماندهی‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها و دشواری‌های بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئله‌ی ساده و تک‌بعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجه‌ها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزه‌ی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجال‌برانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعه‌ی تاریخ و انگیزه‌های به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبه‌ی دیگری نسبت به سیاست‌های در پیش گرفته شده‌ی ابرقدرت‌ها هشیار می‌سازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیه‌ی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافق‌های سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت.
      تاریخچه‌ای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده
      پروژه‌ی سنتینل 1
      رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامه‌ی دفاع قاره‌ای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشک‌های بلند اسپارتان، موشک کوتاه‌برد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت:
      ·         از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشک‌ها دشمن را به حمله‌ی پیش‌دستانه‌ی هسته‌ای وادار می‌ساخت (امکان نصب در هر نقطه‌ای از دنیا وجود نداشت).
      ·         باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسام‌آور در هزینه‌ی نگهداری این تجهیزات جدید می‌شد.
      ·         تکنولوژی روز نمی‌توانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند.
      ·         به خاطر برد کمِ موشک‌ها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود می‌شدند.
      ·         استفاده از سرهای جنگی هسته‌ای در موشک‌های رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار می‌انداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیری‌ها از کار می‌افتاد.
      ·         همین مسئله باعث نگرانی‌های بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدوده‌ی دفاعی خودی می‌گشت.
      
       شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت
       
       
      مهم‌ترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشک‌های قاره‌پیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هسته‌ای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هسته‌ای داشت، با ایجاد یک چتر هسته‌ای در یک طرف نقض می‌شد و همین امر سبب ایجاد ناپایداری‌های جدید در عرصه‌های مختلف تسلیحات حامل هسته‌ای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هسته‌ای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دست‌کم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار می‌شد، شواهد نشان می‌دهد که این ایده‌ها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمی‌گرفته‌اند. دست‌کم در حوزه‌ی تحقیق و توسعه‌ی چتر پدافند موشکی، تلاش‌ها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژه‌ی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاش‌های جدیدی در حوزه‌ی پدافند موشکی آغاز شد.
       

       شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی
       
      پروژه‌ی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD
       

      شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel  در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد.
      این طرح ناتوانی‌های طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آن‌ها و محدودسازی طرح به اندازه‌ی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشک‌های اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژی‌های موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشک‌های قاره‌پیمای هسته‌ای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز  در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب می‌شد تا راهبرد انهدام کامل دو‌طرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه:
      ·         هزینه‌ی کم‌تری تحمیل شود.
      ·         در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هسته‌ای ضدموشکی استفاده نمی‌شد، تا نگرانی‌های سیاسی-اجتماعی کم‌تر شود.
      ·         به دلیل محدود بودن منطقه‌ی پدافندی، کاربرد موشک‌های کوتاه‌برد اسپرینت که در پروژه‌ی سنتینل تقریبا بی‌فایده به نظر می‌رسید، در یک محدوده‌ی کم‌تر حفظ می‌شد.
      ·     از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله می‌توانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آن‌ها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدوده‌ی سیلوهای موشک‌های قاره‌پیما، می‌توانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند.
      ·         با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیت‌های سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت.
       
      پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY 
      مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرف‌های جنگ سرد از پس هزینه‌های آن برنامه‌ها به طور کامل برنمی‌آمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانه‌ی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمان‌های منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژه‌ی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشک‌های قاره‌پیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعه‌ی سیستم را هیچ‌وقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخه‌ی A-135 به‌روزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژه‌ها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایش‌هایی داشته‌اند.
      روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشک‌ها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابه‌جا کردن سامانه، بتواند محدوده‌ی دفاعی قابل اجرا توسط موشک‌ها را افزایش دهد.
       

      شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV
       
      نگرانی‌های اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هسته‌ای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکان‌سنجی‌های مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیری‌ای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هسته‌ای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود می‌سازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV می‌نامند.
      این آزمون‌ها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیت‌هایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قاره‌پیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد.
      این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که می‌شود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیری‌های موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشک‌های مهاجم نباشد.
      لایحه‌ی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4
      یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجه‌های این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامه‌ی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هسته‌ای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هسته‌ای را برای همه‌ی طرف‌ها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشک‌های مهاجم، تا لیزرهای ایکس‌ریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانه‌های عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی این‌ها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژه‌های قبلی هدف خود را دفاع کامل و همه‌جانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان می‌کرد، به نحوی که می‌بایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژه‌ی منهتن ۲ نیز یاد کرده‌اند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجه‌ای مواجه شد.

      شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI
       
      خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی
      با گذشت زمان و توسعه‌ی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامه‌ای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبه‌ی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهک‌های چندگانه بر روی موشک‌های قاره پیما را محدود می‌ساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود.
      دفاع موشکی دشواری‌های فراوانی نشان داد
      همزمان با هزینه‌های بسیار در ایجاد پایگاه‌های فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشک‌ها می‌توانستند کلاهک‌های بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حمله‌ی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامه‌ی موفقی نداشت و به گونه‌های کوتاه‌برد دیگر به اسم پاتریوت ۳ به‌روزرسانی شد که مسئله‌ی برد کوتاه و عدم پوشش همه‌جانبه را موجب می‌شد و آثار هزینه‌ای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژه‌ی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشک‌ها و سامانه‌های راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژه‌ی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ می‌توانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشک‌ها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کره‌ی شمالی در کره‌ی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژه‌ی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همه‌جانبه در برابر موشک‌های بالستیک را ممکن می‌ساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد.
      رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت:
      «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمی‌شناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قوی‌تر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصله‌ای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد می‌بایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحله‌ی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانه‌ها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرم‌پوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد».
      گرچه هیچ‌وقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژه‌ی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر می‌توانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیب‌های عملیاتی وارد کند.

      شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A
         
       
       
      استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روس‌ها
      در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشک‌های آمریکایی در رومانی، روسیه آن‌ها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آن‌ها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشک‌های برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربه‌ی تهدید ساخت موشک‌های میان‌برد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روس‌ها نتیجه‌ای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روس‌ها پیش‌تر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده می‌دانستند و معتقد بودند موشک‌هایی که آمریکا از آن‌ها به عنوان هدف در سامانه‌ی دفاع موشکی خود استفاده می‌کند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعه‌ی موشک‌های میان‌برد می‌باشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روس‌ها پس از خروج از پیمان مذکور می‌توانستند با استقرار موشک‌های میان‌برد خود، سامانه‌های پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قاره‌پیما محسوب می‌شدند، با موشک‌های کوتاه‌بردتر هدف قرار دهند.
      آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشک‌های ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و هم‌پیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آن‌ها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکان‌یابی جدیدتری انجام دهند. اما روس‌ها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزه‌ی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند.
       

      شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه
      بازخوانی استراتژیک
      هدف برنامه‌ی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچ‌یک از سامانه‌های اعلامی تا دهه‌ی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنه‌های بسیار سنگینی در حوزه‌ی رقابت‌های سیاسی دوره‌ی جنگ سرد تلقی می‌شده‌اند. دست‌کم تا زمانی که از نظر فنی داده‌های مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامه‌ی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کننده‌ی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد.
      در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان می‌داد. توانایی‌های سیاسی‌ای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ می‌شدند، در دوره‌ی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزه‌های مربوط به امنیت بین‌المللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمان‌های بین المللی. نمونه‌ی بسیار بارز این بهره‌برداری‌های سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرت‌ها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم.
      اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیت‌ها دست پیدا می‌کردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاش‌های دست‌جمعی در بلاک خود تجمیع می‌کردند و یا آن را وادار می‌کردند در حیطه‌ی منافع ایدولوژیک نظام سرمایه‌داری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیت‌هایی پدید می‌آمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمه‌آمیز می‌گرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرم‌های اعمال قدرت و انگیزه‌های اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا می‌کرد.
      در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی  به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است.
      اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمان‌ها و موافقت‌نامه‌های تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژه‌ی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر می‌رسیدند سرانجام در برنامه‌ی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند.
      سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزه‌ی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد می‌شود از نظر استراتژیک بسیار موفقیت‌آمیزتر از انواع آمریکایی تلقی می‌شد. این موفقیت بیش‌تر از آنکه مدیون خود موشک‌ها باشد، مدیون استقرار آن‌ها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهک‌های هسته‌ای بسیار قدرتمندِ موشک‌های پدافندی، در آسمان اروپا منفجر می‌شدند یعنی در فاصله‌ی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد می‌کرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع می‌نمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایه‌داری منفجر می‌شد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد می‌کرد. در حالی که در ایالات متحده موشک‌های پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیب‌های روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمی‌گشت. آن‌ها مجبور بودند برای زدن موشک‌های شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنه‌دار هسته‌ایِ کلاهک‌های مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حمله‌ی هسته‌ای با موشک‌های کروز، موشک‌های کوتاه‌برد و بمب‌افکن های شوروی قرار می‌داد.
      مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام‌ با عقب‌نشینی
       آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمی‌تواند یک سامانه‌ی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکست‌خورده‌ی خود را وجه‌المعامله‌ی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامه‌ی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روس‌ها نیز مواجه شد.
       

      شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد.
      ایالات متحده در گام‌های بعدی موشک‌های میان‌برد و سپس کوتاه‌برد شوروی را محدود ساخت، موشک‌های کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهک‌های شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشک‌ها برای آمریکا هیچ صرفه‌ی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپایی‌ها محسوب میشد، موشک‌های سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیت‌آمیز قلمداد می‌شد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدوده‌ی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود.
       بیش‌ترین هزینه را روس‌ها دادند، آن‌ها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آن‌ها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونه‌ی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشین‌های حامل را نیز از بین می‌بردند، هزینه‌ها تحمیلی به شوروی بسیار سرسام‌آور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربه‌ی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمان‌های سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعه‌ی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند.
       
       

      شکل 9موشک پایونیرRSD 10  با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF  کنار گذاشته شد
       
       
      بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹
      اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوری‌خواهان؟! مشکلات از دوره‌ی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکایی‌ها ظهور قدرت‌های جدید مانند چین، کره‌ی شمالی و ایران و از دید روس‌ها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمان‌ها. اما در عمل و با نگاه به واقعیت‌های فنی روی زمین می‌توان  موضوع به سرانجام رسیدن پروژه‌های پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سال‌ها برای داشتن سامانه‌ی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژه‌ها زودتر به نتیجه می‌رسیدند، خروج از این پیمان‌ها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق می‌افتاد. اگر موفق نمی‌شدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیه‌دار صلح جهانی می‌شدند و رژیم‌های بین المللی بیش‌تری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملت‌ها تحمیل می‌کردند. پس از استقرار موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشک‌های بالستیک به صورت لحظه‌ای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کره‌ی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمی‌شدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند،  و اگر موشک‌های قاره پیما هم می‌ساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعه‌ی تهدیدات میان‌برد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، می‌توانستند استقرار رایگان سامانه‌های ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطه‌ای از دنیا و به هزینه‌ی میزبان انجام دهند و این یک آماده‌سازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزه‌ی پرتاب‌های فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند.
      از طرفی گلایه‌های امنیتی ایجاد شده‌ی مرتبط با ناتوانی این سامانه‌های دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشک‌های تهاجمی برد متوسط، جنگنده‌های گران‌قیمت نسل ۵ و پهپادها جبران می‌کردند. موشک‌ها به این دلیل مهم بودند که پیش‌تر، تحقیقات و تولید آن‌ها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعه‌ی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکه‌ی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کم‌ترین هزینه امکان‌پذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینه‌ی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد.
      وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات
      چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هسته‌ای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکننده‌ی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده می‌بایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هسته‌ای خود ببرد، در نتیجه‌ی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانه‌ی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سال‌ها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پول‌های نفتی، ژاپن، کره‌ی جنوبی و اروپا می‌توانستند بزرگ‌ترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمان‌های دوره‌ی جنگ سرد و توافق‌های پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساخت‌های ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمام‌عیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یک‌باره همه‌ی این پیمان‌ها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راه‌اندازی یا داشتن شبکه‌های راداری موشکی محدود و پاسخ‌های هسته‌ای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشک‌های دوربرد قاره‌پیما و زیردریایی‌های موشک‌انداز هسته‌ای می‌ساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپایی‌ها تنها فرانسه به ساخت موشک‌های کوتاه‌برد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هسته‌ای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشک‌های کروز هسته‌ایِ آمریکایی و موشک‌های بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشک‌های میان‌برد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونه‌های آمریکاییِ کوتاه‌برد با موشک‌انداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشک‌ها مانند پرشینگ از اروپا جمع‌آوری شده و در قالب INF از بین رفتند.
      در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشک‌ها پیدا نمی‌شد و موفقیت پدافندها در برابر همه‌ی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمان‌های جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد و میان‌برد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزه‌ها قدرتی محسوب نمی‌شود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشک‌ها به سمت روسیه بوده است.
      همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران
      این خلا نمی‌توانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوه‌ای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همه‌ی گزینه‌های تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه می‌شود به اروپایی‌ها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟!
      علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمین‌پایه‌ی موشک‌های پدافندی استاندارد است و می‌تواند در فاز میانی، موشک‌های بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایت‌ها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود.
      تمرین‌ها و شبیه‌سازی‌های بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکده‌ها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنه‌ای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیه‌ای علت نصب این موشک‌ها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجه‌ی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورک‌تایمز) 5:
      «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستم‌ها علیه چه کسی هدف گرفته شده‌اند».
      در ادامه نیویورک‌تایمز چنین می‌نویسد:
      «ایالات متحده می‌گوید که سامانه‌های پدافند موشکی در برابر دولت‌های «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایت‌های پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل می‌شوند».
      نصب این سامانه حتی روس‌ها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر می‌رسید روس‌ها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامه‌ی هسته‌ای نداشتند و حتی این را پیش‌تر با مشارکت در قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که می‌خواست می‌رسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکه‌ی راداری ناتو را به کنترل کامل درمی‌آورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش می‌کرد، سپس باقی سامانه‌های خود را مستقر می‌نمود. این نقطه‌ی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیش‌تر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کم‌تر از برد مورد نیاز برای زدن بخش‌های مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دست‌کم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایه‌ی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعه‌ی سامانه‌های پدافندی، مقدمه‌ای برای تنش‌زایی و خروج از برجام با بهانه‌سازی از برنامه‌ی موشکی ایران و فشار بیش‌تر به همه‌ی طرف‌ها بود.
       

      شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی
       
      اگر ایده‌های ذکر شده‌ی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامه‌ی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطه‌ی جهانی خود بر فضا صورت دهد.
      ایده‌ی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام می‌رسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخش‌های وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعه‌ی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالب‌تر اینکه زدن تاسیسات هسته‌ای ایران کم‌ترین نقش را داشت، اما بیش‌ترین صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌داد. در این خصوص من دو راهبرد متصور می‌شوم:
      ·         نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همه‌جانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگام‌سازی اروپا در اعمال فشار همه‌جانبه به خصوص نظامی بر ایران.
      ·         دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمان‌های کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساخت‌های موشکی ایران را نیز می‌دهد.
      سامانه‌ی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریم‌ها برای بازه‌ای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمان‌ها به خصوص بازه‌ی ۵ ساله‌ی تسلیحاتی و ۸ ساله‌ی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانه‌های موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند.
      در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانه‌های جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامه‌ی موشکی ایران دیده شده بود.
      در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات می‌کند. آمریکا برد موشک‌های کوتاه‌برد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانه‌ی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونه‌ی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشک‌های هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هسته‌ای بود، به نحوی که بتواند با این موشک‌ها سامانه‌های پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد.
      ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشک‌های کوتاه‌برد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینه‌ی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس می‌شود. این کشورها در صورتی که به چنین موشک‌هایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کم‌تر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشک‌ها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیت‌آمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروش‌های سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم می‌شود. آن‌ها می‌توانند با هر موشک دست‌کم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانی‌ای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپایی‌ها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها می‌توانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنه‌های تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند.
       در صورتی که این پروژه‌ها همگام با پروژه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامه‌ی هسته‌ای متوقف شده‌ای روبروست که به وسیله‌ی توافق توانسته است حجم مواد هسته‌ای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حمله‌ی نظامی به نشت مواد هسته‌ای و آلودگی‌های بیش از حد منجر نمی‌شود.
      راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکان‌پذیر بود. آن‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ایران در این دوره بالاخره موشک‌های با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشک‌هایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کره‌ی شمالی در برنامه‌ی موشکی برای ایران متصور بودند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کره‌ی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران می‌بایست دست‌کم تا ۲۰۱۲ موشک میان‌بردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان می‌داد. خیلی پیش‌تر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیل‌گر روس در ۲۰۰۷ می‌گفت که ایران موشک‌های شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی می‌کند. محاسبات مختلفی در سال‌های مختلف پیرامون برنامه‌ی موشکی ایران ارائه می‌شد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آن‌ها برنامه‌ی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی می‌خواندند تا به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند.
       ولی در عمل موشک‌هایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هسته‌ای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمی‌روند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزه‌ی نفوذ نظامی را تضمین می‌کردند. به نظر نمی‌رسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشک‌هایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهک‌های غیرهسته‌ای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که می‌شود با یک برنامه‌ی پدافند موشکی اکثر آن‌ها را در میانه‌ی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هسته‌ای از سوی غرب مواجه خواهند شد.
       این خلاصه ای از تصورات غربی‌ها نسبت به برنامه‌ی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیش‌بینی‌هایی برای کنترل برنامه‌ی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامه‌ی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گسترده‌ی سامانه‌های پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینه‌ی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربی‌ها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شده‌ی خود را پیگیری کرده‌اند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشک‌هایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمی‌تواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حمله‌ی نظامی محدود و از قبل شکست خورده‌ای مواجه شود که انگیزه‌ی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبه‌ی عمومی تبدیل کند.
      روسیه هشیار می‌شود، واکنش آن‌ها دور از انتظار و سهمگین است
      روس‌ها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میان‌برد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشک‌های کوتاه و میان‌برد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانی‌ای نسبت به برد این موشک‌ها وجود نداشت. به نظر می‌رسد روس‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکایی‌ها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آن‌ها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدر‌ن‌ترین تسلیحات تقریبا ناشناخته‌ی خود را رونمایی کردند:
       

      شکل 11 موشک کینژال  در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31
               ·            موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشت‌زنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچ‌یک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست.
               ·            موشک قاره‌پیمای آوانگارد با سر جنگی گشت‌زن که می‌تواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکه‌های پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هسته‌ای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند.
               ·            موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت می‌کند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانه‌های پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک می‌تواند از هر نقطه‌ای که هواپیماهای جنگنده‌ای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود.
               ·            موشک اسکای‌فال یا بورویتزنیک با موتور هسته‌ای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هسته‌ای را در خود جای دهد.
               ·            آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایت‌پذیر از دور گفته می‌شود). استاتوس ۶ پدیده‌ی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هسته‌ای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همه‌ی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال می‌برد.
      روس‌ها به یک‌باره از هر آنچه که در این سال‌ها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همه‌ی آن تسلیحات افسانه‌ای. آن‌ها دیگر حوصله‌ای از خود نشان نمی‌دادند. به نظر می‌رسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامه‌ی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانه‌ی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آن‌ها کاری کردند که این برنامه هیچ معادله‌ی قابل محاسبه‌ای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانه‌ها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کره‌ی شمالی و تا حدودی چین، حفظ می‌کنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد.
       

      شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند
      ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش
      گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیت‌آمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنش‌زدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیک‌بینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همه‌ی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده می‌کرد و آن را یک افتخار می‌دانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیت‌های بسیار انجام می‌داد.
      از بعد نظامی به این دلیل که بزرگ‌ترین تهدید از دید اروپایی‌ها، یعنی برنامه‌ی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر می‌رسید برنامه‌ی فضایی ایران که ماهواره‌برها و تست‌های فضایی در آن ابزاری قدرت‌افزا محسوب می‌شدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شده‌اند. شواهد از کاهش بودجه‌ی دفاعی و کاهش شدید بودجه‌ی برنامه‌ی فضایی ایران خبر می‌داد. گرچه در سال‌های بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده‌ بودند بودجه‌ی دفاعی و برنامه‌ی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامه‌ی فضایی ایران دیده نمی‌شود؛ بیش‌تر پرتاب‌ها شکست می‌خورند و ایران از دست‌یابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز می‌ماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهواره‌ی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقب‌ماندگی داشت، اما این کافی نبود.
      در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهره‌مند نبود. در برابر، اروپایی‌ها حتی تضمین‌هایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حمله‌ی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این هم‌پیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل می‌آورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمی‌داد. از این رو غرب سیاست فاصله‌اندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیل‌های پیوسته‌ی خود برنامه‌ی موشکی ایران را علت عارضه‌های سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد.
       بنابراین اروپایی‌ها حتی لازم نمی‌دیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آن‌ها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آن‌ها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهده‌ی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزه‌های استراتژیک تسلط تمام‌طیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحه‌ی شطرنج با ایران می‌کرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئله‌ای با برنامه‌ی هسته‌ای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آن‌ها به دنبال قطع حوزه‌های نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند.
       اما با این وجود، آمریکای جمهوری‌خواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطه‌ی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هسته‌ایِ محدود و کم‌ظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصت‌های بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم می‌آورد، از حضور تقریبا بی‌هزینه و همه‌جانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانه‌های کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینه‌ی دیگران. البته بی‌عملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه می‌ساخت. جمهوری‌خواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامه‌ریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیده‌ی بنده آزمایش سلاح هسته‌ای از سوی ایران اصلی‌ترین و لازم‌ترین عنصر برنامه‌ی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِق‌سازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هسته‌ای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربی‌ها خود را ناتوان و بی‌اراده نشان داد (کاری که معقول به نظر می‌رسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کننده‌تری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصه‌ی تاکتیکی و در برابر پایگاه‌های نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامه‌ی هسته‌ای خود آن را حفظ کند.
      اتخاذ این راهبرد با ساختن موشک‌های سوخت جامد کوتاه‌برد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آن‌ها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بی‌شمار به خصوص علیه تهدیدات منطقه‌ای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریست‌های کردستان عراق و پایگاه تروریستی عین‌الاسد نشان داد، اما در حیطه‌ی حفاظت از دستاوردهای برجام عمل‌گر موثری به شمار نمی‌رفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آن‌ها را در توافق متعهد نگاه دارد.
      شیوه‌ی دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقاله‌ای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری می‌کنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار می‌گیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیش‌نیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفته‌ام. آن موارد در مورد دست‌یابی به موشک‌های میانبرد فراقاره‌ای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم می‌زند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
      موشک میان‌برد فراقاره‌ای (IRBM)
      چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز می‌بایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیش‌تر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطه‌ی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدف‌گیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دست‌یابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین می‌بایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار می‌دهد.
      اروپا پهنه‌ی وسیعی از اهداف دارد و نمی‌توان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاه‌ها یا دست‌کم پایتخت‌های اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنی‌ست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشک‌ها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کم‌ترین خطا از پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشک‌ها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن می‌بایست سامانه‌های جانبی برای انهدام یا مشغول‌سازی پدافندهای موشکی غربی در محدوده‌ی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را می‌توان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حمله‌ی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد می‌کند.
      از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هسته‌ای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دست‌کم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیت‌برانگیز خواهد بود و می‌تواند تنش‌های بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دوره‌ی رونمایی و آزمایش‌ها می‌بایست هزینه‌های زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حمله‌ی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامه‌ی موشکی در سطح تحریم‌های اقتصادی یا سیاسی.
      اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان می‌دهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامه‌ی هسته‌ای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانی‌ای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایده‌ی سیاسی به نفع طرف غربی‌ست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیش‌تر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینه‌های داشتن این موشک‌ها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی می‌رساند که طرف معامله را در محدوده‌ی توافق نگاه می‌دارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب می‌شود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمه‌ای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینه‌های بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربه‌ی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت.
      آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت می‌پردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتش‌بس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیش‌تر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگ‌تر بعدی‌ست. آن‌ها به دلیل ماهیت برتری‌طلبی متکی بر فناوری نمی‌توانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژی‌های جدید نمایان می‌شوند و حوزه‌های جدید اعمال قدرت به واسطه‌ی آن‌ها فراهم می‌شود، همه‌ی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این توانایی‌های جدیدشان می‌شوند. گاه این تکنولوژی‌های جدید فناوری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست و یا حتی نوآوری‌های اداری در ایجاد مکانیزم‌های بین‌المللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمان‌های پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال می‌کنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقاله‌ای دیگر با اشاره به برخی ریشه‌ها و علل برتری‌طلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح داده‌ام و از ادامه خودداری می‌کنم.
      طی سال‌های آینده، وزنه‌ی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانت‌های عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزه‌های تاکتیکی و راهبردی‌) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم می‌کند) به کار گرفته می‌شوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار می‌برند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند.
       این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینه‌دار و تجربه‌های قبلی تنظیم می‌شوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستان‌پردازی‌های تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربه‌های قبلی‌ست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعه‌ی موشکی ایران به خاطر مسیری که کره‌ی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامه‌ی هسته‌ای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربه‌های راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربی‌ها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینه‌های مقابله با ایران خواهند کرد. کره‌ی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستان‌پردازی شده است. مسئله‌ی وزنه‌های راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینه‌های بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کرده‌اند که از این طریق نفوذ‌های عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمده‌اند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاست‌مدار و یا حزب در رئوس قدرت طرف‌ها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربه‌ی بسیاری در حوزه‌ی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درس‌ها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیره‌های کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کرده‌اند که لزوم بهره‌گیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب می‌کنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیش‌بینی است و باید با روش‌های نرم، افکار عمومی را نسبت به آن‌ها هشیار ساخت.
      چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آن‌ها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آن‌ها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران را کاملا نظامی تلقی می‌کنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم می‌کنند نه رفتار سیاست‌مداران یا تئوری‌های سیاسی.
       
       
      پایان بخش اول
      برخی منابع
      1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program
      2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program
      3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty
      4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative
      5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.