joker

بحرین ، فرزند عزیز ایران .....

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

به نقل از : http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=48654

خاطرات علم در سال 1969 بيشتر مربوط به آينده خليج فارس و روابط ايران و عراق است. در ژانويه 1968 دولت بريتانيا قصد خود را به خروج از خليج فارس در پايان 1971 اعلام نمود. شاه ضروري دانست ترتيبي بدهد تا اين خلا را كه از فروپاشي امپراتوري انگليس ناشي مي‌شد پر كند. بحرين و قطر و شيخ نشين‌هاي سواحل متصالح در جنوب خليج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحت الحمايه انگليس بودند. انگلستان لازم مي‌ديد قبل از اعطاي استقلال به اين شيخ‌نشين‌ها روابط آنان را با ايران و عرابستان سعودي عادي سازد. ايران از يك قرن پيش بر سر حاكميت بحرين با انگلستان اختلاف داشت. همانطور كه خاطرات علم نشان مي‌دهد شاه نگران بود مبادا چشم‌پوشي از ادعاهاي ايران بر بحرين خيانت به منافع ملي تعبير شود. (خاطرات، 22 مرداد 1347)

شاه و دولت انگليس براي اينكه ايران را قادر سازند از مخالفت با استقلال بحرين دست بردارد، سرانجام موافقت كردند اختلافات خود را به اوتانت دبيركل سازمان ملل متحد ارجاع كنند. اوتانت نيز نماينده شخصي خود را به بحرين فرستاد تا درباره نظر مردم آن جزيره حقيقت يابي كند. در همان حال ايران ادعاي مالكيت سه جزيره واقع در دهانه خليج فارس را عنوان كرد. انگلستان معتقد بود كه جزاير تنب بزرگ و كوچك متعلق به شيخ‌ رأس الخيمه مي‌باشند. ايران اظهار نظر كرد كه تنها راه تثبيت وضع اين جزاير، در نظر گرفتن موقعيت آنها با خط منصف خليج فارس است كه در اين صورت جزاير به ساحل ايران نزديكترند تا به ساحل عربستان. از نظر حقوقي اين جزاير براي ايران بود و بحرين نيز جزء خاك ايران محسوب مي‌شد. اما شاه كه خود را بي نياز از مشاوره با صاحب نظران مي‌دانست و فكر مي‌كرد نابغه سياست خارجي و ديپلماسي است، سعي كرد بحرين و جزاير سه گانه را به هم مربوط كند. يعني در يك معامله با انگليسي‌ها در قبال اعطاي استقلال به بحرين، حق ايران بر جزاير سه گانه را تثبيت نمايد.

اما در عمل انگليس كلاه بزرگي بر سر شاه گذاشتند. در آن زمان هنوز كشورهاي عربي قدرت نداشتند و شاه به راحتي مي‌توانست حق ايران را از آنها مطالبه نمايد. امير دبي در ديدار با شاه مي‌گويد: «من مطمئنم كه اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن كشور ضعيفي مثل ما را هم نمي‌كنند. اما شما هر چه صلاح مي‌دانيد انجام بدهيد، كاملا در اختيار شما هستيم.» (خاطرات، پنجشنبه، 10 مهر)
و يا: «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را راهنمايي كنيد» (شنبه، 10 خرداد 1349)

اما شاه از اين فرصت استفاده نكرد و ترجيح داد منافع ملي را فداي طرح انگلستان نمايد. شاه از بيم اينكه مردم ايران او را وطنفروش بخوانند، استقلال بحرين را منوط به نظر مردم بحرين نمود و اين عمل در تاريخ ايران سابقه نداشت. حتي علم نيز به سفير انگليس در مورد اين راه حل اعتراض ميكند و مي‌گويد: «ما هيچ گاه نمي‌توانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه كنيم.» (سه شنبه 21مرداد1348)
جالب اينكه شاه نيز توجه خطر نظرخواهي در مورد استقلال بحرين هست و به علم مي‌گويد: «به سفير تكرار كن كه اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتكب خودكشي شده‌ام. اگر اين خودكشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،‌چندان اهميتي به آن نمي‌دادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است، بدين جهت نمي‌توانم آن را بپذيرم».(دوشنبه 21 مرداد1348)

اما در نهايت شاه تسليم فشار انگليس مي‌گردد. اين خاطرات نشان مي‌دهد شاه ايران در برابر انگليس تا چه حد ناتوان است. در لابلاي خاطرات علم، خبري از شاه مقتدر و با ابهت نيست و چهره واقعي شاه نمايان ميگردد. نماينده سازمان ملل در بحرين پس از مشاوره با سران منطقه، گزارش داد كه مردم بحرين استقلال را به اتحاد با ايران ترجيح مي‌دهند. گزارش او مورد پذيرش مجلس ايران قرار گرفت. شاه بر اين باور بود كه با نشان دادن حسن نيتش در جريان بحرين دولت بريتانيا در عوض مجبور است ادعاي او را بر ابوموسي و جزاير تنب به رسميت بشناسد. اما جريان به گونه ديگر رقم خورد. شاه با ساده لوحي تمام فكر ميكرد كه انگليس در مقابل حاضر است حق حاكميت ايران بر جزاير سه گانه را تاييد نمايد(خاطرات 28 بهمن 1347)

پس از اينكه شاه بحرين را از دست داد از اعتراضهاي به حق مردم ايران در اين موضوع هراس داشت . علم ميگويد: پس از مسابقه فوتبال ايران و اسرائيل، «در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا كرد. شاه شانس آود كه كسي از فرصت استفاده نكرد تا در مورد بحرين تظاهرات كند. موضوع اخير به كلي از يادها رفته است.» (جمعه 21 فروردين 1349)
شاه حاضر نبود هيچ اعتراضي را در مورد بحرين بشنود و در جواب اعتراضاتي كه به او مي‌شد به صراحت گفته بود: «اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست»(خاطرات شنبه، 15 فروردين 1349)
شوروي به دليل رقابت با انگليس نسبت به جدا شدن بحرين از خاك ايران اعتراض نمود! ( 17 فروردين 1349)

اما ايران خود اعتراضي به اين مساله نداشت و يك ساعت پس از اعلام استقلال بحرين، ايران اين كشور را به رسميت شناخت. اعلام خبر استقلال بحرين از راديو ايران به قدري مضحك پخش شد كه علم مي‌گويد: «گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند كه گويي هم اكنون بحرين را فتح كرده‌ايم.» (سه شنبه،‌ 17 ارديبهشت 1349)

شاه بحرين را از دست داد بدون اينكه موقعيت ايران در مورد جزاير سه گانه ثبيت نمايد و پس از تلاش فوق‌العاده سرانجام شاه موفق شد يك موافقتنامه از سران انگليس و قبايل عربي بگيرد و آن را به عنوان سند احراز مالكيت ايران بر جزاير سه گانه تلقي نمايد. غافل از اينكه پير مكار سياست، بازي‌هاي بسيار در آستين دارد. انگليس ايران را تشويق كرد كه به صورت مستقيم وارد عمل شده و بدون اينكه موافقتنامه حقوقي با اعراب امضا كند، به اشغال نظامي جزاير سه گانه دست بزند. علم مي‌گويد سفير انگليس از من پرسيد: «به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاكميت قانوني بر اين جزاير اصرار مي‌ورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نمي‌كنيم.» (جمعه، 9 خرداد 1349)

به هر حال ايران در همين چارچوب موافقتنامه‌اي را امضا مي‌كند. در اين موافقتنامه از عبارت «occupation» استفاده شد كه به معناي «اشغال» است. در واقع اعراب خليج فارس موافقتنامه‌اي را امضا مي‌كنند و ميپذيرند كه ايران جزاير سه گانه را «اشغال» نموده است (نه اينكه بر اساس حق قانوني آنها را تصرف كرده است). همين كلمه بعدها دستاويزي شدكه امارات متحده عربي ادعا نمايد ايران اين جزاير را اشغال نموده است و خواستار بازپس‌گيري آن گردد. بعيد است كه تنظيم كنندگان توافقنامه در آن زمان متوجه بار معنايي «اشغال» نبوده‌اند، اما احتمالا شاه براي به رخ كشيدن قدرت نظامي خود از اين واژه استفاده كرده است. بنابراين مشكلات امروز ما با امارات متحده عربي، ميراث يك شاه مغرور با تفكر ميليتاريستي است. علم، خود اذعان مي‌كند كه در اين معامله، ايران به شدت دچار خسارت شد و زماني كه با سفير انگليس درباره بحرين و سه جزيره سخن مي‌گويد به شدت دچار نااميدي مي‌گردد و سپس مي‌گويد: «حال من به قدري بد شد كه با تب در رختخواب افتادم. و سه روز است كه گرفتار هستم.»(خاطرات،دوشنبه 27 خرداد1349)

دوشنبه، 28 بهمن 1347 :
امروز بعد ازظهر سر دنيس رايت سفير انگليس به ديدنم آمد . وي از رويدادهاي زوريخ ناراحت است، زيرا كه نماينگان كنسرسيوم نفت ضمن ملاقاتي پرتنش و غير دوستانه با شاه حاضر نشده‌اند تضمين كنند كه در در آمد نفت ما يك ميليارد دلار در سال باشد. در خصوص بحرين مذاكرات از هم اكنون شروع شده با اين هدف كه نظرات شاه تأمين شود. او بطور كاملا محرمانه به من اظهار داشت كه جزاير تنب قطعا به ايران داده خواهد شد. انگليسي‌ها به شيخ رأس الخيمه هشدار داده‌اند كه اين جزاير در طرف ايراني خط منصف خليج فارس قرار دارد و اگر او به نوعي تفاهم با ما (ايران) نايل نشود، ما آنها را قانونا و در صورت لزوم با زور از وي خواهيم گرفت. شيخ حاضر است معامله كند. آنگاه در مورد جزيره ابوموسي سؤال كردم. سفير پاسخ داد كه اين جزيره زير خط منصف قرار دارد. گفتم ما به‌اندازه كافي قوي هستيم كه اين خط را ناديده بگيريم. مدتي در اين خصوص شوخي كرديم. سپس وي نگراني شديد خود را از اينكه سياست ما در خليج فارس ممكن است به درگيري با عرب‌ها منتهي شود به شدت اظهار نگراني كرد. گفتم: «به جهنم! مگر عرب‌ها براي ما چه كرده‌اند؟ بهتر است دست از حركات بيموردشان بردارند و با شركت در هزينه‌هاي دفاعي خليج فارس موافقت كنند و بگذارند ما كارمان را بكنيم» . سفير در خصوص اينكه آيا اساسا اعراب حاضرند دست ما را در خليج فارس باز بگذارند، اظهار ترديد كرد و گفت فراموش نكنيد كه آنان اصرار دارند خليج فارس را «خليج عربي» بنامند. جواب دادم ما حاضريم يك موافقت‌نامه دفاعي پنجاه ساله با آنها منعقد كنيم. چنين موافقت‌نامه‌اي در مجموعه نظير موافقت‌نامه‌هايي خواهد بود كه زماني با انگليسي‌ها داشته‌اند.

چهارشنبه،‌28 اسفند 1347:
بعد از ظهر سفير انگليس به ديدنم آمد. درباره بحرين و جزاير خليج فارس كه او مايل است به عنوان دو موضوع جداگانه مطرح شود مذاكره كرديم. مي‌گفت اشغال مجدد جزاير تنب براي ما (ايران) آسان است ولي در مورد ابوموسي اشكال دارد چون اين جزيره نزديك به ساحل عربستان قرار گرفته و تصرف آن به اين آساني نيست. پاسخ دادم موقعيت جغرافيايي جزاير نه تصميم ايران را تغيير مي‌دهد و نه عرب‌ها را قادر مي‌سازد كه تكه‌اي از خاك ايران را در تصرف داشته باشند. سفير اظهار داشت كه يافتن راه حلي براي مسأله بحرين مسلما تأسيس فدراسيون امارات متحده عربي را تشويق خواهد كرد و در اين مرحله ايران خواهد توانست ابوموسي را به منظور منافع امنيتي مشترك در خليج فارس تصرف كند .اگر چنين كاري صورت بگيرد ما خواهيم توانست به پشتيباني بريتانيا متكي باشيم. در شام شاهانه شركت كردم و پيشنهادات گوناگون سفير را به عرض رساندم. شاه از من خواست به سفير بگويم با دوستاني نظير او، ايران نياز به دشمن ندارد. من زير بار نرفتم و گفتم به عقيده من بهتر از اين حرف‌ها تضمين منافع اقليت ايراني در بحرين و خليج فارس است. شاه به فكر فرو رفت و چيزي نگفت ....

يكشنبه، 3 فروردين 1348:
سفير انگليس به ديدنم آمد. به او گفتم مادامي كه سرنوشت جزاير تنب و ابوموسي روشن نشود، نخواهيم توانست به توافق درباره بحرين نايل شويم. پاسخ داد در اين صورت داريم وقتمان را تلف مي‌كنيم. گفتم: عيبي ندارد، سپس پيشنهاد كرد همانطور كه با شيخ رأس الخيمه تماس گرفتيم، با شيخ شارجه نيز تماس بگيريم. در صورتي كه معامله‌اي صورت بگيرد انگليسي‌ها از ما پشتيباني خواهند كرد. گفتم اين پيشنهاد را به عرض شاه خواهم رساند ولي خودم در وضعي نيستم كه درباره آن اظهار نظر كنم. سفير انگليس امروز راغب‌تر از ملاقات قبلي بود كه حل مسأله بحرين را به پيشنهادهاي مربوط به جزاير مرتبط سازد. خاطر نشان كرد كه اگر ايران به تأسيس فدراسيون امارات عربي كمك كند، در اين صورت ما (ايران) خواهيم توانست به دعوت و از جانب فدراسيون جزاير را تصرف كنيم، بي آنكه ترس از واكنش شديد عرب‌ها داشته باشيم. گفتم: «بي‌پرده بگويم من اعتماد خود را به پيش‌بيني‌هاي شما از دست داده‌ام ... شش سال پيش ..... خود جنابعالي ... به من گفتيد كه دست كم تا بيست سال ديگر ما محكم‌ترين تعهدات را نسبت به شيوخ خواهيم داشت و هر گونه دخالت خارجي به خاك آنها را حمله مستقيم به منافع بريتانيا تلقي خواهيم كرد. هنوز پنج سال نگذشته بود كه انگلستان خروج كامل خود را از خليج فارس اعلام كرد. شما و كشورهاي غربي عموما فقط در فكر منافع نفتي‌تان هستيد، منافعي كه ايران به خوبي قادر است از جانب شما حفظ كند. سفير چيزي نگفت ولي من بر اين باورم كه دولت‌هاي غربي در ته دلشان از ايران واهمه دارند و مايل نيستند ما بر خليج فارس تسلط داشته باشيم. اكنون بايد انتظار را پيشه كنيم كه چه خواهد شد.

سه شنبه،21مرداد 1348:
اقدامات اخير انگلستان در مورد جزاير تنب و ابوموسي به اطلاع سفير رساندم و افزودم نمي‌توانيم پيشنهاد غير منصفانه آنها را در خصوص مراجعه به آراء عمومي در بحرين بپذيريم. انگليس پيشنهاد مي‌كند كه نمايندگان اوتانت عقايد و نظرات اهالي بحرين را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادي از گروه‌هاي صنفي به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هيچ گاه نمي‌توانيم چنين پيشنهادي را تصويب و در برابر ملت ايران توجيه كنيم. سفير گفت: اينطور نيست. در صورتي كه نماينده اوتانت نتواند پس از تماس با اين گروه‌هاي خاص نظر روشني درباره عقيده بحريني‌ها بيابد، آن وقت اوتانت آرزوي كامل خواهد داشت كه با ساير اقشار جامعه بحرين تماس بگيرد. در نظر داشته باشيد كه ما زحمت زيادي كشيديم تا شيخ بحرين را به پذيرفتن همين قدر راضي كرديم. او اصولا مخالف هر چيزي بود كه شباهت به مراجعه به آراء عمومي داشته باشد. پاسخ دادم::گور پدر شيخ بحرين ! اعليحضرت به نحوي عاقلانه تصميم گرفته‌اند وضعيت ما را در خليج فارس روشن سازند و براي نيل به اين منظور اين شهامت را داشته‌اند كه پيشنهاد مراجعه به آراء عمومي را كه منصفانه‌ترني راه حل مسئله بحرين است بنمايند. به همين مناسبت از اطراف و اكناف دنيا در داخل ايران كه مسئله بحرين حساسيت فوق‌العاده دارد مورد ستايش قرار گرفته‌اند. ولي اكنون انگليس با نقشه‌اي مداخله مي‌كند كه ممكن است كل قضيه را بر هم بزند. من به عنوان مشاور شاه، وزير دربار و حافظ منافع سلسله پهلوي با شما صحبت مي‌كنم و مي‌گويم پيشنهادتان به كلي غير قابل قبول است.

چهارشنبه،‌22 مرداد 1348:
شرفيابي،‌ مذاكرات با سفير انگليس را به شاه گزارش داردم. شاه بدوم چون و چرا ايستادگي مرا تصويب كرد و گفت: «به سفير تكرار كن كه اگر من پيشنهادش را بپذيرم مرتكب خودكشي شده‌ام. اگر اين خودكشي در راه حفظ منافع ملت ايران بود،‌چندان اهميتي به آن نمي‌دادم ولي به عقيده من اين طرح خيانت به منافع ملي است، بدين جهت نمي‌توانم آن را بپذيرم».

پنجشنبه، 10 مهر 1348
شرفيابي ... در ضيافت ناهاري كه به افتخار شيخ راشد امير دوبي ترتيب داده شده بود شركت كردم. او را دو سه بار ديده‌ام و هميشه به نظرم مردي آرام و آينده نگر آمده است، درست خلاف ساير شيوخ خليج كه گويي همگي دچار عقده‌هاي حقارت هستند. مسائل مهم منطقه مورد بحث قرار گرفت، به سفر حردان التكريتي معاون نخست وزير عراق به دوبي اشاره كردم. با لبخندي تلخ گفت: «بايد مي‌شنيديد كه چه قول‌هايي به ما داد كه از ما دفاع خواهند كرد». در مورد نفت، تعيين حدود فلات قاره و تداخل در ادعاي مالكيت آبهاي ساحلي، شاه پيشنهاد كرد مناطق مورد اختلاف توسط يك شركت مشترك مورد بهره‌برداري قرار گيرد. شيخ لبخندي زد و گفت: «من مطمئنم كه اعليحضرت هرگز تصور تحت فشار قرار دادن كشور ضعيفي مثل ما را هم نمي‌كنند. اما شما هر چه صلاح مي‌دانيد انجام بدهيد، كاملا در اختيار شما هستيم». حتي در مورد مسايل دفاعي هم گفت ترجيح مي‌دهد به اعليحضرت متكي باشد، و سپس افزود: «من به ارتشي كه سرانجام فرمان مرگ مرا امضا مي‌كند چه احتياجي دارم! تنها چيزي كه مورد نياز من است يك نيروي پليس منظم است.» او از شيخ زايد امير ابوظبي انتقاد كرد كه در مورد تأسيس اتحاديه امارت عربي هيچ اقدام مثبتي نمي‌كند. فكر يك ارتش متحد را نمي‌پسندد. و ميل دارد به عوض انتخاب افسراني از بحرين، انگلستان، عراق و يا هر جاي ديگر، خود دست تنها اينكار را انجام دهد. شاه اصرار داشت حسن نيت ما را تأكيد كند و از هر جهت به او اطمينان خاطر داد . سپس مسئله بحرين را مطرح كرد كه ما با بزرگواري بيش از حد با آن برخورد كرده‌ايم. آنگاه در مورد فجيره و شارجه سؤال كرد . شيخ پاسخ داد: «مردم آنجا در نهايت فلاكت زندگي مي‌كنند و شيوخ تا قران آخر پولها را به جيب مي‌زنند.» شاه سپس كوشيد مسأله جزاير تنب و ابوموسي را مطرح كرند، ليكن شيخ با زيركي از پاسخ‌گويي شانه خالي كرد.

يكشنبه، 18 آبان 1348:
سفير انگليس امروز بعد از ظهر به ديدنم آمد. تمام تلاشمان را كرديم تا مشكلات موجود در راه معامله 50 ميليون ليره‌اي خريد موشك را حل كنيم. دستور داشتم به او خاطرنشان كنم كه شاه پيشنهاد كرده بود كه انگليس‌ها از توليد نفت ليبي بكاهند تا در آمد دولت ليبي كه اعلام كرده يك معامله 150 ميليون ليره‌اي خريد اسلحه را با انگلستان لغو كرده است، كاهش پيدا كند . سفير انگليس لبخندي زد و گفت كه پيش‌بيني‌هاي شاه بدون استثناء صحيح از آب در مي‌آيند. سپس به مسئله جزاير تنب و ابوموسي پرداختيم . سفير گفت، «ما بنا بر قول و قرارهايمان در قبال شيخ شارجه و رأس الخيمه متعهديم، معهذا تشويقشان مي‌كنيم تا با ايران به نوعي توافق برسند، مشروط بر اين كه شما هم اشغال جزاير را موكول كنيد به توافق طرفين و يا اجازه آنها و ادعاي پس گرفتن جزاير را بر مبناي حق قانوني نداشته باشيد: خوب اين منطقي است، اگر هر راه ديگري را برگزينيم با عرب‌ها درگير خواهيم شد ...

دوشنبه، 19 آبان 1348:
شرفياب شدم . گزارش ملاقات ديروزم را با سفير انگليس به عرض رساندم. وقتي به اظهار نظرش در مورد جزاير رسيدم شاه منفجر شد و گفت: «غلط زيادي كرده است . اين جزاير متعلق به ما هستند . گفتم: ما بايد عملي فكر كنيم. هدف اصلي اعليحضرت در اشغال جزاير تقويت قدرت دفاعي ما در خليج فارس است. اعليحضرت قبلا اعلام كرده بودند كه اگر نفتي در اين جزاير پيدا بشود بين ما و عرب‌ها تقسيم خواهند كرد. بنابراين هدف ما اشغال است نه مالكيت. شاه اظهار نظري نكرد ولي متوجه شدم كه حرفهايم چندان خوش آيند نبوده است.

شنبه، 29 آذر 1348:
شيخ رأس الخيمه به دعوت وزير امور خارجه ما، كه اميدوار است با او بر سر استرداد جزاير تنب به توافقي برسد، در تهران است. من در حال حاضر امكان توافقي را نمي‌بينم، ضمنا شيخ خيلي محتاط است مبادا از طرف ساير كشورهاي عربي براي دادن خاك عرب‌ها به ايران، به خيانت متهم شود. عجب اهانتي! عرب‌ها فقط به دليل اين كه امپراتوري انگليس اين جزاير را از ما غصب كرد، صاحب آن شده‌اند، و حالا چنان از آنها صحبت مي‌كنند كه گويي ارث پدرشان است.

شنبه، 15 فروردين 1349:
شام در كاخ ملكه مادر صرف شد. در مورد مسايل گوناگون بحث شد از جمله بحرين. شاه گفت، چند نفري پرسيده‌اند چرا مسئله بحرين به نحوي به مجلس عرضه شده كه تمام مسؤوليت را بر عهده بگيرد؟ اما به قول خودشان، « اين بحث و جدال‌ها در شأن من نيست، اگر مردم ايران درك نمي‌كنند كه من حاضرم زندگي‌ام را براي آنها فدا كنم، چرا خودم را درگير اين كنم كه كي چقدر مسؤوليت قبول مي‌كند؟ از طرفي ديگر، اگر فداكاري من درك بشود، در آن صورت، ديگر دليلي براي نگراني ندارم.» اين حرف‌ها در كمال صميميت بيان شد، چون فقط در حضور دوستان بسيار خصوصي گفته شد.

دوشنبه، 17 فروردين 1349
ساعت پنج بعد از ظهر نخست وزير را در كاخ نياوران ملاقات كردم. درباره مسائل جاري صحبت كرديم. چهره نخست وزير گرفته بود. همانطور كه پيش بيني مي‌كرديم، روس‌ها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرين اعتراض كرده و گفته‌اند كه از حدود مسئوليتش فراتر رفته، و قبلا از شوراي امنيت تأييديه نگرفته است؛‌علي رغم اين كه پادگوني در سفر اخيرش به تهران از اين سياست بسيار تعريف كرد و آن را مورد حمايت قرار داد. البته مسأله اصول مطرح است. شوروي‌ها خوش ندارند دبيركل سازمان ملل بدون تأييد روس‌ها بر يك رأي‌گيري عمومي رياست داشته باشد. طبيعي است كه حساب كرده‌اند اگر در اين مورد دبير كل را تأييد بكنند، در آينده اگر بخواهيد همين عمل را در مورد چكسلواكي بكند، تكليف آنها چه مي‌شود. ممكن است اعتراض‌هاي ديگري هم داشته باشند؛ چه بسا مي‌خواهند لطفي بكنند در حق عوامل ناراضي اينجا و عراق، كه مخالف روابط دوستانه ميان ايران و بحرين هستند، يا هواي عرب‌هايي را داشته باشند كه بعضي‌هايشان در كمال ساده‌لوحي تصور مي‌كنند رأي مجمع عمومي سازمان ممل نتيجه‌اش اتحاد ايران و بحرين خواهد بود.

جمعه 21 فروردين 1349:
يك خبر داخلي مايه دلخوشي است. در مسابقه نهايي فوتبال جام آسيا كه در تهران برگزار شد ايران دو بر يك اسراييل را شكست داد. جشن وشادي شهر را فرا گرفت. در استاديوم امجديه، 30000 تماشاچي بلند شدند و با هم سرود ملي را خواندند، و جشن و سرور تا سحر ادامه پيدا كرد. شاه شانس آود كه كسي از فرصت استفاده نكرد تا در مورد بحرين تظاهرات كند. موضوع اخير به كلي از يادها رفته است. گروهي از فرصت استفاده كردند و شعارهاي شديد ضد اسراييلي دادند، كه در ايران بي‌سابقه است . شاه اين را از چشم كمونيست‌ها مي‌بيند.

سه شنبه،‌17 ارديبهشت 1349:
شوراي امنيت سازمان ملل متحد در خواست اكثريت را مبني بر استقلال كامل بحرين تصويب كرد. نماينده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمايت ايران را ارائه كرد. شنيدن خبر اين قضيه از راديو تهران بسيار جالب بود ـ گوينده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند كه گويي هم اكنون بحرين را فتح كرده‌ايم.

جمعه، 27 ارديبهشت 1349:
صبح امروز رفتم سواري .... به دستور شاه سفير انگليس را فرا خواندم تا اين پيغام را به او بدهم: «اگر شيوخ شارجه و ام‌القوين اقدام به حفر چاه‌هاي نفت در آب‌هاي ابوموسي بكنند، ايران از دخالت نظامي خودداري نخواهد كرد. و انگليسي‌ها بهتر است بدانند اگر از شيوخ پشتيباني بكنند، با ما طرف خواهند بود. و چنين رودررويي بين ايران و انگليس نتايج مثبتي نخواهد داشت. و راه را براي بسياري مسايل صاف خواهد كرد. اولا غرور ايرانيان ارضاء خواهد شد، و پس از شكست دادن انگليسي‌ها ما را در موقعيتي قرار مي‌گيريم كه شيوخ را وادار كنيم شرايط ما را در مورد جزاير بپذيرند». سفير از من تقاضا كرد كه از هر گونه درگيري در مورد ابوموسي خودداري كنيم؛‌ اگر موقعيت ايجاب كند ايران مي‌تواند كتبا اعتراض كند. او هم به سهم خود قول مي‌دهد. تمام تلاش خود را به خرج دهد تا از حفاري در اطراف جزيره ممانعت به عمل آيد، هر چند شيخ شارجه امتياز آن را از قبل به شركت نفت اكسيدنتال داده است. خدا را شكر كه او سر قولش ايستاد . هم اكنون بي بي سي اعلام كرد كه همه نوع حفاري در اطراف ابوموسي، به دليل بروز اختلاف ميان شارجه و ام‌القوين در مورد ادعاهاي هر كدام نسبت به فلات قاره، متوقف شده است.

شنبه، 28 ارديبهشت ـ جمعه، 8 خرداد 1349:
شيخ راشد حاكم دوبي در تهران بود و مذاكرات من با او وقتي براي نوشتن اين خاطرات باقي نگذاشت . شنبه پيش ملكه عازم اصفهان شد تا از بناها و يادبودهاي اين شهر قديمي كه سخت مورد بي‌توجهي قرار گرفته، بازديد به عمل آورد. بايد خدا را شكر كنيم كه او به اين مسايل علاقه‌مند است. پس از همراهي او به فرودگاه برگشتم و شرفياب شدم.

جمعه، 9 خرداد 1349:
سفير انگليس را احضار كردم. به او گفتم شاه احساس مي‌كند كه انگليسي‌ها در مورد جزاير كوچكتر‌ين اقدامي به عمل نياورده‌اند. در مورد جزاير به او هشدار دادم كه اگر در اسرع وقت اقدامي به عمل نياورند تمام اعتبارشان را از دست خواهند داد. پرسيد، به چه دليل ما تا اين حد در مورد حاكميت قانوني بر اين جزاير اصرار مي‌ورزيم؟ چرا به سادگي آنها را اشغال نمي‌كنيم. و مشكل را با يك حركت قاطع حل نمي‌كنيم . پيشنهادش واقعا متعارف انگليسي‌ها بود، كه از قضا من هم با آن موافقم. مأموريت مهم ديگري هم از طرف شاه داشتم كه از سفير بخواهم از جانب ما براي دريافت وامي با بهره كم از كويت دخالت كند؛ مبلغي در حدود 100 ميليون ليره، بابت خريد لوازم نظامي و غيره از انگلستان. شاه آدم زيركي است، و خوب مي‌داند چه موقع برگ برنده‌اش را رو كند. به سفير هشدار دادم كه جز شاه و من كسي از اين قضه وام از كويت خبر ندارد. و اين ارقام در هيچ يك از آمار رسمي وام‌هاي كشور مندرج نخواهد شد. سرانجام، بار ديگر تكرار كردم كه اگر كشور ثالثي اقدام به حفاري در اطراف آب‌هاي ابوموسي بكند، ما به زور متوسل خواهيم شد.

شنبه، 10 خرداد 1349:
شرفيابي ... به شاه در مورد گفته تحريك آميز وليعهد دوبي پيش از ترك تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را رهنمايي كنيد». افزودم كه نياز داريم براي سياستمان در خليج فارس استراتژي‌هاي گوناگون در نظر بگيريم. تا اگر يكي موفق نشد، استراتژي‌هاي ديگر را به كار ببنديم. به عنوان مثال، در مورد فدراسيون امارات، آيا ما بايد نقش نگهبان آنها را به عهده بگيريم يا بايد با تك تك اعضا به توافق جداگانه برسيم؟ تمام اين راه حل‌ها بايد بررسي شود و گزارش كاملي به شاه داده شود. شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. بايد تمهيدي به كار ببنديم كه هر يك از آنها موافقت‌نامه مالي جداگانه‌اي در مورد دفاع با ما امضاء كند. گفتم: بي‌ترديد نقشه فوق‌العاده‌اي است، اما همچنان بايد راه‌هاي ديگر را نيز بررسي كنيم. از هر چه بگذريم،‌ آيا حقيقتا انتظار داريم كه نيروي نظامي ايران چنين مسؤوليت وسيعي را بر عهده بگيرد؟ آيا اين به نفع ماست؟ شاه از اين حرف من كه اشاره‌اي به بي‌كفايتي ارتش داشت خشمگين شد. ولي وظيفه من روشن است، صابون خطر سرپيچي را به تنم ماليدم و گفتم، «عجيب است كه اعليحضرت اين چنين خشمگين شدند. ولي وقتي ار بيخ پيدا كند، جنگ و رژه ارتش دو چيز كاملا مجزاست. اعليحضرت مي‌خواهند كه ايران قدرت حاكم خليج فارس باشد. اما پيش از آن بايد قابليت واقعي ارتشمان را ارزيابي كنيم، و اين ارزيابي بايد در كمال واقع بيني صورت بگيرد.

دوشنبه،‌12 خرداد 1349:
روز پرمشغله‌اي بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاكره براي خريد هليكوپترهاي شينوك آغاز كردم. شاه علاقه خاصي نسبت به اين معامله دارد. خود هليكوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفير انگليس آمد تا متن نامه‌اي را كه دولت متبوعش به شيوخ‌ام القوين و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شيوخ اكيدا از اقدام به حفاري در اطراف ابوموسي بر حذر شده‌اند، در وهله اول به دليل ادعايي كه شارجه نسبت به جزيره كرده است. سفير در شرايطي نبود تا نسخه‌اي از نامه را به من بدهد ولي لب مطلب از اين قرار بود:
1-كشور ثالثي بايد به دعوت شود تا اختلافات ميان عجمان و ام القوين را سرو سامان بدهد
2-شارجه نسبت به حفاري در اين مناطق نبايد ادعايي داشته باشد
3-تمام طرفين بايد نسبت به علائق ايران در منطقه، هوشيار باشند موضع ايران در ارتباط با ابوموسي بايد در اسرع وقت روشن شود.

بنابر اظهار سفير، «با بر هم زدن روابط ميان شيوخ، ما جلو حفاري را مي‌گيريم بي‌ آنكه لزومي به دخالت نظامي ايران پيش بيايد. در اين ميان به آنها ياد‌آور شده‌ايم كه انگلستان تا دوازده ماه ديگر نيروهاي خود را از خليج فارس خارج خواهد كرد، و از آن پس امارات عربي رأسا با ايران رودررو خواهند بود كه كشوري است به مراتب قويتر از هر كدام از آنها. آنها حق حفاري دوباره را ندارند تا اين كه مسأله ادعاي ايران حل و فصل شود. اما بايد اضافه كنم، كه شركت نفت اكسيدنتال، به اميد راه‌ اندازي حفاري‌هاي اكتشافي، اعمال فشارهايي مي‌كند». در پاسخ گفتم كه، «ايران كمترين علاقه‌اي به منافع نفتي ابوموسي ندارد و فقط مي‌خواهد از آنجا به عنوان پايگاه نظامي استفاده كند. نكته‌اي كه لزوما با منافع نمايندگان كمپاني‌هاي نفتي منافاتي ندارد. اما چند تا از شيوخ در سفرهايشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشته‌اند كه انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداري با ايران منع مي‌كند، كه كاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغايرت دارد». سفير اين اتهام را رد كرد و گفت، شاه كه مي‌دانيد عرب‌ها چه دروغ‌گوهايي هستند. گفتم: بله عرب‌ها دروغگويي را از شما انگليسي‌ها ياد گرفته‌اند!

دوشنبه 27 خرداد1349:
امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفير انگليس گذراندم. در مورد امارات رك و پوست كنده حرفم را زدم، «شما طرف كي هستيد؟ ما هيچ وقت گستاخي شما را فراموش نمي‌كنيم. چرا اجازه مي‌دهيد اين شيوخ به آزادي در تمام جهان عرب سفر كنند و سوء تفاهم‌هاي بيشتري در مورد جزاير به وجود آورند؟ قصدتان چيست؟ وقتي اينها به تهران مي‌آيند، هرگز اتفاقي نمي‌افتد جز رد و بدل كردن تعارف‌هاي ديپلماتيك‌. چرا هيچ كمكي نمي‌كنيد. همين قدر بدانيد كه اين جزاير تحت هر شرايطي متعلق به ماست، هر چه پيش آيد.» او هم گفت، براي دفاع از جزاير ما هم زور را با زور پاسخ خواهيم گفت. گفتم هر كاري دلتان مي‌خواهد بكنيد. اين جزاير حتي اگر اين اهميت استراتژيك را هم نداشتند باز هم براي مردم ايران از اهميت زيادي برخوردار بودند و شما نمي‌توانيد با افكار عمومي بازي بكنيد. ما دست از بحرين برداشتيم. حالا انتظار داريد همين كار را در مورد اين جزاير بكنيم. لابد بعدا هم بايد در مورد خوزستان تسليم ملي‌گراهاي عرب بشويم. شماها داريد با دم شير بازي مي‌كنيد و در مقام دولت شما، وظيفه من است كه به شما هشدار بدهم. قول‌هاي شما هميشه توخالي از آب در آمده‌اند. در پايان اين محاكمه، سفير اعتراف كرد كه در طول دو هفته گذشته به حدي ناراحت بوده كه شب‌ها خوابش نمي‌برده است. «من حقيقتا نمي‌دانم به شما چه بگويم، يا به لندن چه گزارش كنم. تازه لندن دست و پايش را گم كرده كه جواب شيوخ را چه بدهد. همه دچار دردسر شده‌ايم.» پيش از رفتن يك نكته را هم خصوصي به من گفت، «پس از عرض حال عراق، سفير شوروي نزد من آمد و پيشنهاد كرد كه توصيه نمي‌كند از اشغال جزير توسط ايران پشتيباني كنيم. اين هم از به اصطلاح رفقاي شمالي ايران.» بعد از اين ملاقات حال من به قدري بد شد كه با تب در رختخواب افتادم . و سه روز است كه گرفتار هستم.

سه شنبه، 28 خرداد 1349:
شرفيابي براي حضور شيخ خليفه، نخست وزير بحرين، كه بعدا به ناهار دعوت داشت. با حاكم بحرين شيخ عيسي نسبت نزديك دارد. در مجموع آدم مطلع و باهوشي به نظر مي‌آمد، انگليسي‌اش درجه يك است.

جمعه،‌31 خرداد1349:
با معشوقم دو ساعتي اسب سواري كرديم. علي رغم گرما بسيار دلپذير بود. با سفير انگليس ملاقات كردم . اعتراف كرد موفق نشده شيخ رأس الخيمه را از رفتن به بغداد منع كند. ولي هم او و هم شيخ شارجه را تحت فشار قرار داده‌ايم تا راه حلي براي مشكل جزاير بيابند كه در جهت پيشنهاد ايران براي اشغال مشترك جزاير باشد. به آنها تأكيد كرده‌ايم كه اين فرصت نادري است، و به لطف بزرگواري ايران اين بهترين راه حل و فصل اين مشكل است. سفير هم مثل شاه معتقد است كه خروج انگلستان از خليج فارس به مرحله‌اي رسيده كه جاي برگشت ندارد. سر ناهار گزارش اين ملاقات را دادم . شاه اظهار داشت، ما همچنان بايد مراقب باشيم. شيوخ ممكن است در مورد جزاير با يكي از شركت‌هاي نفتي خارجي به توافق برسند . اگر چنين معامله‌اي را ناديده بگيريم، به وضوح پذيرفته‌ايم كه ادعاي آنها اعتبار دارد...»

جمعه 30 مرداد1349:
در مورد مسئله‌ جزاير،‌سفير گفت نماينده مخصوصي از لندن مأمور شده تا راه حلي براي قضيه بيابد، شخصي است به نام سر ويليام لوس،‌كه قبلا مأمور مقيم ديپلماتيك انگليس در خليج فارس بوده است. او كار را به يك شرط پذيرفته؛ اين كه اختيارات تام داشته باشد تا تمام امكانات موجود را براي حل و فصل قضيه بررسي كند و هرگونه تصميم از قبل تعيين شده‌اي را نديده بگيرد. حكومت محافظه‌كار با اين شرط موافقت كرده است و اكنون اعتراف مي‌كنند كه تعهدشان مبني بر جلوگيري از خروج انگليسي‌ها از خليج فارس چيزي جز تبليغات انتخاباتي نبوده و فقط به قصد رأي آوردن گفته شده است. سفير همچنين افزود كه شيوخ شارجه و رأس الخيمه منتظر عربستان سعودي هستند تا به تفاهمي با ايران برسد، ولي سعودي‌ها هم به كلي از زير بار اين قضيه شانه خالي كرده‌اند.

سه شنبه، 31 شهريور 1349:
شرفيابي ... گزارش ملاقاتم را با سر ويليام لوس دادم كه خواسته بود در مورد حرفي كه شاه زده است توضيحي بپرسم. منظور شاه از گفتن اين جمله كه ايران نسبت به حضور انگليسي‌ها در خليج فارس اعتراضي نخواهد داشت مشروط بر اين كه بر مبناي توافق دو جانبه‌اي با شيوخ باشد، چه بوده است. شاه گفت: «اولا كه امارات بايد مستقل بشوند؛ فقط در آن صورت است كه مي‌توانند به نوعي توافق برسند. يكي از شرايط به دست آوردن استقلال آنها هم خروج تمام نيروهاي خارجي از خليج فارس است. اگر فدراسيون جديد امارات در نهايت از انگليسي‌ها دعوت كند كه باز گردند، آن وقت مسئله شكل ديگري پيدا مي‌كند»

سه شنبه،‌28 مهر 1349:
همزمان موفقيتي در مذاكرات نفت تهران به دست آورده‌ايم و فرمول تسهيم سود 50-50 به 45-55 به نفع ما تغيير كرد. همچنين قرار شد در مورد بهاي نفت تجديد نظر بشود ... اتفاقي كه ذكرش بي مناسبت نيست، اين است كه سفير انگليس به ملاقات من آمد و اعلام كرد شديدا توصيه مي‌كنم مذاكرات را با شركت‌هاي نفتي قطع نكنيد. اين پيام را به شاه رساندم، كه علي‌رغم خودداري معمولش، به سختي مي‌توانست آتش خشمش را فرو بنشاند. گفت، «حالا ديگر انگليسي‌ها به من توصيه مي‌كنند، اگر يك بار ديگر به خودشان جرأت بدهند به من توصيه كنند، چنان پدري ازشان بسوزانم، كه جد و آبادشان را ياد كنند. پدر سوخته‌ها » در مورد مشابه ديگري چند هفته پيش كه به جزيره كيش رفته بوديم، صحبت تنب و ابوموسي پيش آمد و شاه گفت، «اگر لازم بشود، آنها را با زور خواهيم گرفت، عرب‌ها و انگليسي‌ها هم هر گهي دلشان مي‌خواهد بخورند.» چنين اعتماد به نفسي حقيقتا باعث غرور است.

جمعه 4 دي 1349:
براي اولين بار در دويست سال اخير يك شيخ بحرين سفري رسمي به ايران كرده است. در فرودگاه، شاهپور غلامرضا، نخست وزير و من از او استقبال كرديم. خيلي جالب است كه تا همين اواخر ما از او با عنوان:«شيخ فلان فلان شده و غاصب بحرين » نام مي‌برديم. اما امروز او ميهمان عزيز و محترم ماست. ناهار را با شاه صرف كرد كه بعدا به او افتخار داد و در اقامتگاه او چاي صرف كرد. اين هم يكي از اولين‌هاي ديگر؛ تاكنون سابقه نداشته كه شاه ديدار يك شيخ خليج فارس را پس بدهد. به اين موضوع اشاره كردم و گفتم شايد داريم ادب و نزاكت را از حد مي‌گذرانيم ولي شاه پاسخ داد كه مايل است شيخ يكي از اقمار ايران بشود. شيخ از بازديد شاه بسيار خوشوقت شد. روز نهم آذر سال 1350 ايران جزاير تنب را اشغال كرده، و روز بعد پيمان دفاعي منعقده في مابين انگليس در شيخ نشين‌اي خليج فارس (درياي عمان) لغو گرديد و بنياد امارات متحده عربي نهاده شد. رأس الخيمه به عمل ايران اعتراض كرد و يك سال دست به دست كرد تا سرانجام به فدراسيون جديد پيوست. در مورد ابوموسي، ايران و شارجه توافق كردند كه منطقه را به دو بخش مساوي تقسيم كنند، و بخش مسكوني جزيره متعلق به شارجه باقي ماند. ايران براي نشان دادن حسن نيتش موافقت كرد كه فعاليت‌هاي شركت نفت كرسنت همچنان به روال سابق، در منطقه متعلق به آن و آب‌هاي اطرافش،ادامه پيدا كند. و به منظور ايجاد تسهيلاتي براي اين امر، ايران انگيزه‌هاي گوناگون مالي به نحوي محرمانه براي شيخ شارجه فراهم آورد .

منبع: گفتگوهاي من با شاه جلد (1)، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جدا شدن بحرين از ايران

خبرگزاري فارس: بحرين قسمتي از سرزمين ايران بود، اما در دوره انحطاط قاجاريه، دولت انگلستان از ضعف دولت مركزي استفاده كرد و به موجب قراردادهايي كه در سال هاي 1820 ، 1861 ، 1880 و 1892 با بحرين منعقد كرد، به تدريج بر نفوذ خود در آن سرزمين افزود و بعدها مدعي شد كه از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شيخ بحرين را مستقل مي شناخته است.






مقدمه
بحرين قسمتي از سرزمين ايران بود، اما در دوره انحطاط قاجاريه، دولت انگلستان از ضعف دولت مركزي استفاده كرد و به موجب قراردادهايي كه در سال هاي 1820 ، 1861 ، 1880 و 1892 با بحرين منعقد كرد، به تدريج بر نفوذ خود در آن سرزمين افزود و بعدها مدعي شد كه از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شيخ بحرين را مستقل مي شناخته است. دولت ايران نسبت به اين امر معترض بود و حتي در نوامبر 1927 مساله بحرين را به جامعه ملل ارجاع كرد، ولي راه حلي در اين مورد به دست نيامد. پس از جنگ جهاني دوم لوايحي در ايران به تصويب رسيد و به موجب آن دولت ايران موظف شد كه نسبت به احقاق حقوق ايران در بحرين اقدام كند. همچنين دولت ايران در سال 1957 بحرين را به عنوان استان چهاردهم ايران اعلام كرد و در 1958 نيز از شيخ سلمان بن احمد الخليفه شيخ بحرين خواست كه وفاداري خود را به دولت ايران نشان دهد.



دولت ايران در مورد حاكميت خود بر بحرين چنين استدلال مي كرد؛ 1- بحرين هرگز كشوري كاملاً مستقل نبوده و حاكميت ايران بر اين جزيره چندين قرن ادامه داشته است، به استثناي دوره كوتاه 1507 - 6021 ميلادي كه پرتغالي ها اين جزيره را اشغال كردند. 2- ايران هرگز حاكميت خود را بر بحرين به قدرت ديگري واگذاري نكرده و حاكم بحرين را به عنوان رئيس يك كشور به رسميت نشناخته است. حتي شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودي به خاطر اعتراض به اين كشور كه از حاكم بحرين به عنوان رئيس يك كشور در ديدار از عربستان سعودي استقبال كرده بود، لغو كرد. 3- ايران حمايت بريتانيا را از بحرين به عنوان مداخله در امور داخلي جزاير و در نتيجه در امور داخلي خود تلقي كرده است.



اما 20 سال بعد سياست دولت ايران نسبت به بحرين تغيير كرد و ايران حاضر شد از حاكميت خود نسبت به بحرين صرف نظر كند. عللي كه براي اين امر ذكر مي شد، متعدد بود. گفته مي شد كه طي 150 سالي كه بحرين از ايران جدا شده و تحت تسلط انگلستان بوده، سياست عربي كردن سكنه ايراني الاصل بحرين با موفقيت دنبال شده است و در نتيجه پيوند فرهنگي ايران با بحرين سست شده است. در مقاله حاضر با ذكر خلاصه اي از تاريخ بحرين، به بررسي برخي از علل استقلال بحرين و پذيرش آن از جانب ايران مي پردازيم.







تاريخ بحرين



مجمع الجزاير بحرين از قديم الايام بخشي از امپراتوري ايران پيش از اسلام بوده است،‌ ولي اعراب ساكن آن جزيره به علت دوري از شعاع عمل حكومت و نيروهاي مركزي ايران به طور مكرر مشكلات و دردسرهاي زيادي براي حكومت مركزي ايران ايجاد مي‌كردند؛‌ بنابراين منطقه خليج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزني ساخته بودند. تا اينكه شاپور دوم پادشاه ساساني ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالكتاف ،‌309-337 م) با قواي كامل و كشتيهاي متعدد جنگي به بحرين لشكركشي كرد و شورشيها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوي كه تا زمان سقوط دولت ساساني به دست اعراب ( 651.م)‌ آرامش كاملي در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكيلات اداري سرزمينهاي فتح شده را تغيير نمي‌دادند؛‌ زيرا تشكيلات اداري كه جانشين آن كنند نداشتند به جاي آن،‌ از مردم آن سرزمينها كه آنها داراي تمدن و فرهنگي درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند براي ايجاد و اداره تشكيلات اداري– اسلامي استفاده مي‌نمودند و اين روش به آنان كمك شاياني مي‌كرد.1



پس از حمله اعراب به ايران و اشغال اين كشور،‌ بحرين كماكان جزء ايران اسلامي باقي ماند و تا قبل از به قدرت رسيدن سلسله صفويه- كه پس از مدتهاي طولاني ايران مجددا داراي يك حكومت واحد و متمركز شد- سرزمين ايران شاهد حكومتهاي غيرمتمركز و محلي متعددي بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با يكديگر بودند،‌ بويژه اينكه ‌حمله وحشيانه و گسترده مغولها به ايران نيز (‌در سال 1220 .م )‌همه چيز را بكلي دگرگون و آشفته ساخت. تا اينكه در اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليج فارس (‌در سال 1506 )،‌ بسياري از نقاط استراتژيك منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمع‌الجزاير بحرين نيز (‌در سال 1521 ) به تصرف و اشغال آنها درآمد. پس از گذشت حدود يك قرن از اشغال پرتغاليها،‌ شاه‌عباس در سال 1602 با لشكركشي به بحرين آنجا را از تصرف اشغالگران خارجي آزاد كرد و مجددا به ايران ملحق شد . پس از آن، ‌مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر كامل حكومت ايران بود. سپس،‌ در سال 1783 (‌يا 1782 ) شيخ احمد بن خليفه ‌ از قبيله ‌بني عتبه ‌ و از خاندان ‌خليفه ‌ كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كويت مهاجرت كرده بود‌ به اين سرزمين حمله و پس از شكست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت. از آن پس،‌ حكومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي– استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان ‌ خليفه ‌ ( آل خليفه )‌ قرار گرفت.2



بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه وضعيت و ثبات حكومتها در ايران همواره مستقيما در اوضاع سياسي و سرنوشت بحرين نيز تأثير گذار بوده است،‌ چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول– پادشاه قدرتمند صفوي- ،‌ و ضعف جانشينان او، راهزنان دريايي عرب تبار مستقر در بحرين نيز شروع به دست‌اندزي به خليج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتي اثري از حاكميت ايران بر بحرين باقي نماند. در خلال اين مدت نيز استعمار كهنه و قدرتمند انگليس در رقابت با قدرتهاي استعماري ديگر در منطقه،‌ و نيز در راستاي سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسامان منطقه و ضعف قدرتهاي همجوار آن،‌ شيوخ عرب خليج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دريايي و برده فروشان،‌ قرادادها تحت الحمايگي را با رهبران شيخ نشينهاي خليج فارس و از جمله بحرين به امضا رساند.3



شيخ سلمان بن احمد ( شيخ بحرين )‌ در ژانويه 1820 "‌قرارداد صلح عموي "‌ يا "‌ قرارداد اساسي "‌ (‌و در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگي )‌را با انگلستان امضا كرد.‌ او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرين، ‌خود را تحت الحمايه انگليس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت!‌ بدين ترتيب، ‌از اين زمان به بعد تا مدت 150 سال، ‌بحرين زير نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حكومت ايران را با يك مشكل جدي سياسي و ارضي روبرو كرد. پيرو آن،‌ دولت ايران (‌در زمان سلطنت ناصرالدين شاه)‌ طي يادداشتي به سفارت انگلستان در تهران به اين اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ اين يادداشت، ‌اعلام كرد كه هدف از امضاي پيمان ياد شده، ‌برقراري نظم و امنيت در خليج فارس بوده است و اگر دولت ايرن خود چنين مسئوليتي را برعهده گيرد، دولت انگليس از آن استقبال خواهد كرد! در اين پاسخ تصريح شده بود كه اگر از شيخ بحرين حركتي سر بزند كه مستلزم اقدامات جديدي از طرف دولت انگليس باشد، ‌دولت ايران در جريان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نيز مجددا شيخ بحرين در سالهاي 1880 و 1892 قراردادهاي تحت‌الحمايگي ديگري را (‌مشابه قراردادهاي تحت الحمايگي با ساير شيخ نشينها)‌ با انگلستان به امضا رساند.4







موضع گيري ايران نسبت به بحرين در طول تاريخ



دولت ايران در مدت يك و نيم قرن حاد شدن مسأله بحرين (‌1820 -1970 )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره،‌ هيچگاه جدايي بحرين از خاك ايران را نپذيرفت؛ ولي در عين حال قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت. بطوريكه در همين راستا، زماني كه دولت انگلستان (به‌عنوان دولتي كه بحرين را تحت‌الحمايه داشت)، در 1306.ش (1927.م) قراردادي با عربستان‌سعودي درباره بحرين (و قطر و امارات متصالحه) امضا كرد، دولت ايران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض كرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تماميت ارضي ايران» به جامعه ملل شكايت كرد. وزارت امورخارجه ايران، همچنين طي ارسال يادداشت اعتراض رسمي به سر رابرت كلاويو وزير مختار بريتانيا در تهران به تاريخ اول آذر 1306 (22 نوامبر 1927) يادآور شد كه: «مالكيت ايران بر بحرين محرز... است و … [ماده 6 معاهده] تا درجه‌اي كه مربوط به بحرين است، برخلاف تماميت ارضي ايران و با مناسبات حسنه‌اي كه هميشه بين دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با اين وجود دولت ايران به اين قسمت از معاهده يادشده جداً اعتراض و انتظار دارد كه اولياي دولت انگلستان به زودي اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمايند.»5



همچنين، پيش از تصميم‌ ناگهاني و بي‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاكميت ايران بر مجمع‌الجزاير بحرين با اعاده حاكميت ايران بر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك، بحرين «جزء لاينفك ايران» قلمداد مي‌شد. دولت ايران در آبان 1336 طي لايحه‌اي بحرين را رسماً استان چهاردهم كشورمان اعلام كرد. در همين راستا، در اوايل دهه 1340.ش «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» (ساواك) در زمان رياست سپهبد تيمور بختيار با كمك فكري فعالان حزب پان‌‌ايرانيست در آن تاريخ، طرحي ريخته بودند كه برابر آن با تبليغات وسيع در داخل و خارج بحرين، بحريني‌ها را به ضرورت الحاق رسمي بحرين به ايران مشتاق كنند و تحركات و تظاهراتي در بحرين و ايران براي انجام اين الحاق انجام دهند و با تمهيد مقدمات «اطلاعاتي ـ امنيتي» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواك به شكل مسافر، توريست و بازرگان به بحرين ازيك‌سو و تقويت نيروي دريايي ازسوي ديگر)، در يك روز معين شخص شاه و تيمور بختيار به همراه تعدادي ديگر از رجال سياسي و فرماندهان نظامي در يك فروند هواپيما به‌ منامه حركت كنند و در ميان استقبال پرشوري كه آنجا توسط بحريني‌ها و ايرانيان زائر و مجاور بحرين از هيئت ايراني به عمل خواهد آمد، در عمل بحرين را به تصرف نيروهاي ايراني در آورند.



اين نقشه را اسداله علم هم در زمان نخست‌وزيري‌اش (يعني پس از بركناري منوچهر اقبال در تيرماه 1341 و پيش از روي كارآمدن حسنعلي منصور در اسفند 1342) در نظر داشته و حتي به سفير انگليس هم گفته است: «بگذاريد اين جزاير را با اعزام ايراني‌ها به آنجا، ايراني بكنيم و شما هم چشم روي هم بگذاريد.»6



توسل به تحركات نظامي براي تثبيت حق حاكميت ازسوي دولت‌هاي مختلف جهان بي‌سابقه نبوده و نيست، براي نمونه در سطح منطقه‌اي، ايران براي تثبيت حاكميت خود بر اروندرود نيك از عهده برآمد و در ارديبهشت 1349 باوجود دعاوي عراق به «شط‌العرب» با پشتيباني جت‌هاي جنگنده نيروي هوايي، كشتي ابن‌سينا را از اروندرود وارد خليج‌فارس كرد و زد و برد. در مقابل وقتي صدام حسين به كويت حمله كرد با واكنش امريكا روبه‌رو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بين‌‌المللي، هم دولت آرژانتين در ارديبهشت 1361 (مه 1982) با دعوي حاكميت بر مجمع‌الجزاير فالكلندز(Falklands) در اقيانوس اطلس جنوبي در برابر حاكميت استعماري انگلستان، آن جزاير را با پياده‌نظام خود تصرف كرد، اما دولت محافظه‌كار بريتانيا در زمان نخست‌وزيري ماگارت تاچر با لشكركشي و نيز غرق‌كردن كشتي آرژانتيني «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتين را از آن جزاير بيرون راند و باز در آنجا مستقر شد. سوابق حاكميت ايران بر بحرين با حاكميت تاريخي آن در اروندرود كاملاً مشابه، بلكه از جهت حقوقي با نبود معاهده‌اي در باب بحرين (به خلاف اروندرود) قوي‌تر بود.



بايد احتمال داد كه اگر ايران همان‌طور كه حاكميت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با يك تحرك نظامي تثبيت كرد، در مورد بحرين هم دست به چنين تحركي مي‌زد و حتي در منامه قشون پياده مي‌كرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتين (يعني مقابله نظامي بريتانيا) دچار نمي‌شد. هر چند خلاف آن (يعني نوعي واكنش نظامي بريتانيا و حتي عراق) هم در برابر اين اقدام نظامي براي اعاده حاكميت ايران بر بحرين، دور از ذهن نبود؛ چنان‌كه هنگامي كه سپاه ايران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداري سلطان مراد ميرزا حسام‌السلطنه فتح كرد، دولت استعماري انگليس در سواحل خليج‌فارس نيروي دريايي به مانور پرداخت و به دولت ايران اولتيماتوم داد كه از هرات عقب‌نشيني كند.



اما مسئله بحرين در دوره محمدرضاشاه كه انگلستان بسيار ضعيف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار كه انگلستان بزرگترين امپراتوري روي زمين بود، قابل قياس نيست، يعني با عنايت به تصميم سال 1968.م دولت انگليس به خروج از شرق كانال سوئز كه شامل خليج‌فارس هم مي‌شد، به احتمال قريب به يقين در صورتي‌كه ايران بحرين را بازپس مي‌گرفت، دولت انگليس درآستانه عقب‌نشيني از شرق سوئز و تشكيل فدراسيون «امارات متحده عربي» متوسل به لشكركشي نمي‌شد. امريكا هم در آن تاريخ جز يك پايگاه نيروي دريايي كه در بحرين داشت، در خليج‌فارس مطلقاً ادعايي نداشت و تمام هم و غم آن جلوگيري از نفوذ شوروي بود، از اين‌رو به احتمال قوي، همچنان كه در داخل ايران پايگاه‌هايي براي زير نظر گرفتن شوروي داشت، با ادامه آن پايگاه در بحرين هم با ايران كنار مي‌آمد. عراق هم در اروندرود كه منافع مستقيم داشت، راه به جايي نبرده بود و احتمال اين‌كه با نداشتن دسترسي به خليج‌فارس قادر به مانور نظامي در برابر ايران در درياها باشد، نزديك به صفر بود، از اين‌رو اگر نيروي دريايي دست به تحركي زده بود، به احتمال قوي بدون خونريزي و برخورد نظامي به هدف ملي خود مي‌رسيد.



با اين اوصاف، قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شيخ عيسي از حكومت بحرين افزايش يافت و به ويژه با انتصاب "چارلز بلگريو ‌ " ‌به عنوان مشاور انگليسي حاكم جديد، و چندي بعد با انتقال پايگاه دريايي انگليس از بندر باسعيدو (‌در غرب جزيره قشم ) به بحرين و انتقال مقر نماينده سياسي انگليس در خليج فارس از بوشهر به بحرين،‌ اين قدرت و نفوذ وسيعتر و با ثبات تر شد. مقارن اين تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي،‌ ايران خواستار اعاده حق حاكميت خود بر اين سرزمين شد. در مقابل،‌ حكومت بحرين نيز با مشورت و خط دهي مشاوران و كارگزاران انگليسي مقيم بحرين بر آن شد تا ساختار جمعيتي و مذهبي اين شيخ نشين كوچك را حتي الامكان با اكثريت دادن به عربها سني مذهب از كشورهاي عربي به بحرين تشويق شد و هزاران تن فلسطيني و اعراب ديگر از كشورهاي مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند. يكي از ويژگيهاي مهم بحرين عبارت از تركيب جمعيتي (‌نژادي )‌ و مذهبي آن است.



با توجه به پيشينه تاريخي بحرين و وابستگي آن به ايران ،‌تعداد زيادي از ساكنان آن ايراني تبار هستند كه در بخشهاي گوناگون كشور مشغول به كار هستند. چنانكه با وجود تغيير و تحولات گسترده در اين امر در خلال دهه‌هاي گذشته ، حتي بر اساس منابع آماري كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادي آن را در پايان دهه 1980 ايرانيان تشكيل مي‌دادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرين را شيعيان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنيان تشكيل مي‌دهند . در حالي كه با وجود اكثريت شيعيان، ‌قدرت سياسي در دست مذاهب است و اين امر يكي از نقاط ضعف امنيت ملي آن كشور است. همين امر گاه به گاه مشكلاتي سياسي براي بحرين به وجود آورده است،‌ چنانكه مثلا در سال 1953 شيعيان بحرين كه از افزايش سريع مهاجرت كارگران عرب سني مذهب و تغيير مصنوعي ساختار جمعيتي نگران و ناراضي بودند،‌ شورش كردند. لذا برخورد بين گروههاي شيعه و سني بحرين توسعه يافت و پس از چندي رهبران گروهها با تشكيل ‌ " كميته وحدت ملي "‌ ( لجنه الاتحاد الوطني ) به يك آرامش نسبي رسيدند.7



در دوران سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زماني مسأله مالكيت و حاكميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد. در اسفند 1329 در لايحه مربوط به ملي كردن صنعت نفت ايران كه براي تصويب به مجلس شوراي ملي ارائه شد،‌ "‌شركت نفت بحرين "‌ نيز در طرح ملي شدن قرار داشت؛‌ چرا كه مجمع الجزاير بحرين بخشي از سرزمين ايران را تشكيل مي‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحه‌ اي را براي تقديم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعاي مالكيت ايران به بحرين بود. در اين لايحه كشور از نظر اداره سياسي به چهارده استان تقسيم مي‌شد كه بحرين استان چهاردهم را تشكيل مي‌داد. بدين ترتيب،‌ از ديدگاه ايران، ‌منطقه بحرين از استان فارس جدا مي‌شد و خود استان مستقلي را تشكيل مي‌داد.



اين اقدام ايران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نيز نارضايتي اعراب قرار گرفت. عليقلي اردلان وزير امور خارجه وقت ايران در سخنراني خود در مجلس شوراي ملي در پاسخ به اظهارات مقامات انگليسي در مجلس عوام آن كشور، اظهار داشت كه حق حاكميت ايران بر بحرين از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبناي ادعاي محض نبوده است، ‌بلكه "‌در واقع و بنا به دلايل و شواهد عيني،‌ ايران بر بحرين حكومت مي‌رانده است و شيوخ [بحرين]‌ نيز هر زمان كه آزاد بوده‌اند و حكومت مركزي [ايران]‌ نيز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگذار و تابع حكومت ايران دانسته‌اند "‌؛‌ ولي در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، "‌ برادران عرب ما بايد بدانند كه بحرين جزئي از پيكر ماست و مسأله بحرين از جمله منافع حياتي ايران به شمار مي‌آيد ". 8



اهميت سياسي– استراتژيك بحرين در دهه 1960 افزايش يافت،‌ به ويژه اينكه ايران شاهد افزايش فعاليتهاي انقلابي اعراب در سواحل خليج فارس در خلال سالهاي 1964- 1965 بود؛‌ ولي حضور نظامي انگليس در منطقه و نيز بندر عدن تا اندازه‌اي ترس ايران را كاهش مي‌داد؛‌ ولي در نوامبر 1967،‌ نيروهاي انگليسي پيرو جنگلهاي داخلي يمن از بندر استراتژيك عدن (نزديك باب المندب و ابتداي جنوبي درياي سرخ )‌ خارج شدند و پيرو آن،‌ جمهوري دموكراتيك خلق يمن، يمن جنوبي، به عنوان يك كشور سوسياليستي افراطي شكل گرفت. اين كشور بزودي از جنبشهاي انقلابي و چپگراي منطقه به حمايت برخواست و در اين راستا با ايران و نيز كشورهاي ميانه رو (و غرب گراي ) عرب به عنوان "‌كشورهاي مرتجع "‌ شروع به مقابله و مخالفت كرد.







خروج انگلستان از خليج فارس و وضعيت بحرين



انگلستان پس از خروج از عدن (‌يمن جنوبي)‌،‌نيروهايش را به بحرين منتقل كرد و بدين ترتيب پس از عدن، ‌مجمع الجزاير بحرين به عنوان پايگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خليج فارس مطرح شد. مدتي بعد در ژانويه 1968 ،‌پس از اينكه انگلستان اعلام كرد كه نيروهايش را تا پايان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد،‌ دولت ايران از اين تصميم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكميت خود بر بحرين منصرف نشده است. سپس،‌ با طراحي و هدايت انگلستان قرار شد فدراسيوني متشكل از نه شيخ نشين جنوب خليج فارس و از جمله بحرين در قالب يك كشور واحد پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه تشكيل شود،‌ بويژه شيخ بحرين با ابراز ناخشنودي از مسأله خروج آتي نيروهاي انگليسي ،‌و ادعاي مالكيت ايران بر بحرين آن را يك مشكل امنيتي براي آينده مجمع الجزاير دانست و بنابراين حل اين مشكل را پيوستن بحرين به فدراسيون ياد شده دانست.



عكس‌العمل ايران نسبت به تشكيل اين فدراسيون با شركت بحرين قابل پيش بيني بود؛‌ چرا كه بر خلاف موضعگيري همه كشورهاي عرب، ‌ايران با تشكيل چنين فدراسيوني مخالفت كرد. اردشير زاهدي وزير امور خارجه ايران در تاريخ 17 تيرماه 1347 در بيانيه رسمي شديداللحني اعلام داشت: "‌ايجاد چيزي به نام فدراسيون امارات خليج فارس با شركت جزاير بحرين از ديدگاه ايران مطلقا قابل قبول نيست ". محمدرضا شاه نيز به نوبه خود اعلام كرد ايجاد اين فدراسيون چيزي جز يك اقدام استعماري و امپرياليستي و تلاش براي بازگشت انلگيس به منطقه از "‌درب پشتي " منطقه نيست. او هشدار داد كه ايران در صورت لزوم براي حفظ منافع تاريخي و حقوق سرزميني خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد.9



در اين ميان‌، مذاكرات آشكار و پنهان ميان ايران، ‌انگلستان، ‌عربستان سعودي و آمريكا انجام مي‌گرفت. يكي از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرين– جدا از سياستهاي استعماري انگلستان– حمايت عربستان سعودي (‌به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه ) ‌از خواسته‌ها و آمال شيخ بحرين و نيز مرز آبهاي سرزميني و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بود كه شاه برنامه ديدار رسمي‌اش از عربستان سعودي را در اوايل سال 1968.م (‌1347.ش) به تعويق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفين اولين قدم قابل توجه در حل اختلافات ديرين دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكيت جزاير فارسي و عربي در تاريخ 24 اكتبر 1968 با امضاي يك موافقتنامه انجام گرفت. مذاكرات و توافقهاي پنهاني بين ايران و انگلستان و آمريكا و نيز امضاي توافقنامه فوق باعث شد ايران در مورد مسأله بحرين كوتاه بيايد و تا اندازه‌اي عقب نشيني سياسي كند.10







محمدرضا شاه و جدايي بحرين از ايران



شاه در ديدار رسمي خود از هندوستان، ‌در يك مصاحبه مطبوعات در "دهلي نو "‌ در تاريخ 4 ژانويه 1969 اعلام كرد كه "‌اگر مردم بحرين خواهان پيوستن به كشورم [ايران]‌ نباشند‌ ايران از ادعاهاي سرزميني اش نسبت به اين جزيره خليج فارس دست خواهد كشيد ". وي گفت چنانچه سياست بين المللي خواهان آن باشد،‌ ايران نيز خواست مردم بحرين را مي‌پذيرد. شاه تأكيد كرد كه ايران مخالف استفاده از زور براي حل مسأله ارضي بحرين است. وي در پاسخ به اين سوأل كه آيا او پيشنهاد انجام يك انتخابات عمومي يا رفراندومي در رابطه با كسب نظر مردم بحرين را دارد يا خير پاسخ داد:‌ من نمي خواهم دراين زمان وارد جزئيات مربوط به اين سوال بشوم؛ ولي هر نوع وسيله اي كه بتواند به يك روش رسمي و مورد پذيرش شما و ما و تمامي جهان نشانگر خواست مردم بحرين باشد،‌ مطلوب خواهد بود. وي در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره كرد كه بحرين 150 سال پيش به وسيله انگليس از ايران جدا شد و اكنون خودش در حال ترك خليج فارس است، ولي انگليس نمي‌تواند آنچه را كه از ايران بازستانده بدون رضايت اين كشور به طرف ديگري بدهد و در عين حال،‌ ايران پس از خروج انگلستان در پي اشغال بحرين نخواهد بود،‌ بنابراين چنين حالت و دوره‌اي يك وضعيت غير امنيتي ايجاد خواهد كرد.11



اين سخنان و اظهار نظرهاي رسمي شاه نشان دهنده رسيدن به يك نقطه سازش و توافق منطقه‌اي بين شاه و قدرتهاي بزرگ و در عين حال زمينه سازيهاي لازم افكار عمومي براي حل نهايي مسأله بحرين از طريق جدايي آن از خاك ايران بود. در آن شرايط زماني ايران نمي‌توانست از طريق نظامي بحرين را بازستاني كند،‌ اين اقدام عواقب خطرناكي براي ايران در پي داشت. مسلما انگلستان به عنوان يك قدرت بزرگ استعماري اجازه چنين اقدام جسورانه‌اي را به ايران نمي‌داد،‌ ضمن اينكه اين كار تمام كشورهاي عربي را (‌اعم از تندرو و محافظه كار )‌ عليه ايران متحد و هم پيمان مي‌ساخت. اين در حالي بود كه ايران در آن دوران درگيريهاي ارضي و مرزي و سياسي گسترده اي با عراق داشت. از طرف ديگر اين اقدام نظامي ايران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ايران نيز عضو فعال آن به شمار مي‌رفت.



بنابراين شاه با توجه به سازشهاي پنهاني انجام شده و شرايط زماني،‌ راه حل سياسي را برگزيد. چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلي نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوايل 1970) مجددا در مصاحبه‌اي خواستار حل مسأله بحرين از طريق كسب نظر مردم بحرين به طور رسمي به وسيله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پيشنهاد رسمي شاه از طريق گفتگوهاي بعدي ايران با انگلستان و دبيركل سازمان ملل (‌اوتانت ) ‌در اوايل سال 1970 به نتيجه نهايي رسيد ايران در تاريخ 9 مارس 1970 (‌9 اسفند 1348 ) ‌رسما مساعي جميله دبيركل سازمان ملل را براي استعلام نظرهاي واقعي مردم بحرين از طريق انتصاب يك نماينده ويژه خود براي انجام اين مأموريت خواستار شد.



انگلستان در تاريخ 20 مارس موافقت رسمي خود را با انجام پيشنهاد دولت ايران به اوتانت دبيركل سازمان ملل اعلام كرد. وي نيز در همان روز پس از مشورت با نمايندگان ايران و انگلستان اعلام كرد "‌كه او مساعي جميله خود را تأخير انجام خواهد داد "‌. پيرو آن، ‌او شخص "‌ويتوريو وينتسپير گيچياردي "‌ (‌ديپلمات ايتاليايي )‌ معاون دبيركل و مدير كل دفتر اروپاي سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماينده ويژه خود در كسب آراء‌مردم بحرين منصوب كرد. ضمنا وي از سوي ايران و انگلستان در راه انجام دادن مسئوليت خود و ابراز نظر و تصميم نهايي‌اش در مورد حل مسأله بحرين،‌ اختيار تام گرفت. نماينده ويژه دبيركل در امور بحرين،‌ در رأس يك هيأت پنج نفري عازم آن جزيره شد و از 29 مارس تا 18 آوريل 1970 به نظر خواهي گزينشي و گفتگو با گروههاي منتخب سياسي– اجتماعي بحرين پرداخت. ذكر اين نكته ضروري است كه برخلاف ادعاي برخي منابع خارجي مبني بر مراجعه به آراء‌ عمومي از طريق (‌رفراندوم )‌ يا انتخابات عمومي، ‌اين امر صحت ندارد،‌ بلكه به همان روش محدود گزينشي ياد شده انجام گرفت. پس از نظرخواهي از مردم بحرين،‌ گيچياردي داده‌ها و نتايج كسب شده را در گزارشي به دبيركل تسليم كرد تا بر اساس آن تصميم نهايي درباره سرنوشت بحرين اتخاذ شود. در گزارش مذكور آمده بود:‌ هيأت اعزامي دريافتند كه مردم بحرين پيشنهاد و درخواست ايران و انگلستان براي نظرخواهي و مساعي جميله سازمان ملل را در اين راه مورد ستايش و تقدير قرار دادند،‌ هيچ گونه تلخكامي و خصومتي از سوي مردم بحرين نسبت به ايرانيها مشاهده نشد و اظهار اميدواري شده بود كه "‌ادعاي [مالكيت]‌ ايران [بر بحرين]‌ يكباره و براي هميشه كنار رود "‌.



ضمنا آمده بود كه مردم بحرين پس از حل مسأله بحرين، ‌خواستار روابط نزديكتر خود با ساير كشورهاي عرب و نيز ايران هستند، ‌اينكه خواهان يك "‌كشور مستقل و با حاكميت كامل " سياسي هستند و بالاخره اينكه اكثريت تام مردم احساس مي‌كنند كه بحرين يك كشور عربي است. ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هيأت اعزامي به تفاوتهاي مختصري در نظر جمعيت شهري و روستايي بحريني‌ها پي برده‌اند،‌ از جمله در مورد ايراني تبارها، ‌افراد داراي تحصيلات بالا و گروهها ديگر اجتماعي؛ ولي اين تفاوتها از نظر نتيجه‌گيري نهايي اعضاي هيأت جنبه حاشيه‌اي (‌و نه اساسي )‌داشتند.12



رئيس هيأت اعزامي ‌گزارش خود را با اين نتيجه گيري به پايان رسانده بود كسب نظر و مشورتهاي وي در بحرين "‌او را متقاعد كرده است كه اكثريت تام مردم بحرين خواهان شناسايي هويتشان در يك شورا كاملا مستقل و داراي حق حاكميت و آزاد براي ايجاد روابطشان با ساير كشورها مي‌باشند "‌. گزارش ياد شده از سوي دبير كل به شوراي امنيت ارجاع شد و شوراي امنيت نير با استناد به نتيجه گيري نهايي گزارش تدوين شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرين و جدايي‌آن از خاك ايران در تاريخ 30 آوريل 1970 مورد تأييد و تصويب قرار داد. ايران نيز در ماه مه (‌ارديبهشت 1349 ) براي شناسايي رسمي قطعنامه شوراي امنيت در مورد استقلال بحرين در جدايي از خاك كشور دست زد. چنانكه هيأت دولت قطعنامه‌اي را به منظور تصويب تصميم شوراي امنيت به مجلس شوراي ملي تقديم كرد.



اين قطعنامه در تاريخ 24 ارديبهشت 1349 با 187 رأي مثبت و چهار راي منفي (از كل 101 نماينده حاضر ) به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. مجلس سنا نيز در 28 ارديبهشت ماه آن را به اتفاق آراء (60 رأي كل نمايندگان ) تصويب كرد نمايندگان مخالف از سوي جناح پان ايرانيسم به رهبري محسن پزشكپور رهبري مي‌شدند.13 حاكم بحرين براي اولين بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) ‌از ايران بازديد كرد و موافقتنامه اوليه مربوط به فلات قاره دو سرزمين به امضا رسيد. موافقتنامه اصلي و نهايي پس از مسافرت اردشير زاهدي (‌وزير امور خارجه )‌ به بحرين در خرداد ماه 1350 امضا شد. اين موافقتنامه براي ايران و هم براي بحرين از اهميت ويژه‌اي برخوردار بود،‌ چرا كه تعداد ميدانهاي نفتي واقع در مناطق نشانه گذاري شده قابل توجه بود از نظر بحرين و ناظران نفتي نيز همكاريهاي ايران و بحرين در زمينه اكتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانه‌گذاري شده اهميت فراوان داشت.



نتيجه گيري اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ 14 اوت 1971 منتشر شد. دولت ايران تنها يك ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت. يك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرين و انگلستان يك قرار داد دوستي با هدف (مشورت ) در مواقع ضروري با يكديگر امضا كردند! بدين ترتيب،‌ مسأله بحرين پس از يك و نيم قرن منازعه و كشمكش به نقطه حل رسيد دليل آن نيز از نظر سياسي،‌ سازش و توافق پنهاني انجام شده بين ايران و قدرتهاي غربي بر سر نقش آتي ايران در منطقه خليج فارس و اعطاي امتياز به ايران درباره يك مسأله ديگر ارضي كشور يعني جزاير سه گانه بود. در واقع بايد گفت بحرين قرباني يك بده و بستان سياسي شد و آخرين بخش جدا شده از خاك ايران در دوران معاصر بود.



اما باز پس گرفتن جزاير سه‌گانه به اين آساني صورت نگرفت. دولت ايران در برابر تبليغات گسترده عراقيها كه او را به امپرياليسم و سلطه‌جويي متهم مي‌كردند سخت ايستادگي كرد و شاه در اوايل خرداد 1349 اعلام كرد كه ايران هيچ گونه نقشه امپرياليستي در خليج فارس ندارد و آماده امضاي يك پيمان دفاعي با كشورهاي منطقه است تا ثبات آن را پس از خروج انگليسيها در آذر 1350 تأمين نمايد. ولي در ضمن حق دارد به تقويت نيروي نظامي خود براي رويارويي با رژيم‌هاي "ماجراجوي " خاورميانه بپردازد.



موضع سرسختانه ايران مورد حمايت تركيه و پاكستان و كشورهاي غربي قرار گرفت. اما در عين حال ايران از ترس اينكه مبادا عراق بيش از پيش بسوي شوروي كشانده شود،‌ در صدد يافتن راه‌حل مسالمت‌آميزي براي مسئله اروندرود برآمد و از طريق اورخان اورالب معاون وزارت خارجه تركيه به عراق پيشنهاد كرد حاضر است نيروهايش را از مرز عراق عقب بكشد مشروط بر اينكه عراق هم عينا چنين كند. ضمنا در صدد جلب دوستي ساير كشورهاي منطقه خليج‌فارس در آمد. هنوز استقلال بحرين اعلام نشده بود كه منوچهر ظلي معاون وزارت امور خارجه ايران در رأس يك هيئت "حسن نيت " به آن كشور رفت و براي نخستين بار در 23 خرداد 1349 يك هيئت بحريني از ايران بازديد كرد. مقررات رواديد بين دو كشور لغو شد و يك سال بعد ضمن ديداري كه زاهدي وزير امور خارجه ايران از بحرين كرد قرارداد مربوط به تعيين حدود فلات قاره بين دو كشور امضاء شد.





--------------------------------------------------------------------------------

پي نوشتها:



1. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، چاپ دوم1370، ص310.



2. همان، ص311.



3. اصغر جعفري ولداني، نگاهي تاريخي به جزاير ايراني تنب و ابوموسي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، چاپ اول1376، صص301-300.



4. همان، ص301.



5. م.ع. منشور گرگاني، نفت و مرواريد، سياست انگليس در خليج فارس و جزاير بحرين، تهران: انتشارات مظاهري، 1325، صص130-129.



6. اسدالله اعلم، يادداشتها، انتشارات مازيار، 1383، ص292.



7. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، پيشين، صص312-311.



8. اصغر جعفري ولداني، نگاهي تاريخي به جزاير ايراني تنب و ابوموسي، پيشين، ص302.



9. جهت مطالعه بشتر مراجعه كنيد به: اصغر جعفري ولداني، كانونهاي بحران در خليج فارس، موسسه كيهان، چاپ اول1371.



10. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، نشر البرز، چاپ سوم 1375، ص363.



11. همان، صص365-364.



12. اصغر جعفري ولداني، بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، پيشين،ص313.



13. همان، ص315.


نويسنده: احمد فريدوني

منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي




[url=http://media.farsnews.com/Media/8410/Images/jpg/A0159/A0159876.jpg]تصویر[/url]



[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8805261264]فارس[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مطلب خوب و جامعي بود دستت درد نكنه


حيف كه تكه اي از خاك وطن اينجوري از دست رفت......

نبايد كوتاه مي اومديم.........حالا واسه ما دم در آوردن و جزاير سه گانه رو طلب مي كنن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاریخچه سرزمین ایرانی بحرین

دریای پارس

در کشاش این دنیای پهناور و کهن هر زمان که ایران و ایرانی قدرتمند بوده است بسیار با سعادت و سرافرازبوده است و در هیچ کجای تاریخش یاد ندارد که بی دلیل به کشوری بیگانه یا دور دست حمله کند و آنجا را مورد تاخت و تاز و کشتار قرار دهد . هیچگاه قدرتش باعث سواستفاده برای تجاوز به کشورهای دیگر نشده است . دقیقا عکس این قضیه نیز برای ایران ما صادق است . هرزگاهی که حکومتهای نالایق بر روی کار آمده اند و منافع شخصی را بر منافع ملی ترجیح دادند سایه شوم توطئه بیگانگان , انحطاط و تجاوز های پی در پی به ایران را شاهد بوده ایم . آن زمانهایی که انوشیروان دادگر , کوروش بزرگ , داریوش بزرگ , خشایارشا , بهرام گور , تیرداد بزرگ , مهرداد بزرگ , یعقوب لیث رویگر , اسماعیل سامانی , اردشیر بابکان – شاه عباس کبیر صفوی , نادرشاه افشار و دیگر میهن پرستان ایران بر مسند قدرت نشستند ایران و ایرانی سرافراز در جهان رخ نمایی کرده است . ولی شوربختانه هنگامی که شاهان مستبد , هرزه و میهن فروشی مانند شاه سلطان حسین ها و محمد علیشاه ها بر ایران حکمرانی کردند ایران مورد یورش بیگانگان قرار گرفت و سراشیبی سقوط را به سرعت طی کرد . اینک بحث بر سر جزیره ایرانی بحرین است . سرزمینی که از دیرباز بخشی لاینفک از ایران ما بوده است . از آنجایی که استعمار پیر انگلستان و روس بی درنگ سایه شومش بر ایران اهورایی ما رخ نمایی کرده است بحرین این جزیره ایرانی را با هزاران توطئه و فریب از بدنه ایران ما جدا کردند . اینک بخشهایی از آنچه که ما به عنوان دلایل مستند و منطقی جهت اثبات هویت ملی ایرانی بحرین می شناسیم بیان میکنیم . بحرین در زمان نخست وزیری هویدا در حکومت شاهنشاهی پهلوی با توطئه گسترده انگلستان از ایران جدا شد . البته گفته می شود با پا درمیانی اعضای حزب نهضت ایران بزرگ در مجلس شورای ملی این امر به صورت قانون رسمی تصویب نشد که این به منزله غیر مردمی بودن این حرکت است . انگلستان با دهها نامه و اعتراض به سازمانهای بین المللی ایران را اشغالگر بحرین نامیده بود . پادشاه ایران که توسط عوامل بی مسئولیت و فاسد اطرافش فریب خورده بود راضی به برگزاری رفراندومی در بحرین می شود که نهایت نتیجه رفراندوم به سود انگلستان شد . رفراندومی سراسر دروغ و فریب کاری تا انگلستان به ثروت های بیکران و موقعیت ژئوپولتیک این منطقه همیشه ایرانی دست پیدا کند . ولی بدون شک اگر همان روزگار پاسخی کوبنده بر این استعمارگران داده می شد امروز هرگز شاهد جعل نام خلیج فارس به خلیج تازیان نبودیم , هرگز شاهد ادعاهای مضحک مالکیت اعراب بادیه نشین بر جزایر سه گانه ایران نبودیم , هرگز شاهد ادعای مالکیت دانشمندان ایرانی به نام بزرگان عرب نبودیم . . . و حتی شاید اگر برخوردی شدید و بنیادین از سوی دولت ایران برای جدا شدن کردن بحرین از کشورمان داده می شد شاید ما هرگز شاهد 8 سال جنگ تحمیلی برای بدست آوردن سرزمین آریایی خوزستان و نفت آن توسط عراق نبودیم . بدون شک تجزیه یک قسمت از خاک ایران حتی کوچترین عضو آن که بحرین بوده است متاسفانه میتواند بزرگترین دست آویز برای دشمنان سرزمین اهورایی ما باشد . بحرین ایران که در سال 1336 رسما توسط دولت وقت ایران استان چهاردهم این سرزمین معرفی شده بود با هزاران نیرنگ پلید توسط انگلستان پیر شوم استعمار تصرف شد . شاید نام استقلال بر خاکهای ایران گذاشته باشند ولی هیچ شهری که از ایران تجزیه شد امروز هیچ برای گفتن در جهان ندارد و ثروتهای بیکرانش توسط بیگانگان به یغما می رود . مانند نفت کردستان عراق – نفت و مروارید بحرین , نفت جمهوری آذربایجان – ترکمستان و . . . پس باید ما بدرجه ای از فهم و درک برسیم که این فتنه های بیگانه را که در لوای آزادی و دموکراسی و استقلال به شهرهای ایران می دهند را خاموش کنیم . استقلالی که امروز جمهوری آذربایجان ( ایران شمالی ) , تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , کردستانات , ارمنستان , بحرین و . . . نه در صنعت , نه در تکنولوژی , نه در اقتصاد , نه در رفاه اجتماعی , نه در پرستیژ جهانی هیچ حرفی برای گفتن ندارند . پس وظیفه ملی و میهنی ماست که برای پیوستن دوباره آنان از هیچ تلاشی دریغ نکنیم زیرا در غیر این صورت بیگانگان در جهت عکس آن بهره خواهند برد . این امری در موقیعت کنونی ایران بسیار ضروری به نظر می رسد .

تاریخ بحرین پیش از اسلام

بحرین نام مجموعه جزایری ایرانی است ک در جنوب غربی ایران قرار دارد و در غرب کشور قطر واقع شده است . نام جزایر دیگر بحرین به این شرح است : منامه , محرق , ام نعسان , ستره , ام الشجر , ام الشجیر , بنی صالح , بکا , حوار , حاله البیض . بحرین دارای محصولات بسیاری از قبیل برنج , انار , لیمو , گردو , مرکبات , موز , بادام , تمرهندی , انبه می باشد . مردم جزیره بحرین تا پیش از استقلال بیش از 2/3 ایرانی شیعه مذهب و پارسی زبان بوده اند . متاسفانه پس از جدا شدن با یاری کشورهای عربی و انگلستان هویت ایرانی آنجا را تعدیل دادند و عربهای بسیاری را راهی بحرین نمودند تا هرگونه ارتباط با ایران و هویت ایرانی را تکذیب کنند . همینطور ایرانیان بسیاری مجبور به کوچ به سواحل خلیج فارس شدند ولی تاریخ و اسناد ملی بسیاری که بر جای مانده است همه تلاشهای کشورهای بدوی عرب را بی نتیجه می گذارد و ایرانی بودن بحرین را اثبات میکند . روزگاری نه چندان دور پول ایران با ارزشترین پول بحرین بود ولی انگستان پول خود را جایگزین آن نمود . شهر منامه پرجمعیت ترین شهر بحرین است . بسیاری از مناطق بحرین نامهای ایرانی دارد منجمله : توبلی , دراز , توری , دمستان , سبز , شاخوره , فارسیه , کرانه , کرزکان , مرخ , مروزان , نویدرات که همگی مشتق شده زبان پارسی هستند .بیشتر مورخان عرب بر این باور هستند که نخستین شهری از ایران که توسط سپاه اسلام گشوده شده بحرین است .

مجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از ایران پیش از اسلام بوده است،‌ولی اعراب ساكن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حكومت و نیروهای مركزی ایران به طور مكرر مشكلات و دردسرهای زیادی برای حكومت مركزی ایران ایجاد می‌كرد؛‌ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزنی ساخته بودند. تا اینكه شاپور دوم پادشاه ساسانی ( ملقب به شاپور ذوالكتاف ،‌309,337 م) با قوای كامل و كشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشكركشی كرد و شورشیها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوی كه تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب ( 651م.) آرامش كاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمی‌دادند؛‌ زیرا تشكیلات اداری كه جانشین آن كنند نداشتند به جای آن،‌ از مرد م آن سرزمینها كه آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشكیلات اداری – اسلامی استفاده می‌نمودند و این روش به آنان كمك شایانی می‌كرد.

امین روحانی در کتاب خود معروف به ملوک العرب نوشته است : در سالهای نخستین اسلام بحرین در قلمرو ایران بود . مردمانش زرتشتی و یهودی و نصاری . منذر و تیمی از ماموران پادشاه ایران مسئول حکمرانی بر بحرین بوده اند .

به موجب تاریخ خلیج فارس یا دریای پارس جایگاه آریایی ها بوده است و سکنه شامات پیش از این در این نواحی زندگی می کردند . کتیه ای نیز از دوره آشوریان در بحرین کشف شده است . در تمامی دوران های پیش از اسلام دولت امپراتوری ایران بر کل نواحی خلیج فارس و شهرهای اطراف آن کنترل و نظارت داشته است . در کتیبه های باستانی آشور از بحرین به نام "نی دوک کی" نام برده شده است . دکتر وتسفلد و دکتر تئودوروبنت براین باورند که آریایی ها عموما بر دریای عمان و خلیج فارس ساکن بوده اند . قبرستان باستانی که امروزه در چند کیلومتری قصبه ابوعلی در جنوب منامه واقع شده است نمونه ای از این تمدن بیش از 4600 ساله در بحرین آریایی است . "دکتر وستفلد" می گوید پیش از اسلام سواحل غربی دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شده است . حتی شهری نیز ار دوره ساسانی نیز باقی است که بنام یکی از سرداران ایرانی نام گذاری شده است . این شهر امروزه اسپیدگان ( اسفنج ) نام دارد که از سردار اسپدویه گرفته شده است . پس از اسلام در زمان حضرت محمد ماموری از ظرف وی حامل پیام به مامور ایرانی در بحرین می شود . وی برای مدتی کوتاه اسلام آوردند ولی پس از مرگ پیامبر همگی به دین زرتشتی و مسیحیت بازگشتند .یکی از قدیمی ترین سند مالکیت ایران بر بحرین به محمد ابن جریر طبری باز میگردد . وی می نویسد : در زمان اشکانیان عربها همه د رحجاز بودند و بایده و مکه و یمن سکونت گاه آنان . آن گروهی که در حجاز و بادیه بودند به قحطی و گرسنگی دچار شدند . از سویی به عراق نمی توانستند وارد شوند زیرا عراق در اختیار اشکانیان ایران بود . پس از حجاز به بحرین کوچ کردند که در اختیار ایران بود .

مستشرق معروف فرانسوی کوسن دو پرسوال در کتاب خود به نام تاریخ اعراب پیش از اسلام ذکر کرده است و این جمله طبری را عینا تکرار کرده است .

ابوالفرج اصفهانی مولف کتاب اغانی در جلد یازدهم آورده است : برخی از خاندانهای عرب به ناحیه هجر در بحرین کوچ کردند ولی مردمان آنجا مانع از ورود آنان شدند و جنگ در گرفت و ساکنین آنجا شکست خوردند و اعراب در آنجا سکونت گزیدند .

تاریخ طبری ذکر میکند : در زمان پادشاهی اردشیر بابکان در بحرین شاهی به نام سنطرق حکمرانی میکرد . اردشیر سرداری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد و قلعه او را تصرف کرد و اموال وی را به عنوان غنیمت به ایران آوردند . فرزند خویش را به شاهی آنجا گماشت . اردشیر شهری در بحرین بنا کرد به نام خط که در زمان وی پایتخت این جزیره بوده است . پس از وی شاپور ذوالاکتاف که در سالهای 310 تا 379 پادشاهی میکرده است برخی اعراب تابع ایران دست به شورش می زنند . آنان از ناحیه هجر بر ضد شاهنشاه ایران شورش نمودند . شاپور قوای دریایی ارتش ایران را راهی این منطقه کرد . این نبرد پس از جنگ سناخریب نخستین نبرد دریایی است که در منطقه ثبت شده است . شاپور راهی خط , هجر , یمامه شد و آنان را در سر جای خود نشاند .

سرآرنلدویلسن مولف کتاب خلیج فارس درباره نبرد شاهپور می نویسد : شاپور در قطیف از کشتی پیدا شد و عده زیادی از شورشیان بحرینی را سرکوب کرد و کل جزیره را تحت کنترل گرفت . سپس به سوی تمیم راهی شد ولی چون شرارت اعراب خاتمه نیافت و شورشهای سختی کردند شاهپور آنان را برای عبرت گرفتن دیگران به یکدیگر بست و شانه هایشان را سوراخ نمود و طنابی از میان آنها عبور داد . پس از این واقعه بحرین برای همیشه آرام شد و تحت کنترل ایران .

کتیبه داریوش بزرگ در بیستون نیز سندی دیگر بر مالکیت ایران بر خلیج فارس و کلیه جزایر آن است : داریوش شاه از اربابه ( بخشی از عربستان ) , ماکا ( قسمت مجاور تنگه هرمز ) و . . . نام می برد . جنوب و تنگه هرمز و سواحل خلیج فارس کاملا تحت اختیار ایران بوده است .

بحرین در طول چهارصد و اندی سال حکمرانی ساسانیان بر بخش زیادی از خاورمیانه جزوی از خاک ایران بود .

کلمان هوار می نویسد در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی در سالهای 590 تا 627 میلادی پیامبر اسلام شاه بحرین به نام منذربن ساوی را که زیر کنترل شاهنشاه ایران بود به اسلام دعوت نمود و او اسلام آورد . در آن وقت در هجر پاتخت بحرین مرزبانی به نام اسبی بخت کنترل نظامی بحرین را بر عهده داشت . وی از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شده بود . چون برخی از بحرینی ها اسلام نیاورند و مجبور به دادن خراج به ماموران پیامبر شدند ساکنین بحرین سر به شورش نهادند و پس از مدتی همگی از اسلام برگشتند و زرتشتی گشتند .

در کتاب الخراج آورده شده است : پیامبر اسلام از مجوسان ( زرتشتیان ) هجر در بحرین جزیه میگرفت و قرار گشت هرکسی به دین اسلام روی آورد مال و خون و زندگی اش در امان باشد .

مستشرق فرانوسی به نام شارل شفر در ترجمه کتاب نصر خسرو قبادانی می نویسد : نام مرزبان بحرین همان اسپدویه ایرانی است .

کلمنت اوار می گوید : در زمان انوشیروان عادل سپاهی عظیم راهی خلیج فارس شد . نیروی دریایی ایران در ابوله واقع در مصب فرات تجهیز شد و از دماغه حد به عدن رفت و بیشتر نواحی عربستان را به زیر کنترل ایران در آورد . در نهایت حکومت سواحل جنوب خلیج فارس و شمال شرق جزیره العرب و جزایر بحرین به نعمان ابن منذر مامور پادشاه ایران سپرده شد . شاهنشاهان ایران بر تمام نواحی حکومتی خود از خود مردمان آن ناحیه مامور می گماشتند . در سالهای 633 میلادی مطابق با سال 12 هجری مردم بحرین از اسلام روی برگرداندند . پیشوای اینان منذر ایرانی بود که پس از چندی دوباره بحرین از زیر کنترل اعراب خارج شد و ایرانیان بر آنجا حکمرانی کردند . در زمان علی برخی از طوایف بحرین از دادن خراج سر بازدند ولی در خلافت عمر بحرین خراجهای هشتصد هزار درهم و پانصد هزار درهم به خلیفه پرداخت می کرد .

متن نامه پیامبر اسلام به نعمان ابن منذر مامور ایران در بحرین : بنام خدای بخشنده مهربان . این نامه ایست از سوی محمد فرستاده و رسول خدا بسوی منذرابن نعمان ساوی . سلام بر تو باد . به درستی که من حمد میکنم به سوی تو چنان خدایی را که نیست خدایی جز او و اینک محمد فرستاده و رسول اوست . پس من بدرستی که خدا را به یاد تو می آورم و هرکه نصیحت کند برای خود کرده است و هرکس اطاعت نماید فرستادگان مرا برای من خیر خواهی کرده است . یعنی تو به حق ایمان داری و فروتن و خاضعی . من شفاعت وی و خاندانش را خواهم نمود . پس تو و خاندانت امان می خواهی یافت پس اگر مسلمان شوی . پس گناهان تو را خواهم بخشید و تا زمانی که صالح و نیکوکار باشی در مقامت خواهی ماند و هرکه از قوم تو در دین یهود و زرتشت باقی باشد باید جزیه پرداخت نماید . . .



نهضت ایرانیان در بحرین ( پس از اسلام )

در زمان خلفای راشدین بخشی های بسیاری از ایران بر ضد حکومت اسلامی قیام کردند تا حکومت تازی را در ایران پایان دهند . این افراد خوارج نام گرفتند که بسیاری شان از مردمان ایران بودند و برخی دیگر عرب . در سال 72 هجری بحرین حکمران بحرین به نام "ابوفدیک خارجی" از اطاعت بنی امیه سرباز زد . ولی سال بعد عبدالملک بن مروان سپاهی راهی بحرین کرد و آنان را سرکوب نمود . پس از واقعه در سال 105 هجری مسعود عبدی بر ضد خلیفه قیام کرد . و بحرین را تحت کنترل خود درآورد . وی نوزده سال مستقل بر بحرین حکمرانی نمود ولی درسرانجام توسط سفیان بن عمرو کشته شد . قرامطه خوارجی بودند که پس از این واقعه در بحرین و عربستان سر به شورش نهادند . پیشوای اینان ابوطاهر ابوسعد حسنی جنابی بود که جصار شهر لحصا را در بحرین ایجاد نمود . در سال 443 هجری ناصر خسرو به بحرین سفر نمود . مردم آنجا را عموما قرامطی و همگی ایرانی توصیف کرده است . وی می نویسد : علی بن احمد نامی ایرانی مسجدی در لحسا ساخت و مسافران را در آن منزل می داد . خواجه نظام الملک نیز در سیاست نامه خود باطنیه بحرین را همگی ایرانی توصیف کرده است . نهضت قرمطیان نهضتی ایرانی بود که حمد الله مستوفی آن را به سال 319 هجری می داند که ایرانیان برای بیرون رفتن از زیر حکومت اعراب ایجاد نموده بودند . پس از قرامطه شورش صاحب الزنج در سال 449 هجری رخ داد که صاحبان آن ایرانیان بودند . برخی قیام این گروه را ظهور پیامبری جدید توصیف کرده اند . این نهضت بر ضد حکومتهای عرب بود و با برده داری در تضاد کامل بود . رهبر آنان پس از مدتی کشته شد .

در دوره دیلمیان بحرین و عمان بخشی از ایران بود و شاهزادگان ایرانی بر آنان حکمرانی می نمودند . "ابن بلخی" مورخ نامدار در کتاب فارس نامه می نویسد : چون نوبت به عضدوالدوله دیلمی رسید چندان عمارت ساخت که آن را حد نبود . در عهد او مجموع ممالک پارس کرمان و عمان و باعشر و مشرعه دریا بسیراف و پارس و . . . بود . پس از نقراض آل بویه و روی کار آمدن سلجوقیان بحرین نیز متعلق به ایران بود . در زمان عماد الدوله سلجوقی حکمران کرمان تا زمان فوت ارسلان شاه سلجوقی بحرین توسط شاه کرمان اداره می شد . پس از وی سلجوقشاه حاکم بحرین شد .

ابن بطوطه مورخ مشهور عرب که به شهرهای بسیار سفر کرده بود پس از رسیدن به بحرین می نویسد : محصول بحرین خرما , پنبه , انار و مروارید است . ساکنین آنجا از رافضیان هستند . ( رافضیان بخشی از ایالات ایران بوده است ) .

ادامه دارد.....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاریخچه سرزمین ایرانی بحرین

دریای پارس



توطئه انگلستان در جدا کردن بحرین از ایران

اعلامیه استقلال سوری بحرین با کوشش دهها ساله انگلستان در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد . یك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرین و انگلستان یك قرار داد دوستی با هدف "مشورت" در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند. بدین ترتیب ،‌ مسأله بحرین پس از یك و نیم قرن منازعه و كشمكش از سوی ایران به استعمار انگلیس واگذار شد ،‌ سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یك مسأله دیگر ارضی كشور یعنی جزایر سه گانه که همیشه بخشی از ایران بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود.


بحرین از آغاز تشكیل حکومت اسلامی و بویژه در عصر بنی امیه ،‌ از مركزیتی ویژه در حركتهای سیاسی و برخوردهای عقیدتی در منطقه خلیج فارس برخوردار شد. در سال 72 ه. ق (‌691 م . )‌ گروهی از خوارج به رهبری "‌ ابوفدك "‌ قیام بزرگی علیه حكومت اموی بر پا كردند و بحرین را از تابعیت خلفای اموی خارج ساختند فردی به نام "‌ مسعود بن ابی زینب عبدی "‌ در سال 105 ق . با اخراج والی اموی حدود بیست سال بر این مجمع الجزایر حكومت مستقل داست. در سال 151 والی بحرین ضد حكومت خلفا قیام كرد. حدود صد سال بعد قیام بردگان و سیاهپوستان منطقه به رهبری فردی ملقب به "‌ صاحب الزنج "‌ تمامی خلیج فارس را تحت تأثیر قرار داد. به دنبال آن گروهی دیگر به رهبری فردی ایرانی به نام "‌ ابوسعید بهرام جنابی "‌ (‌یا گناوه‌)‌ علیه حكومت خلفا قیام كردند و یك جنبش آزادیخواهی را در منطقه گستراندند این جنبش كه قیام ابوسعیدی یا قرمطی ( ابوسعید از پیروان حمدان قرمطی بود )‌نام گرفت،‌ از سواحل ایرن آغاز شد و ابوسعید با رفتن به بحرین آنجا را كانون مناسبی برای تحرك یافت .

پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این كشور ،‌ بحرین كماكان جزء ایران بزرگ باقی ماند.و تا قبل از قدرت رسیدن سلسله صفویه , كه پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یك حكومت واحد و متمركز شد, سرزمین ایران شاهد حكومتهای غیر متمركز و محلی متعددی بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یكدیگر بودند ،‌ بویژه اینكه ،‌حمله وحشیانه و گسترده مغولها به ایران نیز (‌در سال 1220 م. )‌همه چیز را بكلی دگرگون و آشفته ساخت ؛ ولی باید اشاره كرد كه بحرین همواره قسمتی از حكومتهای متشكل محلی در بخشهای جنوبی ایران محسوب می‌شد.

تا اینكه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (‌در سال 1506) ،‌ بسیاری از نقاط استراتژیك منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمع‌الجزایر بحرین نیز (‌ در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یك قرن از اشغال پرتغالیها،‌ شاه‌عباس کبیر در سال 1602 با لشكركشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد كرد و مجددا به ایران ملحق نمود . پس از آن ،‌مجمع الجزایر بحرین مدت 180 سال مانند گذشته در اختیار و تحت نظر كامل حكومت ایران بود. سپس ،‌ در سال 1783 (‌یا 1782 ) " شیخ احمد بن خلیفه "‌ از قبیله "‌بنی عتبه "‌ و از خاندان "‌خلیفه "‌ كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كویت مهاجرت كرده بود به این سرزمین حمله و پس از شكست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت . از آن پس،‌ حكومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی – استعماری و متجاوزگرانه انگلستان در اختیار اعضای خاندان "‌ خلیفه "‌ ( آل خلیفه )‌ قرار گرفت.

باید به این نكته مهم اشاره كرد كه وضعیت و ثبات حكومتها در ایران همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است،‌ چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول – پادشاه قدرتمند صفوی , ،‌ و ضعف جانشینان او ، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دست‌اندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتی اثری از حاكمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار كهنه و قدرتمند انلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه،‌ و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسمان منطقه و ضعف قدرتهای همجور آن ،‌ شیوخ عرب خلیج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان ،‌ قرادادها تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.

شیخ سلمان بن احمد ( شیخ بحرین )‌ در ژانیه 1820 "‌قرارداد صلح عموی "‌ یا "‌ قرارداد اساسی "‌ (‌ و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی )‌را با انگلستان امضا كرد،‌ او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرین ، ‌خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت!‌ بدین ترتیب ، ‌از این زمان به بعد تا مدت 150 سال ،‌بحرین تحت اشغال انگلستان درآمد و طبعا حكومت ایران را با یك مشكل جدی سیاسی و ارضی روبرو كرد.

قابل تذكر است كه "‌ محمد بن خلیفه "‌ حاكم وقت بحرین و نوه سلمان بن احمد با وجود اینكه در سال 1861 پیمانی را با كمپانی هند شرقی انگلیس درباره منع اقدامات جنگی ‌دزدی دریایی و تجارت برده در خلیج فارس امضا كرده بود،‌ زیر بار نفوذ انگلیس نمی‌رفت . به همین علت نیروی دریایی انگلیس در سال 1867 شهر منامه (‌پایتخت فعلی بحرین ) را گلوله باران كرد؛‌ ولی " عیسی بن علی "‌ جانشین وی در سل 1868 طی انعقاد عهدنامه‌ای ، ‌رسما به تحت الحمایی انگلیس گردن نهاد. پیرو آن ،‌ دولت ایران (‌در زمان سلطنت ناصرالدین شاه)‌ طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت ،‌اعلام كرد كه هدف از امضای پیمان یاد شده ،‌برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد كرد! در این پاسخ تصریح شده بود كه اگر از شیخ بحرین حركتی سر بزند كه مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد ،‌دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت‌الحمایگی دیگری را (‌مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها)‌ با انگلستان به امضا رساند.

دولت ایران در مدت یك و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (‌1820 ,1970 )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره سوق الجیشی ،‌ هیچگاه جدایی بحرین از خاك ایران را نپذیرفت ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه بریتانیای کبیر که روزگاری با تجاوز و غارت گری دهها کشور بیگانه را به اشغال در آورده بود را نیز نداشت. گفتنی است در داخل بحرین جدا از شیوخ آن كه عمدتا وابسته و زیر نفوذ شدید انگلستان بودند،‌ از اوایل قرن بیستم به بعد بعضا جنبش های مخالف سسیاستهای انگلستان مشاهده می‌شد؛ مثلا در سال 1911 جمعی از بازرگانان و ملی گرایان بحرین خواستار محدود شدن نفوذ انگلستان و ایجاد كمیته داوری برای حل اختلافات فیمابین به خاطر صید مروارید شدند؛‌ ولی رهبران این گروه به وسیله مقامات انگلیسی مقیم بحرین دستگیر و به هندوستان تبعید گردیدند. ضمنا پیرو چالش قدرت دولتهای عثمانی و انگلیس بر سر حاكمیت بر بحرین ،‌پیمان شناسایی استقلال بحرین در سال 1913 به وسیله دولتهای مذكور به امضا رسید كه با بروز جنگ جهانی اول ناكام ماند.

قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شیخ عیسی از حكومت بحرین افزایش یافت و به ویژه با انتصاب "‌ چارلز بلگریو ‌" ‌ به عنوان مشاور انگلیسی حاكم جدید، و چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعیدو (‌در غرب جزیره قشم ) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین،‌ این قدرت و نفوذ وسیعتر و با ثبات تر شد. مقارن این تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوی ،‌ ایران خواستار اعاده حق حاكمیت خود بر این سرزمین شد. در مقابل ،‌ حكومت بحرین نیز با مشورت و خط دهی مشاوران و كارگزاران انگلیسی مقیم بحرین بر آن شد تا ساختار جمعیتی و مذهبی این شیخ نشین كوچك را حتی الامكان با اكثریت دادن به عربها سنی مذهب از كشورهای عربی به بحرین تشویق شد و هزاران تن فلسطینی و اعراب دیگر از كشورهای مختلف عرب به بحرین هجوم آوردند. به عبارتی ساختار نیمه ایرانی این منطقه رو به محو شدن رفت و تسلط عربها و انگلیس بیشتر گشت .

یكی از ویژگیهای مهم بحرین عبارت از تركیب جمعیتی ‌ و مذهبی آن است. با توجه به پیشینه تاریخی بحرین و وابستگی آن به ایران ،‌تعداد زیادی از ساكنان آن ایرانی تبار و فارسی زبان هستند كه در بخشهای گوناگون كشور مشغول به كار می باشند . چنانكه با وجود تغییر و تحولات گسترده در این امر در خلال دهه‌های گذشته ، حتی بر اساس منابع آماری كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادی آن را در پایان دهه 1980 ایرانیان تشكیل می‌دادند! ضمنا حدود 60,70 درصد مسلمانان بحرین را شیعیان و تنها 30, 40 درصد آنان را سنیان تشكیل می‌دهند . در حالی كه با وجود اكثریت شیعیان ،‌قدرت سیاسی در دست مذهبان است و این امر یكی از نقا ضعف امنیت ملی آن كشور است . همین امر گاه به گاه مشكلاتی سیاسی بر بحرین به وجود آورده است،‌ چنانكه مثلا در سال 1953 شیعیان بحرین كه از افزایش سریع مهاجرت كارگران عرب سنی مذهب و تغییر مصنوعی ساختار جمعیتی نگران و ناراضی بودند ،‌ شورش كردند . لذا برخورد بین گروههای شیعه و سنی بحرین توسعه یافت و پس از چندی رهبران گروهها با تشكیل ‌" كمیته وحدت ملی "‌ ( لجنه الاتحاد الوطنی ) به یك آرامش نسبی رسیدند. در دورن سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زمانی مسأله مالكیت و حاكمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد . در اسفند 1329 در لایحه مربوط به ملی كردن صنعت نفت ایران كه برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد،‌ "‌ شركت نفت بحرین "‌ نیز در طرح ملی شدن قرار داشت ؛‌ چرا كه مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشكیل می‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هیأت وزیران با حضور شخص شاه لایحه‌ ای را برای تقدیم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعای مالكیت ایران به بحرین بود. در این لایحه كشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم می‌شد كه بحرین استان چهاردهم را تشكیل می‌داد. بدین ترتیب ،‌ از دیدگاه ایران ،‌منطقه بحرین از استان فارس جدا می‌شد و خود استان مستقلی را تشكیل می‌داد. این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت متجاوز انگلستان و نیز نارضایتی اعراب تحت سلطه استعمار قرار گرفت. علیقلی اردلان وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن كشور ، اظهار داشت كه حق حاكمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است ،‌بلكه "‌ در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی ،‌ ایران بر بحرین حكومت می‌رانده است و شیوخ بحرین نیز هر زمان كه آزاد بوده‌اند و حكومت مركزی ایران نیز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را بخشی از ایران می دانستند ؛‌ ایران در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، "‌ برادران عرب ما باید بدانند كه بحرین جزئی از پیكر ماست و مسأله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار می‌آید" .

اهمیت سیاسی – استراتژیك بحرین در دهه 1960 افزایش یافت ،‌ به ویژه اینكه ایران شاهد افزایش فعالیتهای انقلابی اعراب در سواحل خلیج فارس در خلال سالهای 1964, 1965 بود؛‌ ولی حضور نظامی انگلیس در منطقه و نیز بندر عدن تا اندازه‌ای ترس ایران را كاهش می‌داد ؛‌ ولی در نوامبر 1967،‌ نیروهای انگلیسی پیرو جنگلهای داخلی یمن از بندر استراتژیك عدن ( نزدیك باب المندب و ابتدای جنوبی دریای سرخ )‌ خارج شدند و پیرو آن ،‌ (‌جمهوری دموكراتیك خلق یمن )‌ ( یمن جنوبی )‌ به عنوان یك كشور سوسیالیستی افراطی شكل گرفت . این كشور بزودی از جنبشهای انقلابی و چپگرای منطقه به حمایت برخاست و در این راستا با ایران و نیز كشورهای میانه رو ( و غرب گرای ) عرب به عنوان "‌ كشورهای مرتجع "‌ شروع به مقابله و مخالفت كرد.

انگلستان پس از خروج از عدن (‌یمن جنوبی)‌ ،‌نیروهایش را به بحرین منتقل كرد و بدین ترتیب پس از عدن ،‌مجمع الجزایر ثروتمند و سوق الجیشی بحرین به عنوان پایگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خلیج فارس که مهم ترین مرکز انرژی جهان می باشد مطرح شد . مدتی بعد در ژانویه 1968 ،‌پس از اینكه انگلستان اعلام كردكه نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد،‌ دولت ایران از این تصمیم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس،‌ با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشكل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یك كشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشكیل شود،‌بویژه شیخ بحرین با ابراز ناخشنودی از مسأله خروج آتی نیروهای انگلیسی ،‌و ادعای مالكیت ایران بر بحرین آن را یك مشكل امنیتی برای آینده مجمع الجزایر دانست و بنابراین حل این مشكل را پیوستن بحرین به فدراسیون یاد شده دانست .

عكس‌العمل ایران نسبت به تشكیل این فدراسیون با شركت بحرین قابل پیش بینی بود؛‌ چرا كه بر خلاف موضعگیری همه كشورهای عرب ، ‌ایران با تشكیل چنین فدراسیونی مخالفت كرد . اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران در تاریخ 17 تیرماه 1347 در بیانیه رسمی شدیداللحنی اعلام داشت: "‌ ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شركت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست ".

محمدرضا شاه نیز به نوبه خود اعلام كرد ایجاد این فدراسیون چیزی جز یك اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انلگیس به منطقه از "‌درب پشتی " منطقه نیست. او هشدار داد كه ایران در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد.

در این میان‌، مذاكرات آشكار و پنهان میان ایران ،‌انگلستان ،‌عربستان سعودی و آمریكا انجام می‌گرفت . یكی از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرین – جدا از سیاستهای استعماری انگلستان – حمایت عربستان سعودی (‌به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه ) ‌از خواسته‌ها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آبهای سرزمینی و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بودكه شاه برنامه دیدار رسمی‌اش از عربستان سعودی را در اوایل سال 1968 (‌1347) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ 24 اكتبر 1968 با امضای یك موافقتنامه انجام گرفت . مذاكرات و توافقهای پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریكا و نیز امضای توافقنامه فوق باعث شد ایران در مورد مسأله بحرین كوتاه بیاید و متاسفانه عقب نشینی سیاسی كند.

شاه در دیدار رسمی خود از هندوستان ،‌در یك مصاحبه بی سابقه و ضد ملی در طبوعات "دهلی نو"‌ در تاریخ 4 ژانویه 1969 اعلام كرد كه "‌ اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به كشورم ایران نباشند"‌ ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد كشید. وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد،‌ ایران نیز خواست مردم بحرین را می‌پذیرد . شاه تأكید كرد كه ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل كه آیا او پیشنهاد انجام یك انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با كسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:‌

من نمیخواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم ؛ ولی هر نوع وسیله ای كه بتواند به یك روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد،‌ مطلوب خواهد بود. این حرکت غیر ملی محمد رضا شاه بدون شک مورد تائید هیچ ایرانی آگاه و ایران دوستی نبود زیرا در قوانین کشورهای آزاد و متمدن هیچ شهری حق تجزیه از کشور را ندارد و فقط در صورت تائید نمایندگان مجلس ملی آن کشور و رفراندوم از تمامی ملت آن کشور میتوان رای به خروج یک منطقه از کشوری داد و اینکه خود شاه یک نفره تصمیم به تجزیه یک شهر مهم و سوق الجیشی بگیرد چیزی جز بده بستان و دیکتاتوری حکومتی نمی باشد . محمد رضا شاه که فردی ایران دوست بود متاسفانه با این حرکت خود که در زیر فشارهای استعمار پیر انگلستان انجام گرفت لکه سیاهی در کارنامه خود به جای گذاشت . همانگونه که امروزه پس از حدود 200 سال هر ایرانی آزاده ای که عرق ملی دارد به سلاطین خودفروخته و هرزه قاجار که 17 شهر قفقاز و هرات و بلوچستان را به روسها واگذار نمودند نفرین می فرستد .

محمد رضا شاه پهلوی در ادامه پاسخ به سؤال خبرنگاران اشاره كرد كه بحرین 150 سال پیش به وسیله انگلیس به اشغال درآمد و از ایران جدا شد واكنون خودش در حال ترك خلیج فارس است، ولی انگلیس نمی‌تواند آنچه را كه از ایران بازستاده بدون رضایت این كشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال ،‌ ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود،‌ بنابراین چنین حالت و دوره‌ای یك وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد كرد. این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یك نقطه سازش و توافق منطقه‌ای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افكار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاك ایران بود. در آن شرایط زمانی ایران نمی‌توانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی كند،‌ این اقدام عواقب خطرناكی برای ایران در پی داشت. مسلمان انگلستان به عنوان یك قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانه‌ای را به ایران نمی‌داد،‌ ضمن اینكه این كار تمام كشورهای عربی را (‌اعم از تندرو و محافظه كار )‌ علیه ایران متحد و هم پیمان می‌ساخت . این در حالی بود كه ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ایران نیز عضو فعال آن به شمار می‌رفت .

بنابراین شاه با توجه با سازشهای پنهانی انجام شده دست به این اقدام ضد ایرانی زد . چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلی نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوایل 1970) مجددا در مصاحبه‌ای خواستار حل مسأله برحین از طریق كسب نظر مردم بحرین به طور رسمی به وسیله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پیشنهاد رسمی شاه از طریق گفتگوهای بعدی ایران با انگلستان و دبیركل سازمان ملل (‌اوتانت ) ‌در اوایل سال 1970 به نتیجه نهای رسید ایران در تاریخ 9 مارس 1970 (‌ 9 اسفند 1348 ) ‌رسما مساعی جمیله دبیركل سازمان ملل را برای استعلام نظرهای واقعی مردم بحرین از طریق انتصاب یك نماینده ویژه خود برای انجام این مأموریت خواستار شد.

انگلستان در تاریخ 20 مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیركل سازمان ملل اعلام كرد . وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام كرد "‌كه او مساعی جمیله خود را تأخیر انجام خواهد داد "‌ . پیرو آن ،‌او شخص "‌ ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی "‌ (‌دیپلمات ایتالیایی )‌ معاون دبیركل و مدیر كل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در كسب آراء‌مردم بحرین منصوب كرد. ضمنا وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهایی‌اش در مورد حل مسأله بحرین ،‌ اختیار تام گرفت.

نماینده ویژه دبیركل در امور بحرین ،‌ در رأس یك هیأت پنج نفری عازم آن جزیره شد و از 29 مارس تا 18 آوریل 1970 به نظر خواهی گزینشی و گفتگو با گروههای منتخب سیاسی – اجتماعی بحرین پرداخت . ذكر این نكته ضروری است كه برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آراء‌ عمومی از طریق رفراندوم یا انتخابات عمومی ،‌این امر صحت ندارد،‌ بلكه به همان روش محدود گزینشی یاد شده انجام گرفت .

پس از نظرخواهی یک رفراندوم سوری تحت کنترل انگلستان از مردم بحرین ،‌ گیچیاردی داده‌ها و نتایج كسب شده را در گزارشی به دبیركل تسلیم كرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود.

در گزارش مذكور آمده بود:‌ هیأت اعزامی دریافتند كه مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند،‌ هیچ گونه تلخكامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود كه "‌ ادعای مالكیت ایران بر بحرین یكباره و برای همیشه كنار رود "‌ . ضمنا آمده بود كه مردم بحرین پس از حل مسأله بحرین ، ‌خواستار روابط نزدیكتر خود با سایر كشورهای عرب و نیز ایران هستند، ‌اینكه خواهان یك "‌ كشور مستقل و با حاكمیت كامل " سیاسی هستند و بالاخره اینكه اكثریت تام مردم احساس می‌كنند كه بحرین یك كشور عربی است . ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هیأت اعزامی به تفاوتهای مختصری در نظر جمعیت شهری و روستایی بحرینی‌ها پی برده‌اند،‌ از جمله در مورد ایرانی تبارها ،‌افراد دارای تحصیلات بالا و گروهها دیگر اجتماعی؛ ولی این تفاوتها از نظر نتیجه‌گیری نهایی اعضای هیأت جنبه حاشیه‌ای (‌و نه اساسی )‌داشتند.
گزارش یاد شده از سوی دبیر كل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیر با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جدایی‌آن از خاك ایران در تاریخ 30 آوریل 1970 مورد تأیید و تصویب قرار داد.

ایران نیز در ماه مه (‌اردیبهشت 1349 ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین در جدایی از خاك كشور دست زد. چنانكه هیأت دولت قطعنامه‌ای را به منظور تصویب تصمیم شورای امنیت به مجلس شورای ملی تقدیم كرد.


اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد . دولت ایران تنها یك ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت . یك روز بعد (‌15 اوت )‌،‌ بحرین و انگلستان فخیمه یك قرار داد دوستی با هدف ( مشورت ) در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند ! در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود



موقعیت حساس و ثروتهای طبیعی بحرین

بحرین از دید ثروت نسبت به وسعت و جمعیتش بسیار غنی و حتی در خاورمیانه دارای مقامی والا می باشد . همین امر مهم ترین دلیل توطئه بیگانگان بر ضد این جزیزه ایرانی گشت تا آن را از ایران بزرگ جدا سازند و پادشاهان بی لیاقت و دست نشانده انگلستان و آمریکا را در آنجا روی کار آورند تا سرمایه های بیکران این سرمین را به یغما ببرند . نفت بحرین قابل توجه است ولی مروارید آن در خاورمیانه زبان زد است . از دیدگاه طبقه بندی نوع مروارید ها میتواند اینگونه دسته بندی نمود :

مروارید جیون یا مروارید غلطان که رنگش سفید مایل به سرخ است و بسیار گرانبها می باشد . مروارید سفید تمایل به سرخی زیاد . مروارید سفید و سبز مخلوط . مروارید برنک شیشه آسمانی یا کبود . مروارید خشن و درشت که نباتی نام دارد .

تا سال 1920 میلادی مروارید تنها منبع درآمد مردمان بحرین بود . ولی پس از آن با کشف نفت چهره شهر تغییر یافت و ثروتهای بسیاری نصیب مردم گشت . همگان بر این باورند که بحرین از ثروت مندترین شهرهای نفت خیز جهان است . در سال 1920 شرکت انگلیسی سندیکای شرق به ثبت رسید و جهت چپاول ثروت خاورمیانه راهی این سوی جهان شد . یکی از مدیران این شرکت شخی به نام هومز بود بود که مامور نفت بحرین شد . بحرین به دلیل آنکه فاقد آب شرب بود و با کوچکترین طوفانی چاههای نفت جزیره اش بسته می شد با آب آشامیدنی مشکلاتی داشت . لیکن هومز انگلیسی از فرصت بهره برد و امتیاز حفر چاههای عمیق آب شرب را با بهره برداری از نفت بیکران بحرین معاوضه نمود . هومز پیشنهاد استخراج را به انگلستان و آمریکا داد و شرکت نفت خلیج فارس که آمریکایی و الاصل بود آن را پذیرفت و راهی منطقه شد . در سال 1932 اولین استخراج نفت در بحرین صورت گرفت و در سال 1934 چهل هزار تن نفت از بحرین به جهان صادر شد . بعدها سالانه از یک میلیون تن نیز تجاوز کرد . هومز انگلیسی سپس قراردادی استعماری به مدت نود ساله با شیخ بحرین امضا نمود .

دلایل تاریخی و بین المللی اهمیت بحرین برای ایران :
1 ) برابر قوانین حقوق بین الملل دریاها ، تا دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین ، یعنی سواحل آبی عربستان و قطر آبهای داخلی ایران بودند و بر این اساس از دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین یک خط به تنگه هرمز و یک خط به دهانه اروند میکشیدند و تمام آن محدوده ای که در این مثلث عظیم قرار میگرفت ملک طلق ایران بود ، به تعبیر دقیقتر بیش از 80 در صد مساحت خلیج فارس خاک ایران بود و از این رهگذر :
2 ) بیش از 70 درصد منابع گازی و هیدروکربنی خلیج فارس که مهم ترین منبع انرژی جهان محسوب می شود متعلق به کشورمان بود .
3 ) بیش از 70 درصد منابع پروتئینی این محدوده متعلق به ایران بود.
4 ) تمام تردد آبی کشتی های غیر ایرانی ( اعم از عراق، کویت ، عربستان و یا کشتی های دیگر کشورهای جهان) یا میبایست با دادن حق عبور از آبهای ایران عبور میکردند و یا میبایست از آبراهه بین ایران و قطر ( بین بحرین و قطر) عبور میکردند.
5 ) دیگر نگران غارت بی وقفه منابع گازی توسط قطر نبودیم.
6 ) دیگر شاهد حضور دهها ناو امریکایی در خلیج فارس نبودیم
7 ) تمام صنعت مروارید جهانی و نفت بحرین و خلیج فارس به ایران تعلق داشت .
8 ) اگر به نقشه بحرین توجه نمایند متوجه خواهید شد که این جزیره با موقعیت فوق سوق الجیشی خود میتوانست اهرم فشار ایران برای ایجاد پایگاههای نظامی و کنترل دولتهای مرتجع عرب و متجاوز منطقه باشد. اگر بحرین از ایران جدا نمی شد شاید هرگز کشورهای عربی جرات حمله نظامی به ایران را نمی داشتند زیرا ایران می توانست از پایگاهای نظامی خود در بحرین به راحتی امارات و قطر و کویت و بخشی از عربستان که همگی به حمایت صدام حسین ملعون پرداخته بودند را مورد هدف خود قرار می داد .

9 ) اگر بحرین بخشی از ایران بود شاید هرگز امارت به خود این اجازه را نمی داد که امروز ادعای جزایر سه گانه را بکند . وقتی دیدند ایران به راحتی از بحرین چشم پوشی کرده است هرکشور بدوی و متجاوزی به اندیشه سواستفاده های بیشتر خواهد بود .

10 ) اگر بحرین بخشی از ایران بود قدرت ایران در خلیج فارس چندین برابر کنونی می بود و در حقیقت نقشه شوم انگلستان در جعل نام دریای پارس به الخلیج العربی برای همیشه در تاریخ دفن می شد و قومی بدوی به خود این اجازه را نمی داد که خلیج همیشه فارس ایرانیان را خلیج عربی بنامند .

و . . .

آنچه که مهم به نظر می آید ضرورت تبلیغ و حمایت ایران از مردم این منطقه برای پیوستن دگرباره به ایران است . امری که انجام آن ممکن و ضروری می باشد .



در تیر ماه 1386, روزنامه کیهان تهران نخستین گام را پیرامون مالکیت ایران بر بحرین برداشت







منبع:[url]http://www.ariarman.com/Bahrain_map_history.htm[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=darkblue]متاسفانه بعضی از هم وطنان علی رغم حس میهن پرستی که دارند هنوز حاضر به پذیرش بسیاری از اصول ملی ما ایرانیان از جمله پذیرش اسلام به دلیل اینکه دین برتر است نیستند.

نشانه آن در مطلب بالا که در عین ارزش فاقد درک از بسیاری از اصول اسلام است همچنان قصد دارد با استفاده از کلماتی از قبیل اهورایی و مسائل دیگر بعضا القاگر این موضوع باشند که ایران توسط اسلام مورد تجاوز قرار گرفته نه اعراب


هر چند مطلب تقریبا کامل است اما مقداری از آن را اصلاح کردم[/color]
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خبرگزاري فارس: پادشاه بحرين از برنامه‌هاي صلح آميز هسته‌اي ايران حمايت كرد و گفت ايران هيچ چشم‌داشتي به منطقه خليج فارس ندارد.


به گزارش فارس به نقل از روزنامه مصري الاهرام، "حمد بن عيسي آل خليفة " در ديدار با سردبيران روزنامه‌هاي مصري در منامه گفت: ايران در منطقه خليج [فارس] طمع‌ورزي ندارد و با كشورهاي همسايه همكاري مي‌كند.
وي با بيان اينكه "ايران در منطقه برنامه‌هاي تجاري دارد "، افزود: ايران كشوري است كه با مشكلات اقتصادي و ايجاد اشتغال روبرو است و تلاش دارد مشكلاتش را حل كند و رابطه مستحكمي با بحرين، امارات، كويت و عربستان دارد.
وي افزود: توافقنامه‌هاي بازرگاني و امنيتي ميان ايران و كشورهاي منطقه وجود دارد و كشورهاي حوزه خليج[فارس] كشورهاي ساده يا ضعيفي نيستند كه دولت‌هاي ديگر بتوانند آنها را ببلعند.
وي همچنين جزاير سه گانه ايراني را اماراتي و اشغال شده از سوي ايران خواند ولي در عين حال گفت: ميان كشورهاي حوزه خليج [فارس] و ايران همكاري وجود دارد و معتقدم كه شرايط در عراق فرق مي‌كند زيرا پيامدهاي جنگ عراق و ايران همچنان ادامه دارد و اين متوقف نشده است و 15سال است كه ادامه دارد.
وي افزود: جنگ‌ها به آساني به پايان نمي‌رسند و شرايط بين عراق و ايران تاكنون به وضع عادي خود بازنگشته است درست است كه نگراني از سوي كشورهاي خليج فارس وجود دارد ولي بايد از مشكلات جنگ و تبعات آن بگذريم و به سمت آن كشيده نشويم. تصميم جنگ عراق و ايران مختص به كشورهاي خليج [فارس] نيست و بايد از پيامدهاي منفي آن رهايي يابيم.
وي تاكيد كرد، ايران در حال حاضر مي‌گويد كه به برقراري ثبات و امنيت در عراق كمك مي‌كند و بايد براي آگاهي از نحوه تحقق اين هدف گفتگو كنيم زيرا منطقه ما تحمل جنگي ديگر را ندارد.
پادشاه بحرين همچنين گفت: ما از برنامه‌هاي صلح آميز هسته‌اي ايران حمايت مي كنيم.



منبع:[url]http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8509270095[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرمانده سني مذهب ارتش بحرین روز گذشته طی اظهاراتی بی سابقه، جمهوری اسلامی ایران را به تلاش برای ناامن کردن بحرین و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس متهم کرد.


به گزارش شیعه آنلاین به نقل از برنا، شیخ "خلیفه بن احمد آل خلیفه" فرمانده ارتش بحرین در ادامه افزود: بحرین در ثبات و امنیت به سر می برد و شلوغ کاریهای موجود به تعداد کمی از اراذل و اوباش که مانند خفاش هستند مربوط می شود که با ایران ارتباط دارند.



وی در ادامه گفت: این شلوغ کاریها بخشی از سیاستهای ایران است. این کشور امنیت عراق، کویت، لبنان، غزه و غیره نیز مختل کرده است.



فرمانده ارتش بحرین در ادامه افزود: هیچ یک از اعضای شبکه تروریستی القاعده در سرزمین های بحرینی حضور ندارند.



گفتنی است 85 درصد جمعیت بحرین را شیعیان و تنها 15 درصد را اهل سنت تشکیل می دهند. این درحالیست که اقلیت اهل سنت دولت این کشور را در دست گرفته اند و همواره به بازداشت فعالان شیعه اقدام می ورزند و در مقابل با اعتراضات شدید شیعیان روبرو می شوند.


منبع:[url]http://shia-online.ir/article.asp?id=1025&cat=1[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue][b]پيش از تصميم‌ ناگهاني و بي‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاكميت ايران بر مجمع‌الجزاير بحرين با اعاده حاكميت ايران بر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك، بحرين «جزء لاينفك ايران» قلمداد مي‌شد.[/b] [/color]

دولت ايران در آبان 1336 طي لايحه‌اي بحرين را رسماً استان چهاردهم كشورمان اعلام كرد. در همين راستا در اوايل دهه 1340، «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» (ساواك) در زمان رياست سپهبد تيمور بختيار با كمك فكري فعالان حزب پان‌‌ايرانيست در آن تاريخ، طرحي ريخته بودند كه برابر آن با تبليغات وسيع در داخل و خارج بحرين، بحريني‌ها را به ضرورت الحاق رسمي بحرين به ايران مشتاق كنند و تحركات و تظاهراتي در بحرين و ايران براي انجام اين الحاق انجام دهند و با تمهيد مقدمات «اطلاعاتي ـ امنيتي» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواك به شكل مسافر، توريست و بازرگان به بحرين ازيك‌سو و تقويت نيروي دريايي ازسوي ديگر)، در يك روز معين شخص شاه و تيمور بختيار به همراه تعدادي ديگر از رجال سياسي و فرماندهان نظامي در يك فروند هواپيما به‌ منامه حركت كنند و در ميان استقبال پرشوري كه آنجا توسط بحريني‌ها و ايرانيان زائر و مجاور بحرين از هيئت ايراني به عمل خواهد آمد، در عمل بحرين را به تصرف نيروهاي ايراني در آورند.(1)

اين نقشه را اسداله علم هم در زمان نخست‌وزيري‌اش (يعني پس از بركناري منوچهر اقبال در تيرماه 1341 و پيش از روي كارآمدن حسنعلي منصور در اسفند 1342) در نظر داشته و حتي به سفير انگليس هم گفته است: [u]«بگذاريد اين جزاير را با اعزام ايراني‌ها به آنجا، ايراني بكنيم و شما هم چشم روي هم بگذاريد.»([/u]2)

توسل به تحركات نظامي براي تثبيت حق حاكميت ازسوي دولت‌هاي مختلف جهان بي‌سابقه نبوده و نيست، براي نمونه در سطح منطقه‌اي، ايران براي تثبيت حاكميت خود بر اروندرود نيك از عهده برآمد و در ارديبهشت 1349 باوجود دعاوي عراق به «شط‌العرب» با پشتيباني جت‌هاي جنگنده نيروي هوايي، كشتي ابن‌سينا را از اروندرود وارد خليج‌فارس كرد و زد و برد. در مقابل وقتي صدام حسين به كويت حمله كرد با واكنش امريكا روبه‌رو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بين‌‌المللي، هم دولت آرژانتين در ارديبهشت 1361 (مه 1982) با دعوي حاكميت بر مجمع‌الجزاير فالكلندز(Falklands) در اقيانوس اطلس جنوبي در برابر حاكميت استعماري انگلستان، آن جزاير را با پياده‌نظام خود تصرف كرد، اما دولت محافظه‌كار بريتانيا در زمان نخست‌وزيري ماگارت تاچر با لشكركشي و نيز غرق‌كردن كشتي آرژانتيني «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتين را از آن جزاير بيرون راند و باز در آنجا مستقر شد.

سوابق حاكميت ايران بر بحرين با حاكميت تاريخي آن در اروندرود كاملاً مشابه، بلكه از جهت حقوقي با نبود معاهده‌اي در باب بحرين (به خلاف اروندرود) قوي‌تر بود. بايد احتمال داد كه اگر ايران همان‌طور كه حاكميت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با يك تحرك نظامي تثبيت كرد، در مورد بحرين هم دست به چنين تحركي مي‌زد و حتي در منامه قشون پياده مي‌كرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتين (يعني مقابله نظامي بريتانيا) دچار نمي‌شد. هر چند خلاف آن (يعني نوعي واكنش نظامي بريتانيا و حتي عراق) هم در برابر اين اقدام نظامي براي اعاده حاكميت ايران بر بحرين، دور از ذهن نيست؛ چنان‌كه هنگامي كه سپاه ايران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداري سلطان مراد ميرزا حسام‌السلطنه فتح كرد، دولت استعماري انگليس در سواحل خليج‌فارس نيروي دريايي به مانور پرداخت و به دولت ايران اولتيماتوم داد كه از هرات عقب‌نشيني كند. اما مسئله بحرين در دوره محمدرضاشاه كه انگلستان بسيار ضعيف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار كه انگلستان بزرگترين امپراتوري روي زمين بود، قابل قياس نيست، يعني با عنايت به تصميم سال 1968 دولت انگليس به خروج از شرق كانال سوئز كه شامل خليج‌فارس هم مي‌شد، به احتمال قريب به يقين در صورتي‌كه ايران بحرين را بازپس مي‌گرفت، دولت انگليس درآستانه عقب‌نشيني از شرق سوئز و تشكيل فدراسيون «امارات متحده عربي» متوسل به لشكركشي نمي‌شد. امريكا هم در آن تاريخ جز يك پايگاه نيروي دريايي كه در بحرين داشت، در خليج‌فارس مطلقاً ادعايي نداشت و تمام هم و غم آن جلوگيري از نفوذ شوروي بود، از اين‌رو به احتمال قوي، همچنان كه در داخل ايران پايگاه‌هايي براي زير نظر گرفتن شوروي داشت، با ادامه آن پايگاه در بحرين هم با ايران كنار مي‌آمد. عراق هم در اروندرود كه منافع مستقيم داشت، راه به جايي نبرده بود و احتمال اين‌كه با نداشتن دسترسي به خليج‌فارس قادر به مانور نظامي در برابر ايران در درياها باشد، نزديك به صفر بود، از اين‌رو اگر نيروي دريايي دست به تحركي زده بود، به احتمال قوي بدون خونريزي و برخورد نظامي به هدف ملي خود مي‌رسيد.

افزون بر مواضع خاص انگليس و امريكا از جهت جو بين‌المللي هم با توجه به سوابق حاكميت ايران امكان پا در مياني بيشتر از سوي مراجع بين‌المللي و درنتيجه بررسي اسناد تاريخي حاكميت ايران بر بحرين در سازمان ملل كه پايه‌اش بر «استثمارزدايي»‌ست [color=red]!!! [/color]وجود داشت و اگر ايران سياست خارجي مستقلي مي‌داشت در آن برهه خاص با داشتن توانمندي‌هاي نظامي، تصرف عملي بحرين (مانند تصرف جزيره ابوموسي) و اعمال حاكميت بر اروندرود، شايد حركتي بود كه به «ريسك» مي‌ارزيد. [color=red][b]طرفداران واگذاري بحرين (امثال اميرعباس هويدا، اسدالله علم، عباس مسعودي، علينقي عاليخاني، اردشير زاهدي و ديگران)[/b][/color]،[b] عمده‌ترين دليل پذيرش انتزاع بحرين از ايران را عدم مشروعيت توسل به نيروي نظامي براي حل مشكلات بين‌المللي و لزوم مراجعه به شوراي امنيت سازمان ملل متحد براي حل و فصل اختلافات مرزي و دعاوي متناقض مالكيت و حاكميت وانمود كردند، درحالي‌كه در عمل در اين ادعا صادق نبودند، چنان‌كه:[/b]

[b]نخست، رژيم پهلوي در داخل كشور و براي حل منازعات سياسي با اپوزيسيون داخلي، اصول گفتمان و مذاكره دور ميز را رعايت نمي‌كرد، براي نمونه مصادر امور چند روز پيش از رفراندم 6 بهمن 1341 در مسئله «انقلاب شاه و ملت»، بسياري از سران احزاب ملي و چند روحاني (ازجمله آيت‌الله طالقاني) و عده‌اي از دانشجويان را بازداشت كردند.

دوم، رژيم پهلوي در سطح منطقه‌اي هم نه‌تنها براي تصرف جزيره ابوموسي از تحركات نظامي خودداري نكردند، بلكه براي سركوبي شورشيان ظفار به خواهش سلطان عمان به آن كشور لشكركشي كردند، درحالي‌كه اگر اين ادعا درست بود كه ايران مي‌بايست در قضيه بحرين به سازمان ملل متوسل شود كه مبادا نيروهاي مسلح ايراني بدون مجوز از سازمان ملل به بحرين نزديك شوند، چگونه قابل توجيه بود كه همان رژيم بدون هيچ مجوز بين‌المللي به سرزمين‌هاي بيگانه (سلطان‌نشين عمان و مسقط) لشكر بفرستد؟![/b]

[b]علاقه بحريني ها به الحاق به ايران:[/b]
در مقابل اعزام نيروهاي مسلح ايراني به ظفار كه توجيهي نداشت، تحرك نظامي براي الحاق بحرين به ايران از جهت سوابق تاريخي و ضوابط حقوقي، به مراتب موجه‌تر بود، [b]زيرا دولت ايران در شهريور 1301، قيمت تمبر براي مرسولات پستي به بحرين را «مانند ساير نقاط ايران» معين كرد و در اسفند همان سال عده‌اي از اشخاص سرشناس بحرين از وزارت پست و تلگراف ايران طي نامه‌اي تقاضا كردند كه دفتر پستي بحرين را نيز به‌عنوان يك جزيره ايراني رأساً اداره كند. در همين سال مردم بحرين براي پيوستن به ايران «حزب نجات بحرين» را براي «استخلاص بحرين از عناصر اجنبي و الحاق آن به كشور اصلي» به رهبري شيخ عبدالوهاب زياني (از روحانيون شيعه بحرين) تشكيل دادند و شرط عضويت در حزب را از حفظ داشتن دست كم دو اصل از اصول قانون‌اساسي ايران دانستند. همزمان با اين تحركات، كميسيون مشتركي (متشكل از نمايندگان وزارت‌خارجه و وزارت فوايد عامه) در 29 اسفند 1301‌(19 مارس 1922م) براي اعاده عملي حاكميت ايران در بحرين تشكيل شد و سرانجام در 1303 ش (1924) در مطبوعات كشور و نيز در صحن مجلس شوراي ملي، پيشنهاد شد كه براي نمايندگان مردم بحرين در مجلس شوراي ملي فكري اساسي شود.(3)[/b]

زماني كه دولت انگلستان (به‌عنوان دولتي كه بحرين را تحت‌الحمايه داشت)، در 1306 ش (1927) قراردادي با عربستان‌سعودي درباره بحرين (و قطر و امارات متصالحه) امضا كرد، دولت ايران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض كرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تماميت ارضي ايران» به جامعه ملل شكايت كرد. وزارت امورخارجه ايران، همچنين طي ارسال يادداشت اعتراض رسمي به سر رابرت كلاويو وزير مختار بريتانيا در تهران به تاريخ اول آذر 1306 (22 نوامبر 1927) يادآور شد كه:

«مالكيت ايران بر بحرين محرز... است و … [ماده 6 معاهده] تا درجه‌اي كه مربوط به بحرين است، برخلاف تماميت ارضي ايران و با مناسبات حسنه‌اي كه هميشه بين دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با اين وجود دولت ايران به اين قسمت از معاهده يادشده جداً اعتراض و انتظار دارد كه اولياي دولت انگلستان به زودي اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمايند.»(4)

مهدي قلي‌خاني مخبرالسلطنه هدايت در مقام نخست‌وزير، طي شكواييه‌اي كه در 2 آذر 1306 (23 نوامبر 1927) به دبيرخانه جامعه ملل تحويل شد، «براي حفظ حقوق مسلم ايران نسبت به جزاير بحرين» رونوشت اعتراض‌نامه‌اي را كه دولت ايران به انگلستان داده بود به جامعه ملل فرستاد. اين دادخواهي ايران، در صفحه 605 «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه 1928 به چاپ رسيد و چون وزارت‌خارجه دولت انگليس، مالكيت ايران را نسبت به بحرين انكار كرد، [color=blue]وزارت‌امورخارجه ايران مجدد در 11 مرداد 1307 (2 اوت 1928) خطاب به شارژ دافر آن كشور در تهران، يادداشت بسيار مفصل و مطولي فرستاد و طي آن استدلال كرد كه [b]هيچ‌وقت دولت مستقلي به نام بحرين وجود نداشته است و ايران هم هيچ‌گاه از حقوق خود بر بحرين صرف‌نظر نكرده است و از اين رو قراردادهاي دولت انگليس با شيوخ محلي، نمي‌تواند مانع تداوم حاكميت ايران بر بحرين شمرده شود.[/b] [/color]پس از آن، وزارت‌خارجه در 1309 در زمان وزارت محمدعلي ذكاء‌الملك فروغي و در 1313 در زمان وزارت باقر كاظمي مرتب دعوي حاكميت ايران در بحرين را تعقيب كردند و چون قراردادهايي براي استخراج نفت از بحرين توسط شركت‌هاي نفت امريكايي امضا شد، دولت ايران به دولت امريكا نيز اعتراض كرد، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط متفقين در شهريور 1320 راه به جايي نبرد.

در فاصله‌ چهل و پنج‌ساله 1301 تا 1346 ايران نه‌تنها هيچ‌گاه از اعلام رسمي حاكميت خود نسبت به بحرين كوتاه نيامد، بلكه در پي تصويب لايحه مورخ آبان 1336، هميشه بحرين را «جزء لاينفك ايران و استان چهاردهم كشور» دانست. البته دولت انگلستان به لايحه 1336،‌ اعتراض كرد و مدعي شد كه بحرين «يك كشور مستقل عربي» است و نمايندگان مجلس عوام انگلستان هم آن را تكرار كردند، اما دولت و ملت ايران هميشه در برابر اظهارات انگلستان موضع مي‌گرفت و در همه مجامع بين‌المللي از حاكميت خود بر بحرين دفاع مي‌كرد.(5)

[b][color=red]موضع‌گيري ايران در باب بحرين به‌عنوان جزء لاينفك ايران سال‌ها ادامه يافت تا آن‌كه انگليسي‌ها به ذهن شاه القا كردند كه چون بحرين كشور فقيري است و درآمد كافي ندارد ايران به آساني مي‌تواند دست از حاكميت خود بر آن جزاير بردارد![/color][/b]

سردنيس رايت(Sir Dennis Wright) سفير اسبق انگلستان در ايران طي گزارش تلگرافي شماره 592 مورخ دوم آوريل 1968 خود به دولت متبوعش تصريح كرده است كه شاه تمايلي به استفاده از نيروي نظامي براي «اشغال بحرين» ندارد، ولي به ملاحظه‌ افكارعمومي مردم ايران نمي‌تواند از «ادعاي مالكيت بحرين» بدون دستيابي به امتياز ديگري دست بردارد.[color=red] وي به فاصله چند روز در گزارش ديگري (به شماره 611 مورخ هفتم آوريل 1968) مي‌نويسد كه شاه را در باب جزاير ايراني خليج‌فارس ملاقات كرده و شاه را از پيوستن به اتحاديه امارات متصالحه (امارات متحده عربي بعدي كه سه سال بعد در 1971 تشكيل شد) ناخشنود يافته است.(6)[/color]

[b]با وجود آن سوابق، محمدرضاشاه زير نفوذ و القاي انگليسي‌ها، نخست در مصاحبه‌اي با روزنامه گاردين چاپ لندن درشهريور 1345 (اوت 1966) آنچه را در دل داشت بر زبان آورد كه «بحرين با توجه به اين‌كه ذخاير مرواريد در سواحل آن به پايان رسيده است، از نظر ايران اهميتي ندارد»! در ادامه همين مواضع، شاه در سفري به هند در دي 1347 (ژانويه 1969) در دهلي‌نو اعلام كرد كه دولت شاهنشاهي نمي‌خواهد با «اعمال زور» بحرين را تصاحب كند، بلكه حاكميت بحرين را به دلخواه اكثريت مردم در يك همه‌پرسي آزاد زير نظر سازمان ملل متحد وامي‌گذارد تا اگر اكثريت مردم بحرين علاقه به ملحق‌شدن به ايران داشتند، بحرين در حاكميت ايران بماند و اگر خواستند از ايران تجزيه شده و كشوري مستقل شوند. اين «همه‌پرسي» در عمل يك «راه فرار محترمانه» براي تكذيب حاكميت ايران و محصول توافق شاه با انگليس و امريكا بود، [/b]از اين‌رو مفاد آن به دبيركل سازمان ملل متحد اعلام شد. در پي آن، مقدمات جدايي بحرين از ايران توسط يك هيئت ديپلماتيك ايراني به رياست اميرخسرو افشار (سفير ايران در لندن) طي مذاكره با ويليام لوس(William Luce) نماينده سياسي بريتانياي كبير مقيم بحرين فراهم شد.

تصميم بي‌مقدمه و ناگهاني شاه داير به دست برداشتن از حاكميت ايران بر بحرين بدون مراجعه به آراي عمومي اهالي ايران يا بحرين و حتي بدون كسب مشورت از قواي مقننه و قضاييه و حتي وزارت امورخارجه انجام شد. بر اين تصميم ايرادهاي فراواني وارد است كه ما در مقاله «سرگذشت، سرشت و سرنوشت همه‌پرسي» به آنها اشاره كرده‌ايم.(7) نتيجه اين به اصطلاح همه‌پرسي از همان آغاز، هم براي شاه و هم براي انگليس كه بحرين را تحت‌الحمايه خود داشت، معلوم بود. [color=blue]سرانجام همه‌پرسي مناسبي! بدون مشاركت عمومي انجام شد و برگزاركنندگان همه‌پرسي بي‌يال و دُم و اِشكم (يعني نظرخواهي مأموران سازمان ملل متحد از گروهي از اهالي و اصناف وابسته و غيرمستقل بحرين در زمان حضور بريتانيا در بحرين) چنين اعلام كردند كه اكثريت قاطع اهالي بحرين خواستار استقلال‌اند. شوراي امنيت سازمان ملل متحد هم طي قطعنامه شماره 278 مورخ 21 ارديبهشت 1349 (11 مه 1370م) تصويب استقلال بحرين و قبول آن كشور به عضويت سازمان ملل متحد را تصويب كرد و از محمدرضاشاه به دليل آزادمنشي و قبول اصول دموكراسي در بحرين! تقدير و تشكر كرد. براي احراز قانوني نبودن اين تصميم كافي‌ست كه به چگونگي تعامل قوه مجريه با قوه مقننه در چنين مسئله ملي مهمي اشاره شود. دولت ايران، پذيرش قطعنامه شوراي امنيت داير به استقلال بحرين را به مجلسين شورا و سنا گزارش كرد. مجلسين شورا و سنا در 9 فروردين 1349 خبر انتزاع بحرين را به‌عنوان يك امر اجرايي كه قوه مقننه با آن كاري ندارد استماع كردند. واقعاً ‌غريب است كه از بين احزاب سياسي و نمايندگان مستقل، تنها فراكسيون نمايندگان حزب پان‌ايرانيست به اين تصميم دولت اعتراض كردند و دولت اميرعباس هويدا را از اين باب، استيضاح نمودند. مجلس هم به‌ناچار موضوع تصميم را به رأي گذاشت. نمايندگان مجلسين كه اكثريت قريب به اتفاق آنها نماينده طبيعي و حقيقي مردم نبودند و مثل كارگزاران و كارمندان دولت به اين سمت منصوب شده بودند، با اطاعت بي‌قيد و شرط از اراده شاه وقت، انتزاع بحرين را از خاك كشور، در جلسه فوق‌العاده مجلس در روز 24 ارديبهشت 1349 (با 199 رأي موافق و 4 رأي مخالف) تصويب كردند.[/color]

محمدرضاه شاه البته در اين ادعا كه بحرين كشور فقيري است و الحاق آن به ايران از جهت اقتصادي به صرفه مملكت نيست، صادق نبود، اما انگيزه و غرض عمده‌اي كه شاه و نيز دولت امريكا در سر مي‌‌پختند اين بود كه با صرف‌نظركردن ايران از بحرين‌، ايران در دولت‌هاي عرب ميانه‌رو نفوذ خواهد كرد و گذشت ايران از دعوي حاكميت بر بحرين، هرگونه بهانه دشمني با ايران را از دولت‌هاي عرب تندرو (مصر و عراق) را نيز از آنها سلب خواهد كرد. شوربختانه اين آرزوي خام، در عالم خارج اتفاق نيفتاد. امريكا اميدوار بود كه پس از عقب‌نشيني داوطلبانه دولت بريتانيا از شرق سوئز ايران را ستون نظامي خود در خليج‌فارس و عربستان‌سعودي را ستون اقتصادي خود در خاورميانه قرار دهد و بدين‌وسيله مانع نفوذ شوروي در منطقه شود. تاريخ نشان داد كه نظام شاهنشاهي اگرچه توانست امنيت خليج‌فارس و تنگه هرمز را حفظ كرده و شورشيان ظفار در سلطان‌نشين عمان را نيز سركوب كند، اما فعالان سياسي و دگرانديشان داخلي (اعم از چپ‌گرا، مذهبي و ملي) در شرايط اختناق داخلي از ايفاي چنين نقشي توسط ايران در منطقه كه مستلزم تحكيم رژيم وابسته به امريكا مي‌شد، راضي نبودند و به همين دليل هم تمامي نيروهاي مخالف داخلي در انقلاب 1357 با هم متحد شدند و درنتيجه رهبران انقلاب مكرر اعلام كردند كه دولت انقلابي ايران نمي‌خواهد به نمايندگي امريكا نقش «ژاندارم منطقه» را بازي كند.

ازسوي ديگر، پيروزي انقلاب ايران كه در 1357 با شور و اشتياق اسلام و تشيع به نتيجه رسيده بود، موجي از استعمارستيزي و استبدادستيزي در كشورهاي حاشيه خليج‌فارس ازجمله بحرين ايجاد كرد. ابوالحسن بني‌صدر، شيوخ عرب جنوب خليج‌فارس را «دست‌‌نشانده» استعمار خواند و سخنگويان انقلاب به «صدور انقلاب» به سراسر جهان اسلام اميدوار بودند. در عين حال، وجود اكثريت شيعه در بحرين (و نيز عراق) موجب دغدغه حكام سني مذهب آنها بود، چرا كه شيعيان بحرين، عراق و لبنان براي جنبش مشابهي آماده مي‌شدند كه با حمله عراق به ايران و شروع جنگ هشت‌ساله، وضع دگرگون شد.

اكنون چهل و چند سال پس از جداسازي بحرين از ايران، بايد از خود بپرسيم آيا اين تصميم در باب بحرين خدمت بوده است يا خيانت؟ از خودمان،‌ يعني از نسل خودمان و نسل پيش از خودمان آغاز مي‌كنيم، آيا سكوت غريب ملت در برابر اين تصميم قابل توجيه است؟ آيا اين تصميم در مطبوعات، در قوه‌قضاييه و ديگر نهادهاي مرتبط با حفظ يكپارچگي سرزميني كشور و سرانجام در شعر و ادب فارسي چه بازتابي داشته است؟ آيا (در روز واقعه! نه بعد از سقوط رژيم پهلوي) كدام شاعر و نويسنده در اين باب موضع گرفته است؟

[color=red][b]هنگامي كه قرارداد 1919 وثوق‌الدوله منعقد شد عشقي گفت: اي وثوق‌الدوله! ايران ملك بابايت نبود/ مزد… نبود… تا كه بفروشي و… حالا آيا بحرين، ملك پدري محمدرضا شاه بود كه اين‌گونه آن را واگذار كند و با واگذاري آن حتي در مورد جزاير ايراني ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك هم يك سند قطعي كه حاكميت بلامنازع ايران را براي هميشه محرز بدارد، از طرف مقابل نگيرد؟ اينها همه نشان مي‌دهد كه رژيم شاهنشاهي تمام زورگويي‌اش براي شهروندان ايراني بي‌دفاعش در داخل بود كه با زور تمام به ايشان فشار مي‌آورد كه بايد عضو حزب رستاخير باشند وگرنه گذرنامه‌شان را بگيرند و از ايران بروند. اما همين رژيم پهلوي پهلوان در مذاكره با امريكا و انگليس از خود استقلالي نشان نمي‌داد. همچنان كه در بهمن 1357 هم سفيران امريكا و انگليس و سپس ژنرال هايزر امريكايي كه بدون اطلاع شاه براي رتق و فتق امور كشورمان به ايران آمده بودند بيشترين تأثير را در تصميم شاه به ترك كشور داشتند.[/b][/color]

[color=blue]نتيجه اخلاقي[/color]

1ـ آيا تنها خاقان مغفور فتحعلي‌شاه قاجار كه هفده شهر ايران را پس از مغلوب‌شدن در جنگي نابرابر اجباراً به روس‌ها داد مستحق دشنام ابدي است؟ آيا محمدرضا شاه و اعوان او در انتزاع بحرين (يعني كابينه اميرعباس هويدا، وزارت‌خارجه ايران به سرپرستي اردشير زاهدي، قوه مقننه با آن همه سناتور و نماينده مجلس و ديگر نهادهاي كشوري) هيچ راه فراري از تصويب قاطع اين انتزاع نداشتند؟

2ـ اگر به فرض، رژيم سابق ايران تصميمي درست مي‌گرفت و در همان تاريخ، به‌جاي «طرح نظامي ـ امنيتي تصرف بحرين» در يك مقطع كار «ديپلماتيك و مذاكرات پشت‌پرده‌اي» در مقطع بعدي، كار زيربنايي فرهنگي مي‌كرد و سپس بر برگزاري بك همه‌پرسي جدي با مشاركت همه باشندگان بحرين پاي مي‌فشرد، بخت بيشتري براي ايراني ماندن اين بخش از سرزمين پدري يا دست‌كم سرفرازي واقعي در برابر جهانيان نداشتيم؟

[b]3ـ آيا ما امروز كه سروصداهاي تجزيه‌طلبي مجدد از بيرون كشور هدايت مي‌شود، هيچ عبرتي از گذشته مي‌گيريم؟ آيا بي‌تفاوتي فرهنگ‌مندان، مطبوعاتيان و دانشگاهيان در اين مسئله مهم ملي پذيرفتني است؟ آيا نهاد هاي فرهنگي نبايد به بانگ بلند و صريح، هرگونه توطئه عليه يكپارچگي سرزمين ايران را محكوم كنند و اين‌گونه توطئه‌هاي ضد ايراني را با موضع‌گيري شجاعانه، در نطفه خفه كنند؟[/b]

4ـ اگر در آن تاريخ، مردم بحرين چه در پي تحركات حق‌طلبانه ايران به شكل يك مانور نظامي و چه در پي يك همه‌پرسي تمام‌عيار قانوني به ايران پيوسته بودند، آيا امروز تسلط ايران بر خليج‌فارس منسجم‌تر و مطمئن‌تر از اين‌كه هست نبود؟ و به فرض كه اختلاف‌هاي ايران و اعراب بر سر بحرين ناتمام مي‌ماند، آيا چنان اختلافي بهتر از اختلاف كنوني بر سر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك نمي‌بود؟

[b]5ـ اكنون دولت بحرين، دولت مستقلي است و ايران نيز ساليان دراز است كه اين كشور را همچون ديگر پاره‌هاي جداشده از پيكر ايران در شرق و غرب و شمال و جنوب كشورمان باوجود غبن فاحش در مذاكرات سياسي گذشته، رسماً شناسايي كرده است. قدم امروزين ما در جذب و جلب اعتماد مردم اين كشورها به ملت ايران براساس تاريخ مشترك گذشته و منافع مشترك امروز است. ايران و بحرين و همه همسايگان ما بايد بدانند كه دليل حضور امريكا در منطقه طمع امريكا به منابع نفتي ماست وگرنه توجيه سياسي و اقتصادي ندارد كه جان سربازان امريكايي براي حمايت از حقوق شهروندي اتباع كشورهاي خاورميانه به خطر افتد! و يا امريكا همه‌روزه مبالغ كلان از بودجه خود را براي استقرار دموكراسي در اين منطقه هزينه كند! تجربه تاريخي هم نشان مي‌دهد كه دولت امريكا پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كه بيشترين نفوذ را در ايران داشت و انگليس كه حامي شيخ‌نشين‌هاي جنوب خليج‌فارس بود، هيچ‌يك براي برقراري مردم‌سالاري در اين كشورها استفاده نكردند. پس ما بايد از تجارب گذشته خود عبرت بگيريم؛ براي كوبيدن رقيب سياسي داخلي يا منطقه‌اي دست‌ كمك به سوي بيگانه دراز نكنيم،‌ بلكه صادقانه اختلاف‌هاي خود را فراموش كنيم و با هم متحد شويم. ايران بايد عضو شوراي امنيت خليج‌فارس شود.[/b]

ايالات‌متحده امريكا دويست و سي‌سال پيش، مستعمره انگليس بود. امريكايي‌‌ها با انگليس جنگيدند و به زور، از انگليس مستقل شدند، اما امروز اين دو كشور متحد طبيعي يكديگرند و باوجود همه اختلاف‌ منابع و رقابت‌هاي تجاري و سياسي، در صحنه بين‌المللي از هم پشتيباني مي‌كنند و با هم ائتلاف دارند. چرا ايران امروز با كشورهاي همسايه كه هر كدام يكي از بخش‌هاي جداشده از پيكر ايران قديم‌اند، داراي چنين مناسبات خوبي نباشد؟ اقتدار و استقلال ايران، اقتدار همسايگان ايران است.

*سيدحسن امين استاد پيشيسن كرسي حقوق در دانشگاه كلاسكو كاليدونيا
**************************************************************
پي‌نوشت‌ها:
1ـ سعيد وزيري، منوچهر. جست‌وجو در گذشته، ص 495ـ492.
2ـ علم، اسدالله. يادداشت‌ها، چاپ علينقي عاليخاني، تهران، انتشارات مازيار، 1383، ص 292ـ291 و صفري، محمدعلي. قلم و سياست: از هويدا تا شريف امامي، ص 279.
3ـ منشور گرگاني، م.ع. نفت و مرواريد، سياست انگليس در خليج‌فارس و جزاير بحرين، تهران، چاپخانه مظاهري، 1325، ص 108ـ101.
4ـ همان، ص 1300ـ129، رمضاني، روح‌الله. خليج‌فارس، ويرجينيا، 1972، ص 248. هم او «حل اختلاف بحرين» مجله حقوق بين‌الملل هند، IJIL، سال 1972، ص 1.
5ـ دانشنامه ايرانيكا، ج 3، ص 509.
6ـ قاسمي، رضا. «به انگيزه درگذشت دنيس رايت»، ميراث ايران، ش 40، ص 29.
7ـ امين، سيدحسن. «سرگذشت سرشت و سرنوشت همه‌پرسي»، ماهنامه حافظ، ش 17 (مرداد 1384)، ص 68ـ58، در ص 65.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][color=blue][b]پيش از تصميم‌ ناگهاني و بي‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاكميت ايران بر مجمع‌الجزاير بحرين با اعاده حاكميت ايران بر جزاير ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك، بحرين «جزء لاينفك ايران» قلمداد مي‌شد.[/b] [/color]
[/quote]
icon_wink
دوست عزیز جزایر سه گانه ایران همواره تحت حاکمیت ایران بوده و هست و خواهد بود

این قضیه [b]تاخت زدن [/b]هم ساخته و پرداخته سلطنت طلبان برای کمرنگ کردن خیانت خاندان منحوس پهلوی است

البته این بعلت خیانت خاندان های پادشاهی قبل از سلسله سرسپرده پهلوی نیز بوده است اما پذیرفتن جدایی قسمتی از خاک میهن به هیچ وجه پذیرفتنی [b]نـــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــت[/b]

این هم نشانه دیگری از ژاندارم پوشالی منطقه که با آن ارتش پیشرفته (در زمان خودش) حتی قادر به حفظ کیان خودش هم نبود، و باز هم سر بر آستان حضرت روح الله(ره) و شهدای انقلاب می ساییم که با دست خالی نه با یک کشور که با تمام دنیا مقابله کرد و یک وجب از خاک پاک ایران را به اجانب نفروخت

صلی الله علیک یا روح الله(ره)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مثل این میمونه بگی ، مولوی رو ایران فروخت به ترکیه !

کم کاری شده ولی اینکه کسی بخواد به عمد قسمتی از کشورشو بده دیگه حرف مفت هست

شما اذربایجان ایران رو ببین که چه خونها ریخته شد تا از ایران جدا نشه

بهتره بدور از جانبگیری صحبت بکنیم

http://www.aerospacetalk.ir/vb/showthread.php?t=41642

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بحرين در زمان قاجارها عملا به دليل عدم اعمال حاكميت ايران بر اين جزيره از ايران جدا شده بود و دولت هاي قاجار قرن ها هيچ كنترلي بر اين جزيره نداشتند پس نميشه همه تقصيرها رو هم به گردن شاه انداخت قاجارها سرزمين هاي وسيعي مانند افغانستان/ كردستان/ قفقاز/ بلوچستان .......... رو در حالي كه باهاشون مرز خشكي و زميني داشتيم رو از دست دادند جزيره كوچك بحرين كه جاي خود دارد ميشه گفت كه شاه چوب بي لياقتي و بي عرضگي قارجارها رو خورد ايران تا زمان پهلوي دوم فاقد يك نيروي دريايي كارآمد و مدرن بود براي همين ايران هيچ وقت نتونست حاكميت خودش رو بر جزاير ايراني در خليج فارس اعمال كنه كه اين باز برميگرده به بي لياقتي سلسله قاجاريه ............ زماني هم كه بعد از هزاران سال يك نيروي دريايي مدرن توسط محمدرضا تشكيل شد عملا ديگر نميشد كاري كرد و فاتحه بحرين ده ها سال بود كه توسط انگليس و دولتهاي عربي و حاكمان محلي عرب بحرين خونده شده بود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به به عجب شاه خوب و مقتدری داشتیم مااااا

اگر ایران همان‌طور که حاکمیت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با یک تحرک نظامی تثبیت کرد، در مورد بحرین هم دست به چنین تحرکی می‌زد و حتی در منامه قشون پیاده می‌کرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتین (یعنی مقابله نظامی انگلیس - جزایر مالویناس آرژانتین) دچار نمی‌شد. هر چند خلاف آن، یعنی نوعی واکنش نظامی بریتانیا و حتی عراق، هم در برابر این اقدام نظامی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، دور از ذهن نبود اما اینگونه گشده دستی برای اعطای استقلال همان خیانت است[b]
آیا شاه مقتدر و قوی و میهن پرست و مستقل!!!! icon_wink حق داشت مالکیت (هرچند نیم بند) ایران بر بحرین را ملغی کند؟[/b]

بهتره واقع بین باشیم

ممنون از ادب شما راجع به حرف مفت ما

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خیانت کاران به بهشت نمی روند.
اما من بیشتر از همه از جدا شدن منطقه ی قفقاز از ایران ناراحت شدم (اذربایجان و ارمنستان و گرجستان به علت تشابه نژادی با ایرانیان) که به خاطر حکومت نکبت بار قاجاریان بر ایران بود.امیدوارم روزی ایران اسلامی به جایگاه واقعی خودش در جهان برسه.
زنده باد خمینی کبیر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.