mehran55

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,104
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    95

تمامی ارسال های mehran55

  1. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. اولین گردان شناسائی پارسی در سال 1959.م (1338.ه.ش) ، نیروی هوائی ایران (نیروی هوائی شاهنشاهی-IIAF) با تحویل گرفتن 16 فروند هواپیمای شناسائی RT-33A خود ، اسکادران شناسائی تاکتیکی یکم را در فرودگاه مهرآباد عملیاتی نمود. (1st TRS = 1st Tactical Reconnaissance Squadron) این گردان بعدها به ترتیب با عنوان «101ST TRS» و نهایتا «11th TRS» نامگذاری گردید. در سال های بعد و با خرید RF-5 ها توسط نیروی هوائی ، این پرنده ها جایگزین RT-33 ها شدند و اولین جت های شناسائی نیروی هوائی به تدریج بازنشسته شدند. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  2. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. یک پیشنهاد خام روز گذشته خبرگزاری دفاع پرس ،طرح لوگوی جدید ارتش جمهوری اسلامی ایران را منتشر نمود. این نماد نسبت به نماد پیشین دارای سه تغییر بود: 1- اضافه شدن دو تیر موشک به نشانه اضافه شدن نیروی چهارم ارتش ( نیروی پدافندی ارتش جمهوری اسلامی - نپاجا) 2- اضافه شدن 18 میوه زیتون 3- تغییر شکل عقاب درون طرح متعاقب آن تعدادی از دوستان در خصوص این طرح در بروز رسانی انتقاداتی را مطرح نمودند. با توجه به این مباحث ، بنده هم طرحی گرافیکی را برای ارتش جمهوری اسلامی طراحی و اجرا کردم. قطعا این طرح خالی از ایراد نیست. اما صرفا بعنوان یک فتح باب و موضوع برای بحث و گفتگو در خصوص بایدها و نبایدهای آرم و نماد ارتش می تواند زمینه ساز بحث و نظر دوستان عزیز میلیتاریست باشد پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  3. ممنون از اظهار محبت هر دو شما عزیزان و سایر عزیزانی که به بنده لطف داشتید. این مصاحبه ایشون ؛ مربوط به اوایل مهرماه امسال (1400 ه.ش) بود
  4. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. توضیح ضروری : برای بنده بهتر و راحت تر این بود که بجای کل مصاحبه فقط یکی دو جمله از مصاحبه را همراه با لینک مصاحبه قرار می دادم. اما متأسفانه مصاحبه در رسانه ای منتشر شده بود که امکان ارائه لینک مستقیم مصاحبه وجود نداشت (نه بخاطر این مصاحبه ، بلکه به دلیل سایر مطالب منتشر شده در آن رسانه) و چه بسا که عمل به روش استاندارد و قرار دادن لینک آن رسانه در تاپیک ، میلیتاری را دچار حاشیه های غیرضروری می نمود. رمزگشائی از سانحه سقوط هرکولس فرماندهان (بخش سوم) عکس تزئینی است و ارتباطی با این سانحه ندارد روایت مسئول تیم بررسی سانحه سروان (در زمان وقوع سانحه هرکولس دارای درجه سرهنگ) بهمن فرقانی - پایگاه یکم شکاری - سال 1352 سوال : شما مسئول بررسی پرونده این سانحه بودید. سقوطی که ۷ مهر ۱۳۶۰ در اطراف تهران، کهریزک رخ داد و پنج نفر از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش و سپاه در آن جان باختند. اما نوع سقوط این هواپیما از زبان بسیاری از کارشناسان هوایی، مشکوک، غیرعادی، یا حتی عمدی توصیف شده. نتیجه بررسی شما چه بود؟ اجازه بدهید همین جا شما را متوقف کنم، کدام کارشناس هوایی اظهارنظر کرده؟ همه کسانی که من در تمام این سی و چند سال به اظهارنظرهایشان گوش کردم، هیچ کدام تخصصی در بررسی سانحه نداشتند. اظهارنظرهای ادیبانه و فاضلانه بوده، بدون اینکه تخصصی داشته باشند. کسی در این مورد هیچ نظر تخصصی نداده. نظر تخصصی مال تیم ما و ضمناً تیمی [است] که از پاکستان دعوت کردیم و آمدند. فقط این دو نظریه است. بقیه همه‌اش شایعه است. سوال : خب، مثلاً کاپیتان هوشنگ شهبازی بود که در این باره عین همین مسئله را می‌گوید، یا خلبان همین هواپیما همین نظر را دارد و امیر سرتیپ مصطفی توتیایی که از نیروهای قدیمی ارتش است، ایشان هم همین نظر را می‌دهد، سرهنگ‌دوم‌ بازنشسته محمد‌علی شریف‌النسب ایشان هم همین نظر را دارند دقیقاً. در گفت‌وگوهایی که با این‌ها شده همه ایشان آن صفاتی را که من عرض کردم در مورد این سقوط به کار برده‌اند. شما نظرتان چیست؟ عرض کنم خدمتتان، همه این اشخاصی که فرمودید هیچ‌کدامشان نه در محل سانحه بودند و نه از لاشه هواپیما بازدید کردند... هیچ گونه تخصصی در بررسی سانحه ندارند. من از زمان ستوان دومی، از زمانی که وارد نیروی هوایی شدم در بررسی سانحه بودم. بهترین دوره‌های بررسی سانحه را در دانشگاه یو اس سی کالیفرنیا و در نیروی هوایی دیدم، و بیشترین سوانح نیروی هوایی را در تاریخ نیروی هوایی ایران من بررسی کرده‌ام. تمام سوانح مهم نیروی هوایی را، از جمله سانحه وزیر خارجه الجزایر، واقعه طبس، سانحه جمبوجت ایران در اسپانیا، سانحه سقوط کایت ارتشبد خاتم و ... همه این‌ها را من بررسی کرده‌ام. حالا اگر نظر من را می‌خواهید با آن آقایان [مقایسه کنید] که حتی کوچکترین تخصصی در بررسی سانحه ندارند، شما مختارید. سوال : نه، من فقط نظر آن‌ها را اعلام کردم خدمت شما. در این مصاحبه فقط نظر شما را می‌خواهیم بدانیم. هر کسی نظری دارد آزاد است در اظهار نظر، ولی هرکس از نظر تخصصی ارزشمند است، نظر او را باید بررسی کرد. سی-۱۳۰ ئی شماره ۸۵۲۵-۵ در سال ۱۳۵۶ (تصویر بالا) و همان هواپیما پس از سانحه در صبح روز هشتم مهر ۱۳۶۰ سوال : داستان را شما برای ما بگویید. این اتفاق به هرحال اتفاق بسیار مهمی بود که گفته می‌شود حتی روی مسیر جنگ هم تاثیر گذاشت و بعضی کارشناسان می‌گوید طولانی شدن سرنوشت جنگ تا حدودی مربوط به این مسئله بوده. بنابراین موضوع مهمی است. شما چه دیدید، در چه شرایطی بررسی کردید و به چه نتایجی رسیدید؟ بله.از این جا شروع کنم که تمام این سران صبح آن روز رفته بودند اهواز برای بررسی نتیجه عملیات ثامن‌الائمه، و یک نکته‌ای که بازی سرنوشت را نشان می‌دهد، وقتی فکوری و سران در اهواز پیاده می‌شوند، یکی از دوستان من، سروان مهرداد مستشاری که آنجا در دسک اهواز کار می‌کرده می‌آید پای هواپیما که با این هواپیما برگردد، چون مهرداد خلبان بود. این می‌بیندش و می‌گوید کجا داری می‌روی؟ می‌گوید می‌روم تهران. فکوری دستش را می‌گیرد و می‌گوید نه، صبر کن عصر با هم بر می‌گردیم. این آدم را از پای هواپیما بر می‌گرداند، با خودش در هواپیما بود که ایشان هم در آن سانحه شهید شدند. ولی واقعاً بازی سرنوشت بود که مرگ را به سراغ این آدم آورد. به هرحال عصر وقتی این‌ها بلند می‌شوند به طرف تهران... اولاً ترکیب خدمه پروازی را بگویم؛ خلبان آقای صولتی تجربه زیادی روی هواپیمای سی-۱۳۰ نداشت [البته جناب صولتی برعکس این ادعا را دارند]، کمک خلبان تحت آموزش بود، و مهندس پرواز این هواپیما یکی از قدیمی‌ترین مهندسان پرواز سی-۱۳۰ بود که بیش از ده‌هزار ساعت در این هواپیما پرواز داشت و بنابراین در واقع فرمانده هواپیما این آدم بود، چون هر چه می‌گفت بقیه دربست قبول می‌کردند. کما این که چنین هم شد. این‌ها وقتی می‌آیند بالای کهریزک، وقتی شروع به کم کردن ارتفاع می‌کند، دسته‌گازهای هواپیما را می‌کشد به آیدل که شروع کند به کم کردن ارتفاع. به محض این که دسته‌گازها را می‌کشد عقب، طبق گفته خود خلبان صدایی شبیه به انفجار می‌شنوند، در طرف راست هواپیما، و برق هواپیما قطع می‌شود. مهندس پرواز نگاه می‌کند به نشان‌دهنده‌های آرپی‌اِم (Revolutions per minute) چهار موتور، می‌بیند هر چهار تا صفر را نشان می‌دهند. دو دستی می‌زند توی سر خودش و می‌گوید وای، هر چهار موتورمان رفت!! تمام اِشکال از همین جا شروع می‌شود. این آقای مهندس پرواز با آن‌همه تجربه و سابقه پرواز، نمی‌دانست که آرتی‌اِم هواپیما فقط در یک شرایط ممکن است صفر نشان بدهد و آن وقتی است که برق به آن نرسد. در حالی که اگر موتورها هم خاموش بشوند، به خاطر این که باد ملخ‌ها را می‌چرخاند، ۱۲ درصد آرتی‌اِم نشان می‌دهد، هیچ‌وقت صفر نشان نمی‌دهد مگر این که برق نداشته باشد. وقتی ایشان می‌گوید چهار موتورمان رفت، چون در واقع فرمانده معنوی هواپیما ایشان بوده، خلبان هم دربست قبول این نظریه را می‌کند، و شروع می‌کند به فرود اضطراری در بیابان. و در تمام این مدت، روند موقعیت اضطراری را رعایت نمی‌کند. وقتی برق می‌رود، سوئیچی است که [با زدن آن] هواپیما از برق می‌رود روی باتری؛ این سوئیچ را اگر می‌زد روی باتری، برق می‌آمد و هیچ مشکلی نداشتند و به طور نرمال می‌آمدند و می‌نشستند. ولی این کار را نکردند و مبدل سوئیچ روی حالت باتری نبود، روی زمین هم ما ازش عکس گرفتیم، روی باتری نبود. از خدمه پروازی هم در مصاحبه پرسیدیم که آیا این کار را کردید، نکرده بود، می‌گفتند که نکرده‌اند. حتی اگر دسته‌گازها را می‌دادند جلو می‌دیدند که موتورها دارند کار می‌کنند. این کار را هم نکرده‌اند. آمده‌اند برای نشستن. در آن تاریکی‌های اول شب، به طرز معجزه‌آسایی این هواپیما را سالم می‌گذارند روی زمین. هواپیما سالم روی زمین می‌آید، خیلی مهم است این نکته، برای این که اگر خرابکاری بود یا انفجاری در هواپیما بود، خب این هواپیما سالم به زمین نمی‌نشست. تا این لحظه خون از دماغ هیچ کسی نیامده بود و همه مسافران و خدمه صحیح و سالم بوده‌اند تا این لحظه. یک مقدار که هواپیما می‌آید جلو، از بخت بد، یک خاکریز قنات سر راهشان بوده، چرخ راست هواپیما می‌رود روی خاکریز قنات، هواپیما یک‌وری می‌شود به طرف چپ، بال چپ می‌گیرد به زمین، بال می‌شکند و چون بال، باک بنزین است و پر است، بنزین‌ها می‌ریزد و هواپیما آتش می‌گیرد، و کسانی که مثل خلبان و چند تن از کرو که از پنجره کابین بیرون آمدند یا توانستند از شکافی که در بدنه ایجاد شده بود همان لحظات اول بیایند بیرون، این‌ها سالم ماندند که مجموعاً فکر کنم از نود و چند نفر سرنشین و خدمه پروازی ۱۸ نفر سالم ماندند. و بقیه در اثر دود حاصله خفه می‌شوند و بعد در آتش می‌سوزند. سوال : روایتی که کردید تا حد بسیار زیادی به آن‌چه خلبان هواپیما توصیف می‌کند، شباهت دارد. ایشان می‌گویند هر چهار موتور هواپیما به طرز استثنایی فلِیم‌آوت یا خاموش شده بوده در زمانی که برق از دست رفته. و دیگر این که یک آتش سوزی در جعبه سمت راست هواپیما اتفاق می‌افتد، که حالا بعداً به این نکته هم می‌رسیم که به داستانی درباره این موضوع قبل از پرواز اشاره می‌کند. این‌ها آیا طبیعی بوده که یک چنین هواپیمای سی-۱۳۰، چنین اتفاقی برایش بیفتد؟ ببینید، کلید معما در این جاست که اگر آن خاکریز قنات آن‌جا نبود، هواپیما صحیح و سالم نشسته بود و هیچ‌کس صدمه ندیده بود. تنها کلید معما در این‌جاست. همه این تئوری‌ها بر باد می‌رود وقتی که هواپیما صحیح و سالم به زمین بنشیند. وقتی ما رفتیم آن‌جا و بررسی کردیم، اولاً ببینید هواپیمای سی-۱۳۰ چهار موتور مستقل دارد، ما فرض کردیم خلبان راست می‌گوید و انفجاری رخ داده. تیم مواد منفجره‌مان را اول آوردیم همه جای هواپیما را [بررسی کردند]، چون مواد منفجره آثاری از خودش باقی می‌گذارد، کوچکترین اثری از مواد منفجره در لاشه هواپیما دیده نشد. و بعد، چون چهار موتور هواپیما مستقل هستند، گفتیم یک کاری بکنیم که هر چهار موتور هواپیما از بین برود، یک جای هواپیما خودمان بمب بگذاریم که هر چهار موتور از بین برود، چنین چیزی امکان ندارد! چون هر موتور این هواپیما مستقل است، شما باید چهارتا بمب در چهار نقطه هواپیما بگذاری که هر چهارتا هم با هم منفجر شوند، تا هر چهار موتور از کار بیفتد. چنین چیزی اصلاً امکان‌پذیر نیست و از عهده هیچ گروه تروریستی معمولی بر نمی‌آید که بتوانند چنین کاری بکنند. هرکولس دارای چهار موتور Allison T56 می باشد که هر یک جداگانه و مستقل از سایرین عمل می کند دلایل بعدی: موتور توربوفَن سی-۱۳۰ در حدود ۲۴۰۰۰ دور در دقیقه می‌زند، ملخ هواپیما در حدود ۱۰۲۰ دور در دقیقه می‌زند، و این یک اختلاف دوران عظیمی این جا هست که برای جبران این اختلاف، گیرباکس (جعبه دنده) تعبیه شده که دور موتور را با دور ملخ هماهنگ می‌کند. حالا اگر موتور متوقف بشود یا فلِیم‌آوت بکند، اختلاف آرتی‌اِم باعث می‌شود جعبه‌دنده خرد بشود. برای پیشگیری از این اتفاق، کارخانه سازنده آمده یک چیزی شبیه کلاچ اتوماتیک برای این جعبه دنده تعبیه کرده که به محض این که موتور فلِیم‌آوت می‌کند، این کلاچ ملخ و جعبه‌دنده را از موتور جدا می‌کند و ملخ دیگر به صورت آزاد می‌چرخد. ما هر چهار موتور این هواپیما را باز کردیم و بررسی کردیم، هر چهار کلاچ موتورها درگیر بود، یعنی نشان می‌داد که موتور کار می‌کرده. موتور از کار نیفتاده بوده. بهترین دلیل علمی ‌برای این که موتور کار می‌کرده کلاچ‌ها بود. نمی‌شد که هر چهار کلاچ همزمان بد عمل کنند. هر چهار تا درگیر بودند، یعنی داشته کار می‌کرده. بعد هم در سوانح هوایی، هواپیماهای ملخ دار وقتی روی زمین می‌نشیند، همین جور که دارد به جلو می‌رود، وقتی چرخ‌هایش می‌شکند یا هرچه، ملخ‌ها که به زمین می‌گیرد، در هر دوری که ملخ می‌زند، یک ضربه به زمین می‌زند و علامت می‌گذارد که با اندازه‌گیری این فاصله‌ها و سرعت تقریبی هواپیما می‌شود دور تقریبی موتور را حساب کرد. همه این‌ها را که حساب کردیم دقیقاً دوری در حدود آیدل را نشان می‌داد. بنابراین، خلبان مسلماً می‌گوید بله، خرابکاری بوده برای این که یک اشتباه کوچک ساده و اجرا نکردن دستورالعمل اضطراری باعث شده که تعداد زیادی آدم مهم و غیرمهم، انسان‌ها جانشان را از دست داده‌اند. مسلماً وجدانش قبول نمی‌کند خطای خودش را بپذیرد و سعی می‌کند به در و دیوار بزند. ولی دلایل علمی این‌ها بود... سوال : خب اگر برق هواپیما قطع شده باشد و برق موتورها قطع شده‌اند، یعنی سیستم برق و هیدرولیک هواپیما قطع شده باشد، چه کاری از دست خلبان بر می‌آید در چنین شرایطی؟ دستورالعمل اضطراری قطع برق که در چک‌لیست هر خلبانی هم هست، نوشته آقا این مبدل سوئیچ را از این‌ور بزنید آن‌ور به روی باتری. همه چیز به حال عادی بر می‌گشت. فقط یک حرکت انگشت ایشان کافی بود تا از این سانحه جلوگیری بکند، این کار را نکرده. خلبان علی صولتی - در گفتگو با یکی از رسانه های داخل کشور از اقدامات خود در زمان سانحه دفاع نمود سوال : آقای فرقانی، آقای صولتی به روایت خودش می‌گوید از سال ۵۲ که به آمریکا می‌رود برای خلبانی و دوسال بعد که بر می‌گردد، از سال ۵۴ درواقع ایشان به واحد سی-۱۳۰ در ارتش ملحق می‌شود، و از آن موقع سابقه راندن این هواپیما را داشته. در جنگ هم پروازهای زیادی داشته. چطور خلبانی که این همه سال در این هواپیما کار کرده این موضوع ساده را متوجه نشده؟ از خودشان باید بپرسید. از ایشان بپرسید چرا طبق چک‌لیست عمل نکرده. بعد که توی هواپیما می‌روند، چک‌لیست را باز می‌کنند جلویشان می‌گذارند، اولین آیتم چک‌لیست این است که مبدل سوئیچ را بزن روی باتری، و نکرده. در محل سانحه هم که عکس گرفتیم از پنل، سوئیچ روی مبدل بود، هنوز روی باتری نرفته بود. سوال : سؤال این جاست که چرا دلیل این سقوط هیچ‌وقت اعلام نشد؟ به هرحال وقتی هواپیمایی در این سطح سقوط می‌کند، حتماً دلایلش اعلام می‌شود در همه جای دنیا. این که در این باره چنین سکوتی ترجیح داده شد علتش چیست؟ والله من سیاستمدار نیستم. دلایلش هر چه هست، ما نتیجه بررسی‌هایمان را در گزارشم کتباً اعلام کردم. بعد یکی از دوستانی که در ضداطلاعات سپاه کار می‌کرد، به من گفت چون خلبان اصرار می‌کند که بمب‌گذاری بوده و بعضی از دوستان عقیدتی‌سیاسی هم با او موافق هستند، زمزمه این را می‌کنند که مجاهدین بمب گذاشته بودند توی هواپیما و آقای فرقانی دارد با مجاهدین همکاری می‌کند که این داستان را لاپوشانی کند. من به خاطر این که از خودم محافظت کنم، در انتهای گزارشم پیشنهاد کردم که به دلیل اهمیت سانحه پیشنهاد می‌کنم از یکی از کشورهای دوست و برادر، تیم بررسی سانحه دعوت بکنیم و بدون اینکه اطلاعاتی به آن‌ها بدهیم، آن‌ها بیایند و مجدداً بررسی کنند. خوشبختانه این پیشنهاد من قبول شد و از پاکستان دعوت کردند یک ژنرال پاکستانی که رئیس امنیت پرواز نیروی هوایی پاکستان بود با یک تیم متخصص سی-۱۳۰ آمدند و بررسی کردند و دقیقاً همان‌هایی را که ما کشف کردیم، دقیقاً آن‌ها را تایید کردند. یعنی دو منبع بی‌طرف این مسئله را تأیید کردند. حالا چرا اعلام نکردند، این دست من نبود. من گزارشم را به صورت خیلی محرمانه به ستاد نیروی هوایی دادم. من بعد از آن هیچ کنترلی روی گزارش‌های بعد از سانحه ندارم. سوال : نکته‌ای را خلبان پرواز مطرح می‌کند که من این روایت را از قول خودشان می‌گویم، شما ببینید شنیده‌اید این را یا نه. یک بار هم اشاره کردم به آن. اما دقیق‌ترش این است که ایشان می‌گوید بعد از سانحه، مسئول تیم پروازی، کسی به نام علی پهلوان، به ایشان گفته که قبل از پرواز، دونفر های‌لِوِل متخصص برق آمده‌اند و موقعی که هنوز هواپیما در اهواز بوده، درِ جعبه‌ای را که بغل هواپیما بوده و همان جا هم در زمان سقوط آتش گرفته را باز کردند و دستکاری کردند. آقای پهلوان ازشان پرسیده که چرا باز می‌کنید و چه کار دارید به این بخش، گفته‌اند دستور داریم ببینیم خلبان نکند اسلحه‌ای قایم کرده باشد این جا. می‌گوید این واقعه بعداً اصلا پیگیری نشد. شما چیزی در این مورد شنیدید؟ هیچ گزارشی در این مورد هیچ کس به ما و به اطلاعات و هیچ جای دیگری [نداد و] هیچ نوع گزارشی در این مورد وجود ندارد و این فقط گفته خلبان است بعد از این واقعه. ولی در این مورد کوچکترین گزارشی به هیچ جا نشده. یعنی اصلاً چنین گزارشی وجود ندارد. فقط گفته آقای صولتی است. سوال : سرهنگ فرقانی، مسئول تیم بررسی پرونده سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ که در ۷ مهر ۱۳۶۰ در حوالی کهریزک سقوط کرد. سپاسگزارم که با ما گفت‌وگو کردید. تشکر می‌کنم از وقتی که به من دادید. بهمن فرقانی - جانشین پایگاه وحدتی در آغاز جنگ - رئیس بازرسی و ایمنی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  5. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. رمزگشائی از سانحه سقوط هرکولس فرماندهان (بخش دوم) فرندلی فایر ؟؟؟ علت سقوط هواپیما در ابتدا حمله هوایی عراق عنوان شد، اما صحت این روایت بعدها زیر سوال رفت و از احتمال خرابکاری توسط منافقین (مجاهدین خلق) سخن به میان آمد. در مورد سوابق سیاسی و روانی خدمه پروازی و پرسنل مستقر در فرودگاه اهواز تحقیقات به عمل آمد و سندی دال بر همکاری آنها با سازمان مجاهدین خلق به دست نیامد. (هیچ یک از خدمه هواپیما پس از سانحه مورد پیگرد قانونی قرار نگرفتند). حتی احتمال آتش خودی هم مطرح شد. علت سقوط هواپیمای سی۱۳۰ حامل فرماندهان ارشد نظامی ممکن است شلیک پدافند خودی باشد یا نباشد اما سقوط هواپیماها و هلیکوپترهای خودی توسط پدافند هوایی ایران بارها در ۴۰ سال اخیر رخ داده و در خاطرات مقام‌های رسمی، از جمله «مرحوم هاشمی رفسنجانی» به عنوان جانشین فرمانده کل قوا در فرماندهی جنگ ایران و عراق آمده است. سروان «محمد مصطفوی‌فر» از پرسنل پیشین پدافند نیروی هوایی ارتش ایران در کتاب خود به نام «شلیک به آسمان» توضیح داده است که چه‌گونه پدافند به اشتباه هواپیماهای خودی را هدف می‌گرفته است و اشاره نموده که حتی یک بار با مسوولیت شخصی پس از شلیک به یک هواپیمای سی۱۳۰، موشک پدافندی را پیش از اصابت منفجر کرده بود. خاطره او مربوط به ماه‌های ابتدای جنگ است که هواپیماهای عراقی خود را به آسمان حوالی تهران رسانده و توانسته بودند از دست رادار بگریزند و در مسیری که پشت کوه قرار داشت، فرار کنند. تنها یک هواپیما به سمت ورامین رفته بود: اپراتور وقت پدافند هوایی ارتش می‌گوید صدای موتور هواپیما، صدای جت نبود و سرعت آن ۴۵۰ کیلومتر در ساعت بود. در حالی که هواپیماهای جنگی عراق نزدیک به هزار کیلومتر سرعت داشتند. درشتی آن هواپیما در صفحه رادار زیادتر از جت جنگنده بود و سمت ورامین می‌رفت در حالی که جت‌های جنگنده عراقی برای فرار باید به سمت عراق حرکت می‌کردند. در حالی که موشک پدافند به سمت هواپیما در حرکت بود و اپراتور پدافند درباره درست بودن هدف شک کرده بود، ناگهان یک نظامی وارد اتاق عملیات می‌شود و می‌گوید: این اپراتور پدافند هوایی می‌گوید دستش روی دکمه خودکشی موشک پدافند بوده است و در این لحظه آن را فشار می‌دهد. با منفجر شدن موشک در آسمان، به هواپیما برخورد نمی‌کند. ساعت هشت شب مشخص شده بود که آن هواپیما که از موشک پدافند هوایی نجات پیدا کرده بود، در فرودگاه اصفهان به زمین نشسته است: و اما در مورد این سانحه به خصوص : و اما ... شرح سانحه هواپیمای یاد شده در ساعت ۱۲:۳۰ از مهرآباد پرواز و پس از سه ساعت و سی دقیقه و پرواز در مسیر تهران-بوشهر-اهواز در فرودگاه اهواز فرود آمدند. پس از حدود یک ساعت و ۱۵ دقیقه توقف در اهواز، حامل پیکر ۳۲ شهید، ۲۷ مجروح جنگی، ۴۰ سرنشین و ۹ خدمه پروازی (مجموع ۱۰۸ نفر مشتمل بر شهداء درون تابوت ها) اهواز را به مقصد تهران ترک کرد. خلبان هواپیما سروان علی صولتی، کمک خلبان ستوان یکم محمود خرم دل، خلبان ناظر ستوان یکم مصطفی ایزدی فرد، ناوبر ستوان دوم ابراهیم احمدی آل‌هاشم، سر مکانیک پرواز ستوان‌یار دوم احمد حسینی، مکانیک پرواز استوار مجید موحدی، مکانیک پرواز تحت آموزش گروهبان دوم امیر تهرانی و لودمستر استوار دوم جمشید کوزه‌گری خدمه هواپیما بودند. پس از حدود یک ساعت پرواز، ضمن تماس با تقرب مهرآباد در فاصله ۳۰ مایلی تهران، اجازه نزول به ۸۵۰۰ پایی به خلبان داده شد. خلبان عبور از ارتفاع ۱۱ هزار پایی را گزارش کرد و پس از تغییر فرکانس به منظور تماس با عملیات پایگاه یکم ترابری اعلام کرد که برق هواپیما قطع و کلیه موتورها خاموش شده است. عین مکالمات به شرح زیر است: پس از مدتی چون تلاش تقرب مهرآباد برای تماس با هواپیمای مزبور به جایی نمی‌رسد، از دو فروند هواپیمای جنگنده اف-۴ که در منطقه در حال پرواز بودند، درخواست تجسس می‌شود که در ساعت ۱۹:۴۷ خلبان یکی از آنها اطلاع می‌دهد که در رادیان ۱۵۰ درجه ۱۷ مایلی آتش‌سوزی دنباله‌داری مشاهده می‌شود. بلافاصله اقدامات نجات آغاز و از آتش‌نشانی پالایشگاه تهران و شهرری و گروه ضربت قصر فیروزه کمک خواسته می‌شود و دو فروند هلیکوپتر بل ۲۱۴ و یک فروند سی اِچ-۴۷ شینوک از گردان جست‌وجو و نجات، به محل اعزام و در ساعت ۲۰:۳۰ در منطقه فرود می‌آیند. جمعاً ۲۷ سرنشین با کمک اهالی و خلبانان از هواپیما خارج شده که در مسیر انتقال به بیمارستان هفت نفر فوت می‌شوند. یکی دیگر از مجروحان نیز چند روز بعد در بیمارستان فوت می‌کند(شهید محمد جهان آرا). [علت اینکه در گزارشات روزهای اول نامی از شهید جهان آرا در بین شهدای حادثه برده نمی شود همین است] با توجه به نشستن فرماندهان و مقامات نظامی و دفاعی چون فلاحی، فکوری و کلاهدوز در سمت چپ کابین هواپیما، پس از فرود اضطراری و فرو رفتن چرخ سمت چپ در یک چاله قنات و برخورد بال هواپیما به زمین، تابوت های شهداء درون هواپیما به این سمت بدنه برخورد و منجر به کشته شدن اکثر آنها در دم می‌شود. بسیاری دیگر نیز در میان لاشه هواپیما در این سمت بدنه گرفتار شده و دچار سوختگی می‌شوند و جان‌شان را از دست می‌دهند. پس از توقف هواپیما، خلبان و کمک‌خلبان با باز کردن پنجره‌های مقابل خود ، از هواپیما خارج شده و به کمک تعدادی از بازماندگان که در حال خروج از شکاف‌های پشت کابین و زیر بال راست بوده‌اند، می‌شتابند و کلیه کسانی که به دلیل جراحات و صدمات وارده بر اثر ضربات ناشی از برخورد به زمین و ریختن بارها و تابوت‌ها، قادر به حرکت نبودند، در شعله‌های آتش که سریعاً تمام بال چپ و بدنه و دم را در برگرفته بود، سوخته و کشته شدند. گزارش های هیئت بررسی سانحه سرانجام می رسیم به گزارشات هیئت های کارشناسی بررسی سانحه : یک هیئت از نیروی هوایی ارتش این سانحه را بررسی کردند. مسئولیت بررسی این سانحه به عهده سرهنگ بهمن فرقانی، خلبان هواپیمای جنگنده بمب‌افکن فانتوم و رئیس بازرسی و ایمنی نیروی هوایی ارتش گذاشته شد. نتیجه بررسی این سانحه موردپسند برخی افراد و چهره های سیاسی واقع نشد زیرا آن‌ها به خرابکاری سازمان منافقین در هواپیما معتقد بودند. فرقانی هم به جانبداری از این سازمان متهم شد. جهت بررسی سانحه، هیئتی بی‌طرف نیز از نیروی هوایی پاکستان دعوت شد، و در نهایت نتیجه تحقیقات آنها نیز دلایل مشابه را به عنوان عوامل سقوط نشان داد. پس از انتشار نتیجه بررسی این سانحه در هیئت بی‌طرف نیروی هوایی پاکستان (که با نتایج تحقیقات هیئت به سرپرستی فرقانی مطابقت داشت)، وی از اتهام جانبداری از سازمان منافقین تبرئه شد. بهمن فرقانی در سال‌های پیش از انقلاب وظیفه بررسی مهم‌ترین سوانح نیروی هوایی را بر عهده داشت. سوانحی شامل سانحه کایت ارتشبد محمد خاتمی، فرمانده اسبق نیروی هوایی ، در سد دز را که به فوت او منجر شد، همچنین سانحه جمبوجت ایران در اسپانیا و ... فرقانی در سال ۱۳۵۸ هم مسئول بررسی سانحه هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی در طبس شد. اگرچه فرضیه‌های برخورد موشک پدافندی خودی به هواپیما و خرابکاری به عنوان عوامل قطع برق ژنراتورهای هواپیما توسط تیم‌های بررسی سانحه ایرانی و پاکستانی رد شدند، اما دلیل قطع برق هواپیما که در جهان منحصر به فرد است، هرگز مشخص نشد. در گزارش نهایی ارائه شده از سوی نیروی هوایی ارتش به دادستان انقلاب اسلامی ، به نقل از هیئت بررسی سانحه پاکستانی ذکر شده که محاسبه آثار برخورد ملخ‌های شماره ۱ و ۳ و ۴ (ملخ شماره ۲ به زمین برخورد نکرده بود) نشان داد که دور موتور حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد بوده و موتورها در حالت خلاص یا Idle قرار داشته‌اند. پس از برخورد هواپیما با زمین خدمه سریعاً تلاش کرده‌اند تا شیرهای سوخت موتورها را با زدن دکمه‌های اضطراری قطع کنند، زیرا این شیرها در حالت بسته در محل سانحه کشف شدند. خلبانان و سایر خدمه پرواز که در کابین بودند، اظهار داشتند که به هنگام نزول در ارتفاع ۱۱ هزار پایی صدای انفجار در قسمت راست کابین خلبان و محل فیوزهای DC ESSENTIAL BUS شنیدند و متعاقباً برق هواپیما رفته و موتورها خاموش شده‌اند. به علت نبودن برق AC استارت مجدد نیز امکان‌پذیر نبوده و خلبان و کمک‌خلبان تمام تلاش خود را با هدف کنترل هواپیما تا لحظه برخورد به زمین کردند. در نهایت دو هیئت بررسی سانحه یکی از نیروی هوایی ایران و دیگری از پاکستان علت سقوط را نقص فنی به دلیل نامشخص در سانحه برق هواپیما و اشتباه خدمه در تشخیص مشکل در سامانه برق هواپیما و تصمیم به فرود اضطراری اعلام نمودند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  6. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - پس از پایان‏‬ موفقیت‌آمیز عملیات ثامن‬ ‏الائمه، در مورخه هفتم مهر سال ۱۳۶۰ پنج تن از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه، جهت تقدیم گزارش این عملیات به محضر امام خمینی (ره) عازم تهران می‌شوند. به این منظور، یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ با چهل نفر سرنشین و ۲۷ مجروح و ۳۲ تن از شهدای عملیات ثامن‬ ‏الائمه از فرودگاه اهواز به مقصد تهران به پرواز در آمد. اما این هواپیما که گفته شد برای ارائه گزارش جنگ به مرکز، از اهواز رهسپار تهران بود، در ۳۰ کیلومتری فرودگاه مهرآباد در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه شد و سقوط کرد و آتش گرفت. از میان ۶۷ سرنشین و ۹ نفر خدمه پروازی آن، تنها ۱۹ نفر جان سالم به در بردند. [ویکی پدیا انگلیسی آمار تلفات این سانحه را 80 نفر اعلام نموده که احتمالا شهداء حمل شده در این هواپیما را نیز جزء قربانیان این سانحه محسوب کرده است که مسلما این آمار غلط است] پنج تن از فرماندهان ارشد ایرانی ؛ سرلشکر «ولی‌الله فلاحی» جانشین (کفیل) رییس ستاد مشترک ارتش، «یوسف کلاهدوز» قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرهنگ « سید موسی نامجو» وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری، سرهنگ «جواد فکوری» فرمانده نیروی هوایی و وزیر سابق دفاع و مشاور در ستاد مشترک ارتش و «محمد جهان‌آرا» فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر ، از سرشناس ترین شهدا و جان باختگان این سانحه و این پرواز بودند. کشته‌ شدن این تعداد از فرماندهان عالی‌رتبه ایران چنان پرهزینه بود که گفته شد ستاد فرماندهی جنگ را مدتی دچار خلاء فرمانده و تغییر معادلات جنگ کرد. از جمله گفته شد که به دلیل این ضایعه، عملیات آزاد سازی خرمشهر برای ماه‌ها به تاخیر افتاد. رمزگشائی از سانحه سقوط هرکولس فرماندهان (بخش اول) عکس تزئینی است و ارتباطی با این سانحه ندارد پیام امام خمینی (ره) امام خمینی (ره) به مناسبت وقوع سانحه هوایی و به شهادت رسیدن جمعی از فرماندهان ارتش در پیامی چنین فرمودند: گزارش روزنامه های اطلاعات و جمهوری اسلامی روزنامه اطلاعات روز هشتم مهر ۱۳۶۰ در خبری نوشت: روزنامه جمهوری اسلامی دو روز بعد از حادثه اسامی ۴۱ تن از افرادی که در این حادثه شهید یا مجروح شده بودند را به چاپ رساند. این روزنامه نوشت: شهید محمد جهان آرا ؟؟؟ روزنامه اطلاعات دو روز بعد فهرستی از شهدای احتمالی حادثه سقوط سی- ۱۳۰ منتشر کرد که تعداد زیادی از اسامی آن با فهرست روزنامه جمهوری اسلامی مشترک بود اما نکته قابل توجه در هر دوی این فهرست‌ها این بود که نامی از شهید محمد جهان‌آرا در میان نبود. رادیو و تلویزیون نیز همچون مطبوعات که آن زمان بیشتر اخبارشان متأثر از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود، اشاره‌ای به نام فرمانده شهید سپاه خرمشهر نکرد. این سکوت خبری ادامه داشت تا حوالی چهلم شهدای سقوط که سپاه پاسداران در بیانیه دعوت به مراسم چهلمین روز شهادت سرنشینان سی ۱۳۰ در مدرسه فیضیه قم در کنار نام ۴ فرمانده شهید ارتش و سپاه به نام شهید محمد جهان‌آرا نیز اشاره کرد. در بیانیه سپاه پاسداران که در روز ۱۸ آبان ماه منتشر شد، آمده بود: صد در صد مشکوک !!! ناخدا «هوشنگ صمدی»، فرمانده تکاوران دریایی مدافع خرمشهر که گفته می شود «قرار بود با این هواپیما به تهران برود» ، علت سقوط آن را «شلیک پدافند خودی» توصیف کرده است: «محمدعلی شریف‌النسب»، از فرماندهان ارتش در دوران جنگ این واقعه را «صد درصد مشکوک» عنوان کرده و گفته بود : نورالدین کیانوری دربارهٔ علل مرگ سرلشکر فکوری، اتفاقی بودن سانحه هوایی را صراحتاً زیر سؤال برد و دست «عوامل دشمن» را در کار دید. ابوالحسن بنی صدر نیز در مصاحبه‌های مختلف سقوط این هواپیما را کار خود حکومت می‌داند و معتقد است هواپیما بی‌دلیل در آسمان منفجر نشده‌است. بابک تقوائی «اشیاء نورانی [بشقاب پرنده] ناشناس» را عامل سانحه هرکولس فرماندهان می داند : ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در رابطه با سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارشد، در همان روز اعلام حادثه، یعنی ۳۹ سال پیش در بیانیه‌ای اعلام کرد: ولی با وجود گذشت نزدیک به چهار دهه از سقوط هواپیمای سی۱۳۰ ارتش، ابهامات و دلیل واقعی سقوط این هواپیما همچنان نامعلوم است. علت سقوط هواپیمای سران نظامی ایران هرچند درباره دلایل سقوط هواپیمای سی -۱۳۰ ارتش در هفتم مهر ۱۳۶۰ همچنان ابهام وجود دارد و روایت‌های گوناگونی از واقعه بیان شده است اما روایت کمک خلبان این پرواز از دیگر احتمالات بیشتر مورد توجه واقع شده است. محمود خرم‌دل که از حادثه جان سالم به در برده است، چند سال قبل دراین‌باره به ماهنامه صنایع هوایی گفت: فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخ‌ها رفت. چنین احساس می‌شد که فکوری فهمیده‌است مشکل فراتر از قطع برق است. از آنجا که فرمان هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به‌طور افقی به سمت زمین در حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از چرخ‌ها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد. کمک خلبان با باز کردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر گردید. ۴۵ دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل آمد. سرهنگ صولتی سر خلبان پرواز نیز می‌گوید «علی صولتی» ، خلبان هواپیمای سی۱۳۰ که از سانحه سقوط جان سالم به در برده بود، همچنین گفته است: سرهنگ علی صولتی ،خلبان این پرواز در گفتگو با یکی از خبرگزاری ها روایت خود از این سانحه را بیان کرد خلبان سی۱۳۰ ارتش به نقل از یک سرگرد خلبان شکاری که در زمان حادثه در منطقه «مهرآباد» تهران در ماموریت بوده است، می‌گوید: در گزارش بررسی سانحه هواپیمای سی-۱۳۰ عیناً آمده است که آن‌چنان که از سخنان خرم‌دل و گزارش ماهنامه صنایع هوایی برمی‌آید کادر پرواز در زمان سقوط «می‌دانسته‌اند» [؟؟؟] که موتورها را از دست داده‌اند با این حال توانسته‌اند هواپیما را بر زمین بنشانند. این در حالی است که این فرود، ده‌ها کشته برجای گذاشته است که درباره آمار بالای آن دلیل دیگری مطرح است. به گفته برخی مسئولان اینکه تابوت‌های حامل شهداء عملیات ثامن‌الائمه که در انتهای هواپیما قرار داشت با سرعت بسیار بالا به سمت جلو پرتاب شده بود آمار شهدای این پرواز را بالا برده بود. این روایت بعدها منجر به این شد که حمل تابوت به این شکل در هواپیماهای ترابری ممنوع شود. ادامه دارد ... توضیح ضروری : در این مطلب سعی کرده ایم که در ابتدا تمامی مطالب و احتمالات مرتبط با سانحه سقوط هواپیمای حامل فرماندهان را بررسی کنم و سپس با رجوع به گزارش تیم‌های بررسی سانحه ایرانی و پاکستانی با بیان علت اصلی این سقوط ، به حرف و حدیث های مطرح شده در این باره [حداقل در میلیتاری] خاتمه دهیم. شایان ذکر است که در این بررسی و گردآوری ها ، «برخی از مطالب عنوان شده در این 3 پست» از منابعی مورد استناد قرار گرفته اند که بخاطر مواضع غیرقابل دفاع این منابع امکان ارائه لینک صفحات وجود ندارد و گذاشتن لینک صفحات این منابع برخلاف مصلحت و صلاح میلیتاری می باشد. (در واقع درست است که مطالب بکار گرفته شده در این تاپیک ، مورد حاشیه سازی ندارند؛ اما چون سایر مطالب این صفحات مورد قبول بنده و عموم کاربران و مدیران میلیتاری نیست، به مصلحت ندانستم که به عنوان منبع، لینک ارجاع به صفحات این منابع را در میلیتاری ثبت کنیم) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  7. مقدمه - جنگ بین الملل اول، در سال 1914 م / 1332 ه.ق به وقوع پیوست. تصمیم حاکمیت وقت و اعلام موضع رسمی سیاسی تهران پس از شنیدن خبر آغاز جنگ عالمگیر ، اتخاذ سیاست بیطرفی به عنوان مناسب ترین گزینه در آن برهه زمانی بود. در آغاز جنگ بزرگ، دولت ایران توسط سفارتخانه‌های خود در کشورهای خارجی، بیطرفی خود را اعلام کرد و از دولتهایی که در خاک ایران نیرو/پادگان داشتند تقاضا کرد، با احترام گذاشتن به بیطرفی ایران، قسمتهای اشغالی خاک ایران را نیز را تخلیه نمایند. لیکن دولتهای دارای قدرت و نفوذ در ایران، نه تنها به این اعلامیه بی توجهی کردند؛ بلکه نیروهای خود در ایران را تقویت هم نمودند. حتی در مقاطعی ، روس های تزاری به سر کردگی ژنرال باراتف تا اصفهان تاختند، عثمانی‌ها از مغرب تا همدان پیش تاختند و انگلیسی‌ها از جنوب ومشرق تا قاینات شتافتند. ایران هم میدان نبرد شده بود. در این نبرد روس و انگلیس دریک طرف و دولت عثمانی ، به یاری آلمان و اتریش ، در طرف دیگر بود. اما با آغاز شدن جنگ عالمگیر اول ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. آلمان از نظر ایرانیان [حداقل در رابطه با ایران] به روش استعمارگرانه نپرداخته بود. ایرانیان از اینکه می‌دیدند آلمان با روس و انگلیس، وارد جنگ شده، شادمان بودند و پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود می‌دانستند. چرا که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی آن دو دولت آزاد می‌شد. سیاستمداران آلمانی نیز از این مسئله استفاده کردند و فعالیتهای خود را در ایران گسترش دادند. به آزادیخواهان ایران در شمال و جنوب کشور نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس و روسیه شوراندند. «ویلهلم لیتن» یکی از کارگزاران سیاسی آلمان که در اثنای جنگ جهانی اول در ایران فعالیت داشت می‏گوید: همانطور که در کشورهای بیطرف معمول است وظیفه ما عبارت بود از: فعالیت در جهت جلوگیری از سمت و سو گیری موفق کشور میزبان به سود دشمن و حد ‏الامکان کشاندن آن کشور به اردوی متحدین خود. اما در ایران داشتن چنین عقیده‌‏ای خطا و اشتباهی آشکار بود؛ چه ملت ایران به قدری از روسیه و بریتانیا سابقه تلخ داشتند که ایرانیان، بدون هیچ تبلیغی، از بدو امر طرفدار آلمان محسوب می‏شدند. (خاطرات لیتن سرکنسول آلمان در تبریز در اثنای جنگ جهانی اول/ایرانشهر/1368/ص260) کارگزاران اقتصادی-سیاسی و همچنین عمال نظامی آلمان در سراسر کشور ایران مشغول فعالیت بودند. این تلاشها در سالهای نزدیک به جنگ جهانی اول، شروع و طی سالهای جنگ به طرز فزاینده ای رو به گسترش نهاد. مأموران آلمانی با تدبیرها و شیوه‌های خاصی جامعه ایران را بر ضد اتباع و منافع روسیه و بریتانیا به شورش واداشتند. یکی از این دیپلماتهای آلمانی که طی جنگ جهانی اول ، منشأ یک رشته تحرکات و اقدامات ضدانگلیسی در جنوب ایران بود؛ «واسموس» نام داشت. ارتباط بسیار نزدیک «رییسان تنگستانی» و «واسموس آلمانی» ، برخی تاریخ‌ پژوهان را بر آن داشت که منشأ اصلی قیام جنوب را واسموس آلمانی بپندارند. (به‌ویژه نویسندگان غربی و به‌طور خاص انگلیسی‌ها) اما حقیقت این است نماینده‌ای که «عمل» او همراه با «علم کافی و دقیق» از وضعیت منطقه بوده، بی‌گمان حضورش نیز اثراتی بر مردم و دگرگونی‌های جنوب داشته است. اما به راستی واسموس که بود ؟ هِر «واسموس» که بود؟ «ویلهلم واسموس» (Wilhelm wassmuss) در سال 1880 م، در ایالت هانوفر به دنیا آمد. زادگاه او شهر «اوه لندورف» (Ohlendorf) می‌باشد. زبانها و کشورهای خارجی برای او جذابیت خاصی داشتند. وی در دوران مدرسه لاتین ، یونانی ، عبری و ایتالیایی را آموخت. او همچنین قادر به برقراری ارتباط به زبان انگلیسی و فرانسه بود. وی پس از تحصیل در رشته های حقوق و شرق شناسی ، در اکتبر 1904 او خدمت داوطلبانه یک ساله خود را در بخش توپخانه بعنوان ملوان در لیه (آلمان) آغاز کرد. این نیرو عمدتا برای استفاده در خارج از کشور ایجاد شد. در سال 1906م، در حالی که او هنوز در خدمت سربازی بود ، به وزارت امور خارجه فدرال رفت و پرسید که آیا می توان در زمینه خدمات سفیری کار کرد و چه پیش نیازهایی برای آن وجود دارد؟ در طی مصاحبه شخصی ، به ویلهلم واسموس پیشنهاد شد که در کنسولگری در زنگبار موقعیتی را دریافت کند که وی آن را پذیرفت. در وزارت خارجه آلمان مشغول کار شد و بعد از مدتی به ماداگاسکار رفت. اولین ایستگاه خارجی او ماداگاسکار بود. البته دوران مأموریت وی در آنجا مدت زیادی به طول نیانجامید و پس از مدتی به برلین احضار و سپس در سال 1909 م، با عنوان کنسول عازم بوشهر گردید. (کریستوفر سایکس/فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی در ایران/وحید/1348/ص 18) باید این نکته را یادآوری کنیم که دولت آلمان در سال 1897م، یک نایب کنسولگری در بوشهر ایجاد کرده بود که خیلی زود به کنسولگری تبدیل شد و نفوذ خود را در بنادر خلیج فارس توسعه داد. واسموس، پس از یکسال از بوشهر به برلن مراجعت نمود و مجدداً راهی ماداگاسکار شد و سه سال متوالی بدون اینکه با اروپائیان رفت و آمد کند یا اوقات خود را در باشگاه ها بگذراند به مطالعه فرهنگ‌های ناشناخته آفریقا و صحرا و مردمی که در آن زندگی می‌کردند و به موازارت آن به تحصیل زبان فارسی پرداخت. در سال 1913 م، با بروز نشانه‌هایی از وقوع یک جنگ پُر دامنه باعث گردید تا مقامات آلمانی باعجله او را به بوشهر اعزام نمایند. مأموریت واسموس شروع به زمینه‌سازی برای ایجاد یک شورش در ایران بود؛ زیرا در صورت وقوع جنگ با انگلستان، شورش در ایران می‌توانست منافع انگلیس را با مخاطره روبرو نماید. واسموس می بایست باز به بوشهر عزیمت کند. اما این بار مستقیماً به محل مأموریت نرفت. او در شهر استانبول دستور یافت که یک جنگ نامنظم بر ضد انگلستان را سازمان‌دهی کند. بر اساس این نقشه، وزارت خارجه آلمان با گذاشتن طلا در اختیار وی، او را پشتیبانی می‌کرد. این نقشه با نظر شخص قیصر ویلهلم دوم اجرا می‌شد و او به این نقشه بسیار علاقه‌مند بود. اگر‌چه واسموس آموزش‌های جاسوسی لازم را ندیده بود؛ اما تبدیل به یکی از مؤثرترین جاسوسان جنگ جهانی اول شد. واسموس در فوریه ۱۹۱۵ به ‌اتفاق چند نفر همراه در نقطه‌ای واقع در نزدیکی کوت‌العماره سوار بر کشتی بخار پایونیر در رودخانه دجله شدند. کشتی بخار SS Pioneer (1905) واسموس و همراهانش سپس وارد خاک ایران شدند و شروع به فعالیت‌های تحریک‌آمیز برعلیه منافع انگلیسی‌ها کردند. وی ابتدا عازم تهران شد تا با وزیر مختار آلمان ملاقات و از او کسب دستور کند. واسموس، در زمان توقف در تهران متوجه شد که مردم نواحی شمالی ایران با ایلات و عشایر جنوب تفاوت فراوانی دارند، زیرا مردم نقاطی که کمتر تحت نفوذ استعماری بریتانیا قرار گرفته آن اندازه از آن دولت متنفر نیستند و حتی برخی اوقات قهرمانان انگلیسی را که با حیله و تدبیر، کشور بزرگی چون هندوستان را به تصرف درآورده بودند به دیده تحسین می‌نگرند. (کریستوفر سایکس/فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی در ایران/ وحید/ 1348/ ص 19) [عجب ... انگلیسی ملعون چه نوشابه ای برای خودشون باز می کنه !!! - مهران55] انگلیسی‌ها در ایران و کویت دارای پایگاه‌هایی برای محافظت از هندوستان بودند و نفت آبادان و پالایشگاه مستقر در آن تأمین‌کننده عمده سوخت انگلستان در جنگ با آلمان بود. پس از تائید مأموریت و انجام هماهنگی های لازم با وزیر مختار ، او ابتدا وارد دزفول و سپس شوشتر شد پلیس محلی که از فعالیت‌های او مطلع شده بود، تصمیم به دستگیری وی گرفت؛ اما واسموس از این قضیه مطلع شد و گریخت. واسموس در جریان فعالیت‌های ضدانگلیسی خود با همراهی افراد ایل قشقایی و نیز مردم بوشهر، تنگستان و دشتستان موفق به وارد آوردن ضرباتی به نیروهای انگلستان شد و پیروزی‌هایی نیز به دست آورد. از اینرو، افراد تنگستان فارس را برای اجرای مقاصد خود بیشتر مناسب دید. واسموس، از چهره های مشهور آلمانی بود که بر ضد متفقین تبلیغات می‌کرد. کسی که به قیاس لورنس عربستان (که مأمور انگلیسی بود)، وی را «لورنس ایران» خوانده‌اند. وی در دوران جنگ جهانی اول سعی در تحریک و دامن زدن به مبارزات و خیزش های مردمی و ایلاتی در جنوب ایران علیه سیاست بریتانیا داشت و در تحولات جنوب نقش برجسته‌ای ایفا نمود. واسموس در میان خوانین دشتستان - نفر سوم نشسته از راست هم ‌زمان با جنگ‌ جهانی اول، گرایش‌های ضدانگلیسی سران محلی جنوب ایران، یا به‌طور دقیق‌تر خان‌های نواحی جنوبی آن منطقه، یعنی تنگستان و دشتی و دشتستان و سواحل جنوبی دشتی و دشتستان تشدید شده بود. گویی واسموس باتوجه‌ به همین اوضاع بود که مرکز تنگستان، یعنی ده «اهرم» را مرکز فعالیت‌های خود قرار می‌دهد و چه‌بسا، روزنامه «ندای‌حق» را نیز به همین دلیل در برازجان، یعنی بخشی دیگر از آن دیار چاپ می‌کند. واسموس ندای‌حق را به‌منظور تحول فکری و تقویت عواطف وطن‌پرستی مردم آن حدود نشر می‌داد. به این نکته باید توجه داشت که جاسوسان اعزامی آلمان، قبلاً طی سفرهای متعدد خود به مناطق مختلف ایران، ضمن آشنایی با اوضاع جغرافیایی از فرهنگ، اعتقادات، باورهای قومی و مذهبی شناخت کامل حاصل کرده بودند. به همین دلیل بود که آنها به آسانی توانستند خود را به هیئت مسلمانی و لباس ایرانی درآورند. «نیدرمایر» ( oskar von niedermayer ) یکی از شاخص ترین چهره های جاسوسی آلمان در ایران در این رابطه می‌نویسد: «با طرز تغذیه و نحوه زندگی ایرانیها از دیرباز آشنا بودم. هنگامی که زیر نظر کسی بودم درست مانند اهالی بومی وضو می گرفتم و نماز می خواندم...». (اسکارفن نیدرمایر/زیر آفتاب سوزان ایران/نشر تاریخ ایران/1363/ص 260) اسکار فون نیدرمایر ، جاسوس نام آشنای آلمانی در ایران «داگوبرت فن میکوش» در این باره می‌نویسد: «واسموس اغلب روزها در سفر به سر می برد، با این خان و آن خان ملاقات می کرد و گاه تا دل کوهها پیش می رفت. در یک اتاق لخت یا در یک چادر شبانی در جمع رؤسا و ریش سفیدان چمباتمه می‌نشست و به مذاکراتی که ساعتها به طول می‌انجامید تن می‌داد. با آنها غذا می‌خورد و شب را همان طور که رسم بود روی سکوئی کاهگلی که اغلب چندان تمیز هم نبود، زیر لحافی می‌خوابید. از ناراحتیهایی که این طرز زندگی به همراه داشت ابرو در هم نمی‌کشید». (داگوبرت فن میکوش/واسموس/بوشهر/1377/ص 19) و در ادامه می‌نویسد: «هم به زبان فارسی و هم به لهجه ساحلی [تنگستانی] به راحتی صحبت می کرد. از این هنر نیز بهره ور بود که ضمن صحبت، برای تأثیر گذاردن در مخاطب، نقل قولی مناسب از یک کتاب ذکر کند. اما همدلی و محبتی که در مخاطبهای خود ایجاد می‌کرد، سخت فراتر از قرب و منزلتی بود که یک نفر اروپایی می توانست با سخن گفتن به زبان محلی یا دادن چند عدد قرص یا مُسهل و برطرف کننده ناراحتیها و تسکین آلام به دست آورد». (داگوبرت فن میکوش/واسموس/بوشهر/1377/ص20) حافظه و حضور ذهن واسموس همه را به حیرت انداخته بود. او از هر مقوله سخن می گفت و به مناسبت بیتی از سعدی یا حافظ نقل می‌کرد. برای تهییج تفنگچیان به نبرد نیز از اوراد دینی و اذکار مذهبی گرفته تا اشعار حماسی فردوسی طوسی را از حفظ می خواند. (کریستوفر سایکس/فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی در ایران/وحید/1348/صص 88-91) واسموس، دارای دفتر یادداشت روزانه بود و هر آنچه که می‌دید یا می‌شنید یادداشت می‌نمود. وی طی سالهای مأموریت سیاسی خویش در جنوب ایران یا در ایام اقامت در تنگستان و اَهرَم، مرتباً اخبار وضعیت سیاسی، تحولات اجتماعی، پراکندگی قدرت، مخالفت خوانین با یکدیگر، نفوذ انگلیسیها در میان خوانین یا هر موضوع جالبی راجع به تنگستان را به صورت نامه، تلگراف، رمز، پیام یا گزارش به آلمان ارسال می کرد. مجموع آن اسناد سیاسی، سیمای سیاسی-اجتماعی و مبارزاتی مردم و خوانین تنگستان از سالهای قبل از جنگ جهانی اول تا روزهای پایانی آن را به خوبی روشن می سازد. اسنادی که البته پس از سقوط آلمان در سال 1945م/1336ق، توسط متفقین به غارت رفت و هر بخش از آن نصیب کشوری شد. بر اساس همین اسناد و گزارشها و یادداشتها بود که داگوبرت فن میکوش، تاریخ مبارزات و تحولات سیاسی تنگستان را در سالهای جنگ جهانی اول تدوین و منتشر کرد. (مطالعاتی در باب تنگستان/مجموعه مقالات/گلگشت/1387/ص76) واسموس، اولین آلمانی و حتی فراتر از آن اولین اروپایی بود که کوشید فرهنگ واژگان بومی و گویش و لهجه محلی تنگستان را تهیه و تنظیم کند. او خود قادر به تکلم به گویش تنگستانی و ساحلی بود و در سالهای جنگ و حتی در اوقات فراغت، واژگان بومی موجود در گویش تنگستانی و آوانویسی و معادل آلمانی آن را می نوشت و گردآوری می‌کرد. زمانی که در پایان جنگ جهانی اول، واسموس از تنگستان و جنوب ایران رفت، آن یادداشتها را همراه خود داشت، ولی هنگام ورود به تهران به چنگ مأموران انگلیسی افتاد و دیگر از سرنوشت آنها خبری نیست. کریستوفر سایکس به این یادداشت ها و تصرفشان توسط انگلیسیها اشاره کرده است. (کریستوفر سایکس/فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی در ایران/وحید/1348) ادامه دارد ... منبع اصلی : https://en.wikipedia.org/wiki/Wilhelm_Wassmuss سایر منابع فارسی درون متن و داخل پرانتز اشاره شده اند سایر منابع انگلیسی هم بصورت هایپر لینک داخل متن قرار گرفته اند پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در 2 پست بعدی ، به زندگی و اقدامات ویلهلم واسموس و نقش او در شکست آلمان در جنگ جهانی اول خواهیم پرداخت.این دو بخش با عناوین «لورنس تنگستان» و «واسموس پرشیا» منتشر خواهند شد. .
  8. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. یادآوری - جنگ بین الملل اول، در سال 1914 م / 1332 ه.ق به وقوع پیوست. تصمیم حاکمیت وقت و اعلام موضع رسمی سیاسی تهران پس از شنیدن خبر آغاز جنگ عالمگیر ، اتخاذ سیاست بیطرفی به عنوان مناسب ترین گزینه در آن برهه زمانی بود. اما دولتهای دارای قدرت و نفوذ در ایران، نه تنها به این اعلامیه بی توجهی کردند؛ بلکه نیروهای خود در ایران را تقویت هم نمودند. اما با آغاز شدن جنگ عالمگیر اول ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. ایرانیان پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود می‌دانستند. چرا که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی آن دو دولت آزاد می‌شد. آلمان ها هم در همین ایام به آزادیخواهان ایران در شمال و جنوب کشور نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس و روسیه شوراندند. بخش پایانی : فرجام یک جاسوس متأسفانه عکس بخاطر شرایط بد نگهداری از کیفیت مناسبی برخوردار نیست. (واسموس نفر سوم ایستاده از چپ) 20 نوامبر 1918م، زمانی که واسموس در قریه طلحه اقامت داشت، قاصدی از طرف فرمانده انگلیسی بوشهر به آنجا آمد و نامه فرمانده را به او داد. در ضمن نامه، خبر متارکه جنگ به اطلاع او رسید و پیشنهاد شده بود که هرگاه مایل است به وطن خود بازگردد ظرف هشت روز خود را به نزدیکترین پست نظامی معرفی نماید و در صورت عدم قبول با او به عنوان اسیر جنگی رفتار می‌شود. واسموس، برای جواب مهلت خواست. سرانجام پاسخ او به فرمانده نظامی بوشهر رسید مبنی بر اینکه انگلیسیها حق اخراج او را از ایران ندارند و او جز از اوامر دولت متبوعه خویش ، از دیگران اطاعت نخواهد کرد. این پاسخ بر طبع فاتحین انگلیسی گران آمد. واسموس و همراه وی اشپیلر به منظور احتراز از اینکه به میزبانان ایرانی آنها آسیبی وارد نشود، تصمیم به ترک ایران از طریق ترکیه گرفتند. شب قبل از حرکت، میرزاعلی کازرونی و سلطانعلی و شخصی به نام علیخان و زائر خضرخان و شیخ حسین در طلحه برای تودیع دور واسموس جمع شدند. واسموس از آنها عذرخواهی کرد که قادر نبوده وسایل موفقیت آنها را فراهم آورد. همگی مویه کنان روی واسموس را بوسیده و راهی شدند. واسموس قدری که از شیراز دور شد لباس ایرانی را از تن خارج کرد و لباس اروپایی خود را پوشید و گفت: (میرزا ابوالقاسم خان کحال‌زاده/دیده‌ها و شنیده‌ها/البرز/1370/ص365-366) طپانچه ماوزر Mauser C96 واسموس، به موطن اصلی خود [هانوفر] بازگشت و در آنجا ازدواج نمود و سپس به برلین رفت و گزارش مفصلی تقدیم داشت که در آرشیو وزارت امور خارجه است. در ازای خدماتش به او یک دیپلم اعطا شد و او را به ریاست اداره امور شرقی منصوب کردند. دوستان ایرانی واسموس در نامه ای تقاضای انجام مواعید و پرداخت چندین هزار لیره پاداش زحمات و مشقّات خویش را کردند. اما وزارت خارجه یک دولت شکست خورده و تنگدست قادر به پرداخت هیچگونه پرداختی نبود. واسموس مدعی بود که شرافت آلمان در گرو قولی است که به خوانین ایرانی داده است. واسموس، مقام کنسولگری آلمان در بوشهر را تقاضا کرد که بدون موافقت انگلیسیها غیرممکن بود. در نهایت در مقابل تهدید به استعفا و نیز اعمال نفوذ دوستانش، دولت آلمان معادل پنج هزار لیره به او پرداخت کرد. در دسامبر 1924م، به همراه همسرش و دو آلمانی دیگر وارد بوشهر شد. به این نیت آمد تا با وسایل موتوری، زراعت تنگستان را توسعه دهد و از عایدات سالانه، پاداش کافی به خوانین بدهد، اما این کار سرانجامی برای او نداشت. (میرزا ابوالقاسم خان کحال‌زاده/دیده‌ها و شنیده‌ها/البرز/1370/ص370) او قصد داشت تا با سرمایه‌گذاری در امور کشاورزی موجب توسعه جامعه عشایری و روستایی ایران شود. اما در چغادک، طلبکاران واسموس و همسرش را احاطه کردند. شیخ ناصر علناً علیه او تحریک و تهدید به تقدیم عرض حال به عدلیه بوشهر می‌نمود. توسل واسموس به موافقت نامه ی خوانین نیز بیهوده بود. خلاصه واسموس را ورشکست کردند. تمام اثاث البیت حتی پیانوی بزرگ همسرش را به حراج گذاشتند. واسموس مجبور به ترک چغادک شد و در بوشهر در یکی از اتاقهای محل سابق زمان کنسولگری خویش اقامت گزید و شکایت نزد محکمه برد. خوانین نیز جز زائرخضرخان علیه او تظلم کردند و ادعای جعل و تزویر در سند موافقت نامه نمودند و قاضی محکمه را با اشاره و کنایه مورد تهدید قرار دادند. محکمه پس از سه روز مطالعه جعل و تزویر سند را تأیید و دِین واسموس را نسبت به تنگستانیها تصدیق کرد. واسموس، به محکمه شیراز استیناف داد. در آنجا هم حکم علیه او صادر شد. تنگستانیها به حال او ترحم کردند و دوباره صحبت از آشتی و صفا به میان آمد. ولی واسموس پیشنهاد آنها را رد کرد و به دیوان تمیز تهران عرض حال تقدیم داشت؛ زیرا تصور می کرد رأی دیوان تمیز به نفع او صادر شد. در آوریل 1931 میلادی ، با اندوه عازم برلین شد و در آنجا سخت بیمار شد. در این تصویر طپانچه ماوزر C-96 بر روی کمر واسموس کاملا مشخص است خبر رأی مساعد دیوان عالی وقتی به او رسید شادی کرد که حداقل در مقابل خدمات و زحمات، شرافتش لکه دار نشده. واسموس در سال ۱۹۳۱م، فقیرتر از گذشته به آلمان بازگشت و پس از شش ماه درگذشت. برخلاف رفتار ناهنجار برخی از خوانین، اما عموم افراد قبایل جنوب یک نوع محبت آمیخته به احترام نسبت به واسموس داشتند. واسموس ، نماینده سیاسی آلمان، از بحث‌انگیزترین همراهان قیام جنوب است. همچون بسیاری دیگر از شخصیت‌های تاریخی جهان، در آثار مورخان و سایر پژوهشگران، درباره عملکرد او داوری‌های مختلفی می‌توان یافت. در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که آنچه طی جنگ جهانی اول در نواحی سواحل شمالی خلیج فارس روی داد، نمونه بارزی از مداخلات ناروا و نامشروع مقامات انگلیسی و اجرای مقاصد استعماری آن دولت به منظور تضعیف ایران بود. اشغال بوشهر از سوی دولت انگلیس به استقلال ایران لطمه بزرگی وارد ساخت و زیان های جبران ناپذیری را بر مردم مناطق دشتی، دشتستان و تنگستان در پی داشت. البته نباید خیانت عناصر خیانتکار داخلی را نیز فراموش کرد که در نهان و آشکار با مقامات انگلیسی برای تسلط بر انقلابیون همداستان می شدند و فعالیتها و تلاشهای آنها را عقیم می گذاشتند. ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  9. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. یادآوری - جنگ بین الملل اول، در سال 1914 م / 1332 ه.ق به وقوع پیوست. تصمیم تهران پس از شنیدن خبر آغاز جنگ عالمگیر ، اتخاذ سیاست بیطرفی به عنوان مناسب ترین گزینه در آن برهه زمانی بود. اما دولتهای دارای قدرت و نفوذ در ایران، نه تنها به این اعلامیه بی توجهی کردند؛ بلکه نیروهای خود در ایران را تقویت هم نمودند. اما با آغاز شدن جنگ عالمگیر اول ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. ایرانیان پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود می‌دانستند. چرا که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی آن دو دولت آزاد می‌شد. آلمان ها هم در همین ایام به آزادیخواهان ایران در شمال و جنوب کشور نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس و روسیه شوراندند. بخش سوم : واسموس پرشیا او مردی شجاع با قامتی کوتاه و پیشانی پهن و چشمان آبی بود. واسموس از آن دسته از اروپایی‌هایی بود که علاقه زیادی به صحرا و فرهنگ و زبان مردمی داشت که در آن زندگی می‌کردند. او لباس محلی مردم ایران را می‌پوشید و با لقب «واسموس پرشیا» شناخته می‌شد. وی با موفقیت توانست یک شورش برعلیه انگلیسیها که سواحل جنوبی ایران را اشغال کرده بودند راه بیندازد. او پس از حضور در بوشهر اقدام به سازمان‌دهی مردم تنگسیر و ایل قشقایی بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی در جنوب ایران نمود؛ اما در همان‌ سال اول ورودش به ایران کتابچه حاوی کدهای رمز دیپلماتیک وزارت خارجه آلمان را که با خود داشت، از دست داد و این کتابچه به دست انگلیسی‌ها افتاد. داستان از این ‌قرار بود که واسموس در شهرهای شوشتر و دزفول به فعالیت بر ضدانگلیسی‌ها پرداخت و تلاش نمود تا با تحریک عشایر و رؤسای جنگ‌سالار آن حدود بر ضدانگلستان شورش عمومی راه بیندازد. در این زمان وی مطلع شد که پلیس محلی شوشتر تصمیم به بازداشت وی گرفته است. اما واسموس توانست بگریزد. رؤسای قبایل محلی بهبهان ابتدا او را برای صرف شام دعوت کردند و سپس او را دستگیر نمودند. آنان با اعزام یک پیک به نزد انگلیسی‌ها خواستار تسلیم واسموس در برابر پرداخت پول شدند. پیک اعزامی پس از ملاقات یک افسر انگلیسی به همراه وی جهت تحویل واسموس به بهبهان حرکت نمودند. پس از ملاقات [سران عشایر بهبهان] با افسر انگلیسی آنان به بحث در‌باره مبلغ درخواستی با افسر انگلیسی مشغول شدند و زمانی که پس از اتمام بحث برای تحویل زندانی به محل بازداشت واسموس رفتند، او فرار کرده بود!!! واسموس در خاطرات خود چگونگی فرارش را این‌گونه شرح می‌دهد که او به نگهبانان خود گفته بود که اسبش بیمار است و وی می‌بایست هر ساعت به او سر بزند. او به همراه محافظانش هر یک ساعت به اسب خود سر می‌زد و این امر آنقدر تکرار شد تا هنگامیکه محافظانش خواب‌آلود شدند و واسموس به آنان که گفت که باید به اسبش سر بزند. آنان به او اجازه دادند تا برود بدون آنکه وی را همراهی کنند. وی نیز سوار بر اسبش شد و فرار کرد. واسموس فرار کرده بود. اما چمدان وسایل خود را [که توسط زندانبانان توقیف شده بود]، جاگذاشته بود و در میان این وسایل دفترچه رمز دیپلماتیک آلمان نیز قرار داشت. به موجب روایتی از مورخ و روزنامه نگار نامدار امریکابی باربارا تاکمن : به این ترتیب انگلیس به سیستم کُدگزاری آلمان دست یافت و قادر شد با اطلاع از ماهیت سیستم، تغییرات زمان بندی شده رمزها را هم بدون دشواری زیاد کشف کند. به روایت تاکمن : فاش شدن این موضوع رئیس جمهور امریکا وودرو ویلسن را به ورود به جنگ در کنار محور انگلیس فرانسه و روسیه متقاعد کرد و سرنوشت جنگ جهانی‌ را تغییر داد. تلگرام رمز زیمرمان به برنستروف با استفاده از دفترچه رمز واسموس ، رمز گشائی شد از سوی دیگر ، انگلیسی‌ها متوجه شدند که متوقف نمودن اقدامات واسموس بسیار سخت است؛ سماجت وی تا به حدی بود که پس از مسافرت به شهر شیراز به دیدار حاکم شیراز رفت و خواستار پس گرفتن چمدان وسائل [منجمله دفترچه رمز] خود از انگلیسی‌ها شد؛ اما به او اطلاع دادند بخش اداره هندوستان پس از یافتن این دفترچه آن را به لندن فرستاده است. در اواخر جنگ جهانی اول و زمانی که شکست آلمان امری واضح به شمار می‌رفت رؤسای قبایل محلی نیز در همراهی واسموس دچار تردید شدند. انگلیسی ها برای دستگیری واسموس ۵۰۰ هزار پوند جایزه تعین کرده بودند؛ اما واسموس به رؤسای قبایل محلی قول داد تا پس از پایان جنگ با دریافت مبلغی از دولت آلمان به آنان در زمینه اقتصادی کمک کند. با پایان جنگ واسموس که تصمیم گرفته بود شخصاً به آلمان بازگردد، راه سفر به‌سوی ترکیه را در پیش گرفت اما در کاشان توسط رؤسای محلی دستگیر شد و در اختیار انگلیسی‌ها قرار داده شد. وی یک ‌بار دیگر در شهر قزوین موفق به فرار از چنگ انگلیسیها شد و تصمیم گرفت تا با عبور از گذرگاه‌های کوهستانی البرز بجای استفاده از جاده به تهران برود. وی با مشقت بسیار موفق شد خود را به تهران برساند اما درشکه‌چی ناآگاه جای اینکه او را به سفارت آلمان ببرد به سفارت انگلیس برد؛ از آنجایی که جنگ به اتمام رسیده بود مقامات انگلیسی او را آزاد کردند و واسموس به ترکیه رفت و از آنجا سوار بر کشتی شد و به مصر رسید اما مقامات انگلیسی که مصر را در اشغال خود داشتند او را یک‌ بار دیگر دستگیر نمودند و پس از مکاتبه با مقامات انگلیسی در ایران وی را آزاد کردند. واسموس سوار بر کشتی عازم فرانسه شد و در بندر مارسی پس از پیاده شدن از کشتی این بار توسط سازمان ضدجاسوسی فرانسه دستگیر شد و فقط پس از مکاتباتی که بین مقامات انگلیسی و فرانسوی صورت گرفت، آزاد گردید. وی سپس از راه زمینی به آلمان بازگشت. ادامه دارد ... منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : تصمیم داشتم که تاپیک رو در اینجا به پایان ببرم. اما حیفم آمد که بخش پایانی زندگی عجیب و غریب واسموس را هم با یکدیگر مرور نکنیم و تاپیک را از این نظر ناقص رها کنیم. به همین دلیل ان شاء الله در پست بعدی ، به آخرین بخش از زندگی ویلهلم واسموس با عنوان «فرجام عجیب یک جاسوس» خواهیم پرداخت.
  10. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. یادآوری - جنگ بین الملل اول، در سال 1914 م / 1332 ه.ق به وقوع پیوست. تصمیم حاکمیت وقت و اعلام موضع رسمی سیاسی تهران پس از شنیدن خبر آغاز جنگ عالمگیر ، اتخاذ سیاست بیطرفی به عنوان مناسب ترین گزینه در آن برهه زمانی بود. اما دولتهای دارای قدرت و نفوذ در ایران، نه تنها به این اعلامیه بی توجهی کردند؛ بلکه نیروهای خود در ایران را تقویت هم نمودند. اما با آغاز شدن جنگ عالمگیر اول ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. ایرانیان پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود می‌دانستند. چرا که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی آن دو دولت آزاد می‌شد. آلمان ها هم در همین ایام به آزادیخواهان ایران در شمال و جنوب کشور نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس و روسیه شوراندند. بخش دوم : لورنس تنگستان مهم ترین فرآیند تاریخ استعماری ایران از قرن 20م، آغاز گردید. قرنی که شیشه عمر انگلیسیها (یعنی نفت) در دست ایران بود. خلیج فارس و جنوب ایران برای استفاده از ذخیره های سرشار نفت، برای انگلیس امری حیاتی به شمار می‌رفت. (اهمیت بین‌المللی خلیج فارس در سده‌های 19 و 20 م/پژوهشنامه خلیج فارس/خانه کتاب/1390/صص 285- 289) نیروی دریائی انگلیس، به نفت ایران که امتیاز آن را طبق «قرارداد دارسی» به دست آورده بودند، نیاز مبرم داشت. از اینرو، دولت بریتانیا را بر آن داشت تا در بوشهر نیرو پیاده و جنوب ایران را اشغال نظامی کند. انگلیسیها عده زیادی نظامی هندی و انگلیسی در بوشهر پیاده و بی درنگ، دارالحکومه، گمرک خانه و سایر ادارات را تصرف کردند و بیرق انگلیس را بر فراز دارالحکومه برافراشتند. «رئیس علی دلواری» ، «شیخ حسین چاه کوتاهی» و «زائر خضرخان اهرمی» (سه نفر از خوانین دلیر تنگستان) از این وقایع آگاهی یافته و بر آن شدند که علیه دشمن قیام کنند. تنگستان را می توان «دژ مبارزه با استعمار» به شمار آورد. (علیمراد فراشبندی/جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری/شرکت سهامی انتشار/1365/ص143) انگلیسیها، چند روز بعد از ورود به بوشهر، نسبت به رئیس علی دلواری به عنوان ارتباط با آلمانها سوءظن پیدا کرده، برای دستگیری او دلوار را که بندر کوچکی از تنگستان و در شش فرسخی بوشهر بود، اول با کشتی جنگی گلوله باران کردند و بعد هم قوایی نظامی پیاده و به دلوار حمله کردند. (علیمراد فراشبندی/گوشه ای از تاریخ انقلاب مسلحانه ی مردم مبارز تنگستان، دشتی و دشتستان علیه استعمار/شرکت سهامی انتشار/1362/صص 50-70) مقارن همین جریانات، واسموس که ماجراجوئی شجاع و دلیر بود و فارسی را شمرده صحبت می کرد و عشایر جنوب ایران را به خوبی می شناخت و در اوایل جنگ جهانی اول از تهران به شیراز آمده بود؛ چون خبر قیام دلیران تنگستانی را شنید، به سوی بوشهر حرکت کرد. تلاشهای واسموس برای جلب محافل متنفذ شیراز و فارس و تهییج ایشان تنها برای این نبود که محافل دولتی را وادار کنند خواسته‌های وی را برآورده سازند، بلکه همزمان با آن، هدف کلی از آن کوششها، واداشتن ایران به شرکت در جنگ بود. حمله انگلیسیها به واسموس شور و هیجان بسیاری در مردم برانگیخت و او که در مدت کنسولی خود در بوشهر، اوضاع آن منطقه را خوب می‌شناخت، از هیجان عموم مردم به سود خود استفاده کرد. او تمام سعی‌اش را کرد که با همان حربه انگلیسیها به مقابله آنها بشتابد. به عبارت دیگر، می خواست به تسلط انگلیسیها در شیراز پایان دهد یا آنکه خود به بوشهر هجوم ببرد. (اولریخ گِرکِه/ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول/سیامک/1377/ص 210) واسموس، که به سبب فعالیتهای گذشته خود در جنوب ایران با اوضاع آن منطقه آشنایی داشت، معتقد بود می‌تواند به اهداف بزرگی در آن منطقه دست یابد. از اینرو در ژانویه 1915م/ ربیع الأول 1333ق، با گروه اندکی راهی جنوب ایران شد. او می خواست جاده شیراز ـ بوشهر را بگیرد، علیه انگلیسیها در خلیج فارس دست به اقداماتی بزند و سایر گروههای عملیاتی آلمان را با فرستادن آذوقه پشتیبانی کند و به این ترتیب او نیز برنامه‌های ویژه‌ای درباره هند در سر داشت. (اولریخ گِرکِه/ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول/سیامک/1377/ص132) کلاهخود ویلهلم واسموس در موزه Braunschweigisches Landesmuseum بخشی از مأموریت واسموس، متوجه ایجاد اختلال در بوشهر به عنوان مرکز اصلی سلطه بریتانیا در خلیج فارس و نیز بستن جاده مهم و استراتژیک خلیج فارس به شیراز بود. وی برای تحقق این امر با توجه به ناسازگاری عشایر منطقه (ایلات دشتی، دشتستان و تنگستان) و تضاد آنها با انگلیسیها ؛ با آنها روابط دوستانه برقرار نمود. از یکسو، تلاش دولت مرکزی برای احیای تمرکز سیاسی جهت سلطه بر سواحل خلیج فارس، و از سوی دیگر اقدامات بریتانیا در اِعمال محدودیتها و امر و نهی به مردم این خطه جهت ایمن نگه داشتن منافع خود، موضوعی بود که روحیه دلاوری، بیگانه ستیزی و غیرت ایلاتی عشایر در جنوب آن را بر نمی تافت. (علیرضا ملائی/جنگ جهانی اول؛ آلمانها و رخنه در ساختار اجتماعی، سیاسی ایران/فصلنامه تاریخ معاصر ایران/1376/ص44) از آغاز حضور بریتانیا، شورش و قیام دلیرانه مردم این سرزمین، همواره مانع اساسی در راه اهداف امپریالیسم در این نواحی بود و تا این مقطع زمانی میان آنها منازعات فراوانی روی داده بود. واسموس با آگاهی از این جریانات، همراه با اعلامیه های ضدانگلیسی و نیز وسایل ارتباطی نظیر بی سیم به این منطقه گام نهاد. استفاده از احساسات مذهبی و ملّی، اغوا و فریبکاری و وعده های کلان هم رواج داشت. در مقابل، انگلیسیها هم تحرکات منطقه را با دقت نظر خاصی رصد می کردند و از اینرو هر روز یک کشتی جدید مقابل بوشهر لنگر می‌انداخت و اعلانهایی از سوی کنسولگری و اتباع انگلیسی به در و دیوار شهر زده می‌شد. (محمدحسین رکن‌زاده آدمیت/دلیران تنگستانی/اقبال/1341/ص47) واسموس همکاری خود را با عشایر منطقه به ویژه با رئیس علی دلواری، شیخ حسین چاه کوتاهی و زائر خضرخان اهرمی شروع کرد. (اولریخ گِرکِه/ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول/سیامک/1377) محبوبیت واسموس چنان بالا گرفته بود که گاهی به علت نرسیدن تدارکات آلمانها جهت پیشبرد اهداف و نقشه هایش دچار تنگدستی می‌شد، اما از سوی سران ایلات به او کمکهای مالی می رسید. یا زمانی که در اوج فعالیتها و اقداماتش، انگلیسیها برای دستگیری او طی انتشار اعلامیه‌های گوناگون، جایزه های کلان معین کردند، هیچ کس حاضر نشد واسموس را به مقامات انگلیسی تحویل دهد و پنجاه هزار لیره جایزه بگیرد. (محمدحسین رکن‌زاده آدمیت/دلیران تنگستانی/اقبال/1341/ص53) اما مردم اعلامیه‌های انگلیسی را پاره کردند. حتی واسموس، یک برگ از اعلان را به نزد «زائرخضرخان» برد اما وی خشمناک اعلان را پاره کرد و دور انداخت و گفت: «ما بیشرف نیستیم که مهمان خود را به دست دشمن دهیم، شما دشمنِ دشمن ما هستید لذا دوست ما شمرده می‌شوید». (محمدحسین رکن‌زاده آدمیت/دلیران تنگستانی/اقبال/1341/ص67) به این ترتیب، دلیران تنگستانی که با عشق به دفاع از وطن، با تعصب ملی و دینی با انگلیسیها وارد جنگ شدند به پولی که برای تسلیم واسموس در نظر گرفته شده بود، نیازی نداشتند؛ زیرا خودِ خوانین، متمول بودند. به ویژه زائرخضرخان که با پول خود تجارت می کرد، تا جایی که انگلیسیها دویست صندوق چای او را در گمرک بوشهر ضبط کرده بودند. (محمدحسین رکن‌زاده آدمیت/دلیران تنگستانی/اقبال/1341/ص67) اندک اندک ایل مقتدر قشقائی و نیز برخی از سران بختیاری که به طور سنتی از طرفداران بریتانیا محسوب می‌شدند به آلمان تمایل یافتند. با همکاری و کمک همین نیروها بود که انگلیسیها از بوشهر بیرون رانده شدند و شیراز و مناطق مجاور فارس به تصرف قوای ملّی درآمد و منافع و اتباع انگلیسی در خطر انهدام قرار گرفتند. (دنیس رایت/نقش انگلیس در ایران/فرخی/1361/ص270) بسته بودن راه بوشهر-شیراز از تلاشهای واسموس بود که پیامدهای ناگواری نیز برای انگلیسیها به همراه آورد. اگرچه کالاهای بازرگانی انگلیسی از آن راه می‌گذشت، اما از حمل و نقل تجهیزات نظامی «پلیس جنوب» (S.P.R - South Persian Rifles) که «سرپرسی سایکس» آن را تشکیل داده بود و برای انگلیسیها اهمیت فوق‌العاده ای داشت، جلوگیری شد. (محمدقلی مجد/انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول/مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی/1390/ص245- 246) تصویری از فرمانده و تفنگداران پلیس جنوب (S.P.R) - 1917 میلادی واسموس یک تنه در سراسر فارس می‌گشت و ملاقات های سرّی با شخصیتهای صاحب نفوذ و نیز برخی سران پلیس جنوب ترتیب می داد. او گذشته از والی فارس، به سران عشایر، ژاندارمری و محافل بانفوذ شیراز مانند روحانیون و بازرگانان و دموکراتها هم امید داشت. فارس، از ولایاتی بود که دولت مرکزی در آنجا نفوذ زیادی نداشت، زیرا گذشته از ناتوانی دولت، دو ایل مهم قشقایی و خمسه قدرتهای اصلی آن ولایت بودند و بر راههای بازرگانی و ارتباطی نظارت می‌کردند و گمرکات را در دست داشتند، به ویژه اینکه بازرگانی انگلیسیها از راه بوشهر-شیراز بود و از مناطق قشقاییها می‌گذشت. کاروانهای انگلیسی بارها مورد چپاول قشقاییها قرار گرفته بودند و انگلیسیها رابطه خوبی با این ایل نداشتند و به عکس با بختیاریها که رقیب قشقاییها بودند، مناسباتشان دوستانه بود. میان صولت‌الدوله رئیس ایل قشقایی و قوام الملک سرکرده ایل خمسه دشمنی دیرینه ای وجود داشت. (اولریخ گِرکِه/ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول/سیامک/1377/ص 210) اقدامات او چنان هیجانی در میان سواران قشقائی برپا کرد که صولت‌الدوله رئیس ایل نیز به تبعیت از افکار عمومی تصمیم به جنگ آشکار با انگلیسیها گرفت. (احمدعلی سپهر مورخ‌الدوله/ایران در جنگ بزرگ 1918-1914م/بانک ملّی ایران/1336/ص82) بخشی دیگر از فعالیتهای واسموس، اخلال در صادرات نفت و متوجه ساختن بریتانیا به محور جنوب و در نتیجه تضعیف جبهه انگلیسی در بین النهرین بود که با موفقیت به اجرا درآمد. از نتایج این عملیات، سقوط کوت‌العماره و شکست خفت بار انگلیس و بر جای نهادن دست کم دوازده هزار اسیر جنگی بود. (علیرضا ملائی/جنگ جهانی اول؛ آلمانها و رخنه در ساختار اجتماعی، سیاسی ایران/فصلنامه تاریخ معاصر ایران/1376/ص46) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در پست بعدی ، به آخرین بخش از زندگی و اقدامات ویلهلم واسموس و نقش او در شکست آلمان در جنگ جهانی اول خواهیم پرداخت.این بخش با عنوان «واسموس پرشیا» منتشر خواهند شد.
  11. با توجه به تحولات اخیر عراق و پیشروی های اخیر داعش در نبود تحرک نیروی هوائی عراق ، در تاپیک های مختلفی در خصوص نیروی هوائی عراق بطور پراکنده صحبت شده است. با توجه به جذابیت بحث برای دوستان تصمیم گرفتم تا در این تاپیک در خصوص نیروی هوائی عراق از گذشته تا بحال مطالبی رو قرار بدم. امیدوارم که مورد استقبال دوستان قرار بگیره مقدمه - نیروی هوائی عراق (به عربی: القوه الجویه العراقیه) یکی از سه بخش محوری ارتش عراق می باشد که زیر نظر ستاد کل ارتش عراق فعالیت میکند و طبق اساسنامه تأسیس آن مسئولیت حفاظت از مرزهای عراق و نیز نظارت و مراقبت بر دارائی های ملی و بین المللی کشور عراق را بر عهده دارد. تاریخچه: سابقه تشکیل این نیرو توسط ارتش بریتانیا به سال 1927 بر میگردد. در واقع بریتانیا پس از جنگ جهانی اول و شکست عثمانی از متفقین ، این نیروی هوائی (و کلا ارتش رزمی عراق) را به عنوان بخشی از نیروهای تحت امر و قیمومیت نیروی هوائی سلطنتی بریتانیا (رویال ایر فورس) ؛ با هدف ایجاد اهرم کنترل در مقابل نیروی هوائی امپراطوری عثمانی تشکیل داده بود و اولین خلبانان این نیرو را نیز خلبانان سابق ارتش عثمانی تشکیل میدادند که توسط ارتش بریتانیا اجیر شده بودند. البته بتدریج این خلبانان با خلبانان بومی عراقی جایگزین شدند. در واقع اولین روز نیروی هوائی عراق را میتوان روز 22 آوریل 1931 نامید که برای اولین بار 5 خلبان نیروی هوائی عراق از کالج هوانوردی سلطنتی بریتانیا فارغ التحصیل شدند و با هواپیماهای Breda (ساخت انگلیس) و کمی بعدتر با هواپیماهای بمب افکن SM-79 ایتالیائی از پایگاه هوائی بغداد به پرواز در آمدند. در سالهای پس از استقلال عراق، نیروی هوائی این کشور همچنان وابسته به نیروی هوائی سلطنتی بریتانیا بود تا اینکه به تدریج سال 1937 با رسیدن تعداد خلبانان این نیرو به 127 نفر اولین گام مهم در توسعه و تثبیت این نیرو برداشته شد. واما نیروی هوائی امروز عراق: بعد از سقوط صدام و اشغال عراق توسط آمریکا (و هم پیمانان اش در غرب) ، تمامی نیروهای نظامی این کشور (از جمله نیروی هوائی ارتش عراق) منحل شدند. بعد از روی کار آمدن دولت جدید این کشور، اراده ای برای تشکیل مجدد این نیرو شکل گرفت و دولت عراق شروع به سفارش خرید تعداد زیادی از انواع مختلف هواگردها (هواپیما، هلیکوپتر و پهپاد) نمود که در ادامه به این خریدها بصورت فهرست وار می پردازم: جنگنده/ بمب افکن F-16 فالکون: ارتش عراق در اولین خرید جت های جنگنده خود ؛ خرید 30 فروند جنگنده F-16 (C Block 52) و 6 فروند هواپیمای دوسرنشینه آموزشی F-16 (D Block 52) را بر اساس "قرارداد امنیتی بغداد- واشنگتن" به کشور آمریکا سفارش داده است که تاکنون فقط یک فروند هواپیمای آموزشی تحویل کشور عراق شده است. * * * جنگنده پشتیبانی نزدیک SU-25 فراگ فوت: بعد از تصرف مناطق بسیاری از کشور عراق و با توجه به عدم تحویل فالکون ها به ارتش عراق ، نوری المالکی نخست وزیر اقدام به سفارش برای خرید 12 فروند هواپیمای سوخو 25 از کشور روسیه نمود که این هواپیماها به تدریج (ولی بسیار سریع) در حال تحویل به ارتش عراق میباشند. منابع غیر رسمی ایرانی ، عراقی و مخالفین از حضور هواپیماهای سوخو 25 ایرانی در عراق هم سخن گفته اند. ارتش عراق و سپاه پاسداران در خصوص این موضوع سکوت کرده اند. * * * جنگنده بمب افکن SU-20 و SU-22 فیتر: ویکیپدیا و همچنین منابع نزدیک به سعودی ها از تحویل 88 فروند جنگنده بمب افکن های سوخو 20/22 به ارتش عراق (توسط ایران و روسیه) هم خبر داده که هنوز توسط هیچ منبع رسمی تائید نشده و هنوز هیچ تصویر عملیاتی هم از این جنگنده ها در عراق دیده نشده است. * * * هواپیمای آموزشی Cessna 208 کاراوان: ارتش عراق دارای 5 فروند هواپیما آموزشی سسنا 208 هست که سه فروند اونها با تغییر کاربری مجهز به موشک های هلفایر شدند و تا قبل از ورود سوخو 25 ها به کشور عراق عملا همین سه فروند بار تمامی حملات هوائی به داعش رو به دوش میکشیدند. * * * هواپیمای آموزشی Cessna 172 اسکای هاوک: ارتش عراق در حال حاضر دارای 18 فروند از این هواپیماهاست * * * هواپیمای آموزشی/ تهاجم سبک Beechcraft T-6 تکسان II : ارتش عراق این هواپیما رو در دو مدل سفارش داده است. مدل T-6A (آموزشی) که از 20 فروند سفارش شده تاکنون 15 فروند رو تحویل گرفتند مدل AT-6C (تهاجم سبک) که از این مدل 24 فروند سفارش داده اند ولی هنوز هیچکدام را تحویل نگرفته اند. * * * هواپیمای آموزشی / تهاجم سبک Super Mushshak سوپر موشک : ارتش عراق از این هواپیمای پاکستانی 20 فروند سفارش داده که هنوز هیچی تحویل نگرفته است. * * * هواپیمای آموزشی / تهاجمی Lasta 95 : ارتش عراق تمامی 20 فروند سفارش داده از این هواپیما رو از صربستان تحویل گرفتند. * * * جت آموزشی/ پشتیبانی سبک L-159 آلکا : ارتش عراق این جت آموزشی رو که نمونه پیشرفته و به روز شده L-39 آلباتروس هست ، به تعداد 12 فروند به جمهوری چک سفارش داده. ولی هنوز هواپیمائی تحویل نگرفته است. * * * جت آموزشی/ تهاجمی KIA T-50 گلدن ایگل: نیروی هوائی عر اق 24 فروند از این جت های فوق مدرن رو به کشور کره جنوبی سفارش داده که هنوز توی صف ساخت هستن و چیزی تحویل عراق نشده. * * * =========================================== انشاءالله سعی میکنم که در پستهای بعدی در خصوص مابقی هواگردهای ارتش عراق (سایر هواپیماها ، پهپادها و هلیکوپترها) هم اطلاعاتی بگذارم. اگر دوستان موافق بودند به مابقی تاریخچه نیروی هوائی عراق (حد فاصل گذشته های دور تا الان) هم در پست های بعدی همین تاپیک می پردازم. لطفا عکسهای این تاپیک توسط دوستان مدیر، به گالری منتقل شوند /// عکسها منتقل شدند cheka
  12. بنام خداوند بخشنده مهربان با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست در جریان بازدید از نمایشگاه اقتدار 40 در بهم ماه 1397 در حین بازدید از غرفه پهپادها ، با توجه به اینکه مسئول غرفه علاقه بنده به پهپادها رو مشاهده کردند ، یک کتاب رو به بنده هدیه دادند که به چگونگی روند شکل گیری یگان پهپادی سپاه می پرداخت. با کسب اجازه از مدیران محترم انجمن و در راستای پرداخت ذکات علم ، مطالب و محتوای این کتاب 188 صفحه ای رو به تدریج و در قالب این تاپیک خدمت سایر دوستان خودم تقدیم میکنم : پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه - اگر چه از سالهای پیش از جنگ ، پرنده های هدایت پذیر از راه دور ( پهپاد ) به عنوان ابزار اطلاعاتی در ارتش های جهان از جایگاه خاصی برخوردار بودند ، اما در ارتش ایران ( قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) محلی از اعراب نداشتند ؛ و گفته می شود که چند فروند از پهپاد های هدف در یکی از پایگاه های نظامی دیده شده که در دوران دفاع مقدس هیچ مأموریتی از خود نشان ندادند. پهپاد هدف BQM-74 Chuker ضرورت بکارگیری پهپادهای شناسائی دقیقا از روزی مطرح شد که فرماندهان جبهه های جنگ با چالشی به نام محدودیت پروازی هواپیماهای شناسائی RF-4 ارتش روبرو شدند و از عکس هوائی به عنوان مهمترین و قابل اتکاترین وسیله کسب اطلاعات و شناخت موقعیت دشمن در صحنه نبرد محروم شدند. فتو فانتوم نهاجا (RF-4E) به دنبال تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی ، نیاز جبهه های جنگ به عکس هوائی و نگرانی فرماندهان از نبود وسیله جایگزین ؛ نیروهای مومن ، متعهد و جوان مراکز تحقیقاتی دانشگاهی ؛ بر آن شدند تا در جهت تأمین جایگزینی برای آن به فکر چاره باشند. قرار داشتن کشور در تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی آمریکا و دنیای غرب از یک طرف و تصویب عملیات استانچ علیه جمهوری اسلامی ، امکان دستیابی به پهپادهای نظامی را برای سپاهیان اسلام طولانی و یا غیر ممکن ساخته بود که رزمندگان برای تأمین آن هدف مجبور به ساخت و ارتقای هواپیماهای مدل شدند. واحد اطلاعات - عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء (محوری ترین قرارگاه عملیاتی سپاه که کار سازماندهی ، هدایت و طرح ریزی عملیاتی قوای اسلام علیه نیروهای اشغالگر بعثی را بر عهده داشت ) در سال 1362 گرفتار چالشی مهم در زمینه کسب اطلاعات از مواضع دشمن شد. این واحد از روش های گوناگون از جمله عکسبرداری هوائی توسط هواپیماهای RF-4 و RF-5 ارتش جمهوری اسلامی ، گروه های پیاده شناسائی ، شنود مخابراتی و تخلیه اطلاعاتی اسرای جنگی به کسب اطلاعات از دشمن اقدام می نمود. فتو تایگر نهاجا (RF-5A) در سال 1362 پس از جلسه مشترک فرماندهان ارتش و سپاه و اعلام فرمانده نیروی هوائی ارتش مبنی بر وضع محدودیت پرواز برای هواپیماهای RF-4 به دلائل مختلف از جمله کمبود هواپیما و پر مخاطره بودن این نوع پروازها ، فرماندهان جنگ را به دنبال یافتن وسیله یا روش جایگزین رهنمون کرد. اگر چه خواستگاه اولیه ساخت پرنده های بدون سرنشین با رویکرد شناسائی و عکسبرداری هوائی مشخص و روشن نیست ، اما قدر مسلم این است که ابتدا شهید چمران در وزارت دفاع و سپس جهادهای دانشگاهی دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان ، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه شیراز ، گام های اولیه را برای تأمین آن هدف برداشته اند که به لحاظ دستیابی دانشگاه اصفهان به موفقیت هائی ، روند پیگیری ساخت ، تولید و بهره برداری اطلاعاتی تا تشکیل " یگان پهپاد در سپاه" از آنجا آغاز گردید. نیاز قرارگاه خاتم به اطلاعات از عمق نیروهای دشمن ، که تأمین آن توسط نیروهای پیاده شناسائی قابل اتکا نبود از یک طرف و عدم تأمین عکس های هوائی توسط ارتش از طرف دیگر ، نیاز به این پرنده را شدیدتر نمود. با انجام موفقیت آمیز اولین تست عملیاتی توسط این هواپیمای ساخت جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان در نزدیک جزیره ماهی ( تحت نظر فرماندهان قرارگاه خاتم ) ، امید به جایگزین شدن این پرنده های بدون سرنشین به جای هواپیمای RF-4 پر رنگ تر شد و به دستور فرمانده سپاه به یگان هوائی سپاه ؛ تشکیل " گردان رعد " ( گردانی اطلاعاتی با هدف تأمین عکس هوائی ) ابلاغ گردید. این گردان ، با استقرار در شهر اهواز و سپس در پادگانی در نزدیکی جبهه های جنگ ، به گسترش ساختار و سازمان پرداخت و تلاش نمود جای عکس های هوائی ارتش را برای فرماندهان سپاه پر نماید. اعضای گردان پهپادی رعد ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
  13. بنام خداوند بخشنده مهربان با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. نیزه ( Naiza MLRS ) جنگجوی نیزه دار قزاق سیستم توپخانه راکتی نیزه (lance) توسط صنایع نظامی اسرائیل (IMI) برای وزارت دفاع قزاقستان توسعه داده شد. این سیستم بسیار شبیه راکت انداز LYNX (MRL) صهاینه است. راکت انداز Naiza از غلاف های راکت قابل تعویض استفاده می کند. این آتشبار قادر است راکت های گراد 122 میلی متری ، راکت های LAR-160 (اسرائیلی) 160 میلی متری، راکت های BM-27 اورگان 220 میلی متری و راکت های IMI EXTRA (اسرائیلی) 306 میلی متری را شلیک کند. آشنائی با کشور قزاقستان «قزاق» تحریف واژه‌ روسی «کازاک Kazak» است که در فرانسه و برخی زبانهای دیگر، کُزاک (Cosaque) تلفظ می‌شود. قزاق‌ها یا کازاخ‌ها، یکی از اقوام ترک تبار ساکن شمال آسیای میانه هستند که به زبان قزاقی صحبت می‌کنند و بیشتر آن‌ها در جمهوری قزاقستان ساکن هستند. در زبان روسی قزاق‌ها را کازاخ می‌گویند که از لحاظ ریشه لغوی هیچ ارتباطی به کازاک های اوکراینی (که در زمان قاجار و رضاشاه با عنوان بریگاد قزاق در ایران حضور پررنگی داشته‌اند) ندارد. بیشتر قزاق‌ها مسلمان و اهل سنت (حنفی مذهب) هستند. قزاقستان با نام رسمی «جمهوری قزاقستان» کشوری در آسیای میانه است. واژهٔ قزاقستان از دو بخش «قزاق» و پسوند فارسی «ستان» تشکیل شده‌است، که به معنای «سرزمین قزاق‌ها» است. واژه قزاق نیز خود به معنی «کوچنده» و از ریشه ترکی «قَز» است که معنای کوچیدن می‌دهد و به زندگی کوچ‌نشینی قزاق‌ها اشاره دارد. پس از انقلاب اکتبر و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی ، قزاقستان با عنوان «جمهوری سوسیالیستی قزاقستان شوروی» به یکی از جمهوری های آن تبدیل شد. با فروپاشی شوروی، قزاقستان به استقلال دست یافت. قزاقستان در تاریخ ۱۶ دسامبر ۱۹۹۱ آخرین جمهوری شوروی بود که اعلام استقلال کرد. جمعیت قزاقستان ۱۸٬800٬۰۰۰ نفر و زبان‌های رسمی آن قزاقی و روسی است. قزاقستان بزرگترین کشور محصور در خشکی در دنیا است و تراکم جمعیتی کمی دارد. پایتخت این کشور در سال ۱۹۹۸ از آلماتی در جنوب که بزرگ‌ترین شهر کشور است به «نورسلطان» یا «آستانه» در شمال منتقل شد. نورسلطان(آستانه) پایتخت جدید التأسیس قزاقستان نور سلطان ، پایتخت کنونی قزاقستان شهری است بسیار سرد و بادخیز که دمای هوا در زمستان در آن به منفی ۴۰ درجه می‌رسد. گروه‌هایی از ملی‌گرایان روس در روسیه و داخل قزاقستان دعوی الحاق مجدد شمال قزاقستان به روسیه را داشتند، و این یکی از انگیزه‌های رئیس‌جمهوری قزاقستان برای انتقال پایتخت به شهری در مرکز کشور و نزدیک به روسیه بود و این امر باعث شد که شمار زیادی از قزاق‌ها به این شهر منتقل شوند و این دعوی به خودی خود خاموش شود. قزاقستان از شمال با روسیه، از شرق با چین، در جنوب شرقی باقرقیزستان، در جنوب با ازبکستان و در جنوب غربی با ترکمنستان همسایه است. سواحل شمال شرقی دریای کاسپین در خاک این کشور قرار دارد. وسعت قزاقستان ۲٬۷۲۴٬۹۰۰ کیلومتر مربع (بیش از سه برابر ترکیه یا پاکستان) است و حدود ۲۰٪ آن در سوی کوه های اورال قرار گرفته و به لحاظ جغرافیایی بخشی از آن در اروپا است. البته قزاقستان معمولاً یک کشور آسیائی طبقه‌بندی می‌شود. قزاقستان که به بزرگی اروپای غربی است بزرگ‌ترین کشور محصور در خشکی (فاقد دسترسی به آب های آزاد) دنیا است. با وجود وسعت زیادی که این کشور را نهمین کشور بزرگ دنیا کرده، بیشتر پهنه‌هایش کویر و استپ است و تراکم جمعیت آن تنها ۶ نفر در هر کیلومترمربع است. قزاقستان صاحب دومین منابع بزرگ در اورانیوم ، کروم، روی و سرب، سومین در منگنز، چهارمین در مس و در مورد زغال سنگ، آهن و طلا نیز در بین ۱۰ کشور اول دنیا قرار می‌گیرد و همچنین یازدهمین منابع بزرگ هم در نفت و هم در گاز طبیعی را در اختیار دارد. کشف و استخراج نفت در مناطق غربی در کنار دریای مازندران، این کشور را جزو کشورهایی با درصد رشد اقتصادی بالا در میان جمهوری‌های اتحاد شوروی سابق قرار داده‌است. قزاقستان به درآمدهای نفتی بسیار وابسته است و سقوط جهانی قیمت نفت در مقطعی وضعیت اقتصادی این کشور را دشوار کرد. پایگاه فضائی بایکورنور در کشور قزاقستان قرار دارد و قدیمی‌ترین پایگاه فضایی جهان است. این پایگاه در دوران شوروی سابق و به خاطر موقعیت جغرافیایی مناسب در جمهوری قزاقستان ساخته شد. پس از فروپاشی شوروی، کشور روسیه این پایگاه را تا سال ۲۰۵۰ از قزاقستان اجاره کرده‌است. روابط اسرائیل و قزاقستان روابط دو جانبه میان اسرائیل و قزاقستان تقریبا قدمتی به اندازه استقلال این کشور از شوروی دارد. این دو کشور در ۱۰ آوریل ۱۹۹۲ روابط دیپلماتیک برقرار کردند. سفارت اسرائیل که اکنون در نورسلطان (آستانه سابق) قزاقستان است در اوت ۱۹۹۲ افتتاح شد. اما سفارت قزاقستان در تل آویو اسرائیل، در مه ۱۹۹۶ افتتاح گردید. وزیر امور خارجه قزاقستان در اوت ۲۰۰۴ با موشه کامخی، سفیر اسرائیل در ازبکستان دیدار کرد و در مورد روابط اجتماعی و اقتصادی بین کشورها و انتقال سفارت اسرائیل به آستانه (نور سلطان کنونی) گفتگو کرد. در ژوئن ۲۰۰۹، رئیس‌جمهور اسرائیل [شیمون پرز] به قزاقستان سفر کرد. نخست‌وزیر اسرائیل هم [بنیامین نتانیاهو] در دسامبر ۲۰۱۶ در اجلاس تجاری قزاقستان و اسرائیل در آستانه شرکت کرد. سفر نتانیاهو به قزاقستان اولین سفر یک رئیس دولت اسرائیل بود. روابط قزاقستان و اسرائیل برای یک مدت طولانی از توجه ناظران و تحلیلگران خارجی به دور افتاده بود که در نتیجه، شکل گیری ائتلاف بین آستانه و تل آویو تا حدود زیادی عادی و بدون سر و صدا باقی ماند. امروز اسرائیل در میان شرکای تجاری آسیایی قزاقستان در جایگاه پنجم قرار گرفته و حدود ۲۵ درصد از نفت وارداتی تل آویو منشاء قزاقی دارد [البته قزاقستان به دنبال افزایش فروش نفت به اسرائیل است]. آستانه به اسرائیل سوخت، مواد معدنی، روغن، نمک، گوگرد، تجهیزات پروازی، فلزات غیر قیمتی و غلات صادر کرده و در عوض تجهیزات و ماشین آلات برقی، راکتورهای هسته‌ای، دیگ‌های بخار و دستگاه‌های مکانیکی، تجهیزات و دستگاه‌های بصری، مواد مربوط به تبدیل سبزیجات و کود دریافت می‌کند. همچنین بیش از نود و پنج کشاورز، مدیر و دانشمند قزاقستانی در اسرائیل آموزش دیده‌اند و پس از بازگشت به قزاقستان در مصدر امور قرار گرفته اند. همچنین معلوم است که مشارکت استراتژیک میان آستانه و تل آویو فقط محدود به حوزه‌های اقتصادی و تجاری نخواهد بود. دو کشور در بخش دفاعی و اطلاعاتی ارتباط نزدیک دارند. بازدید نتانیاهو از قزاقستان به معنای شروع یک مرحله جدید برای همکاری‌های نظامی- فنی بین دو طرف نیز می‌باشد. ظاهرا جنجالی که در سال ۲۰۰۴ بر سر خرید (همراه با فساد مالی) سیستم‌های توپخانه‌ای تولید اسرائیل راه افتاده و تعدادی از نظامیان بلندپایه قزاقی و تجار اسرائیلی در آن دست داشتند، به طور کامل به باد فراموشی سپرده شده است. امروز قزاقستان از اسرائیل سیستم‌های راکت انداز چندگانه LAR-۱۶۰ و موشک‌های غیر هدایت شونده EXTRA (با افزایش برد) برای این سیستم‌ها دریافت می‌کند. بر اساس مجوز تولید صادر شده توسط اسرائیل ، در قزاقستان تولید سیستم خمپاره انداز متحرک ۱۲۰ میلی متری «آیبات»، سامانه‌ دفاع موشکی «نیزه» و هویتزر ۱۲۲ میلی متری «سیمسیر» (Semser) صورت گرفته و آستانه از تل آویو خمپاره‌ها و گلوله‌های مورد استفاده در توپ ۱۰۶، ۱۲۰، ۱۵۵ و ۱۶۰ میلی متری دریافت می‌کند. بدون شک در آینده نزدیک در کنار سیستم سپر دفاع موشکی اسرائیل به نام «گنبد آهنین» (Iron Dome) همچنین محصولات شرکت‌های مجتمع صنایع نظامی اسرائیل نیز (نظیر Israel Military Industries و Elbit Systems) از جمله سیستم‌های پهپاد، اویونیک، رادار، ماهواره‌های اکتشافات فضایی، تکنولوژی سیستم‌های دفاع ضد هوایی (رافائل) و موشک‌های تاکتیکی وارد قزاقستان خواهد شد. هویتزر خودکششی 122 میلی متری سیسمیر ( محصول مشترک اسرائیل و قزاقستان) درخواست نظربایف از نتانیاهو در رابطه با کمک اسرائیل در آموزش نیروهای ویژه قزاقی برای مبارزه با تروریسم نیز غیر منتظره نبود. البته تل آویو از این پیشنهاد کمال استقبال را خواهد داشت چون زمینه برای گسترش همکاری‌های بین سرویس‌های اطلاعاتی دو طرف (نظیر تبادل اطلاعات، آموزش کادر نهادهای اطلاعاتی قزاق و انجام عملیات‌های مشترک علیه اسلام گرایان) فراهم کرده و فرصت‌های جدیدی در اختیار موساد و سایر نهادهای اطلاعاتی اسرائیل قرار خواهد داد. قزاقستان یکی از متحدان مهم و اصلی آمریکا در آسیای مرکزی است. جرج بوش در نامه ای به نورسلطان نظربایف، «قزاقستان را شریک استراتژیک آمریکا در منطقه دانست» که حمایت های قوی و مؤثری را برای ایجاد نظام های دموکراتیک در عراق و افغانستان صورت داده است[ !!! کوری عصاکش کور دگر شود]. آمریکا به عنوان بزرگترین سرمایه گذار خارجی در قزاقستان، رقمی معادل 11 میلیارد دلار، در این کشور سرمایه گذاری کرده است. پیوند میان آمریکا و قزاقستان به نوعی به پیوند میان اسرائیل و قزاقستان نیز تسری یافته است. بائور جان الوبایف، معاون رئیس کمیسیون امنیت ملی قزاقستان، با اشاره به خطر تروریسم که مشترکا روسیه، اسرائیل، آمریکا و قزاقستان را تهدید می کند، خواستار همکاری نیروهای امنیتی قزاقستان با سرویس های ویژه امنیتی کشورهای فوق الذکر شد. وی افزود: ظهور اسلام گرایان افراطی در جنوب قزاقستان و تهدید بنیادگرایی اسلامی، قزاقستان را در معرض حملات تروریستی قرار داده است. برداشت مشترک اسرائیل و قزاقستان از مفهوم «تهدیدات ناشی از تروریسم» منجر به گرایش این دو کشور به یکدیگر شده و همکاری امنیتی دوجانبه میان تل آویو - آلماتی به شکل بارز در قالب ایجاد یک پایگاه جاسوسی اسرائیل در قزاقستان، نمود پیدا کرده است. این پایگاه جاسوسی پیشرفته با همکاری مشترک نیروهای اطلاعاتی - امنیتی قزاق و اسرائیلی در نقطه ای نامعلوم در قزاقستان احداث شده و بنابر خواسته دو طرف، تأسیس آن مخفی ماند. هدف از احداث و راه اندازی پایگاه مزبور کنترل فعالیت سازمانهای اسلامی تازه تأسیس در جمهوریهای آسیای مرکزی، توسط اسرائیل بود. و بالاخره یهودیان ساکن قزاقستان و تمایل برای تشویق آنها به اسکان در اسرائیل و استفاده از فرصتهای موجود در این رابطه، جاذبه دیگری را در توسعه مناسبات دوجانبه «اسرائیل - قزاقستان» ایجاد کرده است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با عرض پوزش از دوستان ، آنقدر مقدمه طولانی شد که اصل موضوع ( معرفی آتشبار راکتی قزاقستانی ) ماند برای پست بعدی .
  14. با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. نیزه ( Naiza MLRS ) جنگجوی نیزه دار قزاق سیستم توپخانه راکتی نیزه (lance) توسط صنایع نظامی اسرائیل (IMI) برای وزارت دفاع قزاقستان توسعه داده شد. این سیستم بسیار شبیه راکت انداز LYNX (MRL) صهاینه است. راکت انداز Naiza از غلاف های راکت قابل تعویض استفاده می کند. این آتشبار قادر است راکت های گراد 122 میلی متری ، راکت های LAR-60 (اسرائیلی) 160 میلی متری، راکت های BM-27 اورگان 220 میلی متری و راکت های IMI EXTRA (اسرائیلی) 306 میلی متری را شلیک کند. سیستم موشکی پرتاب چندگانه نایزا (نیزه) سیستم موشکی پرتاب چندگانه نایزا (نیزه) در قزاقستان توسط صنایع نظامی اسرائیل (IMI) بر اساس قرارداد فی مابین با وزارت دفاع قزاقستان توسعه داده شد و در خط تولید قرار گرفته است. گفتنی است که این راکت انداز بسیار شبیه Lynx اسرائیلی است که در سازمان رزم جمهوری آذربایجان استفاده می شود. اولین سیستم های تولیدی در سال 2008 تحویل ارتش قزاقستان داده شد و در حال حاضر این سیستم ، بعنوان ستون فقرات یگان توپخانه راکتی ارتش قزاقستان استفاده می شود. برخی منابع ادعا می کنند که در مجموع 380 قبضه پرتاب کننده متحرک نیزه تاکنون ساخته شده است. همچنین این محصول برای عرضه به مشتریان احتمالی صادراتی پیشنهاد شده ، اما قزاقستان تاکنون هیچ سفارش خریدی دریافت نکرده است. این محصول یک سیستم توپخانه همه کاره است که برای پشتیبانی غیرمستقیم آتش در برابر اهداف رزمی ، فرودگاه ها و مراکز پشتیبانی هوائی ، واحدهای توپخانه دشمن ، سیستم های دفاع هوایی ، مراکز فرماندهی و خطوط تأمین و لجستیک مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین این سلاح با توجه به قابلیت تحرک بالائی که دارد ، در حملات سبک «بزن و در رو» (hit-and-run) می تواند استفاده شود. شایان ذکر است که Naiza MLRS از غلاف های راکتی یک بار مصرف و قابل تعویض استفاده می کند. این راکت انداز قادر به شلیک راکت های گراد 122 میلی متری ، راکت های LAR-160 (اسرائیلی) 160 میلی متری، راکت های BM-27 اورگان 220 میلی متری و راکت های IMI EXTRA (اسرائیلی) 200 و 306 میلی متری است. این قابلیت از این جهت مهم است که قزاقستان دارای تعداد زیادی راکت گراد 122 میلی متری و اورگان 220 میلیمتری است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به این کشور به ارث رسیده است. این غلاف های قابل تعویض به یک پرتاب کننده متحرک اجازه می دهد تا بسته به نیاز ماموریت از انواع موشک استفاده کند. نایزا قادر است که از غلاف های پرتاب کننده 122 میلی متری ترکیه ای T-122 Sakarya MLRS نیز استفاده کند. یک «غلاف واحد» شامل 20 موشک است. راکت استاندارد گراد 122 میلی متر ؛ 2.87 متر طول و 66 کیلوگرم وزن دارد. حداکثر برد آن 21 کیلومتر است. علاوه بر آن سیستم موشکی نیزه با موشکهای 122 میلیمتری تازه توسعه یافته نیز سازگار است T-122 Sakarya یک غلاف LAR شامل 13 موشک است. موشک استاندارد LAR-160 ؛ (160 میلی متری) ، 3.3 متر طول و 110 کیلوگرم وزن دارد. حداکثر برد آن تا 45 کیلومتر است. غلاف اورگان شامل 5 موشک است. طول موشک استاندارد 4.8 متر و وزن آن 280 کیلوگرم است. وزن کلاهک آن بسته به نوع آن 90-100 کیلوگرم است. حداکثر برد آتش 34 کیلومتر است. راکت های IMI EXTRA قوی ترین سلاح آتشبارهای نیزه هستند. اینها دارای کلاهک 150 کیلوگرمی و حداکثر برد 150 کیلومتر هستند. این موشک ها می توانند با سیستم هدایت GPS برای حملات دقیق مجهز شوند. یک غلاف واحد شامل 4 موشک است. غلاف های موشک ، بسته بندی شده و مهر و موم شده در کارخانه هستند. این توپخانه راکتی متشکل از دو بخش کانتینر پشتیبان و سامانه پرتاب کننده است. غلاف های موشک IMI پس از پرتاب یکبار مصرف هستند ، در حالی که غلاف های BM-21 Grad را می توان به صورت دستی ، بارها و بارها بارگیری کرد. البته باید توجه داشت که در میان انواع تسلیحات این توپخانه راکتی ، راکت های گراد دارای کمترین توانایی تخریبی هستند و عمدتا برای آموزش استفاده می شوند. این سیستم موشکی توپخانه دارای قابلیت محاسبه و پرتاب بالستیک کاملا خودمختار است. همچنین نایزا می تواند به صورت مستقل عمل کند یا با تشکیلات توپخانه ای بزرگتر ادغام شود. این سیستم MLRS دارای قابلیت زمانی واکنش سریع است و می تواند موشک های خود را در عرض چند دقیقه پس از جابجائی پرتاب کند. نایزا توسط خدمه 3 نفره اداره می شود. یک دور شلیک کامل می تواند مستقیماً از کابین خودرو یا از راه دور صورت بپذیرد. با این حال به نظر می رسد که پرتاب کننده های متحرک نایزا هنگام شلیک به پهلو ، تمایل به واژگونی دارد. این سیستم موشک پرتاب چندگانه بر اساس «شاسی کامیون روسی 8*8 کاماز-6350» (KamAZ-6350) ساخته شده است. خودرو از «موتور دیزل توربوشارژ KamAZ-740.50.360» با قدرت 360 اسب بخار استفاده می کند. پرتاب کننده متحرک و کامیون پایه نایزا ، توسط یک «وسیله نقلیه بارگیری مجدد مجهز به جرثقیل» پشتیبانی می شود که چهار غلاف راکت (دو مجموعه بارگیری مجدد) را حمل می کند. بارگیری معمولاً به دور از موقعیت شلیک ها انجام می شود تا از آتش سوزی مجموعه آتشبار جلوگیری شود. بارگیری کامل غلاف ها کمتر از 10 دقیقه طول می کشد. ماشین بارگیری نیز بر اساس شاسی کامیون های سنگین KamAZ 8x8 ساخته شده است. ... پایان منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : ان شاء الله اگر عمری باقی بود دو محصول مشترک دیگر اسرائیل و قزاقستان را هم به زودی خدمت دوستان معرفی خواهیم کرد. .
  15. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «انجام عملیات نظامی در جبهه های جنگ بر علیه نظامیان ایران» اختصاص داد. ارتش خصوصی صدام طرح جلد کتاب ارتش خصوصی صدام ؛ نوشته آن سینگلتون چندی پس از انتقال اغلب نیروهای سازمان به عراق و تغییر استراتژی جنگ چریکی به جنگ کلاسیک ، در آخرین سال جنگ 8 ساله ایران و عراق و در شرایطی که توان نظامی ایران در پی چندین سال جنگ فرسایشی و توان اقتصادی و روحی ایرانیان با کاهش بسیار شدید درآمدهای نفتی شدیداً تحلیل رفته‌است، سازمان مجاهدین، رویارویی علنی با نیروهای ایرانی در جبهه‌ها را آغاز می‌کند. [ ویکی پدیا ] با این اقدام سازمان پا در مسیری می گذارد که به اذعان بسیاری از پژوهشگران مستقل غربی ، در اندک زمانی تبدیل به ارتش خصوصی صدام می شوند. بطوریکه در فاصله سال ‪ ۱۹۹۱‬تا سقوط رژيم صدام ، اعتمادی كه ديكتاتور سابق عراق به منافقين داشت، بسیار بيشتر از اعتماد وی به نيروهای عراقی تحت فرمان وی بود. عملیات آفتاب عملیات آفتاب یا عملیات فکه، نام نخستین عملیات از عملیات‌های سه‌گانه سازمان مجاهدین خلق در جنگ هشت ساله ایران و عراق بود که با پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایرانی صورت پذیرفت. در جریان این عملیات و بر اساس ادعای مجاهدین، تلفات وارده به لشکر ۷۷ خراسان ۳۵۰۰ تن کشته و مجروح و ۵۰۸ تن اسیر، بیان می‌شود. این عملیات برای اول فروردین سال ۱۳۶۷ در اطراف شوش برنامه‌ریزی شده بود ( منطقه عمومی فکه) ، اما درگیری دو تن از نیروهای شناسایی سازمان و دستگیر شدن آن‌ها توسط نیروهای ایرانی، منجر به تردیدهایی پیرامون لو رفتن احتمالی عملیات و تعویق یک‌هفته‌ای آن شد. نهایتاً این عملیات در ۸ فروردین 1367 آغاز شد. در جریان این عملیات به گفتهٔ منابع سازمان مجاهدین خلق، بیش از 500 تن از نیروهای ارتش (لشکر 77 خراسان) و ژاندارمری به اسارت منافقین درآمده و به پشت جبهه منتقل می‌شوند و همچنین نزدیک به ۳۵۰۰ تن از نیروهای نظامی ایران کشته [شهید] و یا مجروح شدند و مقدار زیادی تجهیزات جنگی نیز به غنیمت آنان درآمد. مجاهدین تعداد تلفات خود را ۱۲۳ نفر گزارش داده و پس از اجرای عملیات منطقه را ترک و به خاک عراق باز‌گشتند. [برخی از] منابع رسمی در جمهوری اسلامی اما ، این مدعا را رد می‌کنند و معتقد به عدم موفقیت مجاهدین در این عملیات هستند. پس از انجام این عملیات و حمله نظامی مستقیم مجاهدین به کشور خود برای کمک به صدام و افزایش خشم و نفرت عمومی از مجاهدین، بسیاری از گروه‌های سیاسی [اپوزیسیون] ، همکاری خود با این سازمان را قطع نمودند. [عملا تمامی گروه های زیر پرچم شورای ملی مقاومت از این مجموعه خارج شدند و فقط مجاهدین در این شورا باقی ماندند] [ ویکی پدیا ] عملیات آفتاب و ضرورت بن بست شکنی انتقال رهبری سازمان مجاهدین خلق از پاریس به عراق که به دلایل متعدد از جمله توافقات محرمانه رجوی و رژیم صدام [که متعاقب ملاقات طارق عزیز با رجوی در سال 1363 صورت گرفت] ، مجاهدین خلق را به لحاظ تاریخی در موقعیت تازه ای قرار داد. شکست فاز جنگ چریکی شهری که به تاثیر از الگوهای مارکسیستی از آغاز سال 60 نتیجه ای جز متلاشی شدن کمی و کیفی هسته های داخلی سازمان به جا نگذاشته بود رجوی را بار دیگر با آزمون تازه ای از تحرکات مسلحانه و تروریستی مواجه کرد. اتخاذ مشی موسوم به منطقه ای [که با اتکاء ائتلاف با حزب دمکرات کردستان اتخاذ شد] مجاهدین را برای پیش بردن این خط تازه به منطقه "آلان" کردستان کشاند. متعاقب این تحولات، ملاقات رجوی با طارق عزیز بحران تازه ای را در شورای ملی مقاومت سبب شد. حاصل آن جدایی حزب دمکرات کردستان و از دست دادن پایگاه های مجاهدین در منطقه کردنشین بود. این مهم و متعاقب آن اخراج رجوی از پاریس ؛ منجر به تعامل و نزدیکی همه جانبه سازمان مجاهدین خلق با عراق گردید. اگر چه این تعاملات در تاریخچه سازمان سبقه طولانی دارد اما به هر حال شرایط حاصله از شکست های سازمان در فاز جنگ چریکی شهری و جدایی حزب دمکرات کردستان از مجاهدین ؛ پوشش و محمل مناسبی بود تا این تعامل با لحاظ کردن فرض «ناگزیری و اجبار» برای اعضای سازمان آسان تر متصور شود. با این حال در ادامه همکاریهای فی مابین مجاهدین و عراق این فرض رنگ باخت و وجه استراتژیک این پیمان هم برای مجاهدین و هم صدام بیشتر نمایان شد. این نزدیکی در نهایت منجر به توجیه شرایط تازه مجاهدین مبنی بر روی آوردن به تاکتیک موسوم به "جنگ نوین" و شبه کلاسیک شد. انتخاب خاک عراق به عنوان نقطه قابل اتکا برای فاز نوین از جهات بسیاری بر اساس ظواهر و تحلیل های سازمان یک توفیق و گام به جلو ارزیابی می شد. به این دلیل که سازمان با تعاملات پنهانی و آشکار نظامی، سیاسی و جاسوسی می توانست بخش قابل ملاحظه ای از نیازهای مقطعی خود را برآورده نموده و از سوی دیگر شرایط جنگ چریکی شهری [که منجر به انسداد سازمان شده بود ] را مجددا فعال کند. با انتخاب خاک عراق و متعاقب آن تاسیس ارتش موسوم به آزادیبخش، سازمان بدون اعلام رسمی در تغییر تاکتیک جنگ چریکی شهری و فقدان شرایط عینی برای جنگ منطقه ای، عملا وارد مرحله تازه ای به نام «جنگ کلاسیک» شد. ارتش آزادیبخش رجوی یا ارتش خصوصی صدام تاسیس ارتش آزادیبخش در سال 1366 با این هدف استراتژیک همراه بود که از این پس مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی تنها از طریق یک جنگ نیمه کلاسیک امکان پذیر است. متمرکز کردن نیروهای پراکنده سازمان «از داخل ایران» و «بعضا کشورهای اروپایی» به درون خاک عراق، آموزش [متناسب با شرایط] جدید به این افراد، تهیه ادوات جنگی مورد نیاز، توجیه کل نیروها [ و بعضا حتی اعضای مسئله داری نظیر زرکش و یعقوبی ] در موقعیت تازه، نخستین اقدامات این مرحله بود. ظاهرا گذر از این مرحله و تا آماده سازی آنها تحت یک سیستم نظامی برای تحرکات شبه کلاسیک نیاز به زمان درخوری داشت. از زمان تاسیس ارتش آزادیبخش در خرداد سال 1366 تا عملیات موسوم به آفتاب در 7 فروردین ماه 1367 به نظر می رسد زمان کافی ای برای این پروسه نباشد. اما عملا سازمان پس از گذشت این زمان محدود اقدام به انجام عملیات آفتاب می کند. این عملیات در نوع خود و صرفنظر از دستاوردهای فرضی برای مجاهدین خلق از جهات بسیاری قابل ارزیابی است: 1- عملیات آفتاب پیش از هر چیز ضرورت خود را از احیا روحی و روانی و بازسازی نیروهای منفعل و بعضا مسئله دار سازمان عاریه می گیرد. رهبری مجاهدین در آغاز فاز نظامی در اوایل سال شصت بر سرنگونی جمهوری اسلامی در استراتژی کوتاه مدت تاکید دارد. اما محاسبات رجوی نه تنها در واقعیت بیرونی جواب نمی دهد که بعضا او را با چالشهای جدی از سوی اعضای شورا و مجاهدین روبرو می کند. در واقع خط انتخاب عراق و متعاقب آن انجام عملیاتی از نوع آفتاب پاسخ ناگزیری است از سوی رجوی مبنی بر این که راه حل استراتژیک سرنگونی با تاسیس ارتش آزادیبخش وارد آخرین مراحل خود شده است. رجوی از این طریق با دادن امید دوباره به اعضا تلاش می کند خود را از فشار روانی ناشی از شکست در فاز جنگ چریکی شهری بیرون بیاورد. 2- حمایت نظامی و نفراتی مجاهدین [از سوی عراق] در این مقطع برای برون رفت رجوی از بن بستهای ناگزیر از اهمیت خاصی برخوردار بود. این شرایط به رجوی کمک می کرد تا با اتکا به نیروهای نظامی عراق این توهم را نزد هواداران خود دامن بزند که مسئله سرنگونی [با راه حل تازه] به دلیل حمایت یک نیروی مکانیزه در آینده نزدیک محقق خواهد شد. رژه تیپ زنان در اردوگاه اشرف 3- دستاوردهای این گونه عملیات های موضعی [از جمله آفتاب] در نوار مرزی ایران، امر را بر هواداران رجوی مشتبه نموده بود که می توان با استفاده از شرایط جدید چشم انداز سرنگونی را قطعی دید. لازم به توضیح است مجاهدین طی این عملیات تعدادی از مرزبانان و سربازان جمهوری اسلامی که متعلق به ژاندارمری و ارتش بودند را به عنوان اسیر جنگی به عراق و در اختیار استخبارات این کشور قرار دادند. متعاقبا با تحت فشار گذاشتن، زمینه های جذب تعدادی از آنها را به سازمان فراهم آوردند. به اذعان مجاهدین در این عملیات تعداد 508 سرباز ژاندارمری و ارتش به اسارت مجاهدین در آمدند که تمامی به اردوگاههای عراقی تحویل شدند. در این رابطه به نقل از نشریه مجاهد می خوانیم : مجاهدین در واقع با این شیوه برخورد میزان وابستگی همه جانبه خود را به رژیم صدام نشان می دادند. با لحاظ این توفیقهای نسبی و با این احتساب که قبل از این به هواداران گفته شده بود رهبری مجاهدین قادر است زمان محدودی را [بر اساس توافقات فی مابین صدام و رجوی] در عراق بماند و اگر سازمان طی این مدت قادر به سرنگونی نباشد به اصطلاح رهبری سازمان در این مقطع خواهد سوخت، هواداران و نیروهای سازمان چشم انداز فرضی پیش رو را عینی تر و ملموس تر می دیدند. 4- تشدید شرایط جنگی از سوی دیگر به سازمان این امکان را می داد تا به عنوان یک فاکتور تعیین کننده کماکان بر چشم انداز سرنگونی تاکید مضاعفی داشته باشد. دستاوردهای نصف و نیمه سازمان در عملیات کوچک در نوار مرزی ایران و عراق که عمدتا با حمایت لجستیکی و نفراتی عراق به دست آمده بود دست رهبری را در انجام عملیات مشابه از نوع آفتاب با شعاع عملیاتی وسیع تر باز گذاشته بود. اسرای لشکر 77 خراسان (نیروهای منافقین با پارچه های سفید روی آستین) 5- در واقع این عملیات کوچک، اقدام انتحاری رجوی در عملیات موسوم به فروغ جاویدان را زمینه سازی کرد. مجاهدین بعدها به این زمینه چینی به شکل شفاف تری اشاره کرده و نوشتند: و در این راستا از رژیم صدام ، خواهان سلاحهای مجهزتر و به روزتری بودند. در این رابطه به نقل از نشریه می خوانیم: 6- با این تفاوت که عملیات فروغ جاویدان پس از اجماع بر قطعنامه 598 ، تا حد زیادی سازمان مجاهدین را در موقعیت انسداد قرار داده بود. اما رجوی برای توجیه این عملیات اتکای عمده اش به دستاوردهای عملیاتی شبیه آفتاب بود. پی آمدهای عملیات آفتاب غنیمت های ادعائی مجاهدین از عملیات آفتاب عملیات آفتاب صرفنظر از دستاوردهای تشکیلاتی حاصله برای مجاهدین اما با توجه به شرایط جنگی میان ایران و عراق هزینه های غیر قابل جبرانی برای آنان به همراه داشت. مجاهدین که قبل تر و در جریان تعاملات سیاسی خود با عراق با قهر و به قول خودشان بی مهری شمار زیادی از اعضای شورای ملی مقاومت و جدایی آنها [و از سوی دیگر نیروهای اپوزیسیون و مشخصا تنفر مردم] روبرو شده بودند با انجام عملیات مشترک با نیروهای عراقی به داخل خاک ایران این موقعیت را تشدید کردند. به هر حال انجام عملیاتی از نوع آفتاب و ... از سوی سازمان مجاهدین خلق کماکان به عنوان نقطه چرکین دیگر در تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ثبت شده است. مجاهدین علی رغم تلاشهای مستمر و تبلیغاتی خود برای همسان سازی موقعیت فعلی با نیروهای مقاومت اروپا در طول جنگ جهانی دوم به دلیل ماهیت وابسته خود چه به لحاظ نظامی و تسلیحاتی و چه سیاسی و نقش ستون پنجمی که سازمان در طول سالهای جنگ برای عراق به عهده داشت و همچنین انجام عملیات نظامی به کشوری که در حال دفع تجاوز نیروی بیگانه است، قادر به تبرئه خود نخواهد بود. تانک M-47 غنیمت گرفته شده از لشکر 77 خراسان در عملیات آفتاب مجاهدین در عملیاتی از نوع آفتاب تلاش داشتند بیش از هر چیز توان و قابلیتهای نظامی خود را به رخ بکشند. در این رابطه به نقل از نشریه مجاهد می خوانیم: غافل از اینکه سازماندهی شبه کلاسیک نیروهای سازمان مجاهدین خلق در لوای ارتش آزادیبخش پیش از آنکه محصول توان و قابلیتهای درونی سازمان باشد محصول حمایت همه جانبه رژیم صدام از مجاهدین خلق بود. مجاهدین از زمان ورود خود به عراق و تاسیس ارتش آزادیبخش تا انجام اولین حملات نظامی در نوار مرزی ایران تنها کمتر از 9 ماه زمان صرف کردند. این پروسه کوتاه قبل از اینکه به توانایی های مجاهدین مربوط باشد، به واقع میزان وابستگی تمام عیار مجاهدین خلق به ارتش صدام را نشان می دهد. منبع 1 : کتاب Saddam’s Private Army منبع 2 : ویکی پدیا منبع 3 : کلیه نقل قولها از شماره 434 نشریه مجاهد (ده فروردین 1378) اخذ شده است پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در پست بعدی ، به «دیگر عملیات های نظامی منافقین» در خلال جنگ 8 ساله خواهیم پرداخت. .
  16. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «نقش این سازمان در حج خونین سال 1366» اختصاص داد. حج خونین 1366 کشتار حجاج در مکه (بخش پایانی) کشتار حجاج در مکه که در روز ۹ مرداد ۱۳۶۶ روی داد، به کشتار حجاج عمدتاً ایرانی که به شعارهای سیاسی موسوم به «اعلان برائت از مشرکین» در طول مناسک حج واجب پرداخته‌بودند، اشاره دارد. این رویداد سبب ایجاد تنش در روابط ایران و عربستان سعودی شد. این کشتار در زمان حکومت ملک فهد اتفاق افتاد. در این واقعه ۴۰۵ نفر به تیر مستقیم یا در اثر ازدحام جمعیت کشته (۲۷۵ ایرانی، ۸۵ نیروی پلیس عربستانی و ۴۵ تن از حاجیان دیگر کشورها) و ۶۴۹ نفر زخمی (۳۰۳ ایرانی، ۱۴۵ عربستانی و ۲۰۱ از دیگر ملیت ها) شدند. پس از این واقعه، حکومت عربستان سعودی سفارتخانه خود را در تهران تعطیل و روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد. [ویکی پدیا] پشت پرده حج خونین به روایت استخبارات عراق اظهارات و گواهی های برخی از جدا شدگان سازمان در اروپا مبنی بر اطلاع از نقش سازمان در کشتار حجاج ایرانی در سال 66، در اسفند ماه 73 و بهار 74 بازتاب وسیعی در نشریات فارسی زبان خارجی از کشور یافت و بعد از آن نیز به تناوب در مصاحبه ها و نوشته های آنان به این موضوع اشاره شده است. همچنین سابقه اقدام سازمان برای اعزام مخفیانه افراد به حج با هویت عراقی و تلاش برای نفوذ در کاروان های ایرانی، در نوارهای ویدئویی مذاکرات رابط سازمان و مقامات استخبارات عراق وجود دارد. در بخشی از مذاکرات افشا شده عباس داوری [نماینده سازمان در جلسه با افسران امنیتی عراق] که بعد از سقوط صدام به دست آمده است، به موضوع حضور افراد سازمان در حج اینگونه اشاره می شود : البته جزئیات پیچیده نقش سازمان در زمینه سازی و سوق دادن دولت وقت عربستان به کشتار خونین حجاج ایرانی و حتی مشارکت در عملیات کشتار ، هنوز کاملاً روشن نشده است . اما این واقعیت مسلم است که سازمان با ایفای نقش دوگانه «از یک سو افراد خود را به عنوان عوامل دولت ایران برای انجام اقدامات تخریبی در عربستان به داخل ایرانیان فرستاد» و «از سوی دیگر با ارائه اطلاعات گمراه کننده به مقامات عربستان» آنان را برای اقدام پیشگیرانه و خشونت بار علیه حجاج ایرانی ، فریب داد و تحریک نمود. سفر محرمانه رجوی به عربستان و نقش منافقین در کشتار مکه بعد از موفقیت سازمان در جلب اعتماد حکومت عربستان [به کمک رژیم بعث عراق]، که بعد از انتشار اطلاعیه سازمان در محکومیت فاجعه مکه و انتساب مسئولیت آن به جمهوری اسلامی به بالاترین حد خود رسید [سازمان در این اطلاعیه که در تاریخ 14 آبان 1366 صادر شد ، مسئولیت وقوع کشتار خونین حجاج ایرانی را بر عهده دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام نمود و به تبرئه دولت عربستان پرداخت] ، روابط تشکیلات با عربستان سعودی توسعه یافت. در یک نوار ویدئویی مذاکرات مهدی ابریشمچی با افسران ارشد اطلاعاتی عراق در آبان 1366 چنین آمده است : ابریشمچی در ادامه این جلسه ، پیام رجوی خطاب به رئیس سازمان اطلاعات عراق را قرائت می کند که در بخشی از آن چنین آمده است : هیئت مزبور به عربستان سفر نمود و بعد از مدتی مقدمات سفر محرمانه رجوی به عربستان در پوشش انجام مناسک عمره فراهم شد. [به نظر کارشناسان مسائل سازمان و برخی اعضای سابق ، سفر شخص رجوی به عربستان ، نشانه ای از عمق روابط و همکاری های اطلاعاتی و امنیتی مشترک عراق و عربستان و سازمان در آن مقطع زمانی بوده است و نمی توان آن را صرفاً یک تشکر ساده عربستان به خاطر صدور یک اطلاعیه محسوب نمود. زیرا اگر مسئله فقط دعوت رجوی برای انجام مناسک عمره به میزبانی دولت عربستان می بود، نیازی به اعزام یک هیئت مقدماتی و دخالت سازمان اطلاعات عراق نبود.] در بخش دیگر از مذاکرات ، افسر اطلاعات عراق می گوید : در جلسات دیگر بین رابط سازمان مجاهدین و سازمان اطلاعاتی عراق تأکید می شود که سفر مزبور در جهت جلب حمایت بیشتر عربستان از سازمان برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران بوده است. همان گونه که قبلاً اشاره شد ، سازمان خبر این مسافرت را 13 سال مخفی نگاه داشت و اولین بار در سال 1379 ، ظاهراً به دلیل استفاده تبلیغاتی از چاپ عکس رجوی در لباس احرام حج ، آن را علنی نمود . البته همواره سازمان موضوع نقش خود در کشتار حجاج در سال 1366 را تکذیب نموده و مانند سایر موارد افشا شده از سوی جدا شدگان ، ماجرا را از اساس منکر گردیده است. البته پیش از افشاگری‌های اعضای منافقین، اطلاعاتی از نقش گروهک منافقین در کشتار مردم در روز 9 مردادماه به دست مقامات جمهوری اسلامی رسیده بود. به‌عنوان مثال حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت ایران، ضمن سخنرانی خود در مرداد 66 به نقش منافقین در حوادث جمعه خونین مکه اشاره کرده و فرمودند: عزت‌الله سحابی از مشهورترین چهره های جریان ملی-مذهبی نیز مدت‌ها بعد درمورد شیطنت‌های منافقین در حادثه «جمعه خونین» در کتاب خاطرات خود نوشت: ... پایان منبع:کتاب سازمان مجاهدین خلق/پیدایی تا فرجام/جلد سوم پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : پس از پایان بررسی نقش مجاهدین «در حج خونین سال 66» ؛ ان شاء الله در پست بعدی ، به «ماجرای عملیات های نظامی منافقین» در خلال جنگ 8 ساله خواهیم پرداخت. .
  17. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «نقش این سازمان در حج خونین سال 1366» اختصاص داد. حج خونین 1366 کشتار حجاج در مکه (بخش اول) کشتار حجاج در مکه که در روز ۹ مرداد ۱۳۶۶ روی داد، به کشتار حجاج عمدتاً ایرانی که به شعارهای سیاسی موسوم به «اعلان برائت از مشرکین» در طول مناسک حج واجب پرداخته‌بودند، اشاره دارد. این رویداد سبب ایجاد تنش در روابط ایران و عربستان سعودی شد. در این واقعه ۲۷۵ تن از حجاج ایرانی، ۸۵ عربستانی از جمله نیروی پلیس و ۴۵ تن از حجاج دیگر کشورها کشته و شماری نیز زخمی شدند. این کشتار در زمان حکومت ملک فهد اتفاق افتاد. در مرداد ۱۳۶۶ مسئولین ایرانی اعلام کردند که یک راهپیمایی یا تظاهرات صرفاً ایرانی کافی نیست. آنها خواستار این بودند که رژیم سعودی در پایان تظاهرات خود به زائران ایرانی اجازه ورود به مسجد الحرام در مکه را بدهد. در نتیجه گفت وگوهای سختگیرانه، اجازه داده شد که تظاهرات نیم کیلومتر قبل از مسجد الحرام به پایان برسد. همزمان تصمیم گرفته شد که نیروهای امنیتی سعودی را در حالت آماده باش بالا در نقطه مورد نظر قرار داشته باشند. در روز جمعه ۹ مرداد، پس از نماز ظهر تظاهرات آغاز شد و زائران ایرانی شعارهای «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اتحاد جماهیر شوروی» و «مرگ بر اسرائیل» سر می‌دادند. این راهپیمایی تا اواخر مسیر پیش‌بینی شده، یعنی پانصد متر قبل از مسجد الحرام، بدون مشکل انجام گرفت. در این مرحله، برخی از ایرانیان خواستار ادامه تظاهرات برای ادامه فشار به سمت جلو و حضور در مسجد شدند. با شروع این اتفاق‌ها، افراد ناشناس با پرتاب اشیایی به سمت تظاهرات کنندگان، به آزار و اذیت زائران ایرانی پرداختند. این عوامل اوضاع را تشدید کرده و اوضاع را به درگیری شدید بین حجاج ایرانی و امنیت سعودی تبدیل کرده و گفته می‌شود که سعودی ها از چوب دستی و مواد برقی و ایرانی ها از چاقو و قمه استفاده می‌کردند. بر اساس اعلام رسمی دولت سعودی ۴۰۵ نفر در این حادثه جان باختند ولی علت مرگ این افراد لگدمال شدن و فشار بوده و نه تنها شلیک نیروهای نظامی و امنیتی را «انکار کرده» ، بلکه استفاده از گاز اشک آور را نیز منکر شده است. بر اساس منابع اطلاعاتی آمریکایی با بالا گرفتن درگیری بین نیروهای امنیتی و پلیس عربستان و تظاهرکنندگان، گارد ملی وارد عمل می‌شود و ابتدا گاز اشک آور شلیک می‌کند و سپس با اسلحه کمری و مسلسل شروع به شلیک می‌کنند و بدین صورت اعتراضات خاتمه می‌یابد. در این واقعه ۴۰۵ نفر به تیر مستقیم یا در اثر ازدحام جمعیت کشته (۲۷۵ ایرانی، ۸۵ نیروی پلیس عربستانی و ۴۵ تن از حاجیان دیگر کشورها) و ۶۴۹ نفر زخمی (۳۰۳ ایرانی، ۱۴۵ عربستانی و ۲۰۱ از دیگر ملیت ها) شدند. پس از این واقعه، حکومت عربستان سعودی سفارتخانه خود را در تهران تعطیل و روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد. [ویکی پدیا] نقش عناصر مجاهدین در حج خونین در مراسم حج سال 1366 «تهاجم خونینی به تظاهرات حجاج ایرانی» رخ داد که منجر به شهادت صدها نفر شد. در آن زمان دولت عربستان سعودی مقصر این فاجعه را نظام جمهوری اسلامی اعلام کرد. جمهوری اسلامی نیز علاوه بر رژیم آل سعود ، عوامل عراق و منافقین را هم از مسببان حادثه معرفی کرد. به تصریح یکی از عناصر سابق سازمان ، رجوی با استفاده از فرصت ایام حج ، طبق یک طرح از قبل تعیین شده و با همکاری دولت عراق ، تظاهرات آرام اعلام برائت زائران ایرانی را به خون کشید تا به اهداف خاص خود برسد! (نشریه نگاه/سازمان مجاهدین … بیانیه رضوانی/ص 330) سبحانی در کتاب خود عکس رجوی و همراهانش در لباس احرام را چاپ کرده و نوشته است: افراد همراه رجوی در عکس مزبور عبارتند از : عباس داوری ، علیرضا باباخانی ، محمد سیدالمحدثین ، علی رضا صدر حاج سید جوادی و رضا درودی ، که همگی از مسئولین روابط خارجی و اطلاعاتی و حفاظتی سازمان بودند. در سال 66 ، دولت عربستان سعودی در حال نزدیک شدن به ایران بود و تمایل داشت بسیاری از مشکلات و اختلافات فی مابین را حل نماید و روابط خود را با ایران بهبهود بخشد. نزدیکی عربستان سعودی به جمهوری اسلامی ایران [در حالی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اوج خود رسیده بود]، هم برای صدام و هم برای رجوی بسیار هولناک بود. چرا که هر دو به کمک های مالی سعودی نیازمند بودند و این در صورتی ممکن بود که آن رژیم را هر چه بیشتر از جمهوری اسلامی دور سازند. از این رو می بایست تضاد بین آنها را دامن بزنند تا نزدیکی آن دو را مانع شوند. تدارک امکانات اولیه و مقدمات اجرای توطئه را مأموران عراقی در پوشش مصونیت دیپلماتیک بر عهده داشتند، اینان مواد منفجره و نیز تصاویر امام را با خود به فرودگاه جده آوردند ، بدون آن که بازرسی و کنترلی در کار باشد. افراد سازمان با گذرنامه های عراقی به عنوان حجاج عراقی وارد خاک عربستان شدند، ریاست کاروان سازمان را عنصر قدیمی مرکزیت عباس داوری (رحمان) به عهده داشت. نیروهای رجوی در این مأموریت که از خارج کشور و منطقه جمع آوری و اعزام شدند و از هفته ها قبل ریش گذاشته بودند ، با یک اتوبوس از ساختمان موسوم به سعادتی در بغداد حرکت کردند. این جمع پس از ورود به عربستان خود را به راحتی در میان زائران ایرانی جای دادند تا تحرکات آنان به نام ایرانیان تمام شود. نوروز علی رضوانی ، عضو سابق سازمان می نویسد : سرنوشت تیم عملیاتی اعزامی به حج بنای یادبود شهدای حج خونین در بهشت زهراء تهران پس از بازگشت کاروان مزبور از عربستان، عده ای از این افراد به مرور زمان مسئله دار شدند و احتمال جدایی آنها از سازمان افزایش یافت ، به تصریح همان عضو جدا شده: موارد مستند این امر بدین قرار نقل شده است : به غیر از موارد مذکور ، در همان مقطع مرگ های مشکوک دیگری نیز در قرارگاه اشرف روی داده است که حداقل 18 مورد آنها تاکنون توسط برخی اعضای سابق سازمان افشا شده اند، (نشریه نگاه/سازمان مجاهدین …/ص 333–334 /گفتگوها/محمد محمدی گرگانی درباره مرگ مشکوک برادرش حسن محمدی گرگانی) ولی معلوم نیست افراد مقتول یا متوفی در واقعه حج سال 66 دخالت داشته اند یا خیر ، لیکن قطعی است که همه این مرگ های مدتی پس از آن حادثه پیش آمده است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ؛ ان شاء الله در پست بعدی ، به ادامه بررسی «نقش مجاهدین خلق در وقوع حج خونین» خواهیم پرداخت. .
  18. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «حذف افراد خود و تسویه حساب های درون تشکیلاتی» اختصاص داد. علی زرکش یزدی فرجام یک بی فرجام (بخش سوم) علی زرکش یزدی از اعضای سازمان مجاهدین خلق [منافقین] بود. بعد از کشته شدن موسی خیابانی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، فرماندهی نظامی سازمان در داخل ایران را عهده‌دار شد. مدتی قائم‌مقام مسعودرجوی و عملا نفر دوم سازمان بود، اما به دلیل مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک رجوی، پس از چندی مغضوب گردیده و توسط رجوی به اعدام محکوم گردید. وی و همسرش در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) کشته شدند. [ویکی پدیا] جلسه دادگاه علی زرکش (اعدام فقط به این دلیل که مسعود می گوید!!!) آخرین تصویر از مهین رضائی (همسر علی زرکش) پیش از کشته شدن در مرصاد پیش از این گمان می کردم که در پایان تابستان ۶۱ با از بین رفتن اغلب خانه های تیمی، رجوی مجبور شد باقیمانده افراد را از ایران خارج کند اما با خواندن بخشی ازخاطرات هادی افشار به این نتیجه رسیدم ؛ بازهم هنوز خوی و خصلت رجوی را به خوبی نشناخته ام. چرا که متوجه شدم او باز هم اصرار به ماندن در ایران و ادامه کشت و کشتار و خط ترور داشته و [طبق ادعای افشار] تنها کسی که در برابر او ایستاده علی زرکش بوده است و یکی از علت های برکناری و پایمال کردن او ؛ خروجش از ایران و داشتن ایده ای خارج از طرح و نظر رجوی بوده است. رجوی هم با رذالت عجیب و غریبی که ظاهرا فقط و فقط مختص به خود اوست ، او را به اعدام محکوم و سپس او را سربه نیست کرد. به همین دلیل از شما می خواهم که در ادامه بررسی فراز و فرود علی زرکش و برای پی بردن به جزئیات بیشتر ماجراهای درونی «فرقه رجویه» مطالب زیر را مطالعه نمایید تا شاید بیشتر با نیات پلید قلبی رجوی و هوادارانش در فرقه آشنا شوید. بخشی از شرح وضعیت او را مستقیم از خاطرات هادی افشار از اعضای قدیم مرکزیت سازمان می آورم: خلاصه جلسه دادگاه زرکش به روایت هادی افشار چند ماهی از آغاز انقلاب ایدئولوژیک نگذشته بود که تعدادی از فرماندهان دست چین شده فرقه را با عجله از منطقه [منظور ترکیه و عراق است] به پاریس فرا خواندند. کسی نمی دانست که موضوع از چه قرار است تا اینکه وارد سالن نشست شدیم. طبق معمول «خانم و آقا» آن بالا نشسته بودند و مسعود رجوی اعلام کرد که علی زرکش به جرم خیانت هایی که مرتکب شده، در دفتر سیاسی به اعدام محکوم شده است. ما (همگی) همچون اهالی کره شمالی، در تائید تصمیم گرفته شده شروع به کف زدن کردیم و درست در همین هنگام مهدی ابریشمچی با یکی دو نفر دیگر، علی زرکش را از در کنار سن به داخل آوردند. علی زرکش فکر کرد که افراد به خاطر او کف میزنند و لذا دستش را به علامت پاسخ دادن بلند کرد و کف زدن هم تمام شد (خواستم در جریان فضا باشید) شاید او در لحظه فکر کرده بوده که مورد عفو! قرار گرفته و حال صحنه عوض شده است. بعد در حضور خودش ، محاکمه اش شروع شد [جالب است که اول به اعدام محکوم شده و بعدا محاکمه برگزار شده است]. کمی مسعود رجوی صحبت کرد، مقدار بیشتری مریم قجر، بلبل زبانی کرد و اگر اشتباه نکرده باشم مهدی ابریشمچی هم به عنوان مستنطق سوژه توضیحاتی داد. علت اینکه گفتم بلبل زبانی کرد این بود که در آن روزگار کسی او را نه به رسمیت می شناخت و نه جایگاهی برای او تصور می شد، همگی او را به چشم یک عروسک و ویترینی برای خالی نبودن عریضه نگاه می کردند. واقعیت سال های بعد هم نشان داد که این احساس کاذب نبوده است. حال در چنین جلسه مهمی که قرار بود جانشین مسئول اول سازمان اعدام شود، هیچ جایی برای سخن گفتن مریم قجر وجود نداشت اما بیشترین سخنرانی را او کرد، فضای موجود و فضای سخنان وی تنها این احساس را القاء می کرد که گویا زنی در یک دعوای خانوادگی از شوهرش دفاع می کند. جلسه در دو قسمت برگزار شد، قسمت اول که با حضور متهم بود نسبتا کوتاه بود و نه از متهم خواسته شد و نه به او اجازه صحبت داده شد و در قسمت دوم در غیاب متهم هر کس (منجمله اینجانب) هر حرف مربوط یا نامربوط و لنگه کفشی را که پیدا می کردیم نثار او می نمودیم. اما حرفها و اتهاماتی که به علی زرکش نسبت داده شد و بر مبنای آن حکم اعدامش صادر شده بود به قرار زیر است که این حرفها با جو سازی و هیاهوی فراوان همراه بود. اتهامات همین سه قلم بودند و چیزی بیش از آن نبود، اما در میان صحبت ها نکات زیر هم مطرح شد که اصل قضیه در آنها نهفته است: اگر چه جملات کوتاه است اما به راحتی قابل فهم است که حرف این بود: «می ماندی و کشته می شدی» بقیه توضیحات و برداشتها را با توجه به سابقه این فرد بر عهده شما می گذاریم. همانطور که در خلال نوشته توضیح دادم این جلسه به منظور تائید حکم اعدام توسط مرکزیت سازمان برگزار شده بود، حکم اعدام در نشست دفتر سیاسی صادر شده بود و در این جلسه فقط باید مورد تائید قرار می گرفت. جریان از این قرار بود که علی زرکش به عنوان فرمانده داخل کشور به چشم دیده بود که امکان ادامه عملیات و خط به اصطلاح مبارزه مسلحانه وجود ندارد، آنها که خود از بالاترین امکانات حفاظتی، مالی، خانه و پایگاه و امکانات جابجایی برخوردار بودند، دیده بودند امکان دوام آوردن نیست و هر روز تعداد بیشتری کشته می شوند و به همین خاطر تصمیم به خروج از ایران می گیرند. و این داستان در فرقه همواره ادامه دارد ... ... پایان (*) : واژه «سکتاریسم» را بیشتر چپی‌ها و کمونیست‌ها به کار می‌برند؛ از این رو تعریف سکتاریسم از دید آن‌ها در این‌جا نقل می‌شود: «سکتاریسم یعنی بریدن از توده‌ها و تبدیل شدن به یک دسته جدا از خلق». این لغت از واژه «سِکت» مشتق شده و به معنای فرقه، گروه، دسته کوچک و «در بروی خود بسته» و «جدا از مردم» استعمار شده‌است. جلو دویدن یا عقب ماندن از توده‌های مردم از ویژگی‌های سکتاریسم است. سکتاریسم زائیده جمود و دُگماتیسم و چپ روی است و در پوسته تنگ خود می‌تند و با زندگی و توده مردم هرگونه تماس و ارتباطی را قطع می‌کند و به محافظه کاری و تحریف اصول و فراموشی پروسه‌های اجتماعی می‌انجامد. ========================== این سه پست رو بطور ویژه تقدیم می کنم به @AdmiralErfan عزیز که ارسال این سه پست بخاطر درخواست ایشون زودتر ارسال شد (خودم تصمیم داشتم که پست های مربوط به ماجرای زرکش را بعد از بررسی عملیات فروغ ارسال کنم) ========================== پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : پس از پایان سه گانه «فراز و فرود علی زرکش» ؛ ان شاء الله در پست بعدی ، به «ماجراهای خیانت بار فرقه رجوی در عراق» و در خلال جنگ 8 ساله خواهیم پرداخت. .
  19. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مستند آکادمی ترور سوء استفاده سازمان های جاسوسی از محیط های علمی و دانشگاهی پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  20. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «حذف افراد خود و تسویه حساب های درون تشکیلاتی» اختصاص داد. علی زرکش یزدی فرجام یک بی فرجام (بخش دوم) علی زرکش یزدی (۱۳۲۸/مشهد - ۱۳۶۷ قصر شیرین) از اعضای سازمان مجاهدین خلق [منافقین] بود. وی در زندان شاه به کادر مرکزی سازمان راه یافت. بعد از کشته شدن موسی خیابانی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، فرماندهی نظامی سازمان در داخل ایران را عهده‌دار شد. در سال ۶۱ به فرانسه رفت و مدتی قائم‌مقام مسعودرجوی و عملا نفر دوم سازمان بود، اما به دلیل مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک رجوی، پس از چندی مغضوب گردیده و توسط رجوی به اعدام محکوم گردید. وی و همسرش در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) کشته شدند. [ویکی پدیا] فرجام علی زرکش برخی از جدا شدگان سازمان (که در عمليات فروغ شخصاً شرکت داشته اند) ، درباره نحوه مرگ علی زرکش که به عنوان يک سرباز صفر در عمليات شرکت داده شده بود، معتقدند که وی از پشت سر هدف قرار گرفته و به قتل رسيد. در مورد قاتل او دو قول وجود دارد : روايت اول: روايت دوم: همان گونه که در پست قبل اشاره کردیم ؛ زرکش پيش از مرگ در نامه ای به همسرش مهين رضايی به افشای بعضی مسائل درون گروهی می پردازد و «از له شدن و تصفيه خود» پرده بر می دارد و عمليات فروغ را ناموفق پيش بينی می کند و تحليل رجوی و مرکزيت سازمان را اشتباه دانسته است. متن اين نامه که در جريان عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) به دست نيروهای ايران افتاده بود، برای نخستين بار در داخل کشور انتشار يافت . زرکش و همسرش هر دو در عمليات مزبور کشته شدند و وسايل شخصی آن دو نيز پس از شناسايی، مورد بازرسی قرار گرفته بودند که نامه مزبور در بين آنها پيدا شد. وی در نامه خود با اشاره به نادرستی تحليل سازمان در اقدام به پديد آوردن فاجعه هفتم تير، درباره اقدام به عمليات فروغ می نويسد : دیدار رجوی و ملک حسین پادشاه سابق اردن در کاخ پادشاهی اردن در قسمت ديگری از نامه مزبور در مورد ديدگاه رجوی نسبت به مردم چنين آمده است : زرکش در همين نامه علت باقی ماندن خود در تشکيلات را اينگونه توضيح داده بود : شکست فاجعه بار عملیات فروغ جاویدان گروهی از هواداران سازمان در فرانسه که مخالف رجوی بودند، [در تابستان 1377] اطلاعيه ای در مورد مرگ زرکش منتشر کردند. در اين اطلاعيه درباره انتشار نامه مذکور در ايران و واکنش سازمان در قبال آن چنين آمده است : (*) : رجوی در حکم انتصاب زرکش به عنوان قائم مقام خود، در تاريخ 30 فروردين 61 ، وی را از ارزنده ترين رهبران سازمان که مدارج خطير را طی کرده، توصيف کرده است. (نشريه اتحاديه انجمن های .../ش 36/ص1-2) حال سؤال اين است که اگر آنچه در دست نويس جعلی علی زرکش آمده نادرست است ؟ ... تغيير موضع او چه بوده که مسئول ارتش آزاديبخش از ترس پيش دستی دشمن او را محکوم به اعدام و سپس برای مدتی وی را از ديده ها مخفی نگاه می دارند؟ (راستگو/مجاهدين خلق در آئينه تاريخ/ص239-242) محمد حسين سبحانی با بررسی چگونگی خلع رده و محاکمه و سرانجام مرگ زرکش با استناد به اسناد و مدارک منتشره و معتبر، معتقد است : جدای از اين نقل قول مهدی افتخاری که عضو دفتر سياسی وقت سازمان در زمان دستگيری علی زرکش بود، می توان به مضمون نامه های علی زرکش به همسرش مهين رضايی قبل از عمليات به اصطلاح فروغ جاويدان نيز اشاره کرد . البته سازمان مجاهدين مدعی است که اين نامه ها قلابی می باشد و توسط رژيم [نظام] جمهوری اسلامی دست خط علی زرکش جعل شده است که البته می توان حدس زد بر اساس همان استدلالی که علی زرکش زندانی شد (يعنی جلوگيری از سوء استفاده رژيم) اين دروغ (جعل شدن نامه های علی زرکش توسط رژيم) نيز بر اساس همان استدال در سازمان توجيه و امکان طرح پيدا می کند. (سبحانی/روزهای تاريک بغداد/ص267-271) سبحانی همچنين با ذکر واکنش های همراه با شگفتی اعضای سازمان بعد از اعلام خبر کشته شدن زرکش در عمليات فروغ، روشن نشدن علت اين که وی به عنوان سرباز صفر در آن عمليات سازماندهی شده بود و عبارات سؤال برانگيز در وصيت نامه زرکش که توسط سازمان منتشر شد و حاکی از ديدگاه های مخالف قبلی وی با رهبران سازمان بود، تأکيد می کند که مطلب مندرج در نامه منتشره زرکش به همسرش صحت دارد و قابل انکار نيست. (سبحانی/روزهای تاريک بغداد/ص273-281) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در پست بعدی ، به آخرین بخش از سه گانه علی زرکش یعنی «روایت جلسه دادگاه علی زرکش» خواهیم پرداخت. .
  21. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «حذف افراد خود و تسویه حساب های درون تشکیلاتی» اختصاص داد. علی زرکش یزدی فرجام یک بی فرجام (بخش اول) علی زرکش یزدی (۱۳۲۸/مشهد - ۱۳۶۷ قصر شیرین) از اعضای سازمان مجاهدین خلق [منافقین] بود. وی دانش آموختهٔ مهندسی عمران دانشگاه تهران بود. وی در زندان شاه به کادر مرکزی سازمان راه یافت. در خرداد ۵۹ با مهین رضائی ، خواهر رضایی‌ها، (احمد رضائی، مهدی رضائی و رضا رضائی) ازدواج کرد. بعد از کشته شدن موسی خیابانی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، فرماندهی نظامی سازمان در داخل ایران را عهده‌دار شد. در سال ۶۱ با شدت گرفتن درگیری مجاهدین با نظام، به فرانسه رفت. در آنجا مدتی قائم‌مقام مسعودرجوی و عملا نفر دوم سازمان بود، اما به دلیل مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک رجوی، پس از چندی مغضوب گردیده و توسط رجوی به اعدام محکوم گردید. وی و همسرش در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) کشته شدند؛ جمهوری اسلامی و همچنین اعضای قدیمی جدا شده از سازمان، کشتن وی را در آن عملیات به خود نیروهای سازمان مجاهدین خلق نسبت داده‌اند. سعید شاهسوندی عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین تائید میکند که وی در فرانسه توسط مسعود رجوی در چند نوبت دادگاهی به اعدام محکوم شده‌ بوده و مدتی را هم در پایگاه نظامی مجاهدین در عراق زندانی بوده است. برخی داستان مرگ علی زرکش را به قتل مجید شریف واقفی به دستور تقی شهرام تشبیه کرده‌اند. [ویکی پدیا] نامه علی زرکش به همسرش مهین رضائی (سمتر است) همسر علی زرکش (و خواهر زن موسی خیابانی) پیش از کشته شدن در عملیات مرصاد طبق گفته سپاه پاسداران ، علی زرکش در تیرماه ۶۷ (قبل از عملیات) نامه‌ای به همسرش نوشته که حاکی از اختلافات وی با مسعود رجوی است. مسعود رجوی و سازمانش وجود این نامه را تکذیب کردند، اما جمهوری اسلامی می گوید که این نامه بعد از کشته شدن علی زرکش و همسرش در عملیات مرصاد بین وسایل شخصی آن‌ها، کشف شده است. و در همان سال آنرا منتشر کرد. متن نامه: [ویکی پدیا] اما به راستی علی زرکش که بود؟ علی زرکش يزدی در سال 1328 در شهر مشهد متولد شد. در سال 1348 به دانشکده فنی دانشگاه تهران راه يافت . وی توسط مهدی افتخاری و محمد مفيدی معرفی و به عضويت سازمان پذيرفته شد . سبحانی اما معتقد است که زرکش توسط کاظم ذوالانوار عضوگيری شد. (سبحانی/روزهای تاريک بغداد/ص 252) . در بيوگرافی رسمی سازمان پس از انقلاب نيز گفته شده که در زندان ، کاظم ذوالانوار موضع سازمانی زرکش را ارتقا داد. (نشريه مجاهد/ش 147 /ص 4) در سال 1351 به علت فعاليت های دانشجويی و ارتباط با بعضی افراد سازمان بازداشت و به ده سال حبس محکوم گردید. وی در زندان شاه ، عضو کادر مرکزی سازمان و در کنار رجوی و خيابانی نفر سوم سازمان بود. (نشريه مجاهد/ش 147/ص4) به نوشته نشريه مجاهد ، زرکش «پايه گذار و نخستين مسئول و سردبير نشريه مجاهد» ، «مسئول کل انتشارات و تبليغات» ، «مسئول تشکيلات کل سازمان» ، ... و «کادر مرکزی غير علنی» بود که تنها در يک مناظره تلويزيونی با شهيد بهشتی به عنوان عضو سازمان معرفی شد. چهره و قيافه علی زرکش برای بسياری از اعضای سازمان هم ناشناخته بود و تنها افرادی که به ستاد انزلی (ساختان پايگاه اصلی و علنی سازمان در خيابان انزلی منشعب از خيابان طالقانی، پس از انقلاب) در تهران تردد داشتند، چهره وی را از نزديک ديده بودند. ضمن اين که در فاز سياسی (1357 - 1360) و همچنين بعد از شروع يک مناظره تلويزيونی بدون اعلام موقعيت تشکيلاتی اش ، به نمايندگی از سازمان شرکت کرد ، ولی به جز آن تک مورد ، اسم و تصوير او در جايی نيامد . (سبحانی/روزهای تاريک بغداد/ص262) در خرداد 59 با مهين رضايی ازدواج کرد. در برپايی شورش مسلحانه 30 خرداد سال 1360 نقش فعالی ايفا نمود. بعد از کشته شدن موسی خيابانی در 19 بهمن 60 ، وی به سمت قائم مقام مسئول اول سازمان و فرمانده سياسی - نظامی آن منصوب شد (نشريه مجاهد/ش 147/ص 21 - 22) و مسئوليت ترورهای سازمان را تا خروج از کشور در سال 64 عهده دار بود . وي در سال 1364 به پاريس احضار و در دادگاه ويژه ای به مدت يک ساعت محاکمه و به اعدام محکوم می گردد و سپس به بغداد انتقال داده می شود و در همانجا زندانی می شود . در مورد محاکمه و عزل علی زرکش ، هادی شمس حائری می نويسد : نکته ای که در اينجا قابل ذکر است اين است که محاکمه و زندانی شدن علی زرکش ابتدا در فرانسه صورت گرفت و او مدتی در محل اقامت رجوی در پاريس زندانی بود و سپس به زندان عراق منتقل شد. زرکش می توانست هنگام انتقال به عراق از دست مأمورين بگريزد و خود را به پليس فرانسه معرفی کند، اما وی با قبول محکوميت خود و آمادگی برای رفتن به عراق مهر تأييدی بر انحرافات سازمان نهاد . زيرا کسی که درون سيستمی پرورش يافته باشد که خود يکی از مهره های سازنده آن است و در تکوين انحرافات سازمان پا به پای رجوی سهيم بوده ، نمی تواند دارای ابتکار و استقلال رأی باشد و خود نيز تبديل به مهره ای بی اراده می گردد. بدين جهت او نتوانست در مقابل اين انحراف بايستد . سعيد شاهسوندی در رابطه با محکوميت زرکش می نويسد : يکي از وابستگان سازمان در اروپا در کتابی که آذر ماه 84 نوشته است و به تحليل انقلاب ايدئولوژيک [از منظر مقبول سازمان] اختصاص دارد، درباره ماجرای زرکش چنين می نويسد : در ادامه متن فوق ، نويسنده حسن مهرابی و محمد حياتی را در کنار جايگاه علی زرکش قرار داده است که خلع رده می شوند. اولی کناره گيری می کند و دومی هنوز در سازمان است. روشن است که بر خلاف نظر نيابتی اهميت زرکش قابل مقايسه با ديگران نبوده و بجز مسعود رجوی از همه کادرهای سازمان بالاتر و مهم تر بوده است علی زرکش که تا مقطع انقلاب ايدئولوژيک مجاهدين و متعاقب آن انحلال دفتر سياسی و کميته مرکزی مجاهدين، جانشين مسئول اول سازمان و فرماندهی [نیروهای] داخل [کشور] مجاهدين را بر عهده داشت، مسئول شکست های استراتژيک گذشته و انتقال نادرست خطوط رهبری به تشکيلات قلمداد شده و خلع رده می شود. بعد هم بدون سر و صدا به قرارگاه بديع زادگان [درون پادگان اشرف] که محل اقامت رهبری سازمان بود منتقل می شود . ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در مجموعه پست های بعدی ، به معرفی بخش های دیگری از زندگی و مرگ علی زرکش خواهیم پرداخت. .
  22. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «انقلاب دوم ایدئولوژیک منافقین موسوم به انقلاب مریم» اختصاص داد. انقلاب ایدئولوژیک مسعود و مریم آغاز یک پایان (بخش سوم و پایانی) در اواخر سال 63 رجوى پيش‏ بينى كرد كه كادرهاى اصلى گروه دير يا زود به اين جمع ‏بندى مى ‏رسند كه اقدامات، تاكتيك ‏ها و سياست‏ هاى وى با ناكامى روبرو شده و ضايعات سنگينى بر پيكر سازمان وارد آمده است. رهبرى سازمان پى برد كه عدم تحقق هدف‏ هاى استراتژيك باعث بروز ترديد در خط ‏مشى و درستى تاكتيك‏ هاى رهبرى شده و مقدمه بحران سياسى، تشكيلاتى و رشد تضادهاى درونى را فراهم خواهد ساخت. از اين رو براى گريز از بحران، اقدام به تغيير ماهيت تشكيلات و روابط تشكيلاتى نمود و كوشيد تحت عنوان «انقلاب نوين ايدئولوژيك»، در واقع با «رهبرسازى» بر بن‏ بست پديد آمده غلبه كند. روز 19 اسفند 1363 خبر ازدواج غيرمترقبه نفر اول سازمان مجاهدین خلق (رجوى) با همسر فرد دوم سازمان (ابريشمچى) اعلام شد و توجه بسيارى را به اين حادثه معطوف ساخت. بازخورد انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان افرادى مثل پرويز يعقوبى [كه از كادرهاى قديمى بودند] ، به علت رعايت نشدن اصول تشكيلاتى مقبول سازمان به نوشتن نامه‌‏هاى اعتراضيه به رهبرى سازمان اقدام كردند و خواستار تشكيل كنگره‌‏اى از نمايندگان اعضاى سازمان شدند تا عملكرد مركزيت مورد بررسى قرار گيرد. يعقوبى در اين زمينه مى‌‏نويسد: در ادامه اختلافات درون ‏گروهى و افزايش زمينه ‏هاى انشعاب در سازمان، رهبرى تشكيلات در اواخر سال 63 «براى تثبيت غيراصولى خويش و فرار از حساب‏رسى... تحت عنوان جمع‏ بندى... دست به تجديدنظر اساسى در اصول و ضوابط تشكيلاتى و معيارهاى ايدئولوژيكى زد... تحت عنوان به اصطلاح «جهش عظيم ايدئولوژيكى» و «تحول عميق درونى و ارتقاء جدا كيفى و تكاملى» و...» در تاريخ 19 اسفند 63 ، اعلان ازدواج رجوى با همسر فرد دوم سازمان (ابريشمچى) توجه بسيارى را به اين حادثه معطوف ساخت. مركزيت سازمان در بيانيه خود كوشيد تا اعضا و هواداران را براى جا انداختن شكل نوين رهبرى آماده سازد. ظاهرا چنين نمايانده شد كه اين برنامه از مدت‏ها قبل توسط رجوى در حلقه پيرامونش مورد بحث و پذيرش قرار گرفته بود و مدت‏ها روى طراحى و چگونگى اجراى آن كار شده بود. از همان مرحله آغازين اجراى اين طرح، كادرها در مقياس وسيعى اقدام به تقديس و ستايش و اعلام تسليم در برابر رهبرى نوين كردند. به رغم آشكار بودن جنبه غيرشرعى اين ازدواج (كه قبل از سپرى شدن مدت شرعى بين طلاق و ازدواج دوم زن) ، انجام شده بود، در تبليغات انبوه سازمان تلاش شد تا با تشبيه و استناد موضوع به اسلام و سنت پيامبر، صورت مقدس نيز براى اين اقدام پرداخته شود. حال آنكه، شگفتى و تحير ناشى از اين ماجرا ، وجوه عاطفى و انسانى ايجاد جدايى بين يك زوج داراى فرزند 3 ساله و تصاحب اقتدارگرايانه همسر يك دوست و همكار را نيز در اذهان برجسته ساخته بود. در كتابچه «بحران در خط‏ مشى»، طرح موضوع اين گونه صورت پذيرفته است: وقتى تمايل و رأى و سياست رجوى و به اصطلاح جمع ‏بندى و مصلحت سازمان بر اين ازدواج قرار گرفت، [ابريشمچى] همسر خود را كه فرزندى هم از او داشت، بى ‏آنكه عواطف انسانى ‏اش جريحه‏ دار شود، طلاق داد و جمله ‏اى گفت كه مضمونش اين بود: «مخالفت با مشيت مسعود، كفرآميزتر از مخالفت با مشيت خداست....» تركيب مسعود و مريم هدف اصلى برنامه جنجال برانگيز موسوم به «انقلاب ايدئولوژيك» نه تنها تثبيت، بلكه ارتقاى رجوى به مقام رهبر پيامبر گونه و لازم ‏الاتّباع و خارق‏ العاده، با ويژگى‏ هاى استثنايى، در رأس تشكيلات بود. اندك زمانى پس از آغاز ماجرا، تعريف‏ها و تمجيدها از رجوى با عناوينى چون رهبر، مراد و معلم شروع شد و با الفاظى همانند «امام الهادى» و «ناطق بالحق» ادامه يافت. مهدى ابريشمچى گفت: دليل و ماهيت اين همه تحسين و تعريف و تمجيدها از «رهبرى نوين»، چيزى نبود جز ظهور عينى و بروز آشكار حقايق و تحولاتى كه از مدت‏ها قبل در سازمان رخ داده بود. در حقيقت، از مدت‏ها قبل، روابط درونى و رهبرى سازمان به سوى رهبرى فردى و سلطه شخصى و انحصارى سير كرده بود. آنچه تحت عنوان «انقلاب» انجام مى ‏شد، نمايشى بود كه به وسيله آن «رهبرى نوين» مى‏ خواست موقعيت خود را به تأييد همه كادرها و اعضا و سپس هواداران برساند و موانع داخلى را شناسايى و رفع نمايد يا سركوب كند. در فرهنگ جديد تشكيلاتى، اعضا و كادرها بايد مى‏ پذيرفتند كه رهبرى نوين نقش «پيشوا» را در سازمان داشته باشد و در همه موارد از جمله مسائل ايدئولوژيك، سياسى و ... مطيع و تسليم محض وى باشند. اغلب هواداران و كادرهاى محصور در تار و پود تشكيلات، مى‏ بايست «با اعلام وفادارى آشكار» باقيمانده اراده و تفكر مستقل در زواياى درونى و حتى تظاهر به دارا بودن قدرت تشخيص و حق انتخاب را از خود سلب مى‏ كردند تا روح و جسم خويش را دربست تسليم رهبر نمايند. از ابتدا دو موضوع در كنار هم به عنوان اهداف سازمان از اين «انقلاب نوين» مطرح و بر روى آن تبليغ مى ‏شد: اول ارتقاى موقعيت زن و تساوى حقوق زن و مرد در سازمان؛ و دوم مطرح كردن «تركيب مسعود و مريم» به عنوان «رهبرى» هم طراز با رهبران بزرگ تاريخ كه همانند معصومين(ع) بايستى تبعيت شوند و همه تسليم فرمان و مشيتى كه اين دو تعيين مى‏ كنند، باشند. در واقع مفهوم اين كار از لحاظ تشكيلاتى، علنى ساختن و رسميت بخشيدن به چرخش از رهبرى شورايى به رهبرى مطلق‏ العنان فردى و خودكامه بود. زيرا قبلاً هم شورا و مركزيت بيشتر كاركرد نمايشى داشتند تا واقعى، و در اغلب موارد، همگان، تابع رجوى بودند كه توانسته بود بر مقدرات و امكانات سازمان سلطه كامل بيابد. انقلاب ايدئولوژيك فقط تعارفات و تظاهرهاى پيشين را برطرف ساخت و «حاكميت فردى» را عيان‏ تر نمود. از طرفى «بن ‏بست سياسى - استراتژيك سازمان» موجب ايجاد بحران و شكاف در صفوف آن شده بود و مى‏ توانست به اضمحلال تشكيلات بيانجامد. رهبرى سازمان، با هدف سركوب بحران ايجاد شده، علت اصلى تمام شكست‏ هاى استراتژى‏ هاى قبلى سازمان را در نداشتن رهبرى مشخص كه همه اعضا و هواداران از او تبعيت بى ‏قيد و شرط كنند، اعلام نمود. هادى شمس حائرى از اعضاى قديمى كه پس از 16 سال عضويت در سال 1370 از سازمان جدا شد، مى‏نويسد: لذا انقلاب ایدئولوژیک مریم ، نه صرفا تبدیل یک رابطه پنهانی رسوا شده ، به یک ارتباط به ظاهر مشروع و حلال ؛ که در واقع گام بلندی در گذر منافقین از یک تشکیلات سیاسی - نظامی به یک فرقه مذهبی بود. گذر از این مسیر نیاز به دو گام دیگر یا بقول رجوی دو «انقلاب ایدئولوژیک» دیگر داشت که در آینده در این تاپیک از آنها هم خواهیم نوشت. ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در مجموعه پست های بعدی ، به معرفی یکی از شخصیت های مرموز سازمان یعنی علی زرکش خواهیم پرداخت. .
  23. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. یگان رهائی گروگان تیپ 65 نیروهای ویژه هوا دریا (نوهد) تیپ 65 نوهد(مخفف نیروهای ویژه هوا دریا) معروف به کلاه سبزهای ارتش ایران یکی از 9 یگان تکاور نیروی زمینی ایران و زبده ترین نیروی ویژه ارتش جمهوری اسلامی ایران است. مأموریت اصلی این تیپ جنگ ناهمتراز تعریف شده است. با افزایش گروگان‌گیری‌ها در جهان نیاز به تشکیل تیم رهایی گروگان در نیروهای مسلح احساس شد. در ایران نیز ابتدا این مأموریت به ارتش و تیپ۶۵ نیروی ویژه هوابرد واگذار شد. دوره رهایی گروگان ۱۸ ماه طول می‌کشد. بعد از اتمام تمامی دوره‌ها در تیپ۶۵ ، فرد با آموزش دوره رهایی گروگان ، به عضویت یک واحد از تیم رهایی گروگان درمی آید. تاریخچه در سال 1338 تیپ ویژه هوابرد با شماره ۲۳ به نام «تیپ ۲۳ نیروهای ویژه» در قالب ۵ گردان عملیاتی، یک گردان پشتیبانی، یک دسته مخابرات و گروهان قرارگاه و آموزشگاه جنگ‌های نامنظم تشکیل شد. در سال ۱۳۴۹، به «تیپ ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد» تغییر نام یافت و یکسال پس از آن، دو یگان دیگر به نام‌های «رهایی گروگان» و گروهان «عملیات روانی» نیز به ساختار تیپ ۲۳ اضافه شد. در سال ۱۳۷۱ این یگان به تیپ ۶۵ نوهد (نیروهای ویژه هوا دریا) تغییر نام داد. در کانال تلگرامی ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از حملات تروریستی خرداد ماه سال 1396 ( حمله داعش به مجلس ) نوشته شد: «آن کسانی که بی صدا آمدند و همه چیز را امن و امان کردند و رفتند و هیچ جا جلوی دوربین پیدایشان نشد؛ ارتشی هائی بودند از یگان رهایی گروگان تیپ ۶۵ نوهد.» کلیپی کوتاه از عملکرد نیروی ویژه رهائی گروگان تیپ نوهد را با هم مرور می کنیم : پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  24. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. هواپیماهای مسافربری مافوق صوت آینده را تغییر می‌دهند توپولف تی یو- 144 (Tupolev Tu-144) نخستین و یکی از دو هواپیمای ترابری مافوق صوت جهان بود. این هواپیما توسط شرکت توپولف روسیه به مدیریت الکسی توپولف ساخته شد. هواپیمای مافوق صوت کنکورد (Concorde)، با کاربری مسافربری یا ترابری، دیگر هواپیمای مافوق صوت حمل و نقل هوایی است که در پروازهای تجاری برای حمل مسافر مورد استفاده قرار گرفت. این هواپیما، که محصول مشترک دو کشور فرانسه و بریتانیا است، قادر بود با سرعتی حدود دوبرابر سرعت صوت (دو ماخ) پرواز کند. شرکت‌های بوئینگ ، مک دانل داگلاس و لاکهیدمارتین از شرکت‌هایی بودند که برای ساخت هواپیمای ترابری مافوق صوت برای آمریکا در طول دهه ۱۹۶۰ میلادی تلاش کردند، اما ناکام ماندند. هر چند که هر دو هواپیمای توپولف-۱۴۴ و کنکورد عملکرد رضایتبخشی نداشتند و در نهایت، هر دو از فعالیت خارج شدند. اما پس از سال‌ها دوباره طرح «هواپیماهای مسافربری مافوق صوت» زنده شده است. در این میان سه پروژه از همه جدی‌تر به نظر می‌رسند. با هم نگاهی گذرا به این سه پروژه می اندازیم : هواپیمای مافوق صوت ویرجین گلکتیک شرکت ویرجین در حال ساخت یک هواپیمای مافوق صوت ۱۹ نفره است. هدف‌گذاری برای سرعت این هواپیما کمی رؤیایی به نظر می‌رسد، اما قرار است این هواپیما به سرعتی معادل سه برابر سرعت صوت دست پیدا کند. با این سرعت فاصله بین نیویوک تا لندن در مدت دو ساعت طی می‌شود. هدف‌گذاری برای سرعت این هواپیما معادل سریع‌ترین هواپیماهای جنگنده در جهان است. این هواپیما می‌تواند به ارتفاع بیش از ۱۵ کیلومتری از زمین صعود کند و دارای بدنه کشیده و بال‌ها مثلثی است. رسیدن به چنین سرعتی در سفرهای هوایی تجاری، جهان هوانوردی را متحول خواهد کرد. ولی از نظر مهندسی این هواپیما با مشکلات بسیاری روبه‌رو خواهد بود و مشخص نیست مهندسان این شرکت چگونه این محدودیت‌ها را بر طرف خواهند کرد. سیالاتی مانند هوا که قابل فشرده شدن هستند با امواج صوتی از مسیر جریان آگاه می‌شوند و خود را با آن مطابقت می‌دهند. حال اگر سرعت به بالای سرعت صوت برسد، پیش از آنکه هوا بتواند خود را با جریان هماهنگ کند برخورد بین هواپیما و هوا رخ می‌دهد. این برخورد سبب به وجود آمدن موج‌های ضربه‌ای می‌شود که معمولاً به شکسته شدت دیوار صوت معروف است. برخلاف تصور اشتباه رایج، شکست دیوار صوتی فقط زمانی روی نمی‌دهد که سرعت هواپیما از سرعت صوت بیشتر شود، چون هواپیما مادامی که با سرعت‌های مافوق صوت در حال پرواز است، چنین موج‌های فشاری را که باعث بروز «صدای انفجار مانند» می‌شود ایجاد می‌کند. هرچه سرعت افزایش پیدا کند، این شرایط هم در بدنه و هم در موتور و قطعات آن بحرانی‌تر می‌شود. از طرفی باید هواپیما مسافربری برای کاربرد تجاری طوری ساخته شود که زیر چنین فشاری هزینه تعمیر و نگهداری آن اقتصادی باشد. Spike S-512 شرکت آمریکایی Spike در حال توسعه یک هواپیمای مسافربری مافوق صوت با نام اس ۵۱۲ است. این هواپیما می‌تواند فاصله بین لندن تا نیویورک را طی چهار ساعت طی کند. این هواپیما ۱۸ نفر ظرفیت دارد و می تواند به سرعت ۱.۶ برابر سرعت صوت دست پیدا کند. قیمت این هواپیما حدود ۱۲۰ میلیون دلار ارزیابی شده است. این هواپیما دارای دو موتور است که می تواند ۸۹ کیلو نیوتن تراست ایجاد کند. برد این هواپیمای ۳۷ متری هم بیش از ۱۱ هزار کیلومتر است. هواپیمای مافوق صوت بوم BOOM OVERTURE شرکت هوا و فضا بوم در حال توسعه یک هواپیمایی مسافربری ما فوق صوت با نام OVERTURE است. این هواپیما فاصله پاریس تا مونترال کانادا را تنها در مدت سه ساعت و ۴۵ دقیقه طی می‌کند. ظرفیت این هواپیما منطقی‌تر از دو هواپیمای دیگر است و می‌تواند ۸۸ نفر را حمل کند. این هواپیما می‌تواند به سرعت ۱.۷ برابر سرعت صوت دست پیدا کند و حدود ۲۰۰ میلیون دلار قیمت دارد. این هواپیما هم می‌تواند به ارتفاع بیش از ۱۵ کیلومتری از زمین اوج بگیرد. در این هواپیما کشیده تنها یک ردیف صندلی در بخش راست و یک ردیف صندلی در بخش چپ قرار دارد و تمام مسافران دارای صندلی بیزنس کلاس خواهند بود. این شرکت امید دارد تا سال ۲۰۲۹ این هواپیما بتواند پرواز تجاری انجام دهد. منابع https://www.virgingalactic.com/articles/virgin-galactic-unveils-mach-3-aircraft-design-for-high-speed-travel-and-signs-memorandum-of-understanding-with-rolls-royce/ https://en.wikipedia.org/wiki/Spike_S-512 https://en.wikipedia.org/wiki/Boom_Overture پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  25. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از صفحات بسیار سیاه کارنامه منافقین را باید به «انقلاب دوم ایدئولوژیک منافقین موسوم به انقلاب مریم» اختصاص داد. انقلاب ایدئولوژیک مسعود و مریم آغاز یک پایان (بخش دوم) روز 19 اسفند 1363 خبر ازدواج غيرمترقبه نفر اول سازمان مجاهدین خلق (رجوى) با همسر فرد دوم سازمان (ابريشمچى) اعلام شد و توجه بسيارى را به اين حادثه معطوف ساخت. مریم قجر عضدانلو [مشهور به مریم رجوی] ؛ در کانون این تحول سازمان مجاهدین قرار دارد که سرمنشاء تمامی مشکلات و انحرافات اخلاقی بعدی نیز از این سرچشمه می گیرد. برای درک بهتر این جنایت تاریخی، باید به شخصیت و بیوگرافی زنی پرداخت که علی رغم داشتن همسر ، با مرد زن دار دیگری ارتباطات خارج از عرف دارد و سرانجام هم [علیرغم داشتن یک دختر کوچک 3 ساله] از همسر خود طلاق گرفته و تقریبا در همان روز بدون رعایت مسائل شرعی به عقد مرد دیگری در می آید!! درباره مریم قجر عضدانلو مریم ابریشمچی (قجر عضدانلو) کاندیدای اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مريم قجر عضدانلو متولد 1332، بنا به بيوگرافى رسمى منتشره از سوى سازمان، در سال 56 به عضويت سازمان درآمد. او قبل از آن با گروه عليرضا الفت ارتباط داشته و از طريق برادرش محمود عضدانلو كه عضو سازمان بود با ديدگاه‏ هاى سازمان آشنا شده بود. پس از پيروزى انقلاب «وى مسئوليت‏هاى متعددى در رابطه با سازماندهى ميليشياى خواهران و سرپرستى اردوهاى انقلابى - سازندگى [در واقع شستشوی مغزی] خواهران دانش‏ آموز عهده‏ دار بوده است.» طاهره باقرزاده كه از سال 52 عضو سازمان شده بود، درباره وى نوشته است كه در آستانه پيروزى انقلاب، مريم دانشجوى سال آخر متالوژى دانشگاه صنعتى شريف بود و در تأسيس انجمن دانشجويان مسلمان (شاخه دانشجويى هواداران سازمان منافقین) در اين دانشگاه نقش داشت. از نظر مراتب تشكيلاتى، مريم در «بخش اجتماعى» سازماندهى شد و مستقيما تحت مسئوليت محمد ضابطى قرار گرفت. در جريان نخستين انتخابات مجلس شوراى اسلامى، مريم قجرعضدانلو يكى از كانديداهاى سازمان مجاهدين خلق در حوزه انتخابيه تهران بود و معرفى نامه و مختصرى از شرح حال وى در جزوه حاوى معرفى نامزدهاى سازمان براى تهران درج شد. حوزه مسئوليت مريم قجر [پس از فرار از ايران و از بدو ورود به پاريس در اواخر پاييز 1361] مقر و دفتر مسعود رجوى بود و در دوره ‏اى طولانى [عملاً] مسئول اين دفتر بود و بيشترين نشست‏ ها و ملاقات‏ ها را با رجوى داشت. گاف عجیب روزنامه همشهری در چاپ این آگهی (31 خرداد 1386) به نوشته سبحانى : باقرزاده خاطرات خود را درباره مريم چنين نگاشته است: در بخش ديگرى از نوشته باقرزاده خاطره ديگرى درباره مريم رجوى، به اين شرح نقل شده است: مریم قجر در پیش از انقلاب پيشينه اين پيوند برخى از مبارزان قديمى [كه از قضا داراى سوابق طولانى حضور در ميان مجاهدين خلق نيز بودند] به گونه‏ اى، ارتباط ميان آن دو تن را مسبوق به سابقه عنوان كردند و حتى يادآور شدند كه پچ پچ ‏هاى مربوطه، «حاكى از قدمت اين رابطه از اواخر سال 59 بوده است!» «راه كارگر» (نشریه گروهک موسوم به سازمان انقلابى كارگران ايران) در يك اطلاعيه به تاريخ نهم فروردين ماه 1364 [يعنى پيش از مراسم رسمى ازدواج و در واقع پس از اطلاعيه دفتر سياسى سازمان] اين جريان را تقبيح نمود و نوشت: علاوه بر اين گونه واكنش‏ ها و اتخاذ مواضع، زمزمه ‏هاى ديگرى از درون سازمان مجاهدين خلق به بيرون انعكاس مى‏ يافت كه كل ماجرا را به نوعى ديگر ترسيم مى‏ كرد. اين زمزمه‏ ها حاكى از اين بود كه «يك جريان رسوا» ناگهان به «چيزى ديگر» تبديل شده است. در اينجا [بدون قضاوت درباره چند و چون آنچه بيان گشته] اين روايت بازگو مى ‏شود. البته ناگفته نماند كه اختلاف مريم و ابريشمچى بر سر ارتباط با رجوى مسبوق به سابقه بوده، زمان آن به كمى بعد از ازدواج اين دو بر مى ‏گشته است. رجوی ها در حال سان دیدن از نیروهای اعزامی به عملیات فروغ در ماجراى پاييز 63 نيز گويا قضيه از اين قرار بوده است كه عده ‏اى از اعضاى سازمان در پاييز آن سال، مسعود رجوى و مريم عضدانلو را به اعمال منافى عفت متهم مى‏ نمايند و اين دو نيز تكذيب نمى‏ كنند !! : از سوى متهمين (يعنى مريم و رجوى) اتهامات [بدون كم و كاست] مورد قبول واقع مى ‏شود؛ يعنى صراحتا به زناى محصنه در حضور جمع اقرار مى‏ كنند. هواداران رجوى در كميته مركزى در دادگاه هياهو مى‏ كنند كه «رهبر اختيار دارد و از اين حرف‏‌ها!...» https://uupload.ir/view/مراسم_پیشکش_کردن_مریم_قجر_به_رجوی_7ils.mp4/ مراسم پیشکش کردن مریم قجر به رجوی توسط ابریشمچی ( موسوم به انقلاب ایدئولوژیک منافقین) از قضا، اولين كسى كه فضا را گرفت و قضيه را با ژستى پراگماتيستى تحليل كرد (و به عبارتى، جانبدارى از رجوى را به سود خود و تشكيلات قلمداد نمود) و «مخالفت با مشيت مسعود را كفرآميزتر از مخالفت با مشيت خدا دانست» شخص شاكى (ابريشمچى) بوده است. محور نشست (يا دادگاه) به دنبال بگومگوهاى مفصل، بدين سمت متمايل شد كه حذف مسعود يعنى تلاشى و نابودى سازمان و بدين ترتيب، وجود شخص رجوى رمز بقاى سازمان وانمود شد. اين تغيير جهت، كه شايد (با فرض صحت اين روايت) از قبل برنامه ‏ريزى شده بوده، منتهى به بيان مطالبى از سوى مسعود رجوى و سپس مريم قجرعضدانلو شد كه چكيده آن [به اجمال] اين است: شايد الزام همه افراد [در مقاطع بعدى] به اينكه كليه اعمال غيراخلاقى خود را در طول ساليان زندگيشان اعتراف كنند و [راست يا دروغ] ناگزير باشند كه نسبت‏ هاى سخيف و شنيع به خود بدهند تا به عنوان يك عضو «انقلاب كرده» پذيرفته شوند، نوعى تلاش براى عادى‏ سازى این مسئله و جبران آن «دادگاه» [در خصوص ناگزير شدن رجوى و همسر ابريشمچى به پذيرفتن ارتباط نامشروعشان] باشد. روايت خواهرزن اول از ازدواج سوم مينا ربيعى [خواهر اشرف ربيعى همسر اول مسعود رجوى] ، كه از سازمان جدا شده است، طى نشستى درباره بررسى انقلاب ايدئولوژيك، درباره ماجراى ازدواج سوم رجوى مى‏ گويد: قبل از اينكه انقلاب ايدئولوژيك را اعلام كنند، تحت عنوان اينكه رژيم [نظام] نفوذى داخل سازمان فرستاده، بچه‏ ها را [در منطقه كردنشين عراق] خلع سلاح كردند و زندان‏هايشان را آماده كردند. دستبندها، شكنجه گران، نقاب‏ها و آن چشم‏ بندها آماده شد و بعد از خلع سلاح بچه ‏ها، تحت عنوان نفوذى‏ هاى رژيم [نظام] 750 نفر را بازداشت و زندانى كردند... «بعد از اينكه بچه ‏ها را زندان كردند، در اسفند ماه در درون تشكيلات مسئله انقلاب ايدئولوژيك را مطرح كردند و بعد از آن هم، با برنامه ‏اى (كه خود مبحث جدايى دارد) ترتيب جدايى آقاى رجوى و خانم فيروزه بنى‏ صدر را دادند و به فاصله كوتاهى بين خانم مريم عضدانلو و آقاى مسعود رجوى اعلام ازدواج كردند». «كمتر كسى بود كه اين خبر را بشنود و با شگفتى، براى چند روز به اين مسئله فكر نكند ... اين چه معنايى دارد كه آقايى كه همسرش را دوست دارد، از او جدا بشود و آقاى ديگرى (حتى بدون رعايت مسائل دينى ‏اش) ... كه بايد چهار ماه صبر كنند [كه] شايد اين زوجين به هم برگشت كنند؛ شايد بخواهند ادامه دهند ... بدون در نظر گرفتن اين موارد، ازدواجشان را اعلام كردند.» البته در اغلب انتقادات اعضاى سابق سازمان و شوراى مقاومت از منظر اخلاقى، ابتدا و پيش از رجوى، اين ابريشمچى بود كه آماج حملات اوليه واقع مى‏ شد كه چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفيق تشكيلاتى ‏اش «گذشت» كند و به اين موضوع تن دهد. حال این سوال مطرح است که : «آیا به جز مریم عضدانلو ، زن صالح ؟؟!!!!! و انقلابی !! دیگری در سازمان نبود ؟؟؟ » ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پی.نوشت 2 : ان شاء الله در پست بعدی ، به آخرین بخش مربوط به انقلاب دوم ایدئولوژیک سازمان منافقین (موسوم به انقلاب مریم) خواهیم پرداخت. .