[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. كركس جان. بهتره به جاي رقصيدن، كمي ادبيات فارسي‌ات رو قوي كني. البته كنايه و استعاره و تشبيه و ساير آرايه‌هاي ادبي، در تمام ادبيات‌هاي جهان؛ حتي انگليسي هم وجود داره. بنده موندم كه شما چطور هنوز با اين‌ها آشنايي پيدا نكردين. چون كسي كه فقط ادبيات دبستانش رو پاس كرده باشه، با اين مسائل كاملاً آشناست. علي‌الظاهر همه چيز رو بايد صاف و پوست كنده و بدون هيچگونه آرايه‌اي بكار ببرن. مثلاً‌ اگه بگن «چقدر هوا يخه» لابد جواب مي‌دين : «مگه هوا آبه كه يخ باشه؟ هوا از اكسيژن و كلي گاز ديگه تشكيل شده كه هيچكدوم آب نيستن. من موندم پس براي چي مي‌گين هوا يخه؟!». دوست من. يا شما خودتون رو زدين به كوچه‌ي علي چپ، يا ما رو دراز گوش فرض كردين، يا نصفه شبي شوخي‌تون گرفته و يا اينكه ...!!!! سعي كنين اگه موضوعي رو متوجه نمي‌شين، اينقدر بچه‌گونه درموردش نظر ندين. ممنون.
  2. دوست من. علي‌الظاهر شما سخنراني‌هاي پرزيدنت بوش رو زياد گوش مي‌دين كه اينطوري در خواب و خيال به سر مي‌برين :mrgreen: icon_cheesygrin !! امريكا و دموكراسي؟!! واقعاً امريكا داره دموكراسي تو جهان مياره؟ واقعاً به خاطر دموكراسي و صلح كشته مي‌ده؟ icon_biggrin icon_frown خيلي خوبه كه حداقل يك نفر تو ايران، حرف جرج بوش رو باور كرد. خودش حسابي پيشرفت محسوب مي‌شه.
  3. اي خدا!!!!!!!!!!!!!!!! كركس جان. به خدا شما ايراني نيستي! به خدا شما فارسي بلد نيستي! اگه غير اين بود، معني واژه‌ها رو خيلي راحت‌تر از اينا مي‌دونستي!! بابا به خدا الان يه احمق تو كشور هم مي‌دونه معني شعار «اسرائيل بايد از صحنه‌ي روزگار محو شود» چيه!!! من موندم وقتي هموطن‌هايي مثل شما اينطوري حرف مي‌زنين، ديگه نبايدم از اين امريكايي‌ها و اروپايي‌هاي ابله انتظار داشت كه معني اين رو بدونن!!! بابا يكم به كار بندازين اون ...!!
  4. mostafa_by

    اگر من آمریکایی بودم!

    دوستان! لطفاً ادب رو رعايت بفرماين! اينطوري پيش برين ديگه كار به جاهاي باريك مي‌كشه! لطفاً در حد و حدودات نظامي صحبت بفرمايين و از بازگويي آرزوهاي شخصي، پرهيز بفرمايين!!! --------------------------------- به به آقا پرويز. شما كجا؟ اينجا كجا؟ به قول معروف هاردان بوردان؟ خيلي وقت بود كه نديده بودمتون. اميدوارم هرجا هستين شاد و خوش و خرم باشين. عيدتون هم مبارك.
  5. اين تاپيك، به اجازه‌ي مديريت سايت و به منظور بررسي دقيق‌تر اين ناو قرار داده شده. قبل از اين هم جناب كركس جستجو كردن و مطلب مورد نظر رو پيدا نكردن. پس كار ايشون، از نظر مديريت بلا اشكال هست.
  6. دوست من. شخصي كه شما فرمودين، بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسبق اسرائيل (قبل از ايهود باراك (وزير جنگ فعلي اسرائيل) و آريل شارون) هست نه آريل شارون. شارون تو كفر ملال بدنيا اومد و پدرش هم لهستاني‌الاصل بود.
  7. آريل شارون كه بود؟! «آريل ساموئل موردخاي شرايبر» معروف به «آريل شارون» در سال 1928 در روستاي (کفر ملال) به دنيا آمد. وي به مانند اکثر رهبران صهيونيستي از يهوديان لهستاني‌الاصل است؛ پدرش «ساموئل موردخاي شرايبر» از لهستان به قفقاز مهاجرت کرد و در آنجا پس از مدتي کشاورزي، راهي فلسطين شد و در روستاي (کفر ملال) ساکن شد. به گفته خود آريل شارون، پدرش که از يهوديان ضدعرب معروف بود، اعتقاد داشت جوانان يهودي روزي بايد تمامي سرزمين فلسطين را از اعراب پس بگيرند و در مزارع آن مشغول کشاورزي شوند. همچنين در سال 1933 در پنجمين سال تولدش، پدرش به عنوان هديه تولد، به او يک تفنگ شکاري هديه مي‌دهد تا ياد بگيرد که به وسيله آن، زمين‌هاي کشاورزي‌شان را از دست اعراب حفظ کند! پدر آريل، علاقمند بود فرزندش در رشته کشاورزي تحصيل کند، به همين منظور او را در کودکي براي کار کردن به مزارع موشاف (نوعي مزارع اشتراكي) مي برد. اما آريل پس از رسيدن به جواني ترجيح داد به جاي کشاورزي در رشته تاريخ و حقوق تحصيل کند. آريل شارون از کودکي تمايل شديدي به مسائل نظامي داشت؛ به همين دليل در سال 1942 و زماني که فقط 14 سال داشت به گروه‌هاي (هاناگا) پيوست. گروه‌هاي «هاناگا» در آن زمان، اقدامات وحشيانه‌اي را براي فرار فلسطينيان از خانه‌ها و زمين‌هايشان طراحي و اجرا مي‌کردند و به قتل مخالفان مي‌پرداختند. اين گروه‌ها پس از تأسيس دولت، اولين هسته‌هاي اسرائيل را تشکيل دادند. آريل شارون در سال 1947 عضو پليس شهرك هاي يهودي شد. وي سپس در بيست سالگي در جنگ 1948 شرکت کرد و سمت فرماندهي پياده نظام در بخش اسکندريه را برعهده داشت، وي دراين جنگ از ناحيه شکم مجروح شد. در اکتبر 1948، در کشتار فلسطينيان در «اللد»، که به فرماندهي مستقيم «موشه دايان» صورت گرفت، شارون 426 فلسطيني را در مسجدي به نام «دهمش» جمع کرد و پس از مسدود کردن درب، مسجد را منفجر کرد و کساني را که زنده ماندند تا دو روز بدون آب و غذا زنداني کرد که پس از اصرار مسئولان صليب سرخ براي رساندن آذوقه به زندانيان، شارون به سربازانش دستور داد تا به جاي آب به زندانيان «ادرار» بدهند. شارون قصاوت را تا به آنجا ادامه داد که دستور داد تا زنان فلسطيني را عريان به يک محله يهودي‌نشين برده و پس از رها کردن آنها، به سربازان دستور داد آنها را به گلوله ببندند و اجساد آنها را مدت‌ها در خيايان‌ها رها کرد. وي سپس دستور داد تا مردان را نيز زنده زنده زير زرهپوشان بيندازند و به قتل برسانند. در آغاز سال 1949 فرماندهي يك گروهان پياده را بر عهده گرفت، اما در سال 1951 افسر فرماندهي گردان اطلاعات مركزي شد. در سال 1952 وي از فرمانده ستاد ارتش خواست تا به او اجازه دهد که از زندانيان محکوم به مرگ، يک گردان نظامي تشکيل دهد. اين مسئله به دليل ناآشنايي اين افراد با فنون نظامي تا حدودي براي رئيس ستاد غير مترقبه بود اما با اصرار شارون پذيرفت. شارون نام اين گردان را 101 ناميد که در اولين عمليات خود به روستاي مرزي «القبيه» حمله کرد و کشتار گسترده اي را به راه انداخت که به کشته شدن 69 فلسطيني و ويراني 41 منزل منجر شد. شارون در همان سال 1952 در دانشگاه عبري قدس تحصيلات خود را دو موضوع تاريخ و خاورميانه آغاز کرد و سپس براي تکميل تحصيلاتش به دانشکده حقوق دانشگاه تل آويو رفت. آريل شارون در جنگ سال 1954، گردان 101 را با گرداني بنام چتربازها ادغام کرد و گردان جديدي تشکيل داد و فعاليت هاي تروريستي را هم عليه فلسطينيان و هم عليه كشورهاي عربي ادامه داد. او در سال 1956 سمت فرماندهي تيپ زرهي ارتش را برعهده گرفت و توانست گذرگاه «المتيله» را به اشغال خود در آورد. شارون در اکتبر 1956، طي محاصره غزه در خان يونس، 250 فلسطيني را قتل عام کرد. وي در ادامه اين محاصره دستور داد 750 نفر را در رفح به گلوله ببندند. شارون تا سال 1964 در سمت فرماندهي تيپ ابقاء شد، اما دراين مدت اختلافات زيادي با روساي خود در آن موقع از آن جمله «موشه دايان» كه رياست ستاد ارتش را به عهده داشت، پيدا كرد. تمام اين اختلافات بخاطر اشغال «المتيله» بود كه ظاهراً هيچ سودي براي اسرائيل نداشته و موجب شده بود كه ضررهاي زيادي را هم از بابت اين اشغال متحمل گردد. سرانجام در سال 1964 شارون تصميم گرفت براي ادامه تحصيل به فرانسه برود تا در رشته علوم سياسي تحصيل كند. آريل شارون، پس از بازگشت از فرانسه از سال 1965 تا 1969 فرماندهي ارتش شمال را بعهده گرفت و پس از گذراندن يک دوره آموزشي در انگليس و ارتقاي به درجه سرلشگري، از سال 1969 تا 1973 فرماندهي ارتش جنوب را عهده‌دار شد. در سال 1972، شارون با اعلام مخالفت با تقسيم شهر رفح ميان مصري‌ها و فلسطيني ها، 7000 مصري را از رفح آوراره کرد و مخالفان را اعدام کرد. در جنگ سال 1973 با وجود شکست ارتش اسرائيل در جنگ با اعراب، به دنبال اقدامات متهورانه وي، سربازان اسرائيلي به او لقب (پادشاه اسرائيل) دادند. پس از همين جنگ بود که وي درپي بحران هاي بعد از جنگ که به (جنگ ژنرال‌ها) در اسرائيل معروف شد، از ارتش استعفا داد و وارد صحنه سياست شد. شارون در اولين انتخابات پارلماني از سوي حزب تندرو (ليکود) توانست عضويت کنيست را به دست بياورد. در سال 1975 اسحاق رابين نخست وزير وقت اسرائيل وي را به عنوان مشاور نظامي خود انتخاب کرد. در انتخابات سال 1977، شارون به دليل محبوبيت زيادي كه در اثر كشتار فسطينيان نزد صهيونيست‌ها داشت، در راس فهرست نامزدهاي مستقل، به كنيست راه پيدا كرد. مناخيم بگين در اين دوره او را به سمت وزير كشاورزي و شهرك سازي منصوب كرد. زمان تصدي وزارت كشاورزي او با اشغال بيشتر زمين هاي فلسطينيان و سرقت آب هاي آنان هم زمان شد و وي توانست كشاورزي اسرائيل را با پشتيباني آمريكا متحول سازد و شهرك‌سازي در اين زمين‌هاي اشغالي شتاب بيشتري گرفت. پس از آنكه ارتش رژيم صهيونيستي در اردن، به اردوگاه‌هاي فلسطيني يورش برد و سپتامبر سياه را در تاريخ فلسطين رقم زد، نيروهاي مقاومت فلسطين به لبنان رفتند و در جنوب لبنان مستقر شدند. پس از تصويب يك حمله همه جانبه به جنوب لبنان توسط رژيم صهونيستي، آريل شارون در سال 1981 به سمت وزارت جنگ برگزيده شد. در سال 1982 ارتش اين رژيم با تجهيزات و سلاح هاي اهدايي آمريكا، انگليس و فرانسه و پشتيباني سياسي، تبليغي و اطلاعاتي ويژه آمريكا، به بيروت حمله کرد و دومين پايتخت عربي بعد از قدس را به اشغال درآورد. در همين سال بود که آريل شارون در 18 سپتامبر ، کشتار خونين صبرا و شتيلا را به پرونده جنايات خود افزود و تنها طي 36 ساعت 3500 فلسطيني را به شهادت رساند و مسئوليت اين کشتار متوجه او شد؛ در اين راستا دولت اسرائيل براي آرام کردن اوضاع، او را از کار برکنار کرد اما لقب قصاب صبرا و شتيلا هيچگاه جنايات وي را از اذهان فلسطينيان پاک نکرد. در پي مخالفت‌هاي شديد وي با برکناريش، بگين تا سال 1984، او را به سمت مشاور خود منصوب کرد. در همين سال وي به عنوان وزير صنايع و تجارت انتخاب شد و تا مارس 1990 در اين پست ماند. بعد از انتخابات 1996 و نخست وزيري نتانياهو، او وزارت شهرک سازي و اسکان را به شارون محول کرد. در زمان تصدي شارون تعداد شهرک هاي صهيونيست نشين به 144 شهرک رسيد. نتانياهو در اصلاح کابينه خود در سال 1998، قبل از ايهود باراک او را براي وزارت خارجه برگزيد. آريل شارون در سپتامبر 1999، به دنبال کناره گيري نتانياهو از رهبري حزب ليکود، رهبري اين حزب تندرو را برعهده گرفت. او سپس در سپتامبر سال 2000، با حضور خود در مسجد الا قصي موجب خشم مسلمانان و درگيري هاي خونين ميان فلسطينيان و نظاميان رژيم صهيونيستي و در نتيجه شروع انتفاضه الاقصي شد. وي در دسامبر 2000، به عنوان نامزد حزب ليکود براي تصدي نخست وزيري معرفي شد و قول داد در صورت انتخاب، كار فلسطينيان را در 100 روز تمام كند و موقعيت رژيم اسرائيل را در منطقه تثبيت كند. شارون سرانجام در ششم فوريه 2001 توانست به بالاترين مقام در رژيم صهيونيستي يعني سمت نخست وزيري دست يابد. اين مسأله براي او مجالي بوجود آورد تا به كشتار و قلع و قمع فلسطينيان با شدت تمام ادامه دهد. شارون در زمان تصدي نخست وزيري که مقارن با آغاز قرن بيست و يکم نيز بود با چالش هاي اساسي سياسي، اقتصادي و امنيتي مواجه بود که مهمترين آن عبارت بود از: ـ حوزه سياسي: ناتواني در خاموش ساختن قيام مردم فلسطين، از بين رفتن كامل زمينه هاي صلح و بحران هاي داخلي در درون اسرائيل. ـ حوزه اقتصادي: بالاترين نرخ تورم، افزايش هزينه مقوله امنيت، افزايش بيكاري، كاهش سرمايه گذاري خارجي، كاهش توليدات داخلي، كاهش صنعت جهانگردي. ـ حوزه امنيتي: عدم سركوب و خاموش ساختن انتفاضه الا قصي، فراخواني نيروهاي احتياط، افزايش موج عمليات استشهادي. شارون از سال 2001، با تشکيل (جوخه هاي ترور) از بين محکومين به اعدام و نظاميان زنداني، (همانند گردان 101 در دهه 50 ميلادي)، آشکارا به ترور رهبران ارشد فلسطين بپردازد و طي آن «شيخ احمد ياسين»، «رنتيسي» و بسياري ديگر از رهبران مقاومت فلسطين را به شهادت رساند. شارون در اين زمان کوشيد تا با اجراي پروسه ديوار حائل، به عمليات‌هاي استشهادي در فلسطين خاتمه دهد، اما موفقيتي به دست نياورد. وي تا سال 2005، نه تنها نتوانست انتفاضه را خاموش كند و امنيت را براي جامعه خود به ارمغان بياورد بلکه در نهايت مجبور شد به رغم ايدئولوژي حزب متبوعش مبني بر اسرائيل بزرگ از بخشي از خاک فلسطين (نوار غزه) عقب نشيني کند. در اکتبر سال 2005 و درپي اعتراضات شديد به شارون براي خروج از غزه و بروز اختلاف در کابينه وي و انحلال کنيست، شارون از حزب ليکود کناره گيري کرد. وي در اولين اظهاراتش پس از کناره‌گيري از حزب ليکود، اعلام کرد، حزب جديدش موسوم به «مسئوليت ملي» در جهت ترسيم مرزهاي دائمي بين اسرائيل و فلسطينيان تلاش خواهد کرد و ديگر طرحي براي عقب‌نشيني يکجانبه از سرزمين‌هاي اشغالي ندارد. آريل شارون، در بخشي ازکتاب خاطراتش با نام «جنگجو»، ضمن ابراز تأسف از کشته شدن فرزند دوازده ساله‌اش براثر بازي با اسلحه کمري شارون که باعث شد وي مدتي از عرصه فعاليت‌هايش دور شود، سياست اسرائيل را چنين ابراز مي‌کند: «سياست اسرائيل مانند نرخ ارز در حال نوسان است، گاهي بالا مي رود و گاهي پايين مي‌آيد». شارون در ادامه در پاسخ به سؤالي که به نظر وي در آينده، اسرائيل بالا مي رود يا پايين، مي‌گويد: «احساس مي‌کنم که صلاح‌الدين جديدي براي اعراب خواهد آمد و اين اسرائيل است که بايد چنين روزي را در نظر داشته باشد!».
  8. والا خبري كه ازش نيست. ولي اگه به اين صهيونيست‌هاي سگ جون باشه، فكر كنم دوباره زنده شده :mrgreen: !!! شارون، يكي از مغزهاي متفكر اسرائيل بوده. يكي از جالب‌ترين و بي‌رحمانه‌ترين طرح‌هاي شارون، ساخت يك گردان از محكومين به مرگ بود به نام‌ «گردان 101». مسلماً خودتون مي‌تونين حدس بزنين وظيفه‌ي اين گردان چي بود ديگه!!! در پست بعد، به نقل از سايت بازتاب، مطلبي از آقاي مهدي عليخاني درمورد اين موجود خونخوار، ولي باهوش مي‌ذارم.
  9. اسم اين جنگ رو بايد گذاشت : «مزد ترس»! جنگ رمضان، بهترين جنگ‌ اعراب عليه اسرائيل بود. تنها اگه سردمداران عرب؛ چه مصري، چه سوري، چه عراقي و چه خائنان سعودي و هاشمي‌ (اردن)، فقط كمي شجاعت پيرزني چون گلدا ماير، يا ساير فرماندهان وحشي، اما دلاور اسرائيلي رو داشتن، امروز كشوري به نام اسرائيل وجود نداشت!!! امري كه در جنگ‌هاي سريع (نبردهاي برق‌آسا) بسيار اهميت داره، مسئله‌ي زمان هست. اگه هيتلر تو روسيه زمين‌گير شد، تنها به دليل اتلاف وقت بود. چون به روس‌ها زمان داده بود. اگه اسرائيل در جنگ 6 روزه پيروز شد، چون حتي ثانيه‌اي از جنگ رو هم از دست نداده بود!!! ژنرال شاذلي، بسيار خوب مي‌دانست كه تك تك لحظات از دست رفته‌ي اين جنگ، چقدر حياتي هست؛ لحظاتي كه رهبران ترسوي مصري، از ترس مرگ، خودكشي مي‌كردن و به خيال اينكه دور مي‌خورن، با ايستادن و اجازه دادن به ارتش اسرائيل براي تجهيز و ترميم، نابودي بخش عظيمي از ارتششون رو سبب شدن!! در اين جنگ، اسرائيل بايد شكست مي‌خورد. ولي شجاعت اسرائيلي‌ها از يك سو و بزدلي طرف‌هاي درگير از سوي ديگر، به همراه حمايت بي چون و چراي مالي و تجهيزاتي ايالات متحده، نتيجه‌ي عكس رو رقم زد! ----------------------------------------------------- ممنون بابت ارسال مطلب.
  10. دوست من. شهيد در راه خدا گام برمي‌داره. هدفش مقدسه. اينكه هركسي، هرجايي كشته بشه كه شهيد محسوب نمي‌شه! اين بنده‌هاي خدا، سر چي كشته شدن؟ سر نبرد با دشمن فرضي؟!!! بله. اگه متجاوزي بود و ما براي دفاع از كشور عزيزمون مي‌جنگيديم، مسلماً شهيد بودن. همون‌طور كه شهداي مسيحي، يهودي و زرتشتي هم در جنگ تحميلي داشتيم. ولي دوست من. اين، كجاي دفاع از كيان ملي است؟ اگه دلاورمردانه مي‌جنگيديم، اگه سواي بازي‌هاي كثيف سياسي و امتيازدهي‌هاي خائنانه، صرفاً براي آزادسازي خاك كشورمون گام برمي‌داشتيم، حرف شما صحيح بود. ولي ...! در هر صورت، شهيد و شاهد، جايگاه مشخصي نزد خداوند متعال دارن و به گفته‌ي من و شما و تلويزيون و مجري و شخصيت‌ها، مرده‌اي شهيد و شهيدي مرده محسوب نمي‌شه.
  11. مسلماً اين، يه عمليات نظامي نبوده! بيشتر شبيه يه سيرك بوده تا عمليات نظامي. قضيه كشته‌ها (شهدا!!!!! ديگه هركسي بميره شهيد مي‌شه؟!!!)ي اين جنگ هم احتمالاً‌ مثل همون قضيه‌ي كشته شدن تو مانور و اسير شدن :mrgreen: !! هست. ايران، حتي جرأت اين رو نداشت كه بصورت غيرمستقيم با امريكا يا انگليس دربيافته! ساده‌ترين مثال اون هم سر قضيه‌ي ملي شدن صنعت نفت بود كه تنها يك شركت نفتي (يكي از هفت خواهران نفتي جهان - يعني BP) انگليسي، چون سر اين قضيه (غارت منابع ايران) متضرر شده بود، از ايران شكايت كرد و اگه تلاش‌هاي مرحوم مصدق نبود، همه چيز قبل از كودتاي 28 مرداد، به خوبي و خوشي به پايان رسيده بود!!!! چرا كه اولين كسي كه قول درست شدن منافع BP رو داده بود، شخص اعلي حضرت، محمدرضاي كبير فقيد سعيد شفيق بود icon_cheesygrin icon_biggrin !!!! ولي دوستان بهتره درمورد مطالبي كه از آقا رضا و يا دوستاني مثل ايشون استفاده مي‌كنن، كمي به ادبيات خاص ايشون دقت بفرماين. چرا كه از نظر ايشون، تمامي شاهان پهلوي، فقيد و كبير بودن و فقط رژيم فعلي هست كه مشكل داره icon_frown . البته خود آقا امير هم گفتن كه حواسشون نبوده. پس جاي بحث چنداني باقي نمي‌مونه. و در آخر، بايد بگم كه رضا شاه، شايد تو قلدري عرضه داشت (تا دلتون هم بخواد داشت!!)، ولي عرضه‌ي پادشاهي نداشت. اگه سر اردشير ريپورتر (پدر سر شاپور ريپورتر) و طرح و استراتژي وحشتناك پيچيده و مؤثرش نبود، شايد انقلاب ايران بر عليه نظام قاجار صورت مي‌پذيرفت!! ماجراي موسوم به «كودتاي سياه» (1299) رو اگه مطالعه بفرمايين، متوجه عرايض بنده مي‌شين. جايي كه سفير انگلستان، پس از آگاهي از طرح اردشير ريپورتر، جمله‌ي معروفي رو به زبان آورد : «آقاي ريپورتر! شما از ما هم انگليسي‌تر هستيد.»!!! ديگه خودتون باقي ماجرا رو مي‌دونين.
  12. mostafa_by

    تمپلار ها چه کسانی بودند؟

    مارمولك عزيز. عجالتاً شرمنده‌ام. اين چند روزه، زياد از حد سرم شلوغ بوده و نهايت كاري كه از دستم براومده، اومدن به سايت و نوشتن مطالبي چند بوده. مطالب اينچنيني، نياز به وقت و تمركز دارن. چون هنوز حتي به نتيجه‌ي درستي نرسيدم كه دقيقاً از كجا بايد شروع كنم. هرچقدر كه پيشرفت مي‌كنم، مي‌بينم بازم بايد عقب برم. عجالتاً قضيه داره مي‌رسه به زمان يهودي‌ها و البته خداي نكرده مصر باستان icon_cheesygrin :mrgreen: . پس اگه اجازه بدي، در اين امر تعجيل نشه بهتره. چون بايد بتونم به يه جمع‌بندي درست برسم و با اين اوضاع و احوال و وقايع عيدي، چندان كار ساده‌اي در پيش رو ندارم!
  13. دوست من. طبق دستور اكيد آقا سعيد؛ همونطور كه در اول سايت هم نوشته شده، كليه‌ي بحث‌هاي غيرنظامي، بخصوص سياسي ممنوع هست. اما از نظر من، مي‌شه در قالب و چارچوب قوانين سايت و سواي در نظر گرفتن ماهيت بحث‌ها، بحث كرد و نظر داد. ولي يادتون باشه عزيزان. بعضي حرف‌ها، باعث ايجاد مشكل براي سايت مي‌شه و هيچ‌كدوم از ما دوست نداريم كه دوباره سايت ميليتاري رو مسدود ببينيم! مي‌شه نظرات رو دوستانه و محترمانه و بدون مشكل ارائه كرد تا هم مشكلي براي سايت پيش نياد و هم حرف‌ها مطرح بشه. ضمناً يادتون نره. از خطوط قرمز سايت، بحث‌هاي نژادپرستانه و توهين به اقوام و مليت‌هاي ديگه هست. پس لطفاً از واژه‌هايي نظير «دشمن ما اعراب هست» و يا ساير صحبت‌ها، پرهيز بفرمايين. ما اگه با دولت‌ها مشكل داشته باشيم، با ملت‌ها مشكلي نداريم. حتي امريكايي‌ها هم مي‌تونن برادران ما باشن؛ حتي يهودي‌ها و حتي اعراب. اين رفتار خودشون هست كه اين رو ثابت يا نقض مي‌كنه. موفق باشيد.
  14. mostafa_by

    درباره UUV چه مي دانيد ؟

    كار خوبي هست. مخالف قوانين سايت نيست. من هم استالين و پيشوا هايل هايل نيستم كه بخوام الكي گير بدم :lol: !!!! اتفاقاً كار خيلي خوبي هست.
  15. ممنون از مطلبت! ولي به نظر من، طرح بدرد نخوري هست! با اين هزينه، مي‌شد چندين تايگر يا پانزر ساخت! اگه اين تانك (يا نفربر) بخواد راه بيافته كه به منطقه جنگي برسه، يا سربازاي بدبخت توش جان به جان آفرين تسليم مي‌كنن يا بعد از جنگ جهاني سوم، تازه سر از منطقه درمياره :lol: . فكر نكنم طرح، ارزش نظامي داشته. صرفاً براي مسائل روحي رواني جنگ هست! ديدن همچين هيولايي در صحنه نبرد، مسلماً چيزي بيشتر از تضعيف روحيه اس :? .
  16. mostafa_by

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دوست عزيز. درصورت علاقه به ارسال اخبارهاي مرتبط با قوانين سايت (اخبار نظامي و يا وابسته به اون)، اخبار رو كامل قرار بدين و از قرار دادن بخشي از اين خبرها در سايت، خودداري بفرمايين. ضمن اينكه براي تجميع اخبارهاي مربوط به ايران يا منطقه يا جهان، چند تاپيك وجود داره و بهتره از اون‌ها استفاده بفرمايين.
  17. ممنون از سيناي عزيز، بابت از زير خاك درآوردن اين تاپيك ارزشمند!! دلم خيلي براي اينجور بحث‌ها تنگ شده بود!! چقدر اراجيف سر هم مي‌كردم :lol: !!! قبل از هر چيز، بايد سوال بي پاسخ ليچ عزيز رو پاسخگو باشم. ليچ عزيز. همه‌ي ما مي‌دونيم كه خليجي كه در جنوب كشور عزيزمون هست، فقط يك نام داره و اون هم خليج فارس هست. اما بايد عرض كنم كه جنگ خليج، يك نام، بصورت پكيجي هست. اين جنگ، در تمامي فرهنگ‌ها به نام «جنگ خليج» (Gulf War) ثبت شده و صرفاً يك نام هست؛ درست مثل جنگ نفت (Oil War). واژه‌ي جنگ خليج فارس، كاملاً بي‌معناس، چرا كه همچين نامي وجود خارجي نداره (درست مثل واژه‌ي «حق مسلم» كه توي حقوق، كاملاً بي‌معناس و احتمالاً به همين خاطره كه خارجيا حاليشون نمي‌شه كه ما چي مي‌گيم درمورد حقمون تو انرژي هسته‌اي :? ). پس اميدوارم اين سوء تفاهم برطرف شده باشه و از اين به بعد، مشكلي سر واژه‌ي تركيبي «جنگ خليج» وجود نداشته باشه. ----------------------------------------------------- واقعاً حيف شد كه اين تاپيك به آرشيو رفت. تازه داشت بحث و بررسي درش گرم مي‌شد كه اين اتفاق افتاد. ولي يه خواهش از سيناي عزيز دارم. متأسفانه حسين و سعيد دسترسي چنداني به اينترنت ندارن و بعضي از دوستان هم فعلاً تشريف ندارن. به عبارت صحيح‌تر، سايت كمي خلوت شده. به همين خاطرم مي‌خواستم ازتون درخواست كنم كه اگه صلاح مي‌دونين، اجازه بدين ساير دوستان هم برگردن و با هم، بحث رو دنبال كنيم. چون بحث درمورد نقش اسرائيل در وقوع اين جنگ و همچنين بحث درمورد آينده‌ي خاورميانه و وقايع در انتظار اين منطقه‌ي فوق استراتژيك جهاني، بسيار مفصل هست. البته مسلماً شما صاحب تاپيك هستي و تصميم‌گيرنده‌ي اصلي شما هستي. من هم به نظر شما احترام مي‌ذارم و درصورت تصميم شما به فعاليت حال اين تاپيك، در خدمت شما خواهم بود (با اراجيف بيشمارم!)
  18. mostafa_by

    تمپلار ها چه کسانی بودند؟

    اين چه حرفيه دوست عزيز. ما اينجا هستيم كه به اطلاعاتمون اضافه كنيم. مسلماً همه چيز رو همه كس دانند. درمورد اين پرچم (پرچم گرجستان)، متأسفانه اطلاعات دقيقي ندارم. اولين بار هم همين امسال، تو نمايشگاه كتاب؛ غرفه‌ي نشريات گرجستان ديدم. اتفاقاً كرمم هم گرفت كه برم با صاحب غرفه كه فارسي هم بلد بود، چند كلمه‌اي درمورد پرچمشون بحث كنم كه بي‌خيال شدم!! بد نيست بدونين چندين كشور اروپايي، در پرچمشون صليب به كار رفته! فقط هم به سوئيس يا گرجستان برنمي‌گرده. ولي همون طور كه عرض شد، اين قضيه رو بايد از ابتدا؛ يعني همون زمان جنگ صليبي و وقايع ماوقع اون تا ادامه‌ي ماجراها در قرون وسطي روش بحث كرد كه ان شاء الله سر فرصت، در خدمت شما خواهم بود.
  19. mostafa_by

    تمپلار ها چه کسانی بودند؟

    مارمولك عزيز. بنده كتاب «كد داوينچي» رو مطالعه كردم. البته ايراداتي چند به كتاب وارد هست. ولي كليات كتاب، براساس اطلاعات نسبتاً حقيقي هست. اما بحث در اين مورد، بسيار طولاني هست و براي معرفي اين مسائل، بايد نصف تاريخي مسيحيت رو بيرون كشيد و ساعت‌ها فقط درمورد ويژگي‌هاي قرون وسطي و علل پيدايش ماسونيزم و جريان‌هاي موازي توضيحات ارائه كرد. تمامي اين موارد (منجمله همين شواليه‌هاي معبد كه بعدها حتي بانكداري نوين (و امروزي) اروپا رو بنا گذاشتن، و يا همين انجمن دير صهيون)، مثل يه زنجيره به هم مربوط هست و براي توضيح اون، بايد از ريشه شروع كرد كه البته دردسرش بيشتر از نفعشه :lol: . اما اگه دوست دارين شكل صليب با بازوهاي برابر و البته دقيقاً شكل لباس تمپلارها رو ببينين، يه نگاه به پرچم گرجستان بندازين. البته اين، پرچم سابق اين كشور هست.
  20. دوستان مخالف!! لطفاً در بحث كردن، شعور و فهم و تربيت خانوادگي خودشون رو به رخ ديگرون نكشن!! واقعاً من موندم چي بگم به اين مدعيان آزادي بيان كه حتي ...!!! بي‌خيال ------------------------------------ كاربر خاطي، از سايت اخراج گرديد.
  21. mostafa_by

    جهنم سرد مسکو

    نه سعيد جان. انسان خوب لقبي است كه در موارد جوگيري، به اشخاص اعطاء مي‌شه :? . كلاً هيتلر، استالين، چرچيل، روزولت، ترومن، ايدي امين، پول پوت، ايوان مخوف، چنگيز، تيمور و ساير عزيزان خونريز جهان، همگي انسان‌هاي خوبي بودن!!! هاپ هاپ هاپ هيتلر!! ببخشيد!! هايل :lol: !!
  22. mostafa_by

    به نظر شما این خشاب واقعیه؟

    به نظر من، واقعي نيست. حداقلش از قدرت تخيل بنده خارجه كه چطور مي‌شه اين رو خشاب‌گذاري كرد. اگه به عكس دقت كنيم، مي‌بينيم كه انتهاي خشاب به لوله چسبيده (يا فاصله‌ي بسيار كمي داره). من هرطور كه حساب مي‌كنم، مي‌بينم كه امكان قرار دادن خشاب در اسلحه و قفل خشاب، وجود نداره. ضمن اينكه اگه هم وجود داشته باشه، صرفاً تزئيني هست؛ چرا كه براي فشنگ‌هاي بيشتر، از خشاب توپي استفاده مي‌شه كه هم كم‌حجم‌تر هست و هم مفيدتر و بالانس اسلحه رو هم به خوبي برقرار مي‌كنه.
  23. mostafa_by

    جهنم سرد مسکو

    خوشحالم كه مي‌بينم اين تاپيك، هنوز زنده‌اس؛ گويي كه يه 4، 5 ماهي رفته بود به اغماء! منتظر ادامه‌ي مقاله‌ي خوب شما هستم.
  24. بنده هم سال نو خورشيدي رو خدمت تمامي دوستان عزيز، تبريك عرض مي‌كنم. ان شاء الله كه در سال جديد، شاهد رواج انسانيت و افزايش تفكر آدميت در جهان هستي باشيم.
  25. mostafa_by

    تمپلار ها چه کسانی بودند؟

    فلانكر عزيز. هاسپيتالرها، فرقه‌ي شهسواران ميهمان‌نواز بودن كه نام ديگه‌شون «خسته‌خانه داران» بود. تمپلارها، فرقه‌ي شهسواران معبد بودن كه نام ديگه‌شون «صومعه داران» بود. لباس هاسپيتالرها، مشكي‌ (طوسي مايل به مشكي) با صليب سفيد در ميان بود. لباس تمپلارها، سفيد با صليب سرخ با بازوهاي برابر در ميان بود. اگه مطلب رو كامل مطالعه فرموده باشين، جدا جدا به اين دو فرقه پرداخته شده و درمورد تشكيل هركدومشون، مطالبي عنوان شده. هدف‌هاي هركدوم هم مشخص بود و كاركرد هر كدوم هم فرق مي‌كرد. -------------------------------------- مارمولك عزيز. مقاله‌ي نوام چامسكي، اتفاقاً خواهان داره. منتها من هنوز وقت نكردم كامل مطالعه‌اش كنم. اين چند روزه، بي‌نهايت سرم شلوغ بوده. به همين خاطرم چندان فرصت مطالعه نداشتم. به اميد حق، ظرف يكي دو روز آينده، بحث رو ادامه خواهم داد. راستي. اگه كتاب «صلاح‌الدين ايوبي» نوشته‌ي «شاندور» رو گير آوردين، حتماً مطالعه‌اش كنين. در اين كتاب هم مطالب خوبي درمورد اين دو فرقه نوشته شده.