Reza6662

Members
  • تعداد محتوا

    244
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط Reza6662


  1. سلام
    همانطور كه كاربران محترم سايت ميليتاري توضيح دادند، سريال زيبايي بود كه نمايشگر تقريبن بخشي از حقايق تاريخي ايران بود كه در مجموع شايد بتوان بين 90 تا 95 درصد ساختار سريال را قوي و مثبت ارزيابي نمود كه چنين مسئله اي چندان عجيب نيست زيرا آقاي مسعود جعفري جوزاني، كارگردان و هنرمند بادانش و باسابقه اي است. شايد دقت در چند نكته به ظاهر كوچك، سريال را بيشتر به واقعيت نزديك مي كرد. من ابتدا از آخر شروع مي كنم:

    1- پايان سريال زيادي فيلم هندي شده است. روشن است كه به هنگام ورود نظاميان ايران به مسجد خرمشهر، نزديك به 20 هزار سرباز و درجه دار و افسر عراقي تسليم شده بودند و درگيريها تمام شده بودند. ضمن اينكه گويا گلوله از بين آن همه جمعيت عبور كرده و درست به آقاي دكتر بيژن اصابت مي نمايد كه چنين كاري، به هندي شدن سريال، كمك شاياني كرده است.

    2- در ماههاي نخست جنگ، چيزي به نام بسيج و اعزام فله اي نيروي داوطلب آنطور كه در سريال نشان داده شد، وجود نداشت. بار اصلي روزهاي نخست جنگ بر روي ارتش به ويژه هوانيروز و نيروي هوايي بود كه با انجام عملياتهاي شبانه روز، توانستند پيشروي 12 لشگر ارتش صدام را كند كنند. ضمن اينكه چهار عملياتي كه با تانكهاي چيفتن و پشتيباني توپخانه در زمان بني صدر طراحي شد و گفته مي شود موفق نبوده، در واقع توانست به ارتش صدام بفهماند كه ارتش و نيروي دفاعي ايران هنوز زنده است و به هرشكل تاثيرات مثبت خود را داشت.

    3- چيزي به نام پرچمدار در بين سربازان حمله ور خط شكن وجود نداشت، در واقع وجود چنين پرچمهاي تر و تميزي، انسان را به ياد فداكاري سربازان كمونيست در ارتش چين به هنگام جنگ با ارتش ژاپن مي اندازد تا جنگ ايران و عراق. در حقيقت وجود پرچم به آن روشني و شفافي، علامتي است به سربازان و نگهبانان عراقيها تا خود را براي درگيري آماده كنند!

    4- نقش نيروي هوايي و نيروي زميني ارتش در آزادسازي خرمشهر هيچ ارزيابي شده است، در حالي كه مي دانيم هر دو دست كم در اين عمليات بزرگ، نقش اساسي داشتند.

    5- عملياتهايي كه طي دو ماه از فروردين تا پايان ارديبهشت 1361 انجام شدند، عمومن قبل از روشنايي و حدود ساعت 4 تا 4 و نيم صبح آغاز شدند، در حالي كه در سريال در روز روشن حمله مي كنند و البته با صداي بلند فرياد مي زنند الله اكبر! گويا در فيلمي كه به ماجراهاي جنگهاي صدر اسلام مي پردازد دارند نقش آفريني مي كنند!

    6- نماي نزديك سربازان و رزمندگان نشان مي دهد به تازگي از حمام درآمده و ريش و موهاي خود را اطو زده و سوشار كشيده اند. در كل گريمها چندان جالب از كار در نيامده بودند.

    7- ديده شدن علمك گاز چندان مهم نيست و برخي مناطق تهران همچون نازي آباد، سالها پيش از انقلاب داراي گاز لوله كشي شهري بوده اند.

    8- نكته پاياني اينكه فردي كه به قول خودش ايراني نيست و وطنش را انتخاب كرده (ايالات متحده) و در آنجا جايگاه شغلي و اجتماعي مناسبي دارد و با يك زن جوان آمريكايي رابطه عاطفي (شايد عشقي) خوبي برقرار كرده، هيچگاه به شرايط اجتماعي پست تر باز نمي گردد.

    9- در كل فيلم زيبايي است به ويژه صحنه هاي قسمتهاي نخستين و بازسازي دوران رضا شاه و حمله متفقين به ايران.

    با سپاس فراوان

  2. با سلام
    نخستين چيزي كه شايد به ذهن بسياري برسد، جايگزيني جنگنده اي با قابليتهاي مشابه مي باشد. جنگنده اي پرقدرت، مجهز به موشكهاي دوربرد با رادار قوي. فرض ما بر اين است كه مانعي از لحاظ سياسي براي خريد وجود ندارد. اگر چنين تفكري داشته باشيم، بلافاصله به ياد ميگ-31 خواهيم افتاد اما ميگ-31 در سالهاي پاياني عمر عملياتي خود قرار دارد و بنابراين عاقلانه نيست كه پول و سرمايه گذاري فراواني براي خريد و بهره برداري آن صورت گيرد.

    اما بهترين جايگزين براي اف-14 تامكت در نيروي هوايي ايران، همان كاري است كه آمريكايي ها كردند. يك جنگنده چندمنظوره Multirole همچون اف18 سوپر هورنت بهترين انتخاب است. امروزه شرايط با 35 سال قبل فرق كرده است. در ايران، اف14 تنها براي رهگيري فاكس بت هاي متجاوز شوروي خريداري شد اما امروزه توقع نيروهاي هوايي از هواپيماهاي جنگي بيش از انجام يك ماموريت است. يك جنگنده با توجه به هزينه هاي گزافي كه براي خريد خود و جنگ افزارهايش و همچنين آموزش پرسنل دربردارد، بايد فراتر از يك ماموريت را انجام دهد. جنگنده اي همچون سوپر هورنت قادر است با رادار پرقدرت خود زمين و دريا و آسمان را بكاود. با موشكهاي دوربرد AIM-120C به هواپيماهاي دشمن حمله ور شود، سپس با موشكهاي هدايت شونده هوا به زمين و بمبهاي هدايت شونده ليزري اهداف زميني را هدف قرار دهد و به هنگام بازگشت به پايگاهش يا ناو هواپيمابرش، به وسيله موشكهاي ضدكشتي، ناو جنگي دشمن را از كار بيندازد.

    امروزه جنگنده هاي چندمنظوره، بيشترين تقاضا را در بين نيروهاي هوايي دارند. نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا، به جاي سه نوع جنگنده شكاري، بمب افكن و شناسايي پاناويا تورنادو، از يك جنگنده پيشرفته يوروفايتر بهره مي گيرد. فرانسوي ها از رافال استفاده خواهند كرد و روسها نيز به توسعه جنگنده هاي خانواده سوخوي27 مي پردازند. امروزه سوخوي30 يك جنگنده تراز اول در ليست محصولات صادراتي روسهاست و مشتريان فراواني در كشورهاي گوناگون دارد.

    بهترين گزينه براي جانشيني اف14 تامكت در نيروي هوايي ايران بدين ترتيب است:
    1) سوپر هورنت: به دليل ساختار غربي نيروي هوايي ايران و آشنايي بهتر پرسنل با تجهيزات آمريكايي
    2) يوروفايتر تايفون: يك جنگنده تمام عيار كامپيوتري و به روز از نظر به كارگيري تكنولوژي
    3) سوخوي30 : اگر پشتيباني ضعيف روسها شامل اين جنگنده نشود،‌ گزينه مناسبي است.
    4) رافال

    البته بايد توجه داشت اگر رشد به كارگيري تكنولوژي هاي نوين در نيروهاي هوايي جهان به سرعت انجام گيرد،‌ تا 10 سال آينده بايد شاهد به خدمت درآمدن هواپيماهاي نسل پنجم همچون اف-35 در كشورهاي دور و بر خودمان نظير تركيه و اسرائيل و شايد عربستان سعودي باشيم. در اين صورت بهتر است سرمايه گذاري بر روي هواپيماهاي نسل 5 انجام گيرد و هيچكدام از 4 گزينه بالا، مدنظر نباشند.

  3. آشنايي با بمب افكن يونكرس 287 ساخت آلمان نازي

    طراحي و توسعهء بمب‏افكن يونكرس Ju 287 به عنوان بستري جهت توسعهء تكنولوژي‏هاي مورد نياز جهت ساخت يك بمب‏‎افكن چندموتورهء جت براي نيروي هوايي آلمان نازي (لوفت وافه) در نظر گرفته شد . . .

    تصویر

    بمب‏افكن يونكرس 287 به چهار دستگاه موتور توربوجت Junkers Jumo 004 مجهز بود و نماي ظاهري آن با طرح انقلابي بالهاي رو به جلو و موتورهاي جت، از ساير هواپيماها تميز داده مي‎شد. پيش نمونهء قابل پرواز و دومين نمونهء تكميل نشدهء اين هواپيما، پس از سقوط برلين در مي 1945، به دست ارتش سرخ افتادند و پيش نمونهء تكميل نشده، با اندكي تغيير و بهسازي در اتحاد شوروي كامل گرديد.

    تصویر


    طراحي

    هواپيماي Ju 287 بنا بود با اتكا به توان موتورهاي پرقدرت جت خود، نقش يك بمب‏افكن دور از دسترس شكاري رهگيرهاي متفقين را ايفا نمايد. بالهاي رو به جلوي اين بمب‏افكن، توسط سرطراح ارشد آلمان نازي، دكتر هانس ووكه (Hans Wocke)، طراحي شد. هدف از چنين طرحي، يافتن راهي جهت افزايش نيروي برا (كشش) در سرعتهاي كم بود، زيرا موتورهاي اوليهء جت، توانايي كافي جهت تامين نيروي مورد نياز هواپيما در لحظات بحراني برخاست و فرود را در اختيار نداشتند.

    تصویر

    اوّلين پيش نمونهء اين بمب‏افكن، به منظور ارزيابي مفهومي (طرح بالهاي رو به جلو و موتورهاي جت) در نظر گرفته شده بود و به وسيلهء اتصال بدنهء هواپيماي هينكل 177 يا Heinkel He 177 و قسمت دم هواپيماي يونكرس 288 يا Junkers Ju 388 و با استفاده از سيستم ارابهء فرود يونكرس 352 يا Junkers Ju 352 و چرخ‏هاي دماغهء بمب‏افكن ساقط شدهء آمريكايي بي24 يا B-24 Liberators ساخته شد. دو موتور جت Jumo 004 در زير بالها و دو تاي ديگر در دو طرف قسمت جلويي بدنهء هواپيما تعبيه شده بودند.

    تصویر

    آزمونهاي پروازي يونكرس 287، به تاريخ 16 آگوست 1944 آغاز شدند. در اين آزمايشات، ويژگيها و كنترل بسيار عالي هواپيما به اثبات رسيد، ضمن اينكه برخي ايرادات بالهاي رو به جلو نيز آشكار شد. اين آزمايشات همچنين ثابت كردند كه نصب و تمركز تودهء جرم موتورهاي نصب شده در زير بالها بسيار مفيد است و نصب هر چهار موتور در زير بالها، در پيش نمونهء بعدي در نظر گرفته شد. در پيش نمونهء دوّم، بنا بود از موتورهاي Heinkel HeS 11 استفاده شود، اما به دليل مشكلات پيش آمده حين طراحي با اين موتور، موتور ساخت بي.ام.و به نام BMW 003 در نظر گرفته شد. دومين و سومين پيش نمونهء اين هواپيما، قرار بود به شش دستگاه از اين موتور ساخت بي.ام.و مجهز شوند، يكي از اين دو پيش نمونه به صورت سه موتور در زير هر بال و ديگري، دو موتور در زير هر بال و همانند پيش نمونهء اوّل دو موتور نيز در دوطرف قسمت جلويي بدنه بنا بود نصب گردند. بنا بود اين هواپيماها تمامن از قطعات نو و جديد ساخته شوند؛ بدنه‏اي جديد قرار بود طراحي شود و تصميم گرفته شده بود كه سومين پيش نمونه، قابليت حمل مهمات جنگي داشته باشد و به توليد انبوه برسد.

    تصویر

    قبل از اينكه دومين پيش نمونه كامل گردد، با پيشروي ارتش روسها در خاك آلمان، كارخانهء يونكرس به تصرف ارتش سرخ درآمد؛ مهندس ووكه و معاونش به همراه دو پيش نمونهء اين هواپيما به اتحاد شوروي برده شدند. سرانجام دومين پيش نمونهء يونكرس 287 مطابق طرح اوليهء كارخانهء يونكرس به نام EF-131 در شوروي تكميل گرديد و به تاريخ 23 مي 1947 به پرواز درآمد اما در آن زمان، تحقيقات و تكنولوژي كسب شده در زمينهء موتورهاي جت، از موتورهاي جت ساخت آلمان نازي پيشرفته‏تر بودند و بنابراين در نمونهء نهايي يونكرس 287، از موتور روسي OKB-1 EF 140 استفاده گرديد و آزمونهاي پروازي آن در سال 1949 آغاز شدند اما يونكرس 287 و طرح بالهاي رو به جلو، تا زمان طراحي جنگندهء مفهومي سوخوي-47 در روسيه، كنار گذاشته شدند.

    تصویر

    مشخصات نمونهء V1 بمب افكن يونكرس 287
    ويژگيهاي عمومي
    تعداد خدمه: 2 = يك خلبان و يك كمك خلبان
    طول: 18.30 متر = 60 فوت
    فاصلهء دو سر بالها: 20.11 متر = 65 فوت و 11 اينچ
    ارتفاع: 4.70 متر = 15 فوت
    مساحت بالها: 61 متر مربع = 655 فوت مربع
    وزن خالي: 12500 كيلوگرم = 27500 پوند
    وزن بارگذاري شده: 20000 كيلوگرم = 44000 پوند
    پيشرانه: 4 دستگاه موتور توربوجت يونكرس Jumo 004B-1 با كشش هر كدام 8825 كيلونيوتن = 1984 پاوند فيت

    كارايي
    بيشينهء سرعت: 780 كيلومتر بر ساعت = 487.5 مايل بر ساعت
    برد رزمي: 1570 كيلومتر = 980 مايل
    سقف پرواز خدمتي: 9400 متر = 30000 فوت
    نرخ اوج گيري: 580 متر در دقيقه = 1890 فوت در دقيقه

    تصویر

    جنگ افزار
    دو دستگاه مسلسل 13 م م MG 131 در برجك انتهايي بدنه
    معادل 4000 كيلوگرم (8800 پوند) از انواع بمب ها



    قرار دادن عکس از سایتی دیگر ممنوع است و عکسها به لینک تبدیل شد.
    مدیر بخش هر چه سریعتر عکسها را به گالری سایت منتقل کند.
    SAEID


    عکسها به گالری انتقال یافتند .
    Babakim1


  4. [align=center]رادار گرين پاين
    Green Pine
    [/align]

    [align=center]تصویر[/align]

    نیروی هوایی اسرائیل قرار است ظرف چند هفته آینده قابلیت سیستم دفاع موشکی آرو2 خود را با هدف ردیابی موشک شهاب3 ایران مورد آزمایش قرار دهد. در این آزمایش توان رادار گرین پاین که بخش اساسی سیستم پدافند موشکی آرو2 است، مورد سنجش دقيق قرار می‏گیرد. این رادار، موشکی تحت عنوان «گنجشک سیاه» يا Black Sparrow را که شباهت بسیاری به نمونه پیشرفته موشک بالستیک شهاب-3 ایران دارد، مسیریابی می‏کند. به گفته مقامات وزارت دفاع اسرائیل، «گنجشک سیاه» از یک فروند جت جنگنده نیروی هوایی اسرائیل شلیک می‏شود. این موشک که مدل شبیه سازی شده موشک شهاب 3 است، یک کلاهک هسته‏ای جداشدنی را حمل می‏کند و از قابلیتهای فرار از سیستم راداری پیشرفته برخوردار است. رادار گرین پاین نیز در این آزمایش موقعیت این موشک را تعیین می‏کند و سپس مرکز کنترل جنگ «سیترون تیری» يا Citron Tree اطلاعات به دست آمده را به باطری سیستم پدافند موشکی آرو2 منتقل می‏کند.

    [align=center]تصویر[/align]

    همچنین نیروی هوایی اسرائیل قصد دارد اواخر سال جاری آزمایش دیگری را انجام دهد که طی آن یک فروند موشک آرو 2 شلیک می‏شود تا توان مقابله با موشکهای مقابل را بسنجد. دو هفته پیش، وزارت دفاع اسرائیل تصمیم گرفت تا موشک آرو 3 را که نمونه پیشرفته‏تری از موشک آرو 2 از نظر سرعت، برد و ارتفاع است، بسازد. آخرین آزمایش موشکی آرو اسرائیل به تاريخ فوریه 2007 انجام شد.

    رادار Green Pine
    اين رادار با نام EL/M2090 در فركانس L-Band كار مي‏كند. سيستم كامپيوتري بسيار پيچيدهء اين رادار بر خلاف سيستم دودويي (Binary) از سيستم دهدهي (Decades) استفاده مي‏‎كند. اين امر، كمك شاياني به سيستم پيش‏‎اخطار شناسايي اهداف هوايي مي‏كند. صنايع الكترونيك التا (Elta) كمكهاي فراواني به گروه صنايع هواپيمايي اسرائيل (IAI) در طراحي و پياده‏‎سازي رادار و سيستم كنترل آتش «گرين پاين» نمود.

    يك تريلي مخصوص، سيستم رادار شامل قسمت الكترونيكي EM/M-2090 و آنتن مخصوص را حمل مي‏كند. در اين مجموعه يك سيستم خنك كنندهء سيستم‏هاي الكترونيكي و يك مولد برق AC (ژنراتور) تعبيه شده است. گرين پاين يك جستجوگر الكترونيكي بسيار پيشرفته جهت شناسايي دقيق اجسام دارد. اطلاعات بدست آمده مي‏تواند سرعت، ارتفاع و شتاب هدف رهگيري شده باشد. رادار در باند L يا L-Band و فركانس بين 500 تا 1000 مگاهرتز كار مي‏كند. اين رادار در قسمت «توليد پارازيت رادار» شركت التا طراحي و ساخته شده است. اين رادار قدرتمند با دقت 4 متر، مي‏‎تواند ضدموشك آرو2 را به سمت هدف رهنمون كند.

    اين رادار پيشرفته شامل جزئيات زير است:
    * فاز عمليات: L-Band
    * عملگر دو حالته – سيستم پيش اخطار و كنترل آتش
    * هدفياب بسيار دوربرد با برد صدها كيلومتر
    * شناسايي و رهگيري همزمان 14 موشك زمين به زمين بالستيك
    * قابليت تميز دادن بين موشك بالستيك، هواپيما يا ساير انواع موشكها
    * قابليت خنثا سازي سيستم ضدعمل الكترونيك (ECCM)
    * قابليت حمل و نقل آسان


    برخي از آزمونهاي انجام شده
    آزمایش 14 سپتامبر 2000
    آرو به سمت یک موشک Black Sparrow (شبیه ساز موشک اسکاد-بي و شهاب-3) که از یک هواپیمای «باز» يا F-15C شلیک شده بود پرتاب شد. آرو هدف را با موفقیت منهدم کرد.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]تصویر[/align]


    آزمايش 28 آگوست 2001
    هدف: آزمایش کل سیستم
    آرو به سمت یک موشک Black Sparrow جهت شبیه سازی موشکهای بالستیک، پرتاب شد. رهگیری در فاصله‏ای بیش از 100 کیلومتر و در ارتفاع بسيار بالا، با موفقیت انجام شد. موشك آرو2 هدف خود را با موفقیت منهدم کرد.


    آزمایش 5 ژانویه 2003
    هدف: آزمایش کل سیستم بدون رهگیری هدف.
    4 موشک آرو به سمت 4 هدف شبیه سازی شده به منظور سنجش کارایی سیستم رهگیر در شرایط پروازی خاص و سنجش پرتابهای مداوم، شلیک شدند.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]پنجم ژانویه 2003 – اسرائيل - پایگاه هوایی Palmachim
    موشک آرو2، هدف خود را بر روی دریای مدیترانه با موفقيت رهگیری می‏کند[/align]



    آزمايش 16 دسامبر 2003
    آزمایش موشک بهسازی شده که قادر است اهدافی را در ارتفاع بسیار بالا، مورد اصابت قرار دهد.
    هدف: سنجش موشک بهسازی شده که در قالب قراردادی با سازندهء آمریکایی، تولید شده بود.


    منابع: روزنامهء اسرائيلي اورشليم پست و سايت اينترنتي اسرائيلي ويپون

  5. [align=center]ارتشبد فريدون جم، داماد و همدم تبعید رضاشاه درگذشت[/align]

    ارتشبد فریدون جم، یکی از نزدیکترین شاهدان حوادث مهم تاریخ معاصر ایران، از تحصیل‏کرده‏ترین امرای ارتش شاهنشاهي، اولین داماد رضاشاه كبير، همراه و محرم او در تبعید، از معلمان نظامی آخرین پادشاه فقيد ایران، رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی و دیپلمات ارشد، پس از بیش از سی سال دوری از وطن، در لندن درگذشت ...

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]پس از انقلاب که بیشتر رجال و شخصیتهای نظام گذشته با اتهامهای واهي و گوناگون روبه‏رو شدند، از ارتشبد جم جز به درستی یاد نشد[/align]

    ارتشبد جم که وقتی پدرش نخست وزیر بود و در سن‏سیر، معتبرترین مدرسه نظامی فرانسه تحصیل میکرد، برای همسری شمس پهلوی دختر بزرگ رضاشاه برگزیده شد و به وطن بازگشت، در ارتش پهلوی تا بالاترین مدارج رفت و پس از آن مانند برخی دیگر از امیران ارتش به عنوان سفیر به خارج از کشور فرستاده شد. از جمله مهمترین خصلتهای ارتشبد جم این بود که به جز نظامی‏گری علمی، به پاکدامنی نیز شهرت بسيار داشت، پس از انقلاب اسلامی که بیشتر رجال و شخصیتهای نظام گذشته در رسانه‏ها با اتهامهای گوناگون روبه‏رو شدند، در اسناد و مآخذ مختلف، از وی جز به درستی یاد نشد.

    فریدون جم در سال ۱۲۹۳ شمسی در تبریز به دنیا آمد، پدرش محمود جم (مدیرالملک) از مدیران دوره قاجار و به دلیل زباندانی از اعضای محلی سفارتخانه‏های اروپایی بود، او بعد از کودتای سوم اسفند 1299 وارد دولت شد و بعدها در حکومت رضاشاه پهلوی به ریاست دولت و وزارت دربار رسید.

    ارتشبد جم تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران و پاریس تکمیل کرد و برخلاف میل و اصرار پدرش به دانشکده افسری سن سیر فرانسه رفت. به گفته خودش، از هشت سالگی عاشق نظام بود، پس از اسم‏نویسی در دانشکده افسری، علاقه‏ای هم به بازگشت به ایران نداشت و می‏خواست در ارتش فرانسه خدمت کند. اما در تهران تصمیمهای دیگری برای آینده او گرفته شد؛ رضاشاه که در جستجوی همسران مناسبی برای دخترهایش بود، با دیدن عکس فریدون او را پسندید و به محمود جم، نخست وزیر دستور داد که پسرش را به تهران احضارکند. فریدون جوان مجبور به اطاعت امر شد و تحصیلات خود را در دانشکده افسری تهران تکمیل کرد، در سال ۱۳۱۶ با درجه ستوان دومی فارغ‏التحصیل شد و یک سال بعد با شاهدخت شمس، خواهر بزرگتر محمدرضا پهلوی ازدواج کرد. سه سال بعد در شهریور ۱۳۲۰ با حمله نیروهای روسیه و بریتانیا به ایران، رضا شاه مجبور به استعفا شد و به همراه بیشتر اعضای خانواده‏اش از جمله ستوان فریدون جم و همسرش، شمس پهلوی به تبعید رفت.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]رضاشاه که در جستجوی همسران مناسبی برای دخترهایش بود، با دیدن عکس فریدون او را پسندید و به محمود جم، نخست وزیر دستور داد که پسرش را به تهران احضارکند[/align]

    فریدون جم در تمام مدت اقامت رضاشاه در جزیره موریس و ژوهانسبورگ در کنار او بود و روابط عاطفی عمیقی بین این دو به وجود آمد، به طوری که بعدها می‏گفت که رضا شاه را حتا از پدرش هم بیشتر دوست میداشت. با مرگ رضاشاه در ژوهانسبورگ در سال ۱۳۲۳، فریدون هم به ایران بازگشت و از آنجا که از ابتدای ازدواج مصلحتی و از پیش ترتیب داده شدهاش با شمس، هیچ نوع رضایتی در طرفین وجود نداشت، از او جدا شد و خود را وقف زندگی نظامیکرد. فریدون جم، دانشگاه جنگ را در انگلستان گذراند و با درجه سرتیپی فرمانده دانشکده افسری شد. او آن دانشکده را بر اساس مدل کشورهای غربی به صورت نهاد آموزش نظامی مدرن و پیشرفته‏ای درآورد. پس از دانشکده افسری، فریدون جم مدارج فرماندهی را سپری کرد تا با درجه سپهبدی جانشین رئیس (قائم مقام) ستاد بزرگ ارتشتاران شد.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]جزيرهء مويس؛ از سمت راست:
    زنده‏ياد فريدون جم، شمس پهلوي، بهجت افشار و علي ايزدي
    [/align]

    در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸، به دنبال بالاگرفتن اختلافات مرزی ایران و عراق در اروندرود که به برکناری چندتن از فرماندهان ارشد ارتش ایران، از جمله ارتشبد بهرام آریانا رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران منجر شد، سپهبد فریدون جم به جای او منصوب شد و چند ماه بعد درجه ارتشبدی گرفت.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]فریدون جم در تمام مدت اقامت رضاشاه در جزیره موریس و ژوهانسبورگ در کنار او بود و روابط عاطفی عمیقی بین این دو به وجود آمد، به طوری که بعدها می‏گفت که رضا شاه را حتی از پدرش هم بیشتر دوست می داشت[/align]

    در این مقام هم ارتشبد جم سعی کرد که با استفاده از تجربیات و معلومات نظامی و مدیریتی خود، سازمان ارتش ایران را دگرگون کند و تا حد زیادی هم در این راه موفق شد. سرانجام در سال ۱۳۵۰ به عنوان سفیر به اسپانیا رفت. در طول شش سال سفارت در مادرید، ارتشبد جم که اضافه بر فارسی و ترکی آذربایجانی، به زبانهای انگلیسی و فرانسوی هم تسلط کامل داشت، اسپانیایی را چنان فرا گرفت که توانست سرودههای فریدون توللی شاعر ایرانی را به آن زبان ترجمه و منتشر کند که در اسپانیا مورد توجه و استقبال فراوانی قرار گرفت.

    ارتشبد جم که در سال ۱۳۵۲ از ارتش بازنشسته شد، یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دوران سفارتش هم به پایان رسید و به اتفاق همسرش فیروزه و تنها فرزندش کامران مقیم لندن شد و دوران بازنشستگی کامل خود را آغاز کرد، اما در دی ماه سال ۱۳۵۷، شاپور بختیار که مقام نخست وزیری ایران را در بحبوحهء نا آرامی‏های انقلابی پذیرفته بود و به دنبال شخصیتهای خوشنام و محبوبی میگشت که از مسائل حاشیه‏ای دوران پهلوی دور مانده باشند، از او خواست که سمت وزارت دفاع در دولت جدید را بپذیرد.

    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]ارتشبد جم در طول ۳۱ سال زندگی در لندن با اینکه منزلش همواره مملو از میهمانان ایرانی بود که برای دیدنش از نقاط مختلف جهان به لندن می آمدند، خود را به هیچ وجه وارد مسائل سیاسی ایران نکرد اما همیشه در فکر ارتش ایران بود[/align]

    ارتشبد جم درباره دعوت بختیار و علت نپذیرفتن آن نوشته است: «وقتی که دولت بختیار تشکیل شد، من بازنشسته، بدون شغل و ساکن لندن بودم، ناگهان از تهران شروع شد به تلفن به من که برای تصدی وزارت دفاع بیایید، من مرتب پاسخ رد میدادم و تلگرامی هم به وسیله سفارت لندن به تهران مخابره کردم که:

    الف- حکومت بختیار ماندنی نیست.
    ب- پست وزارت دفاع در ایران، سازمان مسئول بدون اختیار است.
    پ- هنگامی که جوان‏تر، حاضرالذهن‏تر و مشتاق‏تر به خدمت بودم، اعلیحضرت من را مرخص کردند، چرا حالا در این بحران مرا احضار میفرمائيد؟
    ت- نوشتم نمیخواهم سرخوردگی‏های قبلی تکرار شود، اعلیحضرت کار مرا نمیپسندند و بالمآل با ایشان کار من به جایی نمیرسد.


    با این همه اصرار تهران ادامه یافت و ارتشبد جم بدون آنکه وزارت را قبول کند برای مذاکره با پادشاه به تهران رفت: «صبح جمعه حوالی شش صبح به تهران رسیدم و همان روز ساعت چهار بعدازظهر برای شرفیابی به حضور اعلیحضرت احضار شدم، در همان جلسه پس از دیدن وضع ایشان و اطلاع از تصمیم اعلیحضرت به ترک ایران و صحبت اعلیحضرت در مورد وظایف وزارت جنگ (دفاع) و نداشتن هیچگونه مسئولیت بر من روشن شد که اعلیحضرت تغییری در تکالیف وزارت جنگ قائل نیستند و فرمودند در غیاب ایشان، نخست وزیر و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران مسئول اقداماتند، من هم اجازه بازگشت به لندن را خواستم و حاضر به قبول پستی که باید همه مسئولیتها را تقبل کند ولی به کلی بی‏اختیار باشد نشدم، بنابراین پس از دیدار با آقای بختیار و تشکر از حسن نظرشان نسبت به خودم به لندن بازگشتم.»

    ارتشبد جم در طول ۳۱ سال زندگی در لندن با اینکه منزلش همواره مملو از میهمانان ایرانی بود که برای دیدنش از نقاط مختلف جهان به لندن می آمدند، خود را به هیچ وجه وارد مسائل سیاسی ایران نکرد اما همیشه در فکر ارتش ایران بود. وی از دیدگاه حقوقی و نظامی به اعلامیه بی‏طرفی ارتش که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ صادر شد ایرادها داشت و آن را غیرقانونی و برخلاف مقررات می‏دانست. به گفته او گردهمایی بعضی از امیران ارتش در آن روز بحرانی، نه تنها شورای فرماندهی ارتش نبوده، که اختیار تصمیمگیری از سوی کل ارتش را هم نداشته است. در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق نیز، ارتشبد جم در فرصتهای مختلف از اقدامات نیروهای مسلح ایران حمایت و قدرداني کرد.

    مرگ تنها فرزند، ارتشبد جم را دچار مصیبتی بزرگ کرد، به ویژه که چند سال بعد همسرش هم دچار عارضه مغزی شد و دوسال پیش در لندن درگذشت. تا سرانجام وی در ۹۴ سالگی در بیمارستانی خارج از شهر لندن در تنهایی و سکوت درگذشت.

    روحش شاد

    منبع: BBC.Persian


  6. [align=center]يك اسرائيلي در تهران[/align]

    بني مدودو يك شهروند اسرائيلي محسوب مي‏شد كه در حال سفر به وسيلهء هواپيمايي تركيه از استانبول به بمبئي در هندوستان بود. به دنبال وقوع يك نقص فني، هواپيما مجبور شد در تهران (پايتخت ايران‌) بر زمين نشيند. وي اولين جملهء وحشتناك به ذهنش رسيد: «من از مرگ مي‏ترسم» وي به خبرنگار روزنامهء يديعوت آحارنوت (Yediot Aharanot) گفت: «همانند بسياري از اسرائيليان، من در آن زمان، يك نظامي ذخيره در ارتش اسرائيل محسوب مي‏شدم و به هيچ وجه دلم نمي‏خواست عاقبتي همچون رون آراد برايم پيش بيايد.» (Ron Arad كمك خلبان جنگنده F-4E بود كه به سال 1986 در جنوب لبنان هواپيمايش هدف موشك سام-7 فلسطينيان قرار گرفت و به اسارت جنبش امل درآمد و از آن تاريخ تاكنون از سرنوشت وي هيچ اطلاعي در دست نمي‏باشد. مترجم)

    [align=center]تصویر[/align]

    از زماني كه هواپيماي بني مد ودو (Benny Medvedev)، - شهروند نظامي اسرائيل- ناخواسته در تهران فرود آمد، وي دچار ترس و واهمهء بسيار شديدي گرديد. اما در كمال تعجب براي وي فرش قرمز پهن گرديد. (كنايه از پذيرايي بسيار گرم) در بين مسافران، وي يك وصلهء ناهمگون به شمار مي‏آمد. براي «بني مد ودو» با اين حال، به نظر مي‏رسيد كه در ميان يك هواپيماربايي خيالي قرار گرفته است.

    مدودو يك شهروند اسرائيلي محسوب مي‏شد كه در حال سفر به وسيلهء هواپيمايي تركيه از استانبول به بمبئي در هندوستان بود. به دنبال وقوع يك نقص فني، هواپيما مجبور شد در تهران (پايتخت ايران‌) بر زمين نشيند. وي اولين جملهء وحشتناك به ذهنش رسيد: «من از مرگ مي‏ترسم» وي به خبرنگار روزنامهء يديعوت آحارنوت (Yediot Aharanot) گفت: «همانند بسياري از اسرائيليان، من در آن زمان، يك نظامي ذخيره در ارتش اسرائيل محسوب مي‏شدم و به هيچ وجه دلم نمي‏خواست عاقبتي همچون رون آراد برايم پيش بيايد.» (Ron Arad كمك خلبان جنگنده F-4E بود كه به سال 1986 در جنوب لبنان هواپيمايش هدف موشك سام-7 فلسطينيان قرار گرفت و به اسارت جنبش امل درآمد و از آن تاريخ تاكنون از سرنوشت وي هيچ اطلاعي در دست نمي‏باشد. مترجم)

    روزنامهء يديعوت آحارنوت تصميم گرفت تا دو صفحهء نخست خود را به ماجراي اين شخص اختصاص دهد. ترس از به اسارت گرفته شدن همانند 15 نظامي انگليسي به سرعت به ذهن وي خطور يافت. مسئولين اسرائيلي، روند حضور وي در تهران را به دقت زير نظر داشتند. اما اصلن دردسري ايجاد نشد. ترس مدودو به سرعت برطرف گرديد. مسئولين ايراني فورن به وي نزديك شدند. آنها به من گفتند: «ما مي‏دانيم شما اسرائيلي هستيد، اما از بابت هيچ چيز نگران نباشيد. شما به هرچه نياز داشته باشيد، به فوريت برايتان فراهم مي‏كنيم.» در واقع ايرانيان با وي، به صورت پهن كردن فرش قرمز برخورد نمودند. آنها با روي گشاده از وي دعوت كردند تا ديداري دوباره از تهران داشته باشد و به وي يك جعبهء چوبي زيباي صنايع دستي اهداء كردند.

    اما اين ماجرا چرا چنين اتفاق افتاد و چرا پوشش بسيار گسترده‏اي در رسانه‏هاي اسرائيلي پيدا كرد؟ اوّل مسئله به ترس رواني گستردهء اسرائيليان از ايران برمي‎گردد؛ ترسي كه شايد به خاطر عدم آگاهي از پيچيدگي‏هاي نظام سياسي ايران باشد و ارتباطي به خود ايرانيان نداشته باشد.

    اين ترس، اغلب به وسيلهء كساني كه بيرون از ايران هستند، درك نمي‎شود اما دليل آن مستقيمن به تهديدات پرزيدنت احمدي نژاد برمي‏گردد. اين ماجرا، برخورد غيرمنتظره با مدودو را نيز شامل مي‎شود. اگر مطابق انتظارش، وي ربوده شده و كشته مي‏شد (احتمالي كه به رون آراد نسبت داده مي‎شود) اين ماجرا، مي‏توانست آخرين ديدار وي با خيابانهاي تهران باشد.

    اما مردم ايران، هيچگاه به درستي علت دشمني با اسرائيل را نمي‏‎دانند و از بيانات تكراري رهبرانشان خسته شده‏اند. به نظر مي‏رسد آنها مي‏خواهند حواس مردم را از خطاهايشان در داخل كشور منحرف نمايند. براي مثال در جريان واقعهء زلزلهء بم در سال 2003، دولت اسرائيل پيشنهاد داد يك تيم بسيار مجهز جستجو و نجات براي كمك به زيرآوارماندگان به ايران فرستاده شود. اما اين پيشنهاد، با ارائه اين دليل كه از طرف يك «نهاد صهيونيستي» ارائه شده است رد گرديد تا بر غم و مشكلات زلزله‏زگان افزوده شود.

    در نقطهء مقابل، مردم عادي ايران، بدون پشتوانهء تبليغات سوء دولتي، هيچ سختگيري با اسرائيل ندارند، در حالي كه مي‏دانيم بر سر مسئلهء فعاليت اتمي ايران، بين دو كشور، درگيري وجود دارد.

    اما چهرهء سياسي قضيه كدام است؟ دشمني بين اسلام و صهيونيسم (آن طور كه توسط حكومت ديني ايران تبليغ مي‏شود) امري بسيار شناخته شده است. اما آيا اين موضوع مي‏تواند دليلي بر دشمني و تنش طولاني بين دو كشور باشد؟ در كتابهايي كه پس از انقلاب در ايران به چاپ رسيده‏اند، كارشناسان حكومت ديني ايران، بر دلائل پنهان و موهوم تقابل دو ايدئولوژي، تاكيد كرده‎اند و آن را استراتژي اوّل خود مي‏دانند.

    ايران و اسرائيل، دو كشور غيرعرب منطقهء خاورميانه به شمار مي‎روند كه به دنبال برتري در منطقه هستند. براي دستيابي بدين منظور، استفاده از تمامي حالات و تاكتيكها توسط حكومت ديني ايران، مجاز شمرده مي‏‎شود.

    اما آيا تعقيب اين استراتژي، منفعتي براي اين دو كشور به همراه خواهد آورد؟ آيا دستآورد مهم و قابل توجهي به طور طبيعي براي دو كشور ايران و اسرائيل بدست آمده است؟ اين نظري است كه توسط روزنامه‏نگار ايراني، آقاي «بهمن آقايي ديبا» مطرح شده است: هردو كشور، غيرعرب هستند، در هر دو كشور، اقليتي از اعراب زندگي مي‏كنند (در اسرائيل: غزه و كرانهء باختري و در ايران: خوزستان)، هردو داراي ديني هستند كه با اعراب متفاوت است (يهود و شيعه). آقاي ديبا شرح مي‎دهد كه ايجاد تضاد با حقيقت، در واقع باعث شده است كه رژيم ايران، دشمن مردم ايران محسوب شود.

    من شايد هنوز قادر به تشخيص آنچه صلاح ايران باشد، نيستم، اما آن قدر مي‏دانم كه ادامهء دشمني و كشمكش بيهوده بين دو كشور كه در نهايت باعث درگيري نظامي شود، باعث مصيبت و بدبختي براي مردم هر دو كشور خواهد گرديد. اگر دولت المرت، سقوط كند، احتمال فراواني وجود دارد تا آقاي بنيامين نتانياهو (از يهوديان ايراني و زاده شهر همدان) به قدرت بازگردد. وي در اين چند ماهه، ايدهء خود را كه تحريم كامل ايران است تقويت كرده و تنها رهبري است كه شايستگي آن را دارد. اگر نتانياهو نخست وزير شود، احتمال پاسخگويي ارتش اسرائيل به تهديدات روزافزون ايران، بسيار افزايش مي‏يابد.

    آن سوي قضيه، بسيار سرد و تاريك است. ايران به هيچ روي مايل نيست تن به خواستهء جهانيان براي توقف برنامهء اتمي خويش بدهد. ايران دائمن فعاليتهاي ضداسرائيلي خود را ادامه داده و گسترش مي‎دهد. به نظر مي‎رسد دو كشور در مسير يك تقابل قفل شدهء غيرقابل حل قرار گرفته‏اند.

    حال پي مي‏بريم كه چرا ماجراي رخ داده براي بني مدودو بسيار تعيين كننده و عجيب است. حقيقت اين كه ماهيت اسرائيلي وي، باعث مهمان نوازي و پذيرايي بسيار گرم توسط ايرانيان گرديد، بسيار قابل تعمق است. شايد تنها راه حل بحران بين دو دولت ايران و اسرائيل، از طريق ارتباط بين دو ملت باشد. «حسين درخشان»، وبلاگ نويس برجستهء ايراني، با سفر به اسرائيل ثابت كرد كه بين ايرانيان و اسرائيليان، پيوندهاي عميقي نهفته است. هيچ واقعيت يا ايدئولوژي‏اي موجود نيست كه باعث خوشبختي و اميد براي شهروندان دو كشور شود. امروز زمان آن فرا رسيده كه گوشهايي شنوا داشته باشيم. اين تنها راه ممكن به نظر مي‏رسد.

    10 مي 2007
    با تشكر ويژه از دوست خوبم DC (خبرنگار روزنامهء يديعوت آحارنوت)

    منبع: گاردین

  7. [align=center]لیبی 14 فروند جنگنده رافال از فرانسه خریداری می كند[/align]

    [align=center]لیبی قصد دارد 14 فروند هواپیمای جنگنده از نوع رافال
    و 35 فروند بالگرد و تجهیزات نظامی به ارزش چهار و نیم میلیارد یورو از این كشور خریداری كند.[/align]


    [align=center]تصویر[/align]

    به گزارش خبرگزاری فرانسه ازپاریس یك منبع آگاه در ریاست جمهوری فرانسه اعلام كرد: دو كشور در اولین روز سفر سرهنگ معمر قذافی رهبر لیبی به فرانسه یادداشت تفاهمی امضاء كردند كه شامل فروش فهرستی از تجهیزات ژيشرفته از جمله جنگنده هاي رافال و هليكوپتر به لیبی است كه مذاكرات درخصوص آن تا اول ژوئیه ادامه خواهد داشت.

    این منبع افزود: این فهرست شامل چهارده جنگنده رافال، سی وپنج هليكوپتراز نوع تیگروفنك، شش فروند كشتی و جنگ افزارها و رادارهای ضدموشك و همچنین نوسازی هواپیماهای میراژ اف-1 قديمي می‏شود كه پیش از این به لیبی فروخته شده بود.

    درصورت نهایی شدن فروش رافال به لیبی این اولین مورد فروش آن به یك كشور خارجی خواهد بود چرا كه این هواپیمای جنگنده كه توسط شركت هواپیماسازی داسو ساخته می شود تاكنون موفقیتی برای صادرات به دست نیاورده است.

    منبع: avia.ir



    [align=center]تصویر[/align]

    ماهها پيش از اين نيز، برخي منابع آگاه، از فروش اين جنگنده ها به ليبي خبر داده بودند:

    به نوشته روزنامه «لوزیون دیفنس» مامور خرید این جنگنده ها یکی از فرزندان رهبر لیبی است. لیبی به عنوان اولین خریدار جنگندههای فرانسوی رافال در جهان قصد دارد 13 تا 18 فروند از این نوع جنگندهها را خریداری کند. ارزش این قرارداد بالغ بر دو میلیارد دلار براورد شده است و هر فروند از اين جنگنده ها، به مبلغ بسيار گزاف 110 تا 120 ميليون به ليبي فروخته خواهند شد؛ اين در حاليست كه قسمت عمده اي مردم ليبي، در فقر مطلق به سر مي برند و اين كشور، فاقد هرگونه زيرساختي در صنعت مي باشد.

  8. گلدن جان پريدن با اين قارقارك هاي جنگ جهاني دوم، دل شير مي خواد. سوخوي22 بسيار نامطمئن هست. در زمان جنگ با ايران نيز به راحتي با آتشبارهاي ضدهوايي ساقط ميشدن. بدنه و كابين اين هواپيما بر خلاف سوخوي25، فاقد پوشش زره حفاظتي هستش.

  9. احتمالا برای مقاصد تمرینی مورد استفاده هستند. icon_cheesygrin

    آقاسعيد بسيار بعيد است كه اين قارقاركهايي را كه از سال 1369 خورشيدي يعني ژانويه 1991 تاكنون خوابيده بودند و نياز به هزاران قطعه ضروري نظير كيت صندلي هاي پرتاب شونده دارند، موتورهايشان لانهء انواع پرندگان شده، عملياتي كنند. يا واقعن كفگير IRIAF به ته ديگ خورده است كه دست ياري به هواپيماهاي از رده خارج و افتضاحي چون اف7 و سوخوي22 دراز كرده و يا اينكه اين تصاوير متعلق به سوخوي24 يا ميگ27 هستند؛ هرچند كه من اعتقادي بر وجود ميگ27 در ايران ندارم.

  10. من توي يك جمع خصوصي شنيدم كه تعداد ميگ29 هاي ايران تعداد 143 فروند هستند كه تعداد 38 فروند در زمان صدام به ايران آمدند 3 فرورند در زمان جنگ به ايران پناهنده شده اند 30فروند پس از حمليه آمريكا و صقوت صدام با هماهنگي انگلستان به صورت قطعات منفصل به ايران آمده اند كه همگي از نوع A,B هستند و 72 فروند ديگر تماما از انواعU/B ,SMT مي باشند كه با قرارداد جديدي كه با بلاروس بسته شده مابقي نيز قرار در ايران ارتقا پيدا كنند.
    پس به قول Armanmodern كمي كوته بيني اگه فكر كنيم امنيت چند شهر استراتژيك رو به دست يه همچين اسكاتران ناقصي داده باشن!
    لطفا واقع بين باشيد و حرف هايتون را فقط نقل قول نكنيد بلكه سعي كنيد تحقيق كنيد

    143 فروند؟ مطمئن هستيد كه 1430 فروند نشنيده ايد؟ ميگ29 هاي فعال ايران به سختي به رقم 16 فروند مي رسند و اين امر به صورت فعاليت بسيار اندك روزمرهء پايگاه اول و دوم كاملن قابل ملموس است. در تهران به سختي روزي 2 پرواز انجام مي شود و گاه هيچ پروازي صورت نمي گيرد. در تبريز نيز تنها 8 ميگ29 فعال وجود دارند كه همگي آنها باهم عملياتي نيستند و بين يك تا سه فروند، مشغول چكهاي معمول قرار دارند.

    كل ميگهاي29 عراق، 24 فروند بودند كه تعدادي در حدود 8 تا 10 فروند در جنگ 1991 از بين رفتند، 4 فروند نوع دو كابين به ايران آورده شدند و مابقي نيز در جريان جنگ 2003 منهدم شده يا خسارت ديدند. (هرچند كه در جريان جنگ سال 2003 اصلن هيچ پروازي هم توسط عراقيها صورت نگرفت)

    تنها دفاع هوايي تهران كه به سمت آسمان آمادهء شليك است، چند توپ ضدهوايي 23 م م و 57 م م مستقر در ورودي شرقي ورزشگاه آزادي و تپه هاي عباس آباد است. هرچند در صورت احتمال وقوع جنگ، يك تا دو سكوي Hawk متعلق به ارتش و يك تا دو سكوي سام2 و سام6 متعلق به نيروي هوايي سپاه، به سرعت فعال خواهند شد.

  11. می خواستم بپرسم کسی از تعداد و وضعیت میگ-29 های ایران اطلاع داره؟
    تو چند تا از منابع خوندم که تعداد میگ 29 های ایران رو همون 24 فروند اعلام شده میدونند و همشون هم از همون مدل های ای و بی هستند. اما تو ویکیپدیا نوشته ایران 75 تا میگ 29 داره که 15 تاش مدل یو بی هست. اخیراً هم چیزهایی در مورد ارتقای این جنگنده ها توسط بلاروس شنیده شده. ممکنه میگ 29 های ایران به استاندارد اس ام تی ارتقا داده شده باشند؟
    راستی میگ 29 های ایران به جز تهران و تبریز در پایگاه دیگه ای هم دیده شدند؟ مثلاً تو شهرهای جنوبی و حاشیه خلیج فارس؟

    نيروي هوايي ج.ا تنها 24 فروند ميگ29 از مدلهاي اوليه در اختيار دارد كه 6 فروند نوع دو كابين جهت آموزش و مابقي يعني 18 فروند تك كابين هستند. ميگهاي29 ايران از نوع A هستند كه داراي موتوري با كيفيت بسيار پائين (RD-33) كه زمان بين دو تعمير يا TBO آن به سختي به 400 ساعت مي رسد.

    رادار اين هواپيماها (اگر ارتقاء داده نشده باشند) از نوع N011 مي باشند كه حداكثر برد آنها در هواي صاف و بدون رطوبت تنها به 70 كيلومتر مي رسد. اين رادار ضعيف، از تشخيص اهداف چندگانه كه نزديك به يكديگر پرواز مي كنند عاجز است و برد شناسايي آن در مناطق پررطوبت، بسيار كاهش مي يابد.

    كابين اين ميگها، همانند جنگنده هاي دههء 60 و اوائل دههء 70 غربي است و كاملن آنالوگ بوده و در اصطلاح Glass Cockpit ابدن نمي باشد. اين ميگها فاقد HOTAS بوده و توانايي حمل موشكهاي R-77 را ندارند. دو موشك ميان برد R-27 كه بر روي اين جنگنده ها نصب مي شود، به علت فقدان سامانهء پرواز كامپيوتري يا Fly By Wire، بايد همزمان شليك شوند تا هواپيما تعادل پروازي خود را از دست نداده و دچار جريان گردابي مرگبار نگردد.

    ميگهاي29 ايران فاقد سامانه سوختگيري هوايي هستند و تنها در يك يا دو فروند از ميگهاي29 دو كابين كه از عراق به ايران پناهنده شدند، سامانهء سوختگيري هوايي نصب شد اما اين پروژه ظاهرن موفقيت آميز نبوده و ادامه نگرديد.

    ميگهاي29 ايران به هنگام بارگذاري كامل، قادر به عبور از سرعت 9/0 ماخ نيستند.

    و . . .

    به همين دلائل است كه نيروي هوايي، رغبتي براي خريد بيشتر از خود نشان نداده است و آمار بالاي اين 24 فروند نيز از تخيلات آخرين Editor ويكي پديا بوده است.

  12. صادقانه بگویم ارتباط این حرف شما را با موضوع تاپیک متوجه نشدم.

    از توضيحات بدون توهين شما متشكرم. منظور من وضع فلاكت بار مردم كوباست كه به خاطر آرمانهاي پوچ يك ديوانهء كمونيست، در فقر و بدبختي به سر مي برند و مدام سعي مي كنند با قايق هاي ماهيگيري، خود را به فلوريدا رسانده و تقاضاي پناهندگي نمايند. كوبا امروز چيزي ندارد كه به آن افتخار كند. بالاترين افتخار، ارتقاء سطح زندگي مردم است كه متاسفانه در كوبا ابدن وجود ندارد. يكي از دوستان من كه به تازگي از كوبا بازگشته است مي گفت كه يك آقاي كوبايي، خواهر خود را به قيمت تنها يك دلار مي خواسته دراختيار وي قرار دهد. اميدوارم دوست خوبم آقاسعيد، بيش از اين به كمونيستها و چپها، اجازهء جولان دهي و تبليغ بهشت شرق را در سايت خود، ندهند.

    اما نتيجه جنگ با مقدورات فعلي براي اينكه از بحث دور نشويم: به علت فقدان نيروي هوايي منسجم، جنگنده - بمب افكن هاي پرتعداد و آماده پرواز و هليكوپترهاي ضدتانك، لشگرهاي زرهي عراق، يكي پس از ديگري، شهرهاي مرزي ايران را تصرف مي كنند. ابتدا كل شهرهاي خوزستان سقوط مي كند، سپس تانكهاي عراقي پس از تصرف كرمانشاه، به سمت همدان و تهران پيشروي خود را ادامه مي دهند. ج.ا نيز به طور مداوم از لا به لاي كوهها، انواع موشكهاي زمين به زمين خود را روانه شهرهاي عراق مي كند. مردم عراق نيز اغلب شهرهاي بزرگ را تخليه كرده اند.

  13. سوال:اگر ايران در سال 59 تواناييهاي فعلي را داشت؟

    بزرگترين توانايي فعلي، آمادگي نيروهاي مسلح است. ج.ا در اين 27 سال، بيشترين وقت و سرمايهء خود را صرف ساخت موشك و افزايش برد آنها كرده است. ما به هيچ وجه، قدرت هوايي و هوانيروز سال 59 را نداريم، نه از نظر كمي (خلبان و وسيله) و نه كيفي (تعداد سورتي پروازهاي آموزشي). از نظر ترابري هوايي و همچنين تانكر سوخت رسان نيز بهتر است بگوئيم تقريبن چيزي نداريم.

    در بعد نيروي زميني نيز به نظر نمي رسد ج.ا از نظر تعداد خودروهاي زرهي، برتري محسوسي نسبت به سال 59 پيدا كرده باشد. هنوز از توليد انبوه تانكهايي مانند ذوالفقار خبري نيست و اگر هست، توانايي موثر رزمي آنها به اثبات نرسيده است.

    از نظر ساخت تجهيزات هوايي نيز اميدوارم اضافه كردن چند قطعه فلز به هواپيماهاي اف5 سال 1343 را توليد يك محصول جديد و بومي محسوب ننمائيد.

    بسيار متاسفم كه بايد با كشوري ملحد چون كوبا و شخص منفوري مانند فيدل كاسترو مقايسه شويم. انقلابي كه براي عدالت اجتماعي، و تحقق اقتصادي بهتر براي مردمش برپا شد، با اعدام هاي بدون محاكمه، غارت بانكها و موسسات دولتي و در نهايت با اشغال غيرقانوني و غيراخلاقي سفارت آمريكا، چهره زشت خود را به جهانيان اعلام داشت و آمريكايي ها پس از واقعهء گروگانگيري سفارت، صدام را براي حمله به ايران مورد تشويق قرار دادند. هرچند بهانه هايي مانند لانهء جاسوسي بودن سفارت مطرح گرديد، اما كسب اطلاعات، يكي از وظائف سفارتخانه هاست و از اين نظر، سفارت شوروي در تهران، گوي سبقت را همواره از آمريكا ربوده است و بسياري از عملياتهاي ايران را با دستگاههاي شنود بسيار قوي نصب شده در سفارت، پس از اطلاع، به دست مقامات بعثي عراق و صدام مي رسانده است.

    امروز انقلاب اسلامي، آخرين تنفس هاي خود را انجام مي دهد و نه تنها مقبوليتي در منطقه ندارد، بلكه در بين اغلب مردم خود نيز بسيار منفور است.

  14. نقش شوروي در براندازي حكومت شاه و جنگ با عراق

    از كتاب «كا.گ.ب در ايران»

    پس از پيروزي انقلاب، به دستور مستقيم كميتهء مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي، ايستگاه كا.گ.ب در تهران با هدايت سفارت شوروي موظف شد با رهبري گروهكهای تروريستي «فدائيان خلق» و «مجاهدين خلق» تماس برقرار كند. مسئوليت اين ارتباط به عهدهء «ولاديمير فيسنكو» افسر شاخهء اطلاعات سياسي ايستگاه (مستقر در سفارت شوروي در تهران)، گذاره شد. وي به زبان فارسي، تسلط كامل داشت و با موهاي سياه و چشمان قهوه‏اي، ظاهري كاملن ايراني داشت. وي مستقيمن به ستادهاي مركزي مجاهدين و فدائيان رفت و سرانجام موفق شد با رهبران اين دو گروه ملاقلات كند.
    از كتاب «كا.گ.ب در ايران» :
    برقراري روابط ما با سازمان مجاهدين خلق، عليرغم توهماتي كه آنها داشتند، به خوبي پيش مي‏رفت و گسترش مي‏يافت. مجاهدين در جريان حمله به سازمانهاي رژيم شاه، سفارتخانه‏هاي ايالات متحده و بريتانيا، توانسته بودند آرشيو اسناد ساواك را بدست آورند. وقتي اين خبر را به مسكو منتقل نموديم، بلادرنگ خطاب به ما چنين نوشتند: «بلافاصله با مجاهدين تماس بگيريد و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدايت مزدوران اطلاعاتي شوروي در ارتش و ساير دستگاهها و به خصوص پروندهء سرلشگر مقربي را در ساواك بخواهيد.»
    دبير اوّل سفارت شوروي در تهران و از مامورين عاليرتبه KGB
    Vladimir Fisenko مورخ 7 / 2 / 1358
    تهران - خيابان روزولت - خيابان ديبا - ساختمان شركت نولكو

    ماجراي سرلشگر مقربي يكي از بزرگترين اشتباهات رزيدنسي «كا.گ.ب» در تهران محسوب مي‎شد و به همين جهت زياد هم حيرت‏انگيز نبود كه مقامات مركز در مسكو، اين چنين، تشنهء آگاهي به علل لو رفتن سرلشگر مقربي باشند. در آن زمان «گنادي كازانكين» مجددن به عنوان رزيدنت (رياست ايستگاه) كا.گ. ب در ايران خدمت مي‏كرد. كازانكين بلافاصله «فيزنكو» (فيسنكو) را احضار كرد و با نشان دادن متن تلگرام، به او دستور داد فورن با رابط خود در سازمان مجاهدين خلق تماس بگيريد. هنگامي كه فيزنكو به اتاق كار كازانكين آمد تا دستورات او را بشنود، من هم در آنجا حضور داشتن و لذا به عنوان يك شاهد عيني، جريان مكالمهء آنها را نقل مي‏كنم. فيزنكو در پاسخ به دستور كازانكين گفت: «همين الآن به شهر مي‎روم و بعد از بررسي اوضاع، براي پرهيز از تعقيب و مراقبت، تلفني با رابطم تماس مي‏گيرم.» ولي كازانكين كه تصميم فيزنكو را نمي‏‎پسنديد، با لحني هيجان‏‎زده به او پاسخ داد: «اين كار جز وقت تلف كردن بيهوده نتيجه‏اي ندارد. فورن از همين سفارتخانه به او تلفن كن.»

    فيزنكو امتناع كرد و گفت: «ولي اين كار خطرناك است.» در جواب او كازانكين مصرانه دستور داد: «هيچ خطري ندارد. ساواك توسط انقلابيون از بين رفته است و ما آزادانه شهر را در كنترل داريم. هيچكس به تلفن‏هاي ما گوش نخواهد كرد. همين الآن از سفارتخانه به رابطت تلفن كن.»

    رابط فيزنكو، يكي از انقلابيون بود به نام «محمدرضا سعادتي» كه يكي از رهبران سازمان مجاهدين خلق نيز محسوب مي‏‎شد. قرار ملاقات نيز در يكي از خانه‏هاي تيمي مجاهدين در غرب تهران گذاشته شد.

    روز موعود، فيزنكو به همراه «علي‏اف» (يكي از مأموران رزيدنسي سفارتخانه شوروي در تهران) و رانندهء عملياتي رزيدنسي عازم محل ملاقات شدند. پس از كمي گشت و گذار و بررسي اوضاع از نظر امنيتي، اتومبيل آنها كه شمارهء سياسي داشت، يك كوچه پائين‎تر از ملاقات توقف كرد و فيزنكو با راننده از آن پياده شدند و به سمت ساختمان محل قرار به راه افتادند.
    علي‏اف همانجا در خيابان روبه‎روي محل ملاقات، به مراقبت پرداخت تا اگر خطري پيش آمد، به فيزنكو علامت بدهد. چون همه چيز آرام و مرتب بود، فيزنكو زنگ درب منزل را به صدا درآورد. هنگامي كه درب باز شد، او وارد راهرو منزل گرديد و سپس زنگ درب آپارتمان طبقهء همكف را فشار داد. اين در هم بلافاصله باز شد و فيزنكو پس از ورود به داخل آپارتمان، محمدرضا سعادتي را پشت يك ميز، ايستاده ديد كه مثل هميشه قيافه‏اي رنگ پريده داشت و يك پروندهء قطور پر از سند نيز روي ميز ديده مي‎شد. در اين لحظه، ناگهان در پشت سر فيزنكو به شدت بسته شد و موقعي كه او به عقب برگشت، چشمش به چهار نفر افتاد كه تازه وارد اتاق شده و تپانچه‏هاي خود را به سوي فيزنكو و سعادتي نشانه رفته بودند. به نظر مي‏آمد دامي پهن شده باشد. فيزنكو، پس از ورود به سفارتخانه شوروي به ما گفت كه افرادي قصد بازداشتش را داشتند و به هيچ وجه شبيه اعضاي كميته‏هاي انقلاب نبودند، زيرا هم كراوات داشته و هم لباس‏هاي بسيار گرانقيمت بر تن داشتند. بر اساس حرفهاي فيزنكو حدس زديم كه بي‏ترديد آنها مي‏بايست از مامورين ساواك باشند!

    از اطلاعيه شماره 19 سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي
    دستگيري محمدرضا سعادتي (جاسوس سفارت شوروي معروف به سيكو)

    به منظور جلوگيري از درگيري‏هاي سياسي، مامورين 5 دقيقه زودتر از شروع ملاقات به شركت وارد شده و مرد تماس گيرنده را دستگير و مدارك را ضبط نمايند، اما از دستگيري «فيسينكو» خودداري شود. فيسنكو پس از خارج شدن از شركت، سوار اتومبيلي كه توسط سه نفر مامور اطلاعات شوروي، هدايت مي‎شد، گرديد و منطقه را ترك نمود. در بازرسي بدني از مرد تماس گيرنده (محمدرضا سعادتي) مشخص شد كه وي مسلح به اسلحهء كمري مي‏‎باشد و نيز در جستجوي مقدماتي از وسائل شركت، يادداشتي كه حاكي از همكاري اين شخص با سرويس اطلاعاتي شوروي مي‏باشد، بدست آمد.
    نام: محمدرضا سعادتي
    شغل: فارغ التحصيل مهندسي برق و عضو هيئت مديره شركت نولكو
    شروع فعاليت سياسي: از اوائل سال 1357 با هدف ساقط كردن حكومت

    وي در بهمن ماه 1357 به عضويت سازمان مجاهدين خلق درآمد و مستقيماً زير نظر شخصي به نام «خسرو نظامي» رئيس انتظامات گروهك مجاهدين خلق انجام وظيفه مي‏نمايد. «خسرو نظامي» كه در بازجويي‏هايي محمدرضا سعادتي، از وي نام برده شده است، نام مستعار است و چنين شخصي وجود خارجي ندارد.

    چگونگي برقراري ارتباط با مقامات شوروي:
    محمدرضا سعادتي اعتراف نمود كه در اوائل بهمن 1357 در تظاهراتي كه در دانشگاه تهران ترتيب يافته بود، با «ولاديمير فيسنكو» آشنا شده و وي خود را خبرنگار روزنامهء‌ «ايزوستيا» معرفي و ضمن طرح سوالاتي در زمينهء جنبش ضدشاه و هدفها و برنامه‎هاي آن، اظهار علاقه نموده بود كه باب مراوده با وي را باز نمايد. از آن تاريخ به بعد، ملاقاتهاي منظم خصوصي بين سعادتي و افسر اطلاعات KGB (سفارت شوروي) برقرار مي‏گردد.

    نتايج بازجويي:
    محمدرضا سعادتي، ضمن اعتراف به همكاري با سازمان جاسوسي شوروي در ايران، اظهار داشت كه كليهء ارتباطات او با فيسنكو، با هدايت و نظر «خسرو نظامي» بوده و به احتمال زياد، «خسرو نظامي» از عوامل رده بالاي سازمان جاسوسي شوروي در تهران بوده است كه هيچ گاه شناسايي و دستگير نگرديد. خسرو نظامي، كه به دليل آشنا بودن به سيستم‏ها و اداوات نظامي، بايد از ارتشيان هوادار شوروي و حزب توده باشد، زمينهء تبادل اطلاعات سعادتي با سرويس جاسوسي شوروي را فراهم كرده و براي اخذ وسائل و امكانات فني،‌ آموزش الكترونيك و عملياتي از سازمان جاسوسي شوروي، براي تقويت اقدامات عملياتي جاسوسي جهت سعادتي، اقدامات به عمل آورده بود.

    خسرو نظامي به سعادتي دستور داده بود كه در اين ملاقات (آخرين ملاقات كه منجر به دستگيري سعادتي شد: 6 / 2 / 58) مدارك مهم در ملاقاتهاي پنهاني در داخل اتومبيل سفارت شوروي، به صورت متحرك، تحويل داده شود. خسرو نظامي به سعادتي همچنين دستور داده بود كه در مورد مسئلهء افغانستان، موقعيت عراق و حزب بعث، گروههاي كرد عراقي و آخرين وضعيت سياسي و آمادگي نظامي ايران در برابر قدرت نظامي رژيم بعث عراق، آيت الله خميني و نزديكان وي تحقيق و سوال نمايد. خسرو نظامي تاكيد كرده بود كه سعادتي از فيسنكو بخواهد در چه زمينه‏هايي به اطلاعات نياز دارند.

    خسرو نظامي، ضمن توجيه سعادتي در زمينهء اينكه آخرين وضعيت احزاب و سازمانهاي جنبش ضدشاه را در ايران براي فيسنكو تشريح نمايد، دستور داده است كه از افسر اطلاعات شوروي، ليست افسران سازمان سيا و شبكه‏هاي اطلاعاتي آنها را دريافت كرده و اين اطلاعات را در اختيار جنبش قرار دهد تا بتوانند مورد بهره‏برداي قرار دهند. ضمنن وسائل الكترونيكي فني جاسوسي شامل ضبط‏صوت همراه با فرستنده، وسائل ميكروفن‏گذاري و فرستنده‏هاي كوچك، دوربين‎‏هاي عكاسي بسيار كوچك، دستگاه تهيهء ميكروفيلم، دستگاه استراق سمع از فاصلهء 50 متري، دستگاههاي رمز كنندهء تلفن و دستگاههاي كنترل تلفن تحويل جنبش نمايند و علاوه بر آن، تجربياتي كه در امور اطلاعاتي، ضداطلاعاتي و نحوهء بايگاني اسناد طبقه‏بندي شده و تشكيل بايگاني دارند، به صورت بولتن‏هايي در اختيار جنبش قرار دهند.

    متاسفانه اطلاعات امنيتي از مدارك مهم طبقه‏بندي شدهء كشوري، در اختيار خسرو نظامي و سازمان جنبش قرار گرفته بود، و خسرو نظامي قصد داشت كه سازمان جنبش را با وسائل فني و الكترونيكي، احتمالن امكانات تسليحاتي مجهز نمايد و در قبال آن، سازمان اطلاعاتي شوروي با هدايت و كمك سفارت شوروي در تهران، از اسناد مهم مملكتي تغذيه نمايند. اين موضوع، پيش از انقلاب، از نظر ساواك دور نمانده بود و آنها بر اين اعتقاد بودند كه چنين تلاشهايي، خطرات غيرقابل جبراني در آينده، از نظر امنيت كشور دربرخواهد داشت. تلاش خسرو نظامي در زمينهء بدست آوردن ليست اسامي افسران اطلاعاتي سيا و شناسايي شبكهء اطلاعاتي آمريكايي‏ها در ايران، تنها به منظور ترور اعضاء آن و تخريب و اختلال در روابط ايران و آمريكا بوده است.

    خسرو نظامي - كه نامي مستعار براي شخصي مجهول الهويه بود - سالها بعد، نقش عمده‏‎اي در لو دادن مسير پرواز جنگنده‏هاي ايران و همچنين انجام برخي عملياتهاي نظامي به شوروي و در نتيجه به عراق ايفا نمود.

    اكبر طريقي و پروندهء سرلشگر مقربي
    «اكبر طريقي» هم‏زمان با درخواست پروندهء سرلشگر مقربي، توسط جاسوس شوروي از محمدرضا سعادتي، از ادارهء دوّم ارتش جمهوري اسلامي ايران، اين پروندهء سري را از آن اداره برداشته است. لازم به توضيح است كه اكبر طريقي، در دادستاني انقلاب اسلامي كار مي‏كرده و با استفاده از يك حكم دادستان انقلاب كه به وي اجازهء امانت گرفتن پرونده‏هاي مامورين ضداطلاعات ارتش شاهنشاهي را داده بود، اقدام به گرفتن پروندهء مقربي كرده بود.



    ولاديمير كوزيچكين (Vladimir Kuzchikin)
    ولاديمير كوزيچكين به سال 1947 در يك خانوادهء روس به دنيا آمد. تحصيلات عالي را در انستيتوي كشورهاي آسيايي و آفريقايي در مسكو به پايان برد. رشتهء اصلي او، تاريخ ايران و زبان فارسي بود و علاوه بر زبان فارسي، زبانهاي انگليسي و عربي را به طول كامل فراگرفت. دانشگاه محل تحصيل وي در مسكو، يك نهاد آموزش عالي وابسته به دولت محسوب مي‎شد كه فارغ‏التحصيلان آن به ارگانهايي چون كميتهء‌ مركزي حزب كمونيست، كميتهء امنيت ملي دولتي (KGB)، وزارت امور خارجه، وزارت بازرگاني خارجي، خبرگزاري‏هاي روسي و . . . . جذب مي‎شوند.

    دفتر اصلي KGB در مسكو

    كوزيچكين بايد پايان نامهء تحصيلي خود را در ايران تهيه مي‏كرد و لذا پيش از اين سفر، از طرف KGB احضار شد و به او مأموريت داده شد كه در دوران اقامت در ايران، با ايت سازمان، بدون ارتباط با ايستگاه كا.گ.ب در تهران، همكاري كند.

    كوزيچكين به تاريخ دسامبر 1973 (برابر آذر ماه 1352) راهي تهران شد و به مدت يك سال، به عنوان مترجم در ايران به سر برد و در بازگشت به مسكو، پايان نامهء خود را به استاد راهنمايش، پروفسور ميخائيل ايوانف، ايران‏شناس معروف شوروي و رئيس دانشكدهء تاريخ ايران، تحويل داد كه با نظر مساعد او مواجه شد.

    كوزيچكين پس از اتمام تحصيل، به عضويت رسمي كا.گ.ب درآمد و تا سال 1976 (برابر 1355) در دانشكدهء كا.گ.ب دورهء آموزشي تخصصي را طي كرد. در دسامبر اين سال، فعاليت عملي كوزيچكين آغاز شد و او در معاونت يكم (PGU) كه سازمان اطلاعات خارجي كا.گ.ب است، به كار پرداخت. محل كار وي، ادارهء كل S بود كه كاركرد آن، هدايت عوامل مخفي كا.گ.ب در كشورهاي خارجي و گردآوري «اطلاعات غيرقانوني» است.

    بخشي كه كوزيچكين فعاليت خود را در آن آغاز كرد، بخش هدايت عوامل مخفي در ايران، افغانستان و تركيه بود. آموزشهاي او دربارهء ساواك، ضداطلاعات ارتش ايران، شهرباني ايران، ايستگاههاي شنود ساواك در شمال ايران، و ساير سرويسهاي اطلاعاتي غرب در جهان بود. كوزيچكين در تابستان 1977 (برابر 1356) به وسيلهء قطار راهي تهران شد. محل استقرار ايستگاه رزيدنسي كا.گ.ب در تهران، طبقهء چهارم ساختمان اجرايي سفارت شوروي در تهران بود. در زمان ورود كوزيچكين به تهران، «كاسترومين» (Lev Petrovich Kostromin) رياست ايستگاه جاسوسي كا.گ.ب در تهران را برعهده داشت كه در عين حال، معاون دپارتمان هشتم PGU نيز بود.

    ايستگاه كا.گ.ب در تهران، به شاخه‏هاي زير تقسيم مي‎شد:

    شاخهء اطلاعات سياسي: وظيفهء گردآوري اطلاعات سياسي و ارسال آن به مسكو را برعهده داست.

    شاخهء ضداطلاعات: وظيفهء نفوذ در سرويس دشمن و حفاظت امنيت اتباع شوروي در ايران را عهده‎دار بود.

    شاخهء X : مسئوليت اطلاعات فني و علمي ايستگاه را بر عهده داشت.

    شاخهء N : مسئول گردآوري «اطلاعات غيرقانوني» و تماس با عوامل مخفي را برعهده داشت. اين شاخه، نمايندهء ادارهء كل S در ايستگاه محسوب مي‎شد.

    در طبقهء پنجم سفارت شوروي در تهران، اتاقي وجود داشت كه در آن كليهء مكالمات راديويي تيم‏هاي تعقيب و مراقبت سازمان امنيت ايران، ضداطلاعات ارتش، پليس جنائي (آگاهي) و غيره، شنود مي‎شود. در طبقهء ششم نيز در اتاق مخصوصي، مكالمات رمزدار ساواك و سفارت آمريكا شنود مي‏شد. اين ايستگاه جاسوسي مستقر در سفارت شوروي، پس از انقلاب به دليل فقدان سازمان امنيتي ساواك، به راحتي و آزادي بيشتري به عمليات خود ادامه دادند و در سالهاي جنگ با عراق، بسياري از اطلاعات حياتي ارتش ايران را در اختيار مسكو قرار داده و آنها نيز اين اطلاعات را مستقيمن در اختيار رژيم بعث عراق قرار مي‏دادند.

    سازمان اطلاعاتي KGB، روشهاي مختلفي را جهت كسب اطلاعات به كار مي‏گيرد. يكي از اين روشها، استفاده از دختران زيباروی مي‏‎باشد كه با شناسايي و در سر راه قرار گرفتن اشخاص مهم و با برقراري ارتباط جنسي با آنان، اطلاعات مورد نظر خود را كسب كرده و به مسكو منتقل مي‏‎كردند. (تصوير عده‏اي از اين دختران)

    • Upvote 1

  15. ادامهء خاطرات منصور رفیع زاده:

    مرحوم ارتشبد نصیری تمام عملیات دستگیری مقربی را برای رئیس CIA تشریح کرد به طوری که فراموش کرد غذایش را بخورد. اندکی پس از آن میهمانی، مراسم ناهار دیگری به افتخار تیمسار نصیری در همان محل و این بار توسط رئیس CIA در تهران و یک کارمند ارشد CIA مستقر در واشینگتن یعنی همان که همیشه گلی به یقه اش می زد، داده شد.

    مرد یقه گل دار آهسته به من گفت: «ما آن اسبابها (ادوات یافت شده در اتومبیل سفارت شوروی) را می خواهیم.»
    گفتم: «با تیمسار نصیری صحبت کن.»
    مصرانه گفت: «نه، من از تو می خواهم، یک کاریش بکن.»
    جوابش را حاضر داشتم: «از من کاری ساخته نیست، برایم دردسر درست خواهد شد.»
    «به تیمسار یادآوری کن که ما یکی از آنها را داریم و ده سال پیش از یک رودخانه بیرون کشیده ایم. ما آن را قبلن به او نشان داده ایم. اما دستگاههای یافت شده توسط ما، تمان پوشیده از زنگ زدگی است، در حالی که دستگاههای یافت شده در تهران، کاملن تازه و سالم است. ما می خواهیم آنها را ببینیم؛ منصور با او صحبت کن.»
    تیمسار نصیری گفت: «به کارمند خود دستور خواهم داد که آنها را به مامور شما بدهد؛ البته وقتی بررسی آنها را به پایان رساندید، باید آنها را به ما برگردانید.

    هرگز نفهمیدم که آن ادوات به ایران بازپس داده شد یا خیر. اما خبر داشتم که توسط CIA به دقت مورد آزمایش قرار گرفته و منشا اطلاعات زیادی برای ایالات متحده بوده است. اکنون یکی از خواسته های آنان، به جای آورده شده بود. CIA مصرانه می خواست که تیمی از کارشناسان زبدهء آنها با سرلشگر مقربی مصاحبه کنند. در این زمینه، تلفن های متعددی به تیمسار نصیری زدم، اما او گفت که بسیار مشکل است بتوان برای چنان کاری، اجازه به دست آورد. ش ا ه نیز علاقه نداشت در اطلاعاتی با آمریکایی ها شریک شود که نتیجهء آن، منجر به خصومت بیشتر روسها گردد.
    از «مقدم» نیز همان خواهش را کردم و گفتم: «اگر مجبور هستی، او را به ابد به زندان بینداز، اما لطفن او را نکش.» مقدم موافق بود و گفت: «این راه حلی که می گویی، مناسب و منطقی است، اما ش ا ه می خواهد به دلیل خیانت به کشور، او اعدام شود. تلاش های من نیز بی نتیجه ماند.

    به حکم دادگاه تجدید نظر نظامی تهران و به تاریخ بامداد 4 دی ماه 2536، مطابق 26 دسامبر 1976، سرلشگر احمد مقربی به جرم ارتباط با بیگانگان و در اختیار قرار دادن اطلاعات محرمانهء ارتش ایران، تیرباران شد.

    سپهبد ناصر مقدم، فرزند یعقوب، مدیر کل ادارهء سوم ساواک بود. تحصیلات نظامی خود را در دانشکدهء افسری و دانشگاه جنگ و فرماندهی عالی ستاد مشترک به پایان رسانید و علاوه بر تحصیلات عالی نظامی، در رشتهء دکترای حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل بود. وی، فرماندهی یگانهای مختلف پشتیبانی و رزمی را در نیروی زمینی شاهنشاهی ایران و ریاست ادارهء دوم ستاد بزرگ ارتشتاران را بر عهده داشت.
    زنده یاد ناصر مقدم، به دلیل سوگند وفاداری به میهن و نظام شاهنشاهی، در ساعت 2.5 بامداد روز 22 فروردین 1358، علیرغم مخالفت دولت موقت انقلاب، مخفیانه توسط صادق خلخالی اعدام شد.

    • Upvote 1

  16. ادامهء ماجرا از کتاب خاطرات منصور رفيع زاده:

    بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف می‏کند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز می‏کند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور می‏شود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود.
    در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند.

    وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.
    راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد.

    در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت.
    به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.


    زیرکی تیمسار نصیری
    وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم!
    اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود.

    اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:
    1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند.

    2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.

    کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.

    دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد و در واقع می خواست بداند چگونه ساواک در این زمینه، بسیار موفق تر از CIA عمل کرده است!

    • Upvote 2

  17. [align=center]تاریکخانهء اشباح[/align]
    [align=center]مروری مختصر بر خدمات ساواک در ایران[/align]

    سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده – سیا – از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهواره های جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهواره ها، ایستگاههای گیرندهء زمینی شان در خاک ایران قرار داشتند. ایستگاههای شنود در آستارا، چالوس، بهشهر و کبکان در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار به وجود آمدند تا چشم و گوش ساواک برای اطلاع و پیشگیری از حملهء نظامی شوروی به خاک ایران باشند.

    در این ایستگاهها، کارشناسان خبرهء سازمان سیا و ساواک، خطوط مخابراتی اتحاد شوروی را کاملن تحت کنترل داشتند. آنها با استفاده از مدرن ترین و پیچیده ترین وسائل استراق سمع و شبکه های پرقدرت بی سیم، فعالیتهای نظامی شوروی را زیر نظر داشتند تا اتفاقی همچون اشغال سال 1968 چکسلاواکی به وسیلهء ارتش سرخ در ایران تکرار نشود.

    تصویر تصویر

    علاوه بر این، با استفاده از ماهواره های جاسوسی که ایالات متحده بر فراز خاک شوروی به گردش در می آورد، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور تهیه و به ایستگاههای ردگیری در خاک ایران مخابره می‏شد. این تصاویر و نوارهای ضبط شده، به تهران و دفتر مرکز ساواک ارسال می گردید و تاکنون مشخص نشده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات مزبور در تهران انجام می شده است و یا این اطلاعات از تهران به واشینگتن منتقل می شده است.
    سیستم های جاسوسی و شنود مستقر در پایگاههای کبکان و بهشهر، به قدری پیچیده و پیشرفته بودند که استانفورد ترنر (رئیس وقت سیا) در توصیف آنها گفته بود که این ایستگاهها برای قرن 21 ساخته شده اند!

    به کمک سیستم های موجود در این پایگاهها، در هر 6 دقیقه یک بار با ماهواره ای که در مدار است، ارتباط حاصل می‏شد. این سیستم هر شیئی را به اندازهء تنها یک متر مربع و در ارتفاع 20 هزار ناتیکال مایلی زمین، در حالی که صرفن ده درصد تشعشع نوری داشت، مشاهده می کرد.

    سیستم های موجود در پایگاه بهشهر دارای تلسکوپهای عظیم و رادارهای بسیار پیشرفته و گیرنده های بسیار حساس بودند. پایگاه بهشهر بر فراز قلهء کوهی مشرف به این شهر قرار دارد. محل این پایگاه قصری معروف است که به نام صفی آباد شناخته می‏شود که بنای آن را شاهان صفوی بنا نهاده اند. مجموعن در محوطهء پایگاه، هفت دستگاه عظیم تلسکوپی قرار دارد. علاوه بر این هفت گیرندهء پرقدرت تلسکوپی، یک بالب و یک رادار عظیم نیز از دیگر تجهیزات پایگاه هستند. بزرگترین تلسکوپ موجود در پایگاه، طوری تعبیه شده است که در تمام جهات گردش می‏کند. این دستگاه عظیم، ردگیری ماهواره های جاسوسی آمریکا بر فراز شوروی را عهده دار بوده است.
    یک کرهء بزرگ سفید رنگ، به قطر یک صد متر که از نوعی برزنت ساخته شده است، در فاصلهء کمی با این تلسکوپ قرار گرفته است که بر قطر عمودی آن، یک آنتن ظریف دیده می‏شود. داخل این حباب بزرگ، مملو از نوعی گاز مخصوص است و این گاز توسط دستگاههای بزرگ تهویه، خنک می‏شود. درون حباب، اطاقک های کوچکی قرار دارد که یک نفر می تواند درون آنها نشسته و با گوشی های ویژه ای که درون اطاقک تعبیه شده است، امواج رادیویی گرفته شده توسط حباب را گوش کرده و در صورت نیاز، ضبط نماید. کسانی که درون حباب می آیند، می بایست از ماسک های ویژه ای استفاده کنند، زیرا هوای درون حباب غیرقابل استنشاق است. برای ورود به داخل حباب، می بایست از 3 درب قطور فلزی که دارای قفلهای رمزی بوده به ترتیب و پشت سرهم قرار گرفته اند، عبور کرد. تصور می‏شود گاز ویژه ای که درون حباب قرار دارد، در جذب فرکانس های صوتی و مکالمات رادیویی، تاثیر زیادی داشته باشد. در اطراف حباب، چند دستگاه کوچک و بزرگ قرار دارند.

    علاوه بر پرسنل آمریکایی مقیم پایگاه، 119 نفر از افراد خبرهء ساواک و نیروی هوایی شاهنشاهی در این پایگاه مشغول به کار بوده اند. یکی از موفقیت های این پایگاه، رهگیری جنگندهء شناسایی شوروی از نوع MiG-25RBS بود که به دستور ش ا ه فقید ایران، دو فروند تامکت به شماره های 6024 – 3 و 6025 – 3 از پایگاه هوایی مهرآباد به تعقیب آن پرداخته و با قفل رادار و سیستم موشکی AIM-54A بر روی میگ25 شوروی، آن را وادار به فرار کردند، به طوری که چنین پروازهایی بر روی خاک ایران، هیچگاه تکرار نشد.

    MiG-25 RBS over Caspian Sea
    تصویر


    سايت بهشهر
    بنا به اظهارات ستوان دوم «محمدرضا صفر زاده»، سپهبد «هاشم برنجیان» عضو ارشد ساواک و رئیس ضداطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی، از جمله افراد سرشناسی بوده است که به این مرکز رفت و آمد می کرده است.
    افراد ایرانی این پایگاهها می گویند که این ایستگاهها صرف نظر از کنترل خطوط مخابراتی و مخابرات بین ماهواره ای کل خاک اتحاد شوروی و تهیهء عکس از مراکز نظامی و تسلیحات روسها، کنترل قرارداد تحدید سلاح های استراتژیک را هم بر عهده داشته و مواد مورد توافق کنفرانس سالت (SALT) را تحت نظر داشته اند. همچنین آزمایشات موشکی و سیلوهای موشکی روسها نیز تحت کنترل ایستگاههای جاسوسی آمریکا و ساواک در شمال ایران و جنوب شوروی بوده اند و در صورتی که وضع غیرعادی در پایگاههای موشکهای بالستیک اتمی و بین قاره ای اتحاد شوروی دیده می‏شد، ایستگاه جاسوسی بهشهر، مراتب را سریعن به تهران و از تهران به واشینگتن اطلاع می دادند.

    یکی از موارد جالب کشف شده توسط ماموران ساواک در ایستگاه بهشهر، ساخت هواپیمای جدید روسها بود که در ناتو به نام Ram-K نام گذاری گردید. (این هواپیما، بعدها سوخوی27 نام گرفت.)

    علاوه بر این با کنترل مخابرات ماهواره ای روسها، جاسوسان سیا و ساواک، از مکالمات سران ارشد اتحاد شوروی با رهبران کشورهای آسیا و شمال آفریقا مطلع می شدند. در پایگاه بهشهر، که مرکز اصلی پایگاههای شنود مستقر در شمال ایران از آستارا تا کبکان بوده است، جمعن حدود 30 خانوادهء متاهل آمریکایی و 10 نفر مجرد سکونت دائم داشته اند.

    محل سکونت این افراد، دره ای مخوف در دل جنگلهای اطراف پایگاه اصلی بوده است که شدیدن حفاظت می شده و کسی حق ورود به آن را نداشته است. پرسنل این پایگاه، از جمله زبده ترین مامورین سیا و ساواک بوده اند اما به دلیل پیچیدگی فوق العادهء دستگاهها و اینکه تکنولوژی فضایی در تولید آنها به کار رفته بود، در میان کارکنان آمریکایی این پایگاه، تعدادی از متخصصین سازمان هوافضای ایالات متحده (NASA) نیز حضور داشته اند.

    به دلیل آنکه دستگاههای فوق العاده گران قیمت مستقر در پایگاه بهشهر، به دلیل مرطوب بودن منطقه، دچار زنگ زدگی و پوسیدگی نشوند، مکانیزم فوق العاده جالب و بسیار پیشرفته ای پیرامون آنها به کار گرفته شده بود. بدین ترتیب که اطراف هر دستگاه وسیله ای قرار داده شده بود که با پخش هوای خشک، رطوبت اطراف دستگاه را کاهش می داد. در اطراف هر گیرنده، چند دستگاه گیرندهء تقویتی هم به چشم می خورد.
    اهمیت پایگاه بهشهر بسیار بیش از سایر ایستگاههای شنود بود. سایر ایستگاههای شنود نیز اطلاعات بدست آمده و نوارهای فیلم و صدای ضبط شدهء خود را به ایستگاه بهشهر می فرستاده اند.
    پایگاه بهشهر به مدت 24 سال (تا سال 1357) بود که بنا شده بود و تحت پوشش پایگاه نیروی هوایی فعالیت می کرد. به

    طور کلی پایگاه جاسوسی بهشهر، وظائف زیر را بر عهده داشته است:
    * حفظ ارتباط با ماهواره های جاسوسی بر فراز شوروی
    * کنترل آزمایشات موشکی و هسته ای در خاک شوروی
    * کنترل امواج رادیویی و خطوط مخابراتی و مخابرات ماهواره ای کل خاک شوروی
    * کنترل پروازهای موشکی مرکز فضایی شوروی که در 650 مایلی از پایگاه جاسوسی واقع است. (بایکونور در قزاقستان)
    * تهیهء عکس با استفاده از ماهواره از مراکز استراتژیکی و سیلوهای موشکی روسها

    سایت بهشهر، مکانی بود که سیا و ساواک برای کنترل و جاسوسی اتحاد شوروی، در شمال ایران درست کرده بودند تا ضمن کنترل و نظارت فعالیتهای این کشور، مانع از نفوذ و گسترش بیشتر کمونیسم در حیطهء جنوب مرزهای شوروی شوند.

    در آن دوران، قوی ترین رادار ساخت دست بشر در شمال ایران نصب شد. این رادارها، کار خود را از سال 1340 آغاز کرده بودند و به نحوی استقرار یافته بودند که تمام سطح جنوب شوروی را تحت پوشش خود قرار می دادند و برد آنها، به شعاع باورنکردنی 5000 کیلومتر بود!

    سرتیپ کنگرلو، مدیر کل چهارم ساواک، مسئول حفاظت رادارها بود. توضیحات وی دربارهء رادارها به شرح زیر است:
    1- پایگاه دارای دستگاه رادار با برد 5000 کیلومتر بوده است (احتمالن برد شنود راديويي مد نظر بوده است) که آمریکایی ها نصب کرده بودند. قیمت بسیار گزاف رادارها را ایران پرداخته بود و قاعدتن به ایران تعلق داشت.

    2- هر پایگاه دارای یک پناهگاه بتونی بود که شامل اتاق کار، سالن غذاخوری، اتاق خواب، آشپزخانهء مجهز، انبار و دستشویی می‏شد. این پناهگاه در زیرزمین ساخته شده بود و در برابر حمله اتمی مقاوم بود.

    3- هر پایگاه دارای 30 الی 40 پرسنل آمریکایی بود که در 2 شیفت 15 روزه کار می کردند. بدین ترتیب که 15 روز تمام 15 تا 20 نفر کار می کردند و پس از خاتمهء 15 روز، شیفت دوم از تهران می آمد و کار را تحویل می گرفت و شیفت اول، برای 15 روز استراحت، به تهران می رفت.

    4- هر پایگاه دارای سرآشپز ماهر، شاگرد آشپز، نظافتکار و مسئول غذاخوری بود که برخی ایرانی بودند و برخی از ملیتهای دیگر نظیر فیلیپین و کره؛ ولی هیچکدام آمریکایی نبودند.

    5- نقشهء حفاظت پایگاه را رئیس پایگاه می داد و چون با پایگاههای دیگر یکسان بود، معلوم بود که از ردهء بالاتر دستور حفاظتی داده می‏شد. به هر حال، حفاظت شامل یک محوطهء بسیار وسیع می‏شد که در پایگاهها متفاوت بود و در مناطق جنگلی، به حدود 20 هزار متر مربع می رسید! دور این محوطه، 2 رشته سیم خاردار با ارتفاع 2.5 الی 3 متر وجود داشت و بین دو حصار حدود 10 متر فاصله بود. پایه های حصارها، همه آهنی بودند. هردو حصار در شب ها، به زنگ اعلام خطر وصل می شدند که با دست زدن به آن، زنگ عمل می کرد. در هر پایگاه، حدود 20 نفر گارد محافظ بود که دو نفره گشت می زدند. محافظین مسلح و مجهز به دوربین های دید در شب و چراغ قوه های بسیار پرقدرت بودند. هر پایگاه پست دیده بانی نیز داشت که در هر زمان 5 نفر نگهبانی می دادند و 3 شیفت بودند؛ یعنی جمعن 15 نفر به اضافهء 4 نفر رزرو و یک افسر که رئیس محافظین بود. هزینهء محافظین و فوق العادهء آنها و همچنین هزینهء ساخت محل اسکان آنها، تمامن بر عهدهء ساواک بود.

    6- محصول کار رادار که شامل تصاویری از درون خاک اتحاد شوروی بود مستقیمن به ساواک و سفارت ایالات متحده در تهران ارسال می‏شد.

    خدمتی که انقلاب مذهبیون ایران به سال 1979 با از کار انداختن این رادارها به اتحاد شوروی نمود، خدمت بسیار بزرگی بود و لازم بود که اتحاد شوروی، ارزشی درخور به این عمل قائل شود و از ایران حمایت کند. ولی خرس شوروی نه فقط از ایران پشتیبانی نکرد، بلکه یک گروه سیاسی را برای تجسس به نفع خود و جمع آوری اطلاعات سیاسی و نظامی از کشور و ایجاد هرج و مرج و ناامنی مامور ساخت. ضمن اینکه از همان موقع، یعنی فروردین 1358، شروع به تجهیز ارتش رژیم بعث عراق پرداخت و این رژیم را به حمله به ایران تشویق کرد.

    با از دست دادن این پایگاهها به دلیل انقلاب، ایالات متحده به ترکیه روی آورد و هواپیماهای جاسوسی U-2 به جای تجهیزات الکترونیک استراق سمع از کار افتاده در ایران، فعالیتهای موشکی و هسته ای شوروی را زیر نظر گرفتند ولی به هیچ وجه موفقیت پست های شنود و رادار مستقر در شمال ایران را نتوانستند تکرار کنند.

    تصویر

    از کتاب منصور رفیع زاده:

    مرحوم محمدرضا پ ه ل و ی و ساواک از توجه CIA به KGB باخبر بودند. ادارهء هشتم ساواک نیز برای همین منظور تاسیس شد تا به کار ضدجاسوسی علیه کشورهای خارجی و به خصوص KGB بپردازد. با زیر نظر داشتن جاسوسان آمریکایی، ساواک قادر می‏شد با مدارکی که بدست آورده، عملیاتی را که CIA شروع کرده بود، به اتمام برساند و بدین طریق CIA را دور بزند!
    تا آنجا که من می دانم، روس ها حتا تا امروز هم نفهمیده اند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها در ایران برملا شود و ازهم بپاشد. به دلائل امنیتی، تمامی ماجرا، حتا در این کتاب، قابل ذکر نمی باشد. در سال 1975 زنده یاد تیمسار اویسی به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای اتحاد شوروی، مشکوک است. . .
    مرحوم اویسی با قاطعیت جواب داد: «نه منصور، گوش کن. وقتی که ما درگیر جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم به حمله در مرز می گرفتیم، عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات ما قسمت مرا به روسها خبر می داد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار می دادند. هیچ شکی در این مورد ندارم.»
    در سال 1977، ساواک زمینهء مناسبی داشت تا باور کند سرلشگر «احمد مقربی» رئیس برنامه ریزی ارتش شاهنشاهی، برای شوروی جاسوسی می‏کند. ش ا ه دستور داد که چیزی در این مورد به ادارهء اطلاعات ارتش گفته نشود تا موضوع از طریق ساواک پیگیری شود. صدالبته CIA نیز به دستور ش ا ه می بایست بی خبر بماند.


    یک خائن واقعی به وطن
    سرلشگر مقربی فردی منزوی و غیرمعاشرتی بود. او از همسر خود جدا شده بود و فقط با یک خدمتکار، در منزل ویلایی خود در قلهک زندگی می کرد. طبق اعترافات بعدی اش، KGB در زمانی که او در مدرسهء نظامی در تهران درس می خواند، به او نزدیک شده بود و تقریبن برای مدت 30 سال برای اتحاد شوروی، جاسوسی کرده است. او یکی از جاسوسان ارشد و مورد اعتماد سازمان KGB بود؛ یک خائن واقعی به وطن.

    آن طور که CIA بعدن افشا کرد، در خانهء سرلشگر مقربی در تهران، دستگاههای جاسوسی الکترونیک مافوق مجهز و بسیار پیشرفته وجود داشت که به هیچ مامور دیگر KGB در دنیا، داده نشده بود. مورد فوق از چنان اهمیتی برخوردار بود که مرحوم تیمسار نصیری (قبل از دستگیری مقربی) پروندهء آن را شخصن و با کمک چند کارمند ارشد و برگزیدهء ساواک، بر عهده گرفت. بنابراین هیچ یک از کارمندان، شک نمی کردند که کار به خصوصی در جریان است. زیرا که این گروه برگزیده، کار عادی روزانهء خود را ترک نمی کردند. ولی تیمسار نصیری ترتیبی داد که از اعضای کادر مخصوص او، عمدن اشتباهاتی سر بزند تا به مدت چندین ماه به عنوان توبیخ اداری به صورت صوری از کار خود معلق شوند و این فرصت به آنها داده شد که در این فرصت، روی آن پروژه مخصوص، تمرکز پیدا کنند، بدون آنکه در درون یا بیرون اداره، سوء ظن به وجود آید. همچنین ترتیبی داده شد که هیچ حرفی در این زمینه، نتواند به خارج نفوذ یافته و به گوش روسها برسد.

    [align=center]زنده یاد تیمسار ارتشبد نعمت الله نصیری[/align]
    [align=center]تصویر[/align]
    ارتشبد نعمت الله نصیری فرزند عبدالملک، متولد سمنان، و فارغ التحصیل ممتاز دانشکدهء افسری بود. نصیری، فرماندهی شجاع و با لیاقت بود. وی فرمانده هنگ یک از لشگر گارد شاهنشاهی و فرماندهی گارد سلطنتی را بر عهده داشت. به تاریخ 13 مهر 1350، مقارن با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی، به درجهء ارتشبدی ارتقاء پیدا کرد و در شهریور 1357، پس از برقراری حکومت نظامی در تهران و تغییر کابینهء دولت، هنگامی که سفیر ایران در پاکستان بود به تهران احضار و به زندان اوین روانه شد. وی پس از انقلاب 1979، علیرغم مخالفت دولت موقت انقلاب و مرحوم مهندس بازرگان، مخفیانه و توسط صادق خلخالی به تاریخ 26 بهمن 1357 در ساعت 23:40 اعدام شد.
    • Upvote 2

  18. شايد اين قسمت را استاد گرامي آقاپرويز بهتر بتونن توضيح بدن. يادم هست يكي از همكاران نيروي هوايي كه الان بايد بازنشست شده باشه مي گفت كه TBO موتور J-79 حدود 2400 ساعت هست و TBO موتور RD-33 حدود 400 ساعت. به جز اين، عمر موتور RD-33 حداكثر به شش دوره ي تعميراتي محدود هستش و بعد از اون بايد موتور تعويض بشه. روسها به جز آويونيك، در صنعت موتور جت نيز از غولهاي غربي نظير جنرال الكتريك و پرات اند ويتني بسيار عقب مونده تر هستن. نمونه ي بسيار عيني، هواپيماهاي مسافربري توپولوف 204 يا Tu-204 هستند كه روسها براي نفوذ به بازار احتمالي غرب، اونها رو با موتور ساخت رولزرويس نيز تجهيز كردن.

  19. GOLDEN-CROWN راست ميگه نيروي هوايي عربستان فوق العاده پيشرفت كرده و بيشتر خلبانانش هم آمريكايي هستند كه در عربستان كار ميكنند

    فكر نمي كنم اينطور باشه. :lol: سعودي ها، پس از انقلاب، جاي ايران رو در منطقه پر كردن و الان با داشتن صدها هواپيماي جنگي، ناوشكن هاي پيشرفته، هواپيماهاي آواكس و . . . قدرت بزرگ نظامي منطقه محسوب ميشن.

    تصویر

  20. [align=center]F-15K Slam Eagle[/align]
    [align=center]عقاب پرقدرت[/align]

    [align=center]تصویر[/align]

    F-15K كه با نام Slam Eagle شناخته مي‏‎شود، هواپيمايي بسيار پيشرفته است كه از جنگندهء موفق F-15E جهت نيروي هوايي جمهوري كره (ROKAF) اقتباس شده است.

    به سال 2002، نيروي هوايي كره جنوبي، جنگندهء F-15K را پس از رقابتی تنگاتنگ با چهار هواپيماي ديگر، به عنوان برندهء هواپيماي برنامهء F-X برگزيده شد. اين چهار هواپيما عبارت بودند از: F-15K از شركت بوئينگ، Rafale از شركت داسو- برگه‏، Eurofighter Typhoon از اروپا و Su-35 از شركت سوخوي. پس از برگزيده شدن F-15K، تعداد 40 فروند از آن سفارش داده شد و به تاريخ دسامبر 2005، اولين دستهء‌ چهار فروندي، تحويل نيروي هوايي كره جنوبي گشتند. دولت كره جنوبي، به تازگي بر آن شده است تا تعداد 20 فروند ديگر از هواپيماهاي F-15K را سفارش دهد كه انتظار مي‏‎رود تحويل آنها از سال 2009 آغاز شود. هر فروند F-15K براي كره جنوبي‎، به قيمت حدود 100 ميليون دلار آمريكا قيمت گذاري شده است.


    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]يك فروند F-15K كره جنوبي، به هواپيماي استراتوتانكر KC-135 جهت سوختگيري هوايي نزديك مي‏شود[/align]


    یک جنگندهء بسیار پیشرفته
    F-15K داراي جزئيات بسيار پيشرفته‏اي است كه نمونهء آنها هرگز در F-15E وجود ندارد. براي مثال سامانهء جستجوگر مادون قرمز AAS-42 IRST ، سايت سخنگوي نشانه‏روي داخل كلاه خلبان (JHMCS يا Joint Helmet Mounted Cueing System) و يك رادار بسيار پيشرفته به نام AN/APG-63(V)1 كه مجهز به اسكن مكانيكي (MSA) مي‎باشد. رادار بسيار پيشرفتهء «اسكن فعال الكترونيكي آرايه‏اي» يا Active Electronically Scanned Array موسوم به AESA نيز به صورت انتخابي مي‏تواند بر روي F-15K نصب شود. جنگندهء F-15K قادر است انواع گوناگوني از تسليحات بسيار پيشرفته نظير موشكهاي SLAM-ER را حمل و پرتاب نمايد.

    دو موتور پرقدرت F110-GE-129 ساخت جنرال‏الكتريك، هر كدام تواني معادل 29400 پوند فيت (معادل 131 كيلونيوتن) را فراهم مي‏آورند كه افزون‏تر از توان موتور تعبيه شده در F-15E مي‏باشد.


    [align=center]تصویر[/align]


    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]کابین تمام دیجیتال در F-15K[/align]


    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]موشک SLAM-ER[/align]


    حادثه برای F-15K
    به تاريخ 7 ژوئن 2006، يك فروند جنگندهء F-15K به هنگام يك تمرين رهگيري شبانه در نزديكي منطقه‏‎اي ساحلي به نام Pohang سرنگون شد و هر دو خلبان آن در دم كشته شدند. نيروي هوايي كره جنوبي، گروهي را جهت تحقيقات در نظر گرفت. اندكي بعد، گزارش رسمي نيروي هوايي در مورد علت سانحه منتشر شد. در اين گزارش ذكر شده بود كه علت سانحه، قرار گرفتن در وضعيت وارد آمدن فشار بيش از حد ثقل (g-LOC) به مدت 16 ثانيه به هر دو خدمه و از دست رفتن هوشياري آنها بوده كه منجر به خارج شدن كنترل هواپيما شده است. (در این حالت در اثر وارد شدن فشار بیش از حد گرانش، یا خون به مغز نمی‏رسد و یا خون زیادی وارد مغز می‏گردد که در هر دو حالت، این امر، مدت کوتاهی باعث بی‏هوشی موقت خلبان می‏گردد)

    پيامد اين حادثه كه جعبهء سياه هواپيما نيز هيچگاه يافت نشد، آن گردید كه يك دستگاه خودكار محدود كنندهء شتاب ثقل به نام GLC يا Limited Control anti g-LOC device در جنگنده‏هاي F-15K نصب شود. اما نكته‏اي كه علاوه بر اينها، شك برانگيز مي‏نمود، اين بود كه هر دو خدمهء جنگندهء كره‏اي، از خلبانان باتجربه نيروي هوايي كرهء جنوبي بودند و همچنين از دست رفتن هوشياري هر دو خدمه، آن هم به مدت 16 ثانيه بسيار غيرمحتمل مي‏رسيد، زيرا حد نرمال از دست دادن هوشياري به هنگام g-LOC حدود 2 تا 3 ثانيه مي‏باشد.


    مشكلات F-15K ادامه دارند
    با زمين گير شدن ده ها جنگندهء كره جنوبي در هفتهء گذشته، نيروي هوايي اين كشور احساس ضعف شديدي در مقابل نيروي هوايي مقابلش يعني كره شمالي پیدا کرده است. اين اولين بار است كه اين هواپيما به طور همزمان و به دليل مشكلات فني زمين گير شده و از پرواز ممنوع مي شوند. كمپاني بوئينگ به عنوان عامل اصلي تعمير و نگهداري هواپيماها اين كشور به شمار رفته و به اين كشور دعوت شده اند. كره جنوبي مدلهايي از هواپيماهاي جنگنده ي F-16 و F-15 امريكا را با نامهاي F-15K و F-16K در اختيار دارد كه حدود 60 درصد از آنها به همين دليل از پرواز منع شده اند! نيروي هوايي كره جنوبي ابراز اميدواري كرده است كه متخصصان كمپاني بوئينگ با راه اندازي سريع اين هواپيماها بتوانند كمك شاياني به اين كشور بكنند.

    دهها جنگنده کره جنوبی زمینگیر شدند


    اطلاعات بیشتر (1)

    اطلاعات بیشتر (2)

  21. همان طور كه مي دانيد خريد سوخوي30 (به هر تعداد) دروغ بود و ابدن در شرائط فعلي، بودجه اي براي افزايش توان نيروي هوايي ارتش وجود ندارد و نيروي هوايي سپاه نيز حداكثر به 13 فروند سوخوي25 مجهز است. با چنين بضاعتي كه عربستان سعودي در جنوب با هواپيماهاي تورنادو، تمرينات مشترك با RAF برگزار مي كند و خلبانان اين كشور، هر روز پرواز تمريني دارند و به زودي نيز 72 فروند يوروفايتر نيز به ليست اف15 ها و تورنادوهاي عربستان اضافه خواهد گرديد، و تركيه نيز كه داراي 260 فروند اف16 و دهها فروند اف4 فانتوم به روز شده مي باشد و در ليست خريداران آتي اف35 نيز قرار گرفته است، نيروي هوايي ما تنها توان مقابله با تركمنستان و شايد آذربايجان را داشته باشد. از اين رو به نظر مي رسد نيروي هوايي ج.ا ايران تنها نامي براي پر كردن رده ي سازماني تعريف شده ي نيروهاي مسلح باشد تا نيرويي حقيقي. اين نيرو داراي تواني حدود يك دهم سال 59 - يعني زماني كه عمليات معروف 140 فروندي كمان 99 انجام گرديد - مي باشد. اين توان فعلي، نه فقط به دليل افت كميت و كيفيت هواپيماها و سلاح ها بلكه به دليل افت پروازهاي تمريني و كاهش توجه و اختصاص بودجه براي اين نيرو مي باشد: 4 اسكادران از جنگنده هاي فرسوده و بسيار قديمي F-4D/E تعداد بسيار اندكي (دو يا سه فروند) RF-4E 5 اسكادران از جنگنده هاي قديمي و مستهلك شده ي F-5E (حدود 40 تا 50 فروند) يك اسكادران (احتمالن عملياتي) از F-14A مشتمل بر سه تا ده فروند هواپيما با رادار سالم اما بدون موشكهاي فونيكس 3 اسكادران از جنگنده هاي ضربتي Su-24MK مشتمل بر 32 فروند 2 اسكادران جنگنده MiG-29A (تعداد 16 فروند نوع A و 8 فروند نوع B داراي رادار بسيار ضعيف و نامطمئن) 23 فروند Mirage F-1 EQ/BQ (به دليل فرسودگي و عدم دسترسي به قطعات يدكي، نامطمئن تشخيص داده شده اند و به نظر مي رسد همگي از سرويس خارج شده باشند) با چنين بضاعت اندكي، بهتر است در يك جنگ احتمالي با هر كشور يا قدرتي، روي توان عملياتي نيروي هوايي ج.ا ايران اصلن حساب نكنيد و آن را نه با تركيه و نه با هيچ كشور ديگري قياس ننمائيد.

  22. [align=center]سفر پوتین به تهران و بركناري محترمانهء لاریجانی[/align]

    روسیه از دیرباز، نه تنها عاشق ایران و ایرانی نبوده، بلکه در هر فرصت منافع ایرانیان را قربانی مصالح خود کرده است - و این سیاست که از دوران امپراطوری استعماري تزارها آغاز گردید، در تمام سالهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ادامه یافت و در سالهای فروپاشی شوروی و اعلام موجودیت جمهوری فدراتیو روسیه نیز دنبال شد و می‏شود. پرزیدنت ولادیمیر پوتین برای آنکه منافع خود را در دنیای غرب حفظ کند و از خوان نعمت ایالات متحده برخوردار گردد و از مزایای اروپای غربی بهره برد، در عین حال که بيش از دو میلیارد دلار از حکومت اسلامي ایران پول گرفته، حتی از فرستادن سوخت اتمی خودداری می‏ورزد.

    [align=center]تصویر[/align]

    اگر اعلام استعفای شگفت‏آور و ناگهانی علی لاریجانی را نادیده بگیریم، بی‏تردید در صحنهء خبری بین المللی، در هفته‏ای که گذشت، پرزیدنت ولادیمیر پوتین و تلاش روسیه برای بازگشت به مقام ابرقدرتی، یکه تاز میدان بود. او پیش از آنکه روانه تهران شود، با وزیران خارجه و دفاع ایالات متحده دیدارهای بسیار مهمی داشت و پس از آنکه از تهران بازگشت، اهود اولمرت به دیدنش رفت و همان روز اعلام شد که دولت روسیه برنامه‏های دراز مدت و گسترده‏ای برای تقویت بی‏سابقهء نیروی نظامی خود و از جمله تولید چند نوع بمب اتمی جدید و جنگ افزارهای مدرن تهیه کرده و به اجرا خواهد گذاشت.

    در سالهای ریاست جمهوری پوتین، کارمند پیشین کاگ‏ب، اوضاع اقتصادی روسیه بهبود بسیار یافته – گرچه هنوز فقر و نابسامانی و تقسیم نامتوازن ثروت و بلایای دیگر دامنگیر آن کشور است. ولی بالا رفتن بهای نفت و گاز در بازار جهانی بردرآمدهای روسیه افزوده و پوتین را قادر می‏سازد به اجرای این برنامه‏های جاه‏طلبانهء خود بپردازد - و اگر عمر ریاست جمهوریش هم کفاف نکرد، وضعی به وجود آورد که مقام نخست وزیری روسیه را به دست گیرد و همچنان قدرت را عملن در دست داشته باشد.

    [align=center]تصویر[/align]

    رابطه حکومت ایران با جمهوری فدراتیو روسیه را نیز در همین چارچوب باید سنجید و اگر پوتین دوستی و توجهی به حکومت ایران نشان می‏دهد و از همکاریهای گسترده‏تر دم می زند، نه به خاطر آن است که ناگهان عاشق جمهوری اسلامی ایران و شیفته مردم ایران گردیده و حاضر است جانش را فدایشان کند. بالعکس، پوتین ایران و ایرانیان و حکومت ایران را وسیله قرار داده که از طریق دوستی با آنها، از دنیای غرب باج بگیرد و امتیاز بدست آورد - و این دقیقن همان شیوه‏ای است که پرزیدنت حافظ اسد رئیس جمهوری مرحوم سوریه در پیش گرفته بود که از طریق دوستی و همکاری با حکومت ایران، از ایرانیان باج می‏گرفت و همزمان کشورهای عرب را تلکه می‏کرد - با این وعده که بتواند زیاده‏روی‏ها و سیاست تهاجمی رژیم ایران علیه اعراب را مهار کنند.

    روسیه از دیرباز، نه تنها عاشق ایران و ایرانی نبوده، بلکه در هر فرصت منافع ایرانیان را قربانی مصالح خود کرده است - و این سیاست که از دوران امپراطوری تزارها آغاز گردید، در تمام سالهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ادامه یافت و در سالهای فروپاشی شوروی و اعلام موجودیت جمهوری فدراتیو روسیه نیز دنبال شد و می‏شود.

    * در طول تاریخ، روسیه بدترین و خطرناکترین دشمن ایران و ایرانیان بوده است. روسیه بود که بخشهای شمالی ایران را از پیکر این سرزمین جدا کرد و قرارداد ترکمن چای، داغ ننگی بر پیشانی فرمانروایان گذشته ایران است که هرگز از صفحات تاریخ پاک نخواهد شد.

    * در سالهای قدرت اتحاد جماهیر شوروی، قرارداد 1920 بر ایرانیان تحمیل شد که بدترین نوع کاپیتولاسیون نظامی است و دست روسیه را برای حمله به ایران، با این ادعا که خاکش مورد حمله قدرتهای دیگری قرار گرفته که منافع روسیه را به خطر می‏اندازد، کاملن باز می گذارد.


    رهبران پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز هرگز بطلان این قرارداد تحمیلی را اعلام نکردند - و مسلمن پوتین هم می‏خواسته و می‏خواهد همچنان این گزینه را برای خود محفوظ نگاه دارد - و بی‏جهت نبود که هنگام دیدار از تهران صریحن اعلام داشت که نخواهد گذاشت آمریکا حکومت ایران را هدف حمله نظامی قرار دهد. ایرانیان باز هم به یاد دارند که چگونه اتحاد شوروی در اوج ضعف ایران و در حالی که این سرزمین پاک در اشغال نیروهای بیگانه بود، غائله آذربایجان و ماجرای کردستان را به راه انداخت و می‏خواست باعث تجزیه ایران شود - به این امید که پس از آنکه آذربایجان شمالی را از تسلط ایران خارج ساخته، همچنان به سوی جنوب پیشروی کند.

    در دوران پس از فروپاشی شوروی نیز ما اکنون ناظر ظلمی هستیم که در دریای خزر به ایران و ایرانیان وارد می‏شود و می‏خواهند ایرانیان را از حق خود در این نقطه حساس و سرشار از ثروتهای طبیعی محروم کنند. در دوران اتحاد شوروی 50 درصد از دریای خزر متعلق به ایران بود - و امروز نیز اگر روسیه ادعا می‏کند که وارث طبیعی شوروی فروپاشیده است - ظاهرن خوب بود این قرارداد به قوت خود باقی می‏ماند و به گفته برخی ایرانیان، چرا باید تاوان فروپاشی شوروی را از ایران و ایرانیان بگیرند.

    داستان تکمیل پروژه نیروگاه اتمی بوشهر نیز نمونه دیگری از این سیاست روسیه جدید است که هم از آخور کشورهای غربی می‏خورد و هم به داخل توبره ایران سرک می‏کشد: از یک سو حدود دو میلیارد دلار ملت ایران را سرکیسه کردند و قول دادند که در ظرف دو سه سال این نیروگاه را تکمیل و راه اندازی کنند و اکنون بیش از 12 سال می‏گذرد و تازه ادعا می‏کنند که اسکلت این کوره که توسط آلمانها بنا شده برای سیستم روسی و ماشین‏آلات ساخته شده در آن کشور مناسب نیست - و اصلن برخی ماشین‏آلات که از روسیه به ایران فرستاده شده کهنه و نامناسب بوده - و علاوه بر این یک سلسله مشکلات حقوقی و مالی هم بروز کرده است.

    پرزیدنت ولادیمیر پوتین برای آنکه منافع خود را در دنیای غرب حفظ کند و از خوان نعمت ایالات متحده برخوردار گردد و از مزایای اروپای غربی بهره برد، در عین حال که بيش از دو میلیارد دلار از حکومت اسلامي ایران پول گرفته، حتی از فرستادن سوخت اتمی خودداری می‏ورزد - زیرا نمی‏خواهد در دنیا حکومتی معرفی شود که قوانین بین‏المللی را زیرپا می‏گذارد و به عنوان کشوری که خود به برقراری تحریمها علیه حکومت ایران در شورای امنیت رای موافق داده، آن را این چنین علنی نقض کند و سوخت اتمی برای حکومت ایران بفرستد - یعنی همان ماده‏ای را که با پسماندهء آن می‏توان بمب اتمی ساخت.

    پرزیدنت ولادیمیر پوتین از روزی که قدرت را در روسیه به دست گرفت، آرزوی اعلام شده‏اش بازگردان دوران ابرقدرتی روسیه بود. در واقع، در همان سالهای هرج و مرج و آشوب در روسیه پس از اتحاد شوروی، در حالی که هنوز همه چیز به هم ریخته بود و روسیه در حضیض ناتوانی و ضعف به سر می‏برد، دولت مسکو حاضر نشد از میراث ابرقدرتی دست بردارد و برای عضویت در سازمانهای جهانی از قبیل هفت کشور صنعتی جهان و کمیسیون چارجانبه صلح خاورمیانه و دیگر نهادهای بین‏المللی که باشگاه انحصاری ابرقدرتهاست پای فشرد - و در این هفته نیز پوتین اعلام می‏دارد که مسابقهء تسلیحاتی تازه‏ای را با غرب آغاز می‏کند.

    در این چارچوب است که باید روابط ایران و روسیه را مورد ارزیابی قرار داد. حکومت ديني ایران در چنان انزوائی در جهان قرار گرفته که وقتی پوتین برای شرکت در اجلاس سران کشورهای کناره دریای خزر به تهران می‏آید (برای شرکت در یک کنفرانس دوره‏ای و نه به هدف دیدار از ایران) سران رژیم به رقص و پایکوبی می‏پردازند و جشن می‏گیرند که بله، یک رهبر روسیه پس از 60 سال دوباره به ایران آمده است - غافل از اینکه رهبر 60 سال پیش روسیه (استالین) هم نه برای دیدار از ایران، بلکه به هدف حضور در یک کنفرانس جنگی به تهران آمده بود.


    [align=center]تصویر[/align]
    [align=center]ژوزف استالين و مرحوم محمدرضا پهلوي (تهران 1943)[/align]


    به گفته آگاهان، پوتین در دیدار از تهران، و ملاقات با آیت الله خامنه‏ای، و جلسه‏ای که ناخواسته با محمود احمدی نژاد داشت، تعارفات را کنار گذاشت و به قول اروپائیان دستکش از دست بیرون آورد و به صراحت به آنان گفت که نمی‏توانند به دنیا دهن کجی کنند و همچنان اعلام دارند که به غنی‏سازی ادامه خواهند داد. چون روسیه حاضر نیست منافع دراز مدت خود با اروپا و آمریکا و دنیا را قربانی مشتی آخوند در ایران کند. به احتمال زیاد، علت کناره‏گیری ناگهانی آقای علی لاریجانی را نیز باید در این چارچوب قرار داد، به ویژه آنکه احمدی نژاد به او نیز دهن‏کجی کرد و وی را به نشستی که با پوتین درباره اتم ایران برگزار شد دعوت نکرد.

    حکومت ديني ایران در 28 سال و اندی که از عمر آن می‏گذرد، و به ویژه در دو سال اخیر، نه تنها پایگاه مردمی خود را به طور کامل از دست داده، بلکه پایگاههای بین‏المللی آن نیز یکی پس از دیگری فرو ریخته و اکنون چنان در انزوا گرفتار آمده که دریوزگی دوستی با پوتین را دارد - در حالی که می‏داند هرگاه منافع روسیه و شخص پوتین اقتضا کند، دوستی با حکومت ایران را مانند دستمال کثیف مچاله کرده و به زباله‏دان خواهد انداخت.

    رژیم ایران که این چنین منزوی شده، ماه گذشته التماس کرد در سازمان معاهده شانگهای (به سرکردگی چین و روسیه) پذیرفته شود که با جواب رد روبه‏رو گردید! در حالی که در تهران دیدار پوتین را تا عرش اعلا بالا بردند و مهم دانستند که رئیس جمهوری روسیه بارها علیه اتمی شدن حکومت ایران سخن گفته و همانند پرزیدنت بوش تاکید کرده که هرگز به رژیم ایران اجازه نخواهد داد به جنگ‏افزار هسته‏ای دست یابد.

    ضرب المثلی است که می‏گوید: هنگامی که کشتی در حال غرق شدن است، همهء موش‏ها نیز از سوراخ بیرون پریده پای به فرار می‏گذارند. آیا کناره‏گیری نابه‏هنگام آقای علی لاریجانی را نیز باید در این چارچوب ارزیابی کرد؟