karkas

Members
  • تعداد محتوا

    2,620
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های karkas

  1. خوب ما که نباید در مورد رویا بحث کنیم . ما باید در مورد واقعیت امر بحث کنیم . و در این باره هم خیلی تاپیک گذاشته شده . اساسا جنگنده هایی که شما گذاشتید اصلا طبق قانون آمریکا به کشور های دیگه صادر نمی کنه . peace_sign دوم اینکه ما اصلا یه جورایی با آمریکا دشمن خونی هستیم . سوم اینکه بودجه لازم رو نداریم . چهارم اینکه .... به هر حال حتی خرید سوخو 35 هم باز عملی نیست . قیمت یک سوخو 35 65 میلیون دلاره . نامردی روس ها رو بزاری سرش یه وقت دیدیدی بشه 80 میلیون و اون وقت 40 درصد قیمت جنگنده رو باید قطعات بخریم و کادر و خلبانان رو آموزش بدیم و هزینه های نگهداری سرسام آوری هم داره . :rose: در این مورد قبلا یک تاپیک مفصل بحث شده . در مورد جنگنده های روسی که برای ما مقدور هستند که بخریم میگ-29 هست که اون هم باز به صرفه نخواهد بود چراکه من با بررسی و تحقیقی که در مورد رادار های میگ-29 قرار دادم فهمیدم که رادار میگ-29 در مقابل جنگ های الکترونیک بسیار آسیب پذیر هست . به هر حال نمی ارزه در مورد رویا بحث کنیم اگر اینطوریه من هم فردا می یام یک همچین تاپیکی می زنم : " به دلیل اینکه بودجه نظامی ایران 200 میلیارد دلار در سال هست و اصلا نه تحریم داریم و نه مشکلی و ثروت داره از سر و روی کشور می ره بالا بیایم اقدام به خرید 900 فروند سوخو 35 ، اف-22 ، بی-2 ، میگ-35 و میگ-31 کنیم " :lol: خوب این چیزی هست حتی فراتر از رویا :oops:
  2. هیچ کدوم . بهترین جنگنده سوخو 35 برای ایران خواهد بود .
  3. خوب دوستان به مقطع زمانی ورود این بمب افکن توجه کنند . حداکثر تا 15 یا 20 سال دیگه ممکنه یک فروند تولید بشه که البته نمی شه گفت حتما . و باید حساب این رو کرد که ت 20 یا 30 سال دیگه پدافند های هوایی چقدر پیشرفت خواهند کرد . صدردصد تا 20 سال دیگه سامانه های دفاعی موشک ها و جنگنده ها رو با سرعت 5 تا 10 ماخ می تونند رهگیری کنند . البته این فقط برای مثال بود ولی من هدفم از زدن این مثال نشون دادن پیشرفت در عرصه سامانه های ضد هوایی خواهد بود . تلفظ صحیحش هم اینه : آرورا نه آئورورا به هر حال دقت به پیسشرفت سیستم های ضد هوایی تا دو یا سه دهه ی اینده داشته باشید . مخصوصا در روسیه و آمریکا .
  4. بحث بسیار جالبی است . peace_sign البته فقط یک اشکال بزرگ در این عرصه وجود داره و اون هم نبود اطلاعات کافی در مورد ارتش و سپاه ایران هست . برای مثال ما از میزان جنگنده های ایران اطلاعی نداریم . و در کل از نیروی هوایی ایران اطلاعات کافی نداریم . :rose: ولی باید به یک امر در این زمینه اشاره کرد که اهرم های اصلی ایران در این زمینه نیروی موشکیش هست . به نظر من چه موشک های ساحل به دریا و دریا به دریا و چه موشک های زمین به زمین یکی از قوی ترین و بهترین برگ های برنده ایران در جنگ احتمالی با اسرائیل و یا آمریکا خواهد بود . ما فقط در مورد 2 نیرو صحبت می کنیم نه 3 نیرو در صورتیکه ایران 3 قوای نظامی داره که شامل هستند از نیروی زمینی ، دریایی و هوایی . احتمالا نیروی زمینی آنچنان در این جنگ حضور نخواهد داشت چراکه دشمنان ما فرامنطقه ای خواهند بود و می شه گفت ما فقط با نیروی هوایی و دریایی کار داریم . نیروی هوایی که ذکر شد که اطلاعات کافی در مورد تعداد نوع جنگنده ها نیست ولی در زمینه نیروی دریایی هم باز نمی توان اطمینان 100 درصد داد . ولی خارج از این بحث ها یکی از ابزار های محکمی که آمریکا در دست داره " جنگ الکترونیک " هست . در این زمینه آمریکا یکی از قدرتمند ترین کشور ها است و می تونه به صورت وسیع و سنگین در سیستم ها و سامانه های ضد هوایی ما اخلال ایجاد کنه و هم می تونه بر روی رادار های جنگنده هایی مثل میگ-29 اخلا ایجاد کنه . و همچنین جنگنده ها و بمب افکن ای پنهانکاری مثل بی-2 و اف-22 و اف-18 گرولر . ولی ما صد درصد نیاز به یک جنگنده رهگیر بسیار قدرتمند برای مقابله با این تهدیدات داریم . برگ های برنده اصلی ایران در این زمینه سامانه های دفاعی اس-300 و اس-200 هستند و همچنین تور ام 1 البته از لحاظ دفاعی . برگ های برنده دیگر ایران موقعیت جغرافیایی و دارا بودن به سلاح های ضد کشتی بسیار قدرتمند مثل رعد ، نور و حوت هستند . و مهمتر از همه موشک های زمین به زمین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران یعنی شهاب 3 که یکی از قدرتمند ترین سلاح های بازدارنده ایران در این عرصه هست .
  5. نوژه جان / ما چیزی رو داشتیم که همون چیز باعث شد که عراقی ها رو به شدت بترسونه . ما اونچنان هم دستمون خالی نبود . ************************تامکت """""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" این سلاح یکی از قدرتمند ترین سلاح های هوایی ما بود و اگرچه پدافند خوبی نداشتیم ولی اف-14 بسیار عالی عمل کرد . البته نمی شه گفت اف-14 ... جنگنده های عراقی تا تهران می یومدن ولی چرا اف-14 در وانجا حضور نداشت ؟؟؟؟؟ این سؤالی که من از شما دارم .
  6. karkas

    میزان بودجه نظامی ایران ؟

    طبق اطلاعات گذشته بودجه نظامی ایران بین 6 تا 9.5 میلیارد در نوسان بوده . البته من چیز هایی در مورد بودجه نظامی پنهان شنیدم که بیشتر شایعه هست تا واقعیت . ولی شما اگر نگاه کنی بودجه نظامی روسیه 30 میلیارد دلار هست در صورتیکه برتانیا و و فرانسه بیشتر از روسیه بودجه نظامی دارند ولی همچنان روسیه دومین قدرت بزرگ جهان است . بنابراین نمی توان گفت که بودجه نظامی تمام حرف ارتش یک منطقه رو می زنه . ولی برای سرمایه گذاری ، تولید و سطح کمی تجهیزات بودجه نظامی بسیار بدرد می خوره ولی موقعی که داخلی تولید کنیم نه صرف خرید بشه . peace_sign عربستان الان بیشتر از ایران بودجه نظامی داره ولی اکثرا بودجهش رو صرف خرید می کنه .
  7. به نظر من رئیس جمهور جدید روسیه یعنی همین مدودوف بهتر از پوتین داره در مقابل امریکا و غرب ایستادگی می کنه و امریکا باید یکی باشه که یه تو دهنی محکمی بهش بزنه . در مورد روس ها هم حق با شما دوست عزیز Electrician هست . در طول تاریخ چند صد ساله ی ما روس ها خیلی به ما ظلم کردند و باید خیلی حواسمون جمع باشه . peace_sign
  8. نیروی هوایی اسرائیل یک نیروی بسیار قدرتمند هست . هم از لحاظ دار بودن به جنگنده و هواپیما های نظامی و هم از جهت سیستم ها و سامانه های ضد هوایی . اگرچه این سیستم ها و جنگنده ها اساسا بیشتر امریکایی هستند ولی باید به این امر اقرار کرد که واقعا سیستم های پیشرفته ای در دست اسرائیل وجود داره . البته نباید قدرت اسرائیل رو فقط در جنگ 33 روزه دید . بلکه در جنگ های فرامنطقه ای اسرائیل به دلیل دارا بودن به نیروی هوایی بسیار قوی و سامانه های بسیار پیشرفته و همچنین پشتیبانی امریکا حرف های زیادی برای گفتن داره و می شه گفت یک کلکسیون متنوع از جنگنده های امریکایی داره . طبق قانون فدرال ایالات متحده حق صادر کردن این جنگنده پنهانکار به کشور های دیگه نیست . البته به غیر از اسرائیل peace_sign ولی باید یادمون باشه که نیروی هوایی اسرائیل قدرتمند ترین نیروی هوایی خاورمیانه هست . البته منظورم از لحاظ کمی هست . نباید دشمن رو دست کم گرفت . پشتیبانی امریکا از اسرائیل 70 درصد کار رو می کنه . پشتیبانی امریکا برای اسرائیل خیلی مهمه :rose:
  9. خوب این هم از این . من نمی دونم چرا شما ها انقدر از روسیه بدتون می یاد . اگرچه تجهیزات نظامی رو با قیمت بالا می فروشه که البته حق داره ولی در این زمینه ها واقعا واکنش های خوبی از خودش نشون می ده peace_sign
  10. فکر نمی کنم این اطلاعات درست باشند . البته در مورد اف-18 م یشه گفت بله درست هستند ولی در مورد شفق یه خرده با اشکال مواجه هستیم چون اطلاعات دقیق در این باره موجود نیست . فکر نمی نکم قابلیت پنهانکاری شفق قابل مقایسه با اف-117 و مخصوصا اف-22 باشه . :rose: اطلاعات دقیق در مورد جنگنده شفق در دست نیست و باید گفت که در واقع شفق یک جت جنگنده اموزشی است . خوب برادر من اکثر خلبانان ایرانی که در هشت سال دفاع مقدس جنگیدند تحصیل کرده آمریکا بودند و توسط مستشاران و خلبانان حرفه ای آمریکایی آموزش دیدند . peace_sign ولی الان چنین چیزی نیست و نمی شه گفت که خلبانان کنونی همون دقت و ماهریت قبلی رو داشته باشند .
  11. این هواپیمای جنگی اولین هواپیمای نظامی ایران نبود . فکر کنم اولین هواپیما های جنگی رو در زمان رضا خان از آلمان خریدیدم که اولین هواپیما های جنگی ایران بودند . ولی اسمشون رو یادم نیست . یه چیزی تو مایع های کلسن بود . اگ راشتباه نکنم . درست یادم نیست .
  12. ساخت زیر دریایی مثل ساخت بادکنک نیست که به همین راحتی باشه . یک زیر دریایی در حالت معمولی ( البته این در مورد زیر دریایی های ایران هست بقیه رو نمی دونم ) در حدود 700 هزار لیتر آب می بلعه تا به زیر آب بره . تجهیزات ساخت یک زیر دریایی به این سادگی ها هم نیست . و مهم تر از همه نکنولوزژی ساخت ان . به هر حال این استاد دانشگاه در بعضی از موارد اشتباه کرده . این حر فها واقعا حرف های یک استاد دانشگاهه ؟؟ یک کشور در حال توسعه رو نباید با کشور هایی مثل امریکا و روسیه و فرانسه و انگلستان مقایسه کرد . چراکه بودج هنظامی که ما داریم در مقابل اون ها بسیار کم هست . در ضمن سرمایه گذاری ها در بخش جذب و تکنولوژی نظامی در کشور های صنعتی بسیار زیاده . ولی اونطوری ها هم انقدر ابتدایی نیست . روسیه و چین جزو کشور های پیشرفته هستند و همچنین قدرتمند جهان . تو که الان گفتی این ها ابتدایی هستند پس چطور هنوز در حال تولید آن هستند ؟؟؟؟ برای مقابله با این ناو ها ما با استفاده از موشک هایی مثل رعد و شهاب قادر به انهدام همه ی این ناو ها خواهیم بود . از زیر دریایی نیازی نیست که 100 درصد استفاده کنیم . موشک حوت . این موشک در حدود 40 تا 50 کیلومتر برد داره . و می تونه حتی از شناور ها ، زیر دریایی ها و زیر دریایی ها شلیک بشه . فقط نمی دونم می شه از شناور باور این موشک رو شلیک کرد یا نه ؟؟؟؟ اگر بشه که بسیار عالی خواهد بود . به تازگی هم موشک های جدیدید که فرمانده سپاه اعلام کرد به ناوگان موشکی دریایی ما اضافه شده که بردی معادل 300 کیلومتر داره . می شه گفت سلاح اصلی ما در خلیج فارس شناور های تندرو و موشک ها هستند . زیر دریایی و ناو های جنگی ما در مراحل و طبقه بندی های بعدی قرار می گیرند . peace_sign
  13. مطمئنا این چنین بوده . این گروهک می خواسته یک راه خوبی و جای مناسبی د رانقلاب و در دولت باز کنه و به قول خودمون هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیره peace_sign
  14. این گروه اساسا در بدو انقلاب و بعد از انقلاب بیش از پیش قوت گرفتند . البته یادمون نره که در اول این گروه کمک های زیادی به مردم انقلابی کردند و در همین تصرف سفارت آمریکا کمک های زیادی کردند . همچنین درگیری های زیادی رو سازمان مجاهدین برای رژیم شاهنشاهی به ارمغان اورد . که البته نباید کتمان کرد که همین گروه هم اکنون اعضای بسیار زیادی داره که نباید فراموش کرد که همه ی اون ها در عراق نیستند بلکه در آمریکا ، کانادا ، و مخصوصا فرانسه اقامت دارند . اقامتگاه اشرف که به قول خودشون شهر اشرف هست هم اکنون وضع زیاد جالبی نداره ولی بودجه و هزینه های خوبی از اعضا می گیره . ولی من در تعجبم که چگونه حتی از داخل ایران هم کمک های مالی به این گروهک تروریستی می شه peace_sign البته باید گفت که اعضای منافقین به نام های مختلف در ایران حضور دارند که البته من هم یکی از اون ها رو می شناسم . در کل باید گفت این گروه جنایات خیلی زیادی رو در حق ایران انجام داد از جمله بمب گذاری در شهر های ایران که فکر کنم تقریبا 300 بمب بود . و دیگری رساندن اطلاعات محرمانه ارتش و سپاه مخصوصا یگان های نیروی زمینی به رژیم بعثی عراق . و همچنین استفاده از دستگاه های مختلف برای استراق سمع در امواج رادیویی که بین رزمنده ها رد و بدل می شد . ولی در کل باید گفت که این گروه یکی از خیانتکار ترین گروهک هاست . مخصوصا از اون کاری که برای صدام و رژیم بعثی انجام دادند و به قتل رساندن شهروندان ایرانی در داخل خود ایران با استفاده از بمب گذاری های گسترده . البته باید گفت در اویل انقلاب هم نا امنی های زیادی رو بوجود اوردند .
  15. karkas

    بهترین فرصت برای ایران

    البته اسم ناو گورچکف بود که االبته ناو بسیار بزرگی نیست . peace_sign ولی با اینکه ما بالاترین قیمت رو دادیم ولی به دلیل فشار های خارجی روسیه به ما نفروخت .
  16. karkas

    بهترین فرصت برای ایران

    بابا " رو " رو برم . بعد از 20 سال که روسیه پاش تو ایران باز شده و با اینکه زیر فشار غربه این همه در زمینه های مختلف برق و گاز بهمون کمک می کنه . باز می گید . اون ضرب المثل انگلیسی که من به تازگی شنیدم واقعا داره کم کم جلوه می زنه ./ مطمئن باش دوست عزیز اگر روسیه نبود تا حالا بیشتر از این ها برامون قطعنامه تصویب می کردند . مطمئن باش که در خیلی از مسائل نظامی کارشناسان روسی در دستیابی هر چه زود تر تکنولوژی ساخت خیلی از تجهیزات بهمون کمک کردند . توی این وضع که زیر فشار غرب و آمریکا است باز هم کارشناسان و مهندسین روسی در ایران مشغول هستند . نه نفتمون رو بردند نه گازمونو . peace_sign درسته که روس ها در خیلی از موارد نامردی می کنند ولی مطمئن باشید اگر همین سیستم های تور ام 1 رو با چند برابر قیمت فروختند دلیلش بر فشار های خارجی بوده . می دونید چرا ؟؟؟ تسلیحاتی که ایران می خره از روسیه در عوضش روسیه زیر فشار قرار می گیره و شما خودتون بسنجین ببینید آیا می ارزه با این فشار ها روسیه بیاد یک همچین سیستم هایی رو با خود قیمت بفرشه . البته که نه . در واقع فروش اون تسلیحات با اون قیمت برای روسیه به صرفه نیست . و در واقع یکی از عیب های روسیه در این است . ولی از لحاظ دادن قطعات و فرستادن مهندسین به نیروگاه های برق و گاز کشور کوتاهی نکردند . در مواردی دیگر هم روس ها نامردی کردند برای مثال ساخت همین نیروگاه بوشهر که صد ساله هنوز تمومش نکردند . البته من در خبرها شنیدم گفتند تا یک سال دیگه . ولی باید گفت که در این امر هم باز همش به دلیل فشار های خارجی بوده . یک مثال دیگه . اگر یادتون باشه قرار بود در یک مناشقه بین ایران ، چین ، و هند یک ناو هواپیما بر از روسیه خریداری بشه که گفته شد ایران بالا ترین قیمت رو گفت ولی روس ها به دلیل فشار های خارجی این ناوهواپیما بر رو به ایران نفروختند . من نمی گم روس ها خیلی خوب هستند و عالی هستند و ... ولی می گم یه خرده انصاف به خرج بدیم روس ها هم کمی کمک بهمون کردند توی این وضع تحریم ها و ... :rose:
  17. رئیس جمهور با اشاره به پیشرفت جمهوری اسلامی ایران در عرصه هوافضا از پرتاب اولین ماهواره مخابراتی و سنجش از راه دور ایرانی به فضا در آینده ای نزدیک خبر داد. به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به استان مرکزی دکتر محمود احمدی نژاد که آغاز سیزدهمین سفر استانی خود از دور دوم سفرهای استانی در جمع مردم اراک در ورزشگاه شهدای پنجم مرداد اراک سخن می گفت با بیان این مطلب به دستیابی جمهوری اسلامی ایران به فناوری پرتاب ماهواره اشاره کرد و گفت : جمهوری اسلامی ایران امروز بعد از گذشت 30 سال تحریم توانسته است به فناوری کامل پرتاب ماهواره به فضا دست یابد آن هم بدون اینکه قطعه ای از قطعات آن ماهواره و موشک وارداتی باشد. وی افزود : امروز جمهوری اسلامی ایران در حالی ماهواره را به فضا فرستاده است که ساخت فناوری موشک و همچنین خود ماهواره کاملا توسط دانشمندان ایرانی صورت گرفته است. دکتر محمود احمدی نژاد ادامه داد: ایران امروز به همت متخصصان جوان خود مخابرات پیشرفته هدایت ماهواره و موشک را به طور کامل در اختیار دارد و می تواند پیامهای ماهواره را دریافت کند. رئیس شورای عالی امینت ملی تصریح کرد: بنده در این شرایط به بدخواهان نظام جمهوری اسلامی ایران می گویم که ملت ایران پیشرفته ترین تجهیزات زمینی مرتبط با ارسال ماهواره به فضا را در اختیار دارد. رئیس قوه مجریه در خصوص موشک حامل ماهواره نیز گفت : پرتاب ماهواره نیازمند موشک پیشرفته است. موشک حامل ماهواره ایران نیز از دو قسمت تشکیل شده است، قسمت اولیه و قسمت دوم که حامل ماهواره است. دکتر احمدی نژاد گفت : موشک اولیه 25 تن وزن دارد . این موشک این قدرت را دارد تا ماهواره را تا 250 کیلومتر به بالا ببرد آن هم با سرعت 2500 متر در ثانیه. رئیس جمهور به موشک دوم ماهواره سفیر امید اشاره کرد و گفت : در این موشک ما تجهیزات فنی پیچیده ای داریم که در ابتدا باعث جدایی از موشک اولی می شود و سرعت ماهواره را به 8 هزار متر در ثانیه می رساند که این سرعت جزو بالاترین سرعت هاست ولی با این حال بنده این خبر را هم می دهم که جوانان ما موشک حامل ماهواره ای را در اختیار دارند و به زودی از آن استفاده خواهند کرد. احمدی نژاد در ابتدای سخنان خود همچنین گفت امروز مردم ایران پرچمدار خداپرستی، عدالت، آزادی، کرامت برای همه ملتهاست . پس باید دست به دست هم دهیم تا در ایران جامعه ای نمونه برپا کنیم و کشوری مرفه، پیشرفته، آباد در کمال صلح و برادری و ایمان و پاکی داشته باشیم. وی توکل بر خدا، همبستگی و وحدت، کار و تلاش مجاهدت و استفاده از علم و فناوری را در موضوعات مختلف از زمینه هایی خواند که باعث پیشرفت نظام جمهوری اسلامی ایران می شود. رئیس جمهور گفت: امروز هر کشوری که می خواهد حرف جدیدی بزند در عرصه هوافضا، بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی سرمایه گذاری می کند. احمدی نژاد تصریح کرد : آن اتفاقی که در شب میلاد حضرت موعود(عج) افتاد قدم نهادن ملت ایران در فضا بود، در حالی که کشورهای مخالف پیشرفت ما انتظار داشتند که بعد از 30 سال تحریم ما نتوانیم به پیشرفت و اقتدار دست یابیم. رئیس جمهور تاکید کرد : دشمنان هر قدمی که در مسیر تحریم ما بردارند باید بدانند که ملت ایران مصمم تر از گذشته به سمت قله های پیشرفت حرکت خواهد کرد. وی گفت: امروز جمهوری اسلامی ایران اهل تعامل و گفتگو و همکاری با تمامی کشورهای جهان است ولی کشورهای مخالف پیشرفت ایران باید بدانند اگر بخواهند با تحریم جلوی ملت ایران را بگیرند سخت در اشتباه هستند زیرا ملت ایران نشان داد با دست خالی می توان به پیچیده ترین فناوری جهان دست پیدا کرد. http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=737163
  18. karkas

    همه چيز درباره ولاديمير پوتين

    خیلی ممنون . بسیار جالب بود و عالی و دستت درد نکنه خسته نباشی peace_sign یک چیز در مورد ولادیمر پوتین اضافه کنم . ولادیمر پوتین قادر هست به تنهایی قطار ، زیر دریایی هسته ای ، کامیون های سنگین ، و هواپیما را هدایت کند . در واقع می شه گفت که سابقه و تجربه های خوبی در عرصه نظامی روسیه داشته . سینا جان می شه لطف کنی اون عکس مربوط به بوش رو ورداری :lol: آخه برادر ............ به هر حال باید گفت رابطه ی بین روسیه و ایران هم در زمان حکومت ولادیمر پوتین به نحو خوبی بود . :rose:
  19. karkas

    ایا میدانید !؟

    مطلب بسیار جالبی بود . خسته نباشید . ممنون :| یک چیز کوچیک من به این مسئله اضافه کنم . نانک تی-34 هنوز هم در نیروی زمینی ارتش روسیه مورد استفاده قرار می گیره البته با نام تی-90 که یک نمونه ارتقاع یافته و بهینه سازی شده و از لحاظ سیستم ها و تجهیزات به روز شده اند .
  20. اتفاقا آقا سعید اشتباه نکنید . این مطلب به چندین بخش تقسیم شده . و هر بخش یک داستان مختلف و جالب رو داره و هیچ دوم از داستان ها به هم مرطبت نیسند . و می شه به عنوان یک حکایت هر روز یکیش رو خوند . واقعا مطلب بسیار جالبی بود که خیلی زیاد بودند ولی من گلچینش رو برای شما دوستان گذاشتم .
  21. سرهنگ بهزاد معزي خلبان مخصوص شاه بوده كه در بيشتر پرواز ها و مسافرت هاي شاه خلبان هواپيماي اختصاصي شاه بوده است . او خلبان همان هواپيمايي بود كه در روز 26 دي 1357 شاه از ايران خارج شد . او بعد از اين جريان هواپيما را به ايران باز گرداند . ولي چند سال بعد بني صدر و مسعود رجوي را با هواپيماي ديگري از ايران فراري داد . پروازهاي شاهانه پروازهايي كه با شاه و خاندان سلطنتي داشته‌ام هركدام خاطره‌يي برايم باقي گذاشته‌اند. خاطره‌يي كه شناختي عميقتر از نحوة زندگي و منش و رفتار كساني به‌من داد كه ساليان سال برميهنم حكومت مي‌كردند. اين شناخت، هم از خود شاه بود و هم اطرافيانش. زيرا واقعيت اين بود كه عده‌يي از قبل شاه و سيستمش چنان روابط و مناسباتي برقرار كرده‌بودند كه به‌راستي هيچ خدايي را بنده نبودند. و البته حالا بعد از ساليان گذر ايام به‌خوبي مي‌فهمم كه‌اين دو مقوله به‌هيچ وجه منفك از هم نيستند. نتيجة جبري چنان ديكتاتوري و خودمحوري غيرقابل باوري پرورش همان اطرافيان متملق، پرتوقع، و فاسدي بود كه ديگران را بندة خود مي‌پنداشتند و به‌هيچ قانوني پاي بند نبودند. ابتدا يكي دو نمونه‌از برخورد اطرافيان شاه را مي‌گويم تا حرفم بهتر درك شود. 1)با خانم رئيس تشريفات يك بار با شاه به‌آمريكا پرواز كرديم. من كاپيتان پرواز بودم. در ميان همراهان شاه آقايي بود به‌نام حسين دانشور. در حين پرواز، ميهماندار از اينترفون به‌من گفت كاپيتان اين آقاي حسين دانشور مثل اين‌كه ناراحتي دارد. گفتم چه مي‌گويد؟ گفت به‌من مي‌گويد آب «ايوين» برايش ببرم. به‌او گفته‌ام در هواپيما آب ايوين نداريم. 5دقيقه بعد باز دوباره زنگ زده آب ايوين خواسته، گفته‌ام نداريم. سه بار اين كار را تكرار كرده‌است. بعد هم هي مي‌خندد مي‌گويد برو بگرد، شايد پيدا بشود! به‌ميهماندار گفتم به‌كارش ادامه دهد و خودم قضيه را پيگيري كردم. هواپيما روي خلبان اتوماتيك بود. به‌خلبان دو گفتم من چند دقيقه بعد مي‌آيم. بلند شدم رفتم به‌دانشور گفتم آقاي دانشور آب ايوين در هواپيما نداريم. سه بار به‌فارسي به‌شما گفته‌اند! متوجه مي‌شويد؟ يك نگاهي كرد و دستپاچه گفت چرا مزاحم شما شده‌اند؟ گفتم مثل اين كه فارسي متوجه نمي‌شويد. من آمده‌ام بگويم لطفاً بگذاريد خدمة هواپيما كار خودشان را بكنند. گفت من قصدي نداشتم. من هم جوابش را ندادم و برگشتم رفتيم فرودگاه «ويليامز برگ» بود نشستيم. مسافران پياده شدند و رفتند. در ميان همراهان خانمي‌بود به‌نام لاشايي كه‌از رؤساي تشريفات بود. بعدها فهميدم او خواهر كوروش لاشايي بوده. كوروش را از دوران دبيرستان البرز كه همكلاس بوديم با آن چهرة سياه سوخته و بلوچي‌اش مي‌شناختم. خواهرش هم مثل خودش بود. به‌هرحال وقتي مسافران پياده شدند خانم لاشايي از مسافران آخر بود. وقتي من پياده شدم ديدم او با دو سه تا ساك آن‌جا ايستاده. به‌من گفت: «اينها را برداريد بياوريد!». من كه‌انتظار چنين برخوردي را نداشتم به‌او گفتم لطفاً خودتان برداريد ببريد! يك نگاه تندي به‌من كرد و گفت: «من لاشايي هستم رئيس تشريفات سلطنتي!». نمي‌دانم راست يا دروغ مي‌گفت ولي به‌هرحال من هم جواب دادم: «من هم معزي هستم! خلبان نيروي هوايي. خيلي خوشوقتم!». يك نگاهي به‌من كرد و چيز ديگري نگفت. چند قدم آن طرفتر چند نفر از پرسنل نيروي هوايي ايستاده بودند. خانم لاشايي دو نفر از آنها را صدا كرد و به‌آنها امر كرد: «اين ساكهاي من را برداريد بياوريد!». آنها كه متوجه من شده بودند به‌من نگاه كردند. من گفتم: «خانم لاشايي اينها باربر شما نيستند! اينها خدمة هواپيما هستند! لطفاً خودتان ساكتان را برداريد ببريد!». يك نگاه تندي به‌من كرد و گفت: «باشد! بعد نشانتان خواهم داد!». گفتم هرچه دلتان خواست بگوييد. باعصبانيت ساكش را برداشت و رفت. البته بعدي هم وجود نداشت كه به‌ما چيزي بگويند. هزينة مشروبات الكلي يك پرواز عده‌يي هم در پوش شاه و دربار به‌چنان دزديهاي سرسام آوري دست زده بودند كه دود از سر آدم بلند مي‌شد. براي نمونه يك روز يك نفر از طرف ايران‌اير به‌دفتر من در گردان707 آمد. مقداري كاغذ دستش بود. گفت من از قسمت «كترينگ ايران‌اير».(قسمت مواد غذايي هواپيما) آمده‌ام. دستور داده‌اند از اين به‌بعد صورت حسابهاي پروازهاي سلطنتي را شما امضا كنيد تا ما بتوانيم پولش را بگيريم. گفتم به‌من چيزي نگفته‌اند. گفت اين دستور را به‌ما داده‌اند. كاغذهايش را گرفتم. ديدم صورتحساب يك پرواز بود كه فرح به‌نوشهر پرواز داشته‌است. اين پرواز حدود 20دقيقه‌است كه از اين 20دقيقه 5-6 دقيقه براي باز و بستن كمربندها هنگام برخاستن و همين مدت هنگام نشستن وقت مي‌گيرد. يعني كل آن 10 دقيقه پرواز است. در صورت حساب مخارج نوشته شده بود: 60هزار تومان مشروبات الكلي. اين مبلغ در آن زمان خيلي بود. برداشتم زير نامه نوشتم: «مگر شهبانو الكلي هستند كه براي يك پرواز 20دقيقه‌يي 60هزار تومان مشروب الكلي مصرف مي‌كنند؟». كاغذ را گذاشتم جلوش و گفتم من امضا نمي‌كنم. طرف تا ديد چه نوشته‌ام رنگش پريد. گفت اين چيست نوشته‌اي؟ گفتم مگر دروغ نوشته‌ام؟ 20دقيقه پرواز است كه شما فقط 10دقيقه‌اش مي‌توانسته‌ايد سرو كنيد. چه جوري 60هزار تومان مشروب الكلي خورده‌اند؟ گفت آخر يكبار در پرواز علياحضرت شراب سفيد خواستند كه ما نداشتيم. از آن به‌بعد به‌ما دستور دادند هر وقت ايشان پرواز دارند انواع مشروبات در هواپيما باشد تا اگر خواستند داشته باشيم. گفتم باشد ولي باز هم جواب من را ندادي. ايشان همة آن مشروبات را خوردند؟ گفت نه. گفتم پس كجاست آن مشروبات؟ در حالي كه شما همين مقدار را براي بازگشت هم حساب خواهيد كرد.گفت من چه‌كار كنم؟ گفتم نمي‌دانم. رفت پيش سرلشگر اميرفضلي. او به‌من تلفن كرد كه معزي اين چيست نوشته‌اي؟ گفتم من كه نمي‌توانم هرچه نوشته‌اند را امضا كنم. گفت گفته‌اند شما امضا كني! به‌من گفته بودند يادم رفته بود به‌تو بگويم! ديدم بدجوري رندي مي‌كند. آقايان مي‌خواستند با امضاي من دزدي خودشان را بكنند. گفتم نمي‌توانم! اگر شما مي‌خواهيد خودتان امضا كنيد. عصباني شد و گفت خودم يك كاريش مي‌كنم.همان بود كه براي بار اول و آخر اين نوع صورتحساب را ديدم. از آن به‌بعد ديگر هيچ صورت حسابي را براي من نياوردند. ظاهراًَ خودشان با هم كنار آمده بودند. دعوای شاه با پسرش رضا اما خود شاه هم طرفه‌يي بود ديدني و شناختني. كسي كه‌از فرط قدرت پرستي حتي تحمل فرزند خودش را هم نداشت. فرزندي كه مثلاً قرار بود بعد از خود او شاه شود! شاه قرار بود به‌شيراز برود. در ضمن وليعهد هم مي‌خواست براي كار ديگري برود شيراز. هواپيماي وليعهد چند دقيقه زودتر از ما پروازكرد. معرف پروازي كه خانوادة سلطنتي در آن بود «بلو فلايت» يعني «پرواز آبي» بود. نزديكيهاي شيراز هواپيماي او گزارش كرد «100كيلومتري خارج شيراز». شيراز به‌او دستورات لازم را داد و من پشت سرش صدا كردم گفتم: «بلو فلايت 150كيلومتري». شيراز جواب داد: «شما بلو فلايت شماره دو هستيد. چون هواپيمايي كه جلوي شماست بلو فلايت يك است شما مي‌شويد دو». بلندگوهاي داخل كابين روشن بود. شاه مكالمات با شيراز را كه شنيد انگشت سبابه‌اش را تكان داد و گفت: «بهش بگو ما شمارة يك هستيم!». من گفتم: «آن هواپيما از ما جلوتر است. آن شمارة يك است». گفت: «نه! بهش بگو ما شماره يك هستيم». به‌شيراز گفتم: «من بلو فلايت 150كيلومتري هستم. گفتند كه ما شمارة يك هستيم». اپراتور برج گفت: «شنيدم! شما شماره يك هستيد!». بعد روي همان كانال به‌بلو فلايت جلو گفتم: «بلو فلايت شنيدي؟». گفت: «بله ولي آخر ما جلوتريم» گفتم: «ببين! گفتند كه ما شمارة يك هستيم! گرفتي؟» گفت: «بله! بله!». و بعد به‌شيراز گفت: «ما كه نزديك شما هستيم بلو فلايت دو هستيم». اشتباه و خودخواهی شاه در سفر در يك پرواز شاه را به‌مشهد مي‌برديم. در مسيرمان سبزوار سمت چپ قرار دارد. يعني وسط كوير يك دايرة بزرگ سبز رنگ است به‌نام سبزوار. شاه‌از من پرسيد اين‌جا كجاست؟ گفتم سبزوار. گفت نخير نيشابور است. گفتم نخير سبزوار است. گفت من مي‌گويم سبزوار است. راديو سبزوار را گرفتم عقربه‌ ‌به‌سمت بال چپ سبزوار نشان داد. گفتم ببينيد اين بال چپ هواپيماست و اين هم سبزوار است. گفت من مي‌گويم نيشابور است. نقشه را در آوردم نشانش دادم و گفتم ببينيد ما الان اين نقطه هستيم. اين‌جا سبزوار است. دو مرتبه‌‌گفت من مي‌گويم نيشابور است. نقشه را تا كردم و گذاشتم كنار. دو سه دقيقة بعد پرسيد اين‌جا كجا بود؟ گفتم هرجا كه شما بفرماييد. گفت يعني چه؟ گفتم يعني هرجا كه شما بفرماييد، همان‌جاست! چيز ديگري نگفت. اخمي‌كرد و رفت. مقداري گذشت و به‌نيشابور رسيديم كه پاي كوههاي بينالود است. من عمداً گرفتم دست راست. مي‌خواستم از روي ارتفاعات رد نشويم كه هواپيما تكان بخورد. شهر نيشابور را ديديم. اين بار نشان دادم و گفتم در ضمن اين شهر نيشابور است. يك نگاه بسيار تند و اخم‌آلودي كرد اما چيزي نگفت. من باز هم يك مقدار پررويي كردم و به‌مشهد گفتم: «ما داريم از سمت چپ نيشابور رد مي‌شويم، مي‌آييم براي نشستن» بعد هم مشخصات باد و فشار را دادم. شاه به‌قدري عصباني شده بود كه تا موقع نشستن حتي يك كلمه صحبت نكرد. بعد هم با يك اخم ديگر در را باز كرد و رفت بيرون. هواي باراني و مشكل اطرافيان شاه مناسباتي براي خود ايجاد كرده بود كه بسياري از نزديكترين اطرافيانش هم نمي‌توانستند مشكلات و مسائل واقعي خودشان را با او درميان بگذارند. من نمونه‌يي داشتم كه حتي فرح نيز جرأت گفتن يك مشكل جدي را با او نداشت. شاه در پروازها اغلب به‌داخل كابين مي‌آمد و در برخاستن و نشستن هواپيما دخالت مي‌كرد. خودش يك نوع ژست بود. ما هم چيزي نمي‌توانستيم بگوييم. اما من بدون اين‌كه به‌رويش بياورم هميشه كنار دستش مي‌نشستم و هواي كار را داشتم. جاهايي كه خطرناك بود ناچار به‌دخالت بودم. مثلاً 2-3سال قبل ازانقلاب شاه را دعوت كرده‌بودند به‌لهستان. موقع بلندشدن از مهرآباد هوا خوب بود شاه به‌كابين آمد و پرواز كرديم. نزديك لهستان هوا را گرفتيم هوا ابري بود. پيش‌بيني هوا را غلط داده‌بودند. برج به‌من گفت مي‌خواهند هواپيمايتان را اسكورت كنند. ولي چون ابري است هواپيماها نزديك نمي‌شوند. لطفاً به‌مسافرتان بگوييد. گفتم بسيار خوب. آن موقع سپبهبد نادر جهانباني چون به‌زبان روسي آشنا بود در ميان همراهان شاه در هواپيما بود. صدايش كردم گفتم تيمسار اسكورت نمي‌تواند بيايد نزديك چون هوا ابري است. گفت چشم. رفت گفت و آمد. يك كم كه نزديكتر شديم جهانباني كه توي كابين بود پرسيد هوا چطور است؟ گفتم هنوز نگرفته‌ام. الان مي‌گيرم. هواي فرودگاه ورشو را گرفتم گفت بارندگي بسيار شديد و ديد براي نشستن 200متر است. هوا را گرفتم و نوشتم و دادم به‌جهانباني. گفتم لطفاً اين را بدهيد به‌ايشان بگوييد هوا اين‌طوري است. البته ما بنزين كافي داريم. اگر نتوانيم مي‌رويم جاي ديگر. ولي چون مسافرت رسمي‌است سعي مي‌كنيم همين‌جا بنشينيم. و خطاب به‌جهانباني اضافه كردم و لطفاً به‌ايشان بگوييد كه براي نشستن خودشان نيايند. چون ديد 200متر است و خيلي حساس است و بايد خلبان حرفه‌اي بنشيند. جهانباني گفت آن را كه نمي‌توانم بگويم. بگذار ببينم چه مي‌توانم بكنم؟ رفت عقب. چند دقيقه گذشت جهانباني با قيافة ناراحت بازگشت. پرسيدم چي شد تيمسار؟ گفتيد؟ گفت من كه جرأت ندارم بگويم. رفتم پيش فرح. به‌او گفتم خلبان مي‌گويد ديد 200متر است با بارندگي شديد بگوييد بهشان كه براي نشستن نيايند. فرح گفت من چنين جرأتي ندارم كه به‌شاه‌ اين را بگويم كه نيايد. جهانباني گفته بود خلبان مي‌گويد خطرناك است. فرح جواب داده بود خطرناك چيست؟ اگر الان اين دستور بدهد وليعهد كشته شود من حق گفتن نه را ندارم. جهانباني پرسيد حالا چه‌كار مي‌كني؟ من كمربندم را كه بسته بودم باز كردم. كاغذ‌ها را از دستش گرفتم و گفتم كاري ندارد ايشان كه نمي‌تواند بگويد. شما هم كه نمي‌توانيد بگوييد. بگذاريد خودم مي‌روم مي‌گويم. من خودم بلدم حرف بزنم. جهانباني دستپاچه شد. گفت نه نه ديده‌ام تو تند حرف مي‌زني. گفتم نه براي من هيچ مسأله‌يي نيست. مي‌روم، مي‌گويم ديد طوري است كه شما نمي‌توانيد بنشينيد. جهانباني گفت تو مي‌گويي نمي‌تواني بنشيني؟ گفتم آره خوب نمي‌تواند بنشيند. ديد 200متر خلبان حرفه‌يي مي‌خواهد. گفت نه تو بنشين بگذار ببينم چه‌كار مي‌توانم بكنم؟ رفت و 7-8 دقيقه بعد برگشت. اين بار با قيافه‌يي خندان و خيلي خوشحال گفت حل شد! حل شد! گفتم چي شد؟ گفت من دو مرتبه‌‌ رفتم پهلوي علياحضرت گفتم اين خلبان مي‌خواهد خودش بيايد بگويد. اين هم تند حرف مي‌زند. فرح هم دستپاچه شده و گفته بود پس چه‌كار كنيم؟ با سر و صداي آنها شاه ديده بود يك كاغذي دست جهانباني است و اين دو تا دارند جر و بحث مي‌كنند. گفته بود چه خبر است؟ فرح گفته بود جهانباني به‌شما خواهد گفت. جهانباني هم گفته بود بارندگي خيلي شديد است و ديد 200متر است خلاصه خلبان مي‌گويد: جهانباني مي‌گفت ديگر ادامه ندادم. شاه فهميده بود. يك لبخندي زده گفته بود اشكالي ندارد به‌خلبان بگوييد من نمي‌آيم خودش بنشيند. خوشحالي جهانباني ازاين نظر بود كه‌اين ماجرا كه في‌الواقع اصلاً ماجرايي هم نبود و تبديل به‌يك مشكل شده بود. حل شده‌است!. من چنان بهت زده به‌او نگاه كردم كه دوباره پرسيد گرفتي چي گفتم؟ گفتم بله تيمسار. ديد 200متر بود و عادي است كه‌ايشان نتوانند بنشينند! جهانباني خنديد و گفت ديگرهيچي نگو! گفتم چشم! با خلبان صفري نشستيم. واقعاً ديد كم بود. طوري كه تا وقتي نشستيم باند را نديديم. وقتي از باند خارج شديم به‌جهانباني گفتم بهشان بگوييد اگر حالا مي‌خواهند بيايند روي صندلي بنشنينند. جهانباني يك نگاهي به‌من كرد و گفت از اين حرفها نزن! گفتم تيمسار منظور اين بود كه جلو اين رئيس‌جمهور لهستان بگويند خلبان هستند. گفت نگو! اين چيزها را نگو! خلبانی اقای شاه در هواپیما شاه خلباني عادي بود. من هميشه به‌عنوان يك معلم كنار دستش مي‌نشستم. اما او در بيشتر موارد گوش به‌حرف كسي نمي‌داد و مسأله‌ايجاد مي‌كرد. يكبار با او به‌يكي از شهرها رفته بوديم. هنگام بازگشت به‌او گفتم لطفاً بعد از نشستن از ترمزها استفاده نكنيد. از «ري ورس موتور» (ترمز موتور) استفاده كنيد. گفت چرا؟ گفتم براي اين كه ترمز تند است و هواپيما يك دفعه مي‌ايستد و در نتيجه تمام ظرفها را مي‌شكند. شاه فقط گفت «نچ» و گذشت. آمديم. در فرودگاه مهرآباد شاه سوار شد و به‌شدت ترمز كرد. از آن پشت سر و صدايي آمد و ما از باند رفتيم بيرون. مهماندار كه خانم منيري بود نمي‌دانست شاه‌اين كار را انجام داده‌است. فكر كرد من ترمز كرده‌ام. با اعتراض گفت كاپيتان تمام ظرفها شكسته شدند! من به‌شاه گفتم: «عرض كردم خدمتتان!».با عجله گفت نه من ترمز نكرده‌ام! من كه‌هاج و واج مانده بودم هيچ نگفتم و سكوت كردم. تعجب از راحت حرف زدن! )قرار شد با شاه به‌روماني برويم. در اين سفر سپهبد نادر جهانباني هم به‌علت آشنايي با زبان روسي در هواپيما بود. برق خارجي هواپيما را روشن كردند. هواپيما روشن شد، اما وقتي برق را قطع كردند و من علامت دادم تا آن را دور ببرند چرخ‌هايش قفل كرد. حركت 5-6دقيقه به‌عقب افتاد. در همين موقع ربيعي آمد بالا احترام گذاشت و به‌شاه گفت: «جان نثار به‌شرف عرض همايوني مي‌رساند ...». شاه دستش را بلند كرد و گفت نمي‌خواهد حرف بزني. بعد، از من پرسيد جريان چيست؟ گفتم برق خارجي وصل كرده‌اند به‌هواپيما. حالا چرخ‌هايش قفل كرده. گفت حالا بايد چه‌كار كرد؟ گفتم الان بايد يك پوشكار از عقب بيايد (با دستم هم اشاره كردم چه‌گونه) بكشد و ببردش آن طرف. گفت فهميدم. به‌ربيعي گفت برو. ربيعي هم يك نگاهي به‌من كرد و رفت پايين. رفتيم سر باند بلند شديم. شاه طبق معمول بعد از بلند شدن هواپيما مي‌رفت عقب مي‌نشست. جهانباني گفت معزي تو اعليحضرت را قبلاً مي‌شناختي؟ گفتم يعني چي؟ خوب ايشان اعليحضرت هستند. گفت يعني در دربار با ايشان رفت و آمد داري؟ گفتم من اصلاً جاي دربار را بلد نيستم كجاست؟ گفت آخر خيلي راحت با ايشان صحبت مي‌كني. گفتم نمي‌فهمم! گفت خيلي راحت حرف مي‌زني. بعد از مكث كوتاهي گفت يعني مي‌خواستم بگويم همين خيلي خوب است هميشه همين طور باش! مناسباتي كه شاه در حول و حوش خودش به‌وجود آورده بود مرا حيرت زده مي‌كرد. اين اندازه تعجب تيمساري، مثل جهانباني، از يك برخورد سادة من بيانگر خيلي چيزهاي ديگر بود. يك سؤال بي پاسخ هميشه شنيده بودم كه‌اطرافيان شاه به‌او بسيار دروغ مي‌گويند. مي‌دانستم كه براي دزديهاي خودشان اين كار را انجام مي‌دهند. من خود شاهد چند مورد بوده‌ام كه‌اين مسأله سؤال ذهني خود شاه هم بوده‌است. در يك پرواز اتفاقي افتاد كه شاه از خود من سؤال كرد چرا به‌او دروغ مي‌گويند؟ قضيه‌اين بود كه طوفانيان تعدادي هواپيماي دست دوم جامبو را خريده بود. در پروازي كه داشتيم شاه با فخر و خوشحالي گفت هواپيماهاي جامبو هم كه رسيد!. خوب است. نو هستند و چند سالي كار مي‌كنند. ديدم روي نو بودن آنها تأكيد دارد در حالي كه نو نبودند. گفتم نو نيستند. هركدامشان به‌طور‌ متوسط 20تا 25هزار ساعت پرواز دارند. گفت نو هستند. گفتم به‌عرضتان رساندم كه نو نيستند. آيا منظورتان اين است كه رنگشان نو است؟ گفت به‌من گفته‌اند نو هستند. گفتم شما دستور بدهيد فرم ثبت پرواز هواپيما را بياورند تا ببينيد چه‌قدر پرواز داشته‌اند؟ هيچ‌كدامشان نو نيستند. قيافة شاه به‌شدت درهم رفت و گفت چرا اين قدر به‌من دروغ مي‌گويند؟ گفتم نمي‌دانم و رويم را برگرداندم. دوباره با صداي آهسته‌تري گفت چرا به‌من دروغ مي‌گويند؟ 9)در يك مورد ديگر دربارة هلي‌كوپترهاي«سيكورسكي» بود. پروازي به‌نوشهر داشتيم. شاه‌ آمد سوار شود دو تا از اين هلي‌كوپترها را ديد. آنها را در پاركينگ نيروي هوايي پارك كرده بودند. گفت 6تا از اين هلي‌كوپترها آمده‌است. گفتم 6تا نيامده 2تا آمده. گفت نه 6تا آمده. گفتم 2تا آمده و آنها هم آن‌جا هستند. و با دست نشانشان دادم. باز شاه‌ اخمهايش رفت توي هم و گفت چرا اين قدر به‌من دروغ مي‌گويند؟ گفتم من اطلاعي ندارم و قضيه گذشت. 10)يك مورد ديگر كه برايم بسيار جالب بود سال1357 بود. هنگامي‌كه شاه مي‌خواست ايران را ترك و به‌مصر برود. وقتي هواپيما حركت كرد موقع تاكسي كردن رسيديم جلو هواپيماهاي ايران‌اير. آن موقع. ايران‌اير اعتصاب بود و همه هواپيماهايش روي زمين بودند. شاه برگشت به‌من گفت اينها مگر پرواز ندارند؟ من با تعجب نگاهش كردم و به‌جاي جواب مكث كردم. گفت گفتم مگر اينها امروز پرواز ندارند؟ گفتم پرواز؟ اينها الان يك ماه‌ است كه در ‌اعتصاب هستند و يك دانه از اينها نمي‌پرد. تازه بچه‌هاي نيروي هوايي آمده‌اند روپوشهاي موتورشان را گذاشته‌اند. چون موتورها هركدام دو ميليون دلار است و پرنده‌ها رفته‌اند در موتورها تخم گذاشته‌اند. بعد همين طوري كه رد مي‌شديم شاه با تعجب گفت: «خيلي عجيب است!» سه چهار بار پشت سرهم گفت خيلي عجيب است! من از داستان بي خبر بودم كه چه چيز عجيب است. به‌هرحال قضيه گذشت و ما پرواز را شروع كرديم. يكي از محافظين ويژه‌اش كه در كابين نشسته بود آمد پيش من و گفت كاشكي شما 6ماه زودتر پهلوي اعليحضرت بوديد! او به‌اين روز نمي‌افتاد. گفتم ممكن است ايشان به‌اين روز نمي‌افتاد ولي من حتماً (با دست گردنم را به‌علامت بريدن گردن نشان دادم) به‌يك روزي مي‌افتادم. گفت مي‌داني چرا اين قدر به‌شما گفت عجيب است؟ گفتم نه گفت من خودم مأمور پشت در اتاقش بودم. رئيس هواپيمايي ملي سرلشگر اميرفضلي با تيمسار مقدم رئيس ساواك آمدند آن‌جا. با هم صحبت كردند و قرار گذاشتند كه به‌شرف عرض مي‌رسانيم 20درصد از خلبانها اعتصاب كرده‌اند و پروازهاي ايران‌اير 20درصد انجام نمي‌شود. اميرفضلي گفت من هم همين را مي‌گويم! بعد رفتند به‌شاه همان را گفتند. محافظي كه با من صحبت مي‌كرد گفت اين دو تا مادر «....» اين كار را كردند. من گفتم مگر مي‌شود يك همچي دروغي گفت؟ يك ماه‌است كه‌اين هواپيماها نمي‌پرند! گفت يكي‌شان رفت داخل و گفت 20درصد اعتصاب كرده‌اند. بعد كه آمد بيرون به‌آن يكي گفت تيمسار همان 20درصد شد! دفعه دوم آن يكي رفت داخل همان را گفت. يكي از سؤالات ذهني هميشگي من اين بود كه چرا شاه در برابر اين دروغها عكس‌العملي نشان نمي‌دهد. در ابتدا فكر مي‌كردم رطب خورده منع رطب چون كند؟ اما بعدها به‌برداشتي رسيدم كه‌البته مغاير با برداشت اولم نيست. اما فكر مي‌كنم عميق تر است. فكر مي‌كنم يك ديكتاتور قبل از هرچيز خود را از دوستان و پيرامون خود جدا مي‌كند. يعني كه خود ديكتاتور اولين قرباني زبون ديكتاتوري است. هرچند كه به‌ظاهر ژست قدر قدرتي بگيرد. سرلشگر فريدون (طه) سنجري سرلشگر سنجري معاون عملياتي ستاد نيروي هوايي بود. اسم اصلي‌اش «طه» بود اما آن‌را عوض كرده و گذاشته بود فريدون. در زماني كه با مستشاران آمريكايي در گردان707 كار مي‌كردم يك روز من را به‌دفترش احضار كرد. رفتم و دفترش گفت منتظرت است! در زدم رفتم داخل و احترام گذاشتم. مشغول خواندن چيزي بود. بدون اين كه سرش را از روي كاغذ بردارد جواب سلامم را داد و به‌كار خود ادامه داد. چند دقيقه گذشت ديدم خبري نيست. گفتم تيمسار مي‌بخشيد مثل اين كه بد موقعي آمدم. و در را باز كردم تا بروم. سرش را بلند كرد و با لحني تصنعي گفت‌ ها! بله! بله! كاري داشتيد؟ گفتم من كاري نداشتم شما با من كار داشتيد. با همان لحن مصنوعي و زننده گفت بله! بله!. بفرماييد الان مي‌گويم. بعد زنگ زد به‌مستشاري كه همان پشت اتاقش بود. يك استوار آمريكايي را احضار كرد. وقتي استوار آمد، سنجري انگار يك ارتشبدي به‌ديدنش آمده ‌از پشت ميز بلند شد و به‌استقبالش شتافت. با او به‌گرمي‌سلام و عليك كرد. من داشتم شاخ در مي‌آوردم كه چطور است كه من يك سرگرد ايراني هستم او براي جواب سلام من حتي سرش را از توي كاغذهايش برنداشت. اما اين يك استوار آمريكايي است و تيمسار تا دم در براي استقبال از او جلو مي‌رود؟ به‌هرحال استوار كه آمد سؤال كرد تيمسار با او چه كار دارد. سنجري با تملق گفت مي‌خواستم «رنج» اين هواپيماهاي707 را سؤال كنم. استوار آمريكايي كه من را مي‌شناخت داشت شاخ در مي‌آورد. گفت قربان من وارد نيستم سرگرد معزي از همة ما واردتر است! من ديگر نمي‌توانستم چگونه آن همه بي‌شخصيتي تيمسار را تحمل كنم. اما چيزي نگفتم و فقط با نگاه به‌او فهماندم كه چقدر مبتذل است. تيمسار خنده‌ايي كرد و بله بله‌يي گفت و او را رد كرد. يكي دو تا سؤال الكي هم از من كرد و ردم كرد. سفر آخرين شاه سال1357 سال انقلاب بود. سال اوج‌گيري اعتراضهاي حق‌طلبانه‌يي كه عليه ديكتاتوري و سركوب شكل گرفت و خواستة اولش آزادي بود. سالي كه به‌سقوط نظام ديكتاتوري سلطنتي منجر شد. به‌هرحال اوجگيري اعتراضهاي مردمي‌ باعث شد كه شاه ‌از موضع قدر قدرتي پائين بيايد و از ايران فرار كند. شاه تصميم گرفت ابتدا به‌مصر و سپس به‌مراكش برود. به‌ما گفتند آمادة پرواز باشيم. ما خدمه را آماده كرديم و روز موعود فرا رسيد. شاه به‌اتفاق فرح آمد كه سوار شود. مقداري شلوغ پلوغ بود. قبل از سوار شدن چند نفر ريختند دور و برش و از زير قرآن ردش كردند. چند نفر گريه كردند. شاه‌ آمد بالا. سپهبد بدره‌اي كه بسيار تنومند و قد بلند بود خودش را انداخت روي پاي فرح و كفشهايش را بغل كرد. با حالت گريه مي‌بوسيد و مي‌گفت شهبانو! تو را به‌خدا اعليحضرت ما را سالم برگردانيد و گريه مي‌كرد. فرح خم شد و از زمين بلندش كرد و گفت هيس! پاشو تيمسار خوب نيست! بلند شو! بلند شو! بعد از چند دقيقه بختيار آمد توي كابين. ما هنوز موتورها را روشن نكرده بوديم. شاه جلو نشسته بود و بختيار از پشت آمد. بختيار فكر مي‌كرد پشت شاه هم چشم دارد! چون سه بار از پشت سر به‌‌شاه تعظيم كرد. شاه از نيمرخ روي شانة خودش را مي‌ديد. تعظيم سوم بختيار را ديد و گفت چيه؟ بختيار گفت: قربان جان نثار آمده‌ام… شاه دستش را از روي شانه‌اش آورد كه دست بدهد. بختيار سه بار دستش را بوسيد و گذاشت روي پيشانيش. شاه گفت همان كارهايي را كه بهت گفتم بكن! بختيار گفت چشم! حتماً! خيالتان جمع باشد! رفتم موتورها را روشن كردم و راه‌ افتاديم. هواپيما را پر از بنزين كرده بوديم. وزنمان زياد بود. از باند11 كه نزديك كرج بود درخواست كردم از آن‌جا بلند شوم. شاه‌ از من پرسيد چرا؟ از اين‌جا كه نزديكتر است! گفتم وزن هواپيما سنگين است، نزديك به‌‌حداكثر است، هواپيما هم شيب دارد، زودتر بلند مي‌شود، آن طرف سربالاست. گفت نمي‌شود از اين طرف رفت؟ گفتم مطمئن نيست. از آن طرف بلند شويم بهتر است. ديگر چيزي نگفت و ما بلند شديم. ده دقيقه بعد از پرواز بلند شد، رفت عقب. البته موقع بلندشدن فرح آمده بود پشتش و از پشت به‌‌من اشاره مي‌كرد و با حركات دست و دهان نشان مي‌داد كه مواظبش باش! مواظبش باش! شاه متوجه شد و برگشت به‌‌فرح چيزي گفت. فرح يك جمله فرانسوي گفت و شروع كردند به‌‌فرانسوي صحبت كردن. من ديگر چيزي نفهميدم. پرواز تا نزديك مصر ادامه يافت. شاه آمد در كابين. گفتم پيش رويمان سد اسوان است نبايد به‌آن نزديك شويم. نگاهي به‌‌من كرد و چيزي نگفت. فكر كردم بد گفته‌ام و نشنيده‌است. دوباره گفتم اين‌جا سد اسوان است و ضدهوائي‌اش آتش به‌اختيار است. يعني براي حفاظت سد هرچه كه رد شود بدون كسب اجازه مي‌زند. نبايد نزديك شد. يك نگاهي كرد و گفت شنيدم! ما را نمي‌زند! و به‌‌پرواز ادامه داد. ديدم خيلي داريم به‌‌سد نزديك مي‌شويم. فرامين را گرفتم و پيچيدم به‌‌راست. يك نگاه غضب آلود به‌‌من كرد. گفتم مي‌زند! اين سرباز صفر است مي‌زند! به‌او گفته‌اند بزن و او مي‌زند! دستپاچه شد و گفت خيلي خوب! خيلي خوب! مقداري كه دور شديم دستم را از روي فرامين برداشتم و به‌‌پرواز ادامه داديم تا نشستيم. انورالسادات آمد استقبال. با مراسم رسمي‌ استقبال كردند. چند روزي آن‌جا بوديم. در آن‌جا معاون رئيس‌جمهور آمريكا آمد ديدن شاه. ما هم در هتل به‌‌راديوها گوش مي‌داديم و اخبار انقلاب را پيگيري مي‌كرديم كه ببنيم سير حوادث به‌‌كجا رسيده‌ است؟ تا اين كه به‌‌ما گفتند شاه مي‌خواهد برود مراكش. تا روز پرواز كارمان را كرديم و شاه‌ آمد سوار شد. انورالسادات آمد پاي پله‌ها و خداحافظي كرد و بهش گفت: «MOHAMD DON.T WORY YOU WILL BACK» (محمد ناراحت نباش بازخواهي گشت) شاه قيافه‌اش در هم بود و چيزي نگفت و انورالسادات چند بار تأكيد كرد: « DON.T WORY, DON.T WORY YOU WILL BACK» شاه آمد بالا و رفتيم مراكش.بعد از رسيدن به‌‌مراكش ما را بردند به‌‌هتل. از طريق راديو جريانهاي داخل كشور را تعقيب مي‌كرديم. در خلال مدتي كه در مراكش بوديم يك بار به‌‌ما مأموريت دادند كه برويم به‌آمريكا و رضا پهلوي را بياوريم پيش شاه. رفتيم آورديم و بعد هم برگردانديمش. آن موقع رضا پهلوي در دانشكدة خلباني نيروي هوايي آمريكا بود و داشت دوره مي‌ديد. جريان ادامه داشت تا اين كه گفتند امام خميني به‌ايران آمد. يك مقدار با بچه‌ها صحبت كرديم و قرار شد برگرديم. شاه قصد اقامت در مراكش را داشت. هنگام پرواز از تهران دو هواپيما بوديم. يكي رزرو بود كه دنبال ما مي‌آمد. آن هواپيما بعد از چند روز برگشت! هواپيماي ما كه‌اسمش شاهين بود باقي ماند. به‌‌من گفتند بقيه كرو را بفرست به‌اسپانيا از آن‌جا سوار شوند بروند اما خودت بمان. قبول نكردم و گفتم بايد بيايم صحبت كنم.رفتم با شاه در يكي از كاخهاي ملك حسن صحبت كرديم. يكي از گارديها هم حضور داشت. شاه گفت هواپيما را با شما اين‌جا نگه مي‌داريم بقيه برگردند. به‌‌دروغ گفتم اين هواپيما مال دولت ايران است و چون ثبت دولت ايران است هيچ جا اجازة پرواز ندارد. ضمن اين كه هواپيما چون نوع707 است، هزينة نگهداريش بي اندازه بالا است. شاه نمي‌دانست كه هواپيما ثبت دولت ايران نيست و مال خودش است. يعني نام مالك هواپيما محمدرضا پهلوي بود. به‌‌قدري مال و ثروت و چندين هواپيماي كوچك و بزرگ داشت كه نمي‌دانست اين هواپيماي707 مال خودش است. گفت خيلي خوب پس برويد هواپيما را بگذاريد اسپانيا و خودت برگرد! گفتم خودم هم مي‌خواهم به‌ايران برگردم! گفت من راجع به‌‌شما با ملك حسن صحبت كرده‌ام. ايشان به‌‌خلباني مثل شما احتياج دارد. گفتم مايلم به‌ايران برگردم. گفت اگر هم نخواهي با ملك حسن كار كني ملك حسين هم در جريان كار شما هست و مي‌توانيد برويد براي ملك حسين پرواز كنيد. چون به‌او گفته‌ام كه شما خلبان خوبي هستيد! گفتم اگر خلبان خوبي هستم مال حسن و حسين نيستم. مال مردم ايرانم. با پول آنها خلبان شده‌ام! شاه گفت مال كي؟ گفتم ببخشيد ملك حسن و ملك حسين. شاه يك لحظه مكث كرد و گفت نخواهي با اينها بپري مي‌تواني بماني اين‌جا با همين درجه سرهنگي در ارتش مراكش كار كني. گفتم من مايلم برگردم. باز مكث كرد و گفت مي‌تواني در اين‌جا در اير‌لاين مراكش باشي. باز هم گفتم من مايلم برگردم به‌‌كشورم ايران. گفت اصلاًً مي‌تواني همين طوري باشي من تأمينت مي‌كنم. گفتم متأسفم! مي‌خواهم بروم ايران. اين‌را كه گفتم، گفت اميدوارم هميشه به‌‌كشورت خدمت كني.آمدم و به‌‌ساير پرسنل هواپيما گفتم برويم! گفتند ما مي‌رويم؟ گفتم نه همه با هم مي‌رويم. آن موقع خواهرم در آمريكا در كنسولگري تگزاس كار مي‌كرد. زنگ زدم و به‌او گفتم من مي‌خواهم يك چنين كاري بكنم كه هواپيما را برگردانم به‌ايران. شما هم به‌‌مقامات خبر بده ما مي‌خواهيم چنين كاري بكنيم. برگشتيم به‌‌هتل. تعدادي از همراهان و گارديها آمدند نزد من. يك نفر گفت من نمايندة ساواك در مراكش هستم. مرا هم با خودتان ببريد. گفتم من شما را نمي‌برم چون ساواكي هستي. گفت من فلاني هستم. گفتم متأسفم نمي‌برم. بعد محافظين مخصوص شاه و پيشخدمتش جمع شدند كه ما هم مي‌خواهيم به‌ايران برگرديم. گفتم به‌‌يك شرط شما را مي‌برم. كساني را مي‌برم كه دستشان به‌‌جنايت آلوده نيست و كسي را نكشته‌اند. اگر هركدام از شما كسي را كشته باشد من نمي‌برم. جالب اين كه همة پيشخدمتها و يك خانم خدمتكار گفتند ما كسي را نكشته‌ايم. همه‌شان قرار شد بيايند. تنها يك نفر باقي ماند به‌اسم شهبازي كه گفت من نمي‌آيم. ولي دليلش را نگفت. او فردي كاراته‌باز بود و به‌‌طوري كه مي‌گفتند خيلي هم برو برو داشت. سوار هواپيما شديم و برگشتيم به‌ايران.وقتي سوار شديم اول از همه آرم دربار سلطنتي را برداشتيم و يك آيه قرآن چسبانديم. همافري كه مكانيسين هواپيما بود باغشاهي نام داشت. او هفتة آينده قرار ازدواج داشت. يك قرآن نفيس هميشه در هواپيما بود. قرآن را دادم به‌او و گفتم اين هم كادوي عروسي تو است. گفت اين خيلي گران است. گفتم اين كادو عروسي تو. بعد يك مقدار زيادي مشروب الكلي گران قيمت بود كه همه را خالي كرديم توي توالت. در فرودگاه مهرآباد اجازه نشستن گرفتيم. به‌‌ما گفت برويد ته باند. رفتيم. سه چهار ماشين آمد دور و بر ما و با افراد مثلاً گروه ضربت ما را محاصره كردند. سلاحهايشان را به‌‌طرف ما نشانه رفتند. اشاره كردم كه سلاح را بياورند پائين و گفتم بابا قميت هواپيما 100ميليون تومان بيشتر است! تير مي‌زنيد خراب مي‌شود! آنها تا من را ديدند شناختند. حدود 16-17نفر بوديم. ما را به‌اتاقي در مدرسه رفاه بردند.. پسر بازرگان آمد با ما صحبت كرد. نفرات همراهم را نمي‌شناخت. پرسيد: اينها كي هستند ؟ گفتم اينها گارديها و يا خدمة شاه هستند. با اين شرط اينها را آورده‌ام كه جنايتي نكرده باشند. به‌‌خودشان هم گفته‌ام كه‌اگر كسي، كسي را كشته با من نيايد. اما اگر جنايتي نكرده‌ايد تضمين هم مي‌كنم كه با شما كار نداشته باشند. بنابراين قبل از هرچيز اعلام مي‌كنم هركدام از اينها را بخواهيد دست بزنيد يا اعدام كنيد اول بايد من را بزنيد. براي اين كه‌اينها قول داده و تضمين داده‌اند كه قتلي انجام نداده‌اند. گفت نه كاريشان نداريم. بعد پرسيد سؤال و جواب كه مي‌توانيم بكنيم؟ گفتم بله. گفت يكي دو ساعت از همه سؤال مي‌كنيم كه چه شد و چه نشد. هر نفر را به‌‌يك نفر سپردند. رفتيم در اتاقهاي جداگانه و ما هم برايشان توضيح داديم. بعد از سه چهار ساعت آزاد شديم و من رفتم پايگاه مهرآباد. چند ساعت بعد ديدم يك جوان رشيد با سلاحي در دست دم در است. گفتم بفرماييد. گفت من را دادگاه‌ انقلاب فرستاده كه محافظ شما باشم تا سلطنت‌طلبها شما را نزنند. گفتم خيلي ممنون بيا تو چاي بخور! ولي من محافظ نمي‌خواهم يك سلاح از پايگاه مي‌گيرم خودم از خودم محافظت مي‌كنم. با اصرار او را رد كردم. بعد هم رفتم در گردان خودم و شروع به‌‌كار كردم.چند روز بعد دژبان دم در تلفن كرد كه چند نفر آمده‌اند مي‌خواهند شما را ببينند و مي‌گويند گارديهاي سابق بوده‌اند. گفتم بگو بيايند داخل. ديدم تعدادي از كساني هستند كه‌ آنها را برگردانده بودم. شيريني آورده بودند. نشستيم به‌‌گپ و تعريف و خوشحالي. چند روز بعد باز چند نفر ديگر آمدند و همين قضيه تكرار شد. از آنها خواهش كردم كه ‌از اين كارها ديگر نكنند. بعدها شنيدم چند نفرشان رفته‌اند مغازه باز كرده و كارشان هم خيلي خوب است. پرواز با ارتشبد طوفانيان به‌ما مأموريت دادند ارتشبد طوفانيان را به‌آبادان ببريم. قرار بود شب همان‌جا باشيم و روز بعد او را برگردانيم. البته به‌ما نگفتند اين مأموريت براي چيست؟ من هم چيزي نپرسيدم. موقع برگشتن طوفانيان صدايم كرد و گفت: «عروسي دخترم بود كه آمدم آبادان. دامادم يك آباداني است. يك عروسي برايش تهران گرفتيم، يك عروسي در آبادان». بعد دستش را آورد جلو و به‌من گفت دستت را بياور جلو. دستم را بردم جلو. يك مشت سكة پهلوي ريخت توي دستم و گفت اين شاباش سر عروس است. چون شگون دارد يك مشتش را براي تو آوردم. اگر مي‌خواهي بين بچه‌ها تقسيم كن! نگاهش كردم. دستم را بردم جلو و تمام سكه‌ها را ريختم كف دستش. خيلي تعجب كرد و گفت چيه؟ گفتم: «تيمسار من راننده تاكسي نيستم كه به‌من انعام مي‌دهيد! من خلبان نيروي هوايي هستم و اين هم يك پرواز است مثل ساير پروازها» و بعد تأكيد كردم كه من شوفر تاكسي نيستم. گفت: «اين حرف چيست كه مي‌زني؟ من گفتم شگون دارد». گفتم به‌هرصورت خيلي ممنون من از نيروي هوايي حقوق مي‌گيرم. چيزي نگفت و با غر غر زير لب رفت. چند تا از خدمة پرواز به‌من اعتراض كردند كه چرا نگرفتي؟ اگر نمي‌خواستي به‌ما مي‌دادي! برگشتيم تهران. يك روز بعد صبح اول وقت تلفن كردند كه تيمسار خاتم احضارت كرده‌است. و به‌قدري عجله دارد كه گفته با هلي‌كوپتر هم بروي. به‌گردان هلي‌كوپتر هم سپرده و جا برايم رزور كرده بود. فهميدم كار سريع و فوق‌العاده ‌است. به‌سرعت رفتم دفتر خاتم. طبقة دوم بود. از در كه وارد شدم آجودانش گفت: «منتظرت است» و با ناراحتي پرسيد چي شده؟ گفتم خبر ندارم. در زدم، رفتم داخل و احترام گذاشتم و ايستادم. اصلاً منتظر من بود. گفت: «فلاني چرا به‌طوفانيان توهين كرده‌اي؟» من هيچ نگفتم. گفت شنيدي چه گفتم؟ توهين كرده‌اي به‌طوفانيان! گفتم من تيمسار توهين كرده‌ام؟ گفت آره زنگ زده گفته توهين كرده‌اي. گفتم تيمسار اشتباه شده. او به‌من توهين كرده‌است. گفت چي؟ گفتم ايشان به‌من توهين كرده است. بعد ماجرا را تعريف كردم. خاتم با تعجب من را نگاه كرد و گفت ديگر چه گفتي؟ گفتم كه گفته‌ام من خلبان نيروي هوايي هستم و از نيروي هوايي هم حقوق مي‌گيرم. گفت ديگر چي ؟ گفتم يك بار ديگر گفتم من مگر شوفر تاكسي هستم؟ گفت فكر كن ببين چي گفتي؟ گفتم تيمسار اگر چيز ديگري بود مي‌گفتم. خاتم همان جلو من آيفون زد به‌آجودانش و گفت طوفانيان را بگير. به‌من هم گفت برو. از در آمدم بيرون. سر ميز آجودانش ايستادم. پرسيد چي بود؟ گفتم چيزي نبود يك سوءتفاهم شده بود. از توي اتاق خاتم صداي او را شنيدم كه داشت با طوفانيان دعوا مي‌كرد. صدايش هنوز در گوشم هست كه سرش داد مي‌كشيد: «مرديكه تو چكاره‌يي به‌خلبان من انعام مي‌دهي؟». ديدم هوا خيلي پس است زودي در رفتم و آمدم بيرون. بعد ديدم خاتم گفته بود من را به‌خاطر عدم قبول هديه تشويق بكنند! [align=center]خريد هواپيما: بسیار خواندنی [/align] در سال1350 من به‌اتفاق يك سرهنگ فني به‌نام سرهنگ مير‌جهانگيري براي بررسي خريد هواپيما از كشورهاي انگليس، فرانسه و هلند انتخاب شديم. مشخصاتي كه به‌ما دادند اين بود كه يك هواپيماي دو موتورة سبك مي‌خواهند كه برد چتر‌بازي هم داشته باشد.ابتدا به‌فرانسه رفتيم. فرانسوي‌ها هواپيمايي كه براي ما در نظر گرفته بودند«NORTH262» بود. اين هواپيما، هواپيماي دو موتورة متوسطي بود. اشكالش اين بود كه فاصلة دمش با در عقب بسيار كم بود. به‌كارخانة سازنده گفتيم ما هواپيما را براي استفاده چتربازي مي‌خواهيم. گفتند همين خيلي خوب است. گفتيم بايد ببينيم براي چتربازي مناسب هست يا نه؟ قرار گذاشتيم روز بعد از توي هواپيما يك چترباز بپرد و ما از نزديك شاهد باشيم. در ضمن يك ژنرال بازنشستة نيروي هوايي‌شان را گذاشته بودند ميهماندار ما كه‌از بر دل ما خيلي بالا مي‌رفت. روز قبلش ژنرال ما را به‌رستوران گران‌قيمتي دعوت كرد. شب هم دعوت كرد كاباره ليدو كه يكي از كاباره‌هاي گران است. در كاباره ليدو گفت شامپاين مي‌خوري؟ گفتم چيزي نمي‌خورم. گفت شام. گفتم شام هم نمي‌خواهم. گفت نمي‌شود اينجا آمده‌اي بايد يك چيزي بخوري. گفتم پس بگو يك بستني بياورند. گفت كسي اين‌جا نمي‌آيد بستني بخورد. گفتم پس پاشو برويم. گفت نه تو بستني بخور ما شام مي‌خوريم. خودم مي‌دانستم كه برخوردم تند است. اما مخصوصاً اين طور برخورد كردم. زيرا احساس مي‌كردم آقاي ژنرال مي‌خواهد ما را بخرد. روز بعد رفتيم فرودگاه. هواپيما را آوردند. يك مربي چترباز آورده بودند كه حين پرواز بپرد تا مثلاً من ببينم. من هم خودم نشستم روي صندلي و پروازكرديم. وقتي به‌روي منطقه‌اي كه تعيين شده بود رسيديم گفتم من خودم بايد ببينم او چه جوري مي‌پرد؟ از موهاي سفيد شقيقه كسي كه براي پريدن آورده بودند فهميدم طرف كار كشته‌است و جوان و بي‌تجربه‌‌نيست. از در شيرجه رفت زير سكان هواپيما. دور زديم و وقتي نشستيم ژنرال گفت چتربازش را هم ديدي؟ گفتم بله و بلافاصله پرسيدم شما از اين نوع هواپيما در نيروي هوايي خودتان استفادة چتربازي مي‌كنيد؟ گفت نه! گفتم جاي ديگري اين استفاده را مي‌كنيد؟ گفت نه! گفتم پس من يك پيشنهاد دارم! برويم مدرسة خلباني دو سه هنرآموز چترباز را بياوريم با اين بپرد تا من ببينم. گفت نمي‌شود. گفتم چرا نمي‌شود؟ اين را كه شما آورده‌ايد مربي است از يك سوراخ هم مي‌پرد بيرون. بايد هنرآموز چتربازي بياوريد كه تازه مي‌خواهد شروع به‌پريدن بكند.گفت نه نمي‌شود. گفتم پس من اوكي نمي‌كنم. جواب ما را نمي‌دهد. مي‌رويم كشورهاي ديگر را هم مي‌بينيم بعد نتيجه را به‌شما اطلاع مي‌دهيم. ژنرال گفت فقط شما نظر مساعد بده بقيه كارهايش با ما! يك ماه به‌خرج ما شما و خانواده‌تان ميهمان ما هستيد درجنوب فرانسه در نيس و... گفتم بعد به‌شما خبر مي‌دهم.از آن‌جا رفتيم به‌انگليس. كارخانة سازندة هواپيما كه‌اسمش الان يادم نيست هواپيمايي به‌ما نشان داد كه‌ از نظر چتربازي مناسب بود و نيازي به‌آزمايش نداشت. گفتم كشور ما كوهستاني است. اين هواپيما بايد قدرت اين‌را داشته باشد كه با يك موتورحداقل 11يا 12هزارپا ارتفاع را نگه دارد. چون حساب كوه‌هاي كركس را مي‌كردم كه در جنوب داشتيم. گفت بله با يك موتور نگه مي‌دارد. گفتم برويم آزمايش. قرار گذاشتيم براي چك رفتيم. خودم بنزين هواپيما را چك كردم. وزنش هم كه مشخص بود. در آن موقع وزن هواپيما متوسط بود. پرواز كرديم. در ارتفاع 17هزار پا من يك موتور را بستم. هواپيما شروع كرد به‌پائين رفتن. آن يكي موتور هواپيما را داديم به‌حداكثر قدرت. اما هواپيما مي‌آمد پائين. تا حدود 10هزار پايي كه رسيد به‌او گفتم وزن ما حداكثر نيست چرا نگه نمي‌دارد؟ دستپاچه شد. گفت چرا نگه مي‌دارد. گفتم شما بگير نگه‌دار. دوباره رفتيم 15هزار پايي و دادم دست خودش. گفتم هواپيما را براي ما در 12هزار پايي نگه‌دار! گفت باشد اما همين كه شروع كرد هواپيما تا 9هزار‌پايي پائين آمد. بندة خدا شروع كرد به‌عرق كردن. هي مي‌گفت نمي‌دانم چرا اين طوري است؟ در كتاب نوشته! گفتم من با كتاب كار ندارم. تو براي ما نگهدار، من مي‌پذيرم. بعد كه نشد گفتم متأسفم. اگر در كشور ما اين اتفاق بيفتد خلبان و هواپيما را از دست مي‌دهيم. در اين قبيل موارد يكي دو تا دانه درشت هم مي‌فرستند كه آدم را تحت تأثير قرار بدهند. بنابراين معاون كارخانه آمد و چند نفر گردن كلفت ديگر. ضمن دعوت ناهار شروع كردند به‌بحث و مهرباني كردن و اين كه شما چيزي نمي‌خواهيد؟ و از اين حرفهاي بازاري براي تطميع. ما هم قبول نكرديم و گفتيم نظرمان رابعد مي‌نويسيم.كشور بعدي هلند بود. دركارخانجات فوكر فرند‌شيپ هواپيما را بررسي كرديم. وضع در آن براي چترباز مناسب بود. بعد با آن پرواز آزمايشي كرديم. در ارتفاع بالا هم خيلي خوب نگه مي‌داشت. بررسي كرديم ديديم 80كشور دنيا از اين هواپيما استفاده مي‌كنند. در حالي كه آن هواپيماهاي انگليسي و فرانسوي را فقط در نيروي هوايي‌شان استفاده مي‌كردند. هيچ‌كدام از آن استفاده چتربازي نمي‌كردند. جالب اين بود كه هلندي‌ها خيلي هم از بر دل ما بالا نمي‌رفتند كه بخواهند تطميع كنند يا عزت و احترام عوضي بگذارند. يعني رابطه كاملاً رسمي‌بود. فقط به‌من و سرهنگ ميرجهانگيري هركدام يك كيف سامسونت به‌عنوان كادو دادند.بعد از بازگشت خاتم ما را خواست و گفت گزارشتان را خواندم خيلي خوب بود دستور دادم همين فرندشيپ را بخرند. بعد ديد يك كيف دست ماست. گفت اينها چيست؟ گفتيم تيمسار اين كيفها را به‌ما هديه داده‌اند. در فرانسه يك مدل كوچك هواپيما داده‌اند. ضمناً در فرانسه‌اين پيشنهاد را هم به‌من كردند كه‌اگربپذيرم يك ماه خودم و خانواده‌ام ميهمان آنها در جنوب فرانسه هستيم. خنديد و گفت حالا مي‌خواهي بروي فرانسه؟ گفتم نه تيمسار من فرانسه كاري ندارم! احترام گذاشتيم و خواستيم برويم كه صدايمان كرد و گفت بچه‌ها كيفهايتان را برداريد مال خودتان است. بعد همان هواپيما هم خريده شد. منبع : ایرانیان انگلستان
  22. تصور نمی کنم این آواکس ساخت داخل باشه . این همون آواکسیه که از عراق به ایران پناهنده شد در جریان همون جنگ خلیج . که البته دو تا بودن که فقط یکیش عملیاتی شد . حداکثر ما ممکنه تا 15 تا 25 سال دیگه به تکنولوژی ساخت آواکس دست پیدا کنیم . البته منظورم تولیدش هست به صورت بومی کامل . البته به صورت کاملا بومی . یعنی تمام موتور ها ، رادار ها ، سیستم ها و ... یعنی 100 درصد بومی نه اینکه موتورش رو از روسیه بگیریم ، رادارش از روسیه ، بدنش رو از روسیه بگیریم دستور ساختش هم همینطور بعد توی ایران سر هم ببندیمش .
  23. با سلام طبق بررسی که من کردم پر سانحه ترین هواپیمای ایران در حال حاضر سی-130 هست که یک هواپیمای مزخرف ترابری برای خطوط ایرانی است . این هواپیما ویزگی های زیادی داره ولی برای ایران ویژگی که نداره هیچ بدبختی هم داره . برای مثال حمل بیش از ۱۷۱۴۵ کیلوگرم بار . سرعت بالا و برد زیاد . اطلاعات زیر از سایت ویکی پدیا کپی برداری شده . ۶ دسامبر ۲۰۰۵ یک فروند سی-۱۳۰ در هنگام بازگشت برای فرود اضطراری در فرودگاه مهرآباد با ساختمانی مسکونی برخورد کرد. در این حادثه ۱۲۸ نفر کشته شدند. ۲۵ ژوئن ۲۰۰۳ یک فروند سی-۱۳۰ به خاطر مشکلات فنی سقوط کرد. در این حادثه ۷ نفر کشته شدند. ۲ فوریه ۲۰۰۰ یک فروند سی-۱۳۰ هنگام بلند شدن از فرودگاه مهرآباد سقوط کرده و به یک ایرباس ۳۰۰ هواپیمایی هما برخورد کرد. در این حادثه ۱۰ نفر کشته شدند. ۱۳ مارس ۱۹۹۷ یک فروند سی-۱۳۰ به خاطر نقص موتور نزدیکی مشهد سقوط کرد و ۸۶ نفر کشته شدند. ۱۷ مارس ۱۹۹۴ یک فروند سی-۱۳۰ بر فراز ارمنستان سرنگون شد و ۳۲ نفر کشته شدند. ۲ نوامبر ۱۹۸۶، ۹۸ کشته ۱۵ اکتبر ۱۹۸۶، تا ۲۳ فروند در بمباران هوایی عراق نابود شدند. ۲۹ سپتامبر ۱۹۸۱، ۸۰ کشته ۱۹ ژوئن ۱۹۷۹، ۵ کشته ۱۹ سپتامبر ۱۹۷۸، ۹ کشته ۲۱ دسامبر ۱۹۷۶، ۹ کشته ۲۸ فوریه ۱۹۷۴، ۱۰ کشته ۷ آوریل ۱۹۶۹، تلفات نامشخص ۱۸ آوریل ۱۹۶۷، ۲۳ کشته سرجمع من حساب کردم تا حالا بیش از 500 نفر جان باختند به دلیل سقوط این هواپیما . در حقیقت 14 بار این هواپیما سقوط کرده به دلیل نقص فنی . فقط یک جواب حسابی . این هواپیمای مزخرف قراره تا کی تو نیروی هوایی ما بمونه ؟ آمار دیگری از سقوط هواپیما و جنگنده ها در اینجا حضور داره که البته ربطی به بالایی نداره . ۱۶ تیر ۱۳۸۷یک فروند هواپیمای شکاری اف-پنج ارتش ایران ۲۶ فروردین ۱۳۸۷: يک فروند هواپيمای سوخو متعلق به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که البته خلبان و کمک خلبان سالم موندن . ۵ آذر ۱۳۸۶ (۲۶ نوامبر ۲۰۰۷): یک فروند هواپیمای نظامی اف-۴ فانتوم ارتش ایران به علت نقص فنی در منطقه کنارک چابهار سقوط کرد و دو سرنشین آن کشته شدند ۶ آذر ۱۳۸۵ (۲۷ نوامبر ۲۰۰۶): یک فروند هواپیمای آنتونوف ۷۴ متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فرودگاه مهرآباد سقوط کرد. در این حادثه ۳۶ نفر کشته و ۲ نفر زخمی شدند. ۳۰ بهمن ۱۳۸۱ (۱۹ فوریه ۲۰۰۳): یک ایلیوشین-۷۶ متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنوب شرق ایران سقوط کرد و تمام ۲۷۶ سرنشین آن جان باختند. ۳ خرداد ۱۳۷۰ (۲۴ مه ۱۹۹۱: هواپیمای ایلوشین-۷۶ در نزدیکی کرمانشاه سقوط کرد و ۴ سرنشین آن کشته شدند. سعی کردم در لیست بالا فقط هواپیما های نظامی باشند . اگر یک نگاه خوب به لیست بالا بندازید بیشتر همون جنگنده های مال زمان شاه ملعون موندن . این جنگنده ها و هواپیما ها 80 درصد به دلیل نقص فنی افتادن . چرا . چونکه قدیمی هستند و به دلیل کمبود قطعات . بعد از هند ایران در زمینه سقوط هواپیما و جنگنده دوم است . چراکه جنگنده و هواپیما ها کمبود قطعات دارند . حرف حساب قصد من توهین به کشور و یا مسئولین نیست . این فقط در حد یک انتقاد است که چرا سانحه های هوایی در ایران انقدر زیاده و چرا ایران ؟؟ در زمان شاه ملعون بی همه چیز بی عرضه هواپیمایی ایران در جهان دوم بود از لحاظ ایمنی و خدمات یعنی بعد از هواپیمایی یال ژاپن در حقیقت هواپیمایی آمریکا رو گذاشته بودیم کنار . ولی الان در رده کشور هایی است که آمار سقوطشون بالا است قرار داریم . و با همون هواپیما ها . کاربران گرامی یک دلیل به ما بدید . [align=center]مهم -------------- مهم [/align] من به هیچ وجه قصد توهین ندارم و این فقط در حد یک انتقاد و آشنایی دوستان با میزان سانحه های هوایی در کشور است . موفق باشید .
  24. به نفع کی ؟؟؟؟ خوب اختراعات جنگ جهانی خیلی بود که ما الان ازش خیلی استفاذه می کنیم . بمب اتم تانک تی-34 موشک های بالستیک تانک های پانزر و پنتر