برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      16

    • تعداد محتوا

      9,427


  2. EshqAli

    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      496


  3. HAMAD2012

    • امتیاز

      10

    • تعداد محتوا

      210


  4. gava

    gava

    Members


    • امتیاز

      5

    • تعداد محتوا

      141



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 25 اسفند 1398 در پست ها

  1. 11 پسندیده شده
    بخش دوم علیرغم تمامی بی توجهی های وزارت هوانوردی آلمان ، ساخت نمونه اولیه در فوریه 1942 آغاز ولی با تاخیرهای پی در پی دایملر برای تحویل پیشرانه DB-603B که به موقع آماده و آزمایش نشده بود ، برنامه هینکل مجدد با مشکل روبرو گردید . برای حل این مشکل ، دایملر پیشنهاد داد که به منظور پیشبرد سریع برنامه ، پیشرانه موجود 603A با جعبه دنده و ملخ های جدید تحویل داده شود . جنگنده FW-190C به پره هایی چهارتایی با قوس داخلی متفاوت نسبت به نمونه های قبلی دقت کنید علت این انتخاب را می توان در این تجربه جستجو نمود که پیش از این ، دایملر با کمی دستکاری در پیشرانه 603C و نصب ملخ های 4 تیغه ای برای جنگنده FW-190C که می بایست در ارتفاعات بالا ، وارد داگفایت شود ، زمینه خوبی را فراهم آورده بود . با این وصف ، پیشرانه های DB-603 تا اوت 1942 وارد خدمت نشدند و نمونه اولیه هینکل تا 6 نوامبر 1942 اولین پرواز خود را به ثبت نرساند. اما کامهابر پس از مشاهده نمونه نخست پروازی هینکل-219 در 19 نوامبر 1942 ، چنان تحت تاثیر مقدورات پروازی این جنگنده قرار گرفت ، میلش را برای تولید هرچه زودتر آن تحت فشار گذاشت ، هر چند میلش که پیش از این طرح هینکل را در ژانویه گذشته رد کرده بود ، از این مساله بشدت عصبانی شد . در این میان ، هینکل-219 علیرغم کاراکترهای رزمی فوق العاده خود ، دچار مشکلات شدید پایداری در پرواز بود ولی هینکل که موقعیت خود را در برابر وزارت هوانوردی و فرمانده اسکادران های شب پرواز لوفت وافه در خطر می دید ، با تعیین یک جایزه نقدی ، مهندسین شرکت را وادار نمود تا براین مشکل نیز غلبه کنند . افسانه راست : پبشرانه BMW-801E چپ : دایملر - بنز 603 با توجه به همه مشکلات ، سرانجام نمونه نخست آماده و پس از اتمام آزمایشهای پروازی به مرحله آرایش تسلیحاتی وارد و در این مرحله نیز هینکل-219 مجدد تغییرات زیادی را بخود شاهد بود ، به گونه ای که تیربارهای دفاعی بخش انتهایی و بالایی بدنه بدلیل ناکارآمدی بطور کامل حذف ولی به جای آن ، تسلیحات نصب شده در بخش جلویی هواگرد تقویت شده و در نهایت امر دو قبضه توپ اتوماتیک ماوزر 20 م.م MG-151 درست در بخش ریشه بال برای آن در نظر گرفته شد . از سویی دیگر ، قوس داخلی ملخ های مورد استفاده نیز افزایش پیدا کرده تا نیازمندی به سامانه تطبیق با نواخت شلیک برای 4 قبضه توپ 20م.م نصب شده در بخش مرکزی بدنه ( بخش شکم هواگرد ) مرتفع گردد . با این اوصاف ، نسخه A-0 تولیدی به یک محافظ ضد گلوله در بخش جلویی کابین مجهز بود که خدمه می توانست بواسطه وجود یک شکاف در میان آن ، هدف گرفته و مبادرت به شلیک نماید . پس از تمامی این اصلاحات ، نمونه HE-219 A-0 به لوفت وافه برای تولید انبوه معرفی گردید . هر چند شدت علاقه نیروی هوایی آلمان به این جنگنده ، تا جایی بود که بسرعت نسخه های V8 ، V7 و V9 تا ژوئن 1943 به منظور تست در شرایط واقعی ، به یگانهای رزمی تحویل داده شدند . توپ اتوماتیک ماوزر 20 م.م MG-151 با نواخت تیر 680 تا 740 تیر دقیقه ، یکی از شاهکارهای شرکت معظم ماوزر محسوب میشد نمونه های اولیه تحویلی به نیروی هوایی بعنوان گونه استاندارد و پایه ، به یک پیشرانه چهارملخه DB-603 ( همزمان مورد استفاده در جنگنده FW-190C ) با لبه ضخیم ، مجهز به هاب فلزی مخروطی مجهز بودند که برای سری V این جنگنده نیز مورد استفاده قرار گرفت . بخش جلویی این هواگرد ( 5 فروند نمونه آزمایشی ) برای نصب رادار یو اچ اف لیختن اشتاین B/C یا C-1 شکافهایی را بخود می دیدند که در نمونه های بعدی ،تغییرات اندکی پیدا نمود . بدنه جنگنده HE-219 نیز ( در سری V) ، بخصوص بخش آسمانه آن ( کانوپی ) دارای سایه بان هایی بود که مانع از دید کامل خدمه به محیط اطراف میشد ، اما این نقیصه در مدل های بعدی با طراحی یک آسمانه به تقریب نیمکره شکل ، بخوبی مرتفع گردید . اما این بخش مجددا" در نمونه آزمایشی شماره 4 به یک قاب فلزی مجهز شد که می بایست وزن حاصله از نصب یک قبضه تیربار بسمت عقب را که در مراحل قبلی ، حذف شده بود ، تحمل کند . برای افزایش قدرت آتش این جنگنده ، ایده نصب سلاح در بخش شکمی و پشتی هواپیما در طراحی بدنه ای که در ماه مه 1943 می بایست به انجام برسد ، پیشنهاد گردید . هر چند این ایده در اصل برای بمب افکن HE-277 که قرار بود برای بمباران ایالات متحده مورد استفاده قرار گیرد ، در نظر گرفته شده بود . بدین معنی که درواقع قرار بود بمب افکن HE-277 مجهز به پیشرانه های BMW-801E به این سلاح های برای دفاع از خود مجهز گردد ولی همزمانی مراحل طراحی این بمب افکن با توسعه HE-219 باعث شد تا در طراحی بدنه تجدید نظر بعمل آمده و ژن بمب افکن دور پرواز هینکل در همان مکان مشابه در بخش انتهایی بدنه ، به جغد آلمانی منتقل گردد ، با این تفاوت که در در بمب افکن هینکل ، این امر برای ایجاد فضای لازم جهت قرار گیری چرخ دماغه و بخش قرارگیری بمب ، نزدیک به دو متر جابه جا شده بود . در نهایت امر ، موقعیتهایی که برای نصب سلاح در نظر گرفته شد ، عموما" بسمت عقب و بصورت یک جفت توپ 20م.م MG-151 شکل گرفت . در این میان ، میلش ، بارها و بارها سعی نمود تا برنامه HE-219 لغو شود تا جایی که این روند به اخراج کامهابر نیز منتهی شد . حتی تولید این جنگنده برای مدت محدودی نیز متوقف گردید ، اما بدلیل اینکه برنامه تولید JU-388 نیازمند مدت زمان بیشتری برای طراحی و تست بود ، با از سرگرفتن فرآیند تولید HE-219 مجددا موافقت گردید . پی نوشت : 1- ادامه دارد .... 2-تاپیک مرتبط قصاب پرنده لوفت وافه صرفاً برای میلیتاری / مترجم MR9
  2. 10 پسندیده شده
    اهداف شوروی : جماهیر شوروی هم بررسی هایی برای انجام یک حمله (نامعلوم برای آمریکایی ها) به یک جزیره اصلی ژاپن (هوکایدو) تا آخر آگوست ۱۹۴۵ انجام می داد، که این مسئله برای هر چه زودتر اقدام کردن بر متفقین فشار می آورد. جزیره هوکایدو در اولین سال های جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی قصد داشت یک نیروی دریایی سترگ برای مقابله با جهان غرب بسازد. حمله آلمان به شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ این طرح را معلق کرد، چرا که شوروی مجبور بود بیشتر منابع خود را صرف جنگ زمینی با آلمان و متحدانش کند و به این شکل ناوگانش ضعیف باقی ماند. در نتیجه پروژه هولا Hula( آمریکا ۱۰۰ فروند کشتی (از ۱۸۰ فروند برنامه ریزی شده) را برای ورود شوروی به جنگ و نبرد با ژاپن به شوروی منتقل کرد. کشتی های منتقل شده به صحنه نبرد شامل کشتی ها حمل و نقل دوزیست بود. در کنفرانس یالتا (در فوریه ۱۹۴۵) متفقین توافق کردند که شوروی جزایر کوریل و بخش جنوبی جزیره ساخالین را تسخیر کند؛ شوروی بعد از مجموع جنگ هایی با ژاپن در ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ طی توافق نامه پورتس موث جزیره ساخالین را به ژاپن تسلیم کرده بود (البته شوروی هنوز بر بخش شمالی این جزیره حاکمیت داشت) و جزیره کوریل هم طی توافق سنت پترزبورگ در سال ۱۸۷۵ به ژاپن داده شده بود. تصویری از کنفرانس یالتا ژاپنی ها برای دفاع در عملیات های تاج و المپیک، کامیکازه ها را در بخش جنوبی هانشو و کیوشو گذاشته بودند. ما نمی دانیم که ژاپن تا چه اندازه(به لحاظ وسعت) می توانسته جلوی پیاده سازی نیروهای شوروی را در شمالی ترین بخش های خودش بگیرد. برای مقایسه، در نبرد اوکیناوا ۱٫۳۰۰ فروند کشتی متعلق به کشورهای غربی متفقین، اعزام شدند. در مجموع ۳۶۸ فروند کشتی (شامل ۱۲۰ فروند کشتی آبی خاکی) به شدت آسیب دیدند و ۲۸ فروند دیگر (شامل ۱۵ فروند کشتی حامل نفرات و ۱۲ ناوشکن ) -بیشتر توسط کامیکازه ها- غرق شدند. شوروی در مجموع در زمان اعلام جنگ علیه ژاپن، در ۸ آگوست ۱۹۴۵، کمتر از ۴۰۰ کشتی داشت (اغلب آنها برای مقاصد آبی خاکی تسلیح شده بودند. ارتش آمریکا در عملیات سقوط برای موفقیت در حمله به جزایر ژاپن انتظار بیش از ۳۰ لشکر را داشت. برای روشن تر شدن، شوروی در مقایسه با ۱۴ لشکری که بنابر تخمین آمریکا برای حمله به کیوشوی جنوبی لازم بود،‌ حدود ۱۱ لشکر آماده داشت. حمله شوروی به جزیره کوریل (۱۸ آگوست – ۱ سپتامبر ۱۹۴۵) بعد از تسلیم ژاپن صورت گرفت؛ نیروهای ژاپنی مستقر در این جزایر خیلی مقاومت کردند .هر چند که ثابت شد با توجه به تسلیم ژاپن در ۱۵ آگوست، نسبت به این کار بی میل بودند). در نبرد شومشو (۱۸ – ۲۳ آگوست ۱۹۴۵) ارتش سرخ شوروی، ۸٫۸۲۱ نفر نیرو داشت که نه با تانک و نه با کشتی ها جنگی بزرگ پشتیبانی نمی شدند. پادگان ژاپنی ها ۸٫۵۰۰ نفر نیرو و حدود ۷۵ دستگاه تانک در میدان داشت. نبرد یک روز طول کشید (با درگیری های پراکنده که تا ۴ روز بعد از تسلیم ژاپن ادامه یافت) و در طی آن نیروهای تک کننده شوروی بیش از ۵۱۶ نفر و ۵ فروند از ۶ فروند کشتی حمل نفرات را ( که اغلب این کشتی ها قبلا متعلق به آمریکا بود که به شوروی داده شده بود) تحت حملات توپخانه ساحلی ژاپن از دست دادند، در حالی که ژاپن بیش از ۲۵۶ نفر کشته داد. در مجموع تلفات شوروی به ۱٫۵۶۷ نفر و تلفات ژاپن به ۱٫۰۱۸ نفر رسید؛ بنابراین این تنها نبردی در جنگ های بین شوروی و ژاپن در سال ۱۹۴۵ بود که تلفات شوروی بیشتر از ژاپن بود، کاملا بر خلاف آمار تلفات در نبردهای زمینی بین شوروی و ژاپن در منچوری. در طول جنگ جهانی دوم ، ژاپنی ها یک پایگاه دریایی مستقر در پاراموشیورو در جزایر کوریل و چند پایگاه هم در هوکایکو داشتند. از آنجا که ژاپن و شوروی تا زمان اعلام جنگ شوروی علیه ژاپن در آگوست ۱۹۴۵، در یک حالت بی طرفی محتاطانه بودند، ناظران ژاپنی که در سرزمین های تحت حکومت ژاپن در منچوری، کره، ساخالین و کوریل بودند، مرتبا وضعیت بندر ولادیووستوک و دیگر بنادر اتحاد جماهیر شوروی را پایش می کردند. مطابق گفته های توماس ب.آلن و نورمن پولمار شوروی نقشه هایی با جزییات را برای حمله به شرقی ترین نقاط آماده کرده بود. البته برای هوکایدو نقشه های کامل فقط در ذهن استالین وجود داشت، چرا که او احتمالا علاقه ای به گرفتن منچوری و حتی هوکایدو نداشت. حتی اگر استالین تمایل داشت که قلمرواش را تا حد ممکن در آسیا گسترش دهد، باز هم باید بگوییم که تمام تمرکز او بر داشتن ساحل در اروپا بود نه آسیا. تلفات تخمینی: از آنجا که طرح ریزان آمریکایی با این فرض پیش رفته بودند که در این عملیات فقط نیروهای رسمی نظامی امپراتوری ژاپن حضور نخواهد داشت و مردم ژاپن هم جزیی از این عملیات هستند، بنابر دانسته ها تلفات بالا غیر قابل اجتناب بود، اما کسی به قطع نمی دانست تا چه حد. چندین تخمین مطرح شد، اما در تعداد، فرضیات و اهداف بسیار متفاوت بودند، از جمله بعضی از این فرضیات مدافع و برخی مخالف حمله بودند. تلفات تخمینی بعدتر در گفتگوها حول حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی اهمیت بالایی پیدا کردند. در زمان آماده سازی برای حمله به کیوشوی جنوبی که بخشی از عملیات المپیک بود، سازمان های مختلفی بر اساس عوارض زمین، قدرت و چینش دانسته شده از نیروهای ژاپن به تخمین تلفات پرداختند. وقتی که قدرت نیروهای ژاپن و کارایی ارتش این کشور افزایش پیدا کرد، تخمین ها هم همین روند را پیش گرفتند. در آوریل ۱۹۴۵ کمیته مشترک فرماندهان به صورت رسمی گزارشی(از طرح ریزی) را پذیرفت که در آن بر اساس تجربیات قبلی در اروپا و اقیانوس آرام بازه ای از تلفات ممکن پیش بینی شده بود. با فرض وجود ۷۶۶٫۷۰۰ نفر و لشکرکشی ۹۰ روزه، ارتش ششم بین ۱۴۹٫۰۴۶ نفر (شامل ۲۸٫۹۸۱ مرگ و مفقود) -طبق تجربه اروپا- (۰.۴۲ مرگ و مفقودی و در کل ۲.۱۶ نفر تلفات در هر ۱۰۰۰ نفر در هر روز) و ۵۱۴،۰۷۲ نفر (شامل ۱۳۴٫۵۵۶ مرگ و مفقودی) -بر اساس تجربه اقیانوس آرام- (۱.۹۵ مرگ و مفقودی و در کل ۷.۴۵ نفر تلفات در هر ۱۰۰۰ نفر در هر روز) خواهد داشت. این تلفات شامل تلفات بعد از ۹۰ روز (طرح ریزان آمریکایی قصد داشتند ۱۲۰ روز بعد از روز Xدفاع تاکتیکی را پیش بگیرند) و تلفات در دریا بر اثر حملات هوایی ژاپن نمی شد. برای حمله به کیوشو لازم بود هر ماه ۱۰۰٫۰۰۰ نفر نیرو جایگزین بشود، که البته حتی بعد از برگشت نیروها از جبهه بعد از شکست آلمان هم قابل دسترسی بود. با گذشت زمان، دیگر رهبران آمریکا هم خودشان شروع به تخمین زدن کردند: • زمانی که له می به فرماندهی نیروی ب-۲۹ در گوام منصوب شد، ژنرال لوریس نورستد طی نامه ای به او گفت که اگر حمله ای صورت بگیرد، برای آمریکا تلفاتی نیم میلیون نفری خواهد داشت. • در ماه مه، کارمندان دریادار نیمیتز برای ۳۰ روز اول عملیات المپیک ۴۹٫۰۰۰ نفر تلفات شامل ۵٫۰۰۰ نفر در دریا برآورد کردند. • یک تحقیق انجام شده توسط کارمندان ژنرال مک آرتور بیانگر تلفات ۲۳٫۰۰۰ نفری در ۳۰ روز اول المپیک و تلفات ۱۲۵٫۰۰۰ نفری در در ۱۲۰ روز اول بود. در این تحقیق بنا بر نبرد در مقابل نیروهای ۳۰۰٫۰۰۰ نفری ژاپن گذاشته شده بود. (در حقیقت حدود ۹۱۷٫۰۰۰ نیروی ژاپنی در کیوشو بودند که باعث تلفات ۳٫۰۵ برابری یا ۳۸۱٫۰۰۰ نفری می شد). وقتی ژنرال مارشال درباره این تحقیق پرس و جو کرد، مک آرتور تخمین اصلاح شده ۱۰۵٫۰۰۰ نفری را ارائه کرد که در آن زخمیانی که قادر به بازگشت به میدان جنگ هستند کسر شده بود. • در نشستی با ترومن رئیس جمهور آمریکا، مارشال با تلقی نبرد لوزان به عنوان بهترین مدل برای المپیک، عقیده داشت که آمریکا در ۳۰ روز اول ۳۱٫۰۰۰ نفر و در کل ۲۰٪ ژاپنی ها(شامل کل نیروهای ژاپن) تلفات خواهند داشت. این ما را به تعداد ۷۰٫۰۰۰ نفر تلفات در کیوشو در صورت درست دانستن پیش بینی دریادار لهی مبنی بر وجود ۳۵۰٫۰۰۰ مدافع ژاپنی، می رساند (یا ۱۸۳٫۳۶۵ نفر تلفات در صورتی که ژاپن توان واقعی یعنی ۹۱۶٫۸۲۸ نفر را پای کار بیاورد). دریادار لهی بیشتر تحت تاثیر نبرد اوکیناوا بود و فکر می کرد تلفات آمریکا به ۳۵٪ برسد (در کل ۲۶۸٫۰۰۰ نفر). دریادار کینگ بر این عقیده بود که آمار تلفات چیزی بین نبرد لوزان و اوکیناوا خواهد بود، یعنی بین ۳۱٫۰۰۰ و ۴۱٫۰۰۰ نفر. در بین این برآوردها فقط نیمیتز بود که تلفات در دریا را هم لحاظ کرده بود، هر کامیکازه در نبرد اوکیناوا باعث مرگ ۱.۷۸ نفر و زخمی شدن تعداد مشابهی شده بود و البته سربازانی که از کیوشو اعزام می شدن بسیار بیشتر در معرض این حملات بودند. • رئیس واحد اطلاعات ژنرال مک آرتور سرلشکر چارلز آ.ویلبی در ماه جولای، هشداری مبنی بر تلفات ۲۱۰٫۰۰۰ تا ۲۸۰٫۰۰۰ نفری طی اجرای عملیات آفندی به خط دفاعی ارتش ژاپن در یک سوم ابتدایی مسیر به کیوشو داد. حتی با گرد کردن این ارقام و رسیدن به عدد ۲۰۰٫۰۰۰، به چیزی حدود ۵۰۰٫۰۰۰ نفر تلفات می رسیم که حدود ۵۰٫۰۰۰ نفر آن ها با درمان های سرپایی قادر به برگشتن به میدان جنگ خواهند بود • ارتش ششم آمریکا که کار عمده نبرد زمینی در کیوشو بر عهده آن بود، برآوردش از تلفات ۳۹۴٫۸۵۹ نفر بود که برای خارج از وظیفه کردن این واحد طی ۱۲۰ روز کافی بود، و البته با جریان پشتیبانی گفته شده، ارتش به سختی از پس این تلفات برمی آمد. وزیر جنگ هنری ل.استیمسون گفته بود: ٬به نظر من ما باید در نبرد ژاپن پایانی تلخ تر از جنگ با آلمان رقم بزنیم. ما باید خسارات چنین جنگی را بپذیریم و باید ویرانی بیشتری نسبت به آنچه در آلمان اتفاق افتاد، به ژاپن تحمیل کنیم٬. از روز D(روز پهلوگیری در ساحل نورماندی در ۶ ژوئن ۱۹۴۴)تا روز V-E (روز جشن پیروزی در اروپا در ۸ می ۱۹۴۵)فقط متفقین غربی متحمل ۷۶۶٫۲۹۴ نفر تلفات شدند! • در بهار ۱۹۴۵ نیروهای ارتش تحت فرمان سرلشکر بران ب.سامرول روی طرحی مبنی بر لزوم جایگزینی تقریبا ۷۲۰٫۰۰۰ نفر تا ۳۱ دسامبر ۱۹۴۶ برای جبران آمار مرگ و زخمی های ترک میدان کرده کار می کردند که البته همه شمول بود و شامل حمله به هانشو هم می شد. این برآورد فقط برای نیروهای زمینی و هوایی بود و شامل نیروی دریای و دریاداران نمی شد. • یک مطالعه که برای کارمندان وزارت جنگ و توسط ویلیام شاکلی انجام می شد، برآورد کرده بود که حمله به ژاپن ۱.۷ تا ۴ میلیون تلفات برای آمریکایی ها، شامل ۴۰۰٫۰۰۰ تا ۸۰۰٫۰۰۰ مرگ و برای ژاپنی ها ۵ تا ۱۰ میلیون مرگ داشته باشد. فرضیه کلیدی برای این تخمین شرکت گسترده شهروندان در دفاع از ژاپن بود. • در بخش نامه های نظامی در ژاپن دستوری مبنی بر اعدام تمام اسیران جنگی در صورت مورد حمله قرار گرفتن ژاپن آمده بود. تا پایان جنگ حدود ۱۰۰٫۰۰۰ اسیر جنگی از متفقین در ژاپن بودند. به غیر از دولت، نهادهای دیگر و تشکل های مردمی هم در حال حدس زدن بودند. کایل پالمر خبرنگار لس آنجلس تایمز می گفت که بین نیم تا یک میلیون آمریکایی تا پایان جنگ خواهند مرد. هاربرت هوور طی یادداشتی که به ترومن و استیمسون ارسال کرد و البته محافظه کارانه تلقی می شد، تخمین زد که آمریکا ۵۰۰٫۰۰۰ تا ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ نفر مرگ خواهد داشت؛ مشخص نیست که هوور این موارد را در دیدرا با ترومن مطرح کرده یا نه. فرمانده لشکر عملیات ارتش به آن ها گفته بود که این تخمین ها با توجه به طرح فعلی ما برای لشکرکشی خیلی بالاتر از واقعیت هستند. نبرد اوکیناوا با ۸۲٫۰۰۰ تلفات مستقیم از هر دو طرف، یکی از خونین ترین جنگ های منطقه اقیانوس آرام بود: ۱۴٫۰۰۹ نفر از متفقین و ۷۷٫۴۱۷ نفر از ژاپنی ها. نیروهای آمارگیری تعداد ۱۱۰٫۰۷۱ جنازه از ژاپنی ها را سرشماری کردند، البته این آمار شامل اهالی اوکیناوا که لباس سربازان را پوشیده بودند هم می شد. ۱۴۹٫۴۲۵ اوکیناوایی کشته یا مفقود شدند و یا خودکشی کردند که نصف جمعیت ۳۰۰٫۰۰ نفری اوکیناوا مطابق برآوردهای قبل از جنگ بود. این نبرد برای آمریکا ۷۲٫۰۰۰ نفر تلفات در ۸۲ روز به بار آورد که ۱۲٫۵۱۰ نفر از آن ها کشته یا مفقود شدند (به غیر از چند هزار نفری که بعد از جنگ به طور غیر مستقیم و بر اثر جراحات مردند). مساحت جزیره اوکیناوا ۴۶۴ مایل مربع معادل ۱٫۲۰۰ ک م مربع است. اگر تلفات آمریکا در حمله به ژاپن در هر واحد سطح فقط ۵٪ تلفات اوکیناوا می بود، آن ها باید ۲۹۷٫۰۰۰ سرباز از دست می دادند (کشته و مفقود). در مورد ارزیابی این تخمین ها، به خصوص آن هایی که بر پایه قدرت سربازان ژاپنی بودند (مثلا تخمین ژنرال مک آرتور)، باید به حالت دفاعی ژاپنی ها و شرایط آن ها در دفاع توجه کنیم (کارکنان مک آرتور عقیده داشتند که تعداد مدافعان ژاپنی در کیوشو ۳۰۰٫۰۰۰ نفر است). قریب به ۵۰۰٫۰۰۰ نشان قلب بنفش (نشان مخصوص مجروحین جنگ) برای مجروحین حمله به ژاپن پیش بینی و تولید شد. این عدد از تمام تلفات ارتش آمریکا در ۶۵ سال بعد از ج ج ۲ شامل جنگ کره و ویتنام بیشتر است. در سال ۲۰۰۳ هنوز ۱۲۰٫۰۰۰ تا از این قلب های بنفش در انبار مانده بود. واحدهای رزمی در عراق و افغانستان با استفاده از همین قلب های بنفش موجود در انبار، می توانستند فورا این مدال را به سربازان مجروحشان بدهند. تجهیزات موجود برای دفاع : بعد از تسلیم ژاپن تعداد خیلی زیادی تجهیزات به نیروهای مانده در جزایر ژاپن و کره جنوبی تحویل داده شد. با وجود اینکه برنامه جمع آوری برخی از سلاح ها (به خصوص شمشیرها و سلاح های کوچک کمری ) به دلیل مشکلات مربوط به بازار سیاه ممکن بود کارآمد نباشد، مقدار تجهیزات نظامی که برای ژاپن در درون و حومه جزایر در دسترس بود تقریبا به این صورت است : مهمات و وسایل نقلیه گرفته یا تحویل داده شده از ارتش و نیروی دریایی امپراتوری هواگردهای نیروی دریایی و زمینی ژاپن در جزایر ژاپن و کره واحدهای دریایی ژاپن در جزایر ژاپن پایان. با تشکر از جناب @MR9 بابت کمک هایی که برای ترجمه این مطلب کردند. منبع. [تمامی منابع اصلی در منبع مندرجه در لینک، ذکر شده اند.] ترجمه صرفا برای میلیتاری.
  3. 8 پسندیده شده
    جنگ سوریه .... سازمانها ، گروهها و شخصیت های تاثیر گذار جنگ سوریه به مانند سایر جنگ ها دارای ویژ گی های خاصی است که یکی از این خصوصیات ظهور و حضور گروهها ،سازمانها و شخصیت های قدر تمنددر صحنه جنگ هستند که هرکدام به نوبه خود دراین جنگ فاجعه بار داری نقش و تاثیر بودند که اغلب آنها از طرف کشورها مختلف چه از نظر سیاسی-رسانه ای ومالی مورد حمایت قرار میگیرند با توجه به تاثیر گذاری همه جانبه این جنگ بر معادلات منطقه وجهان شناخت این عناصر مهم امری ضروری وبدون شناخت انها فهم وضعیت جنگ امکان پذیر نیست در نظر دارم به صورت سلسله وار به این بخش کمتر شناخته شده بپردازم. 1. المرصد السوری لحقوق الانسان رامی عبد الرحمن دیدبان حقوق بشر سوری و رامی عبدالرحمن از ان دست پدیده های اگر نگوییم بی نظیر ولی کم نظیر در جنگ سوریه است . داستان زمانی جالب می شود که رامی عبدالرحمن اسم مستعار این شخص می باشد . همان طور که خودش ادعا میکند از زمانی که 15 ساله بوده این نام رو انتخاب کرده وبه جهت مخفی کردن هویت واقعی خود وانجام فعالیت های سیاسی اقدام به چنین کاری کرده است. اما نام حقیقی این شخص" أسامة علي سليمان " معروف به الکردی از اهالی شهر بانیاس استان طرطوس ولی خانواده او اصالتا از شهر اعزاز استان حلب سوریه وسنی مذهب(وبرخی منابع علوی) هستند فاقد مدرک دانشگاهی می باشد (احتمالا زیر دیپلم) همچنین هیچ گونه مدرک ویاآموزشی در زمینه روزنامه نگاری ندیده است. . همسر او خانم " عتاب رخامية " از شهر بانیاس و خانواده همسر او داری گرایش به "اخوان المسلمین سوریه " می باشند. او در شهر بانیاس در یک سینما نزد شخصی بنام "أبو العبد الشاري" بعنوان کارگر خدمات نظافت مشغول به کار بود. یکی از برادران " أحمد علي سليمان " کارمند شرکت نفت سوریه وبرادر دیگر "محمدعلي سليمان" عضو اخوان المسمین سوریه " ودریونان زندگی میکند. در مصاحبه با رسانه ها ادعا میکند که تمامی اعضای خانواده او ارتباط با او را بدلیل ترس و یا تشکیک در نوع فعالیت او قطع کرده اند. از طریق کشور آلمان راهی انگلیس می شود و درسال2000 میلادی از انجا پناهندگی سیاسی میگیرد.سپس در شهر کاونتری انگلیس ساکن می شود و یک رستوران "شاورما (کباب ترکی)" دایر میکند . شکل گیری وظهور دیدبان حقوق بشر سوری درسال 2006 میلادی اقدام به تاسیس "دیدبان حقوق بشر سوری " مینماید که درابتدای کار چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. ولی با شروع بحران سوریه شاهد توجه رسانه غربی وعربی به دیدبان حقوق بشر احتمالا بخاطر نقل اخبار به دو زبان عربی وانگلیسی و حضور پیاپی "رامی عبدالرحمن" در رسانه ها و پوشش اخبار از داخل مناطق درگیری سوریه بودیم او ادعا میکند این اخبار نتیجه همکاری بیش از 200 نفر فرد فعال که او انها را "جنگجویان بی سلاح حقوق بشر ( مقاتلون ليس بالسلاح وإنما بحقوق الإنسان ) و از طریق اسکایپ با انها در ارتباط است از سراسر سوریه جمع آوری میشود و می گوید برای جمع آوری خبر فقط به یک لپتاپ ویک تلفن موبایل نیازدارد نه بیشتر . مسئول رسانه ای مرکز حقوق بشر خاورمیانه و شمال افریقا "جیمز لینش" اعتراف میکند که از سال 2007 با "دیدبان حقوق بشر سوریه" در ارتباط بوده و بصورت منظم در حال تبادل اطلاعات هستند. شکل گیری وتاسیس دیدبان حقوق بشر خالی از اشکال نبود ودر ایی میان با دیگران دچار اختلافات شدیدی شد یکی از از افراد شخصی است بنام "مصعب عزاوي " می باشد که از شدید ترین منتقدین او است و رامی عبدالرحمن رو فردی فاقد مصداقیت معرفی و در نتیجه این اختلافات خود اقدام به تاسیس دیدبان حقوق بشر با نام "syriahr.org " در شهر لندن نمود اما سرچشمه اختلافات او با رامی عبد الرحمن از انجایی اغاز میشود که " مصعب عزاوی" "رامی عبدالرحمن "رو به سرقت ومصادره ی دیدبان حقو ق بشر اصلی syriahr.com از طریق تغییر رمز عبور ( username - Password ) می نماید واین اختلافات آنقدر بالا میگیرد که به رسانه ها کشیده شد. اما این همه داستان نیست دربین گروهها وشخصیت های مخالف سوری او چندان محبوب نیست وبارها از طرف آنها به حمایت وجانبداری از گروههای کرد" متهم و از نحوه فعالیت او همچنین جهت گیری خبرها مورد انتقاد قرار گرفته است . او همچنین به حمایت مالی از طرف سازمان های اطلاعاتی انگلیس ودفتر رسانه ای وزرات خارجه متهم است. حتی گفته میشود که گرفتن اقامت او در انگلیس به واسطه یک حزب کرد بنام " وحدت دمکراتیک کردی( حزب الوحدة الديمقراطي الكردي ) " انجام شده است. در سال 2013 نیویورک تایمز گزارش داد که رامی عبدالرحمن از اتحادیه اروپا و یک کشور اروپایی کمک دریافت کرده است اما درباره نجوه پوشش خبرها و درستی اخبار دیدبان حق بشر نیز با دیده شک وابهام نگریسته میشود خیلی ها اورا به جمع آوری اخبار از پیج های فیسبوک مخالفین معروف " تنسیقیه الثوره السوریه ( شبکه هماهنگی انقلاب) " و باز نشر انها از طریق دیدبان حقوق بشر میکند در نمونه دیگر "روزنامه لوموند فرانسه" به تفاوت ارقام اشاره میکند در جهت کاهش اعداد کشته شدگان (متهم به مماشات با نظام ) و همچنین درباره نحوه پوشش اخبار و تقسیم بندی گروه های مخالف حکومت سوریه به" لیبرال سکولار اسلام گرا " از او انتقاد میکند . برخی دیگر از رسانه های معارضان سوری مثل شبکه "اورینت " او را به جانبداری از حکومت سوریه از طریق تاکید زیادی او بر کشته های طرفدارن نظام و مخصوصا علوی ها متهم میکند و اینکه کمتر بر کشته های اهل سنت متمرکز میشود. یکی از شخصیات های مشهور لبنان " انیس نقاش " اذعان می نماید اخباری که تحت عنوان دیدبان حقوق بشر منتشر میشود در حقیقت نتیجه جمع اوری اطلاعات پایگاه جاسوس انگلیس در بخش یونانی "ترودوس قبرس" می باشد. و درواقع دیدبان حقوق بشر یک پوشش برای نشر این اطلاعات می باشد. ادامه دارد........................... منابع: http://www.nabilfayad.com/مقالات/549-نبيل-فياض-حقيقة-تاريخ-الحقوقي-رامي-عبد-الرحمن.html https://al-akhbar.com/Arab/64615 https://ar.wikipedia.org/wiki/المرصد_السوري_لحقوق_الإنسان https://www.skynewsarabia.com/middle-east/10660-عبدالرحمن-راصد-الحدث-السوري https://www.zamanalwsl.net/news/article/56443/ https://www.almodon.com/arabworld/2014/12/19/المرصد-السوري-لحقوق-الإنسان-ظاهرة-تستحق-التشكيك http://syrianownews.com/index.php?p=53&id=2752 https://www.nytimes.com/2013/04/10/world/middleeast/the-man-behind-the-casualty-figures-in-syria.html
  4. 2 پسندیده شده
    لشکر 64 ارومیه - نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران (شمال غرب )
  5. 2 پسندیده شده
    در یکی از مراسمات تحویل سلاح رزم زمینی به نزاجا تصاویر دو راکت انداز یکبار مصرف مشاهده شده بود. که هر دو از جنس کامپوزیت بودن. راکت انداز نزدیکتر با نام کرخه و کالیبر ۱۰۷ میلیمتر و راکت انداز دورتر با نام بستان و کالیبر ۱۲۲میلیمتر
  6. 2 پسندیده شده
    اما فکر که می کنم به این می رسم که آمریکا در سال های اخیر روندی برای تبدیل شدن به یک نوع انگل در دنیا رو پیش گرفته. از اون طرف کاغذ می ده به مردم و خدمات و کالا می گیره و تورمش رو هم می ریزه روی سر مردم. از این طرف مستقیم و غیر مستقیم از ناامنی و جنگ حمایت می کنه و لولوتراشی می کنه برای بعضی کشورها و بعد از اون شروع به فروش سلاح می کنه و خودش هم به عنوان یه قهرمان وارد گود میشه.
  7. 2 پسندیده شده
    عملیات تاج این آمار شامل سه لشکر ذخیره و ۱۰ تا ۱۲ لشکر پیش بینی شده برای تقویت نیروها نمی شد. تخمین آمریکایی ها از قدرت نیروهای ژاپن در کیوشو - سمت راست ۲ آگوست ۱۹۴۵ - سمت چپ ۹ جولای ۱۹۴۵ عملیات کاتسوگو در همین زمان ژاپنی ها نیز مشغول طراحی نقشه های خودشان بودند . در ابتدا نگرانی ها حول محور حمله ای در تابستان ۱۹۴۵ قرارداشت . به هر حال عملیات اوکیناوا انقدر طول کشید که ژاپنی ها به این نتیجه رسیدند که متفقین تا قبل از موسم بعدی طوفان ها که هوا برای عملیات های آبی خاکی پر خطر است، عملیات دیگری نخواهند داشت. دستگاه اطلاعات ژاپن محل این حمله ها را با تقریب خوبی پیش بینی کرده بود: کیوشوی جنوبی در میازاکی، ناحیه آریاک و یا شبه جزیره ساتسوما. با این وجود که ژاپن چشم انداز واقع بینانه ای برای بردن جنگ نداشت، رهبران ژاپن باور داشتند که می توانند هزینه حمله و اشغال ژاپن را برای متفقین بالاتر از حد ببرند، که به جای بردن جنگ منجر به نوعی آتش بس می شد. نقشه ژاپن برای این کار عملیات کاتسوگو نام داشت. ژاپنی ها تصمیم داشتند که تمامی ملت خود را متعهد به مقاومت در این حمله کنند. از ژوئن ۱۹۴۵ به بعد کمپین تبلیغاتی مرگ شکوهمند یکصد میلیون نفری شروع شد. پیام اصلی این پویش این بود که مرگ برای امپراتور مقدس ژاپن افتخار آمیز است و هر زن و مرد و کودکی باید در زمان رسیدن متفقین، برای این امپراتور بذل جان کند. فارغ از اینکه آیا این عملیات واقعا باعث کشته شدن تمامی ۱۰۰ میلیون ژاپنی می شد یا نه، تحلیل های هر دوطرف آمریکایی و ژاپنی مرگ میلیونی ژاپنی ها را پیش بینی می کرد. بعد از نبرد سایپان پویش تبلیغاتی ژاپنی ها مبنی بر مرگ افتخار آمیز و با شرافت برای امپراتور و نشان دادن آمریکایی ها به عنوان شیاطین سفید، به معنای واقعی کلمه بی عاطفه و دشمنی که می توان از او انتظار هر عملی را داشت( ظاهرادر مورد این آخری حق داشتند – مترجم) ، در اوج بود. در طول نبرد اوکیناوا افسران ژاپنی به افرادی که ناتوان از شرکت در جنگ بودند، دستور دادند برای اینکه به دست آمریکایی ها نیفتند خودکشی کنند. تمام شواهد موجود نشان دهنده این مطلب است که در صورتی که متفقین به جزایر اصلی می رسیدند این اتفاق می افتاد. ژاپنی ها به شکل مخفیانه در حال ساخت یک مرکز فرماندهی زیرزمینی در بخش ناگانو در ماتسوشیرو بودند تا در زمان حمله بتوانند امپراتور و ستاد کل امپراتوری را به آنجا منتقل کنند. در طرح ریزی عملیات کاتسوگو، فرماندهی ستاد کل قدرت متفقین را بیش از واقعیت تخمین زده بود: در حالی که متفقین نقشه عملیات را با ۵۴ لشکر (۱۴ لشکر برای المپیک و ۳۸ تا ۴۰ لشکر برای تاج) طراحی کرده بودند، ژاپنی ها انتظار بیش از ۹۰ لشکر را داشتند. ساختمان زیرزمینی فرماندهی ژاپنی ها در ماتسوشیرو تصاویری از نیروی هوایی سلطنتی ژاپن و خلبانان و کامیکازه ها برگ برنده : کامیکازه دریادار ماتومه اوگاکی در فوریه ۱۹۴۵ به ژاپن فراخوانی و به فرماندهی ناوگان پنجم هوایی در کیوشو منصوب شد. این ناوگان در جنگ اوکیناوا عملیات تن گو، به حملات کامیکازه تخصیص داده شده بود. این واحد آموزش خلبان ها و ساخت هواپیماها را برای دفاع از کیوشو، محتمل ترین محل برای حمله متفقین علیه ژاپن شروع کرد.دفاع ژاپنی ها خیلی به هواپیماهای کامیکازه متکی بود. آن ها جنگنده ها و بمب افکن ها و حتی تقریبا همه مربیان را به این ماموریت اختصاص دادند. ارتش و نیروی دریایی آن ها بیش از ۱۰٫۰۰۰ هواگردٍ آماده استفاده برای ماه جولای داشت (که البته برای ماه اکتبر بیشتر هم می شد) و ژاپنی ها قصد استفاده از همه آن ها را برای این عملیات داشتند. اوگاکی همچنین بر ساخت هزاران قایق انتحاری کوچک به منظور حمله به کشتی های متفقین نظارت داشت. دریادار ماتومه اوگاکی در نبرد اوکیناوا کمتر از ۲٫۰۰۰ هواپیمای کامیکازه شرکت کردند، که تقریبا از هر نه تا یکی موفق بود.آنها در کیوشو به دلیل شرایط مساعدتر (مثل عوارض زمین که پوشش راداری متفقین را کمتر می کرد) به غلبه بر مدافعین آمریکایی به وسیله تعداد زیادی کامیکازه در عرض چند ساعت و بهبود این آمار به مقدار یک در شش امیدوار بودند. مطابق تخمین های ژاپنی ها هواپیماها می توانستند ۴۰۰ کشتی را غرق کنند؛ و چون خلبان ها را به جای حمله به هواپیمابرها و ناوشکن ها برای حمله به کشتی های باربری آموزش می دادند، تعداد تلفات حریف به نسبت نبرد اوکیناوا خیلی بیشتر می شد. برآورد یک تیم تحقیقاتی نشان می داد که کامیکازه ها می توانستند یک سوم تا نصف نیروهای دشمن را تا قبل از پهلوگیری نابود کنند. در طی بحث هایی، دریادار ارنست کینگ فرمانده نیروی دریایی آمریکا و افسران ارشد نیروی دریایی، نگرانیشان را از تلفات بالای ناشی از حملات متفقین به کشتی های این نیروها و لزوم لغو عملیات سقوط و در عوض آن ادامه استفاده از بمباران و محاصره شهرها تا زمان تسلیم ژاپن عنوان کردند. در مقابل ژنرال جورج مارشال این استدلال را مطرح کرد که بمباران ژاپن و گرسنگی دادن به مردم ژاپن ممکن است ژاپنی ها را به درخواست صلح وادار کند، اما چنین روندی ممکن است چندین سال طول بکشد، و البته ضمانتی هم برای چنین پایانی نیست! در نهایت مارشال و ناکس به این نتیجه رسیدند که آمریکا باید به ژاپن حمله کند، هر چند کشتی های زیادی به وسیله کامیکازه ها از بین برود. نیروهای دریای سلطنتی ژاپن : نیروی دریایی امپراتوری ژاپن که ذیل فرماندهی کل نیروی دریایی بود، فارغ از آسیب هایی خرد کننده ای که تا آن زمان به آن وارد شده بود، ماموریت پیدا کرد که تا حد ممکن به متفقین آسیب وارد کند. برای آنها در آن زمان ۴ کشتی جنگی (همگی آسیب دیده)، ۵ هواپیمابر (همگی آسیب دیده)، دو رزمناو، ۲۳ ناوشکن و ۴۶ زیردریایی مانده بود. به خاطر سوخت، نیروی دریای امپراتوری نمی توانست با کشتی های غول پیکر حمله ای داشته باشد، بنابراین آن ها تصمیم گرفتند از تسلیحات ضد کشتی علیه تجهیزات دریایی دشمن در زمان پهلوگیری استفاده کنند. هرچند نیروی دریایی امپراتوری قادر به تحقق حمله ای بزرگ نبود، اما آن ها هنوز هزاران هواپیمای جنگی و حدود ۲ میلیون پرسنل در اختیار داشتند که گویای قابلیت این نیرو در ایفای نقشی بزرگ در عملیات دفاعی آینده بود. به علاوه، ژاپن ۱۰۰ عدد زیردریایی متوسط از کلاس کوریو، ۳۰۰ زیردریایی کوچکتر از کلاس کایریو (متوسط) ۱۲۰ اژدر هدایت پذیر کایتن و ۲٫۴۱۲ قایق انتحاری شین یو داشت. به عکسِ کشتی های بزرگ تر، انتظار این بود که همگی این تجهیزات به همراه ناوشکن ها و زیردریایی ها بتوانند دفاع سختی از سواحل انجام داده و به ماموریتشان که تخریب حدود ۶۰ کشتی باری متفقین بود، عمل کنند. یک واحد از غواصان انتحاری که به آن ها فوکورویو گفته می شد تشکیل شد. وظیفه این واحد بردن مین های دریایی به زیر کشتی های در حال پهلوگیری و انفجار آن ها بود. تعدادی مین در محل سواحل محتمل برای استفاده توسط این واحد، به عمق اقیانوس فرستاده شدند و بیش از ۱۰٫۰۰۰ مین کار گذاشته شد. تعدادی از این ۱۲۰۰ غواص قبل از محاصره ژاپن آموزش دیده بودند. نیروی زمینی ارتش سلطنتی : در هر عملیات آبی خاکی، طرف مدافع دو گزینه برای انتخاب استراتژی دارد: دفاع سخت از سواحل یا دفاع در عمق. در اوایل جنگ، ژاپنی ها استراتژی دفاع سخت در سواحل را بدون در نظر گرفتن نیروی ذخیره به کار می بستند. این تاکتیک در مقابل بمباران های پیش از حمله ضعیف بود. بعدتر درنبردهایی در پله لیو، ایووجیما و اوکیناوا ژاپنی ها استراتژیشان را تغییر دادند و نیروها را به عوارض دفاعی منتقل کردند. ژاپنی ها برای نبرد کیوشو حالتی میانه را انتخاب کردند. عمده نیروها در چند کیلومتری ساحل مستقر می شدند، جایی که تحت بمباران نیروی دریایی دشمن قرار نگیرند و از طرفی اجازه پیاده شدن بدون درگیری را به آمریکایی ها ندهند. نیروهای ضد حمله عقب تر قرار می گرفتند و آماده جابجایی به هر نقطه ای که نقطه اصلی حمله قرار بگیرد، بودند. در مارس ۱۹۴۵ فقط یک لشکر رزمی در کیوشو بود. ارتش امپراتوری ژاپن طی ۴ ماه آتی، نیروهایی را از منچوری، کره و شمال ژاپن منتقل کردند و بقیه نیروها را هم افزایش دادند. تا آگوست، آن ها ۱۴ لشکر و چندین سازمان کوچک تر شامل سه تیپ تانک، و در مجموع ۹۰۰ هزار نفر نیرو داشتند. با اینکه ژاپنی ها می تواننستند نیروهایشان را به شدت افزایش دهند، مشکل اصلی در تجهیزات بود. تا آگوست ارتش ژاپن معادل ۶۵ لشکر نیرو داشت، اما تجهیزات برای ۴۰ لشکر و مهمات برای ۳۰ لشکر موجود بود. ژاپنی ها تصمیم نداشتند که همه چیزشان را برای نبرد کیوشو پای کار بیاورند، اماامکانات را طوری برای این نبرد متمرکز کردند که مقدار کمی برای ذخیره باقی ماند. طبق یک تخمین، نیروهای مستقر در کیوشو، ۴۰ درصد از تمام مهمات موجود در ژاپن را در اختیار داشتند. به علاوه، ژاپنی ها سپاه مبارزین داوطلب را، متشکل از مردان سالم با سن بین ۱۵ تا ۶۰ و زنان سالم با سن بین ۱۷ تا ۴۰ به منظور پشتیبانی از جنگ و بعدتر شرکت در نبرد راه اندازی کردند. همچنان کمبود سلاح، آموزش و لباس وجود داشت: خیلی ها سلاحی بهتر از سلاح های قدیمی، کوکتل مولوتف، کمان، شمشیر، چاقو، بامبو و نیزه های چوبی و یا حتی چماق گیرشان نیامد. با این حال از آن ها انتظار داشتند بتوانند در نبرد کاری بکنند. در یک مورد به یک دختر دبیرستانی به نام ایکیکو کاسایی یک جوالدوز (سوزن بزرگ) داده و به او گفته شد: “حتی کشتن یک سرباز آمریکایی هم موثر است. … فقط شکم آن ها را هدف بگیر ". آموزش شلیک به دختران جوان در ژاپن آن ها در طول حمله، به عنوان نیروهای اصلی ذخیره و نیروهای دفاعی خط دوم و در مناطق شهری و کوهستان ها به عنوان نیروهای عمل کننده جنگ های چریکی ایفای نقش می کردند. فرماندهی ژاپنی ها قصد ساماندهی نیروها را به شکل زیر داشت: مجموع نیروهای داوطلب: ۳٫۱۵۰٫۰۰۰ نفر کیوشو: ۹۰۰٫۰۰۰ کانتو (توکیو): ۹۵۰٫۰۰۰ کره: ۲۴۷٫۰۰۰ برای نبرد سرنوشت ساز کیوشو: ۹۹۰٫۰۰۰ کانتو: ۱٫۲۸۰٫۰۰۰ ارزیابی مجدد عملیات المپیک توسط متفقین تهدیدات هوایی:ُ اطلاعات ارتش آمریکا در ابتدا تعداد هواگردهای ژاپنی ها را ۲٫۵۰۰ فروند برآورد کرد. تجربه اوکیناوا برای آمریکا بد بود(تقریبا دو کشته و تعداد مشابهی مجروح در هر سورتی) و احتمالا کیوشو بدتر هم می شد. در اوکیناوا هواپیماهای ژاپنی باید فاصله طولانی را بر فراز آب های آزاد طی می کردند. در کیوشو این مسیر از سرزمین ژاپن رد می شد و کوتاه بود. به تجربه، اطلاعات ارتش دریافته بود که ژاپنی ها تمام هواگردهایشان را به عملیات های کامیکازه اختصاص داده اند و برای رساندن آن ها به نبرد آتی از هواگردها به دقت مراقبت می کنند. تخمین ارتش در می، ۳٫۳۹۲ فروند، در ژوئن ۴٫۸۶۲ فروند و در آگوست ۵٫۹۱۱ فروند هواپیما بود. در نیروی دریایی در تخمینی که در آن بین هواپیمای جنگی و آموزشی تفاوتی قائل نبود، تعدا هواپیماها را در جولای ۸٫۷۵۰ فروند و در آگوست ۱۰٫۲۹۰ فروند برآورد کرده بود. با پایان یافتن جنگ، ژاپنی ها حدود ۱۲٫۷۰۰ فروند هواگرد داشتند که تقریبا نصف آن ها کامیکازه بودند. متفقین اقدامات ضد کامیکازه را آماده کرده بودند که به آن پوشش بزرگ آبی گفته می شد. این اقدامات شامل اضافه کردن جنگنده های بیشتر به جای اژدرها و بمب افکن ها در هواپیمابرها و تبدیل B-17ها به رادارهای مراقبتی (به شیوه ای شبیه کنترل و اخطار پیش هنگام هوابرد AWACSهای امروزی) بود. نیمیتز طرحی برای یک پیش حمله دروغین داشت: فرستادن یک ناوگان چند هفته قبل از حمله اصلی به سواحل مورد نظر برای حمله تا بدین ترتیب هواپیماهای ژاپنی فریب خورده و به چشم ناوگان ترابری به آن ها نزدیک شده و در آخر توسط این ناوگان جنگی نابود شوند. شماتیکی از نحوه عملیات در طرح پوشش آبی دفاع اصلی در برابر حملات هوایی ژاپن با جنگنده های سنگینی بود که در جزایر ریوکا گرد هم می آمدند. واحدهای پنجم و هفتم نیروی هوایی آمریکا و واحدهای هوایی نیروی دریایی آن بعد از حمله فورا وارد جزایر شده بودند و قدرت هوایی برای حمله همه جانبه به ژاپن بیشتر شده بود. برای آمادگی برای حمله یک رشته عملیات علیه فرودگاه و شریان های حمله و نقل ژاپن آغاز شد. تهدیدات زمینی در طول ماه های آوریل، می و ژوئن اطلاعات متفقین، شکل گیری نیروی زمینی ژاپن را با دقت رصد می کردند، به عنوان مثال ۵ لشکر اضافه شده در کیوشو که البته برخی با مخالفت پیش بینی می کردند که تعداد آن ها در کیوشو در ماه نوامبر به حدود ۳۵۰٫۰۰۰ نفر برسد. این پیش بینی در ماه ژولای و با مشاهده ۴ لشکر جدید و دیگر لشکرهای در نظر گرفته شده، تغییر کرد. تا آگوست این تخمین تا ۶۰۰٫۰۰۰ نفر هم رسید و واحدهای رمزنگاری متوجه ۹ لشکر در کیوشوی جنوبی شدند – یک سوم تعداد مورد انتظار و صد البته خیلی کمتر از قدرت انتظار رفته از ژاپن.تخمین نیروهای پیاده در اوایل ژولای ۳۵۰٫۰۰۰ نفر بود که در اوایل آگوست به ۵۴۵٫۰۰۰ نفر افزایش پیدا کرد. پرده برداری اطلاعات در اواسط ژولای از آمادگی ژاپنی ها در کیوشو برای نظامیان و سیاسیون طرف مقابل شوکه کننده بود. در ۲۹ ژولای رئیس اطلاعاتِ مک آرتور سرلشکر چارلز ویلبی برای اولین بار یادآوری کرد که بر اساس تخمین های انجام شده در آگوست، ژاپنی ها توانایی استقرار ۶ لشکر را در کیوشو دارند که البته پتانسیل افزایش این تعداد تا ۱۰ لشکر هم در آن ها هست.این ۶ لشکر تا به حال مطابق انتظار رفتار کرده اند، و [در صورت مراقب نبودن] آینده این مسئله برای ما نامعلوم است. [این به ما هشدار می دهد که] ژاپنی ها ممکن است به نقطه ای برسند که نسبت نیروها یک به یک شود که این برای ما نوید بخش پیروزی نیست!’‘ سرلشکر چارلز ویلبی تا زمان تسلیم شدن، ژاپنی ها فقط در کیوشو بیش از ۷۳۵٫۰۰۰ کارمند نظامی داشتند که یا مستقر شده یا در حال استقرار بودند. در ارتش ژاپن ۴٫۳۳۵٫۵۰۰ نفر خدمت می کردند که ۲٫۷۳۲٫۷۰۰ نفر در نیروی زمینی و ۱٫۹۶۲٫۸۰۰ نفر در نیروی دریایی بودند. گردآوری ارتش ژاپن در کیوشو طرح ریزان عملیاتی آمریکایی و به خصوص ژنرال جورج مارشال را به تغییر جدی در طرح عملیات المپیک یا جایگزین کردن یک طرح دیگر برای حمله مجاب کرد. سلاح های شیمیایی در عملیات پیش رو، امکان به کارگیری سلاح های شیمیایی توسط متفقین که از قبل در جزایر ماریانا مستقر شده بودند، مطرح بود. جنگ گسترده شیمیایی علیه نیروها و محصولات غذایی ژاپن برنامه ریزی شده بود. در طی طرح ریزی، سلاح های شیمیایی هم ذخیره شده بود تا در صورت نیاز استفاده شوند. ژاپن به دلیل الگوهای پیش بینی پذیر باد در منطقه و دیگر عوامل، این کشور در مقابل حملات گاز آسیب پذیر بود. چنین حملاتی تمایل ژاپنی ها به نبرد در غار را از بین می برد، چرا که در غار سربازان در معرض خطر بیشتری قرار می گرفتند. حملات گازی (به علاوه به کارگیری سلاح های اتمی) برای جلوگیری از به وجود آمدن یک اوکیناوای دیگر، در آن یکی طرف این سرزمین، مد نظر قرار گرفته بود.. درست است که مقدار زیادی مهمات گازی تولید شده بود و طرح هم شامل آن ها می شد، اما احتمال استفاده از آن ها پایین بود. ریچارد ب.فرانک اشاره کرده که وقتی در ژوئن ۱۹۴۵ درخواست این طرح به ترومن رسید، او استفاده از مهمات شیمیایی را علیه انسان ها قدغن کرد. البته هنوز مورد درخواستی از او برای استفاده از مهمات شیمیایی علیه محصولات زراعی به قوه خود باقی بود. بر طبق گفته های اودوارد ج.دِریا استفاده استراتژیک در مقیاس وسیع به طور جدی توسط هیچ رهبر آمریکایی مطرح نشد؛ اما استفاده تاکتیکی سلاح های شیمیایی علیه گروه های کوچکی از نیروهای ژاپنی که حاضر به تسلیم شدن نبودند، مورد بحث قرار گرفت. درست است که جنگ شیمیایی در پروتکل ژنو ممنوع محسوب می شد، اما در آن زمان نه آمریکا و نه ژاپن آن را امضا نکرده بودند. با وجود آنکه آمریکایی ها تعهد کرده بودند که نبرد گازی را شروع نکنند، ژاپنی ها قبل در طی جنگ از گاز علیه چینی ها استفاده کرده بودند. ٬ترس از حملات متقابل ژاپن [در مقابل استفاده از سلاح های شیمیایی] کاهش یافته است، چرا که تا پایان جنگ توانایی ژاپن برای انجام حملات گازی با هواپیما یا سلاح های دوربرد از بین رفته است. در ۱۹۴۴ اولترا (یک دستگاه رمز شکن) مشخص کرد که ژاپنی ها درباره توانایی شان برای حمله متقابل در برابر حملات گازی بحث کرده اند. به فرماندهان هشدار داده شده بود که باید پیش بینی های لازم صورت بگیرد تا بهانه ای برای استفاده از گاز داده نشود.’ رهبران ژاپن انقدر ترسیده بودند که برای گسترده نشدن این نوع جنگ، تصمیم گرفتند حملات گازی محدود تاکتیکی در جزایرشان را نادیده بگیرند.٬ اسکیتس علاوه بر استفاده انسانی،‌ ارتش آمریکا استفاده از سلاح شیمیایی را برای نابود کردن محصولات زراعی و گرسنگی دادن به ژاپنی ها برای وادار کردن آن ها به تسلیم شدن، بررسی کرده بود. ارتش آزمایش ترکیبات شیمیایی را برای نابودی کشاورزی در آوریل ۱۹۴۴ شروع کرد، و در طول یک سال از ۱۰۰۰ عامل به ۹ مورد امیدوار کننده شامل اسیدهای فنوکسی استیک رسیده بود.ترکیبی با شناسه LN-8در جریان آزمایشات، بهترین عملکرد را به نمایش گذاشت و برای تولید انبوه در نظر گرفته شد. عقیده بر این بود که انداختن یا پاشیدن علف کش ها موثرترین روش است. در طی یک آزمایش در ژولای ۱۹۴۵ که برای سلاح های شیمیایی مثل آنتراکس یا ریچین بود، از بمب SPDمارک ۲ استفاده شد و پوسته بمب در ارتفاع خاصی باز شد تا مواد شیمیایی را پایین بریزد. تا زمانی که جنگ تمام شود، ارتش همچنان به دنبال نقطه پراکندگی بهینه بود تا ناحیه با وسعت کافی پوشش داده بشود. عناصر فعال در LN-8و دیگر ترکیبات بعدتر برای ساخت عامل نارنجی که در جنگ ویتنام استفاده شد، مورد استفاده قرار گرفتند. سمت راست بمب پسر کوچک که در هیروشیما انداخته شد - سمت چپ بمب مرد چاق که در ناکازاکی انداخته شد سلاح های اتمی به دستور مارشال، حتی بعد از استفاده از دو بمب اتم علیه ژاپن، سرلشکر جان ای.هال استفاده تاکتیکی از سلاح های اتمی را برای حمله به جزایر ژاپن بررسی می کرد (مارشال فکر می کرد که ژاپن بعد از آن دو بمب هم فورا تسلیم نشود). سرهنگ لایل ای.سیمن گزارش داد که تا روز Xحداقل هفت بمب پلوتونیوم از نوع مرد چاق آماده خواهند بود، که می توان آن ها را بر روی نیروهای مدافع انداخت. سیمن توصیه کرده بود که هیچ نیروی آمریکایی حداقل تا ۴۸ ساعت وارد منطقه ای که بمباران شده نشود؛ در آن زمان خطرات باران رادیواکتیو خوب درک نشده بود و ورود به چنین منطقه ای آن هم بعد از این زمان کوتاه خطر جدی در معرض تشعشع بودن را به دنبال داشت. بمب مرد چاق پس از انفجار در ناکازاکی کن نیکولاس مهندسی از ناحیه مهندسی منهتن در تاریخ آگوست ۱۹۴۵ نوشته است که طرح حمله به جزایر اصلی ژاپن به مراحل آخر رسیده و اگر بارگیری ها انجام شود می توانیم حدود ۱۵ بمب اتم برای پشتیبانی از نیروهایمان تدارک ببینیم.٬ ارتفاع ۱٫۸۰۰ تا ۲٫۰۰۰ پایی (۵۵۰ تا ۶۱۰ متری) از زمین برای انفجار بمب در هیروشیما انتخاب شد تا هم بیشترین تاثیر را بر زمین بگذارد و هم با توجه به اینکه قرار بود نیروهای آمریکایی به زودی به شهر رسیده و آن را تسخیر کنند، باعث کمترین میزان رسوب هسته ای شود. اهداف ثانویه طرح ریزان ستاد مشترک متوجه این امر بودند که ژاپنی ها بر گسترش نبردها در کیوشو آن هم تا حد پای کار آوردن همه ژاپن، تمرکز کرده اند. بنابراین آنها برای حمله، اهداف ثانویه ای مثل جزیره شیکوکو، هانشوی شمالی در سندایی یا اومیناتو را هم مورد بررسی قرار دادند. آن ها حتی گزینه صرف نظر کردن از حمله اولیه و حمله مستقیم به توکیو را هم بررسی کردند. حمله به هانشو یک مزیت داشت و یک عیب، مزیتش آن بود که دفاع ژاپن در آنجا ضعیف تر بود و عیبش آن بود که در هانشو امکان پشتیبانی هوایی زمین پایه (البته به جز ب-۲۹ ها) مثل اوکیناوا ، وجود نداشت. چشم انداز عملیات المپیک ژنرال داگلاس مک آرتور هر نوع نیازی به تغییر نقشه حمله ای که کشیده بود را رد می کرد: ٬من مطمئنم درباره پتانسیل گزارش شده ژاپن برای حمله به ما در طی عملیات المپیک خیلی اغراق شده است … در مورد حرکت نیروها در زمین … من تایید نمی کنم … گزارشی که ازوجود یک قدرت سنگین در جنوب کیوشو به شما داده شده است … بهنظر من نباید کوچکترین عقیده ای برای تغییر عملیات المپیک وجود داشته باشد.٬به هر حال، دریادار ارنست کینگ فرمانده عملیات دریایی با همراهی دریادار نیمیتز آماده مخالفت با روند عملیات شده بود،‌ که باعث به وجود آآمدن اختلافات عمده ای در دولتمردان آمریکا شد.٬در اینجا احتمالا تعامل کلیدی بین مارشال و ترومن وجود داشت. شواهد متقنی هست که مارشال تا ۱۵ آگوست درباره حمله همان نظر را داشت … اما چیزی که نظر او را درباره حمله تغییر داد درک او از این مسئله بود که همراهی مردم و به خصوص ترومن با یک حمله پرهزینه که دیگر حتی در نیروهای نظامی هم بر آن اتفاق نظر وجود نداشت، بعید بود. پی نوشت : ادامه دارد ..........
  8. 1 پسندیده شده
    عملیات سقوط (زوال) عملیات سقوط عملیات پیشنهادی متفقین کمی قبل از پایان جنگ دوم جهانی برای حمله به مجموعه جزایر ژاپن در شرق آسیا بود. با این حال ، عملیاتِ طرح ریزی شده در پی حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی، اعلان جنگ شوروی و حمله به منچوری لغو شد. این عملیات دو بخش داشت . عملیات المپیک و عملیات تاج : بر همین اساس ، عملیات المپیک در نوامبر ۱۹۴۵ برای تسخیر یک سوم از جنوبی ترین جزایر کیوشو و جزیره تازه تسخیر شده اوکیناوا- و استفاده از این جزایر برای مراحل بعدی عملیات برنامه ریزی شده بود. عملیات تاج نیز قرار بود در اوایل سال ۱۹۴۶ برای حمله به دشت کانتو که در نزدیکی توکیو و روی جزیره اصلی هانشو قرار داشت، اجرا شود. پایگاه های هوایی که در کیوشو قرار داشتند و قرار بود در عملیات المپیک تسخیر شوند ، پشتیانی هوایی نزدیک را برای عملیات تاج فراهم می کردند.این عملیات در صورت اجرا بزرگترین عملیات آبی خاکی در تاریخ را رقم می زد. ماهیت زمین عملیات نیز به گونه ای بود که عملیات دفاعی را برای ارتش ژاپن آسان می کرد، چرا که می توانستند به دقت نقشه های متفقین را پیش بینی کرده و نقشه های دفاعی خودشان را اجرا کنند که در قالب عملیات کاتسوگوتبیین شده بود . ژاپنی ها یک دفاع همه جانبه ، البته با تعداد کمی نیروی ذخیره باقی مانده برای عملیات های دفاعی احتمالی دیگر را طراحی کردند .پیش بینی ها برای تلفات متفاوت بود، اما تماما تعداد بالایی را عنوان می کرد. بسته به اینکه ژاپنی ها چقدر در برابر دشمن مقاومت کنند، تخمین ها برای متفقین تا میلیون ها کشته را نشان می داد. شمای کلی از عملیات سقوط طرح ریزی مسئولیت طرح ریزی عملیات سقوط به فرماندهان آمریکایی یعنی دریادار چستر نیمیتز، ژنرال داگلاس مک آرتور و ستاد مشترک ارتش یعنی دریادار ارنست کینگ و ویلیام لهی و ژنرال جورج مارشال و هپ آرنولد(بعدا فرماندهی نیروی هوایی شد) سپرده شد. چون مک آرتور در آن زمان برای ترفیع درجه مد نظر بود ( به یک ژنرال شش ستاره) ، بنابراین در بین این کمیته برای مرجعیت عملیات انتخاب شد. هر چند که در پایان ج ج ۲ درخواست ترفیع او هنوز در سطح بحث های غیر رسمی قرار داشت. آن موقع توسعه بمب اتم به شکل کاملا محرمانه ای دنبال می شد، طوری که معاون رئیس جمهور (هری ترومن) تا زمانی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود، از آن اطلاع نداشت و معدود افسرانی از خبر داشتند. بنابراین طرح ریزی این عملیات بدون در نظر گرفتن وجود چنین پروژه ای انجام شد. وقتی توسعه بمب تمام شد، ژنرال مارشال فکر می کرد در صورت ساخت تعداد کافی از آن بتوان برای پشتیبانی حمله از این بمب ها استفاده کرد. از سویی دیگر ، در خلال نبرد اقیانوس آرام متفقین نتوانستند روی یک نفر به عنوان فرمانده میدان نبرد توافق کنند. مثلا تا سال ۱۹۴۵ چستر نیمیتز فرمانده میدان را در منطقه اقیانوس آرام بر عهده داشت، داگلاس مک آرتور مقام فرماندهی عالی در منطقه جنوب غربی اقیانوس آرام و دریادار لویس مونباتان فرماندهی عالی در منطقه جنوب شرقی اقیانوس آرام را بر عهده داشتند. اما برای اجرای این عملیات لازم بود تا یک فرمانده واحد انتخاب شود. رقابت بین قوای نظامی برای انتخاب این فرد جدی بود (نیروی دریایی نیمیتز و نیروی زمینی مک آرتور را پیشنهاد می کردند) تا جایی که می توانست اجرای نقشه را تهدید کند. سرانجام نیروی دریایی از پیشنهاد خودش عقب نشینی کرد و مک آرتور برای فرماندهی واحد(در صورت ایجاب شرایط البته!) انتخاب شد. بالا از راست: دریادار نیمیتز، ژنرال داگلاس مک آرتور، دریادار ارنست کینگ پایین از راست: ژنرال ویلیام لهی، ژنرال جورج مارشال، ژنرال هپ آرنولد ملاحظات اولیه : دو ملاحظه عمده که در طرح ریزی ها باید لحاظ می شد زمان و تلفات احتمالی بود. یعنی اینکه چطور ژاپن را در کوتاه ترین مدت و با کمترین تلفات وادار به تسلیم کنند. عطف به کنفرانس کوبک در سال ۱۹۴۳ یک کمیته طرح ریزی مشترک آمریکایی-بریتانیایی نقشه ای طراحی کردند(نقشه ای برای شکست ژاپن) که طبق آن طرفین خواهان حمله به ژاپن تا سال ۱۹۴۷-۴۸ نبودند. رئیس ستاد مشترک آمریکا عقیده داشت که طولانی کردن جنگ تا این حد برای روحیه ملی مردم خطرناک است. در مقابل در کوبک شورای مشترک فرماندهان باور داشتند که ژاپن نهایتا تا یک سال بعد از تسلیم آلمان ناچار به تسلیم خواهد شد. نیروی دریایی آمریکا اصرار بر محاصره و استفاده از قدرت هوایی برای وادار کردن ژاپن به تسلیم داشت. آنها درخواست عملیات هایی برای گرفتن پایگاه های هوایی در نزدیکی شانگهای چین و کره داشتند،‌ که توان عملیات مرحله ای و رو به جلورا برای بمباران ژاپن و نهایتا به تسلیم کشاندن آن ها می داد. نیروی زمینی از آن طرف حرف دیگری می زد. آن ها اعتقاد داشتند که این کار می تواند جنگ را تا حد نامحدودی به طول بکشاند و بی دلیل هزینه جانی را زیاد کند، بنابراین به یک حمله احتیاج داریم. نیروی زمینی از یک عملیات می گفت که در طی آن یک نیروی در مقیاس بزرگ مستقیما در مقابل سرزمین ژاپن ایجاد شود، آن هم بدون انجام هیچ یک از عملیات های جانبی که نیروی دریایی در مورد آن حرف می زد. در نهایتا حرف نیروی زمینی به کرسی نشست. در حقیقت جغرافیای ژاپن این نوع عملیات را بر آن ها تحمیل کرد: فاصله زیاد از خشکی های دیگر و کم بودن ساحل مناسب برای عملیات پیاده سازی نیرو در ساحل. تنها کیوشو (جنوبی ترین جزیره ژاپن) و سواحل دشت کانتو (منتهای جنوب غرب و غرب توکیو) اهدافی واقع بینانه برای حمله بودند. متفقین تصمیم گرفتند یک حمله دو مرحله ای را اجرا کنند. ابتدا عملیات المپیک برای حمله به کیوشواجرا می شد. سپس پایگاه های هوایی در آنجا ایجاد می شد تا پوششی برای عملیات تاج و حمله به ناحیه توکیو ایجاد شود. تصویری از کنفرانس اول کوبک، از راست چرچیل، روزولت، کینگ (نخست وزیر کانادا) فرضیات حمله : جغرافیای ژاپن چیز شناخته ای شده ای بود. بنابراین طرح ریزان ارتش آمریکا دنبال تخمین میزان نیروهای مدافع بودند. بر اساس اطلاعات موجود از عوامل اطلاعاتی که در اوایل سال ۱۹۴۵ ارتباط پیدا کرده بودند فرضیات ارتش شامل این موارد می شد: 1-در این عملیات فقط نیروهای منظم ارتش حضور نخواهند داشت بلکه حضور متعصبانه مردم داوطلب هم اتفاق خواهد افتاد. 2-در آغاز عملیات المپیک نیروهای دشمن در شکل ۳ لشکر در کیوشوی جنوبی و ۳ لشکر در کیوشوی شمالی ظاهر خواهند شد. 3- نیروهایی که برای عملیات کیوشو در نظر گرفته می شوند از ۸ الی ۱۰ لشکر بیشتر نخواهند بود و این سطح از آمادگی به سرعت حاصل خواهد شد. 4- در آغاز عملیات تاج حدود ۲۱ لشکر دشمن شامل لشکرهای پشتیبانی در هانشو حضور خواهند داشت و ۱۴ لشکر از این تعداد احتمالا در دشت کانتو به کار گرفته شوند. دشمن احتمالا نیروی هوایی مستقر در زمین را برای مصون ماندن از حملات به سوی سرزمین های اصلی آسیایی اش عقب بکشد. تحت چنین شرایطی دشمن احتمالا بتواند ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ جنگنده در این ناحیه گردآوری کند و این نیروها می توانند با استفاده از دشت های ژاپن به عنوان نقطه میانی، علیه زمین های کیوشو عملیات کنند. هری ترومن عملیات المپیک : حمله به کیوشو، در قالب عملیات المپیک قرار بود در روزی که به آن روز ایکس اطلاق می شد (که برای ۱ نوامبر ۱۹۴۵ برنامه ریزی شده بود) شروع شود. ناوگان دریایی متفقین به بزرگترین اندازه خود رسیده بود. : شامل ۴۲ ناو هواپیمابر، ۲۴ ناو و ۴۰۰ ناوشکن و اسکورت. ۱۴ لشکر معادل (۱۳ لشکر ) از آمریکا قرار بود در پهلوگیری اولیه مشارکت کنند. با استفاده از سرپل اوکیناوا به عنوان نقطه میانی، عملیات می توانست قسمت جنوبی کیوشو را تسخیر کند. این منطقه خودش بعدا به عنوان نقطه میانی بعدی برای حمله به هانشو در عملیات تاج، مورد استفاده قرار می گرفت. طرح عملیات المپیک شامل یک طرح فریب هم بود که به عنوان عملیات پاستل نامگذاری شد. هدف این عملیات این بود که ژاپنی ها را متقاعد کند که فرماندهین متفقین از حمله به شکل مستقیم صرف نظر کرده و قصد دارند تا با دور زدن، ژاپن را بمباران کنند. این کار مستلزم تسخیر پایگاه هایی در فرمز ( تایوان ) در امتداد ساحل چین و و در دریای زرد بود. پشتیبانی تاکتیکی هوایی بر عهده نیروهای هفتم پنجم و سیزدهم هوایی بود. آن های مسئول حمله به فرودگاه ها و شریان های حمل و نقل هوایی در کیوشو و هانشو جنوبی و به دست آوردن و حفظ برتری هوایی در سواحل بودند. وظیفه بمباران استراتژیک بر عهده نیروهای ويژه نیروی هوایی آمریکا در اقیانوس آرام ( سازمان تشکیل دهنده نیروهای هشتم و بیستم هوایی) و نیروهای بریتانیایی گذاشته شد. این واحدها باید در طول عملیات تاج هم فعال می ماندند. واحد بیستم باید نقشش را به عنوان نیروی اصلی بمباران استراتژیک برای متفقین و در طی عملیاتی که از فرودگاه های جزایر ماریانا علیه جزای ژاپن اجرا می شد، حفظ می کرد. پس از پایان جنگ در اروپا در می ۱۹۴۵ طرح هایی برای انتقال برخی بمب افکن های سنگین واحد هشتم به پایگاه هایی در اوکیناوا به منظور مشارکت در بمباران های استرتژیک با مشارکت واحد بیستم ریخته شده بود. واحد هشتم قرار بود که بمب افکن های B-17و B-24خودشان را به نوع B-29ارتقا دهند ( این واحد اولین B-29خودش را در آگوست ۱۹۴۵ دریافت کرد). قبل از حمله اصلی، جزایر تانگاشیما، یوکوشیما و مجموعه جزایر کوشیجیما که دور از ساحل ژاپن بود باید گرفته می شد) حمله به اوکیناوا ارزش برقراری لنگرگاه هایی در دسترس را برای کشتی هایی که نیازی به پهلوگیری ندارند یا آسیب دیده اند، ثابت کرد، عملیات المپیک که برای حمله به جنوب ژاپن طراحی شده بود. کیوشو توسط نیروی ششم ایالات متحده از سه نقطه مورد حمله قرار می گرفت: میازاکی، آریاک و کوشیکینو. اگر روی نقشه کیوشو یک ساعت بکشیم این نقاط به ترتیب و تقریبا روی ساعت های ۴، ۵ و ۷ قرار می گیرند. ۳۵ نقطه پهلوگیری به نام شرکت های اتومبیل سازی نامگذاری شدند: آستین، بویک، کادیلاک تا نقاط آخر با نام های استاتز، وینستون و زفیر. با تخصیص یک لشکر به هر پهلوگاه طرح ریزان این حمله باور داشتند که آمریکایی ها با نسبت سه به یک بر ژاپنی ها برتری نفری دارند. در ابتدای ۱۹۴۵ میازاکی تقریبا بی دفاع بود و از آریاک این همسایه نزدیک هاربور شدیدا دفاع می شد. ابدا قرار بر این نبود که تمامی جزیره کیوشو تسخیر شود(. فقط یک سوم جنوبی کافی بود همانطور که در تصویر با خط چین نشان داده شده) این منطقه ناحیه باارزشی به عنوان منطقه میانی برای استفاده در عملیات تاج به متفقین می داد. عملیات تاج: عملیات تاج، عملیات حمله به هانشو در ناحیه دشت کانتو در جنوب پایتخت، قرار بود در روزYشروع شود،‌ که به شکل آزمایشی ۱ مارس ۱۹۴۶ برای آن انتخاب شده بود. عملیات تاج با درگیر کردن ۴۰ لشکر در مرحله پیاده سازی نیروها و مراحل بعد از آن، از عملیات المپیک هم گسترده تر بود.)برای مقایسه در عملیات بزرگ حمله به نورماندی ۱۲ لشکر در مراحل اولیه وجود داشت ( در مرحله شروع، ارتش یکم به ساحل کوجوکوری در شبه جزیره بوسو و بعد ارتش هشتم به هیراتسوکا در خلیج ساگامی حمله می کردند. سپس بیش از ۱۲ لشکر از ارتش دهم و نیروهای مشترک المنافع بریتانیا در آنجا پیاده می شدند. این نیروها سپس به سمت داخل کشور و به سمت شمال می رفتند تا در توکیو به یکدیگر ملحق شوند. هدف از عملیات تاج تسخیر توکیو بود. بازنگری در طراحی عملیات : در المپیک قرار بر این بود که ازمنابع از قبل موجود در منطقه اقیانوس آرام شامل ناوگان دریایی بریتانیا در این منطقه، یک سازمان مشترک المنافع که از حداقل هیجده ناو هواپیما بر (تشکیل دهنده ۲۵ درصد از توان هوایی متفقین) و چهار کشتی جنگی هم استفاده شود. نیروهای ببر یک واحد بمب افکن سنگین دوربرد متشکل از نیروهای مشترک المنافع: یعنی واحدهایی از نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا ، نیروی هوایی سلطنتی استرالیا ، نیروی هوایی سلطنتی کانادا و نیوزلند و فرماندهی بمب افکن نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا باشد . در ۱۹۴۴ طرح های اولیه شامل تشکیل نیرویی متشکل از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ هواگرد شامل واحدهای سوخت گیری هوایی بود. این مقدار بعدا به ۲۲ اسکادران و در زمان پایان جنگ به ۱۰ اسکادران تقلیل یافت: بین ۱۲۰ تا ۱۵۰ فروند از بمب افکن لانکستر و لینکلن که برای عملیات در خارج از پایگاه های اوکیناوا در نظر گرفته شده بودند. در نیروهای ببر نیروهای زبده اسکادران ۶۱۷ هم که به "سد شکنان" شهرت داشتند، بودند که برای عملیات بمباران ویژه به کار گرفته می شدند. در ابتدا طرح ریزان آمریکایی عملیات تصمیم نداشتند از نیروهای زمینی از نیروهای غیر آمریکایی استفاده کنند. اگر در هر مرحله ای از عملیات المپیک نیازی به تقویت نیرو بود، آن ها از نیروهایی که برای عملیات تاج در نظر گرفته شده بود استفاده می کردند؛ چرا که نیروی بزرگی برای آن از نیروهای منطقه جنوب غرب اقیانوس آرام ، منطقه چین، هند، برمه و واحد فرماندهی اروپا و نیروهای دیگر تشکیل شده بود. این شامل نیروهای پیشگام در اروپا مثل واحد یکم نیروی زمینی آمریکا (شامل ۱۵ لشکر) و واحد هشتم نیروی هوایی می شد. اما شرایط برای تشکیل این نیروها پیچیده شد. چرا که با اتمام جنگ، نیروهای داوطلب میدان را ترک کردند و با نیروهایی با تجربه بالا جایگزین شدند. این موضوع اثربخشی این نیروها را در جنگ کمتر می کرد. دولت استرالیا درخواست مشارکت نیروی زمینی استرالیا را در موج اول حملات کرده بود که مطابق گفته های جان ری اسکیتسِ تاریخ نویس این درخواست توسط فرماندهان آمریکایی رد شد. حتی درخواست برای عملیات تاج هم در مراحل اولیه طراحی رد شد. فرماندهان پیاده سازی هیچ نیرویی از نیروهای مشترک المنافع یا نیرویی از کشورهای متفقین را در کانتو مد نظر نداشتند. تمامی طرح های اولیه بیانگر این بودند که نیروهای حمله کننده، نیروهای بعدی و نیروهای ذخیره تماما باید از نیروهای آمریکایی باشند. در اواسط ۱۹۴۵، زمانی که طرح عملیات تاج بازبینی می شد،‌ بنا به گفته اسکیتس بسیاری از دیگر کشورهای متفق پیشنهاد مشارکت زمینی دادند و بحث هایی هم بین فرماندهان و مسئولین سیاسی حول ابعاد،‌ماموریت، تجهیزات و پشتیبانی شکل گرفت. پیرو این مذاکرات قرار بر این شد که در عملیات تاج نیروهای مشترک المنافعی متشکل از لشکرهایی از نیروی زمینی کشورهای استرالیا، بریتانیا و کانادا هم مشارکت داشته باشند. این کشورها به همراه دیگر کشورهای مشترک المنافع نیروهای جایگزین هم ارائه می کردند. به هر حال، مک آرتور از مشارکت ارتش هندی ها جلوگیری کرد. دلیل آن تفاوت زبان، تشکیلات، ترکیب، تجیهیزات، آموزش و اصول بود. او همچنین توصیه کرد که نیروها مطابق با نیروهای آمریکایی سازماندهی شوند، تجهیزات و آماد آمریکایی باشد و ۶ ماه قبل از عملیات در آمریکا آموزش ببینند. این پیشنهادات البته مورد قبول واقع شد. دولت بریتانیا پیشنهاد کرد که نیروهای زمینی مشترک المنافع توسط سپهبد سر چارلز کیتلی، (نیروی دریایی مربوطه توسط سر ویلیام تنان ) فرماندهی شده و چون .چون نیروی هوایی این نیروها اکثرا از ارتش استرالیا تشکیل شده بود) نیروی هوایی نیروهای مشترک المنافع توسط یک استرالیایی رهبری شود. دولت استرالیا درخواست انتصاب یک افسر بدون هیچ تجربه ای در نبرد ژاپن ، مثل کیتلی و سپهبد لسلی مورزهد که هدایتگر رشته عملیات های گینه نو و بورنئو بود، کرد. در هر صورت قبل از اینکه این موارد به سرانجام برسد جنگ تمام شد. پی نوشت : ادامه دارد ..............
  9. 1 پسندیده شده
  10. 1 پسندیده شده
    خانم اوباما که اصلا برای این دوره وارد رقابتهای انتخاباتی نشده. برای دوره های بعدی هم هنوز تجربه جدی نداره. مگه اینکه تو این سالهای آینده کم کم وارد گود سیاست بشه. ترامپ رو بر خلاف نظر خیلی از دوستان هنوز 50 _ 50 میدونم. مثلا همین کرونا ممکنه جدا وجهه اش رو خراب کنه. سندرز به نظرم شانس خوبی داشت ولی انگار طبقه نخبه سیاست مداران آمریکا هنوز خیلی به یک سوسالیست حساسن و این طور که دارن پیش میرن احتمالا نامزد نهایی دموکراتها هم نخواهد بود.هرچند که شخصا میگم گزینه بهتری برا شکست ترامپ هست. میمونه بایدن که بیشتر از خودش بستگی به ترامپ داره. چون فکر میکنم بر خلاف سندرز حرف تازه ای برا گفتن نداره. یعنی اگه ترامپ جایی سوتی بده یا به مشکلی بر بخوره اون رئیس جمهور میشه. حالا من یه چیز دیگه هم بگم که شاید خیلی زود باشه ولی ارزش توجه رو داره. ظاهرا سناتور تام کاتن داره زیر زیرکی برای انتخابات 2024 فعالیت میکنه. این طرف اگه رئیس جمهور بشه میشه بدترین رئیس جمهور تمام تاریخ برای ایران. از همون موقعی که نظامی بود و تو عراق با ایران مشکل داشت و قشنگ معموله کینه شتری داره...
  11. 1 پسندیده شده
    «ایلهان عمر» خواستار تعلیق تحریم‌های ایران شد یک عضو کنگره آمریکا خواستار تعلیق تحریم‌های این کشور علیه ایران در بحبوحه گسترش ویروس کرونا در دنیا شد.
  12. 1 پسندیده شده
    بهترین راه کار تو این شرایط هول دادن بیشتر روس ها به بازی احتمالا فیلم معطل شدن ارذغان توسط پوتین دیدین ، روس ها همیشه سر بزنگاه کشیدن کنار اون از خاموش کردن پدافند هاشون موقع حمله اسرائیل و اینم توافق با ترکیه یه حمله خودی به روس ها کار ترکیه رو تو سوریه تموم میکنه یه نقشه حساب شده که کسی بویی نمبره مثل تئوری بازی ها باید خوب چیده بشه و یلا اگر ترکیه با روس ها به توافق برسه بعد نوبت ایرانه ، که شنیدین برای آذ،بایجان ایران نقشه کشیدن بار ها گفتن الان یک کمپینی راه انداختن میگن مردم کرونا زده ایران ما ملت ترکیه پشت شماییم ! بعد توافق سر سوریه ، هدف بعدی آشوب تو ایرانه همین الانم وضع خوبی نداریم
  13. 1 پسندیده شده
  14. 1 پسندیده شده
    مقدمه : پست نخست این تاپیک ، برای نخستین بار در سال 1393 ، در یکی از تاپیکهای قدیمی انجمن میلیتاری ارسال شده بود ، ولی بدلیل خلاصه بودن ، یکی از دوستان انجمن ( جناب @rpg7 ) پیشنهاد دادند تا این موضوع تبدیل به تاپیک شود ، به همین دلیل پس از5 سال ، نهایتا" فرصتی دست داد تا "جغد شب پرواز " لوفت وافه HE-219 ، بطور کامل به دوستان معرفی گردد . جنگ دوم جهانی ، از یک نظر نقطه عطفی برای فناوری جهت کاربرد در حوزه نظامی بشمارمی رفت . در این میان نیروی هوایی بعنوان یک شاخه تاثیر گذار ، بیشترین تاثیر را ازتوسعه فناوری های علوم مختلف در سالهای قبل از جنگ ، دریافت نمود و به شکل خاص ، نیروی هوایی آلمان ( لوفت وافه ) پیشگام استفاده از این پیشرفتها بشمارمی آمد .بعنوان پیش معرفی ، جنگنده شب پرواز محصول شرکت هینکل با شناسه HE-219 ملقب به "جغد" که در میانه جنگ دوم جهانی به سازمان رزمی لوفت وافه ملحق شد ، بلحاظ ماهیت طراحی ، یک نمونه خاص بشمارمی رفت و به گفته مورخان نظامی ، در مقایسه با همتایان خود در جبهه متفقین از طراحی بسیار پیشرفته برخوردار می بود . هینکل -219 " جغد" این جنگنده با قابلیت پرواز در همه گونه شرایط آب و هوایی ، نوآوری های قابل توجهی از جمله رادار پیشرفته لیختن اشتاین اس ان -2 ( Lichtenstein SN-2) در فرکانس VHF بعنوان یک رادار رهگیر که همزمان در جنگنده های یونکرس-88 جی و بی اف-110 جی نیز نصب شده بود را دراختیار داشت . علاوه براین ، هینکل-219 به نخستین جنگنده ای تبدیل گردید که به مجموعه صندلی پران برای افزایش بقاء خدمه مجهز میشد ، در حالی که اولین نمونه رزمی یک هواگرد با ارابه های فرود 3 تایی نیز بشمارمی آمد . ارنست –ویلهلم مودرو در این میان ، اگرچه جغد شب پرواز لوفت وافه در تعداد محدودی تولید شد (294 فروند تا پایان جنگ درسال 1945 ) اما بدلیل ماهیت طراحی و سامانه های رزمی مورد استفاده در آن ، تاثیر بسیار قابل توجهی بر عملیاتهای شبانه ناوگان بمب افکن های شبانه متفقین ، بویژه اسکادرانهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا ،برجای می گذاشت . در این میان ، تکخال اسکادران های جنگنده های شب پرواز "اوهو" لوفت وافه ، ارنست –ویلهلم مودرو محسوب می شد که 33 پیروزی هوایی از 34 پیروزی هوایی خود را با این جنگنده در داگفایتهای شبانه در تاریخ هوانوردی به ثبت رساند . نمایی از وزارت هوانوردی آلمان ( RLM) ازراست : ارنست هینکل ، یوزف کامهابر و ارهارد میلش (میلچ ) روند طراحی و توسعه جغد شب پرواز آلمانی : براساس آنچه که در اسناد و مدارک نیروی هوایی آلمان و شرکت سازنده به ثبت رسیده ، روند طراحی هینکل-219 بدلیل اختلافات عمیق سیاسی میان فرمانده اسکادران های شب پرواز لوفت وافه ( یوزف کامهابر ) ، ارنست هینکل ( سرطراح شرکت هینکل ) و ارهارد میلش ( مسئول وزارت هوانوردی آلمان / RLM ) با تاخیرهای طولانی روبرو گردید ، ضمن اینکه بدلیل گران بودن بیش از حد تولید هر فروند از این جنگنده ها ، مجموعا" تولید این سری به شکل محدود صورت پذیرفت . راست : بی اف-110 جی چپ : یونکرس-88 جی بااین وصف ، زمانی که سرمهندس طراح ، رابرت لوسر ، از شرکت مسراشمیت ، به خانه اول خود ، دفتر طراحی هینکل بازگشت ، بنا به پیشنهاد رییس شرکت ، کار خود را بر روی پروژه جدیدی که "بمب افکن سریع " به شناسه P.1055 نامیده می شد ، آغاز نمود . این پروژه ، هواگرد جدیدی را می بایست به نیروی هوایی آلمان تحویل می داد که کاراکترهای خاصی نظیر کابین تحت فشار برای خدمه ، مجموعه دوتایی از صندلی های پرتاب شونده ( که برای اولین بار مورد استفاده قرار می گرفت ) و یک مجموعه سه تایی از ارابه های فرود که ارابه فرود دماغه درزمان جمع شدن ، با یک چرخش 90درجه ای به درون بدنه اصلی جمع می شد ( بدلیل محدودیت دهلیز ارابه فرود ) ، برجکهای تیربار خودکارFDSL131 (بدون نیاز به خدمه ) شبیه به آنچه که در مسراشمیت 210 تجربه شده بود ، را در خود جای می داد . طراحی انقلابی هینکل-219 ، این جنگنده شب پرواز را نسبت به همتایانش در جبهه متفقین ، به یک هواگرد متمایز مبدل نموده بود قدرت پیشرانش مجموعه این زیرسیستم ها و بدنه اصلی می بایست توسط دو دستگاه پیشرانه DB-610 تامین میشد که درآن زمان ، هنوز در دست توسعه بود ، باا ین وصف ، هرکدام از این موتورها ، قدرتی در حدود 2200 کیلووات / 2950 اسب بخار ) تولید می نمود که در ترکیب با ماهیواره فوق العاده هینکل-219 ، سرعتی در حدود 750 کیلومتر بر ساعت ( 470 مایل درساعت در یک برد 4000 کیلومتری ( 2500 مایل ) ، در حالی که چیزی در حدود 2000 کیلوگرم بار ( 4410 پاوند ) را می بایست حمل می نمود ، بدان می بخشید . . مسراشیمت ME-210 اما در کمال تعجب ، وزارت هوانوردی آلمان در اوت سال 1940 این طرح را بدلیل پیچیدگی بیش از حد که خطر پذیری پرواز با آن در مقایسه با استانداردهای سال های ابتدایی دهه چهل ، را بسیار افزایش میداد ، بسرعت رد نمود . بااین حال ، سرطراح هینکل ، (لوسر) با هدف کاهش خطر پذیری و ایجاد توازن در عملکرد این طرح ، همزمان ، 4 گونه متفاوت با وینگ اسپن ( فاصله دو سربال ) و پتانسیل انتخاب دلخواه پیشرانه را ارائه نمود که به طرح P.1056 مسلح به 4 قبضه توپ 20 م.م در زیر بال و بدنه منجرشد ، اما وزارت هوانوردی آلمان این بار نیز درسال 1941 نپذیرفت . این رد طرح ها بصورت سلسله وار ، موجبات عصبانیت شدید هینکل را فراهم آورده و به همین دلیل ، لوس را از شرکت اخراج نمود . شکل خاص ماهیواره طرح هینکل باعث شد تا ترکیب جدید ارابه های فرود 3 تایی برای آن در نظر گرفته شود علیرغم این موارد حاشیه ای و همزمان با روند طراحی P.1055 ، فرمانده اسکادران های شب پرواز لوفت وافه ( یوزف کامهابر ) بتدریج ، نیازمندی یگانهای تحت فرمانش به یک جنگنده جدید را به سرفرماندهی لوفت وافه اعلام نمود و بلافاصله پس از این اعلام نیاز ، هینکل دست به کار شد و طرح P.1055 را برای تامین نیازمندی جدید لوفت وافه در قالب طرح P.1060 مجددا" بازطراحی نمود . طرح جدید ، مشابهت های فراوانی با پروژه اولیه لوسر داشت ،اما بلحاظ ابعاد کوچکتر بود ولی از پیشرانه های قدرتمند تر خنک شونده با هوای DB-603 وی-12 معکوس استفاده می نمود . به ترتیب از راست : پیشرانه های آلمانی دایملر- بنز دی بی-610 ، دایملر- بنز دی بی- 603 و جومو-211 براساس آنچه هینکل پیش بینی نموده بود ، موتورهای مورد استفاده می بایست به یکسری رادیاتورهای حلقوی شبیه به آنچه که در هواگرد JU-88A ( پیشرانه جومو-211) مجهزمیشد ، اما نمونه مورد استفاده در طرح هینکل ، بلحاظ ظاهری ، چشمگیرتر بحساب می آمد و بعد ازچند اصلاح در طراحی فنی به شکل خاص برای هینکل-219 در خط تولید قرار گرفتند ، به طوری که نمونه های تولید شده برای هینکل 219 در هواگردهای هینکل-177 بی ( 1944-1943 ) و شش نمونه اولیه بمب افکن استراتژیک هینکل-274 با اضافه شدن توربوشارژ برای ایجاد عملکرد بهینه در ارتفاع بالا ، مورد استفاده قرار گرفتند . از راست : بمب افکن هینکل -177 و برجک اتوماتیک FDSL131 با این حال ، گونه های اولیه DB-603 بلحاظ عملکرد مطلوب در ارتفاع های بالا ، چندان خوش سابقه نبود و این برای هواگردشب پروازی که می بایست بمب افکن های دشمن را رهگیری کند ، خوشایند به نظر نمی آمد ، به همین دلیل ، شرکت دایملر ، توسعه نمونه G را در دستور کار خود قرار داد که میتوانست 1400 کیلووات قدرت را درزمان برخاست از زمین تولید کند . با توجه به این مساله ، هینکل اطمینان پیدا کرد که طرح وی توسط وزارت هوانوردی مقبول خواهد افتاد ، به همین دلیل طرح نهایی را در ژانویه 1942 به RLM ارسال نمود . اما مجددا ، طرح هینکل به نفع نمونه های جدیدی نظیر یونکرس -88 و مسراشیمت ME-210 رد شد . پی نوشت : 1- ادامه دارد .... 2-تاپیک مرتبط قصاب پرنده لوفت وافه صرفاً برای میلیتاری / مترجم MR9 
  15. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی مسیحیان اوانجلیست در آمریکا و دشمنی مذهبی آنان با ایران مقدمه: پس از دستور ترامپ برای ترور سپهبد سلیمانی در فرودگاه بغداد اخباری در رسانه های غربی منتشر شد که مایک پمپئو و میک پنس افرادی بودند که ترامپ را برای این ترور تحریک کردند. وقتی سابقه ی این افراد را مورد مطالعه قرار می دهیم متوجه می شویم که این افراد جزو مسیحیان اونجلیست در آمریکا هستند که دشمنی مذهبی با ایران دارند. این مقاله برای شناخت بهتر این گروه مذهبی خطرناک و قدرتمند در ایالات متحده است. مسیحین اوانجلیست چه کسانی هستند؟ مسیحیان اوانجلیست شاخه ای از مسیحیان پروتستان هستند که به مسیحیان صهیونیست نیز مشهور هستند امروزه حدود یک چهارم از رای دهندگان در آمریکا را تشکیل میدهند و تاثیر زیادی بر ساختار قدرت در ایالات متحده دارند. این مسیحیان معتقد هستند برای حضور مجدد حضرت مسیح در زمین باید زمینه سازی کنند و مهم ترین زمینه سازی آنها گردآوری مجدد یهودیان در فلسطین و تشکیل حکومت برای آنان و حمایت از آنان است که موجب میشود تحولات ظهور مسیح واقع شود. اهمیت بیت‌المقدس و اسرائیل برای آنها، به باورهایشان دربارۀ «معبد سوم» برمی‌گردد. از دهه ۷۰ پس از میلاد مسیح و زمانی که رومیها «معبد دوم» را در اورشلیم از بین بردند، هیچ معبدی متعلق به یهودیان در مسجدالاقصی وجود ندارد. اما بر اساس اعتقاد اوانجلیست ها، پیش گویی‌هایی که در کتابهایی مانند دانیل، متیو، کتاب آخر عهد جدید و نامه دوم به تسالونیکیان آمده است، معبد سوم «Tribulation Temple» در بیت‌المقدس ساخته خواهد شد و ساخت این معبد، آخرالزمان را به ارمغان خواهد آورد. آنها جنگ و ویرانیِ بزرگ برای رسیدن به مرحلۀ ظهور را موضوعی اجتناب ناپذیر می‌دانند و بر این اساس حتی با برخی از اقداماتی که در سطح بین‌الملل برای برقراری صلح جهانی انجام می‌شود، مخالفند. اوانجلیست ها هر کدام چندین رسانه ی دیداری و شنیداری دارند و افکار آخرالزمانی، مخالفت با کمونیست، طرفداری از اسراییل، دشمنی با اسلام را در آنها تبلیغ می کنند. چرا مسیحیان صهیونیست؟ دیدگاه آخرالزمانی این مسیحیان بدین گونه است که باید اسرائیل یهودی تشکیل شود و بعد از آن جنگ آرماگدون به رهبری حضرت مسیح و اوانجلیست ها به وقوع خواهد پیوست. خوبها و بدها در کل جهان وارد یک جنگ مرگبار جهانی شده و نهایتا نیز خوبها پیروز خواهند شد. ولی از آنجایی که در پایان این جنگ، اوانجلیسم بر جهان حاکم خواهد شد، به منظور بروز هر چه سریع تر این جنگ، اسرائیل باید بزرگ تر شود و سپس نیز مسیحیت بر کل جهان حاکم شده و قیامت بر پا خواهد شد.اینطور که به نظر میرسد، آخرالزمان اوانجلیسم با اهداف یهودیان صهیونیست ها همپوشی دارد. از اینرو به اوانجلیست ها مسیحیان صهیونیست نیز گفته میشود. نقش آنان در تحولات منطقه ی غرب آسیا: علاوه بر دولت ترامپ، دولت های ریگان و بوش از روسای جمهور سابق آمریکا نیز از مسیحیان اوانجلیست بودند و اکثر کارهایی که در دوران این دولت ها انجام شد از جمله جهانی سازی، مبارزه با کمونیزم، حمله به عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و...، دشمنی با ایران و... را از کارهای پشت پرده ی اوانجلیست ها در ساختار کاخ سفید می دانند که به عقیده ی اوانجلیست ها زمینه را برای بازگشت حضرت مسیح آماده می کند. حضور در دولت ترامپ: این افراد جزو حامیان اصلی ترامپ در انتخابات بودند و حتی برای پیروزی ترامپ دعا برگزار میکردند!!! تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا مبنی بر به رسمیت شناختن بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل و همچنین تصمیم به انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به این شهر و معامله ی قرن از کارهای این گروه در دولت ترامپ است. حامی اصلی تمامی دشمنی ترامپ با توافق هسته ای آمریکا با ایران و تنش هایی که دولت ترامپ با ایران در این مدت ایجاد کرد نیز بر طبق نظر تحلیل گران این مسیحیان اوانجلیست هستند. دشمنی مذهبی با ایران: چون ایران حامی بزرگ فلسطین و مخالف اسرائیل است این مسیحیان ایران را دشمن مذهبی خود دانسته و تمامی تلاش خود در زمینه های مذهبی و فیلم سازی و تبشیری و سیاسی و نظامی علیه ایران تنظیم کرده اند. از فعالیت های آنان در صنعت فیلم سازی ببرجسته نمایی داستان "استر" ست که در آن استر دشمنان یهود را در امپراطوری پارس نابود میکند. گفته می شود دو فیلم 300 که دشمنی تمدنی غرب علیه امپراطوری پازس را به تصویر می کشد نیز از فعالیت های اوانجلیست ها بوده است. گزارش vox از فعالیت های این فرقه : https://www.aparat.com/v/kyiBn نویسنده mehdipersian اقتباس یا درج مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و آدرس سایت مجاز است. تقدیم به ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) و شهید سپهبد سلیمانی. ==================== https://www.trt.net.tr/dari/brnmh-h/2018/08/09/wnjlysm-w-ylt-mthdh-mrykh-1029032 https://farsi.euronews.com/amp/2017/12/12/why-evangelists-support-trump-decision-on-jerusalem-capital-of-israel
  16. 1 پسندیده شده
    اولا سلاح ساخته دست یک نفر نیست و کار گروهی بوده ثانیا تکرار میکنم که موارد (زیادی) هست که طرحی و کاری توسط کسی یا مجموعه ای انجام شده که اصلا ربطی به حوزه کاری و فعالیتش نداشته . از انجایی که مومن باید بهترین زمان خودش در هر زمینه ای باشد و از انجایی که همه استعدادها و ظرفیت ها باید بکارگرفته شود اصلا جای تعجب ندارد اگر دستاوردی نظامی از یک غیرنظامی ببینیم . علم برای انسان محدود و بسته که نیست اگر بخشی را انتخاب کرد دیگر نتواند و نباید سراغ بخش دیگری برود . عرض من کلی است و فقط مربوط به یک شخص یا مجموعه خاص نیست . مشکل ما این است که باور نکرده ایم که می شود و باید در موضوعات و مباحث مختلف علمی حداقل هایی را دانست و بکارگرفت من اگر باز بخواهم مثال بزنم جناب شیخ بهایی و سایر علمای هم تراز ایشان را مثال میزنم که در موضوعات مختلف علمی بهترین زمان خودشان بودند و مجموعه علوم را تسلط داشتند . اگر چند چیز را چند نفر بدانند نمی شود یک نفر چند چیز بداند !؟ مانعی هست !؟ تعجبی دارد ؟! ایرادی دارد ؟! بنده فقط می خواهم نوع نگاهمان به مسائل درست باشد و قصد بحث خارج از موضوع را ندارم . حالا که سلاح ساخته شده و عقلا و شرعا هم کسی خصوصا ودجا نمی تواند بگوید چون در فلان موسسه و توسط فلان گروه ساخته شده پس قابل اعتنا نیست . از ۲ حال هم که خارج نیست . یا تایید نهایی و تولید انبوه یا رد شدن . در هر صورت اصل کار مهم و موفق بوده که میتواند در اینده و موارد بعدی بهتر و بهتر شود
  17. 1 پسندیده شده
    در مورد بعضی انتقادهای نابجا و اشتباه به نظرم این جواب وجود داره : مالک اشتر برای حضرت امیر و جامعه هم یک فرمانده مقتدر و تمام عیار نظامی است و هم یک فرماندار خوب و مورد اعتماد و مطمئن . کسی که حضرت ارزو دارند به جای یکی چندین مالک داشته باشند تا کارها اسان تر شود . وقتی یک نفر اینقدر موثر و با ارزش است و در عرصه های مختلف به کار گرفته می شود و اساسا مومن تک بعدی و تک خاصیت نیست که فقط در یک جا کارایی داشته باشد پس نباید در قید اسم ها و عنوان ها و ... بود که فلان کار را حتما باید فلان مجموعه انجام دهد . هستند کسانی ( یا مجموعه ای ) که به خاطر شرایطی در مجموعه ای هستند که بعدها کاری و طرحی ارائه می دهند که ربطی به حوزه فعالیت مجموعه ای که در ان کار میکرده نداشته ، حالا اگر کاری صورت داد چون در مجموعه ای نامرتبط بوده نباید اعتنا کرد ؟! اصلا جای تعجب و گلایه ندارد اگر مجموعه ای غیرنظامی توانش را برای کمک به عرصه نظامی بروز دهد و موثر باشد . حرف من کلی است
  18. 1 پسندیده شده
    محض رضای خدا یکی پیدا نمیشه در مورد این اسلحه توضیحات تخصصی بده؟ یکی از چرند ترین مشکلات ما ایرانیا پرداختن به حاشیه به جای متنه...
  19. -1 پسندیده شده
    آمریکا نیازی به درگیر شدن با جبهه مقاومت نداره یک گروه سلفی راه بندازه با پول عربستان و امارات نفراتم اگر عراقی کم بیاد از سودان و لیبی و پاکستان میارن به هر دلیل که عمر اون گروه هم تمام شد دوباره ارتش عراق میره به جنگ با پشتیبانی هوایی یک ائتلاف