[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. سلام عزیز! مطمئنی عراقی ها روی هیند از هات استفاده می کردند؟
  2. شاید بهتر باشه به عوض فکر کردن به راه حل های موقت به فکر تدوین یک استراتژی حسابی و دقیق درباره صنعت هواپیمایی کشور (نظامی و غیرنظامی) باشیم. این راه حلها ( کپی کردن از تایگر یا استیلث کردن تامکت) هر چقدر هم که هوشمندانه و کم هزینه باشند در نهایت موقت هستند و با ورود تکنولوژی های جدید از رده خارج خواهند شد. اولین قدم در رابطه با رشد صنعت هواپیمایی کشور ایجاد باشگاه های گلایدر و ساخت و پرواز هواپیماهای مدل در تمامی شهرستانهای نسبتا بزرگ و با حداقل هزینه برای علاقمندان و جونانان و نوجوانان است. اگر این قدم اول برداشته بشه خود این جوانان و نوجوانان پس از ورود به دانشگاه و پس از اون ورود به دولت انشالله راه حلهای درست و منطقی برای توسعه این صنعت (که خیلی هم واجب و حیاتیه) ارائه خواهند داد. در حال حاضر این تغییراتی که شما دوست عزیز می گید تامکت رو بیشتر به اون شیر بی یال و دم و اشکم مثنوی تبدیل می کنه. شرکت بویئنگ ( یا مک دانل دانگلاس) که طرح استیلث رو برای ایگل ارائه کردند خودشون قوی ترین تیمهای تحقیقاتی مجهز به شبیه سازهای کامپیوتری حسابی و تونلهای باد پیشرفته دارند. برای این پیشنهاد شما باید صدها هزار ساعت کار کارشناسی و صدها میلیون دلار هزینه کرد که در نهایت معلوم هم نیست به کجا برسه؟ آذرخش؟ ذوالفقار ؟ یا.... اما همه اینها به کنار اینکه جوانانی مثه شما بیایند و سعی کنند با تکیه بر امکانات موجود راه حلی برای برون رفت از بحرانها ارائه کنند به جای خودش قابل تقدیره. موفق باشید رضا
  3. اغلب هلیکوپترها دارای مداومت پروازی کوتاهی هستند. مداومت پروازی این نمونه خیلی قابل توجه و عجیبه. 7 ساعت خیلی زیاده
  4. ما نفهمیدیم معنی اون حرف چیه؟ میشه توضیح بیشتری بدید لطفا!!
  5. برادر عزیز اوپرا منطقی و درستش اینه که سربازی اجباری رو برداریم (البته غیر از موارد ضروری مثل جنگ) و در حالت صلح فقط به یه آموزش نظامی کوتاه مدت بسنده کنیم. بعدش برداریم نیروی حرفه ای و مواجب بگیر استخدام کنیم به تعداد کم و آموزش بدیم بهشون در حد بالا. الان من خیلی از سربازهای رو می بینم که در پادگانها باید کارهایی مثل گل کاری و بیل زدن و عملگی و کارهای پست دیگر رو انجام بدهند. این جوون بهترین اوقات عمرش رو که باید وقت آموختن یه حرفه و یه پیشه به درد بخور بکنه باید بیاد و مفت و مجانی کارگری کنه واسه هیچی.. در تاپیکهای دگر دراین باره بحث مفصل شده شما رو به اونها ارجاع می دم. موفق باشید و سربلند
  6. تبلیغ نمی کنند برادر. دارند به نسلهای آینده یادآوری می کنند. نتیجه اش هم اینکه الان واحد پولشون رو یکی کردن. شاید هم یه روز کلا اروپا رو به صورت کنفدراسیون اداره کنند و گور بابای دولتهای محلی.....
  7. اون جمله من که شما رو به فکر برد عزیز دل برادر در حدود 1300-سال پیش توی صحرای کربلا پیش اومد. یه مشت سرباز جان برکف، همگی قربه الی الله ، همه با شمشیر آخته، حمله کردند به اهل بیت رسول و دست آخر سر عزیزترین فرزندش رو بریدند. همین اتفاق ممکنه هرجای دیگر دنیا هم بیافته. حتی توی ایران و حتی همین الان. از دید من هیچ فرقی نمی کنی. سرباز قبل از اینکه شغلش رو انتخاب کنه باید جبهه اش رو انتخاب کنه. یادمه زمان جنگ اول خلیج فارس یکی از دوستای دایییم که اتفاقا خیلی هم بچه حزب اللهی و جبهه رفته هم بود ادعا می کرد که اگه صدام حمله به اسرائیل کرد باید بریم کمکش و حاضر بود زیر پرچم صدام بجنگه. متوجه منظورم شدی؟ یعنی بری با یزید بیعت کنی بر علیه ابن زیاد. ( یا برعکس) . همینه که هر فرماندهی برای اینکه کارش در فرمان دادن راحت بشه دوست داره که سرباز زیر دستش گوسفند باشه. هر چی گوسفند تر برای ابن زیاد ها وعمر سعدها بهتر. واضح تر از این دیگه نمی تونم توضیح بدم. شما به بزرگی خودت ببخش.
  8. خوب تعریفهای مختلفی می شه کرد. مثلا این یه تعریفه: نیروی نظامی و سرباز کسی است که از روشهای خشونت آمیز برای رسیدن به اهدافش استفاده می کنه و در این راه از کشتن دیگران (و کشته شدن) ترسی نداره. اما اگر کیفیت و کارایی رو بخواهیم به تعریف بالا اضافه کنیم اون وقت باید ببینیم کسانی مثه حاج همت یا مهدی باکری به خاطر خوب رژه رفتن یا نظام جمعشون نمره بیست می گیرند یا قدرت فرماندهی، سرعت تصمیمی گیری، خلاقیت، شجاعت و.... یکی از دوستان می گه رژه باعث میشه در دل دشمن ترس بیافته. پس باید با این حساب چریکهای چچن و طالبان خودشون رو از ترس خیس کرده باشند ولی شما خودت می دونی که وضعیت این جوری نیست. هم در چچن و هم در افغانستان سربازان و جنگچویانی موفقتر عمل کردند که ابتکار عمل رو سعی کردند در دست بگیرند. نه افغانی از رژه رفتن آمریکایی می ترسه نه چچنی از رژه رفتن روسی... این بحثهای مکانیکی بیشتر به دوران جنگهای قرن 18 و نوزدهم برمی گرده. الان سرباز باید باسواد باشه، از جی پی اس بتونه استفاده کنه، بتونه هزاران اطلاعات صحنه نبرد رو تجزیه کنه و کلی آیتم دیگه که خودت ماشالله خیلی خیلی بهتر از من می دونی. صرف نظام جمع رفتن و رژه سرباز درست نمی کنه. فقط خلاقیت سرباز رو می کشه و اون رو تبدیل به یه موچود مکانیکی می کنه. در ارتشهای موج دومی سرباز فقط باید گوش بده به فرمانده. همینه که ارتش عراق در برابر آمریکا 2 بار این جوری با خفت تسلیم شد. همین که زنجیره فرماندهی ارتش عراق از دست رفت سرباز عراقی هم از دست رفت. مونده بودند توی سنگرشون نمی دونستند باید چیکار بکننند. اما سوال آخر حزب الله وحماس با رژه رفتنشون در دل اسرائیل خوف ایجاد می کنند یا با ابتکار عمل و خلاقیتشون؟ فکر کنم به اندازه کافی واضح بود. شما خودت تو این مباحث وارد تر از منی.
  9. خدا خیرت بده که یه تحلیل منطقی و درست و حسابی کردی. در کل با نوشته شما موافقم. در مورد نوشته های دیگران هم دوست داشتم اگر کسی چیزی گفت بر اساس یه بینش منطقی باشه نه فقط احساسات و علایق. ارتش اسرائیل هم درا ین جنگ و هم در درگیری بعدی که با حماس داشت نشون داد که به کلی از مقابله با نیروهای چریکی و نامنظم عاجزه. البته به نظر من در بعضی موارد هم حماس و هم حزب الله در حق مردمشون کوتاهی هایی کردند که به جای خودش در موردش بحث می کنیم.
  10. من خودم رژه رفتم. سال 72 هفته بسیج در برابر آقای خامنه ای. خیلی از مرحله پرت نیستم. نه خوفی توی دل کسی انداختم و نه میزان فرمانبرداریم زیادتر شده. توی سرباز خانه های ما تنها چیزی که از سرباز می خواهند اطاعت بی قید و شرط و مکانیکی عمل کردنه. یعنی وقتی گفتن آتش آتش کنی. نگاه نکنی ببینی کی جلوی گلوله ات قرار گرفته....
  11. خوب از این سپاه چند صدهزار نفری و چندهزار تانکی چند تاش رو به لبنان فرستاده بودند. همه اش رو؟
  12. 1- اسرائیل تقریبا 3500 دستگاه تانک داره این تعداد تلفاتی که دوستان ذکر کردند نسبت به این تعداد تانک چه جور شکستی حساب می شه؟ شکست خیلی سنگین؟ خیلی خیلی سنگین؟ خیلی سنگین تا نیمه سنگین؟ یا... 2- بالاخره هر سلاحی یه ضد سلاحی داره؟ تانک خودش یه ضدسلاح بود که الان ضد اون هم ساخته می شه. برای اون ضد تانک هم یه روزی چاره جویی می شه و ضدضدتانک ساخته می شه . یه نیگاه به ترمیناتور روسها بندازید که براساس تجربیات جنگ چچن ساخته شده اند. 3- بر اساس دیدن فیلم نمی شه گفت که زرهی یه نیروی نظامی شکست خورده یا نه؟ باید آمار نیروهای دو طرف؟ اهداف استراتژیکی و تاکتیکی دو طرف و این که دو طرف درگیر به اهدافشون رسیدند یا نه رو بررسی کرد؟ آقای محسن رضایی در یه برنامه میزگرد که پس از حمله اسرائیل به لبنان در تلوزیون خودمون برگذار شد حرف جالبی زدند تقریبا به این مضمون که اسرائیل از نظر تاکتیکی شکست خورد نه از نظر استراتژیکی... به هرحال
  13. اینکه ترکیه یه خورده با اسرائیل سرشاخ شده دلیل نمی شه که سیاست نگاه به شرق رو دنبال بکنه یا در دستور قرار داده باشه. در ضمن ترکیه پیوندهای نظامی گسترده ای با اسرائیل داره که به این آسونی ها گسستنی نیست. در ضمن تر هنوز هم آمریکا ترکیه رو (علی رغم رای منفی ترکیه به قطعنامه بر علیه ایران) متحد خودش می دونه. در ضمن ترتر اینکه ترکیه به فلسطین روی خوش نشون می ده هم دلیل نمی شه که بخواد رهبری جهان اسلام رو در دست بگیره. اگر هم بخواد نمی تونه چون جهان اسلام متشتت تر از این حرفاس که یه کشور بتونه درش نقش اصلی و رهبری پیداکنه و سیاستهای خودش رو به دیگران دیکته کنه.
  14. رژه و نظام جمع احمقانه ترین کاریه که یه نظامی باید یاد بگیره. راستش من هم هنوز فلسفه اون رو درک نکردم که چرا پا باید تا دم کمر بیاد بالا و ..... سرباز باید شعور داشته باشه، شجاعت داشته باشه، روحیه فداکاری داشته باشه، قدرت فکر و تصمیم گیری داشته باشه. یه عمل مکانیکی و روباتیک مثه رژه کدوم یکی از فاکتورهای یه سرباز نمونه رو تقویت می کنه ؟
  15. ابرار عزیز سلام از توجهی که به کامنت این حقیر کردید تشکر می کنم. درضمن اون خط اخر رو هم لازم نیست که پاک کنید. همه ما نیاز به مطالعه داریم. هرچه بیشتر بهتر. من هم استاد هوافضا نیستم. در حد سوادم یه چیزهایی نوشتم. بلیز عزیز هم نوشته شما رو نقد کرده و حرفهای من رو تایید کرده و دلیلی نداره که بخوام اونها رو تکرار کنم. اگر مطلب دیگری یا نقد دیگری بر نوشته من یا بلیز داشتیم خوشحال می شم که نوشته شما رو ببینم. با تشکر رضاکیانی
  16. از این ترفند ها در تمام دنیا استفاده می شده و خیلی چیز غریبی نیست. اون ماکت هم مال تانک شرمنه آمریکایی های کافره
  17. RezaKiani

    علت هاي سقوط ساسانيان

    شما رو به خدا این چه جور تحلیل تاریخه. دریغ از یه قطره مطالعه. 1- کی گفته که ایران فقط یه لشکر به جنگ اعراب فرستاد؟ حداقل ایرانی هابا اعراب 5 جنگ بزرگ و تعداد زیادی زدو خورد کوچک داشتند. فتح ایران برای اعراب مسلمان در حدود 20-30 سال طول کشید. البته وقتی می گم ایران همین ایران امروزی رو می گم . فتح ماوراء نهر و حوزه سند و قفقاز امروزی که در آن زمان یا قسمتی از ایران بودند و یا متحد ایران سالهای بیشتری به طول انجامید. 2- کی گفته که اعراب سپاه بزرگ ندیدند؟ در جنگ موته که به کشته شدن پسر ناتنی پیامبر منجر شد سپاه 3000 نفری مسلمانان با سپاهی به مراتب بزرگتر از خودش مواجه شد. در جنگ احزاب سپاه قریش و متحدینش در حدود 10000 نفر و در فتح مکه سپاه مسلمین در حدود 10000 نفر و در جنگ حنین سپاه هوازن و ثقیف در حدود 30000 نفر برآورد شده که شاید الان کم تعداد به نظر برسد ولی در زمان خودش با توجه به مسائل لجستیکی و موقعیت جغرافیایی و... سپاه های بزرگی به شمار می آمده اند. 3- کی گفته که اعراب در هنگام جنگیدن بدون آرایش و گله ای حمله می کردند. اتفاقا اگر تاریخ جنگهای پیامبر رو بخونید می بینید که بر خلاف اغلب قبایل بدوی پیامبر وسپاه مسلمین بسیار منظم و در ردیف می جنگیده اند. همیشه قبل از حرکت از سپاه سان دیده می شد و سعی می شد که نظم و انضباط در این سپاه تزریق بشه. اصولا اگه در یه سپاه نظم نباشه که سنگ روی سنگ بند نمی شه. حالا شما می گی درباره فتح ایران غلو شده درباره جنگ یرموک که خالدبن ولید سپاه بسیار قوی تر روم و متحدینش رو شکست داد چی؟ اونجا هم اعراب گله ای حمله می کردند؟ 4- غرور داشتن و افتخار به تاریخ خوبه ولی مواظب باشید تا این غرور چشمان حقیقت بین شما رو کور نکنه. 5- اما درباره علل سقوط ساسانیان به طور خلاصه می شه گفت: الف- از بین رفتن اعراب حیره (همانجور که اشاره شد) که به عنوان یه سپر دفاعی در برابر اعراب بدوی عمل می کردند. ب- جنگهای کمرشکن خسروپرویز با روم که خزانه کشور رو خالی کرده بود. ج جنگهای داخلی ایران در زمان خسروپرویز د- اختلاف بین خاندان های اشرافی و بزرگ ساسانی که هر کدوم سعی می کردند پادشاه مورد نظر خودشون رو بر تخت بنشانند. نتیجه این شد که در یه زمان خیلی کم تعداد زیادی شاه شدند بدون اینکه بتونند به امور نظم و ترتیبی بدهند. زمانی که یزدگرد سوم رو بر تخت نشوندند اون بنده خدا دیگه عملا نمی تونست به چیزی حکومت کنه. زنجیره فرمانده و نظم همه چی از بین رفته بود. ه- قدرت گرفتن و اتحاد اعراب مهاجم و درنده خو تحل لوای اسلام همزمان با ضعف ساسانیان. اگر اعراب 100 سال زودتر متحد شده بودند محال بود که در اوج قدرت ساسانیها بتونند اون رو به زانو دربیاورند. د- استفاده از سربازان روستایی _(میلیشیا) و آموزش ندیده در سپاه های ساسانی به دلیل کمبود سرباز حرفه ای و با تجربه. و- دست کم گرفتن حریف و غرور بی جای فرماندهان ساسانی. ز- نداشتن یه استراتژی جامع و مدون برای مقابله با اعراب. ح- استفاده اعراب از تاکتیکهای متحرک و سرعت عمل در جابجایی از یک نقطه به نقطه دیگر و نداشتن راه کار تاکتیکی توسط سپاه ساسانی برای مقابله با این تحرک. در بسیاری از موارد سرعت سپاه مسلمانان انقدر زیادبوده که تا مردم یه شهر بخواهد برای مقابله با آنها آماده بشوند سپاه مسلمین رو در مقابل دروازه های خود می دیدند. ط- استفاده مناسب اعراب از جاسوسان. خالدبن ولید از اعرابی که در حوزه های مرزی دولت ساسانی ساکن بودند یه شبکه جاسوسی کارآمد درست کرده بود که هر تحرک و نقطه ضعف سپاهیان ساسانی رو به موقع بهش اطلاع می دادند در صورتیکه دولت ساسانی نتونسته بود به صورت درست و حسابی رد سپاه اعراب نفوذ کنه. و و و.... به هرحال باید یادتون باشه که این فتح درخشان در زمان خلیفه ابوبکر و خلیف عمر تنها به شانس بستگی نداشته و نظم وبرنامه ریزی و حساب و کتابی پشت سرش بوده. به هرحال....
  18. با سلام به دوستان. بعضی وقتها یه اظهار نظرهایی در این تاپیکها از بعضی از دوستان می بینیم که جا داره دو تا شاخ کوچولو رو سرمون دربیاد. 1- یکی از دوستان پرسیده کجای این پرنده رادار گریزه. حق هم داره طبق مطالب همین تاپیک یکی از اهداف اصلی طراحی این جنگنده ارزان قیمت بودن اون بوده. در صورتی که رادار گریز کردن هر جنگنده میلیون ها دلار هزینه برمی داره که هدف اولیه طرح رو نقض می کنه. 2- برای رادار گریز کردن از دو روش اساسی استفاده می شه که یکی اش استفاده از رنگهای جاذب هست( بی-2) و دیگری شکل بدنه(مثه اف117) کدومش در این قارقارک بکار رفته ولله اعلم؟ 3- یکی از مهمترین مسائل در جنگنده های جدید نسل 5 کم کردن امضای حرارتی جنگند ه است. یه نگاه به خروجی اگزوز بی-2 یا اف-22 بندازید و اون رو با خروچی اگزوز این مقایسه کنید.(رپتور عزیز به همین نکته اشاره کرده و در تصاویری که نقاشی شده اند این مسئله لحاظ شده) 4- طرح این هواپیما کجاش نابه. یه عکس هواپیمای جاسوسی اس آر.71 بذارید در کنار این هواپیما تا ببینید یه ماکت کوچک شده از اس آر 71 هستش. 5- برای مرزبانی بهتر نیست از هلیکوپتر استفاده بشه. یا پهپادهای برد بلندی مثه پریدتور یا گلوبال هاوک؟ 6- آقا جواد در مورد پسگرایی بال حرف قشنگی زده. هواپیماهایی که سرعت کم دارند مثه همین آ-10 تاندربولت اغلب بالهاشون عمودی هست اما چون این طرح از اس آر 71 با سرعت 3 ماخ کپی شده دارای بالهای تقریبا مثلث شکل هست که برای سرعتهای بالا کارای دارند. 7- من واقعا نمی دونم چه اصراری هست که هر چیزی جدید یا یه کم عجیبی رو یه طرح رادارگریز بنامیم؟ قایق رادارگریز، تانک رادارگریز، تریلی رادارگریز............... کسی جوابی برای این سوال داره؟
  19. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    یک سامورایی را برای کاری از امارت توتوری به کیوتو، پایتخت، فرستادند. او روزی در کوچه و بازار شهر می گشت که شنید کسی می گوید سامورایی های ولایت او در کوچه ی بالاتر درگیر زد و خوردی شده اند. او به یادآورد که گروهی از رزمندگان هم ولایتش اینک برای گشت و گذار در پایتخت اند و مگر که آنان درگیر و گرفتارشده باشند. پس پرس و جو کنان، خود را تند به آنجا رساند و دید که همه ی یارانش از پای درافتاده اند. آن سامورایی شمشیر کشید و به دو حریف برجای مانده تاخت، آنها را کشت و به مهمانخانه برگشت. داروغه شهر، چون آن ماجرا شنید، در پی او فرستاد و گفت که دست بردنش به شمشیر به دنبال درگیری یاران، نابجا بوده است. سامورایی پاسخ داد:" من مردی ولایتی ام و زبان قانون نمی دانم. برایم روشن تر بگویید." و چون سخن را برایش شکافتند، گفت:" کم کم دارم می فهمم؛ اما من قانون شکنی و بیراهی نکرده ام. می دانید که نه تنها آدمیزاد، که هیچ آفریده ی دیگر، نمی خواهد جانش را ببازد؛ برای من هم زندگی شیرین است. اما به شنیدن این که یارانم در کوی وبرزن درگیر زد و خوردی شده اند، خلاف بوشیدو دیدم که آرام بمانم و کاری نکنم؛ پس به آنجا شتافتم. گذشته از این، اگر به دیدن دوستان زخم خورده و کشته ام، بی شرمانه رو برمی گرداندم خودم زنده می ماندم اما بوشیدو در من می مرد. این بود که از جان شیرین گذشتم تا به رسم وراه شایسته ی سامورایی رفته باشم و به سنت و قانون سامورایی وفاداربمانم. از آنجا که، در میانه ی درگیری، از سرجان گذشتم، چشم به راه کیفر خود دارم. این سخنان در دارغه سخت اثر کرد. دفتر این رویداد را به آرامی بستند و به امیر آن سامورایی پیام فرستادند که سلحشوری ارزنده در دستگاه خود دارد که باید او را ارج بشناسد.
  20. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    یک سامورایی به نام تاکاگی روزی با سه کشاورز بگومگو پیداکرد و آن سه او را در یک شالیزار فروکوفتند و زندند. سلحشور چون به خانه رسید، زنش گفت که مگر او از یاد برده است که باید چون یک سامورایی بمیرد؟ مرد پاسخی نومید کننده داد و زن به فریاد آمد که :"مرد ، دیر یا زود، ناگزیر می میرد. برای مردن راه های بسیار است: مردن به بیماری، خودکشی مردانه، اعدام شدن با دست بسته ( با خواری و به کیفر بزهکاری) و دیگر و دیگر. برایم رنج آور است که ببینم تو به خواری می میری." زن از خانه بیرون رفت و پس از چندی بازآمد، دو فرزنند کوچکشان را خواباند، مشعلی برافروخت و جامه ای برای شبیخون و نبرد پوشید و به شوهر گفت:" دیدم که این سه کشاورز در جایی گرد آمده اند. اینک هنگام کار است. بیا!" و خنجری برداشت و پیشاپیش شوهر، مشعل به دست، شتافت و به جایی که آن سه بودند، تاخت. زن و شوهر آن سه را به دم تیغ گرفتند، دو تا را کشتند و یکیشان زخم خورده گریخت. در پی این رویداد، شوهر به مرگ با افتخار یا "سپاکو" محکوم شد.
  21. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    هنگام حجت آوردن در محکمه، بهتر است که گفته شود:"پس از بر رسیدن مسئله، پاسخ رسمی خواهم داد." به دنبال پاسخ شتابزده نیز بهت راست بیفزاییم که "بگذارید در این باره بیشتر فکر کنیم." و با این کار، راهی برای برگرداندن سخن، اگر اشتباه کرده باشیم، بازگذاریم. آنگاه باید که بی غرور از دانش و تجربه و مرتبه ی خود با این و آن مشورت کنیم. رایزن دانا همیشه ما را اندرزی گوید که خود نیندیشیده بودیم. اگر هم سخن را با مردم بی دانش در میان گذاریم، باز بر سر زبانها افتد و سرانجام، به سود ما باشد. و نیز اگر در چنین کار با خدمتگزاران مشورت کنیم و با آنها بگوییم که "مدعیان من چنین و چنان می گویند و من می خواهم در برابرشان این گونه پاسخ دهم،" و از هر فرصت برای تمرین و آماده شدن بهره جوییم، چون هنگام رسیدگی و پاسخگویی آید، خواهیم توانست، شمرده و استوار، جانب خود را توجیه کنیم و برهان برنده در پیش نهیم اما اگر بی شور و گرمی و بر پایه ی پندار خود به دفاع پردازیم، بسا که دعوا را ببازیم، هر چند که حق با ما باشد. به هر روی، پسندیده آن است که در هر کار با دیگران مشورت کنیم. هر گاه کسی از مردم دانشی در دسترس نباشد، همسر و فرزندان هم یاری توانند داد. هرچه باشد، آنها نیز استدلالی از خود دارند. جوسوئی مورا نیز گفته است که در این کارها آدمی به خرد فرایافته از عمر و تجربه نیاز دارد. اگر سخنی باید گفت، بهتر است که در جا بگویی، دیر گفتن آن مگر که نابجا یا پوزشخواهانه بنماید. همچنین، باید مانند مرغی که گهگاه زمین را می خراشد، هر چند گاه یکبار سخن خود را بازگویی و بر آن پای فشاری. در این میان، برای فهمانیدن سخنت به حریفات، به آنها چیزها می آموزی و از این راه، خدمتی در حقشان می کنی. پس پیرزویت در دعوا درخشانتر می شود. شیوه ی معقول استدلال همین است.
  22. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    نابه شیما شی ما(که وزیر امیر سوم، نابه شیما چوناشیگه شد) وقتی از پدرش اجازه خواست که به زیارت پرستشگاه آتاگوگونن(خدای پیروزی در جنگ) برود. پدر به شنیدن این سخن پرسید:" برای چه؟" دستیار پسر که پیام را آورده بود، پاسخ داد:" ای امیر، سرور من می خواهد به نیایش خدای جنگ برود و برای پیروز شدن در نبرد دعا کند." پدر که به خشم آمده بود، پاسخ گفت:" به این نیایش نیاز نیست. اصلا چرا مردی که رهبری خاندان و امارت نابه شیما را در دست خواهدگرفت باید به خدای جنگ تکیه کند؟ اگر آتاگوگونن همراه با دشمن بر تو زور آورد، به دو نیمش کن و پیشاپیش سپاهت بر دشمن بتاز!"
  23. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    داستان زیر درباره ی ترفیع ایچیه مون کوتو است: چون ایچیه مون خود را یک سامورایی خوب نشان داده بود، امیر کاتسوشیگه دیرزمانی اندیشه ی ترفیع دادن به او را داشت، اما موندو چون شنید که کاتسوشیگه قصد دیدار ایچیه مون را دارد، به او گفت:" ایچیه مون سردار و یار ارزنده ای است. چرا در این فرصت به او درجه نمی دهی؟" کاتسوشیگه خشنود شد و بیدرنگ ایچیه مون را خواست و رسما به او ترفیع داد، و گفت:" خوشحالم که می بینم موندو با تو خوب شده است. بهتر است که بروی و از او تشکر کنی." ایچیه مون با شادی و شور بسیار به سرای موندو شتافت تا برای سفارشش در این کار سپاسگزاری کند و نیز او را برای سیصد روانداز که به اردوی کاتسوشیگه فرستاده بود، بستاید. موندو به شنیدن پیغام او بیرون آمد و گفت:" من سفارش ترفیع تراکردم، چرا که تو سرداری کوشا و وفاداری.پتوها را نیز برای آن نزد سپهدار فرستادم که او به اردو می رفت. هیچ یاد ندارم که من و تو با هم کنار آمده باشیم. لطفا زود از این خانه برو و دیگر هم اینجا نیا. رواندازها را هم باید برگردانند." و، بی درنگ، کسی را برای بازگرفتن رواندازها فرستاد. بعدها، هنگامی که موندو در بستر مرگ بود، ایچیه مون را به بالین خود فراخواند و گفت:"راستش را بخواهی، تو مردی بسیار تیزهوش، ما بیش از اندازه به خود مطمئنی. ترا خودپسند یافتم، و برای این بود که همیشه با تو سرستیز داشتم و در سرکوفتنت می کوشیدم. چون من بمیرم، دیگر کسی نخواهد ماند که با تو برآید، پس از تو می خواهم که بکوشی تا اندکی فروتن باشی." گفته اند که ایچیه مون به شنیدن این سخن اشک در چشم آورد.
  24. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    امیرزاده چوناشیگه پیش از آنکه جانشین پدر (امیر میتسوشیگه) شود، به شاگردی چو-ئون کاهن در کوه کوکو ریو رفت تا رسم و راه بوداییگری آموزد. پس از آنکه امیرزاده تعالیم بودا را دریافت، این سخن بود که گواهی نامه ی گذراندن مدارج پیشرفته ی درس بوداییگری به او بدهند، و این گفته دهان به دهان در میان پیرامونیان می گشت. یاماموتو گوروزائه مون که در آن هنگام دستیار شاهزاده و مشرف امارت بود، به شنیدن این سخن نزد چو-ئون شتافت تا کاهن را زنهار دهد که مبادا چنین کند، ودر اندیشه داشت که اگر او حرف نشنود، درجا با شمشیر به دو نیمه اش کند. کاهن مانند همیشه آهسته و با وقار به تالار نیایش آمد و گوروزائه مون با دیدن او تند گفت:" من سخنی نهانی با کاهن دارم. بهتر است که مریدان را مرخص کنی." و سپس نزدیک آمد و با لحنی مصمم گفت:" شنیده می شود که قرار است کاهن به امیرزاده دست نوشته بدهد که او دوره ی پیشرفته ی تعالیم بوداییگری را گذرانده است. به گمانم کاهن که خود در هی زن(امارت ساگا) به دنیا آمده است، سنت خاندان نابه شیما را می داند. امارت ما که، به خلاف دیگر امارتها، تبار در تبار در فرمانروایی یک خاندان بوده است، باید به دست امیر و مردان او که یار و همکار یکدیگرند اداره شود. در تاریخ خاندان ما هرگز رهبر و امیری نبوده است که دستخطی برای گذراندن تعلیمات عالی بودایی گرفته باشد. اگر، به هر راه، چنین دستخطی به امیرزاده داده شود، او به این پندار می افتد که نور معرفت را دریافته است و از آن پس رأی و سخن مردانش را هیچ و بی ارزش خواهدگرفت و در فرجام کار، تیرگی و دشمنی میان او و سامورایی های وفادارش پیداخواهدشد. از آنجا که مردان بلند جایگاه همیشه گرایش به خودکامگی دارند، شایسته است که خیال دستخط دادن به او را برای همیشه از سربیرون کنی. اگر در خواستم را نپذیری، آفتاب دیگر را نخواهی دید." کاهن، با آنکه رنگ باخته بود، خود را نگاه داشت و گفت:" نیتی که در این سخن دارید، ستودنی است. وضع امارت شما را می فهمم. پیداست که سلحشوری وفادار به امیرتان هستید." اما آن امیر سخن کاهن را برید و گفت:" می دانم که می خواهی مرا خام کنی، من این جا آمده ام تا قول بگیرم که از خیال دستخط دادن به امیرزاده گذشته ای." کاهن ناگزیر گفت:" خواسته ی شما بجاست. هیچ دستخط در تأیید فرایافتن تعالیم بودایی به امیرزاده نخواهم داد." و به تأکید و تکرار اطمینان سخت در این باره داد. این داستان را، بعدها، گورو زائه مون خود حکایت می کرد.