parsneet

Members
  • تعداد محتوا

    160
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های parsneet

  1. parsneet

    غروب موازنه

    سپاس از راهنمایی بابت درک بهتر مطلب . برگشتم و دوباره و سه باره اصل تئوری را مرور کردم . بعضی نکات را بهتر دریافتم . مطابق با فرمایش اساس را بر موازنه نظامی در نظر میگیریم. ستون و اساس بحث را میتوان در جمله ذیل آورد : پس قائدتا باید این برداشت شود که : کشور های ضعیف الزاما نیازی به موازنه ندارند و صرف یافتن نقطه ظعفی موثر از حریف و ضربه ای کارا به آن میتوانند نتیجه جنگ را تغییر دهند. این دیدگاه کاملا صحیح است . اما به نظر میرسد این مطلب نظریه موازنه را رد نخواهد کرد بلکه در درون آن جای خواهد گرفت. - چنانچه کشور ضعیف به این مهم دست پیدا کند به مولفه ای دست پیدا کرده که برآیند کلی ایشان را بالا برده و توانسته است موازنه را برقرار نماید. - پایگاه مردمی چه برای داعش باشد یا طالبان یا ایران یا یمن یک مولفه قدرت هست و داشتن آن ایضا سبب پیروزی اینها در مخاصمه هایشان شده نه صرفا داشتن استینگر . پس بازهم در درون تئوری برقراری موازنه جای می گیرند. - اساس موازنه سیال هست و مدام در حال از دست رفتن و به دست آمدن. - تفوق قدرت هوایی آلمان با کشف رادار توسط انگلیس از دست رفت و موازنه نظامی در آن مقطع و آن مولفه برقرار گردید . و ایضا به کرات به دست آمد و از دست رفت. همانطور که بیان فرمودید بدیهی است که پیدا کردن نقاط ظعفی موثر از حریف هم دشواری زیادی خواهد داشت و به سادگی بدست نخواهد آمد . و قطعا تایید می فرمائید در صورت انفعال و عدم رسیدگی به ضعفهای خویش چه بسا موثر هم واقع نشود . عرضم را جمع بندی می کنم : - موازنه تعادل برآیند مولفه های قدرت طرفین است. - قابل محاسبه و سنجش است. - سیال و مدام تغییر پذیر است. - پیدا شدن ضعف هر طرف تفوق یا موازنه اش را بر هم میزند . - محاسبه و تصور اشتباه هر طرف از نقاط ضعف خودش و حریفش است که ممکن است او را به شکست بکشاند. - وقتی ضعف حریف که اول برای شما مشخص شود و دوم توان و ابزار ضربه به آن را داشته باشید این شما را با او متوازن می کند یا حتی برتری می دهند و دلیلی برای رد اساس موازنه نیست. در پایان سپاس از شما برادر فاضل بابت ایجاد این تاپیک و راهنمایی و صبوری با این حقیر
  2. parsneet

    غروب موازنه

    ببخشید دی ماه ۹۸
  3. parsneet

    غروب موازنه

    با نام یاد خدا با سپاس از شما برادر بزرگوار بابت توجه به مطلب اینجانب . مباحثت با حضرتعالی و دیگر برادران قطعاً فرصتی است مغتنم برای مدون نمودن نظریات سراسر اشکال این حقیر . اگر برداشتم از نکته نظرات شما درست باشد دیدگاه شما بر این اصل هست که : 1- اساس موازنه معنایی ندارد (نظام کاغذی خلق موازنه از بین رفته است) 2- در صورت موازنه یا عدم موازنه می توان با زدن شوک حریف را منفعل و منصرف کرد (ایران 400 تا بالستیک خالی کنه روی تلاویو، اسراییل میخواد گزینه سامسون رو فعال کنه؟! ) 3- اساس وارد کردن شوک ضربه پیش دستانه است و ناک اوت حریف در راند اول باعث اتمام مبارزه خواهد شد (تا اینکه یکدفعه ای ابراهیم در زمانی که هیچ کس انتظارش رو نداره یه تیر میزنه تو کله رامبو) 4- و کل تقابل در لحظه است و یا حداقل اهمیتش در لحظه مهم است نه برآیند کل پروسه (دیگه قبل و بعدش اصلا اهمیتی نداره) 5- اساساً این فرمول را هم می شود به گروهک های مخفی , سیال و مبارزات چریکی هم تعمیم داد (اما اگر جنگ آخر زمان نباشه ، فقط ماییم که میتونیم تا ابد ادامه بدیم ، از ما قوی تر داعش ... از داعش قویتر طالبان ... طالب ها در یک جنگ غیر آخر الزمانی شوروی و آمریکا رو هم شکست داد ) - به برداشت من قدرت یک مؤلفه تک بعدی نیست و اساساً یک مؤلفه تنها نیست . برآیند تمام نیرو ها دخیل هستند و همچنین نوع مولفه های حریف و برآیند آنها نیز در نتیجه موازنه تاثیر گذار خواهد بود . ( به معنای اینکه هم ما و هم حریف در یک مولفه قوی باشیم تعین کننده موازنه نخواهد بود . به عنوان مثال چنانچه یک کشور نیروی دریایی ضعیفی داشته باشد و حریف آن قوی باشد دلیلی بر عدم موازنه نیست و یا هر دو کشور تولید ناخالص برابری داشته باشند دلیل بر موازنه آنها نیست ) - مولفه کلی قدرت برآیندی هست از قدرت اقتصادی ، نظامی ، ائتلاف سازی ، تبلیغاتی و فرهنگی ( که می تواند خود تابعی از ضریب نفوذ فرهنگی ، مذهبی و حتی قومیتی و یا زبانی باشد ) و دیگر فاکتورها - نکته اثر گذاری هر کدام از این مؤلفه ها در فرآیند کلی پروسه " پویایی " هر کدام می باشد . جهان نقطه ای ایستا نیست و چنانچه هر مؤلفه ی قدرت شما در حال حاضر چشم گیر باشد این " پویایی" آن مولفه هست که متضمن استمرار آن خواهد بود و کم نیستند ابر قدرتهایی که مؤلفه ای از ایشان به مرور رو به افول رفت و در نهایت سبب عدم توازن داخلی و به تبع از دست رفتن موازنه کلی با حریف او گردید . - چیزی که به چشم می آید همیشه شاخص ترین مؤلفه است . ولی شما زمانی به توان نامی یک سیستم خواهید رسید که تمام مولفه های تان متوازن باشد و صرف قوت یک مورد شما را به مقصود نخواهد رساند . و این مولفه ها چنانچه فاصله معنادار باهم داشته باشند توان شما به مرور کاهش و از همان نقاط ضعف آسیب خواهید دید ( البته که شما فرمودید زدن شوک و پایان مقابله , پس شاید لازم نباشد دیگر نگران ادامه و نقاط ضعف آتی باشیم . ) عرض خواهم کرد که چرا نیاز از است نگران نقاط ضعف باشیم و یا اساساً چقدر احتمال ناک اوت و اتمام کار حریف وجود دارد در عمل - به عنوان مثال کشوری مولفه نظامی اش 15 باشد و مولفه اقتصادی اش 5 برآیند کل را 10 در نظر بگیرید . قدرت نظامی ایشان است که به چشم خواهد آمد و نمایان تر است اما آن تنها چیزی است که اهمیتی ندارد بلکه برآیند کل و همان نقطه ضعف شما یعنی مولفه اقتصادی 5 است که تعین کننده موازنه شما خواهد بود. ( اگر برداشتم از مکانیسم بیان شده از طرف شما درست باشد معتقد هستید که همان مولفه 15 کافی است برای ایجاد شوک و کار تمام می شود و به ضعف اقتصاد و برآیند کل دیگر نمی رسد) ( مولفه اقتصاد و نظامی را مثال عرض کردم . می توان در خود مولفه نظامی نیروی هوایی و دریایی و یا هسته ای را و بر آیند آنها را در نظر گرفت . ولی مکانیسم بیان شده شما همان است و قطعاً شوک در هر کدام جواب می دهد ) - موازنه زمانی ایجاد خواهد شد که برآیند تمام این مؤلفه های قدرت شما با برآیند حریف یک سان باشد . اما نکته اصلی این است که این برآیند ثابت و همیشگی نیست و با تغییر مراکز ثقل هر مولفه برآیند و برهم کنش هر کدام و کل موزانه شما تغییر می کند . به عنوان مثال : تغییری در ژئوپولتیک منطقه موجب تغییر موازنه شما می شود . اکنون که ترکیه در آذربایجان و یا حتی اسرائیل در امارات جای پا باز می کند می توان گفت شرایط موازنه ما با ایشان با قبل از این تغییرات یکسان نیست . بهتر می دانم برای به چالش کشیدن این نظریه (نظام کاغذی خلق موازنه از بین رفته است) به چند نمونه عینی متوسل شوم : 1- ایران و عراق که به عنوان نمونه فرمودید : این فرض که ایران بعد از انقلاب دچار ضعف و خلع مدیریتی شد و لذا موازنه بر هم خورد شاید زیاد دقیق نباشد . این دو کشور از قبل هم در موازنه نبودند و برتری نسبی ایران کاملاً محسوس بود و بعد از انقلاب نیز ادامه داشت . در واقع اشتباه محاسبات عراق در اینکه ایران با انقلاب 57 و از دست دادن جایگاهش نزد ابرقدرتها و تغییر موقعیتش در جایگاه جهانی کاملاً ضعیف گردیده است عامل اصلی بود . غافل از اینکه مؤلفه های قدرت ایران تنها داشتن حمایت غرب نبود و دیگر مؤلفه های درون زای قدرت در ایران هنوز پابرجا بود . شروع جنگ به ایشان و ایضاً به مشوقانش یادآوری نمود که داستان از چه قرار است و چنانچه به عراق یاری نرسانند و ایران را بیشتر از پیش تضعیف نکنند باید نصف عراق را به نام ایران سند بزنند ( خواهشمندم مک فارلین را دوستان در نظر نگیرند که قطع شدن آتش تهیه بین موج اول و دوم برای خط مقدم احساس خوشبختی شاید بیاورد ولی عوض کننده کل مصیبت نخواهد بود) کمک غرب و شرق به عراق اتفاقاً تازه موازنه را برقرار نمود و در جنگی فرسایشی توان و انگیزه ای برای طرفین نماند و نتیجه ترک مخاصمه شد . 2- حمله عراق به کویت : نکته اصلی باز اشتباه عراق در محاسبه اشتباه و تصور عدم موازنه و ایضاً برتر دانستن خود نسبت به کویت بود که باعث شد قدم در این راه بگذارد . ذکر دلایل حمله عراق خالی از لطف نیست : (به دست آورن منافع اقتصادی و چاه نفت - به دست آوردن موقعیت بهتر در کرانه خلیج فارس و رسیدن به مرادی که در هورالعظیم و اروند کنار و ... زنده به گور شده بود همچنان در حسرت پهنه مناسبی از خلیج فارس - رسیدن به آرمان یک پارچه سازی امت بزرگ عربی به رهبری رئیس صدام - پاسخگویی به ولع جنگ سالاران حزب بعث که در جنگ ایران مانند عقده ای شد بود برایشان پیروزی بزرگی که نامشان را ماندگار کند) - عراق میزان تجهیزات نظامی کویت را درست محاسبه کرده بود - عراق میزان قدرت اقتصادی کویت را درست محاسبه کرده بود و ایضاً آن را بسیار جذاب و برای تقویت خود مفید می دید و اینکه مانعی نخواهد بود برای نیل به هدفش - عراق میزان حمایت آمریکا را از خود در حمله به کویت درست محاسبه کرده بود ! ( گواه دیدار چند روز قبل از حمله سفیر گلاسپی با صدام را در نظر بگیرید ) حداقل تصور می کرد که آمریکا تحت عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و دوست دیرین را سرزنش نخواهد کرد . چه برسد به حمله - صدام عدم حمایت جهانی از کویت را درست پیش بینی کرده بود ! 8 سال یک کشور به آن بزرگی را کوبیده و جایزه گرفته بود ، فرودگاه بغداد ( از ترافیک تجهیزات اتمی فرانسوی برای اوسیراک و تجهیزات شیمیایی آلمانی و دیگر سلاح های روسی و آمریکایی و ... ) جای سر خاراندن نداشت . چرا باید فکر کند که دنیا برای او به صف می شود برای یک بیابان که حالا نفت هم داشته باشد فرقی ندارد . (آن چاه ها هم که در عراق هستن مگر برای همان غربی و شرقی ها نمی رود این چندتا هم رویش , همه را خودم به آنها تحویل میدهم برای آمریکا مگر نام فرد و شیخک طایفه مهم است !) - پس چرا آن گونه نشد و محاسبات غلط از آب درآمد ( این خود برتر پنداری و محاسبه غلط بد چیزی است ) - اساساً تمام جنگ ها در حالی شروع می شود که حداقل یک طرف محاسبه اشتباهی کرده باشد . شاید دو ظرف هم ، ولی نه الزاماً . همیشه یک طرف محاسبه اش را درست حساب نکرده . یک نکته از قلم می افتد و عاقبتش هم ... ؟! در مورد عراق صدام وحشت عربستان و اسرائیل را محاسبه نکرده بود . وحشت از عراقی که یاغی شده و موازنه کلی را برهم خواهد زد . و اگر هم دیده بود در حسابش توان ایشان در مجاب آمریکا برای تنبیه عزیز دردانه اش را دست کم گرفته بود . و شاید هم حس اعتماد به نفس کاذب در موشک باران کل منطقه ( اگر اوسیراک را داشت گمان میکنم برای دل گرمی آن دو کشور آمریکا راه دیگری در پیش می گرفت تا تنبیه این بچه لوس را ) 3- در حمله عربستان به یمن : همین یک نکته را بگویم که مؤلفه پایگاه مردمی انصارالله و به تبع آن ایران از مؤلفه قدرت نظامی عربستان شاید برتر باشد و در دراز مدت نیروی این مؤلفه برآیند کل موازنه را به نفع ایران تغییر دهد . پس دقیقاً نمی توان یمن را کاملاً تهی از هر نوع موازنه ای ارزیابی کرد و شکست عربستان را دلیلی بر عدم تاثیر موازنه در تقابلات دید . عرضم در ابتدای بحث هم همین بود که برآیند مؤلفه های قدرت مهم است نه بلند ترین شاخص حریف که حتی ممکن است از طمطراق آن چشم ها کور شود . انصارالله اگر خالی از هر مؤلفه قدرت بود اکنون این سرنوشت گریبان آل سعود را نمی گرفت . خدا می داند که دستان خالی یمن ها و سفره های خالی و کودکان نحیفش اراده آنها را سست نکرده و البته که ایران هم کمک های معنوی و سایر بسیاری رسانده اما در مقابل مؤلفه های قدرت درون زای آنها کاهی است در مقابل کوه . 4- حمله آلمان به لهستان و فرانسه : در این باب دوستان صاحب نظر زیادی هستن که من جسارت نمی کنم بیان نظر کنم ولی همین مقدار کافیست که در محاسبات هیتلر گمان نمی کنم این نتیجه بود که برای لهستان باید با تمام دنیا بجنگد وگرنه راه دیگری و حداقل در زمانی دیگر در پیش می گرفت ( بنگرید به توافقنامه مونیخ 1938 ) اطمینان ناگفته از عدم دخالت انگلستان و فرانسه در صورت حمله به لهستان . وشاید هم محاسبه نموده بود که شوک حاصل از محو لهستان و آنچنان همه را بر زمین میخ کوب کند که فکر جنگ از سر بدر کنند . ولی وحشت انگلستان و فرانسه را محاسبه نکرده بود از اینکه آلمان یاغی موازنه کلی را بر هم زده است و ان غریب ما را هم خواهد بلعید . - و ایضا تاکتیک حمله پیشدستانه جواب داد در فرانسه و روسیه و ژاپن هم یک حمله پیشدستانه به چین و آمریکا و ... ولی خوب در عالم واقع همیشه ناک اوت صورت نمی گیرد و مخاصمه ادامه پیدا میکند . همان گونه که ایران در شوک اشغال نیمی از خوزستان رفت ولی ناک اوت نشد ! در پایان لازم است عرض شود ایضاً شوک شهادت سردار در آبان ماه 98 نباید منجر به این گردد که ما گمان بریم که همیشه و همه وقت ممکن است مانند ما همه از شوک اقدام پیشدستانه منفعلانه به کاهش و کنترل تنش روی آورند . این استقرایی ناقص است . سپاس از برادر ارجمند @worior و برادر @MR9 و عزیزان میلیتاری که با نوشتار های خود ما را در درک اندیشه بهتر همیشه راهنما هستند .
  4. قطعا همانگونه که برادران فاضل میلیتاری مطلع هستند هر نوع ابزار یا وسیله ای برای هدفی مشخص به کار گرفته می شود . کشتی های تجاری توان حمل محموله های بزرگ و سنگین رو دارند و کشتی های نظامی (غیر از پشتبانی ها) هرچند قابلیت آفند و پدافند بالا دارند اما تنها توان پذیرش پرسنل خود و یا مهمات مورد نیاز خود را دارند. چنانچه بخواهید شناوری برای نیاز اول (حمل در تناژ و ابعاد بزرگ) طراحی نمائید باید از تاکید بر گزینه دیگر (سطح قابلیت تجهیزاتی برای درگیری مستقیم) بکاهید. - طی سالیان گذشته در مقاطع مختلفی تهدید به بازرسی کشتی های تجاری ایران برای ما وجود داشته و چنان که ما میدانیم اگر صورت می پذیرفت حتما نه در آب های نزدیک ما بلکه در دریاهای آزاد اتفاق می افتاد و دست ما کوتاه برای جلوگیری .( حداقل محموله های حساس را دیگر نمیشد با تجاری منتقل کرد) - می شود گفت اکنون این کشتی یک شناور نظامی هست با قابلیت حمل زیاد ( خدا به پادگان ها در سوریه و انشالله که بعداً در یمن سلامتی عطا کند و نیاز آن عزیزان به رسیدن امن محموله ها بیشتر از قبل لازم گردیده است) (در مسیر هایی که کاملاً بسته نباشد ولی کاملاً هم امن نیست که از شناور تجاری استفاده کرد) - چنانچه یک خرید یا فروش تسلیحات که اکنون هم مشروع است و هم قانونی بخواهد صورت پذیرد اینگونه نخواهد بود که یک aw159 wildcat بشینه رو عرشه و ناخدا رو مجبور کنه زانو بزنه و بار رو تحویل بده ( مثل آدریان 1 ) . باید رسماً درگیر بشه که تبعاتش رو براش بالا میبره و این باعث میشه اکثر اوقات صرف نظر کنه. - همچنین دوستان به درستی کاربرد های متنوعی مثل ساپورت کاروانهای تجاری و نقش روانی اون در جلوگیری از ماجراجویی ها اشاره کردند که می تونه مفید باشه . - اینکه ما تجهیزات مناسب فعلاً برای پوشش آبهای دور دست نداریم بر کسی پوشیده نیست ولی همین کار هم جای تقدیر داره و باید دست این عزیزان را بوسید که منتظر نمی موند و از امکانات موجود بهره می برند . انصافاً در ایران شرایط سخت به ما یاد داده که باید با امکانات کم خلاقیت زیاد بکار ببریم . - دوستان به درستی به سطح حفاظتی روی عرشه توجه کردند اما به نظر شخص حقیر زیر عرشه این شناور و رمپ داخلی و بیرونی اون هست که دست عزیزان ما رو در نیروی دریایی برای پیشبرد اهداف بازتر خواهد کرد .
  5. - شواهد نشون میده که ایران از عدم وجود پاتریوت ( در کل عدم توان مقابله ) کاملاً مطمئن نبوده و انتخاب موشک قیام خود گویای این امر هست که ریسک مقابله پدافند رو کاهش بده (چون اگر رهگیری و دفع می شدند دیگه هیچ رقمه حتی ظاهر انتقام هم نداشت) - این بحث که آیا ایران از قبل هشدار داده یا نه نفی کننده این نیست که آمریکا در صورت داشتن امکان مقابله از اون استفاده نکنه . پس ایران ریسک کمتری کرد تا مطمئن بشه به هدفش خواهد رسید . - قبلاً ایران از سد پدافند آمریکا در عربستان با قیام گذشته بود و از عملکرد اون مطمئن بود . - انتخاب یک موشک 1000 کیلومتری برای یک هدف در 350 کیلومتری و یعنی اینکه موشک قوس بلندتری خواهد داشت و چنانچه پدافندی در منطقه هدف باشه دیرتر توان رهگیری و مقابله داره - کاهش چند صد کیلوگرم از وزن کلاهک سرعت فاز نهایی اون رو بیشتر و مقابله را مشکل تر خواهد کرد ( البته این افزایش سرعت چقدره و تا چه حد قابل ملاحضه رو نمیدونم ) (در صورت کاهش کلاهک و با همان سوخت قبلی شاید برعکس بشه چون انرژی جنبشی کمتری خواهد داشت) در پایان مطابق سخنان سردار سلامی و حاجی زاده سخن شما میتونه درست باشه چون بیان کردند که گرفتن تلفات انسانی هدف اصلی نبوده و بیشتر قصد ضربه به ماشین جنگی مهاجم بوده که در صورت ادامه درگیری مفید واقع بشه ( البته شخصاً معتقدم هدف اصلی تخریب روحیه مهاجم بود تا ماشین و نیرو انسانی)
  6. سپاسگذارم از معرفی لینک ، خیلی مفید بود و به شکل تعجب آوری به نظر من دقیق بیان شده چون با مصادیق عینی آن را بارها به صورت پراکنده مواجه شده بودم و اینجا خیلی منسجم این نوع مکانیسم بررسی شده " بااین‌حال در عالم واقع، سیستم امتیازدهی پرداخت کاملاً مخالف پیش‌بینی مدیران عمل می‌کرد. کارکنان تعریف خودشان را از “کار روزانهٔ منصفانه” داشتند که به‌طور قابل‌توجهی کمتر از آن چیزی بود که انتظارات مدیران در سیستم مطلوب امتیازدهی پرداخت برمبنای آن شکل گرفته بود. استاندارد نانوشتهٔ کارکنان به تعداد معینی از محصولات ترجمه شده بود که باید هر فرد در طول یک روز آن را تولید می‌کرد؛ در واقع این تعداد، حداقل تعداد کارگران لازم محلی برای انجام کار بود. هر آنچه بیشتر از این حد تولید می‌شد توسط گروه مردود شناخته شده و به طرزی منفی محکوم می‎شد. اگر کارگری سرعت عمل به خرج می‌داد و بیش از حداقل استاندارد تولید می‌کرد مورد خشونت کلامی قرار گرفته و با عباراتی نظیر برده خطاب می‌شد (با استفاده از اتصال انگشت شست به انگشت سوم دست به تعبیری استعاری به او می‌فهماندند که مانند میگساران زیاده‌روی کرده‌است) و در نهایت وحشتناک‌ترین مجازات – استبداد تا انزوا و تبعید مجازی – توسط گروه در مورد او به اجرا درمی‌آمد. معمولاً کارگران در ساعات ابتدایی روز تعداد موردنظر را تولید می‌کردند و به ناگاه در طول بعدازظهر عملکرد آن‌ها به طرز ماهرانه‌ای کاهش می‌یافت و حتی وقت خود را برای تولید محصولات یک شرکت دیگر صرف می‌کردند (تمام این‌ها به‌دوراز چشم مدیریت انجام می‌پذیرفت). این فرهنگ کار برخاسته از این باور کارکنان بود که نرخ بیشتر تولید روزانه مدیران را بر آن می‌دارد تا حداقل تولید روزانه را افزایش دهند، حداقل دستمزد روزانه را بردارند و یا برخی از آن‌ها را اخراج کنند. پروژهٔ هاثورن در طول رکود بزرگ اقتصادی انجام شد و به همین خاطر عجیب نیست که کارکنان نسبت به انجام چنین اعمالی از سوی مدیران ترس‌هایی به دل راه می‌دادند. یافته‌های هاثورن در تقابل با تئوری مدیریتی رایج در آن روزگار بود. برمبنای گفته‌های تیلور، انسان اقتصادی یک فرد است و ساختارهای انگیزشی برای تشویق افراد بر این مبنا شکل‌گرفته‌اند که نهایت تلاش هر فرد بروز یابد و هرکدام را بر آن دارد تا نظیر فرد متناظر خود در آن سازمان بهره‌وری داشته باشند. بار دیگر در آزمون BWOR مشخص شد که کارکنان نه به‌عنوان افراد واحد، بلکه به‌عنوان یک گروه عمل کرده و تئوری مدیریتی نانوشته‎ی خود را که برمبنای عدم اعتماد به مدیران و نه علاقه به تئوری انسان اقتصادی است، دارا هستند. در اینجا نخستین نشانه‌های تجربی سازمان غیررسمی (چیزی که می‌توانیم آن را زیرفرهنگ حرفه‌ای و با ضدفرهنگ بنامیم) مشاهده شد که به‌عنوان الگوهای واقعی واکنش‌ها و روابط اجتماعی در میان اعضای یک سازمان تعریف شد که توسط مدیران مورد غفلت واقع شده بودند. محققان توانستند این سازمان غیررسمی را با شناسایی تعاملات میان کارکنان تطبیق داده و شبکه‌های روابط میان گروه‌های کاری مختلف یا مشتریان را به‌صورت گرافیکی ترسیم کنند که بسیار به تحلیل شبکه‌ای که امروزه برای شناسایی الگوهای غیررسمی ارتباطات و تبادلات میان افراد به کار می‌رود، شبیه است. " برگرفته از https://fa.wikipedia.org/wiki/اثر_هاثورن
  7. parsneet

    یخ زدگی هواپیما

    علاوه بر سنسور pitot tube که به درستی فرمودید . یخ زدگی می تواند سنسور های تشخیص زاویه حمله را هم مختل نماید . در سقوط های سریالی هواپیمای Boeing 737 MAX سریال های 8 و 9 اصلی ترین متهم angle of attack نصب شده در بدنه جانبی دماغه شناخته شد . البته متهمی که شاید با هدف رد گم کنی از مقصر اصلی توسط بوئینگ معرفی شد ! سنسور های تشخیص زاویه عموماً از دو دسته مکانیکی و الکترونیکی هستند . سنسورهای مکانیکی در انواع مختلفی هستند که نوع جیوه ای اون درای یک محفظه است با چند کنتاکت و مقداری جیوه . وقتی شما محفظه را کج می کنید جیوه حرکت میکنه و دو کنتاکتی که در خط افق قرار دارند رو به هم وصل میکنه و در نتیجه سیگنالی از اون کنتاکت صادر میشه و به ما نشون میده که مثلاً زاویه 45 درجه است . نوع دیگر مکانیکی که در هواپیمای 737 MAX استفاده شده شامل پره ای هست که از بدنه بیرون زده و با برخورد با هوایی بیرونی همیشه در خط افق قرار می گیرد . وقتی خط محور افقی هواپیما با یک زاویه کج می شود سنسور زاویه پره در خط افق و خط محور افقی بدنه رو نشان خواهد داد . سنسور های الکترونیکی هم که چندین قطعه مواد پیزوالکتریک در جهات مختلف دارند . این کریستال های پیزوالکتریک در برابر شتاب مقداری ولتاژ تولید می کنند . هر چه شتاب بیشتر باشه ولتاژ بالاتر میره و از هر کدوم از قطعات ولتاژی تولید شود دستگاه متوجه چرخش در اون مسیر و زاویه خواهد شد ( عمومی ترین کاربرد این سنسور رو همه در دستگاه های موبایل مشاهده کرده اند که سنسور متوچه چرخش موبایل شما در حالت افقی و عمودی می گردد ) اما برگردیم به متهم اصلی در هواپیمای Boeing 737 MAX ، این سنسور به Autopilot کمک می کند که متوجه تغییرات در زاویه حمله گردد ، تا از واماندگی جلوگیری نموده و مداوم دست به اصلاح زاویه حمله بزند . 737 مکس به خاطر اینکه در طراحی جدید باید موتورهای LEAP-B1 بهش می خوراندن ! (قابل توجه دوستان عزیر میلیتاری و بعضی مدیران صنایع نظامی که این خوراندن ها گاهی نتایجش شر می شود از ما گفتن!) مجبور شدن موتورها را به طرف جلو و لبه حمله بال منتقل کنند . خود این امر باعث بر هم خوردن مرکز ثقل Lateral axis گردید و منجر به حرکت pitch مثبت دماغه و بالا آمدن آن شد . طراحان با نوشتن الگوریتم های برای Autopilot که مداوم دست به اصلاح زاویه حمله بزند مشکل را مرتفع نمودند ، حداقل به ظاهر مرتفع نمودند . اساس مشکل در هواپیمای Boeing 737 MAX این هست که سیستم Autopilot عزیز این شرکت محاسبه زاویه را اشتباه محاسبه نموده و تشخیص می دهد که باید آن را اصلاح کند و این کار را تا جایی ادامه می دهد که از زاویه حمله بحرانی عبور و نهایتاً هواپیما و مسافران نگون بخت در حالت شبه عمودی قرار می گیرند. که متاسفانه سقوط با آن سرعت و زاویه سرنوشت دیگری برای آنان جز تبدیل شدن به قطعات کوچک را رقم نخواهد زد . در اولین حادثه 737 های مکس که پرواز ۶۱۰ لاین‌ایر اندونزی بود که نقص در عملکرد اتوپایلوت در تشخیص زاویه حمله شناسایی شد . بوئینگ اعلام کرد که خلبان ها به درستی و در زمان مناسب عکس العمل نشان نداده اند و اگر بعد از اخطار اولیه سیستم اصلاح زاویه حمله را غیر فعال می کردند الان در خانه شان روی مبل داشتند سخنرانی های ترامپ را تماشا می کردند ! ( ترامپ علی رقم میل باطنی و پس از چندین سقوط متوالی در نهایت در اثر فشار رسانه ها و بازماندگان دستور تعلیق را صادر کرد ) . نکته جالب آن است که در دستورالعمل شرکت بوئینگ آمده است زمان مناسب حداکثر 25 ثانیه است ! ( می شود اینگونه بیان کرد که تا خلبان از کمک خود بپرسد چی شده ؟! زمان مناسب را از دست داده ، از زاویه جمله بحرانی عبور و دیگر کار تمام است ! بهر روی اینگونه گردید که حادثه اول یا مقصر اعلام کردن خلبانها و به تبع آن خود ایرلاین جهت عدم نظارت و آموزش کافی مقصر شد و همچنان 737 مکس در حال بازاریابی برای فروش در قطر و عربستان ! در حادثه مهم بعدی که پرواز شماره ۳۰۲ هواپیمایی اتیوپی بود . آنجا هم باز نقص در سیستم اتوپایلوت و همان حالت و سرنوشت به وقوع پیوست . ( اینجا بود که دیگر مهندسان طراح 737 مکس به یکسری داستان سرایی ها مشغول شدند . از جمله اینکه : آقا حتما کفتری ، پرنده ای ، چیزی به اون بالک تشخیص سنسور زده و کج شده ، حتما یخ زده بوده ( در روز آفتابی و چند دقیقه بعد از پرواز که هنوز کامل ارتفاع گیری نکرده!) ، یو اف او ها اومدن دست کاریش کردن و غیره ... ) ( ناگفته نماند که گاهاً در موارد مشابه مسئولین و ایرلاین های وطنی خودمون هم دست کمی از این مهندس نماها نداشتند ! ) بگذارید حادثه دوم را کمی بیشتر باز کنیم . همانطور که در ابتدای کلام عرض گردید هواپیما نباید متکی به یک سنسور و حتی یک نوع سنسور گردد . که البته Boeing 737 MAX سرآمد سخت افزارهای نوین در مقایسه با تمام هم عضوهای خویش در باشگاه گسترده شرکت بوئینگ است . نکته اینجاست که مرکز پردازش اطلاعات هواپیما باید سیگنال های ورودی از سنسورهای مختلف را باهم مطابقت داده و بعد تصمیم گیری و دستور را صادر کند . تا که اگر در یک سنسور اختلال و نقصی پیش آمد درصد اثر گذاری آن بر دستور نهایی به حداقل کاهش پیدا کند . قطعاً از هر نوع سنسور به تعداد مختلف و نواحی مختلف هواپیما وجود دارد و براساس یک الگوریتم و اولویت بندی و کارکرد هر مجموعه سنسور واحد مرکزی پردازش اطلاعات نسبت به تصمیم نهایی اقدام خواهد کرد . آقا آخرش رو بخوام بگم اینه که بوئینگ بعد از حادثه اولی فهیمد گیر کار سیستم داده پردازی و الگوریتم مرکز پردازش اطلاعات خودشون هست . ولی توجه رو به سمت دیگه ای معطوف کرد . چون باز نویسی و تغییر در الگوریتم و بعد بارگذاریش در کل هواپیماهای فروخته شده در سراسر دنیا زمان بر هست و این یعنی زمین گیری کل ناوگان پر طمطراق مکس که در اوج بازاریابی و تبلیغات به سر می بره . و این تاوان سنگینی برای این شرکت خواهد بود. ( مثلاً درسته باله ی سنسور رو یک کفتر زده کج کرده ولی دلیل نمیشه که دادگاه بگه خوب قسمت بود خدا رحمتشون کنه و فوقش مرحوم کفتر رو به قیچی کردن بال محکوم کنه ... ! ) در واقع اینکه نقص یک واحد جزء ، عملکرد کل سیستم رو دچار اشتباه کنه نقص در طراحی شمرده میشه . وای پسر اومدیم بگیم یخ زدگی سنسور زاویه حمله بهانه بوده برا سقوط مکس ها افتادم در باتلاق توضیحات و جزئیات اصلی ترین علت سقوط پرواز شماره ۳۷۰۴ هواپیمایی آسمان در مسیر تهران به یاسوج هم همین یخ زدگی بود . البته که طبق روال همیشگی مگسک رو سمت خلبان ( که اتفاقا یک خلبان بسیار ماهر و با تجربه بود ) گرفتند ولی به درستی دستگاه قضایی لوله توپ رو گرفت سمت عوامل اصلی در ایجاد اون حادثه دلخراش . نکته دیگرش این بود که شرکت هواپیماهای ATR که تجهیزات بسیار ظعیف یخ زدایی داشتند هواپیماهاش و یا اصلاً نداشتند بعد که آژانس ایمنی اتحادیه اروپا (EASA) اون رو مجبور میکنه که باید نسبت به طراحی و نصب سامانه جدید آلارم یخ‌زدگی (APM) اقدام کند . ایران هم مانند باقی کشورهای مصرف کننده محصولات این شرکت ازش درخواست خرید تجهیزات میکنه و در نهایت ATR هم برای ایران تجهیزات مرتبط را نمی فرسته به بهانه تحریم ها . بعد برجام هم که مسئولین مربوطه عزیز آنقدر ذوق زده شدن از اجرای Water salute ها و مشغول آب بازی که از پنجره موقت گشایش برجامی برای ارتقاء و ترمیم پیکر خسته ناوگان استفاده نکردن و یا شاید هم چشم اندازی رو می دیدند که اصلاً نیازی به ارتقاء قبلی ها نیست و انشالله با همین فرمون تا چند سال فقط باید مشغول پاره کردن پلاستیک صندلی خرید های جدید باشیم ! و اینگونه شد که پنجره که چه عرض شود ، در و پیکر هم بسته شد و ما ماندیم این ور پنجره و همین پرنده های کهنه و خسته خودمون ! حالا بماند که اون هواپیما که در یاسوج سقوط کرد 7 سال به کما رفته بود و ازش قطعه برمیداشتند برای باقی پرنده ها ! چند ماه قبل از حادثه اسفناک مذکور دستی به ظاهر و سر و گوشش میکشند و رکابش می کنند برای استفاده و خدمت رسانی به مردم . اگر به صحبت های دوستان در اول تاپیک ارجاع دهم که اساساً این بدنه های فرسوده تاب و توان کمی دارند و بدون سیستم های نوین دیگر توقع از خلبان برای جمع کردن داستان در شرایط بحرانی توقعی بی منطق است : دوستان عفو بفرمایند بابت اشتباه های تایپی و نگارشی و یا احیاناً اگر نکاتی رو به درستی بیان نکردم . انشالله که دوستان با سابقه تر به ما پوتین نو ها با نظر لطف نگاه کنند .
  8. قطعاً همین طور هست . اما قدرت منطقه ای با ابر قدرت جهانی بودن تفاوت بسیاری داره . و صرف داشتن یک ژئوپولتیک مهم تنها معیار ابر قدرت "جهانی" بودن نیست و یا اینکه در کنار یک تنگه قرار گرفتن و حتی منابع سرشار زیر زمینی . نکته دیگر اینه که : هستند کشورهایی که حتی قدرت منطقه خودشون هم نبودن و یا نیستن ولی ابرقدرتها رو به چالش کشیدند . پس صرف تقابل و به چالش کشیدن یک ابر قدرت جهانی یک کشور رو در دسته بندی دیگری قرار نمی دهد . البته بسیاری از ابر قدرت ها قبلاً قدرت منطقه ای بودن و این به معنی این نیست که ما ضعیف هستیم و یا در اون مسیر نیستیم . در دنیا هستند قدرت های منطقه ای که با دارا بودن پتانسیل رشد دارند به قدرتی جهانی تبدیل میشن و یا حداقل در مسیر اون هستند. نظر شخصی خود من اینه که کشور ایران اکثر پتانسیل های رشد رو داره و این قابلیت رو داره که این مسیر رو شاید سریعتر از دیگران بره . مانند یک تیم فوتبال که صرف داشتن لیونل مسی شما رو صاحب جام نمیکنه و یا به جمع نیمه نهایی نمیبره . ولی همیشه عنوان میشه که آرژانتین با داشتن مسی مدعی جام هست .
  9. دقیقا به نکات درستی اشاره کردید . تغییرات در کاربری میتونه سختی های بسیاری به همراه داشته باشه . چون با هر تغییر الزاماتی پیش میاد و شما با چالش هایی روبرو میشی که در کاربری قبلی اون شرایط در نظر گرفته نشده یا اصلاً لازم نبوده و محدودیت های بنیادی رو جلوی روی طراح خواهد گذاشت . البته این کار نیک شاید از این جهت مفید باشد که میان بری گردد برای ما و تجربیات این اقدام سکویی بشه برای ساخت شناورهای مشابه . فقط نکته ای که به ذهنم خطور کرد این هست که کشوری مثل آلمان با تکنولوژی 80 سال پیش که یک کامپیوتر هم نبود (برا بحث های فنی و تولید صنعتی که هیچ ، حداقل برای دسته بندی بایگانی و استخراج اطلاعات عمومی پروژه) چگونه در عرض 6 سال 1050 زیردریایی یوبوت را ساختند و عملیاتی کردند ! همچنین 135 زیر دریایی که هنگام تسلیم آلمان در حوضچه ها در حال تکمیل و ساخت بودند را نیز اضافه کنید ! آمار ناو ها و بقیه هم که دیگر هیچ ...
  10. سپاسگذارم از پاسخ شما ( دقیقاً مثل پازل فکر کنم پاسخ تون مسئله رو برام حل کرد ) پس اگه برداشتم از راهنمایی هاتون درست باشه . میشه گفت وقتی میگن محدودیت برد عملاً منجر میشه به محدودیت در وزن محموله و اثر گذاری اون . و به تبع اون نوع کلاهک های حجیم تر و کاربردی تر هم پشت بندش محدود میشه . همزمان توسعه فناوری موتور ( قطعا موتورهایی با فناوری بالا ممکنه حجیم تر و سنگین تر باشن ) هم محدود میشه . وقتی اینها محدود بشه عملاً تحقیق و توسعه و دستیابی به تکنولوژی فضایی که بیس اون توسعه موشکی هست هم محدود میشه و باز به تبع اون سیستم های هدایت جنگ افزارهای آینده ما ( چه موشکی ، چه غیر موشکی و حتی در حد اشراف اطلاعاتی) هم محدود میشه بدون اینکه قطعنامه ای مثلاً آورده باشند که شما نمیتونی ماهواره مستقل داشته باشی و یا از خدمات ماهواره ای نظامی و غیرنظامی امن استفاده کنی ولی خود به خود از اون هم محروم میشی . در برجام ایران پذیرفت که تاسیسات غنی سازی رو در فردو برای چند سال جمع کنه . فقط نطنز باشه آشکارا عنوان کردند که میخواهیم خیالمون راحت باشه در جنگی احتمالی بتونیم نابودش کنیم . و ماهم پذیرفتیم ! خوب چرا حالا در موشکی نگویند که سیلو و لانچرهای زیرزمینی ممنوع بشه ؟! شما که اعتماد سازی کردی این هم روش قبول کن دیگه ! (از دید طرف مقابل) میشه گفت با یک درخواست به ظاهر ساده نتیجه کار این میشه که ایران عملاً امکان تقابل موثر در مقابل هیچگونه تهاجمی رو نخواهد داشت . شیری بی یال و دم و اشکم که صدای غرشش فقط از تریبون ها بیاد و بس ! ایران جزء محدود کشورهای هست که اگر چه در دسته ابرقدرتهای جهانی نیست ولی مجبوره که گستره حوزه دید نظامیش ( چه دفاعی ، چه تهاجمی ، و به تبع اینها رصد اطلاعاتیش ) رو بسیار بزرگ در نظر بگیره شاید نیمی از کره زمین ( داستان نفت کش ها در ونزوئلا شاید به ما یاد آوری کرد که لازمه همین حوزه رو باید تمام کره زمین در نظر بگیریم ) . لذا برای این چنین کشوری با این طیف و گستره وسیع جغرافیایی و ماهیتی تهدیدات اعمال محدودیت چه معنی میده ؟ در واقع مانند همون مثاله : کشیدن دندان و چنگال های شیری که نیت کردی بری تو قفسش ! در حالی که کسانی که همین درخواست های کوچک ! رو از ما دارن با یک بار سوخت گیری جنگنده هاشون چند هزار کیلومتر رو در چند ساعت پیموده و مهمان ما خواهند شد .
  11. یک بحثی که همه دوستان بهش اشاره کردن در این چند روز خواسته های بایدن ورای برجام هست . درسته ما قبول نداریم یا اینکه هرگز قبول نخواهیم کرد . ولی این موضوع در چند ماه و چند سال آینده دستور کار طرف مقابل هست که پس شاید باید بیشتر درش تعمق کنیم . یکیش که من بیشتر دنبال میکنم و برام مهمه محدودیت موشکی هست . این محدودیت برد رو چطور محاسبه می کنند از دید خودشون ؟ پارامترهاشون چیه ؟ آیا فقط دنبال محدودیت برد هستن فقط ؟ آیا نوع سوخت موتور رو هم کار دارند ؟ نوع سر های جنگی ( غیر هسته ای ) را هم ؟ سیستم کنترل اونها رو هم ؟ مثلاً طبق صحبت های شفاهی فرانسوی ها میگن 2000 کیلومتر ، آمریکا 300 یا 600 کیلومتر . مسئولین خودمون هم (کشوری و لشگری) که در آن مقطع میخواستن اروپا را همراه کنند همان 2000 تا 2500 را عنوان می کردند ( البته اشاره غیر مستقیم می کنند ) منظورم اینه که آیا میشه متوجه بشیم که جدای از تبلیغات رسانه ای اونها . عملاً در کف میدان در اعمال محدودیت برد (یا سایر محدودیت های موشکی) دنبال چی هستن ؟ اونها نشون دادن که هدفمند برنامه می ریزند . گمان نمی کنم فقط دنبال قابلیت کلاهک هسته ای و اینطور تبلیغات فقط باشند . خواسته های دقیق تری دارن . آیا ضعفهایی ما در موشکی داریم ؟ که قصد دارن ما رو به کانال های هدایت کنند که قابلیت های ما سرکوب و ضعفها تشدید بشه ؟ چرا محدودیت بردهای مختلفی میگن مخصوصاً ؟ اروپا میگه برای ما محدودیت 2000 کیلومتر مهمه و باید باشه چون به اروپا نرسه . اسرائیل لابی میکنه میگه بزارین زیر 700 که به من نرسه موشک های ایران . آمریکا میگه فاصله پایگاه های من 300 تا از مرز ایرانه پس محدودیت مطلوب اینه . آخرش امارت و عربستان و بحرین و جیبوتی ! میگن بزارید زیر 100 کیلومتر که ما خیالمون راحت باشه . بالاخره تکلیف خودشون هم با خودشون آیا مشخص نیست ؟ یا اینکه اینها می دونند چی میگن و همه جزء یک راهبرد کلی هست ؟ ( ببخشید خودم هم تعجب کردم از این همه سوال که پرسیدم در چهارتا خط ! )
  12. سلام ، اگر این عکس مربوط به زمان حاضر باشد حداقل 3 ماه دیگر طول خواهد کشید که رنگ جداره بیرونی تمام شود . اون هم با یک عدد جرثقیل و ایرلس که باید این حجم از سطح رو تمام کنند ! فکر نمی کنم تا آذر 1399 تست شناوری آن انجام بشود چه برسد به رونمایی ! لازم به ذکر هست که استاندارد ها فرق می کند ولی حداقل ترینش 5 لایه رنگ هست که اولین مرحله اش زنگار زدایی با مسباره و لایه اولیه رنگ آستر هست و 4 تا لایه پوششی دیگر باید زده شود و حتماً هم بین هر لایه زمانی مطابق با استاندارد رنگ به کار گرفته شده باید بگذرد که لایه بعد روی قبلی کار شود. نکته دیگر اینکه که نمی شود تمام سطح رو زنگار زدایی کرد و بعد برگشت و رنگ آستر را کار کرد . چون به علت رطوبت و شرجی بالای منطقه بعد از چند روز و حتی چند ساعت دوباره سطح بیرونی فلز اکسیده می شود . شاید با چشم هم دیده نشود (در حد چند میکرون) ولی باعث بلند شدن رنگ و خوردگی فلز در آینده خواهد شد . معمولا از صبح تا ظهر با مسباره یک مساحت مشخص زنگار زدایی می شود و بعدازظهر لایه آستر کار می شود و فاصله زمانی کمتر از چند ساعت بین شان هست . محاسبه آن زیاد سخت نخواهد بود که متوجه بشویم تنها با یک نازل و جرثقیل بالابر چقدر زمان بیشتری تلف خواهد شد. در قرارداد های واگذاری این چنین کارهایی به پیمانکاران دست دوم ، کارفرما به متر مربع دستمزد پرداخت خواهد کرد ، و در پایان کار مثلاً باید به 1 نفر کارگر که آن مساحت را زده و 6 ماه کار کرده مبلغ مشخص شده را بدهد و در حالت دیگر همان مبلغ را به 6 کارگر که در مدت یک ماه کار را تمام کرده اند پرداخت نماید . زیان های کارفرما در کند شدن روند اجرا فوق العاده زیاد است و در بخش های خصوصی به هیچ عنوان از آن به سادگی عبور نخواهند کرد و اکثراً زمانی که بخش دولتی خود مجری طرح است ، با ساختار مشخص خود یک پروژه را با چندین برابر هزینه کارشناسی اولیه و در مدت زمان چندین برابر تحویل سفارش دهنده خواهد کرد ! در واقع نه تنها پروژه بیشتر طول خواهد کشید بلکه با طولانی شدن پروسه و در نظر گرفتن نرخ تورم هزینه های مثل : افزایش قیمت متریال ، افزایش دستمزد کارگران ، عدم رضایت سفارش دهنده و به تبع آن پروژه از اولویت خارج و خط اعتباری آن راکد خواهد شد و همچنین عدم انسجام فنی و از هم گسیختگی تمرکز پرسنل فنی و اجرایی را سبب خواهد شد . اگه خدا عمری به بنده حقیر داد و از این موج کووید 19 جان سالم به در بردیم با راهنمایی ها دوستان با سابقه تر مطالبی در مورد نحوه اجرای استراکچر یک بلوک واحد و شل گذاریهای بدنه رو و چگونگی یک اجرای باکیفیت و انواع تست های مکانیکال اون را خدمت دوستان میلیتاری عرض خواهم کرد .