[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های arminheidari

  1. با تشکر از نوشتن خاطرات شهید منصور ستاری توسط برادر ارجمند @mehran55 3 خاطره از این شهید را به خاطر پررنگ بودن و ارزش بالای تجربه مدیریتی، دوستمان لطف کردند و در تاپیک مدیریت منابع و نیروها در صنایع نظامی ذکر شد. برای حفظ پیوستگی در این تاپیک لینک این سه مقاله ذکر می شود. خودرو شمس-14 ؛ تولد یک رویای ناکام لینک ترفندی که موثر افتاد ! لینک «اوج» پرواز پرنده های بومی لینک
  2. بدن انسان نمود انسجام تیمی وقتی بحث از یک انسجام آرمانی می شود، بهترین مثال بدن انسان است. مجموعه ای یکپارچه که هیچ یک از اعضای آن ادعای برتری بر دیگر اعضا ندارد و همگی برای هدف والا به نام بقا و زندگی تلاش یکپارچه ای می کنند. اگر از کسی بپرسند مغز مهمتر است یا دست ؟؟ همه می گویند مغز ولی هیچ مغزی حاضر نیست دستش را بدهد و خودش را حامی دست می داند. و انسان عاقل به خوبی می داند زندگی بدون دست چه سختی های زیادی دارد و در صورت نقص عضو باقی اعضا می بایست جور نبود ان عضو را بکشند و جبران کنند. از این رو هرگز تضاد در فعالیت های بدن پیش نمی آید. در صورت سانحه و تصادف، اعضای بدن در گام اول سعی می کنند فشار و بار را از دوش عضو آسیب دیده بردارند و امکان بازسازی آن را فراهم کرده و درصورت شرایط حاد، عضوی خود را فدای عضو حیاتی تر می کند تا حداقل حیات حقظ شود. اما اگر یک تیم فوتبال را به عنوان سازمان مطرح کنیم همیشه می بینیم که همه دوست دارند مهاجم باشند، همه می خواهند گل بزنند و همه کاره بازی باشند. هیچ کس دوست ندارد دفاع و در سایه بازی کند همه می خواهند رونالدو یا مسی باشند در حالی که اعضای بدن انسان همگی به دنبال برد بدن واحد هستند و اجرای وظیفه خود به بهترین نحو را همچون گل زدن می دانند، چه قلب، چه مغز، چه دست و پا و حتی چه مثانه در حقیقت اعضای بدن انسان می گویند که ما در جایی فعالیت می کنیم که عضوی دیگر نمی توانند انجا را پوشش دهد و ما در پست خود تک و بهترین هستیم، همچون اعضای یک ساعت با این تفاوت که هیچ یک از اعضای بدن انسان نسبت به دیگر اعضا بی تفاوت نیستند و در صورت نیاز سریعا همدیگر را پوشش می دهند. همین اصل باعث شده است که سازمان ها بخواهند از مجموعه بدن انسان و حتی کلونی مورچه ها و زنبورها تقلید کنند تا بهترین کیفیت را حاصل کنند اما مسائلی چون: عدم حس مسئولیت و بی تفاوتی تلاش برای نفر اول بودن عدم وجود هدف مشترک عدم شایسته سالاری و .... سبب می شود آن سازمان دچار نوسانات و چالش های جدی شود. --------------------------------- شاید بیان این سوال مثال هم خالی از لطف نباشد رئیس جمهور مهمتر است یا پاکبان شهرداری؟؟؟ اگر رئیس جمهور یک هفته بر سرکار نباشد وضع چگونه خواهد بود؟ و اگر پاکبان یک هفته بر سرکار نباشد وضع چگونه خواهد بود؟ جواب ها نشان می دهد که اهمیت راس تا کف سیستم چقدر بالا بوده و هیچ عنصری به تنهایی قابل ارزش گذاری نیست و اعضا در کنار هم ارزش پیدا میکنند. در تکمیل نکات خاطره مدیریت شهید ستاری همان بحث های منافع شخصی و عدم وجود هدف مشترک در یک عضو را به خوبی نشان می دهد که باعث نابودی پروژه و سیستم می شود در اینجا جمله زیبای سعدی شیرین سخن بجاست: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
  3. نکات برجسته مدیریت شهید منصور ستاری با تشکر از دوست ارجمند @mehran55 بابت نقل خاطرات مدیریتی شهید بزرگوار منصور ستاری که یک الگوی واقعی برای امروز ما محسوب می شود. ارائه مباحث بصورت کاربردی زمانی ارزش پیدا می کند که در اقدام و عمل دیده شود و رفتار و تفکر این شهدا پر از این مثال ها و الگو ها است که جوابی محکم بر مدیرانی است که امروز به جای تلاش، بهانه های بسیار دارند ------------------------------------------ * استفاده از پتانسبل و نیازها برای بروز توانمندی * تنها با عمل و شکستن سدهای فکری میشود تغییر ایجاد کرد نه با شعار مهم نیست که چه کاره هستید، اینکه بی تفاوت نباشید و به دنبال تغییر تلاش کنیم، تاثیرگذار خواهید شد * شکار استعداد، ارزش گذاری برای پرسنل و نیروی انسانی راز موفقیت مدیر موفق است. باید گفت که پیدا کردن استعداد یک حرف است و حمایت و پشت او را گرم کردن یک داستان دیگر * پیگیری و سرزدن به کار، چیزی که از فرق های مدیر موفق است، مشکل اصلی مدیران ما، پشت میز دستور دادن است، و حاضر به حضور در میدان عمل نیستند. چنین مواردی در کار زیاد رخ می دهد و یک مدیر با پذیرش مسئولیت می تواند تیم را از میانه این بحران به سلامت عبور دهد یکی از جنبه های حمایت از نیرو هم همین نوع حمایت است. این یک مفهوم بزرگ در مدیریت است. که سکون بدتر از شکست تلاش است. * استفاده از دیدگاه دیگر کارشناسان حتی مدیران خودرو که حاضر به طراحی و تولید خودرو نبودند و وی میخواست به انها اثبات کند. * لازم نیست همه چیز رو خودمون بسازیم، اولین اقدام مونتاژ است و به تدریج توسعه و داخلی سازی متناسب با بازار، زمان، تکنولوژی و بودجه درد اصلی کشور ما که ادامه کار سریع توسط افراد بعدی رها میشود چیزی که در مورد شهید کاظمی، تهرانی مقدم هم دیدیم و مدیریت و پیشرفت کشور عملا به دوش افرادی هست که از جان، ارامش و زندگی خود می گذارند برای تولید و پیشبرد امور و بقیه خود را به بی تفاوتی می زنند و نتیجه آن در کشور پیشرفت های جزیره ای است که به هم وصل نمی شوند.
  4. تقریبا یک سامانه مثل پانستر درست کرده بودن که کیفیت و تحرکش پایین بوده ولی شروعی رویایی بوده که امروز تو بحث ها دنبالش بودیم میدونیم این پروژه ها توسعه پیدا کرد و یازهرا و ثاقب از دلش بیرون اومد ولی مشخص نیست که چقدر تو رادار نقطه ای کار کردیم و جواب گرفتیم اقدام برای انتقال تکنولوژی سامانه دفاع نزدیک کمند نشون میده که در توسعه تجهیزات دفاع نزدیک خوب عمل نکردیم در مورد رادار این ترس وجود دارد که اقدامات جزیره ای رخ داده باشد.
  5. در جواب این مقاله رو میدم که نگرش مردم رو نشون میده و فرقی که مردم برای حاج قاسم و باقی مسئولان قائل بودند مردم عادی آگاه تر از هر قشری لینک نکته ای که تو مدیریت منابع بهش ذکر کردم همین موارد رو پوشش میده از نگاه مدیران فعلی ما بله ، بیکار بودن و پول زیاد داشتن ولی پشت داستان این شلیک ها چه بوده؟ 500 شلیک آیا تنها برای دقت بود؟ آیا پروژه های پرهزینه X آیا فقط هزینه بود؟ نکته مهمی که در پروژه های تحقیقاتی و فناوری مطرح میشه بحث دانشی هست که پشت هر تست ایجاد میشه و این دانش مستند شده و در دیگر واحدها استفاده میشه بدون هیچ شکی میگم هیچ تستی در نیروی هوایی بدون برنامه ریزی و بدون اهداف چندگانه صورت نمیگیره حتی شکست ها هم براشون کلی دانش خلق میکنه و بعد این دانش فناوری و تولید صنعتی کم هزینه رو به ارمغان میاره این همون نکته ای هست که مدیران ما هنوز درک نکرده اند و تحقیق و توسعه رو وبال خودشون می دونن و تلاش می کنن از بودجه اش بدزدن تفکیک بین تولید علم، تولید فناوری، تولید صنعتی لینک در مورد صنایع نظامی ما چه نیروی هوایی ارتش و چه سپاه ، اقدامات جزیره ای بسیار رخ میده و همین امر برای دشمن هم گیجی به دنبال داشته چه جوری نیرویی که آرکیو رو سالم به زمین میشونه ، نمیتونه در مورد پهپاد های ساده و تجاری خودش رو تکون بده؟؟؟؟ چه جوری نیرویی که بین سه پرنده به راحتی پهپاد بلند پرواز آمریکایی رو میزنه، ولی از شناسایی یک پرواز تجاری باز میمونه؟؟؟ و .... موارد بسیار هست و همگی گواه بر عدم یکپارچگی سیستم و اقدامات جزیره ای دارد که این ها از مدیریت میاد، و نشون میده بسیاری از اتفاقات خوب در کشور ناشی از ادم های مخلصی مثل شهید کاظمی و ستاری هست که هنوز گمنام هستن و ما باید سیستم مدیریت خودمون در سه سطح کلان، میانه تا خرد رو اصلاح کنیم
  6. بومی کردن روش دارد، نمی شود یه دفعه بلند بشیم بگیم بومی میکنم، بویژه بحث جان انسان رو تو چنین مواردی که اطمینان از عملکرد بسیار مهم است (بجز موارد خاص و اورژانس که منظور صحبت ما نیست) ، سیستم آزمایشگاهی و تست از اهمیت بالایی برخوردار است و متناسب با تولید باید این سیستم ها توسعه پیدا کند، چرا که سیستم آزمایشگاهی جزئی جدا ناپذیر از طراحی هست و بدون آن طراحی مفهومی جز مهندسی معکوس کور کورانه ندارد. صحت عملکرد صندلی پران های شرکت مارتین بیکر از نتایج تجربی تست های قدیمی و آزمایشگاه های وسیستم های آزمایشی امروزش می آید. و نتیجه اون کتابچه های عمومی و محرمانه این شرکت هست که سبب تدوین دستورالعمل هایی ساده با کمترین درصد ریسک می شود. خب سوال درست اینه که چقدر بومی سازی ما درست مدیریت شده است؟ در مورد درستی تصمیم بومی سازی باید بگم، این قضیه یک تصمیم چند بعدی است، که ناشی از چند پارامتر است، اقتصادی (هزینه) نیاز ( ضرورت دستیابی) ریسک کار ( تلفات مالی، جانی و زمانی) زمان ( زمان حیاتی و طلایی کار) در این مورد دو داستان تقریبا واقعی نقل کردم تجربیات شنیداری از یک مدیر - قسمت اول ، چگونه بدون بودجه می توان تولید کرد؟ لینک تجربیات شنیداری از یک مدیر - قسمت سوم، روزی که مدافع تولید بومی، خرید خارج کرد لینک این مورد خودش یه تاپیک میخواد، که در فکرش هستم ولی هنوز فرصت نکردم چند مقاله اولش رو مرتب کنم پیش از این بازرسی و اموزش جدا معرفی میشدند ولی مدیریت جدید میگه باید توامان باشه و بصورت مچ گیری نشه
  7. سلام اینکه بخواهیم صندلی پران داخلی را مقصر اول بدونیم اشتباه هست به هرحال تو این تحریم ها اقدام به ساخت و بومی کردن صندلی پران اقدامی لازم و ضروری بود به هرحال یک گام مهم در بازسازی نیروی هوایی و حفظ خلبانان آن باتوجه به تست های انجام شده بر روی صندلی سریر، که خیلی جالب هم بود مثل پرتاب روی زمین پرتاب در آسمان از روی پرنده آزمایشی و ... به نظرم بهتره مقصر رو در بازرسی ها و الزامات بازرسی جستجو کرد که چه آیتمی پیشبینی یا دیده نشده که منجر به این اتفاق تلخ شده است با در نظرگرفتن تجربه 60 ساله ایران در استفاده از صندلی های پرتابی ، و بیش از 40 سال کار در تحریم و حفظ صندلی ها، به جای مقصر یابی در تولید داخلی، مشکل را باید در الزامات و چک لیست ها جست. از این رو مشکل : - عدم رعایت چک لیست ماهیانه و سالیانه - عدم تطابق الزامات با تجارب داخلی و دستورالعمل های خارجی باید جست ----------------------- این دانشنامه اینجا به درد میخوره اطلاعات در مورد صندلی پرتاب خلبان شرکت شرکت مارتین بیکر لینک
  8. قضاوت صریحی نمیشه کرد بویژه اینکه صندلی ها تاریخ انقضا و چک و نصب مجدد دارن، باید بررسی کرد که علت چه بوده؟ عامل تحریک راکت ها چه بوده است؟ آیا تاریخ گذشته یا عامل خارجی مثل امواج باعث تحریک راکت ها شده است احتمالات زیاد است مهم این است که بسیار مفت دوتا از نیروهای خوب خود را از دست دادیم روحشان شاد
  9. نیروی انسانی با شعور و عملگرا 4: کار مناسب همیشه انسان در پی خوشبختی و بهترین ها است. اما خواسته بیشتر از انکه هدف باشد یک مسیر است با منزل های متعدد مسیری که معیارهای آن کم بیش فراموش می شود و حس غریزی و یا تقلید انسان را هدایت می کند در مورد کار مناسب همین نگاه وجود دارد، کار مناسب که برای انسان مفید باشد چیست؟ برای تشخیص چه معیارهایی وجود دارد؟؟؟؟ به تحقیق شاید بتوان گفت که برای ارزش گذاری کار مناسب می توان چهار معیار را معرفی کرد. چهار معیاری که به مثال 4 چرخ خودرو می مانند و درصورت تحقق تضمین پایداری کار یا فعالیت می باشند. این چهار چرخ عبارتند از: 1- درآمد 2- شخصیت اجتماعی 3- یادگیری و رشد 4- شوق و علاقه فرد * درآمد شاید مهمترین معیار در بین مردم تلقی شود بویژه در شرایط سخت اقتصادی درآمد بیش از هرچیزی به عنوان تامین کننده امنیت مالی تلقی شده و خوراک، پوشاک و مسکن را تحت تاثیر قرار می دهد. در مرحله دوم نیز به عنوان امنیت فردا فرد معرفی می گردد. ولی همه ما به خوبی میدانیم که هیچ خودرویی با یک چرخ حرکت نمیکند. و بسیاری از افراد با داشتن حقوق های بسیار خوب دست به اقداماتی می زنند که عجیب است اما اگر چرخ های دیگر را بررسی کنیم کمتر متعجب می شویم. * شخصیت اجتماعی کار علاوه بر بحث درآمد زایی باعث ایجاد شخصیت و اعتبار اجتماعی برای فرد می شود. و فرد در معرفی خود از کار و حرفه خود سخن می گوید و بر حرفه ای آبرو دار تاکید می کند. هیچ گاه دیده نمی شود که کسی بر بی عاری تبلیغ کند یا هیچ گاه دیده نمی شود دزد یا رباخواری خود را با محل درآمدش معرفی کند بلکه خود را منتسب به کارهای با شان اجتماعی خوب می کنند * یادگیری و رشد همیشه میشنویم که می گویند اینجا جای رشد نداره، یا نمیذارن آدم پیشرفت کنه این یکی از نشانه های یادگیری و رشد است، چیزی که پویایی انسان را تضمین می کند اینکه هر روز یک چیز جدید آدم یاد بگیرد و بتواند حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد یک قوت قلب برای ادامه کار است معیاری چنان قوی که گاها معیار درآمد را زمین می زند و خود در مدتی نه چندان زیاد عامل افزایش درامد می شود. چیزی که سبب تعریف شاگردی و پیش بزرگان کار کردن را تعریف می کند. * شوق و علاقه فرد دوست داشتن کار را با معیارهای پول و منزلت اجتماعی تعریف می کنند که اشتباه است اشتباهی خطرناک، چرا که انسان به خود می آید و خود را در زندانی که خود ساخته می یابد. زندانی با میله های نامرئی شوق به کار یعنی صبح به شوق و ذوق از رختخواب بلند شوی و به سمت کار بروی علاقه به کار یعنی گذر زمان در کار را نفهمی شوق به کار یعنی همیشه به درون خود اجازه اظهار وجود و خلاقیت دهی علاقه به کار یعنی کار را همچون تفریح ببینی و ... ------------------------------------------ برخلاف احساس، منطق می گوید: اگر یکی از 4 چرخ مشکل داشته باشد، حرکت ممکن نخواهد بود و زندگی های تک بعدی منجر به توقف یا چپ شدگی می شوند چراکه کمتر ماشینی می تواند همچون ماشین زانتیا با 3 چرخ ادامه مسیر دهد و آنها تنها مانع از چپ شدن است تا حفظ سرعت و ادامه مسیر، راندنی که زیاد پایدار و ادامه دار نخواهد بود هرم مازلو آبراهام مزلو تئورسین روانشناسی نظریه را مبنی بر هرم مازلو معرفی کرده است که دیدگاه چهار چرخ معیار را بصورت عمومی در زندگی افراد پوشش می دهد. این نظریه بر این اساس است که با شروع زندگی نیازهای حیاتی انسان نیز مطرح می شود ولی با رفع هر نیاز، نیازی دیگر برای انسان دغدغه خواهد شد. دغدغه ای که که رفع هر سطح نیاز پخته تر و متعالی تر می شود. در حقیقت آخرین سطح از نیاز انسان که خودشکوفایی است و در واقع هدف و غایت زندگی ما خودشکوفایی است و ما باید تلاش کنیم که هر چه سریع‌تر به این مرحله برسیم. مازلو نیازهای انسان را به پنج طبقه زیر تقسیم می‌کند. 1- نیازهای اولیه یا فیزیولوژیکی 2- نیاز به امنیت 3- نیاز به عشق، محبت و تعلق خاطر 4- نیاز به رضایت درونی 5- نیاز به خودشکوفایی تنها مشکلی که این نظریه را تحت تاثیر قرار می دهد، حرص و طمع است که چاه تاریک و بی پایان نابودی هر انسان است طمع که به قول سعدی شیرین سخن: گفت چشم تنگ دنیادوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور بله صحبت شما درست و بیان کننده نظریه مازلو است و در تکمیل آن می توان گفت بسیاری از ما، ترجیح می دهیم سر در برف کرده و با نقاب زندگی کنیم و با انکار حقیقت خودمون گذران روز کنیم گذران روزی که بیشتر به خودمان و دیگران آسیب می زند و از لحظات خوب زندگی محروم ماندن است. این صحبت را در بیان اطرافیانمان بسیار می شنویم وقتی از کار خود ایراد می گیرند و ناله و آهشان همه را کر می کند کسانی که به دنبال شغل دیگری هستند و کار برایشان عذابی عظیم است کسانی که در آرزوی کار دیگران اند ولی حاضر به تغییر نیستند کشانی که نمی دانند از زندگی خود چه می خواهند و به دنبال رویایی موهوم هستند که در آن عملی نیست وقتی انسان با حقیقت خودش مواجه می شود، درد زیادی را تحمل خواهد کرد. ولی این درد مقدمه آرامش هست، چون رنج جای خود را به سختی داده و هر روز اتفاقی واقعی رقم می خورد. اتفاقی که زیرهمه فشارها سبب آزادی روان فرد شده و لبخندی از صمیم قلب را منتهی می شود. و اگر خوب دقت کنیم می بینیم که یک بچه کوچک که صادقانه به دنبال رویاهای خود تلاش و جنب و جوش دارد. در آخر شب خوابی پر از آرامش دارد و گویی او صاحب دنیاست. در این چند مقاله نیروی انسانی، سعی شد تا کمی به این سوال پاسخ داده شود. البته بصورت عکس تقدیم به دوست خوب و استاد ارجمند جناب @worior
  10. نیروی انسانی با شعور و عملگرا: قسمت 3 مثال های تکمیلی مثال هایی دیگر در خصوص شعور و عملگرایی یک بازرس با شعور: در جایی مشغول کار بودیم، واحد بالا سری جهت بازرسی آمد و لیستی از مشکلات و نقص ها نوشت و طلبکارانه رفت چندین بار بعد امد و رفت، غر هم زد ولی تغییری حاصل نشد توبیخ هم خوردیم و هیچ گذشت تا آن فرد جابجا شد و فردی دیگر آمد او هم برای بازرسی آمد و با بررسی وضعیت لیست بلندتر نوشت و رفت فردا آن روز آمد و دید هیچ تغییر ایجاد نشده است علت را پرسید و جواب گفتیم موارد قابل انجام نیست به لیست نگاهی کرد و گفت چرا میشه کتش رو درآورد و آستین بالا زد و کمکمون کرد تا یکی از آیتم ها که چینش مدارک بود رو درست کنیم یه مقدار که کار جلو رفت گفت خب دیگه فهمیدین چی شده، پس فردا میام اتمامش رو تایید کنم و آمد و ان مشکل را جز رفع نواقص ثبت کرد با همان روش آموزش دهنده حدود 50 درصد موارد حل شد و مابقی که تجهیزات محور بود رو به سیستم بالا دست گزارش داد و درخواست بودجه کرد -------------------------------------------------------- عملگرا: مدیری میشناختم که کار را فقط در چهارچوب تایم اداری نمی دید و شرایط کار را برای فردا پیش بینی میکرد برای مثال در آخر تایم کارهای یدی که به فکر نیاز نداشت را میچید و نیروهایش را به آن مشغول می کرد یا در آخر تایم مقدمات کار برای فردا را مهیا میکرد که اول صبح نیروها مختصا روی کار فکر و تمرکز کنن و در پی تهیه مقدمات نباشند بارها مشاهده کردم که عصر بعد از تایم اداری در بازار دنبال وسایل و مواد مورد نیاز بود و گاها برای عقب نیفتادن کار از جیب پول می گذاشت تا بعدا شرکت به او پول دهد در ظاهر او اشتباه می کرد و بیش از حقوقش زحمت میکشید ولی در عمل اقدامات او سبب شده بود که کارایی نیروهایش به شدت بالا رفته و گاها تا 2 ال 3 برابر افزایش پیدا کند و این نتیجه تنها به علت استفاده از زمان های مرده و محافظت از زمان های طلایی بود او دیگر کارمند نبود بلکه رئیسی بود که پله های نامرئی پیشرفت را برای خود می چید و کارنامه اش را با اقداماتی چشمگیر و قابل تکیه پر می کرد و راه پیشرفت را چه برای خود و چه برای شرکت میساخت ---------------------------------------------------------- جسارت پذیرش مسئولیت: کارشناس اجرایی میشناختم که مسئول انجام پروژه ای بود در حین کار، یکی از پیمانکارها خلاف توافق ادعایی کرد و کار را قفل کرد شبانه به محل رفت و بعد از اینکه دید طمع بر فرد غلبه کرده است، و هر لحظه پروژه از زمان بندی خارج می شود، سریعا توافقی هر چند کرد که طی چند روز آینده بخش نیمه تمام بتن ریزی را تمام کند در ظاهر پروژه ضرر کرده بود ولی دو هفته بعد به دلیل مشکلات کشور و تحریم ها قیمت فولاد و مصالح بالا رفته بود و چون با اتمام فاز اول کار باقی مصالح و وفولاد تهیه شده بود پروژه به افزایش بزرگ نخورد اگرچه بقیه پروژه های مجاور همه درگیر چنین مساله ای و بعضا متوقف شدند در انتهای کار پروژه وی تنها با 10 درصد بیش از برآورد به انتها رسید و از یک ضرر بسیار بزرگ جست آن کارشناس تشویق نشد و تنبیه هم شد ولی پروژه تولیدی به ثمر نشست اکنون که از کنار آن پروژه می گذریم نه اسمی هست و نه رسمی ولی آن تاسیسات در حال کار و خدمت رسانی است ------------------------------------------------------------ بازگشت تصمیمات: مدیری بود که همیشه میگفت نباید اجازه داد کارمندان از عملکرد و تصمیمات خود بی بهره بمونن، چه در سود و چه در ضرر نکته جالب پیگیری او در مورد بازرس های کنترل کیفی بود همیشه عرف بود که بخش بازرسی مستقل از همه باشد تا تصمیمات و نظراتش بدون نفعی اعلام شود ولی این مدیر میگفت که اتفاقا بازرس باید درگیر باشد، چه اگر کالای خراب بیرون برود و چه اگر تولید متوقف شود ایده اش این بود که اگر بازرس بی تاثیر از کار باشد، خود را محدوده ایمن قرار داده و روی همه کارها برچسب مشکل میزند و عملا خط می خوابد و اگر مستقیم از کارخانه متاثر باشد ، تصمیماتش تماما مصلحت اندیشی شده و کیفیت کارخانه از دست می رود و راهکارش مابین این دو سو بود که بازرس کنترل کیفی باید در سود و ضرر کارخانه سهم ببرد و از سمت دیگر در بازرس در کنار مدیر کارخانه در هرگونه تقصیر خرابی سهیم باشد تا تلاش برای تضمین و حفظ کیفیت در مبدا تولید کالا تحقق پیدا کند و بازرس دچار بی تفاوتی نشود. و کار او جواب داد و در جلسات تولید هیچ وقت بازرسی نمیگفت به من ربطی ندارد بلکه خود را در کار شریک می دانست و دنبال راه کارهایی موثر، ارزان و کاربردی بود که هم تولید حفظ شود و هم کیفیت در اصل بازرس مجبور شده بود که مطالعه کند و با ارائه راهکار و دستورالعمل های ساده مانع ایجاد خرابی در هر قسمت از کار شود و عملا بازرسی در انتهای کار تنها یک اطمینان نهایی از کار بود تا مچ گیری حرفش درست بود، هیچ مسئولی نتیجه اقداماتش را در زندگی خود نمی بیند مدیری که نفت در رودخانه می ریزد، خانواده اش در تهران یا خارج هست و هرگز نابودی منابع طبیعی و امراض آلاینده را لمس نمی کنند مدیری که با بی توجهی توسعه آموزش و بهداشت را عقب می زند خانواده اش از مراکز عالی مرکز استانی بهره می برند و هرگز شهرستان محروم استفاده نمی کنند که نبود امکانات را لمس کنند مدیری که حقوق صد میلیونی دارد هرگز تورم را لمس نمی کند و هرگز درد کارگر را نمی فهمد مدیری که با خط ویژه به سرکار می رود چه می داند از شلوغی مترو و ترافیک *** تمام این مثال ها، مثال هایی عینی هستند که چگونه یک فرد با شعور و با مسئولیت میتونه سبب تغییر و اصلاح و پیشبرد سیستم بشه یادمان نرود قانون برای حفظ حداقل ها است نه حفظ حداکثرها از این بابت است که اخلاق را نمی توان قانون کرد چون فرای قانون است روایتی از یک دوست: خاطرم می آید وقتی اولین بار وارد کارهای اداری شدم و پشت میزی را تجربه کردم رئیسم گفت، اینجا که نشستی میتونه تو رو ببره به بهشت و یا ببره به جهنم بستگی داره چطور کار مردم رو انجام میدی مردمی که به اینجا میرسن، خسته و کلافه هستن اگه کارشون رو راه بندازی از ته دل دعای خیرت می کنن و اگه کارشون رو نگه داری و اذیت کنی از ته دل نفرینت می کنن
  11. در نگاه کلی صحبت شما درست است سعی کردم نگاه شخصی نباشه و موارد رو بصورت ساختاری بگم هدف اصلی هم اول تامل و بعد کنار گذاشتن بهانه ها هست ولی انتخاب این دو شهر با مشخصات یکسان و حاضر در یک اقلیم نکات ساده ولی مهمی رو نشون میده که توجه به همین نکات خیلی راهگشا هست و این دو شهر تقریبا شامل شرایط یکسان میشن و تو بحث با خیلی از دوستان تونسته بهانه ها رو خط بزنه حالا اگر این علل که به عینه دیدم رو بررسی کنیم نتایج در بسیاری از مناطق محروم مشابه در میاد و در سطح کلان هم تکرار میشه برای مثال عدم استفاده مدیران و کارشناسان از خدمات شهرستانشون مشابه داستان مدیران پروازی است که در سطح کلان منجر به مدیران ارشدی میشه که فرزندانشان در خارج و آمریکا است و شعار مرگ بر آمریکا میدن و از دلشون خاوری و کانادا بیرون میزنه
  12. نیروی انسانی با شعور و عملگرا: قسمت دوم داستان دو شهر همیشه در بحث های مقایسه ای، دلایلی برای رد مقایسه مطرح می شود، بهانه هایی که بیشتر ناشی از سیاست زدگی است ولی مقایسه دو شهر نزدیک به هم شاید بسیاری از بهانه ها را از بین برده و توجه بر مشکلات مدیریت خرد را بالا ببرد مشکلی که بیشتر در مدیریت جزء و کارشناسان خرد ریشه دارد و نه در مدیریت کلان این مقاله تنها بهانه ای است برای تامل کردن و کمتر بهانه آوردن مقایسه را با دو شهری شروع می کنم که : - فاصله هر دو کمتر از 100 کیلومتر است - در زمان جنگ هر دو بصورت گسترده تخریب شدند - از نظر حکومت مرکزی هر دو شهر در یک جغرافیای فرهنگی دسته بندی می شود - تلاش برای آبادانی هر دو شهر از سال 67 و با پایان جنگ شروع شد. اما یکی بسیار پیشرفت کرده است و یکی با داشتن منابع بیشتر پسرفت کرده است. مقایسه دو شهر دزفول و سوسنگرد مقایسه منابع منابع آبی: سوسنگرد از آب کرخه و سد کرخه بهره مند است و نسبت به دیگر شهرها از آب بیشتری بهره مند است دزفول از روخانه و سد دز استفاده می کند که در نهایت منتج به کارون می شود و نسبت به کرخه از آب کمتری بهره مند است منابع کشاورزی: زمین های سوسنگرد حاصلخیز و دشت است که کشاورزی صنعتی را در آن تسهیل می کند، بویژه کشت های وسیع سالیانه گندم و برنج در زمستان های پرآب زمین های دزفول بیشتر درختکاری و کشت صیفی جات را پوشش می دهد و محدودیت زمین و سختی کار در آن بیشتر است برداشت گندم در سوسنگرد برداشت خرما در سوسنگرد مرز و گمرک: سوسنگرد به دلیل داشتن پایانه مرزی چزابه، درآمد ناشی از گمرک و ارتباط به کشور عراق را دارد که دزفول از این امر بی بهره است. پایانه مرزی چزابه میادین نفت و گاز: سوسنگرد میزبان میادین آزادگان شمالی، میادین هور الهویزه و مجاورت با شرکت نفت اروندان است و تردد شرکت های نفتی و اکتشافی در آن محسوس است. دزفول فاقد منابع نفت و گاز است. یادمان های دفاع مقدس: مناطق چزابه تا هورالعظیم مناطق بسیار مهم در تاریخ دفاع مقدس هست که در محدوده شهر سوسنگرد قرار می گیرد. دزفول شامل پایگاه های دوکوهه بوده و از نظر موقعیت های نبرد بیشتر عقبه محسوب می شود و در جایگاه پایین تری قرار دارد. تفریحی و سیاحتی: هورالعظیم یکی از موقعیت های بکر در گردشگری طبیعی محسوب شده و امکان درآمد زایی بسیار بالایی را دارد. دزفول فاقد موقعیت موقعیت های خاص سیاحتی است. بودجه: گفته می شود تخصیص بودجه و امکانات دولتی سوسنگرد بهدلیل امنیت مرز از رقم بیشتری بوده و تخصیص به ان با سهولت بیشتری صورت می گیرد. ولی دزفول ارزش افزوده بسیار بیشتری در کشاورزی و میوه جات بدست می آورد دزفول مکان های راهیان نور بسیار منظم تر و مخاطب پسندتری ساخته است لینک دزفول از لحاظ توسعه شهری، به عنوان شهر اول استان خوزستان خود را مطرح کرده است. دزفول از لحاظ توسعه پزشکی و بهداشتی از مرکز استان، با فاصله پیش است. و ... کشت صیفی جات در دزفول باغ موزه دفاع مقدس دزفول بهانه مطلقا ممنوع !!!!! قبل از گفتن چرا باید بگیم که این مثال که در سایر استان های کشور مشابه دارد، دهان بهانه جویان را می بندد بهانه جویانی که عقب افتادگی مناطق کشور را به گردن تبعیض فرهنگی، قومی، سیاسی و ... می اندازند در حالی که چنین مثالی خط بطلان بر این بهانه ها کشیده و مشخصا مدیریت شهری و رفتار مدیریت جزء و کارشناسان جزء را پررنگ می کند چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ علت هایی ساده و بر اساس مشاهدات عینی می گویم : تفاوت رفتار کارشناسان شهر محروم در مقیاس با شهر موفق - مهاجرت ساکنین تحصیل کرده و مرفه از شهر و عدم رجوع و سرمایه گذاری در زادگاه خود - مزاحمت و فراری دادن متخصصان بومی و غیر بومی، خالی کردن شهر از ایده و تخصص - کار شکنی مدیران و کارشناسان جزء در سرمایه گذاری خصوصی - بی توجهی به مشکلات تولید کنندگان و مولدین شهرستان - عدم پیگیری مشکلات تا رسیدن به شرایط بحران - عدم استفاده کارشناسان از خدمات شهر خود - انتظار از مرکز و دیگران برای آبادانی شهر - اتلاف منابع دولتی با بی توجهی - عدم پیگیری متخلفین - عدم مطالبه گری - و ... تامل کنید تمامی این موارد ناشی از موارد زیر است: بروکراسی اشتباه ناآگاهی بی تفاوتی بی شعوری تنگ نظری فساد یه گام فراتر بیاییم و در سطح کلان کشور نگاه کنیم و همین مشکلات را می بینیم: مسئولان و متخصصانی که از ایران به کانادا یا غرب می روند یا فراری داده می شوند کارشکنی کارشناسانی که باعث ناامیدی متخصصان می شود مشکلات بروکراسی و مانع زایی بر سر تولیدی ها انتظار از غرب و دیگر افراد برای آبادی کشور اتلاف منابع دولتی مثال ویژه فوتبال عدم پیگیری متخلفان دولتی عدم مطالبه گری و ..... بله، گویی داستان دو شهر داستان کشور ماست و بهانه ها هم بهانه های مسئولین ما فرهنگ کارشناسان جزء یک شهر موفق باعث شلیک پیشرفت و جذب سرمایه گذار خصوصی بویژه خود مردم آن شهر شده است پس مسیر و تفکر کارشناسان جزء این چنین درست است و باید پی آن را بگیریم تقدیم به دوست خوبمان @Overdose
  13. نیروی انسانی با شعور و عملگرا یکی از شاخصه های مدیریت موفق، زیرمجموعه با شعور و عملگرا است در حقیقت یک مدیر خود به تنهایی یک نفر بیشتر نیست و اصل اجرا بدست نیروهای زیرمجموعه وی انجام می گیرد. حال هرچقدر این نیروها توانمند و همراستا با مدیر باشند، مدیر برای اجرای اهدافش قوی تر است. نیروی انسانی همان روح سیستم است که به ماشین و تجهیزات جان می دهد و باعث چرخش و سودآوری انها می گردد. وقتی به نیروی انسانی و مدیریت می پردازیم، همیشه بالاترین سطوح را مبنا و پر اهمیت می دانیم در حالی که مدیریت به سه بخش قابل تقسیم است. مدیریت کلان ( استراتژیک و ساختارها) مدیریت میانی ( تاکتیکی و نهادها) مدیریت جزء (تکنیکی و رفتارها) همیشه و در همه حال بحث ها برروی مدیریت کلان هست و تعیین استراتژی گویی با اعمال یک دستور همه آماده اجرای استراتژی می شوند ولی استراتژی در نهایت توسط مدیریت جز و کارشناسان جزء باید اجرا شود و نحوه اجرا توسط کارشناس در نهایت تعیین کننده موفقیت یا شکست کار خواهد بود. اینجاست که تضمین موفقیت هر طرح منوط به مدیران جزء و اجرایی می شود. مدیران و کارشناسان جزء که نقطه تماس دستورات و بخشنامه ها به افراد اجرایی یا ارباب رجوع هستند که حواس و چشم و گوش مدیران میانی و بالایی هستند که ناظر بر اجرای قانون و معیار ضوابط هستند که تعیین کننده زمان طلایی کار هستند که زبان و ظاهر سازمان هستند و ... * مدیران جزء ویا کارشناسان جز را باید با درکشان از مفهوم قوانین ارزیابی کرد - عده ای مجری بی قید و شرط قانون هستند و قوانین را چنان سخت می گیرند که امور قفل و ابتر می شود ( نابود کننده سیستم) - عده قانون را بصورت نصف و نیمه و باب میل اجرا می کنند و امور کند پیش می رود کمی با اعصاب خردی یا خنده ( بی تفاوت، کارمند صفت، تنبل، رشوه بگیر و ...) - عده ای قانون را درک می کنند و پیگیر اجرای هدف قانون هستند و سختگیری و اسان گیری را متناسب با حساسیت و شرایط تنظیم می کنند بدترین و معضل ترین مدیران جزء شامل دسته اول هستند بیشترین مدیران اجرایی ما در دسته دوم قرار میگیرند بهترین و گشایش ترین مدیران دسته سوم هستند وقتی در مورد اصلاح سازمان صحبت می شود اصلاح از بالا و از کف مطرح می شود که منظور : اصلاح از بالا شامل اصلاح سیاست گذاری و مدیران کلان شده و اصلاح از پایین شامل تفکر مدیران جزء است. و اصلاح از پایین به مراتب از اصلاح بالا سخت تر است، چون به دلیل تعدد افراد، یک تفکر روبرویمان قرار میگیرد، تفکری برهم ولی اگر بخش پایین اصلاح شود، سیستم به شدت پویا و صعودی خواهد شد. چرا که جذب ایده های نو، سرمایه های نو ، تقویت و تداوم اقدامات و .... همه از این سطح عبور می کند. برای درک بهتر، در اینجا از مثال های عینی بهتر هستند. تعامل با شرایط ارباب رجوع ویا زیردست طبق قانون باید وظیفه ای را انجام دهد که برایش هزینه زا یا زمان گیر هست مدیر علیرغم امکان چشم پوشی می تواند روی آن کار اصرار بکند و فرد هم به اجبار انجام دهد و یا اینکه فکر کند و ارزش کار را بفهمد و به دنبال یک تعامل بگردد برای مثال در سیستم نقص یا فرصتی وجود دارد که آن فرد امکان انجام آن را دارد در یک تعامل درست، فرد به جای آن کار اجباری ، یک کار اختیار با هزینه و زمان کمتر را انجام می دهد که اثر بخشی بسیار بیشتری برای سیستم دارد مثال عینی : تعامل ارباب رجوع باید تا موعد مشخصی حق شروع کار ندارد مدیر پیشنهاد می دهد در صورت ارائه خدمات ویژه ای که منطقه از آن محروم است مثل جاده یا بازسازی مدرسه، زودتر از موعد شروع به کار کند این کار برای ارباب رجوع یعنی خرید زمان و سود ، و ارائه خدمات در یک منطقه محروم یعنی برد برای ساکنین منطقه محروم مثال عینی: کمک انجام یک پروژه مستلزم کارهای اداری و مجوزهای بسیاری هست سرمایه گذاری به منطقه یا اداره رجوع کرده و درصدد انجام پروژه ای سود آور است مدیر جزء می تواند با پیش کشیدن قوانین و مقررات اداری بویژه تبصره ها پروژه را قفل و سرمایه گذار را فراری دهد یا آنکه شرایط پروژه را جویا شده و در پی رفع موانع اداری دست و پاگیر باشد تا پروژه زودتر از موعد به ثمر نشسته و به دلیل یک تجربه خوب امکان اجرای پروژه های بعدی و یا سرمایه گذارهای بعدی فراهم شود. با این اقدام علاوه بر برد سرمایه گذار منطقه با پروژه های بعدی و استفاده از زمان طلایی برد می کند. مثال عینی: نحوه ارائه در آموزش نیروها اصلی وجود دارد به نام ایجاد فشار و سختی جهت افزایش تحمل نیروها در بسیاری از پادگان ها و یا مراکز اموزشی با فراموش شدن مبانی آموزش، ایجاد سختی به عنوان یک رسم و عادت مطرح شده و بشکل مردم آزاری و توهین رخ نمایی می کنند و تنها تصور عقده گشایی را در میان نیروهای اموزشی ایجاد می کند ، چیزی که بسیاری از ما به عینه دیده ایم (به یاد فرماندهی که خوب برای ما توضیح و آموزش داد و خدا خیرش بدهد) در حالی که فرمانده ما در ابتدا دوره اموزشی گفت، اینجا شما باید آب دیده شوید برای شرایط غیر قابل پیشبینی و مهمتر از آموزش مهارت های نظامی و دفاعی، آمادگی ذهن شما است که فردا روز سبب نجات شما می شود در اینجا در کنار آموزش، مدام شوک هایی ایجاد می کنیم که تمرکز شما را بهم زده و دچار استیصال شوید و به تدریج ذهن شما قوی شده و در برابر حوادث و اتفاقات تمرکز خود را حفظ کرده و باعث تصمیم درست می شود از این بابت اگر حرکتی از ما سر زد که توهین آمیز بود ببخشید ولی بدانید هدف تنها تقویت اعصاب و تمرکز شما است نه آزار ویا عقده گشایی و شما خواهید دید که همین مساله در زندگی شما را نجات خواهد داد خطر: متاسفانه در کشور ما مدیران جز کم و بیش به دلیل طمع زیرمیزی یا تنگ نظری ویا بی شعوری سبب ایجاد مانع بی خود و سنگ اندازی شده و سرمایه گذاران یا متخصصین را فراری می دهند و یا در برخی موارد در قبال سود شخصی از اشتباهات حیاتی پروژه ها چشم پوشی می کنند برای مثال ریختن فاضلاب صنعتی در رودخانه یک تخلف غیر قابل تعامل است که چشم پوشی می شود ولی نداشتن علائم استاندارد مدیریت به عنوان تخلفی مهم سبب قفل کار می شود به قول ضرب المثل معروفی : از سوراخِ سوزن رد می‌شود، از درِ دروازه رد نمی‌شود اگر دقت کنید تمامی همه این مثال ها و بحث ها از یک منظر عبور می کند : شعور و درک مدیر جزء از قوانین، نیاز مجموعه و داشته ها و افزایش شعور و درک تنها با آموزش، شایسته سالاری و بررسی مداوم گره و فرصت های کف مجموعه حاصل می شود. تقدیم به دوست خوبمان @Overdose که علاقه مند چنین مباحث مدیریتی و سازمانی است
  14. با سلام و ممنون بابت لطف و حسن نظرتون نسبت به بنده کمترین اگرچه هنوز خطاها وجود دارد و بدجور هم شکست های حفاظتی بزرگ ولی این روند آگاه سازی و روشن سازی ذهن باعث اتفاقاتی شده است خدا رو شکر این تاپیک نشون داد، نشان دادن مشکل و ضعف همراه با راهکاری ساده باعث تغییر میشه اثر اولیه اش هم پیشتر دیدیم حرکتی مثبت در تصویربرداری از رزمایش حریم ولایت لینک حرکتی مثبت در تصویربرداری از نیروهای مسلح 2 - پایگاه پنجم رزمی هوانیروز مشهد لینک و باز هم تاثیر ها ادامه دارد امیدواریم که به یک چک لیست و یا Guideline راهنما برسیم که ابزاری موثر در کاهش سوراخ و یا شکست های حفاظت اطلاعاتی بشه این دو اثر دیگر از مطالبه گری و راهنما گر کی فکر می کرد این چنین تصاویری تار بشن؟؟؟ کارهایی اگرچه ناقص ولی امیدوار کننده چون از روی فک خلبان قابل شناسایی هست و از روی صدا بویژه با برنامه ها و شبکه های اجتماعی و ارتباطی ولی باز بهتر از هیچ و رها شدگی قدیمی است و وقتی قیاس بکنیم با حفاظت عمومی اطلاعات در غرب می فهمیم راه درستی را امده ایم و باید ادامه دهیم .... میزگردهای فکر و ایده در خصوص تانک های زرهی در امریکا و رعایت اصول اولیه حفاظت از تصاویر و اطلاعات و اگر بخواهیم بگوییم که دشمن در این تصاویر چه پیدا می کند به این چند تصویر برای یادآوری کفایت می کنیم امیدوارم فضل خدا در این راه یاری بخش باشد و تفکر و فرهنگ حفاظت اطلاعات را به گونه ای اجرا کنیم که چشم نامحرمان از اسرارمان دور بیفتد
  15. تکنولوژی زدگی با توسعه یک سیستم یا سازمان، نگاه مدیران ناخواسته سیستم محور یا تجهیز محور می شود و ارزش نیروی انسانی کمتر دیده می شود. همانند انسانی در اجزای بدن خود غرق می شود و اهمیت روح و روان را فراموش می کند در حالی که انسان تجهیز را جان می دهد. بحث تکنولوژی زدگی، درد اصلی بسیاری از سیستم ها است. تکنولوژی زدگی باعث می شود که تجهیز جای انسان را بگیرد بی آنکه کار و اثر اصلی انسان پوشش داده شود. و انسان به جای مدیریت ماشین، توسط ماشین مدیریت شود. مثال زیبایی که دکتر شریعتی در کتاب انسان بی خود بیان می کند انسان کشاورز روزانه 8 ساعت روی زمین کار می کرد و انچنان وقتی برای زندگی نداشت. با آمدن ماشین، فشار بر روی انسان برداشته شد ولی اینبار انسان به جای 8 ساعت 12 ساعت مشغول کار شد و زمان برای زندگی کردن باز کمتر شد. ماشینی که آمد برای کمک به انسان باعث شد مردم بیشتر از زندگی کردن دور شوند. و این آغاز ماشین زدگی است که هدف و مقصود اصلی بوسیله تجهیز منحرف و فراموش شود و انسان اختیار خود را به ماشین واگذار می کند. این مساله زمانی واضح تر می شود که انسان برای کاهش فشار روی پرسنل به سوی تهیه تجهیز و ماشین می رود و هزینه و وقت زیادی روی انتخاب و خرید آن می گذارد ولی حاضر نیست هزینه ای به مراتب کمتر را برای انتخاب و آموزش پرسنل خوب بگذارد. درک این موضوع سبب می شود که پیگیر چرایی آن شویم؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در حقیقت معیارهایی چون درآمد، توهم تجهیزات باعث توهم مدیر و فراموشی قدرت انسانی می شود. و با توسعه کار، ظرفیت فکر یک مدیر پاسخگو همه مسائل و مشکلات نبوده و به دنبال ایجاد روند های تکراری است. و چه کسی می تواند یک کار پر تکرار را خوب انجام می دهد؟؟؟ مسلما ماشین و یا انسان ماشینی شده چرا که ماشین ابزاری بسیار خوب برای جستجو و حفظ کردن اطلاعات زیاد و حل معادلات پرتکرار ساده است اگرچه در تعیین معیار انتخاب همیشه محتاج انسان است. مثال دستگاه پرینتر و نقاش بهترین وجه تمایز بین ماشین و انسان است. این روند اگرچه در تعداد و ظرفیت بالا به خوبی جواب می داد ولی در کوچکترین چالش هایی، دچار بحران میشد. چرا که ماشین قدرت تصمیم گیری به موقع و انعطاف درست نسبت به موضوعات را نداشت و اپراتور آن نیز به توانایی تصمیم گیری و حل مشکل مجهز نشده بود. این پدیده در جنگ های جهانی سبب مرگ هزاران سربازی شد که با یک تصمیم به موقع می توانستند از تهدید فرصتی عالی بسازند. در نتیجه موضوعی به نام مدیریت صحنه نبرد مطرح شد که پیشتر در مورد آن بحث گردید. مدیریت صحنه نبرد لینک این ایده مبتنی بر دو اصل بود 1- حذف اطلاعات تکراری و بدیهی و سپردن آن به ماشین 2- ارتقا نیروهای جز به مدیرانی تصمیم گیرنده و اجرایی بصورت توامان اینگونه ماشین به ابزاری کاربردی در دست انسان قرار گرفته و تنها مدیریت مسائل روتین و تکرار پذیر به ماشین سپرده میشد و انسان آموزش دیده، هدف گذاری و هدایت می کرد. روزی که ابزار جای هدف را گرفت، تکنولوژی زدگی رخ می دهد.
  16. در تکمیل صحبت دوستمون اثر بالک ها در کنترل جریان هوای انتهای بالها الگوی جریان بصورت مقایسه دو جریان تاثیر جریان روی ابر و هوای پشت هواپیما
  17. تفکر ماژوال و استفاده از یک پلتفرم برای تنوع نیازها همون بحث استاندارد سازی و تجاری سازی هست که باعث کاهش شدید هزینه تولید، نگهداری و تعمیرات میشه این اتفاق در صنایع زرهی در حال انجام است
  18. یه نکته جالب ارم نیروی هوایی سپاه چنین چیزی قبلا دیده بودید؟ -------------------------- یه نکته که گفتنش مهمه جنگ غزه و عملکرد سامانه گنبد آهنین نشان داد که همیشه تهاجم بر دفاع توانمند تر هست درست است که گنبد آهنین به نسبت خوب عملکرد ولی باز موشک های پر تعداد حماس بر اون غلبه کرد و وقتی مقایسه می کنیم تکنولوژی و هزینه گنبد آهنین و موشک های حماس را بهتر متوجه می شویم که اهمیت تهاجم چقدر بیشتر از دفاع است و سامانه هایی دفاعی چون 9 دی یا گنبد اهنین هدفشان دفاع و خرید فرصت برای نیروهای تهاجمی است و در اول و آخر این نیروی تهاجمی ، چه موشکی، چه پهپادی و چه هوایی هست که باید کمر دشمن را بشکند و راه را برای نیروی زمینی باز کند
  19. کتاب تکمیلی نظام مدیریت استراتژیک دفاعی این کتاب در سه فصل و هرفصل از چند بخش تشکیل شده است. فصل اول پیرامون کلیات، فصل دوم درمورد اطلاعات و شناخت استراتژیک و در فصل سوم در زمینه سیاست های ملی و طرح ریزی استراتژیک دفاعی بحث می کند. جنگ دنباله سیاست با ابزارهای دیگر است و هدف نهایی جنگ، پیروزی درصحنه های نبرد جهت دستیابی به هدف های سیاسی است. بنابراین تصمیم گیری برای ورود به جنگ یا اجتناب از ورود به جنگ مستلزم ارزیابی و تجزیه و تحلیل وضعیت های سیاسی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیک، جغرافیایی و نظامی کشور هدف و توجه کافی به عوامل متغیر محیط بین الملی به منظورهای ذیل است: 1- تشخیص هدف ها، قابلیت ها، نیات و آسیب پذیری های کشور هدف 2- آگاهی از نقاط ضعف و قوت، محدودیت منابع، امکانات خودی وتعیین تأثیراین عوامل بر قابلیت ها واستراتژی دفاعی کشور با تشکر از جناب @HRA این کتاب در نیم نگاهی
  20. سری به تاپیک کتاب هایی که باید خواند زدم و کتاب هایی رو دیدم که با موضوع این تاپیک هم خوانی خوبی داشتند و خودم باید سری بهشون بزنم از این رو اونها رو دسته بندی کرده و تو این پست میارم تا علاقه مندان بتونن پیگیری کنن هدف بیشتر طرز فکر و ابتکارهایی هست که مدیران میتونن بکار ببندند تا یک سازمان رزم چابک و خلاق داشته باشند. البته بهترین مثال ها رو از تو خاطرات و مثال های عینی میشه در آورد تا تئوری خالی کتاب های تئوری بیشتر برای عمومی سازی مثال ها و توسعه فکر خوب هستن ولی بدون مثال تاریخی کمتر کاربرد پیدا می کنند. سری کتاب های اصول جنگ با تشکر از @Amirali123 لینک این کتاب که دانشگاه دفاع عالی منتشر کرده است، درآمدی‌ است‌ بر‌اصول‌ و قواعد اساسی‌ جنگ، انتظار به ‌حقی است‌ که ‌نظریه پردازان دخیل ‌در امر دفاع‌ توجه ‌اساسی تری نسبت‌ به ‌موضوع ‌داشته باشند. فهرست ها رو حتما مطالعه کنید با عناوین این تاپیک همراهی می کند --------------------------------------------------------------- روایت زندگی حسن باقری (دوره سه جلدی) شهید حسن باقری ، نامی متفاوت است ، خبرنگار روزنامه ای که تبدیل به نخستین فرمانده اطلاعات رزمی ، معاونت ستاد عملیات جنوب ، فرمانده قرارگاه نصر و اولین فرمانده نیروی زمینی سپاه گردید وبه تقریب تمامی عملیاتهای 24 ماه نخست جنگ با نام وی در هم تنیده شد . با تشکر @MR9 لینک ---------------------------------------------- خط مقدم این کتاب برشی است مستند از میانه خط زندگی حسن طهرانی مقدم به دور از تخیل و رویاپردازی های نویسندگی. از مرداد سال 63 تا دی ماه سال 65. مقطعی که اتفاقا پر است از حادثه و موانع پیچیده. پر از «نمی توانی» ها و «دیگرنمی شود»ها. پر از جمله «اینجا دیگر آخر خط است». با تشکر از @MR9 لینک -------------------------------- 1- درون رایش سوم (خاطرات آلبرت اشپر )_[1969] Inside the Third Reich خاطرات اشپر ، وزیر تسلیحات و تولید نظامی هیتلر، مردی که آلمان را مسلح نگه داشت ، نگاهی بی رحمانه به نقش او در جنگ می اندازد و به خوانندگان یک دید کامل از داخل رایش سوم می دهد.. 2- اشپانداو ،خاطرات محرمانه (خاطرات آلبرت اشپر) _ [1975] Spandau: The Secret Diaries او به عنوان معمار هیتلر، فرمانده بی قید و شرط دستگاه جنگی آلمان بود . هنگامی که آلبرت اشپر در دادگاه نورنبرگ اسیر و محکوم شد، پس از تبدیل شدن به تنها متهم او شروع به نگه داشتن این دفتر خاطرات محرمانه زد، بسیاری از آن را بر روی کاغذ توالت نوشت. پس از 20 سال حبس، او 25000 قطعه کاغذ توالت در پیش خود داشت و از این نوشته ها او این سند بسیار قدرتمند را شکل داد. 3.مهندسان هیتلر ،فریتز تت و آلبرت اشپر _ [2010] Hitler's Engineers: Fritz Todt and Albert Speer - Master Builders of the Third Reich این اولین نوشتار کامل از دو نفر از مهم ترین شخصیت رایش سوم است. در حالی که افزایش جایگاه در دستگاه آلمان نازی ها نیاز به مهارت های نظامی فراوانی داشت، با این حال استعداد مهندسان آن تا جایی بود که بقای رژیم را تثبیت می نمود، این کار منحصر به فرد با تمرکز بر دکتر فریتز تت و آلبرت اشپر بر اساس بسیاری از عکس های که قبلا منتشر نشده و پرونده های نازی ها گردآوری شده است، Blaine Taylor جانباز تیپ پیاده نظام ارتش ایالات متحده در ویتنام توضیح می دهد که چگونه مهندسی و همچنین مهارت نظامی، رایش سوم را برای زنده ماندن تضمین می نمود. با تشکر از جناب @remo لینک --------------------------------------- 1- درس های جنگ مدرن ، مناقشات اعراب و اسراییل (جلد اول ) _ The Lessons Of Modern War: The Arab-israeli Conflicts, 1973-1989 2- درس های جنگ مدرن ، جنگ ایران و عراق (جلد دوم) _ The Lessons Of Modern War : The Iran-Iraq War 3- درس های جنگ مدرن ، جنگ اول خلیج فارس (جلد چهارم) _ The Lessons Of Modern War: The Gulf War 4- درس های جنگ سال 2006 حزب الله و اسراییل _ Lessons of the 2006 Israeli-Hezbollah War 5- درس های مداوم افغانستان: مبارزه ، اطلاعات، تحول نیروی انسانی و کشور سازی : The Ongoing Lessons of Afghanistan: Warfighting, Intelligence, Force Transformation, and Nation Building باتشکر از @remo لینک
  21. یه طرفه دیدن ماجرا عواقب خوبی نداره و همین بلایی هست که الان سر ارتش اسرائیل اومده است. بعضی نکات برای خوشایند و بعضی مغموم است ولی باید یادگرفت و بکار بست دو نکته مهم که صحبت های لرد شریفی رو در بر میگیره نکته چهارم: مواظب خودفریبی باشیم نکته پنجم: تا سوت داور بازی ادامه دارد تکرار این نوشته مهم است : پیروزی تنها به لبخندی و شکست تنها به لب گزیدنی جایز است که بیشتر از آن یعنی از دست دادن فرصت ها
  22. تحلیلی مدیریتی بر جنگ غزه حقیقش این مطلب مربوط به جنگ غزه است ولی سعی کردم نکات رو بصورت تجارب مدیریتی بحث کنم چیزی که در پشت پرده جنگ شاید کمتر جلب توجه کند نکته اول: غافلگیری سازمان یادگیرنده ارتش و سازمان اطلاعاتی اسرائیل به عنوان یک سازمان یادگیرنده، الگوی بسیاری از مطالعات و مثال ها بوده اند. ولی جنگ غزه و شلیک 3000 موشک در کمتر از یک هفته نشان از غافلگیری و عقب ماندن این مجموعه از تحرکات یک مجموعه چریکی به نام حماس شد. علت چیست؟ نباید حماسی فکر کرد و نباید مساله را پیچیده دید. علت را در همان مسائل ساده باید جست 1- تمرکز بر پدافند و کاهش فعالیت های اطلاعاتی و تهاجمی اسرائیل به شدت روی موشک های پدافندی خود کار کرد و جواب هم گرفت ولی به همان نسبت از فعالیت های اطلاعاتی و تهاجمی خود علیه حماس کاست و همین اتفاق فرصتی را فراهم کرد که حماس با تمرکز بر سلاح های هجومی ابتکار را بدست بگیرد. اگرچه که موفقیت سامانه موشکی گنبد آهنین و سامانه تروفی قابل توجه بود ولی اکنون می توان دوباره یادآور شد که مهاجم همیشه یک گام از مدافع جلوتر است. 2- تمرکز بیش از حد بر سوریه و ایران اسرائیل بدلیل سیاست زدگی ، پویش اطلاعاتی خود را بر سوریه و ایران تمرکز داد که در نگاه اول بسیار موفق بود و توانست سوریه را به اتوبان موشک ها و هواپیماهای خود تبدیل کند، فرماندهانی از سپاه قدس و حزب الله را بدون هزینه انچنانی شهید کند، حتی ترورهای موفق در ایران و شهادت فرمانده سپاه قدس ، حاج قاسم را در کارنامه خود بنشاند ولی همه این ها باعث شد تمرکز بر غزه کاسته شود و غزه به عنوان یک پیروزی از پیش تعیین شده تلقی شود و امروز نتیجه آن دیده می شود. برخلاف انتظار حماس علاوه بر افزایش کمیت و کیفیت موشک های خود، اقدام به زدن اهداف بر حسب حلقه ها واردن نموده است که برای اسرائیل بی سابقه بوده است. زدن فرودگاه ها، صنایع نفت و گاز و انرژی ، مراکز جاسوسی و فرماندهی مواردی است که باید به آنها توجه شود و نشان از رشد بسیار زیاد تفکر در حماس و جهاد اسلامی دارد. شبیه شعبده بازی که فریب دست شعبده باز را می خورید در حالی که وردست او در حال فعالیت اصلی است. نکته دوم: سیاست زدگی ضرری که نتانیاهو با سیاست زدگی خود به اسرائیل زد را هیچ کسی تا به حال متوجه نبود. اما امروز این سیاست زدگی داد تمام مقامات اسرائیل را درآورده است. سیاست زدگی که تمرکز بر سوریه و ایران را از حد نرمال خارج کرد و اسرائیل را در صحنه بین الملل از آن چهره مظلوم خارج ساخت. این اتفاق یعنی فرصتی بی نظیر به حماس برای تقویت خود داد و رشد میوه ای که امروز چیده می شود. پیش از این اسرائیل در هاله ای از ابهام خود را پنهان کرده بود و در پاسخ به سوال خبرنگار ها از واژه نه تایید می کنم و نه رد می کنم استفاده می کرد. ولی نتانیاهو با ایجاد یک فضای رسانه ای و سواستفاده انتخاباتی رفتار تبلیغاتی اسرائیل را که سال ها موفق جواب داده بود برهم زد و برای چند لحظه احساسی اسرائیل سرمایه های مهم خود را خرج کرد. اگر یادمان باشد انفجار بزرگ در کنار مرز لبنان و تبلیغات مبنی بر اینکه حزب الله حتی از تونل های خود نیز امنیت ندارد. رفتن 18 سرباز اسرائیلی به خاک سوریه و برگشتن و ... همه همه از یاد برد که غزه چه می کند، در حالی که تونل های غزه بسیار مهم تر از تونل های حزب الله بود و اسرائیل باید با مصر برای بستن تونل ها به توافقی اساسی می رسید. نکته سوم: بی عاقبتی تمامیت خواهی تندرو های اسرائیل و نتانیاهو از امدن ترامپ خوشحال بودن و معامله قرن، انتقال سفارت امریکا به بیت المقدس و تایید ترامپ بر جولان را بسیار دوست داشتند. ولی یادشان رفت که بازی برد و باخت همیشه ادامه دار نیست و غم و اندوه فلسطینیان کم کم جمع شده و مشتی بر سر اسرائیلی ها فرود خواهد آمد. نتانیاهو با تکبر از هر مذاکره و دادن امتیاز به فتح و عباس خودداری کرد، و این را به عنوان پیروزی تمام و کمال معنی کرد ولی همین کار باعث شد که مردم کرانه باختری هر چه بیشتر از فتح و دولت خودگردان ناامید شوند و جذب تفکر مقاومت شوند و این یعنی شکل گیری شبح مقاومت در کرانه باختری که بزرگترین اتفاق بد برای اسرائیلی ها خواهد بود. بویژه که رهبر ایران دستوری مبنی بر تجهیز فلسطینیان کرانه باختری رود اردن داده بود. و امروز با افزایش درگیری ها و حملات انتحاری اسرائیل متوجه می شود که انهمه امتیاز ندادن و خودخواه بودن ، تاوانش را امروز نشان می دهد. کرانه باختری و اعراب اسرائیلی امروز بحرانی از کنار برای اسرائیل ایجاد کرده اند که مقصر اول ان رفتار خودخواهانه تندروها در اسرائیل بوده است. نکته چهارم: مواظب خودفریبی باشیم خود فریبی را چه قبل و چه در حین جنگ و چه در بعد از جنگ باید دید قبل از جنگ و از دست دادن فرصت ها و عقب ماندن از حریف که در این جنگ بر سر اسرائیل امد و بعد از جنگ 2006 هم اسرائیل علیرغم تلاش برای علت یابی از شکست خود ولی یک بعدی به قضیه نگاه کرد و شکست را در تجهیزات خود دید و اقدام به توسعه سامانه های تروفی و گنبد اهنین نمود و فقط در ان زمینه ها پیشرفت کرد. اما باید گفت از خود فریبی حین جنگ، و مثال اینبار از اعراب است در جنگ های اول و دوم کشورهای عربی با اسرائیل بویژه جنگ شش روزه ایرانیان جنگ را از دو منبع گوش می دادند، رادیو ایران و رادیو کشورهای عربی رادیو ایران گزارش از پیروزی های اسرائیل و شکست ناصر می داد که ناراحت کننده بود و رادیو کشورهای عربی مدام از پیروزی های ارتش عربی ناصر میگفت ولی وقتی جنگ به انتها رسید و ناگهان ناصر آن صحبت ها را کرد، جوانان بسیاری بودند که دلشان شکست و امیدشان ناامید شد انها از بیشتر از هرچیزی از شکسته شدن اعتمادشان به رادیو عربی ناراحت بودند و طعم شکست را بیش از سربازان مصری چشیدند این نکته ای مهم است که باید به ان توجه کرد، همین خود فریبی هست خود فریبی یعنی گفتن وارانه واقعیت که منجر به خطای رفتاری می شود در حالی که در ان شرایط نیاز به گفتن واقعیت هرچند سخت ولی حماسی هست، چیزی که علیرغم گفتن واقعیت نیروها را پای کار نگه دارد چیزی که در خیبر نیروها را برای دفاع از جزیره مجنون پای کار برد علیرغم اینکه می دانستند تانک ها از روی انها رد خواهند شد ولی رفتند و تلاششان را تا اخر انجام دادند و جزیره مجنون درست یا غلط ماند. نکته پنجم: تا سوت داور بازی ادامه دارد علیرغم همه موفقیت های حماس و جهاد اسلامی در جنگ غزه که به نسبت جنگ های قبل و مقایسه داشته ها باید به ان اشاره کرد، اسرائیل سابقه ای دارد که هرگز نباید آن را فراموش کرد. حمله رمضان مصر و پیشروی مصر در صحرای سینا ارتش اسرائیل را غافلگیر کرد ولی فرماندهی مثل آرین شارون با نفوذ به خطوط مصری و استفاده از استتار و رنگ مصری ها خود را به کانال سوئز رساند و ناگهان ورق بازی را به نفع اسرائیل برگرداند و بازی باخته را به بردی بزرگ تبدیل کرد. لذا در هر شرایطی باید توجه داشت که تا آخرین لحظات و شاید بعد از سوت پایان بازی نیز امکان برگشتن ورق بوده و نباید لحظه ای از دشمن غافل شد. پیروزی تنها به لبخندی و شکست تنها به لب گزیدنی جایز است که بیشتر از آن یعنی از دست دادن فرصت ها تصویر خداد عزیزی و مارک بسنچ یک مثال قوی در ذهن ما ایرانی ها از بازگشت در لحظات آخر است تقدیم به سربازان از جان گذشته مقاومت از احمد قیصر تا عماد مغنیه و حاج قاسم سلیمانی
  23. arminheidari

    گالری جنگنده -رهگیرها

    جنگنده اف 16 اسرائیلی حمله به غزه 27 اردیبهشت 1400
  24. ابزارشناسی فن مدیر موفق - قسمت دوم مثال آموزشی در خصوص ابزار شناسی در نیروهای مسلح را می توان در چند ابزار نیروی زمینی جست تفاوت تانک، نفر بر، توپ خودکششی و پیاده تانک: ابزاری زرهی با قابلیت تحرک بالا جهت شکستن خطوط مستحکم دشمن نفربر: ابزاری زرهی با قابلیت تحرک بالا جهت رساندن امن پیاده به خطوط مد نظر توپ خودکشش: توپخانه زرهی متحرک برای اجرای آتش بر روی خطوط دشمن پیاده نظام: نیروی انسانی جهت پاکسازی، تثبیت و حفظ خطوط یا اماکن مد نظر * تانک بهترین ابزار چابک و با اتش قوی است که می تواند با سرعت خود را به خطوط دشمن رسانده و در خطوط دشمن رخنه ایجاد کند. این ابزار قوی، در فاصله کم در مقابل تسلیحات ضدزره آسیب پذیر بوده و قابلیت خود را از دست می دهد. همچنین تانک امکان پاکسازی خطوط و شکار پیاده نظام و سنگرهای دشمن را ندارد. * پیاده نظام، سربازانی چابک هست که با استفاده از فرصت ایجاد شده توسط زرهی می تواند با تسلیحات سبکی مثل نارنجک و تفنگ اقدام به پاکسازی خطوط دفاعی دشمن نماید. اما این پیاده نظام برای رسیدن به خطوط دشمن نیاز به پوشش دارد که به وسیله نفربرهای زرهی تامین می شود. * وسایل نقلیه زرهی که سرعت بالایی داشته و نیروی پیاده را با امنیت بیشتری تا نقطه رسوخ و شکسته شده دشمن می رساند. * توپخانه هم که وظیفه اجرای آتش منحنی زن را داشته و علاوه بر انهدام اهداف غیر مستحکم، جهت محدود کردن فعالیت دشمن در حین حمله زرهی و شکستن خطوط است. چراکه آزادی عمل از نیروهای ضدزره دشمن گرفته شده و در سنگر های مستحکم خود محدود می گردد. در طول تاریخ بارها دیده شده است که این ابزارها جابجا استفاده شده و علیرغم انجام حصول نتیجه، کیفیت اجرای کار پایین آمده است. مثال خوب استفاده از تانک را در واحدهای زرهی آلمان نازی در حمله به فرانسه و مثال بد را استفاده از تانک را در واحدهای زرهی شوروی در حمله آلمان می توان دید. پس از گرفتن ابتکار عمل توسط شوروی در جنگ جهانی دوم، در حمله شوروی به خطوط آلمانی، تانک های تی 34 شوروی با نزدیک شدن به خطوط آلمانی، توقف کرده و شروع به اجرای آتش بر روی خطوط آلمانی کردند. اجرای این آتش که بیشتر وظیفه توپخانه بود، برای آلمانی هایی که در خطوط مستحکم خود پنهان شده بودند، مشکل زا نبوده و تلفات زیادی ندادند ولی زمان کافی بدست اوردند تا خطوط خود را منطبق بر آرایش شوروی دوباره چینی کنند. در حملات پیاده شوروی بدور از حمایت زرهی، آلمانی ها کار سختی در هم شکستن این حملات نداشتن. در حملات صرف زرهی نیز علیرغم شکستن خطوط المان ها، بدلیل دیر رسیدن پیاده نظام، نیروهای ضدزره آلمان بدلیل کاهش فاصله توانستند تلفات خوبی به زرهی شوروی وارد کنند و تنها بعد از حملات ترکیبی بود که خطوط مستحکم آلمانی به راحتی شکسته و سقوط کرد. حملاتی که با زرهی آغاز و با پیاده پاکسازی شد و خطوط آلمانی علیرغم استحکامات و داشتن تسلیحات ضدزره بدلیل سرعت و چابکی زرهی شکسته شدند و پیاده نظام با استفاده از رخنه های ایجاد شده شروع به پاکسازی و ثبیت خطوط نمودند. البته شوروی به تدریج از این تجارب درس گرفت و حملات خود را موفق تر کرده و برای حملات خود سبک و روشی نوین تدوین نمود. اشتباهات ذکر شده برای ارتش عراق بعد از دهه از جنگ جهانی دوم مجدد رخ داد ولی با مشورت مشاوران روس و تجربیات عملیات های قبلی عملکرد خود را اصلاح کرده و دردسرهای بزرگی برای ایران ایجاد کردند. این در حالی است که استفاده زرهی توسط المان ها چه در اشغال فرانسه و چه در شمال افریقا به قدری موفق و موثر بود که متفقین زمین، اسیر و غافلگیری بسیار بالایی را متحمل شدند انهم در زمان کم و با تلفات کم آلمانی ها اما باید پرسید چطور شد که آلمان اینگونه از ابزار زرهی خود بهینه استفاده کرد و سبب این پیروزی ها شد؟؟ جواب در مدیران نظامی چون گودریان بود که شیوه های درست نبرد را تدوین و آموزش دادند و در این مسیر سختی های زیادی را به جان خریدند ولی نتیجه آن را زرهی آلمان چید. هانس سریع و چالش تولید تانک برای ورماخت لینک کتاب هایی در مورد هانس گودریان و زرهی اش لینک البته این ها تنها گوشه ای دانش ابزارشناسی در نیروهای زرهی هست که توسط افرادی چون گودریان تدوین و مستند شد و آینده را تغییر داد. زوایای دیگری نیز در بخش های هوایی، زمینی، دریایی به وفور یافت می شود که می بایست مستند سازی و کاربردی شود تا در روز نیاز ماشین ابزاری رام در خدمت انسان باشد. تقدیم به برادر و دوست خوبمان @MR9
  25. ابزارشناسی فن مدیر موفق مسائل مدیریتی زیاد پیچیده و غریب نیستند، بلکه همان مسائل ساده ای هستند که بدلیل بزرگ شدن و زیر مجموعه دار شدن، از کنترل زمان و نگاه ما خارج می شوند. یکی از موضوعاتی که در ابتدا بدیهی می آید ابزارشناسی و استفاده به جا از ابزار برای کارها است. ابزار صنعتی متداول آچار و پیچ گوشتی و انبر و ... است که یک صنعت کار موفق ارزش هر ابزار را دانسته و زمان و مکان استفاده از ابزار را خوب تشخیص می دهد. در حالی که بسیاری بر استفاده از یک ابزار به جای تمامی ابزارها اصرار دارند. استفاده از ابزار نامناسب علاوه بر انجام نشدن کار، باعث هرز و بسته شدن راه آسان آن نیز می شود. >>>>>>>>>>>>>>>>>> نمود این اتفاق در صنایع نظامی اصرار بر استفاده از یک ابزار یا روش است که تقابل غیر منطقی تسلیحات را سبب می شود. دو قطبی هایی از جنس موشکی یا هوایی در ایران یا هوایی یا فتح قلب ها در آمریکا پول مزدور یا پیاده میدانی در عربستان نتیجه هم چیزی جز حرکت لنگ نخواهد بود بویژه در که در مسائل نظامی طرف مقابل برخلاف پیچ، شعور و آگاهی داشته و پویا عمل می کند. و در مورد ایران، دشمنانی از جنس آمریکا و اسرائیل که به شدت به سیستم یادگیرنده خود می نازند. در خصوص بهینه سازی ابزار چندین معیار وجود دارد که مهمترین آنها - بهینه سازی زمان و هزینه - تناسب ابزار با هدف - تنوع حداقلی ابزار بویژه برای موارد پرتکرار *** در اینجا هم باید دریافت که افراط و تفریط وجود دارد مثال تفریط در این خصوص دو قطبی جنگنده و موشک است مثال راهکار تفریط هم ایجاد حداقل یک جاپای قوی برای ابزارآلات عمومی است. مثال افراط رنج بالای محصولات متفاوت و پراکنده است. و مثال راهکار افراط هم تجاری سازی و استاندارد سازی جهت کاهش تنوع است داستان سوریه برخلاف انتظار همه، همه محاسبات را بهم ریخت چه از جانب ایران و چه از جانب آمریکا و چه از جانب عربستان و غربی ها می گویند که اگر ابزار میدان را داشتیم سوریه را برده بودیم و ما می گوییم اگر ابزار متنوع دستمان بود، شاید سردار دلها امروز زنده بود. با یادی از شهید قاسم سلیمانی