Antiwar

War
  • تعداد محتوا

    1,504
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های Antiwar

  1. خسته نباشی چکا. خیلی عالیه. تا حد زیادی نظرم نسبت به تی 50 تعدیل شد. منتظر توضیحات بعدی هستم.
  2. [quote]جناب antiwar خود روسها هم یه طرح هایی واسه این کار دارن(پنهان کاری انتهای بدنه و موتورها) ولی چندتا مشکل این وسسط وجود داره یکی اینکه موتور اصلی هواپیما معلوم نشده (یا تکمیل نشده)یکی دیگه اینکه اگه خروجی رو مثل f-22 خطی و پنهان کار کنن دیگه هواپیما نمی تونه تو سه بعد تغییر بردار رانش بده.[/quote] نکته ی جالبی بود. الان فکر کنم نازل ها رو حرکت میدن. با تغییر سیستم به شیوه ی استفاده از رادر نمیشه کاری کرد که هم پنهان کاری را حفظ کنیم هم کنترل بردار سه بعدی؟
  3. خیلی جالب بود ممنون منتظر بقیش هستیم. نمی فهمم چرا روس ها برای قسمت عقبی جنگنده لحاظ پنهانکاری رو نکردن. ضمنا ظاهرا از نظر تسلیحات هم این جنگنده از اف 22 عقب تر است. تعداد و ترکیب موشک هایی که حمل می کنند را هم مقایسه کنید اگر ممکن بود.
  4. Antiwar

    اخبار برتر نظامی

    کلا موتورش جای سوال زیادی داره: طراحیش که به نظر میاد آر سی اس بالایی ایجاد کنه. گاز خروجیش که اصلا سرد نمیشه. البته به ظاهر رانش زیادی داره. نمی دونم چقدر به این شاهزاده ی روسی میشه گفت پنهان کار؟
  5. Antiwar

    " اخبار برتر علمی"

    [quote][quote]فکر می کنم درست مثل تور دروازه ی فوتبال می مونه. توپی که بهش برخورد می کنه، سرعت زیادی داره ولی چون نیروش در کل شبکه ی تور تقسیم میشه می بینیم که تور دروازه یک تکان مختصر بیشتر نمی خوره. همین رو می شه در بعد نانو درست کرد. البته این طور هم نیست که پوست مثل کرکدیل سخت بشه که تیر ازش رد نشه! بعد در امر تزریقات هم به مشکل بر بخوریم! بلکه نیروها توزیع می شن و گرنه شما با یک قیچی می تونی تور رو پاره کنی به راحتی یا اگر از توپی استفاده کنی که از ساختار شبکه ی تور کوچیک تر باشه راحت ازش رد میشه.[/quote] من هم فکر می کنم مکانیزمش همینه. شبیه تور دروازه ی فوتبال فقط یه مقدار کشسانی تر. این خودش بده چون میتونه به اعضای داخلی بدن آسیب بزنه بدون این که پوستو سوراخ کنه.[/quote] فکر می کنم اگر استراکچر شبکه درست تنظیم بشه نیاز به کشسانی بالا نیست. یعنی اصلا جابه جایی زیادی در یک نقطه برای از بین بردن انرژی جنبشی گلوله اتفاق نخواهد افتاد. بلکه نیروها و جابه جایی ها در کل لباس تقسیم میشن. البته قطعا گلوله آسیب هایی می زنه ولی نه به اون شکل.
  6. یاد پایگاه تفنگ داران در لبنان افتادم. تغییر سبک حملات طالبان از مردم به سمت نیروهای آمریکایی تغییر لحن رسانه های ایرانی نسبت به طالبان (نمونش اون مطلب ناگفته های واقعه ی سفارت ایران) نزدیک شدن روابط ایران و پاکستان و رفت و آمدهای مداوم مناقشه بر سر ایجاد پایگاه های آمریکا در افغانستان تیره شدن روابط ایران و هند و... این ها مواردی هست که نشون میده در اتحاد بین بازیگران منطقه ای داره اتفاقاتی میفته. حالا این که آیا به نتیجه می رسه یا نه، استراتژیکه یا تاکتیکی و این که ابعادش دقیقا چطور خواهد بود، همه نیاز به زمان داره.
  7. Antiwar

    " اخبار برتر علمی"

    فکر می کنم درست مثل تور دروازه ی فوتبال می مونه. توپی که بهش برخورد می کنه، سرعت زیادی داره ولی چون نیروش در کل شبکه ی تور تقسیم میشه می بینیم که تور دروازه یک تکان مختصر بیشتر نمی خوره. همین رو می شه در بعد نانو درست کرد. البته این طور هم نیست که پوست مثل کرکدیل سخت بشه که تیر ازش رد نشه! بعد در امر تزریقات هم به مشکل بر بخوریم! بلکه نیروها توزیع می شن و گرنه شما با یک قیچی می تونی تور رو پاره کنی به راحتی یا اگر از توپی استفاده کنی که از ساختار شبکه ی تور کوچیک تر باشه راحت ازش رد میشه.
  8. یادمه سال ها قبل دو تا دوست داشتم، یکشون در پروژه ی لانچ سرد کار می کرد و یکیشون الگریتم ها. الان سال ها از اون موقع گذشته. فکر کنم کم کم داره یک نتایجی به دست میاد. باید منتظر بود و دید این سری می خوان رو نماییشون کنن یا هنوز باید صبر کنیم.
  9. [quote]البته به نظر من این که صدام قبل از حمله به کویت به ایران امتیاز می ده و نهایتا دوباره قطعنامه ای که خودش پاره کرده رو می پذیره و تازه از اون ارتفاعات که قرار بوده ضمیمه خاک عراق بشه عقب نشینی می کنه نشانه قدرت واقتدار ایران بوده و به خاطر ترسی بوده که صدام رو به انفعال می کشونه ..... حتی اگه این ترس به خاطر حمله به کویت توسط عراق ونگرانی از ایران تو اون زمان به وجود اومده باشه.......... در ثانی عراق برای اشغال کویت اصلا تو زحمت نیفتاد ودر واقع بعدش بود که امریکا رو سر عراق خراب شد پس ترس صدام تا حدودی بی مورد به نظر می رسه و نمی شه اونو به حساب دور اندیشی صدام گذاشت بلکه می شه اونو ناشی از قدرت ایران دونست البته این نظر منه ..........[/quote] در واقع ایران در آن سال ها ضعیف نبود و داشت به سرعت بازسازی بعد از جنگ رو انجام می داد و چون بدهی آن چنانی ای نداشت و تازه امکان صدور نفت رو هم پیدا کرده بود و هم چنین بودجه جنگ به اقتصاد برگشته بود به نوعی سیگنال های یک شکوفایی رو در کشور مشاهده می کردیم ولی از طرف دیگه صدام به علت بدهی های سنگینی که به بار آورده بود می دید که عملا تمام پول نفتشو باید به صورت پرداخت وام هایی که از کشورهای مختلف گرفته صرف کنه. این قضیه اصلا به کام صدام خوش نمی اومد. همین امر یکی از انگیزش های اصلی صدام برای حمله به کویت بود. و امکان داشت که یک جبهه ی جدید بین عراق و اعراب دیگه ی منطقه ایجاد کنه. [quote]برادر آنتی وار سوالی که کردید باید درباره ش جستجو کنم. راستش من خیلی می خونم و خیلی وقتها نمی دونم چی رو کجا خوندم و انقدر کتاب و مجله دارم که اگر بخوام بگردم شاید چند روز طول بکشه. رفتم خونه به روی چشم. [/quote] برادر کیانی اگر ممکنه اون اسناد رو در صورتی که پیدا کردید قرار بدید. راستش من هم وضعیتی مشابه شما دارم و لذا هر چی گشتم نتونستم اون سندی که نقیض حرف شما رو می زد پیدا کنم. خیلی دوست دارم ببینم واقعیت امر به چه شکلی بوده. و یا اقلا نظرات مختلف در این زمینه هر کدوم مستند به چه موضوعی هستند.
  10. آقای کیانی این طور که بنده شنیدم بعد از قرارداد الجزایر میله گذاری مرزی بین ایران و عراق انجام می شه. لذا تقریبا مرزها مشخص میشن. اما بعد از جنگ این میله ها از بین رفتن و پیدا کردن مرز کمی مشکل میشه که هنوز هم این مسئله پا برجاست. آیا شما دلیلی دارید مبنی بر این که میله گذاری انجام نشده بوده و اون اختلافات بوده؟ غیر از این مورد من هم فکر می کنم اگر صدام به کویت حمله نمی کرد ما بعید بود بتونیم این مناطق رو به این سادگی ها پس بگیریم و مشمول قضایایی مثل غرامات جنگ میشد. البته شاید بعد از حمله ی آمریکا به عراق میشد کاری کرد. جنگ کویت از چند جهت به نفع ما بود، ابتدا این که باعث شد برخی مسایل جنگ به نفع ما فیصله پیدا کنه، دوم این که باعث تضعیف عراق شد که برخی تهدیدها رو از سر ما دور کرد و باعث بالا رفتن وزن ما در منطقه شد و سوم این که چون کویت و آمریکا غرامت جنگی از عراق دریافت کردند اگر یک وقتی ما هم بخواهیم این کار را بکنیم کارمان آسان تر خواهد بود چون تبدیل به یک رویه ی بین المللی شده.
  11. Antiwar

    انتخاب مديران سايت

    به همشون تبریک می گم سعی کنید مدیرهای عادلی باشید! بدونید این پست و مقاما به هیچ کسی وفا نکرده! دنیا همش سه چهار روزه. آ آ آ یکم به طبقات محروم و دهک های پایین جامعه برسید. نخبگان رو دریابید نذارید این قدر فرار مغزها اتفاق بیفته. با من قراردادهای کلان ببندید 50 50 با هم حساب می کنیم. این حرف ها رو با هم نداریم. بیاید با هم دوست باشیم. زیاده این حرفا، حیف که الان یک خمیازه اومد حواسم رو پرت کرد. شقشقه حدرت!
  12. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote]چند روز بعد طالبان ضربه سختی از ...... خورد. نمیخوام زیاد این مساله رو شرح بدم ولی همینقدر بدونید که کلاغی خبر آورد که مزار شریف 48 ساعت در تصرف نیروهای ایرانی بود و حمله کنندگان به مزار شریف با دادن کشته های زیاد متواری شدن. این یکی از روزهای سیاه طالبان بود. بحثهای زیادی پیرامون موندن یا نموندن ایرانیها در گرفت اما مسئولین وقت تصمیم گرفتن که نیروها برگردن.....! البته کلاغ اصولا پرنده موثقی نیست ... [/quote] سلام جناب آرمانی، تا جایی که یادم میاد اون زمان تا مدت ها بعد مزارشریف دست طالب ها بود و تصاویری از سر بریدن شیعه ها شبکه های داخلی پخش می کردن. آیا اشتباه در خاطرم مونده؟ به هر حال خیلی وقت است از آن موقع گذشته. اگر درست هست این ذهنیتم، پس چرا بعد از این اتفاقی که شما فرمودید ما مزار شریف رو تحویل نیروهای شاه مسعود ندادیم؟
  13. این نامه به قبل از اشغال کویت توسط صدام بر می گرده. اون زمونا وقتی عراق حوس کرده بود بره کویت از این می ترسید که ایران به ناگاه از جبهه ی دیگه این کشور را قیچی کنه. برا همین خیلی سعی کرد که از طرف ما مطمئن بشه و حتی روابط دوستی بر قرار بکنه. ما به این نامه پاسخ ندادیم ولی نامه ی دوم از طرف آقای هاشمی پاسخ دریافت می کنه. نهایتا صدام وقتی می بینه از طرف ایرانی به مطلوب نمیرسه، یک سری اقدامات انجام میده که خیال خودش رو راحت کنه مثل آزاد سازی یک جانبه ی یک سری از اسرا و... بعضی ها در مجلس شورای اسلامی در اون دوران و زمانی که صدام از سوی آمریکا تهدید می شد پیشنهاد می دادند که ما در کنار صدام قرار بگیریم و با آمریکا بجنگیم!!! موضوعی که به شدت با مخالفت حضرت آقا مواجه شد. این هم یک متن تحلیلی در مورد نامه: [b]تحلیل نامه اول صدام حسین به مقامات عالی جمهوری اسلامی ایران :[/b] - اولین نکته ای که در بررسی این نامه جلب توجه می کند، تلاشی است که صدام حسین با مخاطب قرار دادن هم زمان رهبرمعظم انقلاب، و رییس جمهور اسلامی ایران برای ارتقاء جایگاه خود به کار می‌گیرد. در واقع صدام کوشیده است که طرف ایرانی را راضی کند هم زمان با مذاکره با آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه‌ای، نیز در این مذاکرات حضور داشته باشد . - مضمون اصلی این نامه که در ماه رمضان سال 1410ه.ق ارسال شده، پیشنهاد برگزاری یک ملاقات مستقیم به عالی‌ترین مقامات جمهوری اسلامی ایران است. صدام در این نامه پیشنهاد می‌دهد که در کوتاه ترین زمان ممکن، ملاقاتی بین او و عزت ابراهیم به نمایندگی از عراق و رهبر معظم انقلاب و آیت الله هاشمی رفسنجانی به نمایندگی از جمهوری اسلامی برگزار گردد. صدام حتی مکان مطلوب خود برای برگزاری این دیدار را هم پیشنهاد می‌دهد ! عجله آشکار صدام حسین برای برگزاری این جلسه از مسائلی است که حتماً باید به آن توجه کرد. صدام پیشنهاد داده است که این ملاقات در دومین روز عید فطر (یعنی تنها 5 روز پس از ارسال نامه) برگزار گردد. شاید این شتاب در آن مقطع زمانی عجیب به نظر می ‌رسیده است اما حوادث بعدی به خوبی نشان داد که علت این موضوع چه بوده است چرا که حمله عراق به کویت که حدود 4 ماه پس از ارسال این نامه اتفاق افتاد نشان می‌ دهد که صدام در صدد بوده است که پیش از شروع جنگ با کویت، به مسئله خود با ایران ( حداقل در کوتاه مدت ) خاتمه دهد و با خاطری آسوده از مرزهای شرقی کشورش، به سوی جنوب لشگر کشی کند. - به نظر می رسد که صدام با پیشنهاد دادن مکه مکرمه به عنوان محل ملاقات چند هدف را دنبال می‌کرده است. یاد آوری این نکته ضروری است که روابط ایران و عربستان در آن مقطع زمانی در پایین ترین سطح ممکن قرار داشته و در واقع صدام با ساده فرض کردن طرف مقابل، خواسته است که با دادن نقش میانجی به عربستان سعودی، موقعیت استراتژیک عربستان را در منطقه تقویت کند. ناگفته پیداست که در صورت محقق شدن این موضوع وزن طرف عراقی هم در مذاکرات احتمالی به نحو محسوسی افزایش می‌یافت . پیگیری این نامه ها مشخص می‌کند که طرف ایرانی با درک صحیح این موضوع، حاضر به پذیرش درخواست صدام نشده است. صدام - صدام در این نامه کوشیده است که خود را چهره ای خیرخواه و صلح طلب نشان دهد ؛ به عنوان مثال صدام نوشته است : " به اعتقاد ما در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت، دستیابی به آنچه عراق حق تلقی می‌کند و آنچه ایران حق تلقی می‌کند، قابل تحقق است... مشروط بر اینکه نیت ها، صادقانه متوجه صلح خدا پسندانه و مورد رضایت ملت هایمان باشد. تا آنجا که به ما مربوط می شود، این نیت توأم با ایمانی عمیق و پایدار فراهم است ". - استفاده صدام از واژه ها و المانهای اسلامی و مذهبی در این نامه به نحو چشمگیری دیده می شود که با توجه به سابقه رژیم بعث به عنوان یک نظام سکولار جالب به نظر می ‌رسد. توجه به عناصر اسلامی و مذهبی برای بهبود وجهه نظام بعثی عراق شاید از همین دوره آغاز شده باشد. این مسأله در سال های بعد، شکل پررنگ تری در تبلیغات نظام بعثی عراق پیدا کرد. - اصرار صدام برای جاانداختن جنگ ایران و عراق به عنوان یک جنگ ایرانی ـ عربی که در سال های جنگ تحمیلی به شدت از سوی دستگاه تبلیغاتی رژیم بعثی عراق دنبال می‌شد ؛ بار دیگر در این نامه مورد توجه قرار گرفته است : " اینک بدون تکرار دیدگاههای قبلی خود... و برای اینکه چنین وضعی بر توافق مورد علاقه ما در زمینه تحقق صلح... نه تنها بین عراق و ایران، بلکه میان امت عرب و ایران فائق نیاید... پیشنهاد می‌کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد."... " این نیروهای شرور... حتما ً برای از سر گیری ستیز مسلحانه و خونین بین ایران از یک طرف و امت عربی از طرف دیگر خواهند کوشید." ذکر این نکته لازم است که آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت ایران در پاسخی که به نامه دوم صدام داده است، در مورد این ادعای صدام نیز موضع گیری کرده اند . اصرار صدام برای جا انداختن جنگ ایران و عراق به عنوان یک جنگ ایرانی ـ عربی که در سال های جنگ تحمیلی به شدت از سوی دستگاه تبلیغاتی رژیم بعثی عراق دنبال می‌شد ؛ بار دیگر در این نامه مورد توجه قرار گرفته است . - آخرین نکته ای که می‌توان به آن اشاره کرد این است که صدام در این نامه با شانه خالی کردن از زیر بار اتهام شروع جنگ، به شکل مبهمی به عواملی اشاره می کند که به زعم او در گذشته دست اندر کار وقوع فتنه میان ایران و عراق بوده‌اند و ابرازنگرانی می کند که مبادا با به تأخیر افتادن صلح، این عوامل دوباره برای شروع جنگی تازه دست به کار شوند. هرچند که در ادامه و به صورت تلویحی منظور خود از این عوامل را غرب و به ویژه صهیونیست ها معرفی می‌کند. تأکید صدام بر داشتن دشمن مشترک صهیونیستی با ایران را می توان نشانه جدی شدن اختلافات صدام و غرب در آستانه جنگ با کویت دانست. حوادث بعدی که در نهایت به سرنگونی صدام انجامید به خوبی عمق این اختلافات را آشکار کرد. بر گرفته از آفتاب تنظیم برای تبیان : بخش هنر مردان خدا - سیفی http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=121942
  14. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote]به دوستاني كه فكر مي​كنند كه حيات حزب الله به سوريه وابسته است،​عرض ميكنم كه ابدا اينگونه نيست. و هيچ جاي نگراني از اين بابت وجود نداره! ...[/quote] بسیار بسیار بسیار حرف حکیمانه ایست. آقا رضا قبلا هم اینو تذکر داده بودند، بهش توجه کنید. سوریه و حزب الله به هم کمک می کنند ولی هیچ کدوم حیات و مماتش وابسته به دیگری نیست.
  15. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote][quote]بعیده این همه نیروی سپاه رفته باشن اون ور فقط به خاطر دو تا دونه چریک پژاکی! نمی گم ما حتما دخالت می کنیم ولی به نظرم گزینشون گذاشتیم روی میز. ترکیه می تونه تو دو تا جبهه هم زمان بجنگه؟ این چیزیه که نظامیا و سیاست مدارای ترک باید بهش فکر کنن. ببینن ما بلف زدیم یا جدی هستیم. تا جایی که من شنیدم ما توی همه ی پیام هامون سوریه رو خط قرمزمون اعلام کردیم. ضمنا حاکمان فعلی ترکیه تو جبهه ی داخلی هم زیاد اوضاع خوبی ندارن. اگر وارد این حماقت بشن احتمالا فاتحه ی حزب عدالت و توسعه رو لاییک ها و ارتش خواهند خوند. البته اول احتمالا از دخالت نظامی حمایت ضمنی هم می کنند ولی درست وقتی که جنگ فرسایشی شد و اوضاع خراب شد، صداشون به اعتراض در میاد. دیگه این به تیزهوشی عدالت و توسعه بر می گرده. قطعا اسراییل و آمریکا بدشون نمیاد شاخ سه تا غول منطقه رو با هم بشکنن. شاید هم سه تا غول و چندتا بچه غول.[/quote] سلام در مورد تحرکات سپاه حرفی نمی زنم ( هر چند اگه نیروهای مسلح ما بخوان صبر کنند تا اوضاع خاورمیانه عادی بشه و بعد یه درس اساسی به امثال پژاک بدن باید تا ابدالدهر صبر کنند ) در مورد ترکیه هم باید بگم اگه بخواد حمله کنه یا باید آمریکا با نظامی هاش به توافق برسه و یا در صورت بروز جنگ خیلی راحت نظامی ها در شرایط جنگی حزب اردوغان رو حذف می کنند ... ............... یه نکته ی مهم دیگه هم اینه : بروز چند تظاهرات گسترده در رژیم اشغالگر قدس در هفته ی گذشته که به صورت خودکار توان اسرائیل رو کم کرده ( هر چند شاید با ایجاد یه جنگ مشکلات خودشون رو حل کنند )[/quote] سوالی که میشه در مورد تحرک نظامی سپاه از شما پرسید این هست که چرا تا به حال ما به فکر دادن درس اساسی به امثال پژاک نیفتاده بودیم؟ من تقریبا مطمئنم این یک بهانه بوده. وقتی شما احتمال درگیری با یک کشور دوست را دارید یا می خواهید به او تذکر ضمنی بدهید، باید نیروهایتان را جابه جا کنید ولی نه به صورت تابلو! بلکه نیاز به یک بهانه ی انحرافی هم دارید. مخصوصا اگر بهانه ی شما یک نگرانی مشترک با دشمن دوستتان باشد، با یک تیر دو نشان را زده اید. در مورد ترکیه، مسئله همین هست که بعضی ها، نمی گم لزوما آمریکایی ها، بعضی ها بدشون نمیاد که ایران و ترکیه رو به جون هم بندازن و حزب عدالت و توسعه را هم حذف کنند و گلوی ایرانن را هم بفشارند. تنفر ناشی از جنگ سال هایی سال باقی خواهد ماند. الان سال هاست ما با ترک ها منازعه ای نداشته ایم، چنین چیزی برای او بعضیا اصلا خوب نیست. --------- تظاهرات گسترده در رژیم صهیونیستی چگونه می تواند باعث عدم دخالت ترکیه شود؟ به نظرتان سوریه در صورت دخالت نظامی ترکیه، با رژیم صهیونیستی وارد جنگ می شود؟ به نظرم اگر هم بشود می توانید آن را هدیه ای از سوی دمشق به سران کنونی تلاویو ارزیابی کنید. [quote]از منبعی یکی از دلایل اصلی حمله به پژاک به اسم تروریسم و تجزیه طلبی رو شنیدی یا حدس خودت هست ؟[/quote] لطف داری شما عزیز، نه نظر شخصیم بود. چنین کارهایی سابقه داشته.
  16. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    بعیده این همه نیروی سپاه رفته باشن اون ور فقط به خاطر دو تا دونه چریک پژاکی! نمی گم ما حتما دخالت می کنیم ولی به نظرم گزینشون گذاشتیم روی میز. ترکیه می تونه تو دو تا جبهه هم زمان بجنگه؟ این چیزیه که نظامیا و سیاست مدارای ترک باید بهش فکر کنن. ببینن ما بلف زدیم یا جدی هستیم. تا جایی که من شنیدم ما توی همه ی پیام هامون سوریه رو خط قرمزمون اعلام کردیم. ضمنا حاکمان فعلی ترکیه تو جبهه ی داخلی هم زیاد اوضاع خوبی ندارن. اگر وارد این حماقت بشن احتمالا فاتحه ی حزب عدالت و توسعه رو لاییک ها و ارتش خواهند خوند. البته اول احتمالا از دخالت نظامی حمایت ضمنی هم می کنند ولی درست وقتی که جنگ فرسایشی شد و اوضاع خراب شد، صداشون به اعتراض در میاد. دیگه این به تیزهوشی عدالت و توسعه بر می گرده. قطعا اسراییل و آمریکا بدشون نمیاد شاخ سه تا غول منطقه رو با هم بشکنن. شاید هم سه تا غول و چندتا بچه غول.
  17. سلام خداوند بر شهدای اسلام. دستت درد نکنه عرفان عزیز.
  18. ابتدا بذارید من هم به نوبه ی خودم از دوستان دیگه و سرودهای زیباشون تشکر کنم. ورود به آثار وطنی حس مربوط به خودش را داره و خاطره انگیز است. . خواهش می کنم. در این مورد یکم باید صبور باشی آقا مصطفی. باید خویشتن داری کنی تا من همه ی موسیقی های مربوط به فرانسه را بذارم، چون به صورتی هدفمند با یک سیر دارم این کار رو می کنم تا به یک نتیجه گیری برسم. دوستان پیش داوری هم نکنید، بذارید به موقعش نظریه ای که بهش رسیدم رو می گم. اما این سرود همون طور که خودتون گفتید نه تنها حماسی نیست بلکه ضد حماسی است. هم شعرش و هم موسیقیش ضد جنگ است. برای همین شما زیاد دنبال حماسه توش نباش. شاید بشه این رو با موسیقی قایقرانان رود ولگا مقایسه کرد. در واقع توی این سرود میشه خستگی انسان غربی رو از جنگ های طولانی و زندگی ماشینی دید. به نظرم علتش بیشتر مربوط به این هست که شما در اجرای لوک کلی معنی و موسیقی را با هم بهتر درک کردید. راستش من خودم از این دو اجرایی که در آخر می ذارم، بیشتر خوشم اومد که سری قبل به دلیل شدت تنبلی آپلودشون نکردم. اولین اجرا به زبان فرانسوی است و دومی آلمانی. نکته ای که هست این که سرود فوق حس جمعی و ناامیدی را با هم داره، لذا اجرای تک نفره ی لوک کلی این حسشو ازش می گیره. خود موسیقی هم ابتدائا برای کر تدوین شده. فکر می کنم اگر شما هم معنی فرانسوی ابیات رو متوجه می شدید، حتما از اجرای فرانسه بیشتر لذت می بردید چون به خوبی بین موسیقی و معنی بافت ایجاد کرده. ضمن این که شعر فرانسوی خیلی قوی تر از ترجمه ی انگلیسیش هست. مثلا به اونجایی که گروه کر سه بار می گه پیوشه دقت کنید. پیوشه به فرانسوی یعنی کلنگ بزن. اما در شعر در امتداد این جمله قرار می گیره: آه زمین ناامیدی، آنجا که ما باید بی وقفه کلنگ بزنیم. نوع تلفظ پیوشه نوعی ایهام داره. هم حالت آمرانه به خودش می گیره یعنی کلنگ بزن و هم ادامه ی جمله ی پیشین را می رساند. این اجرا دقیقا حس دربند افتاده های اردوگاه کار اجباری رو به شما منتقل می کنه که دارن شعر می خونند و کلنگ می زنن که هدف اصلی سازندگانش هم بوده. یا بعضی جاها هست که بعضی از افراد کر به صورت تعمدی دارن خارج می خونند، که حس مربوط به فضای زندان بهتر به شنونده برسه ولی لازمه شما معنی اون قسمت رو بفهمید. علاوه بر این اجرای فرانسوی ها به صورت کلیسایی در آورده شده تا حس مرگ و یاس رو به مخاطب اروپایی منتقل کنند. (این کار رو با استفاده از ارگ مخصوص کلیسا انجام دادن) البته ما ایرانی ها احتمالا این کنایه را نخواهیم فهمید. اما از دو نظر اجرای آلمانی بهتر از فرانسه است، یکی این که اصل شعر به زبون آلمانی بوده لذا با موسیقیش تطبیق بهتری داره. دوم این که شعر سرود مرداب ها می خواد در عین نشون دادن یاس یک غرور آرمانگرایانه رو هم منتقل کنه. ورس آخر شعر دقیقا به همین منظور هست. این هدف تو اجرای آلمانی خیلی بهتر در اومده. حالا با این توضیحات این دو اجرا را گوش بدید: اجرای فرانسوی اجرای آلمانی یک اجرای صامت هم فرانسوی ها به صورت مدرن داشتند که خیلی مفهومی بود. لذا احساس کردم شاید باهاش ارتباط برقرار نکنید و ازش صرف نظر کردم. حجمش 30 مگ بود که آپلودش رو سخت می کرد.
  19. خواهش می کنم استاد مصطفی، نه راستش. خودم هم برام جالبه بدونم از چی الهام گرفته که این طوریش کرده! ایشالا راجع به مبحث برزو خان و خورزوخان و میزان مشارکت فرانسویان در جنگ به صورت مستدل و مبسوط صحبت خواهم کرد. پیش از اون بذارید چند تا دیگه از تصنیف های مشهور رو معرفی کنم: 1. سرود مرداب ها یا سرود تبعید شدگان این اثر در انتهای جنگ جهانی دوم شهرتی جهانی یافت و در اروپا بسیار شهیر شد. اسامی متعددی برای این تصنیف در نظر گرفته شده مثل: Le Chant des déportés یا Chant des marais به زبان فرانسوی و Peat Bog Soldiers به زبان انگلیسی Moorsoldatenlied یا Börgermoorlied به زبان آلمانی. تدوین این تصنیف به سال 1933 توسط اسرای اردوگاه Börgermoor انجام گرفت. در واقع بورگرمور یک اردوگاه کار اجباری بود که مخالفین سیاسی رایش سوم در اون محبوس شدند. در اون سال ها هزاران اسیر سوسیالیست و کمونیست در این زندان با وضع اسف باری به سر می بردند. یکی از مقررات زندان ممنوعیت خواندن هر گونه سرود سیاسی و انقلابی بود لذا این افراد تصمیم گرفتن که یک سرود مخصوص خودشون بسازن و این کار رو کردن. سپس اون رو در آمفی تئاتر کمپ به اجرا گذاشتند. شعر را Johann Esser که یک کارگر معدن بود و Wolfgang Langhoff که به حرفه ی هنرپیشگی مشغول بود سرودند. موسیقی توسط Rudi Goguel تدوین شد. رودی گویل در خاطراتش از اجرای اثر این طور نقل می کند: " شانزده خواننده در حالی که لباس سبز زندان را بر تن داشتند و بیل هایی را بر دوش گذاشته بودند وارد صحنه شدند. من لباس سرهمی آبی رنگی به تن داشتم و از یک دسته ی شکسته ی بیل به عنوان چوب رهبری استفاده می کردم. ما شروع به خواندن کردیم و وقتی به انتهای بخش دوم از سرود رسیدیم تقریبا تمام چند هزار زندانی حاضر با ما هم خوانی می کردند. هر چه پیش تر می رفتیم حجم صدای جمع بیشتر می شد و در آخر افسران اس اس نیز که به نظر خود را سربازان گرفتار در مرداب می دیدند با ما هم نوا شدند. " سرود مرداب ها در زمان جنگ جهانی دوم به فرانسه ترجمه شده و نماد مقاومت بود. پس از آن تبدیل به سرود گروه های صلح طلب شد. در زمان جنگ های داخلی اسپانیا نیز ترجمه ی اسپانیایی اش شهرت یافت. موسیقی اصلی شش بخش دارد که با ملودی ای ساده ساخته شده و تکرارهای متعدد را نشان می دهد. هدف این بوده تا با این سبک قدم زدن های سربازان و کار طاقت فرسای زندانیان تداعی شود. در زیر ورژن های مختلف این سرود را به زبان های مختلف قرار می دهم: آلمانی: لینک دانلود فرانسه: لینک ورژن اول، با متن شعر به فرانسوی لینک ورژن دوم لینک ورژن سوم (این رو یک حاج خانم خونده، مقلدین حضرت آقا دانلود کنند. خیالتون راحت اصلا مشمول ریبه نمیشه) انگلیسی: ورژن یک ورژن دوم بر اساس یک لیریک نایاب متن شعر: (این شعر مفهوم نسبتا زیبایی دارد شاید بعدا ترجمه اش کردم) I Loin dans l'infini s'étendent De grands prés marécageux Pas un seul oiseau ne chante Sur les arbres secs et creux Refrain Oh! Terre de détresse Où nous devons sans cesse Piocher. II Dans ce camp morne et sauvage Entouré d'un mur de fer Il nous semble vivre en cage Au milieu d'un grand désert. III Bruit des pas et bruit des armes Sentinelles jours et nuits Et du sang, des cris, des larmes La mort pour celui qui fuit. IV Mais un jour dans notre vie Le printemps refleurira Liberté, Liberté chérie Je dirai: Tu es à moi. Dernier refrain Oh! Terre enfin libre Où nous pourrons revivre (bis) Aimer - Aimer 2. کسی از ما رد نمی شود الان حسش نیست مفصل راجع بهش بنویسم ولی اسمش هست: کسی نباید رد شود. Ils ne passeront pas/On ne passe pas سربازانی که در خط مقدم بودند و باید خط رو حفظ می کردند در میدان نبرد مدام فریاد می کشیدند کسی نباید رد شود، کسی از ما عبور نخواهد کرد. این جمله در جنگ جهانی اول کاربرد زیادی داشت و مورد استفاده ی پروپاگاندای تبلیغی فرانسویان قرار گرفت. شاید علتش این بود که در جنگ جهانی دوم کاربرد ماشین خیلی بیشتر از جنگ اول بود. پستر تبلیغاتی اش اینه: سرود نسبتا قشنگی بر این مبنا ساخته شده: لینک دانلود ادامه دارد...
  20. خوب بعد از این که مشکل ترافیکم حل شد. کارهای دوستان رو دانلود کردم و کیفور شدم از اون جا که سر ذوق اومدم تصمیم گرفتم دو تا از موسیقی های حماسی رو معرفی کنم ولی از کشوری متفاوت یعنی فرانسه! 1. اولین آهنگ معروف به سرود پارتیزان ها یا سرود ملی مقاومت هست.( Le Chant des Partisans, " یا La Marseillaise de la Résistance") این ملودی در سال 1943 توسط آنا مارلی(Anna Marly) که یک فرانسوی بود و متولد روسیه نوشته شد. قطعه ی مذکور را آنامارلی با الهام از یک تصنیف روسی تدوین می کنه. ایشون تا سال 2006 زنده بودن. شعر پارتیزان ها توسط Joseph Kessel و Maurice Druon گفته شد و کل قطعه از بی بی سی پخش گردید. جالب ناک این که همه ی مراحل ساخت در لندن انجام گرفت. به قدری این اثر در زمان جنگ جهانی دوم میان اروپاییان و خصوصا فرانسویان شهرت پیدا کرد که حتی عده ای پس از آزاد سازی فرانسه توصیه کردند که تبدیل به سرود ملی این کشور بشه. فایل اول اجرای زیباتری است: لینک دانلود اجرای اول سرود این اجرا به قشنگی قبلی نیست ولی لیریک و ترجمه ی انگلیسی اش را هم داره: [لینک دانلود اجرای سرود با ترجمه ی همزمان انگلیسی و فرانسه متن شعر به فرانسوی: Ami entends-tu Le vol noir des corbeaux Sur nos plaines. Ami entends-tu Les cris sourds du pays Qu'on enchaîne, Ohé partisans Ouvriers et paysans C'est l'alarme! Ce soir l'ennemi Connaîtra le prix du sang Et des larmes… Montez de la mine, Descendez des collines, Camarades. Sortez de la paille Les fusils, la mitraille, Les grenades. Ohé! les tueurs A la balle et au couteau Tuez vite! Ohé! saboteurs Attention à ton fardeau… Dynamite… C'est nous qui brisons Les barreaux des prisons Pour nos frères. La haine à nos trousses Et la faim qui nous pousse, La misère. Il y a des pays Où les gens au creux des lits Font des rêves. Ici, nous vois-tu Nous on marche et nous on tue Nous on crève… Ici, chacun sait Ce qu'il veut, ce qu'il fait Quand il passe Ami, si tu tombes, Un ami sort de l'ombre A ta place. Demain du sang noir Séchera au grand soleil Sur les routes. Chantez compagnons, Dans la nuit, la liberté Nous écoute… Ami, entends-tu Les cris sourds du pays qu'on Enchaîne!… Ami, entends-tu Le vol noir des corbeaux sur nos Plaines !… ترجمه ی شعر به انگلیسی تنظیم شده برای خواندن بر روی ملودی: My friend, do you hear the dark flight of the crows over our plains? My friend, do you hear the dulled cries of our countries in chains? Oh, friends, do you hear, workers, farmers, in your ears alarm bells ringing? Tonight all our tears will be turned to tongues of flame in our blood singing! Climb up from the mine, out from hiding in the pines, all you comrades, Take out from the hay all your guns, your munitions and your grenades; Hey you, assassins, with your bullets and your knives, kill tonight! Hey you, saboteurs, be careful with your burden, dynamite! We are the ones who break the jail bars in two for our brothers, hunger drives, hate pursues, misery binds us to one another. There are countries where people sleep without a care and lie dreaming. But here, do you see, we march on, we kill on, we die screaming. But here, each one knows what he wants, what he does with his choice; My friend, if you fall, from the shadows on the wall, another steps into your place. Tomorrow, black blood shall dry out in the sunlight on the streets. But sing, companions, freedom hears us in the night still so sweet. My friend, do you hear the dark flight of the crows over our plains? My friend, do you hear the dulled cries of our countries in chains? 2. در ادامه یک قطعه ی راک قرار میدم که به قصیده سرایی در مورد جنگ جهانی می پردازه و به دو زبان فرانسه و انگلیسی به صورت ترکیبی خونده شده. این کار با نام پارتیزان ها از آلبوم لنوآرد کوهن (Leonard Cohen) هست که در سال 1969 در رادیو فرانسه اجرا میشه. شعر متعلق به Anna Marly/Hy Zaret می باشد. متن شعر: When they poured across the border I was cautioned to surrender, this I could not do; I took my gun and vanished. I have changed my name so often, I've lost my wife and children but I have many friends, and some of them are with me. An old woman gave us shelter, kept us hidden in the garret, then the soldiers came; she died without a whisper. There were three of us this morning I'm the only one this evening but I must go on; the frontiers are my prison. Oh, the wind, the wind is blowing, through the graves the wind is blowing, freedom soon will come; then we'll come from the shadows. Les Allemands étaient chez moi, [The Germans were at my home] ils me dirent, resigne-toi, [they told me to surrender] mais je n'ai pas pu; [but I could not do] j'ai repris mon arme. [I have retaken my weapon.] J'ai changé cent fois de nom, [I have changed names a hundred times] j'ai perdu femme et enfants [I have lost wife and children] mais j'ai tant d'amis; [but I have so many friends] j'ai la France entière. [I have entire France] Un vieil homme dans un grenier [An old man in an attic] pour la nuit nous a cachés, [kept us hidden for the night] les Allemands l'ont pris; [the Germans took him] Il est mort sans surprise. [he died without surprise.] Oh, the wind, the wind is blowing, through the graves the wind is blowing, freedom soon will come; then we'll come from the shadows. لینک دانلود سرود پارتیزان ها
  21. دوستان این یک سیستم قدیمی هست و من یک سال قبل باهاش آشنا شده بودم ولی به خاطر مسایل امنیتی نمیشه چیز بیشتری گفت. ضمنا نگران نباشید مدل بومی این پدافند هم ساخته شده. و ازش تصویر برداری هم شده، حیف که هر چی به ذهنم فشار میارم یادم نمیاد کجا بود و اسمش چی بود! آلمان های هم ازش در سامانه ی کبرا 11 بهره برداری کردن اگر خوب دیده باشیدش.
  22. سلام به برادر ارنستوی عزیز، اخوی رسیدن به خیر. در مورد فرمایشتون بعید می دونم چنین چیزی صحت داشته باشد زیرا که غاده همسر چمران رابطه ی بسیار عاشقانه ای با ایشون داشتن و من نمی تونم تصور کنم اگر چنین چیزی صحت داشته باشد کسی می توانسته جلوی ایشان را بگیرد که حقیقت را فاش نکنند، خصوصا این که اصلا این خواهر عزیز ایرانی نبودن. در همین تاپیک می تونید خاطرات ایشون رو بخونید و خودتون قضاوت کنید. شاید بهتر باشد زیاد روی این دست حرف های سینه به سینه حساب نکنیم.
  23. خوب یک دوست عزیزی دارن زحمت می کشن و روزنوشت های چمران را در یک تاپیک جداگانه تحت نام کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود قرار می دن. کار خوب و قابل تقدیری است. ضمن تشکر از ایشون و خدا قوت بهشون، دیگر نیازی نیست که بخش روزنوشت را ادامه بدهم. سعی می کنم نیایش ها و دیگر یادداشت ها را جایگزینش کنم. ====================================================================================== [b]رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست…[/b] شب تاسوعا بود و تصور عاشورا؛ و لشكريان يزيد كه مرا محاصره كرده بودند، و ديوار آهنين تانك‏ ها كه اطراف مرا سد كرده، و آتش بار شديد آن ها كه مرا مي‏ كوبيد، و هجوم بعد هجوم كه مرا قطعه ‏قطعه كنند و به خاك بيندازند… و من تصميم گرفته بودم كه پيروزي حتمي ايمان را بر آهن به ثبوت برسانم، و برتري قاطع خون را بر آتش نشان دهم، و برّندگي اسلحه شهادت را در ميان سيل دشمنان بنمايانم، و ذلت و زبوني صدها كماندوي صدام يزيدي را عملاً ثابت كنم. احساس مي ‏كردم كه عاشوراست، و در ركاب حسين(ع) مي ‏جنگم، و هيچ قدرتي قادر نيست كه مرا از مبارزه باز دارد، مرگ، دوست و آشناي هميشگي من، در كنارم بود و راستي كه از مصاحبتش لذت مي‏بردم. احساس مي‏كردم كه حسين(ع) مرا به جنگ كفّار فرستاده و از پشت سر مراقب من است، حركات مرا مي‏بيند، سرعت عمل مرا تمجيد مي‏كند، فداكاري مرا مي ستايد، و از زخم‏ هاي خونين بدنم آگاهي دارد؛ و براستي كه زخم و درد در راه او و خداي او چقدر لذت‏بخش است. با پاي مجروح خود راز و نياز مي‏كردم: اي پاي عزيزم، اي آن كه همه عمر وزن مرا متحمل كرده ‏اي، و مرا از كوه‏ ها و بيابان‏ ها و راه ‏هاي دور گذرانده ‏اي، اي پاي چابك و توانا، كه در همه مسابقات مرا پيروز كرده ‏اي، اكنون كه ساعت آخر حيات من است از تو مي‏ خواهم كه با جراحت و درد مدارا كني، مثل هميشه چابك و توانا باشي، و مرا در صحنه نبرد ذليل و خوار نكني… و براستي كه پاي من، مرا لنگ نگذاشت، و هر چه خواستم و اراده كردم به سهولت انجام داد، و در همه جست و خيزها و حركاتم وقفه‏ اي به وجود نياورد. به خون نيز نهيب زدم: آرام باش، اين چنين به خارج جاري مشو، من اكنون با تو كار دارم و مي ‏خواهم كه به وظيفه ‏اي درست عمل كني… رگبار گلوله از چپ و راست همچنان مي‏باريد، ومن نيز مرتب جابجا مي‎‏شدم، و با رگبار گلوله از نزديك شدن آن ها ممانعت مي‏كردم، يكبار، در پشت برجستگي خاك كه عادتاً مطمئن‏ تر بود متوجه سمت چپ شدم، ديدم در فاصله ده متري، چند نفر زانو به زمين زده و نشانه گيري مي‏كنند، لباس ببرپلنگي متعلق به نيروهاي مخصوص را به تن داشتند، سن آنها حدود 30 تا 35 ساله بود، من نيز بدون لحظه‏ اي تأخير بر زمين غلتيدم و در همان حال رگبار گلوله را بر آن ها گشودم؛ آنها به روي هم ريختند و ديگر آن ها را نديدم و فوراً خود را به سمت ديگر برجستگي خاك پرتاب كردم؛ در طرف راست نيز گروه ‏هاي زيادي متمركز شده بودند و تيراندازي شديدي مي‏كردند، بخصوص كه عده زيادي در داخل تونل، زير جاده سوسنگرد، در ده متري من،‌ سنگر گرفته بودند و از آنجا تيراندازي مي‏ كردند، و من نيز گاه‏ گاه رگباري به سوي آنها مي‏ گشودم و آنها عقب مي ‏رفتند. يكبار يكي از آن ها گفت: يا اَخي، اَنَاجُنْدي عراقي لاتَضْرِبْ علي… اما سخنش تمام نشده بود كه به يك رگبار پاسخش را دادم… فرماندهي دشمن، فرمان عقب‏ نشيني صادر كرده بود، چرا كه اين همه تانك و نفربر و سرباز او نمي‏ توانستند به علت وجود يك چريك خيره‏ سر معطل شوند. همه نيروي خود را جمع كرده بودند كه او را خاموش كنند، اما ميسرشان نشده بود، و نمي‏ توانستند بيش از آن صبر كنند،‌ بنابراين تانك‏ها و نفربرها از دو طرف من شروع به حركت كردند و رهسپار چنوب شدند؛ مي‏ ديدم كه نيروهاي زرهي آنها پيش مي‏آيد و در اين محل به دو شقه مي‏شوند، نيمي از طرف راست و نيمي ديگر از طرف چپ به سمت جنوب مي‏روند، درحالي كه تيراندازي نيروهاي مخصوص آنها همچنان ادامه دارد، و ما نيز بي‏ توجه به عبور اين هيولاهاي آهنين به نبرد خود با نيروهاي مخصوص ادامه مي‏داديم. حداقل 50 تانك و نفربر گذشتند؛ توپ‏هاي بزرگ و بلند؛ ضدهوايي‏ها، كاميون‏ها و تريلرهاي مهمات همه گذشتند، و فقط حدود 20متري در وسط، يعني حريم ما بود كه براي آنها اسرارآميز مي‏ نمود. آنها اين نقطه را دور مي‏زدند و به راه خود ادامه مي‏دادند… [color=red]يكي از آخرين كاميون‏ها، حامل 10 تا 15 سرباز بود، و از حدود 10متري من مي‏گذشت. فكر كردم كه يا اين پاي تير خورده، احتياج به يك ماشين دارم كه مرا به شهر برساند؛ يك رگبار گلوله بر آنها بستم، سربازانش پياده شدند و پا به فرا گذاشتند و هيچ يك از آنها تصميم به مقابله نگرفتند، حتي كليد را نيز در داخل ماشين رها كردند، و من توسط همين كاميون خود را به بيمارستان اهواز رساندم.[/color] اين درگيري حدود نيم ‏ساعت به طول انجاميد، و حدود ساعت 11 صبح تقريباً همه آنها فرار كردند و به سمت جنوب رفتند. من صداي دور شدن همهمه آنها را مي‏ شنيدم و دور شدن سربازانش را نيز مي‏ ديدم، ولي تا حدود يك ساعت در همان محل بصورت آماده‏ باش ماندم؛ زيرا هنوز از غيبت دشمن مظمئن نبودم، احساس مي‏كردم كه هنوز هستند، و احتمالاً برنامه ‏اي دارند؛ بخصوص كه از بالاي جاده سوسنگرد،‌ لوله تانك و سيم آنتني را مي‏ديدم و مطمئن بودم كه تانكي هنوز در آن طرف جاده،‌ در10متري من حضور دارد. شروع به جستجو كردم، سينه ‏خيز و با احتياط كامل به هر طرف مي‏رفتم. نگاه مي‏كردم، گوش فرا مي‏دادم؛ همه ‏جا سكوت مستقر شده بود… به سمت اكبر رفتم… درحالي كه فكر مي‏كردم هر دو همراهم شهيد شده‏ اند؛ زيرا، هيچ فعاليتي از طرف آنها نمي ديدم… اكبر! اكبر!… جوابي نمي‏آمد. غباري از اندوه و غم بر دلم نشست، سينه‏ خيز خود را به طرف راست كشاندم و عسكري را صدا زدم، با كمال تعجب جواب او را شنيدم،‌ او در زير بوته ‏ها مخفي شده بود، و اصلاً دشمن از وجود او آگاهي نداشت، و الحمدالله جان سالم بدر برده بود… عسكري سينه‏ خيز بسراغ من آمد. او را بسراغ اكبر فرستادم، يكباره صداي ضجه‏ اش را شنيدم كه بر سر و روي خود مي‏كوفت… [color=red]او را آرام كردم و به سوي خود طلبيدم؛ هنگامي كه چشمش بر پاي خونينم افتاد، دوباره ضجه كرد، گفتم: «وقت اين حرف‏ها نيست، ما اكنون خيلي كار داريم.» لوله توپ و آنتن بلندي را كه او از وراي جاده سوسنگرد نمايان بود به او نشان دادم و گفتم كه از زير تونل جاده برود و تحقيق كند و برگردد. او رفت، و پس از چند دقيقه مضطرب و ناراحت برگشت و گفت يك تانك بزرگ آنجا ايستاده است، به او گفتم: «من مي‏دانم كه تانك است و لوله آن را مي‏بينم،‌ اما مي‏خواهم بدانم سربازي در آن هست يا نه؟» عسكري دوباره رفت و آرام‏ آرام به تانك نزديك شد و بالاخره فهميد كه سرنشين ندارد و همه رفته‏اند و زنجير تانك قطع شده است. اين‏بار با اطمينان برگشت و خبر داد كه همه رفته ‏اند، آنگاه من خود را سينه‏ خيز به تونل زير جاده رساندم و از آنجا همه اطراف را زيرنظر گرفتم. به عسكري گفتم كه ماشين عراقي را آماده كند تا به بيمارستان برويم. [/color]در اين هنگام كه حدود ساعت 12 بود، دوست ما آقاي كاوياني و گروهي از سپاه پاسداران و گروه‏ هاي ديگر دسته ‏دسته به سوي سوسنگرد مي‏رفتند؛ ما هم با عسكري و كاوياني سوار كاميون عراقي شديم و يك راست به بيمارستان جندي شاپور اهواز رفتيم. در ميانه راه، در ابوحميظه، با تيمسار فلاحي برخورد كردم، ابتدا از ديدار كاميون مهمات عراقي تعجب كرد، و سپس مرا بوسيد و گفت كه از دوستان ما شنيده است كه من مجروح و اسير عراقي‏ها شده ‏ام تيمسار فلاحي دعا كرده بود كه خدا بهتر است جسد مرا به آنها برساند، ولي اسير عراقي‏ها نگرداند. او مي ‏گفت: «اكنون كه خداوند تو را زنده به ما بازگردانده است، تو بازيافته هستي» و از اين بابت خدا را شكر مي‏كرد. [color=red]فراموش كردم كه بگويم، قبل از سوار شدن به كاميون و انتقال به اهواز، به يكي از دوستان رزمنده‏ ام مأموريت دادم كه جسد اكبر را بردارد و به شهر بيارود. او نيز تنها به سراغ اكبر رفت و يكباره چند متر آن طرف‏تر، زير بوته‏ ها، 8 كماندوي عراقي را يافت و فوراً با آنها درگير شد. در نتيجه، 3نفر از آنها كشته شدند، و 5نفر ديگر التماس كردند و دست و پايش را بوسيدند و مي‏گفتند كه ما مسلمانيم. بنابراين، آن دوست ما، دست‏ها و چشم‏هاي آنها را بست و به همراه خود آورد.[/color] [b] پيروزي تاريخي سوسنگرد[/b] [color=brown]اين پيروزي بزرگ نتيجه قطعي يك همكاري و هماهنگي نزديك بين نيروهاي ارتشي و مردمي (سپاه و نيروهاي چريك) بود. هيچ يك به تنهايي قادرنبود كه چنين موفقيتي را تأمين كند. ارتش بدون نيروهاي مردمي، آن قدرت و جسارت حمله را نداشت، بخصوص آن كه نيروهايش كمتر از دشمن بود، و نيروهاي مردمي نيز بدون پشتيباني ارتش، و وجود توپخانه و هيبت تانك‏هاي ارتش در پشت، هيچ‏كاري نمي‏توانستند انجام دهند، و بدون نتيجه متلاشي مي‏شدند. اين وحدت بين ارتش ومردم، كارآيي هر يك را چندين برابر مي‏كرد، و تجربه ‏اي جديد را در جنگ‏هاي كلاسيك و چريكي به دنيا ارائه مي‏داد. پيروزي سوسنگرد، درسي عبرت‏آموز براي ملت ما و شكستي تعيين‏ كننده براي دشمن بود. [/color] ======================================= در شب حمله حماسي و سرنوشت ‏ساز آزادسازي سوسنگرد، كه شب تاسوعا نيز بود، شور و هيجان كربلا و عاشوراي حسيني دكتر چمران را به وجد آورده بود و در عالمي ديگر سير مي‏كرد، با آنكه پاي بر زمين داست ولي نگاهش به آسمان بود و با خداي خود و با سروز شهيدان امام ‏حسين(ع) راز و نيازها داشت. در نيمه‏ هاي شب از سنگرهاي رزمندگان ستاد جنگ‏هاي نامنظم در جنوب جاده سوسنگرد در منطقه طراح (روستايي در جنوب كوت سيدنعيم) بازديد مي‏نمود و درآن حال و هوا اين نيايش را بدست خويش نگاشته است و آرزويي را با حسين سرور شهيدان مطرح مي‏سازد، كه سكوت و تبسّم زيباي او در لحظات شهادت برآورده شدن اين آرزو را متصّور مي‏نمايد. گرچه تصور مي‏شود كه همه اين ماجرا مربوط به خود اوست و زمزمه سوزناك هم آرزويي دروني او و راز و نياز دائمي او در سرزمين خوزستان يود و بنابر عادت ديرين خود از سر خضوع آرزوها و نوشته ‏هاي خود را بنام ديگران مي‏نوشت. [b]نيايش:[/b] اي خداي بزرگ! دست از جهان شسته ‏ام، و براي ملاقات تو به كربلاي خوزستان آمده‏ ام. از تو مي ‏خواهم كه مرا با اصحاب حسين محشور كني، آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به ياد عاشوراي حسين(ع) خود را در قدم مقدسش بيافكنم، و اين عقده هزارو چهارصد ساله را كه بر دلم فشار مي‏ آورد و هميشه با تو مي‏گويم: «يالَيْتَني‏كُنْتُ مَعَكْ» را برآورده كنم. اين زمزمه سوزناكي بود كه در دل شب، از سينه سوزاني اوج مي‏گرفت و من در كنار سنگرش مي‏شنيدم و آنچنان به زمين ميخكوب شده بودم كه نمي‏توانستم حركت كنم، اشك از چشمانم فرو مي‏ريخت و من هم در عاشوراي حسيني فرو رفته بودم و احساس مي‏كردم كه به خدا نزديك شده ‏ام و در ملكوت ‏اعلي پرواز مي‏كنم. اي حسين! اي سرورم، من هم آمده ‏ام تا در ركابت عليه كفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمده‏ ام، تاسوعاست، گروهي بزرگ از يزيديان با تانك‏ها، توپ‏ها، زره‏پوش‏ها، ماشين‏هاي زياد و سربازان فراوان درحركتند. حق باباطل روبرو شده است. دشمن سيل‏ آسا پيش مي‏آيد، و من مي ‏خواهم مثل يكي از اصحاب تو در كربلا بجنگم. اي حسين! در كربلا، تو يكايك شهدا را در آغوش مي‏ كشيدي، مي‏ بوسيدي، وداع مي‏كردي، آيا ممكن است، هنگامي كه من نيز به خاك و خون خود مي ‏غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟ من از اين دنياي دون مي ‏گريزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنمايي‏ ها، غرورها، خودخواهي‏ ها، سفسطه ‏ها، مغلطه‏ ها، دروغ ‏ها و تهمت‏ ها، خسته شده ‏ام، احساس مي‏كنم كه اين جهان جاي من نيست آنچه ديگران را خوشحال مي‏كند مرا سودي نمي‏رساند. [b] منبع: کتاب رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست، فصل معرکه ی شرف و افتخار[/b]
  24. به روی چشم برادر امپرور عزیز. شما یک تاپیک بزن با محوریت مباحثی که فرمودی، دوستان با کمال میل در آن تاپیک در مورد این مسایل به بحث و بررسی خواهند نشست. شاید نظرات ما چیزی غیر از آنی باشد که به آن نسبت داده می شویم و شاید برای برخی سخنان دلایلی منطقی تر از آن چه به آن منتسبیم داشته باشیم. لیکن این تاپیک حول قضیه عبور ناوگان از کانال سوئز و جمله ی تحقیر آمیز فرمانده ی ناو به طرف اسراییلی بود لذا پرداختن عمیق به مسایلی که شما مد نظرتان است به نوعی انحراف از موضوع تلقی می شد. اقلا فهم بنده این طور است. ضمنا ما در سیره ی پیامبر و ائمه مواردی متعدد استفاده از کلمات تحقیر آمیز در مواجهه با دشمن را داریم. بنده الان حضور ذهن ندارم اگر در این مورد تردید دارید بروم و دقیقا مواردی را برایتان از رجزخوانی این عزیزان پیدا کنم. (یک مورد که الان به ذهنم رسید عبارت سکلتک امک است: یعنی مادرت به عزایت بنشیند. شما قضاوت کنید شات آپ تحقیر آمیزتر است یا سکلتک امک که به زبان امروزی می شود برو بمیر)
  25. دستت درد نکنه میجور علی. خیلی زحمت کشیدید. حیف که به محدودیت ترافیک خوردم نمی تونم دانلودشون کنم ولی رزروشون کردم برای اولین فرصت. به هر حال ویترینش رو خوندم کلی سر ذوق اومدم. خودمم چند کار از اون اوایل که این تاپیک درست شده بود گذاشته بودم کنار که آپلودشون کنم. اگر تا رفع محدودیت ترافیکم کسی زحمتشون رو نکشید می ذارمشون. از همه ی عزیزان خصوصا برادر چکا هم متشکرم که ترجمه را بر عهده گرفتن.