rasoolmr

Members
  • تعداد محتوا

    1,115
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های rasoolmr

  1. [quote name='aminor' timestamp='1355320167' post='288026'] خدا رو شکر قضیه حمله به روستای عقرب و کشته وزخمی شدن دهها نفر از سوی منابع نظامی سوریه تکذیب شد [/quote] اما مثل اينكه اين خبر تاييد شده
  2. [quote name='aminor' timestamp='1355131223' post='287565'] دوستان واقعا از قرار دادن این تصویر معذرت میخوام اعدام یکی از هواداران دولت سوریه توسط حیوانات انسان نما (واقعا حیف که لقب حیوان به این افراد داد ) به وسیله ساتور . تصویر از خبرگزاری فارس به نقل از الحقیقه . فیلم موجود در سایت برای بنده بار گذاری نشد. [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10218/000111.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10218/thumb_000111.jpg[/img][/url] [/quote] [url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/9/20/246287_517.flv"]http://www.mashreghn.../246287_517.flv[/url] نكته جالب اينه كه وحوش انسان نما و مسلمان نما پاچه شلوار و لباسشون رو بالا زدن كه مبادا خوني و نجس بشه ( اوج مسلماني و پاكي و ديانت !) با ساتور هم اعدام كردن كه خون به لباسشون نپاشه ! سري رو هم كه بريدن با دستمال بلند ميكنه كه دستش با خون نجس نشه ! خدا عجب صبري دارد
  3. بنظر من اين يك برخورد متاثر از جنگ سرد بود بين دو بلوك و حاميانشون از هر دو طرف كه مجريان و قربانيانش مردم مجارستان بودند . همين
  4. كمونيسم از درون خودش و تناقضات دروني خودش به بن بست رسيد و سپس از درون متلاشي شد و به ضد خودش تبديل شد و نه توسط كودتاهايي از جنس مجارستان عوامل كودتا هيچ نقشي در فروپاشي شرق و كمونيسم نداشتند در انقلابات يك سري فاكتورها و امور هستند كه با پيشرفت ارتباطات هر چند روند شكل گيري و تكاملشون تسريع ميشه ولي لزوما بدون اونها انقلابي صورت نميگيره انقلاب غير كلاسيك هنوز بوجود نيومده تا تقسيم بندي به كلاسيك و غير كلاسيك بشن . اصولا انقلاب بمعناي حقيقي كلمه در قرن اخير هنوز بتعداد انگشتان يك دست نرسيده
  5. يك انقلاب مردمي داراي مولفه هايي هست و ريشه در فرهنگ و تاريخ يك كشور داره و تدريجي و داراي روندي تكاملي هست هم در نظريه پردازي متفكرين اون جامعه و هم در روند اجرايي و هم حمايت مردمي . مثلا تفكر و فرهنگ و عوامل ديگه مانند اقتصاد بتدريج توسط متفكرين تئوريزه ميشه و ترويج ميشه و سپس در صورت هماهنگي با نيازهاي واقعي جامعه و تاريخ و فرهنگ و اقتصاد اون جامعه بصورت مطالبه و خواسته مردمي درمياد و اين خواسته ها در مقام اجرا تبديل به شعار ميشه و شعار در اجرا ظاهر ميشه و در نهايت بصورت نهضت درمياد و اين نهضت در روند تدريجي و تاريخي خودش بصورت انقلاب درمياد و سرنوشت يك ملت رو براي آينده و تاريخش عوض كرده و معين ميكنه مثالهايي كه باشتباه در مورد ايران زديد در همين پروسه و تدريج (نهضت ) قابل فهم هست . غير از يك آشوب برهبري يك عضو سابق كمونيست مجارستان كه سابقا نخست وزير مجارستان هم بوده و تونسته با عواملش و نيروهاي موجود داخل اون كشور طرحي شبه كودتاي نظامي براه بندازه و حمايت غرب رو هم با خودش داشته چيزي مشاهده نميشه اين واقعه رو ميشه در رديف كودتا دونست و نه انقلاب . اين روند رو ما امروزه در انقلاب هاي مخملي هم ميبينيم . يعني كودتاهايي توسط عواملي كه داخل در يك سيستم هستند و يا بوده اند و با حمايت و سازماندهي همه جانبه تئوريك و سياسي و رسانه اي و ...غربي و جمع آوري نيروهاي مخالف تحت يك پرچم سعي در سرنگوني يك دولت يا نظام ميكنند اگر ما هر كشوري رو در نظر بگيريم قطعا عواملي مخالف در اون كشور وجود داره كه با يك سازماندهي و حمايت اونم از نوع يكپارچه و قدرتمند غربيش توان ايجاد آشوب و بقول شما انقلاب رو داره با اين حساب مي بايد واقعه ميدان تيان آن من چين رو هم يك انقلاب بحساب آورد و يا هر نوع حادثه اعتراضي مدافع غرب در هر جاي دنيا رو انقلاب دونست بنظر من بغير از كشورها و اقوامي كه داراي تفكر و تاريخ منسجم و معين و قدرتمند و داراي توان و پتانسيل تمدني قوي هستند امكان ايجاد انقلاب وجود نداره ( انقلاب در معناي واقعي كلمه ) و ساير كشورها و اقوام در صورت اصيل بودن و مردمي بودنشون صرفا تقليد و پيروي از كشورها و اقوام نخست هستند
  6. [quote name='Ernesto_Rommel' timestamp='1354771771' post='286591'] سلام در طول تاریخ به ندرت روی داده که اتفاقی ورای پایتخت بیافته و اونها علمدار نباشند و سپس بقیه به اونها نپیوندند یعنی براساس تحلیل های روانشناختی اغلب مردم نیازمند یک رهبر هستند که این رهبر معمولا در مرکز کشورها خودشو نشون میده ابتدا به ساکن سپس به بقیه نقاط شیوع پیدا میکنه ولی در مجارستان و نیز در کشورهای دیگر به خصوص در جنگ سرد معمولا در نطفه خفه میکردند این اشخاص رو به هرحال ممنون از مقاله [/quote] لزوما اينطوري كه شما فرمودين نيست بستگي داره كه نيروهاي موثر و رهبران در كجا باشند و كجا ظرفيت و توان شروع و اداره قيام رو داشته باشه . ولي قيام در تمام پهنه جغرافيايي فرهنگي و سياسي و اقتصادي يك كشور خواهد بود . مثلا اگر رهبران مذهبي باشند لزوما در پايتخت نيستند مثل نجف و قم و نمونه اش نهضت تنباكو و انقلاب اسلامي ايران و حتي در كشورهاي اروپايي و مسيحي هم اين صدق ميكنه در انقلاب هايي كه ريشه مذهبي داشته باشند مثل نهضت پروتستانتيسم اگر رهبران نظامي باشند باز هم لزوما در پايتخت نيستند مثل اغلب كودتاها و يا شورش هاي نظامي و يا حتي قيام هاي با رنگ و بوي دفاعي و يا براندازي مثالش در تاريخ مثل قيام عباسيان بر عليه امويان و يا انواع قيامها بر عليه عباسيان و امويان و يا ..... رهبران سياسي هم ممكنه در پايتخت نباشند و قيام رو در جاهاي ديگه شروع كنند و بعدا ساير مناطق از جمله پايتخت به اونها بپيوندند انقلاب هاي اصيل برآمده از متن فرهنگ و تاريخ و شرايط و اقتضائات فرهنگي و سياسي و اقتصادي اصيل يك ملت هست و روندي تدريجي و تكاملي داره و نه دفعي و آني و بنابراين در همه پهناي فرهنگي و جغرافيايي كشور مورد نظر گسترش داره و پايتخت و عناصر داخل در پايتخت هم جزئي از اون هستند و لزوما حتي پرچمدار هم نيستند . پايتخت نشينان بدليل انباشت منابع و منافع در پايتخت و بنابراين تلاش براي حفظ منافع غالبا محافظه كار و حامي حفظ وضع موجود و در نهايت گسترش و افزودن بر منافع هستند و اغلب فقط زماني نارضايتي ( البته اونهم مقطعي ) از خودشون بروز ميدن كه اين منافع كمرنگ شده و يا در خطر افتاده باشه تنها انقلاب هاي مخملي و يا كودتاهايي از قبيل واقعه مجارستان هست كه لزوما مي بايد از پايتخت و مناطق حساس شروع شده و بسرعت در همونجا هم تموم بشه علت اينكه اين انقلاب بظاهر مردمي در مجارستان شكست خورد هم دقيقا به اين بر ميگرده كه اين واقعه مردمي بمعناي واقعي كلمه نبود و مردم تقريبا در اون هيچ نقشي نداشتند و دقيقا منطبق بر تئوريهاي انقلاب هاي مصنوعي توسط تئوريسين هاي غربي و با هدايت و فرماندهي اونها انجام شد ولي در اين بين تنها كسانيكه متضرر شدند مردم بودند .
  7. عجيب ماستماليزاسيوني ! انصافا از جانب ارتش عربستان آفرين داره
  8. بنظر من اصولا سوسياليسم و كمونيسم بوجود آمدنش و حياتش بخاطر ظلم و تجاوز و ضديت با انسانيتي هست كه در استعمارگران غربي خصوصا انگستان و آمريكا و فرانسه و بقيه شون نسبت به ملت ها و حتي ملت هاي خود اون كشورها در نسبت با مردم عادي و ثروتمندان و نظام طبقاتي وجود داشت هست بوجود آمدن كمونيسم بخاطر ماهيت تجاوزكارانه غرب و نظام طبقاتي و اشراف سالار و سرمايه سالار غرب بود . بنظر من اصل بوجود آمدن ديدگاه سوسياليسن فشار كاپيتاليسم و نظام ظالم سرمايه داري رو بنفع عامه مردم در همه جهان و حتي كشورهاي داراي نظام سرمايه داري كمتر كرد . بهمين جهت هر جا كه مردم مي خواستن بر عليه ظلم سرمايه داري اعتراض كنن به سمت سوسياليسم مي رفتند ولي خود كمونيسم و سوسياليسم هم ناعادلانه و ظالمانه بود . ولي اين غير قابل انكار هست كه براي جهان وجودش منشا خيرشد و از ظلم سرمايه داري كاست و اين سيستم رو مجبور كرد براي مقابله با كمونيسم از ظلم بيحد خودش كاسته و امتيازاتي رو بنفع مردم واگزار كنه اگه برخي دوستان از محاصره برلين ناراحت هستن و ملاك انساني براشون مهم هست خوبه يه مقدار به مقدار انسانيتي كه آلمان ها نسبت به بيگناهان در شوروي بخرج دادن توجه كنن با توجه به جناياتي كه آلمان ها در شوروي و جاهاي ديگه مرتكب شدن فكر ميكنم برخورد نيروهاي شوروي بحساب نمياد و حتي نسبت به آلمان ها بزرگوارانه هم محسوب ميشه و يا حتي براي مقايسه شرق و غرب و ميزان وحشيگري ايندو ( هر دو جنايت كردن و استعمار و چپاول ) ميتونيم براي نمونه كشورخودمون و ميزان خسارت هايي كه از ايندو متحمل شد رو ملاك قضاوت قرار بديم . خوبه توجه كنيم كه در دو جنگ جهاني كشور ما بيطرف بود ولي از جانب متفقين خصوصا انگلستان اشغال شد و با ايجاد قحطي هاي مصنوعي در ايران توسط انگلستان ، ايران در مجموع 13 ميليون نفر در سراسر شهرها و نواحي كشور تلفات داد ( بيشترين تلفات در جنگ هاي جهاني پس از شوروي . 11 ميليون پس از جنگ اول جهاني و 2 تا 3 ميليون نفر در جريان جنگ دوم ) ميدونيد 13 ميليون نفر يعني چي ؟؟؟؟‌ !!!! اونم در كشوري كه در اون زمان فقط بين 20 تا 25 ميليون نفر جمعيت داشته در تمام تاريخ چند هزار ساله كشور ما بينظير هست ريشه ملت ما رو خواستن بخشكونن و نژاد ايراني رو از تاريخ محو كنن كشور ما اصلا وارد جنگ نشده بود كه اينجور نسل كشي و بلا سرش آوردن و تلافي كردن فكر ميكنم در جهان اقوام و كشورهايي وحشي تر و ضد انسانيتر از انگلوساكسون ها از ابتدا تا حالا بوجود نيومده اين وضعيت رو ميشه در همه دنيا هم بررسي كرد . در مجموع بلوك غرب برهبري آمريكا و انگلستان وحشيترين و خونريزترين و خسارت بارترين براي ملت هاي غير غربي در كل تاريخ جهان هست . نميشه حتي با مغول ها هم مغايسه كرد كمك آمريكا و انگلستان به محاصره شدگان برلين رو نميشه بحساب انساندوستي گزاشت . اگر برخي محاسبات سياسي و تعلق آلمان در مجموع به بلوك غرب و ترس از بخطر افتادن غرب اروپا نبود فكر نميكنم كمك چنداني به برلين ميشد . نمونه انساندوستي شون رو در بمباران وحشيانه درسدن آلمان و قتل عام تمامي مردم شهر توسط جنگنده هاي انگليسي صرفا و فقط بخاطر ترس از بغنيمت گرفته شدن تجهيزات و كارخانه هاي اين شهر بدست شوروي ميبينيم . تاپيكش در سايت هم موجوده مردم غير نظامي يك شهر رو كاملا قتل عام ميكنن و زغال ميكنن ( اونم در حاليكه آلمان تسليم شده بود و جنگ خاتمه پيدا كرده بود ) ، ولي به مردم شهر ديگه غذا ميدن ! به مردم برلين غذا دادن ولي مردم تهران و شهرهاي ديگه ايران رو با ايجاد قحطي مصنوعي قتل عام و نسل كشي كردن
  9. اين گفتارها هيچ حرفي نداشتن جز يك حرف: شهيد آويني سير مطالعات فكريش قبل از انقلاب شروع شده و ابتداي اون از مطالب روشنفكري و ديدگاه هاي غربي بوده و حتي مدتي هم با اونها خو گرفته و زندگي كرده بوده و سپس اين افكار رو در دوران پختگي فكري مورد نقد قرار داده و بعد به نظريات خودش رسيده اينكه اينهمه ننه من غريبم بازي و حرافي نيازي نداره همه متفكرين يك دوران آغاز فكري دارند و يك دوره نقد و يك دوره پختگي در نظرياتشون كه در بررسي آراء هر متفكر نظريات دوران پختگي و آخرين ديدگاه هاشون مورد استناد قرار ميگيره و بررسي ميشه . اين در بررسي نظرات متفكرين و تاريخ هر علم يه چيز ثابت و پيش پا افتاده هست . حتي در زندگي معمولي آدم ها هم خيلي ها همينطور هستن . مثلا خود اين حقير هم كه كمترين هستم ابتدا مطالعاتم رو با مطالب روشنفكري و غربي و فلسفه غرب شروع كردم و حتي با اونها زندگي كردم و مدتي هم برنگ اونها دراومدم و سپس با مطالعه در حوزه هاي مختلف از بينش و تفكرات اسلامي و فلسفه اسلامي بندريج تفكرات قبلي رو نقد كردم . اين آقايون با انتشار اين مطالب مثلا مي خوان چي رو ثابت كنن ؟ بنظر من اينه كه مي خوان تلون مزاج و تغييرات ايدئولوژيك خودشون رو اثبات و توجيه كنن و حق جلوه بدن با اين توجيه كه حتي شهيد هم همينگونه بوده و ادعاي ضمني اينكه اگر شهيد زنده مي بود امروزه همانند اونها فكر ميكرد و مثلا دوباره از نظراتش برمي گشت از همه مطالب فوق گفتار حاتمي كيا كنايه وارتر و حتي در نظر من وقيحانه بود . ايشون اگر صاحب نظر نيستند و سيرشون در تفكر و زندگي معكوس هست نسبت به شهيد آويني ، حق ندارند براي توجيه خودشون ابهام آفريني كنند و شهيد آويني رو هم مثل خودشون بدونند و به آغاز تفكر شهيد استناد كنن اصلا جناب حاتمي كيا جزو متفكرين نيستند و هيچ اثري مكتوب و نظرياتي درخور ندارند كه بشه اونها رو حتي نقد كرد . همونطوريكه بارها هم خودشون گفتن ايشون صرفا بازتاب دهنده بخشي از ديدگاه هاي موجود ميان طيفي از اجتماع هستند . همين و بس اگر از نوع زندگي و انديشه شون و تغييرات بسياري كه دارند راضي هستند و اونها رو قبول دارند راهش اينه كه صادقانه بيان و به همه اعلام كنن نه اينكه هم سري در آخور نگه دارند و هم در توبره . نگاه ايشون در حال حاضر هيچ سنخيتي با شهيد آويني نداره و كاملا معكوس هست . بجاي توجيه خودشون با ظواهر و نوع ظواهر زندگي پيش از انقلاب شهيد و در پيش گرفتن ابهام جوري كه هر كس مطلع نباشه فكر ميكنه كه مثلا گويا شهيد حتي انحراف هم داشتن (نعوذ بالله ) بيان و بگن خودشون به چي معتقد هستند
  10. ممنون بابت تذكر بجاتون بله منظور چريك هاي فدائيان اسلام هست . [size=4]"هر کسی در این عالم فدای یک چیزی می شود.خیلی ها [color="#990066"]فدای مال و مقام و قدرت[/color] [color="#990066"]طلبی ها وهوای نفس[/color] می شوند .اما شما وقتی نام فدائی اسلام روی خودتان می گذاریددر حقیقت دارید خودتان را آماده می کنید تا [color="#006600"]فدائی اسلام[/color] شوید.این با فضیلت ترین چیزهایی است که می شود در این عالم فرض کرد.الحمد لله درجمع شما جوانان کم سال هست.پیرمرد نورانی هست.از این قبیل فاصله ها میان سنین مجاهدین برای خدا و در راه اسلام .درصدر اسلام هم دیده می شد.در کربلا هم بچه 12 و13 ساله بود.حبیب ابن مظاهر هم بود.آن چیست که دو نفر را با این سطح نابرابر از سن را به صحنه می آورد .جز ایمان واخلاص برای خدا نیست.سعی کنید ایمان و اخلاص برای خدا را هر چه بیشتر حفظ کنید.مطمئن باشید که آینده درباره شما و درباره این نسل قضاوت شیرین ودلنشین خواهد داشت... .هر کدام تک تک ستاره ای هستید که در آینده می درخشید.اسم ها مهم نیست.ممکن است یک نام فراموش شود.ممکن است شناخته نشود،اماآنچه مهم است کارها و حرکت هایی است که انجام می گیرد."[/size] [right][size=3][size=1][font="Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif"][size="3"][size=4]مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(حفظه الله)[/size][/size][/font][/size][/size][/right] [right][size=3][size=1][font="Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif"][size="3"][size=4]برگرفته از فیلم سخنرانی ایشان در جمع فدائیان اسلام-پاییز 59 [/size][/size][/font][/size][/size][/right]
  11. [quote name='death' timestamp='1352998767' post='282885'] ایران هم اوایل جنگ یه گروه داشت به نام ادم خوارها که صدام برای سرشون جایزه گذاشته بود کسی چیزی در مورد اونا نمیدونه ؟ [/quote] كتابي هست به نام " شاهرخ " ايشون از فرماندهان يكي از دسته هاي چريكي شهيد سيد مجتبي هاشمي بود در جنگ هاي نامنظم . اون فيلمي كه مقام معظم رهبري رو نشون ميده در جبهه كه داره در جمع رزمندگان صحبت ميكنن و ميگن جاي همه شما در قلب ماست ، در ميان دسته ايشونه دسته ايشون دسته اي هست كه همگي از احرار هستن يعني فقط كسانيكه مشتي و لوطيگري داشتند و روحيه شون با رزمندگان يكي نبوده و قصد برگشتن از جبهه رو ميكردن ولي با ديدن شاهرخ و مرامش بسرعت جذب اين دسته ميشدن قبل از انقلاب كشتي گير بوده و حتي بكبار به مقام اول در مسابقات كشوري دست يافته . سابقه بسيار منفي و شرارت قبل از انقلاب داشته و الوات گري ولي همانند طيب حاج رضايي عاشق امام حسين (ع) بوده و عاقبت به خير ميشه [size=4]بعد از انقلاب و در جريان مبارزات امام خميني (ره) تحت تاثير انفاس قدسيه امام خميني (ره) توبه ميكنه و حر انقلاب اسلامي[/size] نام ميگيره [url="http://www.hore-enghelab.blogfa.com/post-6.aspx"]http://www.hore-engh...com/post-6.aspx[/url] كتاب رو هم ميتونيد از همين جا دانلود كنيد [size=4][font=Arial][color=#010101][font=Tahoma][color=#010101][color=#313131]شهیدی که در 31 سال عمر خود فراز و نشیب های زیادی را طی کرد، اما در آخر خوشبختانه دعای مادرش مستجاب شد و و عاقبت به خیر شد.[b]شهید شاهرخ ضرغام معروف به حر انقلاب اسلامی.[/b] مادرش می گفت سند خانه را همیشه آماده بر روی تاخچه گذاشته بود! هر روز دعوا، چاقو کشی و مکافات؟! از قد و قامت که ماشاالله کم نداشت، ارازل های به نام تهران وقتی اسم شاهرخ می آمد سوراخ موش پیدا می کزدند! اما محرم که می شد دیگر فرق داشت، حرمت امام حسین(ع) را نگه می داشت و این دهه محرمی را نه شرب خمر می کرد، نه دعوا و ... رگه هایی از جوانمردی و غیرت در او دیده می شد، توجه داشته باشید که این حد و مرزها و خط قرمزهایی که برای خود داشت باعث عاقبت به خیری او شد. روزی وارد کاباره شد و متوجه زنی شد که پشت صندوق ایستاده و آرام و قرار ندارد، وقتی از زن پرسید که مشکلت چیست، او گفت که زن با حجابی هست و مجبور شده است که در اینجا کار کند. شوهرش مرده بود و دو بچه کوچک داشت. شاهرخ اینها را که شنید غیرتش اجازه نداد که زن در آن محیط کثیف بماند. خانه برای آنها اجاره کرد و ماهیانه اجاره خانه و خرجی آنها را می داد. بدون اینکه بخواهدبه زن پیشنهاد ازدواج دهد یا اینجور مسائل که شاید اگر ما بودیم ... وقتی که نام امام خمینی(ره) بر سر زبانها افتاد، در زندگی شاهرخ نیز تغییر و تحولاتی رخ داد، از مریدان امام شد و به صف یاران امام پیوست. [/color][/color][/font][/color][/font][color=#FF0000][font=Arial][font=Tahoma]بر روی سینه اش خالکوبی کرده بود [b]" فدات شم خمینی"[/b][/font][/font][/color] [font=Arial][color=#010101][font=Tahoma][color=#010101][color=#313131]در جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب رفت و در گروه چریک های فدائيان اسلام به فرماندهی شهید سید مجتبی هاشمی بود، اسم شاهرخ که می آمد عراقی ها از ترس غالب تهی می کردند. به او می گفتند غول آدم خوار! برای سرش جایزه گذاشته بودند. شاهرخ سر انجام در یکی از عملیات ها در سال 59 در مناطق عملیاتی آبادان به مقام شهادت رسید و شهید جاوید الاثر شد. روحش شاد و یادش گرامی[/color][/color][/font][/color][/font] [url="http://www.khomool.ir/newsdetail-104-fa.html"]http://www.khomool.i...ail-104-fa.html[/url] چند خاطره از اين شهيد[/size] [center][size=4][color=red]خاطره اول از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]ظاهر و باطن[/size][/center] [size=4]در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوتی وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدا می ساخت. هیچگاه ندیدیم در محرم و صفر لب به نجاستهای کاباره بزند. ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند. یکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسیار انسانهای با ایمانی بودند. [color=#0000CD]پدرش به لقمه حلال خیلی اهمیت می داد[/color]. مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود. اینها بی تأثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود . [color=#0000CD]به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت. هر چه پول داشت خرج دیگران می کرد. هر جایی که می رفتیم،هزینه همه را او می پرداخت. هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد. [/color] فراموش نمی کنم یکبار زمستان بسیار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بودیم . پیرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزید. شاهرخ کاپشن گران قیمت خودش رادر آورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگوید، مرتب می گفت ،جوون خدا عاقبت به خیرت کنه![/size] [center] [size=4]***[/size][/center] [size=4]صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم . به محض ورود ،نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت :همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ،رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!! بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟ اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!![/size] [center] [size=4][color=red]خاطره دوم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]محرم[/size][/center] [size=4]عاشق امام حسین علیه السلام بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت . این محبت قلبی را از مادرش به یادگار داشت . راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار، عزاداری و گریه برای سالار سهیدان در سطح محل،آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرم او بود . هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه علیه السلام در میدان قیام می آمد. بعد هم همراه دسته عزاداری حرکت می کرد . پیرمرد عالمی به نام سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود. شاهرخ را هم خیلی دوست داشت. در عاشورای سال 57، ساواک به بسیاری از هیئتها اجازه حرکت نمی داد. اما با صحبتهای شاهرخ، دسته هیئت جواد الائمه علیه السلام مجوز گرفت . صبح عاشورا دسته حرکت کرد. ظهر هم به حسینیه برگشت. شاهرخ میاندار دسته بود. محکم وبا دو دست سینه می زد. نمی دانم چرا، اما آنروز حال و هوای شاهرخ با سالهای گذشته بسیار متفاوت بود . موقع ناهار ، حاج آقا تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا،مردم به خانه هاشان رفتند . اما حاج آقا در حسینیه ماند و با شاهرخ شروع کرد به صحبت کرد. ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم . صحبنهای او به قدری زیبا بود که گذر زمان را حس نمی کردیم . این صحبتها تا اذان مغرب به طول انجامید. بسیار هم اثر بخش بود. من شک ندارم ،اولین جرقه های هدایت ما در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز،بعد از صحبتهای حاج آقا و پرسشهای ما، حرّ دیگری متولد شد.آن هم سیزده قرن پس از عاشورا! حرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت عاشورایی حضرت امام (ره)[/size] [center] [size=4][color=red]خاطره سوم از علیرضا کیانپور (برادر شهید)[/color][/size][/center] [center][size=4]انقلاب[/size][/center] [size=4]هر شب در تهران تظاهرات بود. اعتصابات و درگیریها همه چیز را به هم ریخته بود . از مشهد که بر گشتیم . شاهرخ برای نماز جماعت رفت مسجد. خیلی تعجب کردم. فردا شب هم برای نماز مسجد رفت . با چند تا از بچه های انقلابی آنجا آشنا شده بود. در همه تظاهراتها شرکت می کرد. حضور شاهرخ با آن قد و هیکل و قد، قوت قلبی برای دوستانش بود . البته شاهرخ از قبل هم میانه خوبی با شاه و درباری ها نداشت. بارها دیده بودم که به شاه و خاندان سلطنت فحش می دهد. [color=#FF0000]ارادت شاهرخ به امام تا آنجا رسید که در همان ایام قبل از انقلاب سینه اش را خالکوبی کرده بود. روی آن هم نوشته بود: فدات شم خميني[/color][/size] [center][size=4][color=red]خاطره چهارم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]كله پاچه[/size][/center] [center][size=4]مرتب ميگفت نميدونم بايد هر طور شده كله پاچه پيدا كني ! گفتم آخه شاهرخ تو اين آبادان محاصره شده غذا هم درست پيدا نميشه چه برسه به كله پاچه !؟ بالاخره با كمك يكي از آشپزها كله پاچه فراهم شد گذاشتم داخل يك قابلمه بعد هم بردم مقر شاهرخ و نيروهاش . فكر كردم قصد خوشگذراني و خوردن كله پاچه دارند اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسيري كه صبخ همان روز گرفته بودند . آنها را آورد و روي زمين نشاند . يكي از بچه ها ي عرب را هم براي ترجمه آورد بعد شروع كرد به صحبت كردن :[/size][/center] [center][size=4]خبر داريد ديروز فرمانده يكي از گروهان هاي شما اسير شد ؟ اسراي عراقي با علامت سر تاييد كردند .[/size][/center] [center][size=4]بعد ادامه داد شما متجاوزيد . شما به ايران حمله كرديد ما هر اسيري را بگيريم مي كشيم و مي خوريم !![/size][/center] [center][size=4]مترجم هم خيلي تعجب كرده بود . اما سريع ترجمه ميكرد . هر چهار اسير عراقي ترسيده بودند و گريه مي كردند . من و چند نفر ديگه از دور نگاه ميكرديم و ميخنديديم . شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه كله پاچه رفت . بعد هم زبان كله را درآورد جلوي اسرا آمد و گفت : فكر ميكنيد شوخي ميكنم ؟ اين چيه ؟ ... جلوي هر چهار نفرشان گرفت . ترس سربازان عراقي بيشتر شده بود مرتب ناله مي كردند . شاهرخ ادامه داد اين زبان فرمانده شماست !! زبان ميفهميد ، زبان ! زبان خودش را هم بيرون آورد و نشانشان داد بعد بدون مقدمه گفت : شما بايد بخوريدش ! من و بچه هاي ديگه مرده بوديم از خنده ، براي همين رفتيم پشت سنگر . شاهرخ مي خواست با زور زبان را به خورد آنها بدهد . وقتي حسابي ترسيدند خودش آن را خورد ! بعد رفته بود سر قابلمه و سراغ چشم كله و حسابي آنها را ترسانده بود .[/size][/center] [center][size=4]ساعتي بعد در كمال تعجب هر چهار اسير عراقي را آزاد كرد ! البته يكي از آنها افسر بعثي عراقي بود را بيشتر اذيت كرد . بعد هم بقيه كله پاچه را داغ كردند و با رفقايش تا آخرش را خوردند . آخر شب ديدم در گوشه اي تنها نشسته . رفتم و كنارش نشستم . بعد پرسيدم : آقا شاهرخ يك سئوال دارم ، اين كله پاچه ، ترسوندن عراقي ها و آزادكردنشون !؟ براي چي اين كارها رو كردي ؟[/size][/center] [center][size=4]شاهرخ خنده تلخي كرد . بعد از چند لحظه سكوت گفت ببين : يك ماه و نيم از جنگ گذشته ، دشمن هم از ما نميترسه ، مي دونه ما قدرت نظامي نداريم . نيروي نفوذي دشمن هم خيلي زياده . چند روز پيش اسراي عراقي را رو فرستاديم عقب جالب اين بود كه نيروهاي نفوذي دشمن اسرا رو از ما تحويل گرفتتند و بعد هم اونها رو آزاد كردند . ما بايد ترسي تو دل نيروهاي دشمن مي انداختيم . اونها نبايد جرات حمله پيدا كنند . مطمئن باش قضيه كله پاچه خيلي سريع بين نيروهاشون پخش مي شه[/size][/center] [center][size=4]از اينجا بود كه اسم دسته شد دسته آدم خوارها[/size][/center] [center] [size=4][color=red]خاطره پنجم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]اسیر[/size][/center] [size=4]آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد و گفت: امشب برای شناسایی می ریم جاده ابوشانک. با عبور از میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل یک سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سر نیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها ،با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی؟! گفت: هیچی فقط نگاه کن !مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. با شگردی خاص هر دوی آنها را به اسارت در آورد و برگشت. کمی از روستا دور شدیم. شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقویی برداشت. شروع کرد به تهدید آنها. میگفت: شما رو می کشم و می خورم. دست و پا شکسته عربی صحبت می کرد. اسیرها حسابی ترسیده بودند. گریه می کردند. التماس می کردند. شاهرخ هم ساعتی بعد آنها را آزاد کرد! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت :باید دشمن از ما بترسد. باید از ما وحشت داشته باشد. من هم کار دیگری به ذهنم نرسید! شبهای بعد هم همین کار را تکرار کرد. اسیر را حسابی می ترساند و رها می کرد. مدتی بعد نیرو های ما سازمان یافته شدند. شاهرخ هم اسرا را تحویل می داد . این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه؛ از فرماندهی اعلام شد: نیرو های دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسایی به آنجا برویم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسایی می رفت و با سلاح برمی گشت !! ساعت شش صبح و هوا روشن بود . کسی را هم در آنجا ندیدیم . در حین شناسایی ودر میان خانه های مخروبه روستا یک دستشویی بود. که نیروهای محلی قبلا با چوب و حلبی ساخته بودند . شاهرخ گفت من نمی تونم تحمل کنم . می رم دستشویی !! گفتم: اینجا خیلی خطرناکه مواظب باش . من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم . یکدفعه دیدم یک سرباز عراقی ،اسلحه به دست به سمت ما می آید . از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده . او مستقیم به محل دستشویی نزدیک می شد . میخواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد . کسی همراهش نبود . از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده . ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود . اگر شاهرخ بیرون بیاید ؟ سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید . با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریاد کشید : وایسا!! سرباز عراقی از ترس اسلحه خود را انداخت و فرار کرد . شاهرخ هم به دنبالش می دوید . از صدای او من هم ترسیده بودم . رفتم و اسلحه اش را برداشتم . بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت . سرباز عراقی همینطور ناله و التماس می کرد . می گفت :تو رو خدا منو نخور!! کمی عربی بلد بودم . تعجب کردم و گفتم چی داری می گی؟ سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت :فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا رو داده بودند . به همه ما هم گفتنه اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد !! برای همین نیروهای ما از این منطقه و از این آقا می ترسند . خیلی خندیدیم شاهرخ گفت: من اینمه دنبالت دویدم و خسته شدم . اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی ! سرباز عراقی شاهرخ را کول کرد وحرکت کردیم . چند قدم که رفتیم گفتم : شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان میمیره . شاهرخ هم پایین آمد. بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم . شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروههای زیر مجموعه فداعیان اسلام جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان ،اسم انتخاب کنید و به نیرو هایتان کارت شناسایی بدهید. شیران درنده ، عقابان آتشین،اینها نام گروههای چریکی بود . شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت : آدم خوارها!! سید پرسید :این چه اسمیه؟ شاهرخ هم ماجرای کله پاچه و اسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد. [/size] [center] [size=4][color=red]خاطره ششم از علیرضا کیانپور (برادر شهید)[/color][/size][/center] [center][size=4]یاد گذشته[/size][/center] [size=4]دومین روز حضور من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم ،پسرکی حدود پانزده سال همیشه همراه شاهرخ بود . مثل فرزندی که همواره با پدر است. تعجب من از رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند:این پسر، رضا فرزند شاهرخ است!! اما من که برادرش بودم خبر نداشتم . عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته. رفتم و در کنارش نشستم. بی مقدمه و با تعجب گفتم: این آقا رضا پسر شماست!؟ خندید و گفت: نه ،مادرش اون رو به من سپرده . گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش . گفتم مادرش دیگه کیه؟ گفت:مهین همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که براش خرجی بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه.من هم آوردمش اینجا. ماجرای مهین را میدانستم ،برای همین دیگر حرفی نزدم. چند نفری از رفقا آمدند وکنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب ، شاهرخ خیلی تو فکر رفته بود. بعد هم با آرامی گفت :مهربونی اوستا کریم رو میبینید! من یه زمانی آخرای شب میرفتم میدون شوش . جلوی کامیون ها رو می گرفتیم . اونها رو تهدید می کردیم . ازشون باج سبیل و حق حساب می گرفتیم . بعد می رفتیم با اون پولها زهر ماری می خریدیم و می خوردیم . زندگی ما تو لجن بود اما خدا دست ما رو گرفت . امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه . البته بعداً هر چی پول درآوردم به جای اون پولها صدقه دادم . بعد حرف از کمیته و روز های اول انقلاب شد . شاهرخ گفت :گذشته من انقدر خراب بود که روزهای اول ،توی کمیته برای من مامور گذاشته بودند !فکر می کردند که من نفوذی ساواکی ها هستم! همه ساکت بودند و به حرفهای شاهرخ گوش می کردند . بعد با هم حرکت کردیم و رفتیم برای نماز جماعت . شاهرخ به یکی از بچه ها گفت :برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض کن . با تعجب پرسیدم : مگه شما رزمنده زن هم دارید؟گفت : آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند که با ما به آبادان آمدند . برای اینکه مشکلی پیش نیاد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتیم . کمی جلو تر یک مخزن بزرگ آب بود. بچه ها می گفتند: شاهرخ هر دو روز یک بار اینجا می آید و با لباس زیر آب می رود و غسل شهادت می کند. [/size] [center] [size=4][color=red]خاطره هفتم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]گروه پیشرو[/size][/center] [size=4]شب بود که با شاهرخ به دیدن سید مجتبی رفتیم . بیشتر مسئولین گروه ها هم نشسته بودند. سید چند روز قبل اعلام کرده بود :برادر ضرغام معاون بنده در گروه فدائیان اسلام است . سید قبل از شروع جلسه گفت :آقا شاهرخ ،اگه امکان داره اسم گروهت رو عوض کن . اسم آدم خوارها برازنده شما و گروهت نیست ! بعد از کمی صحبت اسم گروه به پیشرو تغییر یافت . سید ادامه داد :رفقا ،سعی کنید با اسیر رفتار خوبی داشته باشید .مولا امیر المومنین علیه السلام سفارش کرده اند که،با اسیر رفتار اسلامی داشته باشید . اما متأسفانه بعضی از رفقا فراموش ومیکنند . همه فهمیدند منظور سید کار های شاهرخه خودش هم خندش گرفت .سید و بقیه بچه ها هم خندیدند . سید با خنده زد سر شانه شاهرخ و گفت :خودت بگو دیشب چیکار کردی ؟! شاهرخ هم خندید و گفت :با چند تا از بچه ها رفته بودیم شناسایی ،بعد هم کمین گذاشتیم و چهار تا عراقی رو اسیر گرفتیم . تو مسیر برگشت پای من خورد به سنگ و حسابی درد گرفت. کمی جلوتر یه در آهنی پیدا کردیم. من نشستم وسط در و اسرای عراقی چهار طرفش را بلند کردند. مثل پادشاهای قدیم شده بودیم. نمی دونید چقدر حال میداد ! وقتی به نیروهای خودی رسیدیم دیدم سید داره با عصبانیت نگاهم می کنه ، من هم سریع پیاده شدم و گفتم : آقا سید ، این ها اومده بودند ما رو بکشند ، ما فقط ازشون سواری گرفتیم. اما دیگه تکرار نمی شه.[/size] [center] [size=4][color=red]خاطره هشتم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]بشکه[/size][/center] [size=4]نیروهای دشمن هر از چند گاهی به داخل مواضع ما پیشروی میکردند .ما هم تا آنجا که توان داشتیم با آنها مقابله می کردیم .در یکی از شبهای آبان ماه ،نیرو های دشمن با تمام قوا آماده حمله شدند .سید هر چقدر تلاش کرد که از ارتش سلاح سنگین دریافت کند نتوانست . همه مطمئن بودند که صبح فردا ،دشمن حمله وسیعی را آغاز می کند . نیروهای ما آماده باش کامل بودند ،اما دشمن با تمام قوا آمده بود . شب بود،همه در فکر بودند که چکار باید کرد ناگهان سید گفت :هر چی بشکه خالی تو پالایشگاه داریم ،بیارید توی خط می خواهیم یک کار سامورایی انجام بدیم ! با تعجب گفتم :بشکه ؟گفت :معطل نکن .سریع برو ! نیمه های شب تعداد زیادی بشه در بین سنگرهای نزدیک به دشمن توزیع شد . اما هیچ کس نمی دانست چرا! ما باید جلوی دشمن را می گرفتیم . برای اینکار باید خاکریز میزدیم .ساعتی بعد حسین لودرچی با لودر موجود در مقر به خط آمد و مشغول زدن خاکریز شد . بچه ها هم با وسایل مرتب به بشکه ها می کوبیدند . این صدا ها باعث می شد که صدای لودر به گوش دشمن نرسد هر کس هم که از دور صداها را میشنید یقین می کرد که اینها صدای شلیک است ! دشن فکر کرده بود ما قصد خمله داریم . همزمان با این کار،بچه ها چند گلوله خمپاره و آر پی جی هم شلیک کردند . چند نفر از بچه های گروه شاهرخ ،فانوس روشن را به زیر شکم الاغ بستند و به سمت دشمن حرکت دادند !با این کار دشمن تصور می کرد که نیروهای ما در حال پیشروی هستند . هر چند سید مجتبی از این کار ناراحت شد و گفت :نباید حیوانات را اذیت کرد . اما در نهایت ناباوری صبح فردا خاکریز بزرگی از کنار جاده تا میدان تیر کشیده شده بود . دشمن گیج شده بود . آنها نمی دانستند که این خاکریز کی زده شده . تمام سنگرهایی که دشمن برای حمله آماده کرده بود خالی شده بود شاهرخ با نیروهایش برای پاکسازی حرکت کردند . دشمن مهمات زیادی را به جای گذاشته بود . من به همراه شاهرخ و دو نفر دیگر به سمت سنگرهای دشمن رفتیم . جاده ای خاکی در مقابل ما بود . باید از عرض آن عبور می کردیم . آرام و در سکوت کامل به جاده نزدیک شدیم .جاده از سطح زمین بلند تر بود . یک دفعه دیدم در داخل سنگر آن سوی جاده یک افسر دیدبان عراقی به همراه یک سرباز نشسته اند . افسر عراقی با دوربین،سمت چپ خود را نگاه می کرد . آنها متوجه حضور ما نبودند . ما رو به روی آنها اینطرف جاده بودیم . شاهرخ به یکباره کارد خود را برداشت !از جا بلند شد . بعد هم با آن چهره خشن و با تمام قدرت فریاد زد ،تکون نخور !! و به سمت سنگر دیدبانی دوید ،از فریاد او من هم ترسیدم . ولی بلا فاصله به دنبال شاهرخ رفتم . وارد سنگر دشمن شدم ،با تعجب دیدم که افسر دیدبان روی زمین افتاده و غش کرده !سرباز عراقی هم دستانش را بالا گرفته و از ترس می لرزد . بالای سر دیده بان رفتم .افسری حدود چهل سال بود . نبض او نمی زد سکته کرده و در دم مرده بود ! دستان سرباز را بستم . ساعتی بعد دیگر بچه های گروه رسیدند ،اسیر را تحویل دادیم . با بقیه بچه ها برای ادامه پاکسازی حرکت کردیم . ظهر، در کنار جاده بودیم که با وانت ناهار را آوردند یک قابلمه بزرگ برنج بود . قاشق و بشقاب نداشتیم آب برای شستن دستان هم نبود ،با همان وضعیت ناهار خوردیم و بر گشتیم .[/size] [center][size=4][color=red]خاطره نهم از دوستان شهید[/color][/size][/center] [center][size=4]جایزه[/size][/center] [size=4]در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم . کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلوزیون عراق بود ،این خبر ها را هم به سید و فرماندهان می داد .تا مرا دید گفت :یازده هزار دینار چقدر می شه ؟ با تععجب گفتم :نمی دونم ،چطور مگه؟ گفت :الان عراقی ها در مورد شاهرخ صحبت می کردند با تعجب گفتم: شاهرخ خودمون !؟ فرمانده گروه پیشرو ؟! گفت: آره ،حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده اند. گوینده عراق می گفت: این آدم شبیه قول می مونه . اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره ،یازده هزار دینار جایزه می گیره . دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند ،حالا هم برای شاهرخ ،بهش بگو بیشتر مراقب باشه .[/size] [size=4][color=red]خاطره دهم از محمد تهراني[/color][/size] روزهاي آخر سه روز تا شروع عمليات مانده بود . شب جمعه براي دعاي كميل به مقر نيروها در هتل آمديم. شاهرخ همه نيروهايش را آورده بود . رفتار او خيلي عجيب شده بود . وقتي سيد دعاي كميل را مي خواند شاهرخ در گوشه اي نشسته بود . از شدت گريه شانه هايش ميلرزيد ! با ديدن او ناخودآگاه گريه ام گرفت . سرش پائين بود و دستانش به سمت آسمان . مرتب مي گفت الهي العفو ... سيد خيلي سوزناك مي خواند . اخر دعا گفت : عمليات نزديكه ، خدايا اگه ما لياقت داريم ما رو پاك كن و شهادت رو نصيبمان كن . بعد گفت : دوستان شهادت نصيب كسي ميشه كه از بقيه پاكتر باشه . برگشتم به سمت عقب ، شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گريه مي كرد ! صبح فردا يكي از خبرنگاران تلويزيون به ميان نيروها آمد و با همه مصاحبه كرد . اين فيلم چند بار از صدا و سيما پخش شده . وقتي دوربين در مقابل شاهرخ قرار گرفت چند دقيقه اي صحبت كرد . در پايان صحبت ها گفت "[color=#ff0000]راه ما راه امام حسين است . از خدا مي خواهم شهادت را نصيب ما بگرداند [/color]"
  12. حتي اگر به اين عزيزان اسم شهيد نگن ولي هيچ شكي نيست كه عند الله اجر شهادت دارند خوشا به حالشون كه در حين خدمت به كشور و خلق خدا و مصدومان و بيماران به لقاي خدا رفتند و نه در حين غفلت و يا حالت معمولي و يا هر حالت ديگه
  13. ابتدا خير مقدم به دوست عزيز استاد پاتريوت عزيز بعد از مدتي چشممون به جمال دوست روشن شد كم پيدايي بزرگوار [quote name='Life' timestamp='1352804497' post='282258'] [quote name='rasoolmr' timestamp='1352793140' post='282234'] خدايا چه مي شد اگر امروز ده مرد مثل متوسليان به كشور هديه ميدادي [/quote]هيچ اتفاقي نمي افتاد چون هميشه يه عده پيدا ميشن كه مقابل حرف حساب بايستن و سريعا شخصيت و رفتار و گفتار طرف رو بكوبن و محكومش كنن به تحجر وشخصيتش رو تخريب كنن در جامعه امروز ما هم چنين نفراتي هنوز هستند اما كثرت قدرتمند و ثروتمند جامعه نه دوست دارند و نه بر عكس ژست روشن فكري كه بخود مي گيرند اجازه مي دهند كه اين گونه افراد حرف خودشون رو بزنند [/quote] دوست عزيز از سخن شما در اينكه چنين اسطوره هايي رو به تعداد در حال حاضر داشته باشيم با شما همعقيده نيستم ضرب المثلي كه داريم اينه كه يك مرد جنگي به از صد هزار - و در حال حاضر يك حاج احمد به از صدها هزار هست . همونطوريكه اعتقاد ندارم هم اكنون مثلا ما ده ها نفر مثل امام خميني (ره) داشته باشيم . اگر مقام معظم رهبري جانشين برحقشون نبودند ميگفتم در حال حاضر قحط الرجال در ايران هست . بقول سردار حاج قاسم : حمام زنانه است و همه دارند عربده مردانه ميكشند اين مواهب الهي ممكنه در هر صد سال يكبار در كشور خلق بشن . اينها محصول تربيت امام خميني ( ره ) و مجاهدت بيش از صدساله ملت و تربيت صدها ساله فرهنگي هستند كه در يك زمان و مكان و موقعيت خاص منجر به تولد يكنفر اينچنين ميشه . هر يكنفر اينها ميتونه مسير تاريخ رو عوض كنه و سرنوشت ملتي رو دگرگون كنه . بيچاره ملتي كه در هنگام احتياج از چنين افرادي خالي باشه كلامي كه حاج احمد در اينجا گفته بمعني عظمت ايران و احياي اون و زنده كردنش هست . هميشه در مقابل افق دست نيافتني نگاهش من يكي كه سر تعظيم فرود ميارم ملتي كه حتي در الفاظ احوال پرسي و معموليش هم بدبخت و دريوزه باشه و مهمتر از اون اينكه اين درد رو حتي درك هم نكنه و بيچاره تر اينكه افتخار هم بكنه و بهش غرور كادب هم دست بده هيچ اميدي بهش نيست هيچ قله اي رو فتح نخواهد كرد و به هيچ افتخاري نخواهد رسيد .
  14. خدا میدونه خانواده شهدا هربار که به عکس شهیدشون نگاه میکنند چه میکشند اگر "مزد جهاد، شهادت است” مزد صبر خانواده شهدا هم اجر شهادت است .
  15. گزاشتن هندونه زیر بغل سیاستمداران ایران و کاهش تنش در ایام حساس انتخابات و گرفتن رای در انتخابات آمریکا
  16. کسی میدونه دار و دسته نیویورکی ها در بین دیپلمات های وزارت خارجه خصوصا اونهایی که در سازمان ملل مشغول به کار بودن و هنوز هم حرف اول رو در اونجا میزنن چه معنی میده و نام چه اشخاصی رو تداعی میکنه ؟ میدونید مرام نیویورکی ها چیه ؟ نقش اونها در تغییر رفتار وزارت امور خارجه و مواضع منفعلانه و ذلت بار و کاملا خنثی چیه ؟ چطور تونستن متکی رو با اهانت بار ترین وجه کله پا کنن ؟ این دسته کاملا در حال و هوای جنگ سرد بسر میبرن و تحلیل هاشون بر همون اساس هست ( دیپلمات های وزارت خارجه متاثر از جنگ سرد سه دسته میشن یک دسته متاثر از انقلاب اسلامی و طرفدار آرمانهای نظام هستند - دسته نیویورکی ها طرفدار اردوگاه غرب و خصوصا آمریکایی ها هستند - و یک دسته ای هم بودن تا پیش از فروپاشی شوروی که دارای آرمانهای سوسیالیستی بوده و تعلق خاطر به بلوک شرق داشتن که بعد از فروپاشی شوروی در دسته نیویورکی ها هضم شده و برخی از اونها تبدیل به طرفدار روسیه جدید و چین و کشورهای آسایی مانند کره و ژاپن و هند ومالزی و ... شدن و ابتدا می خواستن مدل ژاپن اسلامی رو دنبال کنن و بعد مدل کره جنوبی اسلامی و بعد مالزی اسلامی و حالا ترکیه اسلامی .. ) اینکه بزرگترین دشمن ما امریکاست و بیشترین ضرباتی که ما خوردیم از آمریکا بوده جای هیچ شکی نداره و همه شواهد اینو تایید میکنن و بهمین خاطر امام خمینی با دشمن شناسی شون لقب شیطان بزرگ رو به آمریکا دادن هر چند که دشمنی ما با شوروی هم مشخص بود و وقایع تلخ تاریخی بین ما و روسیه هم جای هیچ انکار نداره و بدرستی راه رو بر هر گونه اتحاد استراتزیک می بنده ولی در حال حاضر هیچ شکی نیست که بزرگترین دشمن ما آمریکاست . اگر آمریکایی ها ده ها سال هست که درصدد ضربه زدن به ما و تغییر حکومت و نظام در ایران و نفی استقلال و حتی در مواردی تجزیه ایران بودن و هستن ولی روسیه فعلی در پی تغییر حکومت و یا نفی استقلال سیاسی و یا ارضی ما نیست و فقط بدنبال کسب حراکثر منافع خودش هست . اینکه روسیه فعلی در اردوگاه غرب دسته بندی میشه هم درسته ولی سردمدار اردوگاه غرب آمریکا و انگلستان هستند و سیاست های کلی جهان غرب رو ایندو با نفوذ صهیونیست ها رقم میزنن ایشون بدرستی گفتن که همکاری اندک روسیه با ما بر سر منافعشون هست و امتیازگیری بیشتر از اروپا و آمریکا . بنابراین ما هم میتونیم همونجوری که اونها با کارت ما با آمریکا و اروپا بازی میکنن ، منافع خودمون رو دنبال کنیم و از تقابل منافع اونها در موارد خاص بنفع خودمون بهره ببریم و در مقاطعی با روسها همکاری استراتژیک ( ونه اتحاد استراتژیک ) داشته باشیم مثل جنگ سوریه و ... و بنفع خودمون استفاده کنیم خوشبینی ساده لوحانه خرازی به آمریکا و مذاکره با آمریکا قابل درک هست . این طیف نیویورکی کلا در دنیای لیبرال سیر میکنن و طبیعی هست که بیش از اینکه با کشور اسلامی و هموطنان مسلمان همفکر باشن با همفکران لیبرال اونم از جنس آمریکایی اشتراکات فکری دارن کاملا قابل فهم هست که این طیف لیبرال از هر فرصتی برای مجبور کردن نظام به مذاکره با آمریکا و بقول خودشون نوشیدن جام زهر استفاده میکنن . بنظر این عده همه مشکلات ایران با مذاکره با آمریکا و غرب و چانه زنی در مذاکرات و عقب نشینی از مواضع و وارد شدن در اردوگاه غرب بعنوان یک ژاندارم مدافع منافع غرب قابل حل هست
  17. سلفی و وهابی جماعت اگه بخواد واقعا معتقد به اعتقادتش باشه و دقیقا بر طبق اونها عمل کنه در درجه اول دشمن حاکمانشون از جمله آل سعود هستن و اونها رو هم تحمل نمیکنن
  18. مشکل از ما نیست مشکل از جنابانی هست که برای شاهد مثال آوردن و کم نیاوردن همه چیز رو بهم ربط میدن و بهم میبافن بحث بر سر سلفی ها و وهابی هاست بعد آقا جمع بسته اینچنین [quote'] از قضا روزگاري، دقيقاً همين جماعت ( سلفی)براي جنگيدن در برابر اسرائيل، دسته دسته راهي مصر مي‌شدن! حتي از همين ايران خودمون كم نبودن از اين دست افراد! حتي از بين چپ‌گراها!! [/quote] ................................................. اگر کسی اسرائیل رو در همه جای دنیا نمی بینه و حضورش رو حس نمیکنه فکر میکنم تحلیل رو کلا کنار بزاره بهتره حضور اسرائیل در سرتاسر جهان کمتر از امریکایی ها نیست و ضربه زدن به منافع اونها سخت تر از ضربه زدن به آمریکایی ها نیست درماندگی و شکست جنگ 22 روزه و 33 روزه و نیز جنگ افغانستان و عراق از سوی قدرتمندترین ارتش های حال حاضر جهان ( البته بگفته خودشون طول تاریخ ) کاملا واضح هست کافیه عربده کشی آمریکایی ها و بوش و مبارزه طلبی هاش و لشگر کشی ها رو بعد از یازدهم سپتامبر بیاد بیاریم که جنگ صلیبی اعلام کرد و اینکه هر کس با ما نیست بر ماست که حتی چین و روسیه هم جا زده بودن ( و نمی خواستن یا نمی تونستن با آمریکا و بوش نباشن ) و کسی جرات نفس کشیدن نداشت جوری که اینها حتی اجازه سازمان ملل رو هم بنظرشون لازم نمیدیدن آقایون بیاد بیارن که در خود ایران هم چه ولوله ای راه افتادهبود و همه چجور جا زده بودن و از ترس خودشون رو باخته بودن . بیاد بیارن که از ترس چجور مسئولین وقت ایران و ریاست جمهوری وقت نامه داده بود بطور محرمانه و سری به آمریکایی ها که حاضره حزب الله و حماس رو تسلیم کنن و فعالیت غنی سازی رو تعلیق کنن و همه اونچه آمریکا میگه بپذیرن و نامه نمایندگان مجلس به رهبری برای نوشیدن جام زهر برای در امون موندن از حمله امریکا و ... وفقط مقام معظم رهبری بودن بعنوان تنها رهبری در جهان که در مقابل حرف بوش که هر کس با ما نیست بر ماست اعلام کردن ما نه با شمائیم و نه بر شما و در جنگ بین دو باطل بیطرف هستیم و در ضمن باج هم به هیچکس نمیدیم و از مواضعمون هم عقب نمیشینیم و کمکومن به حزب الله و سایر همپیمانانمون رو هم قطع نمیکنیم .. این موضع رو حتی روس ها جرات بیانش رو نداشتن و همه ماست ها رو کیسه کرده بودن همین بوش رو بیاد بیارید که در سال آخر حضورش چطور لنگه کفش از یه خبرنگار عراقی خورد و هیچ غلطی هم نتونست بکنه انگار هیچکس آدم حسابش نمیکرد . کسی که اوئمده بود بقول خودش برای تا 300 سال بعد امریکا رو تنها امپراتوری جهان کنه ویا عربده کشی اسرائیل و نقشه خاورمیانه خانم رایس و درد زایمان ( وقاحت تا کجا ؟) برای تولد خاورمیانه جدید در جنگ 33 روزه ویا عدم موفقیت اسرائیل در ورود به نوار غزه ای که عرضش در برخی جاها فقط 5 کیلومتره و ناتوانیش در قطع این معبر ........................................... چپگراهای ایران پیش از انقلاب هم هر کسی اگر حتی اندک سوادی داشته باشه میدونه که مرامشون کمونیستی بوده اینها تا جایی که بنده میدونم هیچ درگیری با اسرائیلی ها نداشتن و هرگز خودشون رو در مقابل اسرائیل نمیدیدن گر چه مثلا مرامشون مبارزه با امپریالیسم خصوصا آمریکا بوده و حتی بمب گزاریهایی در ایران بر علیه آمریکایی ها داشتن ولی هرگز بفکر مبارزه با اسرائیل نبودن بعدها هم با تحولات پ در پی ایدئولوژک کاملا در خدمت امریکا و غرب دراومدن در دوره هایی که کمونیسم حضور قدرتمند در صحنه جهان داشت از اونجایی که داعیه مبارزه با امپریالیسم رو داشت و شعار اصلیش عدالت خواهی بود خیلی طبیعی بود که جنبش های آزادیخواهانه منطقه در مقابل اسرائیل چپگرا و با مرام اشتراکی و سوسیالیستی بودند چه در مصر و چه سوریه و چه فلسطین و ... چون مدافع اسرائیل انگلستان و آمریکا و فرانسه متحدان اینها بودند و با وجود دشمنی آشکار شوروی و بلوک شرق با بلوک غرب طبیعی بنظر می رسید که اعراب رو بیارن به طرف بلوک شرق و مدد خواستن از شرق در مقابل حامیان اسرائیل یعنی بلوک غرب اینکه اینها چپ بودن عامل مهمش این بود که مکتب سومی در دنیا وجود نداشت برای مبارزه و دین بعنوان حامی ظلم و مستکبرین هم از جانب بلوک شرق و هم بلوک غرب معرفی میشد و مساوی با خرافه بود .(سکولاریسم ) تنها امام خمینی (ره) بود که اندیشه اسلام رو بعنوان راه حل مشکلات مسلمین و شیوه نوین مبارزه با ظلم چه غربی و چه شرقی وارد معادلات جهانی و منطقه کرد . تنها از این زمان هست که ما شاهد حضور موفق اسلامگرایان در معادلات سیاسی و نظامی و مبارزاتی هستیم اسلامگرایانی مثل اخوانی ها اصلا بحساب نمیومدن و بیشتر طفیلی بحساب میومدن که چه در مصر و چه اردن وسوریه و ... در خدمت سکولارها بودن و بعنوان وزنه در معادلات سیاسی احزاب سکولار دست بدست میشدن نتیجه اینکه براحتی احزاب و جریانات سکولار هر وقت که اراده میکردن اینها رو حذف میکردن که نمونه مهمش مصر هست که سران اخوان المسلمین براحتی دستگیر شده و اعدام شدن با اینکه در روی کار اومدن ناصری ها و چپ ها در مصر و نیز جنگ با اسرائیل شرکت و نقش فعال داشتند و حتی با وجود عوامل زیادی که در ارتش مصر داشتن هیچ واکنش مهمی نتونستن نشون بدن ( بجز ترور موفق انور سادات که باز نتونست هیچ نقشی در ادامه روند دنباله های سادات داشته باشه و براحتی بعد از اون حذف شدن و بسیاریشون تصفیه و اعدام شدن )
  19. اسرائیل در همه جای دنیا حضور داره و ضربه زدن بهش در همه جای جهان ممکنه حتی داخل فلسطین جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه و همچنین جنگ عراق و افغانستان نشون داد که شکست ناپذیری مطلقا حتی برای بزرگترین و پرقدرت ترین ارتشهای جهان هم افسانه است اگر اینها اینقدر ذلیل و خود کم بین و بدبخت و ناامید هستند بهتره برن به زندگیشون برسن و دست از سر مسلمونها بردارن جهاد علیه کفار و یهود صهیونیست پیشکششون . اما مسئله اینه که دست ساخته انگلستان و آمریکا و کشورهای دست نشانده و مفتی های تحت سیطره غرب هستند و در طول حیات نکبت بارشون فقط در جایی که اونها اراده کنن حضور دارن نکته دیگه خلط میان گروه های جهادی و یا مبارز با غرب و یا با اندیشه های ضد امپریالیستی چپ گرا با سلفی ها و وهابی هاست دقیقا وقتی اسرائیل در بدترین شرایط خودش بسر ببره اینها در آتش اختلاف دامن میزنن و دست به ایجاد تفرقه و انشقاق میان مسلمین و تکفیر مسلمین و قتل عام اونها و مشغول کردن مسلمونها در جنگ با هم هستن . بهترین وسیله جنگ با اسرائیل براشون اینه که شرشون رو از سر مسلمونها بردارن و با ایجاد اختلاف و جنگ داخلی مسلمونها رو تضعیف نکنن و توان مسلونها رو دچار فرسایش نکنن و یا با ایجاد انحراف در دشمن شناسی جوانهای پرشور و مجاهد مسلمون نوک پیکان مجاهدان مسلمین رو بجای آمریکا و اسرائیل به سمت خودی و کشورهای اسلامی بر نگردونن . جالبه که کمونیست سلفی نشنیده بودیم که حالا چپگرای کمونیست ولی وهابی هم شنیدیم !
  20. این نوع جانورهای مسلمان نمایی (وهابی ) که گفتن همه شون کنار هم هستن کاملا درسته چون هرجا که آمریکا اراده کرده همونجا حضور داشتن چه در افغانستان و چه در چچن و چه لیبی و چه عراق وچه در سوریه و ... و خدا میدونه دستور برای مورد بعدیشون کی صادر بشه ولی هرگز در جنگ با اسرائیل نبودن و هرگز برآیند کلی عملکردشون بضرر آمریکا و غرب نبوده و هرگز اعمال جنایتکارانه و صدها هزار مسلمانی که بیگناه کشتن بضرر غرب نبوده و به نفع قدرت گرفتن اسلام و کشورهای اسلامی نبوده ( البته بگذریم از تک حمله های نادری که میشه اونها رو استثنا دونست شاید برخی از افرادشون مسئله رو اشتباه فهمیدن مثل قضیه عراق که در برخی جبهه های مرزی یه عده عشایر و سربازان بی اطلاع از نقشه کلی در حال نبرد با آمریکایی ها بودن ولی بی خبر از اینکه نقشه کلی عدم ورود جدی ارتش عراق به جنگ بود و خودشون رو به کشتن دادن ) اینقدر که اینها خون مسلمونها رو ریختن فکر نمیکنم اسرائیلی ها و آمریکایی ها ریخته باشن واون مقدار که اینها به غرب کمک کردن از عهده هیچکس برنمیومد ( در هر جایی که اسمش کشور اسلامی باشه اینها یا در حال تفرقه افکنی بین مسلمانها و تکفیر مسلمانها هستن و یا دارن انسانهای بیگناه رو قتل عام میکنن) واقعا هیچ گروه و فرقه ای نتونسته کمر اسلام رو اینچنین بشکنه و کشورهای اسلامی رو تضعیف کنه (باید به نبوغ آمریکایی ها و انگلیسی ها در آفریدن چنین موجودات نافهم و حلقه بگوشی دست مریزاد ! گفت چون اگر تمام تاریخ رو بگردین همچین نمونه جهالت آمیخته به حماقت وخیانتی رو نخواهید دید واقعا در نوع خودش بینظیره ) مسئله بوسنی هم واقعیت مسئله کمک ایران بود و لاغیر وگرنه از این وهابی ها هیچ بخاری بیرون نیومد . اون موقع مبارزین بوسنی می نالیدن که فقط ایران داره کمک آموزشی و تسلیحاتی بهشون میکنه و جنابان وهابی سلفی نهایت کمکشون هدیه قرآن و اموری از این دست برای وهابی کردن مسلمونهای اونجا و تبلیغ وهابیت بود . یه زمان استراتژی لیبی سازی در سوریه اجرا کردن و زمانی یمن سازی و ... حالا هم افغانستان سازی از سوریه برای زمینه سازی حمله ناتو و آمریکا به سوریه پس از اونکه حکومت سوریه رو سرنگون کنن و بعد ایجاد درگیری داخلی بین مخالفین و تضعیف اونها و در نهایت تقدیم سوریه به آمریکا و ناتو و اشغال نظامی اون فکر میکنم پروژه ای که به کمک کشورهایی نظیر اسرائیل و ترکیه و عربستان و قطر و .. با هدایت آمریکایی ها و اجرای وهابیت داره اجرا میشه فرجامی بهتر از جنوب لبنان نخواهد داشت . شاید تونستن 20 سال جنوب لبنان رو اشغال کنن ولی بلای به سرشون اومد که با خفت اونجا رو ترک کردن پروژه خیانت باری رو که در سوریه براه انداختن بنظر من تا تغییر حکومت های ترکیه و تضعیف کشورهایی مثل عربستان و قطر و حتی اقدام برای تغییر نوع حکومت اونها ادامه خواهد یافت بنظر من این جنگ سرنوشت و آینده منطقه کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا رو رقم خواهد زد
  21. فتوحات ! ! ! ! انگار دارن از فتح بلاد کفر و شجاعت های صدر اسلام ! حرف میزنن ! ویا مثلا فلسطین رو از دست یهود صهیونیست آزاد کردن ! واقعا چه کیفی هم میکنن از حمایت بیدریغ دشمنان اسلام از کشتار و تخریب یه عده جاهل و یه مشت وهابی مسلمان کش و تخریب یک کشور اسلامی حامی مقاومت و در صف نخست مبارزه با اسرائیل و فرو کردن خنجر از پشت بر پیکره کشورهای حامی مقاومت چقدر هم مردانه میجنگن اونم در خونه های مردم و سپر انسانی ساختن از مردم عجب سبک اسلحه هایی که هر وقت در معرض شکست قطعی قرار میگیرن ترکیه و ناتو ناجی شون هست و تهدید به حمله آمریکا و شورای امنیت و دوباره روز از نو و روزی از نو . فکر میکنم اگه از شرم اینکه حامیانشون سران کفر هستن بمیرن مردانه تر باشه عجب فاتحینی که مثل دایه هاشون در ترکیه و قطر و عربستان و اخیرا اخوانی های مصر دوستان صمیمی و قابل اعتمادشون در درجه اول آمریکا و دوم اسرائیل هست . لابد بعدش می خوان مثل مرسی یه نامه فدایت شوم برای پرز بنویسن و یا مثل اردغان اولش یه مقدار هارت و پورت بکنن و بعدش با قاتلین فلسطین مشروب سر بکشن به سلامتی و طول عمر اسرائیل هر وقت هم که شکست های سنگین متحمل میشن رو میارن به مظلوم نمایی و لابه و جنایانت دولت و .... فقط اشکال کار اینجاست که هرگز فتح ! رو نخواهند دید
  22. حازم از حزم و احتیاط میاد و به معنی انجام کارها از روی تدبیر و دوراندیشی هست بنا بر این حازم یعنی دور ایستا و دوراندیش و مدبر هست البته به معانی صبوری و استحکام در امر هم اومده اگر فرض بگیریم که سازندگان پرنده توجه به معنای اسمی داشته اند پس می باید این پرنده دارای قابلیت هایی همچون ارتفاع پروازی بالا، مداومت پروازی ، نوعی هوشمندی ، و مراقبت داشته باشه . والله العالم زبان فارسی امروزه درهم آمیخته با لغات و واژگان زبان عربی هست و بعلاوه لغات اصیل فارسی از رساندن درست و دقیق بسیاری از معانی ناتوان نشون میدن خصوصا اگه بخواهیم وازه ای رو پیدا کنیم که بتونه چندین معنا رو همزمان منتقل کنه . بعلاوه واژگان اصیل فارسی قدیمی بسیار نامانوس هستند و امروزه در زبان ما کاربرد ندارند و بنابراین اگر بخواهیم واژگانی اینچنینی پیدا کنیم می باید دست به ساختن واژگان جدید بزنیم در حوزه واژگانی فارسی ما با فقر واژگانی مواجه هستیم . پیشنهاد میکنم بعنوان مثال دوستان واژه ای معادل فارسی برای حازم پیدا کنند . اگر هم معادلی باشه باز هم عربی هست . مگر اینکه خواسته باشیم از واژگانی همچون ببر و پلنگ وگرز و رخش و آذرخش و ... بصورت مکرر استفاده کنیم که بعضا مضحک هم میشه مثلا برای ناوچه در آب واژه ببر انتخاب کردن !
  23. برادر همیشه با ادب ! رفیق هر دو خبرگزاری این خبر رو عینا نقل کردن و تیتر خبر به نقل از هر دو خبرگزاری قرار داده شد [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910716001080"]http://www.farsnews....=13910716001080[/url] اونچه که برای یک خبرگزاری مهمه تحلیل درست و سرعت در نقل خبر هست و اشتباهات لغوی قابل اغماض هست ظاهرا تحلیل رو به نقل از الدیار یکنفر ترجمه کرده و هردو بدون توجه به لغات اونو چاپ کردن بنابراین اشتباه از مترجم هست . ولی متن تحلیل قابل توجه و عالیه اما خانه از اونجا ویران است که کسانی بجای فهم سخن در چنین اموری متوقفند چون خواجه در فکر نقش ایوان است در خانه اگر کس است یک حرف بس است . العاقل یکفیه الاشاره