hosseingmn

Members
  • تعداد محتوا

    1,314
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های hosseingmn

  1. در سال 1333 در خانواده‌ای مستضعف، مسلمان، متعهد و دردکشیده در خرمشهر متولد شد. پایبندی خانواده او (بویژه پدرش) به اسلام عزیز باعث گردید که از همان کودکی عاشق به خدا و خاندان عصمت و طهارت(ع) در جان و قلب محمد ریشه دواند. از همین ایام وی تحت نظر پدر بزرگوارش به فراگیری قرآن مجید پرداخت. فعالیتهای سیاسی – مذهبی فعالیتهای سیاسی – مذهبی شهید جهان‌آرا از شرکت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر شروع شد. او که در خانواده‌ای مذهبی و مبارزه جدی او علیه طاغوت بسته شد. در سال 1348 – در سن 15 سالگی – تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه عده‌ای از دوستان فعال مسجدی‌اش وارد مبارزات سیاسی شد. ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنکه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانش‌آموزان نیز شرکتی فعال داشت. در اواخر سال 1349 همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزب‌الله خرمشهر درآمد. افراد این گروه با هم میثاقی را نوشته و امضاء کردند و در آن متعهد شدند که تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا براندازی رژیم منفور پهلوی از هیچ کوششی دریغ نکرده و از جان و مال خویش برای تحقق این امر مضایقه نکنند. بعد از آن، برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه می‌گرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند. این گروه برای انجام نبردهای چریکی، یکسری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامه‌های روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی افرادی خود ساخته شوند. در سال 1351 این تشکل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهان‌آرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شکنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن کم به یکسال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی که در زندان بود در مقابل شدیدترین شکنجه‌ها مقاومت می‌کرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند که هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد کرد. ایشان با اخلاق و رفتار پسندیده و حسن برخوردش، عده‌ای از زندانیان غیرسیاسی را نیز به مسیر مبارزه و سیاست کشانده بود. پس از آزادی از زندان، پرتلاشتر از گذشته به فعالیت خود ادامه داد و ساواک او را احضار و تهدید کرد تا از فعالیتهای سیاسی و اسلامی کناره‌گیری کند. تهدیدی بی‌نتیجه، که منتهی به نیمه مخفی شدن فعالیتهای او و دوستانش گردید. پس از اخذ دیپلم (در سال 1354) برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد و برای شکل‌گیری انجمن اسلامی این مرکز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام امت(ره) و نیز انتشار جزوه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه علیه سیاستهای سرکوبگرانه رژیم فعالیت می‌کرد. در سال 1355 به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس می‌کرد به گروه منصورون پیوست. از همین دوران بود که به دلیل ضرورتهای کار مسلحانه مکتبی، ناچار به زندگی کاملاً مخفی روی آورد. سال 1356 مامور جابجایی مقادیری سلاح از تهران به اهواز شد. در حالی که گروه توسط عوامل نفوذی ساواک شناسایی شده و گلوگاههای جاده تهران – قم توسط مامورین کمیته مشترک ضدخرابکاری کنترل می‌شد، وی ماهرانه خودرو حامل سلاحها را از تور ساواک عبور داد و به اهواز رساند با همین سلاحها محمد و دوستانش دست به اجریا تعدادی عملیات مسلحانه (هماهنگ با اعتصاب کارگران شرکت نفت در اهواز) زدند. در کنار فعالیتهای مسلحانه، امور سیاسی – تبلیغی را نیز از یاد نمی‌برد و دامنه فعالیتهایش را به شهرهای تهران، قم، یزد، اصفهان و کاشان گسترش داد. در تاریخ 2/2/1357 سیدعلی جهان‌آرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت می‌رسد. فعالیتهای دوران انقلاب در بهار و تابستان سال 1357 محمد تصمیم می‌گیرد تا به منظور گذراندن آموزش و کسب تجارب نظامی بیشتر همراه با عده‌ای از دوستان خود به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین برود. شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو مسئولیت اعزام سید محمد و دوستانش را عهده‌دار می‌شود. پس از اعزام گروهی از یاران محمد و همزمان با راهی شدن خود او، کشتار مردم تهران در میدان ژاله سابق توسط رژیم صورت می‌گیرد که محمد را از رفتن به خارج منصرف می‌نماید. او تصمیم می‌گیرد در ایران بماند و به مبارزه در شرایط حاد آن دوران ادامه دهد. در پاییز سال 1357 در پی اعزام تانکهای ارتش رژیم شاه به خیابانهای اهواز و کشتار مردم، سید محمد و دوستانش تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر کننده می‌گیرند. در یک درگیری سنگین با نیروهای زرهی رژیم، حدود 30 نفر از مزدوران و چماقداران شاهنشاهی را مجروح می‌کنند و سالم به مخفی‌گاه خویش باز می‌گردند. با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن 1357 سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز می‌گردد. تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر به منظور حراست از دست‌آوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئه‌های عوامل بیگانه، که با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند، شهید جهان‌آرا همراه عده‌ای از یاران خویش کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشکل حرکت سیاسی‌شان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئه‌های دشمنان آماده نماید. شهید جهان‌آرا خود مسئولیت شاخه نظامی کانون را عهده‌دار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد که شاخه نظامی کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل می‌کرد. کانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عده‌ای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایه‌داران بزرگ را، که عوامل مزدور بیگانه توسط آنان کمک مالی می‌شدند، دستگیر و به مجازات برساند. تشکیل سپاه خرمشهر و مقابله با توطئه‌ها شهید جهان‌آرا در شکل‌گیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملکرد دولت موقت در تامین خواسته‌های طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه،‌ گروهکهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حکومت ستمشاهی، نظام و کل حاکمیت آنرا زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بکشانند. جریان منحرف و وابسته «خلق عرب» نیز به عنوان یکی از ابزارهای استکبار جهانی، در منطقه قد علم کرده بود تا برای اشاعه اهداف استکبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلفا شیعه و سنی،‌ برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهان‌آرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. شهید جهان‌آرا با بکارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصت‌طلب قاطعانه برخورد کرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضدانقلابی برچیده شد. از اقدامات مهم و حیاتی شهید در این زمان، تشکیل یک واحد عمرانی در سپاه بود؛ زیرا جهادسازندگی در این شهر هنوز راه‌اندازی نشده بود. ایشان برادران سپاه را برای حفاظت از دست‌آوردهای انقلاب و ایستادگی در مقابل عوامل بیگانه تشویق و ترغیب می‌کرد تا به خدمت و امداد برادران روستایی و عرب ساکن در نقاط مرزی که در معرض تهاجم فرهنگی عوامل بیگانه قرار داشتند، بشتابد و با کار عمرانی و فرهنگی زمینه‌های عدم پذیرش در مقابل نفوذ دشمن را در مردم تقویت کنند. در واقع وی دو عامل فقر و جهل را زمینه اساسی فعالیت ضدانقلاب در منطقه می‌دانست و با درک این مساله ضمن تکیه بر مبارزه پیگیر علیه عوامل بیگانه، به ضرورت کار فرهنگی و تامین نیازهای مردم منطقه اصرار فراوان داشت. نقش شهید در خنثی‌سازی کودتای نوژه شهید جهان‌آرا در جریان کودتاه نوژه به منظور جلوگیری از هرگونه حرکت و اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید و به کمک نیروهای مومن و معتقد، تا تثبیت اوضاع و کشف بخشی از شبکه کودتا در میان عناصر نیروی دریایی، این مسئولیت را عهده‌دار بود. ایشان ضمن اینکه با زیرکی و درایت در خنثی کردن این توطئه عمل می‌کرد، در بین پرسنل نیروی دریایی نیز از مقبولیت خاصی برخوردار بود و همه مجذوب اخلاق، رفتار و برخوردهای اصولی وانقلابی او شده بودند. حماسه خونین‌شهر در غروب روز 31 شهریور 1359 عراقیها شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت 24 ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان عزیز را از کشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما پیش‌بینی متجاوزین بعثی بهم ریخت و آنها در مقابل مقاومت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمین‌گیر کرده و 45 روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند. شهید جهان‌آرا در مورد یکی از صحنه‌های این حماسه عاشورایی می‌گوید: «امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را می‌دیدیم. بچه‌ها توسط بی‌سیم شهادتنامه خود را می‌گفتند و یک نفر پشت بی‌سیم یادداشت می‌کرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه‌ها می‌خواستند شلیک کنند، گفتم: کا که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه اطراف را می‌زدند و پیش می‌آمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپی‌جی داشتیم، با بلند شدن از گودال،‌ اولین تانک را بچه‌ها زدند. دومی در عقب‌نشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقب‌نشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر، ... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود ...» جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می‌گوید: «وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می‌آمد. درداخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشواست. همین طور بچه‌ها در خون خودشان می‌غلطند. اسلحه‌ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان‌آرا با جیپ تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه‌ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً‌ متاثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه‌ها را دادیم اما امام را داریم، ان‌شاءالله امام خمینی(ره) زنده باشد.» آنها با دست خالی در حالی که اسلحه و مهمات نداشتند و سیاست بازانی چون بنی‌‌صدر ملعون و مشاورین جنگی او معقتد بودند که خرمشهر و آبادان ارزش سیاسی – نظامی ندارد، باید زمین داد تا از دشمن، زمان گرفت و ... با چنگ و دندان شجاعانه قدم به قدم و کوچه به کوچه با مزدوان بعثی جنگیدند و به فرمان رهبر و مقتدای خود، مردانه ایستادگی کردند و با توجه به اینکه پاسداران سپاه خرمشهر کم بودند با عده‌از مردم مسلمان و مومن، مانع اشغال شهر شدند. تا اینکه رزمندگان، خودشان را در گروههای کوچک (در حد دسته و گردان) به آنها رسانده و تحت فرماندهی این سردار دلاور اسلام علیه دشمن وارد عمل شدند. در این مرحله شهید جهان‌آرا با سازماندهی مناسب نیروهای سپاه و مردمی و بکارگیری به موقع رزمندگان اسلام، عرصه را بر نیروهای عراقی تنگ کرده بود. اما فشار دشمن هر روز بیشتر می‌شد و ادوات و تجهیزات جنگی زیادی را وارد عمل می‌کرد. برادری تعریف می‌کند: «روزهای آخر این مقاومت بود که بچه‌ها با بی سیم به شهید جهان‌آرا اطلاع دادند که شهر دارد سقوط می‌کند. او با صلابت به آنها پیام داد که باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند.» شهید جهان‌آرا می‌گفت: «آرزو می‌کنم در راه آزاد کردن خونین‌شهر و پاک کردن این لکه از دامان جوانان شهید شوم.» او و همرزمانش با توکل به خدا، خالصانه جانفشانی کردند. در برابر دشمن ایستادند و با فرهنگ شهادت‌طلبی در برابر دشمن تا دندان مسلح، مقاومت کردند و زیر بار ذلت نرفتند و یکبار دیگر حماسه حسینی را در کربلای ایران اسلامی تکرار نمودند. سردار غلامعلی رشید در ارتباط با این حماسه به لحاظ نامی می‌گوید: «مقاومت در خرمشهر نه تنها در وضعیت مناطق مجاورش مثل آبادان اثر مستقیم داشت، بلکه در سرنوشت کلی جنگ نیز تاثیر گذاشت و باعث تاخیر حمله عراقیها به اهواز گردید و آنها توانستند در ادامه جنگ، به اهداف خود برسند. برادر عزیز شهید جهان‌آرا با الهام از سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش به ما آموخت که چگونه باید در برابر دشمن مردانه جنگید.» شهید جهان‌آرا در کنار فعالیتهای گسترده نظامی، به مسئله خودسازی و جهاد با نفس و کوششهای عرفانی در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند با تلاوت پیوسته قرآن، دعا و تلاش برای افزایش میزان آگاهیهای سیاسی و اجتماعی توجه ویژه‌ای داشت. از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. خوش خلقی، قاطعیت، خلوص، تقوی، توکل، فداکاری، اعتماد عمیق به ولات فقیه و حضرت امام(ره) و خستگی‌ناپذیری از خصوصیات بارز وی بود. به برادران می‌گفت: «انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک امتحان الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان آن امتحان باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت، محکم بایستیم و از طولانی شدن دوران امتحان و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید افکار شرک‌آلود و وابستگیها، پاک و خالص می‌کنیم، ریشه و نهال انقلابمان عمیق و استوارتر می‌شود و از انحراف و شکست مصون می‌ماند.» در مبارزات، هیچ‌گاه به مسیر انحرافی گام ننهاد و همیشه از محضر علما و روحانیون کسب فیض می‌کرد. عشق و علاقه زیادی به حضرت امام خمینی(ره) داشت و تکلیه کلامش این بود: من مخلص و چاکر امام هستم. از جمله سخنانش این بود که: مادامی که به خدا اتکال داریم و رهبریت بزرگی چون امام داریم، هیچ غمی نداریم. سید محمد دارای روحیه‌ای عرفانی بود و بسیاری از اوقات دیده می‌شد که در حال راز و نیاز با خدای خود است. زمانی که در زندان به سر می‌برد، از نماز شب غفلت نمی‌کرد. تواضع و فروتنی در سید موج می‌زد. با وجود اینکه فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده داشت خود را یک بسیجی می‌دانست و در حالی که فرماندهی قاطع بود اما رابطه عاطفی و برادرانه خود را با نیروهای تحت امر حفظ کرده بود. او به تربیت کادرهای کارآمد توجه خاصی داشت و در رشد دادن نیروهای مردمی، تلاش چشمگیری نمود. صبر و استقامت، فداکاری و شهادت‌طلبی از خصایص بارزی بود که وجود سید را بسان شمعی در انقلاب ذوب نمود و جان شیرینش را فدای جانان کرد نحوه شهادت در ساعت 30/19 دقيقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360 (بعد از عمليات ثامن‌الائمه) يك فروند هواپيماي سي-130 از اهواز به مقصد تهران در حركت بود تا بدن پاك و مطهر شهدا با به خانواده‌هايشان و مجروحين عزيز جنگ را به بيمارستانها برساند، كه در منطقه كهريزك تهران دچار سانحه شد و سقوط كرد. از جمله شهداي اين سانحه تيمسار سرلشكر شهيد ولي الله فلاحي (جانشين رئيس ستاد مشترك آجا)، سرتيپ شهيد موسي نامجو (وزير دفاع)، سرتيپ خلبان شهيد جواد فكوري (مشاور جانشين رئيس ستاد مشترك آجا)، سردار سرلشكر پاسدار شهيد يوسف كلاهدوز (قائم مقام فرماندهي كل سپاه) و سردار سرلشكر پاسدار شهيد سيد محمد علي جهان‌آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهيد سيد محمد علي جهان‌آرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداكاري خالصانه در سخت‌ترين شرايط، به آرزوي ديرين خود رسيد و به شرف شهادت نايل آمد. سایت جامع دفاع مقدس یادش گرامی و راهش پر رهرو
  2. این بار در مورد سلاح ایکس ام ۸ که جدیدترین سلاح ساخت امریکاست...به زودی وارد عرصه جهانی میشه وامتحانشو پس میده. تفنگ XM8 که از پیشرفته ترین تفنگهای ۵/۵۶در۴۵ میلی متر در خدمت ناتو بشمار میرود.این اسلحه با همکاری مدیریت پروژه های جنگ افزار فردی در دفتر نیروی زمینی ایالات متحده امریکا و مرکز پیاده نظام این نیرو تکمیل شده از سه ماهه چهارم سال ۲۰۰۵ برای جنگ افزار های نیروی زمینی ارتش امریکا انتخاب شد.اگر اکنون با نمونه کارابین XM8 موافقت شود میتواند جایگزین خانواده جنگ افزارهای M16/M4 شود.کارابین XM8 بیست در صد سبکتر از کارابینM4 هست. در حال حاضر ۳ نوع اسلحه XM8 در دست تکمیل میباشند: نمونه کارابین که نمونه پایه آن به شمار میرود. نمونه خودکار ویژه تک تیر اندازان ماهر یا dmar و یک نمونه کارابین جمع و جور و بسیار کوچک. اینم تصویری از انواع مختلف سلاح ایکس ام ۸ آمریکایی: XM8 در داخل دارای گلنگدن چرخشی میباشد.این سلاح طوری طراحی شده که افراد چپ دست و راست دست به راحتی بتوانند بیشترین کنترل را در مورد این سلاح داشته باشند..از جمله این کنترلها میتوان به تنظیم برگه ناظم اتش،دکمه ازاد کننده خشاب،چفت گلنگدن،ضامن ازاد کننده قنداق اشاره کرد. XM8 دارای خشاب نیمه شفاف ۱۰ تا ۳۰ تیری و خشاب دوقلوی مدور ۱۰۰تایی برای افزایش توان وپایداری شلیک میباشد. کاملا با فناوری و اجزای سرباز اینده امریکا و برنامه لند واریور سازگار میباشد. XM8 امریکایی در صورت موافقت با تولید ان میتواند جایگزین اسلحه های ام ۴ و ام ۱۶ شود و بهای ان کتر از بهای کنونی ام ۴ خواهد بود. مشخصات آن: نوع سلاح:اسلحه هجومی و انفرادی باقابلیت تبدیل به نمونه بلند و نمونه تک تیر انداز. کشور سازنده:آمریکا و شرکت هکلر اند کخ. مهمات:۵/۵۶.۴۵ ناتو. وزن:نمونه آزمایشی۲/۹ کیلو گرم و نمونه عملیاتی ۲/۶ کیلو گرم. طول:۸۳۸ م. م نمونه کوتاه با قنداق کشویی. طول لوله ۳۱۷/۵ م.م نمونه کارابین.۲۲۸م.م نمونه کوتاه.۵۰۸ م.م نمونه بلند و نمونه تک تیر اندازی. قنداق:با قابلیت تنظیم در ۵ حالت طولی. گام خان:۱ دور گردش در ۱۷۷/۸ م.م. ظرفیت خشاب:۱۰ تا ۳۰ تیر خشاب معمولی و ۱۰۰ تیردر خشاب دوقلوی مدور. نواخت تیر علمی:۷۵۰ تیر در دقیقه با قابلیت انتخاب ۲۱۰ الی ۸۵ تیر بیشتر. دستگاه نشانه روی:دوربین رفلکس ۱/۱ و نشانه روی رد دات. مکانیزم:فشار غیر مستقیم با گلنگدن چرخشی مثل جی ۳۶. hmsepehr.blogfa.com
  3. ماجرای شهادت شهید عباس دوران، مرد آسمانها از زبان خلبان کابین عقب تیمسار خلبان منصور کاظمیان زماني كه عراقي ها براي برگزاري كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد در بغداد از شوق، بال در آورده بودند، يك جنگنده ايراني در سحرگاه سي ام تير ماه 1361 بالهاي آهنين خود را بر فراز حريم هوايي بغداد مي گشايد و پالايشگاه «الدوره» در ضلع جنوبي بغداد را نشانه مي رود. تمام بمبها روي هدف خالي مي شود؛ اما هواپيما مورد اصابت موشكهاي ضدهوايي قرار مي گيرد و از تعادل خارج مي شود. خلبان مصمم است از اين پرواز باز نگردد تا بتواند حقوق ملت مظلوم ايران را از حلقوم زورگويان بعثي بيرون كشد لذا به هدفش مي رسد. اوكسي نيست جز شهيد سرلشكر خلبان «عباس دوران» كه پيكر پاكش بعد از سالها دوري از وطن به همراه 569 تن ديگر از لاله هاي خونين دفاع مقدس، بر دوش ملت بزرگ ايران تشيع شده است زماني كه جنگ در سال 59 آغاز شد من در پايگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پايگاههاي همدان، دزفول و بوشهر مامور شدم. زماني كه رفتم پايگاه بوشهر، در آنجا با شهيد بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در آنجا دو تا پرواز با هم انجام داديم كه هر دوي آنها موفقيت آميز بود. بعد در سال 1360 به همدان مامور شدم و اين همزمان بود با مامور شدن شهيددوران به همدان، كه از آنجا ديگر بيشتر وقتها با هم بوديم و پروازهاي زيادي انجام داديم به خصوص در عمليات فتح المبين كه پروازهاي ارتفاع بالا انجام مي داديم. حال اگر بخواهم از خصوصيات اخلاقي شهيد دوران بگويم يك مسئله را بايد متذكر شوم و آن اينكه ايشان آدم بسيار ساكتي بود اما بسيار با دل و جرات. بگونه اي كه هر نوع ماموريتي به او محول مي شد با آگاهي به اينكه درصد كشته شدن زياد است ولي قبول مي كرد و هميشه در اينگونه ماموريتهاي خطرناك پيشقدم مي شد. زمان عمليات رمضان بود كه صحبت از برگزاري كنفرانس غيرمتعهدها در بغداد شد و قرار بر اين بود رئيس كنفرانس صدام باشد. ايران اين موضوع را قبول نمي كرد و مي گفت: «به علت اينكه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است.» ولي سخنگويان صدام در بغداد مي گفتند: «نه !بغداد محل خوبي براي برگزاري اين كنفرانس مي باشد و از نظر زميني و هوايي امنيت كامل دارد به طوريكه در آسمان بغداد يك پرنده هم جرات پر زدن ندارد. به همين منظور شب 29 تير 61 دستور ماموريت به پايگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردايش به اداره رفتم. حدود ساعت 11 بود كه شهيد دوران با من تماس گرفت و گفت: «بيا پست فرماندهي». من هم رفتم و بعد از 10 دقيقه شهيد دوران كه قرار بود با من پرواز كند به همراه «شهيد ياسيني» مسئول عمليات پايگاه و «شهيد خضرايي» فرمانده پايگاه و خلبانان اسفندياري، باقري، توانگريان و خسروشاهي، به اتفاق هم به پست فرماندهي آمدند و در مورد چگونگي انجام عمليات صحبتهايي كردند و نتيجه جلسه بر اين شد كه سه تا هواپيما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتي به لب مرز رسيديم يكي از هواپيماها برگردد و دو تاي ديگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. يعني يك حالت ايذايي ايجاد گردد و رادارهاي عراق نشان بدهند هواپيماها برگشتند. صحبتهاي اصلي كه تمام شد،، كابين هاي جلو و عقب صحبتهاي خصوصي را با هم انجام دادند. شهيد دوران به من تاكيد كرد كه: «شما بيشتر حواست به هواپيماهاي دشمن باشد كه به ما حمله نكنند و اگر زماني هواپيما دچار نقص شد و نتوانستيم به پروازمان ادامه دهيم، شما به تنهايي اجكت كن و من به ماموريتم ادامه مي دهم> اين صحبتها كه تمام شد رفتيم منزل براي استراحت. 30 تير 1361 مصادف بود با 30 ماه رمضان و آن شب مشخص نبود كه فردا روزه است يا عيد روزه با اين حال آن شب بلند شديم و سحري خورديم. قرار بر اين بود كه ماموريت ما ساعت 5 و 30 دقيقه آغاز شود آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا كه هدف اين بود تا سكوت راديويي رعايت شود و از طرف عراقي ها شنود نگردد. ساعت 5 صبح بود كه جيپي آمد در منزل و من رفتم. همه خلبانان داخل جيپ بودند. رفتيم گردان و از آنجا به اتاق چتر و كلاه. چتر و كلاه را برداشتيم و به سمت هواپيما حركت كرديم. در اين هنگام احساس مي كردم ديگر بر نمي گردم و اسير مي شوم ولي صددرصد مطمئن نبودم. همينطور كه مي رفتم گفتم: «خدايا! اگر واقعاً قراره برنگردم زماني كه رفتيم پاي هواپيما، هواپيما يك اشكال جزيي داشته باشه.» وقتي رسيديم مكانيكهاي هواپيما به ما خوش آمد گفتند. شهيد دوران اطراف هواپيما شروع كرد به گشت زدن و چك كردن بمبها و دستگاههاي بيروني هواپيما و من هم رفتم داخل كابينها تا دستگاههاي داخلي را چك كنم مشغول بررسي بوديم كه متوجه شدم سمت نما و حالت نماي هواپيما در حال گردش است، در صورتي كه اينجوري نبايد مي بود و بايد ثابت مي ايستاد. مكانيكها آمدند و گفتند: «فعلاً نمي توانيم درست كنيم. شما مي توانيد پرواز نكنيد.» اما عباس مي گفت: «اين سمت نما وحالت نما در هواي صاف و بدون ابر اصلن كاربرد ندارد و ما در اين هوا نياز به اين وسيله نداريم و مي رويم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز مي شويم. در اصل ما شماره 1 بوديم و شماره 3 هواپيمايي بود كه كه قرار شد برگردد . لذا ابتدا شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فني بود و نتوانست بلند شود لذا ما بعد از شماره 2 بلند شديم. معمولن ما در ايران به خاطر اينكه مصرف سوخت كم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت كم مي رفتيم يعني با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مايل به سمت بغداد حركت كرديم. وقتي به مرز رسيديم به خاطر اينكه رادارهاي عراق ما را نگيرند ارتفاعمان را به 10 تا 15 متري زمين رسانديم و سرعتمان را به خاطر اينكه از برد موشكهاي سام-7 (استرلا) در امان باشيم به 450 مايل افزايش داديم. وقتي از مرز رد شديم در يك آن ديدم كه موشك سام به طرف هواپيماي شماره 2 پرتاب كردند. به آنها گفتم: «موشك براتون پرتاب كردند، مواظب باشيد.» ولي خب خوشبختانه موشك به سرعت هواپيما نرسيد و در 300 متري هواپيما منفجر شد. بعد از مدتي از دستگاههاي داخل هواپيما متوجه شدم رادارهاي عراق ما را گرفتند، لذا موضوع را به شهيد دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهاي عراق ما را گرفتند.» گفت: «مساله اي نيست.» هواپيماي شماره 2 هم اين موضوع را به ما اخطار كرد كه شهيد دوران به شوخي خطاب به آنها گفت: «مي فرمائيد كه من برم زير زمين پرواز كنم!» قرار ما بر اين بود كه از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالايشگاه «الدوره» كه به شهر بغداد چسبيده برويم و در آنجا بمبها را روي هدف تخليه كنيم تا پس از ماموريت مستقيم به سمت ايران بيائيم و مجبور نشويم گردشي داشته باشيم و مورد اصابت گلوله قرار گيريم. حدود 5 يا 10 مايلي بغداد بود كه متوجه شديم بايد از ديوار آتشي كه در اطراف شهر درست كرده اند عبور كنيم لذا وقتي ديوار آتش را رد كرديم شهيد دوران به من گفت: «موتور راستمون نشون ميده آتيش گرفته.» گفتم: «مسئله اي نيست فعلاً بريم جلو از شهر كه رد شديم يا موتور را خاموش مي كنيم يا يك كار مي كنيم تا از اين مسئله جلوگيري بشه.» به پالايشگاه كه رسيديم از دور و اطراف پالايشگاه با موشكهاي سام، شروع كردند به زدن ما. من هم با يك دستگاهي كه هواپيما محهز به آن است مشغول از كار انداختن رادارهاي آنها شدم تا لااقل موشك نزنند. به بالاي پالايشگاه كه رسيديم با موفقيت كامل بمبها را تخليه كرديم و در حال برگشت بوديم كه من يك لحظه برگشتم به پالايشگاه نگاه كنم ديدم هواپيما از دم تا پشت سر من آتش گرفت و دارد مي سوزد. سريع به شهيد دوران گفتم: «هواپيما آتيش گرفته، آماده باش بپريم.» و نگاه كردم ديدم دستگاههاي جلوي چشمم هم سياه شده و همان زمان بود كه من داشتم مي رفتم بيرون از هواپيما. همه اين اتفاقات در عرض يك ثانيه رخ داد. حالا روايت بر اين است كه احتمالاً آتش هواپيما به بمبهاي زير صندلي رسيد و صندلي من خودش عمل كرد و مرا از آن آتش نجات داد. من كه پريدم بيرون بيهوش بودم و وقتي بهوش آمدم تو وزارت دفاع عراق بودم و يكي داشت لبم را كه پاره شده بود بخيه مي كرد. در اين لحظه به خودم گفتم: «خدايا! من تو هواپيما بودم. اينجا كجاست؟» بعد از مدتي براي امنيت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم كردند و مرا به بيمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران كو؟» گفتند: «از هواپيما نپريد و کشته شد.» من باور نكردم چون معلوم نبود كه آنها راست مي گويند يا دروغ، ولي خيلي دنبال اين مسئله بودم و مي خواستم برايم روشن شود كه چه اتفاقي افتاده است. حدود 15 روز مرا در وزارت دفاع نگه داشتند آنجا خيلي شكنجه ام كردند. بعد از آن تحويلم دادند به سازمان امنيت شان آنجا هم 45 روز بودم تا اينكه سپردنم به دژباني شان تا مرا به اردوگاه اعزام كنند. در آنجا يك سربازي بود كه كمي انگليسي بلد بود. به من گفت: «تو همان خلباني نيستي كه هواپيمايت را زدند؟» گفتم: «بله! چقدر از اين موضوع خبر داري؟» گفت: «بعد از اينكه پالايشگاه بمباران شد، هواپيما در حالي كه آتش گرفته بود به طرف شهر مي آمد يك هو ديدم از داخل آن چتري بيرون پريد و بعداز مدتي كه هواپيما جلوتر رفت منفجر شد.» بعدها كه من از خلبانهاي ديگر سئوال كردم كه: «آيا امكان دارد هواپيما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود؟» گفتند: «نه، مگر اينكه موشك به آن اصابت كند منفجر شود.» خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگي حادثه پرس و جو كردم آنها گفتند: «بيست دقيقه قبل از اينكه شما به بغداد برسيد آژير خطر را زدند و زماني هم كه پالايشگاه را مورد هدف قرار داديد فردايش عكس سانحه را روزنامه هاي عراق چاپ كردند و بدين صورت بود كه تكه هاي هواپيما نزديك يكي از ميدانهاي شهر به زمين خورد و از شهيد دوران پوتين و دستكشش مشخص بود.» آنجا بود كه برايم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسيده است. صبح ۳۱ تيرماه ،۱۳۶۱ خلبان شهيد، عباس دوران، كه در تعداد پرواز جنگى در نيروى هوايى ركورد داشت و عراق، براى سرش جايزه تعيين كرده بود، پس از بمباران پالايشگاه بغداد، هواپيما را كه آتش گرفته بود به هتل محل برگزارى اجلاس سران غيرمتعهدها مى كوبد و بدين ترتيب با شهادت خود كارى كرد كه اجلاس سران غيرمتعهدها به علت فقدان امنيت در بغداد برگزار نشد. ديگر خلبان اين هواپيما، منصور كاظميان، به دست نيروهاى عراقى اسير شد. دوران در نامه هاى اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نيست......... یادش گرامی و راهش پر رهرو
  4. با سلام از دوستان عزیز دعوت می کنم که در این تاپیک پیرامون اهرم های مهم ایران مخصوصا اهرم انرژی در جنگ احتمالی صحبت بفرمائید. لطفا نظرات دوستان بر مبنای واقعیات باشد و از ذکر مطالبی که غیر قابل استناد و اثبات است خودداری کنید.
  5. بمب اتمی و انرژی اتمی بمب اتمی چگونه ساخته می‌شود؟ این سوالی است که امروز برای بیشتر ایرانی ها پرسشی شده است. در ابتدا به این پرسش پاسخی داده و سپس نگاهی به طرز کار رآکتور هسته‌ای می اندازیم. تمامی اشیاء و موجودات پیرامون ما از ذرات ریزی بنام اتم ویا ترکیبی از اتمها یعنی مولکول ها تشکیل شده است. اتمها ساختمانی شبیه به منظومهٔ شمسی دارند که در آنها خورشید هستهٔ اتم و الکترونها سیارات آن می باشند. هستهٔ اتم شامل چندین ذره است که از آن میان دو تایش در این بحث مهم هستند. این دو تا پروتن ها و نوترون ها می باشند. پروتن ها دارای بار الکتریکی مثبت و نوترون ها دارای بار الکتریکی خنثی هستند. بار الکتریکی الکترونها منفی است. از میان تمامی اتمها تنها هیدروژن است که نوترون ندارد. هستهٔ هیدروژن تنها یک پروتن دارد. در اتمهای خنثی تعداد پروتن ها و الکترونها برابر است ولی تعداد نوترون ها می تواند متفاوت باشد. برخی از اتمها دارای تعداد پروتن و الکترون یکسان ولی دارای نوترون های متفاوت اند. این نوع اتمها را ایزوتوپ همدیگر میگویند. طول عمر برخی از این ایزوتوپ ها بسیار کوتاه است. چنانکه پس از بوجود آمدن بزودی نابود می شوند. ولی برخی دیگر عمری طولانی دارند. در ساختن بمب و رآکتور اتمی از دو ایزوتوپ استفاده میکنند. یکی ایزوتوپ هیدروژن بنام دوتریم که هسته اش شامل یک پروتن و یک الکترون است و دیگری ایزوتوپ های اورانیم می باشند. ایزوتوپ های اورانیم شامل U235 و U238 که اولی دارای 143 و دومی دارای 146 نوترون می باشد در حالی که هردو به اندازهٔ یکسان یعنی 92 پروتن دارند. ایزوتوپ U235 در ساختن بمب و رآکتور اتمی بسیار مهم است. در طبیعت از هر 100% اتم اورانیم تنها 0.7% آن اتم U235 است که مقدار زیادی نیست. برای بدست آوردن یک کیلو گرم اورانیم U235 چندین تن سنگ معدن اورانیم لازم است. لازم به یادآوریست که برای کاراندازی یک رآکتور اتمی برای انرژی گیری از آن نیاز به اورانیم 1 تا 5 درصد غنی است. منظور از غنی کردن اورانیم اینست که مقدار اورانیم 235 آنرا بیشتر کنند. برای اینکار بایستی چندین عملیات انجام شود. در شروع کار سنگ معدن را در اسید حل می‌کنند (کیک زرد همان اکسید اورانیم است)و سپس آنرا از صافی می گذرانند و پس از آن با گاز فلور ترکیب می‌کنند تا گازی به اسم هگزافلورید اورانیم UF6 بدست آورند. این گاز را از صفحه‌های فلزی متخلخل که قطر سوراخ هایش 25 میلیاردم سانتیمتر است عبور می دهند، این عمل را دیفوزیون میگویند. در اثر این عمل گازهایی که سبکترند سریع تر از گازهایی که سنگین تر هستند از روزنه ها عبور می کنند. از این خاصیت گاز ها جهت غنی کردن، یعنی بالا بردن مقدار اورانیم 235 استفاده می کنند. پس از این عمل با سانتریفوژهایی که ویژهٔ این کار ساخته شده‌اند تصفیهٔ مواد شروع می‌شود. حال چگونه از این ماده انرژی می گیرند؟ برای انرژی گیری باز سلسله مراتبی فیزیکی صورت میگیرد. در ابتدا یک نوترون که باری خنثی دارد وارد هستهٔ اورانیم 235 می‌شود. این عمل به این سادگی صورت نمی‌پذیرد بلکه برای اینکه نوترون وارد هسته شود بایستی بر خلاف تصور سرعت آن کم باشد. برای کم کردن سرعت نوترونها آنها را از آب سنگین عبور می دهند. چنانکه پیشتر اشاره شد. آب سنگین یا دوتریم از ایزوتوپ های آب سبک و یا به قول متعارف آب معمولی است. آب معمولی نمی‌تواند بدان مقداری که لازم است جلو سرعت نوترون را بگیرد. گیر آوردن این آب بود که آلمانی ها را به سوی نروژ کشاند و همین نیز باعث لو رفتن آلمانی ها به وسیلهٔ انگلیسی ها شد. انگلیسی ها در یافتند که آلمانی ها از نروژ آب سنگین می برند. بنابراین فهمیدند که آلمانی ها در صدد تولید بمب اتمی هستند. لذا با عملیاتی متهورانه مرکز تولید آب سنگین را در نروژ ویران کردند. در برخورد نوترون به هستهٔ اورانیم 235، هسته برانگیخته شده و سپس به دو و یا چند هستهٔ سبکتر تجزیه میشود. به این عمل شکافت هسته‌ای می گویند. در یکی از این پروسه ها پس از برخورد نوترون به هستهٔ اورانیم 235 دو عنصر باریم 138 و کریپون 95 و 3 تا نوترون ( در حقیقت برای هر 100 اتم اورانیم 235، تعداد 247 نوترون بوجود میآید) و حدود 200 میلیون الکترون ولت انرژی انتشار می یابد. هر نوترون جدید تولید شده به اورانیم 235 برخورد کرده سه نوترون بهمراه انرژی و همچنین موجب سه شکافت جدید می‌شود. انرژیی که از این شکافت ها برای یک کیلو گرم اورانیم انتشار مییابد برابر صد ها میلیون مگاوات است. این مقدار انرژی نبایستی بیک باره آزاد شود. چرا که موجب انفجاری شدید می‌شود. در انفجار بمب اتمی آمریکا روی هیروشیما بمبی از همین جنس اورانیم 235 استفاده شد که قدرت تخریبی 13 کیلوتن داشت. با در نظر گرفتن اینکه هر کیلوتن برابر 1000،000 کیلو انفجار دینامیت (TNT) است. در حقیقت انفجاری معادل 13 میلیون کیلو دینامیت رخ داد. فاجعه بزرگی است، نه؟ اگر بخواهید از این فاجعه و ننگ بشریت تصویری بهتر بدست آورید. جریان بدین شرح است: زمانیکه بمب اتمی آمریکا به هیروشیما افتاد، جمعیت آنجا 350000 نفر بود. 200000 نفر از این جمعیت بطور مستقیم و یا غیر مستقیم جان باختند. 90% هیروشیما به ویرانه مبدل شد. ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا خواسته بود که عکسی از این انفجار تهیه شود تا نتیجهٔ این آزمایش را که تلی از آتش و کباب انسان است به چشم ببینند. هیروشیما تنها جائی بود که آنجا باران کم می بارد. صخره‌ای بودن ژاپن نیز مهم بود که بمب سریع به آب ننشیند. پس قرعه به اسم هیروشیمای فلک زده افتاد. عکس یادگاری این جنایت لابد یکی از اسناد افتخارآمیز آمریکاست! برگردیم روی بخش فنی جریان ، چنانکه پیشتر گفتیم اورانیم 238 با انفجار کاری ندارد ولی آنقدر ها هم بی خاصیت نیست. اورانیم 238 بر عکس اورانیم 235 در زیر بمباران نوترونهای سریع تر آنها را جذب کرده و نخست با گسیل یک ذرهٔ بتا (الکترون) به نپتونیم Np239 (23.5 دقیقه) و سپس با گسیل یک ذرهٔ بتای دیگر به پلوتونیم Pu239 که به ترتیب پلوتونیم یک نوترون از نپتونیم و نپتونیم یک نوترون از اورانیم 238 بیشتر دارند. این ایزوتوپ پلوتونیم چون هم با نوترونهای کند و هم با نوترونهای تند شکافت‌پذیر است. نقش بسزائی در ساختن بمب اتمی دارد. از همین نوع بمب بود که سه روز پس از بمب اتمی هیروشیما به تاریخ 9 اگوست روی سر ناکازاکی فرو ریخته شد. قدرت تخریبی آن برابر 22 کیلوتن بود. قدری کمتر از دو برابر بمب اتمی هیروشیما. در این فاجعه 122000 نفر از مردم بی گناه به زغال تبدیل شده و یا پودر گشتند. تقریبا تمامی بمب های اتمی کنونی از پلوتونیم ساخته شده است. مقدار بمب پلوتونیمی در سال 1994 در جهان بود 250000 برابر بمب اتمی هیروشیماست. هر 19.84 کیلو گرم پلوتونیم یک لیتر حجم دارد و از هر 1 تا 8 کیلوگرم پلوتونیم میتوان یک بمب ساخت ولی این رقم برای اورانیم 3 تا 25 کیلوگرم است. حال بمب اتمی چگونه منفجر می‌شود؟ در بخشی از کپسولی که بمب تویش است لوله‌ای که «لوله توپی» نامگذاری شده وجود دارد. از این لوله اولین نوترونها بیرون می آیند. در بر خورد این نوترونها به هسته ها چنانکه پیشتر رفت شکافت هسته‌ای و سه عدد نوترون و مقدار متنابهی انرژی خارج می‌شود. این را رآکسیون هسته‌ای نیز می گویند. این رآکسیون ها در داخل بمب در مدت تقریبا یک میلیونیم ثانیه رخ می دهند. دلیلش روشن است. اگر فرض کنید که در درون حوض آبی جلبکی روئیده باشد و با فرض اینکه یک ماه طول بکشد که حوض پر شود و هر روز این جلبک ها دو برابر خودشان را تولید کنند. یک روز پیش از اینکه حوض پر شود، یعنی روز 29 ام تنها نصف حوض پر است. فردای آن روز یعنی روز 30 ام تمامی حوض پر می‌شود. این عمل در رآکسیونهای هسته‌ای نیز صادق است. نوترون اول سه نوترون و سه نوترون جدید 9 نوترون و سپس 27 و 81 و ... و سرعت این عمل آنقدر زیاد است که انفجار اجتناب ناپذیر می‌شود. دما از 27 درجهٔ هوای هیروشیما به 100 درجه و سپس 1000، 5000، 6000 (دمای سطح خورشید) و بالاخره به چندین میلیون درجه می رسد که گرمائی معادل گرمای درون خورشید است. این انرژی گرمائی بایستی هر چه زودتر خارج شود که در ابتدا به صورت اشعهٔ X و پس از یک لحظه آرامش تبدیل به کوهی از آتش و گرما می‌شود. این حالتی است که ما تازه قادر به مشاهدهٔ انفجار می شویم. نیم ثانیه بعد دما به بالاترین حد خود میرسد که سه ثانیه پس از آن خاموش می‌شود. این حرارت باعث حرکت سریع هوا شده و یک خلاء تقریبا مطلق در مرکز انفجار بوجود میآورد. بازگشت مجدد هوا آنقدر سریع است که از هر توفانی قوی تر است و باعث ویرانی تمامی بنا ها، جاده ها، اتوموبیلها، پارکها و بویژه نابودی آدمیان می‌شود. در رآکتورهای هسته‌ای این راکسیونها را مهار می کنند. بطوری که با فرو کردن صفحه هایی که بتواند نوترونها را جذب کند (مثلا کادمیم) در داخل محلول اورانیم و آب قرار می دهند تا اینکه انرژی به سرعت آزاد نشود و انفجار صورت نگیرد. در حقیقت رآکتور را کنترل می کنند. ولی انرژی آزاد شدهٔ لازم آب موجود در رآکتور را به جوش می آورد و بخار حاصل از آن از طریق لوله‌ای به توربین منتقل می‌شود و باعث چرخش توربین شده و الکتریسیته تولید می‌شود. بخار موجود در این پروسه و همچنین با عبور لوله‌های سرد از درون آن سرد شده و مجددا وارد رآکتور می‌شود. www.hmsepehr.blogfa.com
  6. جنگنده ي F.26 (يا stalma) اين پروژه در اصل براي بازار هاي تجاري و فروش به ناتو توسعه يافت اين جنگنده در واقع به عنوان جايگزيني براي جنگنده هاي F.16 در نظر گرفته شده بود جنگنده اي كه در عين داشتن مضامين پنهانكاري داراي قدرت مانور بالا براي نبرد هاي داگ فايت باشد(چون همانطور كه ميدانيد جنگنده هاي فالكن معمولا براي نبرد هاي داگ فايت در ارتفاع پايين در نظر گرفته مي شوند) اين طرح از سوي Stavatti Tactical Air Warfare Systems ارائه گرديد (شايان ذكر است تايوان بطور خواصي به اين پروژه تمايل داشت) اين شركت برنامه اين براي تكميل اين جنگنده ارائه داد كه بر اساس آن تا سال 2004 تعداد 100 فروند از آن را وارد خدمت نمايد(شايان ذكر است اين طرح يكي از رقباي جانبي طرح جنگنده ي ضربتي مشترك بود) هدف اوليه تكميل اين پروژه طراحي جنگنده اي براي دفاع هوايي كوتاه برد براي فرودگاه ها و ناوهاي هواپيما بر بود اين جنگنده قرار بود از يك موتور F119-PW-100 استفاده كند كه سرعت در حدود 2.3 ماخ را به آن مي بخشيد و برد آن در حدود 1200 كيلومتر و بيشينه وزن Take off برابر 22680 كيلوگرم بود شكل بدنه ي F.26 را شايد بتوان يكي از پيچيده ترين اشكال آيروديناميكي نيم قرن اخير دانست سكان ها و دم عمودي بشكلي خاص و جالب توجه ساخته شده بودند شكلي نيم دايره و هلالي شكل بالها نيز بجاي استفاده از بالهاي متحرك از از بالهاي با پسگرايي زياد(حالت نيمه بسته) و بالچه هاي جلوي پيشگرا و بزرگ اين امكان را به اين جنگنده ميداد كه بتواند مانور پذيري زياد و جلو گيري از واماندگي در سرعت هاي پايين را داشته باشد با تمام خواص پنهانكاري كه در بدنه بكار رفته براي افزايش توان حمل صلاح از جايگاه هاي خارجي براي حمل صلاح در نظر گرفته شده بود و جايگاه هاي داخلي نداشت بعدها با پيشرفت پروژه و تغيير برنامه ها نياز به جنگنده هاي چند منظوره ي ضربتي باعث گرديد تا سيستم جنگ افزاري و راداري آن هم تغيير كند براي نبرد هاي از تمام جنگ افزار هاي استاندارد نبرد هوايي بهره مند بود از سايدوايندر و پوپ والكان تا موشك هاي ميانبرد امرام براي حملات ضربتي نيز مي توانست از سير گسترده اي از جنگ افزار هاي هوابه زمين از هارپون تا انواع بمب ها استفاده نمايد گفته مي شد براي هر فروند از اين جنگنده هزينه اي در حدود 25 ميليون دلار نياز بود تا توليد گردد در نهايت اين پروژه در رقابت با پروژه هايي همچون X.35 و X.32 شانس چنداني نداشت و در نهايت ميدان را واگذار كرد ولي تايوان همچنان به پروژه علاقه مند بود با اين وجود گفته هايي از فروش طرح به تايوان وجود دارد البته رسما چيزي اعلام نگرديده چون چين شديدا مخالف است طرح جنگنده در واقع با تفكراتي قديمي و تكنولوژي مدرن ساخته شده بود جنگنده اي كه اصولا بتواند در تمامي نبرد هاي داگ فايت پيروز بيرون آيد و بيشترين قدرت مانور را دارا باشد مشخصات: مساحت بال: 41.81 متر طول: 15.18 متر ارتفاع:4.173 شعاع عملياتي:1200 كيلومتر سرعت: 2.3 ماخ موتور:F119-PW-100 نويسنده:محمد حسين جهان پناه www.aerospacetalk.com
  7. گفتگويی که واقعا روی فرکانس اضطراری کشتيرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل (Finisterra (Galicia ميان اسپانيايی ها و آمرييکایی ها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ ضبط شده است. اسپانيايی ها (با سر و صدای متن) : A-853 با شما صحبت می کند. لطفا ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا از تصادف اجتناب کنید. شما داريد مستقيما به طرف ما می آييد. فاصله ۲۵ گره دريايی. آمرييکایی ها (با سر و صدای متن) : ما به شما پيشنهاد می کنيم ۱۵ درجه به شمال بچرخيد تا با ما تصادف نکنيد. اسپانيايی ها : منفی. تکرار می کنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا تصادف نکنيد. آمرييکایی ها (يک صدای ديگر): کاپيتان يک کشتی ايالات متحده آمريکا با شما صحبت می کند. به شما اخطار می کنيم ۱۵ درجه بشمال بچرخيد تا تصادف نشود. اسپانيایی ها: اين پيشنهاد نه عملی است و نه مقرون به صرفه. به شما پيشنهاد می کنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا با ما تصادف نکنيد. آمريکایی ها (با صدای عصبانی): کاپيتان ريچارد جیمس هاوارد، فرمانده ی ناو هواپيمابر يو اس اس لينکلن با شما صحبت می کند. ۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم کننده، ۴ ناوشکن، ۶ زيردريايی و تعداد زيادی کشتی های پشتيبانی ما را اسکورت می کنند. به شما پيشنهاد نمی کنم، به شما دستور می دهم راهتان را ۱۵درجه به شمال عوض کنيد. در غير اينصورت مجبور هستيم اقدامات لازمی برای تضمين امنيت اين ناو اتخاذ کنيم . لطفا بلافاصله اطاعت کنيد و از سر راه ما کنار رويد !!! اسپانيایی ها : خو آن مانوئل سالاس آلکانتارا با شما صحبت می کند. ما دو نفر هستيم و يک سگ، ۲ وعده غذا، ۲ قوطی آبجو و يک قناری که فعلا خوابيده ما را اسکورت می کنند. پشتيبانی ما ايستگاه راديویی زنجيره ی ديال ده لا کورونيا و کانال ۱۰۶ اضطراری دريایی است. ما به هيچ طرفی نمی رويم زيرا ما روی زمين قرار داريم و در ساختمان فانوس دريايی A-853 Finisterra روی سواحل سنگی گاليسيا هستيم و هيچ تصوری هم نداريم که اين چراغ دريايی در کدام سلسله مراتب از چراغ های دريایی اسپانيا قرار دارد. شما مي توانيد هر اقدامی که به صلاحتان باشد را اتخاذ کنيد و هر غلطی که می خواهيد بکنيد تا امنيت کشتی کثافتتان را که بزودی روی صخره ها متلاشی می شود تضمين کنيد. بنابراين بازهم اصرار می کنيم و به شما پيشنهاد می کنيم عاقلانه ترين کار را بکنيد و راه خودتان را ۱۵ درجه ی جنوبی تغيير دهيد تا از تصادف اجتناب کنيد. آمريکایی ها: آها. باشه. گرفتيم. ممنون. حالا خودتون فکر کنید این نیروی دریایی بزرگترین قدرت جهانه :!: icon_biggrin :| دانشجو
  8. [b]saeghe_1[/b] قابل نداشت [b]reza-m[/b] خواهش می کنم بعد از 3 سال هنوز برای خودم هم خنده دار است
  9. [b]فریاد زدیم فریاد می زنیم و فریاد خواهیم زد و فریاد مظلوم بالاخره ظالم و ظلم را در هم می پیچید. نقل فریاد نبود. بلکه هدف یادآوری جنایات آمریکای خبث است. وگرنه امریکا چنان سیلی از ملت ما خورده و خواهد خورد که برقش چشم فلک را کور کند. با کمی تامل صدای در هم شکستن استخوان های پوسیده نظام سرمایه داری شنیده می شود. اندکی صبر سحر نزدیک است.[/b]
  10. hosseingmn

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    خداوند ایشان را بیامرزد و انشاء الله در بهشت بر درجاتش بیافزاید
  11. hosseingmn

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [quote][quote]انشاء الله که با شهید گلستانی محشور بشید [/quote] ما كجا و شهدا كجا! [/quote] امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهداء از شهادت کمتر نیست یا علی
  12. hosseingmn

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [quote]اينها سفارشي برادر عزيز hosseingmn بهاش صلواته![/quote] سلام ممنون از زحمتی که کشیدی اینقدر زیبا بودن که به زحمت تونستم یکی رو انتخاب کنم انشاء الله که با شهید گلستانی محشور بشید
  13. یک سال دیگر هم گذشت و ما همچنان انتقام خون برادران و خواهران خود را که در آب های نیلگون خلیج همیشه فارس در عین بی گناهی و مظلومیت به شهادت رسیدند را نگرفته ایم. هر سال به این ایام که می رسد بغضی گلویم را خراش می دهد و دلم می خواهد از اعماق وجود فریاد بزنم: مرگ بر امریکا
  14. hosseingmn

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [b]Electro_officer[/b] خیلی عالی بود. واقعا که هر سلیقه ای رو جواب میدن
  15. واقعا که!!؟! هنوز نسل 5 درست و حسابی عملیاتی نشده رفتند سراغ یه بازی تبلیغاتی جدید
  16. [quote]راستی یک سؤال : چند تا اف-14 عملیاتی داریم ؟ [/quote] هر وقت از یکی از بچه های نیروی هوایی این سوال رو کردم فارغ از درجه و پست همگی یک جواب دادند: به اندازه کافی
  17. [quote]عجب حرفی ! ... واقعا آیند نگره به عاقبت خودش تا این حد . [/quote] بله دوست عزیز به این میگن بصیرت که وقتی شخصی صاحبش بشه قدرت بالایی در مورد تجزیه و تحلیل وقایع پیدا خواهد کرد. حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در اهمیت بصیرت تا جایی جلو می روند که شرط تحمل پرچم مبارزه را بصیرت و صبر می خواند.
  18. hosseingmn

    اخبار برتر نظامی

    سعید خان به طور کلی با صحبت های شما موافقم ولی در مورد نسل پنجم جنگنده ها در امریکا خبار و عمکلکرد ها کمی تا قسمتی ضد و نقیض است تا جایی که نتیجه گیری را مشکل می کند. به عنوان مثال اف 22 قرار بود تا جایگزین اف 15 شود و نقش جنگنده برتری هوایی را با راندمان بالاتری ایفا کند ولی نتها عملا چنین اتفاقی هنوز رخ نداده بلکه با معرفی F15 Silent Eagle به عنوان جنگنده برتری هوایی با قابلیت اختفا کلاف سردرگم جایگزین شدن اف22 را پیچیده تر کرد. البته عنوان می شود که این محصول برای صادرات به عربستان، کره جنوبی و ژاپن در نظر گرفته شده که با جواب داده شود که عربستان با دارا بودن یکی از قوی ترین شبکه های راداری در زمین و آسمان چه نیاز مبرمی به یک جنگنده پنهان کار دارد؟ و یا کره جنوبی که اصلی ترین تهدید خارجیش همان کره شمالی است و با توجه به بعد مسافت بسیار اندک جنگنده ای مانند Silent Eagle چه کاربرد اساسی می تواند داشته باشد؟ تا به حال به حضور پر رنگ و غیر عادی جنگنده های نسل پنجم امریکا در هالیود توجه کردید. قسمت 4 مجموعه جان سخت و هر دو فیلم ترنسفومر و چند فیلم دیگر. در صورتی که در زمان مشابه یعنی قبل از آنکه کاملا عملیاتی شوند هالیود رویکرد مشابهی در مورد جنگنده های نسل چهارم نداشت. این دو مورد و چند مورد دیگر است که اظهار نظر در مورد عملیاتی شدن نسل پنجم جنگنده های امریکا را کمی مشکل می کند.
  19. hosseingmn

    اخبار برتر نظامی

    در اینکه مافیای تسلیحات در امریکا این توان را دارد تا مانند تامکت، سوپر هورنت را هم زودتر از موعد بازنشسته کند هیچ شکی نیست ولی به نظر شما ارتش امریکا توان مالی کافی را در چنین موردی دارد؟
  20. در نوع خودش خبر جالبی بود. با توجه به این که مطالب و مستندات علمی و فنی در خدمات اینترنتی و به خصوص موتور های جستجو طبقه بندی شده است و هر کشوری با توجه به جایگاهی که در رنکینگ امریکا دارد می تواند به مطالب خاص دسترسی داشته باشد، صدور جریان باز اطلاعات!!؟! به کشورمان چه معنای با مزه ای دارد.
  21. سوخو Su-27 Flanker، برترین جنگنده جنگ سرد؟ هواپیمای سوخو Su-27 فلانکر همیشه یکی از بحث برانگیز ترین و مورد توجه ترین هواپیماهای جنگنده بوده است. وقتی به بررسی هواپیماهای ساخت شوروی سابق می پردازیم، اغلب به کلمه «فلانکر» در کنار کلماتی چون «بهترین» و «برترین» بر می خوریم. این تصور که بهترین هواپیمای ساخته شده در شوروی هواپیمای سوخو Su-27 فلانکر بوده است به خوبی در اذهان عموم جای گرفته است. در همین حال بسیاری دیگر بر این عقیده اند که جنگنده ای که برای مقابله با با F-15 یا F-16 ساخته شده بود نه سوخو Su-27 و نه MiG-31، بلکه میگ MiG-29 بوده است. خواه یا ناخواه در مقالاتی که در مورد این دو هواپیما یعنی فلانکر و فولکروم نوشته می شود، مقایسه ای ذهنی بین این دو توسط خواننده صورت می گیرد. هدف این مطلب بررسی توانایی ها، نقاط قوت و نقاط ضعف دو هواپیمای مذکور است: نقاط قوت سوخو Su-27: 1- بقاپذیری بالا در میدان نبرد 2- حمل مهمات سنگین، شامل موشک های R-27R-1, R-27R-2, R-27ET/T/ER 3- رادارهای نسبتاً قدرتمند با حسگر هایی دقیق 4- قدرت مانورپذیری بسیار بالا نقاط ضعف میگ MiG-29: 1- برد نسبتاً بسیار محدود و کم 2- حمل تنها دو فروند موشک R-27 برای ماموریت های رهگیری 3- تکیه بسیار بر کنترلرها و رادارها و تجهیزات زمینی 4- قدرت پردازش و جنگ الکترونیک بسیار ضعیف اگر شخصی به نکات بالا به صورت کاملاً بسته نگاه کند و یک جانبه قضاوت کند، شاید سوخو Su-27 را کاملاً نسبت به MiG-29 برتر بداند. اما یک نگاه دقیق تر و بررسی موشکافانه تری می تواند حقایق بیشتری را برای ما آشکار کند، چرا که این ویژگی های عمومی که شاید در مقالات مختلف برای هواپیماهای گوناگون ذکر شوند، در عمل محدودتر می نمایند. با هم به بررسی مفصل تر هر دوی این جنگنده های برتر دوران جنگ سرد می پردازیم. از ابتدا باید گفت که برد نسبتاً زیاد یکی از خصوصیات بارز Su-27 است و هیچ شکی در آن نیست، اما با هر نقطه قوتی، مطمئناً نکته ضعفی هم وجود دارد. یکی از این نکات ضعف که شاید در کمتر جایی بدان اشاره شده باشد جریمه ای است که فلانکر در قبال حمل سوخت بیشتر باید بپردازد. سوخو Su-27 هیچ گاه قادر نیست در زمانی که مخازن سوخت این هواپیما با بیش از 60% کل تانک های سوخت پر شده باشد به قدرت مانورپذیری، حداکثر زاویه حمله و حداکثر میزان تحمل شتاب جی که MiG-29 از آن برخوردار است برسد. با در نظر داشتن چنین محدودیتی می توان گفت که در ماموریت هایی که به قطع در آن ها مانورهای زیادی انجام خواهد شد از نظر برد دو هواپیمای سوخو و میگ در یک حد هستند. با 60% سوخت سوخو Su-27 با پروفیل پروازی شامل سرعت 0.8 ماخ و ارتفاع 13000 متری می تواند حداکثر بردی برابر با 1800 کیلومتر داشته باشد. اگر چه میگ MiG-29 به حتم هواپیمایی بسیار محدود از نظر برد است، اما این محدودیت در مدل هایی مانند فولکروم C یا همان MiG-29SMT نسبتاً از بین می رود. هواپیمای میگ MiG-29SMT دارای مخازن سوخت اضافه ای در قسمت های طرفین بالای بدنه است که آن را به فولکروم کوهان دار هم مشهور کرده است. این قسمت های کوهان مانند علاوه بر تانک های اضافه سوخت شامل سیستم های ضدعمل الکترونیک اضافی نیز هستند که علاوه بر جبران برد محدود، قابلیت های جدیدی از نظر جنگ الکترونیک نیز به MiG-29 می دهند. هواپیمای سوخو Su-27 در حال حمل موشک چهار موشک آلامو ---------------------------------------------------------------------------- با اینکه فولکروم مسئله محدودیت برد را دارد، اما باید به این نکته هم توجه شود که MiG-29 هواپیمایی است که صرفاً برای مقاصد برتری هوایی در میدان نبرد و البته ماموریت های دفاع هوایی ساخته شده است نه ماموریت های گشت هوایی طولانی. MiG-29 سوخت کمتری حمل می کند، اما در عوض از نظر اندازه بسیار کوچکتر از Su-27 است و همین تشخیص این هواپیما را از فواصل دورتر برای هواپیماهای جنگنده دشمن مشکلتر می کند. همه این حقایق دست به دست هم می دهند تا باور کنیم که میگ MiG-29 هم آن چنان جنگنده بدی نیست. میگ MiG-29A با حمل یک تانک سوخت مرکزی در زیر بدنه به 400 کیلوگرم سوخت برای استارت آپ و تاکسی در باند و تیک آف، 500 کیلوگرم سوخت برای درگیری با در نظر گرفتن یک دقیقه استفاده از پس سوز و 1000 کیلوگرم سوخت رزرو برای بازگشت نیاز دارد. با تمام این اوصاف هنوز هم 2500 کیلوگرم سوخت باقی می ماند که فولکروم را قادر می سازد که به راحتی مسیری 408 ناتیکال مایلی را در سرعت 0.8 ماخ و ارتفاع 13000 متری زمین طی کند. همین برد برای میگ 29 کافی است تا از پایگاه هایی در آلمان شرقی به راحتی به جنوب انگلستان برسد. در بهینه ترین شرایط حداکثر برد میگ MiG-29 به 1450 کیلومتر می رسد. با حمل یک مخزن سوخت خارجی، این میزان به 2090 کیلومتر افزایش می یابد که از برد سوخو Su-27 در حالت 60% مخازن سوخت پر، بیشتر است. اگر چه همیشه مخازن سوخت خارجی قبل از مخازن سوخت داخلی خالی شده و سپس از هواپیما جدا می شوند، اما همین مدت زمان حمل مخازن سوخت خارجی نیز مشکلاتی برای مانورپذیری کافی MiG-29 به وجود می آورد که البته قابل چشم پوشی است. البته به نظر می رسد که برنامه معمول روسی ها برای پرواز دادن Su-27 پر کردن مخازن سوخت با بیش از 60% سوخت بوده است، البته به میزانی که تا زمان رسیدن به ارتفاع عملیاتی، میزان سوخت داخل مخازن به همان 60% درصد قبل رسیده باشد. یک فروند Su-27 از اولین نمونه های تولید شده برای نیروی هوایی ---------------------------------------------------------------------------- از نقطه نظر مانورپذیری، هر دوی این جنگنده ها، یعنی فلانکر و فولکروم از بهترین های عصر خودشان بوده اند و در حال حاضر هم هستند. MiG-29 بنا بر عقیده بسیاری لایق یدک کشیدن عنوان «مانورپذیرترین جنگنده جهان» است. میگ MiG-29 برای مانورپذیری فوق العاده در سرعت های پایین طراحی شده است و این مسئله را خلبانان هواپیمای F-16 نیز تصدیق می کنند. بسیاری از آنان اذعان می دارند که با این که هواپیمایشان از میگ سبک تر است و بنا به ابعاد ظاهری اش باید مانورپذیر تر از میگ باشد، اما ظاهراً این طور نیست و در سرعت های پایین تر از 800 کیلومتر بر ساعت، MiG-29 کاملاً برتر است. این مانورپذیری زیاد به خلبان میگ این امکان را می دهد که به راحتی دماغه هواپیمای خود را متوجه هر نقطه ای در محدوده دید هواپیما بنماید. ارتباط بین سیستم کلاه هدف گیری خلبان یا HMS با موشک های نزدیک برد R-73 از میگ MiG-29 حریفی کاملاً قدر و خطری بالقوه برای دشمنان می سازد. هواپیمای میگ MiG-29 نیروی هوایی آلمان-لوفت وافه- در حال حمل دو فروند موشک آلامو ---------------------------------------------------------------------------- از سوی دیگر، Su-27 نمی تواند هنگامی که مخازن سوخت آن با بیش از 60% سوخت پر است قابلیت های خود را کاملاً نشان دهد. بنابراین در ماموریت های طولانی نباید تا زمانی که 40% سوخت هواپیما مصرف نشده است روی توانایی های قابل ملاحظه ی فلانکر حساب کرد. نکته فنی پنهان که پشت این قضیه نهفته است در این است که هنگامی که 40% سوخت مصرف می شود، تانک سوخت شماره یک که پشت سر خلبان جای گرفته است و تانک های سوخت شماره چهار که در بال ها قرار گرفته اند، خالی می شوند. تانک سوخت شماره یک در هنگام پر بودن اثر عکسی روی مرکز ثقل هواپیما دارد و این مرکز را به سمت جلوی هواپیما متمایل کرده و از قابلیت های مانوری هواپیما می کاهد. هنگامی که این تانک سوخت خالی می شود، به دلیل تعادل دگرباره مرکز ثقل هواپیما مانورپذیری به صورتی باورنکردنی افزایش می یابد. بنابراین وقتی پای ماموریت های طولانی در میان است، می بایست تخمین های بسیار دقیقی توسط برنامه ریزان ماموریت صورت گیرد تا مشکلی از جهت عملکردی برای هواپیما پیش نیاید. شاید این پیشبینی ها در تمرینات بسیار ساده باشد، اما در شرایط واقعی نبرد تا مرز غیر ممکن هم پیش می رود. بدین معنی که در صورت یک درگیری پیش بینی نشده، خلبان راهی به جز خلاصی از میزان سوخت اضافی ندارد. رها کردن موشک های دوربرد BVR که محدودیت های آیرودینامیکی و وزنی بسیاری را بر هواپیما تحمیل می کنند در چنین مواقعی بهترین راه ممکن به نظر می رسد. پس می توان نتیجه گرفت که تا زمانی که فلانکر تا وزن مشخصی سبک نشده است، حسابی روی مانورپذیری بی نظیر آن نمی توان کرد، البته نباید از این نکته هم چشم پوشید که فلانکر از یک سیستم FBW یا پرواز با سیم آنالوگ هم بهره می برد که میگ MiG-29 فاقد آن است. ترمز هوایی هواپیمای Su-27 که در حالت مسلح قرار داده شده است ---------------------------------------------------------------------------- در قابلیت هدف گیری از فواصل مافوق دید بصری یا Beyond Visual Range باید گفت که هر دو هواپیما از یک نوع موشک آن هم موشک R-27 یا همان AA-10 Alamo استفاده می کنند. اما تفاوت در این جاست که سوخو Su-27 می تواند تا ده فروند از این موشک را در یک سورتی پرواز حمل نماید، در حالی که میگ MiG-29 تنها قادر به حمل دو فروند از این موشک هاست. اگرچه به وضوح معلوم است که از نظر تسلیحات قابل حمل Su-27 به میزان زیادی بر MiG-29 برتری دارد، اما همیشه ممکن است که این سوال به ذهنتان بیاید که آیا واقعاً هنوز هم دوران نبرد هایی که تعداد زیادی هواپیما در آسمان به نبرد تن به تن می پرداختند و قدرت آتش یکی از عوامل مهم در پیروزی بود به سر نیامده است؟ در جواب این سوال باید گفت که در نبرد های جدید، هواپیماها زمان چندانی برای درگیری در اختیار ندارند و البته تعداد هواپیماهای موجود در آسمان در نبرد نیز بسیار کمتر و محدود تر از گذشته است. نبرد های هوایی امروز همیشه با ویژگی هایی چون سرعت بالا در نبرد و مدت زمان کم درگیری شناخته می شوند. در یک چنین درگیری هایی، همیشه نخستین ضربه نقش اساسی را ایفا می کند: پس باید اولین ضربه را زد و محکم هم زد. پس از نخستین رویارویی، هر یک از خلبانان دو طرف سعی در دور شدن از محل نبرد برای جلوگیری از غافل گیر شدن توسط هواپیماهای دیگر دشمن دارند. رادارهای N-001 و N-019 از جمله رادارهایی هستند که دارای آرایه اسکن مکانیکی هستند، بدین معنی که این رادارها در یک زمان قادر به درگیری با بیش از یک هدف نیستند. در جنگ های امروزی احتمال اینکه یک هواپیمای جنگنده تنها به یک هدف حمله کرده و سپس به پایگاه بازگردد در حدود 95% است، یعنی تنها 5% احتمال دارد هواپیما با هدفی ثانویه درگیر شود. پس آیا واقعاً حمل شش تا ده موشک دوربرد BVR آن چنان که به نظر می رسد، لازم است؟ بنابراین برتری Su-27 در این مورد که تنها بر حمل تعداد بیشتر موشک های BVR استوار است زیر سوال می رود. شاید به همین دلیل باشد که هیچ وقت فلانکر ها با تعداد زیادی موشک های R-27 لود نمی شوند و اکثراً ترکیبی از موشک های BVR و موشک های کوتاه برد مادون قرمز IR روی هواپیمای Su-27 نصب می شوند چرا که سنگین کردن بی مورد هواپیمای جنگنده با موشک هایی که شاید اکثراً بلا استفاده بمانند صحیح نیست و جز مصرف سوخت بیشتر نتیجه دیگری برای جنگنده در بر ندارد. هواپیمای میگ MiG-29 در نمایی زیبا از غروب آفتاب ---------------------------------------------------------------------------- موشک های R-27E/ET دارای سیستم هدایت مادون قرمز هستند و طول موج هایی را که اگزوز موتور هواپیماها منتشر می کنند دنبال می نمایند. به همین دلیل این موشک ها را جز موشک های «شلیک کن و فراموش کن» به شمار می آورند، چرا که پس از شلیک، دیگر موشک نیازی به هدایت از سوی هواپیما ندارد و خود می تواند مسیر خود را بیابد. یکی از نقص های عمده ای که موشک های R-27 در مدل هدایت مادون قرمز دارند این است که این مدل از موشک ها قابلیت ایجاد خط اطلاعات یا دیتالینک با هواپیمای مادر را ندارند. در نتیجه تنها هنگامی که رادار نسبتاً کوتاه برد مادون قرمز موشک روی هواپیمای دشمن قفل شده باشد موشک می تواند شلیک شود، و این خود علی رغم قدرت بالای موتورهای موشک و طراحی آیرودینامیکی جالب آن، برد موشک را بسیار کم می کند. در موشک های هدایت راداری، نیازی به قفل رادار موشک روی هواپیمای دشمن نیست، بلکه رادار به مراتب قدرتمند تر هواپیما روی جنگنده دشمن فقل نموده و موشک را تا نزدیکی هواپیمای دشمن هدایت می کند و پس از آن رادار خود موشک فعال شده و به مسیر ادامه می دهد. اما در مدل هدایت مادون قرمز، هدف گیری به این صورت نیست و خود رادار موشک باید بتواند از عهده قفل روی هدف بر بیاید. نمونه اولیه Su-27S با نام T-10S ---------------------------------------------------------------------------- در نبرد های هوایی بسیار نزدیک که هواپیمای ما در موقعیت بسیار خوبی در پشت دشمن قرار گرفته است، بهترین گزینه برای حمله موشک های مادون قرمز هستند چرا که در یک چنین شرایطی امواج مادون قرمز متساعد شده از اگزوز هواپیمای دشمن بسیار پر قدرت تر از امواج راداری هستند و موشک های IR در یک چنین شرایطی بسیار موثر تر هستند. پس می توان به راحتی نتیجه گرفت که در شرایط واقعی نبرد، ترکیبی از دو شیوه مختلف حمله، یعنی موشک های هدایت راداری و موشک های هدایت مادون قرمز می تواند بسیار به نفع باشد. MiG-29 طبیعتاً دارای یک چنین ترکیب تسلیحاتی است و می تواند بدون هیچ مشکلی این دو دسته از تسلیحات را حمل نماید در حالی که تسلیح Su-27 با یک چنین ترکیب تسلیحاتی نیازمند برنامه ریزی دقیق ماموریت است. به عبارت دیگر MiG-29 در هر شرایطی برای درگیری آماده است، در حالی که درگیری Su-27 باید از قبل پیش بینی شده باشد. در صورت پیش آمدن هر گونه درگیری پیش بینی نشده و اتفاقی، ممکن است فلانکر با مشکلات جدی مواجه شود و اگر حریف کمی گردن کلفت تر باشد، شاید دیگر کاری از دست Su-27 بر نیاید. کاکپیت MiG-29SMT کاکپیت Su-27 ---------------------------------------------------------------------------- MiG-29 می تواند تا دو موشک R-27 را حمل کند، اما مشکل اینجاست که دو موشک BVR می بایست در صورت درگیری BVR هر دو باهم و به سمت یک هدف شلیک شوند، چرا که در غیر اینصورت اگر فقط یک موشک شلیک شود، موشک دیگر در زیر بال دیگر سنگینی کرده و مشکل عدم بالانس در بال ها به وجود می آید؛ علی رغم اینکه تا حدودی قابل حل است، اما همین عدم بالانس به میزان زیادی از قابلیت های مانوری هواپیما می کاهد. برای مثال حداکثر زاویه حمله از 24 درجه تا 15 درجه کاهش می یابد که به طور کاملاً محسوس در مانورپذیری هواپیما موثر است. روی کاغذ، Su-27 در وضعیت بهتری قرار دارد، چرا که می تواند تا سه هدف را به طور همزمان شناسایی کرده و با آن ها درگیر شود، البته در شرایطی که هر هدف را با یک جفت موشک R-27 هدف قرار دهد. همه اینها در شرایطی درست است که دشمن آن قدر مهربان باشد که منتظر بماند تا ما به راحتی بتوانیم او را هدف قرار دهیم. در شرایط جنگ واقعی، دشمن یا در حال درگیری است و به ما نزدیک می شود که او را در شرایط خوبی برای شلیک موشک هایش قرار می دهد؛ یا اینکه در حال دور شدن از منطقه نبرد و خارج شدن از برد موشک و رادار ماست که هدف گیری را برای ما مشکل می سازد. از سوی دیگر MiG-29 از فاصله دور می تواند به راحتی جفت موشک R-27 را به هدف شلیک کرده و به مدد موشک های هدایت مادون قرمز و مانورپذیری عالی به سرعت برای یک درگیری نزدیک نیز آماده شود در حالی که هیچ مشکلی هم از جهت آن 60% سوخت که در فلانکر وجود دارد نخواهد داشت. از بعد رادار، هواپیمای سوخو Su-27 مجهز به رادار N-01 با برد تشخیص اهدافی با حداقل 3 متر مربع سطح مقطع از فاصله 80 تا 100 کیلومتری است. این رادار قادر است تا 40 کیلومتر پشت سر هواپیما را هم اسکن نماید. MiG-29 نیز مجهز به رادار N-019 است که قادر است شعاع 75 تا 85 کیلومتری جلوی هواپیما را اسکن کرده و در فاصله 35 کیلومتری پشت هواپیما نیز به جستجو بپردازد. هر دوی این سیستم های راداری قادرند تا ده هدف را به صورت همزمان شناسایی کرده و با یکی از این اهداف به درگیری بپردازند. طول موج هر دو برابر با 3 سانتیمتر است، محدوده آزیموت رادار N-001 برابر با 60+- و رادار N-019 برابر با 67+- می باشد. اگر چه رادار N-001 که در Su-27 نصب شده است از نظر برد راداری بر رادار اسلات بک میگ MiG-29 برتری دارد، اما باید از این نکته هم باخبر بود که هر دو رادار در 70% قطعات مشابه هستند و هر دو از یک پردازنده با قدرت پردازش 170000 عمل در ثانیه استفاده می کنند. با این اوصاف، همانطوری که می بینیم توانایی درگیری و شناسایی اهداف هر دو رادار نیز تقریباً مشابه است، برتری برد ده یا بیست کیلومتری رادار فلانکر شاید آن چنان هم پراهمیت نباشد. در زمان طراحی سوخو Su-27 با کد اولیه T-10 برنامه های گسترده ای برای طراحی و ساخت راداری بسیار پیشرفته تدارک دیده شده بود، اما با توجه به ضعف فراوان شوروی سابق و کلاً کشورهای بلوک شرق در ساخت تجهیزات الکترونیکی-نقطه مقابل کشورهای غربی- این رادار ساخته نشد و تنها مدل بسیار ساده تر آن یعنی N-001 به کار گرفته شد. هواپیمای MiG-29UB در آشیانه هواپیمای Su-27 متعلق به نیروی هوایی روسیه ---------------------------------------------------------------------------- از نظر اتکا بر کنترلرهای رهگیری زمینی باید گفت که یکی از ویژگی های قدیمی هواپیماهای شوروی سابق به همان دلیل ضعف تکنولوژیکی در ساخت قطعات الکترونیکی همان اتکای بیش از حد به رادارها و مراجع زمینی است، یعنی نقطه ضعفی که همیشه غرب روی آن دست گذاشته است. این شیوه هدایت هواپیما همیشه مورد انتقاد شدید بود، چرا که بر اساس این سیاست که در دوران جنگ سرد به اوج خود رسیده بود، خلبان بسیار محدود بود و مجبور بود برای انجام کوچکترین کاری خارج از برنامه متوسل به کنترلر های زمینی شود. البته خود غربی ها و به خصوص آمریکاییها چندان هواپیماهای مستقلی نساخته بودند، چرا که هواپیماهای آنها نیز از نسخه هوابرد (!) پایگاههای زمینی استفاده می کرد و به زبان ساده تر نام آن ها را آواکس AWACS گذاشته بود. تنها فرق این پایگاه این بود که هواپیماهای آواکس سیار بودند و به دلیل استفاده از آن ها در ارتفاعات به راحتی حریم هوایی بسیار گسترده ای را پوشش می دادند. در حقیقت با ورود Su-27 و MiG-29 به خدمت، عصر تازه ای در هوانوردی نظامی شوروی به وجود آمد. اگر چه توانایی های راداری این هواپیماها بازهم به حدی نبود که بتوانند از عهده انجام کامل یک ماموریت بدون هدایت زمینی بر بیایند، اما بازهم همین نقطه فصل جدیدی در جنگ های مدرن شوروی بود. با اینکه میل طراحان بیشتر به سمت استقلال هواپیماها از پایگاه های زمینی کشیده شده بود، اما باز هم هواپیمای MiG-29 یک هواپیمای وابسته به پایگاه های زمینی یا GCI Dependent نامیده می شود. صرف نظر از اینکه با چه هواپیمایی پرواز انجام شود، خلبانان روسی یاد گرفته اند که اگر چه رادارهای قدرتمندی داشته باشند، اما تا زمانی که از کنترلرهای زمینی خبری مبنی بر وجود دشمن به آن ها نرسیده است رادار خود را روشن نکنند. البته با تمام این شرایط هنوز هم خلبانان قادرند که در شرایط کاملاً اضطراری حداقل از موقعیت مذبور بتوانند خلاصی یابند، اما در شرایط عادی 99% تصمیمات به عهده پایگاه فرماندهی زمینی است. هواپیمای Su-27 در معیت یک فروند An-224! ---------------------------------------------------------------------------- با توجه به نکاتی که در این مطلب ذکر شد، می توان به این نتیجه رسید که MiG-29 هواپیمایی است که واقعاً برای نبردهای حقیقی ساخته شده است. از فاصله دور قادر است هواپیمای دشمن را با یک جفت موشک دوربرد آلامو مورد هدف قرار دهد، در فرض تقریباً محال اگر هیچ یک از موشک ها نتوانستند به هدف اصابت کنند، هنوز هم میگ MiG-29 قادر است با تکیه بر قدرت مانورپذیری بی نظیرش تدارک یک حمله دیگر، اینبار از فاصله نزدیک را ببیند که قریب به یقین می توانیم فولکروم را در یک چنین مبارزه ای پیروز بدانیم. از سوی دیگر، Su-27 بیشتر به یک سایت پدافند موشک های زمین به هوا شباهت دارد تا یک جنگنده رهگیر واقعی، خصوصاً که توانایی حمل تعداد زیادی موشک های دوربرد آلامو این شباهت را بیش از پیش کرده است. نخستین نمونه های فلانکر که با نام T-10S در سال 1978 ساخته شد از مشکلات بسیاری رنج می برد. با این حال با انجام اصلاحاتی تولید نمونه اصلی به سال 1984 موکول شد، اما بازهم مسائلی که گریبانگیر گروه طراحی و البته خود هواپیما شده بود مانع از آن گردید که هواپیما بتواند به موقع به خدمت در آید. از عمده ترین مشکلاتی که فلانکر با آن دست و پنجه نرم می کرد مشکل قطعات اویونیکی بود که تا سال 1990 که چند صد فروند Su-27 به خدمت در آمدند هنوز هم به طور کامل حل نشده بود. از سوی دیگر بر خلاف فلانکر، MiG-29 روند طراحی بسیار هموار تری را پشت سر گذاشت و تقریباً بدون مشکل جدی وارد خدمت گردید. شوروی در زمان جنگ سرد و به خصوص دهه 70 خواهان ورود به خدمت جنگنده جدیدی بود که بتواند از پس هواپیماهای پیشرفته غرب مانند F-15 و F-14 بر بیاید، اما با نتایج مایوس کننده ای که مدل های اولیه Su-27 به بار آورد، ظاهراً میگ MiG-29 بسیار موفق تر بود. همانطوری که بعدها هم دیدیم Su-27 تا زمان پایان جنگ سرد، یعنی سال های ابتدایی دهه 90 هنوز هم نتوانسته بود آن چنان که باید و شاید نیازهای نیروی هوایی شوروی را برطرف نماید. با همه ضعف هایی که Su-27 از آن رنج می برد، هواپیماهای مشهوری که از Su-27 مشتق شده اند و به خانواده فلانکر مشهورند، مثل هواپیماهای Su-30/33/34/37 هواپیماهای به نسبت موفقی از کار در آمدند. منبع: air.blogfa.com
  22. [quote]به نظر من تایگر با توجه به قیمت و سبکی وچالاکی وعملیات های زیاد مثلH3از همه بهتر بود. [/quote] در حمله به اچ3 تایگرها فقط نقش منحرف کننده را داشتند و حمله اصلی و نفوذ به عمق عراق به وسیله 8 فروند جنگنده فانتوم انجام شد.
  23. هيچ سپري در مقابلش توان مقاومت ندارد. در هر وسيله اي براحتي نفوذ مي كند ، حتي پناهگاه هاي زيرزميني نيز از آن مصون نيستند. هيچ راهي براي فرار از آن نيست. تشعشعات و موج هاي دائمي آن مي تواند به هر جايي كه فكر مي كنيد برود. مرگ را تنها در يك لحظه تحميل مي كند. سلاحي اعجاب انگيز است. تمامي سيستم عصبي را مختل مي كند. علاوه بر سلول هاي زنده بدن ، هرنوع جرم ، باكتري و يا ميكرب در داخل بدن را از بين مي برد. جسدي كه با اين اسلحه مرگبار كشته شده است ، 30 الي 45 روز (به دليل عدم وجود هرگونه باكتري) مانند موميايي مي ماند و متلاشي نمي شود. چندين نمونه از اين اجساد را در افغانستان يافتند و در ابتدا همه فكر مي كردند كه اين نوع مرگ ، فقط با استفاده از بمب هاي شيميايي بسيار قوي يا گازهاي سمي مهلك به وجود مي آيد. درصورتي كه اين مرگ ، تنها در اثر مواجهه با اسلحه وحشتناك پرتوي ذرات پرانرژي بود ؛ سلاحي كه براحتي حمل مي شود. البته در مورد ساخت و تهيه اين سلاح ، ابهامات بسياري وجود دارد. ولي ما از تاريخچه يك كشف علمي و بزرگ تا اختراع يك وسيله مرگبار را براي شما مي گوييم. هيچ سپري در مقابلش توان مقاومت ندارد. در هر وسيله اي براحتي نفوذ مي كند ، حتي پناهگاه هاي زيرزميني نيز از آن مصون نيستند. هيچ راهي براي فرار از آن نيست. تشعشعات و موج هاي دائمي آن مي تواند به هر جايي كه فكر مي كنيد برود. مرگ را تنها در يك لحظه تحميل مي كند. سلاحي اعجاب انگيز است. تمامي سيستم عصبي را مختل مي كند. علاوه بر سلول هاي زنده بدن ، هرنوع جرم ، باكتري و يا ميكرب در داخل بدن را از بين مي برد. جسدي كه با اين اسلحه مرگبار كشته شده است ، 30 الي 45 روز (به دليل عدم وجود هرگونه باكتري) مانند موميايي مي ماند و متلاشي نمي شود. چندين نمونه از اين اجساد را در افغانستان يافتند و در ابتدا همه فكر مي كردند كه اين نوع مرگ ، فقط با استفاده از بمب هاي شيميايي بسيار قوي يا گازهاي سمي مهلك به وجود مي آيد. درصورتي كه اين مرگ ، تنها در اثر مواجهه با اسلحه وحشتناك پرتوي ذرات پرانري بود ؛ سلاحي كه براحتي حمل مي شود. البته در مورد ساخت و تهيه اين سلاح ، ابهامات بسياري وجود دارد. ولي ما از تاريخچه يك كشف علمي و بزرگ تا اختراع يك وسيله مرگبار را براي شما مي گوييم. از كشف ميدان مغناطيسي توسط نيكولا تسلا تا اختراع يك اسلحه مغناطيسي توسط روسيه و امريكا. نيكولا تسلا (۱۸۵۷-1943) در شهر اسميت جان (كيلا) كه هم اكنون بخشي از كشور يوگسلاوي است ، به دنيا آمد. در 27 سالگي به امريكا سفر كرد و تبعه آن كشور شد. ابتدا كارش را در اديسون پلنت شروع كرد و چندي بعد با جورج وستينگهاوس آشنا شد. در همان سال ها ، تسلا قوانين ميدان مغناطيسي را كشف كرد و توانست به وسيله ميدان مغناطيسي ، يك موتور القايي بسازد. اين كار ، پايه ايجاد موتورهاي الكتريكي شد كه هم اكنون در سرتاسر جهان استفاده مي شود. بعد از تمامي اين اختراعات و اكتشافات در سال 1899 ميلادي ، دست به تأسيس يك آزمايشگاه در كلورادو زد. او بي درنگ شروع به تحقيق درمورد چگونگي انتقال نيرو بدون استفاده از وسيله اي مانند سيم يا به اصطلاح بي سيم (Wireless) كرد و بدين طريق دريافت كه چگونه مي توان نيروي مغناطيسي را در فضا پخش و جذب كرد. تسلا در آزمايشگاهش ، احتمالآ اكتشافات بسياري داشت كه اغلب به صورت مفهومي (Concep) يا به صورت يك ايده و تئوري بوده است كه بعدها به دست دانشمندان شوروي افتاده كه با ارتقاي آن تئوري ها ، سلاحي قدرتمند را ساختند. نيكولا تسلا در سال 1900 ، مقاله اي را با عنوان «مشكلات ازدياد انرژي انساني» در مجله قرن (Cenry) به چاپ رساند كه در آن مقاله ، به حملات احتمالي اتحاد جماهير شوروي عليه امريكا اشاره كرد و اين نشان دهنده آن است كه تسلا مي دانست شوروي در ارتقاي اين دانش ، بيشتر از امريكا تلاش كرده است. او نوشت: ايستگاه هاي مغناطيسي روي كره زمين ، ما را قادر مي سازد كه كارهايي را كه تاكنون غيرممكن بود ممكن سازيم. با استفاده از آنها مي توانيم علائم و سيگنال هاي خود را به هر نقطه اي از زمين برسانيم. ما مي توانيم موجي را روي زمين رها كنيم كه با سرعت نور انتشار مي يابد و اين آرزوي بشر است. در ماه ژوئن سال 1976 (بعد از مرگ تسلا) مجله راديوالكترونيكي ، مقاله اي را با عنوان «12 ميليون تن» به چاپ رساند كه در آن به دستيابي نيكولا تسلا به دستگاهي براي ايجاد شكاف هسته اي (اتمي) اشاره شده بود. دانشمندان اتحاد جماهير شوروي ، با نظري بر تئوري هاي تسلا در رابطه با ميدان مغناطيس و پس از استفاده آن در بمباران هسته اي يا شكاف اتم ، دست به تحقيقاتي براي ايجاد يك سلاح شگفت انگيز و وحشتناك به نام اسلحه پرتو ذره اي مرگ (Deah Ray Weapon) زدند. در همان زمان جورج كيگان ، ژنرال بازنشسته اطلاعات نيروي هوايي امريكا ، به سرعت به پنتاگون اطلاع داد و ابراز نگراني كرد كه اگر چنين اسلحه اي ساخته شود ، وضعيت امنيتي امريكا دچار مشكل خواهد شد. احتمالآ پس از آن ، اين اسلحه ساخته شد. جزئيات و مشخصات نسبي آن در تاريخ 2 مي سال 1977 ، در مجله تكنولوژي فضا و هوانوردي امريكا توضيح داده شد. يكي از جنبه هاي جالب اين سلاح و نگران كننده براي امريكايي ها اين بود كه اسحله مرگ ، مي توانست تمامي موشك هاي بالستيك امريكا را منهدم سازد. در كتاب «روشنايي در دستان» نوشته اينس هانت و وانتا دراپر علاوه بر توضيح زندگي نيكولا تسلا ، به صورتي ناواضح در مورد نظريات تسلا نسبت به استفاده هاي غيرانساني از نيروي مغناطيسي اشاره شده و حتي نامي هم از اسلحه مرگ برده شده است كه تقريبآ مشابه همان سلاح شوروي مي باشد. از نكات مورد اهميت اين كتاب ، نظريات خود نيكولا تسلا است.تسلا چندين بار گفته است كه با استفاده از اين نيروي مغناطيسي ، مي تواند اسلحه اي بسازد كه برپايه فيزيك نوين است و توانايي انهدام 10 هزار هواپيما را حتي در فاصله 2 هزار و 500 مايلي دارد. تسلا مي گويد: با وجود اين اسلحه ، امريكا در مقابل تمامي دشمنانش ايمن است. اين تشعشع مي تواند هر موتوري را ذوب كند و هيچ قدرتي در مقابلش نمي تواند ايستادگي كند و در يك لحظه مي تواند ميليون ها نفر را در يك چشم به هم زدن از بين ببرد. چنين سلاح مخربي ، احتياج به 50 ميليون ولت برق دارد. اين سلاح فرضي از طرف نيكولا تسلا ، تلفورس (Teleforce) لقب گرفت. مطلب ديگر درباره استفاده شوروي از تكنيك ها و تئوري هاي نيكولا تسلا را مي توان در تاريخ 23 سپتامبر سال 1977 در روزنامه واشنگتن پست خواند. اين روزنامه گزارش داد كه يك وسيله عجيب مانند توپي از نورهاي ستارگان ، بر فراز آسمان شهر پتروزاودچ گسترده شده بود. اين موضوع شاهدان زيادي دارد ، حتي خبرگزاري تاس (Tass) شوروي هم چنين چيزي را گزارش كرده بود. ولي اين واقعه ، اين بار در شهر هلسينكي (پايتخت كشور فنلاند) ديده شد كه در حدود چندين دقيقه آسمان نوراني شده بود. چندي بعد در مجله تحقيقات ژئوفيزيكي امريكا ، دكتر توروآن مقاله اي نوشت كه در آن گفته شده بود: ماهواره هاي جاسوسي - نظامي امريكا ، تشعشعات بسيار قوي را در روسيه رديابي كرده اند كه براي ايجاد آنها احتياج به ايجاد 10 تريليون وات نيرو يا يك ميليارد ول انرژي است. هنوز وجود چنين سلاحي از طرف هيچ كشوري تأييد نشده است و ما تنها مي توانيم اميدوار باشيم كه اين كشورهاي ابرقدرت ، همواره صادق و راستگو باشند! ولي متأسفانه اين امر ، غيرممكن است. gun.mihanblog.com