Antiwar

War
  • تعداد محتوا

    1,504
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های Antiwar

  1. سلام خدمت برادر مصطفی که ظاهرا خیلی از دست من دلگیر شدند. استاد مصطفی، وقتی در نوشته ام گفتم سهوا به این مغالطه دست می زنید، به هیچ عنوان قصد تعارف نداشتم بلکه اعتقاد قلبی خود را بیان کردم. بر خلاف تصور بیشتر ما، مغالطات عمدتا سهوی انجام می شوند نه عمدی. مغالطه در واقع یک اشتباه در استدلال است که از دید پنهان می ماند. عده ی قلیلی آن را تعمدا و عده ی کثیری سهوا استفاده می کنند. خوبی خواندن منطق این است که شما هم خودتان دچار مغالطات نمی شوید و هم این که بهتر می توانید استدلال دیگران را ارزیابی کنید. البته خود من هم احتمال دارد که سهوا جایی مرتکب مغالطه ای شده باشم. چرا که حتی متبهر ترین افراد هم از لغزش در استدلال مصونیت ندارند. چه برسد به امثال بنده. اما در مقام پاسخ گویی به یک مغالطه دو راه وجود دارد. یا این که شما بدل مغالطاتی بزنید که روش جوان مردانه ای نیست و وقتی باید از آن استفاده کرد که طرف مقابل تعمد در استفاده از مغالطات دارد و خصم محسوب می شود. یا متوسل به روش دوم شوید یعنی این که صمیمانه لغزش گاه منطقی مغالطه را شرح دهید و آن را معرفی نمایید تا اشکال کار مشخص شود. از خیلی گذشته تر از این، بنده مشتری پر و پا قرص نوشته های شما بودم و هستم. به سواد علمی شما ایمان دارم و شما را انسان سلیم النفسی می دانم. لذا این که یک لغزش گاه استدلال را تبیین کردم به هیچ عنوان به معنی آن نیست که شخص شما را خدای نکرده نشانه رفته باشم. اگر کسی برایش این شبهه ایجاد شده که آقا مصطفی عزیز خلل شخصیتی دارند، از زیر بحث در می روند، یا هر نکته ی منفی دیگری، بداند که اشتباه از بنده بوده که مطلب را دقیق بیان نکرده ام. اما خوب است حالا که با این لغزشگاه آشنا شدیم سعی کنیم مجددا در آن گرفتار نیاییم. مثلا در همین پاسخ های اخیر شما، آیا من جایی سخن از امپراطوری شکست ناپذیر ایران آوردم؟ ایا جایی صحبت از ابر قدرتی منطقه ای ایران کردم؟ یعنی از فروضی که من طرح کردم شما همین برداشت را فقط می توانستید بکنید؟ آیا گفتم که اطلاعات پشت پرده ای دارم؟ صحبتی از بهتر شدن یا بدتر شدن شرایط ایران کردم؟ آیا جایی گفتم که آمریکا و اسراییل در آینده هیچ طرحی برای جنگ با ایران ندارند؟ آیا جایی راجع به قدرت بی چون و چرای حزب الله صحبت کردم؟ حتی آیا جایی گفتم که اسراییل ممکن نبود به ناو ما حمله کند و این احتمال را کاملا کنار گذاشتم؟ چیزی در مورد انقلاب ها گفتم و آینده ی آن ها؟ ====================== به هر حال با شما موافقم. تا نفهیم ناو ما دقیقا از کجا رد شده است. نمی توانیم نظر خواصی بدهیم. البته بنده گرایش دارم که تصور کنم مسوولین ما آن قدر عاقل هستند که در این موارد با سنجیدن همه ی زوایا اقدام کنند. خصوصا این که چنین مسایلی مستقیما زیر نظر مقام معظم رهبری و شوزای عالی امنیت ملی و معمولا با توافق تمامی گرایش های تدوین می شود و ایشان فرمانده ی کل قوا هستند.
  2. [b]در مورد قسمت اول صحبت های برادر عزیزمون استاد مصطفی:[/b] آقا مصطفی ما یک مغالطه ی مشهور داریم به اسم [b]پهلوان پنبه![/b] یا straw man. مکانیسم این مغالطه به این نحو است که شما در مقابل یک استدلال به جای نقد خود استدلال یک مدعای سست و ضعیف را به طرف مقابل خود نسبت می دهد و به جای رد کردن مدعای اصلی، به رد کردن این مدعای ضعیف می پردازد. به عبارت دیگر به جای مبارزه با پهلوان اصلی، پهلوان پنبه ای ساخته، آن را بر زمین می زند. این مغالطه با ترفندهای گوناگونی انجام می گیرد. یک روش آن که اگر مدعای طرف مقابل سخن معتدلی باشد، حالت افراطی یا تفریطی به آن نسبت داده شود و به رد آن افراط یا تفریط پرداخته شود. روش دیگر آن است که اگر یک مدعا طرفداران و مدافعان متعددی دارد، ما سست ترین تقریر و دلیل بر آن ادعا را برای مقابله و نقد در نظر بگیریم که مقابله با آن ساده تر است و معمولا ابطال آن نظریه تلقی می شود. البته با شناختی که از شما دارم بعید است شما تعمدا دست به این مغالطه بزنید. اما سهوا به صورت مکرر این روش را از شما مشاهده کرده ام. یک بار من به شما تذکر دادم. چند بار دیگر هم دیدم که دوستان همین تذکر را به شما داده اند. مراجعه بفرمایید به تاپیک انقلاب های عربی می توانید بببینید که این تذکر به زبان های مختلف داده شده و فقط بنده نبودم که معترض شدم. (این قسمت را گفتم چون شما به سوابق اشاره داشتید و گرنه نبش قبر مسایل گذشته شاید کار صحیحی نباشد.) اما در این موضوع خاص. با این که همان طور که مطلع هستید ارادت چندانی به این برادر سخنران ندارم. اما حتی از سخن ایشان هم شما نمی توانید برداشت کنید که این اخطار در کانال سوئز داده شده. نه این که نمی توانید برداشت کنید، بلکه کلام صراحت در هیچ یک از دو مورد ندارد و در این گونه موارد بهتر است انسان بی طرف سخن طرف مقابل خود را حمل بر شق صحیح کند به جای آن که یک مدعای ضعیف به او نسبت دهد. ایشون می گه: " رفتیم از کانال سوئز. از جلوی آب های فلسطین اشغالی رد شدیم. اون فردی که تو اسراییل بود..." کما این که در اشکالی که به سخن این جانب از طرف یکی از برادران عزیز شد می توانیم ببینیم که ایشان هم ظاهرا تصور این که در سوئز چنین اخطاری به ما شده است را نداشته اند؟ [quote][quote]دوست عزیز قرار نیست وارد آب های سرزمینی بشه که اصلا میگه میتونه کشوری همین طوری وارد آب های سرزمین دیگه شه بلکه همین که از نزدیک آب های سرزمینی عبور کنه این حق برای اون کشور طبق قانون وجود داره تا هویت کشتی مقابل رو بدونه[/quote] تا جایی که من مطلع هستم این طور نیست. نمیشود از کسی که در آب های غیر سرزمینی عبور می کنه سوال و جواب کرد. ضمنا آب های سرزمینی انواع و اقسام داره که در برخی حدودش کشتی ها حق عبور دارن ولی باید با کشور میزبان خبر عبورشون رو بدن. در برخی حدود هم اصلا می تونن عبور کنن ولی قواعد خاص داره و ... ضمنا چون ما به کنوانسیون حقوق دریاها نپیوستیم ملزم به اون نیستیم بجز در مواردی که تبدیل به عرف و قواعد آمره شده باشه. [quote]تنگه هرمز اب سرزمینی ما نیست بعد از جنگ ظفار عمان حق امنیتی خودشو در تنگه به شاه ایران بخشید اگر درست یادم باشه برای مدت 50 سال با این حساب خیلی روی این قضیه مانور ندید[/quote] تنگه ی هرمز از نظر حقوق دریاها جزو آب های سرزمینی ماست. ربطی هم به توافق نامه نداره. چون عرضش کوچک تر از حدود تعیین شده است. البته چون تنها راه ورود به خلیج فارس هست یک سری قواعد برش حکم فرماست که به ما اجازه نمیده مانع عبور بقیه بشیم ولی هرکی رد شده باید اعلام کنه و با شرایطی رد بشه. چون آمریکا هم عضو کنوانسیون نیست، خودش را ملزم به قواعدش نمیدونه. ما مدعی هستیم این قواعد تبدیل به عرف و قواعد آمره شده. آمریکا زیر بار نمیره. این خلاصه ی اختلافات در این ناحیه است.[/quote] ضمن این که بنده فرض را بر آن داشتم که دوستان به ویژه بعد از تذکر دوستمون به این که جملات از زبان سردار سیاری بیان شده سرچ ساده ای در اینترنت می زنند و واقعیت امر را در خواهند یافت. به هر حال بر فرض غیر قابل فهم بودن صحبت بنده، شما دو راه در پیش داشتید: 1. آن که در قالب یک سوال محترمانه از من بپرسید که آیا منظورم فلان موضوع بوده؟ یا این که 2. با تیکه ای مقدماتی ( مثل این که "اين فرمايش كمي تا قستي از شما بعيد بود!" ) به ضعیف ترین مدعای ممکن پاسخ دهید. که این روش مورد استفاده ی شما قرار گرفت. به هر حال بنده همین جا در صورتی که جملاتم مبهم بوده از شما عذر خواهی می کنم , همچنین اگر خدای نکرده تیکه ی متقابلی انداخته ام که موجبات ناراحتیتان را فراهم آورده پوزش می طلبم و مجددا خودم و شما را به زبان لین و انصاف در مباحثه دعوت می نمایم. [b]بپردازیم به بحث:[/b] پاسخ من به سوالات برادر میثم مشابه ژنرال و دوست ارجمند آقا مصطفی است. اما در مورد پاسخ ایشون به نوشته ام: [quote](و بدون در نظر گرفتن اينكه فرمايش شما، دقيقاً به عرض بنده برمي‌گشت و اينكه احتمال زدن ناو توسط اسرائيلي‌ها، احتمال بچه‌گانه‌اي‌است و اميدوارم نفرمايين منظورم شما نبودي!)[/quote] دقیقا دوست عزیز منظور من اینی که شما گفتید نبوده. به این جمله توجه کنید: [quote]دوستان عزیز، تصمیمات با این حساسیت نه در ایران و نه در اسراییل این قدر بچه گانه اتخاذ نمی شود. که مثلا تا یک طرف گفت شات آپ اونا ناو گروه ما رو بزنن! [/quote] بنده گفتم این که با صرف گفتن یک شات آپ ناو ما را بزنند اقدامی بچه گانه است و الا در ادامه عرایضم خودم فرض زده شدن ناوهایمان را به صورت کلی در نگاه اول محتمل دانسته بودم که سپس با دلایلی در شرایط موجود آن احتمال را کمرنگ شمردم. آیا این مورد هم از بیان ضعیف بنده بوده؟ یا شما با دقت مطالعه نکردید و قسمت آخر جمله ی مرا حذف نمودید؟ ادامه ی پاسخ شما در این مورد نیز بر اساس همین مدعی ضعیفی که به بنده نسبت دادید ادامه می یابد که ربط چندانی به فروض طرح شده از طرف من ندارد که خود فرض زدن ناو را در دل خویش داشت. به این جملات توجه کنید: [quote]وقتی ما ناو را فرستادیم در واقع همان زمان ریسک مربوطه را انجام دادیم. یعنی تمام این فروضی که دوستان اعلام کردن در مورد زدن یا نزدن همان زمان انجام شده بود. به عبارت دیگه ما وارد حریم سنتی اسراییل شدیم.. اگر قرار بود حساب و کتابی بشود همان موقع باید می شد و اصلا ناوی ارسال نمی شد. اسراییل هم همان موقع تصمیمش را گرفته بود که ناو را بزند و وارد یک نزاع احتمالی بشود یا این که ریسک نکند. بنا براین شات آپ گفتن امر خیلی موثری نیست. [/quote] البته بدیهی است که اگر ما از وسط آب های سرزمینی فلسطین اشغالی رد شده باشیم و بعد گفته باشیم شات آپ بهانه ی خوبی دستشان داده ایم که ناو ما را بزنند. که من این امر را بعید می دانم اما اگر هم واقعیت داشته باشد، حتما چنین تصمیمی در سطوح بالای نظام گرفته شده و فکر بعدش را هم کرده بودند. اگر اشتباه نکنم شخص سردار سیاری در ناوگروه حضور داشته اند. علاوه بر این، فرضی که در خصوص تیراندازی سربازان آمریکایی در عراق مطرح کردید در این جا کاربردی ندارد. زیرا که در آن جا سرباز آمریکایی نمی داند طرف مقابلش چه کسی است مسلح است یا نه و چه قصدی دارد، اما در این جا اسراییل به خوبی می دانسته که ما با یک ناو جنگی و مسلح وارد شده ایم و حتی نیت ما را هم می دانسته، آن هم از چندین روز قبل، لذا تصمیم خود را پیشاپیش در عالی ترین سطوح می گیرد. لذا این که چه واکنشی نشان دهد و به استقبال ریسک یک جنگ تمام عیار برود یا نه، پیشاپیش برنامه ریزی شده است و با یک شلیک اشتباه و از روی هراس سربازان آمریکایی در عراق قابل مقایسه نیست. ضمن این که ایران هم تصمیم اسراییل را از طریق کانال های خودش می توانسته زیر نظر داشته باشد. [quote]بحث بنده سر اين هست كه ما بايد از اقدامات تنش‌زا جلوگيري كنيم! اينكه رضا خان چي گفته يا چي نگفته به من ارتباطي نداره. من دارم براساس منطق حرف مي‌زنم! ادعا كردن و جلوي پيشي بازو گرفتن و رجز خوندن اصلاً هنر نمي‌خواد. تو تام و جري هم يه قسمت سگه رو بسته بودن و تا يه جا بيشتر نمي‌تونست بياد جلو. تام هم يه خط كشيده بود كه معلوم شه سگه تا كجا مياد جلو. بعد جلوش مي‌ايستاد و زبون داري مي‌كرد و تو گوش سگه هم مي‌زد! ولي آيا تام، قدرت برابري با سگه رو داشت؟ يا سگه جرأت حمله به تام رو نداشت؟ يا اينكه حداقل با هم قدرت برابري بودن و سگه نگران اين بود كه با حمله به تام، خودش هم آسيبي جدي ببينه؟!!! [/quote] اتفاقا مثال خوبی زدید. بحث بنده هم این است که ما باید به موقع اقدام تنش زا داشته باشیم و به موقع از اقدام تنش زا بپرهیزیم تا منافعمان به صورت حداکثری فراهم شود. مثال ما و آمریکا دقیقا همین مثالی است که در مورد تام جری زدید. من هیچ جا مدعی نشدم که ما توان شکست دادن آمریکا را در یک رودرویی نظامی داریم! اتفاقا خوب است که زور را از نظر خودم تعریف کردم: [quote]چون ممکن است بعدا باز کلمات من به معانی غیر عاقلانه تفسیر شود سعی می کنم پیش گیری کنم: زور اعم است از این که، دشمنمان بعد از هزینه و فایده به این نتیجه برسد که الان به صرفه نیست با ما شاخ به شاخ بشود و این که اصلا واقعا بتوانیم کل ناوگانش را غرق کنیم. یعنی این که ما پیش از عمل با سنجش عوامل موثر واکنش طرف مقابلمان را دانستیم و از آن در جهت منافعمان بهره برداری کردیم. [/quote] در واقع وقتی سگ به قلاده بسته است، یک اهرم خارجی نیروی او را کنترل کرده. در این شرایط دلیلی ندارد که ما از ترس سگ در خانه ی خودمان بیتوته کنیم و تکان نخوریم با این استدلال که اگر سگ آزاد بود زورش از ما بیشتر بود! خصوصا این که بخشی از قلاده به دستان ماست و به قدرت ما بر می گردد. کاری که ما امروز با آمریکا می کنیم مصداق بارز همین مثال است. قطعا آمریکا می توانست هواگرد ما را ساقط کند ولی این کار را نکرد، چرا؟ همین چرا سوالی است که در ذهن هر شنونده ای ایجاد خواهد شد و شکل گیری همین سوال هدف ما بود که به آن رسیدیم. [quote]یک هواپیمای دکل و غول ما به سلامتی و میمنت با سرعت مادون صوت از بالایش عبور کرد و عکس گرفت! آن زمان این کار را کردیم. چون زورمان در این مقطع خاص می رسید. اتفاقا یک هواپیمای غول بچه فرستادیم که نگه ندیدیم، نمی تونستیم لاک کنیم بزنیمش. این طوری این پیام را به همه ی همسایه ها بدیم، آمریکا نمی خواهد با ایران وارد درگیری شود. زورش نمی رسد! به او تکیه نکنید! زورمان را دست کم نگیرید. [/quote] یک سگ بسته،. چه فرقی با یک توله سگ می کند که از آن بترسیم؟ خصوصا آن که در هر حال هار باشد و بخواهد پاچه ی شما را بگیرد [quote]بهتره كمي منطقي بحث كنيم. اسرائيلي كه خيلي‌ها ادعا داشتن پس از عقب‌نشيني در سال 2000، ديگه جرأت ورود به منطقه و مقابله با مقاومت لبنان رو نداره، در سال 2006 و به دنبال يه عمليات تكراري حزب‌الله (سرباز ربايي)، ناگهان جنگي تمام عيار به راه انداخت. درخصوص جنگ 33 روزه و علل وقوعش و اينكه اصلاً آيا قرار بود جنگي دربگيره يا خير، بحث نمي‌كنم؛ چون قبلاً مفصلاً در اين خصوص عرايضم رو تقديم كرده‌ام. صرفاً بحثم سر پيش‌بيني‌هاست و اينكه خيلي‌ها با اين عكس‌العمل غافلگير شدن؛ حتي خود حزب‌اللهي‌ها! اين عرض بنده نيست! فرمايش خود جناب سيد حسن نصرالله هست كه اگه دوستان تمايل داشته باشن، فيلم مستند فرمايشات ايشون رو مي‌ذارم. هرچند كه شايد دوستان روش حرف داشته باشن. [/quote] در این مورد بهتر است این جا بحث نکنیم. اما اسراییلی ها از نظر من به علت کمبود اطلاعات اشتباه می کنند ولی بعید می دانم حساب گر نباشند. در همان اسراییل هم گفته شد اگر می دانستیم حزب الله چنین قدرتی دارد هرگز حمله نمی کردیم. .
  3. دريادار سياري در نشست خبري عنوان كرد: برخورد مقتدرانه ناوگروه اعزامي ارتش با رژيم صهيونيستي در مسير درياي مديترانه خبرگزاري فارس: فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: در حين مأموريت ناوگروه اعزامي به مديترانه نيروهاي رژيم صهيونيستي در دريا از نيروهاي ما خواستند تا خود را معرفي كنند كه با واكنش مقتدرانه ناوگروه اعزامي ارتش روبرو شدند. به گزارش خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، امير دريادار حبيب‌الله سياري فرمانده نيروي دريايي ارتش صبح امروز (شنبه) در نشست خبري كه به منظور بررسي دستاوردهاي ماموريت اعزام ناوگروه ارتش به درياي مديترانه برگزار شد، گفت: اين ناوگروه دوازدهمين سري از ناوگروه‌هاي ارتش بود كه اوايل بهمن براي انجام ماموريت يعني برقراري خطوط ارتباطي كشورمان در خليج عدن به اين منطقه سفر كرد و تفاوت آن با ناوگروه‌هاي گذشته در اين بود كه تعدادي از دانشجويان دانشگاه دريايي امام خميني(ره) نوشهر نيز در آن حضور داشتند كه قرار بود تا علاوه بر ماموريت رزمي و اطلاعاتي اين دانشجويان مراحل كارورزي خود را در اين ماموريت پشت سر بگذارند. سياري خاطرنشان كرد: پس از انجام ماموريت در خليج عدن، اين ناوگروه جاي خود را به ناوگروه سيزدهم داده و از طريق تنگه باب‌ المندب وارد درياي سرخ شد. * درگيري ناوگروه ارتش با دزدان دريايي در ابتداي ورود به درياي سرخ وي خاطرنشان كرد: در ابتداي ورود به درياي سرخ بود كه يك كشتي تجاري هنگ‌كنگي مورد سوء قصد دزدان دريايي قرار گرفت كه پس از درخواست از ناوگروه ايراني، ناوشكن الوند به كمك آن رفته و دزدان را فراري داد و نفتكش هنگ‌كنگي را نيز تا خليج عدن اسكورت كرد. * تشرف كاركنان ناوگروه اعزامي به مكه مكرمه و مدينه منوره فرمانده نيروي دريايي ارتش تصريح كرد: در ادامه اين ماموريت ناوگروه اعزامي وارد بندرگاه جده در عربستان شد و پس از انجام هماهنگي‌ها در يكي از اسكله‌هاي جده پهلو گرفت و چند روز در آنجا مستقر شد كه در اين حين ناوگروه اعزامي برنامه‌هاي بازديدي و ملاقاتي خود از مراكز مختلف عربستان و ديدار با مقامات عالي‎رتبه نظامي آنجا را انجام داد و نيروها توانستند به زيارت خانه خدا و مدينه منوره بروند. * عبور ناوگروه از كانال سوئز بدون هيچ مشكلي انجام شد سياري ادامه داد: سپس ناوگروه به سمت كانال سوئز حركت كرد و پس از هماهنگي با كشور مصر توانست از اين كانال عبور كرده وارد مديترانه شود. وي يادآور شد: كانال سوئز در اختيار كشور مصر است و تنها كشورهايي مي‌توانند از آنجا عبور كنند كه در دشمني و خصومت با اين كشور نباشند. فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: ما توانستيم هماهنگي‌هاي لازم را با مقامات اين كشور انجام دهيم و در مورخ 3/ 12/ 89 بود كه ناوگروه اعزامي از كانال سوئز رد شد. سياري با بيان اينكه اين ماموريت پس از گذشت 32 سال از انقلاب اسلامي براي اولين بار صورت مي گيرد، ‌گفت: اين ماموريت نشان‌دهنده همان تدبير رهبر معظم انقلاب است كه يك سال و نيم پيش نيروي دريايي را يك نيروي راهبردي معرفي كرد. * ناوگروه اعزامي اكنون براي ادامه ماموريت در درياي سرخ حضور دارد وي افزود: ناوگروه اعزامي سپس وارد بندر لاذقيه سوريه شد و طي چند روز در اين كشور با مقامات عالي‎رتبه نظامي از جمله فرماندهان نيروي دريايي، فرمانده نيروهاي مسلح و وزير دفاع سوريه ديدار و تعاملات مختلف صورت گرفت و در تاريخ 12/ 12/ 89 بود كه ناوگروه اعزامي مجددا از كانال سوئز رد شده و به سمت درياي سرخ رفت كه هم‎اينك در اين دريا مشغول ادامه ماموريت است. فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه كانال سوئز با عرض 60 متر و طول حدودا 170 كيلومتر براي عبور شرايط خاص خود را دارد،‌گفت: اين ماموريت مستلزم مهارت خاص براي دريانوردي بود تا بتواند اين مسير 12 ساعته را با موفقيت طي كند. * ابلاغ پيام دوستي به كشورهاي منطقه، مهمترين ماموريت ناوگروه اعزامي سياري خاطرنشان كرد: ابلاغ پيام دوستي به كشورهاي منطقه، تحكيم روابط با ديگر كشورها و پيام صلح و دوستي دانشجويان دانشگاه امام خميني(ره) به دانشجويان دريايي كشورهاي مختلف از جمله اهداف اين ماموريت بود كه همزمان با هفته وحدت و ميلاد رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم با رمز "يا پيامبر اعظم صلّي الله عليک و آلک و سلّم " شروع شد. وي خاطرنشان كرد: ما نيز با يك هيئت عالي‎رتبه از نيروي دريايي ارتش به سوريه رفتيم و در بندر لاذقيه ضمن استقبال از ناوگروه، ديدارهايي نيز با فرماندهان نيروهاي مسلح اين كشور داشتيم. * ناوگروه كشور سوريه از بنادر جنوبي ايران بازديد مي‌كند فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت:‌در سوريه توافق كرديم تا اين بازديدهاي متقابل ادامه داشته باشد و فرماندهان سوري از ما خواستند تا كارشناسان و مسئولان عالي‎رتبه خود را براي آشنايي با مراكز دريايي جمهوري اسلامي ايران به كشورمان اعزام كنند و همچنين قرار شد تا ناوگروه كشورر سوريه نيز از بنادر جنوبي ايران بازديد داشته باشد. سياري خاطرنشان كرد: در اين ملاقات‌ها قرار شد تا نيروي دريايي ارتش سوريه به عنوان ناظر در رزمايش‌هاي ما و نيز در ماموريت‌هاي شمال هند شركت كند و همچنين توافق شد تا تعاملات آموزشي در مقاطع مختلف چه در دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي ما در شمال و چه در مراكز آموزشي تكاوران و تفنگداران در منجيل صورت بگيرد. وي با بيان اينكه قرار شد تا در امور فني تعمير، نگهداري، بهينه‌سازي و حتي نوسازي تجهيزات همكاري‌هايي بين دو كشور صورت بگيرد، گفت: ما اعلام كرديم كه آماده‌ايم تا تجهيزات ساحلي مانند موج‎شكن و اسكله در سوريه بسازيم. * فشار رژيم صهيونيستي به مصر و سوريه براي جلوگيري از ماموريت ناوگروه ايراني فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه اين ماموريت بنا بر برنامه‌ريزي قبلي صورت گرفت، تاكيد كرد: اين كار تاثير بسيار بزرگي بر منطقه داشت كه نشان‎دهنده پيشرفت جمهوري اسلامي است و هرچند دشمنان ما از اين موضوع ناراحتند اما ما از ناراحتي آنها خوشحال مي‌شويم. سياري در ادامه به برخي كارشكني‌هاي رژيم صهيونيستي براي جلوگيري از انجام اين ماموريت اشاره كرد و گفت: آنها به مصر و حتي سوريه فشار آوردند تا هماهنگي‌هاي لازم با ما صورت نگيرد و حتي در مسير تهديد كردند و قصد داشتند منطقه را خطرناك نشان دهند كه ما به آن توجه نكرديم. [color=red]وي گفت: حتي در دريا نيروهاي رژيم صهيونيستي از ناوگروه ما خواستند تا خودشان را معرفي كنند كه ناوگروه ما به آنها اعلام كرد: "به شما ربطي ندارد و خفه شويد! " و پس از اين بدون اعتنا به درخواست رژيم صهيونيستي به مسير خود ادامه داد.[/color] فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: آنها خيلي تلاش كردند براي ما ايجاد مشكل كنند اما قرار نبود ما از اين مسائل بترسيم و اين اقدام ما موجب ناراحتي و ترس رژيم صهيونيستي شد كه حتي وزير جنگ آنها نيز به اين امر اذعان كرد و ما معتقديم اين موضوع به بركت همان رمز پيامبر اعظم(ص) بود. * اين مأموريت نشان داد تحريم‌ها بر ايران بي‌تأثير است سياري نمايش توانمندي‌هاي نظام جمهوري اسلامي را از ديگر اهداف اين ماموريت دانست و گفت: 32 سال است كه كشور ما تحريم است و دشمن فكر مي‌كرد اين تحريم در زمينه‌هاي مختلف خصوصا آماده‌سازي يگان‌هاي شناوري ما تاثير گذاشته اما اين ماموريت‌ها نشان مي‌دهد كه اين تحريم‌ها با شكست روبه‎رو شده است. وي گفت: سفر نزديك به 25 هزاركيلومتري اين ناوگروه ثابت كرد كه تحريم‌ها عليه جمهوري اسلامي بي‌تاثير است و اقتدار نظام را به كشورهاي منطقه و جهان نشان داد. * اعزام ناوگروه به كشورهاي ديگر ادامه خواهد داشت فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه در طول ماموريت كشورهاي مختلف ما را رصد مي‌كردند و از آمادگي يگان‌هاي ما متعجب بودند، گفت: ما توانستيم نقش ايران در منطقه را به همه نشان دهيم و ثابت كنيم كه هركجا كه ما منافعي داشته باشيم، براي دفاع از آن آماده‌ايم و اين تدبير رهبر معظم انقلاب است كه هرچه مي‌توانيم خود را در امور دفاعي توانمند سازيم. سياري در ادامه گفت: اين اعزام ناوگروه به كشورها ادامه خواهد داشت و ما سعي داريم با موضوع ايران هراسي مقابله كنيم. * جايگاه اول ايران در منطقه در خصوص توانمندي زيرسطحي‌ها وي در ادامه در خصوص توانمندي نيروي دريايي در امر زيرسطحي‌ها نيز گفت: قبل از انقلاب و حتي ايام دفاع مقدس ما از اين توانمندي‌ها محروم بوديم و در دهه هفتاد بود كه اولين تجربيات خود را آزمايش كرديم و در طول اين دو دهه به جايگاهي رسيده‌ايم كه براي كشورهاي منطقه قابل فهم نيست. فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: كشورهايي كه چند دهه در امر زيردريايي‌ها سرمايه‌گذاري كردند، امروز توانمندي ما را در خصوص نگهداري، تعمير، بهينه‌سازي و حتي نوسازي ندارند و اين نشان‎دهنده توان بالاي ما است و اينكه ما خودمان تجهيزات‌مان را در داخل كشور توليد مي‌كنيم. * افزايش برد، سرعت و دقت موشك‌ها در دستور كار قرار دارد سياري در خصوص توان موشكي نيروي درياي نيز گفت: ما در اين عرصه نيز در گذشته مانند ديگر موضوعات وابسته بوديم ولي امروز در توليد موشك‌هاي سطح به سطح، سطح به هوا و ساحل به دريا در وضعيت بسيار خوبي قرار داريم و خودكفا شده‌ايم و در ماه‌هاي اخير نيز سامانه‌هاي جديد ساحل به دريا را تحويل گرفتيم و قدرت‌ دفاعي خود را بيش از گذشته ارتقا داديم. وي در پايان تصريح كرد: امروز علاوه بر كميت به كيفيت موشك‌ها نيز توجه خاصي شده و اين موشك‌ها از لحاظ برد، دقت و سرعت و مقابله با جنگ الكترونيك پيشرفت‌هاي زيادي داشته‌اند. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8912140628
  4. [quote]يه سوال بي ربط !!! تلفظ درست " فرودو " چيه ? farodo ? ferodo ? .... ?[/quote] forodo به ضم فا و ضم را
  5. پاتریوت عزیز، با این که با فلسفه ی صجبتتون موافقم و اسراییل اصولا یک رژیم نامشروع است و بنا بر حکم رهبری احکام کافر حربی بر ساکنین اسراییل جاری است ولی بذارید این آیه را هم یاد آوری کنم: لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة بنا بر این قرار نیست ما کارهای انتحاری بکنیم وقتی هیچ ارزش عملی یا امید به موفقیت در آن نیست. البته به دلایلی که ذکر شد این عمل از مصادیق قرار دادن خود در هلاکت به حساب نمی آید.
  6. http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9643/C/13890331_029643.jpg http://www.fardanews.com/files/fa/news/1390/4/1/71302_259.jpg در اين هنگام صحنه جنگ، در وسط معركه، به كلي آرام بود، حدود يك كيلومتر دورتر در جنوب موضع ما، تانك‏هاي دشمن، همراه با تريلرها و كاميون‏ها و جيپ‏هاي زيادي درهم و برهم قرار گرفته بودند و گويا مي‏خواستند به خود آرايشي دهند، ولي توپخانه ما ساكت بود و آنها را نمي‏كوبيد تا آرايش آنها را به هم بزند! هلي‏كوپترها كه در آغاز صبح براستي خوب فعاليت كرده بودند، ديگر به چشم نمي‏خوردند، هواپيمايي نيز ديده نمي‏شد، فقط بعضي از تانك‏هاي دشمن به سوي تانك‏هاي ما تيراندازي مي‏كردند، و بعضي از تانك‏هاي ما نيز جواب مي‏دادند. من مي‏دانستم اگر بخواهد داستان به همين جا خاتمه پيدا كند، وضع وخيم خواهد شد! زيرا مسلماً آتش دشمن شديدتر و قوي‏تر از آتش ماست، و به انتظار آتش‏ نشستن خطاست. مي‏دانستم كه دشمن دست بالا را دارد، و اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا كند، چه بسا كه دشمن آرايش هجومي به خود بگيرد و سرنوشت جنگ مبهم و خطرناك شود. بنابراين فوراً نامه‏ اي مفيد و مختصر در پنج ماده براي تيمسار فلاحي نوشتم، و توسط يكي از دوستان براي او فرستادم، در اين پيغام آمده بود: نيروهاي دشمن از سمت شمال جاده سوسنگرد به طرف جنوب در حال فرارند و هيچ خطري نيست و مي‏خواهم كه: 1- هر چه زودتر توپخانه ما دشمن را بكوبد و ساكت نباشد. 2- بهترين فرصت براي شكار هليكوپترهاست، هر چه زودتر بيايند و مشغول شوند. ضمناً اگر ممكن است هواپيماهاي شكاري ما نيز بيايند… 3- هرچه تفنگ 106 و موشك تاو از گروه ما در ابوحميظه وجود دارد فوراً به جلو بيايند. 4- هر چه زودتر نيروي پياده براي تسخير شهر بيايد. 5- تانك‏هاي گردان 148 هرچه زودتر جلو بيايند و تانك‏هاي دشمن را اسير كنند. تيمسار فلاحي نيز يك تفنگ 106 را به رهبري «حاج آزادي»، كه از بسيج شيراز آمده بود فرستاد كه 6تانك زد؛ و يك موشك تاو به رهبري «مرتضوي»، كه 12تانك دشمن را شكار كرد، و ضمناً گروهي از نيروهاي پياده و تعليم ديده موجود در ابوحميظه را از سپاه پاسداران و نيروهاي ما، به فرماندهي سروان «معصومي»، كه از بهترين افسران رزمنده ما بود به جلو فرستاد. او هنگامي كه پيروزمندانه وارد سوسنگرد شد، تيري بر سرش اصابت كرد و به شهادت رسيد. خلاصه، اين جوانان كساني بودند كه پس از حادثه مجروح شدن من، كار دنبال كردند و وارد شهر شدند. http://media.farsnews.com/Media/8903/ImageReports/8903301129/9_8903301129_L600.jpg پس از نوشتن نامه و ارسال آن براي تيمسار فلاحي، به حركت خود به سوي سوسنگرد ادامه داديم. سرانجام درخت‏ هاي خارج شهر را بخوبي مي‏ديديم و از خوشحالي در پوست خود نمي‏گنجيديم. من نيز در افكار خودسير مي‏كردم و عالمي ملكوتي داشتم [color=red]ناگهان از طرف راست، زير كرخه و در شمال‏ شرقي سوسنگرد، گردوغباري بلند شد، و از ميان گردوغبار، هيكل آهنين تانك‏ها و زره‏پوش‏ هاي زيادي نمايان گرديد. اين تانك‏ ها از ميان گرد و خاك بيرون مي‏آمدند و درست به سمت ما حركت مي‏كردند. به يكي از جوانان گفتم كه پيش برود و اولين تانك را شكار كند. او مقداري پيش رفت، بر زمين دراز كشيد، و از فاصله 200متري اولين گلوله را به سوي اولين تانك پرتاب كرد. گلوله بر زمين كمانه كرد و بلند شد و به گوشه جلويي زنجير تانك اصابت كرد و يكباره سرنشينان آن، و يكي دو تانك پهلويي، پياده شدند و پا به فرار گذاشتند. اما تانك‏ هاي ديگر ايستادند. گويا فرمانده آنها دستوري صادر مي‏كرد، مشاهده كرديم كه تانكي از ميان آنها خارج شد و بسرعت به سوي مشرق حركت كرد. من فوراً فهميدم كه مي‏خواهد ما را دور زده و محاصره كند و رابطه ما را با دوستانمان در ابوحميظه قطع، و همه را درو نمايد… به يكي از جوانان گفتم كه خود را به آن تانك برساند، و به هر قيمتي شده است آن را بزند… جوان ما پيش دويد و بر زمين دراز كشيد و از فاصله 300متري شليك كرد؛ ولي متأسفانه موشك به آن تانك اصابت نكرد. تانك بر روي جاده آسفالته سوسنگرد بالا آمد و به سوي ما نشانه‏ گيري كرد. جوان ديگري بر روي جاده سوسنگرد دراز كشيد و به سوي تانك شليك كرد، متأسفانه آن هم به خطا رفت. عجيب و غيرمنتظره و وحشتناك آنكه ديگر آر.پي.جي نداشتيم، دشمن نيز فهميد كه سلاح ضد تانك ما تمام شده و بطور كلي فلج هستيم. لحظات مخوف و دردناكي بود، ولي يكباره متوجه شدم كه جوانان ما مشت‏ها را گره كرده و با فرياد الله‏ اكبر به سوي تانك روي جاده حمله كرده ‏اند، مات و مبهوت شدم كه چگونه مي‏توان با شعار الله ‏اكبر بر تانك غلبه كرد. بر خود مي‏ لرزيدم كه هم‏ اكنون دشمن همه دوستانم را با يك رگبار درو مي‏كند؛ اما در ميان بهت و حيرت، يكباره ديدم كه تانك چرخيد و به سمت جنوب گريخت و جوانان ما جوشان وخروشان با فرياد «الله‏ اكبر»ي كه لحظه به لحظه رساتر مي‏شد آن را تعقيب مي‏كنند…[/color] من نيز به دنبال جوانان به راه افتادم و به آنها دستور دادم كه به راه خود، به سمت شرق ادامه دهند تا از محاصره دشمن نجات يابند… اما يكباره متوجه شدم كه تانك‏هاي دشمن در فاصله 150متري در خطوط مستقيم و هماهنگ به جلو مي‏آيند، و پشت سر آنها نيز سربازان مسلسل به دست، هر جنبنده‏اي را درو مي‏كنند. در يك ديد كوتاه توانستم حدود 50 تانك و نفربر را با حدود چندصدنفر پياده برآورد كنم. آنها با نظم و ترتيب خاصّي پيش مي‏ آمدند، تا همه ما را در چنگال محاصره خود درو كنند. [color=red]براي يك لحظه احساس كردم كه اگر چنگال محاصره آنها دوستان ما را در بربگيرد، همه شهيد خواهند شد. يكباره فكري به نظرم رسيد كه جنبه انتحاري داشت،[/color] ولي سلامت دوستانم را كم و بيش تضمين مي‏كرد. فوراً تصميم سخت گرفتم و راه خود را 180درجه كج كردم و بسرعت به سوي سوسنگرد به حركت درآمدم، اكبر چهره‏قاني نيز با من همراه شد. پس از چند لحظه، اسدلله عسكري نيز به ما ملحق گرديد. ما سه نفر شتابان به سوي سوسنگرد مي ‏تاختيم، و دوستان ما همچنان به سوي شرق مي‏رفتند. [color=red]دشمن، ما سه نفر را مي‏ديد كه در مقابل آنها به سوي سوسنگرد مي‏ رويم و مواظب آنها هستيم در نتيجه اينكار همه توجه دشمن به ما جلب شد، آنها دوستان ديگر ما را رها كرده و هدف هجوم خود به سوي ما سه نفر قرار دادند، و اين همان چيزي بود كه من نيّت كرده بودم، [/color]و احساس سبكي مي‏كردم كه خطر از دوستان ما گذشته است. البته دشمن فكر نمي‏كرد كه ما فقط سه نفريم، بلكه تصور مي‏كرد كه عده زيادي هستند كه فقط سه نفر آنها را ديده است. ما از درون يكي از مجاري آب، خود را از شمال جاده به طرف جنوب جاده سوسنگرد رسانديم. همچنان به راه خود به سوي سوسنگرد ادامه داديم. اگبر گاه‏ گاهي سرك مي‏كشيد و مي‏گفت: «دشمن به صدمتري يا پنجاه متري ما رسيده است.» خط اول دشمن به استعداد 50 تانك و نفربر، و پشت سر آنها نيروهاي ويژه با لباس مخصوص خود، مسلسل به دست پيش مي‏آمدند. پشت سر آنها، خط دوم و سوم نيز وجود داشت كه شامل توپخانه و ضدهوايي و كاميون‏ها و غيره بود…. http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/8/23/74388_317.jpg فاصله آنها كمتر و كمتر شد تا به نزديكي جاده آسفالته سوسنگرد رسيدند. من در اين لحظات به دنبال محل مناسبي براي سنگر مي‏گشتم كه در پشت آن كمين كنم. اكبر پيشنهاد كرد كه در داخل يكي از مجاري آب زير جاده سنگر بگيريم، من نپذيرفتم، زيرا دشمن با پرتاب يك نارنجك و يا يك گلوله توپ تانك به داخل تونل همه ما را نابود مي‏كرد. ديگر فرصتي نبود، دشمن درست به پشت جاده رسيده بود، من هم اجباراً پشت يك برجستگي كوچك خاك كه حدود 50سانتيمتر ارتفاع داشت سنگر گرفتم. اكبر در طرف چپ، و عسكري در طرف راست من بر زمين درازكش خوابيدند. اكبر مطمئن بود كه هر سه ما شهيد مي‏شويم. فرصت سخن گفتن هم نبود، فقط شنيدم كه اكبر زير لب مي‏گفت: «آنقدر از دشمن مي‏كشم تا شهيد شوم.» خود را بر روي زمين جابجا مي‏كرديم و مسلسل خود را آماده تيراندازي مي‏نموديم كه [color=red]يكباره چهار تانك و زره‏پوش بر روي جاده سوسنگرد بالا آمدند و همه دشت جنوب زير رگبار گلوله آنها قرار گرفت. كماندوهاي عراقي نيز بالا آمدند و فوراً به طرف ما سرازير شدند و درگيري شديدي بين ما و كماندوهاي عراقي آغاز گرديد. در چند لحظه از سه طرف محاصره شديم. سرتاسر جاده آسفالته كه چند متر از زمين ارتفاع داشت، توسط دشمن پوشييده شده بود. آنها با ما فقط حدود شش يا هفت متر فاصله داشتند. در دو طرف چپ و راست ما نيز، به فاصله حدو ده متري، كماندوهاي عراقي سنگر گرفتند و شروع به تيراندازي كردند، و خطرناك‏تر آن كه، از حد برجستگي آن تپه خاك 50سانتيمتري نيز گذشتند و از پشت، بدون حفاظ، بر ما مسلط شدند. فكر مي‏كنم كه در همان لحظات اول، اكبر عزيز، توسط همان گروه دست چپي، از فاصله نزديك به شهادت رسيد. گلوله ‏اي بر كلاخودش نشست و از آن خارج شد.[/color] من مي‏ چرخيدم و به چپ و راست تيراندازي مي‏كردم و از نزديك شدن آنها ممانعت مي‏نمودم. احساس كردم كه وضع خيلي وخيم است. در زمين هموار، و از دو طرف، توسط گروهي كثير محاصره شده‏ ام، و ادامه نبرد در آن محل به صلاح نيست. با يك حركت سريع خود را به طرف ديگر برجستگی خاك پرتاب كردم. اين برجستگي را سنگر نموده و عراقي‏هاي دو طرف را به گلوله بستم و آنها شروع عقب ‏نشيني كردند. [color=red]در همين لحظات، گويا الهامي به من شد. به تانك‏هايي كه پشت سر من، روي جاده ايستاده بودند نظر انداختم. متوجه شدم كه يكي از آنها به سوي من هدف‏گيري مي‏كند. يكباره با يك ضربت خود را به طرف ديگر خاك پرتاب كردم، كه ناگهان، توپي يا موشكي درست بر جاي سابق من به پهلوي خاك نشست و آتش و انفجاري شديد به وجود آورد كه تا حدود ده متر به آسمان شعله كشيد، و يك تكه آهن داغ و سنگين آن به پاي چپم اصابت كرد و خون فوران نمود.[/color] فوراً به سوي برج‏هاي تانك ‏ها و نفربرها يك رگبار گلوله گشودم، و با كمال تعجب مشاده كردم كه هر چهار تانك يا نفربر، به پشت جاده مي‏خزيدند، و به عبارت ديگر، گريختند. فوراً متوجه دشمنان ديگر شدم و در چپ و راست به نبرد پرداختم، و در اين ضمن چندين بار اجباراً به طرف ديگر برجستگي خاك رفتم، ولي مجدداً به علت ورود تانك‏ هاي جديد به معركه و حضور آنها بر بالاي جاده آسفالته، مجبور شدم كه به جاي اول خود بازگردم. هنگامي كه با گروهي از عراقي‏ها در سمت راست مي‏جنگيدم، يكباره متوجه گروه سمت چپ شدم و ديدم كه آنها به فاصله نزديكي رسيده ‏اند و به سوي من نشانه مي‏روند. همان زمان كه رگبار گلوله خود را بر روي آنها مي ‏ريختم، گلوله‏ اي به پاي چپم اصابت كرد، از پائين ران داخل و از بالاي آن خارج شد و شلوارم گلگون گرديد. فوراً خود را به طرف ديگر خاك پرتاب كردم و با دو رگبار چپ و راست، هر دو گروه را به عقب راندم. نبرد من به حد نهايت خود رسيده بود، رگبار گلوله بر همه اطرافم مي‏باريد و من بسرعت مي ‏غلتيدم و مي ‏خزيدم و از نقطه ‏اي به نقطه ديگر خود را پرتاب مي‏كردم و هر جنبنده ‏اي را با يك رگبار بر خاك مي‏ انداختم. [align=left]ادامه دارد...[/align] منبع در آخرین شماره اعلام می شود ================================================= [b]روز نوشت 2:[/b] 10 مى 1960 هيچ نمى‏دانستم كه در دنيا آتشى سوزان‏تر از آتش وجود دارد! سوختم، سوختم، ولى اى‏كاش فقط سوزش آتش بود. اى‏كاش مرا مى‏سوزاندند، استخوان‏هايم را خرد مى‏كردند و خاكسترم را به باد مى‏سپردند و از من، بينواىِ دردمندِ دل‏سوخته اثرى باقى نمى‏گذاردند. http://www.sokhane-ashena.com/pic/a68.jpg منبع، کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود ، یاداداشت های آمریکا
  7. [quote]ادر حامد عزيز! اين فرمايش كمي تا قستي از شما بعيد بود! خوب معلومه كه كانال سوئز جزو آب‌هاي اسرائيلي نيست كه ايران واردش شده باشه! چون كانال سوئز در مصر واقع شده! ولي حتماً پس از عبور از كال سوئز از آب‌هاي نزديك به اسرائيل رد شديم كه اتاق فرمان اونا به ما درخواست معرفي داده ديگه! مگه نه مثلاً اگه يه كشتي از آب‌هاي نزديك به روسيه رد شه، اتاق فرمان كشتي‌هاي ايراني اصلاً‌ مي‌بيندش و تو مرز و رادارهاش قابل شناسايي هست كه بخواد بهش درخواست معرفي بده؟ يا مثلاً اگه يه هواپيما تو تركيه در حال پرواز باشه، فرودگاه مهرآباد مي‌تونه ازش درخواست كد شناسايي كنه؟!! البته اينجاست كه مي‌گم «امان از دست اين برادر رائفي‌پور»! هرچند كه به برخي از دوستان برمي‌خوره؛ گويي ايشون برادر يا دوست صميمي‌شون هستن. ولي معيار و مبناي قضاوت درخصوص اشخاص، صحت فرمايشاتشون هست كه اين امر براي بنده اثبات شده است و حاضرم براي هركس كه دوست داشته باشه هم اثبات كنم. ولي خوب. ما ايرانيا بيشتر از حرف‌هاي شيرين خوشمون مياد تا واقعيات تلخ! [/quote] آخ آخ من این جملات آقا مصطفی رو که می خونم، بعضا بهم بر می خوره! آخه اخوی! چطور به ذهنت خطور کرد که منظورم این بوده که در کانال سوئز ما بهشون گفتیم شات آپ؟ اگر اون جا بهمون گفته بودن کجا میرید که باید فخش آب دار بهشون می دادیم! من فرض کردم همه این قدر عاقل هستن که بفهمن منطور در مسیر بوده و در زمان عبور از حاشیه ی آب های سرزمینی اسراییل. البته ظاهرا کما فی السابق شما این قدر هوش برای بنده قایل نیستید که بدیهیات رو بفهمم. به هر حال جواب همون صحبت قبلی است. عبور از حاشیه ی آب های سرزمینی به کسی اجازه ی بازخواست نمی دهد. وقتی وارد شدیم اون وقت می تونن نظر خواهی کنن! مطمئنا به علت حساسیت این حرکت تصمیمات اون ناوگروه در عالی ترین سطوح گرفته میشده. بنا براین خیلی بعید است که وارد آب های سرزمینی فلسطین شده باشن تا بهانه ی قانونی دست این رژیم منحوس بدن. -------------------------------------------------------- اما بیاین فرض کنیم اسراییل حق داشته سوال جواب کنه! ما هم جهت بالا بردن روحیه ی جبهه ی اسلام بهشون گفتیم شات آپ! دوستان عزیز، تصمیمات با این حساسیت نه در ایران و نه در اسراییل این قدر بچه گانه اتخاذ نمی شود. که مثلا تا یک طرف گفت شات آپ اونا ناو گروه ما رو بزنن! وقتی ما ناو را فرستادیم در واقع همان زمان ریسک مربوطه را انجام دادیم. یعنی تمام این فروضی که دوستان اعلام کردن در مورد زدن یا نزدن همان زمان انجام شده بود. به عبارت دیگه ما وارد حریم سنتی اسراییل شدیم.. اگر قرار بود حساب و کتابی بشود همان موقع باید می شد و اصلا ناوی ارسال نمی شد. اسراییل هم همان موقع تصمیمش را گرفته بود که ناو را بزند و وارد یک نزاع احتمالی بشود یا این که ریسک نکند. بنا براین شات آپ گفتن امر خیلی موثری نیست. به احتمال فراوان پیش از عبور ناو از سوئز از طریق مجاری مربوطه به اسراییل اخطارهای لازم داده شده بود که در صورت تعرض مثلا کلیه ناوگانش در مدیترانه به ناو ساعر خواهد پیوست. حزب الله یا سوریه هر کدام برای این کار کافی بود. با در نطر گرفتن شرایط انقلابی منطقه در آن زمان. چنین کاری تنها باعث افزایش نفوذ نرم ایران و هم پیمانانش می شد. لذا اگر دقت کنیم اسراییل این قدر احمق نیست که ما فکر می کنیم. ما هم به همین ترتیب. صحبت استاد مصطفی من را یاد این جمله ی معروف رضا خوان انداخت: "ما هیچ وقت زیر بار زور نمی رویم مگر آن که زورش زیاد باشد". سلمنا، قبول اصلا بگذار منطق همین باشد. وقتی ما زورمان در آن جا کفایت می کند. چرا زیر بار زور برویم؟ مگر همین ناو هواپیمابر آمریکا در خیلج فارس نبود که یک هواپیمای دکل و غول ما به سلامتی و میمنت با سرعت مادون صوت از بالایش عبور کرد و عکس گرفت! آن زمان این کار را کردیم. چون زورمان در این مقطع خاص می رسید. اتفاقا یک هواپیمای غول بچه فرستادیم که نگه ندیدیم، نمی تونستیم لاک کنیم بزنیمش. این طوری این پیام را به همه ی همسایه ها بدیم، آمریکا نمی خواهد با ایران وارد درگیری شود. زورش نمی رسد! به او تکیه نکنید! زورمان را دست کم نگیرید. چون ممکن است بعدا باز کلمات من به معانی غیر عاقلانه تفسیر شود سعی می کنم پیش گیری کنم: زور اعم است از این که، دشمنمان بعد از هزینه و فایده به این نتیجه برسد که الان به صرفه نیست با ما شاخ به شاخ بشود و این که اصلا واقعا بتوانیم کل ناوگانش را غرق کنیم. یعنی این که ما پیش از عمل با سنجش عوامل موثر واکنش طرف مقابلمان را دانستیم و از آن در جهت منافعمان بهره برداری کردیم. ---------------------------------------------------- در نهایت حق با آقا میثم است. تا جزییات بیشتر معلوم نشود بحث بر سر فروض نا معلوم خواهد بود. که بی ارزش است.
  8. [quote]دوست عزیز قرار نیست وارد آب های سرزمینی بشه که اصلا میگه میتونه کشوری همین طوری وارد آب های سرزمین دیگه شه بلکه همین که از نزدیک آب های سرزمینی عبور کنه این حق برای اون کشور طبق قانون وجود داره تا هویت کشتی مقابل رو بدونه[/quote] تا جایی که من مطلع هستم این طور نیست. نمیشود از کسی که در آب های غیر سرزمینی عبور می کنه سوال و جواب کرد. ضمنا آب های سرزمینی انواع و اقسام داره که در برخی حدودش کشتی ها حق عبور دارن ولی باید با کشور میزبان خبر عبورشون رو بدن. در برخی حدود هم اصلا می تونن عبور کنن ولی قواعد خاص داره و ... ضمنا چون ما به کنوانسیون حقوق دریاها نپیوستیم ملزم به اون نیستیم بجز در مواردی که تبدیل به عرف و قواعد آمره شده باشه. [quote]تنگه هرمز اب سرزمینی ما نیست بعد از جنگ ظفار عمان حق امنیتی خودشو در تنگه به شاه ایران بخشید اگر درست یادم باشه برای مدت 50 سال با این حساب خیلی روی این قضیه مانور ندید[/quote] تنگه ی هرمز از نظر حقوق دریاها جزو آب های سرزمینی ماست. ربطی هم به توافق نامه نداره. چون عرضش کوچک تر از حدود تعیین شده است. البته چون تنها راه ورود به خلیج فارس هست یک سری قواعد برش حکم فرماست که به ما اجازه نمیده مانع عبور بقیه بشیم ولی هرکی رد شده باید اعلام کنه و با شرایطی رد بشه. چون آمریکا هم عضو کنوانسیون نیست، خودش را ملزم به قواعدش نمیدونه. ما مدعی هستیم این قواعد تبدیل به عرف و قواعد آمره شده. آمریکا زیر بار نمیره. این خلاصه ی اختلافات در این ناحیه است.
  9. ایران که وارد آب های سرزمینی اسراییل نشده بوده که مجبور به پاسخ گویی باشه. وقتی اون بابا به خودش جرات داده خلاف مقررات بین المللی از یک ناوگروه خارج از آب های سرزمینیش سوال جواب کنه. جوابش همون خفه شو خواهد بود. تنگه ی هرمز جزو آب های سرزمینی ماست لذا ما اجازه داریم از هر کی خواست رد بشه سوال و جواب کنیم. این دو تا را با هم قاطی نکنید.
  10. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    با تشکر از برادر اپرا، که نکات دقیقی رو بیان کردن. واقعیت این هست که در اون موردی که گفتید هم من با شما اختلاف نظری ندارم. به هیچ عنوان معتقد نیستم که نیروی انتظامی باید تنها فرهنگ سازی کند. نیروی انتظامی باید در چهارچوب وظایف خودش به ایجاد امنیت مشغول باشه. نیروی انتظامی یک ضابط قضایی است. یعنی باید بر اساس دستور مقام قضایی کسی را جلب کند یا این که در صورت مشاهده ی جرم مشهود فرذ خاطی را تحویل مقام قضایی بده. در برخی جرایم خرد هم وظیفش این هست که راسا به جریمه بپردازه که در ایران منحصر به جرایم رانندگی است. به علاوه برخی الگوها و روش های پیشگیری از جرم هم هست که باید نیروی انتظامی درشون فعالیت داشته باشه که فرهنگ سازی یک بخش کوچکی از اون هاست. البته توضیحشون مفصله. متاسفانه برخی مسایل مثل این که همه به نیروی انتظامی به دید تنها ضامن امنیت نگاه می کنن و یا نقص قوانین، باعث میشه که نیروی انتظامی از وظایف خودش فراتر بره. مثل همین جمع آوری اراذل و اوباش. اراذل یا مجرم هستن یا نیستن. اگر مجرم هستن باید از طریق دادستانی اعلام جرم بشه یا در صحنه ی جرم دستگیر بشن و روانه ی دادگاه. اگر هم نیستن و هنوز کار مجرمانه ای نکردن ما حق بازداشت یا محدود کردنشون را نداریم. البته می تونیم تدابیری وضع کنیم که اگر کسی حالت خطرناکی داره اون حالت به حداقل برسه. حالا وقتی نیروی انتظامی فله ای این ها را بر خلاف اصول معمول می گیره میفرسته دادگاه، بدون ادله ی کافی، قاضی ناچاره بر اساس قانون عمل کنه و نمی تونه فرا تر بره. نتیجه این میشه که یک هفته بعد، یک ماه بعد اینا دوباره میرن کف خیابون ها. یا این که اصلا بعضیاشون بی خود دستگیر میشن در حالی که شغل مجرمانه را کنار گذاشتن، ولی چون سابقه های بدی داشتن دوباره گرفتار دستگاه کیفری میشن، دوباره مارک می خورن و ناخودآگاه دوباره به سیکل جرم بر می گردن. همین مشکل در دستگاه قضایی هم هست. یعنی ما قوانینی داریم که جواب گو نیست و عالمانه تدوین نشدن یا این که عادلانه نیستن مثل قوانین مرتبط با مواد مخدر که در مجمع تصویت شدن. قاضی چاره ای نداره جز این که بر مبنای اونا عمل کنه ولی نا خود آگاه بعد از مدتی به این سمت میره که نقص ها را از طریق اعمال نظرش رفع بکنه و به نحوی میشینه جای قانون گذار.... این هست که می گم تا وقتی که تمام ارگان های مرتبط با پدیده ی جرم و انحراف مثل یک بدن با مغز واحد کار نکنن هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت، در حالی که پلیس ما از خیلی نظرات در منطقه و حتی جهان نمونه است. دستگاه قضایی نقاط مثبت خودش را دارد و... عمدتا نیات خیری هم دارن ولی چون هماهنگی نیست کار درست پیش نمیره. باید از قوه ی مقننه، مجریه و شهرداری گرفته تا نهادهای آکادمیک و مردمی همه با هم هماهنگ بشن و نهایت آخرین حلقه نیروی انتظامی و قوه ی قضاییه باهاشون هارمونی پیدا کنه. البته با همه ی این تفاسیر بازم تاکید می کنم. ما یکی از کشورهای امن هستیم. و بازم تاکید می کنم که رسانه ها بهتره زودتر قانون مند بشن و دست از سودجویی و خدشه دار کردن اخلاق و امنیت روانی جامعه بردارن. متمرکز بشن روی مشکلات ریشه ای به جای این که راه بیفتن تصویر غیر واقعی از وضع جرم در جامعه نشون بدن. اگر واقعا دل سوز هستن. بیان به نقایص سیستم عدالت بپردازن و خودشون نقش اطلاع رسانی و آموزش های پیشگیری از جرمشون را به عهده بگیرن. مثلا اگر روح الله دادشی می دونست که نباید به هیچ صورت از ماشین پیاده بشه. احتمالا این اتفاق نمی افتاد. این وظیفه ی رسانه است که رفتارهای خطرزا را به مردم آموزش بده تا ازش اجتناب کنن.
  11. آقا سعید دستت درد نکنه. ایشالا بهت درجه ی بهشتی بدن، ژنرال بشی اون جا،هی حوری جماعت رو به چپ چپ به چپ راست خبر دارشون کنی. به دوستان دیگه هم تبریک می گم.
  12. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دوستان عزیز ما که قصد توهین و بی احترامی به هم و اعتقادات یک دیگر را نداریم. این جا فرصت خوبی هست که تبادل اطلاعات انجام بدیم و اگر فرضا بنده در اشتباه هستم به کمک شما از اشتباه در بیام. خواهش می کنم، به این آدرس مراجعه کنید. این آمار جرم در کشورهای مهم و شهرهای اصلیشون هست. همون طور که می بینیم نرخ جرم در این کشورها که بر اساس درصد جرم نسبت به جمعیت داده شده خودش بیان گر همه چیز است. البته اگر بخواهید می تونم آمارهای مربوط به تک تک جرم ها رو هم خدمتتون ارایه کنم. این آمارها بر اساس کرایم ویکتیم سروی گرفته شده که یکی از دقیق ترین روش هاست. یعنی این که از نمونه های جامعه ی آماری خواستند که اگر قربانی جرمی واقع شدن اون را در پرسش نامه ها گزارش بدن. به این شکل رقم سیاه آمار که شامل جرایم کشف نشده یا گزارش نشده است به حداقل می رسد. توجه کنید که با یک حساب سر انگشتی از هر 100 نفر بر اساس این آمار چند نفر قربانی جرم بوده اند http://rechten.uvt.nl/icvs/images/graph05.jpg اگر دوست داشته باشید می تونیم همین جا ما هم از جامعه ی آماری بچه های سایت یک آمار بگیریم و ببینیم حدودا کشورمون در کجای این آمار قرار می گیرد. مطالعات موجود نشون میده ما به نسبت کشور امنی داریم. این یافته ها هم بیشتر مرتبط با محافل آکادمیک هستند تا دستگاه های دولتی. این که گفتم به این معنی نیست که جرم در شهر نیست یا کمه. یا این که تجربیات دوستان که بیان کردن غیر واقعی است اما نشون میده به نسبت شهرهای دیگه ما اوضاع بهتری داریم. کلا زندگی شهر نشینی به علت گسست هایی که ایجاد می کنه باعث میشه که جرم افزایش پیدا کنه. هر چقدر شهر به کلان شهرهای مدرن امروزی نزدیک تر بشه جرم درش بیشتر خواهد شد. خصوصا این دست جرم های خشن و سرقت های عمومی. دوستانی که تجربه ی مسافرت به کشورهای اروپایی مثل فرانسه یا انگلستان را داشته باشن حتما می توانند شهادت بدن که شب ها (مثلا از 8 به بعد) خروج از خانه به معنی یک ریسک بزرگ جانی به حساب می آید و حتما با تدابیر خاص باید همراه باشه. آیا ما چنین نا امنی ای را در تهران احساس می کنیم؟ شهرهای دیگر کشورمون که وضعیت بهتری هم دارن. البته این بحث زیاد به این سایت و تاپیک مربوط نیست و گرنه من خوشحال می شدم که دقیق تر راجع به این جرایم و علت ها و روش های پیشگیریش از تجربیات هم استفاده کنیم. کلا مبارزه با این جرایم کار آسانی نیست و لذا راه حل های آسان مثل شدت مجازات نداره. باید جا به جا و مورد به مورد با یک همکارب عمومی باهاشون به مبارزه برخواست و بخش عمده ایش با مشارکت مردمی و آموزش های عمومی، اصول شهرسازی و... در بازه های زمانی طولانی اتفاق می افته که زیاد در حیطه ی کاری دستگاه قضایی و پلیس نیست. الان ما داریم نتیجه ی سیاست های اشتباه گذشتگان در حیطه ی مسایل شهری رو برداشت می کنیم و اشتباهات ما آیندگان را گریبان گیر میشه. البته با همه ی این تدابیر درصدی از جرم کم میشه نه این که از بین بره. برای همین اگر رسانه ها بخوان به صورت بی مسئولیت گزارش های جرم را به جامعه تزریق کنند. هیچ وقت احساس امنیت ایجاد نمیشه و عدم وجود احساس امنیت ثمرات زیان باری داره که یکیش همین درخواست مجازات های سنگین تر است. یکیش آثار شدید اقتصادی است. یکیش احساس نا امنی همیشگی و میل به فرار است. یکیش افزایش بی رویه ی هزینه های مربوط به سکیوریتی است و... هر چقدر هم که کار انجام بشه اگر کل سیستم مثل یک بدن واحد عمل نکنه هیچ اثری نخواهد داشت.
  13. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    چشم جناب برنابا من هم بحث را بیشتر ادامه نمی دهم، اما به عنوان اختتامیه این نکات رو عارض می شم: 1. ابتدا شرح ما وقع: http://jahannews.com/vdchq-nzk23nqmd.tft2.html [b]جواني كه روح‌الله داداشي را از پا درآورده است[/b] (یک نفر بیشتر نیست) در اولين اعترافات خود مدعي شد نه خود او و نه همراهانش نمي‌دانستند فردي كه با وي درگير شده‌اند قوي‌ترين مرد ايران است. تابناک ، متهم در اعترافات اوليه خود اينطور گفت: شب حادثه به همراه دو نفر از دوستانم داخل يك پرايد در حال حركت بوديم كه پشت چراغ قرمز آينه ماشينمان با آينه اتومبيل آزرا مرد تنومندي برخورد كرد. به گزارش خبرنگار تهران امروز وي افزود: [b]بين‌مان درگيري لفظي پيش آمد. وقتي چراغ سبز شد شروع به حركت كرد ولي ما كه از برخورد وي ناراحت شده بوديم او را تعقيب كرده و در خيابان پونه كه مكاني نسبتا خلوت بود جلوي او پيچيديم. وقتي وي پياده شد و من جثه او را ديدم آنقدر ترسيدم كه بي‌اختيار دستم به چاقو رفت. آنقدر از هيكل وي ترسيده بودم كه بي‌اختيار چند ضربه چاقو به او زدم. وقتي روي زمين افتاد و ديدم خون زيادي از گلوي وي در حال ريختن است و مردم نيز با خبر شده‌اند بلافاصله آنجا را ترك كرد. بعد از اين جنايت بود كه تازه فهميديم كسي كه او را با چاقو زده‌ام روح الله داداشي قوي‌ترين مرد ايران است.[/b] 2. متاسفانه ما از لفظ اشرار به صورت بی رویه استفاده می کنیم. عبارت صحیح این هست که بگوییم متهمین. اصلا اشرار چه معنی ای دارد؟ کسانی که سابقه ی کیفری دارند و در زندان متحمل مجازات شده اند؟ در این صورت دین خود را به جامعه پرداخته اند و چرا باید به آن ها گفت اشرار؟ کسانی که مجرم هستند و هنوز دستگیر نشده اند و جرمشان در یک محکمه ی عادل اثبات شده است؟ در این فرض سوال این است که چرا باید تاکنون آزاد باشند و چرا به آن ها می گوییم اشرار نمی گوییم محکومین؟ افرادی که ما فکر می کنیم آدم های دیو صفتی هستند؟ کسانی که تیپ های وحشی و ترسناک دارند؟... توجه کنید اگر ما بخواهیم راه این گونه اتیکت زدن ها را باز بگذاریم مستقیما با آزادی های فردی و حقوق اجتماعی اعضای جامعه طرفیم. این هست که می گویم ترس از جرم از خود جرم می تواند مهلک تر باشد. ترس از جرم مستقیما جامعه را به سمت پلیسی شدن و امنیتی شدن پیش خواهد برد. در این شرایط احتمال بسیار دارد که بی گناهان گرفتار دستگاه کیفری شوند. 3. جرم چهار ستون دارد. 1. مجرم 2. جامعه 3. بزه دیده 4. قانون و اخلاق عمومی. شما وقتی می خواهید تدبیری در مورد جرم لحاظ کنید باید رعایت هر چهار جزء آن را بکنید. بی عدالتی و بی انصافی به هر کدام از این چهار رکن خروج از راه صحیح است. اگر به سیره ی علوی مراجعه کنیم می بینیم که مجرم از دیدگاه حضرت علی یک هیولا نیست، بلکه یک انسان است که باید با رعایت انصاف و عدالت به عنوان عضوی از جامعه با او برخورد کرد. در واقع دید فقیه و قاضی باید دید پدرانه باشد. قاضیِ شرع، مثل پدری است که ضامن حقوق چهار رکن اصلی واقعه ی مجرمانه خواهد بود. 4. در مورد افساد فی الارض و محاربه. کماکان اگر به فتوای امام یا حتی قانون مراجعه کنید می بینید که تاکید شده است. بایستی عمل استفاده از سلاح به منظور ترساندن مردم باشد. یعنی بایستی انگیزه ی ترساندن مردم وجود داشته باشد. مردم یک کلمه ی جمع است. یعنی اگر من چاقو بکشم که شما را بترسانم مصداق محارب نخواهم بود. اما اگر مثل منافقین چاقو کشی کنم که ایجاد هراس کنم محارب ام. اگر مثل زور گیرها چاقو کشی کنم که همه ی محله حساب ببرند محارب محسوب می شوم. باید بین مواردی که چاقو کشی من ناخواسته باعث ترس دیگران می شود و حالتی که تعمد در ترساندن وجود دارد تمیز قایل شد. 5. چیزی که مد نظر من بود رسانه ها بودند. ببینید همین پوشش رسانه ای اخیر باعث شده که این حس در اعضای سایت در کمتر از چند ماه ایجاد شود که جامعه بسیار نا امن شده و اوضاع به سمت وخامت می رود. در صورتی که واقعا چه حادثه ای می تواند چنین رشد جرمی را در این مقطع کوتاه زمانی واقعا ایجاد کرده باشد؟ هیچ چیز! بجز این که نا امنی روانی در جامعه دامن زده شده که من هم بیشتر توضیح نمی دهم چون در آن صورت صحبت هایم منجر به انتقادات تندی از سیستم قضایی و پلیسی خواهد شد. اما سر بسته آن که نرخ جرم که واحد اندازه گیری جرم است رشد آن چنانی ای در جرایم خشونت بار نشان نمی دهد. من الان اگر مدعی ببشم که ما یکی از کم جرم ترین کشورها هستیم در این دست جرایم، احتمالا برخی دوستان به من نسبت های کذا و کذا خواهند داد. ولی این یک واقعیته و علت این هست که جرم بیش از این که تدابیر کیفری و پلیسی و اقتصادی درش موثر باشد ریشه در بسترهای اجتماعی اخلاقی داره. 6. بر خلاف نظر دوستان مجازات شدید آن چنان اثر بازدارندگی نخواهد داشت. مصداق بارز این امر وضع مجازات اعدام برای قاچاق مواد مخدر است. شما آیا کاهشی احساس می کنید؟ این ایده که مجازات شدیدتر منجر به جرم کمتر می شود ناشی از این تصور است که مجرم حساب گر است. یعنی آن که وقتی که می خواهد جرمی را انجام دهد دو دوتا چهارتای عقلی می کند که آیا انجام جرم به عدم انجام آن می چربد یا خیر. در عمل این گونه نیست. مخصوصا در جرایم یقه چرکین و خشونت بار.
  14. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote][quote]کاش یاد می گرفتیم به همدیگر احترام بگذاریم.[/quote] واقعا موافقم ،‌ قضاوتشم باشه با بقيه دوستان ، براي اينكه به اين قهرمان ملي كه اين تاپيك به اسمشه بي احترامي نشه ... بحث رو كش نميدم .[/quote] با شما موافقم. [quote]در هر صورت خدا بيامرزتش انسان زيبا دلي بود اگر واقعا در اين كشور يك كار درستو حسابيو ارامش فكريو زندگيه راحتي بود هيچ وقت شاهد اين تيترها نبوديم[/quote] رفاه و آرامش روحی مهمه. درش شکی نیست دوست خوبم. اما این تیترها با این چیزا از روی گیشه ها نمیره. به نظرم رسانه ها دارن به شکل خیلی حرفه ای عمل می کنند ولی به سبک 40 سال قبل. یعنی دارن مخاطب محور میشن! قتل جنایت تجاوز و... همیشه هست و اتفاق میفته. ذات شهر نشینی مدرن این چیزا رو تشدید هم می کنه چون مردم ارتباط هاشون با هم کم میشه. اما این طور پوشش دادن این مسایل به این حجم و وسعت اصلا کار صحیحی نیست. یک وقت یک روزنامه ی زردی میاد این کار رو می کنه آدم می گه توقعی نیست. اما این که الان چند ماهه روزنامه ها سایت ها تلویزیون و ... کارشون شده پیدا کردن این اخبار و پوشش دادن اون ها به فاجعه ترین حالت ممکن... این چه معنی ای می تونه بده؟ الان حس امنیت مردم از بین رفته. همه ی دنیا کلی از ظرفیت رسانه استفاده می کنند که حس امنیت رو بین مردمشون زیاد کنن ما داریم نابودش می کنیم. ترس از جرم از خود جرم خطرناک تر است. برخوردها رو با متهمین هم ببینید به چه شکلی هست؟ تو رسانه یک مجرم را چطور نشون می دن؟ انگار حیون هست. تازه بعضی هاشون هنوز جرمشون توی دادگاه ثابت نشده! همین سه تا بچه رو نگاه کنید؟ مگه هر سه تاشون قاتلن؟ اینا بعد نباید توی جامعه زندگی کنن؟ بچه های خودمون نیستن؟ وقتی به جرایم جونییل یا نوجوان ها میرسیم تدابیر خاصی لازمه. نوجوون اصلا رشنالیتی و منطق درست حسابی نداره و لذا ترس از مجازات و حساب گری براش بی معنی هست. من حتی به نظرم میاد شاید اینا بالغ نباشن. اگر با مجرم درست برخورد نکنید او بعدا از جامعه انتقام خواهد گرفت. این اقل اتفاقی است که می افتد. به دور از این که اصلا کار انسانی ای هست یا نه. بزده دیده رو ببینین چطور شخصیتش را دارن نابود می کنن. چرا باید تصویر جنازه ی این مرحوم به اون وضع فاجعه نشون داده بشه؟ این بی احترامی نیست به ایشون؟ امنیت جامعه را نباید با سیاست مخلوط کرد ولی متاسفانه همیشه این دو تا با هم آمیخته میشن و دست آویزی میشن برای مقاصدی از این دست. مخصوص ما هم نیست توی آمریکا آقای بوش یکی از شعارهای عمدش جنگ با مواد مخدر بود! این یعنی عوام زدگی در برخورد با جرم. مواد مخدر چیزی هست که به جنگش برن؟ یا باید سیاست های پیشگیرانه و عمیق برای مبارزه با اون گذاشت؟ [quote]نتی وار بزرگوار ما از شما یاد میگیریم و داریم درس پس میدیم نظر شما بسیار محترم هست اما به نظر من ماده212 ق م ا {قانون مجازات اسلامی} صادق هست[/quote] اختیار دارید آقای برنابا مباحثه با شما افتخاری است برای بنده. اما نظر حقیر این هست که ماده ی 212 اشاره به مشارکت در قتل دارد یعنی این که همه افراد به نحوی مباشرت در جرم داشته باشن. به عبارت دیگه این که فعل کشنده متضمن مجموع افعال اون ها باشه (ماده ی 215). اما در این مورد اون طور که رسانه ها انعکاس دادن دو نفر ایستادن و یکی با چاقو به مقتول حمله کرده. بنا بر این مشارکت در قتل منتفی است. روح الله داداشی اگر می خواست وارد درگیری بشه هر سه تاشونم حریفش نمیشدن، ایشون قصد درگیری نداشته و در حال آرام کردن اوضاع بوده که غافل گیر میشه. اما در مورد اشهار سلاح لاخافه الناس یا همون محارب. این جرم عنصر روانیش دو قسمتی است یعنی هم سوء نیت خاص لازم داره هم سوء نیت عام. سوء نیت خاص این جا بیرون آوردن سلاح به قصد ایجاد رعب و وحشت در میان مردم است. یعنی باید این قصد در او احراز بشه. که بعید می دونم چنین قصدی وجود داشته باشد.
  15. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote]كلونل جان منظورم شما نيستي ،‌ فقط پستم بعد از پستت قرار گرفته ! وقتي نظر بعضي دوستان رو ميخونم ، جدا جا ميخورم . بعضي ها تو اين سايت ،‌ انگار فقط استخدام شدن كه برعكس همه حرف بزنن و يه جوري فقط ناظم بازي در بيارن ! آخه تو هر موضوعي اين كار كردين خسته نشدين ؟ قتل يه قهرمان (نميگم يه پهلوان ، ولي واقعا هيچي از پهلوان كم نداشت) هم براي شما ايجاد مسئوليت ميكنه كه پست هاي بقيه رو ارشاد كني ؟ حقوق بگيري ؟؟؟[/quote] به نظرتون فقط با همین پستتون، نمیشه این سوال ها را از شما هم پرسید؟ این جا یک فروم عمومی است و هر کس بر اساس مقررات می تونه نظرش رو بدون بی احترامی به دیگران بیان کنه. مسلما همه ی افرادی که این جا نظر دادن قتل این پهلوان براشون دردناک بوده که وارد این تاپیک شدن و مطالعش کردن. کاش یاد می گرفتیم به همدیگر احترام بگذاریم.
  16. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    1. برنابای عزیز به نظرم مجاززات اعدام مختص همون کسی است که فاعل و مباشر قتل بوده یعنی، کسی که چاقو زده. دو نفر دیگر نهایتا در صورت داشتن شرایط می توانند معاون جرم باشند. البته اعدام هم عبارت درستی نیست و باید گفت قصاص که می تواند با رضایت ولی دم تبدیل به دیه یا عفو کامل بشه که بنا به قانون احتمالا در چنین صورتی 10 سال زندان خواهد داشت. 2. دوستان توجه شما را به نحوه ی پوشش چرایم در رسانه ها جلب می کنم! به این قضیه توجه داشته باشید. رسانه ها به برخی جرایم که دارای ارزش خبری هستند به صورت بلد شده می پردازند. (جرایمی که دارای خشونت، جاذبه ی جنسی، سلبریتی و ... باشد را دارای ارزش رسانه ای می گویند) این یکی از کابوس های دستگاه های مبارزه با جرم در همه ی کشورهاست. یعنی می تونه ترس از جرم را بیش از میزان واقعی جرایم در جامعه افزایش بدهد. افزایش ترس از جرم منجر به تقاضای مجازات های سنگین تر میشه و تقاضای مجازات سنگین تر باعث میشه که سیاست های پوپلیستی در مبارزه با جرم زیاد بشه که یک موردش افزایش بی رویه ی مجازات های سنگین است. چون سیاست پوپلیستی هیچ تاثیری بر کاهش جرم نخواهد داشت لذا وارد یک دور بی پایان می شویم. متاسفانه رسانه های ما چند وقتی است که به صورت بسیار ناشایست در حال تشدید این دور هستند که نشون میده ما اصلا سیاست رسانه ای در مواجهه با پدیده ی جرم و جنایت نداریم یا این که مقصودی پشت پرده وجود دارد....
  17. [quote][quote][quote]اساسا تجزیه طلب ها ادعا دارند که خوزستان تا زمان روی کار آمدن رضاشاه یک کشور جدا بوده است و همیشه بر داشتن یک کشور مستقل تاکید داشتند.لطفا به شون دروغ نبندید![/quote] منم از قضا ادعا دارم که تهران تا قبل از آقا محمد خان یک کشور جدا بوده و همیشه هم بر یک کشور مستقل تاکید دارم. یک وقت به من دروغ نبندی ها! [quote]تازه اگر میخواست متعلق به جایی باشه متعلق به عراق می بود که چند صد کیلومتر باهاش مرز زمینی دارد! [/quote] راست می گن ایشون! چرا بحث بی خود می کنید. خوزستان فقط با عراق مرز مشترک داره! با ایران که اصلا مرز نداره! اینم سندش: http://www.difdifi.com/uploaded/60af285127cb58c4dd3a63425e77ae8e.gif[/quote] آقای محترم حرف من اینه اگر از ایران می خواهید دفاع کنید درست دفاع کنید!! دروغ بستن به دشمن کار درستی نیست! یک مثال بزنم شهرهای جنوب خوزستان عرب نشین تا زمان روی کار آمدن رضاشاه اسامی عربی داشته است ! و زمان رضاخان اسامی کنوبی بر آن ها گذاشته شده است.شهر خرمشهر را اهالی اش به نام محمره می شناسند و تا الان بین مردم این اسم رایج است.حالا بعضی آمده اند و در رسانه ها نوشته اند که صدام این اسامی را بر این شهرها گذاشته است و این اسامی جعلیه! اگر ایران می خواهد ایران متحد باشد باید به فرهنگ های قومیت های مختلف احترام گذاشته شود. اگر ایران متحد می خواهیم باید همانگونه که به تهران توجه می کنیم به شهرهای استان خوزستان توجه کنیم. اگر مردم اعتراض نمی کنند نه به خاطر عدم توانایی است بلکه به خاطر این است که عرق ملی دارند نباید کاری کنیم که این عرق ملی تبدیل به عرق قومی شود![/quote] آقای محترم! یک بار دیگر جمله ی اون دوستمون را بخون و به من بگو کدام یک از این حرف هایی که شما زدید را زده بودند که در مقام پاسخ گویی بر آمدید؟ کجای حرفشان دروغ بود؟ نکند شما تردید دارید که پشت جدایی طلبان خوزستان و عرب دلارهای سعودی و آمریکایی نهفته است؟ یا در خیانت کار بودنشان تردید دارید؟ [quote]جدیدا خائنان فراری و تجزیه طلبها که پول بگیر رژیم سعودی هستند ادعا کردند که خوزستان متعلق به رژیم سعودی و عربستانه.[/quote] این تبعیض خیلی جاهای دیگر هم هست، چرا آن ها جدایی طلب نشده اند؟ در همین تهرانِ پایتخت، تبعیض میان طبقه ی اشراف و فرودست بسیار شدید تر از هر جای دیگر ایران است. الان باید جدایی طلب بشوند؟
  18. [quote]اساسا تجزیه طلب ها ادعا دارند که خوزستان تا زمان روی کار آمدن رضاشاه یک کشور جدا بوده است و همیشه بر داشتن یک کشور مستقل تاکید داشتند.لطفا به شون دروغ نبندید![/quote] منم از قضا ادعا دارم که تهران تا قبل از آقا محمد خان یک کشور جدا بوده و همیشه هم بر یک کشور مستقل تاکید دارم. یک وقت به من دروغ نبندی ها! [quote]تازه اگر میخواست متعلق به جایی باشه متعلق به عراق می بود که چند صد کیلومتر باهاش مرز زمینی دارد! [/quote] راست می گن ایشون! چرا بحث بی خود می کنید. خوزستان فقط با عراق مرز مشترک داره! با ایران که اصلا مرز نداره! اینم سندش: http://www.difdifi.com/uploaded/60af285127cb58c4dd3a63425e77ae8e.gif
  19. Antiwar

    والپيپرهاي نظامي

    من همشو می خواممممممم at_wits'_end_new! i_dont't_know لطفا زیپ کنید یک جا در یک فایل قرار بدید.
  20. Antiwar

    شاتل فضايي قسمت اول و دوم, و سوم

    برای این که به عظمت این پروژه و بعضی از ظرافت های طراحی اون پی ببرید توصیه می کنم این فیلم را با دقت به توضیحات دو نریتورش ببنید و گوش بدید: http://www.youtube.com/watch?v=W2VygftZSCs چون حجمش زیاده بنده اون را در هیچ سایت دیگه ای نمی تونم قرار بدم. ولی حیفه این فیلم را از دست بدید. از من گفتن بود. این هم یک ویرچوآل تصویر 360 درجه ای از داخل شاتل: http://360vr.com/2011/06/22-discovery-flight-deck-opf_6236/index.html
  21. قصد دارم کم کم بعضی از دست نوشته های دکتر چمران را قرار بدم تا گام به گام با هم بخونیمشون. از این به بعد ابتدا یک مورد روز نوشت را می گذارم بعد از کتابهای دیگر شون یک مطلب را گلچین می کنم. ============================================================= [u][size=18]روز نوشت[/size][/u] اوايل تابستان 1959 من تصميم دارم كه از اين به بعد آدم خوبى باشم، دست از گناهان بشويم، قلب خود را يكسره تسليم خدا كنم، از دنيا و مافيها چشم بپوشم. تنها، آرى تنها لذت خويش را در آب ديده قرار دهم. من روزگار كودكى خود را در بزرگوارى و شرف و زهد و تقوى سپرى كرده‏ ام. من آدم خوبى بوده ‏ام، بايد تصميم بگيرم كه مِن‏بعد نيز خود را عوض كنم. حوادث روزگار آدمى را پخته مى‏كند و حتى گناهان مانند آتشى آدمى را مى‏سوزاند. منبع، کتاب خدا بود و دیگر هیچ، یاداداشت های آمریکا --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- [u][size=18] یادداشت: سوسنگرد به روایت چمران (1) [/size][/u] http://www.s-moosavi.com/pictures/image.raw?type=img&id=755 http://revolution.shirazu.ac.ir/wp-content/uploads/2010/11/74309_859.jpg [b]معرکه ی شرف و افتخار[/b] من در زندگي خود، معركه‏ هاي سخت و خطرناك زياد ديده ‏ام؛ فراوان، به حلقه محاصره دشمن درآمده ‏ام، به رگبار گلوله‏ ها و خمپاره ‏ها و توپ‏ ها و بمب‏ ها عادت دارم، و به كرّات با دشمناني سخت و خونخوار رو به رو شده‏ ام. ولي داستان شورانگيز سوسنگرد اسطوره ‏اي فراموش ناشدني است. من به جهات سياسي –نظامي آن توجّهي ندارم، و نمي‏خواهم از اهميّت استراتژيك سوسنگرد و رابطة آن با حميديه و اهواز سخن بگويم. آنچه در اينجا مورد توجه است، سرگذشت شخصي من در اين نبرد است كه يك شهيد (اكبر چهرقاني) و يك شاهد (اسدلله عسكري) به آن شهادت مي‏دهند و ده ها نفر از دور ناظر آن صحنه عجيب و معجزه ‏آسا بوده ‏اند. اين را نمي‏گويم چون خود قهرمان داستانم –زيرا از اين احساس نفرت دارم- بلكه از اين نظر مي‏گويم كه افتخار ملت ما و نمونه برجسته‏ اي از پيروزي ايمان مردم ما و نوع مبارزات عظيم آنان است، و حيف است كه به رشته تحرير درنيايد و از يادها برود… [b] سوسنگرد در محاصره دشمن[/b] سوسنگرد براي ما اهميت خاصي دارد، زيرا معبر حميديه و اهواز است. دشمن به مدت چند روز سوسنگرد را محاصره كرده بود، و به شدت مي‏كوبيد. 500نفر از رزمندگان ما در سوسنگرد، تاآخرين رمق خود،‌ جانانه، مقاومت مي‏كردند و هر روز تلفاتي سنگين مي‏دادند. عراق نيز قبلاً دوبار به سوسنگرد حمله كرده بود، كه يك‏بار آن، تا حميديه هم به پيش رفت، و اهواز را در خطر سقوط قطعي قرارداد، ولي بازهم شكسته و مغلوب بازگشت؛ و اكنون همه توان خود را جمع كرده بود تا با قدرتي بزرگ سوسنگرد را تسخير كند و آن را پايگاه خود در زمستان قرار دهد. [b]تصميم براي درهم شكستن محاصره[/b] در تاريخ 26/8/59 حملة ما آغاز شد؛ براي آزاد كردن سوسنگرد، براي درهم شكستن كفر و ظلم و جهل، براي بيرون راندن ظلمه صدام كثيف، براي نجات جان صدها نفر از بهترين دوستان محاصره شده ما، براي پاك كردن لكه ذلت از دامن خوزستان، براي شرف، براي افتخار، براي انقلاب و براي ايمان. تانك‏هاي ارتشي در خط اَبوحُمَيظِه سنگر گرفتند، و دشمن نيز بشدت اين منطقه را زير آتش قرار داده بود و گلوله‏ هاي توپ فراواني در گوشه و كنار بر زمين مي‏خورد. من نيز صبح زود حركت كرده بودم، قسمت بزرگي از نيروهاي ما محافظت از جادة حميديه –ابوحميظه را به عهده گرفته بودند، ولي من بعضي از رزمندگان خوب و شجاع را در ضمن راه انتخاب مي‏كردم و به جلو مي‏بردم. تيمسار فلاحي(1) و آقاي مهندس(2) غرضي نيز با ما بودند، در ابوحميظه قرار گذاشتيم كه آنها بمانند، زيرا تيمسار فلاحي مسئوليت داشت تا نيروهاي ارتشي را هماهنگ كند، و فقط او بود كه در آن شرايط مي‏توانست قدرت ارتش را براي پيشتيباني ما به حركت درآورد. ما تصميم گرفتيم كه با گرو‏هاي چريك، حمله به سوسنگرد را ‎آغاز كنيم و جنگ را از حالت تعادل خارج سازيم، زيرا دو طرف، در محل‏ هاي خود ايستاده و به يكديگر تيراندازي مي‏كردند، و اين وضعيت نمي‏توانست تعيين‏ كننده پيروزي باشد؛ چه بسا كه دشمن با آتش قوي‏تر و تانك‏هاي بيشتر، قدرت داشت كه نيروهاي ارتشي ما را درهم بكوبد. دشمن مي‏ترسيد ولي شك داشت، محاسباتش هنوز بطور قطعي به نتيجه نرسيده بود، بنابراين هر دو طرف در جاي خود ايستاده و به هم تيراندازي مي‏كردند… محركي لازم بود تا اين تعادل شوم را برهم زند و صفحه سياه صدام را در سوسنگرد واژگون كند. اين محرك حياتي و اساسي، همان نيروهاي چريكي بودند كه با شوق و ذوق براي شهادت به صحنه نبرد آمده بودند. از اين رو فوراً اين نيروهاي مردمي را سازماندهي كردم. گروه «بختياري» را كه بيشتر، از صنايع دفاع آمده بودند و در كردستان نيز خدمات و فداكاري‏هاي زيادي كرده بودند و براستي تجربه داشتند، مسئول جناح چپ كردم، و آنها نيز كه حدود 90نفر بودند از داخل يك كانال طبيعي خشك شده، خود را به نزديك‏هاي دشمن رساندند و ضربات جانانه‏ اي به دشمن زدند، و تعداد زيادي از تانك‏ها و تريلرهاي دشمن را از فاصله نزديك منفجر كردند. گروه دوم بيشتر از افراد محلي تشكيل مي‏شد و آقاي «امين هادوي»، فرزند شجاع دادستان پيشين انقلاب، آن را هدايت مي‏كرد. آنها مأموريت يافتند كه از كناره جنوبي رود كرخه، كه كانال كم ‏عمقي نيز براي اختفا داشت، طي طريق كرده از شمال‏ شرقي سوسنگرد وارد شهر شوند. اين گروه اولين گروهي بود كه پيروزمندانه توانست خود را زودتر از ديگران به سوسنگرد برساند. مسئوليت گروه سوم را نيز شخصاً به عهده گرفتم. افراد بسيار ورزيده ‏اي در كنار من بودند. برنامه ما اين بود كه از وسط دو جناح چپ و راست، در كنار جادة سوسنگرد، به طور مستقيم به سوي هدف پيش برويم. توپخانه دشمن بشدت ما را مي‏كوبيد و ما هم به سوي سوسنگرد در حركت بوديم. جوانان همراهم را تقسيم كردم، چند نفر سيصد متر به جلو، چند نفر به چپ، چند نفر به راست، چند نفر به عقب و بقيه نيز مشتاقانه به جلو مي‏ تاختيم. شوق ديدار دوستانم در سوسنگرد در دلم موج مي‏زد، و هنگامي كه شجاعت؛ و مقاومت‏هاي تاريخي آنها در نظرم جلوه مي‏كرد، قطره اشكي بر رخسارم مي‏غلتيد، ستوان «فرجي» و ستوان «اخوان» را به ياد مي‏ آورم كه با بدن مجروح، با آن روحيه قوي از پشت تلفن با من صحبت مي‏كردند، درحالي كه سه روز بود كه غذا نخورده، و حاضر نشده بودند بدون اجازه رسمي حاكم شرع، دكّاني يا خانه ‏اي را باز كنند و از نان موجود در محل، سدّ جوع نمايند. آن دو صرفاً پس از اينكه حاكم شرع اجازه داد كه رزمندگان به شرط داشتن صورت حساب مي‏توانند اموال مردمي را كه از شهر گريخته بودند بردارند، حاضر شدند پس از سه روز گرسنگي وارد يك دكّان شوند و بعد از نوشتن فهرست مايحتاج خود از آنها استفاده كنند. اين تقوي در اين شرايط سخت از طرف اين جوانان پاك رزمنده و مقاوم، آنچنان قلبم را مي ‏لرزانيد كه سر از پا نمي‏ شناختم. به ياد مي‏ آورم خاطره ‏هاي دردناك بي‏ حرمتي‏ هاي سربازان صدام، به مردم شرافتمند و عرب زبان منطقه را كه، حتي به زنان و كودكان خردسال هم رحم نكردند. مرور اين خاطرات، آن قدر مرا عصباني و نفرت زده كرده بود كه خونم مي‏جوشيد. به ياد مي‏آورم كه خاك پاك وطنم، جولانگاه غولان و وحشيان شده است، و صدام كثيف، اين مجرم جنايتكار، در نيمه روزي روشن، حمله همه جانبه خود را عليه ايران شروع كرد، درحالي كه ارتش ما اصلاً آمادگي نداشت، و هنوز با مشكلات سخت طبيعي خود دست و پنجه نرم مي‏كرد. اين مجرم يزيدي سبب شد كه منابع كثيري از ايران و عراق نابود شود كه استعمار و صهونيسم به ريش همه بخندند! اين كافر بي‏ دين، ايرانيان را مجوس و كافر خواند، و خود را بي‏شرمانه ابن‏ حسين(ع) و ابن ‏علي(ع) قلمداد نمود كه براي نجات اسلام قيام كرده است! اين جاني مجرم، بدون ذره‏ اي خجالت و ناراحتي، اعلام كرد كه اصلاً ايران به عراق حمله كرده است!… و بالاخره شب تاسوعا بود و به استقبال عاشورا لحظه‏ شماري مي‏كردم. كربلا در نظرم مجسم مي‏شد، و مي‏ديدم كه چگونه اصحاب حسين(ع) يك‏ تنه به صفوف دشمن حمله مي‏كردند، و با چه شجاعتي مي‏جنگيدند، و با چه عشقي به خاك شهادت درمي‏ غلتيد…. و با ارادة آهنين و ايمان كوه ‏‏آسا و سلاح شهادت چگونه سيل لشكريان ابن‏ سعد و يزيد را متلاشي و متواري مي‏كردند، و چطور به قدرت ايثار و حقانيّت خود، داغ باطل و ذلّت و نكبت بر جبين يزيد و يزيديان عالم مي‏زدند…. و مي‏ ديدم كه حسين(ع) با آن همه عظمت و جبروت بر مركب زمان و مكان مي‏راند، شمشير خونينش سنت تاريخ را پاره ‏پاره مي‏كند، و فرياد رعد آسايش، زمين سخت را آن‏چنان به لرزه درمي‏ آورد، كه موج‏ هايي بر زمين به وجود مي‏آيد كه تا بي‏نهايت ادامه دارد… اين خاطرات در ذهنم دور مي‏زد، خونم را به جوش مي‏آورد و آرزو مي‏كردم كه صدام را بيابم و با يك ضربت او را به دو نيم كنم… ديگر سر از پا نمي ‏شناختم، و اگر بزرگترين قدرت زرهي دنيا به مقابله ‏ام مي‏آمد، بلادرنگ به قلب آن حمله مي‏كردم، از هيچ‏ چيزي وحشت نداشتم، و از هيچ خطري روي نمي‏گردانم. به يزيد و صدام كثيف‏تر از يزيد لعنت و نفرين مي‏كردم و به جبروت و كبرياي حسين(ع) چشم داشتم. و خدا را تسبيح مي‏كردم و به عشق شهادت به پيش مي‏ تاختم. نيمي از راه بين ابوحميظه و سوسنگرد طي شده بود، و من بر سرعت خود مي ‏افزودم، در اين هنگام، تانكي در اقصي نقطه شمال، زير رود كرخه، به نظرم رسيد كه به سرعت به سوي ما پيش مي‏آيد، به جوانان گفتم فوراً سنگر بگيرند، و جواني را با آر.پي.جي به جلو فرستادم كه تانك را شكار كند. اما تانك حضور ما را تشخيص داد؛ راه خود را به سمت جنوب كج كرده و به سرعت از روي جاده سوسنگرد گذشت و به سمت جنوب جاده گريخت و جوان آر.پي.جي به دست ما نتوانست خود را به تانك برساند. [align=left]ادامه دارد... [/align] منبع متعاقبا در انتها اعلام خواهد شد.[size=12][/size] 1) شهید ولی الله فلاحی: زندگی نامه: http://langrood.blogfa.com/post-223.aspx http://media.farsnews.com/Media/8707/ImageReports/8707221172/3_8707221172_L600.jpg 2) مهندس غرضی: زندگی نامه: http://www.petronews.ir/files/archive/003977.php
  22. [quote]جسارت نباشه خدمت اون دوست عزيزي كه گفتن سه تا موشك به طرف ناوچه پيكان شليك شد كه يكيش رو روي هوا زدن و موج انفجار اون باعث شد كه ناوچه پيكان غرق بشه ولي دقيقا يادم نيست كه كجا خوندم كه در مورد اين اتفاق نوشته بودن كه موشك اول رو كه با توپ ناو زده بودن و آسيبي به ناوچه نزده بود ولي موشك دوم كه به پاشنه ناوچه خورده بود اونو تبدل به يه هدف ثابت كرده بود و بعد از اين قضيه دستور ترك ناوچه رو ميدن كه موشك بعدي كار ناوچه رو تموم مي كنه - ياد غيور مردان ناوچه پيكان هم گرامي [/quote] ممنون دوست عزیز از توضیحاتتون. چه جسارتی! لطف کردید و توضیح تکمیلی دادید. توی پست قبلیم هم گفتم مطمین نیستم دقیقا ماجرا به چه شکل بوده و اصلا این واقعه مربوط به پیکان بود یا یک ناوچه ی دیگه. اما اینو درست یادم هست که اون بنده خدایی که با توپ موشک را زده بود می گفت در اثر موج انفجار یک بخش عمده ای تخریب ایجاد شد و خودش هم در اثر موج درون آب پرتاب میشه.
  23. [quote]ممکنه , منتها اگر دقت يک موشک ضد کشتي آنقدر پايين باشه که هدفي به بزرگي يک کشتي رو بخواد از دست بده ديگه حرفي براي گفتن نميمونه ......!!!![/quote] اگر منظور موشک های کروز باشه حق با شماست ولی اگر منظور موشک های بالستیک باشد، از دست دادن چند متری یک کشتی چیز عجیبی نخواهد بود. ضمن این که بستگی داره چه شناوری هدف باشد. ناو هواپیما بر یا قایق توپ دار. [quote]نفجار موشک هم در اطراف کشتي آسيب خاصي به کشتي وارد نميکنه, ترکش ها که کلا هيچ اثري روي بدنه کشتي ندارند ! [/quote] بعید می دونم این طور باشه در خاطرات یکی از ملوانان جنگ می خوندم که گفت سه موشک به سمت کشتیشون شلیک میشه و ایشون موفق میشه یکیشون را پیش از رسیدن به پاشنه ی کشتی با توپ بزنن ولی موج انفجار باعث آسیب جدی به کشتی و نهایتا غرق شدنش میشه. فکر کنم ناو پیکان بود. موج انفجار می تونه آسیب جدی برسونه. همون طور که گفتم اگر درون آب انفجار اتفاق بیفته آسیب جدی تر هم خواهد بود چون ضربه مستقیما از طریق آب به بدنه وارد میشه و ناو را از درون آب در هم خواهد شکست. البته بازم تاکید می کنم بستگی به اندازه ی ناو هدف و هم چنین کلاهک موشک هم دارد. [quote]مگر اينکه مثلا بر عليه ناو هواپيما بري باشه و به هواپيماها آسيب برسونه . منتها اگر بجاي ترکش مثلا بمبلت پخش کنه اونوقت بله اثر گذار هست ... ولي باز هم اين حرف غير منطقي بنظر مياد,شايد هم منظورشون از کلاهک مجاورتي چيز ديگه اي بوده ... مثلا موشک اگر بالستيک باشه در چند صد متري بالاي هدف, هدف رو تشخيص بده و منفجر بشه و بمبلت ها رو آزاد کنه .... [/quote] این هم یکی از گزینه هاست همون طور که گفتید می تونه یک کلاهک خوشه ای باشد.
  24. [quote][quote]كلاهك‌هاي مجاورتي عليه اهداف بسيار بزرگ شناوري در دريا استفاده كنيم. [/quote] [color=red]کلاهک مجاورتي[/color] در موشک ضد کشتي ????? به حق چيزهاي نشنيده و نديده !!!!!!!!!! کلاهک مجاورتي فقط در موشک هاي پدافند هوايي کاربرد داره , مثلا وقتي موشک به محدوده چند ده متري هدف ميرسه هدف رو تشخيص داده و منفجر ميشه و ترکش ها بدنه نرم هواپيما رو نابود ميکنند ..... چنين کلاهکي براي کشتي اصلا کاربردي نداره !!! [/quote] بدم نیست جناب استوکا. می تونه دو هدف داشته باشه: یکی این که موشک با فاصله از هدف مثلا بالاش منفجر بشه که سطح پخش ترکش ها و آسیب بیشتر بشه. این بعیده! دوم این که اگر موشک از کنار کشتی رد شد و دقیقا بهش نخورد بازم منفجر بشه که در این صورت موج انفجار و ترکش ها به هدف آسیب جدی خواهد زد. اگر احیانا داخل آب و کنار هدف منفجر بشه احتمالا از این که به خودش برخورد کنه آسیب جدی تری وارد می کنه.
  25. همین که وارد حیاط نخست وزیری شد و چشمش به آن زیرزمین افتاد، دردی قلبش را فشرد، زانو‌هایش تا شد. زیر لب نجوا کرد: مصطفی رفتی، پشتم شکست. و به دیوار تکیه داد. نگاهش روی همه چیز چرخید، این دوسال چطور گذشت؟ از این در چقدر به خوشحالی وارد می‌شد به شوق دیدن مصطفی، حضور مصطفی، و این جوانک‌های سرباز که حالا سرشان زیر افتاده چطور گردن راست می‌کردند به نشانه احترام؛ زندگی، زندگی برایش خالی شده بود، انگار ریشه‌اش را قطع کرده بودند. یاد لبنان افتاد و آن فال حافظ. آن وقت‌ها او اصلاً فارسی بلد نبود. نمی‌فهمید امام موسی و مصطفی با هم چی می‌خوانند؟ امام موسی خودش جریان فال حافظ را برای او گفت و بعد هم برایش فال گرفت. که: الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول‌ها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها. وقتی بعد از شهادت مصطفی از آن خانه آمدم بیرون، چون مال دولت بود، هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم. حتی پول نداشتم خرج کنم. چون در ایران رسم است فامیل مرده از مردم پذیرایی کنند و من آشنا نبودم. در لبنان این طور نیست. خودم می‌فهمیدم که مردم رحم می‌کنند، می‌گویند این خارجی است، آداب ما نمی‌فهمد. دیدم آن خانه مال من نیست و باید بروم. اما کجا؟ کمی خانه مادر جان بودم، دوستان بودند. هرشب را یک جا می‌خوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا کنار قبر مصطفی. شبهای سختی را می‌گذراندم. لبنان شلوغ بود. خانه‌مان بمباران شده بود و خانواده‌ام رفته بودند خارج. از همه سخت‌تر روزهای جمعه بود. هر کس می‌خواهد جمعه را با فامیلش باشد و من می‌رفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم. احساس می‌کردم دل شکسته‌ام، دردم زیاد، و به مصطفی می‌گفتم: تو به من ظلم کردی. [color=red]از لبنان که آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه. در ایران هم که هیچ چیز. بعد یک دفعه مصطفی رفت و من ماندم کجا بروم؟ شش ماه این طور بود، تا امام فهمیدند این جریان را. خدمت امام که رفتیم به من گفتند: مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هرچه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسول شما هستم. بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت. «جاهد» یکی از دوستان دکتر، از خانه خودش برایم یک تشک، چند بشقاب و... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند. به خاطر این چیز‌ها احساس می‌کردم مصطفی به من ظلم کرد. البته نفسانی بود این حرفم. بعد که فکر می‌کردم، می‌دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت، اما آنچه به من داد یک دنیا است. مصطفی در همه عالم هست، در قلب انسان‌ها. من و یادم هست یک بار که از ایران می‌آمدم، در فرودگاه بیروت یک افسر مسیحی لبنانی با درجه بالا وقتی پاسپورتم را که به نام «غاده چمران» بود دید، پرسید: نسبتی با چمران داری؟ گفتم: خانمش هستم. خیلی زیر تاثیر قرار گرفت، گفت: او دشمن ما بود، با ما جنگید ولی مرد شریفی بود. بعد آمد بیرون دنبالم. گفت: ماشین نیامده برای شما؟ گفتم: مهم نیست. خندید و گفت: درست است، تو زن چمران هستی! [/color] وگاهی فکر می‌کرد به همین خاطر خدا بیشتر از همه، از او حساب می‌کشد، چون او با مصطفی زندگی کرد، با نسخه کوچکی از امام علی علیه السلام. همیشه به مصطفی می‌گفت: توحضرت علی نیستی. کسی نمی‌تواند او باشد. فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد. و مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خورده‌اش باز می‌شد و چشم‌هایش نم دار، می‌گفت: نه، درست نیست! با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را می‌بندید. راه باز است. پیامبر می‌گوید هر جا که من پا زدم امتم می‌تواند، هر کس به اندازه سعه‌اش. همه جا مصطفی سعی می‌کرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز. لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم. در لبنان رسم نیست کفششان را در بیاورند و بنشیند روی زمین. وقتی خارجی‌ها می‌آمدند یا فامیل، رویم نمی‌شد بگویم کفش در بیاورید. [color=red]به مصطفی می‌گفتم: من نمی‌گویم خانه مجلل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمانان چیزی ندارند، بدبختند. مصطفی به شدت مخالف بود، می‌گفت: چرا ما این هم عقده داریم؟ چرا می‌خواهیم با انجام چیزی که دیگران می‌خواهند یا می‌پسندند نشان بدهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ما است، نگاه کنید این زمین چه قدر تمیز است، مرتب و قشنگ! این طوری زحمت شما هم کم می‌شود، گرد و خاک کفش نمی‌آید روی فرش. [/color] از خانه ما در لبنان که خیلی مجلل بود همیشه اکراه داشت. ما مجسمه‌های خیلی زیبا داشتیم از جنس عاج که بابا از آفریقا آورده بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و خودمان دو تا همه آن‌ها را شکستیم. می‌گفت: این‌ها برای چی؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی. وقتی مادرم گفت: شما پول ندارید من وسایل خانه برایتان می‌آورم. مصطفی رنجید، گفت: مسئله پولش نیست. مسئله زندگی من است که نمی‌خواهم عوض شود. ولی من مثل هر زنی دوست داشتم یک زندگی داشته باشم. در ایران هم چیزی نداشتیم هرچه بود مال دولت بود. می‌گفتم: بالاخره باید چیزی برای خودمان داشته باشیم. شما می‌گوئید (مستضعف)، مستضعف قاشق و چنگال دارد، ولی ما نداریم. شما اگر پست نداشته باشید، ما چیزی نداریم.‌‌ همان زیرزمین دفتر نخست وزیری را که مال مستخدم‌ها بود به اصرار من گرفت. قبل از اینکه من بیایم ایران مصطفی در دفترش می‌خوابید. زندگی معمولی که هر زن وشوهری داشتند ما نداشتیم. مصطفی حتی حقوقش را می‌داد به بچه‌ها. می‌گفت: دوست دارم از دنیا بروم و هیچ نداشته باشم جز چند متر قبر و اگر این هم یک جور نداشته باشم بهتر است. اصلاً در این وادی نبود، در این دنیا نبود مصطفی. در این دنیا نبود، اما بیشتر از وقتی که زنده بود وجود داشت، اثر داشت و چقدر غاده خوابش را می‌دید. دیشب خواب دید مصطفی در صندلی چرخ داری نشسته و نمی‌تواند راه برود. دوید، گفت: مصطفی چرا اینطوری شدی؟ گفت: شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟ چرا سکوت کردید؟ غاده پرسید مگر چی شده؟ گفت: برای من مجسمه ساخته‌اند. نگذار این کار را بکنند برو این مجسمه را بشکن! بیدار که شد نمی‌دانست که مصطفی چه می‌خواسته بگوید. پرس و جو کرد و شنید که در دانشگاه شهید چمران از مصطفی مجسمه‌ای ساخته‌اند. می‌دانست در تهران هم یکی از خیابان‌های آباد وزیبا را به اسم مصطفی کرده‌اند. این ظاهر شهر بود و او خوشحال می‌شد ولی‌ای کاش باطن شهر هم این طور بود.‌گاه آدم‌هایی را در این خیابان‌ها می‌دید که دلش می‌شکست. می‌ترسید، می‌ترسید مصطفی بشود یک نام و تمام. اینکه خواب مجسمه چمران را دیدم این است که، گاهی فکر می‌کنم اگر تمام ایران را به اسم چمران می‌کردند این دلم را خشک می‌کند؟ آیا این، یک لحظه از لبخند مصطفی از دست محبت مصطفی را جبران می‌کند؟ هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا. مصطفی کسی نیست که مجسمه‌اش را بسازند و بگذرند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم‌ها، در قلب آن‌ها است. آدم‌ها بین خیرو شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دستگیری کند. در تهران که تنها بودم نگاه می‌کردم به زندگی که گذشت و عبور کرد. من کجا؟ ایران کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان؟ من همیشه می‌گفتم اگر مرا از جبل عامل بیرون ببرند می‌میرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب. زندگی خارج جنوب لبنان وشهر صور در تصور من نمی‌آمد. به مصطفی می‌گفتم: اگر می‌دانستم انقلاب پیروز می‌شود و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل عامل است نمی‌دانم قبول می‌کردم این ازدواج را یا نه. اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامه‌ام را به نام «غاده چمران» گرفت که در دار اسلام بمانم و برنگردم و من، مخصوصاً وقتی در مشهد هستم احساس می‌کنم خدا به واسطه این مردم دست مرا گرفت، حجت را برمن تمام کرد و ازمیان آتشی که داشتم می‌سوختم بیرون کشید. [color=red]می‌شد که من دور از جبل عامل و در کشور کفر باشم، در آمریکا، مثل خواهران و برادر‌هایم.‌گاه گاه که از ایران برای دید و بازدید می‌رفتم لبنان به من می‌خندیدند، می‌گفتند: ایرانی‌ها هم صف ایستاده‌اند برای گیرین کارت، تو که تابعیت داری چرا از دست می‌دهی؟ به آن‌ها گفتم: بزرگ‌ترین گیرین کارت که من دارم کسی ندارد و آن این پارچه سبزی است که از روی حرم امام رضا علیه السلام است و من در گردنم گذاشته‌ام. [/color] با همه وجودم این نعمت را احساس می‌کنم و اگر همه عمرم را، چه گذشته چه مانده، در سجده گذاشتم نمی‌توانم شکر خدارا بکنم. با مصطفی یک عالم بزرگ را گذراندم از ماده به معنا، از مجاز به حقیقت و از خدا می‌خواهم که متوقف نشوم در مصطفی، همچنان که خودش در حق من این دعا کرد: «خدایا! من از تو یک چیز می‌خواهم با همه اخلاصم که محافظ غاده باش و در خلا تن‌هایش نگذار! من می‌خواهم که بعد از مرگ اورا ببینم در پرواز. خدایا! می‌خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می‌خواهم به من فکر کند، مثل گلی زیبا که درراه زندگی و کمال پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالا‌تر برود. می‌خواهم غاده به من فکر کند، مثل یک شمع مسکین و کوچک که سوخت در تاریکی تا مرد و او از نورش بهره برد برای مدتی بس کوتاه. می‌خواهم او به من فکر کند، مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت بسوی کلمه بی‌‌‌نهایت.» منبع: پايگاه اطلاع رساني فرهنگ ايثار و شهادت [url=http://www.tabnak.ir/fa/news/105657/%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%DA%86%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%B4-%C2%AB%D8%BA%D8%A7%D8%AF%D8%A9%C2%BB] نقل شده از منبع[/url] [b]آقای خامنه ای :تیر 1360[/b] درباره برادر شهید عزیزمان دکتر چمران با هیچ زبان و بیانی من نمیتوانم ستایش خودم را نسبت به این برادر شهید و عزیز و تاسف خودم رااز فقدان او به عرض شما برسانم و نکته ای را که من در مورد ایشان لازم میدانم بگویم این است که ایشان در طول مدت این دو سال،‌ که ما با ایشان همکاری مستمری داشتیم یعنی از دوران دولت موقت، همکاریهای نزدیکی ما با مرحوم دکتر چمران داشتم، در زمینه های مختلف یک لحظه من دکتر چمران را متخطی از خط ولایت فقیه نیافتم. ایشان فرمان امام را، امر امام را، عشق به امام را از همه صبغه‌ها و رنگهایی که در عالم سیاست و خطوط سیاسی وجود دارد مرجح می دانست و این خصوصیت دکتر چمران بود. [url=http://www.tabnak.ir/fa/news/171903/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%DA%86%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86]منبع[/url] [b] پيام حضرت امام ‏خميني بمناسبت شهادت دكتر مصطفي چمران[/b] بِسْمِ ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ انالله وانّااليه راجعون شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، و مجاهد بيدار و متعهد راه تعالي و پيوستن به «ملاء اعلي»، دكتر مصطفي چمران را به پيشگاه ولي‏عصر ارواحنا فداه تسليت و تبريك عرض مي‏كنم. تسليت از آنرو، كه ملت شهيدپرور ما سربازي را از دست داد، كه در جبهه‏هاي نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ايران، حماسه مي‏آفريد و سرلوحه مرام او اسلام عزيز و پبروزي حق بر باطل بود. او جنگجويي پرهيزگار و معلمي متعهد بود، كه كشور اسلامي ما به او و امثال او احتياج مبرم داشت و تبريك از آنرو كه اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملت‏ها و توده ‏هاي مستضعف مي‏كند و سرداراني همچون او در دامن تربيت خود پرورش مي‏دهد. مگر چنين نيست كه زندگي عقيده و جهاد در راه آن است؟ چمران عزيز با عقيده پاك خالص غيروابسته به دستجات و گروه‏هاي سياسي، و عقيده به هدف بزرگ الهي، جهاد را در راه آن از آغاز زندگي شروع و به آن ختم كرد. او در حيات، با نور معرفت و پيوستگي به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازي زيست، و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آن است كه بي‏هياهوهاي سياسي، و «خودنمايي»هاي شيطاني، براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش بخير. و اما ما مي‏توانيم چنين هنري داشته باشيم، با خداست كه دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و نفسانيت برهاند. من اين ضايعه را به ملت شريف ايران و لبنان، بلكه به ملت‏هاي مسلمان و قواي مسلح و رزمندگان در راه حق، و به خاندان و برادر محترم اين مجاهد عزيز، تسليت عرض مي‏كنم. و از خداوند تعالي رحمت براي او، و صبر و اجر براي بازماندگان محترمش خواهانم. [align=left] اول تيرماه شصت روح ‏الله ‏الموسوي‏ الخميني [/align] [color=black][/color]