جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'جنگ تحمیلی'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 67 results

  1. عمليات طريق القدس ؛ فتح بستان با عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا و انتصاب سرهنگ صياد شيرازي ( امير سپهبد علي صياد شيرازي ) به فرماندهي نيروي زميني ارتش و انجام عمليات ثامن الائمه كه به شكست حصر آبادان معروف شد ، هماهنگي سپاه و ارتش بيشتر و ارتباط فرماندهان اين دو قوا تنگ تر و محكمتر گرديد و زمينه هايي تبيين استراتژي جديد در جنگ با هدف آزادسازي مناطق تحت اشغال دشمن فراهم شد . از ميان طرح هايي كه در شوراي عالي دفاع مطرح بود ، طرح قطع ارتباط دشمن از شمال به جنوب با آزاد سازي " تنگه چزابه " و آزاد سازي شهر " بستان " براي رسيدن به نوار مرز بين المللي نيز وجود داشت . بنابراين در بامداد 8 آذر 1360 عمليات " طريق القدس " با رمز مقدس " يا حسين " به طور همزمان در چند محور و با هدف آزاد سازي شهر بستان و رسيدن به خطوط مرزي در چزابه آغاز شد . در اين نبرد كه طراح آن شهيد حسن باقري بوده و فرماندهي آن را سپاه پاسداران بر عهده داشت ، 23 گردان از سپاه و 9 گردان از ارتش در مصاف با 60 گردان مجهز دشمن از چند محور ، نبرد را آغاز كردند . رزمندگان اسلام با عبور از منطقه رملي در شمال بستان ، دشمن را دور زده و بستان را فتح كردند . عبور از زمين هاي رملي صعب العبور سبب غافلگيري دشمن گرديد و بدين ترتيب همه اهداف از پيش تعيين شده به دست آمد . در طي يك هفته عمليات ، منطقه اي به گستره 650 كيلومتر مربع شمال شهر بستان ، تنگه استراتژيك چزابه ، 70 روستا و پنج پاسگاه مرزي آزاد شد و پس از گذشت 420 روز از آغاز جنگ تحميلي ، رزمندگان توانستند در منطقه عمومي سوسنگرد و بستان ، در مرز بين المللي مستقر شوند . همچنين فتح چزابه موجب شد تا اتصال قواي دشمن در غرب كرخه و غرب كارون گسسته شده و توان قواي سپاه سوم و چهارم ارتش عراق در جنوب تجزيه گردد . اين عمليات بهترين زمينه براي پيروزي در عمليات بزرگ " فتح المبين " تلقي مي شود . در اين عمليات 180 دستگاه تانك و نفربر ، 200 دستگاه خودرو ، 13 فروند هواپيما و 4 فروند هليكوپتر منهدم و 45 گردان و گروهان از 12 تيپ و نيروهاي كماندويي لشگر 5 مكانيزه ارتش عراق از بين رفته و 4046 تن از نيروهاي دشمن كشته ، زخمي و اسير شدند . طي عمليات طريق القدس ، غنايمي نيز از دشمن به دست آمده است كه به اين ترتيب گزارش شده است : 1- 100 دستگاه تانك 2- 150 دستگاه بولدوزر و ماشين هاي مهندسي – رزمي 3- 19 قبضه توپ 152 ميليمتري 4- 70 دستگاه نفربر 5- 250 دستگاه خودرو 6- 2 قبضه تيربار سنگين دوشكا با خودرو 7- ميزان قابل توجهي سلاح مهمات عمليات " طريق القدس " نخستين مرحله از استراتژي موسوم به « راه كربلا » بود . در اين عمليات " عباس كرد آبادي " و " احد فروغي " از فرماندهان سپاه پاسداران به شهادت رسيدند. نام عمليات : طريق القدس ( فتح بستان ) زمان اجرا : 8/9/1360 مدت اجرا : 14 روز مكان اجرا : منطقه عملياتي چزابه – شمال شهر بستان رمز عمليات : يا حسين تلفات دشمن : 4046 كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : قطع ارتباط شمال به جنوب دشمن در خاك ايران با آزاد سازي شهر بستان و تنگه چزابه و رسيدن نوار مرز بين المللي قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  2. /گرامیداشت روز نیروی دریایی/ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی پس از گذشت دو ماه از شروع جنگ تحمیلی طی یک عملیات تهاجمی گسترده در تاریخ 7 آذر 59 ضربه های سنگینی به نیروهای عراقی وارد کرد تا جایی که صدام این خبر را «بدترین خبر در طول زندگى خود» خواند و تا پایان جنگ صادرات نفت عراق از طریق خلیج فارس قطع شد. به گزارش خبرگزاری مهر، رژیم بعث عراق در آغاز جنگ تحمیلی به موازات پیشرفت درغرب و جنوب ایران برای تسلط بر خلیج فارس نیز برنامه ریزی کرده بود تا از طریق نیروی دریایی به سمت شرق ایران وارد و خیلی زود به منطقه حیاتی خارک و بوشهر دست پیدا کند، اما نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی در اولین عملیات تهاجمی خود در 7 آذر 59 توانست ضربه سنگینی به نیروی دریایی ارتش عراق وارد کند و خط بطلانی بر بسیاری از تصورات گذشته بکشد. تا پیش از این عراقیها و حامیان آنها تصور می کردند نیروهای مسلح خصوصا نیروی دریایی و هوایی ارتش با رفتن مستشاران نظامی خارجی و کمبود سلاح و مهمات تقریبا از بین رفته و آنها می توانند به راحتی در فضای ایران و منطقه دریایی خلیج فارس جولان بدهند. پیروزی در منطقه دریایی خلیج فارس پیروزی در جنگ و شکست در آن ،شکست در کل میادین به حساب می آمد. دشمن هم می دانست که اگر موفق به شکست نیروهای ایران در این منطقه شود خلیج فارس از اختیار ایران خارج شده و راه دریایی آن بسته می شود و منابع اقتصادی ایران که تقربا به طور انحصاری از طریق این آبراه تأمین می شد از ایران جدا شده و در نهایت نیز شکست نیروهای ایرانی را در پی خواهد داشت. عراق از اروندرود به خاطر وجه مشترکی که با ایران داشت نمی توانست به سود خود بهره برداری کند، بنابراین طرح تصرف «خورموسی» و جدا کرد آن از ایران را ریخت با این تصور که با کنترل این منطقه به دلیل نزدیکی ساحل عراق با«خور موسی»، ناحیه شمال دریایی ایران به کلی فلج می شود، اما عملیات پیروزمندانه نیروی هوایی در دومین روز از تهاجم عراق به ایران که همه کارشناسان و تحلیلگران خارجی را متعجب ساخت و خصوصا حمله نیروی دریایی ایران به قلب نیروی دریایی دشمن و نابودی پایانه های عظیم نفتی آن، آنها را از درستی این فکر دور کرد. طى دوازده ساعت عملیات مروارید که از سپیده دم ۷ آذر سال ۱۳۵۹ شروع شد، کارکنان غیور ناوچه موشک انداز « پیکان» و نیروهاى تفنگدار و تکاور ضمن سرنگون کردن دو فروند بالگرد و یک فروند از هواپیماهاى میگ عراقى به پشتیبانی نیروى هوایى ارتش توانستند، بیش از ۹۰ درصد از یگانها و نیروهاى پشتیبانى کننده ناوگان درگیر دریایى عراق را منهدم نمایند و سرانجام پس از ساعت ها نبرد بی امان، هنگام ظهر در حالی که دلاورمردان آخرین گلوله های خود را به سوی دشمن نشانه می رفتند، ناوچه پیکان مورد اصابت چند موشک قرار گرفت و با پرسنل شجاع خود در شمال خلیج فارس، در دل آبهای گرم و نیلگون آن جای گرفت و صفحه زرین دیگری بر تاریخ نبردهای دریایی کشور افزوده شد. دراین عملیات تصرف بزرگترین پایانه های صدور نفت منطقه، یعنی دو سکوی نفتی «البکر» و «الامیه» که شاهرگ حیاتی و اقتصادی عراق بود و نیز پاکسازی چند منطقه دریایى در شمال خلیج فارس، منجر به ناکارکردن و از بین رفتن ناوگان اصلى نیروى دریایى صدام و قطع صادرات نفت عراق از طریق خط لوله خلیج فارس شد. در واقع عملیات دریایی «مروارید» سرآغاز تحولی عظیم در صنعت نیروی دریایی ایران شد؛ خروج کشتى ها از منطقه خیلج فارس با حراست و ضریب ایمنى بالا، تعمیر بیش از ۹۰% از تجهیزات مدرن و سامانه هاى پیچیده ناوها، ناوشکن ها و سایر شناورها به دست تواناى متخصصین، به خودکفایى صددرصد نیروی دریایی انجامید. طی سالهای جنگ تأسیس و بهره بردارى از مراکز آموزش عالى و تخصصى و همچنین کارخانه هاى عظیم قطعه سازى و شناورسازى آغاز شد، به طورى که در دوران سازندگى نیز این امر به اوج خود رسید و مراکز آموزش عالى و مجتمع هاى دانشگاهى این نیرو هم اکنون به عنوان مدرنترین و مجهزترین مراکز علمى - دریایى خاورمیانه شناخته شده است. امام (ره) در پیامی به مناسبت پیروزی در عملیات دریایى مروراید فرمودند:«... رویارویى نیروى دریایى ارتش با دشمن و آن همه افتخارات رزم، رشادت، شهامت و شهادت نشانه اى از اقتدار و اعتبار این نیروى بزرگ و سرافراز است...» آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود در مورد نتایج این عملیات می گوید : " ... از آن تاریخ دیگر عراق خلیج فارس را برای خودش بی خاصیت دید چراکه راهی برای دسترسی به دریا نداشت، بنابراین برای صدور نفت، ترابری خود را به « اردن» منتقل کرده و در« خلیج عقبه» با صرف هزینه های زیادی اسکله های اردن را تقویت نمود و از« دریای احمر» برای خود راه عبوری ساخت. آنها برای صدور نفت به « بندر جیهان» ترکیه متکی بودند و مقداری هم توسط تانکرهای نفت کش از طریق «اردن» صادر می کردند و در مواردی هم برای حضور در دریا از بنادر کشورهای جنوب خلیج فارس استفاده می بردند." وی در بخش دیگری از تشریح این عملیات به کمک های کشورهای غربی اشاره کرده و تصریح می کند: "... به این ترتیب سیادت خلیج فارس از هفتم آذر 59 به همت نیروهای مسلح ایران به ویژه نیروی دریایی و حمایت نیروی هوایی ارتش تا آخر جنگ در اختیار ایران بود و با تصمیم و در خواست ایران این دریا برای عبور و مرور کشتی ها امن شد. هرچند عراق با کمک برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، آمریکا، فرانسه و... با وارد کردن انواع هواپیماهاى جنگى از قبیل میراژ، سوپر فولدن و سوپراستاندارد، شناورهاى غیرنظامى ایرانى و خارجى را مورد حمله موشکى و هوایى خود قرار مى داد که این امر نیز با توانمندی علمی و فنی نیروی دریایی خنثی مى شد، رژیم بعث عراق نتوانست در طول جنگ از باقیمانده نیروی دریایی خود که در «بندرام القصر» محبوس مانده بود، بهره ای ببرد و نیز نتوانست کشتی ها و سلاحهای فراوان جنگی که از ایتالیا خریده بودند را به منطقه بیاورند." منبع خبرگزاری مهر
  3. مرواریدی در ژرفا مصاحبه با خانواده شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا» قهرمان شکاری (F-14) مقدمه: مدتها بود كه به صورت جسته و گريخته در محافل گوناگون كه از جنگ و نيروي هوايي صحبتي به ميان مي‌آمد و يادي از شهدا و همچنين شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا» مي‌شد، همرزمان و دوستانش در شجاعت، دلاوري، صداقت و خاكي بودن وي اتفاق نظر داشتند. ما نيز پيرو وظيفه‌مان مترصد فرصتي بوديم كه خدمت خانواده معظم شهيد رسيده و نسبت به احوالات وي معرفت بيشتري حاصل كنيم. اشاره كتاب «تامكت‌هاي ايران در جنگ تحميلي» به اين شهيد بزرگوار كه در شماره پيشين از نظرتان گذشت، بهترين بهانه براي اين منظور بود كه به لطف خداوند با دريافت اذن شرفيابي از خانواده شهيد مقصودمان حاصل شد. باز هم مثل هميشه خود را در آن‌قدر مرتبه‌اي نمي‌بينم كه رمز و راز شهداي ميهن را بنگارم و به تصوير بكشم، با اين حال براي رسالتي كه بر دوشم سنگيني مي‌كند بهانه خوبي دارم. سايلي را گفت آن پير كهن چند از مردان حق‌گويي سخن گفت خوش آيد زبان را بر دوام تا بگويد ذكر ايشان را مدام گر نيم زايشان از ايشان گفته‌ام خوشدلم كاين قصه از جان گفته‌ام محمدهاشم در 27 آبان سال 1324 در خاندان بزرگ «آل‌آقا» كه از خانواده‌هاي سرشناس شهر كرمانشاه مي‌باشد پا به عرصه وجود گذاشت. دوران تحصيل خود در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در شهر كرمانشاه گذراند. با اعلام مخالفت مادرش با وجود عشقي كه به پرواز داشت از اين كار منصرف شد اما علاقه وافر وي به ارتش كه همانا عشق خدمت به وطن بود باعث شد كه نهايتا به جمع نيروهاي مسلح بپيوندد. به دنبال آن وي پس از شركت در آزمون ورودي، موفق به راهيابي به دانشكده افسري نيروي زميني ارتش شده و با توجه به عطش دروني‌اش در ميل به بال گشودن همزمان در جهت جلب رضايت مادر گام بر مي‌دارد. پس از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه افسري اصرار وي كارگر افتاده و مادر به خلبان شدن فرزند راضي مي‌شود. هاشم كه گويي در ابتداي راه قرار دارد با نيروي مضاعفي بلافاصله اقدام كرده و با شركت در آزمون دانشكده خلباني از اين امتحان نيز سربلند بيرون آمده و با رسيدن به آرزوي ديرينه خود به جرگه دانشجويان خلباني نيروي هوايي ارتش مي‌پيوندد. با اتمام كلاسهاي زميني و آموزش مقدماتي پرواز، طبق روال آن روز نيروي هوايي براي تكميل دانش پرواز خود راهي ايالات متحده مي‌شود. با اتمام دوره، مفتخر به دريافت وينگ خلباني شده و راه بازگشت به وطن را در پيش مي‌گيرد. سروان خلبان هاشم آل‌آقا مقارن با سال 1350 به كشور بازگشته و با امريه ستاد فرماندهي نيروي هوايي به عنوان كمك خلبان جنگنده F-4، فانتوم، به پايگاه هفتم شكاري شيراز منتقل مي‌شود. در ادامه در سال 1351 برابر امريه ديگري براي ادامه انجام وظيفه به پايگاه يكم شكاري تهران فرستاده مي‌شود. هاشم در همين سال با دختري در همان محله سكونت پدر و مادرش در شهر كرمانشاه آشنا شده و اين آشنايي به ازدواج اين دو ختم مي‌شود. آنها زندگي مشتركشان را در تهران آغاز كرده و پس از حدود 4 سال، در سال 1356 آماده سفري طولاني مي‌شوند. سروان خلبان آل‌آقا براساس صلاحديد فرماندهان وقت به همراه تني چند از خلبانان فانتوم، با خانواده‌هايشان براي آموزش هدايت پرنده پيچيده، انقلابي و جديد نيروي هوايي ارتش، گرومن F-14 تامكت عازم پايگاه نيروي دريايي ايالات متحده در ايالت ويرجينيا مي‌شوند. براي خلبانان باتجربه فانتوم همچون هاشم آل‌آقا پرواز با گربه گرومن و كاربري تسليحاتش كار آنچنان سختي نبود. زيرا در درجه اول F-4 و F-14 هر دو اصلا براي نيروي دريايي ايالات متحده طراحي و ساخته شده و بديهي است كه از يك استاندارد يكسان براي طراحي و ساخت آنها استفاده شده است و در درجه دوم از سه موشك هوا به هواي مورد استفاده تامكت‌هاي ايران، فانتوم قابليت شليك دو موشك آن (AIM-7 اسپارو و AIM-9 سايدوايندر) را دارد. با توجه به اينكه آل‌آقا و همرزمانش در جنگنده فانتوم در چگونگي استفاده از اين دو موشك تجربه كافي و وافي داشتند، فقط مي‌بايست اسلحه اصلي تامكت، موشك اسطوره‌اي هيوز AIM-54 فينيكس و رادار آن هيوز AWG-9 را به‌طور كامل بشناسند. اگر عوامل مذكور را به اضافه هوش و جسارت ايراني كنيم مي‌شود حدس زد كه تمام نفرات اعزامي به راحتي بتوانند دوره خلباني F-14 را با موفقيت و سربلندي طي كنند. پس از پايان دوره در مدت حدود 18 ماه، خلبانان جديد جنگنده جديد در آبان 57 به سرزمين اجدادي خود باز مي‌گردند. با توجه به اينكه كانون فعاليت F-14 در ايران پايگاه هشتم شكاري مي‌باشد، هاشم به همراه خانواده خود از تهران به اصفهان نقل مكان مي‌كند. سكونت آنها در اصفهان مصادف مي‌شود با اوج‌گيري تظاهرات مردمي عليه حكومت پهلوي كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 57 منجر شد. وقوع انقلاب در كشورمان سنگ محك بسيار جالبي براي تعيين عيار ارق ملي و حس وطن‌پرستي كاركنان نيروهاي مسلح بود و چه زيبا كه آل‌آقا و همرزمان ميهن‌پرستش در اين آزمون كوچكترين ناخالصي از خود نشان ندادند. سروان خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه در زمان پيروزي انقلاب از افسران ارشد نيرو محسوب مي‌شد و مدتها بود كه به عنوان استاد خلبان، آموزش خلبانان را به عهده گرفته بود پس از پيروزي انقلاب امر آموزش را با جديت بيشتري پيگير شد. آري او نيز مي‌دانست آموزش صحيح و كامل مهمترين رمز پيروزي بر دشمنان ملت است. با شروع جنگ تحميلي فعالانه وارد صحنه نبرد شد و در عين حال از آموزش جوانان غافل نشد تا اينكه به علت رشادت، جديت و جسارت در امور محوله در سال 1362 از طرف فرماندهي وقت نيرو به سمت جانشين فرماندهي عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب مي‌شود. رسيدن به پست معاونت عمليات نيرو بهانه خوبي بود تا هاشم در كنار سرهنگ خلبان «عباس بابايي» خود را هرچه بيشتر درگير جنگ كرده و تواناييهاي خود را در اين عرصه، عرضه دارد. بابايي و آل‌آقا همواره پيش از انجام هر عملياتي ابتدا خود مبادرت به شناسايي و ارزيابي هدف از لحاظ موضع پدافندي، سمت حمله و غيره كرده تا عمليات اصلي با خطر كمتر و ديد بازتري صورت گيرد. نكته جالب توجه در اين مطلب اين است كه آنها هرگز گرفتار جو پست و مقام نشده و فقط به اين مساله كه در كجا مي‌توانند منشا اثر باشند توجه داشتند «آري ما چنين جان بركفاني داشتيم». هاشم آل‌آقا در درجه اول همانطور كه ذكر شد از فرماندهان ارشد نيرو بود و در درجه دوم مشغله‌هاي فراواني به عنوان طراح عمليات داشت و اين دو مورد كافي بود تا نتواند پروازهاي عملياتي انجام دهد، با اين حال فعالانه در پروازهاي گشتي و اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري شركت مي‌كرد و اين‌چنين بود تا به خواست خدا خليج نيلگون و هميشه فارس ايران، مشهد شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا باشد. تقويم‌ها روز 20 مرداد 1363 را نشان مي‌داد و آسمان آبي خليج فارس يكي از گرمترين روزهاي خود را سپري مي‌كرد. هاشم آل‌آقا و كمك خلبانش در يك تامكت طي ماموريتي مشغول اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري كشورمان بود. در همين اثنا ناگهان مورد حمله چند فروند جنگنده ميراژ F1 عراقي قرار مي‌گيرد. درگيري آغاز و پس از مدتي جنگ و گريز تامكت‌ها آل‌آقا مورد اصابت موشك شليك شده از طرف جنگنده عراقي قرار گرفته و به درون آب سقوط مي‌كند. شاهدان عيني حادثه كه دورادور ناظر درگيري آنها بودند خطر شليك شدن موشك سوپر 530F-1 به سمت تامكت را به آل‌آقا گوشزد مي‌كنند اما آل‌آقا در جواب آنها مي‌گويد هيچ نشانه‌اي دال بر حمله موشك به سمتشان در سامانه‌هاي هشداردهنده مشاهده نمي‌كند. اين مطلب گوياي آن است كه عراقي‌ها با استفاده از اطلاعات فني كه امريكايي‌ها در اختيار آنها قرار داده بودند در استفاده از نقاط ضعف F-14 كاملا موفق عمل كرده‌اند. همسر هاشم كه از چند روز پيش براي ديدن اقوام به كرمانشاه رفته بود در روز بازگشت به تهران كه مصادف مي‌شود با روز شهادت هاشم با شكسته شدن ديوار صوتي شهر كرمانشاه توسط جنگنده‌هاي عراقي مواجه مي‌شود. با مشاهده اين اتفاق گويي به وي الهام مي‌شود كه براي هاشم اتفاقي افتاده اما با ذكر و ياد خدا آرامش يافته و به خود تلقين مي‌كند كه انشاءا... اتفاقي نيفتاده. پس از رسيدن به تهران هرچه منتظر مي‌ماند از تلفن هاشم خبري نمي‌شود. صبرش لبريز شده و با پايگاه هشتم تماس مي‌گيرد. ديسپچ پايگاه با توجه به اينكه تامكت آل‌آقا بازنگشته و هيچ خبر دقيقي دال بر شهادت يا زنده بودنش در دست نيست با جوابهاي سربالا به همسر وي مي‌گويد: «همين الان دوباره براي ماموريتي ديگر به پرواز درآمد. به محض بازگشت مي‌گوييم با شما تماس بگيرد.» با شنيدن اين جوابها و طولاني شدن انتظار، همسر شهيد از وقوع سانحه براي هاشم يقين حاصل مي‌كند. با سقوط تامكت آل‌آقا با توجه به اينكه از اسارت به دست عراقي‌ها و يا شهادتش اطلاعي در دست نبود به اضافه اينكه وي به عنوان جانشين عمليات نيرو در جريان تمام عملياتهاي آتي و استراتژي جاري نيروي هوايي بود به همين علت بلافاصله تمامي طرحهاي نيرو دستخوش تغييراتي اساسي شد. اين قضيه گذشت و نيروي هوايي با اعلام مفقودالاثر شدن هاشم بر ابهامات و سوالات سقوط وي افزود. همسر هاشم كه همچنان منتظر بازگشت وي به خانه بود چندين سال پس از مفقودالاثر شدن همسرش در يكي از شبهاي قدر خالصانه دست به دامن ائمه اطهار شده و از آنها مي‌خواهد وجود يا عدم وجود هاشم را براي وي معلوم كنند. توسل وي جواب داده و همان شب خواب شهيد بزرگوار را مي‌بيند. هاشم كه در سبزه‌زارمانندي با لباس خلباني به ديدن همسرش آمده بود در جواب سوال وي كه پرسيد: «هاشم، مي‌خواهم بدانم كه تو هستي يا نيستي؟» مي‌گويد: «من نيستم.» پس از مدت كوتاهي گفتگو، شهيد اظهار مي‌دارد «من سردم است و بايد بروم». همسر شهيد صبح فردا خوابي كه ديده بود را با يكي از علما در ميان مي‌گذارد. در جواب مي‌شنود با توجه به اظهار سرما توسط شهيد، پيكر پاك وي در درون آب قرار دارد. همسر هاشم پس از اين واقعه از شهادت همسرش يقين حاصل مي‌كند و جالب آنكه مدت كوتاهي بعد از طريق نامه رسمي نيروي هوايي اعلام شهادت همسرش را دريافت مي‌دارد. ناگفته نماند هاشم آل‌آقا تا پيش از آرام گرفتن در قعر آبهاي خليج فارس چندين بار تا مرز شهادت پيش رفت. حدود سه ماه پيش از شهادت، در بهار سال 1363 صبح يك روز همسر شهيد با كمك مادرش بدون نيت قبلي گوسفندي را قرباني كرده و بين مردم تقسيم مي‌كنند. حوالي ظهر شهيد بابايي با منزل آل‌آقا تماس گرفته و جوياي احوال هاشم مي‌شود. با توجه به اينكه هاشم پس از ترك منزل تماس نگرفته بود، همسر شهيد از وضعيت وي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كند. شهيد بابايي از اينكه كسي به همسر هاشم اطلاعات ضد و نقيض نداده، آرام شده و در جواب نگراني وي مي‌گويد كه اتفاقي نيفتاده و هاشم تا ساعاتي ديگر به خانه مي‌رسد. پس از بازگشت شهيد به منزل، هاشم مي‌گويد كه در درگيري با جنگنده‌هاي عراقي، هواپيمايش به شدت صدمه ديده و هيچ اميدي به بازگشت نداشته است. شايد آن قرباني نطلبيده بلاگردانش شده بود!!! شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه از باتجربه‌ترين و ارزشمندترين خلبانان تامكت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران محسوب مي‌شد با مورد اصابت قرار گرفتن جنگنده‌اش درون كابين ماند تا پيكر پاكش به قعر آبها سقوط و روح بلندپروازش به اوج آسمانها عروج كند. براي خليج هميشه فارس چه افتخاري از اين بالاتر كه چنين مرواريدهاي نابي را در درون خود جاي داده است. مگر مي‌شود خليجي كه فرزندان اين ديار را در دل خود جاي داده نام مجعول عربي را پذيرا باشد، چه اين شيران خصم خروش براي مقابله با همين اعراب خودفروخته به پا خواستند. شهيد محمدهاشم آل‌آقا فردي آرام و صبور بود و نسبت به خانواده خود تعصب خاصي داشت و همسرش عامل اخير را مهمترين علت ازدواجش با وي مي‌داند. هاشم هيچ‌گاه از اسرار شغلي خود با همسرش صحبتي به ميان نمي‌آورد و اين مورد تا بدانجا پيش رفته بود كه همسر وي پس از شهادتش به پست واقعي هاشم در نيروي هوايي پي مي‌برد! جا دارد در اين جا خاطره‌اي كه سرهنگ خلبان «مسعود اقدام» در كتاب «انتخابي ديگر»1 بيان كرده را بياوريم. اقدام در اين مطلب كه با عنوان «برخورد با پرندگان سيگال» در كتاب مزبور به چاپ رسيده عنوان مي‌كند كه در اوايل جنگ در پروازي به همراه شهيد بزرگوار «عليرضا ياسيني» به قصد انهدام سه سايت موشكي زمين به دريا كه از پشت پايگاه هوايي شعيبيه كشتيهاي كشورمان را مورد اصابت قرار مي‌داد در يك جنگنده F-4 عازم ماموريت مي‌شود. طبق برنامه براي درامان ماندن از رديابي توسط رادارهاي دشمن قرار بود آنها با عبور از 30 مايلي «خورموسي» و پرواز بر فراز باتلاقهاي «فاو» و «ام‌القصر» خود را در موقعيت مناسب به روي هدف برسانند. با عبور از مرز اقدام به عنوان خلبان كابين عقب تمام حواس خود را معطوف بررسي سامانه‌هاي مختلف هواپيما و تهديدات موشكي دشمن مي‌كند تا در صورت شليك بتوانند به موقع با مانور مناسب آن را منحرف كنند. خطري احساس نمي‌شد و جنگنده با سرعت بسيار بالا در ارتفاع پايين بر فراز ني‌زارها به حركت خود ادامه مي‌داد كه ناگهان زمين و زمان در جلو چشمان هر دو خلبان تيره و تار شد. اقدام حدود 20 ثانيه بعد به هوش آمده و مشاهده مي‌كند كه جنگنده در يك صعود 50 درجه‌اي در حال گردش به راست است. بلافاصله فرامين هواپيما را در اختيار گرفته و از طريق راديوي هواپيما سعي در برقراري ارتباط با ياسيني مي‌كند. خلبان كابين جلو هيچ عكس‌العملي از خود نشان نمي‌داد. اقدام در همين زمان به بررسي شرايط پرداخت تا متوجه شود چه اتفاقي افتاده. تكه‌هاي گوشت و پر اطراف كابين نشان از برخورد دسته‌اي از پرندگان دريايي (كه در آن سرعت حكم يك گلوله ضدهوايي را دارد) به جنگنده را داشت. هواپيما در كنترل بود اما تمام سامانه‌هاي ناوبري از كار افتاده بود. تعيين مسير درست بازگشت تنها با كمك رادار كنترل زمين ميسر بود كه تماسهاي متعدد اقدام با رادار هيچ نتيجه‌اي دربر نداشت. اقدام براي چندمين بار در راديوي هواپيما گفت: ـ از ابابيل به رادار! اگر صداي مرا مي‌شنوي جواب بده! ناگهان صداي مبهمي به گوش رسيد. بلافاصله تكرار كرد: ـ از ابابيل به رادار! ناگهان صداي روشن و واضحي در راديو طنين‌انداز مي‌شود! ـ ابابيل، من عقابم، به گوشم! اين پيام كه در واقع نويد زندگي براي فانتوم و خلبانانش محسوب مي‌شد، صداي خلبان F-14 حاضر در منطقه، شهيد والامقام سروان خلبان «هاشم آل‌آقا» بود. آل‌آقا در ادامه مي‌گويد: ـ مشكلي برايتان پيش آمده؟! ـ هواپيمايمان صدمه ديده. نمي‌دانم خلبان كابين جلو بيهوش شده يا به شهادت رسيده. ـ خونسردي خودت را حفظ كن! سعي كن كنترل هواپيما را به دست بگيري! دارم به سمت شما حركت مي‌كنم. وقتي كه آل‌آقا به بالاي سر فانتوم زخمي رسيد گفت: ـ ابابيل! همين‌طور به پرواز ادامه بده. مراقب باش از دستگيره صندلي‌پران استفاده نكني! چون چتر صندلي باز شده و بالاي هواپيما رهاست. هواپيمايتان شبيه «آواكس»2 شده است. ـ متشكرم! سعي مي‌كنم هواپيما را هدايت كنم. ولي نمي‌دانم چه بلايي سر ياسيني آمده است. ـ خونسردي خودت را حفظ كن و همين‌طور به پرواز ادامه بده! من پشت سرت در حركت هستم، نگران نباش! موتورها با آن كه با قدرت صد در صد در حال پيشراندن جنگنده بودند با اين حال فانتوم صدمه ديده سرعتي حدود 180 نات داشت كه براي جنگنده سرعت كمي است. پس از مدتي ياسيني نيز به هوش آمده و با اعلام اين كه مي‌تواند جنگنده را هدايت كند، فرمان را در دست مي‌گيرد. نهايتا هواپيما به سلامت در پايگاه فرود آمده و بدين وسيله هاشم آل‌آقا جنگنده F-4 باارزش و دو خلبان ارزشمندتر را به دامان وطن باز مي‌گرداند. همسر قهرمان شهيد از آن زمان كه هاشم ديگر به خانه بازنگشت، نگهداري و پرورش دو يادگار شهيد (بابك و بهزاد) را به تنهايي به عهده گرفت و نشان داد كه از حماسه‌سازان ميدانهاي نبرد حق عليه باطل چيزي كم ندارد. وي كه براي فرزندان خود هم پدر بود و هم مادر با تلاشي خستگي‌ناپذير توانست آنها را به سمت مدارج بالاي علمي رهنمون شود. دكتر «بابك آل‌آقا» فرزند ارشد شهيد با ارايه پايان‌نامه دكتراي خود با عنوان «بررسي تاثير محيط هوا ـ فضا بر فيزيولوژي بدن هوانوردان» در سال 1379 توانست در سطح خاورميانه مقام اول را كسب و به دريافت لوح تقدير از دست رييس‌جمهور وقت جناب آقاي «خاتمي» مفتخر شود. لازم به ذكر است پايان‌نامه وي هم‌اكنون در تعدادي از خطوط هوايي به عنوان مرجع تدريس مي‌شود. افتخاري ديگر از افتخارات ديگر همسر سرافراز شهيد آل‌آقا اين است كه وي خواهر شهيد نيز مي‌باشد. شهيد سروان خلبان «مصطفي صغيري» كه از خلبانان جنگنده F-4، فانتوم نيروي هوايي بود در ماموريتي در روز 23 مهر 1359 كه از پايگاه سوم شكاري همدان به قصد هدفي در شهر سليمانيه عراق برخاسته بود، مركبش در خاك عراق مورد اصابت قرار گرفته و به فيض عظيم شهادت نايل مي‌آيد. متاسفانه باخبر شديم كه چندي پيش همسر اين دلاورمرد عرصه پيكار دارفاني را وداع گفته. ما نيز به نوبه خود با تسليت به خانواده آل‌آقا براي اين مرحومه علو درجات را از درگاه ايزد منان خواستاريم. هم‌اكنون براي بزرگداشت مقام والاي 70 تن از خلبانان شهيد نيروي هوايي ارتش كه پيكر پاكشان هرگز به آغوش وطن بازنگشت، يادماني در بهشت زهرا ساخته شده است. در پايان از خانواده معظم شهيد آل‌آقا به خصوص همسر بزرگوارشان كه ما را به گرمي پذيرفتند و با شكيبايي پاسخگوي سوالات ما بودند تشكر و قدرداني مي‌كنيم. منبع مدیران محترم لطفا منتقل کنن...
  4. [center]بسم الله الرحمن رحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~16.jpg[/img][/center] با سلام... داشتم راجع‌به عملیات ها و درگیری های سپاه و یا ارتش جست‌و‌جو میکردم در اینترنت که به این مطلب جالب رسیدم... راستش اصلا فکر نمی‌کردم که یه همچین عملیاتی هم بوده باشه و البته با دیدن عکس‌هاش کلی هم لذت بردم... باز خدا خیر بده دوستان فارس رو که برای ادم‌های تشنه‌ای مثل بنده چنین فایل‌هایی میذارن!! کمی تحقیق بیشتر، هیچ نتیجه‌ای رو به دستم نداد.... بنابراین همون مطالبی که پیدا شد رو خدمت عزیزان قرار میدم امیدوارم که دوستان خوششون بیاد... به نظر، جناب عباسی که بسیار عشق خوردن و عکس گرفتن دارن ظاهرا ))) این عکس ها رو بعد از بیش از ۲۵ سال رسانه‌ای کردن... ----------------------------- قرارگاه برون مرزی رمضان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۶۶ و اواخر جنگ عملیات های چریکی و نامنظم زیادی رو انجام داد... [center] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~18.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~18.jpg[/img][/url][/center] [center]کماندوهای تیپ ۶۶ که در سال ۶۵ و ۶۶ عملیات های زیادی در کردستان عراق انجام دادن[/center] فتح ۸ که در شمال عراق و منطقه‌ی کردستان این کشور انجام گرفت یکی از بزرگ‌ترین های این عملیات هاست. طي‌ اين‌ يورش‌ پايگاه‌ و مقر حفاظتي‌ ارتش‌ عراق‌ در منطقه‌ اتروش‌ سقوط‌ كرده و منهدم‌ شد. به‌ همراه‌ آن، بخشي‌ از تجهيزات‌ نظامي‌ از جمله‌35 دستگاه‌ خودرو سبك‌ و نيمه‌ سنگين‌ ارتش‌ عراق‌ از بين‌ رفت. همچنين‌۴ خودرو حامل‌ مهمات‌ و يك‌ انبار مهمات‌ دچار آتش‌ شد و ده‌ها سلاح‌ نيمه‌ سنگين‌ و سنگين‌ منهدم‌ گرديد. مقر سازمان‌ امنيت‌ مركز حزب‌ بعث‌ و جيش‌الشعبي‌ در شهر اتروش‌ نيز ويران‌ شد و در مجموع‌۸۳۰ نفر از نيروهاي‌ دشمن‌ كشته‌ و زخمي‌ شده‌ يا به‌ اسارت‌ رزمندگان‌ اسلام‌ و معارضان‌ كرد عراق‌ در آمدند. طي‌ اين‌ يورش‌ پايگاه‌ و مقر حفاظتي‌ ارتش‌ عراق‌ در منطقه‌ اتروش‌ سقوط‌ كرده و منهدم‌ شد. به‌ همراه‌ آن، بخشي‌ از تجهيزات‌ نظامي‌ از جمله‌35 دستگاه‌ خودرو سبك‌ و نيمه‌ سنگين‌ ارتش‌ عراق‌ از بين‌ رفت. تا جایی که بنده تحقیق کردم، ظاهرا این عملیات یک شهید ([color=#b22222]حسین ترکمان‌پری[/color] ) داشته است که به نظر بنده، یک موفقیت کامل با کمترین تعداد تلفات و بیشترین سوداوری و نتیجه بوده است. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~15.jpg[/img][/center] شناسنامه‌ی عملیات: [b]نام‌ عمليات: فتح‌8[/b] [b]زمان‌ اجرا: 28/4/1366[/b] [b]تلفات‌ دشمن‌ (كشته، زخمي‌ و اسير) : 830[/b] [b]رمز عمليات: يا رسول‌ الله(ص)[/b] [b]مكان‌ اجرا: منطقه‌ شمالي‌ استان‌ موصل‌ عراق‌ - عقبه‌ محور شمالي‌ جبهه‌ دشمن‌[/b] [b]ارگان‌هاي‌ عمل‌كننده: رزمندگان‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و معارضان‌ كرد عراق‌[/b] [b]اهداف‌ عمليات: انهدام‌ اماكن‌ تاسيساتي‌ و پايگاه‌هاي‌ نظامي‌ دشمن‌ و حمايت‌ از معارضان‌ كرد عراق‌[/b] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~8.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_7~8.jpg[/img][/url][/center] [center]نیروهای تیپ۶۶، در حال تمرین برای اماده شدن برای عملیات در انواع محیط ها(عملیات در برف و کوه!)[/center] نتایج عملیات: 1- سقوط و انهدام بیش از 40 پایگاه و مقر حفاظتی در منطقه. 2- انهدام مرکز آتش‌بار توپ‌خانه‌ی اتروش. 3- انهدام سازمان امنیت مرکز حزب بعث و مقر جیش الشعبی شهر اتروش. 4- انهدام بخشی از تجهیزات نظامی دشمن در منطقه، از جمله 35 دستگاه خودرو سبک و نیمه‌سنگین نظامی، 4 خودرو حامل مهمات و یک انبار مهمات، 7 قبضه خمپاره‌انداز، 2 قبضه دوشکا و 2 قبضه ضدهوایی. 5- تعداد کشته‌ها و زخمی‌های دشمن: بیش از 800 نفر. 6- تعداد اسرای دشمن در این عملیات: 30 نفر. [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~17.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~17.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_7~7.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~14.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_6~14.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~15.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_5~15.jpg[/img][/url][/center] [center]بازگشت نیروها از عملیات فتح ۵ در خاک کردستان عراق در خرداد سال ۶۶[/center] [center]در روز ۲۸ تیرماه سال ۶۶، تیپ ویژه‌ی ۶۶ هوابرد سپاه، عمیق ترن عملیات رو در طول دفاع مقدس در خاک عراق به مرحله‌ی اجرا برد و با استفاده از نیروهای کماندویی تیپ ۶۶ هوابرد، و همچنین حمایت راکت‌انداز های مینی کاتیوشاه و خمپاره‌انداز ۱۲۰ عملیات را با موفقیت به پایان بردند. همچنین، به نظر می‌رسد که یک بزرگوار دیگر که در این تیپ و در این عملیات شرکت داشته اند، بعد ها توسط گروهک تروریستی جندالشیطان به شهادت رسیده اند که نام مبارک این شهید گرانقدر، فرشاد شفیع پور می‌باشد. [b]شهید ترکمان‌پری که شهید شدن، یکی از نیرو‌ها ایشون رو یک‌تنه تا ایران میارن و این طولانی ترین رکورد حمل پپیکر یک شهید میباشه که جالبی داستان هم اینه که کسی اسم ایشون رو نمیده!!![/b] حرف زدن اضافی رو تموم میکنم و مستقیم میرم به سراغ عکس‌های این عملیات شجاعانه با این توضیح که توضیحات هرچند عکس رو یکبار قرار دادم و می‌تونید از راست به چپ بخونیدش :[/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~16.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_6~16.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~19.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_4~19.jpg[/img][/url][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~17.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_5~17.jpg[/img][/url][/center] [center]۲۴تیر‌ماه[/center] 24 تیرماه 1366. محمد ناظری رسیده است. تیم های گردان مالک به ایران باز می‌گردند. ناظری(نشسته) و عباسی ایستاده با کلاه کردی، ناظری و عباسی در پندرو، آماده عزیمت به سمت اتروش، 24 تیرماه 1366، مهدی اردیخانی از مقر نزدیک اتروش آمده بود و به سمت ایران می‌رفت. او کمیته‌‌‌ی چتر بازی تیپ 66 را با سایر برادران هوابرد سروسامان داده و تیم های سقوط آزاد را تا سطح قابل قبولی آماده کرده بود. عباسی و مطیع نژاد در هنگام جدا شدن از مهدی و عزیمت به اتروش- 24 تیرماه 66 [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/4~20.jpg[/img][/center] [center]جاده متروکه شهر بارزان- عباسی و زاهدان در انتهای ستون[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/5~18.jpg[/img][/center] [center]ستون نیروهای ویژه‌ی هوابرد در جاده متروکه‌ی شهر بارزان در خاک عراق[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/6~17.jpg[/img][/center] [center]شهید فرشاد شفیع پور در شهر متروکه بارزان[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/7~9.jpg[/img][/center] [center]عباسی قاطر چموشی را که حاضر نبود بار ببرد را مهار کرده و به ستون نیروها می‌رساند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/8~4.jpg[/img][/center] [center]عباسی در بالای ارتفاعات شیرین- در کف دشت رود زاب دیده می‌شود[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/cartridge20003~0.jpg[/img][/center] [center]ورود نیروها به دره‌ی شیرین. این دره منطقه زیبا و جنگلی است. عباسی در انتهای ستون[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f10.jpg[/img][/center] [center]ناظری و جوان سربازی که در عملیات رشادت زیادی به خرج داد. او پیکر حسین ترکمان پری را به کشور منتقل کرد. دره‌ی شیرین در پشت سر آنها دیده می شود[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f11.jpg[/img][/center] [center]در انتهای دره شیرن نیروها برای استراحت در شب اطراق کردند. شهید ترکمان پری (با پیراهن آبی) در سمت چپ تصویر در حال تعریف خاطره‌ی مدرسه. پس از او ناظری نشسته است و سپس عباسی. شهید شفیع پور با لباس روشن در کنار عباسی. جوانی که در سمت راست تصویر (نفر اول) دیده می‌شود. سه روز بعد پیکر مطهر شهید ترکامن پری را یک تنه تا ایران می‌آورد تا رکورد طولانی ترین حمل پیکر یک شهید به طول 180کیلومتر را به نام خود ثبت کند. البته نام این جوان را هیچ کس نمی داند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f12.jpg[/img][/center] [center]نیروها، دره شیطان را که محل استقرار نیروهای حزب کمونیست(شیوعی) عراق بودند طی کرده‌ناد و از گردونه موسوم به گذرگاه کاساندرا بالا آمده‌اند(اسم گذاری از روی فیلم های خارجی از سوی نیروهای ایرانی برای صحبت بدون مرز در پشت بیسیم بود) عباسی و ناظری در بالای دره[/center] [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f13.jpg[/img][/center] [center]رودخانه کف دره، باده‌های حوضچه‌ای که هر یک به اندازه‌ی یک استخر ورزشی معمولی است و آب انها به صورت پلکانی در حوضچه‌ی بعدی می‌ریزد. یکی از شگفتی‌های طبیعت شمال عراق است. ناظری، شهید شفیع پور، زاهدی و سایر برادران در بالای گردنه خستگی از تن به در می‌کنند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f14.jpg[/img][/center] [center]روستای چهار بوت در شمال کردستان عراق . از این روستا به بعد مناطق مسیحی نشین کردستان عراق آغاز می‌شود. عباسی و ناظری در کنار تعدای از کودکان کرد عراقی[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f15.jpg[/img][/center] [center]عبور دشوار از رودخانه پهن زاب. قاطرها به سختی به آب زدند و شنا کنان به آن سوی رفتند. بارها را با تیوپ منتقل کردند اما آب به برخی تجهیزات صدمه زد[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f16.jpg[/img][/center] [center]کنار رود زاب نیروها تا غروب استراحت کردند و سپس برای استفاده از تاریکی در عبور از مناطق آلوده به نیروهای دشمن آماده حرکت شدند. ناظری گوش شهید ترکمان پری را می فشرد که چرا دیر برای رفتن آماده شده است.[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f17.jpg[/img][/center] [center]26 تیرماه 1366 کنار رود زاب. شهید ترکمان پری (نفر وسط)[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f19.jpg[/img][/center] [center]29تیرماه 1366. روز قبل، عملیات چریکی فتح 8 با رمز یا رسول الله انجام شد. حسین ترکمان پری شهید شد. عباسی، مطیع نژاد ومحمود صاحبی مجروح شدند[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f23.jpg[/img][/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f21.jpg[/img][/center] [center]31 تیرماه 1366 و حمل مجروحین عملیات توسط قاطر به عقب[/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f23.jpg[/IMG][/center] [center] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f24.jpg[/IMG][/center] [center]1 مرداد 1366- ستون عملیات در بازگشت به میهن به دره شیطان می‌رسد. گرئنه موسوم به گذرگاه کاساندرا و دشواری انتقال نیروها و تجهیزات . امکان حمل مجروح با قاطر یا از روش دیگر نبود .[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f25.jpg[/img][/center] [center]2 مرداد 66 .کنار چشمه‌ای پرآب در خاک عراق رزمندگان در حال وضو و شست و شو[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/f26.jpg[/img][/center] [center]نام این سربازان وظیفه که ستون فقرات عملیان فتح 8 بودند را کسی نمی داند. مردان گمنامی که از دفاع مقدس برای خود هیچ طلب مادی و دنیوی نداشتند[/center] منابع: [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910431000873"]فارس نیوز[/url] [url="http://www.ashoora.ir/defae-moghadas/karname-amaliat/fath-8/menu-id-32"]سایت عاشورا[/url] [url="http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=217549&st=483125"]عکس‌ها[/url] -------------- پ‌ن: این تاپیک در حالی نگارش میشه که فردا صبح کنکور دارم! و تصمیم گرفته بودم که بشینم به شدت بخونم، بعد یه دفعه این فکره اومد تو که داداش من تو که میخوای نظامی بشی کنکور میخوای چیکار؟! کاردانی از سرت هم زیاده!! این شد که بیخیال درس خوندن واسه فردا شدم و اومدم این تاپیک رو زدم!! پس اگر جایی غلط املایی تابلو بود یا یه همچین چیزایی، به بزرگی خودتون ببخشید چون فکرم مشغول چند تا چیز همزمانه.... پ‌ن: دوستان اگر عکس ها و یا فیلم هایی از عملیات های اینچنینی بازم دارن، لطف کنن در این تاپیک قرار بدن تا اصولا تاپیک به یک تاپیک کامل تبدیل بشه... البته اگر خوشتون اومد! پ‌ن: با تشکر از جناب قرمز بابت انتقال عکس ها به گالری.. پ‌ن: یه سری عکس دیگه(حدود ۸عکس) از این بزرگواران در عملیات فتح ۵ هم در لینک سوم موجوده که دوستان میتونن ببینن.... خودم هم سعی میکنم که عکس های اون عملیات رو اینجا وتوی همین تاپیک اضافه بکنم.... فعلا خستم!
  5. عملیات فتح-1 (کرکوک) قرارگاه رمضان که به عنوان مرکز فرماندهی و اجرای جنگ‌های نامنظم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پنجمین سال جنگ تحمیلی شکل گرفت، مأموریت‌های متعددی بر عهده داشت. هدف فرمانده سپاه پاسداران از ایجاد چنین قرارگاهی عبارت بود از: نفوذ نیروهای رزمنده در عمق خاک دشمن با استفاده از روش‌های جنگ پارتیزانی و چریکی به منظور درگیر کردن ارتش عراق در مناطق گوناگون، اخلال در حرکت ماشین جنگی صدام، ارتباط با گروه‌ها و اقشار مختلف مردم عراق اعم از کُرد و عرب در جهت حمایت از حرکت‌های مردمی علیه حکومت بعث و اجرای مأموریت‌های متعدد با هدف کشاندن نیروهای نظامی صدام به نقاط گوناگون کشور عراق و ایجاد تنش و پراکندگی میان سپاه‌ها و لشکرهای ارتش آن کشور. نیمه‌ی دوم سال 1365، فصل نوینی در تحرکات قرارگاه رمضان آغاز شد و اجرای عملیات فتح1 در 19 مهر 1365 که با هم‌کاری جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی یعنی اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق در منطقه‌ی کرکوک انجام شد، نقطه‌ی آغاز این تحول تازه به شمار می‌آید. مقاله‌ی حاضر به بررسی ابعاد گوناگون عملیات فتح1 پرداخته است. مقدمه عملیات نامنظم شامل آن دسته از عملیات‌های نظامی است که مانند یک عملیات منظم از ساز و کار مشخص رزمی و چارچوب‌های تعریف شده و کمی برخوردار نیست، اما در عین حال از اصول و معیارهای معینی پیروی می‌کند که در نقاط گوناگون جهان، به کار گرفته شده و ساز و کار ویژه‌یی را معرفی می‌کند. نابرابری در زمینه‌ی امکانات و تجهیزات نظامی و ادوات جنگی، اصلی‌ترین دلیل بهره‌گیری ارتش‌ها و گروه‌های نظامی از شیوه‌های جنگ چریکی و پارتیزانی و پیروی از اصول جنگ‌های نامنظم است. با این استدلال می‌توان در نگاهی جامع و وسیع به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دلیل استفاده‌ی فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حتی ارتش جمهوری اسلامی ایران از "شیوه‌ی جنگ نامنظم" را دریافت، زیرا روشن است که در طول جنگ از نظر لجستیکی و نظامی، هیچ‌گونه توازن و برابری میان ارتش ایران و عراق وجود نداشت و حتی در برخی مقاطع، این نابرابری شکننده بود. بهره‌گیری از استراتژی جنگ نامنظم در حالی فکر مدیریت جنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به خود معطوف کرد که تصور بر هم خوردن نابرابری امکانات و تجهیزات در آن موقعیت و حتی تأمین حداقل‌های مورد نیاز یک دفاع مقتدرانه، امری ناممکن بود؛ چه رسد به این‌که از ابتدای سال 1365 همه‌ی مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده بودند که سال مذکور "سال سرنوشت" نام دارد و سرنوشت جنگ تحمیلی نیز مشخص خواهد شد. انتظار عمومی در سال 1365، اجرای عملیاتی گسترده در جبهه‌ها و مقهور کردن ارتش تا بُن دندان مسلح عراق بود، اما اقدامات پدافندی و لجستیکی ارتش عراق، بر مشکلات اجرای چنین عملیاتی با رعایت اصل غافل‌گیری افزوده بود و همه‌ی یگان‌های رزمی و قرارگاه‌ها مأموریت یافته بودند در خط حد یگان خود تحرک داشته باشند تا جبهه‌ها، حالت رخوت و رکود پیدا نکنند. قرارگاه رمضان نیز از این قاعده مستثنی نبود و از آن‌جا که نفس چنین دستوری، اجرای عملیات با بهره‌گیری از روش‌های جنگ نامنظم و پارتیزانی بود، قرارگاه رمضان مأمور به این اقدام شد و بر فعالیت‌های خود به لحاظ کمی و کیفی افزود. رابطه‌ی مجدد با شخصیت‌ها و گروه‌های معارض عراقی، به ویژه اشخاصی همچون جلال طالبانی، مسعود بارزانی، سران حزب الله کُرد عراق، آیت‌الله محمدباقر حکیم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و برخی دیگر از شخصیت‌های مبارز شیعه‌ی عراق، به افزایش فعالیت‌های سیاسی- نظامی قرارگاه رمضان در سال 1365 انجامید و سبب طراحی و اجرای سلسله عملیات‌های نامنظم با عنوان "عملیات فتح" گردید. در این میان، "عملیات فتح1" که 19مهر1365 با هم‌کاری "جلال طالبانی" و پیش‌مرگان تحت امرش در اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و با هدف انهدام قسمتی از پالایشگاه کرکوک انجام شد و رزمندگان سپاه و ارتش موفق شدند در عمق180کیلومتری دشمن نفوذ و ضربه‌یی سخت بر پیکر ماشین جنگی صدام وارد کنند، نقطه‌ی آغازین و بسیار مهم این سلسله عملیات‌ها به شمار می‌آید که در این نوشته‌، به اختصار به شش محور مهم آن پرداخته می‌شود. نکته‌ی مهم این‌که عملیات فتح1 برای راویان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نیز از نظر ثبت و ضبط وقایع تاریخ‌ساز، یک نقطه‌ی عطف به شمار می‌آید، زیرا دقیقاًٌ در این عملیات بود که اعزام یک راوی (به هم‌راه نیروهای عمل‌کننده) به داخل خاک عراق و مناطق عمقی‌تر آغاز شد و امکان کسب تجربه‌یی گران‌سنگ در زمینه‌ی تحقیقات میدانی برای عملیات‌های نامنظم و پارتیزانی را فراهم آورد. اما مهم‌ترین و اصلی‌ترین دستاورد عملیات فتح1 ورود اصلی جدید (در ششمین سال دفاع مقدس) به میان معیارها و شاخص‌های اساسی مبارزه با حکومت دیکتاتوری و تجاوزگر بعث بود. البته این معیار جدید که تا قبل از عملیات فتح1 نیز به طور جسته و گریخته وجود داشت، اما تحلیل‌گران و کارشناسان مسائل نظامی و سیاسی - نظامی جنگ، توجه چندانی به آن نمی‌کردند، عبارت بود از: نقش مردم و گروهای معارض کُرد و عرب عراقی در مبارزه علیه حکومت بعثی عراق. نگاهی به وضعیت گروه‌های معارض عراقی: سابقه‌ی مبارزات مردمی و همچنین درگیری‌های گروه‌های معارض عراقی با حکومت بعث عراق به مدت‌ها قبل از شروع تجاوز عراق به مرزهای ایران بر می‌گردد و صدام حسین و حکومت جنایت‌کار عفلقی‌اش در این مدت با انواع شیوه‌ها و ترفندها، با این اقدامات مقابله می‌کرد و قادر به کنترل و سرکوب تحرکات مردمی و گروهی شده بود. در واقع، حزب بعث به رهبری صدام به منظور تسلط هر چه بیش‌تر بر جای جای سرزمین عراق، سیاست‌ها و روش‌های موذیانه، ریاکارانه و پلیدی به کار می‌گرفت که ثمره‌یی جز کشتار و شکنجه‌ی اقشار مردم عراق اعم از کُرد و ترک و عرب (شیعه و اهل تسنن) و نابودی نسل و منابع ملی و ذخایر این کشور نداشت. ایجاد شکاف و اختلاف میان اقوام و طوایف گوناگون و کوچک کردن گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های سیاسی و مردمی که با هدف تضعیف این گروه‌ها و آسان شدن سرکوب آنان انجام می‌گرفت، از جمله‌ی این روش‌ها و سیاست‌ها بود، سیاستی که این حکومت دیکتاتور سال‌های سال با استفاده از آن توانست با سرعت و خشونت هر چه بیش‌تر شخصیت‌های سیاسی- اجتماعی مخالف خود را از میان بردارد و در عرصه‌ی تبلیغات نیز دست‌های جنایت‌کار استخبارات و عناصر اطلاعاتی و امنیتی‌اش را- که عامل این اعمال سبعانه بودند- در پس اختلافات گروه‌ها، اقوام و شخصیت‌ها، پنهان و "ناشناس" معرفی کند. این حکومت جنایت‌کار در این راه به حدی ماهرانه عمل می‌کرد که یک طرف و حتی در موارد متعدد‌ی هر دو طرف اختلاف را به پای میز مذاکره و سازش با حکومت عفلقی صدام می‌نشاند. حوادثی که برای بسیاری از گروه‌های معارض کُرد و عرب عراقی در دهه‌های1970 و 1980 میلادی (از ......تا سال 1365هـ. ش.) رخ داد و سرنوشتی که برای بیش‌تر شخصیت‌های مبارز این گروه‌ها در این دوران رقم خورد، از این حوزه خارج نبود. اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی از جمله گروه‌های قدرتمند معارض عراقی بود که در طول این دو دهه‌ در برابر سیاست‌های مزورانه و فریب‌کارانه‌ی حکومت بعث، مواضع متفاوت و بعضاً متناقضی اتخاذ کرد. مواضع و اقدامات اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و جلال طالبانی: جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی از سال 1970 تا 1990میلادی در برابر مسائل داخلی عراق، حکومت بعث و حاکمیت دیکتاتوری صدام، گروهک‌های تروریست و ضد انقلاب ایرانی، جنگ تحمیلی و جمهوری اسلامی ایران و حتی در برابر دو بلوک مسلط بر جهان یعنی شوروی و کشورهای بلوک شرق و ایالات متحده‌ی امریکا و کشورهای بلوک غرب و نیز موضوعات استراتژیک بین‌المللی، مواضع متفاوتی داشت. همین امر سبب شده بود که مسئولان لشکری و کشوری ایران در مورد سیاست‌های جدید این شخصیت معارض عراقی و گروهش در سال 1986 میلادی (1365هـ. ش.) مبنی بر ارتباط با جمهوری اسلامی ایران و هم‌کاری مستقیم با قرارگاه رمضان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی، دچار تردید شوند و با تأمل بیش‌تری به آن بپردازند، به عبارت دیگر، چرخش180درجه‌یی مواضع این اتحادیه و ارسال نامه برای هم‌کاری با جمهوری اسلامی جهت اجرای عملیات مشترک علیه ارتش عراق مشکوک و باور نکردنی بود زیرا، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در یک مقطع زمانی، افراد تروریست سازمان منافقین را پناه داده و با وجود فعالیت‌های ضد انسانی و تروریستی این گروهک علیه مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران، به تیم‌های عملیاتی این سازمان اجازه داده بود از معابر وصولی منطقه‌ی تحت کنترل خود استفاده و در آن جا رفت‌وآمد کنند. همچنین پیش‌مردگان این اتحادیه با رزمندگان ایرانی در کُردستان ایران و عراق درگیر شده و برخی رسانه‌ها اخبار و در گزارش‌هایی در این‌باره منعکس کرده بودند. در مقطع زمانی دیگری نیز، همین گروه معارض عراقی به پیشنهاد فریب‌کارانه‌ی حکومت جنایت‌کار صدام مبنی بر امضای تفاهم‌نامه‌ی عدم درگیری با ارتش عراق و هم‌کاری با این حکومت، پاسخ مثبت داده بود. جلال طالبانی، در مصاحبه‌یی با راوی مرکز قرارگاه رمضان (برادر مسعود سرمدی) در24مهر1365، چند روز پس از اجرای عملیات فتح1، در توجیه این سیاست‌های متناقض گفت: ... [در مورد منافقین] اولاً – این‌ها، واقعاً قبل از این‌که ما بیاییم به این مناطق، این‌جا بودند؛ یعنی مثلاً شما می‌دانید این کوهی که حالا می‌بینید"چرماوند"، زیر دست دشمن بود تا سال 1985(1364هـ. ش.) و این منطقه همه در دست دشمن بود و دشمن به آن منطقه مسلط بود. بعد از قطع مذاکرات، ما این منطقه را آزاد کردیم و این منطقه جزو منطقه‌ی ما شد. درباره این مسئله، طبعاً بعد از دوستی و هم‌کاری ما با جمهوری اسلامی، ما سیاستی را برای برادران جمهوری اسلامی روشن کردیم و توضیح دادیم که در هیچ کاری در امور داخلی ایران دخالت نخواهیم کرد و بر علیه جمهوری اسلامی به هیچ گروهی، به هیچ حزب و جماعتی، هم‌کاری و کمکی نخواهیم رساند و حمایت هم نخواهیم کرد و ما از این همه چیزها می‌خواهیم که منطقه‌ی کُردستان و منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق تحت کنترل کامل ما باشد و از این منطقه، هیچ نیرویی نمی‌تواند برود به ایران حمله بکند. مثلاً حالا برای شما مثال می‌زنم در این‌جا شما یک گروهی که خودتان به منافقین نام می‌برید و اسم‌شان، خودشان می‌گویند مجاهدین خلق، در کُردستان بودند. ما به آن‌ها گفتیم کسی نباید از خاک ما علیه ایران استفاده بکنند و این راه مسدود است به سوی شما و این‌ها گوش نکردند، آمدند چندین بار درگیری با ما کردند آخرین بار این بود که گروهی از این افراد مسلح [منافقین] که از دولت [صدام] پول و اسلحه می‌گیرند و برای دولت عراق دیدبانی و جاسوسی می‌کنند، می‌خواستند از منطقه‌ی آزاد شده عبور کنند و بروند در ایران چه کاری انجام بدهند. گفتیم کا‌که؛ نمی‌شود از منطقه‌ی ما عبور کنید، این منطقه‌ی ماست و قبول نداریم. گفتند نخیر، ما می‌رویم و از دولت عراق دستور گرفته‌ایم و از دولت عراق اجازه گرفته‌ایم. گفتیم دولت عراق در این‌جا نیست؛ این‌‌جا منطقه‌ی آزاد شده است. در این‌جا اتحادیه‌ی میهنی وجود دارد. آن‌ها شلیک کردند و دو تا پیش‌مرگه‌ی ما را شهید کردند و پیش‌مرگان ما هم از خود دفاع کردند و ده نفر از آن‌ها را کشتند و از همه‌ی منطقه‌ی آزاد شده، ایشان را بیرون راندیم؛ یعنی در منطقه‌ی آزاد شده نماندند. ...(1) در مورد مذاکره با رژیم بعث، مذاکرات ما با رژیم عراق در سال 1984 یعنی اواخر 1983 و اوایل 1984 شروع شد. در زمانی بود که ما در وضع خیلی مشکلی قرار گرفته بودیم، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان در جنگ بود با عراق و برادران جمهوری اسلامی کم لطف بودند و ما، از پشت نیروهای دیگر ما را می‌زد، جو [جبهه واحد دموکراتیک عراق] علیه ما جنگ می‌کرد، ما در حصار اقتصادی بودیم، کمبود زیاد داشتیم، آذوقه و اسلحه نداشتیم، کمک‌های خارجی از ما بریده شده بود وضع ما خیلی واقعاً دشوار بود و مشکلات فراوانی [پیش] روی ما بود و همه‌ی راه‌ها و درها به روی ما بسته شده بود. یک وضعیتی به وجود آمد که ناچار شدیم مذاکرات بکنیم برای این‌که یک نفسی بکشیم و یک استراحتی پیدا بکنند نیروهای خسته شده‌ی پیش‌مرگان کُردستان که خیلی خسته شده بودند و اوضاع اقتصادی ایشان بد بود، استراحتی بکنند و تجدید قوا و تجدید نیرو بکنند و وضعیتی به وجود بیاید که ما بتوانیم به مبارزه‌ی خودمان ادامه بدهیم. البته ما فکر نمی‌کنیم که مذاکره خودش باعث تقویت صدام شده، هم‌کاری و وحدت با صدام باعث تقویت می‌شد یعنی ما اگر، اتحادیه‌ی میهنی، جزو دولت می‌شدیم و با دولت هم‌کاری می‌کردیم و این نیروهای خودمان را در طرف او می‌گذاشتیم این حتماًً باعث می‌شد که دولت تقویت بشود و بتواند عمر خودش را دراز بکند ولی ما برعکس، از مدت مذاکرات استفاده کردیم برای پیش‌برد نیروی خودمان، توسعه و گسترش تشکیلات خودمان و مردم کُرد را بسیج کردیم بیش‌تر دور اتحادیه‌ی میهنی جمع شوند... و بعداً در وقت مذاکرات واقعاً مبارزه‌ی ما یعنی اپوزیسیون ما علیه دولت تمام نشده بود، فقط مبارزه‌ی مسلحانه متوقف شده بود ولی مبارزات مردمی را ما رهبری می‌کردیم، اعتصابات، تظاهرات در شهرها علیه رژیم، ده‌ها هزار سرباز فراری پیش ما مانده بودند و از ارتش فرار کرده بودند و نرفته بودند به جنگ علیه جمهوری اسلامی یا علیه ما و در این مدت [دوران مذاکرات] بود، مدتی بعد از این، [برای] مردم کُرد بار دیگر معلوم شد که این دولت هیچ چیزی به خلق کُرد نمی‌دهد چون قبل از مذاکره، دولت، یک تبلیغات وسیعی را شروع کرد در کُردستان و رفت پیش مذهبیون و مسلمان‌ها و ... و گفت ما حاضر هستیم همه چیز بدهیم و این‌ها [اتحادیه] عامل سوریه هستند و از حافظ اسد دستور می‌گیرند و نمی‌خواهند با ما چیز [آشتی] بکنند؛ مردم، خیلی به ما فشار آوردند ولی بعضی چیزها هست که مردم باید در آزمایش و تجربه یاد بگیرند و یاد هم گرفتند که: نخیر؛ این بار هم دولت [صدام] دروغ می‌گوید و هیچ چیزی به خلق کُرد نمی‌دهد؛ بعد از آن، باعث شد که جنگ شروع بشود بار دیگر بین ما و ایشان [حزب بعث] به این شیوه‌ی وسیع که حالا خودتان می‌بینید چه مناطق آزاد شده‌یی در کُردستان عراق هست. توده‌های مردم چه‌طور علیه دشمن شده‌اند و با پیش‌مرگان اتحادیه‌ی میهنی کُردستان چه‌طور قهرمانانه علیه دولت جنگ می‌کنند. ...(2) به هر حال، توجیه این پیشینه اگرچه با کلمات و جملاتی آمیخته با باورها و اعتقادات ایرانیان هم‌راه بود، اما باور آن و پذیرش تقاضای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق (ارتباط و هم‌کاری با جمهوری اسلامی ایران)، هم‌چنان برای عده‌یی دشوار بود. برقراری روابط جلال طالبانی با جمهوری اسلامی ایران: عملیات فتح1 که در پی پذیرش تقاضای جلال طالبانی مبنی بر هم‌کاری با نیروهای رزمنده‌ی جمهوری اسلامی ایران از جانب مسئولان وقت لشکری و کشوری انجام شد، تا حد بسیاری به ابهامات و تردیدها در مورد مواضع جدید اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق پایان داد و منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق که در کنترل این اتحادیه‌ قرار داشت، بستر مناسبی تشخیص داده شد تا رزمندگان ایرانی، به ویژه نیروهای تحت امر قرارگاه رمضان (مرکز فرماندهی و اجرای جنگ‌های نامنظم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) به اجرای عملیات‌های چریکی و پارتیزانی در ابعاد گوناگون بپردازند. البته این موافقت در پی چندین ماه تلاش مداوم این گروه معارض عراقی برای یافتن کانال مناسب ارتباط و اثبات حسن نیت خود انجام شد و در این مدت یعنی از اواخر سال 1364 تا پاییز 1365، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق، ضمن رفع ابهامات موجود در مورد مواضع و عمل‌کرد این گروه معارض عراقی، بسیار کوشید تا روابط سرد میان این اتحادیه‌ و جمهوری اسلامی ایران آرام آرام به ارتباطی منطقی و تعریف شده سوق پیدا کند و به اصطلاح یخ‌های این روابط ذوب شود. جلال طالبانی و سایر رهبران اتحادیه‌ی میهنی در اولین گام همه‌ی تلاش خود را بر جلب نظر فرمانده و مسئولان قرارگاه رمضان معطوف ساخته و با ایجاد پایگاه و قرارگاه تاکتیکی ثابت سپاه پنجم در استان‌های کُردنشین، در عمق و وسعتی حیرت‌انگیز، امکان حضور فرماندهان رده‌های مختلف و مسئولان اطلاعات و عملیات را در منطقه‌یی به عمق تقریبی200 کیلومتر در خاک عراق فراهم کردند، منطقه‌یی که حکومت عراق آن جا را امن و دور از آتش جنگ قلمداد می‌کرد. برای فرماندهان و مسئولان اطلاعات و عملیات قرارگاه رمضان حضور در این مناطق و مشاهده‌ی اهداف نظامی، تأسیسات گوناگون اقتصادی و پایگاه‌های ارتش عراق اعم از پایگاه‌های نیروی زمینی و نیروی هوایی از نزدیک‌ترین فاصله و حتی با چشم غیر مسلح، اعجاب‌انگیز می‌نمود، اما عجیب‌تر چهره‌ی فرماندهان قرارگاه‌ها و یگان‌های منظم بود که به هنگام استماع گزارش مسئولان قرارگاه رمضان از چگونگی حرکت خود در خاک دشمن و حضورشان در میان مردم شهرها و روستاهای عراق حیرت‌زده بودند. در واقع باور این مطلب برای فرماندهان سخت بود که چه‌طور می‌شود حرکت چند ده متری یگان‌های منظم خودی در جبهه‌های جنوب با موانع متعدد‌ی روبه‌رو شود و دشمن به محض کوچک‌ترین تحرک آن‌ها را زیر آتش سنگین قرار دهد، ولی در شمال عراق، فرماندهان رده‌های مختلف قرارگاه رمضان در آرامش کامل به وسیله تویوتا لندکروز کیلومترها روی جاده‌های عراق حرکت کنند و بین مردم روستاها و شهرهای این کشور حضور یابند تا جایی که حتی طرح پیشنهادی فرمانده قرارگاه رمضان برای اجرای عملیات نظامی در بغداد به طور جدی طراحی و سازمان‌دهی شد و اقدامات اولیه برای اجرای آن نیز آغاز شد، اگرچه حتی در رده‌ی فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران نیز این طرح به دقت بررسی نشد و اصلی‌ترین دلیل آن، باور نکردن مشاهدات و اقدامات نیروهای قرارگاه رمضان بود. "عملیات انتقال" مقدمه‌ی عملیات فتح 1: اگر چه حضور فرماندهان و مسئولان قرارگاه‌ها، یگان‌ها و واحدهای گوناگون نظامی در پشت خطوط جبهه و در مناطق عمقی دشمن، با خطر هم‌راه بود، اما به منظور اقناع فرماندهان رده‌های مختلف تصمیم‌گیرنده و عمل کننده‌ی نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و درک موقعیت مطلوب و بستر آماده‌ی این منطقه‌ی گسترده، چنین اقدامی در دستور کار قرارگاه رمضان در مقطع زمانی مذکور قرار گرفت. فهرست فرماندهان و مسئولانی که هنگام درگیری نیروهای خودی با ارتش عراق، از خطوط اولیه‌ی دشمن عبور کردند و در پشت جبهه و مناطق عمقی عراق استقرار یافتند و آزادانه چندین روز و حتی چند هفته به شناسایی مناطق و طراحی عملیات در جهت اهداف گوناگون پرداختند و حتی با مردم و اعضای رده‌های مختلف گروه‌های معارض عراقی مستقیم ارتباط برقرار کردند فراوان و تحسین برانگیز است و اقدام آنان را می‌توان در ردیف عملیات‌های بزرگ نظامی که شاید در کم‌تر جنگی اتفاق می‌افتد به شمار آورد. البته از مجموع این اقدامات و طراحی‌های مانورهای گوناگون در نهایت امر، قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) و سیاست‌گذاران اصلی کشور در خصوص مسائل جنگ، با قید دو شرط با اجرای عملیات‌های چریکی و پارتیزانی از جانب قرارگاه رمضان و با هم‌کاری گروه‌های معارض عراقی موافقت کردند: 1. این عملیات‌ها در قالب "سلسله عملیات‌های فتح" انجام شد.2. رهبران و سران گروه‌های معارض عراقی امنیت مناطق تحت کنترل خود را برای عبور رزمندگان ایرانی، تضمین کنند. بدین ترتیب عملیات فتح1 – که نقطه‌ی آغاز سلسه عملیات‌های فتح در چارچوب عملیات نامنظم به شمار می‌رود- با هم‌کاری اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و با هدف حمله به تأسیسات نفتی کرکوک و پایگاه‌های نظامی و جاسوسی دشمن در آن منطقه، اجرا شد. تذکر این نکته لازم و ضروری است که به دلیل ضرورت عبور نیروهای عمل کننده از منطقه‌ی تحت کنترل اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و رسیدن به اهداف خود عملیات فتح1 با هم‌کاری این گروه معارض عراقی انجام شد و اگر اهداف مورد نظر این عملیات با عبور از منطقه‌ی تحت کنترل حزب دمکرات کردستان عراق- بارزانی‌ها- تحقق می‌یافت، قطعاً با این گروه هم‌کاری انجام می‌گرفت. به عبارت دیگر، فرمانده و مسئولان قرارگاه رمضان آنچه مدنظر داشتند اجرای عملیات چریکی و پارتیزانی در همه‌ی مناطق قابل دست‌رسی دشمن بود و تأکیدی بر هم‌کاری یک گروه معارض عراقی خاص نداشتند. در واقع موضوع مهم برای آن‌ها هماهنگی با رهبران گروه‌های معارضی بود که کنترل منطقه‌ی آزاد شده‌یی را بر عهده داشتند که رزمندگان برای وصول به اهداف باید از آن جا عبور می‌کردند. به هر حال، در پی اظهار آمادگی جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی برای اجرای عملیات در کرکوک طرح مانور فتح1 از جانب فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصویب شد. در پی ابلاغ دستور اجرای عملیات فتح1 به قرارگاه رمضان، با توجه به ایجاد قرارگاه فرعی رمضان در منطقه‌ی یاغسمر استان سلیمانیه‌ی عراق با عنوان " قرارگاه مقدم رمضان"، این مأموریت به این قرارگاه ابلاغ و فرماندهی آن به همراه معاونت پشتیبانی قرارگاه رمضان، موظف شدند سلاح، مهمات و ادوات جنگی مورد نیاز عملیات فتح1 را به داخل خاک عراق انتقال دهند. انتقال تجیهزات نظامی و حدود200 رزمنده‌ی بسیجی و سپاهی به پشت خطوط دشمن و پیمودن 180 کیلومتر راه* برای رسیدن به اهداف مورد نظر، خود به تنهایی یک عملیات نظامی محسوب می‌شود، ضمن آن‌که علاوه بر این تعداد رزمنده و تجهیزات، به منظور کامل بودن ترکیب نیروها مسئولان و نیروهای متخصص مخابرات، بهداری، تخریب، تبلیغات و راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز که – وظیفه‌ی خطیر ثبت و ضبط وقایع و رخدادهای عملیات را در میدان نبرد بر عهده داشت-انتقال یافتند. افزون بر این، کمک‌های دارویی و آذوقه نیز برای رفع نیازهای مردم ساکن در مناطق آزاد شده‌ی تحت کنترل به اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق انتقال داده شد. برای آگاهی از حجم تجهیزات نظامی جابه‌جا شده، آمار زیر قابل توجه و دقت است: 1. کلاشینکف1500قبضه. 2. B.K.C 40 قبضه. 3. دوشکا 15 قبضه. 4. R.P.G 7 60 قبضه. 5. خمپاره‌انداز 120 م.م 3 قبضه. 6. خمپاره‌انداز 81 م.م 2 قبضه. 7. خمپاره‌انداز 120 م.م1500 گلوله. 8. خمپاره‌انداز 81 م.م 1000 گلوله. 9. خمپاره‌انداز 60 م.م 500 گلوله. 10. گلوله‌ی تفنگ 60 م.م 500 گلوله. 11. گلوله‌ی تفنگ 107 م.م 2000 گلوله. 12. موشک R.P.G 7354 گلوله. 13. فشنگ کلاش 21500 عدد. 14. فشنگ B.K.C 10000عدد. 15. فشنگ دوشکا 12000عدد. 16. کوله‌ی R.P.G 7 120 عدد.(3) اقلام مذکور در قالب قرارداد میان جلال طالبانی و رهبران اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق و فرمانده قرارگاه رمضان، به داخل عراق منتقل شد که مفاد آن به شرح زیر است: به دنبال پی‌گیری‌های اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق برای ایجاد رابطه با جمهوری اسلامی ایران و پس از چند ماه مذاکرات نمایندگان دو طرف، درباره‌ی اجرای عملیات مشترک نظامی با هدف انهدام تأسیسات نفتی کرکوک و پایگاه‌های نظامی آن، سرانجام میان آن‌ها توافق حاصل شد و در توافق‌نامه‌یی که در این خصوص به امضاء رسید، با درخواست‌های اتحادیه‌ی میهنی موافقت شد. این درخواست‌ها عبارت بودند از: 1. جمهوری اسلامی ایران تسهیلات لازم به منظور تأمین راه عبور اعضای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق به ایران و از ایران به دنیای خارج را فراهم کند. 2. ایران کمک‌های مقتضی و مساعدت‌های لازم را به اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در جنگ با صدام و رژیم بعث عراق بنماید و از ایشان پشتیبانی کند. 3. از نظر دارویی و امکانات پزشکی، ایران به نیروهای تحت پوشش اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق که در مناطق آزاد شده‌ی تحت کنترل اتحادیه حضور دارند، کمک نماید و یا اجازه بدهد که اتحادیه بتواند اقلام دارویی و پزشکی مورد نیاز خود را از سایر کشورها تهیه کرده و از طریق ایران به کردستان عراق انتقال دهد. 4. در زمینه‌ی امور تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی به رسانه‌های گروهی، ضمن کمک به تأمین برخی اقلام فنی مورد نیاز، اقدامات و هماهنگی‌های لازم جهت انتقال بعضی از قطعات خریداری یا اخذ شده از سایر کشورها به داخل عراق را به انجام رساند. 5. در جهت تأمین آذوقه و سبد مصرفی خانوارها و افراد حاضر در منطقه‌ی آزاد شده‌ی تحت کنترل اتحادیه‌‌ی که در محاصره‌ی اقتصادی و نظامی رژیم عراق قرار دارند، جمهوری اسلامی ایران اجازه دهد که اعضای اتحادیه‌ بتوانند آذوقه و مایحتاج مورد نیاز خود را از شهرها و روستاهای ایران خریداری کرده و به عراق منتقل نمایند. 6. نیروهای اتحادیه در سطح رهبران و فرماندهان و مسئولین، بتوانند به ایران تردد کرده و افرادی که قصد عزیمت به سایر کشورها جهت شرکت در اجلاس و مراسم ویژه‌یی دارند، قادر باشند از طریق ایران به کشورهای مزبور سفر نمایند.(4) به دنبال این توافق‌نامه‌ی هم‌کاری، اقدامات اولیه‌یی که برای اجرای عملیات فتح1 می‌بایست انجام می‌گرفت. به دلیل ضعف سازمانی و نداشتن برنامه‌ی از قبل طراحی شده، با یک ماه تأخیر انجام شد. برادر مصلحی از مسئولان قرارگاه در جلسه‌ی 26 مهر 1365 درباره‌ی دلیل تأخیر عملیات گفت: «...متأسفانه به دلیل این‌که ما سازمان مشخصی نداشتیم که روی این موضوع کار کند یعنی هیچ گروهانی، گردانی، تیپی و لشکری نداشتیم که بگوییم این مأموریت توست؛ برو شناسایی کن، طرحت را بریز و مسائل را دنبال کن...» به هر حال، هدف اصلی عملیات، انهدام تأسیسات نفتی کرکوک بود و ضمن درک اهمیت این هدف، می‌بایست اعزام نیروهای شناسایی و اطلاعاتی- عملیاتی انجام و جزئیات طرح مانور به طور دقیق، تنظیم می‌شد. چرا کرکوک؟ با بررسی جایگاه کرکوک در ساختار سیاسی و اقتصادی عراق، اهمیت حیاتی و نقش مهم این منطقه‌ی استراتژیک مشخص می‌شود و صحت نظر تصمیم‌گیرندگان و مسئولان وقت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و قرارگاه رمضان در تعیین این هدف مهم برای اجرای عملیات فتح1 به اثبات می‌رسد. شهر "کرکوک" بعد از بغداد و بصره، سومین شهر مهم عراق به شمار می‌آید و در نقطه‌ی تقاطع سه استان یا سه منطقه‌ی استراتژیک عراق شامل بغداد، اربیل و سلیمانیه قرار دارد. این شهر به دلیل موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی‌اش، با توجه به کم‌رنگ شدن نقش بصره در طول جنگ و قرار گرفتن زیر آتش مستقیم حتی به عنوان پایتخت دوم عراق نیز برای حکومت صدام نقش‌آفرینی کرد. ترکیب جمعیتی شهر کرکوک متشکل از قومیت‌های مختلف اعم از کُرد، تُرک، عرب‌های مهاجر و شیعه و سنی بود که حکومت بعث عراق با توجه به آرامش حاکم بر ساکنان این شهر می‌پنداشت، به آسانی می‌تواند با استفاده از نیروی نظامی اندک و سیاست‌های دیکتاتور مآبانه‌یی همچون تخریب اماکن و کشتار اقشار بی‌گناه و همچنین کوچ اجباری برخی اقوام و طوایف، بر این شهر تسلط یابد. منطقه‌ی کرکوک از نظر نظامی، به دلیل قرار گرفتن بین نقاط استراتژیک نظامی همچون ارتفاعات منتهی به سده دوکان و ارتفاعات پیرمگرون، بن‌زرد و کسرت از یک سو و ارتفاعات قره‌داغ و به ویژه جبال حمرین، از سوی دیگر، اهمیت ویژه‌یی دارد. گفتنی است که پس از کرکوک، اولین خط دفاع استراتژیک بغداد، ارتفاعات جبال حمرین می‌باشد. کرکوک در طول دوران مبارزات گروه‌های معارض عراقی و در طول جنگ تحمیلی همواره مرز میان مبارزان کُرد و حکوت عراق بود و به لحاظ "نفت‌خیر بودن" ‌اهمیت اقتصادی بسیاری داشت، طوری که دولت‌مردان ترکیه، گه‌گاهی بی‌محابا اشتیاق خود را برای تعرض نظامی به عراق و تصرف کرکوک از طریق رسانه‌های خارجی بین‌المللی ابراز می‌کردند. در بیان اهمیت نظامی کرکوک به هنگام شناسایی آن منطقه برای اجرای عملیات نظامی، باید به وجود پایگاه هوایی، پایگاه موشکی تاو، مقر اصلی سپاه یکم و هشتم و پادگان مجهز منافقین نیز اشاره کرد. در واقع اهمیت اقتصادی این منطقه از سایر ابعاد آن بیش‌تر بود و پالایشگاه کرکوک تأمین کننده‌ی هزینه‌های ماشین جنگی صدام به شمار می‌رفت. میزان بهره‌برداری از حوزه‌های نفتی کرکوک در زمان اجرای عملیات فتح1 در مهر 1365، بالغ بر 2،700،000 بشکه نفت در روز و بیش از 100 میلیون فوت مکعب گاز بود. این پالایشگاه اصلی‌ترین تأمین ‌کننده‌ی بودجه‌ی حکومت عراق به شمار می‌آمد که خسارت به آن، علاوه بر اقتصاد عراق، بر اقتصاد منطقه و بازارهای بین‌المللی نیز تأثیر می‌گذاشت. شناسایی دقیق اهداف عملیات: از آن‌جا که نیروهای اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق نقش راهنما را در این عملیات ایفا می‌کردند و بخشی از پیش‌مرگان این گروه معارض عراقی وظیفه‌ی همراهی نیروهای اطلاعات و عملیات قرارگاه رمضان را برای شناسایی اهداف مورد نظر در منطقه‌ی کرکوک بر عهده داشتند، به دلیل معلوم نبودن سازمان یگان عمل کننده به ناچار از نیروهای مستقر در قرارگاه مقدم رمضان در یاغسمر- که برای مشاهده‌ی وضعیت عمومی منطقه در این قرارگاه حضور داشتند - بهره‌گیری شد. برادر مسعود سرمدی راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در عملیات فتح1 در یادداشت‌های خود در این باره نوشته است: « به دلیل این‌که در ابتدا نیروی مشخصی برای این کار معین نگردیده بود از نیروهای متفرقه‌یی که به منطقه آمده بودند استفاده شد و چند نفر از بچه‌های تخریب، چند نفر از بچه‌های مریوان و چند نفر از بچه‌های تهران به محورهای مختلف برای شناسایی اهداف مورد نظر رفتند.» به دلیل همین بی‌سازمانی، حتی چند نفر از نیروهایی که برای شناسایی اهداف به عمق رفته بودند، بعد از شناسایی به ایران بازگشتند و گفتند که ما برای دیدن منطقه آمده بودیم. برادر مصلح در این‌باره می‌گوید: « ما حتی کارمان با این افراد به جایی رسید که به این‌ها التماس کردیم، گفتیم تو را به خدا بمانید. رضای خدا در این کار است بمانیم. شما اطلاعات کسب کرده‌اید ما بعد از شما نمی‌توانیم کسانی را برای شناسایی بفرستیم. به هر حال چند نفر از این‌ها نماندند و الباقی که ماندند، آمدند و اطلاعات‌شان را آوردند.»(6) در حالی که فرمانده قرارگاه رمضان برای انهدام اهداف تعیین شده در کرکوک یگان عمل‌ ‌کننده‌یی مشخص نکرده بود، اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق 2000 پیش‌مرگ عضو این اتحادیه را برای این اقدام سازمان‌دهی و حتی فرمانده عملیات و فرماندهان محورها (مالبندها)ی گوناگون را نیز مشخص کرده و نام "عملیات وحدت" را برای آن برگزیده بود. اقدامات نیروهای اعزامی به منطقه‌ی کرکوک و شناسایی مواضع و پایگاه‌ها و نحوه‌ی دست‌یابی به تأسیسات برای حمله‌ی نظامی به آن‌ها، به شکل مطلوبی انجام شد. اما نکته‌ی مهم و ظریف در عملیات فتح1، توانایی تحسین‌ برانگیز فرماندهان قرارگاه رمضان و رهبران اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق در تلفیق دو نیرو با ساز و کارهای متفاوت بود که برای انهدام هدفی واحد در عملیاتی مشترک در نظر گرفته شده بودند. یگان‌های عمل کننده در عملیات فتح 1: از قرارگاه رمضان یگان‌های زیر وارد عملیات شدند: • تیپ ویژه‌ی هوابرد به فرماندهی برادر شفق. • تیپ ویژه‌ی پاسداران به استعداد 7 دسته و 20 تخریب‌چی (230 نفر)که قرار بود به فرماندهی برادر صادق محصولی عمل کنند. • گروه ادوات به فرماندهی برادر غلام پاک‌روح. • گروه پدافند به فرماندهی برادر بویاقچی. • گروه تخریب مهندسی به فرماندهی برادر محمد عاصمی‌پور. • گروه بهداری به فرماندهی برادر نادری. • گروه مخابرات به فرماندهی برادر بیفان. البته در جریان انتقال نیرو و تجهیزات نظامی به دلیل برخی ناهماهنگی‌ها چند نفر از فرماندهان مذکور، از جمله برادر محصولی، موفق به حضور در منطقه‌ی عملیاتی فتح1 نشدند و در نهایت، 130تن از رزمندگان در قالب یگان‌های گوناگون قرارگاه رمضان به منطقه‌ی عملیاتی وارد شدند. از اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق نیز 2000 پیش‌مرگه در قالب یگان‌های پارتیزانی زیر وارد عملیات شدند: • تیپ21 کرکوک به فرماندهی کاک سیروان. • تیپ25 خلفان به فرماندهی کاک ملا ارس. • تیپ93 کوی سنجق به فرماندهی کاک ملا ابراهیم. • تیپ23 یورداش به فرماندهی کاک نبغه. • تیپ78 قره‌چرخ به فرماندهی کاک صفین. • تیپ68 دشت هوله به فرماندهی کاک مام غفور. • تیپ برانتی به فرماندهی کاک هیمن. • تیپ51 گرمیان به فرماندهی کاک محمود لنگاوی. • تیپ53 تیروانه به فرماندهی کاک عادل. • تیپ57 سیگرمه به فرماندهی کاک آزاد. • تیپ55 قره‌داغ به فرماندهی کاک آوات. و دو تیپ حفاظتی مالبند (منطقه‌ی) 1و2 اتحادیه. با مشخص شدن نام و تعداد نیروهای عمل‌ کننده، هماهنگی‌های لازم برای اجرای عملیات مشترک و تقسیم وظایف انجام شد و به دلایل مختلف هماهنگی مقتضی به شکل زیر صورت گرفت: « از آن‌جا که واگذاری اهداف مشترک به نیروها امکان‌پذیر نبود؛ اولاً- نیروها به دلیل مدت کوتاه هم‌زیستی مشترک و اختلاف فرهنگی و زبان نمی‌توانستند با یک‌دیگر کار کنند و حتی به دلیل عدم شناخت هم‌دیگر ممکن بود در عملیات یک‌‌دیگر را بزنند و ثانیاً به دلیل عدم امکان تعیین یک فرمانده مشترک، چگونه می‌توانستند برای تعیین زمان عملیات به توافق برسند. واگذاری اهداف مستقل هم امکان‌پذیر نبود چرا که هر یگانی جناح یگان دیگر بود و لذا عدم موفقیت هر گروهی می‌توانست سبب عدم موفقیت گروه دیگر شود و در آن صورت مشخص نمی‌شد که مسئول موفقیت یا عدم موفقیت کیست. به علاوه، کار با ادوات بر عهده‌ی نیروهای سپاه و تصرف پایگاه‌ها بر روی کانی دوملان بر عهده‌ی نیروهای اتحادیه گذاشته شد. ...»(7) طرح مانور و شرح عملیات فتح1: در پی فراهم شدن مقدمات اجرای عملیات و انتقال سلاح‌ها، مهمات و ادوات مورد نیاز عملیات به پشت خط دشمن و استقرار نیروهای عمل‌ کننده که به منظور حفاظت اطلاعات عملیات حدود 48 ساعت قبل از "حمله" وارد منطقه شده بودند، دستور عملیاتی زیر در 19 مهر 1365 با رمز " زینب کبری(س)" صادر شد: « ... هدف: انهدام تأسیسات عمده‌ی نفتی در شمال- حمله به تأسیسات سیاسی، اقتصادی و نظامی در منطقه، حمله به مرکز جاسوسی و امنیتی در داخل شهرهای قابل دسترسی... ... استعداد نیروهای خودی- در این عملیات یک گردان نیروی ادوات و 7 دسته‌ی 17 نفری نیروی پیاده و چند تیم نیروی تخریب از پیاده و 2 هزار نفر از نیروهای اتحادیه وارد عمل خواهد شد. ... منطقه‌ی عملیات در استان کرکوک- شهرهای کرکوک، دبن، آلتون کپری، ترس، قره حسن، شران و در استان اربیل شهرهای اربیل، مخمور، کوی سنجق و شهرستان‌های کندنیاوه: تواج و طق‌طق در استان صلاح‌الدین و شهرهای طوزخورماتو و قادرکرم در استان دیالی شهر کفری و سرقلعه در استان سلیمانیه و شهر چمچال، آغمر، سنگا و ... ... محورهای اصلی در این عملیات: الف. محور (بدر) به منظور انهدام تأسیسات موجود در کرکوک و بابا گورگور و دبس. ب. محور (خندق) به منظور انهدام تأسیسات جبل بور و جمبور."(8) قبل از آغاز عملیات فتح1، نیروهای اتحادیه‌ و فرمانده عملیات آنان کاک نوشیروان به دلیل لو رفتن عملیات در اجرای آن دچار تردید شدند و حتی طرح جای‌گزین، یعنی اجرای عملیات در "دوکان" در دستور کار نیروها قرار گرفت، با این حال فرمانده قرارگاه رمضان– برادر ذوالقدر– که در باختران (کرمانشاه) مستقر بود، در 13 مهر 1365 این پیام را خطاب به نیروهای ایرانی داخل عراق، به قرارگاه مقدم رمضان در یاغسمر ارسال کرد: «... مطمئن باشید دشمن متوجه نشده است. شما به خدا اعتماد کنید تردید به خود راه ندهید. بدون فوت وقت و با سرعت و دقت و قاطعیت بر تمامی اهداف حمله برید و قلب امام و امت و روح شهدا را شاد کنید. همه منتظرند. مبادا که در اراده‌ی خلل‌ناپذیر شما که متکی به اراده‌ی خداست، سستی پیش آید. برادر رحیم صفوی [جانشین نیروی زمینی سپاه پاسداران] نزد ماست و پی‌گیر کار شماست.» آغاز عملیات: پس از رفع تردیدها و ابهامات در زمینه‌ی مسائل حفاظت اطلاعات و عملیات، نیروهای رزمنده‌ی بسیجی و سپاهی متشکل از نیروهای آموزش دیده‌ی تیپ ویژه‌ی هوابرد، تیپ ویژه‌ی75 ظفر، تیپ ویژه‌ی66 پاسداران و گروه‌های تخریب، مهندسی، بهداری، مخابرات، پدافند و ادوات - که بالغ بر 130رزمنده بودند- با تقسیم در مالبند 1و2 منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق و ادغام با 2000 نیروی پیش‌مرگه‌ی اتحادیه‌ی میهنی کُردستان عراق عملیات خود را ساعت 2 بامداد 19 مهر 1365، اجرای آتش 4 موشک‌انداز107 م.م (مینی‌کاتیوشا) و 3 خمپاره‌انداز 120م.م و سایر سلاح‌های سبک و نیمه سنگین خود را به مدت 5/3ساعت به انجام رساندند. در دقایق اولیه‌ی عملیات، زبانه‌های آتش ناشی از منفجر شدن لوله‌های انتقال نفت و گاز حیرت نیروهای نظامی عراق را طوری برانگیخته بود که بدون هدف به وسیله‌ی توپ‌های ضد هوایی مستقر در منطقه به اطراف شلیک می‌کردند. همچنین بر اثر اصابت گلوله‌های رزمندگان تحت امر قرارگاه رمضان به انبار مهمات پایگاه‌های نظامی دشمن، انفجار مهیبی رخ داد و بخش وسیعی از منطقه‌ی عملیاتی فتح1 روشن شد. بدین ترتیب، عملیات فتح1 با شلیک گلوله‌های مینی‌کاتیوشا و خمپاره‌ی120م.م، به تعداد بالغ بر 2000 گلوله روی اهداف از پیش تعیین شده در پالایشگاه کرکوک و پایگاه‌های نظامی عراق و همچنین پادگان نظامی منافقین و مرکز تقویت شنود و "مرکز تشویش" فرکانس‌های مخابراتی، به مدت بیش از 3 ساعت، به انجام رسید و با دستور فرمانده عملیات مبنی بر بازگشت نیروهای عمل‌ کننده به نقاط امن در منطقه‌ی آزاد شده‌ی کُردستان عراق، در ساعت05:30 بامداد 20 مهر 1365 به اتمام رسید و خسارت و تلفات فراوانی بر ارتش عراق وارد آورد. اوج موفقیت در یک عملیات پارتیزانی و نامنظم، وارد آوردن ضربه و خسارت بر اهداف تعیین شده و ترک منطقه‌ی عملیاتی در اسرع وقت است، بدون این‌که به نیروهای خودی صدمه‌یی وارد آید. بنابراین، خروج فوری نیروهای عملیاتی در اولویت بخش تکمیلی عملیات قرار داشت و فرماندهان حاضر در منطقه‌ی نبرد به شدت بر بیرون رفتن نیروی انسانی خودی از منطقه تأکید داشتند و حتی به دلیل روشن شدن تدریجی هوا در دقایق پایانی عملیات، دستور دادند در صورتی که انتقال قبضه‌های ادوات، جان نیروی خودی را در معرض تهدید قرار می‌دهد، قبضه‌های مذکور را رها و نیروها را به محلی امن منتقل کنند، ولی نیروهای عمل کننده با پذیرش ریسک مذکور، همه‌ی سلاح‌ها و ادوات را پس از پایان عملیات اجرای آتش، از منطقه خارج کردند و اجازه ندادند، هیچ یک از آن‌ها به دست دشمن بیفتد. در اطلاعیه‌ی قرارگاه خاتم‌الانبیا درباره‌ی نتایج و دستآوردهای عملیات فتح1 چنین آمده است: انهدام هدف‌های عملیات 1. انهدام تأسیسات پالایشگاه کرکوک که ظرفیت [تولید] 30 هزار بشکه در روز را دارا می‌باشد و سوخت نفت سفید، بنزین و گازوییل استان‌های شمالی عراق را تأمین می‌کرد. 2. انهدام واحد بهره‌برداری شماره یک از تأسیسات نفتی عراق که بدین ترتیب 70 درصد از توان بهره‌برداری از نفت عراق در کرکوک از دشمن سلب شد. 3. انهدام نیروگاه حرارتی برق کرکوک که برق مناطق صنعتی و شهر کرکوک را تأمین می‌کرد. 4. انهدام سه پایگاه موشکی زمین به هوا در منطقه‌ی کرکوک که مسئولیت حفاظت هوایی این منطقه را به عهده داشته است. 5. انهدام مقر منافقین و ضد انقلابیون خود فروخته و به هلاکت رساندن نفرات مستقر در آن. 6. انهدام تأسیسات تفکیک نفت و گاز "جمبور" که دارای ظرفیت [تولید] 300هزار بشکه نفت در روز [بود] و نیز تأسیسات تصفیه‌ی مقدماتی گاز و تأسیسات گاز این مجموعه که دشمن را از دست‌یابی به 100 میلیون فوت مکعب گاز محروم خواهد کرد. 7. انهدام تأسیسات تفکیک نفت و گاز "جبل‌بور". 8. انهدام تأسیسات نفت و گاز "شوراو" که ظرفیت جداسازی و تفکیک 100هزار بشکه در روز را دارا بود. 9. حمله و اجرای آتش بر روی قرارگاه سپاه یکم عراق که به این دو قرارگاه ضایعات و خسارات سنگینی وارد شده و تعدادی از فرماندهان ارتش عراق کشته و یا مجروح شدند. 10. انهدام پادگان دارمان که محل استقرار دو تیپ عراقی بوده و شمار کثیری از نفرات دشمن در این حمله کشته و یا زخمی شدند. 11. تسخیر و انهدام بیش از 20 پایگاه بر روی ارتفاعات دوملان و کشته شدن و به اسارت درآوردن تعدادی از نفرات این پایگاه‌ها. 12. انهدام مرکز استراق‌ سمع و جاسوسی الکترونیکی و پارازیت [...] واقع در "سقزلی". 13. به آتش کشیدن دکلی تلویزیونی [...] و ماکروویو کرکوک. 14. انهدام ایستگاه راه‌آهن "بی‌بایگوره" که کار انتقال نفت و فرآورده‌های سوختی را بر عهده داشت.(9) آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز در گزارشی درباره‌ی آخرین وضعیت جبهه‌ها، در تشریح عملیات فتح1، گفتند: «... حتماً آقایانی که مایل بوده‌اند با منطقه‌ی کرکوک آشنا شوند، آن‌جا را مورد مطالعه قرار داده‌اند، جایی که از مدت‌ها پیش قله‌های پولادین نام‌گذاری شده بود و واقعاً هم اگر دست نیروهای کارامد بود باید قله‌های پولادین نامیده می‌شد. عراقی‌ها در آن‌جا حدود 20 پایگاه نظامی ایجاد کرده و علاوه بر آن نیروهای احتیاط قابل توجهی هم در آن‌جا گذاشته بودند. حالا، قله‌های پولادین به سرعت سقوط کرد بدون این‌که از نیروهای ما حتی یک نفر شهید بشوند و تنها چند نفر محدود از افراد طالبانی شهید شدند ...»(10) دستآوردهای عملیات فتح1: اجرای عملیات فتح1 هم از نظر موقعیت زمانی و هم به لحاظ منطقه‌ی حساسی که عملیات در آن‌جا اجرا شد یعنی"کرکوک"، دستآوردهای مهمی برای فرماندهان جنگ و تصمیم‌گیران برنامه‌های کلان و دراز مدت نظامی ایران و همچنین برای گروه‌های معارض عراقی، به خصوص جلال طالبانی و گروه تحت رهبری وی یعنی اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به همراه داشت و تأثیر مهمی بر تحلیل مفسران و کارشناسان جنگ ایران و عراق در رسانه‌های خارجی بین‌المللی گذاشت. همچنین معیار و اصل جدیدی را در تحلیل‌های مربوط به جنگ ایران وارد کرد که پیش از این چندان مورد توجه نبود. این عملیات به فرماندهان و مسئولان جنگ، ثابت کرد که با کمک مردم و مساعدت گروه‌های معارض عراقی، عبور از خطوط مقدم و حرکت در پشت خطوط دشمن و مناطق عمقی عراق، و با بهره‌گیری از شیوه‌ی جنگ‌های پارتیزانی و چریکی، می‌توان خسارت شدیدی بر ماشین جنگی صدام وارد آورد. عملیات فتح1 همچنین، سرآغاز اطمینان مسئولان جمهوری اسلامی ایران به جلال طالبانی و گروهش و ایجاد ارتباط با آن‌ها و اجرای فعالیت‌های مشترک به شمار می‌رفت و نقطه‌ی عطفی در روابط فی‌مابین محسوب می‌شد. در واقع با اجرای این عملیات توجه مفسران رسانه‌های خارجی و تحلیل‌گران مسائل جنگ ایران و عراق به مسایل داخلی عراق، اقوام، طوایف و قبایل نقاط مختلف این کشور و مبارزات مردمی و گروه‌های معارض عراقی با صدام و حکومت عفلقی‌اش جلب شد. تکوین مبارزات مردمی و مخالفت‌های گروه‌های معارض عراقی با سیاست‌های جنایت‌کارانه‌ی صدام و در پی آن، اجرای عملیات فتح1 و تبلیغ هم‌کاری مشترک مردم عراق با رزمندگان ایرانی به واقع مرحله‌ی نوینی را فراروی جنبش‌های مردمی عراق قرار داد و رسانه‌های خارجی جهانی نیز مجبور به انعکاس این تحولات شدند. مراجع سند شماره61689، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، متن دست‌نویس پیاده شده نوار مصاحبه اختصاصی جلال طالبانی رهبر اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق در 24/7/1365 با راوی قرارگاه رمضان در عملیات فتح 1 برادر مسعود سرمدی در محل قرارگاه مرکزی اتحادیه‌ی میهنی یاغمسر، استان سلیمانیه عراق، صص14-12. 2. همان. صص 15 و17. 3. سند شماره 181942، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نامه فرماندهی قرارگاه رمضان برادر ذوالقدر به جلال طالبانی دبیر کل اتحادیه‌ی میهنی کردستان عراق به شماره224-1ک.ط، ص2، (6/6/1365). 4. نوار شماره 46 جلسه قرارگاه رمضان، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، (26/7/1365). 5. همان. 6. گزارش دست‌نویس راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، عملیات فتح1 برادر مسعود سرمدی، گزارش شماره گ294، صص4و5، (مهر 1365) 7. عمل‌کرد قرارگاه رمضان در دفاع مقدس، کتاب چهارم، صص22و23. 8. مأخذ 6. 9. مأخذ 7. 10. همان. نگین مقاله 5، دوره 40، شماره 40، بهار 1391، صفحه 101-116 XML اصل مقاله (568 K) منبع محسن محمدی معین* چکیده صوت
  6. روايتي ديگر از عمليات كركوك نبرد كركوك به روايت فرمانده عمليات «نيروى قدس» من قرآن را باز كردم و آيه نور از سوره نور آمد: "الله نورالسموات والارض... " فهميديم كه بايد سرعت عمل به خرج دهيم والا فرصت را از دست مى‏دهيم و هم اينكه فهميديم اون شب يك آتشبارى درست و حسابى داريم اشاره: شهيد "حاج اكبر آقابابايى " فرمانده عمليات نيروى قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بود. حاج اكبر چند سال پيش عوارض شيميايى‏اش عود كرد و در شهريور ماه سال 1375 شهيد شد. قرار نيست از حاج اكبر صحبت كنيم بلكه قرار است يكى از صحبت‏هاى او را بخوانيم. در آينده مفصلاً از خود حاج اكبر هم خواهيم نوشت ان‏شاءالله. آن روزها شهيد بابايى از پاسداران جوان، زيرك و چالاك قرارگاه رمضان بود. روحش با شهداى كربلا محشور باد. * "انافتحنالك فتحا مبينا " از بنده خواسته شد امشب مقدارى راجع به عمليات فتح يك(عمليات كركوك) صحبت كنم.اين عمليات از عمليات هايى بود كه در داخل آن طور كه بايد روى آن تبليغ نشد و خيلى از برادران از كم و كيف عمليات اطلاع پيدا نكردند كه توضيحاتى را عرض مى‏كنم. بعد از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شكست‏هاى بعد رژيم بعثى، دشمن با خط و مشى جديد شروع كرد به بمباران تاسيسات نفتى و زدن مراكز اقتصادى ايران كه البته اين خط مشى هم از خودش نبود؛ زيرا از يك طرف قيمت نفت را به پايين‏ترين سطح آن رساندند و از طرف ديگر مراكز نفتى و اقتصادى ايران را با هواپيماها و سلاح‏هايى كه غربى‏ها در اختيار صدام قرار دادند بمباران كردند؛ يعنى همزمان با كم شدن قيمت نفت شروع كردند صنايع ما را زدن. خب، ضربات اقتصادى براى زير فشار قرار دادن ايران بود و ما بايستى براى مقابله اقدام نماييم. چندين راه داشتيم، يكى استفاده از هواپيما و موشك بود كه خب ما محدوديت‏هايى در اين زمينه داشتيم. يكى هم استفاده از همان سلاحى بود كه اول جنگ تاكنون از آن استفاده كرده‏ايم و آن سلاح ايمان و جهاد بود كه با يك عمليات چريكى گسترده به تاسيسات نفتى و اقتصادى عراق ضربه بزنيم؛ لذا بعد از عمليات‏هاى كربلاى 2 و 3 كه باز خود عمليات كربلاى 3 كه در اثر تلاش و ايثار و از خودگذشتگى بچه‏هاى لشكر 14امام حسين(عليه السلام) در دريا و گرفتن اسكله الاميه بود و پيروزى كه در اين رابطه به دست آمد، لازم بود به منابع اقتصادى عراق ضربه‏اى محكم زده شود كه عمليات فتح يك برنامه ريزى شد. باانجام اين عمليات عراق مجبور مى‏شد حداقل يكى دو لشكر خود را به كردستان بكشد كه اين به نفع ما در جنگ بود و هم اينكه با حضور ما در اين عمليات مى‏توانستيم ضربه اقتصادى گسترده‏اى در كركوك به دشمن وارد نماييم. عمليات كركوك يك عملياتى بود كه براى اولين بار مى‏خواست داخل خاك عراق انجام شود و براى اولين بار بود كه با اتحاديه ميهنى كردستان مى‏خواستيم يك عمليات عليه صدام را به انجام برسانيم. نيروهايى كه مى‏خواستند داخل خاك عراق بروند دو تا مشكل داشتند. يكى اينكه به اتحاديه ميهنى كردستان عراق اعتماد نداشتند؛ چون واقعا به جلال طالبانى نمى‏شد اعتماد كرد؛ چون اصلا معروف بودند به كسانى كه هر لحظه‏اى به يك سمت مى‏روند و البته آنها دنبال منافع خودشان هستند، آنها چند بار با صدام كنار آمده و بر عليه ما جنگ كرده بودند؛ ولى حالا نماينده فرستاده بودند و آمادگى براى همراهى با جمهورى اسلامى عليه رژيم بعثى را اعلام كرده بودند. حالا ما مى‏خواستيم برويم با كسى كه بر عليه ما جنگ كرده بود بايستيم و عمليات كنيم. خيلى شرايط روحى عجيبى مى‏خواست. اين اولين ويژگى آن عمليات بود؛ لذا برادرانى كه داشتند مى‏رفتند داخل خاك عراق بايستى اعتماد مى‏كردند به همين‏ها و در عمق خاك عراق وارد مى‏شدند. و عمليات به آن عظيمى را در كركوك انجام مى‏دادند. اين يكى از ويژگى‏ها بود كه در داخل عراق 45 روز مانده بوديم و بعدش هم اصلا خبر نداشتيم كه عراق آن روز، براى سر هر ايرانى جايزه تعيين كرده بود؛ چون خبردار شده بود! براى سر هر ايرانى دويست هزار دينار آن روز كه هر دينارى برابر 68 تومان ما بود قرار داده بود! بعضى شب‏ها خبر مى‏رسيد كه اينها احتمالاً مى‏خواهند ترتيب همه را بدهند؛ لذا بچه‏ها مسلح مى‏شدند و مى‏خوابيدند. يكى ديگر از ويژگى‏ها اين بود كه در آن زمان تعدادى قابل توجه از پاسداران بايد مى‏رفتند داخل خاك عراق و مرز هم داشت بسته مى‏شد. در رفتن به داخل از مسيرهايى بايد مى‏رفتيم كه در كمين نيفتيم و ما توى اون عمليات يك مقطع‏اش 24 ساعت پياده راه رفتيم يعنى از ساعت 2 امروز تا فردا ساعت 2 يكسره پياده راه رفتيم؛ فقط نماز و 24 ساعت تو كوه مى‏رفتيم و از سليمانيه عبور كرديم رسيديم به كركوك. تو اين عمليات از سلاح سنگين هم مى‏خواستيم استفاده كنيم. برادران سلاح‏ها را از مرز از زير پاى پاسگاه‏هاى عراق وارد عراق كردند و در منطقه‏اى در سليمانيه نگهدارى كردند. بيش از 3 هزار بار قاطر ظرف ده شب وارد عراق شد كه خب حساب كنيد سلاح‏ها بود، مهمات بود، مقدارى هم كمك‏هاى تغذيه‏اى كه البته بيشتر سلاح و مهمات بود بيش از سه هزار گلوله، بيش از 10 قبضه از يك نوع سلاح. حالا اسم سلاح‏ها را به خاطر بردش نمى‏آورم و 13 قبضه هم از يك نوع سلاح ديگر سلاح و سلاح‏هاى مختلف، تيربار و دوشيكا به خاطر ضد هوايى و پدافند هوايى، تصور كنيد بيش از 3 هزار گلوله خمپاره را مى‏خواهى ببرى در عمق 150 كيلومتر داخل عراق با اين راه محدود و پركمين و در كوه. من يادم هست كه سه هزار بار قاطر يعنى 10 شب و هر شب 300 قاطر از يك مسير كه باز كرده بوديم فقط تداركات اين عمليات را حمل كردند. به هر حال سلاح‏ها و مهمات بايستى از جاده بوكان سليمانيه عبور مى‏كرد و نفرات هم همين طور. در اين جاده فاصله پاسگاه‏هاى دشمن بيش از 800 تا 1000 متر بود و بچه‏ها بايستى سلاح و مهمات را از بين اين پاسگاه‏ها عبور مى‏دادند: البته در بعضى جاها هم فاصله تا 2 كيلومتر مى‏رسيد. به خاطر همين نيروهايى در نظر گرفته شد براى پايگاه‏ها كه اگر يك موقع خواستند تيراندازى كنند بريزند و آن را خلع سلاح كنند و سلاح‏ها و مهمات‏ها را عبور دهند. بعد هم اين سلاح و مهمات را از سليمانيه تا نزديكى‏هاى كركوك كه دشمن روى ارتفاعات اطراف شهر پايگاه داشت ما با 20 تا 30 تراكتور و ماشين‏هاى 10 تن و شورولت و تويوتا برديم؛ يعنى همه امكانات را با ماشين برديم، حتى با استفاده از يك تاكتيك حدود 700 گلوله‏مان را از وسط شهر سليمانيه عبور داديم داخل منطقه؛ البته نفراتمان پياده رفتند به خاطر اينكه مسيرها ناامن بود. وقتى بعضى اينها را براى مسوولين مى‏گفتيم باور نمى‏كردند!كردستان عراق موقعيت‏اش مناسب بود براى اين كارها؛ ولى مسوولين باورشان نمى‏شد، حتى در اين عمليات باور نمى‏كردند كه ما مى‏توانيم تا كركوك برويم؛ در صورتى كه كركوك چيزى نيست، ما تا موصل هم مى‏توانيم برويم، تا بغداد هم مى‏توانيم برويم؛ يعنى عراق شرايطى دارد در داخل خاكش - بالاخص در شرايط موجود - كه پيش مرگ‏ها مى‏گفتيم ما را ببريد كربلا، اينها مى‏گفتند حيف كه يك مقدار جوانيد؛ چون عراق جوان اندازه شما نيست كه بگردد. همه توى جبهه هستند، مى‏گفتند اگر يك مقدارى مسن بوديد ما شما را تا كربلا مى‏برديم .خب، يك بدشانسى كه داشتيم اين بود كه جوان بوديم! همه چيز براى عمليات آماده شده بود كه شب قبل‏اش يك خبر رسيد كه دشمن روى ارتفاعات را تقويت كرده و متوجه شده، اين خبرى بود كه طالبانى‏ها مى‏دادند. ما مى‏خواستيم برويم عمليات را اجرا كنيم و برنامه عمليات را به طور جدى تنظيم كرده بوديم كه ادوات را مستقر كنيم روى ارتفاعات و تمام تپه‏ها را بگيريم و از اونجا به تاسيسات نفتى و اقتصادى در كركوك و هدف‏هايى كه شناسايى شده بود حمله كنيم؛ولى اينها آمدند و گفتند دشمن يك تيپ تقويت كرده و اصلا نمى‏شود عمليات بكنيد؛ لذا مجددا براى شناسايى مردد بوديم كه آن روز قرار شد استخاره بكنيم كه من قرآن را باز كرديم و آيه نور از سوره نور آمد: "الله نورالسموات والارض... " فهميديم كه بايد سرعت عمل به خرج دهيم والا فرصت را از دست مى‏دهيم و هم اينكه فهميديم اون شب يك آتشبارى درست و حسابى داريم. به هر حال آخر كار گفتيم مى‏گذاريم با خدا، همه كارها را كرده بوديم گفتيم مى‏گذاريم پاخدا. راه افتاديم با توكل به خدا، هر چى اينها مى‏گفتند نمى‏شود ما اصرار داشتيم عمليات بشود. معاون جلال طالبانى مى‏گفت: نمى‏شود. ما مى‏گفتيم قرآن مى‏گويد مى‏شود. ما مى‏رويم و به زور قالب كرديم برويم. كردها را هم يك مقدار وحشت برداشته بود. كار بزرگى بود، تا حالا تو طول جنگ‏هاى چريكى دنيا يك همچنين كارى سابقه نداشته؛ يعنى واقعا عين فتح‏المبين كه عمليات مهمى بود براى جنگ‏هاى منظم، اين هم فتح‏المبين ديگرى بود در جنگ‏هاى نامنظم؛ يعنى بزرگترين عمليات جريكى در دنيا بود و واقعا اون شب نور بود. پايگاه هوايى كركوك را زديم، يك هواپيما تو باند خورده بود در آن و چه نورى تو آسمان بود، برق كركوك منفجر شد. يادمه نور آسمان را گرفت، خود پالايشگاه كركوك بود كه منفجر مى‏شد و گلوله‏هايى بود كه در آن فرود مى‏آمد، هى آتش توى آتش مى‏آمد اصلا احساس مى‏كرديم اين آتش بيشتر مى‏شود. علاوه بر پالايشگاه كركوك، تاسيسات اصلى كه يك ميليون و دويست هزار بشكه نفت در روز استخراج مى‏كرد براى مصارف داخلى عراق، منفجر شد كه ارتفاع آتش آن كه بيش از صد متر مى‏رسيد. تاسيسات گاز بود كه اين هم زده شد و آتش گرفت. تاسيسات تشويش عراق بود كه روى شبكه بى‏سيم و براى كور كردن شبكه‏هاى بى‏سيمى كار مى‏كرد آن هم زده شد. يك مقر منافقين در سمت شمالى كركوك بود كه شناسايى شد و با اينكه جزء اهدافمان نبود؛ ولى يك سهميه‏اى از گلوله‏ها برايشان قرار داديم تا به آنها بگوييم اگر تو دل صدام و در عمق 150 كيلومترى عراق هم برويد ما با كمك خداوند مى‏توانيم بياييم و شما را بزنيم! و منافقين روز بعد در راديوشون با فحش و داد و بيداد اعلام كردند كه 10 كشته داده‏اند؛ در حالى كه اخبار چند برابر اين كشته‏ها را تاييد مى‏كرد. و من مى‏گويم اينها فقط كار خدا بود، خدا كمك كرد و اين ضربات بر پيكر رژيم بعثى وارد آمد. جالب است وقتى توى تاسيسات گلوله ريخته مى‏شد پدافند عراقى‏ها فكر مى‏كردند هواپيما آمده و بمباران مى‏كند؛لذا سر چهار لول را گرفته بود تو هوا مثل چى داشتند تيراندازى مى‏كردند توى هوا، غافل از اينكه اينها دارند از زمين مى‏خورند! در كركوك وقتى ما تيراندازى مى‏كرديم و صداى گلوله‏ها همه جا را گرفته بود مردم كركوك آمده بودند روى پشت بام‏ها و كف مى‏زدند و خوشحالى مى‏كردند و طرفداران رژيم نيز فكر كرده بودند كه نيروهاى جمهورى اسلامى پيشروى كرده و تا كركوك آمده‏اند؛ لذا شهر را خالى كرده بودند. بعد از عمليات كركوك هم برادران به سرعت عقب‏نشينى كردند و عراق هم هيچ كارى نتوانست بكند و عمليات چريكى با اين موفقيت بالا براى جمهورى اسلامى بدون حتى يك شهيد و تنها با 3 تا زخمى انجام شد كه خيلى ارزشمند است. در برگشت ما نزديك سليمانيه رسيديم. شب رفتيم منزل يكى از كردها، خيلى عجيب بود. اين پيرمر كرد كه از اهل سنت بود خوشش آمده بود از راز و نيازى كه برادرها داشتند. وقتى ديد ما يك مفاتيح كوچك دنبالمون بود آن روز مناجات حضرت على(عليه‏السلام) را مى‏خوانديم در مسجد كوفه "مولاى يا مولاى... " و او آمده بود و گريه مى‏كرد و من هم براش به كردى ترجمه مى‏كردم. يك مقدارى اونجا كردى بلد بودم. ترجمه مى‏كردم، گريه مى‏كرد و مى‏گفت: "اين حرف‏ها از كيست؟ " بعد بهش گفتم از حضرت على(ع) است. چقدر اين پيرمرد علاقه به امام داشت. عشق عجيبى به امام داشت. به من گفت: "يك عكس از امام به من بده " داخل عراق مى‏گفت يك عكس از امام به من بده كه من يك عكس كوچك داشتم بهش دادم، كلى لذت برده بود واقعا بدانيد كه انقلاب اسلامى در بين مستضعفين جاى خودش را پيدا كرده است و هيچ مانعى هم نمى‏تواند اين نفوذ معنوى را در مردم كنترل كند! منبع : http://www.sabokbalan.com/newsagency/inter.php?nid=1602
  7. تیمسار سرتیپ دوم جلیل زندی، خلبان قهار شکاری تامکت و تکخال برتر نیروی هوایی ایران بود. او که در تمام دوران جنگ ایران و عراق به خدمت مشغول بود، دارای کارنامه درخشانی است و رکوردهایی که در شکار جنگنده های عراقی بر جای گذاشت عنوان بهترین تکخال تامکت جهان را برایش به ارمغان آورد.جلیل زندی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش عزت اله زندی تکنسین راه آهن و مادرش گوهرتاج فولادی خانه‌دار بود. جلیل به همراه خانواده اش تا پایان کلاس نهم دبیرستان (سال ۱۳۴۴) در گرمسار زندگی می‌کرد و به علت انتقالی پدرش به تهران (محله خانی آباد) آمد . او دوره دبیرستان را در تهران، دبیرستان وحید به پایان رساند و در سال ۱۳۴۷ دیپلم گرفت .در آن دوران او در آزمون ورودی دانشگاه پهلوی شیراز در رشته مهندسی کشاورزی پذیرفته شد، اما به علت زیادی مخارج از رفتن به شیراز بازماند. به دلیل آن که سن اعزام به سربازی در آن دوران بیست سالگی بود او باید دو سال صبر می‌کرد و چون بدون کارت پایان خدمت سربازی، اجازه استخدام در ادارات را نداشت به ارتش پیوست. او در اواخر سال ۱۳۴۸ به عنوان همافر به نیروی هوایی ارتش پیوست، اما پس از چند ماه در اوایل سال ۱۳۴۹ به علت علاقه‌ای که به خلبانی داشت به عنوان هنرآموز خلبانی به آمریکا اعزام شد و پس ازگذراندن یک دوره ۱۴ ماهه در آمریکا به عنوان خلبان به ایران بازگشت. در بازگشت زیر نظر شهرام رستمی که به تازگی به عنوان معلم پرواز معرفی شده بود به فراگیری پرواز با هواپیمای F4 -E گمارده شد. او مطابق معمول دوره‌ها را به خوبی گذراند. این موضوع باعث دوستی زندی با ایشان شد که همواره تحت الشعاع احترام متقابل استاد-شاگردی بود.وی درتاریخ بیست و ششم آبان ماه ۱۳۵۷ دوره خلبانی اف-۱۴ای را گذرانده و از آن پس در پایگاه هشتم شکاری اصفهان به خدمت ادامه داد. زندی که پیش از پیروزی انقلاب از خلبانان با تجربه تامکت بود، پس از انقلاب نیز سابقه درخشانی با F-14 از خود به جای گذاشت.در نخستین روز جنگ هنگامی که هواپیماهای عراقی فرودگاه مهراباد را بمباران کردند او برای دیدن بستگانش در تهران به سر می‌برد که با شنیدن خبر بمباران فورا به اصفهان بازگشت. پس از آغاز جنگ نیز در خدمت نیروی هوایی ایران باقی ماند و در کنار دوستان و همرزمانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت. سروان زندی در عملیات معروف به 140 فروندی در روز اول مهرماه 1359 در پرواز پوشش هوایی شرکت فعال داشت. زندی گرچه ابتدا با فانتوم پرواز می کرد، اما شهرتش بیشتر به‌عنوان خلبان جنگنده F-14 است. وی دارای دست کم 9 پیروزی هوایی تایید شده و 2 پیروزی احتمالی است. این لیست بلندبالا شامل ۴ فروند میگ 23، ۲ فروند سوخو 22، ۲ فروند میگ 21 و ۳ فروند میراژ اف1 می‌باشد.از این رو او به عنوان موفقترین خلبان شکاری ایرانی و موفقترین خلبان اف-۱۴ شناخته می‌شود.زندی چندین سال در پایگاه هشتم شکاری اصفهان خدمت می کرد که یکی از پایگاههای اصلی تامکتهای ایرانی به شمار می رفت و نقشی بسزا در تامین امنیت آسمان کشور و مقابله با تجاوزات هواپیماهای عراقی ایفا می کرد. بهمن ماه 1366یکی از ماههای پربار برای گردان 81 شکاری بود. خلبانان این گردان 5 پیروزی تثبیت شده و دو پیروزی احتمالی، ضد جنگنده های F1EQ-5/6 به اضافه انهدام یک فروند بمب افکن B-6D را در کارنامه خود ثبت کردند. درباره دو پیروزی احتمالی گفتنی است این پیروزیها در نخستین نبرد هوایی که گردان 81 شکاری نخستین F-14 خود را از دست داد، حاصل شدند. در این نبرد سرگرد خلبان جلیل زندی نبرد بسیار سنگینی با 8 جنگنده میراژ عراقی آغاز و دو تیر موشک سایدوایندر به سمت آنها شلیک کرد. با توجه به حجم فوق العاده درگیری، خلبانان تامکت فرصت ردیابی موشکهای خود را پیدا نکردند. متأسفانه در این درگیری نابرابر تامکت سرگرد زندی هدف چندین تیر موشک R550 و یک تیر موشک سوپر 530D قرار گرفت، اما خلبان زبردست ما لاشه عقاب را از دست کفتارها بیرون کشید و با یک موتور صدمه دیده راه بازگشت را پیش گرفت. ولی تنها موتور باقیمانده دیگر یارای همراهی هواپیما را نداشت و با کمال تأسف، خلبانان ما مجبور شدند خروج اضطراری کرده و تامکت را به آغوش آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس بسپارند.این آخرین مأموریت جنگی سرگرد خلبان زندی بود که تا آن تاریخ با 9 پیروزی تثبیت شده و 2پیروزی احتمالی، لقب پرافتخارترین خلبان F-14 را به خود اختصاص داده بود. زندی در اواخر دوران خدمت به درجهٔ سرتیپ دومی ارتقای درجه یافت و در سال 1370 بازنشسته شد.امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاوید نیا در کتاب "نبرد در آسمان" از زندی به نیکی یاد کرده و در مورد همرزمش چنین گفته است: "از مرحوم زندی می توان به عنوان یکی از برترین خلبانان اف 14 نام برد. ایشان در همه موارد نمونه بود. خط، سخنرانی، آواز و در مرحله آخر در پرواز با هواپیمای اف 14 جزو بهترین خلبانان بود. مرحوم زندی تا پایان جنگ پروازهای زیادی انجام داد و بعد از جنگ هم به عنوان مدیر طرح و برنامه منصوب شد. سپس معاون برنامه نیروی هوایی شد و تا زمان بازنشستگی هم در همین پست باقی ماند... مرحوم زندی از دوستان شجاع و باسواد من بود. خاطراتی را که با ایشان داشتم، هرگز فراموش نمی کنم." سرانجام عقاب تیزپرواز آسمان ایران، موفقترین خلبان شکاری ایرانی و تکخال تامکت جهان پروازی ابدی را آغاز کرد. تیمسار جلیل زندی در 12 فروردین ماه سال ۱۳۸۰ در جریان یک سانحه رانندگی در جاده هراز و در منطقه رودهن یا یک دستگاه کامیون تصادف کرد و به همراه همسرش زهرا محب شاهدین جان باخت. از وی 3 فرزند پسر به یادگار مانده است. بی گمان زندی یکی از خلبانان شاخص ایران و آسیاست که با توجه به بازنشستگی تامکت در آمریکا، نزدیک شدن به رکورد او به عنوان برترین تکخال تامکت دست نیافتنی به نظر می رسد. ***************************************** منبع
  8. ایده انجام عملیات نظامی در دریا – پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی – با سفر دریایی فرماندهان یگان های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپ ها به آموزش یگان های خود جهت عملیات در آب بپردازند. بر همین اساس، به موازات آماده سازی یگان ها برای عملیات در هور، اندیشه عملیات در دریا علیه منافع عراق بارور شد و در نتیجه ماموریت تعرض به اسکله های نفتی العمیه و البکر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار گردید. به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی جهت حمله به اسکله الامیة عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یکی از یگان های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشکر 14 امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح مامور گردید و در ساعت 30/1 دقیقه بامداد روز سه شنبه 11/6/1365، با رمز مقدس حسبنا الله و نعم الوکیل آغاز شد. اهداف عملیات انگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسکله العمیه و البکر بود. در کنار هدف اصلی، اهداف دیگری نیز دنبال می شد که عبارت بودند از: - تکمیل عملیات والفجر 8 با ساقط کردن مهم ترین پایگاه دریایی دشمن و کوتاه کردن دست او از شمال خلیج فارس. - ایجاد فضا و منطقه سالم دریایی برای کشتیرانی. - اجرای یک عملیات دریایی و نشان دادن حضور مقتدرانه نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس. منطقه عملیات دو اسکله نفتی الامیه و البکر در آب های خلیج فارس و در جنوب شرقی راس البیشه با فاصله 12 کیلومتر ازیکدیگر، در یک راستا – نسبت به خط شمال – واقع شده اند. سواحل جمهوری اسلامی، در شمال این اسکله ها و بندر فاو، خورعبدالله و بوبیان نیز درغرب آن قرار دارند. محل تعبیه این سکوها، نقطه تلاقی آب های اروند رود و خورعبدالله با خلیج فارس است . عمق آب در اطراف این اسکله ها در حال مد، 34 متر و در حالت جزر، بین 30 تا 31 متر است. فاصله این دو سکو تا مواضع خودی (در نهر قاسمیه)، به ترتیب، 25 و35 کیلومتر است وطی مسافت میان این اسکله ها تا ام القصر، 3 ساعت به طول می انجامد. سکوهای البکر و الامیه، قبل از شروع جنگ، از عمده ترین محل های صدور نفت عراق بودند که کشتی های بزرگ با تناژ بیش از 300 هزار تن، با پهلو گرفتن در کنار این سکوها، بارگیری می کردند و به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص این دو اسکله(عمیق بودن آب در این منطقه و ...) یک سوم نفت عراق از این منطقه صادر می شد. علاوه بر این، با قرار گرفتن این دو اسکله برسر راه ام القصر و بندر بصره، کشتی های بازرگانی عراق، در کنار آن ها لنگر می انداختند و پس از فرا رسیدن موعد تخلیه و یا بارگیری، راهی بنادر مذکورمی شدند. با شروع جنگ و تلاش عراق برای افزایش صدور نفت، فعالیت این سکوها زیاد و در نتیجه، به صورت یکی از اهداف مورد حمله ایران درآمد. با وجود همه موانع و مشکلات موجود، تصرف سکوها – به دلیل اهمیت این منطقه برای جمهوری اسلامی مزایای زیر را در بر داشت: ارزش سیاسی تصرف این دو اسکله، تسلط بر شمال خلیج فارس را به دنبال داشت. و لازم به یادآوری است بعد از عملیات والفجر 8 – که جمهوری اسلامی اعلام کرد بر شمال خلیج فارس مسلط شده است – عراق تعدادی خبرنگار و فیلمبردار به روی اسکله ها آورده بود، تا بدین وسیله نشان دهد که هنوز این منطقه، دارای فعالیت است. هم چنین این عملیات مقارن با تشکیل کنفرانس سران غیر متعهدها در حراره بود و لذا قبل از این که آن را عملیات نظامی صرف محسوب کنیم، می بایستی به عنوان یک عملیات سیاسی نظامی قلمداد کرد. زمینه سازی برای تصرف و تهدید ام القصر با گذشتن امکانات وسیعی روی اسکله ها، رفتن به سوی ام القصر به راحتی انجام می گرفت. از طرف دیگر، نیروهای خودی می توانستند، روزها در این منطقه مستقر و شب ها جهت انجام عملیات، به سوی بوبیان حرکت و مجدداً به این منطقه باز گردند. استعداد دشمن ترکیب قوای دشمن روی هر یک از سکوها، شامل یک گروهان تقویت شده از تیپ 440 دریایی بود. گردان 4، حفاظت ازسکوی العمیه و گردان 1، حفاظت از سکوی البکر را بر عهده داشت. قوای خودی هدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه نوح (ع) بود که جهت اجرای عملیات یگان های زیر را تحت امر داشت: - لشکر 14 امام حسین (ع) با 2 گردان احتیاط. - دو ناو تیپ 14 کوثر و 13 امیرالمومنین (ع) به عنوان پشتیبان عملیات. طرح عملیات براساس طرح مانور عملیات، دو ناو تیپ کوثر و امیرالمومنین (ع) باید دهانه خور عبدالله را برای جلوگیری از پشتیبانی نیروهای دشمن مستقر روی اسکله ها مسدود می کردند. نیروهای غواص لشکر امام حسین (ع) نیز توسط قایق به نقطه رهایی انتقال می یافتند و سپس با تاریک شدن آسمان، از سه محور به سوی اسکله العمیه روانه شده و آن را تصرف می کردند. آن گاه، نیروهای سوار بر شناور وارد عملیات شده و روی اسکله مستقر می شدند. در صورت امکان، اسکله البکر نیز باید مورد هجوم قرار می گرفت. شرح عملیات حدود ساعت 21 مورخ 10/6/1365 نیروهای غواص به سمت هدف حرکت کردند؛ لیکن به دلیل مشکلاتی همچون مغایرت جهت وزش باد با جهت حرکت غواص ها، قطع تماس آنان با فرماندهی و نیروهای پشتیبانی و ... موجب تاخیر در رسیدن به هدف تعیین شده گردید. حدود ساعت 4 بامداد نیروهای غواص محور راست موفق شدند به سمت چپ اسکله العمیه رسیده و خود را به بالای اسکله و روی پَد هلی کوپتر برسانند و با محرز شدن درگیری روی اسکله، رمز عملیات (حسبناالله و نعم الوکیل) توسط فرماندهی قرارگاه قرائت شد. نیروها به سرعت عملیات پاکسازی پَد و آماده کردن محل برای ورود دیگر نیروها را انجام دهند. در ساعت 05:30 یکی از گروهان های سوار شناور به اسکله رسید و متقابلاً دشمن نیز که سمت راست اسکله را در اختیار داشت، به سوی قایق های این گروهان شلیک کرد و همین امر موجب شد فشار وارد بر غواص های مستقر در اسکله کاهش یابد. با روشن شدن آسمان، نیروهای غواص محورهای دیگر موقعیت خود را یافته و به طرف اسکله حرکت کردند. به این ترتیب، حدود ساعت 8 صبح اسکله العمیه به طور کامل به تصرف درآمد. سپس، اسکله البکر مطابق طرح به آتش کشیده شد. نخستین فشار دشمن به العمیه در ساعت 10 با پرتاب یک موشک آغاز شد و به دنبال آن نیروی هوایی عراق به بمباران منطقه پرداخت. پرتاب موشک های دوربرد تا به هنگام شب نیز ادامه یافت؛ به گونه ای که تا صبح روز دوم عملیات، چهار فروند دیگر به سوی اسکله شلیک شد. هم چنین، دشمن توانست حوالی نیمه شب 8 فروند شناور خود را به طرف اسکله بیاورد. با فرارسیدن روشنایی روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن در منطقه حضور یافته و اسکله را بمباران کردند. سپس، ناوچه های عراقی آرایش گرفته وبا حمایت هلی کوپترها به سمت اسکله پیشروی کردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می شد و بدیهی بود که بدون عملیات پشتیبانی و تکمیلی – که انجام آن به دلایلی صورت نگرفت – عملیات می بایست در همین حد ایذایی خاتمه یافته و نیروها منطقه را ترک کنند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و نزدیک ظهر اسکله العمیه در حالی که تاسیسات و تجهیزات آن کاملا منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد. نتایج عملیات تلفات و ضایعات وارده به دشمن در این عملیات به شرح ذیل می باشد: - کشته شدن 63 نفر. - به اسارت درآمدن بیش از 100 نفر. - ساقط شدن دو هواپیمای جنگنده. - انهدام یک ناوچه. - انهدام 15 قبضه ضد هوایی و 2 دستگاه رادار. - به غنیمت درآمدن 4 دستگاه رادار. ساجد -سایت جامع دفاع مقدس
  9. به نام خداوندی که نهال وجود شهیدان را با عرق ملی گرایی آبیاری کرد خلاصه نویس: شقایق شرح کلی نقشه و رزم و مانور عملیات کمتر تعریف شده کربلای 2 (طرح اولیه عملیات بزرگ فتح المبین) سازمان رزم نبرد فتح المبین(طرح نهایی کربلای 2) سازمان رزمی عملیات کربلا2 به استناد طرح عملیاتی نهایی به شرح زیر میباشد. 1_قرارگاه فرماندهی کربلا2 شامل قرارگاه نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران که با قرارگاههای تابعه به شرح زیر می باشند: 2_قرارگاه قدس شامل تیپ 84 پیاده، تیپ 2 لشکر 92 زرهی، تیپ 14 امام حسین، تیپ 41 ثار الله، تیپ ایلام، گردان مستقل علی اکبر. 3_قرارگاه نصر شامل لشگر 21 پیاده، تیپ 58 ذوالفقار، تیپ 7 ولی عصر دزفول، تیپ 27 رسول الله. 4_قرارگاه فجر شامل لشگر 77 پیاده، تیپ 33 المهدی، تیپ 17 قم، تیپ 35 امام سجاد. 5_قرارگاه فتح شامل لشگر 92 زرهی، تیپ 55 هوابرد، تیپ 25 کربلا، تیپ 46 فجر، تیپ 8 نجف. 6_تیپ 37 زرهی در کنترل قرارگاه کربلا2، گروه 33 توپخانه، یگان هوانیروز. بند مانور طرح عملیاتی کربلا2 فرماندهی عملیات کربلا2 با قرارگاههای قدس، فجر، فتح و نصربا استفاده از تاریکی شب تک نموده و هدف های استقلال، توفیق، آزادی، پیروز، ظفر، تنگ رقابیه، خط سبز و هدف فتحرا تامین و در امتداد خط سرخ پدافند می نماید(ارتفاعات مهم منطقه به نام هدفهای یادشده نامگذاری شده بود). و خط سرخ دامنه غربی ارتفاعات تینه و دوسلک و میش داغ بود. قرارگاه قدس در شمال، دشت عباس و عین خوش، ابتدا هدف استقلال(عین خوش) و مسیر ابوغریب را تامین و از ورود دشمن از سمت جنوب شرقی به منطقه دشت عباس جلوگیری نموده و سپس در امتداد خط سرخ(ارتفاعات تینه و میش داغ) پدافند می نماید. قرارگاه نصر در شمال شرقی، ابتدا هدفهای توفیق(شاوریه) و آزادی(علی گره زد) را تامین و سپس با ادامه تک مقاومتهای باقیمانده دشمن را در منطقه منهدم و در امتداد خط سرخ(ارتفاعات تینه و میش داغ) پدافند می نماید. قرارگاه فجر در مشرق، ابتدا هدف پیروز(تپه ابوصلیبی خات) را تامین می کند و سپس با ادامه تک هدف ظفر(تپه رادار) را تصرف و احتیاط فرماندهی عملیات کربلای2 را تشکیل می دهد. قرارگاه فتح در جنوب شرقی، ابتدا تنگ رقابیه و خط سبز را تامین و سپس با ادامه تک هدف فتح(تپه دوسلک) را تصرف و در امتداد خط سرخ پدافند می نماید. تیپ 37 زرهی احتیاط فرماندهی عملیات کربلا2 را در منطقه جنوب تشکیل میدهد. جریان نبرد فتح المبین سرانجام با تلاش مداومی که در طول سه ماه زمستان سال 1360 جهت آمادگی به عمل آمد نیروهای مسلح ایران توانایی لازم را برای شروع عملیات فتح المبین به دست آوردند و در ساعات پایانی روز اول فروردین ماه تصمیم نهایی اتخاذ شد و در ساعت نوزده بدین شرح به قرارگاه های چهار گانه ابلاغ گردید: (از کربلا2 به قرارگاه های قدس، فجر، نصر و فتح، ساعت(س) روز(ر) ساعت دوازده و سی دقیقه نیمه شب روز 2/1/62 تعیین، و شروع عملیات با کد بسم الله القاصم الجبارین یا زهرا علیه السلام خواهد بود.) بدین ترتیب با پایان مرحله طرح ریزی عملیات کربلا2 (فتح المبین) مرحله اجرایی نبرد آغاز گردید و آغاز این نبرد طبق طرح های از قبل تهیه شده از چهار منطقه جزء و قبل از آن از قرارگاه مرکزی آغاز شد(شایان ذکر است که قرارگاه فتح به دلیل برخورد با یک گروهان رژیم بعث دیرتر و کمی با تاخیر عملیات خود را شروع نمود). طبق دستورات ابلاغی یورش نیروهای ایران به سنگرهای متجاوزان آغاز شد و یگان های توپخانه آماده شدند در سراسر صحنه نبرد از عین خوش در شمال غربی تا رقابیه و میش داغ در جنوب غربی منطقه در خط تماسی قوسی شکل به طول تقریبا 100کیلومتر آتش سنگین و نیمه سنگین را بر روی مواضع دشمن فرو بریزند. لینک اصلی http://www.forum.rei.../thread117.html
  10. هفده ماه از انجام عمليات ناكام " توكل " در منطقه پل نادري و شرق رودخانه وحشي كرخه مي گذشت و دشمن همچنان در منطقه گسترده « فكه ، شوش ، عين خوش ، چنانه » و مناطق ديگري از جبهه جنوب به سر مي برد ، تا سرانجام عمليات فتح المبين در چهار مرحله براي آزاد سازي بخش وسيعي از خاك ميهن و خارج ساختن شهرهاي دزفول ، انديمشك و جاده اهواز – انديمشك از برد توپخانه و سايت موشكي سنگين و پركار عراق طرح ريزي شد . در عمليات طريق القدس زمينه مناسبي براي اين كار بزرگ و سرنوشت ساز فراهم شده بود . براي عمليات فتح المبين فرمانده وقت سپاه ( سرلشگر رضايي ) با قرآن استخاره مي كند كه اين آيه مباركه مي آيد « انا فتحنا لك فتح مبينا » ساعت 30 دقيقه بامداد دوم فروردين ماه 1361 يكصد گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش ايران ، در غرب دزفول و شوش با رمز « يا زهرا » به قلب دشمن زدند . در مقابل 170 گردان از قواي رزمي عراق صف كشيده بودند . نيروهاي خودي در قالب چهار قرارگاه عملياتي سازماندهي شده و از چهار محور شوش ، رودخانه كرخه ، كوه " ميشداغ " در جاده اهواز – انديمشك و غرب دزفول حمله را شروع كردند .. در مرحله اول و دوم ، تنگه هاي عين خوش و رقابيه به روي دشمن مسدود و در دو مرحله ديگر ارتش عراق تا پشت رودخانه " دويرج " عقب رانده شد . در اين عمليات شهيدان « حسين خرازي » فرمانده لشگر 14 امام حسين و « محسن وزوايي » فرمانده يك گردان از تيپ 27 محمد رسول الله در شكست عراقي ها در محور رقابيه و " علي گره زد " بزرگترين موفقيت را به ارمغان آوردند . كار بي نظيري كه در اين عمليات انجام شد و مايع شگفتي عراقي ها گرديد ، حفر كانال و تونل در زمين هاي رملي منطقه و دور زدن دشمن از طريق آن بود . لشگر هاي 19 زرهي و 1 مكانيزه عراق كه در اين محاصره غافلگبر شده بودند ، با تحمل آسيب هاي فراوان و شكستي كه « احمد متوسليان » فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله به آنها وارد آورد ، از ميان رفتند . با انجام عمليات فتح المبين 2400 كيلومتر از خاك ايران در شمال خوزستان آزاد و دستيابي به چاه هاي نفت " ابوغريب " حاصل شد . طي 10 روز نبرد ، 18 فروند هواپيما ، 3 فروند چرخبال ، 361 دستگاه تانك و نفربر ، صد ها دستگاه خودروي نظامي و شمار چشمگيري از سلاح هاي انفرادي و نيمه سنگين دشمن از بين رفت و بيش از 4000 تن از نيروهاي عراقي كشته و 15000 نفر ديگر نيز به اسارت نيروهاي ايراني در آمدند . همچنين شمار 150 دستگاه تانك ، 170 دستگاه نفربر ، 165 قبضه توپ ، شماري سلاح سبك و نيمه سنگي ، يك سايت كامل موشك سام به همراه سه فروند موشك و انبوهي مهمات ديگر به دست رزمندگان اسلام افتاد . اين عمليات با فرماندهي مشترك قرارگاه كربلا سپاه و ارتش و چهار قرار گاه " قدس " به فرماندهي سردار عزيز جعفري ، " نصر " به فرماندهي سردار شهيد حسن باقري ، " فجر " به فرماندهي سردار شهيد مجيد بقايي و قرارگاه " فتح " به فرماندهي سردار سرلشكر رحيم صفوي و غلامعلي رشيد انجام شد . نام عمليات : فتح المبين زمان اجرا : 2/1/1361 مدت اجرا : 10 روز مكان اجرا : محور شوش ، رودخانه كرخه ، جاده اهواز – انديمشك و غرب دزفول رمز عمليات : يا زهرا ( سلام الله عليها ) تلفات دشمن : بيش از 4000 كشته و 15000 اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : آزاد سازي بخش وسيعي از خاك ايران و خارج ساختن شهر هاي دزفول ، انديمشك و جاده انديمشك – اهواز از برد توپخانه و سايت موشكي دشمن در چهار مرحله قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  11. با پيروزي عمليات طريق القدس و قطع ارتباط زميني يگان هاي تحت امر سپاه سوم عراق در دو منطقه ي غرب دزفول و غرب رود کارون، زمينه مناسب براي عمليات در هر يک از اين دو منطقه فراهم شد. منطقه غرب دزفول به دلايلي همچون دور کردن دشمن از شهرهاي انديمشک، دزفول، شوش و تناسب استعداد يگان هاي خودي با وسعت منطقه و تناسب وضعيت طبيعي زمين منطقه با رزم نيروي پياده، براي اجراي عمليات برگزيده شد، سپس يگان ها نقاط حساس زمين را شناسايي کردند. عقبه دشمن به دو تنگه عين خوش و رقابيه اتکاء داشت، بنابراين با توجه به اين وضعيت، عمليات طراحي و اجرا شد. در محور شمالي دو قرارگاه و در محورهاي شرقي و جنوبي هر کدام يک قرا گاه وارد عمل شدند. در مرحله اول، تنگه عين خوش توسط تيپ 14 امام حسين (ع) با فرماندهي حسين خرازي مسدود شد. توپخانه دشمن در منطقه "علي گره زد" با عمليات نفوذي، يک گردان از تيپ 27 حضرت رسول (ص) به فرماندهي محسن وزوايي را منهدم کرد. در مرحله دوم تنگه رقابيه مسدود شد؛ يگان هاي خودي با استفاده از کانالي که در زمين هاي رملي احداث شده بود، تنگه رقابيه را دور زدند و دشمن را از پشت محاصره کردند. دشمن که از همان مرحله اول موقعيت خود را در خطر ديده بود، براي خروج از محاصره، فشار شديدي وارد مي آورد تا تنگه عين خوش را باز کند، اما با رشادت نيروهاي تيپ 14 امام حسين (ع) موفق نمي شود. در مرحله سوم، پيشروي به مقر فرماندهي دشمن آغاز شد و يگان 27 حضرت رسول (ص) به فرماندهي احمد متوسليان، سايت 4 و 5 را که محل استقرار فرماندهي لشکر يک مکانيزه دشمن بود، به اشغال در آورد. در مرحله چهارم، با پاک سازي منطقه آزاد شده و تعقيب دشمن، ارتفاعات منطقه عملياتي به تصرف درآمد و دشمن به غرب رودخانه رويرج عقب رانده شد. بدين ترتيب همه اهداف تامين گرديد و لشکر ده زرهي و يک مکانيزه عراق نيز آسيب جدي ديدند. منطقه : جبهه جنوبي – شوش و دزفول رمز : يا زهرا (س) تاريخ : 2/1/61 تا 10/1/61 هدف: آزاد سازي منطقه غرب دزفول و جاده دزفول – دهلران و تامين انديمشک، شوش ، دزفول و جاده انديمشک – اهواز وسعت منطقه آزاد شده : 2400 کيلومتر مربع عمليات فتح المبين 2 فروردين 1361 اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحَاً مُبيناً. طرح ريزي عمليات افتخارآفرين فتح المبين از اواسط آبان سال 1360 آغاز شد و پس از تلاش هاي مستمر و خستگي ناپذير و انجام مشورت ها و هماهنگي هاي گسترده ميان فرماندهان نظامي، در ساعت سي دقيقه بامداد 2فروردين ماه، فرمان حمله با رمز "بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله القاصم الجبارين و يا زهرا..." صادر شد. رزمندگان دلاور اسلام با دريافت پيام، عمليات حماسي و تاريخي فتح المبين را در شمال خوزستان آغاز کردند و از جنوب و شمال غربي شوش و غرب دزفول در چند محور با ارتش عراق درگير شدند. در ساعت 2 بامداد اولين خاکريزهاي دشمن به دست نيروهاي ايراني سقوط کرد. در اين مرحله عمليات، رزمندگان اسلام موفق شدند ضمن زخمي و به هلاکت رساندن 000، 10 نفر از سربازان دشمن تعداد 200، 2 نفر از آنان را به اسارت خويش در آورند و 7 فروند هواپيماي دشمن را سرنگون و تعداد 60 دستگاه تانک عراقي را منهدم و منطقه اي به وسعت 650 کيلومتر مربع در محورهاي عملياتي شوش و دزفول را از وجود دشمن پاک کنند. روز سه شنبه سوم فروردين تعداد اسراي تخليه شده به مرز 5000 نفر رسيد و رزمندگان ايراني به کليه اهداف خود دست يافتند و منتظر مرحله ي بعدي عمليات شدند. مرحله دوم عمليات فتح المبين (4/1/1361) ساعت يک بامداد چهارشنبه چهارم فروردين مرحله دوم عمليات فتح با کلمه رمز "يا زهرا" آغاز شد و نيروهاي ايران اسلامي در اولين ساعات شروع عمليات، تلفات سنگيني بر قواي دشمن وارد آوردند و به مواضع او در جبهه هاي غرب شوش و دزفول دست يافتند. در اين مرحله از عمليات تنگه رقابيه و ارتفاعات ميشداغ پاکسازي شد. تعداد 4000 موشک و 13 دستگاه کاتيوشا به دست رزمندگان اسلام افتاد و 20 قبضه توپ سالم به غنيمت گرفته شد و تيپ 96 ارتش عراق از هم پاشيد و فرماندهان تيپ هاي 96 و 60 همراه با چند تن از افسران ارشد آن ها به اسارت در آمدند. مجموعه اسراي شمارش شده تا مرحله دوم عمليات از مرز 6000 نفر گذشت. مرحله سوم عمليات فتح المبين (7/1/1361) در سومين مرحله ي عمليات فتح بزرگ "فتح المبين" مهم ترين مواضع حياتي دشمن در غرب شوش و دزفول فتح شد. اين مرحله از عمليات که ادامه عمليات فتح محسوب مي شد، ساعت 22 و 30 دقيقه شب شنبه 7فروردين با نام فتح المبين و با کلمه رمز "يا زهرا" در شمال غربي شوش آغاز شد و رزمندگان ايران اسلامي موفق شدند ضمن انهدام سه تيپ رزمي عراق، حدود 5000 تن ديگر از قواي دشمن را به اسارت در آورند. در اين عمليات سنگين که پيروزي عظيمي براي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي شد، مهم ترين پايگاههاي کنترل و دفاع هوايي ايران و حساس ترين مواضع حياتي دشمن در غرب شوش و دزفول از اشغال عراقي ها خارج شد و حدود 70 تانک و نفربر به دست قواي اسلام افتاد. رزمندگان ايران مرکب از دلاورمردان ارتش جمهوري اسلامي، جان برکفان سپاه و بسيج با شکستن نخستين خطوط دفاع دشمن پايگاه هاي رادار و سايت چهار و پنج واقع در حوالي منطقه ابوصليبي خات را به محاصره در آوردند. تعداد هواپيماي سرنگون شده دشمن از آغاز عمليات فتح تا پايان مرحله ي سوم عمليات به 14 فروند رسيد. در اين عمليات تيپ هاي يک پياده مکانيزه، تيپ پياده 93 و تيپ 10 نيروهاي ويژه ي ارتش عراق به کلي متلاشي و اکثر نفرات اين سه تيپ کشته، زخمي و يا به اسارت ارتش اسلام درآمدند و علاوه بر نابودي تعداد بسيار زيادي تانک و نفربر، خودرو و مهمات، ده ها دستگاه تانک، نفربر و خودرو ارتش متجاوز عراق به همراه مقادير قابل توجهي مهمات به دست رزمندگان ايران اسلامي افتاد. طي اين عمليات هزاران تن از قواي عراق به اسارت درآمدند. مرحله چهارم عمليات فتح المبين (8/1/1361) در چهارمين مرحله ي عمليات که سحرگاه روز يکشنبه 8 فروردين با نام فتح و با کلمه ي رمز "يا زهرا" آغاز شد رزمندگان غرور آفرين ايران اسلامي موفق شدند با عمليات برق آسا و کوبنده ي خويش مناطق سندال، چنانه و عين خوش (پادگان ارتفاعات عين خوش)، دشت عباس، امام زاده عباس، ارتفاعات تينه و ابوقريب، واوي، و ارتفاعات بسيار مهم و استراتژيک دوسلک (مرکز فرماندهي و تدارکاتي دشمن) در منطقه ي برغازه را به تصرف در آورند. هم چنين بعد از ظهر همان روز، تيپ هاي 421 و 96 ارتش عراق پس از عمليات رزمندگان افتخارآفرين ايران اسلامي به طور کامل متلاشي و کليه نفرات اين دو تيپ کشته، مجروح و يا اسير شدند. در اين مرحله از عمليات مناطق دشت عباس و امامزاده عباس در شمال غربي منطقه ي شوش و منطقه ي عين خوش از وجود تجاوزگران عراقي پاک سازي و به کنترل کامل نيروهاي ايراني درآمد و تعداد اسراي شمارش شده ي دشمن تا پايان مرحله ي چهارم عمليات فتح به بيش از 15000 تن رسيد. هم چنين در اين مرحله صدها تن از قواي دشمن به هلاکت رسيدند، تعداد 200 دستگاه خودرو، هشت دستگاه تانک به همراه مقادير بسيار زيادي سلاح هاي سبک و مهمات به غنيمت سپاهيان سلحشور اسلام در آمد و ضمناً تعداد هواپيماهاي سرنگون شده دشمن به 18 فروند رسيد. ارتفاعات تينه که از بزرگ ترين حوضچه هاي نفتي شمال خوزستان مي باشد از وجود نيروهاي دشمن پاک شد و چاههاي نفت ابوقريب به کنترل کامل رزمندگان اسلام در آمد. آخرين نتايج حاصله از عمليات پيروزمندانه فتح المبين را به صورت زير مي توان خلاصه کرد: 1- انهدام نيروهاي دشمن که سپاه چهارم ارتش عراق را تشکيل مي داد به استعداد سه لشکر شامل : الف : لشکر 10 زرهي متشکل از تيپ 42 زرهي تيپ 24 مکانيزه، تيپ 7 زرهي و تيپ 60 پياده. ب : لشکر يک مکانيزه شامل تيپ 1 مکانيزه، تيپ27 مکانيزه، تيپ 34 زرهي و تيپ 51 زرهي. پ: تيپ هاي تحت امر لشکر يک و ده شامل تيپ 99 پياده، تيپ 96 پياده، تيپ 426 پياده، تيپ 505 پياده، تيپ 423 پياده، و تيپ 241 پياده. ت : هلاکت و اسارت چندين هزار تن از افراد ارتش خلقي . ث: مجموعه تلفات رزمي دشمن حدود 25 هزار تن بود که يا زخمي شده و يا به هلاکت رسيدند و بالغ بر 15هزار نفر به اسارت درآمدند. ضمناً 360 دستگاه از انواع تانک و نفربر زرهي دشمن منهدم، تعداد زيادي تانک، نفربر و خودروي سبک و سنگين و مقادير بسيار زيادي از انواع مهمات به غنيمت گرفته شد که حدود 150 دستگاه تانک، 170 نفربر و حدود 500 دستگاه خودرو، چندين قبضه موشک سام 6 زمين به هوا، چند قبضه موشک زمين به زمين، 165 قبضه توپ شامل توپ هاي 182 ميليمتري، 130 ميليمتري و 152 ميليمتري از آن جمله بودند. 2- آزاد شدن ارتفاعات مهم شمال غربي خوزستان به اسامي ابوصليبي خات معروف به رادار و سايت، علي گره زد، عين خوش، تينه، برغازه، واوي، رقابيه، ميشداغ، ارتفاعات 350 معروف به ارتفاعات دهليز، شاوريه، دلتا، تپه چشمه، جوفينه، کوت کاپن و ارتفاعات 202. 3- رهايي شهرهاي دزفول، انديمشک، شوش، پايگاه چهارم هوايي و جاده سراسري انديمشک – اهواز و صدها روستا از زير آتش توپخانه دوربرد و موشک هاي تخريبي زمين به زمين دشمن. 4- دستيابي به چاه هاي نفت ابوقريب در ارتفاعات تينه يکي از بزرگ ترين حوضچه هاي نفتي خوزستان. 5- آزادشدن سه پاسگاه ژاندارمري از استان هاي ايلام و خوزستان به اسامي عين خوش، دوسلک و جسرنادري. 6- آزاد سازي فرودگاه اضطراري دهلران . 7- آزاد شدن جاده دزفول، دشت عباس، عين خوش وهم چنين مناطق دشت عباس، دشت چنانه و زمين هاي سرخه که از مهم ترين مناطق کشاورزي شمال خوزستان به حساب مي آيد. در طي عمليات پيروزمندانه فتح المبين دوهزار کيلومتر مربع از خاک ايران اسلامي از تصرف متجاوز خارج شد.
  12. ناگفته هاي «خاوير پرز دكوئيار» از جنگ ايران و عراق ايالات متحده و اتحاد شوروي بزودي توافق كردند كه در اين جنگ هيچ طرفي برنده نباشد. تنها جايگزين واقعي كه وجود داشت، اين است كه يك طرف يا هر دو طرف از نفس بيفتند. عراق به دنبال عقب‌نشيني‌هاي جدي در جبه‌هاي نظامي، يك حركت سياسي را در سازمان ملل آغاز كرد كه با پشتوانه‌ دوستي با ديگر كشورهاي عرب، بويژه اردن و حمايت جنبش عدم تعهد كه عضوي از آن بود، در متن قطعنامه‌هاي شوراي امنيت و مجمع عمومي تاثير بگذارد. تا وقتي اين سياست، سپري براي عراق در زمينه معرفي به عنوان آغازگر جنگ مي‌بود، گامي به سوي صلح با ايران بر نمي‌داشت. همان‌گونه كه جنگ ادامه مي‌يافت، ايران، تمايل و توانايي به جريان انداختن عمليات محدود را نمايش مي‌داد و عراق نمايشي از ظرفيت برابري در مقابل آنها را داشت، من فكر مي‌كردم اقدام قوي شورا ضروري است. اين اقدام شامل بعضي‌ قضاوت‌ها درباره اصل جنگ و امضاي موافقت‌نامه الجزاير مي‌شد كه زمينه گفتگو بين دو كشور مي‌شد. براي نخستين - نه آخرين بار در اين جنگ، با توجه به اصل 99 منشور سازمان ملل، همان گونه كه دبير كل «والدهايم »پيش از من اين كار را انجام داده بود، شوراي امنيت را به يك نشست براي بررسي جدي جنگ به عنوان تهديدي براي امنيت بين‌المللي فرا خواندم. از وقتي كه دريافتم شوراي تحت اوضاع سياسي اقدام مؤثرتري از آنچه خود انجام مي‌دهم، در سه سالي كه گذشته بود، انجام نداده دست به چنين كاري نزده بودم. ايالات متحده و اتحاد شوروي كه هنوز اسير و درگير جنگ سرد بودند، چيزي از خود نشان نمي‌دادند كه از نفوذ چشم افزايشان براي پايان دادن به جنگ استفاده كنند، دست كم اگر اين اقدام به پيروزي هر كشوري مي‌انجاميد. به علاوه، آنها بزودي توافق كردند كه در اين جنگ هيچ طرفي برنده نباشد. تنها جايگزين واقعي كه وجود داشت، اين است كه يك طرف يا هر دو طرف از نفس بيفتند. اين انتظار، ضعيف‌تر شدف چرا كه در خلال تابستان 1982، فرانسه به طور ناگهاني عراق را با پنج فروند هواپيماي سوپر اتاندار كه مجهز به موشك‌هاي اگزوسه مي‌شدند مجهز كرد كه عراق مي‌توانست با آنها پايانه نفتي جزيره خارك را كه از مهمترين پايانه‌هاي نفتي ايران محسوب مي‌شد، مورد حمله قرار دهد. در چنين اوضاع و احوالي ايران تهديد كرد كه تنگه هرمز را مي‌بندد و شايع شد كه اسرائيل، مقدار قابل ملاحظه‌اي سلاح به ايران فروخته است. پس از آن در پايان ماه اوت، ايران عراق را به استفاده از سلاح‌هاي شيميايي عليه مناطق غيرنظامي، متهم كرد و از سازمان ملل خواست كه هياتي را به طور فوق‌العاده مسئول تحقيق در موضوع كند. پي‌ريزي بنياني براي گفتگوها در پايان ماه سپتامبر 1983، با طارق عزيز وزير خارجه عراق و علي‌اكبر ولايتي وزير خارجه ايران كه هردو براي شركت در مجمع عمومي سازمان ملل، به نيويورك آمده بودند، ديدار كردم. اولاف پالمه هم به نيويورك آمده بود تا با اغتنام فرصت در ديدارها شركت كند. هر دو وزير خارجه، توقعاتي از سازمان ملل داشتند. طارق عزيز، اصرار داشت كه كوشش‌هاي طايمان در جهت پايان دادن به جنگ جاري شود. به وزير خارجه اطمينان دادم كه اين خطر كه اختلافات به يك جنگ فراموش شده بدل شوند، وجود ندارد، مشكل اين بود كه با وجودي كه همه دولت‌هاي عضو، جنگ را يك فاجعه مي‌دانستند، هيچكدام آمادگي جاري كردن كوششي را براي پايان دادن به آن نداشت. من گفتم: آقاي پالمه آماده بود كه كمك كند و در هر زمان كه لازم باشد به منطقه سفر كند، اما براي من به عنوان دبير كل و حتي به ميزاني كمتر براي آقاي پالمه در مسئوليت بالايش به مثابه «شيرجه رفتن در يك استخر خالي» بود. ضروري بود كه در اين استخر آب ريخته شود، كه به مفهوم آن بود كه طرح‌هايي ريخته شود كه بتواند ما را به سوي پيشرفت رهنمون شود. وزير خارجه ايران گفت كه كشورش از بابت تلاشهاي من و اولاف پالمه، سپاسگزار است. به هر روي، ايران نمي‌توانست انتظار داشته باشد كه رژيم عراق «عدالت را بپذيرد». او يادآور شد كه با وجودي كه عراق 15 ماه پيش عقب‌نشيني كامل نيروهايش را از سرزمين‌هاي ايران اعلام كرد، اين كشور به اشغال هزار كيلومتر مربع از سرزمين‌هاي ايران ادامه داد. او گفت: «درست نيست كه يك نفر ماري را در آستين بپروراند كه هرلحظه ممكن است او را نيش بزند.» من فقط مي‌توانم اين را اينگونه تفسير كنم كه اين به مفهوم آن است كه ايران تنها زماني مي‌تواند به صلح بينديشد كه رژيم صدام حسين به دور افكنده شده باشد. اساسي براي گفتگوها با وجود كمترين تغيير در شرايط‌، به هر دو وزير خارجه شفاها پيشنهادهائي كردم كه مي‌توانست به عنوان اساسي براي گفتگوهاي غير مستقيم ميان دو كشور مورد استفاده قرار گيرد. اگر پيشرفتي حاصل مي‌شد، گفتگوها به صورت مستقيم مي‌توانست ادامه يابد. اين پيشنهادها، هدف آغاز مذاكرات را تعقيب مي‌كرد، نه دسترسي به پايان جنگ را. محورهاي مذاكرات را ارتباط با توافق‌هاي حاصل از گفتگو به اين شرح بود: - آتش بس و عقب‌نشيني همه نيروها به خطوط مورد توافق - هماهنگ كردن و رسيدگي به ترتيبات ضروري - تحقيق درباره مسئوليت شروع كشتار - جبران خرابي‌هاي جنگ با توجه به مسئوليت دولت و موضوعات پذيرفه شده بين‌المللي - بازگرداندن اسيران جنگي و بازگرداندن همه پناهجويان و افراد تبعيدي - تدارك موافقتنامه براي بازسازي روابط صلح‌آميز همسايگي ايران و عراق، شامل دخالت نكردن در مسائل داخلي يكديگر - ترتيباتي براي تعيين مرزهاي بين‌المللي بين ايران و عراق اينها محورهائي بود كه بعدها به گونه‌اي متافوت در قطعنامه 598 شوراي امنيت كه جنگ را به پايان رساند، ظاهر شده بود. تنها 5 سال بيشتر طول كشيد. سال‌هايي كه به نظر مي‌رسيد جنگ حتي ابعاد تهديدآميز بيشتري مي‌يابد. طرح به يك گفتگوي واقعي بين دو طرف نينجاميد. از نظر پافشاري دو طرف بر مواضعشان، ضروري بود كه گام‌هاي ديگري برداشته شود. تعديل آثار جنگ، ضرورتي براي پايان دادن به آن‌ بود. طارق عزيز و اكبر ولايتي به عنوان سخنگويان و گفتگوكنندگان رسمي رژيم‌هاي خود در موضوع جنگ باقي ماندند و من بايد تماسهايم را با طارق عزيز در زمينه جنگ خليج فارس و با ولايتي در ارتباط با كسب آزادي گروگانهاي غربي در لبنان ادامه مي‌دادم. آنها هر دو عناصري توانا، معقول و كاملا حرفه اي بودند. ولايتي يك پزشك متخصص كودكان بود كه در ايالات متحده درس خوانده و در زماني كه وزير امور خارجه بود، به تحصيلات خود ادامه داده بود. او تمايل داشت دوستانه رفتار كند، برونگرا و پر انرژي بود او بعضي وقتها روز خود را با بازي تنيس در ساعت 5:30 دقيقه صبح آغاز مي‌كرد. احساسم به من مي‌گفت كه او مي‌كوشد انعطاف‌پذير و مصالحه جو باشد، اما نفوذ او محدود بود. او هيچكدام از تعصب‌هاي ديگر رهبران ايراني را از خود بروز نمي‌داد. طارق عزيز، حس مردي با توانايي‌هايي غير معمول را در من برمي‌انگيخت. انگليسي او عالي بود و هرگز كمتر از حد نياز، آمادگي گفتگو در موضوعات مورد علاقه‌اش را بروز نمي‌داد. او مي‌دانست كه واقعا چه مي‌خواهد بگويد و آن را مي‌گفت. اما هيچوقت مخالفتي را با رئيس جمهوري خود بروز نمي‌داد. هم طارق عزيز و ولايتي مي‌توانستند ساعت‌ها در دفاع از مواضع خود و تكرار آنها سخن بگويند. از ميان اين دو تن به نظر مي‌رسيد طارق عزيز تمايل بيشتري براي يافتن راه‌هايي در حركت از ميان دستورات خود در جهت فائق آمدن بر بن‌بست‌ها دارد. شايد اين بازتاب موقعيت ممتاز او در سلسله مراتب حكومت ملي‌اش بود. هر دو نفر تا حال حاضر در مقام‌هاي برجسته خود بدون پيشرفتي در دولت‌هاي خود باقي مانده‌اند. هر دو نفر بايد از نفوذي فوق‌العاده برخوردار مي‌بودند و آن را كسب كرده بودند. من آن دو را بيشتر از كساني كه براي بقا مي‌جنگند، تلقي مي‌‌كنم. اين را مي‌شد فهميد كه هركدام تعهدي دارند كه سبب مي‌شود به عنوان يك نماينده عمل كنند و هركدام تعهدي دارند كه سبب مي‌شود به عنوان يك نماينده عمل كنند و هركدام آماده بود تا بي‌توجه به برخي ضعف‌ها و ناهماهنگي‌هاي سياسي، براي آنها استدلال منطقي بياورند. آنها زيركتر از آن بودند كه ضعف‌ها و ناهماهنگي‌ها را نبينند. در واكنش به ادامه يافتن گزارش حمله به مراكز غيرنظامي و تهديدهايي عمدتا از سوي ايران در مورد كشتيراني در خليج فارس مي‌شد شوراي امنيت در پايان اكتبر 1983 قطعنامه 540 را تصويب كرد كه در آن بار ديگر قطع فوري هرگونه عمليات نظامي عليه اهداف غير نظامي خواسته شده بود و براي اولين بار دولت‌هاي مخاصم به ترك فوري خونريزيها در منطقه خليج «شامل تمام خطوط دريايي، راه‌هاي‌آبي، فعاليت هاي ترابري، پايانه‌ها، مبادي ورودي و بنادر ...» فرا خوانده شده بودند. من مي‌ديدم كه كلمات و بيان قطعنامه بار ديگر از من مي‌خواست تا «توقف ستيزها» را پيگيري كنم، چيزي كه ايران هرگز با آن موافقت نمي‌كرد. سر آخر كله فارس از خليج خشم ايران را برانگيخته بود اگر چه در آن شرايط اين واژگان بيشتر مورد قبول ديگر دولت‌هاي ساحلي بود. اولاف پالمه در يك سخنراني عمومي در استكهلم گفت كه شورا در نگاشتن قطعنامه‌‌، بسيار شتابزده عمل كرده است. من نمي‌توانستم خود را از همراهي با قطعنامه كنار بكشيم، اما مي‌توانستيم و همين كار را هم كردم، كه هويت خود را از شوراي امنيت جدا كنم. همان‌گونه كه پيش‌بيني مي‌كردم، واكنش ايراني‌ها به قطعنامه منفي بود. دولت ايران نخست ظاهرا از من خواست كه روشن كنم، شوراي امنيت به «كدام خليج» در قطعنامه اشاره دارد. (هيچ توضيحي در كار نبود)،‌در يك پاسخ كتبي، ايران يادآور شد كه اقدام شورا، «همان برخورد نابرابري بوده است كه از آغاز جنگ از سوي عراق، تعقيب شده است.» عراق از اين قطعنامه استقبال كرده و اعلام كرد آماده است تا در «يافتن يك شيوه موثر براي جاري كردن آتش بس براي يافتن راه رفع نگراني‌هاي همه طرف‌ها در جهت رضايت از نتايج» مشاركت كند. به هر روي اين شامل شرايطي مي‌شد كه به ايجاد يك مشكل دنباله‌دار انجاميد و مي‌توانست زدوخورد را به فرجامي برساند. قبول قطعنامه، با اين توضيح همراه بود كه اين قطعنامه «يك مجموعه كامل و تقسيم‌ناپذير» است و با احترام به ماهيت، زمان‌بندي و رويه اجرايي، در اين زمينه اقدام شود. همه طرفها بايد به طور يكسان و به فوريت از آنها بهره‌ ببرند.
  13. تمامي نبردها و عمليات صورت گرفته در دوران دفاع مقدس که به منظور بيرون راندن دشمن متجاوز از سرزمين‌هاي ميهن اسلامي و يا به منظور تعقيب ارتش بعثي، انجام گرفته است، همگي بر پايه تدبير، ابتکار، تفکر و محاسبات بسيار دقيق و کارشناسانه به ثمر رسيده است. در اين ميان، نبرد فاو که همزمان با ايام سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي صورت پذيرفت از ويژگي‌هاي افزون تري در ابعاد برنامه ريزي، طرح ريزي مانور، ايجاد هماهنگي‌هاي لازم در بين يگانهاي رزمي عمل کننده، رعايت حفاظت اطلاعات به منظور غافلگير شدن دشمن، ظهور انعطاف پذيري در يگانهاي مانوري سپاه و نيز حماسه آفريني‌هاي فراوان در جهت انجام هرچه بهتر آن، برخوردار بوده است به گونه‌اي که در آن زمان، اعجاب بسياري از کارشناسان نظامي جهان را برانگيخت. پس از پيروزي رزمندگان اسلام در عمليات والفجر 8، بسياري از کساني که با مسائل جنگ و درگيري‌هاي نظامي در جهان، آشنا بوده اند و دستي در نبردهاي مختلف داشته اند در پي يافتن جزئيات نحوه طراحي و چگونگي اجراي اين عمليات بودند. ازجمله گفته مي‌شود آقاي حافظ اسد رئيس جمهور فقيد سوريه پس از اجراي اين عمليات از وزير امور خارجه وقت ايران خواسته است که چگونگي خلاقيت‌هاي انجام شده براي طراحي اين عمليات و تاکتيک‌هاي به کار رفته به منظور تسلط بر دشمن را، براي ايشان، توضيح دهد. رئيس جمهور سوريه که کشورش هميشه در معرض تهديد رژيم اسرائيل قرار داشته است، تمايل داشت تا نحوه برنامه ريزي و طراحي سخت ترين عمليات ايران را در شرايط نابرابر دريابد. شايد علت تمايل او به اطلاع از جزئيات عمليات تصرف شهر بندري فاو، اين بوده است که کشور سوريه سال هاست بخشي از سرزمين خود را در منطقه جولان، بر اثر تجاوز اسرائيل به آن کشور از دست داده و هنوز راه حلّي نظامي براي بيرون راندن صهيونيست‌ها از خاک خود نيافته است و تمام راه حل‌هاي سياسي نيز با موفقيتي همراه نبوده است. به هرحال عمليات والفجر 8 را از ابعاد مختلف و از زواياي گوناگون مي‌توان مورد بررسي و ارزيابي قرار داد و به تبيين انديشه‌ها و تلاش‌هاي به کار رفته در آن پرداخت. آنچه اين نوشته به آن مي‌پردازد نگاهي به مطالعات و تدابير انجام شده براي طراحي و انجام اين نبرد طولاني و پيروز است. مهمترين مسئله پيش از انجام عمليات والفجر 8، انتخاب منطقه مثلث فاو براي اين نبرد بوده است. اکثر طراحان و برنامه ريزان جنگ، منطقه فاو تا رأس البيشه را به دليل شرايط سخت آن و ابهام در نحوه پشتيباني از يگانه‌هاي مانوري در حين انجام نبرد، براي انجام عمليات نظامي گسترده، پيشنهاد نمي‌کردند. بسياري از فرماندهان باتجربه دوران دفاع مقدس بعد از قطعي شدن طرح اين عمليات در پذيرفتن مسئوليت براي انجام آن تمايلي نشان ندادند و لذا در روزهاي اول نبرد جاي آنان در اين منطقه عملياتي خالي بود. منطقه فاو، سرزميني مثلثي شکل بود که از سه طرف در محاصره درياي خليج فارس، رودخانه اروند و خور عبد الله قرار داشت و از يک سو هم به خاک دشمن در جنوب شرقي بصره متصل بود. حمله به اين منطقه باتلاقي مستلزم عبور از رودخانه عريض و پر تلاطم اروند بود که دشمن بر ساحل آن انواع استحکامات و موانع غير قابل نفوذ، از جمله ميلگردهاي خورشيدي را برپا نموده بود، به طوري که حتي تک نفرات غواص هم نتوانند به آن نزديک شوند. از طرفي هجوم هزاران رزمنده به اين منطقه باتلاقي ـ با فرض عبور موفق از اروند رود ـ نياز به تدارکات و پشتيباني‌هاي پيوسته پس از آغاز عمليات داشت که مي‌بايست از طريق جاده متصل به خشکي انجام مي‌شد. از سوي ديگر عقبه نيروهاي عمل کننده نيز از وضعيت مناسبي برخوردار نبود زيرا آنها نيز از يک طرف در محاصره رودخانه‌هاي اروند، بهمن شير و کارون بودند و از سوي ديگر، منطقه تجمع يگان‌هاي مانوري به ناچار در سرزمين باتلاقي جزيره آبادان تعيين شده بود که تردد در اين ناحيه نيز فقط از طريق جاده‌ها و سيل بندهاي موجود در بين باتلاق‌هاي منطقه امکان پذير مي‌شد. ولي با همه اين مشکلات، تصرف منطقه فاو ارزش نظامي، سياسي و نيز رواني بالايي داشت و حضور رزمندگان اسلام در آن ناحيه، مي‌توانست فشار عظيمي را بر دشمن بعثي وارد آورد و راهي به سوي پايان جنگ تحميلي براي مسئولين کشور باز نمايد. اصولاً يکي از اهداف عمليات فاو در آن زمان تصرف يک منطقه استراتژيک از سرزمين دشمن به منظور کسب امتياز نظامي و سياسي برتر نسبت به دشمن براي رساندن صدام به نقطه تسليم بود. اين منطقه تنها راه ارتباطي عراق با درياي آزاد است و دو بندر مهم عراق « بصره و ام القصر» در انتهاي اين ناحيه قرار گرفته اند. اين دو بندر از طريق رودخانه اروند و خور عبد الله که در دو طرف شبه جزيره فاو قرار دارد با خليج فارس ارتباط مي‌يابند. تسلط بر اين منطقه نفتي به معني قطع ارتباط عراق با دريا و تسلط کامل بر اروند رود بود. اروند رود نيز تنها آبراه حياتي و استراتژيکي مهمي است که بعثي‌هاي عراق ادعاي مالکيت و تسلط بر آن را داشتند و مي‌خواستند که نام آن را در نقشه‌هاي جغرافيايي با عنوان شط العرب به چاپ برسانند. لذا ناکامي در اين منطقه براي سردمداران بعثي و ديکتاتور عراق، فشار رواني و سياسي شکننده اي را براي رژيم بعثي ايجاد مي‌نمود. در آن زمان ارتش دشمن با حضور در منطقه فاو توانسته بود بر دامنه ناامني‌هاي خود در خليج فارس به صورتي فزاينده بيفزايد. بعثي‌ها توانسته بودند با کمک موشک‌هاي ساحل به درياي HY2، آبراه خور موسي را براي تردد کشتي‌ها به مقصد بندر امام خميني ( ره) ناامن نمايند و بزرگترين بندر وارداتي ايران در آن هنگام را از کارايي لازم بياندازند. آنها با پرتاب بيش از نود موشک در خور موسي خسارات زيادي را به کاروان کشتي‌هاي ايران در شمال خليج فارس وارد نمودند.حضور رزمندگان اسلام در منطقه رأس البيشه مي‌توانست تا حد زيادي از روند بروز ناامني در خليج فارس که از سوي حکومت عراق در حال افزايش بود بکاهد و به گسترش امنيت تردد کشتي‌ها در خليج فارس کمک شاياني بنمايد. بنابراين، ابتکار مهم تصميم گيري نظامي در سال 1364، تعيين مثلث فاو به عنوان منطقه عملياتي جديد ايران در آن زمان بود که اهميت بسيارزيادي، هم براي دشمن و هم براي جمهوري اسلامي ايران داشت. ابتکار ديگر، به کار گيري شيوه‌ها و تاکتيک‌هاي جديدي براي انجام اين عمليات بوسيله يگان‌هايي بود که تاکنون در چنين سرزميني و حتي شبيه بهآن منطقه، نجنگيده بودند. «چگونگي عبور از رودخانه عريض اروند» به گونه‌اي که دشمن متوجه حرکت رزمندگان غواص در آب‌هاي پر تلاطم و پر جوش و خروشِ رودخانه نشود، «چگونگي شکستن خط اول دشمن و پاکسازي آن»، در ساحل دور اروند رود، «چگونگي جنگ در نخلستان‌هاي پوشيده از درخت خرما و نيزارها و نهرهاي منشعب از اروند»، ـ که زمين را باتلاقي و تردد در آن را سخت مي‌نمود ـ «چگونگي جنگيدن در شهر فاو»، «چگونگي تعيين خط نهايي پيشروي»، «چگونگي مقاومت در برابر پاتک‌هاي دشمن بعد از تثبيت منطقه عملياتي»، «چگونگي پشتيباني و کمک رساني به ده‌ها هزار رزمنده در حال نبرد» و نيز «امکانات مورد نياز» و «چگونگي تخليه مجروحين احتمالي» از منطقه محاصره شده از سمت دريا و از سوي دشمن، همگي از نکات و مسائلي بودند که بايستي در طراح ريزي عمليات مورد توجه جدي قرار مي‌گرفتند. از سوي ديگر قبل از آغاز انجام عمليات بايستي فرماندهان عالي قرارگاه مرکزي، از عملي شدن تاکتيک‌ها براي حصول به آنها اطمينان حاصل مي‌کردند. اين مسائل، همگي نياز به توسعه تاکتيک‌هاي رزمي و استفاده از خلاقيت‌هاي تازه براي نيل به موفقيت داشت. تجربه جنگ، به فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي که برنامه‌ريزي، طراحي و اجراي اين عمليات را بر عهده داشتند اين توانايي را بخشيده بود تا براي حل همه اين چالش‌ها و مسائل، راه کارهاي تاکتيکي نويني بيابند و از شيوه‌هايي که دشمن تا آن زمان حتي به آنها فکر هم نکرده بود استفاده نمايند. براي عبور از اروند رود مقرر شد همه يگان‌ها غواص‌هايي را آموزش دهند تا بتوانند در «سکوت کامل» و «با سرعت عمل لازم»، و در «تاريکي شب» از اين رودخانه خروشان، عبور کرده و بدون شليک گلوله اي، خود را به خط اول دشمن رسانده و آن را تصرف و پاکسازي نمايند. براي انجام عملياتِ «هجوم اصلي و انتقال عمده قوا» نيز همه لشکرها و تيپ‌هاي مانوري سپاه موظف شدند خود را به «يگان دريايي» مجهز نموده و آموزش‌هاي شنا و قايقراني و اسکله سازي و ساحل شناسي را فرا گيرند و با تکيه بر شناورهاي در اختيار، يگان خود را پشتيباني نمايند. براي تدارک نيروها و ارتباط با عقبه يگان‌ها نيز بنا، بر اين شد که مهندسين متخصص و باتجربه جهاد سازندگي و سپاه پاسداران، کار طراحي «پل‌هاي لوله‌اي و شناور» را بر عهده گيرند و بلافاصله پس از تصرف ساحل دور و خط اول دشمن نسبت به نصب آنها بر روي رودخانه اقدام نمايند به گونه اي که نصب پل ها، مانعي براي جريان طبيعي آب اروند ايجاد نکند. طراحي و احداث پل‌هاي بعثت و فجر حاصل اين تلاش گسترده و فوق العاده بود. انسان‌هاي بزرگي براي طراحي و نصب اين پل‌ها به صورت شبانه روزي تلاش مي‌کردند. نام مهندس بهروز شريف و مهندس حميد سليمي که در اين عمليات، اقدامات مهندسي زيادي را انجام دادند، فراموش نخواهد شد البته حميد سليمي در اثناي اين عمليات به شهادت رسيد و مهندس شريف هم بعدها به لقاء الله پيوست. به منظور مقاومت در برابر پاتک‌هاي دشمن نيز علاوه بر توسل به عنايات خداوند بزرگ از حضور انسان‌هاي شجاع و شهادت طلب بسيجي براي مأيوس کردن دشمن بهره گيري شد که به همراه فرماندهان شجاع و حماسه آفرين خود توانستند دشمن را از بازپس گيري منطقه فاو بازدارند و 75 روز جنگ مداوم را زير بمباران شديد سلاح‌هاي شيميايي در سرزمين دشمن، پيروزمندانه ادامه دهند. ابتکار مهم ديگر، چگونگي انتخاب يگان‌هاي مانوري از بين لشکرها و تيپ‌هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود. واحدهايي که فرماندهان آنها به انجام موفقيت آميز اين عمليات ايمان داشته باشند و بتوانند به گونه‌اي سريع با سازماندهي کارآمد و انعطاف لازم، نيازهاي عمليات را در ساختارهاي سازماني خود بوجود آورند. شناخت دقيق روحيه فرماندهان، مسئولين و نيز يگان‌هاي مناسب از سوي فرمانده وقت کل سپاه که طراح، مبتکر، آفريننده و مجري اين عمليات بود، باعث شد که او در انتخاب يگان‌هاي عملياتي ابتکار ويژه اي را به خرج دهد و واحدهايي را به عنوان يگان‌هاي خط شکن انتخاب نمايد که براي دشمن کمتر تصور آن مي‌رفت. مسئله مهم ديگر، گسترش و آرايش واحدهاي توپخانه و چگونگي استفاده از آتش‌هاي برد بلند براي دفع پاتک‌هاي دشمن و کمک به پيشروي يگان‌هاي عمل کننده در طول نبرد بود. گسترش سازمان رزم توپخانه در منطقه عمليات قبل از آغاز نبرد فاو به گونه اي که دشمن متوجه حضور انبوه آن نشود نيز از تدابير مهمي بود که با رعايت کامل اصول غافلگيري از سوي شهيد بزرگوار توپخانه سپاه، حسن شفيع زاده و ساير همرزمانش صورت گرفت و طرح آتشي تهيه شد که کارايي خود را بخصوص هنگام تلاش‌هاي دشمن براي بازپس گيري منطقه به اثبات رساند. براي مقابله با حجم انبوه بمباران دشمن نيز، علاوه بر استفاده از توپ خانه پدافند هوايي، قرارگاه پدافند خاتم الانبيا(ص)، يک سايت موشکي «هاگ» را در ميان نخل‌هاي جزيره آبادان مستقر نمود که توانست ده‌ها فروند از هواپيما‌هاي دشمن را مورد هدف قرار دهد. گرچه دشمن در اين عمليات گسترده ترين تهاجم با سلاح‌هاي شيميايي را عليه رزمندگان حماسه آفرين انجام داد و بيش از سه هزار بمب و راکت شيميايي بر سر رزمندگان اسلام فرو ريخت و هزاران نفر از سلحشوران سپاه توحيد را با اين سلاح‌ها مصدوم نمود تا بتواند آنان را از منطقه عملياتي خارج نمايد، ليکن تدابير انديشيده شده از سوي بهداري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ايجاد حمام‌هاي شست و شو و استفاده از وسايل مختلف براي مقابله با سلاح شيميايي دشمن ازجمله واگذاري ماسک و چفيه به همه رزمندگان که موجب کاهش تنفس مواد شيميايي دشمن مي‌شد، موجب گرديد که حمايت‌هاي وسيع آمريکا و اروپا در تجهيز عراق به جنگ افزارهاي شيميايي و ميکروبي نتواند عزم رزمندگان دلير را براي مقابله با ارتش متجاوز بعث دچار ترديد و سستي نمايد. در مجموع، نبرد فاو که در 20 بهمن سال 1364 با اسم رمز مقدس « يا فاطمه الزهرا(س)» آغاز شد حاصل تفکر، انديشه و ايثار فرماندهان بزرگي است که در مکتب خميني کبير پرورش يافته و توانستند به همراه رزمندگاني که عشق و وفاداري به امام امت تنها انگيزه حضور آنان در ميادين نبرد بود، بزرگ ترين حماسه تاريخ ايران را بيا فرينند. سالگرد اين روز به ياد ماندني و ياد شهداي سرافراز و هميشه جاويد آن و امام شهيدان را گرامي مي‌داريم. منبع : سرتيپ پاسدار حسين علايي - سايت بازتاب
  14. کمان – 99 حمله هوایی سراسری نیروی هوایی عراق علیه نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در روز سی و یک شهریور ماه آغاز شد. اما عملیات تاکتیکی هوایی برای انهدام نیروی هوایی عراق در روز یکم مهرماه 1359 به منظور کسب برتری هوایی توسط نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در کمتر از یک روز از آغاز جنگ انجام گردید. این عملیات بر پایه طرح نبرد البرز صورت می گرفت اما در طرح نبرد البرز نیروی هوایی از پیشدستی و غافلگیر نمودن دشمن منع شده بود و به همین لحاظ بود که نیروی هوایی ایران صبر کرد تا اولین ضربات را از دشمن دریافت کند و سپس در روز یکم مهرماه با علم به اینکه اصل غافلگیری دشمن که از اصول جنگ است، هر گز واقع نخواهد شد و دشمن با آمادگی کامل در صحنه حضور دارد، با یکصد و چهل فروند هواپیما فرودگاه ها و پایگاه های هوایی دشمن را در هم کوبید. نام عملیات انهدام نیروی هوایی دشمن. زمان عملیات طلوع آفتاب و آغاز روشنایی روز در سرزمین عراق و در منطقه مربوط به هر یک از اهداف در روز یکم مهرماه 1359. علت انتخاب این زمان این است که چون خورشید از شرق طلوع می کند و هواپیماهای جنگنده بمب افکن نیروی هوایی نیز می بایستی از شرق به غرب به سوی اهداف خود پرواز کنند، بنابراین در هوای گرگ و میش صبحگاهی و تیغ تیز شعاع آفتاب در شرایطی که توپچی های زمین به هوا به سوی شرق و در حقیقت به سوی آفتاب می نگرند، هدف گیری برایشان دشوار می نماید. رمز عملیات کمان – 99 منظور از چنین واژه ای گذاشتن تیر در چله کمان از سوی ملت ایران و رهان نمودن آن تا دور دسترس ترین نقاط عراق بود و 99 نیز تقارن شمارش اوراق و صفحات طرح البرز باعدد 99 بود. منطقه عملیات سراسر خاک و فضای کشور عراق؛ پایگاه های هوایی کرکوک، موصل، رشید، حبانیه، ناصریه، شعیبیه، کوت، المثنی و اهداف دیگر در حد فاصل مدار 30 درجه شمالی یعنی جنوبی ترین مدار در خاک عراق تا شمالی ترین مدار در کشور مذکور که مدار 37 درجه شمالی را شامل می شود. اهداف عملیات این عملیات هوایی تحت نام انهدام نیروی هوایی دشمن (COUNTER AIR OPERATION) اهداف مشخصی داشت مثل پایگاه های هوایی، مخازن سوخت و مهمات هواپیماها، برج های مراقبت هوایی، تأسیسات کارخانجات هواپیما سازی و سوله ها و پناهگاه های اسکادران های تعمیر و نگهداری هواپیماها، باندهای پروازی و این قبیل اهدافی که در زمین گیر کردن هواپیماهای دشمن و کاهش فعالیت های هوایی او علیه نیروهای خودی مؤثر باشند. برای آزادی عمل یگان های مانوری و انهدام این اهداف ابتدا باید مأموریت هایی بنام (SEAD) یا عملیات ضد پدافند هوایی دشمن (SUPPISION ENEMY AIR DEFENCE) قبل از حملات هوایی یا همزمان انجام شود و رادارها و موشک های ضد هوایی و توپخانه ضد هوایی در مناطق هدف از سر راه هواپیماهای بمب افکن برداشته شوند. اجرای موفقیت آمیز این عملیات موجب کسب برتری هوایی در مناطق نبرد و مناطق عملیاتی می شد و هدف اصلی این عملیات ایجاد یک سیادت هوایی مطلق یا (AIR SUPRIMACY) بود و چنانچه چنین هدف بزرگی حاصل نمی شد، دست کم برتری هوایی (AIR SUPERIORITY) باز هم چنانچه مقدور نمی بود، یک برابری هوایی را تضمین نماییم که (AIR PARITY) گفته می شود. در آن زمان که نیروهای زمینی ارتش جمهوری اسلامی در گنبد و کردستان درگیر ضد انقلاب بودند و به تازگی از اتهام کودتای نافرجامی رها شده بودند و هیچ نیروی نظامی دیگری نیز در منطقه خوزستان حضور رزمی نداشت که بتواند جلوی پیشروی تانک های دشمن را سد کند، نیروی هوایی ایران ناگزیر باید از طریق هوا دشمن را آنچنان بمباران می کرد که او به راحتی نتواند شهرهای خوزستان و سایر استان های در راه را یکی پس از دیگری تصرف کند و تحت کنترل خود در آورد. برای این کار احتیاج به برتری هوایی نسبی در مناطق تحت پیشروی و متصرف شده دشمن بود و این عملیات در پایان، توان پروازی رزمی دشمن را به میزان قابل توجهی کاهش می داد و از سوی دیگر در جهت تکمیل استراتژی کلی دفاعی کشور بود. علل انتخاب این اهداف حملات هوایی علیه این اهداف از بّعد تاکتیکی، نیروی زمینی دشمن را در ابعاد خدمات پشتیبانی رزمی و آتش پشتیبانی هوایی، دفاع هوایی و اطلاعات و هشدار اولیه در میدان جنگ با کاستی فراوانی روبرو می ساخت و چنین تدبیری می توانست به تهاجم نیروی زمینی عراق در خوزستان پایان دهد و دشمن را مجبور به اتخاذ وضعیت دفاعی و فرا رفتن در عمق زمین و در سنگرهای دفاعی نماید. از بّعد استراتژیک دفاعی، برآوردهای هوایی دشمن حکایت از زمین گیر بودن نیروی هوایی ایران را داشت و انجام چنین عملیات هوایی سنگین می توانست معادلات استراتژیک دشمن را در سرنگونی نظام اسلامی و چنین تعاریفی منفعل نماید. ضربات وارد شده به دشمن نیروی هوایی عراق برای مدت طولانی بیش از حدود 56 درصد از توانایی خود را نتوانست به کار گیرد. پایگاه رشید که در جوار بغداد قرار دارد و علی القاعده باید به سرعت آماده و درگیر نبرد شود، برابر گزارش اداره دوم نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ نهم آذرماه 59 پس از بمباران هوایی سنگین مجدداً عملیاتی شد. این روند کم و بیش سرنوشت همه پایگاه های هوایی عراق نیز بود. شرایط عمومی کشور و وضعیت بین المللی: نیروی هوایی عراق به پانزده مرکز هوایی جمهوری اسلامی ایران در ساعت دو بعد از ظهر روز سی و یکم شهریور ماه 1359 یورش هوایی سنگینی را آغاز نمود و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران براساس مفاد طرح نبرد البرز مجاز به پیشدستی نبود و چنین شد که این ضربات اولیه حملات هوایی را ناگزیر تحمل کرد. جنگ در منطقه آغاز گردید و نیروی زمینی ارتش عراق با سه لشگر زرهی و دو لشگر پیاده مکانیزه به سوی خوزستان حرکت نمود. لشکر 92 زرهی اهواز که در جریان توطئه کودتای نافرجام تیر ماه 59 ضربات مهلکی را دریافت کرده بود اکنون توان رزمی اولیه و لازم را برای حفظ سنگرهای دفاعی نداشت و جهان در انتظار سقوط خوزستان و به دنبال آن تحقق یافتن صحبت های زمامدار عراق مبنی بر سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی ایران در مدتی کوتاه تر از یک هفته به سر می برد. توطئه کودتای نافرجام تیرماه 59 گریبان نیروی هوایی را نیز گرفته بود و براساس اعلام فرمانده این نیرو بیش از 30 درصد توانایی رزمی در نیروی هوایی محاسبه نمی شد. اولین حملات هوایی در ساعات هفده و سی دقیقه و هفده و پنجاه و پنج دقیقه علیه نیروی هوایی عراق در بعدازظهر روز سی و یکم شهریور ماه تحت نام عملیات انتقام انجام گردید. اما در طلوع آفتاب روز یکم مهرماه 59 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با یکصد و چهل فروند هواپیمای خود، پایگاه های هوایی عراق را در هم کوبید. کشورهای دوست و هم پیمان عراق شامل کشورهای عرب منطقه و برخی کشورهای اروپایی مثل فرانسه و آلمان و از همه مهم تر ایالات متحده امریکا با این پاسخی که نیروی هوایی ایران به ارتش عراق داد بلافاصله دریافتند که محاسبات آنها چندان دقیق و مبتنی بر اطلاعات درست و حقایق نبوده، احتمالاً ایران از توان دفاعی قابل توجهی برخوردار است. از آن میان خلبانانی که تاکنون از یک آمادگی نسبی برخوردار بوده اند و توانسته اند در این عملیات به نحو شایسته ای شرکت کنند و یگان های لجستیکی و اقتصادی هواپیماها را به نحو شایسته ای تعمیر و برای اجرای عملیات هوایی آماده سازند موقعیت جغرافیایی منطقه عملیات سراسر کشور عراق حد فاصل مدارهای جغرافیایی 30 درجه شمالی و 37 درجه شمالی و در این منطقه وسیع تمامی پایگاه های هوایی نیروی هوایی عراق مورد توجه بود وضعیت دشمن نیروی هوایی عراق صاحب هواپیماهای جنگنده بمب افکن و جنگنده رهگیر بسیار بود که در برآوردهای اطلاعاتی به آنها اشاره شد ولی به طور کلی در آغاز جنگ تعداد اقلام عمده رزمی نیروی هوایی عراق به شرح زیر بوده است: 607 فروند هواپیما 169 فروند هلیکوپتر 775 دستگاه پرتاب کننده موشک های زمین به هوا 713 عراده توپ های پدافند هوایی 116 دستگاه رادارهای اخطار اولیه و ارتفاع یاب و کنترل آتش. وضعیت نیروهای خودی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آن زمان تنها نیرویی بود که در برابر یورش ارتش عراق قرار گرفت. در این عملیات که عمده ترین عملیات تاکتیکی هوایی در عرف هوانوردی نظامی جهان محسوب می شود، نیروی هوایی ایران از هواپیمای جنگنده بمب افکن برای بمباران سود جست. اجرا و هدایت عملیات در آستانه طلوع آفتاب صبح یکم مهرماه 59 با ابلاغ رمز کمان – 99 هواپیماهای جنگنده بمب افکن و شکاری رهگیر نیروی هوایی در هفت پایگاه هوایی کشور به غرش در آمدند و باندهای پروازی را پشت سر نهادند و هر گروه با بهره گیری از سوختگیری هوایی برای انهدام هدف های دور دست و یا بدون عملیات سوخت گیری در هوا، فضای کشور عراق را شکافتند و در نوردیدند و اهداف خود را در سراسر خاک عراق در هم کوبیدند. اهدافی که در داخل پایگاه های هوایی دشمن مورد توجه خلبانان بود شامل باندهای پروازی، پناهگاه های هواپیماها، راه های خزش، انبارهای مهمات، انبارهای آمادگی و قطعات پشتیبانی کننده هواپیماها، مخازن سوخت هواپیماها و خودروها، رادارهای هدایت کننده هواپیماها، برج های مراقبت کنترل، سیستم های فرماندهی کنترل پایگاه ها و مراکز مخابراتی و انواع آنتن های آن بود. اما نقاطی از دشمن که مورد هدف قرار گرفت: الف) 48 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن تایگر اف – 5 یی پایگاه هوایی موصل در بخش شمال عراق در استان نینوا را در هم کوبیدند. ب) 16 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن فانتوم اف – 4 یی پایگاه کوت در استان میسان (العماره) عراق را در هم کوبیدند. ج) 40 فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن تایگر اف – 5 پایگاه هوایی ناصریه را در استان ذیقار عراق در هم کوبیدند. د) 12 فروند هواپیمای فانتوم اف – 4 یی پایگاه هوایی شعیبیه در استان بصره عراق را در هم کوبیدند. ه) 12 فروند هواپیمای فانتوم اف -4 یی پایگاه هوایی الرشید در جوار بغداد را در هم کوبیدند. و) پایگاه های هوایی حبانیه شامل تموز و هضبه در غرب بغداد، فرودگاه بین المللی بغداد، پایگاه هوایی کرکوک در استان کرکوک، فرودگاه المثنی و برخی فرودگاه های دیگر در امواج بعدی حملات هوایی بمباران شدند. در موج دوم حملات هوایی پایگاه یکم شکاری با 50 درصد از هواپیماهای آماده و پایگاه دوم شکاری نیز با 50 درصد از هواپیماهای آماده، حمله ور شدند. نتایج حاصل و بازتاب های سیاسی نظامی خبرگزاری های غیر ایرانی بیشتر مهارت های خلبانان ایرانی و قابلیت های هواپیماهای ایرانی را که ساخت ایالات متحده امریکا بود، با آب و تاب بر روی آنتن هایی فرستادند. نیت آنان تبلیغات برای جهان غرب و محصولات غربی در برابر اتحاد جماهیر شوروی بود. آنها پرواز خلبانان ایرانی را اعجاب برانگیز و قابلیت مانور هواپیماهای غربی را در برابر پدافند هوایی بغداد بی نظیر توصیف کردند، اما آنچه در لابلای تبلیغات به چشم می خورد ضربه روحی شدیدی بود که زمامدار عراق و سیاستمداران غربی بلافاصله پس از انجام این عملیات دریافت کردند. زمامدار عراق پیشنهاد آتش بس و مذاکراتی را به صورت میانجی گری کشورها و سیاستمداران معتبر در قالب یک بیانیه دیپلماتیک آمیخته به شروط بی اهمیتی را عنوان نمود و رسانه های همگانی وحشت مردم ار از ادامه بمباران هوایی منعکس نمودند. پایگاه هوایی رشید در جوار بغداد پس از چندین نوبت بمباران هوایی بالاخره در تاریخ نهم آذرماه 59 عملیاتی شد و این موضوع را اداره اطلاعات یا اداره دوم سماجا طی نامه ای به نیروی هوایی ایران اعلام نمود. تفسیر این خبر چنین بود که این پایگاه عظیم هوایی و برخی پایگاه های دیگر نیروی هوایی عراق از روز یک مهرماه 59 و در تمام این مدت 60 روزی که از جنگ گذشته بود پس از بمباران های سنگین هوایی توسط خلبانان ایرانی دیگر نتوانسته بودند عملیاتی و قابل بهره برداری بشوند و این پیروزی موجب کاهش توان رزمی هوایی دشمن و کاهش فعالیت های هوایی او بر فراز جبهه های زمینی و کسب برتری هوایی برای نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بود. منبع: http://www.sajed.ir/pe/index.php?option=com_content&task=view&id=33&Itemid=2 انجمن هوافضا
  15. گوش بر ها, اشباح ترسناک جبهه های ایلام پيرمرد کارش بهياري و رسيدگي به دوا و درمان روستاهاي اطراف دهلران بود ؛ اما مردم ، عبد الرضا داور را « دکتر » صدا مي کردند . آن روز با همکارانش ، سيف الله بهرامي و دختر و نوه ي چهارساله اش، راه افتاده بودند براي بررسي وضعيت بهداشتي و درماني روستا ها . ساعت از نيم شب گذشته بود. مسافر ها که به انتهاي جاده فکر مي کردند و مردمي که منتظرشان بودند ، نا گهان با کمين وحشتناکي روبرو مي شوند . ماشين با رگبار و شليک پياپي ، سوراخ سوراخ مي شود و مي ايستد . همان اول کار ، يکي از اين گلوله ها هم خورده بود توي سر مادر و ... وآخرين حرفي که شنيده بود ، فرياد پسر چهار ساله اش بود که صدايش مي کرد . حالا عبد الرضا و همراهش اسير « گوش برها » شده اند. اسلحه ها بچه را نشانه مي رود که با اصرار پدر بزرگ (عبد الرضا ) کنار مي کشند . و بچه ي چهار ساله، همان جا محکوم مي شود که تا صبح بر روي جنازه مادر ناله و گريه کند . سرما ، وحشت از تاريکي و گلوله ، براي بچه دردناک تر از ديدن مادري نبود که تير پيشاني اش را سوراخ کرده بود و گوش هايش را هم گوش برها بريده بودند ... فردا صبح ، گشتي هاي سپاه، کودکي را مي بينند که توي سرماي شديد جاده ، روي جنازه ي مادرش از هوش رفته است . پسر بچه، بعد از 25 روز بيماري و تشنج شديد شهيد شد. پدر بزرگ، بهد از هشت سال اسارت به خانواده اش بازگشت ؛ اما شکنجه ها کار خودش را کرده بود. او هم رفت پيش دخترش ... گزارش اين حادثه ، در گزارش هاي صبح آن روز ، چنين ثبت شده است : به : فرماندهي سپاه ناحيه ايلام از : فرماندهي سپاه دهلران سلام عليکم ؛ به استحضار مي رساند در شب يکشنبه ، مورخه 63/8/12 يک نيسان متعلق به بهداري دهلران ، همراه چهار نفر سرنشين که دو نفر مرد و يک زن و يک کودک چهار ساله هنگام عبور از طرف زرين آباد به دهلران در دو کيلومتري روستاي بيشه دراز در تنگه نجي مرده در کمين افراد گوش بر قرار مي گيرند ، دو نفر به اسارت در مي آيند و زن ، شهيد و بچه ، سالم به جاي مي ماند و خودروي مذکور منهدم مي گردد . حد فاصل مهران تا دهلران، يک محور مواصلاتي به طول يکصد کيلومتر است که غرب و جنوب را به هم وصل مي کند اين جاده ، تقريبا خط دوم جبهه بود. در مسير اين جاده ،بسياري از مردم جنگ زده و آواره شده ي دهلران ، در روستاي متروکه ، که در مسير اين جاده قرار داشت ، اسکان گرفته بودند . اين مردم ، عملا به عنوان نيروهاي پدافند کننده ، نقش مهمي داشتند. ضمن اين که جوانانشان در جبهه هاي مهران و دهلران مشغول دفاع بودند . اين خانواده ها نيرويي دلگرم کننده براي رزمندگان مستقر در خط به شمار مي آمدند. رژيم بعث عراق از اوايل جنگ ، به هر طريق قصد از بين بردن آرايش اين روستا ها را داشت ؛ گاهي با حملات زميني و گاهي با حملات هوايي . هر روز بمب و گلوله ي توپ بود که بر سر مردم اين روستا ها مي باريد. اما آنها مقاومت مي کردند و بعضي وقت ها منطقه را رها مي کردند ، ولي باز بر مي گشتند . اين بار بعثي ها نقشه ي جديدي کشيدند و آن ، به کار گيري تعدادي از عوامل ضد انقلاب بود . اين عوامل از کردهاي عراقي بودند و از نظر جسمي ، هيکلي و توانا بودند . دستگاه استخباراتي عراق ، آنها را سازمان داد و يک تشکيلات سياسي از آنها به نام « گروه فرسان » تشکيل داد ؛ گروهي چريکي که به صورت پارتيزاني عمل مي کردند و هدف آنها ، ضربه زدن به مردم روستا و رزمندگان اسلام بود .که در محور مواصلاتي مهران - دهلران رفت و آمد داشتند . روش کار آنها اين طور بود که جاده ها را سنگ چين مي کردند و با کمين در ورودي روستا ها ، چوپان ها و عشاير را در بيابان و صحرا دستگير مي کردند ؛ و اگر مي توانستند آنها را به صورت اسير ، تحويل عراقي ها مي دادند ؛ و يا اگر تاريکي شب و راه طولاني و... به آنها اجازه نمي داد ، بلافاصله به افراد تير خلاصي مي زدند و يک گوش آنها را مي بريدند و به عنوان سند و مدرک، تحويل عراقي ها مي دادند تا در قبال هر گوش يا هر اسير ، از عراقي ها پول بگيرند . فعاليت اين گروه از سال 1363 آغاز شد و تا پايان جنگ ادامه داشت . آنها عمليات هاي تروريستي زيادي عليه عشاير ، روستايي ها و رزمندگان انجام دادند و به دليل بريدن گوش شهدا ، معروف شده بودند به « گوش برها ». منبع:منبع: مجله ي امتداد شماره 10 درود خدا بر شهداي عزيز ایلام غيور كه در حد فاصل مرز دهلران ومهران حماسه افريدند وگوش برهاي مزدور را نابود كردند.
  16. بسمه تعالی با سلام مستند داستاني «سردار خيبر» كه به روايت زندگي شهيد ابراهيم همت از زبان همسر و هم‌رزمانش مي‌پردازد، آماده پخش شد. اين مستند كه به كارگرداني محمد درمنش تهيه و توليد شده است، سعي دارد عمليات‌هايي را كه شهيد همت در آن‌ها شركت داشته براي مخاطبان به گونه‌اي مستند تصوير كند. در بخش ديگري از اين مستند، تصاويري از آن شهيد بزرگوار به همراه سخناني از او و بيان خاطراتي از زبان خانواده و هم‌رزمانش پخش خواهد شد. اين مستند كه كاري از گروه تلويزيوني روايت فتح است. به تهيه‌كنندگي حبيب والي‌نژاد پس از اتمام مستند «نقش گوهران» در 6 قسمت 25 تهيه‌اي از شبكه دو سيما پخش خواهد شد. شهيد ابراهيم همت در روز 12 فروردين سال 1334 در شهررضا به دنيا آمد. وي در دوران تحصيل از هوش و استعدادي فوق‌العاده برخوردار بود و با موفقيت تمام، دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت و پس از آن در طول سال‌ها حضور در جبهه‌هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارات زيادي به دست آورد. وي در جريان عمليات خيبر، به هم‌رزمانش گفته بود: «بايد مقاومت كرده و مانع از بازپس‌گيري مناطق آزادشده، توسط دشمن شويم. يا همه اينجا شهيد مي‌شويم و يا جزيره مجنون را نگه مي‌داريم.» رزمندگان لشكر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي كردند. در همين عمليات خيبر بود كه سردار دلاور انقلاب شهيد همت به همراه معاونش در 24 اسفندسال 62 دعوت حق را لبيك مي‌گويند. منبع: سپاه نیوز/ 16 شهریور87 ------------------------------------------------------------------------------------ یادنامه خاطره حقیر از آن بزرگوار: یادش بخیر از بهمن 61 ، عملیات والفجر مقدماتی با اوون بزرگوار آشنا شدم از همون ابتدا بخاطر حس کنجکاوی دوران نوجوانی خیلی مشتاق بودم که از نزدیک ببینمش ، خوب عملیات تموم شد و به هر تقدیرهمه باقی مونده ها(بهتره بگم جا مونده ها از غافله شهدا) به مقر عقبه لشکر ( که تنها چند ماهی از لشکر شدن لشکر 27 میگذشت) توو منطقه چنانه ی دشت عباس معروف به دهکده حضرت رسول(ص) و سپس به دوکوهه برا بازسازی نیرو برگشت .که پس از بازسازی تیپها و گردانها دوباره در دهکده حضرت رسول(ص) چنانه مستقر شدیم . دیگه نزدیکیای عید بود و ما هم بی خبر که اینجا اوومدیم تا برا عملیات والفجر یک آماده بشیم. گرچه از نحوه آماده سازی و آموزش و تمرینها میشد یه حدث هایی زد ولی خوب من یکی که اصلا توو فکر اینکه چه وقت میخواد عملیات بشه نبودم و فقط برام مهم این بود که لیاقت حضور توو عملیات رو داشته باشم اوونم با آمادگی کامل از هر حیث. بگذریم... خوب یادم هست که روز قبل از سال تحویل به همون خبر دادند که فردا تمام گردانها سمت ضلع غربی اردوگاه گردان حمزه سید الشهدا(ع) توو دهکده که اردوگاه سمت راستی گردان ما(کمیل بن زیاد نخعی(ع) یا همون گردان کمیل معروف ) جمع بشیم که قراره حاج همت برا بچه ها سخنرانی کنه . از این خبر همه مون خوشحال شدیم علی الخصوص من، آخه خیلی برام جالب بود که ببینم حاج همت، حاج همت که انقدر ازش تعریف میکنن و میگن یه فرمانده لشکر خیلی با حالی بوده کیه؟ خوب حالا هم که از قبل از عملیات والفجر مقدماتی شده بود فرمانده سپاه. آخه بعد از عملیات محرم که سپاه یازده قدر تشکیل شد، که این سپاه از لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران و تیپ ده سید الشهداء(ع) تهران که بعدا"(از سال64) شد لشکر ده سیدالشهدا(ع) و تیپ پنج زرهی رمضان (که اوون موقع تیپ مستقل بود و بعدها از سال 65 یگان زرهی لشکر27 شد) از تهران به همراه لشکر 17 علی ابن ابی طالب(ع) از قم متشکل شده بود.میبینید دوستان اوومدن فرمانده یه سپاه با این همه طمطراق برا سخنرانی برای نیروهای لشکر واسه همه میتونه خیلی جذاب بشه . همه ماهایی که بار اولمون بود که میخواستیم حاجی رو ببینیم این تصور رو داشتیم توو ذهنامون که میریم یه فرمانده درشت هیکل با ابهت و خشن و لی مسن و پیر یا حداقل میانسال که از شروط ظاهری با تجربگی یه فرمانده سپاه و لشکر میتونه قلمداد بشه، باشیم. جالبه که اوونایی که حاجی رو دیده بودند و میگفتند باحاله هیچوقت نشده بود که بگن جوونه یا پیره و... . بگذریم... روز سال تحویل ، پس از تحویل سال (جاتون خالی بود) ، فکر کنم نزدیکای ظهر بود که همه به خط شدیم رفتیم سر قرار . همه گردانها هم یکی یکی به صورت گروهان ، گروهان می اومدند به محل که تقریبا" بین دو تا تپه ماهور کوتاه کنار جاده خاکی دهکده که از کنار مقر گردان حمزه رد میشد ، روبروی مقر گردان حمزه، خلاصه همه نشسته بودیم هوا هم کم کم داشت گرمتر میشد و ظل آفتاب نزدیک، از طرفی ساعتی بیشتر به نماز ظهر نمونده بود. توو دلم میگفتم بابا پس چرا نیومد؟ نکنه پشیمون شده؟ شایدم رفته سال تحویلیه یه سری به زن و بچه اش بزنه؟ و یکی دیگه جاش میاد و اصلا" ببینم این بنده خدا یعنی میاد که ببینیم چه شکلیه؟ پیره؟ جوونه؟ .... توو همین فکرها بودم و مطمئنم که خیلی از رزمنده های دیگه هم مثل من بودند که ...... یهو دیدیم یه جوون رشید باریک اندام و قد بلند که ریش پر و کاملی نداشت و به هش میخورد بیشتر از بیست و سه، چهار ساله نباشه!!! با یه لباس ساده که پیراهن فرم سپاه رو شلوار بسیجیش و پوتینهای کهنه ولی تمیزو واکس خورده اش که سادگیشو دوچندان میکرد اوومد روبروی جمعیت ،پای تپه ماهور که نسبت به جمعیت توو بلندی قرار داشت. با یه بلندگوی معمولی با چند تا بوق که برو بچ تبلیغات لشکر آماده کرده بودند شروع کرد به سخنرانی.....بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین .انه خیر ناصر و معین و با آیه ای از قرآن کریم شروع کرد: ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم و ......ان الله یغیر..... بعدش با معذرت خواهی کلامشو اینطوری شروع کرد که از تمام عزیزان امام و بزرگواران و سروران خودم حلالیت میطلبم و عذر خواهی میکنم که توو هوای گرم اولین روز بهار معطل حقیر شدید و از ساعت استراحت محروم .... حلال کنید این خادم کوچیک تون رو ، و ............. رفته بودم بدجوری توو فکر که : خدایا چی فکر میکردیم چی شد!! این بنده خدا عجب آدم عجیب و افتاده ایه. آخه فرمانده یه سپاه ، یه لشکر .... (که من تازه با این مفاهیم نظامی آشنا شده بودم) انقدر جوون و نورانی و افتاده و خاضع . واقعا" برای منی که (لا اقل به خاطر جو خونواده ام با مسایل تقریبا" عمیق دینی و ....آشنا بودم و این صفات رو پیش تر از برخی روحانیون و علمای مسن و پیران عارف دیده بودم ) صفات اوون بنده خدا رو توو ذهنم یه جور دیگه تصور کرده بودم ، بدجوری شوک آور بود و کامل ذهنمو مشغول درون خودش کرده بود که یکهو صدای سید ابوالحسنی (خدا رحمتش کنه توو همون عملیات والفجر یک شهید شد .بیشتر موقع ها کنار هم بودیم حتی تو چادر هم جامون بغل هم بود...یادش گرامی) منو به خودم آورد که محمد.... حواست کجاست سخنرانی تموم شد. پاشو بریم وضو بگیریم برا نماز جماعت ظهر......................./. این خاطره شیرین از حاج همت رحمت الله علیه رو که توو زندگیم هیچوقت فراموش نکرده و نمی کنم( مثل یاد باقی روزهای پر خاطره اوون سالها و جبهه و عشق و حماسه و ایثارکه خدا میدونه لحظه لحظه اش برام زندگیه مجدده) خیلی سعی کردم تا اوونجا که ممکنه هم خلاصه کنم و هم توضیح کافی و روشن بدهم ،رو از این حقیر سراپا تقصیر بپذیرید.. در ضمن تصویر اینجا از روی یه پوستر لشکر که عکسش فکر میکنم از همون روز و همون سخنرانی هست و با دوربین گوشیم گرفتم هست . .برگ سبزیست تحفه درویش...... یاد همه دوستاو رفیقای سفر کرده بخیر... روحشون شاد و راهشون پر رهرو باد... کوچیک همه جوونای باحال و با غیرت و مومن ایرونی.////... نجف 47
  17. عصرایران ؛ جعفر محمدی - اجلاس عدم تعهد ، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان ، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز ، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود ، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد ، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق! برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد ۱۳۶۱ ، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود ، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل ، به ترمیم وجهه خود بپردازد. از این رو ، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران ، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی ، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند. با این حال ، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود ، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها ، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند! زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا این که پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت. در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس ، تلاش های عراق در این باره و تصریح به این که اهمیت این موضوع از "خرمشهر" کمتر نیست ، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند."
  18. با سلام خدمت همه دوستان و علاقه مندان به این سلسله تاپیک ها ... امروز به سراغ عملیات والفجر 3 خواهیم رفت اما نخست لینک والفجر های قبلی رو هم می گذارم تا دسترسی به این سری از عملیات ها آسانتر بشه : عمليات والفجر مقدماتي : پایان حضور سردار حسن باقری در جبهه ها عملیات والفجر 1 ؛ نخستین تجربه سپاه پس از سازماندهی عملیات والفجر 2 ؛ نخستین عملیات منظم در جبهه شمالی جنگ و اما والفجر 3 پیش زمینه : شهر « مهران » پس از گذشت نزدیک به سه سال از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در اشغال عراق بود ، تا سرانجام عملیات « والفجر 3 » در هفتم مرداد ماه 1362 به انجام رسید و این شهر به دست رزمندگان ارتش و سپاه آزاد شد . چگونگی انجام عملیات : حمله در ساعت 23 با رمز « یا الله... یاالله... یاالله » آغاز و نیروهای خودی از سه محور جاده دهلران – مهران ، « زالوآب » در شمال مهران و دشت مهران به سوی دشمن یورش بردند . در این حمله یک تیپ زرهی مستقر در منطقه و یک گردان پیاده از ارتش و 3 لشکر ، 2 تیپ ، یک تیپ پیاده و یک تیپ زرهی از سپاه به صورت ادغامی وارد عمل شدند . در محور جنوبی با توجه به پیشرفت های به عمل آمده از سوی نیروهای ایران ، از آنجا که فرصت کشیدن خاکریز از یال بلندی های « قلاویزان » به سمت روستای فیروز آباد در دشت مهران و از آنجا تا روستای فرخ آباد به دست نیامد اهداف مورد نظر در این محور به طور کامل تامین نشد . در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های « زالوآب و کله قندی » ، علی رغم محاصره کامل کله قندی توسط نیروهای خودی ، عراقی ها تلاش فراوان می کردند تا از محاصره خارج و یا منطقه اشغالی را حفظ کنند . بدین منظور تا چند روز به وسیله چرخبال و با « اسلینگ » به نیروهای محاصره شده خود آذوقه و مهمات می رساندند و از جناح دیگر تلاش می کردند که خط ایرانی ها را در « دوراجی » شکسته و به جناح چپ خود ملحق کنند و جدای از شکستن محاصره کله قندی ، با محاصره « نمه کلوبان » موقعین جناح شمالی نیروهای ایرانی را متزلزل کرده و پس از آن در محور میانی ، ایرانی ها را از دشت مهران پس بزنند . از این رو با گذشت 11 شب از آغاز عملیات بارها بر این امیدواری اصرار ورزیدند و به مواضع تازه فتح شده ایران پاتک زدند . نهایتا « شهید حاج ابراهیم همت » فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله با یک گردان وارد عمل شد و همان شب این مشکل هم از سر راه رزمندگان اسلام برداشته شد . فرمانده عراقی این محور « کله قندی » سرهنگ " جاسم یعقوب " بود که به اسارت نیروهای ایرانی در آمد و هنگام انتقال به عقبه به علت شدت جراحات وارده جان باخت . در این عملیات راه ایلام – مهران ، دهلران ، بلندی های زالوآب و نمه کلوبان و دشت مهران به گستره 45 کیلومتر مربع آزاد شد و ارتباط جبهه میانی و جنوبی از طریق این جاده فراهم شد . تلفات دشمن : خسارات و تلفات دشمن در این عملیات عبارت بود از : یک فروند هواپیما ، 5 فروند چرخبال ، 165 دستگاه تانک و نفربر ، 102 دستگاه خودرو ، 150 قبضه خمپاره انداز ، تیربار و توپ ضد هوایی و ده ها دستگاه خودرو مهندسی و راه سازی . شمار کشته ها ، مجروحان و اسرای عراقی در این عملیات 8500 نفر گزارش شده است . غنایم به دست آمده عبارت بود از : 15 دستگاه تانک و نفربر ، 50 قبضه ضد هوایی و خمپاره انداز ، بیش از 1800 قبضه تیربار ، 20 دستگاه خودرو ، 5 خودرو مهندسی و مقدار زیادی انواع سلاح سبک و مهمات . خلاصه عملیات : نام عملیات : والفجر 3 زمان اجراء : 7/5/1362 مدت اجراء : 12 روز مکان اجراء : شهر مرزی مهران – جبهه میانی جنگ رمز عملیات : یا الله ... یا الله ... یا الله تلفات دشمن : 8500 نفر کشته ، زخمی و اسیر ارگان های عمل کننده : نیروی زمینی ارتش و سپاه اهداف عملیات : آزاد سازی شهر مهران و مناطق پیرامون آن قابل توجه علاقه مندان به عمليات هاي 8 سال دفاع مقدس
  19. ارتش عراق پس از شکست در عملیات بیت المقدس و عقب نشینی سراسری خود، ارتفاعات مهم و سرکوب مرزی را در اختیار داشت و به این ترتیب چند شهر مرزی همچون مهران زیر دید و تیر دشمن بود. ارتش عراق با استقرار نیروهای خودی روی ارتفاعات مرزی مهران، علاوه بر ایجاد تسلط بر این شهر، موفق شده بود با نیروی کمتری از منطقه بدره پدافند کند. حال آن که عقب راندن دشمن از روی ارتفاعات مرزی، پدافند در دشت را به او تحمیل می کرد و در نتیجه نیروی بیشتری زمین گیر می شد. بر همین اساس، طرح تأمین مهران – به عنوان دومین عملیات محدود در شرایط جدید – در دستور کار قرار گرفت. اهداف عملیات - آزادسازی شهر مهران از زیر دید و تیر دشمن. - ایجاد سهولت در برقراری ارتباط شهرهای دهلران – مهران و نیز ایلام – مهران. - تحمیل خطوط پدافند به دشمن و کشاندن او از ارتفاعات به دشت. انهدام دشمن بازپس گیری ارتفاعات و عوارض حساس زالوآب – که به این وسیله دید دشمن نسبت به تنگه کنجاپنجم و حوالی سد کناپنجم و دشت مهران کور گردید. آزادسازی ارتفاعات «نمه کلان بو» و قسمتی از ارتفاعات قلاویزان – که دشمن را از تسلط کامل بر شهر مهران محروم کرد و متقابلاً شهر بدره و عقبه دشمن به زیر دید قوای جمهوری اسلامی درمی آمد. موقعیت منطقه در منطقه دشت مهران، دو رشته ارتفاعات وجود دارد: در شمال، ارتفاعات زالوآب و کانی سخت و نمه کلان بو واقع است که قسمت عمده آن در خاک ایران قرار دارد. در جنوب نیز ارتفاعات قلاویزان واقع است که مرز ایران و عراق را مشخص می سازد. بین دو ارتفاع یاد شده، دشت مهران و دشت ورمهراز و زرباطیه عراق قرار دارد. در قسمتی از ارتفاعات زالوآب و کانی سخت، مرز مشترک ایران و عراق است که در سمت غربی آن، ارتفاعات نمه کلان بو با قللی بیش از 200 متر و کمتر از 400 متر ارتفاع واقع است. هم چنین، ارتفاعات زالوآب، که دارای تپه هایی به ارتفاع 340، 325، 343 و 310 می باشد، در سمت شرق نمه کلان بو قرار دارد و مهم ترین قله آن معروف به کله قندی دارای 363 متر ارتفاع است. تنگه کناپنجم در امتداد جاده مهران – ایلام و در شمال شرقی مهران واقع است که به منزله گلوگاه ورود به دشت مهران – از طرف ایلام – محسوب می شود و ارتفاعات کله قندی بر این تنگه تسلط کامل دارد. استعداد دشمن - تیپ های 506، 417، 420، 502، 424، 18، 38، 48 و 503 پیاده. - تیپ های 37 و 70 زرهی. - تیپ 4 گارد مرزی. - تیپ 4 پیاده کوهستانی. - گردان های کماندویی المثنی، مدلول، بلال و حدیبه. - گردان 9 مکانیزه تابع لشکر 2 پیاده کوهستانی. - گردان 7 تانک تابع لشکر 2 پیاده کوهستانی. - گردان 1 موشک ضد تانک. - گردان های 53، 240 و 639 توپخانه و آتشبار خمپاره 120 . سازمان رزم خودی فرماندهی عملیات را قرارگاه نجف اشرف برعهده داشت و یگان های تحت امر این قرارگاه نیز عبارت بودند از: الف) سپاه پاسداران: - لشکر 41 ثارالله با استعداد 6 گردان. - لشکر 5 نر با استعداد 7 گردان پیاده. - لشکر 27 محمد رسول الله (ص) با استعداد 1 گردان پیاده. - لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) با استعداد 3 گردان پیاده. - تیپ مستقل 21 امام رضا(ع) با استعداد 5 گردان پیاده. - تیپ مستقل 11 امیرالمؤمنین(ع) با استعداد 2 گردان پیاده. - تیپ مستقل 5 رمضان با استعداد 1 گردان تانک و 1 گردان مکانیزه. ب) ارتش جمهوری اسلامی: - تیپ 4 زرهی از لشکر 21 حمزه. - تیپ 40 سراب (پیاده). - تیپ 84 خرم آباد با استعداد دو گروهان پیاده + یک گروهان تانک. توپخانه: سپاه : 4 آتشبار ارتش: 9 آتشبار طرح عملیات با توجه به مختصات جغرافیایی منطقه و اهمیت استراتژیک آن، عملیات به ترتیب در سه محور زالوآب و نمه کلان بو – دشت مهران – قلاویزان طراحی شد. رزمندگان می بایست پس از تأمین اهداف مورد نظر و در صورت مناسب بودن وضعیت پایگاه های دشمن، در شرق رودخانه کنجاپنجم مستقر شوند. در غیر این صورت، با احداث خاکریز در پشت رودخانه پدافند شود. شرح عملیات عملیات در ساعت 23 مورخ 7/5/1362 با رمز «یا الله» آغاز شد. در محور شمالی عملیات، ارتفاعات نمه کلان بو- به غیر از ارتفاع 270 معروف به کله قندی – تصرف و تأمین شد و ارتفاعات زالوآب به همراه ارتفاع 270 به محاصره درآمد. در محور میانی (دشت مهران)، رزمندگان خودی با پشت سر گذاردن جاده مهران – ایلام، از پاسگاه دوراجی تا فرخ آباد را تأمین کردند. در محور جنوبی، به رغم موفقیت های چشمگیر اولیه، از آن جا که فرصت لازم برای احداث خاکریز از یال قلاویزان به سمت فیروزآباد و از آن جا به فرخ آباد به دست نیامد، تصرف اهداف این محور در مرحله اول عملیات کامل نگردید؛ لیکن در مرحله بعد این نقیصه مرتفع شد. به این ترتیب، تنها محوری که تصرف اهداف موجود در آن ناتمام مانده بود، محور شمالی بود. نیروهای دشمن که در ارتفاعات زالوآب و کله قندی در محاصره بودند، یازده شبانه روز مقاومت کردند، دشمن تلاش فراوانی می کرد تا به هر نحو ممکن این ارتفاعات – به ویژه کله قندی – را از محاصره خارج کند. مضافاً به این که می کوشید خط پدافندی نیروهای ایران را در دوراجی شکسته و سپس با جناح چپ خود الحاق کند. اگرچه نیروهای خودی با مقاومت بسیار تلاش دشمن را در دوراجی و نمه کلان بو خنثی کردند، لیکن نیروهای عراقی همچنان در ارتفاعات زالوآب و کله قندی مستقر بودند. نهایتاً در سحرگاه 18/5/1362 فرمانده لشکر 27 (حاج همت) با یک گردان وارد عمل شد و مقاوت نیروهای عراقی مستقر در ارتفاع مذکور را در هم شکست. نتایج عملیات - آزادسازی دو جاده ایلام – مهران – دهلران. - آزادسازی ارتفاعات زالوآب و نمه کلان بو. - آزادسازی دشت مهران. - برقراری ارتباط جبهه های میانی و جنوبی از طریق دو جاده فوق الذکر. - کشته و زخمی شدن بیش ازده هزار تن از نیروهای دشمن. - به اسارت درآمدن 509 تن از نیروهای دشمن. - ساقط شدن 6 هلی کوپتر دشمن. - انهدام بیش از 200 تانک و نفربر. - انهدام بیش از 200 خودرو حامل نفرات و یا مهمات. - انهدام بیش از 20 انبار مهمات. - انهدام بیش از 100 خودرو حامل نفرات و یا مهمات. - انهدام بیش از 20 انبار مهمات. ساجد-سایت جامع دفاع مقدس
  20. به دنبال عملیات غافلگیر کننده والفجر 8 و تصرف شهر استراتژیک فاو توسط رزمندگان اسلام و به هم خوردن توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، رژیم عراق شیوه ای جدید برگزید و درصدد فعال شدن در جبهه زمینی و موضع تهاجمی برآمد و این استراتژی را بعد از اشغال مهران، به استراتژی دفاع متحرک نامگذاری کرد. عراق می کوشید تا با ادامه عملیات های خود نقاط دیگری را تصرف کند. ادامه چنین وضعیتی می توانست عواقب وخیمی را هم از بُعد نظامی و هم از بُعد سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشته باشد . بر همین اساس، برای مقابله با حرکت جدید عراق انجام عملیات برای آزاد سازی شهر مهران و ارتفاعات آن مورد تاکید قرار گرفت. این استراتژی بعد از بازپس گیری منطقه والفجر 9 (منطقه چوارتا) که از تاریخ 16/12/64 شروع شد، در تاریخ 27/2/65، با آزاد سازی مهران به اوج خود رسید و با ضربه سختی که دشمن در جریان این آزاد سازی متحمل شد، پایان یافت. از هنگام شروع تهاجم جدید ارتش عراق، وحدت و هم دلی نیروهای رزمنده ایرانی به شکل زیبایی جلوه گر شد و برادران ارتشی، سپاهی و بسیج مردمی پا به پای هم در مقابل تهاجم دشمن به مقاومتی دلیرانه دست زدند. حمله عراق به مهران ارتش عراق، ساعت یک بامداد 27/2/65، در منطقه مهران دست به تهاجم زد و شهر و حومه آن و برخی از ارتفاعات منطقه را تصرف کرد. در این زمان واحدهای ارتشی، مرکب از 6 گردان پیاده و 2 گردان زرهی، مسئولیت خطوط پدافندی را در این منطقه به عهده داشت و نیروهای سپاه نیز ، پشتیبانی از این منطقه را به طور کامل بر عهده نگرفته بود. اهداف عملیات باز پس گیری شهر مهران و سلسله ارتفاعات قلاویزان و دستیابی به مرز و تامین کل منطقه. منطقه عملیات منطقه عملیاتی از جنوب به ارتفاعات قلاویزان، از شمال به ارتفاعات نمه کلان کوچک، از غرب به امتداد غربی ارتفاعات قلاویزان و پاسگاه مرزی بهران آباد، و از شرق به جاده مهران – دهلران منتهی می شد. پس از اشغال مهران، استحکامات و موانع متعددی توسط دشمن ایجاد شد. در محور شمالی (جاده ایلام – مهران و باغ کشاورزی) هفت ردیف مین همراه با کانال و بیش از پنج ردیف سیم خاردار رشته ای وجود داشت. در محور میانی (حد فاصل رودخانه گاوی و جاده دهلران – مهران) به لحاظ کوهستانی بودن منطقه، استحکامات نسبتاً ضعیف بود. در محور جنوبی (ارتفاعات قلاویزان) سنگرهای کمین و در بعضی شیارها، یک ردیف سیم خاردار و مین وجود داشت. استعداد دشمن منطقه مورد نظر برای عملیات، تحت مسئولیت لشکر 17 زرهی از سپاه دوم عراق بود. حفظ پدافندی این لشکر از رودخانه کنجاپنجم به سمت میان کوه امتداد می یافت. علاوه بر یگان های سازمانی این لشکر (تیپ های 70 زرهی، 59 زرهی و 705 پیاده) یگان های زیر نیز تحت امر آن بودند: - تیپ های 433 ، 417 و 425 پیاده. - تیپ 1 کماندویی و گردان کماندو لشکر 40 پیاده. با شروع عملیات، یگان های زیر نیز وارد منطقه شدند: - تیپ 1 مکانیزه، 4 و 5 پیاده، 3 نیروی مخصوص، 2 و 10 زرهی از گارد ریاست جمهوری. - تیپ های 71، 72 و 3 پیاده از لشکر 35 پیاده. - تیپ های 501، 113، 95، 118 و 108 پیاده. - تیپ 24 مکانیزه. - تیپ های 2، 3 و 5 کماندو، گردان کماندویی لشکر 20 پیاده و گردان کماندویی لشکر 2 پیاده. - تیپ 65 نیروی مخصوص. - گردان های 763، 110، 15، 766، 217، 238، 53، 247 و 489 توپخانه. قوای خودی قرارگاه نجف هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: - لشکر 27 محمد رسول الله (ص) با 7 گردان پیاده + گردان تانک. - لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) با 3 گردان پیاده + 1 گروهان تانک. - لشکر 5 نصر با 3 گردان پیاده. - لشکر 25 کربلا با 4 گردان پیاده + 1 گردان تانک. - لشکر 10 سید الشهدا (ع) با 3 گردان پیاده. - لشکر 41 ثارالله (ع) با 4 گردان پیاده + گردان تانک. - تیپ مستقل 21 امام رضا (ع) با 2 گردان پیاده. - تیپ مستقل 15 امام حسن (ع) با 5 گردان پیاده. - تیپ مستقل 662 بیت المقدس با 2 گردان پیاده . - گردان مستقل 38 زرهی ذوالفقار با 1 گروهان تانک. - 2 گردان توپخانه سپاه + 4 گردان توپخانه ارتش. طرح عملیات تلاش اصلی بر انجام عملیات از محور ارتفاعات قلاویزان و یال های آن تا رودخانه گاوی در نظر گرفته شد. بر همین اساس، عملیات در سه مرحله به ترتیب زیر طراحی گردید: - مرحله اول؛ تامین ارتفاعات قلاویزان ایران تا روستای امام زاده سید حسن. - مرحله دوم؛ تامین ارتفاعات جبل حمرین تا شیار مگ سوخته و در امتداد آن، تامین روستاهای بهین، بهروزان و هرمزآباد _ مرحله سوم؛ تصرف خاکریز عملیات والفجر 3، که روستای فرخ آباد تا زیر ارتفاعات 223 قلاویزان داشت و در نتیجه مهران در این مرحله تامین گردید. شرح عملیات مرحله اول عملیات در ساعت 22:30 روز 9/4/1365 با رمز یا ابا الفضل العباس، ادرکنی آغاز شد و نیروهای خودی در اغلب محورها خطوط دشمن را شکسته و تا قبل از روشنایی صبح ضمن انهدام بیش از 10 گردان پیاده عراق، اهداف مرحله اول و قسمتی از مرحله دوم عملیات را به تصرف درآوردند. ساعاتی بعد، دشمن با به کارگیری نیروهای احتیاط خود به محور امامزاده سید حسن پاتک کرد که با مقابله قوای خودی خنثی شد. سپس، یگان های خودی با مشاهده از هم گسیختگی نیروهای دشمن، عملیات را – طی روز اول – بدون وقفه ادامه دادند. در شب دوم، کلیه یگان های عمل کننده ضمن پیشروی در باقی مانده محدوده مرحله دوم عملیات، تا قبل از روشنایی صبح، خط سراسری – از هرمزآباد تا شیار مگ سوخته – را کاملا تامین کرده و مقداری از محدوده مرحله سوم عملیات را نیز تامین کردند. از آغاز روز دوم (11/4/1365) عملیات در کلیه محورها ادامه یافت و نیروهای رزمنده ضمن به اسارت درآوردن تعدادی از نیروهای دشمن، به باغ کشاورزی وارد شدند و سپس در حدود ساعت 12 این روز نیز شهر مهران آزاد شد. ساعت 6 صبح روز سوم، دو تیپ گارد ریاست جمهوری به ارتفاع 210 پاتک کرد، پس از یک درگیری سخت ارتفاع مذکور را تصرف کرد. به همین خاطر، نیروهای خودی مستقر در این منطقه حدود 200 متر عقب آمدند. در ادامه عملیات، رزمندگان از محورهای قلعه کهنه و فرخ آباد به طرف تپه های غلامی و پاسگاه دراجی حرکت کرده ضمن پاکسازی کامل منطقه، تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت درآوردند. در جریان مرحله چهارم عملیات، که از ساعت 24 روز 12/4/1365 آغاز شد، با ورود قوای خودی به روستای فیروز آباد، دشمن عقب نشینی کرد. سپس، خاکریزی از فیروزآباد تا یال های ارتفاعات قلاویزان احداث کردند. درگیری، همچنان در اطراف ارتفاعات 223 ادامه داشت و دشمن، فشاری قابل ملاحظه در نقاط مختلف وارد کرده، تنها ارتفاعات فوق را در تصرف خود نگه داشته بود. حدود ساعت 7 صبح روز چهارم (13/4/1365) پاتک شدید دشمن روی ارتفاعات قلعه آویزان – به منظور تصرف قله 200 – شروع شد؛ لیکن با مقاومت و حملات پی در پی قوای خودی، این پاتک شکست خورد. در روز پنجم، ارتفاع 210 مجددا به تصرف نیروی خودی درآمد و در سحرگاه روز ششم نیز رزمندگان در مرحله پنجم عملیات با حمله به ارتفاع 223، ضمن تامین اهداف تعیین شده، قرارگاه تاکتیکی لشکر 17 زرهی عراق را به تصرف درآوردند. در تاریخ 18/4/1365، علاوه بر تصرف باقی مانده یال های غربی ارتفاع 223، قرارگاه تاکتیکی تیپ 24 مکانیزه عراق منهدم و فرمانده آن به همراه تعدادی دیگر اسیر شد. ارزیابی عملیات کربلای 1 عملیات موفق کربلای یک، پایانی بود بر استراتژی دفاع متحرک عراق و نیز نقطه شروع امیدوار کننده ای برای نیروهای خودی جهت انجام عملیات محدود ایذایی. منفعل کردن سیاست تهاجمی عراق، هدف عمده ای بود که نیروها به خوبی توانستند به آن دست یابند. سرعت عمل، اعتقاد یگان ها، حفاظت عملیات، فریب دشمن، تناسب نیروها با طرح عملیات، انجام کارهای مهندسی لازم و ... از جمله عوامل بارز و موثر در این عملیات بود. نتایج عملیات طی این عملیات، منطقه ای به وسعت 175 کیلومتر مربع از خاک ایران و نیز عراق شامل شهر مهران و روستاهای اطراف آن، جاده دهلران – مهران – ایران ، ارتفاعات حساس و سرکوب قلاویزان و حمرین و نیز دو پاسگاه مرزی آزاد شد. هم چنین عقبه های دشمن از جمله شهرهای بدره و زرباطیه در دید و تیر قوای خودی قرار گرفت . در این عملیات، 1210 نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند. منبع:سايت دفاع مقدس
  21. عباس دوران مرد آسمانها سرلشگر خلبان شهید عباس دوران "عباس دوران" سرآمد دوران "عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مى‏کرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت . جنگ تحمیلی آغاز می شود در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت. پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند. بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد. [align=center][/align] در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند. [align=center][/align] پرواز نکردن برای من مثل مردن است به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید: - پرواز نکردن، برای من مثل مردن است. هیچ‌گاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه می‌گفت: - اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم. زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد. [align=center][/align] خیابانی در شیراز به نام عباس دوران در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند. درد دل خود عباس هشتم تیر 1360 دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. ضربه ای مهلک برپیکره دشمن در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید. 120 پرواز عملیاتی در 22 ماه عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعله‏ورتر مى‏شد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مى‏گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشى‏اش را روى اتوبان‏هاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مى‏کردند که ایران نمى‏تواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید. دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست. [align=center][/align] هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد 31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود. هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمب‏ها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند. بعد از تخلیه بمب‏ها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود. روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید. عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها مى‏گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد. شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند. با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد. بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد [align=center][/align] همسر دوران: در حق عباس کم‏لطفى شده است "نرگس خاتون دلى روى‏فر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت: - عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشته‏اند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است. وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت: - آخرین مرتبه‏اى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبت‏هاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مى‏رفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مى‏خواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانواده‏ام مى‏دهى. در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمى‏آمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد. همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مى‏گوید: - عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانواده‏اش و حتى اقوامف از محبوب‏ترین افراد بود. وى همچنین با گله‏مندى اظهار داشت: - در حق عباس دوران بسیار کم‏لطفى شده است. طى این سال‏ها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریه‏اى مى‏بینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحب‏نظران از لحاظ سیاسى، بین‏المللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است. منبع زندگی نامه و خاطرات خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
  22. ماجرای شهادت شهید عباس دوران، مرد آسمانها از زبان خلبان کابین عقب تیمسار خلبان منصور کاظمیان زماني كه عراقي ها براي برگزاري كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد در بغداد از شوق، بال در آورده بودند، يك جنگنده ايراني در سحرگاه سي ام تير ماه 1361 بالهاي آهنين خود را بر فراز حريم هوايي بغداد مي گشايد و پالايشگاه «الدوره» در ضلع جنوبي بغداد را نشانه مي رود. تمام بمبها روي هدف خالي مي شود؛ اما هواپيما مورد اصابت موشكهاي ضدهوايي قرار مي گيرد و از تعادل خارج مي شود. خلبان مصمم است از اين پرواز باز نگردد تا بتواند حقوق ملت مظلوم ايران را از حلقوم زورگويان بعثي بيرون كشد لذا به هدفش مي رسد. اوكسي نيست جز شهيد سرلشكر خلبان «عباس دوران» كه پيكر پاكش بعد از سالها دوري از وطن به همراه 569 تن ديگر از لاله هاي خونين دفاع مقدس، بر دوش ملت بزرگ ايران تشيع شده است زماني كه جنگ در سال 59 آغاز شد من در پايگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پايگاههاي همدان، دزفول و بوشهر مامور شدم. زماني كه رفتم پايگاه بوشهر، در آنجا با شهيد بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در آنجا دو تا پرواز با هم انجام داديم كه هر دوي آنها موفقيت آميز بود. بعد در سال 1360 به همدان مامور شدم و اين همزمان بود با مامور شدن شهيددوران به همدان، كه از آنجا ديگر بيشتر وقتها با هم بوديم و پروازهاي زيادي انجام داديم به خصوص در عمليات فتح المبين كه پروازهاي ارتفاع بالا انجام مي داديم. حال اگر بخواهم از خصوصيات اخلاقي شهيد دوران بگويم يك مسئله را بايد متذكر شوم و آن اينكه ايشان آدم بسيار ساكتي بود اما بسيار با دل و جرات. بگونه اي كه هر نوع ماموريتي به او محول مي شد با آگاهي به اينكه درصد كشته شدن زياد است ولي قبول مي كرد و هميشه در اينگونه ماموريتهاي خطرناك پيشقدم مي شد. زمان عمليات رمضان بود كه صحبت از برگزاري كنفرانس غيرمتعهدها در بغداد شد و قرار بر اين بود رئيس كنفرانس صدام باشد. ايران اين موضوع را قبول نمي كرد و مي گفت: «به علت اينكه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است.» ولي سخنگويان صدام در بغداد مي گفتند: «نه !بغداد محل خوبي براي برگزاري اين كنفرانس مي باشد و از نظر زميني و هوايي امنيت كامل دارد به طوريكه در آسمان بغداد يك پرنده هم جرات پر زدن ندارد. به همين منظور شب 29 تير 61 دستور ماموريت به پايگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردايش به اداره رفتم. حدود ساعت 11 بود كه شهيد دوران با من تماس گرفت و گفت: «بيا پست فرماندهي». من هم رفتم و بعد از 10 دقيقه شهيد دوران كه قرار بود با من پرواز كند به همراه «شهيد ياسيني» مسئول عمليات پايگاه و «شهيد خضرايي» فرمانده پايگاه و خلبانان اسفندياري، باقري، توانگريان و خسروشاهي، به اتفاق هم به پست فرماندهي آمدند و در مورد چگونگي انجام عمليات صحبتهايي كردند و نتيجه جلسه بر اين شد كه سه تا هواپيما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتي به لب مرز رسيديم يكي از هواپيماها برگردد و دو تاي ديگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. يعني يك حالت ايذايي ايجاد گردد و رادارهاي عراق نشان بدهند هواپيماها برگشتند. صحبتهاي اصلي كه تمام شد،، كابين هاي جلو و عقب صحبتهاي خصوصي را با هم انجام دادند. شهيد دوران به من تاكيد كرد كه: «شما بيشتر حواست به هواپيماهاي دشمن باشد كه به ما حمله نكنند و اگر زماني هواپيما دچار نقص شد و نتوانستيم به پروازمان ادامه دهيم، شما به تنهايي اجكت كن و من به ماموريتم ادامه مي دهم> اين صحبتها كه تمام شد رفتيم منزل براي استراحت. 30 تير 1361 مصادف بود با 30 ماه رمضان و آن شب مشخص نبود كه فردا روزه است يا عيد روزه با اين حال آن شب بلند شديم و سحري خورديم. قرار بر اين بود كه ماموريت ما ساعت 5 و 30 دقيقه آغاز شود آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا كه هدف اين بود تا سكوت راديويي رعايت شود و از طرف عراقي ها شنود نگردد. ساعت 5 صبح بود كه جيپي آمد در منزل و من رفتم. همه خلبانان داخل جيپ بودند. رفتيم گردان و از آنجا به اتاق چتر و كلاه. چتر و كلاه را برداشتيم و به سمت هواپيما حركت كرديم. در اين هنگام احساس مي كردم ديگر بر نمي گردم و اسير مي شوم ولي صددرصد مطمئن نبودم. همينطور كه مي رفتم گفتم: «خدايا! اگر واقعاً قراره برنگردم زماني كه رفتيم پاي هواپيما، هواپيما يك اشكال جزيي داشته باشه.» وقتي رسيديم مكانيكهاي هواپيما به ما خوش آمد گفتند. شهيد دوران اطراف هواپيما شروع كرد به گشت زدن و چك كردن بمبها و دستگاههاي بيروني هواپيما و من هم رفتم داخل كابينها تا دستگاههاي داخلي را چك كنم مشغول بررسي بوديم كه متوجه شدم سمت نما و حالت نماي هواپيما در حال گردش است، در صورتي كه اينجوري نبايد مي بود و بايد ثابت مي ايستاد. مكانيكها آمدند و گفتند: «فعلاً نمي توانيم درست كنيم. شما مي توانيد پرواز نكنيد.» اما عباس مي گفت: «اين سمت نما وحالت نما در هواي صاف و بدون ابر اصلن كاربرد ندارد و ما در اين هوا نياز به اين وسيله نداريم و مي رويم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز مي شويم. در اصل ما شماره 1 بوديم و شماره 3 هواپيمايي بود كه كه قرار شد برگردد . لذا ابتدا شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فني بود و نتوانست بلند شود لذا ما بعد از شماره 2 بلند شديم. معمولن ما در ايران به خاطر اينكه مصرف سوخت كم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت كم مي رفتيم يعني با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مايل به سمت بغداد حركت كرديم. وقتي به مرز رسيديم به خاطر اينكه رادارهاي عراق ما را نگيرند ارتفاعمان را به 10 تا 15 متري زمين رسانديم و سرعتمان را به خاطر اينكه از برد موشكهاي سام-7 (استرلا) در امان باشيم به 450 مايل افزايش داديم. وقتي از مرز رد شديم در يك آن ديدم كه موشك سام به طرف هواپيماي شماره 2 پرتاب كردند. به آنها گفتم: «موشك براتون پرتاب كردند، مواظب باشيد.» ولي خب خوشبختانه موشك به سرعت هواپيما نرسيد و در 300 متري هواپيما منفجر شد. بعد از مدتي از دستگاههاي داخل هواپيما متوجه شدم رادارهاي عراق ما را گرفتند، لذا موضوع را به شهيد دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهاي عراق ما را گرفتند.» گفت: «مساله اي نيست.» هواپيماي شماره 2 هم اين موضوع را به ما اخطار كرد كه شهيد دوران به شوخي خطاب به آنها گفت: «مي فرمائيد كه من برم زير زمين پرواز كنم!» قرار ما بر اين بود كه از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالايشگاه «الدوره» كه به شهر بغداد چسبيده برويم و در آنجا بمبها را روي هدف تخليه كنيم تا پس از ماموريت مستقيم به سمت ايران بيائيم و مجبور نشويم گردشي داشته باشيم و مورد اصابت گلوله قرار گيريم. حدود 5 يا 10 مايلي بغداد بود كه متوجه شديم بايد از ديوار آتشي كه در اطراف شهر درست كرده اند عبور كنيم لذا وقتي ديوار آتش را رد كرديم شهيد دوران به من گفت: «موتور راستمون نشون ميده آتيش گرفته.» گفتم: «مسئله اي نيست فعلاً بريم جلو از شهر كه رد شديم يا موتور را خاموش مي كنيم يا يك كار مي كنيم تا از اين مسئله جلوگيري بشه.» به پالايشگاه كه رسيديم از دور و اطراف پالايشگاه با موشكهاي سام، شروع كردند به زدن ما. من هم با يك دستگاهي كه هواپيما محهز به آن است مشغول از كار انداختن رادارهاي آنها شدم تا لااقل موشك نزنند. به بالاي پالايشگاه كه رسيديم با موفقيت كامل بمبها را تخليه كرديم و در حال برگشت بوديم كه من يك لحظه برگشتم به پالايشگاه نگاه كنم ديدم هواپيما از دم تا پشت سر من آتش گرفت و دارد مي سوزد. سريع به شهيد دوران گفتم: «هواپيما آتيش گرفته، آماده باش بپريم.» و نگاه كردم ديدم دستگاههاي جلوي چشمم هم سياه شده و همان زمان بود كه من داشتم مي رفتم بيرون از هواپيما. همه اين اتفاقات در عرض يك ثانيه رخ داد. حالا روايت بر اين است كه احتمالاً آتش هواپيما به بمبهاي زير صندلي رسيد و صندلي من خودش عمل كرد و مرا از آن آتش نجات داد. من كه پريدم بيرون بيهوش بودم و وقتي بهوش آمدم تو وزارت دفاع عراق بودم و يكي داشت لبم را كه پاره شده بود بخيه مي كرد. در اين لحظه به خودم گفتم: «خدايا! من تو هواپيما بودم. اينجا كجاست؟» بعد از مدتي براي امنيت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم كردند و مرا به بيمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران كو؟» گفتند: «از هواپيما نپريد و کشته شد.» من باور نكردم چون معلوم نبود كه آنها راست مي گويند يا دروغ، ولي خيلي دنبال اين مسئله بودم و مي خواستم برايم روشن شود كه چه اتفاقي افتاده است. حدود 15 روز مرا در وزارت دفاع نگه داشتند آنجا خيلي شكنجه ام كردند. بعد از آن تحويلم دادند به سازمان امنيت شان آنجا هم 45 روز بودم تا اينكه سپردنم به دژباني شان تا مرا به اردوگاه اعزام كنند. در آنجا يك سربازي بود كه كمي انگليسي بلد بود. به من گفت: «تو همان خلباني نيستي كه هواپيمايت را زدند؟» گفتم: «بله! چقدر از اين موضوع خبر داري؟» گفت: «بعد از اينكه پالايشگاه بمباران شد، هواپيما در حالي كه آتش گرفته بود به طرف شهر مي آمد يك هو ديدم از داخل آن چتري بيرون پريد و بعداز مدتي كه هواپيما جلوتر رفت منفجر شد.» بعدها كه من از خلبانهاي ديگر سئوال كردم كه: «آيا امكان دارد هواپيما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود؟» گفتند: «نه، مگر اينكه موشك به آن اصابت كند منفجر شود.» خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگي حادثه پرس و جو كردم آنها گفتند: «بيست دقيقه قبل از اينكه شما به بغداد برسيد آژير خطر را زدند و زماني هم كه پالايشگاه را مورد هدف قرار داديد فردايش عكس سانحه را روزنامه هاي عراق چاپ كردند و بدين صورت بود كه تكه هاي هواپيما نزديك يكي از ميدانهاي شهر به زمين خورد و از شهيد دوران پوتين و دستكشش مشخص بود.» آنجا بود كه برايم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسيده است. صبح ۳۱ تيرماه ،۱۳۶۱ خلبان شهيد، عباس دوران، كه در تعداد پرواز جنگى در نيروى هوايى ركورد داشت و عراق، براى سرش جايزه تعيين كرده بود، پس از بمباران پالايشگاه بغداد، هواپيما را كه آتش گرفته بود به هتل محل برگزارى اجلاس سران غيرمتعهدها مى كوبد و بدين ترتيب با شهادت خود كارى كرد كه اجلاس سران غيرمتعهدها به علت فقدان امنيت در بغداد برگزار نشد. ديگر خلبان اين هواپيما، منصور كاظميان، به دست نيروهاى عراقى اسير شد. دوران در نامه هاى اين ماموريت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نيست......... یادش گرامی و راهش پر رهرو
  23. خاطرات خلبان آزاده تیمسار سرتیپ منصور كاظمیان (همرزم خلبان شهید امیر سرلشگر عباس دوران) به مناسبت 30 تیرماه سالروز دلاوری کم نظیر اسوه شجاعت شهید سرلشکر خلبان عباس دوران مناسب دیدم با یادآوری این حماسه از زبان هم رزم وی گوشه ای از جسارت و ایمان خلبانان تیز پرواز نهاجا را به رخ بدخواهان ایران بکشانیم :? زمانی كه جنگ در سال 59 آغاز شد من در پایگاه بندرعباس بودم و بنا به درخواست خودم به پایگاههای همدان، دزفول و بوشهر مامور شدم. زمانی كه رفتم پایگاه بوشهر، در آنجا با شهید بزرگوار «عباس دوران» آشنا شدم و در آنجا دو تا پرواز با هم انجام دادیم كه هر دو موفقیت آمیز بود. بعد در سال 1360 به همدان مامور شدم و این همزمان بود با مامور شدن شهید دوران به همدان، كه از آنجا دیگر بیشتر وقتها با هم بودیم و پروازهای زیادی انجام دادیم به خصوص در عملیات فتح المبین كه پروازهای ارتفاع بالا انجام می دادیم. حال اگر بخواهم از خصوصیات اخلاقی شهید دوران بگویم یك مسئله را باید متذكر شوم و آن اینكه ایشان آدم بسیار ساكتی بود اما بسیار با دل و جرات. بگونه ای كه هر نوع ماموریتی به او محول می شد با آگاهی به اینكه درصد كشته شدن زیاد است ولی قبول می كرد و همیشه در اینگونه ماموریتهای خطرناك پیشقدم می شد. زمان عملیات رمضان بود كه صحبت از برگزاری كنفرانس غیرمتعهدها در بغداد شد و قرار بر این بود رئیس كنفرانس صدام باشد. ایران این موضوع را قبول نمی كرد و می گفت: «به علت اینكه عراق در جنگ است، بغداد ناامن است.» ولی سخنگویان صدام در بغداد می گفتند: «نه !بغداد محل خوبی برای برگزاری این كنفرانس می باشد و از نظر زمینی و هوایی امنیت كامل دارد به طوریكه در آسمان بغداد یك پرنده هم جرات پر زدن ندارد. به همین منظور شب 29 تیر 61 دستور ماموریت به پایگاه همدان ابلاغ شد. من همان شب «آماده شب» بودم و فردایش به اداره رفتم. حدود ساعت 11 بود كه شهید دوران با من تماس گرفت و گفت: «بیا پست فرماندهی». من هم رفتم و بعد از 10 دقیقه شهید دوران كه قرار بود با من پرواز كند به همراه «شهید یاسینی» مسئول عملیات پایگاه و «شهید خضرایی» فرمانده پایگاه و خلبانان اسفندیاری، باقری، توانگریان و خسروشاهی، به اتفاق هم به پست فرماندهی آمدند و در مورد چگونگی انجام عملیات صحبتهایی كردند و نتیجه جلسه بر این شد كه سه تا هواپیما تا لب مرز با هم پرواز كنند و وقتی به لب مرز رسیدیم یكی از هواپیماها برگردد و دو تای دیگر با ارتفاع كم وارد خاك عراق شوند. یعنی یك حالت ایذایی ایجاد گردد و رادارهای عراق نشان بدهند هواپیماها برگشتند. صحبتهای اصلی كه تمام شد،، كابین های جلو و عقب صحبتهای خصوصی را با هم انجام دادند. شهید دوران به من تاكید كرد كه: «شما بیشتر حواست به هواپیماهای دشمن باشد كه به ما حمله نكنند و اگر زمانی هواپیما دچار نقص شد و نتوانستیم به پروازمان ادامه دهیم، شما به تنهایی اجكت كن و من به ماموریتم ادامه می دهم.» این صحبتها كه تمام شد رفتیم منزل برای استراحت. 30 تیر 1361 مصادف بود با 30 ماه رمضان و آن شب مشخص نبود كه فردا روزه است یا عید روزه با این حال آن شب بلند شدیم و سحری خوردیم. قرار بر این بود كه ماموریت ما ساعت 5 و 30 دقیقه آغاز شود آن هم بدون تماس گرفتن با برج مراقبت و رادار، چرا كه هدف این بود تا سكوت رادیویی رعایت شود و از طرف عراقی ها شنود نگردد. ساعت 5 صبح بود كه جیپی آمد در منزل و من رفتم. همه خلبانان داخل جیپ بودند. رفتیم گردان و از آنجا به اتاق چتر و كلاه. چتر و كلاه را برداشتیم و به سمت هواپیما حركت كردیم. در این هنگام احساس می كردم دیگر بر نمی گردم و اسیر می شوم ولی صددرصد مطمئن نبودم. همینطور كه می رفتم گفتم: «خدایا! اگر واقعا قراره برنگردم زمانی كه رفتیم پای هواپیما، هواپیما یك اشكال جزیی داشته باشه.» عباس دوران وقتی رسیدیم مكانیكهای هواپیما به ما خوش آمد گفتند. شهید دوران اطراف هواپیما شروع كرد به گشت زدن و چك كردن بمبها و دستگاههای بیرونی هواپیما و من هم رفتم داخل كابینها تا دستگاههای داخلی را چك كنم مشغول بررسی بودیم كه متوجه شدم سمت نما و حالت نمای هواپیما در حال گردش است، در صورتی كه اینجوری نباید می بود و باید ثابت می ایستاد. مكانیكها آمدند و گفتند: «فعلا نمی توانیم درست كنیم. شما می توانید پرواز نكنید.» اما عباس می گفت: «این سمت نما وحالت نما در هوای صاف و بدون ابر اصلا كاربرد ندارد و ما در این هوا نیاز به این وسیله نداریم و می رویم سر باند و به عنوان شماره 3 آماده پرواز می شویم. در اصل ما شماره 1 بودیم و شماره 3 هواپیمایی بود كه كه قرار شد برگردد . لذا ابتدا شماره 2 بلند شد و شماره 3 دچار نقص فنی بود و نتوانست بلند شود لذا ما بعد از شماره 2 بلند شدیم. معمولا ما در ایران به خاطر اینكه مصرف سوخت كم باشد، با ارتفاع بالا و سرعت كم می رفتیم یعنی با ارتفاع 15000 پا و سرعت 350 مایل به سمت بغداد حركت كردیم. وقتی به مرز رسیدیم به خاطر اینكه رادارهای عراق ما را نگیرند ارتفاعمان را به 10 تا 15 متری زمین رساندیم و سرعتمان را به خاطر اینكه از برد موشكهای سام-7 (استرلا) در امان باشیم به 450 مایل افزایش دادیم. وقتی از مرز رد شدیم در یك آن دیدم كه موشك سام به طرف هواپیمای شماره 2 پرتاب كردند. به آنها گفتم: «موشك براتون پرتاب كردند، مواظب باشید.» ولی خب خوشبختانه موشك به سرعت هواپیما نرسید و در 300 متری هواپیما منفجر شد. بعد از مدتی از دستگاههای داخل هواپیما متوجه شدم رادارهای عراق ما را گرفتند، لذا موضوع را به شهید دوران اطلاع دادم و گفتم: «رادارهای عراق ما را گرفتند.» گفت: «مساله ای نیست.» هواپیمای شماره 2 هم این موضوع را به ما اخطار كرد كه شهید دوران به شوخی خطاب به آنها گفت: «می فرمائید كه من برم زیر زمین پرواز كنم!» قرار ما بر این بود كه از شرق بغداد به سمت جنوب شرق بغداد حركت كرده و سپس به سمت پالایشگاه «الدوره» كه به شهر بغداد چسبیده برویم و در آنجا بمبها را روی هدف تخلیه كنیم تا پس از ماموریت مستقیم به سمت ایران بیائیم و مجبور نشویم گردشی داشته باشیم و مورد اصابت گلوله قرار گیریم. حدود 5 یا 10 مایلی بغداد بود كه متوجه شدیم باید از دیوار آتشی كه در اطراف شهر درست كرده اند عبور كنیم لذا وقتی دیوار آتش را رد كردیم شهید دوران به من گفت: «موتور راستمون آتیش گرفته.» گفتم: «مسئله ای نیست فعلا بریم جلو از شهر كه رد شدیم یا موتور را خاموش می كنیم یا یك كار می كنیم تا از این مسئله جلوگیری بشه .» به پالایشگاه كه رسیدیم از دور و اطراف پالایشگاه با موشكهای سام، شروع كردند به زدن ما. من هم با یك دستگاهی كه هواپیما مجهز به آن است مشغول از كار انداختن رادارهای آنها شدم تا لااقل موشك نزنند. به بالای پالایشگاه كه رسیدیم با موفقیت كامل بمبها را تخلیه كردیم و در حال برگشت بودیم كه من یك لحظه برگشتم به پالایشگاه نگاه كنم دیدم هواپیما از دم تا پشت سر من آتش گرفت و دارد می سوزد. سریع به شهید دوران گفتم: «هواپیما آتیش گرفته، آماده باش بپریم.» و نگاه كردم دیدم دستگاههای جلوی چشمم هم سیاه شده و همان زمان بود كه من داشتم می رفتم بیرون از هواپیما. همه این اتفاقات در عرض یك ثانیه رخ داد. حالا روایت بر این است كه احتمالا آتش هواپیما به بمبهای زیر صندلی رسید و صندلی من خودش عمل كرد و مرا از آن آتش نجات داد. من كه پریدم بیرون بیهوش بودم و وقتی بهوش آمدم تو وزارت دفاع عراق بودم و یكی داشت لبم را كه پاره شده بود بخیه می كرد. در این لحظه به خودم گفتم: «خدایا! من تو هواپیما بودم. اینجا كجاست؟» بعد از مدتی برای امنیت من لباس پروازم را درآوردند و دشداشه به تنم كردند و مرا به بیمارستان بردند. از آن جا هم دوباره به وزارت دفاع آوردنم. به آنها گفتم: «جناب دوران كو؟» گفتند: «از هواپیما نپرید و کشته شد.» من باور نكردم چون معلوم نبود كه آنها راست می گویند یا دروغ، ولی خیلی دنبال این مسئله بودم و می خواستم برایم روشن شود كه چه اتفاقی افتاده است. حدود 15 روز مرا در وزارت دفاع نگه داشتند آنجا خیلی شكنجه ام كردند. بعد از آن تحویلم دادند به سازمان امنیت شان آنجا هم 45 روز بودم تا اینكه سپردنم به دژبانی شان تا مرا به اردوگاه اعزام كنند. در آنجا یك سربازی بود كه كمی انگلیسی بلد بود. به من گفت: «تو همان خلبانی نیستی كه هواپیمایت را زدند؟» گفتم: «بله! چقدر از این موضوع خبر داری؟» گفت: «بعد از اینكه پالایشگاه بمباران شد، هواپیما در حالی كه آتش گرفته بود به طرف شهر می آمد یكهو دیدم از داخل آن چتری بیرون پرید و بعداز مدتی كه هواپیما جلوتر رفت منفجر شد.» بعدها كه من از خلبانهای دیگر سئوال كردم كه: «آیا امكان دارد هواپیما بر اثر آتش خودش در هوا منفجر شود.» گفتند: «نه، مگر اینكه موشك به آن اصابت كند منفجر شود.» خلاصه مرا بردند اردوگاه. در اردوگاه از چگونگی حادثه پرس و جو كردم آنها گفتند: «بیست دقیقه قبل از اینكه شما به بغداد برسید آژیر خطر را زدند و زمانی هم كه پالایشگاه را مورد هدف قرار دادید فردایش عكس سانحه را روزنامه های عراق چاپ كردند و بدین صورت بود كه تكه های هواپیما نزدیك یكی از میدانهای شهر به زمین خورد و از شهید دوران پوتین و دستكشش مشخص بود.» آنجا بود كه برایم مسجل شد عباس دوران به شهادت رسیده است. منبع :!: http://www.tebyan.net/Literature_Art/GodlyPeople/Martyrs/Martyrs/2007/8/4/44048.html
  24. برگرفته شده از کتاب شمشیر پیروزی 1- استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران در برابر تجاوز عراق شروع حمله سراسری (1359/6/31) و پیشری های سریع ارتش عراق در عمق خاك جمهوری اسلامی ایران، باعث طرح ریزی و اجرای یك استراتژی نظامی در مقابل نیروهای متجاوز عراق در جبهه های شمالی (آذربایجان غرب و كردستان)، میانی (كرمانشاه و ایلام) و جنوبی (خوزستان) گردید. این استراتژی واقع بینانه و هدفمند بر اساس اصول و مراحل زیر پایه ریزی شد: مرحله اول: سد پیشروی دشمن و تثبیت او در اولین مواضع پدافندی مناسب. مرحله دوم: اجرای عملیات پدافندی در برابر ارتش عراق، همراه با افزایش آمادگی و توان رزمی نیروهای خودی و انجام عملیات های آفندی محدود به منظور ضربه زدن به دشمن. مرحله سوم: اجرای عملیات های آفندی گسترده علیه دشمن به منظور انهدام و بیرون راندن نیروی متجاوز از خاك جمهوری اسلامی ایران. به دنبال اجرای این استراتژی و پس از گذشت حدود دو ماه از شروع جنگ سرانجام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران با تهیه و صدور طرح عملیاتی بدر، در مورخه 1359/8/30 مأموریت این نیرو را به شرح زیر به یگانهای تابعه در جبهه های شمالی، میانی و جنوبی ابلاغ نمود: نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابتدا تجاوز ارتش بعثی عراق را در اولین مواضع پدافندی متوقف و سد می كند و سپس با اجرا و هدایت عملیات نامنظم در جبهه و جناحین، عمق سازمان و گسترش دشمن متجاوز را تضعیف می كند و درنهایت با اجرای عملیات آفندی و منهدم كردن نیروهای دشمن در منطقه خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و آماده می شود تا عملیات خود را برای سرنگون كردن رژیم منحط بعثی عراق هدایت نماید. با ابلاغ طرح عملیاتی بدر از سوی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به یگان های عمده نزاجا، لشگر 81 زرهی كه در آن زمان مسؤولیت پدافندی جبهه میانی را به عهده داشت، طرح عملیاتی امین را تهیه و مأموریت و تدبیر عملیاتی خود و همچنین مأموریت های محوله به یگان های تابعه را در بند 2 و 3 این طرح به شرح زیر ابلاغ نمود: 2- مأموریت لشگر 81 زرهی و نیروهای شبه نظامی و زیرامر، ضمن اجرای عملیات پدافندی علیه عوامل مسلح مزدور داخلی، حملات نیروهای بعث را در منطقه متوقف و در مقدم ترین مواضع پدافندی ممكن، آن را سد می نماید و همزمان با آن، عملیات های رزمی محدود خود را جهت تضعیف دشمن اجرا می كند و سپس در ساعت (س) روز (ر) باقیمانده نیروهای خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم، و آماده می شود بنا به دستور، تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین كافر به داخل خاك كشور عراق ادامه دهد. " 1 ". 3- اجرا الف- تدبیر عملیات پیوست ب(كالك عملیات) (1) مانور لشگر 81 زرهی، این عملیات را در دو مرحله با سه تیپ و یك گروه رزمی در خط به ترتیب از شمال به جنوب، تیپ 3 زرهی در شمال (راست)، تیپ 3 لشگر 77 پیاده خراسان " 1 ". و تیپ 2 زرهی در وسط و تیپ 1 زرهی در جنوب (چپ) انجام می دهد. الف- مرحله یكم لشگر 81 زرهی ضمن هدایت عملیات پدافندی داخلی در مناطق مربوطه، به منظور پاكسازی منطقه از لوث وجود عوامل مسلح و مزدور دولتهای جنایتكار بین المللی كه علیه انقلاب اسلامی ایران مجهز شده اند و همچنین به منظور استقرار كامل قانون و اقتدار حكومت جمهوری اسلامی ایران، دشمن را در مقدم ترین مواضع سد كننده مناسب متوقف می نماید و با وارد آمدن تلفات و خسارات همه جانبه جهت تضعیف و كاهش توان رزمی او در جبهه، جناحین و عمق سازمان رزمی و تداركاتی دشمن مبادرت به اجرای عملیات چریكی، حملات محدود شبانه و روزانه و حملات مداوم هوایی و توپخانه ای می نماید. ب- مرحله دوم لشگر 81 زرهی در ساعت (س) روز (ر) تك نموده، باقیمانده خصم را در منطقه نابود و خط مرز بین المللی را ترمیم می نماید و سپس آماده می شود تك را جهت سرنگونی رژیم صدام حسین به داخل خاك عراق ادامه دهد.
  25. کسی چه می دانست جوان تشک دوز چهار راه سیروس تهران با آن چهره آرام، فرمانده بزرگ ترین گروه مسلحانه مبارز علیه رژیم شاه باشد. همان جوانی که قله های اخلاق، مقاومت،ایثار ،مهربانی را یکی پس از دیگری فتح کرد و بعد از سالها، نامش در تاریخ 8 سال دفاع مقدس برای همیشه ماندگار شد. اول خرداد، سالروز پرواز مردی دیگر از سرداران سپاه اسلام "شهید سرلشکر محمد بروجردی" است، هم او که مردم کردستان لقب "مسیح کردستان" بر او نهادند. به گزارش خبرنگار مهر، شهید محمد بروجردی در سال 1333 در روستای « درّه گرگ» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. وی در سن 6 سالگی پدرش را ازدست داد و به همراه مادربه تهران مهاجرت کرد و درتهران بنا به شرایط مادی خانواده تحصیل را با کار توامان تجربه نمود. شهید بروجردی در سال 1355 به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان «امام موسی صدر» از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و چریکی نزد« شهید چمران» و «شهید محمد منتظری» پس از دو ماه به ایران بازگشت. وی در سال 1356 با همکاری دوستان خود فعالیت های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب «گروه توحیدی صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد. وی هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت. محمد بروجردی پس از پیروزی انقلاب مدتی سرپرست زندان اوین شد و در شکل گیری سپاه هم نقش فعالی ایفا کرد . با آغاز غائله کردستان به عنوان فرمانده عملیات، تمام تحرکات ضد انقلاب را با تیزبینی زیر نظر گرفت، به گونه ای که نقش وی در رهایی مردم مظلوم کردستان از ستم لیبرال ها و گروهک های ضد انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست. شهید سرلشکر بروجردی که به گواه همرزمانش در مباحث نظامی و سیاسی دارای قوه تحلیل دقیقی بود در طول فعالیت هایش پس از پیروزی انقلاب اسلامی گمنام و بی ادعا در مسئولیت های مختلفی چون فرمانده سپاه منطقه هفت، قائم مقام قرارگاه حمزه و فرمانده تیپ ویژه سیدالشهدا - که خود بنیانگذار آن بود - خدمات شایسته و ارزشمندی ارائه داد و سرانجام در اول خرداد 1362 هنگامی که برای پاکسازی «مهاباد» می رفت، در اثر انفجار مین، به دیار حق شتافت. از شهید بروجردی دو فرزند به یادگار مانده که در زمان شهادت وی حسین 5 سال و خواهرش 3 سال داشت. فعالیت مسلحانه گروه صف به فرماندهی شهید بروجردی و تأیید حضرت امام(ره) حسین بروجردی در گفتگو با خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر، در تشریح ویژگی های اخلاقی و شخصیتی شهید بروجردی، زندگی پدرش را به پیش و پس از انقلاب و کردستان تقسیم کرد و گفت: آن چیزی که شهید بروجردی را مثل بسیاری از شهدای برجسته انقلاب و جنگ به عنوان یکی از چهرهای ماندگار در دفاع مقدس قرار داد، مبارزات ایشان در قبل از انقلاب است. فرزند سرلشکر شهید محمد بروجردی، افزود: ایشان قبل از انقلاب در سن 18 سالگی طی آشنایی با یکی از روحانیون مبارز به نام « مرحوم بوذری » مسیر زندگی اش به صورت جدی تغییر کرد و با روی آوردن به مبارزات سیاسی به سال 53-52 ساختار گروهی را تشکیل داد به نام "گروه توحیدی صف" ؛ با توجه به اینکه شاه از سال 50-49 موفق شده بود که جنبش مسلحانه آزادیخواهان را در ایران سرکوب کند و دوره خفقان جدی در کشور ایجاد شده بود و با توجه به تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، ظهور گروه صف در تهران به صورت جدی توانست نقش خود را بیابد و گروه صف و مشخصا شهید بروجردی با تأیید حضرت امام(ره) مبنی بر مبارزه مسلحانه تنها علیه سران و حامیان داخلی و خارجی طاغوت فعالیت می کرد. او البته معتقد بود حامی اصلی شاه همان آمریکاست. وی درتشریح دیدگاه حضرت امام(ره) نسبت به مبارزه مسلحانه خاطر نشان کرد: حضرت امام جنبش مسلحانه را اصل درانقلاب نمی دانستند؛ نظر امام(ره) بر خلاف نظر مارکسیست ها بود که آنها معتقد بودند که یک گروه مسلحی تشکیل شود و کل جریان انقلاب در اطراف آن حرکت کنند. اما شواهد دقیقی نشان می دهد که «گروه توحیدی صف» تنها گروهی بود که حضرت امام(ره) فعالیت مسلحانه آنها را تأیید کردند و پایه گذار و فرمانده این گروه «شهید محمد بروجردی» بود. فرزند شهید بروجردی در ادامه به تبیین ویژگی های ساختاری گروه توحیدی صف پرداخت و گفت: یک جوان حدود 19 ساله به نام محمد بروجردی تشکلی را سازماندهی کرده بود که نوع ساختار آن شاخه ای- شناور بود و هر سه نفر زیر مجموعه یک نفر بود و اگر ساواک هربخشی از این مجموعه و یا هر فردی از این گروه را دستگیر می کرد به هیچ عنوان به اساس سازمان خدشه ای وارد نمی شد. ویژگی دیگر گروه توحیدی صف، استقلال این گروه بود و در بین چهره های اصلی گروه صف کسی را نمی بینیم که قبلا سابقه ای عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشته باشد. این گروه کاملا مستقل، صد درصد مذهبی و برخاسته از جنوبی ترین نقطه شهر تهران و عموما از یک طبقه اجتماعی بودند، در حالی که تمام گروه های دیگر چه مذهبی و غیر مذهبی به خصوص گروه های مذهبی سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق را داشتند- مثل گروه منصورون، امت واحده، گروه فلاح و غیره- که بعد از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق(منافقین) سرخورده شده و گروه های سیاسی جداگانه تشکیل دادند و برخی از آنها فعالیت های مسلحانه نیز انجام می دادند. روند شکل گیری فتوائیون وچرایی آن حسین بروجردی با تأکید بر تبعیت پذیری محض شهید بروجردی از حضرت امام (ره)، انشعاب شاخه اصفهان صف را ناشی از همین مسئله دانست و گفت: گروه صف در 5 شهر اصلی کشور فعالیت داشت که در سال 55 یا56 شاخه صف اصفهان تصمیم می گیرند که حرکتی را در اصفهان انجام دهند و طی جلسه ای که در پس پرده- برای شناخته نشدن-با شهید بروجردی در مسجد گذاشته بودند، طرح انفجاری در ارتش از سوی گروه صف اصفهان اعلام می شود که شهید بروجردی با این طرح مخالفت می کند. به دلیل اینکه می گوید امام معتقد نیست که ارتش در مقابل ما قرار دارد. برخی از بچه های شاخه اصفهان از جمله سید مهدی هاشمی (معدوم) می گفتند چون امام در ایران و در بطن مبارزه نیست نمی توانند شرایط مبارزه را درک کنند و همین جا شهید بروجردی بچه های گروه صف اصفهان را ترد می کند وآنها برای خود فعالیت جداگانه ای تعریف می کنند و ازآن پس صف اصفهان، گروه صف تهران را «فتوائیون» خطاب کردند و معتقد بودند که این گروه بینش ندارند و منتظر فتوا می شوند! حسین بروجردی در تشریح طرح متوقف شده بمب گذاری جلسه فرماندهان ارتش پیش از انقلاب گفت: یکی از وابستگان مؤتلفه و صف به شهید بروجردی مراجعه می کند و می گوید برای عملیاتی در ارتش بمب می خواهند و شهید بروجردی از او می پرسد که شما مجوز از حضرت امام دارید که ایشان می گوید بله. این بمب در اختیار آنها قرار داده می شود اما شهید بروجردی تردید می کند و از مرحوم شاه آبادی سوال می کند که ایشان این مسئله را رد می کنند و طی تماسی با دفتر حضرت امام متوجه می شوند که این مسئله صحت نداشته و مجبورمی شوند برای برداشتن این بمب فردی را بفرستند که برای گروه منجر به تلفاتی می شود و بعدا معلوم می شود که اگر این بمب آنجا منفجر می شد شهید کلاهدوز یکی از افرادی بود که در آن جلسه حضور داشت. دستور شاه برای انهدام گروه توحیدی صف فرزند شهید بروجردی با اشاره به اینکه بر اساس اسناد ساواک این گروه از لحاظ سازمانی قدرت اجرایی بالایی داشت تا جایی که شاه از نصیری در ساواک خواست به صورت جدی این قضیه را پیگیری کند، افزود : گروه های دیگر اگر چنین قدرت سازمانی را داشتند ممکن بود به یک قلع و قمع عمومی در کشور دست بزنند اما می بینیم که صف اطلاعیه هایی را صادر می کرد و این اطلاعیه ها را بر روی میز مستشاران آمریکایی می گذاشت و آن فرمانده نظامی یا مستشار آمریکایی متوجه می شد سازمانی که قدرت این را داشته که اعلامیه روی کارتابل من بگذارد، نفوذ جدی در ارتش دارد. حتی قدرت ساختاری گروه توحیدی صف آنچنان بود که هیچکدام از بچه های صف که ممکن بود همسایه، فامیل یا دوست باشند نمی دانستند که عضو صف هستند و آنها با گذشت 5 سال از شهادت بروجردی همدیگر را پیدا کردند و متوجه شدند در یک گروه بودند. طرح محافظت از حضرت امام(ره) توسط گروه صف در بهمن 57 بروجردی در تشریح موضوع واگذاری محافظت از حضرت امام(ره) در 12 بهمن 57 به گروه صف به فرماندهی پدرش گفت: وقتی از سوی برخی ها طرح واگذاری حفاظت از حضرت امام به سازمان مجاهدین خلق مطرح شد، شهید مطهری طی نامه ای به امام از این مسئله ابراز نگرانی جدی کردند و پس از آن هم نظر امام، شهید مطهری و شهید بهشتی بر این شد که طرح حفاظت به گروه توحیدی صف داده شود. آن روزها نظر چند نفر از اعضای شورای انقلاب بر این بود که این طرح به گروه مجاهدین خلق داده شود که بالاخره امام طی نامه ای نوشتند که نظرات شهید مطهری تأمین شود. طی جلسه ای مزایده مانند که «مسعود رجوی» و «موسی خیابانی» و چند نفر از چهره های مجاهدین خلق و تعدادی از گروه صف از جمله «شهید بروجردی» و «مصطفی تحیری» حضور داشتند، در مورد حفاظت حضرت امام تصمیم گیری شد و در نهایت با این استدلال که مجاهدین خلق سالها در زندان بودند و آمادگی لازم را ندارند، ضمن اینکه رجوی شرط گذاشته بود که هر جا امام می رود من هم باید کنار امام باشم و در مسیر هم عکس شهدای مجاهدین خلق و پرچم ما باشد، با حضور قوی و مستدل شهید بروجردی طرح حفاظت از حضرت امام به گروه توحیدی صف به فرماندهی شهید بروجردی سپرده شد. چراکه گروه صف اعلام کرد، ما آمادگی داریم حتی آر پی جی و تانک به خیابان بیاوریم و4 هزار نفر مرد مسلح هم داریم و نه تنها شرط نداریم بلکه نمی خواهیم که اعلام شود ما این کار بزرگ را انجام می دهیم. ادغام گروه های مبارز تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی حسین بروجردی به تشکیل هسته اولیه «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» اشاره کرد و گفت: بعد از انقلاب برای تجمیع و کارایی گروه های متعددی که درانقلاب سهم داشتند تصمیم گرفته شد سازمانی با چند هدف تشکیل شود که بتوانند از دستاوردهای انقلاب محافظت کنند. چراکه نگرانی رجعت بود . ضمن اینکه کلمه مجاهد که مجاهدین خلق آن را مصادره کرده بودند ، احیا شود. وی با بیان اینکه با پیروزی انقلاب گروه توحیدی صف منحل شد ، ادامه داد : گروه صف که اصلی ترین جریان مبارزات مسلحانه قبل از انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب ستون فقرات سپاه از یکسو و عده ای از آنها هم هسته اولیه سازمان مجاهدین انقلاب را از سوی دیگر تشکیل دادند. کشف و انهدام گروه فرقان، گرفتن زندان اوین از مجاهدین خلق، غائله پاوه و کردستان، تشکیل سپاه، سازماندهی کمیته و... از جمله کارهایی بود که گروه صف در آن حضوری جدی داشت. بروجردی افزود: 9 گروه در آن زمان برای تلفیق، جلسات اولیه را گذاشتند که دو گروه همان اول نپذیرفتند و معتقد بودند که وقتی حزب جمهوری هست چرا باید سازمانی به این نحو شکل بگیرد که «گروه حزب ا...» ابو شریف و دیگری «فجر اسلام» به مسئولیت «شهید داود کریمی» بود که گروه فجر اسلام را به گونه می توانیم شاخه فرهنگی صف بدانیم که بیشتر کار فرهنگی می کرد . گاهی روزی 7 هزار اعلامیه می زد و هر اعلامیه ای که در سال 57 بیرون می آمد عنوان گروه فجر اسلام بر آن بود. در آن زمان با اتحاد 7 گروه باقی مانده «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» تشکیل شد که «گروه فلق» از بچه های دماوند به مسئولیت آقای الویری، « گروه منصورون» در جنوب به مسئولیت آقای رضایی، «گروه امت واحده» که در زندان تشکیل شده بود و آقای بهزاد نبوی جزء این گروه بود از جمله آن 7 گروه هستند که اکثرا اعضایشان به تعداد انگشتان دست هم نمی رسید و شاید یکی دو تا از این گروه ها تعداد اعضایشان زیاد بود که مهمترین آنها گروه صف با عضویت 150 نفر بود.. شهید بروجردی ؛ یکی از بنیانگذاران سپاه فرزند شهید بروجردی در ادامه گفتگو با خبرنگار خبرگزاری مهر در خصوص نقش پدرش در تشکیل سپاه گفت: شهید بروجردی به عنوان یکی از 12 نفر بنیانگذار سپاه در جلسه ای تصمیم گیری برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کرد و به همین دلیل از شهید بروجردی به عنوان بنیانگذار سپاه نیز یاد می شود و فعالیت ایشان در سپاه از پادگان ولی عصر (عج) شروع شد که اولین گردان 1 و2 سپاه را ایشان تشکیل و آموزش داد و با آغاز بحران پاوه همین دو گردان بود که در بحران های اولیه انقلاب توانستند بازوان امام باشند. شهید بروجردی محبوب مردم کردستان وی درباره نقش شهید محمد بروجردی در حل بحران پاوه با توجه به شرایط نابسامان شهرهای مرزی ایران و محبوبیت وی در میان مردم کردستان، تأکید کرد: فضای انقلاب انسان های آگاه را سخت و پیچیده می کند، شهید بروجردی بعد از این همه سابقه مبارزاتی در اوج بحران کردستان که نمی شد مرز بین مردم و ضد انقلاب را تشخیص داد، از طرف خود مردم کردستان به «مسیح کردستان» مشهور شد. این اتفاقی نادر است که فرمانده نظامی در منطقه ای بحران زده به این شکل در نزد مردم منطقه محبوبیت داشته باشد. وی برخاستن شهید بروجردی ازبطن مردم را از جمله عوامل محبوبیت وی در کردستان دانست و افزود: شهید بروجردی درمحله جنوبی تهران تشک دوز بود و از طریق همین کارهزینه های اطلاعیه ها و اعلامیه ها را تهیه می کرد و مانند مردم عادی زندگی می کرد؛ خیلی از گروه های دیگر شکل شان متفاوت از مردم بود و کسی تصور نمی کرد که در زیر لباس کارگری آنها اعلامیه، اسلحه و یا در تشک هایی که برای شهرهای دیگر می رود اعلامیه باشد. حسین بروجردی درک محرومیت مردم کردستان و نوع جهان بینی پدرشهیدش را از دیگر عوامل مقبولیت این فرمانده دوران دفاع مقدس در میان مردم کردستان عنوان کرد و افزود: انسانی که قبل از انقلاب با آن قدرت سازمانی اسلحه اش را روی هر کسی نمی گیرد و دست به خیلی از کارهایی که گروه های دیگر زدند، نمی زند، این آدم در کردستان حتما معتقد است که صف مردم از صف ضد انقلاب جداست. این بینش که متأثر از تبعیت پذیری ایشان از حضرت امام(ره) بود، باعث شد که شهید بروجردی بزرگ ترین اتفاق را در کردستان خلق کند و زمانی که برخی می گفتند که کردستان سرزمین سوخته است و... شهید بروجردی مقاومت جدی کرد. این گفته او را بر در و دیوار شهرهای کردستان نوشته بودند که "در زیر آسمان کبود هیچ خدمتی بالاتر از رفتن به کردستان نیست." ناجی کردستان ؛ نشانه اعتماد متقابل شهید بروجردی و مردم کردستان وی اعتماد شهید بروجردی به مردم کردستان را در حل بحران این مناطق حائز اهمیت دانست و گفت: زمانی که ایشان تصمیم گرفت مردم کردستان را مسلح کند، بسیار تحت فشار بود اما خود به این نتیجه رسیده بود که اگر قرار است کسی از کردستان دفاع کند این خود مردم کردستان هستند نه کسانی که از تهران و یا شهرهای دیگر می آیند. تا قبل از اینکه شهید بروجردی به کردستان برود مردم کردستان به آنها می گفتند مستشاران تهرانی و... ولی زمانی که شهید بروجردی می رود ورق بر می گردد و اعتمادی اکه یشان به مردم می کند بزرگ ترین اتفاق را در کشور خلق می کند که به آرامش و نجات کردستان منجر شد. وی با تأکید بر اینکه شهید بروجردی مسئله کردستان را مسئله خاک می دانست، تصریح کرد: لقب «ناجی کردستان» به اعتقاد من فقط به معنی اعتماد ایشان به مردم کردستان است و می بینیم که الان درکشورهایی که مناطق کرد نشین دارند با مرکزیت درگیرند مثل ترکیه و عراق اما مسئله کردستان ایران به صورت اساسی حل شد و این محصول نگرش شهید بروجردی بود که «سازمان پیشمرگان مسلمان کرد» را ایجاد کرد و با اینکه سپاه آنجا بود و خود یک سپاهی بود مستقل از سپاه این سازمان را تشکیل داد که نقش اساسی درکردستان داشتند و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کردند. مجموعه خدامحوری، اخلاق مداری، درک محرومیت مردم کردستان و اعتمادی که به آنها داشت همه اینها جمع شد و از شهید بروجردی اسطوره ای ساخت که در جاهایی که حتی چهره های اصلی انقلاب را نمی شناسند عکس ایشان در منازل روستاییان کرد هست. اخلاق؛ محوریت بینش شهید بروجردی فرزند شهید بروجردی با تأکید بر محوریت اخلاق در دیدگاه شهید بروجردی، افزود: هر کسی که با شهید بروجردی همنشین، همرزم و یا از نیروهایش بوده تنها صبر، سعه صدر، حسن نیت، لبخند و... را در توصیف ایشان ذکر می کند. ایشان آموزه های مهمی برای کسانی داشته که در زیر مجموعه اش تربیت شده اند و الان بچه های کردستان که در سطح نیروهای مسلح هستند محوریت دیدگاه آنها اخلاق است و روش و برخوردشان متفاوت است. خیلی از شهدای بزرگی که در جنوب کشور نقش آفرینی کردند درواقع کسانی بودند که درکردستان و درحوزه فکری شهید بروجردی تربیت شده بود مثل شهید همت، حاج احمد متوسلیان و ... عدم درک صحیح نسل کنونی از دفاع مقدس نتیجه استفاده ابزاری از ارزشها وی در خصوص درک واقعی نسل کنونی از شرایط دوران دفاع مقدس، خاطر نشان کرد: مسلما کسی که در آن شرایط نبوده نمی تواند آن شرایط را درک کند به خصوص اینکه افراد و نهادهای منتقل کننده آن مفاهیم نقش خودشان را درست انجام ندهند. ما دوره هایی را پشت سر گذاشتیم که از اسم ارزشی شهید، خانواده شهدا و... بعضا سوء استفاده شد و با اینکه از ابتدا مشخص بود که استفاده ابزاری از آن خساراتی خواهد داشت اما افرادی این روش را ادامه دادند که تأثیر نامطلوب آن را الان شاهد هستیم. فرزند شهید بروجردی، به اعمال برخی محدودیت ها در بیان شخصیت و زندگی واقعی شهدا اشاره کرد و افزود: اگر شخصیت و بینش کسی را می خواهیم مطرح کنیم باید با عقبه آن بیان شود؛ شهدای ما کسانی نبودند که از آسمان به یک باره بر زمین افتاده باشند و افراد پاک و مقدسی باشند باید همه شرایط را با هم دید. باید مطالب به گونه عنوان نشود که یک جوانی فکر کند، بروجردی و همت و... شدن امکان پذیر نیست. نه، آنها همین دوران جوانی را پشت سر گذاشتند، اما در همان بزنگاهی که باید نقش آفرینی می کردند، نقش آفرینی کردند. مسئولین بیش از جوانان نیازمند شناخت جهان بینی شهید بروجردی وی در ادامه تأکید کرد: بیش از نسل جوان ،مسئولین و آن کسانی که با شهید بروجردی بودند به آشنایی دوباره با جهان بینی شهید بروجردی نیاز دارند. شهید بروجردی در واقع برای یک سری از جوانانی مسیح شد که آن جوانان 20 -21 ساله الان 40-50 ساله شده اند و الان فرماندهان نظامی هستند، آن زمان همین مسئولین جذب چه ویژگی شهید بروجردی شدند و دقیقا آنها باید بینش شهید بروجردی را در بحث حاکمیت داشته باشند تا بتوانند به بهترین شکل نسل فعلی را به سمت درست سوق دهند. فرزند شهید سرلشکر محمد بروجردی، با تشریح اثرات منفی تبلیغات ارائه خدمات به ایثارگران، نگاه ابزاری به برخی مفاهیم و شعار زدگی در بحث خانواده شهدا و ایثارگران گفت: خانواده شهدا عموما در سطح متوسط زندگی می کنند و خود ما درهمان خانه سابق شهید بروجردی در قبل ازانقلاب زندگی می کنیم. با وجودی که در نظر مردم ایران مثل تمام دنیا کسی که برای وطنش جنگیده انسان والایی است اما خانواده ایثارگران و شهدا درمواجه با برخی ازمسائل دچار یک تضاد فکری شدند و متأسفانه برخی اوقات می بینند که دستاوردهایی که به خاطر آن خون پدر و فرزند و برادرانشان ریخته شده، حفظ نمی شود. خدمات بر اساس نیاز هر ایثارگر در نظر گرفته نمی شود وی با اظهار بی اطلاعی از سیستم الکترونیکی 1616 بنیاد شهید، خاطر نشان کرد: خانواده شهدا یا جانبازان تا حالا اگر مراجعه می کردند مشکلاتشان به آن شکل حل نمی شد چه برسد با یک تلفن. من واقعا نمی دانم چند درصد از مشکلات خانواده شهدا از طریق بنیاد شهید حل می شود، چون درگیر این مسائل و مراجعه به این نهاد نیستم اما می بینم کسانی را که معترض هستند، در حالی که خیلی از مسائل خانواده شهدا و جانبازان توسط بنیاد قابل حل است اما متأسفانه ما شاهد مشکلات زیادی برای این قشر هستیم که ناشی از عدم توجه کافی به مسائل آنهاست. حسین بروجردی با اظهار تأسف از عدم توجه به نیازهای واقعی قشر ایثارگر، تأکید کرد: خیلی از خانواده شهدا و جانبازان مسئله مالی ندارند اما در مسائل حقوقی نیاز به کمک دارند یا در برخی مسائل کاری خود نیازمند مشاوره و راهنمایی هستند. باید ارائه خدمات بر اساس نیاز هرایثارگر در نظر گرفته شود. الان نیازها تغییر کرده و فرزندان شهدا بزرگ شدند و تا حدی سر و سامان گرفته اند اما نوع نیاز فرزند شهید که 10 سال یا 5 سالش بوده تا الان که شاغل است و 30 ساله است، تغییر کرده است. چون فضا تغییرکرده باید بنیاد خود را به روز کند و براساس نیاز آنها حرکت کند که به نظر من این کار را نکرده و باعث ایجاد فاصله زیادی بین آنها و بنیاد شده است. 13 سال مسکوت ماندن ساخت مجموعه تلویزیونی شهید بروجردی وی در ارزیابی نوع برنامه سازی فرهنگی در مورد فرماندهان شهید گفت: باید با رفع محدودیت هایی که در طرح موضوعات هست، ساخت فیلم ها را پر محتواتر کنند. اگر یک فیلمی انتقادی باشد -مثل آژانس شیشیه ای- یا یک شکل جدیدی را از جنگ مطرح کند -مثل لیلی با من است- اصلا افکار عمومی را نسبت به آن ارزشها خدشه دار نمی کند. خیلی از فیلم ها توانسته حتی افرادی که شاید اعتقادی به مسائل دفاع مقدس ندارند را به خود جذب کند و نگاه آنها را تغییر دهد. فرزند شهید بروجردی در پایان گفتگو با مهر در خصوص ساخت سریالی از زندگی پدرش گفت: اولین بار در سال 68 این مسئله مطرح شد اما در سال 74 به طور جدی پیگیری شد و حتی صدا و سیما بودجه ای برای ساخت سریال 33 قسمتی از قبل از انقلاب تا شهادت محمد بروجردی درنظرگرفت اما به دلایل متعدد درحد حرف باقی ماند؛ داستان زندگی شهید بروجردی خیلی گسترده است وبرخی می گویند طرح برخی از مسائل الان مناسب نیست که با حذف برخی از مطالب اصلا شخصیت ناقص می شود ولی به طور کلی در ساخت فیلم یا سریال از زندگی شهدای برجسته تهران که حدود 10-12 نفر هستند، کم کاری شده است. منبع: مهر