Skyhawk

کاهش ارزش دلار يکي از موانع اصلي تهاجم گسترده آمريکا عليه ايران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام
آقا مصطفی اگر لطف بفرمایید و نظرتون رو درباره ی پشتوانه ی ارز و دلار بفرمایید کمی تفکرات میتونه به هم نزدیکتر بشه.
موفق باشید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام
اینکه طلا به صورت سنتی ، پشتوانه ی پول بوده ، جای شکی درش نیست .... و اینکه از چند دهه پیش نفت و بعضی از مواد معدنی تبدیل به پشتوانه ی دلار شدن هم جای شکی درش نیست .......

در مورد توانایی آمریکا برای ایستادگی در صورت کاهش ارزش دلار هم دوستان زیادی اغراق می کنند ...... آمریکایی که تقریبا 70 سال هست هست یک تورم 3-4 درصدی را تجربه کرده ، عملا از لحاظ ذهنی نمی تونه یک تورم حدود 8-10 درصدی ( به صورت شوک وار ) را تحمل کند چه برسه به یک تورم بالای 20 درصد ... توجه داشته باشید فرهنگ غالب در آمریکا فرهنگ دو دو تا چهارتا بوده ( کاپیتالیسم ) و مردم به هیچ عنوان روی خوشی به کاهش ارزش پول و منابع مالیشون نمی دهند ..... همین حالاش هم مردم ایالات شرقی و غربی آمریکا از نظر ذهنی با هم فاصله دارند .... این جلال و جبروت نظامی و مالی هست که این ایالات ها را کنار هم نگه داشته ..............

در ضمن ، زمان به ضرر آمریکاست .......

اوباما در سال های 2010 و 2011 با چاپ بدون پشتوانه ی دلار ، باعث کاهش ارزش دلار شد و به همین دلیل سایر کشورها روی به استفاده از ارزهای ملی خود برای تبادلات تجاری بین یکدیگه استفاده کردند ....... اروپایی ها هم از مدت ها قبل یوروی خود را داشتند .......

بنا بر این بزرگترین بازار استفاده کننده از دلار ، می شود بازار انرژی و نفت .................. ویرایش شده در توسط 100

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='Sidad' timestamp='1354512776' post='285875'][quote]اصلاً کی گفته «منابع زیر زمینی و مخصوصاً نفت، پشتوانه ی دلار آمریکا»ست؟!!انصافاً این موارد رو کی خدمت شما بزرگواران فرموده؟[/quote]
برادر من مگه حتما کسی باید بگه
خودتون هم می دونید که بخش زیادی از ثبات قیمت دلار و حجم معادلات با دلار به واسطه بازار جهانی انرژی است
حالا اگر این حجم از مبادلات حذف شود ....خوب قضاوت با خودتان [b] ولی این از موارد مشخص و آشکار است که ارزش دلار با کاهش حجم مبادلات دلار کاهش می یابد[/b]
البته از موارد دیگر که حجم مبادلات زیادی با دلار در ان صورت می گیرد می توان به تجارت الکترونیک اشاره کرد که البته در این مورد کشور های دیگر جهان هوشیار تر بوده اند
در جایی در یکی از مقالات برژنسکی خواندم که آمریکا در تجارت الکترونیک نتوانسته سیاست های پولی خود را به درستی اجرا کرده و واحد دلار را به طور کامل جایگزین دیگر ارز ها کند[/quote]
عرض ادب و احترام خدمت برادر Sidad گرامی.

ببینید. اینکه دلار از معاملات جهانی تأثیر می پذیره شکی درش نیست. ولی البته این به مفهوم این هست که تمامی ارزها از این معاملات تأثیر می پذیره و صرفاً بحث دلار یا یورو نیست.
حالا هر ارزی هم نسبت به بازارش.

پس اینکه ادعا کنیم ارزش دلار بدلیل کاهش تولید نفت کاهش پیدا می کنه، نظر درستی نیست و ارتباط مستقیمی به هم ندارن. بلکه اگر نتیجه ی کلی مبادلات به سمت کاهش باشه، کاهش ارزشی رخ می ده که البته همون طور که عرض شد، این کاهش ارزش در تمامی ارزها مشاهده خواهد شد و باز نتیجه ی مطلوب مدنظر دوستان حاصل نخواهد شد.

اما این موضوع، با پشتوانه ی پول کاغذی بودن بسیار متفاوته.
فرمایش دوستمون این بود :

[quote]مگه [size=5]تا قبل از این که منابع زیر زمینی و مخصوصا نفت ، پشتوانه ی دلار آمریکا بشود[/size] ،،، این طلاهای ذکر شده در بالا که همه ی آن هم مال ایالات متحده نبود ، پشتوانه ی دلار نبودند ؟[/quote]

دوستمون از منبعی شنیده ان که «منابع زیر زمینی و مخصوصاً نفت»، پشتوانه ی دلار امریکاست که این موضوع، غلطه.
لکن دوستان اونقدر مطمئن در این خصوص حرف می زنن که با قاطعیت می فرماین «در این شکی نیست»؛ گویی درخصوص حقانیت کلام الله مجید دارین صحبت می کنیم.

اساساً مفهوم پشتوانه ی پول کاغذی، یه مفهوم گسترده اس که اولین اصلش، نیاز برای فهم تاریخچه ی پول و ارز هست که اساساً خودش یه درس دو واحدی دانشگاهیه تو رشته های اقتصادی.

یعنی اصلاً به این سادگی ها نیست که دوستان با خوندن نقدهای غلط رسانه ها یا شنیدن سخنرانی های این و اون، به این نتیجه برسن.

فی المثل تمامی استنادات دوستان به این مسئله، براساس تاریخی هست که اتفاقاً از اون به بعد، این موضوع بالکل برداشته شده.
مثل این می مونه که ما درمورد دو فلزی بودن پول در حال حاضر صحبت و به تاریخ مثلاً 400 سال قبل استناد کنیم و بر اون اساس بگیم در جامعه، مبنای مبادلات طلا و نقره اس.

این موضوع، درست بسان استناد به قوانین منسوخ شده و اثباتش براساس سوابق استناد به این قوانینه.
حال اینکه وقتی قانونی نسخ می شه، سوابقش هم به همین ترتیب خواهد بود و اساساً حتی رویه ی قضایی هم در این خصوص نسخ می شه.

به عبارت دیگه هرگاه اصل یک قانون نسخ می شه، الحاقات و اصلاحاتش هم نسخ می شه.
ولی خوب. در این موضوع خاص ...!

------------------------------------------------------------------------

[quote name='rastinrastini' timestamp='1354518785' post='285882']آقا مصطفی اگر لطف بفرمایید و نظرتون رو درباره ی پشتوانه ی ارز و دلار بفرمایید کمی تفکرات میتونه به هم نزدیکتر بشه.
موفق باشید.[/quote]

دوست بزرگوارم.
من نظر خاصی درمورد پشتوانه ی ارز و دلار ندارم.
اساساً این چیزها هم نظری نیستن. بلکه تعاریف اقتصادی خودشون رو دارن.

هرچند که دوستان اساساً تمایلی به شنیدن ندارن، ولی یکبار برای اینکه این تاپیک خالی نمونه، پشتوانه ی ارزی هر کشوری، [b]قدرت اقتصادی اش و قدرت گردش پول یا همون اعتبارش[/b] هست.
مسئله ای که دوستان ازش به عنوان بدهی های وحشتناک امریکا که زورش زیاده و نمی خواد بده و اگه هم بده با پول کاغذی جعلی و بدون پشتوانه می ده و قس علی هذا!!، یاد می فرماین!

در مرحله ی بعدی، صنعت و ظرفیت های اقتصادی و در مرحله ی بعد، سرمایه گذاری های فرا مرزی و در مرحله ی بعد، طلا و جواهرات و یا پول های با ارزش خارجی به عنوان پشتوانه ی پول مدنظر قرار می گیره.

بعبارت دیگه، اساساً در جوامع صنعتی شاید زیر 10% هم طلا به عنوان پشتوانه ی پول ذخیره نکرده باشن. مابقی اش صنعت و اقتصاد و سرمایه گذاری هاست.

ولی خوب. پذیرش این موضوع به این دلیل سخته که از نظر دوستان، امریکا همیشه باید محکوم باشه.
همون نگاه و ادبیاتی که ازش تعبیر به ادبیات مارکسیستی می شه و متأسفانه در کشور ما بطور وحشتناکی ریشه دوونده؛ اونهم از دهه ی سی و چهل.
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]بنده سر رشته‌اي در اقتصاد ندارم. اما به اين احساس رسيده‌ام كه خيلي از حرف‌هايي كه مي‌زنيم، صرفا هندوانه‌اي است كه زير بغل خودمان مي‌گذاريم و يه جورايي قصد بزرگ نشان دادن خودمان و كوچك نشان دادن دشمن را داريم... در واقع به‌نظر مي‌رسد اين جمله كه "پشتوانه دلار، فلان ماده خام است"، يك كنايه‌اي داخلش هست يعني به يعني دشمن ما حقير و ناتوانه... و ما كَبيريم و فلان... در واقع سوال اينجاست كه آيا آن جمله نتيجه يك تحقيق دقيق ميداني است يا صرفا به خاطر كنايه‌اي كه داخلش هست گفته مي‌شود؟[/font][/size]
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
چون بنده هيچ سر رشته اي از اقتصاد ندارم اين پرسشها را مطرح مي کنم و اميدوارم دوستان به خصوص آقا مصطفي لطف کنند و بنده را روشن بفرمايند :
با توجه به صحبت آقا مصطفي چهار عامل کلي در تعيين ارزش پول يک کشور لحاظ مي شود :
۱- قدرت اقتصادي و قدرت گردش پول يا اعتبار آن کشور
۲ - صنعت و ظرفيتهاي اقتصادي يک کشور
۳ - سرمايه گذاري هاي فرامرزي
۴ - طلا جواهرات يا پولهاي با ارزش خارجي که به عنوان ارزش پول در نظر گرفته مي شود.

پرسش اول : هر يک از اين عوامل چند درصد تعيين ارزش پول يک کشور را تشکيل مي دهند ؟

پرسش دوم : نحوه محاسبه اين عوامل چيست ؟ منظور اين است که آيا استاندارد خاصي براي سنجش اين عوامل وجود دارد يا خير ؟ علت پرسش من ديدگاههاي متفاوت ارائه شده از سوي اقتصاددانان يا موسسات اعتبار سنجي در خصوص پيش بيني آينده نرخ ارزها است که ظاهرا نشان مي دهد تابع فرمولهاي خاصي نيستند و داده ها را بر مبناهاي متفاوت تفسير مي کنند .

پرسش سوم : آيا محاسبات براي تمام کشورها يکسان انجام مي شود يا بسته به ميزان نقش چهار عامل ذکر شده در اقتصاد هر کشور متفاوت خواهد بود ؟ مثلا ممکن است در کشوري عامل اول بالاتر باشد و عامل سوم پايين تر .

پرسش چهارم : آيا اصولا اين چهار عامل را مي توان مجزا فرض کرد يا اين چهار عامل داراي پيوستگي با هم هستند . آيا مثلا کشوري را مي توان فرض کرد که قدرت اقتصادي بالايي داشته باشد و سرمايه گذاري فرامرزي نداشته باشد يا خير ؟

پرسش پنجم : نقش ذخاير غير مولد در تعيين ارزش پول يک کشور چيست ؟ مثلا طلا و ارز موجود در خانه هاي مردم را نيز مي توان در تعيين ارزش پول يک کشور دخيل دانست يا خير ؟

پرسش ششم : ترکيب سبد ذخاير ارزي يک کشور چه ميزان در تعيين ارزش پول آن کشور ذخيل است ؟ مثلا اگر کشوري تمام معاملات خود را با دلار انجام دهد ارزش پول متفاوتي با کشوري که تمام معاملات خود را با يور انجام مي دهد خواهد داشت ؟ يا مثلا اگر کشوري تمام صادرات و وارداتش را با ارز خود انجام دهد چه ؟ آيا چنين کشوري وجود دارد ؟

پرسش هفتم : آيا براي هر واحد پولي مي توان ارزشي مجزا از ساير ارزها در نظر گرفت يا خير تمامي ارزها به طور پيوسته با هم سنجش شده و اين سنجشها موجب تعيين ميزان ارزش هر کدام مي شوند ؟

پرسش هشتم : منظور از سرمايه گذاري فرامرزي سپردن پول نزد بانکهاي خارج از کشور يا خريد در بورسهاي مختلف ديگر کشورها است يا منظور سرمايه گذاري هاي اقتصادي در ساير کشورها است . به طور کلي آيا دولتها سرمايه گذاري فرامرزي را انجام مي دهند يا بخش خصوصي هر کشور يا ترکيبي از اين دو ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان اگه کشورها و مخصوصا شرکت ها فقط نفتشون رو با دلار معامله نکنند ، دلار آمریکا چه سرنوشتی پیدا می کند ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ماشاءالله اونقدر برادر zed سوالات رو تخصصی مطرح فرمودن که من می ترسم بهشون جواب بدم.
چون اگه کوچکترین برداشت اشتباهی بشه و نتونم عرضی رو درست برسونم، ممکنه حمل بر بی سوادی بشه که البته در این زمینه ادعایی هم ندارم.

با این وجود، سعی می کنم تا جایی که سواد ناچیزم قد می ده، پاسخم رو عرض کنم :

[quote] پرسش اول : هر يک از اين عوامل چند درصد تعيين ارزش پول يک کشور را تشکيل مي دهند ؟

پرسش دوم : نحوه محاسبه اين عوامل چيست ؟ منظور اين است که آيا استاندارد خاصي براي سنجش اين عوامل وجود دارد يا خير ؟ علت پرسش من ديدگاههاي متفاوت ارائه شده از سوي اقتصاددانان يا موسسات اعتبار سنجي در خصوص پيش بيني آينده نرخ ارزها است که ظاهرا نشان مي دهد تابع فرمولهاي خاصي نيستند و داده ها را بر مبناهاي متفاوت تفسير مي کنند .[/quote]

این میزان به صورت درصد مشخصی تعیین نمی شود.
مسئله هم این نیست که مثلاً 10% رو باید طلا بذارن، 20% رو قدرت اقتصاد و قس علی هذا.

بلکه اساساً بار اصلی پشتوانه ی پول بر روی قدرت اقتصادی و قدرت تولید و پتانسیل اقتصادی اون کشوره (که بخشی از این پتانسیل می تونه ذخایر زیرزمینی باشه که البته نسبت کمتری رو داره به قدرت اقتصادی).

همون طور که عرض شد تمامی پول های قدرتمند جهان، با پشتوانه ی اقتصادی قوی وارد شده ان تا سرمایه گذاری ها و یا وابستگی به طلا و جواهر.

[quote]پرسش سوم : آيا محاسبات براي تمام کشورها يکسان انجام مي شود يا بسته به ميزان نقش چهار عامل ذکر شده در اقتصاد هر کشور متفاوت خواهد بود ؟ مثلا ممکن است در کشوري عامل اول بالاتر باشد و عامل سوم پايين تر . [/quote]

قطعاً برای هر کشور متفاوت هست. چرا که قدرت اقتصادی هر کشوری متفاوت هست.

مثالی می زنم که عرضم رو بهتر گفته باشم.
فرض بفرمایین شما پیمانکاری هستین و برای دریافت ضمانتنامه به بانک تشریف آوردین.
بانک علی القاعده می بایست وثایقی رو نزد بانک از بابت این اعتبار گرو بذارین. حالا جناب zed یه تاجر موفق هست که کارخانه هم داره و وضع مالی اش هم خوبه. زمین و ملک مناسب هم داره. حسابش در بانک هم خوبه و سابقه ی خوبی هم داره و خلاصه همه جوره بازگشت پولش تضمینه و به عبارت دیگه اعتبار داره نزد بانک. خوب از این آدم ممکنه مثلاً 5 درصد سپرده و مابقی سایر وثایق تعیین بشه.

اما پشت سر ایشون مصطفی ای میاد و درخواست ضمانتنامه می ده. رئیس شعبه می بینه که مصطفی کارمند عادیه. حسابش زیر 1 میلیون تومنه. مستأجره. زیاد هم تو پروژه ها اسم و رسمی در نکرده و خلاصه ریسکش بالاست.

رئیس شعبه حتی اگه بپذیره که به مصطفی هم ضمانتنامه بده، علی القاعده می بایست نسبت وثایقش سنگین تر باشه تا به عبارتی ریسک سرمایه گذاری اش رو تا حد امکان کاهش بده.
یعنی مثلاً مجبوره از مصطفی وثایق دیگری رو هم درخواست کنه که بتونه پشتوانه و اعتبار حداقلی اش رو تضمین کنه.

البته حالت سومی هم داره که رضا بیاد شیتیل خوبی بده و 3 هزار میلیارد به جیب بزنه که ما وارد اون قسمتش نمی شیم.

امیدوارم پاسختون رو از این مثال دریافت فرموده باشین.

[quote]پرسش چهارم : آيا اصولا اين چهار عامل را مي توان مجزا فرض کرد يا اين چهار عامل داراي پيوستگي با هم هستند . آيا مثلا کشوري را مي توان فرض کرد که قدرت اقتصادي بالايي داشته باشد و سرمايه گذاري فرامرزي نداشته باشد يا خير ؟[/quote]

البته امیدوارم اینطور در نظر نگیرین که تنها این چهار عامل می تونن پشتوانه ی پول باشن. من عوامل اصلی و عواملی که می تونن اعتباری به پول شما بدن رو عرض کردم. والا یکی از اصلی ترین عوامل، سیاست های اقتصادی و سیاسی یک کشوره.
فی المثل می بینیم دولت محترم تصمیمی می گیره که یک شبه قیمت دلار از 2300 به 3300 می رسه و ارزش پول کشور با مغز می خوره زمین!
نه ذخایری تغییر کرده، نه قدرت اقتصادی و نه طلا و جواهری و نه هیچ چیز دیگری! صرفاً یه سیاستگزاری ساده بوده!!

پس امیدوارم قضیه رو اینطور بسته در نظر نگیرین که عواملش کاملاً محدودن.

اما بهم پیوستگی تا حدی قابل قبوله؛ نه البته برای همیشه.
بدیهیه که وقتی شما مازاد تولید داشته باشین، به فکر صدور خدمات خواهید افتاد و چه در قالب سرمایه گذاری و چه توسعه ی اقتصادی این مازاد رو تزریق می کنین. فی المثل کشور چین با مازاد خود اوراق قرضه ی ایالات متحده رو خریداری می کنه. یا روی پروژه های کشورهای دیگه سرمایه گذاری می کنه.
بالطبع اگه پول نداشته باشین، امکان این کار رو هم ندارین! مگه اینکه مثل ایران باشین که بخواین در عین بی پولی، روی بومیان کانادا و سوریه ی در حال سقوط و سومالی و امثالهم سرمایه گذاری کنین؛ البته بیشتر براساس مقاصد سیاسی - امنیتی و نه اقتصادی.

ولی خوب. این ارتباط چندانی به پشتوانه ی پولی نداره.
ضمن اینکه برخی کشورها عمداً ارزش پول خودشون رو پایین نگه می دارن (مثل ایالات متحده یا چین) که در تراز پرداخت منفعتی رو هم حاصل کنن. والا مثلاً همین الان که ما سر دلار 3000 تومانی تو سر و کله ی هم می زنیم، نسبت برابری پوند به دلار 1.6 هست؛ دینار بحرین 6 هزار و دینار کویت 10 هزار تومنه.
ولی مثلاً یوآن چین، چیزی بین 60 تا 70 تومنه.

البته متعادل ترین قیمت رو بین ارزهای خارجی، همین دلار داره.

البته حقیقتش منظور شما رو از این سوال درست متوجه نشدم که شاید بهتر باشه در این زمینه توضیح بیشتری بفرمایین.

[quote]پرسش پنجم : نقش ذخاير غير مولد در تعيين ارزش پول يک کشور چيست ؟ مثلا طلا و ارز موجود در خانه هاي مردم را نيز مي توان در تعيين ارزش پول يک کشور دخيل دانست يا خير ؟[/quote]

اگه منظور شما افزایش ارزش پول باشه باید عرض شود که راستش نه چندان.
بالعکس می شه گفت این موارد، نسبت معکوسی دارن با ارزش پول.
مفهومش این هست که به دلیل کاهش ارزش پول و بی اعتبار و بی ارزش بودن اون، مردم پول داخلی رو تبدیل به اجناس گرانقیمت تر و ارزشمندتر می کنن. به عبارت بهتر، سعی در حفظ ارزش پول رو دارن؛ چرا که پول این وظیفه ی اصلی اش رو از دست داده (یکی از 4 وظیفه ی اصلی پول).

[quote]پرسش ششم : ترکيب سبد ذخاير ارزي يک کشور چه ميزان در تعيين ارزش پول آن کشور ذخيل است ؟ مثلا اگر کشوري تمام معاملات خود را با دلار انجام دهد ارزش پول متفاوتي با کشوري که تمام معاملات خود را با يور انجام مي دهد خواهد داشت ؟ يا مثلا اگر کشوري تمام صادرات و وارداتش را با ارز خود انجام دهد چه ؟ آيا چنين کشوري وجود دارد ؟[/quote]

حقیقتش سبد ذخایر ارزی، ارتباط مستقیمی با ارزش پول پیدا نمی کنه (و البته این موضوع رو دیروز خدمت دوست بزرگوار دیگری؛ به شکلی دیگه عرض کرده بودم).
چون اساساً فلسفه ی ذخایر ارزی چیز دیگری است.

اما اگه منظور شما این هست که اگه فی المثل ایران به جای دلار، مبادلاتش رو با یورو انجام بده و این موضوع، آیا اثری روی قیمت دلار داره یا خیر، این مسئله ارتباط مستقیمی داره با حجم، میزان و نحوه ی مبادلات که از قضا ممکنه حتی به افزایش ارزشش هم منجر بشه. فی المثل دریافت پول بی ارزشی چون روپیه که چون قابلیت عرضه ی مجدد نداره، لاجرم می بایست برای فروشنده ی بعدی (که ما خریدار هستیم)، این پول تسعیر و در نتیجه قیمت دلار رو افزایش بدیم.

اساساً بحث جایگزینی کامل سبد ارزی به این سادگی ها و خطی دیدن قضایا نیست.

البته بدیهیه که هرچقدر در جزء این موضوع اثرگذار نباشه و یا اثرگذاری چندانی رو ازش شاهد نباشیم، در کل می تونه متفاوت باشه و اگه مثلاً همین امروز ارز مبنا در مبادلات جهانی تغییر کنه، بالطبع شاهد کاهش ارزش دلار هم خواهیم بود؛ چرا که باز ارتباط مستقیمی پیدا می کنه با همون بحث اعتبار. ولی این کاهش ارزش تا رسیدن به ارزش ثابت اتفاق می افته و بعد شاهد استیبل شدن اوضاع می شیم.

[quote] پرسش هفتم : آيا براي هر واحد پولي مي توان ارزشي مجزا از ساير ارزها در نظر گرفت يا خير تمامي ارزها به طور پيوسته با هم سنجش شده و اين سنجشها موجب تعيين ميزان ارزش هر کدام مي شوند ؟[/quote]

اساساً مفهومی هست به نام تسعیر ارز و نرخ برابری ارزها که بخش عمده ای از ارزش گذاری ارزها رو تشکیل می ده.
فی المثل شما می دونین که حالت عادی نرخ برابری یورو به دلار، 1.3 هست. حالا اگه این نرخ مثلاً به 1.35 رسید می گیم دلار کاهش ارزش پیدا کرده. اگه مثلاً به 1.25 رسید می گیم یورو کاهش ارزش پیدا کرده.

[quote] پرسش هشتم : منظور از سرمايه گذاري فرامرزي سپردن پول نزد بانکهاي خارج از کشور يا خريد در بورسهاي مختلف ديگر کشورها است يا منظور سرمايه گذاري هاي اقتصادي در ساير کشورها است . به طور کلي آيا دولتها سرمايه گذاري فرامرزي را انجام مي دهند يا بخش خصوصي هر کشور يا ترکيبي از اين دو ؟ [/quote]

تمامی این موارد هست.
اساساً مفهوم این مسئله این هست که شما سرریز اقتصادی ات رو در جایی مصرف کنی که برات سودآوری داشته باشه.

فی المثل زمان شاه، ما روی صنایع و کارخانجات و سهام های خارجی سرمایه گذاری مناسبی کردیم که در آینده می تونست منافعی رو برای کشور به همراه داشته باشه و به تبع اون، ارزش پولی ما هم به نسبت اون افزایش پیدا کنه و پولمون قوی تر بشه.
سرمایه گذاری های خارجی، ارتباط مستقیمی داره با افزایش اعتبار و این، کاری هست که در حال حاضر کشورهای عربی دارن انجامش می دن و ما هم به شکمشون می خندیم و می گیم نمی تونن فشنگ و ذوالفقار و شهاب -3 بسازن و صنایع شون وابسته اس.
حال اینکه الان بزرگترین باشگاه های سنتی انگلستان، فرانسه و ایتالیا داره در مالکیت مالکین عربی یا حداقل شراکت بزرگ اونا قرار می گیره.

سایر صنایع اقتصادی بماند.

بخش خصوصی و دولت هم ارتباط مستقیمی با هم دارن. فی المثل اعتبار امریکا، اعتبار شرکت های امریکایی هست و یا بی اعتباری مثلاً ایران، به بی اعتباری شرکت های ایرانی منجر می شه.

از طرف دیگه، فعالیت بخش خصوصی ارتباط پیدا می کنه با محاسبه ی تولید ناخالص ملی.

ولی عمده ی بار ارزشی و اعتباری پول برمی گرده به دولت ها و سیاست های دولتی که از مجاری شرکت های خصوصی انجام می گیرن.

این پاسخ ها، برداشت حقیر از سوالات شما بود که ممکنه اشتباه و یا ناقص بوده باشه.
پس خوشحال می شم که اشتباهات عرایضم رو بهم گوشزد بفرمایین.

=======================================================

احسان جان. پاسخ فرمایشات رو در لابلای عرایضم عرض کردم.
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بعنوان یک سری از تئوری های اقتصلد کلان که تایین کننذه اصلی قدرت اقتصادی کشورها هست ، توصیه میکنم دوستان حتما مطالعه کنند ...؛


اهميت و آثار اقتصادي بوجه از ديده بخش عمومي و کلان اقتصادي

١- ارتباط بودجه با اقتصاد کلان : زماني که رابطه بودجه با اقتصاد ملي مطرح مي شود ، نقش بودجه به عنوان سياست مالي و تثبيت کننده نوسانات اقتصادي مي باشد ، در اين حالت بودجه بيشتر در چهار چوب کلان اقتصاد در ماليه عمومي ، مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد .

(بودجه نقش بسيار مهمي در اقتصاد ملي دارد زيرا که دولت از طريق بودجه ميتواند در تقاضاي کل اثر بگذارد يعني با کاهش هزينه هاي خود از نياز خود بکاهد و يا از طريق افزايش درآمد سياست انقباض را دنبال کنيم . )

٢- ارتباط بودجه با تعادل هاي اساسي اقتصاد کلان : در اقتصاد هاي مختلف ، بودجه و اجراي آن تاثير زيادي در تعادل هاي اقتصادي و در نهايت تعادل کل (موازنه عرضه و تقاضا ) دارد . هدف از بودجه ريزي ، بهبود و توسعه خدمات اداري ، سرمايه گذاري زير بنايي ، تثبيت قيمتها و افزايش نرخ رشد اقتصادي ميباشد . و بايد از امکانات موجود حداکثر استفاده را بعمل آيد . ولي دولت هنگام اجراي بودجه عملاً با محدوديتهائي از نظر پولي و ارزي مواجه مي گردد که اين محدوديتها از اقدامات بلند پر وازانه دولت جلوگيري مي کند و او را ناگزير مي سازد که در افکار و برنامه هاي خود تجديد نظر نمايد . تعادل هاي اساسي اقتصاد ، يعني تعادلي پولي ، تعادل مالي ، تعادل ارزي ، تعادل اقتصادي و تعادل اجتماعي اثرات متقابلي را در يکديگر دارند ، و سياست هاي مربوط به اين تعادل ها بايد طوري اتخاذ شود که تعادل کلي اقتصاد نيز تامين گردد که در ذيل به اثرات متقابل
هريک اشاره مي شود :

١- تعادل پولي – تعادل پولي عبارت از تنظيم حجم پول به آن اندازه که متناسب با ميزان کالا و خدمات توليدي جامعه باشد و سبب ارزش داخلي و خارجي پول گر دد ، و از اين طريق از افزايش نامتناسب قيمتها جلوگيري شود . هر واحد پول ، يک اندازه معيني کالا مي خرد ، و . اگر حجم در جريان يک دفعه به دو برابر افزايش يابد . ولي مقدار کالاها و خدمات تغيير نکند ، قيمت کالاها دوبرابر خواهد شد يعني هر واحد پول ، نصف مقدار قب لي کالا خواهد خريد . بر اساس نظريه مقداري پول ريکاردو در رابطه T مقدار پول موجود M ، سطح عمومِي قِيمت ها P) P = M مقدار آالا و خدمات در جامعه T ، اعم از اسكناس و پشِينر و سپرده هاِي بانكِي افزاِيش يابد . ولِي مقدار آالا و خدمات آمتر يا ثابت M مِي باشد ) اگر مقدار پول بماند و يا با سرعت آمترِي افزاِيش يابد افزاِيش قِيمت ها امرِي اجتناب ناپذِير تورم اقتصادي و کاهش آن رکود اقتصادي را در بر (P) خواهد بود . (افزايش قيمت
T افزايش و يا (M) خواهد دارد اين از زماني به وقوع مي پيوند که صورت که کاهش مي يابد .)


٢- تعادلي مالي – تعادل مالي يعني توازن منطقي و مناسب بين درآمدهاي عمومي و هزينه هاي عمومي ، و جلوگيري از کسر بودجه غير متناسب و احتراز از عواقب آن در تعادل مالي بايستي بين دريافتها و پرداختهاي کشور تعادل و هماهنگي وجود داشته باشد ، زيرا کسر ي تراز بارزاني (تعادل منفي ) آثار نامطلوب اقتصادي در داشته و موجب عدم تعادل در تراز پرداختها مي گردد . تعادل در تراز پرداختها در رابطه اقتصادي کشور با ساير کشورها اهميت زيادي دارد .


٣- تعادل ارزي – تعادل ارزي يعني کوشش در حفظ موازنه پرداختهاي خارجي کشور ، و جلوگيري ا از کسري موازنه پرداختهاي ارزي ، و از بين رفتن – يا کاهش ذخاير ارزي مملکت ، تعادل ارزي از طريق تعادل درموازنه تراز پرداختهاي خارجي ايجاد مي شود و موازنه ارزي در تهيه بودجه اهميت زيادي دارد ، زيرا بدون حفظ اين تعادل نمي توان اقتصاد ملي را به سلام ت توسعه داد و کسري موازنه پرداختها و عدم تعادل ارزي به افزايش قيمت ها دامن زده که خود موجب ايجاد کسري بودجه مي گردد .

۴-تعادل اقتصادي – تعادل اقتصادي با تعادلي مالي ارتباط نزديک دارد و نمي توان تعادل اقتصادي را بدون تعادل مالي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قر ار داد . تعادل اقتصادي عبارت از تعادل بين عرضه کالا و تقاضاي کل جامعه مي باشد و چون تعادل مالي بر اساس تعادل بودجه و تعادل تراز پرداختها برقرار مي گردد ، لذا تعادل اقتصادي از يک طرف با تعادل با تعادل تراز پرداختها مواجه مي باشد .


۵- تعادل اجتماعي – تعادل اجتماعي به مفهوم هماهنگي توانايي مالي طبقات مختلف در جامعه است ، لذا تعادل مالي را بايد با توجه به تعادل اجتماعي يعني با هماهنگي وضع مالي طبقات مختلف اجتماعي مورد مطالعه قرار داد .

٣- سياست کسر بودجه : کسري بودجه عبارت است از اضافه هزينه هاي دولت نسبت به درآمدهاي عادي . اقتصادهاي سرمايه اي معمولاً داراي نوساناتي هستند و دولت ها قادرند با کاهش هزينه هاي خود و يا افزايش درآمد از طريق جلب قدرت خريد مردم در تقاضاي کل اثر گذارده و با تورم مبارزه کنند . دولت و قتي داراي اضافه بودجه است ، معمولاً يا آن را در حسابهاي مخصوص ، براي برداشت هاي بعدي نگهداري مي کند ، و يا اينکه بابت وام ها يا اعتباراتي که قبلاً از داخل و يا خارج گرفته است ، صرف مي نمايد ، اين عمل معمولاً در کشورهاي پيشرفته حاکم است و در کشورهاي در حال توسعه کمتر اتفاق مي افتد . در کشورهاي در حال توسعه
معمولاً منابع مالي و درآمدهاي دولت محدود بوده و هزينه ها بيشتر از درآمد ها مي باشد و در نتيجه دولت با کسر بودجه از نظر مالي و اقتصادي مواجه خواهد بود . اين کسري برابر پر کردن شکافهاي رکود اقتصادي و يا به ع لت سياست عمومي انبساط بوجود مي آيد و دولت مجبور است بيشتر از دخل خود خرج کند .

۴- منابع تامين کسر بودجه : منابع تامين کسر بودجه به دو طريق به صورت زير انجام مي گيرد .

١- دريافت وام داخلي – دريافت وام داخلي به دو صورت به وقوع مي پيوند که عبارت است از :
الف – ايجاد پول – ايجاد پول به دو صورت انجام مي شود :

(الف ) از طريق نشر پول کاغذي – پول به مقدار کافي چاپ مي شود و قيمتي ازمخارج دولتي از اين طريق پرداخت مي گردد . آثار اقتصادي اين عمل افزايش قيمت ها مي باشد زيرا بر حجم پول افزوده مي شود و با افزايش حجم پول قدرت خريد مردم افزايش مي يابد .
(ب) انتشار اوراق قرضه – اوراق قرضه ، اوراق بي نامي هستند که براي تامين قسمتي از اعتبارات مورد نياز برنامه هاي عمراني ويا دفاعي کشور انتشار مي يابد . اوراق قرضه را عموماً يا بانکها خريداري مي کنند و يا مردم . فروش اوراق کوچک و کم حجم مردم را تجهيز و به طرف سرمايه گذاري اقتصادي سوق داده و دولت را ياري مي دهد که برنامه هاي عمراني و توليدي خود را انجام دهد . ولي فروش اوراق قرضه به بانکها بستگي به عمل بانک دارد اگر بانک با توسل به ذخيره هاي اضافي نقدي هزينه خريد اوراق قرضه را بپردازد ، در اين صورت اين عمل اثر خلق پول را دارد يعني آثار اقتصادي آن افزايش قيمت ها بر اثر افزايش حجم پول است .


ولي اگر بانک از محل فروش دارايي هاي خود به مردم هزينه خريد اوراق قرضه را بپردازد اين عمل همانند خريد اوراق قرضه توسط مردم است و آثار تورمي کمتري را به خاطر اين که حجم پول افزايش نمي يابد در پي خواهد داشت .

٢- دريافت وام خارجي – دريافت وام خارجي به سه صورت به شرح زير انجام مي شود . بايد در نظر داشت که هر سه صورت وام خارجي معمولاً در کوتاه مدت موجب افزايش قيمت ها نمي شود ولي در د راز مدت به علت اينکه تابع تعادل ارزي است موجبات اختلال در تعادل ارزي شده و در نهايت در تعادل کل اقتصاد اختلال ايجاد مي نمايد :

الف – دريافت وام از دولت هاي خارجي – اين نوع وام اگر به صورت کالا و خدمت وارد گردد به علت افزايش عرضه ثابت بودن تقاضا و قدرت خر يد مردم ، آثار ضد تورمي دارد ولي اگر به صورت نقد باشد به علت نوع استفاده آثار متفاوتي در اقتصاد خواهد داشت و ممکن است تورم شديد و گاهي به صورت مهارتورم و افزايش سرعت رشد اقتصادي نيز ظاهر شود .

ب- دريافت وام از شرکتها و موسسات خارجي – اين نوع وام ، وامي است که از بخش خصوصي در خارج از کشور بيشتر به صورت اعتبار و خريد اقساطي و يوزانس (پرداخت مدت دار را اصطلاحاً يوزانس گويند ) دريافت مي شود .

ج – دريافت وام از سازمانها و مجامع بين المللي – اين نوع وام ، وامهايي هستند که کشورهاي نيازمند براي تامين منابع کسر بودجه از سازمانهاي بين المللي نظير صندوق پول ، بانک جهاني و يا مجامع وابسته به سازمان ملل متحدد دريافت مي نمايند .

۵- ارتباط بودجه با برنامه ريزي اقتصادي در کشورهاي در حال توسعه : اولاً برنامه ريزي عبارت است از طراحي وضع اقتصادي ملي و پيش بيني گرايشهاي مالي آينده و تخصيص منابع مالي در طول برنامه ، به طريقي که
هدفهاي معين و مشخص شده قبلي حاصل آيد . ثانياً در برنامه ريزي اقتصادي پس از تعيين هدفهاي ملي ميزان و مبلغ سرمايه گذاريها جهت نيل به هدفهاي تعيين شده در بخش هاي مختلف اقتصادي تعيين مي شوند اين سرمايه گذاري ها شامل پيش بيني هر دو سهم عمومي و خصوصي در اقتصاد است و آنچه سهم دولت از اين سرمايه گذاريها مي باشد به صورت پيش بيني خرج در بخش هاي مختلف که به صورت بودجه هاي سالانه تعيين مي شود .

http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=تعادل های اساسی&source=web&cd=1&ved=0CC8QFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.valiasr.net%2Fweblog%2Fattachments%2Fatt577_0_13.pdf%3Fvaliasr%3Db98f12bfdf7b130e92566c681b7ca06c&ei=60G9UKCwNJLb4QTDpYHYAg&usg=AFQjCNEQNMdByXalpEtrbwNEv8qgra2DrQ


مطالب فوق تنها بخشی از سیاست های کلان اقتصادی دولتها هستن و بیشتر جنبه درونی دارند تا جهانی ، اما با توجه به این مطالب میشه اینطور نتیجه گیری کرد ، که اگر از فردا روز دلار از مبادلات حذف بشه ، این پولها در نهایت به اقتصاد آمریکا بر میگرده در نتیجه باعث افزایش نقدینگی در این کشور و به تبع اون افزایش قیمتها در این کشورخواهد شد و متعاقبا ارزش دخایر ارز در کشورها کم میشه و تقاضا برای تبدیل به طلا بالا میره در نتیجه این عدم تعادل عرضه طلا بوجود میاد و قیمت های جهانی طلا بالا میره ، تحت این شرایط امریکا میتونه بااستفاده از عدم عرضه به موقع طلا قیمت ها رو تا حدی بالا ببره که یک برابری بوجود بیاد ولی سوال اینجاست که آیا ذخیره انبوهی از طلا و رشد عمومی قیمتها در اقتصاد به هم پیوسته جهانی میتونه موجبات رشد و پویایی اقتصادی رو فراهم کنه ؟! طلا چیزی نیست که راحت مبادله بشه ، اقتصاد و تولید رو به گردش در بیاره و در نتیجه یک رکود و کاهش رشد اقتصادی و افزایش بیکاری حاصل خواهد شد ...

  • Like 1
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
با تشکر از جناب mostafa_by و جناب worior به خاطر مطالب و توضيحات علمي ارائه شده . با اجازه دوستان چند پرسش ديگر را مطرح مي کنم :

پرسش اول : آيا خريد اوراق قرضه آمريکا توسط چين را مي توان صرفا يک سرمايه گذاري فرارمرزي دانست يا ممکن است کارکردهاي ديگري هم داشته باشد ؟ منظور اين است که آمريکا بزرگترين بازار صادرات خيلي از کشورها از جمله چين مي باشد و با توجه به مشکلات اخير اقتصادي آمريکا طبيعتا ميزان مصرف کالا خدمات با توجه به کمبود منابع کاهش مي کند و همين امر موجب کاهش نياز به واردات توسط آمريکا مي شود و اين امر سبب اثر گذاري بر وضعيت اقتصادي چين مي شود و کاهش صادرات و افزايش بيکاري و کاهش قدرت خريد را براي اين کشور در پي خواهد داشت . آيا اين اقدام چين يک واکنش تدافعي جهت دفاع از امنيت اقتصادي خود محسوب نمي شود ؟

پرسش دوم : در صورتي که آمريکا نتواند اوراق قرضه خريداري شده توسط ساير کشورها را در موعد سررسيد تسويه کرده و اصل پول با سود را برگرداند چه اتفاقي خواهد افتاد ؟

پرسش سوم : با توجه به خريد اوراق قرضه بر مبناي دلار توسط کشور چين نوسان قيمت دلار چه تاثيري در سرمايه گذاري فرامرزي چين و به تبع آن چه تاثيري در برابري پول آن کشور با ساير ارزها خواهد داشت ؟

پرسش چهارم : مفهوم بدهي ۱۶ هزار ميليارد دلاري آمريکا چيست و اصولا طلبکاران اين بدهي چه کساني هستند ؟ آيا آمريکا را بايد نظير سرمايه دار معتبري فرض کرد که وام از بانک گرفته و صرف سرمايه گذاري سود آور کرده و در نهايت مي تواند اصل سرمايه و سود آن را بازگرداند و کسب و کار خود را توسعه بخشد يا مانند بدهکاري فرض کرد که با وام گرفتن از اين و آن بدهي هاي قبلي خويش را صاف مي کند و منتظر آينده است تا شانس به او رو کرده و ارثي هنگفت به او برسد يا برنده بخت آزمايي شود تا بتواند از اين حال و روز خارج شود يا نظير گردن کلفتي که به زور ترکيبي از قدرت نظامي و چرب زباني ديپلماتيک ديگران را وادار به پرداخت باج در قالب وام بدون اميد به باز پرداخت مي کند و در نهايت هم اگر وام خود را تسويه نکند هيچ اتفاق خاصي براي او نخواهد افتاد .

پرسش پنجم :تورم بلند مدت ناشي از انتشار اوراق قرضه در اوراق قرضه داخلي اتفاق مي افتد يا اوراق قرضه بين المللي نيز همين اثر را دارند ؟

پرسش ششم : ميزان و سرعت گردش سرمايه چه تاثيري بر روي قيمت ارزها دارد ؟ به عبارت ديگر سرمايه گذاري فرامرزي بلند مدت با بازده زياد بهتر است يا سرمايه گذاري کوتاه مدت با بازده کم . تاثير اين عامل در اعتبار يک کشور چگونه است ؟

پرسش هفتم : با توجه به بحث تعادل پولي آيا پول را به عنوان واسطه مبادلات اقتصادي مي توان تابع قانوني مثل قانون بقاي ماده و انرژي فرض کرد که ميزان آن ثابت است و از صورتي به صورت ديگر تبديل مي شود ؟ يا هنگام تبديل با توجه به سود و زيان در معاملات ممکن است مقدار آن کم و زياد شود ؟ نقش نرخ بهره و ربا و قرض الحسنه در اين مورد چيست ؟

پرسش هشتم : پرداخت بهاي کالاها با دلار يا طلا چه تفاوتي در تراز بازرگاني کشورها با يکديگر ايجاد مي کنند ؟ در خبرها آمده بود که تراز بازرگاني ترکيه به دليل صادرات طلا در تهاتر با گاز ايران مثبت شده است در صورتي که قبلا که با دلار بها را پرداخت مي کرد ظاهرا اين تراز مثبت نبوده است .

پرسش نهم : دولتها کاهش هزينه را تا کجا مي توانند انجام دهند تا با کسري بودجه مقابل کنند ؟ فرضا مي توان با اتوماسيون اداري کاغذ کمتري مصرف کرد و هزينه آن را صرفه جويي کرد يا مي توان با باز تعريف وظايف و فرآيندهاي کاري نياز به نيروي انساني را کاهش داد يا با ادغام و تغيير شرح وظايف نهادها و سازمانها و وزارتخانه ها از حجم دولت کاست . اما برخي از وظايف دولتها غير قابل تغيير بوده و درنتيجه برخي از هزينه ها و خدمات را نمي توان هيچگاه حذف کرد .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ماشاءالله به این سوال ها!

برادر zed عزیز. طرف مقابلتون دکترای اقتصاد نداره ها!! فکر نمی فرمایین این سوالا در سطح آزمون دکترای این رشته اس؟

باز هم سعی می کنم براساس دانش ناچیزم و اندک معلوماتی که دارم و براساس برداشتم از سوالات، بهشون پاسخ بدم.

[quote] پرسش اول : آيا خريد اوراق قرضه آمريکا توسط چين را مي توان صرفا يک سرمايه گذاري فرارمرزي دانست يا ممکن است کارکردهاي ديگري هم داشته باشد ؟ منظور اين است که آمريکا بزرگترين بازار صادرات خيلي از کشورها از جمله چين مي باشد و با توجه به مشکلات اخير اقتصادي آمريکا طبيعتا ميزان مصرف کالا خدمات با توجه به کمبود منابع کاهش مي کند و همين امر موجب کاهش نياز به واردات توسط آمريکا مي شود و اين امر سبب اثر گذاري بر وضعيت اقتصادي چين مي شود و کاهش صادرات و افزايش بيکاري و کاهش قدرت خريد را براي اين کشور در پي خواهد داشت . آيا اين اقدام چين يک واکنش تدافعي جهت دفاع از امنيت اقتصادي خود محسوب نمي شود ؟ [/quote]

قطعاً یکی از دلایلش، اثرگذاری روی سیاست های اقتصادی ایالات متحده هست. اساساً یکی از اهداف سرمایه گذاری های بلند مدت، تأثیر در سیاست گذاری سرمایه پذیر هست. فی المثل شما وقتی سهام جزء شرکتی رو ابتیاع می فرمایین، بیشتر هدفتون سود هست. ولی وقتی مثلاً 20% به بالای سهام یک شرکت رو خریداری می کنین، به منظور نفوذه و بالای 50 درصد هم کنترل.

در روابط کشورها هم قضیه یه طورایی شبیه به این مسئله هست.
بالاخره ابزار سرمایه گذاری بلند مدت، قطعاً در سیاست های چین و ایالات متحده هم اثرگذار خواهد بود.

اگه بخاطر داشته باشید چند سال پیش ایالات متحده فشار زیادی روی چین آورد که صادرات پوشاک به کشورش رو کاهش بده. چون رسماً بازار رو قبضه کرده بودن با قیمت های غیر قابل رقابتی که ارائه می کردن. حتی ایالات متحده تهدید به ممنوعیت واردات پوشاک چین نمود که چین هم متقابلاً تهدیدهای اقتصادی ای رو انجام داد و نهایتاً دو طرف سر یه مسئله ی میانه با هم به توافق رسیدن.

این اهرم ها این جاها بیشتر کاربرد دارن.

[quote] پرسش دوم : در صورتي که آمريکا نتواند اوراق قرضه خريداري شده توسط ساير کشورها را در موعد سررسيد تسويه کرده و اصل پول با سود را برگرداند چه اتفاقي خواهد افتاد ؟[/quote]

این سوال شما یه مقدار صحیح به نظر نمی رسه. چون بالاخره هرچیزی پشتوانه ای داره و قطعاً پشتوانه های اقتصادی ایالات متحده به نحوی هست که درصورتی که امکان بازپرداخت رو نداشته باشه، اون رو پوشش بده.

[quote] پرسش سوم : با توجه به خريد اوراق قرضه بر مبناي دلار توسط کشور چين نوسان قيمت دلار چه تاثيري در سرمايه گذاري فرامرزي چين و به تبع آن چه تاثيري در برابري پول آن کشور با ساير ارزها خواهد داشت ؟[/quote]

ببینین. اساساً پول خارجی یکی از عوامل اثرگذار در سمت راست ترازنامه ی بانک مرکزی هر کشوری هست که میزان اون در افزایش M و حجم نقدینگی نسبتاً قابل توجه هست. پس اینکه پول یا سرمایه گذاری خارجی رو همیشه عاملی مثبت و بدون هزینه و سودآور در نظر بگیریم، خیلی درست نمی تونه باشه.

بالطبع هر سرمایه گذاری ریسک خودش رو داره و نوسانات قیمت ارزها و بازارهای ارزی و سرمایه گذاری ارزی هم بی نصیب از این نوسانات نیستن. ولی همواره مراکز کنترل و بررسی ریسک سازمان ها، شرکت ها و حتی کشورها، در حال رصد این ریسک ها بوده و تصمیمات اقتصادی متناسب با اون رو اتخاذ می کنن.
اما همون طور که عرض شد، سرمایه گذاری مطمئن خارجی (نظیر خرید اوراق قرضه ایالات متحده)، خودش می تونه پشتوانه ی خوبی برای افزایش اعتبار یوآن باشه؛ حتی با در نظر گرفتن نوسانات دلار.

[quote] پرسش چهارم : مفهوم بدهي ۱۶ هزار ميليارد دلاري آمريکا چيست و اصولا طلبکاران اين بدهي چه کساني هستند ؟ آيا آمريکا را بايد نظير سرمايه دار معتبري فرض کرد که وام از بانک گرفته و صرف سرمايه گذاري سود آور کرده و در نهايت مي تواند اصل سرمايه و سود آن را بازگرداند و کسب و کار خود را توسعه بخشد يا مانند بدهکاري فرض کرد که با وام گرفتن از اين و آن بدهي هاي قبلي خويش را صاف مي کند و منتظر آينده است تا شانس به او رو کرده و ارثي هنگفت به او برسد يا برنده بخت آزمايي شود تا بتواند از اين حال و روز خارج شود يا نظير گردن کلفتي که به زور ترکيبي از قدرت نظامي و چرب زباني ديپلماتيک ديگران را وادار به پرداخت باج در قالب وام بدون اميد به باز پرداخت مي کند و در نهايت هم اگر وام خود را تسويه نکند هيچ اتفاق خاصي براي او نخواهد افتاد .[/quote]

این سوال بسیار مهمیه و امیدوارم دوستان توجه بفرماین به این سوال.
چون بارها و بارها این دست اظهار نظرات که بیشتر ناشی از عدم شناخت مفهوم بدهی های ایالات متحده هست شنیده و دیده می شه.

امیدوارم یکبار و برای همیشه در این خصوص توضیح داده و دوستان هم از این پس با در نظر گرفتن این مسائل، به تحلیل بپردازن.

مفهوم بدهی، با مفهوم وام و استقراض بسیار متفاوته. اساساً یک بدهی، الزاماً از طریق دریافت وام حاصل نمی شه.
همچنین بدهی به خودی خود چیز بدی نیست و تا اینسالونت شدن و ورشکستی، فاصله ی بسیاری داره.

از اونجایی که دانش حسابداری این دست روابط رو بهتر توضیح می ده، اجازه بدین عرایضم رو با مثالی حسابداری عنوان کنم [size=1](و اما افغانستان ...! icon_cheesygrin )[/size].
همون طور که می دونین ترازنامه از سه بخش دارایی ها، بدهی ها و حقوق صاحبان سهام تشکیل شده. دارایی ها در سمت راست ترازنامه و بدهی ها و حقوق صاحبان سهام در سمت چپ ترازنامه قرار دارن.

معادله ی اساسی حسابداری هم به قرار زیره :

دارایی = بدهی + حقوق صاحبان سهام

تمامی حسابداری در این معادله خلاصه شده. به این مهفوم که افزایش در دارایی شما، یا بدلیل کاهش در دارایی دیگری است، یا افزایش بدهی ها و یا افزایش در حقوق صاحبان سهام.

پس هیچ دارایی ای افزایش پیدا نمی کنه، مگه اینکه یکی از سه عامل فوق تغییر پیدا کنه.

برای هرکدوم مثالی می زنم.
شما رایانه ی شخصی شما جزو دارایی های شماست. پول نقد شما هم همچنین.
حال اگر رایانه ی خود رو بفروشین، پول نقد حاصله، موجودی پول نقد شما رو افزایش خواهد داد (افزایش دارایی). ولی در ازای اون رایانه ی خود رو از دست داده این (کاهش در دارایی).

حال فرض بفرمایین شما خریدار رایانه هستین. وجه نقدی که از دست می دین (کاهش دارایی) در مقابلش دارایی ثابتی رو خریداری می کنین (افزایش در دارایی).

حالا فرض بفرمایین شما فروشنده ی رایانه هستین و از روش نگهداری و ثبت دائمی استفاده می فرمایین.
فروش یک دستگاه رایانه افزایش موجودی نقد از طرفی (افزایش در دارایی) و افزایش در درآمد شما رو بهمراه داره (افزایش در حقوق صاحبان سهام).
از طرفی کاهش در موجودی کالای شما رو به همراه داره (کاهش در دارایی) و افزایش بهای تمام شده ی کالای فروش رفته (کاهش در حقوق صاحبان سهام).

اگه به هیچ یک از فرض های فوق توجه نفرمودین، این فرض رو حتماً مدنظر قرار بدین. چون ارتباط مستقیمی داره با بحث امریکا.

حالا فرض بفرمایین شما خریدار کالا هستین (امریکا هستین و قراره از مثلاً عربستان سه بعدی نفت خریداری کنین).
براساس اعتباری که دارین، به جای تسویه ی نقدی و آنی، وعده ی پرداخت آتی رو به فروشنده می دین.
در این شرایط، دارایی شما (مثلاً در اینجا نفت) افزایش پیدا می کنه. ولی در ازای اون، نه دارایی ای کاسته شده و نه حقوق صاحبان سهامی افزایش پیدا کرده.

چه چیزی تغییر می کنه؟ بدهی ها.

در اینجا افزایش در دارایی ها، به افزایش در بدهی ها (حساب های پرداختنی) منجر می شه.

----------------------------------------------------------------

برگردیم به دنیای واقعی.

هرچند که بخشی از بدهی های ایالات متحده استقراض یا اوراق قرضه ی منتشره هست، لکن اصلی ترین و عمده ترین بخش از بدهی های این کشور برمی گرده به مبادلات تعهدی که این مسئله، ارتباطی به وام و استقراض نداره و صرفاً یک وعده ی پرداخت آتیه.

این مسئله، در تمامی کشورها وجود داره. ولی حجم و میزان اون و همچنین مواعد پرداختش، مستقیماً برمی گرده به اعتبار، قدرت و توان اقتصادی و ... طرف مقابل.

پس در شرایط عادی، می بایست بدهی های بالا رو به فال نیک گرفته و اون رو نشانی از اعتبار و قدرت اقتصادی اون کشور بدونیم.

البته بدیهیه که این شاخص با شاخص های دیگری سنجیده می شه.

فی المثل همین ایران خودروی خودمون رو در نظر بگیرین.
منهای مسئله ی استقراض از بانک ها، ایشان با تمامی شرکت های طرف حساب خود بصورت تعهدی معامله می کنه که این، نشان از اعتبارش داره.

حالا فرض بفرمایین که اگه ایران خودرو سودآور نباشه که هیچ، زیان ده هم بشه و مجبور شه بخش های مختلف تولیدش رو هم ببنده، آیا شرکت ها کماکان حاضر به همکاری سنگین و تعهدی با این شرکت هستن؟ به عبارتی آیا ریسک معاملاتشون افزایش پیدا نمی کنه؟
آیا می شه نسبت به آینده ی ایران خودرو خوشبین بود؟

طبیعیه که تمامی کشورها با بررسی های خود، میزان و حجم مبادلات با کشور دیگری رو تعیین می کنن.
فی المثل یونانی که کشتی اش به گل نشسته و دولت و کشور در آستانه ی ورشکستگیه هم بدهی های زیادی داره. ولی این زیادی بدهی ها، بیشتر ناشی از عدم توان بازپرداخت اون هست که البته این مسئله در اقتصادش هم هویدا می شه.
در نقطه ی مقابل کشورها کمتر تمایل به معامله و مبادله با کشوری چون یونان رو دارن. چرا که از بازگشت منابع خود در آینده ای نزدیک و مطمئن چندان اطمینان خاطری ندارن.

القصه اینکه اگه سنجش میزان بدهی یک کشور با وضعیت اقتصادی، حجم نقدینگی، حجم مبادلات، میزان افزایش یا کاهش در بدهی ها، میزان افزایش یا کاهش شرکت ها و کشورهای مختلف که طرف حساب ایشان هستن، اعتبار و ارزش اقتصادی و مهمتر از همه ارزش پولی اون کشور سنجیده شه، ویوی مناسبی به ما برای سنجش وضعیت فعلی ایشان می ده.

از اونجایی که این توضیح مهمه و من هم سرکار دارم اینا رو می نویسم و متن هم طولانی شده، اگه اجازه بدین پاسخ به سایر سوالاتتون رو به فرصت مناسب تری موکول کرده و تا همینجا از شما و سایر عزیزان میلیتاری درخواست می کنم که عرایض حقیر رو اصلاح و تکمیل بفرماین.
اگه سوالی هم هست بنده در خدمتم.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[right]اصل صحبتهای دوستمون مبنی بر مسائل حوزه انرژی و تاثیر اونها بر ارزش دلار هست(یعنی منظورم جایی هست که بحث ازش شروع شده) با توجه به اینکه تقریبا با تمام فرمایشات آقا مصطفی موافق هستم چند تا نکته رو عرض می کنم[/right]
[right]حوزه انرژی حوزه پیچیده ای هست که واقعا اگر بخواهیم درباره ش نظر بدیم باید سالها مطالعه کنیم. اینجور نیست که فکر کنیم خوب چون مثلا نصف نفت جهان از خلیج فارس استخراج می شه پس بستن تنگه هرمز اقتصاد آمریکا رو فلج می کنه. اتفاقا برعکس این کار فقط کمر چین رو می شکنه که فعال به نوعی متحد دوفاکتوی ایران هست. امریکا قسمت خیلی ناچیزی از نفتش رو از این منطقه تامین می کنه و می تونه با بسته شدن تنگه هرمز ذخایر استراتژیکش رو وارد بازار داخلی کنه تا شوک ناشی از کمبود نفت در بازار جهانی رو دمپ بکنه[/right]
[right]مسائل دیگری هم هست مثلا کشف منابع جدید انرژی فسیلی.. آمریکا منابع گازی خاصی داره که در بستر شن هستند. یه زمانی این گاز غیرقابل استفاده بوده ولی چند سالی هست که تکنولوژی لازم برای استخراج این گازها فراهم شده و درنتیجه الان تقریبا امریکا ازنظر گاز خودکفا شده. منظورم اینه که مسئله رو ساده نبینیم. این جوری نیست که هر چیزی بلافاصله روی چیزهای دیگه تاثیر بذاره. اگر هم تاثیری باشه باید به دقت توسط روشهای ریاضی درست مدل سازی بشه. به دوستمون توصیه می کنم که نوشته های آقا مصطفی رو با دقت مطالعه بکنند. مطالعه سایتهای اقتصادی مثل "کافه اقتصاد" هم می تونه کمک بکنه[/right]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#4b0082]فرض میکنیم آمریکا به نفت و گاز خلیج فارس احتیاجی نداره ولی آیا با کاهش دادن تولید نفت(به وسیله حمله به تاسیسات نفتی) قیمت نفت بالا نمیره؟ آیا با بالا رفتن قیمت نفت , دلار که ارز مرسوم برای خرید و فروش نفته ضربه نمیخوره؟
معنیه نفت 300 دلاری جز اینه که دلار 3 برابر سقوط کرده؟ وقتی که ارزش دلار تو چین و ژاپن و سایر کشورهای جهان کم شد تو آمریکا اینطور نمیشه؟[/color]

[hr]

[color=#ff0000]جنگ نفتکش‌ها در خلیج‌فارس تا صف بنزین در اروپا/ نفت 400 دلار می‌شود[/color]
خبرگزاری مهر -گروه اقتصادی: همزمان با ماجراجویی جدید غرب برای تحریم نفت ایران و احتمال انسداد تنگه هرمز، کارشناسان از احتمال وقوع جنگ نفتکش‌ها در خلیج فارس و یک شوک جدید نفتی در سراسر جهان خبر می‌دهند.

به گزارش خبرنگار مهر، کانال سوئز، پاناما و تنگه هرمز سه شاهراه طلایی بازار جهانی نفت خام است که هرگونه اختلال در تردد نفتکشها در این سه آبراه بین المللی حداقل 30 درصد از نقل و انتقال دریایی نفت مورد نیاز کشورهای مصرف کننده را تحت تاثیر قرار می دهد.
قرار گرفتن کشورهای بزرگ صاحب ذخایر نفت و گاز جهان همچون ایران، عربستان، عراق، قطر، کویت و امارات در حاشیه خلیج فارس موجب پیشی گرفتن جایگاه تنگه هرمز به عنوان استراتژیک ترین "زون" انرژی جهان شده است، به طوری‌که حتی کوچکترین گمانه زنی در مورد انسداد این آبراه منجر به افزایش چندین دلاری بهای جهانی نفت می شود.

در نهایت طراحی یک سناروی جدید توسط غرب مبنی بر تحریم فروش نفت ایران در اروپا منجر به پاسخ محکم ایران به این طرح جدید شد و محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور، تاکید کرد:" اگر نفت ایران تحریم شود، یک قطره نفت از تنگه هرمز عبور نخواهد کرد."

هراس آمریکایی‌ها از توانمندی ایرانی‌ها در بستن تنگه هرمز که به پسر ایرانی مشهور است، رئیس جمهور این کشور را منجر به نامه نگاری با رهبر معظم انقلاب اسلامی کرده است.

در شرایط فعلی به طور متوسط روزانه حدود 16 تا 17 میلیون بشکه نفت و سالانه 77 میلیون تن LNG توسط کشورهای حاشیه خلیج فارس به بازارهای جهانی صادر می شود که توقف حتی چند روزه عرضه این میزان نفت و گاز منجر به یک بحران جدید در بازار انرژی جهان خواهد شد.

بسیاری از موسسات بین المللی از بسته شدن تنگه هرمز به عنوان یک "شوک جدید نفتی" یاد می کنند و معتقدند: هر گونه اختلال در تنگه هرمز و یا از سرگیری جنگ نفتکش‌ها در این شاهراه دریایی تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را برای تمامی کشورهای بزرگ و کوچک مصرف کننده انرژی به همراه دارد.

کارشناسان اقتصادی از تعطیلی پالایشگاه‌های نفت در اروپا و شرق آسیا، ایجاد صف‌های چند کیلومتری بنزین، خاموشی‌های گسترده برق، افزایش بهای جهانی نفت و گاز و ایجاد یک بحران فراگیر اقتصادی حداقل در کوتاه مدت به عنوان مهمترین تبعات بسته شدن تنگه هرمز یاد می کنند.

از سوی دیگر، همزمان با افزایش احتمال انسداد تنگه هرمز توسط ایران، طرح ساخت خط لوله حبشان به عنوان پروژه دور زدن نفتی تنگه هرمز توسط امارات حداقل تا بهار سال آینده با شکست روبرو شده است و حتی در صورت راه اندازی این خط لوله، امکان انتقال حداکثر روزانه 1.5 تا 2 میلیون بشکه نفت توسط اعراب فراهم می‌‌شود.

شوک نفتی انسداد تنگه هرمز قابل مدیریت نیست

سید محمدعلی خطیبی نماینده ایران در هیئت عامل اوپک در گفتگو با مهر یکی از عوامل ژئوپولتیکی تاثیر گذار در بازار جهانی نفت را احتمال اختلال در تردد نفتکش ها در خلیج فارس و تنگه هرمز اعلام کرد و گفت: هر گونه اختلالی در تنگه هرمز قطعا در بازار جهانی نفت تاثیر گذار است.

وی با اشاره به انتقال به طور متوسط حدود 17 میلیون بشکه نفت از تنگه هرمز، تصریح کرد: قطعا آزادسازی ذخایر استراتژیک کشورهای صنعتی نمی تواند در کوتاه و بلندمدت شوک این اقدام را خنثی کند.

این مقام مسئول با اعلام اینکه ذخایر استراتژیک کشورهای صنعتی حداکثر برای 30 روز می تواند تا حدودی از اعمال شوکهای نفتی در بازار جهانی جلوگیری کند، اظهار داشت: در این میان، آزادسازی ذخایر تجاری و استراتژیک منجر به آسیب پذیر شدن کشورهای مختلف می شود.

وی در پاسخ به این سئوال که برخی از کشورهای غربی مدعی هستند که می توانند در صورت توقف انتقال نفت از تنگه هرمز این شوک را مدیریت کنند، بیان کرد: هیچ کشوری در جهان نمی تواند شوک حاصل از عدم ورود حدود 15 تا 17 میلیون بشکه نفت در بازار را مدیریت کند.

نفت 400 دلاری کمر اقتصاد غرب را می شکند

سیدحمید حسینی هم در گفتگو با مهر با تاکید بر اینکه برخی از کشورهای غربی از نفت صرفا به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده می کنند، گفت: نفت ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس هیچ گونه جایگزینی ندارد.

عضو هیئت مدیره اتحادیه صادرکنندگان فرآورده‌های نفتی ایران با اعلام اینکه در صورت مسدود شدن تنگه هرمز بهای نفت خام به طور غیر قابل پیش بینی شده ای افزایش می یابد، بیان کرد: حتی امکان افزایش بهای طلای سیاه به 200 تا 400 دلار هم وجود دارد که با این قیمتها بحران اقتصادی در غرب شدت بیشتری می گیرد.

این فعال اقتصادی با بیان اینکه اقتصاد غرب تحمل نفت 200 و 400 دلاری را ندارد، اظهارداشت: سالانه حدود 70 میلیون دستگاه خودروی جدید وارد ناوگان حمل و نقل جهانی می شود، با این وجود توقف عرضه نفت در خلیج فارس فقط در این بخش یک بحران جدید به شمار می رود.

وی با اشاره به آثار روانی انسداد تنگه هرمز در بازار جهانی نفت، تصریح کرد: هم اکنون حدود 30 درصد نیاز جهانی به نفت فقط از مسیر تنگه هرمز و خلیج فارس به بازار انتقال داده می شود.

چین و هند بازندگان اصلی بسته شدن تنگه هرمز

محمود خاقانی کارشناس بین الملل انرژی هم در گفتگو با مهر یکی از تبعات انسداد تنگه هرمز را کاهش خوراک و تولید در پالایشگاه های نفت اروپا عنوان کرد و افزود: کاهش تولید منجر به کاهش سود و در نهایت افزایش بهای سوخت در سراسر اروپا خواهد شد.

وی با اعلام اینکه در شرایط فعلی بهای گازوئیل تولیدی هند در اروپا از قیمت پالایشگاههای این قاره ارزان قیمت تر است، تصریح کرد: حال اگر تنگه هرمز بسته شود باید دید بهای فراورده های نفتی در اروپا تا چه اندازه افزایش می یابد.

این کارشناس اقتصاد انرژی با اشاره به سیاست شکست خوره انگلستان پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، یادآور شد: انگلستان در سال 1950 میلادی نفت ایران را تحریم کرد که این سیاست منجر به افزایش بهای طلای سیاه شد.

خاقانی با بیان اینکه هم اکنون در چین و هند بر خلاف سایر مصرف کنندگان بزرگ انرژی جهان ذخایر استراتژیک قابل توجه نفت خام وجود ندارد، تاکید کرد: قطعا هر گونه انسداد تنگه هرمز منجر به یک شوک نفتی در کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا همچون چین، هند، ژاپن، کره جنوبی و تایوان خواهد شد.

[url="http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1510261"]http://www.mehrnews....?NewsID=1510261[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
متأسفانه رضا جان شما فقط داري حرف خودت رو تكرار مي‌فرمايي.
قطعاً با اين وضعيت، من هر پاسخي هم كه عرض كنم، شما قانع نخواهي شد الا اينكه عرض كنم اسلام پيروز است، امريكا نابود است!

پس با اجازه‌ي شما، اين پست و البته پستي كه ان شاءالله فردا در اون ادامه‌ي پاسخ به سوالات برادر zed رو خواهم داد، آخرين پست‌هاي من در اين تاپيك خواهد بود.

شما هم مختاري هرطور كه دوست داري فكر بفرمايي.

ولي محض اينكه پاسخ آخرين سوالت رو هم داده باشم بايد عرض كنم كه خير!
كاهش ارزش زماني مفهوم پيدا مي‌كنه كه ساير عوامل رو ثابت در نظر بگيريم.

مفهوم افزايش بهاي تمام شده، ارتباطي با ارزش پول نداره. چرا كه اگه نفت به قول شما 3 برابر بشه، ساير كالاها هم متأثر از اون افزايش قيمت منظمي خواهند داشت. پس تأثيري نداره و صرفاً بهاي تمام شده افزايش پيدا مي‌كنه.
اساساً وقتي بهاي تمام شده هم افزايش پيدا كنه، نفت به هر ارزي كه معامله شه افزايش رو شاهد خواهد بود! اينطور نيست كه با يوآن يه قيمت كم باشه و با دلار بيشتر و در نتيجه، نتيجه بگيريم كه آخ جون!! دلار كاهش ارزش پيدا كرد! امريكا نابود است! مرگ بر امريكا!!

----------------------------------------------------------------

خلاصه اينكه خيالم اين بود كه اين تاپيك قراره توش بحث‌هاي علم اقتصادي شكل بگيره و دوستان اگه مخالفتي هم دارن، براساس نظريات علمي اون رو عنوان بفرماين.
ولي گويي شنيدن شعار لذت‌بخش تره.
پس من نمي‌تونم شما رو سرزنش كنم بخاطر داشتن اين روحيه.
صرفاً وظيفه‌ي خودم مي‌دونم كه جو تاپيك رو يكدست‌تر كنم.

موفق باشيد.

ان شاءالله سعي مي‌كنم تا فردا ظهر، پاسخ پرسش‌هاي باقيمانده‌ي برادر zed رو هم عرض كنم.
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جالبه !

[quote]معنیه نفت 300 دلاری جز اینه که دلار 3 برابر سقوط کرده؟[/quote]

دوست عزيز ابتدا بفرماييد چند درصد اعتبار و ارزش دلار آمريكا به نفت خليج فارس مرتبط است ؟؟
كمي بدور از جانبداري بحث بكنيد تا براي ما هم شيرين باشد و چيزي ياد بگيريم ، مگر وابستگي كل اقتصاد آمريكا به نفت خليج فارس چقدر ميباشد ؟؟
اين معادله شايد در رفت ( تأثير كاهش ارزش پول بر قيمت ها _ تقريبا مانند ايران ) درست باشد ولي در برگشت ( كاهش ارزش پول بدليل افزايش قيمت ها ) صحيح نخواهد بود !
در شرايطي كه نفت بشود 300 دلار ، 200 دلار آن براي امنيت است !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام
من نه علمی دارم نه توان درک و فکر درستی پس لطفا به عنوان یک دانش آموز با من صحبت کنید چون شدیدا میخوام چیز یاد بگیرم.

لطفا کسی ناراحت نشه از کس دیگه.

....................................


2- بنظر میاد اگر قیمت نفت بالا بره واقعا تاثیرات شدیدی بر اقتصاد آمریکا داشته باشه چون هم اقتصاد به هم پیوسته هست هم آمریکا بسیاری از سودش شاید همین صادراتش باشه(البته نمیدونم فقط شاید اگر غیر از این هست حتما بفرمایید) و دنیای اقتصاد هم یک کامپیوتر شاید نباشه که بگیم قیمت جنس 1 که بالا رفت به همون نسبت هم قیمت جنس 2 بالا میره چون عوامل تاثیر گذار در اقتصاد زیاد هست و یک مدیر نداره تا این مسائل را حل کنه.
شدیدا منتظر نظر شما دوستان هستم.
موفق باشید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.