SAEID

تاپیک جامع سردارشهید احمد کاظمی (گفتگو ، خاطره ، عکس ، فیلم و .. )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

فیلم؟

فیلمی نبوده ...! یه فایل صوتی بوده که با mp3 player همراه شهید کاظمی گرفته شده. فیلمی در کار نبوده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
صوتی هستش که محسن اسدی عزیز تو آخرین لحظات میگه صلوات بفرستید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برای دانلود فایل مزبور به لینک زیر مراجعه کنید :
http://www.tebyan.net/godlypeople/songshymnsetc/audio/familiarvoice/2008/1/6/57210.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دمتون گرم دیگه!! حالا شدیم دروغگو!!
icon_arrowd
من فیلمش رو دارم، اما با این اینترنت نفتی، یکم منتظر بمونید تا آپ کنم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این هم لینک کلیپ، اگه دوستان دیدن که من اشتباه کردم و این کلیپ واقعی نیست و ... لطفا بگن که لینکش رو حذف کنم. اگه هم درست بود که یه صلوات بفرستید.
http://www.netiran.net/uploads_video/16000/15552/6134.flv

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نقش شهيد كاظمي در جنگ
شهيد احمد كاظمي به روايت سردار قاسم سليماني

[img]http://media.farsnews.net/Media/8909/Images/jpg/A0969/A0969716.jpg[/img]
خبرگزاري فارس: سردار حاج قاسم سليماني كه با حضور سردار رشيد برگزار شد پيرامون شخصيت شهيد احمد كاظمي اذعان داشت: احمد واقعا يك قله‌اي بود، متفاوت بود،‌ خيلي فضيلت داشت، براي همين مي‌گويم احمد واقعا خلاصه‌اي از شخصيت امام خميني (ره) بود در ابعاد مختلفي.

به گزارش خبرگزاري فارس، "نگين ايران "، فصلنامه مطالعات جنگ ايران و عراق در شانزدهمين شماره خود نقش سرلشكر پاسدار شهيد حاج احمد كاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه، را در جنگ تحميلي را با سرلشكر غلامعلي رشيد و سردار حاج قاسم سليماني به بحث گذاشته است.

*اشاره :
شهادت سردار احمد كاظمي جامعه ايران به ويژه رزمندگان و همرزمان اين عزيز را در غم و تاثر جانكاه فرو برد.فرصت را مغتنم شمرده، ويژگي‌هاي اين شهيد بزرگوار را در حضور سرلشكر "رشيد " و سردار حاج "قاسم سليماني " به بحث گذاشتيم.خوانندگان محترم را به مطالعه اين گفت‌وگو كه در وضعيت خاصي انجام گرفت و آميخته است با خاطراتي از فراز و نشيب‌هاي جنگ همراه با شهيد كاظمي، جلب مي‌نمائيم:

*سرلشكر رشيد:بسم‌الله الرحمن‌الرحيم.بحث ما درباره شهيد احمد كاظمي است، فرمانده نيروي زميني سپاه.
رويكردي كه در بررسي فرماندهان شهيدمان داريم، يكي در جنگ است و ديگري بعد از جنگ. در جنگ، ما معتقديم يك فرمانده با شناخت لشكرش و هر آنچه كه اين لشكرش در صحنه جنگ انجام داده شناسايي مي‌شود، يعني اگر ما بخواهيم شهيد احمد كاظمي را بشناسيم بايد لشكر 8 نجف را در جنگ شناسايي كنيم و ببينيم كه اين لشكر در صحنه جنگ چه كرده است، چون ايشان فرمانده اين لشكر بوده و اين فرماندهان ما هم، مثل خود جنابعالي (سردار سليماني)، مثل شهيد خرازي، مثل بقيه، اينها انسان‌هايي بودند كه از صفر تا صد يگان را (گردان، تيپ، لشكر) با تمام وجودشان از اساس ساختند.
اين طور نبوده كه يك لشكر آماده را بدهند دست اين فرماندهان سپاه مثل احمد، مثل جنابعالي (سردار سليماني)؛ چون در همه كشورها و حتي در ارتش خود ما هم اين طور است كه وزارت دفاع و برنامه و بودجه و نظام آن كشور به همراه ساير دستگاه‌ها، اول لشكري و يگاني را از اساس ايجاد مي‌كنند و بعد به فرماندهي مي‌دهند كه آن فرمانده خودش هيچ نقشي در به جود آوردن آن نداشته است. در سپاه اين روند اصلا طي نشده است، اين فرماندهاني مثل احمد بودند كه لشكر را با همه وجودشان از اساس و از اول خشت خشت گذشتند روي هم و ساختند و بنيانگذار بودند.
ساير تشكيلات سپاه هم همين طور بود مثل اطلاعات وعمليات كه بنيانگذارش شهيد "باقري " بود، مثل توپخانه كه بنيانگذارش شهيد "شفيع‌زاده " بود.

حالا مي‌خواهيم ببينيم چون جنابعالي (سردار سليماني) خيلي جاها در صحنه جنگ در مقاطع مختلف در عمليات‌هاي مختلف كنار لشكر 8 نجف و احمد كاظمي جنگيديد اين لشكر چه عملكردي در روند جنگ داشته است؟ ما بياييم با اين بهانه تمام ابعاد شخصيتي احمد كاظمي را مثلا از نظر نظم، مديريت، ابتكار، خلاقيت و تدبيرش كالبد شكافي كنيم. اين را بايد حتما در سازماندهي و عملكرد لشكرش پيدا كرد. من يك جاهايي گفتم احمد در خيلي از ابعاد مسلط بود. من گفتم سه نقطه را در لشكر 8 نجف اگر كسي سر مي‌زد به نقش احمد و مديريت او پي مي‌برد: يكي اسلحه خانه، يكي حمام و يكي هم آشپزخانه. در اين سه جا، مي‌فهميد كه احمد چقدر به لجستيك، آموزش، نگهداري و روحيه پرسنل بها مي‌دهد. احمد اصرار داشت كه همه جا حمام احداث شود و اين نشان مي‌داد كه به نيروهايش خيلي بها مي‌دهد. در نزديك‌ترين مكان‌ها به خط مقدم حمام درست مي‌كرد، حمام درست حسابي. من دو سه جا در اين حمام‌ها رفتم؛ در مريوان، در جزيره مجنون، كنار كارون. بنابراين در حين جنگ بايد لشگر 8 نجف را مورد شناسايي قرار بدهيم تا احمد را معرفي كنيم.
بعد از جنگ هم بالاخره يك تجربه سنگيني را احمد پشت سر گذاشته، 8 سال، 10 سال حالا با فلسطين مي‌شود 12 سال تا بعد از جنگ؛ چون از سال 1355 ايشان رفته بود اردوگاه هاي فلسطيني، 17 سالش بوده رفته لبنان و در اردوگاه‌هاي فلسطيني آموزش ديده و عجيب هم قضاوت مي‌كرده، يعني نمي‌دانم به شهيد محمد منتظري يا فرد ديگري گفته كه تا اين فلسطيني‌ها به سمت اسلام حركت نكنند، موفق نمي‌شوند و اينها دين در درونشان كم‌رنگ است. اين را آنجا درك كرده است.
ما مي‌خواهيم بدانيم اين تجربه احمد از دوره‌هاي گذشته (جنگ كردستان، فلسطين) چه نقشي در برداشتن بارهاي بزرگي مثل فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهداء، فرماندهي نيروي هوايي و فرماندهي نيروي زميني داشته است. يعني تجربيات شهيد احمد كاظمي چه نقشي در موفقيت‌هاي بعدي او در عرصه مديريتي و اقداماتي كه انجام داده، داشته است، قطعا اقداماتي كه احمد در قرارگاه حمزه انجام داد متاثر از 12 سال تجربه‌اش بوده است. من يادم است، واقعا با يك رويكرد جديد كار را انجام داد. يعني تا رفت آنجا، بعد از يك مطالعه دو سه ماهه حالا خدا چه اعتماد به نفسي به او داده بود آمد كل روش جنگ را در طول 10 سال در كردستان گذاشت كنار و عوض كرد و تغيير و تحول ايجاد كرد و مي‌گفت برادران قبلي اشتباه مي‌كردند كه پشت سر هم نيرو گذاشتند و صدها پايگاه ثابت ايجاد كردند، ما مي‌توانيم اينها را جمع كنيم، ما مي‌توانيم متكي بشويم به يك سيستم اطلاعات خيلي دقيق و چند واحد واكنش سريع و ورزيده داشته باشيم، هر جا كه ضد انقلاب حركتي كرد، به سرعت مثل اجل ما پياده شويم روي سرش، مرحله بعد مرز را ببنديم و مرحله نهايي برويم در خاك عراق؛ و هر سه چهار كار را كرد.يعني واقعا پايگاه‌ها را جمع كرد، همه داد و فرياد مي‌كردند، نمايندگان مجلس صدايشان درآمده بود. ايستاد و گفت:هيچ طوري نمي‌شود، مسووليت با من. يعني شايد بيست سي هزار نفر را جمع كرد از نيروي انتظامي، سپاه و بسيج. همه را جمع كرد و بعدش هم آمد مرز را بست و بعد رفت داخل خاك عراق.
اين تاكتيك‌ها و روش‌ها حتما از اعتماد به نفس او بوده كه خدا در جنگ به ايشان داده كه آمد و اين طور علم كرد. يعني در اين دوتا ميدان، احمد در جنگ و احمد بعد از جنگ، هر چه كه جنابعالي مي‌دانيد براي ما بفرماييد كه استفاده كنيم در فصلنامه.

*سليماني:بسم‌الله ‌الرحمن الرحيم.اولا كه آقا رشيد استاد ماست و حرف زدن جلوي ايشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسين و همه اينها آقا رشيد هستند. هيچ وقت تصور نمي‌كردم كه در مورد احمد بخواهم حرفي بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمي‌شود كه احمد شهيد شده.خيلي به هم نزديك بوديم، خصوصا بعد از جنگ ما بيشتر به هم نزديك شديم. علتش هم غربتي بود كه ما بعد از جنگ پيدا كرديم يعني همين احساس يتيمي، يتيمي نه از اين باب كه همه مي‌گويند بلكه از باب اينكه انسان از يك راهي باز مي‌ماند، احساسي مثل اينكه جا مانده و باز مانده است به او دست مي‌دهد. لذا هميشه چيزي هم مي‌گفتيم و شوخي كه مي‌كرديم مي‌گفتيم كه جزيره‌اي باشد و ما را ببرند آنجا كه هميشه تداعي آن دوران را بكند و اين باعث شده بود كه بيشتر به هم نزديك بشويم. يكي از علت‌هايي كه ما دور هم جمع شديم اين بود كه ما مثل يك جمعي هستيم كه در يك طوفان و يك رودخانه‌ايم و بايد دستمان به هم باشد و حامي هم باشيم تا آب ما را نبرد.
اما اينكه اين چنين اتفاقي مي‌افتد ما اصلا تصور نمي‌كرديم. هر چند احمد به آرزويش رسيد اما واقعا حيف شد و حيف شدن را هم نه در شهادت احمد بلكه در اين مي‌دانيم كه احمد خيلي خوب مي‌توانست آن چهره‌اي را نمايان كند كه يك بخش كوچكش بر نزديك‌ترين آدم‌ها به احمد نمايان شد، نه بر جامعه، كه جامعه خيلي چيزها را نمي‌داند و مخفي ماند. او مي‌توانست يك جنگ بزرگ را فرماندهي كند، مديريت كند و شهيد بشود. البته تقدير الهي و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چيزي كه ما تصور مي‌كرديم، احمد را گرفت. شايد هم مصلحت احمد همين بود، شايد مصلحت الهي همين بود و همين درست بود. اين را ما نمي‌دانيم ولي آنچه كه مي‌دانيم اين است كه احمد مي‌توانست خيلي كارهاي بزرگي بكند.
در اين مطلبي كه آقا رشيد فرمودند من دو نكته در مقدمه بگويم بعد مي‌پردازم به مشخصات احمد. همين‌طور كه در دين اسلام يك خلاصه‌هايي وجود دارد، يعني وقتي ما مي‌خواهيم بگوييم كه دين در اميرالمومنين (ع) خلاصه شده است يا اميرالمومنين (ع) دين مطلق است معنايش اين نيست كه ديگران از دين بهره‌اي نبردند.
ديگران هم در ركاب پيغمبر بودند و ديگران نيز هر كدام يك بخشي از خلاصه‌هاي دين در آنها بود، يكي در تقوا بود يكي در شجاعت بود ولي اينكه همه، همه موجودي دين را بگيرند، كمتر بود. امام راحل هم در تربيتي كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌هاي بنيادي بود كه تحول ايجاد كرد و اين تحول هم در جاهايي كه تاثير گذاشت به عنوان آدم‌هايي كه به نحوي خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كساني كه به معناي واقعي در ابعاد مختلف رفتار امام، معنويت امام، شخصيت امام، خلاصه امام راحل باشند كمتر پيدا مي‌شود. در جنگ هم امام راحل تاثيراتي گذاشتند و يك خلاصه‌هايي به وجود آورد. احمد يكي از آن خلاصه‌ها بود كه اين هم به اين دليل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دليل عشق وافر به امام بود.
حالا من مي‌گويم خصوصياتش را كه تاثير احمد در زيرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث مي‌شود بگوييم كه بخشي از شخصيت وجودي امام راحل در فردي مثل احمد كاظمي متبلور بود.
احمد چند مشخصه اصلي داشت كه همه اينها را از امام گرفت واين درست است كه همه اينها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان يك الگوي مجسم بود و ما وقتي در جنگ نگاه مي‌كرديم، احمد هم در اين چيزهايي كه من ذكر مي‌كنم از همه ما برجسته‌تر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اينها در دوره جنگ در لشكر نجف ديده مي‌شد كه ما وقتي به لشكر نجف نگاه مي‌كنيم هيچ چيز در ذهن ما غير از احمد نمي‌آيد شما وقتي مثلا مي‌گوييد فلان لشكر، يك عقبه‌اي هم در ذهنتان مي‌آيد ولي به لشكر نجف كه نگاه مي‌كنيد غير از احمد هيچ چيز در ذهنتان نمي‌آيد. اين خيلي هنر بود كه يك فرد بيايد از درون يك شهرستان يك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهايي كه عقبه‌هاي طولاني داشتند با امكانات وسيع خصوصا در كادر، نه تنها برابري مي‌كند بلكه شاه كليد جنگ بشود. اينجا در واقع اين را مي‌رساند كه نقش احمد محوري بوده، لذا همه چيز در او خلاصه شده بود يعني همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اينكه احمد پايش روي شانه ديگري بود و از شانه ديگران داشت حرف آنها را مي‌زد و ابتكارات و طرح آنها را مي‌گفت، نه، بلكه هر چيز بود از او دميده مي‌شد. البته حسين هم همين بود ولي حالا بحث احمد است.
يكي از مشخصه‌هاي بارز احمد زيركي بود. حالا به معناي درست آن تدبير بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگويند خط حد لشكرت چه مي‌شود. هميشه وقتي درباه منطقه عملياتي بحث مي‌شد او به خيلي از زواياي پشت اين هم نگاه مي‌كرد لذا موافقت‌هايش معنا داشت و مخالفت‌هايش هم معنا داشت.
دوم اينكه وقتي مي‌خواست خط حدي انتخاب كند مخالف يا موافقت او در كل عمليات براي نحوه عمل لشكر 8 نجف تاثير داشت. مثلا شما به همه خط حدهايي كه لشكر نجف گرفته نگاه كنيد، احمد خط حدي را برايش اصرار مي‌كرد كه پيروزي و شكستش كمتر به گردن كسي بيفتد.

*دروديان: واقعا؟

*سردار سليماني: بله، حالا سطوح مختلف را مي‌گويم و مرور مي‌كنيم. اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهايي كه عمل مي‌كرد كمتر به جناحين آن بود. هميشه يا انتخابي را انجام مي‌داد كه اين جناح طبيعي باشد يا به نحوي انتخاب مي‌كرد كه اين جناح تاثير بر كل عمليات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر 4 حسين[خرازي] زير ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالاي سر پنجوين متوقف شدم، حاج همت روي ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكري روي ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوين و غيره را، همه را بي‌خاصيت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لري بود، عمليات احمد، عمليات سختي بود. در والفجر 4 فشار روي احمد از همه ما بيشتر بود چون از دشت شيلر مي‌خواست بيايد از ميدان مين، جناحش باز بود تا مي‌رسد به لري، قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطه‌اي را كه مي‌گرفت تمام منطقه را آزاد مي‌كرد و اين را عمل كرد.
در فتح‌المبين هم در واقع احمد جناح جلويش كسي نبود، آمد از زليجان وسط كوه ميشداغ رفت رقابيه. اين طرف هم مرتضي[قرباني] بود، رئوفي[فرمانده لشكر 7 وليعصر] بود، متوسليان بود، بعد اين طرف‌تر من بودم، خرازي بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازي و با عملي كه انجام داد همه را سقوط داد.
[img]http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830631/world/003108.jpg[/img]
*سرلشكر رشيد: با اينكه رقابيه اين سر جبهه نبرد بود و عين خوش و دشت عباس آن طرف، ولي فشاري كه روي بچه‌هاي لشكر 14 امام حسين در دشت عباس آمد با پيروزي احمد در تنگه رقابيه، اين فشار برداشته شد. آقا محسن اصرار داشت اگر رقابيه را عمل بكنيم با لشكر 8 نجف يعني احمد و مهدي (باكري) اين معضل حل مي‌شود و وقتي احمد و مهدي روي رقابيه رفتند دشمن خيلي سريع شكست خورد.

*سردار سليماني: مانور احمد در بيت‌المقدس نيز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خين، دشمن را از پهلو دور زد، حتي در مرحله اول هم تاكتيكي كه از بالاي دارخوئين آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود.
در كربلاي 5 آمد پيش من و مرتضي (قرباني) با حسين (خرازي) و زاهدي، آمد غرب كانال ماهيگيري در روز اول يك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ريخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر مي‌كند يك تكيه گاهي كه بخواهد اين كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضي آنجا اصرار كرديم، چون ما در صحنه درگيري جنگ بوديم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد اين گوشه‌اي از شمشيري پنج ضلعي را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد.
به اين دلايل است كه مي‌گوييم احمد در طراحي و در فرماندهي زيركي و تدبير فوق العادي داشت. مثلا در عمليات رمضان، شما نگاه كنيد احمد رو به كجا حمله مي‌كند، همين طور مستقيم حركت مي‌كند به سمت نوك شمالي كانال ماهيگري. اين حركت، يعني هرچه تا شلمچه هست بي‌خاصيت مي‌شود لذا تا شلمچه هر چه بود بي‌خاصيت شد، لشكر 6 از بالا آمد كمر اين را شكست، احمد زير مثلثي‌ها عمل كرد. در آبادان نيز جايي را انتخاب كرد كه بتواند بقيه جاها را بي‌خاصيت كند.
مهدي كياني مي‌گويد:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدي آمد به من گفت كه يك كسي از اصفهان آمده با شما كار دارد. ايشان آمد و گفت من احمد كاظمي هستم، تعدادي نيرو آورده‌ام اينجا، خطي به ما بدهيد دفاع كنيم. گفتم كه بعداز ظهر بيا تا با هم صحبت كنيم.
بعدازظهر آمد و يك محلي بود كنار بهمن‌شير كه عراقي‌ها مي‌آمدند از اين چولان‌ها عبور مي‌كردند و حمله مي‌كردند يا كار اطلاعاتي مي‌كردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما برويد آنجا.او رفت و بعد از مدتي برگشت و گفت اينجا كار ما نيست، يك جايي را بدهيد دست من كه به درد بخورد. در چه سالي؟ در سال 59، نه احمد سال 84، مي‌گفت يك جايي به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم.
رفتم پيش كلهر در فياضيه و گفتم بيا اينجا. يك جايي هم بود نزديك به عراقي‌ها، گفت همين جا براي من خوب است. بعد از اين كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما برويد آن طرف‌تر و احمد آنجا ايستاد تا نتيجه گرفت. "
همين فاصله محدود بين عراقي‌ها و ما كه خيلي وسيع هم نبود، نقطه شكننده عراقي‌ها شد كه هم در جلوگيري از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گويي اين زيركي و تدبير از روز اول در احمد پيوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا مي‌شد خط گرفت اما چرا احمد، فياضيه را انتخاب كرد؟ چون مي‌دانست اگر فشار بياورد مي‌تواند پل عراقي‌ها را ببندد و تمام جبهه را بي‌خاصيت كند. اين يك نكته از خصوصيات احمد در جبهه بود، حالا بحث در اين موضوع خيلي زياد است كه اگر بخواهيم بگوييم همه اينها موضوعات متنوع و گوناگوني دارد.
نكته ديگر دورانديشي احمد بود، اين دورانديشي در اواخر جنگ و بعد از جنگ بيشتر آشكار شد. شما ببينيد مديريت الان احمد هم دقيقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شوراي فرماندهي مي‌نشستند منطقه عمليات را انتخاب مي‌كردند اما طراحي عمليات كه چگونه از منطقه استفاده شود ديگر كار احمد و بقيه بود كه يكي از آن موارد كه شما هم فرموديد نيروي هوايي است. احمد از مديريت بهره‌گيري مي‌كرد و براي اين موضوع دورانديشي مي‌كرد. يعني وقتي كه در نيروي هوايي بود، احساس مي‌كرد كه ما حتما روزي درگير چنين وضعيتي مي‌شويم، با يك جايي درگير يك جنگي مي‌شويم فراتر از جنگ ايران و عراق.
شما وقتي نيروي هوايي مي‌رويد، مي‌بينيد كه احمد نوع توجه‌اش به سيستم موشكي سپاه است. نقش آقاي شمخاني را نمي‌خواهم كم كنم اما كسي كه سيستم قدرت دفاعي را تكان داد احمد بود. آقا رشيد مي‌دانند، براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت و در موضوعات ديگر، جلوي ايشان را گرفتند و گرنه در موارد ديگر مثلا در هلي‌كوپتري، احمد اصرار مي‌كرد كه يك سيستم هلي‌كوپتري جديدي را وارد كند كه بن‌بست‌هاي آن زمان را بشكند، اصرار مي‌كرد روي يك هواپيماي كم پرواز با برد كم اما موثر براي جبهه، يعني در آن زمان هم دورانديشي داشت.
يك وقتي آقا محسن، من و احمد و مرتضي را خواست در قرارگاه شهيد بروجردي براي عمليات نصر 4 در منطقه شمال غرب، ما در فاو بوديم كه قرار بود عمليات كربلاي 10 را اجرا كنيم و برويم خط 2000 را از عراقي‌ها بگيريم و اين جبهه را يك مقدار توسعه بدهيم همه كارها را آماده كرديم. شب آقارحيم آمد در فاو به ما گفت (آقاي شمخاني يا آقا رحيم بود نمي‌دانم).

*رشيد:شمخاني و رحيم بودند. من وآقا محسن شمال غرب بوديم، شمخاني و رحيم جنوب بودند.

*سليماني: آمد نزد ما و گفت كه عمليات در اينجا لو رفته.
اصرار كرديم كه لو نرفته، اما از تركيب ارتش عراق به اين نتيجه رسيده بودند كه عمليات لو رفته است لذا عمليات متوقف شد. من و احمد و مرتضي با هم رفتيم قرارگاه شهيد بروجردي نزد آقا محسن، احوالپرسي كرديم و آقا محسن به شوخي گفت: آنجا خوش مي‌گذرد! بعد گفت برويد پيش آقاي عزيزجعفري و بازديدي از جبهه بكنيد بيايد اينجا من كار دارم. ما سه نفري رفتيم در ارتفاعات قميش والاغلو و… كه لشكر عاشورا هم زير ارتفاعات الاغلو گير كرده بود، با خود گفتيم اگر شده سينه خيز در جنوب عمليات كنيم زير بار نرويم، آنجا وقتي صحنه را از نزديك ديديم، براي ما يقين شد كه نبايد زير بار اين عمليات برويم.
برگشتيم نزد آقا محسن، گفت ديديد؟ گفتيم بله. آقا محسن گفت يا مي‌رويد آنجا عمليات مي‌كنيد يا مي‌رويد پيش آقاي دانش يار در مريوان. هرچه گفتيم آقا محسن گفت: نه.
يكي از آن چيزهايي كه در مورد احمد مي‌گفتم همين والفجر 10 بود، فلش عملياتي احمد را نگاه كنيد (اشاره به نقشه منطقه)‌كنار "درياچه سد دربنديخان " آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ريشن، همه‌ اينها سقوط كرد. ما هم مقابل همه‌ يگان داشتيم، همه‌ اينها سقوط كرد. لذا در بحث‌هاي ميداني و بحث‌هاي بعدي، احمد دورانديشي فوق‌العاده‌اي داشت.
يكي ديگر از خصوصيات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتيكي و در بعد استراتژي بود. در بعد تاكتيكي وقتي كه به دشمن مي‌زد متوقف نمي‌شد تا نقطه‌اي كه بايد نتيجه مي‌گرفت.همه‌ عمليات‌هايش را نگاه كنيد همين را مي‌بينيد مگر جايي بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه‌اي كه نقطه‌ اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملياتهايش همين است. شما سراغ نداريد كه مثلا زير ارتفاعات لري متوقف بشود، مرحله‌ دوم برود وسطش، يكسره رفته دور زده و لري را گرفته و كار را در يك مرحله تمام كرده است. يعني ما كمتر عملياتي داريم كه احمد مرحله‌اي رفته باشد به جز عمليات‌هاي بزرگ كه احمد آن مرحله‌اي را كه برايش پيش‌بيني شده و با يك حركت گرفته است، تمام عمليات‌ها بدين گونه بود.
[img]http://www.sepahnews.com/files/fatehan.jpg[/img]
*سرلشكر رشيد: در عمليات محرم، يك تيپ را اسير كرد بدون هيچ تلفات و تا جايي پيشروي كرد كه در طرح قرار نبوده برود ولي نقطه‌ اتكا عالي داشت.

*سردار سليماني: شما ببنيد حتي عمليات بدر همين طور كه مي‌رود، مستقيم حركت مي‌كند تا مي‌رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور مي‌كند مي‌رود كنار جاده عماره بصره آنجا مي‌ايستد، تمام منطقه روطه را دور مي‌زند تا كانال سوئيب.
استفاده از فرصتش در تاكتيك و استراتژي همين بود. احمد وقتي آمد در نيروي زميني به وقت خودش شلاق مي‌زد. من هميشه مي‌گفتم احمد تو چقدر كار مي‌كني؟ وقتي نيروي هوايي بود شما مقطع عمر احمد را نيروي هوايي جمع بزنيد،‌ نمي‌خواهم خداي نكرده ديگران را تضعيف كنم، ولي تمام دوره‌هاي ديگر منهاي دوره‌ آقاي قاليباف را جمع بزنيد مي‌بينيد يك جهش داده است. در نيروي زميني در همان مقطع مي‌دويد مثل كسي كه فرصت ندارد و بايد آن را به يك نقطه برساند و نتيجه استراتژيك بگيرد. احمد در اين موارد واقعا منحصر به فرد بود. اين نكته را هم بگويم كه احمد فرصت‌ها را محدود مي‌دانست از نظر زماني، چه در تاكتيك و چه در استراتژي، هميشه محدود مي‌دانست، مثل كسي كه وقت ندارد، اين طوري به موضوع نگاه مي‌كرد.
خصوصيت ديگر، انضباط احمد بود، اين انضباط را در كلان كه مقررات بود، شماه نگاه كنيد به زماني كه احمد در نيروي هوايي بود مي‌بينيد براي همه چيز انضباط را تعريف كرده است. هر جا كه مي‌روي آرايش دارد. شما در نيروي هوايي يك جاي مخروبه پيدا نمي‌كنيد. در پادگاني كه حضور مي‌يافت به آن انضباط مي‌داد ولو اينكه يك ساختمان قديمي و تخريبي بود اما به آن ساختار و سازمان مي‌داد و اين كار را مي‌كرد.
ميدان صبحگاهش بهترين ميدان صبحگاه است، مقبره‌اي كه براي شهدا درست كرده، زيباترين مقبره است. هر كاري كه انجام مي‌دهد و به هر پايگاه‌اش كه مي‌رويد همين طور است. پايگاه نيروي هوايي ما چند سال از آن مي‌گذرد؟ 50 سال مي‌گذرد، برويد نگاه كنيد، اين هم از پايگاه درست كردن احمد، بهترين پايگاه با همين امكاناتي كه داشته است. در زمان جنگ، خط احمد كاظمي تميزترين خط بود خاكريز آن بيشترين ارتفاع را داشت، غذاي آن بهترين غذا بود، انضباط در همه جا به چشم مي‌خورد، در آرايش سنگرها، در چيدن سلاح‌ها، و …شما در خاطرات آقا نگاه مي‌كنيد، مي‌گويند وقتي كه از لشكر نجف بازديد كردم، اولين لشكري كه براي تانك‌ها چك ليست نوشته بود احمد كاظمي بود. براي همه كس و همه چيز برنامه داشت و يك انضباط خاصي در تمام كارهايش حاكم بود، نه اينكه انضباط خشك داشت، نه. همه چيز دقيق سرجاي خودش بود و هزينه‌اي كه انجام مي‌داد هزينه درستي بود.
خصوصيت بعدي احمد شجاعت و جسارت او بود كه هر چند در جنگ عموميت داشت، لكن احمد در حد اعلاي آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد كه به نظر من اينها خيلي از مشخصه‌هاي معنوي احمد را رشد، دادند، يكي ادب احمد بود و ديگري راز نگهداري او بود. من خيلي كم در جمع‌ها مي‌ديدم كه كسي چنين خصلت‌هايي داشته باشد. براي فرمانده نظامي چنين خصلتي سخت است و اينكه مي‌گويم احمد خلاصه‌اي از امام بود واقعا اين طوري بود. حالا به آقا رشيد هم عرض كردم، فرماندهان ما در جنگ به ويژه‌ آنها كه شهيد شدند، نفوذشان خيلي زياد بود، درجه هم نداشتند، هيچ كس هم نيامد بگويد كه من از احمد كاظمي يا از فلاني حمايت مي‌كنم.
شما نگاه بكنيد اگر حسين خرازي پيراهنش روي شلوار بود، 99 درصد از لشكر امام حسين(ع) پيراهنشان روي شلوارشان بود.تن صداي حسين، ذكر حسين، راه رفتن حسين را تقليد مي‌كردند، احمد هم همين طور. از اينها تقليد مي‌كردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثير زيادي بر ديگران داشتند.
ادب احمد فوق‌العاده بود، اين ادب احمد به نظر من شاه كليد همه چيز بود و به خيلي چيزها رشد داد. نمونه‌اي از تواضع احمد اين بود كه در مراسم‌هاي مختلف مثلا در هفته‌ جنگ كه فرماندهان را دعوت مي‌كنند يا يك روز ستاد كل دعوت مي‌كند. به جلسه‌اي، ترتيب چيدن صندلي‌ها به نسبت درجه و رتبه و جايگاه است و هر كس جاي مشخصي دارد. يكي از علت‌هايي كه من امنتناع داشتم از شركت در مراسم ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه‌ي احمد بود، يك معركه‌اي داشتيم در جايگاه، احمد همه را به هم مي‌ريخت و جابه جا مي‌كرد تا خودش آخر بايستند، امكان نداشت كه اين جوري نباشد. يك روز به آقا رحيم گفتم كه شما فكر مي‌كنيد كه ما به احمد خط مي‌دهيم؟ احمد را ما نمي‌شناسيم؟ احمدي كه در جنگ وقتي تصميم مي‌گرفت كه بگويد نه، همه مي‌گفتند حريف احمد نمي‌شويم آن وقت اين ادب احمد است؛مسافرت مي‌خواستيم برويم اگر سه تا ماشين بوديم، اينقدر مي‌ايستاد تا ماشين‌ها جلو بروند و او آخرين ماشين باشد. حتي در تردد، ادب او فوق‌العاده بود، شما بگرديد در بين دوستان احمد، كسي را پيدا نمي‌كنيد كه احمد بدگويي او را بگويد و غيبت كسي را بكند.اگر مخالفت داشت كوتاه يك چيزي مي‌گفت و زياد به اين موضوع نمي‌پرداخت. همه را بر خودش ترجيح مي‌داد.البته ممكن است كسي احمد كاظمي را در جنگ ديده باشد و از نزديك با او آشنا نباشد و بگويد احمد يك آدم لجبازي است، اما او اينجوري نبود و اين قضاوت صحيحي نيست.
و اما درباره راز نگهداري احمد. چند نفر ما مي‌دانيم كه در لشكر نجف كه بينانگذارش احمد كاظمي بود آمدند سخنراني كردند، گفتند احمد كاظمي اين است، احمد كاظمي آن است، چند نفرمان اينها را مي‌دانيم، چند نفرمان مي‌دانيم احمد به خاطر دفاع از ولايت همه سرمايه‌هايش را دچار مشكل كرد.چند نفرمان اين را مي‌دانيم؟ چند جا اين را گفت؟ و خيلي اتفاق‌هاي ديگر.
ما تا اين روزي كه احمد شهيد شد، نمي‌دانستيم كه احمد اين‌قدر مجروح شده، والله يك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، يك بار نيامد بگويد كه مجروح شدم. من كه نزديك‌ترين فرد به احمد بودم، نمي‌دانستم احمد اين‌قدر زخمي شده، هيچ وقت نگفت، خدا شاهد است هيچ وقت بر زبان جاري نكرد. احمد خيلي خصلت‌ها داشت، هميشه از بريدگي از دنيا مي‌گفت واقعا انسان عجيبي بود يعني هر چه آدم از او فاصله مي‌گيرد، احساس مي‌كند كه احمد يك قله‌اي بود، واقعا يك قله‌اي بود، متفاوت بود،‌ خيلي فضيلت داشت، براي همين مي‌گويم احمد واقعا خلاصه‌اي از شخصيت امام خميني (ره) بود در ابعاد مختلفي.

*سرلشكر رشيد: سردار سليماني احمد را در جنگ توصيف كرد و به بعد زيركي يا به عبارتي به تدبير و درايت فرماندهي‌اش اشاره كرد كه در همه‌ي عمليات‌ها واقعا يك نقشي داشت كه روي تمام محورهاي ديگر تاثير مثبت مي‌گذاشت و اين لطف خداست كه شامل بعضي‌ها مي‌شود.
به هر حال عمليات بيت‌المقدس و فتح خرمشهر تاريخي است كه در ذهن مردم تا ابد مي‌ماند. ممكن است فتح‌المبين از ذهنشان برود، شكست حصر آبادان برود، حتي فتح فاو، حتي والفجر 10 ولي خرمشهر فراموش شدني نيست. اما اين چطور بود كه ما قرعه هم نزديم بين اين بيست نفر فرمانده لشكر، ولي اوضاع كل عمليات در آخر اين طور رقم خورد كه حسين و احمد رفتند در شهر، يعني در حقيقت كليد فتح اين شهر را خدا به احمد و حسين داد و اين دو فاتح خرمشهر بودند. يعني ما دو نفر فرمانده لشكر داشتيم كه رفتند در خرمشهر و آن هم همين دو نفر بودند. حالا چطور شد اين وضعيت عمليات كه در پايان عمليات اين دو تا فرمانده بايد بروند در اين شهر تا ابد خواهند ماند كه اين دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند يكي احمد يكي حسين. تا زماني كه حسين زنده بود هرگز نگفت و تا زماني كه احمد هم زنده بود هرگز بيان نكرد.
هيچ وقت ديگران كه از او تعريف كردند ما نشنيديم و خودش هم هيچ وقت چيزي از خودش نگفت.

*سردار سليماني:ابدا؛ مثلا بگويد در خرمشهر من بودم كه اين كار را كردم! هرگز!

*سرلشكر رشيد: محمد باقري مي‌گويد كه در سريلانكا در سال 1370 يك هياتي بوديم كه احمد هم بود.(محمد رئيس هيات بوده)،مي‌گويد كه من به فرماندهان و مسولين سريلانكا ايشان را معرفي كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. مي‌گفت تمام شد، در اين چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برايشان يك فرمانده مقتدري بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه مي‌گفت تند تند مي‌نوشتند.

*سردار سليماني: آقاي دروديان! فكر مي‌كنيد ما هر 200 سال يك كسي مثل احمد را مي‌توانيم داشته باشيم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنيد دانشگاه‌هاي ما، دانشكده‌هاي ما بتوانند چنين افرادي را تحويل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره يك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن يك بار مي‌آيد، او آمد و يك چنين دستاوردي داشت، تمام شد و رفت.

*سرلشكر رشيد:در بحثمان رسيديد به بعد دورانديشي احمد كه شما گفتيد مديريت حال احمد هم مثل زمان جنگ بود كه به فرماندهي نيروي هوايي ايشان و تحولي كه ايجاد كرده اشاره شد بعد از آن هم كه با انضباط او، به ادب او، استفاده از فرصت او، راز نگهداري و ظرفيت وي پرداخته شد، حالا آقاي دروديان اگر مي‌بينيد باز نكاتي مانده سوال كنيد.
[img]http://alaviyoon.persiangig.com/aks%20shahid%20jadid/05.jpg[/img]
*دروديان: نه، نكته خاصي كه نيست، ايشان از بسم‌الله تا انتها را به خوبي بيان كردند. منتها آقا رشيد حالا به هر جهت ما هم راوي اين جنگ بوديم، كنار فرماندهان هم به هر حال بوديم. اين ادراكي كه حالا مي‌گويم، من خودم كه كنار فرماندهان بودم حالا بيشتر كنار آقا محسن بودم يا كنار دوستاني ديگر بيشتر به كار خودم توجه داشتم و خيلي دقيق نمي‌شدم روي شخصيت آن كسي كه كنارش بودم، حالا چه مثبت چه منفي، يعني خود آن صحنه عمل اجازه نمي‌داد و وارد اين نكات نمي‌شدم. الان كه جنابعالي و ديگران هنوز هم فرمانده هستيد ما هم راوي آن جنگ هستيم و داريم مي‌نويسيم، وقتي مثلا يك كسي مثل احمد كاظمي هم شهيد مي‌شود و با آن مواجه مي‌شويم نمي‌دانيم چگونه بايد به اين شخصيت پرداخت و چگونه بايد طرح كرد.
يعني حقيقتا نحوه ورود ما به جنگ اصلا از اين منظر نبود. من كتاب نبرد شرق بصره را كه نوشتم، راوي قرارگاه خاتم در عمليات كربلاي 5 بودم.وقتي كتاب آماده شد آن را به يكي از دوستانم دادم تا مطالعه كند، هيچ موقع از ذهنم نمي‌رود، ايشان گفت هر كسي اين كتاب را بخواند مشكلات و پيچيدگي‌ها و دشواريهاي جنگ و تصميم‌گيري در جنگ را مي‌فهمد؛ در صورتي كه من با اين هدف ننوشته بودم منتها من كنار يك كسي بودم كه طبيعتا موضوع او اين بود، يك عده امكان دارد بگويند كه حالا كاظمي شهيد شده و اينها آمده‌اند در رثاي اين شهيد مي‌خواهند احساسات را تسكين بدهند، در صورتي كه واقعا ما كه يك مقدار به آنها نزديك بوديم، عظمت شخصيتي اين افراد را چه از جنبه‌هاي دنيايي و چه آخرتي درك كرديم، وقتي قلوب متوجه كسي شد حتما يك چيزي در آن آدم هست چون روايت داريم كه قلب مومن در يد خداست، بنابراين اگر قلوب متوجه شخصي مثل شهيد كاظمي شد، اين عنايت الهي است منتها اين را ما با چه لساني بيان كنيم كه نگويند حالا كه كسي شهيد شد، شروع كردند به بيان اين مسائل؟!

*سردار سليماني: اينها اشكالش اين است كه در اين مراحل و اينچنين حوادثي بيان مي‌شود.

*دروديان: بله، اگر اين حادثه نبود الان مطالب را شما چه زماني مي‌گفتيد؟اصلا امكان داشت شما بگوييد؟ يعني اگر شهادت شهيد كاظمي نبود، ما مي‌آمديم مي‌گفتيم مي‌خواهيم در مورد احمد كاظمي مصاحبه كنيم، نه اين تاثر روحي براي جنابعالي حاصل مي‌شد و نه اين جمع‌بندي كه ذيل پنج تا مفهوم، همه‌ شخصيت و گذشته و رفتار شهيد كاظمي را بيان كنيد، خود اين هم يك حادثه است، اين يك شكل بحث ماست.

*سرلشكر رشيد: مشكلي كه هميشه گفتيم، يعني ما اينقدر آمديم جنگ را، فرماندهان را، رزمندگان را به طور ناقص، بدون پرداختن به همه ابعاد وجودي‌شان و ابعاد جبهه و جنگ، در اين 10، 15 سال در تلويزيون نشان داديم كه فكر مي‌كنند آقا اينها يك عده آدم بودند كه فقط دعا مي‌كردند. سادگي‌هاي جنگ را به تصوير كشيديم ولي پيچيدگي‌هاي جبهه و جنگ را قادر نبوديم به تصوير بكشيم.

*سردار سليماني:مثلا همين عنوان حاجي! كه باب شده، من واقعا مي‌گويم كه يك تحريفي دارد انجام مي‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان مي‌آيد مي‌نشينيم نگاه مي‌كنيم. گوش مي‌دهيم.

*سرلشكر رشيد:حالا اين عنوان حاجي در تهراني‌ها رسم بود يا نه، من بعيد مي‌دانم اگر كسي نرفته بود حج به او بگويند حاجي، مثلا آقاي سليماني به شما حاجي مي‌گفتند؟ مي خواهم بگويم در ساير يگان‌ها و لشكرها، عنوان حاجي براي فرمانده رسم نبود.

*سردار سليماني: حاجي نبود كه، من و احمد و حسين بوديم و اصلا و ابدا حاجي نمي‌گفتند. برادر حسين،‌ برادر قاسم، اصلا اين چيزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته مي‌شد. من وقتي اين فيلم‌ها را نگاه مي‌كنم، فكر مي‌كنم كه آنجا يك دكاني است. روزنامه‌ها را مي‌خوانيم مي‌بينيم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهيد؛ من با شهيد رفتم آنجا، من با شهيد چه و چه، همه‌اش دروغ، چيزهايي را كه آدم مي‌داند كه واقعيت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقي‌ها در تماس بود. اصلا يك سناريوي عجيب و غريبي! اين همه ما در جنگمان سناريو داريم، قهرمان داريم، آن وقت اين طوري!
بيايند مثل فيلم امام علي (ع) سرمايه‌گذاري كنند، مثلا فرض كنيد حسن باقري را ؛ من در كنگره همين كار را كردم. كتاب‌هاي حسن باقري را بخوانيد، حسن اين نيست، حسن واقعا مثل بهشتي بود براي جنگ و هيچ وقت هم خلا حسن پر نشد.

*دروديان: انشاء‌الله در فرصتي كه وجود دارد و فرماندهان در قيد حيات هستند و سينه آنان پر از خاطرات است، حقايق و واقعيات بيان شود و شيوه پرداختن به جنگ و فرماندهان و شهدا نيز اصلاح گردد.

پايان

ويژه‌نامه سي سالگي دفاع مقدس در خبرگزاري فارس
منبع
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8909300720

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خداوند بیامرزدش

هرچند مطلب فکر کنم قدیمیه ولی واقعا تاثیرگزار بود ، حقیقتا تو تمام کتابهای جنگی حتی نشر خوده سپاه هم نگاه کنید کمتر به اسم و رسم و ابهت شهید کاظمی برخورد میکنیم ، یعنی ته مظلومیتی که خوده ایشون اینجورش رو بیشتر دوست داشتند هرچند به نظر من واقعا حتی اگر خودشم میخواست باید بیشتر در زمان حیاتش به کسانیکه باید ، معرفی میشد ، تا الگویی بشه برا هزاران جوان ، هرچند الانم دیر نیست

ولی یه نکته : در برخی جاها اقای سلیمانی هم اشاره داشتند که ایشون همه چیزش رو برا ولایت فقیه گذاشت و ایشون شبیه امام خمینی بود جریان داره که فکر کنم همه بدونند

اقای صفوی و محسن رضایی جریانات بعد انتخاب اقای خامنه ای رو به رهبری کامل شرح دادن که شهید کاظمی رو بعضیا زیرآب میخوان بزنند و بگن تابع رهبری نیست و... بعد ایشون رو میبرن پیش اقای خامنه ای و خلاصه کارا ردیف میشه بعد میفرستنش کردستان ایران و عراق تا اونجا رو اروم کنه

روحت شاد آقا احمد کاظمی

[color=white]ببخش که نشناختمت و وقتی شناختمت که رفته بودی (اینو لاک بگیرین از حرفام، حرف دلم بود)[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به گزارش خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، سردار شهيد احمد كاظمي را همگان در هيبت يك فرمانده مقتدر و شجاع نظامي مي‌شناسند. اما اين تنها يك خصيصه از هزار ويژگي فرماندهاني است كه بالاترين افتخار خود را سربازي ولايت در نظام جمهوري اسلامي ايران مي‌دانند.

در مورد اين شهيد بزرگوار صحبت زياد شده اما آنچه در اين بين كمتر بدان پرداخته شده است، روح ايمان، تعبد و اخلاص اين سردار نستوه سپاه اسلام است.

19 دي ماه؛ پنجمين سالگرد شهادت اين سردار عاشورايي به همراه جمع ديگري از فرماندهان نيروي زميني سپاه پاسداران، بهانه‌اي شد تا فرازهايي از سخنان و گفته‌هاي نوراني سردار كاظمي را كه نشان دهنده روحيه ايمان، تعبد و شهادت‌طلبي اوست، به دوستداران شهداي انقلاب اسلامي تقديم كنيم.
باشد كه در روز جزا شفاعتش نصيب ما نيز گردد.

* اگر مي‌خواهيد تاثيرگذار باشيد، اگر مي‌خواهيد به عمر و خدمت و جايگاهتان ظلم نكرده باشيد، راهي جز اين كه يك شهيد زنده در اين عصر باشيم، نداريم.

* اگر يكي از اين شهدا الان بيايد به اين دنيا و شروع كند براي ما صحبت كردن، چه مي‌گويد؟
مي‌گويد در راه خدا ثابت‌قدم باشيد. ايمانتان را حفظ كنيد. در تقويت ايمانتان تلاش كنيد. قدر جمهوري اسلامي را بدانيد. خودتان را شايسته فداكاري در راه جمهوري اسلامي بدانيد. در راه ولايت فقيه ثابت‌قدم، استوار، دلپاك، همه چيز خودتان را آماده كنيد براي دفاع از اسلام. صادق باشيد. راستگو باشيد. اينها را به ما خواهند گفت.

* دوستان! ‌عزيزان! هرچه تلاش كنيم كم است. ما براي اين ملت زنده، براي اين ملت پيشتاز، براي اين ملت خدايي، نبايد هيچ كم بگذاريم.

* ما اگر آماده باشيم، ما اگر بانشاط باشيم، اگر آماده حركت باشيم، هيچ گونه تهديدي براي ملت ايران نيست. سرزمين اسلام امن امن است.

* ما اين لباس را به تن كرديم تا پاسدار باشيم. پاسداري يعني چه؟ يعني اينكه هم اين دنيا را دارد و هم آخرت را. الكي به كسي آخرت نمي‌دهند. اين دنيا هم برادران، اگر هم آدم كاذب يك جايش بالا رود، گير مي‌كند. بدانيد اين دنيا هم وصل است به آخرت. نمي‌تواند يكي با ناصداقتي تا آخرش برود. به زمين مي‌خورد.

* خيانت اين نيست كه آدم برود با دشمن ببندد. اين يك نوعش است. خيانت اين نيست كه يك چيزي بخري پولش را ببري، اين يك نوعش است. خيانت اين است كه آدم در يك جا قرار بگيرد ولي او نباشد.

* برادرا! لبخند را هيچ‎وقت از روي لبهاتون برنداريد. هميشه بخنديد. البته نه خنده بد! لبخند.
من خودم هم لبخند ندارم. من هم خودم متاسفانه اين همه دنبال لبخندم ولي خودم ندارم. از من تعريف هم كه مي‌كنند مي‌گويند اين آدم خشونت‌طلبيه. ولي دلم اين‎جوري نيست.
هميشه لبخند؛ لبخند برگرفته از صفا، ‌صميميت، ‌عشق، علاقه به كار. اين لبخند هميشه روي لبتان باشد.

* بايد تلاش كرد به كمال رسيد. بايد تلاش كرد روح را بزرگ كرد. بايد تلاش كرد قلب را گسترده كرد. بايد تلاش كرد به نور نزديك شد. بايد تلاش كرد يك رابطه قلبي بزرگ با امام حسين(ع) برقرار كرد. بايد خودمان را خالص خالص كنيم. بگيم ما سربازان امام زمانيم.

* اگر ماها از واقعيت خودمان دور شديم، برايمان دنيا سخت و تنگ و تاريك خواهد شد. ما يك واقعيتي داريم كه اين است: ما لشكر امام زمان(عج) هستيم. ما لشكر ولايت هستيم. اين قدرت بي‌همتا و اين قدرت برگرفته از قدرت خداوند و اين افتخار جاودانه هميشه تاريخ خواهد بود و چيزي از آن بالاتر نيست.

* برادرا! براي خوشايند هيچ‎كس جهنم نرويد. كاري نكنيد كه بخواهد كسي خوشش بيايد شما هم جهنمي شويد. هيچ‏وقت دين خدا را، دستور خدا را، وظايف شرعي‌تان را با هيچ‎چيزي معامله نكنيد.

* بايد خلاص شد. بايد خلاص شد. خلاص از چي شد؟
خلبانها وقتي كه كارهاي هواپيما را مي‌كنند و هواپيما را مي‌آورند سر باند، همه تنظيم‌ها را مي‌كنند. موتور را مي‌آورند روي دور. سيستم‌هاي بال‌ها را تنظيم مي‌كنند. سيستم هواگيري و درجه‌ياب را تنظيم مي‌كنند. وقتي اين پاور هواپيما را مي‌گيرند و فشار مي‌دهند، فشار مي‌دهند كه همه چيز را بكنند و وقتي اين فشارها غالب مي‌شود بر جاذبه، اين كنده مي‌شود. مي‌آيد بالا. وقتي كنده شد، آدم احساس مي‌كند واقعا چه شكلي راحت مي‌شود از زمين كنده شد. از زمين كه آدم كنده باشد، مي‌رود در فضاي لايتناهي قرار مي‌گيرد. مسلط مي‌شود بر همه‎چيز. سبك مي‌شود. حالا اين علم و فيزيك هواپيماست ولي آن هم دل مي‌خواهد.
برادراي عزيز! اصل و اساس‌مان در سپاه همين است. ما از شما در اين لشكر دلهايتان را مي‌خواهيم. دل بدهيد به پاسداريتون و سر دلهاتان باقي بمانيد.

* خداي متعال را بي‌نهايت سپاسگزارم كه توفيق داد تا اين لباس شهدا را به تن كنم. واقعا نمي‌دانم كه چرا از جنگ تا اينجا رسيدم. ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از اين واماندگي از اين كاروان، غبطه و حسرت نخورم. قطعا گير در خودم هست. از خدا مي‌خواهم به حق حضرت فاطمه زهرا(س) و به حق اين مكان مقدس كه متبرك به نام حضرت فاطمه زهرا(س) است من دوست داشتم در نيروي هوايي شهيد شوم. ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرا برسد. من از خدا فقط همين را مي‌خواهم. اگر كاري كردم رزمنده اسلام بودم. اگر هم گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم، خدا مرا ببخشد و ما شرمنده نشويم و سرافكنده نباشيم. نمي‌خواهيم غير از شهادت به آن دنيا وارد شويم.

* حيف است از ما كه وارد آن دنيا شويم و صف شهدا جلوي ما نباشد. حيفه بر ما. واقعا حيفه.

* اصل فلسفه دنيا اين است كه بندگان صالح خدا راه صداقت، راه نيكي، راه خوشبختي را طي كنند و به ديگران ياد بدهند.

* اول خودتان را آماده كنيد. خودتان را آماده بكنيد يعني چي؟ يعني يك شهيد همت باشيد. يعني يك شهيد خرازي باشيد.

* دلتان را گرفتار اين پيچ و خم دنيا نكنيد. اين پيچ و خم دنيا انسان را به باتلاق مي‌برد و گرفتار مي‌كند. از آن نجات هم نمي‌شود پيدا كرد.

* دلتون را شاد كنيد به رحمت الهي. دلتون را باز كنيد. دلتون را باز كنيد و اميدوار كنيد به رحمت خدا.

* يك لحظه زندگي با آقامهدي (باكري)، حميد (باكري)، شهيد خرازي، همت، زين‌الدين و اون بچه بسيجي‌ها. حالا كه اينا واقعا گوهرهايي بودند. مهدي در نوع خودش بي‌نظير، حسين (خرازي) در جايگاه خودش كم‌نظير و بي‌نظير. زين‌الدين، همشون، حميد. ولي خوب، چه بگيم. بايد بسازيم. راهي هست؟

* واقعا براي ما روزگار، روزگار سختي شده. براي ما سخته. چون به هر حال اينها يه چيزايي بودند. يك كسايي بودند، رفتند.

* جايي معامله ما با خدا خواهد بود كه ما خودمان را فدا كنيم. فداي راه خدا كنيم. فداي اون مسئوليتي كه برايش پذيرفتيم.

* احساس مي‌كنم در اين حسينيه حضرت فاطمه زهرا(س) كه شهدا هستند. واقعا با تمامي وجود احساس مي‌كنم. شهدا هستند و با ما هستند.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8910180453
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

[align=center]در چهلم شهادت احمد عنوان شد؛
تدابیر نظامی احمد کاظمی به روایت سردار سلیمانی[/align]

فكر می‌كنید ما هر 200 سال یك كسی مثل احمد را می‌توانیم داشته باشیم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنید دانشگاه‌های ما، دانشكده‌های ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یك بار می‌آید، او آمد و یك چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.
سلیمانی:
بسم‌الله ‌الرحمن الرحیم.اولا كه آقا رشید استاد ماست و حرف زدن جلوی ایشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسین و همه اینها آقا رشید هستند. هیچ وقت تصور نمی‌كردم كه در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمی‌شود كه احمد شهید شده.خیلی به هم نزدیك بودیم، خصوصا بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیك شدیم.
علتش هم غربتی بود كه ما بعد از جنگ پیدا كردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب كه همه می‌گویند بلكه از باب اینكه انسان از یك راهی باز می‌ماند، احساسی مثل اینكه جا مانده و باز مانده است به او دست می‌دهد. لذا همیشه چیزی هم می‌گفتیم و شوخی كه می‌كردیم می‌گفتیم كه جزیره‌ای باشد و ما را ببرند آنجا كه همیشه تداعی آن دوران را بكند و این باعث شده بود كه بیشتر به هم نزدیك بشویم. یكی از علت‌هایی كه ما دور هم جمع شدیم این بود كه ما مثل یك جمعی هستیم كه در یك طوفان و یك رودخانه‌ایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبرد.

[align=center]110233_536.jpg[/align]

اما اینكه این چنین اتفاقی می‌افتد ما اصلا تصور نمی‌كردیم. هر چند احمد به آرزویش رسید اما واقعا حیف شد و حیف شدن را هم نه در شهادت احمد بلكه در این می‌دانیم كه احمد خیلی خوب می‌توانست آن چهره‌ای را نمایان كند كه یك بخش كوچكش بر نزدیك‌ترین آدم‌ها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه، كه جامعه خیلی چیزها را نمی‌داند و مخفی ماند. او می‌توانست یك جنگ بزرگ را فرماندهی كند، مدیریت كند و شهید بشود. البته تقدیر الهی و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چیزی كه ما تصور می‌كردیم، احمد را گرفت. شاید هم مصلحت احمد همین بود، شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود. این را ما نمی‌دانیم ولی آنچه كه می‌دانیم این است كه احمد می‌توانست خیلی كارهای بزرگی بكند.
در این مطلبی كه آقا رشید فرمودند من دو نكته در مقدمه بگویم بعد می‌پردازم به مشخصات احمد. همین‌طور كه در دین اسلام یك خلاصه‌هایی وجود دارد، یعنی وقتی ما می‌خواهیم بگوییم كه دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دین مطلق است معنایش این نیست كه دیگران از دین بهره‌ای نبردند. دیگران هم در ركاب پیغمبر بودند و دیگران نیز هر كدام یك بخشی از خلاصه‌های دین در آنها بود، یكی در تقوا بود، یكی در شجاعت بود ولی اینكه همه، همه موجودی دین را بگیرند، كمتر بود.

* تبلور شخصیت وجودی امام راحل در احمد كاظمی
امام راحل هم در تربیتی كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌های بنیادی بود كه تحول ایجاد كرد و این تحول هم در جاهایی كه تاثیر گذاشت به عنوان آدم‌هایی كه به نحوی خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كسانی كه به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصه امام راحل باشند كمتر پیدا می‌شود. در جنگ هم امام راحل تاثیراتی گذاشتند و یك خلاصه‌هایی به وجود آورد. احمد یكی از آن خلاصه‌ها بود كه این هم به این دلیل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دلیل عشق وافر به امام بود. حالا من می‌گویم خصوصیاتش را كه تاثیر احمد در زیرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث می‌شود بگوییم كه بخشی از شخصیت وجودی امام راحل در فردی مثل احمد كاظمی متبلور بود.
احمد چند مشخصه اصلی داشت كه همه اینها را از امام گرفت واین درست است كه همه اینها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان یك الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه می‌كردیم، احمد هم در این چیزهایی كه من ذكر می‌كنم از همه ما برجسته‌تر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اینها در دوره جنگ در لشكر نجف دیده می‌شد كه ما وقتی به لشكر نجف نگاه می‌كنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمی‌آید. شما وقتی مثلا می‌گویید فلان لشكر، یك عقبه‌ای هم در ذهنتان می‌آید ولی به لشكر نجف كه نگاه می‌كنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمی‌آید.
این خیلی هنر بود كه یك فرد بیاید از درون یك شهرستان یك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهایی كه عقبه‌های طولانی داشتند با امكانات وسیع خصوصا در كادر، نه تنها برابری می‌كند بلكه شاه كلید جنگ بشود. اینجا در واقع این را می‌رساند كه نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اینكه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را می‌زد و ابتكارات و طرح آنها را می‌گفت، نه، بلكه هر چیز بود از او دمیده می‌شد. البته حسین هم همین بود ولی حالا بحث احمد است.

[align=center]110234_731.jpg[/align]

*زیرکی و تدبیرهای جنگی احمد
یكی از مشخصه‌های بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه می‌شود. همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث می‌شد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه می‌كرد لذا موافقت‌هایش معنا داشت و مخالفت‌هایش هم معنا داشت.
دوم اینكه وقتی می‌خواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8 نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار می‌كرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد.
اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهایی كه عمل می‌كرد كمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام می‌داد كه این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب می‌كرد كه این جناح تاثیر بر كل عملیات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر 4 حسین[خرازی] زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالای سر پنجوین متوقف شدم، حاج همت روی ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكری روی ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوین و غیره را، همه را بی‌خاصیت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لری بود، عملیات احمد، عملیات سختی بود. در والفجر 4 فشار روی احمد از همه ما بیشتر بود چون از دشت شیلر می‌خواست بیاید از میدان مین، جناحش باز بود تا می‌رسد به لری، قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطه‌ای را كه می‌گرفت تمام منطقه را آزاد می‌كرد و این را عمل كرد.
در فتح‌المبین هم در واقع احمد جناح جلویش كسی نبود، آمد از زلیجان وسط كوه میشداغ رفت رقابیه. این طرف هم مرتضی[قربانی] بود، رئوفی[فرمانده لشكر 7 ولیعصر] بود، متوسلیان بود، بعد این طرف‌تر من بودم، خرازی بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازی و با عملی كه انجام داد همه را سقوط داد.
مانور احمد در بیت‌المقدس نیز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خین، دشمن را از پهلو دور زد، حتی در مرحله اول هم تاكتیكی كه از بالای دارخوئین آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود.
در كربلای 5 آمد پیش من و مرتضی (قربانی) با حسین (خرازی) و زاهدی، آمد غرب كانال ماهیگیری در روز اول یك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ریخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر می‌كند یك تكیه گاهی كه بخواهد این كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضی آنجا اصرار كردیم، چون ما در صحنه درگیری جنگ بودیم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد این گوشه‌ای از شمشیری پنج ضلعی را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد.
به این دلایل است كه می‌گوییم احمد در طراحی و در فرماندهی زیركی و تدبیر فوق العادی داشت. مثلا در عملیات رمضان، شما نگاه كنید احمد رو به كجا حمله می‌كند، همین طور مستقیم حركت می‌كند به سمت نوك شمالی كانال ماهیگری. این حركت، یعنی هرچه تا شلمچه هست بی‌خاصیت می‌شود لذا تا شلمچه هر چه بود بی‌خاصیت شد، لشكر 6 از بالا آمد كمر این را شكست، احمد زیر مثلثی‌ها عمل كرد. در آبادان نیز جایی را انتخاب كرد كه بتواند بقیه جاها را بی‌خاصیت كند.
مهدی كیانی تعریف می کرد:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدی آمد به من گفت كه یك كسی از اصفهان آمده با شما كار دارد. ایشان آمد و گفت من احمد كاظمی هستم، تعدادی نیرو آورده‌ام اینجا، خطی به ما بدهید دفاع كنیم. گفتم كه بعداز ظهر بیا تا با هم صحبت كنیم.
بعدازظهر آمد و یك محلی بود كنار بهمن‌شیر كه عراقی‌ها می‌آمدند از این چولان‌ها عبور می‌كردند و حمله می‌كردند یا كار اطلاعاتی می‌كردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما بروید آنجا.او رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت اینجا كار ما نیست، یك جایی را بدهید دست من كه به درد بخورد. در سال 59، نه احمد سال 84، می‌گفت یك جایی به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم.
رفتم پیش كلهر در فیاضیه و گفتم بیا اینجا. یك جایی هم بود نزدیك به عراقی‌ها، گفت همین جا برای من خوب است. بعد از این كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما بروید آن طرف‌تر و احمد آنجا ایستاد تا نتیجه گرفت. "
همین فاصله محدود بین عراقی‌ها و ما كه خیلی وسیع هم نبود، نقطه شكننده عراقی‌ها شد كه هم در جلوگیری از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گویی این زیركی و تدبیر از روز اول در احمد پیوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا می‌شد خط گرفت اما چرا احمد، فیاضیه را انتخاب كرد؟ چون می‌دانست اگر فشار بیاورد می‌تواند پل عراقی‌ها را ببندد و تمام جبهه را بی‌خاصیت كند. این یك نكته از خصوصیات احمد در جبهه بود، حالا بحث در این موضوع خیلی زیاد است كه اگر بخواهیم بگوییم همه اینها موضوعات متنوع و گوناگونی دارد.

*تدابیر احمد در نیروی هوایی سپاه
نكته دیگر دوراندیشی احمد بود، این دوراندیشی در اواخر جنگ و بعد از جنگ بیشتر آشكار شد. شما ببینید مدیریت الان احمد هم دقیقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شورای فرماندهی می‌نشستند منطقه عملیات را انتخاب می‌كردند اما طراحی عملیات كه چگونه از منطقه استفاده شود دیگر كار احمد و بقیه بود .احمد از مدیریت بهره‌گیری می‌كرد و برای این موضوع دوراندیشی می‌كرد. یعنی وقتی كه در نیروی هوایی بود، احساس می‌كرد كه ما حتما روزی درگیر چنین وضعیتی می‌شویم، با یك جایی درگیر یك جنگی می‌شویم فراتر از جنگ ایران و عراق.
شما وقتی نیروی هوایی می‌روید، می‌بینید كه احمد نوع توجه‌اش به سیستم موشكی سپاه است. نقش آقای شمخانی را نمی‌خواهم كم كنم اما كسی كه سیستم قدرت دفاعی را تكان داد احمد بود. آقا رشید می‌دانند، برای موشك شهاب 3 با بردهای گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت و در موضوعات دیگر، جلوی ایشان را گرفتند و گرنه در موارد دیگر مثلا در هلی‌كوپتری، احمد اصرار می‌كرد كه یك سیستم هلی‌كوپتری جدیدی را وارد كند كه بن‌بست‌های آن زمان را بشكند، اصرار می‌كرد روی یك هواپیمای كم پرواز با برد كم اما موثر برای جبهه، یعنی در آن زمان هم دوراندیشی داشت.
یك وقتی آقا محسن، من و احمد و مرتضی را خواست در قرارگاه شهید بروجردی برای عملیات نصر 4 در منطقه شمال غرب، ما در فاو بودیم كه قرار بود عملیات كربلای 10 را اجرا كنیم و برویم خط 2000 را از عراقی‌ها بگیریم و این جبهه را یك مقدار توسعه بدهیم همه كارها را آماده كردیم. شب آقارحیم آمد در فاو به ما گفت كه عملیات در اینجا لو رفته . اصرار كردیم كه لو نرفته، اما از تركیب ارتش عراق به این نتیجه رسیده بودند كه عملیات لو رفته است لذا عملیات متوقف شد. من و احمد و مرتضی با هم رفتیم قرارگاه شهید بروجردی نزد آقا محسن، احوالپرسی كردیم و آقا محسن به شوخی گفت: آنجا خوش می‌گذرد! بعد گفت بروید پیش آقای عزیزجعفری و بازدیدی از جبهه بكنید بیاید اینجا من كار دارم. ما سه نفری رفتیم در ارتفاعات قمیش والاغلو و… كه لشكر عاشورا هم زیر ارتفاعات الاغلو گیر كرده بود، با خود گفتیم اگر شده سینه خیز در جنوب عملیات كنیم زیر بار نرویم، آنجا وقتی صحنه را از نزدیك دیدیم، برای ما یقین شد كه نباید زیر بار این عملیات برویم.
برگشتیم نزد آقا محسن، گفت دیدید؟ گفتیم بله. آقا محسن گفت یا می‌روید آنجا عملیات می‌كنید یا می‌روید پیش آقای دانش یار در مریوان. هرچه گفتیم آقا محسن گفت: نه.
یكی از آن چیزهایی كه در مورد احمد می‌گفتم همین والفجر 10 بود، فلش عملیاتی احمد را نگاه كنید (اشاره به نقشه منطقه)‌كنار "دریاچه سد دربندیخان " آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ریشن، همه‌ اینها سقوط كرد. ما هم مقابل همه‌ یگان داشتیم، همه‌ اینها سقوط كرد. لذا در بحث‌های میدانی و بحث‌های بعدی، احمد دوراندیشی فوق‌العاده‌ای داشت.

[align=center]110235_534.jpg[/align]

*استفاده احمد از فرصت ها در تاکتیک و استراتژی
یكی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتیكی و در بعد استراتژی بود. در بعد تاكتیكی وقتی كه به دشمن می‌زد متوقف نمی‌شد تا نقطه‌ای كه باید نتیجه می‌گرفت.همه‌ عملیات‌هایش را نگاه كنید همین را می‌بینید مگر جایی بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه‌ای كه نقطه‌ اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملیاتهایش همین است. شما سراغ ندارید كه مثلا زیر ارتفاعات لری متوقف بشود، مرحله‌ دوم برود وسطش، یكسره رفته دور زده و لری را گرفته و كار را در یك مرحله تمام كرده است. یعنی ما كمتر عملیاتی داریم كه احمد مرحله‌ای رفته باشد به جز عملیات‌های بزرگ كه احمد آن مرحله‌ای را كه برایش پیش‌بینی شده و با یك حركت گرفته است، تمام عملیات‌ها بدین گونه بود.
شما ببنید حتی عملیات بدر همین طور كه می‌رود، مستقیم حركت می‌كند تا می‌رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور می‌كند می‌رود كنار جاده عماره بصره آنجا می‌ایستد، تمام منطقه روطه را دور می‌زند تا كانال سوئیب.
استفاده از فرصتش در تاكتیك و استراتژی همین بود. احمد وقتی آمد در نیروی زمینی به وقت خودش شلاق می‌زد. من همیشه می‌گفتم احمد تو چقدر كار می‌كنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را نیروی هوایی جمع بزنید،‌ نمی‌خواهم خدای نكرده دیگران را تضعیف كنم، ولی تمام دوره‌های دیگر منهای دوره‌ آقای قالیباف را جمع بزنید می‌بینید یك جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع می‌دوید مثل كسی كه فرصت ندارد و باید آن را به یك نقطه برساند و نتیجه استراتژیك بگیرد. احمد در این موارد واقعا منحصر به فرد بود. این نكته را هم بگویم كه احمد فرصت‌ها را محدود می‌دانست از نظر زمانی، چه در تاكتیك و چه در استراتژی، همیشه محدود می‌دانست، مثل كسی كه وقت ندارد، این طوری به موضوع نگاه می‌كرد.
* احمد برای همه چیز انضباط درست کرده بود
خصوصیت دیگر، انضباط احمد بود، این انضباط را در كلان كه مقررات بود، شماه نگاه كنید به زمانی كه احمد در نیروی هوایی بود می‌بینید برای همه چیز انضباط را تعریف كرده است. هر جا كه می‌روی آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یك جای مخروبه پیدا نمی‌كنید. در پادگانی كه حضور می‌یافت به آن انضباط می‌داد ولو اینكه یك ساختمان قدیمی و تخریبی بود اما به آن ساختار و سازمان می‌داد و این كار را می‌كرد.
میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبره‌ای كه برای شهدا درست كرده، زیباترین مقبره است. هر كاری كه انجام می‌دهد و به هر پایگاه‌اش كه می‌روید همین طور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن می‌گذرد؟ 50 سال می‌گذرد، بروید نگاه كنید، این هم از پایگاه درست كردن احمد، بهترین پایگاه با همین امكاناتی كه داشته است. در زمان جنگ، خط احمد كاظمی تمیزترین خط بود خاكریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذا بود، انضباط در همه جا به چشم می‌خورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاح‌ها، و …شما در خاطرات آقا نگاه می‌كنید، می‌گویند وقتی كه از لشكر نجف بازدید كردم، اولین لشكری كه برای تانك‌ها چك لیست نوشته بود احمد كاظمی بود. برای همه كس و همه چیز برنامه داشت و یك انضباط خاصی در تمام كارهایش حاكم بود، نه اینكه انضباط خشك داشت، نه. همه چیز دقیق سرجای خودش بود و هزینه‌ای كه انجام می‌داد هزینه درستی بود.

*ادب و راز نگه داری احمد
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود كه هر چند در جنگ عمومیت داشت، لكن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد كه به نظر من اینها خیلی از مشخصه‌های معنوی احمد را رشد، دادند، یكی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی كم در جمع‌ها می‌دیدم كه كسی چنین خصلت‌هایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینكه می‌گویم احمد خلاصه‌ای از امام بود واقعا این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض كردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه‌ آنها كه شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچ كس هم نیامد بگوید كه من از احمد كاظمی یا از فلانی حمایت می‌كنم.
شما نگاه بكنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشكر امام حسین(ع) پیراهنشان روی شلوارشان بود.تن صدای حسین، ذكر حسین، راه رفتن حسین را تقلید می‌كردند، احمد هم همین طور. از اینها تقلید می‌كردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثیر زیادی بر دیگران داشتند.
ادب احمد فوق‌العاده بود، این ادب احمد به نظر من شاه كلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونه‌ای از تواضع احمد این بود كه در مراسم‌های مختلف مثلا در هفته‌ جنگ كه فرماندهان را دعوت می‌كنند یا یك روز ستاد كل دعوت می‌كند. به جلسه‌ای، ترتیب چیدن صندلی‌ها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر كس جای مشخصی دارد. یكی از علت‌هایی كه من امنتناع داشتم از شركت در مراسم ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه‌ی احمد بود، یك معركه‌ای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم می‌ریخت و جابه جا می‌كرد تا خودش آخر بایستند، امكان نداشت كه این جوری نباشد. یك روز به آقا رحیم گفتم كه شما فكر می‌كنید كه ما به احمد خط می‌دهیم؟ احمد را ما نمی‌شناسیم؟ احمدی كه در جنگ وقتی تصمیم می‌گرفت كه بگوید نه، همه می‌گفتند حریف احمد نمی‌شویم آن وقت این ادب احمد است؛مسافرت می‌خواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر می‌ایستاد تا ماشین‌ها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوق‌العاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، كسی را پیدا نمی‌كنید كه احمد بدگویی او را بگوید و غیبت كسی را بكند.اگر مخالفت داشت كوتاه یك چیزی می‌گفت و زیاد به این موضوع نمی‌پرداخت. همه را بر خودش ترجیح می‌داد.البته ممكن است كسی احمد كاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیك با او آشنا نباشد و بگوید احمد یك آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست.
و اما درباره راز نگهداری احمد. چند نفر ما می‌دانیم كه در لشكر نجف كه بینانگذارش احمد كاظمی بود آمدند سخنرانی كردند، گفتند احمد كاظمی این است، احمد كاظمی آن است، چند نفرمان اینها را می‌دانیم، چند نفرمان می‌دانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایه‌هایش را دچار مشكل كرد.چند نفرمان این را می‌دانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاق‌های دیگر.
[align=center]
110272_701.jpg
[/align]

*احمد یک قله بود
ما تا این روزی كه احمد شهید شد، نمی‌دانستیم كه احمد این‌قدر مجروح شده، والله یك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، یك بار نیامد بگوید كه مجروح شدم. من كه نزدیك‌ترین فرد به احمد بودم، نمی‌دانستم احمد این‌قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نكرد. احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می‌گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می‌گیرد، احساس می‌كند كه احمد یك قله‌ای بود، واقعا یك قله‌ای بود، متفاوت بود،‌ خیلی فضیلت داشت، برای همین می‌گویم احمد واقعا خلاصه‌ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی.
احمد درهمه‌ی عملیات‌ها واقعا یك نقشی داشت كه روی تمام محورهای دیگر تاثیر مثبت می‌گذاشت و این لطف خداست كه شامل بعضی‌ها می‌شود.
به هر حال عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر تاریخی است كه در ذهن مردم تا ابد می‌ماند. ممكن است فتح‌المبین از ذهنشان برود، شكست حصر آبادان برود، حتی فتح فاو، حتی والفجر 10 ولی خرمشهر فراموش شدنی نیست. اما این چطور بود كه ما قرعه هم نزدیم بین این بیست نفر فرمانده لشكر، ولی اوضاع كل عملیات در آخر این طور رقم خورد كه حسین و احمد رفتند در شهر، یعنی در حقیقت كلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند. یعنی ما دو نفر فرمانده لشكر داشتیم كه رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند. حالا چطور شد این وضعیت عملیات كه در پایان عملیات این دو تا فرمانده باید بروند در این شهر تا ابد خواهند ماند كه این دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند یكی احمد یكی حسین. تا زمانی كه حسین زنده بود هرگز نگفت و تا زمانی كه احمد هم زنده بود هرگز بیان نكرد. هیچ وقت دیگران كه از او تعریف كردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت. مثلا بگوید در خرمشهر من بودم كه این كار را كردم! هرگز!

*احمد عصاره امام راحل بود
محمد باقری می‌گوید كه در سریلانكا در سال 1370 یك هیاتی بودیم كه احمد هم بود.(محمد رئیس هیات بوده)،می‌گوید كه من به فرماندهان و مسولین سریلانكا ایشان را معرفی كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. می‌گفت تمام شد، در این چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برایشان یك فرمانده مقتدری بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه می‌گفت تند تند می‌نوشتند.
فكر می‌كنید ما هر 200 سال یك كسی مثل احمد را می‌توانیم داشته باشیم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنید دانشگاه‌های ما، دانشكده‌های ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یك بار می‌آید، او آمد و یك چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.
مثلا همین عنوان حاجی! كه باب شده، من واقعا می‌گویم كه یك تحریفی دارد انجام می‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان می‌آید می‌نشینیم نگاه می‌كنیم. گوش می‌دهیم حاجی نبود كه، من و احمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمی‌گفتند. برادر حسین،‌ برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته می‌شد. من وقتی این فیلم‌ها را نگاه می‌كنم، فكر می‌كنم كه آنجا یك دكانی است. روزنامه‌ها را می‌خوانیم می‌بینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همه‌اش دروغ، چیزهایی را كه آدم می‌داند كه واقعیت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقی‌ها در تماس بود. اصلا یك سناریوی عجیب و غریبی! این همه ما در جنگمان سناریو داریم، قهرمان داریم، آن وقت این طوری!
بیایند مثل فیلم امام علی (ع) سرمایه‌گذاری كنند، مثلا فرض كنید حسن باقری را ؛ من در كنگره همین كار را كردم. كتاب‌های حسن باقری را بخوانید، حسن این نیست، حسن واقعا مثل بهشتی بود برای جنگ و هیچ وقت هم خلا حسن پر نشد. /

منبع

مدیران محترم لطفا منتقل کنن...

منتقل ميشه به بخش جنگ آوران
rezat1980

  • Like 1
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]ما تا این روزی كه احمد شهید شد، نمی‌دانستیم كه احمد این‌قدر مجروح شده، والله یك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، یك بار نیامد بگوید كه مجروح شدم. من كه نزدیك‌ترین فرد به احمد بودم، نمی‌دانستم احمد این‌قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نكرد.[/quote]

حتی نزدیکترین افراد به این شهدا هم نتوانستند آنها را بخوبی بشناسند .

دسستتون درد نکنه .
عالی بود . عالی .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خصلت مردان خدا گمنامی و اخلاص در عمل بوده و تا همیشه همینطوره

بعضی از اونها و یا خصلتهاشون رو خدا اگه مصلحت بدونه نشون ما آدمهای در بند ماده هم میده و گرنه برای ملکوتیان اونها آشناترین هستند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به نام خدا

kazemi2%7E0.jpg

صدای شهید محسن اسدی (افسر همراه سردار شهید احمد کاظمی) در لحظات سقوط هواپیما

چیز واقعا عجیبیه. عجیب. ارامشی در لحظات سقوط حکم فرماست!!
الا بذکر الله تطمئن القلوب

http://www.mediafire.com/?d066y85nocumkj9

منبع اصلی : تبیان

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشکر از آقا معین .
شهید اسدی محافظ حاج احمد کاظمی بودند .

ولی من موندم چرا این همه فرمانده هامون در سقوط هواپیما شهید میشوند !
اگر امروزه ستاری ها و اردستانی ها و کاظمی ها را می داشتیم پیشرفت های بیشتری می کردیم و از اینی که هستیم به مراتب جلوتر می بودیم .
یادشان گرامی باد
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط bell214
      مرواریدی در ژرفا
      مصاحبه با خانواده شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا»
      قهرمان شکاری (F-14)
      مقدمه:
      مدتها بود كه به صورت جسته و گريخته در محافل گوناگون كه از جنگ و نيروي هوايي صحبتي به ميان مي‌آمد و يادي از شهدا و همچنين شهيد سرهنگ خلبان «محمدهاشم آل‌آقا» مي‌شد، همرزمان و دوستانش در شجاعت، دلاوري، صداقت و خاكي بودن وي اتفاق نظر داشتند. ما نيز پيرو وظيفه‌مان مترصد فرصتي بوديم كه خدمت خانواده معظم شهيد رسيده و نسبت به احوالات وي معرفت بيشتري حاصل كنيم. اشاره كتاب «تامكت‌هاي ايران در جنگ تحميلي» به اين شهيد بزرگوار كه در شماره پيشين از نظرتان گذشت، بهترين بهانه براي اين منظور بود كه به لطف خداوند با دريافت اذن شرفيابي از خانواده شهيد مقصودمان حاصل شد.

      باز هم مثل هميشه خود را در آن‌قدر مرتبه‌اي نمي‌بينم كه رمز و راز شهداي ميهن را بنگارم و به تصوير بكشم، با اين حال براي رسالتي كه بر دوشم سنگيني مي‌كند بهانه خوبي دارم.

      سايلي را گفت آن پير كهن چند از مردان حق‌گويي سخن

      گفت خوش آيد زبان را بر دوام تا بگويد ذكر ايشان را مدام

      گر نيم زايشان از ايشان گفته‌ام خوشدلم كاين قصه از جان گفته‌ام

      محمدهاشم در 27 آبان سال 1324 در خاندان بزرگ «آل‌آقا» كه از خانواده‌هاي سرشناس شهر كرمانشاه مي‌باشد پا به عرصه وجود گذاشت. دوران تحصيل خود در مقاطع ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در شهر كرمانشاه گذراند. با اعلام مخالفت مادرش با وجود عشقي كه به پرواز داشت از اين كار منصرف شد اما علاقه وافر وي به ارتش كه همانا عشق خدمت به وطن بود باعث شد كه نهايتا به جمع نيروهاي مسلح بپيوندد. به دنبال آن وي پس از شركت در آزمون ورودي، موفق به راهيابي به دانشكده افسري نيروي زميني ارتش شده و با توجه به عطش دروني‌اش در ميل به بال گشودن همزمان در جهت جلب رضايت مادر گام بر مي‌دارد. پس از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه افسري اصرار وي كارگر افتاده و مادر به خلبان شدن فرزند راضي مي‌شود. هاشم كه گويي در ابتداي راه قرار دارد با نيروي مضاعفي بلافاصله اقدام كرده و با شركت در آزمون دانشكده خلباني از اين امتحان نيز سربلند بيرون آمده و با رسيدن به آرزوي ديرينه خود به جرگه دانشجويان خلباني نيروي هوايي ارتش مي‌پيوندد. با اتمام كلاسهاي زميني و آموزش مقدماتي پرواز، طبق روال آن روز نيروي هوايي براي تكميل دانش پرواز خود راهي ايالات متحده مي‌شود. با اتمام دوره، مفتخر به دريافت وينگ خلباني شده و راه بازگشت به وطن را در پيش مي‌گيرد. سروان خلبان هاشم آل‌آقا مقارن با سال 1350 به كشور بازگشته و با امريه ستاد فرماندهي نيروي هوايي به عنوان كمك خلبان جنگنده F-4، فانتوم، به پايگاه هفتم شكاري شيراز منتقل مي‌شود. در ادامه در سال 1351 برابر امريه ديگري براي ادامه انجام وظيفه به پايگاه يكم شكاري تهران فرستاده مي‌شود. هاشم در همين سال با دختري در همان محله سكونت پدر و مادرش در شهر كرمانشاه آشنا شده و اين آشنايي به ازدواج اين دو ختم مي‌شود.

      آنها زندگي مشتركشان را در تهران آغاز كرده و پس از حدود 4 سال، در سال 1356 آماده سفري طولاني مي‌شوند. سروان خلبان آل‌آقا براساس صلاحديد فرماندهان وقت به همراه تني چند از خلبانان فانتوم، با خانواده‌هايشان براي آموزش هدايت پرنده پيچيده، انقلابي و جديد نيروي هوايي ارتش، گرومن F-14 تامكت عازم پايگاه نيروي دريايي ايالات متحده در ايالت ويرجينيا مي‌شوند. براي خلبانان باتجربه فانتوم همچون هاشم آل‌آقا پرواز با گربه گرومن و كاربري تسليحاتش كار آنچنان سختي نبود. زيرا در درجه اول F-4 و F-14 هر دو اصلا براي نيروي دريايي ايالات متحده طراحي و ساخته شده و بديهي است كه از يك استاندارد يكسان براي طراحي و ساخت آنها استفاده شده است و در درجه دوم از سه موشك هوا به هواي مورد استفاده تامكت‌هاي ايران، فانتوم قابليت شليك دو موشك آن (AIM-7 اسپارو و AIM-9 سايدوايندر) را دارد. با توجه به اينكه آل‌آقا و همرزمانش در جنگنده فانتوم در چگونگي استفاده از اين دو موشك تجربه كافي و وافي داشتند، فقط مي‌بايست اسلحه اصلي تامكت، موشك اسطوره‌اي هيوز AIM-54 فينيكس و رادار آن هيوز AWG-9 را به‌طور كامل بشناسند. اگر عوامل مذكور را به اضافه هوش و جسارت ايراني كنيم مي‌شود حدس زد كه تمام نفرات اعزامي به راحتي بتوانند دوره خلباني F-14 را با موفقيت و سربلندي طي كنند. پس از پايان دوره در مدت حدود 18 ماه، خلبانان جديد جنگنده جديد در آبان 57 به سرزمين اجدادي خود باز مي‌گردند. با توجه به اينكه كانون فعاليت F-14 در ايران پايگاه هشتم شكاري مي‌باشد، هاشم به همراه خانواده خود از تهران به اصفهان نقل مكان مي‌كند. سكونت آنها در اصفهان مصادف مي‌شود با اوج‌گيري تظاهرات مردمي عليه حكومت پهلوي كه در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 57 منجر شد. وقوع انقلاب در كشورمان سنگ محك بسيار جالبي براي تعيين عيار ارق ملي و حس وطن‌پرستي كاركنان نيروهاي مسلح بود و چه زيبا كه آل‌آقا و همرزمان ميهن‌پرستش در اين آزمون كوچكترين ناخالصي از خود نشان ندادند.

      سروان خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه در زمان پيروزي انقلاب از افسران ارشد نيرو محسوب مي‌شد و مدتها بود كه به عنوان استاد خلبان، آموزش خلبانان را به عهده گرفته بود پس از پيروزي انقلاب امر آموزش را با جديت بيشتري پيگير شد. آري او نيز مي‌دانست آموزش صحيح و كامل مهمترين رمز پيروزي بر دشمنان ملت است.

      با شروع جنگ تحميلي فعالانه وارد صحنه نبرد شد و در عين حال از آموزش جوانان غافل نشد تا اينكه به علت رشادت، جديت و جسارت در امور محوله در سال 1362 از طرف فرماندهي وقت نيرو به سمت جانشين فرماندهي عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب مي‌شود.

      رسيدن به پست معاونت عمليات نيرو بهانه خوبي بود تا هاشم در كنار سرهنگ خلبان «عباس بابايي» خود را هرچه بيشتر درگير جنگ كرده و تواناييهاي خود را در اين عرصه، عرضه دارد. بابايي و آل‌آقا همواره پيش از انجام هر عملياتي ابتدا خود مبادرت به شناسايي و ارزيابي هدف از لحاظ موضع پدافندي، سمت حمله و غيره كرده تا عمليات اصلي با خطر كمتر و ديد بازتري صورت گيرد. نكته جالب توجه در اين مطلب اين است كه آنها هرگز گرفتار جو پست و مقام نشده و فقط به اين مساله كه در كجا مي‌توانند منشا اثر باشند توجه داشتند «آري ما چنين جان بركفاني داشتيم».

      هاشم آل‌آقا در درجه اول همانطور كه ذكر شد از فرماندهان ارشد نيرو بود و در درجه دوم مشغله‌هاي فراواني به عنوان طراح عمليات داشت و اين دو مورد كافي بود تا نتواند پروازهاي عملياتي انجام دهد، با اين حال فعالانه در پروازهاي گشتي و اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري شركت مي‌كرد و اين‌چنين بود تا به خواست خدا خليج نيلگون و هميشه فارس ايران، مشهد شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا باشد.

      تقويم‌ها روز 20 مرداد 1363 را نشان مي‌داد و آسمان آبي خليج فارس يكي از گرمترين روزهاي خود را سپري مي‌كرد. هاشم آل‌آقا و كمك خلبانش در يك تامكت طي ماموريتي مشغول اسكورت نفتكش‌ها و كشتيهاي تجاري كشورمان بود. در همين اثنا ناگهان مورد حمله چند فروند جنگنده ميراژ F1 عراقي قرار مي‌گيرد. درگيري آغاز و پس از مدتي جنگ و گريز تامكت‌ها آل‌آقا مورد اصابت موشك شليك شده از طرف جنگنده عراقي قرار گرفته و به درون آب سقوط مي‌كند. شاهدان عيني حادثه كه دورادور ناظر درگيري آنها بودند خطر شليك شدن موشك سوپر 530F-1 به سمت تامكت را به آل‌آقا گوشزد مي‌كنند اما آل‌آقا در جواب آنها مي‌گويد هيچ نشانه‌اي دال بر حمله موشك به سمتشان در سامانه‌هاي هشداردهنده مشاهده نمي‌كند. اين مطلب گوياي آن است كه عراقي‌ها با استفاده از اطلاعات فني كه امريكايي‌ها در اختيار آنها قرار داده بودند در استفاده از نقاط ضعف F-14 كاملا موفق عمل كرده‌اند.

      همسر هاشم كه از چند روز پيش براي ديدن اقوام به كرمانشاه رفته بود در روز بازگشت به تهران كه مصادف مي‌شود با روز شهادت هاشم با شكسته شدن ديوار صوتي شهر كرمانشاه توسط جنگنده‌هاي عراقي مواجه مي‌شود. با مشاهده اين اتفاق گويي به وي الهام مي‌شود كه براي هاشم اتفاقي افتاده اما با ذكر و ياد خدا آرامش يافته و به خود تلقين مي‌كند كه انشاءا... اتفاقي نيفتاده. پس از رسيدن به تهران هرچه منتظر مي‌ماند از تلفن هاشم خبري نمي‌شود. صبرش لبريز شده و با پايگاه هشتم تماس مي‌گيرد. ديسپچ پايگاه با توجه به اينكه تامكت آل‌آقا بازنگشته و هيچ خبر دقيقي دال بر شهادت يا زنده بودنش در دست نيست با جوابهاي سربالا به همسر وي مي‌گويد: «همين الان دوباره براي ماموريتي ديگر به پرواز درآمد. به محض بازگشت مي‌گوييم با شما تماس بگيرد.» با شنيدن اين جوابها و طولاني شدن انتظار، همسر شهيد از وقوع سانحه براي هاشم يقين حاصل مي‌كند. با سقوط تامكت آل‌آقا با توجه به اينكه از اسارت به دست عراقي‌ها و يا شهادتش اطلاعي در دست نبود به اضافه اينكه وي به عنوان جانشين عمليات نيرو در جريان تمام عملياتهاي آتي و استراتژي جاري نيروي هوايي بود به همين علت بلافاصله تمامي طرحهاي نيرو دستخوش تغييراتي اساسي شد. اين قضيه گذشت و نيروي هوايي با اعلام مفقودالاثر شدن هاشم بر ابهامات و سوالات سقوط وي افزود.

      همسر هاشم كه همچنان منتظر بازگشت وي به خانه بود چندين سال پس از مفقودالاثر شدن همسرش در يكي از شبهاي قدر خالصانه دست به دامن ائمه اطهار شده و از آنها مي‌خواهد وجود يا عدم وجود هاشم را براي وي معلوم كنند. توسل وي جواب داده و همان شب خواب شهيد بزرگوار را مي‌بيند. هاشم كه در سبزه‌زارمانندي با لباس خلباني به ديدن همسرش آمده بود در جواب سوال وي كه پرسيد: «هاشم، مي‌خواهم بدانم كه تو هستي يا نيستي؟» مي‌گويد: «من نيستم.» پس از مدت كوتاهي گفتگو، شهيد اظهار مي‌دارد «من سردم است و بايد بروم». همسر شهيد صبح فردا خوابي كه ديده بود را با يكي از علما در ميان مي‌گذارد. در جواب مي‌شنود با توجه به اظهار سرما توسط شهيد، پيكر پاك وي در درون آب قرار دارد. همسر هاشم پس از اين واقعه از شهادت همسرش يقين حاصل مي‌كند و جالب آنكه مدت كوتاهي بعد از طريق نامه رسمي نيروي هوايي اعلام شهادت همسرش را دريافت مي‌دارد.

      ناگفته نماند هاشم آل‌آقا تا پيش از آرام گرفتن در قعر آبهاي خليج فارس چندين بار تا مرز شهادت پيش رفت. حدود سه ماه پيش از شهادت، در بهار سال 1363 صبح يك روز همسر شهيد با كمك مادرش بدون نيت قبلي گوسفندي را قرباني كرده و بين مردم تقسيم مي‌كنند. حوالي ظهر شهيد بابايي با منزل آل‌آقا تماس گرفته و جوياي احوال هاشم مي‌شود. با توجه به اينكه هاشم پس از ترك منزل تماس نگرفته بود، همسر شهيد از وضعيت وي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كند. شهيد بابايي از اينكه كسي به همسر هاشم اطلاعات ضد و نقيض نداده، آرام شده و در جواب نگراني وي مي‌گويد كه اتفاقي نيفتاده و هاشم تا ساعاتي ديگر به خانه مي‌رسد. پس از بازگشت شهيد به منزل، هاشم مي‌گويد كه در درگيري با جنگنده‌هاي عراقي، هواپيمايش به شدت صدمه ديده و هيچ اميدي به بازگشت نداشته است. شايد آن قرباني نطلبيده بلاگردانش شده بود!!!

      شهيد سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا كه از باتجربه‌ترين و ارزشمندترين خلبانان تامكت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران محسوب مي‌شد با مورد اصابت قرار گرفتن جنگنده‌اش درون كابين ماند تا پيكر پاكش به قعر آبها سقوط و روح بلندپروازش به اوج آسمانها عروج كند. براي خليج هميشه فارس چه افتخاري از اين بالاتر كه چنين مرواريدهاي نابي را در درون خود جاي داده است. مگر مي‌شود خليجي كه فرزندان اين ديار را در دل خود جاي داده نام مجعول عربي را پذيرا باشد، چه اين شيران خصم خروش براي مقابله با همين اعراب خودفروخته به پا خواستند.

      شهيد محمدهاشم آل‌آقا فردي آرام و صبور بود و نسبت به خانواده خود تعصب خاصي داشت و همسرش عامل اخير را مهمترين علت ازدواجش با وي مي‌داند. هاشم هيچ‌گاه از اسرار شغلي خود با همسرش صحبتي به ميان نمي‌آورد و اين مورد تا بدانجا پيش رفته بود كه همسر وي پس از شهادتش به پست واقعي هاشم در نيروي هوايي پي مي‌برد!

      جا دارد در اين جا خاطره‌اي كه سرهنگ خلبان «مسعود اقدام» در كتاب «انتخابي ديگر»1 بيان كرده را بياوريم. اقدام در اين مطلب كه با عنوان «برخورد با پرندگان سيگال» در كتاب مزبور به چاپ رسيده عنوان مي‌كند كه در اوايل جنگ در پروازي به همراه شهيد بزرگوار «عليرضا ياسيني» به قصد انهدام سه سايت موشكي زمين به دريا كه از پشت پايگاه هوايي شعيبيه كشتيهاي كشورمان را مورد اصابت قرار مي‌داد در يك جنگنده F-4 عازم ماموريت مي‌شود. طبق برنامه براي درامان ماندن از رديابي توسط رادارهاي دشمن قرار بود آنها با عبور از 30 مايلي «خورموسي» و پرواز بر فراز باتلاقهاي «فاو» و «ام‌القصر» خود را در موقعيت مناسب به روي هدف برسانند. با عبور از مرز اقدام به عنوان خلبان كابين عقب تمام حواس خود را معطوف بررسي سامانه‌هاي مختلف هواپيما و تهديدات موشكي دشمن مي‌كند تا در صورت شليك بتوانند به موقع با مانور مناسب آن را منحرف كنند.

      خطري احساس نمي‌شد و جنگنده با سرعت بسيار بالا در ارتفاع پايين بر فراز ني‌زارها به حركت خود ادامه مي‌داد كه ناگهان زمين و زمان در جلو چشمان هر دو خلبان تيره و تار شد. اقدام حدود 20 ثانيه بعد به هوش آمده و مشاهده مي‌كند كه جنگنده در يك صعود 50 درجه‌اي در حال گردش به راست است. بلافاصله فرامين هواپيما را در اختيار گرفته و از طريق راديوي هواپيما سعي در برقراري ارتباط با ياسيني مي‌كند. خلبان كابين جلو هيچ عكس‌العملي از خود نشان نمي‌داد. اقدام در همين زمان به بررسي شرايط پرداخت تا متوجه شود چه اتفاقي افتاده. تكه‌هاي گوشت و پر اطراف كابين نشان از برخورد دسته‌اي از پرندگان دريايي (كه در آن سرعت حكم يك گلوله ضدهوايي را دارد) به جنگنده را داشت.

      هواپيما در كنترل بود اما تمام سامانه‌هاي ناوبري از كار افتاده بود. تعيين مسير درست بازگشت تنها با كمك رادار كنترل زمين ميسر بود كه تماسهاي متعدد اقدام با رادار هيچ نتيجه‌اي دربر نداشت. اقدام براي چندمين بار در راديوي هواپيما گفت:

      ـ از ابابيل به رادار! اگر صداي مرا مي‌شنوي جواب بده!

      ناگهان صداي مبهمي به گوش رسيد. بلافاصله تكرار كرد:

      ـ از ابابيل به رادار!

      ناگهان صداي روشن و واضحي در راديو طنين‌انداز مي‌شود!

      ـ ابابيل، من عقابم، به گوشم!

      اين پيام كه در واقع نويد زندگي براي فانتوم و خلبانانش محسوب مي‌شد، صداي خلبان F-14 حاضر در منطقه، شهيد والامقام سروان خلبان «هاشم آل‌آقا» بود. آل‌آقا در ادامه مي‌گويد:

      ـ مشكلي برايتان پيش آمده؟!

      ـ هواپيمايمان صدمه ديده. نمي‌دانم خلبان كابين جلو بيهوش شده يا به شهادت رسيده.

      ـ خونسردي خودت را حفظ كن! سعي كن كنترل هواپيما را به دست بگيري! دارم به سمت شما حركت مي‌كنم.

      وقتي كه آل‌آقا به بالاي سر فانتوم زخمي رسيد گفت:

      ـ ابابيل! همين‌طور به پرواز ادامه بده. مراقب باش از دستگيره صندلي‌پران استفاده نكني! چون چتر صندلي باز شده و بالاي هواپيما رهاست. هواپيمايتان شبيه «آواكس»2 شده است.

      ـ متشكرم! سعي مي‌كنم هواپيما را هدايت كنم. ولي نمي‌دانم چه بلايي سر ياسيني آمده است.

      ـ خونسردي خودت را حفظ كن و همين‌طور به پرواز ادامه بده! من پشت سرت در حركت هستم، نگران نباش!

      موتورها با آن كه با قدرت صد در صد در حال پيشراندن جنگنده بودند با اين حال فانتوم صدمه ديده سرعتي حدود 180 نات داشت كه براي جنگنده سرعت كمي است. پس از مدتي ياسيني نيز به هوش آمده و با اعلام اين كه مي‌تواند جنگنده را هدايت كند، فرمان را در دست مي‌گيرد. نهايتا هواپيما به سلامت در پايگاه فرود آمده و بدين وسيله هاشم آل‌آقا جنگنده F-4 باارزش و دو خلبان ارزشمندتر را به دامان وطن باز مي‌گرداند.

      همسر قهرمان شهيد از آن زمان كه هاشم ديگر به خانه بازنگشت، نگهداري و پرورش دو يادگار شهيد (بابك و بهزاد) را به تنهايي به عهده گرفت و نشان داد كه از حماسه‌سازان ميدانهاي نبرد حق عليه باطل چيزي كم ندارد. وي كه براي فرزندان خود هم پدر بود و هم مادر با تلاشي خستگي‌ناپذير توانست آنها را به سمت مدارج بالاي علمي رهنمون شود. دكتر «بابك آل‌آقا» فرزند ارشد شهيد با ارايه پايان‌نامه دكتراي خود با عنوان «بررسي تاثير محيط هوا ـ فضا بر فيزيولوژي بدن هوانوردان» در سال 1379 توانست در سطح خاورميانه مقام اول را كسب و به دريافت لوح تقدير از دست رييس‌جمهور وقت جناب آقاي «خاتمي» مفتخر شود. لازم به ذكر است پايان‌نامه وي هم‌اكنون در تعدادي از خطوط هوايي به عنوان مرجع تدريس مي‌شود.



      افتخاري ديگر

      از افتخارات ديگر همسر سرافراز شهيد آل‌آقا اين است كه وي خواهر شهيد نيز مي‌باشد. شهيد سروان خلبان «مصطفي صغيري» كه از خلبانان جنگنده F-4، فانتوم نيروي هوايي بود در ماموريتي در روز 23 مهر 1359 كه از پايگاه سوم شكاري همدان به قصد هدفي در شهر سليمانيه عراق برخاسته بود، مركبش در خاك عراق مورد اصابت قرار گرفته و به فيض عظيم شهادت نايل مي‌آيد. متاسفانه باخبر شديم كه چندي پيش همسر اين دلاورمرد عرصه پيكار دارفاني را وداع گفته. ما نيز به نوبه خود با تسليت به خانواده آل‌آقا براي اين مرحومه علو درجات را از درگاه ايزد منان خواستاريم.

      هم‌اكنون براي بزرگداشت مقام والاي 70 تن از خلبانان شهيد نيروي هوايي ارتش كه پيكر پاكشان هرگز به آغوش وطن بازنگشت، يادماني در بهشت زهرا ساخته شده است.

      در پايان از خانواده معظم شهيد آل‌آقا به خصوص همسر بزرگوارشان كه ما را به گرمي پذيرفتند و با شكيبايي پاسخگوي سوالات ما بودند تشكر و قدرداني مي‌كنيم.


      منبع

      مدیران محترم لطفا منتقل کنن...
    • توسط IRGCAF
      هواپیمای توربوفن An-74 که اولین پرواز خود را در سال 1977 انجام داد، یک هواپیمای سبک ترابری چند منظوره است که برای عمل در مناطق قطبی طراحی شده است. این هواپیما که برای جایگزینی An-26های قدیمی طراحی شده است، برای حمل بار، تجهیزات و مسافر در فواصل کوتاه و متوسط استفاده می‌شود و قابلیت پرواز در تمامی شرایط آب و هوایی از 60- تا 45+ درجه سانتیگراد و در هر ارتفاعی از قطب شمال تا مناطق کوهستانی را دارا می‌باشد. هواپیمای An-74 می‌تواند در تمامی اوقات سال در روز یا شب در مسیرهای محلی یا بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد. این هواپیما قابلیت نشست و برخاست در باندهای کوتاه و از روی زمینهای پر از سنگریزه، یخی و یا پوشیده از برف را دارد.

      An-74 می‌تواند 7.5 تن بار را در ارتفاع 10100 متری با سرعت کروز 550-700 km/h حمل کند. این هواپیما دارای قابلیتهای فوق‌العاده دیگری نیز می‌باشد از جمله هدایت کشتی‌ها در طی مسیر خود، سرویس‌دهی به ایستگاههای شناور، انجام عملیات تحقیقاتی در ارتفاع بالا یا مناطق قطبی، پیدا کردن گروه ماهی‌ها و گشت‌زنی در مناطق یخبندان.

      در ضمن An-74 به آسانی می‌تواند به آمبولانس، هواپیمای آتش‌نشان، هواپیمای حامل چتربازان و ... تبدیل شود. نسبت لیفت به وزن بالای این هواپیما مدیون استفاده از مواد جدید و تکنولوژیهای نوین ساخت می‌باشد.

      تولید این هواپیما در خارکف همچنان ادامه دارد و نمونه جدید آن نیز در حال ساخت است.

      پيشرانه:

      دو دستگاه موتور توربوفن D-36ZMKB ساخت پراگرس با نسبت كنار گذر زياد، هر يك به توان 74/63 كيلو نيوتن.

      ابعاد

      دهانه بال: 98/31 متر
      نسبت منظري بال: 3/10
      طول كلي: 07/28 متر
      ارتفاع: 75/8 متر

      اوزان

      وزن با بيشترين سوخت (بدون بار): 13200 كيلوگرم
      بيشترين وزن برخاست: 34800 كيلوگرم

      سرعت و برد

      بيشترين سرعت در ارتفاع 10100 متري: 700 كيلومتر در ساعت
      برد با بيشترين سوخت و 800 كيلوگرم بار مفيد: 4400 كيلومتر

      Avia.ir
    • توسط IRIAF
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      شاید خیلی از ماها تا امروز اسمی از این شخص نشنیده باشیم...شاید ماها تا زندگی خصوصی شخصی مثل کریس کایل رو میدونیم ولی از قهرمان ملی خودمون که تو سخت ترین شرایط جزو بهترین تک نیرندازان تاریخ(یا به عبارتی شارپ شوتر) بوده هبچ اطلاعی نداریم و این باعث تاسفه...
       
      در ابن تاپبک سعی کردم با ذکر نام منابع با اسنفاده از جمع اوری اطلاعات از منابع دیگه این قهرمان ملی رو معرفی کنم.شهید سربلند عبد الرسول زرین
       
       

       
      عبدالرسول زرین متولد سال ۱۳۲۰، کهگیلویه و بویر احمد اعزامی از اصفهان لشکر امام حسین تک تیرانداز ایرانی در جنگ ایران و عراق بود. وی دارای بیش از ۷۰۰ شلیک موفق از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ در کردستان تا عملیات خیبر می‌باشد. اهداف وی نظامیان ارتش عراق و گروه موسوم بهمجاهدین خلق بودند. او در نهایت در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر با تیر مستقیم سربازان عراقی در حالی که قبلا در اثر انفجار خمپاره زخمی شده بود شهید شد. وی از اسلحه دراگونوف SVD دوربین دارد استفاده می‌کرد.
       
       
      جنگ که شروع شد، طاقت نياورد رفت به مرکز اعزام نيرو،(قبل از جنگ نیز در مسایل کردستان همراه سپاه بود) گفت: «براي اعزام آمده‌ام» مسئول ثبت‌نام سرش را آورد بالا گفت: «هفت تا بچه داري، نمي‌نويسم اصرارنکن.» 
      عبدالرسول سرش را برد جلو و گفت: مي‌نويسي خوب هم مي‌نويسي. مسئول اعزام نمي‌خواست جوابش را بدهد که عبدالرسول مهلت نداد و دوباره گفت: حواله‌ات مي‌کنم به پيامبر (ص) مي‌نويسي يا نه؟
      خودکار توي دست مسئول چرخيد. پاسخي نداشت به ناچار نوشت: عبدالرسول زرين اعزام به منطقه. 
      و حالا برق شادي در نگاه عبدالرسول مي‌درخشيد.
       
      تصوير ذيل مربوط به منطقه بستان مي‌باشد. وقتي كه تك‌تيرانداز ايراني تصميم گرفت تا يك مانع را هدف قرار دهد و به صورت همزمان يك گلوله به لاله گوش او برخورد كرد. 
      موضوع از اين قرار بود كه اين شهيد و يك تك تيرانداز خبره عراقي به صورت همزمان همديگر را هدف قرار مي‌دهند و گلوله اين شهيد مغز تك‌تيرانداز عراقي هدف قرار مي‌دهد.
       
       

       
      زرین بسیار ساده و صمیمی بود تواضع وفروتنی عجیبی تمام وجودش را فرا گرفته بود ، حتی ذره ای تکبر از او دیده نشد ، با نگاه به قامت خاکی وظاهر بسیار ساده اش هیچکس نمی توانست باور کند که او همان تک تیر انداز بزرگ است .
      شهید خرازی می فرماید: قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان ودر گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد. دیوانه دره و آوردگاه گاران شاهد دلاوری های اوست . گروه ضربت به فرماندهی حسین خرازی به هر وحشت کده ای سرک می کشید ، وبارها با هنر این پلنگ کوهستان یعنی زرین از مهلکه ها گریخته و نشانه گیری های دقیق او ، بیشترین آسیب ها را به دشمن زده است . 
      تک تیر انداز سرشناس نبرد ، بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب العبور ، فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ (( اس وی دی و اف پی کا)) خاموش کرده است .
       
      با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب آمده وتا سال 63 به طور مداوم در اکثر عملیاتهای جنوب و غرب حضور فعال داشته است . 
      مسئولیتهای مختلفی از جمله فرماندهی گردان ومحور را بر عهده داشته و گروههای مختلفی را آموزش داده وبه عنوان تک تیر انداز ، بین گردان ها فرستاده است .
       
      این ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده ، شوخی نیست ، این مطلب به تائید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که به وسیله سلاح اس وی دی چند هزار دشمن بعثی را(به طور رسمی 700 شلیک موفق) به هلاکت رسانیده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است.
      چند تپه را به تنهائی تصرف نمود، تپه هایی که زرین تصرف کرده به نام خودش نام گذاری کرده اند .
      شهید خرازی در مورد دلاوری های این شهید فرموده است : انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود و در جای دیگر ایشان را گردان تک نفره زرین خطاب کرده بودند بدین لحاظ که او به اندازه یک گردان موثر بود
      شهيد زرين پس از ان كه به تنهايي يك تپه را كه يك گردان از پس آزاد‌سازي آن برنيامده بود، تصرف كرد از جانب حاج حسين خرازي به “گردان يك‌نفره ” معروف شد.
       

       
      تعدادی از خاطرات مربوط به شهید
       
      شجاعت و توانایی تک تیرانداز شهید عبدالرسول زرین 
      عبدالرسول يک نفر را فرستاد براي نگهباني. صبح اما سر بريده‌اش را آوردند توي سنگر؛ شب بعد خودش رفت. يک سنگر ديگر همان نزديکي درست کرد و کامل استتارش کرد. توي سنگر قبلي هم شبيه يک نگهبان درست کرد و منتظر ايستاد. چيزي شبيه بوته به سنگر نزديک شد و پريد توي آن. 
      عبدالرسول هم پشت سرش رفت تو سنگر و سرنيزه را فرو کرد توي گردنش. صبح که آفتاب طلوع کرد با بقيه نيروها سراغش آمد. مرد هيکل بزرگي داشت بچه‌ها باورشان نمي‌شد که عبدالرسول از پس او برآمده باشد. به سختي سر نيزه را از گردن آن کومله بيرون آوردند. اما عبدالرسول بود و مهارت جنگي بي‌حد و حصرش... 
       
      کوه احد 
       
      بچه‌ها تپه را از دشمن گرفته بودند و حالا حفظ کردنش مهم بود. عبدالرسول بدون اينکه به کسي چيزي بگويد همان جا پايين تپه نشست. براي خودش يک سنگر درست کرد و منتظر ماند. احتمال مي‌داد عراقي‌ها رزمندگان را دور بزنند و بخواهند از پشت حمله کنند. 
      دقايقي گذشت صف طولاني عراقي‌ها را ديد که از توي رودخانه جلو مي‌آيند. اسلحه‌اش را آماده کرد. هفتاد نفر را به زمين انداخت. آب رودخانه از رنگ خون تغيير کرده بود. عبدالرسول کسي نبود که بگذارد بار ديگر خاطره شکست احد از کفار تازه گردد.
       
      تک تيرانداز
       
      عبدالرسول توي پادگان دشمن نفوذ کرد و همان جا يک کمين درست کرد. چشمش افتاد به فردي که با محافظان زيادي براي سخنراني آمده بودند. اسلحه‌اش را آماده کرد. چشمش را هدف گرفت و شليک کرد همه افراد دشمن به هم ريختند. نمي‌دانستند چه کسي شليک کرده، همه به هم مظنون بودند و فرمانده يکي يکي نيروهاي خودش را جلو مي‌برد و اعدام مي‌کرد به گمان اينکه آن‌ها منافق هستند. 
      عبدالرسول هميشه اين طور عمل مي‌کرد آرام و بي سر و صدا. يادم هست يک‌بار يکي از تک تيراندازهاي دشمن بچه‌ها را با تير مستقيم مي‌زد. عبدالرسول به نيروي همراهش گفت: «تو کلاه آهني را سر يک چوب بگير و از آن تپه بالا ببر.» 
      خودش هم با دوربين ايستاد يک جاي ديگر و مراقب اوضاع بود. کلاه آهني که با شليک گلوله پريد هوا. جاي تک تيرانداز عراقي را شناسايي کرد و با يک گلوله او را به هلاکت رساند.
       
      سرانجام روح این مجاهد با صفا و سر باز مخلص لشگر امام حسین(ع) بعد از بارها مجروحیت و به یادگار گذاشتن 7 فرزند و ده ها نکته عبرت انگیز با عشق به حسین بن علی (ع) در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
       

       
       
      برای شادی روحش و روح همه شهدای جنگ 8 ساله و جنگ این روزهای محور مقاومت صلواتی بفرستید
      روحش شاد و یادش گرامی.باعث تاسفه که ما همچین قهرمانی داریم و هیچ فیلم یا مستندی ازش نیست...دوستان به دلیل وقت کم از منابع مختلف اطلاعات و جمع اوری کردم ممنون میشم از بهتر شدن این تاپیک کمکم کنید
       
      با تشکر از black angel عزیز
       
      http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84_%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86
       
      http://taktirandazshhid.blogfa.com/tag/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-2-%D8%A7%D8%B2%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86
       
      http://cm30.ir/post/407/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%DB%8C%D9%BE%D8%B1-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%84%D9%82%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%81%D8%B1%D9%87--/
       
      http://sahebnews.ir/127489/%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%BA%D9%87-%D8%AA%D9%83-%D8%AA%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%81.htm
       
       
       
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.