امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote name='mohammad741741' timestamp='1384258097' post='348092']
اخرش رو متوجه نشدم میشه توضیح بدین شاید تلاش ها همون موشک قاره پیما بوده!
[/quote] احتمال زیاد همین است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1384441707' post='348344']
البته همه قوم یهود دشمن به حساب نمیان! اما گروهی از یهودیان در زمان های گذشته و حال با ما دشمنی کردن که نسخه امروزی اونها رو با نام یهودی های صهیونیست میشناسیم!
[/quote]
پس این همه یهودی که به وسیله ی مسلمانها و مسیحی ها کشته شدن باید مسلمانها و مسیحی ها رو دشمن بدونن؟ در حالی که یهودیها هیچکدوم از پیروهای این دو دین رو نکشن .
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='mohmohammadi20' timestamp='1384614276' post='348486']
پس این همه یهودی که به وسیله ی مسلمانها و مسیحی ها کشته شدن باید مسلمانها و مسیحی ها رو دشمن بدونن؟ در حالی که یهودیها هیچکدوم از پیروهای این دو دین رو نکشن .
[/quote]کجا بدست مسلمان ها کشته شدن! امروز که فقط این یهودی ها میکشن مسلمان ها رو من که تا حالا نشنیدم مسلمان ها یهودی ها رو بکشن!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='mohmohammadi20' timestamp='1384429271' post='348322']
یهود دشمن اسلام نبوده و نیست .


یعنی یهودیها دشمنان مسلمانها هستن؟
[/quote]


سلام

بارها اشاره داشتم تو این مدت که ریشه بسیاری از مشکلات ما ایرانیان مسلمان در عدم مطالعه کتب اصلی دین مان هست ، چیزی که مسیحیت و یهودیت در نقطه مقابل ش قرار دارند یعنی حتما افراد تابع این ادیان مطالعه کتاب دین خود و حتی دیگر ادیان رو در سرلوحه کارهای خویش قرار میدهند

دوست عزیزلطفا سوره دوم قرآن یعنی بقره رو مطالعه بفرمایید....

برای شروع صرفا بقره کافی است ...


یا حق

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب آقای[url="http://www.military.ir/forums/user/12018-mohmohammadi20/"]mohmohammadi20[/url] تمام جواب شما رو در تاپیک دیگری که آدرس پست ها رو بالا گذاشتم دادم.اون هم با استنادات قرانی
اما ظاهرا شما باید وکیل مدافع یهودی ها و یا دارای غرضی چیزی باشید.
هر تاپیکی که در مورد این ضالین زده میشه شما از راه می رسین و بدون هیچ سند و مدرک و منطقی ازشون دفاع می کنید اونم فقط با تکیه بر احساس.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[url="http://www.kayhan.ir/920911/8.htm#N800"]ناگفته های خواندنی از شخصیت پدر موشکی ایران[/url]

مصاحبه اختصاصی کیهان با خانواده شهید حسن طهرانی مقدم
ناگفته های خواندنی از شخصیت پدر موشکی ایران
می‌خواست روی موشک‌هایش‌ بنویسد‌ساخت‌شیعه !

علیرضا آل یمین
دیروز حوالی ظهر برای مصاحبه ای خارج از دفتر روزنامه بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. از دفتر سردبیری بود، گفتند ادامه مصاحبه با خانواده شهید حاج حسن طهرانی مقدم را بیاور که فردا تمام صفحه کار شود. قسمت اول گفت و گو با همسر و دختر شهید طهرانی مقدم یکشنبه چاپ شد و قرار بود بخش دوم آن یکشنبه هفته آینده در همین صفحه فرهنگ مقاومت منتشر شود اما از صبح مردم تماس گرفته بودند که مصاحبه را کامل منتشر کنید و ... برخی هم برای آرشیوشان می خواستند و ... به این فکر می کردم که سال ها در گمنامی و بی نامی، بی مزد و بی ادعا، پای پادگان و آزمایشگاه و تحقیق و تجربه عرق بریزی و موسپید کنی و دست آخر جانت را بگذاری تا امروزحتی بچه حزب اللهی های لبنان هم تکیه بدهند به موشک های حاج حسن و به ریش سپر موشکی صهیونیست ها بخندند چه برسد به جوان های خودمان که تا قلدرهای مضحک ینگه دنیا از گزینه های روی میز حرف می زنند موشک های حاج حسن را در پیش رو می گذارند و نشانشان می دهند. آنچه می خوانید گفت و گوی کامل، با همسر و دختر شهید حاج حسن طهرانی مقدم است .

[b]ابتدا بپردازیم به آن چه بعد از شهادت حاج حسن طهرانی مقدم رخ داد[/b]

همسر شهید: به خاطرکار حساس ایشان بخصوص در این چند سال اخیر همیشه این احساس خطر را داشتیم که احتمال خیلی زیادی این حادثه برای ایشان پیش بیاید. خصوصا اینکه خود ایشان در ماه‌ها و روزهای آخر حالت عجیبی داشتند که این حالات حاجی برای من غیر عادی بود و من را به یک دلشوره و اضطراب عجیبی می‌کشاند. این اضطراب شاید نزدیک به شش ماه طوری بود که وقتی ایشان شب‌ها دیر می‌آمد، من در حیاط منزل دائما راه می‌رفتم و دعا می‌کردم. نه این حس که ایشان قرار است شهید بشود بلکه حس می‌کردم خطری دنبال ایشان هست و یک عده می خواهند او را از جایگاهی که دارد پایین بیاورند. من برای خودم ایشان را یک الگو و نمونه می‌دانستم. همیشه دعا می‌کردم که حاج حسن کسی است که سال های سال زحمت کشیده، تلاش کرده، از وجود خودش، از زندگی خودش، از بچه های خودش، از هر آنچه دوست داشته گذاشته برای کارش، از خدا می خواستم نتیجه‌اش عاقبت به خیری باشد و آن چیزی که خودش از خدا خواسته برایش فراهم شود. بعد از نماز مغرب و عشاء بود که خبر شهادتش را آوردند، خدا را شکر کردم، هیچ عکس العمل تندی نشان ندادم و این هم لطف خداست و فقط آیه "انا لله و انا الیه راجعون" به زبانم آمد. همیشه خودشان می گفتند تا وقتی من زنده هستم شما عزت دارید و وقتی من نباشم عزت شما خیلی بیشتر خواهد شد. من می گفتم ما دوست داریم همیشه شما باشید. مطلبی هم که دائم می گفتند این بود که کاری که ما می کنیم بسیارحساس است و اهمیت دارد و اصلا صرف ایران نیست که از این کار استفاده می‌کند بخصوص برای خودش این مهم بود که می گفت می‌خواهم روی این موشک‌ها بزنم "ساخت شیعه" و اعتقاد داشت این موشک‌ها در واقع اختراع شیعه است و بعدها خواهند فهمید که ما به اذن الله چه کار بزرگی انجام می دهیم همیشه می‌گفت به اذن خدا و کمک اهل بیت(ع) کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت دارد. حتی آقا هم که آن روز اینجا تشریف آورده بودند و سه ربع - یک ساعت از شخصیت حاج حسن حرف زدند به این نکته اشاره کردند که حاج حسن در کار خودش آن قدر سریع و تند پیش می رفت که من نگه می‌داشتم و مانع می شدم که جلوتر نروید. واقعیت هم این است که ایشان تلاش می‌کردند تا به نتیجه برسند. من این طور احساس می‌کردم که با این پختگی که از جنگ و بعد از آن به دست آورده بود، فکرش شده بود فکر خدایی، عملکردها، کارکردها، تمام وجود ایشان شده بود الهی، حتی مقام معظم رهبری اشاره کردند که ایشان خالص و مخلص بودند.
دختر شهید: سراپا اخلاص بودند.
همسرشهید: بله سراپا اخلاص.

[b]با توجهی که ایشان نسبت به وجه بین‌المللی کارشان داشتند ظاهرا خارج از ایران هم شناخته شده بودند. به این واسطه شما هم دیداری با سید حسن نصرالله داشتید. درباره این دیدار بفرمایید.[/b]

همسر شهید: بله. ما رفتیم بیروت و با تمام محدودیت‌های امنیتی جایی را قرار گذاشتند و ایشان آمدند دیدن ما. گفتند من به تبعیت از رهبر انقلاب خودم می‌آیم به دیدن خانواده شهید. ایشان خیلی با عظمت و بزرگی از حاج حسن یاد می‌کردند. برای خانواده ما هم غیر قابل باور بود که سید حسن نصرالله کجا، ما کجا! اما خب با تعریف‌هایی که ایشان کردند ...

[b]یعنی وقتی شما می رفتید لبنان نمی دانستید چنین قراری هست ؟[/b]

همسر شهید: چرا گفته بودند و دعوت کرده بودند. بعد از شهادت حاج حسن فقط با یک پرواز ویژه از لبنان، برخی از مسئولین حزب‌الله آمدند اینجا برای تسلیت گفتن به خانواده. قبل از چهلم آمدند. آن‌موقع من از کسانی که مسئول این گروه بودند درخواست دیدار کردم. حاج حسن عاشق سید حسن بود و البته دائما هم دیدار داشتند. طوری که سید حسن شخصیت ایشان را کاملا می‌شناخت. به هر حال مقدمات دیدار را آماده کردند تا عید 91 و ترتیبی دادند تا ما برویم لبنان و ایشان را ببینیم.

[b]آن جلسه چطور برگزار شد؟[/b]

دختر شهید: در لبنان بعد از چند بار جابه جایی که انجام دادند ما را داخل یک ساختمان بردند و بعد از مدتی خود سید حسن نصرالله تشریف آوردند و با زبان فارسی با ما صحبت کردند. ایشان بسیار نورانی بودند و ما بعد از حضرت آقا چنین روحانیت و عظمتی را در چهره کسی ندیده بودیم. گفتند من خیلی به ایشان ارادت داشتم و اگر ما در جنگ 33 روزه موفق شدیم به کمک موشک‌های ساخته شده توسط ایشان بود. از صلابت و همتشان خیلی صحبت می‌کردند. خیلی به ما تاکید می‌کردند که قدر رهبری را بدانید و می‌گفتند هر صحبت آقا که پخش می شود همان موقع گوش می ‌دهیم و یادداشت می‌کنیم و عمل می‌کنیم. ایشان می‌گفتند عجیب است که در ایران بعضی‌ها به صحبت‌های آقا توجه نمی‌کنند. حتی در ابتدای صحبت، مهم ترین ویژگی پدرم را ولایت‌پذیری گفته بودند. مهم ترین ویژگی حاج آقا این بود که گوش به فرمان رهبری بودند و اگر بعضی وقتها میل و نظر خودشان چیز دیگری بود اما باز به نظر آقا توجه می‌کردند. جناب سید حسن گفتند در حزب الله حرف‌های آقا مثل گوهر می‌ماند و سعی می‌کنیم به آن خیلی توجه و تکیه کنیم. حاج آقا ضربه سختی به اسرائیل زد و ما باید سعی کنیم کاری نکنیم که فقدان این افراد حس شود و اسرائیل را خوشحال کند.

[b]این پرچم حرم اباعبدالله هم ظاهرا ایشان هدیه داده‌اند ...[/b]

دختر شهید: بله. سید حسن از تک‌تک ما دلجویی کردند وگفتند من می‌خواهم بهترین چیزی که دارم به شما هدیه بدهم و دیدم با ارزش‌ترین چیزی که دارم پرچم امام حسین(ع) است که اخیرا برای من از گنبد حضرت اباعبدالله آورده‌اند و من این پرچم را به شما هدیه می‌دهم. ما هم این پرچم را قاب کردیم و گذاشتیم در این اتاق که حالت حسینیه دارد و هر هفته اینجا مراسم داریم. حالا واقعا خود ما همه تکیه گاهمان همین پرچم است.

[b]پس شهید طهرانی مقدم در رابطه با حوزه کاری خودش رابطه ی قوی با حزب الله لبنان داشت.[/b]

همسر شهید: بله سید حسن نصرالله می‌گفتند هر زن شیعه‌ای که با امنیت در خیابان‌های لبنان قدم می‌زند مدیون حاج حسن و به برکت امثال حاج حسن طهرانی‌هاست.

[b]شما از ارتباط شهید طهرانی مقدم با حزب‌الله اطلاع داشتید؟[/b]

دختر شهید: قبل از شهادت پدرم به دعوت شهید عماد مغنیه که معروف به حاج رضوان بود به لبنان رفتیم. من 13 – 14 سالم بود. فکر نمی‌کردیم ایشان نفر دوم حزب‌الله باشند. مثل یک محافظ دنبال ما بودند و جاهای مختلف لبنان را نشانمان می‌دادند. ارتباط خیلی خوبی با پدرم داشتند. پدرم هم چیزی به ما نگفتند، که ایشان کی هست و چه مسئولیتی دارد. بعد از اینکه عماد مغنیه شهید شد به ما گفتند که ایشان همان کسی بود که در لبنان مهمانش بودیم. اتفاقا بعد از دیدار با سید حسن رفتیم منزل خانواده شهید عماد مغنیه و یک دیدار خیلی خوب و صمیمانه با آنها داشتیم با وجود اینکه به خاطر اختلاف زبان خیلی نمی‌توانستیم ارتباط برقرار کنیم اما جالب بود که روحیات و اهداف مشترکی داشتیم.

[b]یعنی در مورد فعالیت‌هایشان خیلی در منزل صحبت نمی‌کردند؟[/b]

دختر شهید: بچه که بودم می گفتم بابا همه را تلویزیون نشان می‌دهد اما چرا شما را نشان نمی‌دهد. چرا نه خودت هستی که ما به دوستانمان نشانت دهیم نه در تلویزیون هستی. اما هیچ وقت به ما نمی‌گفت که این کارها که تلویزیون نشان می‌دهد کار ماست تنها چیزی که این اواخر که بزرگ تر هم شده بودیم گفتند این بود که ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور فراهم شود، وقتی حضرت بقیه الله تشریف بیاورند شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما هم صبور باشید در اجر این‌کار شریک خواهید بود. یعنی یک چیز خیلی بزرگ و آرمانی را برای ما نشان می‌دادند و ما انرژی زیادی می‌گرفتیم. شاید حضورشان در منزل کمیت نداشت اما کیفیت داشت. یعنی به ما انگیزه می دادند و ما هم فکر می‌کردیم داریم کاری انجام می‌دهیم . این ویژگی خیلی جالبی بود که این‌همه کار انجام دهد به اسم افراد دیگر حالا یک وقت در فضای جامعه است اما در منزل هم حتی وقتی این پیروزی‌ها از تلویزیون نشان داده می‌شد نمی‌گفت در این کار سهم داشتم. ما حسرت می‌خوریم که چرا نمی‌دانستیم ایشان چنین کارهای بزرگی را انجام می‌دهد.

همسر شهید: رفتارشان طوری بود که آدم حس می‌کرد اصلا در جریان نیستند به نظر می‌رسید آن قدر درگیر کارهای تخصصی خودشان هستند که اصلا خبر ندارند در لبنان و در جنگ 33 روزه چه خبر است. بعضا بچه ها از ایشان می‌پرسیدند که بابا اخبار لبنان را می‌بینی؟ می‌گفتند بله پیروز می‌شوند و اسرائیل هیچ وقت نمی‌تواند کاری کند. فقط با همین لفظ تمام می‌کردند.

دختر شهید: من از دبیرستان به بعد خیلی دوست داشتم از زندگی شهدا بدانم مدام سوال می‌کردم. می‌خواستم از همت یا باکری تعریف کند. زمان جنگ یک بار همه این فرماندهان را دعوت کرده بودند منزل و من این را از مادر بزرگم شنیده بودم. این همه با هم بهشت زهرا می‌رفتیم هیچ‌وقت حتی یک خاطره تعریف نکردند که من با شهید همت این کار را کردیم یا با شهید صیاد این خاطره را دارم. وقتی حضرت آقا فرمودند سراپا اخلاص بود، واقعا همین طور است. یعنی ایشان در منزل هم خیلی این مسائل را مطرح نمی‌کردند. چند وقت پیش در خیابان‌ها عکس 10 تن از این شهدای اسطوره‌ای را زده بودند. همت، چمران،صیاد،پدرم و... واقعا غبطه خوردم که پدرم همطراز این شهدا بوده ولی هرگز خودشان را مطرح نمی‌کردند و کسان دیگر را نشان می دادند. آن قدر اسطوره های دیگر را با انگشت به ما نشان می‌داد که ما غفلت کردیم از اینکه ببینیم صاحب این انگشت کیست و خودش را هم ببینیم.

[b]یک بعدی از شهید طهرانی مقدم که چندان توجهی به آن نشده توجه ایشان به ورزش بود. چطور با این‌همه مشغله کاری می توانست وقت برای ورزش بگذارد؟[/b]

همسرشهید: اتفاقا دانشجویان زیادی می‌پرسیدند از من که چطور ایشان با این همه فعالیت‌هایی که داشتند در هر کاری که وارد می‌شدند نفر اول بودند هم در کار خودشان موفق بودند هم در ورزش. آن هم نه اینکه محدود شود به یک باشگاه رفتن، بلکه؛ کوه می رفتند، آن‌هم به سخت‌ترین شکلش یعنی مشکل‌ترین قسمت کوه را انتخاب می‌کردند. دماوند، سبلان و تمام قلل و ارتفاعات را می‌رفتند. خارج از کشور هم برای اورست برنامه‌ریزی کرده بود. تمام دفاتر و برنامه‌ریزی‌هایش هست اما از لحاظ امنیتی اجازه نداشت. بعد از سال 90 برنامه ریزی کرده بود که به قله اورست صعود کند. این طور نبود که دو ساعت دوچرخه ثابت پا بزنند دائما ورزش می‌کردند گاهی می‌گفتم ورزش را کمتر کن. می‌گفت من با ورزش زنده‌ام، با ورزش نفس می‌کشم اگر جسم خودم را آماده نکنم نمی‌توانم فکرم را راه بیندازم. دو هفته قبل از شهادتشان برف خیلی سنگینی آمد، ایشان تنها رفته بودند کوه وقتی آمدند از شدت سرما تمام صورتش قرمز شده بود. با حال خیلی خسته‌ای برگشتند منزل. گفتم حاج حسن واقعا انصاف است تنهایی بروید کوه با وجود اینکه این‌همه محافظ دارید، می‌گفت نه مشکلی نیست، این ورزش من را نگه می دارد فکرم آنجا کار می کند. وقتی می‌رفت کوه حتما بعدش یک پروژه سنگین راه می‌انداخت یعنی تمام این مسیر را در باره پروژه‌اش فکر می‌کرد. غیر از کوه‌نوردی، صخره نوردی، یخ نوردی، شنا و دوچرخه سواری هم می‌کردند. تو همین پادگان مدرسی که سانحه رخ داد روزی دو ساعت دور پادگان می‌دوید. اعتقاد داشت با جسم قوی باید برویم سراغ کارهای بزرگ. اگر مسافرت می‌رفتیم متناسب با آنجا امکانات ورزش را هم همراه می بردند. هر جا بود می‌رفت می‌دوید. اما به هیچ عنوان اهل این که دائم گوشی موبایل دستش باشد و کارها را چک کند نبود.
وقتی وارد خانه می‌شد کار خودش را پشت در می‌گذاشت و می‌آمد. اگر خیلی کار فوری پیش می‌آمد تماس می گرفتند که باز هم تذکر می‌دادند. معمولا آقایانی که خیلی پر کار هستند 3 تا تلفن همراه دارند.

[b]در مسائل سیاسی موضع شان چطور بود خصوصا در سالهای اخیر ؟[/b]

همسرشهید: اوجش در فتنه 88 بود. حاج حسن اعتقاد داشت هر آن چیزی که در مسائل سیاسی اتفاق می‌افتد باید از مقام معظم رهبری تبعیت کنیم و کسی که مرادش رهبری باشد با گوش دادن دقیق به صحبت‌های آقا آن چیزی که باید بگیرد، می‌گیرد. قضیه فتنه 88 دائم با فامیل و بستگان خصوصا جوان‌هاصحبت می‌کردند ومی گفتند همه رفتنی هستند، هیچ کس نمی‌ماند، شما ببینید آقا چه می‌گویند. دقیق صحبت های ایشان را گوش دهید. تکیه‌گاهشان رهبر معظم انقلاب بود. من در 28 سالی که با ایشان زندگی کردم هرگز ندیدم از هیچ فرد خاص، گروه خاص و حزب خاصی دفاع کنند. می‌گفتند همه لغزش دارند. بالاخره مال دنیا یقه افراد را می‌گیرد همه امتحان پس می‌دهند. شما فقط مقام معظم رهبری را ببینید که چه می‌گویند. ملاقات‌های خصوصی هم با رهبری داشتند. بعضی روزها آن قدر خوشحال می شدند که ما کاملا حس می‌کردیم و وقتی سؤال می‌کردیم می‌گفت امروز با آقا ملاقات داشتم.

[b]پس زیاد می‌رفتند خدمت آقا ؟[/b]

همسر شهید: هر وقت که نیاز بود. کسی نبود که وقت آقا را بگیرد. مثبت نگر بود. جایگاه رهبری طوری ست که همه می‌روند منفی‌ها را می‌گویند و گله‌گذاری کنند، یا دنبال حل مشکلی هستن اما ایشان می‌گفتند من وقتی آقا را ملاقات می کنم که دستم پر باشد، باید ایشان را خوشحال کنم. چون ایشان مشکلات و سختی ها را می‌داند، هنر آن است که من با دست پر خدمت ایشان برسم. یعنی اگر دست پر نبودند، نمی رفتند ملاقات. من ندیدم در این چند سال که حاج حسن گله ای از جایی داشته باشد و برود این گله را به رهبری کند.

دختر شهید: خیلی هم می رفتند پشت سر ایشان به آقا می‌گفتند. ما بعد از شهادتشان متوجه شدیم. خیلی‌ها بودند که نمی توانستند این سرعت و پیشرفت را از ایشان ببینند و حتی ...

همسرشهید: حالا این حرف ها گفتن ندارد ...متاسفانه بعضی آدمها که می خواستند سریع به جایی برسند جلو راهش سنگ می‌انداختند.

[b]یعنی چه حرفهایی می زدند؟[/b]

همسر شهید: می‌گفتند کاری که حسن طهرانی مقدم می‌کند بودجه مملکت را به هدر می‌دهد. اصلا چه نیازی هست که کشور موشک داشته باشد. باید پولش جای دیگر صرف شود. در حالی که ایشان سعی می کردند با کمترین نیرو و با حداقل امکانات کار کنند اما باز برخی نمی‌توانستند موفقیت‌هایشان را ببینند. اینکه گفتم 6 ماه قبل از شهادت ایشان دلهره‌های عجیبی داشتم چون حرف‌هایی می‌شنیدم که احساسم این بود که عزت ایشان را می خواهند ببرند زیر سؤال. دیگران به ایشان می‌گفتند شما علم و تخصص ندارید و نمی توانید پیشرفت کنید اما آقادر مورد ایشان فرمودند دانشمند برجسته. در زمینه موشکی ایشان جهادی جلو رفته بودند. زمان برای دانشگاه نگذاشت که بشود پرفسور و وقتی 50 سالش شود تازه برود تجربه کند. پله‌ها را با مدرک طی نکرد. ایشان فوق لیسانسش را در دانشگاه علم و صنعت بعد از جنگ ادامه دادند. وقتی رفتند دانشگاه بعد از یک ترم می‌گفتند این دانشگاه برای من خسته کننده و تکراری است. می‌گفت آن قدر عمر ما کوتاه است که ما باید ثمره‌های بزرگ و عالی داشته باشیم تا یک جامعه شیعه بتواند پیشرفت کند. اگر ما خودمان را محدود به دانشگاه کنیم نمی‌شود پیشرفت کرد باید سرعتمان بیشتر باشد دانشگاه هم باید باشد.

دخترشهید: به خاطر پژوهش هایی که کرد دکترای افتخاری هوا فضا از تربیت مدرس گرفت، دانشگاه صنعتی شریف هم دکترای افتخاری شیمی دادند. مبدع سوخت جامد موشک بود. سوخت مایع موشک مشکل دارد و بعد از پرتاب سریع عملیاتی نمی شود، می خواستند سوخت جامد را راه اندازی کنند. رفتند استاتید دانشگاه را بیاورند که با تحقیق این سوخت جامد را به دست بیاورند اما به خاطر شرایط مالی که آنها گذاشته بودند امکان همکاری پیش نمی‌آید. پدرم خودش دست به کار می‌شود به آزمایشگاه می‌رود و شروع می‌کند به تحقیق. دیگران می‌گفتند از کنار سوله که رد می شدیم به دلیل بوی مواد شیمیایی نمی توانستیم تحمل کنیم. پدرم ماسک می‌زد و کار می‌کرد. شب‌ها که می‌آمد منزل چشم‌هایش کاملا قرمز بود ظاهرا مواد کارشان بسیار آزار‌دهنده بود اما با همه سختی‌ها بالاخره خودشان توانستند مبتکر سوخت جامد شوند.

[b]اطلاع دارید چطور شد که وارد این فضای علمی شد؟ به هر حال او یک نظامی بود.[/b]

دختر شهید: عمه‌ام شیمی خوانده بود و می‌گفت پدرم از نوجوانی به این بحث‌ها علاقه داشت. زمان انقلاب سؤال می‌کرد چطور می‌شود یک کوکتل مولوتوف را تقویت کرد و قدرت انفجارش را بالا برد.

[b]بازتاب فعالیت‌ها و موفقیت‌های شهید طهرانی مقدم بعد از شهادت ایشان در بین مردم چطور بود؟[/b]

دختر شهید: همین تازگی ها که مستندی ساخته شد با عنوان مردی با آرزوهای دوربرد که اطلاعات موشک را کامل می‌داد من پیامک‌های این برنامه را دیدم تعداد زیادی پیامک آمده بود و مردم گفته بودند که ما روحیه‌مان از صفر رسید به صد. خیلی‌ها نوشته بودند ما رشته‌مان را عوض می‌کنیم. باعث شده بود اعتماد به نفس و عزت مردم زیاد شود. آن‌موقع که این پیامک‌ها را می‌خواندم یاد حرف پدرم می‌افتادم که می‌گفت ما داریم کاری می‌کنیم که الان قدر ما را نمی‌دانند کمی بگذرد معلوم می‌شود ما چه خدمتی انجام می‌دهیم. یعنی حتی گزارش این کار باعث می شود مردم به این برسند که می‌توانند پیشرفت کنند و این باعث غرور ملی می‌شود. ایشان به جوان‌ها می‌گفتند شما که کنار من کار می‌کنید با آن کسی که در هاروارد و آکسفورد کار می‌کند فرقی نمی‌کنید. اگر آنها می‌توانند ما هم می‌توانیم. ما یک چیزی داریم که آنها ندارند و آن هم تمسک به اهل بیت است. خیلی توسل به حضرت زهرا داشتند و در منزل همیشه مراسم روضه برگزار بود و این ها نشان می داد که عمل و عقیده شان گره خورده است.

[b]بازخوردهای خارجی چطور بود ؟[/b]

دختر شهید: اولین بازخورد در روزنامه‌های اسرائیلی بود که تیتر اولشان شد. در بی بی سی اعلام کرده بودند بعد از شهادت شهید صیاد هدف اصلی منافقین و امریکا حسن طهرانی مقدم بوده‌است. از همان سال 76 به بعد ما جای ثابتی زندگی نکردیم من نیمی از سال را در یک مدرسه بودم و نیم دیگر را در مدرسه‌ی دیگر. خانه به دوش بودیم، گاهی اصلا تهران نبودیم. دشمنان ایشان را بهتر می‌شناختند تا ما. خیلی ها مأمور شده بودند برای این‌که ایشان را ترور کنند. بعد از شهادت ایشان هم شادی و خوشحالی شان را نشان دادند. اما چیزی که مستقیما مربوط به ایشان باشد فعالیتشان در بحث کمک به شیعه بود، در هر جای جهان که باشد. خیلی نیرو تربیت کردند و به کشورهای مختلف فرستادند. هم فلسطین هم سوریه هم لبنان. سید حسن اشاره کرد همه این ها از آموزه‌های حاج حسن است. یعنی تجهیزات ابتدایی و علمش رو منتقل کردند. خیلی‌ها هم آمدند ایران و آموزش دیدند.

[b]کسی که حیاتش پر برکت باشد قطعا بعد از شهادتش هم برکاتی خواهد داشت. بعد از شهادت ایشان بعد معنوی یا فضای جدیدی را حس کردید که برایتان باز شده باشد؟[/b]

همسر شهید: شهادت ایشان باعث رشد خانواده شد. به ظاهر می‌گوییم که ایشان الان نیست، اما من خودم شخصا حضور ایشان را درک می‌کنم.
قبلا اگر ایشان نبودند، مثلا چند هفته ماموریت بودند، نبودند ما خیلی با مشکل روبه رو می‌شدیم. پیچ و خم‌های زندگی که شاید برایم سخت بود از پس آن بر بیایم اما بعد از شهادت ایشان خللی را حس نکردم. یعنی وجود ایشان را در تمام جریانات زندگی حتی در کمرنگ ترین قسمت‌ها حس می‌کردم و دربرهه‌های مختلف می‌دانستم که اگر ایشان بودند نظرشان چه بود. ما 28 سال فراز و نشیب‌های زندگی را با هم طی کردیم و این زمان کمی نبود. شناخت کافی در مورد هم داشتیم به خصوص که ایشان توجه خیلی زیادی نسبت به خانواده داشتند. یعنی با صبوری همه صحبت ها را می شنیدند و به رفتارها توجه داشتند به من اعتماد داشتند و این اعتماد باعث به تکامل رسیدن من می‌شد. امور زندگی را به من واگذار کرده بودند و این واگذار کردن بعد از شهادتش خیلی به ما کمک کرد. دیگر اینکه ما بعد از شهادتشان شخصیت ایشان را بهتر شناختیم. کسی با این جایگاه شغلی قطعا باید اطرافیانش اشخاص مهم و همسطح خودش باشند اما همکاران ایشان اغلب جوان‌های بسیجی دهه شصتی بودند و این نشان دهنده این است که نسبت به جوان ها توجه ویژه‌ای داشت. همیشه می‌گفت هر کار بزرگی را اگر برای خدا باشد باید چراغ خاموش انجام داد و از در پشتی خارج شد اصلا منتظر نباشید کسی از شما تشکر کند. این صحبت هایی ست که ظاهرا کوچک است اما در کار خیلی ها می خواهند خودشان را نشان دهندو حتی کار دیگران را بگویند ما کردیم چه برسد به کاری که خودشان انجام می دهند.

[b]کدام یک از ابعاد شخصیتی و توانمندی‌های ایشان را کاربردی می‌دانید برای جامعه؟[/b]

همسر شهید: حاج آقا می‌گفت آن قدر توانایی دارم که اگر مرا با هواپیما ببرند وسط یک بیابان بدون هیچ وسیله ای رها کنند سال دیگر بیایند ببیند من چقدر تغییر ایجاد می‌کنم. آقا هم به این موضوع اشاره کردند. مدیریت جهادی ایشان فوق العاده بود.وقتی در مسئله موشکی یا کلا نظامی یک آدمی اینطوری تحول ایجاد می‌کند قطعا در اقتصاد هم اگر یک آدمی قوی بیاید متحول می‌شود. یعنی اصلا این روش مدیریت را پیاده کند. چند نفر از دانشجویان آمده بودند می‌گفتند می‌خواهیم تز دکترایمان را نحوه مدیریت ایشان قرار دهیم. با کسانی که زیر دستشان بودند رئیس و مرئوسی نبود دوست بود اما در عین حال قاطع بود شبانه روز پروژکتورها در پادگان مدرس روشن بود و کار می کردند فقط آنجا هم کار نمی کردند جاهای دیگر هم بود.
حالا شما ببینید در اقتصاد سیاست فرهنگ اگر امثال حاج حسن باشند و گروهها را با اخلاق تواضع و اخلاص جمع کنند چه اتفاقی در پیشرفت کشور می‌افتد. خودش هر روز می‌رفت روی مواد سوختی می ایستاد، نمی‌ترسید، وقتی همه می‌دیدند خودش می‌رود و کار می‌کند انرژی می‌گرفتند. خودش می‌رفت در دل خطر . اینکه حضرت آقا تاکید دارند بر روحیه جهادی، همین است. مردم هم چنین آدم‌هایی را دوست دارند و کمک می‌کنند اما تا همه بنشینند و کسی وسط نیاید پیشرفتی هم نخواهد بود. یکی گفته بود بهتر نیست به جای اینکه کارهای موشکی بکنیم اقتصاد را درست کنیم. خوب یکی بود مثل حاج حسن تحول ایجاد کرد در توانایی موشکی.ره صد ساله را پنج- شش ساله طی کرد. این را یکی از امرای ستاد مشترک می‌گفت که ما به واسطه ایشان ره صد ساله را طی کردیم. حالا اگر کسانی در عرصه های دیگر این پشتکار و جانفشانی را داشته باشند قطعا به نتیجه می‌رسیم.

دختر شهید: هرکس با پدرم بود رشد می کرد به خاطر اینکه آن ویژگی های مثبتی که شاید خودش هم آن را زیاد نمی دید و باور نداشت پدرم به آن ها توجه می‌کرد و برایش بزرگ می‌کرد از کارگری که کوچه مان را جارو می‌کرد تا دژبان جلوی در مجتمع. پدر من سردار بود و سرباز‌ها باید به او احترام می‌گذاشتند و رابطه تعریف شده ای داشتند اما همین سردار در اعیاد، توقف می‌کرد از ماشین پیاده می شد و با دژبان های جلوی در روبوسی و احوالپرسی می‌کرد.
از ابتدای جنگ دوستان خیلی زیادی بودند و کار می‌کردند اماشما به نحوه شهادتش توجه کنید، با چند بسیجی که مرتبه و منصب نظامی نداشتند با این ها شهید می شود.

همسر شهید: موقعی که اوایل دهه شصت در ذهنش طرح رسیدن به خودکفایی در موشک نقش بسته است این ها به دنیا آمده‌اند بعد به اوج جایی که میرسد این بچه ها می‌آیند در کنارش همه هم بچه های ملارد و اطراف تهران بودند. بعد از شهادت حاج حسن خانواده‌های شهدای همراه ایشان را جمع کردیم و ماهیانه جلسه داریم و ارتباط بسیار خوبی برقرار شد.

[b]در پایان اگر حرفی هست ...[/b]

همسر شهید: من از همسر رهبر معظم انقلاب پرسیدم روز شهادت حاج حسن چه اتفاقی افتاد؟ ایشان گفتند آقا آمده بودند منزل برای صرف ناهار که صدای انفجار بلند شد ما از سر سفره بلند شدیم بیرون را نگاه کردیم آقا کمی استراحت کردند وبعد رفتند سرکارشان. شب که برگشتند خیلی ناراحت بودند من گفتم چه اتفاقی افتاده ایشان فرمودند که یکی از بهترین عزیزانم را از دست دادم.

لينک خبر : [u][color="#0000ff"][url="http://www.kayhan.ir/920911/8.htm#N800"]http://www.kayhan.ir/920911/8.htm#N800[/url][/color][/u] ویرایش شده در توسط zed
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

الان تو مشرق خوندم متن قسمت دوم دیگه واقعا ریختم به هم اساسی ...

و لعن الله علی الکفار ... علی الهرچی بیشعور ... هرچی بی شرف هرچی بی ناموس هرچی خرررررررررررررررررر



[quote]می‌گفتند کاری که حسن طهرانی مقدم می‌کند بودجه مملکت را به هدر می‌دهد. اصلا چه نیازی هست که کشور موشک داشته باشد. باید پولش جای دیگر صرف شود. [/quote]

ولی اینجا دل من دوباره رفت سراغ حاج حسن تهرانی مقدم که یکی از کسانی بود که ما رو آدم کرد ... :
[quote]

ن از همسر رهبر معظم انقلاب پرسیدم روز شهادت حاج حسن چه اتفاقی افتاد؟ ایشان گفتند آقا آمده بودند منزل برای صرف ناهار که صدای انفجار بلند شد ما از سر سفره بلند شدیم بیرون را نگاه کردیم آقا کمی استراحت کردند وبعد رفتند سرکارشان. شب که برگشتند خیلی ناراحت بودند من گفتم چه اتفاقی افتاده ایشان فرمودند که یکی از بهترین عزیزانم را از دست دادم.

[/quote]


خدایا ، صبری بده به دل نائب بر حق امام زمان ت و سپهسالارش ... و لیاقتی بده تا جبران کنیم همه چیز را ... به فدای غم سیدعلی ...


یا حق
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]یکی از مواردی که در مطالب قبلا شنیده ام، در مورد ایشان خوشم آمد، این است که ظاهرا ایشان این خط و مشی که - هر کس کار خوب می‌کنه باید پول خوب هم بگیره - را قبول داشتند و خودشان هم بر همین مبنا عمل می‌کردند.[/font][/size]
[size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]-----------------[/font][/size]

[size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]اما در مورد اینکه آیا سهمی که صرف توسعه و ساخت موشک شده، سهم متناسبی بوده یا خیر؟ (و جناب ارنستو مثل برخی جاهای دیگر با ناسزا و تندگویی وارد شدند) بحث دیگری است... خصوصا اگر محدودیت‌های فنی و ذاتی موشک‌های بالستیک و شرایط تاثیرگذاری یا عدم‌تاثیرگذاری نظامی و میزان ارزشمندی یا عدم‌ارزشمندی آنها هم مطرح باشد...[/font][/size]
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
اگر ميزان بودجه اي که صرف طرح هاي موشکي مي شد و مي شود را مي دانستيم شايد قضاوت راحت تر بود ولي در مجموع تفکري در مملکت وجود داشت و وجود دارد که هزينه نظامي را مثل باران در کوير مي داند و براي اثبات اين تئوري هم استدلال هاي زيادي رديف مي کنند . مانند همان تفکري که مدت ده سال ساخت پالايشگاه بنزين را در مملکت مقرون به صرفه نمي دانست و آخر سر کار به کارت سوخت و سهميه بندي و شليک گلوله نقره اي تحريم به سوي نظام کشيد .
ضمن اينکه فکر نمي کنم در آن شرايط و حتي حالا هم جايگزين بهتري براي ايجاد بازدارندگي براي کشور وجود داشته و دارد . وضعيت نيروي هوايي و عدم امکان توسعه آن متناسب با تهديدها ما را به سمت سرمايه گذاري روي نيروي موشکي کشاند .
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

جناب مهدوی

این ممکلت صاحاب داره و تو مصاحبه هم اشاره شده ، هرجا لازم باشه جلوی کاری گرفته بشه امام خامنه ای هستند که به بهترین عزیزان شون بگن فعلا لازم نیست این کار !

پس در رابطه با افرادی که بنده شب و روز دارم باهاشون سر و کله میزنم بهتره بزارید خود بنده قضاوت بکنم

بعضیا هستند ، که حتی برای گرفتن یک پرس غذای بیشتر ابروریزی راه میندازند بعد میان در رابطه با مسایلی نظر میدن که هیچ هم تو حوزه تخصصی شون نیست ... و من با جفت چشام دیدم شون

در کل ، برادر مهدوی بزار به درد خودمون بسوزیم

یا حق
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همسایه دیوار به دیوار بودیم، با اینکه همه می‌دونستیم اسمش حسنه ولی بیشتر سیامک صداش می‌کردیم. تقریبا هر روز بعد از ظهر بساط فوتبال با یک توپ پلاستیکی که این آخری‌ها دوازده زار قیمت پیدا کرده بود و تازه اونم همگی شریکی و از بقال سرکوچه تهیه می‌کردیم ، به راه بود.

با اینکه پانزده، شانزده سال بیشتر نداشت ولی اینقدر اخلاقش خوب بود که همگی دوست داشتیم در تیمی که او یارکشی می‌کند بازی کنیم. راستی یادم رفت بگم، موضوع مربوط به چند سال قبل از انقلابه. اونم تو کوچه معاون السلطان و کوچه خسروانی که بعدها شد کوچه شهید دیالمه و کوچه شهید بنی جمالی.

از همون اولی که اومدن تو محله ما، بچه ها شیفته اخلاق و رفتار خودش و برادر کوچیک ترش شدن، البته دوتا برادر بزرگتر از خودش هم داشت که اونام آقا بودن ولی سنشون با ما همخونی نداشت و فقط غروب‌ها که میومدن خونه می‌دیدمشون.

مادرش هم یک پارچه خانم بود همه رو مثل بچه خودش دوست داشت و از احترام خیلی زیادی بین بچه ها برخوردار بود. فکرش رو که می‌کنم می بینم اگه تو محل ما زندگی نمی‌کرد معلوم نبود آخر و عاقبت امثال ما اونم تو اون دوره به کجا می‌رسید.

حتما می پرسید چرا؟ مگه چی کار می کرد؟ اصلا راجع به کی داری صحبت می کنی؟ خب بذار براتون بگم، دل نوشته ام راجع به حسن آقا تهرانی مقدمه که بعدها شد پدر موشکی ایران، آخه هیچی نباشه امثال منم باید پز بچه محله مون بدیم دیگه. مخصوصا من که شاید یکی از نزدیکترین بچه محلهای تهرانی مقدم بودم. [img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/9/16/453620_215.jpg[/img]

سرش می‌رفت، نماز اول وقتش نمی رفت. تو بحبوحه بازی، نزدیک غروب که می شد بازی رو تعطیل می‌کرد. بیشتر وقتا همه رو با خودش راهی مسجد و نماز می کرد. اونم کدوم مسجد؟ یه مسجد باحال و نقلی بود تو محله میرزا محمود وزیر که چند تا محل اون ور تر از محله ما به نام مسجد زینب کبری. یه حاج آقایی هم داشت که خیلی باحال و مهربون بود. اسمش الآن یادم نیست ولی هر وقت بچه هایی هم سن و سال ما رو که می دید گل از گلش می‌شکفت و قبل و بعد از نماز شروع می‌کرد به نصیحت و موعظه کردن. واقعا صحبت هاش به دل می نشست.

فوتبالش بین ما بچه محل ها حرف نداشت. یه استقلالی دو آتیشه بود البته اون موقع ها بهش می گفتن تاج. هیچ کدوم از بچه‌های محل از دایره رفاقت و دوستیش خارج نبودن حتی اونایی هم که از نظر اخلاقی مسئله داشتن. همیشه می‌گفت باید سعی کنیم اونا رو به طرف خودمون بکشیم تا حداقل تا زمانی که با ما هستن از گناه و کارهای بد دوری کنن. همون بچه ها هم شیفته اش بودن و همیشه احترامشو نگه می‌داشتن فقط یادتون نره! حسن آقا اون موقع پانزده شانزده سال سن بیشتر نداشت ها. منم دوازده سیزده سالم بود.

یادمه یکی از اون سال‌ها با بعضی از بچه ها خواستیم برای نیمه شعبان جلوی خونه خودمون را آذین بندی کنیم. تازه اول کار بودیم که سیامک از موضوع مطلع شد و اومد گفت یا کل کوچه رو آذین می‌بندیم یا هیچی. بهش گفتیم پول نداریم. خودش شروع کرد در تک تک خونه ها رو زدن و برای آذین بندی پول جمع کردن. اهالی محلم که خیلی بهش احترام می ذاشتن، نفسش رو شهید نمی کردن و به فراخور حالشون یه مبلغی کمک می کردن.

خلاصه اون سال کلی پول جمع شد و محل رو درست و حسابی تزئین کردیم. غروب شب نیمه شعبان بود و بساط شربت و شیرینی توی محل به راه. یکی از بچه ها رفت از خونه خودشون یک رادیو ضبط آورد و می خواست روشنش کنه که یه دفعه دیدیم سیامک با ناراحتی اومد و گفت چرا می خواین شب به این بزرگی رو با گناه آلوده کنین و زحمت‌ها و ثواب‌های خودتون رو هدر بدین و آقا امام زمان را با این کارتون ناراحت کنین؟ بعدش شروع کرد به دست زدن و از همه ما خواست با هم برای امام زمان دست بزنیم و بعد هم چند صلوات از بچه ها گرفت و قضیه رو جمع و جور کرد.

از اون سال به بعد نزدیک نیمه شعبان که می‌شد محل یه حال و هوای دیگه‌ای داشتیم. البته ناگفته نمونه اون سالی که امام برگزاری جشن‌های نیمه شعبان را به علت مصیبت‌های وارده به مردم از سوی رژیم ستم شاهی جایز ندونسته بود و ماهم در حال و هوای بچگی از این موضوعات زیاد خبر نداشتیم حسن آقا نگذاشت محل رو آذین بندی کنیم و می‌گفت امسال کارهای مهمتری داریم و وقت چراغونی کردن محل نیست. اگه خدا بخواد نزدیکه همه آزاد بشیم.

تو اون سالها، هروقت تیم تاج و یا تیم ملی بازی داشت، می‌اومد اجازه منو از مادرم می‌گرفت و منو با خودش می‌برد استادیوم. از خونه تا امجدیه پیاده می‌رفتیم و تو راه شروع می‌کرد برای من از ظلم های شاه و خونوادش گفتن و از امام تعریف کردن. منم هاج و واج به صحبتاش گوش می‌کردم و هرازگاهی یه سئوالی ازش می‌پرسیدم و اونم به طوری که کاملا قانع می‌شدم جوابمو می‌داد.

تو ورزشگاه هم موقع نماز که می شد منو از جام بلند می‌کرد و می برد یه گوشه، خودش نماز می‌خوند و منو هم وادار می‌‎کرد به نماز خوندن. هر چی بهش می‌گفتم الآن جامونو می‌گیرن یا گل رد و بدل میشه، بذار وقتی خواستیم برگردیم نمازو تو یکی از مسجدهای مسیر می‌خونیم قبول نمی کرد و می گفت نماز باید اول وقت خونده بشه، اگه جامونو تو ورزشگاه گرفتن به جهنم ولی جامون تو بهشت رو که نمی تونن بگیرن.

ناگفته نمونه سیامک تو خورد و خوراکشم خیلی مراقبت می‌کرد. اولا تا از طرف مقابلش مطمئن نمی شد چیزی برای خوردن ازش قبول نمی‌کرد ثانیا به هیچ وجه غذای شبه ناک نمی‌خورد . یادمه یه روز که داشتیم به اتفاق از امجدیه برمی‌گشتیم من یه لحظه از غفلتش استفاده کردم و بدو بدو رفتم از یکی از ساندویچی های بعد میدون مخبر الدوله دو تا ساندویچ کوکو خریدم چون می دونستم که سیامک به هیچ وجه غذا های گوشتی بیرون و یا سوسیس و کالباس نمی‌خوره. هر کاری کردم ساندویچو نخورد! می‌گفت این غذا توی روغنی سرخ شده که در آن سوسیس و کالباس سرخ می شه و سوسیس و کالباس هم از ضایعات گوشت خوکه و نجسه و این روغن هم بقیه غذاها رو نجس می کنه. خودش که نخورد به من هم سفارش کرد که اونو نخورم و منم به احترامش هر دوتا ساندویچ رو انداختم دور.

دلم براتون بگه شبای ماه رمضون فوتبال گل کوچیک تو بهارستان و زیر نور میدون تا نزدیک‌های سحر ادامه پیدا می‌کرد . شبای قدر هم که می‌شد مسجد زینب کبری حال و هوای دیگه ای داشت به خصوص موقعی که دعای فرج توسط حاج آقا خونده می شد و صدای الغوث الغوث موی بر بدن هر فرد حاضری راست می کرد . البته آرزوی سلامتی امام و ظهور آقا امام زمان ( عج) و نابودی اسرائیل تو اون زمان توسط حاج آقای مسجد گرچه شاید دور از ذهن باشه ولی واقعیت داشت.

درس سیامک هم مثل اخلاقش بین بچه‌های محل نمونه بود و هیچ وقت نمره کمتر از 18 ازش ندیده بودیم. بعضی وقتا به شوخی بهش می‌گفتم تو حتما پارتی داری که اینقد نمره هات خوب میشه با اینکه مثل ما همش دنبال توپ و فوتبالی. اونم در پاسخ می‌خندید و می‌گفت اگه بقیه هم شبها بعد از نماز به جای تلوزیون تماشا کردن بشینن سر درس و مشقشون، نمره هاشون خوب می شه. آخه خودشون تلوزیون نداشتن. ما هم تلوزیون نداشتیم ولی با این فرق که ما پول خریدنشو نداشتیم ولی اونا نه اینکه وضع مالیشون خوب باشه اما داشتن تلوزیونو حروم می‌دونستن.

به خاطر همین، بچه‌هایی که تو خونشون تلوزیون داشتنو از دیدن خیلی برنامه‌ها و فیلم‌ها بر حذر می‌داشت و حتی یه دفعه که قرار بود تلوزیون یه فیلم نشون بده که خاطرم نیست چی بود ولی بحثش بین بچه ها داغ بود ، سیامک برای اینکه نذاره بچه ها فیلمو ببینن، رفت یه آپارات 8 میلیمتری تهیه کرد و اون شب پشت بوم خونه شونو که البته اونجا مستاجر بودن رو آماده کرد و یک فیلم صامت چارلی و چاپلین برای بچه ها گذاشت. همه بچه های محل و حتی بعضی با خانواده هاشون تو پشت بوم جمع شده بودن و خلاصه کلی خوش گذشت. نمی‌دونم نفری پنج زار یا یه تومن بلیط فروخته بود و فرداش که با هم برای نماز مغرب و عشا به مسجد رفته بودیم ، اندک پول جمع آوری شده رو به حاج آقا داد و از ایشون خواست اونو به کسایی که نیازمندن برسونه.

کم‌کم انقلاب اسلامی به پیروزی نزدیک می‌شد و هر شب صدای الله اکبر از هر کوی و برزنی به گوش می‌رسید . محله ما هم دست کمی از دیگر محله‌ها نداشت. سیامک که دیگه اون موقع‌ها از ما می‌خواست او را به اسم اصلیش یعنی حسن صدا کنیم از ستون‌های شکل گیری تجمعات محلی و سردادن ندای الله اکبر در محل بود. خلاصه شب بیست و دوم بهمن سال 57 که انقلاب به اوج خودش رسیده بود، به سمت پادگان عشرت آباد راه افتادیم. درگیری سختی در محل جریان داشت. با سقوط پادگان به داخل هجوم بردیم ، من در اون زمان چهارده سالم بیشتر نبود و حسن هم حدود نوزده سال سن داشت ، خواستم یکی از اسلحه های ژ3 اسلحه خونه رو بردارم که حسن ممانعت کرد و حتی نذاشت یه کلت بردارم و می گفت مادرت تو را به من سپرده ولی خودش اسلحه های ژ3 و امثال اون رو کنار زد تا اینکه بلاخره یه قبضه تیر بار ژ3 به همراه مقدار زیادی فشنگ مربوطه رو در گوشه ای از اسلحه خونه پیدا کرد و به آن مسلح شد . الان که فکر می کنم می بینم حسن از همون موقع آرمانهای بزرگ خودشو داشت.

اواخر بهار 58 بود و مدرسه ها هم که اون موقع تق لق، یادمه آخرای امتحانات پایان سال بود که حسن اومد در خونمون و گفت حاضر شو بریم. گفتم کجا؟ گفت کمیته . گفتم چیکار کنیم ؟ گفت به یه نفر که تایپ بلد باشه نیاز داریم ، تو هم که تایپ بلدی. به هر حال به اتفاق به سمت کمیته مرکزی به راه افتادیم که من در آن محل ماندم و ماندم تا اینکه در نیروی انتظامی به افتخار بازنشستگی نائل شدم ولی حسن آقا مدت کوتاهی بعد از آن به سپاه پاسداران که به تازگی شکل گرفته بود رفت تا اینکه شد پدر موشکی ایران.

اینایی که گفتم بخشی از اون خاطرات متعددیه که باهاش داشتم. هر وقت میرم سر مزارش تو فکرم مرورشون می‌کنم و کلی انرژی می‌گیرم. از رکاب زدن بچه محل‌ها با دوچرخه تا پارک ملت. که اون موقع ها بهش می گفتن پارک شاهنشاهی و حسن با اون موتور رکسش دنبالمون میومدو هوای هممونو داشت ، از پخش اعلامیه و کلیشه کردن عکس امام بوسیله پیستوله رو در و دیوار کوچه ها، از پیاده رفتن از کمیته مرکزی تا امامزاده داوود، از دراوردن ادای ازهاری تو صحن مجلس قدیم و خیلی چیزای دیگه، یادش بخیر .

حسن تهرانی مقدم و امثال او رفتند ؛ اما نه! آنها مانده‌اند . این مائیم که رفته ایم ؛ رفته ایم در منم ها ، غرورها و زرق و برق دنیا. و آنها مانده اند ؛ مانده اند در تاریخ این مرز و بوم ، مانده اند در بی نهایت و مانده اند در عند ربهم یرزقون

[color=#FFFFFF][background=rgb(0, 0, 205)]ارسالی از خبرنگار افتخاری مشرق:[/background][/color][color=#FFFFFF][background=rgb(0, 0, 205)] یوسف لاله[/background][/color]

[url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/268443/%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D9%BE%D8%A7-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%A2%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%A7-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B4%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF"]http://www.mashreghn...ادگان-عشرت-آباد[/url] ویرایش شده در توسط 9km
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b][size=6][url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930417000983"]تفاهم‌نامه سپاه، سیما فیلم و شبکه سه برای تولید سریال شهید طهرانی‌مقدم[/url][/size]
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌، مرکز سیما فیلم و شبکه سه سیما برای تولید سریال کابوس نتانیاهو به کارگردانی پرویز شیخ‌طادی تفاهم‌نامه مشترک امضا کردند.[/b]

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون [b][url="http://www.farsnews.com/"]فارس [/url][/b]مراسم رونمایی از جزئیات سریال کابوس نتانیاهو صبح امروز با حضور سردار حمیدرضا مقدم‌فر معاون فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مجید زین‌العابدین مدیر شبکه سه سیما،‌محمدرضا مصعوم‌زادگان مدیر مرکز سیما فیلم، صناعیان مدیر مرکز تولیدات الف صدا و سیما و خانواده شهید طهرانی‌مقدم برگزار شد.

[b]**مقدم‌فر: پخش سریال شهید تهرانی مقدم در جامعه پارادایم ایجاد می‌کند[/b]

بنابر این گزارش در این مراسم مقدم‌فر طی سخنانی ضمن برشمردن سجایای اخلاقی شهید طهرانی‌مقدم گفت: صفات اخلاقی ایشان زبانزد بود و حتی در جنبه‌های دیگر اجتماعی نظیر ورزش، کوهنوردی و فوتبال هم ایشان قهرمان بودند.

فرصت‌هایی که ایشان داشت به ورزش می‌پرداخت و اهل ورزش بود البته بعد دیگر زندگی ایشان مدیریت است مدیریت شهید طهرانی مقدم بی‌نظیر بود و شاید بتوان گفت مدلی است که در جمهوری اسلامی ایران کمتر تجربه شده است.

وی ادامه داد: پس از شهادت ایشان در برخی دانشکده‌های در حال کشف شیوه مدیریت شهید طهرانی‌مقدم هستند و در سپاه هم این مدل معروف است و می‌گویند مدل حاج‌حسن جلو برویم این شیوه مدون نشده ولی در اذهان کسانی که با او کار کرده‌اند شناخته شده است. این مدل یک مدل قلبی است او کاریزما دارد و به عشق می‌ورزند از او تبعیت می‌کنند چون به او علاقه دارند و با او زندگی می‌کنند. در این شیوه مدیریت بروکراسی اصلا وجود ندارد و تحقیق و پژوهش نیز حرف اول را می‌زند.

مقدم‌فر ادامه داد: شهید طهرانی‌مقدم طبق گفته‌های رهبری الگوی عملی مدیریت جهادی کامل است و از جنبه عاطفی نیز ایشان فرد دقیقی بودند خانواده شهید طهرانی‌مقدم امروز یکی از افتخارات نظام هستند یک پدر عاطفی یک همسر بسیار عالی و یک فرزند بی‌نظیر برای مادر خود به شمار می‌روند شخصیت او فوق العاده است باید او را شناخت و به دیگران شناساند امروز ما وظیفه داریم این شناسایی را انجام دهیم و هر قدر دیرتر انجام شود مردم از شناخت بیشتر این فرد محروم می‌شوند.

معاون فرهنگی سپاه تصریح کرد: به خاطر محدودیت‌هایی که وجود داشت حتی در سپاه پاسداران نیز ایشان شناخته شده نبود البته دشمنان خوب او را می‌شناختند صدام و صدامیان در طول دفاع مقدس برای سر او جایزه گذاشته بودند نتانیاهو هم برای از بین بردن او لحظه شماری می‌کرد.شهید طهرانی قدرت و علم را در جامعه اسلامی نهادینه کرد و امروز یکی از دغدغه‌های دشمنان اصلی ما همین موضوع است، موضوع هسته‌ای بهانه است هم خودشان می‌دانند و هم ما می‌دانیم. این توان صنعتی و نظامی تولید قدرت کرده و دشمنان ما را به وحشت انداخته است. این ستاره پرفروغ (شهید طهرانی‌مقدم) در منظومه سرداران بزرگ درخشش خاصی دارد که او را باید پیدا کرد.

مقدم‌فر گفت: جناب آقای فنائیان قرار شده سرپرست تیم نویسندگان باشد و شبکه سه که به عنوان شبکه جوان شناخته می‌شود این سریال را به روی آنتن می‌برد. انتظار ما این است که ابعاد مختلف زندگی شهید طهرانی‌مقدم در این سریال تصویر شود و البته رویکردمان نیز جوانانه باشد مطمئنم و یقین دارم که همه جامعه ما از این سریال بهره‌های فراوان خواهند گرفت و یقین دارم پخش سریال طهرانی‌مقدم در جامعه ما یک پارادایم در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد و یقین دارم منشا یک تحول خواهد بود کما این که ما پیش از این نیز دیدیم یک سری از سریال‌ها در جامعه منشا اثر بوده‌اند.

[b]**زین‌العابدین: کیفیت ساخت کابوس نتانیاهو مانند سریال مختارنامه خواهد بود[/b]

به گزارش فارس، در بخش دیگری از این مراسم زین‌العابدین در سخنانی عنوان داشت: وقتی کسی به شهادت می‌رسد مقام صبر و فخر برای اطرافیان شهید ایجاد می‌شود فخر شهید هنگامی است که در برزخ و قیامت حضور دارد و فخر اطرافیان شهید زمانی است که به واسطه نزدیکی با فردی که شهید شده خشنود هستند. و دوره‌ای که شهید طهرانی‌مقدم توفیق خدمت داشتند کارهای بزرگی انجام شد که نعمت این کار برای ایشان حاصل شده بود و بهره آن نیز که همان امنیت است برای کشور حاصل شده بود. منشا و شخصیت این شهید گرانقدر طوری نبود که منیت در آن حاصل شود ایشان در زمان خودشان یک شخصیت اسوه بود و این حاصل نمی‌شود الی به شهادت و شهادت؛ ایشان را تعریف کرد.

مدیر شبکه سه تصریح کرد: از حدود 2 سال قبل آقای مقدم‌فر پیگیر به بار نشستن این سریال بودند تا این که منتهی شد به ماموریت مرکز سیما فیلم که این دایره که کارهای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در این مکان به سامان برسد. در ادامه کار به دوستانی سپرده شد که کار خود را به خوبی بلدند.سریال شهید طهرانی‌مقدم ویژگی‌هایی نظیر سریال مختار خواهد داشت و دختران و پسران ما با اصل خیال خود با سجایای اخلاقی این شهید همراه شده و پرواز خواهند کرد. بخش دیگر این مراسم به پخش نماهنگی از سخنان مقام معظم رهبری و سید عزت‌الله ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما درباره شهید طهران‌مقدم اختصاص داشت.

[b]**امیدوارم سریال خوبی ساخته شود[/b]

معصوم‌زادگان رئیس مرکز سیما فیلم سخنران بعدی بود که در سخنانی کوتاه در سختی و دشواری تولید این اثر تاکید کرد و گفت: در عین حال سریال کابوس نتانیاهو اثری ارزشمند و فاخر خواهد بود و امیدوارم در سایه تلاش دوستان کار موفقی ساخته شود.

بنابر این گزارش، تاج‌بخش فنائیان نیز در سخنانی گفت: شهید طهرانی‌مقدم توانستند دیوار مرتفع دیواری دور مرزهای جغرافیایی کشورمان ایجاد کنند آن هم توسط موشک‌هایی که اختراع کردند این موشک‌های نه برای اعمال خشونت که برای جلوگیری اعمال خشونتی است که زندگی مردم دنیا را تهدید می‌کنند ایشان توانستند دیوار مرتفعی بین کشور ما ایجاد کنند که هم منافع ملی کشور ایران را تضمین می‌کند و هم منفعت عمومی جهان را تامین می‌کند.

وی ادامه داد: در طول حیات شهید طهرانی‌مقدم تنها کسانی که با وی حشر و نشر داشتند از او تاثیر گرفته بودند اما پس از شهادت روح ایشان این ظرفیت را دارد که در تمام جهان پرواز کند این امکان ندارد مگر در قالب یک اثر هنری که بتواند مرزهای بسته جغرافیایی را طی کند و با همه مردم جهان ارتباط برقرار کند.

وی گفت: افکار این فرد می‌تواند با قشرهای مختلف پیر و جوان ارتباط برقرار کرده و تاثیرات بسیاری بگذارد در مسیر مطالعه ساخت سریال ایشان خود من حتما تربیت خواهم شد و تحت تاثیر این شخصیت والا و مهربان اصلاح خواهم شد.

همسر شهید طهرانی‌مقدم نیز با عنوان آخرین سخنران این مراسم اظهار داشت: گویا حاج‌حسن را کسانی که نمی‌شناختند از کسانی که با وی نشست و برخواست داشتند بیشتر می شناسند ما بعد از شهادت حاج‌حسن کسانی را داشتیم که هیچ آشنایی قبلی با ایشان نداشتیم و به حدی ابراز محبت کردند و همراه ما بودند که ما احساس تنهایی نکنیم.

وی در پایان سخنان خود گفت: دوست دارم در تمام مراحل ساخت این سریال اخلاص که همواره همراه با شهید طهرانی‌مقدم بود توسط دست‌اندرکاران شما نشان داده شود ما خانواده شهید طهرانی مقدم بر خودمان لازم می‌دانیم در طول ساخت سریال در کنار شما باشیم و با شما همکاری کنیم.

به گزارش فارس، پس از اهدای هدایایی به همسر شهید طهرانی مقدم تفاهم‌نامه‌ای میان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شبکه سه و مرکز سیما فیلم برای تولید سریال کابوس نتانیاهو به کارگردانی پرویز شیخ‌طادی و تهیه‌کنندگی سید محمود رضوی امضاء شد.
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شيخ طادى كاراش سطح خوبي دارند اميدوارم مايه مباهات بشه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ولی به نظر من باید به فکر یه اسم دیگه باشند !

می تونند از افسانه آرش کمانگیر استفاده کنند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.