برترین های انجمن

  1. seyedmohammad

    seyedmohammad

    Scientific Pal


    • امتیاز

      23

    • تعداد محتوا

      1,290


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      1,113


  3. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      17

    • تعداد محتوا

      9,593


  4. saeedpi

    saeedpi

    Members


    • امتیاز

      14

    • تعداد محتوا

      64



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on شنبه, 23 اسفند 1399 در پست ها

  1. 2 پسندیده شده
    بسمه تعالی 182 ظرفیت نژاد پرستی؛ تهدید جدید محیط امنیتی ایران مقدمه: در محیط امنیتی ایران همواره ظرفیت های جهادی اسلام سنی و اسلام شیعی و حتی دیگر اقوام به عنوان یک پارامتر مهم در سنجش ها مورد ارزیابی قرار می گیرد. در این نوشته ما به بررسی مساله فوق در سمت اسلام سنی و بالاخص ابعاد نیروی انسانی آن پرداخته و می کوشیم با تحلیل وقایع دهه پیشین و جنگ های منطقه خاورمیانه از بعد کمیت و کیفیت نیروی انسانی به آن بنگریم. این مطلب با استدلال بر روند تغییرات جنگ در یمن و اهمیت نقش نیروی انسانی و کم رنگ شدن این موضوع در داخل و خارج محیط امنیتی ایران –به عنوان تهدید و آسیب- نشان می دهد که عامل نیروی انسانی –گرچه با کیفیت و کمیت ظرفیت جهادی اسلام سنی نیست- اکنون در موضوع قوم گرایی و نژاد پرستی پررنگ تر شده و لازم است که در پیش یابی های امنیتی نظامی جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش مورد نظر قرار گیرد. به طور واضح تر، در این مقاله نشان داده می شود که ظرفیت جهادی اسلام سنی که به دلیل تلاش های غرب به سمت ایران و شیعه جبهه بندی داشت اکنون ساییده شده و حداقل یک دهه برای پر شدن دوباره ی آن مورد نیاز است. ولی باقی مانده ی این ظرفیت به کمک تهدید دیگر امنیتی ایران (نژاد پرستی) آمده و به دلیل وجود ظرفیت انسانی جوان و مناسب برای اجرای پروژه های ضد امنیتی در بخش نژاد پرستی، این تهدید را بسیار برجسته نموده و به یکی از تهدیدات اساسی امنیت نظام تبدیل ساخته است. *** نیروهای جهادی مسلمان در دوران معاصر به گروه های مسلمان شبه نظامی حاضر در منطقه غرب آسیا، شمال تا نواحی آفریقا گفته می شود که عمدتا از اهل سنت هستند. اولین نمود عمده از این گروه ها و جذب گسترده و سازمان یافته افراد در آنها را می توان در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق دید. با شروع اشغال افغانستان در سال 1979 تشکیل گروه های شبهه نظامی مسلمان غیر دولتی - اگرچه در برخی موارد حمایت هایی از سوی برخی دولت ها از آنها می شد – برای مبارزه با اشغال شوروی و ساقط کردن دولت کمونیست دست نشانده مسکو آغاز شد. این گروه ها که مجاهدین نامیده می شدند را می توان تشکیل دهنده دومین موج از سه موج مبارزه با اشغال سرزمین های اسلامی از سوی مسلمانان در طی چند دهه اخیر دانست. اولین موج که یک مبارزه دولتی بود با اتحاد ها و حملات چند باره دولت های عرب علیه اشغال فلسطین توسط رژیم اسرائیل شروع شد که پس از چند دهه و چندین دوره جنگ و درگیری نهایتا با شکست های پی در پی دولت های مسلمان و پذیرش اشغال، و در نهایت به صلح و عادی سازی روابط نا نوشته با اسرائیل که در ایام اخیر به صورت "نوشته" نیز درامد، منتهی شد. پس از ناکامی موج دولتی و سرخوردگی های پس از آن، مبارزه با اشغال افغانستان از سوی یک دولت کمونیست و ضد دین، این بار به دور از سازش کاری ها، خیانت ها و بی کفایتی های دیکتاتور های عرب، و توسط جریان های مردمی بر پایه ی ایمان و جهاد در راه خدا برای مبارزه با اشغال کفار شکل گرفت. این بار خصوصا با توجه به جغرافیای افغانستان که فرصتی بی بدیل برای جنگ چریکی و نا منظم ایجاد می کرد، پیروزی های بدست آمده تبدیل به بارقه امیدی شد که شکست اشغال گران را ممکن نشان داد و تعداد انبوهی از مردان جوان را جذب گروه های مجاهدین کرد. از معروف ترین گروه های جهادی در افغانستان که در آن ایام شکل گرفتند می توان از القاعده نام برد. القاعده به معنی پایگاه برگرفته از نام اولین پایگاه نظامی این سازمان «قاعدة الجهاد» است. گفته می شود که در ابتدا این سازمان را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح‌کردن و آموزش مجاهدین داوطلب جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. پس از کشته شدن اسامه بن لادن و در زمان رهبری ایمن ظواهری، این سازمان با گروه جهاد اسلامی مصر ادغام شد ووجهه بین المللی آن تقویت شد هر چند که بنا به گفته جهادیون ناراضی (عمدتا عراقی) درکادر اصلی سازمان از ابتدا مناصب امارت و فرماندهی عمدتا به اعراب سعودی و یا خلیجی تعلق داشت. همین روحیه به عنوان مهم ترین عامل داخلی دست به دست برخی عوامل خارجی داد و در برهه های مهمی انشعاباتی ازین سازمان بزرگ صورت گرفت. اولین مورد مهم مساله طالبان بود که گذشته از مدیریت و فرماندهی غیر بومی در سطوح بالا در زمان پایان یافتن ایام اشغال شوروی در افغانستان دو موضوع، اشعابات را تسریع کرد. مساله اول معامله آمریکا با شوروی بر سر خروج امن این کشور از افغانستان و نیز هم زمان ترور مشکوک تعدادی از رهبران عالی رتبه مجاهدین بود و مساله دوم دخالت گسترده سازمان اطلاعات[1] ارتش پاکستان، با همراهی عربستان سعودی برای ساخت نیروهای پراکسی و الت دست برای خود بود. با پشتیبانی، آموزش و هدایت ISI پاکستان، منابع مالی و آموزگاران مذهبی وهابی عربستانی، در چند هزار مدرسه اسلامی پاکستان نسلی از دانش آموزان افغان با افکاری افراط گرایانه با ریشه های وهابی و حنفی دیوبندی تربیت شدند که در سال های بعد طالبان نامیده شدند. در دهه های بعد هرچند فعالیت طالبان عمدتا به داخل مرز های افغانستان محدود بود، اما سایر گروه های جهادی در سراسر منطقه، در مناطقی که دولت های دیکتاتور اسلام ستیز، جمعیت های اهل سنت بزرگ با زمینه ترویج افکار تکفیری و افراط گرایی، و فقر و بی عدالتی اقتصادی بی داد می کرد، این گروه ها شروع به تشکیل و گسترش کردند. این بار حتی مناطق جنوب تا جنوب شرق آسیا نیز به حوزه نفوذ این گروه ها اضافه شد، در حالی که القاعده با داشتن سازمان گسترده تر و انجام عملیات های متعدد به خصوص در 11 سپتامبر، کماکان پر آوازه ترین نام بود. در یک برداشت کلی تفکرات و ایدئولوژی های گروه های فوق را می توان ذیل 2 گروه کلی تقسیم بندی کرد: - گروه های ریشه دار تر همچون القاعده عمدتا پیرو سلفی گری با سویه های اخوانی، که افکار سید قطب در بین شان محبوبیت دارد. این گروه ها به نسبت کمتر رگه های تکفیری و ضد شیعی از خود نشان می دهند و تا قبل از ایام اخیر به رغم دریافت برخی حمایت ها از برخی دولت ها، سعی داشتند خود را مستقل و بدون وابستگی دولتی نشان دهند. - گروه های با گرایش وهابی-تکفیری غلیط تر. این گروه ها عمدتا و به خصوص پس از جریان اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 با اشنقاق از گروه های جهادی دسته اول پدید آمدند. از مهمترین سرکردگان و پدران این گروه ها می توان از ابومصعب الزرقاوی نام برد. تکفیر، دشمنی شدید با شیعیان و آلت دست شدن دولت های دیگر به خصوص ال سعود که رویکرد ضد اخوانی را نیز در میان ایشان در پی داشت، از خصایص بارز این گروه ها است. از معروف ترین این گروه ها می توان از داعش نام برد. ما همه ی این ظرفیت را "ظرفیت جهادی اسلامی سنی" می نامیم. واقعیت این است که در تحلیل عمیق بایستی ریشه های تمدنی این ظرفیت مورد مطالعه قرار گیرد. تلاش های عربستان، پاکستان، غرب و یا حتی ایران برای افزایش یا کاهش این ظرفیت و یا جهت دهی آن امری روبنایی است و به دلیل اصل وجود چنین ظرفیتی در منطقه است. مهم ترین زمینه ی این ظرفیت شاید احساس حقارت ناشی از سرخوردگی تمدن اسلامی در مقابل تمدن صلیبی-یهودی است که پس از شکست اندلس تاکنون ادامه داشته و به جز مدت اندکی در دوران امپراطوری عثمانی هرگز ترمیم نشده است. آنچنان که پیشتر گفته شد این گروه ها به رشد و نمو خود در هر آنجا که فرصت آن محیا بوده است به خصوص در سطح خاورمیانه ادامه می دادند تا آنکه بهار عربی و سقوط دولت های دیکتاتور سکولار عرب و جنگ داخلی در سوریه فرصتی بی بدیل برای رشد و زمین های بازی جدیدی برای حضور و طبیعتا بازی خوردن ایشان با توهم نقش آفرینی عمده برای ایشان فراهم آورد. خلا دولت های مرکزی مقتدر، رشد احساسات و هیجانات انقلابی، اشتیاق شدید برای اسلام گرایی پس از دهه ها دیکتاتوری سکولار و لائیک و وجود زمینه های مستعد دموگرافیک و مذهبی از مهمترین عوامل موثر در این تحول بودند. انبار های بزرگ سلاح در کشور های درگیر نا آرامی که به دست شبه نظامیان افتاده بود به خصوص در لیبی و سوریه در کنار پول و ثروت کشورهایی چون عربستان و قطرکه سعی در سودجویی از این پتانسیل جهت پیشبرد اهداف و تصویه حساب های سیاسی خود داشتند چونان هیزمی بود که بر این آتش ریخته شد. در ابتدای امر با نقش آفرینی حکام حاشیه خلیج فارس بالاخص قطر سیل نیروهای جهادی از تمام ظرفیت جهادی اسلام سنی از تمام جهان اسلام مکیده شده و به درون سوریه پمپاژشد. این حرکت موجب ایجاد یک نیروی سوم در کنار دو نیروی اولیه ابتدایی (1.دولت علوی اسدیست 2. بدنه عمدتا سنی جدا شده از ارتش و دیگر اقوام حاشیه نشین ناراضی سوری) شد. به دلیل گستردگی زمین های فتح شده در ابتدای ورود جبهه النصره و عواید مالی چشم گیر این جهاد (اعم از کمک های خارجی و عواید ناشی از اشغال) اختلافات همیشگی بین امرا و فرماندهان و کادر میدانی بروز کرد واین بار بدنه جهادی عراقی یک بار برای همیشه ازین سازمان جدا شد و با شعار "برابری نژادی" و اعطای امارت و فرماندهی های سطوح بالا به خارجیان انشعاب کرد. داعش در ابتدای خروج به دلیل اینکه به بودجه خارجی مستقیمی وصل نبود شروع به پیشرفت در مناطق دارای درآمد داخلی نمود و در سال های اول دارای حداقل خطوط تماس درگیری با دولت بود. بیشترین تلاش داعش با یک استراتژی صحیح در سال های اولیه بر کار فرهنگی و تبلیغات و همچنین ایجاد منابع درآمد ( پیشرفت در مناطق نفتی) متمرکز شد و به دلیل جذاب بودن ایده اصلی بسیار موفق ظاهر شد. البته پس از تثبیت موقعیت داعش روابط در سطوح مختلف را با دولت های منطقه و فرا منطقه ای شروع نمود ولی همواره سعی می نمود که استقلال و فاصله خود را ازیشان حفظ نماید. در این بین عراق هرچند در دوران بهار عربی در دوره پسا صدام به سر می برد، ولی در تمام سال های پس از اشغال همواره محل نزاع و درگیری گروه های تندرو و تروریستی وهابی همچون جماعت توحید و جهاد بود، این موارد در کنار ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی، این کشور را نیز به جرگه کشورهای جولانگاه گروه های جهادی افراط گرا ضمیمه کرد و مناطق وسیعی از آن برای سال ها تحت سلطه دولت اسلامی عراق و شام "داعش" درامد. نکته مهم در مورد استفاده از ظرفیت جهادی اسلامی سنی آن بود که در داستان بهار عربی، پس از سرنگونی چند دیکتاتور در کشور های مختلف منطقه، کشورهایی چون عربستان و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس با کمک سرویس های اطلاعاتی غربی با حمایت مالی و تسلیحاتی و نفوذ سازمانی در این گروه ها از سویی سعی داشتند که این آتش را از تخت دیکتاتوری های خود دور نگاه دارند، از سوی دیگر آن را به ابزاری برای بسط نفوذ خود و براورده ساختن اهداف سیاسی خود و شرکای غربی شان که شامل تامین امنیت اسرائیل بود، بدل ساختند. جریان مبارزه ای که برای مبارزه با اشغال گری و آزادی سرزمین های اسلامی شکل گرفته بود، این بار تبدیل به ابزاری شد جهت تامین امنیت اشغال گر و از میان برداشتن معدود دولت هایی چون سوریه، ایران و عراق که کماکان موضع آزادی خواهانه خود را در برابر اشغال فلسطین حفظ کرده بودند. از سرریز نیرو تا کمبود نیرو: در سال های طولانی جنگ سوریه بارها شاهد کوچ نیروهای جهادی از کشور های مختلف منطقه، به خصوص از عراق و شمال آفریقا بودیم. به این گروه ها نیروهای جهادی با تجربه و کارآزموده چچنی که آنها نیز در مسیر مشابهی طعمه تفکر مسموم وهابی گری و تکفیر شده بودند اضافه شدند. در ایام این جنگ به کرات با همجوشی و یا شکاف گروه های جهادی گروه های جدیدی تشکیل می شد. نحوه بازی غرب در بازی گرفتن از دولت های سنی منطقه برای بهره برداری از ظرفیت جهادی اسلام سنی بسیار هوشمندانه بود ولی مقاومت ایران به همراه گروه های هم پیمان (عمدتا عراقی، افغان و ندرتا پاکستانی) و ادامه جنگ و تقویت توان دولت مرکزی در سوریه این طرح هوشمندانه را با نقطه ی ضعفش روبرو کرد: ظرفیت جهادی تولید شده در سال تعداد معدودی است و نیروهای پمپاژشده در سوریه حاصل انباشت سال های طولانی ازین ظرفیت بود! نهایتا با حمایت های ایران و روسیه عرصه بر این گروه ها تنگ آمد. زمین های بیشتری روزانه از دست آنها خارج و نفرات جنگ آور بیشتری هر روز از ایشان کشته می شد. با شکست داعش و عقب نشینی دیگر گروه های جهادی از سرزمین هایی که قبلا در اختیار داشتند، توان رزمی این گروه ها روز به روز کمتر شد که این بار منجر به اتحاد اجباری این گروه ها و تشکیل گروه های کمتر و کم تعداد تر شد. در نهایت با توسعه طلبی ها و سودجویی های دولت رجب طیب اردوغان که ارتش این کشور را به طور غیر قانونی وارد بخش هایی از خاک سوریه کرد، مناطقی در شمال سوریه و منطقه ادلب به عنوان آخرین مامن اخرین گروه های بزرگ جهادی در خاور میانه باقی ماند. نهایتا علاوه بر سرخوردگی عمیق در بین خود نیروها ناشی از شکست عظیم پروژه سوریه، سرنوشت گروه های عمده نیروهای جهادی در منطقه این گونه شد که: - نیرو های وهابی تکفیری که مورد حمایت عربستان و خلیجی ها بودند تقریبا از بین رفته و جز گروه های کوچک پراکنده شده در مناطق حاشیه ای و دور دست از ایشان باقی نماند. این مساله منجر شد در ماجراجویی های بعدی آل سعود در یمن، دست این کشور از نیروی انسانی جهادی کار آزموده و با تجربه خالی شود و به رغم داشتن برتری کامل مالی، تسلیحاتی به خصوص هوایی و لجستیکی در یمن نتواند کار مهمی از پیش برد و گروه کوچکی چون انصار الله با نفرات و امکانات محدود، بدون هیچ گونه توان رزمی کلاسیک راه آنها را بر روی زمین سد کرده و شکست های پی در پی بر آنها وارد سازد. گرچه ساختار بدوی یمن اجازه مانورهای بی نظیری را در صورت وجود یک ظرفیت با کیفیت از نیروهای جهادی خارجی به عربستان می داد ولی حتی داعش نیز که با تنفس مصنوعی عربستان در یمن اعلام موجودیت نمود به زودی خاموش شد. لذا به نظر می رسد حرکت انصارالله در مورد کشور یمن به دلیل خالی شدن خزانه نیروی انسانی ظرفیت جهادی سنی حرکتی هوشمندانه بوده است. داستان مشابهی نیز برای حمایت از نیروهای خلیفه حفتر در جنگ داخلی لیبی رخ داد. - در سمت دارای رگه اخوانی که به دلیل عقاید نزدیک تر به دولت اردوغان نزدیک شده بودند تنها تعداد محدودی در منطقه ادلب باقی ماندند. اما این پایان راه باقی مانده های جهادیون سوریه نبود. ترکیه پس از آنکه تمام سرمایه گذاری های مالی، سیاسی و نظامی اش در سوریه به شکست انجامید، سعی کرد از سرمایه جهادی باقی مانده برایش جهت قمار کردن در سرزمین های دیگری به منظور بسط نفوذ و قدرت دولت خود بهره ببرد. مهمترین این موارد دخالت نظامی ترکیه در لیبی و منطقه قره باغ بود. در هر دوی این مناطق ترکیه اقدام به پشتیبانی گسترده نظامی در حوزه توپخانه، پوشش هوایی و سامانه های پدافندی و جنگ الکترونیک کرد. هرچند این اقدامات نقش موثری برای تضعیف طرف های مقابل در هر دو منازعه داشتند، اما در نهایت نتیجه جنگ باید روی زمین مشخص شود. جایی که ریسک تلفات نیروی انسانی به شدت بالا است و هزینه های سیاسی و داخلی دخالت نظامی در خارج از مرز ها را به شدت بالا می برد. اینجا بود که اردوغان شروع به انتقال باقی مانده نیرو های جهادی به میادین رزم کرد، ابتدا در لیبی و سپس در قره باغ. این نیروهای جهادی که از سویی سال ها تجربه جنگی را در چنته داشتند و آب دیده شده بودند و از سوی دیگر پشتیبانی هوایی خوبی از ترکیه دریفات می کردند توانستند پیروزی های خوبی بدست آورند و طعم شکست های سخت را به نیرو های خلیفه حفتر در لیبی و ارمنستان در قره باغ بچشانند. اما در کنار پیروزی ها واقعیت دیگر آن است که هزنیه این اقدامات گزاف بود. تعداد اندک باقی مانده از جنگ آوران جهادی با تجربه با بکار گیری در هر دخالت نظامی خارجی به عنوان مزدور به سرعت کمتر و کمتر می شود. در هر درگیری صد ها نفر از آنان کشته می شود و یا توان رزمی خود را به دلیل جراحت از دست می دهد، و پایانی نیز برای این جنگ ها در سزمین های بیگانه دیده نمی شود، دیروز در لیبی، امروز در قره باغ و فردا شاید در اتیوپی ... دور نیست زمانی که از ذخیره انسانی این گروه از نیروهای جهادی نیز چیزی باقی نماند. از دید یک دولت شیعه همچون ایران، در نگاه نخست این می تواند خبر خوبی باشد. چه چیزی بیشتر از از بین رفتن جنگ جویانی که شیعیان را کافر دانسته و خونشان را حلال می دانند می تواند بیشتر امنیت اقلیت شیعه را تامین نماید! واقعیت تلخ اما آن است که این افراد ذخایر انسانی و رزمی دنیای اسلام بودند، ذخایری که درابتدا نه برای مسلمان کشی و برادر کشی، نه برای به آتش کشیدن و ویران کردن سرزمین های اسلامی، بلکه برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی همچون فلسطین، بوسنی، چچن و افغانستان شکل گرفته بودند، ذخایری که می توانستند موجب تقویت جبهه مسلمین در برابر اشغال گران اجنبی باشند. ظرفیتی که می توانست برای مبارزه با اسرائیل و آزاد سازی سرزمین های فلسطین از جمله قدس شریف بکار گرفته شود و نه تامین امنیت رژیم اشغال گر قدس با زمین گیر کردن دشمنان اسرائیل و تامین منافع امنیتی آمریکا و اسرائیل در منطقه. ولی متاسفانه این فرصت نیز همچون بسیاری دیگر از فرصت های تاریخی یک بار برای همیشه بر باد رفته و بعید است که سال های طولانی چنین ظرفیت تولید شود. تصویری از تروریست های سوری و پانترک در نزدیکی مرز ایران. نفر سمت چپی با دست سرزمین های ایران را نشانه رفته است، و نفر راستی علامت نژاد پرستانه گرگ های خاکستری را نشان می دهد. تروریسم، خطری قدیمی در پوستینی جدید اگرچه تهدید تروریسم تهدید جدیدی برای جمهوری اسلامی ایران نبوده است، اما در دهه اخیر این تهدید عمدتا رنگی مذهبی داشته که طرف مقابل در آن گروه های تکفیری/سلفی/تندرو بوده اند. این گروه ها در منطقه برای سالیان متمادی سعی داشته اند ایران را نیز در آتش فتنه های خانمان سوز اقدامات تروریستی شان بسوزانند ولی به 2 دلیل عمده تلاش های آنان ناکام مانده است. نخست آنکه با مجاهدت ها و جان فشانی های رزمندگان محور مقاومت و شهدای حرم و نقش ویژه ای که شهید سپهبد سلیمانی بر عهده داشت، مقابله با فتنه در نطفه آن قبل از رسیدن به مرز های ایران اسلامی به عنوان راهبرد ایران تعریف شد. دوم آنکه این گروه ها در مناطقی در خاورمیانه موفقتر بودند که اولا جامعه شیعیان در اقلیت بودند و منابع انسانی برای جذب نیرو های تندرو و تکفیری از میان مذاهب دیگر در دسترس بود؛ دوم این مناطق عمدتا کشورهایی بودند که دولت مرکزی در آن فاقد قابلیت های لازم برای بر قراری نظم و امنیت بود و یا این قابلیت ها را از دست داده بود. در جامعه ایران اما با قدرت حکومت مرکزی و نیز اکثریت جمعیتی شیعه اساسا زمین بازی چندانی برای این گروه های تکفیری وجود نداشت و اقدامات آنها به معدود موارد بمب گذاری و ترور کور شهروندان خلاصه شد. اما به موازت این جریان با ریشه مذهبی، جریان خطرناک دیگری نیز سال ها در مناطق مختلف کشور در حال ریشه دواندن و فساد بود که مرتبا با هشدارهای کارشناسان و دلسوزان همراه بود که توامان با نادیده انگاری و بی کفایتی از سوی برخی نهاد های حاکمیتی همراه می شد. این خطر که در سال های اولیه انقلاب نیز در شکل تجزیه طلبی و قوم گرایی خود را نشان داده بود این بار با ریشه های قوی نژاد پرستانه از کشورهای همسایه همراه شده است. هویت زدایی های ناآگاهانه و بعضا سازمان یافته از سوی نهاد ها و اشخاص وابسته به حاکمیت، بی برنامگی فرهنگی و انفعال محض در برابر جعلیات و دست اندازی های فرهنگی-تاریخی-هویتی بیگانگان را می توان از مهم ترین دلایلی بر شمرد که به این فتنه دامن زده است. امروز شدیدترین و فاشیستی ترین نوع این تفکرات در ایران را در مناطق محروم جنوب شرقی و میان اهل سنت در مناطق غربی نمی توان یافت بلکه پایگاه آن در منطقه ای از کشور است که از توسعه یافته ترین و صنعتی ترین مناطق کشور بوده، و در میان جمعیتی دیده می شود که نه اهل سنت و یا سلفی و امثالهم، که از پایگاه های سنتی جمعیت معتقد شیعه در ایران بوده است. تروریست های سوری که پرچم ترکیه را به همراه دارند در پی کمرنگ شدن پیوند های فرهنگی، هویتی، و حتی مذهبی بین ایران و منطقه قفقاز در دو قرن پس از جدایی این مناطق؛ در چند دهه اخیر این روند تشدید شده است. از عوامل تشدید بایستی به فعالیت های گسترده پان ترکسیم، دین زدایی و جعل تاریخ از یک سو، و از سوی دیگر انفعال و کم توجهی جمهوری اسلامی به این مساله در منطقه قفقاز و حتی مناطق شمال شرقی داخل خاک خودی اشاره نمود. اکنون می توان گفت که اولویت ژئوپلتیک جدی و حیاتی برای ایران در این مناطق باقی نمانده است. علاوه بر اینکه منطقه قفقاز جنوبی، به خصوص جمهوری آذربایجان تبدیل به ترمینال حضور و فعالیت سرویس های امنیتی و جاسوسی اسرائیل علیه ایران شده است و فراتر از این ، جمهوری آذربایجان روابط گسترده نظامی و اقتصادی نیز با این رژیم بر قرار ساخته است. دامنه فعالیت اسرائیل تا آنجا بود که بر طبق برخی گزارشات مبدا پهپاد هرمس 180 اسرائیلی که چند سال قبل به حریم هوایی ایران تجاوز کرد جمهوری آذربایجان بود. این کشور نسبت به مرز های دریایی و زمینی ایران چشم طمع داشته و به شدت از فعالیت های تجزیه طلبانه در داخل ایران حمایت می کند. از سوی دیگر با توجه به حضور جمعیت چندین میلیونی اقوام آذری زبان در ایران که در بین گروهی از آنان تبلیغات تجزیه طلبانه و جعل تاریخی-هویتی رواج و باورمندی قابل توجهی داشته زمینه روز تهدید را روز به روز بیشتر می کند. "آذربایجان جنوبی ایران نیست" در ورزشگاه یادگار امام تبریز در دهه‌ی اخیر شاهد کشورگشایی "نیابتی" و افزایش نفوذ بی‌مهابای ترکیه و «رجب طیب اردوغان» در جای‌جای خاورمیانه و شمال آفریقا بوده‌ایم. از دامن زدن به آتش سوریه و دست‌درازی به سرزمین‌های کردنشین این کشور، نفوذ و بمباران مستمر بخش شمالی کردستان عراق تا فعالیت مستقیم در پس دولت وفاق لیبی. اکنون اما کارزار قره‌باغ / آرتساخ - در لوای مناقشه‌ی قدیمی بین ارمنستان و آذربایجان - صحنه‌ی قدرت‌نمایی ترکیه در مقابل سایر بازیگران منطقه‌ است. با انتقال تروریست های سوی از شمال سوریه توسط ترکیه و از طریق خاک این کشور به منطقه قفقاز این تهدیدات جنبه دیگری نیز یافت. یال تکفیری تروریسم که فرسنگ ها دورتر از مرز های ایران درهم شکسته بود با پول، تجهیزات و حمایت ترکیه و جمهوری آذربایجان به عنوان حامیان این جریان نژاد پرست با قشون تروریست های نژاد پرست دست داده و در نقطه صفر مرز ما مستقر شدند، دقیقا همان اتفاقی که برای جلوگیری از رخ دادن آن دریایی از خون بهترین جوانان اسلام هزینه شده بود. نتایج ایجاد کوریدور ترکی برای محیط امنیتی ایران: با شکست تحقیر آمیز ارمنستان از آذربایجان، که به نابودی ارتش این کشور انجامید پاشینیان در توافق نامه ای تهدات و امتیازات قابل توجهی را در اختیار طرف آذری قرار داد. بخش بسیار مهم و جنجالی در این توافق کوریدوری ست که در امتداد رود ارس از آذربایجان به نخجوان و ترکیه از درون سرزمین های تحت حاکمیت ارمنستان مرتبط می شود. با در اختیار گرفتن این کوریدور از جهات متعددی خطرات جدی متوجه جمهوری اسلامی ایران می شود. · نخست آنکه برای اولین بار، ترکیه مسیر زمینی مستقیمی به قفقاز جنوبی و سواحل دریای خزر پیدا می کند. این مهم این دولت را بیش از هر زمان دیگری در تمام دوران ترکیه مدرن در برتری ژئوپلتیک قرار می دهد و گامی ست مهم در جهت تحقق رویای قدیمی سرزمین های ترک. · دوم آنکه با توجه به آنکه ترکیه و آذربایجان در این جنگ در مقیاس قابل توجهی از توان رزمی گروه های تروریستی سوری که تجربه جنگی ارزنده ای را نیز در میادین نبرد سوریه به دست آورده بودند استفاده کردند، این مسیر دسترسی مستقیمی جهت انتقال باقی مانده نیرو و منابع انسانی جهادی و تامین تدارکات از ادلب در شمال سوریه تا نقطه صفر مرزی ایران و قفقاز جنوبی فراهم می آورد. در واقع سنگر بندی هایی که مدافعین حرم و رزمندگان محور مقاومت از دمشق تا بغداد برای جلوگیری از رسیدن تروریست ها به مرز های ایران انجام داده بودند از این مسیر دور زده می شود. · سوم، با توجه به جمعیت قابل توجه گروه های نژاد پرست تجزیه طلب در مناطق شمال غرب، خصوصا آذربایجان شرقی، این نیروها در پی دست دادن در دو سوی ارس و تحقق رویای خود در جدا سازی خاک ایران خواهند بود. ایجاد آشوب و تسلیح هسته های عملیاتی این نیروها در داخل خاک ایران از مواردی ست که پیشبینی می شود به طور جدی در دستور کار قرار گیرد. در واقع تا همین امروز نیز چندین محموله قابل توجه اسلحه با مبدا ترکیه در داخل ایران کشف و ضبط شده است. این مساله به ویژه از آن جهت که جمهوری آذربایجان با دشمنان قسم خورده ایران اسلامی همپیمان شده، و ترکیه چشم طمع به خاک ایران دارد، و خصوصا دولت ترکیه به خاک ایران به چشم پلی برای اتصال زمینی به آسیای مرکزی می نگرد اهمیت دوچندانی می باید. · چهارم، احتمال می رود ترکیه، صحنه منازعه قره باغ را به صفحه شطرنج دیگری برای پیشبرد رقابت منطقه ای خود با ایران تبدیل سازد که می تواند ریسک های امنیتی و نظامی قابل توجهی به همراه داشته باشد. · پنجم، این کوریدور مسیر دسترسی ایران به قفقاز جنوبی را کاملا قطع ساخته و مرز های زمینی ایران با این منطقه را کاملا تحت تسلط ترکیه در می آورد، این موضوع هم از جهت ژئوپلتیک موجب تضعیف ایران می شود و هم روسیه و دیگر همسایگان را در برتری نسبی ژئوپلتیک نسبت به ایران قرار می دهد. · ششم، این کوریدور حتی به لحاظ اقتصادی ریسک های جدی را متوجه ایران می کند. تغییر مسیر تزانزیت کالا به شکل انبوه، قطع ترانزیت کالا به نخجوان از خاک ایران، و تغییر مسیر شاه راه های انتقال انرژی از تبعات جدی این مساله می باشد. جمهوری آذربایجان برای دسترسی به نخجوان و ترانزیت به این منطقه، و فراتر از آن دسترسی زمینی به ترکیه همواره نیازمند عبور از مسیر ترانزیتی ایران بوده است. این مساله علاوه بر وابستگی این کشور به ایران منافع تجاری را نیز برای ایران به همراه داشت. این کوریدور پتانسیل قابل توجهی برای یک شاه راه انرژی جدید در قفقاز ایجاد می کند که منابع انرژی آذربایجان و دریای خزر را در مسیری کوتاه و بدون نیاز به عبور از خاک ایران به ترکیه و سپس به اروپا می رساند. حذف ایران از مسیر ترانزیت انرژی قفقاز و نیز تسهیل مسیر برای رقبای ایران در بازار انرژی از جمله خطرات اقتصادی این کوریدور ارزیابی می شود. اقدامات پیشنهادی · به دلیل وجود ظرفیت انسانی نسبتا موثر در تهدید مورد نظر، اتخاذ جدی و بی مهابای سیاست تحمل صفر از سوی جمهوری اسلامی ایران چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی توصیه می شود. این سیاست به طور هم زمان در میادین سیاسی، رسانه ای و به ویژه عملیات گسترده نظامی لازم است پیگری شود. در واقع نه یک عملیات سیاسی، که یک عملیات رزم چند بعدی (هیبریدی) در تمامی اشکال خود باید پیگیری شود. · پذیرش هرگونه تغییر در مرز های بین المللی در هر دو حوزه سیاسی و نظامی باید به کلی رد شود. · در حوزه رسانه ای و جنگ نرم، بایستی توجیه پذیری داخلی و خصوصا بین المللی اقدامات قاطع نظامی مد نظر قرار گیرد. گروه های تروریست نژاد پرست تاکنون با جنایات خود به کرات خوراک رسانه ای و عملیاتی لازم را فراهم آورده اند و لازم است با مانور های رسانه ای گسترده از آن بهره گیری شود. مورد ظن بودن ترکیه و سیاست های تهاجمی آن در دیگر نقاط، در بین دولت ها و ملت های غربی خصوصا اروپا، مورد دیگری ست که می تواند مورد استفاده قرار گیرد. · در بخش اقدامات سخت، این اقدامات باید کوتاه، خاتمه دهنده و وحشت گستر باشند. جمهوری اسلامی ایران به درگیری های متعدد و پراکنده، و یا جنگ فرسایشی در مرز های خود نیازی ندارد. از این روی این اقدامات آنچنان که گفته شد در راستای پیاده سازی سیاست تحمل صفر، باید با قاطعیت هر چه تمام تر، با قدرت حتی به مراتب بیش از حد نیاز، و با اشراف اطلاعاتی کامل صورت گیرد. · لازم است در کل مناطق شمال ارس، به ویژه در محدوده کوریدور مورد بحث عملیات های نظارتی، جاسوسی و شناسایی گسترده و مداوم اجرا شود. هر تحرک مشکوکی با سنگین ترین قدرت آتش سرکوب شود، هر گونه پاسخ احتمالی طرف مقابل با شدید ترین اقدامات در نطفه خفه شود. چنانچه برای زدن هدفی مشکوک، رهاسازی بمبی 20 کیلویی از یک پهپاد لازم باشد، با صرف 2 بمب 1 تنی که از جنگنده رها شود، آن هدف باید از بین برود. چنانچه یک راکت کوچک تحرک تروریست ها در حاشیه مرزی را بتواند متوقف سازد باید از موشک های سنگین و قدرتمندی استفاده شود که جدی و قاطع بودن اراده جمهوری اسلامی ایران را در تامین امنیت ملی و مبارزه با تروریسم به خوبی نمایش دهد. این اقدامات باید به نحوی باشد که چنانچه طرف مقابل بخواهد در یک اقدام انتقام جویانه یک گلوله خمپاره به سمت یک پاسگاه مرزی شلیک کند، به این گمان برسد که احتمالا یک نهاد دولتی در باکو با شلیک موشک های بالستیک و کروز با خاک یکسان خواهد شد. گرچه مرحب سپر انداخته خیبر باقی است بت نگویید شکستیم که بت گر باقی است [1] ISI (Inter Servise Inteligence ) Multi domain warfare
  2. 2 پسندیده شده
    سلام   وقت(شب) بخیر   یه فیلم مستند بسیار زیبا در خصوص استاکس نت (O.G) تهیه شده به نام صفر روز (zero days 2016) حتما توصیه میکنم ببینید ابعاد بسیار جالبی از این بدافزار رو روشن میگنه   https://en.wikipedia.org/wiki/Zero_Days   با یک جستجوی ساده ، پیوند مستقیم در تارنما های داخلی موجود است   پ.ن:   مواردی که میشه در این فیلم بهش اشاره کرد: - ضعف اطلاعاتی ما در عکسبرداری از محل های مهم در حدی که شرکت های خصوصی هم قابلیت تجزیه تحلیل و دریافت اطلاعات ذیقیمتی از اون ها هستن - موفقیت فوق العاده استاکس نت در تاخیر یک ساله در برنامه اتمی ایران - طراحی پیچیده استاکس نت برای حمله به زیر ساخت های ایران (نفت و گاز و اتمی) - وجود چندین نسخه از این کرم که فقط در نسخه 1.1 شناسایی شد ( حد اقل به 6 نسخه اشاره میشه) - اشتباه عمیق ما در استفاده از سیستم عاملی مثل ویندوز - عدم کارایی Air Gap در کنترل و حفاظت از شبکه ها و سامانه های رایانه ای (مصاحبه شونده میگه ، اعتماد برخی به air gap برای حفاظت خودشون از حملات سایبری خنده داره!!) - قطعیت جاسوسی ارکان آزانس (خیلی ها هنوز به این باور نرسیده اند) - آمادگی برای حمله به تمام زیرساخت های ایران با یک بسیار مخرب تر از استاکس نت به نحوی که امکان مدیریت تمام زیرساخت ها رو سلب میکنه (یکی از مصاحبه شوندگان: ما الان اونجا هستیم، داریم میبینمشون ، سیستم برق و گاز و پتروشیمی ، تراکنش های بانکی ، مخابراتی ، سامانه های دفاعی و .... و آماده ایم هر لحظه که انحرافی دیدیم وارد عمل بشیم) ، که با توجه به برنامه توانای SUTER حتما باید این تهدید هم جدی گرفته بشه - بخاطر شدت قدرت حملات سایبری ، در آییین نامه حملات سایبری تهیه شده در امریکا این حملات به دستور مستقیم رییس حمهور نیاز داره دقیقا مشابه بمب اتمی !!   نکته جالب اینه که یکی از مصاحبه شوندگان اشاره مستقیمی به قدرت تخریب این برنامه ها در پالایشگاه های نفت میکنه ، با اتفاقات چند وقت اخیر ایران این هم میتونه یه امکان باشه
  3. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی پهپاد ترکیه ای Akıncı نوع استراتژی توسعه ی سازمان رزم در یک نیروی مسلح ، بایستی همواره توجیه کننده ی روند تولیدات جنگ افزار باشد نه برعکس . ریپر و پریدیتور هر دو پهپاد "مادپ " یا MALE محسوب می شوند. هواپیماهایی که در این کلاس قرار می گیرند دارای سقف ارتفاعی عمومی بین 25000 تا 50،000 پا هستند و توانایی انجام مأموریت های 24 ساعته را دارند. در مقابل ، پهپادهای " بادپ " (HALE) با ارتفاع بالا معمولاً قادر به پرواز به ارتفاع 60،000 پا هستند و تا 32 ساعت می توانند مأموریت های خود را انجام دهند . اما آنها دارای اسلحه نیستند. دو پهپاد اصلی HALE که در حال حاضر در دنیا فعالیت می کنند عبارتند از: Global Hawk و Triton ، نوع دریایی گلوبال هاوک . Reaper ومدل پیشینی آن ، Predator ، موفقیت های بزرگی را برای نیروهای مسلح آمریکا در نبرد با بازیگران غیر دولتی در مناطق مختلفی که در شمال آفریقا تا آسیای جنوبی به سر می برند ، به وجود آورد اند . البته بگذریم که در کنار این موفقیت های بزرگ نظامی ، شکست بسیار بزرگی را نیز برای رژیم حقوقی بین المللی و نیز بنیادهای اخلاق بشری رقم زده اند . توانایی این پهپادها برای نظارت 24/7 ، نظارت مداومی را در اختیار اپراتورها قرار می دهد که در کنار قابلیت حمله در لحظه ی دلخواه ، این رده از پهپاد ها را به ابزاری بسیار مؤثر تبدیل می کند. با این حال ، بازیگران غیر دولتی دارای سیستم های راداری پیشرفته یا سیستم های ضد هوایی نیستند . بنابراین قادر نیستند که هیچ نوع دفاعی در برابر عملیات بدون سرنشین ایالات متحده مطرح کنند. این روند به چرخه ی انتقام بیشتر در زمین های قابل بازی برای این نیروها کشیده شده و چرخه ی آنچه آمریکا " مبارزه با تروریسم " مینامد را تقویت میکند . در مقابل ، نیروهای دولتی عموما از قابلیت های پیشرفته ای برخوردار هستند که می توانند تهدیدهای A2 / AD ایجاد کنند . در حالی که پهپادها ی HALE قادر به پرواز با سرعت های بالاتر - تقریباً بیش از 100 مایل در ساعت سریعتر - و در ارتفاعات بالاتر از پهپادهای MALE هستند ، آنها هم از توانایی پیشرفته ضد هواپیما کاملا در امان نیستند همانطور که به تازگی یک فروند گلوبال هاوک آمریکایی توسط پدافند سپاه پاسداران ساقط شد . اما داستان پهپاد و پدافند نمی تواند در اینجا متوقف شود همانگونه که داستان جنگنده و پدافند متوقف نشد . بنابراین چاره ای نیست جز ساخت و توسعه ی پهپادهای بلند پرواز تر ، پنهانکار تر و بزرگتر تا بتواند تسلیحات دورایستا تری را حمل نماید . به نظر میرسد همین دلیل موجب روی میز قرار گرفتن برنامه های پهپادی HALE در ترکیه و چین شده است . کما اینکه ترکیه اولین کشوری است که پهپاد HALE را مسلح مینماید . این پهپاد Akıncı نام دارد. Akıncı به معنی مهاجم پهپاد جدید ساخت صنایع بایکاراست و گفته می شود ملقب به "ماهی پرنده" است. صنایع Baykar Makina AŞ در سال 1984 تأسیس شد و در ابتدا ماشینکاری های دقیق را برای صنعت خودروی ترکیه انجام می داد . این شرکت کار خود را از سال 2000 روی سیستمهای هوایی بدون سرنشین آغاز کرد. در سال 2005 یک نمونه مینی پهپاد را پرواز داد (نسخه تولیدی دو سال بعد به نیروهای مسلح تحویل داده شد) . بعد ها با تولید و بازاریابی مدل TB2 ، توانست به رقیب صنایع TAI تبدیل گردد . این پهپاد که به قطر و اوکراین صادر شده است ، یک پهپاد تاکتیکی با متوسط وزن 630 کیلوگرم است. از پیکربندی دو میله ای با یک پیشران منفرد پیستونی با قدرت 100 اسب بخار بهره می گیرد و دارای ظرفیت حمل بار بیش از 55 کیلوگرم است که امکان حمل سلاح های کوچک را به آن می دهد. در اوایل سال 2016 SSB ترکیه (ریاست صنایع دفاعی) درخواست توسعه اطلاعات (RFI) را برای توسعه و ساخت یک پهپاد HALE با وزن حدود 4.5 تنی با توان نسلیح به عنوان بخشی از برنامه پهپادهای Akınc Attack صادر کرد. پیشنهاد بایکار ماکینا در تاریخ 31 ژانویه 2018 بر اساس پیشنهاد رقابتی توسط هوافضای ترکیه انتخاب شد و در ژوئن 2018 وزیر دفاع ملی وقت نورنتین کانلیلی اعلام کرد که قراردادی با این شرکت منعقد شده است. وی گفت كه Akıncı راه را برای توسعه یك هواپیمای جنگی بدون سرنشین بومی كه از سال 2027 شروع می شود براساس فن آورهای ی در حال توسعه ، هموار می كند. اولین تحویل Akıncı برای سالهای 2020 یا 2021 برنامه ریزی شده . اولین آزمایش موتور پهپاد در تاریخ 1 سپتامبر 2019 انجام شد . پس از تکمیل سایر تست های فنی، هواپیما به را چورلو منتقل شد .در 6 دسامبر 2019 پس از تاکسی و برخاستن خودکار ، پهپاد پرواز خود را انجام داد و پس از 16 دقیقه پرواز آزمایشی طولانی ، با موفقیت به زمین نشست. مدیر ارشد فناوری Baykar ، پهپاد Akıncı را به عنوان یک پهپاد 5.5 تنی با توانایی انجام کارهای استراتژیک تر توصیف کرده است که میتواند موشک های کروز را حمل کند. Akıncı دارای ظرفیت بارگیری 1،350 کیلوگرم (2980 پوند) شامل 400 کیلو گرم (880 پوند) داخلی و 950 کیلوگرم (2،090 پوند) وزن خارجی است. دارای دو موتور توربوپراپ هرکدام با قدرت 450 اسب بخار (340 کیلو وات) است ، حداکثر وزن برخاستن آن 5.5 تن است. این پهپاد طراحی شده است تا با دو سری موتور 200 اسب بخار (150 کیلووات) یا 750 اسب بخار (560 کیلو وات) پیکربندی شود. از اوت سال 2019 کار تجهیز این پهپاد با موتور توربوپروپ اوکراینی Ivchenko-Progress AI-450C آغاز شده است . طول بال پهپاد بیش از 20 متر (66 فوت) است . طول کلی پهپاد حدود 12.5 متر است و با این موتورها Akıncı حداکثر 24 ساعت استقامت دارد و در ارتفاع عملیاتی حدود 40،000 پا پرواز خواهد نمود . هر چند در سقف ارتفاع پروازی هنوز با گلوبال هاوک تفاوت دارد ولی از تمام پهپاد های رده ی MALE بلند پرواز تر است . بدنه ی پهپاد از نوع curved یا خمیده است . هواگرد دیگری که با این شکل تاکنون تولید شده است united 40 ساخت امارات بود . این نوع بدنه گذشته از برازا بودن امکان جانمایی متفاوت محموله های داخلی را به طراحین میدهد . به طور مثال آنتن ست کام برخلاف دیگر پهپادها ، به جای آنکه در دماغه باشد در میانه بدنه و دارای آزادی بیشتری است . بالها نیز از نوع GULL wing است که نشان دهنده جسارت در طاحی پهپاد است زیرا سالهاست در طراحی هواگردها لحاظ نمیشود .این نوع بالها ریشه در طراحی هواسر ها داشته و توسط مارتین لیپیش در طرح موفق RRG Fafnir استفاده شده بود . به طور کلی این نوع طراحی به همراه بالچه ها _ وینگلت _ های یکپارچه مناسب افزایش زمان پرواز و افزایش نرخ اوج گیری است . ادعا میشود که این پهپاد مجهز به سیستم های مأموریتی بومی توسعه یافته ، از جمله رادارهای اسکن الکترونیکی فعال (AESA) ، رادار SAR / GMTI ، سیستم نظارتی با دید گسترده ، ابزار جنگ الکترونیکی ، مجموعه ELINT / SIGINT ، سیستم های ارتباطی ماهواره ای و فراتر از دید (BLoS) ، و همچنین ، یک غلاف ESM و یک سیستم جدید جلوگیری از برخورد ( تقریبا همگی ساخت آسلسان ) است . همچنین امکان حمل طیف گسترده ای از سلاح های هوا به زمین از جمله بمب های Mk 81/82 ، بمب های با هدایت دقیق Roketsan MAM-C و MAM-L ، موشک های هدایت لیزری Cirit و موشک های ضد تانک L-UMTAS و همچنین بمب های مجهز به کیت های TÜBİTAK-SAGE HGK ، KGK و LGK. موشک کروز Roketsan SOM-A با برد 250 کیلومتر نیز برای ادغام در نظر گرفته شده است و مدیر کل Baykar Makina هالوک گفته است که Akıncı ممکن است مجهز به موشک های هوایی نیز باشد.
  4. 1 پسندیده شده
    بسم ا... پیرو بحث چند روز پیش در بروزرسانی در خصوص جت تی-33 و کاربری ان در ایران
  5. 1 پسندیده شده
    با سلام از این نویسنده نمیتوان انتظار داشت بی طرف و منصف باشد ولی لااقل باید به تاریخ وفادار باشد که نیست عبدالکریم قاسم در کودتای مشترک طرفداران چند حزب( ناسیونالیستهای طرفداران عارف رئیس جمهور نظامی بعدی + بعثی ها+ کمونیستهاو...) کشته شد نه به وسیله جمعیت خشمناک !!! به نحوی بیان میکند انگار مردم انقلاب کردند و قاسم را کشتند که واقعیت ندارد ( قاسم محبوبیت نسبی بین عراقی ها داشت چون از مادر کرد بود و از پدرعرب و ضمنا چهره نسبتا کاریزمایی بود )آن زمان بعثی ها قدرت زیادی نداشتند و از محبوبیت عبدالکریم قاسم در میان مردم در هراس بودند پس با ناسیونالیستها و کمونیستها شریک شدند تا دشمن اصلی را از میدان به در کنند بعدا عارف در سانحه عمدی سقوط هلی کوپتر کشته شد و برادرش به قدرت رسید که در کودتای بعدی توسط بعثی ها برکنار و کشته شد --- زحمات جناب mehran55 جای تقدیر و تشکر دارد عرایض بنده ابهامات تاریخ است
  6. 1 پسندیده شده
    در خاطرات خلبانهای عراقی نوشته شده که با سوخو24 حمله کردند و هدف در جنوب اسرائیل بود ( احتمالا دیمونا) وحتی مدعی خسارت هم هستن ولی تایید نشد بعدا گفته شد دیمونا تعطیل شده که شاید به دلیل آسیب وارده بوده ولی اسرائیل چیزی بروز نداد در خصوص جنگ اول خلیج فارس ابهامات و مسائل محرمانه و پشت پرده زیادی وجود دارد که ما مطلع نیستیم
  7. 1 پسندیده شده
    با سلام قابل توجه عشاق موشک ! جنگ بدون برتری هوایی نتیجه ای جز شکست نداره ، همینطور که در تاریخ معاصر و عملیات طوفان صحرا و بعد از اون دیدیم .
  8. 1 پسندیده شده
    با سلام این یه رویه جاری بین جنایتکارانه ، همه شون اون جایی که به نفعشون نیست ، دخالت و حتی اطلاع خودشون رو از اصل ماجرا منکر میشن ! نمونه های بسیاری ازشون را هم تا حالا دیدیم . حتی در انقلاب خودمون که رییس ساواک میگفت من تا حالا ( زمان پرسش در دادگاه ) ازینکه در ساواک شکنجه ای میشده مطلع نبودم
  9. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. این بار به سراغ این کتاب می رویم و شصت و سومین بخش آن را که به مصاحبه با سرلشگر تمام، نزار الخزرجی ( رئیس ستاد ارتش عراق در زمان حمله به کویت ) اختصاص دارد به اتفاق هم مرور می کنیم. "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) گفت و گو با سرلشکر نزار الخزرجی چه وقت احساس کردید که ممکن است به کویت حمله شود؟ یک ماه قبل از این که تنش علنی شود. عجیب این که در جریان نشست عربی در بغداد که چهار ماه قبل از جنگ بود صدام به امیر کویت، شیخ جابر الاحمد، بالاترین نشان عراق را داد. اما در نشست به گونه ای رفتار کرد انگار که عبدالناصر جدید است؟ به گونه ای رفتار کرد انگار بیشتر از عبدالناصر است. گفتم که تنش خود را نشان داد. رسانه ها شروع کردند درباره افزایش قیمت نفت و دزدی نفت می نوشتند. تماس هایی برقرار شد تا جلوی تشنج را بگیرند. اما به ذهن کسی نمی رسید که عراقی که همیشه همه را دعوت به وحدت امت می کرد و ادعا می کرد که مدافع امت ]عربی[ است امکان دارد جنگی را علیه کویت آغاز کند و کشوری عربی را از وجود حذف کند. آیا در فرهنگ ارتش عراق چیزی وجود دارد که کویت را جزئی از عراق بداند؟ هستند کسانی که به تاریخ مراجعه کنند و بگویند که کویت جزئی از استان بصره در دوران عثمانی بوده است. و در زمان ملک غازی دعوتی برای الحاق کویت به عراق صورت گرفته است. و دعوت مشابهی نیز در زمان عبدالکریم قاسم شد. این موضوع مطرح است. اما حزب حاکم در عراق حزب بعث است که همه را دعوت به وحدت عربی می کند. عراقی ها به وحدت اعتقاد دارند اما نه با اضافه کردن حذفی کشوری. آیا به عنوان رئیس ستاد ارتش تحرکاتی نظامی را نیز مشاهده کردید؟ بر اساس تقسیم بندی شناخته شده، گارد جمهوری به طور مستقیم وابسته به فرماندهی کل قوا یعنی صدام است. گارد جمهوری معمولا در مناطق مختلف عراق آموزش می دید. در آن مدت آموزش ها در منطقه بصره و در چارچوب آموزش های سالانه انجام می شد. برای همین برای اشغال کویت از گارد جمهوری استفاده شد. کسی خبر نداشت برای این که آموزش ها را عادی تصور می کردند. آن چه اتفاق افتاد عجیب بود. عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع بود و من رئیس ستاد ارتش بودم، ما نه از نزدیک نه از دور ، در جریان موضوع اشغال کویت نبودیم. چه وقت از جنگ مطلع شدید؟ شب حوادث من در خانه ام خوابیده بودم. صبح رئیس دفتر فرماندهی کل قوا، سرلشگر علاء الدین الجنابی تماس گرفت و از من خواست که به دفتر فرماندهی کل قوا بروم و وقتی که وارد دفترش شدم گفت: «اشغال کویت را تمام کردیم». پرسیدم چگونه؟ گفت: «گارد جمهوری و نیروی هوایی و هواپیمایی ارتش اشغال کویت را انجام دادند.» یک ربع بعد وزیر دفاع عبدالجبار شنشل رسید و به همین شیوه به او هم ابلاغ کردند. تصور کن ارتش به سمت ماجرایی از این دست رانده می شود بدون این که وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بدانند. شوک بزرگی به ما وارد شد. کشور مورد هدف قرار گرفته کشوری عربی و همسایه بود ما می گفتیم که ما با ایران جنگیدیم نه تنها برای دفاع از عراق بلکه همچنین برای دفاع از عرب، در حالی که برای من کاملا روشن بود که مساله بدون حساب و کتاب انجام نشده است. این احساس تکان دهنده به من دست داد که سرنوشت عراق مطرح خواهد شد. سه یا چهار روز بعد اولین دیدار با صدام حسین انجام شد. ما را خواسته بود، وزیر دفاع و من، برای دیدار فرا خوانده شده بودیم و ماشین ها ما را به منطقه رضوانیه منتقل کردند. بعد از گشتن در خیابان های کناری ما را سوار کاروانی کردند. وارد که شدیم دیدیم که نقشه هایی روی دیوارها آویزان است. یک ربع بعد صدام وارد شد. گفت: «خواهش می کنم قهر نکنید، من به شما عملیات آزادسازی کویت را خبر ندادم اما این به آن معنا نیست که به شما اعتماد ندارم. این کار را به دو دلیل کردم: اول این که اگر من به شما ابلاغ می کردم که سلسله ای از کارها را برای آماده سازی طرح تا آماده سازی وزرا و ستاد ارتش انجام دهید این مساله باعث می شد که نگاه ها متوجه این موضوع شوند و راز بر ملا شود، در حالی که من می خواستم عملیات ناگهانی صورت بگیرد. دوم من کویت را توسط بخش هایی که مستقیما زیر نظر من هستند انجام دادم نه توسط بخش های شما.» بعد از آن به من گفت: «سرلشگر نزار، می خواهم گارد جمهوری را عقب بیاورم و از تو می خواهم که منطقه کویت را رصد کنی و بخش هایی از ارتش را جایگزین گارد جمهوری کنی که قرار است تا منطقه مرزی عقب نشینی کند و نیروی ذخیره باشد.» در جلسه صدام خودش را خرسند نشان نداد، واکنش های جامعه جهانی شدید بودند. به کویت رفتم و حجم نیروهایی که نیاز بود به آن جا بیاوریم برای این که جای گارد جمهوری را بگیرند برآورد کردم و طرح را اجرا کردیم. در روز نهم اشغال گزارشی استراتژیک نوشتم و به فرماندهی کل قوا و معاونش و وزیر دفاع فرستادم. در گزارش درباره حادثه و تغییرات شگرفی که در منطقه به وجود آورده، صحبت کردم، و این که در سطح منطقه و جهان ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. اشاره کردم کاری که عراق کرد می تواند جنگ بزرگی را رقم بزند که می تواند شبیه یک جنگ جهانی کوچک باشد. و گفتم که کشورهای غربی در راس آنها ایالات متحده به همراه کشورهای عربی در این جنگ شرکت خواهند کرد و این جنگ از بازگرداندن کویت تا پایان دادن به عراق را طرح ریزی خواهد کرد. چهار هفته بعد از اشغال کویت گزارشی عملیاتی نوشتم و در آن روشن کردم که چه رویارویی ای صورت خواهد گرفت و جهت هایی که نیروهای ائتلاف در پیش خواهند گرفت، چه خواهد بود، و امکانات دو طرف را مقایسه کردم. و به طور روشن اشاره کردم که جنگ صد در صد رخ خواهد داد، و ما در این جنگ شکست خواهیم خورد. و در گزارش توصیه کردم که ما عقب نشینی کنیم و مشکلات را از راه های دیپلماتیک حل کنیم. در 18 سپتامبر 1990، یعنی شش هفته بعد از اشغال، صدام ما را برای جلسه ای که خودش به همراه وزیر دفاع و من و فرمانده نیروی هوایی و مدیر سازمان امنیت به همراه رئیس دفتر کل فرماندهی کل قوا، الجنابی، حضور داشتند، فراخواند. از ابتدای جلسه صدام ناراحت بود. صدام گفت: «سرلشگر نزار تو دو گزارش نوشتی از تو می خواهم درباره آنها توضیح دهی.» تصویری از دیدار صدام با نزار الخزرجی شروع کردم دو گزارش را شرح دادن و اشاره کردم که امکانات ما اصلا کافی نیستند، این یعنی که فرصت مبارزه نداریم و در اماکنمان نابود می شویم. گفتم که حملات هوایی انجام خواهند شد و ظرف کمتر از یک ماه قبل از آن که جنگ برای حمله به نیروهای ما با حمله نیروهای زمینی آغاز شود، همه نقاط حساس و زیربناهای ما را ویران خواهند کرد. صدام عصبانی شد و گفت: «چی، حملات هوایی که بخواهد یک ماه طول بکشد در کار نخواهد بود، تنها یکی دو روز حمله می کنند و بعد درگیری های زمینی آغاز خواهد شد و در آن جا است که ما به آنها درس خواهیم داد.» جواب دادم: «سرورم، به ما فرصت انجام چنین رویارویی ای را نخواهند داد، پل ها و سربازخانه ها و کارخانه ها را ویران خواهند کرد و در نهایت به نیروهای خط مقدم ما هجوم خواهند آورد.» هنوز در بخش اول صحبت هایم بودم که صدام ناراضی ایستاد، همه ما هم ایستادیم و خطاب به من گفت: «سرلشگر نزار چرا به صراحت نمی گویی که نمی خواهی بجنگی.» این حرف مرا به درد آورد در حالی که من افسری حرفه ای هستم که به صراحت از موضوعی صحبت می کنم که سرنوشت کشور را مطرح می کند. بعد از این که حرفش مرا شوکه کرد به او گفتم: «سرورم، من نظامی ام و عمرم را در ارتش گذرانده ام و رئیس ستاد ارتش هستم و برای همین باید به تو حقیقت را بگویم. سرورم حقیقت بدتر از چیزی است که گفتم.» جواب داد: «خیلی خوب جلسه تمام شد.» خشم را به وضوح در چشمانش نشان داد. از جلسه خسته و پردرد خارج شدم. کشور به سمت جنگ هل داده می شود و فرد مسئول به حرف من اصلا اعتنا نمی کند در حالی که من به عشق وطنم و بر اساس تجربه ام صحبت می کنم. صدام طوری مرا خطاب قرار داد انگار که من ترسیده ام. در حقیقت من برای کشورم ترسیده بودم، من نظامی هستم و می دانم که توان رویارویی را نداریم. روز بعد، بعد از وقت کاری، یکی از افرادی که مورد اعتماد صدام بود نزد من آمد و پیامی شخصی را برای من آورد، اسم او ماجد بود و در کاخ کار می کرد. پیام برکناری من از ریاست ستاد ارتش را به من داد. در نامه آن طور که یادم است، آمده بود: «از صدام به سرلشگر تمام، نزار الخزرجی، برایم سخت است که به مردان (و نظامیان به طور ویژه) تغییر مناصبشان را ابلاغ کنم. در مرحله فعلی لازم است که منصبت تغییر کند. از همه تلاش ها و فعالیت هایت در جنگ قادسیه تشکر می کنیم. الآن شما در منصب مشاور در ریاست جمهوری منصوب شده ای. انتظار داریم که این سمت را بپذیری. واجب آن چیزی است که از گذشته با تو عهد بسته بودیم. صدام حسین.» حقیقتش منصب جدید یک منصب تشریفاتی و کاملا بی ارزش بود برای همین در محل کار جدید حاضر نشدم. با رئیس دفتر فرماندهی کل قوا تماس گرفتم و به او گفتم: «من خانه هستم هر وقت نظر مرا خواستید به من پیام دهید به شما جواب دهم یا اگر لازم باشد کاری انجام دهم به من بگویید نزد شما حاضر شوم.» این وضعیت من بود. مشاور نظامی در ریاست جمهوری، تا این که در سال 1996 کشور را ترک کردم. در طول جنگ کجا بودی؟ در بغداد بودم. در هیچ چیز هم با من مشورت نکردند. چه کسی طرح جنگ کویت را کشید؟ آن چه فهمیدم صدام شخصا طرح جنگ را در حضور حسین کامل و علی حسن المجید کشید. شاید از افراد نزدیک درباره مسائل مرتبط با جزئیات نیز کمک گرفته شد اما طرح توسط این سه نفر کشیده شد. بعد از این که برکنار شدی چه تغییری در تعامل حکومت با تو شد؟ محافظان ویژه ای که در میان آنها افرادی از نزدیکان من بودند و مسئول حفاظت از خانه ام را بر عهده داشتند گرفتند. محافظان مرا به جای دیگری منتقل کردند و محافظانی از ]سازمان[ «امنیت ویژه» که قصی آن را مدیریت می کرد، جای آنها آمدند. وظیفه محافظان جدید زیر نظر گرفتن من و نظارت بر تحرکات من بود. ماشین هایی از سوی «امنیت ویژه» سر خیابان گذاشتند و تلفنم را کنترل می کردند. عملا چیزی شبیه حصر خانگی شدم بدون این که رسما چیزی درباره اجرای آن اعلام شود. به شدت زیر نظر بودم. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
  10. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  11. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس به دنبال زمین پرواز از آبدارچی ، سرباز و نگهبان و عکاس و نیروهای فنی گرفته تا کمک خلبان و بیسیم چی و ... جمعا به 15 نفر نمی رسیدیم ؛ اما عنوان مان گردان بود. "گردان رعد". این نام بیشتر شبیه یک آرزو بود و یک دعای خیر تا یک واقعیت. اما با این همه اگر نه به اندازه یک تیپ ، ولی ماموریتی بیش از یک گردان به ما محول کرده و شب و روزمان پر از کار و تلاش شده بود. اگر چه هر کدام عنوانی داشتیم ، اما اینطور نبود که خلبان فقط خلبانی کند و عکاس به عکاسی اش برسد. موقع کار معلوم نبود کدام فرمانده است و کدام فرمانبر. اوایل ، زمین پرواز درست و درمانی هم نداشتیم ؛ مثل آواره ها از زمینی به زمین دیگر می رفتیم. یا توی زمین های مردم پرواز می کردیم و یا در زمین های اطراف پادگان ها ، که هر کدام هم مشکلات خاص خودش را داشت. تمام تلاش مان این بود که کمتر توی چشم باشیم ، اما برای حمل چند هواپیما ، برو و بیائی به پا می شد ؛ چون توی خودرو هایس مان یک هواپیما بیشتر جا نمی شد و مجبور بودیم چند خودرو با خود ببریم. خوب شد که چند وقت بعد یکی از بچه ها ( برادر بحرینی ) ، با طراحی خوبی توانست طوری هایس را قفسه بندی کند که چند هواپیما جا شود . کم کم که ابزار و وسائل تجهیزاتی مان ( مثل دریل های باطری دار ) زیادتر شد ، جعبه ابزاری ابتکاری نیز درست کردیم تا توی زمین پرواز بتوانیم ، همراهمان ببریم. یکی از همین جعبه ها ، پر بود از سیم ، کابل-استارتر ، دریل و پیچ و مهره و ... که با این نو آوری تقریبا خودکفا می شدیم و از پس تعمیرات اضطراری در زمین پرواز بر می آمدیم. راوی : عبدالمجید مختازاده * * * * * عصر اینترنت یا ما زود به دنیا آمده بودیم ، یا اینترنت دیر اختراع شده بود. این را همیشه عباس می گفت. آه چه می شد ما زودتر به اینترنت دست می یافتیم ؟ اگر این اتفاق می افتاد دیگر لازم نبود بریم توی کتابخانه های لندن یواشکی از روی کتاب های "جینز دیفنس" عکس بگیریم و یا عمل نیک بخواهد کتاب شان را دودره کند و او را بگیرند و کلی برایش دردسر درست کنند. از اقبال بدمان هم هواپیمائی گیر نمی آمد تا آن را مهندسی معکوس کنیم. چقدر تأسف بار بود وقتی دانستیم که از اواخر زمان پهلوی ، تعدادی پهپاد هدف توی پایگاهی نظامی دپو شده و ما از آن بی خبر مانده ایم. البته بعدها رضا ارباب با ایجاد رابطه توانسته بود این اجازه را پیدا کند که چند دقیقه ای از دور آنها را تماشا کند. اگر یکی از آنها در اختیارمان بود حداقل می توانستیم از روی آنها مهندسی معکوس کنیم. نمی دانم. شاید هم باید اینطور دل خود را راضی کنیم که خوب شد اصلا نفهمیدیم که در پایگاه سمنان ، چیزی وجود داشته است وگرنه آستین هایمان را بالا نمی زدیم و خودمان دست به کار نمی شدیم و امروز لابد خبری از مهاجرها و شاهدها نبود. وسط گیر و داری که بچه های بسیجی سر و کارشان با تفنگ و خمپاره و اینجور سلاح ها بود ، برای اینکه از اصول حاکم بر پرواز و اطلاعاتی از این دست ، سر در بیاوریم ؛ تا کتابی گیر می آوردیم همه با هم آن را از بسم الله تا نقطه آخرش می خواندیم. آن هم نه یک بار ، بلکه چندین بار. کتابی داشتیم در مورد آیرودینامیک ( نام مولف اش یادم نیست ) ، هر جا می رفتم همراهم بود ، توی اهواز از بس ، دست این و آن بود پاره پوره شده بود. انگار که توضیح المسائل باشد. توی زمین پرواز تا گیر می کردیم فوری سری به آن می زدیم ببینیم چیزی در آن خصوص ندارد ؟ خوب شد که محسن عمل نیک هر بار که به انگلستان می رفت ، از توی نمایشگاه های هواپیماهای بدون سرنشین ، کلی برایمان مجله ، کاتالوگ و فیلم و عکس می آورد. از اینجا به بعد دیگر مجبور بودیم زبان هم بخوانیم تا توی ترجمه شان نمانیم. ما از توی همین کتاب و مجله ها بود که فهمیدیم برای پرواز در جاهائی مثل هور که باند پرواز وجود ندارد ، می شود از چیزی به نام لانچر ( پرتابگر هواپیما ) استفاده کرد. عمل نیک نمی توانست آنرا برایمان از انگلستان تأمین کند ؛ چون کشورمان در تحریم بود. و البته صهیونیست ها همه جا حضور داشتند و نمی گذاشتند چیزی به دستمان برسد. برای همین ، برای ساخت لانچر مثل بقیه تجهیزات خودمان دست به کار شدیم. راویان : عبدالمجید مختار زاده ، غلامرضا کاظمی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  12. 1 پسندیده شده
    بسم الله الرحمن الرحیم مؤسسه سلطنتی روابط بین‌المللی ( Royal Institute of International Affairs) که به اختصار چتم هاوس Chatham House خوانده میشود ؛ مهمترین اندیشکده ی کشور انگلیس و همچنین مهم ترین اندیشکده ی غیر آمریکایی بر اساس شاخص های پژوهش جامع مک گان در مورد رنکینگ اندیشکده هاست . این اندیشکده به تحلیل چالش‌های استراتژیک می‌پردازدو به نوعی نسخه ی انگلیسی "شورای روابط خارجی آمریکا " ست . به همین دلیل از چتم هاوس به عنوان مرکز تدوین سیاست خارجی انگلستان نیز یاد می‌شود. مبداء مؤسسه سلطنتی امور بین الملل یك نشست بین المللی است که كه توسط لیونل كورتیس و نمایندگان آمریكا و انگلیس برای كنفرانس صلح پاریس در 30 مه 1919 تشکیل شده است ، پس از تجربه ی تبادل سودمند اطلاعات پس از کنفرانس صلح ، کورتیس تصریح کرد: وقتی نمایندگان در قالب مؤسسه بین المللی به خانه بازگشتند ، باید روش تحلیل و بحث و گفتگو ادامه یابد. لیونل کرتیس در تأسیس چتم هاوس نقش مهمی داشت. سرانجام ، نمایندگان انگلیس و آمریکا مؤسسات جداگانه ای تشکیل دادند که آمریکایی ها شورای روابط خارجی در نیویورک را توسعه دادند .مؤسسه امور بین الملل ، جلسه افتتاحیه خود را ، به ریاست رابرت سیسیل ، در تاریخ 5 ژوئیه سال 1920بر گزار کرد . در این جلسه ، وزیر خارجه سابق ادوارد گری به سمت ریاست اندیشکده برگزیده شد . تا سال 1922 ، با افزایش اعضای این مؤسسه ، نیاز به فضای بزرگتر و عملی تری وجود داشت و موسسه از طریق هدیه سرهنگ کانادایی لئونارد ، خانه ی خاندان چتم در شماره 10 میدان سنت جیمز ، جایی که این موسسه هنوز در آن قرار دارد ، به دست آورد. پس از آن ، مجله " امور بین الملل " در ژانویه سال 1922 راه اندازی شد که این امکان را فراهم می آورد که بین المللی گزارش های مختلف و مباحث موجود در انستیتو را منتشر کند. آرنولد توینبی مورخ شهیر ، پس از منصوب شدن به عنوان مدیر مطالعات ، به عنوان چهره برتر تولید مطالب سالانه انستیتو در امور بین الملل برگزید شد و تا زمان بازنشستگی در سال 1955 این سمت را بر عهده داشت . در سال 1926 ، 14 عضو چتم هاوس در نخستین کنفرانس پژوهشگاه روابط اقیانوس آرام ، نمایندگی پادشاهی انگلستان را تشکیل دادند ، مجمعی که به بحث در مورد مشکلات و روابط بین ملل اقیانوس آرام اختصاص یافته است. این مجمع به عنوان بستری برای مؤسسه در جهت ایجاد آگاهی سیاسی و تجاری پیشرفته از منطقه ، با تمرکز ویژه بر توسعه اقتصادی چین و روابط بین الملل مورد توجه قرار گرفت. در همان سال ، این مؤسسه منشور سلطنتی خود را دریافت کرد ، پس از آن به عنوان " موسسه سلطنتی امور بین الملل " شناخته شد. در سال 1929 اندیشکده ، شاهد آغاز کار گروه مطالعات ویژه در مورد مسئله طلا ی بین المللی بود. این گروه که شامل اقتصاددانان برجسته ای همچون جان مینارد کینز بود ، یک مطالعه سه ساله را در مورد مسائل اقتصادی در حال توسعه انجام داد که تسویه حساب های بین المللی پول پس از جنگ ایجاد کرد. تحقیقات این گروه تصمیم بریتانیا برای کنار گذاشتن استاندارد طلا را دو سال بعد پیش بینی کرد. در همین زمان ، چتام هاوس به مکانی برای سیاستمداران و بازیگران پیشرو در امور جهانی معروف شد که در لندن از آنجا بازدید کنند. به ویژه ، مهاتما گاندی در 20 اکتبر 1931 از این مؤسسه بازدید کرد و در آنجا سخنرانی در مورد "آینده هند" ارائه داد. در این گفتگو 750 عضو شرکت کردند که بزرگترین جلسه انستیتو تا آن زمان بود. نورمن انجل کتاب مشهور خویش، توهم بزرگ، را در حالی که مشغول فعالیت در اندیشکده بود ، درست دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول نوشت. به گفته او وابستگی متقابل اقتصادی میان دولت های پیشرفته صنعتی چنان چشمگیر شده است که دیگر کنترل سرزمین، پیش نیاز ثروت اقتصادی نیست.در سال 1933 نورمن آنجل ، به خاطر کتابش "توهم بزرگ " جایزه صلح نوبل دریافت کرد . با شروع جنگ جهانی دوم این مؤسسه به دلایل امنیتی غیر متمرکز شد و بسیاری از کارمندان به کالج Balliol ، آکسفورد منتقل شدند . در آنجا ، سرویس مطبوعاتی و تحقیقات خارجی این مؤسسه با وزارت امور خارجه همکاری کرد که گزارشهای مختلفی در مورد مطبوعات خارجی ، پیشینه تاریخی و سیاسی دشمن و مباحث مختلف دیگر انجام داده است . در سال های چنگ این مؤسسه همچنین در خانه خود در میدان سنت جیمز در لندن خدمات اضافی بسیاری را برای دانشمندان و نیروهای مسلح ارائه میداد . چتم هاوس درسالهای پس از جنگ و اوایل سال 1939 از طریق کمیته بازسازی در مورد مسائل احتمالی پس از جنگ تحقیق کرده بود. در حالی که تعدادی از کارمندان در پایان جنگ به مؤسسه بازگشتند ، تعدادی از اعضاء خود را در عضویت در طیف وسیعی از سازمان های بین المللی ، از جمله سازمان ملل و صندوق بین المللی پول بازیافتند . Chatham House در ترکیب این امر با حمایت اولیه انستیتو از سازمان ملل و تأثیر مطالعه طلا بر روی سیستم برتون وودز ، خود را به عنوان یک بازیگر پیشرو در توسعه سیاسی و اقتصادی بین المللی معرفی کرد. در واکنش به تغییر جهان پس از جنگ ، چتم هاوس با توجه به درخواست های فزاینده برای توسعه جنگ سرد ، تعدادی از مطالعات مربوط به انگلیس و ساختار سیاسی جدید مشترک المنافع را آغاز کرد . همچنین یک هیئت مطالعات در روابط نژادی در سال 1953 ایجاد شد که خواستار برابری نژادی در سراسر جهان می شد. این گروه در سال 1958 یک موسسه خیریه مستقل گشود و موسسه روابط نژادی را تشکیل داد . پس از بحران موشکی کوبا و کودتای برزیل ، این مؤسسه تمرکز فزاینده ای را در منطقه آمریکای لاتین ایجاد کرد. این اندیشکده نقش مهمی در روابط بین الملل جنگ سرد تا اکتبر سال 1975 میزگرد آنگلوساکسون ها -اتحاد جماهیر شوروی داشت ، اولین بار در یک سری از جلسات بین چتم هاوس و موسسه اقتصاد جهانی و روابط بین الملل در مسکو. به عنوان نمونه اولیه دیپلماسی دوطرفه ، یكی از اولین تلاشهای اینچنینی در جنگ سرد بود.این نشست به دنبال توسعه ارتباطات نزدیک تر و بهبود روابط بین انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی بود و تاحدودی نیز به موفقیت دست پیدا نمود بلافاصله پس از اولین میزگرد آنگلوساکسون ها و اتحاد جماهیر شوروی ، این مؤسسه یک پروژه تحقیقاتی فشرده با عنوان "سیاست خارجی انگلیس تا 1985" آغاز کرد. هدف اصلی آن تجزیه و تحلیل مسائل سیاست خارجی بود که انگلیس در آینده ای نزدیک و نزدیک با آن روبرو می شد. تحقیقات از سال 1976 آغاز شد و این یافته ها بین سالهای 1977 و 1979 در امور بین الملل منتشر شد . در آغاز دهه 1980 ، شورا تلاش كرد تا قابلیت های تحقیقاتی مؤسسه را در دو حوزه مهم در حال ظهور گسترش دهد. نخستین برنامه های مدرنی که با این ابتکار عمل ایجاد شدند، برنامه " انرژی و تحقیق " و برنامه " اقتصاد بین المللی " است که در سال 1980 - 1981 شکل گرفت. این مؤسسه علاوه بر تغییر شکل شیوه های تحقیقاتی خود ، به دنبال تقویت شبکه بین المللی خود ، به ویژه در بین ملت های مرفه اقتصادی است. به عنوان مثال ، برنامه خاور دور Chatham House ، که با هدف بهبود روابط انگلیس و ژاپن در درازمدت و کوتاه مدت ایجاد شده بود ، با حمایت گروه " ژاپن 2000 "در سال 1984 تقویت شد. وقتی این مؤسسه 75 مین سالگرد تاسیس خود را در سال 1995 جشن گرفت ، رویدادی ملی به شمار آمد تا حدی که با بازدید ملکه الیزابت دوم و پرنس فیلیپ ، دوک ادینبورگ برگزار شد . سال 1998 سال ایجاد انجمن مطالعات آنگولا بود. آنگولا با ترکیب ذخایر نفتی این کشور و جاه طلبی های روزافزون بین المللی خود ، به سرعت به یک کشور با نفوذ آفریقا بدل شد. در نتیجه ، چتم هاوس این انجمن را ایجاد کرد تا بتواند یک بستر بین المللی برای "بحث و تحقیق در آینده ، بحث متمرکز بر سیاست و تأثیرگذار" ایجاد کند. سپس برنامه گسترده ی مطالعات آفریقایی این موسسه در سال 2002 ایجاد شد و ساختار جدید برنامه های مطالعات منطقه را آغاز کرد. جایزه چتم هاوس نیز در سال 2005 راه اندازی شد،این جایزه سالانه به شخص، اشخاص یا سازمان‌هایی اعطا می‌شود که اعضای چتم هاوس آن‌ها را موثرترین افراد در بهبود روابط بین‌المللی در سال پیش تشخیص دهند. در سال 2016 این جایزه مشترکا به وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، جان کری و وزیر امور خارجه ایران محمدجواد ظریف اهدا شد . در ژانویه 2013 این مؤسسه آکادمی خود را برای رهبری در امور بین الملل اعلام کرد و به رهبران جهانی بالقوه و مستقر کمک هزینه 12 ماهه در این موسسه با هدف ارائه برنامه ای از فعالیت ها و آموزش های لازم برای توسعه نسل جدیدی از رهبران در سطح بین المللی ارائه داد. در نوامبر سال 2014 ، ملکه به همراه پرنس فیلیپ بار دیگرآکادمی اندیشکده را با عنوان " آکادمی ملکه الیزابت دوم برای رهبری در امور بین المللی " به طور رسمی راه اندازی کرد. هم اکنون چتم هاوس با توجه به اعضای خود ، قصد دارد تا بحث و گفتگو را در مورد تحولات مهم در امور بین الملل و پاسخ به سیاست ها ترویج دهد. تحقیقات و تحلیل های مستقل آنها در مورد چالش های جهانی ، منطقه ای و ویژه کشور درنظر گرفته شده است تا ایده های جدیدی را به تصمیم گیرندگان ارائه دهد که چگونه می توان از نزدیک تا بلند مدت با آنها مقابله کرد. Chatham House به طور معمول به عنوان منبع اطلاعات برای سازمان های رسانه ای که به دنبال سوابق یا کارشناسان درمورد موضوعات مربوط به موضوعات مهم بین المللی هستند ، مورد استفاده قرار می گیرد. این اندیشکده همواره تبلیغ می کند که عضویت در آن مبتنی بر داوطلب شدن اعضا ست و هرکسی ممکن است به آن ها بپیوندد. این اندیشکده طیف وسیعی از گزینه های عضویت برای شرکت ها ، مؤسسات دانشگاهی ، سازمان های غیردولتی و افراد از جمله دانشجویان و افراد زیر 30 سال را دارد. علاوه بر اعضای شرکتی متشکل از ادارات دولتی ، شرکتهای بزرگ ، مؤسسات دانشگاهی ، بانکهای سرمایه گذاری ، سازمانهای غیر دولتی ، شرکتهای انرژی و سازمانهای دیگر ، فلذا چتم هاوس در حال حاضر به عنوان اعضای جداگانه خود دارای رهبران بین المللی از تجارت ، دیپلماسی ، علم ، سیاست و رسانه است . با توجه به مراسمات دوره ای و سخنرانی های منظم برگزار شده در این مجمع لازم به ذکر است که تاکنون این مجمع میزبان برخی از چهر ه های سیاسی ایرانی از جمله وزرای خارجه ایران در چند دوره به عنوان سخنران مدعو بوده است . لازم به ذکر است که نوعی قانون با هویت "فراموشخانه " به طور سنتی از دیرباز در این اندیشکده اجرا میشده است که معروف به قانون عدم انتساب است که و این شرط را فراهم می کند که میهمانانی که در یک جلسه حضور دارند ممکن است درباره محتوای این نشست در دنیای خارج بحث کنند ، اما ممکن است بحث نکنند که چه کسی در آن شرکت کرده است یا آنچه شخص خاص گفته است را مشخص می کند. . به گفته ی رهبران چتم هاوس ، برای تسهیل بحث صریح و صادقانه در مورد موضوعات بحث برانگیز یا غیرمعمول توسط سخنرانانی که شاید در غیر این صورت مجمع مناسبی برای صحبت آزادانه نداشته اند ، این قانون تکامل یافته است . با وجود این ، اکنون بیشتر جلسات در این موسسه به طور کامل ضبط می گردد . تحقیقات Chatham House در سه بخش موضوعی : انرژی ، محیط زیست و منابع ، اقتصاد بین الملل ، امنیت بین المللی و مطالعات منطقه ای و حقوق بین الملل ،سامان یافته است که شامل برنامه های مطالعات منطقه ای در مورد آفریقا ، ایالات متحده و آمریكا ، آسیا و اقیانوسیه ، اروپا ، خاور میانه و آفریقای شمالی و روسیه و اوراسیا است . .................................................................................. 1.https://www.chathamhouse.org/about 2.https://en.wikipedia.org/wiki/Chatham_House
  13. 1 پسندیده شده
    ایران اکنون مالک خلیج فارس است نیرومخصوص دریایی سپاه پاسداران انقلاب نمایش علامت علامت پیروزی در جریان مانور دریایی در خلیج فارس 22 آپریل 2010(عکس: مهدی میرزاد/AFP) نگارنده مقاله: استیون.آ. کوک اندیشکده کنسول روابط خارجی آمریکا آخرین بروز رسانی: 19 آگوست 2019 مدتهاست که یک واقعیت پذیرفته شده در جامعه سیاست خارجی ایالات متحده وجود دارد که اگر هر کشوری حمل و نقل را در تنگه هرمز مسدود یا مداخله کند ، ایالات متحده و متحدانش می توانند با اعمال نیرویی خیره کننده در اختیارشان است برای دفاع از آزادی ناوبری استفاده کنند. با این حال ، مانند بسیاری مسائل دیگر در این دوره ، حقایق طولانی و قوانین سفت وسخت قصه های تخیلی به نظر می رسند. ایالات متحده طی چندین دهه مبالغ زیادی را در خاورمیانه برای انجام چند کار مهم - از جمله محافظت از خطوط دریایی - سرمایه گذاری کرده است ، اما به نظر نمی رسد این وظیفه چیزی باشد که رئیس جمهور فعلی آنرا هسته اصلی منافع اصلی آمریکا بداند. گذشته از این ، در 24 ژوئن ، رئیس جمهور دونالد ترامپ توییت کرد: "چین 91٪ از نفت خود را از تنگه، ژاپن62 ٪، و بسیاری از کشورهای دیگر نیز از همین مسیر به دست می آورند. بنابراین چرا ما از خطوط حمل و نقل برای سایر کشورها (سالها) با مزد صفر! محافظت می کنیم. همه این کشورها باید از کشتی های خود در این سفر همیشه خطرناک محافظت کنند . هر کسی که هنوز معتقد است که ایالات متحده قصد دارد مستقیماً ایران را به چالش بکشد، باید توییت ترامپ را دوباره بخواند. و این فراتر از یک توئیت است، ولیکن منادی آنچه است که در سیاست خارجی آمریكا آمده است. ایالات متحده در حال ترک خلیج فارس است. نه امسال یا بعد ، اما شکی نیست که ایالات متحده در مسیر خروج قراردارد. گذشته از توئیت رئیس جمهور ، بهترین شاهد از خروج آمریكا از منطقه ، بی عملی واشنگتن نسبت به تحریکات ایران است. مقامات و تحلیلگران غالباً این مسئله را رد می کنند و با شمردن تعداد پرسنل ، هواپیماها و کشتی هایی را که ایالات متحده در خلیج فارس و اطراف آن نگهداری می کند ، را یاد میکنند، اما رهبران در ریاض ، ابوظبی ، دوحه ، منامه و مسقط می دانند چه اتفاقی می افتد. آنها مدتی نگران تعهد ایالات متحده به امنیت خود بوده اند و از راه های گوناگون از جمله از دستاویزهایی هایی به چین ، روسیه ، ایران و ترکیه در برابر اینکه آمریکا آنها را رها کند دست به تلافی میزنند . روز چهارشنبه ، اماراتی ها و ایرانیان برای اولین بار در شش سال برای بحث و گفتگو درباره امنیت دریایی در خلیج فارس ملاقات کردند. این یک پیشرفت مثبت است. و در حالی که هر دو طرف تأکید می کنند که این نشست عادی و کم سطح بوده است ، شکی نیست که این امر مقامات آمریکایی در ابوظبی را به تجدید نظر درباره چگونگی مقابله با چالش ایران وادار میکند، که ممکن است خلاف تلاش های ایالات متحده برای منزوی کردن تهران باشد. به هر روی، خلیج فارس از زمانی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پس از گذشتن دو کشتی کوچک آمریکایی از مرزهای آبی ایران در ژانویه سال 2016 ،نه ملوان آمریکایی و یک افسر نیروی دریایی را در کمتر از 24 ساعت بازداشت کرد آرامتر است. اوضاع در ماه مه تغییر کرد ، با این حال. از آن زمان ، ایالات متحده و دیگران ادعا می کنند که نیروهای ایرانی به شش نفتکش حمله کرده اند. نيروهاي دريايي سپاه تلاش كردند تا يك فروند كشتي انگليسي را كه در تنگه هرمز عبور مي كند ، توقیف کنند. ایرانی ها یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی را منفجر کردند. ایالات متحده یک هواپیمای بدون سرنشین ایرانی را منفجر کرد. و ایرانی ها تانکر نفتی با پرچم انگلیس Stena Impero را گرفته اند. (دو کشتی دیگر وجود داشت که ایرانیان به طور موقت متوقف شدند اما اجازه ادامه راه خود را یافتند.) توقیف Stena Impero پاسخی مستقیم به اقدام انگلیس در توقیف یك سوپراكتور با پرچم ایران در 4 ژوئیه در نزدیكی جبل الطارق با ظن سفر به سوریه بوده است. اگر قرار بود به سیاست رسمی ایالات متحده و متحدان آن اعتقاد داشته باشیم، تهدید ایران نسبت به آزادی رفت و آمد در داخل و اطراف خلیج فارس قرار بود مثلا با یک واکنش سخت روبرو شود، اما پاسخ بیشتر نمایش دست-دست کردن بوده است. هنگامی که Stena Impero توقیف شد، وزیر امور خارجه وقت انگلیس قول داد كه "عواقب جدی" برای ایران به وجود خواهد آمد اما در عین حال تأیید كرد كه دولت انگلیس "به دنبال گزینه های نظامی نیست".وزیر امور خارجه آمریكا ، مایك پومپئو سؤالات مربوط به این حادثه را نادیده گرفت و اظهار داشت كه حفاظت از شناورهای با پرچم بریتانیا برعهده انگلستان است. واقعا سخت است که بفهمیم ایرانی ها دنبال چه هستند؛ شاید آنها تلاش می کنند یک مذاکره را برای کاهش فشارهای حداکثری که دولت ترامپ در پی اعمال آن بوده است تحمیل کنند، یا شاید اقدامات آنها به سادگی منعکس کننده خصومت اساسی تهران با هنجارهای بین المللی باشد. محمد جواد ظریف ، وزیر امور خارجه ایران اظهار داشت كه ایران در موضع چندجانبه گرایی است. هرچه آنها بخواهند، فرماندهان سپاه باید اینك بدانند كه تقریباً می توانند هر کاری را كه می خواهند در خلیج فارس بدون ترس از اقدام انتقام جویانه انجام دهند. دلیل این امر این است که ترامپ با کلام و کردار صریح خود اعلام کرده است که ایالات متحده در راه خروج از منطقه است. اگر ایالات متحده قصد دارددر خلیج فارس بماند و آنچه را که مدت ها بسیاری اعتقاد داشتند یعنی تعهد به آزاد نگه داشتن خطوط دریایی را، تحقق بخشد ، نباید سست نشان دهد. مطمئناً دولت ترامپ به تازگی حدود 1500 سرباز را به خلیج فارس اعزام كرده و هواپیماهای جنگی اضافی را به پایگاههایی در آنجا اعزام كرده است ، اما اینها اثبات نمیکنند كه این عامل بازدارنده است و رئیس جمهور به نظر نمی رسد كه مایل به استفاده از نیروهای آمریکایی باشد. ترامپ تلافی انتقام نابودی یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی را بخاطر واهمه از کشته شدن 150 نفر ایرانی متوقف نمود. این صحبت از رئیس جمهور خوب است ، اما سخت است که باور کنید بین کشتن بسیاری از ایرانیان و پاسخ ندادن ارتباطی وجود دارد. او به خاطر این توجیه خود موقتا تمجید شد ، اما مالیدن در این مسئله نباید بهانه ای برای انجام هیچ کاری قرار میگرفت(نقل به عین جمله). نتیجه نهایی این است که ایالات متحده فقط آمادگی تحمل هزینه های حداقلی برای حفاظت از خطوط حمل و نقل خلیج فارس را دارد و مخالفان آمریکا در ایران بر این سستی واقفند. ترامپ عملیاتی کردن چیزی را آغاز کرده است که روسای جمهور پیشین جورج دبلیو بوش ، باراک اوباما و دیگر مقامات آمریکایی طی 15 سال گذشته به طرق مختلف بیان کرده اند: ایالات متحده اکنون از نظر انرژی مستقل است و خلیج فارس دیگر به اندازه آن مهم نیست. این تلقی ممکن است به طور کامل صحیح(دقیق) نباشد، لیکن ترامپ اهمیتی نمی دهد. او می خواهد خاورمیانه را ترک کند ، ایالات متحده نیازی به نفت ندارد ، و خلیج فارس مشکل شخص دیگری است. این پیام IRGC را دعوت میکند تا نفتکش های دیگری را غارت کند. بر گرفته از تارنمای شورای روابط خارجی آمریکا CFR
  14. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی عربستان چگونه میتواند یک راهبرد جسورانه در برابر ایران اتخاذ کند، ریاض نسبت به ایالات متحده چیز های بسیار بیشتری برای از دست دادن در تشدید تنش با ایران دارد. سیاست مشارکت تدریجی عربستان میتواند برون رفتی برای پادشاهی از این بحران باشد دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریكا در نخستین سفر رسمی خود به خارج از كشور ضمن بازدید از پایتخت سعودی در 21 مه 2017 ، خواستار تلاش بین المللی برای "منزوی كردن ایران، ممانعت از تامین بودجه ای که برای تروریسم صرف میکند، شد و برای روزی كه مردم ایران دولتی عادل و صالح که سزاوار آنها باشد دعا کرد ". از آن زمان ، عربستان سعودی خروج ایالات متحده از توافق هسته ای ایران را تحسین می کند و کمپین فشار حداکثری ایالات متحده بر ایران را تشویق می کند. با این وجود ، هنگامی که تنش ها به طور خطرناکی در خلیج فارس افزایش می یابد ، ریاض کنترل کمی در مورد اینکه سیاست ایالات متحده چگونه خود رخنمون میشود، دارد. بدون هیچ گونه نفوذی ، عربستان سعودی باید عوارض جانبی ناشی از شدت گرفتن برخورد نظامی ایالات متحده و ایران را جذب کند. عربستان سعودی باید از بحران برای تجدید نظر در سیاست اش در قبال ایران استفاده کند. قرار دادن منافع پادشاهی در اولویت پادشاهی باید با طرح این سوال که آیا رویکرد ایالات متحده در خدمت منافع سعودی است، شروع شود. سیاست فعلی همه و یا هیچ چیز فعلی ریاض با دیدگاه ایالات متحده مطابقت دارد. چنین سیاستی خواستار آن است که ایران به "دولت نرمال" تبدیل شود، همانطور که ولیعهد سعودی محمد بن سلمان قبل از همکاری مجدد آنرا اعلام کرد. اما این عربستان است که هزینه های پاسخ ایران به کمپین فشار حداکثر ایالات متحده را متحمل می شود و نه ایالات متحده. محدود کردن چگونگی اجرای این تقابل نظامی در آب ها و قلمروی سعودی ، انگیزه ای قوی به سعودی برای اتخاذ رویکردی عملی تر می دهد. زمان آن فرا رسیده است که سعودی ها با دنده عوض کردن به موقع از نقش خود در درگیری بکاهند و برای جلوگیری از درگیری نظامی میان ایالات متحده و ایران ، که می تواند به سعودی و منافع آن آسیب برساند، بکوشند. حملات به کشتی های سعودی در خلیج فارس و تشدید حملات حوثی ها به خاک عربستان امری تصادفی نیست. رژیم ایران کارتهای کمی دارد که بتواند فشار بین المللی را بر آمریکا تحمیل کند تا از این طریق تنش ها را کاهش دهد، اما آنچه که به دست آمده با تحمیل هزینه بر عربستان بوده است. مقامات دولت ترامپ معتقدند که سیاست فشار حداکثری کار می کند و آنها بدون توجه به عواقب آن انتظار حمایت کامل سعودی ها را دارند. فشار حداكثری ممكن است مزایایی كوتاه مدت برای پادشاهی ایجاد کند، اما راه جنگ طولانی است. اگر وضع موجود ادامه یابد ، ممکن است کشتی های سعودی بیشتری غرق شوند و یا غیرنظامیان و سربازان سعودی بیشتری کشته شوند. ولیعهد اخیراً گفت ، "پادشاهی در منطقه به دنبال جنگ نیست." اما برای جلوگیری از آن، دولت های سعودی و ایران باید با یکدیگر صحبت کنند. این میتواند اولین گام در فرایند تدریجی و طولانی تر پراختن به تهدیداتی باشد که ایران برای عربستان سعودی ایجاد کرده است. خطرات یک شریک بی ثبات برای آمریکا ایالات متحده نمی تواند عربستان سعودی را در صورت تصمیم گیری برای درگیری مقصر بداند. ترامپ بارها و بارها گامهایی به سمت رهبران مخالف آمریکا برداشته است، و مایك پومپئو وزیر خارجه آمریكا حتی گفته است كه آمریكا "آماده است تا حتی بدون پیش شرط در گفتگو [با ایران] شرکت كند." قدم گذاشتن سعودی در همین راستا میتواند در برابر نتایج مذاکرات ایران-آمریکا برای ریاض اهرمی ایجاد کند. وزیر امور خارجه ایران، جواد ظریف، پیشتر پیمان عدم تجاوز با کشورهای حوزه خلیج فارس را که دوستان جدید عربستان سعودی در مسکو آماده تسهیلگری آن هستند، پیشنهاد داده بود. حتی اگر یک جنگ همه جانبه هم رخ دهد، ترامپ خودش را دوستی ناپایدار نشان داده است. سیاست ایرانِ ترامپ نوعی گواه جدید برای ذهنیت "آمریکا اول" است که خدشه به امنیت متحدین را صدمات جانبی می داند. موضع وی این است که سایر قدرتهایی که بیشتر و بصورت استراتژیک به نفت خلیج وابسته هستند باید وظیفه حفظ منافع خود را خود بر عهده گیرند. ایالات متحده فراتر از فروش تسلیحات در امنیت خلیج سرمایه گذاری نخواهد کرد، مگر اینکه حملات قابل توجهی علیه منافع محدود ایالات متحده انجام شود. با توجه عقیده بسیاری از قانون گذاران این کشور در مورد وضعیت حقوق بشری پادشاهی سعودی، اقناع کنگره ایالات متحده آمریکا را برای اجازه دادن به عملیات نظامی در دفاع از عربستان سعودی دشوار میسازد. اما دیپلماسی جسورانه سعودی می تواند باعث بهبود شهرت عربستان در پایتخت شود. همه نگاه ها متوجه خلیج فارس شرکای اروپایی و آسیایی عربستان سعودی از نزدیک وضعیت را مشاهده می کنند. اما در شرایط فقدان تضمین امنیتی ایالات متحده، برخی ممکن است مایل به ارائه کمک های قابل توجهی برای جلوگیری از افزایش تنشها نباشند. مذاکرات مستقیم بین عربستان سعودی و ایران برای یافتن یک راه برون رفت امن از بحران فعلی می تواند اعتباربخش ادعاهای ریاض مبنی بر عدم جنگ با تهران باشد. متحدان منطقه ای عربستان همچنین از سیاست جدید سعودی در مورد ایران با اهداف تدریجی اما واقع گرایانه استقبال می کنند. اگر عربستان سعودی نشانه های معتبری از فاصله گرفتن از تقابل نظامی فعلی نشان دهد، احتمال حمایت بین المللی و منطقه ای از امنیت پادشاهی بیشتر میشود. چنین تغییراتی ممکن است درهای خروج محترمانه از یمن همراه با پذیرش منطقه ای و اجرای واقعگرایانه پروژه «اتحاد استراتژیک در خاورمیانه» ایالات متحده را نیز باز کند. عربستان سعودی و ایران پیش از این نیز به شکل تدریجی اقدام به تعامل کرده اند. به استثنای ایالات متحده ، کشورهایی که توافق هسته ای ایران را امضا کردند ، آماده اند تا این توافق را به عنوان اولین قدم برای دستیابی به یک شکل جامع از تعامل با ایران در نظر بگیرند که با سایر تهدیدات ایران علیه عربستان سعودی و منطقه یک به یک می پردازد. این رویکرد تدریجی گام های بعدی را ارائه می کند که سیاست فعلی ترامپ نتوانسته است ارائه کند. عربستان سعودی برای کمپین آمریکا علیه ایران هزینه های گزافی پرداخت خواهد کرد. پادشاهی باید مسیری عاقلانه تر را انتخاب کند و به دنبال این باشد که سرنوشت خود را به دست خود بگیرد. برگرفته شده از تارنمای موسسه کارنگی: carnegieendowment.org/2019/06/28/how-saudi-arabia-could-make-bold-strategic-move-on-iran-pub-79399
  15. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی اندیشکده ایفری موسسه روابط بین‌الملل فرانسه Institut français des relations internationales که به اختصار ایفری (IFRI) نامیده میشود . یکی از اندیشکده‌ های فرانسوی است که به تحقیق و پژوهش و تجزیه و تحلیل امور سیاسی جهان می‌پردازد. مهم‌ترین هدف این موسسه غنی‌سازی فرآیند سیاستگذاری از طریق ارائه بینش‌های استراتژیک در زمینه مسائل موضوعی بین‌المللی و روندهای نوظهور می‌باشد. ایفری در سال ۲۰۱۱ بر اساس گزارش طبقه بندی دانشگاه پنسیلوانیا ، برای چهارمین سال متوالی به عنوان برترین اندیشکده فرانسوی ( از میان 50 ) شناخته شد. ایفری با الهام از اندیشکده های انگلیسی وآمریکایی شکل گرفته و اولین اندیشکده فرانسوی به شمار میرود .در سال ۱۹۷۳ تیری دُ مُونبریال Thierry de Montbrial از طرف میشل ژُبِر وزیر امور خارجه فرانسه مأموریّت یافت تا مرکز تجزیه و تحلیلات و پیشبینی‌های سیاسی (Centre d’analyses et de prévisions, CAP) را در وزارت خارجه جهت بررسی و مطالعه سیستم روابط بین‌المللی تأسیس کند. در محدوده چنین ضوابطی بود که بالاخره تیری مونبریال توانست آرزوی دیرینه خود را درایجاد مرکزی تحقیقاتی و مستقل جامه عمل بخشد؛ لذا در ۱۹۷۹ با پشتیبانی و حمایت رِمون بار نخست وزیر وقت، لوئی دو گونیو وزیر خارجه و جانشینش ژان فرانسوا-پونسه به تأسیس انستیتوی فرانسوی روابط بین‌المللی همت گماشت. مارک ژیلبِر که قبلاً سمت تولیدکننده را در رادیو تلویزیون فرانسه (ORTF) بعهده داشت مقام دبیرکلّ را در انستیتو احراز کرد. ایفری در واقع برمبنای سازمانی بنام مطالعات سیاست خارجی (CEPE) بنیان نهاده شد. این سازمان خود در سال ۱۹۳۵ توسط دانشگاه‌های فرانسه و بنیاد کارنگی Carnegie جهت صلح بین‌المللی بنیان‌گذاری شده بود. درحال حاضر انستیتو ایفری با حدود هشتاد شرکت متفاوت همکاری داشته و دارای تقریباً چهارصد عضو فعّال (اعم از حقیقی و حقوقی) است. مهم ترین ماموریت های این مرکز به شرح زیر است : توسعه تحقیقات عملی درزمینه سیاست‌های بخش دولتی در سطح بین‌المللی و تشویق و تسهیل در تبادل افکار و مناسبات متقابل و سازنده درمیان محققین، دست‌اندرکاران سیاسی و رهبران افکار عمومی.ایفری به هیچ حزب سیاسی تعلّق ندارد و همواره توجّه خاصی به استقلال سیاسی و فکری خود داشته است ایفری علاوه بر فعالیّتهای تحقیقاتی خود هرساله سخنرانانی از افراد معروف را نیز گردهم میاورد تا در محیطهای غیررسمی به تبادل نظر در مورد مسائل بین‌المللی بپردازند. . هرساله بیش از ده هزار نفر در این مجالس شرکت می‌کنندو بیش از 40 نفر نیز سخنران این مراسم هستند. از سخنرانان و مدعوین سرشناس سال‌های اخیر می‌توان به افراد زیر اشاره نمود: نیکُلا سارکوزی، دمیتری مِدوِدِف، هو جینتائو، جلال طالبانی، حامد کرزای، ولادیمیر پوتین، میخائیل ساکاشویلی، عبدولای واده، واکلاو کلاوس، پرویز مُشرّف، عبدالله گل، ویکتور بوریس تَدیک، ویکتور ایانوکویچ، پُل کَگَمه، هرمن وَن رومپوی، مَنوئِل برَّزو، اَندِرس راسموسِن… ایفری هم اکنون در پی ایجاد گسترش نقش خود به عنوان یک اندیشکده ی اروپائی به جای یک اندیشکده ی فرانسوی است و بُعد اروپائی آن هدف اصلی را در فعالیّتهایش تشکیل می‌دهد؛ لذا دارای دفتری در بروکسل می‌باشد که درمارس ۲۰۰۵ افتتاح گردیده‌است. این دفتر واسطه ای میان پاریس و پایتخت بلژیک می‌باشد. وظیفه اصلی آن غنا بخشیدن به مناظرات و تبادلات فکری در اروپاست. ایفری برآنست که رشته‌های مختلف تحقیقاتی را یکجا جمع آورده تمامی ابعاد مناسبات بین‌المللی را مدنظر داشته باشد. دفتر ایفری در بروکسل هرساله حدود سی نشست و کنفرانس برپا می‌کند. موضوعات مورد بررسی این جلسات در سال ۲۰۱۱ از این قرار بود: نحوه حاکمیّت اقتصادی اروپا، سیاست اروپا در مورد کشورهای مجاور، ناتو و روسیه در رابطه با افغانستان، مهاجران غیرقانونی دراروپا، سیاست‌های اروپا درباب انرژی و محیط زیست، امنیّت فضائی دراروپا، امنیّت در آفریقای سیاه. حسن روحانی رئیس جمهوری ایران در سال 1394 در جریان سفر خود به فرانسه با حضور در محل انستیتوی ایفری فرانسه، در این انستیتو سخنرانی کرد . همچنین توماس گومار رییس وقت این اندیشکده در یک سفر به ایران در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه یه سخنرانی و تبادل نظر پرداخت . ................................................................................ en.wikipedia.org/wiki/Institut_fran%C3%A7ais_des_relations_internationales www.ifri.org/?a=b&lang=uk www.ghatreh.com/news/nn30046584/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87
  16. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی بنیاد هریتج بنیاد هریتج به معنی میراث یک اندیشکده محافظه کار آمریکایی مستقر در واشنگتن دی سی است که تمرکزش در درجه اول در جهت سیاست های عمومی است. این بنیاد در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان نقش اصلی را در جنبش محافظه کارانه ایفا کرد . سیاست های وی برگرفته از مطالعات سیاسی این اندیشکده تحت عنوان "تعهد رهبری" (1) بود . از آن زمان ، بنیاد هریتج همچنان تأثیر چشمگیری در سیاست گذاری های عمومی آمریكا داشته و به عنوان یكی از مؤثرترین سازمان های محافظه كار سیاستگذاری عمومی در نظر گرفته می شود. بنیاد هریتج در شانزدهم فوریه سال 1973 توسط پل وایریش ، ادوین فولنر و جوزف کورز تأسیس شد . وایریش و فولنر به دنبال ایجاد نسخه ای از موسسه بروکینگز بودند که فعالیت های محافظه کارانه را پیش برد. هریتج در سالهای اولیه از سیاست های طرفداری ، ضد کمونیسم و نو محافظه کاری حمایت می کرد ، اما با حمایت از محافظه کاری مسیحی ، خود را از مؤسسه محافظه کار امریکن انترپرایز (AEI) متمایز کرد . تا دهه 1970 ، هریتج نسبت به بروکینگز و AEI کوچک تر باقی ماند. دولت ریگان : در ژانویه 1981 ، هریتج تعهد رهبری را منتشر کرد ، گزارشی جامع با هدف کاهش اندازه دولت فدرال و ارائه راهنمای سیاستگذاری عمومی به دولت ریگان . در کتاب بیش از 2000 پیشنهاد ویژه برای انتقال سیاست های دولت فدرال در جهت محافظه کارانه وجود داشت . این گزارش با استقبال خوبی از کاخ سفید مواجه شد و چندین نویسنده آن نیز به سمت مواضع دولت ریگان رفتند. ریگان آن ایده ها را چنان دوست داشت که نسخه ای را به هر یک از اعضای کابینه خود برای بررسی ارائه داد. تقریباً 60٪ از 2،000 طرح پیشنهادی تا پایان سال اول ریاست جمهوری اجرا یا آغاز شد. رونالد ریگان بعداً گفت كه بنیاد هریتج در موفقیتهای دوران ریاست جمهوری خود "نقشی اساسی" بازی كرده است. هریتج در توسعه و پیشرفت به اصطلاح " دکترین ریگان " و سیاست خارجی دولت ریگان تأثیرگذار بود . در آن دوره ، ایالات متحده از جنبشهای مقاومت ضد کمونیستی که با دولتهای منتخب اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان ، آنگولا ، کامبوج ، نیکاراگوئه و سایر کشورها در سالهای پایانی جنگ سردمی جنگیدند پشتیبانی می کرد . هریتج همچنین از توسعه سیستم های جدید دفاع موشکی بالستیک برای ایالات متحده حمایت می کرد. ریگان این مسئله را به عنوان اولویت برتر دفاعی خود در سال 1983 پذیرفته و آن را ابتکار دفاع استراتژیک نامید . تا اواسط دهه ، بنیاد هریتج به عنوان یک سازمان اصلی در جنبش محافظه کار ملی ظاهر شد و گزارش های تأثیرگذاری در مورد مسائل داخلی و دفاعی ، و همچنین برخی از چهره های برجسته محافظه کار ، مانند باب دول و پت رابرتسون منتشر کرد . در سال 1986 ، مجله تایم هریتج را "مهمترین نسل جدید اندیکشده های طرفداری" نامید. در دوره دولت ریگان و بوش ، بنیاد هریتج به عنوان اتاق فکر رئیس جمهور در سیاست خارجی فعالیت می کرد. دولت جورج بوش : بنیاد هریتج در زمان دولت رئیس جمهور جورج بوش هنوز یک صدای مؤثر در مسائل سیاست داخلی و خارجی باقی مانده بود . در سیاست داخلی ، دولت بوش با شش عنوان از ده اصلاح بودجه مندرج در دستورالعمل هریتج موافقت كرد و آنها را در پیشنهاد بودجه سال 1990 خود گنجاند. دولت کلینتون : هریتج در طول دهه 1990 به رشد خود ادامه داد و مجله آن ، " بررسی سیاسی " رکورد شکن شد . هریتج مخالف برنامه مراقبت های بهداشتی کلینتون در سال 1993 بود . اصلاحات رفاهی رئیس جمهور کلینتون مشابه توصیه های هریتج بود و در قانون مسئولیت پذیری شخصی و فرصت کاری در سال 1996 به تصویب رسید . دولت جورج دبلیو بوش : بنیاد هریتج از جنگ در افغانستان و جنگ در عراق حمایت می کرد. این سازمان از اقدامات خلیج گوانتانامو دولت بوش نیز دفاع کرد. دولت اوباما : طرح درمانی اوباما معروف به Obamacare برگرفته از یکی از طرح های ارائه شده توسط این اندیشکده بود . این طرح همچنین اساس طرح درمانی پیشنهادی میت رامنی نیز بود .در 10 مه 2013 ، جیسون ریچوین که همکار این اندیشکده بود ، پس از توجه شدید رسانه ها به پایان نامه دکتری هاروارد خود از سال 2009 و اظهارنظرهای خود در یک انجمن انستیتوی آمریکایی ، از سمت خود استعفا داد . ریچوین اظهار داشته بود كه اسپانیایی ها و سیاهپوستان از نظر فكری نسبت به سفید پوستان پایین تر هستند و به دلیل داشتن یک مشکل ژنتیکی و کاهش ضریب هوشی ، جذب آنها در جامعه مشکل است . وی استدلال میکرد که ضریب هوشی مهاجران هنگام تهیه سیاست های عمومی باید در نظر گرفته شود. . دولت ترامپ : بنیاد هریتج به عنوان یک تأثیر گذار عمده در انتقال ریاست جمهوری به دونالد ترامپ توصیف شده است. در سال 2014 ، بنیاد هریتج ساخت یک پایگاه اطلاعاتی از تقریباً 3000 محافظه کار را شروع کرد که به آنها اعتماد کردند تا در انتخابات یک رییس جمهور جمهوریخواه برای انتخابات آینده 2016 خدمت کنند. براساس گفته های افراد درگیر تهیه مقاله ، چند صد نفر از پایگاه داده هریتج درنهایت شغل هایی را در دولت ترامپ دریافت کردند. حداقل 66 نفر از کارمندان بنیاد و فارغ التحصیلان در این دولت سمت داشتند. فعالیتها : بنیاد هریتج همواره به عنوان یکی از مؤثرترین اندیشکده های جهان رتبه بندی شده است. گزارش Global Go To Think Tank Index Index 2016 که در دانشگاه پنسیلوانیا منتشر شده است ، هریتج را دوازدهمین اندیشکده در دنیا و رتبه هفتم در بین "اتاق های فکر برتر در ایالات متحده" قرار داده است. هریتج بین المللی ، فهرست سالانه آزادی اقتصادی را منتشر می کند ، که آزادی هر کشور را از نظر حقوق مالکیت و آزادی از مقررات دولت می سنجد. عواملی که برای محاسبه نمره این فهرست به کار می رود عبارتند از: فساد در دولت ، موانع تجارت بین الملل ، مالیات بر درآمد و نرخ مالیات شرکت ها ، مخارج دولت ، قانون و توانایی اجرای قراردادها ، بارهای نظارتی ، محدودیت های بانکی ، مقررات کار و بازار سیاه. اما چارلز هیل ، یک استاد دانشگاه انگلیسی ، پس از بحث درباره تغییرات بین المللی به سمت یک سیستم اقتصادی مبتنی بر بازار می گوید : "با توجه به اینکه بنیاد هریتج دارای یک برنامه سیاسی است ، کار آن باید با احتیاط مشاهده شود." در سال 2005 ، هریتج برای احترام به نخست وزیر پیشین انگلیس ، مرکز آزادی مارگارت تاچر را تأسیس کرد . تاچر خود رابطه طولانی با بنیاد هریتج داشت. اندکی پس از ترک مقام نخست وزیری ، تاچر در سپتامبر 1991 توسط هریتج مورد تجلیل قرار گرفت. هفت سال بعد ، تاچر در جشن 25 سالگی هریتج ، سخنرانی اصلی را ارائه کرد. در سال 2002 ، تاچر به عنوان دریافت کننده جوایز سالانه Clare Boothe Luce از طرف هریتج مورد تجلیل قرار گرفت . بنیاد هریتج عضو وابسته شبکه سیاست گذاری ایالتی است . انکار تغییرات آب و هوا : بنیاد هریتج ، اجماع علمی در مورد تغییر اوضاع آب و هوایی را رد می کند. بنیاد هریتج یکی از سازمان های منکر تغییرات آب و هوا است که توسط ExxonMobil تأمین مالی شده است. بنیاد هریتج با انتقاد از توافق نامه کیوتو ، که هدف از آن مهار تغییرات آب و هوا بود ، می گفت: مشارکت آمریکا در این پیمان "منجر به رشد اقتصادی پایین تر در هر ایالت و تقریباً در هر بخش از اقتصاد خواهد شد." بودجه : در سال 1973 ، جوزف كورز برای تأسیس بنیاد هریتج ، 250،000 دلار کمک مالی کرد و از طریق بنیاد آدولف کورز سرمایه گذاری خود را ادامه داد . در سال 1973 ، معتمدانی از بانک Chase Manhattan ، Dow Chemical ، General Motors ، Pfizer ، Sears و Mobil به این اندیشکده کمک کردند . درآمد میراث برای سال 2011 72،170.983 دلار و هزینه های آن 80.033.828 دلار بوده است. ..................................................................... 1. تعهد رهبری یا تعهد برای رهبری ، مجموعه ای از کتاب ها است که توسط بنیاد هریتیج منتشر شده است. این کتاب ها به طور سنتی منتشر شده است تا همزمان با دولت ریاست جمهوری در حال ورود ایالات متحده ، یعنی دولت ریگان در سال 1981 آغاز شود. آخرین نسخه در نوامبر 2016 منتشر شد. en.wikipedia.org/wiki/The_Heritage_Foundation www.heritage.org/about-heritage/mission
  17. 1 پسندیده شده
    گزارش اندیشکده کارنگی در مورد برجام و رویکرد دولت ترامپ به قلم ویلیام جی برنز و جیک سالیوان . ویلیام جی برنز رییس بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی است. او قبلاً به عنوان معاون وزیر امور خارجه آمریكا خدمت کرده است . جیک سالیوان نیز همکار ارشد در برنامه ژئواکولوژی و استراتژی کارنگی است او همچنین یک مدرس ارشد دانشکده حقوق ییل است . این گزارش بیان میدارد که ترامپ یک سال پس از کنار گذاشتن توافق هسته ای ایران ، درگیر یک کارزار پرخطر و خطرناک است. او سعی کرده است تا استراتژی اش را به عنوان نوعی دیپلماسی همراه با اجبار (1) معرفی کند . ظاهراً هدف وی یک "معامله بهتر" با ایران است. اما تاکنون ، استراتژی وی همه اجبار بوده و خبری از دیپلماسی نیست. تشدید تعرضات وی در مورد تحریم ها ، لفاظی های سرزنشگرانه مقامات ارشد ایرانی و عدم تعامل مستقیم دولت وی با تهران نشان دهنده ی یک هدف اساسی است : تسلیم یا فروپاشی حکومت ایران. اما به عقیده ی نویسندگان این گزارش ؛ تجربه های دردناک تاریخ روابط ایران و آمریکا نشان داده است که هیچ یک از این اهداف واقع بینانه نیست. مورد اول خطر برخورد شدید میان ایران و آمریکا را در پی دارد . در این زمینه نویسندگان به افزایش تنشها در محیط خلیج پارس اشاره میکنند و اینکه فضا یه قدری متشنج است که هیچ یك از طرفها نمی توانند اقدامات دیگری را اشتباه گرفته و یا بد تفسیر كنند. نویسندگان بیان میدارند که ما دیده ایم که دیپلماسی همراه با اجبار در تقابل با ایران موفقیت آمیز است اما روش صحیح اجرای آن اینگونه نیست . ایشان ادعا میکنند که دو نفر از مذاکره کنندگانی بوده اند که مذاکرات پنهانی دوجانبه را با ایرانیان انجام داده اند . مذاکراتی که راه را برای توافق های موقت و جامع هسته ای بین ایران و گروه به اصطلاح P5 + 1 ،( پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان ) هموار کرد. در آن زمان ایالات متحده فشار بین المللی گسترده ای را برای تهران به وجود آوردکه شامل موارد زیر بود : اهرم سیاسی : جامعه بین المللی متحد در تصمیم خود برای جلوگیری از تولید سلاح هسته ای ایران؛ اهرم نظامی : تهدید دائمی مبنی بر بکار بردن زور؛ اهرم اقتصادی : تحریم ها که در نهایت باعث افت 50 درصدی صادرات نفت ایران و افت سنگین ارزش ارز آن کشور شد. در ادامه ایشان چگونگی استراتژی دیپلماسی همرا ه با اجبار را از دیدگاه خودشان توضیح میدهند . به نظر ایشان فشار وارد شده در زمان اوباما بر ایران لازم بود اما کافی نیست ، زیرا فشار به تنهایی یک هدف کامل نیست. این هدف با یک هدف واقع گرایانه - یک برنامه محدود هسته ای کاملاً محدود و از نزدیک تحت نظارت - و تمایل به تعامل مستقیم با ایرانیان همراه بود . همین مطالب هم نه از طریق نشست های خشک و خالی بلکه در طی ماه ها مذاکرات دشوار به دست آمد . از نظر نویسندگان گزارش ، اکنون پس از گذشت بیش از یک سال از اجبار و فشار بر تهران ، نوبت آن رسیده که ترامپ دیپلماسی را دوباره جدی بگیرد. این بدان معنی است که از تکرار شرایطی که طرف مقابل هرگز آن را قبول نخواهد کرد خودداری شود . بهترین راه پیش رو برای دولت ترامپ این است که به صورت محرمانه سیگنال هایی بدهد که خواسته های حداکثری آنها خام بوده و اکنون یک برنامه واقع بینانه تر در مورد مسائل هسته ای را دنبال می کند. این کار با تمدید مهلت های توافق هسته ای آغاز می شود و تشخیص این که تحریم های بیشتر برای تشویق پذیرش ایران ضروری خواهد بود. این بدان معناست که بی سر و صدا در مورد تأمین آزادی آمریکایی های بازداشت شده در زندان های ایران صحبت کند. همین طور این به معنای تحقیق برای مسائل احتمالی در مورد برنامه های موشکی بالستیک ایران است. و همچنین به معنای تشویق گفتگو در مورد جنگ های جاری در افغانستان و یمن است . در انتها نویسندگان بار دیگر از راهبرد دیپلماسی اجبار دوران اوباما تقدیر کرده و هشدار میدهند که اجبار بدون دیپلماسی می تواند منجر به اشتباهات بزرگی در خاورمیانه شود. پ.ن : مطلب فوق در اوایل دوره ی ترامپ نگاشته شده است ولی ازان رو شایسته توجه است که انتظار میرود پس از روی کار آمدن دوباره ی دمکرات ها تیم هایی با تفکرات فوق دوباره به صحنه ی مذاکرات برگردند و استراتژی " دیپلماسی همراه با فشار " را به جای " فشار حداکثری "در دستور کار قرار بدهند. ............................................................... 1. coercive diplomacy carnegieendowment.org/2019/05/16/we-led-successful-negotiations-with-iran.-trump-s-approach-isn-t-working-pub-79141
  18. 1 پسندیده شده
    نصف تایپیک هایی که بنده درشون بحث می کردم ، قفل شده اند . دسترسی به اون به روز رسانی کذایی هم ندارم .... کاربران هم از ترس بیان و ثبت شدن نظراتشون فقط در همون قسمت صحبت می کنند ... سال 80 صاعقه پرواز کرد ، سال 99 هم کوثر پرواز کرد ... اگر سال 80 لا اقل اندک تلاشی برای بهبود و به روز رسانی آیرودینامیک جنگنده شده بود ولی در سال 99 نهایتا همان بدنه ی اف 5 با فقط یک کاکپیت دیجیتال ارائه کردند ... دریغ از حتی هماهنگ کردن یک سلاح هوشمند با این جنگنده ... ***** سانسور شد ******** نمک بر زخم پاشیدنه ********** تانک تی 34 شوروی در 75 سال پیش ، یک موتور دیزلی 500 اسب بخاری داشت ... آیا کل مجموعه ی ج.ا توان تولید موتور دیزلی 500 اسب بخاری با وزن مناسب ، قیمت مناسب ، و عمر و مصرف سوخت مناسب رو داره !؟ تولید صنعتی در حد شوروی هم نمی خوام ، نهایت سالی 1000 تا موتور با سیستم های انتقال قدرتش !!! حالا بنده بیام در مورد اف 5 رنگ شده صحبت کنم !؟ هر صحبت و رویا پردازی بود توی این 14-15 سال اخیر شده ... نتیجه تقریبا هیچ بوده .
  19. 1 پسندیده شده
    نسخه انگلیسی https://msai.ir/2020/06/22/slaying-the-goliath-in-yemen/
  20. 1 پسندیده شده
    نیروی هوایی کره شمالی !!!!! پی نوشت : با تشکر از @bds110
  21. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی پهپادهای بادپ *و اعمال قدرت به بهانه پهپادهای جدید بادپ ترکیه پهپادها عرصه و ابزار جدید اعمال قدرت هستند . اگر روزگاری ناوهای هواپیما بر آمریکا نماد اعمال قدرت این کشور به شمار میامدند اکنون ناوگان عظیم پهپادی این کشور نماد اعمال قدرت است . هم اکنون اگر عبارت Power projection را در گوگل جستجو کنید تصویر مرتبطی که نمایش داده میشود یک ناو هواپیما بر است . خوب به نظرمیرسد که این تصویر بایستی تغییر کند .چرا ؟ پاسخ به اصل معنای " اعمال قدرت" بر میگردد . اعمال قدرت برابر نهاده Power projection یا force projection اصطلاحی است که در علوم نظامی و سیاسی برای اشاره به ظرفیت یک کشور برای استقرار و حفظ نیرو در خارج از قلمرو خود به کار می رود . این توانایی یک عنصر اساسی در قدرت یک دولت در روابط بین الملل است . اعمال قدرت در معنای سنتی تنها بر روی ابزار نظامی به عنوان توانایی انجام عملیات در دوردست تکیه مینمود . این معنا اکنون تغییر کرده است . 1. تغییر اول در ناحیه معنای قدرت است : نظریات توسعه یافته تر امروزی مانند قدرت نرم ، قدرت هوشمند و یا قدرت ترکیبی یادآور می شوند که اعمال قدرت لزوماً شامل استفاده فعال از نیروهای نظامی در جنگ نیست. امروزه در این نظریات به قدرت اقتصادی ، رسانه ای و فرهنگی نیز در کنار قدرت سخت توجه میگردد . 2. تغییر دوم در کاربرد ابزار نظامی است : خود تجهیزات مربوط به اعمال قدرت نظامی نیز اکنون اغلب می تواند دارای استفاده دوگانه باشد ، همانگونه که استقرار نظامیان کشورهای مختلف در جریان واکنش بشردوستانه به زلزله اقیانوس هند 2004 نشان می دهد ، توانایی یک کشور در اعمال قدرت سخت در یک منطقه ممکن است به عنوان یک اهرم دیپلماتیک مؤثر هم عمل کند و بر روند تصمیم گیری تأثیر بگذارد و به عنوان یک عامل بازدارنده بالقوه بر رفتار سایر کشورها عمل کند امنیت خطوط ارتباطی دریایی مانند مقابله با دزدان دریایی و یا تخلیه شهروندان یا غیرنظامیان در زمان های جنگ کاربردهای دیگر ابزار اعمال قدرت سخت هستند . 3.پیش از بازگشت به بحث پهپادها دقت کنید که در نظریه اعمال قدرت گفته میشود : هر دولتی که قادربر به کار گیری نیروهای نظامی خود در خارج از قلمرو سرزمینی اش باشد ولو این مدار بسیار اندک باشد میتوان گفت که آن دولت توانایی اعمال قدرتی متناسب با همان سطح دارد . فی المثل هند و آمریکا هر دو دارای شاخصه های اعمال قدرت هستند اما سطوح آنها بسیار متفاوت است . اما مشخصا اصطلاح " اعمال قدرت " معمولا اشاره به ارتشی با برد جهانی دارد . حتی کشورهایی که دارایی های قابل توجهی از ابزار به کار گیری قدرت سخت دارند فقط می توانند تأثیر منطقه ای محدودی داشته باشند . این امر به مشکل ذاتی ارتش های مدرن برمیگردد : هزینه ی بالا و لجستیک . به طور کلی ، تنها چند کشورهم اکنون قادر به غلبه برمشکل تدارکات و لجستیک به عنوان مشکلات ذاتی در استقرار و هدایت نیروی نظامی مدرن و مکانیزه هستند و به طور خاص آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی ، بیشترین توان اعمال قدرت سخت را دارد . تازه آنها نیز توانایی انجام عملیات به صورت طولانی را نداشته و استراتژیست هایشان مرتبا در حال تدوین طرح ها و استراتژی هایی برای کاهش زمان و هزینه ها ی عملیات هستند . اکنون و با گسترش و در دسترس قرار گرفتن فناوری پهپادی دوباره به نکات بالا نظر کنیم : 1. به عنوان یک ابزار در مجموعه ی ابزار های اعمال قدرت سخت ، امروزه تقریبا تمام عملیات های مهم آمریکا توسط پهپادها انجام میشوند . پیشرفت پهپادها ، ارزان بودن ، عدم ایجاد ریسک برای جان خلبان و مهم تر از همه عدم احتیاج به زیر ساخت های گسترده تعمیر و نگهداری و به کار گیری باعث شده است که آنها ستون فقرات عملیات های خارجی آمریکا باشند . هنگامی که میتوان از پشت یک کامیون و یا از یک باند کوچک از یک فرودگاه تفریحی ، چند پهپاد مسلح . یا یک پهپاد جمع آوری اطلاعات ، بلند کرد و عملیات انجام داد چه نیازی به روشن کردن راکتور اتمی یک ناو هواپیمابر و کشاندن آن به حدود منطقه ی عملیاتی است ؟ 2.در بافت نظریات پیشرو تر قدرت ، نیز مفهوم پهپاد باعث ایجاد تغییراتی است . به کارگیری پهپاد ها اکنون به لحاظ سیاسی آسان تر از هواپیماهای جنگنده ی برخاسته از عرضه ی یک ناو هواپیما بر است و به دلیل جثه کوچکتر و امکان بیشتر اختفای راداری ، قدرت عملیات سیاه را نیز افزایش میدهد .آمار وحشتناک استفاده آمریکا از پهپاد برای ترور افراد مشکوک در کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا در سال های اخیر ، به تنهایی بیان گر این نکته است که گروهی مستقر در سازمان ستاد سیا و یا اتاق عملیات پنتاگون توانایی اعمال قدرت در هر جایی از دنیا را دارند . این روند موجب ایجاد نوعی جو روانی از عدم امنیت در تمام دنیا شده و وجهه آمریکا به عنوان یک ابرقدرت خونریز و مسلط را تقویت میکند . 3.نکته ی آخر در مورد سطوح اعمال قدرت است . تمام آنچه در بالا گفته شد از خصوصیات عملیات پهپادی منجر به کاهش معنی دار تفاوت در سطوح اعمال قدرت شده است . گرچه هنوز آمریکا با حدود 700 عملیات پهپادی در سال ، در این زمینه پیشرو است ولی این فاصله به شدت در حال کم شدن است . اکنون ترکیه نیز دست به ساخت پهپادهای HALE میزند *که می تواند به راحتی درسرزمین های بسیار دور عملیات کند . ایران که سالها پیش ازین دست به رونمایی فطرس زده بود هنوز شروع به انجام عملیات با آن نکرده است . به نظر میرسد زمان انجام عملیات های دورتر با پهپاد فطرس و حتی ساخت نمونه ی موتور جت و بزرگتر آن رسیده و چه بسا همین الان هم دیر باشد . ....................................... * بادپ سرواژه ی بلند اوج دور پرواز معادل واژه ی HALE سرواژه ی high-altitude long-endurance میباشد . *به مطلب مربوط به پهپاد Bayraktar Akıncı مراجعه کنید .
  22. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی شانه        طرح های ویژه ی هواگردی از scaled composits         شرکت scaled composits به سال 1982 توسط برت روتان Burt Rutan  با هدف تولید هواگرد های آزمایشی و تجربی پایه گذاری شد . این شرکت هم اکنون تحت تملک مجموعه ی عظیم Northrop Grumman  هست و پارسال هم جایزه ی ANSARI X PRIZE  ( شرکت خانم انوشه انصاری ) رو به دلیل طرح SpaceShipOne که در ادامه توضیح خواهم داد برنده شده است .  برت روتان خود استاد طراحی انواع و اقسام هواگرد های عجیب بود و بسیاری از طرح های عجیبی که تاکنون دیده اید طراحی ایشان است . لازم به ذکره پنج تا از معروفترین هواپیماهای طراحی ایشان هم اکنون در موزه ملی هوانوردی ایالات متحده نگه داری میشوند . در اینجا به تعدادی ازین طرح ها که بسیاری ا زآنها  طراحی  شخص وی هستند خواهیم پرداخت :     1.MODEL 72 VARIVIGGEN  : اولین طرح وی که به سال 1963 و در هنگام دانشجویی طراحی کرد . یک پرنده ی دو نفره بال مثلثی با کانارد .             2. MODEL 31 VARIEZE : این طرح را به سال 1975 تکمیل کرد  . در این طرح دم حذف شده بود و بالها با زاویه ی بسیار روبه عقب بودند به طوریکه وینگلت ها نقش پایدار کننده ی عمودی دم را بازی میکردند . این هواپیما تماما از کامپوزیت ساخته شده بود و انقلابی در هواگردهای سبک محسوب میشد . وی این طرح را با این ایده که هرکس بتواند قطعات این هواپیما را سفارش دهد و درحیاط خانه اش سرهم کند ، اجرا کرده بود ! همچنین وی قصد داشت در یک طرح توسعه ، نوعی موتور جت را هم برای این هواگرد طراحی کند .           درتونل باد لانگلی :          3. MODEL 35  ؛ NASA AD - 1 : وی این طرح را به سال 1979 و در حرکتی خود جوش ! برای ناسا ساخت . ناسا سفارشی برای این کار به وی نداده بود ولی وی این کاررا پس از ساخت ، به ناسا داد . این هواپیما ، اولین هواپیمای " بال قیچی " scissor wing  و به نوعی اولین اثبات گر این فن آوری بود .  قاعده در زاویه ی انحراف بال اینه که هواپیما های با بال مستقیم straight wing فرود و برخاست و همچنین پیمایش بهتری دارند در حالی که هواپیماها با بال های زاویه دار ، در سرعت،  کارایی بهتری نشان میدهند .  معمولا زاویه نصب بال (incidence angle) به گونه ای انتخاب می شود که نیروی پسا در یک حالت خاص (معمولا حالت پیمایش ) کمینه شود. اما این امر در مورد nasa ad - 1 قدری مشکل بود . به دلیل اینکه تغییرات زاویه ی انحراف  sweep angle در این هواپیما بسیار زیاد بود و با دیگر هواگردهای ساخته شده تا ان زمان تفاوت زیادی داشت .  به هر روی این طرح ثابت کرد که می توان هواپیمایی با طرح موسوم به بال قیچی ساخت و ان را به پرواز درآورد و کنترل کرد . این طرح در سال 1982 و پس از سه سال توسعه در حالی که تمام آزمایش های پروای اش را با موفقیت به پایان رسانده بود بازنشست شد .          پیوند : تاپیک این پرنده در انجمن ملیتاری .      4. MODEL 54 QUICKIE : این هواپیما اولین ذوق آزمایی روتان در زمینه ی پیکر بندی بال دوگانه TANDEM WING بود . و تا کنون یکی از پیچیده ترین طرح های هواگردی تاریخ محسوب میشه . ابتدا و در یک نظر کلی ، به دلیل اختلاف زیاد ارتفاع در محل نصب دو بال ، باید آن را یک هواپیمای بال دو طبقه " BIPLANE " بحساب آورد . نظر دقیق تر آن است که به دلیل وجود بالچه WINGLET در بال جلویی باید انرا نوعی تاندم وینگ به حساب آورد ، اما از نظر فنی هیچ یک ازینها صحیح نیست . بال جلویی در واقع نوعی پیش بال یا کانارد هست که بیش از 60 درصد لیفت هواگرد رو تامین میکنه . این بالچه در واقع نقش ارابه ی فرود جلویی هواپیما رو هم برعهده داره . چه باور کنید و چه نه ؛ روتان قصد طراحی هواگردی را داشت که شبیه فضاپیمای X- WING  در مجموعه ی جنگ ستارگان باشه . این ایده جواب داد و هواپیمایی به نام model 68 amsoil racer که روتان بر اساس این هواگرد طراحی کرده فروش بی نظیری داشت ... از سال 1978 تا کنون بیش از 3000 کیت ازمدل 68 فروش رفته و رکوردهای بی نظیری در پرواز با این هواگرد ثبت شده . ازجمله اینکه در یک مورد با سرعت 320 کیلومتر بر ساعت سقوط کرد ولی خلبان به لطف طراحی یکپارچه و ساخت خوب هواگرد سالم از آن خارج شد .             model 68 amsoil racer :       5 . MODEL 72 GRIZZLY : پس از مدل 54  ، روتان طراحی هواپیماهای بال دوگانه ( تاندم وینگ ) را ادامه داد . تصحیح میکنم با جدیت ادامه داد ! مدل بعدی  ؛ نوعی هواپیمای بوته ای (BUSH PLANE ) هواپیمای مخصوص فرود و برخاست در علفزار و زمین های زراعی ( خارج از باند ) محسوب میشد که به نام خرس مشهور گریزلی مزین ! بود . در این طرح هر دو بال دارای سطوح کنترلی بودند و مساحت زیاد مجموع دو بال ،  کار برخاستن در مسیر های کوتاه رو بسیار آسان کرده بود . همچنین پشتی این دو صندلی این هواپیما قابلیت خوابیدن و تبدیل شدن به تخت خواب را داشت و بنابراین لازم نبود برای ماجرا جویی در اعماق طبیعت با این هواپیما حتی با خود یک چادر ببرید ! این طرح گرچه در ازمایشات کارایی خیلی خوبی از خود نشان داد لکن به تولید انبوه نرسید و به سال 1982 بایگانی شد .     [   درکنار دیگر طرح ها :              6 . MODEL 76 VOYAGER : این طرح ، روتان را بیش از پیش بر سر زبان ها انداخت و وی را در مرکز توجهات قرار داد . پیکر بندی این هواپیما به قدری عجیب هست که نام مشخصی نداره . ترکیبی از سه بدنه ( TRIPLE HULL )  ؛ دم دو میله ای TWIN BOOM ؛ کانارد و دو موتور ملخی  یکی با قدرت 130 اسب بخار ودیگری با قدرت 110 اسب بخار ،در دو سر بدنه ی اصلی . بیشینه ی سرعت آن حدود 200 کیلومتر برساعت و دهانه ی بال حدود 34 متر بود .این هواپیما گنجایش دو خلبان را داشت که نوبتی کار خلبانی را در پروازهای طولانی انجام میدادند . این هواپیما فقط و فقط به یک دلیل طراحی شده بود . شکستن و ثبت رکورد جدید در زمینه ی پرواز طولانی مدت :  در دسامبر 1986 این هواپیما در مدت 9 روز بدون حتی یک بار توقف یا سوخت گیری دور جهان را پیمود . گفته شده بود که هواپیما با بیش از 7000 پاوند سوخت پر شده بود به طوریکه بر اثر سنگینی بالها ؛ در زمان برخاستن ، بالها متمایل به زمین بود و یک بار پیش از برخاستن  ، منجر به شکستن بالچه ی سمت چپ شد . نکته ی جالب آن بود که پس از اتمام سفر نه روزه به دور دنیا هنوز حدود 100 پاوند سوخت داشت .  این هواپیما هم به سرعت بازنشسته شد و هم اکنون مشغول استراحت در موزه ی Smithsonian می باشد .               7. MODEL 133 ATTT :   کلمه ی   ATTT سرواژه ی عبارت Advanced Technology Tactical Transport بود و هدف ازین طراحی  ، ساخت هواگردی برای ترابری در مسیر های دور با  قابلیت STOL  نشست و برخاست در باند های کوتاه بود ؛ دو مفهومی که به دلیل پیش نیاز های متضاد ، معمولا نمی توان همزمان ازیک نوع پیکر بندی  انتظار داشت .  دارپا این طرح را به سال 1986 به روتان سفارش داد و روتان برای اجرای آن از یک نوآوری و خلاقیت ویژه استفاده کرد . مجموع هشت فلپ بزرگ دردوبال ، تا لحظه ی برخاستن بسته می ماند و به طور ناگهانی باز میشدند . به طوریکه نیروی لازم برای کندن هواپیما از زمین را فراهم کنند .  نمونه ی اثبات گر تکنولوژی به خوبی عمل کرد ولی طرح توسعه پس از اتمام قرار داد دارپا ادامه نیافت .    در سال 2001 شرکت سوخو هواپیمای SU - 80  را معرفی نمود که به عقیده ی برخی از ATTT الگو برداری شده بود .           سوخو 80 :           8. Model 77 Solitaire  : این مدل گذشته از پیش بالهای بزرگ که دیگر به امضای روتان تبدیل شده بود در واقع نوعی هواسُر ( گلایدر ) موتور دار بود . دماغه در مواقع لزوم باز میشد و موتور ازآن خارج میشدو در مواقع سُرش  ( گلاید کردن) موتور به درون محفظه ی داخل دماغه برمیگشت .  این مدل را برای مسابقه ی هواسُر ها در 1980 طراحی کردو به آسانی میتوان حدس زد که مسابقه را برنده شد .  این مدل هم اکنون در  EAA AirVenture Museum نگهداری میشود .         پیشران خارج از محفظه :       9 . MODEL 115 Starship : این مدل به سفارش خطوط هوایی Beechcraft و به عنوان یک هواپیمای منطقه ای با گنجایش 6 تا 8 مسافر به سال 1980 توسط روتان ، طراحی شد . حذف دم ، پیشران های رو به عقب pusher motors و حذف دم و صد البته وجود کانارد ، مهم ترین ویژگی های این هواگرد بود . دریک طراحی نامعمول ، بالچه های بزرگ رو به بالا، مجهز به رادر  ؛ جای خالی رادر ها ی دم را پر میکردند . دو پایدار کننده ی عمودی هم در میانه ی بالها تعبیه شده بود . البته داخل هواپیما خیلی لوکس نبود و به همین دلیل تا سال 1985 تعداد 53 فروند ازین هواپیما هرکدام به قیمت 3.9 میلیون دلار تولید شد که هم اکنون نیز تعدادی ازآنها در خدمتند .                                به امید خدا تا شماره ی 18  ادامه دارد ...  کماکان هرگونه کپی برداری آزاد حتی بدون ارجاع به میلیتاری ....
  23. 1 پسندیده شده
      بسمه تعالي شانه        شيار كاري در جنگ افزار هاي هجومي      شيار كاري ( fluting ) از لحاظ فني ، يكي از عمليات هاي ماشين كاري است كه براي مقاصدي ، در برخي اجزاي سلاح ها اجرا ميشه . اين كار عبارت هست از تراشيدن بخشي از سطح خارجي قطعه ي مورد نظر و ايجاد شكاف يا شيار . به قطعات شيار كاري شده اصطلاحا fluted يا grooved گفته ميشه . مهمترين هدف ازين كار ، ابتدا كاهش وزن  قطعات فلزي و در نتيجه كاهش وزن كلي سلاح هست و سپس كمك به عمليات " هواخنك  " پس از شليك ؛ توضيح آنكه با تراشيدن سطح لوله ي سلاح و ايجاد شيار ، سطح تماس با هوا زياد تر شده و همچنين به دليل نازك تر شدن لوله و جريان هوا در شيار ، حرارت درون لوله زودتر به بيرون منتقل ميشه ونتيجتا زودتر خنك ميشه . اين كار بيشتر در سلاح هاي هجومي و مسلسل ها و پس از آن در تك تيرانداز ها و كم تر از همه در سلاح هاي كمري انجام ميشه . نمونه هاي معدودي هم تا به حال ، براي شات گانها طراحي شده .   دو الگوي اصلي براي شيار كاري وجود داره : اول الگوي خطي كه خودش بر سه نوع هست :   يك: الگوي مستقيم  . اين الگو كه شايع ترين الگوي شيار كاري هست ، در لوله هاي انواع سلاح هاي هجومي و تك تيراندازي و حتي سلاح هاي كمري  وهمچنين به طور سنتي در سيلندر سلاح هاي رولور ديده ميشه .               سيلندر رولور با شيار كاري و بدون آن :       از معدود نمونه هاي شرقي مسلسل PKS و كلاشينكف :   در آخرين نمايشگاه ايپاس نمونه اي از تفنگ تك تيرانداز مرصاد ( مهندسي معكوس M40 ) به نام مرصاد 2 ، با لوله ي شيار كاري شده مشاهده شد كه الگوي شيار كاري آن از نوع خطي مستقيم بود :             دو : الگوي مارپيچ : اين الگوبيشتر براي قطعات داخلي سلاح و بالاخص گلنگدن استفاده ميشه . البته براي گلنگدن از الگوهاي ديگه از جمله الگوهاي غير خطي هم استفاده ميشه.             اين الگوي شيار كاري ، براي لوله ي سلاح هم به وفور استفاده ميشه .طراحي اين نوع شيار كاري كه از ابتدا تا انتهاي لوله پيچ ميخوره مانند طراحي خان هست با اين  تفاوت كه خان درون لوله هست و شيار كاري روي سطح خارجي . همچنين  عمق شيار كاري بسيار بيشتر از عمق خان درون لوله هست .           سه: الگوي دايره اي : اين الگو ، خاص شركت برزيلي Ultima Ratio هست و البته در كنار تراش لوله از برجستگي هاي رادياتور مانندي كه ازابتدا تا انتهاي لوله رو پوشونده و به صورت  عمود بر لوله كار شده اند ، براي گردش بيشتر هوا استفاده ميكنه . يكي از محصولات كم نظير اين شركت ، سلاح تك تيرانداز معروف  PGM هست كه از همين ساز و كار استفاده ميكنه .         تك تيرانداز PGM با لوله ي شيار كاري معمولي و سيستم ويژه ي رادياتوري :           دوم : الگوي غير خطي : كه شامل اشكال زيادي از جمله نقطه گذاري ، طرح هاي لانه زنبوري و اشكال پيچيده ي ديگر ميشه .اين قطعات بيشتر سفارشي و دست ساز هستند و بنابر سفرش مشتري با قيمت هاي بالا توليد ميشن . همچنين نقش صرفا فني ندارند و گاهي با اهداف هنري هم تركيب ميشن .       بايد به اين نكته توجه كرد كه اگرچه شيار كاري باعث خنك شدن سريعتر لوله پس از هر شليك ميشه و از داغ شدن (overheating) سريع لوله جلوگيري ميكنه لكن سلاح با لوله ي يكپارچه و شيار كاري نشده ، توانايي بيشتري در تحمل گرماي ناشي از شليك هاي طولاني مدت رو داره . همچنين مشخصا از سفتي ( Stiffness ) بيشتري به دليل بيشتر بودن و يكپارچگي متريالش بهره مند هست . مواردي ديده شده كه بر اثر فشار زياد به لوله ي تفنگ ، لوله درست از محل شيار كاري شده به چند پاره تقسيم شده .     فرمول نرخ انتقال دماي لوله بر اثر شيار كاري : مشخصه كه هر چه نرخ انتقال دما بيشتر باشه ، لوله سريعتر خنك ميشه  qr = [2p Lk (Ts1- Ts2)] / [ln(r2/r1)]    qr = نرخ انتقال دما  L =طول لوله  K =ضريب هدايت حرارتي ( فولاد لوله ) Ts1 =دماي داخل لوله  Ts2 =دماي خارج لوله r2 =ضخامت لوله  r1 = شعاع كاليبر.  مثلا نصف كاليبر 308 مساوي با 154 هست .            كماكان هر گونه كپي برداري آزاد . حتي بدون ذكر ميليتاري به عنوان منبع 
  24. 1 پسندیده شده
    اما اوسوالد که بود ؟ ( روایت رسمی )   Lee Harvey Oswald , 18 اکتبر 1939 تا 24 نوامبر 1964 , بر طبق تحقیقات دولتی تک تیر اندازی بود که در 22 نوامبر 1963  جان اف کندی 35 امین رئیس جمهور امریکا را در دالاس ترور کرد . اوسوالد عضو سابق U.S. Marine بود که در اکتبر 1959 به شوروی پناهنده شد . او تا جوئن 1962 در شوروی به سر برد و پس از ان به ایالات متحده باز گشت . وی ابتدا به جرم قتل افسر Tippit در خیابان حدودا 45 دقیقه پس از قتل کندی بازداشت شد . وی سپس برای ترور کندی مورد اتهام قرار گرفت . در 1964 کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که اوسوالد به تنهایی در ترور کندی دست داشته و در ان زمان 3 گلوله شکیک کرده . این نتیجه گیری با تحقیقات قبلی که توسط دفتر تحقیقات فدرال , سرویس مخفی , و دپارتمان پلیس دالاس انجام شده بود , تایید می شد . با وجود شواهد پزشکی قانونی , بالستیک , و شاهدان عینی که تئوری "مرد مسلح تنها " را ساپورت می کنند , طی نظر سنجی هایی که از افکار عمومی در طی سال ها صورت گرفته بخش عمده ای از امریکایی ها بر این باورند که اسوالد تنها نبوده , اما همراه دیگران توطئه ای برای قتل کندی اجرا کرده است و این ترور کلیسیونی از نظریه های توطئه را همراه خود یدک می کشد . در 1979 , کمیته ی House Select Committee on Assassinations  نتیجه گیری کرد که اوسوالد گلوله هایی را که منجر به مرگ کندی شد شلیک کرده بود , اما با تحقیقات قبلی در این نکته متفاوت بود که تحقیقات علمی اکوستیک با احتمال بسیار بالایی نشان می داد که 2 تیر انداز به سمت رئیس جمهور شلیک کرده اند . پس از ان شواهد اکوستیکی کمیته بی اعتبار اعلام شد .     سپاه تفنگداران دریایی  ( مارین کروپز )       اوسوالد در 24 اکتبر 1956 داوطلب خدمت در سپاه تفنگ داران دریایی شد , درست پس از تولد 17 سالگی اش . به دلیل اینکه سن اش زیر حد نصاب بود , برادرش Robert Jr  فرم اش را به عنوان قیم امضا کرد . اوسوالد از برادر بزرگترش Robert Jr   برای خود یک بت ساخته بود . در عکسی که او را در لحظه ی دستگیری اش توسط پلیس دالاس نشان می دهد او را در حالی میبینیم که حلقه ی مارین برادرش را در دست دارد . John Pic برادر ناتنی اش در کمیسیون وارن شهادت داد که انگیزه ی نام نویسی اوسوالد " رهایی پیدا کردن از یوق ستم مادرش بود " . اموزش اولیه ی او برای اپراتوری رادر بود , موقعیتی که نیازمند گذر از صافی های امنیتی و پاک بودن سوابق داشت . در می 1957 اسناد بیان می کنند که "  پس از بررسی های دقیق سوابق محلی که هیچ اطلاعات مضر و موهنی را در مورد او فاش نساختند , تاییدیه امنیتی نهایی برای عهده داری مسئولیت هایی که با اطلاعات طبقه بندی شده و مهم سر و کار دارند از جمله ماموریت های محرمانه  برای وی صادر شد . " در دوره ی اپراتوری کنترل و مراقبت هواپیما او در کلاسی 30 نفره رتبه ی 7 ام را کسب کرد . دوره شامل " دستورالعمل های نظارت بر هواپیما و استفاده از رادار بود . او ابتدا در جولای 1957 به خدمت در  Marine Corps Air Station El Toro مامور شد . پس از ان به عنوان عضوی از اسکادران 1 کنترل پرواز سپاه تفنگداران دریایی  در سپتامبر به  Naval Air Facility Atsugi در ژاپن فرستاده شد  . همانند همه ی مارین ها اوسوالد دوره های اموزش تیر اندازی و تست های مربوطه را گذرانده بود و در دسامبر 1956 امتیاز 212 را کسب کرده بود , که کمی بالاتر از حد نصاب مورد نیاز یک شارپ شوتر است . در می 1959 او امتیاز 191 را کسب کرد که رتبه اش را به تیرانداز ماهر (مارکس من) تنزل داد . کار اسوالد پس از اینکه با یک سلاح کمری .22 غیر مجاز تصادفا به زانوی خودش شلیک کرد به دادگاه نظامی کشیده شد . مدتی بعد بار دیگر برای درگیری با گروهبانی که فکر می کرد مسئول تنبیه شدنش در قضیه ی تیراندازی بود در دادگاه نظامی محاکمه شد . او از رتبه ی سرباز یکمی به سرباز 0 تنزل درجه داده شد و مدت کوتاهی در زندان نظامی brig اب خنک خورد .   مدتی بعد برای حادثه ای او برای سومین بار تنبیه شد : هنگامی که در طی نگهبانی شیفت شب در فیلیپین او بدون هیچ توضیحی تفنگش را به سمت جنگل شلیک کرد . لقب اوسوالد شخصیت کارتونی Ozzie Rabbit بود او همچنین به دلیل احساسات متمایل به شوروی اش Oswaldskovich نیز نامیده می شد . در نوامبر 1958 اوسوالد به El Toro برگردانده شد . جایی که برای اموزش داوطلبان و افسران برای خدمت در خارج از کشور بود .  یکی از افسران ان واحد بیان گرد که " اوسوالد فرمانده ی خدمه ای بسیار شایسته بود "  و از اغلب افراد دیگر اگاه تر بود . در طول خدمت در مارینز اسوالد سعی می کرد زبان روسی را در سطح مقدماتی به صورت خود اموز , بیاموزد . گرچه این کوشش غیر معمولی بود , در فوریه ی 1959 , او به ازمون مارین با موضوع خواندن و نوشتن و صحبت کردن به زبان روسی دعوت شد . سطح او در ان زمان ضعیف ارزیابی شد . در 11 سپتامبر 1959 او با این ادعا که مادرش نیاز به مراقبت دارد از خدمت فعال کناره گیری کرد و به وضعیت نیروی ذخیره در امد .     دوران بزرگ سالی   در اکتبر 1959 درست قبل از 20 سالگی اوسوالد به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد , سفری که به خوبی توسط وی برنامه ریزی شده بود . در کنار زبان روسی خود اموخته اش او 1500 دلار از پس انداز حقوق اش در مارین را همراه داشت . او 2 روز را همراه مادرش در Fort Worth گذراند . سپس در New Orleans در 20 سپتامبر به مقصد Le Havre در فرانسه  سوار کشتی شد  و بلافاصله پس از رسیدن به انگلیس رفت  . در 9 اکتبر به Southampton  رسید , او به مقامات اظهار داشت که 700 دلار به همراه دارد و قصد دارد قبل از رفتن به اموزشگاه در سویس 1 هفته در انجا اقامت داشته باشد . گرچه در همان روز او به هلسینکی در سوئد پرواز کرد , جایی که او در 14 اکتبر           برای گرفتن ویزای شوروی درخواست داد . او روز بعد هلسینکی را با قطار ترک کرد و در Vainikkala از مرز شوروی عبور کرد , و در 16 اکتبر به مسکو رسید . ویزای او تنها برای یک هفته معتبر بود , که در 21 اکتبر منقضی می شد . تقریبا بلافاصله پس از رسیدن , او به راهنمای گردش گری اش از تمایل برای به شهروندی شوروی درامدن گفت . هنگامی که با سوالات مختلف مقامات شوروی مواجه شد , که تمام انها تمایل اوسوالد را غیر قابل درک یافتند , او بیان کرد که یک کومونیست بوده , و به انها نوشته هایی در دفتر خاطراتش تحت عنوان " پاسخ های مبهم در مورد شوروی کبیر " را نشان داد . در 21 اکتبر , روزی که ویزایش به پایان مهلت قانونی اش می رسید , به او گفته شد که درخواست شهروندی اش رد شده است , و او باید تا غروب افتاب خاک شوروی را ترک کند . اندکی قبل از اینکه راهنمای تورش به اتاق اش بیاید تا او را برای ترک کشور اسکورت کند , اوسوالد در وان حمام اتاق اش در هتل زخمی را در مچ دستش ایجاد کرد , در خاطراتش بیان کرده که قصدش خود کشی بوده . باز گشت اوسوالد به دلیل جراحت ناشی از خود زنی اش به تاخیر افتاد . شوروی او را تا 28 اکتبر 1959 تحت مراقبت روانپزشکی نگه داشت . بر طبق خاطرات اوسوالد , او در همان روز همراه 4 مامور دیگر به دیدن من امد , و از من خواست که به امریکا برگردم  , من به او اسرار کردم که میخواهم در شوروی به عنوان عضوی از ملت شوروی زندگی کنم . وقتی خواستار برگه های شناسایی ام شدند , من برگه های خروج از خدمتم را ارائه کردم . در 31 اکتبر او برای نفی تابعیت امریکایی اش  وارد سفارت امریکا در شوروی شده  . او به افسر مصاحبه کننده ی سفارت Edward Snyder گفت که در مارین اپراتور رادار بوده و به طور داوطلبانه به یکی از مامورین شوروی گفته که به عنوان یک شهروند شوروی اطلاعاتی در مورد سپاه تفنگداران و تخصص خودش را در اختیارشان خواهد گذاشت . همچنین به انها گفته که احتمالا چیز هایی در موردی که انها به شدت به ان علاقه مند هستند می داند  (... )  . چنین اظهاراتی باعث شد تا ضعیت نظامی او از حالت ذخیره به  عنصر نامطلوب و اخراجی تغییر کند . (در ظاهر خواسته با مامورین شوروی نشان بدهد که تمام پلهای پشت سرش برای بازگشت به امریکا را خراب کرده و حاضر است همه گونه خدمتی به شوروی بکند ) داستان اسوشیتد پرس در باره ی فرار عضو سابق مارینز به شوروی  در صفحه ی اول تعدادی از روزنامه ها در 1959 منتشر شد .    Apartment building where Oswald lived in Minsk       گرچه اوسوالد مایل بود در دانشگاه دولتی مسکو حضور داشته باشد , اما او به مینسک فرستاده شد تا به عنوان یک تراشکار در کارخانه ی Gorizont Electronics کار کند , که  رادیو , تلویزیون , و تجهیزات الکترونیکی نظامی و فضایی تولید می کرد . Stanislau Shushkevich , کسی که بعدها اولین رئیس دولت در بلاروس مستقل شد , نیز در همان زمان در Gorizont Electronic کار می کرد , و مسئول شد تا به اوسوالد روسی بیاموزد . اوسوالد از دولت یارانه , یک اپارتمان استودیویی مبله در یک ساختمان شیک  ,  و اضافه پرداخت روی حقوق اش از کارخانه و مزایای دیگر دریافت می کرد (خیلی ها در شوروی همچین چیز هایی تصیبشون نمی شد) . گرچه او همواره تحت نظارت بود . حدودا از جوئن 1960 تا فوریه ی 1961 او از زنی که در کارخانه همکارش بود درخواست ازدواج کرد که پذیرفته نشد . در 1961 در خاطرات خود نوشت " من در مورد ماندن در اینجا درحال تجدید نظر هستم . کارم یکنواخت است و جایی برای خرج کردن پولی که درمیاورم نیست " مدتی بعد اوسوالد که هیچ گاه به طور رسمی تابعیت امریکایی اش را لغو نکرده بود ( چرا ؟ و چرا از طرف دولت لغو نشده بود !؟) به سفارت امریکا در مسکو نامه نوشت و خواستار پس گرفتن پاسپورت امریکایی اش و خواهان بازگشت به امریکا شد , در صورتی که هر اتهامی علیه وی لغو شود ( به همین راحتی ! ) . در مارچ 1961 او با Marina Nikolayevna Prusakova که دانشجوی داروشناسی بود اشنا شد و در اپریل با وی ازدواج کرد . اولین فرزند او در فوریه ی 1962 به دنیا امد . در جوئن 1962 سفارت امریکا به اوسوالد 435 دلار وام بازگشت داد و انها بدون هیچ توجهی از جانب خبرنگاران به امریکا بازگشتند در حالی که هنگام ورود به امریکا هیچ توجهی از جانب خبر نگاران به انها نشد . اوسوالد به همراه خانواده اش به زودی در منطقه ی Dallas/Fort Worth  در نزدیکی مادر و برادرش مستقر شد .   تلاش برای ترور Edwin Walker     در مارچ 1963 او به روش پستی و با نام مستعار A. Hidell یک  تفنگ 6.5 mm caliber Carcano  و به همان روش یک رولور .38 Smith & Wesson Model 10  خریداری کرد . کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که در 10 اپریل 1963 اوسوالد تلاش کرده تا سرلشکر  Edwin Walker را به قتل برساند  . او با سلاحش از پنجره ای از فاصله ی 30 متری به سمت واکر تیراندازی کرده , در حالی که واکر در خانه اش پشت میز نشسته بود گلوله به قاب پنچره اثابت کرد و قطعات ان ساعد وی را مجروح کرد . United States House Select Committee on Assassinations  اظهار داشت که بنا بر شواهد قوی اوسوالد مسئول این تیراندازی بوده است . ژنرال واکر یک ضد کمونیست رک , جدایی گرای نژادی  و عضوی از  John Birch Society بود.  واکر به واحد 24 ام ارتش در المان غربی دستوری برای توزیع مقالات جناح راست بین نیرو ها داده بود . مدتی بعد اعمال واکر در مخالفت با ادغام نژادی در دانشگاه می سی سی پی به دلیل فتنه انگیزی ئ اتهامات دیگر منجر به دستگیری او میان اغتشاش گران شد . او به دستور برادر رئیس جمهور  دادستان کل رابرت کندی به طور موقت در یک مرکز روانپزشکی نگهداری شد اما هیئت عالی منصفه اتهامات او را رد کرد Marina Oswald شهادت داد که شوهرش به او گفته است که با اتوبوس به خانه ی ژنرال واکر رفته و با اسلحه اش به سمت او شلیک کرده , او گفت که اوسوالد واکر را عضوی از یک سازمان فاشیستی می پنداشته . قبل از قتل کندی پلیس دالاس هیچ مظنونی برای تیر اندازی به طرف واکر نداشت اما چند ساعت پس از دستگیری اوسوالد این اتهام را متوجه او ساخت  . گلوله ای که به سمت واکر شلیک شده بود برای نجام مطالعات قطعی بالستیک بیش از حد اسیب دیده بود , اما روش انالیز نوترونی "  neutron activation analysis " بعدا نشان داد که این گلوله به احتمال زیاد توسط تولید کننده ی یکسانی ساخته شده و این گلوله از همان نوع سلاحی شلیک می شود که 2 گلوله به بدن کندی شلیک کرد .   New Orleans   اوسوالد در 24 اپریل 1963 به نیو اورلئان برگشت . در 10 می اوسوالد در کمپانی  Reily Coffee  که مالک ان , William Reily , از حامیان سازمان ضد کاسترو Crusade to Free Cuba Committee بود . او در جولای از این کمپانی اخراج شد . در 26 می او برای دفتر سازمان حامی کاسترو  Fair Play for Cuba Committee  در نیو یورک نامه ای نوشت , و پیشنهادی برای اجاره ی دفتری کوچک با هزینه ی خودش برای تشکیل شاخه ی این سازمان در نیو اورلئان . این کمیته پیشنهاد او را رد کرد و باز کردن چنین دفتری در نیواورلئان را زود ارزیابی کرد اما اوسوالد پاسخ داد  : " Against your advice, I have decided to take an office from the very beginning.  "   به عنوان تنها عضو بخش نیواورلئان از Fair Play for Cuba Committee او به یک چاپ خانه ی محلی موارد زیر را سفارش داد : 500 فرم درخواست , 300 کارت عضویت , و 1000 جزوه ی با عنوان "Hands Off Cuba."    اوسوالد در حال پخش کردن جزوات Fair Play for Cuba Committee در نیواورلئان . 16 اگوست 1963 .        در 5 و 6 اگوست با استناد بر اظهارات ستیزه جوی مخالف کاسترو   Carlos Bringuier ,  در فروشگاهی در نیوارلئان که مالکش بود اوسوالد به دیدارش امد . Bringuier نماینده ی سازمان ضد کاسترو Directorio Revolucionario Estudantil  در نیوارلئان بود . او در کمیسیون وارن بیان کرد که بر این اعتقاد است که در ان ملاقات ها اوسوالد در پی نفوذ به گروه او بوده است . در 9 اگوست اوسوالد به جنوب نیوارلئان بازگشت و مشغول توزیع جزواتی در حمایت از کاسترو شد . Bringuier اوسوالد را در حین این کار مشاهده کرد و درگیری بین او و 2 تن از دوستانش با اوسوالد در  گرفت که در نهایت همگی به علت بر هم زدن نظم عمومی بازداشت شدند . قبل از ترک پاسگاه پلیس اوسوالد  برای صحبت با مامور اف بی ای  درخواست داد . مامور John Quigley بیش از 1 ساعت را به گفت و گو با اوسوالد گذراند .   روی یکی از جزوات Fair Play for Cuba Committee اوسوالد ادرس 544 Camp Street  مهر شده بود که به نظر می رسید توسط خودش ایجاد شده . اردس به ساختمان Newman اشاره میکرد که از اکتبر 1961 تا فوریه ی 1962 محل دفتر Cuban Revolutionary Council که از ستیزه جویان مخالف کاسترو بودند بود , بود . در واحد دیگری در همان ساختمان که ورودی مجزایی داشت , به نشانی  531 Lafayette Street ,  که ادرس Guy Banister Associates  بود . یک اژانس کاراگاهی خصوصی که توسط مامور سابق اف بی ای  Guy Banister  اداره می شد . دفتر بانیستر درگیر فعالیت های ضد کاسترو و فعالیت های تحقیقی خصوصی در منطقه ی نیو اورلئان بود . در یکی از پرونده های CIA در سپتامبر  1960   ,  اورده شده که CIA در نظر داشته تا از   Guy Banister Associates   برای جمع اوری اطلاعات خارجی استفاده کند , اما در نهایت این تصمیم لغو کرده است . در اواخر دهه ی 70 کمیته ی House Select Committee on Assassinations  تحقیقاتی را در زمینه ی رابطه ی احتمالی اوسوالد با دفتر بانیستر انجام داد . در حالی که کمیته امکان مصاحبه با Guy Banister که در 1964 به دلیل سکته ی قلبی فوت کرده بود را نداشت  , دست به انجام مصاحبه با برادر وی راس بانیستر زد . او در کمیته بیان کرد که :"  برادرش جزوات Fair Play for Cuba  تهیه شده توسط اوسوالد را در یک مورد دیده است . راس بیان کرد که به نظر او درج ادرس  544 Camp Street  روی جزوات برای شرمنده کردن گای  بوده است . " Delphine Roberts منشی گای بانیستر به نویسنده ای به نام  Anthony Summers گفت که " او اوسوالد را در دفتر بانیستر دیده است , و  اوسوالد یکی از فرم های درخواست مامور بانیستر را پر کرده است  . او همچنین بیان داشت که پس از ان اوسوالد چندین بار دیگر نیز به دفتر بانیستر بازگشت و به نظر می رسید که او با بانیستر و دفترش کاملا اشنا است " . House Select Committee on Assassinations ادعاهای رابرتز را بررسی کرد و اعلام کرد " به دلیل تناقضات در بیانات رابرتز به کمیته و عدم اثبات مستقل بسیاری از اظهاراتش , گفته های او قابلیت اطمینان ندارد . " فعالیت ها ی اوسوالد در نیواورلئان بعدا ها توسط بازپرش بخش قضایی جیم گاریسون  به عنوان بخشی از تعقیب قانونی Clay Shaw  در 1967 تا 1969 مورد بررسی قرار گرفت . گاریسون به ویژه به همکاری گای بانیستر با مردی به نام  David Ferrie  (این نام را که از قسمت قبل به یاد دارید !) و رابطه ی احتمالی اش با اوسوالد , که البته از سوی خود Ferrie انکار شده بود , علاقه مند بود . قبل از اینکه تحقیقات گاریسون کامل شود Ferrie در سن 48 سالگی به دلیل خون ریزی مغزی (روایت رسمی) در 1967 فوت کرد . کمیسیون وارن رابطه ی اوسوالد با نیروهای غیر نظامی گشت هوایی ( Civil Air Patrol) در نیواورلئان که او مدت کوتاهی در دوران دبیرستان همراه دوستش Edward Voebel در ان حضور داشت , را مورد بررسی قرار داد . شهاد متعددی شهادت دادند که Ferrie عضوی از واحد فرماندهی Civil Air Patrol  در طول دست کم بخشی از دوره ی حضور اوسوالد در این نیرو بوده است . اگر چه مدت کوتاهی پس از ترور اف بی ای از فری بازجویی کرد و به این نتیجه رسید که هیچ ارتباط با اهمیتی در این مورد با اوسوالد ندارد . و نیز بررسی های گسنرده تری توسط House Select Committee صورت گرفت و هیچ یک تعاملی بین اسوالد و فری را بر نشمردند . انها بیان کردند که اوسوالد 8 جلسه در  طی 2 ماه در Civil Air Patrol   حضور داشته است . در 1993 , برنامه تلویزیونی خط مقدم " Frontline " از شبکه ی PBS , تصویری گرفته شده در 1955  به دست اورد که اوسوالد و فری را در کنار عده ای دیگر از اعضای  Civil Air Patrol نشان می داد .    David Ferrie نفر دوم از چپ در کنار اوسوالد در منتها علی راست در نیو اورلان 1955       Mexico   در 23 سپتامبر 1963 خانواده ی اوسوالد به شهر Irving در تگزاس در نزدیکی دالاس نقل مکان کردند . خود اوسوالد برای دست کم 2 روز دیگر در نیواورلئان ماند . زمان دقیق ترک نیواورلئان توسط او مشخص نیست . سپس در 26 سپتامبر سوار اتوبوسی در هوستون شد و به سمت مرز مکزیک حرکت کرد . او به بقیه ی مسافران گفته بود که قصد دارد از طریق مکزیک به کوبا سفر کند . در 27 سپتامبر او به مکزیکو سیتی رسید , جایی که او برای تایید ویزای عبور اش در سفارت کوبا اقدام کرد , او ادعا کرد که قصد دارد در مسیر سفرش به شوروی از کوبا دیدار کند . مقامات سفارت کوبا اصرار داشتند که او نیاز به مجوز شوروی دارد , اما او نتوانست نظر سفارت شوروی را جلب کند . پس از 5 روز رفت و امد بین کنسولگری ها  , توسط یکی از کارکنان کنسولگری کوبا به اوسوالد گفته شد که انها نسبت به تایید ویزای وی بی میل هستند " شخصی همانند اوسوالد در مقام حمایت کننده از انقلاب کوبا , به ان اسیب می زند . " . مدتی بعد در 18 اکتبر سفارت کوبا ویزای اوسوالد را تاییدکرد , اما در این زمان اوسوالد به امریکا برگشت و از برنامه اش برای سفر به کوبا و شوروی منصرف شد . مدتی بعد , 11 روز قبل از ترور کندی , اوسوالد نامه ای به سفارت شوروی در واشنگتن دی سی نوشت و بیان کرد "  اگر من قادر به رسیدن به سفارت شوروی در هاوانا باشم , بر طبق برنامه , سفارت در انجا برای تکمیل کارها یمان وقت خواهد داشت " در حالی که کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که اوسوالد به میکزیکو سیتی رفته بوده تا با کنسولگری ها ی کوبا و شوروی دیدار کند , سوالاتی راجه به اینکه کسی کثل اوسوالد که خود را در سفارت خانه ها نمایان میساخته به قدر کافی مهم بوده که توسط کمیته ی  House Select  مورد بررسی قرار گیرد ؟ . مدتی بعد کمیته نظر کمیسیون وارن مبنی بر اینکه اوسوالد به مکزیکو سیتی رفته بوده را پذیرفت و نتیجه گیری کرد : " اکثر شواهد نشان می دهد " که  اوسوالد از کنسول گری ها دیدن کرده است ,  اما  کمیته نمی تواند این امکان را که شخص دیگری در کنسولگری ها از اسم اسوالد استفاده کرده است را انکار کند .   باز گشت به دالاس       او در 2 اکتبر 1963 مکزیکو سیتی را ترک کرد و روز بعد به دالاس رسید و مدتی بعد در Texas School Book Depository شغلی پیدا کرد و توانست رضایت کارفرما را نیز در انجام وظایف اش بدست اورد . او در طول هفته در  Dallas rooming house با اسم O.H. Lee اقامت می کرد و اخر هفته ها را در Irving کنار خانواده اش می گذراند .در نوامبر در نبود اوسوالد 2 بار مامورین اف بی ای با همسایه اش ملاقات و با وی گفت و گو کردند . اوسوالد حدود 2 تا  3 هفته قبل از ترور در دفتر اف بی ای دالاس دیده شد و خواستار دیدار با مامور ویژه James P. Hosty  شد . هنگامی که به او گفته شد که Hosty در دسترس نیست او یادداشتی باقی گذاشت , با استناد بر مسئول پذیرش که این یادداشت را خواند : "  این یک هشدار خواهد بود , اگر شما دست از ازار همسر من بر ندارید من اف بی ای و دپارتمان پلیس دالاس را منفجر خواهم کرد . امضا , Lee Harvey Oswald ."  با استناد به Hosty " در ان یادداشت ذکر شده بود " اگر شما میخواهید چیزی را در مورد من بدانید بیایید و مستقیما از خودم  بپرسید . اگر دست از ازار همسر من برندارید من دست به اقدام مناسبی خواهم زد و موضوع را به مقامات مربوط گزارش خواهم کرد ." هوستی بیان کرد که پس از اینکه اوسوالد به عنوان مظنون قتل کندی مطرح شد , به دلیل دستور فرمانده ی ارشدش Gordon Shanklin یادداشت اوسوالد را از بین برد . ( این 3 بند رو ترجمه نکردم اگر مایل بودید خودتون مطالعه بفرمایید  )     پایان منبع ............................................................................................................ در نظر داشتم که مطالب این تاپیک بسیار بیش از این ادامه داشته باشد ولی پس از اینکه بر خلاف تصور اولیه ام بازدید انچنانی برای ان ثبت نشد و مورد استقبال چندانی هم واقع نشد تصمیم گرفتم پس از قسمت دوم ان را به پایان برسانم و بدین منظور عبارت "ادامه دارد" از انتهای قسمت دوم حذف و منابع به کار رفته ذکر شد و بجای صرف زمان بسیار برای این تاپیک به مواردی دیگر از جمله تکمیل تاپیک قبلی بپردازم که بیشتر مورد استفاده کاربران واقع می شوند البته رویکرد اصلی سایت نظامی هست نه تاریخی و این مساله قابل درک هست .  ولی از انجایی که حدود نیمی از مطالب این قسمت را قبلا ترجمه کرده بودم ان را تکمیل کرده تا زمان صرف شده برای ان بی حاصل نبوده باشد ولو برای تعداد اندکی از کاربران گرامی . از ان دسته از دوستانی که این تاپیک را دنبال می کردند برای تاخیر در ارسال این قسمت عذر خواهی میکنم مدتی هست که سرم شلوغ شده , دوستانی که شخصا مایل اند در مورد این موضوع بیشتر تحقیق کنند توصیه میکنم در باره ی موارد زیر مطالعه بفرمایند : مرگ مشکوک شاهدان – تئوری گلوله ی جادویی – نحوه ی اسکورت پلیس و سکرت سرویس در دالاس و به خصوص هنگام تیر اندازی – نظر کمیسیون وارن در مورد اثابت تیر از پشت به سر کندی و مقابسه با فیلم زاپرودر – جسد کندی - خلیج خوک ها و نقش بوش پدر , دالس , و گروه های مافیایی در ان – رفتار راننده لیموزین و نحوه ی رانندگی او در هنگام تیر اندازی - Howard Hunt – تعداد گلوله های شلیک شده – روایات غیر رسمی (دولتی) در مورد اوسوالد- Allen Dulles- Clay Shaw - Dean Andrews  -  و مرگش Guy Banister --  David Ferrie و مرگش - طبقه بندی اسناد ترور - Jim Garrison و دادگاهی که برگذار کرد – مجتمع صنعتی نظامی و جنگ ویتنام - J. D. Tippit - Bernard Weissman  و موارد دیگری که در این مسیر خودشان با ان مواجه خواهند شد .   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت 2   http://www.aparat.com/v/o1zSd   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت ۳   http://www.aparat.com/v/HczuR   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت ۴   http://www.aparat.com/v/yhJ01   .............................................. http://www.aparat.com/v/whHdO ...................................................................... کلیه ی حقوق برای 7mmt و سایت میلیتاری محفوظ است . Military.ir Copyright
  25. 1 پسندیده شده
    الیور پس از معرفی خودش به عنوان بابوشکا لیدی مطالب و داستان هایی از ماجرا را تعریف کرد که در اینجا به بررسی نکات مهم ان می پردازیم . بیان نظر و قضاوت شخصی خودم را در مورد وی به بعد موکول می کنم .   ادعا 1 – در طی ترور در Dealey Plaza بوده 2- قبل از اینکه لیموزین کندی از خیابان اصلی به هوستون گردش کند , او در ضلع جنوبی خیابان الم کنار مردی و پسر جوانش ایستاد . – ارجاع به Charles Brehm و پسرش Joe که در زمان تیر اندازی نزدیک بابوشکا دیده شدند . 3- او در حال فیل برداری از کندی با یک دوربین Yashica Super-8 Zoom  بوده 4- سال ها بعد از این ادعا که از دوربین Super-8 Zoom استفاده می کرده , داستانش را پس گرفت و تمام انچه در مورد وقایع ترور گفته بود تکذیب کرد . 5 – متلاشی شدن سر کندی را دیده , " مانند سطلی از خون بود که به عقب لیموزین پاشیده شد " 6 – وقتی که در شب 2شنبه به سر کارش باز گشت , بیش از 72 ساعت پس از ترور , یک مامور اف بی ای در Colony club منتظرش بود و فیلمش را مصادره کرد . 7 – مامور اف بی ای یی که فیلم اش را گرفت را شناسایی کرد 8 – در کمیته ی  House Select ادعا کرد که مردی که فیلم را از او گرفت خودش را مامور CIA معرفی کرد . 9 – 2 هفته قبل از ترور در Carousel Club , روبی اوسوالد را به او به عنوان " دوست من لی اوسوالد از CIA " معرفی کرد . 10– یکی از رقاصان , Janet Conforto , شاهد معرفی اوسوالد به او توسط روبی بود , و این موضوع را به خبرنگاران روزنامه ها بیان کرد . 11– ادعا کرد که در شب قبل از ترور  با Janet Conforto در کلاب Carousel که در انجا اجرا داشته , گفت و گو کرده . 12-     David Ferrie را اطراف Carousel Club دیده و اغلب بر این عقیده بوده که او مدیریت ترور را بر عهده داشته . 13 -  الیور با جک روبی در شب ترور شام خورده         و جک یک لباس polkadot به او داده 14 – جک روبی اغلب از جان اف کندی ابراز نفرت می کرد . 15 – ادعا کرده که " Raoul  " را در Carousel Club دیده . Raoul شخصیتی مرموز و اثبات نشده ست که ظاهرا بخشی از توطئه ی قتل Martin Luther King در 1968 بوده . (رابرت کندی نیز در همان سال به قتل رسید .  در انتهای تاپیک در مورد قتل رابرت کندی که کاندیدای ریاست جمهوری بود و از شانس و مقبولیت بالایی نیز برخوردار بود مطلبی خواهم نوشت)   Robert Kennedy with Martin Luther King       16 – ادعا کرد که یک محقق انگلیسی فریم هایی از فیلم او را بدست اورده , که داستان او را تایید می کند .   بررسی   1 – هیچ شاهدی نمی تواند ادعای او را تایید کند . ضمن اینکه بابوشکا در فیلم ها و تصاویر مسن تر و با جثه ای درشت تر از انچه الیور در 1963 بوده دیده می شود . 2 – Brehm و پسرش در چنین موقعیتی قرار نداشتند , بلکه در گوشه ی خیابان اصلی و هولستون بودند و هنگامی که لیموزین به هولستون گردش کرد از قسمت چمنی خارج شدند . 3 – چنین مدل دوربینی تا 1967 وجود نداشت . 4 – در حقیقت او چنین ادعاهایی را برای چندین نویسنده ی توطئه , و نیز در مستندی در 1988 به نام " The Men Who Killed Kennedy"   بازگو کرد . 5 – در کتاب conspiracy ادعا کرده که قسمت پشتی سر کندی سوراخ شد , اما صریحا در تضاد این ادعا می بینیم که زخم بزرگی در سر کندی ایجاد میشود که در فیلم ها و اظهارات تمام شاهدان مشهود است .    6 – احتمال ناچیزی وجود دارد که توطئه گران به او اجازه داده باشند که 3 روز فیلم را نزد خود نگه دارد , و پذیرای ریسک بالای انتشار ان توسط او بوده باشند . 7 – کندی 2 شنبه 25 نوامبر در New Orleans بود و در همان شب در حال مصاحبه با Dean Andrews  بود . 8 – این بسیار نا معقول است که یک مامور سیا در دالاس در حال پاک کردن ردپا ها خودش را به کسی مثل الیور به عنوان یکی از مامورین CIA معرفی کند . الیور این قسمت را از نسخه ی بعدی داستانش حذف کرد . 9- البته که اگر اینور و اونور راه بیفتید و بین مردم خودتون رو از اعضای CIA معرفی کنید خودتان را حسابی مخفی کرده اید ! 10 – نه تنها در روزنامه ها چنین ادعاهایی توسط Conforto دیده نمی شود , بلکه او صراحتا در مصاحبه با Eddie Barker  از رادیو KRLD , دیدار با اوسوالد را در Carousel Club انکار می کند . 11 – Conforto از 31 اکتبر در ان کلاب کار نمی کرد و در 21 نوامبر در انجا حضور نداشت . 12 – هیچ کدام از کارکنان Carousel Club چنین موردی را تایید نمی کنند . با توجه به ظاهر خاصی که Ferrie داشت اگر او انجا می بود به احتمال زیاد انها متوجه حضور او می شدند . Ferrie در New Orleans زندگی می کرده و رفت و امدش به دالاس دشوار می بوده . 13 – روبی در شب ترور شما را با تعدادی از دوستانش صرف کرد و هیچ کدام از انها حضور الیور را در شهادتشان بیان نکردند . 14 – در تضاد اشکار با تعدادی از شاهدان که روبی را می شناختند . اظهارات الیور این طور القا می کند که روبی یکی از گانگستر هایی بوده که به شدت از کندی متنفر بوده . 15 – هیچ مدرکی دال بر اینکه  Raoul اساسا وجود دارد , وجود ندارد . به نظر می رسد که James Earl Ray  وجود چنین فردی را از خودش دراورده است . 16 – ان فریم ها از فیلم Nix بودند . شات ها از نظر چشم انداز و پرسپکتیو اساسا با موقعیت قرار گیری بابوشکا متغاوت هستند .   .......   و اما باقی ماجرا      دست گیری  Lee Harvey Oswald           Lee Harvey Oswald  که گزارش مفقود شدنش توسط  Roy Truly , سرپرستش در Depository , به پلیس دالاس داده شده بود , حدودا 70 دقیقه  پس از به قتل رسیدن افسر پلیس  J. D. Tippit  دست گیر شد . بر طبق اظهارات شاهد واقعه Helen Markam ,  Tippit   اوسوالد را در حال حرکت در پیاده روی منطقه ی مسکونی Oak Cliff شناسایی کرد , در 3 مایل دورتر از دیلی پلازا . افسر پلیس  Tippit    قبل از ان در پیامی رادیویی توصیفاتی از مضنونی که در محل ترور دیده شده بود را دریافت کرده بود و پس از دیدن اوسوالد او را به خودروی گشتی اش فرا خواند . Helen Markam شهادت داد که , پس از مکالمه ی کوتاهی  Tippit از خودرویش خارج شد و اوسوالد 4 بار به او شلیک کرد . اوسالد سپس توسط Johnny Brewer مدیر کفش فروشی در سایبان مقابل فروشگاهش دیده شد . در حالی که به حرکات او مشکوک شده بود , بریور اسوالد را دید که به سمت بالای خیابان حرکت کرد و  بدون خرید بلیط وارد ساختمان تاتر تگزاس شد . بریور به فروشنده ی بلیط هشدار داد و وی حدود ساعت 1:40 با پلیس تماس گرفت . بر طبق اظهارات یکی از مامورین دستگیر کننده M.N. McDonald  ,   اوسوالد به هنگام دستگیری از خود مقاومت نشان داد و هنگامی که گیر افتاده بود سعی می کرد سلاح کمری اش را بیرون بکشد اما به زور توسط پلیس مهار شد . او متهم به قتل کندی و افسر   Tippit بود . اوسوالد تیر اندازی به هر کسی را منکر شد و ادعا کرد که او فردی فریب خورده است که دستگیر شده چرا که مدتی در شوروی زندگی کرده بود . پرونده ی اوسوالد هیچ گاه در دادگاه بررسی نشد چرا که 2 روز بعد در زیر زمین مقر پلیس دالاس در مقابل چشم همگان حین انتقال به زندان توسط جک روبی به قتل رسید .     Jack Leon Ruby         Jack Leon Ruby (March 25- 1911_ January 3- 1967)  گرداننده ی یک نایت کلاب در دالاس تگزاس بود . در 24 نوامبر 1963 , وی  Lee Harvey Oswald که به اتهام قتل جان اف کندی از 2 روز قبل در بازداشت بود را در اداره ی پلیس در مقابل چشم نیروهای پلیس  و  خبرنگاران به ضرب گلوله به قتل رساند . هیئت منصفه ی دادگاه دالاس وی را به جرم قتل اوسوالد گناه کار شناخت و او را به مرگ محکوم کرد . سپس روبی به حکم صادره اعتراض کرد , و یک محاکمه ی جدید اغاز شد . هنگامی که تاریخ دادگاه جدید فرا رسید , روبی بیمار شد و به دلیل امبولی ریه ناشی از سرطان ریه درگذشت . درحالی که فیلم و تصاویر قتل اوسوالد توسط روبی به همراه شاهدان بسیار وجود داشت و محکومیت وی بدیهی ترین حکم ممکن بود او میخواسته در دادگاه تجدید چه اظهاراتی کند که در محکومیتش تاثیر داشته باشد ؟ انگیزه ی وی از این قتل که برای همیشه پای اوسوالد را از حضور در دادگاه کوتاه کرد  چه بود  ؟ آیا  رابطه ای میان او و  Beverly Olive  که در زمان قتل کندی در کلاب رقیب وی کار می کرده و خود را بابوشکا معرفی کرده در حالی که در ان زمان تنها 17 سال داشته , وجود داشته ! بسیاری ادعا می کنند وی یکی از چهره های اصلی درگیر جرایم سازمان یافته , مافیا , بوده   و تئوریسین های توطئه به طور گسترده ادعا می کنند که قتل اوسوالد توسط روبی به عوان بخشی از طرح بزرگتر ترور رئیس جمهور کندی بوده . دیگران در خلاف این مدعا استدلال می کنند :  ارتباط روبی با گانگستر ها کم , و نصادفی , بوده است  و او در حدی که قسمتی از چنین توطئه ی سطح بالایی بوده باشد , نبوده است .   مختصری در مورد زندگی او   جک روبی در 25 مارچ 1911 در شیکاگو به دنیا امد نام اصلی او Jacob Leon Rubenstein بود . والدین او Joseph Rubenstein  و Fannie Turek Rutkowski  , دو یحودی ارتدکس اهستانی بودند . او در 1943 در طی جنگ جهانی دوم برای خدمت در نیروی هوایی نام نویسی کرد  . او تا 1946 در پایگا های این نیرو در خاک امریکا به عنوان مکانیک هواپیما کار می کرد . به او درجه ی  Private First Class داده شد  . پس از خروج از ارتش در 21 فوریه ی 1946 , او به شیکاگو بازگشت . در 1947 او به دالاس نقل مکان کرد جایی که او و برادرانش در ان به زودی نام خانوادگیشان را از Rubenstein به  Ruby تغییر دادند . روبی مدتی بعد مدیر تعدای از نایت کلاب ها و باشگاه های خاک بر سری دیگر شد . روبی روابط بسیار نزدیکی با بسیاری از مموران پلیس دالاس که به کلاب هایش رفت و امد می کردند , جایی که زهر ماری و بووووووق رایگان به انها داده میشد , ایجاد کرد .          در 1959 روبی ظاهرا برای دیدن دوست با نفوذش , قمار باز دالاس Lewis McWillie  به کوبا رفت . Lewis McWillie یکی از همراهان Santo Trafficante  رئیس مافیا بود . با توجه به شهادت روزنامه نگار انگلیسی John Wilson-Hudson  که در ان زمان در کوبا زندانی شد , جک روبی در ملاقات هایی مستقیما با Trafficante دیدار کرد . Trafficante کازینو های متعددی را در کوبا اداره می کرد و پس از به قدرت رسیدن فیدل کاسترو مدتی را در زندان گذراند .  Warren Commission تلاش کرد تا  تحرکات و فعالیت های روبی را از 21 نوامبر تا 24 نوامیر 1963 بازسازی کند . کمیسیون گزارش داد که او به وظایف اش به عنوان مالک باشگاه های زنجیره ای در  downtown Dallas  و وگاس کلاب در  Oaklawn district از بعد از ظهر 21 نوامیر تا ساعات اولیه ی 22 نوامبر مشغول بوده .   22 نوامبر : ترور کندی   با استناد به کمیسیون وارن , روبی در طبقه ی دوم دفتر تبلیغاتی Dallas Morning News  , 5 بالک دور تر از Texas School Book Depository  بوده  هنگامی که او در 12:45 p.m  از قتل کندی مطلع شد در حال قرار دادن هفتگی تبلیغات برای نایت کلابش بوده است . او سپس با دستیارش در باشگاه و همچنین با خواهرش تماس تلفنی بر قرار کرده است      . کمیسیون بیان کرده است که کارمندان Dallas Morning News   شهادت داده اند که روبی دفتر روزنامه را در  1:30 بعد از ظهر ترک کرده است , اما شهادت دیگری نشان می دهد که او ممکن ست زودتر خارج شده باشد . خبر نگار کاخ سفید Seth Kantor , که یکی از مسافران در کاروان رئیس جمهور بود , شهادت داده که پس از اینکه کندی هدف گلوله قرار گرفت , او به بیمارستان Parkland Hospital  , جایی که چسد بی جان کندی بدان جا منتقل شد , رفت .  Kantor بیان کرد که هنگامی که او حدود ساعت 1:30 وارد بیمارستان شد , او احساس کرد که کتش در حال کشیده شدن است , هنگامی که برگشت او جک روبی را دید که او را با نام کوچک صدا می زدند و دست تکان می دهد . Kantor گفت او هنگامی که گزارش گر روزنامه ی Dallas Times Herald  بود با جک روبی اشنا شده بود . بر طبق اظهارات Kantor : روبی از او پرسید ایا به نظر تو این ایده ی خوبی خواهد بود که وی نایت کلاب هایش را برای 3 شب اینده به دلیل ابن تراژدی تعطیل کند ؟ و کنتور پاسخ داده که به نظر او انجام چنین کاری ایده ی بسیار خوبی است . کمیسیون وارن شهادت کنتور را رد کرد , و بیان کرد چنین ملاقاتی در بیمارستان پارکلند می بایست  در یک محدوده ی چند دقیقه ای قبل  یا پس از ساعت 1:30 رخ میداده , چرا که به عنوان سوابق شرکت تلفن مشهود است که در محدوده ی ان زمان تماس های تلفنی توسط کنتور و روبی گرفته شده است . کمیسیون همچنین به شهادت متانقض شاهدان و عدم تایید ویدیوی حضور روبی در ان صحنه , اشاره کرد . کمیسیون نتیجه گیری کرد که " شاید کنتور با روبی در بیمارستان پارکلند ملاقات نکرده " و " ممکن است دچار اشتباهی در  مورد زمان و مکانی که روبی را در انجا دیده است شده باشد " . در 1979 کمیسیون وارن مجددا شهادت کنتور را بررسی کرد و اعلام کرد : کمیته به این نتیجه رسیده است که کنتور در مورد مواجهه با روبی در بیمارستان پارکلند اشتباه کرده است . طبق گزارش کمیسیون , روبی اندکی قبل از 1:45 به کلان اش برگشته بود . بنا بر اظهارات کارکنان کلاب ان شب تعطیل شد . روبی پس از دستگیری اوسوالد در 22 نوامبر چندین مورد در سالن ساختمان فرماندهی پلیس دالاس دیده شد . و در فیلم خبری WFAA-TV و NBC news  نشان می دهد که در کنفرانس خبری پلیس دالاس در شب ترور , روبی به عنوان خبرنگار روزنامه جعل هویت میکند . باز پرس بخش قضایی Henry Wade  در کنفرانس خبری به خبرنگاران بیان کرد : Lee Oswald  عضوی از کمیته ی ضد کاسترو  Free Cuba بوده است  . روبی یکی از کسانی بود که در اصلاح سخنان Wade گفت : " هنری ! , کمیته ی مورد نظر  Fair Play for Cuba Committee, است ." که یک سازمان طرفدار فیدل کاسترو بود . عده ای بر این باورند که روبی در همان شب در کنفرانس خبری که در پایگاه پلیس برگزار شده بود , قصد ترور اوسوالد را داشته است  . روبی یک ماه پس از بازداشتش برای قتل اوسوالد , به اف بی ای گفت : او در ان کنفرانس یک رولور Colt Cobra .38 را  در جیب سمت راستش داشته است .         24 نوامبر : قتل اوسوالد   در ان روز روبی پس از رانندگی در شهر همراه سگ هایش و فرستادن یک حواله ی پولی اضطراری به یکی از کارکنان خود ,  وی به مقر پلیس رفت و از طریق یکی از دوسطح شیب دار منتهی به زیر زمین که به خیابان اصلی متصل بودند یا از راه پله ای که از کوچه ی بعدی به ساختمان شهراداری دالاس می رسید , به زیر زمین رفت . در 11:21 هنگامی که مقامات در حال اسکورت اوسوالد از زیر زمین اداره ی پلیس به یک ماشین ضدگلوله بودند تا او را به زندان شهر که در همان حوالی بود ببرند , روبی از میان جمعیت خبرنگاران به بیرون جهید و رولور 38 اش را به سمت شکم اسوالد شکلیک کرد . بلافاصله روبی توسط مامورین و پلیس ها در حالی که مرتبا تکرار می کرد " You killed the president, you rat! " مهار و بازداشت شد . صحنه ی تیر اندازی در شبکه های ملی به طور زنده نمایش داده شد و میلیون ها نفر از بینندگان تلویزیون شاهد این واقعه بودند . نویسنده Norman Mailer  و تعداد دیگری این سوال را مطرح کردند که چرا روبی 2 سگ مورد علاقه اش را در ماشین رها کرد اگر او نقشه کشیده بود تا اوسوالد را در نقر پلیس ترور کند ؟   http://www.aparat.com/v/l4bRS کشته شدن اوسوالد به دست جک روبی   گزارش نهایی کمیته در 1979 این چنین منتشر شد : شلیک به اوسوالد توسط روبی یک عمل غیر عمد نبوده است , و همراه با اگاهی و قصد قبلی بوده . کمیته بر این باور است که احتمال کمی وجود دارد که روبی بدون کمک خود را به زیر زمین مقر پلیس رسانده باشد . حتی اگر این کمک ها از سوی کسانی بوده باشد که از نیت روبی خبر نداشته اند . کمیته با در های قفل نشده در مسیر راه پله و حذف نیرو های امنیتی از محوطه ی گاراژی در نزدیکی راه پله درست در مدت کوتاهی قبل از تیر اندازی ... مشکل جدی دارد . همچنین مدرکی وجود دارد که نشان می دهد که اداره ی پلیس دالاس اطلاعاتی مرتبط با نحوه ی ورود روبی به صحنه ی انتقال اوسوالد را در اختیار کمیته نگذاشته است .   تعقیب قانونی   پس از دستگیری روبی از وکیل دالاس Tom Howard خواست تا به ملاقاتش بیاید , هوارد قبول کرد و از روبی پرسید ایا باید به چیزی که به دفاعش صدمه بزند فکر کند ؟ روبی پاسخ داد اگر سر و کله ی مردی به نام Davis پیدا شود مشکلاتی ایجاد خواهد شد . روبی به وکیلش گفت که " ...  او گرفتار دیویس که یک   قاچاقچی اسلحه ی مرتب با تحرکات ضد کاسترو بود , شده است . " سالها بعد در پی تحقیقاتی که روزنامه نگار Seth Kantor انجام داد , دیویس تعیین هویت شد , او یک مربتط با  CIA , یک  "soldier of fortune." بوده است . روبی بعدا هوارد را با وکیل مدافع برجسته ی سانفرانسیسکو  Melvin Belli    که وکالت اش را پذیرفته بود جایگزین کرد . در جریان دادرسی روبی در نهایت در 14 مارچ 1964 به مرگ محکوم شد .      در طی 6 ماه پس از قتل کندی روبی بار ها کتبا  شفاها خواستار صحبت با یکی از اعضای کمیسیون وارن شد گه هر بار توسط کمیسیون رد می شد . پس از انکه خواهر روبی نامه ای سرگشاده به کمیسیون نوشت سرانجام انها پذیرفتند که با وی صحبت کنند . در جوئن 1964 رئیس کل دادگستری Earl Warren , سپس نماینده ی میشیگان Gerald R. Ford و سایر اعضای کمیسیون به دالاس رفتند تا با روبی ملاقات کنند . روبی چندین بار از وارن درخواست کرد تا او را به واشنگتن دی سی منتقل کند . او بیان کرد :" my life is in danger here " و نیز درخواست فرصتی کرد تا اظهارات بیشتری را داشته باشد . او بیان داشت : " I want to tell the truth, and I can't tell it here " . وارن به روبی پاسخ داد که او قادر به پذیرفتن نیست چرا که برای چنین کاری موانع قانونی زیادی باید از سر رتخ برداشته شود و چنین کاری به صلاح منافع عمومی نیست . وارن همچنین به روبی گفت که کمیسیون هیچ راهی برای محافظت از او ندارد , چرا که هیچ نیروی پلیسی در اختیارش نیست . روبی گفت که او میخواسته رئیس جمهور  Lyndon Johnson که بخشی از توطئه برای قتل کندی نبوده را منقاعد کند .    اتهام توطئه کمیسیون هیچ مدرکی دال بر ارتباط قتل اوسوالد توسط روبی و توطئه ای بزرگتر در قتل کندی نیافت . در پی محکومیت روبی به " قتل با کینه توزی " در مارچ 1964 , وکلای روبی تحت هدایت  Sam Houston Clinton به دادگاه تجدید نظر کیفری تگزاس , بلند مرتبه ترین دادگاه در تگزاس ,  درخواست تجدید نظر دادند  .  وکلا استدلال کردند که اوامکان محاکمه ی عادلانه در دالاس را ندارد چرا که تبلیغات بیش از حد دادرسی را محاصره کرده است . یک سال بعد در مارچ 1965 روبی یک کنفرانس خبری تلویزیونی مختصر انجام داد که در ان اظهار داشت : هیچ چیزی مربتط با اینکه چه اتفاقی رخ داده است هرگز در بین عموم منتشر نمی شود . دنیا هرگز حقیقت انچه که رخ داده است , انگیزه ی من , را نخواهد فهمید . افرادی که چیزهای زیادی برای منفعت بردن دارند , و نیز دارای انگیزه های پنهانی هستند تا من را در این وقعیتی که هستم  قرار دهند , هرگز اجازه نخواهند داد که حقیقت برای دنیا روشن شود . هنگامی که گزارشگر از او پرسید : جک , ایا این افراد در موقعیت های بسیار بالایی هستند ؟  او پاسخ داد " بله " . در دالاس معاون کلانتر ال مادوکس ادعا کرد : " روبی به من گفت : انها برای یک سرماخوردگی به من تزریق کردند . او گفت انها سلول های سرطانی بودند . روبی اینها را به من گفت و من به او گفتم من این مضخرفات را باور نمی کنم . او گفت : 'I damn sure do !'  . سپس یک روز که من در حال رفتن از انجا بودم روبی با من دست داد و من وجود تکه ای کاغذ را در کف دست او حس کردم  ... در ان کاغذ او نوشته بود  : این یک توطئه بود ... اگر  تو چشمانت را باز و دهانت را بسته نگه داری چیزهای زیادی خواهی اموخت . و این اخرین نامه ای بود که من از او دریافت کردم . با استناد به مقاله ای که در لندن در ساندی تایمز مدت کوتاهی قبل از فوت روبی  چاپ شد ,  او به روانپزشک Werner Teuter گفت : ترور " عملی برای سرنگونی دولت " بوده است  و او میداند " که  چه کسی رئیس جمهور را کشت " وی اضافه کرد که " من محکوم شده ام  . من نمیخواهم بمیرم . اما من دیوانه نیستم . من مجبور شدم که اوسوالد را بکشم . سرانجام  دادگاه استیناف درخواست وکلای روبی برای دادرسی جدید را پذیرفت و در 5 اکتبر 1965 حکم داد که قبل از اینکه دادرسی جدید شروع شود محل برگزاری باید تغییر کند . محکومیت و حکم مرگ روبی لغو شد . ترتیبات برای برگزاری دادگاه جدید در فوریه ی 1967 در Wichita Falls واقع در تگزاس در جریان بود . هنگامی که در 19 دسامبر 1966 , روبی در بیمارستان پارکلند دالاس بستری شد از سینه پهلو  رنج می برد . یک روز بعد , پزشکان متوجه شدند که او دارای غده های سرطانی در , کبد , شش  , و مغز است . 3 هفته بعد او مرد .   انتقاد محقق کمیته  David Belin پس از بررسی ها متوجه شد که انتقال اسوالد با 30 دقیقه تاخیر همراه بوده . او سپس بیان کرد اگر روبی بخشی از یک توطئه بوده می بایست 30 دقیقه زودتر می رسیده .  Gerald Posner در کتایش اورده است که دوستان و بستگان روبی ناراحتی بسیار روبی از کشته شدن کندی و حتی گریه کردن او را بیان کرده اند و نیز اینکه او باشگاهش را برای 3 شب به نشانه ی احترام تعطیل کرد در حالی که با از دست دادن پول همراه بود .  وی قتل اوسوالد را به انتقام جویی شخصی نسبت داده است . گزارش گر دالاس Tony Zoppi که روبی را به خوبی می شناخت بیان کرد : "این دیوانگی ست " که روبی را با یک توطئه ی پیچیده و سطح بالا برای قتل کندی مرتبط بدانیم چرا که او حتی نمی توانسته " رازی را برای 5 دقیقه پیش خود نگه دارد , او یکی از حراف ترین ادم هایی بوده که او می شناخته . او همواره دوست داشت در " مرکز توجه " قرار داشته باشد و با افراد مختلف ایجاد رابطه ی دوستی کند که گاهی به رنجش دیگران منجر می شد . G. Robert Blakey مشاور رئیس کمیته از 1977 تا 1979 , این قضیه را متفاوت می بیند : " بیشتر توضیحات محتمل و قابل قبول برای قتل اوسوالد توسط روبی در قرار داشتن روبی در یک جنایت سازمان یافته ریشه داشت , و  در 48 ساعت قبل از اینکه اوسوالد برای همیشه خاموش شود دست کم 3 بار قصد داشته او را بدست اورد . مرگ روبی به دلیل امبولی ریوی ناشی از سرطان ریه در 3 ژانویه ی 1967 فوت کرد , در بیمارستان پارکلند همان جایی که اوسوالد در ان درگذشت و جسد بی جان کندی به ان منتقل شد . او در گورستان Westlawn واقع در Norridge دفن شد .      ............................   منابعی که تا این قسمت مورد استفاده قرار گرفتند :   1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 -    ......................................................... کلیه ی حقوق برای نویسنده و سایت میلیتاری محفوظ است  Military.ir Copyright