برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on جمعه, 28 اردیبهشت 1403 در پست ها
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز شبنم آسمان (بخش نخست) (Sky Dew EL/M-2083) اسرائيل بالن جديدی را با قابلیت هشدار زودهنگام راهاندازی كرده است، نوعی هواگرد بدون سرنشين كه به عنوان يكی از «بزرگترين تولیدات در نوع خود» در جهان توصيف می شود. انتظار میرود که این سیستم آئروستات با قابلیت دسترسی بالا (HAAS) که توسط صنایع اسرائیلی با کمک ایالات متحده توسعه یافته است، هشدارهای اولیه را در مورد تهدیدات پروازی در ارتفاع کم (مانند موشکهای کروز، پهپادهای مسلح یا انتحاری و سایر تهدیدات هوایی) ارائه دهد. این پلت فرم که در مکانی در شمال اسرائیل مستقر است، "برای شناسایی و هشدار درباره تهدیدات پیشرفته" استفاده خواهد شد و حسگر اصلی آن رادار بلند برد «آسمان شبنم» است. بطور مختصر و خلاصه می توان گفت که شبنم آسمان (EL/M-2083) یک رادار هشدار زودهنگام و کنترل هوابرد نصب شده بر روی کشتی هوائی است. سیستم مشابه از این نوع، سیستم رادار موجود بر کشتی پرنده تترد (Tethered Aerostat Radar System) است. Tethered Aerostat Radar System این سیستم مشتمل بر یک رادار آرایه ای اسکن الکترونیکی فعال و هشدار دهنده اولیه است که برای شناسایی هواپیماهای متخاصم در حال نزدیک شدن از بردهای دور (به ویژه هنگامی که در ارتفاع پایین نزدیک می شوند) طراحی شده است. دادههای جمعآوریشده توسط این رادار به «مرکز فرماندهی و کنترل پدافند هوایی مرکزی» منتقل میشود، جایی که از آن برای حفظ تصویر جامع وضعیت هوایی استفاده میشود. هنگامی که از میان موارد بررسی شده ؛ یک تهدید بالقوه شناسایی شد، سیستم پردازنده به موقع به پاسخ دهندگان هوائی یا زمینی هشدار می دهد. برد تشخیص هواپیماهای جنگنده برای این رادار بیش از 250 کیلومتر (135 ناتیکال مایل) است. لازم به ذکر است که رافائل [پیمانکار اصلی این سیستمهای کشتی پرنده (بالن هوائی) 71 متری] ، این رادار پرنده را بر اساس رادار زمین پایه EL/M-2080 Green Pine ساخته است. EL/M-2080 Green Pine این آئرواستاتها (کشتی های هوائی/بالن ها) انواع حسگرها با را حمل میکنند. از جمله «رادارهای نظارت هوایی» EL/M-2083 ارائه شده توسط Elta Systems ، «اطلاعات ارتباطی» (COMINT) و «محمولههای اطلاعات سیگنال» (SIGINT) که مناطق حساس مرزی را در هر شرایط آب و هوائی تحت پوشش دائمی قرار میدهند. نکته بسیار مهم این است که این هواگردهای بی سرنشین ؛ به ویژه بخش هایی را پوشش می دهد که رادارهای زمینی به دلیل توپوگرافی یا سایر عوامل محدود کننده پوشش محدودی ارائه می دهند. فی الواقع در آن ارتفاع بالا ، یک آئروستات بزرگ که می تواند دو تن بار حمل کند بسیار کارآمد و راهگشا خواهد بود. کابل اتصال این بالن همچنین می تواند برق مورد نیاز سیستم را هم مداوماً تامین کند، به این معنی که بالن می تواند حدود 30 روز مداوماً در آسمان باشد و در این مدت راداهایش هم روشن بماند تا اینکه پس از این 30 روز برای تعمیر و نگهداری دوره ای رادارهایش پایین بیاید. شبنم آسمان اغلب، دو رادار حمل می کند. یکی «رادار نظارتی» و دیگری «رادار روشن کننده هدف با ردیابی دقیق/رادار کاوش و رهگیری» یا PTIR [precision track and illumination radar-PTIR] رادار نظارتی این کشتی هوائی پوشش دوربرد (حدود 500 کیلومتر) را بوسیله رادار EL/M-2083 فراهم می کند، در حالی که PTIR که یک سیستم هدایت پذیر و قادر به ردیابی چندین هدف است، می تواند بر روی موارد مورد علاقه تمرکز کند. بدنه این آئرواستات 71 متری توسط شرکت آمریکایی متخصص در زمینه تولید بالن های هوائی یعنی Aerostat TCOM ساخته شده است و از بزرگترین کشتی های هوائی در حال حاضر موجود در دنیا هستند. شرکت TCOM پیش از این آئروستات JLENS را نیز برای نیروهای مسلح آمریکا تولید کرده است. باید توجه داشت که راه اندازی یک سیستم آئروستات (کشتی هوائی) کار بسیار پیچیده ای است، نگه داشتن چندین تن بار معلق در یک آئروستات، نگه داشتن آن در موقعیت خود حتی در زمان وزش بادهای شدید، حتی چگونگی مدیریت کردن کابلی که هم آئروستات را به زمین متصل کرده و هم انرژی آن را تامین می کند (که خود این کابل چندین تن وزن دارد) فرآیند بسیار پیچیده ای است. ادامه دارد ... (با توجه به حجم زیاد مطلب ، به جهت اینکه برای دوستان خسته کننده نشود ؛ معرفی این جنگ افزار در قالب 3 پست ارسال می شود) منبع منبع نکته : ایده معرفی این کشتی هوائی بعد از گفتگوی دو دوست عزیز @oldmagina و @archersarash در تاپیک تحولات رژیم صهیونیستی در خصوص «هدف قرار گرفتن این بالن توسط گروه عصای موسی» زده شد پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهوالله چه عرض کنیم قضیه مهاجرین افغان خیلی خزنده و طی سالها اتفاق افتاده والان نزدیک به ۱۳درصد جمعیت کشور رو در برمیگیرند نرخ زاد و ولدشون در کشور اشغال مشاغل که از کارهای با مهارت کم داره یواش شیفت پیدا می کنه به سطح های بالاتر و ....این رو عادی فرض کنیم و یا متهم بشیم به پرت کردن حواس از باکو!!!!!!یعنی ساماندهی مهاجرین در کشور باعث میشه حساسیت مون به مرزهای کشور از دست بره!؟شرق کشور مرز محسوب نمیشه؟یعنی پرداختن به شمال غرب کشور لازمه اش ول کردن شرق کشوره؟چه مغلطه ایی!!!!
-
1 پسندیده شدهبالن شناسایی و نظارت ساخت ایران این بالن نظامی از نوع نظارت زمینی هوابرد(AEROSTAT SYSTEM) توسط صنایع هوایی قدس ساخته شده و توسط وزارت دفاع برای صادرات قرار گرفته در اطلاعات تصویر اعلام شده که سه نوع و اندازه ی متفاوت دارد. پ. ن: خودم هم این بالن را در جایی دیدم.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی پس از عقب نشینی روس ها، تمامی طرفهای درگیر در افغانستان «پیروزی» را از آن خود دانستند. «آمریکا و هم پیمانانش» از یک سو خود را مسئول شکست اتحاد جماهیر شوروی دانسته و «مجاهدین و عرب افغان ها» از سویی دیگر خود را مسئول این پیروزی می دیدند. امری که بعدها باعث شد «القاعده» به این فکر بیفتد که «اگر توانسته شوروی را شکست بدهد، حتما قادر به شکست آمریکا نیز است» . 6-14 : مزرعه پرورش جهادگرایان سلفی سناتور چارلی ویلسون در میان مجاهدین افغان چنته سرویس امنیتی پاکستان در تعامل با «افغانستانِ پس از شوروی» چندان هم خالی نبود. تعداد زیادی از پناهجویان پشتون افغانی در «مدارس دینی» پاکستان در حال تحصیل یا فارغ التحصیل از آن ها بودند. این مدارس که با حمایت مالی عربستان برپا شده و ادامه حیات می دادند، طبیعتا علوم اسلامی خود را برمبنای گرایش وهابی تدریس می کردند. آموزش نظامی پاکستان و حمایت مالی عربستان از طلاب این مدارس نیروی جنگنده ای به نام «طالبان» ساخت که در سال ۱۹۹۶ با از میدان به در کردن رقبا توانست کنترل افغانستان را به دست بگیرد و «امارت اسلامی» خود را بنا کند. جنگجویان طالبان به همراه پرچم سفید رنگ این گروه البته بخش بزرگی از این حادثه نیز میتواند در قالب رویارویی بین عربستان و ایران قلمداد و تفسیر شود. ایران و روسیه با حمایت از مخالفین جبهه شمالی افغانستان از یک سو در برابر کمپ عربستان، پاکستان و امارات [که در زمره معدود کشورهایی بود که رژیم طالبان را به رسمیت شناخت] قرار گرفتند. ایران بارها تهدید به دخالت نظامی علیه طالبان کرده و پاکستان را مسئول حمایت از آن ها دانست. اتحاد «القاعده» و «طالبان» سرانجام به تراژدی یازده سپتامبر ختم شده و در اثر آن رژیم طالبان با حمله نیروهای چند ملیتی به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به ظاهر به طور موقت سقوط کرده ولی در واقع برای چند سال به خواب زمستانی فرو رفت. قتل عام حدود پنج هزار شیعه افغان و کارمندان سفارت جمهوری اسلامی در آن کشور بخشی از کارنامه این رژیم (امارت اسلامی) در افغانستان است. حمله به کنسولگری ایران و به شهادت رساندن دیپلمات های ایرانی ، یکی از نتایج فاجعه بار تسلط طالبان بر مزار شریف بود حقیقت دیگری که می بایست مدنظر گرفته شود این است که : ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی مجله الجهاد متعلق به عبدالله عزام نقشی اساسی در معرفی و نهایتا جهانی کردن چهره های جهادی افغان داشت. در فاصله کمتر از نیم کیلومتر از مرز میان پاکستان و افغانستان، میان شهرهای پیشاور و جلالآباد، مقبرههایی با پرچمهای سبز و قرمز به چشم میخورد که اگرچه فاقد شکوه و معماری ویژهای هستند، اما یادآور یکی از بزرگترین نقاط عطف تاریخ خاورمیانه و شاید تمامی جهان به حساب میآیند. این مقبرهها متعلق به مجاهدین عربی است که در طول جنگ افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی، از سرتاسر جهان عرب، برای ادای فریضه جهاد به یاری برادران افغان خود آمده بودند.( افرادی که بعدها مشهور به افغانالعرب شدند) در این مقبرهها، نام شهدایی از مصر، تونس، یمن، عراق، سوریه و.. با ذکر مشخصات عملیاتهایی که در آنها به شهادت رسیدهاند، به چشم میخورد. تصویری کمیاب از عبدالله عزام در کنار شاگردان افغان و افغان العرب خود تهاجم شوروی به افغانستان و اشغال خاک این کشور در 1979، مقدمه شکلگیری جریانهایی بود که طی دهههای آینده به اهرمی قدرتمند در تعیین سرنوشت منطقه و جهان تبدیل شدند. حمله شوروی با مخالفت و مقاومت مردم مسلمان افغانستان روبرو شد و متعاقبا، تعداد قابل توجهی از جوانان عرب در سرتاسر جهان اسلام، برای ادای فریضه جهاد در سختترین شرایط ممکن، خود را به خاک این کشور رساندند. اما در آن مقطع زمانی، باتوجه به ظهور دولت ملتهای نوپای عربی از یک سو، و بازخوانی انقلابی سید قطب از مفاهیم اصلی اسلام [به ویژه جهاد] از سوی دیگر، باعث شده بود تا آمادگی ملتهای عرب، برای ادای فریضه جهاد بیش از هر زمان دیگری پر رنگ شود. آمادگی که در سایه تجاوز رژیم صهیونیستی به اراضی فلسطین، به تدریج تمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و نظامی خود را پیدا کرده بود. 6-12 : ترور عبدالله عزام و باز تعریف یک مفهوم اسلامی (بخش اول) هر دو چهره شاخص جهاد در افغانستان یعنی عبدالله عزام و احمد شاه مسعود ؛ اندک زمانی پس از پایان جهاد در افغانستان ترور شدند. تمامی پژوهشگران جریانات جهاد اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که ریشه تمامی گرایشهای عقیدتی و عملی جریانات مختلف جهادی که تا امروز در منطقه شکل گرفتهاند را باید در جنگ 10 ساله افغانستان جستجو کرد، جنگی که در پایان با پیروزی مسلمین بر کفار به پایان رسید و به تمامی جهان ثابت کرد که طفل نوپای بیداری اسلامی، اکنون وارد مرحله جدیدی از حیات تاریخی خود شده است. وجه مشترک قدرتهای غربی و شرقی در مواجه با این پدیده نوظهور، «اتخاذ موضع خصمانه» و «تلاش برای مهار آن» بود، اما این سیاست با دو رویکرد مختلف و تاریخی از سوی ابرقدرتهای شرقی و غربی اجرایی شد. شوروی، همانطور که نبرد 10 ساله افغانستان نشان میدهد، رویکردی مبتنی بر «مواجه سخت و نظامی» را برای رویارویی و مهار جریانات جهادی اسلامی برگزید، رویکردی که هزینه زیادی به پای آن داد و در نهایت به هیچ یک از اهداف خود در این زمینه دست نیافت. اما طرف غربی و به ویژه آمریکا، «بدون حذف مواجه سخت و نظامی» ، جبهه دیگری را نیز در این نبرد گشود که تاثیر مهمی در سرنوشت جریانات جهادی داشت. در حقیقت آنچه در جنگ افغانستان و در نهایت شکست شوروی رخ داد، به مثابه آزمایشگاهی برای غرب بود تا بداند، آنچه در درجه اول، در رابطه با جریانات نوظهور اسلامی دارای اهمیت بوده و باید مهار شود، نه قدرت جهادی و نظامی آنان، بلکه رویکردهای معرفتی است که مسلمین را به مقابله با سیاستهای قدرتها در منطقه به هر قیمتی وا داشته است. در مواجه اولیه مترجمان فارسی زبان با واژه Deconstruction و اصولا فلسفه دریدا، اینطور برداشت میشود که «فروریختن آنچه موجود است» ، معنای اصلی مورد نظر فیلسوف است. اما همانطور که حسن حنفی، متفکر انقلابی مصری، به خوبی در ترجمه خود از این واژه ( الهدم و البناء / یعنی ویران کردن و دوباره ساختن ) آورده است، رویکرد سلبی و ویرانگر، تنها نمایانگر یک حیث از معنای نهفته در این واژه است. حال آنکه حیث دیگر آن، ناظر بر برساخت معنا و امر مُحصِل جدیدی است. پس از ترور عبدالله عزام ؛ از ویرانه های جهادگرائی سنتی در افغانستان ، کابوس طالبان بر افغانستان سایه افکند. در صحنه عمل نیز، آنچه غرب در قبال مفاهیم بنیادین موجود نزد مسلمین انجام داد، چیزی غیر از این نبود. چرا که مفاهیم اصیل اسلامی را گرفته، نزد خود از معنا تهی کرده، سپس با معانی جدیدی به نخبگان اسلامی بازگردانده است. چنین «مواجه معرفتی با جریانات جهادی و اسلامی» ، در عمل و با نفوذ در سطح نخبگان مسلمان، کامل شده و به این ترتیب، استحاله مفاهیم و در نتیجه عملکردهای جامعه اسلامی، به دست خود مسلمین رخ میدهد. میلیارد سعودی اسامه بن لادن با تأسیس القاعده ؛ راهی متفاوت از مرشد خود عبدالله عزام را پیمود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . خوب خدا رو شکر که دوستان به تدریج شروع کردند به مشارکت در تاپیک و کم کم دارند تاپیک رو از این وضعیت مونولوگ خارج می کنند سلام از بنده است. پرسش بسیار خوبی است. حتما در پست آینده به این موضوع خواهیم پرداخت. بله دقیقا همین طور است. نکات مورد اشاره شما کاملا دقیق و درست بود. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی سرنوشتسازترین کمک عزام، این ایدهی او بود که میگفت مسلمانان در مسائل جهاد، باید به مقامات سنتی بیاعتنایی کنند. [خواه دولت، روحانیان دینی، رهبران قبلیهای و ... باشند یا پدران و مادران] از دید عزام، قانون اسلام روشن بود: اگر قلمرو مسلمانان نقص شود، تمام مسلمانان باید برای دفاع از آن، به گونهی نظامی بسیج شوند و هر گونه اما و اگر در مورد آن، منجر به گمراهی خواهد شد. این طرز فکر، جعبهی پاندورایی از افراطگرایی را گشود و جنبشی را به وجود آورد که غیرقابل کنترل بود. عزام در طول عمرش، تأثیرات اولیهی این مشکل را حس کرد؛ اما موفق شد با هیبتی که در آن اجتماع داشت، نظم را در میان افراد حفظ کند. پس از ترورش اما، دیگر کسی نبود که بر آن مغزهای داغ و پرجنبوجوش حکمرانی کند؛ به همین دلیل، آن جنبش جهادی وارد مرحلهی رو به سقوطِ «انشعابهای داخلی و وحشیگری» شد. خشونت فوقالعادهی داعش در سالهای اخیر، تنها آخرین نمونهی تکرار این روند است. 6-11 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش دوم و پایانی به راستی چه کسی عزام را کشت؟ بعضیها میگویند کار «یک عرب-افغانِ دیگر» ، مانند اسامه بن لادن یا ایمنالظواهری بوده است؛ اما احتمال درست بودن این فرضیه می تواند کم باشد ؛ زیرا در صورت افشاء شدن ماجرا ، سرنوشت کسی که برای کشتن پدر جهاد تلاش میکرد، بسیار ناگوار میبود. برخیهای دیگر، C.I.A یا MI-6 را مسؤول آن ترور میدانند؛ اما ظاهرا در آن سالها ، عزام به اندازهی کافی برای آنها مهم نبود. تعداد دیگری هم سعودیها یا اطلاعات اردن را مقصر میخوانند؛ اما این دو کشور هم در آن زمان، عادت نداشتند که اسلامگرایان را بکشند. ادارهی خدمات امنیت دولتی افغانستان «خاد»، در اوایل دههی هشتاد دلایلی برای کشتن او داشت؛ اما در اواخر آن دهه دیگر نه. خیلیها، گلبدین حکمتیار که احساس میکرد عزام علاقهی بیشتری به دشمن بزرگش [احمدشاه مسعود] پیدا کرده را متهم ترور او میدانند؛ اما سندهای جدید نشان میدهند که حکمتیار و عزام در واقع دوستان نزدیکی بوده اند. حتی برخی سرویس اطلاعات خارجی اسرائیل [موساد] را هم در جایگاه متهم نشانده اند. چرا که عزام مکرراً به اطرافیانش گفته بود بعد افغانستان ، نوبت آزادسازی فلسطین است. اما در خصوص توان عملیاتی موساد در آن نقطه پاکستان در آن روزها تردیدهائی وجود دارد. در اواخر دههی هشتاد میلادی، عرب-افغانها، برای پاکستانیها مزاحمانی بودند که به طور آزادانهتری از پاکستان انتقاد میکردند و در سیاست مجاهدان افغان مداخله داشتند. البته هیچ سند محکمی، دست داشتن (I.S.I) در این ترور را ثابت نمیکند؛ اما اسنادی وجود دارند که اگر چه جرم I.S.I را ثابت نکرده ولی به آن اشاره میکند. این عملیات، از قبل برنامهریزی شده بود و نیازمند گشتزنی پرسنل طراح در قبل، جریان و بعد از حادثه در محل بود. محل و زمانبندی حمله نشان میدهد که طراحان قصد شوک وارد کردن به عربها را داشته اند؛ چون طراحان آن ترور میتوانستند عزام را بدون سر و صدا در یک تیراندازی بکشند. به هر حال علیرغم وجود ده ها مظنون و متهم ، همچنان نمیتوان به اندازهی دو خط هم جوابی برای این سوال که چه کسی عزام را کشته، پیدا کرد. عبدالله عزام (سمت راست) و دکتر برهان الدین ربانی (سمت چپ) هر دو فعالیت سیاسی خود را از اخوان المسلمین آغاز کردند. داستان عبدالله عزام به ریشهی «جهادگرایی مدرن» اشاره میکند که دلیل آن از بین رفتن احترام به مقامات دینی در میان اسلامگرایان جوان در اواخر دههی هشتاد میلادی است. عزام آن را آغاز کرد، قتلش به آن سرعت بخشید و پیامدهای آن بسیار ناگوار بود. این یکی از درسهای بیشمار تاریخ در موضوع پیامدهای ناخواسته است؛ چون نه عزام و نه قاتلین او، نمیخواستند که اوضاع این گونه پیش برود. پرسش این است که آیا میتوان وضعیت امروزی را جبران نموده و کاری کرد که مقامات دینی دوباره بر جوانانی که جهاد وسوسه شان میکند، مسلط شوند؟ نشانههایی مبنی بر این که داعش [با ایجاد سلسله مراتب جدید تشکیلاتی] می خواست این وجه جنبش جهادگرائی را تضعیف کند ، وجود دارد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهسلام ممنون بابت پستهایی که می گذارید یه سوال داشتم چرا هیچ کدام از این جهاد گراها مثل همین اقای عزام به سمت فلسطین و اشغال اون توجه نشون ندادند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با تشکر از محبت شما و با عرض پوزش اگر برخی مطالب تاپیک برای شما یا سایر عزیزان تکراری بوده. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی ساعت ۱۲:۱۵ دقیقهی ظهر روز ۲۴ نوامبر ۱۹۸۹ بود که یک خودرو «شِورلت وِگا» به مسجدی در پیشاورِ پاکستان نزدیک شد. در حالی که مردم آمادهی احوالپرسی با سرنیشنان آن خودرو بودند، یک بمب کنار جادهای، خودرو را متلاشی کرد و تمام سرنشینان آن را کشت. قربانیِ داخل خودرو ، «عبدالله عزام» رهبر معنویِ به اصطلاح عرب افغانها (افغان العرب) بود. عربهایی که هزاران نفر از آنها برای جنگ در برابر شوروی در دههی هشتاد میلادی، به افغانستان آمده بودند. اکثر جمعیت مسلمانان جهان، جنگ برای بیرون راندن شوروی از افغانستان را، جهاد مشروع نظامی یا جنگِ مقاومتیای میدانستند که به لحاظ دینی مجاز بود. عزام که یک مبلغ مذهبی فلسطینی بود، در سال ۱۹۸۱ به روند جهاد افغانستان پیوست و تمام آن دهه را صرف عضوگیری و استخدام جنگجویان خارجی کرد. 6-10 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش اول غربیهای امروز، عزام را به خوبی نمیشناسند؛ اما او به راستی پدر جنبش های جهادی و گروههای خشونتگرایِ اسلامی مانند القاعده و داعش است که فعالیتهای شان را جهاد مینامند. عزام، بسیج و فرستادن جنگجویان خارجی به افغانستان را رهبری میکرد و بر همین پایه، اجتماعی ساخت که از آن، القاعده و دیگر گروههای افراطی بیرون زد. او همچنان ایدههای پرنفودی داشت. او میگفت که مسلمانان مسئولیت دارند تا از همدیگر دفاع کنند و اگر بر بخشی از دنیای اسلام حمله شود، تمام مؤمنان باید در دفاع از آن بشتابند. افزون بر این، او از اسلامگرایان خواست که توجه شان را از سیاستهای داخلی به سیاستهای بینالمللی معطوف کنند. عزام با این کار زمینههای لازم برای ظهور جهادگراییِ ضد-غربی در دههی نود میلادی را آماده کرد. پیش از آن، شورشیان روی برکناری حاکمان مسلمان تمرکز میکردند. مانند مصر که جهاد اسلامی آن کشور، رییسجمهور محمد انورالسادات را در سال ۱۹۸۱ ترور کرد؛ یا در سوریه، جایی که شاخهی نظامی اخوانالمسلمین، شورش نظامیِ ناکامی را در اواخر دههی هفتاد میلادی، علیه رژیم حافظ اسد به راه انداخت. خودِ عزام هرگز طرفدار تروریزم بینالمللی نبود؛ اما پافشاری او بر ضرورت عقب زدن دشمنان خارجی اسلام، بعدها فرضیهی اصلی توجیهات القاعده برای حمله به امریکا شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهخیلی عالی در مورد همه اینا قبلا شنیده بودم اما سطحی و گذرا الان نوشته شما ادم را بتفکر وا میداره ...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با سلام و تشکر به روی چشم. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی مرکز الکفا بهزودی شاخههای محلی خود را در «آتلانتا»، «بوستون»، «شیکاگو» و «توسان» ایجاد کرد. این نهاد حتا یک خط تلفن ملی داشت که از شیکاگو کنترل میشد و مردم میتوانستند برای شنیدن خبرنامههای صوتی دربارهی جهاد افغانستان با آن تماس بگیرند. این تلاشها نتیجه داد: صدها مسلمان از سراسر آمریکا به جهاد افغانستان پیوستند و برخی حتی به چهرههای برجستهی این جنبش جهادی نوپا تبدیل شدند. مسلمانان آمریکایی در جامعه عرب-افغانها اقلیت بودند، اما مهارتهای زبانی و سطح بالای تحصیلاتشان، آنها را نزد جهادیهای خارجی مستقر در افغانستان از اهمیت فوقالعادهای برخوردار کرده بود اما چگونه امکان داشت که امریکا به حوزهی سربازگیری عزام تبدیل شود؟ دلیل اصلی آن آزادیهای سیاسی برای تبلیغ جهادگرائی در ایالات متحده بود که نظیرش در جهان وجود نداشت. عزام و دستیارانش بهعنوان فعالان دینی-مذهبی شناخته میشدند و این آنها را در جایگاهی قرار داده بود که نسبت به آن، سطح بالایی از مدارا در جامعه و دولت ایالات متحده وجود داشت. در عینحال، دولت ایالات متحده عزام و همراهانش را تهدید امنیتی نمیدانست، زیرا در آنزمان، اسلامگرایان اهل سنت تقریبا هرگز مرتکب حملات تروریستی در غرب نشده بودند. 6-9 : جذابیت آمریکا دهه 80 برای جهادگرایان (بخش دوم و پایانی) خارج از پاکستان، ایالات متحده تنها کشوری بود که در آن عزام میتوانست شاخه رسمی مکتب الخدمات خود را تأسیس کند. نکته جالب اینجا است ؛ عربستان سعودی که «در کُل» تلاشهای عزام را تأیید میکرد، هرگز به او اجازه نداد دفترش را در خاک سعودی باز کند. حتی مقامات سعودی گاهی اوقات سخنرانیهای او را لغو میکردند. سایر کشورهای خاورمیانه که رویکرد خصمانهتری هم داشتند. عزام در دهه 1980 تنها میتوانست به عربستان، امارت متحده عربی، کویت، بحرین و اردن سفر کند. سایر کشورها به او اجازهی ورود نمیدادند و اردن نیز پس از 1984 دروازهی خود را به روی او بست. برای عزام، آمریکا همچنان یک کشور دمِدست بود. در آنزمان شما میتوانستید با یک ویزا به جامعهی بزرگ، ثروتمند و یکزبانه دسترسی داشته باشید. اروپا اما دستوپاگیرتر بود؛ جدا از چندزبانهبودن کشورهای اروپایی، شما باید برای سفر به هر کشور ویزای جداگانه دریافت میکردید. عزام به چندین کشور اروپایی از جمله بریتانیا، آلمان، اسپانیا و ایتالیا سفر کرد، اما هرگز تلاش نکرد زیرساختی برای استخدام و سربازگیری در اروپا، مانند آنچه در آمریکا داشت، ایجاد کند. فعالیتهای عزام کمک کرد که اخوانالمسلمین حضور قدرتمندی در ایالات متحده بهویژه در جوامع دانشجویی مسلمان داشته باشد. برای مثال، مهمانان «نشست ایندیاناپولیس در سال 1978» [که در پست قبلی به اون اشاره شد] ، اعضای اخوانالمسلمین بودند. در دهه 1980 میلادی ، اخوانالمسلمین به یک جنبش خشونتپرهیز تکامل یافته بود اما صلحجو نبود و عمیقا به مبارزات آزادیخواهانه مانند مقاومت فلسطین و جهاد افغانستان اهمیت میداد. سابقهی عزام در اخوانالمسلمین به وی امکان داد تا طی دهه 1980 به راحتی با فعالان سراسر آمریکا ارتباط برقرار کند. چک 2000 دلاری در وجه موسسه الکفاه (Al Kifah Refugee Center) در نوامبر 1990، یک افراطگرای اسلامی مصریتبار، «مئیر کاهان» [یک خاخام راستگرای افراطی اسرائیلی-امریکایی] را به قتل رساند. در اوایل سال 1993، ستیزهجویان خودروئی را در زیر «مرکز تجارت جهانی نیویورک» منفجر کردند که شش کشته و بیش از هزار زخمی برجای گذاشت. در اواسط سال 1993، نیروهای F.B.I نقشهی حملات احتمالا مرگبارتر در نقاط دیدنی نیویورک را خنثی کردند که در نتیجه در سال 1995 تعدادی از اسلامگرایان مستقر در امریکا محکوم شدند. با این حوادث، شبکههای جهادی بیشتر زیر ذرهبین ایالات متحده قرار گرفت و تازه پس از حملات یازدهم سپتامبر بود که این نظارت به سرکوب تبدیل شد. یکی از مهترین دلائل اینکه در دهه 1980 امریکا مناسبترین مکان برای جهادگرایان بود، این است که همه ، جهادی که در افغانستان جریان داشت را برحق میدیدند و هیچکس از اعراب مستقر در افغانستان و امریکاییهایی که به آنها ملحق میشدند، احساس خطر نمیکردند. بعدا وقتی کشورهای اروپایی دیدند که هزاران نفر از شهروندانشان به دولت اسلامی و سایر گروههای اسلامگرا میپیوندند و خطر حمله به خانه را به عنوان سوغات این سفر با خود حمل میکنند، اقدامات سختگیرانهتری علیه جنگجویان خارجی روی دست گرفتند. او در اواخر سال 1989 توسط عاملان ناشناس در پیشاور پاکستان ترور شد. دیری نگذشت که اختلافات در مرکز الکفا آغاز شد و در سال 1991 به قتل رهبر آن، «مصطفی شلبی»، انجامید. این مرکز در سال 1993 تعطیل و مکتب الخدمات هم در سال 1995 منحل شد. او القاعده را تاسیس کرد و جنگ تمامعیار علیه ایالات متحده را اعلام کرد. حملات یازدهم سپتامبر را برنامهریزی و باعث آغاز جنگ علیه تروریسم، «با همهی پیامدهای غمانگیز آن» شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهسلام -البته بیش از همه این موارد نقش "امین " رهبر وقت افغانستان را نباید نادیده گرفت که قصد چرخش به سمت غرب و تکرار رفتار سادات با عوامل شوروی را داشت که باعث تحریک بیش از پیش شوروی شد {کتاب اسناد میتروخین نکات جالبی اشاره کرده است }
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی در آن زمان ، شخصیت اسلامگرای [سلفی] فلسطینی الاصل ؛ «عبدالله عَزّام» ، نقشی اساسی در برانگیختن این هجرت جهانی و در سازماندهی آن ایفا می نمود. سخنرانی ها و دعوت هایی که عبدالله عزام درباره جهاد برای دفاع از مسلمانان مستضعف افغانستان ایراد می کرد، از طریق رادیو ها و مساجد و مجلات و ... به مردم [مسلمان] در سراسر جهان می رسید. به مرور عَزام تبدیل شد به یک «جمع کننده ی اساسی تَبَرُعات و کمک های جامعه ی اسلامی» برای کمک به [جهاد] افغانستان و در همین راستا، در پیشاور پاکستان مرکزی به نام «دفتر خدمات» تأسیس نمود. اسامه جوان همراه خانواده اش در سفری به سوئد / سال ۱۹۷۱ (اسامه با دايره قرمز مشخص شده است). یکی از جوانانی که در آن روزها به پاکستان سفر کرد، جوان دانشجوی عربستانی «اسامة بن لادن» بود که به زودی تبدیل به یکی از پیروان مخلص عبدالله عزام گردید. بن لادن، زیر نظر خود عبدالله عزام مدت کوتاهی همراه با داوطلبان عرب به نبرد در افغانستان پرداخت ، اما کار مهم تر بن لادن این بود که از روی کار عزام نسخه برداری کرد و او هم یک دفتر مخصوص در پیشاور تأسیس کرد تا کمک های مختلف را از سراسر جهان جذب و از سیستم عبدالله عزام حمایت نماید. گویی عبدالله عَزام (که طی قراردادی با مجمع مسلمانان جهان (*) برای تدریس در دانشگاه اسلام آباد به پاکستان منتقل شده بود) ، شخصیت مورد ترجیح عربستان بوده است. از این رو، مکتب خدمات تاسیس شده توسط او و بن لادن بیشترین هزینه های ارسالی از سوی عربستان را جهت جذب و سازماندهی مجاهدین بین المللی دریافت می کرد. از طرفی سازمان سیا نیز مسئولیت حمایت مالی ، آموزش و تسلیح جهادگرایان را به عهده گرفت. -------------- * : پیشتر و در همین تاپیک [در مبحث وهابیت به عنوان یک پروژه بین المللی] به «مجمع مسلمانان جهان» و نقش آن در گسترش وهابیت پرداخته شده است. 6-5 : جهاد چند ملیتی در افغانستان در سال ۲۰۰۳ تحقیقی از سوی روزنامه نگار استرالیایی-بریتانیایی «جان پیلگر» ، از این راز پرده برداشت که بیش از ۱۰۰ هزار جنگجوی اسلام گرا بین سال های 1986 تا 1992 میلادی در پاکستان و در کمپ های مختص به سیا، ام آی ۶ و سازمان امنیتی پاکستان آموزش می دیدند. همان پژوهش مدعی است که «رهبران این جنگجویان» در «کمپ های نظامی ویرجینیا» در «آمریکا» آموزش دیده بودند. آن چنان که مامور سابق سیا و هماهنگ کننده گروه های مجاهدین علیه شوروی ، میلتون بردن ؛ در یکی از مصاحبه ها با بی بی سی اظهار کرد موشکهای استینگر در جهاد افغانستان یک نوع سلاح استراتژیک به شمار میرفت، چرا که با سرنگون کردن هلیکوپترهای روسی قادر بود که قواعد جنگ را به سود مجاهدین و حامیان آنها بچرخاند. اتحاد جماهیر شوروی سرانجام در سال ۱۹۸۹ از افغانستان عقب نشینی کرده و به اشغال این کشور پایان داد. این درخواست از سوی آمریکا رد شد و توقف پشتیبانی مجاهدین از سوی این کشور ، منوط به خروج بدون قید و شرط شوروی از افغانستان شد. عبدالوکیل و زین نورانی (وزرای خارجه افغانستان و پاکستان) زیر نظر ادوارد شواردنادزه و جورج شورلتز (وزرای خارجه شوروی و آمریکا) موافقتنامههای خروج شوروی از افغانستان را در ژنو امضا کردند آمریکایی ها نیز امور افغانستان را طبق ادعای وزیر سابق امور خارجه این کشور [هیلاری کلینتون] ، به پاکستان واگذار کردند. او در این باره گفت: میانجیگری پاکستان و عربستان برای توقف جنگ و ایجاد صلح بین مجاهدین / منطقه شینه در حومه کابل / 1371 از راست به چپ : شاهزاده نایف - گلبدین حکمتیار - احمدشاه مسعود - ژنرال حمیدگل (رئیس ISI پاکستان) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدههمه ی این بدبخت هایی که خودشان را در راه اینها منفجر کردند و کشتند و در آینده هم میکشند برای این هست که طرح آمریکا و یهودیان انجام بشود چه عجب یکی به این مطلب اشاره کرد .... یهود ..یهود ...و یهود ...فقط از اول پیدایش این فرقه تا امروز ..جنگی بوده که این قوم درش دست نداشته باشد ....کم ما ایرانیها از این جماعت ظربه خوردیم . . . کاش یاد بگیریم به زبان خودشان برایشان صحبت کنیم کاش یاد بگیریم برای جلوگیری از ضرباتشان اهرمهای قدرتی مثل خودشان در اختیار بگیریم ...رسانه و پول بدون رجز خوانی ...بدون روزشماری فقط عمل انهم مانند خودشان بی صدا ولی کوبنده و قدرتمند
-
1 پسندیده شدهکل این طرح وهابی و تروریست سازی از همین دوره و برای ساخت دشمن علیه شوروی شروع شد گفته شده که عربستان سعودی وظیفه ی ساختن منشور فکری این گروه های مجاهدین علیه شوروی را داشت و ساواک در ایران و ای اس آی پاکستان مسئول آموزش نظامی مجاهدین علیه شوروی بودند. هنوز هم آی اس آی پاکستان و مدارس وهابی عربستان دارند همان کار قدیم را ادامه میدهند و کارشان را به آفریقا و شرق و مرکز آسیا هم بردند البته با دشمن هایی جدید به نام ایران و شیعیان در بین مسلمانان خاورمیانه و چین و روسیه میان مردم مسلمان این دو کشور! همه ی این بدبخت هایی که خودشان را در راه اینها منفجر کردند و کشتند و در آینده هم میکشند برای این هست که طرح آمریکا و یهودیان انجام بشود.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی در سال ۱۹۷۸ و در پی یک کودتای نظامی ، شخصیتی نزدیک به اتحاد جماهیر شوروی بنام «محمد تره کی» در افغانستان به قدرت می رسد که این اتفاق ؛ نگرانی ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، عربستان و پاکستان را بر می انگیزد. یک سال بعد، در اثر کودتای دیگری ، «حفیظ الله امین» به قدرت می رسد که «این اتفاق موجب ورود نیروهای شوروی به خاک افغانستان» در دسامبر ۱۹۷۹ شده و با سرنگونی و قتل حفیظ الله امین ، سیاستمدار کمونیستی به نام «ببرک کارمل» به جای او به کار گمارده می شود. در واقع روسها یکونیم سال پس از پیروزی کودتا ، برای حفظ رژیم مجبور به مداخله مستقیم شدند. البته دکترین برژنف برای توسعه سوسیالیزم هم نقش عمده ای در این مداخله مستقیم داشت. تصاویر یگان های ارتش سرخ در افغانستان ورود نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حتی قبل از ۱۹۷۹ هم قابل پیش بینی بود. نخستین جرقههای مقاومت مقابل رژیم در روستاهای افغانستان شکل گرفت. دولت آمریکا هم که مترصد فرصت گرفتن انتقام جنگ ویتنام از روسها بود این فرصت را از دست نداد و «هستههای مقاومت در پاکستان» مورد حمایت غرب قرار گرفت. تلاشهای پاکستان برای جرقه «قیام مردمی علیه کارمل» در افغانستان بی نتیجه می ماند و «کشورهای نگران از حضور شوروی در این کشور» ، به «گروه های مجاهد افغانی» برای رویارویی با نیروهای شوروی روی می آورند. در نهایت روسها در ۲۶ بهمن سال ۱۳۶۷ از افغانستان خارج شدند و پشت سرشان تنها مخروبهای از کشوری به نام افغانستان باقی ماند. مجاهدین با ادامه جنگ علیه دولت وقت بالاخره در هشتم اردیبهشتماه توانستند آخرین بازمانده از رژیم طرفدار شوروی سابق را کنار بزنند. 6-4 : جهاد علیه کُفار مارکسیست سحرگاه هفتم ثور (اردیبهشت) نیروهای وفادار به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ارگ را تصرف کردند آنچنان که پیشتر ذکر شد؛ پشتیبانی از «اسلام گرایی نظامی» در افغانستان، نخستین پشتیبانی از این پدیده علیه «بلوکِ سوسیالیستیِ شرق» نبود. (پیشتر در بخش های مربوط به مصر و عربستان به این ماجرا پرداخته شد) برژنسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر، در توجیه حمایت از جهاد در افغانستان طی مکاتبه ای با کارتر می نویسد: پس از کودتای ۷۹ و دخالت نظامی شوروی، برژنسکی برای کارتر مینویسد : از طرفی در ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ نخست وزیر بریتانیا، مارگرت تاچر در نیویورک ضمن مدح انقلاب اسلامی در ایران گفت: احمدشاه مسعود (ملقب به شیر دره پنجشیر) ؛ زادگاه خود دره پنجشیر را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل نمود پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی [که دولتی ملحد و ضد دینی بود] در سال 1979 میلادی به افغانستان لشکرکشی کرد؛ [ده ساله ی بین 1979 تا 1989] پاکستان و افغانستان به مقصد یک سلسله هجرت بی سابقه ی جوانان مسلمان از سراسر جهان در لبیک به فتاوی «جهاد ضدشوروی» تبدیل شدند. از آمریکا گرفته تا جنوب شرق آسیا، هجرت به پاکستان برای پیوستن به مقاومت افغان ها شروع شد. [برای ورود به افغانستان که تحت اشغال بود، نیروهای اسلامگرا باید ابتدا به پاکستان می رفتند و از آنجا، وارد افغانستان می شدند] عربستان سعودی سه نقش «پشتیبان مالی» ، «تبلیغ» و «بسیج کردن مجاهدین به سمت افغانستان» را در کنار دیگر متحدین غربی خود و پاکستان ایفا کرد. در خصوص بسیج کردن مجاهدین یکی از کارمندان سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا )سیا( می گوید لذا در آن برهه منشورهای دعوت به جهاد در افغانستان را می شد در اکثر اماکن عمومی در عربستان از جمله پمب بنزین ها یافت. مراکزی نیز در ارتباط با بسیج کردن مجاهدین در عربستان دایر شد تا به داوطلبان این اطمینان را بدهند که علاوه بر پرداخت های مالی به شخص مجاهد، خانواده او نیز در غیابش تحت حمایت این مراکز خواهند بود. عبدالله عزام و احمدشاه مسعود در حال سان دیدن از گروه جهادگرایانی که تازه به افغانستان رسیده بودند تبلیغات مشابهی نیز با پشتیبانی عربستان در دیگر کشورهای عربی به راه افتاد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با تشکر از اظهار لطف و محبت هر دو شما عزیزان. به روی چشم فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی پس از خروج شوروی، «افغانستان» به یک «قلمرو مستقل برای جهادگرایان» تبدیل شد. یکی از نکاتی که تا این برهه قابل ملاحظه است، این است که «جهادگرایی» (تا قبل از دهه ۹۰ میلادی) به لحاظ تاریخی ، آتش حمله خود را عمدتا به سمت «مسلمانان» و سپس «حکام کشورهای اسلامی» یا همان «دشمن نزدیک» نشانه گرفته بود. نقل قولی از عبدالعزیز ابن سعود [نخستین پادشاه عربستان]، برای فهم این رویکرد کمک کننده است. او در گفت وگویی با مامور بریتانیایی جان فیلبی، مسیحیان را بر مسلمانان ترجیح داده و می گوید: دکتر فضل نیز در مقدمه جزوه خود می گوید: 6-3 : جهادگرایان بی سرزمین و نبرد با دشمن دور این معادله اما «پس از بازگشت بن لادن به عربستان» تغییر یافته و هدف قرار دادن آمریکا و جهان غرب، با عنوان «دشمن دور» ، به صدر اولویت های القاعده درآمد. «اسامه بن لادن» ؛ از جمله کسانی بود که پس از عقب نشینی روس ها به کشور خویش بازگشت. او هنگام جهاد در افغانستان از محبوبیت بالایی در عربستان برخوردار بود، به خصوص میان اوساط و شخصیت های دینی آن کشور. او که با بلندپروازی قابل توجهی به عربستان بازگشت، انتظار داشت که جایگاه ویژه ای در نیروهای مسلح آن کشور بر عهده بگیرد. تمامی این بلندپروازی ها اما ؛ از سوی دولت عربستان رد شد و در عوض ؛ آن کشور طی توافقی با ایالات متحده آمریکا ، نیرویی معادل ۵۰۰ هزار جنگجوی آمریکایی را در خاک خود پذیرا شد. سربازان آمریکائی و ائتلاف در عملیات طوفان صحرا (آزادسازی کویت- 1990 میلادی) بن لادن علی رغم اینکه فرصت های کاری پردرآمدی پیش رو داشت (و شاید با خشم و حس اینکه مورد خیانت و سوء استفاده واقع شده) ، ابتدا به سودان رفته و سپس به افغانستان بازگشت. اکثر آن ها علی رغم آن چیزی که انتظار می رفت مشغول زندگی روزمره و همسر و خانواده نشده و در جامعه حل نشدند. بلکه برخی در کشورهای خود به کارهای خشونت آمیز [با نام جهاد] دست زده و بمب گذاری های متعددی [از جمله در کشور عربستان] به دست این افراد انجام شد. برخی از آنها ، به خصوص کسانی که از ملیت های غیر کشورهای حوزه خلیج فارس بودند، حتی اجازه بازگشت مجدد به کشورهایشان را نیافته و به اروپا پناه بردند. بسیاری دیگر از جهادیون [مأیوس از بازگشت به دامان جوامع خود] ، نیز تصمیم گرفتند به افغانستان بازگردند. القاعده در دهه ۹۰ به اهداف غربی [و به خصوص آمریکایی] توجه کرد و حمله به آنها را در دستور کار خود قرار داد. این گونه اعمال تروریستی ابتدا برخی از سفارتهای آمریکا در کشورهای آفریقایی و اهداف نظامی آمریکا در یمن را هدف قرار داد. بن لادن «به تنهایی» نمی توانست به وجود آورنده یک شبکه جهانی برای «اعلام و اعمال جهاد» باشد. بلکه صحیح تر آن است که بگوئیم پتانسیل این امر در افغانستان و در دهه ۹۰ خلق شده و بعدتر هم وجود داشته است. این امر در دو عنصر خلاصه شده است: نخست این که وهابیت و سلفیت [چنان که در ادامه تاپیک بیشتر شرح داده خواهد شد] ، تا دهه ۹۰ میلادی به مناطقی مانند شاخ آفریقا، چچن و کشورهای حوزه قفقاز و جنوب فلیپین رسیده بود. عنصر دوم نیز این است که افغانستان شاهد «نخستین نسلِ جهادگرایانِ چند ملیتی» بود. وفاداری این جهادگرایان (چه عربی و چه غربی) ، بیشتر به ایدئولوژی خود بود تا به کشور و ملیت هایشان. پرچم گروهک تروریستی سپاه صحابه ایران که با گرایش وهابیت تکفیری در ایران فعالیت تروریستی می کند قدرت و سهولت تحرک این افراد در سطح جهانی، در کنار دیگر عواملی مانند سهولت نقل و انتقال اموال، نقش عمده ای را در «انتقال جهاد به عرصه بین المللی» ایفا کرد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی از سویی دیگر، برخی رژیم های خاورمیانه نیز ، «در افغانستان» ؛ فرصتی برای رهایی از شر زندانیان پرهزینه جهادگرا یافتند و آنان را به مقصد افغانستان، از زندان های خود آزاد کردند. ایمن الظواهری نیز که «به اتهام دست داشتن در ترور سادات» در مصر زندانی بود ، پس از آزاد شدن به پاکستان عزیمت کرد. او بعدها مرد شماره دو و پس از قتل بن لادن به مرد شماره یک القاعده تبدیل شد. 6-2 : سرزمین پیوندها و جدائی ها اما تمامی کسانی که به جهاد در افغانستان پیوسته و به فتاوی کسانی مانند «ابن باز» (مفتی عربستان) ، «یوسف القرضاوی» (مفتی مصری و حامی اخوان المسلمین که در قطر زندگی می کند) و «عبدالله عزام» لبیک گفتند، جهادگرا نبودند و «پیش زمینه ای از این ایدئولوژی» یا «سابقه ای از عضویت در این دست گروهها» را نداشتند. فتاوی صادر شده برای پیوستن به جهاد در افغانستان، این جهاد را «فرض عین» توصیف کرده بودند. در بین دسته دوم ؛ حتی مجرمان و خلافکارانی یافت می شدند که جهاد در افغانستان را «فرصتی برای شستن گناهان» و «پاک و مُنزه کردن خود» یافتند. «دسته دوم» به سرعت در «دسته اول» حل شده و «جملگیِ عربهای افغان» ، در ایدئولوژی جهادگرایی به تدریج با یکدیگر «هم سو» شدند. گروه های مختلف جهادگرا در افغانستان ؛ هر کدام کمپ آموزشی ، منابع مالی و پروژه خاصی برای «مرحله بعد از افغانستان» داشتند. از کمپ های گروه های الجزایری گرفته تا لیبی و بعدها کمپ «گروه شام» یا همان سوریه بزرگ که توسط «ابومصعب الزرقاوی» تاسیس شد. عبدالقادر بن عبدالعزیز ، با نام مستعار «سید امام شریف» و بعدها «دکتر فضل» ، از قدیمی ترین چهره های بنیان گذار القاعده می باشد اما موثرترین و سازمان یافته ترین این گروه ها ، سازمان جهاد اسلامی مصر به رهبری «ایمن الظواهری» و «سید امام» )معروف به دکتر فضل( بود. دکتر فضل به همراه «شکری مصطفی» موسس گروه بدنام «تکفیر و هجرت» در مصر نیز بود. در این جزوه که به شیوه تفکر «محمد عبدالسلام فرج» طرح هایی برای «خودسازی» و «آماده سازی برای جهاد» داده شده است، دکتر فضل یک «سیستم اداری-نظامی» نیز برای برپایی خلافت پیشنهاد می دهد که در آن نقش «اُمراء» و «رده های دست پایین مجاهدین» و وظایف آنان مشخص شده است. سازمان جهاد اسلامی مصر ؛ برای حفظ بن لادن (که از قضا یک میلیونر عربستانی نیز بود) ، با عبدالله عزام وارد تنش های مختلفی شد و برای او پاپوش های متعددی درست کرد. این پاپوش ها ، گاهی به شکل برپایی دادگاه شرعی برای افرادِ نزدیک به عزام با اتهاماتی ساختگی بود و یا گاهی با متهم ساختن عبدالله عزام به فساد مالی و سوء استفاده از مبالغ هنگفتی که در اختیار اوست. آن چه که بعدها به القاعده معروف شد را ؛ سازمان جهاد اسلامی مصر همراه اسامه بن لادن تاسیس کردند. عبدالرب رسول سیاف ( از تندروترین چهره های وهابی جهادی افغانستان) بر پیکر عبدالله عزام / ساعاتی پس از ترور ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی افغانستان دهه هشتاد میلادی را می توان نقطه عطفی برای زایش و استحکام جنبش جهادگرایی به شکل امروزی دانست. رقیب شوروی در زمان جنگ سرد، یعنی ایالات متحد آمریکا، تصمیم می گیرد با حمایت از مقاومت مجاهدین افغان ، مانع از پیش روی کمونیست ها در این کشور شود. لذا طی یک همکاری بین ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی [و برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس] و نیز پاکستان، یک شبکه بسیج و سازماندهی مجاهدین به سوی افغانستان شکل گرفت. 6-1 : «عرب افغان» ها و مبارزه با «دشمن دور» اسامه بن لادن جوان در کنار جهادگرایان افغانستان ، تبدیل به چهره ای شناخته شده گردید ارسال سازمان یافته عرب های افغان در سال ۱۹۸۴ و بیشتر توسط «دفتر خدمات مجاهدین» که در شهر پیشاور پاکستان و هم مرز افغانستان مستقر بود، شکل گرفت. عبدالله عزام، فلسطینی تباری بود که در اردن به شغل معلمی و سپس استاد شریعت در یکی از دانشگاه های آن کشور مشغول بود. او علی رغم فارغ التحصیل شدن از الازهر مصر تحت تاثیر سلفیت بود و با ملی گرایی [که منشا اعتقادی سازمانهای آزادیبخش فلسطینی است] میانه خوبی نداشت. عزام در برهه ای از زمان ، اردن را رها کرده و به عربستان رفت. او در دانشگاه های عربستان علوم فقهی تدریس میکرد. شیخ عبدالله عزام در افغانستان در دهه هشتاد و در بحبوحه اشغال افغانستان، «عزام» ؛ طی پروژه ای که با مبالغ هنگفتی از سوی دولت عربستان سعودی پشتیبانی می شد ، مسئول جذب و ارسال جهادگرایان چند ملیتی به افغانستان شد. او برای این امر حتی به آمریکا هم سفر کرده و با برگزاری توری در ایالت های مختلف آمریکا به گردآوری مال و مجاهد پرداخت. تا سال ۱۹۸۴ عدد عرب های افغان از پانزده نفر متجاوز نمی شد. اما با پایان جنگ و عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ عدد این افراد به صدها و شاید هزاران می رسید. عبدالله عزام در کنار احمدشاه مسعود / عزام بجز گروه های شیعه با سایر گروه های جهادی افغان روابطی حسنه داشت تا سال ۱۹۸۲ و پس از ترور سادات ، پروژه جهاد در مصر با شکست مواجه شده بود. در همان سال پیروزی اسلام گرایان در انتخابات الجزایر نیز پس از کودتای نظامیان این کشور ؛ ، به همان سرنوشت دچار شده بود و درگیری های خونین سوریه هم با پیروزی حافظ الاسد در برابر اسلام گرایان به پایان رسیده بود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهحالا که مقاومت در سوریه جانفشانی و ایستادگی کرد مفتی عربستان میگوید : کی بود کی بود من نبودم !
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین عربستان بخاطر میزبانی «مسجد الحرام در مکه مکرمه» و «مسجد النبی(ص) در مدینه منوره» همواره «ادعای رهبری جهان اسلام» را یدک کشیده است و بر همین اساس جنبش اخوان المسلمین را به عنوان یک سازمان سیاسی ریشه دار و فراملی ؛ که در مصر تاسیس شده است اما در کشورهای عربی شعبه ها و شاخه های متعددی دارد، رقیب خود دانسته و با آن با خصومت و دشمنی رفتار کرده و طی سالها به این رویکرد علیه آن شدت بخشیده است . در همین راستا عربستان در خرداد ۱۳۹۶ خواستار «قطع حمایت قطر از حماس و اخوان المسلمین» شد و عادل الجبیر وزیر خارجه وقت سعودی گفت که قطر باید به حمایت خود از جنبش فلسطینی حماس و گروه اخوان المسلمین پایان دهد. چرا که به گفته او «این حمایتها باعث تضعیف حکومت خودگردان فلسطینی و حکومت مصر می شود» . اصرار عربستان و اکراه قطر موجب شد تا ریاض به همراه امارات ، بحرین و مصر ؛ شدیدترین تحریم ها را علیه دوحه اعمال و روابط خود با این کشور کوچک حوزه خلیج فارس ، را قطع کند. 5-6 (بخش پایانی) : عربستان و اخوان المسلمین وزارت کشور سعودی در آبان ۱۳۹۹ با انتشار بیانیه ای ورود اعضای اخوان المسلمین به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. البته ریاض از سال ۱۳۹۹ به طور بی سابقه ای به سیاست تهاجمی خود علیه اخوان المسلمین شدت بخشیده است و در همین رابطه عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ [ نواده محمد ابن عبدالوهاب و مفتی ارشد عربستان ] ، در صفحه خود در توییتر با انتشار یک فایل صوتی اعلام کرد که : «طلعت فهمی» سخنگوی اخوان المسلمین به این اقدام مفتی سعودی واکنش نشان داد و تصریح کرد: هر چند برخی تحلیلگران ، گروه اخوان المسلمین را به داشتن ایده های افراط گرایانه و خودمحوری در اندیشه های سیاسی متهم می کنند ؛ اما در عین حال این گروه دارای اندیشه و ایده است و بر همین اساس ریاض گروه مزبور را از نظر فکری رقیب خود می داند و از حضور و نفوذ اخوانالمسلمین [در عربستان به طور خاص و در کشورهای عربی به طور عام] هراس دارد و به همین دلیل در جهت حذف و تضعیف آن گام برمی دارد. در واقع آل سعود هر جریان سیاسی یا مذهبی که موقعیت مذهبی و سیاسی آن را در جهان عرب به چالش بکشد، تهدیدی برای خود میداند. آل سعود همواره در طول تاریخ شکل گیری اخوان المسلمین از اقدامات منفی علیه اخوانی ها در سراسر کشورهای عربی از جمله مصر ، سودان ، الجزایر ، مغرب و لیبی حمایت مالی و سیاسی و چه بسا نظامی به عمل آورده است. در آبان ماه 1399 هم ، ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا در عربستان در صفحه توییتر خود، فایلی صوتی را از عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ، مفتی عربستان و رئیس این مرکز منتشر کرد. ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا در عربستان درخصوص این فایل صوتی که آن را یک "فتوا" به حساب آورد، اینگونه نوشت: گروه اخوان المسلمین هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و یک گروه گمراه شده است. [یعنی در واقع و عملا ، گروه اخوان المسلمین را تکفیر کرد] مفتی عربستان در این فایل صوتی به سوالی مبنی بر این امر پاسخ میدهد که چه کسی جوانان عربستانی را به پیوستن به اخوان المسلمین و جبهه النصره در سوریه و القاعده و دیگر گروهها فرامیخواند ؟ با وجود اینکه مفتی عربستان در این فایل در مورد چندین گروه صحبت میکند اما «ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا» در توییت خود فقط نام گروه اخوان المسلمین را میبرد. پیشتر «هیئت کِبار علمای عربستان سعودی» در بیانیهای ضمن تکفیر اخوان المسلمین ، گروه اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی منحرف خواند که نماینده راه و روش دین اسلام نیست و هدفش رسیدن به قدرت است. این هیئت در بیانیهای اعلام کرده بود: هیئت مذکور افزود: این گروه از زمان تاسیس هیچ گونه توجهی به عقیده اسلامی و قرآن و سنت نداشته ؛ بلکه هدف نهاییاش رسیدن به قدرت بوده است. ادامه دارد ... خوب ... با این پست ؛ مبحث مصر و اخوان المسلمین هم به پایان رسید. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین روابط جمال عبدالناصر با اخوان المسلمین در دهه ۶۰ میلادی روابط تیره و تاری بود. در آن برهه ؛ رژیم ناصر ، اخوان را شدیدا سرکوب کرده بود و اخوان هم با عملیات زیرزمینی ، امنیت رژیم ناصر را به چالش کشیده بودند. «گیلس کپل» خلاصه مفیدی از رویکرد کلی رژیم ناصر در تعامل با اسلام و موسسه های مرتبط با آن ارائه می دهد. سید قطب در دادگاه نظامی مصر از دل این رویارویی اما یکی از رهبران رادیکال شده اخوان، به نام سید قطب ؛ با ارائه چهارچوب نظری جدیدتری، جهاد قرن بیستم را وارد مرحله تازه ای کرده و خود را نیز در میان جهادگرایان جاودانه کرد. سید قطب نیمه دوم دهه 50 میلادی و بیشتر دهه ۶۰ را در زندان سپری کرد. او سرانجام در سال ۱۹۶۶ به اتهام ارتکاب جرم های مختلف که یکی از آن ها سعی در ترور جمال عبدالناصر بود ؛ اعدام شد. 5-4 : سید قطب و نسل جدید رهبران اخوان المسلمین سید ابراهیم حسین شاذلی قطب [مشهور به سیدقطب] تا پیش از اعدام کتابهای متعددی در زندان نوشت. او که پیشینه ادبی هم داشت، افکار سلفی ابن تیمیه را با قرائتی روشنفکرانه در «نقشه راه» به تصویر کشید. قطب کتاب را با تصویری نوستالژیک از خلوص و پاکی سه نسل نخستین اسلام [مشهور به دوران سَلَف] شروع می کند. طهارت پیشوایان و زمانی که در آن زندگی می کرده اند و کلام خدا را آن طور که باید می فهمیدند و اجرا میکردند. اما، با گذر زمان، تمام آنها جای خود را به فساد و تباهی می دهند. به باور قطب [همچون ابن تیمیه] ، نگون بختی مسلمانان از وقتی آغاز می شود که تمدن اسلامی ، دیگر فرهنگ هایی مانند فرهنگ رومیان، یونانی ها و ایرانی ها را در خود پذیرفت و حل کرد. از آن جا به بعد، و به خصوص با ورود به عهد مدرن ؛ به باور قطب، قوانین الهی به تدریج کنار زده شد و جوامع اسلامی قوانین ساخته و پرداخته بشر را برای گذران امور خود اقتباس کردند. نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سیدقطب در «کنگره اسلامی قدس» در بیتالمقدس شرکت کرد. پس از آن نواب صفوی به دعوت اخوان المسلمین مصر (که هنوز غیرقانونی نشده بود) به قاهره سفر کرد . بنابراین، قطب نیز (مانند ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) به مسلمان بودنِ مسلمانان ، معتقد نیست. او در این رابطه می گوید: او همچنان تنها نطق شهادتین را برای مسلمان شدن کافی نمی دانست و معتقد بود که «مردم باید بدانند که اسلام به معنی فهم عمیق شهادتین است.» گرچه قطب خود نیز به عنوان روشنفکر شناخته می شد، اما معتقد نبود که روشنفکری و پژوهش دینی، به راه و رسم فقهای زمانش، راه حل برون رفت مردم از شرایط «جاهلیت» است. بلکه، روشنفکران و فقها از منظر او جزئی از مشکل و بخشی از ماشینی هستند که اسلام را به انحراف و حاشیه سوق داده است. راه حل قطب، با تاثیر از نظریه «حاکمیت» «مولانا مودودی» (*) ، راه حلی هرمی و از بالا به پایین است که طی آن کل سیستم مرتدی که قوانین ساخته و پرداخته بشر را اعمال میکند باید برچیده شده تا سیستمی که شریعت و اراده خداوند را اعمال میکند به جای آن بر سر کار آید. -------------------------------- (*) : سید ابوالاعلی مودودی [معدودی] نظریه پرداز بنیادگرائی اسلامی در پاکستان و موسس حزب جماعت اسلامی پاکستان است. سید قطب در تبیین اندیشه های خود ، بیشترین تأثیر را از مولانا معدودی گرفت. گلبدین حکمتیار [جنگ سالار افغان] هم به غیر از پیروی از اندیشه های مودودی ، حتی تشکیلات سازمانی و روشهای کاری خود را کاملاً از جماعت اسلامی پاکستان الگو گرفته است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین 5-2 : ناصریسم در مصر مصر در سال 1952 به وسیله انقلاب «افسران آزاد» استقلال خود را از استعمار انگلستان به دست آورد. از آن زمان ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی ، خلاء «فقدان ایدئولوژی در سازمان انقلابی افسراد آزاد» را پر کرد. ناسیونالیسم عربی در مصر ظاهر شد ؛ زیرا رهبر جنبش ، عبدالناصر به ایجاد افسران آزاد کمک کرده بود و انقلاب علیه دولت بریتانیا را رهبری می کرد. از آن زمان او به تدریج گام هائی برای رهبری عرب ها و مصری ها برداشت. افسران آزاد یک برنامه شش گانه برای هدایت دولت شکل داده بودند: 1- نابودی استعمار انگلستان و حذف همکاران مصری آنها 2- از بین بردن فئودالیسم 3- پایان دادن به کنترل سیاسی کشور به وسیله پایتخت های خارجی [خصوصا لندن] 4- ایجاد عدالت اجتماعی 5- شکل دادن یک ارتش ملی قوی 6- ایجاد یک زندگی سالم و دموکراتیک برای شهروندان مصری وقتیکه آنها قدرت را به دست گرفتند ، شورای فرماندهی انقلاب (RCC) (*) را به رهبری ناصر ایجاد کردند که به عنوان بدنه اجرائی دولت خدمت می کرد. آنها به موقعیت های پیش آمده پاسخ می دادند و در این مسیر به تدریج ایدئولوژی خود و سازمان های سیاسی خود را شکل دادند. به هر حال ناصر یک دولت سکولار (اگر چه تا حدودی اقتدار گرا) تأسیس کرده بود که اغلب مردم مصر را در بر می گرفت. اما علی رغم این سکولاریسم دولت ، فرهنگ مصر که در برگیرنده اسلام بود را رها نکرد. و اتفاقا این فرهنگ اسلامگرای مصر بود که چالش بزرگی برای ناصر و ناسیونالیست هایش بوجود آورد و نه دولت سکولار او. علی رغم اهداف سوسیالیستی خود ؛ نه ناصر توانست اخوان المسلمین را تحمل کند و فرایند مشارکت آنها در قدرت را تسهیل کند و نه اخوان المسلمین و اسلام گراها بعد از شکست 1967 مصر از اسرائیل و متمایل شدن ناصر به توافق با انگلیسی ها توانستند ناصر را تحمل کنند. طوریکه منجر به اضمحلال ساختار اولیه اخوان المسلمین شده ؛ شکاف عمیق و سرانجام جدائی جوانان اسلام گرای اخوان (با زایش ایده های جدید تکفیری در میانشان) از رهبران کهن سال آن را خلق نمود. -------------------------------- (*) Revolutionary Command Council ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهدر قسمت بروز رسانی راجع به یکی از تصاویر موجود در پست بالا سوالی در مورد بالن پرسیده شده بود.بالن موجود در بالا به احتمال بالا سیستم اسکای استار 300 هست.
