برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on جمعه, 28 اردیبهشت 1403 در پست ها
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز شبنم آسمان (بخش نخست) (Sky Dew EL/M-2083) اسرائيل بالن جديدی را با قابلیت هشدار زودهنگام راهاندازی كرده است، نوعی هواگرد بدون سرنشين كه به عنوان يكی از «بزرگترين تولیدات در نوع خود» در جهان توصيف می شود. انتظار میرود که این سیستم آئروستات با قابلیت دسترسی بالا (HAAS) که توسط صنایع اسرائیلی با کمک ایالات متحده توسعه یافته است، هشدارهای اولیه را در مورد تهدیدات پروازی در ارتفاع کم (مانند موشکهای کروز، پهپادهای مسلح یا انتحاری و سایر تهدیدات هوایی) ارائه دهد. این پلت فرم که در مکانی در شمال اسرائیل مستقر است، "برای شناسایی و هشدار درباره تهدیدات پیشرفته" استفاده خواهد شد و حسگر اصلی آن رادار بلند برد «آسمان شبنم» است. بطور مختصر و خلاصه می توان گفت که شبنم آسمان (EL/M-2083) یک رادار هشدار زودهنگام و کنترل هوابرد نصب شده بر روی کشتی هوائی است. سیستم مشابه از این نوع، سیستم رادار موجود بر کشتی پرنده تترد (Tethered Aerostat Radar System) است. Tethered Aerostat Radar System این سیستم مشتمل بر یک رادار آرایه ای اسکن الکترونیکی فعال و هشدار دهنده اولیه است که برای شناسایی هواپیماهای متخاصم در حال نزدیک شدن از بردهای دور (به ویژه هنگامی که در ارتفاع پایین نزدیک می شوند) طراحی شده است. دادههای جمعآوریشده توسط این رادار به «مرکز فرماندهی و کنترل پدافند هوایی مرکزی» منتقل میشود، جایی که از آن برای حفظ تصویر جامع وضعیت هوایی استفاده میشود. هنگامی که از میان موارد بررسی شده ؛ یک تهدید بالقوه شناسایی شد، سیستم پردازنده به موقع به پاسخ دهندگان هوائی یا زمینی هشدار می دهد. برد تشخیص هواپیماهای جنگنده برای این رادار بیش از 250 کیلومتر (135 ناتیکال مایل) است. لازم به ذکر است که رافائل [پیمانکار اصلی این سیستمهای کشتی پرنده (بالن هوائی) 71 متری] ، این رادار پرنده را بر اساس رادار زمین پایه EL/M-2080 Green Pine ساخته است. EL/M-2080 Green Pine این آئرواستاتها (کشتی های هوائی/بالن ها) انواع حسگرها با را حمل میکنند. از جمله «رادارهای نظارت هوایی» EL/M-2083 ارائه شده توسط Elta Systems ، «اطلاعات ارتباطی» (COMINT) و «محمولههای اطلاعات سیگنال» (SIGINT) که مناطق حساس مرزی را در هر شرایط آب و هوائی تحت پوشش دائمی قرار میدهند. نکته بسیار مهم این است که این هواگردهای بی سرنشین ؛ به ویژه بخش هایی را پوشش می دهد که رادارهای زمینی به دلیل توپوگرافی یا سایر عوامل محدود کننده پوشش محدودی ارائه می دهند. فی الواقع در آن ارتفاع بالا ، یک آئروستات بزرگ که می تواند دو تن بار حمل کند بسیار کارآمد و راهگشا خواهد بود. کابل اتصال این بالن همچنین می تواند برق مورد نیاز سیستم را هم مداوماً تامین کند، به این معنی که بالن می تواند حدود 30 روز مداوماً در آسمان باشد و در این مدت راداهایش هم روشن بماند تا اینکه پس از این 30 روز برای تعمیر و نگهداری دوره ای رادارهایش پایین بیاید. شبنم آسمان اغلب، دو رادار حمل می کند. یکی «رادار نظارتی» و دیگری «رادار روشن کننده هدف با ردیابی دقیق/رادار کاوش و رهگیری» یا PTIR [precision track and illumination radar-PTIR] رادار نظارتی این کشتی هوائی پوشش دوربرد (حدود 500 کیلومتر) را بوسیله رادار EL/M-2083 فراهم می کند، در حالی که PTIR که یک سیستم هدایت پذیر و قادر به ردیابی چندین هدف است، می تواند بر روی موارد مورد علاقه تمرکز کند. بدنه این آئرواستات 71 متری توسط شرکت آمریکایی متخصص در زمینه تولید بالن های هوائی یعنی Aerostat TCOM ساخته شده است و از بزرگترین کشتی های هوائی در حال حاضر موجود در دنیا هستند. شرکت TCOM پیش از این آئروستات JLENS را نیز برای نیروهای مسلح آمریکا تولید کرده است. باید توجه داشت که راه اندازی یک سیستم آئروستات (کشتی هوائی) کار بسیار پیچیده ای است، نگه داشتن چندین تن بار معلق در یک آئروستات، نگه داشتن آن در موقعیت خود حتی در زمان وزش بادهای شدید، حتی چگونگی مدیریت کردن کابلی که هم آئروستات را به زمین متصل کرده و هم انرژی آن را تامین می کند (که خود این کابل چندین تن وزن دارد) فرآیند بسیار پیچیده ای است. ادامه دارد ... (با توجه به حجم زیاد مطلب ، به جهت اینکه برای دوستان خسته کننده نشود ؛ معرفی این جنگ افزار در قالب 3 پست ارسال می شود) منبع منبع نکته : ایده معرفی این کشتی هوائی بعد از گفتگوی دو دوست عزیز @oldmagina و @archersarash در تاپیک تحولات رژیم صهیونیستی در خصوص «هدف قرار گرفتن این بالن توسط گروه عصای موسی» زده شد پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهدر همون سالها هم در مقابل طالبان فردی مثل احمدشاه مسعود وجود داشت که طالبانی ها زدن کشتنش. مقاومت ملی، شیعیان هزاره. از این انفعال بهتره این سیاست خارجی ما واقعا معرکه است مثلا در کشمکش بین آذربایجان و ارمنستان از قدیم طرفدار آذربایجان بودیم که هم تمامیت ارضی مارو تهدید میکنه و هم حیاط خلوت و نوکر اسرائیله با طالبان که این شرایطه با ترکیه که از هر اقدامی علیه ما کوتاهی نمیکنه، همکاری داریم و منافعشو تامین می کنیم. با امارات که جزایر سه گانه رو از آن خودش می دونه سنگین ترین مرادوات اقتصادی رو داریم این رفاقت کردن با کشور و گروه هایی که آشکارا در رفتار دشمنی شونو نشون میدن چه معنی داره 951: چه استحاله ای برادر من؟ بستن آب روی ایران، رعایت نکردن حقوق شیعیان، درگیری مرزی استحاله وقتیه که ترکیب میدان و سیاست روی طالبان فشار بیارن و اونارو مجبور به دادن امتیاز به ما و اقلیتهای جمعیتی اش بکنه
-
1 پسندیده شدهوقتی از پتانسیل مسعود و تاجیک ها و همچنین هزاره ها و اقلیت قدرتمند شیعه در افغانستان چشم پوشی کردیم و افغانستان رو آماده در دیس تقدیم به طالبان کرده و نهایت همکاری رو باهاشون داشتیم، باید فکر این زمان رو می کردیم. به قول شاعر: باش تا صبح دولتت بدمد که این هنوز از نتایج سحر است
-
1 پسندیده شدهقرص سیانور به زندگی چه مقامات آلمان نازی پایان داد؟ حقوق نیوز در پیچ و خم طنزآمیز سرنوشت، بسیاری از نازی های برجسته بعدها با همان سمی که به مقدار فراوان از آن برای کشتن دیگران استفاده می کردند، می مردند، ماده ای سمی که پس از برگشتن ورق جنگ در اروپا و از هم پاشیدن زندگی هایشان، خودخواسته می خوردند تا به زندگی خود پایان دهند. سیانید یا سیانور، در اشکال مختلف خود، سمی است که به سرعت عمل می کند و جان میلیون ها نفر را گرفته است، ماده ای سمی که مهم ترین مورد کشتار با آن، ۹۰۹ نفر از پیروان جیم جونز در جونزتاون{ https://fa.wikipedia.org/wiki/جیم_جونز}بودند. حتی بدتر از آن، سیانور در سالن های مرگ نازی ها در طول جنگ جهانی دوم از طریق استفاده از Zyklon – B، یک آفت کش مبتنی بر سیانور، به کار گرفته شد. این گاز سمی جان های بی شماری را می گرفت. در پیچ و خم طنزآمیز سرنوشت، بسیاری از نازی های برجسته بعدها با همان سمی که به مقدار فراوان از آن برای کشتن دیگران استفاده می کردند، می مردند، ماده ای سمی که پس از برگشتن ورق جنگ در اروپا و از هم پاشیدن زندگی هایشان، خودخواسته می خوردند تا به زندگی خود پایان دهند. این نازی ها با نگاه به سرعت حمله و پیشروی متفقین، می دانستند که وقت آن ها به پایان رسیده و به همین خاطر تصمیم گرفتند خودکشی کنند. پیچش خنده دار سرنوشت؟ راه آسان برای رفتن؟ یا اینکه آیا بالاخره به حق طعم داروی خودشان را چشیدند؟ در هر صورت، نازی ها این کپسول های سیانور را مانند آب نبات بیرون آوردند و بسیاری از آن ها از طعم داروی مرگبار خودشان مردند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ شخصیت نازی برجسته ای آشنا کنیم که در روزهای آخر جنگ جهانی دوم، با قرص سیانور به زندگی خود پایان دادند: ۱۰- هرمان گورینگ: هرمان گورینگ یکی از رهبران ارشد نازی بود و در بسیاری از وحشتناک ترین و فاشیستی ترین رویدادهای رخ داده در طول دهه ها بین زمانی که نازی ها برای اولین بار شروع به محبوب شدن کردند تا اوج جنگ جهانی دوم بسیار مشارکت داشت. او حتی آنقدر زنده ماند که دادگاه نورنبرگ را نیز ببیند. گورینگ سازمان معروف گشتاپو را تاسیس کرد که تسلط حزب نازی را بر کشور استحکام بخشید. در سال ۱۹۳۴ هیتلر از اینکه شخصیت های سیاسی زیادی وجود دارند که قدرت زیادی در میان زیردستان او به دست آورده اند بیمناک بود. از ۳۰ ژوئن تا ۲ ژوئیه، پاکسازی کسانی که هیتلر احساس می کرد تهدیدهای سیاسی هستند، طی عملیاتی به نام شب چاقوهای بلند انجام شد. البته این پاکسازی تا حد زیادی توسط پلیس مخفی گشتاپو تاسیس شده توسط گورینگ انجام شد. در مجموع دستکم ۸۵ نفر که قدرت هیتلر را تهدید می کردند ترور شدند. گورینگ همچنین به برنامه ریزی و ابداع اردوگاه های مرگ نازی ها کمک می کرد، جایی که ماده سمی زیکلون-بی جان بسیاری را می گرفت. گورینگ زنده ماند تا پایان جنگ و محاکمه های نورنبرگ را ببیند، جایی که قرار بود چهره های حزب نازی در قبال جنایات جنگی شان پاسخگو باشند. او محاکمه شده و به خاطر جنایاتش به اعدام با طناب دار محکوم گردید. گورینگ از دادگاه خواهش کرد که او را تیرباران کرده و با شلیک یک گلوله به سرش به زندگی او پایان دهند، اما آن ها قاطعانه نپذیرفتند. در ۱۵ اکتبر ۱۹۴۶، شب قبل از اینکه به دار آویخته شود، گورینگ یک کپسول سیانور را در سلولش بلعید. جسد او روز بعد پیدا شد در حالی که در اثر خوردن سیانور مسموم شده و مرده بود. ۹- اودیلو گلوبوکنیک: یکی از چهره های کمتر شناخته شده، هر چند ترسناک به اندازه دیگر شخصیت های اصلی حزب نازی، مردی به نام اودیلو گلوبوکنیک، یک نازی اتریشی بود که در طرح های نابودی یهودیان اروپا دست داشت. نازی ها نام این پروژه بسیار سری را Aktion Reinhardt به معنای عملیات راینهارد گذاشته و گلوبوکنیک در تمام مراحل این عملیات دخالت داشت. پیش از اینکه نازی های کنترل سرزمین مادری اش، اتریش، را در اختیار بگیرند، گلوبوکنیک در ایجاد حمایت محلی از جنبش نازی بسیار فعال بود و این یعنی اینکه گلوبوکنیک خودخواسته طرفدار نازی ها بود نه از روی اجبار، بدون شک. مسئولیت او در مرگ میلیون ها نفر، به ویژه در لهستان غیرقابل انکار است، اما در نهایت سرنوشت به سراغش آمد. گلوبوکنیک در ساعت ۴ صبح روز ۳۱ می ۱۹۴۵ در حمله متفقین به اتریش دستگیر شد و او ترجیح داد که به جای رویارویی با دادگاه و عدالت، به زندگی خود پایان دهد. او یک کپسول سیانور را زیر زبانش قرار داد که گفته می شود قبل از بلعیدن آن در حدود ساعت ۱۱: ۲۵ صبح، چندین ساعت زیر زبانش نگه داشته بود. گلوبوکنیک در عرض چند دقیقه درگذشت. ۸- فرزندان جوزف گوبلز: تاریخ ۱ مه ۱۹۴۵ بود و هیتلر و ایوا براون با ورود ماشین جنگی شوروی به برلین، خودکشی کرده بودند. امپراتوری نازی که رویای آن را در سر می پروراندند در حال فروپاشی واقعی بود و ساختمان ها در همه جا در حال سقوط بودند و اعضای اصلی حزب از فکر رویارو شدن با شوروی می لرزیدند. کسانی که موقعیت بالایی داشتند، توانستند در پناهگاه های زیرزمینی پنهان شوند، از جمله وزیر تبلیغات، جوزف گوبلز. گوبلز در آن زمان شش فرزند خردسال داشت و به جای اینکه فرصتی برای زندگی شان تحت حاکمیت متفقین را بدهد، در روزهای پایانی حکومت نازی ها، تصمیم گرفت به آن ها سم بدهد. در ابتدا، آن ها یک پزشک نازی را احضار کردند، دندانپزشکی به نام هلموت کونز که در اصل از بخش زرهی ارتش به نام سَر مرگ بود، اما او نتوانست خود را برای انجام قتل شش کودک بی گناه راضی کند. بالاخره یک پزشک دیگر به نام لودویگ استامپفگر با بیهوش کردن کودکان و قرار دادن کپسول های نیم سی سی سیانور بین هر یک از دندان های آن ها و خرد کردن آن، این کار را انجام داد. گوبلز و همسرش پس از اطمینان از مرگ فرزندانشان، با شلیک گلوله به سر خود به زندگی شان پایان دادند. ۷- ریچارد گلاکس: حمله متفقین، در حالی که ماشین جنگی نازی ها را سرنگون کرد، منجر به خودکشی بسیاری از نازی ها شد، زیرا آن ها می دانستند که در محاکمه به خاطر جنایات جنگی شان با آن ها مهربانانه برخورد نخواهد شد. آیا ممکن بود که احساس واقعی گناه آن ها را به خودکشی کشانده باشد؟ یا شرم و مهم تر از همه، ترس بود؟ احتمالاً هیچ وقت واقعیت را در این باره ندانیم. یکی دیگر از نازی ها که در نهایت این کار را انجام داد، مردی به نام ریچارد گلاکس بود. گلاکس قبل از به قدرت رسیدن حزب نازی مانند بسیاری دیگر یک سرباز بود و به سرعت پله های ترقی را طی کرده و به مقام بازرس اردوگاه های مرگ نازی ها رسید. او اردوگاه های مرگ را بازرسی می کرد و مردی بود که اغلب تصمیم می گرفت چند نفر اعدام شوند و چند نفر زنده بمانند. این مرد حتی تصمیم مشترکی با هیملر گرفت که موی قربانیان اردوگاه های مرگ برای تهیه نخ به منظور بافت یونیفورم برای سربازان نازی استفاده شود. او لیاقت ذره ذره سرنوشت تلخی که پیدا کرد را داشت. پس از اینکه در بمباران متفقین دچار موج گرفتگی شده بود، گلاکس در بیمارستانی بستری شد، جایی که او نیز یک کپسول سیانور را بلعید و به زندگی خود پایان داد. ۶- هانس-گئورگ فون فریدبورگ: هانس-گئورگ فون فریدبورگ، دریاسالار نیروی دریایی در دوران وحشت نازی ها، یک مقام عالی رتبه نظامی بود که بر عملیات زیردریایی های موسوم به یوبوت نظارت داشته و فرماندهی نیروی دریایی آلمان نازی موسوم به Kriegsmarine را بر عهده داشت. فریدبورگ که یک رهبر نظامی شناخته شده و پرافتخار بود ، در طول حیات حزب نازی پله های ترقی را طی کرد و درهای جهنم روی زمین را به روی نیروهای متفقین در دریا باز کرد. برخلاف دیگر افراد این لیست، بعید به نظر می رسد که هانس در واقع یک جنایتکار جنگی بوده باشد. در واقع، او به متفقین در تهیه پیش نویس اسناد تسلیم آلمان کمک کرد، اگرچه شنیده بود، درست یا نادرست، احتمالاً به خاطر مقامش محاکمه خواهد شد. دریاسالار هانس-گئورگ فون فریدبورگ در ۲۳ مه ۱۹۴۵ با بلعیدن سیانید خودکشی کرد. ۵- مارتین بورمن: مارتین بورمن شخصیتی تاریک و مرموز بود، حتی به عنوان صدراعظم حزب نازی، کسی که اغلب مستقیماً با خود هیتلر کار می کرد. بورمن، با نزدیکی به هیتلر و حضور عمیق در حزب، تاثیر گسترده ای بر تصمیمات حزب در طول حیاتش و کل کشور داشت. او برای ایجاد اردوگاه های مرگ و استفاده بعدی از بردگان تلاش زیادی کرد. مارتین بورمن بدون شک از همان روزهای اول تاسیس حزب یک نازی شرور و بیرحم بود. بورمن تلاش زیادی کرد تا رد پای خود را مخفی کرده و از آلمان فرار کند تا به آمریکای جنوبی برود و در آنجا تا آخر عمر خود را از متفقین مخفی کند. برای نیم قرن، اعتقاد بر این بود که این احتمالاً سرنوشت واقعی بورمن بوده است. با این حال، در سال ۱۹۹۸، یک آزمایش دی ان ای تایید کرد که یک کارمند پستی که ادعا کرده بود اجساد مارتین بورمن و لودویگ استامپفگر (پزشکی که کودکان گوبلز را کشته بود) را پیدا کرده است، دروغ نگفته است. هر دو مرد در ۲ مه ۱۹۴۵ براثر مسمومیت با سیانور درگذشتند. ۴- روبرت ریتر فون گرایم: یکی از طراحان اصلی حملات هوایی به انگلستان، از جمله نبرد مشهور بریتانیا، روبرت ریتر فون گرایم، از خلبانان نیروی هوایی نازی موسوم به لوفت وافه بود. او بعدها پله های ترقی را در ارتش نازی طی کرده و به درجه سپهبدی (فیلد مارشال) ارتقا یافت، مقامی که از آنجا بارش وحشت آلمان را از هوا بر سر نیروهای متفقین ادامه می داد. او همچنین یکی از شخصیت های اصلی در برنامه ریزی عملیات بارباروسا علیه اتحاد جماهیر شوروی بود. در ۸ مه ۱۹۴۵، فون گرایم در اتریش توسط سربازان آمریکایی دستگیر شد. در ۲۴ مه، او در حالی که در زندان سالزبورگ در بازداشت بود، با خرد کردن کپسول سیانور در دهانش خود را کشت. ۳- هاینریش هیملر: یکی از بدنام ترین و مشهورترین چهره های تاریخ نازی، هاینریش هیملر بود. هیملر که در سال ۱۹۲۳ به عضویت حزب نازی درآمد، از وفاداران قدیمی حزب بود که به سرعت پله های ترقی را در ساختار حزب نازی طی کرد. هیملر در گشتاپو و دیگر نیروهای پلیس حامی نازی ها شخصیتی برجسته بود و ذهن دیوانه ای بود که اس اس بدنام را خلق کرد. شکی در سابقه طولانی این مرد به عنوان یک جنایتکار جنگی مخوف وجود ندارد. هیملر در سال ۱۹۴۳ وزیر کشور شد و جالب اینجاست که او در آن سال از حزب نازی اخراج شد، هر چند که کشته نشد. با برگشتن ورق جنگ و خارج شدن اوضاع از کنترل آلمان، هیملر می دانست که به اتهام جنایات جنگی محاکمه خواهد شد. او تلاش کرد فرار کند اما توسط متفقین دستگیر شد. در ۲۳ مه ۱۹۴۵ برای اینکه مجبور نشود به خاطر جنایات جنگی در نورنبرگ محاکمه شود، جان خود را گرفت. البته روش انتخابی او کپسول خودکشی سیانور بود. ۲- ایوا براون: هر فهرستی در مورد خودکشی های قابل توجه نازی ها بدون اشاره به ایوا براون، معشوقه قدیمی و همسر نهایی هیتلر ناقص خواهد بود. براون زندگی مملو از ناامیدی داشت، در حالی که هیتلر با نیروی بی امان ماشین جنگی نازی از تصورات عجیب و غریب خود از جهان دفاع می کرد، ایوا چهره ای بود که تنها نقشش معشوقه هیتلر بود و بس. براون در زمانی که هنوز با هیتلر بود دو بار اقدام به خودکشی کرد. او که تنها و افسرده بود، قطعاً از زندگی اش رضایت نداشت. در حالی که ایوا براون بخشی از خود ماشین جنگی نازی ها نبود، اما تا پایان عمر در کنار هیتلر ماند، زمانی که آن ها با هم مردند، در حالی که دنیای آلمان نازی در اطراف آن ها فرو می ریخت. نیروهای شوروی به برلین نزدیک شده بودند و هیتلر با براون به یک پناهگاه مخفی زیرزمینی رفته بود، جایی که در آنجا لیوانی حاوی همان سم سیانیدی که دیگر نازی ها برای خودکشی انتخاب کرده بودند را سر کشید و به زندگی خود پایان داد. ۱- آدولف هیتلر: در حالی که بر کسی پوشیده نیست که هیتلر با شلیک گلوله به سر خود به زندگی اش پایان داد، این فهرست باید با مردی به پایان برسد که چهره اش با ویرانی و وحشت مترادف است، مردی که از زیکلون – بی مبتنی بر سیانور برای کشتن بسیاری از مردم در سراسر اروپا استفاده کرده بود. تعداد زیادی از آن ها در اتاق های گاز اردوگاه های مرگ نازی ها به وسیله سیانور مسموم شده بودند، آن ها را به بهانه حمام رفتن گول زده یا در اتاق ها محبوس شده بودند، اما به دلیل نشت گاز از کناره دیوار جان خود را از دست داده بودند. در سال ۱۹۶۸ یک افسر اطلاعاتی شوروی کتابی منتشر کرد و مدعی شد که شوروی جسد هیتلر را پیدا کرده، آن را شناسایی، کالبد شکافی کرده و متوجه شده که هیتلر با سیانور مسموم شده است. امروزه، برخی از گزارش های خودکشی هیتلر تنها به شلیک گلوله به سر خود توسط هیتلر اشاره می کنند؛ برخی دیگر می گویند که او سیانور را به همراه ایوا براون خورده و سپس به سر خود شلیک کرده است. در پناهگاهی در زیر آوار سقوط رایش سوم، برای همیشه در مورد آنچه در آن روز سرنوشت ساز ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ رخ داد، تردید وجود خواهد داشت، اما با توجه به افراد دیگری که در این فهرست قرار دارند، این احتمال بسیار زیاد است که هیتلر برای اطمینان کامل از مرگ خود، همان روش خودکشی محبوب نازی ها را انجام داده باشد: سیانور https://www.newslaw.net/قرص-سیانور-به-زندگی-چه-مقامات-آلمان-نازی-پایان-داد.a288275
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز شبنم آسمان (بخش سوم و پایانی) (Sky Dew EL/M-2083) اسرائیل به شدت از پتانسیل حملات موشکی کروز از سوی دشمنان منطقه ای خود (که رئیس آنها ایران است) و همچنین بازیگران غیردولتی بالقوه آگاه است. فوریترین دشمنان اسرائیل، بهویژه گروههای تروریستی حماس و حزبالله [ترویست واقعی رژیم کودک کُش است نه این گروه ها – مهران 55 ] ، در سالهای اخیر گامهای مهمی در توسعه و بهبود زرادخانههای موشکی و پهپادی خود برداشتهاند که چالشهای جدیدی را برای کل «شبکه دفاع هوائی چندلایه این کشور» ایجاد میکند. اما خطر فزایندهای که وجود دارد آن است که این گروهها و دیگر گروههای نوظهور در آینده منطقه، سامانههای جدیدی از جمله پهپادهای انتحاری و موشکهای کروز را به میدان میآورند که شاید «گنبد آهنین» به بهترین شکل ممکن برای پاسخگویی به آنها به شکل کنونی مجهز نباشد. IDF با این درک موقعیت پیش رو ، تلاشهایی را برای گسترش مجموعههای مکمل برای Iron Dome و همچنین توسعه «شبنم آسمان» (HAAS) انجام داده است. کشتی های هوائی مجهز به رادار (مانند HAAS) ، علاوه بر کاربرد خاص آنها در دفاع در برابر حملات موشکی کروز، به طور کلی به بهبود آگاهی محیطی و موقعیت در شبکه پدافندی کمک می کنند. برای کشور نسبتا کوچکی مانند اسرائیل، که با طیف گسترده ای از تهدیدات مختلف مواجه است و توسط نقاط اشتعال بالقوه احاطه شده است، هشدارهای پیشرفته ای از این نوع همیشه مورد تقاضا بوده است. شبنم آسمان همچنین می تواند به مقابله با انواع تهدیدهای آشناتر از سوی گروه شبه نظامی حماس در غزه و همچنین گروه حزب الله لبنان کمک کند. این گروه ها مجهز به زرادخانه های موشکی قابل توجهی هستند که می توانند شهرهای بزرگ اسرائیل را هدف قرار دهند. در جریان درگیری غزه در اوایل سال جاری ، رگبارهای موشکی در تلاش برای غلبه بر پدافند هوایی اسرائیل شلیک شد. سیستم Iron Dome در طول درگیری 11 روزه مورد استفاده گسترده قرار گرفت و عملکرد آن به طور عمیق مورد بحث قرار داد. علاوه بر این، این گروه های شبه نظامی از وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین از جمله پهپادهای انتحاری حامل محموله های انفجاری استفاده می کنند. با این حال ، قرار دادن رادار EL/M-2083 در شمال اسرائیل نشان می دهد که [به جای غزه] نگرانی اصلی ممکن است تهدیدهایی باشد که از سوریه، عراق، ایران و لبنان نزدیک می شوند. به ویژه در لبنان که گروه حزب الله مورد حمایت ایران دارای زرادخانه عظیم و پیچیده ای از موشک ها و هواپیماهای بدون سرنشین است که بردی برای رسیدن به تمامی خاک اسرائیل دارد. همچنین قابل توجه است که اسرائیل در سال گذشته به طور مستقیم ایران را در رابطه با «حملات هواپیماهای بدون سرنشین با برد بلندتر» مقصر دانسته است و در مراکز دفاعی این کشور ؛ تهدید ناشی از حملات پهپادی که توسط نیروهای نیابتی ایران در عراق یا سوریه انجام می شود به طور فزاینده ای مورد بحث قرار گرفته است. در عین حال، زمین کوهستانی شمال این کشور به طور کلی برای یک رادار مرتفع بالا به پایین مانند شبنم آسمان مناسب تر به نظر می رسد. ماموریت اصلی سامانه آمریکائی JLENS محافظت از واشنگتن دی سی در برابر حمله موشکی کروز بود که با توجه به لغو شدن این پروژه ، کماکان یک نگرانی اصلی در دکترین دفاعی آمریکا است. همچنین شایان ذکر است که (در حالیکه ما از قابلیت های دقیق سامانه HAAS یا شبنم آسمان اطلاعی نداریم) ، سامانه JLENS به عنوان یک کشتی هوائی مجهز به رادار ، قادر به نظارت بر حریم هوایی از ویرجینیا تا نیویورک یا بوستون (در امتداد جبهه ای که حدود 500 مایل طول داشت) ، اعلام شد. قلمرو اسرائیل در طولانی ترین نقطه خود بیش از 500 مایل امتداد ندارد، بنابراین قرار دادن آن در شمال اسرائیل می تواند به خوبی مرزهای دیگر را هم پوشش دهد. معمولاً توانایی ماندن در ارتفاع بالا برای مدت طولانی در همه شرایط آب و هوائی ، به این معنی است که سازه های هوائی نظارتی مانند شبنم آسمان می توانند مقرون به صرفه بودن و کاهش نیاز به تعمیر و نگهداری (به خصوص در مقایسه با هواپیماهای هشدار اولیه) در هوا را ارائه دهند. از سوی دیگر، ما نمی دانیم که تاکنون چقدر در این برنامه اسرائیل سرمایه گذاری شده است ولی همانطور که JLENS نشان می دهد، تحقق این امر می تواند یک قابلیت بسیار گران قیمت باشد. گزارش هایی وجود دارد که نشان می دهد هزینه توسعه شبنم آسمان «تقریباً به طور کامل» توسط دولت ایالات متحده و از طریق تأمین مالی نظامی خارجی [سالیانه 3.3 میلیارد دلار کمک مالی بلاعوض] انجام شده است. با این وجود، به نظر میرسد اسرائیل ها متقاعد شده اند که این کشتی های هوائی بزرگ، مکمل مهمی برای شبکه دفاع هوایی قدرتمند آن هستند. ... پایان (با توجه به حجم زیاد مطلب ، به جهت اینکه برای دوستان خسته کننده نشود ؛ معرفی این جنگ افزار در قالب 3 پست ارسال شد) منبع منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهسلام بنده نیاز به توضیح بیشتری دارم بسیاری از موضوعات از قلم افتاده و سوالات بی پاسخ باقی مانده است لطفا در انتهای تاپیک لینک دانلود مقاله اصلی را مرحمت فرمایید
-
1 پسندیده شدهبا سلام خدمت همه دوستان گرامی بسیار عالی بود . البته فکر می کنم هدف غرب نه از بین بردن جریان تکفیری بلکه تقویت و هدایت آن در جهت منافع خود است .اینکه اکثر افراد درگیر در وقایع یازده سپتامبر تبعه عربستان سعودی بودند بعد افغانستان و عراق هدف قرار می گیرند در نوع خود بسیار جالب توجه است .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی عملیات تروریستی یازده سپتامبر را می توان یکی از مهمترین مصداق های تجلی یافتن «جهانی شدن جهاد» ، پس از پایان جنگ افغانستان دانست. هم زمان با عملیات تروریستی یازده سپتامبر در نیویورک و مقر پنتاگون در واشنگتن، القاعده عملیات مشابهی را در اروپا، از جمله مادرید و لندن انجام داد. دولت جورج بوش با اعلام وضعیت جنگ اظهار کرد که آمریکا علیه تروریسم در حال جنگ است. با اینکه نیروهای ویژه آمریکایی در سال ۲۰۱۱ توانستند بن لادن را در یکی از خانه های امنش در پاکستان به قتل برسانند، اهداف اعلام شده برای حمله به افغانستان کاملا تحقق نیافت. از طرفی رویکرد کلی رسانه های آمریکایی و غربی به جای پدیده جهادگرایی، پدیده ای وسیع تر و به مراتب پیچیده تر از جهادگرایی یعنی اسلام و مسلمانان، را هدف قرار داده و آنان را به طور کلی مسئول اعمال تروریستی در سطح بین المللی دانستند. 6-15 : مسلمانان و غرب در واکنش به یازده سپتامبر جمعیت مسلمانان در اروپا به بیش از 44 میلیون نفر میرسد. اسلام هراسی (که در نوع خود «هجوم به هویت» تعریف میشود) باعث انزوای بسیاری از مسلمانانی شده که هویت خود را با اسلام تعریف می کردند و یا درصدد دفاع از این هویت بر می آمدند. اسلام هراسی از طرفی با تبعیض و محرومیت افراد از فرصت های برابر شغلی و اجتماعی و معیشتی در جامعه نیز همراه بود. از این رو بسیاری از آنان که به لحاظ هویتی در لاک دفاعی فرو رفته و بنابر تبعیض موجود در جامعه در حاشیه و بر خط فقر زندگی می کنند استعداد فراوانی برای رادیکالیزه شدن و قبول افکار افراطی دارند. کل این فرآیند پیچیده، از جوانان مسلمان که در غرب زندگی کرده و الزاما با تفاوت های پیچیده فقهی بین مکاتب مختلف اسلامی آشنا نیستند و تجربه زندگی در جوامع اسلامی را هم ندارند، طعمه آسانی برای گروه های جهادی می سازد. دولت بوش در استدلال حمله به عراق که آن را جزو حمله علیه تروریسم قلمداد کرد، دو دلیل عمده ارائه داد: نخست این که دیکتاتور عراق، صدام حسین، سلاحهای کشتار جمعی در اختیار داشته و آنها را از چشم بازرسان بین المللی پنهان کرده است. دلیل دوم این که رژیم حاکم بر عراق با القاعده در ارتباط بوده و ممکن است سلاح های کشتارجمعی اش را در اختیار تروریست ها بگذارد. دولت بوش حتی پس از اشغال عراق هیچ گاه نتوانست صحت این دو ادعا را ثابت کند. اما این تمام ماجرایی نبود که به گسترش فعالیت های تروریستی و جهادگرایی در عراق منجر شد. پس از اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین، دولت بوش پول برمر را به عنوان فرستاده غیرنظامی آمریکا برای اداره موقت امور عراق به کار گماشت. برمر و نیروهای آمریکایی [که طبق گفته دبیرکل سابق سازمان ملل «کوفی عنان» چیز زیادی از فرهنگ جامعه و پیچیدگی های عراق نمی دانستند] ، اولویت کاری خود را در پیاده کردن سه طرح خلاصه کردند: بریمر از تشکیل دولت موقت عراقی جلوگیری کرد و خود گروهی را برای اداره این کشور تعیین کرد. سپس ارتش و نیروهای مسلح عراق را منحل کرد. و سوم فعالیت حزب بعث را که اعضای آن به بیش از 50هزار نفر می رسید ممنوع اعلام کرد. پل برمر ، گاوچرانی که بوش پسر به عنوان حاکم عراق منصوب کرد این افراد (یعنی بعثیان سابق و نظامیان رده بالا) که طی دهه ها جزو طبقه متوسط و مرفه عراق به شمار می رفتند یا کسانی که خانه ها و خانواده های پرهزینه ای را در مناطق ثروتمندی مانند الاعظمیه بغداد اداره می کردند، به یکباره و علی رغم این که حاضر به همکاری با حکام تازه وارد عراق بودند ؛ کار و درآمد خود را از دست دادند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی بدون شک، بذرهای اولیه این سازمان [سازمان القاعده] ، در مباحثات مهمی شکل گرفت که در اواخر دهه هفتاد میلادی ؛ میان عبدالله عزام متفکر و مجاهد بزرگ فلسطینی ، با اسامه بن لادن جوان ثروتمند سعودی، در جریان بود. مباحثاتی که خیلی زود، و کمی پس از آغاز جنگ شوروی و افغانستان، از حوزه نظر فراتر رفته و جامه عمل به خود پوشید. به این ترتیب، با عزیمت نهایی بنلادن به پاکستان در 1982 و تاسیس دفتر کوچکی به نام «بیتالانصار» ؛ مقدمه شکلگیری یکی از بزرگترین سازمانهای جهادی خاورمیانه، فراهم شد. طی سالهای جنگ افغانستان، او همواره تحت تاثیر گفتمان و همچنین کاریزمای شخصیتی استاد خود [عبدالله عزام] بود و این مسئله، از چشم سرویسهای اطلاعاتی غربی (که در آن دوران به دلیل اشتراک در اهداف از جمله حامیان مجاهدین بودند) ؛ پنهان نبود. عزام، که خود در دوران کسب مدرک دکترا در مصر، با افکار سید قطب و سازمان اخوان آشنا و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته بود، همواره اولویت عملی خود را بر «آزادیِ اراضیِ اشغالیِ مسلمین از دست کفار» عنوان میکرد. وی در کتاب «دفاع از سرزمینهای مسلمانان، آشکارترین فریضه واجب» به صراحت بیان میکند جهاد علیه نیروهای اشغالگر اجنبی، امری واجب بر تمامی مسلمانان است و اعتبار آن را همچون سایر ارکان اسلامی از جمله نماز، روزه و زکات میداند. کتاب «دفاع از سرزمین های مسلمانان» به نوعی مانیفست جهادی عبدالله عزام بود. اما بنلادن، به تدریج و در سالهای پایانی جنگ افغانستان، از آراء و شخصیت عزام فاصله گرفت، به طوریکه جایگاه مشاور و مربی فکری او، از مجاهد افغانی (عزام) به طبیب مصری (ایمن الظواهری) منتقل شد. الظواهری، علیرغم آنکه همواره متفکری رادیکال بوده و عزام و جریانات سنتی اخوانی منتسب به وی را، به عنوان عواملی موثر در کاهش سرعت حرکت جهاد اسلامی تلقی میکرد، اما از قضا هیچگاه مانند عزام، اولویتی برای آزادی اراضی اشغالی از دست کفار قائل نبود. در عوض بر رویکردهایی همچون ضربه وارد کردن به منافع و مصالح آمریکا در هر نقطه از دنیا و به طور کلی، «تئوری جهانی کردن جهاد» تاکید داشت. مجاهدی که علیرغم نفرت نظری و عملیاش از آمریکا، هیچگاه پاسخی برای 2 سفر مبهم خود به این کشور در دوران جنگ افغانستان مطرح نکرد. 6-13 : ترور عبدالله عزام و باز تعریف یک مفهوم اسلامی (بخش دوم و پایانی) سلسله درس های اعتقادی عبدالله عزام در پاکستان و افغانستان ؛ نسلی از جهادگرایان را پدید آورد که بعدها نامشان در جهان بسیار طنین انداز شد. سرانجام و در پی شکست قطعی شوروی و خروج نیروهای آن از افغانستان، تمامی جریانات جهادی، که فلسفه شکلگیری بیشتر این گروهها جنگ با شوروی بود، برای نخستین بار با پرسشی بنیادین مواجه شدند: شکافهای پنهان داخل القاعده که «عبدالله عزام» و «ایمن الظواهری» ، اصلیترین اضلاع آن را نمایندگی میکردند به سرعت پر رنگ شد. مجاهد فلسطینی، بر اساس مبانی عقیدتی خود، خواهان حرکت جهاد به سمت قدس و آزادی نهایی فلسطین بود. حال آنکه طبیب مصری، بر تهاجم به پایگاههای آمریکا، (و کمی بعد، شهروندان غیرنظامی غربی در سرتاسر جهان) تاکید میکرد. سرانجام، عبدالله عزام در حالی که در تلاش برای آمادهسازی حرکت جهادی «مجاهدین عرب و افغان هوادار خود» به سوی فلسطین بود، در 24 نوامبر 1989، اندکی پس از پایان جنگ افغانستان و در پیشاور از طریق انفجار خودری سواریاش، ترور شد. تا امروز، هیچ سند قطعی از عاملان و آمران ترور وی، به صورت رسمی منتشر نشده است، اما در تحقیقاتی غیر رسمی که در سطح رسانهها انتشار یافته، جالب است که نام «سرویسهای اطلاعاتی تمامی قدرتهای درگیر در منطقه» ، یعنی آمریکا، شوروی، افغانستان ، اسرائیل و حتی عربستان و پاکستان دیده میشود! علاوه بر آنکه تا به امروز ؛ «بسیاری از تحلیلگران» ایمن الظواهری و بنلادن را مسئولین مستقیم ترور وی میدانند. به هر روی، با حذف عزام از مسیر حرکت جهادی، جا برای تحرک نامحدود الظواهری و افکار وی باز شد و جهاد اسلامی افغانستان، با طی مسیری طولانی، به آنچه تبدیل شد که امروزه با نامهای «القاعده» و (شکل تکاملیافتهتر آن) «دولت اسلامی در عراق و شام» میشناسیم. عبدالله انس [داماد الجزایری عزام] ، در پاسخ به سوال خبرنگاری که «از سرنوشت جهاد در صورت ادامه حیات عزام پرسیده بود» گفته است: کتاب تولد عرب افغان ها - نوشته عبدالله انس (داماد الجزایری عبدالله عزام) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی مجله الجهاد متعلق به عبدالله عزام نقشی اساسی در معرفی و نهایتا جهانی کردن چهره های جهادی افغان داشت. در فاصله کمتر از نیم کیلومتر از مرز میان پاکستان و افغانستان، میان شهرهای پیشاور و جلالآباد، مقبرههایی با پرچمهای سبز و قرمز به چشم میخورد که اگرچه فاقد شکوه و معماری ویژهای هستند، اما یادآور یکی از بزرگترین نقاط عطف تاریخ خاورمیانه و شاید تمامی جهان به حساب میآیند. این مقبرهها متعلق به مجاهدین عربی است که در طول جنگ افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی، از سرتاسر جهان عرب، برای ادای فریضه جهاد به یاری برادران افغان خود آمده بودند.( افرادی که بعدها مشهور به افغانالعرب شدند) در این مقبرهها، نام شهدایی از مصر، تونس، یمن، عراق، سوریه و.. با ذکر مشخصات عملیاتهایی که در آنها به شهادت رسیدهاند، به چشم میخورد. تصویری کمیاب از عبدالله عزام در کنار شاگردان افغان و افغان العرب خود تهاجم شوروی به افغانستان و اشغال خاک این کشور در 1979، مقدمه شکلگیری جریانهایی بود که طی دهههای آینده به اهرمی قدرتمند در تعیین سرنوشت منطقه و جهان تبدیل شدند. حمله شوروی با مخالفت و مقاومت مردم مسلمان افغانستان روبرو شد و متعاقبا، تعداد قابل توجهی از جوانان عرب در سرتاسر جهان اسلام، برای ادای فریضه جهاد در سختترین شرایط ممکن، خود را به خاک این کشور رساندند. اما در آن مقطع زمانی، باتوجه به ظهور دولت ملتهای نوپای عربی از یک سو، و بازخوانی انقلابی سید قطب از مفاهیم اصلی اسلام [به ویژه جهاد] از سوی دیگر، باعث شده بود تا آمادگی ملتهای عرب، برای ادای فریضه جهاد بیش از هر زمان دیگری پر رنگ شود. آمادگی که در سایه تجاوز رژیم صهیونیستی به اراضی فلسطین، به تدریج تمامی زمینههای سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و نظامی خود را پیدا کرده بود. 6-12 : ترور عبدالله عزام و باز تعریف یک مفهوم اسلامی (بخش اول) هر دو چهره شاخص جهاد در افغانستان یعنی عبدالله عزام و احمد شاه مسعود ؛ اندک زمانی پس از پایان جهاد در افغانستان ترور شدند. تمامی پژوهشگران جریانات جهاد اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که ریشه تمامی گرایشهای عقیدتی و عملی جریانات مختلف جهادی که تا امروز در منطقه شکل گرفتهاند را باید در جنگ 10 ساله افغانستان جستجو کرد، جنگی که در پایان با پیروزی مسلمین بر کفار به پایان رسید و به تمامی جهان ثابت کرد که طفل نوپای بیداری اسلامی، اکنون وارد مرحله جدیدی از حیات تاریخی خود شده است. وجه مشترک قدرتهای غربی و شرقی در مواجه با این پدیده نوظهور، «اتخاذ موضع خصمانه» و «تلاش برای مهار آن» بود، اما این سیاست با دو رویکرد مختلف و تاریخی از سوی ابرقدرتهای شرقی و غربی اجرایی شد. شوروی، همانطور که نبرد 10 ساله افغانستان نشان میدهد، رویکردی مبتنی بر «مواجه سخت و نظامی» را برای رویارویی و مهار جریانات جهادی اسلامی برگزید، رویکردی که هزینه زیادی به پای آن داد و در نهایت به هیچ یک از اهداف خود در این زمینه دست نیافت. اما طرف غربی و به ویژه آمریکا، «بدون حذف مواجه سخت و نظامی» ، جبهه دیگری را نیز در این نبرد گشود که تاثیر مهمی در سرنوشت جریانات جهادی داشت. در حقیقت آنچه در جنگ افغانستان و در نهایت شکست شوروی رخ داد، به مثابه آزمایشگاهی برای غرب بود تا بداند، آنچه در درجه اول، در رابطه با جریانات نوظهور اسلامی دارای اهمیت بوده و باید مهار شود، نه قدرت جهادی و نظامی آنان، بلکه رویکردهای معرفتی است که مسلمین را به مقابله با سیاستهای قدرتها در منطقه به هر قیمتی وا داشته است. در مواجه اولیه مترجمان فارسی زبان با واژه Deconstruction و اصولا فلسفه دریدا، اینطور برداشت میشود که «فروریختن آنچه موجود است» ، معنای اصلی مورد نظر فیلسوف است. اما همانطور که حسن حنفی، متفکر انقلابی مصری، به خوبی در ترجمه خود از این واژه ( الهدم و البناء / یعنی ویران کردن و دوباره ساختن ) آورده است، رویکرد سلبی و ویرانگر، تنها نمایانگر یک حیث از معنای نهفته در این واژه است. حال آنکه حیث دیگر آن، ناظر بر برساخت معنا و امر مُحصِل جدیدی است. پس از ترور عبدالله عزام ؛ از ویرانه های جهادگرائی سنتی در افغانستان ، کابوس طالبان بر افغانستان سایه افکند. در صحنه عمل نیز، آنچه غرب در قبال مفاهیم بنیادین موجود نزد مسلمین انجام داد، چیزی غیر از این نبود. چرا که مفاهیم اصیل اسلامی را گرفته، نزد خود از معنا تهی کرده، سپس با معانی جدیدی به نخبگان اسلامی بازگردانده است. چنین «مواجه معرفتی با جریانات جهادی و اسلامی» ، در عمل و با نفوذ در سطح نخبگان مسلمان، کامل شده و به این ترتیب، استحاله مفاهیم و در نتیجه عملکردهای جامعه اسلامی، به دست خود مسلمین رخ میدهد. میلیارد سعودی اسامه بن لادن با تأسیس القاعده ؛ راهی متفاوت از مرشد خود عبدالله عزام را پیمود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . خوب خدا رو شکر که دوستان به تدریج شروع کردند به مشارکت در تاپیک و کم کم دارند تاپیک رو از این وضعیت مونولوگ خارج می کنند سلام از بنده است. پرسش بسیار خوبی است. حتما در پست آینده به این موضوع خواهیم پرداخت. بله دقیقا همین طور است. نکات مورد اشاره شما کاملا دقیق و درست بود. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی سرنوشتسازترین کمک عزام، این ایدهی او بود که میگفت مسلمانان در مسائل جهاد، باید به مقامات سنتی بیاعتنایی کنند. [خواه دولت، روحانیان دینی، رهبران قبلیهای و ... باشند یا پدران و مادران] از دید عزام، قانون اسلام روشن بود: اگر قلمرو مسلمانان نقص شود، تمام مسلمانان باید برای دفاع از آن، به گونهی نظامی بسیج شوند و هر گونه اما و اگر در مورد آن، منجر به گمراهی خواهد شد. این طرز فکر، جعبهی پاندورایی از افراطگرایی را گشود و جنبشی را به وجود آورد که غیرقابل کنترل بود. عزام در طول عمرش، تأثیرات اولیهی این مشکل را حس کرد؛ اما موفق شد با هیبتی که در آن اجتماع داشت، نظم را در میان افراد حفظ کند. پس از ترورش اما، دیگر کسی نبود که بر آن مغزهای داغ و پرجنبوجوش حکمرانی کند؛ به همین دلیل، آن جنبش جهادی وارد مرحلهی رو به سقوطِ «انشعابهای داخلی و وحشیگری» شد. خشونت فوقالعادهی داعش در سالهای اخیر، تنها آخرین نمونهی تکرار این روند است. 6-11 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش دوم و پایانی به راستی چه کسی عزام را کشت؟ بعضیها میگویند کار «یک عرب-افغانِ دیگر» ، مانند اسامه بن لادن یا ایمنالظواهری بوده است؛ اما احتمال درست بودن این فرضیه می تواند کم باشد ؛ زیرا در صورت افشاء شدن ماجرا ، سرنوشت کسی که برای کشتن پدر جهاد تلاش میکرد، بسیار ناگوار میبود. برخیهای دیگر، C.I.A یا MI-6 را مسؤول آن ترور میدانند؛ اما ظاهرا در آن سالها ، عزام به اندازهی کافی برای آنها مهم نبود. تعداد دیگری هم سعودیها یا اطلاعات اردن را مقصر میخوانند؛ اما این دو کشور هم در آن زمان، عادت نداشتند که اسلامگرایان را بکشند. ادارهی خدمات امنیت دولتی افغانستان «خاد»، در اوایل دههی هشتاد دلایلی برای کشتن او داشت؛ اما در اواخر آن دهه دیگر نه. خیلیها، گلبدین حکمتیار که احساس میکرد عزام علاقهی بیشتری به دشمن بزرگش [احمدشاه مسعود] پیدا کرده را متهم ترور او میدانند؛ اما سندهای جدید نشان میدهند که حکمتیار و عزام در واقع دوستان نزدیکی بوده اند. حتی برخی سرویس اطلاعات خارجی اسرائیل [موساد] را هم در جایگاه متهم نشانده اند. چرا که عزام مکرراً به اطرافیانش گفته بود بعد افغانستان ، نوبت آزادسازی فلسطین است. اما در خصوص توان عملیاتی موساد در آن نقطه پاکستان در آن روزها تردیدهائی وجود دارد. در اواخر دههی هشتاد میلادی، عرب-افغانها، برای پاکستانیها مزاحمانی بودند که به طور آزادانهتری از پاکستان انتقاد میکردند و در سیاست مجاهدان افغان مداخله داشتند. البته هیچ سند محکمی، دست داشتن (I.S.I) در این ترور را ثابت نمیکند؛ اما اسنادی وجود دارند که اگر چه جرم I.S.I را ثابت نکرده ولی به آن اشاره میکند. این عملیات، از قبل برنامهریزی شده بود و نیازمند گشتزنی پرسنل طراح در قبل، جریان و بعد از حادثه در محل بود. محل و زمانبندی حمله نشان میدهد که طراحان قصد شوک وارد کردن به عربها را داشته اند؛ چون طراحان آن ترور میتوانستند عزام را بدون سر و صدا در یک تیراندازی بکشند. به هر حال علیرغم وجود ده ها مظنون و متهم ، همچنان نمیتوان به اندازهی دو خط هم جوابی برای این سوال که چه کسی عزام را کشته، پیدا کرد. عبدالله عزام (سمت راست) و دکتر برهان الدین ربانی (سمت چپ) هر دو فعالیت سیاسی خود را از اخوان المسلمین آغاز کردند. داستان عبدالله عزام به ریشهی «جهادگرایی مدرن» اشاره میکند که دلیل آن از بین رفتن احترام به مقامات دینی در میان اسلامگرایان جوان در اواخر دههی هشتاد میلادی است. عزام آن را آغاز کرد، قتلش به آن سرعت بخشید و پیامدهای آن بسیار ناگوار بود. این یکی از درسهای بیشمار تاریخ در موضوع پیامدهای ناخواسته است؛ چون نه عزام و نه قاتلین او، نمیخواستند که اوضاع این گونه پیش برود. پرسش این است که آیا میتوان وضعیت امروزی را جبران نموده و کاری کرد که مقامات دینی دوباره بر جوانانی که جهاد وسوسه شان میکند، مسلط شوند؟ نشانههایی مبنی بر این که داعش [با ایجاد سلسله مراتب جدید تشکیلاتی] می خواست این وجه جنبش جهادگرائی را تضعیف کند ، وجود دارد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهیک نگته جالب در مورد اسامه بن لادن این هستش که از خاندان بسیار پولداری هستش و هلدینگ بن لادن در دنیا بسیار معروف هست. شرکت ساختمان سازی بن لادن از بزرگترین شرکت های ساختمانی دنیا بوده، شرکتی که بعضی از برج ها و فرودگاه های معروف رو ساخته . اتفاقا در زمان ماجرای تصرف مسجدالحرام هم همین گروه پیمانکار بودند.
-
1 پسندیده شدهسلام ممنون بابت پستهایی که می گذارید یه سوال داشتم چرا هیچ کدام از این جهاد گراها مثل همین اقای عزام به سمت فلسطین و اشغال اون توجه نشون ندادند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با تشکر از محبت شما و با عرض پوزش اگر برخی مطالب تاپیک برای شما یا سایر عزیزان تکراری بوده. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی ساعت ۱۲:۱۵ دقیقهی ظهر روز ۲۴ نوامبر ۱۹۸۹ بود که یک خودرو «شِورلت وِگا» به مسجدی در پیشاورِ پاکستان نزدیک شد. در حالی که مردم آمادهی احوالپرسی با سرنیشنان آن خودرو بودند، یک بمب کنار جادهای، خودرو را متلاشی کرد و تمام سرنشینان آن را کشت. قربانیِ داخل خودرو ، «عبدالله عزام» رهبر معنویِ به اصطلاح عرب افغانها (افغان العرب) بود. عربهایی که هزاران نفر از آنها برای جنگ در برابر شوروی در دههی هشتاد میلادی، به افغانستان آمده بودند. اکثر جمعیت مسلمانان جهان، جنگ برای بیرون راندن شوروی از افغانستان را، جهاد مشروع نظامی یا جنگِ مقاومتیای میدانستند که به لحاظ دینی مجاز بود. عزام که یک مبلغ مذهبی فلسطینی بود، در سال ۱۹۸۱ به روند جهاد افغانستان پیوست و تمام آن دهه را صرف عضوگیری و استخدام جنگجویان خارجی کرد. 6-10 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش اول غربیهای امروز، عزام را به خوبی نمیشناسند؛ اما او به راستی پدر جنبش های جهادی و گروههای خشونتگرایِ اسلامی مانند القاعده و داعش است که فعالیتهای شان را جهاد مینامند. عزام، بسیج و فرستادن جنگجویان خارجی به افغانستان را رهبری میکرد و بر همین پایه، اجتماعی ساخت که از آن، القاعده و دیگر گروههای افراطی بیرون زد. او همچنان ایدههای پرنفودی داشت. او میگفت که مسلمانان مسئولیت دارند تا از همدیگر دفاع کنند و اگر بر بخشی از دنیای اسلام حمله شود، تمام مؤمنان باید در دفاع از آن بشتابند. افزون بر این، او از اسلامگرایان خواست که توجه شان را از سیاستهای داخلی به سیاستهای بینالمللی معطوف کنند. عزام با این کار زمینههای لازم برای ظهور جهادگراییِ ضد-غربی در دههی نود میلادی را آماده کرد. پیش از آن، شورشیان روی برکناری حاکمان مسلمان تمرکز میکردند. مانند مصر که جهاد اسلامی آن کشور، رییسجمهور محمد انورالسادات را در سال ۱۹۸۱ ترور کرد؛ یا در سوریه، جایی که شاخهی نظامی اخوانالمسلمین، شورش نظامیِ ناکامی را در اواخر دههی هفتاد میلادی، علیه رژیم حافظ اسد به راه انداخت. خودِ عزام هرگز طرفدار تروریزم بینالمللی نبود؛ اما پافشاری او بر ضرورت عقب زدن دشمنان خارجی اسلام، بعدها فرضیهی اصلی توجیهات القاعده برای حمله به امریکا شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهخیلی عالی در مورد همه اینا قبلا شنیده بودم اما سطحی و گذرا الان نوشته شما ادم را بتفکر وا میداره ...
-
1 پسندیده شدهسلام -البته بیش از همه این موارد نقش "امین " رهبر وقت افغانستان را نباید نادیده گرفت که قصد چرخش به سمت غرب و تکرار رفتار سادات با عوامل شوروی را داشت که باعث تحریک بیش از پیش شوروی شد {کتاب اسناد میتروخین نکات جالبی اشاره کرده است }
-
1 پسندیده شدههمه ی این بدبخت هایی که خودشان را در راه اینها منفجر کردند و کشتند و در آینده هم میکشند برای این هست که طرح آمریکا و یهودیان انجام بشود چه عجب یکی به این مطلب اشاره کرد .... یهود ..یهود ...و یهود ...فقط از اول پیدایش این فرقه تا امروز ..جنگی بوده که این قوم درش دست نداشته باشد ....کم ما ایرانیها از این جماعت ظربه خوردیم . . . کاش یاد بگیریم به زبان خودشان برایشان صحبت کنیم کاش یاد بگیریم برای جلوگیری از ضرباتشان اهرمهای قدرتی مثل خودشان در اختیار بگیریم ...رسانه و پول بدون رجز خوانی ...بدون روزشماری فقط عمل انهم مانند خودشان بی صدا ولی کوبنده و قدرتمند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی در سال ۱۹۷۸ و در پی یک کودتای نظامی ، شخصیتی نزدیک به اتحاد جماهیر شوروی بنام «محمد تره کی» در افغانستان به قدرت می رسد که این اتفاق ؛ نگرانی ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، عربستان و پاکستان را بر می انگیزد. یک سال بعد، در اثر کودتای دیگری ، «حفیظ الله امین» به قدرت می رسد که «این اتفاق موجب ورود نیروهای شوروی به خاک افغانستان» در دسامبر ۱۹۷۹ شده و با سرنگونی و قتل حفیظ الله امین ، سیاستمدار کمونیستی به نام «ببرک کارمل» به جای او به کار گمارده می شود. در واقع روسها یکونیم سال پس از پیروزی کودتا ، برای حفظ رژیم مجبور به مداخله مستقیم شدند. البته دکترین برژنف برای توسعه سوسیالیزم هم نقش عمده ای در این مداخله مستقیم داشت. تصاویر یگان های ارتش سرخ در افغانستان ورود نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حتی قبل از ۱۹۷۹ هم قابل پیش بینی بود. نخستین جرقههای مقاومت مقابل رژیم در روستاهای افغانستان شکل گرفت. دولت آمریکا هم که مترصد فرصت گرفتن انتقام جنگ ویتنام از روسها بود این فرصت را از دست نداد و «هستههای مقاومت در پاکستان» مورد حمایت غرب قرار گرفت. تلاشهای پاکستان برای جرقه «قیام مردمی علیه کارمل» در افغانستان بی نتیجه می ماند و «کشورهای نگران از حضور شوروی در این کشور» ، به «گروه های مجاهد افغانی» برای رویارویی با نیروهای شوروی روی می آورند. در نهایت روسها در ۲۶ بهمن سال ۱۳۶۷ از افغانستان خارج شدند و پشت سرشان تنها مخروبهای از کشوری به نام افغانستان باقی ماند. مجاهدین با ادامه جنگ علیه دولت وقت بالاخره در هشتم اردیبهشتماه توانستند آخرین بازمانده از رژیم طرفدار شوروی سابق را کنار بزنند. 6-4 : جهاد علیه کُفار مارکسیست سحرگاه هفتم ثور (اردیبهشت) نیروهای وفادار به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ارگ را تصرف کردند آنچنان که پیشتر ذکر شد؛ پشتیبانی از «اسلام گرایی نظامی» در افغانستان، نخستین پشتیبانی از این پدیده علیه «بلوکِ سوسیالیستیِ شرق» نبود. (پیشتر در بخش های مربوط به مصر و عربستان به این ماجرا پرداخته شد) برژنسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر، در توجیه حمایت از جهاد در افغانستان طی مکاتبه ای با کارتر می نویسد: پس از کودتای ۷۹ و دخالت نظامی شوروی، برژنسکی برای کارتر مینویسد : از طرفی در ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ نخست وزیر بریتانیا، مارگرت تاچر در نیویورک ضمن مدح انقلاب اسلامی در ایران گفت: احمدشاه مسعود (ملقب به شیر دره پنجشیر) ؛ زادگاه خود دره پنجشیر را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل نمود پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی [که دولتی ملحد و ضد دینی بود] در سال 1979 میلادی به افغانستان لشکرکشی کرد؛ [ده ساله ی بین 1979 تا 1989] پاکستان و افغانستان به مقصد یک سلسله هجرت بی سابقه ی جوانان مسلمان از سراسر جهان در لبیک به فتاوی «جهاد ضدشوروی» تبدیل شدند. از آمریکا گرفته تا جنوب شرق آسیا، هجرت به پاکستان برای پیوستن به مقاومت افغان ها شروع شد. [برای ورود به افغانستان که تحت اشغال بود، نیروهای اسلامگرا باید ابتدا به پاکستان می رفتند و از آنجا، وارد افغانستان می شدند] عربستان سعودی سه نقش «پشتیبان مالی» ، «تبلیغ» و «بسیج کردن مجاهدین به سمت افغانستان» را در کنار دیگر متحدین غربی خود و پاکستان ایفا کرد. در خصوص بسیج کردن مجاهدین یکی از کارمندان سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا )سیا( می گوید لذا در آن برهه منشورهای دعوت به جهاد در افغانستان را می شد در اکثر اماکن عمومی در عربستان از جمله پمب بنزین ها یافت. مراکزی نیز در ارتباط با بسیج کردن مجاهدین در عربستان دایر شد تا به داوطلبان این اطمینان را بدهند که علاوه بر پرداخت های مالی به شخص مجاهد، خانواده او نیز در غیابش تحت حمایت این مراکز خواهند بود. عبدالله عزام و احمدشاه مسعود در حال سان دیدن از گروه جهادگرایانی که تازه به افغانستان رسیده بودند تبلیغات مشابهی نیز با پشتیبانی عربستان در دیگر کشورهای عربی به راه افتاد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلام خدمت همه دوستان گرامی بسیار عالی . لطفا ادامه دهید . ممنونم
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین عربستان بخاطر میزبانی «مسجد الحرام در مکه مکرمه» و «مسجد النبی(ص) در مدینه منوره» همواره «ادعای رهبری جهان اسلام» را یدک کشیده است و بر همین اساس جنبش اخوان المسلمین را به عنوان یک سازمان سیاسی ریشه دار و فراملی ؛ که در مصر تاسیس شده است اما در کشورهای عربی شعبه ها و شاخه های متعددی دارد، رقیب خود دانسته و با آن با خصومت و دشمنی رفتار کرده و طی سالها به این رویکرد علیه آن شدت بخشیده است . در همین راستا عربستان در خرداد ۱۳۹۶ خواستار «قطع حمایت قطر از حماس و اخوان المسلمین» شد و عادل الجبیر وزیر خارجه وقت سعودی گفت که قطر باید به حمایت خود از جنبش فلسطینی حماس و گروه اخوان المسلمین پایان دهد. چرا که به گفته او «این حمایتها باعث تضعیف حکومت خودگردان فلسطینی و حکومت مصر می شود» . اصرار عربستان و اکراه قطر موجب شد تا ریاض به همراه امارات ، بحرین و مصر ؛ شدیدترین تحریم ها را علیه دوحه اعمال و روابط خود با این کشور کوچک حوزه خلیج فارس ، را قطع کند. 5-6 (بخش پایانی) : عربستان و اخوان المسلمین وزارت کشور سعودی در آبان ۱۳۹۹ با انتشار بیانیه ای ورود اعضای اخوان المسلمین به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. البته ریاض از سال ۱۳۹۹ به طور بی سابقه ای به سیاست تهاجمی خود علیه اخوان المسلمین شدت بخشیده است و در همین رابطه عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ [ نواده محمد ابن عبدالوهاب و مفتی ارشد عربستان ] ، در صفحه خود در توییتر با انتشار یک فایل صوتی اعلام کرد که : «طلعت فهمی» سخنگوی اخوان المسلمین به این اقدام مفتی سعودی واکنش نشان داد و تصریح کرد: هر چند برخی تحلیلگران ، گروه اخوان المسلمین را به داشتن ایده های افراط گرایانه و خودمحوری در اندیشه های سیاسی متهم می کنند ؛ اما در عین حال این گروه دارای اندیشه و ایده است و بر همین اساس ریاض گروه مزبور را از نظر فکری رقیب خود می داند و از حضور و نفوذ اخوانالمسلمین [در عربستان به طور خاص و در کشورهای عربی به طور عام] هراس دارد و به همین دلیل در جهت حذف و تضعیف آن گام برمی دارد. در واقع آل سعود هر جریان سیاسی یا مذهبی که موقعیت مذهبی و سیاسی آن را در جهان عرب به چالش بکشد، تهدیدی برای خود میداند. آل سعود همواره در طول تاریخ شکل گیری اخوان المسلمین از اقدامات منفی علیه اخوانی ها در سراسر کشورهای عربی از جمله مصر ، سودان ، الجزایر ، مغرب و لیبی حمایت مالی و سیاسی و چه بسا نظامی به عمل آورده است. در آبان ماه 1399 هم ، ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا در عربستان در صفحه توییتر خود، فایلی صوتی را از عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ، مفتی عربستان و رئیس این مرکز منتشر کرد. ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا در عربستان درخصوص این فایل صوتی که آن را یک "فتوا" به حساب آورد، اینگونه نوشت: گروه اخوان المسلمین هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و یک گروه گمراه شده است. [یعنی در واقع و عملا ، گروه اخوان المسلمین را تکفیر کرد] مفتی عربستان در این فایل صوتی به سوالی مبنی بر این امر پاسخ میدهد که چه کسی جوانان عربستانی را به پیوستن به اخوان المسلمین و جبهه النصره در سوریه و القاعده و دیگر گروهها فرامیخواند ؟ با وجود اینکه مفتی عربستان در این فایل در مورد چندین گروه صحبت میکند اما «ریاست کل پژوهشهای علمی و فتوا» در توییت خود فقط نام گروه اخوان المسلمین را میبرد. پیشتر «هیئت کِبار علمای عربستان سعودی» در بیانیهای ضمن تکفیر اخوان المسلمین ، گروه اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی منحرف خواند که نماینده راه و روش دین اسلام نیست و هدفش رسیدن به قدرت است. این هیئت در بیانیهای اعلام کرده بود: هیئت مذکور افزود: این گروه از زمان تاسیس هیچ گونه توجهی به عقیده اسلامی و قرآن و سنت نداشته ؛ بلکه هدف نهاییاش رسیدن به قدرت بوده است. ادامه دارد ... خوب ... با این پست ؛ مبحث مصر و اخوان المسلمین هم به پایان رسید. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین مصر دهه ۷۰ میلادی، تنها مصر پیروز شده بر اسرائیل در نبرد سال ۱۹۷۳ و عامل بازپس گیری سینا و در نتیجه صلح با اسرائیل در سال ۱۹۷۷ ، نبود. بلکه مصرِ تحت رهبری انور السادات، در آن دهه ، با ده ها گروه جهادگرا نیز دست و پنجه نرم می کرد. از این رو گروه های جهادگرای مصر نیز تکفیر را طبق اولویت بندی ها در اهداف نظامی خود در نظر می گرفتند. مهم ترین این گروه ها «سازمان جهاد اسلامی مصر» بود که بیشتر هدفش تمرکز بر «دولت مرتد» بود. اما، به عنوان مثال، گروه «جماعة المسلمين» که به اسم «تکفیر و هجره» شناخته شدند ، کل جامعه مصر را تکفیر کرده و به اعمالی مثل ربودن، شکنجه کردن و به قتل رساندن برخی از علما و رجال دین نیز معروف شدند. خالد اسلامبولی به همراه دو تن دیگر از اعضای سازمان جهاد اسلامی سرانجام انور السادات را در سال ۱۹۸۱ و در حالی که بر رژه نظامی نظارت می کرد ترور کردند. 5-5 : سازمان جهاد اسلامی مصر لحظه ترور و کشته شدن «انور سادات» توسط «خالد اسلامبولی» (از اعضای سازمان جهاد اسلامی مصر) محمد عبدالسلام فرج، از رهبران سازمان جهاد اسلامی و طراحان ترور سادات، همان سال ترور سادات دستگیر و اعدام می شود. این جزوه که «برای مصرف داخلی اعضای سازمان جهاد اسلامی» تهیه شده بود، «ایده های سید قطب» را با زبان دیگری تکرار میکرد. فرج اما در «کفرآمیز بودن» قوانین اعمال شده توسط دولت مصر ، به فتوایی از ابن تیمیه استناد میکند که در آن «حاکمی که طبق شریعت اسلامی حکم نراند» حاکمی مشروع نیست. همچنین، «سادات» از سوی عبدالسلام فرج ، به حکام مغول در زمان ابن تیمیه تشبیه شده بود که علیرغم زعم به اسلام، حکم جهاد علیه آنان واجب می شود. او «جهاد» علیه حکامِ کافرِ زمانِ خود را «فریضه ای به فراموشی سپرده شده» دانست که گویی سازمان جهاد اسلامی با ترور سادات به این فریضه جامعه عمل پوشانده است. ایده «تکفیر جامعه ی مسلمان» و جاهلی خواندن آن نمی تواند «در زمره ویژگی های جدیدی باشد» که سید قطب به ایدئولوژی جهادگرایی افزود. این ایده در تفکر پیش از او توسط محمد عبدالوهاب و قبل تر ابن تیمیه نیز طرح شده بود. او در این زمینه می تواند اعاده کننده این مفهوم به زبان دیگری باشد. اما قطب و فرج هدف گیری حکام محلی و مبارزه با آنان در عهد مدرن را به این ایدئولوژی افزودند. مبارزه با دشمن نزدیک معمولا در مقابل مبارزه با «دشمن دور» قرار می گیرد که دومی در دهه ۹۰ میلادی و در افغانستان توسط القاعده برجسته شد. دشمن نزدیک، به حکام اسلامی اطلاق می شود و دشمن دور به آمریکا و جهان غرب. از طرفی از آنجایی که سید قطب و فرج با براندازی حکام ، خواهان به وجود آوردن حکومت مد نظر خودشان هم بودند، مفهوم عملی «احیای خلافت» یا مبارزه برای احیای چنین نظامی را به این ایدئولوژی افزودند. خالد اسلامبولی در دادگاه ترور سادات (مابین اولین آشنائی خالد اسلامبولی و عبدالسلام فرج تا ترور سادات فقط چند ماه زمان سپری شد) بسیاری از «سلفی های جدا شده از اخوان المسلمین» در اثر دستگیریها و سرکوب دو دولت ناصر و سادات ؛ به خارج از مصر گریختند. بسیاری از آنها به طور طبیعی به عربستان پناه بردند. جایی که اغلب توانستند در پست های کلیدی سیاسی و آموزشی به کار گماشته شوند. از جمله آن ها محمد قطب، برادر سید قطب بود که در عربستان و در تکمیل باورهای برادرش کتاب «جاهلیت قرن بیستم» را نوشت. اما درهم آمیخته شدن «جریان سیدقطبیِ سلفیت» و «وهابیت» خیلی زود ، به شکلی منفی علیه حکام عربستان منعکس شده و آنها را با عنوان «حکام غیرمسلمان» نشانه گرفت. این امر باعث شد تا حکام عربستان ، جامِ خشمِ خود را علیه مهمانان شان بر زمین ریخته، آن ها را از کشور رانده و «اخوان المسلمین مصر» را در «لیست سیاه» خود قرار دهند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین روابط جمال عبدالناصر با اخوان المسلمین در دهه ۶۰ میلادی روابط تیره و تاری بود. در آن برهه ؛ رژیم ناصر ، اخوان را شدیدا سرکوب کرده بود و اخوان هم با عملیات زیرزمینی ، امنیت رژیم ناصر را به چالش کشیده بودند. «گیلس کپل» خلاصه مفیدی از رویکرد کلی رژیم ناصر در تعامل با اسلام و موسسه های مرتبط با آن ارائه می دهد. سید قطب در دادگاه نظامی مصر از دل این رویارویی اما یکی از رهبران رادیکال شده اخوان، به نام سید قطب ؛ با ارائه چهارچوب نظری جدیدتری، جهاد قرن بیستم را وارد مرحله تازه ای کرده و خود را نیز در میان جهادگرایان جاودانه کرد. سید قطب نیمه دوم دهه 50 میلادی و بیشتر دهه ۶۰ را در زندان سپری کرد. او سرانجام در سال ۱۹۶۶ به اتهام ارتکاب جرم های مختلف که یکی از آن ها سعی در ترور جمال عبدالناصر بود ؛ اعدام شد. 5-4 : سید قطب و نسل جدید رهبران اخوان المسلمین سید ابراهیم حسین شاذلی قطب [مشهور به سیدقطب] تا پیش از اعدام کتابهای متعددی در زندان نوشت. او که پیشینه ادبی هم داشت، افکار سلفی ابن تیمیه را با قرائتی روشنفکرانه در «نقشه راه» به تصویر کشید. قطب کتاب را با تصویری نوستالژیک از خلوص و پاکی سه نسل نخستین اسلام [مشهور به دوران سَلَف] شروع می کند. طهارت پیشوایان و زمانی که در آن زندگی می کرده اند و کلام خدا را آن طور که باید می فهمیدند و اجرا میکردند. اما، با گذر زمان، تمام آنها جای خود را به فساد و تباهی می دهند. به باور قطب [همچون ابن تیمیه] ، نگون بختی مسلمانان از وقتی آغاز می شود که تمدن اسلامی ، دیگر فرهنگ هایی مانند فرهنگ رومیان، یونانی ها و ایرانی ها را در خود پذیرفت و حل کرد. از آن جا به بعد، و به خصوص با ورود به عهد مدرن ؛ به باور قطب، قوانین الهی به تدریج کنار زده شد و جوامع اسلامی قوانین ساخته و پرداخته بشر را برای گذران امور خود اقتباس کردند. نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سیدقطب در «کنگره اسلامی قدس» در بیتالمقدس شرکت کرد. پس از آن نواب صفوی به دعوت اخوان المسلمین مصر (که هنوز غیرقانونی نشده بود) به قاهره سفر کرد . بنابراین، قطب نیز (مانند ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) به مسلمان بودنِ مسلمانان ، معتقد نیست. او در این رابطه می گوید: او همچنان تنها نطق شهادتین را برای مسلمان شدن کافی نمی دانست و معتقد بود که «مردم باید بدانند که اسلام به معنی فهم عمیق شهادتین است.» گرچه قطب خود نیز به عنوان روشنفکر شناخته می شد، اما معتقد نبود که روشنفکری و پژوهش دینی، به راه و رسم فقهای زمانش، راه حل برون رفت مردم از شرایط «جاهلیت» است. بلکه، روشنفکران و فقها از منظر او جزئی از مشکل و بخشی از ماشینی هستند که اسلام را به انحراف و حاشیه سوق داده است. راه حل قطب، با تاثیر از نظریه «حاکمیت» «مولانا مودودی» (*) ، راه حلی هرمی و از بالا به پایین است که طی آن کل سیستم مرتدی که قوانین ساخته و پرداخته بشر را اعمال میکند باید برچیده شده تا سیستمی که شریعت و اراده خداوند را اعمال میکند به جای آن بر سر کار آید. -------------------------------- (*) : سید ابوالاعلی مودودی [معدودی] نظریه پرداز بنیادگرائی اسلامی در پاکستان و موسس حزب جماعت اسلامی پاکستان است. سید قطب در تبیین اندیشه های خود ، بیشترین تأثیر را از مولانا معدودی گرفت. گلبدین حکمتیار [جنگ سالار افغان] هم به غیر از پیروی از اندیشه های مودودی ، حتی تشکیلات سازمانی و روشهای کاری خود را کاملاً از جماعت اسلامی پاکستان الگو گرفته است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین تا دهه ۶۰ میلادی اکثر کشورهای عربی به استقلال رسیده و مرحله بعد از استعمار خود را تجربه می کردند. همانطور که در پست پیشین اشاره کردیم ؛ مصر دهه شصت، مصر جمال عبدالناصر، رهبر ملی گرای این کشور بود. محبوبیت ناصر و افکار ناصری در آن برهه تا فراسوی مرزهای مصر و در اقصا نقاط جهان عرب می رسید. او به عنوان یکی از مهم ترین افسران « تشکل مخفی افسران آزاده» ، نقش عمده ای در کودتای ۱۹۵۶ مصر داشت. این کودتا با براندازی پادشاهی و اعلام نظام جمهوری آخرین امتیازات تحت الحمایگی بریتانیا را در مصر لغو کرد. مهمترین آن ها ملی کردن کانال سوئز مصر توسط ناصر بود. او در پافشاری برای ملی کردن کانال سوئز ، تا پای جنگ هم زمان با سه کشور بریتانیا، فرانسه و اسرائیل نیز پیش رفت و سرانجام با ملی شدن کانال سوئز، پیروز شد. ناصر اما ، صبر و طاقت بسیار محدودی در تحمل اسلام گرایان یا همان جنبش اخوان المسلمین مصر از خود نشان داد. 5-3 : نسل نخست اخوان المسلمین حسن البناء - بنیانگذار اخوان المسلمین مصر گروه اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ توسط حسن البنا تاسیس شد. البنا در رویکرد سیاسی-دینی خود معتقد به «اسلام شُمولی» یا «اسلام به مثابه روش زندگی» بود. از این رو، اسلام او تنها شامل مسائل عبادی و معنوی نمی شد. بلکه اسلامی بود که : با وجود این، ایدئولوژی و رویکرد اخوان المسلمین بیشتر در سایه اسلام سیاسی بررسی می شود تا جهادگرایی. بستر این ایدئولوژی برگرفته از سلفیت نبوده و آنان به فعالیت های سیاسی، مشارکت در حرکت های سیاسی از جمله شرکت در انتخابات، تبلیغ و غیره معتقدند. بسیاری از شخصیت های برجسته جهادگرا مانند ایمن الظواهری، ابومصعب سوری و عبدالله عزام زمانی عضو اخوان المسلمین بوده و با رادیکالتر شدن، به تدریج به سمت جهادگرایی رفته اند. ذکر این نکته نیز ضروری است که جنبش های تکفیری، اسلام گرایانی چون اخوان المسلمین را [که به فرآیندهای سیاسی معتقدند] ، نیز تکفیر کرده و مورد هدف قرار می دهند. حتی ایمن الظواهری و ابومصعب السوری در ارتداد اخوان المسلمین ، کتاب نیز تالیف کرده اند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین 5-2 : ناصریسم در مصر مصر در سال 1952 به وسیله انقلاب «افسران آزاد» استقلال خود را از استعمار انگلستان به دست آورد. از آن زمان ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی ، خلاء «فقدان ایدئولوژی در سازمان انقلابی افسراد آزاد» را پر کرد. ناسیونالیسم عربی در مصر ظاهر شد ؛ زیرا رهبر جنبش ، عبدالناصر به ایجاد افسران آزاد کمک کرده بود و انقلاب علیه دولت بریتانیا را رهبری می کرد. از آن زمان او به تدریج گام هائی برای رهبری عرب ها و مصری ها برداشت. افسران آزاد یک برنامه شش گانه برای هدایت دولت شکل داده بودند: 1- نابودی استعمار انگلستان و حذف همکاران مصری آنها 2- از بین بردن فئودالیسم 3- پایان دادن به کنترل سیاسی کشور به وسیله پایتخت های خارجی [خصوصا لندن] 4- ایجاد عدالت اجتماعی 5- شکل دادن یک ارتش ملی قوی 6- ایجاد یک زندگی سالم و دموکراتیک برای شهروندان مصری وقتیکه آنها قدرت را به دست گرفتند ، شورای فرماندهی انقلاب (RCC) (*) را به رهبری ناصر ایجاد کردند که به عنوان بدنه اجرائی دولت خدمت می کرد. آنها به موقعیت های پیش آمده پاسخ می دادند و در این مسیر به تدریج ایدئولوژی خود و سازمان های سیاسی خود را شکل دادند. به هر حال ناصر یک دولت سکولار (اگر چه تا حدودی اقتدار گرا) تأسیس کرده بود که اغلب مردم مصر را در بر می گرفت. اما علی رغم این سکولاریسم دولت ، فرهنگ مصر که در برگیرنده اسلام بود را رها نکرد. و اتفاقا این فرهنگ اسلامگرای مصر بود که چالش بزرگی برای ناصر و ناسیونالیست هایش بوجود آورد و نه دولت سکولار او. علی رغم اهداف سوسیالیستی خود ؛ نه ناصر توانست اخوان المسلمین را تحمل کند و فرایند مشارکت آنها در قدرت را تسهیل کند و نه اخوان المسلمین و اسلام گراها بعد از شکست 1967 مصر از اسرائیل و متمایل شدن ناصر به توافق با انگلیسی ها توانستند ناصر را تحمل کنند. طوریکه منجر به اضمحلال ساختار اولیه اخوان المسلمین شده ؛ شکاف عمیق و سرانجام جدائی جوانان اسلام گرای اخوان (با زایش ایده های جدید تکفیری در میانشان) از رهبران کهن سال آن را خلق نمود. -------------------------------- (*) Revolutionary Command Council ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهدر قسمت بروز رسانی راجع به یکی از تصاویر موجود در پست بالا سوالی در مورد بالن پرسیده شده بود.بالن موجود در بالا به احتمال بالا سیستم اسکای استار 300 هست.