برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      39

    • تعداد محتوا

      9,584


  2. alala

    alala

    Editorial Board


    • امتیاز

      9

    • تعداد محتوا

      5,269


  3. aminor

    aminor

    VIP


    • امتیاز

      9

    • تعداد محتوا

      3,109


  4. mehdipersian

    • امتیاز

      9

    • تعداد محتوا

      3,151



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on پنجشنبه, 1 آذر 1403 در پست ها

  1. 1 پسندیده شده
    نیزه سه شاخ نیروی دریایی موشک هوابه هوای دوربرد ایم-174 بی ترایدنت نوزدهم آوریل 2021 عکاسان هوایی خبر از نصب موشک ریم-174 / اس ام-6 روی جنگنده F/A-18F نیروی دریایی دادند. مقدمه : درزمان ترجمه متن پیش رو ، درخصوص ماموریت موشک ایم-174 بی ، گمانه زنی های متعددی صورت گرفته بود و عمدتاً نقش هوابه هوا ، سطح به زمین ، ضد بالستیک و ضد تشعشع را بدان نسبت می دادند . با این حال بدلیل اهمیت نقش هوابه هوا برای این سلاح ، تصمیم گرفته شد تا در بخش موشکهای هوابه هوا انجمن ارسال گردد. پیش زمینه تاریخی و احتمالات در چهارم ژوئن سال 2024 میلادی ، عکس هایی ازسوی یک ناظرغیرنظامی منتشر شد که نشان می داد یک فروند جنگنده سوپرهورنت نیروی دریایی ایالات متحده ، موشک جدید هوا به هوایی را با خود حمل می کند که به نظر برگرفته از نمونه دریاپایه اس ام-6 یا ریم-174 باشد . موشک اس ام-6 در ابتدا بعنوان یک موشک سطح به هوا برای مقابله با موشک های دوربرد بالستیک در مراحل نهایی پرواز طراحی شده بود و براساس ادعاهای موجود ، اکنون می تواند با تسلیحات مافوق صوت نیز مقابله نماید. علاوه براین ، نیروی دریایی ایالات متحده از این جنگ افزار بعنوان یک سامانه شبه بالستیک برای حمله به اهداف زمینی بااولویت بالا نظیر سامانه های دفاع هوایی و یا حتی شناورهای رزمی نیز بهره برده و بطور معمول از سامانه های شلیک عمودی مارک-41 بسوی هدف روانه می گردد. چهارم ژوئن 2024 و پس از 4 سال آزمایشات پنهانی ، یک تیر اس ام-6 بر روی یک فروند سوپرهورنت نیروی دریایی در میدان تیر چاینالیک مدرسه تسلیحات هوایی نیروی دریایی مورد رصد قرار گرفت. با تمام این اوصاف ، ترکیب اس ام-6 و سوپرهورنت چیزی در حدود سه سال قبل به شکل اتفاقی مورد رصد قرار گرفت ولی هرگز توسط نیروی دریایی مورد تایید قرار نگرفت . درآن زمان ، برخی معتقد بودند که این ترکیب ممکن است بصورت ترکیب هواپایه برای شلیک یک موشک بالستیک هواپایه مورد استفاده قرار گیرد یا بعنوان سکویی جهت آزمایش سامانه های حساسی نظیر لینک های ارتباط داده ای ، جستجوگرهای راداری فعال هوابه هوا مورد استفاده قرار گیرد . هر چند برخی نیز مدعی بودند که این احتمال وجود دارد که نیروی دریایی در حال بررسی ورود به خدمت یک موشک دوربرد هوابه هوا با استفاده از کالبد این موشک بوده باشد. عکاسی که تصاویر اولیه از این سامانه جدید را ثبت کرده مدعی است که چهار عکس منتشر شده ، در حدود 60 مایلی میدان تیر چاینالیک که مدرسه تسلیحات هوایی نیروی دریایی درآن قرار دارد گرفته شده و حتی اعلام نموده که با رصد مخابرات نیروی دریایی دریافته که اسکادران وی ایکس-31 آزمایش موشک مربوطه را برعهده داشته است. اگر نقش هوابه هوا برای موشک مزبور پذیرفته شود ، سازگاری مهمات رصد شده می تواند قابلیتهای مشخصی را در اختیار نیروی دریایی قرار دهد . درواقع ، انطباق این موشک با سوپرهورنت بدان معناست که خلبانان نیروی دریایی اکنون می توانند اهداف خود را صدها مایل دورتر از برد فعلی تسلیحات محمول خود هدف قرار دهد ، در حالی که ورود موشک ایم-260 به خدمت نیز نیز بعید است حتی به فرآنجام های ایم-174بی نیز نزدیک گردد. یکفروند F/A-18D مسلح به موشک هارپون هواپایه / ژوئن 2022 اما سئوال این است که چرا پنتاگون و نیروی دریایی به ناگاه یا حداقل در کوتاه مدت چنین برنامه ای را در دستور کار خود قرار دهند ؟ درواقع امر ، پنتاگون اکنون معتقد است که چالش های درگیری احتمالی آینده با چین در اقیانوس آرام باعث می شود تا آنچه که زنجیره کشتار دوربرد نامیده می شود به یکباره اولویت پیدا نماید. بویژه اینکه پکن بصورت فزاینده ای در حال کار بر روی موشک های دوربرد هوابه هوا است و همزمان باآن ، سرمایه گذاری شدید و گسترده ای روی افزایش توانمندی های ضددسترسی / منع منطقه ای خود برای جلوگیری از نفوذ دشمن به نقطه حداکثری برد سامانه های جنگ افزاری خود ، صورت داده است. نمای نزدیک شلیک اس ام-6 از روی عرشه شناور رزمی کلاس آرلی برک بدین ترتیب ، موشک اس ام-6 با وزنی در حدود 3300 پاوند اگر با استفاده از تقویت کننده ( بوستر ) و از روی یک شناور رزمی بسوی هدف شلیک شود ( درنقش سطح به زمین ) چیزی در حدود 230 مایل برد خواهد داشت . با این حال ، رقم مذکور به چندین مولفه بستگی دارد و معمولا برد واقعی کمتر از عدد اعلام شده است . اما اگر چنین موشکی از روی جنگنده شلیک شود ، برد پیشین به شکل قابل توجهی افزایش خواهد یافت و برهمین اساس ، اس ام-6 به سلاحی تبدیل می گردد که می تواند صدها مایل دورتر از زمانی که موشک فوق از روی شناور یا پرتابگرهای زمینی بسوی هدف روانه سازی می شود ، برد داشته باشد. موشک اس ام -6 در حال بارگذاری در محفظه پرتاب خود در تاسیسات ریتئون اما اگر برای این موشک ، نقش هوابه هوا تعریف شده باشد ، آنگاه یک جهش در رهگیری اهداف برای سوپرهورنتها است و استقرار آن در اقیانوس آرام نیز اهمیت راهبردی دوچندانی پیدا میکند.از سویی دیگر اگر برای این موشک جدید ، نقش ضدکشتی قائل شویم ، مجددا این مساله یک توانمندی قابل توجه برای نیروی دریایی خواهد بود. درواقع ، اکنون ناوگان سوپرهورنتهای نیروی دریایی در نقش ضدکشتی به موشک های هارپون بلاک-2 با برد 75 مایل را درا ختیار دارند ولی با اضافه شدن اس ام-6 ، این برد حدود 3 برابر خواهد شد و بدلیل سرعت مافوق صوت ، دفاع دربرابر آن سخت از موشکهای مادون صوت هارپون است . بدین ترتیب ، حضور اس ام-6 بعنوان یک جنگ افزار ضد شناور ، قطعاً لایه بندی دفاعی شناورهای دشمن را دچار یک چالش خواهد کرد ، بدین معنی که با عملیاتی شدن سلاح مذکور ، جنگنده حامل می تواند در پروفایل های پروازی غیرقابل پیش بینی اقدام به شلیک آن نموده و دفاع را چالش برانگیز تر نماید. بنابراین ، اگر اس ام -6 را یک جنگ افزار شبکه محور تلقی کنیم ، سوپرهورنت مسلح به این مهمات ، می تواند از قابلیتهای مفهوم KILL-WEB نیروی دریایی که هم اکنون در دست توسعه قرار دارد ، بهره ببرد . در این چهارچوب ، نیروی دریایی اجرای آتش پیکربندی هایی نظیر اف-35 ، ای وکس های ئی-2دی ، شناورهای مجهز به سامانه های آجیس و تسلیحاتی نظیر اس ام-6 را یکپارچه کرده و در اختیار فرمانده میدان قرار می دهد . موشک ایم-174 بی در چهارچوب ذکر شده ، داده های بدست آمده از هدف را می توان با امنیت بالا میان شناورهای جنگی به اشتراک گذاشت و شبکه از از حسگرها و سامانه های آتش را بوجود آوردتا امکان دفاع بهتر از ناوگروه های هواپیمابر فراهم شود . در عین حال ، از آنجایی که توان اس ام-6 از حسگرهای نصب شده روی سوپرهورنت بیشتر است ، فرمانده صحنه می تواند از جایی خارج از کابین جنگنده اقدام به نشانه گیری نموده و خلبان تنها کلید مسلح سازی و شلیک را فعال نماید . علاوه براین ، نیروی دریایی پیش بینی نموده که از داده های بدست آمده پیکربندی های فضاپایه خود به منظور درگیری با اهدافی که در برد کشف سامانه های نیروی دریایی نیست برای هدایت اس ام-6 بسوی هدف استفاده نماید که این مساله حتی می تواند برعلیه سامانه های بالستیک مافوق صوت دشمن در مراحل آخر پرواز نیز کاربرد داشته باشد. شلیک موشک اس ام-6 از شناور نیروی دریایی ایالات متحده https://aparat.com/v/sznw550 بدین سان اگر نیروی دریایی واقعا قصد عملیاتی کردن اس ام-6 روی جنگنده های خود را داشته باشد ، احتمالا نیروی هوایی نیز برای مسلح سازی جتهای اف-15 ئی ایکس و بمب افکن های بی-52/بی-2 خود در نقش هوابه هوا و هواه به زمین / سطح بهره ببرد . موشک ایم-174 بی شناخت ماموریت اصلی چیزی در حدود یکماه پس از انتشار نخستین عکس ها از جدیدترین سامانه جنگ افزاری نیروی دریایی ارتش ایالات متحده ، در سوم ژوئیه 2024 یکفروند جنگنده سوپرهورنت جمعی اسکادران وی اف ای-192 مستقر در پایگاه هوایی پرل هاربر ، که دوتیر از موشکهای مذکور را در نسخه آموزشی با خود حمل می نمود ، مورد رصد قرار گرفت . علاوه بر این جنگنده ، حداقل یکفروند سوپرهورنت دیگر به دوتیر نسخه NAIM-174B مسلح شده بود ، هنگام پرواز مورد مشاهده قرار گرفت . ( استفاده از حرف N بعنوان پسوند ، به معنای موشک اصلاح شده برای آزمایش های ویژه است ) اما برخلاف موشکهای قبلی که به رنگ نارنجی درآمده بودند ، اکنون با پوشش خاکستری ، بدون سرجنگی و مزین به نوارهای آبی رنگ ( به معنای فاقد پیشرانه ) و علائم مربوط به تست های موشکی دیده شد . با این حال دو احتمال اصلی را می شد در مورد آن حدس زد که نخستین آن ، استفاده در نقش هوابه هوا و دوم در نقش ضدکشتی بود. اگر اس ام-6 های محمول سوپرهونت ها در نقش ضدکشتی ظاهر می شدند ، فرصتی برای آنها ایجاد می شد تا با غرق شناور در مقیاس واقعی ، پیام قدرتمندی را به دشمن ارسال کنند و اگر صورت واقعی بخود بگیرد ، یک جهش برای نیروی دریایی ارتش ایالات متحده است . اما اگر براساس جدیدترین اطلاعات منتشرشده از نیروی دریایی و تصاویر موجود از حمل آن توسط سوپرهورنتهای اسکادران 113 که معمولا برای نبردهای هوایی به موشکهای ایم-9 ایکس و آمرام مسلح شده و در نقش هوابه هوا مورد استفاده قرار گیرند ، شرایط تا حدودی تغییر خواهد نمود. توسعه سریع نیروی هوایی و شاخه هوایی نیروی دریایی ارتش چین یکی از مهم ترین انگیزه های ارتش ایالات متحده برای بخدمت گیری مهمات دوربرد ایم-260 و ایم-174بی در نقش هوابه هوا به نظر می رسد درواقع ، اضافه شدن ایم-174بی به دارایی تسلیحاتی سورپرهورنت ها عمدتاً به استراتژی نیروی دریایی برای نفوذ به درون شبکه ضددسترسی بستگی دارد . بدین معنی که نیروی دریایی تلاش می کند تا قابلیتهای تهاجمی چین برای محاصره تایوان را از طریق محدود کردن حملات دوربرد ارتش این کشور به ناوگروه های ایالات متحده ، کاهش دهد که پیش از دیده نشده بود. اس ام-6 در نیروی دریایی ایالات متحده یک جنگ افزار تحت شبکه محسوب می شود بدین معنی که این موشک بیشتر برای درگیری با اهداف فراتر از محدوده حسگرهای شناور حامل آن و براساس داده های بدست آمده توسط سایر حامل ها نظیر جنگنده اف-35 یا پیش اخطارهای هوابرد ئی-2دی مورد استفاده قرار می گیرد با این حال ، انتخاب شناسه AIM-174B برای بررسی نقش موشک جدید درنیروی دریایی قابل توجه به نظرمی رسد . این پیشوند عمدتا ً برای تسلیحات هوابه هوای ارتش ایالات متحده کاربرد دارد ولی این بدان معنا نیست که قابلیت های اولیه اس ام-6 ( سطح به هوا/ سطح به زمین ) حفظ نمی شود بلکه بعنوان یک موشک شبه بالستیک که امکان حمله به اهداف زمینی و شناورهای رزمی را دارد ، می تواند در نقش هوابه هوا نیز استفاده شود. بدین ترتیب ، ایم-174بی بعنوان دوربرد ترین موشک هوابه هوا که تاکنون وارد خدمت نیروی دریایی شده ، نام خواهد گرفت . از این رو ، اگر ایم-9 ایکس بلاک2 برای درگیری های هوایی نزدیک و متوسط و حتی درآینده نزدیک برای فواصل دورتر استفاده می شود ، سپس موشک آمرام ایم-120 دی که با برد بیشتر از 100 مایل ، فواصل بیشتر را تحت پوشش خود می گیرد و درنهایت موشک ایم-260 برای شکارهای ابرفامد بکار خواهد رفت ، بعنوان مبناء و پایه برای راهبرد ارتش آمریکا در برابر چین فرض گردد ، نگرانی های اعلام شده از سوی پنتاگون درخصوص روند سریع توسعه مهمات دوربرد نیروی هوایی چین در آینده نزدیک ، احتمالا باید پیشران و محرک اصلی برنامه ایم-174بی بوده باشد . پی نوشت : 1- ادامه دارد ... 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
  2. 1 پسندیده شده
    شاهین های شکاری اوکراینی ....!!! بخش شش + یک یکسال پس از بررسی روند تحویل جنگنده اف-16 به نیروی هوایی اوکراین پس از حدود یکسال گمانه زنی در خصوص تحویل جنگنده های اف-16 به نیروی هوایی اوکراین ، اکنون به شکل رسمی هواگردهای مذکور در این کشور حضور دارند . زلنسکی با تحویل این پرنده ها در مقابل دوفروند F-16AM به نشانه پیشرفت تاریخی در نیروی هوایی این کشور ایستاد و سخنرانی نمود . با این حال ، اکنون مشخص است که اوکراین در ردیف دارندگان این جنگنده قرار گرفته است . رئیس جمهور اوکراین در سخنرانی خود از متحدان این کشور بویژه دانمارک ، هلند و ایالات متحده تشکر کرد . بدین ترتیب با وجود فراز و نشیب های فراوان برای دریافت فالکن ها ، اکنون آسمان اوکراین شاهد پرواز این هواگرد بوده و می توان چنین تحلیل نمود که یکی از نقاط چالش برانگیز نیروی هوایی اوکراین برای دفاع از آسمان خود به تدریج در حال ترمیم بوده و فرماندهان این نیرو به تدریج استفاده از مهمات و تاکتیک های غربی را در دستور کار خود قرار می دهند . این واقعیت که نهایتاً صورت عملی بخود گرفت ، بدون شک برای ارتش اوکراین بسیار پراهمیت است ولی باید این نکته را یادآوری نمود که به احتمال زیاد ، چند سال طول خواهد کشید تا اوکراین بتواند از تمامی قابلیتهای فالکن استفاده کند. درواقع ، سال ها طول خواهد کشید تا یک خلبان اف-16 بتواند به یک افسر هوایی توانا برای اجرای ماموریتهای محوله تبدیل گردد و این تنها درصورتی میسراست که دالان آموزش خلبانان همچنان بازمانده و این مساله اکنون به درستی ، دغدغه اصلی اوکراین خواهد بود. از سویی دیگر ، برای عملیاتی نگاه داشتن این جنگنده ها به شکل مستقل ، زمان طولانی نیاز است و قاطعانه می توان تحلیل کرد که هیچ مسیر میان بُری در این حوزه قابل طرح ریزی نیست . بنابراین ، تجربه ، کلید تحقق ظرفیتهای رزمی اف-16 بوده و این بدان معناست که فالکن ها هرگز یک گلوله نقره ای نبوده و نیستند ، هر چند برای نیروی هوایی اوکراین ، اف-16 یک ارتقاء و جهش در توان رزم هوایی است که بصورت فزاینده ای ، تسلیحات و تاکتیک های بهتری را به ارمغان می آورد. اما این بدان معنا نیست که تحویل اف-16 در زمان حاضر بی فایده است ، چرا که با عملیاتی شدن این جنگنده ها ، اوکراینی ها می توانند پهپادها و کروزهای مهاجم را در هر نقطه از مرزهای مشترک اوکراین با روسیه کشف و رهگیری نماید . این واقعیت که جنگنده های F-16AM مسلح به ایم-9 ام و ایم-120 در رونمایی اولیه به نمایش گذاشته شدند نشان می دهد که نیروی هوایی ارتش اوکراین اکنون از این پرنده ها برای ایفای نقش دفاع هوایی استفاده خواهد کرد ولی با توجه به اینکه فالکن های مذکور به رادارهای آرایه فازی مجهز نیستند ، مقداری از قابیلتهای آنها خواهد کاست ولی تجربه استفاده از جنگنده های میگ-29 که اویونیکی با سطح فناوری پائین تر نسبت به F-16AM دارند ، تا حدودی موثر عمل کرده و حتی موفق به شکار پهپادها نیز شدند. ( البته میگ های اوکراینی برای اولین بار توسط پهپادهای شاهد سرنگون شدند که نویسنده ظاهرا خیلی دوست نداشته آن را یادآوری کند .م ) تحویل نخستین دوفروند جنگنده F-16AM به نیروی هوایی اوکراین - اوت 2024 https://aparat.com/v/qtx2bd7 علاوه براین ، عملیات شدن اف-16 ها امکان استفاده از مهمات با ماهیت تهاجمی بیشتر را نیز به همراه خود وارد صحنه نبرد اوکراین خواهد کرد . در واقع ، فالکن های اوکراینی اکنون می توانند از طیف متنوعی از تسلیحات استاندارد ناتو نظیر JDAM-ER ، مهمات با قطرکم GBU-39/B، فریب دهنده های ADM-160 و یا حتی مهمات هدایت شونده فرانسوی استفاده کنند که پیش از این با جنگنده های روسی نیز منطبق شده بود . این بدان معناست که درآینده نیروی هوایی اوکراین به احتمال بسیار زیاد دست به حملات عمیق به داخل خاک روسیه خواهد زد .درتصاویر منتشر شده از رونمایی نیروی هوایی اوکراین ، می توان به وضوح خلبانان اوکراینی را مشاهده کرد که از کلاه های JHMCS استفاده می کنند که نه تنها امکان نصب و استفاده از موشکهای ایم-9 ایکس را بدانها می دهد ، بلکه آگاهی موقعیتی مناسبی را برای آنها ایجاد می نماید .با توجه به اینکه اوکراین به انبارهای سلاح کشورهای عضو ناتو دسترسی دارد ، می توان پیش بینی که کرد سطح اتکاء کیف به مهمات باقی مانده روسی تا حدودی کاهش یابد . در نهایت ، همانطور که انتظارمی رفت ، فالکن های تحویلی به اوکراین ، به سامانه توزیع یکپارچه (PIDS+) دانمارکی مجهز شده اند که می توانند غلاف خاصی را با خود حمل کنند. این غلاف ها عمدتاً شامل حسگرهای هشدار دهنده موشک ( MAWS) می شوند که می توانند پوشش کروی را برای موشکهای مهاجم و همچنین پخش کننده های اضافی شراره و چف را فراهم آورند. علاوه براین ، پتانسیل حمل هشداردهنده های راداری نیز اکنون برای فالکن های اوکراینی فراهم است که این در کنار کلاه JHMCS به نظر آگاهی مناسبی را در اختیار خلبان قرار می دهد . با این حال اف-16 های اوکراینی فاقد پخش کننده های ECIPS+ هستند ولی سامانه جنگ الکترونیک محصول گرومن را به همراه دارند که با سایر سامانه های اقدام متقابل ، هم افزایی مناسبی را بوجود می آورند. هر آویزگاه PIDS+ اکنون می تواند حداکثر دو پخش کننده شراره / چف را بپذیرد و نوعی سامانه مشابه AN/AAR-60 را بخود می بینند که به حسگرهای هشدار دهنده جداگانه ای مجهز شده است. از سویی دیگر ، آویزگاه های ECIPS با وجود اینکه سه حسگر AN/AAR-60 را با خود حمل کنند ولی فاقد پخش کننده های شراره و چف بوده ولی درعوض ، یک سامانه مقابله با طول موج های رادیویی باند بالا به نام AN/ALQ-162(V)6 محصول گرومن را روی خود دارند که درصورت مسلط بودن خلبان ، ظرفیت دفاعی قابل توجهی را به جنگنده می بخشد. به شکل متعارف ، اف-16 ها می توانند یک آویزگاه PIDS+ و یک آویزگاه ECIPS+ را برای ارائه مجموعه از سامانه های اقدام متقابل با خود حمل کنند . یک فروند فالکن با هرکدام از آویزگاه های فوق ، در مجموع شش حسگر AN/AAR-60 و یک اخلالگر AN/ALQ-162(V)6 و سه پخش کننده شراره/چف را با خود حمل کند . AN/ALQ-213 هر دو نوع آویزگاه مربوطه ، با سامانه مدیریت جنگ الکترونیک AN/ALQ-213 مرتبط هستند که روی نمونه های مختلف اف-16 نصب شده و علاوه برآن ، سامانه های هشداردهنده بصری از طریق نمایشگرهای کابین یا هشدار صوتی تعبیه شده روی کلاه به خلبان اخطارناشی از وجود تهدید را به وی می رساند. در مجموع ، آویزگاه های تقویت شده تحویلی به اوکراین می توانند میزان آگاهی موقعیتی و بقای رزمی فالکن های نیروی هوایی این کشور را تا حدودی بهبود دهند . این آویزگاه ها به اندازه ای هوشمندانه طراحی شده اند که حتی نیروی هوایی آمریکا در حال برنامه ریزی جهت تهیه نمونه های مشابه آنهاست و چندان عجیب نیست که آنها را اکنون در اوکراین بصورت عملیاتی مشاهده می کنیم. آویزگاه و زیرسامانه های PIDS+ با توجه به مواردی که ذکرآن رفت ، باید دید که فالکن های اوکراینی اکنون با چه غلافهای جنگ الکترونیک خاصی وارد صحنه نبرد می شوند . جنگنده های اف-16 نیروی هوایی هلند ، پیش از این برای حمل غلاف های AN/ALQ-131 ارتقاء پیدا کرده بود که اگر این نمونه تحویل شده باشد تا حدودی می توان تاکتیک های ابداعی اوکراینی ها را حدس زد . در حال حاضر تنها دوفروند جنگنده F-16AM با سریال UA 80-3596 و UA 80-3599 به اوکراین تحویل داده شده اند ولی چالش بسیار بزرگ نیروی هوایی اوکراین ،سالم نگه داشتن این جنگنده ها روی زمین است چرا که روسها بطور قطع مسیر پروازهای این جنگنده را برای پیدا کردن محل استقرار آنها دنبال خواهد کرد . پی نوشت : منبع1 منبع 2 3- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
  3. 1 پسندیده شده
    بسم ا... شکاری - رهگیرهای میگ-31 در حال بارگذاری موشکهای هوابه هوای آر-33 با سرجنگی هسته ای تمرینات نیروی هوایی روسیه
  4. 1 پسندیده شده
    بسم ا... سرهای جنگی موشک هوابه هوای فروسرخ سایدویندر در گونه های تولید شده تا امروز
  5. 1 پسندیده شده
  6. 1 پسندیده شده
    چرا ساخت نیمه هادی نسل قبلی(تا90نانو) اهمیت دارد؟ (این مطلب برای کشوری مثل ما می تونه جالب توجه باشه یعنی سرمایه گذاری روی تراشه های نسلهای قبلی که اتفاقا تقاضا داره براش بالا میره و برای کشورهای پیشرفته به صرفه نیست روی تولیدش سرمایه گذاری کنند) با شنیدن عبارت "نیمه هادی لبه عقب مانده" یا لبه انتهایی یا لبه دنباله دار( Trailing Edge SemiconductorیاLagging Edge Semiconducto)چه چیزی به ذهن متبادر می شود؟ ممکن است فرض کنید که این به نوع خاصی از نیمه هادی ها اشاره دارد - نیمه هادی هایی که از نظر فناوری عقب ترند. اگرچه این تعریف درست است، اما صنعت نیمه هادی به شدت بر آن متکی است. چرا ساخت نیمه هادی های نسلهای قبلی اینقدر اهمیت دارد؟ شاید در مورد قوی ترین تراشه های ساخته شده توسط سازندگان پیشرو مانند TSMC در تایوان، اینتل در ایالات متحده و سامسونگ در کره جنوبی شنیده باشید، اما آیا می دانستید که چین در حال حاضر بر بازار نیمه هادی های لبه انتهایی تسلط دارد؟ چرا تراشه های لبه انتهایی هنوز تقاضای بالایی دارند و صنعت برای حل این مشکلات چه کاری می تواند انجام دهد.؟ نیمه هادی های لبه عقب مانده چیست؟ نیمه هادی های لبه عقب، تراشه های بزرگتر و چیپ های قدیمی در صنعت نیمه هادی هستند که بر اساس فناوری قدیمی تر که توسط چیپهای بزرگتر تغذیه می شوند، ساخته شده اند. آنها در بسیاری از دستگاه های محاسباتی و سایر برنامه های کاربردی نیمه هادی استفاده می شوند. در مقایسه با پردازنده‌های پیشرفته، تراشه‌های قدیمی نیازهای گسترده‌ای مانند سرورهای ابری و فناوری اطلاعات و غیره را تامین نمی‌کنند. در عوض، آنها جنبه‌های مهم تجهیزات نظارت پزشکی، خودروها، دستگاه‌های کامپیوتری و بسیاری از دستگاه‌های دیگر را تامین می‌کنند. ساخت نیمه هادی لبه عقب مانده چگونه است؟ اکثر شرکت های نیمه هادی که این دستگاه های لبه عقب مانده یا بهتر بگوییم تراشه ها را توسعه می دهند، با استفاده از فرآیندهای تولید 90 نانومتر یا بالاتر این کار را می کنند. آنها همچنین از ترانزیستورهای افقی به جای مدارهای" FinFET سه بعدی "که در نیمه هادی های پیشرفته به کار گرفته می شوند، استفاده می کنند. و بدین جهت به تکنیک های ساخت پیشرفته مانند EUV نیاز ندارند، که هزینه های تولید بالایی دارند. به جای ویفرهای 300 میلی‌متری که معمولاً در لبه جلویی(نسل جدید) استفاده می‌شوند، لبه انتهایی(نسلهای قبلی) اغلب از ویفرهای قدیمی‌تر 200 میلی‌متری برای تولید اجزای 350 تا 90 نانومتری استفاده می‌کند. از آنجایی که تراشه های نسل قبلی در اولویت ساخت نیست، اجزا و عناصر مورد استفاده در تولید این نیمه هادی ها اغلب به جای تولید انبوه .بازسازی می شوند.(دستگاهها نو نیستند)یعنی این نیمه هادی ها برای ساخت به تجهیزاتی نیاز دارند که در حال حاضر دیگر تولید نمی شوند و با تعمیر وبازسازی همون ماشین آلات قدیمی تولید می شوند نیمه هادی های لبه عقب مانده کجا ساخته می شوند؟ اکثر کارخانه های نیمه هادی لبه انتهایی در چین مستقر هستند. این به چین مزیت بزرگی در زنجیره تامین نیمه هادی ها داده است، زیرا اکثر شرکت ها در فرآیند تولید نیمه هادی های عقب مانده سرمایه گذاری نمی کنند، چون از فناوری های بالاتر از 90 نانومتر استفاده می کند در مقایسه، نام‌های بزرگی مانند سامسونگ، اینتل، گلوبال فاندریز و دیگر شرکت‌های نیمه‌رسانای جهانی به اندازه‌ای در تولید تراشه‌های بخش قدیمی‌تر صنعت نیمه‌رسانا سهیم نیستند. با این حال، کارخانه‌های جدیدی برای تطبیق فرآیندهای قدیمی ساخته می‌شوند، به‌ویژه برای اطمینان از اینکه چین به تنها کنترل کننده تراشه‌های لبه عقب توسعه‌یافته در جهان تبدیل نشود آیا نیمه هادی های لبه عقب مانده مهم هستند؟ همه دستگاه‌های محاسباتی فقط به نیمه‌هادی‌های پیشرفته متکی نیستند. تقاضای تراشه ها همچنان در حال افزایش است زیرا آنها در دستگاه های مختلف از رادیو گرفته تا مایکروویو، اتومبیل و غیره استفاده می شوند، چیپها و تراشه های لبه عقب مانده تأثیر غیرقابل انکاری بر زنجیره ارزش عرضه دارند. یک مثال شگفت انگیز از اهمیت آن زمانی بود که صنعت نیمه هادی به دلیل در دسترس نبودن یک تراشه قدیمی 50 سنتی برای صنعت خودرو، زنجیره های تامین را به طور موقت متوقف کردند. این یک مثال واضح است، که یک نیمه هادی لبه عقب مانده می تواند کل زنجیره تامین نیمه هادی ها را متوقف کند. مسائل مربوط به زنجیره تامین نیمه هادی حتی افرادی که در بخش نیمه هادی ها کار نمی کنند از کمبود تراشه در سال 2021و2022 آگاه هستند. این مشکل زنجیره تامین بر تولید تقریباً هر نوع دستگاه الکترونیکی مصرفی که از ریزتراشه ها استفاده می کند تأثیر گذاشته است. این امر در کمبود کنسول‌های بازی ویدیویی و واحدهای پردازش گرافیکی (GPU) که از تراشه‌های قوی‌تری استفاده می‌کنند که کمبود دارند، آشکارتر است. سایر تقاضاهای تراشه بر صنعت خودروسازی تأثیر گذاشته است که در سال 2021 بیش از 200 میلیارد دلار به این صنعت ضرر زده است همه‌گیری COVID-19 در این مشکل نقش داشت، زیرا کارخانه‌های نیمه‌رسانا که در آن ساخت تراشه‌ها انجام می‌شد به دلایل بهداشتی تعطیل می‌شدند و باعث تاخیر در تولید می‌شد. با قرار گرفتن تعداد بیشتری از افراد در قرنطینه، این امر باعث افزایش تقاضا برای لوازم الکترونیکی مصرفی، زیرساخت‌های مخابراتی و سرورهای پیشرفته شد و در ادامه پردازنده‌های گرافیکی ساخته شده توسط شرکت‌هایی مانند انویدیا قیمت سرسام‌آوری پیدا کردند، سازندگان خودرو نتوانستند بیش از 7 میلیون خودرو نسبت به قبل بسازند، و هنوز هم یافتن پلی‌استیشن 5 یا آخرین کنسول بازی ایکس‌باکس موجود در فروشگاه‌ها بسیار دشوار است.(منظور مقاله سال2023 می باشد) در حالی که مشکلات زنجیره تامین برای تراشه‌ها به دلیل همه‌گیری جهانی شروع شده است، حتی با کاهش محدودیت‌های بهداشتی در بسیاری از کشورها، وضعیت چندان بهبود نیافته است. وضعیت پیچیده‌تر از این حرفها است فقط COVID-19 مقصر نیست وقتی از نزدیک نگاه می کنیم، مشخص می شود که کمبود تراشه ها به دلیل مسائل دیگری نیز است. اینجاست که بحث به فرآیندهای تولید پیشرو و پیشرفته و همچنین کارخانه‌های بزرگی که آنها را تولید می کنند مطرح می شود. لبه انتهایی تولید نیمه هادی چیست؟ هنگامی که صحبت از تراشه های ساخته شده برای دستگاه های محاسباتی پیشرفته می شود، نیمه هادی های پیشرو چیزی است که بیشتر مردم به آن فکر می کنند. وقتی در مورد سرورهای رایانش ابری cloud computingصحبت می کنیم که تمام قدرت پردازش رسانه های اجتماعی، برنامه های کاربردی هوش مصنوعی و حتی جدیدترین تراشه های موجود در گوشی های هوشمند برتر را بر عهده دارند، این ریزپردازنده های پیشرو هستند که همه اینها را ممکن می کنند. اما، اکثر دستگاه‌های دیجیتال مدرن بر اساس فناوری‌های پیشرفته کار نمی‌کنند. جدا از پردازنده‌های جدید و پر زرق و برق که در نمایشگاه‌ها و ارائه محصولات معرفی می‌شوند، تعدادی از پردازنده‌های سطح پایین‌تر وجود دارند که عملیات کمتر پیچیده‌تر را انجام می‌دهند. این تراشه‌ها به عنوان «چیپهای قدیمی» شناخته می‌شوند و برای همه چیز از نمایشگر تلفن هوشمند گرفته تا مدیریت ارتباطات رادیویی بین تلفن و دکل تلفن همراه و.... استفاده می‌شوند. هنگامی که به لبه انتهایی تولید نیمه هادی ها اشاره می شود، دقیقا به تولید این چیپ های قدیمی و کارخانه هایی که به تولید آنها ادامه می دهند اشاره می شود Trailing Edge و Leading Edge تفاوت ساخت نیمه هادی لبه عقب و لبه انتهایی در تولید نیمه هادی ...لبه انتهایی رایج ترین کلمه ای است که برای توصیف توسعه چیپها و تراشه های قدیمی استفاده می شود. فناوری لبه عقب در واقع همان فناوری نسل قبل است، هر دو اصطلاح برای توصیف توسعه این پردازنده های سطح پایین استفاده می شود که اکثریت قریب به اتفاق مردم آن را نادیده می گیرند. پس چرا اکثر کارخانه‌های بزرگ بر روی ساخت نیمه‌هادی‌های پیشرفته تمرکز نمی‌کنند،؟ چرا اولویت به دستگاه‌هایی که از طریق فناوری‌های پیشرفته تولید می‌شوند تغییر داده شده است و آیا این دستگاه‌ها مهم‌تر از قهرمان اصلی روز ما، یعنی نیمه‌رساناهای لبه‌ی انتهایی هستند ؟ هر دوی این فناوری‌های حساس مزایا و معایب خاص خود را دارند، نکته کلیدی این است که شرکت‌هایی که پردازنده‌های "های تک "تولید می‌کنند، طبق خواسته‌های مصرف‌کنندگان فعلی که دستگاه‌های کارآمد اما بسیار کوچک را جذاب‌تر می‌دانند عمل می کنند. اما سایر نیازهای تراشه‌ها برای نیازهای روزمره مصرف‌کننده، به‌ویژه در صنعت خودرو، به تراشه‌های بزرگ‌تر نیاز دارند، "نیمه‌هادی‌های پیشرو بیش از حد رمانتیک شده‌اند. با این حال، نیمه هادی های لبه پیشرو بر اهمیت نیمه هادی های لبه عقب افتاده سایه افکنده است. در واقع، هر دو نوع نیمه هادی برای اطمینان از عملکرد بدون مشکل محصولات نهایی ضروری هستند. در حالی که پول و تلاش بیشتری برای توسعه فناوری‌های پیشرو صرف می‌شود، شرکت‌هایی که بر ساخت نیمه‌هادی‌های لبه آخر تمرکز می‌کنند، نقش مهمی در تضمین عملکرد کلی دستگاه‌های الکترونیکی دارند. در اصل، هر دو نوع نیمه هادی برای قدرت بخشیدن به دنیای دیجیتال ما به یک اندازه مهم هستند. نادیده گرفتن نیمه هادی های قهرمان یعنی - نیمه هادی های لبه عقب / لبه انتهایی اشتباه است. شاید آنها هیاهوی همتایان پیشرو خود را نداشته باشند، اما این دستگاه ها برای اطمینان از اینکه فناوری ما مطابق با تقاضا است، ضروری هستند. تولید پیشرو مطمئناً مهم است، اما نیمه هادی های عقب مانده لبه/لبه عقب که همه این کارها را ممکن می کند، اکثر شرکت‌های بزرگ تولید پیشرو مانند TSMC در تایوان، سامسونگ در کره جنوبی و اینتل در ایالات متحده در حال حاضر بر روی تراشه‌های توسعه‌یافته در مقیاس ۷ نانومتری و ۵ نانومتری تمرکز کرده‌اند. به غیر از شرکت‌هایی مانند گلوبال فوندریز مستقر در ایالات متحده، بیشتر کارخانه‌هایی که در مقیاس 350 تا 90 نانومتر تولید می‌کنند در چین واقع شده‌اند که در حال حاضر بیشتر این بازار را در اختیار دارد. تولید تراشه در لبه انتهایی هنوز به دلایل زیر اهمیت دارد. تقاضای عظیم برای تراشه های قدیمی :در حالی که لبه پیشرو بیشترین برنامه‌های کاربردی را در دستگاه‌های مصرف‌کننده را بر عهده دارد پردازنده‌های اصلی نسل قبل بیشتری هنوز برای عملکرد اصلی آنها ضروری هستند. به غیر از این، برنامه های کاربردی دیگری مانند تجهیزات نظارت پزشکی، تراشه های نیمه هادی اینترنت اشیاء (IoT) و همچنین دستگاه های کامپیوتری مورد استفاده در خودروها وجود دارد که با این تراشه ها کار می کنند. حتی با وجود شرکت‌هایی مانند گلوبال فاندریس و سایر شرکت‌هایی که در چین با ظرفیت کامل تولید می‌کنند، انتظار نمی‌رود که این تقاضای سرسام‌آور را برآورده کند. چیپ های" Nodes"تولیدی پیشرو در 7 نانومتر، نه 90 نانومتر تراشه‌های جدیدتر به فناوری‌های پیچیده‌تری از جمله فرآیندهای تولید پیشرفته، نرم‌افزار طراحی تراشه، نیروی کار ماهر و سرمایه‌گذاری قابل توجه در تحقیق و توسعه برای تولید نیاز دارند. با توجه به اینکه اکثر کارخانه های بزرگ در تایوان و سیلیکون ولیSilicon Valley تلاش خود را بر روی تولید چیپهایی با 7 نانومتر و حتی کوچکتر متمرکز کرده اند، از فرآیندهای قدیمی که چیپ های بزرگتر تولید می کنند، فاصله گرفته اند. بنابراین اکثریت قریب به اتفاق امکانات آنها دیگر برای تولید پردازنده های سطح پایین در لبه انتهایی مناسب نیستند. مسائل ژئوپلیتیک و محدودیت های صادرات در چین با توجه به اینکه چین اکثر تراشه های لبه انتهایی را کنترل می کند، همیشه نگرانی هایی در مورد امنیت ملی در ایالات متحده و متحدانش وجود داشته است. همچنین این احتمال وجود دارد که دولت چین برای عرضه آنها به کشورها محدودیت بگذارد. ( ممنوعیت صادرات اخیری است که ایالات متحده در مورد فناوری ساخت نیمه هادی بر چین اعمال کرد.) گذشته از محدود کردن فروش تراشه‌های پیشرفته مورد استفاده در برنامه‌های هوش مصنوعی، ایالات متحده همچنین شرکت‌هایی را که تجهیزات ساخت تراشه و نرم‌افزار طراحی ساخت ایالات متحده را به کارخانه‌های چینی ارائه می‌دهند، محدود کرده است. همچنین محدودیت هایی برای شهروندان ایالات متحده برای کار با محصولات چینی وجود دارد. از آنجایی که بسیاری از ابزارهای نرم افزاری طراحی و تولید در ایالات متحده ساخته شده اند، این امر بر شرکت های خارجی خارج از ایالات متحده نیز تأثیر می گذارد. در حالی که تأثیر کامل این محدودیت‌های صادراتی هنوز مشخص نیست، ممکن است باعث اختلالات بیشتر در زنجیره تامین در آینده شود. آینده تولید تراشه های لبه انتهایی تلاش‌هایی برای حل مشکلات بی‌شمار زنجیره تامین در حال انجام است. ایالات متحده، فرمان اجرایی را برای تقویت ظرفیت تولید داخلی صادرکرد و 39 میلیارد دلار اعتبار مالیاتی برای تشویق شرکت‌ها به افتتاح کارخانه‌های تولید داخل کشور اختصاص داد. GlobalFoundries مانند همیشه متعهد به تامین تراشه های قدیمی است، در حالی که تولید کنندگان پیشرو در صنعت مانند TSMC منابع بیشتری را برای افزایش ظرفیت خود اختصاص می دهند. ممکن است مشکلات زنجیره تامین تا یک سال دیگر حل نشود، اما زمانی که حل شود، تقاضا برای دستگاه‌های محاسباتی و تراشه‌هایی که آنها را تامین می‌کنند ممکن است حتی بیشتر از این افزایش یافته باشد. آنچه قابل درک است این است که لبه انتهایی تولید در مورد دستگاه های نیمه هادی به اندازه لبه پیشرو مهم است. منبع: https://inquivixtech.com/lagging-edge-semiconductor/ https://inquivixtech.com/trailing-edge-semiconductor-manufacturing/
  7. 1 پسندیده شده
    بسم ا... فقط روسها نیستند ... ارتش اوکراین در موارد متعدد از تاکتیک پرده دود استفاده کرده
  8. 1 پسندیده شده
    https://aparat.com/v/vlgpb53 استفاده روس ها از پرده دود در محور لوهانسک در ماه های گذشته به منظور کور کردن دید پهپاد های اوکراینی. روس ها پس از این در چند نوبت دیگر هم از پرده دود برای کور کردن دید FPV های اوکراینی استفاده کرده اند. که بنظر تاکتیکی اثر بخش است. در مورد تصاویر فوق باید این نکته اضافه شود که نیروی پدافند هوایی ایران از دهه قبل سامانه های دودزای جبار را به کار گرفته است. این سامانه یک لایه دفاعی برای شرایط جنگ گسترده در ایران خواهد بود. یک نسخه از این سامانه دودزا میتواند یک ساعت نیم دود تولید کند. ابر غلیظ ایجاد شده باعث اخلال در نشانه گیر های لیزری و همینطور کور شدن دید بصری دشمن می‌شود.
  9. 1 پسندیده شده
    بسم ا... ماموریت جدید به شهپادهای اوکراینی مین گذاری دریایی
  10. 1 پسندیده شده
    بسم ا... یک شرکت اوکراینی - چک نمونه یک پهپاد جدید با شناسه بولاوا را به نمایش گذاشته که شباهت قابل توجهی را با لانست روسی دارد گفته شده این پهپاد ،یک کلاهک 3.6 کیلوگرمی با وزن برخاست 11 کیلوگرم را با خود حمل می کند. مدت زمان پرواز اعلام شده بولاوا تا 50 دقیقه با سرعت 100 کیلومتر بر ساعت است که بردی تا 35 کیلومتر یا تا 60 کیلومتر را ارائه می کند این پهپاد با استفاده از منجنیق پرتاب می شود، مجهز به تصویرگر حرارتی برای استفاده در شب نیز هست
  11. 1 پسندیده شده
    بسم ا... شهپاد اوکراینی STALKER 5.0 رونمایی شد گفته شده ارزش هرکدام از این شهپادها ، 60 هزار یورو است گزارش شده است که این شهپاد می تواند به سرعت 55 تا 75 کیلومتر در ساعت برسد و تا 150 کیلوگرم مواد منفجره را حمل کند. پی نوشت : صد رحمت به رونمایی های خودمون ، رسماٌ از یک ابزار نظامی در محیطی شبیه به کازینو و قمارخانه رونمایی کردند
  12. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. شهپاد اوکراینی sea baby مسلح به پرتابگرهای راکتی 12م.م - می 2024 https://www.aparat.com/v/dfi4n7w
  13. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. آزمایش راکتهای 122 م.م گراد روی شهپادهای sea baby اوکراینی
  14. 1 پسندیده شده
    فریب بزرگ؛ مردی که هرگز وجود نداشت! گلیندور مایکل یک بی خانمان بخت برگشته در بریتانیا بود. قهرمان داستان ما بعد وضع افتضاحی که در آن گیر افتاده بود با مرگ موش خودکشی میکند. وقتی که او لحظات پر از نا امیدی و سرگشتگی را پشت سر می‌گذاشت قطعا به ذهنش خطور نمی‌کرد که کاملا ناخواسته به یکی از چهره های تاثیر گذار و ماندگار تاریخ تبدیل شود! آلمانی ها با علم به اهمیت سیسیل در این منطقه حضور فعالی داشتند. آن ها کاملا انتظار حمله متفقین به سیسیل را داشتند و بنوعی این منطقه را یکی از دروازه های نبرد آتی در اروپا می‌دانستند. متفقین و در راس آن ها بریتانیایی می‌دانستند که نبرد پیش رو پر تلفات خواهد بود و در نتیجه، چاره ای جز اجرای عملیات فریب نمی دیدند. آن ها در طی عملیات فریب مینسمیت (Mincemeat)، بر تن گلیندور مایکل، یونیفورم افسران نیروی دریایی انگلیس را پوشاندن و نام مستعار سرگرد ویلیام مارتین برای آن بر گزیدند. آنها یک کیف حاوی اسناد جعلی را با او همراه کردند که دفترچه ای در آن وجود داشت که طرح عملیات آینده متفقین در یونان و ساردینیا از آن برداشت میشد. جسد توسط یک زیر دریایی در آب های اطراف اسپانیا رها گردید و در نهایت به دست یک ماهیگیر اسپانیایی افتاد. آن ماهیگیر هم آن را تحویل دولت اسپانیا که حامی نازی ها بود قرار داد و دولت اسپانیا کپی از آن مدارک را در اختیار آلمان قرار میدهد. شاخک آلمانی ها تیز میشود و شروع به تخلیه قوا از سیسیل و انتقال آن ها به یونان و ساردینیا میکنند و به نوعی این حربه متفقین موثر واقع میشود و در آخر متفقین در زمان و با تلفات بسیار کمتر سیسیل را تسخیر میکنند. و در آخر این سوال مطرح است که آیا واقعا آلمانی های چنین فریب ساده ای را باور کردند؟
  15. 1 پسندیده شده
  16. 1 پسندیده شده
    حمله ی مقاومت عراق به بندر ایلات با دو پهپاد شاهد 131
  17. 1 پسندیده شده
    با سلام و درود به کاربران محترم انجمن میلیتاری موضوع : اختلاف و ادعاهای مرزی کشورهای جنوب شرق آسیا در دریای چین جنوبی پیش گفتار : قبل از طرح و بسط بحث بنظرم مفید خواهد بود که باهم به مرور تعاریف پایه نظیر : مفهوم ژئواستراتژی بپردازیم تا در ادامه به درک بهتر روند رویدادها کمک نماید . ژئواستراتژی ، زیرشاخه ژئوپلیتیک ، نوعی از سیاست خارجی است که عمدتاً توسط عوامل جغرافیایی هدایت می‌شود ، زیرا بر روی برنامه‌ریزی های سیاسی و نظامی بر اساس مولفه جغرافیا تأثیر می‌گذارد. مانند همه استراتژی‌ها ژئواستراتژی به تطبیق ابزارها با اهداف مربوط می‌شود . جغرافیا هرچقدر با ملیت در هم آمیخته است به مراتب در سطح بالاتری با مفهوم استراتژی در ارتباط است. جفری اسلون این ارتباط را اینگونه شرح می دهد که : " [ جغرافیا ] مادر استراتژی است . " دکتر حافظ نیا مفهوم ژئواستراتژی را در واقع : علم روابط ژئوپلیتیک با استراتژی دانسته و تأکید نموده است که برای طراحی راهبرد نظامی و شرکت مؤثر در جنگ ( یا حتی فهم صحیح استراتژی و تاکتیک نظامی ) آگاهی از تأثیر عوامل جغرافیایی بر عملیات نظامی ضرورت دارد. بر اساس این رویکرد ترکیب جغرافیا ، مسائل جهانی و عوامل استراتژیک مناطق جغرافیایی ویژه‌ای را شکل می‌دهد که از آن می‌توان به منطقه ژئواستراتژیک تعبیر نمود . ایولاکوست و بئتریس ژیبلن معتقدند: واژه ژئواستراتژی و استفاده‌ای که از آن در برخی امور با روابط قدرت در هم آمیخته گشته است و بر اهمیت اشکال جغرافیایی تأکید می‌کند. این اشکال جغرافیایی ، اهمیت خود را حتی پس از پیروزی در یک جنگ احتمالی و تا مدت‌های طولانی حفظ می‌کنند. دلیل این امر آن است که فلان تنگه، فلان منبع نفت، فلان شهر بزرگ، فلان سرزمین قومی و حتی فلان مکان نمادین منافع خاصی را در نظر قدرت‌های رقیب جلوه می‌دهد که همین منافع و گاه یکی از آنها، ابزار مهمی برای تضمین کنترل ممتد و تملک آن سرزمین در آن مکان محسوب می‌شوند. برای نمونه : ذخایر نفت خلیج فارس دارای منافع ژئواستراتژیک بین‌المللی هستند. تنگه جبل الطارق و تنگه‌های بسفر و داردانل، گذرگاه و کانال سوئز، تنگه باب‌المندب و تنگه هرمز از دهه‌های قبل و حتی از قرن‌ها پیش موضوع رقابت‌های ژئواستراتژیکی بوده‌اند. این رقابت‌های استراتژیکی مربوط به رهبران حکومت‌ها و ستادهای ارتش کشورهاست. آنها کمابیش این رقابت‌های دائمی خود را پنهان نگاه می‌دارند و فقط در شرایط بروز بحران یا در لحظه اجرا و حتی پس از اجرای مقاصدشان آنها را موضوع مناظره ژئوپلیتیکی بین شهروندان کشور خود یا در سطح بین‌المللی قرار می‌دهند. به نظر می رسد دریای چین جنوبی اگر چه سالهای متمادی در طول تاریخ محل عبور شناورهای کشور های جنوب شرق آسیا بوده است و از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده ، اما در چند دهه گذشته با توسعه تجهیزات نظامی تهاجمی ، ناوگان های قدرتمند دریایی ، افول و زایش قدرت های مختلف منطقه ای باعث گردیده که این منطقه از قاره کهن دست خوش تغییرات بنیادینی از این منظر گردد . به شکلی که دریای چین جنوبی از یک منطقه دارای اهمیت جغرافیایی به نسبت مهم به یک منطقه ژئواستراتژیک بدل گشته است . جغرافیایی که نه تنها قدرت های نوظهور شرق آسیا بلکه ابر قدرت های فرا منطقه ایی ، آن را به کانون توجه خود قرار داده اند و کما بیش تلاش دارند که با ابزار و تجهیزات نظامی بر آن مسلط گردند تا بتوانند بر دیگر بازیگران منطقه ایی کنترل نظامی ، تجاری و راهبردی داشته باشند . در رابطه با اختلاف های مرزی چینی ها با همسایگان خود ، می توان به اختصار و تمثیل یک جمله را بیان کرد : هیچ کشوری در همسایگی چین نیست که نوعی از اختلاف مرزی را با این کشور در جریان نداشته باشد ( و حتی چین با طرح ساخت جزایر مصنوعی در دریای چین جنوبی باعث گردیده که با کشورهایی که همسایه آنان نیز نیستند به نوعی دچار اختلاف مرزی شوند ! ) . اختلافات متعارف مرزی چینی ها به کرات در طول تاریخ وجود داشته ، فقط کم و کیف و حدود آن تغییر کرده است . اگر شما یکی از همسایگان این کشور باشید شنیدن این بحث که چینی ها در مورد قسمت های از سرزمین شما ادعای مالکیت دارند امری عادی و معمول خواهد بود . و این موضوع به نظر به تاریخ دور و دراز و نوع نگاه حکمرانان این کشور گره خورده باشد . البته به دور از انصاف است که چینی ها را در این باب منحصر به فرد بدانیم . حداقل در عصر معاصر در این امر پیشکسوتانی بنام چون بریتانیا ، اسپانیا ، فرانسه و روسیه و ... با داشتن فهرستی از اقداماتی مانند : تسخیر سرزمین های دوردست ، مستعمره سازی سرزمین بومیان بدوی ، تملک سرزمین های بلا صاحب و غیر مسکونی و همچنین تجزیه کردن کشورهای رقیب و ایجاد اقمار دولت ملت های تازه تاسیس و غیره ... به غایت یدی طولانی در این امر دارند و خود سوابق نچندان سفیدی را دارا هستند . و اگر همچنان بخواهیم منصف باشیم بعضی از این امور برای ایجاد شبکه های گسترده تجاری و اقتصادی اجتناب ناپذیر بوده است و همچنین ایجاد ارتشی قدرتمند که بتواند امنیت این راه های ارتباطی و یا مراکز تجاری دور افتاده را تامین کند مستلزم بکار گیری سیاست هایی بوده که الزاماً در بر گیرنده منافع دیگر رقبا و کشورهای منطقه ایی نبوده است . فی المثال : اهمیت تسلط نظامی بر تنگه ها و آبراهه های استراتژیک . به نظر می رسد تمایلات روز افزون چینی ها برای تسلط بر دریایی چین جنوبی را باید از این منظر تحلیل کرد . و آن را در ارتباط تنگاتنگ با افزایش قدرت اقتصادی و تجارت بین المللی این کشور در نظر گرفت . و تمام این موضوع را در افق ، شیوه تاریخی حکمرانان چینی که شرح آن رفت قرار داد . البته بدیهی هست که ممکن است نتایج تحلیل سیاست چینی ها باهمسایگان خودش ناهمگون باشد و قابل تعمیم به تمام مناطق دیگر در دنیا نباشد . امری که رقبای چینی ها خصوصاً بریتانیا و آمریکایی ها مداوماً در پی آن هستند و یک نوع سیاست و فوبیای " چینی هراسی " را تلقین می نمایند . به گونه ایی که به تمام کشور های که دارای مناطق ژئواستراتژیک در قلمرو خودشان باشند نوعی از هراس را القا می نمایند که در معرض دست درازی و طمع سرزمینی چینی ها قرار دارند . شاید در نظر گرفتن این نوع ملاحضات برای سیاستمداران عموم کشورهای مورد بحث ( که دارایی مناطق ژئواستراتژیک هستند ) لازم به نظر برسد . و سیاست های فرامرزی چینی ها را مانند دیگر ابرقدرتها باید مورد رصد معمول و تحلیل قرار دهند . بی شک سیاست های اتخاذی ابر قدرتها موجب می شود که کشورهای کوچکتر در مناطق پیرامونی تحت تاثیر نتایج آن اقدامات کلان قرار گیرند . اما بهرحال پذیرش نصایح و سیاست های دلسوزانه از دیگر ابرقدرتها با آن پیشینه شان حداقل در این باب ، غیر قابل قبول و تا حدودی مشکوک به نظر می رسد . که البته بررسی آن خود لازمه تحلیل و نوشتاری جداگانه است . تاریخچه : ( اختلاف مرزی در دریای چین جنوبی ) دولت چین در دریای جنوبی چین که 625/3 میلیون کیلومترمربع مساحت دارد ، تا کنون هشت جزیره مرجانی را با احداث تأسیساتی روی آن‌ها به جزایر مصنوعی تبدیل کرده است و تعدادی دیگر را نیز با سرعتی اعجاب آور در دست ساخت دارد . که البته با مخالفت دیگر کشورهای ساحلی این دریا یعنی : تایوان ، ویتنام ، فیلیپین ، مالزی و برونئی و کشورهای فرامنطقه­ ای همچون آمریکا و ژاپن و حتی هند مواجه شده است . جزایری که بدون اغراق همانند دژهایی مستحکم از دل این دریا سر بر می آورند . این پهنه آبی که دو مجمع الجزائر ( اسپارتلی - Spratly Islands و پاراسل - Paracel Islands ) را در خود جای داده اند بسیار برای کشور های مذکور دارای اهمیت می باشند . و هر کدام از کشورهای مذکور در تلاش هستند که با افزایش سیطره خود بر این جزایر ، هم از منابع زیست محیطی و ماهیگیری آنها بهره مند شوند و هم با کنترل مسیر های تردد کشتیرانی درون این منطقه نقش پر رنگ تری را تاثیر گذاری های اقتصادی به خود اختصاص دهند . خط چین قرمز رنگ محدوده مورد ادعای چین را نشان می دهد . که تقریباً تمام دریای چین جنوبی را شامل می شود ! و این محدوده میلیون ها کیلومتر مربع از سواحل چین تا خطوط سواحل تمام این کشورهای همسایه را در بر می گیرد . هر چند این محدوده وسیع ممکن هست به نوعی زیاده طلبی چین در نظر گرفته شود . ولی همانطور که در ادامه به آن خواهیم پرداخت ، مطالبه تسلط بر این دریا با توجه به تغییرات ایجاد شده در افول و زایش ابرقدرتهای جهانی و منطقه ایی به نوعی امری اجتناب ناپذیر و معمول تحلیل می شود . اولین نکته ایی که باید بدان توجه نمود ، تفکیک این جزایر است . اغلب این جزایر خالی از سکنه هستند . بسیاری از آنها به عنوان ریف های مرجانی طبقه بندی می شوند و نه جزیره . کما اینکه پیوسته با جزر و مد حدود آنها تغییر می کند . همچنین بسیاری دیگر صخره هایی هستند که حتی در سطح آب قابل مشاهده نیستند ولی چون به عنوان یک پایه و بیس برای ساخت جزایر مصنوعی مناسب هستند ، تمایل زیادی برای تملک و تسلط بر آنها وجود دارد . اگر جویای این هستید که بدانید در طول تاریخ و در گذشته تحت تملک چه کشوری یا چه امپراطوری بوده اند ؟ باید گفت به علت اینکه اغلب این جزایر فاقد منبع آب آشامیدنی هستند سکنه دائم و بومی نداشته اند و حداکثر ممکن هست به عنوان سکونت گاه های موقت ماهیگیران مورد استفاده قرار می گرفته اند . و همانطور که ذکر شد اساساً بسیاری از آنها صخره ها و ریف های مرجانی در زیر سطح آب هستند و بدیهی است که تا قبل از عصر معاصر سکونت و مالکیت بر آنها کمتر موضوعیت داشته و همین امر تفکیک حقوقی آنها را در زمان حال دشوار نموده است . و به عبارتی این ابهام حقوقی برای قدرت های منطقه ایی فرصتی مغتنم پدید می آورد که با تملک و ایجاد زیر ساخت در آنها ادعای مالکیت این جزایر و پهنه های آبی را داشته باشند . اگر از دید شما این تسلط طلبی و ادعا ها غیر منطقی بنظر می رسند باید گفت که در حقوق بین الملل این منطق به همان اندازه معمول و پذیرفته است که در قرون گذشته دریانوردان انگلیسی یک جزیره وسیع مانند استرالیا را ( علی رقم اینکه ساکن بومی هم داشته است ) سرزمینی بلاصاحب و بدون پادشاه در نظر گرفته و با ایجاد پایگاه و انتقال مهاجران به آن توانستند این سرزمین پهناور را ضمیمه پادشاهی بریتانیا کنند !! و البته دریانوردان اسپانیایی یک سرزمین جدید به بزرگی قاره آمریکا را با عنوان اینکه خودشان آن را کشف کرده اند به پادشاه اسپانیا تقدیم و ضمیمه نمایند . و اینجا باید به گفته های ایولاکوست و بئتریس ژیبلن مجدد مراجعه نمود : در هم آمیختگی ژئواستراتژی با روابط قدرت اجتناب ناپذیر است . به عبارتی این قدرت و روابط پیرامونی آن است که تعیین می کند کدام مناطق حوزه ژئواستراتژیک کدام کشور در نظر گرفته شود و نه الزاماً آن چیزی که ساکنان بومی یک سرزمین در ذهن خودشان دارند .. !! ( این جزایر در دریای چین که چند ریف مرجانی بیشتر نیست و غربی ها ناگزیر هستند که با همان منطق که خود سابقاً ایجاد کرده اند ، با این ادعای جدید چین هم مواجه شوند . علی القاعده : رطب خورده ، منع رطب کی کند ! ) بهر روی به نظر می رسد در پایان جنگ جهانی دوم ، مالکیت ( یا بهتر است بگوییم وضع تثبیت شده قبلی ) در جزایر اسپراتلی با چالش مواجه گردید . این گروه از مجمع الجزایر متشکل هستند از صدها جزیره کوچک و سکونت گاه های ماهیگیری . هرچند که اراضی برجسته ای نیز دارند که ممکن است دارای ذخایر نفت و گاز طبیعی قابل حفاری هم باشند. در سالهای پایانی جنگ دوم جهانی چین به دنبال بازپس گیری کل جزایر از ژاپن بود که آنها را در طول جنگ اشغال کرده بود. با کمک ایالات متحده و مطابق با اعلامیه های قاهره و پوتسدام ، چین مجاز شد که تعدادی مراکز نظامی در این جزایر ایجاد نماید تا به بسط مالکیت مورد ادعای خودش جامع عمل بپوشاند . پس از آن بود که چینی ها نقشه هایی را برای نشان دادن جزایر داخل قلمرو خود ترسیم کردند . ایالات متحده همچنین تلاش کرد تا اطمینان حاصل کند که فیلیپین ادعایی را در این زمینه مطرح نمی نماید . زیرا جزایر اسپراتلی بخشی از توافق تاریخی و اولیه بین اسپانیا و ایالات متحده نبودند . به نظر می رسد تا این مرحله همه چیز ( باز ترسیم خطوط بعد از جنگ ) مطابق میل ایالات متحده در حال انجام بود . ( اگر این پرسش را مطرح می نماید که چرا ایالات متحده تن به این اقدام داده ؟ قابل عرض است که حداقل تا اینجای تحولات چین یک دوست خوب غرب محسوب می شود !! پس باید تقویت و گسترش یابد ) هنوز مدت زمان زیادی از پایان جنگ نگذشته بود که در درون سرزمین اصلی چین سلسله وقایعی در حال روی دادن بود که آبستن تحولات عظیمی بود . شعله های قیام سرخ در حال برافروخته شدن مجدد بود . رهبران حزب کمونیست در زمان اشغالگری ژاپن با اتحاد با دیگر گروه های چینی تلاش نموده بودند که بر خارج کردن قوای اشغالگر متمرکز شوند . اکنون پس از پایان جنگ تمایلات کسب قدرت در بین رهبران گروه های مختلف هر روز بیشتر از گذشته آشکار می گشت . به نظر می رسد در ابتدای امر این حزب ملی گرای چین بود که شروع به حذف و ترور رهبران کمونیست نمود و توسط ریاست حزب یعنی آقای " سون یات سن " تمام قد نسبت به تسخیر ارکان قدرت اقدام نمود . اما این امر همانطور که انتظار می رفت منجر به واکنش شدید رهبران حزب کمونیست گردید . لازم به ذکر است که حزب ملی گرای چین بنام " گومین دانگ " با ریاست سون یات سن قبل از جنگ با ایجاد یک انقلاب ملی توانسته بود به حکومت امپراطوری خاتمه دهد . و همچنین با سرکوب تمام رقبای بالقوه خود ( بجز حزب کمونیست ) جایگاه خود را تثبیت کند . و تا حدودی حتی قبل از جنگ سعی نمود که این رقیب سرسخت را نیز از عرصه قدرت کنار بزند . هرچند که توفیقات زیادی هم داشت ، اما با شروع اشغال ژاپن در این امر ناکام ماند . جنگ با بیرون راندن قوای اشغالگر ژاپنی به پایان رسید . در این زمان با مرگ رئیس پیشین حزب یک ژنرال نظامی دیگر بنام چیانگ کای شک جانشین وی شد . و با تشدید اقدامات تهاجمی و دمیدن در اختلافات دو حزب موجب گشت جنگ داخلی آغاز شود. و به سرعت نیروهای نظامی به دو دسته کمونیست ها و ملی گراها تقسیم گردیدند . رهبر کمونیست ها کسی نبود جز مائو ... چیانگ کای شک سعی نمود کار نیمه تمام رهبر ملی گرای سابق را ( در حذف کمونیست ها ) کامل نماید . لذا ابتدای امر با نیرنگ اقدام با عقد یک قرارداد صلح با رهبر کمونیست ها نمود ولی بعدتر دست به حملات و ترور هایی زد که منجر به برافروختن آتش جنگ داخلی شد . مائو در ابتدای شروع جنگ داخلی با توجه به توصیه های موکد شوروی در عدم درگیری گسترده نظامی و به علت ضعف های ساختاری در حزب سرخ تلاش نمود که از جنگ داخلی پرهیز نماید و بیشتر از اینکه در مقابل ملی گراها بیاستد به صلح تمایل داشت . و حتی با شروع جنگ داخلی مداوم اقدام به فرار و عقب نشینی های مستمر می نمود . به گونه ایی که این تعقیب و گریز و عقب نشینی ها این گونه می نمود که از شمال به جنوب و از شرق به غرب ارتش ملی گرا در پی آنها روان شده و نسبت به تار و مار آنان اقدام می نمود . اما مائو بعد از مدتی تصمیم گرفت که ابتکار عمل را در دست بگیرد . و با دعوت از دیگران رهبران در اجلاسی آنها را ذیل پرچم حزب کمونیست متحد نمود . همزمان در طی سالهای اشغال و هم بعد از آن حزب کمونیست توانسته بود با اصلاحات اراضی و دیگر اقدامات در بین توده مردم و روستائیان محبوبیت زیادی را کسب کند . و اکنون بتواند در بین جوانان روستایی خیل عظیمی از سربازان مشتاق را در صفوف ارتش تازه تاسیس خود حاضر نماید . فرماندهان کمونیست‌ها در اجلاس مذکور به مائو وعده داده بودند که در 6 ماه پکن را از تصرف ملی گراها باز پس بگیرند . پس از چندین نبرد و از دست دادن تلفاتی چشم گیر سرانجام به وعده خود عمل کردند و در کمتر از ۶ ماه ، پکن توسط فرمانده نیروهای کمونیست شمال شرق بنام " لین بیائو " تصرف شد و نیروهای کمونیست به سمت جنوب یعنی نانجینگ پایتخت گومین دانگ سرازیر شدند . بعد از پیوستن نیروهای کمکی (کمونیست مرکز چین ) به این نیروها ، چیانگ کای شک که در این هنگام کار خود را تمام شده می‌دید دستور انتقال پایتخت به تایوان را صادر کرد و به جزیره‌ای که در آن زمان فرمز (Formz) خوانده می‌شد گریخت . در هنگام پیشروی کمونیست‌ها به جنوب ، پیشنهاد تقسیم چین از سوی گومین دانگ به آنها داده داده شد بدین مضمون که چین به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شود و مرز بین این دو رود هوانگهو باشد. به محض انتشار این خبر، مائو دستور داد: ارتش حزب کمونیست‌ هر چه سریعتر از رود هوانگهو عبور کنند ( چرا که اگر این خبر قبل از عبور کمونیست‌ها به جنوب به گوش قدرتهای جهانی می‌رسید احتمال گرفتار شدن چین به سرنوشت کره زیاد بود . و احتمال آن می رفت که با مداخله خارجی این کشور به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شود . ) چیانگ کای شک ( فرامانده قوای ملی گرا ) همسرش را برای درخواست کمک به آمریکا فرستاد و تقاضای عاجل برای مداخله نظامی نمود . ولی در کمال تعجب جواب آمریکایی‌ها این بود: « منابع ما محدود است و در این برهه از زمان تمام تمرکز ما بر روی اروپاست و بودجه کنونی ما باید صرف بازسازی پس از جنگ شود و نه برافروختن یک جنگ داخلی در شرق آسیا » در ماه‌های میانی ۱۹۴۹ نانجینگ پایتخت گومین دانگ و متعاقب آن تمامی چین به تصرف کمونیست‌ها درآمد و اینگونه بود که نام این کشور از جمهوری چین (China Republic) به جمهوری خلق چین (The People's Republic of China) تغییر یافت . نحوه عقب نشینی قوای حزب ملی گرای چین و شکست های پی در پی از ارتش کمونیست ها عاقبت در ماه های پایانی سال 1949 قوای ملی گرا به جزیره تایوان فرار نموده و تحت حمایت ارتش ایالات متحده قرار گرفتند و شروع به تشکیل کشور خود خوانده تایوان نمودند... کشوری که در این چند دهه تلاشهای بسیاری شده است که با ملیت سازی و تاریخچه سازی به مردم آن حس استقلال و جدایی طلبی از سرزمین اصلی چین را بدهند . اقدامی که هرچند در ویتنام شکست خورد ولی به خوبی در شبه جزیره کره اجرایی گردید و توانست این کشور سابقاً یکپارچه را در عین ناباوری مردم عادی اش به دوکشور جداگانه تبدیل کند . گویی که اصلاً و هرگز این کشور یکی نبوده است .. !! تمامی نیروهای ملی گرا توسط ارتش آزادیبخش خلق از چین رانده شدند . همانطور که ذکر آن رفت در زمان قرار داد صلح با ژاپن عده ایی از سربازان داوطلب چینی ( از حزب ملی گرا ) را در پادگان هایی بروی جزایر اسپارتلی مستقر نموده تا حاکمیت چین را بر این جزایر قوت و رسمیت ببخشند . اکنون و پس از جنگ داخلی و شکست قوای ملی گرا در سرزمین اصلی چین این نیروهای مستقر شده نیز از پادگان ها در جزایر اسپراتلی به تایوان عقب نشینی کردند. دولت ویتنام شمالی اولین کشوری بود که رسما پذیرفت که این جزایر از نظر تاریخی قلمرو چین هستند و ( PLA ) تشکیلات نظامی جدید چینی را در این جزایر ایجاد کرد. در همان زمان، ویتنام جنوبی یک پایگاه نظامی متروکه فرانسوی را در جزایر بازگشایی نموده بود ، و مجمع الجزایر اسپراتلیس و پاراسل را به عنوان سرزمین های ضمیمه شده اعلام کرد . ویتنام جنوبی ادعای چین برای حق حاکمیت بر جزایر را مورد مناقشه قرار داد و از دهه 1970 زیر ساخت هایی را بروی آنها بنا نموده که باعث درگیری بین دو کشور شده است. و به مرور روندی آغاز شد که فیلیپین ، مالزی ، برونئی و اندونزی همگی بعداً ادعای بخش‌هایی از جزایر را نمودند . در دهه 1970 فیلیپین نیز درگیر در این مناقشه گردید. در حالی که فیلیپین سیاست خود را مبنی بر عدم ادعای جزایر حفظ می کرد ( مطابق همان توافق اولیه با ایالات متحده ) اما رئیس جمهور فردیناند مارکوس زمانی که نیروهای تایوانی با یک قایق ماهیگیری فیلیپینی درگیر شدند ، ادعاهایی را در مورد جزایر مجاور اعلام کرد. ( یحتمل اکنون نیز به تحریک ایالات متحده دوباره مدعیان اضافه شد !! ) علاوه بر این ، چین در نبرد جزایر پاراسل با ویتنام جنوبی وارد جنگ شد که منجر به بیرون راندن ویتنام جنوبی از مجمع الجزایر کرسنت شد . ویتنام شمالی ( با توجه به تغییرات و تنش هایی که در رابطه فی مابین جزب کمونیست ویتنام و چین پدید آمد ) بعداً سیاست خود در دفاع از ادعاهای ارضی چین در قبال جزایر را با طرح ادعاهای خود در مورد جزایر معکوس کرد . و خود نیز به مدعیان مالکیت آنها پیوست . در اواخر دهه 1980 چین بار دیگر ویتنامی ها را در جریان نبرد در جزیره " جانسون ریف " جنوبی شکست داد. همچنین در همان سال یونسکو به چینی ها ماموریت داد تا در جزایر مورد ادعای ویتنام یک پست دیده بانی ایجاد کنند. در این مرحله ، دنگ شیائوپینگ تنها دو مسیر برای برقراری صلح در رابطه با این جزایر دید. اولی «استفاده از زور برای بازگرداندن برخی از جزایر»، دومی «توسعه مشترک با مدعیان » بود. به نظر می رسد در ابتدا گزینه دوم را برگزید . امری که به فرآخور زمان دستخوش تغییراتی گشت و تا حدودی به سیاست تسلط قهرآمیز با قوای نظامی میل پیدا کرد . همانطور که در عکس و نقشه توپوگرافی کف دریا مشهود است . موقعیت این جزایر و صخره ها ، هم از منظر پراکندگی و هم از منظر تعداد بسیار قابل اهمیت و استراتژیک محسوب می شوند . در واقع این جزایر یا هم اکنون قابلیت مسکونی سازی را دارند و یا اینکه صخره هایی در زیر آب هستند که با اندک تلاش عمرانی می توانند به مانند دژهایی سر از پهنه دریای چین جنوبی بر آورند . در سال 1997، چین رسماً عنوان کرد که کل دریای چین جنوبی متعلق به چین است . فیلیپین و مالزی سپس حاکمیت چین را به چالش کشیدند و تایوان بیانیه ای صادر کرد و عنوان داشت که جزایر اسپراتلی جزو قلمرو تایوان است . ( از شگفتی های روزگار تحت ابرقدرتی آمریکا همین بس که این کشور خودش با تجزیه طلبی در مدت چند دهه اخیر ایجاد شده بود و اکنون هر روز بیانیه صادر می کند که این جزایر که از اساس غیر مسکونی بوده اند به تایوان تعلق دارند !!! و چقدر رفتار این کشورک جدید التاسیس آشنا هست برای ما ایرانیان !!! ) بهر روی در حوزه مسائل زیست محیطی به نظر می رسد که تایوان و چین تحت فشار و مذاکرات بین المللی ناگذیر گردیده اند که با یکدیگر همکاری هایی داشته باشند . البته که اوضاع مالکیت چند وجهی این جزایر رو به بهبود ننهاد و مستمر چالش برانگیز تر نیز گردیده است . خصوصاً از زمانی اوضاع پیچیده تر گردید که نیروی دریایی فیلیپین قوای خود را در یکی از جزایر مورد ادعای چین پیاده کرد و از سال 1999 همچنان به اشغال آن ادامه داده است . در آغاز قرن حاضر ، ایالات متحده خود را بیشتر درگیر مناقشه این جزایر یافت . خصوصاً حادثه جزیره هاینان باعث درگیری دیپلماتیک بر سر علت برخورد یک هواپیمای جت چینی با یک هواپیمای جاسوسی آمریکایی شد. همچنین در رویدادی دیگر پنتاگون گزارش داد که پنج کشتی چینی به طور تهاجمی در اطراف منطقه حضور نیروهای آمریکایی در حال رزمایش و مانور غیر معمول هستند و کشتی تجسسی USNS Impeccable را دنبال می کنند که "عملیات معمولی را در آب های بین المللی انجام می دهد !! ". در دهه گذشته، فیلیپین، کامبوج، چین، مالزی، ویتنام، تایوان، ایالات متحده و حتی هند همگی سرگرم درگیری‌های مختلف دیپلماتیک ، نظامی و مطبوعاتی بر سر این جزایر بوده اند . لازم به ذکر است در حالی که کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق دریاها به یک قانون تعیین کننده و مرجع تبدیل شده است . هر یک از کشور های مدعی یک تفسیر و برداشت مخصوص به خود را از این کنوانسیون ارائه می دهند و در مجموع تقابل و تضاد ما بین این روایت ها و تفسیر ها با وجود این قوانین نه تنها حل نشده بلکه بسیار دشوار تر و در هم تنیده تر نیز گردیده است . برای مثال : وقتی چین صخره‌ها را به جزایر مصنوعی تبدیل می‌کند ، ایالات متحده آن جزیره را به عنوان امتداد آب‌های بین‌المللی چین به رسمیت نمی‌شناسد و به تبع آن ، حریم دریایی مورد انتظار یک سرزمین حاکمیتی را هم رعایت نمی کند . و گاهاً برگزاری رزمایش ها و یا عبور یک شناور و یا هواگرد نظامی منجر می شود در عرصه دیپلماتیک و مطبوعاتی بلوایی از بیانیه های چندین کشور به راه بیافتد . [ پایان بخش اول ] پی نوشت : 1- در ادامه و بخش دوم سعی خواهد شد استراتژی ها و چالش های نظامی هر کدام از طرفین برای سیطره بر این پهنه آبی و جزایر آن مطرح و مورد بحث قرار گیرد . 2- برداشت از منابع به شکل کامل صورت نپذیرفته ، بلکه پاراگراف هایی در مورد تعاریف ، اخذ گردیده و متعاقباً تحلیل نگارنده بر آن افزوده شده است . منابع : https://iilss.net/international-law-in-the-south-china-sea/ https://books.google.com/books?id=jhPyvsdymU8C&pg=PA295#v=onepage&q&f=false https://www.allamericanmun.com/special-summit-on-the-south-china-sea/ https://web.archive.org/web/20040113095006/http://www.globalpolicy.org/security/peacekpg/reform/2001/0420sgreport.pdf http://www.afes-press.de/pdf/Garafano_Alternate_Secutity.pdf
  18. 1 پسندیده شده
    شلیک دو موشک کروز توسط گروهای مقاومت عراق به سوی تلاویو و بئر سبع در اسرائیل
  19. 1 پسندیده شده
  20. 1 پسندیده شده
    بخش دوازدهم : آموزه نبرد هوا- زمینی ، از زمانی که برای نخستین بار مطرح گردید ، ، همواره با واقعیت های روز منطبق شده ، مفاد آن بازنگری و اصلاح شده است و عنوان تازه ای یافته است . ( ایالات متحده دشمن ماست ، ولی هر کار خوبی نیاز به تعریف و ستایش دارد ، بدین معنی که یک سازمان ، بویژه یک سازمان نظامی همواره باید یادگیرنده و انعطاف پذیر باشد ) یک تذکر کوچک : احتمالا" بعضی از "عزیزان " با خواندن این مطالب بنده را طرفدار سینه چاک ایالات متحده فرض خواهد نمود ، ولی همین جا عرض کنم چنین چیزی نیست !!!!) هدف اصلی نبرد هوا زمینی که در ابتدا دفاع متحرک خوانده می شد ، از هم گسیختن ستون های مکانیزه و زرهی دشمن در پشت خطوط اصلی نبرد بشمار می آمد ، ولی نسخه بعدی آن که نبرد هوا زمینی (AIR LAND OPERATION) بشمار می آمد ، تاکید داشت که از همان ابتدا باید کاری کرد که ستون های پشت جبهه دشمن ، اصلا" شکل نگیرند. کار بر روی نسخه اصلی نبرد هوا زمینی در اوت 1987 ( اوج جنگ عراق علیه ایران ) آغاز گردید و در اول اوت 1991 ، یعنی یکسال پس از روزی که صدام حسین با اشغال کویت ، جهان را متعجب ساخت ، به آموزه رسمی ارتش ایالات متحده تبدیل گشت . این دکترین ، بر توانایی قدرت نمایی تا فواصل دور و با سرعت بالا تاکید داشت و بر نیاز به عملیات مشترک با بخش های گوناگون ارتش ( JOINT OPERATION) و اجرای عملیات ترکیبی اصرار داشت و خواهان قلمرویی وسیع تر برای بدست آوردن ابتکار عمل در جریان عملیات نظامی و اتکاء بیشتر به سربازانی برخوردار از ویژگی های حرفه ای ، فنی و روحی بالاتر می بود . این آموزه ، عامل زمان را کانون توجه خود قرار داده بود و برحملات همزمان و هماهنگ شده و اعمال کنترل درست در زمان وقوع (REAL TIME) تمرکز داشت . بنابراین فرماندهان مستقر در صحنه رزم می بایست وظیفه کنترل زمان پرواز پرنده های پشتیبانی نزدیک (بالگردها و هواپیماهای بال ثابت ) را برعهده داشته باشند ، و سرانجام ، دانایی ( یعنی هوش و ارتباطات پیشرفته ) نقش محوری را در میدان نبرد بازی خواهد نمود . ادامه دارد ...............
  21. 1 پسندیده شده
    با سلام و ممنون از توجه شما کاملا" صحیح می فرمایید - حداقل بعد از پایان جنگ تحمیلی ، نظریه جنگ ایستا ( خاکریز در مقابل خاکریز به سبک جنگ جهانی یکم ) در دانشکده های نظامی دنیا بطور نسبی منسوخ شده است . اکنون سازمان رزم تمامی ارتش ها بدنبال ایجاد تحرک بیشتر و بازهم بیشتر در میان یگانهای نظامی خود بوده و به نظر بنده ، ابداع دکترین جنگ نامتقارن و پس از آن جنگ ناهمتراز ناشی از همین نیاز واحدهای رزمی به مفهوم تحرک در میدان نبرد و گسترش جنگ به تمامی گستره میدان نبرد بوده است حتی دریک اظهار نظر رادیکالی ، سبک تحرکات نظامی ( با عذر خواهی ) حیواناتی که با عنوان داعش شناخته می شوند ، هم موید این نکته است - حداکثر تسلیحات سنگین این حیوانات ، توپهای 23 م.م ، 14.5 م.م ، خمپاره اندازهای 120 م.م و حداکثر راکت اندازهای 122م.م کاتیوشا است و رمز ( متاسفانه ) موفقیت اینها تا الان هم موید این امر است . یک واژه حیاتی " تحرک " <
  22. 1 پسندیده شده
    بخش هشتم : این نبرد ، با همراهی افسران علاقه مند به این موضوع آغاز گردید و استاری با نوشتن مقالات و چاپ آنها در نشریات نظامی ( که در کشور ما متاسفانه به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد ) ارتش را وادار به عکس العمل نمود . آنچه در این تلاش نقشی اساسی داشت ، مفهوم باز آزمودن (reexamination) وسواس قدیمی موجود در ارتش بود . تردید درباره مفاهیم قدیمی ، به معنای حمله به آنها ونه صرفا" ایجاد یک شبهه درباره آن در یک گستره وسیع بود ، بدین معنی که نه تنها به ایده های قدیمی حمله می شد ، بلکه یک تهاجم همه جانبه به تمامی مشاغل ، حرفه ها ، تاکتیکها ،فناوری ها و... که ایده های قدیمی برپایه آن استوار بود نیز صورت می گرفت . این مساله به معنای بازبینی و شاید تغییر کل ساختار نظامی ارتش ایالات متحده بشمار می رفت که شامل اندازه ، ترکیب و شمار واحدهای رزمی هم می بود . این تغییرات بدین معنا بود که این تحول در زمانی صورت می گرفت که دکترین نظامی اتحاد شوروی هنوز تحت تاثیر دکترین " شتاب حرکت نیروهای انبوه و نبرد مداوم زمینی (mas momentum and continue land combat) قرار داشت . بنابراین جهش بسوی نوع جدیدی از آموزه های نظامی تنها در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بوقوع پیوست .( نکته جالب هم این است که نخستین آزمایش غیر رسمی این دکترین ها در جنگ ایران و عراق صورت گرفت ولی برای ساختار کند و غیر قابل انعطاف ارتش عراق اساسا" چنین چیزهایی غیر قابل قبول و پذیرش بشمار می رفت ، بااینکه عراقی ها نتایج نسبتا" قابل قبولی از اجرای این دکترین ها بدست آورده بودند ) . در این دوره ، استاری نه تنها در ارتباط با موضوعات نظامی ، بلکه در باره موضوعات اقتصادی و اجتمای در ساختار ارتش ایالات متحده تغییرات زیادی را موجب گردید . وی در سال 1982 در نخستین دیدارش با آلوین تافلر چنین گفت : " تغییر ساختار محافظه کار ارتش بسیار دشوار است . از آن گذشته ارتش ایالات متحده یک نهاد موج دومی است . بدین معنی که ارتش بعنوان یک نهادی که وابسته به صنایع نظامی است مشخص می گردد و این صنایع وظیفه دارند بصورت سریال سلاح تولید کنند . ارتش توانایی افراد را در چهارچوب تجهیزات تولید شده توسط صنایع نظامی محدود می کند وبعد از آن پرسنل و سخت افزارهای نظامی را در یک جا جمع نموده تا ایالات متحده قادر باشد در یک جنگ پیروز گردد . این رهیافت ، یک رهیافت کاملا" موج دومی است و ما باید آن را به یک رهیافت موج سومی تبدیل کنیم ." با چنین قصدی ، ژنرال استاری به حمایت افسران مافوقش نیاز داشت . او حمایت ژنرال ادوارد . سی . مایر (E.C. MEYER) ( نکته جالب اینکه این فرد یک حامی جدی برای تشکیل نیروی دلتا توسط سرهنگ چارلی بکویث ، فرمانده عملیات زمینی در طبس نیز بود ) را که در آن زمان رییس ستاد ارتش بود را بدست آورد . همچنین افسرانی نظیر ژنرال دیپوی ، ژنرال آبرامز ( که تانک اصلی میدان نبرد آبرامز به نام اوست ) و... را جلب نمود . علت موافقت این افراد این بود که اینان هنوز از ضربه ویتنام خاطرات بدی داشتند و می فهمیدند که وجود تفکری تازه ، برای ارتش ایالات متحده بشدت ضروری است . استاری در ستاد خود نیز به وجود افسرانی تحصیل کرده و با تجربه نیاز داشت . افزون برآن افسرانی نظیر ژنرال ویلیام ریچاردسون و جمع کوچکی از افسران ارتش در رده سرهنگی به مانند سرهنگ ریموند هنریکس ، سرهنگ هوبا واس دوچک و سرهنگ هولدر در ستاد ارتش واقع در فوت لیون فورت ایالت کانزاس در تعریف و تدوین این آموزه به وی کمک می نمودند. ادامه دارد ..............
  23. 1 پسندیده شده
    بخش ششم : دفاع فعال ( متحرک ) : استاری چنین استدلال می نمود که اگر انبوه لشکریان سوری را که به آموزه ها و تسلیحات روسی مجهز بودند ( البته این مقایسه نسبی است ) ، بتوان با نیروهای فوق العاده کمتر اسراییلی ، محاصره و متوقف نمود ، چرا ناتو نتواند با استفاده از نیروهای کمتر ، جلوی انبوه قوای شوروی و پیمان ورشو را بدون استفاده از تسلیحات اتمی بگیرد ؟؟ در حقیقت این درسها را می توان در بخشهای دیگر جهان به کار بست که بر پایه این آموزه قدیمی که فقط می توان با استفاده از انبوه نیرو به پیروزی دست یافت ، ارتشهای عظیمی را بلحاظ کمیت ایجاد کرده بودند . ارتش ایالات متحده ، که فاجعه ویتنام آن را متقاعد ساخته بود که شدیدا" به تحول نیاز دارد ، در سال 1973، فرماندهی دکترین و آموزش (TRAINING AND DOCTRINE COMMAND) یعنی TRADOC را تحت سرپرستی ژنرال ویلیام دوپوی ایجاد نمود . این مرکز در دوره جنگ سرد ، بزرگترین نظام آموزشی جهان غیر کمونیست را تحت سرپرستی خود داشت و به مسائلی همچون نظریات یادگیری و فناوری های آموزشی توجه می نمود . در سال 1976، یعنی همان موقعی که استاری به آلمان اعزام شده بود ، این مرکز یک آموزه جدید نظامی را با نام دفاع فعال یا دفاع متحرک را ارائه داد . این آموزه که تا حد زیادی از تجربه اسراییل در جنگ 1967و 1973 و ایده های استاری متاثر بود ، طرفدار عمق بخشیدن به میدان نبرد بود .یعنی به جای آنکه صرفا" به نخستین ستون نیروهای مهاجم حمله شود ، از تسلیحات دوربرد (فامد) برای از میان بردن ستون های بعدی ، عقبه دشمن و سیستم لجستیک استفاده گردد . از دید استاری ، این دکترین ، گامی در جهت درست بود . با این حال ، مساله تنها ستون دومین نیروهای دشمن نبود ، ستون های دوم و سوم و چهارم را باید چه کار کرد ؟ چرا که نیروهای روسی بلحاظ اندازه بیشتر از نیروهای سوری بودند . بنابراین ، ایده دفاع متحرک در این مرحله در باره فرایند جنگیدن به اندازه کافی دورنگری نداشت .
  24. 1 پسندیده شده
    :rose: :rose: ضمن تشکر از همه عزیزانی که بنده را مورد لطف خودشون قرار دادند :rose: :rose: بخش سوم نگهداری غول در بطری : بدلیل اینکه ارتش های پیمان ورشو در و بویژه اتحاد شوروی آنقدر عظیم بود و شمار یگانهای زرهی اش به مراتب بیشتر از غرب بشمار می رفت ، برنامه ریزان تاکتیکی ناتو هیچ راهی نمی دیدند که نیروهای به مراتب کوچکترشان بتوانند بدون توسل به جنگ افزارهای هسته ای ، حملات ارتش سرخ را به اروپای غربی پاسخ دهند . در حقیقت ، در تمام آینده نگاری های ناتو برای دفاع از آلمان و بویژه شکاف حساس فولدا ( FULDA GAP) ، استفاده از سلاح های هسته ای ( بویژه جنگ افزارهای تاکتیکی به مانند موشکهای سطح به سطح MGM-25 لنس ،مسلح به کلاهکهای نوترونی ) در حد سه تا 10 روز پس از نخستین حمله احتمالی شوروی ، پیش بینی شده بود ، اما اگر از این چنین تسلیحاتی ( جنگ افزارهای هسته ای ) استفاده می شد ، قسمت اعظم آلمان غربی ( در جریان جنگ سرد ) که ناتو ملزم به دفاع از آن بود ، از میان می رفت . افزون بر آن ، خطر همیشگی ، یعنی استفاده از سلاح های هسته ای تاکتیکی کوتاه برد منجر به اشاعه استفاده از این سلاح ها و تبدیل شدن جنگ به یک درگیری اتمی با استفاده از موشکهای قاره پیما ، همواره ستادهای فرماندهی پنتاگون و ناتو را در بروکسل ( البته بماند که سیستم اطلاعاتی روسها با ایجاد یک مرکز نمایشگاهی اتومبیل لادا در نزدیکی این مقر به مدت بیش از 20 سال مشغول جمع آوری اطلاعات سیگنالی SIGNET از این مقر بود ) و پنتاگون و مسکو را به حالت آماده باش نگاه می داشت . این مساله بشدت غامض و عمیق بود که وقتی دن استاری در سال 1976 ، در پست فرماندهی سپاه پنجم ارتش ایالات متحده ، به آلمان ، یعنی آسیب پذیرترین نقطه اروپا اعزام شد ، آن را در برابر خود دید . اینجا ، یعنی در شکاف فولدا (FULDA GAP) در نزدیک شهر کاسل در آلمان غربی ، جایی بود که اگر جنگی در می گرفت ، اتحاد شوروی ، اول از همه ، از آنجا حمله می کرد ، یعنی اگر جنگ هسته ای در می گرفت ، می توانست از این محل آغاز گردد . به سخنی کوتاه ، استاری ، مردی از وست پوینت ، ناگهان خود را به تنهایی در برابر قدرت ارتش سرخ احساس می نمود . برای استاری مساله روشن بود ، هیچ کس نمی بایست غول مهار ناپذیر هسته ای را از شیشه خود خارج سازد . بدین معنی که مجموعه ارتشهای غربی در چهار چوب پیمان ناتو می بایست برای دفاع از خود در برابر برتری عظیم اتحاد شوری سابق ، ( بدون استفاده از تسلیحات هسته ای ) راهی بیابد . بنابراین ، استاری زمانی که برای تحویل گرفتن پست فرماندهی وارد محل خدمت خود شد ، متقاعد شده بود که پیروزی غیر هسته ای امکان پذیر است ، اما نه با اتکاء بر دکترین های نظامی سنتی . ادامه دارد ....
  25. 1 پسندیده شده
    بسیار ممنون از توجه شما و از نظر دلگرم کننده تان - ولی احساس می کنم عزیزان انجمن از این دست مطالب زیاد استقبال نمی کنند .( شاید هم اشتباه می کنم