[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    ایتی ایشیدا دانشمند مکتب کنفوسیوسی گفت:" یک مرد بد خط هم اگر دستنویس خوبی را سرمشق سازد و بادقت و پشتکار زیاد از روی آن بنویسند ، خطش بهتر خواهد شد." همچنین، اگر رزمنده ای یک سامورایی خوب را نمونه سازد، بسا که فر و بزرگی یابد. دریغا که این روزها پیرامون ما چنان سامورایی نیست که نمونه ی کامل باشد، پس سلحشور باید که چنین والا مردی را در اندیشه بسازد و در پندار درآورد. راه این کار آن است که او در چندین سامورایی بنگرد و ببیند که هر یک در کدام فضیلت -مانند راستی، دلیری، آداب صحبت، منش درست، وفاداری و تند ذهنی- ممتاز است، تا بتوان والامردی با همه ی این فضیلتها در پندار آورد و با سختکوشی، او را نمونه و کمال مطلوب خود سازد. در هر فن و هنری فراگرفتن منش و روش خوب استاد دشوار است و آموزندگان به گرفتن و دنبال کردن نارسایی های او گرایش دارند. اما پیداست که این کاستی ها و کمبودها به کار آنان نیاید. شماری از مردم آداب رفتار را خوب می دانند، اما ثبات و اصالت شخصیت ندارند. در یادگیری از چنین کسی، باشد که شاگر از او ادب نیاموزد و به جای آن تزلزل شخصیت فراگیرد. چون که آدمی بیاموزد که خوبی ها و فضیلتهای دیگران را بشناسد و دریابد، هر کس برای او معلم و راهنما تواند بود.
  2. RezaKiani

    نبردهای اسکندر و دارا

    تاریخ: نوامبر سال 333 قبل از میلاد محل: ایسوس در جنوب آناتولی، اسکندروم امروزی در ترکیه نتیجه: پیروزی قاطع اسکندر پس از شکست ایرانی ها در گرانیکوس داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی تصمیم گرفت که خود به مقابله با فرمانده جوان مقدونی بپردازد. او به دنبال سپاه اسکندر به راه افتاد تا خطوط تدارکاتی اسکندر را قطع کند. مسیر قرمز حرکت داریوش از سوریه و مسیر آبی مسیر اسکندر در کنار دریای مدیترانه را برای رسیدن به ایسوس نشان می دهد مرحله اول در این نبرد عوارض زمین نقشی حساس در پیروزی یونانی ها داشتند . از این رو در نقشه به صورت برجسته تری نمایش داده شده اند. محدوده بسیار تنگ عملیات بیان می کند که ایرانی ها فقط می توانسته اند تعداد کمی از ردیفهای جلویی سربازان خود را بکارگیرند که در نقشه با دو ستون نشان داده شده اند. همچنین، داریوش با قسمتی از سواره نظام خود حرکتی مانوری انجام داد. او در جناح چپ خود واحدهای خود را به جلو فرستاد تا به جناح راست اسکندر هجوم برند تا بتوانند آنها رو دور بزنند و از پشت سر سواره نظام نخبه اسکندر که در جناح راست سپاه یونان قرارداشت سردرآورند. همچنین او مقدونی ها را با حرکت دوم خود غافلگیر کرد. او تعداد زیادی از سواره نظام خود را از جناح چپ به راست فرستاد که زمین بهتری برای مانور سواره نظام داشت.(پیکان نارنجی رنگ در نقشه بالا) او امیدوار بود که بتواند خطوط تسالاینی ها را که تحت فرماندهی پارمنیون پیر بودند بشکافد. همانطور که در مرحله بعدی نبرد خواهید دید داریوش در رسیدن به هدف خود خیلی نزدیک شده بود . اما اسکندر هر دو حرکت او را به خوبی دید و دو واحد کوچک را به سمت راست فرستاد(آگریانها و سواره نظام سبک) و بیشتر سواره نظام او در جناح چپ باقی ماندند تا از شکستن خط توسط ایرانی ها جلوگیری کنند. در هم شکستن آرایش این سپاه کوچک می توانست پیامدهای غم انگیزی برای مقدونی ها داشته باشد چرا که موفقیت آنها بستگی به ایستادگی پیاده نظام در مرکز داشت که بتوانند جلوی مرکز ایرانی ها را سد کنند حتی اگر برتری عددی با ایرانی ها باشد. این زمان برای حمله اسکندر به جناح دشمن قاطع بود. مرحله دوم اولین ستون از کماندران از مزیت فاصله خود با دشمن بهره گیری کردند و پس از تیراندازی به جناح چپ ایرانی ها به سرعت عقب نشستند. حمله آنها آنچنان کوبنده و سریع بود که نقشه ایرانی ها در هم ریخت. کمانداران ایرانی و واحدهای کرد(اگرچه از سنین پایین تمرین می کردند ولی تجربه جنگی زیادی نداشتند) نتوانستند به سرعت سازماندهی کنند و غافلگیر شدند. کماندران به عقب و داخل صفوف کردها رانده شدند. کردها که با کمانداران مخلوط شده بودند دچار اغتشاش شدند و جناح چپ ایران ضعیف و ناپایدار شد. اما همه اینها به خاطر ضعف و نقشه ایرانی ها به دست نیامد و توفق و تاکتیکهای درخشان افسران اسکندر و شخص وی در این نقش داشتند. سپس میانه جبهه اسکندر(فالانکسها) به صورتی اریب پیش رفتند و ضدحمله ای مرگبار را در ساحل مقابل رود اجرا کردند. آرایش فالاکنسها بدین صورت بود که جناح راست آنها جلوتر از جناح چپ آنها قرار داشتند و مانند تیغه چاقو به سمت مرکز سپاه ایران پیش می رفتند. مزدوران یونانی به خاطر قرار داشتن در ساحل بر فالانکسهای مقدونی برتری داشتند. مرحله سوم جناح راست ایرانی ها -یعنی سواره نظامشان- پس از حمله به تسالاین ها وسواره نظام یونان پیشروی کرد. آنها توسط نیروی کمکی که داریوش قبل از آغاز نبرد فرستاده بود پشتیبانی می شدند و بر سوارکاران پارمنیون برتری عددی داشتند. جناح چپ اسکندر در خطر بزرگ قرار گرفت. ایرانی ها سواره نظام متحد را عقب زدند و این خطر پیش آمد که بتوانند به زودی از پهلو به فالانکسها هجوم برند. در میانه، مزدوران یونانی محکم ایستاده بودند و در برابر فالانکسها که می خواستند خطوط آنها را بشکافند مقاومت می کردند. هنگامی که وضعیت جناح چپ اسکندر بدشد، پس از متوقف شدن پیشروی فالانکسها ایرانی ها ابتکار عمل را در دست گرفتند و آنها را به داخل آب بازگرداندند.(پیکانهای نارنجی درمرکز نقشه بالا) سپس آنها سعی کردند تا به پیاده نظام نخبه اسکندر با استفاده از فاصله ایکه در میانشان ایجاد شده بود حمله کنند. اما از سوی دیگر، جناح چپ ایرانیها در حال ضعیف شدن بود و مرکز آنها از هر سود درخطر تهاجم بود. در نهایت واحدهای پیاده کرد و پیاده نظام پشت سرشان در اثر هجوم سواره نظام نخبه اسکندر شکسته شدند(پیکانهای نارنجی در بالای نقشه) و شروع به عقب نشینی کردند. مرحله چهارم هنگامی که جناح چپ ایرانی ها در نهایت در هم فروریخت سواره نظام نخبه و پیاده نظام نخبه اسکندر از سمت چپ به مزدوران یونانی هجوم بردند(پیکانهای آبی در مرکز نقشه بالا). مزدوران یونانی که در برابر خود فالانکسها را داشتند هنگامی که از پهلو مورد حمله قرارگرفتند نتواستند در برابر چنین هجومی مقاومت کنند. به علاوه می دانیم که عقبه و جناحین آنها بسیار ضعیف شده بود. در این زمان داریوش وضعیت را درمی یابد و در اولین واکنش مستقیما به اسکندر حمله می برد(پیکان نارنجی در مرکز نقشه). اما در همین حین متوجه می شود که پیاده نظام نخبه اسکندر بر سربازان ایرانی برتری زیادی یافته اند. داریوش به جبهه پشت کرد و هنگامی که سربازان او شاه خود را درحال فرار دیدند جرات خود را از دست دادند و روی به هزیمت نهادند. مرحله پنجم در آخرین مرحله نبرد می بینیم که جناح راست ایرانی ها پیشروی خوبی داشته اما دیگر نیروهای آنها عقب نشینی کرده اند و در نتیجه آنها نیز نتوانستند بیشتر به جنگیدن ادامه دهند. چراکه در صورت پافشاری در نبرد، اندکی بعد راه عقب نشینی آنها مسدود می شد و بین 2 یا چند نیروی متحد گیرمی افتادند. بنابر این با چشم پوشی از موفقیت خود (هرچند که نتوانستند خطوط پارمنیون را در هم شکنند) شروع به عقب نشینی کردند. تمام سپاه ایران شروع به فرار کرد و اسکندر به تعقیب داریوش پرداخت اما موفقیتی در این امر نداشت. اسکندر از تاکتیک آرایش اریب استفاده کرد . وظیفه پارمنیون متوقف کردن ایرانی ها تا پایان نبرد بود و او توانست با موفقیت آن را انجام دهد. اما همان طور که در تصویر دیده می شود بیشترین خطر در تمام طول نبرد همین نقطه را تهدید می کرده است. به هرحال، جناح راست اسکندر توانست با موفقیت خطوط دشمن را بشکافد و به یک پیروزی قطعی دست بیابد. خلاصه عملیات
  3. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    تا پنجاه-شصت سال پیش سامورایی ها هر بامداد تن می شستند، سر می تراشیدند(از پیشانی تا نزدیک فرق سر به شیوه سامورایی ها) و موی زلف را خوشبو می کردند و می آراستند؛ سپس ناخن می گرفتند، نوک پنجه ها را با سمباده ی ناخن پاک می کردند و آنگاه سرانگشت و ناخنها را با گیاهی خوشبو رنگ و جلا می دادند. آنها همواره به سر و وضع خود می رسیدند و در آراسته بودن کوشش بسیار داشتند. ساموریی ها هر روز شمشیرهای بلند و کوتاه خود را پاک می کردند و صیقل می دادند تا کند نشود. این گونه باریک نگری در نما و سیمای مرد شاید که نابخردانه نماید، اما این رسم از ذوق و جمال پرستی یا احساس عاشقانه برنیامده بود. رویارویی ودرگیری با رزمندگان هر لحظه در سر راه سامروایی کمین داشت و مردن با ظاهر آشفته و سر وروی پریشان نشانه ی کوتاهی او در رفتار به شیوه و منش سلحشوران و مایه ی ریشخند و خوارشدن در چشم دشمن می بود. پس سامورایی، خواه جوان و خواه پیر، با همیشه آماده بودن برای مرگ در پیکار، همواره در آراسته داشتن خود سخت می کوشید. چنین عزم و همتی استوار در خود آراستن شاید که بیجا بنماید، اما این رسم و راه سامورایی است. راست آنکه این کار رنج و وقت زیادی نمی خواهد. چون که سامورایی همیشه آماده ی مرگ باشد، یا از پروای بیش و کم و دلواپسی های این جهان گذران فراتر رود و خود را مرده داند، اگر در خدمت به امیر خود کوشا و یکراه باشد و مهارت خویش را در فنون رزم به کمال برساند، یقین که هرگز خوار و شرمسار نخواهد شد. اما آن سامورایی که روزگارش را در برآوردن خواهشهای دل خودپرست بگذراند، در هنگامه ی دشوار، شرم و ننگ به جان خواهد خرید. او، سرمست چنین حال و رفتاری، خواری خود و زاری کار را درنیابد، و با این پندار که تا آنگاه که تندرست و خوشدل است از هرچیز دیگر چه باک، خود را خرسند دارد- که بر این حال باید گریست. سامورایی که هر دم آماده ی مرگ نباشد، ناگزیر مرگی ناشایست فراروی یابد. اما آن سامورایی که همواره آماده و پذیرای مرگ زندگی کند، خود را خوار و زبون نسازد. باید این نکته را خوب دریابیم و منش خود را بر آن نهیم. در سی سال گذشته زمانه دیگرگون شده است. اینک چون سامورایی های جوان گرد هم آیند، از پول و از سود وزیان سخن دارند وازین که چگونه نان و آب خانواده را آماده دارند و چه سان رخت و جامه را بها شناسند و داستانهای شهوت آمیز برای هم گویند. اگر از هر چیز دیگر سخن به میان آید، مجلس از حال و شور بیفتد و همه بی اختیار احساس دلتنگی کنند. اخلاق ما تا چه پایه سقوط کرده است؟ در روزگار گذشته جوانها تا بیست و سی سالگی به پول ومال و کارهای دنیا نمی اندیشیدند، و ازین چیزها سخن نمی گفتند. اگر در پیش آنها سخنی درین چیزها ناخودآگاه بر زبان بزرگترها می رفت جوانان را چنان می آزرد که گویی تنشان را دریده باشند. پیداست که این گرایش نو به پول ومال از آنجا برآمده است که زمانه ی ما تجمل پرستی و جلوه فروشی را ارج می نهد، پول اعتبار بی مانند یافته است. بی گمان اگر که نسل جوان شور و شوق برای تجمل را، ناسازگار با وضع و حال خود نمی داشت، این منش بیراه از میان می رفت. از سوی دیگر، پرمایه دانستن و ستودن جوانان صرفه جو و مقتصد نیز بسیار نارواست. صرفه جو بودن ناگزیر به کمبود عزت نفس و والایی، یا حس مسئولیت شخصی و اجتماعی، می انجامد. پیداست که هر سامورایی که مسئولیت خود را نسبت به دیگران از یاد ببرد، دون و فرومایه است.
  4. حامد جان سلام اونی که دنبالش باشه خودش این تاپیک رو پیدامی کنه. پس زیاد جای ناراحتی نیست. شرکت یونوک (البته من ترکیم ضعیفه شاید تلفظش درست نباشه) اصلا یه شرکت ترکی هست . این هم آدرس سایتشون http://www.yonca-onuk.com/mrtp_33.htm ظاهرا از ساخت شناورهای سبک و قایقهای سریع شروع کردند و بیشتر دارند با پاکستان کار می کنند. جالب ترین نکته این سایت هست: http://www.defencetalk.com/forums/showthread.php?t=2313 کاربری که با نام کاربری Kerkenez وارد بحث شده معاون شرکت یونوک هست و خودش آمده توی بحث شرکت کرده تا اشکالاتی که مطرح می شه پاسخ بده. چیزی که درباره تولیدات نظامی ایران تقریبا سابقه نداره و کسانی که مسئول یا مجری طرح هستند سعی می کنند که کمترین اطلاعات رو به دیگران یا رسانه های جمعی بدهند. به هرحال... تشکر از همگی دوستان رضا
  5. دیشب شبکه 1 سیما یه فیلم ژاپنی گذاشت به نام یاماتو-آخرین نبرد از شعارهای سطحی فیلم که بگذریم و از اینکه هیچ نگاه تاریخی و نظامی به این نبردناو توی فیلم وجود نداشت یه چیز خیلی جالب توی فیلم بود: تو فیلم نشون می داد که برای مقابله با هواپیماهای آمریکایی از توپهای 18 اینچی(36 سانتیمتر تقریبا) یا 4 اینچی(10 سانتیمتر) استفاده می کنند. به نظر دوستان این با عقل جور درمیاد که با توپهایی که برای زدن مواضع زمینی طراحی شده اند و قدرت مانور کمی دارند هواپیما زد. آدم یاد فیلم لیلی با من است می افته که می خواست با پی آر جی تانک بترکونه :mrgreen:
  6. آقای رامتینای عزیز بحث درباره این غول بیابونی در حدود 5-4 ماه پیش به اتمام رسید. فکر نمی کنیدیه مقدار دیر رسیدید. در ضمن من خودم هم واحدها استاتیک رو پاس نکردم ولی دو تا فرمول ازش بلد هستم. تازه خیلی واحدهای دیگری رو هم پاس نکردم. این که چیزی نیست. درس اخلاق اسلامی هم دو سه بار افتادم و آخر سر تک ماده کردم. در ضمن با آقا آرش عزیز خیلی وقته که رفیق هستیم و توهینی هم در کار نیست. بحث فنی هست. شما جواب بده ما که بخیل نیستیم. من می گم این غول بیابونی از روی کاغذ نقشه کشی اون ور تر نرفته(البته در وجود نقشه اش هم شک دارم) . همون جور که گفتم تمامی تانکهای آلمانی رو با زیرگروه هاشون ترجمه کردم. درباره این غول بیابونی چیزی ندیدم. شما هم سرچ کن اگر چیزی با سند پیداکردی به ما هم بگو. بعدش هم دوباره تکرار میکنم. ساخت تانکی که از هیچ جاده و پلی نمی شه عبورش داد عین حماقت هست. آلمانها توی موز هم مونده بودند و 2 تا بیشتر ازش نساختند. تازه موز که از این غول بیابونی 10برابر کوچیکتر بوده. به هر حال......
  7. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    اعتماد بسیار به خود داشتن و اندیشه ی خود را پایدار پنداشتند، از نابخردی باشد. سامورایی که از راه تلاش و تمرکز دادن اندیشه، عقاید ثابت و استوار یافته است، گاه پندارد که به پایه ای مطلوب از کمال رسیده است، اما این خیال خام است. سامورایی باید که کوشش و همت بایسته و پیوسته در کارآورد؛ نخست در فنون و آداب و هنرهای بنیادی استوارشود، و سپس به آموختن و به کار بستن را دنبال کند تا هنز و جوهر او بارورگردد. سامورایی هرگز نباید که آسایش جوید، و باید که همه ی عمر از آموختن و پیش رفتن به سوی کمال بازنایستد. این پندار که با دریافت بهره و شناختی اندک از آنچه می جسته ایم، می توان در کار وهمت سست شد، بالاترین نابخردی است. سامورایی باید که همواره با خود بیاندیشد:"من در این کارها هنوز راهی دور و دراز دارم تا به کمال و پختگی برسم" و عمر را سراسر در سر معرفت جویی و فراگیری نهد، و با پشتکار پویای طریقت راستین باشد. جز با چنین سیر وسلوکی به معرفت نتوان رسید.
  8. از نظر من این بابا تنها یه مشت شعار چپونده بود توی دهن آدمهای فیلم که آره واینها بعدش هم از یه کار تکنیکی فوق العاده خوب استفاده کرده بود ولی ارزش تاریخی و نظامی فیلم در حد صفر هست. اول اول فیلم که گوینده فیلم می گه چون کشورهای غربی ژاپن رو محاصره اقتصادی کردند ژاپن هم مجبور شد به اونها اعلام جنگ بده. البته موضوع محاصره اقتصادی درسته ولی نگفت باسه چی؟ کرم که نداشتند. ژاپن انقدر در شرق آسیا کثافت کاری کرده بود(مخصوصا کره و منچوری) که کشورهای غربی مجبور شدند یه جورهایی جلوی بلندپروازی های نظامی ژاپن رو بگیرند. در زمینه نظامی هم اصلا معلوم نیس واسه چی این غول بیابونی رو به عملیات انتحاری فرستادند. از تصمیم گیرندگان ستادنیروی دریایی ژاپن هیچ حرفی نیست. جلسات تصمیم گیری نشون داده نمی شه. کلا فقط شعاره.
  9. RezaKiani

    نبردهای اسکندر و دارا

    از همین فالانکسها در ارتش ایران هم وجود داشت. اصولا حجم عمده ای از نیروهای مرزی ایران رو مزدوران یونانی تشکیل می دادند. منتها فیلیپ واسکندر تونستند این فالانکسها را در ترکیب مناسبی با سواره نظام بکاربگیرند. بعدها رومی ها تاکتیکهای ضدفالانکس رو اختراع کردند و برتری فالانکس ها رو در میدان جنگ از بین بردند.
  10. این مطلب رو از مجله ادارمون کش رفتم. از نظر فنی مطلب خیلی جالبی هست.
  11. خوب مثه اینکه وظیفه آقابابک گل اینبار به ما محول شده است: 1در اولین روز عملیات جنگی ناوهواپیمابر اینترپرایز، 125 سورتی پرواز از آن انجام شد و طی این پروازها 167 تن بمب و راکت بر روی خطوط مراسلاتی ویت کونگ ها پرتاب شد. اینترپرایز اولین ناوهواپیمابر هسته ای بود که در یک عملیات جنگی شرکت کرد. 2-در روز 8 نوامبر 1998، 1 فروند پراولر در حال فرود شبانه بر روی ناوهواپیمابر اینترپرایز با 1 فروند وایکینگ بر روی عرشه ناو برخوردکرد. 2 خدمه وایکینگ از هواپیما بیرون پریدند ولی 3 نفر خدمه پراولر کشته شدند. 3-ناوهواپیمابر "اینترپرایز" اولین کشتی با پیشرانه هسته ای بود که از کانال سوئز عبورکرد. اما درباره غرق کردن این ناوها می شه گفت که با مهمات عدای تقریبا غیرممکن هست. هر کشتی دارای یه سری پارتیشن و قسمت هست که اینها توسط درهای مخصوصی از هم جدامی شوند. هر قسمتی رو که آب می گیره با این درها از قسمتهای دیگر جدا می کنند که باعث می شه تمام کشتی رو آب برنداره. بعدش هم کشتی های بزرگ دارای سیستمهای آتش خاموش کن و پمپهای تخلیه آب خودکار هستند. اندازه این کشتی ها هم یه جوری هست که اگر موشک بهشون بخوره بیشتر در قسمت بالای آب خور اصابت می کنه و در نتیجه آب به کشتی نفوذ نمی کنه. اگر عکسهای ناو استارک رو دیده باشید که توسط موشکهای اگزوست عراقی هدف قرارگرفت می بینید که موشکها در قسمتهای بالای بدنه نشسته اند. بهترین چاره برای زدن این غول بیابونی ها استفاده از کلاهکهای هسته ای است. البته هر کدوم از این ناوها تعداد زیادی اسکورت دارندکه از موشکهای ضدموشک استفاده می کنند. استفاده از مینهای هسته ای هم بد فکری نیست. البته اگر تکنولوژی آنها رو داشته باشیم. دقیقش رو که نمی شه گفت ولی خلاصه تیک آف کردن هواپیما مثه انداختن تیر توسط تیرکمون سنگی هست. اگر در بچگی البته تیرکمون درست کرده باشید. تنها فرقش اینه که سنگه اینجا تبدیل شده به هواپیما. به جای کش هم از یه مخزن بزرگ بخار آب استفاده می شه که توش بخار آب با فشار زیاد ذخیره شده. هنگامی که فرمان تیک آف به خلبان داده می شه. خلبان قبلش تا آخر گاز رو باز کرده وترمز رو نگه داشته. در لحظه تیک آف خلبان ترمز رو ول می کنه و خدمه ناوهم شیرهای مخصوص رو باز می کنند که بخارآب پرفشار رو به قلابی که به پشت چرخ هواپیما وصل شده منتقل می کنه. این دستگاه کاتاپولت نامیده می شه و آمریکایی ها اصطلاحا بهش کتی می گویند. قدرتش به اندازه ای هست که می تونه یه فولوکس واگن معمولی رو تا 5 کیلومتر در دریا پرتاب کنه. یا در عرض دو ثانیه یه تامکت تقریبا 37 تنی رو به سرعت 200 کیلومتر در ساعت برسونه. بدنیس به اینجا ها هم یه نیگاهی بندازی: http://en.wikipedia.org/wiki/Aircraft_catapult http://en.wikipedia.org/wiki/Aircraft_catapult
  12. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    سلحشوری که از کسی خواری و ناشایستی دیده و به کین جویی برنخواسته بود، آبرویش راباخت. راه درست کین کشیدن آن است که راست به سوی دشمن پیش بروی وبا او بجنگی تا آنکه به زخم شمشیر از پای درافتی. سامورایی که پیکار جوید، اگر هم بمیرد، هرگز شرمش نباشد. از سوی دیگر همان امید پیروز شدن است که سلحشور را دودل می دارد. چنان که او نگران از از کم بودن شمار مردان خود در پیکارجستن درنگ می آورد، فرصت گرانبها می گذرد و سرانجام باشد که آن رویداد و ننگ را یکسره فراموش کند. هرچند که شمار گروه دشمن بسیار باشد، اگر سامورایی اندیشه استوار دارد که یک تنه با همه پیکار جوید، و آنان را گروه گروه از دم تیغ بگذراند، رزم زود به پایان آید. در واقع، باشد که کارها به کام او برآید. همان 47 سامورایی بی امیر مانده آسانو نیز که سرانجام شبی به کین خواهی امیر از دست رفته شان به "کی را" تاختند، بیراه ماندند؛ چرا که آنها سپس بی درنگ در همان معبد "سن گاکو" دست به خودکشی نزدند. گذشته از این، آنها دیر به انتقام خون امیرشان برخاستند؛ اگر در میان این دو سال کی را یوشی ناکا نابهنگام از بیماری می مرد، دیگر راهی برای کین کشیدن آنان نمی ماند. برسر خرده گیری از منش ور فتار دیگران نیستم؛ اما چون در طرقت سامورایی می نگرم، خود را از گفتن این سخنان ناگزیر می بینم. اگر همه ی پیشامدهای احتمالی را دراندیشه نیاوریم، چون هنگام کار آید از چاره درمانیم و بسا که بهره مان شرم و ننگ باشد. آموختن از سخن و تجربه ی دیگران و تلاش در گرفتن و یافتن مغز و جوهر چیزها، همان آماده ساختن و پروردن عزم و اراده مان پیش از فرا رسیدن پیشامدهاست. در طریقت سامورایی هر لحظه باید چشم داشت که رویدادی در آزمون عزم و همت ما پیش آید؛ و باید که روز وشب درون و اندیشه را بکاویم و تدبیر کار را ساخته داریم. بسته به گردش کار و روند رویداد، باشد که مرد ببازد یا بمیرد. اما پروای ننگ ونام چیزی است سراسر جدا از نگرانی برد و باخت. مرد باید که برای دور ماندن از شرم به مرگ نیز تن سپارد. اگر در تلاش نخست، کارها به کام او برنیاید، باید که بار دیگر بکوشد. این باز کوشیدن به خرد یا کاردانی بسیار ندارد. سامورایی آهنین عزم از پیروزی و شکست نیندیشد و همه بی پروا تا پای مرگ بجنگد. این عزم همان پایگاه رسیدن به معرفت است.
  13. اولین بار در تاریخ نابغه ایتالیایی، لئوناردو داوینچی طرحی ساده از چترنجات ارائه داد. برای عملیاتی شدن این ایده زمانی در حدود 500 سال لازم بود. چتربازان نقش قاطعی در جنگ جهانی دوم بازی کردند. آنها در حمله آلمان به جزیره کرت، حملات آغازین در نرماندی و حمله نافرجام به پل آرنهایم نقشی حیاتی داشتند. چتربازان به عنوان نیروهایی نخبه توسط دو طرف درگیر در جنگ توسعه یافتند. شجاعتی که چتربازان انگلیسی در آرنهایم نمایش دادند به تقویت این تصویر -حتی در هنگام شکست حملات هوابرد- کمک کرد. حمله چتربازان آلمانی به جزیره کرت نیز همان اثر را بر روی دیدگاه آلمانها داشت. آرزوی ارسال سربازان به پشت خطوط دشمن، پیشینه ای چندصدساله دارد و بنجامین فرانکلین -دومین رئیس جمهور آمریکا- در نوشته هایش آرزوی داشتن چنین نیروی نظامی پرده را نشان داده است. در جنگ جهانی اول، وینستون چرچیل پیشنهاد کرد که ستونهای پرنده را برای نابود کردن پلها، کارخانه ها و وسایل ارتباطی از آسمان فروریزند. یک افسر آمریکایی به نام سرهنگ بیلی میچل نقشه ای کشید بر این پایه که سربازان را توسط چتر از بمب افکنهای هندلی-پیچ انگلیسی بر روی شهر متز بریزند. 25 روز بعد از آن، جنگ اول جهانی تمام شد و طرح سرهنگ میچل به بایگانی سرده شد. در فاصله بین دوجنگ، تمام قدرتهای نظامی جهان با فکر عملیات هوابرد مشغول بودند. ایتالیایی ها در سال1927 گردانهای چترباز تشکیل دادند اما هیچگاه آنها را در صحنه نبرد بکارنبردند. روسها نیز در این حوزه پیشگام بودند. در سال 1936، 1200سرباز ارتش سرخ در طی مانوری درنزدیکی کیف با چتر فرودآمدند. وابسته های نظامی کشورهای خارجی کاملا تحت تاثیر قرارگرفتند. روسها این سربازان را ملخهای جنگجو می نامیدند. به صورتی طعنه آمیز، با وجود پیشگامی روسها در دوران قبل از جنگ در استفاده از چترباز، آنها در جنگ به سختی از نیروی چترباز استفاده کردند. روسها در جنگ بر علیه فنلاند از چتربازان در پشت خطوط دفاعی فنلاند استفاده کردند، هرچند که مجموعه عملیات نظامی ارتش سرخ در فنلاند فاجعه ای بیش نبود. پس از آن، افرادی که برای هدایت پارتیزانهای روس انتخاب شده بودند در پشت خطوط آلمان فروریخته شدند. اسطوره های ارتش سرخ بیان می کنند که سربازان را بدون چتر و در ارتفاعی کم از هواپیما به میان توده برفها پرتاب می کرده اند! روسها ترجیح دادند از نیروهای چترباز خود به عنوان پیاده نظام استفاده کنند و در نبرد معروف کورسک یک واحد از آنها توانست با شجاعت نقشی حیاتی در سیستم دفاعی روسها بازی کند. هنگامی که صدای طبل جنگ بلندشد، بریتانیا و ایالات متحده هیچکدام دارای نیروی چترباز نبودند. هر دو کشور روش خود را بر پایه حمل کامل واحدهای نظامی، سربازان، توپخانه وتدارکات توسط هواپیما بناکردند. این روش را پیاده سازی از طریق هوا نام دادند. فرانسوی ها یک گردان چترباز را در سال 1939 سازمان دادند اما به زودی آن را منحل کردند. اما در میان کشورهای پیشرفته، این آلمانها بودند که ایده استفاده از توان بالقوه نیروی چترباز را قاپیدند. استفاده از چنین نیرویی در دیدگاه گودریان از جنگ برق آسا به خوبی دیده می شد. گورینگ -که فرماندهی لوفت وافه را بر عهده داشت- اولین هنگ چترباز را در سال 1935 سازمان دهی کرد. آنها با یک گردان چترباز شروع کردند و در سال 1938 استعداد نیروهای چترباز خود را به یک لشکر و بعدتر به یک سپاه افزایش دادند. سپاه چترباز لوفت وافه شامل چتربازان، سربازان گلایدرسوار و پیاده های نخبه بود. این سپاه مستقل، تاکتیکها و تکنیکهای جدیدی را توسعه داد که بعدها تاثیر خود را در عمل نشان دادند. یک سرتیپ لوفت وافه به نام کورت اشتودنت وظیفه آموزش و سازماندهی نیروی چترباز را برعهده گرفت. در طی جنگهای داخلی اسپانیا، آلمانها تجربیاتی در مورد حمل و نقل هوایی -ابتدا با یونکرس52- انجام دادند. این هواپیما اسب کاری نیروهای چترباز آلمان شد. هر هواپیمای یونکرس 52 می توانست 17 چترباز را با خود حمل کند یا یک فروند گلایدر که قادر به حمل 1 تن تجهیزات سنگین تر بود را به دنبال خود بکشد. آلمانها حمله ای را که آن را می توان اولین حمله هوابرد تاریخ نامید در دوازدهم مارس 1938 انجام دادند. چتربازان آلمانی در آن روز یک فرودگاه در واگرام اطریش را -در طی اشغال بدون خونریزی اطریش- تصرف کردند. در سپتامبر 1939، هنگامی که آلمانها به لهستان یورش آورند و دنیا اولین نگاه خود را به تاکتیک حمله برق آسای آلمانها انداخت، چتربازها جز شایعه اینکه اشغال چند نقطه از لهستان توسط آنها قرار است انجام شود نقشی بازی نکردند. به هرحال، آلمانها درحمله به نروژ -می 1940- از چتربازان استفاده کردند و فرودگاه های اسلو و استاوانگر را تصرف کردند تا دیگر نیروهای کمکی بتوانند به سلامت در این فرودگاه ها پیاده شوند. درحمله به هلند، چتربازان آلمانی نقشی مهم در جداکردن شهرها داشتند. در بلژیک نیز آنها چند پل حیاتی و دژ استراتژیک ابن مائل را تصرف کردند. این قلعه دارای 18 موضع توپخانه بود و 1000سرباز به همراه مواضع مسلسل، میدانهای مین، سیمهای خاردار، خندق از آن حفاظت می کردند. در روز10می 1940، 78 چترباز آلمانی بر روی سقف این دژ فرود آمدند و با منفجرکردن توپها و تیراندازی از بالا به سمت سربازان بلژیکی به مدافعین اجازه ندادند تا از امکانات دفاعی این دژ استفاده کنند. این چتربازان قبلا در یک ماکت به اندازه اصلی دژ، تمرینهای خود را انجام داده بودند. نتیجه عملیات هوابرد چتربازها حیرت آور بود؛ تلفات آنها تنها 6کشته و 20مجروح بود. روز بعد که نیروی زمینی آلمان سررسید صدها تن از مدافعین بلژیکی درون دژ چاره ای جز تسلیم شدن نداشتند. یک سال بعد، آلمانها برای حمله به جزیره کرت از نیروی چترباز استفاده کردند. این برای اولین بار در تاریخ بود که چتربازان وظیفه حمله و نابود کردن دشمن و رسیدن به تمام اهداف حمله را به تنهایی برعهده می گرفتند. در آن زمان، این بزرگترین عملیات هوابرد تاریخ به حساب می آمد. اگرچه کرت پس از نبردی سنگین سقوط کرد و این حمله به افسانه های نظامی پیوست اما آلمانها تلفات سنگینی دادند -در حدود25%- و بدین سبب هیتلر علاقه خود را به این روش تهاجم از دست داد. به دستور هیتلر، چتربازان آلمانی را به روسیه فرستادند تا مانند سایر نیروهای پیاده نظام بجنگند. به هرحال، بریتانیا این نبرد را به دقت مطالعه کرد. بدین سان آخرین عملیات بزرگ هوابرد آلمان تاثیر زیادی بر روی دکترین نظامی متفقین گذاشت و با پشتیبانی چرچیل بریتانیا به زودی صاحب یک لشکر هوابرد شد. در ژوئن1940، چرچیل به کابینه جنگ نوشت: "ما باید نیرویی شامل حداقل 5000نفر چترباز داشته باشیم... من قبلا چیزهایی در مورد این نیرو شنیده ام اما من باور دارم که آنها در مقیاسی کوچک عمل می کنند. در تابستان با تمرین دادن به چنین نیرویی باید برتری بوجود آید که کسی نتواند آنها را نادیده بگیرد و در ضمن تکانی به نیروهای مدافع از وطن نیز وارد شود." سرگرد جان راک از گروه مهندسی رزمی سلطنتی موظف شد تا یک واحد هوابرد انگلیسی را بوجود آورد. برخلاف آلمانها، چتربازان بریتانیایی قسمتی از نیروی زمینی بودند. پایگاه واحدهای سرگرد راک در رینگ وی منچستر بود و او مجبور بود که با کمترین تدارکات کارخود را پیش ببرد. اولین هواپیماهایی که او از آنها بهره برد، بمب افکنهای وایتلی بودند که برجک مسلسل انتهایی آنها را برداشته بودند و چتربازان می توانستند از آنجا بیرون بپرند. بریتانیایی ها اولین نمایش چتربازان خود را در نوامبر 1940توسط 4 فروند بمب افکن وایتلی -که 50 چترباز را حمل می کردند- انجام دادند. در همان ماه، ژنرال برونینگ به عنوان افسر فرمانده نیروهای هوابرد منصوب شد. درانتهای دسامبر1940، همه چیز آماده بود تا اولین لشکرهوابرد بریتانیا تشکیل شود. مشخصه آنها کلاه قرمز و سردوشی با نشان اسب بالدار بود. در سال 1944، نیروهای هوابرد بریتانیا در سپاه اول هوابرد به فرماندهی ژنرال برونینگ متمرکز شدند. اولین عملیات هوابرد بریتانیا در دهم فوریه 1941 در ایتالیا انجام شد. در 27فوریه یک رادار ساحلی آلمان در سواحل فرانسه مورد هجوم چتربازان برتیانیا قراگرفت و آنها لوازم الکترونیکی آن را برای بررسی بیشتر با خود باز کرده و به انگلستان بازگرداندند. در سال1939،در آمریکا بحث از ایجاد یک تیپ چترباز در سرفرماندهی پیاده نظام شروع شده بود. در ژوئن1940 یک آزمایش از چتربازان، تحت کنترل پیاده نظام انجام شد. سرگرد ویلیام لی هدایت این مانور را برعهده داشت. در پاییز1940، یک گردان چترباز در ایالات متحده تشکیل شد و در فورت بنینگ جورجیا یک مدرسه چتربازی ایجاد شد. آمریکایی ها مانند بریتانیایی ها استفاده از گلایدر برای رساندن چتربازان به منطقه پرش را تجربه کردند. لشکرهای هشتاد و دوم و صدو یکم هوابرد که اولین لشکرهای چترباز آمریکا بودند در سال 1942 تشکیل شدند. اولین عملیات هوابرد آمریکا در 15 نوامبر 1942 در شمال آفریقا و عملیات هوابرد بعدی آنها در سیسیل انجام شد. در 13 جولای1943 بیش از 112 هواپیما و 16فروندگلایدر 1856 چترباز را از شمال آفریق به ایتالیا بردند تا آنها پل پریموسول و ارتفاعات اطراف آن را تصرف کنند و راهی برای عبور ارتش هشتم بگشایند. آتش سنگین ضدهوایی بیشتر هواپیماها را ساقط کرد و تنها 295 نفر توانستند به پل حمله کنند. اما تیپ چهارم چترباز آلمان حمله کرد و پل را از آنها بازپس گرفت. آنها توانستند تا رسیدن ارتش هشتم ارتفاعات را نگه دارند اما عملیات آنها در حقیقت یک شکست بود. پس از آن در ماه سپتامبر 1943در حوزه اقیانوس آرام فرود با چتر انجام شد اما عملیات هوابرد درمقیاس بزرگ اولین بار در سپتامبر 1943 در سالرمو انجام شد که به علت سازماندهی ضعیف به فاجعه تبدیل شد. آخرین عملیات هوابرد بزرگ آمریکایی ها در سال 1945 در جزایر فیلیپین انجام شد. لشکرهای هوابرد بریتانیا و آمریکا به استعداد 9000 سرباز بودند. بیشتر تمایل بود که چتربازان تجهیزات سبکی داشته باشند که توانایی حرکت آنها در میدان افزایش یابد. این امر آنها را در هنگامی که بر روی زمین با تانک یا ادوات زرهی برخورد می کردند در وضعیت بدی قرار میداد. تلفات چتربازان در حال فرود آلمان در حمله به کرت به آنها این درس را داده بود که در مکانهایی که برای مقابله با حملات هوابرد آمادگی دارند باید منتظر تلفات سنگینی باشند. چتربازان در روز حمله به نرماندی در مقایسه با دیگر نیروهایی که در ساحل پیاده شدند -به غیراز ساحل اوماها- تلفات بی اندازه نامناسبی داشتند. وظیفه نیروی چترباز حفاظت از جناحین نیروهایی بود که در ساحل پیاده شده بودند. نیروهای چترباز و گلایدر سوار بریتانیا در جناح شرقی پیاده شدند و پل پگاسوس را به خوبی پوشش دادند اما چتربازان لشکرهشتاد و دوم و صد و یکم هوابرد آمریکا به خاطر هوای بد پراکنده شدند و برای تصرف آتشبار توپخانه مارویل در جناح غرب تلفات زیادی دادند. در عملیات مارکت گاردن عملیات هوابرد به مانع برخوردکرد. 35000نفر در طی این عملیات هوابرد در عمق 100 کیلومتر پشت خط مقدم آلمان فرود آمدند تا پلهای حیاتی بر روی رودخانه هایی را تصرف کنند که متفقین را مستقیما به داخل خاک آلمان هدایت می کردند. لشکر اول هوابرد بریتانیا، لشکرهای هشتاد و دوم و صد و یکم هوابرد آمریکا و تیپ اول مستقل هوابرد لهستان در این عملیات شرکت کردند اما ضدحمله شدید آلمانها متفقین را از رسیدن به اهدافشان بازداشت. تجربه عملیات مارکت گاردن باعث شد تا درعملیات وارسیتی واحدهای چترباز تنها چندصد متر جلوتر از خطوط مقدم نیروهای خودی فروریخته شوند که بتوانند به سرعت با هم الحاق کنند. تلفات نیروهای زمینی زیاد نبود اما خسارت زیادی به نیروهای چترباز وارد شد. در این عملیات چتربازان ارتفاعات مشرف به رود راین را نگه داشتند تا از نیروهای پیاده نظام که در حال عبور از رودخانه بودند پشتیبان کنند. از چتربازها انتظار می رفت که با هر حمله آلمان که سرعت عبور نیروها از رودخانه را کم کند مقابله کنند. موفقیت متفقین در تصرف یک فرودگاه در برمه ناشی از استفاده همزمان از نیروهای زمینی و هوابرد بود. در غرب اروپا سرعت پیشروی متفقین به اندازه ای زیاد بود که زمان کافی برای کشیدن نقشه و همکاری حجم انبوهی از حملات هوابرد انجام پذیر نبود. ژاپن نیز دارای چند واحد چترباز در نیروی دریایی و حداقل یک تیپ چترباز در نیروی زمینی بود و در چندعملیات کوچک درسال1942 از آنها در سوماترا و تیمور استفاده کرد. در چند مورد نیز -هم در اروپا و هم در اقیانوس آرام- از چتربازان مانند نیروهای معمولی پیاده نظام استفاده شد. در طی نبرد "بولگه" ژنرال آیزنهاور از 3 گردان چترباز برای مقابله با ضدحمله آلمانها چون نیروهای پیاده نظام استفاده کرد. در فیلیپین، لشکر11هوابرد آمریکا مانند سربازان معمولی جنگیدند. پس از جنگ جهانی دوم و با اختراع هلیکوپتر، استفاده از هواپیماهای گلایدر در عملیات هوابرد منسوخ شد. هلیکوپترها می توانستند در مکانی کوچک فرود آمده و با سرعت به سوار کردن نفرات بپردازند در صورتی که هواپیماهای گلایدر را باید توسط هواپیمایی دیگر تا منطقه فرود یدک می کشیدند و آنها نیاز به یک باند یا زمینی مسطح برای فرود آمدن داشتند. در ضمن، این هواپیماها توان برخواستن از زمین را به تنهایی نداشتند و در صورت شکست عملیات نیروهای پیاده شده از این گلایدرها یا باید تا پای جان می جنگیدند و یا تسلیم دشمن می شدند اما هلیکوپترها را می توانستند برای خارج کردن نیروهای محاصره شده و یا پشتیبانی هوایی از نیروهای عمل کننده فراخواند. اما بر خلاف عملیات هوابرد توسط گلایدر، نیروهای چترباز در اکثر نیروهای نظامی مدرن جهان گسترش پیداکردند. در درگیریهای پس از جنگ جهانی دوم، بکارگیری چترباز در نبردها گاه قرین موفقیت و گاه فاجعه آمیز بود. فرانسویان در نوامبر1951 در ویتنام با استفاده از نیروی چترباز هوابین را تصرف کردند اما نیروهای ویت مینه آنها رامجبور به عقب نشینی از آنجا کردند. هر دو طرف حدود 5000نفر را در طی این عملیات از دست دادند. در نوامبر1953، فرمانده نیروهای فرانسه در ویتنام، 1800چترباز گردانهای اول و دوم هوابرد خود را در دین بین فو پیاده کرد. چتربازان فرانسوی خود را درمیان مانعی از دره ها و جنگلها یافتند. ظاهرا عملیات فرانسوی ها موفقیت آمیز بود و آنها با کمک نیروهای تایلندی و لژیونر خارجی فرانسه شروع به محکم کردن مواضع خود نمودند اما آرامش آنها زیاد طول نکشید و درحدود 5 ماه بعد ژنرال جیاپ حمله مشهور خود را به استحکامات دین بین فو انجام داد. این نبرد آخرین و بزرگترین نبرد فرانسه و ویتنام بود. 57 روز در جهنم آغاز شده بود. نتیجه نبرد دین بین فو، حداقل 2200نفر کشته و اسرای زیاد برای مدافعین و شکستی فاحش برای ارتش فرانسه بود. پس از شکست سهمگین دین بین فو برای فرانسه چاره ای جز ترک ویتنام باقی نمانده بود. به غیر از هندوچین، فرانسه در جنگ استقلال الجزایز نیز در برابر نیروهای مردمی الجزایر از نیروهای چترباز بهره برد. آمریکا در اکتبر سال 1950و در جریان جنگ کره تعداد 4100 سرباز به همراه ماشینهای سبک و تجهیزات را در 40کیلومتری پایتخت کره شمالی پیاده کرد تا از فرار رهبران کره شمالی به سمت چین جلوگیری کند و اسرای خود را از دست کره شمالی نجات دهد. در جنگ سوئز کشورهای انگلیس، فرانسه و اسرائیل به صورت گسترده از نیروی چترباز استفاده کردند. این عملیات را می توان تا آن زمان، بزرگترین عملیات هوابرد پس از جنگ جهانی دوم دانست. بریتانیا در روز پنجم نوامبر1956 اقدام به پیاده کردن یک گردان چترباز در فرودگاه الجمیل کرد که توانستند با موفقیت آنجا را پاکسازی کنند و برای فرود هواپیماهای پشتیبانی امن گردانند. هماهنگ با آنان 500چترباز از هنگ دوم چترباز فرانسه -که با شتاب از الجزایر اعزام شده بودند- به همراه تعدادی از مهندسین رزمی دسته مستقل چترباز اقدام به تصرف الرسوا کردند. در بعد از ظهر همان روز 522 چترباز از هنگ اول چترباز لژیون خارجی فرانسه در نزدیکی بندر فواد فرود آمدند. چتربازان فرانسوی توسط هواپیماهایی که از ناوهای هواپیمابر برخواسته بودند پشتیبانی شدند ولی در انتها10 کشته و 30 زخمی برجای گذاشتند. سرنوشت این عملیات نه در جبهه های نبرد بلکه توسط قطعنامه سازمان ملل و اولتیماتوم شوروی و آمریکا تعیین شد. اسرائیل سازماندهی نیروی چترباز خود را با 50 سرباز -که به صورت کاملا محرمانه در پایگاهی در چکسلواکی آموزش دیدند- شروع کرد. در سال 1956 و با آغاز جنگ سوئز استعداد این نیرو به یک لشکر چترباز شامل 4 تیپ رسید. لشکر 202چترباز اسرائیل دارای گردان مهندسی، خمپاره اندازهای 120میلیمتری، 40 خودرو نیم شنی بودند و می توانستند به صورت مستقل عملیات کنند. در جنگ سوئز -29 اکتبر 1956- یک گردان چترباز -شامل 395 چترباز- را توسط 16 فروند هواپیمای داکوتا در گذرگاه استراتژیک متلا پیاده کردند. هواپیماهای انگلیسی و فرانسوی شبانه در کنار چتربازان اسرائیلی فرود آمدند و دو تفنگ ضد تانک 106 میلیمتری 2 قبضه توپ 120 میلیمتری و 8 جیپ را برای آنها پیاده کردند. این گردان با ایجاد سنگر منتظر ماند تا بقیه لشکر چترباز که به صورت زمینی پیشروی می کردند با آنها الحاق کنند. موفقیت چتربازان اسرائیلی بیشتر مدیون عکس العمل کند و نامناسب مدافعین مصری بود تا توان رزمی و تاکتیکی آنها. پس از آن، از چتربازان اسرائیلی بیشتر به عنوان پیاده مکانیزه و یا در عملیاتهای هلی بورن بکارگرفته شدند وعملیات متلا در حقیقت تنها عملیات بزرگ هوابرد اسرائیل تا کنون بوده است. در سال 1965 و در طی جنگ دوم هند و پاکستان اولین عملیات هوابرد توسط کشورهای آسیایی انجام شد. 200 کوماندوی پاکستانی برای خرابکاری در فرودگاه های هند فرودآمدند. تنها در حدود یک دوجین از آنان زنده به پاکستان بازگشتند و بیشتر آنها اسیر یا کشته شدند. در جنگ بعدی دو کشور در سال 1971، هندیها بودند که از نیروهای چترباز خود در شرق و غرب استفاده کردند. در 11 دسامبر چتربازان گروه 130 به صورتی سودمند از عقب نشینی و تجمع مجدد ارتش پاکستان جلوگیری کردند و به صورتی موثر در سقوط داکا مشارکت کردند. کوماندوهای چترباز نیز مهارت بی همتایشان را در هجوم برق آسای خود در حوزه رود سند وکشمیر به نمایش گذاشتند. تنها عمیات چتربازی در جنگ ویتنام درعملیات جانکشن سیتی در فوریه1967 روی داد. در این عملیات 845نفر چترباز شرکت کردند. بریتانیا در عملیات بازپس گیری جزایر فالکلند در سال 1982، به صورتی موثر از چتربازان خود استفاده کرد. آمریکا در عملیات تهاجم به گرانادا در سال 1983 از هنگ 75رنجر و در تهاجم به پاناما در سال1989 از لشکر هشتاد و دوم هوابرد و پس از آن در افغانستان و عراق از نیروی چترباز به صورتی محدود استفاده کردند. از دیدگاه تاکتیکی بسیاری از فرماندهان ارشد، نقش نیروی چترباز را به سادگی در تصرف نقاط کلیدی -مانند پلها و فرودگاه ها- و نگهداری از آنها تا لحظه رسیدن قوای کمکی زمینی می دانند. از نیروی چترباز زمانی استفاده می شود که بمباران هوایی نتواند اهداف نظامی مورد نظر را تامین کند. نگه داشتن یک پل برای عبور نیروهای خودی درمقایسه با منفجر کردن آن، امکانات بهتری در اختیار نیروهای نظامی می گذارد. در حال حاضر کشورهای آمریکا، روسیه و چین بزرگترین نیروهای چترباز را در دنیا دراختیار دارند اما استفاده گسترده از نیروی چترباز -همانند جنگ دوم جهانی- دیگر کاربردی ندارد و با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیکی در ساخت هلیکوپتر و پیشرفتهای تاکتیکی در عملیات هوابرد بیشتر عملیات هوابرد توسط هلیکوپترها انجام می شوند. اما این امر به معنی منسوخ شدن نیروی چترباز نیست و هنوز هم نیروهای نظامی پیشرفته با درس گرفتن از تاریخ نبردها، درحال بکارگیری نیروهای نخبه چترباز و استفاده مناسب از آنها در نقاط حساس و تعیین کننده نبردها می باشند. سرهنگ مک دانل: "درتمام حملات هوابرد اجرا شده در طی جنگ دوم جهانی تنها یک حمله را می توان قاطع دانست و آن تهاجم آلمان به جزیره کرت بود. ناگزیر این سوال مطرح می شود که آیا نیروی چترباز برای ارتشهای مدرن ضروری اند یا تجملاتی غیرضروری." ترجمه و تحقیق: رضا کیانی موحد منبع: مجله جنگ افزار پی نوشت:دوستان اگر عکس خوبی دارند به تاپیک اضافه کنند.
  14. http://www.jamejamonline.ir/pics.aspx?newsnum=100951170306 اول این عکسها رو با دقت ببینید بعد بخونید. من نمی خوام منفی بافی کنم ولی کسی که دنبال عشق به شهادت باشه با باتوم و لباس ضدشورش چیکار داره؟ البته اگر آقا پرویز بود می گفت که بسیج داره تبدیل به ابزار خفقان و اینها میشه ولی من رسما تکذیب می کنم. اینها همش حرفهای ضدانقلابه برای خراب کردن چهره بسیج. اینها همش القائات دشمنه تا بسیج مردمی رو زیرسوال ببره. وگرنه چه دلیلی داره که یه ارگان مردمی تو روی خود مردم بایسته. شما خودتون توی این عکسها به دروغهای خارج نشینان پی می برید و می فهمید که اصلا بسیج کارش این نیست که ابزار ضدشورش و سرکوب بشه. البته معلوم نیس اگر توی مملکتی گارد ضدشورش یا به قولی یگان ویژه نیروی انتظامی وجود داره پس اینهمه آموزش برای ضدشورش به یه واحد نظامی دیگر(دقت کنید که بسیح واحد نظامی هست نه انتظامی) برای چیه؟ خوب شاید واسه اینه که اگر یگان ویژه نفر کم آورد از بسیجیان دوره دیده و مجرب برای انجام عملیات ضدشورش استفاده بشه. قسمتهای باحالش اونجاهاس که انفجار در عکس وجود داره. یه نیگاه به چهره این خواهرا بندازید ببنید که عشق به شهادت چه جوری توی چهره شون داره موج می زنه!!! به هرحال.... خود دانید و این عاشقان فرهنگ زینب (سلام الله علیها)
  15. عکس متعلق به جنگ جهانی دوم هست دوستان لطف کنند و بادقت نگاه کنند ببینید که ازش سر در میارید یا نه؟ من که خودم هنوز هم سر درنیاوردم. دروغ چرا!!!!!!!!!
  16. RezaKiani

    جنایت کاری به نام " مائو "

    جالب بود. مطلب دو قسمت عمده داشت قسمت اول زندگی نامه مائو و بیان شرایط چین در زمانی که مائو به قدرت رسید قسمت دوم هم تحلیل افکار واعمال مائو. من خیلی دوست دارم که نویسنده قسمت دوم و پایانی رو از نزدیک بشناسم. چون از نوشته اش معلومه که سرش روی تنش می ارزه. درسته که فقط به نقاط منفی بحث پرداخته ولی تحلیلش به طور کلی خوب بوده. درباره بعد نظامی قضیه: من یه کتاب درباره چین خوندم که مال انتشارات وزارت امور خارجه بود(اسمشو یادم نیس) نوشته بود که این قضیه انقلاب فرهنگی به سازمانهای تولید سلاح چین خیلی ضربه زد. تعداد زیادی از منابع فنی سوازنده شدند. ورود منابع فنی جدید به کشور چین ممنوع شد. تحصیلات در فوق لیسانس و دکترا متوقف شد. و در کل یه رکود کامل و همه جانبه در علم که خودش سالها چین رو عقب انداخت. اون هم زمانی که ژاپنی ها داشتند به سرعت بازار جهان رو بامحصولاتشون قبضه می کردند. این از این اما درباره شخص این جناب: هانس عزیز! از این جور شخصیتهای تاریخی که اولش می یان یه خدمتی می کنند ولی بعدش دمار مردم رو درمیارن در تاریخ کم نیست. نمونه های معاصرش عبارتند از : هتیلر، استالین، مارشال پتن، پرویز مشرف، جمال عبدالناصر، صدام حسین التکریتی و .... نمونه ایرانی اش هم رضاشاه کبیر این بنده خدا هم یه بی سواد قزاق بود که در اوایل حکومتش (به عنوان سردار سپه و بعدها نخست وزیر و بعدتر شاه) خدمات زیادی انجام داد. در زمانی که ایران دقیقا 3تیکه شده بود. کشور به دست رضاخان متحد شد. در شمال کشور(آذربایجان و گیلان و مازنداران) اگر کسی می خواست آب بخوره باید از کنسول روسیه اجازه می گرفت. در جنوب هم از کنسول بریتانیای کبیر. کشور نه جاده داشت نه راه آهن. نه ارتش درست وحساب و خلاصه بلبشو. رضاخان اولش اومد خیلی کارهای عمرانی کرد: ساخت راه و راه آهن. ایجاد ارتش منظم و مدرن. ایجاد نیروی دریایی و هوایی. ایجاد دانشگاه مدرن. ایجاد دادگستری مدرن و ..... ولی در دوره بعدی حکومتش گند زد به همه اینها. شد یه دیکتاتور مثه بقیه دیکتاتورها. نتیجه اعمالش رو هم دیدیم. به هرحال خودت رو ناراحت نکن. تاریخ واسه اینه که ازش درس بگیریم. هر چند که دوستانی داریم که ترجیح میدهند به تاریخ درس بدهند. عالی بود تقریبا کامل خسته نباشید رضا
  17. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    وقتی در میانه ی بحث از ترفیع کسی آشکارشد که او روزگاری بسیار باده خوار بوده است؛ پس در همه این احساس پیداشد که به او ترفیع ندهند. اما کسی از آن میان سوی او را گرفت و گفت:" اگر ما کسی را به همین بهانه که یک اشتباه کورده است کناربگذاریم، هرگز مردی به راستی والا بارنخواهیم آورد. این مرد در جوانی بیراهی کرده، اما اکنون از ته دل پشیمان است ونیک کردار و خویشتن دار نشان می دهد، پیداست که وجودی بسیار شایسته و کارآمد است. او را ترفیع بدهید." در این جا کسی دیگر گفت:"آیا تو پیامد این کار را می پذیری؟" و چون مرد نخستین به آنان اطمینان داد، همه خواستند تا مایه ی این پافشاری را بدانند. او گفت:" من مسئولیت کامل رفتار این مرد را می پذیرم، چون او کسی است که یکبار خطاکرده است. مردی که هرگز اشتباه کرده باشد شایسته ی اعتماد نیست." پس، ترفیع آن مرد را دادند.
  18. قربونتون برم من گفتم که خرجش چندین ملیون دلار میشه ولی نگفتم که همتون زانوی غم در بغل بگیرید. این مسائلی که بیان کردید به دلیل این هست که پژوهش در ایران سترون هست. یعنی به صورت ایزوله از صنعت انجام می گیره. چون صنعت ما نیاز چندانی به تحقیقات و پژوهش( به قول خارجی ها آر اند دی) احساس نمی کنه با دانشگاه ها ارتباطی نداره. اگر هم کاری داشته باشند خودشون تیمهای طراحی درست می کنند و آشغالهای تولیدی شون را با توجه به حمایتهای غیرمنصفانه دولت به خلق الله می اندازند(مثه بلانسبت ایران خودرو و سایپا) رفتند موتورو دادند یه تیم آلمانی طراحی کرده ناکثها اسمشو گذاشتند موتور ملی. فکر کردن ما مغز خر گاز زدیم و هیچ چی نمی فهمیم . به هر حال این مشکلات هست ولی اگر دوستان یه طرح ساده داشته باشند و اندک اندک کامل کنند نیروهای نظامی خریدار هستند. من خودم در زمان دبیرستان(توجه کنید دانشگاه نه ها، دبیرستان) یه رفیق باسوات داشتم که دو تا طرح برای ارتش طراحی کرد. یکی اش در زمینه دستگاهی برای اندازه گیری مصرف سوخت فانتوم بود که خیلی مورد توجه ارتش قرار گرفت. یکی هم یه ابزار فاصله سنج نوری بود. دوستم بعدها از کانادا بورس تحصیلی گرفت والان داره توی یه دانشگاه آمریکایی درس میده. اگر همون موقع ساپورت شده بود الان کلی واسه خودمون اختراعات به خرج داده بود. به هرحال برای همگی شما ارزوی موفقیت می کنم و دوستتون دارم. پی نوشت: سامان خان موشک میثاق2 زمین به هوا است . از کی تاحالا موشک سام رو روی هواپیما می بندند؟
  19. RezaKiani

    در تصویر زیر چه دیده می شود؟

    اون زمان رادارهای حمله به زمین ساخته نشده بود. چون که اصولا موشکهای هواپرتابی که بتونند هدفشون رو روی زمین پیداکنند و بزنند (مثه کروز) ساخته نشده بود. از توجه بچه ها ممنون. عکس متعلق به جنگ جهانی دوم هست و کشور آمریکا. فقط من نمی دونم این آمریکایی های بی عقل که اینقدر از صحنه های واقعی جنگ دور بودند. واسه چی برداشتند این همه هزینه کردند واین استتار فوق العاده درجه 1 رو واسه کاروخونه شون درست کردند؟ پول مفت که دست آدم باشه همینه دیگه؟ :mrgreen:
  20. درباره ربات رهگیر "رقصنده با گرگ" من جدا متاسفم. اینی که دیدید تنها یه طرح خام هست و برای ساختن اون بیشتر از 3-4 آدم نیاز هست. خود من شخصا که هیچ تجربه ای درباره ساخت هواپیما ندارم. ساخت این هواپیما به چند گروه(توجه کنید بچه ها چند گروه نه چند نفر)نیاز داره: گروه طراحی بدنه، گروه طراحی موتور، گروه طراحی سیستمهای الکترونیکی و هدایتی، گروه طراحی آویونیک، گروه تست و پروازی، گروه طراحی سلاح، و خیلی چیزهای دیگر که من درنظر نگرفته ام. تمامی این طرح همانجور که لیچ گفته یه جور شوخی هست. ولی دوستان توجه کنند که این شوخی رو آمریکایی ها خیلی جدی گرفتند و دارند روش کار می کنند و کشور ما هم با توجه با تجارب گسترده استفاده رزمی از پهپاد باید یه دورخیز حسابی برداره که از دیگر کشورهای تولید کننده پهپاد عقب نیافته. شما با دقت به مطالب زیر که من اینترنت جمع کردم یه نگاهی بندازید: • در سال 2006 شرکت "لاکهید مارتین" پهپادی با نام "پلکت" ساخت که در یک پرواز آزمایشی سقوط کرد. هزینه ساخت نمونه اولیه این پهپاد 27 میلیون دلار بوده است. توجه کنید یه پهپاد تنها 27 میلیون دلار خرج گذاشته روی دستشون. اون هم سقوط کرده. • در روز چهارم فوریه 2005 شرکت "بوئینگ" دو فروند روبات پرنده با نام "اکس 45" را آزمایش کرد. این پهپادهای باهوش با استفاده از خلبان اتوماتیک خود -و بدون دخالت انسان- توانستند 2 هدف تمرینی را یافته و آنها را بر روی زمین منهدم کنند. هر دو نمونه اکنون در موزه هستند. با اینکه طرح موفق بوده الان توی موزه است. • پس از لغو پروژه پهپادهای باهوش "اکس45" سیستم هدایت خودکار نشست و برخواست این پهپاد بر روی هواپیمای جنگنده-بمب افکن "اف18اف" نصب شد تا این هواپیماها بتوانند عملیات نشست و برخواست بر روی ناوهواپیمابر را به صورت خودکار انجام دهند. سیستمهای طراحی شده برای اکس 45 به قدری دقیق و حسابی طراحی شده که اون رو در هواپیماهای رزمی پیشرفته هم بکار گرفته اند. • شرکت "بوئینگ" برای ساخت، توسعه و آزمایش 3 فروند پهپاد باهوش "اکس45" در سال 2004 مبلغ 767 میلیون دلار و در سال 2005 مبلغ 175 میلیون دلار دیگر از دولت آمریکا دریافت کرد. حالا همین 3 تا دونه واسشون 175 میلیون دلار خرج برداشته. • شرکت "مک دانل داگلاس" در سال 1996 برای ساخت 1 فروند پهپاد نامرئی آزمایشی با نام "پرنده شکار" مبلغ 76 میلیون دلار هزینه کرد. این پهپاد اکنون در موزه ملی نیروی هوایی ایالات متحده قراردارد. این یکی هم ارزون ساخته نشده. ولی بازهم چون کارایی لازم رو نداشته یا از نظر اقتصادی خیلی گرون درآمده سرانجامش به موزه ختم شده. ولی درکل . همین الان هم با همین امکاناتی که شما دوستان در دست دارید می تونید یه نمونه ساده از طرح من رو پیاده کنید. من هدفم این بود که یه تلنگر به ذهن عزیزان بزنم که فکر کنم کارم رو درست انجام داد. خودتون می تونید کار رو پیگیری کنید. موفق باشید رضا
  21. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    سامورایی نامدار، کیرانوسوکه شیدا گفته است:" اگر بودن و نبودنت در این جهان یکی باشد، بهتر آن است که زنده بمانی." شیدا جنگاوری شرزه بود، و جوانها این سخن او را که نکته ای نغز دارد بد دریافته و به ناروا پنداشته اند که او هوادار دون همتی و در ننگ زیستن است. پس، کیرانوسوکه به این سخن افزود که "چون در خوردن و نخوردن دودل باشی، بهتر آن است که دست به سفره نبری. آنجا که نتوانی میان مردن وزیستن یکی را برگزینی، مرگ بهتر باشد." پی نوشت: سعید و بابک عزیز. مرسی از توجه تان. اگر درباره آیین ها و اصول اخلاقی سلحشوران درایران(هر زمانی) چیزی پیداکردم بر روی چشم.
  22. RezaKiani

    نبرد کرامه

    علی جان درست فکر کردی. مطلب مال مجله جنگ افزاره و اگر یه بار دیگه با دقت نگاه کنی اسم خودم رو به عنوان نویسنده اون در مجله می بینی! راستش چون مجله به دست بعضی از دوستان که درشهرستان هستند نمی رسه یا بعضی از دوستان که مثه آرش عزیز در خارج از کشور زندگی می کنند بنابراین تصمیم گرفتم که مطالبی که در مجله ازم چاپ شده بود رو دراینجا هم بذارم. ا این تاپیکی که می بینی تنها منبع اینترنتی به زبان فارسی درباره نبرد کرامه هست. سینا جان حق باشما است. علتش هم اینه که آموزش و تجهیزات اسرائیلیها برتر بوده و پس ازاینکه به مقاومت فلسطینی ها و اردنی ها برخورد کرده بازهم به سادگی عقب نشینی نکردند و به قول ما زهرشون رو ریخته اند. نکته اصلی همون جورکه در اصل مقاله اومده تاثیرات سیاسی این نبرد هست نه تاثیرات نظامی. چون راستش یه درگیری خیلی کوچیک و بی اهمیت بوده(ازدید نظامی). مرسی از توجه همگی دوستان نکته جالب برای ما اینه که باید یادمون باشه با خودباوری می شه خیلی از سدها رو شکست. یکی از مشکلات اصلی ما ایرانی ها اینه که یا اصلا خودباوری نداریم یا اینکه زیادی اش رو داریم یعنی غرور بی جا و الکی و هر دو این صفات زشت اسباب دردسر و مکافات هست. ببخشید شعار دادم. رضاکیانی
  23. اولا که مسعولیت نیست و مسئولیت هست دوما که دیسیپرین نیست و دیسیپلین هست سوما که قاعله نیست و قائله هست چهارم که آتش نشان رو جدا می نویسند نه سرهم پنجم که بابا این دیگه چه جور فارسی رو دوست داشتنی هست. اما اصل مطلب اینه که این رضاکیانی تاپیک نمی زنه وقتی هم که تاپیک درست میکنه فقط شر به پا میشه.انشاءالله که سنگ بشوند این جناب. اما خداوکیلی به قول این دوستمون رامتینا یه بار دیگه با دقت عکسها رو نگاه کنید. این آبجی های ضدشوروش مشاءالله خودشون همگی زاپاتا و شورشی هستند. اصلا چیزی به نام نظم در کارشون نیست. از همه جالبتر (همون جور که گفتم) عکسهایی هست که توش انفجار رخ داده. عوض اینکه روی زمین دراز بکشند بندگان خدا رویشان را برگردانده اند. یعنی اگر در شرایط واقعی یه نامردی یه نارنجک یا خمپاره 60 بزنه وسطشون دخل نصفشون آمده. اگر آموزش بسیج اینه وای به حال بچه های بسیج. همشون می شن گوشت دم توپ. من فکر کنم باید مسئولین یه بازنگری کلی در آموزش این ارگان بکنند. در ضمن یه نکته رو هم بگم. درسته که اینکار (تشکیل یگان ضدشورش نسوان) از نظر من قبیحه ولی خود بسیج چیز خوبیه. به شرطی که مجلس محترم شورای اسلامی قراردادهای اقتصادی مثه بازسازی مدارس رو بهش واگذار نکنه. یا حق رضا
  24. RezaKiani

    شیرصحرا؛چارلز اوپام

    چارلز بر روی برانکارد خوابیده بود و توسط دو نفر از دوستانش به پشت جبهه منتقل می شد اما صحنه هایی که در این چند روز دیده بود مانند فیلم در جلوی چشمانش رژه می رفتند. او دوبار توسط ترکشهای خمپاره مجروح شده و زخمی کاری برداشته بود که ناگهان در میانه نبرد چشمش به یکی از همرزمان مجروحش افتاد. چارلز جراحتهای خود را فراموش کرد و با سرعتی باورنکردنی به سمت سرباز مجروح رفت و او را هر جور که بود در زیر آتش دشمن به نقطه ای امن کشید. اسهال خونی و زخمها، چارلز را به اسکلتی متحرک تبدیل کرده بودند اما نتوانستند او را راهی بیمارستان کنند. 8 روز بعد او توانست یک حمله دشمن را دفع کرده و 22 سرباز آلمانی را اسیرکند. نتیجه این شجاعت و تهور برای چارلز اوپام یک مدال صلیب ویکتوریا بود. چارلز در سال 1908 و در نیوزلند متولد شد. در سال 1939و با آغاز جنگ جهانی دوم چارلز با درجه سرجوخگی به ارتش نیوزلند پیوست. در ماه دسامبر به درجه سرگروهبانی رسید و یک هفته بعد به مصر اعزام شد. گردان نیوزلندی که چارلز درآن خدمت می کرد به یونان اعزام شد ولی پس از تهاجم ایتالیا و آلمان به یونان چارلز به همراه دوستانش به جزیره کرت اعزام شدند و در همانجا بود که توانست به مدال شجاعت دست پیداکند. اما این مدال برای چارلز اوپام تنها ابتدای راه بود. در نبرد العلمین باردیگر چارلز خوش درخشید. حال، او به درجه سروانی رسیده بود و به همراه زیردستانش وظیفه داشتند تا یک تپه مشرف به منطقه نبرد را از دشمن پاکسازی کند. او در طی بالارفتن از تپه دوبار مجروح شد اما توانست پس از یک نبرد خونبار تپه را از دشمن بگیرد. چارلز یک تانک آلمانی، چند توپ و خودرو را توسط نارنجک به آتش کشید. گلوله مسلسل آلمانها از میان آرنج چارلز گذشت و دست او را شکست اما نتوانست چارلز را به زانو درآورد. چارلز برای نجات تعدادی از سربازانش که در گوشه ای گیرافتاده بودند به جلو حرکت کرد و توانست آنها را با موفقیت عقب بکشید. این گونه بود که چارلز اوپام به دومین مدال صلیب ویکتوریا دست پیداکرد. حال چارلز تنها کسی بود که در طی جنگ جهانی دوم دوبار به مدال صلیب ویکتوریا گرفته بود و توانست این رکورد را تا انتهای جنگ حفظ کند. کمی بعد چارلز اسیر شد و به یک بیمارستان ایتالیایی فرستاده شد اما آنقدر دست به فرارزد که آلمانها او را تحویل گرفته و به اردوگاه معروف کولدیتز فرستادند. اما چارلز در قلب آلمان هم دست بردار نبود و چندین بار اقدام به فرارکرد. عاقبت نیروهای آمریکایی به کولدیتز رسیدند و چارلز و هم بندانش را آزاد کردند. در روز 11 می 1945 چارلز مدال اول خود را از دست جرج ششم دریافت کرد. پس از اینکه قرارشد مدال دوم بر روی سینه او نصب شود شاه از سرلشکر کیپنبرگر ،که در کنارش حضورداشت، پرسید:" دو مدال برای یک سرباز غیرعادی است. آیا او شایستگی دریافت دو مدال را دارد؟" کیپنبرگر پاسخ داد:"اعلی حضرت! به عقیده من چندین مدال دیگر هم برای او کم است." چارلز قصد داشت که بازهم به صحنه جنگ بازگردد اما در دام عشق پرستاری به نام مک تامنی گرفتار شد و اندکی بعد با وی ازدواج کرد. آن دو به نیوزلندبازگشتند و چارلز به کشاورزی پرداخت. اوپام 50 سال پس از پایان جنگ و در سال 1994 فوت کرد. او تا زمانی مرگش حتی یک آلمانی را هم به مزرعه خود راه نداد. منبع مجله اطلاعات هفتگی مترجم:خودم
  25. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    از نکات بیانیه ی امیر نائوشیگه یکی این بود:" درکارهای بزرگ، آسان تصمیم بگیر." در تفسیر ایتی ایشیدا درباره ی این سخن آمده است:" کارهای کوچک را باید جدی گرفت." مسائل به راستی مهم، اندکند، و شاید که دو یا سه بار بیشتر در زندگی پیش نیایند. تجربه ی هر روزه گواه این حقیقت است. پس، باید که از پیش بیندیشی که هنگام پیشامد و گرفتاری چه کنی، و چون آن روز آید، آن اندیشیده را به کار بندی و بدان مایه پیشامد را از سربگذرانی، بی اندیشه داشتن و آماده بودن پیوسته، باشد که آدمی نتواند در کشاکس رویدادهای سخت، دست به کاری بزند و فرجامی گران به بارآید. پس، آیا نباید گفت که همواره عزم واندیشه داشتن در کارها جوهر و مغز این سخن است که "درکارهای بزرگ باید آسان تصمیم گرفت."