[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. من يكي كه فقط نظرات خودم رو قبول دارم و بس!!!!!!!!! icon_wink
  2. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    نشانه ی رسم الخط چینی "ژن" در ژاپنی "مابوروشی" خوانده می شود و به معنی "سراب" یا "نیرنگ" است. در ژاپنی ساحران هندی را "گن سوتسوشی" یا نیرنگباز می گویند. مردمان در این زندگی چون عروسکهای خیمه شب بازیند. از این روست که نشانه ی ژن معنی سراب اراده ی آزاد می دهد. دوستان لطف دارند!!! icon_wink
  3. هر چيزي به جاي خودش . موشك بالستيك جاي خودش- توپ ضدهوايي هم جاي خودش
  4. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    از آشنایی پرسیدم که حکیم کی یوآن وقتی گفت:« در علم پزشکی، ما زن و مرد را در طبیعت جدا می دانیم؛ یکی را مثبت و دیگری را منفی می شناسیم؛ و بر این پایه –راه درمان این دو جنس تفاوت دارد. تپش قلب مرد هم با زن فرق دارد. اما، در پنجاه سال گذشته نبض مردان رفته رفته مانند زنها شده است. با دریافتن این دگرگونی و پدیده ی درونی، بجا دیدم که –برای نمونه- چشم درد مردان را با همان شیوه که درباره ی زنان چاره ساز است درمان کنم. چون روش درمان مردانه را در بیماران مرد این زمانه چار ساز ندیدم، دریافتم که درین روزگار وارونه ساز مردان هم جوهر مردی را از دست داده اند. این واقعیت بی چون و چرایی است که آن را خود به تجربه دریافته و بر همه فاش ساخته ام.» چون، با در یادداشتن این سخن، مردان امروز را در گرداگردم می نگرم، آشکارا می بینم که نبض آنان چونان زنان می زند، و کسانی از آن میان که به راستی مرد باشند، کمند. با این زمینه، این روزها بسیار آسان می توان با کمتر کوششی بر همگنان سر و سرور شد و به پایه و جایگاه رسید. نشانه دیگراز میان رفتن مردی و مردانگی در زمانه ی ما این است که بسیار اندکند کسانی که بزهکاری دست بسته را به دست خود گردن زده باشند، یا اگر کسی در هنگام خودکشی سنتی(هاراگیری) ازیشان بخواهد که تیغ خلاص را فرودآورند مردان این روزگار بهتر آن می بینند که به بهانه ای از این کار بگریزند. تا چهل-پنجاه سال پیش، اثر زخم بر تن و روی داشتن مهر و نشان مردانگی بود وران صاف و بی زخم نمودار زبونی مردان؛ تن بی زخم چنان شرم آور می نمود که مرد سلحشور پروای نشان دادن آن رابه مردم نداشت و بسا بهتر می دید که خود را زخم بزند تا از این ننگ برهد. از مردان چشم آن داشتند که نترس وتوفنده و پرجوش باشد. اما امروز بی باکی را نابخردی می دانند،زبان آوران –سخن را در خدمت گریز از مسئولیت و تن آسایی می نهند. از جوانان می خواهم که در این نکته بیندیشند و به هوش آیند.
  5. برام عجیبه که این تاپیک قدیمی چه جوری آمده بالا. توپ سماوات همون توپ دولول 35 میلمتری اورلیکن هست که تکنولوزی اون متعلق به تقریبا 40 سال پیشه این توپها تقریبا در سال 1350 خریداری شدند و در جنگ با عراق کارایی خیلی خوبی نشون دادند. البته تا زمانی که عراق از شوروی سابق موشکهای ضدتشعشع دریافت نکرده بود. بعدش مجبور شدند که رادارهای توپها رو از کار بیندازند و به صورت دستی ازشون استفاده کنند. به هر حال هنوز هم یکی از بهترین توپهای ضدهوایی جهان برای مقابله با اهداف پست هست. هند یه نمونه از رادار این توپها رو بهسازی کرده و ادعا می کنه که می تونه در برابر موشکهای کروز ازشون استفاده کنه.
  6. من یکی که فکر می کنم فعلا چین داره از زیردریایی هاش به عنوان یه سپر دفاعی استفاده می کنه. یعنی در یه استراتژی تدافعی. یه نیگاهی به تعداد زیردریایی ها که آقا مهدی عزیز لطف کرده و در جدول گذاشته بنندازید. اکثرشون زیردریایی های دیزل الکتریک هستند که برد نسبتا کمتری دارند و تعداد زیردریایی ها ی تهاجمی چین خیلی کمتر از اونی هست که فعلا بتونه برای ناوگان آمریکا خطر واقعی محسوب بشه. البته خوب در طول زمان این تعداد افزایش خواهند یافت. یه دیگه اینکه آمریکا تمام کف اقیانوس آرام رو در زمان جنگ سرد سنسورهای حساس به صدا نصب کرده تا بتونه تحرکات ناوگان زیرسطحی شوروی سابق رو رهگیری کنه. خوب دیگه... چه می شه کرد؟
  7. RezaKiani

    سوخو موفق تر هست یا میگ؟

    بايد رهگيرهاي دو تا شركت را با هم مقايسه كنيم. بمب افكنها رو با هم و هواپيماهاي چند منظوره رو باهم. حالا اين مقايسه بايد ببينيم مال هواپيماهاي امروزي و مدرنه يا از اولي كه هر دو شركت تاسيس شدند؟
  8. RezaKiani

    جنگ چالدران

    يكي از دوستان در مورد منابعي كه دكتر فلسفي براي نوشتن كتابشون استفاده كرده بودند شك كرده بود اين هم ليست منابع كتاب جنگ ميهني چالداران: اين هم نامه تاريخي بايزيد عثماني به شاه اسماعيل خداوكيلي منكه خيلي باهاش حال كردم با دقت بخونيدشو به جاهايي كه زيرش خط كشيده دقت كنيد. سلطان پير عثماني به دقت مسايلي رو كه تفرقه بين شيعه و سني در اينده ايجاد مي كرد پيش بيني كرده بود:
  9. RezaKiani

    پنهان کاری در دریا !!

    اف-35 عزيز همون جور كه هيچ ماشيني نميشه ساخت كه كاملا اصطكاك نداشته باشه. هيچ ماشيني هم نميشه ساخت كه كاملا ناپيدا و استيلث يا به قولي پنهانكار باشه. اما اين غول بيابوني تا حدود زيادي استيلث هستش. موشكها و لانچرهاي اون كاملا در بدنه كارگذاشته شده اند و هيچ بازتابش راداري ندارند. بدنه توسط يه سري آب پاش هاي مخصوص كه آب دريارو جت مي كنند روي بدنه خنك مي شه تا تاثيرات گرمايي اون به حداقل برسه. سرو صداشون هم خيلي كمه. به هرحال اخر تكنولوژي هستند ولي خوب هر تكنولوژي هم نقطه ضعفهايي داره و هيچ گلي بدون خار نيست پس بايد يه خورده صبر كنيم ببينيم اين پروژه به كجا مي رسه. واريو عزيز خودت مي گي نفتكش. شما تجهيزات دفاعي يك نفتكش(يعني هيچي) رو با اين غول بيابوني مقايسه مي كنيد؟ محض اطلاعاتون بگم كه اين غول بيابوني داخلش جند تا از همون قايقهاي تندرو كه شما خيلي بهش مي نازيد حمل مي كنه ولي بدون نفر و به صورت كاملا خودكار . يعني يه روبات شناور جنگجو. ژس خيلي هم اميدوار نباش كه با قايق ترتيبشون روبدي . در مورد هواپيماها و پنهانكاري هم به پاراگراف بالا نگاه كن. موفق باشيد و پايدار رضا
  10. RezaKiani

    پنهان کاری در دریا !!

    تا به حال از این غول بیابونی اصلا یه نمونه هم ساخته نشده. یه دونه ناوشکن قدیمی رو برداشتن به عنوان سکوی آزمایشی انتخاب کردند تا سیستمهای زوم والت رو روش نصب کنند. هزینه این شناورهای خیلی بالا هست و احتمالا آمریکا بیشتراز 10-20 فروند رو نتونه به خدمت بگیره. بعدش هم برد موشکهای اون انقدر زیادهست که نیازی نباشه وارد تنگه هرمز بشه. اگه صبر کنید این ماه نه ماه دیگه درباره اش یه مقاله توی مجله جنگ افزار چاپ میشه. به هرحال تا وارد خدمت بشه خیلی مونده....
  11. واریور عزیز سوال رو مثه اینکه متوجه نشدی سوال این نبود که باید چه بکنیم؟ پرسیده شد که به نظر دوستان در فلان سال کدوم نیروی هوایی در دنیا وکدوم در خاورمیانه حرف اول رو میزنه؟ شما از ما نحن فیه خارج شدی به قول علما. icon_wink
  12. اين مطلب توسط آقاي غفوري تهيه شد ودر شماره هاي گذشته روزنامه ايران در صفحه تاريخي چاپ مي شد. بعدها اين مطالب رو در يه كتاب به نام 100 جنگ جمع آوري كردند. اين هم آدرس روزنامه ايران http://iraninstitute.net/1384/840921/tml/view.htm متاسفانه اين آقاي هوانورد اينقدر مردانگي نداشتند كه منبع اصلي خودشون رو ذكر كنند. اين هم از اخلاق ما ايراني هاس ديگه.... چه ميشه كرد؟
  13. RezaKiani

    نيروي هوايي اسراييل

    دوستمون آقاي نوژه در اين آدرس http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=5713&start=0 نيروي هوايي اسرايل رو تحليل كرده بودند. مطالب شما عميقتره كاشكي به جاي ايجاد يه تاپيك جديد اينها رو در ادامه تاپيك قديمي قرار مي داديد.
  14. دوستي كه گفته بودند تركيه از نظر اقتصادي از ايران ضعيف تر هستش اشتباه مي كنند. اتفاقا تركيه از نظر اقتصادي سالهاست كه مارو ژشت سرگذاشته. شاهد اين امر هم نرخ تورم دو كشور هست . اين دو رقم رو مقايسه كني متوجه مي شي. اقتصاد ايران مثه بيماري مي مونه كه اكسيژن نفت داره زنده نگهش مي داره و با قطع اين اكسيژن كار بيمار هم ساخته است(متاسفانه) . شما اگر يه سفر به مسجد سليمان بري و ببيني كه پس از بسته شدن چاه هاي نفت در اون منطقه وضعيت معيشت اهالي به چه صورت درآمد بد نيست. دوست ديگري هم گفته كه تا اون موقع نفت عربستان ته مي كشه و ايران وابستگي اش رو به نفت از دست مي ده. ميشه لطف كني و آمار و ارقام اين ادعا رو هم بنويسي. عزيزجان همين الان عربستان يه حوزه نفتي داره كه به اندازه تمام نفت ايران دارن ازش نفت استخراج مي كنند. بعدش هم .... اما جواب سوالها جواب سوال اول: به ترتيب: آمريكا روسيه چين جواب سوال دوم: به ترتيب اسراييل عربستان سعودي تركيه
  15. خيلي خوب بود ولي متاسفانه يكجانبه. يعني فقط به حرفهاي يه طرف قضيه گوش داديم. بد نبود كه يه نيگاهي هم از سنگرهاي اونور به اين طرف مي انداختيد. همه اش از تلفات دشمن ذكر شده ولي يكبار هم از آمار تلفات خودي نام نبرده ايم. ........ به هر حال
  16. روز دوم از عملیات پیاده شدن سربازان آمریکایی در آنزیو ایتالیا بود. سیلوستر سر خود را اندکی بالاگرفت تا آشیانه مسلسل آلمانها را ببیند. سربازان آلمانی بدون توقف شلیک می کردند و گروهانی که مسئولیت هدایت آن با سیلوستر بود کاملا زمین گیرشده بود. اما این وضعیت را زیاد نمی شد ادامه داد چرا که توپخانه آلمان می توانست آن منطقه را تبدیل به یک کشتارگاه کند. سیلوستر باز هم دزدکی نگاهی انداخت. مسافت 180 متر تا مسلسل دشمن فاصله بود و در این فاصله هیچ مانع یا جانپناهی دیده نمی شد. زمین منطقه لخت لخت بود. چاره ای نبود، سیلوستر مسلسل دستی اش را در دست گرفت و به سرعت شروع کرد به دویدن. او 3 بار تیر خورد اما هربار به پا خواست تا پیشروی بیرحمانه اش را ادامه دهد. سیلوستر با زخم عمقی در شانه و دست راست شکسته خود را به آشیانه مسلسل دشمن رساند و با دست سالم خود از فاصله 15 متری 2 مسلسل چی آلمانی را به رگبار بست. 10 نفر دیگر از آلمانها چاره ای جز تسلیم شدن نداشتند. پس از این موفقیت، سیلوستر سربازانش را به جلو فراخواند. هم قطارانش به وی اصرار کردند که از جنگ دست بکشد تا او را برای مداوا به پشت جبهه اعزام کنند اما او درخواست آنها را رد کرد و از آنان خواست که به پیشروی خود ادامه دهند. یک سنگر دیگر در فاصله 90 متری بود و گروهبان جوان با نادیده گرفتن باران گلوله ای که به سویش روان بود به سمت سنگر دشمن یورش برد. هنگامی که گلوله های مسلسل آلمانها او را به زمین دوختند همقطارانش روحیه ای مضاعف گرفتند و به سوی سنگرهای آلمانی حمله بردند. سیلوستر با قربانی کردن خود، جنگ شجاعانه و از خودگذشتگی اش مسئول مستقیم از بین بردن 20 سرباز دشمن شد. سیلوسترآنتالوک توانست یک سنگر دشمن را به تنهایی فتح کند و راه پیشرفت گروهانش را هموار سازد. منبع مجله اطلاعات هفتگی
  17. RezaKiani

    ایا میدانید !؟

    1. در سال 1942، کماندوهای بریتانیایی توانستند در یک هجوم موفق قطعات یک دستگاه رادار آلمانی را در ساخل "برونویل" جداکرده و به بریتانیا برگردانند. 2. در روز حمله متفقین به "دیپ" حفاظت از ساحل برعهده "لشکر 302 پیاده" آلمان بود. این لشکر 3 سال بعد در روز حمله متفقین به "نرماندی" وظیفه حفاظت از ساحل "اوماها" را برعهده داشت و بیشترین تلفات را به نیروهای مهاجم آمریکایی واردکرد. 3. "ناصرالدین شاه قاجار" پس از بازدید از اروپا در هنگام عبور از روسیه شیفته لباس قزاقهای روس شد و از پادشاه روسیه درخواست کرد تا برای ایران چنین نیروی نظامی تشکیل دهد. "نیروی قزاق" اولین ارتش ثابت و مدرن ایران در عهد قاجار بود. 4. در سال 1944 ژاپنی ها چند نمونه از هواپیماهایشان را به رادار مجهز کردند. 5. ارتش فرانسه از سال 1792 تا 1800 میلادی، 700000 نفر از 2 میلیون نفر پرسنل خود را در طی جنگهای انقلاب از دست داد. 6. "هوش" -از سرداران انقلاب فرانسه- در سال 1789 سرجوخه بود. او 3 سال بعد سرگرد و سال پس از آن با 25 سال سن، سرلشکر شد. 7. بزرگترین استراتژیست نظامی انقلاب فرانسه به نام "کارنو" دارای چند کتاب در زمینه ریاضی است. 8. "ناپلئون بناپارت" از سال 1805 تا 1806 متجاوز از 2 میلیون نفر سرباز فراهم کرد که 1.5 میلیون نفر از آنها در جنگ جان باختند. 9. در "نبرد بورودینو" در سال 1812، ناپلئون 32هزار و روسها 42 هزارنفر از نیروهایشان را از دست دادند. این نبرد را پرتلفات ترین نبرد قرن نوزدهم می دانند. 10. از 162 نفر صاحب منصب عالی رتبه "ناپلئون" که در نبرد کشته شدند 33نفر سنی بین 33 و 40 سال داشتند. 11. سازمان نظامی تیپ برای اولین بار توسط پادشاه سوئد "گوستاو آدولف" و در طی جنگهای سی ساله در قرن هفدهم ابداع شد. 12. درجه سرتیپی توسط "ژنرال تورن" فرانسوی در سال 1667 ابداع شد.
  18. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    چنین پیداست که جوانهای سامورایی امروز هدف و همتی بسیاردون دارند. نگاه گریزان و نگران آنها به راهزنان می ماند؛ بیشتر کارهاشان به انگیزه سودجویی یا خودنمایی است. کسانی ازیشان نیز که آرام و خویشتن دار نشان می دهند، به راستی چهره ساخته اند تا خود را بلندهمت وانمود سازند. چنین منش و رفتاری بیراه است. مرد سلحشور را نمی تون به حقیقت سامورایی خدمتگذار امیر دانست مگر آنه جان و دل با امیر داشته باشد واندیشه و هدف را بر خدمت اونهد،و خود را بی چون و چرا در راه این مقصود مرده داند، و همه ی فکر و نیروی خویش را برای نیکو زیستن خداونگار خود در کار آورد و هر دشواریی را که در کار امارت یابد بی درنگ با امیر در میان گذارد، و همواره در اندیشه ی استواری بنیاد امارت باشد. امیر وسامورایی ها، در هر پایه ای باید که در همت و عزم چنین باشند. پس سامورایی باید که در این همت و عزم چنان استوار باشد که خدایان و بودایان نیز نتوانند او را از راهش بازدارند.
  19. RezaKiani

    ایا میدانید !؟

    1. هواپیمای عمود پرواز یاک38 فورجرمسلسل ندارد. 2. تیربار آونجر هواپیمای آ10 برای کارکردن نیازمند 77 اسب بخار نیرو می باشد. 3. اولین حمله کامیکازه در روز25 اکتبر 1944 در خلیج لیت انجام شد. 1 فروند ناوهواپیمابر آمریکایی غرق شد و 4 فروند ناوهواپیمابر صدمه دیدند. 4. شبکه راداری آلمان نازی در جنگ دوم جهانی به نام فریا از بیش از 1000 ایستگاه رادار تشکیل شده بود. 5. اولین نمونه های رادار نصب شده بر روی هواپیماها، برای کشف زیردریایی هایی که برای تنفس بر روی آب می آمدند ساخته شده بودند. 6. ژاپنی ها در طی حمله به سنگاپور در جنگ جهانی دوم توانستند یک سیستم رادار کنترل آتش بریتانیایی را به غنیمت بگیرند. 7. آمریکا برای اشغال جزیره ایوجیما در جنگ جهانی دوم در حدود 6800 نفر کشته داد. تلفات مدافعین ژاپنی بیش از 21000 نفر بوده است. 8. در اولین روز از نبرد دریای فیلپین، جنگنده های آمریکایی از 326 فروند هواپیمای ژاپنی که به ناوگان آمریکا حمله کردند 219 فروند هواپیما را ساقط کردند و 26 فروند هواپیما از دست دادند. 9. اولین واحد ثابت توپخانه اسبی توسط فردریک کبیر -شاه پروس- در سال 1759 به وجودآمد. در شب 15 نوامبر1940، در حدود 500 فروند بمب افکن آلمانی به شهر کاونتری در انگلستان حمله کردند. نام رمز این حمله "سونات مهتاب" بود. حمله 10 ساعت به طول انجامید و در اثر آن در حدود 50 هزار خانه ویران شدند یا خسارت دیدند.
  20. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    چون از سابورو خواستم تا نمونه ای از شعرش را برایم خوشنویسی کند، گفت:"خط نویس باید با چنان شوری بنویسد که همه ی کاغذ را با یک کلمه پرکند، و با چنان نیرویی که قلم کاغذ را بدرد. چیره دستی در خط نویسی همه به نیرو و احساسی که در این کار می گذارند بستگی دارد. سامورایی باید که نستوه پیش تازد، و هرگز خسته یا افسرده نشود تا کار به انجام برسد. همین!" و، پس از این گفته، خط را برایم نوشت.
  21. RezaKiani

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دوستان عزیز با توجه به اینکه تعداد زیادی از برادران عرب درایران زندگی می کنند و هموطن شما هستند و با توجه به قوانین سایت که بی احترامی به هر قومیتی را ممنوع کرده ازتون به عنوان یه برادر کوچکتر خواهش می کنم و به این ماه عزیز قسم می دم که این جور القاب زشت رو درباره هم کیشهای خود بکار نبرید. در خود قران هم امده بئس الاسم الفسوق بعدالایمان و لا تنابزوا بالاقاب. حداقل اگر دین ندارید آزاده باشید. از مسئولین صفحه خبرها یا دیگر مسئولین سایت تقاضامیکنم تاپیک قفل بشه.
  22. RezaKiani

    نبرد رزباخ

    تاریخ: 5 نوامبر 1757 محل: روستای رزباخ، ساکسونی،37 کیلومتری جنوب غربی لایپزیک، پروس. نتیجه:پیروزی قاطع پروس متخاصمین امپراطوری پروس------------------------ امپراطوری فرانسه ؛ امپراطوری اطریش(امپراطوری مقدس روم) فرماندهان فردریک دوم(کبیر)------------------------چارلز (شاهزاده سوبیس)؛ جوزف فردریک ویلیام (دوک ساکس-هیلدبورگ هاوزن) استعداد رزمی 22000 نفر؛79 قبضه توپ--------------42000 نفر؛45 قبضه توپ تلفات 169 نفر کشته؛379 نفر مجروح------------5000 نفر کشته و مجروح،5000 نفر اسیر؛63 قبضه توپ نبرد رزباخ یکی از بزرگترین شاهکارهای فردریک کبیر -امپراطور پروس- است که توانست با غافلگیرکردن کامل دشمن و با حداقل تلفات، سپاه دشمن را شکست دهد. فدریک کبیر فردریک گیوم -پدر فردریک کبیر- لقب شاه سلحشور را یدک می کشید. او پس از رسیدن به سلطنت، تاسیس سپاه بزرگی را آغازکرد و با انجام تمرینات نظامی سخت و طاقت فرسا و مانورهای منظم، این سپاه را درردیف یکی از بهترین و منظم ترین ارتشهای اروپا درآورد. با تمام علاقه شاه سلحشور به نظامی گری، او هیچگاه وارد یک نبرد سخت و جدی نشد و پس از مرگش، ارتش خود را دست نخورده برای پسرش برجای گذاشت. فردریک گیوم دوم اما -برخلاف پدرش- علاقه ای به سپاهی گری نداشت و تنها به فلسفه و شعر عشق می ورزید. روح او با تعلیمات خشک و خشن نظامی بیگانه بود. به دلیل فشارهای پدر، فردریک در سن 18 سالگی تصمیم گرفت که به همراه پسر یکی از سرداران سپاه پدرش به انگلستان فرار کند. پس از فرار، هر دو نفردستگیر شدند، دوست فردریک اعدام شد و فردریک 1 سال را در زندان سپری کرد. پس از رهایی از زندان، پدرش او را مسئول سرپرستی املاک سلطنتی کرد و کمی بعد او با درجه سرهنگی به ریاست هنگ نیورپین رسید. فردریک در نقش رئیس هنگ وظایفی چون سربازگیری، آموزش سربازان، توزیع اسلحه و مهمات و تقسیم غذا را برعهده گرفت. بدین سان فردریک به صورت عملی وارد حرفه نظامی گری شد و آموزش او برای سلطنت آینده شروع شد. اما فردریک هیچگاه علایق اولیه اش را از دست نداد. او حتی در ایام جنگ و لشکر کشی نیز یکی دو ساعت در روز را صرف مطالعه، مذاکرات ادبی و محاورات فلسفی می کرد و در هنگامی که به سریر سلطنت رسید، همچنان با ولتر -متفکر بزرگ فرانسوی- مکاتبه داشت. لاویس در حق او گفت:" هیچ فرانسوی به اندازه فردریک دارای روح فرانسوی و صاحب ذوق در ادبیات کهن فرانسه نبوده است." فردریک در سن 28 سالگی و پس از مرگ شاه سلحشور به سلطنت پروس رسید. اما در مقام سلطنت، فردریک فردی کاملا غیرقابل اعتماد بود. او مهر و عاطفه را نمی شناخت و در مسائل سیاسی به عزت و شرافت و وجدان اهمیتی نمی داد. تا جایی که منافعش اجازه می دادند به تعهداتش عمل می کردند و به محض اینکه به نفعش نبود زیر قولهایش می زد. خودش می گفت:" در مسائل مملکت داری شاه باید از هر فرصتی که به دست می آورد بهره برداری کند..." فردریک اهل دسیسه و حیله و نیرنگ بود و دوست داشت که با ایجاد سوظن در بین دشمنانش اختلاف بیافکند. خزانه دولت را به سختی حفظ می کرد و می گفت:" من اولین خدمتگذار رعیت خود هستم." فردریک برای گرفتن ایالت سیلزی از اتریش سه جنگ به راه انداخت و در نهایت این ایالت را از اتریش جداکرده و به خاک پروس ملحق کرد. او پروس لهستان را نیز متصرف شد و به خاک کشورش افزود. هنگامی که 46 سال سلطنت فردریک به پایان رسید، خاک کشور او 3 برابر و جمعیت کشورش 2 برابر شده بودند. فردریک لشکر 80000 نفری پدرش را 2 برابر کرد و کشور پروس را -که در گذشته تکه پاره هایی از چند دوک نشین جدا از هم بودند- در ردیف کشورهای بزرگی چون فرانسه، اتریش، روسیه و انگلستان قرارداد. میراث نظامی فردریک کبیر در ابتدای قرن هجدهم، ارتش روسیه واحدهای کوچکی از توپخانه اسبی را در میان سواره نظام خود جای داد که به توپهایی سبکتر از توپهای معمول مجهز بودند. روسها خودشان استفاده مناسبی از این توپخانه اسبی نکردند اما فردریک به سرعت مزایای این واحدها را دریافت و در سال 1759 اولین واحد ثابت توپخانه اسبی تاریخ را در ارتش پروس تاسیس کرد. فردریک به زیرکی دریافت که بزرگترین خطر برای واحدهای بزرگ پیاده نظام، آتشبارهای توپخانه هستند. او فهمید که حتی اگر بتواند تنها چند توپ سبک و کوچک را هم به نزدیکی پیاده نظام خصم برده و آتش کند، می تواند به سادگی آرایش پیاده نظام دشمن را در هم بریزد. در آن زمان هنوز توپخانه با سرعت یک فرد پیاده جابجا می شد و حتی اگر آن را به وسیله اسب جابجا می کردند باید فردی دهنه اسب را می گرفت و خود به صورت پیاده در کنار آن راه می رفت. چاره کار این بود که خدمه توپخانه را به سوارکارانی پاره وقت بدل می کردند. به خاطر تمرینهای بی رحمانه و نظم آهنین فردریک، توپخانه اسبی پروس توانست در تمام مراحل عملیاتی خود به قدرت تحرک مناسبی دست پیداکند. هر آتشبار توپخانه اسبی ارتش پروس شامل 6 قبضه توپ 6 پاوندی و 48 سرباز و 3 افسر می شد. این واحدها را در نبردهای کونرسدورف و ماکسن منحل کرده و دوباره سازماندهی کردند. واحدهای توپخانه اسبی -درحالیکه خدمه توپها سوار بر اسب بودند- به سرعت به موضع مورد نظر می رسیدند. در آنجا خدمه با سرعت از اسب پیاده شده، توپها را مستقر کرده و آماده کارزار می نمودند. در صورت نیاز، خدمه به سرعت توپها را به اسبها بسته و پس از سوار شدن بر اسبهایشان، در صحنه نبرد جابجا می شدند. به همین دلیل توپخانه اسبی او در میان اروپاییان به "توپخانه پرنده" مشهور شده بود. فردریک می توانست توپخانه اسبی را به غیر از هدف قراردادن پیاده نظام در مواقع دیگری نیز به کارگیرد. توپخانه اسبی می تواند به خوبی نیروهای درحال پیشروی و یا نیروهای در حال عقب نشینی -خصوصا سواره نظام- را پوشش دهد. "قدرت جابجایی بالا" بدین معنا بود که توپخانه اسبی می تواند توپخانه سنتی را با مانور دور بزند و از پهلو به آن حمله کند. در زمانی که جابجایی توپهای بزرگ آن زمان به سختی و به کندی صورت می گرفت، این حمله جناحی می توانست برای حریف نتایج وخیمی به همراه داشته باشد. در زمان حمله دشمن -حتی اگر واحدهای پر سرعتی چون سواره نظام به توپخانه اسبی حمله می کردند- خدمه آن می توانستند با توپهای خود فرارکنند و اجازه ندهند که توپهای باارزششان به دستان دشمن بیافتد. این واحد جدید به سرعت توسط دیگر قدرتهای نظامی اروپا تقلیدشد. کشورهای اتریش، سوئد، روسیه و فرانسه یکی پس از دیگری به پیروی از روشهای رزمی فردریک پرداختند. بزرگترین تاثیر این واحد جدید در جنگهای انقلاب فرانسه و در روشهای جنگی ناپلئون دیده شد. ژنرال فرانسوی ژان باپتیست دو گربووال، خود در جنگهای هفت ساله در برابر سپاه فردریک جنگیده بود و اصلاحات زیادی بر روی توپهای فرانسوی انجام داد. در اثر کوششهای او توپهای فرانسوی سبکتر و سریعتر شدند و هدفگیری با آنها به آسانی امکان پذیر بود. ناپلئون -که خود افسر توپخانه بود- تاکتیکهای توپخانه متحرک را به حد اعلی تکامل رساند. توپخانه اسبی تا انتهای جنگ اول جهانی در خدمت ارتشهای اروپایی بود و تنها اختراع تانک بود که سبب شد آنها از صحنه نبردها محو شوند. تانکها و دیگر توپهای خودکششی جای توپخانه اسبی را گرفته اما روش فردریک -در زمینه بهره گیری همزمان از تحرک و قدرت آتش- راه خود را در نظریه های جدید افرادی چون گودریان، لیدل هارت و دوگل ادامه داد. به غیر از مسئله توپخانه اسبی، فردریک تغییر مهمی در وضعیت سپاه پدرش انجام نداد. همانند دوران شاه سلحشور و دیگر شاهان معاصرش، فرماندهی تنها محدود به خانواده های اشرافی بود و مردم عادی هیچگاه درجه ای بالاتر از افسر جزء نمی گرفتند حتی اگر بیشترین رشادتها را در صحنه جنگ از خود نشان می دادند. از طرف دیگر -او به مانند پدرش- به برگذاری چندین مانور نظامی سالانه ادامه داد. این مانورها به او و فرماندهانش اجازه می دادند تا همیشه از آمادگی سربازان و افسرانشان مطمئن باشند. توپخانه اسبی سربازان فدریک کبیر جنگهای هفت ساله چرچیل جنگهای هفت ساله را اولین جنگ جهانی حقیقی تاریخ می داند. این جنگ دارای 3 صحنه جدا از هم بود. صحنه اول غرب آلمان بود که در آن فرانسه و انگلستان روبروی هم قرارگرفتند. در صحنه دوم -اروپای مرکزی- فردریک کبیر در برابر روسیه و اتریش قرارگرفت و نهایتا صحنه سوم، جنگ کشورهای مستعمرات فرانسه و انگلستان -عمدتا هندوستان و آمریکا و کانادا- بودند. تلفات جنگهای هفت ساله بین 900000 تا 1400000نفر برآورده شده است. علت اولیه این جنگ اتحاد بین ماری ترز -ملکه اتریش- با فرانسه، انتخاب کننده ساکسونی، شاه لهستان، امرای آلمان، شاه سوئد و الیزابت -ملکه روسیه- بود. فردریک از این اتحاد احساس خطر کرد و پس از متحدشدن با انگلستان بدون اخطار به اتریش لشکر کشید و بوهم را تصرف کرد. از آن زمان تا مرگ الیزابت و جلوس پطرسوم در روسیه و معاهده صلح هوبرتسبورگ(1763) اروپا 7 سال در جنگ فرورفت. در زمان آغاز جنگهای هفت ساله، اتریش دارای سپاهی به استعداد130000 نفر در اروپای مرکزی بود. توپخانه اتریش قدرتمندترین توپخانه اروپا بود و ماری ترز به تقلید از فردریک سپاهیانش را به مانورهای سالانه می فرستاد. او همچنین شروع کرد تا افسران و فرماندهان لایق خارجی را جذب سپاه خود کند. ماری ترز به فرانسه قول داده بود که اگر فرانسه کمک کند که اتریش دوباره ایلات سیلزی را تصرف کند، قسمتی از خاک بلژیک را به فرانسه واگذارکند. در مقابل، لویی پانزدهم هم به ماری ترز قول 140000سرباز و 30 میلیون لیره داد. فردریک نیز در آغاز جنگ سپاهی به استعداد 147000 نفر در اختیارداشت که در اوج آمادگی به سرمی بردند. نبرد رزباخ در زمان وقوع نبرد رزباخ اتریشی ها یک تهدید آنی نبودند و روسها دورتر از آن بودند که بتوانند خسارتی به فردریک واردکنند. بنابراین فردریک کبیر تصمیم گرفت تا ابتدا با ارتش فرانسه روبرو شود. ارتش فرانسه پس از حرکت به سمت تورینگیا به صورت یک تهدید جدی برای شهر لایپزیک درآمده بود. فردریک در روز 31 آگوست به همراه 25000 نفر از درسن به راه افتاد و راهی طولانی و دشوار را درپیش گرفت. فردریک 170 مایل را در طی 13 روز طی کرد. او آذوقه سپاهش را در طول مسیر خریداری کرد و از ارابه های حمل آذوقه چشم پوشی کرد تا سرعت حرکت بیشتری به دست آورد. با ورود به یک زمین سخت، هر دو طرف عقب نشستند و سعی کردند تا با مانور کردن به گرد حریف، او را به یک وضعیت بن بست بکشانند. در این زمان یک گروه از سپاهیان اتریش به برلین حمله کرد و تقریبا تمام افراد خانواده سلطنتی را اسیرکرد. وضعیت اولیه اردوگاه پروس در صبح روز پنجم نوامبر 1757 بین روستاهای رزباخ و بدرا و روبروی متحدین واقع شده بود. فرماندهی سپاه متحدین بر عهده ژنرال فرانسوی چارلز دو روهان و ژنرال اتریشی جوزف فردریک ویلیام بود. ژنرال اتریشی سمت فرمانده عالی را داشت و ژنرال فرانسوی تنها به این دلیل به فرماندهی رسیده بود که آجودان لویی پانزدهم -پادشاه فرانسه- بود و ناپلئون بعدها او را نمونه کامل "بی لیاقتی و بی استعدادی" خواند. آنها در روزهای قبل از نبرد مانور کرده بودند ولی فردریک به آنها فرصت هیچ عملی را نداده بود و حال در سمت غرب موضع گرفته بودند. جناح راست آنها در نزدیکی براندرودا و جناح چپشان در ماچلن قرارگرفته بود. مواضع مقدم پروسی ها در روستاهایی قرارداشت که بلافاصله در غرب اردوگاه پروس واقع بودند و مواضع متحدین در تپه شورتائو و گالگنبرگ بود. حرکات اولیه متحدین -صرف نظر از واحدهای پراکنده خود- تنها در میدان نبرد دارای برتری عددی 2 به 1 نسبت به سپاهیان پروس بودند و مواضع مقدم آنها بر تمام قسمتهای اردوگاه ارتش پروس مشرف بود. آنها بهترین مانورهایشان را در روزهای قبل انجام داده بودند و فرمانده اتریشی تصمیم داشت که حمله را آغاز کند. به هر حال او چندان هم فارغ از مشکلات نبود. ژنرال چارلز دو روهان تهییج شده بود که نبرد را آغازکند و با توجه به عدم حرکت متحدین تا ساعت 11 صبح، دو روهان احتمالا قصد داشت تا درگیری را تا حدممکن عقب اندازد. او می پنداشت که می تواند از برتری عددی نیروهایش در درگیری های جناحی بهره برداری کند. فردریک که می دانست نمی تواند دشمن را از تپه ای که در آن موضع گرفته است براند در شب چهارم قوای خود را به پشت رودخانه باتلاقی کشید که از رزباخ به برونسدورف می رفت. این مانور باعث شد که متحدین فکر کنند فردریک کبیر ترسیده است و تصمیم دارد تا عقب نشینی کند. قرارشد که ارتش متحدین از طریق زویچفلد جناح چپ فردریک را دور بزند. در این جناح هیچ عارضه طبیعی مناسب برای فردریک وجود نداشت. پس از آن، سپاه متحدین باید رو به شمال -مابین ریچاردسوربن و پتشتات- صف آرایی می کرد. فرماندهان متحدین با این موضع گیری می توانستند ارتباط فردریک را با شهرهای "سالی" قطع کنند ولی برای این کار چاره ای جز یک مانور جناحی نداشتند که خود آنها را در موقعیتی شکننده قرار می داد. به همین دلیل، متحدین یک نیروی احتیاط قابل ملاحظه را روبروی جناح چپ فردریک نگه داشتند تا از ریسک حمله به جناح بازشده خود جلوگیری کرده باشند. نه نقشه ابتدایی آنان، بلکه این اصلاح پرشتاب در نقشه اولیه متحدین را با فاجعه روبروکرد. فردریک تمام صبح را صرف مشاهده حرکات متحدین از فراز بام خانه ای در رزباخ کرد. حرکات اولیه متحدین فردریک را متقاعد کرد که متحدین قصد دارند برای رسیدن به زاغه های مهماتشان به سمت جنوب شرقی عقب نشینی کنند. در حدود ظهر، فردریک برای صرف غذا پایین رفت و سروان فون گایدی را برجای خود گذاشت. این افسر از مقاصد متحدین تصویر دیگری در ذهن خود پرورش داد. ستونهای متحدین یکی پس از دیگری در حالی ظاهر می شدند که از زویچفلد به سمت جنوب شرقی می چرخیدند. در ابتدا، گزارش هیجان آمیز گایدی تنها باعث شد تا فردریک ارزیابی اشتباه خود را دوباره تایید کند. اما زمانی که فردریک به چشم خود دید که سواره نظام و پیاده نظام دشمن به پتستات نزدیک می شوند توانست به مقاصد دشمن پی ببرد. اکنون، دشمن او را به میدانی می کشاند که مانورهای گذشته وی را بی اثر می ساختند و فردریک این مطلب را بی درنگ دریافت کرد. تله سپاه پروس با باقی گذاشتن تعداد اندکی پیاده نظام سبک در برابر پستهای مقدم متحدین و محافظین جناحی آنها در بالای تپه شارتواوو، اردوگاه خود را تنها نیم ساعت پس از رسیدن دستور فردریک ترک کردند و آماده حمله به خصم شدند. متحدین در دو ستون به راه افتادند. ستون اول در سمت چپ و ستون دوم در سمت راست حرکت می کردند. دورتر از ستون سمت راست، یک ستون ذخیره از پیاده نظام حرکت می کرد و بین دو ستون، توپخاه ذخیره از جاده می گذشت. جناح راست سواره نظام در جلوی هر دو ستون و جناح چپ سواره نظام در انتهای دو ستون قرارگرفتند. در آغاز حرکت، ستونها از هم فاصله ای ثابت داشتند اما هنگامی که در زویچفلد به سمت شرق چرخیدند حرکتشان آشفته شد. قسمتی از پیاده نظام ذخیره بین دو ستون اصلی قرارگرفت و مانع حرکت توپخانه ذخیره شد. باقی واحدها در قسمت بیرونی چرخش نتوانستند هماهنگ با سرعت واحدهای درونی به گرد محور چرخش بچرخند. در نتیجه واحدهای محافظین جناحی به گونه ای ضعیف در سمت رزباخ مستقرشدند. هنگامی که حرکت پروسی ها -دورتر از آنکه بتواند مورد قضاوت متحدین قرارگیرد- کشف شد، متحدین فرض کردند که پروسی ها قصد دارند عقب نشینی کنند تا از پهلو و پشت مورد حمله قرارنگیرند و فرماندهان متحدین بی درنگ به سرعت حرکت خود افزودند و سواره نظام جناح راست را به سمت ریچاردسوربن فرستاندند و قسمتی از سواره نظام جناح چپ -که در انتهای ستونها حرکت می کرد- و حتی سواره نظام محافظین جناحی را فراخواندند تا در تعقیب عمومی دشمن شرکت کنند. ثابت شد که این اشتباه، اشتباهی مرگبار بوده است. بسته شدن در تله هدف فردریک از مانورش این بود که قبل از اینکه متحدین بتوانند دوباره صف آرایی کنند به آنها حمله کند ولی فرماندهان متحدین از درک حرکات فردریک عاجز بودند. آنها برای جمع کردن اردوی خود بیش از 3 ساعت صرف کرده بودند و گمان نمی کردند که سپاه فردریک برای همین کار تنها به نیم ساعت زمان احتیاج دارد. به علاوه، آشکار بود که پروسی ها دشت روبروی روزباخ و ناهلندورف را به عنوان میدان نبرد بکارنخواهند گرفت. فردریک قصد نداشت که به موازات دشمن صف آرایی کند یا عقب نشینی کند. اگر ارتش او می توانست با دو برابر سرعت دشمن حرکت کند او قصد داشت یک مانور انحرافی انجام دهد که توسط یانوس هوگل و پولزن هوگل پوشش داده می شد و ناگهان از سمت شرق بر سر آنها نازل می شد. اگر در این زمان متحدین به سمت شمال صف آرایی کرده بودند حمله فردریک جناح راست آنها را دربر می گرفت و اگر هنوز در حال حرکت به سمت شرق یا شمال شرقی بودند باید سر ستونهای حریف -قبل از اینکه حریف بتواند واحدهایش را در جهت جدید قراردهد- متلاشی می شدند. برای رسیدن به این پایان، ژنرال فون سیدلیتز با تمام سواره نظامی که در دسترس داشت با عجله از رزباخ -پشت یانوس هوگل تا پولزن هوگل- به سمت شرق حرکت کرد. سرهنگ فون مولر به همراه 18 قبضه توپ سنگین در یانوس هوگل و بالای تپه ژانوسبرگ موضع گرفت تا حرکت ستونهای جلودار سواره نظام حریف را متوقف کند و پیاده نظام پروس حرکت آنها را با سرعت هرچه بیشتر دنبال کرد. هنگامی که سواره نظام متحدین با آتش توپخانه مولر در شمال ریچاردسوربن مواجه شد، متحمل تلفات سنگینی شد. معمول بود که در این مواقع برای پوشش عقب نشینی از آتش توپخانه سنگین استفاده شود و متحدین تعدادی از توپهایشان را وارد عمل کردند. به هرحال، آنها هنگامی که 38 اسکادران فون سیدلیتز ناگهان و با سرعتی غیرقابل تصور از پولزن هوگل به ابتدا و جناح راست ستونهایشان یورش بردند، کاملا سردرگم شدند. هنگامی که یگانهای جلودار آلمانی حمله کردند، نتیجه نبرد برای یک لحظه تیره شد. فون سیدلتیز آخرین اسکادرانش را روانه میدان کرد و خود مانند یک سرباز می جنگید و زخمی شدید برداشت. پیکان سواره نظام پروس به سرعت به سمت جنوب کشیده شد، از پیاده نظام متحدین گذشت و نهایتا فون سیدلتیز سوارکارانش را در یک زمین پست در نزدیکی تاگویرهن جمع آوری و مجددا آماده کارزار کرد. اولین پرده نمایش تنها نیم ساعت به طول انجامید و در این زمان پیاده نظام پروس به صورت مایل از سمت چپ -یانوس هوگل- فرود آمدند تا با پیاده نظام سراسیمه و ناامیدشده متحدین مواجه شوند. بیشتر سواره نظام خط مقدم متحدین با این حمله اولیه متلاشی شدند و بسیاری از آنها سربازان خودی را زیرپای اسبهایشان لگدکوب کردند تا از میدان فرارکنند. کوششهای بیهوده متحدین فرماندهی متحدین -درحالیکه سواره نظام خود را از دست می داد- سعی کرد تا چند هنگ جلودار ستونهایش را بکارگیرد. به ویژه فرانسویها یک یا دو ستون برای حمله آرایش دادند و سعی کردند با سرنیزه راه خود را بازکنند. اما توپخانه مولر -که به همراه پیاده نظام پروس پیشروی کرده بود- آرایش آنها را از هم گسست و هنگامی که فرانسوی ها به بردی رسیدند که از تفنگهایشان استفاده کنند، هجومشان قبل از تیراندازی پروسی ها درهم شکسته شده بود. دراین اثنا، متحدین بیهوده کوشیدند که یک خط مقدم درست کنند. ستونهای اصلی در هنگام پیشروی از پتشتات بسیار به هم نزدیک شده بودند و قسمتی از پیاده نظام ذخیره که بین دو ستون اصلی گیرکرده بود سعی می کرد تا با چرخش به سمت راست و به همراه آنها خود را رهاکند. توپخانه ذخیره ما بین واحدهای پیاده نظام گیرافتاده بود و بلااستفاده شده بود. پیاده نظام پروس هنوز به صورت مایل در سمت چپ موضع گرفته بود و گردانهای منتهی الیه چپ پیاده نظام پروس که واحدهای فرانسوی را به سرعت پس زده بودند، واحدهای بدون یاری متحدین را در برد تفنگهای خود یافتند. چند تیراندازی مستقیم به جلو و جناح چپ ستونهای متحدین کافی بود تا آنها در آشفتگی فروبروند و سپس فون سیدلیتز در تاگویرهن مجددا سوارانش را گردآورد و به صورت کاملا غیرمنتظره به جناح راست متحدین حمله کرد. درنتیجه این حمله، پیاده نظام متحدین درهم شکست وفرارکرد. ویلیام -که مجروح شده بود- و چارلز موفق شدند یک یا دو هنگ را درکنار هم نگه دارند اما باقی نیروهای متحدین در میان روستاها پراکنده شدند. نبرد کمتر از یک ساعت ونیم به طول انجامید و آخرین پرده از جنگ پیاده نظام بیش از 15 دقیقه طول نکشید. تنها 7 گردان پیاده نظام پروس با دشمن درگیر شدند و هر سرباز تنها فرصت پیداکرد که 5 تا 15 گلوله شلیک کند. نقشه حرکات تاکتیک دوطرف در نبرد رزباخ پس از نبرد فون سیدلیتز -فرمانده سواره نظام پروس- و شاهزاده هنری -فرمانده پیاده نظام پروس و برادر فردریک- هر دو در صحنه جنگ مجروح شدند. تلفات سپاه پروس کمتر از 550 نفر بود، در صورتیکه تلفات متحدین در حدود 10000نفر بود. از فردریک شنیده شد که" من نبرد رزباخ را درحالی بردم که بیشتر پیاده نظام من تفنگهایشان بر روی دوششان بود." فردریک کبیر تصادفا به حرکات متحدین پی برد و با استفاده از 3500 نفر سواره نظام خود ارتشهای متحد دو ابر قدرت آن زمان را شکست داد. مانور زیبای فردریک این جمله از سن تزو را به یاد می آورد:" اگر موضع دشمن قوی است، با فریب او را از موضع اش دورساز." سالها بعد ناپلئون رزباخ را "شاهکاری از مانور و ثبات قدم" نامید. با این پیروزی و پیروزی که اندکی بعد در لیوتان به دست آمد، فردریک به بهترین فرمانده و مردانش به بهترین سربازان اروپا تبدیل شدند. اما نباید از نظر دور داشت که ادامه جنگهای هفت ساله سپاه فردریک را به شدت ضعیف کرد تاجاییکه در انتهای جنگ، سپاهیان او را دهقانانی با آموزشی نارسا تشکیل می دادند و چیزی از کهنه سربازان کارآزموده او باقی نمانده بود. از طرف دیگر، خزانه پروس خالی شده بود و تجهیز سپاهی دیگر برای او امکان نداشت. اما چند عامل فردریک را از شکست حتمی نجات دادند و درانتها؛ جنگهای هفت ساله با پیروزی او به پایان رسید. اولین عامل؛ ثبات قدم، پایداری، شجاعت، هوش و مهارت نظامی فردیک بود. عامل دوم کمکهای مالی انگلستان در طول جنگ بود. اما مهمترین عامل پیروزی فردریک، عدم اتحاد و همدلی بین دشمنانش بود. به عنوان مثال اتریش و روسیه هیچگاه به درستی سپاهیانشان را بر علیه فردریک واردکارزار نکردند. ماری ترز تنها مایل بود که ایالت سیلزی را از فردریک پس بگیرد، به همین اکتفا می کرد و سپاهش را به عمق خاک پروس اعزام نمی کرد. از طرف دیگر، پطرسوم -پسر الیزابت- برخلاف مادرش که دشمن خونی فردیک بود، شیفته فردریک بود و او را الگوی خود قرارداده بود. سرداران سپاه روس -که از این امر آگاه بودند- در اجرای فرمانهای الیزابت تعلل می کردند چرا که می دانستند با رسیدن پطر به سلطنت مورد بازخواست او قرارخواهند گرفت. آنها به جای جنگیدن با فردیک، بیشتر دوست داشتند تا سپاهیانشان را در اطراف برلین به گردش ببرند تا از خشم آینده پطر به دور بمانند. پس از مرگ الیزابت، پطر سوم بلافاصله از فردریک درخواست ترک مخاصمه کرد و اینگونه بود که اولین جنگ جهانی تاریخ نه به دلایل جنگی بلکه به علت علاقه شاه تازه بر تخت نشسته روسیه به خصوصیات فکری و اخلاقی شاه پروس پایان گرفت. سلطه پروس بر ایالت سیلزی تایید شد و پروس از حمله سه همسایه اش -که هر یک بزرگتر از پروس بودند- نجات یافت. فون سیدلیتز
  23. آسمان شب در دریای مدیترانه زیبا است اما لوئیجی فرصتی برای تماشای آسمان نداشت. او و 5 کماندوی دیگر ساعتی پیش از یک زیردریایی ایتالیایی در نزدیکی شمال مصر پیاده شده بودند. این 6 کماندو حرفه ای ترین سربازان نیروی دریایی ایتالیا بودند و در هیچ کشوری نظیری برای آنها یافت نمی شد. آنها سوار بر زیردریایی های کوچکشان شدند و به سوی بندر اسکندریه حرکت کردند. ایتالیایی ها به شوخی این زیردریایی های دو نفره را خوک می نامیدند. وظیفه آنها حمله به کشتی های انگلیسی مستقر در بندراسکندریه توسط مینهای چسبنده بود. در نوامبر 1941 ناوگان مدیترانه برتانیا در وضعیتی وخیم به سر می برد چرا که تنها دو نبردناوعملیاتی در اختیارداشت. نیروی دریایی ایتالیا وضعیت ناوگان دشمن را به دقت بررسی کرده بود و نقشه ای کشیده بود تا کار آن را یکسره کند. اگر ایتالیا می توانست این دو ناو را از دورخارج کند آنگاه کاروانهای دریایی این کشور می توانستند به راحتی نیروهایشان را در سواحل لیبی پیاده کنند و جنگ در آفریقا را به موفقیت برسانند. شب 18 دسامبر برای انجام این حمله در نظرگرفته شد. لوئیجی و دوستش بیانچی به سمت ناو عظیم والیانت رفتند و دو خوک دیگر به سمت ناو کویین الیزابت و یک تانکر که در بندرپهلو گرفته بود حرکت کردند. قرار بود تا پس از اتمام ماموریت هر 6 کماندو به عرشه زیردریایی مادر بازگردند و از آنجا راهی خانه شوند. اما انگلیسی ها هم آنقدر احمق نبودند که حفاظت از مهمترین پایگاهشان در مدیترانه را به قضا و قدر واگذار کنند. ورودی های بندر به وسیله تورهای محکم فلزی پوشانده شده بود و نگهبانان زیادی هر حرکتی در دریا را زیرنظر داشتند. گذشتن از موانع سخت تر از آن بود که کماندوهای ایتالیایی انتظار داشتند ولی در نهایت لوئجی توانست خود را والیانت برساند. اما در اینجا بخت از لوئیجی روی برگرداند زیردریایی آنها ناگهان غرق شد و بیانچی را به همراه خود به عمق آب برد. لوئیجی سعی کرد تا خود را با شنا به زیردریایی اش برساند و با تقلای زیاد توانست مینهای چسبنده درون آن را به ته ناوجنگی دشمن متصل کند. هنگامی که لوئیجی بالا آمد دید که بیانچی به دلیل مشکلات دستگاه غواصی اش به روی آب آمده وبا زحمت سعی می کند تا خود را به یکی از تیرهای اسکله برساند. بازهم از بخت بد نگهبانان انگلیسی در همان زمان سر رسیدند و کماندوهای ایتالیایی دستگیر و برای بازجویی برده شدند. افسران انگلیسی سعی داشتند که هدف ماموریت آنها را بفهمند اما لوئیجی و بیانچی طبق قانون ژنو تنها نام، درجه و شماره خود را تکرار می کردند. افسر کشیک به ناچار فرمانده کل ناوگان متفقین در مدیترانه ،دریاسالار کانینگهام، را در نیمه شب بیدارکرد. کانینگهام پس از اینکه به خود آمد به سرعت وضعیت را دریافت و فهمید که هر لحظه امکان دارد تا والیانت منفجر شود. او دستور داد تا لوئیجی و بیانچی را در ته ناو حبس کنند تا از ترس جانشان هم که شده به زبان آمده و محل مواد منفجره را لو دهند. لوئیجی به همرزمش گفت که امیدی برای آنها وجود ندارد اما می توانند با شادی بمیرند چرا که با مرگشان کشتی دشمن را نیز به زیرآب خواهند برد. پس از کوتاه زمانی صدای دو انفجار به گوش رسید. کماندوهای دیگر توانسته بودند یک نفتکش و یک ناوشکن انگلیسی را غرق کنند. پس از مدتی لوئیجی نگهبان را صداکرد و درخواست کرد تا ناخدای انگلیسی را ملاقات کند. تنها 10 دقیقه به انفجار کشتی باقیمانده بود که لوئیجی به ناخدا مورگان گفت:" ناخدا، به شما پیشنهاد می کنم که همین الان کشتی را تخلیه کنید و جان خدمه آن را نجات دهید. والیانت تا چند دقیقه دیگر منفجر خواهدشد." مورگان از وی خواست که محل نصب مواد منفجره را مشخص کند اما لوئیجی بازهم با شجاعت از پاسخ دادن به فرمانده دشمن سرباز زد. مورگان دستور داد تا لوئیجی را به سلولش بازگردانند و دستور تخلیه کشتی را صادرکرد. پس از مدتی والیانت تکان سختی خورد و صدای رعدآسایی به گوش رسید اما لوئیجی و بیانچی توانستند به صورت معجزه آسایی از چنگال مرگ بگریزند. چند دقیقه بعد کویین الیزابت هم منفجرشد و جشن ایتالیایی ها کامل شد هرچند که چند دقیقه بعد باقیمانده دوستان لوئیجی نیز دستگیرشدند. در سال 1945 به لوئیجی و بیانچی مدال طلای شجاعت داده شد و این مدالها را دریادار مورگان ،یعنی همان ناخدای والیانت، بر سینه آن دو نصب کرد. لوئیجی دوراند دلاپنه در سال 1992 فوت کرد و نامش را به یکی از ناوشکنهای مدرن نیروی دریایی ایتالیا بخشید. وینستون چرچیل درباره او نوشت:"نمونه شگفت انگیزی از شجاعت و خوش مشربی."
  24. ما به اینها می گیم لگن شوما چی می گید؟