RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,925
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. از نظر کلی که شمایلش خوبه . باید سرفرصت مطالعه کرد ببینیم توش چی هست
  2. RezaKiani

    اف 14 در برابر فیتر

    بابا دمت گرم خیلی عالی بود. مرسی
  3. دوستان لطف دارند جوکر عزیز این کتاب مال انتشارات اطلاعات هستش و اطلاعات روبروی دانشگاه تهران یه کتاب فروشی خیلی بزرگ داره اگر در تهران دوست و اشنایی داری می تونی بگی کتاب رو برات بخرن و با پست ارسال کنند. اگر هم نداری من درخدمت هستم ادرست رو پی ام کن کتاب رو می خرم و برات می فرستم. کتاب نایابی نیستش
  4. RezaKiani

    جنگ ستارگان روسی

    دوستان عکسها رو سرجاش گذاشتم.
  5. طی درس دیگری در دفتر مرکزی موساد، چهره ای دیگر از جهان اطلاعات بر ما آشکارشد. این بخش "تعقیب فعالیتهای خرابکارانه دشمن" -به ویژه سازمان آزادیبخش فلسطین- نامیده می شد. کارکنان این بخش عموما افراد اداری هستند و یکی از بهترین بخشهای تحقیقاتی سازمان را تشکیل می دهند. تجزیه وتحلیل های آنها غالبا به مراحل عملیاتی کمک می رساند. این آشنایی ما را شوکه کرد. ما را به اطاقی در طبقه ششم بردند و گفتند اینجا مکانی است که آنها اطلاعات روزانه را مورد تحرکات سازمان آزادی بخش فلسطین و سایر سازمانهای تروریستی گرد می آموردند. مربی پرده دیوار روبرو را کنار زد و روی این دیوار یکصد فوتی نقشه بزرگی از جهان پدیدار شد که البته قطب شمال و جنوب را در برداشت. تعدادی دستگاه کامپیوتر نیز در پایین نقشه دیده می شد. روی دیوار را به مربع های کوچکی تقسیم و پشت آنها چراغهایی روشن کرده بودند. چنانچه به عنوان مثال اسم عرفات به کامپیوتر داده می شد، محل شناخته شده اقامت وی روی نقشه روشن می شد. اگر به کامپیوتر گفته می شد:"عرفات؛3 روز." روی نقشه همه مکانهایی که وی طی 3 روز گذشته به آنها سرزده بود روشن می شد. مربعی که نشان گر محل اقامت حال او بود با نور بیشتری می درخشید، و هرچه از زمان اقامت در نقطه ای بیشتر می گذشت، مربع مربوط به آن با نور کمتری روشن می شد. این نقشه محل اقامت افراد زیادی را نشان می داد. مثلا اگر کسی می خواست فعالیتهای 10 چهره کلیدی و مهم سازمان آزادی بخش فلسطین را بداند، باید نام آنها را به کامپیوترمی داد و محل هر یک توسط رنگهای متفاوت روی نقشه نشان داده می شد، علاوه بر آن، به هنگام نیاز اطلاعات بصری به صورت نوشته شده از کامپیوترها دریافت می شد. این نقشه به ویژه برای کسب اطلاعات تقریبی و سریع بسیار مناسب بود. مثلا فرض کنیم محل اقامت 8نفر از این 10 چهره کلیدی طی زمان خاصی در پاریس باشد. در این صورت احتمالا آنها در پاریس در حال طرح اقدامی هستند و می باید در مقابل آنها "کارهایی" صورت گیرد. کامپیوتر اصلی موساد 1.5 میلیون نام را در حافظه خود ذخیره کرده بود. هر کس که موساد وی را در سازمان آزادیبخش فلسطین یا هر سازمان متخاصم دیگر نفوذ داده بود یک "پاخا" نامیده می شد. این بخش کامپیوتری حافظه ای مخصوص خود داشت، ولی می توانست اطلاعات کامپیوتر اصلی موساد را نیز مورد استفاده قراردهد. کامپیوتر موساد از نوع "بوروز" بود، ولی ارتش و سایر سازمانهای اطلاعاتی از کامپیوترهای آی بی ام استفاده می کردند. جزئیات اطلاعات مربوط به تحرکات -مثلا اطلاعات مربوط به شهرهایی که اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین به آنها رفته بودند- بر صفحات کامپیوتر اتاق نقش می بست. در صورتی که هرگونه اطلاعاتی مربوط به اعضای این سازمان از ایستگاهی می رسید، کامپیوتر این اطلاعات را روی نقشه منتقل می ساخت. مسئول کامپیوتر اطلاعات را پانچ می کرد و یک نسخه چاپ شده از اطلاعات نیز از کامپیوتر دریافت می شد. به ندرت اتفاق می افتاد که سازمان آزادیبخش فلسطین در گوشه ای از جهان دست به اقدامی بزند و اطلاعات مربوط به آن بر صفحه کامپیوتر موساد ظاهر نشود. هنگامی که مسئول دستگاه سرکا خود حاضر می شد و شیفت را از نفر قبلی تحویل می گرفت، ابتدا از کامپیوتر درخواست می کرد تحرکات 24 ساعت گذشته را برای او نمایش دهد. به این ترتیب وی تصوری کلی از کاری که فلسطینی ها در 24 ساعت گذشته در پی انجامش بوده اند پیدامی کرد. مثلا چنانچه عاملی گزارش می داد طی شب گذشته دو کامیون به اردوگاهی در شمال بیرون وارد شده اند، این اطلاعات در اختیار متصدی دستگاه قرار می گرفت. قدم بعدی آن بود که بدانند در کامیونها چه چیزی وجود داشته است. تماس با این گونه عوامل روزانه صورت می گرفت و بسته به خطراتی که اسرائیل را تهدید می کرد با برخی از آنها هر ساعت تماس گرفته می شد. تجربه نشان داده است که در واقع برخی فعالیتهای بی ضرر، اغلب مقدمه فعالیتهای عمده است. در یک مورد، قبل از وقوع جنگ در لبنان(1982) عاملی گزارش داد محموله ای از گوشت اعلاء وارد یک اردوگاه فلسطینی در لبنان شده است که ساکنان آن هیچگاه چنین مواد غذایی گرانقیمتی را مصرف نمی کنند. موساد می دانست سازمان آزادیبخش فلسطین در صدد طراحی حمله ای است، اما زمان آن برایش معلوم نبود. وارد شدن این محموله گوشت زمان حمله را مشخص کرد. این گوشت برای پخت شامی جهت مراسم آغاز عملیات سفارش داده شده بود. نیروی دریایی اسرائیل بر پایه این اطلاعات وارد عمل شد و در یک تهاجم پیشگیرانه 11 چریک فلسطینی را به هنگام سوارشدن بر قایقهای لاستیکی شان کشت. این مثالی بود از اینکه چگونه جزئی ترین اطلاعات می تواند مفید باشد و گزارش دادن چنین اطلاعاتی تا چه حد اهمیت دارد. .........
  6. متخاصمین: امپراطوری ژاپن در برابر امپراطوری روسیه فرماندهان: هیهاچیرو توگو در برابر زینووی روزدتسونسکی ؛نیکولای نبوگاتوف استعداد رزمی: 4فروندنبردناو؛27فروند رزمناو؛به علاوه چندفروند ناوشکن و ناوهای کمکی در برابر 8فروندنبردناو؛3فروند نبردناو ساحلی؛8فروند رزمناو تلفات: 117کشته؛583مجروح؛3قایق اژدرافکن در برابر 4380کشته؛5917مجروح؛21ناو غرق شده؛7ناو غنیمت گرفته شده؛6کشتی خلع سلاح شده نبرد تسوشیما عموما به نبرد دریای ژاپن شهرت دارد. این نبرد یکی از قطعی ترین پیروزی های دریایی در طی نبرد روس و ژاپن و همچنین در طول تاریخ دریانوردی می باشد. نبرد تسوشیما در روزهای 27-28می 1905 بین ناوگان ژاپن و ناوگان روسیه در تنگه تسوشیما روی داد. فرمانده ناوگان ژاپن -آدمیرال توگو- در این پیروزی درخشان دوسوم ناوگان روسیه را -که تحت فرمان آدمیرال روزدتسونسکی بود- نابودکرد. بعضی از مورخین این نبرد را بزرگترین نبرد دریایی بعد از ترافالگار می دادنند. همچینی این نبرد، بزرگترین نبرد بین نبردناوهای قبل از دوران دردناوت نیز می باشد. ناوگان بالتیک روسها برای رسیدن به صحنه نبرد مجبور به طی مسافتی بالغ بر 33000کیلومترشد که خود رکوردی است برای های نبردناوهایی که با حرارت ذغال حرکت می کردند. قبل از این نبرد، کشورهای سازنده ناوهای جنگی آتشبار نبردناوهای خود را ترکیبی از توپهای 6، 8، 10و 12 اینچی قرار میدادند. این نبرد ثابت کرد که در نبردهای دریایی تنها توپهای بزرگ 12 اینچی فرمان می رانند و نه توپهای مختلف با کالیبرهای گوناگون. چند روز قبل از این نبرد نیروی دریایی سلطنتی ژاپن نبردناو ساتسوما را به آب انداخت. این نبردناو تنها از توپهای بزرگ بهره می برد و این طرح به زودی توسط بریتانیا با ساخت نبردناو اچ ام اس دردناوت ادامه یافت. پیش درآمد ناوگان مختلط ژاپن و ناوگان بالتیک روسیه -که از اروپا فرستاده شده بود- در تنگه ای بین ژاپن و کره -در نزدیکی مجمع الجزایر تسوشیما- به نبرد پرداختند. کمی قبل از این، ناوگان اقیانوس آرام روسیه در نبرد شانتونگ در 10آگوست1904 پراکنده و سرانجام در پورت آرتور -لوشان فعلی- غرق شده بود. ناوگان بالتیک از طریق دریای شمال حرکت کرد. وقتی که آنها به ناوگان ماهیگیری بریتانیا حمله کردند، حادثه ای دیپلوماتیک روی داد و ناوگان بالتیک مجبور شد که آفریقا را دور بزند تا به اقیانوس هند برسد. سفر طولانی بود و خدمه ناوها ناخشنود. به روسها دستور داده شده بود تا محاصره لوشان را بشکنند اما این مستعمره قبل از رسیدن ناوگان روسیه سقوط کرده بود و ناوگان بالتیک تصمیم گرفت که خود را به بندر روسی ولادی وستوک برساند. روسها برای رسیدن به ولادی وستوک می توانستند 3 تنگه را انتخاب کنند؛ تنگه های لاپروس، تسوگارا و تسوشیما. آدمیرال روزدتسونسکی تسوشیما -یعنی ساده ترین راه- را انتخاب کرد. آدمیرال توگو -که پایگاهش در پوسان کره بود- نیز باور داشت که روسها مسیر تسوشیما را ترجیح می دهند. این مسیر کوتاهترین و مستقیم ترین راه از هندوچین به ولادی وستوک بود. دو مسیر دیگر نیاز داشتند تا ناوگان روسیه ژاپن را از سمت شرق دوربزند. نبرد ناوگان روسیه وقتی ردگیری شد که دود کشتی های روسی توسط رزمناوهای ژاپنی دیده شد. روسها از جنوب-غرب به سمت شمال-شرق در حال حرکت بودند و ژاپنی ها از سمت شمال- شرقی می آمدند. با وجود مخاطره ای که در چرخش هر نبردناو بود، دریادار توگو دستور داد تا ناوگان به ترتیب بچرخند که باعث می شد تا ناوها همان مسیر ناوگان روسها را بگیرند. این چرخش U شکل موفقیت آمیز بود. دو ناوگان فاصله شان را در حدود 6200متر از هم تثبیت کردند و به تبادل آتش پرداختند. ناوگان ژاپن از ابتدای جنگ چندین بار تمرین تیراندازی کرده بودند. ژاپنی ها توپچی های بهتری داشتند و اغلب هدفهایشان را مورد اصابت قرار می دادند. به علاوه ژاپنی ها از ترکیب متفاوتی به جای باروت -ملی نیت- استفاده می کردند. این ترکیب در اثر ضربه منفجر می شد و خسارت بیشتری وارد می ساخت. روسها از گلوله های ضدزره استفاده می کردند و در نتیجه خسارت ژاپنی ها به روسها بیشتر از خسارتی بود که روسها به ناوهای ژاپن وارد کردند. ناوگان روسیه برای نبرد دریایی وضعیتی ضعیف داشت. 4فروند از آنها را نبردناوهای جدید بورودینو کلاس تشکیل می داد اما بیشتر ناوها طرحی قدیمی داشتند و به خوبی نگهداری نشده بودند. مسیر طولانی و کمبود فرصت برای تعمیر آنها، زیر آنها را پر از رسوب و خزه کرده بود و در نتیجه از سرعت آنها کاسته شده بود. ناوهای ژاپنی می توانستند به سرعت 30کیلومتر بر ساعت برسند که 2 برابر ناوهای روسی بود. توگو می توانست از مانور بهتر ناوگانش بهره گیرد تا 2 مرتبه راه آنها را قطع کند. علاوه بر همه اینها ناوهای ژاپنی از تلگراف بیسیم برای ارتباط با یکدیگر استفاده می کردند که این امر هماهنگی و کارایی آنها را بسیار افزایش می داد. آدمیرال روزدتسونسکی با ترکشی که به جمجمه اش اصابت کرد از صحنه نبرد خارج شد. ناوگان روسیه نبردناوهای کنیاز سوروف ، اوسلیابیا ، الکساندرسوم و بورودینو را در 27 می از دست داد. ناوهای ژاپنی فقط خسارتی اندک دیدند. در غروب، دریادار نبوگاتوف فرمانده ناوگان روسها شد. شب هنگام، قایقهای اژدرافکن و ناوشکنهای ژاپنی وارد ناوگان روسها -که اکنون در گروه های کوچکی پراکنده شده بود و سعی داشتند به سمت شمال بروند- شدند. نبردناو ناوارین غرق شد درحالیکه نبردناو سیسوی ولیکی و 2 رزمناو قدیمی آدمیرال ناکهیموف و ولادیمیر مونوماخ خسارت دیدند و در صبح مجبورشدند که آنها را غرق کنند. خط زمان 27می 1905(ساعت محلی) 04:45 شینانومارو ناوگان بالتیک روسها را یافت و تلگرامی فرستاد. 05:05 ناوگان مختلط ژاپن بندر را ترک گفت و تلگرامی به سرفرماندهی نیروی دریایی سلطنتی ژاپن فرستاد: امروز هوا خوب است ولی امواج دریا بلند می باشند. 13:39 ناوگان ژاپن توانست ناوگان بالتیک را با چشم رویت کند و پرچم نبرد را بالا ببرد. 13:55 فاصله 12000متر. میکاسا پرچم "زد" را بالا برد. 14:05 فاصله 8000متر. ناوگان ژاپن شروع کرد به منحرف شدن(مانور کراسینگ تی ). طرف روس فکر کرد که "توگو دیوانه شده است و ما برنده نبرد خواهیم شد." 14:07 فاصله 7000متر. میکاسا چرخش خود را کامل کرده است. ناوگان روسیه شروع کرد به آتشباری. 14:10 فاصله 6400متر. تمام ناوهای ژاپنی چرخش خود را به انتها برده اند. 14:12 فاصله 5500متر. میکاسا اولین ضربه را خورد. 14:16 فاصله 4600متر. ناوگان ژاپن آتش خود را بر روی کنیاز سووروف -بهترین کشتی ناوگان بالتیک- متمرکز کرده اند. 14:43 اسلیابا و کنیاز سووروف آتش گرفتند و صف ناوگان روس به هم ریخت. 14:50 الکساندرسوم شروع کرد تا به شمال بچرخد و کوشش کرد تا صف ناوگان را ترک کند. 15:10 اسلیابا غرق شد و کنیاز سووروف سعی کرد تا فرارکند. 18:00 دو ناوگان دوباره به هم نزدیک می شوند. فاصله 6300متر. تبادل آتش شروع می شود. 19:03 الکساندر سوم غرق شد. 19:20 کنیاز سووروف، بورودینو و سیسوی ولیکی غرق شدند. 28می 1905 (ساعت محلی) 09:30 ناوگان ژاپن دوباره ناوگان بالتیک را می یابد. 10:34 فرمانده روسها علامت تسلیم -اکس جی ئی- می فرستد. 10:53 ژاپنی ها با تسلیم روسها موافقت می کنند. پس از نبرد 4نبردناو دیگر -تحت فرمان دریادار نبوگاتوف- فردا مجبور به تسلیم شدند. گروه او تنها دارای یک نبردناو مدرن -اورل - در کنار نبردناو قدیمی نیکلای اول و 2 نبردناو ساحلی آپراکسین و آدمیرال سنیاوین بود و او هیچ شانسی برای مقاومت دربرابر ژاپنی ها نداشت. تا غروب 28 می، کشتی های تک افتاده روسی توسط ژاپنی ها تعقیب می شدند. نبردناو ساحلی آدمیرال یوشاکوف از تسلیم شدن سرباز زد و توسط رزمناوهای ژاپنی غرق شد. رزمناوی قدیمی دمیتری دونسکوی در برابر 6 رزمناو ژاپنی جنگید و تا روز بعد -که در اثر خسارات زیاد منفجرش کردند- مقاومت کرد. 3 رزمناو -شامل آرورا - به پایگاه نیروی دریایی آمریکا در مانیل فرار کردند و توقیف شدند. رزمناو سریع یات آلماز و 2 فروند ناوشکن تنها کشتیهای روس بودند که به به ولادی وستوک رسیدند. تقریبا تمام ناوگان بالتیک روسها در این نبرد از بین رفت درحالیکه ژاپنی ها فقط 3 قایق اژدرافکن را از دست دادند. تاکتیکهای دریایی در این نبرد برای اولین بار -در تاریخ نبردهای دریایی- در نبرد تسوشمیا بود که مانور کراسینگ تی بکار رفت. توضیح اینکه نبردناوها، رزمناوها و دیگر کشتی های جنگی در ناوگانهایی سازمان داده می شوند که هر ناوگان تحت فرماندهی یک افسر پرچمدار -دریاسالار و یا تیمسار دریایی- است. در نبرد تسوشیما، دریاسالار توگو افسر فرمانده در نبردناو میکاسا بود. هنگامی که آدمیرال توگو تصمیم گرفت که یک چرخش متوالی -مانورکراسینگ تی-را اجرا کند او توالی صف ناوگان را -با میکاسا که هنوز در جلو صف بود- به هم نزد. اومی خواست که ناوهای قدرتمندترش زودتر واردنبرد شوند. "چرخش به ترتیب" بدین معنی است که هر ناو باید پس از ناو جلوی خود در صف شروع به چرخش کند. بدین سان ناوهای ژاپنی می توانستند از تمام توپهایشان برای شلیک به ناوگان روسها استفاده کنند اما روسها فقط می توانستند توپهای جلوی کشتی را بر علیه ژاپنی ها بکارگیرند. توگو می توانست که دستور دهد که تمام ناوها با یکدیگر چرخش کنند. یعنی تمام کشتی ها در یک زمان شروع به چرخش کنند. این مانور که در نبرد ترافالگار -توسط ناوگان مشترک فرانسه و اسپانیا از آن استفاده شد- سریعتر می باشد؛ اما صف ناوها را به هم می زند و موجب می شود تا رزمناوها در خط مقدم حمله قرار بگیرند و این امری بود که توگو می خواست از آن اجتناب کند. مانور "کراسینگ تی" به یمن ناوهای سریعی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ساخته شدند و توپهایی که بر روی برجکهای چرخان قرارداشتند اجرا شد. با داخل شدن موشک و هواپیما به نبردهای دریایی -که اجازه حمله از فاصله دور را به نیروهای رزمی می دادند- مانور کراسینگ تی منسوخ شد و آخرین بار در نبرد سورگائو در دریای فیلیپین توسط دریابان اولدنفورت آمریکایی در برابر ناوگان دریادار ژاپنی شوجی نیشیمورا -25 اکتبر1945- بکاررفت. این نبرد همچنین آخرین نبرد بین نبردناوها نیز بود. دریاسالار توگو بر روی پل رزمناو میکاسا در هنگام آغاز نبرد تسوشیما در سال1905. پرچم نشانه حرف "زد" -که مشخصه ناوگان است- برافراشته شده است. کره، تنگه تسوشیما و جزیره تسوشیما ناوگان روسیه در تسوشیما خسارت وارده به رزمناو اولگ در طی نبرد مسیر حرکتا ناوگان متخاصمین نبردناو روسی درحال غرق شدن خسارت واردآمده بر رزمناو زمتچاگ. گلوله توپ به دودکش رزمناو اصابت کرده است. توپهای 12اینچی جلوی نبردناو میکاسا، کشتی سرفرماندهی دریادار توگو صف نبردناوهای آمریکایی در جلو نبردناو پنسیلوانیا قرار دارد. نموداری از تاکتیک کراسینگ تی که توسط ناوگان ژاپن –کشتیهای آبی رنگ- در نبردتسوشسیما بکار رفت. اژدرافکنهای ژاپنی یک حمله شبانه به راه انداخته اند. نبردناو میکاسا که به صورت موزه شناور درآمده است. نبردناو فوجی ساخته شده توسط تامس آیرون بریتانیا. نبردناو تزارویچ نبردناو آساشی –طلوع خورشید- ساخته شده توسط کلایدبانک انجینیرینگ و شیپبلدینگ کمپانی در اسکاتلند. نبردناو شیکیشیما نبردناو امپراطور نیکولای اول از کلاس الکساندر دوم که پس از تسلیم به ژاپنی ها با نام آیکی در نیروی دریایی سلطنتی ژاپن خدمت می کرد. نبردناو اورل از کلاس بورودینو که پس از غنیمت گرفته شدن توسط زاپنی ها نام آن به ایوامی تغییر یافت. دریاسالار توگو
  7. بیت المقدس دارای دو باروی تو در تو بود. باروی بیرونی باروی قدیمی شهر بود که در بعضی نقاط خراب شده بود و مردم به جای تعمیر آن در داخل آن یک بارو و حصار جدید ساخته بوند. جنوب و غرب شهر هم توسط ارتفاعات کوه صهیون محافظت می شد. زمانی که صلیبیون به پای دیوارهای بیت المقدس رسیدند این شهر در اختیار یکی از سرداران فاطمیون مصر به نام افتخارالدوله بود. افتخارالدوله برای مقاومت در برابر صلیبیون از چند راهکار استفاده کرد. 1- تعمیر دیوار های حصار خارجی. 2- جمع آوری توشه در داخل شهر و انبارکردن آن. 3- سوزاندن مزارع خارج شهر و تخریب تمام چاه ها و قناتها و چشمه های خارج از شهر. 4- متمرکز کردن تمام قوای در دسترس در درون شهر و عدم پراکنده کردن آنها. صلیبیون در مدت یک هفته یکی پس از دیگری وارد منطقه شدند و در انتها شورایی برپاکردند که نقشه حمله به شهر را تهیه کند. در نهایت سپاه صلیب به 3 دسته بزرگ تقسیم شد تا شهر را محاصره کند: 1- از جهت شمال سپاه دوک نرماندی،کنت فلاندر و تانگرد. 2- از شرق گادفری، اسکاتیوس و بالدوین. 3- جنوب غربی و غرب ریموند، ویلهلم و کاستون. پس از آرایش نیروها صلیبیون از چند جهت دست به محاصره شهر زدند ولی ناموفق بودند. بعد از چند روز صلیبیون با استفاده از ماشینهای قلعه کوب حصارخارجی شهر را درهم کوبیدند و از آنجا وارد شدند. مدافعین شهر نیز همگی به داخل حصار داخلی شهر بازگشتند. از فردای آن روز حمله به حصار داخلی شهر آغازشد اما پس از چند روز حملات بی نتیجه ماند و سپاه صلیب دچار قحطی و بی آبی شد. تنها منبع آب صلیبون رودخانه فصلی سلوان بود که در آن زمان خشک شده بود. صلیبیها که رابطه خود را با امپراطور بیزانس قطع کرد بودند قاصدی به سوی پاپ فرستاده بودند و از وی تقاضای ارسال گندم و خواروبار کرده بودند. کشتی هایی که پاپ اوربان دوم فرستاده بود در ساحل شام دچار حمله کشتی های مصری شد و غرق شد ولی خدمه کشتی ها توانسته بودند پیش از حمله بارهایشان را در ساحل تخلیه کنند. صلیبیون این توشه را با عرابه به پای دیوار بیت المقدس حمل کردند ولی هنوز از نظر آب در مضیقه بودند و باید آب را با استفاده از گاری و عرابه از چشمه های دور به پای دیوار شهر می رساندند. صلیبیون استادکاران مسیحی که در شام زندگی می کردند و تعدادی نجار که توسط کشتی آمده بودند را برای ساخت منجنیق و برج های متحرک و قلعه کوب بکارگرفتند. برای این کار از چوب کشتی های غرق شده، چوب خانه های روستاییان اطراف و هرچه که در دسترس بود استفاده شد. پس از اتمام ساخت وسایل ضدحصار شواری جنگی نقشه زیر را تدوین کرد: 1- گادفری به همراه برج های متحرک و شوالیه ها از طرق شمال و شرق 2- پیاده نظام و کمانداران به ریاست ریموند از جانب جنوب 3- قلعه کوبها و منجنیق ها به فرماندهی تانگرد و روبارتوس از طرف غرب. در ساعت 3 پس از نیمه شب 22 شعبان 493(14 جولای 1099) صلیبیون پس از دعا و مناجات حمله خود را به بیت المقدس آغازکردد. تا غروب فردا آتش جنگ کماکان شعله ور بود و مدافعان و مهاجمان یکدیگر را هدف قرار می دادند. فردای آن روز شدت حملات مدافعین داشت سپاه صلیب را منهزم می کرد که بخت به یاری گادفری آمد. یکی از منجنیقهایی او که در حال پرتاب آتش بود توانست یکی از منجنیقهای مسلمانان را که بالای حصار بود به آتش بکشاند. باد آتش و دود را به سمت مدافعین می برد و آنها ناچار از بالای حصار پایین آمدند تا پس از خاموش شدن آتش دوباره بالای آن روند. گادفری که بر بالای یک برج متحرک قرارداشت وضعیت را می دید و دستور داد تا برج را به کنار دیوار حصار کشیده و از آنها به همراه شوالیه هایش به بالای حصارپرید و به سرعت پایین آمده و دروازه شهر را گشود. شوالیه های و پیاده نظامی که پشت دروازه بودند به سرعت وارد شهر شدند و از سوی دیگر نورمنها نیز دیوار شهر را با قلعه کوب خراب کردند و از جانب دیگر به داخل شهر سرازیر شدند. شهر پس از 4 ساعت زد و خورد سقوط کرد.(23 شعبان493و 15 جولای 1099) گروهی از مدافعین به شهر عسقلان رفتند و گروهی در قلعه ای خارج از مسجد اقصی به نام محراب داوود سنگر گرفتند. اروپاییان که از بوی خون مست شده بودند شروع به کشتار مردم کردند و نه تنها مسلمانان بلکه یهودی ها و مسیحیان اردتودکس را از دم تیغ گذراندن. مردمی که در مسجد قبه الصخره جمع شده بودند تماما کشته شدند تا جایی که گادفری بعدها در نامه خود به پاپ نوشت: خون تا زانوی افراد می رسید. یهودیانی که در معبد خود متحص شده بودند نیز زنده زنده سوزانده شدند. مدافعینی که در قلعه محراب داود بودند پس از 3 روز از مسیحیان امان گرفته و خود را به دیگر مدافعین در عسقلان رساندندد. این شهر در نزدیکی مدیترانه و تابع خلافت فاطمیون مصر بود و حصاری محکم داشت. خلیفه مصر المستعلی بالله وزیر خود الافضل را با سپاهی بزرگ به یاری بیت المقدس فرستاد. این سپاه در راه خود به عسقلان رسید و پشت شهر اردوزد. صلیبیون شبانگاه به سپاه مصرتاختند. الافضل که غافلگیرشده بود به مصر بازگشت و تعدادی از سپاهیانش داخل شهر موضع گرفتند. صلیبیون شهر را محاصره کردند و در نهایت با گرفتن 20 هزار دینار طلا دست از محاصره کشیدند. پس از سقوط شهر در شورایی پادشاهی شهر به تانگرد پیشنهاد شد که او سرباز زد و پس از آن پادشاهی به گادفری پیشنهاد شد. او پذیرفت که بدون داشتن عنوان پادشاهی و تاج بر شهر حکومت کند. گادفری گفت: در جایی که بر فرق مبارک عیسی(ع) تاج خار گذاشته اند من چگونه می توانم تاج طلا بر سر نهم." قرار شد که گادفری با عنوان "حامی قبر مسیح" حکومت کند. با اشغال بیت المقدس صلیبیون دارای 4 منطقه تحت نفوذ در آسیا شده بودند. 1- کنت نشین اودسا (اودسا، سروج، بیره در شمال غربی و جنوب سوریه امروزی) که در دست بالدوین برادر گادفری بود. 2- شاهنشین انطاکیه (در سوریه امروزی) که در دست بوهیموند بود. 3- کنت نشین طرابلس که در دست ریموند بود.(بندر لاذقیه و اطراف آن، خود شهر طرابلس هنوز در محاصره بود. این محاصره 5 سال به طول انجامید و یکی از طولانی ترین محاصره های تاریخ بوده است. لبنان امروزی) 4- پادشاهی لاتین اورشلیم(بیت المقدس، رمله، حیفا،یافا) که در دست گادفری بود. این 4 ناحیه مناطقی برای حملات بعدی به سرزمینهای مسلمانان شد. دسته های مهاجر و جنگجوی مسیحی در اروپا بر کشتی می نشستند و پس از عبوراز مدیترانه بر ساحل این مناطق فرود می آمدند. پس از فتح قطعه ای از خاک مسلمین بر روی آن قلعه ای به سبک اروپایی ها می ساختند و زمینها را بنا بر سنتهای فئودالی خود بین سرکرده هایشان تقسیم می کردند. این جریان مهاجرت تا 2 قرن بعد که جنگهای صلیبی با پیروزی مسلمانان به اتمام رسید ادامه یافت. البته این یک روی سکه است. پس از فتح اورشلیم بسیاری از شوالیه ها که هدفشان تنها آزادی مزار مسیح(ع) بود به وطن خود بازگشتند. بحث ادامه داره.... نقاشی سقوط اورشلیم نقاش از گادفری بوهیموند از دیوار انطاکیه بالامی رود.
  8. RezaKiani

    جنگ ستارگان روسی

    جالبش اینه که وزیر دفاع روسیه همین 2 -3 روز پیش به اروپایی ها گفته شما احتیاج به دفاع موشکی ندارید چون موشکهای ایران تا اونجا نمی رسند. خود ناکثشون چند دهه هستش که دارن یواشکی و زیرزیرکی همه کاری می کنند حالا گیردادند به اروپا. یکی نیس بگه اگر بده چرا خودتون این همه دارید زور می زنید. این عکس رو هم از یه سایت ایرانی پیداکردم که ادعا کرده این میگ-31 برای مقابله با ماهواره ها ارتقا یافته بوده. راست و دروغش با خودش
  9. RezaKiani

    نبرد دریایی تسوشیما

    نبردناوها یا به انگلیسی battle ship ناوهای بزرگی بودند که اصطلاحا به آنها ناوها خط اول می گفتند. این ناوها ناوهای درجه یک جنگی هر نیروی دریای به حساب می آمدند. پس از اینکه بدنه کشتی ها آهنی شد و موتور بخار برای اونها اضافه شد نبردناوها مدرن پا به عرصه جنگها گذاشتند. این نبردناوها از زره های ضخیم در بدنه و عرشه استفاده می کردند. و با استفاده از موتور بخار سرعت بیشتری نسبت به نبردناوهای بادبانی به دست می آوردند. دومین تحول بزرگ در زمینه این ناوها اختراع توپها برجک دار بود. تا قبل از این باید هر ناو تعداد زیادی توپ را در کنار و جلو و عقب خود نصب می کرد تا بتواند 360 درجه اطراف خودش را پوشش بده. توپ نصب شده بر روی برجک باعث می شد که نبردناو با استفاده از تعداد توپهای کمتری اطرافش رو پوشش بده. کم کم با پیشرفت تکنولوژی توپسازی توپها بزرگ و بزرگتر شدند تا کالیبر آنها به 10 اینچ و 15 اینچ رسید. در این زمان یک تحول دیگر ظهور کرد. نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا اولین نبردناو مجهز به توربین بخار را به نام دردناوت(بی باک) وارد خدمت کرد. این نبردناو انقلابی در عرصه ساخت نبردناوها بود تاجایی که نبردناوها به دو دسته قبل از دردناوت و پس از آن تقسیم می شود. آخرین نبردی که درآن به صورت گسترده از نبردناو استفاده شد جنگ جهانی دوم بود. پس از پایان جنگ با پیشرفت تکنولوژی موشکی اندک اندک نبردناوها از صحنه خارج شدند آخرین نبردناوها مال آمریکا بودند که تقریبا همین 5-6 سال پیش از رده خارج شدند. بریتانیا هم پس از جنگ دوم جهانی دیگر نبردناو جدید نساخت. یکی دیگر از علت های منسوخ شدن نبردناوها این بود که ناوهای هواپیمابر کارایی خودشون رو توی جنگها اثبات کردند. بزرگترین و معروف ترین نبردناوهایی که غرق شدند عبارتند از بیسمارک و تیرپیتز آلمانی، پرنس آو ولز انگلیسی، یاماتو و موساشی ژاپنی. اینها چیزهایی بود که من می دونستم. حالا...
  10. دوستان توجه کنند که این مصاحبه در سال 78 یا 77 توسط مجله ایران جوان منتشر شده. من متاسفاه شماره مجله یادم نیس ولی اصل مطلب رو اسکن کردم برای اون دسته از دوستانی که به تاریخ معاصر علاقمند هستن. خود این مصاحبه یه سند جالب و حیرت انگیزه.................. نکته ای که باید دوستان فراموش کنند تاریخ مصاحبه و وضعیت سیاسی کشور در ان زمان بوده است. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. رضاکیانی
  11. اینکه کسی به وسط پیشونی خودش شلیک کنه خیلی با عقل جور در نمی یاد. اگر شما راس دست باشید باید به شقیقه راست و اگر چپ دست باشید به شقیقه سمت چپ شلیک کنید. شلیک به مسط پیشونی با کلت یا رولور نمی گم غیرممکن ولی خیلی سخت است. یه راه حال دیگه اینه که لوله سلاح رو توی دهان خودتون قرار بدید که اونوقت مرمی از بالای کلتون می زنه بیرون. بهتره خودتون با تفنگ اسباب بازی برادر کوچکترتون امتحان کنید ببینید راس می گم یانه؟
  12. مورد بعدی که از طریق درس امنیت اطلاعات یادگرفتیم چگونگی تعقیب بود که ابتدا به صورت گروهی و سپس فردی صورتی می گرفت. در این درس مطالب زیادی آموخته می شد: چگونگی نشانه گذاری، استفاده از نقاط برتری، چگونگی ناپدید شدن، چگونگی تعقیب یک نفر در منطقه "تند"(خیابان های شلوغ که باید فاصله کمی با تعقیب شونده داشت) و مناطق "آهسته"، و مفهوم "فضاو زمان" که به معنی چگونگی تشخیص فاصله ای است که یک نفر در فاصله زمانی معینی می پیماید. به عنوان مثال فرض کنید سوژه مورد نظر در انتهای خیابانی به سویی می پیچد و وقتی شما به همان نقطه می رسید او غیبیش زده و رفته است. شخص باید حساب کند این شخص در مدتی که از نظر تعقیب کننده غایب بوده آیا می توانسته به پیچ بعدی برسد یا نه؟ اگر این زمان کافی نباشد پس معلوم است وی به درون ساختمانی رفته و باید منتظر او ماند. وقتی چگونگی تعقیب کردن را یادگرفتیم باید این را هم می آموختیم که چگونه تشخیص دهیم در تعقیب ما هستند یا نه، این کار از طریق اجرای روشی به نام "مسیرمنظم" صورت می گرفت. ما را به اتاق تازه ای در ساختمان اصلی بردند. این اتاق بزرگ و در طبقه دوم واقع بود. 20صندلی داشت که همانند صندییهای هواپیما دارای میز متصل تاشو و جاسیگاری بودند. جلوی اتاق مقداری بلندتر از عقب آن بود و یک میز و یک صندلی در آنجا قرارداشت. پشتی این میز و صندلی یک پانل شیشه ای قرارداشت که آن را درمقابل پرده ای قرارداه بودند. روی پرده نقشه هایی از بخشهای مختلف تل آویو کوبیده شده بود. قبل ازتمرین، هریک از ما باید مسیر خودر ا روی نقشه مشخص می کردیم. مسیر اساس هر کاری است که انجام می شود، بدون وجود آن اساسا نمی توان کارکرد. به هر یک از کارآموزان بخشی از نقشه اختصاص داده شده بود و آنها را در زمان معینی در نقطه بخصوصی پیاده می کردند تا مسیر ویژه ای را بپیمایند. آنها پس از پایان کار باید گزارش می دادند که آیا تعقیب شده اند یا نه. اگر کسی آنها را تعقیب کرده بود، باید گزارش می دادند چه کسی را دیده اند، چه زمانی دیده اند و چند نفر با چه شکل و شمایلی در تعقیب آنها بوده اند. کارآموزانی هم که گزارش می دادند تحت تعقیب واقع نشده اند باید در گزارش قید می کردند کجا و چه موقع این موضع را کنترل کرده اند، چگونه این کار را کرده اند واز کجا مطمئن هستند تحت تعقیب نبوده اند. تمام این اطلاعات، روی شیشه ای که در مقابل نقشه قرار داشت توسط علامت ثبت می شد. همه کارآموزان معمولا صبح روز بعد گزارش می دادند و بعد از آنه هر 15 نفر کار خود را به پایان می بردند به ما گفته می شد چه کسی تعقیب شده و چه کسی تحت مراقبت قرار نداشته است. فهمیدن اینکه کسی تحت تعقیب نیست، درست به همان اندازه فهمیدن تحت تعقیب بودنش اهمیت داشت. اگر کسی فکرکند که تحت تعقیب است اما در واقع کسی به دنبالش نباشد ، نمی تواند به حرکت خود ادامه دهد. به عنوان مثال، در اروپا اگر یک رابط بگوید حس می کند تحت تعقیب بوده است، ایستگاه موساد مجبور است او را به مدت 1-2 ماه از عملیات کناربگذارد تا این مسئله کنترل شود. گفتن اینکه تحت تعقیب هستم کار خطرناکی است، زیرا این سوال را برمی انگیزد که چه کسی و چرا به تعقیب یک رابط اقدام کرده است. همچنین به ما گفته شده بود خانه هایی را که در آنها زندگی می کنیم خانه امن استم. ما می باید هنگام خروج از خانه در صبح، و موقع برگشت به آن در شامگاه از اینکه مورد تعقیب نیستیم مطمئن می شدیم. به این ترتیب آکادمی ایستگاه موساد به حساب می آمد و خانه هایمان خانه امن به شمار می رفت. یک مسیر، به دو بخش اصلی تقسیم می شد. آدم باید معمولا آن را روی یک نقشه طرح می کرد و وقتی جایی را ترک می گفت باید رفتار و حرکت کاملا طبیعی می داشت. آنگاه به دنبال نقاط "برتری" می گشت: نقطه ای که در آنجا امکان توقف مسیر برای دیدن مسیر پیموده شده پشت سر وجود دارد، بدون اینکه شخص هنگام نگاه به پشت سرخود دیده شود. فرض کنیم مطب یک دندانپزشک در طبقه سوم ساختمانی قرار داشته و درآن طبقه پنجره ای مشرف به خیابان وجود داشته باشد. اگر شخص کمی زیگ زاگ راه برود، کسانی را که از عقب می آیند می بیند و بعد می تواند با رفتن به مطب دندانپزشک و نگاه کردن از پنجره، کسی را که چلوی ساختمان می ایستد و انتظار می کشد تشخیص دهد. مثلا اگر یک تیم مرا تعقیب می کرد و از یک هتل بیرون می آمدم، باید ابتدا آنها را به سرعت به دنبال خودم می کشاندم. بنابر این باید 5 دقیقه در مسیری مستقیم با سرعت راه می پیمودم، تا موقعیت حساس تعقیب کننده بودن آنها راحساستر کنم، سپس زیگزاگی می کردم، به داخل ساختمانی می رفتم، نگاهی از یک نقطه برتری به پایین می انداختم، و آنها را تشخیص می دادم. کار بعدی این بود که باید هر گونه عامل تصادفی را به حساب می آوردم. بنابر این سوار اتوبوسی می شدم، به بخش دیگر شهر می رفتم و عین همین کار را تکرار می کرد. البته باید این کار را به صورتی آرام انجام می دادم تا در صورتی که مرا تعقیب می کردند از چشم آنها گم نشوم. در آن هنگام، چیزی که شخص هرگز آرزویش را نمی کرد این بود که در صورت تعقیب شدن، تعقیب کننده او را گم کند. اگر چنین می شد از کجا می توانستم بفهمم تحت تعقیب بوده ام؟ در هرحال، هنگامی که تعقیب کنندگان دوباره پیدایشان می شد می فهمیدم که تحت تعقیب هستم و به این ترتیب باید فورا همه فعالیاتهای برنامه ریزی شده را قطع می کردم و به دیدن فیلمی می رفتم، اما از آنجا که در این مرحله از کار صرفا تمرین می کردیم، به هنگام تحت تعقیب بودن به چنین کاری دست نمی زدیم. هر یک از ما کلاه کوچکی در جیب خود داشتیم و وقتی مطمئن می شدیم تحت تعقیب هستیم آن رادرآورده و به سر خود می گذاشتیم. سپس به یک کیوسک تلفن می رفتیم، شماره ای را می گرفتیم و اطلاع می دادیم که تحت تعقیب بوده یا نبوده ایم. بعد هم به خانه برمی گشتیم و اغلب کمی بعد به خانه یکی دیگر از رفقا می رفتیم تا درمورد وضعیت گفتگو کنیم. در تمام طول دوره آموزشی من فقط یک بار اشتباه کردم: یک بار هنگامی که تحت تعقیب واقع نشده بودم گزارش دادم که تعقیبم کرده اند. دلیل آن هم آن بود که یکی از کارآموزان ، مسیر انتخابی مرا کپی کرد و 5 دقیقه بعد به دنبال من به راه افتاد. من تیمی را که به دنبال او بودند دیدم و فکر کردم دنبال من هستند. اما وی متوجه تیمی که او را تعقیب می کردند نشد. در این هنگام کلاس به چند گروه تقسیم شده بود که من هم در شمار آنان بودم. در دوره آموزشی شخص احساس صدمه پذیر بودن می کرد، همیشه در معرض تهاجم و بی دفاع بود و همه در کلاس دچار چنین حالتی بودند. اما بعد از آن دیدارهای خود را به صورت گروه های 3 یا 4 نفره شروع کرده و در طی این دیدارها به یکدیگر رهنمود می دادیم. همچنین "استخدام" کسانی را هم از بین پرسنل آکادمی برای کمک به گروه خودمان شروع کردیم. در حال تمرین بودیم تا آموخته های خویش را روی مربیان خودمان پیاده کنیم. در این مرحله، مربیان در حال آغاز تشریح کاربرد چیزهایی بودند که فراگرفته بودیم. آنها به ما می گفتند، حالا که یادگرفته اید چطور از خودتان مواظبت کنید، باید یادبگیرید چطور افراد را اجیر کنید. وقتی به کشور دیگری می روید و مطمئن می شوید کسی به دنبالتان نیست، پس باید استخدام افراد را شروع کنید و با روش گزارش نویسی یکسان که آن را فراگرفته اید گزارش دهید. اکنون می دانید چگونه می توانید اطلاعات حاصل از یافته هایی را که به طور مدام با آنها برخورد می کنید مورد استفاده قراردهید. به خاطر می آورم که موسی گفت:"دوستان من! در این مرحله باید کم کم پوسته را بشکافید و سر از تخم در بیاورید. سال نخست در این مرحله از دوره، کارآموزان مقدار قابل توجهی دانش فنی به دست آورده بودند که باید کاربرد عملی وزنده پیدا می کرد. یکی از راه هایی که بکارگرفتن اطلاعات را با آن آغاز کردیم تمریناتی بود که به آنها "بوتیک" عنوان داده بودند و برخی اوقات دوبار در روز انجام می شد. هدف این تمرینات آن بود که بیاموزیم پس ازبرقرارکردن موفقیت آمیز ارتباط نخست با یک استخدام شونده بالقوه، چگونه باید او را به انجام دیدارهای بعدی ترغیب نماییم. در این مورد هم کارآموزان عملکرد دوستان خود را از طریق تلویزیون مدار بسته و از اطاقی دیگر شاهد بودند وبه دنبال آن، رفتار وی را هدف تجزیه و تحلیل سختگیرانه و اغلب خصمانه خویش قرار میدادند. هر تمرین حدود 90 دقیقه طول می کشید و حقیقتا دلهره آور و اعصاب شکن بود. هر یک از کلمات، حرکات و اعمال ما مورد خرده گیری و انتقاد واقع می شد:آیا به اندازه کافی طعمه به قلاب انداخته بودی؟منظورت از اینکه گفتی لباس قشنگی پوشیده چه بود؟ چرا فلان سوال را از او کردی؟ چرا بهمان چیز را پرسیدی؟ اما به هر حال مرتکب اشتباه شدن در جریان تمرین بوتیک، هر قدر هم که ناراحت کننده بود مرگ آور نبود؛ در جریان عمل و در دنیای واقعی اطلاعات بود که چنین اشتباهاتی می توانست سرنوشت ساز باشد. و قرار بود همه ما این بازی رادر جهان واقعی انجام دهیم... درس بعدی توسط "آمی یار" گفته شد که رئیس بخض خاور دور و آفریقا ودر تل آویو بود. گزارش او آنچنان جذاب بود که وقتی تمام شد، همه می گفتند:"ما هم می خواهیم وارد بخش ما بشویم." بخش زیر کنترل یار کسانی را در منطقه خاوردور مستقر ساخته بود که کار اطلاعاتی واقعی چندانی نمی کردند و به جای آن شبکه هایی را برای پیوندهای تجاری و سیاسی در آینده پدید می آوردند. مثلا یکی از افراد آنها با گذرنامه انگکلیسی در جاکارتا زندگی می کرد و تحت پوشش مخفی به سر می برد. اما این به معنی آن نبود که دولت اندونزی نمی داند وی عامل موساد است. اوبین سایر اقدامات و ترتیبات امنیتی اش مسیر آماده ای برای فرار و کمربندی از سکه های طلا برای روز مبادا داشت. وظیفه اصلی او فراهم آوردن امکانات فروش سلاح به کشورهای منطقه بود. موساد همچنین آدمی را در ژاپن ، یکی دیگر را در هند و یک نفر را درآفریقا و برخی اوقات هم شخصی را در سریلانکا و مالزی داشت. گردهمآیی سالانه افراد زیر کنترل یار در جزیره سیشل صورت می گرفت. او بدون اینکه با خطر زیادی روبرو باشد زندگی خوش و مطبوعی را می گراند. کارمندان او در آفریقا نیز در کار فروش میلیونها دلار اسلحه بودند. این رابط ها طی 3 مرحله کار می ک کردند: نخست تماسهایی برقرار می کردند تا از احتیاجات یک کشور با خبر شوند، از نگرانی هایش اطلاع یابند و بفهمدند چه کسانی را دشمن می پندارند. این اطلاعات از راه زندگی در محل به دست می آمد. طرح این بود که عمل بر مبنای این نیازها بنیان گذاشته شود و رابط محلی ارتباط قوی تری را خلق کند و سپس اطلاع دهد که اسرائیل حاضر است دولت را در ارتباط با تامین سلاح و آموزش -به هر صورتی که بخواهند- یاری دهد. بعد از آنکه رهبر کشور موردنظر به طمع به دست آوردن سلاح می افتد، قدم بعدی عامل موساد این بود که به او اعلام کند باید همراه با سلاح های مثال مقداری لوازم کشاورزی هم بخرد. آنگاه رهبر کشور در موقعیتی قرار می گرفت که بتوان به او گفت چنانچه خواهان گسترش پیوندها است باید باب روابط رسمی دیپلماتیک را با اسرائیل بگشاید. این کار یکی از راه های اساسی برای بازکردن باب روابط دیپلماتیک از طریق غیرمستقیم بود و هرچند معاملات تسلیحاتی در اکثر موارد بسیار پرفایده از کار درمی آمد اما رابطهای موساد بعد از به پایان رسیدن وظیفه اصلی شان هرگز زحمت برداشتن قدم دوم برای افزایش فروش سلح را به خود نمی دادند....
  13. در اروپای قرون وسطی رسم بر این بود که پس از سقوط یک شهر یا دژ حکمرانی آنجا به اولین فرماندهی می رسید که پای به داخل آن شهر یا دژ نهاده بود. بر همین اساس بوهیموند ایتالیایی -اولین فرمانده صلیبی که از دیوار انطاکیه بالارفت و در آنجا را بر روی مهاجمان گشود- به صورت موقت حاکم انطاکیه شد. همان طور که گفته شد کتبوغا حاکم موصل در زمان محاصره به سمت انطاکیه به راه افتاد. در راه چند تن از سران سلجوقی هم با سپاهیانشان به سپاه کتبوغا پیوستند و همگی به اتفاق راه انطاکیه را در پیش گرفتند اما زمانی به شهر رسیدند که شهر به دست صلیبیون گشوده شده بود. پس مسلمانان شهر را محاصره کردند و اینبار مسیحیان بودند که محاصره شدند. الکس پادشاه بیزانس در همان زمان با سپاهی در حال نزدیک شدن به انطاکیه و کمک به صلیبیون بود که با شنیدن خبر حرکت کتبوغا ومحاصره انطاکیه عقب نشینی کرد و به بیزانس بازگشت. این امر نیز یکی از علتهایی شد که صلیبیون نسبت به او بی اعتماد شدند و کینه او را به دل گرفتند. پس از مدتی شهر دچار قحطی شد و صلیبیون از روی ناچاری به مردار خواری روی آوردند. بوهیموند چندبار سعی کرد تا حلقه محاصره را بکشند اما موفق نشد و در انتها از کتبوغا امان خواست. کتبوغا تقاضای او را رد کرد و محاصره شهر ادامه یافت. در این زمان کشیشی به نام پیتربارتلمی به دروغ ادعا کرد که خواب حضرت اندریاس را دیده و با رندی در یک کلیسا دشنه (یا نیزه) ای به دست گرفت و ادعا کرد که این دشنه همان دشنه ای است که پهلوی حضرت مسیح را با آن دریده اند. سپاهیان صلیبی در برابر او به زانو درآمدند و سوگند خوردند که دشمن را از پای درآورند. آنها کاملا از این معجزه!! روحیه گرفته بودند و آماده جانفشانی در راه عیسی(ع) شده بودند. فردا صبح بوهیموند به سوارانش دستور داد که دسته دسته از دروازه خارج شوند و در نقطه ای جمع شوند. کتبوغا گمان کرد که مسیحیان جهت تسلیم شدن از شهر بیرون آمده اند و اجازه نداد تا سپاهش راه بازگشت صلیبیون را به شهر مسدود کنند. بوهیموند به همراه افرادش از شهر خارج شد و پس آراستن لشکر دشنه کذایی را بالا سر گرفته و فریاد حمله سرداد. هر دو سپاه به هم ریختند. کمی بعد صلیبیون توسط سپاهیان دمشق و حلب محاصره شدند و چون مرگ را به چشم دیدند بر شدت حملاتشان افزودند تا در نهایت حلقه محاصره شکافته شد و کتبوغا رو به فرارنهاد. پس از آن، سپاه سلجوقی به هم ریخت و رو به فرار گذاشت. فردای آن روز زمان سربازان سلجوقی که داخل ارگ شهر سنگر گرفته بودند نیز تسلیم شدند و در نهایت انطاکیه کاملا پاکسازی شد. (29 ژوئن 1098) طبق قراری که سران صلیبی با الکس اول گذاشته بودند باید پس از فتح سرزمینهای جدید آنها را به پادشاه بیزانس تسلیم می کردند ولی به دلیل عهدشکنی های الکس آنها تصمیم گرفتند که این شهر را در دست خود نگه دارند. از طرفی بین ایتالیایی ها و فرانسوی ها رقابت بود و هر کدام دوست داشتند تا سهم بیشتری از سرزمینهای مفتوحه را نصیب خود کنند. از این رو بین آنها اختلاف افتاد و حرکت آنها به سوی بیت المقدس به تاخیر افتاد. درنهایت، شهر به بوهیموند رسید و این شهر مهم مرکز دومین ایالتی شد که توسط صلیبیون در خاک آسیا برپاشد و شاهنشین انطاکیه نام گرفت. ادامه حرکت به سوی اورشلیم در ابتدای سال 1099، سپاه صلیبیون به سمت بیت المقدس حرکت کرد و سر راه خود به شهر معره النعمان رسید. پس از چند روز مقاومت به دلیل اختلاف بین مسلمانان شهر سقوط کرد و بیشتر مردم آن توسط صلیبیون قتل عام شده و باقی سکنه به اسارت درآمدند. پس از آن سپاه صلیب به شهر عرفه رسید که پس از 4 ماه محاصره نتوانستند آن را فتح کنند و درنهایت با گرفتن خراج حاضر شدند که دست از سرشهر بردارند. شهرهای قنسرین، حماه و حمص نیز از شهر عرفه تبعیت کردند ولی شهر ارکاس -در دامنه کوه جبل- در برابر صلیبیون مقاومت کرد و ناچار ریموند و تانگرد محاصره را ادامه داده و بقیه صلیبیون در 3 ستون راه بیت المقدس را پیش گرفتند. ستون اول از طریق بندر لاذقیه ستون دوم از طریق جبله و ستون سوم از جاده طرطوس حرکت می کردند. ستون اول به سرکردگی بوهیموند بود که از انگلیسی ها، هلندی ها و بلژیکی ها تشکیل شده بود. پس از مدتی بوهیموند در وسط راه سپاهش را رهاکرد و به انطاکیه بازگشت. ستون دوم به فرماندهی گادفری بود که جبله را محاصره کرد و از آنجا رهسپار اورشلیم شد. ستون سوم هنگامی به طرطوس رسید که اهالی شهر را خالی کرده بودند و آنها شهر را بدون خونریزی فتح کردند و به سوی بیت المقدس حرکت کردند. در نهایت اردوهای صلیبی در روز 7 ژوئن 1099 به پای حصار بیت المقدس رسیدند. استعداد این سپاه 40 هزار نفر بود و از آن سپاه عظیم 600 هزار نفری که 3 سال پیش حرکت کرد بیشتر آنها بر اثر گشنگی و تشنگی و سرما و یا حمله مسلمانان کشته شدند. از 7000 شوالیه ای که اروپا را ترک کرده بودند تنها 1500 نفر زنده مانده بودند. 12 هزار نفر نیز از صلیبیون در مناطق فتح شده -مانند انطاکیه- مانده بودند. همان گونه که گفته شد، زمانی که صلیبیون به بیت المقدس رسیدند این شهر در کنترل فاطمیون مصر بود. سپاه دیگر صلیب به سرکردگی ریموند و تانگرد نتوانستند شهر ارکاس را فتح کنند و تصمیم گرفتند تا از راه طرابلس به سمت بیت المقدس حرکت کنند. آنها پس از رسیدن به طرابلس آن را طرابلس را محاصره کردند ولی این محاصره چندین سال طول کشید. ریموند پس از قراردادن تعدادی از سربازانش در اطراف طرابلس بندر لاذقیه را گشود. تانگرد هم توانست به کمک مسیحیان شهر بیت اللحم وارد آنجا شده و شهر را فتح کند.
  14. RezaKiani

    موشک هات

    این تانکه عکسش چه بامزه اس.
  15. امار اول خیلی باحاله. جنگ روز 31 شهریور شروع شده بعد تامکت ایرانی روز 16 شهریور هلیکوپتر عراقی رو انداخته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!111
  16. محاصره انطاکیه درماه رجب 492ه.ق (1098م) سپاهیان صلیبی به پشت دروازه های انطاکیه رسیدند. پس از چند ماه محاصره و چند پیکار خونین بین طرفین با نزدیک شدن زمستان و تمام شدن آذوقه سپاه صلیبیون دچارمشکل شد. شبها سربازان از اردوگاه فرار می کردند و تلفات سرما و گرسنگی و بیماری هر روز بیشتر از روز قبل می شد. گادفری برای شکستن حصار شهر سعی کرد از ابزارهای فنی آن زمان مانند برجهای چوبی بلند و قلعه کوب استفاده کند ولی مسلمانان با آتش رومی ابزار های صلیبیون را به آتش می کشیدند. از طرفی تعدادی از ایتالیایی ها اسرار اردو را به ازاء پول به مدافعین می فروختند که خود این کار باعث خنثی شدن نقشه های صلیبیون شده بود. در شعبان 492ه.ق(1098م) ملک افضل (وزیر خلیفه فاطمی المستعلی بالله) توانسته بود اورشلیم را از سلطه سلجوقیان خارج کند. او نمایندگی به اردوی گادفری فرستاد تا از طرف خلیفه فاطمی با صلیبیون مذاکره کنند. نماینده ملک افضل به گادفری پیشنهاد داد که کلیساهای ویران شده را آباد کند و هر مسیحی اجازه داشته باشد بدون پرداخت عوارض به مدت یکماه وارد اورشلیم شود به شرطی که مسلحانه واردشهر نشود. گادفری با پیشنهاد ملک افضل مخالفت کرد و درنهایت محاصره انطاکیه ادامه یافت. سقوط انطاکیه پس از چندماه از محاصره خاکم موصل به نام کتبوغا تصمیم گرفت که با سپاهیانش به سمت انطاکیه حرکت کند. از طرفی یک ارمنی تازه مسلمان شده به نام فیروز به بوهیمند پیشنهاد کرده بود که با دریافت مبلغی سنگین دروازه شهر را بر روی صلیبیون بازکند. فرماندهان صلیبی مبلغ درخواست شده را بین خود تقسیم کردند و به فیروز دادند. فردای آن روز صلیبیون اردوی خود را جمع کرده و به محاصره شهر پایان دادند. مدافعین گمان کردند که صلیبیون به خاطر سررسیدن سپاه کتبوغا فرارکرده اند از این رو شب به استراحت پرداختند. شبهنگام به کمک فیروز دروازه شهر بر روی سپاه صلیبیون بازشد و انطاکیه پس از 9 ماه محاصره سقوط کرد(سوم ژوئن1098) . صلیبیون تمام مردم شهر را به غیر از کسانی که با آنها همکاری کرده بودند قتل عام کردند. تعدادی از سربازان مدافع شهر فرار کردند و تعدادی نیز در داخل ارگ شهر سنگر گرفته و به مقاومت خود ادامه دادند. باغیسان (حاکم انطاکیه) نیز در این معرکه کشته شد.
  17. RezaKiani

    توليد جنگنده در ايران

    بابا خدا خیرتون بده. همون هواپیما اول رو نیگا کنید زید کاگپیتش به حروف درشت و بولد نوشته بلو آنجلز.
  18. سعید جان. مرسی خیلی خوب بود و عالی. کوتاه و مفید و مختصر بدون حاشیه/
  19. یه کم دیر شد. دوستان ببخشید. در ادامه فرمایشات دوست عزیز آقای روباه باید بگم که بر خلاف آن چیزی که همه فکر می کنند بزرکترین هدف اطلاعاتی موساد کشور آمریکا است که درحقیقت بزرگترین حامی و دوست اسرائیل به حساب می یاد. موساد به صورت رسمی پایگاه و خانه امن در خاک امریکا نداره ولی از هر طریقی که بتونه سعی می کنه که به اطلاعات طبقه بندی شده آمریکایی ها دست پیدا کنه. مخصوصا دو نوع اطلاعات براشون خیلی مهمه 1- سیاسی. 2- فنی و علمی اما ادامه داستان.... پوشش به عنوان یک فن عمدتا توسط شای کائولی و ران اس آموزش داده می شد. کائولی به ما گفت:" وقتی در کار جمع آوری اطلاعات هستید، ویکتوریا، حیم یا یوزی نیستید. فقط یک رابط اطلاعاتی هستید. بخش اعظم کار اجیرکردن عوامل توسط ما تحت پوشش انجام می گیرد. شما هیچ وقت به سراع کسی نمی روید بگویید سلام من مامور اطلاعاتی اسرائیل هستم. از شما می خواهم در مقابل پول به من اطلاعات بدهید. شما همیشه زیر یک پوشش کارخواهیدکرد، معنی آن این است که شما آنچه می نمایید نخواهید بود، انتظار می رود یک رابط اطلاعاتی دارای وجوه شخصیتی گوناگون باشد. این صفت چند شخصیتی بودن خیلی مهم است. ممکن است مجبور باشید در یک روز 3 نفر را ملاقات کنید و در مقابل هر یک آدم متفاوتی باشید؛ متفاوت به تمام معنی. یک پوشش خوب چیست؟ چیزی که بتوانید آن را با یک کلمه توصیف کنید، حرفه ای دارای گستره وسیعی از امکانات. اگر کسی بپرسد چه کاره هستید و بگویید دندانپزشک، البته حرفه خوب و مهمی را به عنوان پوشش انتخاب کرده اید، همه می دانند که دندانپزشک چیست ولی البته اگر کسی دهانش را بازکند وکمکی بخواهد آن وقت است که به دردسر می افتید.گ ساعات زیادی را صرف تمرین پوشش، مطالعه شهرهای مختلف از طریق کتاب، و چگونگی صحبت کردن در مورد یک شهر بخصوص به صورتی که گویی در آن به سر برده ایم می کردیم. همچنین روش پدید آوردن یک شخصیت و یادگرفتن یک شغل را طی یک روز آموختیم. این کار را از طریق ملاقات با رابط هایی کارکشته و شنیدن داستان پوشش های آنها و گفتگو در مورد روشهای به دست آوردن این پوششها انجام می شد. این تمرینات و گفتگو ها در اتاقهایی صورت می گرفت که به دوربین تلویزیون مجهز بودند و به این ترتیب سایر کارآموزان که در کلاس به سر می بردند می توانستند ناظر آنها باشند. یکی از اولین چیزهایی که یادگرفتیم این بود که اطلاعات خیلی زیادی را با سرعت زیاد بروز ندهیم. این کار چندان طبیعی نیست. این درس را از طریق تسوی جی روانکاو 42 ساله ای که نخستین کارآموز تمرین کننده این درس بود یادگرفتیم. او با مامور اطلاعاتی روبروشد، حدود 20 دقیقه بدون مکث سخن گفت و هر آنچه درباره حرفه پوشش جعلی خود فراهم کرده بود بیرون ریخت. مامور اطلاعاتی هیچ نگفت. وقتی به کلاس برگشتیم به آموزش دهنده خود می خندیدیم. هنگامی که کار مامور اطلاعاتی تمام شد به کلاس برگشت و گفت:"خوب تمام شد." از خودش راضی بود. همه ما در مشاغل نظامی به سربرده بودیم و درمحیطهای نظامی افراد به دوستان باوفایی تبدیل می شوند. بنابر این وقتی شای کائولی از ما پرسید در مورد مکالمه آنان چه می اندیشیم، من گفتم به گمان من تسوی خوب مطالعه کرده و شهر پوشش خود را به خوبی می شناسد. یک نفر دیگر هم گفت وی بدون ابهام حرف زده و داستان جعلی اش قابل پذیرش بوده است. آنگاه ران به پا خواست و گفت:" صبرکنید! یعنی می خواهید بگویید با آشغالی که در آن اتاق جریان داشت موافقید؟ ندیدید این کثافت چه اشتباهی کرد؟ برای خودش روانکاو هم هست! آیا شما ها اصلا فکر می کنید؟ آیا نماینده سطح این دوره همین آدم است؟ می خواهم بدانم چه فکر می کنید. واقعه فکر کنید، بگذارید با خود تسوی جی شروع کنیم." تسوی قبول کرد کارش را با افراط کاری انجام داده و بسیار هیجان زده بوده است و با این گفته خود در سیلابی از انتقادات ما غرق شد. ران از ما خواست آنچه را که فکر می کنیم بگوییم زیرا بالاخره از آکادمی بیرون می رفتیم و اگر نمی توانستیم از پس کار خود برآییم پوست از کله مان کنده می شد. او گفت:" یادگرفتن این امر می تواند یک روز جان شما را نجات دهد." در عرض 90 دقیقه تسوی به هیچ تبدیل شد. اگر مارمولکی از جلوی کلاس می گذشت مخلوقی سرحالتر و زیرکتر از او به نظرمی آمد. کار به جایی رسید که ما حتی درخواست می کردیم نوار ویدئو را به عقب برگردانند تا ثابت کنید درجایی حماقت وجود داشته است. همه ما از این کار کیف می کردیم. این همان چیزی است که وقتی یک گروه شدیدا رقیب پدیدمی آوریم و قوانین مدنی و رفتار اجتماعی را کنار می گذاریم رخ میدهد. از بیرحمی حاکم بر رفتار آدمها با یکدیگر واقعا باید شگفت زده شد. با توجه به گذشته و نسبت به آن این رفتار شوکه کننه به حساب می آمد. کار به جریان شکنجه کردن شباهت پیدا کرده و به رقابتی تبدیل شد که در آن شدیدترین ضربات را به آسیب پذیرترین نقاط وارد می ساختند. هرگاه این رفتار شکنجه آمیز افراد با یکدیگر آرامتر می شد و آتش حمله شعله فرو می کشید، ران و کائولی با پرسیدن سوالی دوباره آتش را برمی افروختند. این چنین تمرینهایی که هر هفته دو تا سه بار تکرار می شد کاری بیرحمانه و خرد کننده بود، اما بدون شک به خوبی به ما می آموخت چگونه می توانیم پوشش مناسبی برای خود فراهم کنیم. اینک 11 هفته بود در دوران آموزشی بودیم. گفتگوهای تمرینی ما حتی موضوع شراب را به عنوان یک بحث درسی در برمی گرفت. چگونه می توان یک شراب خوب را تشخیص داد؟ چگونه می تواند در مورد شراب حرافی کرد؟ محل تولید انواع شراب در کجاست؟ تمرین غذاخوردن را در اتاق غذاخوری نخست وزیر در آکادمی انجام دادیم و از لیست غذای بزرگترین رستورانهای جهان استفاده کردیم تا چگونگی سفارش غذای مناسب و روش خوردن آن را تمرین کنیم. ...
  20. این نقشه ها از سایت ویکیپدیا گرفته شده. بدون شرح...... 1- بزرگترین قدرتهای نظامی بر اساس نفرات آماده رزم و فعال 2- بزرگترین قدرتها بر اساس نفرات ذخیره و فعال با هم 3 قدرتهای بزرگ بر اساس بودجه نظامی
  21. آرش جان کاشکی عنوان مطلب رو عوض می کردی. مثلا یه همیچی چیزی: آیا می شود جلوی موشکهای کروز را گرفت. جوب سوال بله است. البته بسته به موشک کروزش هم داره ولی کشورهای پیشرفته مثه انگلیس و فرانسه و آلمان سالهاست که در این زمینه دارند کار میکنند. سیستمهای دفاع نزدیک مثه خاشتان روسی و فالانکس آمریکایی و سی ولف انگلیسی برای مقابله با موشکهای کروز ضدکشتی(مثه موشک اگزوست)طراحی شده اند. اینکه چقدر موفق هستند و چنددرصد می تونند موشک رو بزنند بحث دیگری است. پارسال که فالانکسهای آمریکایی که روی ناوهای اسرائیلی بودن در برابر موشکهای کروز حزب الله کم آوردند. الان یه سری ناوچه های جدید داره طراحی میشه که کارش حفاظت هوایی ناوگان است مثه سری افق(فرانسه-ایتالیا) و... اینها از رادارهای پیشرفته و موشکهای جدید استفاده می کنند که باهاشون باید موشکهای کروز و هواگردهای حریف رو زد. ایران تا اونجا که من می دونم هنوز همچی سیستمهایی رو نداره ولی شاید از چین بخره یا شاید خودش یه روزی بسازه. شایدهم داره و به قول بعضی دوستان هنوز رو نکرده.
  22. سعید جان به طورمتوسط روزی 1 تا 2 ساعت توی نت هستم و به طور متوسط روزی3-4 ساعت کارتحقیقاتی و مطالعه می کنم. هر چیزی رو که بشه خوند من می خونم از نجوم گرفته تا........................ تمام تحقیقاتم رو هم کامل از اینترنت نمی گیرم. بعضی وقتها برای به دست آوردن تاریخ یه جنگ ممکنه سراغ تاریخ طبری هم برم. بسته به موردش داره. به هر حال.... مواظب خودت باش. برادر کوچک شما رضا
  23. این عکسهایی که گذاشتی یکم عجیبه. بعضی هاش 4 موتوره هست و بعضی 2 موتوره. کدومشون بالاخره یونکرس88 هستش؟
  24. قبل از ایکنه کسی اقدام کند، آن دو نفر از در بیرون رفتند، به داخل اتومبیلی پریدند ودور شدند. همه شوکه شده بودیم. اما حتی قبل از آنکه بتوانیم واکنشی نشان دهیم، ریف از جا بلند شد، رو به سوی یکی از کارآموزان به نام جری اس کرد و گفت:" خیلی خوب. من هم اکنون کشته شدم. باید کسی که مرا کشت برایم توصیف کنی و گبکویی چند گلوله شلیک شد، و هر اطلاعاتی را هم که سرنخی از قاتلین به دست بدهد بگویی." درحالیکه جری اطلاعات خواسته شده را می گفت، ریف آنها را بر روی تخته سیاه م ینوشت. آنگاه به پرسش از سایر کارآموزان پرداخت، و بعد بیرون رفت تا قاتلین را صداکند. آنها اصلا شباهتی با آنچه ما توصیف کرده بودیم نداشتند. اصلا آنها راتشخیص نداده بودیم. آن دو در واقع "موسی ام" رئیس بخش امنیت عملیات و دستیارش "دوو.ال" بودند. موسی گفت:" برایتان تشریح می کنم که جریان کار ما چگونه است. ما بخش اعظم کار خود را دذرکشورهایخارجی انجام می دهیم. برای ما همه چیز یا هدف است و یا دشمن. هیچ چیز دوستانه ای وجود ندارد. واقعا هیچ چیز. با این حال نباید اندوهگین باشیم، شما نمی توانید دائما در این فکر باشید که خطر تهدیدتان می کند یا از اینکه نکند تحت تعقیب و مراقبت باشید بترسید. اگر چنین شود، درانجام کار خود ناموفق خواهید ماند. امنیت عملیات یک ابزار است. این ابزار برای آن است که به شما دنیایی از آرماش و امنیت ارائه کند تا بتوانید کار خود را در شرایط مناسب و کنترل شده انجام دهید. در تامین امنتیت اطلاعاتی جایی برای اشتباه نیست. گابریل می تواند به شما فرصت دیگری بدهد اما اشتباه به معنی مرگ است. ما امنیت را به طور مرحله ای به شما خواهیم آموخت. شما هر قدر هم که در کارها و درسهای دیگرتان خوب و ساعی باشید و هرقدر هم که قابلیت و توانایی داشته باشید چنانچه درس امنیت عملیاتی را در حد رضایت من از سرنگذرانید اخراج خواهید شد. این کار استعداد ویژه ای نمی خواهد اما باید قابلیت فراگیری داشته باشید. شما باید ترس را بشناسید و چگونگی برآمدن از پس آن رابدانید. باید در همه اوقات بیاد داتشه باشید چکاره هستید. سیسمی که من طی دو تا سه سال آینده به شما یادخواهم داد بسیار مطمئن است. درستی آن اثتبات شدهاست. به کمال رسیده است ودر حدکمال هم خواهد ماند. این سیستم آنقدر منطقی است که حتی اگر دشمنان شما آن را همانند خود شما بدانند نمی توانند شما را گیر بیندازند.".... روزهای آموزش ما معمولا به 5 کلاس تقسیم شده بود. بین کلاسهای اوقات تنفس 20 دقیقه ای داشتیم و ناهار را بین ساعت یک ودو بعد از ظهر در ساختمان دیگری صرف می کردیم. ساعات تدریس بین 4 موضوع تقسیم شده بود. روش گزارش نویسی، امنیت عملیات، آموزش نظامی عمومی و پوشش. در درس آموزش عمومی نظامی، اطلاعاتی درباره تانکها، نیروی هوایی، دریایی، ساختار پایگاه های کشورهای همسایه و همچنین ساختار سیاسی، مذهبی واجتماعی این کشورها فرامی گرفتیم که معمولا تدریس کننده در زمینه های اخیر از استادان دانشگاه بودند.... کمی بعد به محفل جمع و جور و صمیمانه ای پیوستم که تشکیل می شد از :یوزی، حیم و میشل ام. در جلسات خود که با صرف قهوه همراه بود مقدار زیادی از وقتمان را به نقشه کشیدن و طرح استراتژی صرف می کردیم. دوستان بحث بعدی رو با دقت گوش کنید خیلی مهمه....
  25. هانس عزیز سلام. اون نبردی که گفتی اسمش نبرد ملازگرده و یکی از مهمترین نبردهای تاریخی از نظر نتیجه هستش. توی این نبرد نه تنها بیزانس جنگ رو باخت بلکه امپراطورش هم اسیر سلجوقی ها شد و اگر به نقشه آخرین پست نیگاه کنی تقریبا تمام خاک ترکیه امروزی رو بیزانس از دست داد. همون جور که گفتی این نبرد یکی از علل اصلی جنگهای صلیبی بوده و پاپ اوربان دوم توی اون مجمع به این شکست اشاره می کنه و از مسیحیان کمک می خواد. راستش من نمی خواستم خیلی توی تاریخ عقب برم وگرنه باید از روزی شروع می کردم که بیت المقدس توسط سپاه خلیفه دوم عمر(رضی الله عنه) فتح شد. اما سپاهی که شما بهش می گی سپاه مردمی من اسمش رو گذاشتم اردوی عوام. حق باشما است این پیتر یا پترس یا هرچی دیگه که اسمش بوده در تهییج مردم مخصوصا مردم فرانسه نقش بزرگی بازی کرد. ولی ناکث وقتی که مردم رو برد داد دم تیغ سلجوقی ها خودش در رفت و به سپاه دیگر صلیبیون پیوست. این سپاه دوم رو من اسمش رو گذاشتم سپاه سران و همین سپاه هستش که دست آخر اورشلیم را فتح کرد. این سپاه رو هم همون جور که گفتم از 4 دسته کلی تشکیل شده بود ولی فقط این 4 دسته نبودند واینها فقط دسته های بزرگ صلیبیون بودند. وقتی این سپاه راه افتاد به هر شهری که می رسید کلی از مردم به این سپاه می پیوستند و درکنار شوالیه ها و سران سپاه به سوی اورشلیم به راه می افتادند. این که می گن ترکان مسلمان راستش من دلیلش رو نمی دونم. من که تاریخ دان نیستم فقط علاقمند به تاریخ هست. بین این دوتا خیلی فرقه. مثه فرق یه فضانورد با یه نفر که علاقمند به فضانوردیه. به هر حال شاید به این دلیل بهشون می گفتند ترکان مسلمان که با ترکان مسلمان که در نواحی قزاقستان امروزی زندگی می کردند اشتباه نشوند. ممنونم از توجه ات. اگر نکته ای بود بازهم تذکر بده. ممنونت می شم. برنا جان از شما هم ممنونم. فعالا خداحافظ