Moltke

Members
  • تعداد محتوا

    792
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

Moltke آخرین امتیاز شما در روز 19 تیر 1394

Moltke شما بیشتری مطالب مورد علاقه کاربران را دارید!

اعتبار در انجمن

1,442 نشان لیاقت

درباره Moltke

  • رتبه حساب کاربری
    استوار یکم

Profile Information

  • Gender
    Not Telling

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1.   اولا نشان بدهید من در جایی به علمای شیعه توهین کرده ام . دوم این که بررسی کردم دولت صفوی با معیارهای ( دولت ملی ) یا دولت ( پیشاملی ) سازگاری ندارد . همان طور که دولت های قبلی ندارند ، اعم از سنی و شیعی و خوارجی مذهب . اصولا اطلاق لفظ دولت ملی به این دولت ها اشتباه است ، انواع و اقسام معیارها هم برای این امر تعریف شد . اندیشه ملی در ایران اگر هم بوده ، از نیمه دوم دوران قاجار شروع می شود و در دوران مشروطیت خودش را نشان می دهد .     نام افراد برجسته تاریخ ادبیات ایران را عنوان کردم ، نظرشان را هم . در برابر زوال ادب ایران در عهد صفوی هم ایشان نظری خلاف نظر شما دارند ، خود کتاب ها را بخوانید در می یابید . آقای ذبیح الله صفا اگر مخالف این نظر بود بر آن ردیه می نوشت نه این که تاییدش کند .     پس الحمدلله معترفید که این نظر خود شماست .     در نظر من ، اعلام چیزی به اسم ( مذهب رسمی ) در تناقض با مفهوم ملت است ، چه شیعه چه سنی چه یهودی چه مسیحی و چه بودایی . چون دین یک مقوله جدا از ملیت است . هر کس یک دور نوشته های من و شما را بخوانید می بیند تعصب از طرف کی هست .     وضع ادبیات کلاسیک ایران پیش و پس از صفویه را با نقل منبع مقایسه کردم . کسی نگقت جامی از سعدی و حافظ جایگاه بزرگتری داره . ولی منابعی که نقل کردم ، معتقدند پس از جامی شاعری در حد ادبیات کلاسیک پیشین ایران ظهور نکرد . اسم خاتم الشعرا را هم شعرای بعدی بر او نهاده اند نه یکی دو نفر .     مثل این که نگرفتید موضوع را . کتاب های فاخر ادبیات ایران متعلق به دوران صفوی اصلا موجود نیست یا بسیار کم است ، اما متعلق به همان دوره قرن 15 و 16 میلادی در ماوراالنهر و هند و عثمانی فراوان . این خود روشن کننده موضوع هست به قدر کافی .     وقتی شما از بایسنقر و شاهرخ و الغ بیک و هنر عهد تیموری و وضع علم ریاضی و نجوم و فیزیک در آن دوران چیزی نمی دانید ، باید هم این طور نظر بدهید . نمی دانم با کدام معیار می گویید صفویان خود را شاه ایران می دانستند و سلاجقه و غزنویان نه . لفظ ( مملکت قزلباش ) را که الحمدلله می دانید چه کسی به کار می برد و منظورش چه بود . اوزون حسن و سلطان محمود هم خودشان را ( شاه ایران ) می خواندند . رجوع کنید به مقاله آقای سعید نفیسی و کتاب های فاروق سومر و مینورسکی .     در مورد هنر ، حکومت های قبلی ایران هم کارنامه خوبی دارند . اما مساله این است که سوای ادبیات ، سایر هنرها چندان به موضوع بحث این تاپیک ارتباط نمی یابند . جدا از این که هنر تجسمی دوره صفوی ادامه هنر دوره تیموری است و در همان زمینه هنر هم سیاست های مذهبی چه قجایعی را موجب شده ( ماجرای میرعماد خوش نویس و سرنوشت دردناک او برای مثال )  ، بی انصافی است که رشد هنر در نیمه دوم دوره صفوی را نادیده بگیریم و من هم در این مورد هم نظرم . اما مساله این است که هنر تجسمی به آن چه موضوع این تاپیک است ربط چندانی پیدا نمی کند .   در مورد علم نیز همین طور ، این مقاله را در مورد وضع علم ( خاصه فیزیک )  در ایران پس از اسلام است اینجا قرار می دهم ، خوانندگان بخوانند و قضاوت کنند ، شما هم مختارید نویسندگان مقاله را دوباره ( ابله ) بپندارید یا خیر :   http://www.sciencecultivation.ir/far/pdf/sc05/5-2.pdf       اولا که (ایران ) خیلی بزرگتر از قلمرو صفوی است .  دوم این که در کشتار و تخریب ، صفویه نیز دست کم از پیشینیان نداشتند ، حتی در قبال مردم قلمرو خودشان ، فقط نمونه گیلان را در این دوره در نظر بگیرید کافی است . در مورد قیام های غریب شاه گیلانی و لشکرکشی میرغضب شاه عباس ( شیخ احمد آقا ) و خود شاه اسماعیل به گیلان تحقیق بفرمایید . دولت صفوی با رفتاری که با مردم ایران در دوره اولیه حکومتش و با زرتشتیان و افغان ها و کردها  و اهالی گیلان در دوره های بعدی داشت نشان داد چقدر به مردم ایران تعهد دارد .   قدر مسلم این که اگر مثلا عبیدالله خان ازبک هم بر عراق عجم چیره می شد ، او هم شاه ایران نامیده می شد . زبان دربار و اشعار او هم نشان می دهد به ایران چه حسی داشت :    باز جانم هوس ملک خراسان دارد -تن بی جان شده من هوس جان دارد روح بخش است شمالش چو دم روح الله - مگر او نیز هوای پل مالان دارد   بی ادبی تان در سطر آخر را هم نادیده می گیریم و باز هم طلب مدرک می کنم . کتاب ( سازمان اداری دولت صفوی )  اثر ولادیمیر مینورسکی معتبرترین منبع در این رابطه است ، که خواننده با مطالعه آن و مقایسه دستگاه حکومت صفوی با دولت های قبلی و مثلا عثمانی ، می تواند اطلاعات کافی کسب کند . انشالله مثل دفعه های قبلی باز هم نظر ( خودتان ) نباشد .     فرقش این بود که آریایی و حتی مغول و تاتار و عرب ، مذهب و عقاید مردم پیشین را پذیرفتند و عقاید خود را با قتل و کشتار تحمیل نکردند و دانشمندان دوره قبل را سلاخی نکردند و آواره کوه و بیابان نکردند .  خیر ، ایرانی بودن یعنی این که حق آب و گل قبلی ها را نگه داشت و به عقایدشان و زبان و فرهنگشان احترام گذاشت . هر کس که این کار را کرده ، خود را لایق ایرانی بودن کرده و هر کس که خیر ، نه . نه این که مردمان ایرانی با سابقه هزاران ساله ( کرد و بلوچ و تالش و تاجیک و پشتون و لارستانی و ...) را به سبب مذهبشان از دایره خودی خارج کرد و مذهب آن هایی را هم که دستت رسید به زور تغییر داد .     با مدرک نشان دادم که بر عکس هست .     وقتی شاه صفوی خودش را شاه ( شیعیان) می داند نه شاه ایرانیان ، و مساجد اهل سنت را مستراح می کند ، چه توقعی هست ؟ جالب است کرد و پشتون و بلوچ که صاحب مملکتند این جا متهم می شوند ، اما قزل باش آمده از آناتولی و شام و ملای آمده از لبنان و عراق صاحبخانه .     مذهب اقلیتی تازه وارد را آن هم به ضرب شمشیر قبول کنند ؟!!!! شما الآن اگر وضعیت مشابه پیش بیاید چنین می کنید ؟!     لابد شورش بختیاری ها و سام میرزا و محمد تقی خان شیرازی و سایر شورش های رنگارنگی که به اسم بازگشت صفویه انجام شد را هم سنی مذهبان ایران و با هماهنگی عثمانی انجام دادند ؟ الحمدلله ماهیت نادر از همان شروطش در دشت مغان برای پذیرش سلطنت مشخص است و اگر کسی شایسته ایم شاه ( ایران ) باشد نادر است . در همان لشکر کشی به هند هم قبایل بزرگ پشتون همه همراه و یاور نادر بودند تا نشان بدهند اگر شاهی تعصب مذهبی نداشته باشد و مردم قلمروش را فارغ از نژاد و مذهب رعیت خود بداند ، چه نتیجه ای حاصل می شود . بلوچ ها هم در سپاه نادر حضور گسترده داشتند و اشرف افغان را هم آن ها کشتند . در مورد قتل عام دهلی هم کتاب ( نادرشاه ) لارنس لکهارت و ( نادرشاه ) هنری مورتیمر دیوراند شرح واقعه را به طور کامل انجام داده است که می توانید مراجعه کنید . نادر به قصد کشتار وارد دهلی نشد بلکه پس از یک شورش و قتل چند صد سرباز ایرانی دست به تنبیهی کوتاه مدت زد .     نخیر ، روحانیان لبنانی و عراقی و قزل باشان آناتولی از مردمان بومی ایران ( ایرانی ) تر هستند لابد . احتمالا از سلسله های قبلی هم :) تعصب مذهبی این است که به مردم اصیل ایران تهمت بزنید ، چون هم مذهب شما نیستند و ( مذهب رسمی ) اعلام کنید و آن ها را شهروند درجه چند و غیرخودی بدانید ، که تا چنین فکری در ایران هست ، وحدت ملی و دوستی میان مردم ایران گزافه ای بیش نخواهد بود .     دولت عثمانی از ابتدا هدفش را جهاد با کفار تعریف کرده بود و اگر غیر این می کرد با مخالفت سربازانش رو به رو می شد . چه در جنگ با تیمور و چه آق قویونلو و چه شاه اسماعیل هم این مسائل پیش آمد .   اما این که حکومت های سنی مذهب ، از جمله غزنویان و سلاجقه و خوارزمشاهیان چه برخوردی با خلافت عباسی داشتند را اگر اندکی مطالعه کنید در می یابید ، دشمنی و در بهترین حالت عروسک و دستاویز پنداشتن ، رابطه این حکومت ها با عباسیان بود .   عین سخنان سلطان محمود غزنوی راجع به خلیفه عباسی در مورد اتهام حسنک وزیر به قرمطی بودن : ( به این خلیفهٔ خرف شده بباید نبشت که من از بهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همهٔ جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد بردار می‌کشند، و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم ) . داستان لشکرکشی محمد خوارزمشاه به بغداد و توقف آن بر اثر بارش برف در اطراف همدان همان طور ، و نحوه برخورد ممالیک مصر و سلاجقه  با خلفای دست نشانده شان همان طور .       ----------------------------------------------------   به دلیل مسائل کاری پیش آمده ، متاسفانه  تا آینده نامعلوم فرصت مراجعه به سایت را نخواهم داشت . انشالله به محض ایجاد فرصت بار دیگر بحث را در صورت نیاز ادامه می دهم .
  2.   دفعه پیش که ادب و اخلاقتان را هم نسبت به اشخاص ، و هم نسبت به اهل سنت ایران نشان دادید ، این بار هم رویش الحمدلله مدیریت سایت هم که خواب هستند در این مواقع .   در مورد ادبیات فارسی عهد صفوی و قیاسش با دوره های قبلی ، و هم چنین خود زبان فارسی در جامعه آن دوران ، مدرک دادم ، آن هم از استادان و محققان معتبر ادبیات فارسی ، نه فقط ادوارد براون ، که ذبیح الله صفا ، علی اصغر حکمت ، منوچهر پارسادوست ، محمدخان قزوینی .   با وجود وضع کنونی ایران ، هنوز هم کتاب های این اساتید منابع علمی و درسی هستند .   شما که این قدر زیرکید ، چند تا کتاب بنویسید و حرف های این ابلهان  را ابطال کنید .   در عوض شما بی سند و مدرک هم چنان حرف خود را تکرار کردید . چرا لقب جامی ( خاتم الشعرا) است ؟ سطح شاعران دوره صفوی و تعدادشان را با دوره های پیشین مقایسه کنید .   حرف با ( تکرار ) قدرت استدلال نمی یابد . سند و مدرک معتبر ملاک این امر است .   البته در نظر شما شعر فارسی در دوره مملوکان مصر ، هند قرون 13 و 14 میلادی را هم لابد صفویان به آن جا فرستاده اند . راستی چرا نسخه های نفیس همه آثار ادب کلاسیک فارسی نه در ایران کنونی ، که از کتابخانه های استانبول و بخارا و دهلی به جا مانده ؟ نحوه برخورد دولت عظمای صفوی با این آثار چه بود ؟   همان طور هنر ، به ارث بردن هنر دوره تیموری آن هم در سطحی بسایر نازل تر ، و زوال هنر ایران در دوره صفوی و پس از آن را هم لطفا ابطال بفرمایید .     این که دیگر بامزه ترین قسمت حرفتان بود ، دستگاه اداری ایران در ابتدای قرن 20 ام و مقایسه آن با مثلا دولت همسایه عثمانی بهترین گواه برای نشان دادن اعتبار این مدعاست . کشوری که هنوز پس از 250 سال گذر از دولت صفوی هنوز در کف قدرت عشایر و تاخت و تاز آن هاست نه بوروکراسی شهری .     تکرار می کنم ، مدرکی مبنی بر وجود کردها ، بلوچ ها ، تاجیک ها و پشتون ها و سایر ایرانیان غیر هم مذهب صفویان که بیشینه اقوام ایرانی تبار هستند بیاورید . تبار قزلباشان که کاملا مشخص است در این مورد .     برای چندین و چند بار ، سعی دارید با تکرار حرف های بی سند ، به خیال خودتان ذهن سایرین را ( واکسینه) کنید .   مردم ایرانی تبار را که اگر کسی ادعای ایران و ایرانی بودن داشته باشد آن ها هستند را خائن ، تجزیه طلب و آشوبگر می خوانید ، دولتی را که نه بنیان گذارانش ، نه دستگاه روحانیتش ، و نه نیروی نظامی اش تبار ایرانی دارند و نه مذهبشان با مذهب بیشینه مردم ایران یکی بوده ، ( دولت ایرانی ) و دولت ملی می خوانید بی هیچ دلیل و مدرکی ( حکایت دزدی که صاحبخانه را هم متهم می کند ) . سلسله ای که از هیچ لحاظ نه بر غزنوی و سلجوقی و ایلخانی و آق قویونلو و تیموری در این زمینه  برتری ندارد را پر و بال می دهید .    و اما بی پایه ترین امری که شما و یکی دیگر از دوستان مطرح کردید ، ( وفاداری ) سنی مذهبان ایران به ( خلافت ) عثمانی و سایر دستگاه های مذهبی بود . جنگ های اوزون حسن و عثمانیان ( البته این پیش از اعلام خلافت عثمانی است ) ، شورش های مداوم کردهای قلمرو عثمانی بر آن ، جنگ افغان ها و عثمانیان پس از صفویه ،  حضور فعال سنی مذهبان ایران در جنگ های نادر و عثمانی کاملا نشان دهنده بی پایه بودن این سخن است . این که مردم بلوچ را که هچ نسبت و نزدیکی با دولت عثمانی ندارند را به آن ها بچسبانیم که دیگر ...   جالب است با این نحوه حرف زدن ، تازه انتظار دارید کرد و بلوچ و ترکمن و لارستانی و تالشی ، نسبت به شما و امثال شما نظر مثبت داشته باشند :)       به ایران ؟ یا به دولت قزلباشان آمده از آناتولی و شام ومذهب آن ها ؟! اصلا این ( ایران ) تعریفش در نظر شما چه هست ؟ با این نحوه طبقه بندی ، اولاد چنگیز که ایران را در کف قدرت خود داشتند چه تفاوتی داشتند با قزلباشان ؟   اصلا ایران به کنار ، در کجای دنیا دولت ملی بر اساس دین و مذهب شکل گرفته ؟ کدام دولت های جهان که دولت ملی محسوب می شوند روی این معیار ساخته شده اند ؟   صحبت این است که برخی اصلا نمی دانند ( ملت ) یعنی چه ، و بعد می آیند و بحث و استدلال و صحبت هم می کنند .   به اندازه کافی در این تاپیک منابع و مراجع برای مطالعه در این مورد و خصوصا نمونه ایران مطرح کردم که علاقه مندان بتوانند مطالعاتشان را ادامه دهند .
  3.   دوست گرامی   من که حمله پ ک ک به مثلا آمبولانس یا کارگاه راه سازی را توجیه نکردم . این کار همان قدر زشت و غیراخلاقی است که حمله ارتش جمهوری خواه ایرلند به شهروندان پروتستان ، یا حمله ببرهای تامیل به غیرنظامیان سینهالی ، یا گروگان گیری مدرسه بسلان توسط چریک های چچنی . سفسطه ای هم نشد . الگوی کار گروه های چریکی مشابه را عرض کردم .   اعمال زور یک قسمت همیشگی از هر استراتژی جنگ ضدچریکی است . اما این اعمال زور وقتی نتیجه مثبت و صحیح دارد که  اولا ( متناسب ) باشد ، دوم این که از طرف یک دولت دارای مشروعیت و دموکراتیک که همه اقشار مردم را نمایندگی می کند انجام شود .   چرا اعمال زور دهه های 1980 و 1990 که بارها سنگین تر و خشن تر بود فقط به گستردگی بحران می انجامید ، اما اعمال زور مثلا بین سال های 2004 تا 2011 هر چند نقایصی هم داشت ، نتایج بهتری در بر داشت ؟ اگر در کنار ابزار متناسب نظامی ( به دور از درگیری در شهرها و هدف قرار دادن غیرنظامیان و تخلیه روستاها ) ، زمینه تحصیل ، اشتغال ، احترام به هویت کردها هم ایجاد نمی شد ، چه فایده ای می داشت ؟   همان طور که گفتم ، کلید اصلی پیروزی در چنین بحرانی ، کسب حمایت حداکثری مردم منطقه مورد مناقشه یا همان پیروزی در نبرد ( ذهن ها و قلب ها ) است . هر طرفی که خواهان برتری است ، باید حمایت تعداد هر چه بیشتری را جلب کند . و هر دو طرف هم در این راه ابزارهای بسیاری در دست دارند و از اشتباهات یکدیگر هم بهره می گیرند .
  4.     با زدن این حرف ها ، کاملا میزان آگاهی خود از ایالات متحده و جامعه اش را مشخص کردید . بله دیگه ، پشت پرده است و کارتل و ... این ایرانی ها و هندی ها و ...هنری کیسینجر و جان کری و تد کروز و مارکو روبیو و کالین پاول و کاندولیزا رایس هم اصلا کاره ای نیستند ،  همه عروسک های دست نشانده همان کارتل های مورد نظر شما :) . همه هم به این کارتل ها سوگند وفاداری خورده اند :)     مدرک ؟ تعداد ؟     زمانی نلسون ماندلا هم ( تروریست ) محسوب می شد ، ایضا ارتش جمهوری خواه ایرلند که اکنون در همه جا مشروع و قانونی است ، اکنون حزب الله لبنان را هم خیلی کشورها تروریست اسم گذاری می کنند .  جالب است دو کشوری که بعدا عنوان تروریست را برای پ ک ک اعمال می کردند خودشان پیشتر بزرگترین حامیان آن بوده اند ( ایران و سوریه ) . اسم گذاری تروریست و فلان ، کاملا وابسته به روابط و منافع مشترک کشورهاست و هیچ منطق اخلاقی و اصولی پشتش وجود ندارد . پیشتر هم گفتم واژه ( ترور ) در ادبیات امروزی بیشتر یک واژه پروپاگندیستی و تبلیغاتی است و هیچ بار معنایی دیگری ندارد ، ترور در اصل یعنی خشونت سیاسی و این خشونت را همه نهادهای سیاسی اعم از دولت ها و گروه های غیردولتی می توانند اعمال کنند . خشونت سیاسی دولت ها در این مورد هم همواره بسایر سنگین تر و بزرگ تر بوده است .     مثلا چه بگویند ؟ بگویند این منطقه را تحویل کشور ارمنستان می دهند ؟ :) الآن مردم ساحل غربی ترکیه آن را تحویل یونانی ها می دهند ؟ می گویند این خاک ما نیست ؟ یا مثلا روسها سیبری را تحویل تاتارها و مغول ها می دهند ؟!     این ( چون ) و دلیلی که آوردید خیلی جالب بود . فرض کنید دولت آمریکا چند نفر از اهالی شهر فرگوسن را به زندان می برد و مورد تجاوز قرار می داد ، یا تظاهراتشان را با سلاح خودکار به خاک و خون می کشید .  بعد ؟! آیا در قانون اساسی ایلات متحده و نهادهای قانونی اش ، ( زبان رسمی ) ، ( دین رسمی ) تعریف شده ؟ هویت شهروندانش از هر تبار نادیده گرفته شده ؟ در برابر ورود افراد شایسته از هر نژاد و تبار به اقتصاد ، ارتش و دستگاه دولت ، گزینش و وابستگی به حزب خاصی ملاک است ؟   یک مثال روشن از کشور غربی دچار معضل شبیه ترکیه آوردم که دائما نادیده اش می گیرید : بریتانیای کبیر :) که مثلا در چشم خیلی ها عامل همه بدبختی های دنیا و ( تجزیه طلبی ) در خیلی جاهای دنیاست . این ( چون ) بریتانیا در برابر ارتش جمهوری خواه ایرلند چرا کار نکرد ؟ چرا ایرلند در سال 1922 از انگلستان جدا شد و بخش بازمانده ( ایرلند شمالی ) هم چندین دهه به مرکز بمب گذاری ، کشتن سربازان و حتی غیرنظامیان انگلیسی تبدیل شد و این ( عدم مسامحه ) بریتانیا در برابر گروه های مسلح ایرلندی جواب نداد ؟ و سرانجام تنها راه حل سیاسی و تقسیم قدرت جواب داد ؟   آمریکا و خصوصا فرانسه بافت قومی و اجتماعی کاملا متفاوتی دارند ، فرانسه تقریبا تک ملیتی و تک قومیتی  است ، مانند آلمان و کشورهای اسکاندیناوی و هرگز مشکلات این چنین نداشته است .   شما اصلا مشخص بفرما ( ترور ) یعنی چه ، تا رویش صحبت کنیم . آیا جنبش پولیساریو که صحرای غربی را از مغرب جدا کرد ( تروریست ) بود ؟ استقلال طلبان اریتره ای چطور ؟ همان طور مردم بوسنی و کوزوو ؟ گروه های چچنی که با روسیه جنگیدند ؟   اگر معیار شما نافرمانی آن هم از نوع مسلحانه در برابر دولت وقت است ، فکر می کنم بیشینه رهبران کنونی و قدیم دنیا هم زمانی ( تروریست ) بوده اند . از جمله ماندلا ، مائو ، دولت کنونی عراق ، دولت کنونی افغانستان و ...   شخصا با  اندیشه چپ از هر نوعش اختلاف دارم و بنابراین با گروه پ ک ک نیز . معتقدم حزب عدالت و توسعه برای کردهای ترکیه گزینه خیلی بهتری است . اما این که در مساله کردها ، همه چیز را به گردن پ ک ک بیندازیم و نقش تاریخ ، اقتصاد و جامعه را کم رنگ کنیم را اصلا نمی پذیرم .   دنیای سیاست و علم ، جای پروپاگاندا و شعارهای احساسی نیست . معضلات را می شود با اصلاح ، تلاش برای پیوند جوامع و ایجاد منافع مشترک حل کرد . اعمال زور و تامین امنیت به ضرب دستگاه های نظامی و امنیتی لرزان ترین و ناپایدارترین ابزار برای حفظ وحدت کشورهاست . هر کشوری که راه اول را رفت هزینه کمتر داد ، راه دوم را هم که اکنون نتایجش را در چند کشور دور و برمان می بینیم .     این مساله در خیلی کشورهای دیگر هم بوده ، از ایرلند و سری لانکا تا عمان . احزاب اپوزیسیون مسلح همیشه به نهادهای خدماتی و سرمایه گذاری دولتی حمله می کنند تا جایگاه آن در میان شهروندان را تضعیف کنند . در نهایت و در بلند مدت اگر عزم دولت ترکیه جدی باشد ، محبوبیت پ ک ک تضعیف می شود و قدرت مانورش کاهش می یابد . مردمی که ببینند وضع اسنان مجاورشان از هر لحاظ بهتر شده ،  در دراز مدت با آغوش باز به استقبالش خواهند رفت . این مسابقه ای برای کسب حمایت مردمی است که طرف مصمم تر و جدی تر در آن برنده می شود .     البته من که می دانم مشکل مورد نظر شما چیست . شما معتقد هستید کردها ذاتا مردمان شرور و آشوبگری هستند . در این سایت هم عده ای معتقدند کلا هر کس مذهبش سنی باشد شرور است . بعضی ها هم یهودی را از ریشه و اساس شرور می دانند ، جماعتی ترک نژاد را آدم کش و مخرب ، یکی سیاه پوست را نیمه میمون و ناقص العقل و ...و کاملا هم مشخص است که چنین طرز فکرهایی چقدر با علم و منطق و تاریخ سازگاری دارد و صاحبان چنین افکاری چه قماش آدم هایی هستند .
  5.   این نظریه را آقای محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب هایش مطرح می کند و به نظر من هم با مستندات تاریخی ایران انطباق دارد .   شرح تاثیرش که مفصل است ، اما روشن است که عدم ثبات اقتصادی و اجتماعی در تاریخ ایران یکی از عوامل عمده ضعیف بودن ساختار دولت  - ملت ایران بوده . جنگ های مداوم ، ورود نیروهای عشایری تازه ، و فقدان یک سیستم متمرکز سبب شد ایران در طول تاریخ وارد چرخه ( هرج و مرج ، استبداد ) شود و طبقات اجتماعی پایداری در آن شکل نگیرد .   ایران شاید تا قرن 19 شاهد ورود و خروج تقریبا دائمی اقوام به داخل قلمروش بوده و یکی از دلایل پراکندگی شدید قومی در ایران همین مساله است . نبود ارتباط کافی میان مردم ساکن کشور سبب شده حس همسان پنداری به قوت کافی موجود نباشد . ده ها زبان و گویش زبانی در کشور موجود است  که آشکارا از نتایج نبود ارتباط مردم مناطق مختلف با یکدیگر بوده است .   در دورانی نه چندان دور ( قاجار ) جهان گردان روایت می کنند که به سبب نبود جاده و ارتباط و تجارت منظم در کشور، بارها پیش می آمد که  مردم روستایی از گرسنگی و قحطی جان می باختند و روستایی که در چند کیلموتری آن ها قرار داشت وضعیتی کاملا متفاوت داشت ( رجوع کنید به فصل های اولیه کتاب ایران بین دو انقلاب ، اثر یرواند آبراهامیان ) .   به همین دلایل از نظر من ایران در قرون گذشته از این لحاظ وضعیت مناسبی نداشته .
  6.   در ایالات متحده ، مرز روشنی بین گروه های قومی وجود ندارد ، نه در مناطق زندگی ، نه در زبان ، نه در دین . خودتان فرمودید ( مهاجر ) . مهاجر کسی است که به امید زندگی بهتر آمده و سابقه سکونت و در نتیجه احساس وابستگی چندانی به محل سکونتش ندارد . ایالات متحده را با همه کمبودها از محل سکونت قبلی اش بهتر می داند . در ایالات متحده هم لاتینوها و سیاهانی که سابقه سکونت بالا دارند وضعیتشان نسبتا مطلوب است . خصوصا لاتینوها که در تمامی سطوح قدرت ( اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و فرهنگی ) در عالی ترین سطوح و نه به صورت گزینشی ( وفاداری به فلان حزب یا فلان نهاد حکومتی ) حضور دارند ، و در چشمشان جایگزین مطلوبی برای دولت ایالات متحده وجود ندارد . شاید در یک دهه اخیر کردها در ترکیه علنا برچسب نخورده باشند ، اما به مدت یک قرن بدترین برچسب ها ( ترک کوهی ، بی تمدن ، خرابکار ) رویشان بود . اگر اصلاحات یک دهه اخیر نبود ، الآن هم همان وضع دهه 1990 را در کردستان ترکیه و شهرهای دیگر آن کشور شاهد می بودیم . مثلا به جای کشته شده سربازان در اثر بمب کنار جاده ای آن هم چند روز یک بار ، شهرها و روستاها به میدان جنگ بدل می شد ، فعالیت اقتصادی کشور مختل می گشت ، و تلفاتی چند برابری حاصل می شد . همان طور که اگر دولت ایالات متحده به اعتراضات مدنی دهه 1950 و 1960 سیاهان پاسخ نمی داد ، باید آماده ورود گروه های مسلح سیاه پوستان و درگیری نظامی با آن ها می شد .     دولتی که ارامنه را کشتار کرد ( جماعت ترک های جوان و بعدا حکومت آتاتورک ) ، چند سال بعدش و چند دهه بعدش چند صد هزار غیرنظامی کرد را با وسایل مختلف ( کوچ اجباری ، سرکوب شورش های شیخ سعید پیران و سیدرضای درسیمی با انواع سلاح از جمله گازهای سمی ) کشتار کرد ، زبان کردی و حتی کلمه ( کرد ) را قدغن کرد و اساسا کردها را به یک قوم بیگانه از کشور ترکیه تبدیل کرد . مثلا توقع دارید که یک کرد در ترکیه ، از اقدام امپراتوری عثمانی در کشتار ارامنه تقدیر کند ؟ یا شاید مثلا مردم ساحل غربی از پاکسازی یونای تبارهای آن منطقه تشکر کنند ؟!     خب سطحش هنوز به مرحله شورش همگانی و جنگ مسلحانه نرسیده است . اگر دوا نشود هیچ بعید نیست به آن هم بکشد . هر چند با نظام اجتماعی و اقتصادی ایالات متحده بعید است .  البته این تبعیض بیشتر در ایالت های جنوبی هست و در سراسر ایالات متحده عمومیت ندارد .     سیاست های دولت در این زمینه بسیار موثر هست . تشویق سرمایه گذاران بومی و اعطای تسهیلات بسیار راهگشاست . می شود با تجارت های خرده پا و کوچک شروع کرد . که انجام هم شده و اگر ادامه یابد وضع خیلی بهتر هم می شود . اتفاقا مناطق کردنشین ترکیه به سبب نیروی کار ارزان و اشتیاق مردم به اشتغال و تحصیل پتانسیل بالایی برای رشد اقتصادی دارند . خلاصه کلام اگر دولت و جامعه ترکیه ( فقط دولت نیست ) می خواهند مساله کرد حل شود و هزینه های آن کاهش یابد باید ریسک سرمایه گذاری و کار در آن مناطق را بپذیرند . بحران چند دهه اخیر بالای چند صد میلیارد دلار هزینه به ترکیه تحمیل کرده که اگر به جای سخت افزار نظامی و هزینه های امنیتی ، درصدی از این هزینه ها صرف سرمایه گذاری اقتصادی ، فرهنگی و ایجاد شرایط اشتغال و تحصیل و کارآفرینی می شد اکنون مساله کرد تا حد زیادی حل شده بود .     بهتر است موضوع ایران این جا مطرح نشود که حساسیت زاست و موجب اختلاف .   من مثال دیگری را مطرح می کنم . احمد قدیراف ( رییس جمهور کنونی  جمهوری چچن ) فردی است میلیاردر و شاید بیشینه روس ها به عمرشان خواب ثروت امثال او را نبینند . اما این ثروت از چه راه کسب شده ؟ آیا به صرف وجود این که در میان چچن ها امثال او هستند ، پس در روسیه تبعیض هویتی ، اقتصادی و اجتماعی نسبت به چچن ها و داغستانی ها وجود ندارد ؟   این که فردی از هر قوم ، در یک دستگاه غیردموکراتیک و به وسیله اثبات سرسپردگی و اطاعت کامل از نظام سیاسی و در کنار آن کنار گذاشتن همیشگی بخشی از درامدش به عنوان باج سبیل به آن نظام ، بتواند به سطوح بالا راه یابد اصلا ناقض وجود تبعیض کلی و عامدانه سیستم نسبت به آن قومیت ، مذهب و تبار نیست .   همان نظام عامدانه در راه سرمایه گذاری در مناطق مورد نظرش مانع تراشی می کند تا به خیال خودش منطقه به بذل و بخشش کیسه اش محتاج بماند و هرگز فکر مستقل شدن نکند ، حال آن که این سیاست در دراز مدت نتیجه ای جز خشونت سیاسی ، درگیری و جنگ نخواهد داشت .   شاید در ترکیه یک دهه اخیر و اصلاحات سیاسی و اقتصادی ان وضع بهتر شده باشد ، اما به مدت 1 قرن چنین  وضعی آن هم در بدترین حالتش وجود داشت . و ترمیم شکاف های حاصل از یک قرن تبعیض فرآیندی است دشوار ، طولانی و نیازمند هوشیاری بسیار . خراب کردن همیشه ساده است و ساختن همواره سخت .   شکاف اجتماعی موجود در ترکیه شاید  تا حد زیادی تقصیر دولت کنونی نباشد ( جامعه ، روند تاریخی و وضعیت بین المللی هم هر کدام تاثیر خاص خودشان را دارند ) ، اما وقتی کسی مسئولیت اداره جامعه را به عهده می گیرد باید نسبت به معضلات ، مشکلات و اصلاح آن ها آگاه باشد و در راه بهبود وضعیت بکوشد .   حکومت داری به شکل صحیح کار آسانی نیست ، این حکایتی است که از شروع تمدن بشری بوده و خواهد بود . کسی موفق است که علم و ابزارهای مختلف را به نحوی به کار گیرد که مطلوب ترین شرایط ممکن حاصل شود . تجربه ایرلند شمالی شباهت بالایی به ترکیه دارد ، در پیش گرفتن مسیری که بریتانیا انتخاب کرد راه مناسبی است .   ترکیه اگر  مسیر مورد نظر امثال آقای دولت باغچه لی را در پیش بگیرد ، در بهترین وضعیت شاهد همان نتیجه ای می شود که بریتانیا در سال 1921 با ایرلند داشت ( استقلال ایرلند با تلفات پایین ) و اگر نه همان ماجراهای دهه 1990 تکرار می شود ، شاید با هزینه و تلفات چند برابری .   در این مسائل این که راه را غلط برویم و بعد بگوییم نخیر ، ما خوب بودیم و بر حق و طرف مقابلمان چنین بود و چنان ، گفتنش کار آسانی است ، همان طور که بریتانیا هم می توانست بگوید چرا اسکاتلندی ها و ولزی ها دست به اسلحه نمی برند و بمب گذاری نمی کنند ، پس کرم از ( ایرلندی های شرور ) است و ما هم باید با توپ و تفنگ سرجایشان بنشانیم . اما مشخص بود که نتیجه چه می شد .
  7.   در فلوریدا ( کسانی ) هستند ، در نیویورک هم ( کسانی ) . در ازمیر هم ( کسانی ) هستند و در شرناخ هم ( کسانی ) .  اما فاصله (میانگین)  درآمد فلوریدا و نیویورک ، به اندازه شرناخ و ازمیر هست ؟ آیا سوای فاصله درآمد ، تبعیض سابقه دار قومی هم هست ؟ آیا اختلاف های طبقاتی آمریکا به حدی بوده که از دلش گروه های چپگرای تندرو متولد شوند ؟ نمونه اش را در ایرلند شمالی داشتیم که این عوامل دست به دست هم دادند و حتی در جای توسعه یافته ای مثل بریتانیا بحرانی به آن بزرگی ایجاد کردند .   شکاف عظیم درآمد ترکیه از دهه ها پیش وجود داشت . پیش از دهه 1990 این شکاف حتی میان ساحل غربی و آناتولی مرکزی وجود داشت . شرحش این جا نمی گنجد ، اما خصوصی سازی صحیح ( بر خلاف به اصطلاح خصوصی سازی یا همان شبه دولتی سازی های دیگر جهان سوم ) که معمارش تورگوت اوزال بود و اجرای درست سیاست های لیبرال سازی اقتصاد ترکیه ، در آناتولی مرکزی جواب داد و اکنون این منطقه قلب صنعت ترکیه است .  حزب عدالت و توسعه هم همین روند را ادامه داد .   اما جنگ ، درگیری و تفکر شووینیستی ملی گرایی افراطی ترک که هنوز هم رگه های بسیاری از ان در ترکیه مانده اجازه نداد در مناطق کردنشین این سناریو دوباره اجرا شود . شاید استان اورفا تنها استثنا باشد و همین سبب شده سطح خشونت های سیاسی در آن بسیار پایین تر باشد .   ترکیه اگر خواهان رهایی از این معضل بلندمدت و کاهش هزینه های ان ست باید به طور جدی برای اجرای دوباره طرح آناتولی مرکزی در کردستان آن کشور تلاش کند .
  8.   قضیه تا حد زیادی شبیه همین مساله ای است که شما فرمودید ، به قول امیل دورکیم در نقد سوسیالیسم و مثلا کتاب سرمایه کارل مارکس ، ( تحقیق صورت نمی گیرد که نظریه ای حاصل شود ، بلکه تحقیق صورت می گیرد که نظریه از پیش طراحی شده تایید گردد ) .   در باب روحانیت در ایران پسا اسلامی : در میان مردم سنی مذهب ایران ( بخش هایی از شرق از جمله کرمان و سیستان را در نظر نمی گیرم چون به مدت چند قرن بیشینه مردمش پیرو مذهب خوارج بودند ) جدال شریعت و طریقت موجود بود که با ورود مردم ترک نژاد آسیای میانه به ایران که پیشینه مذهب شمنیستی و نیاپرستی به همراه داشتند ، کفه طریقت سنگین تر شد . علمای سنی مذهب ایران بیشتر شکل عارف و متکلم داشتند نه چیزی شبیه به مثلا مرجعیت تقلید امروز شیعیان یا نفوذ شدیدی که مثلا روحانیون سنی حنبلی مذهب امروز در میان معتقدان به جنبش سلفیه دارند . حتی چنین وضعی در میان روحانیون شیعه ایران ( بیشتر بومی قم و کاشان و اندکی نیز سبزوار ) موجود بود و آنان کم تر در امور حکومتی دخالت داشتند . مرجعیت روحانی نسبت به سایر قدرت ها در جامعه قدرت چندانی نداشت ( شاهان ، کدخدایان و خان ها ) و در اگر هم داشت در میان جمعیت شهری داشت نه مردم روستایی و عشایر که اکثریت ساکنان ایران بودند . البته با قدرت گیری تصوف در ایران تا حدی روستاها نیز به جرگه پایگاه قدرت آن بدل شدند . اما دوران صفوی تحول عظیمی در این زمینه محسوب می شود . دستگاه روحانیت شیعه اثنی عشری در این دوره به چنان نهاد منظم و تاثیرگذاری تبدیل شد که هرگز در هیچ مذهب دیگر اسلامی و نیز در خود تاریخ شیعیان اثنی عشری سابقه نداشت . شاید تنها بشود با دستگاه روحاینت مغان عهد ساسانی یا کلیسای کاتولیک در قرون وسطی مقایسه اش کرد . شاید یکی از دلایل شکل گیری چنین دستگاهی نزدیکی و آشنایی روحانیان تازه وارد لبنانی با همتایان مسیحیشان در آن کشور بود . تصوف در دوره صفویه تقریبا از میان شیعیان رخت بربست . تنها فرقه هایی مانند شیخیه در قرون بعدی حضوری ضعیف داشتند .   البته این مساله ای است که نیاز به بحث و تحقیق فراوان دارد و من بسیار خلاصه اش کردم .
  9. تا وقتی نابرابری در ترکیه این قدر شدید است ، شکاف هایی که گروه های چریکی مثل پ ک ک از ان بهره می برند فراوان خواهد بود . نقشه استان های ترکیه بر حسب درآمد سرانه ( رنگ تیره به معنی سرانه بالاتر ) :   https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/40/Turkey_per_capita_income_by_province_2011.svg/640px-Turkey_per_capita_income_by_province_2011.svg.png
  10. از مقدمه سراسر ادب و احترامتان ، بخش های پایانی پستتان که ابراز محبت و بیان احساسات مودت آمیزتان نسبت به سنی مذهبان ایران بود می گذرم ، همان طور سایر مسائل بی ربطی که بیان کردید ، و اگر فرصت شد در آینده و جای مناسبش رویش صحبت خواهد شد . اما در مورد آن چه به موضوع تاپیک مربوط است :     وضع ادبیات ایران در دوره صفویه ( این را یک دیپلم علوم انسانی هم می داند )  :   شعر و ادبیات فارسی در دوره شاه اسماعیل و سراسر دوران صفویان از رشد و آفرینش، کم بهره بود. اختناق حاکم بر فضای عمومی کشور، شاعران را از خلق اثر هنری باز داشت. اندیشه و احساس، نیازمند فضای باز و روشن است تا بتواند قدرت خلاقیت خود را آشکار دارد. در زیر فشار و تیرگی فضای استبدادی، چشمه ی ذوق هنری می خشکد و در شوره زار آن شبنمی نمی روید ( دکتر منوچهر پارسادوست ، کتاب شاه اسماعیل اول ، چاپ 1375 )   می گویند از عهد جامی تا حال شعری که لایق خواندن باشد در ایران سروده نشده است  ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، صفحه 67 )   نتیجه ی سیاست تعصب آمیز مذهبی شاه اسماعیل و جانشینانش آن بود که گویندگان خوش ذوق غزلسرا و مثنوی ساز و داستان پرداز که در ایران بودند از دربارها دوری جستند و یا برای اشاعه به دربارهای مشوق عثمانی و تیموری هند رو آوردند. ( دکتر ذبیح الله صفا ، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر فارسی، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم. تهران 1353. صفحه 94 )   تعصب مذهبی شاه اسماعیل و جانشینانش محیط اجتماعی ایران را برای پرورش ذوق شعری نامناسب ساخت و به تاریخ ادبیات ایران از آن زمان، امکان نداد که بزرگان نامداری چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و نظامی در صفحه های خود معرفی کند.با برتری یافتن نمشیرزنان بی فرهنگ سرخ کلاه و با چیرگی عالمان قشری ظاهربین، دورانی جدید از تنزل فکری و عقلی و ادبی در ایران پی ریزی شد که نه تنها با سقوط دولت صفوی از میان نرفت، بلکه هنوز و شاید تا دیرگاه هم برقرار خواهد ماند. ( همان  کتاب )     اگر دقت کنیم در زمان تیمور که هفتاد سال عمر کرد، به استثنای حافظ، لااقل 8 الی 10 شاعر دیگر بودند که هیچ نگارنده ی ادب فارسی نمی تواند از آنها چشم پوشی کند. در حالیکه در 220 سال حکومت صفویه تا آنجا که من دریافته ام به دشواری می توان در ایران شاعری با ذوق و قریحه ی اصیل پیدا کرد. از این که در چنین دوران درخشانی، هیچ شاعر بزرگی در ایران ظهور نکرده است، به قدری در شگفت شدم ( ادوارد براون)، که به دوست دانشمند و محققم- میرزا محمدخان قزوینی- که طالبان زبان و ادبیات، بی اندازه مدیون کوشش های او هستند، نوشتم تا بپرسم این موضوع را اگر قبول دارد، آن را چگونه توجیه می کند؟ در سال (1311 ه.ق) محمدخان قزوینی، درباره ادبیات دوره ی صفویه گفت: شکی نیست که در دوران صفویه، ادبیات و شعر در ایران تنزل کرد و حتی یک شاعر درجه ی یک هم وجود ندارد که معرف این دوره باشد. مهمترین علت این قضیه چنان که خودتان هم متوجه شده اید، شاید این باشد که شاهان این دوره به علت مقاصد سیاسی خود و ضدیتی که با امپراتوری عثمانی داشتند، بیشتر قوای خود را صرف اشاعه ی آیین تشییع و تشویق روحانیونی که از اصول و قوانین آن مطلع بودند می کردند؛ اگر چه این روحانیون سخت کوشیدند تا به ایران وحدت مذهبی بدهند ( که باعث وحدت سیاسی آن شد) و اساس و پایه ی ایران امروز را بنیاد نهادند) کشوری که مردم آن دارای یک مذهب، یک زبان و یک نژاد می باشند؛ اما از طرف دیگر در مورد ادبیات، شعر، تصوف و عرفان و به قول خودشان هر چه متعلق به « کمالیات» بود ( درمقابل شرعیات) نه تنها در توسعه ی آن اقدامی نکردند، بلکه به هر طریق ممکن در پی آزار و اذیت نمایندگان این « کمالیات» که با قوانین مذهبی آشنایی کامل نداشتند، برآمدند. به ویژه در مورد متصوفین که همه نوع آزار و اذیت را روا داشتند. چه به وسیله ی تبعید، جلای وطن، کشتار یا توبیخ و کشتن و سوزاندن بسیاری از آنها با دست خودشان یا به دست خود محکومین. در ایران امروز، رابطه نزدیک میان شعر و ادبیات از یک سو و تصوف و عرفان از سوی دیگر چنان مشهود است که نابودی یکی باعث انقراض آن دیگری می شود، به همین دلیل در دوران صفویه، دانش و فرهنگ، شعر و عرفان کاملا در ایران محو شده و رواق ها، خانگاه ها، عزلتگاه ها و خانه های درویشان چنان منهدم شد که امروز در سراسر ایران، نامی از این بناهای خیریه به گوش نمی خورد.... کسی که از اوضاع و احوال دوران صفویه بی اطلاع باشد، ممکن است با شگفتی از خود بپرسد آیا این همان ایران و دین مردمانش همان اسلام است؟ و اگر چنین است پس چرا در موارد استثنایی و نادر، در سراسر ایران، حتی یک خانگاه به چشم نمی خورد, در حالی که در برخی از ولایات ترکیه که در قلمرو صفویه نبوده، مثل بین النهرین، کردستان و سلیمانیه، بسیاری از این بناها از زمان ابن بطوطه تاکنون به جای مانده است. در دوران صفویه، به جانی فیلسوفان و شاعران بزرگ، فقهایی بزرگ ولی خشک، متعصب و متکلف چون مجلسی، محقق ثانی، شیخ حرعاملی، شیخ بهایی و... ظهور کردند. ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، ص 38 و 39 )     ر فارسی نیز در دوره ی صفویه، به علت شرایط اختناق محیط و همچنین به سبب مهاجرت گروه کثیری از نویسندگان و ادبیان به خارج از کشور، راه انحطاط پیمود، به گونه ای که گفته می شود، نثر دوره صفوی، به طور کلی « در سنتی و کم مایگی از دوره ی تیموری هم ضعیف تر است و در نثرهای مصنوع به آثار دوره ی تیموری نمی رسد. در دوران پادشاهی شاه اسماعیل و جانشیناش، نه تنها شعر و ادب فارسی، بلکه « دانش» نیز زیر فشار گرفت. (سرزمین هند، علی اصغر حکمت، نشریه ش 22.کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج اول، تهران: 1342 صفحه 678)     در مورد وضعیت زبان فارسی در دوره صفویه ارجاعتان می دهم به صفحات قبلی همین تاپیک :       و اما بعد      شما که تاریخ خوانده اید ، بفرمایید ارتش صفوی مثل ارتش نادر پیاده افغان و بلوچ داشت ، یا سوار کرد و ترکمان و ازبک ؟ اسم چند نفر از فرماندهان ایرانی تبار ارتش صفوی ( خصوصا از اقوامی که پیشتر ذکر شد ) را هم ببرید تا این دروغ ما برملا شود . لابد سواره نظام و توپخانه نادر هم هیچ تفاوتی با دوره صفوی نداشت ؟               مطالبی که من نقل کردم هم به نقل از همین کتاب بود ، بی پایه بودن این نظریه با خواندن همان سطر اول ( سنجار ، یمن ، ابراهیم ادهم و ...) و بی تناسبی آن با داده های تاریخی اثبات می شود . داستان سیادت و امامان شیعه هم در دوره صفوی برای جلب مشروعیت مذهبی اضافه شد .     همه چیز با دقت خوانده شده . فرمودید ایران پس از اسلام دچار فروپاشی شد ، نشان دادم که نه . خیلی ببخشید ، دولت های ایلخانی و تیموری و آق قویونلو متعلق به قبل از حمله مغول هستند یا بعد ؟!!     شاهنامه خوانی همه جا رواج داشته ، این را پذیرفتید ، اما در مورد ( میشه فهمید ) شما و این که صفویان اصلا چقدر به رسوم ایرانی توجه داشتند و آیا مقوصدشان از شاهنامه خوانی ان بوده یا نه :   ( از جشن های ایرانی در این عهد تنها نوروز مقام و مرتبه دیرین را تا حدی حفظ کرده بود و آن های دیگر که رسم گبرکان و آتش پرستان شمرده می شد  جز میان مزداپرستان ایران که در وضعی بد به سر می بردند خبری در میان نبود . علت بازماندن نوروز در ان دوران تعصب آلود توافق ان است با روز جلوس علی بن ابی طالب به خلافت .... جشن سده اگر در آن عهد وجود داشت تنها میان زرتشتیان یزد و کرمان بود که از بس در دوران مرشدان کامل آزار می دیدند مهاجمان افغانی را با آغوش باز پذیرفتندو با آنان یاری ها کردند  ) - بنگرید به تاریخ ادبیات در ایران ، ذبیح الله صفا ، جلد پنجم ، چاپ 1369 ، صفحات 87 و 88   در مورد این که در دوره صفوی بر سر زرتشتیان و یهودیان ایران چه امد حرفی نمی زنم . جشن های سده و مهرگان را  حتی خلفای عباسی و شاهان غزنوی هم که ادعای ایرانی بودن نداشتند بزرگ می داشتند ، اما صفویه ؟! پس روشن است که در دوره صفوی هدف از مثلا شاهنامه خوانی آن که شما در نظر دارید نبوده است .     اولا که مسیحیت ارتدکس نزدیک به 9 قرن بعد از کنستانتینوس و در اثر اختلافات بیزانسیان با کلیسای رم به عنوان مذهب مسیحی مستقل ظهور کرد . دوما که اصلا چیزی به اسم ( دین ملی ) نداریم ، دین پدیده ای است جداگانه و در میان یک ملت ممکن است مذاهب و دین های بسیار موجود باشد . مثلا آلمان که هم کاتولیک دارد و هم پروتستان . کنستانیتن چیزی به اسم ( دین رسمی ) معرفی نکرد ، اجباری در پذیرش مسیحیت روا نمی داشت ، تنها مسیحیت را قانونی اعلام کرد و دست از کشتار مسیحیان کشید ، دینی که اکنون مذهب بیشینه مردم امپراتوری بود . حتی  بعد از او یک امپراتور غیرمسیحی و معتقد به آیین باستان روم ( یولیانوس ) سر کار آمد . مثل کنستانتین با شاه اسماعیل مثل این است که شاه اسماعیل مذهب بیشینه مردم مناطق حکومتش ( تسنن ) را برمی گزید :) و آن را قانونی اعلام می کرد .     کدام بی ادبی ؟ مقاله آقای نفیسی را که از برجسته ترین پژوهشگران در این زمینه بوده اند بخوانید تا پاسختان را بگیرید . به جای کپی کردن آن جمله ( اسم ایران که فراموش شده بود ) که عین جملات مرحوم ذبیح الله منصوری در کتاب هایی مثل ( منم تیمور جهانگشا ) و ( اه جنگ ایرانیان ) است ، منابع معتبر بیاورید . مثلا در کدام مناطق ؟     خنده دار این است که پس از کلی بحث ، شما هنوز اصل موضوع را نگرفته اید . اقوام ایرانی ( آن هم فقط شیعه شده ها ) به صورت مزدور ، و نه به صورت فرمانده و نیروی دائمی و تاثیرگذار در سیاست ، ان هم در کنار قزلباش و برده چرکس و گرجی می شوند ارتش ( ملی ) ؟ گرامی ، حالا کی گفت ارتش فرانسه بوربون با مزدورانش ، ارتش عثمانی و ینی چری ها ، یا ارتش امپراتوری روم ارتش ملی بوده ؟ ارتش ملی در خود اروپا هم تا پیش از انقلاب فرانسه وجود نداشته ، چه رسد به شرق چند هزار سال قبل . ارتش ملی را با معیارهایی که پیشتر تعریف شد بسنجید ، مثلا ارتش انقلابی فرانسه ، ارتش امپراتوری آلمان در سال 1870 ، ارتش ایتالیا در دوران اتحاد دوباره ، ارتش دانمارک یا نروژ و ...نه شله قلم کارهایی که وفاداریشان به شاه و امپراتور بود و نه ملت و کشور . دولت ملی پدیده ای است نوظهور و متعلق به دوران قرن 19 و بعدش ، دولت پیشاملی و زمینه ساز بحثش جداشت که در این مورد هم نشان دادم به صفویه نمی خورد .
  11.   چهار صفحه قبلی را بخوانید تا دریابید چه ثابت شده . از ارتش فراگیر به ( ارتش نسبتا فراگیر ) رسیدید . برادر من ، ارتش فراگیر یعنی ارتش نادرشاه مثلا ، که از همه اقوام و مذاهب در آن حضور داشتند و از همه اقوام و مذاهب فرمانده عالی رتبه داشت . نه ارتشی که فرماندهانش همه یا قزلباشند یا غلامان بی هویت و بی کس و کار شده گرجی ، از کرد و بلوچ و گیلانی و داعستانی و تاجیک در ان اثری نیست ، و پیاده هایش روستاییان مزدبگیرند و نه سربازان حرفه ای دائمی .     در مورد کردتبار بودن صفویان ، هر کسی اندکی به تاریخ آشنا باشد و داستان ( فیروزشاه زرین کلاه ) را بخواند به جعلی بودن این حکایت پی می برد . حکایت ( شاهزاده کرد سنجاری ) !! که بعد ساکن یمن می شود !! و بعدها به امامان شیعه هم وصل می شود !! ، و ایراهیم ادهم عارف او را به حکومت آذربایجان نصب می کند !!  شترگاوپلنگ خنده داری است که هیچ فرد آشنا با تاریخی آن را نمی پذیرد .   این قصه بی سند و بی پایه ( نزدیک شدن به مرزهای ساسانیان ) هم الله اعلم چه دلیلی است . نقشه ، امپراتوری ساسانی را ببینیم ، ایضا نقشه سلسله های مهم پس از اسلام در ایران را :   امپراتوری ساسانی     صفاریان     سامانیان   غزنویان     سلجوقیان   خوارزمشاهیان     ایلخانان     تیموریان       آق قویونلو     عجب کشور فروپاشیده ای !! این سلسله های بی خاصیت هم اصلا به مرزهای ساسانی نزدیک نشده اند !! تیموریان و سلاجقه و سامانیان و صفاریان و خوارزمشاهیان اصلا سلسله نبوده اند !! صدها دانشمند و ادیب و فقیه برجسته و شعرای بزرگ ادبیات کلاسیک فراسی در کدام دوران ها پا به عرصه گذاشته اند ؟ هنر و معماری ایرانی در کدام دوره ها رشد کرد ؟   و نقشه قلمرو صفوی در اوجش ( دوران شاه عباس )     صد البته که این نقشه دارای ایراد است . بلوچستان ( چه بلوچستان امروز ایران و چه بلوچستان پاکستان ) هرگز تحت حاکمیت صفویان نبود . بغداد 15 سال ( 1623 تا 1638) در دست صفویان بود و مراد چهرام عثمانی ان را پس گرفت ، عهد نامه ذهاب مرزهای غربی ایران را به همان شکل درآورد که امروز هست . عمده کردستان که کمتر از یکی دو سال در دست شاه عباس ماند .   این که ادبیات فارسی در دوران صفویه به زوال رفت و زبان فارسی کم اهمیت شد نیز انکارناپذیر است .     شاهمنامه خوانی همواره در ایران و میان اقوام غیرابرانی نژاد هم رواج داشت . نفیس ترین نسخه های شاهنامه هم در قلمرو عثمانیان و خان نشین های ازبک تهیه شده . نامه های سلاطین عثمانی و ازبک هم مملو از اشعار شاهنامه است . هیچ دلیلی بر برتری صفویان در این زمینه بر سلسله های قبلی و همسایگان نیست .     زرتشتی گری دین مردمان بومی ایران بود . تشیع اثنی عشری چطور ؟ تشیع غالی و علی اللهی صفویه مذهب هیچ بخشی از مردم ایران آن زمان نبود . بارها و به تفصیل شرح داده شد که مذهب بیشینه مردم ایران در آن زمان تسنن ( نیمه غربی شافعی ، نیمه شرقی حنفی ) بود . شیعیان زیدی در گیلان و طبرستان و شمال سمنان ، تشیع اثنی عشری در قم و کاشان و سبزوار . مذهب غالی قزلباشان چطور ( دین ملی ) است ؟ ورود روحانیون لبنانی بود که این تشیع غالی را تعدیل کرد .     عجب دلیل علمی و قاطعی !!     پاسخ داده شد .     این حدیث جعلی دختر یزگرد و امام حسین را عرب های شیعه قرون دوم و سوم هجری ساختند تا بگویند امامان شیعه امامیه از طرف پدر به پیامبر و از طرف مادر به شاهان می رسند تا تباری به نظر خودشان باشکوه تر ایجاد کنند . بر حسب عادت جاهلی ، عرب ها به نسب خود تفاخر می کردند و برای مثال محمد بن عبدالله بن حسن موسوم به نفس زکیه ( از امامان زیدی ) در نامه اش به منصور عباسی افتخار می کند که ( من گوهر میانین هاشمیانم و دارنده ناب ترین پدران و سره ترین خاندان . نه عجمان به نژادم راه یافتند و نه مادران فرزندان ( ام ولد ، منظور کنیزان است ) تار و پودی از تبارم بافتند . ) ، بنگرید به تاریخ کامل ابن اثیر ، جلد هشتم ، صفحه 3415 ، ترجمه دکتر سید حسین روحانی . لفظ ( کنیز زاده ) لفظ تحقیرکننده ای بود که برخی عرب ها به عادت جاهلی به کار می بردند و چون مادران چند تن از امامان شیعه امامی کنیز بودند عده ای به خیال خود کوشیده اند تا  با این لفظ جاهلی مقابله کنند . ترویج شایعه صفویان نیز بیشتر به جنبه دینی و تباری ماجرا برمی گردد ، وگرنه در هیچ تاریخ نگاری صفوی به چیزی از ساسانیان و تعریف از سلسله های پیش از اسلام برنمی خوریم و اصولا جز داستان های اساطیروار چیزی از آن دوران دانسته نبود ، پیش تر حداقل یعقوب لیث و سامانیان ادعاهای خیلی شدیدتری داشتند ولی کسی از آن ها به عنوان ( دولت ملی ) اسم نمی برد . قزلباشان صفوی اصلا تبار ایرانی نداشتند تا پیوند ( ایرانیگری ) ایجاد کنند . این توهم جماعتی از قلم به دستان چند دهه اخیر است و کاملا هم هدف از آن مشخص است .   ایدئولوژیک کردن تاریخ  آفت آن است که متاسفانه هنوز از طرف گروه های مختلف ادامه دارد . شما هم به جای لینک های بی سند اینترنتی ، بهتر است به مراجع تاریخی رجوع کنید .     دروغ بی پایه . لقب ( پادشاه ایران ) مورد استفاده شاهان متعدد پیش از صفویان بود . نمونه آشکارش اوزون حسن آق قویونلو . در نامه و ها و مکاتبات پیش از دوره صفوی هم لفظ ( ایران ) به کرات استفاده می شود . القاب ( سلطان جمشیدنشان ) و ( داراب شان ) همواره استفاده می شد . بنگرید به مقاله آقای سعید نفیسی : http://www.parsine.com/fa/news/19189/%D9%BE%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%AF   معیارهای تعریف شده برای ملت از طرف من بر اساس اسناد و مدارک معتبر هستند .   بیش از این مسائل تکراری و به قول آقای واریور ( دعوای تاریخی ) پیش نکشید .   هر وقت ثابت شد قزلباشان نه مهاجمان خارجی که ایرانی تبار ، زبانشان زبان مردم بومی ایران ، نیروی نظامیشان متشکل از همه مردمان ساکن ایران و دستگاه دولتشان متشکل از مردم بومی ایران است ، دولت ملی یا پیشاملی بودنشان اثبات می شود . وگرنه هیچ برتری بر سلسله های قبلی نخواهند داشت .
  12.   از درک متقابل شما سپاسگزارم . در باب زبان ، نگفتم تنها عامل تاثیرگذار ، بلکه یکی از عوامل و در ( اکثر موارد ) مهم ترین عامل ، چنان که بدون این عامل سایر عوامل قادر به تشکیل( ملت ) نخواهند بود . در مورد این ( مهم ترین ) عامل را با بررسی نمونه های متعدد تاریخی به این نتیحه رسیده ام . اما هستند نمونه هایی که در آن ها مسائلی مثل تاریخ مشترک و روابط اقتصادی مهم تر بوده اند ، مثل جدا بودن آلمان و اتریش با وجود زبان واحد . صحبت این است که در دید من ، آن اشتراک فرهنگی مورد نظر شما در حد بسیار بالایی وابسته به زبان است . در مورد زبان همه فهم نیز منظور این است که یکی از گویش های زبان که درصد هم پوشانی بیش تر با گویش ها دارد یا گویش آن قسم از سخنوران است که در فرآیند شکل گیری ملت فعال تر هستند مورد پذیرش سایر مردم شکل دهنده ملت قرار می گیرد .   پیشتر هم گفتم ، پایداری ، ثبات و کم چالش بودن یک دولت - ملت فقط وابسته به متشکل بودن آن از یک ملت واحد نیست ، چه بسیار کشورهایی که با وجود تک ملت بودن چالش های فراوان دارند و هستند کشورهای چند ملیتی که با اهمیت به مسائلی مثل روابط اقتصادی و منافع مشترک ، سیاست های داخلی صحیح و رفتار یکسان و مناسب با شهروندان طیف های مختلف وضع بسیار مطلوبی  داشته و دارند .     در نظر من اصطلاحاتی مثل ( دین رسمی ) ، ( مذهب رسمی ) ، ( زبان رسمی ) ، آن هم در مناطقی که تعدد زبانی و مذهبی وجود دارد و محدود کردن آن به یکی دو تا ، کاری است خطرناک ، تنش زا و مخل امنیت و ثبات آینده . زیرا نفس اصطلاح به معنی تقسیم مردم به خودی و غیرخودی و تفاوت قائل شدن میان آن هاست . در این مورد بنگرید به نقشه کشورهای دارای( دین رسمی ) و وضعیت آن ها را هم در مورد پایداری دولت - ملت ها ( نقشه آقای واریور ) مقایسه کنید .  
  13. اهمیت کار نادر در این بود که برای اولین بار پس از اسلام ، ارتشی به وجود آورد که از همه مردم ساکن قلمرو ایران بزرگ در آن حضور داشتند . کاری که هیچ کس نه پیش تر انجام داده بود و نه پس از آن صورت گرفت . از سواره نظام زبده ازبک و ترکمان و کرد تا جنگجویان پیاده قبایلی پشتون و بختیاری و حتی گرجیان و ارمنی ها با نظم و درایت نظامی ارتشی نیرومند را شکل داده بودند . توپخانه ارتش ایران برای نخستین بار در ردیف توپخانه های برتر آن روز جهان قرار گرفته بود و از توپخانه عثمانی هم بهتر عمل می کرد . ارتش ایران بر خلاف دوره های قبلی که اهمیت سواره نظام قربانی پیاده می شد یا برعکس ، این بار متوازن و بی نقص بود .   قلمرو دولت افشاری به حدود اصلی حوزه تمدنی ایران نزدیک شد . خان نشین های خیوه و بخارا و شهرهای مهم سمرقند و بخارا ، که گهواره ادبیات فارسی امروز بودند ،  بلخ و کابل و کشمیر و سراسر مناطق تاجیک و پشتون نشین به دولت افشاری ضمیمه شد . مهم تر از همه آن بود که تاجیک ها و پشتون های کوه نشین که قرن ها بود تسلط کسی را بر خود نپذیرفته بودند با نادر همراه شدند و نیروی نظامی خود را در اختیار او قرار دادند .   مردم ساکن ایران فارغ از قومیت و مذهب در دولت نادر نقش داشتند . این بزرگترین نقطه قوت او بود .   اما از سوی دیگر دولت افشاری ضعف های جدی داشت که برای پرداختن به آن بحث بسیار لازم است .       قلمرو خان نشین بخارا   قلمرو خان نشین خیوه
  14.   هر چند پیشتر نیز در طول تاپیک تعاریفی ارائه دادم ، در این پست به طور مشخص روی همین کلمات متمرکز می شوم . تعریف ها از دید خودم و البته نسبی است .   -------------------------------------------------------------------------------------------------------   ملت : مجموعه ای از انسان ها با بیشترین اشتراک فرهنگی ( در میان این اشتراکات زبان مشترک و همه فهم از همه مهم تر است ) ، روابط گسترده اقتصادی و منافع اقتصادی مشترک ، همسان پنداری حداکثری و اعقتاد به سرنوشت مشترک . در این تعریف ، واحدهای پیشاملی نظیر قبیله باید کم رنگ و بی اهمیت شده باشند .  ملت می تواند در میان یک ethnic group معین شکل بگیرد ، و در داخل مرزهای یک دولت - ملت نیز ممکن است چند ملت موجود باشند . بنابراین تعریف ، مثلا ملت های آلمان ، هلند ، ژاپن ، ایرلندی ، ایتالیایی قابل تعریف هستند . در داخل دولت ملت اسپانیا ، ملت های اسپانیولی و کاتالان موجودند . در داخل دولت - بریتانیا ، ملت های اسکاتلندی و انگلیسی موجود هستند .   -------------------------------------------------------------------------------------------------------   دولت - ملت : مردم تحت حاکمیت یک دولت در مرزهای مشخص   -------------------------------------------------------------------------------------------------------   دولت : نظام و سیستم دارای دستگاه اداری ( بوروکراسی ) و نیروی نظامی به منظور اعمال حاکمیت بر قلمرو مورد نظرش   -------------------------------------------------------------------------------------------------------   دولت ملی : دولتی که نماینده یک ( ملت ) است . با این تعریف دولت های آلمان ، ایتالیا ، فرانسه ، ژاپن و هلند دولت ملی هستند .
  15.   بسیار عالی من هم مایلم بحث را روی همین خط ادامه بدهیم ، اما تعصبات برخی دوستان اجازه نمی دهد و مسائل تکراری و پاسخ داده شده مطرح می شود . توجه بفرمایید که نمونه هایی که مطرح کردم ( آلمان ، سوئیس ، اسکاندیناوی ) در چه سطحی هستند .