saman_777

استراتژی دفاع مسطح ( موزائیکی ) / ضربه دوم ،ساختار و سطح پاسخ نامحدود به تهدیدات نظامی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

دوستان خیلی قدرت صحرا را دست کم گرفته اند ، من باز رزمایش اخیر سپاه در شرقق را مثال می زنم
قدرت انطباق با صحرا سخت است و تجربه در این زمینه کم است
این نکته شاید استفاده از صحرا را برای ما سخت کند اما از آن طرف دشمن را در ضعف شناسایی قرار می دهد و غیر قابل انتظار می کند
در نهایت شما تانک هایت را که همه با هم بیرون نمی آورید

در کمین صحرایی می بایست نیروی پیاده درگیری اصلی را ایجاد و تلفات و تاخیر و اذیت ایجاد کند
اگر آتش دشمن قوی باشد و تانک ها زیاد باشد یک یا دو تانک ناگهان از دل خاک باید بیرون بیایند و برای پیاده در مقابل دشمن پوشش ایجاد کند
این پوشش زمان لازم برای زدن صدمه لازم به دشمن را ایجاد می کند

[quote]
فقط برای ما نیرو های چریکی و کمی پشتیبانی توپخانه ای باقی مونده که بتونیم فقط از شهر هامون دفاع کنیم
غیر از اینه!!!؟
....................................................... ...........................
اما فرض محال که محال نیست [/quote]

بعد با فرض اینکه پدافند نابود شده است و دشمن در دریا سلطه محض دارد نیروی موشکی ما جواب نداده است
باید گفت ما رسما شکست خورده ایم و دیگر تنها برای حفظ خاک می جنگیم
وا حتمالا کشورهایی چون قطر، امارات و حکام عرب برای خاک ما طمع می کنند و وارد جنگ می شوند

اینجاست که اگر بمب های الکترومغناطیسی داریم باید بزنیم آن هم در فضا و بالای سر خودمان تا ماهواره ها از کار بیفتد و نیروهای ما کمی امنیت پیدا کنند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]و اين رو هم بگم تا اين آمريكايي ها و امثالهم مطمئن نشن كه همه سيستم هاي توپخانه اي يك منطقه رو كلا از بين بردند كه مگه مرض دارن وارد اون منطقه بشن
آيا به نظر شما آمريكا توانايي اين رو نداره؟؟ [/quote]
نه خیر دوست من آمریکا توانایی چنین کاری رو نداره!
مگه اینجا عراقه که رادارامون سفید شه و نیروی هوایی آمریکا هم بیاد خیلی راحت تق تق همه چی رو نابود کنه؟
آمریکا معمولا موج اول حملاتش به وسیله ی موشک کروز انجام میگیره که فکر نکنم کارایی بالای داشته باشه
چون ایران میتونه کنترلشونو در دست بگیره و منحرفشون کنه
خب، میمونه نیروی هواییش که همون قضیه ی نبود پایگاه و دوری از منطقه مطرح میشه!
..................................................................................................
راستی اگه آمریکا میتونست با حمله ی نظامی ایران رو از پا در بیاره خیلی وقت پیش این کار رو میکرد
در ضمن جنگ با آمریکا متخصص خودشو داره و اونم خوب میدونه چجوری باید پدر لشکر های آمریکا رو تو کویر های صاف در بیاره!
که نه من میدونم چجوری و نه شما و نه خود اون ژنرال های نظامی آمریکا!!!( اصل غافلگیری)
..................................................................................................
اما دوست من اصلا قصد جسارت ندارم
شما جنگ نامتقارن رو تعریف کنین!!؟
شاید کسی باشه ندونه جنگ نا متقارن چیه؟ ( مثل من )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]نه خیر دوست من آمریکا توانایی چنین کاری رو نداره!
مگه اینجا عراقه که رادارامون سفید شه و نیروی هوایی آمریکا هم بیاد خیلی راحت تق تق همه چی رو نابود کنه؟
آمریکا معمولا موج اول حملاتش به وسیله ی موشک کروز انجام میگیره که فکر نکنم کارایی بالای داشته باشه
چون ایران میتونه کنترلشونو در دست بگیره و منحرفشون کنه
خب، میمونه نیروی هواییش که همون قضیه ی نبود پایگاه و دوری از منطقه مطرح میشه! [/quote]

دوست ما فرض بدی نکرد
در جنگ شاید دیدی بلایی که سر نیروی دریایی سوریه آمد بر سر ما آمد و سلاحی پیشرفته دمار از روزگار تسلیحات ما درآورد
در ان وقت ما چه برای مقابله داریم؟

همیشه حساب بدترین شرایط را بکنید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چي مي خواستيم چي شد!!!!!!!!!!!!

پس بازم رسيديم به اين صحرا و در و دشت

خوب....

دوستان ميگن ميشه و راهي، چاهي، دري، پيكري چيزي پيشنهاد بدين تا من قبول كنم كه در صحراي صاف خدا ما توانايي مقابله داريم(توانايي رو كه اصلا طالبان هم مي تونه داشته باشه)

دوستان تماما ميگن كه توي صحرا قايم بشيم و بعد....

مثلا جناب حيدري مي فرمايند كه

[quote]در کمین صحرایی می بایست نیروی پیاده درگیری اصلی را ایجاد و [color=red]تلفات و تاخیر و اذیت[/color] ایجاد کند
اگر آتش دشمن قوی باشد و تانک ها زیاد باشد یک یا دو تانک ناگهان از دل خاک باید بیرون بیایند و برای پیاده در مقابل دشمن پوشش ایجاد کند
این پوشش زمان لازم برای زدن صدمه لازم به دشمن را ایجاد می کند[/quote]

1. اين بيچاره هايي كه اينجا كمين كردن نبايد يك راه فراري و يا جانپناه درست و درموني داشته باشند.

2. تانك هايي كه مي فرمايد به نظرتون مي توند چند تا گلوله شليك كنند؟؟؟(همين تاكتيك زمين مسلح بهتره كه، لااقل خسارت جاني نداره)

3. لطفا بفرماييد كجاي يك دشت صاف ميشه يك كمين درست و درمون به پا كرد.(يا بايد برويم يك جاي امن يه دره اي يه چيزي پيدا كنيم بعد به حسابشون برسيم)

4. وسايل مورد نياز براي زدن يك كمين در برابر يك يگان زرهي پيشرفته كلاش و آر پي جي و از اين چيزها نيستا(مثلا ضد زره طوفان كه ما اينقدر بهش مي نازيم همه جاي كشور گير نمي يادها)

و اما جناب Salem
[quote]
نه خیر دوست من آمریکا توانایی چنین کاری رو نداره!
مگه اینجا عراقه که رادارامون سفید شه و نیروی هوایی آمریکا هم بیاد خیلی راحت تق تق همه چی رو نابود کنه؟
آمریکا معمولا موج اول حملاتش به وسیله ی موشک کروز انجام میگیره که فکر نکنم کارایی بالای داشته باشه
چون ایران میتونه کنترلشونو در دست بگیره و منحرفشون کنه
خب، میمونه نیروی هواییش که همون قضیه ی نبود پایگاه و دوری از منطقه مطرح میشه! [/quote]

پس با اين حساب شما ارتش آمريكا يك ارتش احمق بل فطره است
آره ديگه وقتي نمي تونه يك كشوري رو نزديكش بشه چرا مي خواد بهش حمله كنه

[quote]اما دوست من اصلا قصد جسارت ندارم
شما جنگ نامتقارن رو تعریف کنین!!؟
شاید کسی باشه ندونه جنگ نا متقارن چیه؟ ( مثل من )[/quote]

جنگ نامتقارن!!!!!!!

جنگ نامتقارني كه ما هي ازش دم مي زنيم، يه خصوصياتي ديگري هم داره ها؟؟؟؟

يعني اين كه ما حريف آمريكا در يك جنگ متقارن نمي شيم ولي براي اينكه بتونيم اينها رو كنترل كنيم روي به جنگ نامتقارن مي آوريم

در جنگ نامتقارن تصميم گيرنده آمريكاست كه چه جوري حمله كنه

در جنگ نامتقارن مرزي وجود نخواهد داشت(امريكا يك طرف ما هم يك طرف)

در جنگ نامتقارن اگه آمريكا از من در جايي برتر هست كسي نمي تونه به من ايراد بگيره

در جنگ نامتقارن اگه من در جايي از آمريكا شكست خوردم اصلا عيبي نداره يه جاي ديگه ضربه مي زنم(مثلا اسرائيل لبنان رو ويران كرد ولي اشكالي نداره)

در جنگ نامتقارن اگه سلاح هاي من درست عمل نكردن حرجي بر من نيست

در جنگ نامتقارن اگه امريكا منطقه اي رو گرفت اشكالي نداره چون يه زماني مجبوره ميشه پسش بده

جنگ نامتقارن يعني كمبود در برخي جاها كه ميتونه منطقه شما باشه يا منطقه ما

جنگ نا متقارن ميتونه اين گونه باشه كه من مي تونم به راحتي از خير يك استان و يا يك منطقه با هر وسعتي بگذرم و اصلا هم واسم كاري نداره

.
.
.
ما فكر مي كنيم وقتي بحث جنگ نامتقارن ميشه يعني فقط دشمنت ندونه از كجا خورده و بس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگه تعریف شما از جنگ نا متقارن این هست خب من دیگه بحثی ندارم!!
...............................................................................
باید بگم که منطقی ترین و علمی ترین پستی که تو این تاپیک خوندم پست جناب واریور بود
به درستی نبرد نامتقارن رو با چند تصویر شرح دادن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ديگه از هر بچه دبستاني بپرسي مي دونه نبرد نامتقارن چيه

عزيز دلم اينهايي كه من گفتم چيزهايي بود كه هرگز از جنگ نامتقارن كسي نمي گه ولي اين چيزها رو هم داره(شايد هم من اشتباه مي كنم، و نمي دونم)

[quote]به درستی نبرد نامتقارن رو با چند تصویر شرح دادن[/quote]

پس سپاه وقتي ميگه استراتژي من نبرد نامتقارنه پس با اين چيزها بوده

عجب!!!

پس تكيه سپاه بر اين چيزهاست واسه دفاع از كشور :cry: icon_cheesygrin :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب HHL عزیزم
بعد از خوندن پست شما فکر کردم شاید بیان مطالب ذیل بد نباشه که برگرفته از مقاله «تاثیرمعنویت برنبرد نامتقارن ونقش سپاه درآن» به قلم آقای غلامرضابابایی اصل هستش

جنگ نامتقارن از یکسری اصول کلی تبعیت می‌کند: ۱. غافلگیری وفریب: با بهره برداری از اطلاعات در کمترین زمان ممکن وتأثیر ضربات اطلاعاتی بر سیستمهای پردازش اطلاعات دشمن ازجمله عوامل مؤثر در عملیات غافلگیرانه علیه دشمن در جنگ نامتقارن است . ۲. تحرک وواکنش سریع: تمرکز وپراکندگی به موقع ( سرعت عمل چه در حالت قبل از حمله دشمن یا در حین حمله یابعد از حمله) در مناطقی که امکان اجرای عملیات غافلگیرانه وجود دارد. و همچنین احتراز از مواجه شدن با تمرکز نیروهای دشمن نیاز به تحرک فوق العاده دارد. ۳. تابندی (انعطاف پذیری ): توانایی واکنش مناسب وبه موقع در مقابل حوادث پیش بینی نشده وضعف های پنهان دشمن انعطاف پذیری را تبیین مینماید. ۴. ابتکار عمل: شرایطی که نیروی نظامی از کلیه امکانات موجود برای رسیدن به هدف از آن بهره برداری نموده اشتباهات ونقاط ضعف وعکس العمل سیع در مقابل تغییرات وضعیت دشمن باعث خنثی شدن فعالیت های او گردیده ونیروی درگیر می‌تواند زمان عملیات شیوه عملیات ومکان عملیات را تعیین نماید. ۵. پوشش وفریب: هرگونه عملی که نیروهای دشمن را در طرح ریزی واجرای عملیات گمراه نماید. ۶. روحیه: کیفیت انگیزه، اعتقادات، تفکرات ورضایت مندی فرد در اجرای مأموریت، روحیه، روح جنگیدن. ۷. انضباط: در سایه برقراری انضباط است که اجرای عملیات غافلگیرانه وبر قراری تامین به نحو احسن صورت می‌گیرد . ۸ . شدت عمل: متمرکز نمودن به موقع توان رزم موجود با دقت، سرعت وخشونت در مکان معین به منظور رزم قطعی ودر گیر شدن با هدف که باعث پایین آوردن روحیه دشمن نیز می‌گردد. ۹. خلاقیت: فرآیندی است که نتیجه آن ایجاد افکار وروشی در عین حال جدید وارزنده می‌باشد .یک نیروی نظامی با علم به اینکه تجهیزات، سازماندهی وآموزش به منظور به کارگیری در وضعیتهای پیش بینی شده طراحی شده اند عمل می‌نماید. ۱۰. بومی سازی تسلیحات. ۱۱. معنویت: مهم‌ترین وزیر بنایی ترین اصل نبرد نامتقارن است.

و همینطور مطالبی که در ادامه تقدیم شما و سایر دوستان می کنم:

بدون شك، يكي از آخرين تطورات مرتبط با حقوق جنگ(Humanitarian law) (به عنوان حقوق و موازين حاكم بر رفتار دولتها و افراد در طول وقوع درگيري‌هاي مسلّحانه كه موجب مي‌شود رفتار آنها در پيگيري و تعقيب عمليات و تاكتيكهاي جنگي به رعايت اصول كرامت بشر و تقليل سطح خشونتها و قربانيان درگيري به كمترين حد ممكن، محدود شود )، ظهور مباحث گستردة "جنگهاي نامتقارن "(Asymmetrical warfare) است. عدم تقارن، پيش و بيش از آنكه در ابزارهاي اعمال قدرت در سطح جهان باشد، در آرايش سياسي جهان بوده كه از سالهاي دهه هشتاد قرن بيستم تا كنون به وضوح پديدار شده و با فروپاشي شوروري قطعيت يافته است.(مونكلر، 1384، ص 42) در هر حال، بروز و ظهور عدم تقارنهاي جهاني، گونه‌هايي ديگر از سياستهاي نامتقارن را در روابط خصمانه دولتها به منصة ظهور رسانده است كه جنگهاي نامتقارن گاه دفاع نامتقارن نام گرفته‌اند.
در كنار تحليلهاي مختلف از جنگهاي نامتقارن در مطالعات امنيتي، ديدگاههاي حقوقي متفاوتي در اين خصوص وجود دارد و تفاوت برداشتهاي مذكور به طرزتلقي از اوصاف و آثار اين نوع درگيري‌هاي مسلّحانه بستگي تام دارد؛ چراكه حقوق بين‌الملل بدون اينكه پويايي انديشه‌هاي نظامي را منع يا محدود كند، تنها به سازماندهي آنها اكتفا مي‌كند و از اين حيث، حقوق بشردوستانة جنگ نيز اغلب محدود به نتايج و آثار درگيري است بنابراين، جنگ نامتقارن و هر جنگ ديگر پسامدرني را در قالب تصوراتي كه در خصوص نتايج آن وجود دارد، مورد ارزيابي قرار مي‌دهد.

اينكه جنگ نامتقارن پديده‌اي بديع در قرن بيست و يكم يا نمونه‌اي مربوط به گذشته است، بيشتر از بعد نظري مهم است. برخي اين پديده را جديد تصور مي‌كنند و برخي نيز نوآوري آن را صرفاً در قالب عنوان و واژه پردازي دانسته، سابقة آن را به تاريخ جنگها نسبت مي‌دهند؛ چراكه همة جنگها تا اندازه‌اي نامتقارن بوده (Bellamy, 2002, P. 152) يا همه جنگها مي‌توانند نامتقارن باشند. (سفرانچوك، 1383، ص78) مهم‌تر از اين مباحث نظري، جايگاه كنوني اين جنگها در حقوق بين‌الملل معاصر است. در صورتي كه آثار و پيامدهاي اين جنگ با اصول قابل اعمال بر درگيري‌ها مطابقت داشته باشد، مشروعيت حقوقي آن مسلّم خواهد شد. از اين حيث، شناخت اين وضعيت، نخست به شناخت مؤلفه‌هاي كليدي جنگ نامتقارن (شناخت انديشه‌ها و راهبردهاي نظامي) بستگي دارد و پس از آن با قواعد عام و كلي معاصر ناظر بر درگيري‌هاي مسلّحانه تطبيق يافته و ارزشيابي شود. اين كاري است كه مقاله اخير به سهم خود (البته طبعاً متأثّر از برداشت غربي از حقوق بشردوستانه و اصول آن) درصدد انجام آن برآمده است.


سه برداشت و دو نسخه از جنگ نامتقارن

در انديشه نظامي حاكم بر تحليل جنگ نامتقارن، مي‌توان سه برداشت را در خصوص ماهيت جنگ نامتقارن مطرح كرد: نخست تعريف جنگ نامتقارن بر پايه "عدم تقارن " (asymetrics)
در كليت آن و عمدتاً متمركز بر محور تفاوت(Disparity)، دوم بر مبناي "نابرابري " (Inequality) و سوم بر پاية "عدم توازن " (Imbalance).
تعريف جنگ نابرابر، نتيجة درك كمّي وضعيت توانمندي‌هاي نظامي طرفهاي درگير است امّا عدم توازن، با تحليل كيفي، حتي شباهتها و يكساني سطح ظاهري و كمي امكانات و ماشين جنگي متخاصمان را به معناي صحنة تعريف شدة جنگهاي نامتقارن نمي داند.

از طرف ديگر، تحول جنگ را مي‌توان از منظر مباني اخلاقي و ديني آن نيز كه اساساً به مقولة مشروعيت (legitimacy) و توجيه (justification) دنيوي و اخروي، ملي و بين‌المللي پذيرش اين سبك منازعات مربوط مي‌شود، مورد توجه قرار داد. بر اين اساس، در كنار نسخه اصلي و غربي اين مفهوم، تعبيري محدود شده و تنقيح يافته از دكترين جنگ نامتقارن وجود دارد كه در آن اغلب موانع حقوقي فراروي اين نظريه نيز برطرف شده است. در واقع؛ منظور از نسل اول عمليات نامتقارن، همان چارچوب طرح ريزي دكترين جنگ نامتقارن است. با اين حال، گفته مي‌شود كه مي‌توان اين چارچوب را به گونه‌اي تغيير داد و تعديل نمود كه جنگ نيز انساني شود، امّا از فرصتهاي نامتقارن براي ضربه زدن به دشمن قوي استفاده كرد يا پيروزي دشمن را دشوار ساخت. بر اين اساس، جنگ نامتقارن اخلاقي يا متكي به ملاحظات ديني نيز قابل طرح است. در اين نسخه از جنگ نامتقارن، رعايت بشردوستي و ممانعت از افزايش سطح خشونتهاي جنگ، سرلوحة كار نيروهاي مسلّح خواهد بود. اين برداشت، مبتني بر درك تناقضهاي نهفته در دكترين‌هاي غربي است؛ دكترين‌هايي اغلب كه فراتر از وضعيت متعادل جهان ابداع مي‌شوند و نه تنها در جستجوي كسب برتري‌هاي بلامنازع غرب هستند، بلكه در اين مسير همة هنجارهاي موجود را كه حتي خود نيز روزگاري مدافع خلق آنها بوده‌اند، كنار مي‌گذارند. نسخه دوم و اصلاح شدة اين دكترين، درصدد رفع بي ضابطگي در رفتار طرفهاي متخاصم است، نظم را حتي در نبرد مي‌پذيرد و محدودة ضرورت به كارگيري زور را نيز در پرتو ملاحظاتي انساني (بر مبناي برداشتي الهي يا اخلاقي) ترسيم مي‌كند. چنين نسخه‌اي در سطح خود قابل توجه است و مي‌تواند خلاقيتي در اين حوزه به شمار رود. حتي مي‌توان گفت با تغيير اساسي برخي چارچوب‌هاي عملياتي دفاع‌نامتقارن، دكترين پديد خواهد آمد كه ديگر از جنگ نامتقارن مطرح در ادبيات نظامي معاصر فاصله‌اي زياد خواهد داشت. به نظر مي‌رسد براي كشورهاي شرقي كه اغلب بر استقلال در انديشه و فلسفه خود از جمله در امور نظامي، تكيه از ترويج رفتارهاي بي ضابطه غرب نگرانند، بايد مباني فلسفي و راهبردهاي عيني چنين نسخه‌اي، تبيين و به صورت عام منعكس شود. در اين نسخه، رعايت ملاحظات بشردوستانه به تبع محوريت اخلاق و دين در تبيين كارويژه نيروهاي مسلّح، به خوبي و كفايت حاصل خواهد شد. در واقع؛ به دليل مبناي مشترك اصل حقوق بشر از يك سو و اخلاق و دين از سوي ديگر، مطابقت رفتارهاي تجويزي در نسخه جديد و اصلاحي دكترين مذكور با حقوق بين‌الملل بشروستانه، مفروض است.


فرصتهاي جنگ مردمي نامتقارن در مقابله با تهاجم دشمن
به رغم ارزيابي‌هاي نويسندة مقاله در خصوص تهديدهاي دكترين جنگهاي نامتقارن، به عنوان مثال مي‌توان برخي از فرصتهاي آن را در قالب جنگهاي مردمي شرح داد.
در شرايطي كه دولتهاي مهاجم، قلمرو يك كشور را مورد تاخت و تاز قرار مي‌دهند، به ويژه آن گاه كه ميان دو دولت مذكور از قبل خصومتي وجود داشته و تهاجم مذكور يك نوع تجاوز تلقي شود، دفاع از سرزمين و كيان اجتماع نه تنها وظيفه‌اي خاص براي نيروهاي مسلّح، بلكه به تكليفي عام و اجتماعي براي كليه شهروندان تبديل مي‌شود. در اين شرايط، ورود بخش عظيمي از جمعيت دولت مورد تهاجم به صحنه نبرد و مقاومت در برابر اشغالگر، نيروهاي مسلّح سازمان نيافته را به جمع نيروهاي سازمان يافته مي‌افزايد و نبرد، وضعيتي متفاوت مي‌يابد. بدون شك، عزم ملي براي مقاومت و دفاع، بزرگ‌ترين سرمايه و منبع توان كشور در تحقق استقلال تلقي مي‌شود كه با جهت دادن اين توان و عزم ملي در قالب دكترين جنگ نامتقارن، حداكثر سازي توان مقاومت مسلّحانه مردمي و ضربه پذيري متجاوزان حتي ابرقدرتها، تضمين خواهد شد.


تضمين ضربه يذيري ابرقدرتها
اگر عدم تقارن در آرايش قوا با استراتژي‌هاي نامتقارن ياسخ داده شود، امكان مقاومت در برابر قدرتهاي نظامي وجود خواهد داشت. (مونكلر، ييشين، ص 43) جنگهاي چريكي مهم‌ترين نمونة قابل ذكر در اين قالب است. آمريكا در جنگ ويتنام براي نخستين بار تجربه كرد كه تشكيلات نظامي در برابر راهبردهاي نامتقارن و نامتعارف يقدر بي دفاع است. (همان منبع، ص 43).
در هر حال، همين خصيصة جنگهاي نامتقارن است كه دشمنان ابرقدرتها و مخالفان امريكا همواره با اشتياق از آن استفاده مي‌كنند. (همان منبع، ص 45) در يرتو همين راهبرد و خلاقيتهاي دفاعي آن است كه مائو در مقام تمسخر اثربخش بودن توان نظامي آمريكا، اين كشور را به منزلة ْببر كاغذي (همان منبع، ص 44) تلقي كرده است.

ضربه پذيري ابرقدرتها وقتي بيشتر مي‌شود كه نبرد به ساير حوزه‌ها كشيده شده، با ابزارهاي ديگر به جز آنچه تاكنون مرسوم بوده (نظير رسانه‌ها و ميادين رايانه‌اي منازعه)، انجام شود. (همان منبع، ص 45). در اين صورت، با گسترش روشها و ابزارهاي نامتقارن نبرد، عدم تقارنها فراگير مي‌شود و ميزان صدمه بر دشمن به حداكثر ممكن ارتقا مي‌يابد.
با اين حال، فرصتهاي نهفته در جنگ مردمي و يريكي در صورتي قابليت فعليت دارند كه خصايص ملي براي تعقيب اين راهبرد مناسب بوده و زمينه‌هاي لازم در اين خصوص در عزم و ارادة ملي قابل احراز باشد. به عبارت بهتر؛ "به رغم اهميتي كه شجاعت مردم و ارتباط سنتهاي ملي با جنگ دارد، اگر رهبران و فرماندهان نظامي نتوانند نيروهاي مردمي را به درستي به كار گيرند "، (كرمي، ص 103). اين جنگ نمي تواند در تحقق مقاصد مرتبط با دفاع از تماميت ارضي، في نفسه كارساز باشد.


اقتصاد دفاعي در به كارگيري واحدها و نيروهاي مقاومت مردمي
در اين دكترين نقش نيروهاي مسلّح و تركيب آنها بر ابزار و سيستم و جنگ افزار برتري دارد. اتكاي طرفهاي متخاصم به دكترين جنگ نامتقارن به ويژه دفاع نامتقارن، از يك ارزيابي ارزشي نيز بهره مي‌گيرد به اين تعبير كه: "نيروهاي چريكي اگر شكست نخورند، پيروز مي‌شوند. بنابراين، بايد تمامي تلاشهاي ممكن و حتي نامتعارف از جمله برهم زدن نظم و سازماندهي نيروي انساني مسلّح دشمن به عمل آيد تا پيشرفت نظامي دشمن قدرتمند متوقف شود. نظر به اينكه در عمليات ارتش دشمن در برابر طرف كم‌نيرو، پيروزي دشمن مسلّم است، طرف داراي ارتش اندك در جنگ نامتقارن تلاش مي‌كند تا از نقاط ضعف دشمن در بخش نيروي انساني سود جسته و با تعداد نيروي بسيار كمتر يا حتي بدون دخالت نيروي انساني در درگيري و با استفاده از استراتژي جنگ بدون درگيري مستقيم يا از طريق عمليات از راه دور، ضرباتي را وارد كند كه هم شمار زيادي از نيروهاي دشمن را از صحنه خارج كند (كلهر، 1383، ص 122) و هم نيروي خود را از آسيب حمله مصون دارد.
در حالتي كه به جاي نيروهاي مسلّح سازمان يافته، به صورت خودجوش و با آمادگي رزمي خود جهت مقابله با تهاجم وسيع دشمن (به خصوص تهاجم از طريق جنگ‌ زميني) به صحنه نبرد مقاومت وارد مي‌شوند، اين نقشها و تأثيرات نيرو دوچندان مي‌شود. با وجود اينكه تعداد نفرات و اندازة واحدهاي مردمي(كرمي، 1385، ص 99) بسيار كمتر از ارتش منظم مهاجم است، امّا با استفاده از حملات مخفيانه و يراكنده ولي جهت‌دار به قلب ارتش خصم، كثرت نيروي دشمن به نقطة ضعف تبديل مي‌شود و از آن طريق، ميزان آسيب پذيري آنها افزايش مي‌يابد. در حالي كه كمي نيروي دفاع و مقاومت مسلّحانه مردمي به منزلة نقطه قوّتي براي ضربه زدن به دشمن، مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
تمركز بر عدم تقارن در حجم و كميّت نيروي انساني در راستاي پياده كردن راهبرد جنگ نامتقارن، بر پايه اين درك استوار است كه قدرتهاي غربي از نظر اولويت حفظ نيروي انساني (اعم از نيروي خودي و تلفات انساني در غيرنظاميان دشمن)، آسيب پذيرند (بوون، 1383، ص 86) و افزايش شدت تلفات انساني مي‌تواند ميزان فعليت يافتن توان نظامي آنها را در جنگ تضعيف نمايد. به همين دليل، استفاده از اين ضعف سياسي دشمن به عنوان نقطه قوت يا فرصتي براي عدم شكست در جنگ، يكي از محورهاي اين گونه جنگهاست. (ر.ك.به: همان، ص 86-85و 114-100)
بنابراين، جنگهاي مردمي نامتقارن با افزايش نگراني دشمن از احتمال تحمل حملات مرگبار (و حتي همراه با خشونت زياد)، نه تنها مقدمات رواني نامتقارن سازي را در ساير ابعاد نبرد فراهم مي‌كند، بلكه ظرفيتهاي ذاتي توفيق مقاومت مردمي و شكست دشمن را ارتقا مي‌بخشد. از طرف ديگر، اتخاذ اقدامات رعب‌آور (كه ممكن است تروريستي تلقي شود) در صورتي كه عليه افراد و اهداف نظامي باشد، مغايرتي با هنجارهاي بين‌المللي ندارد. در واقع؛ اقدامات مخفيانة خشونت بار عليه دشمن به قصد ترساندن، پايين‌آوردن روحية تهاجمي و متوقف كردن پيشرفت جنگي آنها (در صورتي كه ميزان خشونت آن از آستانه اصول بشردوستانه ناظر بر نبرد، تجاوز نكند)، از طريق مقاومتهاي مردمي، مجاز است. اين فرصتهاست كه مي‌تواند به رغم برتري اوليه رقيب در توان رزمي و امكانات جنگي، به ييروزي غيرمنتظره گروههاي نيمه سازمان يافته مقاومت مردمي منجر شود.


منابع مقدمه مترجم

1.بوون، وين(1383)؛ "ابعاد جنگ نامتقارن "، ترجمه محمود فيروزي، فصلنامه مطالعات بسيج، شماره 23(تابستان).
2.سفرانچكوف، ايوان (1383)؛ "چچن: تجربه روسيه از جنگ نامتقارن "، ترجمه محمود فيروزي، فصلنامه مطالعات بسيج، شماره 22(بهار).
3.كرمي، جهانگير(1385)، تحول مفهوم جنگ مردمي، فصلنامه مطالعات بسيج، شماره 30 (بهار)
4.كلهر، رضا(1383)، راهبرد جنگ نامتقارن، فصلنامه راهبرد دفاعي، شماره 4 تابستان).
5.مونكلر، هرفريد(1384)؛ جنگهاي نوين، ترجمه حسن درگاهي، تهران، دورة عالي جنگ سپاه.
6.Bellamy, Christopher(2002). "Tools of III Omen: The shifted Confliot Paracliym and Reduced Role of Conventional Military Power " Cambridge Reviw of International Affairs, No. 1.
7.Rissinger, Henry (1969). "The Vitnam Negotiations ", Foreign Affairs(Ian).

مقدمه

به دليل وجود تنها يك ابر قدرت در جهان به ويژه گسترش قابل توجه و غيرقابل توقف تفاوتهاي موجود در ميان كشورها از نظر سطح فن‌آوري، عدم توازن در توانمندي‌هاي طرفهاي جنگ به يكي از اوصاف و مؤلفه‌هاي اساسي درگيري‌هاي مسلّحانه معاصر تبديل شده است. همراه با درگير شدن رو به گسترش بازيگران و واحدهاي غيردولتي در منازعات معاصر و آينده، تفاوت و اختلاف ميان وضعيت و اقتدار نظامي متخاصمان به تدريج در حال افزايش است و درگيري‌هاي مسلّحانه متعدد در دوران معاصر نشان داده‌اند كه بيش از پيش از نظر ساختاري، نامتقارن شده و چنين روندي را مي‌پيمايند. برخلاف وضعيت ژئواستراتژيكي در سراسر دورة جنگ سرد، امرزوه تعارض و پارادوكس محيط استراتژيك كنوني كه در آن ابرقدرت نظامي ممكن است واقعاً مورد تهديد هسته‌اي، بيولوژيك، شيميايي و عموماً حمله فريبكارانه قرار گيرند، به صورت گسترده درك شده و مورد پذيرش قرار گرفته است. در واقع؛ حمله‌هاي مستقيم عليه غيرنظاميان، گروگانگيري و استفاده از سپرهاي انساني (Human Sheilds) رويه‌اي است كه از مدتها پيش در درگيري‌هاي مسلّحانه محكوم شده است(1) - در درگيري‌هاي اخير؛ يعني درگيري‌هايي كه طرف ضعيف اغلب تلاش مي‌كند در برابر دشمن برتر نظامي با به‌كارگيري اين رويه‌ها به عنوان بخشي از يك راهبرد و استراتژي، منغعت و مزيت قابل توجهي كسب كند، احيا شده و جايگاهي خاص پيدا كرده اند. تروريسم بين‌المللي هرچند ضرورتاً در چارچوب درگيري مسلّحانه ملزم به اعمال حقوق بين‌الملل بشردوستانه نشده بلكه عمدتاً در وضعيتهاي غيرجنگ مورد استفاده قرار گرفته، امّا اغلب به عنوان ابزار مقابله با چنين عدم تقارني تلقي مي‌شود. در عين حال، طرفهاي برتر نظامي نيز كه در طرف ديگر اين طيف قرار دارند، به حمله‌هاي بدون تمييز و كوركورانه و رويه‌هاي تخريبي غيرقانوني و همچنين رويه‌هاي مبهم در حقوق بين‌الملل نظير كشتارهاي برنامه‌ريزي شده يا عمليات‌هاي مخفي غيرقابل كنترل به منظور ضربه زدن به دشمنان معمولاً فرضي و ناپيدا متوسل شده‌اند.(2)

نابرابري مهم و عمده در سطح تسليحات كه نتيجه توزيع نابرابر قدرت نظامي و توانمندي تكنولوژيك در يك درگيري معين است، غالباً انگيزه‌هايي براي طرفهاي مقابل ايجاد مي‌كند تا به روشها و ابزارهايي جنگي متوسل شوند كه استانداردهاي پذيرفته شده و مسلّم حقوق بين‌الملل بشردوستانه را تضعيف مي‌كنند و گاه به تخلّف جدي از آنها منجر مي‌شوند. جنگ بين نيروهاي ائتلافي به رهبري امريكا و عراق يا جنگ در افغانستان، نمونه‌هايي روشن در اين خصوص هستند. در صورتي كه ماهيت متخاصمان متفاوت از هم باشد يا عدم تقارنهاي عيني با عدم تقارن حقوقي همراه شود (يعني در فضايي كه يك طرف داراي اهليت حقوقي كمتر يا فاقد اهليت حقوقي است)، اين گرايش و تمايل تحكيم خواهد شد.
بدون شك، عدم تقارن دقيق و كامل در جنگ، به ندرت محقق شده است. با اين حال، الگوهاي عدم پايبندي كه در درگيري‌هاي متعدد معاصر نمود يافته، ساختاري‌تر و سيستماتيك‌تر از گذشته به نظر مي‌رسند. اين نوشتار، نخست تلاش مي‌كند اين فرضيه را بررسي كند و در اين راستا، تحليل خواهد كرد كه آيا عدم تقارنهاي عيني و بالقوه حقوقي به انگيزه‌اي براي تخلّف از مقررات حقوق بين‌الملل بشردوستانه تبديل شده‌اند يا نه و اگر چنين است، الگوهاي درگيري مسلّحانه معاصر چگونه از درگيري‌هاي قبلي كه فاقد عدم تقارن قابل توجهي بوده بلكه متقارن بوده‌اند، منفك مي‌شوند. در مرحله دوم، موارد عيني عدم پايبندي در سناريوهاي جنگ نامتقارن به ويژه در پرتو پيوند و تأثير متقابل اصل تفكيك و اصل تناسب مورد ارزيابي دقيق قرار خواهند گرفت.
نه اصطلاح "جنگ متقارن "و نه اصطلاحات "جنگ نسل چهارم "(Fourth-generation warfare) يا "جنگ غيرخطي " (Non-linear war) كه گاه به عنوان مترادف آن بكار مي‌روند، به صورت روشن تعريف و تبيين نشده‌اند.(3) قصد اين نوشتار ورود به اين حوزه تقريباً نامقدور نيست. بااين حال، در اين تحليل نشان خواهيم داد كه تمايلي قابل توجه در درگيري‌هاي مسلّحانه معاصر به سمت افزايش نابرابري بين متخاصمان در رابطه با توانمندي تسليحاتي وجود دارد. با اينكه اين تمايل، پديده‌اي قديمي و شناخته شده در درگيري‌هاي مسلّحانه غيربين‌المللي است، ارزيابي آثار و تفاوت نظامي در درگيري‌هاي مسلّحانه بين‌المللي، مباحثي نظير ميزان قابل اعمال بودن قواعد حقوق جنگ بر موارد شركت دولتها و بازيگران غيردولتي در درگيري‌هاي فراملي را ضرروي مي‌سازد.(4)
اين نوشتار با رويكردي نسبتاً متفاوت، درصدد بررسي پيامدهاي بلندمدتي خواهد بود كه ساختارهاي جنگ نامتقارن ممكن است بر اصول بنيادين حقوق بين‌الملل بشردوستانه به دنبال داشته باشند و از اين طريق، درجه و ميزان عدم تقارن؛ يعني سطح تفاوت نظامي بين متخاصمان كه مي‌توان آنها را با رژيم حقوقي قابل اعمال در زمان جنگ تطبيق و سازش داد، ارزيابي خواهد كرد.(5)

در همين راستا، در مرحلة سوم، مفهوم سنتي ضرورت نظامي را كه در دستورالعمل ليبر 1863 عليه گسترش ضرورت در درگيري‌هاي نامتقارن زمان ما مقرر شده است، ارزشيابي خواهد كرد. اگرچه مفاهيم و اصول بنيادين حقوق جنگ به عنوان سازوكارهاي منعطف براي لحاظ تغييرات در روشهاي عملي شدن جنگ طراحي شده‌اند، امّا گفته مي‌شود مفهوم ضرورت نظامي و اصل تفكيك، وجود حداقل ميزان تفاوت ميان طرفهاي جنگ را مفروض مي‌گيرد و از اين رو، مي‌تواند در وضعيتهاي فرعي مغاير با الگوهاي حقوق بشري نظير مواردي كه عموماً در جنگ عليه تروريسم ديده شده‌اند، اعمال شوند.

موضوع اصلي و پاياني اين تحليل، اصل عمل متقابل است. همان طور كه تفاوت نظامي بين طرفين درگير در اغلب مخاصمات مسلّحانة نوين برجسته‌تر مي‌شود، اثر توازن عمل متقابل نهفته در مفهوم سنتي جنگ نامتقارن به تدريج در حال تضعيف و سست شدن است.(6) با اينكه آثار بازدارنده سيستم در حال ارتقاي حقوق بين‌الملل كيفري و پوششهاي رسانه‌اي و اعتقاد عمومي (هرچند دو مورد اخير عواملي غيرحقوقي هستند كه ممكن است به منظور حصول اهداف معكوس نيز مورد استفاده قرار گيرند) مي‌توانند در پوشش رفتار متخلّفانه در جنگ كمك شاياني بكنند، حقوق بين‌الملل بشردوستانه ممكن است همزمان از سازوكارهاي تنظيم كنندة ذاتي خود كه از قديم الايام در خود منطقه نبرد اثرگذار بوده‌اند، محروم شود. ماهيت بي ثبات كننده عمل متقابل ممكن است به اضمحلال تدريجي و شايد دروني قلمرو حمايتي اصول اساسي حقوق بين‌الملل بشردوستانه منجر شود. به عنوان نمونه، تخلّفات مكرر از اصل تفكيك توسط يك طرف درگيري ممكن است به تحريك طرف ديگر در گسترش تصورات و درك خود از ضرورت نظامي و از اين رو، تناسب، به هنگام مبارزه با چنين دشمني بينجامد. نهايتاً و در تنها سناريوي بدتر، انحراف عمدي و آگاهانه از معيارهاي پذيرفته شده ناظر بر انجام مخاصمات، خطر قابل توجه آغاز چرخه‌اي تسلسلي در افزايش عمل متقابل منفي را به دنبال بياورد كه در آن چرخه، توقعات طرفهاي جنگ به افزايش تخلّفات متقابل از حقوق بين‌الملل بشردوستانه تبديل شود.

از نظر تاريخي، اكثر قوانين ناظر بر درگيري‌هاي مسلّحانه بين‌المللي بر اساس تصور غالباً اروپايي كلاوزويتس از جنگ؛ يعني فرض وقوع درگيري‌هاي متقارن بين ارتشهاي بهره مند از قدرت نظامي برابر يا حداقل داراي ساختارهاي سازماني مشابه و قابل قياس، طراحي شده‌اند. تقريباً در تمام طول قرون نوزدهم و بيستم، قدرتهاي برتر يا براي حفظ نظمي صلح ساز (حافظ وضع موجود) يا ايجاد عدم تقارني تاكتيكي در برابر مخالفان خود به عنوان تضمين پيروزي نظامي در جنگ، درگير مسابقات تسليحاتي مستمر بودند.(7) امّا بديهي است كه عدم تقارن به مفهوم نابرابري و تفاوتهاي نظامي، پديده‌اي جديد نبوده،(8) حقوق بين‌الملل بشردوستانه نيز با اين مفهوم كاملاً بيگانه نيست. به دليل تفاوت ذاتي طرفين درگير و حتي با اينكه معيارهاي آستانه‌اي ماده يك پروتكل دوم الحاقي به كنوانسيونهاي چهارگانه 1949 ژنو، اغلب به تضمين حداقل ميزان تشابه بين طرفين مذكور كمك مي‌كنند، درگيري‌هاي مسلّحانه غيربين‌المللي ذاتاً و ماهيتاً نامتقارن هستند. علاوه بر اين، پيش از اين در مفهوم سنتي جنگ نامتقارن، پذيرفته شده بود كه ساختار درگيري‌ها ممكن است از تقارن به عدم تقارن تغيير يابند. به همين دليل، آن گاه كه درگيري به پايان نزديك مي‌شود و يك طرف به برتري دست مي‌يابد، توازن نظامي اوليه غيرقابل بازگشت مي‌شود. متعاقباً در كنفرانس 77-1974 ژنو كه به تصويب پروتكل اول الحاقي انجاميد، دولتهاي شركت كننده نه تنها بقاي نابرابري نظامي را تأييد كردند، بلكه قبول كردند نابرابري و تفاوت عيني بين متخاصمان ممكن است حتي به تفاوت در تعهدات حقوقي بشردوستانه منتهي شود. به عنوان نمونه، در خصوص ماده 57 پروتكل اول الحاقي پيرامون تعهد به رعايت احتياط در حمله،(9) هيئت نمايندگي هند اظهار كرد كه بر اساس عبارت پردازي به كار رفته در آن ماده، محتواي تعهد به احتياط و مراقبت كافي مندرج در آن (يعني شناسايي دقيق اهداف نظامي يا غيرنظامي)، اساساً به ابزارهاي فني شناسايي در دسترس دولتهاي متخاصم بستگي دارد.(10) به رغم اين نگراني‌ها، عبارت پردازي فعلي اين ماده بر اساس اين درك ضمني تصويب شده كه به دليل تفاوتهاي نظامي عيني، تعهدات حقوق بين‌الملل بشردوستانه ممكن است در عمل، ابعاد و آثار متفاوتي را بر طرفين متخاصم بار كند.(11)

شوارزنبرگر اظهار كرده كه "در سير تاريخي، در جنگهاي از نوع دوئل بين متخاصمان مشابهي كه براي اهدافي محدود مي‌جنگيده‌اند، نظير جنگ كريمه 6-1853 يا جنگ 1-1870 فرانسه-آلمان، قلمرو حمايتي حقوق جنگ از بيشترين وسعت برخوردار بوده است؛ در حالي كه در جنگهاي بزرگ نظير جنگهاي ناپلئون يا دو جنگ جهاني قرن بيستم (جنگهايي كه در آنها به منظور قمار و رقابت نبرد مي‌كرده اند)، طرف ضعيف غالباً تمايل داشته تا از طريق نقض حقوق جنگ به منافع كوتاه مدت دست پيدا كند ".(12) در واقع؛ تخلّف از حقوق جنگ تقريباً در هر موردي كه حقوق بين‌الملل بشردوستانه قابل اعمال بوده، رخ داده(13) و اين خطر كه يك طرف ممكن است تخلّف گسترده از حقوق جنگ را به منظور كسب مزيتي موقت يا خنثي كردن تهديد شكست خود دستور يا ترجيح دهد، همواره بر نظامي حقوقي كه قصد داشته طرز رفتار در درگيري‌هاي مسلّحانه را قاعده مند سازد (حقوق جنگ) سايه افكنده است.(14) با اين حال، در وضعيتهاي متقارن، موارد مذكور تمايل داشته‌اند كه در حاشيه باقي بمانند. لذا اغلب محدود به مراحل نهايي جنگ و منحصر به نبردهاي فردي كه در آن شكست غيرقابل اجتناب به نظر مي‌رسد، شده‌اند يا توسل به فريب و خدعه يا تاكتيكهاي مشابه ممنوعه، به عنوان تضمين شكست تاكتيكي فوري تلقي گشته‌اند.
در نتيجه تفاوت آشكار در قابليتها و توانمنديهاي نظامي طرفين برخي درگيري‌هاي معاصر، انگيزه‌ها؛ براي تخلّف از حقوق بين‌الملل بشردوستانه در حد دستيابي به سطحي جديد به نظر مي‌رسند. تخلّف از مقررات حقوق بين‌الملل بشردوستانه ديگر امري اتفاقي و محدود به حوادث موقتي و حاشيه‌اي در طول درگيري نيست، بلكه به يك مؤلفه ساختاري احيا شده تبديل گشته كه بسياري از درگيري‌هاي مسلّحانه كنوني را از موارد گذشته تفكيك مي‌كند. به اين دليل كه در مواجهه با دشمن كاملاً مجهز به برتري و قدرت فن‌آوري، طرف ضعيف نظامي از همان ابتدا هيچ شانسي براي پيروزي و بُرد در جنگ ندارد. نتايج جنگ اخير عليه عراق، اين عدم توازن قدرت و توانمندي را به خوبي توصيف مي‌كند. در حالي كه نيروي هوايي عراق هرگز امكان پرواز نيافت، نيروهاي ائتلاف بيش از 20 هزار پرواز را انجام دادند.(15) شواهد نابرابري قابل توجه در توانمندي نظامي متخاصمان در واپسين زمان درگيري اخير در لبنان احتمالاً در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
بدون پيش‌بيني تحليل تفصيلي زير، بايد متذكر شد كه تخلّفات گسترده ارتش عراق در طول درگيري‌هاي مسلّحانه عليه نيروهاي ائتلاف به رهبري امريكا، به سطح مهمي از نابرابري آشكار در توان تسليحاتي منتهي شد. روية‌هاي ارتش عراق شامل توسل به سپرهاي انساني، سوء استفاده از علائم صليب سرخ و هلال احمر، استفاده از مينهاي ضدنفر و استقرار اهداف نظامي در مناطق حمايت شده نظير مساجد و بيمارستانها بود. بديهي است اين خطر وجود دارد كه طرف ضعيف‌تر از نظر نظامي كه نمي‌تواند ضعف‌هاي نظامي طرف قوي را شناسائي كند، مجبور شود برتري دشمن را با توسل به روشها و ابزارهاي جنگ خارج از قلمرو حقوق بين‌الملل بشردوستانه كنار بنهد و خنثي كند .
در عين حال، استفاده از تاكتيكهاي "غيرقابل تصور " (Unthinkable tactics) نظير طفره رفتن تاكتيكي از معيارهاي حقوق بين‌الملل بشردوستانه، مانعي ايجاد خواهد كرد كه به آساني نمي توان به صرف برتري نظامي بر آن تفوق يافت. صرف نظر از پيشبرد مخاصمات در عراق، تاكتيكهاي مورد عمل فراح آيديد، رهبر شورشيان سومالي در سال1993، نمونه خوبي از اين امر است. نيروهاي وي در شرايطي متعارف امكاني براي مقابله با نيروي هوابرد كاملاً مسلّح و تكنولوژيك ايالات متحده نداشتند. با اين حال، اين نيروي شبه نظامي با استفادة بديع از تسليحات و سيستمهاي ارتباطي (كه گزارشها حاكي است كه از خطوط تلفن تا فن‌آوريهاي پيشرفته ارتباطي، متفاوت و متنوع بوده اند) و با توسّل به تاكتيكهاي "غيرقابل تصور " و اعمال "وحشيانه " ارتكابي به منظور پوشش يافتن در رسانه‌هاي خبري، فرماندهي ايالات متحده را قانع كرد كه به رغم ضعفهاي نظامي نيروهاي سومالي، هزينه درگير شدن در سومالي بسيار بالا است.(16) در طول جنگ عليه عراق، استفاده مكرر نيروهاي آمريكايي و انگليسي از سلاحهاي "ناتوان كننده " (Incapacitation warfare) كه تعداد زيادي قرباني غيرنظامي به دنبال داشت، بعضاً به حمله‌هاي كوركورانه و تا حدودي قصور از اتخاذ "كليه احتياط‌هاي ممكن " مقرر در حقوق بين‌الملل بشردوستانه انجاميدند.
از اين رو، انگيزه‌هايي آشكار براي هر دو طرف وجود داشت تا به صورت بالقوه، براي ايراد صدمه و خدشه به ملاحظات بشردوستانه و ضرورت به كارگيري چنين جنگهايي، اولويت بالائي را قائل شوند.(17)


1. الگوهاي عدم پايبندي: ارتباط متقابل اصل تفكيك و اصل تناسب

موارد اخير وقوع درگيري‌هاي مسلّحانه نشان مي‌دهند كه طرفهاي ضعيف در توانمندي نظامي ممكن است، به منظور جلوگيري از حمله دشمن برخوردار از برتري مشهود يا تقليل نابرابري در قدرت نظامي، به ويژه درصددند تا اصل تفكيك را مورد استفاده ابزاري قرار داده، عمداً آن را تحت نفوذ خود قرار دهند. اين نفوذ ممكن است به شيوه‌هاي مختلفي محقق شود.(18) در عين حال، طرفهاي قوي نيز آستانة تناسب را به منظور سوء استفاده سيستماتيك از اصل تفكيك و نتايج آن در مقابلة مؤثر با دشمن، تقليل دهند. تحليل زير درخصوص راهبردهاي بالقوه‌اي كه متخاصمان ممكن است هنگام مواجهه با چنين مواردي و انحراف سيستماتيك از قواعد پذيرفته شده حقوقي به كار گيرند، صرفاً به منظور تسهيل درك الگوهايي احتمالي عدم پايبندي است و ادعا نمي كنيم كه جامع و مانع مي‌باشد. يكي از اوصاف ماهوي راهبردهاي نامتقارن اين است كه پيش بيني آنها ناممكن است.


الف) اصل تفكيك

با اينكه اتخاذ استراتژي دفاعي هنگام مواجهه با دشمن بهره مند از برتري تكنولوژيك، ضروري است، امّا مقابله با اختفاي رزمندگان در منطقه جنگ، بسيار دشوارتر شده است. مخفي شدن در مناطق كوهستاني، غارها، تاسيسات و كانالهاي زيرزميني، يكي از راههاي آن است. امّا روشهاي ديگر انجام بسيار آسان و مؤثرتر از آن نيز در پرتو خود مقررات حقوق بين‌الملل بشردوستانه وجود دارند. در پرتو انواع حمايتهاي حقوقي اعطا شده به غيرنظاميان، فرض غيرنظامي بودن راهي آسان براي جلوگيري از حمله دشمن است كه برخلاف تاكتيكهاي چريكي سنتي؛ يعني مخفي شدن در زيرزمين يا مناطق غيرقابل دسترسي، نمي توان با توسعه فن‌آوريهاي پيشرفتة شناسايي با آنها مقابله كرد. در واقع؛ اغلب سربازان عراقي به منظور ممانعت از اقدام نيروهاي ائتلافي در شناسايي آنها به عنوان دشمن؛ يعني اهداف مشروع حمله در جنگ اخير، يونيفرمهاي خود را از تن درآورده بودند.(19) اين امر مادامي كه براي حمله در لواي وضعيت حمايتي (استفاده سوء از حمايتهاي اعطا شده به غيرنظاميان) مورد استفاده قرار نگيرد، تاكتيكي ممنوعه تلقي نمي‌شود. بر اساس ماده 4 كنوانسيون سوم ژنو، صرف فقدان هرگونه علامت حمايتي ثابت قابل شناسايي از دور، به از دست دادن وضعيت رزمندگي و مزاياي ناشي از آن منتهي مي‌شود.(20) با اين حال، به رغم مشروعيت اين رويه، در صورتي كه از آن به عنوان بخشي از يك راهبرد استفاده شود، ابهامي قابل توجه در وضعيت فرد ايجاد مي‌كند. از اين رو، قطعاً اثربخشي اصل "بنيادين " (Fundamental principle) و به تعبير ديوان بين‌المللي دادگستري، اصل "غيرقابل نقض " (Intransgressible principle) تفكيك را تضعيف مي‌كند.(21)

بديهي است تفكيك - يعني قابليت آسيب پذيري برخي - افراد و اهداف كه از نظر حقوقي تعريف و توصيف شده است، در صورتي كه مورد استفاده ابزاري قرار گرفته و تابع اراده طرف متخاصم قرار گيرد، ممكن است منافذي را به روي امكان انجام حمله بدون توجه به آن اصل بگشايد.(22) مرزبندي بين تاكتيكهاي مشروع و رويه‌هاي نامشروع به آساني از بين رفتني است. سوء استفاده از علائم حمايتي به منظور مخفي كردن اهداف نظامي، يكي از اين موارد و نصب علامت كميته بين‌المللي صليب سرخ بر روي ساختمان حزب بعث در بصره، نمونه‌اي آشكار از اين تاكتيكها است.(23) به منظور حمايت از اهداف نظامي كه ماهيتشان را به آساني نمي توان مخفي كرد، طرفهاي ضعيف جنگ ممكن است از عنصر تناسب بهره‌برداري كنند. به منظور بر هم زدن معادله تناسب طرف مقابل، غيرنظاميان به عنوان سپر اهداف نظامي و متحرك، مورد استفاده قرار مي‌گيرند؛ در حالي كه تجهيزات نظامي متحرك را عمداً در نزديكي و مجاورت تأسيسات غيرنظامي يا ساير اماكن داراي حمايت خاص مستقر مي‌كنند. بيانيه جان اگلاند، معاون دبيركل سازمان ملل متحد به روشني به تسلسل خطرناكي كه ممكن است از اين گونه رويه‌ها حادث شود، اشاره مي‌كند.(24)

روشهاي رفتاري مشابهي در خصوص تاكتيكهاي تهاجمي نيز به كار رفته اند. توقيف برخي وسايل نقليه امدادي به منظور بهره‌گيري از وضعيت حمايتي آنها و از اين رو، بهبود فرصتهاي حمله، نمونه‌اي از اين دست است. در خصوص استفاده از شصت مورد از يكصد مسجد واقع در شهر فلوجه در طول درگيري نوامبر 2004 در اين شهر به عنوان مكان انجام عمليات نظامي نيز اين وضعيت صادق است.(25) بايد متذكر شد كه ايجاد تصور نادرست درباره استحقاق حقوقي و بهره‌مندي از حق مصونيت در برابر حمله و بهره برداري از اعتماد دشمن به آن وضعيت، نه تنها ناقض اصل تفكيك است، بلكه به خدعه نيز منجر مي‌شود و بر همين اساس، ممنوع تلقي خواهد شد.(26) هر راهبرد و استراتژي ناظر بر بكارگيري حيله و فريب در برابر قدرت برتر نظامي از طريق اقدام شگفت انگيز، غافلگيرانه و مكارانه، الزاماً به صورت مستقيم يا غيرمستقيم مشمول اقدام ممنوع نخواهد بود. اين موارد ممكن است بسته به اوضاع و احوال، به چيزي بيش از تاكتيكهايي مناسب منتهي نشوند. با اين حال، طرف ضعيف در صورتي كه قادر به شناسايي ضعفهاي نظامي دشمن نباشد، ممكن است در نهايت هيچ راه ديگري در برابر قدرت برتر در پيش رو نداشته باشد جز اينكه به صورت مستقيم به غيرنظاميان و اهداف غيرنظامي - حتي با نقض مسلّم اصل تفكيك - حمله كند. موارد حمله تروريستي پس از يازده سپتامبر؛ يعني حمله در بالي، مومباسا و جربا در 2002، رياض و كازابلانكا در 2003، مادريد در 2004، لبنان و قاهره در 2005 و مومبايي در 2006 (از باب ذكر مهم‌ترين موارد مورد توجه رسانه‌ها) و حمله‌هاي مستمر در افغانستان و عراق نشان مي‌دهند كه اين گرايش در حال فزوني و افزايش است. جلوگيري از خطر حمله به تاسيسات نظامي كاملاً حفاظت شده، طرف ضعيف را به جنگ تهاجمي از طريق صفحه تلويزيون و در منازل دولت برتر و بهره‌برداري از آثار و پيامدهاي پوشش رسانه‌هاي گروهي وا مي‌دارد.(27)


ب) اصل تناسب

در طول زمان، اين خطر قابل توجه همواره وجود داشته كه در پرتو رويه‌هاي فوق، خود حقوق بين‌الملل بشردوستانه با همين دسته بندي‌ها و مرزبندي بين نظاميان و غيرنظاميان ممكن است در نگاه متخاصمي كه با تخلّفات مكرر طرف مقابل خود مواجه شده است، به عنوان درهايي باز به روي نوعي جنگ كه عمداً از اين مرزبنديهاي روشن فراتر مي‌روند، تلقي شود. با اين حال، خطر فوري‌تر اين است طرف مقابل كه با چنين سوء استفاده‌اي از اصل تفكيك مواجه شده، به تدريج احساس كند مجبور است آستانه تناسب را تعديل و تقليل دهد. (28)


2. ضرورت نظامي در درگيري‌هاي نامتقارن

هرچند مفهوم ضرورت نظامي كمابيش به عنوان توجيهي جداگانه در برابر تخلّف از حقوق جنگ مورد استفاده قرار مي‌گيرد،(29) امروزه نمي توان شك داشت كه در حقوق بين‌الملل بشردوستانه معاصر، عنصر ضرورت نظامي بايد در برابر اصل بشريت تعديل يابد. امّا چنان انعطاف و كششي در حقوق جنگ وجود ندارد كه ضرورت نظامي بتواند به عنوان دليلي براي انحراف از معيارهاي بشردوستانه پذيرفته شده مورد استناد قرار گيرد.(30) با وجود اين، درگيري نامتقارن متضمن خطري خاص از حيث جنگ بدون ضابطه در دوران جديد است؛ زيرا تلقي وجود موانع غيرقابل عبور ممكن است هر دو طرف را به احساس نااميدي، متمايل و در نهايت مجبور كند تصور و برداشتشان را از ضرورت غلبه بر دشمن و آنچه در اين مسير ضرورت دارد، به صورت وسيع گسترش دهند. از آنجا كه ضرورت نظامي، جزئي از معادله تناسب در حقوق جنگ است، گسترش يا تأكيد بيش از حد بر مفهوم ضرورت نظامي، قلمرو حمايتي اصل تفكيك را خدشه دار خواهد ساخت.(31)
ادامه دارد/
منبع این مطالب اخیر حوزه سیاسی امنیتی خبرگزاری فارس بود (مقاله اصلی نوشته رابین گیت هست که در وب سایت فارس نیوز درج شده) که حقیر از وب سایت میلیتاری پارسی با ذکر منبع تقدیم حضورتون کردم.

حال، شما بفرمایید که چی کسی تصور می کنه که ما ایرانی ها درکی از جنگ نامتقارن مبانی اون و روش های پیاده سازیش نداریم!؟ آیا شما فکر می کنید که چون تئوریسین ها و استراتژیست های بازوی نظامی یانکی ها رو نباید «احمق مادرزاد» فرض کرد باید طرف مقابل رو (خدای ناکرده) متصف به چنین خصوصیتی دونست!؟ باور بفرمایید که ایرانیان هم روش های منحصربفرد و مخصوص به خودشون رو برای آسیب زدن و از کار انداختن ماشین جنگی حریف در اختیار دارن هر چند که شخصا بر این باور هستم که ایرانیان برخی از امکانات رویارویی متقارن رو هم در اختیار دارن که در صورت لزوم از اون بهره می گیرن. بهرحال به گفته بزرگمهر حکیم «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادند.»
با تشکر از بردباری شما در مطالعه این چند سطر

دوباره و برای تکمیل بحث از قسمت دوم مبحث جنگ نامتقارن رو از میلیتاری پارسی ترجمه آقای سعيد ارادت (منبع اصلی: فصلنامه مطالعات بسيج،‌ شماره 35) اینجا به دوستان و سروران عزیزم تقدیم می کنم

اصل ضرورت نظامي با اهداف جنگ رابطه و علقه‌اي نزديك دارد و كاملاً با آن عجين است.(32) با اين حال، اهداف تعقيبي در درگيري‌هاي نامتقارن، اساساً با آنچه در نوع جنگهاي متقارن دنبال مي‌شوند و تدوين كنندگان اصل ضرورت نظامي نيز در ذهن داشته‌اند، بسيار متفاوت است.(33) در حقوق جنگ اغلب به تصرّف ضرورت نظامي مندرج در ماده 14 دستورالعمل ليبر اشاره مي‌شود كه بر اساس آن "ضرورت نظامي آن گونه كه توسط ملل جديد درك شده، متشكل از ضرورت اتخاذ تدابيري است كه براي تأمين اهداف جنگ، غيرقابل اجتناب بوده و بر اساس قوانين و عرفهاي جديد جنگي، مشروع هستند ".(34) در پرتو عبارت "غيرقابل اجتناب براي تأمين اهداف جنگ "، اصل ضرورت نظامي عموماً تنها به عنوان توجيه ميزان زور لازم جهت تأمين شكست دشمن و تسليم فوري آن تلقي شده است.(35) در واقع؛ اعلاميه 1868 سن پترزبورگ مقرر مي‌دارد كه "تنها هدف مشروعي كه دولتها بايد براي تحقق آن در طول جنگ تلاش كنند، تضعيف نيروهاي نظامي دشمن است "(36) و بر اساس دستورالعمل‌ها: "حقوق جنگ... مقرر مي‌دارد كه متخاصمان بايد از به كارگيري هر نوع و درجه‌اي از خشونت كه واقعاً براي اهداف نظامي ضروري نيست، خودداري‌ورزند " و ضرورت نظامي را چنين تعريف مي‌كند: "اصلي كه اقدامات منع نشده در حقوق بين‌الملل را كه براي تسليم شدن كامل دشمن در سريع‌ترين زمان ممكن غيرقابل اجتناب هستند، توجيه مي‌كند ".(37)
از نظر تاريخي، مسير و جهت گيري دقيق مفهوم ضرورت نظامي؛ به همراه اهداف منحصراً نظامي يعني شكست دشمن و تسليم شدن نظامي فوري آن، به اين واقعه مربوط مي‌شود كه مفهوم مذكور اساساً براي جلوگيري از خشونت در جنگ تعبيه و طراحي شده است.(38) هر چند امروز برخي اوقات افراط مي‌شود، امّا محدوديت‌هاي ناظر بر خشونت در جنگ صرفاً از توازن اصل ضرورت نظامي با اصل بشريت نشئت نمي گيرند.(39) بلكه اصل ضرورت نظامي با توصيف آنچه مشروع و موجه خواهد بود في نفسه عامل محدود كننده مهمّي بر رفتار طرف‌هاي متخاصم در هدايت عمليات جنگي است كه بر اساس آن خشونت در جنگ نخست و پيش از همه بايد از نظر نظامي، ضروري و لازم باشد.(40) از اين رو، گسترش تدريجي سنگ بناي اين مفهوم يا درك سطحي از عناصر تعيين كننده مفهوم ضرورت نظامي و ايده مزيت نظامي، معيارهاي محدود كنندة ناظر بر كاربرد خشونت در درگيري‌هاي مسلّحانه را تضعيف خواهد كرد. اين فرايند به ويژه در پرتو وضعيتهاي نامتقارني كه در عين پيچيدگي و ناملموس بودن، هرگونه درك جامع نظامي را از مفهومي خاص مانع مي‌شود، وجود داشته و صادق است. به عنوان نمونه، اعمال قاعدة تناسب مندرج در مواد 51 و 57 پروتكل اول الحاقي، حتي در درگيري‌هاي مسلّحانة سنتي به شدت تحت تأثير اين نكته است كه آيا قيد مزيت نظامي به معناي مزيت پيش بيني شده از يك حمله در كليت آن ارزيابي مي‌شود يا صرفاً از بخشهاي جزيي و خاص آن حمله.(41) در وضعيتهاي نامتقارني كه از مرزهاي زماني و مكاني فراتر مي‌روند (به عبارت ديگر مفهوم سنتي ميدان نبرد (battlefield) با همديگر)، تفكيك و احراز ميزان دقتي كه از "تلقي حمله در كليت آن " مورد نظر است، تا حدودي دشوار به نظر مي‌رسد.(42)
دركل، همچنان كه عدم تقارن بين متخاصمان افزايش مي‌يابد، تفكيك بين اهداف و ضرورتهاي سياسي و نظامي به ويژه در درگيري‌هايي نظير موارد انجام شده عليه "القاعده "؛ يعني درگيري بين يك دولت يا گروهي از دولتها و يك بازيگر غيردولتي كه هدف نهايي آن به كارگيري نيروي نظامي اعمال فشار بر سياستهاي دشمن و حتي تلاش براي دستيابي به تسليم نظامي آن خواهد بود، بيش از پيش مبهم مي‌شود. به عكس، طرف قوي رويكردي مصرّانه‌تر در پيش خواهد گرفت و تركيبي غيرقابل انفكاك از تلاشهاي سياسي و نظامي براي امحا يا اضمحلال سياسي كامل دشمن و نه صِرف تسليم شدن نظامي آن به كار مي‌گيرد (به ويژه اگر در حال نبرد با واحدي غيردولتي باشد كه به عنوان سازماني تروريستي تلقي شده است) همانگونه كه نيروهاي آمريكايي با هدف مقابله با القاعده و طالبان، جمعيت غير نظامي و مردم بي‌دفاع را مورد تهاجم و حملات بي‌رحمانه خود قرار داد. (43) بدون شك تفكيك اهداف نظامي و سياسي كه قبلاً در جنگهاي سنتي وجود داشته، همواره فرضي بوده، به نحوي كه عمليات نظامي هم از انگيزه‌هاي نظامي و هم سياسي نشئت گرفته است.(44) بمباران ويتنام شمالي در سال 1972 موسوم به "كريمس "، نمونه‌اي از اين مورد است؛ هدف آن واداشتن دولت ويتنام شمالي به اجابت مذاكرات سياسي بود.(45) با وجود اين، جنگ متقارن با ميدانهاي قابل تشخيص آن در شرايط زماني و مكاني، حداقل در تئوري، تفكيك نسبتاً روشن ضرورتها و اهداف نظامي و سياسي را در انجام عيني جنگ ممكن مي‌سازد. امّا در سناريوهاي نامتقارن، با اينكه طرف ضعيف از همان ابتدا آمادگي نظامي و امكان نبرد مؤثر ندارد، امّا صرف برتري و تفوق نظامي، تضميني قابل اتكا براي پيروزي در اين درگيري‌ها نيست و هر گونه تصور از "پيروزي " يا "شكست "، بيش از پيش مبهم و ناروشن مي‌شود. اگر اين شاخصها، تعريف نشده يا حتي غيرقابل تعريف بمانند، پيشبرد تصميم گيري پيرامون آنچه ضرورت نظامي است با مانع روبرو خواهد شد. ضرورتهاي نظامي همواره به تبع تحول در جنگ، دستخوش تغيير بوده‌اند.
مفهوم ضرورت نظامي به حدكافي منعطف است كه تا وقتي تحول مذكور اساساً از پيشرفتهاي تكنولوژيك در تسليحات نشئت گرفته باشد، خود را با آن تطبيق دهد. با اين حال، اينكه موارد نامتقارن مرتبط با الگوه‌هاي اجراي قانون را بتوان با مفهوم ضرورتهاي نظامي پيوند داد، هنوز مبهم است؛(46) زيرا پيچيدگي‌ها و ناملموس بودن اين سناريوها،مرزهاي محدود سن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان از شما عذرخواهی می کنم ظاهرا محدودیت حجم متن در هر پست اجازه ارائه کامل مطالب مورد نظر در پست قبلی رو به حقیر نمیده بنابراین با عذرخواهی فراوان از مدیران محترم ناگزیر یک پست متوالی تقدیم می کنم تا حق مطلب ادا شده باشه که دقیقا از آخرین پاراگراف ارائه شده در پست قبلی بنده تا پایان مطلب رو شامل میشه.

باز هم از مدیران محترم میلیتاری عذرخواهی میکنم.

مرزهاي محدود سنتي را در مي‌نوردد. با اين همه، پذيرش مضيق بودن همين مفهوم، به معناي قبول حمايتهاي بشردوستانه گذشته و قديمي است كه مستقيماً از خود آن مفهوم نشئت مي‌گيرند و مي‌توانند تمركز و مركز ثقل معادله تناسب را دور از ملاحظات بشردوستانه و به سوي ضرورتهاي نظامي سوق دهند. [اين شرايط براي نيرويي كه از سوي نيروي متجاوز خارجي مورد حمله قرار گرفته و سرزمين او را اشغال و مردم بي‌دفاع مورد كشتار قرار مي‌گيرند بيشتر صادق است و ضرورتهاي نظامي به تبع شرايط تحميلي از سوي نيروي متجاوز دستخوش تغيير مي‌شود.]
3. ابزارها و اهداف نظامي نابرابر در پرتو اصل عمل متقابل
بدون توجه به بحثهاي در احال انجام در مورد نقش و گستره دقيق اصل عمل‌متقابل (Reciprocity) در حقوق بشردوستانه (برخي نويسندگان ارتباط عمل متقابل را با شكل‌گيري حقوق بشردوستانه انكار و برخي ديگر، آن را نظمي جامعه شناختي بدون هيچ‌گونه ارتباط مستقيم حقوقي تلقي كرده‌اند)(47)، عموماً پذيرفته شده كه عمل متقابل به عنوان نيروي قدرتمندي در تشويق مستمر اجراي هنجارها و قواعد بشردوستانه باقي خواهند ماند.(48) با اينكه عمل متقابل ممكن است از ديد ايجابي (مثبت) به عنوان نيرويي تقليل دهنده و تثبيت كننده عمل كند و از جنبة سلبي (منفي) در نهايت به اضمحلال نظم حقوقي منجر خواهد شد.(49) تحفظ‌هاي اعلام شده نسبت به پروتكل 1925 ژنو در مورد گازهاي خفه كننده كه بر اساس آنها در صورت تخلّف يك دولت، الزام آور بودن پروتكل به صورت خود به خود متوقف مي‌شود، اين خطر را به خوبي نشان مي‌دهد. از طرف ديگر، اقدامات تلافي‌جويانه، نمونه‌اي از ماهيت بالقوه منفي نهفته در اصل عمل متقابل است.
از حيث تاريخي، عمل متقابل در عرصة حقوق بشردوستانه (همان عرصه‌اي كه شكل گيري و جرح و تعديل آن از قديم الايام عميقاً با منافع حياتي دولتها؛ يعني تمايل به تضمين قدرت اثربخش نظامي در جنگ عجين بوده) نقشي مهم (هر چند نه چندان برجسته و غالب) داشته است. قبل از تدوين هنجارهاي بشردوستانه در اواخر قرن نوزدهم، طرز رفتار در جنگ اغلب در موافقت نامه‌هاي كتبي (كارتل ها) كه به صورت موردي بين طرفهاي درگير در پاسخ به پيش شرط‌هاي نظامي آن اوضاع؛ يعني نبرد خاص امّا در چارچوب عمل متقابل و نه نگراني‌هاي بشردوستانه، منعقد مي‌شد، تنظيم مي‌گرديد.(50) تلاشهاي بعدي براي تدوين حقوق مذكور اغلب از قواعد مندرج در همين موافقت نامه‌ها(51) نظير كنوانسيون اصلي ژنو (1864) يا ماده 62 دستوالعمل ليبر(كه بر اساس آن نيروهاي فاقد قيد و بند، هيچ گونه استحقاقي در بهره مندي از آن حقوق نخواهند داشت) الهام گرفتند.(52) علاوه بر اين، كنوانسيونهاي 1907 لاهه و 1906 ژنو متضمن "قيد بين همديگر " بودند كه بر اساس آن كنوانسيون‌هاي بشردوستانه در صورتي كاملاً قابل اعمال مي‌بود كه همه طرفين درگير، عضو آن باشند.(53) با اين حال، هر چند قيد مذكور در سراسر جنگ جهاني اول اجرا شد، به رغم اينكه مونته نگرو به عنوان يكي از متخاصمان عضو آن كنوانسيون نبود، دولتهاي امضا كننده، امضاي آن را مورد توجه قرار دادند. در سال 1929 اين قيد منسوخ شد؛ چرا كه مطابقتي با نيازهاي بشردوستانه نداشت و بند 3 ماده 2 كنوانسيونهاي چهارگانه 1949 ژنو مقرر مي‌دارد: در درگيري‌هاي مسلّحانه‌اي كه طرفين همگي عضو آنها نيستند،(54) "طرفيني كه عضو هستند در روابط متقابل خود، متعهد و ملتزم به آن باقي خواهند ماند "؛ از اين رو، كاركرد اصل عمل متقابل را به نفع گسترش اعمال اين كنوانسيونها به كار گرفتند.(55)
جنبه بين الدولي دوران گذشته؛ يعني عنصر غالب در تشويش به عمل متقابل، به تدريج تقليل يافته است؛ به طوري كه عنصر بشردوستانه واجد اهميت شده و هنجارهاي بشردوستانه به صورت تدريجي متمايل به استاندردهاي نظم عمومي مشابه با آنچه در قالب هنجارهاي حقوق بشري مقرر شده توسعه يافته است. ملاحظات اولية بشريت (نداهاي وجدان عمومي) مندرج در ماده 3 مشترك كنوانسيونهاي چهارگانه ژنو، بهترين مثال در آن خصوص هستند، هر چند مواد 73 و 75 پروتكل اول الحاقي و اغلب مقررات پروتكل الحاقي و بخش دوم كنوانسيون چهارم ژنو تاحدودي ملاحظات عمل متقابل را كنار گذاشتند.(56) تصويب بند 5 ماده 60 كنوانسيون وين حقوق معاهدات، گامي ديگر به سمت خارج كردن برخي مقررات بشردوستانه مرتبط با حمايت از فرد انساني از نظام عمل متقابل متضمن قاعده "اگر ديگري از تعهد خود تخلّف كرد شما هم مي‌توانيد چنين كنيد " (Implementi non est implementum) برداشت. اين قاعده در بندهاي 1 و 3 ماده 60 آن كنوانسيون تدوين شده است.(57) حتي بعد از تصويب كنوانسيونهاي 1949 ژنو، شواهد متعددي در خصوص انصراف تدريجي از عمل متقابل در اعمال مستمر حقوق بشردوستانه نمود يافته است. اين شواهد، متضمن تعهدي در ماده يك مشترك اين كنوانسيونها و ماده يك پروتكل اول الحاقي داير بر تضمين رعايت مقرات مذكور،(58) منع دولتهاي متعاهد از اغماض خود يا ساير متعاهدان در برابر هر گونه مسئوليت ناشي از تخلّفات فاحش از آن اسناد(59) و ارتقاي طبقه بندي هنجارهاي بشردوستانه به عنوان قواعد آمره يا (تعهد نه فقط در برابر سايرين بلكه در برابر كل جامعه بين‌المللي) است.(60)
با وجود اين، خطر بالقوه عمل متقابل منفي ضرورتاً بر مدار انصراف از عمل متقابل در دلالت ايجابي نمي‌چرخد. به رغم فرايند مذكور، هم كنوانسيونهاي ژنو و هم پروتكل اول، متضمن الزامات متقابل آشكاري به ويژه در انجام مخاصمات هستند. رويّة دولتها نيز نشان مي‌دهد كه در برخي موارد دولت‌ها اعراض از عمل متقابل را تاحدودي نابهنگام تلقي كرده اند. گفته مي‌شود يكي از دلايل مخالفت آمريكا با تصويب پروتكل اول الحاقي، اين بخش از بند 44 است كه مقرر مي‌دارد: "تخلّفات از قواعد جنگ، رزمنده را از حق رزمنده بودن محروم نمي كند ".
بدون شك مادامي كه متخاصمان داراي منافع متوازني هستند؛ يعني رعايت حقوق قابل اعمال، منافع و مضاري كاملاً يكسان براي هر دو طرف دارد، رعايت كلي قواعد حقوقي مذكور محتمل خواهد ماند.(61) تا دهه 1930 اعتقاد بر اين بود كه ماهيت متقابل و متوازن منافع شايع در جنگ بين دو قدرت دريايي يا زميني، مبنايي قوي براي اعمال حقوق جنگ را تشكيل نمي دهد. درحالي كه نابرابري منافع و وضعيت قدرتي زميني يا دريايي در يك درگيري، عامل مهم بي ثباتي خواهد بود.(62) واضح است كه نابرابري منافع متخاصمان در بسياري از درگيري‌هاي مسلّحانه اكنون عميق‌تر و آمادگي براي انحراف از استانداردهاي پذيرفته شده حقوقي به منظور كسب مزيتي آني، بسيار بيشتر شده است.
همان گونه كه كميّته بين‌المللي صليب سرخ به درستي مقرر داشته؛ "بديهي است كه اگر يك طرف، سلاحها يا ساير روش‌هاي جنگي را كه مزيت نظامي فوري و مهمي براي آن ايجاد مي‌كند، مغاير با قواعد معيّن به كارگيرد، طرف مقابل هم ممكن است در دفاع از خود مجبور شود فوراً با همان تدابير واكنش نشان دهد و مقابله به مثل كند ".(63) اين تأييد احتمال عمل متقابل منفي، به عنوان مثال در تحفظ‌هاي انگلستان در خصوص ماده 52 و بند 5 ماده 51 پروتكل اول الحاقي مقرر شده است. بر اساس اين تحفظ ها، مقرر شده كه "اگر اهداف مورد حمايت اين ماده به صورت نامشروع براي اهداف نظامي به كارگرفته شوند، به همين دليل حمايت در برابر حمله هدايت شده عليه اين گونه كاربردهاي نظامي نامشروع را از دست خواهند داد ".(64)
شايان ذكر است كه قبل از تصويب پروتكل دوم الحاقي كه امكان كلي تنظيم بعدي درگيري‌هاي مسلّحانه غير بين‌المللي در دست بررسي بود، برخي از نويسندگان، نگراني‌هايي را در مورد ماهيت نامتقارن اين درگيري‌ها (به عقيده آنها، علقه‌هاي بسيار ضعيف عمل متقابل را كنار گذاشته و از قاعده مندي طفره رفته‌اند) مطرح و منعكس ساختند. هنوز هم حوزه‌هاي بالقوه عمل متقابل در خصوص اسرا، سربازان مجروح و بيمار و حتي تاكتيكهاي ميدان نبرد در همان نوع از جنگ، به رغم ساختار نامتقارن آن مطرح شده است.(65) در پيش نويس اوليه كميّته بين‌المللي صليب سرخ كه به كنفرانس1949 ارائه شد، اعمال كل حقوق بشردوستانه در درگيري غير بين‌المللي صراحتاً منوط به عمل متقابل شده بود. علاوه بر اين، هدف خود پروتكل دوم الحاقي، تضمين حداقل ميزان عمل متقابل از طريق بيان صريح لزوم بهره مندي طرف شورشي از اهليت اجراي مقررات آن به عنوان پيش شرط اعمال پروتكل است.
با وجود اين، اثر بخشي اين نظام حقوقي عمدتاً بر اساس انگيزه سنتي و قوي طرفهاي غيردولتي در الحاق به قواعد حقوق بشردوستانه به منظور كسب مشروعيت و "قابل احترام " شدن است. در مواردي كه عوامل انگيزشي و محركهاي قابل توجهي براي رعايت اين حقوق وجود نداشته باشد، نگراني‌هايي كه ابتدا در مورد ناسازگاري عدم تقارن عمل متقابل در درگيري‌هاي مسلّحانه غيربين‌المللي مطرح شده، دوباره صحّت و قوام خواهند يافت.(66)
نتيجه گيري
در نتيجه، عدم تقارن عيني (موضوعي) و حقوقي (حكمي) به روشني در اغلب درگيري‌هاي مسلّحانه شايع هستند. از نظر تاريخي، اين نوع درگيري‌ها بي سابقه نبوده و آثار يكسويه آنها از گذشته شناخته شده بوده است. توازنهاي نظامي در يك درگيري خاص، همواره انگيزه‌هايي به طرفين متخاصم داده تا كسب مزيتي كوتاه مدت را با بهره‌گيري فريبكارانه از معيارهاي پذيرفته شده حقوقي ناظر بر انجام مخاصمات تعقيب كند.
اين موارد عدم پايبندي در درگيري‌هاي مسلّحانه بين‌المللي و غير بين‌المللي كه در آنها انگيزه‌هاي پايبندي از تحكم كمتري نسبت به طرف مقابل برخوردارند و معمولاً محدود به انحرافها به سمت رويدادهاي منحصر و اتفاقي هستند، مسئله‌اي نسبتاً حاشيه‌اي باقي مانده اند. با اين حال، اين تحليل نشان داده كه هرچه نابرابري و تفاوت بين طرفين مخاصمه افزايش يابد، اثر بخشي اصول بنيادين حقوق بشردوستانه به تدريج تضعيف خواهد شد و آثار عمل متقابل در تشويق پايبندي نيز به صورتي فزاينده از بين خواهد رفت.
در درگيري‌هاي مسلّحانة بين‌المللي، روند رو به گسترش تفاوت فن‌آوري (كه افزايش بودجه دفاعي آمريكا در سال 2006 به 500 ميليارد دلار، مؤيد آن است)،(67) از يك سو و از سوي ديگر گسترش مداخلات نظامي و تغيير رژيم‌هاي سياسي منطقه با اتكا به قدرت نظامي از سوي آمريكا؛ نشانه‌اي قوي است كه براي مواجهه با چنين وضعيتي، انگيزة پايبندي ممكن است بيش از پيش مورد چالش جدي قرار گيرد.
اگر عدم تقارنهاي عيني پيش گفته با عدم تقارن حقوقي و اختلاف اساسي منافع بين طرفين درگير همراه شود، موارد و الگو‌هاي پايبندي بسيار پويا و بي ثابت تر خواهند شد. همان طور كه در بالا اشاره شد، درگيري‌هاي مسلّحانه بين‌المللي نشان مي‌دهند كه علقه‌هاي عمل متقابل، بسيارضعيف تر از درگيري‌هاي مسلّحانه بين‌المللي است. در نتيجه، مسئله ارتقاي پايبندي به قواعد حقوق بشردوستانه همواره بسيار حساس و بحث برانگيز باقي مانده‌اند؛ چراكه قلمرو اعمال حقوق بشردوستانه به آن دسته از درگيري‌هاي مسلّحانه نيز تعميم يافته است. با اينكه تحديد حدود و مرزبندي سرزميني درگيري‌هاي غيربين‌المللي، مبنايي براي اثرگذاري برخي انگيزه‌هاي مشوّق پايبندي بوده است،(68) نامحسوس بودن درگيري‌هاي فرامرزي بين دولتها و بازيگران غيردولتي، اين سيستم را بسيار غير عملي مي‌نمايد.
با اين حال، درگيري‌هاي نامتقارن فرامرزي الزاماً درگيري مسلّحانه به مفهوم حقوق بشردوستانه را خلق نخواهند كرد و با وجود اين، مقاله اخير برخي جنبه‌هاي احتياط در برابر هرگونه گسترش بي ضابطه قلمرو اعمال حقوق بشردوستانه براي تحت پوشش قراردادن وضعيتهاي نامتقارن مرتبط يا موارد فرعي اجراي قانون را كه فاقد حداقل ميزان تقارن لازم براي قابل اعمال بودن اصول بنيادين حقوق بشردوستانه هستند، نشان داده است. پيشينة تاريخي تقنين در خصوص تنظيم درگيري‌هاي غير بين‌المللي فراسوي ماده 3 مشترك كنوانسيون‌هاي چهارگانه ژنو نشان مي‌دهد كه دولتها عمدتاً در پي توصيف حداقل ميزان تقارن بين طرفهاي متخاصم بوده‌اند؛ به گونه‌اي كه سطحي از عمل متقابل را كه به تضمين توانايي اعمال آن نظام حقوقي بينجامد، محقق سازند.
نه صرف اين واقعه كه استفاده از ابزارهاي نظامي به صورت نابرابر در ضد استراتژي‌هاي مؤثر ناظر بر تهديدهاي امنيتي ناشي از واحدهاي غير دولتي تدوين شده و نه اين تصور بحث انگيز كه حقوق بشر نمي‌تواند براي پردازش اين سطح از خشونت مناسب باشد، في نفسه بر تناسب حقوق بشردوستانه دلالت نمي‌كنند. بدون حداقل ارتباط متقابل بين متخاصمان يا ساير مشوّقان پايبندي، تمايل به عمل متقابل منفي از احتمال ظهور و توسعه بسيار زيادي برخوردار است. مفهوم ضرورت نظامي كه قلمرو حمايتي قواعد ناظر بر انجام مخاصمات بدان بستگي تام دارد، بالقوه ممكن است براي ايجاد چنين تمايلي مورد استفاده قرار گيرد؛ زيرا اصل ضرورت نظامي را نمي‌توان به آساني با ساختارهاي كاملاً نامتقارني كه هر گونه درك نظامي محض و ايده سنتي پيروزي را در جنگ درمي نوردد، تطبيق و سازش داد. به هنگام مواجهه با دشمن غير قابل شكست يا غير قابل ارزيابي، استفاده از هر چيزي به صورت بالقوه ممكن است موجه تلقي شود. بدون شك هر گونه كاربرد نيروي قهريه و تقدّم خشونت، مستلزم قانونمندي و تعيين جايگاه حقوقي است. با اين حال، اگر مفهوم ضرورت نظامي بر كاربرد نيروهاي نظامي در وضعيتهاي نامتقارن مرتبط با اجراي قانون و بدون هرگونه علقه عمل متقابل، اعمال شود ممكن است به معيار نه چندان قابل كنترلي منجر شود كه هدف اوليه تنظيم و قاعده مندي كاربرد خشونت را در اين موارد كنار خواهد گذاشت.
يادداشتها
1.از سوي ديگر، حمله‌هاي انتحاري في نفسه و به صورت كلي در حقوق بشردوستانه منع نشده است.
2.در خصوص مفهوم جنگ نامتقارن در حقوق بشردوستانه، نك به:
Toni Pfanner; ''Asymmetrical warfare from the perspective of Humanitarian law and Humanitarian Action'', International Review of the Red Cross, Vol. 87, No. 857, March 2005. See also Colin S. Gray, who comments that ''irregular warfare almost invariably drives the regular belligerent to behave terroristically'', in Another Bloody Century: Future Warfare, Weidenfeld & Nicolson, London, 2005, p. 223.
3.در گذشته جنگ نامتقارن عموماً مترداف با جنگ چريكي به كار مي‌رفت. نك به:
Thazha Varkey Paul; Asymmetric Conflicts: War Initiation by Weaker Powers, Cambridge University Press, Cambridge, 1994 See also Paul L. DeVito, ''Terrorism as asymmetrical warfare is still war'', Officer, Vol. 78, No. 6, July-August 2002, pp. 33-35.
4. Fred Schreier, ''Transnational terrorism: The newest mutation in the forms of warfare'', in Theodor Winkler et al. , Combating Terrorism and its Implications for the Security Sector, Geneva Centre for the Democratic Control of Armed Forces, and the Swedish National Defence College, Geneva and Stockholm, 2005, p. 46. For different proposals see ''Transnationality, war and the law, A report on a Roundtable on the Transformation of Warfare, International Law, and the Role of Transnational Armed Groups'', April 2006, available at, http://www. hpcr. org/pdfs/HPCR_-_Transnationality _Roundtable_ -_April_2006. pdf. (last visited August 2006).
5.اصول تفكيك، تناسب و ضرورت نظامي بدون توجه به ماهيت بين‌المللي يا غيربين‌المللي درگيري، قابل اعمال هستند.
Jean-Marie Henckaerts and Louise Doswald-Beck; Customary International Humanitarian Law, Vol. 1, Rules, ICRC and Cambridge University Press, Cambridge, 2005. See Rules 7-14.
6. Hersch Lauterpacht; ''The limits of operation of the laws of war'', British Yearbook of International Law, Vol. 30, 1953, p. 212.
7.Mu¨nkler, above note 3, pp. 62 ff. See also e. g. John Ellis, The Social History of the Machine Gun, Johns Hopkins University Press, Baltimore, 1986.
8.بايد به خاطر داشت كه سناريوهاي جنگ نامتقارن قابل مهجور شدن نيستند. تقابلهاي مستمر دو قدرت هسته‌اي جديد؛ يعني هند و پاكستان، نمونه‌اي از اين دست است كه به صورت بالقوه سناريوي وقوع جنگ نامتقارن ميان آنها را شدت بخشيده است.
9.UN GA Res. 2444 (XXIII) and UN GA Res. 2675 (XXV).
10.Official Records of the Diplomatic Conference on the Reaffirmation and Development of International Humanitarian Law applicable in Armed Conflicts (CDDH), Geneva, 1974-7, CDDH/SR. 42, p. 228. See also Claude Pilloud et al. (eds. ), Commentary on the Additional Protocols of 8 June 1977 to the Geneva Conventions of 12 August 1948, Martinus Nijhoff, Geneva, 1987, p. 682, para. 2199; and M. Bothe, ''Legal restraints on targeting: Protection of civilian population and the changing faces of modern conflicts'', IYHR, Vol. 31, 2001, p. 45.
11.Michel Schmitt, ''War, technology, and international humanitarian law'', HPCR Occasional Papers Series, Summer 2005, p. 2, http://www. hpcr. org/pdfs/ OccasionalPaper4. pdf. . (last visited August 2006).
12.Georg Schwarzenberger, The Frontiers of International Law, Stevens, London, 1962, pp. 15 ff.
13.''Final declaration of the International Conference for the Protection of War Victims'', Geneva, 1 September 1993, para. 2: http://www. icrc. org/Web/Eng/siteeng0.nsf/iwpList246 /DCD935 D08F1B0044C1256B66005988F8. (last visited September 2006).
14.Georg Schwarzenberger, International Law as Applied by International Courts and Tribunals, Stevens, London, 1968, p.453.
15.''Operation Iraqi Freedom: By the numbers'', 30 April 2003, p. 3, http://www. globalsecurity.org/military/ library/ report /2003/uscentaf_ oif_ report_30apr 2003. pdf.
16.Steven Lambakis, James Kiras and Kristin Kolet, ''Understanding ''asymmetric'' threats to the United States'', September 2002, in Comparative Strategy, National Institute for Public Policy, Vol. 21, No. 4, 1 October 2002, pp. 241-77, http://www. nipp. org/Adobe/ Asymmetry%20 %20final% 2002. pdf. See also Mark Bowden, Black Hawk Down: A Story of Modern War, Penguin, New York, 2000, and Martin Libicki, What is Information Warfareي, National Defence University Press, Washington, 1995, p. 36, esp. n. 31; 17 Burrus M. Carnahan, Lincoln, ''Lieber and the Law of War: The origins and limits of the principle of military necessity'', AJIL, Vol. 92, 1998, p. 213, at pp. 217 ff. Frits Kalshoven, Belligerent Reprisals, A. W. Sijthoff, Leiden, 1971, p. 366; Julius Stone, Legal Controls of International Conflict, New York, 1954, pp. 351-2; and more generally N. Dunbar, ''Military necessity in war crimes trials'', BYIL, Vol. 29, 1952, pp. 446-52.
17.See below.
18. "Off Target: The Conduct of the War and Civilian Casualties in Iraq ", Human Rights Watch, December 2003, pp. 78-9; W. Hays Parks, ''Special forces' wear of non-standard uniforms'', Chicago Journal of International Law, No. 4, 2003, p. 493.
19.Knut Do¨rmann, ''The legal situation of ''unlawful/unprivileged combatants'', International Review of the Red Cross, Vol. 85, No. 849, March 2003, p. 45-74.
20.ICJ Advisory Opinion of 8 July 1996 on the legality of the threat or use of nuclear weapons, ICJ Report 1996, para. 79.
21.Eric David, ''Respect for the principle of distinction in the Kosovo war'', Yearbook of International Humanitarian Law, Vol. 3, 2000, pp. 81-107; Esbjo¨rn Rosenblad, International Humanitarian Law of Armed Conflict: Some Aspects of the Principle of 23 Schmitt, above note 11, p. 35.
22. مراجعه شود به بيانيه جان الگلاند در شوراي امنيت به هنگام بررسي وضعيت بشردوستانه در خاورميانه؛ 28 ژوئيه 2006، ص 3.
23.See also Kenneth Roth, ''Indiscriminate Bombardment'', August 2006, available at , http://www. hrw. org/english/docs/ 2006/08/22/lebano14061. htm.
24.Schmitt, above note 11, p. 38.
25.Daniela Kravetz, ''The protection of civilians in war: The ICTY's Galic case'', Leiden Journal of International Law, Vol. 17, No. 3, 2004, pp. 521-36; Wolff Heintschel von Heinegg (ed.), The Military Objective and the Principle of Distinction in the Law of Naval Warfare, Brockmeyer, Bochum, 1991.
26.Pfanner, above note 2, p. 153.
27.See e. g. Pilloud, above note 10, p. 683: See also the judgment of the trial chamber of the International Criminal Tribunal for the former Yugoslavia (ICTY) in the Kupreskic Case, Case No. IT-95-16-T-14, Judgement, January 2000, para. 524.
28.Kalshoven, above note 17, p. 366; Erik Castre´n, The Present Law of War and Neutrality, Annales. Academiae Scientiarum Fennicae, Helsinki, 1954, p. 66; Robert W. Gehring, ''Loss of civilian protections under the Fourth Geneva Convention and Protocol I'', 90 Military Law Review, Vol. 90, No. 49, 1980, p. 14; Morris Greenspan, Modern Law of Land Warfare, University of California Press, Berkeley, 1959, p. 314; A. P. V. Rogers, Law on the Battlefield, Manchester University Press, Manchester and New York, 2004, p. 4.
29.علاوه بر اين، ضرورت نظامي اغلب به عنوان منشا و مبناي الزامي تلقي شده است كه بر اساس آن جنگ بايد متناسب باشد. نك به:
Michael Bothe, Karl-Josef Parsch, Waldemar Solf, New Rules for Victims of Armed Conflicts, Martinus Nijhoff Publishers, The Hague, 1982, pp. 194-5; Mures McDougal and Florentino P. Feliciano, Law and Minimum World Public Order: The Legal Regulation of International Coercion, Yale University Press, New Haven, 1961, p. 528; Rauch, above note 32, p. 213.
30.Section 3 of the British Manual of Military Law, quoted in Rogers, above note 32, p. 5.
31.McDougal and Feliciano, above note 33, pp. 521-2. The principle of military necessity gained international recognition in the Declaration Renouncing the Use, in Time of War, of Explosive Projectiles under 400 Grammes Weight (St Petersburg Declaration) of 29 Nov. /11 Dec. 1868, , http://www. icrc. org/ihl. nsf/FULL/130يOpenDocument. (last visited August 2006).
32.Instructions for the Government of the Armies of the United States in the Field, prepared by Francis Lieber, promulgated as General Orders No. 100, 24 April 1863, reprinted in D. Schindler and J. Toman (eds. ), The Laws of Armed Conflicts: A Collection of Conventions, Resolutions and Other Documents, 3rd edn, Martinus Nijhoff, Dordrecht, 1988, p. 3. Rauch, above note 32, p. 211; Carnahan, above note 17, p. 230; Pilloud, above note 10, p. 392; Jean Pictet, Development and Principles of International Humanitarian Law, Martinus Nijhoff/Henry Dunant Institute, Dordrecht, Geneva, 1983, p. 62; as well as Judith Gardam, Necessity, Proportionality and the Use of Force by States, Cambridge Studies in International and Comparative Law (No. 35), Cambridge, 2004, p. 681.
33.Bothe et al. , above note 33, p. 195; Carnahan, above note 17, p. 231. See also the Commanders Handbook on the Law of Naval Operations, US Department of the Navy, para. 6. 2. 5. 5. 2; US Army Field Manual, No. 27-10, 1956:
34.St Petersburg Declaration, above note 35. See also Pictet, above note 36, p. 62.
35.Field Manual, above note 37, para. 3.
36.Carnahan, above note 17, at p. 217.
37. غالباً پذيرفته شده كه حقوق بشردوستانه نوين، سازشي بر اساس توازن ميان ضرورت نظامي از يك سو و ملاحظات بشردوستانه از سوي ديگر است. نك به:
Pilloud, above note 10, pp. 392 ff.
38.Rauch, above note 32, p. 209; Carnahan, above note 17, p. 230; Gardam, above note 36, pp. 7 ff.
39.See para. 5 of the German reservation to Additional Protocol I, http://www.icrc.org/ihl.nsf/NORM/ 3F4D8706 B6B7E A40C1256402003FB3C7يOpenDocument. (last visited August 2006).
40.National Security Strategy, White House, p. 5. The National Security Strategy is available at , http://www. whitehouse. gov/nsc/nss. html. (last visited August 2006).
41.Rogers, above note 32, p. 5.
42.Carnahan, above note 17, p. 222.
43.Ibid. , p. 221; Martin Herz, The Prestige Press and the Christmas Bombing, Ethics and Public Policy Center, Paperback, Washington DC, 1972, pp. 6 ff.
44.See Clyde Eagleton, ''Of the illusion that war does not change'', AJIL, Vol. 35, 1941, pp. 659 ff.
45. عمل متقابل، مؤلفه‌اي عملي است كه نبايد آن را از نظر دور داشت. اين مؤلفه نقش مهمي در اعمال مؤثر قواعد ذي‌ربط ايفا مي‌كند.
46. در خصوص عمل متقابل در حقوق بشردوستانه عموماً نك به:
Rene´ Provost, International Human Rights and Humanitarian Law, Cambridge Studies in International and Comparative Law (No. 22), Cambridge, 2002, pp. 136 ff. ; Jean de Preux, ''The Geneva Conventions and reciprocity'', International Review of the Red Cross, No. 244, January-February 1985, pp. 25-9.
47.Bruno Simma, ''Reciprocity'', in R. Bernhardt (ed. ), EPIL, Vol. 4, 2000, p. 32.
48.P. Bogaiewsky, ''Les secours aux militaires malades et blesse´s avant le XIXe`me sie`cle'', Revue ge´ne´rale de droit international public, Vol. 10, 1903, pp. 202-21.
49.Provost, above note 52, p. 130; Henri Coursier, ''L'e´volution du droit international humanitaire'', Recueil des Cours, 1960-I, Vol. 99, pp. 357, 371.
50.اين قاعده بعدها در قواعد جنگ زميني ايالات متحده نيز وارد و درج شده است. نك به:
WD Doc. No. 467, US War Dept., Office of the Chief of Staff, 1914, para. 368.
51.ماده 2 كنوانسيون چهارم لاهه مقرر مي‌دارد: مقررات اين كنوانسيون جز در روابط بين طرفهاي متعاهد و مادامي كه كليه متخاصمان عضو آن هستند، اعمال نخواهد شد.
52.The 1929 Convention relative to the Treatment of Prisoners of War stated in Art. 82 that: ''in time of war, if one of the belligerents is not a party to the Convention, its provisions shall, nevertheless, remain binding as between the belligerents who are parties thereto''. See Jean S. Pictet, The Geneva Conventions of 12 August 1949: Commentary, Vol. III (Prisoners of War), ICRC, Geneva, 1960, p. 21.
53.Schwarzenberger, above note 14, p. 21.
54.Provost, above note 52, p. 137.
55.Common Article 3 and its customary equivalent impose an absolute obligation, completely disconnected from reciprocity, on all parties to an armed conflict; see Final Record of the Diplomatic Conference of Geneva of 1949, Vol. II-B, p. 94. Robert Craigie, the UK representative, emphasized that ''any civilized government should feel bound to apply the principles of the convention even if the insurgents failed to apply them'', ibid. See also Pictet, above note 59, Vol. IV (Civilians), ICRC, Geneva, 1958, pp. 36-7.
56.See Ian Sinclair, The Vienna Convention on the Law of Treaties, Manchester University Press, Manchester, 1984, p. 188; Bruno Simma, ''Reflections on Article 60 of the Vienna Convention on the Law of Treaties and its background in general international law'', O¨ sterreichische Zeitschrift fu¨r o¨ffentliches Recht, Vol. 20, 1970, pp. 5-81; Mohammed M. Gomaa, Suspension or Termination of Treaties on Grounds of Breach Martinus , The Hague, 1996, p. 110.
57.Pictet, above note 59, Vol. III, p. 15.
58.نك به مواد 51، 52، 131 و 148 كنوانسيونهاي چهارگانه ژنو.
59.ICTY, Prosecutor v. Tadic, Decision on the Defence Motion for Interlocutory Appeal on Jurisdiction, 2 Oct. 1995, Case No. IT-94-1-AR72, Appeals Chamber, p. 30 ff. ; Prosecutor v. Kurpeskic (Lasva Valley case), Decision on Defence Motion to Summon Witness, 8 Feb. 1999, Case No. IT-95-16-T, TC, 3: ''all are erga omnes designed to safeguard fundamental human values''. Simma, above note 55, pp.173-4.
60.Georg Schwarzenberger, International Law and Totalitarian Lawlessness, London, 1943, p. 33, and idem, above note 12, p. 15 ff.
61.Sir Henry Richmond, Imperial Defence and Capture at Sea in War, Hutchinson & Co. , London, 1932, pp. 167 ff. ; H. A. Smith, Le De´veloppement Moderne des Lois de la Guerre Maritime, Recueil des Cours, Vol. 63, 1938, pp. 18 ff.
62.''Reaffirmation and development of the laws and customs applicable in armed conflicts'', report submitted by the ICRC to the XXIst International Conference of the Red Cross, 1969, p. 83.
63.The text of these reservations are available at , http://www. icrc. org/ihl. nsf/NORM/0A9E03F0F2EE757CC1256402003FB6D2يOpenDocument. (last visited August 2006).
64.در نتيجه، با درنظر گرفتن بند 3 ماده 51 پروتكل اول الحاقي، اين ايده‌ها با ماهيت اقدامات تلافي جويانه، بيش از شرط عمل متقابل ارتباط دارند. بر اساس اين بند، اين اقدامات از نظر زماني محدود بوده و در خصوص استفاده نامشروع جهت تحقق اهداف نظامي، بايد متوقف شوند.
65.Richard A. Falk (ed. ), The International Law of Civil War, The Johns Hopkins Press, Baltimore, 1971, ''Introduction'', p. 7: ''Civil war situations exhibit very weak links of reciprocity under many circumstances. ''
66.See Pfanner, above note 2, at p. 160.
67.Ibid. , p. 36, available at , http://www. pwc. com/extweb/ pwcpublications
68.See ''ICRC report on improving compliance with international humanitarian law'', ICRC Expert Seminar, October 2003, http://www. icrc.org/Web/eng /siteeng0.nsf/ htmlall/5TAM64/$File/Improving%20compliance%20with%20ihl-Oct%202003. pdf. (last visited August 2006).

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
1. اين بيچاره هايي كه اينجا كمين كردن نبايد يك راه فراري و يا جانپناه درست و درموني داشته باشند.

2. تانك هايي كه مي فرمايد به نظرتون مي توند چند تا گلوله شليك كنند؟؟؟(همين تاكتيك زمين مسلح بهتره كه، لااقل خسارت جاني نداره)

3. لطفا بفرماييد كجاي يك دشت صاف ميشه يك كمين درست و درمون به پا كرد.(يا بايد برويم يك جاي امن يه دره اي يه چيزي پيدا كنيم بعد به حسابشون برسيم)

4. وسايل مورد نياز براي زدن يك كمين در برابر يك يگان زرهي پيشرفته كلاش و آر پي جي و از اين چيزها نيستا(مثلا ضد زره طوفان كه ما اينقدر بهش مي نازيم همه جاي كشور گير نمي يادها)
[/quote]

جنگ یک بام و دو هوا نمیشه
این همه میگیم بسیجی فدای کشور و این همه که می گوییم ما فدای رهبریم ما سرباز حسینیم
نمی توانیم سربازان را جلوی دشمن بفرستیم و حاضر به تلفات نباشیم در زمان جنگ فرماندهان با علم دانستن تلفات بالای 70 درصد به یک خط دشمن می زدند ولی خط را می شکاندند
اگر هی بگیم عقبه ندارد دیگه باید اسلحه را بزاریم زمین چرا که کلاسیک نمیشه این صورت هم نمیشه
در دل کوه هم دشمن چنان کوه را می کوبد که تا عمق یک متری همه چی صاف شود

جنگ همین است میکشی و کشته می شوی این اعتقاد به نحوه مردن است که تفاوت ایجاد می کند
خود قایق های تندرو که شانس برگشتنشان خیلی کمتر است
حزب الله هم در جنگ سی سه روز یا حماس در جنگ 22 روزه تلفات زیاد دادند
حداقل بیشتر از تلفات مردم که نبود

استفاده از ابزار کنترل از راه دور هم می شود که خیلی از تلفات ما جلوگیری می کند
اما شما میگید نداریم، کم است، پس اصلا می خواهیم با چه بجنگیم

[quote]در جنگ نامتقارن اگه من در جايي از آمريكا شكست خوردم اصلا عيبي نداره يه جاي ديگه ضربه مي زنم(مثلا اسرائيل لبنان رو ويران كرد ولي اشكالي نداره)

در جنگ نامتقارن اگه سلاح هاي من درست عمل نكردن حرجي بر من نيست

در جنگ نامتقارن اگه امريكا منطقه اي رو گرفت اشكالي نداره چون يه زماني مجبوره ميشه پسش بده

جنگ نامتقارن يعني كمبود در برخي جاها كه ميتونه منطقه شما باشه يا منطقه ما

جنگ نا متقارن ميتونه اين گونه باشه كه من مي تونم به راحتي از خير يك استان و يا يك منطقه با هر وسعتي بگذرم و اصلا هم واسم كاري نداره
[/quote]

این حرف را کامل قبول دارم
و باید سلاح هایمان را دسته بندی و توزیع مناسب کنیم اما این زمانی است که ما چیزی نداشته باشیم
اما الان هم پول، هم کارخانه، هم زمان داریم
که زمان هر لحظه کمتر می شود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]پس سپاه وقتي ميگه استراتژي من نبرد نامتقارنه پس با اين چيزها بوده

عجب!!!

پس تكيه سپاه بر اين چيزهاست واسه دفاع از كشور :cry: icon_cheesygrin :cry:[/quote]
برادر خواهشا این بحث های خاله زنکی رو بزار کنار!
اگه کمی فکر میکردین می فهمیدین که منظور من کلی بود!!
...................................................................
کلا این تاپیک و سوال شما از اول مشکل داره

جناب واریور گفتن که حمله ی دشمن پله به پله هست و همینطور دفاع ما
شما هنوز شیوه ی نبرد در دریا و مرز های ایران رو بررسی نکردین رسیدین به پایتخت ایران icon_eek

شما برای ما مشخص کن دشمن از کجا ( شمال، جنوب، شرق، غرب .... از کجا؟؟؟) داره وارد میشه، استعدادش چیه، هدفش چیه ، به سمت کدوم شهر داره میره و...!! ما بهت بگیم چجوری میشه دفاع کرد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]پس سپاه وقتي ميگه استراتژي من نبرد نامتقارنه پس با اين چيزها بوده

عجب!!!

پس تكيه سپاه بر اين چيزهاست واسه دفاع از كشور :cry: icon_cheesygrin :cry:[/quote]
برادر خواهشا این بحث های خاله زنکی رو بزار کنار!
اگه کمی فکر میکردین می فهمیدین که منظور من کلی بود!!
...................................................................[/quote]
دست شما درد نكنه ديگه ما شديم خاله و ....
پس ما نه مي تونيم فكر كنيم و نه چيزي رو بفهميم
لطف داريد شما

[quote]کلا این تاپیک و سوال شما از اول مشکل داره
جناب واریور گفتن که حمله ی دشمن پله به پله هست و همینطور دفاع ما[/quote]

اين رو هر كسي گفته من نمي تونم قبول كنم
ارتش عراق كه نيست كه بخواد پله پله بياد جلو
ارتش آمريكا توانايي اين رو داره كه پله اول، اوسط، و يا آخر رو هم مورد حمله قرار بده
و البته ما هم مي تونيم تمام پايگاه هاي نظامي آمريكا رو نه فقط با موشك هاي بالستيك بلكه با ديگر ابزارمون مورد حمله قرار بديم

[quote]شما هنوز شیوه ی نبرد در دریا و مرز های ایران رو بررسی نکردین رسیدین به پایتخت ایران icon_eek

شما برای ما مشخص کن دشمن از کجا ( شمال، جنوب، شرق، غرب .... از کجا؟؟؟) داره وارد میشه، استعدادش چیه، هدفش چیه ، به سمت کدوم شهر داره میره و...!! ما بهت بگیم چجوری میشه دفاع کرد[/quote]

ولله من اولش فقط به نوع دفاع از شهر مي خواستم بپردازم ولي مگه اين منحرفين مي زارن :rose: icon_razz




متشكر جناب patriot1979

اما نمي دونم از كجا بايد شروع كنم

[quote]جنگ نامتقارن از یکسری اصول کلی تبعیت می‌کند: ۱. غافلگیری وفریب: با بهره برداری از اطلاعات در کمترین زمان ممکن وتأثیر ضربات اطلاعاتی بر سیستمهای پردازش اطلاعات دشمن ازجمله عوامل مؤثر در عملیات غافلگیرانه علیه دشمن در جنگ نامتقارن است . ۲. تحرک وواکنش سریع: تمرکز وپراکندگی به موقع ( سرعت عمل چه در حالت قبل از حمله دشمن یا در حین حمله یابعد از حمله) در مناطقی که امکان اجرای عملیات غافلگیرانه وجود دارد. و همچنین احتراز از مواجه شدن با تمرکز نیروهای دشمن نیاز به تحرک فوق العاده دارد. ۳. تابندی (انعطاف پذیری ): توانایی واکنش مناسب وبه موقع در مقابل حوادث پیش بینی نشده وضعف های پنهان دشمن انعطاف پذیری را تبیین مینماید. ۴. ابتکار عمل: شرایطی که نیروی نظامی از کلیه امکانات موجود برای رسیدن به هدف از آن بهره برداری نموده اشتباهات ونقاط ضعف وعکس العمل سیع در مقابل تغییرات وضعیت دشمن باعث خنثی شدن فعالیت های او گردیده ونیروی درگیر می‌تواند زمان عملیات شیوه عملیات ومکان عملیات را تعیین نماید. ۵. پوشش وفریب: هرگونه عملی که نیروهای دشمن را در طرح ریزی واجرای عملیات گمراه نماید. ۶. روحیه: کیفیت انگیزه، اعتقادات، تفکرات ورضایت مندی فرد در اجرای مأموریت، روحیه، روح جنگیدن. ۷. انضباط: در سایه برقراری انضباط است که اجرای عملیات غافلگیرانه وبر قراری تامین به نحو احسن صورت می‌گیرد . ۸ . شدت عمل: متمرکز نمودن به موقع توان رزم موجود با دقت، سرعت وخشونت در مکان معین به منظور رزم قطعی ودر گیر شدن با هدف که باعث پایین آوردن روحیه دشمن نیز می‌گردد. ۹. خلاقیت: فرآیندی است که نتیجه آن ایجاد افکار وروشی در عین حال جدید وارزنده می‌باشد .یک نیروی نظامی با علم به اینکه تجهیزات، سازماندهی وآموزش به منظور به کارگیری در وضعیتهای پیش بینی شده طراحی شده اند عمل می‌نماید. ۱۰. بومی سازی تسلیحات. ۱۱. معنویت: مهم‌ترین وزیر بنایی ترین اصل نبرد نامتقارن است. [/quote]

به نظر شما كشورما چند يگان نظامي داره كه اين خصوصيات رو كاملا داشته باشند؟؟؟

آيا من نگفتم حداقل نيرو براي يك دفاع اين چنيني يك تيپ با تجهيزات كامل لازم است!!

آيا من نگفتم كه ما سلاح مورد نياز براي يك دفاع كامل از كشور رو نمي تونيم تهيه كنيم؟؟(همه جاي كشور رو نمي تونيم پشتيباني كنيم)

مي دونيد تو شرح وضايف بسيج چي اومده اينكه شما بايد مقاومت كنيد با همين كلاش و آر پي جي هفت تا نيروهاي پشتيباني به شما برسند، ميفميد اين يعني چي؟؟؟(حداقل اش اينه كه شما نمي توانيد پيروز بشويد و حتما نيروي پشتيابي بايد بيايد)

اين يكي ديگه منو كشته
[quote]
تضمين ضربه يذيري ابرقدرتها
اگر عدم تقارن در آرايش قوا با استراتژي‌هاي نامتقارن ياسخ داده شود، امكان مقاومت در برابر قدرتهاي نظامي وجود خواهد داشت. (مونكلر، ييشين، ص 43) جنگهاي چريكي مهم‌ترين نمونة قابل ذكر در اين قالب است. آمريكا در جنگ ويتنام براي نخستين بار تجربه كرد كه تشكيلات نظامي در برابر راهبردهاي نامتقارن و نامتعارف يقدر بي دفاع است. (همان منبع، ص 43). [/quote]

اگر ويتنامي ها از محيط جنگلي بهره نمي جستند و بيشتر مدافعين هم از مردم محلي و آشنا به منطقه(جيك و پوك منطقه رو مي شناختند) نبودند مثلا در يك محيطي مثل محيط كشور ما با بهترين سلاح هاي سبك بخواستند بجنگند به نظر شما چقدر مي تونستند دوام بيارن؟؟

يا مثلا همين آمريكا تو جنگ عراق چند درصد از تلفاتش مال قبل از سقوط بغداد و بيرون از شهرها بوده؟؟اصلا ميشه مقدارش رو با تلفات جنگ درون شهري مقايسه كرد؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرض دوستمون شاید الان پذیرشش سخت است اما امکان پذیر است و محال نیست

فرض کنید حملات موشکی ما به ناوگان دشمن به کمک سلاحی جدید به حداقل ممکن تلفات رسید
نیروی دریایی ایران و پهباد ها هیچ کاری از پیش نبردند
پدافند ایران علارغم تلاشش شکست خورد و نیروی هوایی تنها برای دفاع از نقاط کلیدی می جنگد

[b]در ادامه دشمن اقدام به حمله برای تصرف شهر بندر عباس، بوشهر یا خرمشهر یا آبادان می کند
حال شما اگر جای فرماندهان بودی چه می کردی؟[/b]

برای امکان پذیر شدن این فرض در ذهن شما، بیاد حمله نیروی دریایی سوریه و استفاده اسرائیل برای اولین بار از سلاح منحرف کننده و جنگ الکترونیک استفاده نمود
و نیروی دریایی اسرائیل به راحتی برنده جنگ شد چون سوری ها حاضر به دادن این احتمال نبودند که ممکن است موشک ها کار نکند و توپ ها چیز خوبی هستند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز جناب HHL من به هیچ عنوان قصد توهین به شما رو نداشتم و ندارم
اگه باعث ناراحتیتون شدم همینجا از شما عذر می خوام :cry:
.........................................................................................
اما بحث
دوست عزیز شما لطف کن تصاویر ماهواره ای از شهر بندر عباس و مناطق اطراف آن قرار بده تا ما بررسی کنیم و ببینیم چه میشه کرد!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب HHL عزیزم
اول اینکه مطالبی که بعرض رسید تنها مشت نمونه خرواره و بسیاری از این دست مآخذ و منابع به همراه نوآوری ها و ابداعات تئوریک نظامی و جنگی در آکادمی های نظامی کشورمون تدریس و بحث میشه و معنای این سخن اینه که بدنه نظامی ما بخوبی از راهی که داره میره آگاهی داره و بر خلاف گفته شما «دل به چیزی خوش نکرده ... (!؟)»
دوم اینکه برادر خوبم، اگر شما اینقدر مطمئنی که حتی یک یگان نظامی با بقول شما «اون خصوصیات(!)» در میان نیروهای مسلح کشورمون موجود نیست (!؟) یحتمل دشمنان ما باید تا بحال چندین بار خاک میهن عزیزمون رو شخم می زدن!؟ این نوع حکم دادن چندان عقلایی و دست کم منصفانه بنظر نمیرسه ... درباره بسیج هم که فرمودید فکر میکنم در همین درس تاریخی اخیری که به خائنین پژاک دادن همین نیرو نقش بسیار موثری ایفا کرد ... اینو که منکر نیستید برادر خوبم؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فرض عوض کنید icon_cheesygrin چرا اصلا بندر عباس؟؟ یا شهر های جنوب اگه اونا شروع به حملات
ایذایی ( سر کاری :cry: ) از شرق و جنوب بکنن بعدش یه دفعه حمله اصلی
از ترکیه ( به عنوان یکی از ارتش های ناتو) باشه اون موقع چی میشه؟؟ طبعیتا وقتی از شرق و جنوب تحت فشار باشیم نیرو های مرکز و غرب باید به کمک شرق و جنوب برن در این شرایط حتی اذربایجانم هفت تیر کش میشه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط LostSky
      منفک شده از تاپیک جامع نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 
      1399/10/23 خورشیدی
       
      =================
       
       
       
      پروژه ناو بندر کار بسیار داره و در آینده نزدیک نباید انتظار رونمایی داشته باشیم.
       
      این پروژه تغییر اساسی و تبدیل یک ابر تانکر نفتکش به یک ناوبندر نظامی با قابلیت ها و امکانات فراوان هست.
      یک نفتکش دارای مخازن بسیار بزرگ ذخیره نفت هست که باید به کلی تغییر کنه و دارای بخش های متعدد نگهداری و انبار داری و اسکان و غیره خواهد شد.
      از طرفی کار بخش اضافه کردن روسازه جدید جهت آشیانه های بالگرد و بخش های وابسته که همین الان هم بخشیش مشخصه اجرا شده.
      بخش تسلیحات و رادارها و دیگر سامانه های مخابراتی و غیره هم زمان بسیار بالایی خواهد گرفت.
      با وجود سرعت بسیار پایین ساخت فریگیت های کلاس موج و همچنین اعلام زمانهای به آب اندازی و عملیاتی کردن این شناورها که بارها به عقب افتاده بسیار بعید هست که این شناور عظیم به این زودی ها حتی جهت تست به آب انداخته بشه ، مگر اینکه نیرو به شدت روی این پروژه تمدکز هزینه و انرژی بزاره تا زودتر به نتیجه برسه.
      البته با روند مشاهده شده به نظر میاد که اینگونه باشه و فرماندهان نیرو خواهان الحاق سریع یک شناور بزرگ و دوربرد جهت پشتیبانی همه جانبه ناوگروه های اعزامی به مناطق دوردست هستند و روند فعلاً با سرعت خوبی دارد پیش میرود.
    • توسط worior
      یک مبتدی هسته ای، مسئله ای به بهانه 0.1 کیلوتن به منتهی 10 مگاتن
      مقدمه
      یک تیتر متناقض نما برای برانگیختن سوال در این مورد که یک تازه کار هسته ای چگونه باید شروع کند، در برنامه خود به چند کیلوتن قدرت نیاز دارد؟
      اینکه در یک برنامه هسته ای در مراحل ابتدایی از اینکه از چه بمبی و چه هدف گذاری در تهیه ذخایر هسته ای میبایست بهره مند بود، تعاریف مشخصی وجود ندارد، جز 3 تز معروف که برای تولید هر سلاحی بکار میروند؛ "تولید برای زمان استفاده" و تز دیگر "تولید بر اساس مقابله با دیگری" و "تولید برای مکان استفاده یا هدف"، راهکار نظام مند دیگری وجود ندارد.  مشخص نیست چه موقع این 3 روش حدود خود و حدود نیاز هر کشوری با برنامه هسته ای را مرتفع میکنند.
      تولید بر اساس مقابله با دیگری حتی در تعداد بسیار کم نیز توجیه کافی دارد. و کافی است که رقیب بداند در تهاجم هسته ای خویش با پاسخ هسته ای مبهمی از نظر ابعاد و تعداد، روبرو خواهد شد و یا اینکه میبایست دست کم یک ضربه اتمی متقابل به انتخاب حریف را تحمل کند. ضربه ای که در هر شرایطی با هر مقداری دردناک خواهد بود.
      بنابراین سیاست ابهام هسته ای فقط بدرد کشورهایی میخورد که نمیخواهند زیر ترس و حسرت هسته ای باقی بمانند، متوانند برنامه خود را بخوبی پنهان نگاه دارند، و قصد ندارند حجم ذخایر هسته ای خود را افزایش داده و یا ابعاد استفاده را از نظر زمان و مکان پیچیده سازند، آنها همچین سلاح هسته ای را بعنوان یک راهبرد اجرایی فراتر از امر موازنه در نظر نگرفته اند.
       تولید بر اساس زمان استفاده یک امر منحصر به فرد است، مثلا تعدادی بمب موجود باشد که اگر لازم شد روزی مثلا در آخرالزمان استفاده شود! این راهکار نیز هم از نظر اجرایی مبهم است و هم منتهی به یک حد نهایی بی معنی یعنی روز مبادای غیرممکن آن کشور منوط میشود، چنین برنامه ای نبودش بهتر از بودن آن است.
      تولید بر اساس راهکار مکان استفاده نیز از نظر عددی دچار ابهام میشود. اگر دو کشور چین و هند یکدیگر را از این نظر مورد سنجش قرار دهند و برای هر هدفی که مورد نیاز اقدام هسته ای می بیننند، سلاح هسته ای با توان مشخصی بسازند، تعداد اهداف زیاد خواهد بود و هم اینکه مسائل بسیاری نظیر شیوه نگهداری، میزان لازم، استراتژی انتخاب و شلیک و ... پدید میآورند، ممکن بمب هایی که بر اساس مکان استفاده طراحی میشوند، به نحوی محدود شوند که هیچ وقت ارزش بهره گیری نیابند. مثلا بمبی به اندازه پایتخت یک کشور تدارک دیده شود،  بزرگ در حد 5 مگاتن، و چون پدافند دشمن موثر است، تعداد متناسبی در برابر آن ساخته شود، مواد هسته ای فراوانی همراه با پیچیدگی ای نگهداری تدارک دیده شود، ولی هیچ گاه ارزشی فراتر نیابند و دو کشور بعدا با صلح هزینه گزافی به امور نظامی خود تحمیل کنند. مانند ذخایر عظیم شوروی و آمریکا که عملا بعد از جنگ سرد بلا معنی باقی مانده اند.
      راهکار دیگری که اشاره نشد، میتواند تولید صرفا تحقیقاتی باشد، به نظر میرسد سالها دو کشور آمریکا و شوروی آزمایش های اتمی را با این اهداف انجام داده اند و چنین اهدافی امروزه دیگر به معنای سابق کاربردی به نظر نمیرسد. علوم مربوط بهانفجار هسته ای به شکل وسیعی تحصیل شده اند،  فقط آن لبه پیشرو در کاهش ابعاد، کاهش عوارض و افزایش توان مورد تحقیق است که امری علمی به نظر میرسد تا نظامی و عمدتا وابسته به محاسبات کامپیوتری، شبیه سازی و تست های غیراتمی است.
      یک سطح راهکنشی نظامی
      مسیرهای ارزیابی شده توسط افراد، و نهادهای مختلف نظامی وحتی غیر نظامی در برسی گزینه های ماشه هسته ای، نمایشگر تنش زایی فزاینده هستند. استفاده از تسلیحات متعارف قدرت مند در صورت کارآمد نبودن به سمت استفاده از تسلیحات هسته ای بسیار سبک و سپس به سمت حل گره های نظامی که با بمباران متعارف و سبک هسته ای حل نمیشوند، و سپس پاسخ قویتر به حریفی که ضربه هسته ای را ارسال کرده با سلاح هسته ای قویتر تمایل دارند.
       مثلا یک استفاده سبک از سلاح هسته ای در زدن یک بتلگروپ با قدرتی معادل 0.5 کیلوتن تی ان تی، ممکن است پاسخی برابر با 5 و یا 15 کیلوتن از سوی رقیب دارنده سلاح هسته ای در موقعیتی مشابه ایجاد کند، و این فتح بابی باشد برای تنش زایی به مسیر استفاده های بزرگتر، 200 کیلوتن به یک مگاتن و یک مگاتن به  سرهای جنگی خوشه ای هسته ای و بیشتر.
      اقیانوس بعنوان بستر آزاد استفاده از تسلیحات اتمی
      آثار استفاده از تسلیحات هسته ای در سطح دریا بسیار متفاوت از استفاده در خشکی است.روسیه، چین، آمریکا هر یک ناوگان دریایی بسیار عظیمی دارند، و میتوانند با یک ضربه هسته ای تمام آنچه دشمنشان در برابرشان قرار داده است را در دریا منهدم کنند، ناوها به درون اوقیانوس غرق میشوند و آثار رادیواکتیو نیز بسیار کم و شاید محو میشود، آب دریا یکی از بهترین جاذب های تشعشعات رادیو اکتیو است و اگر از بمب های هیدروژنی استفاده شود، بدلیل مصرف شدن حجم بالایی از خرج اورانیوم یا پلوتونیومی، آثار تهاجم هسته ای بسیار کمتر خواهد بود. ولیکن هر استفاده از سلاح هسته ای در سطح خشکی مصائب بی پایانی بجای خواهد گذاشت. با وجود سیستم حمل و نقل جدید، یه انفجار هسته ای قوی که شهری را آلوده کند حتی از طریق حمل و نقل بار و یا حتی مسافرت افراد نیز میتواند آلودگی خود را منتقل کند، انتقال از مسیر هوا جای خود دارد. به محاسبه ای استفاده از یک بمب 1مگاتنی علیه فردو که باعث از بین رفتن مواد هسته ای شود، ممکن است آثار رادیواکتیو آن حتی در مرز و هند و چین مشاهده شود.
      بنابراین با وجود کاهش عقلایی استفاده از تسلیحات اتمی در سطح خشکی، همچنان استفاده از این تسلیحات در سطح دریا توجیه پذیر است. بخصوص برای همه کشورهایی که تحت تاثیر سیاست ناوگان جنگی دشمنان خود قرار گرفته اند. یک سلاح هسته ای سبک میتوانند پایان دهنده بسیار توجیه پذیر برای آغاز جنگی از سوی دریا باشد، اما پاسخ آن چه میتواند باشد؟!
      -          ادامه استفاده از تسلیحات سبک؟
      -          ماندن بر پایه اصول اخلاقی همزمان با پاسخی بسیار قویتر بصورت متعارف؟
      -          دادن پاسخ برابر و انتظار بی خیال شدن حریف؟
      -          دادن پاسخی بسیار قوی؟
      -          تسلیم شدن و ندادن هیچ پاسخی؟
      جنگ احتمالات خود را دارد، بعید است کشوری مثل آمریکا 3 ناو هواپیمابر خود را در اثر یک انفجار هسته ای در سطح دریا در یک تهاجم احتمالی در تنگه تایوان از سوی چین، منهدم شده ببیند، و از اقدام متقابلی قدرتمند تر و وسیع تر بهره نگیرد، سایر پاسخ ها مبتنی بر شیوه جنگ بازی و یا احتمالا بعدی هستند، اما چه کسی قادر است بدرستی پیش بینی کند؟ انتخاب استفاده از تسلیحات اتمی به هوش مصنوعی و مدلهای پیش بینی مبتنی بر روانسنجی رهبران واگذار خواهد شد؟!
      با این وجود آنچه مشخص است این کیلوتن نیست که تایین میکند، اقدام بعدی بمب اتمی استراتژیک بشد، یا ماشین روز قیامت، در مثال بالا آمریکا د برابر پایتخت چین را با چندمگاتن هدف قرارداده و البته پاسخ مشابهی هم دریافت کند! این موارد در کتاب کاهن و دیگران بخوبی بحث شده اند. اما استفاده اولیه از این تسلیحات یک انتخاب مبتن بر دوئل هسته ای هستند، استفاده کننده قطعا با سطحی از پیروزی روبرو خواهد شد که میبایست عواقب آن را بپذیرد.
       
       
      تست دریایی راکت ASROC   با قدرت 10 کیلوتن 1962میلادی 
      تصویر از Hans M. Kristensen برگرفته شده از fas.org/
       
      انتخاب مقادیر جذاب
      مقادیر زیر 1 کیلوتن جذابیت های بسیاری دارند.
      -          نخست اینکه سطح پاسخ هسته ای را بسیار محدود نگاه میدارند.
      -          دریافت کننده پاسخ هسته ای میداند که اگر وارد مقادیر بیشتر شود در واقع خسارت بعدی خود را ممکن است بیشتر کند و در هم سطح از پاسخ باقی میماند.
      احتمال استفاده از یک سلاح هسته ای تاکتیکی در این ابعاد بسیار زیاد است، بخصوص ابعاد تنبیهی  و یا تاکتیکی آن بشدت از نظر نظامی قابل قبول است.
      -          از طرفی دشواری های تولیدی آن بیشتر است اما مواد رادیواکتیو کمتری نیاز دارد، و کشورهایی با حجم تولید اورانیوم پایین و تکنولوژی های سطح پایین تر براحتی میتوانند انتظارات هسته ای خود را بدین شکل برآورده سازند
      -          رهگیری انفجارات و آزمایشات در این حد مقداری دشوار است و کشورهای با وسع کم هممیتوانند چنین تسلیحاتی را بیازمایند. بخصوص در سطح دریا
      -          امکان تولید انبوه و استفاده انبوه از آنان وجود دارد.
      -          برای کشورهایی که دارای ابهام هسته ای یا برنامه اقدام سریع هسته ای شرایط بحران دارند، بسادگی دستیافتنی هستند.
      -          در صورت استفاده از این تسلیحات در خشکی، یک بمب یک کیلوتن، همان اثری را دارد که یک بمب 10 کیلوتن خواهد داشت، این بمب ها به هر جا اصابت کنند، آنجا تا مدتها بلااستفاده خواهد ماند.
      در مثال دریا
      با توجه به موارد فوق میتوان ارزیابی کرد که بمب کم توان هسته ای اما در تعداد مناسب بسیار از نظر راهبردی کارگشا تر است تا بمب های با توان بالا. اما شعاع انهدام این بمب ها آنچنان ابعاد کافی ندارد که بتوان با یک بمب در یک فاصله امن از پدافند دریایی کار را تمام شده دید. بلکه انفجار حتما میبایست در مجاور ناو و در محدوده حداکثر 500 متری اتفاق بی افتد. بنابراین چنین تسلیحاتی میبایست کارآمدی خود را به گونه های راهبردی تضمین کنند. بدین منظور در اقدام راهکنشی 6 کلاهک هسته ای 0.5 کیلوتنی میبایست کنار 3 کلاهک پیشگام 300 کیلوتنی به فاصله 10 کیلومتری و یا یک بمب 1 مگاتنی به فاصله 20 کیلومتری شلیک شوند.
      3 انفجار 300 کیلوتن در فاصله ای خارج دسترس پدافند ناوگان دشمن، میتوانند شوکی تولید کنند که  راهگشای 6 انفجار 0.5 کیلوتنی باشند و این شرایط امکان انهدام یک ناوگان سه فروندی از ناوهای هواپیمابر دشمن فرضی را فراهم آورد. بنابراین بدیهی است که از منظر تولید تسلیحات اتمی، تعداد بیشتری بمب کوچک و یا کم اثر تولید شود، سپس از بمب های قویتر در تعداد کمتر بهره جست.

       
      مسیری که باید طی شود
      واقعا نمیدانیم اگر بخواهیم برنامه نظامی هسته ای داشته باشیم، از کجا شروع کنیم و کجا تمام کنیم. چه سناریویی برای زمان و مکان استفاده انتخاب کنیم، چه نقاطی چه میزان قدرت تخریب هسته ای لازم دارند. چقدر سلاح داشتن بازدارندگی را تامین میکند، تسلیحات حامل سلاح هسته ای یک مسئلله هستند، پدافند هسته ای مسئله ای دیگری، تحقیقات هسته ای همینطور. اما یک روند  منطقی برای همه تازه کارهای هسته ای الزاما میبایست طی شود؛
      -          نخست یک بمب تحقیقاتی.
      -          سپس کوچک سازی و بزرگ سازی قدرت انفجار.
      -          در ادامه کاستن از عوارض انفجارو ایجاد انفجار بهینه.
      -           در میانه راه طراحی های مناسب با تسلیحات حامل. کروز، بالستیک، بمب افکن، اژدر و ...
      -          و در پایان راه تولید، تازه آغاز دوره بی پایان نگهداری پر هزینه و پیچیده تسلیحات هسته ای برای استفاده در زمان ها و مکان ها و برد های مختلف.
      با توجه به مثال بالا یک تازه کار هسته ای، برای مدیریت هزینه و مدیریت زمان و مکان دستیابی به سلاح هسته، یا دستیابی به قابلیت فرار هسته ای طرح و برنامه دقیقی داشته باشد.
      مشکل ذخیره اولیه
      هیچ حجمی از ذخایر هسته ای اولیه نمیتواند بازدارندگی لازم را ایجاد کند، بخصوص در زمانی که دشمن خاصی وجود داشته باشد که بتواند میزان پیشرفت، تعداد کلاهک و مکان های تولید را بدقت شناسایی کرده و در ابتدای راه آنرا از کار بی اندازد. وجود چند کلاهک محدود نه تنها بازدارنده نیست، بلکه مسبب آغاز تهاجم، تغییر مسیر به تهاجم هسته ای و در نهایت شکست خوردن دارنده تازه کار است.
      بنابراین یک تازه کار هسته ای 4 راه دارد:
      1.       پنهانکاری؛ برنامه خود را تا رسیدن به ظرفیت مطلوب بازدارنده، از نظر عددی و توانی پنهان نگاه دارد.
      2.       سیاست؛ از ابزارهای سیاسی برای ممانعت از اقدام علیه برنامه هسته ای خود بهره جوید.
      3.       توان نظامی متعارف؛ بقدری در حوزه تسلیحات متعارف و سرعت رسیدن به حد مطلوب موثر عمل کند که فرصت اقدام از دشمن گرفته شود.
      4.       گروگان گیری؛ هسته ای. تهدید استفاده از نخستین سلاح های ساخته شده علیه نزدیک ترین شهر یا پایتخت دشمن.
      تقریبا بسیاری از کشورهای دارنده سلاح هسته ای پس از آمریکا بصورت ترکیبی هر 4 راه فوق را تا آنجا که توانسته اند همزمان پیگیری کرده اند. اسراییل از گزینه های 1 و 2 و 4 بخوبی بهره جسته است. هند و پاکستان، از هر 4 گزینه بهره جسته اند، همینطور کره شمالی که نتوانست برنامه هسته ای خود را پنهان کند و از ابزار سیاسی کافی برای چانه زنی بهره مند نبود توانست بخوبی از گزینه سوم و چهارم بهره گیری کند. آنها ابتدا به توان متعارف موشکی و توپخانه ای بلند برد بسیار وسیعی دست یافتند، که متعاقبا از تهاجم علیه تاسیسات هسته ای خود ممانعت کافی به عمل می آورد، سپس بعد از توسعه متعارف، پایتخت و شهرهای کره جنوبی که دیگر در برابر تهاجم موشکی انبوه راه برای مقابله نداشتند را گروگان گرفتند، به نحوی که حتی استقرار سامانه پدافند موشکی تاد نیز عملا مثمر ثمر به نظر نمی رسید. کشورهایی مثل لیبی و عراق نتوانستند از هیچ از یک 4 گزینه فوق بهره مند شوند، عراق که برنامه هسته ای خود را شروع کرد بلافاصه با تهاجم اسراییل مواجه شد و از آنجا توان نظامی متعارف کافی نداشت، از طرفی نتوانست از ابزارهای سیاسی و دیگر گزینه ها بهره گیری کند شکست را پذیرفت و به یک انتقام گیری سطحی از اسراییل اکتفا نمئد. ایران نیز آگاهانه بدونه انتخاب هیچ یک از مسیر های فوق برنامه نظامی هسته  ای را در حد دانش آن محدود و سپس رها ساخت.

      مسیریابی چگونگی توسعه و کاهش تنش هسته ای
      نتیجه گیری
      یک تازه کار هسته ای میبایست، به دست کم یکصد کلاهک هسته ای با قابلیت ارسال از طرق مختلف دست پیدا کند. و این تعداد با فهم از راهبرد زمان و مکان استفاده پس از دستیابی پنهانی به ذخایر اولیه قابل تنظیم از نظر تقسیم مواد هسته ای و قدرت مورد در تعداد خواهد بود. با این وجود دستیابی پنهانی به این حجم از کلاهک هسته ای که قابل نصب بر روی موشک باشد در زمانی کوتاه امری ناممکن به نظر میرسد.
      یک معادله؛ اگر 10 بمب یک مگاتنی وجود داشته باشند، آنها ماشین روز قیامت یک کشور اتمی با برنامه محدود هستند، و اگر 30 کلاهک 300 کیلوتنی به آن اضافه کنیم، توان هسته آن کشور به سطح راهبردی ارتقا پیدا میکند، و اگر حدود 70 تا 100 کلاهک از زیر یک تا حداکثر 5 کیلوتن وجود داشته باشد برنامه تاکتیکی آن تقریبا کامل شده است. به موازنه راهبردی، و توان تاکتیکی مناسب نیز دست پیدا کرده. اما به محض شروع اولین آزمایش با آنچنان حجمه سیاسی، اقتصادی و تلاش های نظامی مواجه میشود که ممکن است شانس دستیابی کامل به برنامه فوق را از دست بدهد. بنابراین در 4 گزینه فوق؛
      - پنهانکاری محدودیت عملیاتی بالایی دارد،
      - گروگانگیری نیز عواقب سیاسی و اخلاقی وسیعی دارد،
      - ظرفیت بازدارنده متعارف نیز هزینه های بسیار بالایی در برخواهد داشت،
      و نمیتوان این ظرفیت را با وجود برنامه هسته ای آشکار یا حتی پنهان تا حد یک قدرت جهانی شدن بسرعت و با هزینه های کم ارتقا داد، بنابراین "سرعت" در دستیابی به حجم بالای مواد هسته ای برای دستیابی به ظرفیت مناسب تولید بمب مهمترین و قابل ملاحظه ترین فاکتور دستیابی به سلاح هسته ای است. و این برنامه به محض آشکار شدن یک گزینه در برابر مخالفان آن برنامه میگذارد، ممانعت پیش از آنکه دور شود.
      بنابراین سیاست ابهام هسته ای نه تنها در عمل ناکارا به نظر میرسد بلکه موجبات تهاجم را نیز فراهم می آورد. و در برابر یک اقدام زودهنگام علیه برنامه هسته ای کشور تازه کار، وی باید با تمام توان برای سقوط اخلاقی و زدن ضربت متقابل با هر روشی، منجمله بمب های کثیف، شیمیایی، میکروبی و ... آماده باشد.
      مسیر زمانی دستیابی به بازدارندگی هسته ای:
       
       
      وضعیت پیش روی یک مبتدی هسته ای
       
      تهیه شده برای میلیتاری worior@military.ir
      استفاده از مطلب و ایده ها تنها با درج آدرس سایت مجاز است
    • توسط MR9
      بسم الله الرحمن الرحیم

      چند روز پیش مطلبی در تاپیک "ایران و کره شمالی ، موشکهای بالستیک و همکاری هسته ای " به یکی از دوستان پاسخی بدین مضمون ارائه کردم :
      "برادر عزیز به نکته بسیار جالبی اشاره فرمودید - مساله ای بارها بنده در مواقع و مناسبتهای مختلف چه در این انجمن و چه در کلاسهای خودم مطرح کرده ام این است که ما در کشور خودمون ( ممکن بعضی خوششون بیاد و بعضی هم ناراحت شوند ) چیزی به اسم تینک تانک های (think tank) هایی که بشینند و 20 ، 30 ، 50 و یا 100 سال آینده را بررسی کنند، نداریم . با تمام احترامی که برای مسئولین قائلم اما تمام زور ما ایجاد یک برنامه ریزی 20 ساله است . تازه همین برنامه هم دستخوش باند بازی های سیاسی و اعمال سلیقه دولتهای مختلف می شه و عملا" چیزی از آن برای اجرا باقی نمونه . من تمایلی ندارم که فقط نیمه خالی لیوان را ببینم ولی متاسفانه ( هرچند بکاربردن واژه متاسفانه در کارهای پژوهشی درست نیست ) چنین چیزی به معنی واقعی کلمه در کشور ما وجود ندارد . مثلا" نویسنده مشهور آلوین تافلر ( که سه گانه مشهورش جنگ و ضد جنگ ، شوک آینده و موج سوم) یک فیوچرلوژیست ( آینده شناس) و برخلاف افواه عمومی که معتقدند ایشان یک جامعه شناس بشمار می رود . من توصیه می کنم شما و دوستان حتما" کتاب جنگ و ضد جنگ ایشان را که در دهه 80 یا 90 نوشته شده را بخوانید و آن را با شرایط الان مقایسه کنید . من خودم بیشتر از 15 بار این کتاب رو خوندم و هرمرتبه که می خونمش چیز بیشتری یاد می گیرم . در حالی که تینک تانک های که در حوزه تمدنی غرب وجود دارند مثل ( رند ، چتم هاوس ، بروکینز و .... ) کارشون صرفا" برای 150 سال آینده است . شاید اگر عمری باقی موند در این زمینه یک تاپیک جامع بزنم ."
       
      بنابراین تصمیم گرفتم که به تدریج اگر خدا خواست اندیشکده های مهم حوزه تمدنی غرب را خدمت عزیزان معرفی کنم ، امیدوارم برای اعضای محترم مفید به فایده واقع گردد و دریچه ای باشد برای اینکه ما در حوزه تمدنی اسلام با الگو برداری و دوری از تقلید ناشیانه و کورکورانه و با بومی سازی چنین مراکزی ، گام بسوی طرح ریزی های راهبردی برای آینده برداریم ، انشا ا... .
      در ضمن عزیزانی که این مطالب را پی گیری می نمایند حتما" نظرات خود را (مثبت یا منفی ) اعلام کنند - باتشکر
       
       
      =============================================================================================================

      بخش یکم :
      اندیشکده بروکینگز

       
       

       
       
      مؤسسه بروکینگز یک اندیشکده آمریکایی است که مقر آن در واشنگتن است. مؤسسه بروکینگز که یکی از قدیمی‌ترین اندیشکده‌های واشنگتن است در امر تحقیقات و آموزش علوم اجتماعی، اصول اقتصاد، سیاست‌گذاری شهری، مدیریت دولتی، سیاست خارجی، اقتصاد جهانی و توسعه، فعالیت دارد. این اندیشکده در گزارش برترین اندیشکده‌های جهان در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ که از سوی دانشگاه پنسیلوانیا منتشر شده، به عنوان بانفوذترین اندیشکده جهان معرفی شد.
      رسالت عنوان شده این مؤسسه “فراهم ساختن نظریه‌ها و توصیه‌های جدید و عملی است که سه هدف را پیش می‌برند: تقویت دموکراسی از نوع آمریکایی؛ پدید آوردن رفاه اقتصادی – اجتماعی، امنیت و فرصت‌های مختلف برای تمام آمریکایی‌ها؛ ایجاد نظام بین‌المللی بازتر، امن‌تر و مرفه‌تر، همراه با همکاری‌های بیشتر.
      مؤسسه بروکینگز می‌گوید اندیشمندان و اعضایش “دیدگاه‌های مختلفی” دارند و خود را یک مؤسسه غیرحزبی می‌داند، اما رسانه‌ها اغلب این مؤسسه را ” لیبرالی متمایل به میانه‌روها ” یا “میانه‌رو” توصیف می‌کنند. در یک تحلیل دانشگاهی که بر سوابق کنگره بین سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۲ انجام شد، مشخص شد که سیاستمداران محافظه‌کار تقریباً به اندازه سیاستمداران لیبرال به بروکینگز مراجعه داشته‌اند، و این مؤسسه در مقیاس ۱۰۰-۱ که در آن ۱۰۰ به معنای لیبرال‌ترین امتیاز است، امتیاز ۵۳ را کسب کرده است. در همین بررسی مشخص شد بروکینگز اندیشکده‌ای است که سیاستمداران و رسانه‌های آمریکا بیشترین نقل قول را از آن دارند.

      - موضع سیاسی
      بروکینگز به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی خود را یک مؤسسه مستقل و غیرحزبی می‌داند. بررسی‌ای که در سال ۲۰۱۱ در مورد مبالغ اهدایی کارمندان این مؤسسه بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ انجام شد نشان داد ۶/۹۷% مبالغ اهدایی سیاسی کارمندان بروکینگز به دموکرات‌ها داده‌شده‌اند و بنابراین بروکینگز را به عنوان مؤسسه‌ای لیبرال توصیف کرد. اما در یک پژوهش دانشگاهی که در سال ۲۰۰۵ انجام شد نتیجه‌گیری شد این مؤسسه میانه‌رو است چون در سوابق کنگره از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۲ سیاستمداران لیبرال و محافظه‌کار تقریباً به یک اندازه به عنوان یک مرجع موثق به بروکینگز رجوع داشته‌اند. روزنامه واشنگتن‌پست مؤسسه بروکینگز را میانه‌رو و لیبرال توصیف کرده است. لس‌آنجلس تایمز قبل از این‌که اعلام کند به نظرش چنین برچسب‌هایی اهمیت ندارند بروکینگز را متمایل به لیبرال‌ها و میانه‌رو توصیف می‌کرد. در سال ۱۹۷۷ مجله تایم، بروکینگز را با عنوان “اندیشکده ممتاز لیبرال کشور” توصیف کرد. نیوزویک این اندیشکده را میانه‌رو می‌داند اما پولتیکو از عبارت میانه‌رو-چپ‌گرا استفاده کرده است. به علاوه گروه جناح چپی ناظر رسانه‌ها به نام بی‌طرفی و صحت گزارش، این مؤسسه را محافظه‌کار می‌داند.
      اما بعضی لیبرال‌ها استدلال می‌کنند علیرغم این‌که این مؤسسه به میانه‌روی متمایل به چپ بودن شهرت دارد، اندیشمندان سیاست خارجی بروکینگز بیش از حد از سیاست‌های دولت بوش در خارج از آمریکا حمایت می‌کردند. متیو ایگلسیاس به عنوان یک وبلاگ‌نویس لیبرال عنوان کرده است مایکل اوهانلون که از اندیشمندان بروکینگز است اغلب با اندیشمندان سازمان‌های محافظه‌کار مانند انجمن امریکن انترپرایز، ویکلی استاندارد و پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی موافق است. به‌همین صورت، بنجامین ویتس مدیر تحقیقات بروکینگز عضو کارگروه حقوق و امنیت ملی انستیتو هوور محافظه‌کار است. اندیشمندان بروکینگز از جمله مک کلیلان مارک، رون هاسکینز و مارتین ایندیک در دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه خدمت کرده‌اند.
      اعضای هیئت‌امنای بروکینگز اغلب دموکرات‌های سرشناسی مانند لورا تیسون مشاور ارشد اقتصادی کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون هستند اما چند جمهوری‌خواه میانه‌رو مانند کنت دوبرستین رئیس سابق امور ستادی در دوره رونالد ریگان نیز عضو این هیئت می‌باشند.

      تاریخچه
      ۱۹۷۹-۱۹۱۶
      بروکینگز در سال ۱۹۱۶ با عنوان مؤسسه تحقیقات دولتی (IGR) تأسیس شد و رسالت آنعبارت بود از “تبدیل شدن به اولین سازمان خصوصی ویژه تحلیل موضوعات سیاست عمومی در سطح ملی”. رابرت اس بروکینگز (۱۹۳۲-۱۸۵۰) که فردی بشردوست بود این مؤسسه را تأسیس کرد. او در ابتدا منابع مالی شکل‌گیری سه سازمان را تأمین می‌کرد: مؤسسه تحقیقات دولتی، مؤسسه اقتصاد، و دفتر آموزش فارغ‌التحصیلان رابرت بروکینگز که وابسته دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس بود. این سه مؤسسه در ۸ دسامبر ۱۹۲۷ ادغام شدند و مؤسسه بروکینگز شکل گرفت.
      در دوران بحران بزرگ، اقتصاددانان بروکینگز پژوهش گسترده‌ای را با مأموریت یافتن از فرانکلین روزولت رئیس‌جمهور وقت انجام دادند تا علل ریشه‌ای رکود را پیدا کنند. هارولد مولتون اولین رئیس بروکینگز و دیگر اندیشمندان بروکینگز بعدها رهبری مخالفت با سیاست جدید (برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سال‌های بعد از بحران بزرگ در امریکا که در آن کمک به کشاورزی، بازنشستگی و بیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است) را به عهده گرفتند چون فکر می‌کردند چنین اقداماتی مانع بهبود اقتصادی می‌شوند. با ورود به جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱، محققان بروکینگز با مجموعه‌ای از تحقیقات در مورد تجهیزات قوا توجه خود را به کمک به دولت معطوف کردند.
      در سال ۱۹۴۸ از بروکینگز خواسته شد طرحی برای مدیریت برنامه بهبود اروپا ارائه کند. طرح سازمان‌دهی حاصل تضمین می‌کرد طرح مارشال به دقت و بر مبنایی منظم و عملی اجرا شود.
      در سال ۱۹۵۲ رابرت کالکینز به عنوان رئیس مؤسسه بروکینگز جانشین مولتون شد. او کمک‌های مالی از بنیادهای راکفلر و فورد دریافت کرد که باعث تقویت بنیه مالی مؤسسه شدند. او سازمان را حول مطالعات اقتصادی، مطالعات مدیریت دولتی و برنامه‌های سیاست خارجی سازمان‌دهی کرد. در سال ۱۹۵۷ این مؤسسه از خیابان جکسون به یک مرکز تحقیقات جدید در نزدیکی دوپونت سیرکل در واشنگتن انتقال پیدا کرد.
      کرمیت گوردون در سال ۱۹۶۷ به ریاست بروکینگز رسید. او از بررسی گزینه‌های برنامه بودجه فدرال را در سال ۱۹۶۹ با عنوان “تعیین اولویت‌های ملی” شروع کرد. او برنامه مطالعات سیاست خارجی را نیز توسعه داد تا تحقیقات در حوزه دفاع و امنیت ملی را دربربگیرد. پس از انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست‌جمهوری در سال ۱۹۶۸، رابطه بین مؤسسه بروکینگز و کاخ سفید بدتر شد؛ چاراز کولسون مشاور ارشد نیکسون زمانی پیشنهاد سوزاندن و از بین بردن این مؤسسه را مطرح کرد. اما در تمام دهه ۱۹۷۰ به بروکینگز قراردادهای تحقیقات فدرالی بیشتر از حد توان مؤسسه پیشنهاد می‌شد.

      2009-1980
      در دهه ۱۹۸۰، این مؤسسه با محیط رقابتی و از نظر ایدئولوژیکی پرباری مواجه شد. نیاز به کاهش کسری بودجه فدرال و نیز بررسی مشکلات ناکارآمدی دولت و امنیت ملی موضوع تحقیق بسیار مهمی شدند.بروس مک لاری چهارمین رئیس بروکینگز، مرکز آموزش سیاست عمومی را نیز برای برگزاری کنفرانس‌های کارگاهی و گردهمائی‌های عمومی به منظور توسعه مخاطبین برنامه‌های تحقیقاتی تأسیس کرد.
      در سال ۱۹۹۵، مایکل آرماکوست پنجمین رئیس‌جمهور مؤسسه بروکینگز شد و هدایت تلاش برای متمرکز ساختن رسالت مؤسسه در آستانه قرن بیست و یکم را به عهده گرفت. بروکینگز با هدایت آرماکوست چند مرکز تحقیقات بین‌رشته‌ای را ایجاد کرد، مانند مرکز سیاست شهری و کلان‌شهری (که در حال حاضر نام آن برنامه سیاست کلان‌شهری به ریاست بروس جی. کاتز است) که مشکلات شهرها و کلان‌شهرها را مورد توجه قرار می‌داد، و مرکز مطالعات سیاست شمال شرقی آسیا که متخصصان را از کشورهای مختلف آسیایی برای بررسی مسائل منطقه‌ای گردهم آورد.
      استروب تالبوت در سال ۲۰۰۲ رئیس بروکینگز شد. مدت کوتاهی پس از آن، بروکینگز مرکز سیاست خاورمیانه سابان و مرکز جان آل. تورنتون چین را راه انداخت. در اکتبر ۲۰۰۶، بروکینگز تأسیس مرکز بروکینگز-تسینگهوا در پکن را اعلام کرد. در جولای ۲۰۰۷، این مؤسسه ایجاد مرکز اصلاحات خدمات درمانی انگلبرگ به رهبری مارک مک کللان (McClellan) و در اکتبر ۲۰۰۷ ایجاد مرکز بروکینگز دوحه در قطر به رهبری هادی امیر را اعلام کرد.

      - انتشارات
      بروکینگز به عنوان یک مؤسسه، گزارشی سالانه منتشر می‌کند. انتشارات مؤسسه بروکینگز کتاب‌ها و مجله‌هایی را از تحقیقات خود مؤسسه و از نویسندگان خارج مؤسسه منتشر می‌کند. کتاب‌ها و مجله‌هایی که توسط بروکینگز منتشر می‌شوند عبارت‌اند از مقالات فعالیت اقتصادی بروکینگز، آمریکای رها: انقلاب بوش در سیاست خارجی، جهان‌هراسی: مقابله با ترس از تجارت آزاد، هند: قدرت نوظهور، از چشم‌های آن‌ها، تسخیر شاه‌راه، توده‌ها در پرواز و بن‌بست از جمله این نشریات هستند. به علاوه کتاب‌ها، مقالات، گزارشات، یادداشت‌های سیاسی و شرح عقاید توسط برنامه‌های تحقیقاتی، مراکز، پروژه‌ها و عمدتاً توسط متخصصان بروکینگز تهیه می‌شوند.

      - نفوذ سیاسی
      تاریخچه بروکینگز به سال ۱۹۱۶ برمی‌گردد و از آن زمان به ایجاد سازمان ملل متحد، طرح مارشال، و اداره بودجه کنگره کمک کرده و بر سیاست‌های قانون‌زدایی، اصلاحات گسترده مالیاتی، اصلاحات رفاهی، و کمک‌های خارجی تأثیر داشته است. در رده‌بندی سالانه اندیشکده‌ها که توسط فارن پالیسی منتشر می‌شود بروکینگز اولین اندیشکده آمریکا است و در رده‌بندی جهانی اندیشکده‌ها نیز اولین رتبه را دارد. از بین ۲۰۰ اندیشکده برتر آمریکا، تحقیقات مؤسسه بروکینگز به بیشترین میزان در رسانه‌ها عنوان می‌شوند. در یک ارزیابی که در سال ۱۹۹۷ بین اعضای کنگره انجام شد، بروکینگز بین ۲۷ اندیشکده رتبه دوم تأثیرگذاری و رتبه اول اعتبار را به دست آورد. علاوه بر این، بروکینگز و محققان آن در کار خود خیلی به تأثیرگذاری بر جهت ایدئولوژیکی ملت توجه ندارند بلکه مایل‌اند محققانی با صلاحیت مستحکم دانشگاهی داشته باشند. بروکینگز به همراه شورای روابط خارجی و موقوفه کارنگی برای صلح بین‌المللی، معمولاً یکی از صاحب‌نفوذترین نهادهای سیاسی در آمریکا در نظر گرفته می‌شود.

      - مرکز سیاست خاورمیانه سابان
      در سال ۲۰۰۲ مؤسسه بروکینگز، مرکز سیاست خاورمیانه سابان را برای ترویج درک بهتر گزینه‌های سیاسی مقابل تصمیم‌گیرندگان آمریکایی در خاورمیانه تأسیس کرد. مدیریت این مرکز را تامارا کافمن ویتس به عهده دارد.

      - مرکز بروکینگز دوحه
      مرکز بروکینگز دوحه که در قطر واقع است تحقیقات مستقل سیاست‌محور را در مورد موضوعات اجتماعی-اقتصادی و ژئوپلیتیکی که کشورها و جوامع غالباً مسلمان‌نشین با آن‌ها مواجه هستند انجام می‌دهد؛ از جمله این موضوعات رابطه با آمریکا است. این مرکز به طور رسمی توسط شیخ حامد بن جاسم بن جبر آل‌ثانی، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه قطر در ۱۷ فوریه ۲۰۰۸ افتتاح شد. مدیر این مرکز سلمان شیخ است.
      مرکز بروکینگز دوحه در راستای رسالت خود تحقیقات و برنامه‌ریزی‌هایی را انجام می‌دهد که عناصر کلیدی تجارت، مدیریت دولتی، جامعه مدنی، رسانه‌ها و دانشگاهیان را در موضوعات مهم سیاست عمومی در حوزه‌های اصلی زیر درگیر می‌کنند: (i) دموکراتیک کردن، اصلاحات سیاسی و سیاست عمومی؛ (ii) قدرت‌های نوظهور در خاورمیانه؛ (iii) مناقشات و فرایندهای صلح در منطقه.
      ابتکار دفاعی قرن بیست و یکم
      هدف ابتکار دفاعی قرن بیست و یکم (۲۱CDI) ایجاد تحقیقات، تحلیل و توسعه‌ای است که به سه موضوع اصلی می‌پردازند: آینده جنگ، آینده نیازها و اولویت‌های دفاعی آمریکا، و آینده سیستم دفاعی آمریکا.
      ابتکار دفاعی قرن بیست و یکم از اطلاعات حاصل از مراکز منطقه، از جمله مرکز آمریکا و اروپا، مرکز مطالعات سیاست شمال شرقی آسیا، مرکز تورنتون چین، و مرکز سیاست خاورمیانه سابان استفاده می‌کند و این کار ادغام اطلاعات منطقه را امکان‌پذیر ساخته است.
      پی. دبلیو. سینگر نویسنده کتاب سیم‌کشی برای جنگ به عنوان مدیر ابتکار دفاعی قرن بیست و یکم، و مایکل ای. اوهانلون به عنوان مدیر تحقیقات کار می‌کنند. استفان پی. کوهن محقق ارشد و وندا فلبا-براون نیز با ۲۱CDI همکاری دارند.

      - آموزش اجرایی بروکینگز
      در دوران ریاست بروس مک‌لاری بر بروکینگز در دهه ۱۹۸۰، مرکز آموزش سیاست عمومی (CPPE) برای برگزاری کنفرانس‌های کارگاهی و گردهمائی‌های عمومی به منظور گسترش مخاطبین برنامه‌های تحقیقاتی ایجاد شد. در سال ۲۰۰۵، نام این مرکز به مرکز آموزش اجرایی بروکینگز (BCEE) تغییر داده شد و با شروع به کار دانشکده کسب‌وکار الین در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس، این نام کوتاه شده و به آموزش اجرایی بروکینگز (BEE) تغییر پیدا کرد.

      - تأمین‌کنندگان مالی
      در پایان سال ۲۰۰۴ مؤسسه بروکینگز دارائی‌هایی به ارزش ۲۵۸ میلیون دلار داشت و ۷/۳۹ میلیون دلار هزینه می‌کرد. بودجه این مؤسسه در سال ۲۰۰۹ به بیش از ۸۰ میلیون دلار افزایش پیدا کرده بود. بزرگ‌ترین تأمین‌کنندگان مالی آن عبارت‌اند از بنیاد فورد، بنیاد گیتس، سناتور دیان فینشتاین و همسرش ریچارد سی. بلوم، بانک آمریکا، اکسون موبیل، تراست خیریه پیو، بنیاد مک‌آرتور، شرکت کارنگی، و دولت‌های آمریکا، انگلیس، ژاپن، قطر، جمهوری خلق چین و کلمبیا.

      - ساختمان‌ها
      ساختمان اصلی این مؤسسه در سال ۱۹۵۹ در خیابان ۱۷۷۵ ماساچوست ساخته شد. در سال ۲۰۰۹، بروکینگز ساختمانی را در آن طرف خیابان خرید؛ این ساختمان یک خانه مجلل بود که در سال ۱۹۲۲ توسط خانواده اینگالس براساس طراحی جول هنری دسیبور ساخته شده بود. این ساختمان در حال حاضر دفتر رئیس مؤسسه بروکینگز را در خود جای داده است.

      پایان
      منبع :http://www.eshraf.ir/1522/
    • توسط hamedof
      سلام خدمت دوستان میلیتاری ! با توجه به اینکه سامانه باک توسط آقا سینا معرفی شده ولی من مطلبی در مورد محافظ رادارهای سیستم باک چیزی ندیدم تصمیم گرفتم که نحوه محافظت سیستم باک توسط روسیه رو برای دوستان شرح بدم . سعی می کنم خلاصه و مفید بنویسم .








      همیشه سامانه های راداری فعال در معرض هدف قرار گرفتن موشک های ضد راداری نظیر KH-58 و AGM-88 HARM قرار داشته اند ، بدین منظور شرکت Almaz-Antey روسیه به این فکر افتاد تا برای حفاظت از سیستم های راداری سامانه های پدافند هوایی خود نظیر BUK سامانه ای را طراحی کند تا قابلیت انهدام موشک های ضد رادار را درست در لحظه ی قبل از برخورد دارا باشد .


      بدین منظور این شرکت سامانه ی Gazetchik را طراحی کرد .

      این سیستم متشکل از 4 قسمت اصلی می باشد .





      قسمت اول یک آشکار ساز مستقل از رادار می باشد که وظیفه کشف موشک های ARM را دارد.
      قسمت دوم دیکوی های فرکانس رادیویی فعال هستند .
      قسمت سوم قسمت نیز بخش اقدامات پسیو سامانه به وسیله ی chaff ها و aerosols است .(معمولا 3-4 عدد پرتابگر وجود دارد که تا زاویه 90 درجه از جلو و با دید 360 درجه چف ها قابل پرتاب هستند)
      آخرین قسمت این سامانه هم قسمت ارتباطی با رادارهای محفاظت شده و یا مرکز فرماندهی می باشد .






      نحوه ی کار:

      زمانی که یک ARM به رادار نزدیک میشود ، آشکارساز سامانه شروع به هشدار دادن به مرکز کنترل می کند . سپس مرکز فرماندهی دیکوی های راداری را برای منحرف سازی موشک ایجاد می کند و درست چند ثانیه قبل از برخورد موشک به رادار chaff ها و aerosols از طریق محفظه های به سمت موشک شلیک میشوند و درست روبروی موشک منفجر میشوند و باعث انحراف موشک به پایین میشوند و اینگونه رادارها جان سالم به در می برند ، البته اگر حتی 1-2 ثانیه چف ها دیر شلیک شوند امکان نابودی خود سامانه ضد ARM نیز وجود دارد چون در فاصله بسیار نزدیک به سامانه قرار می گیرند .

      این هم چند عکس از نحوه ی نابودی ARM . (داخل کلیپ این موشک از یک عدد اف 22 شلیک میشود و بعد از اینکه موشک نابود می شود سامانه باک 8 عدد موشک به سمت اف 22 ها شلیک می کنند و هر 3 آن ها رو به درک واصل می کند )




      روی تصویر کلیک کنید تا با بزرنگمایی بیشتری نحوه مقابله رو ببینید...









      فقط برای میلیتاری


      ترجمه : hamedof


      استفاده از مطلب با ذکر نام مترجم و سایت میلیتاری بلامانع است


      منابع:
      http://militaryforce...n-6-98-669.html
      http://pvo.guns.ru/rtv/gazetchik.htm
      http://articles.jane...Federation.html

      *************************
      با تشکر از شما.منتقل شد.
      OPS
    • توسط karmania20152015
      بسم الله الرحمن الرحیم 
      بر فراز کوزوو
       
      عملیات ناتو بر فراز اسمان کوزوو درس هایی تاریخی برای هر علاقه مند به مباحث پدافند دارد ذکر این نکته لازم است بررسی این بخش از تاریخ باعث بروز سوتفاهم هایی نیز شده است ریشه این سوتفاهم ها در تعداد بسیار کم پرنده منهدم شده سرنشین دار از جمله جنگنده ها توسط پدافند هوایی صربها( در مقایسه با تعداد پروازهای انجام گرفته طرف مقابل) و از جهت دیگر نادیده گرفتن همزمان این نکته یعنی قدیمی بودن بخش بزرگی از دارایی پدافندی هوایی صربها میباشد. البته نکاتی مانند مجهز بودن بخشی از این دارایی به سیستم های اپتیکی وحراراتی IR و ناچار شدن تمامی پرنده های ائتلاف به پرواز  در ارتفاع بالای 10,000 ft و یا تلفات نسبتا بالای پهبادهای شناسایی ائتلاف ( بالای 47 فروند) از جمله مواردی هستند که بررسی این بخش از تاریخ نظامی را هیجان انگیزتر میسازد.
      سازمان پدافند هوایی صربستان متشکل از تجهیزات معمول شوروی در دهه 70 الی 80 میلادی بود بخش رو به کاهشی از این تجهیزات شامل سامانه سام-2 بود و تعداد کمی سامانه سام-3 Pechora که به تازگی مدرنیزه نیز شده بودند از دارایی های با ارزش این ارتش به حساب می امد.پیش از شروع جنگ داخلی یوگسلاوی فرماندهی پدافند این کشور دارای 6 باتری سام-2 بود که شامل 40 لانچر تک ریل بود جالب است بدانید تا اوایل سال 1999 تنها 3 باتری از این سامانه عملیاتی و اماده جنگ بود.همچنین 14 باتری سام-3 با 60 لانچر چهار فروندی نیز از  تجهیزات دیگر  یوگسلاوی بود که حدود 50 لانچر عملیاتی تا سال 1999 موجود بود. 
      دفاع هوایی میدانی این نیرو نیز شامل چهار باتری از سامانه سام-6 بود که دوتای انها توسط صربها در منطقه کوزوو مستقر شده بودند تا قبل از شروع جنگ داخلی 70 درصد از این سامانه اماده عملیات بود که این رقم به 25 درصد در طول جنگ داخلی در سال 1999 رسیده بود.این دارایی شامل شش رادار مستقل 1S91 نیز بود که هر رادار چهار لانچر را تغذیه می کرد.که همین امر انعطاف پذیری این سامانه را تا حد زیادی  کم کرده بود.
      در بخش پدافندی کوتاه برد تجهیزات  شامل سامانه های سام-9و سام-10 و سام-13 بود که البته بخش بزرگی از ان سام-9 بود شامل 113 لانچر ان در دهه 70 میلادی تحویل یوگسلاوی شده بود.وحتی موشک نیز تحت لیسانس در داخل کشور تولید شده بود.علاوه بران 17 سامانه سام-13 نیز که نسبتا مدرن تر نیز بودند در دهه80 تحویل این کشور شده بود که برخلاف  سام-9 از قابلیت تفکیک هدف از فریب دهنده های حرارتی نیز برخوردار بود.در کنار این سامانه ها صربها در تلاشی داخلی موشکهای هوا- هوا حرارتی ساخت شوروی از جمله موشکهای ار73 و ار 60  را نیز در قالب سامانه های زمین به هوا  برروی ارتفاعات مهم تحت عنوان Pracka  (تیرکمان)استفاده میکردند و حتی بعدها ادعای موفقیت موشک ار73 در انهدام هدف نیز اعلام شد که البته اسناد قابل دفاعی برای ان منتشر نشد.
      پایان بخش-1

      نصب موشکهای ار73( تصویر بالا) و ار 60 (تصویر پائین) روی خوردو زرهی Praga M53/59  توسط مرکز تحقیقات دفاعی و مرکز تست نیروی هوایی یوگسلاوی 

      منابع http://pvo.guns.ru/russia/index5.htm
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.