برترین های انجمن

  1. elo

    elo

    Members


    • امتیاز

      50

    • تعداد محتوا

      775


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      1,112


  3. arminheidari

    • امتیاز

      19

    • تعداد محتوا

      7,136


  4. karmania20152015

    karmania20152015

    Editorial Board


    • امتیاز

      16

    • تعداد محتوا

      413



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on شنبه, 21 فروردین 1400 در همه مناطق

  1. 2 پسندیده شده
     با سلام و پوزش بابت تاخیردرپاسخ(ماموریت بودم نتونستم پاسخ بدم)   اوضاع سلاح و تجهیزات داره بهتر میشهء ربط مستقیمی به تحریمها نداشت! یه پستم دلیلشو توضیح دادم که تیپ تازه تاسیس بود و...شکر خدا الان خیلی اوضاع بهتره! دسته کم یه جلیقه بهشون میدن! البته هنوز با استانداردهای جهانی خیلی فاصله داریم یرا ی همراه بردن خانواده : چون امکانات زیاد نیست و مقدورات هم کمه فقط تعداد کمی میتونن خونواده همراه ببرن که بالطبع الویت با مقامها و رنکهای بالاست کلا در قوانین شرکت ملوانها و افسرهای جز و رده پاین (پیتی آفیسر) این اجازه رو ندارن  درضمن این یه امتیاز و لطفه و "حق" نیست!!   بله دوست عزیز بنده دانش آموخته دانشگاه دریایی امام خمینی نوشهر( دانشگاه افسری نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) هستم منتها نظامی نیستم و بعد از اتمام دانشگاه به ناوگان تحاری پیوستم دانشگاه امام خمینی علاوه بر تربیت افسران مورد نیاز نیروی دریایی ارتش، نیازهای افسری ارگانهای دریایی دیگه مثه کشتیرانی، نفتکش، شیلات ، ناجا (دریابانی) و آموزش و پرورش ( دبیر تخصصی برای هنرستان های دریایی) رو هم برطرف میکنه یا بهتره بگم میکرد !! چون الان همه اینها تقریبا خودشون دارای موسسات آموزش دریایی شدن برخی دانشجویان دانشگاه جواد الایمه نیروی دریایی سپاه هم دوره کارشناسیشونو دانشگاه امام خمینی میگذروندن ( اون موقع که ما دانشجو بودیم دانشگاه ندسا فقط کاردانی داشت الان رو نمیدونم)   علت ادامه ندادن این تاپیک هم نبود مطلبه!!! مسیر کشتیهایی که من این چند وقت بودم در این مسیر نبود و بالطبع خاطره ای هم ندارم!!!   اگر از دیگر دوستان و همکارانم مطلبی بدستم برسه حتما تقدیم میکنم  فقط نکته اینه بعد حدود 7-8 سال یکی از دوستانی که در خاطره اولم باهم بودیم رو جند روز پیش زیارت کردم( از شرکت رفته بیرون) با چه هیجانی دوباره داشت ماجرای مشترکمونو تعریف میکرد انگاری همین دیروز بوده کلی ذوق کرده بود!! یادش به خیر کلی آدرنالین ترشح کردیم!!!! چه دلی داشتن بر و بچه هایی که رفتن جبهه!!
  2. 2 پسندیده شده
    [right][font="Arial","sans-serif"]بعدش هم آژیر خطر و بوق آلرت کشتی به صدا دراومد.....[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]نفهمیدیم چطوری هرکدوممون دویدیم بیرون [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]من فقط تندی رفتم کابین خودم و به خانم خودم ،خانم افسر اول ، خانم افسر دوم و خانم مهندس سوم که اونا هم کابین من دور هم جمع شده بودن اعلام خطر کردم و بهشون گفتم آماده باشن برای رفتن به منطقه امنی که براشون در نظر گرفته بودیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]بعد هم خودمو رسوندم موتور خونه و با کمک مهندس سوم و دستیارش تا قبل از رسیدن بقیه بچه ها کشتی روبر طبق چک لیستهای موجود آماده مانورهای درخواستی و کارهای ممکنه و پیش آمدی کردیم [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]سرمهندس و مهندس برق با سایر مهندسا اومدن اتاق کنترل، پرسنل تکنسین و ملوان موتور هم اومدن ورکشاپ بعد هم همه رو جمع کردیم در استیشنی که برای این منظور لحاظ و مشخص شده بود[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]همه درهای کشتی( درهای کشتی معمولا دوگانه اند بالاخص دو طبقه پایین ) طبق برنامه قبلی کاملا بسته و از داخل قفل بودن و تنها یک در برای ارتباط با بیرون باز بود ، همه لامپها ، نورافکنها و چراغهای اطراف کشتی روشن شده و همه در وظعیت آماده باش قرار گرفتیم ، تیم امنیتی مستقر در شرکت(تهران) رو مطلع کردیم و به ناوگان دریایی خودمون و نیروهای اعتلاف بین المللی هم اطلاع دادیم ، کشتی های اطراف رو هم تا جایی که در محدوده دسترسی بودن مطلع کردیم ( بالاخص با توجه به روشن کردن همه چراغها و شکستن قوانین راه بین المللی باید اینکار رو برای ایمنی تردد انجام میدادیم )[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تقسیم وظیفه شد و ناوبانیکم الف فرماندهی عملیات رو بعهده گرفت خودش و همکاراش دوشکا و دوتیربار و دراگانف رو تحویل گرفتن و چهار قبضه ژ-3 رو من و افسر اول و دوتا از ملوانا تحویل گرفتیم و اونا بالا رو بریج وینگ دیده بانی و پشتیبانی میدادن و ما با حفظ مراتب ایمنی و امنیتی از منزلگاه کشتی خارج شده و در یک تیم چهار نفری با دقت و احتیاط ( و خودمونیم یه چاشنی ترس!!!) شروع به سرچ و بازدید کشتی از سینه و جلوی کشتی تا پاشنه کردیم و حتی همه موتور خونه رو هم بازدید کردیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]اما هیچ چیز خاصی ندیدم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]وقتی تقریبا مطمین شدیم که خطر صد درصدی وجود نداره ضمن حفظ تیم پشتیبانی تکاوران در بالا و دراطراف پل فرماندهی همه نفرات رو بسیج کرده و با مسلح کردنشون به تبر و چوب!!!!! به همراه همون چهار قبضه ژ-3 ممکنه یکبار دیگر کشتی رو بازررسی کردیم ( مشکل اینجا بود که باید همه در دید همدیگه بودیم تا خدای ناکرده شلیک اشتباهی صورت نگیره و این کارو کمی سخت کرده بود)[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]به هر حال حدودای ساعت چهارو نیم صبح به تمام مراکزی که اطلاع خطر کرده بودیم اطلاع دادیم که وضعیت به حالت عادی برگشته و خطر برطرف شده[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]رفتیم پل فرماندهی ، ناوبانیکم تکاور دریایی الف از درجه دارش پرسید که دقیقا چی دیده و اونم توضیح داد که یک قایق رو در برد راست کشتی و چسبیده به حدودای اواسط بدنه کشتی دیده و بالفور گزارش کرده ، افسر دوم هم حرفشو تایید کرد و دیده بان سمت راست پل هم گفته ها رو تایید کرد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]من اینجا کمی عصبانی شدم و داد زدم که پس شما همتون اینجا چیکار میکردین که قایق به کشتی چسبیده و شما ندیدینش و....[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]که افسر دوم یه چیزی گفت که دود از کله هممون بلند شد [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]گفت : بعد از درگیری روز اول ، کاپتان مستقیما و مشخصا دستورداده که حتی اگر قایق دزدها رو هم دیدین به تکاورا چیزی نگین و من هم اجرای دستور کردم !!!!!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]هرچند این حرف رو برای توجیه اشتباه خودش بیان کرد و حتی کاپتانو هم خبر نکرده بود و مشخصا همه نفرات بریج سرشون به گفتگو گرم شده بود ( حتی درجه دار تکاور نگهبان بریج) و فراموش کرده بودن لوک اوت و دیده بانیشون رو انجام بدن و بیخیال اطراف شده بودن ، اما خوب همین دستور کاملا غلط کاپتان پاکستانی بزرگترین و بهترین دستاویز و بهونه رو به دستش داده بود تا اشتباه خودشو توجیه کنه[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]با شنیدن صدور این دستوراز طرف کاپتان کشتی ، فرمانده تکاورا شروع به داد و بیداد کرد و رنگ هم از روی کاپتان پرید !! داد و بیداد و سر و صدا ادامه داشت تا اینکه ملوان دیده بان پورت ساید داد زد:[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][b]قایق دزدا!![/b][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]وسط دعوا و داد و فریاد همه دویدیم اون سمت و در تاریکی شبح یه قایق رو در فاصله حدود یکصد متری کشتی دیدم نور افکنو که چرخوندیم سمتشون مسیر قایقو برگردوندن و از مسیر و برد نورافکن دور شدن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]افسر دوم دوید توی پل و دوربین دید در شب رو برداشت و شروع به سرچ پشت و اطراف کشتی کردیم ( به نوبت نورافکنهای قسمتها رو خاموش میکردیم تا بتونیم خوب ببینیم ) چهار تا قایق در ساعات 3 تا 9 کشتی ( دوتاشون به موازات ما در چپ و راست کشتی ) مارو احاطه کرده بودن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]سلاح هارو اماده میکردیم که اولین رگبار از سمت قایقی در قسمت پورت کوارتر ما بگوش رسد ،مشخصا صدای شلیک کلاشنیکف بود و متعاقب اون همه قایقها شروع به تیراندازی کردن ، دوتاشون تیربار داشتن که محتملا ام ژ-3 یا تیربار گرینوف بودن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]شلیکهاشون حالت اخطار و هوایی رو داشت و فقط جهت اطلاع ما بود برای این موضوع که محاصره شده ایم( به خیال خام خودشون!!! غافل از اینکه ما هم چیزهایی در چنته داریم)[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]در این مدت ما سلاح ها رو اماده کرده بودیم و با دستور ناوبانیکم تکاور دریایی م. الف ، تیراندازی از سمت ما هم شروع شد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما هم به سمت چهار تا قایق به حالت اخطار تیر هوایی و با افق چند ده متری بالای سر اونا تیراندازی کردیم اما اونا لوله سلح هاشونو به پاینتر داده و به سمت کشتی تیراندازی کردن، از اینجا به بعد درگیر حالت جدی بخودش گرفت[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]منتها ما در روشنایی کامل بودیم و بزرگ و گنده اون وسط !!! اما اونا کوچیک و تند و فرز و در تاریکی مطلق[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما با رصد آتش دهانه سلاح هاشون محل اونا رو حدس مسزدیم و به سمتشون تیراندازی میکردیم اما اونا واضح مارو میدیدین [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما هم همه چراغها رو خاموش کردیم تا دسته کم به یه نیمچه برابری نسبی برسیم هرچند بزرگی و کندی و عدم تحرک بالای ما هنوز معظلی بود اما اوضاع بهتر شد!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تا روشن شدن هوا درگیری های پراکنده ادامه داشت !! اونا شلیک میکردن و ما به دیدن شعله دهانه سلاح هاشون بهشون جواب میدادیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]با روشن شدن نسبی هوا و دید بهتر ما ورق برگشت اینبار این ما بودیم که حمله میکردیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]دوشکا غوغایی به پا کرد و ... ..... حدود ساعتهای 5/5 و 6 صبح درگیری تموم شد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تا 7 صبح برآورد خسارت کردیم و شکر خدا هیچ تیری به نقطه حساس و یا حتی شیشه کشتی نخورده بود!!! تعداد زیادی به بدنیه کشتی ( فولاد با قطر 35 م.م.) و بدنه منزلگاه خورده بود که فقط رنگ رو کمی خراشیده بود و مشکل خاصی ایجاد نکرده بود[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]همه قضیه با تعداد فشنگهای شلیک شده و پوکه های جمع آوری شده سند شده و صورتجلسه درگیری و رخداد با مستندات عکس و تصاویر و رادار و بک آپ وی دی آر و.. تهیه شده و برای ارسال به مقامات مربوطه دسته بندی شدن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]کاپتان کشتی هم مثه بید میلرزید ، فرمانده تکاورا هم مستقیما بهش گفت به محض رسیدن به ایران قبرشو میکنه و اینکارو هم کرد !!!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]به محض رسیدن به خارگ ، یکی از کاپتانهای نیوی شرکت ( از ناخداهای بازنشسته نیروی دریایی ارتش) اومد و کشتی رو از کاپتان پاکستانی تحویل گرفت[/font][/right]
  3. 2 پسندیده شده
    خوب پس از مدتها دوری و بیکاری و... بماند !!! بازم درود بر همگی اومدم تا اگر خدا بخواد دوباره با ادامه خاطراتم در خدمت دوستان باشم البته یک نکته رو هم ذکر کنم که زین پس بصورت همزمان در دوجا این مطلب رو دنبال میکنم اول اینجا بعد هم درانجمن گنج جنگ که اونجا هم محیطی بسار پربار و مفیده بالاخص باب ودن شمار ی از عزیزان کهنه سرباز و قهرمان سرافراز زمان جنگ همچون جنابان مازندارنی،ملایری ، آرتیمیس ، مهرنیا ، تورخانی، عقیقی روان ، ملک زاده و... گروهی دیگر از عزیزانی که الان حضور ذهن ندارم توصیه میکنم حتما به این انجمن سری بزنین و از مطالب پربارش استفاده وافر ببرید و اما ماجراهای من و برادران عزیز دل دزدان دریایی!!!! [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بعد از اون ماجراهای نامه نگای در برگشت از خارگ به مقصد انسوکنای مصر اینبار 5 نفر متشکل از چهار نفر از تگاوران دریایی ارتش و یکنفر لباس شخصی تحویل گرفتیم تجیهزات ( بهتره بگم جنگ افزارشون) اینبار بهتر بود دو قبضه ژ-3 ، دوقبظه یوزی ، دو قبضه تیربار روسی ( خودشون بهشون میگفتن تیربار گرینوف بنده سلاح های روسی رو خوب نمیشناسم ) و یک قبضه دراگانف ( یا قناسه در زبون عامیانه ) البته بعدا مشخص شد فشنگهای مخصوص تک تیراندازی برای دراگانف ندارن و از فشنگهای عادی تیربار گیرینف استفاده میکردن که در انتهای پوکه اشون یک غلاف رینگی پهن بود که با فشنگهای غربی و حتی فشنگ تفنگهای روسی مثه کلاشنیکف و تیربار سنگین 12.7 م.م. دوشکا متفاوت بود[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]کمکشون کردیم که تجیهزاتو به پشت بریج بیارن و بعد طبق معمول کابینهاشونو بهشون نشون دادیم و بعدش هم جلسه بریفینگ که اون لباس شخصی که از سازمان...... بود گاها دخالتهای بیموردی میکرد که متاسفانه کارشناسانه هم نبود اما حرفش خیلی برو داشت و تاثیر زیادی بر تگاوران داشت و تقریبا شبیه فرماندهشون میموند[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بعد از جلسه قرار یک تمرین مبارزه با دزدان دریایی رو گذاشتیم اما قبلش قرار شد سلاح ها رو تست کنن که متاسفانه هردو تیربار و یکی از ژ-3 ها دوباره با مشگل گیر کردن مواجه شدن، با اجازه و همکاری سرمهندس سلاح ها رو به وورکشاپ بردیم و اونا رو تمیز و روغن کاری کردیم و با اسپشیال کیمیکال کلینرهایی که داشتیم زنگ زدگیها و پوسیدگیها رو برطرف کرده بعد با روغن مناسب روانکاریشون کردیم و اومدیم رو عرشه و اونا رو تست کردیم که شکر خدا مشکل برطرف شد[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]خوبی اینکار این بود که بنده دسته کم یک آسشنایی نسبی و مختصر با سلاح های روسی هم پیدا کردم [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون تگاوران عزیز میگفتند درمقایسه با تیربار"ام ژ-3 " برترین حسن تیربار گرینوف گیر نکردنشه که اینبار متاسفانه هردو در همون برست اول دچار گیر شدن (دربازدید و حین تمیزکردن مشخص شد که به شدت کثیف بودن و میشه گفت اصلا بهشون رسیدگی نشده بود که این متاسفانه بیشتر به عدم حساسیت کاربرها برمیگشت)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در اون سفر تا پیاده کردن تگاوران دریایی اتفاق خاصی نیوفتاد و مورد مشکوکی مشاهده نشد ، تنها نکته قابل ذکر در اون سفر موضوع جشن کشتی بود[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در کشتیهای تجاری بنا به پالیسی شرکتها برای حفظ روحیه پرسنل به هر بهانه ای سعی میشه معمولا هر دو سه هفته یکبار جشنها و پارتیهایی برگزار بشه که با بهانه های ملی ،مذهبی و اگر چیزی هم دم دست نبود جشن تولد برخی ها رو بهونه میکنیم ویا مثلا هر موضوعی رو که بشه بهونه کرد و جشنی برپا میشه برای دورهم بودن و افزایش روحیه کروی کشتی( البته این قضیه رابطه مستقیم با نظر و خصلت کاپتانها داره متاسفانه برخیهاشون از این مبلغی که ماهیانه برای چنین کارهای و تحت نام اینترتیتمنت درنظر گرفته شده خرجی برای بچه ها نکرده و اونو در جیب مبارک میگزارن و درکنارش حتی از هزینه پرویژن پرسنل هم میزنن ، درمقابلش هستند کسانی که از حقوق ماهیانه خودشون هم برای شاد بودن و حفظ روحیه پرسنل خرج میکنن منتها دسته اول خیلی بیشتر از دسته دوم هستند البته متاسفانه)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بگذریم [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در یکی از اون روزها هم نمیدونم به چه بهونه ای جشنی برگزار شده بود و طبق رسوم کشتی در هر جشن بازیها و مسابقاتی برای تنوع برگزار میشه و به برندگان بصورت کش از طرف کاپتان مبالغی هدیه داده میشه ( که معموا سعی میشه این برنده ها از بین نفرات با حقوق دریافتی پایینتر باشه ، یا اگر یکی از افسران ارشد برنده بشه معمولا اونو به پایین ترین رده زیر دست خودش هدیه میده ، اینم عمومیت و اکثریت داره ولی کلیت و حتمیت خیر)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون روز هم چند مسابقه درنظر گرفته شده بود که یکی از اون بازیها بازی دبرنا بود و بالطبع ما برای احترام و تشکر از بچه های نداجا اونارو هم به جشنمون دعوت کردیم ، پارتی شروع شد و ادامه پیدا کرد تا رسدیم به شروع بازی و مسابقه و توضیح اون که همون لباس شخصی به بچه های تگاور دستور داد که برگردین کابیناتون و حق بازی ندارین اون درجه دارهای بنده خدا هم اطاعت امر کردن و با پوزش خواستن از ما برگشتن کابینهاشون و در کل جشن از هم پاشید [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]ادامه دادیم به جشن اما هیچکسی حال و حوصله نداشت ، یه طورایی همه حالمون گرفته شد [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون سفر با اون خاطره تلخ دلگیر شدن بچه های تکاور متاسفانه به پایان رسید هرچند روز پیاده شدنشون بچه ها سعی کردن با دان هدیه هایی مثه مجسمه هایی که از مصر خریده بودیم و پاپیروس و ... کمی از دل اون بزرگواران دربیارن اما متاسفانه رفتار اون لباس شخصی بد تاثیری بر هممون گذاشت[/size][/font][/right]
  4. 2 پسندیده شده
    بازم سلام خووب بعد کمی استراحت!!!!! برگردیم سر کار و بار خودمون و ادامه ماجرا تا اونجا گفتم که بعد از برگشتن از انسوکنا برای تعمیر رفتیم فوجیره و بعدش برگشتیم خارگ برای بارگیری، دو میلیون ودویست هزار بشکه نفت خام ایران از دو گرید مختلف رو بار گرفتیم برای انسوکنای مصرو با نام و یاد خدا از سی آیلند خارگ حرکت کردیم به سمت مقصد منتها دیگه هشیار شده بودیم و بدجوری احتیاط میکردیم سیم خاردارها چک شد شلنگهای اضافی آب دریای (آتش نشانی اماده شد) همه درها قفل شد چارت نگهبانی و دیده بانی تهیه شد کلاسهای توجیهی و اموزش و دوتا تمرین عمومی برگزار شد موتورها و همه سامانه های در حال کار و رزو چک و کارکرد کاملا صحیحشون بررسی شد و.. با گذشتن از تنگه هرمز و خداحافظی با آبهای نیلگون خلیج فارس و هوای دلنشین میهن کمکم خودمون اماده تحویل گیری نیروهای تفنگدار دریایی سپاه میکردیم ساعت و ETA رسیدن به کشتی .... در موقعیت ..... مشخص شد و با هماهنگی با اونها سر ساعت مقرر در محل قرار حاظر شدیم و آماده دریافت نیروهای سپاه شدیم ف اون موقعه زمان استراحت من بودو همراه چندنفر از دوستان توی باشگاه افسران بودیم ، حدود 40 روزی از دفعه قبل گذشته بود ( معمولا این مسیر 18-20 روز بیشتر طول نمیکشید منتها ....)گفتیم بازم بریم لشگر کشی نیروهای سپاه روبا تجهیزات بسیار عالیشون تماشا کنیم و اگر هم کمکی براومد انجام بدیم و با تکاورها هم آشنا بشیم وقتی رسیدیم روعرشه جا خوردیم اینبار فقط 3 نفراومده بودن اونم فقط با 3 تا ژ-3 وهرکدوم هم دو سه تا خشاب یدکی دستشون بود همین والسلام سه نفر از درجه دارهای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بودن که با فقیرانه ترین و کمترین امکانات ممکنه فرستاده شده بودن برای محافظت از یک کشتی به اون عظمت ، در وحله اول با مقایسه این گروه کوچیک که حتی کلاه کاسکت تاکتیکی و جلیقه ضدگلوله هم نداشتند با اون تیم قبلی همه جا خوردیم نه به اونهمه تجهیزات نه به این فقر تجهیزاتی دوربین دید در شب رو که خدابیامرزدش !! حتی دوربین عادی هم همراه نداشتن، بیسیم رو هم که فاتحه... خلاصه همه شوکه شدیم اما بهشون خوش آمد گفتیم و بردیمشون توی اکومودیشن و بهشون اتاق دادیم ، یک جلسه ای باهاشون داشتیم و قرار شد اونا هم در سه پست 4 ساعته تقسیم بشن و همیشه یکیشون توی پل فرماندهی باشه ، از امکانات کشتی هم بهشون دوربین معمولی و دید در شب 0 البته از نوع تجاری با کیفیت و برد و قابلیت محدود) و همچنین بیسیم دادیم یک جلسه هم بین افسران خود کشتی برگزار کردیم و مشخص شد بخاطر ماجراهای پس از انتخابات و دخالت... و بعد از اون هم تشدید تحریمهای امریکا علیه ... و بردن نام اونا در لیست تروریستی و... دیگه از برادرانمون خبری نخواهد بود!!! البته صحبتهایی هم مبنی بر یکسری حرفها از سایر همکارانمون بگوش میرسید ( در یک شرکت دیگر ایرانی ) که چون زیاد جالب نیست از بیانشون خودداری میکنم هرچند متاسفانه بعدها ثابت شد اون حرفها صحت داشته و یکی از اصلی ترین دلایل نفرستادن اون برادرها همون حرفها و رفتارها بوده و... بماند بحث فرعی میشه که زیاد دوست ندارم بهش بپردازم اونم چند ماه مونده به انتخابات ریاست جمهوری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همون روز سرگروه تیم 3 نفره به کاپتان اطلاع داد که برای تست سلا ح هاشون تیراندازی هوایی خواهند داشت ،متاسفانه در تست سلاح ها دوتاش در همون شلیک اول گیر کرد!! از سرمهندس اجازه گرفتم و همراه یکی دیگه از بچه ها اون دوتا ژ-3 گیر کرده رو به کارگاه تعمییر در موتورخونه بردیم و با تمیزکاری و روغنکاریشون عیبشونو رفع کردیم و دوباره تستشون کردیم که جواب دادن دو سه بار شلیک کردن ومشکلی پیش نیومد اما اون گیرهای ابتدایی بدجوری رو ذهن همه موند کاپتان با پوزخندی گفت : همه نیروتون همون تیم قبلی بود؟ چیزی نداشتیم جواب بدیم و چیز خاصی هم نداشتیم که بگیم!!! هرطوری بود با هزار سلام و صلوات مسیر رو بودن هیچ حادثه ای پشت سر گذاشتیم و به سلامتی از مسیر دزدا گذشتیم و در نقطه B تفنگدارهای ارتش رو پیاده کردیم (بعد از کلی تشکر و خسته نباشید ، بینواها این چند روز خیلی اذیت شدن چون هم تعدادشون کم بود هم هیچگونه امکاناتی همراهشون نبود و اونم. اما خدا وکیلی از همه وقتشون میزدن برای مراقبت از کشتی !!! بعد از تخلیه بار در انسوکنا اینبار قبول نکردیم که بدون گارد برگردیم !!! هرچی گفتن که روتین نیست که کشتی های بالاست و بدون بار و اونم با فاصله از عرشه تا آبخور بالا تیم حفاظتی بگیرن کاپتان قبول نکرد و درنهایت بنا شد در نقطه B اینبار نیرو بگیریم و مسیر برگشت هم نیرو داشته باشیم جاتون خالی در مسیر برگشت درنقطه قرار بازهم فقط سه نفر و اونم دوتاشون با یوزی و یکیشون با ژ-3 اومدن رو کشتی ، بازهم لخت و عور و بدون هیچگونه امکانات رزمی و جانبی!!! همون برنامه قبلی رو داشتیم از بیسیم ودوربین و.. تا حتی حوله و وسایل استحمام!!!!! بدون تعارف بگم ، بادیدن این همه تفاوت امکانات و تجهیزات و رسیدیگیها بغض عجیبی گلومو گرفته بود!!! دلم میخواست اینهمه مظلومیت رو یکجوری سر کسی خالی کنم اما چیکار کنم که زورم به هیچ کسی نمیرسید!!! فردای روز سوار کردن تفنگدارهای دریایی نیم ساعتی بعد از صرف غذا بود و من شیفت کاریم بود توی اتاق کنترل موتورخونه که از پل بهم خبر دادن که به وظعیت اماده باش میریم چون چند قایق مشکوک به سمتمون میان!!! روتین رو اجرا کرده و به حالت اماده باش رفتیم ، سرمهندس هم خودشو رسوند پایین ، یکی دوتا از بچه های دیگه هم اومده بودن پایین ، از سرمهندس اجازه گرفتم که برم رو عرشه شاید بتونم کمکی بکنم ، اما راسیتش بیشتر حس کنجکاویم بود ، سه تا درجه دار ارتش اسلحه هاشون برداشته بودن و سعی میکردن از حدود یک کیلومتری با ژ-3 بهشون شلیک کنن شاید بتونن مانع از نزدیکی بیشترشون بشن ، جالب اینجا بود یکیشون بدجوری عصبانی شده بود و اونم سعی میکرد با یوزی بهشون شلیک کنه !!! بهش گفتم تیرهاتو هدر نده شاید مجبور به درگیری نزدیک بشیم !!، طوری با خشم نیگام کرد که ترس ورم داشت ، فقر شدید تسلیحاتی و امکاناتی بدجوری دستو بالشونو بسته بود همزمان با رویت دزدها از طرف افسر مستقر در پل پیام درخواست کمک مخابره شده بود ، ناو خودی حدود 500 مایلی از ما فاصله داشت اما باز هم مسیرشو با تمام سرعت به سمت ما تغییر داد و از ما خواستن با تموم سرعت به سمتشون بریم و ما هم همون کاری کردیم ، بعد از اون یک ناو هندی هم باهامون تماس گرفت و شرایط رو پرسید و کاپتان هم شرایط رو براشون توضیح داده بود اونا هم گفته بودن که داریم به کمکتون میاییم ، در همین حین درگیری که فکر کنم چند دقیقه ای از تیراندازی تک تیر و اخطاری تفنگدارا میگذشت افسر راه اطلاع داد که بالگرد هندی از سمت ساعت 4 در حال نزدیک شدن به ما هستش و تا چند دقیقه دیگه بهمون میرسه ، تیراندازی قطع شد و منتظر بالگرد موندیم ، حدود 5 دقیقه دیگه بالگرد به منطقه رسید ، دزدها با دیدن بالگرد از فاصله بسیار دور فرار رو بر قرار ترجیح دادن و در سه جهت مختلف پا به فرار گذاشتن بالگرد هندی چند دقیقه ای مارو همراهی کرد و بعد از اطمینان از ایمن بودن اطراف ما با ما خداحافظی کرد و به یگان مادر خودش برگشت ما هم موقعیت و وظعیت رو به ناوگروه رزمی خودی اطلاع داده و ضمن تشکر از اقداماتشون اعلام رفع نیاز به حظورشون کردیم و به مسیرمون با تمام سرعت ادامه داده و به نقطه A رسیدیم و با تشکر ویزه از تفنگدارهای دریای با اونا خداحافظی کردیم ف موقع خداحافظی همون تفنگداری که از حرف من رنجیده بود اومد سمت من و ازم پوزش خواست و گفت که نبود یه اسنایپر یا تیربار یا یه تفنگ دورزن بدجوری اعصابشو بهم ریخته و واسه همین ناراحت شده بود باهاشون خداحافظی کردیم و برگشتیم خارگ اما کاپتان گزارش هردو مسیر رفت و برگشت و کمبودهای نیروهای دریافت شده رو به تهران ارسال کرد و پیشنهاد کرد که هم تعداد نفرات و هم جنگ افزار و امکانات ارتقا داده بشه البته دیگر کاپتانهای کشتی هایی که اونها هم توی این مسیر رفت و امد داشتن تقریبا همچین گزارشی رو به تهران ارسال کرده بودن این گزارشها به یک بهبود تقریبا نسیبی در دفعات بعدی منجر شد اونجایی که گفتم نظر کاپتان و سرمهندس برگشت بخاطر این اماکانات و تجهیزات ظعیف بود
  5. 2 پسندیده شده
    خوب و اما ادامه ماجرا رفتیم انسوکنای مصر بار رو خالی کردیم و تانکهای تعادل رو با آب تعادل پر کردیم و چون جابجایی کشتی کمتر شده بود بالطبع free board یا همون فاصله عرشه اصلی تا سطح آب دریای کشتی زیاد شده بود و اون روزا بنا به همین ازدیاد فری بورد میگفتن که در سفرهایی که کشتی بصورت بالاست ( با آب تعادل ) دریانوردی میکنه نیازی به دریافت نیروی محافظ و تفنگدار نیست ما هم طبق دستور و با رعایت ضوابط و شرایط عبور از منطقه با افزایش تعداد نگهبانان و پیگیری مابقی دستور العملها از سرعت و جهت و مانور و ارتباطات و.. به سمت ایران حرکت کردیم نرسیده به وسطای دریای سرخ علایم آتش سوزی درمحفظه هواخورانی یا همون اسکونج اسپیس بازهم مشاهده شد، که برای جلوگیری از آتش سوزی موتور رو استاپ دادیم و محفظه رو بازرسی کردیم اما چیز خاصی مشاهده نشد!!!!!!! بعد زاز بازرسی خیلی خلاصه محفظه هواخورانی و زیر پیستونها و چک مختصر پیستون رینگها (که مشخص شد مشکل دارن) حرکت کردیم اما اینبار برای پیشگیری از رخداد های مشابه محتاط تر از قبل و با دور موتور پایینتر پس از گذشتن از تنگه باب المندب و ورود بهه محدوده ای که اون روزها محل تاخت و تاز دزدان دریایی بود بنا به دستورات رسیده از تهران به سرعتمون افزودیم و به حداکثر دور کارکرد متوالی موتور رسیدیدم که متاسفانه باز هم علایم آتش سوزی پدیدار شد و مجبور شدیم سرعت کشتی رو به حداقل ممکنه dead slow برسونیم و همزمان با ناوگروه نیروی دریایی ارتش هم تماس گرفته و وظعیتمونو گزارش کردیم فاصله خیلی زیاد بود اونا از ما خواستن که با حداکثر سرعتی که برامون امکان پذیر هست و میتونیم بدون ریسک آتش سوزی ، به سمتشون حرکت کنیم و اونا هم به سمت ما میان اینجا مساله اختلاف سرعت دو یگان اعزام شده به شدت خودشو نشون داد، یگان پشتیبانی به هیچ وجه توانایی همراهی یگان رزمی رو نداشت برای همین یگان رزمی از ناوگروه جدا شده و به طرف ما حرکت کرد ما هم سرعتمونو به بالاترین حد ایمن ممکنه که هنوز پایینتر از سرعت معمول دریانوردیمون بود رسوندیم ، حدودا 30 ساعت از تماس ما میگذشت که متاسفانه باز هم موتور اصلی دچار اسکونج فایر شد و مجبور به استاپ موتور اصلی شدیم بدون موتور ، بدون تحرک ، بدون نیروی محافظ اونم وسط برادران عزیز دل دزد دریایی !! به شدت توی موتور خونه سرگرم کارهای موتور اصلی بودیم ( محفظه اسکونج اسپیس همه یونیتهای 7 گانه موتور اصلی رو برای بازدید و تمیزکاری باز کرده بودیم ) بچه های عرشه هم چهار چشمی در حال پاییدن اطراف بودن ، ما هم عرق ریزون در حال تند و تند کار کردن که یهویی خبر اومد پایین که سه فروند قایق مشکوک با سرعت هرچی تمامتر ( بالای 22 نات ) در حال نزدیک شدن به ما هستند !!! همه یک لحظه کوپ کردیم ، عملا در صورت رسیدنشون بهمون ما راحت الحلقوم میشدیم براشون ، هلو بپر تو گلو!!!!! هنوز توی شوک خبر بودیم که خبر اومد ناو نیروی دریایی با بالاترین سرعت ممکنه در حال نزدیک شدن به ماست و احتمالا تا کمتر از 15 دقیقه دیگه به ما میرسه ، که این تقریبا معادل میشد با زمان رسیدن قایقها به ما !!!! به یکباره موجی از خوشحالی و آرامش هممونو فرا گرفت ، از افسر راه پرسیدم کدوم ناو داره میاد سمتمون؟ جوابش مو به تنم راست کرد!! محال بود اون ناو بتونه با اون سرعتی که اون میگفت خودشو بهمون برسونه اون ناو اگر 10-12 نات هم میرفت باید براش جشن میگرفتن!!!! هیچی بروز ندادم ، رفتم پل فرماندهی تا خودم چک کنم و مطمین بشم ، کاپتان کشتی که خیلی زبل بود از چهره من نگرانی رو خوند و پرسید چی شده چرا نگرانی؟ آروم بهش گفتم من رو این ناوی که داره میاد بودم این ناو نمیتونه با این سرعتی که گفته بیاد سمت ما !!! گفت غیر ممکنه ، درست میگن رو رادار داریمشون با همین سرعت دارن میان ، رادارو چک کردم دیدم درست میگه ، گفتم پس این ناو اون ناو نیست و نامشو اشتباه گفتن !!! گفت نمیدونم ازشون پرسیدیم خودشون این نامو معرفی کردن گفتم میتونم باهاشون حرف بزنم گفت برو موردی نداره!! رفتم و با وی اچ اف کشتی صداشون زدم و رفتیم کانال 20 ، خودمو معرفی کردم و گفتم میخوام ETA شما رو بدونم ، اونا هم گفتن کمتر از 10 دقیقه دیگه ، کمی هم در باره وظعیت و موقعیت ما و قایقهای دزدا سوال پرسید که بهش جواب دادم بعد در کمال پررویی گفتم میتونم بپرسم شما کدوم یگان رزمی نداجا هستین که خودشو معرفی کرد " ناو دریابان نقدی" سرمو تکون دادم گفتم سربه سرم میزارین گفتن خیر !!چرا همچین چیزی میگین ؟ گفتم نقدی نمیتونه بیشتر از 12 تا بره اما شما الان دارین با سرعت بیش از ..... گره دریایی میایین سمت ما گفت پس منتظر غافلگیری های بیشتر هم باش کمی با هم شوخی کردیم و گفت من الان دقیقا در ساعت یک شما هستم و دارم به سمتتون میام ،شما رو در دید دارم، با دوربین نیگاه کردم و منم اونا رو دیدم و تایید کردم کاپتان کنجکاو پرسید چی شد؟ گفتم شکم بیشتر شده ، ادعا میکنن " ناو نقدی " هستن گفت من که بهت گفته بودم گفتم اما نقدی نمیتونه این سرعت بره گفت الان که داره میره چند لحظه بعد نقدی بهمون نزدیکتر شد ، با دوربین داشتم نیگاش میکردم ، نقدی نبود !!! هیچ چیزش شبیه نقدی نبود نزدیکتر که شد بازم شکم بیشتر شد موشک داشت توپ سینه اش 76 م.م. بود راداراش سلاح هاش سرعتش بدنه همون بدنه بود ، همون ساختار اما نقدی همون نقدی نبود ، همزمان با نزدیکی نقدی قایق دزدها هم از ساعت 5 ما بهمون نزدیک میشدن نقدی اومد از فاصله کمتر از دویست متری ما با سرعت هرچی تمامتر به سمت دزدا رفت و اونا هم با دیدن نقدی هنوز چند مایلی تا ما فاصله داشتن سه تاشون از هم جداشدن و در رفتن!!!نقدی کمی دنبالشون کرد و بعد برگشت برای اسکورت ما چون ما هنوز تحرک نداشتیم ،اومد کنار ما و سرعتشو کم کرد و با سرعت پایین اطراف ما چرخ میزد حدود 2 ساعت بعد ما هم استارت زدیم و حرکت کردیم منتها قبل از حرکت من دوباره باهاشون تماس گرفتم ، یکی از همدوره ای های خودم فرمانده دومش بود کلی با هم خوش و بش کردیم و ازش پرسیدم ورد خوندین ، جادو کردین چی شده ؟ که جواب داد نقدی ارتقای بسیار سنگینی رو از همه لحاظ از سر گذرونده و فراموش کن اون نقدی رو که زور که میزد به زور 12 تا میرفت سیتم پیشرانش نقدی ، سامانه های جانبی موتور خونه و ... همه تعویض شده بودن ،مقدار زیادی از ورقه بدنه هم تعویض شده بود ، نقدی لانچر موشک روش نصب شده بود ،توپهای سینه و پاشنه اش تعویض شده بود، تیوب توربیدو داشت ، رادارهای بروز داشت و... خلاصه نقدی برای خودش نونوار شده بود و کلی سرحال و روپا شده و در حال دریانوردی با توانایی و آمادگی بسیار مثال زدنی بود من یکی که کلی خوشحال شدم اونا زحمت کشیدن و مارو تا انتهای منطقه خطر همراهی کردن چندتایی عکس هم زمان خداحافظی ازش برداشتیم و اونا هم از ما!!!، و بعدش ما هم با تشکر و خداحافظی از اونا به مسیرمون ادامه دادیم منتها قبل ار خارگ برای تعمییر و رفع عیب آتش سوزی به بندر فوجیره رفتیم و چند روزی اونجا بودیم تا همه پیستون رینگها رو تعویض کریدم و بعد هم برای بارگیری به جزیره خارگ رفتیم یه چیز هم بگم که دوستان سوال نپرسن سرعتی رو که نقدی به سمت ما میومد رو نمیتون بگم اگر قرار به گفتنش هم باشه بزارین از زبون من بیان نشه و فرماندهان و امرای نیرو خودشون بیانش کنن چون بیشک دشمن که خودش سازنده نقدی بوده در زمان رویارویی با اون دچار تعجب و شگفتی خواهد شد هرچند بعید میدونم تا حالا خیلی از اطلاعات راجع به اونو به روز نکرده باشه و فکر کنم تونسته باشه دسته کم با رصد تحرکات یگانهای ما در رزمایشها و ماموریتهای خلیج عدن اطلاعات خوبی رو بدست بیاره همونطوری که ما هم با رصد اونا به اطلاعات بسیار خوبی دسترسی پیدا کرده ایم فقط اینو بگم تا مدتها وقتی این ماجرا رو برای سایر همکارانم که هم دانشگاهیم بودن تعریف میکردم ف باورشون نمیشد که نقدی این سرعتو داشته ، عکسها رو که میدیدن تسلیاحتو قبول میکردن منتها اون سرعت براشون باور کردنی نبود برای همه کسایی که از سابقه نقدی خبر داشتن و سال ساختشو و سطح تکنولوژی و توانشو میدونستن باورکردنی نبود اما واقعیت داشت و این ارتقاها رو سال قبل بر روی بایندور هم داشتیم زمان ارتقای بایاندور بنده افتخار حضور در همون مجموعه رو داشتم و از نزدیک شاهد تغییرات و ارتقاها بودم جالب هم اینجا بود که سه تا از دوستانم یکی در بخش مکانیک ، یکی دیگه در بخش برق و کنترل و یکی هم در بخش تسلیحات مسیول تیمهای ارتقا بودن و مباحث بسیار جالبی بینمون رد و بدل شد که جاشون اینجا نیست
  6. 2 پسندیده شده
    و اما بازم برگردیم سر موضوع اصلیمون اواسط اردیبهشت 88 بود، باتوجه به اینکه بعد از پیاده شدن از کشتی هنگام چند دوره تخصصی رو گذرونده بودم ، بالطبع مرخصیم شیفت کرد اونورتر و هنوز حدود یک ماه و نیم از مرخصیم مونده بود که یک روز صبح از شرکت تماس گرفتن و گفتن که کشتی سوپرتانکر" ایران هویزه" جهت تعمیرات دوره ای 5 ساله به " حوض خشک دبی " فرستاده شده و یکی دوروزی هستش که تعمیرات شروع شده، اما متاسفانه مشکل حادی پیش اومده که نیاز به فرستادن فوری و بدون فوت وقت چند نفر از مهندسین ایرانی احساس شده و چون من هم هر سه کشی قبلیم همگی همکلاس و خواهرخونده های این کشتی بودن بالطبع نام من هم جزو اونا بود ، البته ذکر کردن که چون از مرخصیمهنوز خیلی باقی مونده میتونم که نپذیرم!! منتها بخاطر همون مسایلی که هستش و همه میدونیم هر ایرانی دیگه هم جای من بود قبول میکرد و این شد که دوروز بعد پروازکردم تهران و از اونجا به دبی و مستقیما به کشتی ملحق شدم ، کشتی که از آب بیرون کشیده شده بود و در حوض خشک تحت تعمیر بود بگذریم که چه ماجراها داشتیم چون همزمان بود با تبلیغات و مناظره انتخاباتی ریاست جمهوری!!!، دقیقا روز رای گیری شورلیوها کنسل شد و نزاشتن بریم بیرون رای بدیم!!!! همون روزجمعه که روز رای گیری بود ، غروب کشتی برای تستهای دریایی به بیرون حوضچه فرستاده شد، کلی عیب و ایراد و مشکل پیدا وگزارش کردیم و بخاطر همین برگشتیم شیپ یارد و دوباره نیروهای شرکتهای درگیر اومدن روکشتی ، اما چون بازار اون روزهای کرایه تانکرها خیلی خوب و داغ بود و هر روز موندن بیشترکشتی در تعمییر علاوه بر بالا بردن هزینه های تعمیرات باعث از دست رفتن کلی پول کرایه و اصطلاحا " آف هایر " شدن کشتی میشد فشار آوردن که ایرادهای اصلی رو برطرف کنین و ایرادهای کوچیک رو بعدا خودتون حین سفر برطرف کنین و...!!!! خوب با اطلاع حضرات شیپ یارد دبی از این عجله ما ، هر مشکلی رو سرهم بندی کردن و اعتراضهای ما هم راه به جایی نبرد و مجبور شدیم کشتی رو با کلی ایراد و مشکل برطرف نشده برداریم و بیاییم سمت خارگ نرسیده به خارگ اولین مشکل رو موتور اصلی خودشو بدجور نشون داد و دچار" اسکونج فایر" یا آتش سوزی در قسمت هواخورانی موتور اصلی شدیم ( داخل پرانتز بگم ، موتور اصلی کشتی از نوع موتورهای دیزل دوزمانه سنگین دور پایین و قدرت بالا هستن که محفظه بالای پیستون رو محفظه احتراق ، زیر پیستون تا جدا کننده از کارتر ( کرنکیس) رو اسکوینج اسپیس و یا محفظه هواخورانی میگن و اگر رینگهای پیستون خوب سیل نکنن یا سیلندر لاینر دچار ویر داون و خوردگی و سایش و.. شده باشه یا روغنکاری رینگهای نامناسب و ناکافی باشه یا ... و باعث بلوپست یا عبور گازها و شعله های احتراق به زیر پیستون و یا بالارفتن زیاد دما بشه و..(کلی دلایل دیگه!!!!) منجر به آتیش سوزی در این منطقه میشه ، چون روغن مخصوص روانکاری سیلندر لاینر و پیستون رینگها بعد از انجام ماموریتش توسط رینگهی جاروبک و سگمنتهای جدا کننده زیر پیستون از کارتر که بهش استافینگ باکس میگن ، اونجا میریزه ، هوا هست ، ماده سوختنی هم هست فقط حرارت و یا گرما نیاز داره تا مثلث آتش شکل بگیره و...) با کلی مصیبت آتیشو خاموش کردیم و بعد ازچندین ساعت و یک بازدید دوباره از زیر پیستون به مسیرمون به سمت خارگ ادامه دادیم ، در خارگ بعد از بارگیری دومیلیون و دویست هزار بشکه نفت خام و همچنین دریافت حدود 7000 تن سوخت مورد نیاز کشتی به مقصد بندر " عین السوخنا " یا بقول ما " انسوکنا " ی مصر، حرکت کردیم، قبل از حرکت تمام اطراف کشتی وروی عرشه و بیرون هند ریلها(میله های کنار عرشه) دولایه سیم خاردار کشیدیم و اماده گذشتن از محدوده خطر شدیم تا قبل از کشتی ما ، چند ماهی بود ( میشه گفت 4-5 ماهی) که روال بر این بود که کشتیها چند نفر متخصص رو از یک تیم امنیتی انگلیس به نام " مست تیم" سوار میکردن و اینا هم دست خالی میومدن و همون چیزایی رو که آموزش دیده بودیم رو دوباره بارمون میکردن و میگفتن اگه اومدن منور شلیک کنین هوا و با شیلنگ آب آتشنشانی باهاشون مقابله کنین اما اگر اومدن دستاتونو هم ببرین بالا و... بابت این چرندیات هم چند ده هزار دلار ناقابل به جیب مبارک میزدن و میرفتن!!!! این موضوع با اعتراضهای مکرر بچه های ایرانی روبرو شده و در نهایت مسولین امر بر اون شدن که با توجه به تجربیات پیشین دوتا کشتی اونموقع در نقاط معینی از خلیج عدن مستقر کنن ، یکیشون حدودا بعد از عمان بود( البته کمی اینورتر) در نقطه ای با نام A( آلفا) با نام ..... و دیگری با نام ......در نقطه B (بتا) که اونموقع هردونقطه قبل از باب المندب بودن بخاطر مسایل خاص اون روزا و بحث اسراییل و عدم توانایی پوشش کامل منطقه و...( این مسایل بعد ها همه برطرف شد و نیروهای خودی تا انتهای دریای سرخ هم ما رو همراهی میکنن و دیگه این مشکلات وجودندارن) و قرار شد نیروهای خودی و ایرانی مارو بجای انگلیسیها همراهی و اسکورت کنن و همزمان هم نیروی دریایی دومین یا سومین ناوگروهشو که مشتمل بر دو ناو بود اعزام کرده بود به منطقه و میکوشید کشتیهامونو اسکورت کنه ( درست خاطرم نمونده اون موقع ناوگروه دوم بود یا سوم که نداجا میفرستادشون اونجا) اونبار کشتی ما برای اولین باربعنوان یکی از کشتی های شرکت ما ، برای تحویل گیری و سوار کردن تفنگداران دریایی به سمت نقطه A و کشتی .... حرکت کرد من پاین توی اتاق کنترل بودم که سرمهندس کشتی نفس زنان اومد پایین و گفت یه تیم تفنگدار"غول" از تفنگداران نیروی دریایی امریکا آومدن رو کشتی ما ، بدو بیا برو ببینشون!!! با تعجب رفتم رو عرشه ودیدم یه تیم 12 نفره از تفنگدارای امریکایی رو عرشه هستن و کلی هم تجهیزات همراهشونه وقتی جلوتر رفتم از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم رو بازوشون پرچم ایران بود و رو سینه اشون آرم سپاه!!!!!! اما همه چیزشون امریکایی بود همه چیزشون از جوراب و پوتین و لباس گرفته تا نوع جنگ افزار و تجهیزاتشون هیکلا هم آآآآآآآآ این هوا !!!!!! خوش هیکل و شیک و مجهز و یه چیزی برای خودشون که ابدا توی مخیله هیچکدوممون نمیگنجید!!! همه با جلیقه ضد گلوله و کلاه تاکتیکی و دوربین دید در شب و تمام تجهیزات امریکایی با یکی یک ام 16 اصل با یکی یک ام9 رو کمر و یکی یک ام پی 5 چسبیده به سینه و واکی تاکیهای موتورولای هندس فری و... خلاصه چیزی بودن واسه خودشون دوتا اسنایپر 12/7 و حتی چندین موشک انداز یکبار مصرف ای تی 4 داشتم شاخ درمیآوردم چندین جعبه هم مهمات همراهشون بود دوتا هم مسلسل سبک 7.62 !! میشه گفت همه کپ کرده بودیم نه به اون سه تا انگلیسی "مست تیم" که دست خالی و بدون حتی باتوم میومدن و نه به این تیم که انگار قرار بود برن یه جنگ تموم عیار!!! طولش ندم از شوک که در اومدیم رفتیم سمتشونو باهاشون سلام و علیکی کردیم و کمکشون کردیم وسایل رو بیارن توی منزلگاه کشتی(اکومودیشن) به محض رسیدن درخواست یک تمرین رو کردن!!!یک گشتی توی کشتی زدن ، یک کپی از نقشه همه قسمتها رو تحویل گرفتن و برای چند ساعت بعد قرار یک تمرین مبارزه با دزدان دریایی رو گذاشتیم و اونا هم با همکاری ما شروع کردن به بررسی نقشه های کشتی برای آشنایی با نقاط حساس، حیاتی و آسیب پذیر و ... حدود 4 ساعت بعد هردوطرف آماده تمرین مبارزه با دزدان دریایی بودیم تا با تاکتیکها و آموزشها و شرایط هم آشنا بشیم ، مدیریت تیم امنیتی موتورخانه با من بود و چون محل تجمع در اتاق سکان کشتی بود خود بخود مدیریت برگزاری تمرین به من محول شد در حین تمرین متوجه یک نکته مهم شدیم و اونم ناتوانی بیسیمهای ما برای مچ شدن با بیسیمها و واکی تاکیهای اونا جهت برقراری ارتباط مستمر بخاطر تکنولوژی پاینتر سیستمهای ما بود!!!! بنا شد ما چند واکی تاکی یدکی رو که داشتیم به اونا بدیم تا اونا بین خودشون با سیستمهای خودشون و با ما با سیستمهای ما ارتباط برقرار کن!!!! تمرین خوبی بود ، نحوه عملیات در شرایط حمله تمرین و بررسی شد و هرکسی ماموریت و وظیفه خودشو شناخت ، بعدهم اونا به سه تیم 4 نفره تقسیم شدن و کشیک و گشتشونو شروع کردن ما هم برنامه ایمنی و امنیتی خودمونو با اونا هماهنگ کردیم و کشتی در مسیر خودش شروع به دریانوردی کرد بعد از این صحنه های جالب تری هم مشاهده شد!!!!!! سطح آموزششون بینهات بالا بود ، به نحو عجیبی برای چنین ماموریتهای اونم در فضای محدود و تو در تو پیچیده و ناشناخته کشتی و موتور خانه اموزش دیده بودن، تنها با بررسی سه جهار ساعته نقشه های کشتی تاکتیکهای رزمشونو مشخص کردن و وظایف و ماموریتها و مسیولیتها رو برنامه ریزی کردن و خودشون برای ماموریت اماده کردن حتی یک تمرین هم برگزار کردن که شرحشو بصورت مختصر گفتم (چون برخی تاکتیکاهی مشترک تمرین شد از بیان جزییات معذورم) بعنوان یک فارغ التحصیل دانشگاه افسری نیروی دریایی ارتش و با توجه به نزدیکی بسیار زیاد با بر وبچه های نیروی دریایی سپاه (ندسا) وآگاهی از سطح اموزششون ، انتظار همچین سطح آموزش و همچین تجهیزات و همچین امادگی رو به هیچ وجه نداشتم ، سرمهندس و کاپتان هندی کشتس هم شوکه شده بودن و میگفتن اگر همه نیروهای شما در این سطح هستن، شما برترین نیروی رزمی دنیا رو دارین حتی از یانکیها هم سرترین (متاسفانه چند سفر بعد نظرشون کاملا برگشت!!!) به هر حال یکی دیگه از نکات بسیار تعجب برانگیز، جدای از هیکل ، لباس، تجهیزات ، سطح آمادگی بدنی و اموزش و مهارتها و تاکتیکها برمیگشت به زبان همه اونا که بدون استثنا به انگلیسی مسلط بودن و این تعجب همه رو برانگیخته بود باورکنید فکر میکردم دارم خواب میبینم ، تعجبمون وقتی بیشتر شد که دیدیم حتی در لحظه استراحت هم از خودشون اسلخه اشونو جدا نمیکردن اونایی که شیفت و پست نبودن میومدن باشگاه افسران اونم چه ریختی باورش سخته به خدا!!!! یه تفنگدار سپاهی با کلی ریش و شلوارک و رکابی و صندل امریکای اصل و اونم با پیپ کاپتان بلک و اونم با یه ام9 تو جیب بغلی شلوارکشون و یه واکی تاکی موتورولا اون یکی جیبشون!!!! و دست برقضا همه هم یک شکل و یک فرم حتی رکابی و شلوارکا و صندلا و پیپها!!!! کلی باهاشون گرم گرفتیم ، من سریش شدم برای یگان و محل خدمتیشون که چیزی بروز ندادن ، درباره تجهیزاتشون سریش شدم که فقط با لبخندهای معنی داری جوابمونو میدادن و بحث رو عوض میکردن باور کنید حتی جوراباشون هم امریکایی بود اونم با مارک و آرم یواس نیوی انگاری یک یگان از مرینرهای یو اس نیوی ، آرم سپاه و پرچم ایران رو زده باشن و اومده باشن رو کشتی ما!!! البته خوب بحثهای بعد از انتخابات داغ بود و بچه ها کم هم سربه سرشون نمیزاشتن و به پر و پاشون نمیپیچدن ، ولی برخلاف بدنه عمومی سپاه که من بارها تجربه اشون کرده بودم اونا هیچ علاقه ای به مشارکت در بحثهای سیاسی داخلی رو نشون نمیدادن اما برعکسش عجیب پایه بحث های سیاسی بین المللی بودن !!! تا دلتون هم بخواد اهل بازی و شوخی ، پایه همه بازیهامون از شطرنج و تخته نرد و فوتبال دستی گرفته تا برسه به ورق بازی( البته بدون قمار)و... ابدا هم گیر نمیدان که مثلا این چه آهنگیه و یا این چه فیلمیه که دارین تو باشگاه پخش میکنین در حالی که قبلش از طرف شرکت کلی در اینباره بهمون تذکر داده بودن که چنین و چکار نکنین و اله و بله و... بگذریم روز سوم بود که دقیقا موقعی که چند قایق مشکوک داشت رصد و رویت میشد دوباره زد و موتور کشتی دچار آتش سوزی در همون قسمت هواخورانی شد (اسکونج فایر) ، مجبور شدیم موتور رو استاپ بدیم تا بتونیم آتیش رو خاموش کنیم ، برادران عزیز دل دزدان دریایی هم به خیال خودشون که آخ جون یک هلوی پوست کنده بپر تو گلو !!!یه سوپرتانکر بدون قدرت موتور و تحرک و مانوربلیتی !!!! گاز موتور قایقها رو گرفتن سمت ما که هنوز به یک مایلی ما نرسیده اسنایپرها چند تیر اخطار رو به طرفشون شلیک کردن ،فشنگهای رسام و آتشین!!!! اونا هم حساب کا راومد دستشون و در رفتن نکته جالب این بود که تیم تفنگدارهای سپاه همه جنبه ها ، منجمله احتمال خرابکاری از داخل رو هم مد نظر قرار داده بود و در همه مدت این چند ساعتی که ما با موتور درگیر بودیم یه تیم چهارنفره اشون با ام پی 5 چهار گوشه موتورخونه مثه عقاب حرکات و رفتارهای ما رو میپاییدن !!! حق هم داشتن وقوع همچین اتفاقی و از دست دادن تحرک و حرکت اونم در چنین جایی و در چنین موقعیتی وبا این درجه ریسک و خطر از دست رفتن کشتی خیلی مشکوک میزد!! همزمان دوتیم 4 نفره دیگه در حال پاس دادن روی عرشه بودن، تماس با ناوگان دریایی خودی برقرار شد و اونا هم که حدود 350 مایل از ما فاصله داشتن با سرعت هرچه تمامتر به سمت ما برای پشتیبانی و کاوریج حرکت کردن اما بعد از رفع عیب و راه افتادن باهاشون تماس گرفتیم و ضمن تشکر خواستیم که به محدوده خودشون برگردن، حدودای ساعت 2 شب بازهم سه قایق مشکوک در حال نزدیک شدن به ما با سرعت حدود 20 گره و در یک آرایش مشکوک رصد شدن که در حدود یک مایلی بازهم با شلیک اخطار فشنگ رسام اونا هم در رفتن!!!! فردای اون روز حدودای یک و نیم ظهر باز هم دوباره ماجرا تکرار شد!!! هردوبار هم به محض رویت و رصد قایقهای مشکوک، تماس با ناوگان دریایی خودمون و تهران برقرار میشد و وظعیت رو بهشون اطلاع میدادیم و بعد از رفع خطر دوباره موضوع رو هم به اونا و هم به تهران گزارش میکردیم!!!! خلاصه اون سفر پس از 3 بار هشدار به دزدان دریایی احتمالی ما به نقطه B و کشتی .... رسیدیم و با تیم خبره و ماهر و ورزیده تفنگدارای سپاه خداحافظی کرده و اونا رو به اون کشتی تحویل دادیم و بعد از اون توکلمون به خدا بود و هوشیاری خودمون !! چون دیگه انتهای محدوده حمایت نیروهای خودی بود و در صورت حمله دزدان دریایی ما هیچ حمایتی از سوی نیروهای خودی نداشتیم تا حدود 40 ساعت خبری نشد و ما هم تنگه باب المندب رو پاس کردیم اما وقتی که حدود600 مایل دورتر از یگان خودی و ناوگان نیروی دریایی خودمون بودیم ، جایی که هنوز دزدی دریایی گزارش نشده بود چند قایق بسیار مشکوک به سمت ما آرایش گرفتن و با سرعت زیاد کوشیدن بهمون نزدیک بشن ،ما هم سرعت رو به حداکثر ممکنه رسوندیم و به حالت آماده باش کامل دراومدیم (با همون شیلنگهای آبمون!!!!) اونا به چند ده متری ما رسیدن که ما بدون دوربین هم سلاح هاشونو میدیدیم همشون کلاشنیکوف داشتن ، اما وقتی سیم خاردارای دور کشتی و هشیاری ما و سرعت بالا و مانورهای کشتی رو دیدن ، بیخیال ما شدن و رفتن سراغ یک کشتی کانتینر بر یونانی که حدود 1 مایل با ما فاصله داشت، ما هرچی سعی کردیم با رادیو ، واکی تاکی ، چراغ ، منور، پاراشوت و هر کوفت و زهر ماری بهشون خبر بدیم انگار نه انگار ، فکر میکنم هیچکی توی پل فرماندهیشون نبود یا پرسنل پلشون در خواب ناز بودن یا سرشون به چیز دیگه ای گرم بود که اینهمه جون کندن ما برای اطلاع دادن بهشون رو نشنیدن و متوجه نشدن ، ما یک پیام اضطراری برای همه کشتیها و بالاخص نیروها و یگانهای نظامی حاظر در منطقه (اعتلاف) فرستادیم که همگی دریافتشو گزارش کردن اما اون کشتی لعنتی توجهی نکرد و جلوی چشم ما دزدها رفتن رو عرشه اش و کشتی رو برداشتن و بردن!!!!!!!!!!!!! در تماسهای مکرر ما با یگانهای نظامی ما تا حدود 98 مایلی خودمون اونا رو و مسیر حرکتشون رو به نیروهای نظامی گزارش کردیم ولی متاسفانه بعلت دور بودن نیروهای دریای بین المللی کشتی رفت که رفت !!!!( تا این 98 مایل کاور بشه چون خلاف جهت هم حرکت میکردیم حدودسه ساعت طول کشید ، برای نیروهای رزمی که بالگرد داشتن زمان کمی هم نبود اما اونایی که بالگرد نداشتن خوب بدون شک با اونهمه فاصله کاری از دستشون برنمیومد) ما هم مثه جن زده ها خوشیمون تلخ شد و دمق از اتفاقی که برای همکارای یونانیمون اونم جلوی چشم ما افتاده بود به مسیرمون ادامه دادیم سمت انسوکنای مصر.... کلی سوال تو ذهن هممون مونده بود ، اون نیروها با اون امادگی بدنی ، اون سطح اموزش ، اون تجهیزات و جنگ افزار اون همه آمادگی رزمی ؟ به جز.... چیزی به ذهن هیچکس نمیرسید هنوز هم که هنوزه من ته دلم به داشتن خیلی ها مثه اونا قرصه ، هرچند دیگه هیچوقت هیچ نیروی خودی رو با اون سطح امادگی رزمی ندیدم اما انگار یکی بهم میگه کمی صبر کنی شاید بیشترش رو هم ببینی و من امیدوار.... [size=5]اگر خدا بخواهد و عمری باشد ادامه خواهد داشت[/size]
  7. 2 پسندیده شده
    خوب سال کاری 87 رو من با همون ماجراها به سر بردم ( قبلش کشتی " ایران هامون" بودم و بعدش هم" ایران هنگام " که اون بلا سرمون اومد) میخواستم برم سراغ خاطره بعدی درباره دزدان دریایی که دیدم حیفه ماجرای جالبی رو که در پیاده شدن این کشتی داشتم بیان نکنم پس واسه زنگ تفریح هم که شده اون خاطره رو هم میگم و بعد دوباره میریم سراغ بحث شیرین برادران عزیز دل ، دزدان دریایی!! وقتی بعد چند ماه از کشتی سوپرتانکر " ایران هنگام " پیاده شدم کشتی نروژ بود، اومدیم شهر "برگن" ، سه روز هتل بودیم با یه تیم 13 نفره که نحسی 13(البته من بهش اعتقادی ندارم) از همون اول ما رو گرفت یعنی تیم رو گرفت زیاده گویی میشه ودوست ندارم بگم همون سه روز چه بلاهایی سرمون اومد ، منتها دسته کم من تونستم ازداخل یک زیردریایی جنگ دوم جهانیشون که موزه اش کرده بودن حدود 400-500 متری هتلمون بازدید کنم ، هرچند متاسفانه بعلتی احمقانه نتونستم از داخلش تصویری بردارم اما بد نبود دسته کم به دیدنش می ارزید بعد هم موندیم تا بلیط هامون اوکی شد و بعدش پرواز کردیم به " اسلو" پروازمون از اسلو 11 صبح به لندن و از اونجا اگه اشتباه نکنم 4-4/5 به تهران بود اونم با یکی از شرکتهای هوایی انگلیسی( اسمشو نمیگم تا تبلیغ نشه براشون)!! تو فرودگاه اسلو به ما اطلاع دادن که بخاطر شرایط بد هوایی در لندن و بارش برف پروازها با تاخییر مواجه میشن موندیم تا ساعت حدود 1 بعد از ظهر، که بعدش ما کلی سر و صدا کردیم که الانه که پرواز اونورمونو از دست بدیمو.... به همین خاطراز مجموع چند پروازی که با تاخییر بودن، اومدن اونایی که بلیط پرواز بعدی نزدیکتری از لحاظ زمانی داشتن رو انتخاب کردن و یک پرواز ترتیب دادن از بینشون برای لندن و ما هم بالطبع جزو اوندسته ای بودیم که پریدیم سمت لندن اما.... آخرین هواپیمایی که روی باند فرودگاه هیثروی لندن به زمین نشست، هواپیمای ما بود!!!!!! و بعدش اعلام شد که فرودگاه بعلت بارش سنگین برف و بدی هوا و ...تعطیله!!!! ما موندیم و یک فرودگاه تعطیل و اونهمه پرواز کنسل شده و سیل جمعیت مونده از پرواز!! با تهران تماس گرفتیم ، گفتن ایجنتی اونجا نداریم ، خودتون برین هتل گیر بیارین هزینه هاتون با ما ، بعدا حساب میکنیم!!!! رفتیم که بریم بیرون از فرودگاه پلیس نزاشت و گفتن که باید ویزا داشته باشین کلی جر و بحث کردیم و قوانین بین المللی رو براشون یا سین کردیم تا بلاخره قبول کردن بهمون ویزای چند روزه بدن(هم پرواز اولی و هم پرواز بعدیمون هردوتا بریتانیایی بودن و همین کمکمون کرد تا بتونیم مجوز خروج از فرودگاه رو بگیریم) بعد از رد شدن از گیت چون همه مسافرا قبل از ما رفته بودن بیرون تقریبا جای خالی نبود و نمیتونستیم از نمایندگی هتلها توی فرودگاه جایی پیدا کنیم چند ساعتی اونجا بودیم تا اینکه یه پسر حدود 23-4 ساله اومد و با لهجه افغانی فارسی صحبت کردو بعد از پی بردن به موضوع به شرط اینکه رفت و برگشتمون به فرودگاه و هتل رو با اتوبوسهای شرکت نقلیه ای که اون واسش کار میکرد بریم وبیاییم ، برامون هتل رزرو کنه !!! و خداییش هم رزرو کرد یک سوم قیمتی که ما میخواستیم اونم کجا؟ وست مینسترلندن !!! رفتیم اما اولش اشتباهی رفتیم هتلی دیگه یعنی راننده اشتباهی بردمون اونجا حدودا ساعت 10/30 شب بود، تا منشیه بهمون حالی کنه هتلو اشتباه اومدیم ما نسل همه میوه و شیرینی های لابی هتل رو برداشته بودیم ، بعد هم تماس گرفت همون شرکت راننده دوباره اومد ما رو برد هتل اصلی که...... منظور بدی نگیرین زیباترین دختر انگلیسی منشی و رزروشنیست اونجا بود به اسم " ایرین" از جنوب انگلستان اومده بود و لندن دانشجوی حقوق بود و به همراه خواهر بزگترش که توی آشپزخونه هتل مشغول بود در اونجا برای کمک به هزینه تحصیلش کار میکرد( این اطلاعالت رو بچه ها سر سه سوت درآوردن ، بچه ها ها نه من!!!!!!!!!) بگذریم همه این مقدمات برای این بود که برسیم به این قسمتش که: یکی از دانشجوهایی که کاروزیشو میگذروند و همراهمون پیاده شده بود پسر خاله اش لندن زندگی میکرد یا بهتر بگم درس میخوند ، باهاش تماس گرفت که بیاد فردا صبح هتل ببیندش و بهش گفته بود که کی هستیم و چطوری اومدیم چشمتون روز بد نبینه، فردا صبح توی رستوران هتل وقتی برای صبحانه رفتیم دیدم همراه پسرخاله این دوست و همسفر ما، سه نفر دیگه هم اومده بودن با کلی پوشه و کیف و ... بعد هم شروع کردن با ما به صحبت کردن و تبلیغ برای سازمان مجاهدین و بدگویی از نظام و ارایه پیشنهاد پناهندگی و... در نهایت جذب نفر برای سازمان !!!! خلاصه بحثمون بالا گرفت بالاخص با یکیشون که ادعا میکرد جانباز و رزمنده بوده و رژیم ( به قول اون) براش تره هم خورد نکرده و انداختنش بیرون و انگلیسیهای عزیز دل با کمک برادران و خواهران انسان دوست سازمان مجاهدین براش زندگی مرفه بی دردی ساختن و.... خلاصه روزه ای خوند که گریه کن نداشت بپاش گریه کنه و الا سوزناک بود سوزناککککککککککک...!!!!!!!!!! دست برقضا بین ما یکی از بچه های جانباز بود و یکی هم از رزمندگان قدیمی بچه ماهشهر، اونا هم بهشون برخورد و با حمایت ما بحث بالا گرفت همه بچه ها خداوکیلی تند و سفت و سخت پشت نظام واستادن و کوتاه نمیومدن تا زد و بحث کشیده شد به پیشرفتهای کشور و ترقی و توسعه که اون منافق جانباز نما منبر رو به دست گرفت که : آره همه اش نظامیه و خون مردمو کردین تو شیشه و همش بمب و گلوله بدردنخور میسازین و ................ ادامه داد و رسید به اینجا که مرد و مردونه اینهمه موشک بالستیک ساختین تا حالا تونستین یه توپ پینگ پینگ رو بفرستین به فضا؟ تونستین در حوضه های علمی و نه نظامی فعالیتی بکنین ؟ تونستین حتی با کمک روسیه اتون!!!! یه جوجه ماهواره بفرستین هوا؟ که انگار شاهد از غیب رسید و خدا خودش اونکاری رو کرد که باید میشد!! بی بی سی محلی که داشت اخبار هواشناسی و صحنه های برفروبی خیابونا رو پخش میکرد یه دفعه خبراشو قطع کردو خبر پرتاب ماهوار امید به فضا رو بوسیله ایران اعلام کرد... .... .... چنان تکبیری فرستادیم که هتل لرزید!!! دیگه نفهمیدیم چی شد!!! لابی رو بنکل به هم ریختیم پریدیم هوا ، همو بغل کردیم ، سر و صدا میکردیم و هوار و هورا و تکبیر و خلاصه بدجوری جو گیر شده بودیم ، نمیدونستیم چطور خودمون کنترل کنیم خلاصه مایی که تا چند لحظه قبل دست بر قضا سر همین قضیه داشتیم سین جیم و محاکمه می شدیم حالا انگاری دنیا رو بهمون داده بودن اونقد محو و گیج شادی کردن سروصدا بودیم که نفهمیدیم برادران ارشادی سازمان مجاهدین کی در رفته بودن!!!!! بمانداون روز چه جشنی گرفتیم و چه پایکوبی توی لابی هتل راه انداختیم که هرکسی نمیدونست فکر میکرد ما خود خود خود تیم سازنده و پرتاب کننده امید بودیم و بماند که کثیفی های لندن رو در روزهای بعدش چطور با چشم خودمون دیدیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر لندن کثیفترین شهر اروپا از لحاظ اجتماعی نباشه بیشک یکی از کثیفترینهاشون هست بعدش هم شکر خدا فرودگاه باز شد و ماهم تونستیم بلیط اون شرکت انگلیسی رو با بلیط هما تعویض کنیم و با یه 747 ایران ایر برگشتیم ایران عزیز!! اونم جزو اولین هواپیماهای خارجی پرواز کرده از هیثروی لندن جاتون خالی در برگشت هم با هماهنگی، من و یکی دیگه از بچه ها رفتیم کابین خلبان و کلی باهم خوش و بش و انتقال خاطره و تجربه کردیم!!!! بعد اونم با خوشی و سلامتی فرودگاه امام خمینی (ره) به زمین نشستیم و چند ساعت بعدش هم از مهرآباد با یه قارقارک روسی پریدیم تا خرم آباد و دل و روده مبارک و نازنینمون نزدیک بود بیاد تو حلقمون ( بماند که خدا بهمون کلی رحم کرد) و اینگونه بود که این سفر تبدیل به پرماجراتیرن و یبیادماندنی ترین سفر کاری من شد (منهای این سفر امسالم که .......) منتها هرچی بود به خیر و خوبی و خوشی و با خاطرات خوبی ختم به خیر شد یادش به خیر بویژه یاد همه دوستان عزیزی که همراهم بودن
  8. 2 پسندیده شده
    شهریور گرم و شرجی سال 1387 بود تازه چند روز بود که به نفتکش سوپرتانکر" ایران هنگام" ملحق شده بودم ما 2میلیون و دویست هزار بشکه نفت خام از خارگ به مقصد رتردام هلند بارگرفتیم و با عبور از تنگه هرمز طبق روت و مسیر جدید و و دورتر که برخلاف مسیرهمیشگی با فاصله 200مایل از ساحل فاصله داشت درحال دریانوردی جهت دور زدن قاره آفریقا از دماغه امید نیک و رفتن به اروپا بودیم اون روزا خبر خاصی از حمله دزدان دریایی گزارش نشده بود دست و پا شکسته خبرهایی به گوشم خورده بود (وقتی که خونه بودم) ولی روی کشتی هیچکی از هیچ چیز خبر نداشت(البته بعدا مشخص شد کاپتان در جریان بوده بالاخص بحث دزدیده و روبوده شدن کشتی ایران دیانت از شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران، منتها اونا برای جلوگیری از ایجاد جو ترس و هراس پرسنل و عدم تجربه کافی و نامدیریتی و کلی مسایل دیگه چیزی به کسی نگفتن و فقط خواستن که حدود 130 -40 مایل بیشتر از مسیر های معمول از ساحل دوربشیم!!! البته اونا هم فکرشو نمیکردن با 200 میال فاصله از ساحل کسی بتونه به کشتی حتی نزدیک هم بشه) روز 30 شهریور بود یک جشنی حالا به چه مناسبتی بود(مناسبتش یادم رفته ولی فکر کنم یکی از مناسبتهای مذهبی بود درست خاطرم نمونده)گرفته بودیم و بعد از کلی بخور بخور و سروصدا و خوشگذرونی البته از نوع شرعی و قانونی و معقولش رفته بودیم باشگاه افسران و مشغول شب نشینی و وقت گذرونی بودیم ساعت حدود 11 شب بود که یه هو..... ...... صدای افسر راه مضطرب و پریشون و هراسون پیچید توی کشتی که نفس زنان و بدون رعایت ضوابت جاریه تند و تند از سیستم پیجینگ کشتی میگفت : دزدا اومدن رو کشتی دزدا اومدن رو کشتی دزدا اومدن رو کشتی ... صدای پیج مداوم و تکراری افسر سوم عرشه خوشی رو از سر هممون پروند همه دویدیم سمت کابینامونو با تعویض لباس رفتیم به بخشهایی مشخص شده ( هر دریانوردی در ابتدای الحاق به شغل دریایی باید دوره های خاصی رو بگذرونه و تمرینهای خاصی رو هم قبل از دریا و هم بصورت هفتگی باید روی کشتی بگذرونه بعلاوه آموزشهای پیش از الحاق به شغل دریایی و ضمن خدمت هفتگی و مستمری که در جریانه هم کلاس های آموزشی هفتگی هم جلسات فیلمهای آموزشی هفتگی هم آموزشهای بر پایه مدولهای کامپیوتری و... یکی از این اموزشهای الزامی آموزش و تمرین برخورد و مواجهه با دزدان دریایی هستش که اون روزا پایتختشون تنگه مالاکا و آسیای جنوب و جنوب شرقی بود و دیگر حیات خلوتاشون دریایی کارایب، آمریکای جنوبی ، غرب آفریقا و خلیج بنگال و......بود) ما هم هرکدوم بر مبنای آموزش و وظیفه محوله در ماستر لیست (لیستی که وظیفه و محل هر دریانورد پرسنل و یا همراه با شناور رو در وضعیتهای گوناگون غیر معمول مشخص میکنه) رفتیم سر استیشن و دیوتی خودمون بر مبنای لیست من رفتم اتاق کنترل و با استارت یک دیزل ژنراتور دیگه و پارال کردن اون و رفتن به حالت اماده باش کامل ،همه دستگاهای ذخیره رو در حالت اماده به کار قرار دادم بعد هم تماس گرفتم با یکی دوتا از بچه ها که ببینم چه خبر شده معلوم شد خبری از دزدان دریایی روی کشتی نیست اما دو قایق در حال تلاش برای نزدیکی به ما هستند همزمان سرمهندس پاکستانی هم که داشت از ترس قالب تهی میکرد رسید پایین و با برداشتن همه لیمیتهای موتور اصلی اجازه افزایش سرعت و دور موتور به دور اضطراری رو داد و نفتکش کوه پیکربا 2 میلیون و 200 هزار بشکه محموله اش شروع به غرش کرد!!!!!! کاپتان با حظورش در پل شروع به مانورهای زیکزاکی کرد البته یک اشتباه فاحش مرتکب شده بود که بعدا فهمیدیم(چون حول کرده بودیم و کسی هم چک نکرده بود) و اون هم این بود که فقط یکی از سیستمهای سکان کشتی روشن بود و دومی در حال اماده باش قرار داشت که حتما میبایست روشن میشد و ما فراموش کرده بودیم(کاپتان و افسر راه فراموش کرده بودن چون وظیفه اونا بود ، اما راسیتش ما هم توی اتاق کنترل چک نکرده بودیم از بس حول کرزده بودیم چون اون افسر پیج کرد دزدا اومدن رو کشتی و ما انتظار درگیری نزدی و رودرو با زدها رو داشتیم!!!!) تماس با تهران و با سواحل نزدیک جهت کمک از پل فرماندهی کشتی ما صورت پذیرفت که توصیه خاصی جز کارهایی که ما کردیم به ما نشد و ما همون وظعیت خودمونو حفظ کردیم و اما ماجرا از چه قرار بود؟ ماجرا از این قرار بود که: ساعتهای حول و حوش 11 شب افسر سوم که افسر مسیول و بقول نظامیها افسر نگهبان پل فرماندهی بود میره روی وینگ سمت راست پل فرماندهی برای بررسی اطراف کشتی خودش میگفت احساس کردم شبح یا سایه ای سمت راست کشتی و چسبیده به اون دیدم فکر کردم توهم زدم و دچار توهم شدم!!!!! برگشتم پل فرماندهی اما باز شک کردم و برگشتم اما چیزی ندیدم در حال برگشت به پل یک لحظه احساس کردم شبحی رو در زیر وینگ راست دیدم بازم توجهی نکردم!!!!! هنوز به پل فرماندهی نرسیده بودم که شک به جونم افتاد و برگشتم تا با روشن کردن نورافکن وظعیت رو بررسی کنم اومدم سمت وینگ راست و نورافکن مستقر در اونجا، که احساس کردم موازی با جایگاه خودم شبحی در دل سیاهی شب همراهمون میاد!!!!! نورافکن رو روشن کرده و نکرده بستنم به رگبار!!!!!!!!!!!! و بعدش هم دویدم سمت پیجر و شروع کردم به گفتن مداوم دزدها اومدن رو کشتی و....!!!!! بینوا به محض روشن کردن نورافکن مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته بود و با کلاشنیکوف بسته بودنش به رگبار ولی شکر خدا گلوله و یا ترکشی بهش نخورده بود و اما ادامه ماجرا بعد از رفتن به وظعیت آماده باش کامل برای مقابله با دزدان دریایی: طبق آموزشهای فراگرفته شده، تنها سلاح ما برای مقابله با دزدان دریایی برای جلوگیر از اومدنشون رو عرشه کشتی شلنگهای آب آتش نشانی کشتی با فشار آب 12 بار بودن والسلام!!! من هم پمپ اضطراری آب دریا برای آتشنشانی رو روشن کردم و فشار رو روری 12 بار ست کردم(روشن کردن پمپ با من بود و تنظیمش با یکی از بچه های مهندس دستیار) همزمان بچه های دیگه روی عرشه آماده مقابله با دزدان دریایی بودن اون موقع ما از شدت برخورد اونا و نوع تجهیزاتشون خبری نداشتیم واسه همین بچه ها با کمترین نوع مراقبت رفته بودن روعرشه که با رگبارهای بی امان اونا مواجه میشن من بیسیم رو رو کانال عرشه تنظیم کردم و دیدم واویلا هرکی داره جیزی میگه یکی میگه بستنمون به رگبار یکی میگه بخوابین رو عرشه یکی داد میزنه نرو اون سمت و... منم به سر مهندس گفتم ماجرا از این قراره و دویدم سمت عرشه که ببینم چه خبره از کنار بویلرها رفتم رو عرشه که رسیدنم به عرشه رو دزدان عزیزدل دریایی !!! با چندین و چند رگبار مسلسل کلاشنیکوف و تیربارام ژ-3 خوش آمد گفتن شیرجه رفتم و سینه خیز خودمو به یکی از دیواره ها رسوندم هرکی یک گوشه ای سنگر گرفته بود(سنگر که چه عرض کنم پناه گرفته بود) تنها کسی که با شیلنگ آب داشت به خیال خودش با دزدا مقابله میکیرد یکی از مهماندارهامون به نام " عزیز" اهل آبادن بود که قدش به زور 160 میشد و وزنش شاید 55 هم نمیشد حدودا اگر اشتباه نکنم 26-7 سالی هم داشت به پشت خوابیده بود رو عرشه و شیلنگ آب رو گرفته بود بیرون کشتی سمت ساعت 2/5 کشتی در حالی که دزدها سمت 5/5 ما بودن البته اونم تقصیر نداشت دزدها یکریز داشتن مانور میدادن و شلیک میکردن و کشتی ما هم داشت زیکزاکی میرفت تا اونا رو در موج حاصله از حرکت پروانه کشتی و ورتکسهای حاصله از اون قرار بده تا نتونن به ما نزدیک بشن واین کای آبادانی ما " عزیز " بینوا هم نه جایی رو میدید و نه میتونست سرشو بیاره بالا و اینکه هردو قایق دزدها در حال مانور و تغییر جا بودن و ما هم در حال زیکزاک نمیدونم چی شد که چند رگبار حواله بالای سر عزیز بینوا کردن که فیش پلیتهای کناره کشتی مثه سپر حفاظتش کردن کمی به خودم جرات دادم و سینه خیز رفتم سمتش و گفتم دیونه داری چیکار میکنی کارت بیهوده اس!!!!!! گفت چیکار کنیم؟ گفتم برگردیم عقب اومد شیلنگ رو ولش کنه گفتم نکن الان در میره میزنه هردوتامونو لت و پار میکنه کمکش کردم با هم شیلنگ رو ساپورت کردیم تا نازلشو تونستیم ببندیم و بعد ولش کردیم همونجا و سینه خیز برگشتیم عقب سمت پسیج وی وچسبیدیم به دیواره مانورها ادامه داشت من یک چرخی زدم اطراف انجین کیسینگ تا بتونم اونور رو ببینم همه حالت پناه گرفته بودیم و هرازگاهی بی دلیل و بی ثمر میرفتیم یه طرفی راستش همه ترسیده بودیم رفتم سمت چپ کشتی دیدم خبری نیست داشتم برمیگشتم سمت راست کشتی که دیدم یکی از قایقها از ما کمی فاصله گرفتو بعدش یکیشون بلند شد و با آر پی جی پل فرماندهی رو هدف قرار داد شلیک آر پی جی و چرخیدن در یکی از زیکزاکهای کشتی یکی شد و فانل کشتی شبیه سپر اومد جلوی پل فرماندهی و راکت آر پی چی با زاویه کم خورد به فانل و کمونه کرد تو هوا و ما همه به چش خودمون ترکیدن اونو توی هوا و در فاصله یکی دومتری فانل دیدیم قطعاتش ریخت رو عرشه و درگیری شدت بیشتری گرفت نمیدونم دقیقا چقد دیگه طول کشید که به گمونم سوخت اونا تموم شد یا از دستیابی به ما نا امید شدن و یا مهماتشون ته کشید به هر حال بیخیال ما شدن اما ما با همون سرعت بالا و با عجله در حال فرار از محل اونا بودیم،همه چراغها رو هم خاموش کرده بودیم حتی چراغهای راه رو!!!!!! بعد سه چهار ساعت و با فاصله گرفتن بیشتر از ساحل کم کم حالت همه به حال عادی برگشت و در بررسی ها مشخص شد بعلت عدم روشن کردن سامانه دوم سکان پین اصلی سکان در حال بیرون زدن هستش و الانه که بزنه بیرون خدا خودش بهمون رحم کرده بود اگر بیرون میزد دیگه هیچ کنترلی رو کشتی نداشتیم و براحتی دزدا میومدن رو کشتی بماند که بمدت حدود تا یکماه بعدش، ما سه دانشجوی بینوای مهندسی مکانیک که همراهمون بودن رو گذاشته بودیم بالای سر اون پین سکان در شیفتهای 4 ساعته و هربار که پین میخواست بزنه بیرون با یک پتک سنگین میزدن رو سرش و میفرستادنش سر جاش(این سه عزیز الان از همکاران و دوست های خوب من هستن، این پین هم بعدا مصیبتی شد برای ما که به بحث ما مربوط و مرتبط نیست) این حمله اولین حمله دزدان دریایی به کشتیهای ناوگان دریایی ما بود بلافاصله بعد از اون به همه سوپرتانکرها دستور داده شد که فاصله 200 مایلی از سواحل سومالی رو به 400 مایل افزایش بدن منتها اونایی که مجبور به عبور از تنگه باب المندب بودن همچنان درگیر حملات بودن و با فاصله چند روز بعد از ما دیگر سوپرتانکرهای ما هم یکی یکی مزه حمله رو چشیدن و دست و پنجه نرم کردن با دزدای دریای رو تجربه کردن بعنوان نمونه بعد از ما به سوپرتانکرهای زیر که همگی 320 هزارتنی و با محموله 2 میلیون و 200 هزار بشکه نفت خام بودن حمله شد 5 مهرماه یعنی حدود 6 روز بعد از حمله به ما دزدان دریایی سومالی به نفتکش سوپرتانکر" ایران هرمز" حمله کردن(سیستر شیپ نفتکش ما و هردو ساخت کره جنوبی) 11مهرماه به سوپرتانکر " ایران دماوند" 7 آبان به سوپرتانکر" ایران نور " 21 آبان سوپرتانکر"ایران دیلم" و دوباره 2 دیماه به همون کشتی" ایران دیلم" اما اینبار در مسیر برگشتش و بدون بار ( در حالت "بالاست") خوب این خاطره اولین حمله دزدان دریایی به یکی از کشتی های ما که بنده هم شرف حظور داشتم!!! بعد از اون ما به مسیرمون ادامه دادیم اما این سفرمون هرچند مرتبط با دزدان دریای نیست اما خالی از لطف هم نیست: در حال عبور از کیپ تاون آفریقای جنوبی دم دمای غروب یک زیردریایی هسته ای غول پیکر آمریکا یهویی با فاصله کمی از ما اومد رو آب که هممونو بالاخص کاپتانو بدجور ترسوند در ادامه در حال گذشتن از دماغه امید نیک یک جنگنده رافایل فرانسوی با ما سر شوخیش گرفته بود و شاخ به شاخ به سمت پل فرماندهی ما اومد و یه دفعه با شکستن دیوار صوتی با یه مانور و زاویه تند جنگنده اشو کشید بالا که کشتی ما درست مثه برخورد با یک سونامی دچار لرزش شدیدی شد و همه ما خوابیدیم رو زمین !!!! نمیدونم چه مرگش شده بود بعد هم در نزدیکی های سواحل اسپانیا یهو دوتا ناوچه اسپانیایی با سرعت بالا خودشونو رسوندن به ما و دوطرف ما قرار گرفتن و توپاهشونو گرفتن سمت ما ما هم از همه جا بیخبر کشتی رو نگیر داشتیم تا اونا بیان رو کشتی بعد اونا پرسیدن چرا به پیامهای شناسایی ما جواب ندادین؟ اونجا بود که متوجه شدیم یکی از ملوانا اشتباها در حین تمیز کردن بدنه سیستمهای مخابراتی دستش رفته بود رو دکمه حالت میوت و صدای سیستم رو قطع کرده بود و ما هم چیزی نشنیده بودیم خلاصه بعد که ثابت شد قضیه از چه قرار بوده مارو جریمه کردن و ولمون کردن بریم سمت رتردادم بعد از اون هم رفتیم افتادیم توی مسیر نروژ- کانادا اونم برای 5 ماه توی زمستون لعنتی دریایی وحشتانک شمال (نورت سی) بدترین موجهای ممکنه سخت ترین سرمای ممکنه کشتی چندین بار تا حد غرق شدن پیش رفت از کنار مثلث برمودا با حالت طوفان وحشتناک گذشتیم و... هزاران ماجرای عجیب و غریب داشتیم حتی تا پیاده شدن از کشتی و رسیدن به تهرون !!!! جاش نیست و مرتبط هم نیست تا بگم چی به سرمون اومد و چی کشیدیم خلاصه اون سفر پرماجراترین سفر عمر من و پرماجراترین سفر بعد از جنگ نفتکشهای شرکت ما بود
  9. 1 پسندیده شده
    تجهیز برخی از نیروهای زمینی ارتش به سلاح AK-133 این اسلحه همان Ak-103 روسی که با مختصر تغییراتی توسط وزارت دفاع در داخل کشور تولید میشود اسلحه AK-103 وزنی در حدود ۳ کیلو و ۶۰۰ گرم داشته و طول آن ۹۴۳ میلی متر است .نواخت تیر آن ۶۰۰ گلوله در دقیقه و سرعت دهانه گلوله در آن ۷۱۵ متر بر ثانیه است . برد موثر آن در حدود ۵۰۰ متر است . بدنه این سلاح با مواد ضد زنگ زدگی پوشانده شده و مقاومت بسیار خوبی در برابر شرایط بد جوی و رطوبت دارد. انتشار تصاویری از خط تولید اسلحه AK-133 در بازدید اخیر امیر دریادار سیاری از صنایع دفاعی وزارت دفاع این اسلحه همان AK-103 روسی است که با انجام تغییراتی در داخل تولید میشود و بعضی از یگان های ارتش و سپاه نیز به آن مجهز شده اند @ieoPARS @Persianpartisan @ieoPARSs
  10. 1 پسندیده شده
    گام‌های بلند برای پرکردن جای فینیکس در جریان نمایشگاه چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس در تهران، انواع دستاوردهای تسلیحاتی و تجهیزاتی نیروهای مسلح کشورمان به نمایش درآمد که از آن جمله موشک‌های پدافند هوایی صیاد‌ــ‌2 و 3، دو نسل موشک شلمچه و نیز موشک هوابه‌هوای میانبرد فکور90 بود. علائم و اطلاعات ثبت‌شده روی بدنه موشک فکور نشان می‌دهد که احتمالاً این محصول نسبت به نمونه رونمایی‌شده در جریان افتتاح خط تولید در سال 1397 تفاوت‌هایی دارد. موشک فکور برای تجهیز جنگنده‌های اف14 تام‌کت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران توسط سازمان صنایع هوافضای وزارت دفاع و جهاد خودکفایی این نیرو توسعه یافته استمتخصصان این نیرو در سازمان جهاد خودکفایی به‌سرپرستی امیر عطاءالله بازرگان و جمعی از خلبانان اقدام به تطبیق موشک سطح‌به‌هوای MIM-23 Hawk با شکاری رهگیر اف14 تحت پروژه‌ای به‌نام سجیل کردند تا در حد امکان کمبود موشک‌های فینیکس جبران شود، این کار با موفقیت صورت گرفته پس از آزمایش‌های لازم، پای این ترکیب جدید به میادین نبرد هم باز شد. بنا بر گزارش‌های رسمی، جنگنده اف14 تام‌کت با موشک هاوک یا سجیل موفق به شکار پرنده‌های دشمن نیز شد علائم روی بدنه موشک شلمچه‌ــ‌2 اما تصاویر منتشرشده از نمایشگاه اقتدار 40 در هفته‌های اخیر نشان داد که روی بدنه موشک شلمچه‌ــ2 عبارت M112 به‌عنوان موتور سوخت جامد، حک شده است، در نتیجه این موشک بدنه و موتور نسل قبلی موشک شلمچه را حفظ کرده اما بال‌ها و بالک‌های کنترلی و دماغه آن مطابق موشک استاندارد طراحی شده است.وجه شاخص پیکربندی موشک استاندارد در واقع همان بال‎های امتدادیافته (Long Wing) در راستای بدنه است که در شلمچه‌ــ‌2 مورد استفاده قرار گرفته است. به‌طور خلاصه می‌توان گفت برای بهسازی سامانه مرصاد، عبور از موشک شلمچه به شلمچه‌ــ‌2 با پرتابگرهای جدید و قابلیت‌های تاکتیکی بالاتر با حفظ موتور، بدنه و سامانه‌های هدایت موشک شلمچه و طراحی بال و بالک‌های کنترلی متفاوت صورت پذیرفته است تفاوت‌های جزئی در بالک کنترلی موشک شلمچه (مرکز تصویر) با موشک استاندارد (نصب‌شده روی استند) قابل مشاهده است اما از موتور M112 برای رسیدن به یک موشک هوابه‌هوا نیز در صنعت دفاعی کشور استفاده شده است. نسل اول موشک هوابه‌هوای فکور90 با استفاده از موتور موشک شلمچه اما بال‌ها و بالک‌های مشابه موشک فینیکس و با وزنی مشابه موشک شلمچه طراحی و ساخته شد. این موشک در فروردین 1396 رونمایی و پس از کارهای تکمیلی خط تولید آن در مرداد 1397 افتتاح شد. رونمایی از موشک فکور90 در سال 1396 هدف از به‌کارگیری پیکربندی موشک فینیکس در مقایسه با هاوک، ایجاد امکان حمل موشک فکور در جایگاه‌های زیر بدنه جنگنده اف14 تام‌کت است زیرا امکان حمل موشک هاوک/سجیل/شلمچه در جایگاه زیر بدنه تام‌کت به‌دلیل اندازه دهانه بال، اگر ناممکن نباشد عملاً بسیار دور از دسترس است. البته فکور با جرم 1405 پوند معادل 636.47 کیلوگرم، سنگین‌تر از موشک فینیکس است اما تولید انبوه آن در داخل و قابلیت‌های بالایی که از به‌کارگیری سامانه هدایت و جنگ الکترونیک جدید در فکور90 حاصل می‌شود راهکار موقتی مناسبی تا زمان توسعه نمونه بومی موشک فینیکس با نام مقصود است. تفاوت در ابعاد موشک‌های هاوک (زیر بال‌های هواپیمای عقبی) و موشک فینیکس (زیر بدنه هواپیمای جلویی) در این تصویر مشهود است امکان نصب فکور90 در جایگاه زیر بدنه تام‌کت سبب افزایش پایایی رزمی این جنگنده در نبردهای هوایی می‌شود زیرا به‌جای دو موشک هاوک/سجیل می‌توان شش موشک فکور90 را توسط اف14 حمل و به‌کارگیری کرد. تفاوت در طول موشک هاوک زیر بال هواپیمای نزدیک و فینیکس زیر بدنه اف14 دورتر قابل مشاهده است اخبار مختلفی حاکی از مقاومت بسیار خوب این موشک در برابر جنگ الکترونیک در آزمایش‌های مختلف بوده است، همچنین این گمانه نیز مطرح است که فناوری‌های کسب‌شده در زمینه سامانه هدایت دوگانه موشک صیاد‌ــ2 که در سال 1392 رونمایی شد در موشک فکور مورد استفاده قرار گرفته باشد در علائم ثبت‌شده روی موشک AIM-23B یا همان فکور در رونمایی خط تولید در سال 1397، دمای انبارداری این موشک از منفی 40 تا مثبت 60 و محدوده دمایی که موشک در آن قابل شلیک است از حدود منفی 31.7 تا مثبت 51.7 درجه سلسیوس (سانتی‌گراد) روی بدنه ثبت شده بود. مرز پایین این محدوده دما معادل ارتفاع پروازی حدود 7200 متر است. به‌طور معمول، این محدودیت دمای شلیک به پیشران سوخت جامد موشک مربوط است. علائم روی بدنه موشک فکور در رونمایی خط تولید در سال 1397؛ تصویر بالا جرم موشک به واحد پوند و تصویر پایین نوع موتور و دمای انبارداری و شلیک قابل رؤیت است اما در موشک فکور90 نمایش‌داده‌شده در نمایشگاه هفته دفاع مقدس سال 1399، که مشخصه ATMF-90B روی بدنه آن به چشم می‌خورد (نمونه تمرینی با مشخصه ATM و نمونه رزمی با مشخصه AIM نمایش داده می‌شود) نام موتور M190 و محدوده دمایی آن نیز از منفی 65 تا مثبت 160 فارنهایت معادل منفی 53.89 تا 71.11 درجه سلسیوس ثبت شده است. علائم ثبت‌شده روی بدنه موشک فکور90 حاضر در نمایشگاه اقتدار40 در سال 1399 این‌که موتور جدید M190 چه‌ویژگی‌هایی دارد، هنوز اطلاعی در دست نیست اما همین تغییر محدوده دما نشان‌دهنده تغییراتی در سوخت آن است. ارتفاع پروازی معادل مرز پایین محدوده دمایی موشک AIMF-90B تقریباً معادل با 10600 متر است که بهبود قابل‌توجهی را نسبت به نمونه AIMF-90 که در فروردین 1396 رونمایی شد نشان می‌دهد، البته وزن موشک AIMF-90B روی بدنه برابر همان مقدار موشک AIMF-90 ثبت شده است. موشک‌های فکور90 و شلمچه‌ــ‌2 از نظر شکل دماغه بسیار شبیه به هم هستند همان‌طور که اشاره شد، فکور به‌عنوان یک موشک میانبرد معرفی شده است. راجع به میزان برد و سرعت آن در اخبار رسمی مطلبی عنوان نشده است اما باید توجه داشت که موتور M112، موشک شلمچه را با شروع پرواز از سطح زمین یعنی سرعت و ارتفاع صفر به سرعت 2.7 ماخ در یک ارتفاعی (که همواره یکسان نیست) می‌رساند. برد نهایی 40 کیلومتر و سقف ارتفاع 18000متری از دیگر مشخصات عملیاتی شلمچه است اما در موشک فکور که از یک هواپیما در سرعت و ارتفاع اولیه غیر صفر مأموریت خود را آغاز می‌کند، بخش بزرگی از انرژی جنبشی تولیدی توسط موتور که صرف غلبه بر جاذبه برای گرفتن ارتفاع می‌شد، به انرژی جنبشی برای کسب برد و سرعت بیشتر تبدیل ‌شود. از سوی دیگر خود وسیله حامل نیز سرعت اولیه‌ای از حداقل 0.3 ماخ تا اعداد ماخ بالاتر به موشک می‌دهد که این هم سبب افزایش برد و سرعت نهایی می‌شود، در نتیجه برد عملیاتی موشک فکور در حالت هوابه‌هوا بسیار بیشتر از موشک شلمچه در حالت زمین‌به‌هوا خواهد بود موشک‌های صیاد-2 و 3 کنار فکور90 در نمایشگاه اقتدار40 این‌که موتور M190 علاوه بر کاهش محدودیت دمایی از نظر مشخصات رانشی چه بهبودهایی نسبت به موتور M112 داشته است نامشخص است. اما می‌توان با ذکر مثالی، میزان بهبود قابل دستیابی با تغییر موتور را بهتر درک کرد. دو موشک پدافند هوایی صیاد‌ــ‌2 و 3 که در نمایشگاه اخیر نیز کنار هم قرار داشتند از نظر قطر بدنه تفاوتی با یکدیگر ندارند و در طول بدنه نیز صیاد‌ــ3 در حدود 11 درصد کشیده‌تر است اما این موشک که از موتور جدیدتری برخوردار است به 60 درصد برد بیشتر نسبت به صیاد‌ــ‌2 می‌رسد.این در حالی است که وزن صیاد‌ــ‌2 و 3 نیز بسیار نزدیک به هم است، این مقایسه نشان می‌دهد که تغییر ترکیب سوخت می‌تواند تأثیر قابل‌توجهی در عملکرد یک موشک داشته باشد منبع مورد استفاده : https://www.tasnimnews.com
  11. 1 پسندیده شده
    دقيقا عرض بنده در تاييد فرمايش شما بود عمدا از عبارت " قدرت منطقه اي " استفاده كردم تا اين تفاوت آشكار شود منتهي اين امر موجب تخفيف و تنزل جايگاه كشورمان در سطح منطقه و جهان نميشود در دراز مدت--- اگر چنين قصدي وجود داشته باشد--- ايران قابليت تبديل شدن به يك ابرقدرت جهاني را دارد چون تقريبا در گلوگاه اقتصادي و جغرافيايي شرق و غرب واقع شده است و از وسعت و جمعيت و منابع طبيعي قابل توجه و هژموني موثر هم برخوردار است بي دليل نيست كه در دوران ترامپ رسانه هاي آمريكايي تقابل ايران و آمريكا را به زعم خودشان تقابل امپرياليسم بزرگ ( آمريكا) و امپرياليسم كوچك دانستند ! (امپرياليسم خودشون و جدو آبادشون هستن ، كوچك هم صفت برازنده مزدوران منطقه اي خودشونه )
  12. 1 پسندیده شده
    خوب دوستان پوزشمو بابت تاخیر بپذیرین متاسفانه من همزمان و آنلاین کار میکنم، یعنی همزمان تایپ و ارسال میکنم اینه که معمولا دو مشکل اساسی توی کارام هست یکی فاصله بین ارسالها و دومی که خیلی حادتره بحث ایرادات تایپی و نگارش،چون من از قبل نمینویسم و ویریایش کنم بعد ارسال بابت این دو موضوع از همه پوزش میخوام از ایندوموضوع گذشته وقت افطار هم بود نه؟ اما بحث کاپتان و فرمانده طبق قوانین کاپتان کشتی مسیول همه مسایل و اتفاقات کشتیه حتی در آیین نامه نیروهای مسلحانه اومده که کاپتان کشتی و هواپیما بالاترین مقام در اون قسمتشون هستن بگونه ای که حتی اگر فرمانده کل قوا هم بره روی یک کشتی یا وارد یه هواپیما بشه باید ازکاپتان اون تبعیت کنه اما درواقع هیچوقت این قانون اجرا نمیشه و معمولا مقامات بالاتر از کاپتان از جایگاه خاص خودشون استفاده میکنن در اون روز بخصوص حق قانونی با کاپتان بود و حق منطقی و عقلانی با فرمانده تکاورا بله کاپتان کشتی میتونست اعلام هایجک و سرقت کشتی رو بکنه منتها میدونست که به محض اعلام چنین چیزی با هماهنگی نیرو دریایی و شرکت موضوع تکذیب شده و کار خود کاپتان به مقامات امنیتی میکشه ( که کشید) معمولا سعی میشه در این گونه موارد کدخدا منشی بشه و قضیه فیصله پیدا کنه ، در این مدت چند سال بحث دزدان دریایی فکر کنم از حدود چند هزار اسکورت کشتیهای ایران حدود 3 مورد اینچنین بحث بین تیم امنیتی و کاپتان گزارش شده ( در هرسه مورد هم درجه فرمانده تیم امنیتی بالا بوده یکبار ناوبانیکم و دوبار دیگه ناخدایی بوده ) کاپتان پاکستانی دارای پشتوانه قوی در ایران بود چون طبق ادعای خودش ، برادرش که سرهنگ ارتش پاکستان بوده زمان جنگ در حال اموزش نیروهای ایران طی یک حادثه کشته شده بود 0 موضوعی که تا قبل از اون ما اونو یه بلوف میدونستیم و حتی الان هم نمیدونم افسر ارشد پاکستانی برای چه و در چه زمینه ای در ایران مشغول اموزش نیروهای ما بوده ، ارتش ما یا سپاه ما ؟ در چه زمینه ای ؟ هیچ جا هم ندیدم اشاره ای شده باشه) اما به هر حال آدم گردن کلفتی بود که رابطه بسیار نزدیک خونوادگی هم با ژنرال پرویز مشرف داشت و چندین عکس از مراسماتی که مشرف برای شام یا نهار مهمونشون بوده داشت بگذریم این موضوعبصورت مقطعی و تا مدتی تا حدودی بر عملکرد کاپتانها و بالاخص چینش کاپتانهای اعزامی به مناطق نا امن تاثیر گذاشت اما کم کم مساله به فراموشی سپرده شد مساله مهمی که در اینسفر مونده و باید بگم همین بحث فرسودگی و عدم تجهیز تکاوران دریاییه که بعد از خوردن یه چای و کمی استراحت با امید خدا بیانش میکنم [quote name='IRIAF' timestamp='1374512989' post='323334'] [right]اخیش راحت شدم .جناب الو بابت همراه بودن همسران خدمه شتی یک توضیح اجمالی و کلی بیان کنید. من تا حالا چیزی نشنیده بودم برام جالب بود.تشکر[/right] [/quote] همراه بردن خانواده به کشتی ملزم یکسری قوانین بین المللی و یکسری آایین نامه و مقررات خود شرکتهاست جدای از کارتهای سلامت و واکسیناسیونها و اموزشهای ایمنی ملزومه و مدارکی همچون ترجمه رسمی و با مهر دادگستری عقدنامه و... هر شرکتی قانونهای خاص خودشو داره بعنوان نمونه ئدر شرکت ما بصورت همزمان 6 نفر از خانواده پرسنل شامل چهار خانم و دو کودک میتونن بر روی عرشه باشن که گاها همین تعداد به 7-8 نفر هم میرسه بستگی به مورد و کاپتان و مسیر و... افسران و افسر مهندسان ارشد و بعد از اونا افسرمهندسان جز میتونن خانواده اشونو همره ببرن ولی ملوانان و تکنسینها خیر چهار رنک کلیدی کشتی میتونن هر سفر همراه خودشون خانواده هاشونو ببرن اما رنکهای پاینتر معمولا سالی یبکار یا دوسالی یکبار( بسته به رنک و درجه اشون) در کشتی هر کسی دارای یک سویت مجزا هستش که بسته به رنک و جایگاه و درجه اش امکانات و بزرگ و کوچیکیشون متفاوته عموما سویتهای افراد خدمه عادی و افسرمهندسان جز شامل یکم اتاقه با حموم و دستشویی، کمد دیواری و جالباسی، میز تحریر و تلویزیون و یخچال کوچیک به همراه یه کاناپه دو نفره و یه میز کوچیک اما برای افسران و افسرمهندسان ارشد قضیه فرق میکنه به دو اتاق و در نهایت به سه اتاق میرسه امکانات هم بیشتر میشه از مایکروفر و توستر و اتو و جارو برقی و تلویزیون ال ای دی و کامپیوتر تا یک لاین ماهواره و...کاناپه و مبلها بیشتر و بزرگتنر، یخچالهای بزرگتر اتاق خوابها و تختخوابهای بزرگتر و مجهزتر ، میز و اتاق کاری مجزا و... خوب این یه شمه کوچیکی از اون سوالی که شما پرسیدین پرسش دیگری باشه در خدمتم
  13. 1 پسندیده شده
    الکترو جان این قسمت مربوط به حوض خشک رو الان دیدم منهای اون بخش اغراق امیزش درمورد بزرگترین حوض خشک خاورماینه مابقی حرفاش درست بود درباره اشتغال زایی هم اگر درست برنامه ریزی و پشتیبانی بشه تواناای اشتغالزای دایم و ثابت( بدون شغلهای غیر مستقیم ایجاد شده ) دسته کم بالای 4000 نفر رو داره امیدوارم که درست مدیریت بشه تا اینجاش خیلی خوب بوده اما از اینجا به بعدش مدیریت کردنشه که بسیار بسیار مهمه یادمون نره عربا خودشون نمیتونن حوضاشونو مدیریت کنن از غربیها کمک گرفتن ، اما باور بفرمایدد بدون اغراق و تعصب ملی بخوام بگم دسته کم بالای 500 نفر سرمهندس و کاپتان متخصص در این امر داریم که الان دریا هم نمیرن و درخشکی فعالن و اگر که مدیریتها درست تقسیم بشه و از این عزیزان استفاده بشه میتونن مارو به قطب تعمیراتی و ان شا الله در آینده قطب ساخت در صنایع دریایی تبدیلکنند یادمون نره تاریخچه صنایع دریای در چین و کره جنوبی ( بالاخص چین) سابقه آنچنانی در مقایسه با دیگر کشورها نداره منتها با مدیریت درست داره به بزرگترین کشتی ساز دنیا تبدیل میشه
  14. 1 پسندیده شده
    [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خوب برگردیم سر بحث خودمون[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]سال 89 گذشت و رفت و من هم بخاطر اون ماجراها چند وقتی بیخیال دریا شدم ، حدود 7 ماه موندم خونه و دریا نرفتم و هیچ تلفنی رو هم جواب ندادم !!!! ، بعد از اون با بهتر شدن شرایط روحیم منو به" سوپرتانکر هامون" مامور کردن ( من کلا علاقه خاصی به کلاس [/size][/font][size=3]H [/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] قدیمی شرکتمون دارم ، قدیمی نه اینکه قدیمی باشن ، نه ، بلکه چون یک کلاس اچ جدید هم داریم که بتازگی تحویلشون گرفتیم ، به اونا قدیمی میگیبم به اینا جدید ،اما من بیشترین دریانوردی هام با کلاس اچ قدیم بوده ، بقول معروف ناجور باهاشون اوختم و باهاشون حال میکنم )[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]غروب یک روز پنج شنبه اردیبهشت ماه 90 جزیره خارگ بودم وبه کشتی سوپرتانکر 320 هزار تنی هامون که تازه برای بارگیری پهلو گرفته بود ملحق شدم ، دوروز بعد هم بعد از بارگیری 2میلیون و دویست هزار بشکه نفت خام ایران در دو گریت سبک و سنگین به سمت انسوکنای مصر حرکت کردیم ، اینبار برنامه اسکورت ما کمی تغییر کرده بود، تقریبا به محض خروج از تنگه هرمز تکاوران دریادل نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران رو تحویل گرفتیم [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]مدتی بود که دایره کاری و عملیاتی دزدها بسیار وسعتر و گسترده تر شده و تا نزدیکی های تنگه هرمز رو هم شامل میشد بنا به همین امر نقطه تحویل گیری به نزدیکیهای تنگه هرمز و .... منتقل شده بود که کلا با تغییر تاکتیک تکاوران نداجا هم همراه بود ( از بیان جزیات بیشتر معذورم)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]قبل از رسیدن به نقطه وعده گاه ،ما دولایه سیم خاردار دور کشتی رو چک کرده ، شیلنگهای آب آتشنشانی اضافه رو ریگ کرده و پستهای دیده بانی و ماموریت دوستان رو مشخص کردیم و همچنین یک تمرین مبارزه با دزدان دریای برگذار کردیم [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]در ساعت مقرر که اگر اشتباه نکنم حدود 7 صبح بود تکاوران نداجا رو تحویل گرفتیم و برای اولین بار من دیدم که این عزیزان به دوشگاه و دراگانف( قناسه) هم مجهز شده بودند و همچنان ژ-3 و تیربار گرینف رو هم درخدمت داشتن، تعداد نفرات هم به 5 نفر افزایش یافته بود، کلاه کاسکتهای قدیمی هم همراهشون بود بعلاوه دوربین شکاری عادی و یک دوربین دید در شب ، همچنین چند تا واکی تاکی هم همراهشون بود که دست بر قضا با موج واکی تاکی های ما میخوند و مچ بود و مشکلی در این زمینه نداشتیم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اما از جلیقه ضد گلوله ودستکش و عینک و حفاظ مچ و ساعد و زانو و سلاح کمری و ام پی فایو و تجهیزات هد ست ارتباطی و کلاه تاکتیکی و لباسهای آنچنانی و دوربین دید در شب انفرادی و.. خبری نبود[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]کمکشون کردیم تا دوشکا رو در یکی از بریج وینگهامون ( بریج وینگ استاربرد ساید) یعنی سمت راست کشتی کنار پل فرماندهی اون لبه های بال سمت راست!!!! نصب کنن بعد هم یک جلسه بریفینگ و بنای یک تمرین مشترک برای بعد از ظهر، اما قبلش اومدن سلاح ها رو تست کنن که اینبار همه ژ-3 ها بدون استثنا گیر کرد!!!! و متاسفانه دوشکایی که به عدم گیر معروف بود هم دچار گیر شد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]با هر دردسری بود پوکه گیر کرده رو درآوردیم و سلاح رو به ورکشاپ جهت تعمیر بردیم اونجا متوجه شدیم که ایراد از سلاح نبوده بلکه ایراد از فشنگها بوده که به شدت زنگ زده بودن ، بحدی که بر پوکه و مرمی برخی فشنگها ضخامت زنگ زدگی از میلیمتر هم بیشتر میشد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]فشنگها رو بافر زدیم و کمی تمیزشون کردیم ، ژ- سه ها اما بسیار قدیمی و فرسوده بودن و تمام سیستمهاشون زنگ زده بود ، اونا رو هم تا قطعه آخر باز کردیم و شستیمشون و روغنکاریشون کردیم بعد هم همه رو تست کردیم و شکر خدا جواب دادن و مساله ای پیش نیودم [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خوبی این قضیه این بود که بنده باز و بسته کردن دوشکا رو یاد گرفتم و کار کردن با اونو هم آموختم ، چیزی که تا اون لحظه بلد نبودم [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اون سفر با دزدان دریای برخودی نداشتیم چندین بار قایقهای مشکوکی گزارش شد که هربار این عزیزان به حالت آماده باش درمیومدن اما اون قایقها هم به گمانم با دیدن فعالیت نفرات و بالاخص دوشکای مستقر بر بریج وینگ بیخیال ما میشدن و میرفتن پی کارشون ( بودن دوشکا خود بخود موجب فراری دادن دزدها میشد چون با دوربین کشتی رو بررسی میکردن و با دیدن دوشکا به ما نزدیک نمیشدن )[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]این قضیه مترسک شدن دوشکا ( بدون شلیک حتی یک گلوله) بارها وبارها از همه کشتیهامون گزارش شد که قایقهایی دزدان دریایی با دیدن دوشکای مستقر بر کشتی عطای دزدیدن کشتی رو به لقاش میبخشن و بیخیالش میشن ( البته این منهای درگیریهای شبانه و یا در زمان تاریکی هوا بود )[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]میشه گفت در اون ماموریتم بر روی اون کشتی تقریبا هر ماه یکبار این مسیر رو میرفتیم و برمیگشتیم و بودن دوشکا تبدیل به یک دیوار مدافع قابل اطمینانی شده بود که دزدان دریای د رهمه مدت هفت ماه ماموریت من روی این کشتی به ما نزدیک نمیشدند بجز چند بار محدود [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]نخستین رویاروی در اون سفر اگر اشتباه نکنم در چهارمین سفر رفتمون بود که دوشکای آورده شده بازهم دچار مشکل گیر شد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اون روز 4 تکاور رو غروب نزدیکای تاریکی هوا سوار کرده بودیم ، یک دوشکا ،یک تیربار گرینوف و چند تا ژ-3 همراهشون بود و حتی دوربین دید در شب هم نداشتند و مثه گروهای قبلی واکی تاکی و بیسیم هم همراهشون نبود، در تست سلاح ها پوکه در دوشکا گیر کرد بنا شد که فردا صبح دوشکا رو ببریم ورکشاپ برای تعمییر و این اشتباه و تاخیر در تعمییر نزدیک بود کاردستمون بده[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]حدود ساعت 6 صبح بود که تلفن کابینم زنگ خورد و سرمهندس پاکستانی با ترس و لرز گفت زود خودتو برسون ورکشاپ و دوشکا رو تعمیر کنین که در چند مایلیمون چهار قایق دزدان دریایی در حال نزدیک شدنن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]آب هم به صورتم نزدم ودست و روی نشسته فقط بویلرسویتم رو پوشیدم و مثه گلوله خودمو رسوندم ورکشاپ ، وقتی رسیدم اونجا دوتا از تکاورا دل و رو ده دوشکا رو ریخته بودن بیرون ، بهشون گفتم یکیشون بره کمک دوستاشون برای درگیر ی ، من میمونم کمک اونیکی ، به مهندس ارشد شیفت هم گفتم مهندس دستیارشو بزاره اتاق کنترل خودش بیاد کمک ، تماس هم گرفتم با الک کشتی(مهندس برق کشتی که بهش خودمون یالک میگیم) که بیاد اتاق کنترل کمک سرمهندس[/size][/font] برای آماده کردن سیستمها ، البته توی این مدت دیزل ژنراتور دومی رو مهندس سوم شیفت روشن کرده بود و اون با دیزل در حال کار پارالل کرده بود ، پمپ آب دریای آتش نشانی رو استارت کرده بود ، سیستم رزو استندبای سکانو هم از بریج روشن کرده بودن و کلا کشتی قبل از رسیدن من به موتور خونه از هر لحاظ اماده مانور و درگیری بود[/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]متاسفانه به خاطر احمال ما و اینکه شب پوکه همچنان در سلاح مونده بود و چون سلاح سرد شده بود پوکه خیال بیرون اومدن نداشت ، با هر مصیبتی بود پوکه رو بیرون آوردیم دقیقا ایراد سلاح اینبار هم فشنگهای زنگ زده بودن و هم خود سلاح زنگ زده بود [/size][/font]!!![/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]با عجله فشنگها و سلاح رو تمییز کردیم و اونو دونفری روی دوش گرفتیم و بردیمش پای آسانسور و با آسانسور تاعرشه [/size][/font][size=3]E[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] کشتی سلاح رو بردیم از اونجا به بعد بازم گرفتیمش رو دوشمون و بردیمش بریج وینگ[/size][/font] استاربرد ساید که پایه اش اونجا نصب شده بود[/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]قبل از رسیدن ما به اونجا درگیری شروع شده بود[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دوتا از این عزیزان از عرشه اصلی با ژ-3 به سمت دزدان دریای تیراندازی میکردن و نفر سوم هم با تیربار از پشت پل فرماندهی .[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بالا رو بریج وینگ پرت ساید مون (سمت چپ کشتی) هم دوتا از پرسنل کشتی که یکیشون از بچه های دانشگاه دریای نوشهر( دانشگاه افسری نداجا ) بود و اونیکی هم از بچه های دلیر خوزستانی ، با ژ-3 های یدکی تیم تکاورا داشتن تیراندازی میکردن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]قایقها پخش شده بودن وتقریبا از ساعت چهار تا هشت مارو با فواصل حدود یکساعته پوشش داده بودن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اونا هم تیربار ام ژ-3 و گرینف ، کلاشنیکف و آرپی جی داشتن ، دوتا قایقشون تیربار داشت دوتاش آرپی جی و همه چهار قایق کلاشنیکف هم داشتن، بچه ها با تیراندازی و کاپتان با مانورهای زیکزاکی اجزاه شلیک آرپی جی رو ازشون گرفته بودن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]هربار که آرپیجی زنشون میخواست بلند بشه رگبار گلوله به سمتشون میرفت و قایق اونا مجبور میشد مانورهای تندی رو انجام بده و آرپی جی زنشون تعادلش بهم میخورد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]یکی دوبار در حالی که زیر چشمی نیگاه میکردم و همزمان کمک دوشکا چی هم میدادم!! دیدم که یکنفر از کمر به پایین آرپی جی زن رو چسبید تا اون بتونه تعادلشو حفظ کنه و تیراندازی کنه که رگبارهای بی امان تیربار گرینوف بدجوری قایق رو به چپ و راست کردن انداخت و تعادل همه اونا رو به هم زد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]قایقها تند و تیز و کوچیک بودن ، اما تقسیم وظیفه خوبی بین بچه های تکاور صورت گرفته بود و دونفر کمکی از پرسنل کشتی ما هم یک قایق رو پوشش میدادن و نمیزاشتن با هدف گیری دقیق تیراندازی کنن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]همه دزدا بدن استثنا بریج و پل فرماندهی رو هدف قرار داه بودن اما شکر خدا حتی یک گلوله هم به بدنه کشتی نمیخورد ، میشه گفت همه از بالای سرمون زوزه کشان هدر میرفت [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] یکی از ملوانای عرشه هم که بچه جنوب بود و سن و سالی ازش گذشته بود و جنگ رو با پوست و گوشتش تجربه کرده بود اومد کمکمون وهرچی بهش گفتم تونیا اینجا خطرناکه! قبول نکرد و گفت خون من از شما رنگینتر نیست ! اون تکاوری که من کمکش میکردم تا دوشکا رو نصب کنه به اون همکارش که تیربار داشت گفت پوششمون بده تا بتونیم دوشکارو نصب کنیم ، نصب دوشکا رو سه پایه زیاد سخت نیست خیلی هم آسونه منتها نه زیر رگبار و نه تو حول و ولا و دستپاچگی و عجله !!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دونفری دوشکا رو نصب کردیم و کمکش کردم تا خشابو هم نصب کنه بعد قطار فشنگهارو چیدیم توی خشاب و اونم دوشکارو مسلح کرد ( البته بعدا متوجه شدم که چون عجله داشته بنده خدا دستش ناجور آسیب دیده بود ، بعد از خاتمه درگیری بود که متوجه شدم خون همه جا رو گرفته ، جالب اینجا بود که تا من بهش نگفتم چت شده ؟ خودش هم متوجه نبود ، من اولش فکر میکردم تیر خورده اما بعد بادیدن دستش متوجه شدیم که حین مسلح کردن ، دستش مونده بوده بین سیستم تسلیح و یک تیکه از پوست و گوشت دستش بین انگشت اشاره و انشگت شست دستش قلوه کن شده بود، اگر فقط دستکش دستش بود این اتفاق نمی افتاد اما صد افسوس که دستکش جزو تجهیزات این عزیزان نیست)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بعد از مسلح کردن دوشکا، استاربرد رو اون تحویل گرفت و پورت ساید رو به اونیکی دوستش که تیربار گرینوف داشت سپرد[/size][/font][/right] [right][b][font="Arial","sans-serif"][size=3]خیلی خیلی جالب بود ، اولین رگبار دوشکا ..................و............... دزدا زدن به چاک![/size][/font][/b][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]تکاورا کمی پشت سرشون تیراندازی کردن اما اونا از هم جدا شدن و هرکدوم به طرفی زیگزاگی در رفتن و فرار کردن رفتن تو پهنه دریا گم شدن ، تکاورا هم دیگه به تیراندازی ادامه ندادن و فشنگها رو الکی هدر ندادن برای درگیریهای بعدی[/size][/font]!!![/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بعد از درگیری سلاح ها رو خالی کردن و به نوبت دونه به دونه دوباره تمیزشون کردن و آماده اشون کردن برای درگیری های احتمالی بعدی [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]در زمان تمیز کردن سلاح ها هم کاپتان پاکستانی که تبحر خاصی در پانسمان داشت و بیشتر کارش به پرستارا میموند تا یک کاپتان ( اینو تعریف به حساب بیارید نه کنایه و ...جدی بود ستایش مهارتش بود این تیکه)، دست اون تکاور دلیر رو پانسمان کرد وکل ماجرا و تعداد فشنگ شلیک شده و نتیجه کار رو با مستندات عکس و فیلم رادار و تصویربرداری بچه ها با هم صورتجلسه کردیم هم برای شرکت و هم برای نداجا[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بعد هم به راهمون ادامه دادیم و شکر خدا با موردی دیگر مواجه نشدیم تا ......[/size][/font][/right]
  15. 1 پسندیده شده
    یارو پاکستانی شیش تا هشت هزار دلار میگیره ایرانی بیچاره سه هزار دلار. این سیاست عذر میخوام مزخرف شرکت نفت‌کش و کشتیرانی نمیدونم از کجا سرچشمه میگیره! اونم دریا با اون همه مشقت‌هایی که داره اینجوری ایرانی جذب کار رو دریا نمیشه فقط پاکستانی و هندی رو خوب تغذیه میکنند! جناب elo این قضیه نقض قوانین IMO نیست؟ اینا که رو همه چی نظارت دارند چطور به این جور چیزا گیر نمیدن؟ شنیدم که قراره حقوق‌ها طبق ضوابط بین‌المللی پرداخت بشه هنوز این کار انجام نشده؟
  16. 1 پسندیده شده
    بله ساخت حوض بسیار سخت و دشواره و تکنولوژی بالای هم میطلبه اونم اگر تحریم سفت و سخت باشی و مجبور باشی بدون داشتن تجربه ساخت چنین تاسیسات عظیمی به تنهایی مبادرت به ساختش بکنی درباره اومدن کشتی های دیگه هم دنیا رو بازارشه که میچرخه خدمات بهتر و با کیفیت تر درزمان کوتاه تر و ارزونتر بده برات سر و دست هم میشکنن حقوق دریافتی دریانوردان ایرانی که برای شرکتهای ایرانی کار میکنند متاسفانه در حد یک سوم تا یک چهارم پرسنل خارجی با جایگاه مشابه در همون شرکت ایرانیه این امر پایینتر بودن دستمزد پرسنل ملی خود شرکت فقط در مورد ایرانیهاست که صدق میکنه و الا در همه جای دنیا پرسنل نشنالیتی خود کپانی از همه بیشتر میگیرن بچه های ایرانی که در کمپانیهای خارجی کار میکنن حقوق بین المللی میگیرن
  17. 1 پسندیده شده
    چرا دوست خوبم از چند میلیارد هم میگذره اونا 3 تا حوض خشک دارن ( منهای فلوتین داکهاشون و داک سرسره اشون)و چندین اسکله پذیرفتن تعمیرات ( خیلی هستن تعدادشون خاطرم نیست) معمولا هر کشتی بین 5-6 روز در حوضچه است و مابقیشو کنار اسکله در امر تعمیر و نگهداریه معمولا در حوضچه ها هم بنا به اندازه شناورها بین دو تا چهار کشتی میبرن اگر میانگین سه فروند رو در نظر بگیریم و حداکثر زمان همون 6 روز رو مد نظر قرار بدیم و میانگین 2-3 میلیون دلار برای تعمیرات اساسی( بالای 4 هم دیدم من) رو هم مد نظر قرار بدیم ( منهای اونهایی که فقط کنار اسکله میان و حوض نمیرن ، منهای اونهایی رو که میسازن و میفروشن ، منهای خدماتی که به کشتیهای که میان لنگرگاهش میدن و از همه مهمتر منهای اونهمه سوخت و آذوقه ای که به کشتیهای در لنگر گاه و کنار اسکله های تعمیراتی و در حوضچه میدن ) فقط درآمد حوضچه حدودا 1.6 میلیارد میشه تازه خیلی وقتا برای سال بعد میری برای نبوت فضای خالی نیست و بهت نوبت نمیدن!!!!!!!!! نیروی کار ارزون قیمت هندی و پاکستانی و مدیریت اروپاییها و به نام عربا و شاید براتون جالب باشه اگر بگم درآمدشون از پشتیبانی و تدراک و سوخت رسانی به کشتیها چندین برابر این مقداره متاسفانه این مبالغ از ایران هجرت کرده به دبی امیدوارم با راه افتادن حوضچه های خودمون جدای از جلوگیری از برون رفت ارز از کشور ارز آوری خوبی هم نصیب کشور بشه
  18. 1 پسندیده شده
    ببخشيد يه سوال ديگه داشتم! نخندي ها! ميگم اگر يکي توي کشتي فوت کنه چي ميشه تو دريا دفن ميشه? يا ميارن خشکي? فرقي بين کشتي نظامي و تجاري هست تو اين مورد?
  19. 1 پسندیده شده
    دوست خوبم فقط تجهیزات نبود که بگم غنیمتی بودن یا نه ، سطح اموزش، آمادگی رزمی ، آمادگی بدنی ، دیسیپلین و نظم فوق العاده ، کاربلد بودن و وظیفه شناسی، اطلاع و اشراف کامل به نوع و مکان عملیات ، تخصص زبانهای بیگانه ، علم سیاسی روز بین الملی ، شکیبایی و صبوری در برابر بحثهای داخلی، شیوه و منش و رفتار حتی در برخود و کارهای روزمره ، شیوه استفاده از تجهیزات ، تاکتیکهای انجام ماموریت و... به زبون ساده بگم ، خیلی باکلاس تر از این حرفا بودن!!!!!!!!
  20. 1 پسندیده شده
    دوست خوبم سلام اول که علت اینهمه ایراد رو گفتم و توضیح دادم دوم اینکه اینهمه ایراد در 6 ماه اتفاق افتاد ولی چون شما نوشته ها رو یکجا میخونین زیاد میاد باید خدمتتون عرض کنم برخی کشتیهای ( مثلا مربوط به شرکتهای یونانی) اگر روشون خدمت کنی اونقدر اتفاق خرابی و تعمیراتی میبینی که اگر همون روز ننویسیشون عمرا بعد یک هفته یادت بیاد چیکا را کردی همین اواخر با شدت گرفتن تحریمها تقریبا نزدیک به چنین بلاهایی سرمون اومد ولی همیشه اینطور نیست توضیح دادم که این یک مورد نادر و استثنایی بود از اینا گذشته ماها برای همین کارا اونجایم ، اگر قرار بود کشتی به تعمیر و رفع عیب نیاز نداشته باشه دلشون درد نمیکرد به ما حقوق بدن و اونجا نیگرمون دارن جهت روشن تر شدن موضوع باید عرض کنم تقریبا روزی در کشتی نیست که ما دستگاهی ور باز نکرده باشیم میشه گفتهمیشه یک یا دودستگاه در حال تعمیر هستند ما در کشتی planned maintenance system داریم که طبق برنامه ( تحت نرم افزاری با نام amos) و برمبنای ساعت کارکرد یا عمر قطعه یا تاریخ نصب و راه اندازی تعمیرات و نگهداری ها رو گوشزد میکنه و اینه که معمولا هر روز دو یا سه دستگاه ( یا یکی و یا شاید هم بیشتر) برای تعمیر داریم و چنیدن و چند دستگاه برای چک و بررسی و تست و کارهای نگهداری و.... اونایی که بنده نوشتم مشکلات بسیار بزرگی بودن که بقول معروف آن پلن بودن و ناخواسته و بدون برنامه رخ دادن و الا ما هر روز درگیریم دریا فقط این خاطراتش نیست روزی 14 ساعت کارکردنش هم هست( درست دیدین روزی 14 ساعت)
  21. 1 پسندیده شده
    یاکوزای عزیز و دوست داشتنی شما بینهایت لطف دارین به این حقی ممنونم از لطفتون دوست عزیزم 100 عزیز حضور سبزتون از هزار مثبت بهتر و برتر برای من حضور شما مهمه نه مثبتها ومنفیها حضورتون بهترین مثبت دنیاست دوست و همکارم الکتور آفیسر عزیز این نهایت لطف و نظر شما رو میرسونه اگر سر شوزن باری در این مطالب هست یکی زحمات شبانه روزی دریادلان نیروی دریای ارتش و سپاه و دیگر ایستادگی دریانوردان ایران و در نهایت حضور سبز شما عزیزان و بزرگوارانه امیدوارم که بتونم این خاطرات رو هرچه زودتر بنویسم و اپشون کنم بعدش نوبت دیگر دوستانه که بیان توی گود و چرخی و کباده ای و میلی و....
  22. 1 پسندیده شده
    آقا دستت درد نکنه من میکوشم که معمولا از این وازه ها استفاده نکنم اما متاسفانه گاهی حواسم نیست و تند تند تایپ میکنم و بعد فراموش میکنم ویرایششون کنم دستت درد نکنه سعی میکنم از این به بعد بیشتر حواسم جمع باشه ممنونم
  23. 1 پسندیده شده
    [quote]ساعتهای تک تیرانداز‌ها بود که نفهمیدم کار کردشو[/quote] فاصله هدف جهت و سرعت باد رو بهش میدن و ساعت هم میزان انحراف را در نشانه گیری مشخص میکنه چیز ساده ایه ولی خیلی مفید و کاربردیه
  24. 1 پسندیده شده
    بله آمار بالاست به چند دلیل تعداد کشتیهای ما بالاست و تعداد دفعات رفت و امدشون هم زیاده درباره سلاح قوانین بین المللی این اجازه رو نمیدن و نمیشه روش ریسک کرد اگر یکبار هم مشاهده بشه در بازرسیها اونوقته که شرکت نمیتونه دریانوردی کنه و باید درشو تخته کنه نگه داشتن سلاح روی یک کشتی اونم نفتکش به این سادگیهای که شما فکر میکنین نیست کلا در بحث دزدان دریایی ظعف شدید قوانین بین المللی هستش مثلا برمبنی قوانین جاریه: در قایقی که دزدان حظور دارن نمیشه بهشون شلیک کرد !!! باید اول اونا رو پیاده کرد و بعد قایق رو غرق کرد دنبال اینن که تغییرش بدن یا دزدهای گرفته شده و اسیر شده تکلیفشون مشخص نیست و عموما تحویل کشورمطبوعشون داده شده و اونا هم اینبار باتجربه تر برمیگردن سر شغل شریفشون البته معدود کشورهای زیاد به این قوانین پایبند نیستن و با تمام قوا با دزدا میجنگن و دارن سعی میکنن که اون قوانین رو اصلاح کنن چندین گردهمایی و نشست هم برای رفع ایرادات قوانین برگزار شده که هنوز اجرایی و رسمی نشدن اما در شرف تغییرات خوبی هستیم
  25. 1 پسندیده شده
    خوب شکر خدا از این تاپیک بینوا هم رفع حصر شد تا من بتونم به قولی که به اون دوست بزرگوارم دادم عمل کنم ابتدای کلام هم بگم در نوشته های من چیزی بنام اطلاعات طبقه بندی شده نخواهد بود و اگر احساس کنم چیزی و یا مطلبی خواهد بود که گفتنش به صلاح کشورم و نیروی دریایی نباشد از بیان ان خود داری خواهم کرد اسناد و تصاویری هم هستند که تا حد ممکنه و در چهارچوب قوانین سایت و حفاظت اطلاعات تقدیم خواهم کرد و یک نکته بسیار مهم: با توجه با اینکه تاکتیکهای نیروی دریایی در این مورد خاص و ویژه و عملیاتی هستند و هنوز هم در حال جریان بوده و جزو اسرار نظامی به حساب می آیند از ذکر جزیات و گاها شیوه های عملیاتی و حتی برخی خاطرات خیلی مرتبط با تاکتیکها خود داری خواهم کرد این مطالب که بیان خواهم کرد خاطرات شخصی خودم و یا همکارانم بوده و برای هیچکدام سند و مدرکی ارایه نخواهم کرد تنها در باره خاطرات خودم میتوانم اطمینان بدهم که سرسوزنی ناراستی به انها نخواهم افزود اما از ارایه هرگونه سند و مدرک معذورم تاریخ و مکان و زمان رخدادها رو تقریبا میشه گفت اونم با استناد به گفته های خود نیرو یا صدا و سیما یا بیانیه های شرکتهای ایرانی یا مطالب ارایه شده در موسسات رده بندی بین المللی ضمن ارایه خاطرات سعی میکنم اطلاعاتی در باره منطقه و شرایط موجود و آمارهایی از حملات و تلفات رو بر مبنای آمار بین المللی خدمت دوستان ارایه کنم از سایر عزیزان هم خواهش میکنم اگر مطلب و یا موضوع مرتبطی داشتند ما رو بی نسیب نزارن، درضمن اگردوستان پرسش ، سوال یا مطلب گنگی در نوشته هام دیدن با کمال میل پاسخگو خواهم بود ممنون از همه