برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 22 تیر 1400 در پست ها
-
2 پسندیده شدهیادگاری ترامپ برای نیروی هوایی رئیس جمهور دونالد ترامپ در حال بررسی سفارشی بزرگ از جنگنده های f18XT هست. ترامپ این سخنان را در مراسم نمادین تحویل یک هواپیمای 787 نسل جدید اعلام کرد. با توجه به هزینه های که شرکت لاکهید مارتین برای تولید جنگنده f35c به وزارت دفاع اعلام کرد جیم ماتیس وزیر دفاع دستور بررسی طرحی جنگنده جدید بوئینگ را صادر کرد. این اظهارات بعد از آن اعلام شد که دریادار رابرت هاروارد معاون بازنشسته نیروی دریایی پیشنهاد ترامپ برای پست مشاور امنیت ملی را رد کرد مدیر اجرایی در شرکت لاکهید مارتین شد. نسل جدید جنگنده های f18 superhornet block3 XT قادر هستند توانایی هایی لازم برای پیروزی در جنگنده های اینده را کسب کنند. نسخه جدید راداری که برای این هواپیما ساخته شده با علاوه بر قابلیت دریافت و مبادله اطلاعات از آواکس قادر هستند همانند f18G به عملیات جنگ الکترونیک و سرکوب رادیویی بپردازند. این نسل علاوه بر کاهش سطح مقطع قادر هستند مخازن سوخت تطبیق پذیر را هم با خود حمل کنند. همچنین به سیستم های شناسایی غیر فعالی مجهز هستند که قادرند از فواصل دور جنگنده ها و تهدیدات را شناسایی کنند و به آن ها حمله کنند. همچنین شرکت بوئینگ یک طرخ نسل 5 ارزان قیمت هم برای ارائه به وزارت دفاع اماده کرد. ------------------------------------ این طرح را بوئینگ از سال 2013 شروع کرده بود به دلیل طرح اف 35 کار گذاشته شده بود اما ترامپ به کمک این طرح لاکهید مارتین را مجبور کرد که قیمت ها را کاهش بده اگر روزی تحریم ها برداشته بشن و بتونیم برای نیروی هوایی از جنگنده بخریم این طرح بوئینگ عالی ترین انتخاب برای ما هست هم به نوعی پیشرفته ترین جنگنده نسل 4 ++ را خواهیم داشت هم میتونیم نسل 5 بوئینگ را بسازیم منبع 1 منبع 2
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. مجاهدِ جاسوس (بخش سوم و پایانی) سعادتی در زندان همچنان رابطه خود را با سازمان حفظ کرد و پس از اعلام جنگ مسلحانه منافقین در سال 60 و انفجار دفتر حزب جمهوری در هفتم تیر ماه، فضای زندان را به آشوب و التهاب کشاند. تا اینکه با فرماندهی او در زندان، ترور شهید کچویی در 8 تیر 1360 توسط کاظم افجهای رقم خورد. بعد از این اتفاق پرونده سعادتی دوباره به جریان افتاد و با محرز شدن نقش او در این ترور، حکم اعدام او صادر شد. هرچند سعادتی به اتهام شرکت در طراحی ترور شهید کچویی در زندان اوین مجدداً مورد محاکمه قرار گرفت و محکوم به اعدام شد، اما ماجرای دستگیری او و هیاهویی که پس از آن شکل گرفت، میتوانست با آن شدتی که مجاهدین تبلیغ میکردند، بر موضعگیریهای بعدی سازمان و تشدید درگیریهای مسلحانه و ترورها تأثیرگذار باشد؛ چرا که مسئله اعدام سعادتی پس از اعلام جنگ مسلحانه از سوی سازمان به وقوع پیوست. به هر حال این رویدادها بهانههای مناسبی برای رهبران سازمان فراهم نمود تا ضمن متشنج نمودن فضای سیاسی جامعه و مظلومنمایی و ارائهی وجههی ضدآمریکایی، نیروهای خود را در جهت وصول به اهداف محوری خود که کسب قدرت مطلقه سیاسی بود، بسیج کنند. آشوب طلبی سازمان سلول سعادتی در اوین ( علاوه بر نشریات روز و کتب های دلخواه وی حتی آرم سازمان را هم بالای سر خود زده بود) سازمان به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و در ادامه درگیری ها بعد از دستگیری سعادتی و اختلافات بعدی همچون درگیری های ناشی از حمایت از بنی صدر با مردم، در 30 خردادماه 60 اعلام جنگ مسلحانه نمود و گمان می کرد که با استقبال عمومی روبرو خواهد گردید. رفتار نابخردانه آنها در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و ایشان در 6 تیر مورد سوء قصد قرار گرفت. یک روز متفاوت در اوین کاظم افجه هزاری مشهوربه کاظم افجه ای ( فرد دارای عینک) برنامهریزی سازمان با انفجار 7 تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس از اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند. آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند. شهید محمد کچوئی کاظم افجه ای به دلیل فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و ضدیت با جمهوری اسلامی دستگیر و در زندان به سر می برد که شهید کچویی با او به بحث نشسته بود و او نیز وانمود می کرد که معقول شده است و توانسته بود تا حدی اعتماد مسئولین و نگهبانان زندان را جلب نماید. به دنبال خیز افجه ای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار وی می گردد و به سوی او می رود که با شلیک افجه ای به شهادت می رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودی ها و خروجی های زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان ها (دادستانی) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب می کند که در اثر سقوط کشته می شود. همزمان با ترور شهید کچویی در هشتم تیرماه، بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصرزندانی نیز با این شورش آزاد می گردند ، [شبیه به همین تحلیل رو در فروغ جاودان هم داشتند که باز هم اشتباه از آب درآمد. ] فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند. در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران تردد می نمودند، شناسایی شد. با شکست این طرح و کشته شدن کاظم افجه ای، مهدی آسمان تاب به برنامه ریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار می کند و با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد بدست آمده، نقش سعادتی در این ترور از سوی دادگاه قطعیت می یابد و در مردادماه 60 به اعدام محکوم می شود. سرانجام پرونده مرموز محمدرضا سعادتی جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که دستگیری محمدرضا سعادتی، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به جرم جاسوسی برای شوروی در دوره مسئولیت او اتفاق افتاد. سوال> زمانی که سعادتی دستگیر شد، شما فرمانده سپاه پاسداران بودید. نحوه ورود سپاه به این پرونده چگونه بود؟ جواب > سپاه در اردیبهشتماه سال ۵۸ تأسیس شد البته در ۳-۲ ماه بعد از انقلاب تشکیلات مختلفی وجود داشت که مستقل عمل میکردند همانند گروه نزدیک به شهید محمد منتظری و یا گروه نزدیک به نهضت آزادی و آیتالله لاهوتی که تهران را عملاً لبنانیزه کرده بودند و هر یک ساز خود را میزدند. بالاخره همه این گروهها تجمیع شدند و سپاه پاسداران شکل گرفت. من همان ایام در سپاه مشغول بودم که یک روز خبر رسید یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین به نام سعادتی به جرم جاسوسی دستگیر شده است. به دلیل اینکه سپاه مسئول صیانت از انقلاب بود و این موضوع هم بر میگشت به اصل انقلاب، سپاه در پرونده سعادتی وارد شد. از همان روز اول جار و جنجالی به راه افتاد. همسر سعادتی به نام جلالزاده هر روز میآمد در دفتر من در سپاه و داد و بیداد میکرد که باید سعادتی آزاد شود و او بیگناه دستگیر شده است! سوال> سعادتی را سپاه دستگیر کرد؟ جواب > سعادتی ظاهراً قبل از انقلاب هم با شوروی و سفارت آن در تهران ارتباط داشت. انقلاب که پیروز شد، اینها خیال کرده بودند همه سیستمهای امنیتی از بین رفته و هر کاری بکنند هیچ کس متوجه نمیشود و میتوانند راحت برنامههایشان را پیش ببرند. اما نمیدانستند بقایای ساواک هنوز فعال هستند و با دولت موقت همکاری میکنند و سپاه هم در جریان بود. رابط شوروی زمانی که قرار بود پرونده مهم امنیتی و جاسوسی قبل از انقلاب را از سعادتی تحویل بگیرد سر قرار غافلگیر میشود و چون مصونیت دیپلماتیک داشت، دستگیر نمیشود اما سعادتی دستگیر میشود. در واقع آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود. اینها واقعاً افراد خبره و توانمندی هم بودند. مثلاً به خاطر دارم که به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی مسلط بودند. از فاصله دور میتوانستند لبخوانی کنند و یا آموزشهای شنود و ضد شنود دیده بودند و انواع و اقسام کارهای جاسوسی و ضد جاسوسی به اینها آموزش داده شده بود. به هر حال این بخش از باقیماندههای ساواک به خوبی توانست در مورد پرونده سعادتی عمل کند. این که تا سالها بعد از انقلاب از نیروهای باقیمانده ساواک استفاده شد طبیعی بود چون کشور نیاز ضروری به تامین امنیت و کسب اطلاعات دارد و رکن رکین هر کشوری نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آن هستند تا بتوانند آن کشور را از انواع تهدیدها حفظ کنند، به علاوه اینکه باید از تجربه آنها استفاده میشد که شد و بعدها در وزارت اطلاعات از دانش آن افراد بهرهبرداری کردند. روایت رکن دو ارتش از ماجرای سعادتی سرهنگ مهدی کتیبه، نماینده ستاد مشترک ارتش در جلسات شورای امنیت ملی بود و در مقطعی نیز ریاست اداره دوم ارتش را در روزهای بعد از انقلاب اسلامی بر عهده داشته است. کتیبه به دلیل مسئولیتی که در آن روزها داشت با بسیاری از پروندههای ابتدای انقلاب اسلامی آشنا بوده و اطلاعات خوب و بکری در این زمینه دارد: سوال> آقای کتیبه با بازداشت محمدرضا سعادتی از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در ابتدای انقلاب بحث را آغاز کنیم. پرونده سعادتی چه بود و چرا جنجالی شد؟ جواب > من آنچه به خاطر دارم این است که فردی به نام تیمسار مقربی به دلیل جاسوسی برای شوروی در رژیم قبل بازداشت و خیلی سریع اعدام شد. بعد از انقلاب که ساواک منحل شد و همه چیز به دلیل شرایط آن روزها به هم ریخته بود، عدهای از گروهها از جمله سازمان مجاهدین علاقمند بودند که به سازمانهای اطلاعاتی نفوذ کرده و پروندههایی را از آنجا خارج کنند. از جمله آنها پرونده تیمسار مقربی معدوم بود که توسط سعادتی به رابط سفارت شوروی داده شده بود و سر قرار دستگیر میشود. دستگیری این فرد هم توسط سپاه پاسداران بوده که تازه در آن زمان چند هفتهای بود تاسیس شده بود. سوال> به نظر شما چرا سازمان مجاهدین خلق درصدد انتقال این اطلاعات برآمد؟ جواب > مجاهدین خلق گرایشهای چپگرایانه داشتند. علاوه بر آن تشکیلات مفصلی داشتند و یک تشکیلات منسجم میتواند نفوذ کند و الا افراد عادی و نابلد که توانایی نفوذ و خارج کردن پروندههای امنیتی را ندارند. من البته فکر میکنم اینها میخواستند امکانات و پول و تجهیزات هم از شوروی بگیرند و ماجرا خیلی هم ساده نبوده است. سوال> چرا پرونده جاسوسی مقربی برای مجاهدین خلق و شوروی انقدر مهم و ارزشمند بوده است؟ جواب > بالاخره شوروی یک جاسوس مهم و رده بالای خودش را از دست داده بود و تلاش میکرد بداند چگونه یک جاسوس آنها در ایران لو رفته است. از طرف دیگر مجاهدین هم میخواستند خودی نشان دهند و در اوایل انقلاب هم در سیستم نفوذ کنند و امکاناتی هم از شوروی بگیرند. سوال> این بحث نفوذ در ابتدای انقلاب بحث جالبی است. ما شاهد آن هستیم که بعد از دو سه سال از ابتدای انقلاب که اختلافات بروز مییابد و منافقین وارد فاز مسلحانه میشوند، این نفوذیها یکی یکی خودشان را نشان میدهند همانند کلاهی در حزب جمهوری اسلامی، مسعود کشمیری در نخستوزیری، عباس زریباف در سپاه، کریمی در دادستانی و...، خود شما هم که به نوعی قربانی و جانباز واقعه انفجار دفتر نخستوزیری هستید. به نظر شما این نفوذها چرا انقدر گسترده بود و ما اینطور از نفوذها از طرف سازمان ضربه خوردیم؟ جواب > ما در ابتدای انقلاب خیلی تلاش کردیم سازماندهی خوبی انجام دهیم و جلوی خرابکاریها را بگیریم و در برخی از موارد توانستیم و در برخی دیگر خیر. مواردی که شما اشاره کردید بعضی از آنها را من میدانم و در جریان بودم مثل همان واقعه انفجار دفتر نخستوزیری. واقعیت این است که این کار هم به نوعی هنر است و برخی از این افراد به خوبی توانسته بودند آموزش ببینند و در دستگاهها هم نفوذ کنند و در موقع لزوم برای آنها نقش ایفا کنند و خط خود را پیش ببرند. من کاری که کشمیری در نخستوزیری انجام داد را واقعا کار حرفهای میدانم. بالاخره این هم هنری است! فرد بتواند در سیستمی نفوذ کند و خود را تا عالیترین مقام بالا ببرد و نقشهای را اجرا کند و بعد هم از کشور فرار بکند، این چیز کمی نیست. ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. مجاهدِ جاسوس (بخش دوم) سعادتی، شهید لاجوردی و سایر افراد دادسرای انقلاب اسلامی تهران ( همکاران دیروز در پرونده جاسوسی رو در روی هم قرار گرفتند) در 6 اردیبهشت 1358 درست روزی که مسعود رجوی، سرکرده سازمان مجاهدین خلق همراه با تعدادی از اعضای این سازمان برای ملاقات با امام خمینی(ره) به قم رفته بودند، محمدرضا سعادتی از اعضای ارشد و نفر دوم سازمان به اتهام جاسوسی برای کا.گ.ب (سرویس اطلاعاتی شوروی) در تهران دستگیر شد. نیروهای امنیتی سعادتی را در جریان ملاقات با ولادیمیر فیسنکو که افسر شاخه اطلاعات سیاسی در سفارت شوروی بود دستگیر کردند. موضوع این دیدار انتقال پرونده سرلشگر مقربی بود. نحوه لو رفتن مقربی و اینکه چه اطلاعاتی را در اختیار ضدجاسوسی ساواک قرار داده، برای کا.گ.ب سؤال برانگیز بود و اهمیت این مأموریت را دوچندان میکرد. گزارش دستگیری سعادتی ماشاءالله قصاب (مسئول کمیته سفارت آمریکا) و سولیوان سفیر آمریکا در تهران قسمت هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب، به شرح ذیل است: ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی٬ در مورخه 1358/2/5 مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی از اتومبیل پیاده [شد] و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت، وارد شرکت نولکو [که یک مؤسسه صنعتی است] گردید. در بررسی بعدی مشخص شد که مرد روسـی بـه نـام ولادیمیرفیسنکو ، دبیر اول سفارت شوروی می باشد و مردتماس گیرنده ؛ یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است… چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت 17/00 مورخه 1358/2/6 و یا 1358/2/7 (در قـرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی (جهت مبادله اسناد و مدارک) ملاقات می نماید، لذا بررسی های لازم به عمل آمد و طی طرحی، مأمورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که 5 دقیقه قبل از شروع ملاقات، مأمورین به شرکت وارد [شوند] و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط نمایند… پس ازدستگیری مرد تماس گیرنده، فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو، بعد ازخروج از شرکت، سوار اتومبیلی، که توسط سه نفر مأمور شوروی هدایت می شد، گردید و منطقه را ترک نمود. در بازرسی بدنی از مردتماس گیرنده، مشخص شد که مسلح به اسلحه کمری می باشد و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت، یادداشتی که حاکی از همکاری ایـن شـخص بـا سرویس اطلاعات شوروی است، به دست آمد... در گزارشهای منتشره از بازجویی ها آمده است که : وی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخـذ وسـایل و امکـانات فـنی٬ آموزشی و الکترونیک و عملیاتی ازسازمان جاسوسی شوروی اذعان نموده بود. او در آخرین ملاقات نیز فهرستی از مایحتاج سازمان را تهیه نموده بود که در زمان دستگیری به دست ماموران افتاد. نکته جالب در بازجویی های او این است که در عین اعترافات این چنینی، بدیهیات را منکر می شده است؛ به عنوان نمونه وی در جلسه اول از بازجویی ها در 6 اردیبهشت 1358 ادعا نمود سران سازمان را نمی شناخته و گفت: دبیر شوروی می گفت به افرادی به نام رجوی و خیابانی سلام برسان. این در حالیست که او در زندان حامل پیام رجوی بوده است و حتی اگر می توانست عضویت خود در کادر مرکزی سازمان را انکار نماید، انکار آشنایی با رجوی در حالیکه بسیاری از مبارزین که در دادستانی حضور داشتند، آن دو را با هم دیده بودند، امری است که نشان از عدم وجود هرگونه شکنجه و یا اعمال فشاری در بازجویی ها (که از سوی او و اعضای سازمانش ادعا می شد)، دارد. به عبارت دیگر وقتی سعادتی خود را در برابر اسنادی غیر قابل انکار می بیند، ناگزیر لب به اعتراف می گشاید. محمد رضا سعادتی٬ در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئله کردستان، حزب توده، موقعیت چریک های فدایی خلق، افسران اطلاعاتی سیا، اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمان منحله امنیت، امام خمینی؛ وضع و موقعیت ایشان در ایران، درملاقات های خود با فیسنکو، اشاره کرد. وی همچنین به سرقت نزدیک به 50 صفحه مهم از پرونده مقربی از اسناد دادستانی و تحویل آن به شوروی اقرار نمود. در پی «کشانده شدن این پرونده از ابعاد حقوقی به رسانه ای» توسط سازمان مجاهدین انقلاب که کلید کشمکشهای بعدی را زد، انتقادهای فراروانی به این سازمان وارد شد. مجاهدین انقلاب اسلامی در کنفرانسی مطبوعاتی در 1358/4/11 در پاسخ به دلایل این امر، علم مردم را پشتوانه ای برای رسیدگی عادلانه در برابر فشارهای حامیان سعادتی عنوان کرد. واکنشها به دستگیری محمدرضا سعادتی در دادگاه ( این دادگاه پخش تلویزیونی می شد) بازداشت سعادتی ابتدا با سکوت توام با رایزنیهای پشتپرده از سوی مجاهدین خلق و در راس آنها مسعود رجوی مواجه شد. در ادامه، با ناکام ماندنِ تلاشها برای آزادسازی سعادتی، سازمان به فاصله یک ماه از این واقعه به اعتراض به آنچه پروندهسازی علیه سعادتی مینامید، پرداخت. با افشای دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه، سازمان مجاهدین خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تیرماه آن سال بیش از 7 اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت. در اطلاعیه های سازمان، آن بخش از بازجویی های سعادتی که وی در همان روز اول گفته بود این عمل وی عملی سازمانی بوده است تایید شده بود. واقعیت این بود که اتهام سعادتی کاملا مشخص بود: او متهم بود که با استفاده از موقعیتش [دسترسی به پروندههای متهمین رژیم شاه و افراد ساواک] بخشی از پرونده سرلشکر مقربی را در اختیار روسها قرار داده است. البته سعادتی با پذیرش این اتهام، آن را در چارچوب مبادلهی اطلاعات با سازمان جاسوسی شوروی میدانست. واکنش سازمان مجاهدین خلق در قبال کشف جاسوسیِ سعادتی این بود که در ابتدا عنوان کرد: سعادتی جاسوسی نکرده بلکه مبادلهی اطلاعاتی انجام داده است. سازمان اعتقاد داشت این اقدام نه تنها به زیان کشور نیست بلکه به نفع دولت نیز تمام خواهد شد. آنها برای اثبات ادعای خود، در طول جریان محاکمه سعادتی، به نامههایی اشاره کردند که در اختیار حاج سیداحمد خمینی و بنیصدر، رئیسجمهور وقت قرار داده بودند تا اطلاعات مربوط به برخی تهدیدات احتمالی از جانب آمریکا را که از طریق همین تبادل اطلاعات با شوروی به دست آمده بودند، گوشزد کنند. همچنین سازمان مؤکداً اصرار داشت که اقدام سعادتی نه تنها جاسوسی نبوده، بلکه انجام وظیفهای در مقابل حکم سازمانیاش [در دادستانی انقلاب تهران] محسوب میشد و او به وظیفهی خویش عمل کرده است. اما تحلیل دادگاه انقلاب و دستگاههای امنیتی نظام جمهوری اسلامی بر این بود که تبادل اطلاعات امنیتی کشور، به صورت مخفیانه و بدون اطلاع و مجوز از سوی مسئولان مربوطه بوده که عنوانی جز «جاسوسی» بدان اطلاق نمیشود. (با تأکید بر این مسئله که صفحات اصلی پروندهی مقربی در اختیار روسها قرار گرفته بود، بدون آنکه دستگاه امنیتی کشور به نسخهای از آن دسترسی داشته باشند). [در واقع سعادتی اصل پرونده را به روس ها داده بود و نه کپی آن را] در این قضیه تلاشهای سازمان مجاهدین خلق که به انحای مختلف از سعادتی دفاع کرده و اتهام او را مردود میدانست به نتیجه نرسید، اما به تخفیف مجازات او به 15 سال زندان منتهی شد. سازمان از ماجرای سعادتی استفادهی تبلیغاتی فراوانی برد. مجاهدین در مقابل دستگیری سعادتی، فرضیهای را طرح کردند که در ادامه همان موضعگیری در مقابل راست مرتجع و اتکای آن به نیروهای امپریالیستی بود. پیشفرض آنها این بود که نیروهای مرتجع (نامی که سازمان منافقین به نیروهای خط امام اطلاق مینمود) بدون اتکا به قوای امپریالیستی نمیتوانند کشور را اداره کنند. با طرح مسئله سعادتی و اینکه جاسوسی او علیه منافع آمریکا بوده، این فرصت فراهم شد تا آنها بر فرضیه خود صحه بگذارند و به دنبال ارائه مدارک برای اثبات آن باشند؛ بنابراین در بیانیههایی که در مورد دستگیری سعادتی صادر کردند اینطور تعبیر نمودند که چون فعالیت سعادتی بر خلاف منافع آمریکا و سیا بود، و بالطبع برای گروههای وابسته به آنها نیز خطر جدی محسوب میشده، همین به هم پیوستگی منافع باعث واکنش شدید در مقابل سعادتی و عمل سازمانی او شده است؛ با این تعبیر آنها سعی در اثبات ارتباط میان آمریکاییها و نیروهای انقلاب داشتند. این در حالی است که نیروهای مذهبی بر این باور بودند که سازمان قصد جلب نیروهای چپ و شوروی را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است. با تمام این تفاسیر، حکمی که برای سعادتی صادر شد، از درجهی تخفیف بالایی برخوردار بود؛ طوری که برای خود مجاهدین صدور حکم اعدام از قریبترین احتمالات بود و انتظار چنین برخوردی را نداشتند. یکی از نکات عجیب در این پرونده آن است که سعادتی به رغم آنکه به اتهام جاسوسی دستگیر شده بود و طبیعتاً نباید از امکان تبادل اطلاعات با بیرون برخوردار می بود، به راحتی با خارج از زندان در ارتباط بود و به عنوان نمونه می توان به نامه وی در پی درگیری سازمان با مردم در 16 آذرماه 58 اشاره کرد که در شماره 16 نشریه مجاهد به چاپ رسید و در آن، مخالفان سازمان را «چماقدار» توصیف نمود. او همچنین در همین دوره با همسر خویش که از اعضای اصلی منافقین بود نیز ملاقات داشته است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که دستگیری «محمدرضا سعادتی» از اعضای رده بالای سازمان منافقین [مسئول واحد اطلاعات و عضو شورای رهبری سازمان] به جرم جاسوسی برای شوروی نقل محافل خبری شد. این اتفاق در حالی رخ داد که مسعود رجوی و موسی خیابانی [رهبران اصلی سازمان] برای دیدار با امام خمینی (ره) به منظور پاره ای از مذاکرات به قم رفته بودند. سازمان از ماجرای سعادتی استفاده تبلیغاتی فراوانی برد. تلاش های مجاهدین خلق که به انحای مختلف از سعادتی دفاع کرده و اتهام او را مردود می دانست به نتیجه نرسید، اما به تخفیف مجازات او به 15 سال زندان منتهی شد. اما با ترور شهید کچوئی [رئیس زندان اوین که درون زندان توسط یکی از زندانیان مجاهد به ضرب گلوله شهید شد] ، پرونده سعادتی دوباره به جریان افتاد و با محرز شدن نقش او در این ترور، حکم اعدام او صادر شد. مجاهدِ جاسوس سید محمدرضا سعادتی (۱۳۲۳، شیراز - ۱۳۶۰، تهران) از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران [منافقین] بود. وی متهم به ارتباط با کشور بیگانه و جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی بود. سعادتی هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سرلشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در ۲ شهریور ۱۳۵۸ توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا !!! (گروه ماشاالله قصاب) [ماشاءالله کاشانی خواه معروف به ماشاءالله قصاب] دستگیر شد. وی توسط [آیت الله] موسوی تبریزی به ۱۰ سال زندان محکوم شد اما پس از وقایع خرداد و تیر ۱۳۶۰ اعدام گردید. اکبر طریقی که از اعضای سازمان بود و در دادستانی انقلاب اسلامی کار میکرد با استفاده از حکم دادستانی انقلاب که به وی اجازه امانت گرفتن پروندههای مأموریت اطلاعات ارتش را میداد در تاریخ ۲۹ فروردین ۵۸ بطور غیرمجاز اقدام به گرفتن پرونده مقربی نموده و در اختیار سعادتی قرار میدهد. اکبر طریقی پس از احضار به دادستانی در ارتباط با پرونده سعادتی دستگیر شد و گرچه به محض اطلاع یافتن از کنه ماجرا، علیه آن موضعگیری کرد و اعلام داشت در صورتیکه فرد آگاهانه به چنین اعمالی دست بزند خیانت کرده و به هیچ وجه قابل توجیه نیست، اکبر طریقی ۱۶ اسفند سال ۶۰ تیربارانش کردند. (منبع ویکی پدیا) آنچه در ادامه میخوانید نگاهی است از زوایای گوناگون به ماجرای "پرونده جاسوسی" محمد رضا سعادتی که می تواند شناخت ما را نسبت به این سازمان عمیقتر نماید: سرلشکر مقربی/سیکو دی ماه سال 56 خبر دستگیری یکی از امرای مشهور ارتش شاهنشاهی در مطبوعات منتشر شد. بلافاصله بعد از این خبر دادگاهی در همان دی ماه تشکیل شد و تیمسار احمد مقربی از امرای مشهور ارتش و عضو تیم خریدهای ارتش شاهنشاهی در دادگاه نظامی به جرم جاسوسی برای شوروی محاکمه و بلافاصله به اعدام محکوم و حکم اعدام وی در 8 دی ماه اجرا شد. مقربی یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی بود که مدت 25 سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال 1356 توسط اداره کل ضد جاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چطور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد. دستگیری و دادگاهی که کمتر از دو هفته به طول انجامید اما این پایان ماجرا نبود! انقلاب اسلامی مردم ایران در کمتر از 14 ماه بعد به پیروزی رسید و اولین پرونده جدی جاسوسی که جمهوری اسلامی با آن در گیر شد، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، در اسفند 57 گشوده شد. در شرایطی که جاسوسان روس از عدم وجود هرگونه مانعی بر سر راه خود مطمئن بودند، یکی از جاسوسان پرنفوذ در ایران با نام مستعار «سِیکو» شناسایی گردید. [سیکو در لهجه شیرازی به معنای نگاه کن می باشد] محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند. این نفوذ تا آنجا بود که اگر تیزبینی شهید بهشتی نبود، این سازمان توانسته بود اجرای مراسم استقبال از امام را در دست بگیرد تا بر مشروعیت خود بیافزاید. محمدرضا سعادتی نفر دوم سازمان محمدرضا سعادتی و شهید لاجوردی ، هر دو از فعالین دادستانی انقلاب بودند اما محمد رضا سعادتی کیست و چرا بلافاصله بعد از انقلاب به شهرت رسید؟ محمد رضا سعادتی فرزند سیدعلی به سال 1323 در شیراز و در خانواده ای روحانی و کم بضاعت به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1341 با رتبه دوم و بورسیه دولتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1345 در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت و به عنوان سپاه ترویج آبادانی و مسکن در ایلام مشغول کار شد. پس از پایان خدمت وظیفه در سال 1347 وارد کارخانه ذوب آهن اصفهان شد و سال بعد به دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت. همزمان با کمک برادران جلال زاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساندند و از طریق جلال زاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت. هر چند که پیش از آن در دوره دانشجویی با ناصر صادق آشنا شد و مدتی هم در برق منطقه ای شیراز همکارش بود، اما سعادتی در بازجویی عضویت خود را در تشکیلات مجاهدین مرتبط به مهدی رضایی (با نام مستعار بهروز همایونفر) می داند. سعادتی همچنین در بازجویی علت گرایش خود به مبارزه علیه رژیم پهلوی را، اعدام 2 تن از دوستان مارکسیستش به نامهای اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی می داند که در گروه سیاهکل فعالیت داشته اند. بر اساس نظریه موجود در پرونده سعادتی، حضور وی در ذوب آهن اصفهان زمینه ای برای ارتباط وی با کارشناسان شوروی گردیده بود و از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی شوروی نشان شده بود. سعادتی از جمله کسانی است که از ضربه شهریور 1350 ساواک به سازمان مجاهدین در امان ماند اما در اردیبهشت 1351 در پی دستگیری مهدی رضایی، سعادتی به همراه همسرش ناهید جلال زاده دستگیر شدند. سعادتی به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به «سید سیکو» مشهور شد. [نامبرده چون شیرازی بود مرتب از عبارت سیکو که در لهجه شیرازی به معنای نگاه کن است ؛ استفاده می کرد] هنگامی که در پی نقل فتوا و نجس دانستن کمونیستها و ممنوعیت تماس با آنها در اثر تز جدید سازمان مبنی بر تغییر ایدوئولوژی و مارکسیست شدن در میان زندانیان وفادار به آن شکاف ایجاد شد، وی با همکاری ساواک از اوین به قصر منتقل شد تا در اجرای سیاست ها و منویات رجوی، آنها را مهار کند. حسین شریعتمداری در خاطرات خود درباره ماموریت وی می گوید: «سعادتی که آمد (بنابر مأموریتی که داشت) گفت جمع ما جمع مشترک با مارکسیست هاست، خودش هم رفت داخل کمون مارکسیست ها و این دستور سازمانی بود.» سعادتی در زندان، تاریخ معاصر تدریس می نمود که از جمله شاگردان کلاس تاریخ او می توان به بهزاد نبوی اشاره کرد. سعادتی در 22 آبان 1357 از زندان آزاد شد و 23 بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، در جمع کادر مرکزی 15 نفره آن قرار گرفت. همچنین به عضویت هیئت مدیره شرکت نولکو بازگشت که شرکتی برای پوشش فعالیتهای سازمان بود. وی در کنار این امور، طبق اقدامی برنامه ریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت. در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. کشف ارتباط سیکو و فیسینکو اکبر طریقی در 16 اسفند 1360 اعدام شد عباس امیر انتظام در خاطرات خود گفته است: « در یکی از روزهای اسفند 1357 منشی من اطلاع داد که شخصی می خواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را درمیان بگذارد. پس از توافق من ، مردی درحدود 50 سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اطاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او ، قراراست درساعت 5 بعد از ظهر امروز یکی از دیپلمات های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی درمیدان 25 شهریور برود و چیزهایی را دراختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می شود. این فردآمده بود تا کسب تکلیف کند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شـخص مسـئله را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان ازشنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش رابه من داد که به اطلاع نخست وزیر رساندم… [بعدها] وی گفت که عبدالعـلی را دسـتگیر کـرده انـد و نام واقعی این فرد سید محمدرضا سعادتی است که با دستگاه های عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شـده است. من تا آن روز نمی دانستم که محمد رضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است!» البته ابراهیم یزدی عامل گزارش اولیه را دکتر چمران معرفی نموده است اما آنچه مسلم است شناسایی اولیه وی توسط دولت موقت انجام گرفته است. چگونگی دستگیری این جاسوس بلندپایه، همچون مقربی همچنان برای شوروی به صورت یک معما باقی مانده بود تا به جای حل معمای قبلی [مقربی] معمای دیگری [سعادتی] نیز بر آن افزوده شود. این خلأ اطلاعاتی باقی بود تا آنکه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تاریخ 23 خرداد ٬1358 برخی اسناد و خلاصه گزارش مأموریت سعادتی و بخشی از اظهارات وی در بازجویی را منتشر کرد. در اسنادی که انتشار یافت٬ نوع ارتباطات سعادتی با واسطه اطلاعاتی سازمان جاسوسی شوروی و اسناد تحویل شده و درخواست های سعادتی از وی فاش گردید. فیسینکو کیست؟ ولادیمیر فیسینکو؛ افسر شاخه سیاسی K.G.B در تهران چندروز پس از پیروزی انقلاب، یعنی روز 14 فوریه 1979 مطابق با 25 بهمن 1357 ؛ به دستور مستقیم کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه رزیدنسی کا.گ.ب مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس میگیرد. مسئولیت این ارتباط به عهده ولادیمیر فیسنکو افسر شاخه اطلاعات سیاسی ایستگاه (مستقر در سفارت شوروی در تهران) گذارده شد. وی به زبان فارسی، تسلط کامل داشت و با موهای مشکی و چشمان قهوه ای، شباهت فراوانی به ایرانی ها داشت. در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی در ساواک را طلب کنید. مقربی از افسران با تجربه در ارتش شاه بود که بیش از 25 سال با ما در ارتباط دائم بود.» این کتاب در ادامه به احضار فیسینکو توسط «گنادی کازنکین» رییس شعبه جاسوسی سیاسی شوروی در ایران اشاره می کند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر اینکه نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد؛ ساواک ازبین رفته و هیچ کس به تلفن های ما گوش نخواهد داد. همین الان از سفارتخانه به رابطت تلفن کن. » ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهسریال غنی - طالب برای تسخیر جبهات مقاومت! دکتر لعل زاده ۱۳ سرطان (تیر) ۱۴۰۰ اینکه کرزای - اشرف غنی (و در محور آنها خلیل زاد)[رئیس جمهور های پشتو افغانستان بعد از اشغال آمریکا] در جریان ۲۰ سال گذشته طالبان را تقویت نمودند و در شمال کشور گسترش دادند، همه می دانیم. آنها بارها در گوش خارجی ها خواندند (و شاید هم خارجی ها را متقاعد ساختند) که «جبهه مقاومت افغانستان» و «جنگ سالاران شمال» خطرناک تر از «طالبان» اند و اول باید آنها سرکوب و از دستگاه دولت پاک سازی شوند. در این راستا با تمام قوا تلاش نمودند تا توجه آنها را از سرکوب و نابودی طالبان به سوی سرکوب و نابودی «جنگ سالاران» جلب کنند که گویا در موجودیت آنها انتخابات، دموکراسی و ارزش های غربی ناممکن است (حتی به بهانه تلفات ملکی، مانع حملات شبانه آنها بالای طالبان شدند؛ اما سران و بزرگان غیرپشتون را به نام «جنگ سالار» وغیره با آهستگی از قدرت و اقتدار دور نمودند و با زراندوزی و بلندمنزل سازی مصروف و آلوده ساختند)! از یک سو کرزای - اشرف غنی به این فکر بودند که از طالبان در سرکوب «ائتلاف شمال» و سرکوب «جنگ سالاران» استفاده کنند تا قدرت و اقتدار خود را ادامه دهند و تحکیم بخشند (در این مورد موفق عمل کردند. شمار زیادی از رهبران، بزرگان و فرماندهان را تطمیع نمودند و شمار دیگری را ترور کردند و در مرگ شان گریستند)… از سوی دیگر شاید به این فکر بودند که طالبان هرگز چنان قدرتی نخواهند شد که قدرت و اقتدار خود آنها را تهدید کنند و یا در بدترین حالت شاید هم به این فکر بودند که در صورت سقوط، باید جای شان را «برادران پشتو ناراضی» خودشان بگیرند، نه «اقوام اقلیت و مهاجر» (در این مورد نیز موفق عمل کردند و با استفاده از رهنمودهای «سقاوی دوم»، ناقلین افغان/پشتون را در مناطق مختلف و استراتژیک کشور جابجا نمودند)… انکشاف اوضاع، مذاکرات امریکایی ها با طالبان و در نهایت، ظهور طالبان به عنوان جانشین حکومت (در توافق با امریکا)، شرایط نوینی را بوجود آورد… با آنکه کرزی - احمدزی در جریان ۲۰ سال گذشته سران و بزرگان غیرپشتون را متفرق نمودند، به جان هم انداختند و از پایگاه های اجتماعی و مردمی شان دور ساختند؛ با آنهم قرار معلوم، در آخرین ارزیابی ها و تحلیل ها از تجارب تلخ گذشته (مقاومت مسعود در جبهه پنجشیر با پشت جبهه های قوی در کوهپایه های تخار و بدخشان) به این نتیجه گیری رسیدند که پیش از تسخیر سایر مناطق و ولایات کشور، اول باید «پشت جبهات مستحکم و تسخیرناپذیر مسعود» را اشغال کنند تا از تکرار تجارب تلخ گذشته و تلفات سنگین طالبان در آینده جلوگیری نمایند! به همین علت، طالبان از تسخیر مناطق دوردست و نهایت مهم «پشت جبهات مقاومت» در کوهپایه های هندوکش و تخار و بدخشان شروع کردند که ظاهرا هیچ ارزش استراتژیک برای طالبان و حکومت در شرایط کنونی ندارد! در حالیکه تمام این روستا ها و دهکده های دوردست، پایگاهها و سنگرهای مستحکم مسعود بزرگ در دوران مقاومت بود که هرگز پای هیچ اجنبی به آنجا ها نرسیده بود (به نظر می رسد که چنین برنامه استراتژیک تسخیر «پشت جبهات مقاومت» توسط استراتژیست های بسیار خردمند با همکاری دولت کنونی طرح و تهیه شده باشد که از یک سو طالبان را با تسلیم دهی این مناطق، مالک پیشرفته ترین سلاح ها، تجهیزات و امکانات در دشوارترین اراضی و مناطق مهم می کند و از سوی دیگر، مانع ایجاد «جبهات مقاومت» در کوتاه مدت می شود. زیرا مثلث کرزی، احمدزی و حکمتیار نیز این تشویش را داشتند و می دانستند که بیشترین سربازان قطعات اردو/پولیس از اقوام غیرپشتون اند و خطر پیوستن آنها به «جبهات مقاومت» همیشه وجود دارد. شاید نصب بسم الله در وزارت دفاع نیز تالچال خوب دیگری برای تطمیع/فریب تاجیکان در این راستا بود که متوجه این برنامه بزرگ آنها نشوند)! حال که اشغال آن پایگاههای عمده (پشت جبهه ها) به پایان رسیده است، نوبت پنجشیر و سایر مناطق شمال است که دیگر پشت جبهه های مستحکم ندارند. تصور می شود تا تسخیر شمال به پایان نرسد، شاید هیچ توجه و تهاجمی به مناطق هزاره ها صورت نگیرد (سفر متقی به مناطق هزاره و خلیلی به پاکستان مویید این ادعاست)… دیده می شود که «نیروهای دفاعی و امنیتی» مطابق فرمان «سرقوماندان اعلای قوای مسلح» تمام تسلیحات و مهمات خود را بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم طالبان نموده و «عقب نشینی تاکتیکی» می نمایند! به این ترتیب به نظر می رسد که شعارهای «دفاع از نیروهای دفاعی و امنیتی» نیز خریداری ندارد و پیش از اینکه جنبه عملی پیدا کند، «سرقوماندان اعلای قوای مسلح»[رئیس جمهور] مسیر ورود با عزت و با احترام طالبان کرام به شهرهای بزرگ را هموار می سازد (تصور می شود بخش اول سریال غنی – طالب همین است)… برای ایجاد «جبهه مقاومت» و مقابله با فاشیزم/اوغانیزم باید منتظر بخش دوم سریال (چگونگی تحویل دهی حکومت غنی به طالبان) باشیم… در هرصورت، از رهبران معامله گر و آلوده توقعی نداشته باشید! «نسل نو» با «رهبران جدید» باید تصمیم بگیرند که در پرتو اوضاع و احوال نوین چگونه مبارزه و مقاومت کنند (راه مسعود ادامه می یابد... اما فقط شرایط دشوار و روزهای سخت است که رهبران جدید را بوجود می آورد)!
-
1 پسندیده شدهبه نام خدا Bell Eagle Eye (Model 918) بالگرد کج پروانه (Tiltrotor) بدون سرنشین (1998) Bell Eagle Eye سامانه هوایی بدون سرنشینی بود که برای رقابت در "برنامه پهپاد های برخاست عمودی" نیروی دریایی ایالات متحده توسعه داده شد. مانند سایر پهپاد های نسل فعلی، Eagle Eye به عنوان سامانه ای معرفی شد که در شرایط نامطلوب جوی کار می کند و گزارش ارزیابی لحظه ای میدان نبرد را به اپراتور ارائه می کند. ادعای برنامه این بود که نیروی انسانی و ساعت تعمیر و نگهداری کمتری نسبت به هواپیما های معمولی در حال خدمت دارد. همچنین، از آنجایی که اپراتور می تواند در مکانی دور بایستد، استفاده از سامانه های پهپادی امکان سقوط، کشته شدن یا دستگیری خلبان توسط دشمن را از بین می برد. هواپیما های rotary به دلیل امکان برخاست و فرود عمودی، نیازی به باند فرود، منجنیق یا توری بازیابی ندارند. سامانه های کج پروانه می توانند مانند یک بالگرد معمولی نشست و برخاست انجام دهد اما با کمک محفظه موتور متغیر خود می تواند مانند یک هواپیمای بال ثابت معمولی پرواز کند. مداومت پروازی هواپیما های rotary نسبت به پهپاد های بال ثابت نسل اول و دوم (مثل سری پریدیتور) که مجبور به پرواز دایره وار بالای منطقه هدف هستند، مزیت بالاتری دارند. Eagle Eye با استفاده از 2 روتور تا زمانی که سوخت داشته باشد، در جای خود ثابت می ماند. البته این کار باعث می شود که Eagle Eye در معرض آتش زمینی دقیق قرار بگیرد زیرا ماهیت معلق بودن و اندازه اش، آن را به هدفی بزرگ و ثابت تبدیل می کند. Eagle Eye آزمایش های پرواز از خشکی و دریا را با موفقیت به پایان رسانده است. این ویژگی قابل توجه است، چون پهپاد را در معرض انواعی از شرایط دریایی مثل پلتفرم پرواز و نشستن ناپایدار یا عناصر خورنده دریایی که به سامانه های داخلی و خارجی آسیب می زند، قرار می دهد. شرکت بل کار بر روی Eagle Eye را در سال 1993 آغاز کرد و اولین پروتوتایپ آن را با نام "TR911X" ساخت. در نهایت 2 نمونه اثبات گر ساخته شد و اولین بار در ششم مارچ سال 1998 پرواز کرد. هر کدام از این نمونه های اولیه یک موتور توربوشفت Allison 250-C20 داشتند. اندکی بعد، Eagle Eye وارد برنامه آزمون های ضروری پرواز شد که از 2 فاز تشکیل می شد: یکی در خشکی و دیگری در دریا. اولین نمونه در طول آزمایش ها گم شد اما نمونه دوم بدون آسیب خاصی آزمایش ها را به اتمام رساند. با اینکه در ابتدا نیروی دریایی و سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده به Eagle Eye علاقه نشان دادند، اما این پهپاد تا مدت ها بدون درخواست باقی ماند و هیچ نسخه دیگری سفارش داده نشد. در سال 2002، نسخه ای با اندازه کامل به نام "TR918" ساخته شد. این نسخه جدید به یک موتور توربوشفت Pratt & Whitney Canada PW207D مجهز بود. گارد ساحلی ایالات متحده به سامانه کج پروانه علاقه نشان داد و شروع به همکاری با Bell برای ساخت نسخه ای بزرگتر از مدل اولیه کرد. روی کاغذ، Eagle Eye در نقش جستجو و نجات برای گارد ساحلی مناسب بود، تا با استفاده از مدوامت بالای خود به جستجوی بازماندگان یا رهگیری عناصر فاسدی که قصد قاچاق کالا به خاک ایالات متحده داشتند، بپردازد. نتیجه طراحی مشترک بل و گارد ساحلی، پهپاد "HV-911" بود. اما با نامشخص ماندن بودجه این محصول مختص گارد ساحلی، Eagle Eye منتظر روز موفقیت خود باقی ماند. طراحی Eagle Eye بی شباهت به بالگرد کج پروانه ترابری V-22 Osprey بوئینگ-بل نیست. این پهپاد بدنه ای مرکزی دارد که تجهیزات الکترونیکی و دیجیتالی اصلی در آن قرار گرفته اند. بال های مستقیم، به بدنه چسبیده اند و هرکدام یک سامانه روتور دارند که با میل لنگ به سامانه انتقال قدرت متصل می شود. ورودی هوایی بزرگ در بالای بدنه وجود دارد. بدنه به سمت عقب باریک می شود. در هر 2 طرف بخش دم، صفحات افقی پایدارساز قرار دارند که به هرکدام از آن ها یک باله دمی متصل می شوند. بخش زیرین از 2 چرخ دوگانه اصلی در دماغه و پشت تشکیل شده است. یک جفت چرخ های کوچکتر در پشت هر محفظه موتور وجود دارد که در هنگام برخاست و فرود با محفظه های رو به بالا به کار می آید. توانایی حمل محموله آن 91 کیلوگرم گزارش شده است که می تواند برای شناسایی، نظارت، جنگ الکترونیک و بار های تسلیحاتی دیگر مورد استفاده قرار گیرد. Eagle Eye از 2 موتور توربوشفت Pratt & Whitney Canada PW207D استفاده می کند. این موتور ها در مجموع 641 اسب بخار قدرت به مجموعه روتور های بیرونی روی هر بالچه منتقل می کنند. هر مجموعه روتور یک روتور با ملخ های 3 پره را می چرخاند. براساس نتایج آزمایش های ارزیابی، حداکثر سرعت Eagle Eye به 360 کیلومتر بر ساعت می رسد و ارتفاع پروازی آن 6000 متر است. با یک موتور، تا 6 ساعت پایداری دارد، مزیتی عالی برای پهپاد های میدان نبرد یا عناصر هوایی جستجو و نجات. اگرچه که آمریکا خرید این پهپاد را متوقف کرد، اما از خارج درخواست هایی برای آن وجود داشت. شرکت Bell با شرکت آلمانی صنایع دفاعی Rheinmetall و شرکت Sagem همکاری کرد تا Eagle Eye را به دارایی کشور های اروپایی اضافه کند. ساختار آن به گونه ای بود تا هر دفتر محموله مورد نیاز خود را روی آن قرار دهد. Bell مسئول ساخت و تحویل سازه، موتور و سامانه های اویونیک خواهد بود. مشخصات - سال ورود به خدمت: 1998 - وضعیت: لغو شده - تعداد فروند ساخته شده: بیش از 2 - سازنده: Bell Helicopter (ایالات متحده) - کشورهای مصرف کننده: ایالات متحده (لغو شد) - نقش: توانایی های بدون سرنشین (طراحی شده با توانایی های بدون سرنشین برای ایفای انواع نقش های بالای میدان نبرد) - طول: 5.56 متر - طول بال ها: 7.37 متر - قوای محرکه: 1 موتور توربوشفت Pratt & Whitney Canada PW207D با قدرت 641 اسب بخار - حداکثر سرعت: 360 کیلومتر بر ساعت - ارتفاع پروازی: 6096 متر - تسلیحات: تا 91 کیلوگرم تجهیزات یا مهمات - نسخه ها: Model 918 (شرکت بل)، "Eagle Eye" (سری پایه)، TR911X (نسخه 7:8، 2 فروند ساخه شد که یکی در تصادف گم شد، آزمایش های زمینی و دریایی را طی کرد، 1 موتور توربوشفت Allison 250-C20 دارد)، HV-911 (نسخه مخصوص گارد ساحلی ایالات متحده، دارای 1 موتور توربوشفت Pratt & Whitney Canada PW207D 641 اسب بخاری) منبع
-
1 پسندیده شدهسعی کردم برداشت نکنم و کلی بگم عدم ورود مستقیم، کار صحیحی هست ولی این باعث انفعال نمیشه ما در سوریه ورود مستقیم نداشتیم ولی منفعل هم نبودیم کاری که در سوریه کردیم، یک الگو هست که باید روی مردم کار کرد در مورد افغانستان ، سپاه قدس خیلی روی مقامات کار کرده و آرایش اونها رو پیاده کرده الان باید این نیروها رو به یک سطح تعاملی رسوند اولی اینکه همدیگر رو نکشید دومی ایجاد تجارت مواد غذایی سوم ازاد کردن آب و احیای هامون چهارم جلوگیری از غارت منابع افغانستان پنجم ایجاد امنیت در مرزها ششم امکان تبادلات مرزی با محلی ها و ...
-
1 پسندیده شدهماکت مقیاس هواگرد ترابری ایران-140
-
1 پسندیده شدهامریکا با همه داشته هاش در عراق و افغانستان موند و گیر کرد پس فکر نکنیم با روش اونها میشه دستاوردی داشت اتفاقا طرز فکر شهید سلیمانی مبنی بر تقویت و خودکفا کردن مردم منطقه کم هزینه ترین و اینده دار ترین راهکار برای اقدام در منطقه هست در سوریه این روش با کمترین هزینه جواب داد ترکیه هم با کمی تغییر همین روش رو اونجا شروع به کار گرفت ( به اضافه تغییر فرهنگ مردم اون منطقه) در مورد افغانستان ، یک مورد ایران قصد داشت وارد خاک افغانستان بشه که رهبری جلوش رو گرفتند و اینده نشون داد کار ایشون درست بوده است خب راهکار درست تو این شرایط ارتباط با طالبان و مردم منطقه حائل مرز ایران است که علاوه بر ایجاد امنیت در مناطق مرزی ، بتونیم فرایند و تفکر خودمون رو اونجا مستقر کنیم کمک های غذایی، کتب درسی ، محصولات مصرفی و .... بهترین ابزارهای ورود به افغانستان است از اون طرف حتی میشه اب سد رو تخلیه کرد و فشار خشکی رو از هامون کم کرد
-
1 پسندیده شدهاون موقع که دولت هنوز مستقر بود هیچ حرکتی تو قره باغ نکردیم و رقیب منطقه ایمون ترکیه تمام اهدافشو پیش برد الان که دیگه دولت هم داره جابهجا میشه فکر نکنم حرکتی کنیم دومین موضوع ایران بدش نمیاد دولت قانونی افغانستان سرنگون بشه نبایدم بدش بیاد منم خوشم میاد چرا ؟ چون هر کاری کمرد به ضرر ایران بود از داستان آب تا سیاستهای ضد ایرانی دولت صحبتهای ضد ایرانی نمایندگان مجلسشون کلن خوبه این دولت قدرت نداشته باشه ولی اینکه در نبود دولت ما چه میکنیم مهمه باید هرات و رودهای مرزی رو به دست بگیریم قدرتشو داریم امکاناتشو داریم الانم شیر تو شیره. سستی امروز یک عمر پشیمانی
-
1 پسندیده شدهسقوط گذرگاه مرزی اسلام قلعه به دست طالبان گذرگاه اسلام قلعه در مرز استان هرات افغانستان با ایران به دست طالبان تصرف شد. تمام سربازان به سمت مرز ایران پناه برده اند.
-
1 پسندیده شدهانصارالله یمن در عملیات اخیر در استان البیضاء در شهرستان های الصومعه و الزاهر نشان داد با وجود تسلط نیروهای ائتلاف در اسمان قادر به استفاده از توان زرهی خودش هر چند به شکل محدود است. تانک تی-62 نیروهای انصارالله یمن در استان البیضاء
-
1 پسندیده شدهپول مفت ، پول نفت همه ما از پول مفت نفت شنیده ایم ولی هرگز در مورد اثرات پول بی هدف در جامعه چیزی نشنیده ایم. چرا کشورهای نفتی با پول نفت زمین میخورند و کشورهایی بدون درآمد نفت رشد می کنند. مگر چه فرقی بین پول مفت نفت و پول غیر مفت هست؟ ** پولی مفت، در حقیقت پول بدون برنامه و هدف هست که همچون ماده افیون وارد ساختار اقتصاد شده و سبب رکود و انفعال در جامعه می شود. برای درک بهتر از پول مفت به داستانی تاریخی باید رجوع کرد زمانی نه چندان دور، دریاهای دنیا زیر سلطه اسپانیا، پرتقال و هلند بود انگلیس تازه به دریاها راه پیدا کرده بود ولی در مقابل قدرت مطلق دریاها توان و حرفی نداشت اسپانیا جنوب آمریکا و قوم مایاها را گرفته بود و به گنج بی نظیری دست پیدا کرده بود و کشتی کشتی طلا از امریکای لاتین برایش بارگیری میشد معابد و معادن پر از طلا، مردم بومی که به راحتی برده می شدند گنجی باد آورده که در تصور کسی نمی گنجید انگلیس هم به دنبال این رویا به آمریکا آمد، ولی آمریکا طلای آماده نداشت پس مجبور شدند روی زمین و کشاورزی و دامداری کار کنند @Overdose سرخپوست های امریکایی هم به راحتی برده نمی شدند و حاضر بودند بمیرند ولی ذلت نپذیرند مهاجرین هم سودای زندگی نو داشتند و هر بار سر به شورش می نهادند انگلیسی ها در بازی سختی گرفتار شده بودند، مقاومت در مقابل حریفی سخت به نام اسپانیا این رقابت زمانی سخت تر میشد که حریف سرشار از درامد مالی بود و انها در محدودیت شدید آنها مجبور بودند در رقابت با اسپانیا بجنگند، و کسر مالی خود را با تکنولوژی و تلاش بیشتر جبران کنند ولی تا به کجا؟؟ معلوم نبود، فقط باید تلاش می کردند برای بقا آنها تصمیم گرفتند بجنگند و امپراطوری خود را با همه سختی ها برپا کنند و از دایره رقابت دریاها عقب نیفتند با گذر زمان، اثر پول مفت خودش را نشان داد اسپانیایی ها، پرتقالی ها و هلندی ها دچار رخوت و رسوخ شدند کار کردن دیگر ارزش نبود، مراکز دولتی دچار فساد و تباهی شده بودند تکنولوژی کشتی سازی و فناوری ها از رقابت ایستاد هیچ فناوری و تولیدی دیگر توجیه اقتصادی نداشت چرا که ارز آوری در اوردن طلا از امریکا معنی و توجیه داشت تولید جای خودش رو به دلالی داده بود و طلا همه چیزی رو اشغال کرده بود دلیلی برای تلاش نبود، طلا بود و دیگر هیچ این فرصتی بود برای انگلستان تا با تکیه بر تلاش های قبلی و فناوری ها، به یکباره خود را از رقبا جلو بیندازد و خود را فاتح بی حد و حصر دریاها کند و این آغاز عصر امپراتوری بریتانیا بود در حقیقت آمدن پول مفت سبب شد که تولید و ایجاد فناوری که عامل برنده کشورهایی چون اسپانیا و ... در دریاها بود دچار اسیب گشته و رها شود. از سمتی دیگر سیاست های مالی انگلیس با تکیه بر تولید و تولید فناوری برگ برنده در طول زمان شد. انگلیس بعدها به دنبال استعمار و به دنبال منابع درآمدی رفت ولی با سیاست درست مانع از گردش پول بی هدف و مفت در اقتصاد خود شد و همین عامل تا مدتها سبب برقراری امپراتوری اش شد. حتی انتقال امپراتوری به امریکا هم با تداوم کار و فناوری انجام شد . در حال حاضر وقتی پول مفت، بصورت نفت خود را نشان می دهد. و کشورهای حاشیه خلیج فارس به شدت به این پول آلوده شده اند و خرید فناوری را با گردش سالم مالی اشتباه گرفته اند. خرید مداوم تکنولوژی و سلاح و .... سبب شده است که بیماری مهلک کمتر دیده شود ولی با مقایسه کشورهای شرق آسیا این تفاوت به راحتی دیده می شود. در کشور ما هم، پول مفت نفت به یکی از معضلات تبدیل شده است و باعث ایجاد فرهنگ کارمندی و بهره وری پایین نموده است. و بسیاری از مشکلاتی که امروز شاهد هستیم نتایج این پول بی هدف هست در حال حاضر دولت از پول نفت به دنبال پرداخت پول حقوق بگیران است پول کارمند دادن، پول صرف پروژه کردن بدون آینده و .... پول مفت با امدنش چون مسکن، روی دردهای اقتصاد می رود و ایجاد نئشگی می کند ولی وقتی این مشکلات روی هم جمع شوند، دیگر کنترل بیماری ممکن نخواهد بود و با تعجب از خودمان می پرسیم چه شده است. ؟؟؟؟ در حال حاضر بسیاری از مشکلات اقتصادی و مدیریتی کشور ، از سال ها پیش به ما رسیده است و تنها چون اکنون پول مفت نداریم، نمی توانیم با یک دستور انها را خفه و ساکت کنیم و در نتیجه متوجه انها شده ایم برای مثال در فوتبال ، مشکلات مدیریتی و فساد سالها حضور داشت ولی امروز چون پول نیست ، ضعف های مدیریتی خود را نشان می دهد بصورت اصولی ورود هر پول با هر منشایی بدون هدف و بازگشت مشخص باعث خرابی سیستم اقتصاد می شود. پول های نفتی (پول های خارج از تولید سیستم) تنها باید صرف پروژه های زیرساختی و تولیدی شوند. پروژه های مستقل و خودکفایی که بعد از اتمام از پس در امد خود بر بیایند. این گونه پروژه ها به تدریج باعث توسعه کشور و اقتصاد می شود. اما سیستم جاری باید از طریق درآمد های دولتی و کم هزینه اداره شود و اگرنه به چاهی برای کشور تبدیل می شود وقتی پول های بی هدف وارد این سیستم ها می شود، بهره وری کاهش یافته و تعداد پرسنل نیز افزایش می یابند در حالی که وقتی سیستم جاری بر عملکرد خود متکی بود باشد، مجبور است که بهره وری خوبی از خود به نمایش بگذارد تا هزینه های خود همراه با پاسخگویی به نمایش بگذارد. ادامه دارد .... تقدیم به دوست علاقمند به این حوزه @worior
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «جوخه های ترور» اختصاص داد. اسفند 1360 در حالی آغاز شد که سازمان منافقین با انجام عملیات های تروریستی گسترده باعث قتل عام وسیع مردم شدند. به گزارش روزنامه کیهان در 3 اسفند 1360 : « در سالروز کودتای انگلیسی رضاخان در تهران، عوامل آمریکا با انفجار بمب ، عده ای کارگر و دانش آموز را قطعه قطعه کردند». خبر ترورهای متعدد سازمان در این روزها در مطبوعات بازتاب گسترده ای داشت. خبر ترور و شهادت سه عضو جهاد دانشگاهی به دست سازمان از جمله این خبرهاست. بنا بر گزارش روزنامه جمهوری اسلامی ، در 6 اسفند 1360 ، سه عضو سازمان منافقین با لباس مبدل سپاه ؛ خودرو شخصی حامل سه کارمند جهاد دانشگاهی تهران به نام های « محمدعلی نماز زاده» ، «حسینعلی شایسته مهر» و «رضائی» را متوقف و پس از پیاده نمودن آنها از خودرویشان ؛ به سوی آنها آتش می گشایند. در این قبیل عملیات فقط هدف انجام ترور بود و این که قربانی ترور چه فرد یا شخصی باشد اهمیتی نداشت. از این رو عمده اهداف این ترورهای کور مردم عادی، شهروندان بیدفاع، رهگذران، مسافران وسایل حمل و نقل عمومی و ... بودند. سازمان منافقین بدون پردهپوشی، موارد و نمونههایی از ترورهای شهروندان عادی را در ارگان خود ذکر و از این عملیات تروریستی با عناوینی مثل "اعدام انقلابی" و "آتش قهر خلق" یاد میکرد. ترور کور به مثابه استراتژی سازمان مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، اعلام مبارزهٔ مسلحانه کرد. مسعود رجوی در گزارشی گفتهاست در مرحله اول از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۱، ۱۲ هزار نفر کشته شدهاند. به همین جهت این سازمان از سوی جمهوری اسلامی ایران سازمان تروریستی محسوب میشود. علاوه بر عملیاتهای مسلحانهای که سازمان مسئولیت آن را پذیرفتهاست، برخی ترورها و عملیاتهای نظامی دیگر هم به سازمان نسبت داده شدهاست ( منبع : ویکی پدیا) پس از شورش 30 خرداد ماه 1360، استراتژی سازمان این چنین اعلام شد: «ما مجاهدین خلق با درک واقعبینانه [ !!! ] از رژیم و آشتیناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضد خلق، پس از ۳۰ خرداد، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیینکننده و مرحله یک تهاجمی (تهاجم به هر قیمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادهایم.» عملکرد «جوخه های ترور» منافقین در دهه 60 در کتاب «از مجاهدین تا منافقین» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است در مورد ترورهای سازمان منافقین در سالهای ابتدایی دهه شصت آمده است: «از ابتدای تابستان 1361 واحدهای رزمنده میلیشیا بر اساس رهنمودهای فرماندهی عالی نظامی - سیاسی سازمان، برادر مجاهد مسعود رجوی و در اولین مرحله از مقاومت مسلحانه انقلابی خود نابودی سر انگشتان اختناق را دستور کار خود قرار دادند تا آنجا که با اوجگیری عملیات واحدهای عملیاتی سازمان و گستردگی عملیات و قدرت آتش رزمندگان سازمان، تنها در شهریور ماه 1361 حدود ششصد نفر از مزدوران رژیم فقط در تهران کشته شدند.» علی زرکش فرمانده سیاسی - نظامی وقت سازمان در ایران [پس از مرگ موسی خیابانی] ، به ترور بیش از هزار نفر از شهروندان ایرانی اعتراف میکند: «از آغاز مرحله دوم مقاومت تا کنون (16/ 10 /1361) بیش از هزار تن از ایادی رژیم به دست واحدهای عملیاتی سازمان در استانهای تهران، گیلان، مازندران، فارس، همدان، اراک، خراسان، اصفهان، کردستان و... نابود شدهاند که 28 نفر از آنان از نیروهای سپاه پاسداران بودهاند.» وی در گزارش دیگری که در مورخه 20 /4 /62 منتشر شد، اعلام کرد: «از 30 خرداد 1361 تا 30 خرداد 1362، حداقل 2800 تن از مزدوران رژیم بر اثر آتش رزمندگان مجاهد سازمان به هلاکت رسیدهاند که 40 تن از آنان از نیروهای پاسدار بودهاند.» آنچه که در این گزارشها بیش از هر نکته دیگری به چشم می آید، اعترافات سازمان منافقین در کشتار مردم عادی و غیر نظامی است؛ چرا که بنا به تصریح سازمان، از میان ۲۸۰۰ نفر، تنها ۴۰ تن پاسدار بودهاند و مابقی را شهروندان غیر نظامی تشکیل می دادهاند. عملیات بزرگ با امکانات محدود مسعود رجوی در مطلبی با عنوان «عملیات بزرگ با امکانات محدود» مینویسد: «رژیم علیرغم توسل به هرگونه اقدامات حفاظتی و به کار گرفتن انواع و اقسام امکانات و سلاح و اتومبیلهای ضدگلوله، هرگز قادر نبوده و نخواهند بود، تمام کانالهای ضربه خوردنش را بسته و همه مزدورانش را از آتش انتقام سلاح مجاهدین خلق در امان نگه دارد. حال اگر به پارامتر فوق این نکته را اضافه کنیم که برخی مهرههای رژیم گاهی به خاطر پرداختن به ارتباطات غیرعلنی و غیر رسمی از تور حفاظت خارج شده و به صورت عادی به تردد میپردازند، مشخص خواهد شد که چه بسا فرصتهای حساس و مهمی به دست بیاید که مزدوران رژیم بدون حفاظت در دسترس رزمندگان مجاهد قرار بگیرند؛ به گونهای که بتوان با امکانات ساده و کم، منتهی با سرعت عمل، عملیات بزرگی انجام داد و به مهرههای رژیم ضربات کاری وارد ساخت.» « گزارشهای متعددی در مورد تردد مهرههای رژیم به صورت ناشناس به دست ما رسیده است. در یکی از این گزارشها یکی از رزمندگان اظهار داشته طی مسافرت به تهران با اتومبیل کرایه متوجه شدم که مسافر کنار دست من از نمایندگان مجلس است که به صورت ناشناس به تهران سفر میکند و یا در مورد دیگر، یکی از هواداران سازمان بیان داشته، خانه یکی از مهرههای رژیم یک کوچه دورتر از منزل ماست و او گاهی اوقات شبها با یک وانت از خانه خود خارج شده و در سطح شهر تردد میکند». «این دو گزارش به خوبی ضرورت آمادگی برای برخورد با مواردی را که حفاظت مهرههای رژیم آسیبپذیر است، نشان میدهد. هر چند که در فاز نوین مقاومت تمامی رزمندگان مجاهد باید کلیه توان نظامی خود را برای پاره کردن تور اختناق و نابودی پاسداران ظلمت متمرکز نمایند ولی در شرایطی که دسترسی به مهرههای حساس رژیم بدون صرف انرژی و نیاز به شیوههای پیچیده امکانپذیر است، به هیچ وجه نباید فرصت را از دست داد، بلکه باید با آمادگی و قاطعیت آنها را به سزای اعمالشان رساند.» از سری تجربیات مجاهد خلق در خصوص علی زرکش و سرنوشت اش در آینده بیشتر خواهیم گفت در نشریه مجاهد، ذیل عنوان «از سری تجربیات مجاهد خلق» و با تیتر «عملیات واحدهای موتوری» به تشریح و توضیح عملیات تروریستی با استفاده از موتورسیکلت پرداخته شده و مباحثی مانند: پرتاب نارنجک و بمبهای آتشزا به مراکز دشمن، اعدام انقلابی مزدوران دشمن در مراکز حفاظت شده ، جاسوسی و کسب اطلاعات، اعدام انقلابی مزدوران منفرد دشمن در مسیر تردد و ... آموزش داده شده است... «یکی از طرحهایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزشهای نظامی مکفی میتواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است» [ در واقع ترور کور شهروندان ] «برای اعدام مزدوران خود فروختهای که تحت پوششهای مختلف شغلی در مناطق مختلف خود را با محیط هم رنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کردهاند، واحدهای موتوری بر اساس یک طرح مناسب عملیاتی میتواند اقدام کند» علی زرکش نتیجه فاز پاسدار کشی را در جمعبندی سال 1362 خود این چنین اعلام کرد که «علیرغم کلیه طرحهای نظامی - پلیسی دشمن از 30 خرداد 1361 تا 30 خرداد 1362، 2800 نفر از مزدوران در شهرستانها، کردستان، و جنگل کشته شدهاند.» طبق مندرجات نشریه مجاهد که در هر شماره آمار انفجارها و ترورها و قتلهای صورت گرفته توسط اعضایش را با افتخار رسماً اعلام میکرد و مسئولیت آن را بر عهده میگرفت: بیش از 16 هزار نفر از مردم ایران طی سالهای ۶۰ تا ۶۸ توسط منافقین به شهادت رسیدهاند. منبع: کتاب از مجاهدین تا منافقین (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «شنود و تخلیه تلفنی» اختصاص داد. از آنجا که گروهک های منافق و برخی عناصر نفوذی یا وابسته به بیگانگان ، همواره در پی کسب اطلاعات از مراکز ، نظامی، صنعتی و دانشگاهی کشور هستند ، جهت اطلاع کاربران عزیز ، برخی نکات بارز و کلیدی را در این خصوص مرور می نمائیم. ماده 501 قانون مجازات اسلامی : « هرکس عمداً یا سهواً نقشه ها، اسناد یا اسرار تصمیمات راجع به سیاست خارجی و داخلی را در اختیار افرادی که صلاحیت ندارند قرار دهد یا از مفاد آن مطلع کند ، نظر به کیفیت و مراتب جرم به یک تا ده سال حبس محکوم می شود. تخلیه تلفنی چیست؟ تخلیه تلفنی موضوعی است كه در عین سادگی و كم اهمیت جلوه كردنش بسیار مهم و حیاتی است و بسیار به امنیت كشور خدشه وارد كرده است. شاید اولین سئوالی كه به ذهن خطور می كند، این باشد كه تخلیه تلفنی به چه معناست؟ تخلیه تلفنی در معنای عام به معنای به دست آوردن اطلاعات از افراد مختلف جامعه توسط تلفن، به وسیلهء كسانی كه به هر دلیل عناد با این مرز و بوم دارند (اطلاعاتی كه از نظر ما اهمیت چندانی ندارد مثل اسم رئیس یا همكار ، همسر یا ارائه آمار های خیلی معمولی در حیطه كاری) تعریف تخلیه تلفنی به صورت كلاسیك : تخلیه تلفنی، عبارت است از تلاشی آگا هانه از طرف دشمن با بهره گیری از غفلت یا فریب عوامل خودی، به منظور كسب اطلاعات و القای خواسته های خود از طریق برقراری ارتباط تلفنی منبع : جزوات آموزشی سازمان حرست کل کشور اهداف دشمن از تخلیه تلفنی چیست؟ - * جمع آوری اطلاعات در خصوص مشكلات داخلی جامعه، در راستای بهره برداری تبلیغی * شناسایی مشكلات دستگاه های اجرایی، جهت بهره برداری تبلیغی در راستای ناكارآمد نشان دادن نظام * كسب اطلاعات، در راستای دامن زدن به اختلافات جناح های سیاسی كشور * تلاش آگا هانه برای ایجاد اختلافات مذهبی ، سیاسی و قومی در داخل كشور * كسب اطلاعات با هدف ایجاد اخلال در روابط جهانی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی اولین سئوالی كه در این خصوص مطرح است اینكه : به نظر شما چند درصد از اطلاعات و اخبار كشور توسط تخلیه تلفنی به دست دشمنان ایران زمین می افتد؟ پاسخ : نزدیك به 80 درصد اطلاعات كشور توسط تخلیه تلفنی از تمامی اقشار جامعه به دست دشمنان این مرز و بوم می افتد. سئوال بعدی كه مطرح میگردد این كه : دشمن در تخلیهء تلفنی به دنبال چیست و چه كسانی در معرض تخلیه تلفنی هستند؟ پاسخ : دشمن در تخلیه تلفنی به دنبال اطلاعاتی است كه از نظر ما ارزش چندانی ندارند، ولی در واقع برای آنها ارزشمند محسوب میگردد و اطلاعات ما به واقع تكمیل كننده پازل اطلاعاتی آنهاست و دشمنان برای این كار هیچ محدودیت سنی اعمال نكردند و از كودكان 6 ساله تا سالخوردگان 90 ساله را مورد تخلیه قرار داده اند. تماس تلفنی با اشخاص و گرفتن مستقیم اطلاعات از آنها در این روش از تخلیه تلفنی، ابتدا پازلی تشكیل می گردد كه گاهی برای تكمیل این پازل سال ها زمان صرف می شود. این پازل شامل موارد ذیل می گردد: 1) موضوع 2) تشكیل گروه كار های مختلف (مانند بررسی افراد مختلفی كه ارزش سرمایه گذاری جهت تخلیه تلفنی را دارند) 3) تشكیل پازل و بررسی روند تكمیل پازل 4) طرح سئوالات مختلف جهت پرسیدن از افرادی كه مد نظر قرار می گیرند 5) رجوع به بایگانی دقیق شان، در خصوص موضوع و سابقه افراد 6) جمع آوری اطلاعات آشكار در خصوص موضوعی كه از طریق رسانه های جمعی و نوشتاری در اختیار عموم جامعه قرار می گیرد. 7) هدف قرار دادن مركز اصلی اداری و ساختمانی و تشكیلاتی موضوع 8) بررسی اطلاعات موازی شامل اطلاعات اولیه و مقدماتی راجع به افراد هدف، اطلاعات اولیه و مقدماتی راجع به موضوع و نوع درگیری فرد هدف با موضوع، پیدا كردن روش های اعتماد سازی، پیدا كردن سرنخ. 9) استفاده از روانشناسی ارتباطات جهت اخذ اطلاعات. 10) بررسی شخصیت افراد – مانند ترسو بودن یا نوع زبان و لهجه طرف و ... 11) نحوه ورود به بحث 12) نوع پوشش (با عناوین مختلف و مراجع مهم كشوری) مثل نهاد ریاست جمهوری، قوه قضائیه، اداره اطلاعات، دیوان محاسبات و ... به عنوان مثال گاهی جهت رسیدن به شماره موبایل یك رئیس دستگاه اجرایی، ابتدا كارمندان آن دستگاه و خانواده رئیس را بررسی می كنند و مواردی اتفاق افتاده كه شماره موبایل رئیس یك دستگاه اجرایی را از همسر راننده آن رئیس به بهانه های مختلف و با استفاده از ساده لوحی اش گرفته اند. مواردی مانند نیاز به تماس فوری با همسر شما كه موبایلش در دسترس نیست و نیاز به شماره موبایل رییسش داریم و ... راه های مبارزه با تخلیه تلفنی و تلفن های مشکوک 1) كم كردن صحبت با تلفن. 2) هنگام استفاده از تلفن به این موضوع بیندیشیم كه نفر سومی در حال شنیدن مكالمه می باشد. 3) تا كسی را نشناختیم و اطمینان حاصل ننموده ایم به هیچ سئوالی پاسخ ندهیم. 4) هیچ گونه مسائل و اطلاعات طبقه بندی شده را به صورت تلفنی بازگو ننمائیم. 5) حتی الامكان از پاسخ گویی تلفن به وسیله كودكان جلوگیری نمائیم. 6) آموزش های لازم به كودكان و اعضای خانواده داده شود، كه به هیچ عنوان شماره تلفن یا آدرسی را به هنگام صحبت با تلفن بازگو ننمایند. به هر حال تخلیه تلفنی روشی است نه چندان نوین، كه كاربرد بسیاری در خصوص مسائل امنیتی و اطلاعاتی كشور دارد و ممكن است گاهی اوقات هر یك از ما نیز جزئی از پازل تهیه شده دشمنان، جهت دریافت اطلاعات باشیم. منبع : حراست شگرد جدید منافقین برای تخلیه تلفنی بر اساس برخی گزارش های واصله اخيرا گروهك منافقين با خريد تعدادی تلفن همراه و انتقال به كشورهايی كه قرارداد رومينگ با مخابرات دارند اقدام به تماس با هدف مورد نظر، از جمله مراكز نظامی و انتظامی و سياسی در جهت تخليه تلفنی فعاليت می نمايند. از آنجا كه پس از برقراری ارتباط در تلفن های دارای نمايشگر، شماره تلفن همراه داخل كشور ثبت می شود، تخليه شنونده به گمان اينكه تماس از داخل كشور انجام شده است به سهولت تخليه می شود. يا در صورت عدم موفقيت تخليه كننده، شماره تلفن همراه را كه در خارج از كشور در اختيار منافقين می باشد،برای اطمينان به فرد داخل كشور ارائه داده و خواستار برقراری ارتباط تلفنی می شوند. با برقراری تماس،اخبار و اطلاعات لازم مطرح و در اختيار افراد وابسته به گروهك مزبور قرار می گيرد. لذا مراتب برای حفظ هوشياری لازم و پيشگيری از احتمال اعمال هرگونه شگرد منافقين در تخليه تلفنی به شما دوستان و کاربران محترم میلیتاری اعلام ميگردد. دیدن این فیلم را هم به همه عزیزان توصیه می کنم https://www.aparat.com/v/pSYoF پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. سرانجام در آخرین روزهای خرداد 1360 زمان تغییر فاز سازمان مجاهدین خلق فرا رسید. یک روز پس از تصویب آییننامه نحوه رسیدگی به کفایت سیاسی رئیسجمهور در 27 خرداد، سازمان مجاهدین خلق به بهانه حمله به خانه پدر مهدی ابریشمچی، اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 را صادر کرد و ضمن تهدید مسئولان نظام، تاکتیک خود را «قاطعترین مقاومت انقلابی» و «سختترین کیفر و مجازات انقلابی» عنوان کرد. (کتاب عملیات مهندسی) رجوی - بنی صدر - مکتبی ها به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای رئیسجمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت امام خمینی، از آنجا که او به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که «پیشتر از آنها به شدت انتقاد کرده بود» ، متحد شد. در اواخر ماه خرداد او که برای حفظ جان خویش در اختفا به سر میبرد، مردم را به قیام فراخواند. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹، از بنی صدر حمایت کرده و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ از هوادارانشان خواستند تا علیه نظام به خیابانها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران حدود پانصد هزار نفر [عدد مورد ادعای مجاهدین که با آمار رسمی تفاوت بسیار دارد] در خیابانها به دادن شعار و اعتراض و درگیری با نیروهای نظام پرداختند. نظام نیز با اعلام امام خمینی، مبنی بر اینکه «آنان که علیه حاکمان شرع حرف میزنند، با اسلام به مبارزه میپردازند»، به سرعت عکسالعمل نشان داد. چنانکه تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط امام خمینی، به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام، صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصهٔ خشونتآمیزی گشت. در ماه شهریور ۱۳۶۰، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با نیروهای حکومتیبه خیابانها فرستادند. در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ آنان از تیربار و موشک انداز آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران استفاده نموده و برخی از گروههای کوچکتر چپگرا همچون چریک های فدائی خلق، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند. حکومت نیز در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای اطلاعات سپاه [واحد اطلاعات سپاه] را بسط داد و در ابعادی وسیع به دستگیری بسیاری از اعضای گروه و افراد مشکوک به همکاری با آنان شد. با وجود وقوع حوادث خشونتآمیز سال ۱۳۶۰ و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیشبینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه وارد آوردن به وسیلهٔ عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیف نمودن آنان داشتند، نه تنها از قدرت این نیروها کاسته نگردید، بلکه تمامی مراکز تصمیمگیری نیز در اختیار آنان قرار گرفت. بدین ترتیب، همه گروههای سیاسی، جز آنهایی که در ردیف نیروهای «مکتبی» قرار داشتند، از میدان خارج شدند. ( منبع ویکی پدیا) آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد: چرا سازمان از عزل بنی صدر غافلگیر شد؟ یک کارشناس اطلاعاتی در تحلیل چرایی ورود سازمان به فاز نظامی، اظهار میدارد که سازمان با عزل بنیصدر غافلگیر شد و این غافلگیری موجب شد تا زمانی سازمان رسماً اعلام ورود به فاز نظامی کند که آمادگی ندارد: «سازمان زمانی کف خیابان آمد و استراتژی فاز نظامی را اجرا کرد که نمیخواست. راهپیمایی مسلحانه 30 خرداد 1360 را سازمان نمیخواست در آن موقع انجام بدهد. چه شد که این کار را کرد؟ به خاطر اینکه تحلیل سازمان این بود که نظام دو پایه است. یک طرفش را بنیصدر دارد میکشد و یک طرف را حضرت امام و این نظام تا زمانی که جنگ هست تکپایه نخواهد شد. این عین تحلیلهای رجوی است. اسنادش هم عیناً موجودند. حتی بخشهایی از اینها هم علنی است، یعنی در نشریات هم انعکاس داشت. حرف سازمان این بود که تا زمانی که جنگ هست، نظام تکپایه نخواهد شد و اینکه حذف بنیصدر امکانپذیر نیست. سازمان روی پایگاه اجتماعی بنیصدر حساب باز کرده بود. اگر اشتباه نکنم بنی صدر 20 خرداد از فرماندهی کل قوا عزل شد. 25 خرداد جبهه ملی تظاهرات کرد. در این فاصله مسئله عزل بنیصدر از ریاستجمهوری مطرح شد. بعد سازمان او را مخفی کرد. باورشان نمیشد این جریان دارد به سمت حذف همه گروههای سیاسی که داشتند فعالیت میکردند برود. مسئله جنگ هم وجود داشت. هیچ کسی در چنین شرایطی ریسک نمیکند، اما امام بیخیال این حرفها بود. امام از نظر شخصیتی طوری بود که شکست برایش وحشتناک نبود و مسئله وظیفه خیلی برایش ارجح بود. حقیقتاً انسان شجاعی بود. وقتی اینطور شد، سازمان برنامهای که برای بعد چیده بود، جلو انداخت. درست هم فکر میکرد، چون میدانست چند روز بعد همهشان قلع و قمع میشوند، پس تا زمانی که میتوانیم یک نیروی اجتماعی را به صحنه بکشانیم، آن را بیاوریم و آزمایش کنیم. اگر بخواهید بگویید اینها از قبل رفته و برای 30 خرداد و 7 تیر محاسبه کردهاند، اصلاً اینطور نبوده است». از طرف دیگر مسئولین امنیتی وقت نیز بر این باور بودند که سازمان مجاهدین خلق سرانجام دست به شورشی نظیر 30 خرداد خواهد زد. مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در خصوص اتفاقات پیش از 30 خرداد سال 1360 توضیح داد: «سازمان از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی قصد درگیری مسلحانه داشت. دلیل ایدئولوژیکش را میتوانید در کتاب «زمامداری کارتر» ببینید، ولی دلیل تشکیلاتیاش این بود که در سازماندهی مجاهدین، نفر اول همیشه مسئول واحد نظامی بود. اینها توی بخش نظامی، یک نهاد اطلاعات داشتند که وظیفه آن هدایت نفوذیها بود. در واقع در اولین چارتی که سازمان تشکیل داد، قویترین آدم مسئول بخش نظامی بود. سفر مخفیانه رجوی به فرانسه در سال 59 حدوداً در تابستان 1359 رجوی قاچاقی به فرانسه رفت که ما از چند کانال اطلاعات صددرصد موثق داریم. البته اینکه در آنجا چه اتفاقی میافتد را کسی خبر ندارد؛ گرچه شواهد و قرائن نشان میدهد که هماهنگی اینها با سرویس اطلاعاتی فرانسه امر بدیهی است، مثلاً یک سال بعد رجوی و بنیصدر در فرودگاه نظامی فرانسه فرود آمدند. حتی در مقطعی ما شواهدی بهدست آوردیم که سفارت فرانسه در تهران در چمدانهای سیاسی برای اینها تجهیزات میآورد. این نکته را در نظر بگیرید که هر کشوری که سازمان با آن ارتباط برقرار میکند، قویترین ارتباطات را با سرویس اطلاعاتی آن کشور دارد؛ از ترکیه و پاکستان تا آلمان و کشورهای دیگر. به هر حال اینکه در سال 1359 در فرانسه چه گذشت را نمیدانیم. زمانی که رجوی در اول فروردین 1360 قاچاقی و زمینی از مرزهای شرقی کشور برگشت، بلافاصله جلسه شورای مرکزی سازمان را تشکیل داد و اعلام کرد فاز نظامی باید شروع شود. تمام اعضای شورای مرکزی مخالف بودند ولی رجوی میگوید نه، باید فاز نظامی را شروع کنیم و سریع خودتان را آماده کنید. اعضای اصلی شورای مرکزی سازمان عبارت بودند از موسی خیابانی، مهدی ابریشمچی، محمد ضابطی، محمود عطایی و علی زرکش. بیشتر از جهت ذهنیت نیروها بود که شورای مرکزی میگفت ما آمادگی نداریم، کما اینکه وقتی در 30 خرداد فاز مسلحانه اعلام شد خیلی از نیروها بریدند، خیلی از خانوادههایی که طرفدار اینها بودند بریدند و اینها را کنار گذاشتند.» 30 خرداد 60 در تهران چه گذشت؟ در هر صورت ساعت 16 عصر روز 30 خردادماه فرا رسید و تهران و چند شهر بزرگ دیگر شاهد اغتشاش و آشوب عناصر سازمان مجاهدین خلق بود. سازمان بعداً مدعی شد که 500هزار نفر در تظاهرات 30 خرداد شرکت کردند، لیکن تعداد افراد سازماندهیشده سازمان و گروههایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنیصدر و سازمان به تظاهرات مسلحانه دست زدند، بیش از چندهزار نفر نبود. خبرگزاری رویتر گزارش دارد که حدود 3 هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند خیابانها را بستند و تعدادی اتومبیل و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند. مکانهای تظاهرات در تهران عبارت بودند از خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقانی، منیریه، خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظامآباد و پل سیدخندان. مسئولیت و هدایت تظاهرات به عهدهی بخش اجتماعی و زیر نظر محمد ضابطی بود. اهمیت این تظاهرات مسلحانه به حدی زیاد بود که برخی مسئولین مرکزیت و کادرهای سازمان نظیر محمد ضابطی، محمد مقدم، قاسم باقرزاده، مهدی کتیرایی، سعید غیور نجفآبادی، صادق ساداتدربندی و مهدی برایی به صحنه عمل آمدند و به صورت علنی تظاهرات مجاهدین را فرماندهی و سازماندهی کردند. هواداران تشکیلاتی در تیمهای 3 تا 5 نفره سازماندهی و به یکی از سلاحهای سرد مسلح شده بودند. چاقو، چماق، تیغ موکتبری، قمه، پنجه بکس و گاز فلفل از وسایلی بود که اغلب هواداران به دستور تشکیلات با خود حمله میکردند. ردههای بالاتر دارای سلاح گرم بودند. اما در مقابل، مردم حزباللهی و حتی کسانی که نظر میانهای داشتند در برابر این تظاهرات موضعگیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر مانند میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، خیابان مولوی، شهرری، راهآهن، جوادیه و...) گروههای مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس، مینیبوس و هر وسیله شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود خود را به مرکز شهر رساندند. در ابتدای رویارویی مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده میکردند، ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاحهای مختلف سرد و در چند جا سلاح گرم حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. تعدادی از مردم در خلال این درگیریها متحمل جرح و ضرب شدند و حتی تعدادی [توسط میلیشیاهای سازمان] به قتل رسیدند. اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات 30 خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از 16 تن از مردم کشته و دهها نفر مجروح شدهاند. 8 تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان فوت کردند. صدای آمریکا در خبر خود، وقایع 30 خرداد تهران را از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی بیسابقه توصیف کرد و اعلان نمود که در خلال درگیریهای آن روز دستکم 30 تن کشته و 200 تن مجروح شدند. چهره ملتهب شهر، مغازههای تعطیلشده، اتوبوسهای به آتش کشیدهشده و دود لاستیکهای سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان و اغلب همان میلیشیای معروف به همراه جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان افرادی را که از جهت ظاهری به حزباللهیها شبیه بودند، کتک زده و از آنها میخواستند که به نفع بنیصدر و سازمان شعار دهند؛ چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم میریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکتبری صورت و بدن آنها را زخمی میکردند. سرانجام حضور گروههای مختلف مردم و پاسداران در خیابانهای اصلی و مرکزی شهر کمکم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت 7 بعدازظهر، هواداران باقیمانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت. همزمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجدسلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیریهای پراکنده مشابهی در سطوح کوچکتری رخ داد که طی آنها نیز دهها تن مجروح و چند تن کشته شدند. منبع: کتاب عملیات مهندسی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شده12 کیلومتر برد برای مهمات تانک ؟؟؟؟! برد موثر اتش تانکی مثل تی-55 کمتر از 2 کیلومتر هست . همان برد 6 کیلومتر هم برای تانکی مثل تی55 و تی -62 بسیار عجیبه ! حتی در صورت صحیح بودن این اعداد اگر این عدد 12 و 6 کیلومتر را حداکثر برد ممکن در نظر بگیرم تفاوت برد موثر و حداکثر برد نشان میدهد این تقاوت تاثیر در میدان نبرد نخواهد داشت چون برد موثر اتش در میدان نبرد اثر گذار هست. اهمیت برد موثر اتش را درعملیات طوفان صحرا میتوان به وضوح دید تانکهای ابرامز با برد موثر بیشتر خارج از برد موثر تانکهای عراقی انها را شکار میکردند.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. سلام آرمین جان اصولا استراتژی سازمان از ابتدای ریاست مسعود (بعد ضربه سال 1350 ) همیشه در این جمله خلاصه میشده : تمام سازمان فدای مسعود ان شاء الله در پست های بعدی که قرار هست به انقلاب طلاق (انقلاب مریم) و سرنوشت شوم زنان سازمان بپردازم ، معنای این عبارت رو بسیار واضح تر درک خواهید کرد. شما دیگه چرا برادر ؟ اشاره کردم که هواپیما چی شد . تازه در خصوص آینده این هواپیما بعد از این ماجرا هم نوشتم این هواپیما (در مقطعی هم که تبدیل به مسافربری میشه) در آینده هدف هواپیما ربائی قرار می گیره و هواپیمارباها میبرنش اسرائیل (تصویر زیر مربوط به حضور این هواپیما در یکی از فرودگاه های نظامی اسرائیل هست در زمان ربوده شدن) یک بار هم موقع نشستن روی باند تو تخمین مسافت اشتباه صورت می گیره و از انتهای باند خارج میشه و می افته توی رودخانه کن کلا بعد سوار کردن رجوی این هواپیما هیچ وقت نتونست از نحوست اون مسافر شوم رها بشه و عاقبت به خیر بشه =========================================== سلام بر جناب تقدیر عزیز من خودم هم خیلی مطمئن نیستم. احتمالش خیلی زیاد هست که حق با شما باشه و تصویر حنیف نژاد باشه.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش اول سرهنگ بهزاد معزی که بود؟ سال 1350 وقتی من به نیروی هوایی پیوستم یک سالی می شد که سرهنگ خلبان بهزاد معزی از تهران به شیراز منتقل شده بود. او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپیماهای سی – 130 در پایگاه هفتم ترابری منصوب شده بود. آن گونه که بچه های قدیمی آن دوره و بعد ها خود من شاهد اش بودم، افسری منظم سخت گیر و با سواد بود. فرماندهی که صدای خنده او را به ندرت می شد شنید. و در هنگام عصبانیت عادت به جویدن سبیل های کم پشت بورش داشت. او سپس برای طی دوره فرماندهی ستاد به کشور آمریکا اعزام می شود. و در سال 1352 به ایران برگشته و در ستاد کل نیروی هوایی در مقام معاونت عملیات در بخش” یکنواختی” مشغول به خدمت می شود و از آن جایی که رشته اصلی او خلبانی بود، طی هماهنگی های صورت گرفته او سه روز در هفته به پایگاه یکم ترابری می آمد و با هواپیماهای سی -130 به پرواز و یا ماموریت می رفت. شایان ذکر است در آن ایام فرمانده عملیات ستاد کل نیروی هوایی تیمسار آذربرزین و فرماندهی پایگاه یکم ترابری به عهده تیمسار امیرفضلی بود. در آن روزگار هر خلبانی مجاز به پرواز با شخصیت های طراز اول مملکتی و یا با خانواده سلطنتی نبود. فقط تعدادی معین از افسران با تجربه و تعین صلاحیت شده به عنوان کروی (V.I.P) مشخص شده بودند که بهزاد معزی از آن جمله بود. در اندک زمانی کوتاه او به دربار سلطنتی راه یافته و در مقام خلبان مخصوص شاه به انجام وظیفه می پرداخت. سرهنگ معزی بارها در همان روزگار برای خرید هواپیما به عنوان کارشناس مطلع به کشورهای اروپایی سفر می کرد. سلامت نفس و رشوه نپذیری او در انجام معاملات زبانزد بود. با خرید هواپیماهای بوئینگ سوخت رسان 707 او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعالیت پرداخت. قهرمان انقلاب مردمی !!! در همین ایام بود که محمدرضا شاه یک فروند بوئینگ اختصاصی به نام شاهین خریداری نمود. با همین هواپیما بود که بعد از قیام مردمی بر علیه خاندان سلطنتی، در تاریخ 26 دی ماه سال 57 محمد رضا شاه را به همراه خانواده اش به مصر و سپس مراکش منتقل نمود. معزی اما ، بعد از مدتی با هواپیمای شاهین به ایران بازگشت. با بازگشت غیر مترقبه سرهنگ بهزادمعزی با هواپیمای شاهین به کشور از او چهره ای قهرمان و متعهد به انقلاب ساخته شد. همه به چشم دیگری به او می نگریستند. خوب یادمه که اوایل جنگ بود و همانند سایر بخش های اجتماعی در پایگاه هم نیروهای مومن و انقلابی ، انجمن های اسلامی تشکیل داده بودند که سرهنگ معزی گل سرسبد آن ها محسوب می شد. بدبین ترین افراد هم هرگز تصور نمی کردند که این افراد هم ممکن است روزی اغفال شوند. یا به دلیل اعتقادات و گرایشات پنهانشان روزی به کشور ضربه ای بزنند. اگر آن روزی که یکی از خلبانان سی -130 به نام سروان” موگویی” به دلیل گرایشات ضد حکومتی خود از جمع همین افراد وابسته به انجمن اسلامی پایگاه، ایران را به قصد یکی از کشورهای اروپایی ترک کرد، قضیه کالبد شکافی دقیق می شد و این عمل او زنگ خطری برای مقامات عالی رتبه پایگاه و برادران حفاظت یا عقیدتی سیاسی تلقی می شد، هرگز این چنین کشور شوکه نمی گردید و امثال رجوی سرکرده مجاهدین که دستش به خون افراد بیشماری آلوده بود با حمایت و خیانت مشتی وطن فروش از کشور به این راحتی خارج نمی شد. با روی کار آمدن بنی صدر و متعاقب آن حمله ناجوانمردانه عراق به سرزمین ما کشور در شرایط بحرانی به سر می برد. درگیری مردم در دفاع از آب و خاکشان و به طبع آن سرگرم بودن مسئولان به امور برنامه ریزی تدارکات و سازماندهی جبهه های جنگ، بهترین فرصت برای عرض اندام نمودن گروه های ضدمردمی را به وجود آورده بود. خوب یادم هست که بیشترین ترورها در همین ایام صورت می گرفت. راستش را بخواهید به دلیل رعایت اصول بی طرفی در این گزارش، دقیقآ نمی دانم علت اختلاف بنی صدر که در آن هنگام علاوه بر رئیس جمهوری، فرماندهی کل قوا هم به او تنفیذ شده بود، با فرماندهان سپاه پاسداران و نیروهای وفادار به نظام بر سر چی بود. فقط این را می دونم نزدیکی و حمایت بنی صدر از رجوی باعث رنجش افراد مومن و حزب اللهی شده بود. به طوری که زمزمه های سلب مصونیت سیاسی او در جامعه به گوش می رسید. کار به جایی رسید که امام خمینی با عزل او موافقت فرمودند و مجلس شورای اسلامی او را از مقام ریاست جمهوری خلع ید نمود. ماجرای فرار بنی صدر و رجوی کشور در این هنگام به اوج نا امنی رسیده بود. عده ای به طرفداری بنی صدر و عده ای به مخالفت او قد علم کرده بودند. فشار به جبهه های جنگ هر روز بیشتر می شد. در مناطق جنگی برخی از شکست ها رو به حساب خیانت بنی صدر قلمداد می کردند. به عبارت صحیح تر اوج تفرقه و دو دستگی بر ایران سایه افکنده بود. با تسلط سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی بر اوضاع داخلی بنی صدر فراری شده و هیچ نشانی از محل سکونت او نبود. همان طور که گفتم این تفرقه و دو دستگی بهترین فرصت رو برای توطئه گران بوجود آورده بود. در اون زمان هنوز ارتش پاکسازی نشده بود. و نیروهای آشوب گر و جنایت کار هم فعالیت های خود را به شکل زیرزمینی و با رخنه به سازمان های حساس ادامه می دادند. در این اوضاع و احوال بود که بزرگترین نقشه فرار طرح و به مورد اجرا در آمد. سرهنگ بهزاد معزی که روزگاری با دربار شاهنشاهی مراوده داشت و عالی ترین مقامات ارشد رژیم شاهنشاهی همچون اسداالله علم (وزیر دربار)، ارتشبد طوفانیان (مسئول خرید و قراردادهای کلان تسلیحات نظامی) و…با او پرواز و نشست برخاست می نمودند، به خاطر مراجعت از مراکش و اطمینان بیش از حد به او کارگردان این نمایش گردید. ارتباط سرهنگ معزی با سازمان مجاهدین دقیقآ هیچ کس نمی داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بوده.شاید هم برای نهاد های امنیتی کشور مشخص است. ولی من نمی دانم. سئوال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرده بود؟ اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساس ترین گردان پروازی خدمت می نمود به راحتی میسر نبوده است. آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد. پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نبوده است. به نظر بنده (که البته نظر شخصی ام است) او پیش از این ها با سازمان های اطلاعاتی غرب در تماس بوده است. حضور خواهرش در سیاسی ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می تواند تلقی شود. به عبارت صحیح تر این سازمان های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند. طراحی نقشه فرار به هر حال او در ظرف مدت کوتاهی هم پشت به سلطنت طلب ها کرده و هم از جمهوری اسلامی روی برگرداند!! پس همان طور که اشاره کردم به هر دلیلی که بوده او به سازمان مجاهدین وصل می شود. تمام جزئیات نقشه فرار به دقت طرح ریزی می شود. به احتمال فراوان نقشه ورود بنی صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی می گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بوده است. این عملیات که واقعآ یکی از پیچیده ترین و گسترده ترین نقشه های فرار محسوب می شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی صورت می پذیرد. بدین صورت که یک عده وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می گیرند. آن ها از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می نمایند تا روز عملیات چهره این اتوموبیل عادی تلقی شود. عده ای هم با ماشین آتش نشانی در اطراف پایگاه مستقر می شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده ای هم از شاخه نظامی گروه مجاهدین با سلاح های سنگین مسئولیت عبور سوژه ها رو به داخل پایگاه به عهده می گیرند. یه گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه های رادار مسیر را مختل می نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می کنند بمب گذاری شده است!! عده ای دیگر هم با از کار انداختن 8 فروند هواپیمای شکاری اف – 4 عملآ از ره گیری و تعقیب آن ها جلوگیری می کنند. (واقعآ چه انسان های خائن ی پیدا می شوند که در زمان جنگ تنها ابزار مقابله با دشمن را از کار می اندازند. ننگ بر شما) خب بعد از همه این کار ها نوبت به اسکان سوژه ها می رسد. حال یکی دیگر از عوامل سرسپرده و خائن نیروی هوایی بنام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن ها قرار می دهد. (معزی خیلی سعی دارد او را بی گناه و نا آگاه از ماجرا جلوه دهد). و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می شود. برنامه به این صورت بود که با یکی از پرواز های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات انجام شود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهمنافقین از نگاه جدا شدگان داستان مجاهدین خلق بسیار عجیب است که چگونه انسان می توان اخلاق را در همه وجوه زیر پا بگذارد و کارهایی را انجام دهد که وقتی برای دیگران شرح می دهی باور نمی کند و فکر می کند داستانی تخیلی از فیلم های خونبار و ترسناک امریکایی توصیف میکنی منافقین را باید از چندین زاویه دید اول مردم و کسانی که در درگیری های مسلحانه و طرح های وحشیانه آسیب و هزینه های جانی وحشتناک دیدند دوم خانواده های اعضای مجاهدین که چوب دو سر سوخت شدند سوم اعضایی که مردند در حالی که فکر می کردند در راه حق می جنگند چهارم اعضای جدا شده از مجاهدین که متوجه شرایط شدند و خود را نجات دادند پنجم بچه هایی که از پدر و مادر خود جدا شدند و از سرنوشتشان خبری نیست ششم مسیر تاریخ و اسناد منتشر شده در مورد بخش اول اشاراتی شده است ولی ساده و بی توجه پرداخته شده است در مورد بخش ششم بیشترین اطلاعات موجود است اما بخش های دیگر کمتر پرداخته شده اند تلاش هایی شد مثل فیلم های ماجرای نیمروز 1 و 2 - یا فیلم امکان مینا یا سریال یا سریال خانه امن به بچه های جدا شده منافقین اشاره میکند اینجا میخواهد در مورد بخش چهارم و از زبان جدا شدگان منافقین صحبت کنم کسانی که از دل تاریکی محض این سازمان فرصت نجات یافتند تا هم فرصت شروعی دوباره را تجربه کنند و هم حسرت روزهای جوانی گذشته را بکشند از این افراد مطالب و لینک های زیادی وجود دارد ولی به دلیل خطر نفوذ منافقین سعی در پرهیز در مواجه با این افراد می شود و انسان هایی هرگز لذت خانواده و بچه را نچشیدند و بهای سنگینی بابت فریب خوردنشان دادند و شاید ارزو می کردند که ای کاش از فروغ جاویدان زنده بر نمی گشتند که اینگونه حقارت درونی (نمی دونم اسمش رو چی بذارم ) را تجربه کنند غروب استراتژی مجاهدین در فروغ جاویدان لینک نکته جالبی که تو صحبت هاش بود این بود که "اگر از تنگه چهارزبر رد می کردیم دیگه برگشتی توش نبود و همه ما می مردیم " "من هنوز یادم هست که انهایی که زنده ماندن چندین روز پیاده تا مرز عراق تو راه بودن و راه را گم کرده بودن " و ... حتی یه جاهایی اذعان میکنن عملیات صفر یا یک بود یا مرگ نیروها و مخالفین مسعود یا پیروزی بزرگ و قدرت بیشتر مسعود صحبت هاش جالبه و افشاگرانه بدرد آینده میخوره در خصوص خود عملیات مرصاد هم صحبت های سرگرد فروزش موجود است لینک که جزئیات خوبی از عملیات مرصاد میگه اگرچه بعضی صحبت ها قابل بحث هست
-
1 پسندیده شدهبا تشکر از جناب مهران عزیز بابت مقاله خوبشون ولی چند مورد رو باید لحاظ کرد در مورد ناپدید شدن رجوی دو بحث وجود دارد یکی بحث اسیب دیدن در حملات موشکی ایران است دوم همکاری با امریکایی ها و پنهان شدن به نظر خودم هر دو عامل وجود داره و ترکیبی است طبقه گفته سردار حاجی زاده پس از عملیات دوم کسی تصویری از رجوی ملعون ندیده است لینک باتوجه به علاقه و سیستم پروپاگاندای رجوی، باید در اون حمله آسیب جدی دیده باشه که تصمیم گرفته خودش رو پنهان کنه آسیب و نقصی که باعث فرو ریختن اقتدار میشد ، مثل نقص در صورت یا فلج شدن چون صدای رجوی همراه با اشاراتی که انگار صحنه رو میبینه برای منافقین نشون داده میشه در جلسات در ادامه به احتمال زیاد آمریکایی ها پس از اشغال عراق با مریم رجوی به توافق میرسن و جابجایی ها و همکاری هایی رو انجام میدن بویژه که بعد از اون شدت کار اطلاعاتی منافقین به شدت بالا رفت و داستان هسته ای رو کوبیدن دوستمون @parsneet زودتر به این مساله اشاره کردند
-
1 پسندیده شدهبله بازگشت با سی 130 از عملیات بدر و که باور می کرد که ما صبح در کنار دجله بودیم و شب راننده تاکسی میگفت اگر پول دارید سوار شید اما همه اینطور نبودند جنگ را مردم جنوب شهر و روستایی جلو بردند و تا آخر پای کار ایستادند اگر هم دقت کنید بیشتر شهدا از روستا ها و مناطق محروم کشور بودند از این بابت صاحب این انقلاب و دفاع مردم پایین شهر هستند و نه مسئولین بالا نشین
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. نفوذ منافقین به جنگل های گیلان هادی صدقی از جانبازان دفاع مقدس به تازگی در کتابی به نام "ایستاده ام" خاطرات دوران انقلاب و جنگ خود را منتشر کرده است. صدقی در جوانی به سپاه رشت می رود و در آنجا به عنوان نیروی اطلاعات - عملیات خدمت می کند. در بخشی از کتاب ، به ماجرای نفوذ منافقین در جنگل های گیلان و چگونگی مقابله سپاه با آنها طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی اشاره می کند که برای اولین بار منتشر می شود. این روایت می تواند سرنخی باشد که ناگفته های زیادی در بر دارد : گشت ثارالله در مدتی که در گیلان کار می کردم ، تجربه های تلخ و شیرین بسیاری به دست آوردم. با توجه به تجربه جبهه و کردستان ، عضو تیم عملیات شدم و مدام در سراسر استان فعالیت می کردیم. واحدی به نام "گشت ثارالله" تشکیل شد و در شهر تردد می کرد. گاهی که اوضاع آرام بود ، با لباس فرم سپاه و پاترول آرم دار در شهر حرکت می کردیم. این کار ، ضمن اینکه به مردم دلگرمی می داد و نشانه تسلط بر اوضاع بود ؛ به دشمن هم یادآوری می کرد که دست از پا خطا نکند. گاهی هم اوضاع ویژه بود و تیم اطلاعات خبری داده بود که مثلا ده نفر ناشناس وارد شهر شده اند. با لباس شخصی و ماشین عادی می رفتیم که اوضاع را نامحسوس زیر نظر بگیریم و در صورت لزوم وارد عمل بشویم. حتی اگر ضروری بود ، ریشمان را می زدیم و کلاه می گذاشتیم و با ماشین بنز می رفتیم و پیپی هم گوشه لب می گذاشتیم تا اصلا کسی به ما شک نکند. مثلا یک بار پیش آمد که دیدیم که جلوی ما ماشینی ناگهان زد روی ترمز و یک نفر پیاده شد و با سرعت دوید داخل کوچه. ما هم پیاده شدیم و دویدیم دنبالش. بعد از کلی تعقیب و گریز به کوچه بن بستی افتاد و دستگیرش کردیم. جالب اینجاست که اصلا نمی دانستیم این آدم چه کاره است. کاشف به عمل آمد که آقا عضو یکی از این گروهک هاست و ماشین گشت هم کاملا اتفاقی ، یکی دو تا خیابان پشت سرش آمده و آن شخص دچار توهم شده که لو رفته. مثلا خواسته فرار کند که عملا خودش را به دست ما داده!! جغرافیای منطقه عملیاتی در غرب استان ، باریکه ای است که موقعیت جغرافیائی خیلی خاصی دارد. بعد از بندر انزلی شروع می شود و به آستارا و مرز شوروی سابق ختم می شود. از شرق به دریا محدود می شود و از غرب به کوهستان های بسیار مرتفع و مه آلود. آنجا را انتخاب کرده بودند تا عملیات بزرگ و خطرناکی انجام بدهند. در آن منطقه کارخانه کاغذسازی چوکا واقع شده و این ها تصمیم گرفته بودند با تصرف کارخانه ، جا پای محکمی درست کنند و از کوه پائین بیایند و شهرها را بگیرند. چوکا منطقه وسیع و مجهزی داشت با صدها خانه سازمانی و انبار و سالن های تولید و ماشین های سنگین که اگر به دستشان می افتاد ، زمینه جنگ و خونریزی شدیدی ایجاد می شد. تیم های اطلاعاتی سپاه کار فشرده ای را شروع کردند و افراد در پوشش هیزم شکن و فروشنده دوره گرد و روستائی به عمق منطقه نفوذ می کردند و اطلاعات جمع می کردند. آنها هم سخت فعال بودند و هم یارگیری می کردند و هم اطلاعات زیادی از نیرو و توان ما تهیه کرده بودند. فرماندهان رده بالا ، مدتی آنها را به حال خودشان گذاشتند تا خیالشان راحت باشد و خودشان را بیشتر آشکار کنند. نفراتشان هم شناسایی شده بودند و گزارش رفت و آمدشان مرتب به سپاه می رسید. حتی نیروی اطلاعاتی داشتیم که رفته بود بین آنها و یک ماه زندگی کرده بود یا کسی بود که مثلا اطلاعات سپاه را برایشان می برد. در واقع یک سری اطلاعات سوخته به او می دادند تا به آنها برساند و مواضع و تحرکات آنها را شناسایی می کرد. محاصره و ضربه در این دوره سکوت، منافقان به تدریج محاصره می شدند و خبر ریز فعالیت ها و حرکاتشان به ما می رسید؛ همه چیز تا جزیی ترین تحرکاتشان، مثلا اینکه فلان کس امروز وارد شهر شده، مایحتاج و تدارکات تهیه کرده و به کوه برگشته، یا در فلان روستا رفته اند و یک خودرو خریده اند. اطلاعات که تکمیل شد به ما گروه های ضربت اطلاع دادند که «وارد منطقه بشوید و آماده هجوم باشید». منطقه تالش بعد از بندر انزلی و رضوان شهر شروع می شود و تا آستارا ادامه دارد. بسیاری از بومی ها اهل سنت هستند و منافقین روی آنها خیلی کارکرده بودند. یک گروه صوفی اهل سنت هم از فرقه نقشبندیه وجود داشتند که تعدادی از اعضایشان به منافقین قول همکاری داده بودند و اوضاع پیچیده و خطرناکی به وجود آمده بود. بعد از شناسایی به خانه ها و مرکز تجمعشان حمله کردیم و بعد از جنگ و گریز شکست خوردند و به جنگل گریختند. ما هم در کارخانه چوکا پایگاهی ایجاد کردیم. به طور کلی در شهرها هیچ حرکت مهمی نتوانستند انجام بدهند. در بندر انزلی هم به بهانه مخالفت صیادان با قانون شیلات هیاهو به راه انداختند و به قرارگاه سپاه پاسداران حمله کردند و تعدادی از بچه های سپاه را به شهادت رساندند. به جز آمل و انزلی، هیچ نا امنی خاصی در شهرها پیش نیامد و اوضاع تا حد زیادی در کنترل ما بود. فرمانده جنگل یکی از اتفاقات مهمی که در ماموریت شمال پیش آمد دستگیری فرمانده جنگل بود. ما با وجود اینکه سه سال از انقلاب می گذشت و هیچ کدام دوره های تخصصی اطلاعاتی ندیده بودیم، طرح های ضد اطلاعاتی پیچیده ای را هدایت کردیم که فقط سر چشمه اش عشق به وطن و انقلاب بود. در تهران یکی از عناصر رده بالای منافقین دستگیر شده و بلافاصله اطلاعات با ارزشی به سپاه داده بود. قرار بود به زودی فرمانده جنگل به گیلان برود و رهبری قیام سراسری را شخصا به عهده بگیرد. اسم این شخص حسن بود و مسئول بلند پایه مالی منافقین بود. او و یک خانم جوان آمدند به طرف گیلان و وارد رشت شدند. نیروهای تهران که تعقیبشان می کردند سوژه را تحویل بچه های ما دادند و ماموریتشان تمام شد. حسن حدودا سی و پنج تا چهل ساله و بلند قد بود. اینها با سر و وضع شیک و مرتب به یکی از خیابان های مرکزی رشت رفتند و وارد قنادی شدند. یک فضای بسته بود و امکان فرارشان مسدود شده بود. اما خب، می دانستیم این نفرات دوره دیده اند و مسلح هم هستند و به این راحتی دست ها را بالای سر نمی برند. آقای الیاس علیپور تیم عملیاتش را اطراف قنادی مستقر کرد و خودش و چند نیروی زبده وارد شدند و چنان با مهارت دستگیرشان کردند که آنها نتوانستند هیچ واکنشی نشان بدهند. سرگرم خرید شیرینی بودند و ناگهان خودشان را در حلقه بسته محاصره دیدند. اینها را به مقر سپاه بردند تخلیه اطلاعاتی کردند. با خودشان پول زیاد آورده بودند و قرار بود بعد از قنادی به یکی از بانک ها بروند و پول را به حساب بگذارند. این شخص اطلاعات بسیار ارزشمندی را لو داد. او تقریبا از هر فعالیت حیاتی منافقین در استان با خبر بود و آنها را در اختیار ما گذاشت. از جمله نشانی مقر اصلی شان در اطراف شهر رشت. فرمانده جدید جنگل سپاه گیلان به سرعت زبده ترین نیروی اطلاعاتی اش را آموزش داد و قرار شد یک عملیات پیچیده انجام بشود. آن برادر سپاهی با نشانی هایی که حسن داده بود به جنگل رفت و خودش را به جای او معرفی کرد. نیروهای جنگل هم این فرمانده را نمی شناختند، تاریخ ورودش هم درست بود، او را پذیرفتند و کلی تحویلش گرفتند و از او استقبال کردند. چند روزی در جنگل بود و با سپاه تماس می گرفت و دستوراتی را که حسن از تهران می گرفت به نیروهای مسلح جنگل ابلاغ می کرد. این خط ارتباطی بین او و بالاترین رده های سازمان باعث شده بود که امکان بروز هر شک و شبهه ای از بین برود. نفوذ علم است. برای آموختن آن دوره های خیلی پیچیده ای می بینند و خود شخص آموزش گیرنده هم باید وضع روحی-جسمی ویژه ای داشته باشد، شجاعت کامل داشته باشد و سریع الانتقال باشد. نفوذ در تشکیلات زیرزمینی مسلح و نقش ریاست آن گروه را بازی کردن کار فوق العاده مشکل و پیچیده ای است. ضربه آخر زمان مناسب که رسید، یک روز به همه آنها اعلام کرد «امروز جلسه داریم. همه باید جمع بشوند. قصد دارم خبرهای خیلی مهمی به شما بدهم.» آنها هم فکر می کردند تاریخ خروج مسلحانه معلوم شده و قرار است نقشه عملیات به عناصر ابلاغ بشود. رفیق ما خیلی زرنگ بود. قبل از شروع جلسه به فرماندهان می گوید «سپاهی ها همه جا نفوذ کرده اند و خطر ترور من وجود دارد. اسلحه همه را جمع کنید.» حرفش هم منطقی به نظر می رسد و دستور می دهند همه اسلحه شان را تحویل بدهند. تفنگ ها را جمع می کنند و می برند صد متر آن طرف تر در کلبه ای می گذارند و خودشان هم در جلسه حاضر می شوند و همه خوشحال که قرار است چه چیزی بشنوند. این فرمانده بدلی می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم» و شروع می کند به حرف زدن و حسابی سر آنها را گرم می کند که ناگهان صدای بلندگوها از هر طرف به گوششان می رسد «شما محاصره شده اید. بیایید بیرون و دست ها را روی سرتان بگذارید.» از پنجره بیرون را نگاه می کنند و می بینند که بله، راه فراری نیست و در تله افتاده اند. آن عملیات به قدری حساس و سری بود که هنوز هم بعد از گذشت سی سال، شاید افرادی که نام آن برادر سپاهی را می دانند به تعداد انگشتان یک دست هم نباشند. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلام نخستین پرواز پرنده آموزشی Hürkus-B ترکیه براساس اطلاعات منتشرشده از سوی وبگاه های دفاعی ، پرنده آموزشی Hürkus-B که قرار است در اواسط سال جاری میلادی (2018) وارد فهرست موجودی نیروی هوایی ترکیه شود ، نخستین پرواز خود را از مبداء تاسیسات صنایع هوا- فضای ترکیه (TAI) به تاریخ 30 ژانویه انجام داده است . پس از اتمام موفقیت آمیز این پرواز آزمایشی ، که راه را برای تولید انبوه آن ، آماده خواهد کرد ، تست های حیاتی تر ، نظیر آزمایش پیشرانه ، پایداری پرواز و همچنین آزمایشات مربوط به میزان حمل بار ( محموله های رزمی ) نیز انجام خواهد شد . در نتیجه پس از 90 ساعت پرواز برنامه ریزی شده ، این پرنده جدید ، بتدریج در اختیار نیروی هوایی ترکیه قرار می گیرد . رئیس و مدیرعامل شرکت هوا- فضای ترکیه (TAI) در جریان یک کنفرانس خبری ، نخستین پرواز آزمایشی این محصول جدید را تایید و براین نکته تاکید نموده است که پس از معرفی گونه ( Hurkus-A) که برای کاربردهای غیر نظامی طراحی شده بود ، گونه معرفی شده جدید ، بطور خاص برای نیروی های مسلح ترکیه طراحی و تولید خواهد شد . این گونه جدید ، در حدود 100 کیلوگرم از نمونه قبلی سبک تر بوده و این ویژگی Hürkus-B را سریع تر کرده و پایداری پرواز آن نیز بدلیل استفاده از فناوری های جدید تر، با ثبات بیشتری همراه است . صرفاً برای میلیتاری / مترجم MR9 پی نوشت : 1- یادی کنیم از پروژه های مرحوم و غیر مرحوم صنایع هوایی ایران ( S-68 ، برهان ، شفق و اخیراً کوثر ) که علیرغم سر و صدای فراوان ، هنوز هیچ خبری از آنها نیست .( البته صرفاً نمونه های آموزشی پایه و نه گونه های مسلح شده برای عملیات ضد شورش که تقریباً رویایی دست نیافتی به نظر میرسد.
-
1 پسندیده شدهمشلات چنین کاری زیاده. از جمله این که موتور برای ارتفاع بالا ساخته نشده و از راندمانش کم میشه. به غیر از این موتور های خودرو عموما سنگین تر از موتور های هوایی هستن. من خودم موندم چرا اینا از روتاکس یا لیکامینگ موتور نخریدن. این سبک دم پهپاد شده تریدمارک دنل ها! تقریبا تمام پهپاداشون همچین دمی دارن!