برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 20 آذر 1401 در پست ها
-
2 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم در پاسخ به پیشنهاد دوست بسیار عزیز mostafa_by در خصوص استراتژی نبرد هوا- زمینی بر ان شدم تا توضیحات مختصر و درحد بضاعت در ارتباط با این بحث ارائه دهم . البته با ذکر این مطلب که ممکن است در حال حاضر تمام جنبه های این استراتژی را مورد توجه قرار نگیرد وبتدریج با شروع این کار توسط این حقیر ( پروژه بعدی بنده ) این مساله بطور شفاف تر انجام گیرد . "نکته بعدی این است که تمام حقوق این تاپیک برای مجموعه میلیتاری است و بدون ذکر منبع و گردآورنده ، استفاده از آن شرعا"و قانونا" جایز نیست " نبرد هوا زمینی (AIR- LAND BATTLE ) بخش یکم مبدع : دان استاری ، مردی بلند قد و درشت هیکل ، با موها و چشمانی خاکستری ، که عینک پنسی بر چشم دارد و با لحنی آرام و قاطع سخن می گوید . از نجاری و نقاشی در در خانه تابستانی اش در کوهستان خلوت و آرام کلورادو ( مقر فرماندهی نوراد- پدافند آمریکای شمالی ) لذت می برد . او با دقت کتابخانه 4000 جلدی اش را فهرست نویسی کرده ( بخش مورد علاقه من) و بیشتر شبیه یک رییس دانشگاه است تا یک نظامی ، و برای مدتی هم این پست را البته در یک دانشگاه غیر متعارف برعهده داشته است . سرتیپ دان استاری ، رهبری تمرین روشنفکرانه ای را برعهده داشت که به بیرون کشیدن ارتش ایالات متحده از سیاهچال تضعیف روحیه ای کمک کرد که پس از جنگ ویتنام به درون آن پرتاب شده بود و توانست آن را در جنگ خلیج فارس به سال 1990 به اوج خود برساند . او با موفقیت به بازسازی یکی از بزرگترین ، اداری ترین و سرکش ترین نهادهای جهان کمک نمود . جهان واقعا" نمی داند که سایه استاری در سراسر طول جنگ خلیج فارس دور سر صدام حسین ، دیکتاتور عراقی می چرخید ، چرا که از یک دهه پیش دان مورلی و دن استاری ، مفهوم جنگ موج سوم را ایجاد کرده بودند . استاری فرزند رکود اقتصادی دهه 1930 بود . پدرش برای مدتی در یک مبل فروشی و روزنامه محلی در کانزاس کار می نمود . اما در عین حال افسر گارد ملی کانزاس هم بود و پسرش "دن " برای سربازانی که در تعطیلات آخر هفته به شهرش می آمدند ، نقش پسرکی را ایفا می نمود که شبیه به آنها اونیفورم می پوشید و جلوی آنها رژه می رفت . در سال 1943 که شعله های جنگ جهانی دوم سراسر کره زمین را در خود گرفت ، دن در ارتش آمریکا ثبت نام نمود زیرا مشتاق بود بجنگد ، اما سرگروهبانی باهوش و حساس ، تقریبا" به فوریت تشخیص داد که در او درونمایه فرماندهی وجود دارد . او استاری را به سوی دسته ای کتاب هدایت نمود و اورا راهنمایی کرد و به وی گفت که خود را برای 3 هفته در درون اتاقی زندانی کند و این کتابها را بخواند . وی به استاری گفت : استاری تو باید در امتحان پر رقابت وست پوینت (west point - دانشکده جنگ ارتش ایالات متحده ) شرکت کنی " وقتی با اعتراض استاری مواجه شد که وی می خواهد به جبهه برود ، سرگروهبان چنین پاسخ داد : بگذار چیزی به تو بگویم ، قرار نیست این جنگ تا ابد طول بکشد ، من از جنگ جهانی اول تا اکنون در ارتش بوده ام ، ارتش همیشه به افسران خوب نیاز خواهد داشت . البته تو بلافاصله افسر خوبی نخواهی شد ، تو غیر نظامی نا مرتبی هستی ولی از تو می خواهم که بروی بالا و شروع کنی به مطالعه " ادامه دارد .....
-
2 پسندیده شدهتشکر ، این آمار و ارقام بر طبق استاندارد ساعات پروازی و عملیاتی آمریکا هست که تقریبا 200 ساعت در سال برای خلبان جنگنده در شرایط عادی و 350 ساعت در سال در منطقه جنگی و عملیاتی است در جدول هم هزینه ها رو با دو رنگ که مربوط به هزینه های عملیاتی - پشتیبانی و نگهداری و تعمیرات هست نشون داده ، هزینه های عملیاتی - پشتیبانی بسته به نوع هواگرد متفاوت هست ولی بخش اصلی هزینه هارو شامل میشه ولی در جنگنده های اف22 و اف35 هزینه های نگهداری و تعمیرات به نسبت بیشتر هست و بخصوص در اف22 تقریبا به میزان 40 درصد کل هزینه ها میرسه ، در اف16 تقریبا همه هزینه ها مربوط به کاربری عملیاتی میشه و نگهداری اون کم هزینه هست ما برای محاسبه هزینه سالانه هر فروند هواگرد دو راه داریم ، یا باید بر اساس پروتکل خودمون و هزینه های ساعت - پرواز و تقسیم هزینه اورهال به هر سال ، زمان کاربری عملیاتی و مهمات مصرفی و ... این هزینه کل رو محاسبه کنیم یا هم میتونیم از همین جدول برای یه تخمین منطقی استفاده کنیم ، البته باید در نظر داشت که این جدول بر پایه ساعات پروازی بالایی تنظیم شده و به احتمال زیاد خلبانان ما ساعات پروازی کمتری خواهند داشت مگر اینکه بخواهیم از نظر مهارت خلبان به رتبه های اول دنیا صعود کنیم که بستگی مسقتیم داره به نوع سیاست گذاری برای نیروی هوایی ، اینکه یک نیروی هوایی برتری هوایی داشته باشیم یا یک نیروی هوایی پشتیبانی یا دفاع هوایی یا یک نیروی هوایی کاملا آفندی و با قابلیت و توانایی اجرای عملیات هایی مثل حمله به اچ3 یا اوسیرک ؟ به هر حال با در نظر گرفتن اینکه ما در شرایط صلح قرار داریم و هزینه های عملیاتی محدود میشه به رزمایش های سالیانه و محدود عملیات هایی که در بعضی مواقع ضرورت پیدا میکنه ، با فرض 200 ساعت پرواز برای هر هواگرد ، در حدود 1 میلیون دلار هزینه برای هواگردهای سبکی مثل اف16 و 2 میلیون دلار برای هواگرد سنگینی مثل اف15 میتونیم در نظر بگیریم ، در این مبالغ هزینه های مربوط به مهمات و ... رو برای رزمایش ها و عملیاتهای مورد نظر هم اضافه کنیم چیزی در حدود 1.5 تا 2 میلیون دلار برای هواگرد سبک و 2.5 تا 3 میلیون دلار برای هواگرد سنگین بدست میاد ، در این شرایط برای 150 فروند جنگنده اف16 به هزینه ای در حدود 225 الی 300 میلیون دلار در سال نیاز داریم ، با کاهش ساعت پروازی به 150 ساعت که سطح قابل قبولی هست و قبل از انقلاب و در شرایط نرمال تامین قطعات یدکی و اقتصادی هم در این محدوده قرار داشت ، میتوان این هزینه رو بین 170 الی 225 میلیون دلار در نظر گرفت ، یعنی طبق این تخمین ، با یک میلیارد دلار میتوانیم هزینه 666 الی 882 فروند اف16 رو در سال تامین کنیم ، یا هم هزینه 150 فروند هواگرد سنگین مثل اف15 در حدود 280 الی 340 میشه که با یک میلیارد دلار میتوان هزینه 441 الی 535 فروند رو تامین کرد. با این حساب و با فرض بکارگیری دو جنگنده سبک و سنگین و اختصاص بودجه یکسان (هر کدام 500 میلیون دلار) برای نگهداری و استفاده از هر کدام ، میتوانیم حداقل 330 جنگنده سبک به اضافه 220 جنگنده سنگین برای زمان صلح داشته باشیم. در زمان جنگ هم بستگی به حجم و زمان اون داره که نمودار هزینه - تعداد عملیاتی بصورت معکوس حرکت میکنن و در یک نقطه همدیگه رو قطع میکنن ، اگر جنگ خیلی طولانی بشه و روند تامین قطعات یدکی دچار مشکل بشه یا مراکز تعمیرات آسیب ببینن ، در اینصورت تعداد جنگنده های عملیاتی به سرعت کم میشه و با افزایش هزینه های جاری ، از تعداد جنگنده ها کم شده و در نهایت به یک نمودار افقی و درصد عملیاتی ثابت میرسیم ، در هر صورت در درگیری های طولانی مدت و سنگین با دشمن قویتر با فرض بروز مشکل در زنجیره تامین قطعات و تعمیرات و جایگزینی جنگنده های از دست رفته ، با کاهش تعداد و افزایش هزینه ها ، تقریبا در یک سطح قابل قبولی از هزینه ها قرار خواهیم داشت. در مقابل دشمن هم سطح این نرخ کاهش تعداد عملیاتی با سرعت کمتری اتفاق خواهد افتاد و نموادر هزینه برای مدت بیشتری صعودی بوده و بعد از طی یک دوره زمانی نسبتا طولانی به سطح افقی خواهد رسید ، در برابر دشمن ضعیفتر و بدون پوشش هوایی یا با پوشش هوایی محدود هم که نیاز به استفاده از تمام ظرفیت عملیاتی نبوده و در نتیجه تفاوت چندانی در میزان هزینه ها نخواهیم داشت. به عبارت دیگر در مقابل دشمن قویتر ، هزینه ها در کوتاه مدت افزایشی شده و سپس روند ثابت و نزولی رو طی میکنن و مهم این هست که همزمان با کمیت و کیفیت بتوان جلوی موج اول و دوم حملات رو سد کرد ، در مقابل دشمن هم سطح هزینه ها هم در کوتاه مدت و هم میان مدت افزایشی بوده و باید برای چند ماه تا چند سال شاهد افزایش هزینه ها باشیم و پس از اون به سطح ثابت و بعد نزولی میرسیم ، در حالت کلی هزینه جاری جنگیدن هوایی در مقابل دشمن هم سطح بیشتر از هزینه جاری جنگیدن هوایی در مقابل دشمن قویتر است ! در برابر دشمن ضعیفتر هم که مساله هزینه ها بیشتر مربوط میشه به استراتژی و نحوه مدیریت میدان نبرد و جریان درگیری ها بصورت خلاصه اینکه در صورت سرمایه گذاری مناسب روی نیروی هوایی باید کمیت رو هم مورد توجه قرار بدیم حتی اگر لازم بشه تعدادی از هواگردها رو در حالت نیمه عملیاتی و ذخیره قرار بدیم و اونها رو برای زمان جنگ نگهداری کنیم. البته باید در نظر داشته باشیم که هزینه های پیش بینی نشده ای میتونه به این مبالغ اضافه بشه و در صورت ورود به یک درگیری و وضعیت عملیاتی ، هزینه ها تقریبا بصورت ارقام ذکر شده در جدول فوق در میاد. * درباره جنگنده های نسل پنجم این هزینه ها و نسبت ها با توجه به جدول ، تغییر اساسی خواهند کرد.
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شدهسلام رادار سوخو هم در برابر رادار جنگنده های جدید غربی حرفی برا گفتن نداره البته اف 15 دارای توانایی کامل هوا به هوا هم ست
-
2 پسندیده شدهقسمت دوم : سال 1948 بود که استاری از آکادمی نظامی ارتش با با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل گردید . جنگ جهانی دوم تمام شده بود و وی افسری جوان در ارتشی بود که بتدریج از حالت بسیج خارج می گردید . استاری بتدریج نردبان ترقی را پیمود و درجه گرفت و از فرمانده دسته و گروهان به افسر ستاد گردان ارتقاء یافت . وی کارشناس رسته زرهی بود و در دهه 1950 بعنوان افسر اطلاعات در ستاد ارتش هشتم در کره خدمت نمود . زمانی که در دهه 1960، ایالات متحده وارد درگیری های ویتنام گردید ، استاری بخدمت تیمی در آمد که وظیفه شان تجزیه و تحلیل تاکتیکهای واحدهای مکانیزه و زرهی و نیز تعیین وظایف ای یگان ها بود . بعهدها و در جریان حمله آمریکا به کامبوج در دهه 1970، با درجه سرهنگی که فرماندهی هنگ معروف یازدهم سواره نظام زرهی را برعهده داشت . درآنجا ، در جریان یک درگیری در نزدیکی باند فرودگاه سئول در اثر انفجار یک نارنجک زخمی گردید . بیلان فاجعه بار ارتش ایالات متحده در ویتنام و و بویژه ریشخند عمومی مردم خشمگین و دوپاره شده که نثار نیروهای آمریکایی بازگشته از ویتنام می گردید ، برای افسران و سربازان کار آزموده تلخ و ناگوار بود . ارتش به اتهام استفاده از مواد مخدر ، فساد و بیرحمی مورد حمله قرار گرفت . مردانی که جنگیده بودند ، می دیدند که به قتل نوزادان متهم شده اند . با این وصف ، چگونه شد ، ارتشی که بلحاظ فناوری در جهان پیشرفته ترین بود ، یعنی ارتشی که واقعا" در بسیاری از درگیری ها کلاسیک ، واحدهای منظم ارتش ویتنام شمالی را شکست داده بود ، از جنگجویانی ژنده پوش و بدون تجهیزات کافی ، آن هم از یک کشور کمونیست جهان سومی اینگونه مفتضحانه شکست خورد؟ ضربه جنگل : ارتش ایالات متحده به مانند شرکتهایی نظیر جنرال موتورز و IBM ( البته در دهه 1960و 70) بطور کامل برای درگیر شدن بر اساس جنگ موج دومی سازماندهی شده بود و به مانند این شرکتها برای اجرای عملیات انبوه و متمرکز و خطی ( که شاخصه آن وجود صرفا" ارتباط از بالا به پایین بود ) سازماندهی و تجهیز می گردید . ( در حقیقت ، جنگ ویتنام بطور مستقیم از کاخ سفید و بواسطه استفاده از تجهیزات ارتباطی بیسیم اداره می گردید و ریس جمهور گاهی شخصا" هدفهای بمباران را انتخاب می نمود .) این ارتش دارای نظام بوروکراسی سنگینی بود و درگیری هایی که بر سر اقتدار و تسلط یک نیرو در میدان نبرد میان نیروهای زمینی ، هوایی ، دریایی و سپاه تفنگداران در می گرفت و وجود رقابت شدید میان فرماندهان آنها ، تقریبا" ساختار رزمی آن را از هم گسیخته بود . زمانی که ارتش ویتنام شمالی عملیات جنگی را درمقیاس وسیع موج دومی ( استفاده از نیروهای زرهی انبوه و استفاده از مهمات غیر هوشمند ) آغاز نمود ، ارتش ایالات متحده بخوبی واحدهای ویتنام شمالی را درهم کوبید ، اما برای جنگهای چریکی ( نامتقارن - ناهمتراز) در مقیاس کوچک ، ( که دراصل یک نبرد موج اولی ) بشمار می آمد ، بسیار بد سازماندهی شده بود با اینهمه ، آنچه که استاری آن را " تجربه نکبت بار ارتش در ویتنام " می نامید ، یک تاثیر بسیار مثبت داشت و آن ، چیزی نبود جز افزایش روحیه خودکاوی (SELF-ANALYSIS) که به مراتب عمیق تر از ضربه شکست ویتنام بود و البته به اعتقاد استاری ، " آنقدر عمیق در ذهن همه جای گرفته بود که ایجاد و اجرای یک حرکت جدید ، تازه و متفاوت ، در ساختار محافظه کار ارتش راحت پذیرفته می شد " با نگاهی به تعادل نظامی در اروپا ، معلوم بود که بحران حتی از مساله ویتنام هم ، بدتر می باشد .( در دوران جنگ سرد ) . زمانی که آمریکایی ها در ویتنام درگیر بودند ، روسها از فرصت استفاده کرده و این زمان را صرف ارتقاء کیفی و کمی نیروهای خود و پیمان ورشو ( در حوزه زرهی ، موشکی و دکترین های نظامی خود ) نمودند ، بنابراین سئوال این بود که اگر ایالات متحده نمی تواند ویتنام شمالی را شکست دهد ، در برابر قدرت ارتش سرخ آنزمان از چه شانسی برخوردار می بود ؟ جنگ سرد ، در آنزمان هنوز واقعیت مسلط حوزه روابط بین الملل بود .در همان زمان که ایالات متحده از شکست تحقیر آمیز خود در ویتنام رنج می برد ، اتحاد شوروی هیچ نشانه ای از فروپاشی از خود نشان نمی داد و حزب کمونیست هنوز قدرت را در مسکو در اختیار داشت . ارتش سرخ اتحاد شوری هم به مانند یک گوریل 300 کیلویی بود که از قفس فرار کرده باشد . ادامه دارد ........
-
1 پسندیده شدهدومینو تحرکات مشکوک از سمت ترکیه و آذربایجان 1-بعد از خبر افتتاح سفارت جمهوری آذربایجان در فلسطین اشغالی این بار دولت الهام علیاف در مقر منافقین خلق یعنی آلبانی سفارت افتتاح خواهد کرد. علی اف که در آلبانی به سر می برد خبر از افتتاح سفارت جمهوری آذربایجان در تیرانا داد. این را بگذارید کنار بمب گذاری شاهچراغ وزارت اطلاعات ایران در دومین اطلاعیه خود پیرامون حادثه تروریستی شاهچراغ اعلام کرده بود عنصر اصلی هدایت و هماهنگ کننده این عملیات در داخل کشور، تبعه جمهوری آذربایجان بوده است. 2-ترکیه در سال 2023 شبکه ی دیجیتالی فارسی تیآرتی راهاندازی میکند این تحرکات نوید این را می د هد که برنامه ای قوی وجود دارد برای ایجاد اختلالات امنیتی در ایران از سمت آذربایجان در سال 2023 منابع: http://irdiplomacy.ir/fa/news/2015683/وزارت-اطلاعات-ایران-عامل-اصلی-حادثه-تروریستی-شاهچراغ-تبعه-آذربایجان-بود https://qafqaz.ir/fa/علی-اف-به-دنبال-افتتاح-سفارت-در-آلبانی/ https://www.aa.com.tr/fa/افغانستان/اردوغان-شبکه-دیجیتالی-فارسی-تی-آر-تی-راه-اندازی-می-شود/2759355
-
1 پسندیده شدهبه نام خداوند بخشنده و مهربان مقدمه: آنچه که همه می دانیم این است که سرعت یک شناور بسیار کمتر از سرعت اتوموبیل و هواپیماست. دلیل این موضوع در ویژگی ها آب نهفته که هزار برابر چگال تر از هواست. در شناور های هیدروفیل(آب سُر) سعی بر این شده تا نیروی پسا به حداقل ممکن برسد که در نتیجه آن اتلاف نیروی پیشران کمتر می شود. بدین سان می توان گفت که هدف از ساخت شناورهای هیدروفیل رسیدن به یک حد وسط بین هواپیما و شناور است. هیدروفیل همچون بالک هایی در زیر شناور ها نصب هستند و باعث فاصله گرفتن بدنه اصلی شناور از آب می شوند و بدین طریق با نیروی پسا مقابله می کنند. شناورهای هیدروفیل پر قدرت معمولا دارای سه موتور متفاوت هستند که دو پیشران دیزلی برای حرکت در آب با سرعت های کم و یک پیشران توربین گازی برای بلند کردن شناور بر روی هیدروفیل در سرعت های بالا مورد استفاده قرار میگیرند. توربین گازی این امکان را ایجاد می کنند که شناور از روی سطح آب بلند شده و به سرعت های بسیار زیاد حتی تا 100 کیلومتر در ساعت و یا بیشتر نیز برسد و این ویژگی ها از شناورهای هدیروفیل یک گزینه مطلوب در عرصه نظامی میتواند بسازد. جهت بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک نمایید تصاویری از شناور کلاس پگاسوس و برخواستن آن ها از سطح آب در دهه هفتاد میلادی دنیا شاهد تغییرات بسیار در تاکتیک ها و تسلیحات جنگ دریایی بود. بخش عمده ای از این تغییر صحنه نبرد، نتیجه عملکرد موفق اسرائیل در نبرد دریایی لاذقیه است که به کارزاری برای اثبات قایق های موشک انداز در آن سال ها تبدیل گردید. کشورهای مختلف با این ایده مواجه شدن که سرعت زیاد می تواند عاملی مهم در فرار از برد موشک های با برد و سرعت کم آن روزگار باشد و همینطور افزایش برد موشک ها در یک شناور می تواند یک چالش جدی در برابر قایق هایی با سرعت کم مرسوم ایجاد کند. شوروی با توجه به ضعف های خود در دریا نسبت به ناوگان ایالات متحده و ناتو دست به توسعه دو تاکتیک عمومی زد. آنها در گام نخست برای ایجاد یک لایه دفاعی در آب های دور دست شروع به گسترش استفاده از بمب افکن های حامل موشک کروز در نقش ضد کشتی کردند. در واقع بمب افکن ها وظیفه نا امن سازی محیط میدان نبرد برای ناو های هواپیمابر و باقی ناوگروه ناتو را بر عهده داشتند و از طرفی در لایه دوم برای تکمیل پرتابگر های ساحلی در آب های نزدیک به قلمرو شوروی، دست به ساخت و استقرار تعداد پرشماری از شناور های موشک انداز سبک زدند که وظیفه آن ها مقابله با ناوگان ناتو در مناطقی بود که پوشش هوایی نسبی توسط نیروی هوایی شوروی برای این شناور ها فراهم میشد. در آمریکا نیز چنین دیدگاهی بوجود آماده بود که برای برتری در نبرد های ساحلی به یک شناور جنگی کوچکتر و پر سرعت برای مقابله با تعداد بسیار زیاد شناور های موشک انداز پیمان ورشو، مانند کلاس های کومار و اوسا نیاز است. نتیجه گیری نهایی به آنجا رسید که شناور های هیدروفویل بهترین راه برای برآورده کردن این نیاز هستند. پروژه مذکور شناور گشتی هیدروفیل موشک انداز (Patrol Hydrofoil Missile) نام گذاری شد و اولین شناور از این کلاس که نام پروژه را هم یدک میکشد پگاسوس لقب گرفت. آمریکایی ها پیش زمینه مناسبی در طراحی شناور های هیدروفیل داشتند. گشت ساحلی این کشور از سال ۱۹۶۳ کاربر یک قایق هیدروفیل با نام USS High Point (PCH-1) بود که عملکرد موفقی از خود برای مقابله با قاچاق و دیگر عملیات های گشتی نشان داد و همچنین در ژوئن ۱۹۶۵ نخستین کشتی هیدروفیل جهان با نام USS Plainview (AGEH–1) در آمریکا توسعه پیدا کرد که از تجهیزات موجود برای توسعه در آن استفاده شده بود. برای مثال با تغییراتی در پیشران J-79 جنگنده F-4 فانتوم بعنوان توربین گازی در کنار دو موتور دیزل بهره گرفته شد. بنابراین شناور هیدروفیل کاملا در دسترس آمریکایی ها بود. شناور USS High Point (PCH-1) شناور USS High Point (PCH-1) در سال ۱۹۷۰ با روی کار آمدن دریاسالار زوموالت، در ریاست عملیات دریایی ارتش آمریکا که مشتاق به افزایش تعداد شناورهای سطحی نیروی دریایی به روشی مقرون به صرفه بود، طراحی و ساخت این پروژه قوت گرفت. نیروی دریایی ایالات متحده طرح مذکور را به عنوان یک شناور استاندارد در سازمان ناتو پیشنهاد داد، سفارش ساخت دو پیش نمونه از پگاسوس در سال ۱۹۷۲ داده شد. نیروی دریایی ایتالیا و آلمان غربی برای مشارکت به این پروژه پیوستند و برخی دیگر از اعضای ناتو، از جمله نیروی دریایی بریتانیا و کانادا نیز به مطالعه و تحقیق بر روی پروژه پرداختند. نیروی دریایی ایالات متحده قصد داشت تا 30 فروند پگاسوس را وارد خدمت کند و همچنین آلمان غربی و ایتالیا قصد خرید به ترتیب ۱۰ و ۴ فروند از این شناورها را داشتند. شناور های کلاس پگاسوس از دو موتور دیزلی مرسدس بنز توربوشارژ دوگانه 800 اسب بخاری نیرو میگرفتند که در آب با کمک واترجت به سرعتی معادل 12 گره (22 کیلومتر در ساعت) میرسید و زمانی که شناور از آب بر خواسته و روی هیدروفیل قرار میگرفت، نیروی محرکه کشتیها توسط یک توربین گازی جنرال الکتریک LM2500 و یک واترجت بزرگ تامین میشد که به آنها سرعتی بیش از 48 گره (89 کیلومتر در ساعت) میداد. شلیک موشک یکی از چالش های طراحی شناور های هیدروفیل است با این حال شناور های پگاسوس نسبت به اندازه خود به خوبی مسلح بودند و دو پرتابگر هر کدام با چهار کنیستر از موشک کروز ضد کشتی RGM-84 هارپون مجهز بوده و یک توپ 76 میلیمتری اتوملارا را حمل میکردند. هارپون ها، قادر به غرق کردن کشتی های بسیار بزرگتر در فواصل بیش از 110 کیلومتری بودند. شناور تولیدی برای آلمان غربی قرار بود که از موشک MM38 Exocet را استفاده کند. توپ اتوملارا بکار گرفته شده در این شناور یک توپ خودکار با کالیبر76 میلیمتری ساخت ایتالیا است که به اندازه کافی جمع و جور است و بر روی شناور های کوچک می تواند نصب شود. سرعت بالای شلیک آن و در دسترس بودن مهمات گوناگون باعث می شود تا بتواند در کوتاه برد علیه اهداف هوایی و سطحی و همینطور زمینی اقدام کند. مهمات این توپ شامل گلوله های ضد زره ، انفجاری ، مهمات فیوز مجاورتی ترکش زا و ... است که می تواند موشک های ضد کشتی را نیز هدف قرار دهد و یک دفاع ضد هوایی نسبی برای این شناور ایجاد کند. وجود قدرت آتش موثر و همینطور سرعت بالا در این شناور این امکان را ایجاد می کرد که در یک برد مناسب بسوی شناور متخاصم شلیک کرده و با سرعت تمام از برد موشک های دشمن فرار کند و در صورت حمله بسویش با توپ اتوملارا از خود دفاع کند. چیزی که در آن روز ها به آن احساس جدی میشد. پس از بازنشستگی دریاسالار زوموالت، نیروی دریایی تصمیم گرفت بودجه پروژه پگاسوس را به کشتی های بزرگتر منتقل کند. این امر ساخت مداوم شناورهای پگاسوس را با تأخیر رو به رو کرد. با این حال کنگره آمریکا در نهایت، نیروی دریایی را مجبور به تکمیل این شناور ها کرد. مشکلات در پیشرفت پروژه، دیگر کشور ها شریک را مجبور کرد که مشارکت خود را متوقف کنند. البته لازم به ذکر است که پروژه هایی مشابه این پروژه در کشور های چون ایتالیا و ژاپن و کانادا و ... دنبال گردید. در نهایت شش شناور از این کلاس ساخته شد که هر شش کشتی توسط بوئینگ و با کمک دیگر پیمان کارها در سیاتل ساخته شده اند. این شش شناور ها به اسامی زیر هستند: Pegasus (PHM-1) Hercules (PHM-2) Taurus (PHM-3) Aquila (PHM-4) Aries (PHM-5) Gemini (PHM-6) شش شناور کلاس مذکور در یک قاب مستند کوتاه از شناور های هیدروفیل این شناور ها از ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۳ در خدمت نیروی دریایی آمریکا بودند و بعد از ۱۶ سال از ورود به خدمتشان نسبتا زود هنگام بازنشسته شدند. زیرا برای مأموریتشان در نیروی دریایی که با مأموریتهای تهاجمی ترکیبی هوایی عجین بود جایگاهی دیده نمیشد و برای گشت ساحلی مقرون به صرفه بنظر نمی رسیدند. با این حال در دوران خدمت اگرچه تعداد آن ها کم بود اما در دریای کارائیب نقشی پر رنگی در مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر و اجرای موثر گشت ساحلی بر عهده داشتند و هرگز فرصت اجرای ماموریت اصلی خود یعنی نبرد با شناور های موشک انداز را پیدا نکردند. نویسنده: Navard ذکر نام انجمن در هر برداشت از این مطلب الزامی است. مطلب مشابه در انجمن: منابع: بن مایه 1 بن مایه 2 بن مایه3
-
1 پسندیده شدهبا سلام خدمت شما دوست عزیز و تشکر از تحلیل جالب و زیبای شما. چند نکته به نظرم جا افتاده بود که لازم دانستم اینجا ذکر کنم. اول به نظر حرف شما یعنی توسعه تک محوری شاخه های نظامی درست هست و نکته ای هستش که شاید پاسخی بر خیلی از کاستی ها باشه. و به نظر این کار بسیار مطمئن هست به ویژه انتخاب اولویت ها به عنوان مثال خروجی سرمایه گزاری در موشکی نه تنها در بحث بازدارنگی موشک های بالستیک خود نمای کردبلکه موشک های کوتاه برد پشتیبانی از نیروی زمینی موشک های ماهواره بر موشک های کروز در انواع مدل ها که برای هواپیما ها و تسلیحات کشتی ها کاربرد دارد و همچنین بخش مهمی از پدافند هوای هست یعنی با یک سرمایه گزاری چند بخش را با هم بردن جلو که به نظر انتخاب هوشمندانه ای بوده و گویا اولویت به این شکل هست که در صنعتی سرمایه گزاری بشه که بشه در چند صنعت دیگه استفاده کرد مثلا با هزینه در موشک نیمی از پدافند تکمیل شد بعد ناگهان رادار های پدافندی توسعه شدید پیدا کرد که خروجی ان شد رادار دریا پایه چشم عقاب یا سامانه پدافندی نواب . به نظرم هم دلیل انتخاب نیروی دریایی برای توسعه بعدی تکمیل زیر سامانه های آن از انواع موشک ها تا رادار ها و همچنین ضرورت و نیاز به آن هست . در حوزه هوای هم به نظر رادار ها به جای خوبی رسیده با توجه به بحث تکمیل تقریبی رادار های زمین پایه باید کار روی رادارهای هواپایه شروع شده باشه بحث پهبادی هم نه تنها به دلیل اهمیتش در جنگ های اینده بلکه به عنوان بستر تستی برای هواپیماهای رزمی سرنشین دار خواهد بود .از طرفی برنامه مدونی هم برای ساخت پیشرانه وجود داره هر چند کند اما هست به نظرم بعد از رسیدن به یک طرح مناسب در حوزه دریای که خلا ها را پر کنه و. با توجه به تکمیل تقریبی همه زیر سامانه های جنگنده در کشور به ناکهان شاهد ورود تعداد بالای جنگنده های ساخت داخل باشیم چون بحث رادار به نظر مشکلی نیست بحث ساخت بدنه ها در فرم های مورد نیاز با توجه به تجربه های صاعثه و کوثر و انواع پهپاد ها و پورتوتایپ قاهر به نظر مشکلی خاصی نداره بحث تسلیحات هم به نظر تکمیل میاد می مونه یک پیشرانه و یه بودجه برای خط تولید.بعد از تکمیل این زمینه ها به نظر تکمیل بحث زرهی نیروی زمینی و تجهیزات انفرادی باشه. نقشه راه خوب و قابل اعتمادی هست اما یه مشکل مهم داره و اون هم زمانه چیزی که واقعا نداریم...... به نظر دوستان چجوری میشه این مشکل زمان را حل کرد؟
-
1 پسندیده شدهرزمایش رژیم منحوس اسرائیل و فرانسه نیروهای هوایی ارتش منحوس رژیم صهیونیستی و فرانسه دیروز سهشنبه در آسمان سرزمینهای اشغالی رزمایش مشترک برگزار کردند. اسم این رژمایش رو گذاشتن نسیم شرقی که در آن 4 جنگنده رافائل فرانسه با 8 فروند اف 16 رژیم صهیونیستی حملات مشترک و مقابله با تهدیدهای هوایی را با یکدیگر تمرین کردند. این اولین رزمایش در طول سه سال گذشته بود که با جنگندههای اف۱۶ اسکادران ۲۰۱ موجود در پایگاه هوایی "رامون" انجام شد. این رزمایش با توجه به نامگذاری آن پیامی به روسیه و ایران تحلیل می گردد.
-
1 پسندیده شدههند پیش از خرید در مرحله RFI نیاز ها و کیفیت های مورد نیاز رو اعلام کرده و اون دیگه به سیاستمداران هندی برمیگرده که چقدر بتونن فشار بیارن برای بومی سازی اینکه بصورت ckd - skd بخوان مونتاژ کنند یا اینکه بخش هایی از پرنده رو HAL بخواد بسازه حتی اگر ckd هم باشه باز تجربه ارزشمندی بحساب میاد همین که تا این اندازه جلو رفته ان که برای بزرگان هوانوردی دنیا شرط بومی سازی میگذارن یعنی راه رو درست در پیش گرفته ان مسابقه پیشین هم بخاطر همین که داسو تولید هندی رو نپذیرفت قرارداد متوقف شد
-
1 پسندیده شدهSukhoi Su-25 Frogfoot Close air support Sukhoi Su-25 M1 -Grach Sukhoi Su-25UBs Sukhoi Su - 25UBs
-
1 پسندیده شدهپی نوشت : بازیابی تصاویر و اصلاح تاپیک گالری شکاری - بمب افکن اف-4 فانتوم-2 /29 مرداد 1400 خورشیدی
-
1 پسندیده شدهبخش بیست و هشتم : هجوم دشمن به مهران (1365/2/27) : هجوم دشمن به مهران نقطه اوج اين سلسله از تحرکات رژيم عراق بود. با موفقيتي که دشمن در اين حمله به دست آورد، جرئت يافت اتخاذ استراتژي جديد دفاع متحرک را رسما اعلام کند. عراق در تبليغات خود مي کوشيد اين پيروزي را همانند پيروزي رزمندگان اسلام در عمليات والفجر 8 قلمداد کند؛ از اين رو، مدعي بود تنها در مقابل عقب نشيني جمهوري اسلامي از مناطق اشغال شده عراق و مشخصا فاو ، مهران را باز پس خواهد داد. به هنگام هجوم عراق به منطقه مهران، لشکر 64 خرم آباد و تيپ 4 لشکر 21 حمزه در مجموع با نيرويي به استعداد 6 گردان پياده و 2 گردان زرهي پدافند از اين منطقه را بر عهده داشتند، سپاه پس از مشاهده شواهدي از تک عراق، دو گردان از تيپهاي امير المومنين(ع) و مسلم بن عقيل را به عنوان احتياط نزديک در تنگه گنجانچم و بيش از يک گردان از نيروهاي لشکر نصر را به عنوان احتياط دور ، در ايلام مستقر کرد. در ساعت 1 بامداد روز1365/2/27 ، دشمن هجوم خود را با اجراي آتش تهيه سنگين از دو محور ارتفاعات قلاويزان و منطقه نمه کلان بو آغاز کرد و به دليل آماده نبودن نيروهاي پدافندکننده به سرعت پيشروي و شهر مهران، آباديهاي اطراف، تعدادي از ارتفاعات و جاده ها را اشغال نمود. پس از آغاز حمله دشمن، افزون بر تيپهاي مسلم بن عقيل و اميرالمومنين(ع) و لشکر نصر، که در احتياط منطقه بودند و در روز 1365/2/28 در منطقه نمه کلان بو با دشمن درگير شدند، سپاه يگان هاي جديدي را نيز به منطقه وارد کرد. اما يگان هاي سپاه به همراه برخي از يگان هاي ارتشي پس از چند روز نبرد موفق شدند افزون بر سد کردن پيشروي دشمن،تعدادي از ارتفاعات منطقه را آزاد کنند. در مجموع، در اين منطقه، دشمن در طي ده روز جنگ، 9 تيپ پياده - زرهي و مکانيزه و يک گردان کماندويي وارد عمل کرد و با پشت سرگذاشتن شهر مهران و تصرف ارتفاعات قلاويزان و تپه هاي غلامي و باغ کشاورزي، تا پشت جاده کمربندي مهران، يعني تا بيست کيلومتري عمق خاک جمهوري اسلامي ايران، پيشروي کرده و در آنجا، مستقر شود. طي هجوم دشمن، سپاه در مجموع، هجده گردان نيرو را وارد عمل کرد که طي اين مدت، از برادران سپاه 70 نفر شهيد، 666 نفر مجروح، 133 نفر مفقود و 8 نفر اسير شدند. همچنين، در جريان تک دشمن، از نيروهاي ارتش حدود 400 نفر اسير، 98 نفر مفقود، 180 نفر مجروح و 9نفر شهيد شدند که غالبا، به تيپ 4 لشکر حمزه متعلق بودند. افزون بر آن، بيشتر تجهيزات و سلاح هاي سبک و سنگين، از جمله توپ هاي 203 ميلي متري و تعداد زيادي تانک و نفربر و خودروي يگان هاي پدافند کننده به هنگام عقب نشيني به جاي ماند و به دست دشمن افتاد. دشمن با فيلمبرداري از اسيران و غنيمتهاي به دست آمده تبليغات زيادي را انجام داد. در واقع، نمايشگاهي از غنيمتها تشکيل داد و فيلم آن را از تلويزيون پخش کرد. همچنين، چندين بار اسيران را در حالات مختلف نشسته، در حال حرکت، سوار و پياده شدن از ماشين به نمايش گذاشت. ادامه دارد .........................
-
1 پسندیده شدهبا سلام دوست عزیز اشتباه می کنید ، هیچ ارتشی از آغاز تا کنون ، با تکیه بر یک وجه از وجوه جنگ قادر نبود و نیست که به موفقیت برسد . در ارتباط با فرموده شما هم ، جنابعالی را به مطالعه عملیات مارکت گاردن دعوت می کنم تا بطور مسقیم مشاهده بفرمایید که حتی اجرای عملیات ویژه هم به تنهایی قادر نیست پیروزی نهایی را بدست آورد . مثال دوم در این زمینه ، اجرای عملیات ویژه توسط یگانهای ویژه رژیم صهیونیستی در جریان جنگ 67 یا 73 برای کنترل گذرگاه میتلا در شبه جزیره سینا بود که بدون پشتیبانی هوایی و زرهی عملا" قادر نبود به موفقیت برسد و یا عبور یگان زرهی شارون از آبراهه سوئز و وارد کردن یک ضربت ناگهانی به عقبه ارتش سوم مصر در جنگ 1973 . گذرگاه میتلا این موقعیت ابتدا توسط واحدهای هوابرد ارتش رژیم صهیونیستی تصرف و سپس با رسیدن یگانهای زرهی تثبیت شد . بنابراین ، باید توجه داشت که ارتشها از چهار نیروی اصلی شامل نیروی زمینی و زیر مجموعه هایش ، نیروی هوایی و زیرمجموعه اش ( یا به عبارت بهتر نیروی هوا- فضایی ) ، نیروی دریایی و زیر مجموعه اش و نهایتا" یگانهای سایبری تشکیل شده اند و موفقیت در یک عملیات رزمی صرفا" به اجرای سمفونی وار و هارمونیک وظایف مشخص شده بستگی دارد . مفهومی که امروز تحت عنوان "جنگ شبکه ای "(NETWORK WARFARE) و یا دکترین عملیات مشترک نامیده می شود ، ترجمان همین مطلب خواهد بود . نادیده گرفتن و کم اهمیت دانستن هر کدام از این نیروها ، منجر به اتفاقی می شود که : ارتش قیصر در جنگ جهانی اول (کم توجهی به ظهور واحدهای زرهی ) ، ورماخت ( کم توجهی به سرمایه گذاری متناسب در سه نیرو) در جنگ جهانی دوم ، ارتش ایالات متحده ( کم توجهی و عدم برآورد درست از توان پدافندی حریف ) در جنگ ویتنام ، ارتش مصر و سوریه ( کم توجهی به کیفیت نیروی هوایی و تکیه صرف بر عامل کمیت ) در نبردهای اعراب و رژیم صهیونیستی ، نیروهای مسلح ایران ( کم توجهی به استفاده از فناوری روز در ساختار نیروهای مسلح ،علیرغم وجود تجربه 8 سال دفاع مقدس و تلفاتی که به همین دلیل بر ما وارد شد ) ، ارتش رژیم صهیونیستی ( تکیه صرف بر قدرت هوایی و عدم دقت به این موضوع که نبرد اصلی بر روی زمین در جریان است ) در جنگ 2006 و در نهایت ارتش عراق ( کم توجهی و عدم برآورد درست از توان هوایی دشمن و تکیه بر ساختارهای موج دومی نبرد در زمان صدام و عدم توجه به ساختارهای غیر تجهیزاتی در ارتش کنونی عراق ) ، بدان دچار شدند . هر کدام از موارد بالا نیاز به بحث گسترده و طولانی در مورد شرایط زمانی و مکانی وقوع و دلایل آن دارد که در این تاپیک جای آن نخواهد بود .
-
1 پسندیده شدهخیلی عالی بود :applause: :applause: :applause: :applause: هر چند به دوران تلخی از دفاع مقدس اشاره داره، اما بسیار مفید و عبرت آموز هست. و البته خیلی متأسفم که زودتر این تاپیک رو ندیده بودم . دادن مثبت به تنهائی کافی نیست و لازم بود که حتما در قالب این پست تشکر ویژه از شما داشته باشم. و اما بعد: دو سوال: 1 . چرا توی این لیست شما اشاره ای به گزارش لحظه به لحظه اقدامات هوائی ما توسط آواکس های سعودی و همچنین رصد تحرکات هوائی و دریائی ما در خلیج فارس توسط کویت و امارات صورت نپذیرفته؟ 2. چرا در مقابل SR-71 ها کاری از دست ما ساخته نبود؟ مگر این هواپیماها در تیررس F-14 ها و فونیکس هایشون نبودند؟
-
1 پسندیده شدهبخش بیست و ششم : هجوم دشمن به فکه: ساعت 5 صبح روز 1365/2/10، دشمن با اجراي آتش تهيه بسيار سنگين، هجوم به منطقه فکه را آغاز کرد و پس از ساعتي، از خاکريز خود، که در فاصله 5 کيلومتري خط اول پدافندي خودي قرار داشت، حرکت کرد و حدود ساعت 8 صبح، در سه محور، در جبهه اي به طول 20 تا 25 کيلومتر به خاکريز نيروهاي خودي رسيد. خطوط خودي در هر سه محور شکسته شد و دشمن به خاکريز نيروهاي خودي وارد و تا ساعت 11 صبح به پيشروي خود ادامه داد و طي سه ساعت بيش از هفت کيلومتر پيشروي نمود. در اين حمله، تعدادي از نيروهاي ايراني اسير شدند و تلويزيون بغداد آنها را به معرض نمايش گذاشت. افزون بر آن، تعداد زيادي تانک و نفربر و امکانات تيپ 1 زرهي لشکر 16 نيز به غنيمت دشمن درآمد. حدود ظهر همين روز، خبر حمله عراق در منطقه فکه به قرارگاه نيروي زميني سپاه رسيد و فرمانده نيروي زميني سپاه براي جلوگيري از پيشروي دشمن و باز پسگيري مناطق اشغالي تيپ سيدالشهدا(ع) را به منطقه اعزام و ارسال برخي از امکانات را آغاز کرد. پس از تهيه طرح حمله، در شب 1365/2/13، تيپ 10 سيدالشهدا(ع) ، با هفت گردان نيرو، يک گردان تانک و يک گردان ضد زره به دشمن حمله کرد. با توجه به تجمع بيش از حد نيروهاي دشمن در منطقه و غافل گيري آنها، دشمن تلفات بسياري را متحمل شد و امکانات زيادي از آنها از بين رفت. در جريان اين حمله، چهار گردان از نيروهاي اين تيپ وارد عمل شدند و توانستند به سرعت، به اهداف و مواضع قبلي دست يابند، اما به دليل گستردگي منطقه و وجود نيروهاي زياد دشمن، موفق به الحاق نشدند و سرانجام، به علت وجود دو رخنه دشمن که نيروهاي خودي را تهديد مي کرد، فرمانده اين تيپ به نيروها دستور عقب نشيني داد. در نتيجه اين عمليات، تعداد زيادي از نيروها و امکانات دشمن منهدم شد و در نهايت، از پيشروي دشمن جلوگيري به عمل آمد. در اين عمليات، از تيپ سيدالشهدا(ع) حدود هفتاد تن شهيد و سيصد تن مجروح گردید. در نهايت، دشمن به علت نرسيدن به اهداف تعيين شده در اين منطقه و منطقه پيچ انگيزه، نامناسب بودن خط جديد متصرفي و لزوم صرف نيروي زياد، از مناطق تصرف شده در فکه طي حمله روز 1365/10/2، عقب نشيني کرد و به قسمتي از اهداف خود، يعني بهره برداري سياسي و تبليغاتي (گرفتن و نشان دادن اسيران، غنيمتها و .. بسنده نمود. تهاجم ارتش بعث عراق به منطقه دربندیخان ، در راستای استراتژی دفاع متحرک تک دشمن در منطقه پيچ انگيزه: بعدازظهر روز 1365/2/18، دشمن در محور فکه، با تحرکات زيادي تظاهر به تک کرد، اما تک اصلي در منطقه پيچ انگيزه بود، در ساعت 4:30 بامداد 1365/2/19، نيروهاي عراقي در منطقه پيچ انگيزه، به محور بجليه، يعني خط پدافندي تيپ 3 لشکر 16 (ارتش) حمله کردند و حرکت خود را به طرف پاسگاه ربوط و خط پدافندي تيپ 2 اين لشکر، ادامه دادند. با اجراي آتش توپخانه و آغاز تک دشمن نيروهاي پدافند کننده عقب نشيني مي کنند. اوايل روز 1365/2/19، سرهنگ جمالي، جانشين فرمانده نيروي زميني ارتش، همراه چند تن از معاونان اين نيرو به قرارگاه نيروي زميني سپاه آمدند و از هجوم دشمن به منطقه پيچ انگيزه خبر دادند و از خطر محاصره نيروهاي يکي از تيپهاي پدافند کننده و احتمال دست يابي دشمن به جاده کنار رودخانه دويرج، به شدت ابراز نگراني کردند. بدين ترتيب، فرمانده کل سپاه و مسؤولان نيروي زميني سپاه براي سد پيشروي دشمن اقداماتي را آغاز کردند؛ بنابراين، به تيپ سيدالشهدا(ع) و لشکر علي ابن ابي طالب(ع) که احتياط کلي منطقه بودند، دستور حرکت داده شد. با رسيدن يک گروهان از تيپ سيدالشهدا(ع) در ساعت 8:15 صبح، محور شرهاني حفظ و با رسيدن دومين گروهان از نيروهاي اين تيپ در ساعت 10 صبح، خط تيپ 3 ترميم شد و حدود دوازده تانک از دشمن منهدم گردید و چند نفر از نيروهاي دشمن به اسارت در آمدند. به دنبال ترميم خط تيپ 3، تيپ 2 اعلام کرد فشار سنگيني روي آنهاست و دشمن از خط ژاندارمري و گردان قدس و گردان 125 به طرف پاسگاه ربوط در حرکت است و گردان 114 از تيپ 2 لشکر16 در حالي که گردان هاي هم جوار آن عقب نشيني کرده اند، همچنان، به مقاومت ادامه مي دهد، اين در حالي بود که نفربرهاي دشمن ازتپه ماهورها بالا آمده بودند و دشمن آتش مختصر و پراکنده اي را اجرا مي کرد. بدين ترتيب، سازمان تيپ 2 به هم ريخته بود، فرمانده گردان 114، معاون و تعدادي از افسران آن شهيد شده بودند و فرماندهان ديگر گردان ها به دستورات فرمانده تيپ چندان توجهي نداشتند؛ توپخانه تحت امر اين تيپ چند لحظه پس از شکسته شدن خط، بدون اطلاع عقب نشيني کرده بود و پس از شکست خط، تقريبا هيچ آتشي عليه دشمن به کار گرفته نمي شد، با افزايش فشار و پيشروي دشمن، فرمانده لشکر 16 براي جلوگيري از محاصره شدن و به اسارت درآمدن نيروهاي گردان 114 که همچنان، مقاومت مي کردند، به اين گردان دستور عقب نشيني داد. نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب (ع) که با دريافت دستور، حرکت خود را آغاز کرده بودند، نزديک ظهر، به حدود پل يازين (يکي از دو پل مهم منطقه) رسيدند، در حالی که درهمين زمان، نيروهاي دشمن نيز به نزديکي پل يا زهرا (پل مهم ديگر منطقه) رسيده بودند. با استقرار نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب(ع) روي تپه ماهورها و شليک آر.پي.جي ها به طرف دشمن و آغاز فعاليت تانک هاي خودي،نيروهاي دشمن با مشاهده نيروهاي بسيجي و حرکت تانک ها و با توجه به دست نيافتن به مواضع محکم پدافندي، در ساعت 12:50 به اجبار عقب نشيني کردند. به دنبال آن، نيروهاي لشکر سيدالشهدا(ع) و لشکر علي ابن ابي طالب(ع) تا حد ممکن، جلو رفتند و با تشکيل خط پدافندي جديد، در آن، مستقر شدند، همچنين، يکي از گردان هاي باقي مانده تيپ 2 لشکر 16 در اين خط مستقر شد. با سد شدن پيشروي نيروهاي عراق از سوي دو لشکرسيدالشهدا(ع) و علي ابن ابي طالب(ع)، دشمن از رسيدن به هدف مهم خود، يعني دست يابي به سلسله جبال حمرين مأيوس شد. طبق اسناد به دست آمده از نيروهاي دشمن، سپاه چهارم عراق مأموريت يافته بود اين سلسله ارتفاعات (حمرين) را اشغال کند، خط الرأس جغرافيايي جبال حمرين مرز مشترک ايران و عراق است و هر نيرويي که روي آن مستقر شود، منطقه خاک عراق را زير سلطه ديد و تير خود دارد. پس از مشخص شدن اهداف دشمن در حمله مزبور، نيروي زميني سپاه براي مقابله با دشمن و بازپسگيري منطقه اشغالي وارد عمل شد و پس از بررسيهايي، که از دشمن و منطقه عملياتي به عمل آمد، قرار شد لشکر وليعصر(عج) با شش گردان نيرو و لشکر فجر با چهار گردان نيرو در محورهاي اصلي عمليات اقدام کنند و هدف عمليات، يعني خاکريز قبلي لشکر 16 را تأمين کنند و در ضمن تيپ الغدير و تيپ سيدالشهدا(ع) و لشکر حضرت رسول هر يک به استعداد دو گروهان نيرو و ادوات و زرهي براي تقويت آن وارد عمل شوند. در ساعت 23 مورخ 1365/2/23، عمليات در سه محور آغاز شد و در نخستين لحظه ها، نيروهاي عمل کننده، خط دشمن را شکستند، در مواضع آنها، نفوذ کرده و در وضعيت مناسبي قرار گرفتند، اما به تدريج مشخص شد که براي دفع دشمن حاضر در منطقه، نيروي کيفي بيشتري لازم است و بدون حضور قبلي و شناسايي مواضع دشمن امکان موفقيت کمتر است. در واقع، آنها در وضعيتي بودند که پاک سازي کامل منطقه و الحاق امکان پذير نبود؛ بنابراين، با قطعي شدن عدم توفيق نيروهاي خودي در پاک سازي کامل و الحاق، دستور عقب نشيني داده نشد. در نتيجه اين عمليات، پانزده دستگاه تانک و نفربر عراقي منهدم و چهارصد نفر از افراد دشمن کشته و مجروح شدند، هر چند در مجموع، تلفات و خسارات نيروهاي خودي هم کمتر از تلفات دشمن نبود. ادامه دارد .....................................
-
1 پسندیده شدهبخش بیست ویکم : با تمام این اوصاف قبل از پرداختن به جنبه های عملیاتی ابعاد استراتژی دفاع متحرک که توسط ارتش عراق به کار برده شد ، با یک پاراگراف تحلیل فرماندهی محترم اسبق سپاه ، سردار سر لشکر پاسدار محسن رضایی ، مطلب را جمع بندی نموده و در این پست و پست آینده ، دو بعد اصلی را بررسی و سپس جنبه های عملیاتی آن را بررسی خواهیم نمود . سردار سر لشکر محسن رضایی ، فرمانده کل وقت سپاه پاسداران ، اهداف عراق را چنین مطرح می کند : " بطور کلی هدف دشمن این است که توان آفندی ما را زمین گیر نموده و از عملیات گسترده بعدی ما جلوگیری بعمل آورد . بدین معنی که از ما کسب زمان نموده تا بتواند برای بازسازی و بالا بردن توان رزمی خود ، زمان بخرد و موازنه سیاسی جنگ را از طریق یک به یک جبران نماید ( بدین معنی که وقتی ما به جایی حمله می کنیم و وقتی نمی تواند ما را از آنجا بیرون کند ، می آید و به جای دیگر حمله می کند) و بدین طریق موازنه سیاسی را در سطح دنیا ایجاد می نماید . یعنی چیزی که خواست مشترک ابرقدرت هاست که ایران نتواند پیروز شود و صدام هم مسئولیت دارد تا این موازنه را برقرار نماید ." به این ترتیب ابعاد راهبرد دفاع متحرک عراق را می توان در دو بعد عمومی و خاص تقسیم بندی نمود . الف- ابعاد خاص استراتژی دفاع متحرک : 1- شناسایی مناطق مهم و رخنه پذیر : واحدهای اطلاعات رزمی ارتش عراق ، در گام نخست ، سعی در شناسایی معابر نفوذی در خطوط پدافندی نیروهای ایرانی نمودند . بدین ترتیب که بر اساس اطلاعات واصله از منابع مختلف از جمله ستون پنجم ( منافقین ) ، دریافته بودند که بخش بزرگی از استعداد رزمی سپاه در منطقه عملیاتی فاو استقرار یافته و متمرکز شده اند. بر این اساس و بدلیل تضعیف ساختار ارتش پس از انقلاب و این مساله که خطوط مقدم جبهه در غرب توسط ارتش پدافند می گردید ، با گزینش مواضع ضعیف و رخنه پذیر ، نخستین گام ها را برای تدارک عملیات محدود و پراکنده برداشتند . 2- اجرای عملیات محدود : ارتش عراق بر اساس کارشناسی مشاوران روسی به این جمع بندی رسیده بودند که از یکسو ، یگانهای عراقی مستقر در لجمن منطقه نبرد ، بیشتر درگیر امور اداری و تشریفاتی بوده و به همین دلیل تحرک لازم را ندارند و کاملا" در موضع انفعال قرار دارند . بنابراین به کلیه سپاه های درگیر در منطقه دستور داده شد تا با اجرای عملیاتهای محدود ، نقاط قوت و ضعف پدافند نیرو های ایرانی را که بیشتر توسط ارتش حفاظت می گردید را مورد شناسایی قرار دهند . این مساله ناشی از این برآورد بود که نیروی های ایرانی ، پس از هر حمله گسترده یا نیمه گسترده ، تا مدتها قادر نیستند توان رزمی خود را احیاء نموده و بنابراین کاملا" در ضعیف ترین موقعیت خود هستند . از سویی دیگر ، سپاه برای اجرای عملیات تهاجمی ، بخش بزرگی از استعداد رزمی خود را از جبهه غرب جمع آوری به جنوب منتقل نموده بود و همانطور که در پست های قبلی بیان گردید ، ارتش ، علیرغم نداشتن توان تجهیزاتی و تسلیحاتی لازم ، مسئولیت پدافند را برعهده داشت . بنابراین سابقه ارتش عراق از توان پدافندی ارتش در آن زمان ، موجب گردید تا فرماندهان ارتش عراق به شکستن خطوط ایران امیدوار گردند . ادامه دارد ..................
-
1 پسندیده شدهبخش بیستم : راهبرد دفاع متحرک : ناتوانی عراق در بازپس گیری فاو پس از 75 روز پاتکهای پی درپی که با فشار شدید زرهی ، حملات بی وقفه نیروی هوایی و اجرای آتش شدید توپخانه و استعمال تسلیحات شیمیایی در محور کارخانه نمک در منتهی الیه شبه جزیره فاو همراه بود و همچنین تاثیرات منفی از دست دادن این منطقه بلحاظ روحی ، سیاسی و نظامی ، مهمترین محرک ارتش عراق در اتخاذ استراتژی دفاع متحرک می بود . تاکتیک های اعجاب آور نیروی های شهادت طلب نیروی زمینی سپاه برای عبور از رودخانه وحشی اروند و همچنین پشتیبانی آتش فوق العاده آتشبارهای توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران که در مجموع موجب غافلگیری ارتش عراق گردید ، موجب شد تاآنها در وضعیت دشواری قرار گرفته و بتدریج از باز پس گیری منتهی الیه جنوبی و بویژه شهر راهبردی فاو ناامید گردد . در چنین شرایطی ، فرماندهی ارتش عراق و در راس آنها صدام حسین دو راه عمده را در پیش روی خود مشاهده می نمود ، که انتخاب هریک از آنها می توانست تاثیرات نامطلوبی را برای این کشور درپی داشته باشد . بدین معنی که اگر از یکسو برای بازپس گیری فاو پافشاری می نمود ، با توجه به زمین عملیات می بایست تلفات زیادی را متحمل شود ، چرا که موقعیت استقرار واحدهای خودی و وضعیت نیرویی واحدهای ارتش عراق ، اجازه تحمل تلفات بیشتر را به آنها نمی داد. متقابلا" بعلت اهمیت فوق العاده سیاسی - نظامی فاو ، چشم پوشی از آن و قبول برتری یگانهای ارتش اسلام بر این منطقه برای عراق قابل قبول نبود . بدین ترتیب ، صدام با یک بن بست سختی روبه رو شده بود و برای خروج از این وضعیت می بایست الزاما" راهبرد جدیدی اتخاذ می نمود . اطهارات صدام در آن زمان ، بخشی از ابعاد وضعیتی را که عراق گرفتار آن شده بود را بیان می نمود . بطوریکه صدام در جلسه شورای فرماندهی حزب بعث ، که مدتی پس از شکستهای پی درپی پاتک های دیوانه وار ارتش عراق در محور کارخانه نمک در بغداد برگزار شد وضعیت را چنین تحلیل نمود : " پاره ای ازدوستان توصیه کردند که شما چه اصراری دارید در حالی که ایرانی ها نیروهای خود را در فاو متمرکز کرده اند به آن منطقه حمله کنید . اهداف دیگری نیز غیر از شهر فاو در طول مرز 1200 کیلومتری تعیین کرده و به آن حمله نمایید . حال ما به این نتیجه رسیده ام که اگر ارتش ما (عراق) حمله نکند ، نیروی های ایرانی حمله می کنند و اگر دریک منطقه پدافند کنیم ، پس از چند روز به همان اندازه تلفات می دهیم که معمولا" در جریان عملیات تهاجمی بدان دچار می شویم . بنابراین بهترین راه این است که فعلا" از فاو صرف نظر کرده و در سایر جبهه ها به نیروهای ایرانی حمله کنیم . " پی نوشت : یکی از نکات مغفول عملیات اعجاب آور والفجر 8 که در منطقه عمومی اروند انجام شد ، شرح عملیات فریب تاکتیکی و راهبردی که بصورت مشترک توسط یگانهای اطلاعاتی ارتش ، سپاه و وزارت اطلاعات اجرا گردید می باشد ، که شاید از بلحاظ تاریخی بررسی و تحلیل آن جالب به نظر برسد .
-
1 پسندیده شدهبخش هجدهم : با توجه به شرایط مذکور صدام تصمیم گرفت تا با تحمل شرایط سخت پس از شکست، ابتکار عمل را از دست نیروهای اسلام خارج کرده و عراق را آغازگر عملیاتهای آینده نماید، زیرا در این صورت او از اولین و مهمترین اصول جنگ پیروی کرده بودچرا که در جنگ طرفی که قصد دارد ابتکار عمل را بدست گیرد باید شرایط ذیل را تامین کند: 1- انتخاب محل مناسب برای انجام عملیات. 2- انتخاب زمان مناسب برای انجام عملیات. 3- مجبور ساختن دشمن به شرکت در عملیاتی که تمایل به آنجام آنرا نداردو از میان بردن توان تجهیزاتی ، لجستیکی و.... در یک دفاع بی حاصل 4- خسته کردن دشمن از طریق آماده باشهای دائم برای مقابله با عملیاتهای پیش بینی نشده در طول جبهه، زیرا دشمن نمی داند، عملیات کی و کجا به اجراء در می آید. 5- از میان بردن روحیه جنگی طرف مدافع چرا که طرفی که ابتکار عمل را در دست ندارد روحیه هم نخواهد داشت. 6- طرفی که ابتکار عمل را در دست دارد همواره موجب دستپاچگی دشمن و از هم پاشیدن طرحها و نقشه های استراتژیک (سوق الجیشی) او شده و آمادگی اش را بر هم می زند. ازسویی دیگر همانطور که در پست قبلی ذکر گردید ، محدودیتهای جدی در سازمان رزم سپاه و ارتش وجود داشت : فرمانده کل وقت سپاه ( سردار سر لشکر محسن رضایی ) محدوديت توان، زيانهاي اين محدوديت و علل آن را در جمع مسؤولان نيروي زميني سپاه و نيروي زميني ارتش چنين بيان مي کند: "در حال حاضر، عراق فهميده که توان ما چقدر است، از نظر نظامي، در فاو هدف دشمن کسب زمان است. ما نيز کسب زمان مي کنيم تا بلافاصله، حمله کنيم، اما با کدام قرارگاه‚ با کدام فرمانده‚ با کدام گردان، با کدام تشکيلات، ديگر (امکاناتي) نداريم. دشمن نيز اين را مي فهمد، يعني تمام دنيا اين ارزيابي را مي کند و مي گويند اگر اينها (ما) توان داشتند، حتما ام القصر را گرفته بودند. اکنون، ديگر توان ما دستشان آمده است و در حال حاضر ديگر اينکه دشمن بفهمد ما مي خواهيم کجا حمله کنيم و آمادگي داشته باشد، اصلا مطرح نيست، او مطمئن است که با يک حرکت تمام نيروهاي ما زمين گير مي شوند. آنها ديگر احتياجي ندارند، بدانند که ما از کجا حمله خواهيم کرد، عراق مطمئن است که ما توان حمله نداريم، يعني دشمن ارزيابيهاي استراتژيک مي کند. البته، چهار، پنج سال است که ما نيز اين ارزيابيها را مي کنيم، اما کسي توجه نمي کند. با توجه به اهميت منطقه والفجر 8 که حفظ آن توان زيادي را مي طلبد و افزون بر آن، پدافند مناطق مهمي، مانند هور و جزيره جنوبي و نقاطي از غرب که به عهده سپاه است، يگان هاي سپاه غالبا در دو، سه منطقه خط پدافندي دارند و از امکان گسترش بيش از اين برخوردار نيستند" فرمانده وقت نيروي زميني سپاه طي گزارشي در جلسه ستاد خاتم پس از بيان استعداد تک تک يگان هاي سپاه و خطوط پدافندي آنها، چنين اظهار نظر مي کند: " در جبهه غرب، 27 گردان، در جبهه مياني، 26 گردان و درجبهه جنوب 43 گردان سپاه پدافند مي کنند. اين مجموعه نيرويي است که از سپاه درپدافند است، اگر بخواهيم وضعيت نيرو را حساب کنيم براي پدافند به 96 گردان نياز داريم. اگر عراق بخواهد حمله کند ، 99 گردان نيز براي مقابله با آن لازم است، در فاو نيز، دست کم، به 80 گردان نيروهاي دائمي براي پدافند نياز داريم. بدين ترتيب، در مجموع، حدود 280 -250 گردان لازم است؛ بنابراين، بايد روند اعزام نيروها به صورتي باشد که هر سه ماه، 280 گردان نيروي رزمي، يعني 1000نفر، براي ما فرستاده شود" ادامه دارد ........................
-
1 پسندیده شدهبخش پانزدهم : در همین راستا ، ویلیام اشنایدر ، دستیار وزیر وقت امور خارجه ایالات متحده در حوزه امنیت در فوریه 1986 به بغداد سفر نمود تا در مورد توسعه روابط و همکاری های دوجانبه با صدام مذاکره نماید . این اقدام آمریکایی ها در حالی صورت گرفت که سران اسراییل نسبت به این سفر نگران بوده و در ارتباط با تحولات سریعی که در مجتمع سعد 16 واقع در نزدیکی موصل بشدت ابراز نگرانی نمودند . از سویی دیگر کمک های اطلاعاتی آمریکا به عراق و مشاوره های نظامی این کشور در صدر توافقات دوجانبه میان صدام و نماینده ایالات متحده در سال 1986(1365) قرار داشت . آمریکایی ها در مورد الگوی های فعالیت نیروی هوایی ایران اطلاعات ذیقیمتی در اختیار عراق قرار می دادند . این اطلاعات که توسط پرنده های پیش اخطار هوابرد E-3 آواکس مستقر در یک پایگاه هوایی در نزدیکی ریاض جمع آوری می گردید ، از طریق سامانه های ارتباطی ویژه بطور مستقیم دراختیار واحدهای پدافندی و اسکادرانهای تهاجمی عراق قرار می گرفت . همچنین ، گزارش های اطلاعاتی آمریکایی ها در مورد آرایش یگانهای نظامی ایران نیز منجر به یک پیوند اطلاعاتی ویژه میان سرویس های اطلاعاتی غرب بویژه آمریکا با سیستم استخباراتی ارتش عراق که در آن زمان ژنرال وفیق السامرایی ، مسئول آن بود ، گردید . در اوت 1986، روزنامه واشنگتن پست ، طی گزارشی نوشت : " آمریکا در مورد آرایش نظامی واحدهای مسلح ایران ، اهداف مهم اقتصادی و نظامی ، اطلاعات ماهواره ای دقیقی را در اختیار عراق می گذارد ." علاوه بر این ، ژنرال وفیق السامرایی ، افسر مسئول و رابط میان این سازمان و نمایندگان سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده در کتاب خود با عنوان " ویرانه دروازه شرقی " می نویسد : " سرویس های اطلاعاتی آمریکا از اوایل سال 1982 در زمینه کمکهای اطلاعاتی از سایر کشورها جلوتر بودند . این سرویس های اطلاعاتی ، مجموعه اطلاعاتی را در اختیار ما می گذاشتند که بوسیله تجهیزات فنی یا انسانی تهیه شده بود . ما به راحتی می توانستیم تصویر سربازانی که در پادگانهای آموزشی در حال آموزش بودند را مشاهده کنیم تا جایی که اگر این نیروها در مراسم رژه ، دست و پای خود را اشتباه حرکت می دادند ، در این تصاویر بطور واضح مشخص می بود . در این تصاویر هنگامی که کارخانه های سیمان را بررسی می کردیم ، تعداد کیسه های سیمانی که که در یک مرحله بارگیری می گردید ، قابل شمارش می بود . ماهواره ها ، کلیه تحرکات نیروهای ایرانی را در جبهه ، زیز ذره بین گرفته و از حرکات واحدهای زرهی ، قبضه های توپخانه ، قایق ها در مناطق هور تا جابه جا شدن قرارگاه های تاکتیکی ، دپوهای تجهیزات پل سازی و حتی نتایج حملات هوایی و موشکی ما ، برای ما اطلاعات ارزشمندی را فراهم می نمودند . ما در مراحل مختلف جنگ ، از روسها نیز اطلاعات ارزشمندی از ایران دریافت می کردیم . این اطلاعات در جریان کنفرانسهای اطلاعاتی که هر شش ماه یکبار در بغداد یا مسکو منعقد می گردید ، در اختیار ما گذاشته می شد . من ( ژنرال السامرایی ) در یکی از این سفرها به مسکو رفته و با ژنرال کراخمالوف ، رییس بخش خاورمیانه اداره اطلاعات نظامی شوروی (GRU) ملاقات کرده و اطلاعات لازم را دریافت می کردم . ادامه دارد ...................
-
1 پسندیده شدهبخش نهم : همچنین ، ژنرال استاری برای ارتقاء سطح فرآیند تدوین آموزه هوا-زمینی ، که در گذشته اغلب به افسران بلحاظ کیفی ، درجه دو واگذار می گردید ، گامهایی برداشت . این کار با ایجاد یک جایگاه با عنوان معاونت رییس ستاد در امور آموزه ها ، انجام داد . استاری نیز برا تصدی این پست ، ژنرال دان مورلی را منصوب نمود . استاری ، مورلی و گروه کوچکی از افسران نخبه ارتش ، برای ترادوک یک تینک تانک فوق العاده را ایجاد کرده بودند . به محض آنکه در مورد ایده های خود درباره مفاهیمی چون تسلیحات ، سازماندهی ، لجستیک ، جنگ الکترونیک ، تهدید تسلیحات هسته ای و اهمیت مانور در برابر جنگ ایستا به توافق رسیدند ، استاری و مورلی به نقاط مختلف سفر کرده و در جلسات توجیهی برای مخاطبان نظامی در سراسر دنیا ، مفاهیم و ایده های خود را معرفی نمودند . اما در داخل خود ارتش ایالات متحده نیز وجود ترادوک مشکلاتی را ایجاد نموده بود . بعنوان مثال ، نیروی هوایی ایالات متحده هیچ تشکیلاتی بطور مشابه ترادوک در اختیار نداشت . نزدیکترین تشکیلات به ترادوک در این نیرو ، ستاد فرماندهی تاکتیکی نیروی هوایی (TACTICAL AIR COMMAND ) مستقر در پایگاه هوایی لانگلی بود که در حدود 15 دقیقه با فورت مونرو ( محل استقرار ترادوک ) فاصله داشت . استخوان بندی اصلی ایده استاری ، بر نبرد عمقی یا گسترش میدان نبرد قرار داشت ، یعنی اینکه نبرد نباید صرفا" در جبهه متمرکز گردد ، بلکه باید در عمق پشت جبهه دشمن نیز جریان داشته باشد ، یعنی در عقبه دشمن ، جایی که ستون های احتیاط دشمن استقرار داشتند و ماموریت داشتند تا بعنوان نیروی دنبال پشتیبان بعد از نیروی اصلی وارد نبرد شده و منطقه متصرفه احتمالی را تامین نموده و یا عمق پیشروی احتمالی را بیشتر نمایند . بنابراین باید از حرکت پرسنل ، تدارکات و حتی اطلاعات به گونه ای ممانعت شود که دشمن نتوانند از قوای ذخیره خود استفاده نمایند . برای از کار انداختن مراکز فرماندهی ، خطوط لجستیکی ، پیوندهای ارتباطی و دفاع هوایی دشمن ، حملات شدید نیروی هوایی لازم است که در جای خود مستلزم بیشترین هماهنگی و یکپارچگی میان یگانهای نیروی زمینی و اسکادرانهای نیروی هوایی است . با این حال در نیروی هوایی ، افسرانی بودند که به چنین بحث هایی با شک و تردید و بدگمانی نگاه می کردند . به نظر آنان ، این به معنای تجاوز آشکار به حیطه اقتدار نیروی هوایی بود ، زیرا ارتش قصد داشت خود را درگیر عملیاتهای ممانعتی نماید که بطور مرسوم در حوزه مسئولیتی نیروی هوایی قرار داشت . ادامه دارد ........
-
1 پسندیده شدهبخش چهارم : بلیطی برای تل آویو : با این وصف ، آنچه که استاری را متقاعد ساخته بود ، برخوردی وحشیانه و کوتاه بود که سه سال قبل از آن اتفاق افتاده بود . در 3200 کیلومتری شرق آلمان ، در مرز میان اسراییل و سوریه ، در میان تپه های ناهمواری که ارتفاعات جولان نام دارد ، یکی از بزرگترین نبردهای زرهی تاریخ بشر پس از نبرد کورسک ، اتفاق افتاد . افسران زرهی همه کشورها این نبرد را مطالعه کرده و خواهند کرد . این برخورد در روز 6 اکتبر یعنی یوم کیپور 1973 ، زمانی اتفاق افتاد که ارتشهای عربی ( سوریه و مصر ) با استفاده موفقیت آمیز از اصل غافلگیری ، به اسراییل حمله بردند . ارتش اسراییل در جنگ 6 روزه 1967، در فرصتی کوتاه ، طومار ارتشهای عربی را در هم پیچیده بود و نیروهای هوایی شش کشور عربی قبل از آنکه بتوانند حتی یک سورتی پرواز انجام دهند ، بر روی زمین نابود نمود. اما در سال 1973 ، نیروهای اعراب مجهز تر بوده و بهتر آموزش دیده بودند و اطمینان داشتند که یکبار و برای همیشه می توانند اسراییل را شکست دهند و چرا که نه !؟ نیروهای سوری در جبهه شمالی با رعایت غافلگیری دست به حمله زدند ، پنج لشکر با بیش از 45 هزار سرباز با پشتیبانی بیش از 1400 دستگاه تانک و هزار قبضه انواع توپخانه و خمپاره انداز ، سرتاسر مرزهای شمالی فلسطین اشغالی را درنوردیده و به یگانهای اسراییلی حمله کردند . بخش عمده ای از واحدهای زرهی سوری در آن زمان از تانکهای تی -62 بهره می برد که پیشرفته ترین تانکی بود که اتحاد شوروی برای متحدین خود فراهم نموده بود . در برابر آنها ، دو تیپ نسبتا" ضعیف اسراییلی قرار داشتند . در جبهه شمالی ، تیپ هفتم زرهی و در جبهه جنوبی تیپ 188 که استعداد رزمی این دو تیپ روی هم رفته ، 6 هزار سرباز و 177 دستگاه تانک و 60 قبضه توپ بود .اما به رغم این تفاوت خیره کننده ، این اسراییل بود که پیروز شد . دوماه و نیم بعد ، یعنی در اوایل سال 1974، ارتش بریتانیا از ژنرال استاری و تیمی از افسران زرهی دعوت نمود تا از ساختار زرهی این کشور بازدید نمایند ، اما در جریان این بازدید ناگهان از جانب ژنرال کرایتون آبرامز (creighton Abrams) فرمانده ستاد مشترک ارتش به استاری تلفن شد با این مضمون که :" شما به اسراییل می روید " استاری که بهترین بخش زندگی اش را صرف مطالعه تاکتیک های رزم زرهی کرده بود ، مصم شد که بداند دقیقا" در جولان چه اتفاقی افتاده است . چیزی نگذشت که استاری خود را در برابر " خطوط بی پایان " تانکهای نابود شده و نفربرهای سوخته سوری یافت . او وجب به وجب میدان نبرد جولان را زیر پا گذاشت و چندین بار با فرماندهان مهم ارتش اسراییل از جمله " موسی پلد" ( Moshe peled) ، آویگدور کاهالانی ، بنی پلد و افسرانی تا سطح فرمانده گردان دیدار نمود و آنان نیز هر ثانیه از نبرد را برای وی بازسازی نمودند . ادامه دارد .....
-
1 پسندیده شده:rose: :rose: ضمن تشکر از همه عزیزانی که بنده را مورد لطف خودشون قرار دادند :rose: :rose: بخش سوم نگهداری غول در بطری : بدلیل اینکه ارتش های پیمان ورشو در و بویژه اتحاد شوروی آنقدر عظیم بود و شمار یگانهای زرهی اش به مراتب بیشتر از غرب بشمار می رفت ، برنامه ریزان تاکتیکی ناتو هیچ راهی نمی دیدند که نیروهای به مراتب کوچکترشان بتوانند بدون توسل به جنگ افزارهای هسته ای ، حملات ارتش سرخ را به اروپای غربی پاسخ دهند . در حقیقت ، در تمام آینده نگاری های ناتو برای دفاع از آلمان و بویژه شکاف حساس فولدا ( FULDA GAP) ، استفاده از سلاح های هسته ای ( بویژه جنگ افزارهای تاکتیکی به مانند موشکهای سطح به سطح MGM-25 لنس ،مسلح به کلاهکهای نوترونی ) در حد سه تا 10 روز پس از نخستین حمله احتمالی شوروی ، پیش بینی شده بود ، اما اگر از این چنین تسلیحاتی ( جنگ افزارهای هسته ای ) استفاده می شد ، قسمت اعظم آلمان غربی ( در جریان جنگ سرد ) که ناتو ملزم به دفاع از آن بود ، از میان می رفت . افزون بر آن ، خطر همیشگی ، یعنی استفاده از سلاح های هسته ای تاکتیکی کوتاه برد منجر به اشاعه استفاده از این سلاح ها و تبدیل شدن جنگ به یک درگیری اتمی با استفاده از موشکهای قاره پیما ، همواره ستادهای فرماندهی پنتاگون و ناتو را در بروکسل ( البته بماند که سیستم اطلاعاتی روسها با ایجاد یک مرکز نمایشگاهی اتومبیل لادا در نزدیکی این مقر به مدت بیش از 20 سال مشغول جمع آوری اطلاعات سیگنالی SIGNET از این مقر بود ) و پنتاگون و مسکو را به حالت آماده باش نگاه می داشت . این مساله بشدت غامض و عمیق بود که وقتی دن استاری در سال 1976 ، در پست فرماندهی سپاه پنجم ارتش ایالات متحده ، به آلمان ، یعنی آسیب پذیرترین نقطه اروپا اعزام شد ، آن را در برابر خود دید . اینجا ، یعنی در شکاف فولدا (FULDA GAP) در نزدیک شهر کاسل در آلمان غربی ، جایی بود که اگر جنگی در می گرفت ، اتحاد شوروی ، اول از همه ، از آنجا حمله می کرد ، یعنی اگر جنگ هسته ای در می گرفت ، می توانست از این محل آغاز گردد . به سخنی کوتاه ، استاری ، مردی از وست پوینت ، ناگهان خود را به تنهایی در برابر قدرت ارتش سرخ احساس می نمود . برای استاری مساله روشن بود ، هیچ کس نمی بایست غول مهار ناپذیر هسته ای را از شیشه خود خارج سازد . بدین معنی که مجموعه ارتشهای غربی در چهار چوب پیمان ناتو می بایست برای دفاع از خود در برابر برتری عظیم اتحاد شوری سابق ، ( بدون استفاده از تسلیحات هسته ای ) راهی بیابد . بنابراین ، استاری زمانی که برای تحویل گرفتن پست فرماندهی وارد محل خدمت خود شد ، متقاعد شده بود که پیروزی غیر هسته ای امکان پذیر است ، اما نه با اتکاء بر دکترین های نظامی سنتی . ادامه دارد ....