برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      18

    • تعداد محتوا

      9,276


  2. Navard

    Navard

    VIP


    • امتیاز

      14

    • تعداد محتوا

      980


  3. 951

    951

    Editorial Board


    • امتیاز

      5

    • تعداد محتوا

      2,556


  4. scorpion57

    scorpion57

    Editorial Board


    • امتیاز

      4

    • تعداد محتوا

      1,095



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on دوشنبه, 1 اردیبهشت 1404 در همه مناطق

  1. 7 پسندیده شده
    در عملیات وعده صادق2 در نهایت از نظر آماری تنها ۲۰ درصد پرتابه های بالستیک ایران موفق شدند به هدف یا نزدیکی آن ها برسند. اما بحثی که کمتر صورت میگیره اینه که چرا دقت آنقدر کم شد؟ چرا از دقت زیاد در عملیات شهید سلیمانی که با موشک قیام و فاتح ۳۱۳ به عین الاسد حمله شد کار به دایره خطا چند صد متری رسید؟ در رزمایش ها هم عموما دقت زیادی از پرتابه های بالستیک دیده میشد و دستکم در فواصل چند متری خطا رخ میداد. اگر از رابطه معکوس دایره خطا و افزایش برد فارغ بشویم و کل تحلیل ها رو به این موضوع خلاصه نکنیم آن وقت می توانیم یک دلیل مهم را اینجا فرض کنیم. اسرائیل در تمام روزهایی که توسط ایران و حزب الله مورد تهدید جدی بودند اخلال جی پی اس شدیدی را انجام می داد که گستره آن کل سیستم ناوبری کشور های منطقه را درگیر میکرد. حزب الله در علمیات اربعین خود پهپاد های زیادی را به سمت اسرائیل پرتاب کرد اما دستکم در یک مورد کاملا مستند، فیلمی ثبت شد که یک پهپاد به اشتباه با فاصله بسیار زیاد از هدف در یک خیابان سقوط کرد(چنین فیلم هایی چند بار مشاهده شد) شدت اخلال جی پی اس بعنوان یک ابزار هدایت و تطبیق مسیر بسیار مشهود بود. اخلال شدید جی پی اس در مقاطع که تهدید شدید توسط اسرائیل حس میشد سامانه‌های هدایت موشک‌های بالستیک عموما به موارد زیر خلاصه می شن: ۱-هدایت اینرسی (INS): مبتنی بر ژیروسکوپ و شتاب‌سنج، بدون نیاز به سیگنال خارجی که در برابر جنگ الکترونیک پایدار و مقاوم بوده اما دقتش با گذر زمان کاهشی است و نیاز به محاسبات پیچیده در حین پرواز دارد که خب یک امر کار فناوری محور است و ممکن است ضعف های فناورانه وجود داشته باشد.( این روش اخلال ناپذیر است ولی خطایی مشخص و بیشتر از حالت هدایت ترکیبی با جی پی اس است که اخلال بر اون اثر نگذاشته است) ۲-هدایت ترکیبی (INS + GPS): دقت INS با تصحیح دوره‌ای از طریق GPS افزایش می یابد. در این روش، با اخلال بر روی GPSدقت به شدت کاهش میابد.(اخلال جی پی اس موثر، خطا را تشدید می‌کند.) ۳-هدایت اپتیکی یا تصویری (TERCOM/DSMAC): از این مورد به ندرت برای فاز نهایی استفاده می‌ شود.( از طرفی در تطبیق عارضه های جغرافیایی استفاده شده و در فاز پایانی سرعت پرتابه کاهش یافته و اپراتور یا هوش مصنوعی بر روی هدف قفل تطبیقی انجام میدهد.) بسیاری از موشک‌های بالستیک ایرانی مثل ذوالفقار، دزفول، قیام، خرمشهر و خیبرشکن و ... از سیستم‌های هدایت ترکیبی استفاده می‌کنند. پس اگه در منطقه هدف، اخلال شدید GPS وجود داشته باشه، ممکن است دقت آن‌ها کم شود. البته ایران روی توسعه سیستم‌های هدایت مقاوم به اخلال هم کار کرده، ولی اینکه در همه مدل‌ها به‌طور کامل عملیاتی شده باشه هنوز مشخص نیست. و البته باید پرسید آیا اصلا این سیستم های به اصطلاح مقاوم اساسا در هر زمانی مقاوم هستند یا خیر!؟ مسئله ای که اینجا مطرح میشود در جنگ اوکراین پاسخی برایش وجود دارد. نخستین پهپاد های شاهد۱۳۶ که در جنگ اوکراین به دست غربی ها افتاد، روش ایران را برای استفاده از جی پی اس تجاری نمایش داد. ایران از گیرنده های جی پی اس چند کاناله نصیر۲ استفاده میکرد. نصیر ۲ از چهار المان آنتن تشکیل شده بود که شاهد را در برابر اخلال شدید حفظ می کرد. اما به مرور با شدت گیری اخلال، روس ها روی به گیرنده های جدید با ۸ المان و در نهایت در آخرین تلاش به گیرنده های با ۱۶ آنتن روی آوردند تا همچنان شاهد۱۳۶ روس ها در میدان نبرد باقی بماند که البته موفق هم شدند. پس عرصه دقت راهکار ساده ای برای بازه زمانی موقت و کوتاه مدت در دسترس دارد. آنتن به ۱۶ آلمان روس ها مسئله ای که در دنیای میلیتاری فارسی و تبلیغات خارجی مطرح است این است که ایران دقت موشک هایش فاجعه است و کار تمام شده و ما توان فنی خارجی ها را نداریم! با تمام مشکلاتی که وجود دارد اما حقیقت این است که در طرف مقابل جنگ اوکراین که از تسلیحات آمریکایی هم استفاده میکند هم همین مشکل پیش آمده و بسیاری از تسلیحات پر آوازه غربی را بد نام کرده است. جنگ الکترونیک شدید روس ها بر روی تسلیحاتی همچون مهمات هدایت دقیق توپخانه اکسکالیبور و همیارس و بمب های SDB و بمب های JDAM-ER که بخش عمده ای از زراد خانه خود آمریکا را تشکیل میدهند اثر چشمگیری داشته است. بطوریکه این تسلیحات به کل از کاربرد دقیق زنی خود خارج شدند. مشخص است که روس ها در همه قطاع و زوایا و زمان ها پوشش کافی جنگ الکترونیک ندارند و همواره پای استثنا هم در میان است. موشک خوشنام این روز های اوکراین یعنی موشک storm shadow از هدایت چند گانه استفاده میکند که در مرکز آن هدایت اینرسی و در جایگاه دیگر هدایت جی پی اس قرار دارد. به این موشک کروز ترکام نیز کمک میکند و در آخر هم اپتیک مادون سرخ دقت را به نقطه زنی می رساند. خب مشخص است در چنین چیزی اخلال کار دشواری است. فکر میکنم از بین گفته های فوق بشود راهکاری پیدا کرد. راهکار اول همان توسعه یک شبکه ماهواره ای جی پی اس نظامی در داخل است که دستکم مساحتی مشخص در پیرامون ما را پوشش دهد. جی پی اس غیر نظامی در جنگ فراگیر از دسترس ما خارج خواهد شد. مسئله دیگر که در بالا هم اشاره شد ارتقای مداوم گیرنده های جی پی اس است تا همواره به یک گیرنده ضد اخلال دسترسی داشته باشیم. مسئله مهمتر در دقت موشک ها سامانه کنترل آتش است. تا چندی پیش تمام مراحل قبل پرتاب توسط اپراتور و با کمک خط کشی و دوربین توتال استیشن و ... انجام میشد که قطعا فیلم های این چنین تمریناتی رو در ایران در خاطرتان است. این مورد دو مسئله دارد. اگر در شلیک موشک ها با چنین وضعی طرف بودیم خود میشود یک سر مسئله عدم دقت که باید ساعت ها سرش بحث کرد. از عدم کیفیت آموزش اپراتور ها گرفته تا بسیاری از ریزه کاری های یک شلیک مهندسی شده. قطعا بین اپراتور ها تفاوت تجربه در این زمینه وجود خواهد داشت و در آخر هم هر وسیله ی اندازه گیری خطایی دارد و نمی شود از آن فرار کرد. مسئله دوم آن جایی است که ایران اعلام کرده مراحل قبل شلیک موشک دیگر خودکار انجام میشود و این ها را سامانه کنترل آتش انجام میدهد. حالا بحث دقت و کیفیت همین سامانه پیش می آید. وقتی یک نشانه روی از اول خطا داشته باشد اصلاح آن در حین مسیر خود داستان مفصلی است. مشکل دیگری که باید حل شود همین هدایت lNS موجود است باید هدایت داخلی بهبود پیدا کند و روش های جدید تر و ابزار های دقیقتر برای اصلاح مسیر به این روش به کار گرفته شود. و همینطور باید بسوی هدایت های پر هزینه چند گانه رفت. در آخر آنکه این اخلال شمشیر دو لبه است و برای طرف مقابل هم خطرناک است. در نتیجه به زمانی رسیدیم که نمی شود اخلال از هر نوعی را کوچک شمرد و برای ارزان سازی قید برخی سامانه ها را زد. این در حالی است تاکتیک ایران حول کثرت پرتابه ها و در نتیجه ارزان سازی آن ها و افزایش سرعت و تحرک سرجنگی ها می چرخید که باعث کاهش دقت و اثر گذاری کم میشد و متوجه شدیم که مشکل اسرائیل در مقابل تسلیحات بالستیک، عدم وجود رهگیر های پدافندی به تعداد کافی است و بعید هم است این مشکل در عرصه صنعت حل شود. مسئله بسیار مهم این است که این خطا در شرایط مشابه تنها برای موشک های بالستیک نیست. بلکه برای هر پرتابه ای است که از چنین ظرفیت اخلالی برخوردار است که مثالش در تسلیحات مورد استفاده اوکراین آورده شد. بمب پرتاب شده از یک جنگنده میتواند مختل شود تا یک پهپاد و یک گلوله توپ ...
  2. 5 پسندیده شده
    ویدئو : افسری که بزرگ‌ترین شبکه جاسوسی تاریخ را هدایت می‌کرد ! یکی از موثرترین شبکه‌های جاسوسی روسیه در تاریخ، حلقه جاسوسان کمبریج | Cambridge Five بود؛ حلقه‌ای از جاسوسان در بریتانیا که در طول جنگ جهانی دوم اطلاعاتی را به اتحاد جماهیر شوروی منتقل می‌کرد و از دهه 1930 تا حداقل اوایل دهه 1950 فعال بود. آنها بعد از آن که در زمان دانشجویی به استخدام شوروی درآمدند، توانستند در وزارت خارجه بریتانیا، ام‌آی 5 و سرویس اطلاعات مخفی به رده‌های بالا نفوذ کنند. اعضای این گروه پنج نفره شامل : کیم فیلبی رئیس بخش ضد‌جاسوسی شوروی در ام‌ آی 6، دونالد مک لین دیپلمات، سِر آنتونی بلانت پسر خالهٔ سوم ملکهٔ مادر بریتانیا و افسر اطلاعاتی ام‌آی 5، گای برجس دیپلمات و جان کیرن‌کراس دیپلمات و افسر اطلاعاتی ام آی 6 بودند که زیر نظر سرهنگ یوری مودین مأمور کاگ‌ب هزاران صفحه اطلاعات محرمانه را به شوروی دادند. والتر کریویتسکی جاسوس گریخته کاگ‌ب با لو دادن جان هربرت کینگ و ارائه اطلاعات مبهم درباره دونالد مک‌لین و جان کیرن‌کراس نقش موثر در ضربه به این شبکه داشت. آرتور اس. مارتین مقام ارشد اطلاعاتی بریتانیا در شناسایی و بازجویی این شبکه جاسوسی نقش کلیدی داشت. شاه مهره این شبکه جاسوسی کیم فیلبی رئیس بخش ضد‌جاسوسی شوروی در ام‌ آی 6 بود که به مسکو گریخت و رئیس بخش ضد جاسوسی کاگ‌ب در قسمت اداره ویژه انگلیس شد. روس‌ها برای او تمبر منتشر کردند و با او به شکل قهرمان برخورد کردند. دونالد مک لین دیپلمات بریتانیایی که اطلاعات فنی بمب اتمی مرد چاق که روی ناگاساکی ژاپن را به شوروی انتقال داده بود و نقش موثری در رسیدن شوروی به بمب اتم داشت نیز به مسکو گریخت. او در اتحاد جماهیر شوروی جذب شد و به شهروندی محترم تبدیل شد، زبان روسی را آموخت، دکترا گرفت و به عنوان متخصص سیاست اقتصادی غرب و امور خارجه بریتانیا فعالیت کرد. گای برجس افسر ام آی 6 و معاون ارنست بیوین وزیر امور خارجه بریتانیا که رهبر حلقه کمبریج تلقی می‌شود نیز به مسکو گریخت. دو تن دیگر ماندند و البته محاکمه نشدند اما به انزوا کشانده شدند. سرهنگ یوری مودین پس از فروپاشی شوروی مصاحبه‌ای کوتاه داشت که برخی جزئیات را تایید کرد. این افسر اطلاعاتی کا گ ب شغل جاسوسی را به دیرپایی روسپیگری خواند و تاکید کرد هر موقع روسپیگری از بین رفت، جاسوسی هم از بین می‌رود! مصاحبه‌های باقی مانده از این ابرجاسوس روس را با ترجمه اختصاصی می‌بینید. لینک ویدئو : منبع
  3. 3 پسندیده شده
    در آخرین تصاویر منتشر شده از شلیک باور ۳۷۳ بخش رادار این آتشبار در یک حصار هسکو (HESCO barrier) قرار داده شد. اگر اشتباه نکنم این اولین بار است که حصار هسکو به عنوان یک سنگر و خاکریز مدرن در ایران دیده میشود. این حصار نوعی موانع دفاعی پیش‌ساخته هستند که از توری فلزی و پارچهٔ مقاوم تشکیل شدن و داخلشون با خاک، شن یا سنگریزه پُر میشود. حصارهای هسکو بیشتر در پایگاه‌های نظامی برای حفاظت در برابر انفجار، تیراندازی و ترکش استفاده می‌شن و چون سریع قابل احداث هستن، در مناطق جنگی یا موقت خیلی کاربرد دارند. با این حصار با تمام سادگی هایی که دارد میتوان براحتی موانع طولانی در یک بازه زمانی کوتاه در برابر هجوم زمینی دشمن ساخت و از طرفی این حصار مقاومت بسیار بالایی در برابر اعمال نیرو و ضربه دارد. قدم مثبتی است.
  4. 3 پسندیده شده
    تصویری از تعقیب یک جنگنده Me262 مسراشمیت آلمانی توسط یک جنگنده P51 موستانگ آمریکایی. مسراشمیت ها همانطور که در مقاله فوق هم گفته شد عموما بر مقابله با بمب افکن های متفقین متمرکز بودند و تا حد زیادی از نبرد هوایی با جنگنده های محافظ اجتناب میکردند. آمریکایی ها برای مقابله با این جنگنده های جت که از سرعت و توانایی های برتری برخورد بودند، تاکتیک خاصی را توسعه دادند. آنها بدون درگیری پر ریسک تنها Me262 ها را تا باند فرود تعقیب میکردند تا آن ها را در آن زمان که بسیار آسیب پذیر بودند را هدف قرار دهند. پ ن: تصویر رنگی شد
  5. 2 پسندیده شده
    به نظرم این رادارها رو میشه با توری درست شده از نخ روده در برابر ریزپرنده ها حفاظت کرد.. مثل روسها که روی جاده ها توری کشیدن
  6. 2 پسندیده شده
    سلام - این تانک احتمالا غیرفعال بود ولی هدف قرار گرفت و بر اساس تصویر سرجنگی از دریچه بالای سر راننده ( نه از برجک ) به صورت عمودی نفوذ کرد و روی صندلی راننده اثر اصابت قابل مشاهده است نیروی اطمینان بخش در مناطق غربی مستقر خواهد شد تا به ناتو اطمینان بدهد شرق اوکراین متعلق به روسها و غرب اوکراین متعلق به ناتو خواهد بود مثل ماجرای تقسیم آلمان بعد از جنگ جهانی دوم ! اگر برای شما این پرسش مطرح میشود که در یک کشور مسیحی ارتدوکس ( که بسیار مسیحیان متعصبی هستند ) چرا باید نامی عبرانی ( براساس روایات اسرائیلیات ) روی جنگ افزار گذاشت ؟ برای ما هم سوال است ! https://www.digikala.com/product/dkp-1465039/چسب-زخم-پاندا-مدل-fabric-بسته-10-عددی/ تقدیمی ! بالاخره یک سفره ای پهن شده و تولید کنندگان تسلیحات نشستن دورش دارن میخورن فقط پهباد شاهد خار چشمشمون شده !
  7. 2 پسندیده شده
    بخش دوم با توجه به متنی که پیشتر ارسال شد ، چالش های اساسی موجود در صحنه نبرد اوکراین را می توان به دو دسته اصلی تقسیم بندی نمود: چالش های کلاسیک در سطح راهبردی به یک پدیده بسیار مهم ، یعنی ، عدم شکست دولتهای بزرگ و مدرن در یک کارزار تعیین کننده ، خلاصه می شود . با این حال ، نمونه هایی نظیر فرانسه درسال 1940 ، عراق سال 1991 و حتی سوریه 2024 بیش از آنکه معمول باشند ، یک استثناء هستند . چنین کشورهایی از حملات اولیه جان سالم به در می برند و نبرد را به یک جنگ طولانی مدت تبدیل می کنند که اوکراین سال 2022 یک نمونه مشخص از این مساله است. بدین ترتیب ، ایالات متحده باید به این درک برسدکه آمادگی برای مدیریت یک جنگ طولانی را باید برای خود فراهم کرده و انتظار یک نتیجه سریع و قاطع را نداشته باشد. علاوه براین ، پذیرش این ذهنیت ، به معنای ایجاد تغییرات اساسی در مفاهیم راهبردی و عملیاتی است . هدف قراردادن پیاده نظام کره شمالی در محور کورسک با مهمات پرسه زن https://www.aparat.com/v/csa5p6k بعنوان مثال ، جنگ اوکراین در سطح عملیات ، سه مشکل اصلی را بخود می بیند که موجب تبدیل شدن جنگ متحرک به جنگ خندقی شده است : از سویی دیگر برای غلبه بر چالش های فناورانه ، معمولا موقتی است و دائمی نخواهد بود ، بدین معنی که ایالات متحده و ناتو توانایی هایی دارند که در اختیار روسیه یا اوکراین نیست ولی این قابلیتها الزاماً یک راه حل مناسب برای حل مشکلات در صحنه نبردی نظیر اوکراین نخواهد بود. مشکل جدید ، ظهور سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی از یک نظر ادغام فناوری های جدید با سامانه های رزمی قدیمی تر موجب شده تا دو مشکل شماره 2و 3 که پیشتر شرح آن رفت ، برجسته تر از سایر مولفه های دخیل نمایان شوند. جنگ در اوکراین ، باعث گردید تا پیشرفته ترین سامانه های جنگ الکترونیک تهاجمی و همچنین گسترده ترین شکل استفاده از سامانه های بی سرنشین با سامانه های آتشباری زمینی و پهپادهای بکار گرفته شود و میدان نبرد را به یک محیط بسیار شفاف ، به جز زمانی که طرف مقابل موفق شده باشد تا با استفاده از سامانه های جنگ الکترونیک ، آن را خنثی کند، تبدیل نماید. بدین معنی که انبوهی از مهمات پرسه زن اول شخص اکنون توانایی انهدام خودروهای رزمی جداافتاده یا گروه های کوچک پیاده نظام را با کمترین هزینه ممکن را بدست آورده اند . ادغام تمامی این سامانه های که اکنون می توان آن را مجموعه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی خطاب کرد ، عامل اصلی تبدیل صحنه رزم مانوری اوکراین به یک نبرد فرسایشی خندقی است . شیوه شناسایی پهپادی ارتش روسیه در دوسطح تاکتیکی و عملیاتی در ترکیب با زنجیره کشتار ( نمودار بالایی ) با این حال ، این وضعیت چندان ناآشنا به نظر نمی رسد چرا که ارتش شوروی و سپس روسیه ، مفهومی را با عنوان سامانه ها ضربتی/شناسایی یا آنچه که مجموعه های شناسایی – آتش نامیده می شد را برای تفکیک میان سامانه های آتشباری ( هواپیما ، توپخانه ، توپخانه راکتی و... ) ابداع کرده بودند که سطوح آن با یکدیگر همپوشان بود و می توانست دو جنبه تاکتیکی وعملیاتی را به هم متصل نماید ،اما در صحنه نبرد فعلی ، هردوطرف ، سامانه های تاکتیکی و عملیاتی متفاوتی را بکار می گیرند که امکان مرتبط کردن اثرات پراکنده جنبه تاکتیکی به هم را داشته باشد. این سطح با تمامی توان تلاش می کند تا اثر تاکتیکی خود را بطور مستقیم روی میدان نبرد گذاشته در حالی که از پشتیبانی دارایی های شناسایی و الکترونیک سطح عملیاتی و راهبردی پشتیبانی می گردد. اما نکته اینجاست که سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی شباهت چندانی با سامانه های تسلیحاتی یکپارچه ارتش های ناتو ندارد که درآن هر جزء اصلی ، قابلیتهای به نسبت ثابتی داشته و ارتباط آن با سایر اجزاء و عناصر نیز تعریف شده باشد. درواقع ، نمونه ای که اکنون در اوکراین استفاده می شود ، یک ساختار مفهومی اولیه ای را به نمایش می گذارد که امکان ایجاد تغییرات فوری درآن وجود داشته و روابط میان اجزای آن می تواند به شکل دائمی تغییر کند. این بدان معناست که دگرگونی های مذکور نه تنها در پیکربندی سخت افزاری ، بلکه در اجزاء الکترونیک و حتی نرم افزاری آن می تواند رخ دهد . این نیز به نوبه خود باعث می شود تا تغییراتی سرتاسری و دومینو واری در صحنه نبرد بوجود آید . بنابراین ، سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی در چرخه های بسیار سریع گاهی تا دو-سه هفته درمیان ، قابل مشاهده است که میتوان آن را به رقابت شدید میان سامانه های جنگ الکترونیک و ضد جنگ الکترونیک نسبت داد. درواقع ، هر دوطرف ، قابلیت خنثی سازی بخش هایی از قدرت سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی یکدیگر را دارند و هرکدام زودتر واکنش دهند ، می توانند با سرعت بیشتری توان رزمی دشمن را تخریب نمایند. اکنون و در حال حاضر تعداد زیادی از کارشناسان نظامی معتقدند که بعید است چنین پدیده ای به زودی تغییر کند . علاوه بر مواردی که شرح آن رفت ، قابلیت و تراکم استفاده از سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی در سرتاسر محورهای درگیری بشدت متفاوت به نظر می رسد چرا که طرفین نه تنها از توان تولید کافی چنین سامانه هایی برای پوشش دادن تمامی صحنه نبرد برخوردار نیستند ، بلکه برای وارد کردن ضربه موثر نیز قدرت چندانی را به نمایش نمی گذارند که به معنای ایجاد مزیت های موقت در محورهای مشخص بوده و گسترش آن به تمامی صحنه جنگ عملاً غیرممکن است و این باعث می شود تا طرف مقابل بخوبی از آن برای دسترسی به اهداف استفاده نماید. کاربرد گسترده میدان های موانع ( سیم خاردار ) ، تلفن های صحرایی ، توپهای سبک با نواخت بالا ( در اینجا 75 م.م فرانسوی ) و تیربار خنک شونده با آب مجهز به نوار فشنگ باعث شد تا برای سه سال ، عنصر مانور از میدان های نبرد جنگ اول جهانی ، ناپدید شود . با این حال ، به میدان آمدن تانک به صحنه نبرد باعث شد تا عنصر مانور بهتر از گذشته استفاده گردد با این حال ، جنبه جدید سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی در پویایی چرخه کاربرد آن قرار دارد ، بطوریکه اجزاء تشکیل دهنده آن با یکدیگر دائماً روابط متقابل داشته و مستمراً فرصت ها و آسیب پذیری های جدیدی را بوجود می آورند. این پویایی ، هم برای نیروی تکور و هم نیروی مدافع چالشی مداوم است تا مفهوم "مانور" را مجدداً به میدان نبرد بازگردانند که این شرایط متفاوتی را نسبت به ماهیت جنگ خندقی جبهه غربی در نخستین جنگ جهانی ایجاد کرده است . درآن زمان ، فناوری هایی نظیر تیربارهای خنک شونده با آب ، ابداع نوار فشنگ ( به جای خشاب های فلزی با ظرفیت محدود ) ، ساختار خندقی گسترده با پوشش های متراکمی از سیم خاردار ، تلفن های صحرایی سیمی ، سامانه های توپخانه ای با نواخت تیربالا از سال 1915 تا 1918 تا حد بسیارزیادی بدون تغییر ماند و طرفین تلاش می کردند تا خود را در سطوح تاکتیکی ، فناورانه و ضدتاکتیک ها با این وضعیت منطبق کنند که البته مخرج مشترک همه آنها را می توان در حوزه فناوری دانست. اما فناوری هایی که در جنگ اوکراین کاربرد پیدا کرده اند ، دائماً در حال تغییرند و این دائمی بودن تغییرات ، تعادلی را بوجود می آورد که مزایا و تهدید های بسیاری درآن نهفته است. بنابراین ، ظهور و بروز سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی پنجره هایی از آسیب پذیری و فرصت ها را بوجود آورده که نیروی مهاجمی باهوشی می تواند ازآنها برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند تا در مرحله نخست موفقیت های تاکتیکی چشمگیری بدست آورده و سپس آنها را به سطح عملیاتی و راهبردی متصل کند . اما مشکل اینجاست که جنگ تا کنون چنین ماهیتی بخود ندیده که درآن پیشروی های تاکتیکی صورت گیرد ولی نیروی مهاجم نتواند ازآن بخوبی بهره برداری کند . بدین ترتیب ، چالشی که ارتش اوکراین با آن مواجه است ، یافتن مسیرهایی برای تبدیل موفقیت های تاکتیکی به دستاوردهای عملیاتی است . با این وصف، سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی تنها مشکل ارتش اوکراین برای بازگرداندن مفهوم مانور به صحنه عملیات رزمی نیست ، چرا که نیروهای رزمی این کشور بدلیل تاخیر در ارسال کمک ها و محدودیت در تهیه و استفاده از تسلیحات و تجهیزات ارسالی از سوی غرب باید بر چالش های مهم تری غلبه نمایند. علاوه براین ، کمبود فزاینده نیروی انسانی ناشی از تلفات بالا و سیاست های اشتباه بسیج نظامی برمشکلات جنگ با روسیه افزوده ، هر چند این کمک ها محدود و آهسته همچنان جریان دارد. با این حال ، رفع مشکلات مذکور یک شرط ضروری و نه کامل به نظر می رسد ، به این دلیل که مساله تغییرات پی درپی سامانه های ضربتی/شناسایی تاکتیکی صحنه رزم کلاسیک را دچار تغییرات جدی نموده و همزمان با رفع مسائل مربوط به نیروی انسانی و تجهیزاتی ، مفهوم مذکورنیز بیش از گذشته باید مورد توجه قرار گیرد. پی نوشت : 1- ادامه دارد ... 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
  8. 1 پسندیده شده
    بسم ا... تی-80 یو.دی در زمان اعلام استقلال اوکراین در سال 1991، تنها تعداد کمی تانک T-80UD در این کشور وجود داشت ، بطوریکه میراث اوکراین از ارتش شوروی، 12 دستگاه T-80UD بود و تا همین اواخر، در پایگاه‌های ذخیره‌سازی و واحدهای آموزشی ارتش این کشور پراکنده بودند. گفته شده که ارتش اتحاد شوروی چیزی بین 650 تا 750 نسخه یو / یو.دی را در اختیار داشت ولی از این تعداد تنها یک دستگاه در جریان جنگ اوکراین در میان انهدامی ها دیده شد ..
  9. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. بازآماد هواگردهای نیروی هوایی یازده فروند هواپیمای شکاری و ترابری نیروی هوایی ارتش (4 فروند سوخو-24 ، سه فروند پی سی- 6 ، ، یک فروند ایلوشین-76 و ۳ فروند سی-130 ) در پایگاه هوایی شهید دوران شیراز به دست متخصصان و نخبگان این پایگاه هوایی بازآماد و با حضور امیر سرتیپ واحدی به ناوگان عملیاتی نیروی هوایی ارتش ملحق شد. پی نوشت : در شش ماهه اخیر ، این دومین خبر از بازآمادهای فنسرها و ایلوشین های نیروی هوایی است که منتشر می شود . این خبر احتمالا به جریان پیدا کردن ارسال قطعات از سوی کشور سازنده ممکن هست ربط داشته باشد ..
  10. 1 پسندیده شده
    نکات دیگر درباره میگ23فلاگر   فناوری بال متغییر:مکانیسم بال جارویی میگ 23 میگ-23 یکی از اولین هواپیماهای شوروی بود که دارای بال هایی با هندسه متغیر بود .و این تغییرات با استفاده از یک اهرم کوچک در زیر دریچه گاز در کابین خلبان کنترل می شدند. سه زاویه رفت و برگشت اصلی وجود داشت که توسط خلبان برای سطوح مختلف پرواز تعیین می شد. 1- بال‌های کاملاً باز شده در 16 درجه، که در هنگام پرواز با سرعت 0.7 ماخ یا کمتر از آن یا زمان برخاستن و فرود استفاده می‌شد. 2-قرار دادن بالها در 45 درجه برای مانورهای اولیه جنگنده، و همچنین کروز با سرعت بالا یا رهگیری در ارتفاع پایین مورد استفاده قرار می گرفت. 3-در 72 درجه که برای رهگیری در ارتفاع بالا یا مانورهای پرسرعت در ارتفاعات پایین اختصاص داشت. بالها مجهز به ایلرون نبودند ، اما از اسپویلرها برای کنترل غلت زدن در زمانی که بالها در زاویه 16 درجه و 45 درجه بودند استفاده می کردند. علاوه بر اسپویلرها، بال‌ها با لبه‌های انتهایی و نوارهای لبه جلویی تعبیه شده بودند تا به جنگنده مسافت کوتاه‌تری برای برخاستن و فرود بدهد. در کابین خلبان" گیجی" وجود داشت که موقعیت بالها را در زمانی که در حرکت بودند و حد ماخ را برای هر موقعیت نشان می داد، اما موقعیت بهینه بال برای شرایط پرواز را نشان نمی داد و عملا این کار تقریبا تجربی بود MiG-23 دارای یک باله شکمی برای بهبود پایداری در سرعت های بالا بود. هنگام برخاستن و فرود، وقتی ارابه فرود باز می‌شد، باله های شکمی به طرفین لولا می‌شد تا از برخورد آن به زمین جلوگیری کند. در مدل 1971، سطح بال‌های MiG-23 (معروف به نسخه 2) 20 درصد افزایش یافت که لازم بود موقعیت‌ها به 18 درجه، 47 درجه و 40 دقیقه و 74 درجه و 40 دقیقه تغییر کند با تقویت محور بال در MiG-23MLD امکان افزودن موقعیت بال چهارم 33 درجه را فراهم شد که هدف آن کاهش شعاع چرخش و امکان کاهش سرعت در طول نبردهای داگ فایت بود. با این حال، با بال ها در موقعیت 33 درجه، کنترل MiG-23MLD بسیار دشوارتر بود و از شتاب ضعیف رنج می برد. حرکت بالها به این موقعیت فقط برای خلبانان مجرب MiG-23 مجاز بود، در حالی که دستورالعمل های رزمی همچنان بر موقعیت 45 درجه تأکید داشتند. کابین میگ23اولیه صندلی پرتابی KM-1، با در نظر گرفتن ارتفاع و سرعت فوق العاده میگ23ساخته شده است: رکاب پا، مهار شانه، حلقه D لگن ، و سیستم 3 چتر نجات. درگیر کردن صندلی اجکتی زمان زیادی طول می کشید، زیرا خلبانان مجبور بودند پاهای خود را در رکاب قرار دهند، ستون کنترل را رها کنند، دو دسته ماشه را بگیرند، آنها را فشار داده و بلند کنند.چتر نجات اول، به اندازه یک دستمال بزرگ، از یک میله تلسکوپی از پشتی بالای صندلی بیرون می آمد، تا ناحیه بادگیر شیشه جلو را حذف کند. قرار بود به چرخش صندلی به سمت باد و تثبیت در مسیر پروازی که آن را به بالا و پشت تثبیت کننده عمودی می برد کمک کند . با جدا شدن اولین چتر و میله از صندلی، یک چتر نجات بزرگتر به کار می افتاد تا سرعت صندلی را کاهش دهد و امکان استقرار چتر اصلی را فراهم کند. در ارتفاعات پایین، صندلی مجهز به یک فشارسنج بود تا به لوله اجازه دهد سریعتر جدا شود. یکی از کمبودهای KM-1 این بود که صندلی پرتاب صفر صفر نداشت – حداقل سرعت آن 90 گره بود . لیست انواع مدلهایMiG-23و کدهایی که با آن شناخته می شدند: MiG-23 (23-11) MiG-23UB (23-51, 23-51A, 23-51B) MiG-23UB-KO MiG-23S (23-21، 23-11S) MiG-23M MiG-23MS (23-13) MiG-23MF MiG-23ML (23-12, 23-12A, 23-12B) 23-15 MiG-23P (23-14) 23-16 MiG-23MLD (23-18, 23-23-22, 23-19, 23-19,BA2) MiG-23MLDG (9-35، 9-37) MiG-23MLS (23-47) MiG-23MLG (9-57) MiG-23-98 MiG-23A MiG-23K (32-31) MiG-23B (32-24) MiG-23-23BN (32-24) MiG-23-212،32 32-23K) MiG-23BR (32-24R) MiG-23PD (23-01، 23-31) آنتهای اخلال گر ""گاردینا"در دم وقسمت پایین انتهایی نزدیک اگزوز روی میگ 23MLDG پاد اخلال گر گاردیناMiG-23MLS میگ23MLD با دیسپنسر فلر(اگر اشتباه نکنم) میگ 23مجهز به موشکR13m1 میگ23ارتقا یافته هندی MiG-23-98 بر اساس این پروژه: 1.MiG-23-98-1 - یک جنگنده تاکتیکی چند منظوره با قابلیت رهگیری انواع اهداف هوایی، شناسایی و انهدام کشتی ها، اهداف زمینی با اندازه کوچک و اهداف راداری به شدت افزایش یافته است. تجهیزاتی که قرار بود نصب شود: یک سیستم محاسباتی دیجیتال MVK، ILS، دو نمایشگر LCD رنگی چند منظوره، دو پنل کنترل چند منظوره، یک سیستم ضبط ویدئو. رادار چند منظوره با برد تشخیص اهداف هوایی 100 کیلومتر مربعی (Mosquito-23/Topaz_N019MP)… سلاح های هدایت شونده مدرن (موشک های هوا به هوا - RVV-AE، R-27R، T، R-27E(R، T؛ R-73؛ موشک های هوا به سطح - بمب های هوایی X-25ML، MP، X-29L، T، TD، X-31A، P و KAB-500L)، SUO جدید (از هواپیمای MiG-21-93)، NSC، INS/KNS، SHS، ارتفاع سنج رادیویی؛ وسایل جدید ارتباط رادیویی نصب NSC؛ کاهش بازتابهای راداری؛ استفاده از طیف متنوعی از پادها که قابلیت های تاکتیکی هواپیما را افزایش می داد. پادهای تداخل رادیویی فعال یا تجهیزات شناسایی؛ سوخت گیری در هوا؛ افزایش بقای رزمی؛ سیستم های اویونیک اضافی انواع جنگنده ها و رهگیرهای مبتنی بر MiG-23 قابل تبدیل به نمونه ارتقا یافته بودند… رادار Saphir-23 و SUO ارتقا یافته که علاوه بر سلاح های استاندارد، استفاده از موشک های هوا به هوا RVV-AE و R-73E را تضمین می کند. یک سیستم اینرسی جدید با تصحیح از KNS. 3.MiG-23-98-3-- نصب رادار Mosquito-21K(برد تشخیص هدف در نیمکره جلویی 45 کیلومتر، در عقب - 20 کیلومتر) در یک پاد معلق علاوه بر رادار اصلی استاندارد Saphir-23. در نتیجه، بدون طراحی مجدد جدی، این هواپیما قادر به حمل همان سلاح‌هایی است که در نسخه اول (اما با برد کوتاه‌تر در نبرد موشکی) وجود داشت. منابع: https://www.twz.com/ https://www.sacmuseum.org/visit/exhibits/ https://hupaa.com/forum/index.php?sid=1f7878c6fdfa77cf4e039c8763980a92 https://en.wikipedia.org/wiki/Mikoyan-Gurevich_MiG-23
  11. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. نفربر آبخاکی وی پی کا-7829 در حال گذراندن آزمایش های اتاقک شبیه سازی شرایط محیطی میل بلاگرهای روسی در اعتراض به طولانی شدن بیش از حد این آزمایشات ، مدعی اند ارتش روسیه باید آن را در کتاب گینس بعنوان یک فرآنجام ( رکورد) تاریخی ثبت کند ...!!!
  12. 1 پسندیده شده
    بسم ا... بخش نخست ارتش اوکراین و چالش بازیابی عملیات رزمی مبتنی بر مانور مقدمه : برای مدتهای طولانی و بدلیل روند بسیار سریع وقایع در جنگ اوکراین ، بررسی مسیرهای احتمالی مقابله یگانهای ارتش اوکراین با تاکتیک های جدید ارتش روسیه میّسر نشد .. با این حال پس از مدتها فرصتی پدید آمد تا یک متن تخصصی در تحلیل روند جنگ ، چالش های ارتش اوکراین و همچنین شیوه های احتمالی غلبه بر ارتش روسیه مورد بررسی قرار گیرد... متن پیش رو ، شاید یکی از طولانی ترین متون برگردان شده به فارسی درخصوص ارتش اوکراین است که تا کنون ارائه شده و مطالعه آن نیازمند حوصله خواهد بود . در نتیجه تلاش شده برای فهم بهتر مطلب ، متن در قطعات کوچک ارائه شود تا مخاطب بتواند درک بهتری را نسبت به ارتش اوکراین داشته باشد .. نکته مهمی که باید آن را متذکر شد ، این هست که متن پیش رو ، فاقد عناصر و مولفه های هیجان انگیز یا مطالب ناگفته بوده و بیشتر یک متن نظامی تحلیلی است ، بنابراین با وجود اینکه تلاش شد تا حد امکان ، مطلب ساده سازی شود ولی بدلایل مختلف همچنان یک ساختار خشک باقی ماند... آغاز جنگ در اوکراین ، مفاهیم و پیش فرض های یک جنگ را به گونه ای تغییر داده که به احتمال بسیار زیاد برتمامی نبردهای آینده تاثیر خواهد گذاشت. برهمین اساس ، ایالات متحده و شرکای آن باید درسهای این جنگ را ابتدا درک کرده ، درونی کنند و بسرعت نیز خود را برای حل چالش های ناشی از آن آماده و سازگار نمایند چرا که چالش های مذکور ، محدود به صحنه درگیری اوکراین نخواهند ماند. درواقع ، فناوری ها و سامانه های پیشرفته تری که ایالات متحده متحده ، چین و دیگران پس از این آنها را توسعه داده و بکار خواهند بست ، به نوعی ادامه و منطبق با آن است. این بدان معناست که امکان دارد اوکراین به مانند جنگ داخلی اسپانیا که مقدمه ای بر جنگ دوم جهانی شد ، و دو گروه جمهوری خواهان با پشتیبانی شوروی در برابرنیروهای ملی گرای به رهبری آلمان و ایتالیا وارد نبرد باهم شدند ، تسلیحات جدیدی نظیر تانک و هواپیما درآن مورد آزمایش قرار گرفت و کارشناسان نظامی در برلین و مسکو تجارب آن را بعدها بکار بستند ، سکویی برای نوآوری نظامی باشدکه بر روی آینده جنگ متمرکز شده است . هدف قرار دادن نیروهای اوکراینی با آتش مهمات هدایت شونده کراسنوپل https://aparat.com/v/wfjtsj4 با این حال تحلیلگران آمریکایی معتقدند که جنگ آینده بیشتر بر روی نوآوری های فناورانه به منظور کوتاه کردن مدت درگیری تاکید دارد و بیشتر بدنبال کسب موفقیت های سریع و قاطع هستند ، اما جنگ های بزرگ ، به اندازه کافی طولانی و چالش برانگیز برای طرفین روی می دهد تا چرخه نوآوری و انطباق با صحنه رزم سریع تر از گذشته به حرکت درآید. این چرخه ها ، براساس تجربه های جنگ نخست جهانی در قرن بیستم ، قابل توجه بشمار می رفت چرا که یک عملیات طولانی ، آهسته و پرهزینه ارتش ها را به ستوه می آورد و به مانند صحنه نبرد کنونی در اوکراین ، فرماندهان را وادار می نمود تا برای نیل به پیروزی ، بیشتر از گذشته به ایده های جدید توجه کنند . بدین ترتیب ، جنگ داخلی اسپانیا ، بعنوان نمونه ای از یک درگیری داخلی که تغییراتی را شیوه رزم ارتش ها در یک جنگ بزرگ جهانی بوجود آورد می توان پیش چشم نهاد و بررسی نمود . نظامیان روسی و اوکراینی که هم اکنون در برابر هم صف آرایی کرده اند ، نسبت به ارتش های اروپایی ، ایالات متحده و چین کمتر آموزش دیده تر هستند و این نباید در قضاوت ها تاثیر مستقیم از خود برجای گذارد . با این حال ، نادیده گرفتن درس های جنگ اوکراین بدلایل مختلف ،عملی است احمقانه ، بدین سبب که مفهوم فناوری درآن به یک عنصر بسیار تعیین کننده تبدیل شده که مشخصه های جنگ های آینده است . این درسها به شکل خلاصه شامل موارد ذیل است .. 1- سامانه های دفاع هوایی توپخانه ای و موشکی در مقیاس گسترده علیه حملات پهپادی ، کروز و بالستیکی استفاده گردید . 2- کاربرد انبوه بی سرنشین ها و مهمات پرسه زن اول شخص توسط طرفین 3- تکامل سریع تاکتیک های جنگ الکترونیک ، ضدجنگ الکترونیک 4- گسترده شدن کاربرد شهپادها برای از میان بردن تاسیسات ساحلی و شناورهای دشمن 5- استفاده گسترده از پهپادها و موشکهای کروز برای انهدام سامانه های دفاع هوایی لایه لایه و پیشرفته این پدیده های فناورانه ، برجسته ترین ویژگی های درگیری کنونی هستند که در هرجنگ احتمالی درآینده به شکل گسترده تری استفاده خواهند شد . متن پیش رو نیز چهارچوب تازه ای را برای ارتش اوکراین بوجود می آورد تا از وضعیت فعلی رزم در خندق ها بیرون آمده و عنصر مانور را به صحنه عملیات بازگردانند. پی نوشت : 1- ادامه دارد ... 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
  13. 1 پسندیده شده
    ضد حمله کوبنده در سالرنو در صبح روز 13 سپتامبر 1943، سرهنگ ژنرال هاینریش جی فون ویتینگهوف، فرمانده ارتش دهم آلمان، با تصمیم دشواری روبرو شد. او می‌توانست به نیروهایش دستور دهد که خطی را که با آن متفقین در سالرنو فرود می‌آمدند، رها کنند، یا می‌توانست به آنها دستور دهد که ضدحمله‌ای در مقیاس وسیع انجام دهند. وقتی صبح آن روز فهمید که شکافی به عرض هفت مایل بین بخش های بریتانیایی و آمریکایی در ساحل سالرنو وجود دارد، ویتینگهوف تصمیم به انجام ضدحمله ای ویرانگر گرفت. ویتینگهوف از مقر فرماندهی خود در سنت آنجلو درست در شمال ناپل، بلافاصله دستور داد تا اقداماتی برای دفع تهاجم دشمن انجام شود و به زیردستان خود دستور داد تا "تمام نیروها را در سالرنو متمرکز کنند" و متفقین را به سمت دریا برانند. در اواسط بعد از ظهر، تانک ها،توپهای خودکششی لشکر 16 پانزر به سمت موقعیت ایالات متحده در کرانه شمالی رودخانه Seleحرکت کردند، در حالی که لشکر 29 پانزرگرنادیر به سمت موقعیت ایالات متحده در جنوب رودخانه Calore پیشروی می کردند. نارنجک‌زنان پانزر با سرود «لیلی مارلین» و شلیک شراره‌ها و آتش‌بازی‌ها به سمت آسمان، از پشت خودروها رژه می‌رفتند تا دشمن را فریب دهند و تصور کنند که نیروی عظیمی در حال انجام ضدحمله است. دو لشکر زرهی آلمان امیدوار بودند که در یک حرکت گیره ای هنگ ها را در جناح چپ آمریکایی بگیرند و آنها را نابود کنند. هنگامی که این کار انجام شد، ویتینگهوف می‌توانست به فرمانده مافوق خود، فیلد مارشال آلبرت کسلرینگ، اطلاع دهد که آلمانی‌ها در آستانه یک پیروزی بزرگ هستند. چرا متفقین در سال 1943 به جنوب ایتالیا حمله کردند؟ لشکرکشی به ایتالیا در سپتامبر 1943 اولین تهاجم سنگین به سرزمین اصلی اروپا بود. اگر از افراد معمولی بپرسید که متفقین در طول جنگ جهانی دوم چه زمانی به اروپا رسیدند، احتمالاً می‌گویند D-DAYبا این حال، در واقعیت، تقریباً یک سال قبل از D-Day، نیروهای مشترک المنافع بریتانیا و نیروهای متفقین آمریکایی در سال 1943 در نوک پای ایتالیا فرود آمدند جایی که راه اصلی برای پیشروی واقعی به سمت رم بود.لشکرکشی ایتالیایی پس از پایان کارزار در شمال آفریقا در ماه مه 1943 با تسلیم Afrika Korps آغاز شد. متفقین در یالتا در مورد لزوم گشودن جبهه دوم در جنگ برای کاهش فشار در جبهه شرقی بحث کرده بودند. با این حال، متفقین در آن زمان در موقعیتی نبودند که بتوانند راه ورود مناسبی در فرانسه داشته باشند. باور آمریکایی ها این بود که تنها راه برای شکست رژیم نازی فرود آمدن در فرانسه، رفتن به پاریس، تصرف پاریس، پیشروی به سمت بلژیک، تصرف بلژیک و سپس تصرف هلند است – در این مرحله است که متفقین مسیری به سمت آلمان نازی خواهند داشت. اما در تابستان 1943 این امکان پذیر نبود. بنابراین تصمیم این بود که از در پشتی وارد شوند، ایده ای که وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا به آن اعتقاد داشت. چرچیل ایتالیا را "زیر شکم نرم رایش سوم" نامید.که در واقع ایتالیا برای او و دیگران نیز همین بود. مسیر از طریق سیسیل برنامه ای برای حمله از طریق ایتالیا در جبهه دوم وجود داشت، از طریق ایتالیا و اتریش به سمت بالا حرکت می کرد و از این طریق وارد آلمان می شد . و به نظر آسان می آمد. اما در پایان جلسات، کهنه‌سربازان آن را «روده سخت قدیمی اروپا» نامیدند. اگرچه متفقین تصمیم گرفته بودند که از شمال آفریقا به ایتالیا حمله کنند، اما امکان انجام مستقیم آن وجود نداشت. حمل و نقل کافی یا هواپیمای کافی برای پوشش یک حمله وجود نداشت. در عوض، قرار بود یک عملیات دو مرحله ای باشد. متفقین از دریای مدیترانه عبور می کردند، جزیره سیسیل را تصرف می کردند و از آن به عنوان ایستگاهی برای رفتن به سرزمین اصلی ایتالیا استفاده می کردند. فرود در سیسیل در ژوئیه 1943 با ورود نیروهای بریتانیا و کشورهای مشترک المنافع به یک طرف جزیره و فرود آمریکایی ها در طرف دیگر انجام شد. نبردهای سختی در جزیره سیسیل در حومه شهر رخ داد. آغاز رقابت بین فیلد مارشال بریتانیا برنارد مونتگومری و ژنرال سپهبد آمریکایی جورج اس. متفقین در حالی سیسیل را تصرف کردند، که آن موفقیت کاملی که انتظارش را داشتند نبود، و نبرد برای بقیه ایتالیا هنوز در راه بود. عملیات Avalanche(بهمن): تهاجم متفقین به سالرنو عملیات بهمن ، نام رمز فرود سالرنو که قرار بود توسط ارتش پنجم سپهبد مارک کلارک انجام شود، در ساعات اولیه 9 سپتامبر آغاز شد، زمانی که عناصر سه لشکر متفقین، (دو لشگر انگلیسی و یک لشگر آمریکایی)، شروع به فرود در سواحل جنوب بندر کوچک سالرنو کردند. دو مؤلفه اصلی ارتش پنجم کلارک عبارت بودند از سپاه ایکس بریتانیا به رهبری سپهبد ریچارد مک کری و سپاه ششم ایالات متحده به فرماندهی سرلشکر ارنست جی داولی. سپاه X بریتانیا از لشکرهای 46 و 56 پیاده نظام تشکیل شده بود که در پنج مایلی شمال سله فرود آمدند. سپاه ششم ایالات متحده در ابتدا فقط از لشکر 36 پیاده نظام ایالات متحده تشکیل شده بود که در Paestum در جنوب Sele فرود آمد. قرار شد بخشی از لشکر 45 پیاده نظام ایالات متحده فوراً آن را تقویت کند. در سمت چپ بریتانیا، تکاوران ایالات متحده و کماندوهای بریتانیا در شبه جزیره سورنتو فرود آمدند تا مانع از تقویت منطقه نبرد آلمانی ها از جهت ناپل شوند. چالشی که آلمانی ها در سالرنو در روز اول تهاجم با آن مواجه بودند، نحوه مقابله با نیروی آبی خاکی اولیه متفقین متشکل از 54000 پیاده نظام بود که توسط تعداد زیادی توپخانه و چندین گردان تانک و ناوشکن های و توپهای خودکششی پشتیبانی می شد. ناوگان متفقین متشکل از 627 نیرو و ترابری تدارکات و کشتی های جنگی بود. نیروی دریایی ایالات متحده و کشتی‌های جنگی نیروی دریایی سلطنتی این ظرفیت را داشتند که آتشباری گسترده و ویرانگر دریایی را برای پشتیبانی از ساحل دریا به ساحل برسانند. توپ ضد تانک 75 میلی متری استتار شده آلمانی متفقین تقریباً 1000 بمب افکن متوسط و سنگین و همچنین 1400 جنگنده داشتند که از پایگاه های سیسیل پرواز می کردند. علاوه بر این، یک کریر هواپیما برسبک و چهار ناو کوچک اسکورت بریتانیایی که مجموعاً 120 هواپیما را در اختیار داشتند، برای پشتیبانی از ناوگان متفقین و نیروی تهاجمی حضور داشتند. متفقین در سال 1943 به دلایل استراتژیک حمله به ایتالیا را انتخاب کردند. اولاً، یک تهاجم به احتمال زیاد آن کشور تضعیف شده را از جنگ خارج خواهد کرد. دوم، این اقدام با وادار کردن آلمان به اعزام مجدد تعداد زیادی از نیروها از خطوط مقدم در روسیه برای جایگزینی واحدهای ایتالیایی که در منطقه بالکان مستقر بودند، تا حدودی فشار را از روی اتحاد جماهیر شوروی برداشت. سوم، نیاز به بکارگیری فعال نیروهای عظیم هوایی، زمینی و دریایی متفقین بود که قبلاً در دریای مدیترانه مستقر شده بودند. متفقین سالرنو را به عنوان محل تهاجم خود در سرزمین اصلی ایتالیا انتخاب کردند، زیرا از طریق دریا به ساحلی به طول 20 مایل در پنج مایلی جنوب شهر دسترسی داشت. فقدان سوله ها و شیب خوب زیر آب به کشتی ها اجازه می داد به خشکی نزدیک شوند. نوار باریکی از ماسه بین آب و تپه‌ها و خروجی‌های ساحلی متعدد که به بزرگراه اصلی ساحلی منتهی می‌شد، که از آگروپولی شمال از طریق سالرنو به ناپل و در نهایت به رم منتهی می‌شد، عملیات ساحلی را تسهیل می‌کرد. بندر سالرنو و بندر کوچک آمالفی در نزدیکی آن برای دریافت تجهیزات مفید بودند. پدافند ساحلی در این منطقه،چیز خاصی نداشت. علاوه بر این، سالرنو در فاصله قابل توجهی از بندر ناپل قرار داشت، که متفقین به عنوان انبار تدارکات برای حفظ عملیات جنگی در ایتالیا به آن نیاز داشتند. اما استفاده از سالرنو به عنوان نقطه ورود به ایتالیا دارای معایب جدی بود. فاصله سالرنو از نوک چکمه ایتالیایی مانع از حمایت متقابل دو نیروی متفقین شد: ارتش پنجم تحت فرماندهی کلارک که از طریق آب به سالرنو حمله کرد و ارتش هشتم بریتانیایی 240000 نفری ژنرال برنارد ال. مونتگومری که در 3 سپتامبر به سمت شمال غربی ایتالیا و سیاچیا حرکت کردند. رودخانه سله که در 17 مایلی جنوب سالرنو به خلیج سالرنو می ریخت و دشت ساحلی را تقسیم و نیروهای متفقین را از هم جدا می کرد. دشت ساحلی مسطح، کم ارتفاع و با خندق های آبی فراوان، کانال های زهکشی و حصارها و دیوارها به دو نیم تقسیم شده بود. سواحل عمودی شیب دار سل و شاخه اصلی آن، رودخانه کالور به موازات سله مانور و ارتباط بین نیروهای مک کری در شمال رودخانه و نیروهای داولی در جنوب رودخانه را مختل می کرد. دشت ساحلی هموار توسط کوه ها در فاصله 10 مایلی از سواحل احاطه شده بود. وجود کوه های بسیار نزدیک به خط ساحلی، به مهاجمان دید مناسب،و توان آتش و حمله به دشمن از زمین های بالاتر قرار می داد. خط الرأس اصلی این منطقه، که چشمه صخره ای شبه جزیره سورنتو بود، دسترسی به ناپل را به جز دو دره باریک که خط الراس را سوراخ می کردند، مسدود کرد. در مجموع، چشم انداز موفقیت عملیات بهمن تیره و تار بود. متفقین باید نه تنها با مضرات زمین بلکه با دشمنی که مصمم بود تمام تلاش خود را برای عقب راندن مجدد نیروی مهاجم به دریا انجام دهد، مبارزه کنند. مدافعان کهنه کار آلمان در انتظار حمله متفقین هستند در حالی که آلمانیها منتظر بودند تا متفقین حمله خود را به سرزمین اصلی ایتالیا انجام دهند، فرماندهی عالی آلمان و فرماندهان آلمانی در ایتالیا درباره بهترین استراتژی برای ایتالیا بحث می کردند. از یک طرف، فرماندهی عالی آلمان از رها کردن تمام ایتالیا حمایت کرد. از طرف دیگر، کسلرینگ، فرمانده تمام نیروهای آلمانی در جنوب ایتالیا، برای دفاع از ایتالیا در جنوب رم استدلال کرد. کسلرینگ در آن زمان به شدت با ادامه خلع سلاح ارتش ایتالیا پس از تسلیم آن به متفقین در 7 سپتامبر درگیر بود. 15000 سرباز متعلق به لشکر 16 پانزر از سپاه چهاردهم پانزر ژنرال هرمان بالک در مقابل متفقین در سراسر جبهه تهاجم قرار داشتند. لشکر 16 پانزر که توسط ژنرال سرلشکر رودولف سیکنیوس رهبری می شد، سال قبل در استالینگراد تا حدی تخریب شده بود، اما آلمانی ها این واحد را حول 3400 سرباز کهنه کار از لشکر اصلی بازسازی کردند. برخلاف دستور ویتینگهوف، بالک مستقیماً به سالرنو نقل مکان نکرد. در عوض، او در 10 مایلی شمال بندر توقف کرد. در نتیجه، لشکر 16 پانزر به تنهایی در 9 سپتامبر جنگید و تمام حمله نیروی تهاجمی را جذب کرد. برنامه ریزان متفقین، سپاه X بریتانیا را مأمور کردند تا حمله اصلی را به سالرنو انجام دهند. برای حمایت از آن، متفقین تکاورهای ایالات متحده و کماندوهای بریتانیا را در جناح چپ و سپاه ششم ایالات متحده را در جناح راست آن ورود کردند. سیکنیوس و افرادش که ساعاتی قبل منطقه مسئولیت خود را به دست گرفته بودند، از زمان محدود خود برای آماده شدن برای دفاع از خط ساحلی نهایت استفاده را برده بودند. آنها بین سالرنو از جنوب تا آگروپولی، توپخانه و خمپاره را در یک نیم دایره قرار دادند که کل خط ساحلی را پوشش می داد. دیده بانهای های توپخانه در ارتفاعات اطراف محل تهاجم قرار گرفتند و به آلمانی ها این امکان را دادند که به خلیج، سواحل و دشت شلیک کنند. برای دفاع مستقیم از سواحل، آلمانی‌ها از 105 تانک و 36 توپ لشکر در گروه‌های کوچک، که گاه توسط یک جوخه پیاده نظام پشتیبانی می‌شد، برای انجام حملات و حفظ تعادل دشمن و در نتیجه کند کردن پیشرفت او در داخل استفاده کردند. علاوه بر این، آلمانی ها مین های تلر ضد نفر را به طور تصادفی در فاصله 15 متری از لبه آب در کمربندی به وسعت 100 متر در داخل زمین قرار دادند. هشت نقطه مستحکم شامل مسلسل، پیاده نظام، توپخانه و توپهای ضد تانک که در جلو و عقب با سیم خاردار محافظت می شدند، برای پوشش نقاط فرود احتمالی مستقر شدند. در چند روز اول تهاجم، نیروهای زمینی آلمان از حمایت برادران خود در لوفت وافه برخوردار بودند که بیش از 450 سورتی پرواز را علیه متفقین در سواحل انجام دادند. نبرد برای سالرنو: نبرد رفت و برگشت در پایان روز اول عملیات بهمن، پیشروی انجام شده توسط متفقین بسیار کمتر از انتظارات بود. اگرچه متفقین امیدوار بودند که تا پایان روز اول عمق ساحل به 4000 متر برسد، اما در بیشتر جاها عمق آن تنها 400 متر بود. برنامه ریزان فکر می کردند تا پایان روز اول به خط ساحلی که در سالرنو، باتیپاگلیا، ابولی و پونته سل می گذرد، می رسند. قرار بود سپاه Xبریتانیا به سپاه ششم ایالات متحده ملحق شود و خط نبرد از طریق کوه‌های فراتر از آلتاویلا و آلبانلا ادامه یابد تا مونت سوپرانو و مونت سوتانه را در بر بگیرد. این خط به مهاجمان فضای کافی برای مانور در سواحل می داد و مواضع فرماندهی را در کل ساحل فراهم می کرد، بنابراین به متفقین پایگاهی محکم برای پیشروی در ناپل می داد. با این حال، با توجه به تلاش‌های مدافعان آلمانی، خط واقعی متفقین پس از تاریک شدن هوا در 9 سپتامبر در سه مایلی جنوب شرقی سالرنو، حدود دو مایلی در داخل کشور، و به سمت ساحل چهار مایلی کمتر از دهانه رودخانه سله حرکت کرد. سپاه ششم از ساحل حرکت کرده بود و شهر کاپاسیو را تصرف کرده بود و واحدی از لشکر 36 در آستانه تصرف مونته سوتان بود. با این حال، در جناح راست سپاه، منطقه فرود همچنان زیر آتش بود و سربازان آمریکایی در آنجا به دام افتاده بودند. علاوه بر این، سه مورد از مطلوب ترین اهداف روز اول، فرودگاه Montecorvino، بندر سالرنو، و Battipaglia، از آلمان ها گرفته نشد. کسلرینگ در 10 سپتامبر تصمیم ویتینگهوف برای نبرد در سالرنو را با هدایت لشکر 15 پانزرگرنادیر ژنرال ابرهارد رودت و لشکر لوفت وافه پانزر ژنرال پل کنراث هرمان گورینگ، هر دو از سپاه پانزر چهاردهم، برای حرکت به سمت سالرنو تایید کرد. فیلد مارشال همچنین لشکر 3 پانزرگرنادیر ژنرال لوتنان فریتز-هوبرت گراسر را برای حرکت به سمت جنوب از رم به سالرنو آزاد کرد. در همان زمان، لشکر 26 پانزر ژنرال اسمیلو فریهر فون لوتویتز و لشکر 29 پانزرگرنادیر ژنرال سرلشگر والتر فرایز، که هر دو به سپاه پانزر ژنرال تراوگوت هر تعلق داشتند، پس از جدا شدن از جبهه شمالی ارتش هشتم به سمت جبهه سالنو حرکت کردند. ویتینگهوف لشکر 16 پانزر را از بخش آمریکایی به بخش بریتانیایی میدان نبرد منتقل کرد. او امیدوار بود که ورود پیش‌بینی‌شده لشکر 29 پانزرگرنادیر به آن واحد اجازه دهد تا سپاه ششم ایالات متحده را مشغول نگه دارد در حالی که سپاه چهاردهم به سپاه X بریتانیا حمله می‌کرد. در روز دوم عملیات بهمن، آلمانی‌ها موفق شدند بخش عمده‌ای از نیروهای خود را در منطقه بر علیه انگلیسی‌ها متمرکز کنند و به این ترتیب مستقیم‌ترین مسیر به سمت ناپل را مسدود کردند. سپاه X در اوایل 10 سپتامبر، شناسایی هایی را علیه این موقعیت‌های دشمن جدید انجام داد. به دلیل تمرکز شدید آتش توپخانه دشمن که به طور ماهرانه از کوه ها به سمت جبهه بریتانیا هدایت می‌شد و ضدحمله‌های قوی آلمان، پیشرفت ناچیز بود. لشکر 56 مقابل باتیپاگلیا سنگین ترین خسارات را دریافت کرد. پس از نفوذ به داخل شهر، سربازان آن ابتدا مورد اصابت گلوله های توپخانه قرار گرفتند و سپس توسط تانک ها و پیاده نظام لشکر 16 پانزر بیرون رانده شدند. یک حمله دیگر تانک آلمانی بین فرودگاه باتیپاگلیا و مونتکوروینو، در کارخانه تنباکو، عناصر تیپ گارد 201 لشکر 56 را به سمت ساحل راند. لندینگ کرافتهای متفقین در اولین روز نبرد در سمت چپ منتهی الیه سپاه ششم در بخش آمریکایی، تیم رزمی هنگ 179 لشکر 45 با پیشروی به سمت رودخانه کالور تلفات زیادی متحمل شد اما توانست پل ویران شده در پونت سل را ایمن کند. در جناح راست آمریکایی،به سمت تپه 424 پیشروی کردند و شهر Altavilla را تصرف کردند. ضد حمله 25 تانک آلمانی با کمک توپ های دریایی و توپخانه های میدانی دفع شد.آتشباری گسترده نیروی دریایی متفقین در حمایت از پیشروی، دفاع و عقب نشینی واحدهای رزم زمینی بریتانیا و آمریکا در برابر ضدحملات بی امان آلمانی حیاتی بود. روز بعد یعنی11سپتامبر در بخش آمریکایی، نبرد در اطراف پونته سل بی‌امان بود، زیرا زرهی آلمانی، آمریکایی‌ها را مجبور کرد تا در نزدیکی پل، که آمریکایی‌ها آن را تعمیر کرده بودند، تسلیم شوند. در همان روز، گردان142 RCT توسط حملات دشمن به سمت Altavilla متوقف شد. در جبهه لشگر بریتانیا شدیدترین نبرد شامل نبرد Battipaglia و کارخانه تنباکو بود. تیپ گارد 201 ژنرال جولیان گاسکوئین به داخل شهر نفوذ کرد، آنها توسط یک پاتک سنگین تانک آلمانی به بیرون رانده شدند. تلاش دیگری برای تصرف کارخانه تنباکو توسط پانزرهای آلمانی با تعداد زیادی کشته و اسیر انگلیسی ها سرکوب شد. تا پایان روز، بریتانیایی ها فقط یک پا را در Battipaglia داشتند. در شمال ساحل، کماندوها و تکاوران روز را تحت فشار فزاینده ای سپری کردند، زیرا نیروهای تقویتی کسلرینگ دفاع از پاس های منتهی به ناپل را سخت تر کردند. در پایان روز سوم، متفقین جای پای خود را گسترش دادند و بندر سالرنو را اشغال کردند. اما تأسیسات بندری آنقدر آسیب دید که متفقین نمی توانستند از آن استفاده کنند. در منطقه آمریکا، خط ساحلی 10 مایلی به داخل زمین کشیده شده بود، در حالی که جای پای بریتانیا تنها یک مایل عمق داشت. کلارک نسبت به احتمال اینکه نیروهایش به زودی بتوانند آلمان ها را از شبه جزیره سورنتو پاکسازی کنند، خوش بین بود. پس از انجام این کار، آنها می توانند مستقیماً به سمت ناپل پیشروی کنند. در 12 سپتامبر، آلمانی‌ها حملات شدیدی را در امتداد کل ساحل انجام دادند، زیرا نیروهای کمکی،" هر چند به تدریج"، از شمال و جنوب ایتالیا همچنان وارد می‌شدند. در انتهای جنوبی ساحل، حملات به سمت چپ سپاه ششم آمریکا توسط عناصر لشکر 16 پانزر و 29 پانزرگرنادیر انجام شد. در منطقه اطراف Montecorvino، آلمانی ها حملات هماهنگی را به سپاه X بریتانیا انجام دادند. در تمام بخش‌ها، متفقین برای دفع این حملات به مشکل خوردند و در بسیاری از موارد مجبور به عقب‌نشینی شدند. لشکر 45 که در دو ستون به سمت پونته سل حرکت کرده بود با محاصره دشمن تهدید شد. برای جلوگیری از این امر، کلارک لشکر را که به بخش بریتانیا رفته بود، به منطقه Sele انتقال داد تا از جناح لشکر اصلی خود هنگام پیشروی به سمت شمال محافظت کند. این هنگ پس از عبور آلمانی ها از سله و اشغال آن دو مکان، از ارتفاعات اطراف پرسانو و کارخانه تنباکو مورد اصابت آتش تانک و مسلسل آلمانی قرار گرفت. آتش شدید دشمن هفت تانک را منهدم کرد بدتر از آن، زمینی که آلمانی‌ها در دست داشتند، یک گوه تهدیدآمیز بین ساحل‌های بریتانیا و آمریکا ایجاد کرد. آلمانی‌ها به دلیل آموزش و سلاح‌های فوق‌العاده‌شان در دفاع برتر بودند. درگیری در اطراف پرسانو و کارخانه تنباکو در طول روز به این طرف و آن طرف می چرخید. یک حمله زمینی توسط لشکر 45، که با آتش دریایی از رزمناو یو اس اس فیلادلفیا پشتیبانی می شد، در نهایت آلمان ها را از آن دو مکان حیاتی پاکسازی کرد. در بعد از ظهر یک گردان آلتاویلا و تپه 424 را پس از کوبیدن آتش توپخانه و حمله عناصر هنگ پانزرگرنادیر 15 از دست داد. در Battipaglia، لشکر 56 از بخش کوچکی از شهر که در اختیار داشت رانده شد و 3000 متر به سمت جنوب غربی عقب نشینی کرد تا یک خط دفاعی جدید تشکیل دهد. کلارک صبح زود به ساحل آمده بود و مقر فرماندهی خود را در ناحیه سپاه ششم مستقر کرده بود. در حالی که او در میدان نبرد گشت می‌زد و موقعیت را می‌دید، بعدها گفت که احساس می‌کرد به بن بست رسیده و در خطر رانده شدن به دریا قرار دارد. به همین دلیل، کلارک به فکر انتقال سپاه ششم ایالات متحده به شمال به منطقه سپاه X بریتانیا افتاد. او در نهایت این ایده را رد کرد. در واقع، تلاش برای استقرار مجدد عمده نیروهای خود در مواجهه با حریف دعوت به فاجعه بود. کلارک تصمیم گرفت که اگر آلمانی‌ها می‌خواهند ارتش پنجم متفقین را از ساحل بیرون برانند، باید این کار را گام به گام انجام دهند. روز بعد به نظر می رسید که آلمانی ها دقیقاً این کار را می کنند. دوشنبه سیاه در اواسط صبح روز 13 سپتامبر، ویتینگهوف یک اقدام جسورانه را انتخاب کرده بود. او از شکاف بین بخش‌های آمریکایی و بریتانیایی آگاه بود اما به اشتباه به این نتیجه رسید که متفقین عمداً خود را به دو بخش تقسیم کرده‌اند تا برای تخلیه ساحل آماده شوند. پس از رسیدن به آن نتیجه اشتباه، ویتینگهوف به شواهد دیگری نگاه کرد، و آن را برای حمایت از نظریه خود پذیرفت. او معتقد بود که کشتی‌های دیگری برای کمک به تخلیه به خلیج سالرنو رسیده‌اند. او همچنین معتقد بود که پرده‌های دود متفقین در اطراف باتیپاگلیا در جناح راست بریتانیا برای پوشش عقب‌نشینی بریتانیا در نظر گرفته شده بود. ویتینگهوف با احساس پیروزی، نه تنها می خواست متفقین را از ساحل خود بیرون کند، بلکه از فرار آنها نیز جلوگیری کند. کسلرینگ طرح حمله او را تایید کرد. کسلرینگ گفت: «متجاوزان در منطقه ناپل-سالرنو و جنوب باید به طور کامل نابود شوند و علاوه بر آن به دریا رانده شوند. ارتش هشتم بریتانیا هنوز چند روز از پیوستن به ارتش پنجم در سالرنو فاصله داشت. اقدامات ماهرانه به تعویق انداختن گاردهای عقب آلمان، تخریب جاده ها و پل ها در مسیر نیروی مونتگومری، و کمبود تجهیزات پل زدن ارتش هشتم، پیشروی آن را به سمت شمال کند کرده بود. در 12 سپتامبر، ارتش هشتم هنوز 80 مایلی از سالرنو فاصله داشت. تا 16 سپتامبر نتوانست با ارتش پنجم ارتباط برقرار کند. از دیدگاه آمریکا، تلاش‌های آلمان در 13 سپتامبر، که پس از آن به دوشنبه سیاه معروف شد، در ابتدا یک حمله هماهنگ بود تا افزایش شدید مقاومت. نمونه ای از این حمله توسط لشکر 36 پیاده نظام ایالات متحده علیه آلتاویلا و تپه 424 در نزدیکی آن بود. هر دو حمله با مقاومت شدید روبرو شدند. شکست در Altavilla تحت الشعاع فاجعه ای نزدیک در راهرو Sele-Calore قرار گرفت. گردان دوم از 143 RCT، خط دفاعی را در دو مایلی شمال شرقی Persano و سه مایلی از Altavilla ایجاد کرد، در حالی که گردان RCT 157 دو مایلی عقب بود و گذرگاه Persano از Sele را از کرانه شمالی آن پوشش می داد. در نتیجه هر دو جناح گردان دوم روی در هوا بودند و شکاف Sele-Calore بی دفاع بود. در همین حال، ویتینگهوف، بیش از هر زمان دیگری بر این باور بود که متفقین در حال آماده شدن برای عقب نشینی هستند. در ساعت 2:30 بعد از ظهر او به سپاه چهاردهم خود دستور داد تا تمام نیروهای موجود را برای حمله به جنوب ابولی جمع آوری کند تا عقب نشینی احتمالی دشمن را مختل کند. ضد حمله آلمان در 13 سپتامبر از روزنه باریک بین مناطق بریتانیا و آمریکا استفاده کرد. درگیری شدید در کارخانه تنباکو در نزدیکی Persano رخ داد، زیرا آلمانی ها به دنبال ایجاد شکاف بین دو سپاه بودند. یک ساعت بعد، 20 پانزر آلمانی، یک جوخه پیاده نظام، و چند توپخانه کششی ابولی را ترک کردند و به سمت کارخانه تنباکو در شمال سله که در اختیار گردان 1بود، حرکت کردند. هنگامی که گلوله ها به موضع آمریکایی ها اصابت کردند، شش تانک آلمانی به سمت چپ گردان حمله کردند و 15 تانک دیگر به سمت راست گردان حمله کردند. اگرچه آمریکایی ها توپخانه و اسلحه های ضد تانک را به سمت آلمانی ها شلیک کردند، اما آلمانی ها گردان اول را شکست دادند. آلمانی ها به پیشروی خود ادامه دادند و گذرگاه پرسانو و کارخانه تنباکو را تصرف کردند. آلمانی ها پس از کشف گذرگاه سله، وارد راهروی Sele-Calore شدند و به عقب سمت چپ گردان دوم، ضربه زدند. در همین حین، زره پوشهای آلمانی بیشتری به سمت پونته سل پیشروی کردند و جناح راست گردان را قطع کردند. آلمانی ها که به سختی مانع دفاع ضعیف پیاده نظام آمریکایی و آتش توپخانه سبک آمریکایی شده بودند، گردان دوم را با 500 نفر اسیرکردند. در ساعت 5 بعد از ظهر، آلمانی ها کنترل بی چون و چرای راهرو را در دست داشتند. آنها توپخانه را در نزدیکی Persano قرار دادند و 15 تانک را به سمت محل اتصال رودخانه های Sele و Calore فرستادند. در عرض یک ساعت تانک ها و نیروهای پیاده آلمانی در ساحل شمالی کالور ایستادند. تنها آمریکایی های بین آلمانی ها و دریا، گردان های توپخانه میدانی 158 و 189 لشکر 45 پیاده نظام بودند. و تنها 200 متر پشت سر آنها پست فرماندهی ارتش پنجم قرار داشت. با مشاهده دشمن در ساحل شمالی رودخانه، مدافعان آمریکایی که در یک شیب ملایم مشرف به راهرو قرار داشتند، در محدوده نقطه خالی آتش گشودند. کلارک که وضعیت را بسیار بحرانی می‌دانست و متوجه می‌شد که نیروهای آمریکایی ممکن است شکست سختی را در منطقه متحمل شوند، ترتیبی داد که سربازان خود را با قایق به بخش بریتانیا بفرستد. مدت کوتاهی پس از نفوذ آلمانی ها به شکاف Sele-Calore، کلارک از داولی تماس گرفت و از او پرسید که قصد دارد در مورد وضعیت چه کاری انجام دهد. کلارک گفت: هیچی. "من هیچ ذخیره ای ندارم. تنها چیزی که دارم یک دعا است." در بخش لشگر ایکس بریتانیا واحدها بیش از حد توسعه یافتند. هرمان گورینگ لشگر پانزر کنراث در نزدیکی ویتری تهدید کرد که ارتباطات بین سپاه X و رنجرز در شمال را قطع خواهد کرد. اما مخمصه سپاه ششم در جنوب سل، مخاطره آمیزتر بود. کلارک در ساعت 7:30 بعدازظهر با فرماندهان ارشد خود جلسه ای تشکیل داد و اعلام کرد که برنامه هایی برای تخلیه ساحل آمریکایی در حال انجام است. در حالی که آمریکایی‌ها در مورد بحران پیش رو بحث می‌کردند، ویتینگهوف موفقیت‌های سربازانش را به کسلرینگ اطلاع داد. ویتینگهوف نوشت: «پس از یک نبرد دفاعی چهار روزه، مقاومت دشمن [در حال فروپاشی] است». نبردهای سنگین هنوز در نزدیکی سالرنو و آلتاویلا در جریان است. مانور در حال انجام است تا دشمن را از Paestum عقب نشینی کند." سی دقیقه بعد، هر به ویتینگهوف گفت که شک دارد جبهه متفقین در حال فروپاشی است. هر خاطرنشان کرد که مقاومت دشمن در حال تشدید است و تانک های آمریکایی در حال مقابله با حملات آلمان هستند. ویتینگهوف از باور کردن اخبار امتناع کرد. او از رهبران سپاه خود خواست تا این حمله را تحت فشار قرار دهند. در همین حال، بالک نیز نسبت به شکست قریب الوقوع متفقین شک داشت. ارتش پنجم تا شب در 13 سپتامبر در آستانه شکست قرار گرفت. این عمدتاً به این دلیل بود که نمی توانست به سرعت آلمان ها که می توانستند از طریق خشکی سریعتر از متفقین از طریق دریا نیروهای کمکی را وارد ساحل کنند، (به دلیل کمبود شدید کشتی های حمل و نقل.) این سوال در آن شب باقی ماند که آیا ارتش پنجم می تواند ساحل را نگه دارد یا خیر. با نزدیک شدن به شب در 13 سپتامبر، در نزدیکی محل تلاقی رودخانه‌های سل و کالور، کمتر از پنج مایلی از خط ساحلی و در فاصله‌ای چند قدمی بزرگراه 18، گردان توپخانه میدانی به همراه تعدادی تانک و ستاد ارتش پنجم، یک ستاد فرماندهی را تشکیل دادند. (حساس ترین بخش جبهه سپاه ششم). آمریکایی ها علیه گروهان تانک های آلمانی و یک گردان پیاده نظام، بیش از 3600 گلوله توپ را در چهار ساعت شلیک کرده بودند. 300 گلوله دیگر توسط گردان 27 توپخانه زرهی تازه وارد شلیک شد. آتش توپخانه همراه با آتش تانک و ناوشکن از پایه راهرو، نفوذ آلمان را متوقف کرد. در حالی که هیچ نیروی کمکی فوری در دسترس نبود، آلمانی ها در شب به سوی پرسانو عقب نشینی کردند. متفقین موقعیت خود را تقویت می کنند برای آمریکایی ها، به دلیل فقدان پیاده نظام مورد نیاز برای مقابله با تهدید دشمن، وضعیت ناامن باقی ماند. گردان 1 در Altavilla تقریباً نابود شد. گردان دوم، مستقر در شکاف Sele-Calore دیگر وجود نداشت. گردان 3 به شدت در Altavilla شکست خورده بودند، در حالی که گردان 157 RCT در کارخانه تنباکو مورد حمله قرار گرفته بود. به دلیل این شرایط، فرماندهان آمریکایی تصمیم گرفتند خط آمریکایی را کوتاه کنند. لشکر 45 با جابجایی بخشهایی از گردانهای 157 و 179 در امتداد Sele، جناح راست خود را تقویت کرد. گردان 1، به مدافعان در پایه راهرو پیوست و محل اتصال سل و کالور را نگه داشت. در مرکز خط ششم سپاه، لشکر 36 دو مایل به سمت نهر لا کوزا عقب‌نشینی کرد، در حالی که گردان 1، 141 RCT خود را در مونت سوپرانو قرار داد و گردان دوم آن هنگ ایستگاهی را در نزدیکی سمت چپ سپاه، بلافاصله در جنوب بزرگراه 18 گرفت. . گردان سوم و یک گروه مهندس از جناح چپ سپاه محافظت می کردند. بقایای گردان های فرسوده که در آلتاویلا جویده شده بودند، یک ذخیره عمومی سپاه را تشکیل می دادند. خط دفاعی جدید به هر قیمتی حفر شد، مین گذاری شد و نگه داشت. به درخواست کلارک، در ساعات اولیه 14 سپتامبر هنگامی که دو گردان از هنگ پیاده نظام چتر باز لشکر 82 هوابرد ایالات متحده، در نزدیکی Paestum رها شدند و سپس به مونت سوپرانو در سمت راست سپاه ششم منتقل شدند، کمک فوری به ساحل آمریکایی فرستاده شد. آلمانی ها نیز در شب 13-14 سپتامبر مواضع خود را تعدیل کردند. یک هنگ از لشکر 26 پانزر لوتویتز در آن شب در نزدیکی ابولی وارد شد. از آنجایی که هنگ زرهی آن در نزدیکی رم در حال خدمت بود و یکی از گروه های جنگی آن هنوز پیشرفت ارتش هشتم را به تعویق می انداخت، لشکر 26 پانزر فقط می توانست یک هنگ را به نبرد در سالرنو کمک کند. ویتینگهوف به لوتویتز دستور داد که بخش شمالی منطقه 16 پانزر را تصاحب کند و به سمت سالرنو حمله کند. امید این بود که لشکر 26 پانزر جدید بتواند خطوط بریتانیا را بشکند و با لشگر پانزر هرمان گورینگ، که قرار بود به ویتری و سپس سالرنو حمله کند، تماس برقرار کند. همانطور که این برنامه ها در حال تدوین بود، بالک به فرمانده ارتش خود اطلاع داد که بریتانیایی ها سخت در حال جنگ برای بازپس گیری ارتفاعات غرب سالرنو در نزدیکی ویتری هستند. او استدلال کرد که اگر آلمانی‌ها نتوانند در شکاف Sele-Calore مشکل بیشتری ایجاد کنند، هیچ حمله‌ای در مقیاس بزرگ در نزدیکی ویتری یا بین سالرنو و باتیپاگلیا امکان‌پذیر نخواهد بود. با وجود دیدگاه های بدبینانه اما واقع بینانه تر فرماندهان سپاه خود، رهبر ارتش دهم خواستار حمله سپاه چهاردهم و سپاه LXXششم شد. یک تانک شرمن از کنار یک تانک منهدم شده آلمانی عبور می کند. ورود نیروهای کمکی بریتانیا و آمریکا در 14 سپتامبر به متفقین قدرت بیشتری بخشید و آلمانی ها را وادار کرد تا عقب نشینی به سمت رم را آغاز کنند. فشار آلمان در 14 سپتامبر علیه بریتانیا در ابتدا بر سالرنو متمرکز بود، جایی که لشکر 46، که در تپه‌های اطراف شهر دفاعی مصمم انجام داد. آلمانی‌ها حمله خود را به منطقه Battipaglia منتقل کردند، جایی که لشکر 56 با سرسختی در زمین باز در مقابل دیدگان مخالفان خود جنگید. کمک های مؤثری در قالب آتشباری دریایی و بمباران هوایی دریافت کرد که آلمانی ها را در امتداد جاده باتیپاگلیا-ابولی کوبید. در پایان روز، مک کری گزارش داد: «هیچ چیز جالبی برای گزارش در طول روز نیست. در بخش آمریکایی در 14 سپتامبر، آلمان ها با هشت تانک و یک گردان پیاده نظام از لشکر 16 پانزر و 29 پانزرگرنادیر در ساعت 8 صبح حمله کردند. مهاجمان با حرکت از کارخانه تنباکو با گردان های 2 و 3 که به تازگی در صف قرار گرفته بودند، برخورد کردند. تانک‌ها و توپخانه‌های آمریکایی که پشت سر هم کار می‌کردند، جناح‌های آلمانی را کوبیدند. هواپیماهای آمریکایی و آتشباری نیروی دریایی نیز آلمانی ها را در هنگام پیشروی آزار دادند. پس از نابودی تمام تانک های آلمانی، پانزرگرنادیرها عقب نشینی کردند. در اواسط صبح، نزدیک به رودخانه، گروهان پیاده نظام و شش تانک به سمت گردان یکم، 157 RCT و گردان 3، 179 RCT پیشروی کردند. آتش موثر دریایی، آلمانی ها را به عقب راند. آلمانی ها دو حمله دیگر را علیه عناصر لشکر 45 انجام دادند، اما هر دو نتوانستند آمریکایی ها را تکان دهند. حملات آلمان علیه لشکر 36 نیز به همین سرنوشت دچار شد. هنگامی که یک گروه از پیاده نظام آلمانی با پشتیبانی تانک ها سعی کرد از رودخانه Calore عبور کند، آتش توپخانه ایالات متحده آنها را تکه تکه کرد. در بقیه روز، رگبارهای توپخانه سنگین زمینی و دریایی، آلمانی ها را دور نگه داشت. تا شب در 14 سپتامبر، سپاه ششم به طور محکم بر موقعیت خود مسلط بود. در مجموع، آمریکایی ها 30 خودروی زرهی دشمن را منهدم کرده بودند. در غروب 14 سپتامبر، موقعیت متفقین در سالرنو بسیار بهبود یافته بود. درز بین سپاه X و VI در جنوب شرقی Battipaglia با واحدهای خودی دوخته شده بود. به همان اندازه مهم، لشکر 7 زرهی بریتانیا به منطقه X لشگر رسیده بود، و لشکر 180 RCT، 45 به ساحل آمد تا یک نیروی ذخیره را در نزدیکی مونت سوپرانو تشکیل دهد. علاوه بر این، 2100 چترباز از هنگ پیاده نظام 505 چتر باز، لشکر 82 هوابرد در Paestum فرود آمدند. پیاده نظام ایالات متحده پس از بیرون آمدن از ساحل در میدان آسرنو حرکت می کند. آلمانی ها دفاع سرسختانه ای در سالرنو نشان دادند، اما در مقابله با نیروی عظیم متفقین شانسی نداشتند در 14 سپتامبر، ویتینگهوف به آرامی متوجه شد که شانس او برای راندن دشمنش به دریا در حال از دست دادن است. علاوه بر این، کسلرینگ به او گفت که صرف نظر از اینکه ارتش دهم حریف خود را شکست دهد، باید به تدریج به سمت رم عقب نشینی کند. با این وجود، ویتینگهوف همچنان آزاد بود تا یک بار دیگر برای بیرون راندن متفقین از سالرنو تلاش کند. پس از اینکه یک فرصت دیگر برای شکست دادن ارتش پنجم به وی داده شد، ویتینگهوف تصمیم گرفت از لشکر 26 پانزر در حمله به شمال غربی از باتیپاگلیا به سالرنو استفاده کند در حالی که لشگر پانزر هرمان گورینگ از ویتری به سالرنو پیشروی کرد. به دلیل این دستورات جدید، بار عمده حملات آلمان در 15 سپتامبر بر دوش لشکر 46 بریتانیا افتاد. اینها به شدت روزهای قبل نبود، اما بریتانیایی ها در مواقعی تحت فشار بودند. دو گردان از لشکر 26 پانزر 90 کشته و زخمی را برای پیشروی 200 متری از دست دادند. لشکر 3 پانزر گرنادیر تماس نزدیک خود را حفظ کرد در حالی که لشکر 16 پانزر دستور داده شد تا حمله را در آن شب ادامه دهد. هنگ 9 پانزرگرنادیر حمله خود را در منطقه باتیپاگلیا علیه واحدهای لشکر 56 آغاز کرد. بریتانیایی ها و آلمانی ها تن به تن در اطراف خط بریتانیا جنگیدند، اما قدرت دفاعی بریتانیا و قدرت آتش بسیار زیاد متفقین، پانزرگرنادرها را به عقب راند. پس از مشاهده نتایج نبرد شدید، ویتینگهوف در 16 سپتامبر متوجه شد که نمی تواند ارتش پنجم ایالات متحده را شکست دهد. بنابراین او از کسلرینگ خواست تا اجازه عقب نشینی کند. در 17 سپتامبر دستور خروج از منطقه سالرنو بلافاصله صادر شد و واحدهای آلمانی روز بعد شروع به عقب نشینی از مواضع خود کردند. آلمانی ها واحدهای کوچکی را پشت سر گذاشتند تا از تعقیب توسط دشمن جلوگیری کنند. بخش اعظم ارتش دهم آلمان به سمت راست و به سمت رودخانه ولتورنو حرکت کرد و در آنجا سنگر گرفت و منتظر متفقین شد. یک پیروزی ناشیانه برای متفقین در سالرنو نبرد یک هفته‌ای سالرنو در مجموع 2349 کشته، 7366 زخمی و 4100 مفقود برای انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها به همراه داشت. آلمانی ها 840 کشته و 2000 زخمی دادند. تعداد زیادی از تلفات آلمان نتیجه توپخانه میدانی متفقین و تیراندازی دریایی بود. برای متفقین، عملیات بهمن موفقیت آمیز بود،. فرماندهان آلمانی نشان دادند که سربازان آمریکایی به‌طور خاص تفکر تاکتیکی نداشتند و فرصت‌ها را برای بهره‌برداری از نقاط ضعف در موقعیت حریف از دست دادند. اما نیروهای متفقین، دست و پا چلفتی و فاقد ظرافت، در دفاع سرسختانه جنگیدند و از امکانات عظیم توپخانه و هوایی آنها بهره برداری کردند. در مورد آلمانی‌ها، آنها در طول مبارزات سالرنو از هر نظر به خوبی جنگیده بودند. در طول نبردهای اطراف ساحل متفقین، آلمانی ها یک سری حرکات چشمگیر را انجام داده بودند. آنها به سرعت به تهدیدات پاسخ دادند، مانورهای برق آسا را انجام دادند و حملات متمرکز و ضدحمله های به موقع را علیرغم برتری توپخانه و هوایی گسترده دشمن انجام دادند. نبرد اطراف سالرنو در سپتامبر 1943 آغازگر یک نبرد وحشیانه 19 ماهه برای کنترل ایتالیا بود. سرسختی که آلمانی ها نشان دادند با منابع عظیم متفقین قابل مقایسه نبود. با وجود ناهنجاری تاکتیکی نیروهای متفقین درگیر در سالرنو، توانسته بودند خود را در سرزمین اصلی ایتالیا مستقر کنند. نبردهای سخت تری در پیش بود، اما متفقین مصمم بودند که آلمانی ها را شکست دهند، حتی اگر این به معنای بهای سنگین تلفات باشد. منابع:https://warfarehistorynetwork.com/ https://www.historyhit.com/
  14. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. در 5 سپتامبر 2024، در میدان تیر آزمایش آبردین و در چارچوب پروژه سامانه مهمات مانوری ارتش ایالات متحده، یک نمونه اولیه از مهمات سوختار شدید/ رسام (HEAB-T) XM1204 که برای توپ بوشمستر XM913 توسعه یافته است ، با موفقیت آزمایش شد. این توپ و مهمات ، پیشتر برای خودروی جنگی پیشرفته پیاده نظام XM30 ارتش ایالات متحده درنظر گرفته شده بود که قرار است جایگزین ام-2 برادلی گردد . این مهمات کالیبر 50 م.م یکی از سه نمونه مهمات کالیبر 50x228 م.م بشمار می رود که به شکل خاص ماموریت ضدنفر را برعهده داشته و برای ازمیان بردن پیاده نظام دشمن در فضای باز و همچنین نیروهای مستقر در ساختمان های بتونی شهری طراحی شده است . پی نوشت : استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند. 
  15. 1 پسندیده شده
    بسم ا... تی-80 یو با سامانه دفاع فعال Drozd این تانک یکی از گزینه های ارتقاء تانک های T-80U بشمار می رفت که توسط شرکت مهندسی حمل و نقل اُمسک ارائه شده بود . به عنوان بخشی از برنامه نوسازی، تجهیز یکی از نمونه های اولیه به مجموعه حفاظت فعال Drozd بود . در اوایل دهه 90، این نمونه موفق به گذراندن آزمایشات شلیک در کوبینکا شدو در سال 1997 در نمایشگاه امسک-97 ارائه گردید و در سال 1999 نیز دوباره در نمایشگاه امسک-99نمایش داده شد. در سال 2008، یک نمونه از این تانک در ناوگان خودروهای آزمایشی 38 موسسه تحقیقاتی وسایل نقلیه زرهی، کوبینکا نیز مشاهده گردید. علاوه براین ، تانک مذکور به عنوان بخشی از لشکر 4 تانک گارد، موفق شد در تمرینات Zapad-2021 در بلاروسبه عنوان یک خودروی عملیاتی نیز ظاهر شودو متعاقب آن در یک عملیات نظامی ویژه در اوکراین شرکت و در 18 مارس 2022 در منطقه تروستیانتس، منطقه سومی، بر اثر آتش دشمن منهدم شد. و در تابستان 2022 در نمایشگاه تجهیزات نظامی آسیب دیده در خارکف توسط ارائه گردید. پی نوشت : 1- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
  16. 1 پسندیده شده
    بسم ا... در 27 مارس، لهستان اولین قرارداد اجرایی را برای تامین 111 خودروی جنگی پیاده نظام را با میزان سرمایه گذاری آن1.53 میلیارد یورو یا حدود 6.57 میلیارد زلوتی امضاء نمود. تحویل این خودروهای جنگی پیاده نظام برای بازه زمانی 2025 تا 2029 برنامه ریزی شده است. علاوه بر تامین خودروهای جنگی، این قرارداد شامل بسته پشتیبانی متشکل از اجزای لجستیکی و آموزشی، اسناد فنی لازم برای تولید انبوه و یک برنامه آزمایش پذیرش کامل خواهد بود. این خودروی جنگی پیاده نظام به برجک افزار پایش از دور ZSSW-30 مسلح خواهد شد، دارای سه خدمه و شش خدمه در محفظه نیرو خواهد بود. در مجموع، وزارت دفاع لهستان می خواهد 1400 دستگاه Borsuks - 1000 در نسخه مذکور و 400 خودروی تخصصی را خریداری کند. پی نوشت : استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند. 
  17. 1 پسندیده شده
    بسم ا.. شبیه ساز مسلسل سنگین DShKM ساخت شرکت اوکراینی "Logika" وارد یگان های آموزشی نیروهای مسلح اوکراین شد. این گونه ابعاد و طرح یک سلاح واقعی را بازتولید می کند و اصالت لمسی و بصری را بطور کامل به نمایش می گذارد . فرآیند آموزشی با استفاده از عینکهای واقعیت افزوده صورت می گیرد که از طریق آن تصویری از یک وضعیت جنگی متناسب با فرانامه ( سناریو ) ارائه می گردد. این کیت شامل یک مربی آموزشی خودکار بوده که به دانشجو امکان می‌دهد شرایط جنگی مختلف را شبیه‌سازی نموده ، دینامیک آنچه اتفاق می‌افتد را کنترل کرده و وظایف را در زمان واقعی تنظیم کند. این سیستم آموزشی به طور رسمی سطح آموزش رزمندگان را به ویژه در شرایط کمبود مهمات و دسترسی محدود به میدان های تیر افزایش می دهد. با این حال، اثربخشی چنین راه حل هایی در شرایط واقعی یک سوال باز باقی می ماند: تمرین یک الگوریتم جنگی بدون بازخورد فیزیکی و همراهی صدا ناگزیر بر درک نبرد تأثیر می گذارد. پی نوشت : استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند. 
  18. 1 پسندیده شده
    ایران چقدر زود می‌تواند بمب هسته ایی خود را بسازد؟ درس‌هایی از چین: هنگامی که چین اورانیوم با درجه تسلیحاتی تولید کرد، اولین بمب اتمی خود را در عرض سه تا پنج هفته مونتاژ کرد. ایران ممکن است این کار را حتی سریعتر انجام دهد. اولین دولت ترامپ در ماه می 2018 از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) 2015 - که به توافق هسته ای ایران نیز معروف است- خارج شد و محدودیت ها و نظارت بر برنامه هسته ای ایران را به میزان قابل توجهی کاهش داد. از اواسط سال 2019، ایران "زمان فرار" خود را به میزان قابل توجهی (چند روز)کوتاه کرده است - (مدت زمان مورد نیاز برای تولید اورانیوم بسیار غنی شده با درجه تسلیحات کافی (HEU)برای ساخت یک سلاح هسته ای) اما یک سوال:وقتی ایران به اندازه کافی اورانیوم با درجه تسلیحاتی به دست آورد، چقدر سریع می تواند بمب اتمی بسازد؟ برخی از کارشناسان هسته ای استدلال می کنند که بین چند ماه تا یک سال طول می کشد. اما تجربه چین نشان می‌دهد که تهران می‌تواند بسیار سریع‌تر بمب بسازد - در عرض سه تا پنج هفته.!!!! تولید مواد شکافت پذیر و تسلیحات جدای از دستیابی به مواد شکافت پذیر به مقدار لازم، ساخت کلاهک هسته ای شامل چندین مرحله حیاتی است. که شامل تبدیل گاز هگزا فلوراید اورانیوم (UF6) به شکل فلزی و سپس ریخته‌گری و ماشینکاری فلز برای هسته بمب است. سایر اجزای غیرهسته ای نیز باید قبل از مونتاژ کلاهک آماده باشند. چنین اجزای غیرهسته‌ای شامل طراحی سلاح، آغازگر نوترونی(" neutron initiator")، سیستم تمرکز موج انفجار، مواد منفجره قوی، چاشنی‌ها و سیستم ماشه، ذوب و شلیک است. تجربه سایر کشورهای دارای سلاح هسته ای نشان می دهد که این قطعات غیرهسته ای می توانند به موازات تولید سوخت سلاح های هسته ای ساخته شوند. این بدان معنی است که آنها به زمان اضافی نیاز ندارند. هنگامی که چین اولین دسته از HEU (اورانیوم غنی شده با خلوص بالا)درجه تسلیحات خود را در ژانویه 1964 برای اولین آزمایش هسته ای خود در پاییز تولید کرد، تمام اجزای غیرهسته ای مورد نیاز برای دو بمب آن تا سال 1963 آماده بود . هنگامی که HEU تولید شد، دانشمندان و مهندسان چینی یک تا دو هفته را صرف تبدیل گاز UF6 به فلز و خالص‌سازی آن کردند و دو تا سه هفته دیگر را برای مراحل ذوب فلز و ریخته‌گری حفره‌ای صرف کردند. پس از آن، آنها اولین هسته بمب (ساخته شده از دو نیمکره) را در چند ساعت در اوایل صبح روز 1 می 1964 ساختند. در اوایل آگوست، مهندسان چینی مونتاژ نهایی دو بمب را آغاز کردند که در 20 آگوست 1964 در کارخانه تسلیحات هسته ای چینگهای به پایان رسید. تنها سه روز طول کشید تا مونتاژ اولین بمب به پایان برسد. پس از آزمایشات مونتاژ اولیه، آنها دو بمب را جدا کردند تا آنها را برای ارسال به سایت آزمایش Lop Nur در سین کیانگ آماده کنند. سپس این بمب در حدود 10 ساعت در سایت چینگهای دوباره مونتاژ و برای اولین انفجار هسته ای چین آماده شد. در مجموع، چین تنها سه تا پنج هفته طول داد تا UF6 را تبدیل کند، قطعات فلزی ریخته شود، هسته را بسازد و بمب اتمی را مونتاژ کند. چین اولین بمب های خود را حدود 60 سال پیش ساخت، زمانی که فاقد تجهیزات پیشرفته بود. از آن زمان، ایران فرصت زیادی برای طراحی یک کلاهک کوچکتر و سبک تر، مواد منفجره قوی تر و سیستم های متمرکز پیشرفته تر داشته است. علاوه بر این، سلاح چین در زمان صلح ساخته شده است. اگر تسلیحات چین در زمان جنگ تحت یک برنامه سخت‌گیرانه قرار می‌گرفتند یا تحت فشار قرار می‌گرفتند، احتمالاً در کمتر از سه هفته یک سلاح هسته‌ای می‌ساختند. بخش‌هایی از «آرشیو هسته‌ای» ایران، که اسرائیل در ژانویه 2018 به دست آورد، به‌وضوح پروژه‌های تسلیحاتی ایران را نشان می‌دهدکه موازی با پروژه‌های غنی سازی تحت «طرح آماد» عمل می‌کرد. هدف از طرح Amad تولید پنج سلاح هسته ای 10 کیلو تن تا اوایل سال 2004 بود ، از جمله چهار کلاهک قابل حمل برای موشک بالستیک Shahab-3 و یکی دیگر برای آزمایش زیرزمینی. شباهت های بمب هسته ای چین و ایران طرح‌های اولیه تسلیحات ایران ویژگی‌های اصلی شبیه طراحی اولین بمب اتمی چین (با کد 596 و منفجر شده در سال 1964) و اولین کلاهک موشکی آن (با کد کلاهک 548 و آزمایش شده در سال 1966) داشت. هر دو بمب اتمی دارای طراحی سرجنگی انفجاری با هسته HEU معلق ، منبع نوترونی دوترید اورانیوم و یک سیستم متمرکز کننده امواج انفجاری پیشرفته بودند. بسیاری از کارشناسان غربی اغلب تصور می کنند که چین اولین بمب اتمی خود را با همان ویژگی های اصلی بمب" مرد چاق" ایالات متحده طراحی کرد که در 9 اوت 1945 بر فراز ناکازاکی منفجر شد، از جمله آغازگر نوترون، سیستم تمرکز موج انفجار، و طراحی هسته (غیر ارتعاشی) (غیر معلق)(به جز مواد شکاف پذیر ،که در مورد مرد چاق" پلوتونیوم "بود).منابع چینی که به تازگی در دسترس قرار گرفته اند، نشان می دهند که طراحی اولیه چین بسیار متفاوت از طرح مرد چاق بوده است. بمب اتمی مرد چاق چین بر طراحی سیستم تمرکز موج انفجار زوم کرده بود - یک چالش فنی کلیدی برای بمب از نوع انفجاری ست. از همان ابتدا، تسلیحات چینی بر توسعه دو سیستم فوکوس تمرکز کردند: یکی همان لنزهای انفجاری بود که در Fat Man استفاده شد. یکی دیگر، سیستم فوکوس موج انفجار (که به آن سیستم فوکوس «کاشی» نیز گفته می‌شود) بود، که در زبان چینی به یک کاشی سقفی متمایز با منحنی فضایی خاص اشاره می‌کرد که فقط با مواد منفجره قوی و فلزی نازک ساخته می‌شد. طراحان تسلیحات چینی در نهایت سیستم تمرکز "کاشی" را برای اولین بمب اتمی چین انتخاب کردند. روش فوکوس روی کاشی آسان‌تر برای ساخت سلاح‌ بود، اگرچه شکل دادن به منحنی فضایی پیچیده پوسته فلزی بسیار دشوارتر بود. برای کوچکتر و سبکتر کردن اولین بمب هسته ای، چین به جای هسته جامد (غیر معلق)بمب مرد چاق از یک هسته معلق استفاده کرد. طراحی هسته "مستقل" حفره مواد شکافت پذیر را با یک شکاف هوا از لایه (flying layer”) جدا می کرد. (اما در بمب مرد چاق حفره پلوتونیوم با این لایه احاطه شده بود.) این نوع شکاف هوا به طور موثر حفره شکافت پذیر را فشرده می کرد، که به آن اجازه می داد تا بازده انفجاری بالاتری داشته باشد. برای طراحی این هسته معلق، چینی ها آزمایش‌های انفجاری زیادی را برای تعیین ابعاد بهینه شکاف هوا و راهی برای اتصال حفره شکافت‌پذیر معلق باflying layer بدون ایجاد اختلال در فرآیند انفجار انجام دادند. این ویژگی‌های پیشرفته به اولین بمب اتمی چین اجازه می‌داد تا دارای یک فیزیک و وزن کمتر از نصف مرد چاق برای بازده آزمایشی مشابه حدود 20 کیلوتن باشند مرد چاق مشخص نیست که آیا طرح های بمب ایران –چه گذشته و چه حال – بر اساس طراحی بمب اتمی خارجی بوده است یا خیر. شبکه بازار سیاه هسته‌ای فیزیکدان عبدالقدیر خان - که پدر برنامه تسلیحات اتمی پاکستان به حساب می‌آید - ظاهراً طرح کلاهک 548 چین را به لیبی منتقل کرد.با این حال، مشخص نیست که آیا ایران طرح کلاهک 548 را دریافت کرده است یا خیر. با توجه به شباهت های بین بمب ایران و طرح بمب اتمی 596/548 چین، تنگناهای فنی و جدول زمانی توسعه بمب چین می تواند زمان بندی احتمالی ساخت بمب ایران را می توان حدس زد. موانع اصلی چین هنگام ساخت اولین بمب اتمی خود شامل طراحی سلاح، منابع نوترونی، سیستم تمرکز موج انفجار، آزمایش‌های سرد (یا زیربحرانی) و تولید اجزای فلزی اورانیوم بود. همه اینها اجزای غیرهسته ای هستند که می توانند قبل از تولید HEU،در برنامه بمب اتمی تکمیل شوند. زمانی که چین HEU را تولید کرد، از داشتن گاز UF6 کافی تا یک بمب اورانیومی مونتاژ شده حدود سه تا پنج هفته طول کشید. بر اساس تجربه چینی ها و بررسی آرشیو هسته ای سرقت شده ایران، می توان ارزیابی کرد که در پایان برنامه آماد در سال 2003، ایران تقریباً در تمام جنبه های دیگر تسلیحات هسته ای - از جمله در طراحی تسلیحات، آغازگر نوترونی، سیستم متمرکز کننده امواج انفجاری، و مونتاژمجدد سلاح، آزمایش سرد پیشرفت قابل توجهی داشته است. ایران احتمالاً در 20 سال گذشته پیشرفت چشمگیری در این پروژه ها داشته است. آرشیوها نشان می‌دهند که پس از سال 2003، سایر سازمان‌های ایرانی با تلاش‌های کوچک‌تر و پراکنده‌تر به کار بر روی برنامه‌های تسلیحات هسته‌ای ادامه دادند. اگرچه مشخص نیست که ایران از سال 2003 تا چه اندازه برای برنامه های تسلیحاتی خود تلاش کرده است، اما پس از شکست توافق هسته ای ایران در سال 2018، ایران احتمالاً به تلاش های تسلیحاتی خود سرعت بخشیده است. پس از اینکه HEU به مقدار کافی از مواد شکافت پذیر را تولیدشد، با بررسی مسیر چین مشخص می شود که زمان ساخت بمب تنها به این بستگی دارد که سازندگان با چه سرعتی می‌توانند سوخت را به فلز تبدیل کنند و آن را به عنوان هسته بمب ریخته گری کنند. می توان با اطمینان ارزیابی کرد که ایران برای تکمیل این گام نهایی - احتمالاً کمتر یا بیشتر از سه هفته - نسبت به چین زمان نخواهد برد. قبل از امضای توافق هسته ای ایران در سال 2015، دولت آمریکا ارزیابی کرد که تهران بر فناوری های لازم برای ساخت سلاح هسته ای تسلط ندارد. با این حال، در ژوئیه 2024، دفتر مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده تشخیص داد که ایران «فعالیت‌هایی را انجام داده است که در صورت تمایل، موقعیت بهتری برای تولید یک سلاح هسته‌ای در آن ایجاد می‌کند». این ارزیابی جدید ایالات متحده تأیید می کند که ایران برنامه هسته ای خود را در دهه گذشته به طور قابل توجهی پیشرفت داده است - و احتمالاً از سال 2018 به آن سرعت بخشیده است. هسته ای شدن سریع ایران هیچ مدرک عمومی مبنی بر تصمیم ایران به ساخت بمب وجود ندارد. اما تضعیف اخیر بازدارندگی متعارف آن در برابر حملات اسرائیل به خاک خود و همچنین به متحدانش، (حماس و حزب الله)، ممکن است تهران را برای دستیابی به بازدارندگی هسته‌ای تحریک کند . ایران در حال تبدیل شدن به یک کشور آستانه هسته ای واقعی است: اگر ایران تصمیم به هسته ای شدن بگیرد، حتی در شرایطی که با خطر حملات اسرائیل یا آمریکا به تاسیسات هسته ای خود مواجه است، قادر خواهد بود اولین بمب های خود را سریع و مخفیانه بسازد. از سال 2022، مقامات ایران به طور فزاینده‌ای درباره چشم‌انداز بمب هسته‌ای و آمادگی فنی این کشور برای ساخت سلاح صحبت کرده‌اند. اخیراً، کمال خرازی، مشاور آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، گفته است که ایران ممکن است دکترین هسته‌ای خود را بازنگری کند. در همین حال، برخی از تحلیلگران گزارش می دهند که به نظر می رسد نزدیک به 70 درصد از ایرانیان از این ایده حمایت می کنند که این کشور باید سلاح هسته ای داشته باشد. اگر دولت جدید ترامپ همچنان امیدوار است که از ساخت سلاح هسته‌ای ایران جلوگیری کند ، بهترین گزینه از سرگیری مذاکرات مستقیم دوجانبه - چه خصوصی یا علنی- است. حملات نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران در درازمدت از اهداف اشاعه هسته‌ای ایران جلوگیری نمی‌کند (مگر اینکه ایران به طور دائم اشغال شود یا رژیم آن تغییر کند) و می‌تواند ایران را حتی بیشتر به سمت بمب سوق دهد – البته اگر قبلاً تصمیم به ساخت بمب نگرفته باشد. منبع: https://npolicy.org/lessons-from-china-how-soon-could-iran-get-the-bomb-occasional-paper-2404/
  19. 1 پسندیده شده
  20. 1 پسندیده شده
    مسراشمیت Me262؛ غول مرحله آخر ! برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک(لمس) کنید. با نزدیک شدن به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، گروهی از زبده ترین خلبانان جنگی لوفت وافه با ورود به عصر جت در آخرین تلاش نا امیدانه برای دفاع از میهن خود شرکت کردند. همه آن ها خلبانان جنگی کهنه کار بودند که از زمان نبردهای فرانسه و بریتانیا یعنی تقریباً شش سال قبل به طور مداوم پرواز می کردند. بسیاری از آنها بیش از ۱۰۰۰ ماموریت جنگی را انجام داده بودند، و حتی در شرایطی که آلمان به سرعت در حال سقوط در برابر پیشروی های متفقین بود، این مردان برجسته از فکر کردن به شکست خودداری می کردند. جنگنده جت مسراشمیت۲۶۲ با صدایی که تا به حال شنیده نشده بود، از فرودگاه های جنوب آلمان غرش می کردند و سریعتر از هر چیزی که تا آن روزگار ساخته شده بود به اسکادران های متفقین حمله ور می شدند. این جنگنده در حالی که هنوز در حال توسعه بود، وارد نبرد شد، اما زمانی که اولین بمب افکن های خود را رهگیری کرد، خدمه هواپیماهای دشمن را به وحشت انداخت. مسراشمیت۲۶۲ در دستان با تجربه ترین خلبانان آلمانی به یک برگ برنده تمام عیار تبدیل شد. چند سال قبل از جنگ جهانی دوم، آلمانی‌ها با دیدن اولین هواپیمای جت جهان، یعنی هاینکل He 178 که توسط هانس فون اوهاین در سال ۱۹۳۶ ساخته شده بود، پتانسیل هواپیماهای با پیشران جت را دیدند. در عرض یک هفته پس از تهاجم آلمان به لهستان، آنها موتور جت را برای یک هواپیمای جنگنده پیشرفته در نظر گرفتند و در نتیجه روح مسراشمیت۲۶۲ که با عنوان پروژه 1065 (P.1065) قبل از جهانی شدن جنگ دمیده شد. این پروژه با درخواست وزارت هوانوردی آلمان برای یک هواپیمای جت با مداومت پروازی یک ساعت و سرعت حداقل 850 کیلومتر در ساعت آغاز شد. ولدمار وویگت رهبری تیم طراحی را برعهده داشت و رئیس بخش توسعه شرکت مسراشمیت، رابرت لوسر، سرپرستی آن را بر عهده داشت. ( هاینکل۱۷۸ یک هواپیمای آزمایشی بود که توسط شرکت هواپیماسازی آلمانی هاینکل طراحی و تولید شد. این هواپیما اولین هواپیمای جهان بود که با استفاده از پیشران توربوجت در سال ۱۹۳۶ پرواز کرد.) در طول آوریل ۱۹۳۹، نقشه های اولیه ترسیم شد و پس از ارائه آنها در ژوئن ۱۹۳۹، این طرح بسیار متفاوت از هواپیمایی بود که در نهایت چند سال بعد وارد خدمت شد. به طور خاص، پیشران ها به جای پوشش غلاف دار، دارای پیشران هایی شدند که مستقیما روی ریشه بال نصب شده بودنظد. پیشرفت طرح اولیه به دلیل مشکلات فنی پیشران جدید تا حد زیادی به تاخیر افتاد. در ابتدا جنگنده با بال‌های مستقیم طراحی شد، بال های مستقیم که در آن دوران رایج بودند در برابر سرعت های بالا مناسب نبودند. و البته به علت تغییرات در موتور نسبت به طرح اولیه با مشکلات مرکز ثقل هم مواجه گردید به این علت برای اولین بار در این جنگنده از بال پسگرا استفاده شد. همانطور که در بالا گفته شد، زمانی که موتورهایی با تأخیری طولانی، سنگین‌تر از آنچه که در ابتدا در نظر گرفته بودند ساخته شد. مشکلاتی در کلیات طرح به وجود آمد. در نتیجه مسراشمیت با یک تغییر دیگر طرح موتورها را از ریشه بال ها به زیر بال منتقل کرد و این امکان به وجود آمد تا در صورت نیاز با سهولت بیشتری تعویض شوند. این اقدام برای در دسترس بودن و هم برای تعمیر و نگهداری مهم بود. قرار بود در این جنگنده از دو موتور توربوجت BMW 003s استفاده شود اما همانطور که گفته شد برنامه موتور جت با مشکلات زیادی رو به رو گردید که کمبود بودجه یکی از اصلی ترین دلایل آن بود‌. یک علت آن در وهله اول به دلیل نگرش غالب در میان مقامات عالی رتبه نظامی و صنعتی برمیگشت که اعتقاد داشتند آلمان جنگ را می تواند به راحتی با هواپیماهای معمولی به پیش ببرد. از جمله هرمان گورینگ، فرمانده لوفت وافه، که برنامه توسعه موتور را در فوریه ۱۹۴۰ یک ماه قبل از تکمیل اولین ماکت چوبی به 35 مهندس تقلیل داد. مهندس ویلی مسراشمیت هم به دنبال حفظ تولید انبوه جنگنده های پیستونی Bf 109 و Me 209 بود. از طرفی سرلشکر آدولف گالانت خلبان تکخال آلمانی در سالهای اولیه توسعه از مسراشمیت حمایت کرد و حتی خود با مسراشمیت262 در ۲۲ آوریل ۱۹۴۳ پرواز کرد. یکی از مشکلات حاد در مسیر تولید پیشران، فقدان آلیاژ با نقطه ذوب بالا به مقدار کافی بود، مشکلی که تا پایان جنگ باقی ماند. مسراشمیت۲۶۲ اولین پرواز خود را در ۱۸ آوریل ۱۹۴۱ با موتور پیستونی انجام داد و بعد اینکه دو پیشران اختصاصی (BMW 003) این جنگنده در حین یک آزمایش شعله ور شدند در نهایت این جنگنده توانست اولین پرواز موفقیت آمیز خود با نیروی کاملا جت را در ۱۸ ژوئیه ۱۹۴۲ انجام دهد که توسط یک جفت موتور یونکرس یومو ۰۰۴ صورت گرفت تا قابلیت های پروازی آن بر همه مشخص شود. در اواسط سال۱۹۴۳ هیتلر دستور داد، مسراشمیت۲۶۲ که در ابتدا به عنوان یک رهگیر دفاعی در نظر گرفته شده بود به عنوان هواپیمای تهاجم زمینی (جنگنده بمب افکن) بازطراحی شود. در واقع وی می خواست که این پیکربندی به یک یک بمب افکن سریع با بار سبک تبدیل شود که برای نفوذ به حریم هوایی دشمن در طول تهاجم مورد انتظار متفقین به فرانسه آماده گردد. فرمان او منجر به توسعه و تمرکز بر نوع جدیدی از مسراشمیت262 به نام "پرنده طوفان" شد. در نتیجه مسراشمیت۲۶۲ به دو شاخه تقسیم شد. اولین مدل به نام مستعار "پرستو" که نسخه ی جنگنده برتری هوایی بود، و مدل دیگر با نام مستعار "پرنده طوفان" که نسخه ی بمب افکن سبک بود. این دخالت هیتلر باعث تاخیر بیشتر پروژه شد و پروژه ای که می‌توانست زودتر وارد عمل شود تا یک سال دیگر در صف انتظار تولید ماند و در این بین ضربات اصلی توسط بمب افکن های متفقین به صنایع و شهرهای آلمان وارد شد که شاید نسخه رهگیر این جنگنده می توانست از فشار آن کم کند! آلبرت اسپیر ، وزیر تسلیحات و تولید جنگ افزار در خاطرات خود ادعا کرد که هیتلر در ابتدا از تولید انبوه مسراشمیت262 جلوگیری کرد، به گفته اسپیر، هیتلر اعتقاد داشت که سرعت زیاد این جنگنده در مقایسه با سایر جنگنده‌های آن دوران به این معنی است که نمی‌توان به آن حمله کرد، و بنابراین آن را برای پرواز مستقیم در ارتفاع بالا و در نقش بمب افکن ترجیح می داد. در نهایت در آوریل سال ۱۹۴۴ مسراشمیت۲۶۲ به خدمت لوفت وافه درآمد. مسراشمیت۲۶۲ سریع‌تر و سنگین‌تر از تمام جنگنده‌های متفقین بود از جمله از جنگنده گلاستر متئور که نخستین جنگنده جت بریتانیا محسوب می‌شد. این هواپیما از نظر عملیاتی، توان حمل ۲۰۰۰ لیتر سوخت در دو مخزن ۹۰۰ لیتری که هر یک در جلو و عقب کابین خلبان و یک مخزن 200 لیتری در زیر بدنه را داشت. مسراشمیت262 مداومت پروازی بین 60 تا 90 دقیقه داشت. سوخت آن معمولاً J2 بود که از زغال سنگ قهوه ای مشتق می شد، و گزینه ی دیگر گازوئیل یا مخلوطی از نفت و بنزین هواپیما با اکتان بالا بود. مصرف سوخت دو برابر هواپیماهای جنگنده دو موتوره معمولی آن دوران بود که منجر به نصب یک نشانگر هشدار دهنده سوخت کم در کابین خلبان شد که خلبانان را در صورت کاهش سوخت به زیر 250 لیتر مطلع می کرد. جنگنده مسراشمیت۲۶۲ در نبرد های داگ فایت خود را اثبات کرده بود. خلبانان آلمانی ادعا می کردند که ۵۴۲ هواپیمای متفقین را سرنگون کرده اند، اگرچه گاهی اوقات آمار بیشتری نیز مطرح می‌شد. متفقین به ناچار سعی کردند که با حملات هوایی این جنگنده ها را بر روی زمین نابود کنند چون حریف آن ها در آسمان نبودند. با حملات هوایی متفقین در اواخر جنگ جهانی دوم به منابع سوخت آلمان، کارایی نیروی هوایی آلمان و البته جنگنده مسراشمیت۲۶۲ کاهش یافت و صنایع هوایی آلمان تحت فشار بر روی هواپیماهایی متمرکز شد که راحت‌تر ساخته می‌شدند. در نهایت ۱۴۳۳ فروند از این جنگنده افسانه ای ساخته شد اما در نبرد های هوایی محدودی استفاده شدند و در نتیجه اثر گذاری آن ها بسیار کم بود. اگر این جنگنده به موقع به دست آلمانی ها می رسید چه بسا برتری هوایی در آسمان و حتی برتری در نبرد زمینی با آنها می ماند. دومدل کلی از مسراشميت ۲۶۲ تهيه شد: مدل رهگیر A1 که دارای 4 توپ بود و مدل جنگنده بمب افکن A2 با دو قبضه توپ که بيشتر از مدل قبلي ساخته شد و در بالا به نام های مستعار آن ها اشاره کردیم. البته مدل هاي ديگري هم ساخته شدند، كه تفاوت ها آن ها عمدتا در تجهيزاتي مثل دوربين، توپ، سيستم راديويي، و تانكر سوخت اضافي بود. این جنگنده می‌توانست ۲ یا چهار توپ 30 میلی متری MK 108 در نسخه های مختلف و ۲۴ تیر راکت‌ 55 میلی‌متری R4M و دو بمب 250 کیلوگرمی در نسخه A1 یا دو بمب 500 کیلوگرمی در A2 می توانست حمل کند. اگرچه استفاده آلمانی ها از مسراشمیت۲۶۲ با جنگ جهانی دوم به پایان رسید اما نیروی هوایی چکسلواکی تعداد کمی را تا سال ۱۹۵۱ عملیاتی کرد. همچنین طبق برخی گفته ها اسرائیل ممکن است تا ۸ فروند از آن ها را مورد استفاده قرار داده باشد. بسیاری از مسراشمیت۲۶۲ های غنیمت گرفته توسط قدرت های بزرگ مورد مطالعه و آزمایش پروازی قرار گرفتند و برای طراحی هواپیماهایی مانند F-86 ، MiG-15 و B-47 Stratojet تأثیر خود را گذاشتند. بسیاری اعتقاد دارند که حتی هواپیمای پشتیبانی نزدیک افسانه ای A-10 تاندربولت نیز بر اساس همین جنگنده آلمانی ساخته شده است. چندین نسخه مستقیم از این هواپیما همچنان در موزه ها باقی مانده اند. برخی از نمونه های این جنگنده توسط شرکت های خصوصی نیز تولید شدند. نسخه های تولیدی آنها معمولاً توسط موتورهای مدرن جنرال الکتریک CJ610 پرواز می کنند. . نگاه کلی به مشخصات مسراشمیت Me262: وظیفه: رهگیر+جنگنده بمب افکن سازنده:مسراشمیت تاریخ ورود به خدمت : آوریل ۱۹۴۴ بازنشستگی: ۱۹۴۵ در آلمان و۱۹۵۱ در چکسلواکی خدمه: یک خلبان طول: ۱۰/۶ متر طول بالها: ۱۲/۶ متر تعداد تولید: ۱۴۳۳ فروند وزن خالی: ۳۷۹۵ کیلوگرم حداکثر وزن برخاست: ۷۱۳۰ کیلوگرم حداکثر سرعت: ۹۰۰ کیلومتر بر ساعت برد: ۱۰۵۰ کیلومتر سقف پرواز: ۱۱۴۵۰ متر پیشران: ۲ عد موتور توربوجت جریان محوری یونکرس یومو 004B-1، با نیروی رانش هر کدام 8.8 کیلونیوتن این مقاله برای military.ir تهیه شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این منبع بلامانع است. نویسنده: Navard منابع: منبع۱ منبع۲ منبع۳
  21. 1 پسندیده شده
    LuWa خودروی زرهی هوابرد در اوت 2021 ، گونه جدیدی از یک خودروی زرهی شنی دار هوابرد در آلمان رونمایی شد که گفته می شود به احتمال بسیار زیاد ، جانشین خودروهای زرهی راسوی-1 (Wiesel 1) خواهد شد . این خودروی زرهی شنی دار جدید که با شناسه Luftbeweglichen Waffenträger ( نفربر مسلح هوابرد ) شناخته می شود بصورت مشترک توسط شرکتهای FFG ، ACS و شرکت Valhalla Turrets توسعه یافته است . براساس تقسیم بندی صورت گرفته ، شرکت ACS مسئول توسعه بدنه ، سامانه های داخلی و مونتاژ نهایی ، شرکت FFG مسئولیت توسعه پیشرانه و سامانه تعلیق و در نهایت شرکت Valhalla Turrets نیز برای بخش برجک این نمونه جدید را بر عهده خواهند داشت . . به گفته ناظران نظامی ، فرایند توسعه این گونه جدید ، در بازه زمانی کوتاهی صورت گرفته و تنها بصورت نمایشی ، رونمایی شده و هنوز در مرحله ارزیابی مقدماتی است . با این وصف ، ارتش آلمان مابین سالهای 1990 تا 1993 در مجموع 343 خودروی زرهی هوابرد ویزل1 را تحویل گرفت و در حال حاضر ، نزدیک به 30 سال از عمر این تجهیزات گذشته و ارتش آلمان می بایست تمامی آنها را با نمونه های جدید تعویض نماید . اما گفته میشود که ارتش آلمان تا زمان تایید صلاحیت فنی خودروی جدید ، قراراست تا ویزل-1 را ارتقاء دهد . به گفته برخی منابع در ارتش آلمان ، مقامات ارشد معتقدند که حتی با خرید این نمونه جدید ، احتمالاً تجهیزات قدیمی مدرن ترشده و کیفیت حوزه حفاظت زرهی آنها افزون تر خواهد شد . براساس داده های منتشرشده ، این خودروی زرهی جدید ، برای پشتیبانی از واحدهای هوابرد ارتش تولید می گردد و با توجه به ابعاد ادعایی ، می تواند توسط بالگردهای CH-53 نیروی هوایی این کشور جابه جا گردد ، در حالی که برخی نیز مدعی شدند ، این بالگردها بدلیل قابلیتهای قابل توجه خود می توانند خودروی فوق الذکر را بصورت حمل بار خارجی نیز جابه جا نمایند . در واقع ، ارتش آلمان تها کشوری است که از این گونه خودروهای زرهی سبک برای پشتیبانی واحدهای هوابرد خود استفاده می کند در حالی که ارتش روسیه ، از سری خودروهای زرهی BMD که ابعاد بزرگتر و طبیعتا وزن سنگین تری دارند ، در سازمان رزمی خود بهره می برد . در واقع ،وزن رزمی خودروی زرهی BMD-4M چیزی در حدود 13.5 تن است . ارتش چین نیز خودروی زرهی ZLC2000 را در اختیار ارتش خود قرار داده که بزرگتر و سنگینتر از دو نمونه قبلی است ، چنانکه هم محصول روسی و هم چینی تنها توسط هواگردهای بال ثابت قابل حمل هستند و تنها محصول آلمانی است که میتوان آن را با بالگرد در صحنه عملیات نظامی جابه جا نمود . با توجه به داده های فوق ، خودروی زرهی جدید آلمانی در رده خودروهای زرهی شناسایی رزمی و پشتیبانی آتش سبک قابل طبقه بندی است . این خودرو به یک قبضه توپ راینمتال MLG-27 مسلح خواهد شد که سابقه کاربرد آن به دهه شصت میلادی برمی گردد . در این سالها ، توپ فوق توسط شرکت مشهور ماوزر با ماهیت یک توپ هوابرد برای نصب در جتهای رزمی طراحی شد و بعدها ، نسخه BK-27 آن در جنگنده های مشهوری نظیر تورنادو و یوروفایتر مورد استفاده قرار گرفت . در نتیجه با بررسی نقاط قوت و ضعف و همچنین اعمال یکسری اصلاحات ، شرکت سازنده تصمیم گرفت تا آن را در جدیدترین گونه از خودروی زرهی خود به کار برد و بر همین اساس ، طیف متنوعی از مهمات ، از جمله پرتابه های ضد زره را می توان بعنوان مهمات سازمانی این توپ استفاده نمود . با این حال ، گفته میشود سطح حفاظتی این خودروی زرهی بسیار محدود خواهد بود و این بدان معناست که پوشش زرهی این خودرو ، از خدمه تنها در برابر تسلیحات کالیبر کوچک و ترکشهای توپخانه حفاظت خواهد نمود و بطور طبیعی ، آسیب پذیری قابل توجهی در برابر مهمات ثاقب ضد زره را به نمایش خواهد گذاشت . اما فلسفه اصلی این خودرو، بر مبنای استفاده از سرعت و تحرک بالا برای جلوگیری از برخورد پرتابه های مهاجم پایه گذاری شده و با مجهز شدن به سامانه های حفاظت در برابر عوامل شیمیایی ، می تواند در چنین محیط هایی مبادرت به عملیات نماید . طراحی صورت گرفته توسط راینمتال ، به گونه ای است که تنها دو خدمه درآین خودرو با آرایش پشت سرهم ( در بخش جلویی ، راننده و فرمانده خودرو ، درست پشت سر آن ) مستقر می شوند . اطلاعات منتشر شده از این نمونه جدید ، نشان میدهد که راینمتال ، ترکیب بندی کاملا جدید و غیر معمولی را برای بخش شنی این خودروی زرهی طراحی نموده که مجموعه این بخش توسط یک پیشرانه دیزل- الکتریک به حرکت درمی آید . هر کدام از چهار بخش شنی دار این خودرو ، مجهز به یک پیشرانه الکتریکی است . شنی های این محصول جدید بسیار باریک بوده و بدلیل پیکربندی قابل توجهی که برای آن درنظر گرفته شده ، بسیار سبک وزن بوده و تحرک بسیار خوبی را در محیط های ناهموار ( خارج جاده ای ) به نمایش می گذارد . با توجه به موارد پیش گفته ، این خودرو می تواند در نقش های متنوعی نظیر حامل پرتابگرهای ضد تانک نظیر سامانه اسپایک ال آر-2 ، حامل خمپاره انداز ، آمبولانس زرهی ، حامل رادار ، حامل پرتابگرهای دفاع هوایی کوتاه برد و نظایر آن بکار گرفته شود . در گذشته ، خودروهای ویزل-1 و ویزل-2 در نقش های مختلفی تولید و مورد استفاده قرار گرفته است . پی نوشت : 1- بن پایه 2--استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند . 3- باتشکر از برادر عزیز جناب @Crash