mhstq

Members
  • تعداد محتوا

    181
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های mhstq

  1. سلام و عرض احترام ظاهرا برخی تمام تلاششان را می کنند که با ابروی ارتش بازی کنند شاهکار تازه شون نیز همین نشان جدید ارتش هست که دو تا موشک به نشان قبلی اضافه شده! در حالیکه موشک کنار شمشیر و لنگر یکجور تلورانس ایجاد کرده و می شد به جای شلوغ بازی و این تلورانس عجیب از یک تیر پیکان جهت نشان پداجا استفاده بشود و یکی از شمشیر ها را کم کنند (تصویر دوم فتوشاپ و غیرسازمانی است که به عنوان پیشنهاد ارائه شده است)
  2. بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض احترام نظر به پرواز جمع فانتوم و میراژ و نظر به بحث جنگ شبکه ای آیا می شود اینگونه برداشت کرد که میراژ ها سکوی پرتاب موشک باشند و فانتوم یا پهپاد و.. هدف را تعیین کنند؟ از توجه عزیزان متشکرم
  3. سلام ترکیه و اذربایجان، انتخابات حساسی پیش رو دارند سرنوشت نتانیاهو می تواند برای اردوغان و الهام رقم بخورد اسناد پاندورا نقطه ضعف خوبی علیه الهام و خانوادش است
  4. تریمارن هرمز، اشتباها کاتامارن نوشتم معذرت می خواهم
  5. سلام موافقم تا موشک نمایش داده نشود مطالب ما حالت فرضیه دارد، من کلا فرضیه سازی را دوست دارم و قدری هم تخیلاتم بالاست ما موشک معرفی نشده ای را شاهد بودیم که شبیه موشک سامانه های پانتسیر و نسخه های چینی آن هست یک بحث کمند زمین پایه را داریم که از موشک آذرخش بهره می برد و اگر فرض کنیم به اذرخش یک بوستر اضافه شود شبیه موشک سامانه باراک و یا تا حدودی شبیه موشک استانر سامانه فلاخن داود می تواند باشد اما به شکل چشمی، کنیستر موشک های سامانه زوبین قطور به نظر آمد که یک فرضیه و سئوال را مطرح می کند، آیا ممکنه از این سامانه یا نسخه دریایی آن که نواب نام گرفت، چند مدل موشک شلیک شود؟ تقریبا شبیه mark41 یا نسخه ای شبیه به آن که چینی ها در نمایشگاه ژوهای نشان دادند ناو کاتامارن هرمز احتمالا با چنین سامانه ای ساخته خواهد شد
  6. از باب نام گذاری این تصویرسازی خالی از لطف نیست زوبین ایرانی در مقابل فلاخن رژیم حرامی صهیونیستی
  7. سلام به نظرم فلانکر sm2 برای نیرو کفایت می کند اما سوپرفلانکر برای نیرو هزینه دارد چندی قبل در زمان سفر امیر خواجه فرد به روسیه شایعاتی درباره فول بک نیز مطرح شد (به ویژه بعد از گزارش خبری در کنار این پرنده) سوپرفلانکر + فول بک می تواند مطرح باشد اما همچنان تاکید دارم فلانکرsm2 با الگوی خریدی مثل هند (امتیاز ساخت و..) واقعا عالی میشه در کنار خریدها از میگ هم غافل نباشیم اکثر پرنده های شرقی بر اساس میگ هست مثل جی31 چین و تندر پاکستان جای موتور RD93MA واقعا در سازمان دفاعی ما خالی است و می تواند باعث جهش تولیدات خودمان هم باشد
  8. یک نکته ای اشاره کنم انرژی خزر اگر خارج از نظر روسیه ارسال بشود، تقابل به وجو می آید ایران در یک همسویی منافع، تصمیم گرفته با روسیه همکاری کند، ممکنه در توافق بزرگ با روسیه که بزودی مثل قرارداد25ساله با چین امضا می شود این مهم اعلام شود اما انرژی خلیج همیشه فارس از طریق شامات باید ارسال بشود یعنی عراق و سوریه از همه مهمتر بحث حضور ایران در میادین انرژی شرق مدیترانه توسط لبنان و سوریه است (سخنان سید نصرالله درباره دعوت از ایران جهت کشف و استفاده میادین انرژی مهم بود) انفجار بیروت و حوادث عراق و.. به جهت دور کردن ایران و بازی دادن به اسرائیل است ترکیه و اسرائیل به جهت غربگرا بودن اینجا همسویی منافع دارند اسرائیل تحت تفکر سامی گرایی با اعراب و تحت تفکر حکومت قدیمی خزرها که ترکان یهودی ساکن قفقاز و جنوب روسیه بودند با ترکیه تعامل دارند روسیه تمایلی به تقابل با اسرائیل ندارد، چون ممکنه هم از داخل تحت فشار قرار بگیرد و هم توسط یهودیان امریکا از طرفی روس ها تمایل دارند به ترکیه نیز یک فضای بازی بدهد تا بتواند بعد از تله اس400 این کشور را بیشتر از غرب و امریکا دور کنند ترکیه میزبان بمب های اتم امریکاست که خوشایند روس ها نیست (بحث کانال استانبول را نیز در صفحه قبل اشاره کردم) الهام نیز نگران اغتشاشات داخلی است (به جهت اسناد پاندورا) به نظرم ما باید روی انتخابات های ترکیه و باکو حساب باز کنیم و امیدوار باشیم سرنوشت نتانیاهو برای اردوغان و الهام اتفاق بیافتد
  9. ایران و هند آذربایجان را از پروژه اتصال کشورهای منطقه حذف کردند (اینجا) نشریه «گریک سیتی تایمز» در گزارشی از حذف آذربایجان در مسیر ترانزیتی بین ایران و کشورهای حوزه اوراسیا از جمله هند و جایگزینی آن با ارمنستان خبر داد تاریخ این خبر برای 21 مهر است
  10. یک رادار پسیو ماک آپ یک موشک ماک آپ رادار چشم عقاب اگر قرار باشد رقیبی برای این سامانه ناشناخته ایرانی باشد شاید باید در کنار سامانه هایی نظیر "هیسار ترکیه" و "اومخونتو افریقای جنوبی" و "فلاخن داود رژیم حرامی صهیونیستی"، سامانه "باراک" را نیز مد نظر قرار بدهیم .
  11. این موشک فکر نمی کنم تا حالا رونمایی شده باشد . . احتمالا دارد برای این سامانه باشد، تا حدودی شبیه موشک استانر سامانه فلاخن داود هست شاید اشتباه کنم
  12. با اجازه اساتید چند نکته ای را اشاره کنم درست اقای دوگین این نطریات را دارد اما نظر استراتژیست ها ممکن توسط سیاسیون عملیاتی نشود برای ما وجود یک سرزمین حائل بین ایران و روسیه بسیار مهم است ما دنبال تغییر رفتار کشورهای قفقاز در "جنگ کریدورها" هستیم، جنگی که بین کشورهایی که تجارت خشکی محور دارند با کشورهایی که تجارت دریا محور دارند در حال رخ دادن است و جهان مشغول یارکشی است (چین و هند و ایران کشورهایی هستند که در هر دو جناح قابلیت بازیگری دارند) در باکو و ترکیه بزودی انتخابات برگزار می شود بهترین فرصت برای ما هست تا زمینه تغییر رفتار الهام و اردوغان را فراهم کنیم سخنرانی های تند الهام و تعطیلی مراکز فرهنگی ایران تماما به جهت ترس از نفوذ مردمی ایران است فراموش نکنیم انتشار اسناد پاندورا و فساد خانواده الهام برای مردم باکو رنج اور بود و الهام نیز با جیغ کشی علیه ایران قصد دارد پاندورا زدایی کند کمااینکه ما می توانیم با تعامل با ارمنستان و پیشروی در خاک این کشور مانع ساخت کریدور خیالی زنگزور بشویم ترکیه نیز کشوری است که در بافت اجتماعی و سیاسی شدیدا دچار دو دستگی و یا چند دستگی شده است کشوری که به دو بخش آسیایی و اروپایی تقسیم می شد بعد از کودتا دستگیری های وحشتناک زیادی داشت و مردم دو دسته شدن در اروپا تبدیل به یک خطر شده و فرانسه منتقد اصلی اوست کمااینکه فرانسه به جهت بازیگری در شرق مدیترانه، ترکیه را مزاحم می بیند از همه مهمتر تفکر تمدن سازی و ترکستان بزرگی که مد نظر دارد باعث تقابل با بحث اوراسیاگرایی روسیه و پیمان شانگهای چین می تواند باشد ترکیه به سین کیانگ و حمایت از اویغورها نظر دارد ساخت کانال استانبول از نظر ژئوپلیتیکی عملا ترکیه را به دو بخش تقسیم می کند روس ها از ساخت این کانال به جهت استفاده احتمالی امریکا اصلا رضایت ندارند ترکیه در تله اس400 روسیه افتاد و با امریکا دچار تنش هست و از پروژه لایتنیگ اف35 حذف شد به جهت دلبری از واشنگتن قصد خرید اف16 را دارد ترکیه عملگراست و جهت نفوذ در قفقاز و بازیگری در خزر با اسرائیلی همراه است که هر دو به ریشه تاریخی حکومت خزرها که ترکان یهودی بودند استناد می کنند کمااینکه اسرائیل در تعامل با اعراب نیز از بحث سامی گری استفاده کرد اسرائیل در دولت بایدن نفوذ دوره ترامپ و نتانیاهو را ندارد شاید مطلبی که عرض می کنم خطا باشد اما احتمال دارد بلایی که سر نتانیاهو امد سر الهام و اردوغان نیز بیاد، یا امیدوار باشیم که بیاید و دعا کنیم خدا کمک کند مثل انتخابات دیروز عراق برای ما حساسیت برانگیز نشود
  13. سلام و عرض ادب و احترام آقای الکساندر دوگین که به ایران هم سفرهایی داشتند کتابی تحت عنوان مبانی ژئوپلتیک دارند که من مطالعه نکردم اما در ویکی پدیا مطالب جالبی از این کتاب عنوان شده که اینجا می توانید مطالعه کنید ایران یک متحد کلیدی است. این کتاب از اصطلاح "محور مسکو-تهران" استفاده می‌کند ارمنستان نقش خاصی دارد: این کشور به عنوان یک "پایگاه استراتژیک" عمل خواهد کرد و برای ایجاد "محور [فرعی] مسکو - ایروان - تهران" ضروری است. ارامنه "یک قوم آریایی هستند … درست [مانند] ایرانیان و کردها" آذربایجان می‌تواند "تقسیم شده" یا به ایران بازگردانده شود. گرجستان را باید تجزیه کرد. آبخازیا و "اوستیای متحد" (که شامل استان اوستیای جنوبی گرجستان فعلی است) به روسیه داده خواهد شد. سیاست‌های گرجستان مستقل غیرقابل قبول هستند روسیه نیازمند ایجاد "شوک‌های ژئوپولیتیک" در درون ترکیه است. این را می‌توان با به‌کارگیری کردها، ارامنه و دیگر اقلیت‌ها ایجاد کرد
  14. . . ورودی هوا بیشتر شبیه تایفون هست . . ظاهرا نوک بال قابلیت تحرک دارد و رو به پایین هست شاید برای بحث اثر سطحی و.. . . صفحه نمایش یک تیکه و استیک وسط شبیه گریفین ان.جی هستش . دو تا محفظه روی سکان عمودی پرنده هست من نمی دونم برای چیه؟ اگر بزرگان راهنمایی کنند ممنون می شم
  15. ترکیب سوخو چکمیت با ناو کوزنستوف جای تامل دارد
  16. تصاویر این جنگنده در ویدئو تبلیغاتی و بنرهای منتشر شده از ان . . . . . . . میگ نیست، سوخو هست لطفا مدیران نام تایپیک را اصلاح بفرمایند متشکرم
  17. روسیه اسم این جنگنده را Checkmate اعلام کرد و امریکا بر اساس سیستم کدگذاری خود به این جنگنده لقب Screamer داده است
  18. mhstq

    قاهر F-313

    بسم الله الرحمن الرحیم اگر پروژه قاهر قصد ادامه داشته باشد(با اصلاح پلاتفورم)، نظر به تصاویری که عزیزان در صفحه قبل منتشر کردند و همینطور تعامل و سفرهای فرماندهان سابق نهاجا به چین می شود انتظار داشت قاهر نسخه ایرانیزه جنگنده جی10 باشد تقریبا شبیه پروژه jf20 پاکستان که بخشی از طرح عظم این کشور برای رسیدن به پرنده های مدرن تر هستش هرچند در نهاجا پروژه های بهتری مشغول کار هست اما قاهر در صورت ساخت می تواند در سازمان های رزمی مثل نیروی دریایی ارتش به ویژه پایگاه پسابندر (در صورت ارتقاء پایگاه) مفید باشد، سپاه هم که گفته شده بود مشتری این پرنده بوده! . . طرح ارسالی دوستان و جی 10 . . سفر شاه صفی فرمانده سابق نهاجا به چین (اصرار چین برای درج تصویر جی10 جای تامل دارد) . . پروژه jf20 که فکر می کنم پیشران al31 یا نسخه چینیش برای این پرنده تعریف شد . . . پروژه های طرح عظم پاکستان . شنیده شده مشتریان قاهر خواهان یک پیشران قوی برای این پرنده بودند ایزن اخباری نیز درباره ساخت پیشران های جدید وجود دارد . . به نظرم باید منتظر پیشران های جدیدتر بود و بعد درباره سرنوشت قاهر قضاوت کرد مثلا اگر نسخه نیمه سنگین پیشران جهش ساخته بشود قطعا قاهر دو موتوره یکی از مشتریانش خواهد بود یا پیشران های نیمه سنگین و سنگین دیگر که با تغییر پلاتفورم پرنده بشود استفاده کرد شاید (شاید) پلاتفورم قاهر با برخی اصلاحات بتواند در آینده نزدیک یک پرنده مناسب برای ما باشد
  19. سلام در کلیپ وزارت دفاع طراحی این پروژه نمایش داده شد نمیدونم ایتالیا به ما کمک می کند یا خیر اما در زمان تحریم ها در دوره محمود احمدی نژاد، خانم آناماریا فونتانا ایتالیایی که به همراه همسرش دستگیر شد را داریم (سرچ کنید) که متهم هست به ایران سلاح میفروخته و ظاهرا با فشار موساد به aise دستگیر می شود کمااینکه نظر به اقتصاد و سیستم سیاسی آشفته ایتالیا و دعواهای اتحادیه اروپا، این کشور صادرات فناوری را در دستور کار دارد چین و ترکیه خوب از این فرصت در ایتالیا استفاده کردند (جت برهان هم خیلی شبیه m346 ایتالیا بود نبود؟)
  20. بسم الله الرحمن الرحیم . چندی قبل در کلیپ وزارت دفاع تصاویری از طراحی یک ناوشکن جدید نمایش داده شد که بسیار شبیه FREMM فرانسه و ایتالیا بود نسخه فرانسوی این ناو 6000 تن و نسخه ایتالیایی 6900 تن وزن دارد . . بعد از برجام ما شاهد سفر دریادار روبرتو کیاماچلا جانشین معاون عملیات و رئیس اداره روابط بین‌الملل ارتش ایتالیا به منظور توسعه روابط فی ما بین به ایران بودیم همینطور سفرهایی که دریادار سیاری به ایتالیا داشتند و یا ملاقات هایی که در کشورهای ثالث مثل چین و مالزی بین دریادار سیاری و خانزادی با طرف های ایتالیایی انجام شد و سفر ناو ایتالیا به بندرعباس اما از همه جالب تر بازدید دریادار سیاری از این ناو در مالزی بود که با حضور در ناوشکن ایتالیایی «کارابینر» یادداشت زیبایی هم نوشتند که تصاویرش در سایت ها منتشر شد . . کشور قطر نیز مشتری این ناو بود که فکر می کنم بخشی از سفارش خودش را تحویل گرفته است
  21. مطالب زيادي در مورد همکاري‌هاي ناتو و اتحاديه اروپا نوشته شده و ذهنيت بسياري بر اين قرار گرفته که اين دو سازمان، همکاراني نزديک هستند. نشست‌هاي مشترک و تبادل ديدگاه‌ها موجب کاهش اختلافات نظري و همکاري‌هاي عملي بين اين دو سازمان شده است. اين دو سازمان در حال حاضر 21 کشور عضو مشترک دارند. با وجود اين، اتحاديه اروپا يک قدرت غير نظامي با قابليت‌هاي اقتصادي - اجتماعي و امنيت نرم است و قابليت‌هاي نظامي آن در قالب سياست دفاعي و امنيتي اروپا از تبلور کم‌تري برخوردار است، اما ناتو در اولين برداشت به عنوان يک پيمان نظامي و امنيتي تحت نفوذ گسترده آمريکا شناخته مي‌شود. همين مسأله کليدي مي‌تواند منبع چالش‌هايي بين دو سازمان باشد. به علاوه در درون اتحاديه، ديدگاه‌هاي متفاوتي در مورد چگونگي همکاري با ناتو وجود دارد: يک گروه در درون اتحاديه به رهبري بريتانيا براي موضوعات امنيتي و دفاعي به ناتو متعهد هستند. اين گروه از همکاري نزديک‌تر اتحاديه و ناتو استقبال مي کنند و تمايل دارند که سياست دفاعي و امنيتي مشترک در سطح حداقلي باقي بماند و بين وظايف دو سازمان، تمايز آشکاري وجود داشته باشد. در حالي که گروه ديگري به رهبري فرانسه در آرزوي تقويت سياست دفاعي و امنيتي مشترک و توسعه توانمندي‌هاي نظامي اروپايي هستند. گروه فرانسه به خاطر ترس از غلبه ناتو بر سياست نابالغ امنيتي و دفاعي مشترک اروپا، تمايل به حداقل همکاري اتحاديه با ناتو دارند. نگارنده در اين مقاله، چالش‌ها و فاصله‌ها بين اين دو سازمان را مورد توجه قرار مي‌دهد تا مشخص شود که در پس همکاري‌هاي نزديک فراآتلانتيکي، چه اختلافاتي نهفته است. اين چالش‌ها را مي‌توان در موارد زير بر شمرد: 1) تمايل به حفظ برتري ناتو از سوي آمريکا در حالي که اتحاديه به عنوان محفل اروپاييان نگريسته مي­شود، اما ناتو تا حد زيادي متأثر از سياست­هاي آمريکا است. آمريکا نه تنها بزرگ‌ترين عضو ناتو است، بلکه دارنده عالي‌ترين پست‌هاي فرماندهي در اين سازمان است.در نتيجه بررسي ديدگاه آمريکا در قبال گسترش قابليت دفاعي اتحاديه حايز اهميت است. براي رهبران آمريکايي، اروپا در درجه اول بخشي از ناتو است، بعد به رهبران ملي توجه دارند، و در مرحله آخر اتحاديه اروپا را مد نظر دارند. در ذهنيت آمريکايي، اتحاديه اروپا، گستره اقتصادي ناتو است. آمريکا تلاش دارد که نفوذ خود در اروپا را که بر اساس ناتو پي‌ريزي شده و تاکنون نيز ادامه داشته از دست ندهد. شکل گيري دفاع مستقل اروپايي از اين منظر، منجر به تضعيف ناتو و کاهش نفوذ راهبردي آمريکا در اروپا مي‌شود.سياست­مداران آمريکا از اين هراس دارند که اين سلول کوچک طي زمان بزرگ شود و به رقابت با ساختارهاي ناتو بپردازد و در نهايت اروپا با احساس استقلال در مسايل دفاعي و امنيتي، جدايي ناپذيري ضمانت­هاي امنيتي فرا آتلانتيک را به هم بزند. در نتيجه آمريکا از طريق ابزارهاي متعدد خود، از جمله اعمال نفوذ در تصميم­هاي اتحاديه از طريق متحدان اروپايي­اش سعي کرده است از پيش­برد مباحث دفاعي و امنيتي پان­اروپايي به گونه­اي که باعث رقابت با ناتو شود، جلوگيري نمايد. اما توسعه قابليت‌هاي دفاعي اتحاديه، يک جنبه مثبت هم براي آمريکا دارد: تقويت سياست دفاعي و امنيتي اروپا مي­تواند باعث تقويت قابليت­هاي دفاعي و هماهنگي عملياتي بين دولت­هاي عضو اتحاديه و در نتيجه قبول درجه بيش­تري از مسؤوليت­هاي امنيتي توسط متحدان اروپايي آمريکا در ناتو شود. با چنين نگاهي، هم زمان با توسعه سياست دفاعي و امنيتي مشترک اتحاديه در دهه 1990، سازمان پيمان آتلانتيک شمالي نيز نياز به توسعه «هويت دفاعي و امنيتي اروپا» را در چارچوب سازمان درک کرد. در اجلاس آوريل 1999 ناتو در واشنگتن، اين سازمان تمايل اتحاديه براي تصميم­گيري مستقل در زمينه اقدامات نظامي، در مواقعي که ناتو به عنوان يک مجموعه وارد موضوع نمي­شد را پذيرفت. اعمال اين شرط موجب شد ناتو ظرفيت دفاعي اتحاديه را به عنوان يک مکمل ضعيف بپذيرد. 2) حمايت از حفظ برتري ناتو در اروپا اعضاي آتلانتيک­گرا در درون اتحاديه اروپا به ‌صورت خاص بريتانيا و لهستان، هر گونه عملي که به کاهش تعهدات نظامي آمريکا در اروپا بيانجامد را خطرناک مي­پندارند و معتقدند دفاع اروپا بايد بر ناتو استوار باشد. از اين رو اين دولت‌ها خواهان ناتويي قوي و يک هويت دفاعي اروپايي معتدل هستند. بريتانيا بعد از جنگ سرد هم چنان روابط نزديک خود را با آمريکا حفظ نمود. در فضاي احساسي، رواني و امنيتي ايجاد شده بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001، بريتانيا تلاش کرد زمينه نزديکي هر چه بيش‌تر کشورهاي اروپايي با آمريکا را فراهم نمايد. نگرش بريتانيا به مسايل سياست خارجي و امنيتي اين ديدگاه را متصور مي‌سازد که اين کشور در صدد است تا با حرکت کردن در مسير اهداف آمريکا، از قدرت چانه زني بيش‌تري نسبت به همتايان اروپايي خود برخوردار گردد. برخي کشورهاي کوچک اتحاديه نيز از سلطه قدرت‌هاي بزرگ مثل آلمان و فرانسه نگران بودند و حضور آمريکا را دريچه‌اي براي آرامش و امنيت بيش‌تر خود مي‌دانند. کشورهاي جدا شده از بلوک شرق هم که نگران احياي سلطه روسيه بوده‌اند، پيوستگي بيش‌تر به ناتو و آمريکا را تضميني براي آينده خويش تلقي مي کنند. با وجود پيشرفت‌هايي كه در زمينه دفاع مستقل اروپايي به دست آمده است، كماكان گرايش اصلي اين کشورها مبتني بر اين نظر است كه همكاري­هاي دفاعي اروپايي بايد در مسيرهايي سازماندهي گردد که اعضا سهم خود از بار سنگين وظايف ناتو را تقبل نمايند و چهارچوبي که مشابه آن در دسترس باشد، ايجاد نشود. اين گروه از کشورها مايل هستند که اتحاديه و ناتو، همکاري نزديک در مورد موضوعات زيادي، از جمله افغانستان، قفقاز، و مقابله با تروريسم را مورد بحث قرار دهند. 3) تمايل به دفاع مستقل اروپايي ميل به رقابت قابليت‌هاي دفاعي اتحاديه با ناتو در ميان برخي اعضاي اتحاديه وجود داشته است. اعضاي اروپاگرا و به‌ صورت خاص فرانسه، به صورت سنتي تمايل به يک ارتش دفاعي مستقل اروپايي داشته­اند و سياست دفاعي و امنيتي اروپا را ابزاري براي تقويت توانمندي سياسي اتحاديه و موازنه در برابر آمريکا دانسته­اند. اين کشورها به دنبال ايجاد يک ساختار مستقل نظامي و هم‌گرايي بيش‌تر امنيتي در اروپا و محدود کردن نقش ناتو در اروپا هستند. فرانسه براي پيش برد طرح هاي خود در زمينه دفاع مستقل اروپايي، هم چون ديگر طرح هاي مهم در سطح اتحاديه، به خصوص به همکاري با آلمان توجه داشته است و در مواردي اين دو کشور تلاش داشته‌اند تا هسته‌هاي اوليه طرح‌هاي نظامي اروپايي را شکل بدهند. اين گروه از کشورها بر اين باورند که سفراي اتحاديه نبايد برخي موضوعات را در جلسات مشترک اتحاديه با ناتو بررسي کنند. به خصوص فرانسه متمايل نيست ناتو را به عنوان محفلي براي بررسي مسايل امنيتي جهاني ببيند و از اين رو بحث در مورد چنين مسايلي در اجلاس هاي مشترک اتحاديه – ناتو را نامتناسب تلقي مي‌کند. به نظر مي‌رسد که فرانسه نگران آن باشد که سياست مشترک دفاعي اتحاديه به مثابه گُلي ظريف در آغوش غول نظامي چون ناتو گرفتار شود. مقامات فرانسوي گه‌گاه مي‌گويند همکاري نزديک اتحاديه اروپا - ناتو مي‌تواند منجر به نفوذ گسترده آمريکا بر سياست دفاعي و خارجي اتحاديه شود و آمريکا مي‌تواند از مأموريت‌هاي ناتو به عنوان ابزاري براي به‌کار‌گيري نيروهاي اروپايي در خدمت منافع راهبردي آمريکا بهره ببرد. افغانستان، نمونه‌اي بر اين مدعا است، جايي که دولت‌هاي اروپايي بخش زيادي از نيروهاي حافظ صلح ناتو را تأمين کرده‌اند، اما آشکارا نفوذ بسيار کمي بر سياست آمريکا در اين کشور دارند. چنين ديدگاهي در دوران سارکوزي در ابتدا تحولي را نشان داد. او به ديپلمات‌هايش دستور داد مانع تراشي در کار ناتو را متوقف کنند و پيشنهاد داد که فرانسه به ساختارهاي نظامي ناتو باز گردد. با اين حال، ديپلمات‌هاي بريتانيايي مي گويند فرانسه در دوران شيراک، دوستانه‌تر و همکاري جويانه‌تر در ناتو عمل مي‌کرد. اين نشان مي‌دهد که علي‌رغم برخي تغييرات ظاهري، سنت فرانسه به راه خود ادامه مي‌دهد. در همين دوران سارکوزي، فرانسه پيشنهاد ايجاد مرکز دايمي برنامه‌ريزي و فرماندهي عمليات‌هاي نظامي را بار ديگر در سطح اتحاديه اروپا ارايه داد. پيشنهادي که طبق انتظار، با مخالفت بريتانيا مواجه شد و چنين استدلال کرد که ناتو داراي مراکز فرماندهي خوبي است که براي اتحاديه اروپا نيز در دسترس است. لذا از ديد بريتانيا، ساخت مرکز فرماندهي و برنامه‌ريزي دايمي نظامي براي اتحاديه اروپا، اتلاف پول است. به نظر مي‌رسد سارکوزي با تلاش براي ايجاد موازنه بين آتلانتيک‌گرايي و اروپا‌گرايي، حمايت آمريکا را شرط ضروري براي توسعه سياست دفاعي و امنيتي اروپا تلقي مي‌کند. بر همين مبنا، سارکوزي در سخنراني‌اش در کنفرانس امنيتي مونيخ در فوريه 2009، افزايش توان دفاع اروپايي را در راستاي منافع آمريكا معرفي كرد و گفت: «قوي‌تر بودن اروپا به نفع آمريكا هم هست. ما هم به اروپاي دفاعي و هم به ناتو نياز داريم و بايد هر دو را قوي كنيم.» وي دفاع اروپايي را يك اولويت دانست و با اشاره به تدابير مشترك فرانسه و آلمان در اين زمينه، دفاع اروپايي را براي همه اروپاييان به عنوان يك آزمون معرفي كرد. او خطاب به اروپاييان گفت: «اگر صلح مي‌خواهيد، بايد به خودتان ابزارهايي براي موجود بودن به عنوان يك قدرت اقتصادي، مالي، سياسي و نظامي را اعطا كنيد.» ساركوزي گفت متقاعد شده است كه فرانسه به عنوان يك متحد مستقل و يك شريك آزاد با آمريكا، مي‌تواند روابطش با ناتو را ارتقا دهد. 4) توانايي‌هاي نظامي اروپا ميزان قابليت‌ها و توان نظامي اتحاديه اروپا و ناتو، منعکس کننده اولويت‌هاي متفاوت اين دو سازمان و چالش‌هاي آن‌ها است. سال‌ها است که تلاش‌هاي زيادي از سوي آمريکا و ناتو براي مشارکت بيش‌تر کشورهاي اروپايي در مأموريت‌هاي ناتو انجام مي‌شود. اما محدوديت منابع، تأمين نيرو براي کشورهاي اتحاديه اروپا به منظور شرکت در مأموريت‌هاي ناتو را دشوار مي‌کند. بسياري از متحدان اروپايي ناتو فاقد نيروهاي متحرک آماده براي حضور بلندمدت در خارج از اروپا هستند و دولت­هاي اروپايي درباره استفاده از نيروهاي مسلح در شرايط خاص و ميزان پاي‌بندي به سازمان‌هاي دفاعي و امنيتي نظرات متفاوتي دارند. در آغاز دهه 1990، وضعيت سياسي و امنيتي اروپا دچار تحول شد. بلوک شرق فرو پاشيد و تمايل به اروپا تقويت شد. هم‌چنين موفقيت اتحاديه در دست­يابي به اهداف اقتصادي موجب شد تمايل به هم­گرايي اعضا در ابعاد سياسي و امنيتي نيز تقويت شود. اين تمايل در معاهده ماستريخت، معاهده آمستردام و معاهدات بعدي منعکس شد. به علاوه نمايش ضعيف اتحاديه براي حل بحران کاملاً اروپايي بالکان در اين دهه موجب شد حساسيت­ها براي جبران اين ضعف افزايش يابد. هيچ ‌يک از کشورهاي عضو اتحاديه اروپا توانايي­هاي نظامي لازم براي مديريت اين بحران‌ها را نداشتند و در نهايت ناتو با مشارکت فعال آمريکا توانست در اين بحران‌ اروپايي نقش‌ اصلي را ايفا كند. کمبودهاي اروپايي‌ها در داشتن جنگنده‌هاي هوايي راهبردي، مهمات هدايت شونده دقيق، سامانه‌هاي فرماندهي و کنترل، اطلاعات، سوخت‌گيري هوايي، و سرکوب دفاع هوايي دشمن، آشکار بود. از اين زمان به بعد، اتحاديه اروپا نيروي بيش‌تري براي توسعه هماهنگي قابليت‌هاي دفاعي و توسعه سياست دفاعي و امنيتي مشترک به کار گرفت. در چنين شرايطي، تمايل توني بلر، نخست وزير وقت بريتانيا براي ايفاي نقش رهبري اروپا باعث شد مخالفت معمول اين کشور با تشکيل ارتش دفاعي اتحاديه تغيير يابد. در اجلاس سران فرانسه - بريتانيا در دسامبر 1998، اين دو دولت توافق کردند که اتحاديه اروپا ظرفيت اقدامات مستقل با حمايت نيروهاي نظامي معتبر و ابزارهاي تصميم­گيري براي استفاده از آن، و آمادگي واکنش به بحران­هاي بين­المللي را به دست آورد. مجموعه چنين تحولاتي موجب شد اتحاديه براي تقويت قابليت­هاي دفاعي­اش تعهد بيش­تري بپذيرد. در سال هاي 2000 و 2001، اتحاديه اروپا دو کنفرانس براي افزايش تعهد در قبال تقويت قابليت نظامي، تعريف سهم هر يک از اعضا در نيروي واکنش سريع و بررسي کمبودها برگزار کرد. دولت‌هاي عضو نيز متعهد شدند که 60 هزار نيروي بيش‌تر از نيروهاي ملي، 400 هواپيماي جنگنده، و 100 کشتي نيروي دريايي را در اختيار قرار دهند. در مي 2003، اتحاديه اروپا اعلام کرد که نيروهاي واکنش سريع با در اختيار داشتن قابليت‌هاي عملياتي، آماده انجام مأموريت هستند، ولي در عين حال اعتراف کرد که اين نيروها هنوز محدود و دچار کمبود در برخي قابليت‌هاي دفاعي مشخص هستند. اين ضعف‌ها با اعتراض مقامات ناتو مواجه شد. در اکتبر 2003، دبير کل وقت ناتو، «جرج رابرتسون» گفت: «18 متحد غير آمريکايي، تنها 55 هزار سرباز در عمليات‌هاي چند جانبه مستقر کرده‌اند ... اگر قرار است عمليات‌هايي چون ايساف در افغانستان موفق شوند، ما بايد سربازهاي قابل استفاده بيش‌تري را در اختيار قرار دهيم و اراده سياسي براي استقرار تعداد بيش‌تري از آن‌ها در عمليات‌هاي چند جانبه را داشته باشيم.» «ژنرال جيمز جونز»، فرمانده عالي وقت متحدان ناتو در اروپا نيز در مارس 2004 اعلام نمود که تنها 3 تا 4 درصد نيروهاي اروپايي براي قشون کشي قابل استقرار هستند. از اين رو راه حل جبران اين کمبود، اغلب اعزام نيروهاي بيش‌تر آمريکايي و اعمال فشار به کشورهاي اروپايي براي افزايش نيروها بوده است. اين اعمال فشارها در موارد متعددي موجب تنش‌هاي ديپلماتيک بين سياست‌مداران آمريکايي و اروپايي شده است. با وجود پيشرفت‌هاي انجام شده، اتحاديه هنوز هم توان توسعه سياست دفاعي و امنيتي مشترک مستقل و قدرت­مند را ندارد، و مجموعه کشورهاي اروپايي به قابليت­هاي ناتو يا به عبارت بهتر آمريکا نيازمند هستند. در چنين شرايطي اتحاديه توان رقابت با ناتو را ندارد و تنها مي­تواند نقش شريکي ضعيف را بر عهده گيرد. بر همين مبنا، اتحاديه اروپا در توسعه توانايي­هاي دفاعي و همکاري‌هاي امنيتي­اش تلاش داشته تا حساسيتي را براي ناتو و اعضاي اروپايي متعهد به حفظ اقتدار بيش­تر ناتو ايجاد نکند. بحث در مورد عمليات نظامي ‌در ليبي، بار ديگر ضعف اتحاديه در سياست دفاعي و امنيتي مشترک را نشان داد. در اين قضيه نيز برخي اعضاي اروپايي براي مشارکت نظامي مخالفت کردند و برخي ديگر، توان چنداني براي مشارکت قابل توجه ارايه ندادند. 5) بي­ميلي اروپا به صرف بودجه‌هاي نظامي آمريکايي‌ها از آغاز ائتلاف آتلانتيک شمالي نگران اين مسأله بوده‌اند که اروپاييان سهم کافي از مسؤوليت امنيتي را ايفا نمي‌کنند. از اين منظر، يکي از دلايل حضور پررنگ آمريکا در ناتو ناشي از رفتار اعضاي اروپايي است. تمايل سياسي بسياري از رهبران و سياست­مداران اروپايي در جهت مشارکت نظامي ‌در خارج از مرزهاي اروپا ضعيف است. با توجه به فاصله گرفتن از تصورات حاکم در دوران جنگ سرد و تهديد شوروي، اراده سياسي ضعيفي در کشورهاي عضو اتحاديه براي اختصاص سهم قابل توجهي از بودجه عمومي براي مسايل نظامي وجود دارد. در اين ميان، بريتانيا و فرانسه که هر يک بيش از 2 درصد از توليد ناخالص داخلي خود را صرف امور دفاعي مي‌کنند، استثنا هستند. طبق ارزيابي‌هاي «مؤسسه تحقيقات صلح بين المللي استکهلم»، در سال 2009، بريتانيا با بودجه نظامي 48 ميليارد يورو (69 ميليارد دلار) و فرانسه با بودجه نظامي 47 ميليارد يورو (31/67 ميليارد دلار)، در کنار يک ديگر 45 درصد بودجه نظامي، 50 درصد ظرفيت نظامي، و 70 درصد هزينه تحقيق و توسعه نظامي اتحاديه اروپا را در اختيار داشتند. کشورهاي اسپانيا، و آلمان نيز معمولاً در رتبه‌هاي بعدي بودجه دفاعي اروپا قرار دارند. بسياري از کشورهاي اروپايي بودجه چنداني صرف امور نظامي نمي­کنند و در اين زمينه بيش­تر مايل هستند از حمايت آمريکا بهره­مند شوند. به عنوان مثال، در سال 2008، بودجه دفاعي همه 27 عضو اتحاديه به 2/200 ميليارد يورو رسيد که اين رقم 63/1 بودجه ناخالص داخلي اتحاديه را به خود اختصاص داد. بيش از 45 درصد همين بودجه متعلق به دو کشور بريتانيا و فرانسه بود. در همين سال، بودجه دفاعي آمريکا به تنهايي 4/477 ميليارد يورو بوده است. ضمن اين که برخي کشورهاي اروپايي، نظرات متفاوتي درباره استفاده از نيروهاي مسلح در شرايط خاص و ميزان پاي‌بندي به سازمان‌هاي دفاعي و امنيتي دارند. دولت‌هاي اتريش، سوئد، ايرلند و فنلاند و اعضاي جديدي چون قبرس و مالت عضو ناتو نيستند و تمايل چنداني به درگير شدن در مسايل نظامي ندارند و ترجيح مي‌دهند سياست بي‌طرفي را دنبال نمايند. حتي در مواردي که اراده‌اي براي مداخله با نيروي نظامي وجود دارد، هم چون عمليات افغانستان که در آن بيش از 35 هزار نيروي اروپايي مستقر هستند، محدوديت‌هاي شديدي در سر راه وجود دارد. برخي دولت‌ها از جمله آلمان به صورت تاريخي مشارکتشان در عمليات‌هاي نبرد را محدود کرده‌اند، و از اين مهم‌تر، پذيرش فرهنگي تلفات در بسياري از ملت‌هاي اروپايي در حال رنگ باختن است. به علاوه، افکار عمومي اروپا نسبت به عمليات‌هاي نظامي ناتو يا پايگاه‌هاي ناتو در خاک اروپا حساس هستند. به خصوص، چپ گرايان اروپا با مخالفت با نظامي‌گري و هزينه‌هاي تسليحاتي، بر اين باورند که در دنياي دموکراتيک و عادلانه، ناتو جايگاهي ندارد. در چنين شرايطي، اکثر تحليل‌گران نظامي بر اين باورند که مجموع بودجه دفاعي اروپا براي سرمايه‌گذاري در نيازمندي‌هاي سياست دفاعي و امنيتي مشترک، ناکافي است. رهبران اروپا اغلب به خاطر اولويت‌هاي داخلي رقيب و بودجه محدود، مايل نيستند که از قانون‌گذاران و مردم، پول بيش‌تري براي هزينه‌هاي دفاعي درخواست نمايند. با توجه به چنين چشم انداز ضعيفي براي افزايش هزينه‌هاي نظامي ‌در آينده نزديک، مقامات اتحاديه اروپا تأکيد دارند که نيازي به رقابت با قابليت‌هاي دفاعي آمريکا نمي‌بينند، چرا که چنين رقابتي را غير ممکن مي‌دانند. اما بي‌ميلي کشورهاي اروپايي به صرف بودجه‌هاي نظامي، گه‌گاه موجب اختلاف آمريکا و اروپا، يا نارضايتي ناتو از متحدان اروپايي و در نتيجه اظهارات جدايي طلبانه شده است. به عنوان مثال «جرج رابرتسون»، دهمين دبير کل ناتو در همين ارتباط عنوان نمود «مگر کشورهاي اروپايي شروع به سرمايه‌گذاري در توانمندي‌هايي کنند که به آن‌ها اجازه همکاري با آمريکا را بدهد، در غير اين صورت آمريکا به تنهايي و بدون مشورت با متحدانش عمل خواهد کرد.» در زمان طرح موضوع شکل‌گيري ارتش اروپايي، نيز يکي از بحث‌هاي مهم در آمريکا اين بود که اروپايي که بودجه نظامي کافي براي مشارکت در برنامه‌هاي نظامي ناتو صرف نمي‌کند، چگونه مي‌خواهد منابع مالي را صرف تشکيل ارتشي مستقل نمايد. چنين گلايه‌اي در زمان طرح ديگر ابتکارها براي تقويت دفاع مستقل اروپايي از سوي آمريکا و بريتانيا نيز مطرح مي‌شود. در نتيجه به دليل مشکلات سازماندهي نيروها در خدمت سياست دفاعي و امنيتي اتحاديه و چگونگي صرف بودجه مشترک براي پيشبرد اين سياست، بسياري از اظهارات و متون در خصوص سياست دفاعي مشترک اتحاديه در حد حرف و نوشته باقي مانده است. 6) پاسخ­هاي متفاوت به تهديدهاي مشترک ناتو و اتحاديه در حوزه همکاري­هاي دفاعي و امنيتي اهداف نسبتاً مشابهي را دنبال مي­نمايند. در نتيجه همکاري بين اين دو سازمان در برخي حوزه­ها به خصوص در زمينه مبارزه با تروريسم، پيش­گيري و حل منازعات مسلحانه در اروپا و فراتر از آن توسعه پيدا کرده است. به علاوه همکاري نزديک بين ناتو و اتحاديه عنصر مهمي در توسعه رهيافت فراگير بين­المللي مديريت بحران شده است. اين دو سازمان اطلاعاتشان را در زمينه حمايت از گروه­هاي غير نظامي‌ در برابر حملات شيميايي، بيولوژيکي و هسته‌اي تبادل مي­کنند و براي برنامه­ريزي مواقع اضطراري غير نظامي به تبادل ابتکار و اقدام مي­پردازند. اما علي‌رغم توافق آتلانتيکي در خصوص تهديدهاي مشترک جديد، تفاوت‌هاي قابل ملاحظه‌اي بين آمريکا و متحدان اروپايي‌اش در خصوص واکنش متناسب به اين تهديدها وجود دارد. اکثر اين متحدان معتقدند که آمريکا به خصوص در دوره جمهوري خواهان تأکيد زيادي بر ابزارهاي نظامي به جاي ابزارهاي سياسي براي مقابله با اين تهديدها داشته و اين در حالي است که کشورهاي اروپايي تمايل چنداني به استفاده از گزينه‌هاي نظامي ندارند. مخالفت‌هاي کشورهاي اروپايي با دکترين «حمله پيش دستانه» در دوران «جرج دبليو بوش»، نمونه‌اي از اين تفاوت ديدگاه‌ها بوده است. در حالي که راهبرد امنيت ملي آمريکا در آن سال‌ها بر حق اقدام نظامي به منظور پيش‌گيري از اقدامات خصمانه تأکيد داشت، اکثر متحدان اروپايي بر اين باور بودند که قايل شدن به چنين حقي، به منزله يک جانبه‌گرايي و نظامي‌گري در سياست‌هاي آمريکا است. کشورهاي اروپايي تأکيد دارند که اقدام نظامي صرفاً در چارچوب‌هاي چند جانبه دنبال شود. تأکيد متحدان اروپايي بر نهادهاي بين‌المللي براي مشروعيت دادن به منازعات، ريشه در پيامدهاي دو جنگ جهاني قرن بيست دارد. اروپاييان نگران بحث‌هاي توجيه کننده براي فرا رفتن از مرزها و توسل به اقدام نظامي هستند. بر همين مبنا، زماني که موضوع حمله به عراق به بهانه مقابله با تسليحات کشتار جمعي رژيم صدام توسط آمريکا مطرح شد، برخي کشورهاي اروپايي به خصوص فرانسه، آلمان و بلژيک مخالفت‌هايي را مطرح کردند و صدور قطعنامه سازمان ملل را يک گام ضروري براي اقدام نظامي ناتو در زمان ممکن معرفي کردند. ناتواني دولت بوش براي يافتن تسليحات کشتار جمعي در عراق منجر به تأکيد مجدد متحدان اروپايي بر اين موضوع بود که مخالفت‌هايشان صحيح بوده و توافق سازمان ملل براي اقدام نظامي ناتو بايد اخذ شود. در آن ساليان دولت بوش، براي رها شدن از دشواري کسب اجماع در بين متحدان اروپايي ناتو، اين ايده را مطرح کرد که اقدامات نظامي ناتو بايد توسط ائتلاف اراده‌ها به پيش برده شود. در اين ديدگاه، دولت‌هاي عضو ناتو که در مورد يک تهديد توافق دارند و ابزار مقابله با آن را دارند بايد در همکاري با يک ديگر اقدام نمايند. اما اکثر متحدان اروپايي بر اين باور بودند که ائتلاف اراده‌ها، هم‌بستگي و اصل تصميم‌گيري بر مبناي اجماع در درون ناتو را تضعيف مي کند در چنين فضاي اختلاف‌انگيزي، آمريکا و برخي متحدان نزديکش در اروپا بر اين باور بودند که چنين ديدگاه‌هايي، در مسير عملکرد ناتو مانع ايجاد مي‌کند. تصميم ناتو براي جنگ عليه صربستان در سال 1999، زماني که روسيه از صدور قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل مخالفت مي‌کرد، نمونه‌اي از تلاش موفق اين ديدگاه براي متقاعد کردن ديگر شرکاي اروپايي بود. مشکل ديگر بين اکثر کشورهاي اروپايي و آمريکا، وظايفي است که نيروهاي اروپايي در عمليات‌هاي مشترک بر عهده مي‌گيرند. نيروهاي اکثر متحدان اروپايي ناتو حاضر نيستند در مناطق پر خطر مستقر و در جنگ هاي نظامي واقعي درگير شوند. به عنوان مثال، در مارس 2004، زماني که آلباني تبارها در کوزوو عليه صرب ها شورش کردند، نيروهاي آلماني از پيوستن به ديگر عناصر «نيروي ناتو در کوزوو» خودداري کردند و تنها 6 هزار از 18 هزار نيروي ناتو در کوزوو قابليت استفاده از زور عليه جمعيت شورش‌گر را داشتند. مثال ديگر در اين زمينه، نحوه حضور نيروهاي نظامي کشورهاي اروپايي در عمليات افغانستان است که اغلب مايل هستند در فعاليت‌هاي آموزشي و بازسازي در مناطق امن‌تر مشارکت داشته باشند و درگير چالش‌هاي اصلي نظامي در مناطق پرخطر نشوند. - جمع­بندي با وجود اختلافات و چالش‌هايي که در روابط اتحاديه و ناتو ديده مي‌شود، اما از ديد منتقدان، يک مشارکت راهبردي بين اين سازمان ها به عنوان دو شريک برابر، مي‌تواند رويارويي‌هاي نهادي موجود را رفع نمايد. از اين رو، علي‌رغم پيشرفت‌هايي كه در زمينه دفاع مستقل اروپايي به دست آمده است، كماكان گرايش اصلي مبتني بر اين نظر است كه همكاري­هاي دفاعي اروپايي بايد در مسيرهايي سازماندهي گردد که اعضا سهم خود از بار سنگين وظايف ناتو را تقبل نمايند و چهارچوب مشابه آن ايجاد نشود. سنت حفظ جايگاه ناتو در معادلات امنيتي اتحاديه، از جمله در معاهده اخير ليسبون نيز مورد توجه قرار گرفت. چرا که استمرار مأموريت ناتو مورد تأکيد اغلب دولت­هاي قدرتمند و کليدي اروپايي است. در هر همکاري، در کنار نيروهايي که به دنبال هم­گرايي بيش­تر هستند، موانعي هم براي واگرايي ديده مي­شوند. اروپاي قرن بيست و يکم با اروپاي بعد از جنگ جهاني دوم تفاوت­هايي دارد. اروپايي که فضاي امن­تري را در سايه رفع تهديدهاي پيشين احساس مي­کند و در سايه همکاري در چارچوب اتحاديه اروپا، خود را قوي­تر و همگن­تر از گذشته مي­پندارد. اروپاي قرن بيست و يکم مايل است خود را شريکي برابر در کنار آمريکا ببيند. چنين گرايش­هايي و درک آمريکا از واقعيت­هاي جديد، تعيين کننده ميزان همکاري يا چالش بين ناتو و اتحاديه اروپا در آينده خواهد بود. منتشر شده در: کتاب اروپا 11: ویژه مسایل استراتژیک اتحادیه اروپا، تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران، 1391، صص. 219-240 نویسنده: دکتر حمید زنگنه
  22. قطعا یکی از مهمترین گفتگوهای سیاسی دفاعی چند سال اخیر، متعلق به امانوئل مکرون فرانسوی می باشد مرور این گفتگو خالی از لطف نیست مجله اکونومیست بنابر روال گذشته، این هفته نیز سرمقاله‌ای را تحت عنوان «هشدار امانوئل مکرون: ناتو درحال مرگ مغزی است» منتشر کرد. با این حال سرمقاله مذکور تنها به بررسی اجمالی مصاحبه تفصیلی خبرنگاران اکونومیست با مکرون می‌پردازد که پیش‌تر در کاخ الیزه انجام گرفته است. در این مطلب اکونومیست با نگارش خلاصه‌ای بسیار کوتاه از این مصاحبه می‌نویسد: مکرون از پشت میزش در کاخ الیزه به خبرنگاران اکونومیست از مرگ مغزی ناتو می‌گوید و ایجاد نیروی دفاعی مستقل برای اروپا را ضروری می‌داند. او می‌گوید باید با حقایق و تحولات جهانی روبه‌رو شد و از همین رو اروپا خود باید روابطش را با روسیه بهبود دهد. رئیس‌جمهور جوان با اشاره به خیزش پوپولیسم، حمایت‌گرایی و حکومت‌های اقتدار‌طلب معتقد است اروپا باید از روند کنونی دست کشیده و سیاست‌های خود را با جهان نوین تطبیق دهد. . آقای مکرون! شما به‌‌تازگی از احتمال ناپدید شدن اروپا سخن گفته‌اید. آیا این جنس از جملات مبالغه نسبت به شرایط کنونی نیست؟ چرا دید شما نسبت به آینده اروپا تا این حد تاریک است؟ من قصد اغراق در شرایط را ندارم و می‌خواهم صریح سخن بگویم. تنها کافی است تحولات اخیر جهان را مورد توجه قرار داد؛ تغییراتی که همین پنج سال پیش غیرقابل تصور بودند. چالش برگزیت، دشواری پیشبرد برنامه‌ها در اتحادیه‌ اروپا، آمریکا که درحوزه‌های استراتژیک به شرکای اروپایی خود پشت کرد. معتقدم که اروپا یک معجزه است؛ این سرزمین از منظر ژئوپلیتیک میزبان بسیاری از فرهنگ‌ها و زبان‌ها است و همین امر هم موجب درگیری جنگ‌های خونین شد. با این حال طی ۷۰ سال گذشته اروپا به کمترین میزان از معجزات ژئوپلیتیک، تاریخی و تمدنی دست یافته است؛ یک معادله برابری سیاسی آزاد از هرگونه هژمونی که صلح را به ارمغان می‌آورد. اروپا بر این اساس شکل گرفت. سپس جامعه‌ای شکل گرفت که ابتدا در قالب همکاری اقتصادی بود، اما در سال‌های بعد به یک پروژه سیاسی بدل شد. با این حال یکسری از رویدادها اروپا را در لبه پرتگاه قرار داده است. اروپا فراموش کرده که یک جامعه است و به‌طور فزاینده‌ای خود را یک بازار می‌داند و توسعه آن را هدف غایی خود تعریف کرده است. این یک خطای بنیادین است، چراکه قلمرو سیاسی این پروژه محدود خواهد شد. بازار یک جامعه نیست؛ جامعه مدلی قوی‌تر است. جامعه دارای حس همبستگی، همگرایی و تفکر سیاسی است که ما آن را گم کرده‌ایم. به‌علاوه اروپا تشکیل شد تا شریک جدیدی برای ایالات‌متحده باشد و این همان هدفی است که از ابتدا دنبال شد. این امر دست در دست با ایالات‌متحده‌ای پیش رفت که برای حفظ صلح جهانی و توازن ارزش‌ها در سیستم بین‌المللی نوین با حسن نیت تلاش کرد. بهایی برای این موضوع باید پرداخته می‌شد که همان «ناتو» و حمایت از اروپا بود. اما مواضع آنها (آمریکایی‌ها) طی ۱۰ سال گذشته تغییر کرده است و این تغییر تنها مختص به دولت ترامپ نیست. این ایده ابتدا توسط باراک اوباما مطرح شد. او گفت: «من رئیس‌جمهور پاسیفیکی هستم.» این رویکرد زمانی خود را نشان داد که در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ بلوک غرب نتوانست پاسخ درستی به استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه بدهد. از همین نقطه، قدرت‌های منطقه‌ای به خود گفتند که غرب ضعیف است. همین امر روابط ایالات‌متحده و اتحادیه‌اروپا را تغییر داده است؟ ما برای نخستین‌بار رئیس‌جمهوری از آمریکا را پیش‌روی خود داریم که ایده پروژه اروپایی را مهم نمی‌داند و سیاست آمریکا درحال دور شدن از این پروژه است. دیگر خبری از چتر امنیتی آمریکا که اروپا را قدرتمند کرده بود، نیست. از همین رو من از بدو ورود به الیزه تاکید کرده‌ام که اروپا باید حاکمیت نظامی و فناوری را مورد بازاندیشی قرار دهد. بنابراین سه نکته بی‌توجهی اروپا به تاریخ خود، تغییر سیاست‌های آمریکا و ظهور چین به‌عنوان یک ابرقدرت طی ۱۵ سال اخیر وجود دارد که این امر می‌تواند به ایجاد یک دوقطبی جدید منجر شود و به‌طور طبیعی اروپا را به حاشیه می‌راند. روندی که می‌تواند گروه دو را ایجاد کند و اروپا را به‌طرز چشمگیری تضعیف کند. اگر اروپا را به‌عنوان قدرت جهانی بدانیم همه این چالش‌ها این‌قدرت را از بین می‌برند. علاوه بر تمامی این موارد، ما شاهد رویش بحران سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی در کشورهای اروپایی هستیم. اروپا در دهه‌های اخیر وارد جنگ داخلی نشده، اما شاهد افزایش احساسات ناسیونالیستی رادیکال بوده است. شمال و جنوب این اتحادیه را اختلاف اقتصادی در برگرفته است و غرب و شرق آن بر سر موضوع مهاجرت اختلاف دارند. این عوامل زمینه‌ساز بازگشت پوپولیسم در سراسر اروپا شده است. این دو بحران (اقتصادی و مهاجرت) طبقه متوسط را به‌دلیل افزایش نرخ مالیات و اصلاحات بودجه به‌شدت مورد صدمه قرار داده است و من این اقدامات را اشتباهات تاریخی می‌دانم. این همان عامل اصلی است که احتمالا پشت پرده خیزش رادیکالیسم در اروپا بوده است. اکنون در اروپا بسیاری از دولت‌ها شکننده‌اند و توسط ائتلاف‌ها اداره می‌شوند. آلمان، ایتالیا، اسپانیا، بلژیک و بریتانیا همین اوضاع را دارند. بنابراین فکر نمی‌کنم که بدبینانه به شرایط نگاه می‌کنم. رفع این چالش‌ها و موانع در عمل و ساخت حاکمیت اروپایی چگونه ممکن می‌شود؟ اول از همه باید درک کنیم که جهان درحال تغییر است. در دهه ۹۰ تفکر اروپا براساس ایده «پایان تاریخ» مبنی بر توسعه بی‌حد و حصر دموکراسی شکل گرفت و اینکه نظم غربی در جهان پیروز خواهد بود. در آن زمان این ایده حقیقت داشت البته در دهه ۲۰۰۰ پس از روبه‌رو شدن با چند شوک دیگر کارآمدی خود را از دست داد. از این‌رو فکر می‌کنم نخستین گام باید بازسازی حاکمیت نظامی اروپا باشد. از سوی دیگر بی‌ثباتی سیاسی شریک آمریکایی در ناتو وجود دارد. از نظر من چیزی که درحال‌حاضر آن را تجربه می‌کنیم مرگ مغزی ناتو است. باید در این باره شفاف باشیم. هیچ هماهنگی در روند تصمیم‌گیری و استراتژی این ائتلاف دیده نمی‌شود. ترکیه، دیگر شریک ناتو اقدامات تهاجمی در مناطقی انجام می‌دهد که منافع ما در خطر هستند. باید بدانیم که ناتو از منظر سیاسی و استراتژیک دچار مشکل است. توانایی اروپا برای تصمیم‌گیری نظامی در زمینه‌های استراتژیک و ظرفیت باید مستقل باشد و دوم باید خود گفت‌و‌گو را با روسیه آغاز کنیم. تجربه نشان می‌دهد که ما خود باید با همسایگان توافق کنیم و به طرف سومی امیدوار نباشیم که منافع مشترکی با ما در این زمینه ندارد. بنابراین شما برای جایگزینی یک سیستم امنیتی اروپایی به‌جای ناتویی که اکنون دیگر کارآمد نیست، چه برنامه‌ای دارید و چگونه می‌توان این خلأ را پر کرد؟ ما باید به این پرسش پاسخ بدهیم که واقعیت ناتو در بحث عضویت ایالات‌متحده چیست. دوم اینکه باید بگویم اروپا دارای ظرفیت لازم برای دفاع از خود است. کشورهای اروپایی نظیر فرانسه دارای ارتش‌های قدرتمندی هستند. فرانسه می‌داند چگونه از خود دفاع کند و پس از برگزیت، فرانسه آخرین قدرت هسته‌ای عضو در اتحادیه‌اروپا خواهد بود. ناتو در پاسخ به پیمان امنیتی ورشو ایجاد شد و زمانی که در سال ۱۹۹۰ با پایان جنگ سرد این دشمن ناپدید شد، ما باید اهداف ژئوپلیتیک خود را مورد بازبینی قرار می‌دادیم. زمانی که ترامپ می‌گوید تروریست‌ها اروپایی هستند و به ما ربطی ندارند یا زمانی که هشدار می‌دهد هزینه‌ای بابت ناتو نمی‌پردازد، به آن معنا است که ما باید در سیاست‌های خود تغییر ایجاد کنیم یا حداقل آنها را بررسی کنیم. پرسشی که مطرح می‌شود این است که اگر مرز‌های اروپا مورد حمله واقع شوند، ترامپ احساس همبستگی می‌کند؟ وقتی در ژوئیه ۲۰۱۷ با شما مصاحبه کردیم، از سرعت آهسته اروپا به‌ویژه روابط آلمان- فرانسه و توانایی آلمان برای همراهی با فرانسه نگران بودید. اگر آلمان نشد، روابط‌تان را با کدام متحد دیگر اروپایی سرعت می‌بخشید؟ همیشه گفته‌ام که باید آلمان را در کنار خود داشته باشیم و بریتانیا هم باید شریکی برای دفاع از اروپا باشد. ما معاهدات دوجانبه‌ای را که در سندهرست منعقد کردیم، حفظ خواهیم کرد. باور دارم که بریتانیا نقشی خاص برای ایفا کردن دارد. در حقیقت، بریتانیا هم با همین سوال مواجه خواهد شد زیرا در صورت تغییر در سرشت ناتو، این کشور بیش از ما متاثر خواهد شد. بنابراین از نقطه‌نظر نظامی، من روابط دوجانبه را اساسی می‌بینم. آنچه درست است این که بریتانیا – حتی پیش از برگزیت- استراتژی تهاجمی‌تری را برگزیده بود. از نقطه‌نظر تکنولوژیک و بسیاری دیگر از نقطه‌نظرها، من معتقدم، آنها تصمیم گرفتند که حاکمیت و استقلال را در ازای مدل سنگاپوری ترک کنند. به لحاظ شخصی، خیلی مطمئن نیستم که این امر پایدار باشد. من با «ترزا می» صحبت کردم و با بوریس جانسون هم صحبت کردم زیرا تصور می‌کنم که این طبقه متوسط بود که واکنش نشان داد و به برگزیت رای داد. فکر می‌کنم نخبگان از مدل سنگاپوری نفع می‌برند. اما باور ندارم که طبقه متوسط چنین نفعی ببرد. تصور می‌کنم که طبقه متوسط بریتانیا به یک مدل اروپایی کارآمدتر نیاز دارد که در آن مدل از آنها بهتر حفاظت شود. آلمانی‌ها با نگرش استراتژیک شما اشتراکی ندارند. در جایگاهی نیستم که آلمان‌ها را نصیحت کنم. آنها چرخش هزاره را خیلی بهتر از ما مدیریت کردند. چرا چنین مساله‌ای با آلمان وجود دارد؟ آلمان در همان مرحله چرخه اقتصادی و سیاسی که ما هستیم قرار ندارد. بنابراین، باید مرحله‌بندی کنیم. اول، آنها دهه اول قرن حاضر را به شکلی بسیار موفقیت‌آمیز مدیریت کردند. اصلاحات را در زمانی درست معرفی کردند. آنها در بازگشایی فضای اقتصادی و یک اقتصاد بسیار رقابتی موفق عمل کردند. آنها بزرگ‌ترین برنده منطقه یورو – از جمله بزرگ‌ترین برنده ناکارآمدی‌هایش- هستند. امروز، نظام آلمان باید بپذیرد که این وضعیت پایدار نیست. اما همان‌طور که گفتم: ترغیب آنها، تشویق‌شان به حرکت در آن مسیر تنها ابزارهایی هستند که باید به‌واسطه آن، آنها را به موضع خود نزدیک کنم. من اصلاحاتم را انجام می‌دهم، من خواستار حمایت هیچ‌کس یا چیزی نیستم. اما به آنها- حتی به شما- می‌گویم که این نظام پایدار نیست. بنابراین در مواقعی، آنها مجبور به سازگاری دوباره هستند. تجربه نشان داده است که گاهی اینها زمان زیادی به طول می‌انجامد اما وقتی تصمیم‌شان را گرفتند، از خیلی‌ها سازمان‌یافته‌تر عمل می‌کنند. آنها تاکنون نشانه‌ای از چنین تلاشی را نشان نداده‌اند. منظورم این است که ممکن است شما را به عقب برانند. این حرف خیلی درست نیست. در بحث‌های دفاعی، آنها با ما هستند که یک تابو بود. به لحاظ استراتژیک با ما هستند از جمله در زمینه پروژه‌های بلندپروازانه، صادرات تسلیحات و این یک دارایی ارزشمند است. آنها همچنین حامی سازوکارهایی برای ادغام منطقه یورو هستند. اکنون با مساله مقیاس مواجه هستیم و درست است که تابو همان مساله محرک‌های بودجه‌ای است. این برای کل اروپا درست است. ما سهم‌مان را در محیطی تعیین می‌کنیم که از نظر نرخ و نقدینگی محیطی بسیار متفاوت‌تر بود. می‌خواهم تمرکزمان را وسیع‌تر کنیم. ما در یک وضعیت ژئوپلیتیک هستیم که هیچ‌کس نمی‌تواند واقعا وضع بودجه چین را برآورد کند. تصور ما این است که این بودجه بالاست و چینی‌ها سرمایه‌گذاری‌های عظیمی هم انجام داده‌اند. ایالات‌متحده کسری خود را در راستای سرمایه‌گذاری در مسائل استراتژیک و محدودیت برای طبقه متوسط افزایش داده است. ظاهرا اروپا در تحکیم وضعیت خود تنهاست اما وضعیت اروپای امروز چگونه است؟ من این را با رهبران دیگر اغلب به شکلی عریان‌تر مطرح کرده‌ام اما این یک حقیقت اقتصاد کلان و یک حقیقت مالی است. اروپا یکی از قاره‌ها با بالاترین سطح پس‌انداز است. حجم زیادی از این پس‌اندازها صرف خرید اوراق قرضه آمریکا می‌شود. بنابراین، با پس‌اندازهایمان، ما پول آینده آمریکا را می‌دهیم و مهم‌تر اینکه، خود را در معرض آسیب‌پذیری قرار داده‌ایم. این خوب نیست. با توجه به این وضعیت، ما باید معامله اقتصاد کلان‌مان را مورد بازنگری قرار دهیم. ما نیاز به سرمایه و انبساط بیشتر داریم. اروپا نمی‌تواند تنها منطقه‌ای باشد که چنین کاری انجام نمی‌دهد. فکر می‌کنم به همین دلیل است که بحث درباره ۳ درصد بودجه ملی و یک درصد بودجه اروپایی به قرن گذشته تعلق دارد. این نوع بحث‌ها به ما در توسعه این سیاست کمکی نمی‌کند. این جور بحث‌ها به ما کمکی برای آماده شدن برای آینده نمی‌کند. وقتی به سطح سرمایه‌گذاری‌مان در هوش مصنوعی نگاه می‌کنم و آن را با چین یا آمریکا می‌سنجم، ما در وضعیتی برابر نیستیم. به فعالیت دیپلماتیک شما بازگردیم. شاهد فعالیت‌تان در پرونده هسته‌ای ایران و اوکراین بودیم. شما ایده فرانسه به‌عنوان قدرت متوازن‌کننده را مطرح کردید. با همه یک گفت‌وگو برقرار کردید. آیا عنصری از تضاد میان این رویکرد و رویکرد خلق یک اروپای قدرتمند نظامی وجود دارد؟ من باوری به کوچک‌شماری‌ها ندارم بلکه برعکس، اروپا در هر صورت باید به خود به‌عنوان قدرتی متوازن‌کننده بیندیشد. اما من معتقدم که این نقش فرانسه – به‌عنوان عضو دائم شورای امنیت، یک قدرت هسته‌‌ای، پایه گذار اتحادیه اروپا و کشوری که در آنسوی آب‌ها و در هر گوشه‌ای از این جهان پهناور حضور دارد- است که مهم است و همه‌جا حضور دارد و این نیست مگر به‌خاطر جهان فرانسوی‌زبان. ما دسترسی‌های گسترده‌ای داریم. اساسا، فقط بریتانیا از طریق کشورهای مشترک‌المنافع است که می‌تواند چنین ادعایی داشته باشد هرچند، این کشور هم باید مسیر متفاوتی را دنبال کند. اما سنت‌ها و تاریخ دیپلماسی ما بسیار متفاوت است: ما درهم تنیدگی اندکی با دیپلماسی آمریکایی داریم که همین امر فضای بیشتری برای مانور به ما می‌دهد. وقتی می‌گویم قدرت متوازن‌کننده، یعنی مساله اتحادهایمان هم مطرح می‌شود. به تعبیر دیگر، ما حق داریم که دشمنان قاطع دشمنان دوستانمان نباشیم. به تعبیری کودکانه‌تر، همین است که هست. اینکه می‌توانیم با مردم سخن بگوییم و بنابراین، برای مشتعل شدن کل جهان دست به توازن‌سازی بزنیم. فکر نمی‌کنم که این چیز بدی باشد زیرا اول از همه ما را قادر می‌سازد که کارآمد باشیم و در همسایگان اروپایی‌مان ابزار نفوذ داشته باشیم. همچنین همان چیزی است که به ما اجازه می‌دهد تا این حقیقت را به اجرا درآوریم که – به نظر من- مرحله قدرت نظامی ضرورتا به این معنا نیست که از آن استفاده کنیم. از این‌قدرت برای مبارزه با تروریسم در آفریقا و به‌عنوان شریکی در ائتلاف بین‌المللی استفاده می‌شود. با این حال، این‌قدرت به‌کار دیپلماسی‌مان می‌آید. به نظرم مهم است که هر دو ابزار نفوذ را حفظ کنیم و به دنبال ایفای نقش قدرت توازن‌بخش و حفظ اعتبار نظامی‌مان باشیم. این روزها، اگر اعتبار نظامی نداشته باشید، در جهانی که قدرت‌های اقتدارگرا در حال فزونی هستند، کارکردتان را از دست می‌دهید و درست به همین دلیل است که آنچه در سوریه می‌گذرد بس تاسف‌انگیز است. ما عقب‌نشینی نظامی را تصویب کردیم. این بر خلاف آن چیزی است که از آمریکایی‌ها در ۱۳ آوریل ۲۰۱۸ دیدیم، طی حمله به برنامه شیمیایی سوریه که اعتبار ما را در منطقه از جمله از ‌نظر دیپلماتیک بالا برد. با «عملیات همیلتون»، ما حملات جراحی‌گونه به پایگاه‌های شیمیایی سوریه انجام دادیم. ما نشان دادیم که خط قرمز اجرا می‌شود. این خط قرمز البته در سال ۲۰۱۴- ۲۰۱۳ اجرایی نشد. بنابراین، این ترکیبی از هر دو است و مکمل هم هستند [قدرت نظامی و دیپلماتیک]. در مورد رژیم‌های اقتدارگرا، خواستار بهبود روابط با روسیه شده‌اید، چیزی شبیه به سیاست «ریست» اوباما، که در نهایت موفقیت بزرگی نبود. چه دلیلی دارید که فکر کنید این بار وضع متفاوت است؟ من به روسیه نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم چه گزینه‌های استراتژیکی دارد. ما در مورد کشوری صحبت می‌کنیم که به اندازه قاره اروپاست با سرزمین‌هایی وسیع. البته با جمعیت رو به افول و رو به پیری. کشوری که GDPاش به اندازه اسپانیاست. کشوری که درحال تسلیح دوباره خود است با سرعتی دو برابر هر کشور اروپایی دیگر. کشوری که به شکل مشروعی بر سر اوکراین مورد تحریم قرار گرفت. روسیه درگیر اقدامات نظامی و ستیزهای چندجانبه است اما مسائل داخلی خاص خود را هم دارد: جمعیت، اقتصاد و ... . اهمیت استراتژیک آن چیست؟ یک گزینه این است که به تنهایی خود را به ابرقدرت تبدیل سازد. این اقدامی بسیار دشوار است حتی اگر اشتباهات ما اهرم‌هایی به‌دست این کشور داده باشد. ما نشان دادیم که در سال‌های ۲۰۱۴- ۲۰۱۳ در قضایای اوکراین ضعیف عمل کردیم. امروز روسیه در سوریه فعال شده آن هم به‌دلیل اشتباهات ما. ما به این کشور فضای تنفس دادیم. بنابراین، می‌تواند در چنین فضایی بازی هم بکند. اما همه اینها به دلایلی که ذکر کردم، همراه با یک الگوی سیاسی و ایدئولوژیک مبتنی بر محافظه‌کاری مبتنی بر هویت بسیار سخت است که مانع از داشتن سیاست مهاجرت از سوی روسیه می‌شود. زیرا جمعیت روسیه متشکل از جمعیت مسلمان هم هست که این کشور را در محاصره خود گرفته‌اند و این کشور نگرانی زیادی در این زمینه دارد. با توجه به اندازه سرزمین، می‌تواند یک اهرم رشد فوق‌العاده یعنی یک سیاست مهاجرتی داشته باشد. اما نه، این یک پروژه سیاسی محافظه‌کارانه ارتدوکس است. بنابراین به نتیجه‌ای نخواهد رسید. من خیلی به این گزینه مستقل اعتقاد ندارم. راه دوم این است که روسیه مدل اوراسیایی را در پیش بگیرد. این مدل یک گزینه مسلط دارد یعنی چین و فکر نمی‌کنم این مدل قابلیت توازن‌سازی داشته باشد. این را در سال‌های اخیر دیده‌ایم. در پروژه «یک کمربند، یک جاده» شاهد بودم که روسیه آن دور دورها نشسته بود؛ دور از چشمان شی جین پینگ. پوتین می‌توانست ببیند که اوضاع در حال تغییر است و من مطمئن نیستم که او این تغییر را دوست داشته باشد. اما پوتین فرزند سن‌پترزبورگ است. برادر بزرگ او در همان‌جا دفن است. بنابراین، چین هم نمی‌تواند الگوی او باشد. بنابراین، گزینه‌ای که باقی می‌ماند سیاست توازن با اروپاست. در قاموس پوتین، «اروپا رعیت آمریکاست. اتحادیه اروپا اسب تروا ناتو است و ناتو هم به‌دنبال گسترش تا مرزهای روسیه است». برای پوتین، معامله ۱۹۹۰ محترم شمرده نشد. هیچ «منطقه امنی» باقی نماند. روس‌ها سعی کردند اوکراین را بازدارند و از طرق مختلف مانع پیوستن اوکراینی‌ها شوند. رویکرد محافظه‌کارانه پوتین باعث توسعه پروژه ضد‌اروپایی‌اش شد. سوال آخر؛ به نظر می‌رسد که در نگاه شما، ترکیه عضوی از ناتو نباشد. درست است؟ نمی‌توانم این را بگویم. به نفع ما نیست که عضوی را بیرون کنیم اما شاید در ساختار ناتو بازنگری کنیم. من این را به شورای اروپا و روسیه هم گفتم. من در همین رابطه مورد انتقاد قرار گرفتم اما معتقدم این پیامی رسا خواهد بود زیرا شورای اروپا تکالیفی دارد. حفظ روسیه در شورای اروپا یعنی دادن حفاظت بیشتر به شهروندان روسیه. در هر صورت، به نظرم سوالی که باید پرسیده شود این است: «تعلق داشتن به ناتو یعنی چه؟» فکر می‌کنم در شرایط فعلی به نفع ماست که ترکیه را در چارچوب فعلی ناتو نگه داریم اما این به آن معناست که با توجه به نحوه عملکرد امروز ناتو، تضمین نهایی ناتو در مورد ترکیه باید واضح باشد. امروز، چه چیزی باعث این اصطکاک و شکاف شده است؟ آنچه می‌بینیم و من آن را «مرگ مغزی» می‌نامم این است که ناتو به‌عنوان یک سیستم نظارتی بر رفتار اعضای خود ندارد. بنابراین، تا زمانی که عضوی داشته باشید که احساس کند حق دارد متمردانه به پییش برود و این حق از سوی آمریکا به آنها داده شده است، چنین خواهند کرد. این چیزی است که رخ داده است.