STORM

Members
  • تعداد محتوا

    358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های STORM

  1. icon_wink بابك ZAINI اعلام نميكرد اومده بودم كه حسابي بكارم icon_question icon_cheesygrin ولي اشكال نداره مال من بمونه واسه سري بعد.
  2. فرمایش شما متین ولی هم ما هم شما هم اسرائیل می دونیم که شهاب 3 2400 متر خطا می کنه پس اینکاره نیست هرچند که پدری از اسرائیل در میاره که یهودی ها بزنن به دریا و شنا کنان فرار کنن ولی هم ما هم شما می دونیم که بعیده این چیزی که می فرمایین اتفاق بیفته یعنی زدن دقیق تاسیسات اونا! ضمنا همه جنگ که افند نیست باید 3 پدافند به ازای 1 افند باشه که در ما برعکسه شما بايد چند مطلب رو حين جنگ احتمالي با اسراييل در مورد پدافند مد نظر قرار دهيد و بحث اسراييل و آمريكا رو در نوع حملات به همديگر آميخته نكنيد چون قضيه هاي متفاوتي است. اول اينكه اسراييل كلا با چي ميتونه به ايران حمله كنه ؟؟( بدون همراهي آمريكا) جواب اين سوال كدام يك از اينهاست؟ 1- حمله با موشك هاي بالستيك 2- حمله با هواپيماهاي نظامي 3- حمله موشكي بوسيله چند فروند زيردريايي كه احتمالا در خليج فارس مستقر كنه. احتمال سوم با توجه به توانايي هاي ايران در خليج فارس و درياي عمان كم به نظر ميرسه حتي اگه عملي بشه احتمال شناسايي و منهدم كردن اون وجود داره. اگر آسمان عراق بر روي هواپيماهاي نظامي اسراييل مسدود باشه ميمونه مسير هاي تركيه و مسير اردن-عربستان كه شك نكنيد اون ها هم چنين ريسكي نميكنند. پس مي ماند موشك هاي بالستيك اسراييل كه به نظر من به اهداف مورد نظر با خطايي كه در هر موشك بالستيك هست برخورد خواهد كرد و سيستم S-200 ما هم فكر نكنم كار زيادي بتونه بكنه و همچنين در مقابل , اسراييل نيز با سيستم هاي ارو و Patriot. MIM-104 و Pac2 با سرعتي كه شهاب 3 در فاز پاياني داره بعيد ميدونم كاري بتونه بكنه . البته از اين سيستم آخري كه آمريكا داره تو اسراييل پياده ميكنه بي خبرم. حال اگر ببينيد , بدون كمك آمريكا از هواپيما و ساير مسايل خبري نيست و تقريبا ميماند موشك ها. در اين جنگ ايران موشكهاي زياد با قابليت هاي بسيار خوب از قبيل قدر با برد 1800 كيلومتر و شهاب 3 با برد 2000 كيلومتر و موشك عاشورا كه يك موشك با سوخت جامد هست با بردي حدود 2200 كيلومتر . پس در مقابل موشك هاي زمين به زمين دشمن ما هم بدون سلاح نيستيم. اينكه موشك ها خطا دارند چيزه عجيبي نيست. اگر تعداد هدف هاي بسيار مهم ما در اسراييل مثلا 16 هدف باشد با شليك همزمان چندين فروند موشك به هدف اين امر عملي ميشه و حتي در صورت شكست عمليات در روز و يا وحله اول روز ديگري مورد هدف ميتونيم قرار بديم. در مورد زدن شهر ها نيز اين خطا مهم نيست. در ثاني حتي حزب الله نيز ميتونه اين هدف هاي مهم رو بزنه و موشكي كه حزب الله در جنگ 33 روزه پرتاب كرد و در فاصله 30 كيلومتري اورشليم فرود آمد نيز گواه اين ادعاست. هر چند اسراييل نيز ايران رو هدف قرار ميده ولي با توجه به پهناور بودن و روحيه بالاي ملت ايران ميتونيم با 500 فروند موشك بالستيك با همراهي هزاران موشكي كه از سوي حزب الله پرتاب خواهد شد اسراييل رو در اندك زمان به زانو در بياريم ولي اگر پاي آمريكا در اين مساله باز بشه كه بعيد هم نيست تاكتيك هاي بازي عوض خواهد شد. در ضمن من خودم يك پست انتقادي از پدافند هاي ايران داشتم كه ميتونين مطالعش كنيد و با شناخت بر روي كاربران مطالبي رو بيان كنيد.
  3. Nestor جان كارتان وقعا قابل تقدير بود. دستتون درد نكنه استفاده كرديم.
  4. نوژه! منظوره دوست ما اين است كه فشار رواني روي افراد هست. ولي hadi222 دوست عزيز آلترناتيو هاي ايران براي اسراييل بسيار زياد است. از موشك هاي شهاب 3 با خرج مواد منفجره سنگين 1 تني گرفته تا حزب الله و حماس تا فاكتورهاي ديگري مثل هدف قراردادن زير ساخت هاي اسراييل از سوريه و غيره. اگر اسراييل نطنز و بوشهر رو بزنه فراموش نكن كه نيروگاه دايمونا به راحتي در تير رس موشك هاي ماست.
  5. مطالب بدون منابع موثق به دليل انحراف بحث و خارج شدن آن از حيطه اهداف سايت داراي صلاحيت نمي باشند. بيننده بازتاب كه منبع نيست !! تاپيك قفل مي شود.
  6. ممنون Nestor جان. من برخي مطالب فارس نيوز رو ديروز در سايت قرار دادم چون بودنشون در آرشيو سايت ضروري بود.
  7. سعيد جان اطلاعات كلي و خوبي داريد . خودشم در اكثر ضمينه هاي نظامي و حتي غير نظامي . معلومه مطالعتون خيلي بالاست. قابل ارزش هست.
  8. پشتيباني جنگ به روايت محسن رفيق دوست درآن زمان كه كسي ما را نمي‌شناخت و جنس به ما نمي‌فروختند. من رفتم پيش مرحوم ياسرعرفات رفتم و گفتم تفنگ مي‌‌خواهم. حدود پنج هزار قبضه تفنگ كلاشينكف و 500 قبضه آرپي‌جي هفت از او خريدم. حاج محسن رفيق دوست متولد 1329 در محله قديمي و اصيل ميدان خراسان است و از جمله افرادي كه نقشي برجسته در مبارزه بچه مذهبي ها به رهبري امام خميني (ره) با رژيم پهلوي داشته و بلافاصله با پيروزي انقلاب اسلامي ايران وارد صحنه شده و هر جايي كه توانسته به خدمت گذاري به مردم ونظام پرداخته است.او در زمان دفاع مقدس ابتدا مسوول تداركات سپاه و بعد وزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در دولت ميرحسين موسوي بوده است و بعد از دفاع مقدس هم مدتي در بنياد مستضعفان و جانبازان خدمت نموده است و هنوز عضو هيات امناي بنياد مستضعفان مي باشد. هرچند او در نگاه بيشتر مردم همان راننده ماشيني است كه مسير تاريخي فرودگاه تا بهشت زهرا را پيمود، اما به هر حال او يكي از بنيانگزاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است و بسياري او را پدر موشكي ايران مي نامند. رفيق دوست اكنون در بنياد خيريه نور كه خود آن را تأسيس نموده به فعاليت در زمينه توليدات دارويي مشغول است. با هر كس در مورد پشتيباني جنگ صحبت مي شود، وقتي صحبت از امكانات و وسايل مي آيد همه متفق القول هستند كه بايد حاج محسن را يافت و از او پرسيد كه چگونه توانسته در اوج تحريم ها و وضعيت ويژه اقتصادي ايران تداركات جبهه ها را به بهترين نحو ممكن انجام دهد.در اين نوشتار برآنيم تا از زبان خود او بخش مهمي از تجارب مديران عالي دفاع مقدس در خصوص چگونگي پشتيباني و تأمين تسليحاتي جنگ را بازگو نماييم. *تأمين تجهيزات نيروي دريايي از ليبي وقتي هم انقلاب اسلامي پيروز شد ليبي جزو اولين كشورهايي بود كه نظير سوريه و روسيه انقلاب ايران را به رسميت شناخت. روزهاي ابتدايي انقلاب، بلافاصله نخست وزير ليبي به ايران آمد. دولت موقت اجازه نداد اين هيات از هواپيما پياده شود. خبر را به من دادند. با مرحوم محمد منتظري در مدرسه رفاه جلسه داشتيم. آنها به خاطر آقاي موسي صدر با ورود هيات ليبي مخالف بودند. گفتم اين دعواها باشد براي بعد. 40ـ30 نفر از اعضاي كميته استقبال را برداشتم و رفتم فرودگاه. دولت موقتي‌ها را از فرودگاه بيرون كرديم. رفتيم در هواپيما را باز كرديم. جلود و همراهانش را به هتل شرايتون برديم و در دو طبقه اسكان داديم. بعد هم آورديم با امام (ره) ملاقات كردند. اين مساله براي ليبيايي‌ها خيلي شيرين بود. نيروي دريايي ايران در زمان شاه، با نيرو دريايي ليبي هر دو توسط آمريكايي‌ها درست شده و كاملاً شبيه هم بود. ما دو ناو بزرگ داشتيم كه درست مثل ناوهاي ليبي بود.. وقتي قذافي در ليبي به مسند قدرت نشست، تجهيزات روسي را جايگزين ناوهاي آمريكايي كرد. ناوها، توپ‌ها و همه ادوات مثل هم بود. ليبي آنها را از رده خارج كرده بود. من رفتم ليبي هر چه كه داشتند گرفتم بنابراين تجهيزات ناوهايمان را از ليبي گرفتيم. با دو كشتي تجهيزات ناوها را آورديم. در حقيقت رفاقتمان از اينجا شروع شد. *خريد اولين محموله سلاح در جنگ از ابتداي تشكيل سپاه تا پايان جنگ مسؤول پشتيباني سپاه بودم.درآن زمان كه كسي ما را نمي‌شناخت و جنس به ما نمي‌فروختند.پيش از انقلاب من با سازمان فتح ارتباط و با شخص مرحوم عرفات هم آشنايي داشتم. من رفتم پيش مرحوم ياسرعرفات رفتم و گفتم تفنگ مي‌‌خواهم.به لبنان رفتم و زير كوهي كارخانه شان را ديدم. حدود پنج هزار قبضه تفنگ كلاشينكف و 500 قبضه آرپي‌جي هفت از او خريدم. به مرور در اين اواخر در حجم‌هاي بزرگ تسليحات مي‌خريديم. *ايجاد صنايع جنگي در سپاه در دوران جنگ ما در محاصره كامل نظامي بوديم. اولين كشوري كه از آنجا مهمات تهيه كردم فلسطين و پس ازآن كره شمالي بود. كشوري عقب افتاده، اما از نظر نظامي پيشرفته. من در آنجا به ملاقات كي مين سونگ مي رفتم. او به انقلاب اسلامي خيلي علاقه مند بود و با سعه صدر با ما برخورد مي كرد. البته پول هم در ازاي تجهيزات مي گرفت. يك روز به من گفت چرا از ما اسلحه و مهمات مي خري؟! برو خودت بساز. اصولاً ملتي كه ديگران بخواهند فشنگ تفنگش را بدهند موفق نمي شود! از همان موقع كه حدود سال 59، قبل از جنگ بود، تصميم گرفتم در سپاه صنايع ايجاد كنيم. *مانع تراشي هاي بني صدر براي تأمين تسليحات از داخل در ابتداي جنگ و در دوره بني‌صدر حتي براي تأمين تسليحات از داخل هم مشكل داشتيم. يك روز شهيد كلاهدوز، قبل از شكست حصر آبادان، به من گفت اگر هزار قبضه اسلحه ژ3 بيشتر بدهي مي‌توانيم 4 هزار نفر را وارد عمل كنيم. رفتم دزفول. ديدم بني‌صدر هم همراه استاندار آنجاست. گفتم دستور بدهيد هزار قبضه اسلحه به ما بدهند. گفت برو از اربابانت بگير. گفتم ارباب‌هايم چه كساني هستند. اسامي بزرگان انقلاب، آقايان خامنه‌اي، بهشتي و هاشمي رفسنجاني را گفت. گفتم اسلحه دست ارباب‌هاي من نيست دست توست. بني‌صدر گفت نمي‌دهم. يادم هست لباس نظامي هم پوشيده بود. به محض اينكه بني‌صدر سوار جيپ شد من هم رفتم زير لاستيك‌هاي جيپ خوابيدم. گفت چكار كنم. گفتم يك حواله هزارتايي ژ3 بنويس. نوشت و من هم آمدم تهران. اول كه آمدم گفتند نمي‌دهيم. ما هم يك عده از بچه‌ها را برداشتيم و رفتيم قفل‌ها را شكستيم. سه هزار ژ3 و تيربار برداشتيم. همه را شماره‌برداري كرديم گذاشتيم آنجا و آمديم بيرون. *تهيه موشك اسكاد از ليبي قبل از اينكه در سال 62 وزير سپاه بشوم، به سه تا كشور زياد سفر مي‌كردم. سوريه، ليبي و كره‌شمالي. آنها با ما همكاري مي‌كردند و سوريه و ليبي بيشتر از كره با ما همكاري مي‌كرد. يك‌سال اول به سوريه و به ليبي نرفتم. آنها رسما من را دعوت كردند. من تحت عنوان يك سفر رسمي همراه با برخي فرماندهان سپاه نظير سردار صفوي و سردار وحيد، اول به سوريه و بعد به ليبي رفتم. خاطرم هست اولين سفري بود كه با لباس سپاهي مي‌رفتيم. مقامات ليبي هم در سطح بالا استقبال كردند..قبل از اينكه به ليبي بروم اول پيش آقاي هاشمي و بعد نزد مقام معظم رهبري كه آن زمان رئيس جمهور بودند، رفتم. آقاي هاشمي گفت حاج محسن مي‌تواني از اين دو تا كشور موشك بگيري. عراق بدجوري به تهران موشك مي‌زند و هواپيماهاي ميگ 25 بالا‌سر تهران مانور مي‌دادند. گفتم به اميد خدا. خدمت حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رفتم. ايشان فرمودند تهيه موشك از آنها فكر خوبي است، اما فكر مي‌كني آنها موشك در اختيار ما قرار مي‌دهند. گفتم آقا سنگ مفت، گنجشك مفت. رفتم سوريه. با مرحوم اسد ملاقات كردم. ايشان به ايران محبت داشت. جريان را گفتم. گفت ما هنوز با اسرائيل در حال جنگ هستيم و آتش‌بس فرماليته است. ضمن آن كه آن بخش از مهماتي كه شما مي‌خواهيد در اختيار ما نيست. در اختيار روس‌هاست. من نمي‌توانم به شما موشك بدهم اما اگر خواستيد ما به نيروها و بچه‌هاي شما آموزش مي‌دهيم. همانجا قرارها را گذاشتم و هماهنگ كردم تا يك گروه 40 تا 50 نفره به سوريه بروند. آنها رفتند و آموزش‌هاي لازم راجع به موشك را شروع كردند. وقتي به ليبي رفتيم ابتدا با آقاي جلود، نخست‌وزير ليبي و معاون آقاي قذافي ديدار كرديم. در مذاكراتمان، آقاي جلود مي‌گفت كه ليبي از انقلاب اسلامي حمايت مي‌كند. در عين حال مشكل عربي بودنشان را هم مطرح كرد. ايشان نزديك به نيم ساعت سخنراني كرد. ديدم اينطور نمي‌شود. يكدفعه با دستم محكم زدم روي ميز مذاكره بطوريكه جلود تكان خورد. گفتم دروغ مي‌گوييد. جلود گفت چرا؟ گفتم شما مي‌گوييد ايران ام‌القراي جهان اسلام است و تهران هم مركزش. در حاليكه صدام هر روز تهران را هدف قرار مي‌دهد و ما تجهيزات كافي براي دفاع نداريم. گفت چه مي‌خواهيد. گفتم موشك. جلود با اين پيشنهاد كمي تامل كرد و گفت اين كار من نيست. كار شخص قذافي است. گفتم برويد آقاي قذافي را آماده كنيد. وقتي پيش قذافي رفتم چون لباس نظامي داشتم سلام نظامي دادم. بعد از آن ديدار، جلود گفت كار خودت را كردي. بياييد موشك‌هايتان را ببريد. همانجا به رئيس دفترش گفت 10 تا موشك اسكات B آماده كنند. بعد از سرهنگي پرسيد كه كداميك از نيروها مي‌توانند به ايران بروند و با بچه‌‌هاي سپاه كار كنند. او گفت كه سرگرد سليمان خوب است. قذاقي گفت به سرگرد سليمان ماموريت بدهيد تا با تيم خودش به ايران برود. بعد اضافه كرد از امروز فرمانده آنها حاج محسن رفيق دوست است. هر چي حاج‌ محسن گفت بايد اطاعت كنند. ما برگشتيم به ايران. تقريبا حمل موشك‌ها مصادف شده بود با سفري كه حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مقام معظم رهبري به ليبي كرده بودند. من هم همراه ايشان به اين سفر رفتم. ما كه رسيديم هواپيماي ديگري موشك‌ها را بار زده بود و آماده پرواز به ايران بود. به هر حال ما موشك اسكاد B كه 350 كيلومتر برد داشت را به ايران وارد كرديم و اولين آن را به بانك رافدين بغداد زديم. اينها با اختلاف كم به هدف مي‌خوردند. نهايتا 500 متر اينطرف و آنطرف ممكن است اصابت كند كه در اين برد اصلا مهم نيست و جايز است. با اين حال بسياري از موشك‌هايي كه ما زديم، به لطف خدا به هدف اصابت كرد. يكي را من خودم شليك كردم. قبل از آن دعاي توسل خوانديم. بعد باشگاه افسران عراق را هدف گرفتيم. شليك كه كرديم بلافاصله راديو بغداد و چند تا راديو عربي را گرفتيم. چون چند دقيقه بعد معلوم مي‌شد كه سرنوشت شليك چه بوده. به لطف خدا راديوهاي آنها اعلام كردند كه موشكي به باشگاه افسران اصابت كرده است. برد اسكات B براي ما مناسب بود. چند بار كه شليك كرديم، عراقي‌ها گفتند كه ما ديگر موشك شليك نمي‌كنيم. البته يكي از آن 10 تا موشك را كه آوردم، به باغ شيان بردم و دادم به مركز تحقيقات سپاه. آنجا به دوستان گفتم كه اين را اوراق كنيد و از روي آن موشك بسازيد. بعد عكسي از همان موشك گرفتند. بالاي آن نوشتند تقديم به پدر موشكي ايران.الان با همان كپي سازي ها رسيده ايم به موشك شهاب و بالاتر از شهاب.بعدها از كره‌شمالي همين موشك اسكاد B.را خريديم. *پشتيباني عمليات خيبر معمولا هر عملياتي كه مي خواست انجام بگيرد بعد از اينكه فرماندهي تصميم مي گرفت و به تصويب فرمانده جنگ مي رساند، اين عمليات را به ما معرفي مي كردند و ما مي رفتيم از نظر موقعيت محلي و امكاناتي كه براي انجام عمليات لازم بود را بررسي مي كرديم و تجهيزاتي كه مي خواست را تهيه مي كرديم. و با توجه به اينكه در اين عمليات عبور از راه هور و رسيدن به جزاير مجنون مورد نظربود، و از ما تعداد زيادي قايق و شناور هاي خشايار تعويض موتور شده خواسته بودند. اين خشايارها كه نفربرهاي از رده خارج شده ارتشي سال 1340 بود، در تهران به عنوان ديوار پادگان اردشير بابكان دو تا دو تا روي هم گذاشته شده بود. ما آنها را گرفته بوديم و در حال تعويض موتورش بوديم چون موتورهايش به درد كار نمي خورد. امكانات خاصي كه براي عمليات خيبر مي خواستند در درجه اول قايق بود و همين خشايارها البته مسئله پل هم مطرح است كه بحث مفصلي دارد. مثلا مي گفتند يك قايق مي خواهيم اين تعداد نيرو حمل كند يا يك قايق مي خواهيم رويش يك كاتيوشا نصب كنيم، البته ميني كاتيوشا، يك قايق مي خواهيم كه رويش دوشكا نصب شود. يا نمونه مي دادند، يا خودمان طراحي مي كرديم. اين بود كه قالب اين را بسته به تعدادي كه مي خواستيم يا زماني كه داشتيم - اگر زمان طولاني بود تعداد قالب كمتر اگر زمان كوتاه بود تعداد قالب بيشتر- و يك جاي وسيع هم تدارك ديده بوديم كه به اسم شهيد كلاهدوز نامگذاري كرديم روي آن قالب ها قايق را مي ساختيم و مي فرستاديم جبهه همين طور در مورد خشايار. موتور قايق ها را هم از خارج وارد مي كرديم يكي از ويژگي هاي ما در طول جنگ اين بود كه درخواست هايي كه داشتيم خيلي غير متعارف بود و اگر دقت نمي كرديم لو مي رفت كه براي جنگ مي خواهيم استفاده كنيم و از نظر حفاظت اطلاعات بايد دقت بسياري مي كرديم مثل خريدن موتور، مثل خريدن حتي تويوتا، مثل خريدن لباس غواصي. مثلا در ارتش هاي دنيا خيلي غواص داشته باشند صد يا دويست تا لباس براي كارهاي خاص مي خريدند ولي فرماندهان از ما دو هزار تا لباس مي خواستند آن هم در زماني كوتاه. براي تهيه اين لوازم چند نفر را بسيج مي كرديم از چند كشور مختلف و به نام چند كشور مختلف پول مي داديم تا بروند آنجا خريد كنند و بياورند اينجا تحويل دهند. براي عمليات خيبر لباس غواصي تعداد زيادي نخواستند. در عمليات فاو ما حداقل نياز لباس غواصي مان به 6000عدد رسيد كه تهيه آن خودش داستاني داشت. در عمليات خيبر مثلا مي خواستيم قايق موتور بخريم، از جاهاي مختلف اقدام مي كرديم. مي رفتنيم از كانادا موتور ياماها تهيه مي كرديم و به همين علت متوجه نمي شدند براي چه كاري مي خواهيم در مجموع كار لجستيك كاري پنهان ولي فوق العاده پراهميت است، به بچه هاي روابط عمومي و سايرين مي گفتم اگر شما كار نكنيد خيلي معلوم نيست ولي اگر تشكيلات ما 6 ساعت فعاليت نكند براي فردا صبحانه نداريم. نيروهاي ما شبانه روز تلاش مي كردند و منطقه را انتخاب مي كردند و اگر دقت نمي كرديم نمي توانستيم كار انجام بدهيم. اوج كاري كه در خيبر صورت گرفت و مي توان گفت پديده بود، پل خيبر بود. يك طرحي بود كه نماينده جهاد در دولت مطرح كرد و طرح اوليه مربوط به جهاد بود اما آن پلي كه ساخته شد آن طرح نبود و كار ساخت آن را به ما سپردند به ما آن طرح را برديم اصلاح كرديم و در مجموع ظرفيت عبور 5 تن بار را داشت، به شكلي كه نفربر، تانك و كاميون به راحتي بتواند از روي آن عبور كند. براي نصب آن يك روز با مشكل بر خورديم. نيزارها آنقدر فشرده بود كه با هيچ داسي قطع نمي شد.حتي هر چيزي در مملكت مي ديديم مي شود با آن قطع كرد را امتحان كرديم. بالاخره رفتيم آنجا كه بچه ها فتح كرده بودند يك ني كوب عراقي پيدا كرديم كه آنها از اين ني كوب براي خشك كردن هور و تبديل ني زار به درياچه استفاده مي كردند. بلافاصله اين دستگاه را برديم اراك و كپي سازي كرده و از روي آن چند دستگاه ساختيم. زمان هم محدود بود، در حدود 2 يا 3 روز اين كار را بايد انجام مي داديم و نهايتاً 14 كيلومتر پل ساختيم. يكي از كارهاي بزرگ در جنگ همين پل خيبر بود كه در عمليات بدر قطعات آنرا بزرگتر و مدرن تر كرديم. يك شب ساعت دوازده بود كه گفتند امشب به ما بايد تعدادي جرثقيل دستي و جك هاي مخصوص بدهيد، كه حالا هر جايي پيدا نمي شد و براي عمليات لازم بود.آنقدر كار مهم بود كه به يكي از بچه ها گفتم فوراً برو اهواز و ببين صاحب اينگونه فروشگاه ها چه كسي است،او را پيدا كن و لوازم را بخر. بچه ها گفتند اگر نشد.گفتم اگر نشد برويد خودتان مغازه را پيدا كنيد قفلش را ببريد، برويد داخل مغازه خودتان وسايل را بياوريد ولي يك نامه بنويسيد كه صبح بيا فرمانداري و پول اجناست را بگير. يك قفل جديد هم بزنيد به در و برويد كليد را بدهيد به استانداري. اينها همين آخري را انتخاب كردند رفتند از يك مغازه بزرگي هر چه مي خواستند برداشتند نامه نوشتند و قفل را زدند. طرف صبح آمد ديد قفلش باز نمي شود يك نامه روي قفل نصب است كه نوشته ما ديشب آمديم مغازه و چيزهايي برداشتيم، برويد استانداري و صورتش در مغازه و آنجا است و پولش هر چه باشد مي دهيم. يعني اين جور زمان براي براي ما تنگ بود و بايد كار تداركات را انجام مي داديم. موادي هم كه براي زير اين پل مي خواستيم يك تاجري وارد كرده بود. رفته بودند از او بخرند و او نمي فروخت. به من گفتند، گفتم عيبي ندارد. شب ساعت 12 برويد در خانه اش و در هر وضعي بود او را بياوريد اينجا. آدمي كه مواردي را دارد و مي داند ما براي جنگ مي خواهيم و پولش را هم مي دهيم، ومي خواهد احتكار كند و فقط به خودش فكر مي كند لذا بايد آن را به زور گرفت. دفتر وزارت آن زمان در خيابان فردوسي بود. تقريبا پنجاه و خورده اي سالش بود، خيلي ناراحت بود گفتم مرد حسابي مگر اين جنس را نمي خواهي بفروشي؟ مگر تو نمي داني احتكار در زمان جنگ حرام و هم جرم است؟ مرضت چيه؟ خوب اين جنست را بده و هر چه مي خرند ده درصد هم گران تر بگير. گفت: اگر نخواهم بفروشم. گفتم : همين جا مي دهم ميدان تير. نهايتاً پولش را هم كامل داديم و حواله انبار را ازش گرفتم و شبانه رفتيم جنس را آورديم و ريختيم براي كار. البته در كنار نصب پل خيبر،جهاد داشت جاده اي مي ساخت به نام سيد الشهدا كه بالاي دو تا سه ماه طول كشيد.كار ارزشمندي هم بود اما پل از روز ساخت تا نصب فكر مي كنم بيست و اندي روز دوران نصب آن بود،كه يكي از كارهاي عجيب جنگ بود. ادامه دارد فارس
  9. ناگفته هاي «خاوير پرز دكوئيار» از جنگ ايران و عراق ايراني ها به شوراي امنيت بي اعتماد بودند البته اين قسمت اول بود و پست قبلي قسمت دوم. در بيست و پنجم ماه مه 1982، يك روز پس از بازگشت ايراني‌ها به خرمشهر، نامه‌هايي براي رئيس جمهور خامنه‌اي و رئيس جمهور صدام حسين فرستادم و يادآور شدم كه اعتقاد راسخ دارم كه «به مقطعي رسيده‌ايم كه لازم است جستجو براي رسيدن به توافق مورد تاييد دو طرف، از سرگرفته شود.» مساعي جميله‌ام در خدمت آنها بود تا آنچه را كه مي‌خواهند به دست آورند. صدام حسين تا ششم ماه ژوئن جواب نداد. در ششم ژوئن، شوراي فرماندهي انقلاب عراق، به طور يكجانبه آتش بسي را اعلام كرد كه از سوي ايران رد شد. پس از آن در بيستم ژوئن صدام اعلام كرد كه عقب‌نشيني كامل نيروهاي عراق از خاك ايران آغاز شده است و در ده روز كامل مي‌شود. آيت‌الله خميني (ره) مرجع عظماي روحاني و سياسي ايران، فورا اين اقدام را رد كرد و اعلام كرد كه جنگ تا تخليه كامل سرزمين‌هاي ايران از سوي واحدهاي نظامي عراقي ادامه مي‌يابد. اين نشان مي‌داد كه ايران مصمم است رژيم صدام را سرنگون كند، همان‌گونه كه صدام مدعي بود كه اهداف غيرنظامي از آغاز جنگ تعقيب مي‌شده است. رئيس جمهور خامنه‌اي در بيست و پنجم ماه مه در پاسخ به پيشنهاد مساعي جميله من، بر موضع اوليه ايران تاكيد كرد كه به طور فشرده از اين قرار بود: عقب‌نشيني همه نيروهاي عراقي، تاسيس حكومت اسلامي در عراق (خلع يد از صدام حسين)، پرداخت 150 ميليارد دلار خسارت از سوي عراق و بازگرداندن همه عراقي‌هاي تبعيدي از ايران (مجموعه اي از شيعيان اين كشور) و باز كردن معبري از عراق به روي نيروهاي ايراني براي درگير شدن در نبرد عليه اسرائيل. رئيس جمهور خامنه‌اي اصرار داشت كه هرگونه تلاش ميانجيگرانه بايد به پذيرش اين شرايط از سوي عراق منتهي شود. ايران تاكيد داشت كه هيچ تمايلي به اشغال هيچ بخشي از خاك عراق ندارد (همان‌گونه كه در عمل، پس از كنترل سرزمين‌هاي عراق از سوي واحدهاي نظامي ايران، شاهد آن بوديم). در پاسخ ششم جولاي، صدام حسين برخواست خود براي نشستن بر سر ميز مذاكرات با ايران براي دستيابي به توافقي در اين زمينه تاكيد كرد. در اين نامه يا هيچ كجاي ديگر، چرخشي در مواضع قبلي عراق در مورد ادعاي ارض براي حاكميت بر اروند رود، ديده نمي‌شد. عراق در نظر داشت از طريق دوستانش در جنبش عدم تعهد، شوراي امنيت را تشويق كند تا قطعنامه‌اي را بر پايه آن عوامل اصلي ترتيباني كه مي‌توانست اساس گفتگوهايي قرار گيرد، به تصويب رساند. كه سرانجام اين امر كارگر افتاد. نماينده دائم گينه هنگامي كه در جولاي 1982 رياست شوراي امنيت را بر عهده گرفت، قادر بود اعضاي شورا را كه در ابتدا دچار ترديد بودند، به تصويب قطعنامه 514 شوراي امنيت ترغيب كند كه برپايه آن، درخواست يك آتش بس، پايان فوري هرگونه فعاليت‌هاي نظامي و عقب نشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بين‌المللي مطرح شده است. پس از آن، شورا - خوش‌بينانه - تصميم گرفت تيمي از ناظران سازمان ملل را براي نظارت بر آتش بس و عقب‌نشيني نيروها به كار گمارد. قطعنامه همچنين از تداوم يك تلاش ميانجيگرانه در يك فضاي همكاري با دبيركل سخن مي‌گفت. من اميدوار بودم كه قطعنامه بعدي به بي‌اعتمادي ايراني‌ها به شوراي امنيت پايان دهد. اميد من بيهوده بود. قطعنامه عقب‌نشيني نيروها به مرزهاي بين‌المللي را همان‌گونه كه ايران پيشتر خواسته بود مطرح مي‌كرد، اما اكنون ايران اراضي عراق را تحت اشغال داشت و مي‌خواست تا زمان دستيابي به يك توافق آن را نگاه دارد. از نظر ايران، نكته مهمتر اين بود كه قطعنامه هر دو طرف را محكوم مي‌كرد، بدون در نظر گرفتن اينكه يكي از دو طرف بيشتر از ديگري در آغاز جنگ مقصر بوده است. عراق، فورا قطعنامه را پذيرفت. ايران، به طور عمومي، مثل قبل در چارچوب فرايند كنار كشيدن خود از هر اقدامي كه شوراي امنيت صورت مي‌داد، اين قطعنامه را رد كرد. در اكتبر 1982، عراق شوراي امنيت را به تشكيل جلسه فراخواند تا موضوع حمله وسيع نيروهاي ايراني را در مرزهاي بين‌المللي نزديك شهر عراقي مندلي بررسي كند. شورا تشكيل جلسه داد و قطعنامه 522 را تصوي بكرد كه براساس آن بار ديگر خواستار آتش بس فوري و عقب‌نشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بين‌المللي شده بود. اين بار، به هر روي، شورا از اين موضوع استقبال كرد كه «واقعيت آن است كه يك طرف همواره آمادگي خود را به همكاري در اجراي قطعنامه 514 (1982) اعلام مي‌كند» و سوي ديگر را به انجام همان كار فرا خواند و اين اقدامي بود كه ايران را درست هنگامي كه موقع نظامي‌اش بهبود يافته بود، خشمگين كرد. در خلال مشورتهاي غيررسمي شوراي امنيت، من بسادگي گفتم متني كه انشاء شده است مناسب كار من به عنوان ميانجي براي آوردن جناحها در كنار هم نيست به هر روي قطعنامه تصويب شد. در پاسخ، ايران (مطلبي كه به من اعلام شد، چرا كه اعلام كردن موضوع به شوراي امنيت رد شده بود) اعلام كرد تنگه سومار كه عراق آن را به عنوان يك موضع تهاجمي ايران معرفي كرده بود، كاملا در خاك ايران واقع شده است و ايران با سرافرازي به جامعه بين‌المللي اعلام مي‌كند كه: «به كمك خدا... اين مرحله از عمليات دفاعي عليه ارتش متجاوز كاملا موفق بوده است» بيانيه در ادامه يادآور مي‌شد: ايران نسبت به بي‌طرفي و اهداف اين عنصر مهم (شوراي امنيت) كه براي مدت 22 ماه كه از تجاوز عراق به اراضي ايران مي‌گذشت، ساكت بود و تنها زماني تفكر نسبت به موضوع را آغاز كرد كه جمهوي اسلامي ايران در بيرون راندن متجاوز موفق شده بود ترديد دارد. در اين وضع، ايران در فكر قطعنامه شوراي امنيت در ارتباط با شرايط ميان ايران و عراق است كه هيچ مزاحمتي براي جمهوري اسلامي ايران ايجاد نكند. چند روز بعد، وقتي با وزير خارجه ايران علي اكبر ولايتي ديدار كردم به او گفتم كه قطعنامه جديد شوراي امنيت را مفيد نمي‌دانم و بي‌شك او مي‌فهمد كه عوامل نفوذ سياسي حاضر در شوراي امنيت خارج از كنترل من است. در اكتبر 1982، حزب اولاف پالمه، بار ديگر قدرت را در سوئد در دست گرفت و او دوباره نخست وزير شد. من از او خواستم كه با وجود وظيفه سنگين ملي، به عنوان نماينده ويژه باقي بماند. او با افتخار و شور و با وجود نااميدي از پيشرفت ميانجيگري قبول كرد. من اين واقعيت را دريافته بودم كه شكست ماموريت‌هيا رسمي او، بر موقعيت او در كشورش تاثير مي‌گذارد. هنگامي كه به شوراي امنيت اطلاع مي‌دادم كه نخست وزير پالمه موافقت كرده است كه به فعاليت‌هاي خود به عنوان نماينده ويژه ادامه دهد، تاكيد كردم او تنها هنگامي ماموريت‌هاي بعد را به عهده خواهد گرفت كه هر دو طرف اعلام كرده باشند آماده‌اند وارد بحث شوند و به گفتگوي محتوايي بر سر موافقت‌نامه‌اي در زمينه زد و خوردشان دست يابند. بدبختانه، اين شرايط تا زماني كه اولاف پالمه بر اثر شليك گلوله يك تروريست كشته شد تحقق نيافت. بن بست در زمين در اواخر سال 1982، جنگ زميني به يك بن بست رسيد. تهاجم‌هاي زميني ايراني‌ها با افزايش حملات هوايي عراقي‌ها، جايي كه عراقي‌ها برتري داشتند، روبرو شد و به دنبال آن عراقي‌ها از سلاح‌هاي شيميايي استفاده كردند. پيشنهاد من براي دست زدن به مساعي جميله به هيچ كجا نرسيد. ايراني ها به كنايه مي‌گفتند كه اگر بنا بود پاسخگو باشند، چيزي عيني بايد پيشنهاد مي‌شد. من اين را به پذيرش موافقتنامه الجزاير درباره اراضي و پرداخت خسارت از سوي عراق تعبير كردم. چنين پذيرشي مي‌توانست به دست آيد. در ماه مه 1983، دولت ايران از من خواست كه هياتي را مسئول تحقيق در موضوع حملات نظامي عراق به مناطق غيرنظامي كنم. يك ماه بعد، عراق همين درخواست را در زمينه اعزام يك هيات براي تحقيق درباره اسيران جنگي در دو كشور مطرح كرد. من دريافتم كه تنها به دلايل انساني، بايد با علاقمندي به اين درخواستها پاسخ دهم. از آن طرف، با پيگيري اين موضوعات مي‌شد زمينه اساسي را براي گفتگوها بين دو كشور عملي و ممكن كرد و ايران را وادار كرد كه به تماس با شورا يامنيت تن در دهد. بنابراين هياتي را براي تحقيق در مناطق غيرنظامي هر دو كشور مامور كردم و مشورت‌هايي را با كميته بين‌المللي صليب سرخ كه مسئوليت اوليه سلامتي اسيران جنگي را داشت آغاز كردم تا هياتي را براي تحقيق درباره شرايط اسيران جنگي هر دو كشور ايران و عراق مامور كند. هيات تحقيق درباره مناطق غيرنظامي، گزارش كرد كه در مناطق غيرنظامي ايران، آثار ويراني سنگين و قابل توجهي ناشي از حملات هوايي، توپخانه‌اي و موشكي و آثار ناچيزي از ويراني در مناطق غيرنظامي عراق ديده مي‌شود. ع راق كه از اين گزارش راضي نبود مفري از اين گزارش جستجو نكرد تا در مقابل من نايستاده باشد. ايران به نحوي قابل فهم از اين گزارش راضي بود. نماينده دائم ايران به من اطلاع داد كه اين كشور آرزو دارد اقدام سازنده‌اي از سوي شوراي امنيت صورت گيرد كه تا انتظاراتش از آن نهاد بر آورده شود. شورادر سال 1983 با تصويب قطعنامه 540 با محكوم كردن خشونتها و پايمال شدن قوانين انساني بين‌المللي و دعوت به دست كشيدن فوري از هرگونه عمليات نظامي عليه اهداف غيرنظامي، به اين درخواست پاسه داد. قطعنامه، بار ديگر از من مي‌خواست كه به تلاشهاي ميانجيگرانه و مشورتهايم با دو طرف درباره راه‌هاي پايان دادن به خشونتها ادامه دهم. اين نكته آخر بشدت واقع بينانه بود، چرا كه بر من كاملا روشن بود كه راهي براي توافق آتش بس وجود ندارد. نماينده دائم ايران به من يادآور شد كه قطعنامه با قصور در انتقاد از عراق، نظر كشورش را درباره كوتاهي در نقش شورا تاييد كرده است. خبرگزاري فارس
  10. بني صدر و 30 سال خيانت. بنابر اعترافات‌ يكي‌ از گروگان‌ها به‌ نام‌ تام‌ آهرن‌ ـ رئيس‌ قرارگاه‌ سيا در تهران‌ ـ يكي‌ ازجاسوسان‌ سيا در حوالي‌ مرداد 1358، بين‌ 3 تا 5 بار با بني‌صدر ملاقات‌ مي‌كند. در آخرين‌ جلسه‌، بني‌صدر با پيشنهاد دريافت‌ حقوق ماهيانه‌ هزار دلار، به‌ عنوان‌ مشاور اقتصادي‌ شركت‌تجاري‌ تحت‌ پوشش‌ سيا موافقت‌ مي‌كند. در تاريخ 4/10/58 كيهان در گمانه‌زني‌هاي خود در مورد كانديداهاي احتمالي از بني‌صدر، قطب‌زاده، بازرگان و غلامحسين صديق (از نيروهاي جبهه ملي) به عنوان داوطلبان شركت در انتخابات رياست جمهوري نام برد. ابوالحسن بني‌صدر وزير اقتصاد و دارايي نيز در همين ايام به صورت تلويحي اعلام كرد كه ظرف چند روز آينده، رسماً دست به فعاليت انتخاباتي خواهد زد. سر انجام با داغ شدن بازار شعارهاي انتخاباتي ، بني‌صدر مهمترين برنامه‌هاي خود را وحدت ملي، بازسازي اقتصاد، امنيت و معنويت برشمرد. در 25/10/58 احتمال كناره‌گيري جلال الدين فارسي به خاطر شبهه قانون اساسي و ايراني الاصل نبودن او مطرح شد. اين مسئله حزب جمهوري را با وضعيت دشواري مواجه ساخت. از طرفي مي‌ديدند كه رقيب اصلي انتخاباتي آنان يعني بني‌صدر از حمايت گسترده اي برخوردار است و از سوي ديگر فكر نمي‌كردند بتوانند جايگزين مناسبي را براي فارسي انتخاب كنند. بالاخره در 5/11/58 اولين دوره انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و مردم براي انتخاب رئيس قوه مجريه پاي صندوق‌هاي رأي رفتند و بني صدر با 11 ميليون رأي به رياست جمهوري رسيد. با انتخاب بني‌صدر، فضاي تأسف‌باري بر اردوي نيروهاي خط امام آن دوره حاكم شد. نگراني‌ها وقتي دوچندان شد كه ديدند بني‌صدر با راه‌اندازي نهادي موسوم به "دفتر هماهنگي‌هاي رئيس‌جمهوري"، قصد تسخير مجلس را نيز دارد. بنابراين رقابت‌ها از نو آغاز شد و كدورتي كه بين جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري در آستانه انتخابات رياست جمهوري به وجود آمده بود، به سرعت برطرف شد و نيروهاي سياسي مجدداً صف‌آرايي كردند. در آستانه برگزاري نخستين دوره انتخابات مجلس، گروه‌هاي سياسي با شور و هيجان وارد عرصه شدند و از همان ابتدا مشخص بود كه رقابت اصلي ميان حزب جمهوري اسلامي و دفتر همكاري‌هاي مردم با رئيس‌جمهور خواهد بود. بني‌صدر بعد از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري به منظور تجديد اين موفقيت، اقدامات چندي را براي جلب توجه مردم و كسب آراي آنان براي انتخابات و راهيابي نامزدهاي مورد حمايت خود به مجلس آغاز كرد كه تأسيس دفتر همكاري‌هاي مردم با رئيس‌جمهوري از جمله اين اقدامات بود. به هر حال، انتخابات برگزار و حزب جمهوري اسلامي در تهران و ديگر شهرستان‌ها موفق به كسب اكثريت آرا شده بود. اين مساله نارضايتي رئيس‌جمهور و سازمان مجاهدين خلق و ملي‌گراها را در پي داشت. همگان مي‌دانستند كه چالش اصلي ميان مجلس و رئيس‌جمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بني‌صدر با رندي سعي در جلب نظر امام و بيت‌ ايشان براي بهره‌برداري‌هاي سياسي داشت و به همين خاطر مرحوم حاج احمد خميني را به عنوان نخست‌وزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد. بني‌صدر در اقدام بعدي، مصطفي ميرسليم، سرپرست شهرباني كل كشور و از اعضاي حزب جمهوري اسلامي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد كه به رغم حدس و گمان‌هاي اوليه مبني بر موافقت اكثريت نمايندگان مجلس با ميرسليم، او هم موفق به كسب آراي لازم نشد.علي‌اكبر ولايتي ديگر نامزد پيشنهادي بني‌صدر براي تصدي نخست‌وزيري بود كه او نيز موفق به جلب نظر مجلس نشد. در نهايت تصميم‌گرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شوراي انقلاب و رئيس‌جمهور براي تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلي رجايي به توافق رسيد. از همان ابتدا بني‌صدر با انتخاب وي به عنوان نامزد پيشنهادي براي نخست‌وزير موافق نبود و حتي به رجايي لقب "خشك سر" داد. جالب اينجاست كه به رغم عدم عضويت محمدعلي رجايي در حزب جمهوري اسلامي، وي با آراي نسبتاً بالايي در مجلس موفق به كسب رأي اعتماد شد. در اين مقطع بني صدر تلاش كرد تا ضمن در دست زمام امور و بي اثر كردن حرف نخست وزير، دلائل ناكارآمدي سياسي و اقتصادي را متوجه كابينه محمد علي رجايي كند و از سوي ديگر در جبهه‌هاي جنگ از نيروهاي بسيجي و سپاهي كه جزو منتقدان فرماندهي او در جنگ بودند سلب اختيار كند. به حر حال چرخ اجرايي اداره كشور به كندي در حال چرخش بود و نمايندگان مجلس براي اين‌كه روند امور براي پيشبرد اهداف كابينه دولت تسهيل شود، تصويب لايحه دوفوريتي تعيين سرپرست براي سه وزارتخانه امور اقتصادي و دارايي، امور خارجه و بازرگاني را در دستور كار قرار دادند. اما بني‌صدريون در مجلس به تكاپو افتادند تا بر سر تصويب چنين لايحه‌اي مانع‌تراشي كنند و به همين عده اي صحن علني مجلس را ترك كردند كه البته اين تلاش ناكام ماند. سرانجام اقدام نمايندگان مجلس در تصويب لايحه خشم بني‌صدر را بر انگيخت. به طوريكه در غائله 14 اسفند ماه 1359 شديدترين حملات را نثار مجلس و شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي كرد. اجتماع مردم در اين روز در دانشگاه تهران ـ همزمان با سالگرد تولد دكتر مصدق ـ به صحنه درگيري نيروهاي موافق و مخالف وي مبدل شد. بني‌صدر در دفتر رياست جمهوري خود طيف وسيعي از تحصيل كردگاني را گردهم آورد كه اغلب وابسته به گروههاي مخالف انقلاب بودند. اين دفتر تحت نظارت دكتر رضا تقوي- از ديپلمات هاي وزارت امور خارجه حكومت پهلوي- افرادي را كه به جبهه ملي‌، سازمان مجاهدين خلق‌، حزب رنجبران و ديگر گروه‌ها و سازمانهاي مخالف انقلاب وابسته بودند، گردهم آورد. علاوه بر اين دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور به كانوني براي تحريك غيرمستقيم مردم عليه ارگانها و نهادهاي برخاسته از انقلاب تبديل شده بود. اين عملكرد كه جامعه ايران را در اولين سالهاي پس از پيروزي انقلاب با موجي از بحران و تنش و درگيري مواجه كرده بود، همراه با عدم شايستگي و صلاحيت بني‌صدر در مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ويژه در شرايط جنگي و همچنين حمايت صريح و علني وي از سازمان مجاهدين خلق (منافقين‌) و نقش وي در ميدان دادن به اين سازمان در عرصه اجتماعي و سياسي كشور، سبب شد تا امام خميني روز 20 خرداد 1360 طي حكمي وي‌ را از سمت فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بركنار و براي حل اختلاف بين مسئولان نظام، دستور تشكيل كميته‌اي را صادر كردند. در اين كميته، آيت‌الله مهدوي كني، شيخ شهاب‌الدين اشراقي از طرف بني‌صدر و شيخ محمد يزدي از طرف حزب جمهوري اسلامي عضو بودند و مهدوي كني در اين هيأت به عنوان نماينده امام انتخاب شد. (صحيفه امام، ج 14، ص 248) بعد از بحث و بررسي فراوان بنا بر نظر هيأت، موارد تخلف رئيس‌جمهوري از وظايف قانونيش اعلام شد. (خاطرات آيت‌الله محمد يزدي، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 506) در نهايت با توجه به قانون‌شكني و عدم التزام بني‌صدر به مصوبات كميته حل اختلاف، طرح بررسي عدم كفايت سياسي رئيس‌جمهور در دستور كار مجلس قرار گرفت. بني‌صدر براي فرار از دستگيري از روز 25 خرداد به مخفيگاه رفت و در ايام اختفا، براي امام نامه‏اي نوشته و ايشان را به رعايت قانون دعوت كرد. انتشار اطلاعيه‌ي تهديد آميز سازمان مجاهدين خلق در 26 خرداد نشان مي‌داد كه اين سازمان به منظور مقابله با تصميم مجلس و امام درصدد اقدامي متقابل و خشونت‌آميز است. در همين راستا در روز 30 خرداد تظاهراتي با حضور هواداران بني صدر برگزار شد كه به خشونت كشيده شد و عده‏اي از جمله عذرا حسيني همسر بني‌صدر دستگير شدند.سازمان مجاهدين بعدازظهر همان روز با بالا بردن عكس‌هاي رجوي و تغيير شعار و توسل به قهر، فضاي متشنجي را در كشور به وجود آورد. روز 31 خرداد 1360، لايحه عدم كفايت سياسي بني‌صدر براي ادامه منصب رياست جمهوري به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيد. اين لايحه 10 روز پس از صدور حكم حضرت امام مبني بر بركناري بني‌صدر از مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و 5 هفته قبل از فرار او و مسعود رجوي رئيس سازمان مجاهدين خلق از كشور صورت گرفت. بني‌صدر روز چهارشنبه هفتم مرداد 1360 با يك فروند هواپيماي بوئينگ 707 به خلباني سرهنگ معزي، خلبان ويژه شاه و با چهره مبدل به فرانسه گريخت . تصويب لايحه عدم كفايت سياسي بني‌صدر توانست به حيات سياسي، پرتشنج و ماجراجويانه اولين رئيس جمهور ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه تنها 17 ماه به طول انجاميد خاتمه دهد. با اين حال بني‌صدر در فرانسه ـ محل اقامت فعلي خود ـ دست از فعاليت عليه جمهوري اسلامي بر نداشت. او كه خود را رئيس‌جمهور قانوني مي‌خواند و رأي مجلس را درباره عدم كفايت سياسي كودتا مي‌دانست از جمله كساني بود كه در تشكيلات شوراي مقاومت به همراه مسعود رجوي و ديگر مخالفان نظام جمهوري جزو اعضاي موثر و موسس بود؛ همان تشكلي كه در تاريخ 27/4/60 تحت عنوان "ميثاق" اعلام موجوديت كرد، اما از همان ابتدا مشخص بود كه اين جمع ناهمگون ياراي تحمل يكديگر را ندارد. چون اساساً با توجه به خصوصيت فردي عناصر عضو، هر يك نظر خود را در خصوص مسائل جاري صائب مي‌دانست و بر رأي خود پاي مي‌فشرد. سرانجام اين مسئله و عوامل ديگر كناره‌گيري بني‌صدر و جدايي او از رجوي در پي داشت. *خيانت هاي بني صدر به ملت ايران 1- بني‌صدرتحت پوشش سازمان سيا (اسم‌ رمز: اس‌. دي‌. لور 1) بني‌صدريكي‌ از افرادي‌ است‌ كه‌ به‌ علت‌ عملكرد موذيانه‌ و ضدانقلابي‌ خود، از همان‌ آغاز، مورد توجه‌ سازمان سيا قرار داشت‌. يكي‌ از اسناد لانه جاسوسي، از اختلاف‌ دو ضد انقلاب‌ ـ نفوذ كرده‌ در صف‌هاي‌ انقلابيون‌ ـ يعني‌ اميرانتظام‌ و بني‌صدر حكايت‌ دارد‌: "ميانه‌ي‌ انتظام‌ با بني‌صدر بد است‌. اميرانتظام‌ گفت‌، بني‌صدر مزاحمي‌ است‌ كه‌دائم‌ حرف‌ مي‌زند و شكايت‌ مي‌كند، اما از مسؤوليت‌ گريزان‌ است‌." در جاي‌ ديگر، جاسوسان‌ سفارت‌ آمريكا شخصيت‌ بني‌صدر را چنين‌ مي‌دانند: "او مردي‌ است‌ كه‌ مي‌خواهد هدايت‌ (رهبري‌) كند؛ ولي‌ در واقع‌ فقط‌ حرف‌مي‌زند. او خشك‌ و طفره‌رو است‌ و نفوذ مهمي‌ در رژيم‌ جديد دارد. به‌ نظرمي‌رسد كه‌ وي‌ مجموعه‌اي‌ از اضداد است‌." به عنوان نمونه معصومه ابتكار از دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي در اين زمينه در كتاب "تسخير" مي نويسد: "يكي از اين اسناد در مورد فردي بود كه سازمان سيا از او با عنوان1 LURE. SD نام مي برد. در دي ماه 1358، در گاو صندوق اتاق رئيس پايگاه سيا در تهران، هفت سند درباره اين فرد پيدا كرديم. نخستين سند به تاريخ 27 جولاي 1979 به گزارش هاي فردي به نام SD ROTTER كه بعدها معلوم شد قشقايي است، مربوط مي شد. وي مقامات سيا را به تماس با شخص ديگري با عنوان SD LURE ترغيب مي كرد. در اين سند شماره تلفن او ذكر شده بود. با كنترل اين شماره تلفن متوجه شديم متعلق به منزل جناب بني صدر است! سند ديگر از او به عنوان يك منبع اطلاعاتي و بالقوه نام مي برد. يكي از مأموران سيا با اسم رمز گاي رادرفورد در پاريس تحت پوشش يك تاجر به او نزديك شده بود. SD LURE موافقت كرد كه دوباره در تهران با او ملاقات كند." در اسناد لانه‌ي‌ جاسوسي‌ بني‌صدر با اسم‌ رمز SD LURE خطاب‌ شده‌است‌.سازمان‌ سيا براي‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ بني‌صدر، از پوشش‌ مسايل‌ اقتصادي‌ استفاده‌ كرد و مأموري‌ با اسم‌ رمز راتر فورد ـ با اسم‌ حقيقي‌ ورنون‌ كاسين‌ ـ را كه‌ در مسايل‌ اقتصادي‌تبحر داشت‌ به‌ عنوان‌ يك‌ تاجر مهم‌ آمريكايي‌ به‌ وي‌ معرفي‌ نمود و بني‌صدر درملاقات‌هاي‌ اوليه‌، خواستار تداوم‌ اين‌ ديدارها مي‌شود. اين‌ اقدامات‌ يك‌ ماه‌ قبل‌ ازپيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و در پاريس‌ صورت‌ مي‌گيرد. بنابر اعترافات‌ يكي‌ از گروگان‌ها به‌ نام‌ تام‌ آهرن‌ ـ رئيس‌ قرارگاه‌ سيا در تهران‌ ـ يكي‌ ازجاسوسان‌ سيا كه‌ خود را نماينده‌ي‌ يك‌ كمپاني‌ تجاري‌ معرفي‌ كرده‌ بود، در حوالي‌ 29مرداد 1358، به‌ تهران‌ آمد و بين‌ 3 تا 5 بار با بني‌صدر ملاقات‌ مي‌كند. در آخرين‌ جلسه‌، بني‌صدر با پيشنهاد دريافت‌ حقوق ماهيانه‌ هزار دلار، به‌ عنوان‌ مشاور اقتصادي‌ شركت‌تجاري‌ تحت‌ پوشش‌ سيا موافقت‌ مي‌كند. آهرن‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌ دانشجويان‌ كه‌ آيا بني‌صدر مي‌دانست‌ طرف‌ مقابل‌ وي‌ يك‌ مأمور سيا است‌ مي‌گويد: "قرار نبوده‌ كه‌ به‌ بني‌صدر در اين‌ مرحله‌ گفته‌ شود، كه‌ طرف‌ مقابل‌ سيا مي‌باشد،لذا به‌ وي‌ گفته‌ نشده‌ بود؛ اما يك‌ مسأله‌ بود كه‌ مي‌تواند به‌ وي‌ اين‌ برداشت‌ راداده‌ باشد كه‌ عبارت‌ است‌ از: نحوه‌ي‌ پيشنهاد ماهيانه‌ (دريافت‌) هزار دلار كه‌بدون‌ انجام‌ ترتيبات‌ معمولي‌ تجاري‌ مورد پيشنهاد و توافق‌ قرار گرفت‌ ومي‌توانست‌ بيانگر آن‌ باشد كه‌ مسأله‌ به‌ اين‌ سادگي‌ها نيست‌." اما اسناد نيز دربردارنده‌ي‌ نكته‌هاي‌ جالبي‌ است‌. بني‌صدر در اولين‌ ملاقات‌ خود با اين‌ جاسوس‌ چنين‌ مي‌گويد: "درباره‌ي‌ توانايي‌ و قدرت‌ خميني‌ مبالغه‌ شده‌، خميني‌ قادر نيست‌ كشور را به‌تنهايي‌ اداره‌ كند و بايد به‌ ديگران‌ تكيه‌ كند." مأمور سيا برداشت‌ خود را درباره‌ي‌ اين‌ گفته‌ي‌ بني‌صدر چنين‌ عنوان‌ كرده‌ است‌: "اين‌ نظر تا حدي‌ مطابق‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در پاريس‌ گفت‌: "من‌ به‌ خميني‌احتياج‌ دارم‌، اما خميني‌ هم‌ به‌ من‌ احتياج‌ دارد." لحن‌ اين‌ نظريه‌ به‌ نحوي‌ بود كه‌انسان‌ استنباط‌ مي‌كند كه‌ ل‌ ـ 1 (بني‌صدر) فكر مي‌كند نسبت‌ به‌ آنچه‌ از خميني‌مي‌توان‌ انتظار داشت‌، محدوديت‌هايي‌ وجود دارد." در سند ديگري‌ كه‌ به‌ بررسي‌ نقاط‌ مثبت‌ و منفي‌ شخصيت‌ بني‌صدر ـ از ديدجاسوس‌ سيا ـ پرداخته‌ مي‌شود، چنين‌ آمده‌ است‌: "نكات‌ مثبت‌: 1ـ چون‌ او يك‌ توطئه‌گر (طراح‌) كهنه‌ كار است‌، اگر احساس‌ كندكه‌ رژيم‌ از اهداف‌ انقلابي‌ خود دور مي‌شود، يا اينكه‌ به‌ نفع‌ خودش‌ خواهد بود،ممكن‌ است‌ در آينده‌ براي‌ توطئه‌ عليه‌ رژيم‌ مانعي‌ سر راه‌ خود نبيند. 2ـ گرچه‌ اواحتمالاً در حال‌ حاضر هيچ‌ مشكل‌ مالي‌ ندارد، اما بايد در نظر داشته‌ باشد كه‌ممكن‌ است‌ با يك‌ تذكر كوتاه‌ به‌ خارج‌ تبعيد شود و در آن‌ زمان‌ مي‌تواند ازكمك‌ مالي‌ ما استفاده‌ نمايد. 3ـ اگرچه‌ او به‌ خميني‌ احترام‌ مي‌گذارد، اما او رامصون‌ از خطا نمي‌داند... 6ـ او جاه‌طلبي‌ سياسي‌ دارد. نكات‌ منفي‌:... 2ـ افشاشدن‌ روابط‌ مخفيانه‌اش‌ با ما احتمالاً به‌ زندگي‌ حرفه‌اي‌ سياسي‌ فرد مزبورخاتمه‌ خواهد داد. يقين‌ است‌ كه‌ او اين‌ نكته‌ را از نظر دور نخواهد داشت‌.... ماهمچنان‌ به‌ استخدام‌ ل‌ ـ ا علاقه‌مند هستيم‌..." ادامه دارد خبرگزاري فارس
  11. اما اين اعتماد ديري نپاييد. در سال 1975 كه خاطر حزب بعث از شرارت كردهاي معارض جمع شده بود، ديگر احتياجي به حزب كمونيست عراق نداشت و شروع به سركوب آن كرد. شوروي هم كه سال ها، عقب نشيني هاي پي در پي سياسي را تجربه كرده بود، اين بار نيز براي جلوگيري از ايجاد يك شكاف عميق بين خود و رژيمي كه در خاورميانه بيشترين حساب را روي آن باز كرده بود، كوتاه آمد و سكوت اختيار كرد تا در پرتو آن حزب تاريخ مصرف گذشته ي كمونيست عراق، نابود شود. بر طبق اعترافي كه يكي از اعضاي اين حزب چندي بعد براي افسران ك.گ.ب كرد، سازمان آن از هم پاشيده شده بود و افراد باقي مانده به زندگي زير زميني كشيده شده بودند. اعضاي نگون بخت آن كه نمي دانستند وجه امصالحه واقع شده اند، همچنان اميدوار بودند تا بتوانند با كمك شوروي خود را بازسازي كنند. براي فاش نشدن اسرار ارتباطات آن، طي يك عمليات آشكار تبادل اطلاعات كه شديداً توسط مأموران ك.گ.ب كنترل مي شد، سه صندوق حاوي اسناد حزب به مأموران رد شد تا راز آن براي هميشه مخفي بماند. در زماني كه عراق به ظاهر در خط مقدم مبارزه اعراب براي جلوگيري از ميانجي گري دولت كارتر براي انعقاد يك پيمان صلح ميان مصر و اسرائيل بود، مسكو به شدت سعي داشت تا دشمني بغداد را بر نيانگيزد. چرا كه اطمينان داشت عراق ضعيف، براي موفقيت در چنين مناقشه اي، به سلاح ها و مودت شوروي احتياج مبرم دارد. شكنجه و اعدام كمونيست هاي عراقي كه اينك به برنامه ي اصلي حزب بعث و در رأس آن صدام تبديل شده بود، از چشم مسكو بسيار كم اهميت تر از تلاش هاي عراق براي مختل كردن روند صلح خاورميانه بود. بنابر اين علي رغم رفتارهاي مخالف آميز صدام، همچنان شوروي دست از حمايت او بر نداشت و اين موضوع خود نمايان گر قدرت صدام در به بازي گرفتن قدرت هاي بزرگ بود. وي تا آن جا به استمرار حمايت شوروي از خود مطمئن بود كه بدون هيچ واهمه اي، براي جلب نظر غرب اعلام كرد: "اتحاد جماهير شوروي تا همه ي جهان كمونيست شود، راضي نخواهد شد." و از عواقب آن ترسي به خود راه نداد. پس از اتخاذ چنين مواضعي در ابراز تمايل به غرب متوفق نماند و 21 تن از اعضاي حزب كمونيست عراق را به اتهام تلاش براي كودتا عليه دولت وقت (دولت حسن البكر ) اعدام كرد. چرا كه مي دانست مسكو، وي را به جاسوسان كهنه ي خود ترجيح مي دهد و با پشت گرمي از مساعي بي دريغ شوروي، روي خود را براي اتحاد با غرب، گشاده نشان داد. غرب اصولاً در منطقه ي خاورميانه از دست بالاي اطلاعاتي برخوردار بود. از آن جا كه اكثر كشورهاي غربي محتاج نفت منطقه بودند، لذا عوامل خود را براي كنترل اين منطقه ي حياتي در تمامي عرصه ها گسيل داده بودند تا هيچ اتفاق غير منتظره اي در آن امكان وقوع نداشته باشد. از طرفي مسكو كه با دارا بودن ذخائر عظيم نفت و گاز، چنين نيازي را در خود احساي نمي كرد و انتظار وقوع قيام هاي كمونيستي در آن را نداشت، تلاش هاي ديپلماتيك را براي كنترل اين منطقه ي نزديك به خود كافي مي ديد و توجه خود را به جريانات جنگ سرد در اروپا و انقلاب هاي كمونيستي در آمريكاي لاتين و جنوب شرق آسيا معطوف داشته بود. از همين روي، دخالت هاي سياسي و جاسوسي در اين منطقه از اولويت هاي آن نبود. در اين زمينه نقل داستاني جالب، خالي از لطف نيست. زماني كه ريچارد هلمز، مدير پيشين اطلاعات مركزي ايالات متحده، به عنوان سفير در تهران منصوب شد، سفير شوروي ولاديمر يروفيوف در ديداري با امير عباس هويدا، نخست وزير وقت دولت ايران، با ريشخند گفت: "ما شنيده ايم كه آمريكايي ها جاسوس شماره يك خود را به ايران فرستاده اند! " هويدا هم با همان خون سردي مختص به خودش پاسخ داده بود كه: "آمريكايي ها دوستان ما هستند. حداقل جاسوس شماره ي 10 خود را براي ما نمي فرستند." اين داستان در كمال زيبايي، پرده از اين حقيقت بر مي دارد كه هوشياري غرب و به ويژه ايالات متحده در منطقه، به مراتب بيشتر از رقباي شرقيشان بوده است. در اين بين توجه آمريكا به صدام اهميت ويژه اي دارد. چنان كه قبلاً اشاره شد، صدام پس از حضورش در دمشق، به طور مستمر با دفاتر نمايندگي سازمان سيا در تماس بود و تدابير او براي از دور خارج كردن كمونيست هايي كه از دير باز در عراق ريشه دوانده بودند، اهميت او را نزد ايشان به مراتب افزايش داد. غرب كه به گفته ي مادلين آلبرايت وزير امورخارجه ي اسبق آمريكا همواره با داشتن يك سر و گردن بالاتر از ديگر ملل، مي توانست افق هاي دوردست را بهتر ببيند، صدام را براي ايفاي نقش مهمي در آينده ي نه چندان دور، بهترين گزينه يافته بود. هر چند وجود پاره اي از مسائل، وي را با طور كمال مطلوب آنان نمي كرد. همكاري هاي گاه و بي گاه او با شوروي، حمايت كردن و پناه دادن به برخي عناصر نامطلوب از ديدگاه آمريكا و از همه مهم تر چالش جدي براي مهم ترين پايگاه غرب در منطقه، يعني اسرائيل، در رأس اين موارد قرار داشت. با توجه به آن چه تا كنون پيرامون ديدگاه هاي دو قدرت شرق و غرب بيان شد، مي توان نتيجه گرفت كه هر دو قدرت در پي انتصاب او بعد از حسن البكر، منافع و تهديداتي را براي خود متصور بودند كه تصميم گيري قطعي راجع به او را با مشكل مواجه مي كرد. اما طلوع اتفاقي بزرگ در سطح منطقه و جهان، در تلاقي اين ديدگاه ها و توافق روي گزينه ي صدام، تأثيري شگرف گذاشت. آن چه مسلم است، وقو ع انقلاب اسلامي ايران و لزوم مقابله با آن، كه موج بيداري اسلاميش مي رفت تا در وهله ي اول، كشور هاي منطقه و در دراز مدت تمام جهان را به جنبش واداشته و تحت تأثير خود قرار دهد ؛ با به قدرت رسيدن صدام رابطه ي مستقيم دارد. اين خطر بزرگ مي رفت تا 20 ميليون مسلمان شوروي را به اصل خود فرابخواند و مهم ترين پايگاه آمريكا در منطقه را از سيطره اش خارج كند. به طور يقين شعار "نه شرقي، نه غربي" انقلاب كه در عرصه ي بين المللي تازه مي نمود و در كمال ناباوري تحليل گران، به سرعت در حيطه ي عمل ظاهر شد و به اين ترتيب منافع شرق و غرب را هم زمان مورد تهديد قرار داد، موجب همگرايي دو قدرت و اتخاذ تصميم مشترك براي مقابله با اين چالش شد. ادامه دارد خبرگزاري فارس تاپیک به بخش جنگ آوران منتقل شده و ادغام گردید. sina12152000
  12. صدام: من از شيوه كشورداري استالين خوشم مي آيد عثمان ناباورانه به او گفت: به نظر مي رسد تو از استالين خوشت مي آيد. صدام هم در پاسخ به اين تعجب اشاره كرد: بلي، من از شيوه اي كه او كشورش را اداره مي كرد، خوشم مي آيد. در حالي كه بر طبق مدل نظام دو قطبي، تحليل روابط بين المللي به شدت تحت تأثير تبادلات اسلحه بين كشور ها قرار داشت، تبديل شدن عراق بين سال هاي 1974 تا 1978 به اولين دريافت كننده ي اسلحه و كمك نظامي از شوروي در ميان كشورهاي جهان سوم، از اميد مسكو به تبديل شدن اين كشور به سر پل اصلي وي در خاورميانه خبر مي داد. اين سال ها، سال هاي اطمينان بلوك شرق به داشتن جاي پاي محكمي در منطقه ي خليج فارس بود. اطميناني كه با بستن پيمان 15 ساله ي دوستي و همكاري بين دو كشور در سال 1972 پيوندي ناگسستني داشت. در زماني كه كشور هاي متمايل به شوروي از ابراز صريح و آشكار مودت خود با او استنكاف مي كردند، اين پيمان به ميزان زيادي در جلب نظر وي مؤثر بود. اطمينان به حزب بعث و حساب ويژه اي كه بر روي آن باز كرده بود تا آن جا پيش رفت كه پس از يك در گيري بين نيروهاي عراقي با حزب دموكرات كردستان كه سال ها توسط وي تغذيه مي شد، مسكو سكوتي اختيار كرد كه منجر به قرباني شدن حزب دموكرات گشت. چرا كه با حمايت كردن از حزب بعث منافع بيشتر و پايدار تري را بدست مي آورد. هر چند بمب هاي ناپالم آمريكايي مقاومت كردها را در هم كوبيد، اما برداشتن شدن چتر حمايتي شرق از روي كردها، به لغزيدن حزب دموكرات در دامان غربي ها منجر شد. شوروي در راستاي حمايت از حزب بعث، به همين ها اكتفا نكرد و با ايجاد زمينه ي لازم در پيوستن عراق در سال 1975 به عنوان اولين عضو ناظر كشورهاي خاورميانه در "كومكون" نقش به سزايي را ايفا نمود. نكته ي قابل توجه ديگري كه مي توان اشاره كرد، تحليل هاي غلط جاسوسان شوروي از شرايط در حال دگرگوني عراق است. از آن جا كه اكثر افسران ك.گ.ب به كمونيست قلباً اعتقادي نداشتند و با رياكاري از جيره ي دولتي خود حفاظت مي كردند، لذا اغلب براي درك صحيح رفتارهاي افراد هدف با مشكل مواجه مي شدند. از آن جا كه خود از كمونيست بودن، تنها اوركت خاكستري رنگ ارتش و لقب رفيق را يدك مي كشيدند، هر كسي كه آراسته به چنين ظواهري بود را، جزو هواخواهان نهضت از درون پوسيده ي كمونيست جهاني دسته بندي مي كردند. بنا بر اين زماني كه تحليل شخصيت صدام، تحت تأثير اين ديد، با هنرمندي تام و تمام وي در مخفي نگه داشتن اميال دروني اش همراه شد، به يكي از بزرگترين اشتباهات ك.گ.ب مبدل گشت. زماني كه "دكتر محمد عثمان" يك سياستمدار كُرد، از آپارتمان خصوصي او ديدار كرد، صرفاً نه از رديف ويسكي هاي جاني واكر، بلكه همچنين از رديف آثار ترجمه شده از آثار استالين به عربي يكه خورد. عثمان ناباورانه به او گفت: به نظر مي رسد تو از استالين خوشت مي آيد. صدام هم در پاسخ به اين تعجب اشاره كرد: بلي، من از شيوه اي كه او كشورش را اداره مي كند خوشم مي آيد. صدام بارها هواخواهان خود را با توصيف هاي خسته كننده اش از قدرت مطلقه ي رهبري استالين خسته كرده بود و اين نكته اي نبود كه از چشم جاسوسان ظاهر بين شوروي دور بماند. مسكو كه صدام را وارث بلامنازع حسن البكر يافته بود، با اطلاع از شيفتگي وي به زندگي ژوزف استالين، فرصتي غير عادي براي تقويت روابطش با بغداد احساس كرد و به آينده اي روشن اميدوار شد. سرويس جاسوسي شوروي، براي نمك گير كردن صدام و افزايش علاقه مندي اش به نظام كمونيستي، ترتيبي داد تا بتواند در ديداري سري، تمامي اقامت گاه هاي استالين در سواحل درياي سياه را بازديد كند و حتي راجع به وي، با سيحون سبگ مونته فيور، نويسنده ي زندگي نامه ي استالين، صحبت كند. تمامي اين وقايع جمع شد تا نظر مثبت كميته ي سياسي حزب كمونيست شوروي كه غالباً در مورد مسائل مهم، تصميم گيري ها بر عهده ي آن است، نسبت به صدام جلب شود.
  13. عده اي از تحليگران كه بعضاً داراي سوابق كارهاي امنيتي هستند بر اين عقيده اند كه اساساً طرح به قدرت رسيدن صدام يك طرح انگليسي است. دولت محافظه داري كه اسناد اقداماتش هرگز فاش نمي شود و در اجراي چنين طرح هايي، حداكثر ضريب مخفي كاري و توفيق را به خود اختصاص داده است. بر اساس اين باور، انگلستان به علت حضور تاريخي خود در منطقه، به خصوص پس از كشف نفت، اركان خود را چنان نفوذ داده كه نمي توان آن را نسبت به قدرت گرفتن صدام يا هر شخص ديگري بي تفاوت دانست. از آنجا كه سيطره ي انگلستان بر رَگِ حياتي عراق، سازش قدرتمداران با او را به امري رايج در عراق تبديل كرده بود احتمال صحت آن را افزايش مي دهد. از طرفي، از آن جا كه نگهداري ريز اعمال كاركنان خارجي دولت انگلستان سابقه اي طولاني دارد، لذا گمانه ها پيرامون پدر صدام در صورت صحت[اولين روايت نقل شده در ابتداي مقاله ]، مي تواند در اين امر نقش به سزايي را ايفا كرده باشد. اين يك واقعيت زشت است كه برخي از دولت هاي اشغال گر در كشور هاي تحت سلطه ي خود به ايجاد نسل هايي از كودكان نامشروع كمك كرده اند تا با نگه داري اسناد اين توحش، نهايت سوء استفاده را براي خود در آينده تضمين نمايند. اگر صدام از اين طبقه باشد، حتماً سوابق آن موجود بوده و با توجه به آن، وي موفق به جلب رضايت طرف انگليسي شده است ؛ و يا انگلستان با گرو داشتن آن اسناد، مي توانسته به داشتن تسلط بر اعمال او اطمينان يافته باشد. در هر صورت آن چه به طور حتم مي توان عنوان كرد، انگلستان نسبت به روي كار آمدن وي نظر مثبت داشته است. چيزي كه از اسناد بر مي آيد، اين گفته را تأييد مي كند. در سال 1969، سفارت بريتانيا در بغداد، صدام حسين را به عنوان "وارث مسلم رئيس جمهور حسن البكر" معرفي كرده بود. سفارت، او را " يك مرد جوان خوش آينده با يك لبخند جذاب " كه علي رغم شهرتش به عنوان "يك افراطي حزبي" ممكن است با مسئوليت بيشتر پخته شود، يافته بود. صدام براي عادي سازي روابط، ملاقات هايي را هم با سفير بريتانيا ترتيب داده بود. سفير، برخورد او را همراه با "گرمي بسيار زياد و چيزي كه به طور حتم صميميت به نظر مي رسيد" معرفي كرده بود. وي در خلال اين ملاقات هاي دوستانه به سفير بريتانيا اطمينان داده بود كه روابط دولتش با شوروي، "تحت تأثير مشكل فلسطين" به وجود آمده و با ظاهري صميمانه، اميد به بهبود در روابط با انگلستان و ايالات متحده را ابراز داشته بود. سفير انگلستان در تحليلي به طور خلاصه، صدام را براي دولت مطبوعش چنين توصيف كرده است: " صدام يك عضو مخوف، استوار و اهل عمل و سلسله مراتب بعثي، اما كسي كه اگر آدم تصيم مي گرفت بيشتر با او كار كند، مي شد كار كرد." لحن ملايم توأم با نظر به آينده ي درخشان براي صدام از محتواي اين مكاتبات به روشني پيداست. صدام موفق شده بود تا در نهايت تردستي و با هنرنمايي كامل، رضايت طرف انگليسي را نسبت به خود جلب كند. اما براي رسيدن به پاسخ اين سوال كه او تا چه حد مطيع سياست گذاران آنان بود، راهي بس طولاني پيش روي مان قرار دارد. در هر صورت، طبق ديدگاهي كه مطرح شد، عده اي بر اين باورند كه آبش خور فتنه ي صدام، انگلستان است، اما دو اشكال عمده اين نظر را تهديد مي كند ؛ اول اين كه مدارك كافي براي صدور حكم قطعي در دست رس نيست و دوم آن كه با توجه به وجود نوعي انگليسي هراسي در برخي از اين صاحب نظران و قائل شدن برخي توانايي هاي نداشته براي او، مي توان اين تحليل را به كج منشي ايشان منسوب كرد. بنا بر اين با تأييد روابطي خاص بين اين دو، ميزان واقعي نسبت صدام با انگلستان قابل محاسبه نيست. مضاف بر اين كه دولت انگلستان به عنوان اصلي ترين شريك آمريكا در حمله ي اخير به عراق، تلويحاً به شكست در تحليل صدام اقرار كرده است. اما بررسي شوروي سابق با جذابيت هاي خاص خود همراه است. با بررسي اطلاعات موجود، رسيدن به اين نتيجه كه در دهه ي 70، عراق، مورد اعتماد ترين و متحد اصلي شوروي در ميان ملل خاورميانه بوده است، كار مشكلي نيست. همسويي رهبران عراق با شعارهاي جمال عبد الناصر كه گرايش شديدي به شرق داشت، يكي از مواردي است كه چنين تحليلي را براي آسان تر مي كند. در حالي كه مصر در عصر سادات با سرعت به دامان غرب پناهنده مي شد، تمايل زياد رهبران عراقي براي پر كردن جاي خالي او، بهترين دليل براي توسعه ي روابط بين آنان با شوروي محسوب مي شد. در حالي كه بنا به دلايل پيش گفته، علاقه بين دو كشور رو به فزوني بود، شوروي با يك حركت حساب شده سعي در نزديك تر كردن عراق به خود نمود. مسكو طي يك هشدار غير رسمي، دولت حسن البكر را نسبت به كودتاي در شرف وقوعي عليه آن، كه به احتمال قوي خود نيز در توليد آن به صورت مخفي دست داشت، آگاه ساخت. صدام به خوبي از نفوذ شوروي در بين روشنفكران عراقي آگاه بود و مي دانست جانب داري روشنفكران تا چه حد در افزايش وجهه اش مؤثر است و در سطح كلان تر، لزوم حمايت شوروي از كودتاي احتمالي خود را درك مي كرد. به همين دليل، اين كمك اطلاعاتي او را غنيمت شمرد تا كدورت هاي گذشته را بزدايد. كدورت هايي كه به علت حضور وي، به عنوان عضو برجسته و بي رحم حزب بعث، كه با حمايت سازمان سيا در فعاليت هاي ضد كمونيستي سال هاي دهه ي 1960 شركت داشت، پديد آمده بود و بدين وسيله در فعاليت هاي جاسوسي آن احزاب اخلال ايجاد كرده بود. نمايندگي سازمان ك.گ.ب در بغداد پس از اقدامات صدام، در انعكاس اين مسكن سريع با خرسندي به مسكو گزارش كرد كه: " در نتيجه ي تلاش تمام وقتش، بسياري از افسران مرتجع(متمايل به غرب ) ارتش عراق و سياستمداران بازداشت يا اعدام شده اند..." در بين اين افراد يكي از فرمانداران نظامي بغداد كه در كشتار كمونيست ها در دهه ي 60 دخيل بود نيز قرار داشت. اين گزارش به ايجاد تحول و عزمي جدي در بين سران عراق براي تحكيم روابط با شوروي اشاره داشت و نسبت به حصول عيني آن اطمينان بخش بود. به واسطه رفتار هايي از اين دست، اعتماد به حزب بعث چنان فزوني گرفت كه مسكو حزب كمونيست عراق را كه تا حدودي از ائتلاف اكراه داشت، تحت فشار گذاشت تا با رژيم بعث به توافقي دست پيدا كند. توافقي كه بعد ها در سال 1973 به شركت حزب كمونيست عراق در يك جبهه ي مترقي ملي و ميهن پرستي تحت سيطره ي حزب بعث، كه رهبران بعثي آن را مطمئناً براي مهار كردن رقبايشان ترتيب داده بود، منجر شد.
  14. سفير انگلستان در عراق:باصدام مي شود كار كرد خبرگزاري فارس:در سال 1969، سفارت بريتانيا در بغداد، صدام حسين را به عنوان "وارث مسلم رئيس جمهور حسن البكر" معرفي كرده بود. سفارت، او را " يك مرد جوان خوش آينده با يك لبخند جذاب " كه علي رغم شهرتش به عنوان "يك افراطي حزبي" ممكن است با مسئوليت بيشتر پخته شود، يافته بود. در همان سال 1966 و مصادف با تأسيس سازمان مخفي صدام، عبدالسلام عارف كه با اندكي هوشمندي، موفق به كشف نيات حزب بعث شده و آنان را از مصادر قدرت عزل كرده بود، به طرز مشكوكي در يك حادثه ي هوايي كشته شد تا توهين او بي پاسخ نمانده باشد. با كشته شدن عبدالسلام، برادرش عبدالرحمن عارف كه از اين فراست بي بهره بود به قدرت رسيد. كم توجهي او به تحركات حزب بعث از سويي و موفقيت صدام در اقدامات زير زميني كه حمايت هاي خارجي را هم به دنبال داشت از سوي ديگر، دست در دست هم داد تا حزب بعث بتواند در تاريخ 30 جولاي 1968 طي يك كودتاي بدون خونريزي، عبدالرحمن عارف را ساقط و ژنرال احمد حسن البكر را به قدرت برساند. صدام به پاس خدماتش از همان سال، به عنوان نايب رئيس شوراي فرماندهي عراق برگزيده شد تا با استفاده از ضعف جسماني حسن البكر، عملاً به شخص اول مملكت تبديل شود. هر چند در معادلات بين المللي امضاي قرار داد 1975 بين ايران و عراق كه در آن امتيازات زيادي به ايران داده شده بود، ضعف دولت عراق و امضا كننده ي آن صدام حسين به حساب مي آمد، اما در حقيقت صدام با برگزيدن استراتژي "يك گام به عقب، دو گام به جلو" و معرفي خود به عنوان بازيگر اصلي در روابط خارجي كشورش، توانست وجه اي جهاني كسب كند و در عين حال با استفاده از موقعيت سياسي و ايجاد آرامش نسبي حاصل از آن در عراق، مهره هاي مطلوب خود را در پست هاي كليدي امنيتي و نظامي كشور گماشته و به اين وسيله، رفته رفته از قدرت حسن البكر بكاهد. همچناني كه صدام قدرت مي گرفت، زمان كنار رفتن ژنرال احمد حسن البكر نزديك تر مي شد. بحث پيرامون به قدرت رسيدن صدام، بسيار طولاني و پيچيده است و فرصتي بيش از اين مقاله را مي طلبد، اما اشاره ي اجمالي به برخي از جنبه هاي آن اجتناب ناپذير است. همان گونه كه سابقاً اشاره شد، عراق كشوري است كه قرن هاي متمادي به داشتن قيم عادت داشته است و اساساً انديشه ي مؤلفي پيرامون اداره ي كشور كه بتوان حكومت هاي عراقي را در دوره هاي گوناگون، از قدرت هاي غالب زمان خود جدا كرد وجود خارجي ندارد. از همين رو، روي كار آمدن هيچ نظامي در آن را نمي توان به صورت منفرد برسي كرد و بررسي دخالت هاي خارجي امري لازم است. در ميان كشور هاي صاحب قدرت در زمان معاصر، توجه به نقش سه كشور انگليس، آمريكا و شوروي سابق از اهميت ويژه اي برخوردار است. بررسي اين نكته كه كدام يك توانسته اند تحليل واقع بينانه تري نسبت به سايرين از صدام ارائه دهند حائز اهميت است. اين اشاره ي اجمالي مطلبي را روشن مي كند كه بسيار جالب توجه خواهد بود. اين سه كشوررا به دو صورت مي توان طبقه بندي كرد. طبق مدل اول و در قالب جهان دو قطبي بلوك شرقي و بلوك غربي، دو كشور آمريكا و شوروي به عنوان رهبران دو جريان عمده ي موجود در آن روزگار كه هر كدام خود را مالك جهان مي ديدند قابل دسته بندي هستند. از طرفي با توجه به سابقه ي ديرينه ي انگلستان در منطقه و توجه با اين نكته كه آمريكا، ميراث دار استعمار پير اوست، بررسي ديدگاه هاي آن ارزش زيادي ميابد. در اين دسته بندي، ما با قائل شدن تفاوت اساسي بين ديدگاه هاي اين دو، آمريكا و انگليس را در يك جبهه و شوروي را در جبهه ي مقابل فرض مي كنيم و به بررسي نتايج كشمكش اين دو در به قدرت رسيدن صدام مي پردازيم و پيروزي هر كدام از طرفين را به منزله ي وجود تفاوت اساسي در پايه هاي جهان بيني حكومت صدام تعبير خواهيم كرد. اما طبق مدل دوم كه با ديدگاه هاي انقلاب اسلامي ما تطابق دارد، تمامي اين سه كشور در يك جبهه ي واحد ترسيم مي شوند. اين مدل به تفكيك در بين بلوك شرق وغرب اعتقادي ندارد و هر دو طيف را در جبهه ي كفر جهاني قرار مي دهد. جبهه اي كه با هر عنوان و دسته بندي اي، تنها رسيدن به بالاترين سطح مادي را هدف گرفته، و هر طرف آن سعي مي كند با تكيه به مباني راهبردي خود، سهم بيشتري از مواهب دنيا را به خود اختصاص دهد. طبق اين مدل، تقابل اين دو باعث بروز تصميم گيري ها و جهت گيري هاي ويژه نيست، بلكه هدف مشترك آن ها براي رسيدن به حداكثر امكانات دنيا و عدم تسليم در مقابل تقسيم عادلانه ي مواهب است كه هر چند تنش را به وجود مي آورد، اما تفاوت ماهوي در آن دو را موجب نمي شود. طبق اين مدل، چيزي كه در به قدرت رسيدن صدام مورد مطالعه قرار مي گيرد، بررسي اين نكته است كه كدام طرف پيروز ماجرا شد، بدون اين كه بين پيروزي هر يك از آنان بتواند تفاوتي اساسي را در كليت نظامي كه صدام مي توانست پديد بياورد ايجاد نمايد و در واقع اگر هر كدام از اين دو موفق به پيروزي در به قدرت رساندن صدام شده باشند، ماهيت حكومت او را دستخوش تحولي نكرده اند. همين تفاوت دسته بندي ها، كار بررسي دخالت هاي خارجي را دشوار تر مي كند و اين مقاله در عين تبيين ديدگاه هاي مهم در اين زمينه، و سعي در تفكيك صحيح بين اين ديدگاه ها در نگارش، ادعايي بر توفيق در اين مهم ندارد. در اين بررسي اجمالي به ترتيب به نقش انگلستان، شوروي و ايالات متحده اشاره مي شود.
  15. پس از حمله اخير در 16/5/1981 عليه تيپ پياده مكانيزه هشتم بفرماندهي سرهنگ ستاد فيصل مشعان فيصل كم كم نگراني در ميان نيروهاي ما در جبهه ها فراگير شد بخصوص در شرق كارون كه در آن اين فرمانده زخمي شد و تيپ مذكور متحمل خسارات وتلفات شديد شد وهمين رويداد براي بعضي از واحدهاي تيپ زرهي سوم بفرماندهي سرلشكر ستاد قدوري جابر الدوري بوقوع پيوست ونگراني هايي درباره وضعيت تيپ مكانيزه اول و تيپ زرهي دهم در جبهه شوش پديد آمد بخصوص كه شكافهايي ميان مواضع اين دو تيپ بوجود آمده بود. در 1/6/1981 گردان من مسئوليت منطقه گردان شناسايي ابن الوليد ( بفرماندهي سعدون يونس ) از تيپ زرهي ششم را در دست گرفت چون اين گردان در منطقه ديگري در جبهه مأموريت يافته بود و پس از چند روز و در ساعت 22:00 شب 6/6/1981 يك گلوله آتشين را ديدم كه با سرعت از خاك عراق بسوي ما مي آيد . نخست گمان كردم كه موشك زمين بزمين مي باشد ولي هنگاميكه اين گلوله آتشين بالاي سر ما رسيد با سرعت كمتري بسوي جنوب بحركت در آمد ، نتوانستم موضوع را بفهمم كه موضوع چيست .شايد كه با بمباران رآكتور هسته اي عراق كه ظهر روز بعد بوسيله هواپيماهاي اسرائيلي صورت گرفت در ارتباط بود و اين يكي از تاكتيكهاي بعمل آمده براي كور كردن رادارهاي دفاع هوائي بود. حمله مذكور با 9 فروند هواپيماي F-16مدرن كه رآكتور را بمباران كردند و ديگر هواپيماها كه 27 فروند به ويژه F - 15 بودند وظيفه برقرار كردن چتر هوائي را برعهده داشتند. در بيستم ژوئن براي نخستين باز توپخانه سنگين دشمن شهر بصره را بمباران كرد كه در نتيجه خسارتي به شهروندان وارد گرديد . رويداد ديگر ماه ژوئن آغاز نبرد قدرت در ميان حاكمان تهران بود كه در نتيجه ابو الحسن بني صدر بركنار گرديد و او پس از كشته شدن چند تن از يارانش به فرانسه گريخت و بدنبال آن رويداد انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي بود كه بهشتي در آنجا در حال سخنراني بود و او و 72 تن از رهبران حزب بقتل رسيدند و دراين باره انگشت اتهام بسوي مجاهدين خلق روانه شد وپيش از ان صادق قطب زاده وزير خارجه به اتهام مزدوري براي سازمان سياي امريكا به اعدام محكوم گرديد . در 30 اوت انفجار مهيبي دفتر رئيس جمهوري جديد محمد علي رجايي را ويران كرد كه در نتيجه وي وجند تن از معاونين او بقتل رسيدند وانفجار ديگري دفتر نخست وزيري محمد جواد باهنر را تكان داد كه بر اثر ان وي بهمراه چند تن از وزرا كشته شدند. بعد از اين نيز يك سلسله از رويدادهاي كوچكتر بوقوع پيوست كه همگي نتيجه تشكيلات نا همگون در دولت ايران بود. و نبرد ادامه يافت تا اينكه بصورت درگيري تنگاتنگ ميان " حجتيه " كه همان روحانيون باشند و" مكتبي ها " كه همان اصلاحگرايان لائيك هستند درآمد. ويا بزباني ديگر ميان محافظه كاران واصلاحگرايان.*(1|) در 1/9/1981 دشمن اقدام به حمله پيش بيني شده اي در جبهه " سرپل ذهاب " در شمال و " خفاجيه " در جنوب زد و با پشتيباني دقيق توپخانه نيروهاي ما در سرتاسر اين منطقه ، با اين حمله در دو جبهه مقابله كرد و خسارات وتلفات سنگيني به مهاجمين وارد ساخت واعلام نمود كه 11 فروند هواپيماي دشمن را سرنگون كرده بخصوص كه نيروي هوائي عراق در اين دو نبرد نقش برجسته اي ايفا كرد. شبانگاه 8/9/1981 و بهنگام بازگشتنم از يك مأموريت در جبهه مهران و پيش از رسيدن به سه راه " قزانيه " ناگهان روشنائي بسياري از اغاز فعاليت توپخانه و خمپاره هاي دشمن را ديدم وگمان كردم كه دشمن جبهه سومار را مورد حمله قرار داده است و لي پس از بررسي دانستم نشانه خرسندي دشمن از بازپس گيري آبادان و شرق كارون ازدست نيروهاي ماست و اين موضوع مرا بسيار ناراحت كرد. ولي يك رويداد شانسي و اتفاقي تعادل معنوي را برقرار كرد و آن اين بود كه اطلاع يافتم كه ايران سوگوار كشته شدن " فكوري " وزير دفاع خود بهمراه 96 تن ديگر از شخصيتهاي نظامي وسياسي در يك حادثه سقوط هواپيما از نوع " هركولس سي 130 " در نزديكي تهران پس از بازگشت از آبادان بود.*(2) در 18/10/1981 چندين ترفيع در ميان فرماندهان وأفسران ما صورت گرفت واعلام گرديد كه يك فرماندهي براي لشكر چهارم بفرماندهي سرلشكر ستاد هشام صباح فخري بوجود آمده و روز بعد يك تحول و تغيير گسترده در ميان فرماندهان صورت گرفت كه از جمله ان تعيين سرتيپ ثابت سلطان بفرماندهي تيپ دهم ( در پايان جنگ پرزيدنت صدام حسين دستور داد كه نامبرده با وجود انكه بازنشسته بود و در مزرعه خود در جنوب بغداد زندگي مي كرد و رابطه بسيار صميمي با صدام داشت، بقتل برسد ). اين ترفيعها تشويق آميز بود و أصولاً در تمامي جنگها روي مي دهد. بدنبال توجه براي انجام حملات جديد در تمامي جبهه ها مأموريت يافتم فرماندهي يكنيرو را بر عهده بگيرم تا بعضي از مواضع از دست رفته گردان خود را بازپس گيرم مهاجم . اين نيرو از گردان خودم بأضافه يك گروهان پياده مرزي و چند مجموعه از تكاوران و مجموعه اي از " جيش الشعبي " و چند واحد پشتيباني وپس از سازماندهي اين تشكيلات ، بيانيه فرماندهي كل نيروهاي مسلح بشماره ( 503 ) را شنيديم وهيچكدام از ما گمان نمي كرد كه بيانيه نظامي ما ايچنين روش صعودي را پيدا كند وبه اين شماره برسد. بهر حال اطمينان يافتيم كه جنگ بدرازا خواهد كشيد و اينكه پيروزيهاي كوچك دشمن وي را نسبت به استراتژي جنك كوته بين كرده است و برخود پرستي او افزوده و او را از واقع بيني ومنطق صحيح دوركرده است.در اين ميان تحولاتي در جبهه ها بوقوع پيوست از جمله اينكه فاصله ميان نظاميان دوطرف بسيار كم شد و عمليات شناسائي ما بهمين علت بسيار خطرناك گرديد ولي با اين وجود مي توانستيم در مناطق كوهستاني خودي نشان دهيم و هواپيماهاي ما توانستند بعضي از تأسيسات اقتصادي دشمن را در شمال خليج عربي بمباران كنند و در اين ميان هواپيماهاي " ميگ 25 " و " ميراژ " نقش برجسته اي را بازي كردند. در اينجا بايد به موضوع رسيدن داوطلبان عرب وبه ويژه از اردن اشاره كنم كه اينان در گردان بنام " يرموك " سازماندهي شدند وفرمانده آنان سرگرد " عدنان " بود كه البته اين گردان مدت كوتاهي هم تحت فرماندهي من بود. ملك حسين شاه اردن يكبار نيز بعنوان مشاركت در جنگ بهمراه پرزيدنت صدام حسين و در جبهه شمال با توپ 130 ملمتري بسوي مواضع ايران شليك كرد. شبانگاه 30/11/1981 شمن دست به يك حمله در دو جبهه جنوبي " خفاجيبه " و " بسيتين " زد و نبرد شديد تا 5/12/1981 ادامه يافت كه در نتيجه دشمن توانست نيروهاي مارا چند كيلومتر به عقب براند كه در اين ميان لشكر دهم زرهي بفرماندهي سرهنگ ستاد رشيد كردي ونيروهاي ويژه تلفات وخسارات سنگيني متحمل شدند كه اين خسارتها وتلفات سنيگين دو جانبه بود و دشمن دست به اقدامات وحشيانه اي عليه سراي مازد و تعداد زيادي از آنان را وحشيانه اعدام كرد. درگيري در جبهه ميانه از شدت كمتري برخوردار بود ولي آتش توپخانه افزايش يافت كه در نتيجه مي بايست اقدامات دفاعي جدي تري اتخاذ مي گرديد. و لي متأسفانه نقطه مرزي شماره ( 1172 ) كه در قله كوهستاني قرار داشت ،ناديده گرفته شد كه ميان دو لشكر هفتم و دوازدهم در جبهه مياني قرار داشت . با توجه بتجربه خودم با فرمانده تيپ دوم سرهنگ ستاد " قاسم حمو" توافق كرديم كه اين موضوع را در جلسه شبانه تيپ كه فرماندهي انرا سرلشكر ستاد " طالع دوري " از لشكر نهم در دست گرفته بود وسرلشكر كامل عبد اللطيف كه مسئول اوضاع ناگوار در منطقه درياچه ماهي در جبهه جنوب شناخته شده بود بازنشسته گرديد، مطرح كنيم . با وجود مطرح كردن انگيزه هاي جدي وصحيح از سوي ما ، متأسفانه همچنان آن نقطه مرزي كم اهميت شناخته شد. روز بعد يك ستوان ايراني به اسارت درآمد و نقشه هايي بهمراه داشت كه آن ديدگاه براي ما ثابت كردو سرگرد ستاد " عبد المنعم يسر" از وي بازجويي كرد ولي فرمانده لشكر همچنان بر ديدگاه خود استوار ماند وگفت اظهارات اين اسير ممكن است فريب باشد و تنها يك گروه كوچك را براي حمايت ان قله كوه فرستاد. شبانگاه 11/12/1981 دشمن دست به حمله اي عليه همان نقطه ( 1172 ) زد وتوانست بآساني آنرا تصرف كند و بدين صورت لشكر دوم بمحاصره درآمد و تيپ هفتم از لشكر دوازدهم جدا ماند وتا صبحگاه 5/1/1982 نتوانستيم دشمن را از اين نقطه دفع كنيم كه انهم بر اثر تيپ 36 بفرماندهي سرهنگ ستاد زهير علي يونس بود وهمچنين تيپ دوم و گردان اول تيپ چهارم كه فرمانده ان سرگرد ستاد محمد عزوي بعدها شهيد گرديد و نيز دو گروهان از نيروهاي ويژه بفرماندهي " بارق حاج حنطه " و " وعد الله مصطفى " وهمچنين با كمك نيروهاي مخصوص حملات جبهه . وطبق معمول اين پيروزي با منفي بافي هايي پوشيده شد و بدر از هرگونه تحليل وبررسي ماند. ادامه دارد ترجمه: زيبا ميرزا محمدي ويژه نامه خبرگزاري فارس در هفته دفاع مقدس
  16. پاورقي فارس از خاطرات سرلشكر«رعد حمداني»(4) خبرگزاري فارس: بايد به موضوع رسيدن داوطلبان عرب وبه ويژه از اردن اشاره كنم كه اينان در گردان بنام " يرموك " سازماندهي شدند ملك حسين شاه اردن يكبار نيز بعنوان مشاركت در جنگ بهمراه صدام حسين و در جبهه شمال با توپ 130 ميليمتري بسوي مواضع ايران شليك كرد. مرحله دوم جنگ ما با ايران كه آنرا " نبرد براي بدست گرفتن ابتكار عمل " ناميدم و از ژانويه 1981 آغاز وتا صدور فرمان عقب نشيني به مرزهاي بين المللي پيش از ماه ژوئن 1982 يك دوره بسيار دشوار در جنگ ما با ايران بود كه طي آن بسياري از اصول سياسي مارا به آزمايش كشاند ، در حاليكه در اين زمان آگاهي ما نسبت به مناطق وسيعي كه دور از مناطق عملياتي بود افزايش يافته بود. شبانگاه 5/1/1981 يك سلسله از حملات متقابل و از پيش تعيين شده دشمن آغاز شد و ايراني ها تمامي امكانات تسليحاتي خود و در زمانهاي نزديك بهم مواضع ما در خفاجيه را و سيف سعد و گيلان غرب را مورد تعرض قرار دادند كه البته حمله اصلي در خفاجيه بود. و لشكردوم بفرماندهي سرلشكر حازم برهاوي كه مأموريت دفاع از سيف سعد را برعهده داشت مجموعه قله هاي كوهستاني اصلي را از دست داد و تيپ دوم بفرماندهي سرتيپ محمد جواد بيشترين فشارهارا متحمل گرديد و دشمن توانست بخشي از دو تيپ چهارم و هشتم را در " كورك " و " حچين " و بلنديهاي " دانه خشك " جابجا نمايد و در عين حال دو طرف متحمل خسارات سنگيني شدند .تيپ دهم زرهي شديدترين نبردها را متحمل گرديد و توانست ضربات مرگباري به لشكر شانزده زرهي ايران وارد آورد . در اين نبرد نيروهاي زرهي عراق برتري خود را بر نيروهاي زرهي دشمن ايراني به اثبات رساندند و در عين حال نيروهاي پياده نظام ما حضور خود قوي را در منطقه پلها بر روي رودخانه كرخه ونيز در تنگه " حاجين " به اثبات رساندند . ولي تيپ پياده 23 بفرماندهي سرهنگ ستاد " دحام راضي عسل " نخستين نيروي عراقي بود كه مواضع خود را بطور كامل در " دانه خشك "از دست داد. با ابتكار عمل فرمانده تيپ زرهي دوازدهم من مأمور شدم يك نيروي ويژه براي حفاظت از منطقه مرزي با " سيف سعد" با همكاري تيپ دوم فرماندهي كنم وهنگاميكه از " قلعه تركي بسوي تنگه جكبوره حركت كرديم چنين بنظر آمد كه اين تنها منطقه اي است كه دشمن مي تواند در آن حضور پيدا كند و باي از اين تنگه با نيرويي معادل يك تيپ از آن حفاظت كرد واين اقدام بما فرصت خواهد داد تا مواضع دشمن را دور زده به پشت آنها برسيم تا از حملات بعدي آنان در أمان بمانيم . اين موضوع را به فرمانده خود اطلاع دادم واو مرا نزد فرمانده تيپ دوم فرستاد تا اين موضوع را به اطلاع او برسانم . هنگاميكه به مركز گروه گشتي تيپ در پاسگاه ترساق نزديك روستاي " عرب معلا " رسيدم تا موضوع را به اطلاع آنها برسانم با فرمانده تيپ سرلشكر" طه شكرجي " روبرو شدم كه از اوضاع موجود وبخصوص ناتواني تيپ او در كنترل اوضاع بشدت ناراضي وخشمگين بود و وقتيكه پيشنهاد را بطور شفاهي به أفسر ستاد عرضه كردم ، پاسگاه را ترك نمودم در حاليكه از ان وضعيت بسيار نگران بودم كه مبادا " شكست را با شكست " جبران كنيم و شايد بهمين علت بود كه توانمنديهاي پنج تيپ پياده و چند واحد زرهي ونيروهاي ويژه بي تأثير بوده است.در حاليكه پرزيدنت صدام حسين در ديدار خود از جبهه طي روزهاي 5 و7/2/1981 خواستار نرمش در رفتار وعملكرد شده بود كه رفتار بهمان شكل مانده بود بجز اجراي حكم اعدام در مورد فرمانده تيپ دوم سرگرد محمد جواد بعنوان مقصر. اين أفسر از كادر مخابرات بود و زماني وابسته نظامي در بن در المان بود و از تجربه كافي بي بهره بود وبهر حال اين حكم درباره سرگرد محمد جواد شايسته نبود و ستمگرانه بود. اين نخستين حكم اعدام بود وپس از آن اعدام سرلشكر سعد و عده اي از سربازان آن تيپ صورت گرفت كه فرمانده اين لشكر با گستاخي از اين موضوع پشيباني و طرفداري كرده بود. روز 26/2/1981 سرلشكر ستاد حازم برهاوي فرمانده لشكر دوم اقدام به تغيير فرمانده ما نمود و سرهنگ ستاد كامل عبد اللطيف را كه از اعضاي دفتر نظامي بود بعنوان فرمانده براي ما تعيين كرد و اين اقدام جوي از ناراحتي وخشم را بوجود آورد چون به دشمن اطمينان و اعتماد بنفس خواهد داد تا به عمليات خود در بدست گرفتن ابتكار عمل ادامه دهد . پيروزيهاي محدود دشمن از " دانه خشك " بعنوان نخستين شكست در جبهه شمال تا خفاجيه درجنوب چيزي نبود جز نبردهاي عادي وجنگ وگريزي كه در تمامي جنگها وجود دارد . اما وضعيت سياسي به كوششها ومسافرتهاي پي در پي كميته مساعي حسن نيت كنفرانس اسلامي و ديدارهاي اولاف پالمه نماينده دبير كل سازمان ملل وابسته بود . طي همراهي من با فرمانده جديد ، در او شخصيتي استوار وپابرجا ديدم كه همواره بيش از سخن گفتن ، به سخن ديگران گوش فرا مي داد و ديدگاهها را مورد تجزيه وتحليل قرار مي داد و در نتيجه تغييراتي در سيستم دفاعي تيپ ما بعمل آورد . در 20/4/1981 دشمن دست به يك سلسله حملات پياپي سه روزه در جبهه شوش زد . ولي آنچه كه در آن هنگام بيشتر بچشم مي خورد افزايش قربانيان از ميان افسران ما به ويژه در مراكز فرماندهي بود . پس از اين ، حمله ديگري روز 25/4/1981 در جبهه " سرپل ذهاب " بوقوع پيوست و شبانگاه ان روز حمله ديگري در جبهه امام حسن عليه ما صورت گرفت و دشمن توانست به نتايجي دست يابد .و لي در عين حال تلفات وخسارات سنگيني نيز متحمل شد. و براي ما مسلم گرديد كه روش دشمن ما ايران ، قبول تلفات وخسارات سنگين براي رسيدن به پيروزي است و اين همان روش پيشروي گام به گام پياده نظام در جنگ است بدون آنكه توپخانه ويا مهندسي نظامي فعاليتهاي خود را ارائه دهند . عمليات اين واحدهاي پياده نظام بوسيله فرماندهي هايي با درجه هاي پائين وبعضي از روحانيون صورت مي گرفت . واين تمايل در ميان دشمن پديد آمد كه عمليات خود را شبانه وتحت نامهايي جديد براي واحدهاي رزمنده خود انجام دهد از سپاه پاسداران وبسيج كه نوعي مليشيا بشمار مي آمدند.در نتيجه اين فشارها تيپ پياده هفتم بفرماندهي سرلشكر ستاد " نزار خزرجي " براي بازپس گرفتن بعضي ازنقاط مرزي از دست رفته همانند نقطه مرزي 1150 ( منعه ) بكار گرفته شد و اين تيپ قبلاً در مسيب تمرينات خود را بعمل آورده بود تا براي تكميل اشغال آبادان وعبور از شط العرب اقدام كند . دشمن توانسته بود اين نقطه مرزي را بازپس گيرد و در نتيجه شش تن از افسران از جمله سرتيپ ستاد اكرم مشهداني كه از جمله افسران برجسته بود به اتهام كوتاهي در مسئوليت اعدام شدند ( پس از مدتي قاضي عسكرتيپ طي نامه اي كه براي پرزيدنت صدام حسين فرستاد نوشت كه اعدام اين شش أفسر خواب را از چشمان وي ربوده است و از او خواستار شد بعنوان شهيد شناخته شوند و درخواست وي پذيرفته شد) ... ولي حملات رواني وتبليغاتي دشمن ادامه يافت ضمن اينكه ابو الحسن بني صدر رئيس جمهوري ايران در رقابت وجود ميان شخصيتهاي نظام حاكم بر تهران گاهي بعضي از اين عمليات را رهبري مي كرد . و در نتيجه هريك از پيروزيها انگيزه اي براي نزديك شدن به رهبر انقلاب آيت الله خميني بشمار مي رفت ودر نتيجه اين مسابقه ، موفقيتهاي دشمن افزايش مي يافت. در نتيجه اين پيروزيها ، وزير دفاع ايران " فخوري" [فكوري ] اعتراف كرد كه ايران با وجود موفقيتهاي خود در جبهه ها ،برجسته ترين رزمندگان خود را از دست داده است. و اعلام نمود كه رزمندگان ايران هرگونه راه حلهاي صلح آميز را رد مي كنند .در مقابل و به عنوان يك ديدگاه شخصي عقيده دارم كه نسبت بالاي تلفات بيشتر به اين علت اصلي بود كه واحدهاي تمامي مأموريتهاي تهاجمي خود را براساس يك موضع سوق الجيشي ( استراتژيك ) بعمل آوردند . چون واحدهاي ما در مناطق عملياتي با دستيابي به هدفهاي از پيش تعيين شده ،موضعگيري دفاعي داشتند واين وضعيت نيازمند ارزشيابي پياپي وضعيت بود. و در نتيجه واحدهاي ما نتوانستند اصول مدرنيزه پدافندي را رعايت كنند وبدنبال آن تلفات وخسارات سنگيني متحمل شديم از جمله آنچه كه در مورد تيپ زرهي نهم پيش آمد. و براي در اختيار داشتن اصل ابتكارعمل ، فرماندهي كل خواستار ادامه عمليات تعرضي عليه دشمن گرديد،تغييراتي نيز در پستهاي فرماندهي انجام داد ولي مهمترين كاري بدان دست زد ، يورش شبانه واحدي از تيپ زرهي دهم بفرماندهي سرلشكر هشام صبري فخري عليه منطقه دهلران بود كه طي روزهاي 28 و 29/5/1981 صورت گرفت بود. كه همزمان با آن اعلام گرديد هفت فروند فانتوم دشمن سرنگون شده كه پنج فروند طي نبرد هوائي بوده است.
  17. اگه ايران حين جنگ به علت همدستي عربستان خواست يك نقطه از عربستان رو بزنه كه موشك از محدوده تحت پوشش THAAD بايد رد بشه اونوقت چي؟؟ من خودم حس مي كنم استقرار اين سيستم در امارات بخشي از يك نقشه كلي هست.
  18. اين هم مقداري اطلاعات در مورد PZH 2000 البته خيلي هاش بالا گفته شد. Key Data Crew5 (commander, driver, gunner, 2 x ammunition loaders Dimensions Hull Length 7.9m Overall Length 11.7m Barrel Overhang 3.3m Width 3.6m Height 3.1m Combat Weight 55t Performance Highway SpeedOver 60km/h Typical Tank Cross-Country SpeedOver 45km/h Radius of Action 420km Transportability STANAG 2832 B Forward Slope 50% Trench Crossing 3m Guns Calibre 52mm Range With NATO Ammunition 30km Range With Base Bleed Ammunition 36.5km Range With Assisted Projectiles 40km Demonstrated Performance Multiple Round Simultaneous Impact capacity (MRSI) and firing on moving targets Resupply 60 rounds and 288 charges by 2 crew members in less than 10 minutes 50 seconds More than 26,300km of road and cross country driving Endurance Execution of 9 x 24-hour days, with 9 x 300 rounds from 37 different firing positions and 9*125km move Firing Rate Demonstrated Using 24V Technology Automatic Loader 3Rounds in 9.2 seconds 8Rounds in 42.9 seconds 10Rounds in 59.6 seconds Sustained Firing Rate 20 rounds in 2 minutes 10 seconds Firing Rate Demonstrated Using 48V Technology Automatic Loader 3Rounds in 8.4 seconds 12Rounds in 59.74 seconds Sustained Firing Rate 20 rounds in 1 minute 47 seconds Power Powerpack MTU type 881 Power-to-Weight Ratio 13.4kW/t Rating 736kW Transmission Renk HSWL 284C منبع : www.army-technology.com
  19. اكثر پدافند هاي قدرتمند هواپيماي مهاجم رو از فاصله 100~150 كيلومتري شناسايي و رهگيري مي كنند. اگه منطقه مورد نظر براي حمله داراي پدافند هاي مدرن و سنگين باشه 50 كيلومتر كم هست بهتر بود حداقل 100 كيلومتر بود و يا 150 كيلومتر .
  20. قفل تاپيك رو باز كردم. اين تاپيك چرا و توسط كي قفل شده بود؟ من مشكلي نديدم. مطلب قابل بحث است فقط دوستان محترم بحث رو احساساتي و بي ربط نكنند.
  21. روزنامه گاردین روز جمعه در گزارشی نوشته است که اسرائیل پیشتر در سال جاری به طوری جدی بمباران تاسیسات اتمی ایران را مد نظر قرار داده بود اما جورج بوش رئیس جمهور آمریکا در واکنش گفت از چنین حمله ای حمایت نمی کند. گاردین به نقل از منابع ارشد دیپلماتیک اروپایی می نویسد که اهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل این مساله را در ملاقاتی در روز 14 مه با جورج بوش در میان گذاشته بود. آن ملاقات در جریان سفر جورج بوش به اسرائیل برای شرکت در شصتمین سالگرد تشکیل اسرائیل انجام شد. بنابه این گزارش آقای بوش گفت که او به دلیل نگرانی از تلافی جویی ایران علیه نیروها و مراکز آمریکایی، احتمالا در عراق و افغانستان، و نگرانی از اینکه چنین حمله ای اصولا برنامه اتمی ایران را از کار نخواهد انداخت، از آن حمایت نمی کند. این روزنامه اشاره کرد که هرچند اسرائیل می خواست بدون موافقت واشنگتن چنین عملیاتی انجام دهد، مشکل اینجا بود که هواپیماهای آن بدون اجازه آمریکا نمی توانستند از آسمان عراق عبور کنند. مارک رگف سخنگوی آقای اولمرت به گاردین گفت: "نیاز به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی در همه جلسات میان نخست وزیر و رهبران خارجی مطرح می شود. اسرائیل راه حل دیپلماتیک را برای این مساله ترجیح می دهد اما همه گزینه ها باید در دسترس بماند." گوردون جاندرو سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا گفت او درباره محاورات خصوصی رئیس جمهور اظهار نظر نخواهد کرد. مقام های اسرائیلی پیشتر به مخالفت آمریکا با گزینه حمله به ایران اذعان کرده بودند. اهود باراک وزیر دفاع اسرائیل روز 14 اوت علنا گفت که آمریکا در مقطع حاضر با حمله نظامی کشورش به تاسیسات اتمی ایران مخالف است. همان زمان روزنامه اسرائیلی هاآرتص گزارش داد که دولت آمریکا اخیرا درخواست اسرائیل برای فروش تجهیزات نظامی به این کشور را رد کرده است. براساس آن گزارش مقام های آمریکایی گفته اند که این درخواست نشان می دهد اسرائیل در "مراحل پیشرفته" مقدمه چینی برای حمله به ایران است. اسرائیل که تصور می شود تنها قدرت اتمی خاور میانه باشد می گوید که اگر ایران به سلاح اتمی مجهز شود می تواند موجودیت این کشور را تهدید کند. ایران گفته است که علیه هیچ کشوری به زور متوسل نخواهد شد مگر آنکه هدف قرار گیرد. ایران اتهام غرب در مورد تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی را رد می کند و می گوید برنامه اتمی اش صرفا کاربردهای غیرنظامی دارد. اسرائیل هرگز رسما نگفته است که قصد حمله به ایران را دارد اما تهدید کرده است شاید با شکست دیپلماسی برای منصرف کردن ایران از تلاش برای دستیابی به چرخه سوخت اتمی "حمله به آن کشور اجتناب ناپذیر" باشد. با این حال پس از یک مانور نظامی اسرائیل در ماه ژوئن که جزئیات آن توسط مقام های آمریکایی در گفتگو با نیویورک تایمز فاش شد گمانه زنی ها در مورد احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران بالا گرفت. منبع : گاردين
  22. اينايي كه گفتي به روسيه حمله كنه روسيه خودش با مشكل اساسي مواجه ميشه چه برسه به ما با پدافتندهاي S-100 S-125 S200 و 29 تا TOR-M1 !! مطمئنن زياد جالب نميشه!!
  23. Reichsmarschall دوست عزيز واقعا زيبا و لذت بخش بود من كه خيلي لذت بردم. وقعا چقدر كابين ها مجهز هستند. تو آرشيو سايت كاكپيت F-4 و F-5 هم هست ؟؟ همينطور MIG-23 و MIG-25 ؟
  24. به زودي عكس هارو از خود سايت يا بدون نوشتار ميذارم. دوستان منبع اين عكس ها جايي نيست جز سايت www.deagel.com كه من به علت اين كه منبع رو نگفتم و يا اشتباه گفتم پوزش مي خواهم.
  25. دوستان منبع اين عكس ها جايي نيست جز سايت www.deagel.com كه من به علت اين كه منبع رو نگفتم و يا اشتباه گفتم پوزش مي خواهم. بزودي عكس هارو از سايت خودش ميذارم.