Recommended Posts

[quote name='ilusmc' timestamp='1364879429' post='305725']
[quote name='BattleMaster' timestamp='1364859660' post='305720']
لامصبا همه قد دایناسور عمر میکنن ... عزرائیل بیچاره باید با کفگیر بیاد اینارو از کف کاخاشون جدا کنه !! :24: :mrgreen:

پول و مفت خوری انگار خوب سن و سال میاره ها !!!! نه بچه ها !؟؟ icon_cheesygrin
[/quote] گفتی دایناسور.یاد بعضی ها افتادم :mrgreen:
[/quote]واقعا كه بسيار بجا اين تيكه را انداختيد
بايد به بعضيها ياداوري شود كه حرف حرف مياره
پس.بهتره سنجيده تر حرف بزنيم و به جاي خدا عمر براي مردم تقسيم نكنيم
  • Upvote 3
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]در گزارش مرکز علوم و تکنولوژی عربستان آمده است که این کشور توانسته 12 ماهواره را به فضا پرتاب کند که یکی از آنها مجهز به سنسور تشخیص از راه دور بوده و قادر است تمامی مناطق عربستان، کشورهای عربی و بخش‌های اعظمی از دو قاره اروپا و آفریقا، و کشورهای هند و پاکستان را تحت پوشش قرار دهد. [/b]

مرکز علوم و تکنولوژی عربستان از موفقیت این کشور در ساخت هواپیمای بدون سرنشین خبرداد.


به گزارش ایسنا، به نوشته روزنامه مصری الاهرام، مرکز علوم و تکنولوژی عربستان با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که این کشور با ساخت موفقیت‌آمیز هواپیمای بدون سرنشین در اندازه متوسط، به دستاوردهای علمی در زمینه‌های تکنولوژی هوافضا و تکنولوژی تولید هواپیما دست یافته است.

در این بیانیه آمده است: این هواپیما قادر است تا مسافت 150 کیلومتر را به مدت هشت ساعت و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت، در ارتفاع 5000 متری طی کند.

علاوه بر این، عربستان موفق شده هواپیمای کوچکی را تولید کند که این هواپیما قادر است مسافت120 کیلومتر را در مدت زمان پنج تا شش ساعت و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت، در ارتفاع 5000 متری طی کند.

در کنار این دو هواپیما، این کشور موفق شده هواپیمای برقی را در اندازه کوچک تولید کند که این هواپیما قادر به پرواز در ارتفاع 1000 متری ودر مدت زمان یک ساعت و نیم است.

در گزارش مرکز علوم و تکنولوژی عربستان آمده است که این کشور توانسته 12 ماهواره را به فضا پرتاب کند که یکی از آنها مجهز به سنسور تشخیص از راه دور بوده و قادر است تمامی مناطق عربستان، کشورهای عربی و بخش‌های اعظمی از دو قاره اروپا و آفریقا، و کشورهای هند و پاکستان را تحت پوشش قرار دهد.

براساس گزارش این مرکز، این ماهواره‌ها با هدف ارتقای پژوهش‌های علمی در عربستان تولید شده تا به این وسیله عربستان تنها کشور عربی باشد که توانسته به این تکنولوژی پیشرفته دست یابد.

همچنین این مرکز اعلام کرد که تاکنون آزمایش‌های زیادی روی بخش‌های مختلف "ماهواره عربستانی ست 4" انجام شده است.

http://www.asriran.com/fa/news/297052/%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=#800080][size=3][b]سعودیها در میان بهت و حیرت همگان و همچنین مقامات سازمان ملل، عضویت دو ساله خویش در شورای امینت را نپذیرفتند. مسئله صرفاً این عدم پذیرش نیست، مسئله کیفیت برخورد آنها با موضوع و نحوۀ استدلال شان نیز هست. اصل این عدم پذیرش و به ویژه دلایل ذکر شده توسط آنان که توسط وزارت خارجه این کشور بیان شد، نقطه عطف بزرگی در سیاست خارجی این کشور است.[/b][/size][/color]

[font=tahoma][size=2][size=3]عدم کارآیی شورای امنیت در برخورد با مسائل جهانی، عدم حل مسئله فلسطین، عدم توان آنها در خلع سلاح اتمی منطقه و بالاخره عدم اراده جدی آنها در برخورد با رژیم سوریه از جمله دلائلی است که در بیانیه آنان آمده است. چنین سخنانی بیشتر به سخنان قذافی شبیه است تا سعودی. کسانی که با تفکرات و جهان بینی سعودی ها و کیفیت سیاستگذاری آنان آشنا هستند به خوبی میدانند که این همه در تعارض و بلکه در تضاد کامل با روش قبلی آنها است. کسانی که پیوسته می کوشیدند بیشترین توافق و هماهنگی را به سیاستهای مسلط جهانی داشته باشند، هم اکنون به گونه ای دیگر عمل می کنند و سخن می گویند. عجیب اینجاست که آنان حاضر بودند هر بهایی را برای این توافق و هماهنگی بپردازند و هر اتهامی را به جان بخرند اگرچه مزدوری و وابستگی باشد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]فارغ از تمامی این نکات اصولاً در طول تاریخ سازمان ملل هیچگاه هیچ کشوری از پیشنهاد عضویت در شورای امنیت انصراف نداده است. مهمتر آنکه در اواخر دهه نود قرن گذشته سعودی ها با تمامی امکانات کوشیدند به عضویت این شورا در آیند و چنین معروف است که چهار سال پیشتر کوشیدند با پرداخت رشوهای کلان به لبنان جایگزین این کشور در این شورا شوند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]حال باید دید چرا چنین شده است و سیاست سعودی به کدامین سوی می رود؟ این موضوع در ابعاد مختلف با منافع و مصالح ما اصطکاک دارد. هم به دلیل جغرافیایی، منطقه ای و ژئوپولیتیکی و هم به دلیل موقعیت سعودی در مجموع جهان مسلمان و به ویژه ارتباط وثیق با فعالیت های تروریستی و تکفیری موجود. اعم از آنکه در منطقه ما باشد و یا خارج از آن. و نیز ارتباط اش با تمامی مراکز صدور فتاوای جهادی و ضدزن و مشمئزکننده.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]به اختصار نکاتی را متذکر میشود:[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3][b]1-[/b] از هنگامی که عبدالعزیز، بنیانگذار کشور سعودی، به قلع و قمع اخوانی های وهابی مخالف خود پرداخت و رهبرشان، فیصل الدویش، را به قتل رسانید، پادشاهان این کشور در زمینه سیاست خارجی پیوسته سیاستی عمیقاً محافظه کارانه داشته اند.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3]داستان بدینگونه است. عبدالعزیز با تحریک و کمک انگلیسی ها در دهه بیست قرن گذشته تمامی منطقه حجاز و دو شهر مکه و مدینه را که تحت سلطه شریف حسین بود، تصرف کرد. لشکریان او عبارت بودند از بدویان وهابی. پس از تصرف این دو شهر و براندازی تمامی رقبای موجود در سرزمین وسیع عربستان، او کوشید تا کشور واحدی تأسیس کند و لازمۀ این کار تن دادن به سلسله الزاماتی بود که در تعارض با افکار و اعتقادات اخوانی های وهابی قرار داشت و این مخالفت آنان را برانگیخت.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]از مهمترین دلایل مخالفت آنان رابطه گرم و صمیمانه عبدالعزیز بود، با انگلیس ها و نیز اینکه اینان برای ابلاغ آئین وهابی می باید از مرز عبور کنند و مشرکان کشورهای همسایه را با قوه قهریه و شمشیر به دین خود در آورند. حال آنکه عبدالعزیز هم به حمایت مالی، سیاسی، تسلیحاتی انگلیسی ها نیاز داشت و هم انگلیس مخالف حمله وهابیان به قلمرو همسایگان خصوصاً اردن و عراق بود که در آن زمان تحت سیطره شان قرار داشت. او نمی خواست و نمی توانست برخلاف نظر آنان عمل کند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]کشمکش بین عبدالعزیز و وهابیان معترض در نهایت به جنگ انجامید. او بسیاری از آنان را کشت و برخی را گوش و بینی برید و داستان پس از کشته شدن رهبران آنان، خاصه الدویش، که قبلاً از فرماندهان ارتش عبدالعزیز بودند، خاتمه یافت.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=3]سیاست خارجی سعودی از همین نقطه است که شکل می گیرد. اصل برای آنان جلب حمایت و رضایت قدرتهای غربی، در آن زمان انگلیس و سپس آمریکا و انگلیس، مماشات با همسایگان و قدرتهای محلی و منطقه ای بود.[/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3][b]2-[/b] خصلت عمیقاً محافظه کارانه سیاست خارجی سعودی دلایل دیگری هم دارد. عبدالعزیز شخصاً «بدو» بود با تمامی ویژگیهای بدو. علت موفقیت اش هم همین بود. فرزندانش هم چنین بودند. آنها فرزندان صحرا بودند و میراث داران فرهنگ بدوی. واقعیت این است که ثروت و رفاه و نعمت بعد از نفت نیز این اخلاق و رفتار و طرز فکر را چندان تغییر نداد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]عبدالعزیز نسبت به انگلیسی ها به شدت احساس اعجاب داشت و این موضوع را صریحاً بیان می کرد. مشاور شخصی او در امور سیاست خارجی، “حافظ وهبه” که اصلاً مصری بود اما به خدمت عبدالعزیز در آمد، در کتاب معروفش “جزیرة العرب فی قرن العشرین” این نکته را در جای جای کتاب بیان می کند و می گوید گذشته از اعجاب، او بدانها اعتماد فراوانی داشت.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]یک بدوی به طور طبیعی نسبت به همسایگانش سوءظن دارد. این سوءظن به همراه آن حسن ظن و اعجاب، موجب تقویت وابستگی عبدالعزیز به انگلیس ها شد که تا آخر عمر دوام یافت. جالب اینجاست که این جریان محمل دینی هم یافت. در رقابت سهمگین بین قدرت غربی و قدرت بالنده نظام کمونیستی قبل و بعد از جنگ دوم جهانی، رهبران سعودی به دلائلی دینی غرب را فرشته نجات و کمونیستها را مظهر شر و بدی تلقی کردند. خواه این کمونیستها از آن شوروی و بلوک شرق باشند و یا وابستگان و مزدوران منطقه ای شان.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3][b]3- [/b]در اواخر دهه سی قرن گذشته شرکت نفتی کالیفرنیا نفت را در عربستان کشف کرد و مهمتر آنکه دریافت که این سرشارترین منابع نفت شناخته شده است و به همین علت آمریکایی ها به اقداماتی جهت مصون ساختن سعودی از تعرض آلمانها در اثنای جنگ دست یازیدند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در روزهای پایانی جنگ ملاقاتی بین عبدالعزیز و روزولت در ناو آمریکایی صورت گرفت. از آن پس پیوندی عمیق بین این دو کشور ایجاد شد تا بدانجا که آمریکا کم و بیش جایگزین انگلیس شد. اگرچه انگلیس به دلیل آشنایی عمیق و همدلانه اش با ویژگیهای استثنایی سعودیان کماکان به حضور خود ادامه داد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]این آشنایی، سیاست سعودی را محافظه کارتر و غرب محورتر کرد. همزمان سیاست غرب و خصوصاً آمریکا و انگلیس را نسبت به سعودی مدارا مدار ساخت و آنچه را که از دیگران تحمل نمی کردند، از آنان می پذیرفتند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در سال 1953 عبدالعزیز درگذشت. فرزندش سعود جانشین شد. به لحاظ خوی بدوی او شبیه ترین فرزند به پدرش بود اما کیاست و قابلیت های وی را نداشت و لذا کشور با مشکلات فراوانی مواجه شد. اما مهم این بود که سیاست خارجی سعودی شکل گرفته و بلکه نهادینه شده بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در اواخر دهۀ پنجاه و اوایل دهه شصت رابطه قهرمان آن دوران جهان عرب، ناصر و سعودیها به شدت متشنج شد. نفوذ اندیشه چپ و احزاب چپگرا در منطقه و در داخل سعودی اوضاع بغرنجی ایجاد کرده بود. اصل برای آنها که در آن ایام به ثروت نفتی هم دست یافته بودند تکیه :.7.ه غرب و اجتناب از برخورد فیزیکی مستقیم با مخالفان و رقبای منطقه ای بود. اصل دیگر این بود که بکوشند با پادرمیانی و پرداخت پول و بعضاً باج، مشکلات اطراف خود را حل و فصل کنند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]مسئله حفظ وضع موجود بود و نه بیشتر. آنها به ناگهان به ثروتی سرشار رسیده بودند و مایل نبودند کسی عیش شان را منغص کند. مجموع شرایط تاریخی و تربیتی فکری و تجربی و بلکه دینی، آنان را به چنین نتیجه ای رسانیده بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]چنین خط مشی ای در زمان معمار عربستان نوین، ملک فیصل، تبلور بیشتری یافت. شکست ناصر در سال 1967 و نیمه پیروزی و نیمه شکست 1973 که صحنه را برای حضور فعال و حتی ماجراجویانه سعودی آماده کرده بود، هم نتوانست در این خط مشی تغییر مهمی ایجاد کند. اصل کماکان همراهی با غرب و تلاش برای آرام کردن محیط های مجاور جهت بهره بردن از زندگی بود. آنها به عکس برخی از رهبران عرب تولیدکننده نفت چون صدام و قذافی، اهداف سیاسی و بلندپروازانه را به کنار گذاشته بودند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]نگارنده مکرر از دیپلماتها و سفرای عرب و حتی سفرای همسایگان جنوبی مقیم در تهران، شنیده ام که اصل برای سعودی و شیخ نشین ها آرام کردن وضع و اجتناب از ورود به هر مسئله ای است که علنی شدن آن ایجاد هیاهو می کند. بعضاً لحن این دیپلماتها گلایه آمیز بود بدین معنی که می گفتند با چنین روشی آنها صورت مسئله را پاک می کنند، اما مسئله همچنان وجود دارد و ممکن است به گونه ای غیرقابل پیش بینی سر باز کند. همچنانکه در حمله صدام به کویت اتفاق افتاد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3][b]4-[/b] با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران این سیاست به چالش افتاد. مخصوصاً که رئیس جمهور وقت آمریکا «کارتر» اراده ای جدی برای حمایت از سعودی ها نداشت و بعضاً سخنانی گفت که آنها را رنجانید و بلکه لزرانید. این مشکل با انتخاب ریگان حل شد و توافق معروف بین ریگان و سعودیها در مورد افغانستان و مقابله با کمونیست ها و شوروی خود مهمترین پشتوانه حمایت بدون چون و چرای آمریکا بود. مضافاً که مسائل دیگری چون مقابله با ایران و کمک به عراق به این جریان کمک میکرد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در طی جنگ 1991 سعودی ها یکبار دیگر به اهمیت حیاتی در حوزۀ حمایتی بلوک غرب و آمریکا بودن، پی بردند. این جنگ موجب پیدایش “سلفی گری جهادی” و سپس “تکفیری” شد. این سلفیت صحنه داخلی و دینی را در سعودی به شدت تحت تأثیر قرار داد. اما این همه تغییری در سیاست خارجی آنان در دهه 90 به دنبال نیاورد.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3]حادثه 2001 یک شوک بزرگ بود. اهمیت مسئله صرفاً در وقوع آن نبود که سعودیان متهمان ردیف اولش بودند. مسئله مهمتر فشار بعدی آمریکایی ها برای باز کردن و مدرن کردن ساختارهای جامعه سعودی و اصلاح نظام سیاسی، مدیریتی و آموزشی آن بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در کنار این همه اندیشۀ سلفی جهادی از درون وهابیت موجود در جامعه سعودی، سربرآورد. جدیترین جریان حادثه “جهیمان العتیبی” و اشغال مسجدالحرام در 1979 بود. اما در آن زمان این جریان سرکوب و کم و بیش فراموش شد. اما این بار پشتوانۀ “افغان العرب” بازگشته از افغانستان را به همراه داشت. مضافاً که حضور پرررنگ نظامی غربی ها و آمریکایی تحریک کننده بود. به جز این همه، سلفیت وهابی آن ایام صبغه ای ضدغربی و ضدآمریکایی یافته بودند. به ویژه که این سلفیت سنتزی بود از افکار سیدقطب و وهابیت ابن عبدالوهابی نخستین و نه وهابیتی که عبدالعزیز تعدیل و تئوریزه کرده و به ایدئولوژی نظام حاکم بدل ساخت.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]نحوه برخورد تحقیرکننده آمریکایی ها و شخص بوش با اعراب و خاصه سعودی ها زمینه اجتماعی مناسبی برای جذب این افکار به وجود آورده بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]این جریان مشکلات فراوانی در جامعه سعودی ایجاد کرد. هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ دینی و آموزشی. انفجارهایی در ریاض و برخی شهرهای دیگر رخ داد. اگرچه دولت کوشید به آمریکا نشان دهد که همچون آنها قربانی تروریسم است؛ اما این جریان به گونه ای دیگر سیاست خارجی سعودی را متأثر ساخت.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]جنگ دوم عراق و آمریکا در 2003 اتفاق افتاد. سعودیها موافق این جنگ نبودند. از نظر آنها اوضاع با 1991 به کلی تفاوت داشت. با توجه به اوضاع شکنندۀ داخلی، خود نمی دانستند چه رخ خواهد داد مضافاً که هر نوع تغییری در عراق به مثابۀ تهدیدی علیه آنان بود. آمریکاییها می خواستند عراق را به عنوان مدل مطلوب در جهان عرب درآورند، جامعه ای باز و دموکراتیک.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]صدام سقوط کرد. در جامعه جدید شیعیان و کردها به موقعیتی نسبتاً متناسب با شأن تاریخ و جمعیتی خود دست یافتند. دموکراسی چنین ایجاب می کرد. سعودی نمی توانست به روشهای دموکراتیک اعتراض کند. بهترین بهانه قدرت یافتن شیعیان و نیز توسعه نفوذ سیاسی و مذهبی ایران بود. در این هنگام حجم عظیمی از تبلیغات دینی و سیاسی سر بر آورد که عمدتاً با ابتکار سعودی ها بود. در همین زمان است که مسئله «هلال شیعی» و بازسازی “امپراطوری فارسها” و “ظهور مجدد صفویان” مطرح می شود. در کنار این جریان تمامی میراث ضدشیعی موجود در تاریخ و فرهنگ و ادبیات غیرشیعیان دوباره زنده می شود و به صحنه می آید.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3][b]5-[/b] سقوط صدام به واقع سیاست سنتی سعودیان را در قبال مسائل منطقه ای تغییر داد. این تغییر هم به جهت حل مسائل داخلی بود. در آنجا که به گروههای برانداز سلفی راجع می شد و هم اینکه احساس می کردند در شرایط جدید نمی توانند به آن سیاست مدارای با همگان تا حد امکان و وساطت برای آرام کردن آشوب های تهدیدکننده، ادامه دهد. سیاست و لحن ایران در نیمۀ دوم قرن حاضر این جریان را تشدید می کرد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]برای نمونه سعودی در عراق در کنار و بلکه در پشت زرقاوی و تمامی سازمانهای تروریستی ای که با مردمان عادی می جنگدیدند، قرار گرفت. هدف این بود که دموکراسی عراقی که به عنوانی ایده آل آمریکایی ها بود، به شکست کشانده شود.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3]شکست این تجربه به معنای شکست تمامی طرحهایی که به دنبال دمکراتیزه کردن کشورهای عربی بود. حال مسئله این بود که چگونه باید این تجربه ناموفق شود؟ با توجه به ساختار اجتماعی عراق و اصولاً منطقۀ عربی از نظر آنها بهترین عامل، راه اندازی جنگ طائفی بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]حال این جنگ در کشوری چون عراق که شیعیان و اهل سنت آن پیوسته در کنار یکدیگر زیسته اند و با یکدیگر معاشرت و مزاوجت داشته اند چگونه می باید ایجاد شود؟ از طریق نامسلمان جلوه دادن شیعیان، عجم و ایرانی جلوه دادن شیعیان عراق و به طور کلی تمامی شیعیان، ترسانیدن افکارعمومی از ایران و خطر ایران و مسائلی دیگر از این دست. تا بدین وسیله پتانسیل ناراضی سلفی داخلی به خارج صادر شود و افکار عمومی منطقه در کنار سعودی در رقابتش با ایران قرار گیرد.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3]به مرور زمان عربستان در قبال عراق سیاست خصمانه تری در پیش گرفت. قتل عام وسیع مردمان عادی توسط افراد انتحاری و ماشین های بمب گذاری شده بیشتر شد و هزاران زن و کودک و پیر و جوان طعمه آن شدند. این انفجارها بعدها به مساجدها و حسینیه ها و حتی حرم مطهر عسکریین رسید و مسئله تا بدانجا پیش رفت که محکومان جنایی و زندانیان خطرناک را در مرز عراق و سعودی رها می کردند تا به هر جنایتی دست یازند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در این میان بهار عربی اتفاق افتاد سعودیها به حداکثر کوشیدند تا مانع سقوط مبارک و پس از او جانشینش عمر سلیمان شوند اما نتوانستند. جامعه سعودی در ماههای اول تحت تأثیر این جریان قرار گرفت. در آن ایام فیلمی از شبکه های اجتماعی پخش شد که زنی سعودی را نشان می داد که از سفیر عربستان در قاهره می خواهد به او کمک کند تا سریعتر قاهره را ترک کند. در آن هنگام قاهره به دلیل قیام مردم علیه مبارک اوضاع آشفتهای داشت. اما سفیر با بی اعتنایی به او می گوید که نمی تواند کاری انجام دهد. نمایش این فیلم در آن دوران اعتراض جوانان را بدان دلیل که سفیر از درخواست یک شهروند سعودی بی تفاوت گذشته بود، برانگیخت. تا آنجا که رژیم مجبور شد سفیر را تغییر دهد. علیرغم آنکه سفیر از شخصیت های معروف بود.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]مدتی بعد سعودیها تصمیم گرفتند از حالت انفعالی و تماشاگر درآیند. باز هم بهترین وسیله، دمیدن به نفرت طائفی بود. اوضاع ناآرام سوریه آنها را به دخالت تشویق کرد و به ناگهان انبوهی از فتاوای عالمان رسمی مبنی بر ضرورت و بلکه وجوب مبارزه با نظام «علوی» و «نصیری» حاکم به صحنه آمد و کوشید از تمامی داوطلبان چه سعودی و چه غیرسعودی مایل به جنگ با رژیم سوریه، به عناوین مختلف حمایت کند. مبالغ کلانی در اختیار امامان مساجد و مراکز اسلامی این کشور قرار داد.[/size][/size][/font]
[font=tahoma][size=2][size=3]از این گذشته سعودیها میدان داران اصلی ائتلاف های مختلف منطقه ای و بین المللی برای کمک به معارضان سوری بودند. بعضاً این تلاش های دیپلماتیک و کمکهای سخاوتمندانه آنها بود که غربیان را به اقدام علیه سوریه تشویق میکرد و به گفته برژینسکی این سعودی و قطر بود که آمریکا را به صحنه سوریه وارد کردند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3][b]6-[/b] مهم در اینجا تغییر رویکرد سیاسی سعودی است. یک دهه است که از عمر این تغییر میگذرد و روندی کند و البته پیش رونده داشته است و انصرافش از پذیرفتن عضویت شورای امنیت، اوج آن است. کشوری که پیوسته می کوشید رفتاری هماهنگ با سیاست قدرتهای غربی داشته باشد و تا حد ممکن سیاستی انفعالی و بعضا نظاره گر در قبال مسائل منطقه ای اتخاذ کند و سیاست هایش را به طور غیرمستقیم اعمال نماید هم اکنون به گونه ای کاملا متفاوت عمل می کند.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]البته تأیید ضمنی همزمان نماینده فرانسه در سازمان ملل از اقدام سعودی این شائبه را ایجاد می کند که این اقدام با هماهنگی حداقل پاره ای از قدرتهای بزرگ انجام شده است اما به هر حال این اقدام نوعی عدول از سیاستهای سنتی قبلی است.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]مطمئناً این تغییر دلایل دیگری نیز داشته است که یکی از مهمترین هایش تغییر رهبران این کشور است. تربیت، اخلاق و فرهنگ سیاسی فرزندان بلافصل عبدالعزیز ایجاب می کرد که آنها در چارچوب همان سیاستهای سنتی عمل کنند. از سعود و فیصل گرفته تا خالد و فهد و شخص ملک عبدالله. اما نسل دوم در فضایی متفاوت رشد یافته و تنفس می کند. اگر چه شخصیتهای موثر موجود خاندان سعودی همچون بندر و سعود الفیصل و فرزندان نایف هم اکنون افرادی کم و بیش سالخورده هستند اما فضای ذهنی و تربیتی شان به طور مشخصی با فرزندان اصلی متفاوت است.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]درست است که ملک عبدالله هنوز زنده است اما به دلیل کهولت و کسالت او بیشتر به مثابه قدرت سمبولیک حضور دارد و قدرت واقعی در دست نسل دومی هاست و عجیب اینجاست که این نسل و به ویژه وزیر خارجه که بیش از سه دهه است که در چارچوب سیاست سنتی عمل کرده، به سرعت سیاست خارجی را دگرگون ساخته است. و البته حضور کمرنگ آمریکایی ها در منطقه و تمایل شان به اتخاذ سیاستی انقباضی در سیاست خارجی را هم در این میان سهمی است.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]تا آنجا که مسئله به ما مربوط می شود اینکه اتخاذ سیاست طائفی و تفرقه افکنانه و به تعبیر خودشان “ضدعجمی” در رأس سیاستهای منطقه ای سعودی ها خواهد بود. مضافاً آنکه سیاست خارجی آن به سیاستی امنیتی و بلکه کاملاً امنیتی، تغییر خواهد یافت و متأسفانه چنین شده است. این ایجاب می کند که شخصیتهای عمیقاً ضدایرانی و ضدشیعی قدرت بیشتری یابند و بلکه تمامی قدرت را قبضه کنند. در کنار این جریان تمامی کسانی که به تفاهم و تعامل و همکاری مایل هستند، منزوی می شوند. به احتمال فراوان اوضاع در بحرین و عراق سخت تر خواهد شد. این جریان گفتگوی با سعودیها را نیز سخت تر خواهد کرد.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]پیش بینی اینکه واکنش آمریکایی ها به این نوع ناسازگاری سعودیها چه خواهد بود، دشوار است. اما مشکل می توان گفت که آنها در آینده عکس العملی نشان ندهند و بعیدتر این است که سعودیها قدرت مقابله با عکس العمل آمریکایی ها را داشته باشند. همان مشکلی که رژیم شاه در سالهای آخر سلطنت اش با آن مواجه شد و بهایش را پرداخت.[/size][/size][/font]

[font=tahoma][size=2][size=3]در این میان رابطه ایران و غرب و آمریکا می تواند از این زاویه نیز نگریسته و باز تعریف شده و اگر چنین شود، حتی به صورت جزیی و موردی، باز هم ژئوپولیتیک کل منطقه را تحت تأثیر قرار خواهد داد. جریانی که سعودیها از آن وحشت دارند اما خود زمینه تحقق آن را فراهم کرده اند.[/size][/size][/font]

[url="http://www.khabaronline.ir/detail/318911"]پیوند[/url]
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آمریکا تا جایی که این لکه نفت داره تحملش میکنه.
وسلام نامه تمام

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عقل که نباشد جان در عذاب است!!!

تا جایی که منافع امریکا حالا چه نفتی باشه چه راهبری رو دنبال کنه!!!
  • Upvote 1
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='00Amin' timestamp='1382799621' post='345729']


[font=tahoma][size=2][size=3]پیش بینی اینکه واکنش آمریکایی ها به این نوع ناسازگاری سعودیها چه خواهد بود، دشوار است. اما مشکل می توان گفت که آنها در آینده عکس العملی نشان ندهند و بعیدتر این است که سعودیها قدرت مقابله با عکس العمل آمریکایی ها را داشته باشند. همان مشکلی که رژیم شاه در سالهای آخر سلطنت اش با آن مواجه شد و بهایش را پرداخت.[/size][/size][/font]



[/quote]
سلام
فکر می کنم پیش بینی درستی باشه . واقعیات که داره در این جهت پیش میره !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مشکل اغلب افراد { بالاخص خود آمریکایی ها که از نظراتشون در فضای رسانه های عمومی پیدا است } این است که گمان می کنند رابطه سعودی و آمریکا به نفت خلاصه می شود در حالی که معادلات رژیم صهیونیستی ، خرید گسترده تسلیحاتی ، نقش عربستان در قبال نیروهای نظامی آمریکا در منطقه ، اهرم فشار عربستان در رابطه با تکفیری های عالم گیر {!!!} و..... هم پارامترهای مطرح هستند ، شاید دلیلی که آمریکا مراعات زر زرهای هر از گاه این شیخک ها را می کند این پارامترها باشد ، البته این اقدام و مشابه آن در آینده بیشتر آمریکایی ها را به فکر توافق با آلترناتیو شیعه { بخوانید ایران } خواهد انداخت .
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center]
[b] [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/259817/%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%DB%8C%D9%85%D9%86"]نقشه عربستان برای نابودی شیعیان یمن [/url][/b]
[/center]
[indent=1]تکفیری‌های اعزام شده از خارج یمن، با تشدید محاصره حوثی‌ها از سه جبهه در تدارک حمله سنگینی برای نابودی آنها هستند.[/indent]
به گزارش مشرق به نقل از العالم، عناصر تکفیری‌ بیگانه با استقرار در منطقه "دماج" از تحویل منطقه "البراقه" به کمیته میانجی دولت یمن خودداری کردند.

منابع یمنی تأکید کردند، درگیری‌ حوثی‌ها و گروه‌های سلفی تکفیری در منطقه دماج در جنوب شرقی صعده ادامه دارد و عناصر تکفیری از 20 روز قبل همچنان حوثی‌ها را محاصره کرده‌اند.

سایت یمنی "اخبار الساعه" به نقل منابع قبیله‌ای در یمن پیش‌بینی کرد که درگیری‌ها بین سلفی‌های تکفیری و حوثی‌ها از منطقه "دماج" در استان "صعده" فراتر رفته و به منطقه "کتاف" که نزدیک مرزهای عربستان سعودی قرار دارد، منتقل شود.

همچنین پیش‌بینی شده است که این درگیری‌ها به استانهای حجه و عمران نیز کشیده شود.

به گفته این منابع، حدود 4 هزار جنگجوی سلفی وهابی به مناطق "کتاف" و "حاشد" برای جنگ با حوثی‌ها اعزام شده‌اند.

[color=#0000ff][size=5]این سایت به نقل از منابع خود خاطرنشان کرد که این نخستین جنگ در نوع خود ضد شیعیان یمن است.[/size][/color]

سایت "انصار الله" یمن نیز در خبری اعلام کرد عناصر تکفیری که از خارج به یمن اعزام شده و در دماج مستقر شده‌اند، از تحویل منطقه البراقه به کمیته میانجی دولت خودداری می‌کنند. این عناصر تکفیری همچنان به بمباران و حمله ادامه می‌دهند.

بر اساس این گزارش، "حسین الاحمر" از افراد فراری و تحت تعقیب دیشب با توزیع سلاح خودکار بین افراد قبایل "العصیمات"، عناصر تکفیری این منطقه را به منظور سازماندهی و انتقال به منطقه دماج، جمع‌آوری کرد.

گروه‌های سلفی تکفیری طرح آتش‌بس در این منطقه را نپذیرفته‌اند. این درحالی است که حوثی‌ها با پذیرش آتش‌بس، از برخی مناطق اطراف دماج خارج شده‌اند.

اعلام جنگ علیه حوثی‌ها از 3 جبهه

از سوی دیگر، "الوداعی" از سران سلفی تکفیری و سخنگوی سلفی‌ها در منطقه دماج اعلام کرد که علیه استان صعده و استانهای مجاور آن که حوثی‌ها در آنجا حضور دارند، جنگی از سه جبهه آغاز می‌شود.

یمن پرس خاطرنشان کرد: الوداعی با اشاره به ایجاد مناطق نظامی، برای محاصره حوثی‌ها خاطرنشان کرده که 3 قبیله مسلح آمادگی خود را برای همکاری با سلفی‌های تکفیری در جنگ با حوثی‌ها اعلام کرده‌اند.

الوداعی تأکید کرد که این سه جبهه جدید در مناطق "حجور" در استان "حجه"، و منطقه "کتاف" و قبیله "حاش" قرار دارند.

از سال 2004 تا 2010 دولت "علی عبدالله صالح" دیکتاتور مخلوع یمن که از سوی عربستان سعودی حمایت می شد، 6 بار با حوثی‌ها وارد جنگ شد.

به عقیده ناظران، پس از سرنگونی رژیم عبدالله صالح، مأموریت حمله به حوثی‌ها به گروه‌ها و جریان‌های سلفی تکفیری که از سوی عربستان سعودی حمایت و پشتیبانی می‌شوند، محول شده است.
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
متاسفانه شیعیان اون منطقه کاملا در محاصره مخالفان هستن و راههای امدادرسانی بسیار کمی دارن و تاسف بیشتر اینکه کمکهای بسیار ناچیزی از طرفهای خارجی به اونها میشه
اما نقطه خوب ماجرا اینه که مبارزان حوثی فوق العاده قابل هستن و حداقل در نبردهای گذشته دست بالا رو داشتن و با توجه به تسلطشون بر مناطق استراتژیک کوهستانی و توان اطلاعاتیشون، دشمنان جرات تعرض به اونها رو ندارن [و در اکثر مواقع شکست سنگینی خوردن] و همین تکفیریهای عقب مونده هم عملا برای کشته شدن به اونجا فرستاده شدن
البته درایت رهبران الحوثی در نتراشیدن دشمن جدید برای خودشون، در تقویت مواضعشون بسیار موثر بوده
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
وقتشه با ایجاد حزب الله یمن و سیطره فرهنگ و تفکر شیعی بر یمن به آرامی پایگاه نظامی قوی در دهانه اقیانوس هند برای خودمون ایجاد کنیم. و در عین حال با ایجاد خطری همیشگی کنار مرزهای عربستان اهرم کنترل خودمون رو روی عربستان ایجاد کنیم.
این کار عربستان در راستای ایجاد جبهه های فراوان در برابر سپاه قدس ایران برای عدم تمرکز بر سوریه هست.
حمله به پاسگاه های مرزی و انتحاری و انفجار در آینده نزدیک در کشور هم در همین راستا هست.الان بهترین کار تمرکز بیشت بر سوریه و در عین حال ایجاد امنیت داخلی و کمک به شیعیان یمن هست.
کافیه یک محموله سلاح خوب به دست یمنی ها برسه و مقداری آموزش و در عین حال با همین روند باید تشیع ناب رو در اونجا بسط بدیم.
عربستان از حالت نهفتگی خارج شده و به مرحله رویارویی جدی و علنی با ایران وارد شده و این از طرفی تهدید و در عین حال فرصت هست تهدید از این بابت که امکان ورود و بازشدن پای کشورهای فرامنطقه ای هم به این ماجرا وجود داره ولی فرصت هست که ما در یمن هم حزب الله و گروه های وابسته فرهنگی و تفکری و نظامی به خودمون رو بسط بدیم و حلال شیعی رو به یک دایره تقریبا 270 درجه تبدیل کنیم.
الان یک گوشمالی باید به عربستان داد البته در خارج از سوریه که کمی پاش رو از قضایا بکشه بیرون.
عربستان اگر حمایت فرامنطقه ای نداشته باشه به راحتی در برابر تهدید جدی عقب می کشه و الان زمان زدن یک ضربه محدود هست.راه و چگونگی و کجایی اون رو خود بچه های مجاهد ایرانی می دونن.


در آخر زمان یمن یکی از نقاط استراتژیک برای سپاه اسلام هست.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[center]
[b] [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/263626/%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D8%AF"]عربستان ارتش برون مرزی تشکیل می‌دهد [/url][/b]
[/center]
[indent=1]یکی از نشریات نظامی انگلیس و برخی منابع اروپایی فاش کردند که عربستان در حال مقدمه‌چینی برای تشکیل ارتشی جدید تحت عنوان "ارتش محمد" با هدف جنگ در سوریه و مقابله با حوثی‌های یمن است.[/indent]
به گزارش مشرق، پایگاه خبری "رای الیوم" در خبری نوشت: یکی از نشریات انگلیسی و منابع نظامی در کشورهای اروپایی اعلام کردند که مقامات عربستانی در حال تشکیل ارتشی جدید به نام "ارتش محمد" در خارج از خاک عربستان هستند.

بنا به گزارش این منابع، اعضای ارتش مذکور ضمن دریافت آموزش‌های عالی نظامی به سلاح های پیشرفته نیز مجهز می‌شوند.

همچنین ارتش موسوم به "ارتش محمد"، به کشور مصر به عنوان جایگزین پاکستان و نیرویی نظامی در صورت مواجهه عربستان با هرگونه خطر خارجی تکیه دارد.

اخبار رسانه‌های مذکور حاکی از آن است که بندربن سلطان، رئیس سازمان اطلاعات عربستان و سلمان بن سلطان، معاون وزیر دفاع هم اکنون در حال اجرای این طرح دو بخشی هستند. به نحوی که تشکیل "ارتش محمد" و آموزش اعضای آن در اردن از یک سو و حمایت‌ مالی از عبدالفتاح السیسی، وزیر دفاع مصر برای تامین نیاز‌های کشورش که ماهانه به یک میلیون دلار می‌رسد، از سوی دیگر برای عربستان میلیاردها دلار هزینه داشته است.

منابع غربی در ادامه فاش کردند: زمانی که السیسی مستشار نظامی سفارت مصر در ریاض بود، رابطه بسیار محکمی با مسئولان نظامی عربستان برقرار و اعتماد آن‌ها را جلب کرد و پس از آن نیز با تشویق و تحریک عربستان برای خریدن موشک‌ها و جنگنده‌های "میگ 29" پس از اینکه آمریکا کمک‌های نظامی خود به مصر را به حالت تعلیق درآورد، به مسکو رفت.

گفته می‌شود که "ارتش محمد" احتمالا نیرو و یگان جنگی عربستان در سوریه بوده و برای مقابله با حوثی‌های شیعه یمن فعالیت خواهد کرد.

منابع نظامی در انگلیس نیز گزارش دادند که اعضای اولیه این ارتش 50 هزار تن است و احتمالا این تعداد به بیش از250 هزار تن افزایش یابد و مقر اصلی آن اردن است.

همچنین سربازان این ارتش از کشورهای مختلف عربی و اسلامی به ویژه اردن، یمن و سوریه خواهند بود و در مارس 2016 کاملا آماده خواهند بود.

احمد الجربا، رئیس مخالفان سوری و هم پیمان عربستان اولین کسی بود که این برنامه عربستان را فاش کرد.

وی در بیانیه‌ای در هشتم اوت سال جاری میلادی اعلام کرد که عربستان ارتشی برون مرزی در خارج از خاک سوریه تشیکل خواهد داد.

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/263626/%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D8%AF
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لعنت به عربستان
اگه این کارو کنه دیگه کار تو سوریه خیلی سخت میشه. ویرایش شده در توسط vahidg
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][b][url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/263626/%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%D9%87%D8%AF"]عربستان ارتش برون مرزی تشکیل می‌دهد[/url][/b][/quote]

تشکیل میدهد یا تقویت میکند؟؟!!
پس الان منترهای یزید و معاویه نیستن که تو سوریه گردو خاک کردن.....
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این 250 هزار نفر رو اگر عربستان نفرستاده باشه پس عمه‌ی من فرستاده؟؟؟؟
همین الان اوباش چیز ببخشید ارتش برون مرزیش دارن میجنگن تو سوریه و سایر جاها، مسئله اینه که ما ایا میخوایم بشینیم دونه دونه اینا رو بکشیم یا میخوایم یه کاری بکنیم که به عضویت این ارتشه در نیان که لازم باشه بهترین هامون جای اینکه صهیونیست بکشن سلفی بکشن؟!!!....

به نظر من، عربستان رو جور دیگه‌ای باید باهاش رفتار کرد...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فک نکنم هیچ کشوری مخصوصا مصر حاظر به پذیرش همچین چیزی بشه! کی این همه انتحاری رو به کشورش راه میده که بشه حکایت پاکستان و طالبان.
اگه عربستان به فکر ساخت همچین چیزیه فقط بتونه تو کشورهای بی در و پیکری مثل سومالی،لیبی و...بتونه همچین چیزی رو تشکیل بده! البته با اجازه آمریکا و ایضا اسراییل!!! فک نکنم همچین چیزی با منافع اینها قرابتی داشته باشه!
بعدشم اگه بخواد یه چیزی مثل رابطه حزب الله و ایران درست بشه و گوش به فرمان باید طرف هم ظرفیتش رو داشته باشه و گرنه جمع کردن گروه های مختلف با عقاید مختلف دور هم سخت و در دراز مدت هم کلی مشکل ساز هست و کار سازماندهی و ایضا تامین تدارکاتشون رو هم خیلی سخت میکنه!
دویست و پنجاه هزار تا! آدم!!!بی خیال.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط Navard
      سخنی با خوانندگان محترم:
      در مطلب پیش رو سعی بر این شده که به مختصری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی اعراب پیش از اسلام پرداخته شود. در این نوشته اصل بر رعایت صداقت تاریخی و امانت است و در گرداوری آن از منابع با عقاید گوناگون کمک گرفته شده است. گرد آوری مطالب تاریخی هیچ گاه خالی از اشتباه نیست، علی الخصوص که این مطالب در رابطه با مسائل حساسیت بر انگیز مذهبی باشد. در نتیجه از دوستان خواننده این مطلب درخواست میشود درصورت وجود اشتباه، به منظور تکمیل و اصلاح این مطلب بنده را یاری کنند.
       

      پیشگفتار:
      سرنوشت پیامبران و قومشان و نتایجی که از آن کسب کرده اند را میتوان یکی از مهمترین نشانه های حقانیت آن ها به حساب آورد. این نتایج بعضا چنان معجزه آسا و خیره کننده هستند که در حالت معمول موارد مشابهی برای آنها یافت نمی شود. برای نمونه مسیح (ع) در دل امپراطوری قدرتمند روم شرقی به پیامبری رسید. در سرزمینی که تعداد نامعلوم خدا توسط مردم پرستیده میشد و پیامی که آورد چنان در دل ها رسوخ کرد که در مدت کمتر از چند سده مسیحیت در سه قاره گسترش یافت! از حبشه در آفریقا گرفته تا امپراطوری قدرتمندی چون روم که روزی دشمن مسیحیت بود و همچنین طیف کثیری از اقوام در خاورمیانه و ...! در اسلام نیز ما با چنین پیشرفت معجزه آسایی رو به رو هستیم. محمد (ص) در سن چهل سالگی در جامعه ای بدوی به پیامبری برگزیده شد که جز غارت و ستیز دستاوردی نداشتند و هر روز به بهانه ای با یکدیگر در جنگ بودند و شعرا و نام آوران عرب روزگاری برای بدست آوردن شرافت، خود را به پای پادشاهان ایران و روم می انداختند. در شبه جزیره عربستان اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. و از دست آورد هایشان در آن ادوار، جز پاره ای از روایات افسانه گونه چیزی بجا نمانده است. در چنین محلی که محمد(ص) شدیدا زیر فشار فرهنگی و البته فشار عوامل ثروت و قدرت  در مدت کمتر از سیزده سال توانست بنیان نخستین حکومت اسلامی را در یثرب بنا نهد که تا پایان عمر ایشان این حکومت به چنان وسعت و قدرتی رسید که در سرحدات خود به تقابل با روم شرقی می‌پرداخت.
       
      قسمت اول: قبیله و معنای متفاوت آن در بین اعراب
       

       
      اعراب از قبل اسلام در پهنه ی وسیعی از خاورمیانه حضور داشتند. و بر خلاف تصور عموم مردم، فتوحات پس از اسلام به تنهایی سبب استقرار آن ها در این پهنه نشد. در تاریخ موجودیت اعراب با سامی نژاد ها گره خورده است. این حضور آنقدر چشمگیر بود که رومیان و یونانیان مناطق عرب نشین را به سه ناحیه عربستان خوشبخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی تقسیم کرده اند که حدود این مناطق از دریای سرخ و شبه جزیره عربستان شروع شده و از سویی به مرز های روم آن روزگار در شامات رسیده و در سوی دیگر در عراق امروزی به رود فرات ختم می شود. در رابطه با وضعیت اعراب قبل اسلام باید به این موضوع اشاره کرد، پیشینه تاریخی که برای آنها ذکر شده به ۲۰۰ سال قبل از سال عام الفیل محدود می شود. عام الفیل همان سالی است که گفته میشود محمد(ص) در آن دیده به جهان گشود. البته این بدان معنا نیست که اعراب قبل از آن موجودیت خارجی نداشته اند‌. برای مثال در دبیره های هخامنشی از آن ها بعنوان خراج گذاران عصر داریوش بزرگ یاد شده است. اما آنچه از این گفته پیداست، اعراب تهی از پیشینه تاریخی و تمدنی غنی بودند و آنچه در آنها یافت می‌شد در حقیقت از هم نشینی و یا دست درازی دیگر اقوام بود. این همان زمانیست که قرآن از آن به عنوان دوره جاهلی اعراب یاد می‌کند.
       

       
      نگاره ای از سرباز ساتراپی عربیا در مقبره خشایارشا، واقع در نقش رستم که بصورت نمادین به شکل یکی از ستون های شاهنشاهی به نمایش در آمده است.
       
      با نگاهی به زندگی اعراب در آن اعصار می توان دریافت که تفاوت عمده‌ای میان نوع زندگی آنان با زندگی مردم ایران و روم و حتی در نزدیکی آنها با دولت های نچندان نامی حبشه دیده میشد. در آن روزگار ایران و روم حکومت مرکزی داشتند حکومتی که تمام شؤون جامعه را از حیث قانون و عمل به قانون و وادار کردن همه به تابعیت از آن در دست داشتند و تمام زوایای آن جامعه زیر سلطه نظامی واحد قرار گرفته بود، به طوری که در هر گوشه آن وجود حکومت مرکزی احساس می‌شد. این در حالی بود که در جزیرة العرب در هر ناحیه ی آن، مردم بر پایه نسبت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده بودند و هر یک در جغرافیای حضور خود اعمال قدرت می‌کردند. هیچ قبیله‌ای بر دیگری اعمال نفوذ نداشت مگر در داد و ستد و جنگ! جنگ بین قبایل هم نامنظم بود و بیشتر به دعوایی نامنظم و خانوادگی شباهت داشت. این مطلب نشانگر پراکندگی و تضاد بسیار عمیق بین قبایل است. باید گفت برای وحدت در میان یک امت فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و مردمی را گرد هم بیاورد. در شبه جزیره عربستان چنین تفکر یکنواختی وجود نداشت و هدف واحدی برای آنها مطرح نبود. در کنار کعبه هر قبیله بتی مخصوص به خود داشت و بدین ترتیب حتی در این زمینه هم تضاد و خودبینی دیده می‌شد. شرایط سخت و طاقت فرسای جزیرة العرب بر این اختلاف دامن می‌زد. مناطق حاصلخیز و دارای آب محدود و با فاصله زیاد از هم بودند. راه‌های محدودی وجود داشت که آنها هم زیر سلطه راهزنان دیگر قبایل بوده و تحت نفوذ قدرت های خارجی اداره میشد.
       

       
      در این شرایط دشوار اگر قبیله‌ای قادر بود تا چراگاهی را از چنگ دیگری در آورد این کار را بی درنگ می‌کرد. هیچ قبیله ای از این نظر در امنیت نبود و جنگ های بسیار با دلایل ساده و بعضا نا مأنوس بین آن ها رخ می داد. مشخص است که جنگ یکی از رایج ترین اعمال در بین آن ها بود آن چنان که عده ای برای کسب شهرت و آزمون جنگاوری خود مسیر نزاع را هموار میکردند. این جنگ از سر منع ازدواج یک زوج در دو قبیله می‌توانست شکل بگیرد تا بر سر شرایط تجارت و پاسداری از کاروان ها و ... که البته همانطور که گفته شد هیچ کجای آن به جنگ نمی‌ماند و بیشتر به یاغی گری و غارت و دعوای عشیره ای شباهت داشت. در نتیجه از این حیث قبیله جایگاه ویژه‌ای پیدا میکرد. بقای افراد به بقای قبیله گره خورده بود. هر کسی را با قبیله‌اش می‌شناختند و در نتیجه خدای این مردم هم در حقیقت قبیله آنها بود و بت ها هم نمادی برای اعلام وجود هر قبیله بودند و هرچه بزرگان این قبیله ها می‌گفتند هم، حقیقت تام برای آن ها محسوب می‌شد. با این اوصاف هرچه افراد یک قبیله زیادتر بود افتخار آن هم بیشتر میشد. این افراط تا آنجا پیش رفت که در سوره تکاثر قرآن، خداوند خطاب به مشرکان می گوید که آنها به منظور بزرگ نشان دادن تبار خود حتی دست به شمارش مردگان خود می‌زدند. نعمان در خطاب به پادشاه وقت ایران گفت که جز عرب کسی به نسب خود آگاهی ندارد و جز عرب از هر کسی اجدادش را بپرسی آنها را نمی‌شناسد. در حقیقت گذشتگان و نژاد چیزی نبود که اعراب بتوانند اشتباهی هر چند سهوی را به آنها نسبت دهند. شاید تا اینجا مطلب روشن شده باشد که پیامبر اسلام چه کار دشواری در پیش داشت. بخصوص وقتی بدانیم یکی از مهمترین اقدامات پیامبر مقابله با همین برتری جویی نژادی بوده است‌. عملا هر قدمی که به جهت آگاهی و یا مخالفت با سنت های گذشتگان آنها برداشته میشد، از نظرشان نوعی توهین تلقی میگردید. شاید جالب باشد بدانید که بت پرستی اعراب نیز ریشه در همین افراط دارد! یعقوبی در تحلیل خود از بت پرستی و عوامل آن می‌گوید:«بت پرستی از هنگامی آغاز شد که وقتی یکی از مردم می‌مرد، اقوام او مجسمه‌ای از وی ساخته و به یاد او آن را محترم می‌داشتند فرزندان آنها پس از سال‌ها گمان کردند که این‌ها خدایان آنان هستند» . شاهد این امر می‌تواند سخن مشرکین با پیامبر (ص) باشد که می‌گفتند:
      این بت ها اقوام گذشته هستند که مطیع خدا بوده و ما صورتی از آنها ساخته و عبادتشان می‌کنیم. در مورد سه بت مشهور یعوق و یغوث و نسر گفته شده: از قوم نوح بودن و افرادی صالح بودند و بعدها مجسمه آنان به صورت بت درآمد. در مورد لات نیز گفته شده او در واقع مرد صالحی بوده است که غذا برای حاجیان درست می‌کرده وقتی او مرد، تمثالی از او درست کردند و بر آن بنایی ساخته‌اند و اسمش را بیت الربه نهادند. ابن قیم می‌گوید؛ تعظیم مردگان سبب شد تا کم کم صورت هایی از آنها به شکل بت ساخته شود. زمانی که محمد(ص) مکه را فتح کرد در درون آن ۳۶۰ بت وجود داشت. در حقیقت ما با سرزمینی طرف هستیم که ۳۶۰ اعتقاد و ۳۶۰ تضاد در آن میتوان شمارش کرد!
       

       
       اوضاع اعراب از ابتدا این گونه نبود. اعراب شهر مکه خود را از نسل عدنان می‌دانستند، که در نتیجه نسب آنها به اسماعیل (ع) باز میگشت. از این گفته مشخص است که نخستین اعراب موحد بودند اما به تدریج به سوی شرک گرایش پیدا کردند. از این منظر اعراب مکه در کنار بنی اسرائیل بودند که به دین حضرت ابراهیم گرایش داشتند و در حقیقت ریشه نسبی مشترک در آن ها می توان یافت. در سال‌های مانده به بعثت پیامبر، افرادی در بین اعراب پیدا شده‌اند که خواهان بازگشت به دین ابراهیم بودند. آنها شروع به تبلیغ علیه اعتقادات آن روزگار اعراب کردند. از معروف‌ترین این افراد ورقة بن نوفل بود که در جستجوی دین خدای یگانه به این سو آن سو رفت و در نهایت مسیحیت را پذیرفت. زید بن عمر شخص دیگری بود که به روایت تاریخ در بین اعراب از بازگشت به آئین ابراهیم سخن گفت. بسیاری از رسوم مشرکین مکه همان چیزی بود که ابراهیم به اجدادشان آموخته بود ولی آنها آنرا شرک آلود کرده بودند. برای مثال اعراب جاهلی نیز به رسومی چون ختنه و کفن و دفن میت و ازدواج نکردن با محارم و حج بیت الله الحرام معتقد بودند. آنها حتی شعار معروف تلبیه را نیز داشتند اما آن را به نوعی شرک آمیز کرده بودند. ( تلبیه همان شعار لبیک اللهم لبیک لاشریک ... است که حاجیان در حین طواف خانه خدا می‌گویند). اعراب جاهلی به افرادی از خود که ختنه کرده و به حج می رفتند حنیف میگفتند . این در حالی است که به پیروان حضرت ابراهیم در گذشته حنیف گفته میشد! این بدان معناست که این کلمه از گذشته های دور در بین اعراب زبان به زبان چرخیده و تغییر معنا یافته است.
       
       
      قبیله قریش زادگاه قدرت
       
      قریش نامی آشنا و از پر نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از امپراتوری عثمانی همیشه قریشی بودند. اعراب کسانی را که از نسل مضر بن کنانه باشند را قریشی می گویند. در علم تبارشناسی عرب نیای مضر بن کنانه به اسماعیل (ع) باز میگردد. قریش در آن دوره از آنجا که امور حج را بر عهده داشت به شهرت و ثروت زیادی رسید. امور کعبه در دوره ای به قصی و هاشم و سپس به عبدالمطلب که همه از نسل مضر بودند سپرده شد. در دوران قصی مراسم حج  شکل جدیدی به خود گرفت و این تغییرات زمینه ساز قدرت یافتن قریش در بین دیگر قبایل عرب گردید. در این ایام مردم عرب از نقاط دور دست به این مکه می آمدند تا هم به تجارت بپردازند و هم خدایان پر تعداد کعبه را پرستش کنند. بنوعی مکه و کعبه آن میعاد گاه اعراب بود. در این شهر بازار هایی بر پا میشد که از غرب و شرق عالم تجار به آن رجوع می کردند. راه تجاری مهمی از روم شرقی به یمن و در نهایت به هند ختم می شد که این مسیر از قطب های اقتصادی آن روزگار محسوب می شد که البته نکته مهم برای ما این است که شهر های مکه و یثرب هم در مسیر آن رونق یافته بودند.
       

       
       در بین قریش طایفه بنی هاشم به طور خاص که پیامبر اسلام نیز از آنان بود دارای مقبولیت و شهرت بیشتر گردید. همان طور که گفته شد بعد هاشم، عبدالمطلب زمام امور حج را بر عهده گرفت. وی پدر بزرگ پیامبر اسلام است و او از اعرابیست که قبل اسلام طبق سنت خاندان خود به دین حنفیت معتقد بود و خدای یکتا را می پرستید. عبدالمطلب بعد مرگ والدین محمد(ص) سرپرستی او را پذیرفت و در نتیجه آن محمد(ص) در محیطی با اعتقادات دین حنفیت زندگی میکرد.
       
      از تاریخ چنین بر می‌آید که قریش در میان اعراب به شرافت و عزت معروف بوده و معمولاً با عناوینی چون «آل الله» و «سکان حرم الله» خوانده می‌شدند و مردم آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده بودند. باید افزود که این شهرت در همه طوایف قریش نیست، بلکه تنها در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب بود چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید.
       
      هنگام ظهور پیامبر اسلام در میان طایفه های قریش، از بنی هاشم عباس بن عبدالمطلب مسئولیت آبرسانی به حجاج را بر عهده داشت و از طایفه بنی امیه، ابوسفیان ریاست سپاه قریش را بر عهده داشت. این جبهه بندی در میان قریش تا قرن ها بعد ادامه پیدا کرد. البته باید توجه شود که طوایف دیگر از قریش هم بودند که نقشی در امور حج داشتند اما نقش آنها به پر رنگی دو طایفه نامبرده نبود.
       

       
      دیگر قبایل عرب متوجه عظمت کعبه و نقش آن در فزونی قدرت قبیله قریش شدند در نتیجه برخی از آن ها در مناطق خود نیز کعبه هایی ساختند تا قبیله خود را برای رفتن به مکه بازدارند. این کعبه ها از بسیاری از جهات همچون وجود سنگی مانند حجر الاسود(سنگ سیاه) تا ارکان کعبه به آنچه در مکه بود شباهت داشتند. برای مثال در یمن پرستشگاهی در شهر غَیمان قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ در آن استفاده شده بود و همچنین کعبه ی شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید داشت!
       
      ادامه دارد ...
       
      این مطلب برای انجمن mililtary.ir  گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. 
       
      نویسنده و گرداورنده: Navard 
       
      منابع و ماخذ:
       
      کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان
      کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی
      کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
       
      لینک
       
    • توسط MR9
      بسم الله الرحمن الرحیم

       



      هفدهم سپتامبر 2010 بود که ژاپن با انتشار استراتژی جدید نظامی خود نخستین «نشانه های جدی» برای خروج از «انزوای نظامی» را نشان داد. ژاپن برای این استراتژی نظامی، رقمی بالغ بر 280 میلیارد دلار برای پنج سال (2010 تا 2014) اختصاص داده و اعلام کرد قصد دارد در این سال ها مواضع دفاعی خود در جنوب و غرب این کشور(مناطق مرزی چین) را تقویت کرده، روی پروژه های موشکی بالستیک سرمایه گذاری کند. در این استراتژی همچنین بر گسترش روابط با همپیمانان کلیدی از جمله آمریکا و افزایش شمار زیر دریایی‌ها و .... تاکید شده است.
       



      اکنون در سال 2014 هستیم و نزدیک به 5 سال از انتشار این استراتژی می گذرد که خبر می رسد، ژاپن برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم اعلام می کند ضمن شرکت در عملیات نظامی برون‌مرزی، به دنبال فروش تجهیزات نظامی در بازارهای بین المللی است.
      حضور ارتش ژاپن در عملیات جنگی برون مرزی نیز به رغم مخالفت‌های گسترده مردمی و محدودیت های قانونی گویا در حال عملیاتی شدن است. شاهد این ادعا اظهارات اخیر شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن است که اخیرا از داشتن یک «ارتش قدرتمند» سخن رانده و گفته این ارتش حق دارد در جنگ های بین المللی حضور داشته باشد.
      طبق اعلام مقامات ژاپنی، این کشور در تلاش است محدودیت‌های قانونی در زمینه صادرات سلاح را نیز برداشته و به بهانه های مختلف از جمله گسترش فعالیت های اقتصادی، به جرگه صادرکنندگان تجهیزات جنگی بپیوندد و از قرار معلوم، آمریکا نخستین بازار ژاپن در این عرصه خواهد بود.
      قانون اساسی ژاپن در سال 1947 نوشته و با فشار نظامیان آمریکایی‌ها به این کشور تحمیل شده است. طبق این قانون، ژاپن اجازه داشتن «ارتش» به معنی مصطلح آن را ندارد و در مقابل می تواند نیروهای محدود نظامی موسوم به «نیروهای دفاع از خود» داشته باشد.
      البته بخشی از این محدودیت ها در ماه آوریل سال جاری( اواخر فروردین) برداشته شد و به احتمال قریب به یقین اواخر ماه جاری میلادی تصمیم نهایی در این زمینه نیز اتخاذ خواهد شد.
      اما سوالاتی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا ژاپن حقیقتا به دنبال خروج از انزوای نظامی و احیای امپراتوری سابق است؟ موضع کشورهای غربی، چین و کشورهای آسیایی و همسایه به این تغییر استراتژی چگونه خواهد بود؟



      به نظر می رسد، لا اقل بخشی از پاسخ این سوال را باید در روحیات خاص ژاپنی ها و در تاریخ این کشور جست و جو کرد.
      در طول تاریخ، برخي آيين ها و اعتقادات خاص مذهبي، همواره زمينه رشد افراط گونه روحيات ملي گرايانه و صد البته نظامي گري ژاپني ها بوده است.
      مقامات نظامي ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثير فيلسوفي با نام «تويوما» به شدت اعتقاد داشتند كه خداوند ملت ژاپن را برگزيده و يكايك مردم اين كشور موظفند براي ايجاد «ژاپن بزرگ» بكوشند. براساس آيين معروف «شينتوي پاك» نیز امپراتور ژاپن خداي تمام دنيا معرفی شده و ملت ژاپن نيز «مأموريت» دارد سايرين را تحت هدايت بي چون و چراي این امپراتور درآورد.
      بحران شديد اقتصادي دهه 30 ژاپن نیز بر دامنه اين اعتقادات افزود و رشد شديد احساسات ملي گرايانه ايده توسعه ارضي و ايجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بين توده مردم اين كشور لازم و واجب نشان داد.
      ژاپن با چنین زمینه های تاریخی پس از پایان جنگ جهانی اول توانست یکی از پنج قدرت بزرگ نظامی و صنعتی جهان شده و در «شورای جامعه ملل» آن زمان، صاحب کرسی دائم بود.
      این کشور در همان ماه های نخست جنگ جهانی دوم توانست حدود 50 میلیون کیلومتر مربع از کره زمین(یک ششم جهان) را تحت استیلا و کنترل خود درآورد. اما به دنبال حملات ناجوانمردانه اتمی آمریکا، از حرکت باز ایستاد. البته نباید فراموش کرد، عده ای نیز معتقدند، ژاپن پیش از حمله اتمی آمریکا به این کشور شکست خورده بود و آمریکا با حمله به این کشور خواست هژمونی خود را به جهانیان تحمیل کند.


       
      این کشور به هر حال پس از جنگ جهانی دوم دیگر اجازه داشتن ارتش به معنی مصطلح امروز و اختیارات کامل را نداشت و خود نیز با وضع قوانینی، محدودیت هایی در ابعاد بین المللی حوزه نظامی وضع کرد.

      اما اکنون رشد اقتصادی بالا این کشور را از شرایط اسفناک پس از جنگ جهانی خارج کرده است و شرایطی که این کشور را به انزوای نظامی کشاند، دیگر وجود ندارد!
      پاسخ دومی نیز برای تحلیل چرایی اتخاذ چنین رویکردی از سوی چشم بادامی ها وجود دارد و آن چیزی نیست جز منافع اقتصادی و سیاسی.
      «جان ميرشاير» صاحب نظريه «رئاليسم تهاجمي» می گوید، قدرت‌هاي بزرگ هميشه مترصد فرصتي هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزوني بخشند. وي سپس جمعيت و ثروت را به عنوان «پايه‌هاي اصلي قدرت نظامي» تعريف و تصريح مي كند چنانچه كشوري داراي اين مولفه ها باشد، فرصت لازم براي خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
      با توجه به مولفه هایی که در جامعه امروز ژاپن دیده می شود، هیچ بعید نیست که این کشور واقعا قصد خروش مقابل سایر قدرت‌ها را داشته باشد.

       

      ژاپن اگر چه به لحاظ سیاسی، استقلال لازم را هنوز کسب نکرده و مانند بسیاری از کشورهای غربی دیگر، پیرو سیاست های آمریکا است؛ اما این کشور حداقل در بعد نظامی، تحرکات جدی از خود نشان داده است.
      وجود پایگاه های متعدد نظامی آمریکا در ژاپن، همواره هزینه‌هایی برای توکیو داشته و این کشور با وجود تقاضاهای زیاد مردمی، هرگز نتوانسته آمریکایی ها را از این کشور بیرون کند. این ناتوانی حتی بعضا باعث سقوط رهبران این کشور شده، همان طور که گاهی شعار علیه حضور نظامی آمریکا، باعث روی کار آمدن رهبرانی در این کشور شده است.
      «یوکیو هاتویاما»، نخست وزیر اسبق ژاپن با شعار جمع آوری پایگاه‌های نظامی آمریکا بود که توانست بر رقیب قدرتمند خود پیروز شود. اما همین فرد به دلیل ناتوانی در عمل به وعده انتخاباتی اش، خرداد ماه سال 89 استعفا کرد و جای خود را به «نائوتو کان» داد. «کان» نیز ماه ها جرئت نکرد راجع به پایگاه های آمریکایی که یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین مشکلات مردم کشورش است، صحبتی به میان آورد.
      بنا بر این به نظر می رسد، ژاپن هنوز پیشرفتی را که در حوزه اقتصاد کسب کرده، در حوزه سیاسی به دست نیاورده است.
      «اقتصاد» نیز می تواند یکی از انگیزه های قوی برای ژاپنی ها جهت ورود جدی به عرصه نظامی باشد.
      ژاپن کشوری است که در حوزه اقتصادی جایگاه ویژه ای دارد. تولید ناخالص ملی ژاپن نزدیک به 6 تریلیون دلار و جمعیت این کشور نیز حدود 128 میلیون نفر است. دو فاکتوری که به اعتقاد «میر شایر» برای خروش کافی است!
      همین چند سال پیش بود که خبر رسید، غول خودروسازی آمریکا یعنی جنرال موتورز، جای خود را به تویوتای ژاپن داده است. آمریکا امروز خود یکی از واردکنندگان اصلی محصولات ژاپنی است. ژاپن در عرصه تکنولوژی و تجهیزات الکترونیکی نیز یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا است.
      کشوری با چنین مختصات اقتصادی و جمعتی طبیعتا نمی تواند خود را محصور نگاه دارد. بنابر این ورود ژاپن به فاز صادرات تجهیزات نظامی را می توان از این منظر به تحلیل نشست.
       
    • توسط karkas
      [align=center]در پی پرتاب دست کم دو موشک از داخل نوار غزه به شهر سدروت، در جنوب اسرائیل، مقامات اسرائیلی می گویند واکنش به این حمله را مد نظر قرار داده اند. [/align]

      [align=center][/align]



      [align=center]از هنگام به اجرا گذاشته شدن آتش بس توسط حماس و اسرائیل در هفته گذشته، این اولین بار است که آتش بس نقض شده است.

      از تلفات این حمله خبری در دست نیست
      جنبش حماس از سایر گروه های فلسطینی خواسته آتش بس را رعایت کنند. گروه فلسطینی جهاد اسلامی مسئولیت پرتاب موشک را به عهده گرفته است.جهاد اسلامی پیشتر تهدید کرده بود که به حمله اسرائیل به ساحل غربی پاسخ خواهد داد.
      در جریان این حمله نیروهای اسرائیلی به ساختمان یک خوابگاه دانشجویی در شهر نابلس در ساحل غربی یورش برده و دو فلسطینی را به قتل رساندند.
      یکی از کشته شدگان از اعضای گروه فلسطینی جهاد اسلامی بود.
      طبق گزارش های محلی، دومین مقتول پیکارجو نبوده و صرفا یک دانشجو بوده است.
      ارتش اسرائیل می گوید هر دو فلسطینی مسلح بوده اند.
      به گفته ارتش اسرائیل طارق ابوقالی که به جهاد اسلامی تعلق داشته در حال برنامه ریزی برای انفجار بمب بوده ودر اتاقش اسلحه و مواد منفجره کشف شده است.
      خبرگزاری رسمی فلسطینیان اعلام داشته که چندین گلوله به هر دو فلسطینی اصابت کرده و یکی از قربانیان را با شلیک گلوله به سرش از فاصله نزدیک، کشته اند.
      یک سخنگو، اسرائیل را مسئول نقض آش بس دانست و گفت سربازان اسرائیلی همچنین به سوی ماهیگیران فلسطینی در آب های نزدیک به سواحل غزه تیراندازی کرده بودند.
      آتش بسی که بر سر آن توافق شده بود رسما تنها شامل غزه می شود ولی گروه های فلسطینی درخواست کرده بودند که این آتش بس شامل ساحل غربی نیز بشود.
      [/align]

      منبع : بی بی سی

      این هم از دوستی خاله خرسه
      icon_cool
    • توسط sina12152000
      در مورد جنگ اول خليج فارس و جنگ دوم كه منجر به سرنگوني صدام شد در تاپيك هاي مختلف بصورت پراكنده بسيار گفته شده است. بررسي رفتار سياسي آمريكا در قبال عراق و پرونده سازي هايي كه آن زمان بر عليه اين كشور انجام داد و نيز جنگ رواني و در نهايت حمله تمام عيار آمريكا به عراق داراي نكات مهمي است كه مي تواند شناخت ما را از دشمن هميشگي مان بيشتر كند. قطعا روش كار آمريكا با ايران نسبت به رفتار آن زمان آمريكا با عراق تفاوت اساسي نخواهد داشت در اين تاپيك من پيشنهاد مي كنم با كمك دوستان ابتدا از اينجا شروع كنيم كه : نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد ؟ آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد ؟ چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ و ده ها سوال ديگر كه در مورد اين دو جنگ قابل پرسيدن است؟ از دوستان مي خواهم كه با شركت در اين بحث به شفاف شدن موضوع كمك كنند.
    • توسط aminor
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      منفک شده از تاپیک تحولات یمن
      1399/11/09
       
      تاپیکهای مرتبط با محوریت حمله به آرامکو
      UAV kent 2.0 concept: عملیات تن ماهی
      سپر صحرا : بررسی شبکه دفاع هوایی ارتش عربستان سعودی
       
       
       منابع یمنی : شلیک موشک قاهر1 به شرکت نفت آرامکو در جیزان عربستان
       

       

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.