justin42

Members
  • تعداد محتوا

    97
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

145 نشان افتخار

درباره justin42

  • رتبه حساب کاربری
    سرجوخه

Contact Methods

  • Website URL
    http://ilamstudents.mihanblog.com/
  • Yahoo
    mahdirostami41@yahoo.com

Profile Information

  • Gender
    Male
  • Location
    ??? ????-?????-???? ?????
  • Interests
    ????? ?? ??? ????? ?????? ?????? ??? ???? ??? ??? ???. ????? ???? ?? ???? ?????? .?? ????? ?????? ?????. ????? ? ????? ??????? ?????? ?????? ???? ?? ???? ????? ??? ????? ???? ?????? .?? ?? ????? ???? ???? ???? ?? ?? ?? ??? 2006 ?? ????? ???? ???? ?? ?????? ?????? ?????? ?????? ????? ??? ????? ??? ? ??? ?????? ??????? ???? ?? ????? ???. ?? ???? ??? ???? ??? ?????? ??? ???? ?????? ???? ??????? ?? ????? ?????. ?? ??? ??? ?????.....

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمیشود.

  1. [size=3]19/10/63[/size] [size=3][size=5]در نیمه شب گذشته، حدود ساعت 1:30 در جاده آسفالته مهران ـ دهلران نیروهای گوش بر وابسته به عراق، در منطقه «فصیل» کمین کردند که در نتیجه، یک تویوتا و یک دستگاه آیفا متعلق به تیپ امام رضا(ع) را منهدم و عده ای از سرنشینان آن را شهید و عده ای را مجروح می کنند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]5/12/63[/size][/size] [size=3][size=5]تعداد چهار نفر از برادران گشت گره پیکر در منطقه «کوه تپه» توسط گوش برها به شهادت رسیدند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]6/2/64[/size][/size] [size=3][size=5]یک دستگاه تویوتا گشت لشکر ذوالفقار در حوالی «تنگه نصریان» به کمین گروه گوش برها افتاده و هفت نفر شهید شده اند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]21/11/64[/size][/size] [size=3][size=5]گوش برها یک چوپان را در منطقه کوه تپه ربودند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]22/5/65[/size][/size] [size=3][size=5]در منطقه کوه تپه یک دستگاه خودرو ژاندارمری با یازده نفر سرنشین به کمین افتاده و تمامی سرنشینان شهید شدند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]11/7/63[/size][/size] [size=3][size=5]یک نفر چوپان در جنوب روستای «بیشه دراز» توسط گوش برها ربوده شد.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]13/7/63[/size][/size] [size=3][size=5]در «عین منصور» گروه گشت ژاندارمری به کمین گوش برها افتاد که دو نفر شهید، چهار نفر زخمی و چهار نفر اسیر می شوند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]11/11/66[/size][/size] [size=3][size=5]گروه گشت ثارالله به کمین گوش برها افتاده که تعداد شش نفر از نیروها اسیر شدند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]20/11/66[/size][/size] [size=3][size=5]در منطقه «چیلات» نیروهای گشت ژاندارمری با گشت گوش برها درگیر شدند و یک نفر از نیروها خودی زخمی شد.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]10/2/67[/size][/size] [size=3][size=5]گروه گشت لشگر 21 حمزه در منطقه «بیات» به کمین گوش برها افتاده و هشت نفر از نیروها اسیر شدند.[/size][/size] [size=3][size=5]*[/size][/size] [size=3][size=5]20/11/64 [/size][/size] [size=3][size=5]گوش برها دو نفر چوپان در روستای «تپه نادر» را ربودند.[/size][/size] [size=3][size=5] :[/size][/size] [size=3][size=5][b]در سال 63 علاوه بر وجود دشمن بعثي و مقابله رزمندگان اسلام با حملات هوايي و زميني ارتش بعث باهدايت دهي دستگاه امنيتي رژيم صدام گروهي معروف به گروه (فرسان) به صورت جنگ چريكي اوضاع منطقه در محور مواصلاتي دهلران به مهران را با عملياتهاي پارتيزاني و ايجاد كمين و انهدام خودروهاي نظامي و شخصي متشنج كردند اين گروهك پس از اينكه در مسير جادهاي اصلي و فرعي منتهي به محل سكونت روستائيان جنگ زده كمين مي زدند خودروهاي آنها را منهدم مي كردند و براي ارائه مدارك مستند به اربابانشان گوش راست هر كدام از سرنشينان رابريده و با خود مي بردند از اين رو آنها را (گوش بر) خطاب مي كردند اولين عمليات ناجوانمردانه گوش برها انهدام يك دستگاه كاميون جهاد سازندگي و شهادت سرنشين اين كاميون و نيز اسارت تعدادي از چوپانان محل كه شب را در حوالي روستا بيتوته مي كردند بود اقدامات خرابكارانه (گوش برها) موجب شد كه بخشي از توان نيروهاي مردمي جهت مقابله با اين عناصر در قالب نيروهاي گشتي و رزمي زير نظر سپاه اختصاص پيدا كند و ضرباتي به اين مزدوران وارد شود./.13/6 /87[/b][/size][/size] شهدای مقابله با گوشبران: [size=1]امیدی، یادگار [/size] [size=1] [/size] [size=1][font="Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif"][size="3"][color="#ff0000"][b]شهید یادگار امیدی : فرمانده واحداطلاعات وعملیات تیپ یکم امیرالمومنین(ع) لشگر4بعثت (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سال 1333 هجری شمسی در روستای «چشمه رشید کازران»در شهرستان «شیر وان چرداول» در استان «ایلام»و در خانواده ای روستایی دیده به جهان گشود .وی تحصیلات ابتدایی را به صورت متفرقه به پایان رساند و پس از آن به کار های فنی روی آورد ودر آنها مهارت کسب کرد .در زمان اوج گیری انقلاب ،به صفوف انقلابیو ن پیوست و پس از آن همزمان با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به عضویت در این نهاد در آمد .چندی بعد هنگام بروز آشوب ازسوی ضد انقلاب در کردستان ،وی به منظور شرکت در سر کوب فتنه گران راهی آنجا شد و در حین در گیری مجروح گشت .پس از بهبودی حاصل از جراحات ،با توجه به مهارتش در کار های فنی ،به دعوت جهاد سازندگی استان ایلام ،در آن ار گان مشغول خدمت شد و در پروژه های آبرسانی به روستا ها فعالیت کرد . جنگ تحمیلی که آغاز شد وی داوطلبانه به جبهه میمک شتافت و به همراه تعداد زیادی از نیروهای سپاه ،به عملیات شنا سایی ،مین گذاری و جنگ های پار تیزانی با نیروهای بعثی پرداخت که برای بار دوم مجروح شد .چندی بعد در تاریخ 13 /7 /1359 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایلام در آمد .پس از بهبودی دوباره راهی مناطق عملیاتی شد که در حین شرکت در عملیات برای بار سوم مجروح گشت .یادگار امیدی چندی پس از عملیات والفجر سه ،با وجود شجاعت و صلابت کم نظیری که داشت بعنوان معاونت اطلاعات و عملیات تیپ امیر المومنین(ع)سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد و یکی از پایه گذاران این واحد پس از تشکیل یگان رزم در استان به شمار می رود .وی در سال 1362با تشرف به حج و تزکیه نفس خود را آماده دیدار معبود کرد .در تاریخ 16/6/1362 این رزمنده و فرمانده شجاع پس از باز گشت از مکه در عملیات والفجر 5 از خود رشادتها ی زیادی نشان داد و با وجودی که در شب اول عملیات مجروح شده بود اما تا پایان موفقیت آمیز آن در خط مقدم ماند و حاضر نشد او را به بیمارستان انتقال دهند . این مرد بزرگ و دلیر بار ها در عملیات پارتیزانی شرکت جست و از خود رشادتهای زیادی نشان داد .مقاومتها و جنگ های او با دشمن مثال زدنی است. در 25 /3 1364 طی یک عملیات پارتیزانی در عمق چهار کیلومتری مواضع دشمن ،تعدادی از مزدوران بعثی را به هلاکت رساند و دو تن از آنان را از جمله یک افسر عراقی به اسارت گرفت .اودر این نفوذها از خود زشادتهای بی شماری به یادگار گذاشت. در عملیات نفوذی دیگری ،فرمانده مزدوران بعثی در منطقه رادرخاک عراق شخصا به هلاکت رساند . یادگار امیدی یکی از تشکیل دهندگان گروه ضربت که در تعقیب مزدوران موسوم به( فرصان )بودند می باشد.این گروه که در منطقه عمومی مهران و دهلران فعال بود، باکمین کردن در مقابل رزمندگان اسلام وبریدن گوش ویا سر آنها وانتقال به خاک عراق از افسران وفرماندهان ارتش عراق پولهای زیادی را می گرفتند. حضور این نیروها در منطقه ،باعث نا امنی برای عقبه نیروهای رزمنده شده بود و به همین منظور یادگار امیدی اقدام به تشکیل گروه ضربت به منظور تعقیب و از بین بردن آنان نمود .وی بارها به همراه گروه ویژه با این نیروها در گیر شد و عده ای از آنان را به هلاکت رساند ،تا اینکه در هشتم آذر ماه سال هزارو سیصد و شصت و چهار در حین در گیری با آنان به شهادت رسید و به ملکوت اعلا پیوست . [/b][/color][/size][/font][/size] [right] [/right]
  2. [quote name='IR-Craft' timestamp='1352915545' post='282595'] بردار ما بالاخره نفهمیدیم شما مخالف این گوش برها هستی یا موافق . یه جا میگی خودم دار و دسته گوش بر راه میندازم. یه جا میگی جنایتکارن. [img]http://www.military.ir/forums/public/style_emoticons/default/raised%20eyebrow.gif[/img] [/quote] اون گوشبران که جنایتکارن وقاتل خود ما. ولی ما گوش بران معاصر گروه جدیدی هستیم برای بریدن گوش امریکایی ها درزمان حمله احتمالی اینده
  3. [indent][b][color="#FF0000"]عملیات گسترده رژیم صهیونیستی علیه غزه با عنوان«ستون ابرها»[/color][/b] [b]خبرگزاری فارس: رژیم صهیونیستی که از آغاز عملیات گسترده نظامی به غزه خبر داده، نام آن را «ستون ابرها» نامید. خبرگزاری فارس: عملیات گسترده رژیم صهیونیستی علیه غزه با عنوان«ستون ابرها» به گزارش فارس به نقل از فلسطین الیوم، رژیم صهیونیستی که از آغاز عملیات گسترده نظامی علیه نوار غزه خبر داده است، نام این عملیات را ستون ابرها اعلام کرد. بنی گانتس رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد که ترور احمد الجعبری آغاز عملیات گسترده نظامی علیه نوار غزه است. خبرگزاری رویترز نیز دقایقی پیش به نقل از یک مقام اسرائیلی نوشت که این حمله پایان عملیات غزه نیست و حملات بیشتر ادامه خواهد داشت. این در حالی است که منابع فلسطینی گزارش می دهند که موشک باران رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه همچنان ادامه دارد و رژیم صهیونیستی بخش هایی از غزه از جمله مراکز پلیس این شهر را هدف قرار می دهد. گردان های عز الدین القسام شاخه نظامی حماس در واکنش به اقدام رژیم صهیونیستی در ترور احمد الجعبری اعلام کردند که این رژیم درهای جهنم را به روی خود گشود. جنبش جهاد اسلامی نیز در بیانیه ای ترور احمد الجعبری را اعلام جنگ رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین دانست و تاکید کرد که ما نیز با این اعلام جنگ در همان سطح برخورد خواهیم کرد. این جنبش از تمامی گروه های مقاومت و ملت فلسطین خواست تا آماده باش کامل در راستای مقابله با سیاست های اشغالگرایانه و تجاوزطلبانه رژیم صهیونیستی داشته باشند. منبع:[/b] [url="http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910824001317"]http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910824001317[/url][/indent]
  4. دقایقی پیش اسامی خلبان و سه نفر از کارکنان هوانیروز ارتش که در سانحه بالگرد جان خود را از دست دادند، اعلام شد.به گزارش خبرگزاری فارس ،صبح امروز یک فروند بالگرد هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در حین انجام ماموریت دچار سانحه شد و خلبان و 3 نفر از کارکنان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران کشته شدند. این بالگرد از نوع 214 و در اجرای طرح‌های عملیات مردم‌یاری، حین انجام ماموریت با 10 سرنشین بود که در این حادثه چهارنفر از جمله سرهنگ مسعود شاه‌ویسی خلبان، سروان هوبان مرتضوی کمک خلبانٰ سرگرد سیدجعفر قاری مسئول امنیت پرواز و استوار یکم علیرضا پیرمغان خدمه پرواز کشته شدند. بالگرد مذکور در حین انجام ماموریت و کمک به سانحه‌دیدگان جاده‌ای نیشابور مابین ساعت 8 تا 8 و 30 دقیقه صبح دچار سانحه شد که شش نفر از مجروحین تصادف جاده‌ای نیز جان خود را از دست دادند. منبع
  5. [quote]مدیرروابط عمومی سازمان امداد ونجات جمعیت هلال‌احمر با بیان اینکه بررسی‌ها نشان داد که این بالگرد در اختیار اورژانس بوده و برای امدادرسانی به یک تصادف مینی‌بوس در حال انجام ماموریت بود گفت: بررسی‌های اولیه نشان می‌دهد که این بالگرد به علت مه‌آلود بودن هوا با کابل فشارقوی برخورد و سقوط کرده است.[/quote] این بالگرد ها اصلا سیستم ناوبری دارن؟ دلیلش چی بوده؟ البته گفته میشه این سیم های فشار قوی دارای توپ های نارنجی نبودن که خلبان متوجه بشه و در نبود سیستم ناوبری مناسب که امکان پرو.از در ارتفاع بالاتر رو به خلبان نمیده حداقل بتونه کمکش کنه
  6. [b]گروه ويژه تشكيل شده بود. يك گروه ويژه كه از بهترين لشكر بودند. كار اين گروه تعقيب و از پاي در آوردن نيروهاي عراقي موصوف به" فرسان" بود. همان گوش برهايي كه مدتي بود از عمق خاك عراق به پشت عقبه نيروهاي ما نفوذ مي كردند و ضربات بدي به نيروها وارد مي كردند. بيشتر اعضاي اين گروه از كردهاي وابسته به رژيم بعث بودند. كارشان شناسايي نقاط حساس و كمين كردن در پشت عقبه نيروهاي خودي بود. هر بار كه نفوذ مي كردند ، تا ضرباتي وارد نمي كردند ، امكان نداشت كه به عقب بر گردند. تا حالا چندين بار كمين زده اند و عده اي از بچه ها را شهيد كرده اند. گوش هاشان را بريده اند و با خود برده اند. هر جفت گوش قيمت گراني دارد. هر جفت گوش پنجاه هزار دينار پول كمي نيست. گروه فرسان آن قدر سريع ؛ چابك و خطر ناك هست كه آوازه وحشتشان تمام منطقه را گرفته است. تمام نيروهاي مستقر در خط به خوبي مي دانند كه گروه فرسان از هر منطقه يا نقطه اي كه بگذرد ، تا ضرباتي وارد نكنند ، امكان ندارد بر گردند. با دسته هاي ده نفري و بيست نفري وارد منطقه مي شوند ،از بيراهه ها وارد مي شوند و از همان جاها دوباره به خاك عراق بر مي گردند. براي همين بود كه به دستور فرمانده لشكر محمد كرمي و ساير اعضاي فرماندهي ، يك گروه ويژه تشكيل داد كه افرادش از بهترين گردان ها و گروهان ها انتخاب شده بودند. كار اين گروه تعقيب گوش برها و از بين بردن آنها بود. پانزدهم مرداد ماه 1363 بود كه علي بسطامي از اطلاعات عمليات لشكر به مقر گردان آمد. قرار بود به شناسايي منطقه آزاد خان كشته برويم. علي بسطامي فرمانده اطلاعات لشكر به دنبال رد گروه فرسان بود. من هم عضو گروه ويژه بودم و مي بايست ردي ، نشاني از آنها پيدا كنم. شب كه شد چهار نفر از بچه ها را انتخاب كردم و به راه افتاديم. نرسيده به خط اصلي ، رو كردم به علي و گفتم : علي جان از خط اصلي عبور كنيم و بعد نمازمان را بخوانيم! علي گفت : نه آقا سيد ! اگه از خط پدافندي عبور كنيم جلويمان ميدان مين هست ، مي ترسم آنجا مشكلي پيش بياد و نتوانيم نمازمان را بخوانيم ، بذار همين جا نماز بخوانيم. علي از بچه ها فاصله گرفت و رفت در يك گودي كوچك كه آن طرف تر بود ، مشغول نماز خواندن شد. چند لحظه صداي گريه بلند شد. اول فكر كردم حتما يكي از بچه هاست ؛ اما بعد ديدم صداي هق هق زدن اوست كه در داخل گودي بلند مي شود. تا حالا نديده بودم كه علي گريه كند. آوازه شجاعتش را شنيده بودم ، بهم گفته بودند كه هر لحظه اراده كند تا بيست متري سنگر بعثي ها مي رود و هيچ كس جلودارش نيست ، شنيده بودم كه چقدر با نيروهايش دوست و رفيق است ، اما نديده بودم كه اين مرد ، اين آدمي كه اين آوازه را به هم زده ، گريه كند. صداي گريه اش را به وضوح مي شنيدم. بي اختيار بلند شدم رفتم كنارش. دست به دعا بود : خدايا مي خواهم مجرد شهيد شوم !خدايا امشب ماموريت مهمي در پيش داريم ، خودت كمك كن كه با سر بلندي اين ماموريت را انجام بديم ! خدايا اگر قرار است مشكلي ، خطري پيش بيايد ، آن را تنها نثار من كن! چه حالي داشت ! بي آنكه خلوتش را به هم بزنم از كنار چاله بلند مي شوم. مي آيم پيش بقيه. نمازش را كه خواند به گروه ملحق شد. خودش بلند مي شود و براي بچه ها چاي درست مي كند. غذا را خودش بين نيروها تقسيم مي كند تا كسي بلند مي شود كه كاري انجام دهد ، التماس مي كند كه بنشيند تا او همه كارها را انجام دهد. هيچ باورم نمي شود. مسئول اطلاعات عمليات لشكر با آن نام و آوازه اي كه به هم زده بود ، طوري رفتار كند كه همه را به شگفتي وا دارد. شام كه خورده شد ، راه مي افتيم. از خط پدافندي بعثي ها مي گذريم و با عبور از همان جاده كمربندي عراقي ها كه تمام منطقه را به هم وصل مي كند ، مقرهايي را كه در مناطق خزينه و شهابيه است شناسايي مي كنيم. علي جلو دار است. تا قبل از عبور از خط پدافندي پشت سر نيروها حركت مي كرد ، اما همين كه نزديك خط اصلي مي شويم ؛ خودش جلو مي افتد. من اولش مخالفت مي كنم. تو كه تا چند لحظه پيش پشت سر همه بودي چطور شد كه حالا جلودار مي شوي! علي گفت :من بايد جلودار باشم! گفتم :نه ، من بايد جلودار باشم ، وجود تو براي لشكر خيلي اهميت داره! علي گفت :تو را به خدا اذيت نكن! و جلوتر از همه راه مي افتد. كار شناسايي تمام مي شود اما ردي از گروه فرسان نيست. فقط مقرهاي جديدي كه در منطقه ايجاد شده ، توجه علي را بر مي انگيزاند. انگار عراق مي خواهد در منطقه آماده شود. گروه فرسان وحشت عجيبي در منطقه ايجاد كرده بود. كسي به درستي اطلاعي از سازماندهي و چگونگي كار و برنامه شان نداشت. مدتي بود كه در برابر اين گروه ، به دستور فرمانده لشكر 11 امير المومنين(ع) و فرمانده عمليات لشگر، غلام ملاحي گروه ويژه اي تحت عنوان گروه ضربت تشكيل شد كه كارش تعقيب و از بين بردن اعضاي گروه فرسان بود. هواي داغ مرداد ماه 1363 و آن دشت هاي سوزان و ملتهب مهران و چنگوله بد جوري آدم را كلافه مي كرد. چند قدم كه راه مي رفتي ، عطش طوري جلوه مي كرد كه انگار سالهاست آبي ننوشيده اي. درست مثل خود دشت. مثل همين خاك گرم و سوزان كه هر چه آب روي آن بريزي اصلا نمودي ندارد. باز هم لب تشنه و تاول زده است. هجدهم تير ماه شصت و سه بود كه غلام ملاحي فرمانده عمليات لشكر دستور داد كه براي كسب اطلاع از وضعيت دشمن در منطقه ، هر طوري شده بايد اسير بگيريم. غلام چيزي خواسته بود كه بعيد به نظر مي رسيد. همه اش دنبال چگونگي تشكيل سازمان گروه فرسان يا آن گوش برهاي لعنتي بوديم. بايد مي دانستيم كه اينها كي اند و چطور سازماندهي و هدايت مي شوند و چگونه خود را به عقبه نيروهاي ما مي رسانند و از آنجا ضربه مي زنند. تا حالا چند بار جلوي راه بچه ها كمين كرده بودند و تعداديشان را شهيد كرده بودند. تنها چيزي كه مي دانستيم اين بود كه آنها كرد هستند ، همين. يك ماه گذشت... يادگار اميدي فرمانده اطلاعات عمليات بود. من هم مسئوليت گروه ديگري از بچه ها را به عهده داشتم. هواي گرم مرداد ماه شصت و سه آدم را كلافه مي كرد. اما در پوشش همين گرما و هواي دم كرده گوش برها از خط عبور مي كردند و مي آمدند پشت سر نيروهاي خودي و آنجا كمين مي كردند. مدتي بود كه بد جوري منطقه را نا امن كرده بودند. آوازه وحشت و قدرتشان در همه جا پيچيده بود. بيش از همه از منطقه "سر خر" عبور مي كردند. انگار آنجا مرز سفيدي بود كه هيچ خطري تهديدشان نمي كرد. خوب جايي را انتخاب كرده بودند. "سرخر" با آن هم شيار پيچ در پيچ ، توي روز روشن آدم را به هراس مي انداخت ، چه رسد به اين كه نا امن باشد. دل شير مي خواست كه بتوان به راحتي از آن عبور كرد. به خصوص زير حرارت و گرماي مرداد ماه كه آفتاب عمود بر پيكرت تازيانه آتش بزند. اما تحت هر شرايطي مي بايست بر اساس دستور لشكر ، هم به دنبال گوش برها مي گشتيم ؛ هم از عراقي ها اسير مي گرفتيم. حاج يادگار آمد و نيروها را توجيه كرديم. نيروها به دو گروه تقسيم شدند كه مسئوليت يك گروه با حاج يادگار بود و مسئوليت گروه دوم با من. غروب روز دوشنبه هفدهم مرداد ماه بود كه راه افتاديم. از جاده آسفالت مهران - دهلران گذشتيم و هفده كيلومتر به عمق خاك عراق نفوذ كرديم تا به منطقه "ته ليل" رسيديم كه حايل بين مهران و دهلران بود. بر روي ارتفاعات "ته ليل" عراقي ها يك پايگاه زده بودند. پشت سر ارتفاعات ، تپه اي بود كه تير بار دوشكا را روي آن مستقر كرده بودند. تير بار جايي قرار گرفته بود كه هر جنبنده اي كه قصد نفوذ از آن سمت را داشت ، جان سالم به در نمي برد. پايگاه جاده مواصلاتي نداشت و براي همين تداركات نيروهاي عراقي با قاطر صورت مي گرفت. اهميت آن نقطه در اين بود كه روي بخش وسيعي از منطقه ديد و تير كامل داشت. عصر بود كه دو نفر از عراقيها در حالي مشاهده شدند كه با قاطر براي پايگاه آذوقه مي بردند. يادگار گفت: بايد هر طوري شده پايگاه را دور بزنيم و محاصره شان كنيم ! گفتم :فكر خوبيه ! اما بايد با نهايت دقت اين كار انجام بگيره ! همه اش به اين فكر مي كرديم كه چطور يكي از آن سربازها يا درجه دارهاي بعثي را زنده بگيريم. اين مهمترين هدف بود و برنامه بعدي هم تعقيب و به دام انداختن گوش برها بود. بين پايگاه و تپه اي كه تير بار دوشكاي بعثي ها روي آن مستقر بود ، شياري بود كه هر موقعيتي را به هم متصل مي كرد. قرارشد كاظم فتحي زاده به اتفاق چند نفر ديگر از بچه ها در ميانه شيار ، يعني همان جايي كه عراقي ها با قاطر تداركاتشان را انجام مي دادند ، كمين بزنند. كار سختي بود. گرماي هوا و التهابي كه از زمين بخار مي شد امكان فعاليت چنداني به آدم نمي داد. اما چاره اي نبود. به هر نحو ممكن و تحت هر شرايطي بايد كار را مي كرديم. هدف گرفتن اسير بود. كسي كه بتوان تازه ترين اطلاعات را ازش كسب كرد. اين براي فرماندهي لشكر و قرارگاه مهم بود. كار بايد طوري صورت مي گرفت كه تا آنجايي كه امكان داشت درگيري به وجود نيايد. چند نفر از افراد به عنوان گروه گشتي به طرف نقاط در نظر گرفته شده حركت كردند. مي بايست قبل از هر اقدامي از آخرين وضعيت پايگاه ها اطلاع پيدا مي كرديم. افراد گروه گشت چند ساعت بعد از گشت خسته بودند و نوعي نگراني و ناراحتي در چهره شان هويدا بود. به كاظم فتحي زاده گفتم :چي شده ؟چرا ناراحتين ؟ كاظم گفت: لو رفتيم !؟ حاجي يادگار گفت :چي گفتي ؟! لو رفتيم؟ سرگروه گفت: متاسفانه عراقي ها متوجه حضور ما در منطقه شدن! گفتم :چطور ممكنه !؟ما كه نهايت دقت را كرده ايم! حاجي يادگار گفت :حالا چه كارا كردين !؟ سر گروه گفت: عراقي ها در همان مسيرهاي كه رفت و آمد داشته ايم ، كمين گذاشته اند ! حالا پايگاه هاي بعثي ها كاملا آماده و هوشيار بودند. هيچ چاره اي نبود. هر طوري شده بايد كار را يكسره كنيم. بايد يكي از آن بعثي ها را به اسارت بگيريم. بايد مي رفتيم و كاري مي كرديم. سي و هشت نفر از آنها آماده شدند. شب از راه رسيده بود و جز من و حاجي يادگار و آن چند نفر افراد گشتي بقيه نيروها نمي دانستند كه عراقي ها از حضور ما در منطقه مطلع شده اند و در آماده باش كامل به سر مي برند. قرص ماه از آسمان پرتو افشاني مي كرد و سطح زمين را نور باران كرده بود. شب كه مهتابي باشد براي عمليات يا تك شبانه زياد مناسب نيست. اما چاره اي نبود. نيروها را از مسيري عبور داديم كه تنها يك باريكه راه از ميانه آن مي گذشت بقيه مسير يا پرتگاه بود يا صعب العبور. كاظم فتحي زاده جلو دار ستون بود. پشت سرش من بودم و حاجي يادگار و بقيه نيروها هم پشت سر. ستون داشت به جلو حركت مي كرد كه به ناگاه سر و كله چند نفر از عراقي ها در جلوي ستون ظاهر شد. باريكه راه بود و هيچ راه بر گشتي وجود نداشت. پايين پرتگاه بود و قسمت بالا هم صخره اي و صعب العبور. كم كم سر و كله چند نفر ديگرشان هم پيدا شد. آنقدر نزديك و ناگهاني اين اتفاق افتاد كه افراد گروه با عراقي ها ادغام شدند. شب مهتابي سطح زمين را مثل روز روشن كرده بود. كاظم مكثي كرد و گفت :حالا چكار كنيم ؟گفتم بخوابيد روي زمين ! كاظم خيز برداشت و تمام ستون سر و سينه را به خاك چسباندند. به همان حالت سينه خيز مسير آمده را دوباره برگشتيم. به بقيه افراد گروه گفتيم كه قضيه چيه. خود را به شياري رسانديم كه در ابتداي باريكه راه بود. داخل شيار كه شديم ، افراد همگي جمع شدند. به همه گفتم كه قضيه چيست و چرا برگشتيم. مايي كه تا همين چند لحظه پيش در چنگال نيروهاي عراقي بوديم ، به طرز شگفت آور و اعجاب انگيزي از دامشان بيرون آمديم. يعني آنها ما را نديده بودند ؟يا نه ، ما را ديده اند و حتما چهار سمتمان را محاصره كرده اند ؟ حاجي يادگار گفت : از داخل همين شيار بالا بريم و بعد محاصره شان كنيم ! گفتم : باشه اين كار را مي كنيم ! از ميان شيار رو به سمت بالا حركت كرديم و بعد به جايي رسيديم كه بالاتر از همان نقطه اي بود كه همين چند لحظه پيش چند نفر از عراقي ها را آنجا ديده بوديم. افراد گروه تقسيم شدند و بالاي سرشان موضع گرفتند. حالا باريكه راه كاملا در زير دست قرار گرفت و پايين آن هم پرتگاه بود. به نظر مي رسيد كه عراقي ها محاصره شده اند. در زير نور شب مهتابي باز سر و كله دو نفرشان در نزديكي باريكه راه خودنمايي مي كرد. حالا وقتش بود. عمليات بايد سريع و برق آسا انجام بگيرد. فرمان آتش صادر شد و درگيري سختي درگرفت. حمله سريع و برق آسا بود. عراقي ها هيچ فكرش را نمي كردند كه به دام بيافتند. درست همان دامي كه آنها از قبل براي ما تنيده بودند ، خودشان در آن گرفتار شدند. زير نور ماه، تيرهايي كه شليك مي شد و آن پايين بر سر عراقي ها پايين مي آمد جلوه قشنگي به پا كرده بود. صداي نعره سربازان بعثي به گوش مي رسيد كه خودشان را به پايين پرتگاه پرت كردند. بچه ها هر چه مهمات و نارنجك و آرپي جي بود روي سرشان ريختند. ديگر از سوي عراقي ها تيري به آن صورت شليك نمي شد. چند نفر از افراد ديگر گروه پايين رفتند و چند لحظه بعد در عين ناباوري سه نفر را در حالي كه به اسارت گرفته بودند ، بالا مي آمدند. وضعيت يكي شان وخيم بود. طوري كه چند لحظه بعد هلاك شد. يكي ديگرشان پايش شكسته بود. مدام از طريق بي سيم صدايمان مي كردند ، اما به حاجي يادگار گفتم جواب شان را ندهد تا كار را يكسره كنيم. حاج محمد كرمي فرمانده لشكر ، كورش آسياباني فرمانده قرار گاه، محمد كرمي فرمانده قرارگاه و غلام ملاحي همگي منتظر تماس ما بودند. مدام حاج كرمي از پشت بي سيم داد مي زد كه چي شده ؟شما كجا هستيد ؟آيا به مقصد رسيده ايد يا نه !؟اما اول جوابش را نداديم تا كار يكسره شد. حالا وقت بر قراري تماس بود. . به فرمانده لشكر و بقيه گفتيم كه عمليات با موفقيت انجام گرفته و كادوي بچه هاي گروه ضربت هم در اولين فرصت ممكن تقديم شان مي شود.[/b]
  7. گوش بر ها, اشباح ترسناک جبهه های ایلام پيرمرد کارش بهياري و رسيدگي به دوا و درمان روستاهاي اطراف دهلران بود ؛ اما مردم ، عبد الرضا داور را « دکتر » صدا مي کردند . آن روز با همکارانش ، سيف الله بهرامي و دختر و نوه ي چهارساله اش، راه افتاده بودند براي بررسي وضعيت بهداشتي و درماني روستا ها . ساعت از نيم شب گذشته بود. مسافر ها که به انتهاي جاده فکر مي کردند و مردمي که منتظرشان بودند ، نا گهان با کمين وحشتناکي روبرو مي شوند . ماشين با رگبار و شليک پياپي ، سوراخ سوراخ مي شود و مي ايستد . همان اول کار ، يکي از اين گلوله ها هم خورده بود توي سر مادر و ... وآخرين حرفي که شنيده بود ، فرياد پسر چهار ساله اش بود که صدايش مي کرد . حالا عبد الرضا و همراهش اسير « گوش برها » شده اند. اسلحه ها بچه را نشانه مي رود که با اصرار پدر بزرگ (عبد الرضا ) کنار مي کشند . و بچه ي چهار ساله، همان جا محکوم مي شود که تا صبح بر روي جنازه مادر ناله و گريه کند . سرما ، وحشت از تاريکي و گلوله ، براي بچه دردناک تر از ديدن مادري نبود که تير پيشاني اش را سوراخ کرده بود و گوش هايش را هم گوش برها بريده بودند ... فردا صبح ، گشتي هاي سپاه، کودکي را مي بينند که توي سرماي شديد جاده ، روي جنازه ي مادرش از هوش رفته است . پسر بچه، بعد از 25 روز بيماري و تشنج شديد شهيد شد. پدر بزرگ، بهد از هشت سال اسارت به خانواده اش بازگشت ؛ اما شکنجه ها کار خودش را کرده بود. او هم رفت پيش دخترش ... گزارش اين حادثه ، در گزارش هاي صبح آن روز ، چنين ثبت شده است : به : فرماندهي سپاه ناحيه ايلام از : فرماندهي سپاه دهلران سلام عليکم ؛ به استحضار مي رساند در شب يکشنبه ، مورخه 63/8/12 يک نيسان متعلق به بهداري دهلران ، همراه چهار نفر سرنشين که دو نفر مرد و يک زن و يک کودک چهار ساله هنگام عبور از طرف زرين آباد به دهلران در دو کيلومتري روستاي بيشه دراز در تنگه نجي مرده در کمين افراد گوش بر قرار مي گيرند ، دو نفر به اسارت در مي آيند و زن ، شهيد و بچه ، سالم به جاي مي ماند و خودروي مذکور منهدم مي گردد . حد فاصل مهران تا دهلران، يک محور مواصلاتي به طول يکصد کيلومتر است که غرب و جنوب را به هم وصل مي کند اين جاده ، تقريبا خط دوم جبهه بود. در مسير اين جاده ،بسياري از مردم جنگ زده و آواره شده ي دهلران ، در روستاي متروکه ، که در مسير اين جاده قرار داشت ، اسکان گرفته بودند . اين مردم ، عملا به عنوان نيروهاي پدافند کننده ، نقش مهمي داشتند. ضمن اين که جوانانشان در جبهه هاي مهران و دهلران مشغول دفاع بودند . اين خانواده ها نيرويي دلگرم کننده براي رزمندگان مستقر در خط به شمار مي آمدند. رژيم بعث عراق از اوايل جنگ ، به هر طريق قصد از بين بردن آرايش اين روستا ها را داشت ؛ گاهي با حملات زميني و گاهي با حملات هوايي . هر روز بمب و گلوله ي توپ بود که بر سر مردم اين روستا ها مي باريد. اما آنها مقاومت مي کردند و بعضي وقت ها منطقه را رها مي کردند ، ولي باز بر مي گشتند . اين بار بعثي ها نقشه ي جديدي کشيدند و آن ، به کار گيري تعدادي از عوامل ضد انقلاب بود . اين عوامل از کردهاي عراقي بودند و از نظر جسمي ، هيکلي و توانا بودند . دستگاه استخباراتي عراق ، آنها را سازمان داد و يک تشکيلات سياسي از آنها به نام « گروه فرسان » تشکيل داد ؛ گروهي چريکي که به صورت پارتيزاني عمل مي کردند و هدف آنها ، ضربه زدن به مردم روستا و رزمندگان اسلام بود .که در محور مواصلاتي مهران - دهلران رفت و آمد داشتند . روش کار آنها اين طور بود که جاده ها را سنگ چين مي کردند و با کمين در ورودي روستا ها ، چوپان ها و عشاير را در بيابان و صحرا دستگير مي کردند ؛ و اگر مي توانستند آنها را به صورت اسير ، تحويل عراقي ها مي دادند ؛ و يا اگر تاريکي شب و راه طولاني و... به آنها اجازه نمي داد ، بلافاصله به افراد تير خلاصي مي زدند و يک گوش آنها را مي بريدند و به عنوان سند و مدرک، تحويل عراقي ها مي دادند تا در قبال هر گوش يا هر اسير ، از عراقي ها پول بگيرند . فعاليت اين گروه از سال 1363 آغاز شد و تا پايان جنگ ادامه داشت . آنها عمليات هاي تروريستي زيادي عليه عشاير ، روستايي ها و رزمندگان انجام دادند و به دليل بريدن گوش شهدا ، معروف شده بودند به « گوش برها ». منبع:منبع: مجله ي امتداد شماره 10 درود خدا بر شهداي عزيز ایلام غيور كه در حد فاصل مرز دهلران ومهران حماسه افريدند وگوش برهاي مزدور را نابود كردند.
  8. باشگاه خبرنگاران: ساعت 7 صبح امروز يک فروند بالگرد اورژانس در حال انجام ماموريت براي انتقال مجروحان يک تصادف به بيمارستان بود دچار سانحه شد و سقوط کرد. متاسفانه در اين حادثه 10 نفر از هموطنانمان جان خود را از دست دادند. منبع =============================================================================== اکانت گالری ندارم =================== سقوط يك فروند بالگرد امداد و نجات ارتش در مشهد صبح امروز يك فروند بالگرد امداد و نجات متعلق به هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران درشمال مشهد سقوط كرد. به گزارش روابط عمومي ارتش جمهوري اسلامي ايران، اين بالگرد هوانيروز كه صبح امروز با دريافت گزارش از فوريتهاي پزشكي منطقه به منظور امدادرساني به مصدومين تصادف جادهاي به منطقه "خين عرب" واقع در شمال مشهد مقدس اعزام شده بود، در هنگام بازگشت دچار سانحه شد كه با هدايت و مديريت صحيح كادر پروازي، از منطقه مسكوني دور و در زمينهاي زراعي آن منطقه سقوط كرد. گزارشهاي اوليه از شهادت تمام شرنشينان اين بالگرد از جمله كادر پروازي آن حكايت دارد كه علت و مراسم تشييع پيكر جان باختگان اين سانحه متعاقباً در اخبار تكميلي اعلام ميشود. گفتني است بالگرد مذكور به همراه كادر پروازي آن تاكنون دهها مأموريت امداد و نجات با هماهنگي اورژانس منطقه به منظور ياري رساندن به مصدومين سوانح و حوادث گوناگون انجام داده است. منبع ========================================================================= خدا خدمه رو رحمت کنه:
  9. لطفا در صورتی که دلش را ندارید دیدن نفرمایید ایران به عشق این جوانان که کم هم نبودن و نیستن می تپد به نام خداوند بخشینده مهربان زندگینامه خیبرشکن عاشورایی نام و نام خانوادگی : محمد ابراهیم همت تاریخ تولد :12/1/1334 نام پدر : علی اكبر تاریخ شهادت : 17/12/1362 محل تولد : اصفهان / شهرضا محل شهادت : جزیره مجنون طول مدت حیات :28 سال مزار شهید :گلزار شهدای شهرضا به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.............. از دیشب که عکس بی سر شهید همت رو دیدم از این رو به اون رو شدم . باور میکنید تمام شب خواب شهید همت رو میدیدم . خدایا چقدر به این شهدا مدیونیم و چقدر پیششون شرمنده ایم . از شهید همت تا الان فقط اسمش رو شنیده بودم که روی یه اتوبان یا خیابون گذاشته بودن . تمام روز رو توی سایتها چرخیدم تا از شهید همت بیشتر بدونم . چه مرد بزرگی بوده این سردار بی سر . ای خدا . واقعا زیبا ترین مرگ شهادته . شهادت رو قسمتمون کن . تا پاک نشیم شهید نمیشیم . چقدر کار دارم برای پاک شدن ................. گرای سعادت از شهید حاج ابراهیم همت : چشم های پاک http://www.taknaz.ir...0_taknaz_ir.jpg منبع: http://taknaz.ir/news_detail_28782.html نحوه شهادت : شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت كرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید مي‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه مي‍داریم.» رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش اصابت مي‍كند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.
  10. [quote name='ALI' timestamp='1352665228' post='281976'] [quote]حالا یک سئوال مطرح میشود و ان این است اگه تمام مهمات فول توی تانک باشن اونطور که میفرمایین دیگه سرباز حمل نمیکنه(چون داخل محفظه مسدود میشه) پس چطور اونموقع پرسنل خارج میشن؟[/quote] مساله اینجاست که مهمات در فضای سه بعدی پشت تانک قرار می گیرند. دقت کنید : در فضای پشت تانک. رمپ ورود و خروج برای پرسنل اصلی تانک کاملا آزاد است. [quote]سئوال بعدی: اگه پشت تانک مورد اصابت قرار بگیره سربازان از کجا خارج بشن؟[/quote] معمولا پشت تانک کمتر از قسمت های دیگر تانک در معرض حملات دشمن قرار می گیرد. در یک رزم واقعی یک تانک بیشتر از قسمت جلوی خود مورد حمله دشمن واقع می شود. به عنوان مثال در عمل به ندرت پیش می آید که پشت تانک مورد اصابت قرار گیرد. اما در این حال باز هم خود درب ورود و خروج با باز شدن خود تبدیل به یک رمپ برای ورود و خروج نیروها می شود. این رمپ در داخل دیواره های زرهی پشت تانک قرار می گیرد و در عمل به ندرت پیش می آید که مورد صدمه واقع شود. باز هم با این حال پرسنل می توانند از دریچه بالای برجک خارج شوند. دریچه راننده را نیز فراموش نکنید. تانک های روسی عمدتا در قسمت کفی خود مجهز به یک دریچه برای خروج اضطراری هستند. به دلیل جثه کوجک و فضای اندک داخل تانک های روسی ، در صورت صدمه دیدن این تانک ها خدمه شانس کمی برای خروج موفق از تانک را خواهند داشت. به همین دلیل معمولا در تانک های روسی یک دریچه در کف تانک تعبیه شده است که پرسنل در مواضع اضطراری بتوانند از آن خارج شوند. دقیقا نمی دونم که آیا تانک های غربی هم به چنین دریچه ای مجهز شده اند یا خیر. به نظر خودم تانک های غربی فاقد این دریچه هستند. یعنی نیازی به این دریچه احساس نکرده اند. نمایی از دریچه کف شاسی تی 55 [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/t_nouzov__v_chod_t-55.jpg[/img] [quote]راستی اون عکسی که در پست قبلی قرار دادم مربوط به لئوپارد ا6 میشود؟[/quote] بله [/quote] به نظرت اگه لئوپارد از بالا مورد اصبت موشک های ضد تانک بالستیک (مثل جاولین)از بالای برجک قرار بگیره شانسی برای زنده موندن خدمه وجود داره؟مسلما خیر چون برجک ومهمات منفجرمیشن.درسته زره قوی داره اما نه در همه قسمت ها. راستی این قضیه سه بعدی بودن مهمات محفظه مرکاوا رو توضیح بدین با تشکر
  11. اگه هر دو. به مین های ضد تانک بر بخورن کدوم اسیب کمتری میبینند؟ مدل تر کیه ای لئوپارد2 و مدلی که به عربستان فروخته شده در برابر مرکاوا چه حرفی واسه گفتن دارن؟
  12. علی اقا به نظرتون برجک کدوم تانک طراحی بهتری داره؟ از جنبه های گوناگون مثل حجم فضای داخلی-حفاظت زرهی-تحرک و....
  13. [quote name='ALI' timestamp='1352661556' post='281958'] مرکاوا مارک 4 و لئوپارد 2 آ 6 آخرین مدلهای عملیاتی این دو تانک بودند. مرکاوا مارک 4 پس از جنگ 33 روزه یک سری تغییرات بر روی آن اعمال شد. در واقع نقاط ضعف جزئی این تانک در این جنگ شناسایی شده و پس از جنگ برطرف شد. از جمله نصب سیستم تروفی بر روی این نمونه مرکاوا. جالب اینجاست که برخی از قسمت های پکیج تاسک که برای آبرامز طراحی شده است ، قابل نصب بر روی مرکاوا نیز می باشد. از جمله زره زیر تانک. لئوپارد 2 آ 6 نیز در جریان جنگ افغانستان توسط نیروهای کانادایی به کار گرفته شد. پس از جنگ افغانستان این تانک نیز به شدت مورد ارتقا قرار گرفت. مدلهای ارتقا یافته لئوپارد 2 آ 6 دارای حفاظت بسیار بالایی در قسمت زیرین خود هستند. مدل آ 7 لئوپارد هم هنوز کاملا عملیاتی نشده است. اما به هر حال تانکی است که به زودی در آلمان و عربستان عملیاتی خواهد شد. در هر صورت از نظر حفاظت زرهی حتی لئوپارد 2 آ 6 نیز برتر از مرکاوا 4 است. در هر دوی این تانکها پرسنل تانک دارای حفاظت بسیار بالایی هستند. در هر دو تانک مهمات توپ اصلی در مکانی مجزا از محل استقرار پرسنل نگهداری می شود. در لئوپارد 15 گلوله آماده شلیک در قسمت پشت برجک قرار می گیرد و مابقی مهمات در شاسی تانک در قسمت جلوی تانک و پشت راننده قرار می گیرند. در مرکاوا 10 گلوله آماده شلیک در قسمت رولور نصب شده بر روی پشت برجک نگهداری می شود. مابقی 38 گلوله (مرکاوا در مجموع 48 گلوله حمل می کند) نیز در قسمت پشت شاسی نگهداری می شود. به این ترتیب در هر دو تانک مهمات توپ اصلی در مکانی مجزا از محل استقرار پرسنل نگهداری می شوند که به این ترتیب پرسنل این تانک ها دارای امنیت بالایی خواهند بود. اما باز هم با این حساب در مرکاوا موتور در قسمت جلوی تانک قرار گرفته است. فضای خالی پشت تانک این اجازه را می دهد که در صورت صدمه دیدن تانک ، پرسنل بتوانند به راحتی از دریچه پشت تانک خارج شوند. ضمن اینکه خود موتور نیز به عنوان یک زره عمل می کند و مانع نفوذ پرتابه ها به داخل محفظه برجک می شود. مرکاوا در بالای برجک خود تنها یک دریچه دارد. این تانک نیازی به دو دریچه ندارد. چرا که پرسنل از پشت شاسی می توانند به سادگی وارد و خارج شوند. [b]نکته ای که اینجا مطرح می شود این است که مرکاوا وقتی که 38 گلوله یدکی خود را حمل نمی کند ، در این صورت قادر است به جای آن 10 نفر سرباز و یا برانکارد و یا سایر مهمات را حمل کند. زمانی که مرکاوا از مهمات فول (یعنی 48 عدد مهمات 120 میلیمتری) استفاده می کند ، قادر به حمل سرباز نخواهد بود.[/b] درباره جنگ شهری هم به نظرم هیچ فرقی بین این دو تانک نیست و هر دو در جنگ شهری موفق عمل خواهند کرد. یادتون نره که اگر مرکاوا می تونه به سیستم دفاع فعال تروفی و آیرون فست مجهز بشه ، لئوپارد هم می تونه به سیستم دفاع فعال شارک (و یا همون سیستم AMAP-ADS) مجهز بشه. اتفاقا سرعت عملکرد شارک بنا به اعلام شرکت سازنده اون ، از تروفی هم بالاتره. [/quote] حالا یک سئوال مطرح میشود و ان این است اگه تمام مهمات فول توی تانک باشن اونطور که میفرمایین دیگه سرباز حمل نمیکنه(چون داخل محفظه مسدود میشه) پس چطور اونموقع پرسنل خارج میشن؟ سئوال بعدی: اگه پشت تانک مورد اصابت قرار بگیره سربازان از کجا خارج بشن؟ راستی اون عکسی که در پست قبلی قرار دادم مربوط به لئوپارد ا6 میشود؟
  14. [quote name='ensaniat' timestamp='1352648945' post='281904'] سلام میخواستم بدونم تانک لئوپارد تا بحال سابقه شرکت در جنگ را داشته است؟؟ اگر آره کدام جنگ و در چه تاریخی در ویرایش جوابم رو پیدا کردم گویا این تانک تا بحال سابقه نبردی نداشته. [/quote] لئوپارد2 در جنگ افغانستان حضور داره در پوشش نیروهای کانادایی.: [img]http://www.inetres.com/gp/military/cv/tank/Leopard2/Leopard2A6M_Canada_03.jpg[/img]
  15. ایا تعداد هاور کرافت های ما جوابگوی انتقال این حجم عظیم هست؟ قایق هم نمیتونه این فاصله رو طی کنه اونم با سرعت و زود شکار میشه. درضمت تجهیزات سنگین مثل تانک رو چطور انتقال بدیم؟