[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. بحث شیرینیه. هندوستان برای افزایش توان دفاعی خودش تقریبا از تمام کشورهای دنیا غیر از چین وپاکستان کمک می گیره. ناوچه هاشو با کمک روسها می سازه. الکترونیکش رو با کمک اروپایی ها توسعه می ده. توی نرم افزار هم که خودشون فعلا خدا هستند.
  2. تا اونجا که من فهمیدم بحث بر سر جنگ الکترونیک و ضدجنگ التکرونیک هستش. خوب دراین صورت اونی که تکنولژی پیشرفته تری داره برنده نبرد هست. خواه هواپیما باشه خواه موشک پدافند هوایی. باید ببینیم دقیقا چی با چی می خواد بجنگه. مثلا همین سوخو که تکنولژی 30 سال پیشه(تقریبا) آیا می تونه از پس سیستمهایی مثه اس300 یا اس 400 هم بربیاد یا نه؟
  3. مرسی بابی جان مثه همیشه عالی. حالا تازه دوستان فکر کنید که موتور جت ساخته شد. اگر بخوادروی هواپیما نصب بشه می دونید موقع تیک آف و لندینگ چه فشاری به موتور و مخصوصا شافت اصلی اون وارد می شه؟ تمام این ها باید با حساب و کتاب باشه وگرنه شفت اصلی شما در اولین نشست و برخاست تاب برمیداره. شفت هم فکر نکنید که یه میله ساده است. کلی روش دنگ و فنگ داره.... باز هم می گم باید در این زمینه یه سرمایه گذاری کلان انجام بدیم تا خودمون رو به کشورهای صاحب این تکنیک برسونیم. هر چه زودتر بهتر.انشاءلله
  4. RezaKiani

    سی و شش استراتژی

    دوستان لطف دارند. بنده بیشتر به زرهی علاقه دارم . این یکی هم از دستم در رفت. آقا بابی عزیز راستش ساختار قدرت در جهان به گونه ای عوض شده که امکان ظهور یه هیتلر دیگه تقریبا(گفتم تقریبا) غیر ممکنه. فوقش ما یه چندتایی کره شمالی و لیبی و اینها داشته باشیم. در زمان مورد بحث شما قدرت بیشتر معطوف به 2 فاکتور اساسی بود1-پول یا قدرت مالی2- زور یا قدرت نظامی الان یه فاکتور خیلی مهم اضافه شده که قدرت اطلاعاتی هستش یعنی علم وسوات. این یکی با اون 2 تا یه فرق اساسی داره. از اون دوتا اگر استفاده کنی کمتر می شه. از آخریه اگر استفاده کنی بیشتر میشه. تازه از علم واطلاعات می شه به صورت مشترک استفاده کرد ولی از پول و زور نمی شه. به هرحال اگر هم چینی ها قصد داشته باشند دهن دنیا رو پرچ کنند نمی توننند چون یه سری موانعی سر راهشون هست. یکی از اونها پیمانهای بین المللی مثه پیمان کاره که چین باید رعایت کنه و واسه همین حقوق کارگرها (اولین مزیت صنعت چین)افزایش خواهد یافت. بعدش هم پیمانهایی مثه پیمان های محیط زیستی و... گفتم که ساختار قدرت عوض شده. یکی از تغییرات در ساختار قدرت فشارهای بین المللی و تصمیم گیری های بین المللی هست. در زمان هیتلرفقط جامعه ملل بود که تازه احکامش تضمین اجرایی نداشت ولی الان تعداد زیادی سازمان های بین المللی هستند که برای کشورها تصمیم می گیرند واین خودش یعنی قدرت از نوعی جدید که در قرن 19 و 18 وجود نداشت. مثلا همین فیفا ببین چه حالی داره به فوتبال ایران میده. در زمانهای گذشته هر حکومتی در درون مرز خودش واقعا حاکمیت داشت ولی این سازمانها دارند حاکمتی ملی رو به چالش می گیرند. طولانی شد ببخشید ولی اگر چین هم ابرقدرت بشه مجبوره یه سری مسائل رو رعایت کنه تا صدای دنیا در نیاد. همین الان گفتن به خاطر المپیک سرو غذا با گوشت سگ رو از رستوران هاشون بردارند....
  5. مربی اصلی ما اورن ریف به عنوان رابط موساد با سرویس های اطلاعاتی سایر کشورها کارکرده بود و همیشه بر اهمیت نقش رابطها تاکید داشت. بین 60 تا 65 درصد کل اطلاعات جمع آوری شده از وسایل ارتباطی عمومی- رادیو، روزنامه ها و تلویزیون- است، حدود 25 درصد آن از طریق ماهواره، تلکس، تلفن و ارتباطات رادیویی است؛ 5 تا 10 درصد از طریق رابطها به دست می آید، و بین 2 تا 4درصد از عوامل انسانی حاصل می شود. اما همین درصد کم از اطلاعات، بهترین بخش اطلاعات کسب شده است. بین درسهای بخش دوم دوره ما یک بحث 2 ساعته نیز از سوی "زواوه آلن" ارائه شد که رابط بین سیا و موساد بود. او درباره ایالات متحده و آمریکای لاتین صحبت کرد و توضیح داد که وقتی با رابط یک سازمان دیگر در رابطه هستیم، وی ما را یک ارتباط می داند و مانیز او را به عنوان یک ارتباط و منبع اطلاعاتی می شناسیم. ما اطلاعاتی را که مافوقمان قصد انتقال آنها را دارد به او می دهیم و او نیز همین کار را می کند. در این صورت ما یک ارتباط دهنده ایم اما از آنجا که هر دو از ابنای بشر هستیم، کنشهای متقابل و پیوندهای شخصی ما اهمیت پیدامی کنند. به همین دلیل است که رابطها در صورت لزوم تعویض می شوند. اگر روابط و کنشهای متقابل مناسب باشد، می توان رابطه ای شخصی بین خود و طرف دیگر برقرار ساخت. با گسترش رابطه، طرف نسبت به ما علاقه پیدا می کند. وی خطری را که کشور ما با آن روبرو است درک می کند. هدف این است که مسائل اطلاعاتی را آنقدر تا سطح یک رابطه شخصی پایین بیاوریم که به رابطه ای دوستانه تبدیل شود. اما در عین حال بیاد به خاطر داشته باشیم که وی بخشی از یک سازمان بزرگ است. او چیزهایی بسیار بیشتر از آنچه مجاز به گفتن آن به ماست در چنته خود دارد. اما برخی اوقات ممکن است نیازمند به اطلاعاتی باشیم که وی داوطلبانه نه به عنوان دوست در اختیارمان می گذارد، درحالیکه می داند ما آن را فاش نخواهیم ساخت اما ممکن است به ضرر او تمام شود. این گونه اطلاعات بسیار ارزشمندند و در هنگام گزارش نویسی تحت عنوان "جامبو" طبقه بندی می شوند. آلن در حالیکه از پشت عینک فلزی و ظریفش با دقت به ما نگاه می کرد لافزنانه گفت که وی بیش از هر کس دیگری در موساد اطلاعات از نوع جامبو به دست آورده است. از سوی دیگر، ما به عنوان کارمندان موساد نباید اطلاعات نوع جامبو را بروز می دادیم. باید اطلاعاتی که از اطلاعات نوع جامبو به نظر می رسید به صورت دوستانه به رابط خود می دادیم و در عوض اطلاعات دوستانه و شخصی از وی دریافت می کردیم. اما رد کردن اطلاعات واقعی جامبو خیانت آشکار به حساب می آمد. آلن به ما گفت دوستان بسیاری در دستگاه اطلاعاتی ایالات متحده دارد و در حالیکه برای اثر بخش شدن سخنانش قیافه گرفه بود افزود:" اما همیشه این نکته مهم را به خاطر داشته باشید. هنگامی که من در کنار دوستم نشسته ام، وی در کنار یک دوست ننشسته است." با گفتن این جمله ما را ترک کرد. سخرانی آلن با درسی در مورد همکاری فنی بین آژانسهای اطلاعاتی دنبال شد. ما در این درس دریافتیم که موساد بهترین و بالاترین مهارت را در بازکردن قفلها به دست آورده است و در این زمینه سرآمد کشورهای دیگر است. به عنوان مثال، کارخانه های سازنده قفل در انگلستان، مکانیزمهای جدید قفلهای خود را به سرویس اطلاعاتی این کشور می فرستند تا آنها را از نظر امنیتی کنترل کنند. آنهانیز بررسی این قفلها را به موساد واگذار می کند. افراد موساد قفل را بررسی می کنند، چگونگی بازکردن آن را می یابند، و سپس همراه با گزارشی دال بر اینکه این قفل "غیرقابل بازکردن" است پس می فرستند. آن روز پس از ناهار "دوو ال" کلاس را به قسمت پارکینگ برد که در آن 8 اتومبیل سفید رنگ فورد اسکورتز پارک شده بود. در اسرائیل اکثراتومبیل های موساد، پلیس امنیت داخلی و پلیس سفید رنگ هستند هر چند که در آن هنگام رئیس موساد یک اتومبیل لینکلن قرمز رنگ سوار می شد. برنامه این بود که چگونه بفهمیم یک اتومبیل در حال تعقیب کردن ما است. این تمرین بارها و بارها تکرار می شد. روش کار مانند آنجچه در فیلما و کتابها دیده می شود نیست و هیچ عاملی نمی تواند بدون کنترل بگوید کسی پشت سر آدم هست یا نه. تشخیص این نکته را باید تنها با تمرین و بازهم تمرین فراگرفت. هنوز هم وظیفه ما این بود که هر روز به هنگام رفتن به خانه و خروج از آن به هنگام صبح معین کنیم آیا تعقیب می شویم یا خیر. روز بعد ران اس در مورد حامیان داوطلب یهودی درسی ارائه داد که بخشی مهم و بی همتا از عملیات موساد است. حامیان باید صد در صد یهودی باشند. آنها درخارج زندگی می کنند و هرچند شهروند اسرائیل به حساب نمی آیند اما بسیاری از آنان از طریق بستگانشان با اسرائیل وابستگی دارند. به عنوان مثال، می توان از یک اسرائیلی که خویشاوندی در انگلستان دارد خواست نامه ای به او بنویسد مبنی بر اینکه حامل نامه از نمایندگان یک سازمان حمایت از یهودیان دور از وطن است و از این خویشاوند انگلیسی بخواهد از ارائه هرگونه کمکی که از دست وی بر می آید مضایقه نکند. هزاران نوع از این نوع حامیان در سراسر جهان وجود دارند. تنها در لندن حدود 2000 حامی فعال وجود دارد و 5000 نفر نیز در لیست حامیان قرار دارند. آنها نقشهای بسیار متفاوتی بازی می کنند. مثلا یک حامی که در آژانس کرایه اتومبیل کار می کند می تواند در اجاره یک اتومبیل بدون نیاز به کامل کردن اسناد لازم به موساد کمک برساند. یک حامی که در آژانس مسکن مشغول به کار است می تواند بدون برانگیختن سوء ظن خانه ای برای عوامل موساد اجاره کند. یک حامی اگر در بانک کارکند حتی در نیمه شب امکان فراهم آوردن پول را دارد و پزشکی که در شمار حامیان باشد می تواند زخم یک گلوله را بدون گزارش دادن به پلیس درمان کندو… هدف این است که گروه وسیعی از مردم در دسترس باشند تا به هنگام نیاز به موساد کمک کنند اما دهان خود را بسته نگاه دارند. به این افراد تنها هزینه هایی که متحمل می شوند پرداخت می شود. برخی اوقات هم ماموران رابط اطلاعاتی با کمک گرفتن از این حامیان در راه برآوردن نیازهای شخصی خود از صداقت و وفاداری حامیان سوء استفاده می کنند و حامی هم هیچ راهی برای کنترل این موضوع ندارد. اگر یک شخص یهودی بفهمد با موساد طرف است احتمالا از همکاری با رابط اطلاعاتی خودداری خواهد کرد. اما خطری متوجه وی نمی کند. یک مامور اطلاعاتی سیستمی بدون خطر برای به کارگرفتن واستفاده از افراد در اختیار دارد که میلیونها یهودی را برای حفظ مرزهای اسرائیل از خارج از مرزها در خدمت این کشور می گیرد. عمل کردن با افرادی که در محل خدمت مامور اطلاعاتی هستند بسیار آسان تر است و حامیان کمک عملی بزرگی در تمام نقاط جهان به صورتی باورنکردنی به موساد ارائه می کنند. اما این افراد هیچگاه به خطر نمی افتند زیرا اطلاعات طبقه بندی شده در اختیار آنها قرار نمی گیرد.
  6. تا روز دهم دسامبر1941، هیچ نبردناوی تنها به وسیله حملات هوایی غرق نشده بود و صاحبنظران معتقد بودند غرق شدن نبردناوهای غول پیکر با اتکا به قدرت هوایی غیرممکن است. در این روز بزرگترین فاجعه نیروی دریایی سلطنتی به وقوع پیوست. نبردناو شاهزاده ولز و رزمناو ریپالس توسط هواپیماهای ژاپنی و تنها به وسیله بمباران هوایی غرق شدند. اکنون، روشن بود که حرکت ناوهای جنگی بدون ناوهای هواپیمابر و پوشش هوایی که برفراز منطقه نبرد برقرارمی کنند غیرممکن شده است. پس زمینه با وجود رسیدن هر دو کشتی به سنگاپور، لرد اول دریاداری -دادلی پاوند- هنوز فکر می کرد که منطقه در برابر هجوم ژاپنی ها دفاع کافی ندارد مگر اینکه نیروی دریایی سلطنتی بتواند کشتی های بزرگ بیشتری را به منطقه اعزام کند تا بتواند در برابر 9 فروند نبردناو ژاپنی عرض اندام کنند. به دلیل جنگ با آلمان، با این طرح موافقت نشد. به هر حال، وینستون چرچیل درباره بهبود وضعیت در اقیانوس اطلس شمالی خوشبین بود و راضی شده بود تا شاهزاده ولز و ریپالس برای دفاع از کلنی های بریتانیا به شرق دور اعزام شوند. به علاوه، نیروی دریایی آمریکا موافقت کرده بود که 8 فروند نبردناو از ناوگان اقیانوس آرام خود را به کمک نیروی دریایی سلطنتی بفرستد. قرار بود که هواپیمابر جدید اچ ام اس ایندومیتیبل نیز برای تامین پوشش هوایی ناوگان اعزام شود ولی ایندومیتیبل در راه خراب شد. در روز دوم دسامبر 1941، ناوهایی که برای گروه جی درنظر گرفته شده بودند -یعنی نبردناو مدرن شاهزاده ولز، رزمناو قدیمی ریپالس و ناوشکنهای اچ ام اس الکترا، اچ ام اس اکسپرس، اچ ام اس انکانتر و اچ ام اس ژوپیتر - به بندر سنگاپور رسیدند. در سنگاپور آنها تحت نام گروه زد دوباره سازماندهی شدند. آنها درحالیکه منتظر رسیدن دستورات بودند چند روزی را صرف تعمیرات و آماده سازی کردند. در روز اول دسامبر اعلام شد که سرتوماس فیلیپس به درجه دریاسالاری ارتقاپیداکرده و به سرفرماندهی ناوگان شرق منصوب شده است. چند روز بعد، ریپالس به همراه اچ ام اس ومپایر و اچ ام اس تندوس عازم استرالیا شد اما کشتی ها به سنگاپور فراخوانده شدند تا برای مقابله با حملات احتمالی ژاپنی ها جمع شوند، اگرچه در سنگاپور رزمناوهای سبک اچ ام اس دوربان، اچ ام اس دانای، اچ ام اس دراگون و اچ ام اس مایروتیوس و ناوشکنهای اچ ام اس استرانگ هولد ، انکانتر و ژوپیتر حضور داشتند. رزمناو سنگین اچ ام اس اکستر، رزمناو سبک هلندی جاوا و ناوشکنهای بریتانیایی اسکات و تانیت و 4 فروند ناوشکن آمریکایی در طی 3 روز به آنجا رسیدند. آماده شدن قوای محور در روز 11 نوامبر1940 نقشه های عملیاتی بریتانیا برای دفاع از سنگاپور به دست آلمانها افتاد و آنها پس از کشف رمز اسناد آنها را به ژاپنی ها ردکردند. به علاوه، وینستون چرچیل اعلام کرده بود که شاهزاده ولز و ریپالس را برای مقابله با حمله احتمالی ژاپن به سنگاپور اعزام می کند. دریاسالار یاماموتو برای تقویت نیروهای ناوگان کانویا و سپاه هوایی گنزان 36 فروند بمب افکن بتی اعزام کرد که خدمه آنها بلافاصله تمرین حمله به کشتی های بزرگ را آغازکردند. ژاپن در روز 7 دسامبر به پرل هاربر حمله کرد و همزمان به آمریکا و بریتانیا اعلام جنگ داد. آغاز نبرد در اوایل صبح روز هشتم دسامبر -به وقت سنگاپور- هواپیماهای ژاپنی به سنگاپور یورش بردند. شاهزاده ولز و ریپالس با ضدهوایی های خود به مقابله برخواستند اما نتوانستند هیچ هواپیمایی را ساقط کنند. کشتی ها نیز -در تبادل آتش با هواپیماها- آسیبی ندیدند. در همان روز ژاپنی ها به مالایا حمله کردند و نیروهای بریتانیایی پیاده شده در آنجا را به سختی تحت فشار قراردادند. در همین زمان خبر رسید که در اثر حمله ژاپن به پرل هاربر، 8 فروند نبردناو آمریکایی نابود شده یا غیرعملیاتی شده اند. مطابق نقشه های قبل از جنگ قرار بود که این ناوگان برای تقویت ناوگان بریتانیا به سنگاپور اعزام شوند، اما اکنون -با فاجعه ای که روی داده بود- این امر غیرممکن شده بود. فیلیپس به ژنرال مک آرتور و دریاسالار توماس هارت اطمینان داده بود که ناوگان او می توانند جلوی تهاجم ژاپنی ها را سدکنند. به هرحال، با تهدیداتی که ژاپنی ها در برابر مالایا نشان دادند، فیلیپس تحت فشارقرارگرفت تا کشتی هایش را در نقش یک نیروی تهاجمی بکارگیرد و او ناچار شد تا ناوگان دریایی اش را به سرعت جمع آوری کند تا ناوگان ژاپن را در جنوب دریای چین رهگیری کرده و نابود سازد. چرچیل و کابینه اش علاقه داشتند تا گروه زد را -مانند نبردناو بیسمارک آلمانی- به صورت یک نیروی بزن در رو("fast fleeting menace" or "rogue elephants") درآورند، اما آنها هیچ نقشه قبلی برای اینگونه عملیات در اختیار نداشتند. حرکت گروه گروه زد، شامل شاهزاده ولز، ریپالس، الکترا، اکسپرس، ومپایر و تندوس در ساعت 17:10 روز 8 دسامبر از سنگاپور به راه افتادند. دوربان و استرانگ هولد نیز در دسترس بودند اما دریاسالار فیلیپس تصمیم گرفت که آنها را در سنگاپور باقی گذارد چرا که سرعت آنها کمتر از دیگر ناوهای گروه بود. به علاوه، دانای، دراگون، مایرونیوس، انکانتر و ژوپیتر نیز در سنگاپور ماندند. آنها درحال تعمیر بوده و هنوز آماده حرکت نبودند. فرمانده ناوگان می دانست که واحدهای محلی نیروی هوایی سلطنتی نمی توانند پوشش هوایی آنها را تامین کنند چون این واحدها به تعداد محدودی جنگنده فرسوده مجهز بودند و فرودگاه هایشان در معرض تهدید حمله زمینی ژاپنی ها بود. به هرحال فیلیپس به راه افتاد، چرا که گمان نمی کرد نیروهای ژاپن بتوانند در چنین فاصله دوری از خاک اصلی ژاپن عملیات قدرتمندی انجام دهند. همچنین او فکر می کرد که حملات هوایی نمی توانند به کشتی هایش آسیبی جدی وارد کنند. تا آن زمان هیچ کشتی بزرگ سرفرماندهی در دریا توسط حملات هوایی غرق نشده بود. سنگین ترین کشتی که تا آن زمان توسط حملات هوایی غرق شده بود یک فروند رزمناو سنگین بود. در ساعت 7:13 روز 9دسامبر، گروه زد از سمت شرق جزایر آنامبا عبورکرد و به مسیر 330 درجه چرخید و کمی بعد وارد مسیر 345 درجه شد. گروه زد در ساعت14:00 توسط زیردریایی ژاپنی آی65 رهگیری شد. این زیردریایی ناوگان بریتانیا را به مدت 5 ساعت سایه وار تعقیب کرد و موقعیت آن را به وسیله بیسیم گزارش داد. ناوگان بریتانیا هیچ گاه متوجه نشد که یک زیردریایی دشمن آنها را تعقیب می کند. پس از گزارش زیردریایی، دریابان اوزاوا -فرمانده نیروهای مهاجم- به بیشتر کشتی هایش دستور داد تا کشتیهای حمل و نقل خالی شده را تا خلیج کام ران در هندوچین اسکورت کنند. در حدود ساعت 17:30-تنها نیم ساعت قبل از غروب خورشید- گروه زد توسط یک هواپیمای دریانشین جیک -که از منجنیق رزمناوهای اسکورت پرواز کرده بود- شناسایی شد. این هواپیما تعقیب ناوگان بریتانیا را تا غروب خورشید ادامه داد. در حدود ساعت 18:30، تندوس به علت کمبود سوخت از ناوگان جداشد تا به سنگاپور بازگردد. بازگشت به سنگاپور آن شب، یکی از هواپیماهای گشتی ژاپن، رزمناو چوکایی را با نبردناو شاهزاده ولز اشتباه گرفت و یک منور بر فراز ناوگان ژاپن پرتاب کرد. پس از این واقعه، ناوگان ژاپن -شامل 6 فروند رزمناو و چند فروند ناوشکن- مسیر خود را به سمت شمال شرقی تغییر داد. این منور همچنین توسط ناوگان بریتانیا دیده شد. آنها نیز از ترس شناسایی شدن به سمت جنوب شرقی چرخیدند. در این زمان، دو ناوگان در حدود 5 مایل از یکدیگر فاصله داشتند اما یکدیگر را ندیده بودند و ناوگان ژاپن در رادار شاهزاده ولز پدیدارنشده بود. در ساعت 22:55، دریاسالار فیلیپس عملیات را لغوکرد و دستور مراجعت ناوگان به سنگاپور را صادرکرد. او فکر می کرد که ناوگانش عنصر غافلگیری را از دست داده است و ادامه عملیات ضرورتی نخواهد داشت. درراه بازگشت، آنها توسط زیردریایی ژاپنی آی58 کشف شدند. زیردریایی محل آنها را گزارش کرد و همچنین گزارش کرد که 5 اژدر به سمت ناوگان بریتانیا شلیک کرده است اما هیچ کدام به کشتی های بریتانیایی اصابت نکرده اند. پس از آن زیردریایی به مدت 3 ساعت کشتی های دشمن را گم کرد. بریتانیایی ها اژدرها را ندیدند و هیچگاه نفهمیدند که به آنها حمله شده است. حمله هوایی ژاپنی ها صبح فردا -10 دسامبر- گزارش شد که نیروهای ژاپنی در کوانتان پیاده شده اند. کوانتان شهر کوچکی در شرق مالایا و در نیمه راه بین سنگاپور و کوتابارو بود و گروه زد در آن مسیر حرکت می کرد. در ساعت 5:15، هدف در افق پدیدار شد. گروه زد فکر کرد که آنها ناوگان مهاجم ژاپن هستند و به سمت آنها چرخیدند. آنها به نتیجه رسیدند که آنچه دیده اند یک کشتی ماهیگیری است. در ساعت 6:30 ریپالس گزارش داد که یک هواپیما را در تعقیب ناوگان خودی دیده است. در ساعت 7:18، شاهزاده ولز یک هواپیمای گشتی سوپرمارین والروس را از منجنیق خود به هوا فرستاد. هواپیما تا کوانتان پرواز کرد اما چیزی ندید و پس از گزارش به شاهزاده ولز به سمت سنگاپور پروازکرد. اکسپرس برای شناسایی منطقه فرستاده شد ولی اکسپرس هم چیزی پیدانکرد. در ساعت 10:05، تندوس گزارش داد که در 140 مایلی جنوب شرقی گروه زد توسط هواپیماهای ژاپنی مورد حمله قرارگرفته است. حمله توسط 9 فروند بمب افکن متوسط دوموتوره نل از سپاه هوایی گنزان -متعلق به ناوگان 22 هوادریا- انجام شد. پایگاه این هواپیماها سایگون بود و هر یک به یک بمب 500کیلوگرمی ضدزره مسلح شده بودند. اما درحقیقت، آنها ناوشکن را با نبردناو اشتباه گرفته بودند و تمام بمبهایشان را به هدردادند. در ساعت 10:15، پس از اینکه گروه زد نتوانست ناوگان مهاجم ژاپن را پیدا کند و به سمت جنوب بازگشت، هواپیماهای ژاپنی بیشتری ناوگان بریتانیا را رهگیری کردند. در ساعت 11:13، ناوها به وسیله 3 موج هواپیماهای ژاپنی مورد حمله قرارگرفت. اولین موج 17 فروند هواپیمای نل -مسلح به بمبهای 500کیوگرمی- و 8 فروند هواپیمای نل -مسلح به بمبهای 225 کیلوگرمی- از سپاه هوایی میهورو بودند که بمباران از ارتفاع بالا را آزمایش کردند. آنها فقط توانستند یک بمب بر روی ریپالس بیاندازند که آتش سوزی کوچکی به راه انداخت. سپس در حدود ساعت 11:40، اولین گروه هواپیماهای اژدرافکن سر رسیدند. این گروه شامل 16 فروند نل از سپاه هوایی گنزان بودند. یک اژدر به شاهزاده ولز اصابت کرد و غرق شدن شاهزاده ولز آغازشد. سکان کشتی از هدایت خارج شد و برق بعضی از برجکها قطع شد. حملات دیگر از ارتفاع بالا -توسط بمب افکنهای که ریپالس را نشانه گیری کرده بودند- به خطا رفتند. موج دوم حمله به وسیله 8 فروند هواپیمای اژدرافکن از سپاه هوایی میهورو انجام شد که ریپالس را از دو طرف مورد هجوم قراردادند اما کشتی به اژدرها جاخالی داد و به مسیرش بازگشت. موج سوم حمله به وسیله 26 فروند هواپیمای اژدرافکن بتی از سپاه هوایی کانویا -متعلق به ناوگان 21هوادریا در سایگون- و از چند جهت انجام شد. در اثر این حمله 4 فروند اژدر به ریپالس اصابت کردند. ناخدا دستور داد تا خدمه بر روی عرشه جمع شوند. پس از 6 دقیقه ناو به سمت چپ غلطید و در نهایت در ساعت 12:23 واژگون شد. مهارت ناخدای ریپالس -ویلیام تنانت - باعث شد تا ناو عظیم الجثه از برابر 19 اژدرشلیک شده جاخالی دهد. به هرحال، ریپالس مانند خواهرش -اچ ام اس ریناون - دارای بدنه ضداژدر نبود و پس از اصابت اژدر به سرعت غرق شد. شاهزاده ولز حداقل به وسیله 6اژدر مورد اصابت قرارگرفت. مخصوصا یکی از آنها -که متعلق به موج دوم حمله بود- خسارتی مهلک پدید آورد. این اژدر از قسمت پاشنه و سمت چپ کشتی به نزدیک پروانه سمت چپ ناو اصابت کرد. موج انفجار، محور پروانه را از جای خود خارج کرد و باعث شد تا پروانه در همان حالی که با سرعت می چرخید دیواره کشتی را پاره کند. آب راه خود را به داخل کشتی گشود و بیشتر قسمت پاشنه کشتی را فراگرفت. این ضربه 3 نتیجه داشت. اول، کشتی 10 درجه به سمت چپ غلطید، برجکهای توپهای 5.25 اینچی ازکار افتادند و این بدین معنی بود که سمت چپ کشتی توان درگیری با هواپیماهای مهاجم را از دست داده است. دوم، قطع برق کمکی کشتی سبب شد که ارتباط حیاتی بین واحدهای داخل کشتی، تهویه و چرخ دنده ها و پمپهای هیدرولیک برجکهای توپهای 5.25اینچی و 2پاوندی از کاربیافتند. کج شدن کشتی باعث شده بود تا خدمه برجکهای اس1 و اس2 نتوانند توپها را به صورت دستی هدفگیری کنند. خدمه برای راه اندازی توپهای 2پاوندی نیز مشکل داشتند. سوم، کشتی می توانست تنها با تکیه بر پروانه سمت راست خود به سرعت 15 گره برسد و با توجه به از دست دادن نیروی الکتریکی غیرقابل هدایت شده بود. هنوز کشتی می توانست با توپهای برجکهای اس1 و اس2 به بمب افکنها در ارتفاع بالا حمله کند. بمبها به عرشه اصابت کردند اما نتوانستند در زره عرشه نفوذ کنند. اکسپرس در کنار شاهزاده ولز پهلوگرفت تا مجروحان را سوارکند. در این زمان دستور تخلیه کشتی داده شد و کشتی در ساعت 13:18 واژگون شده و غرق شد. ژاپنی ها 11 اژدر از 49 اژدری که پرتاب کرده بودند به هدف زدند و 3 فروند هواپیما -1فروند نل و 2 فروند بتی- را نیز از دست دادند. (تعداد حقیقی تلفات ژاپنی ها 6 فروند هواپیما است. به غیر از 3 فروند هواپیمای ساقط شده 1فروند درهنگام فرودآمدن به زمین برخورد کرد و 2 فروند هواپیمای گشتی دیگر به پایگاهشان بازنگشتند.)هواپیماهای بروستربوفالوهای اسکادران 453 استرالیا زمانی به فراز منطقه رسیدند که شاهزاده ولز غرق شده بود. پس از عملیات ناوشکن الکترا و ومپایر برای نجات خدمه ریپالس حرکت کردند درحالیکه اسکپرس خدمه شاهزاده ولز را قبلا از آب گرفته بود. 513 نفر از خدمه ریپالس و 327 نفر از پرسنل شاهزاده ولز کشته شدند. حتی پس از نجات تعدادی از خدمه ریپالس در محلهای عملیاتی عرشه الکترا قرارگرفتند تا ملوانهای الکترا آزاد شوند و بتوانند بهتر به نجات یافتگان رسیدگی کنند. در مجموع 1000نفر از خدمه ریپالس نجات یافتند که 571نفر از آنها سهم الکترا بود. ومپایر 9افسر، 213 درجه دار و 1نفر خبرنگار جنگی ریپالس و 2 ملوان شاهزاده ولز را نجات داد. دریاسالار فیلیپس و ناخدا جان لیچ-ناخدای شاهزاده ولز- در میان کشته شدگان بودند. ناخدا تنانت توسط ومپایر نجات یافت. اکسپرس در حال بازگشت به سنگاپور از استرانگ هولد و 4 فروند ناوشکن آمریکایی -که به سمت شمال می آمدند- عبورکرد. اکسپرس علامت داد که عملیات به انتها رسیده است اما ناوها به راهشان ادامه دادند و منطقه ای که دو ناو غول پیکر غرق شده بودند جستجو کردند تا شاید کسی را نجات دهند اما کسی را نیافتند. تاثیرات نبرد وینستون چرچیل بعدها گفت:" من در تمام طول جنگ چنین شوکی دریافت نکردم." سنگاپور اساسا بدون دفاع دریایی مانده بود و همچنین این فاجعه، بزرگترین تلفات نیروی دریای سلطنتی در یک درگیری بود. اکنون -پس از حمله به پرل هاربر و غرق شدن شاهزاده ولز- حتی 1 فروند از 10 فروند نبردناو متفقین در منطقه اقیانوس آرام عملیاتی نمانده بود. این دو کشتی اولین مورد از کشتیهای بزرگی بودند که تنها به وسیله قدرت هوایی غرق شدند. در این درگیری، ثابت شد که حتی ناوهای مدرن نیز در برابر توان بالقوه هواپیماها -بدون داشتن پوشش هوایی- به شدت آسیب پذیر هستند. این حادثه باعث شد تا متفقین به نیاز خود به ناوهای هواپیمابر برای حفاظت ناوگانشان از حملات هوایی پی ببرند. ناوهای هواپیمابر جدید برای بقیه دوران جنگ و پس از آن به صورت جنگ افزار مسلط دریاها درآمدند.سپاه هوایی گنزان در اوایل سال 1942 کوشش کرد تا چنین حمله ای را به ناوهواپیمابر یو اس اس لکزینگتون انجام دهد اما 17 فروند هواپیمای خود را در مواجه با هواپیماهای مدافع ناوآمریکایی و توپهای ضدهوایی آن از دست دادند. بعدها نبردناو آلمانی تیرپیتز و نبردناو ژاپنی یاماتو -در حالیکه پوشش هوایی نداشتند- به سرنوشت شاهزاده ولز گرفتار آمدند و به وسیله حملات سنگین هوایی غرق شدند. عصر نبردناوهای غول پیکر در حال به پایان رسیدن بود و ظهور موشکهای دقیق -مانند اگزوست و هارپون- در صحنه نبردهای دریایی در تابوت نبردناوها را میخکوب کرد. پس از جنگ لاشه هر دو کشتی در اعماق آب پیدا شد. ریپالس در عمق 56 متری و شاهزاده ولز درعمق 68 متری آب آرمیده اند. تقریبا هر دو در وضعیت واژگون قراردارند. نیروی دریایی سلطنتی هنوز خود را مالک لاشه ها می داند. از ترس دزدیده شدن به وسیله غواصها، زنگ شاهزاده ولز در سال 2002 توسط گاوین های وود و جرج مک کلور -و با اجازه وزارت دفاع-بر روی آب آورده شد و اکنون در موزه ای در لیورپول نمایش داده می شود. منبع مجله جنگ افزار نویسنده رضاکیانی موحد عکس هوایی از حمله هوایی آغازین -11:13- شاهزاده ولز در بالا و ریپالس در پایین تصویر دیده می شوند. یک بمب به عرشه ریپالس اصابت کرده و دود سیاهی بوجود آورده است. شاهزاده ولز ترک شاهزاده ولز(کشتی ست چپ). کج شدن کشتی و توپهای 5.25 اینچی آن در تصویر دیده می شوند. زنگ شاهزاده ولز در موزه. مسیر حرکت گروه زد و ناوگان و هواپیماهای ژاپنی. بتی بمب افکن معروف نیروی دریایی ژاپن در جنگ جهانی دوم هواپیمای بمب افکن بتی در حال پرتاب 1 فروند بمب پرنده باکا که در حملات کامیکازه استفاده می شدند.
  7. RezaKiani

    روبات جنگی Foster-Miller TALON

    جالبه فقط دوستان یادشون باشه که یه موشک کروز عقل و شعورش از این رباته 4 پا بیشتره.
  8. RezaKiani

    سی و شش استراتژی

    آخه رضا قربونت بره من چه جور عکسی می تونم برای این مطب بذارم؟ شما عکس پیدا کن جشم من می ذارمشون توی تاپیک. به هر حال یادت باشه که این مطالب برای خوندن هستش و باید به دقت هم خونده بشن. موفق باشی رضا
  9. بابا جان رحم کنید. من که متخصص مین و انفجار و اینها نیستم . اون چیزی که برای من جالبته زرهی و تانکه . واسه همین هم این مطلب رو ترجمه کردم. اما این مینها تا اونجا که من می دونم یه فیوز اتوماتیک داره که با شلیک شدن مین فعال می شه و پس از یه مدت هم مین رو از بین می بره تا به غیرنظامیان صدمه وارد نشه. ظاهرا فیوزش هم قابل تنظیمه. دوستان می تونند اسم مین رو سرچ کنند و مشخصاتش رو پیداکنند. به هر حال از لطف همه شما ممنونم. رضاکیانی
  10. برناخان! اولش باید محل زیردریایی رو با استفاده از سونار هایی که توسط هلیکوپتر یدک کشیده می شه پیداکرد. بعدش با استفاده از کشف مسیر زیردریایی و عمق حرکت اون می شه با بمب های زیرآبی ترتیب اون رو داد. ممکنه بعضی از این هلیکوپترها رو به موشک هم مجهز کرد. تا اونجا که من یادمه آمریکا برای ناوهای هواپیمابرشون از هواپیمای ضدزیردریایی اس-3 استفاده می کردند نمی دونم هنوز هم در خدمت هستش یا خیر ولی اصول کار فکر کنم یکی باشه.
  11. توپهای ضدهوایی برای مقابله با اهدافی که در ارتفاع پایین و سرعت کم پرواز می کنند هنوز هم بهترین راه حل هستش. مخصوصا در خط مقدم و نزدیک به آن که هواپیماهای ضربتی و پشتیبانی نزدیک بیشتر به زمین نزدیک می شوند توپهای ضدهوایی می تونند مانع نفوذ این هواپیماها به حریم نیروهای خودی بشوند. امروزه اکثر توپهای ضدهوایی پدرومادر داردنیا از هدایت راداری به همراه هدایت الکترو اپتیک استفاده میکنند که اونها رو خیلی خطرناک می کنه. توپهای اورلیکن که خود ایرا ن هم داره با هدایت راداری دمار انگلیسها رو در جنگ فالکلند درآوردند. الان توپهای خودکششی مثه شیلکای روسی و گپارد آلمانی و... نمونه های خوبی از این نوع توپهای هدایت راداری هستند.
  12. این هم عکس قایقهای بالدار ساحت بچه های دانشگاه صنتعی مالک اشتر اتفاقا با توجه به تعداد زیاد جزایر ایرانی در خلیج فارس اگر اینها رو با ظرفیت بیشتر بسازن و یه سری خطوط مسافربری راه بیاندازندخیلی خوب می شه. ظاهرا تکنولوژی همونه فقط اینکه از نظر اقتصادی ساختنش صرف می کنه یا نه؟
  13. با اجازه آقا حامد این مطلب رو اینجا می گذارم شاید به درد دوستان بخوره. یه مقداری مطالب آقا حامد رو کامل تر می کنه. شارل دوگل تنها ناوهواپیمابر عملیاتی نیروی دریایی فرانسه و ناو سرفرماندهی این نیرو می باشد. شارل دوگل دهمین ناوهواپیمابر فرانسه، اولین شناور سطحی اتمی فرانسه و همچنین اولین ناوهواپیمابر اتمی غیر آمریکایی جهان است. گروه پروازی، ابزارجنگ الکترونیک و موشکهای شارل دوگل به این ناو چنان قدرت تهاجمی بخشیده اند که تا کنون در نیروی دریایی فرانسه سابقه نداشته است. طراحی و ساخت ناوهای هواپیمابر "فوش" و "کلمانسو" در سالهای 61 و 63 کامل شدند و در میانه دهه 70 نیاز به جایگزینی برای آنها احساس می شد. ساخت شارل دوگل -به عنوان یک طرح جدید داخلی- در سال 1989 آغازشد و بدنه آن در ماه می سال 1994 به پایان رسید. شارل دوگل بزرگترین کشتی نظامی ساخته شده در اروپای غربی پس از سال 1951می باشد. رئیس جمهور وقت فرانسه -فرانسوا میتران- این ناو را ریشیولیو نامید. بنابر سنت نیروی دریایی فرانسه ناوهای سرفرماندهی این نیروی به نام کاردینال ریشیلو نامیده می شدند اما در 7 فوریه 1987 ژاک شیراک نام این ناو را به شارل دوگل تغییرداد. شیراک یکی از طرفداران متعصب مارشال دوگل بوده و هست. شارل دوگل دومین ناوبزرگ اروپایی پس از "دریاسالار کوزنتسوف" روسی است و تا ساخت ناوهواپیمابر مشترک فرانسه و بریتانیا، بزرگترین و قوی ترین ناوهواپیمابر اروپا باقی خواهد ماند. شارل دوگل یک هواپیمابر سنتی است که دارای عرشه زاویه دار است. زاویه عرشه دوم شارل دوگل با عرشه اصلی ناو 8.5 درجه است و طول باند اصلی آن به 195 متر بالغ می شود. شارل دوگل از 2 منجنیق آمریکایی -مانند منجنیقهای ناوهواپیمابر نیمیتز- استفاده می کند. این نوع منجنیق می تواند در هر 1 دقیقه 1 فروند هواپیما را به پرواز درآورد. شارل دوگل تنها هواپیمابر اروپایی است که به منجنیق مجهز شده است. اگرچه استفاده از منجنیق -از نظرمالی، نگهداری و فنی- مشکلاتی دربردارد اما نصب منجنیق به ناوهای هواپیمابر اجازه می دهد تا هواپیماهای بزرگتر و سنگینتری را -نسبت به هواپیمابرهای کوچکتر- حمل کنند. در هواپیمابرهای کوچک -مانند اینونسیبل انگلیسی یا گالیباردی ایتالیایی- تنها از هواپیماهای عمود پرواز استفاده می شود. نشست و برخاست به صورت عمودی ظرفیت کمی برای حمل سوخت و مهمات این هواپیماها باقی می گذارد. جزیره این ناو جلوتر از هواپیمابرهای پیشین قرارگرفته است و در پشت آن 2 دستگاه آسانسور قراردارد. از قرار دادن آسانسور مرکزی در عرشه شارل دوگل صرف نظر شده است تا از تمام فضای آشیانه زیر عرشه استفاده شود. برخلاف ناوهای هواپیمابر اروپایی که در زمان جنگ سرد ساخته می شدند، شارل دوگل یک ناوهواپیمابر ضدزیردریایی نیست. محول کردن نقش ضدزیردریایی به هلیکوپترها و بکارگیری رادارهای پرنده "هاوک آی " نشان دهنده تغییر استراتژی نیروی دریایی فرانسه از جنگ ضدزیردریایی به نفع جنگهای هوایی است. شارل دوگل به 2 راکتور هسته ای به قدرت 61 مگاوات مجهز شده است و می تواند تا به عملیاتهای طولانی مدت اعزام شود. نیروی حاصل از شکافت هسته ای باعث گرم کردن بخار آب می شود و این بخار آب توربینهای 61 مگاواتی بخار ساخت آلستوم را به حرکت درمی آوردند. شارل دوگل هر 5 سال یکبار سوختگیری می کند. اشکالات فنی در سال 1999 شارل دوگل به یک گشت دریایی آزمایشی فرستاده شده تا اشکالات موجود در آن بررسی ورفع شوند. در این سفر معلوم شد که شارل دوگل برای نشست و برخواست هواپیماهای آواکس "هاوک آی" نیاز به عرشه ای عریض تر دارد. در نتیجه، به عرض عرشه ناو 4.4 متر افزوده شد. رفع این اشکال 5 میلیون فرانک هزینه برای مالیات پردازان فرانسوی به همراه داشت. در روز 28 فوریه 2000، قسمتی از تاسیسات راکتور هسته ای شارل دوگل آتش گرفت و ناو را به حوضچه تعمیر بازگرداند. اما مصیبت اصلی در گشت دریایی ماه نوامبر سال 2000 بر سر شارل دوگل نازل شد. پروانه سمت چپ ناو در ضمن حرکت در اقیانوس اطلس شمالی شکست و شارل دوگل به تولون بازگردانده شد. با بررسی های بیشتر مشخص شده که پروانه سمت راست و تمام پروانه های یدکی که برای این ناوتهیه شده بودند دچار همان اشکال بوده و باید به کارخانه سازنده بازگردانده شوند. اما آتش سوزی که در مدارک فنی و نقشه های موجود در کارخانه تولید کننده پروانه ها روی داد بدبیاری را برای شارل دوگل کامل کرد. مجبور شدند از پروانه های ناوهای بازنشسته فوش و کلمانسو -که در انبار بودند- به جای پروانه های طراحی شده برای شارل دوگل استفاده کنند. این امر به وضوح سرعت ناوهواپیمابر را کاهش می داد. در 5 مارس 2000 و در طی یک آزمون شارل دوگل توانست به سرعت 25.2 نات دست یابد. سرعت درنظرگرفته شده برای ناو 27 گره دریایی بود. شارل دوگل ماه های جولای تا اکتبر همان سال را به دلیل سروصدای زیاد در تعمیرگاه گذارند. سروصدای موتورخانه در قسمت عقب کشتی به 100 دسیبل رسیده بود و در آرامش خدمه ناو اختلال ایجاد می کرد. درنهایت، شارل دوگل در 18 می 2001 و پس از 5 سال از مدت زمان برنامه ریزی شده پروژه به خدمت نیروی دریایی فرانسه درآمد. اما مشکلات دست از سر آن برنمی داشتند. در روز 8 نوامبر 2001 نشت گاز سمی از یک لوله سبب آسیب دیدن دو تن از پرسنل ناو شد. در روز 16 سپتامبر در روزنامه های فرانسه گزارشی از آلودگی بالای رادیواکتیو در ناو منتشر شد. اشکالات فنی کار را به جایی رساند که رئیس جمهور سابق فرانسه -والری ژیسکاردسن- شارل دوگل را یک "ناوهواپیمابر نصفه و نیمه" نامید. لینک 16 در روز 11 اکتبر سال 2001، شارل دوگل به همراه 4 فروند هواپیمای آواکس و ناوچه "کاسارد" درگیر مانور "لینک16" شدند. در این مانور یک شبکه اطلاعاتی با پهنای باند زیاد تمام تجهیزات نظامی صحنه نبرد را به هم متصل می نمود. این شبکه وظیفه دیده بانی هم زمان حریم هوایی فرانسه از جنوب بریتانیا در دریای مدیترانه را برعهده داشت. اطلاعات جمع آوری شده از آواکسها و شناورها می توانستند از طریق خطوط ارتباطی قدیمی "لینک11" به ناوچه "جین بارت" نیز ارسال شوند. پیش به سوی افغانستان؛ عمیات هرکولس در 21 نوامبر 2001 دولت فرانسه تصمیم گرفت برای کمک به آمریکا در عملیات آزادسازی افغانستان، شارل دوگل را راهی اقیانوس هند کند. نیروی رزمی 473 به فرماندهی آدمیرال "کلوزل" در روز اول دسامبر فرانسه را ترک کرد. این ناوگان شامل ناوهای شارل دوگل، ناوچه های "لاموته-پیکو"، "ژان دووین"، "جین بارت"، زیردریایی هجومی "روبیس" و تانکر "موزه" بود. 2900 نفر، خدمه نیروی رزمی 473 را تشکیل می دهند. گروه پروازی این ناوگان عبارت بود از 16 فروند هواپیمای "سوپراتاندارد"، 2 فروند هواپیما جنگنده "رافائل ام " و چند فروند هلیکوپتر. در روز 19 دسامبر اولین پرواز سوپراتاندارها بر فراز افغانستان و به منظور پوشش 3000 کیلومتر از مربع حریم هوایی آن کشور وعملیات شناسایی و بمباران انجام شد. سوپراتانداردها در طی 14 سورتی پرواز توانستند از چنگ 5 فروند موشک استینگر -که طالبان شلیک کرده بودند- بگریزند. آنها در روز دوم فوریه 2002 به همراه نیروهای آمریکا و بریتانیا در عملیات آناکوندا شرکت کردند. هواپیماهای رافائل در این جنگ در هیچ عملیات رزمی شرکت نداشتند. پس از چندی، به هواپیماهای محمول شارل دوگل تعداد 6 فروند "میراژ2000دی"، 3 فروند رافائل و 2 فروند "هاوک آی" افزوده شد. از ماه فوریه به بعد در چند نوبت هواپیماهای ناوهواپیمابر یواس اس جان استنیس و شارل دوگل در طی همکاری های نظامی دو کشور بر روی عرشه یکدیگر فرودآمدند. در روز دوم می، شارل دوگل برای تجدید ذخایر و تسلیحات به سنگاپور بازگشت و پس از 16 روز مجددا راهی دریای عمان شد. هلیکوپترهای شارل دوگل در روز 19 اکتبر توانستند در طی یک عملیات نجات 3 نفر سرنشین یک بالین آسیب دیده را از مرگ نجات دهند. در روز 2 می 2006 شارل دوگل برای شرکت در یک مانور مشترک با نیروی دریایی هند با نام "وارونا" به شرق آسیا بازگشت. سیستمها و تجهیزات الکترونیکی شارل دوگل به یک سیستم مدیریت اطلاعات رزمی مجهز شده است که می تواند 2000 هدف را به صورت همزمان رهگیری کند. در سال 2004 یک سیستم جدید هدایت و کنترل ساخت شرکت تالس بر روی آن نصب شد. یک رادار سه بعدی آرابل نیز فضای اطراف ناو تا فاصله 70 کیلومتر را پوشش می دهد. بر روی شارل دوگل یک سیستم پرتاب کننده فریبنده 10 لوله ساخت ساجم وجود دارد که می تواند برای منحرف کردن موشکهای شلیک شده به سمت ناو بکاررود. این سیستم می تواند فریبنده های رادار را تا فاصله 8 کیلومتری و فریبنده های مادون قرمز را تا 3 کیلومتری پرتاب کند.این فریبنده ها در کنار 3 سیستم اخلال در رادارهای دشمن از شرکت تالس وظیفه حفاظت از ناو را برعهده دارند. علاوه بر همه اینها شارل دوگل یک رادار جستجوی بردبلند سه بعدی، یک راداری جستجوی برد متوسط-بلند، یک رادار سی تایگر برای جستجوی سطح و هوا و 2 رادار ناوبری دارد. برای کمک به فرود هواپیماها در شب و یا شرایط دید کور از سیستم لیزری دالاس استفاده شده است. یک سیستم پایدار کننده حرکت کامپیوتری درشارل دوگل نصب شده است که همیشه ناو را در وضعیت افقی نگه می دارد. با استفاده از این سیستم حتی اگر امواج دریا به 4 متر هم برسند هواپیماها می توانند به صورت عادی بر روی عرشه نشست و برخاست کنند. برای مقابله با تاثیر بادهای شدید بر روی بدنه ناو نیز از یک سیستم کامپیوتری استفاده شده است. تسلیحات شارل دوگل برای دفاع از خود به 4 پرتاب کننده 8 سلولی موشک آستر مجهز شده است. این موشک سطح به هوا دارای یک کلاهک 13 کیلوگرمی بوده و می تواند اهداف خود را تا فاصله 30 کیلومتر هدف قراردهد. 2 پرتاب کننده 6 سلولی موشک ضدهوایی میسترال و 8 قبضه توپ ضدهوایی جیات نیز از تسلیحات موجود در شارل دوگل می باشند. توپ 20 میلیمتری 20اف2 کارخانه جیات دارای نرخ آتش 720 گلوله در دقیقه است. رادار کنترل آتش آربال اطلاعات مورد نیاز آتشبارها و موشکها را تغذیه می کند. هواپیماهای محمول ظرفیت هواپیمای شارل دوگل حداکثر 40 فروند می باشد. این تعداد تقریبا نصف هواپیماهای ناوهای هواپیمابر کلاس نیمیتز می باشد. هواپیماهای شارل دوگل عبارتند از هواپیماهای بمب افکن تاکتیکی سوپراتاندارد، هواپیماهای جنگنده رافائل ام و هواپیماهای آواکس هاوک آی. علاوه بر هواپیماها، شارل دوگل می تواند هلیکوپترهای دلفین و ان اچ 90 را نیز حمل کند. سوپر اتاندارد: سوپراتاندارد بر اساس تجربیات حاصله از شرکت هواپیماهای اتاندارد در جنگ کره ساخته شد. نقش اصلی سوپراتاندارد بمباران تاکتیکی و کسب برتری هوایی بود. اولین پرواز آزمایشی سوپراتاندارد در سال 1974 انجام شد و این هواپیما در سال 1978 به نیروی هوایی فرانسه پیوست. 60 فروند از آنها در نیروی دریایی فرانسه به خدمت گرفته شدند و 14 فروند نیز به آرژانتین نیز صادر شد. هواپیماهای سوپراتاندارد در جنگ فالکلند عملکرد خوبی از خود نشان دادند. موشکهای اگزوست نصب شده بر روی آنها صدمات زیادی به ناوگان بریتانیا وارد کرد. ناوشکن شفیلد و کشتی باری آتلانتیک کانوی توسط موشکهای اگزوست پرتاب شده از سوپراتاندارد و ناوشکن گلامورگان به وسیله موشک اگزوستی که از پشت یک کامیون شلیک شد غرق شدند. این هواپیما را می توان به انواع بمبها -از جمله بمب هسته ای- مسلح کرد. در دهه 90 بهسازی هایی بر روی سوپراتانداردهای موجود انجام شد تا بتوانند موشکهای لیزری را حمل و شلیک کنند. آنها در درگیری های کوزوو در سال 1999 شرکت کردند و در طی 400 سورتی پرواز عملیاتی 73درصد شلیک موفقیت آمیز داشتند. این رکورد بهترین رکورد هواپیماهای ناتو در کوزوو بود. آنها در افغانستان به ماموریتهای شناسایی نیز اعزام شدند. سوپراتاندارد مهره اصلی تهاجمی نیروی دریایی فرانسه در انتهای قرن بیستم بوده است و قرار است که هواپیماهای رافائل به زودی جایگزین آنها گردند. رافائل ام: جنگنده چندمنظوره رافائل وظیفه حراست فضای اطراف ناو و رهگیری هواپیماهای مهاجم را برعهده دارد. رافائل -با قیمت 48 میلیون یورو- گران ترین جنگنده ساخت فرانسه و مدرنترین آنها است. قرار است که نیروی دریایی و نیروی هوایی فرانسه به این جنگنده مجهز شوند. در دهه هفتاد قرارشد برای جایگزینی هواپیماهای جاگوار و اف 8 هواپیمای جدیدی طراحی شود. هواپیمای جدید رافائل نام گرفت و اولین پرواز آزمایشی خود را در جولای سال 1986 انجام داد. چون موتورهای فرانسوی اسنکما ام 88 هنوز آماده نبود از موتورهای جت اف404 ساخت جنرال الکتریک بر روی رافائل نصب شد. این موتورها، پیشرانه جنگنده-بمب افکنهای اف18 بودند. رافائل ام نمونه ناونشین این هواپیما است که پرواز آزمایشی خود را در سال 1992 انجام داد. چون فرانسه دارای تجهیزات منجنیق بر روی زمین نبود یک فروند از آنها به آمریکا برده شد و اولین پرواز آزمایشی به وسیله منجنیق در پایگاه هایی در نیوجرسی و مریلند آمریکا انجام شد. در چهارم دسامبر 2000 اولین رافائل به صورت رسمی به نیروی دریایی فرانسه تحویل داده شد. این جت دوموتوره از بالهایی به شکل مثلث بهره گرفته است. رافائل ام از نمونه رافائل سی در حدود 500 کیلوگرم سنگین تر است. رافائل ام ارابه های فرود محکمتری دارد، به وسایل قلابهای مخصوص نشست و برخاست در هواپیمابر مجهز شده ویک سیستم فرود کور لیزری دارد. رافائل اولین هواپیما جهان است که به سیستم بقای یکپارچه اسپکترا مجهز شده است. این سیستم بر اساس تکنولوژی استیلث ساخته شده است. مهمترین عضو این سیستم سنسورهای غیرفعال اسکن کننده امواج رادار ساخت شرکت تالس هستند. این سیستم کشف شدن جنگنده را توسط رادارهای دشمن تشخیص می دهد و نتیجه را بر روی یک نقشه 3 بعدی چندمنظوره نمایش می دهد. یک سیستم یکپارچه آلات دقیق پروازی، مدیریت پرواز و هدایت آتش اطلاعات مورد نیاز خلبان را تامین می کند. رافائل می تواند به صورت همزمان با دیگر هواپیماها و مراکز کنترل به تبادل اطلاعات بپردازد و وارد یک نبرد شبکه محور شود. رافائل ام در اصل برای ماموریتهای رهگیری و کسب برتری هوایی طراحی شد اما با به پایان رسیدن عمر سوپراتانداردها این هواپیما نقش بمب افکن تاکتیکی را نیز برعهده گرفت. اولین بمباران زمینی رافائل در مارس سال 2007 و برای حفاظت سربازان هلند در جنوب افغانستان انجام شد. در این ماموریت از بمبهای لیزری جی بی یو 12 استفاده شد. قرار است تا سال 2010 توان پرتاب بمبهای هسته ای نیز به امکانات رافائل ام اضافه شود. در نیروی هوایی فرانسه رافائل جانشین هواپیماهای جاگوار، میراژ اف1 و میراژ2000 خواهدشد. حداکثر سرعت رافائل 1.8 ماخ است و این جنگنده می تواند تا 1800 کیلومتر پرواز کند. حداکثر وزن پروازی رافائل در حدود 25 تن است که 9.5 تن آن به مهمات آن اختصاص دارد. تسلیحات رافائل عبارتند از یک فروند توپ 30 میلیمتری جیات -به همراه 125 گلوله- وانواع موشکهای هوا به هوا یا هوا به زمین. موشکهای هوابه هوای سایدویندر، آسرام، آمرام، متئور و مژیک2 را می توان بر روی رافائل نصب کرد. به علاوه، بمبهای لیزری و موشکهایی مانند موشک اگزوست، آپاچی، اسکالپ، آآاس ام نیز بر روی رافائل ام قابل نصب هستند. ئی 2 سی هاوک آی: هواپیماهای آواکس ئی2سی هاوک آی تنها هواپیمای آواکسی است که اختصاصا برای ناوهای هواپیمابر ساخته شده است و تنها به تعداد محدودی از کشورهای دوست آمریکا فروخته شده است. هاوک آی اولین پرواز خود را در سال 1973 انجام داد و تا کنون بارها بهسازی شده است. این هواپیما می تواند عملیات مختلفی چون جستجوی سطحی، هدایت رهگیرها و بمب افکنها، رله رادیویی و کمک به عملیات امداد را انجام دهد. آنتن چرخان نصب شده بر روی هاوک آی 7.3 متر قطر دارد. هاوک آی می تواند به صورت همزمان 2000 هدف را تا فاصله 650 کیلومتری کشف کند و 40 تا 100 فروند هواپیما را به سوی آنها هدایت کند. به سوی آینده طبق استراتژی نیروی دریایی فرانسه این نیرو باید همواره 2 فروند ناوهواپیمابر در اختیار داشته باشد تا در هنگام تعمیر یکی از آنها بتوان از دیگری استفاده کرد. در حال حاضر این نیروی تنها دارای یک فروند ناوهواپیمابر است اما در برنامه ریزی برای توسعه ناوگان این کشور قرار است که یک فروند ناوهواپیمابر به صورت مشترک با بریتانیا ساخته شود. در ساخت این ناوهواپیمابر آینده از طرح شرکتهای بریتانیایی و تجربیات فرانسه در ساخت شارل دوگل استفاده خواهدشد. ناو بعدی احتمالا در سال 2014 ساخته خواهدشد و برخلاف شارل دوگل از پیشرانه معمولی استفاده خواهد کرد. کاریکاتوری از شارل دوگل که در مطبوعات فرانسه چاپ شد. بر روی پلاکارد نوشته است : "آهسته برانید! کارگران مشغول کارند."
  14. کمی طول نکشید که به سراغ تمرین دیگری به نام "سبز" رفتیم، فعالیتی طرح شده برای پیداکردن راهی ویژه جهت بررسی و برخورد با یک مسئله. فرض کنیم ما بفهمیم تهدیدی از طریق فعالیت خرابکارنه دشمن نسبت به یکی از تاسیسات کشور وجود دارد. فهمیدن اینکه چگونه باید این تهدید را تجزیه و تحلیلکرد مستلزم مباحثه ای طولانی بود. اساسا چنانچه این تهدید متوجه تاسیسات محلی بود که ربطی به اسرائیل نداشت و شخص می توانست آن را بدون به خطر انداختند منبع خبر افشا کند باید آن را از طریق تلفن ناشناس و یا از طریق ارتباط نمایندگی اسرائیل با نمایندگی کشور دیگر اطلاع می داد. برخی اوقات در صورتی که رد کردن اطلاعات خطری برای منبع آن ایجاد نمی کرد، حتی می شد که تلفن کننده خودش را معرفی کند تا در آینده گیرنده خبر به خاطر دین خود به مامور تلفن کننده در جایی که مورد نیاز باشد متقابلا به او لطف کند. چنانچه هدف یک حمله اسرائیلی بود، باید حتی اگر جان منبع به خطر می افتاد، هرگونه اقدام ممکن برای جلوگیری از آسیب به عمل می آمد. اگر لازم می آمد برای حفظ دارایی ها و تاسیسات اسرائیلی در کشور پایگاه عامل خبرچین از بین برود، نباید در انجام این کار تردیدی به خود راه می دادیم. این یک فداکاری بود که باید انجام می شد( همه کشورهای عرب در فرهنگ موساد "کشورهای هدف" و همه کشورهایی که موساد در آنها ایستگاه دارد "کشور پایگاه" نامیده می شود) اگر هدف مورد تهاجم به اسرائیل تعلق نداشت و ممکن بود هر نوع خطری برای منبع خبر پیش آید؛ در آن صورت باید کاری به جریان نمی داشتیم. جریان اصلا مربوط به موساد به حساب نمی آمد. حداکثر کاری که می شد کرد دادن یک هشدار مختصر کلی بود؛ هشداری مبهم درباره اینکه چنانچه حادثه ای رخ دهد باید مواظب باشند. البته واضح است چنین هشداری بین هزاران هشدار مشابه دیگر مورد بی اعتنایی قرارمی گرفت. چنین گرایشهایی در اذهان همه ما جای گرفته بود. باید آنچه را برای خودمان خوب بود انجام می دادیم و اهمیتی نداشت در این راه دیگران را زیرپا بگذاریم، چرا که دیگران هم میلی به کمک به ما نداشتند. در اسرائیل هر قدر به سوی جناح های راست تر بروی این گفته را بیشتر می شنوی. در این کشور چنانچه از نظر سیاسی بر یک موضع بمانی به طور خود به خود به تدریج در شمار چپها درخواهی آمد، زیرا اینک به نظر می رسد کل کشور به سرعت در حال متمایل شدن به راست است. می دانید که اسرائیلی ها چه می گویند:"اگر در جنگ جهانی دوم ما را نمی سوزاندند معنی اش این بود که به ما کمک می کردند و وقتی به ما کمک نمی کنند پس در حال سوزاندن ما هستند." با این حال به خاطر نمی آورم کسی در اسرائیل به هنگام قتل عام در کامبوج مخالفتی ابراز کرده و تظاهراتی به راه انداخته باشد. بنا بر این چرا باید انتظار داشته باشیم کسی خودش را به خاطر ما به دردر بیاندازد؟ آیا این واقعیت که یهودیان رنج برده و صدمه کشیده اند این حق را به ما می دهد که به دیگران ظلم کنیم و آنها را به فقر دچار سازیم؟ به عنوان قسمتی از درسهای بخش اجیرکردن جاسوس، چگونگی مطلع ساختن عاملی را که عازم یک کشور هدف است نیز فراگرفتیم. یک "عامل پایه" -تعداد این گونه عوامل زیاد است- "عامل هشدار" نیز نامیده می شود. چنین عاملی می تواند یک پرستار مرد در یک بیمارستان باشد و وظیفه اش مطلع ساختن موساد در زمانی است که تختهای اضافی در بیمارستان فراهم می آید، یا دارو و ابزار بیشتری تدارک شده و خلاصه اموری که نشانگر آماده شدن برای جنگ هستند صورت می گیرد. عوامل هشداری هم در بنادرند که افزایش تعداد کشتی های حامل بار را خبر می دهند، این گونه عوامل در آتش نشانی آغاز حالت آماده باش را اطلاع می دهند و در کتابخانه ها هم در صورتی که نیمی از پرسنل به خاطر اینکه کارشان غیرحیاتی است یکباره ناپدید شوند حالت آماده باش جنگی قابل مشاهده است. جنگ مستلزم خیلی چیزها است و بنابراین باید هنگام آگاهی دادن به یک عامل بسیار دقیق عمل کرد. اگر رئیس جمهور سوریه تهدید به جنگ کند –که اغلب نیز دست به این عمل می زند- و اتفاقی نیافتد نباید زیاد نگران شد. اما اگر وی تهدید کند و همه نوع تدارکات صورت گیرد باید فهمید که این دفعه تهدید او واقعی بوده است. روش دیگری از ارتباطات از طریق شیوه ای بود که به "شناور" معروف است. یک میکروفیلم کوچک که در داخل پاکتی قرارگرفته است. عامل باید پاکت را بازکرده و میکروفیلم را در لیوانی از آب بیاندازد. آنگاه آن را به دیواره خارجی لیوان بچسباند و با ذره بین مخصوص پیام را بخواند. همچنین عوامل می توانند از طریق تلفن، تلکس، نامه، مرکب نامرئی، ملاقات رو در رو و یا "ارتباطات انفجاری" –مخابره بخش های کوچکی از اطلاعات بر روی فرکانس دائما تغییر یابنده- با رابط خود تماس بگیرند. دنبال کردن این فرکانسها کار مشکلی است و هرگاه عاملی از این روش استفاده کند مجبور است برای عوض کردن فرکانس کریستال رادیویش را عوض کند و هرگز از یک کریستال دوبار استفاده نکند. عوض کردن فرکانس از روی یک برنامه از پیش تعیین شده صورت می گیرد. فکر این بوده است که ارتباطات را تاحد ممکن ساده کنند. اما یک عامل هر قدر بیشتر در کشور هدف به سر برد، اطلاعات بیشتری دارد، ابزار پیشرفته تری برای کار وی نیاز است و این می تواند مشکل آفرین باشد. زیرا گیر افتادن با چنین وسائلی خیلی خطرناک است. عامل باید یادبگیرد چگونه از این ابزار استفاده کند، و هر چقدر بیشتر یادبگیرد بیشتر عصبی می شود. برای افزودن به میزان القاآت صهیونیستی در وجود ما شرکت کنندگان در کلاس یک روز کامل را به بازدید از موزه ای در دانشگاه تل آویو گذراندند که به عنوان "خانه تبعید" شناخته می شد. این موزه مدلهایی از انواع کنیسه ها را در سراسر جهان در خود جای داده بود و هدف آن به نمایش گذاشتن تاریخ ملت یهود است. سپس درسی طولانی توسط یک مربی زن به نام "گانیت" به ما داده شد که مسئول بخش اردن بود و درباره شاه حسین و مسئله فلسطین برایمان سخن گفت: سپس دری در مورد ارتش مصر فراگرفتیم که در آن هنگام نزدیک ده سال بود در حال گردآوردن اسلحه و توسعه و گسترش بود. درس دو روزه ماموران پلیس امنیت داخلی درباره روشها و عملیات خرابکارانه دشمن در داخل خاک اسرائیل را یک سخنرانی دو ساعته تاریخ نویس موساد به نام "لیپین" به پایان برد که در ضمن به پایان رسیدن نیمه نخست دوره آموزشی ما را نشان می داد. اینک ما در ماه ژوئن سال 1984 بودیم. این مقدار از آموزش ما برای برقراری ارتباط با آدمهای بی آلایش و ناآگاه در امور اطلاعاتی بود. پس از آن باید هرگاه مزدور محتملی را می دیدیم به خودمان می گفتیم:" باید با او حرف بزنم و قراری برای دیداری دیگر بگذارم. ممکن است به درد بخورد." این فکر احساس عجیبی از اطمینان پدید می آورد. به ناگهان هر کس در خیابان راه می رود برای انسان به یک وسیله تبدیل می شود. آدم فکر می کند مکه می تواند با فشردن دکمه ای آنها را به راه بیندازد. ناگهان همه چیز در پیرامون انسان به دروغ تبدیل می شود و گفتگو از حقیقت کاری بی ربط می نماید؛ آنچه مهم به نظر می رسد این است که "خوب این هم یک وسیله به دردبخور دیگر. چطور می توان آن را به کار برای خودم یا کشور خودم وادارکنم؟" .... اسرائیل ملتی از افراد جنگجو است که در آن درگیری مستقیم با دشمن افتخار آمیز به حساب می آید. همین امر موساد را به سمبول غایی اسرائیل بدل می کند. اینک من جزئی از پیکره این سمبول بودم. این موقعیت احساسی از نیرومند بودن به من می داد که تشریح آن دشوار است. ارزش همه سختیهایی را که به خاطر آن کشیده بودم داشت. می دانستم در اسرائیل تعداد کمی وجود دارند که حاظر نیستند در آن هنگام موقعیت خود را با من عوض کنند.
  15. حمید جیمز باند عزیز مشکل اصلی ما اصلا به صنایع برنم گرده بلکه دو تا چیزه یکی اینه که ما در تحقیقات دانشگاهی ضعیف هستیم مخصوصا در رشته های پایه مثه ریاضی، فیزیک، شیمی، ریخته گری الان از هر جوونی بپرسی می خواد چیکاره بشه یا میگه دکتر یا مهندس عمران. خوب انتظار داری صنعت ما کی تحول پیداکنه من نه به دکترهای عزیزو نه مهندسین عمران نمی خوام بی احترامی کنم ولی واقعا ببینید که توی شغلهایی مثه این دوتا تحقیقات و پیشرفت چقدر جا داره. دومین مشکل ما هم مشکلی هستش که حداقل 500 ساله یخمون رو گرفته و ول نمی کنه و اون هم مدیریت درست و حسابی هستش. ایران و عثمانی در زمان پس از جنگ جهانی اول هر دوتا کارخانه هواپیماسازی زدند ولی به دلیل مدیریت غلط هر دو کشور در این زمینه از کشورهای دیگه عقب موندند حالا کی به دیگر کشورها برسند خدامی دونه. یه چیزی رو هم به دوستان یادآوری کنم هواپیما رو تقریبا 30-40 کشور دنیا می سازند ولی موتور جت را 4-5 تا کشور. همین مسئله نشون می ده که ساختن انجین جت کار واقعا شاقی هستش. من نمی گم ایران نمی تونه . بازهم می گم ما باید 40 سال پیش شروع می کردیم و الان هم هر 1 ثانیه تاخیر در زمینه تحقیقات به نظر من گناه کبیره هستش.
  16. اون چیزی که دراینجا ازش به جنایت نام برده شده در حقیقت یه جور استراتژی جنگی هستش برای تحت فشار قراردادن دستگاه رهبری حریف. همونجور که گفتم رهبران نظامی ژاپن حتی پس از اصابت این دو بمب هم می خواستند جنگ را ادامه بدهند. به هرحال یادتون باشه که در جنگ صحبت کردن درباره اصول اخلاقی یه مقداری بی مزه بازی هستش. نمونه هاش هم زیاده. خود ایران در زمان جنگ با عراق اولهاش شهرها رو نمی زد بعد که دیدند این صدام هیچ چیزی حالیش نمی شه به مقابله به مثل دست می زدند و بعد از اعلام اینکه فردا فلان شهر بمباران می شه شهرهای عراق رو به توپ می بستند. با زخداپدر ومادر مسئولان ما رو بیامرزه که قبلش اخطار میدادند. به هرحال کار از یه جایی که گذشت صحبت از اخلاق بی فایده می شه. در مورد اینکه این تفکر من امپریالیستی هستش یا نه من خودم چیزی نمی دونم چون سوات کافی ندارم تا ازاین ایسم ها سردربیارم. فقط گفتم که اگر من جای ترومن بودم همین کارو می کردم. بعدش هم شما چرا فقط به این دوتا شهر گیر دادید بمباران هوایی شهرهایی مثه کلن، درسن، هامبورگ، برلین و خود توکیو رو فراموش کردید. در شب 9-10 مارس 1945 با بمباران ناپالم شهر توکیو در حدود 200 هزار نفر یعنی جمع کشته های هیروشیما و نکازاکی جزغاله شدند. البته آمار دقیقش هنوز هم درنیومده. من تا به حال ندیدیم درباره این شهرها کسی اعتراض کنه. اگر جنایته این شهرها بیشتر توشون جنایت شده. فقط چون اون بمبها گنده تر بودن همه گیر دادند به هیروشیما وناکازاکی. به هر حال...........
  17. مرسی آقا بابی عزیز! من از دید خودم که کارم تعمیر موتور جت هستش دارم مسئله رو بررسی می کنم . حالا تازه شما نیگا کن که تعمیر در برابر طراحی و ساخت یعنی هیچ. یکی از مسائل جالبی که شما اشاره کرده مسئله تنش و کرنش و اینها است . شما فکر کن پره های توربین که دارند با دور خیلی بالا می چرخند مثلا 1000 دور و درجه حرارت اونها هم داره بالا می ره مثلا 700 درجه همین جوری که دارند می چرخند به علت نیروی گریز از مرکز طول این پره ها هم زیاد می شه. همه اینها باید حساب بشه. توی این موتورها شفت اصلی باید چند جا تکیه گاه داشته باشه و برای نشوند شفت روی بدنه موتور از چند مدل مختلف برینگ استفاده می شه که اینها در دورهای بالا کار می کنند و اساسا با برینگهای معمولی مثه بال برینگ که توی ماشین و دوچرخه بکار می روند متفاوت هستند. آلیاژ مخصوص نیاز دارند و یه سیستم روغنکاری دقیق و حساب شده. تازه خود این روغن ها باید یه جای سیل بشوند که روغن سیستم روغنکاری وارد انجین و مخصوصا کمپرسور نشه. خود این سیل کردن کلی دردسر داره و توسط هوای خروجی کمپرسور انجام می شه. تازه شاید دوستان ندونند که تمام هوای خروجی کمپرسور در اتاقک احتراق نمی سوزه. و هوا باید تقسیم بشه به هوای اولیه و ثانویه. هوای اولیه صرف سوختن و هوای ثانویه صرف خنک کردن هوای اولیه می شه. تمام اینها و نسبتهاشون باید به دقت حساب بشه. خود محاسبه این اتاقک احتراق کلی مصیبت هستش. دوستمون گفتن که مهمترین مسئله طراحی پره ها است در صورتیکه برای موتوری که داره با سرعت 15000 آر پی ام می چرخه بزرگترین مسئله مسئله لرزش موتور هستش. باید تمام این پره ها روی شفت کمپرسور به دقت بالانس بشوند و یه گرم اگر کم و زیاد بشه موتور چنان لرزشی می گیره که عمر اون نصب می شه . بازهم می گم طراحی و ساحت یه موتور جت غیرممکن نیست ولی باید یه سرمایه گذاری سنگین روش انجام بشه و تقریبا تمام دانشگاه های کشور بکارگرفته بشوند تا یه موتور حسابی ساخته بشه. موتور حسابی گفتم نه موتور پیکان یا موتور پژو 405 که هر روز یکی اش توی خیابون آتیش می گیره. به هرحال من امیدوارم که این سرمایه گذاری انجام بشه و در این زمینه حتما کاری بشه. اگر هم قبلا شروع شده که چه بهتر. رضاکیانی
  18. کلا من کار آمریکایی ها درباره استفاده از بمب اتمی رو تایید می کنم چون اگر اینکارو نمی کردن تلفات زیادی هم به مردم غیرنظامی و هم نظامیان دو طرف وارد می شد. اینکه اون زمان هریمن قصد جنایت داشت یا قصد انتقام گرفتن رو نمی دونم ولی در کل با کارش موافق هستم . بعضی وقتها باید توی جنگ یه تلفات حتی به نیروهای خودت وارد کنی تا از تلفات خیلی بیشتر در آینده جلوگیری بشه دشمن که دیگه جای خودشو داره.
  19. آقایون طبق مطالعات این حقیر ماشین نظامی ژاپن به هیچ وجه قصد تسلیم شدن نداشت و فقط اصرار شخص امپراطور بود که سران نظامی ژاپن را وادار به عقب نشینی کرد. البته در صورت ادامه جنگ باز هم ژاپن بازنده جنگ بود چون تمام خطوط مواصلاتی اش توسط آمریکایی ها قطع شده بود. واردات آهن و فولاد و نفت و دیگر مواد اولیه به شدت کاهش پیداکرده بود و کارخانه های تسلیحاتی ژاپن با آنفارکتوس فاصله چندانی نداشتند. یه مطلب درباره زیردریایی های کلاس آی-400 در مجله جنگ افزار گذاشته بودم که کاملش رو با اجازه آقا حامد همین جا می ذارم. در ضمن یکی از دوستان گفته بود ایران باید از این سلاح داشته باشه. قربونت برم وقتی موشک بالستیک داریم این غول بیابونی رو می خواهیم چیکار کنیم؟ در سال 1942، دریاسالار یاماموتو برای حمله به خاک آمریکا نقشه ای بکر طرح کرد. اسطوره و مغز متفکر نیروی دریایی ژاپن در حمله به پرل هاربر کلیدی ترین نقش را به ناوهای هواپیمابرش واگذارکرده بود. اما اینبار، یاماموتو در خیال استفاده از سلاحی شگفت انگیز بود. مثل همیشه، مهمترین عنصر نقشه وی غافلگیرکردن دشمن بود. یاماماتو خیال داشت برای حمله به خاک آمریکا از زیردریایی هایی استفاده کند که هر کدام می توانستند چندین فروند هواپیما حمل کنند. حمل هواپیما و به پرواز درآوردن آن از روی عرشه زیردریایی امر سابقه داری بود و سابقه آن به جنگ جهانی اول می رسید. اولین هواپیماهای محمول توسط کشتی ها و زیردریایی ها هر دو به یک منظور بکارمی رفتند؛ شناسایی و دیده بانی. اولین حمله از این دست توسط 1 فروند هواپیمای آبنشین -که از زیردریایی آلمانی یو12برخواسته بود- انجام شد. این هواپیما در جنگ جهانی اول توانست خود را به لندن برساند ولی ظرفیت اندک این هواپیما باعث شد تا حمله اش خسارتی برجای نگذارد. ظرفیت کم زیردریایی ها از یک سو و مشکلات فنی از سوی دیگر باعث شده بود که قدرتهای دریایی آن زمان بکارگیری زیردریایی های هواپیمابر را خیلی جدی نگیرند. اما برخلاف طرح های قبلی، زیردریایی که یاماماموتو قصد استفاده از آن را داشت یک طرح کاملا جسارت آمیز بود. بنا بر طرح او باید در حدود 20 فروند زیردریایی بزرگ ساخته می شد که هریک توان حمل 3 فروند بمب افکن کوچک را داشته باشند. بدین سان، یک نیروی قابل توجه از 60 فروند بمب افکن می توانستند خسارت زیادی را به اهدافشان وارد کنند. اما جالبترین نکته طرح او استفاده از 3 فروند هواپیما در یک زیردریایی نبود بلکه اهدافی که یاماماتو انتخاب کرده بود طرح او را پیچیده و جالب توجه می ساختند. در طرح یاماماتو، زیردریایی های ژاپنی باید بدون سوختگیری از اقیانوس هند عبور می کردند و پس از دورزدن جنوب آفریقا وارد اقیانوس اطلس شده و به شهرهای واشنگتن، نیویورک و کانال پاناما حمله می کردند. این حمله، حمله ای بود که هیچ فرمانده آمریکایی انتظار آن را نداشت و کاملا واضح است که در صورت اجرا -مانند حمله به پرل هاربر- می توانست به خوبی مدافعین را غافلگیرکند. هدف اصلی یاماماتو تخریب کانال پاناما بود تا آمریکا نتواند از طریق آن لوازم و نفرات مورد نیازش را از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام منتقل کند. حمله به شهرهای آمریکا هدف دوم او بود و یاماماتو می خواست با کشاندن جنگ به خاک آمریکا روحیه مردم را ضعیف کرده و دولتمردان آمریکایی را به پای میز مذاکره بکشاند. در آن زمان ژاپن در جنگ دست بالا را داشت. فیلیپین و سنگاپور را از دست آمریکا و بریتانیا خارج کرده بود و سربازانش درحال پیشروی به سمت استرالیا و هندوستان بودند. اما یاماماتو می دانست که غول خفته صنعت آمریکا در حال بیدارشدن است و ژاپن برای حفظ پیروزی نظامی اش فرصت اندکی دارد. یاماماتو قصد داشت قبل از اینکه آمریکا بتواند از تمام ظرفیت صنتعی اش در جنگ استفاده کند رئیس جمهور آمریکا را به پای میز مذاکره بکشاند. برای انجام این ماموریت، صنایع دریایی کوره ژاپن در سال 1942 طراحی و ساخت بزرگترین زیردریایی دنیا را آغازنمود. سلاح جدید نیروی دریایی، زیردریایی کلاس "سن تکو آی400" نام گرفت. در ابتدا 18 فروند از زیردریایی جدید سفارش داده شد. در ژانویه سال 1943 ساخت اولین نمونه آغازشد ولی تعداد سفارش ها به 5 فروند کاسته شد و در انتها -به دلیل کمبود قطعات و فلزات مورد نیاز- تنها 3 فروند از این غولها ساخته و به نیروی دریایی سلطنتی ژاپن تحویل داده شدند. اما، ساخت این زیردریایی ها خیلی به طول انجامید و تعداد آنها کمتر از آن بود که بتوانند برای حمله ای موثر به خاک آمریکا بکارروند. حال، ژاپن به انتهای خط نزدیک شده بود. یاماماتو در اثر حمله جنگنده های آمریکایی به هواپیمایش کشته شد. نیروی دریایی آمریکا بر اقیانوس آرام مسلط بود و بمب افکنهای دورپرواز بی 29 هر روزه شهرهای ژاپن را بمباران می کردند. نیروی دریایی ژاپن کاملا در لاک دفاعی فرورفته بود و در وضعیتی نبود که بتواند یک تهاجم گسترده را سازمان دهد. از طرف دیگر تاکتیک های ضدزیردریایی متفقین در طول جنگ بهبود یافته بود و تجهیزات مناسبی برای مقابله با زیردریایی توسط شناورهای متفقین بکارگرفته می شد. با تغییر شرایط جنگ، اولویت نیروی دریایی ژاپن نیز تغییر کرد. ژاپنی ها متوجه شدند که نیروهای آمریکا قصد پیاده شدن در جزایر اصلی ژاپن را دارند. به همین دلیل استراتژیستهای ژاپنی تصمیم گرفتند تا سلاح مخفی خود را بر علیه پایگاه های دریای آمریکا بکارگیرند. اما بمباران اتمی شهرهای ژاپن این فرصت را نیز از آنها گرفت. در روز 22 آگوست سال 1945 به ناخدای آی 400 دستور داده شد که سلاح هایش را نابود کند. کاپیتان آریزومی به خدمه آی 400 دستور داد تا اژدرهای زیردریایی را بدون هدف شلیک کنند و هواپیماهایش را به دریا بیاندازند. وی پس از تسلیم کردن زیردریایی تحت فرمانش به یک ناوشکن آمریکایی خودکشی کرد. خدمه ناوشکن آمریکایی با دیدن ابعاد غول آسای آی 400 بهت زده شدند. آنها آنچه را که با چشمانشان می دیدند باور نمی کردند چراکه جثه آی 400 سه برابر بزرگتر از زیردریایی های معمول آن زمان بود. نیروی دریایی آمریکا توانست 24 فروند زیردریایی ژاپنی را سالم تصرف کند که 3 فروند زیردریایی کلاس آی 400 در میانشان بودند. روسها از آنها درخواست کردند که زیردریایی های ژاپنی را برای تحقیق در اختیار یک هیات کارشناسی روس قراردهند. اما دیگر جنگ به پایان رسیده بود و استالین دشمن جدید آمریکا بود نه شریک قدیمی. 20 فروند زیردریایی ژاپنی به میان دریا برده شده و توسط آمریکایی ها غرق شدند تا اسرار فنی آنها به دست روسها نیافتد. 4 فروند زیردریایی باقیمانده به هاوایی فرستاده شدند تا تحقیقات فنی بر روی آنها از سرگرفته شوند. این زیردریایی ها عبارت بودند از آی 400، آی 401، آی 201 و آی 203. اما در هاوایی هم روسها دست بردار نبودند و تقاضا کردند که هیات آنها زیردریایی های ژاپنی را در اختیار بگیرد. 10 ماه پس از پایان جنگ و پس از کسب اطلاعات فنی لازم از زیردریایی ها توسط متخصصین آمریکایی، آنها را به 60 کیلومتری ساحل برده و به زیردریایی یو اس اس کابـِـزون دستور داده شد تا زیردریایی های ژاپنی را به اژدر ببندد. 60 سال بعد -مارس 2005 - و در طی یک پروژه تحقیقاتی، بدنه آی 400 در عمق 820 متری اقیانوس آرام یافت شد. آی 400 دارای 120 متر و 6500 تن وزن داشت. این زیردریایی تا زمان ساخته شدن زیردریایی های حامل موشکهای هسته ای در دهه 60، بزرگترین زیردریایی ساخته شده در تاریخ باقی ماند. 4 فروند موتور دیزل -که هرکدام 3000 اسب بخار توان داشتند- وظیفه به جلو راندن آی 400 را برعهده گرفته بودند. ذخیره سوخت آی 400 به اندازه ای بود که می توانست بدون نیاز به سوختگیری مجدد 1.5 برابر محیط کره زمین را طی کند. رسیدن به این رکورد تا سالها پس از جنگ جهانی دوم برای آمریکا امکان پذیر نشد. آی 400 به 8 قبضه اژدر افکن مسلح شده بود. اژدرهای آی 400 "نیزه بلند" نام داشتند و بزرگترین و خطرناکترین اژدرهای آن دوران محسوب می شدند. علاوه بر اژدر، برای دفاع در برابر هواپیماهای مهاجم 4 قبضه توپ ضدهوایی و یک قبضه توپ سنگین بر روی عرشه آن کارگذاشته شده بود. بدنه آی 400 به صورت یک 8 انگلیسی ساخته شده بود. در قسمت بالای بدنه یک آشیانه ضدآب ساخته شده بود که در آن از جلو باز می شد و ظرفیت حمل 3 فروند هواپیما داشت. برای این زیردریایی ها هواپیمای مخصوصی ساخته شد که تا زمان تسلیم شدن ژاپن برای سرویس های اطلاعاتی متفقین کاملا ناشناخته بود. این هواپیما "ام6 سیران" نام داشت و می توانست یک بمب 800 کیلوگرمی را با سرعت 470 کیلومتر و تا فاصله 1000 کیلومتر حمل کند. سیران 11.6 متر طول و 12 متر عرض داشت اما برای سوارشدن در آشیانه زیردریایی بالها و سکانهای عمودی و افقی آن تا می شدند. تنها 4 نفر خدمه مورد نیاز بود تا بتوانند در زمان 45 دقیقه 3 هواپیمای موجود در آشیانه آی 400 را آماده پرواز کرده و به پرواز درآوردند. بر روی عرشه زیردریایی یک منجنیق به طول 37 متر نصب شده بود که نیروی مورد نیاز برای بلندشدن هواپیما را تامین می کرد. از این هواپیما تنها یک نمونه باقی مانده است که اکنون در موزه هوافضای شهر واشنگتن از آن نگهداری می شود. ژاپن تا انتهای جنگ جهانی دوم 47 فروند زیردریایی هواپیمابر تولید کرد که اغلب آنها تنها یک فروند هواپیما حمل می کردند. قرار بود که آی 400 به مانند وی 2 هیتلر سرنوشت جنگ را عوض کند . اما بر خلاف وی 2 که افقهای جدیدی را بر روی بشر گشود و نوع دیگری از جنگ را عرضه کرد، آی 400 بکارنگرفته شده از رده خارج شد. نسل این غولها بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم منقرض شد. طرح بدنه آی 400 در زیردریایی هایی که پس از جنگ ساخته شدند کمترین نفوذ را داشت. در حقیقت فاتحین به کپی از زیردریایی های آلمانی پرداختند و طرح های ژاپن به کنارگذاشته شدند. سالها پس از پایان جنگ و ورود موشکهای بالستیک به عرشه زیردریایی ها، نیاز به ساخت زیردریایی های هواپیمابر کاملا مرتفع شد. دیگر لزومی نداشت که یک زیردریایی با زحمت زیاد به حمل هواپیماهای بمب افکن بپردازد تا بتواند به شهرها و مراکز نظامی دشمن حمله کند. خطر اصلی هنگامی بود که زیردریایی به روی آب می آمد و با صرف وقت زیاد هواپیمایش را به هوا می فرستاد. در این زمان زیردریایی کاملا نسبت به حملات هوایی و سطحی آسیب پذیر و بی دفاع بود. اولین زیردریایی های حامل موشک برای پرتاب موشکهای بالستیک خود باید مانند آی 400 به سطح آب می آمدند ولی برای پرتاب موشک زمان خیلی کمتری را صرف می کردند. به زودی پیشرفتهای فنی سبب شدند تا زیردریایی ها بتواند از زیر آب هم اقدام به شلیک موشکهای بالستیک کند. با این روش، امکان کشف زیردریایی توسط هواپیماها و شناورهای دشمن به مقدار زیادی کاسته می شد. موشکهای بالستیک در حقیقت میخی بر تابوت زیردریایی های هواپیمابر بودند.
  20. دوستان طراحی و ساخت یه موتور جت راس راسکی که واقعا به درد بخور باشه خیلی سخت تر از اونیه که شما فکرش رو بکنید. محض اطلاعتون بگم که فاصله بین تیغه های ثابت و متحرک کمپرسور با واحد تاوزند یعنی هزارم اینچ سنجیده می شه. برای ساخت یه موتور باید چندین گروه مهندس طراح جمع بشوند یه تعدادشو من می نویسم که ببینید کم کاری نیس: مهندس مکانیک سیالات، مهند س مکانیک جامدات، مهندس متالورژی، مهندس کنترل، مهندس برق-الکترونیک، برنامه نویس کامپیوتر، مهندس سخت افزار،و..... برای طراحی یه موتور فنی کلی آدم باید جمع بشوند دور هم که اصولا این کار از ایرانی جماعت بعیده.... به هرحال...
  21. تاریخ:19 جولای سال 711 میلادی(رمضان 91 ه.ق) محل نزدیک رود گوادالت نتیجه:پیروزی قاطع مسلمین متخاصمین امویان در برابر ویزگوتها فرماندهان طارق بن زیاد در برابر رودریگو استعداد رزمی 7000-12000؟نفر در برابر 20000-50000؟نفر تلفات 1000-1500نفر در برابر 20000-30000؟نفر این نبرد در پهنه جنوبی شبه جزیره ایبریا بین مسلمانها و اسپانیولها انجام شد و نتیجه آن پیروزی قاطع مسلمانان بود. جسد رودریگو -پادشاه ویزگوتها- هیچگاه پیدا نشد. احتمالا او یا فرارکرد یا پس از نبرد خود را پنهان کرد. پس زمینه تاریخی پس از اینکه امویان حکومت خود را در سرزمینهای عربی مستحکم کردند، به گسترش نفوذ جغرافیایی خود پرداختند. یکی از اهداف اصلی آنها مناطق شمال آفریقا و کوتاه کردن دست امپراطوری بیزانس از بنادر آن منطقه بود. امویان در سال 670م شهر تونس امروزی را به عنوان یک پایگاه نظامی بناکردند. کمی بعد، این شهر به صورت مرکز اصلی نیروی دریایی مسلمانان در مدیترانه درآمد. بین سالهای 697- 705 م، مسلمانان قسمتهای شمالی آفریقا را فتح کردند و بسیاری از قبایل آن نواحی -مانند بربرها- به دین اسلام گرویدند. بربرها به ارتش مسلمین پیوستند و قدرت آن را افزایش دادند. تصویر1: گسترش جغرافیایی اسلاملام. رنگ سفید سال 632م(وفات پیامبر اکرم). رنگ طوسی 655م. رنگ سبز کمرنگ 733م. طارق که بود؟ طارق بن زیاد در تاریخ و افسانه های اسپانیایی به نام طارق یک چشم شناخته می شود. طارق در سال 672 م(50 ه ق) به دنیا آمد. او مسلمانی از نژاد بربر و متعلق به قبیله نفزه بود. طارق، ژنرال ارتش اموی در شمال آفریقا بود و در سال 711 (89ه ق) در اسپانیا بر ویزگوت ها پیروز شد. او یکی از مهمترین فرماندهان نظامی در تاریخ اسپانیا است. در ابتدا، طارق جانشین موسی بن نصیر -والی خلیفه اموی- درشمال آفریقا بود و از طریق او اعزام شد تا اولین کوشش خود را برای فتح شبه جزیره ایبریا انجام دهد. بعضی ادعا می کنند که او به وسیله ویزگوت ها برای مداخله در جنگهای داخلی آنها دعوت شد. پس از آن، طارق والی هیسپانیا شد ولی بعدها توسط ولید اول -خلیفه اموی- به دمشق احضار شد چرا که او اجازه حمله به اسپانیا را صادرنکرده بود. طارق در سال 102 هجری وفات یافت. تصویر2: طارق بن زیاد بر پشت اسکناس 5پوندی چاپ شده توسط فرماندار جبل الطارق. در حال حاضر تنگه جبل الطارق تحت سیطره بریتانیا قراردارد. عبور از تنگه جبل الطارق افسانه ها می گویند که رودریگو بر خلاف میل یکی از اشراف اسپانیایی دختر وی را تصاحب کرد. این شخص که کنت خولیان نام داشت حاکم شهر سبته در ساحل آقریقایی جبل الطارق بود. در آن زمان این شهر تنها شهر شمال آفریقا بود که به وسیله مسلمانان فتح نشده بود. خولیان برای انتقام گرفتن از رودریگو از موسی بین نصیر دعوت کرد تا به اسپانیا لشکرکشی کند و قرارشد که خولیان خود شهادتین بگوید و به همراه اطرافیانش به مسلمانان بپیوندد. در روز 29 آوریل سال 711، سپاهیان طارق از آب عبور کردند و در جبل الطارق پیاده شدند. این کوه تا قبل از آن به نام ستونهای هرکول نامیده می شد و پس از آن تا کنون به نام جبل الطارق نامیده می شود. پس از پیاده شدن، طارق دستور داد تا کشتی ها را آتش بزنند و سخنرانی تاریخی خود را انجام داد: "أيّها الناس، أين المفر؟ البحر من ورائكم، والعدوّ أمامكم، وليس لكم والله إلا الصدق والصبر..." "ای مردم! راه فرار از کدام سو است؟ دریا در پشت سرشما است و دشمن پیش رویتان. و خداوند شاهد است که چیزی جز راستی و صبر در دستان شما نیست..." ژنرال چینی "ژیانگ یو" چنین تاکتیکی را در حدود 1000 سال قبل بکارگرفته بود. "ارنان کورتز" اسپانیایی نیز در قرن شانزدهم برای فتح مکزیک همین ترفند را بکاربرد. بدین سان، سربازان مسلمان چاره ای نداشتند جز اینکه بین مرگ یا پیروزی بر دشمن یکی را انتخاب کنند. سپاه مسلمانان از میان هیسپانیا گذشت و در تابستان همان سال با رودریگو مصاف دادند و او را در نبرد گوادالت (وادی لکه) شکست دادند. بر طبق افسانه ها، مسلمانان در یک سمت رودخانه ایستاده بودند و رودریگو را تحریک کردند که از رودخانه گذشته و به آنها حمله کند. رودریگو از رود گذشت ولی کنت خولیان -که پنهانی مسلمان شده بود- با سپاهیانش در کنار رودخانه ماندند. پس از اینکه آثار شکست در سپاه اسپانیا ظاهرشد، رودریگو خواست عقب نشینی کند. در آن سوی رودخانه، رودریگو از طرف خولیان تازه مسلمان شده و سپاهیانش مورد حمله قرارگرفت و در تله افتاد. از پشت سر فشار مسلمانان و از جلو فشار خولیان، سپاه او را از پای درآورد. اطرافیان رودریگو می خواستند که تا پای جان بجنگند اما رودیگو تصمیم گرفت که خود و سپاهیان نخبه اش را نجات دهد تا بتواند بار دیگر با مسلمانان مصاف دهد. او از مسلمانان امان خواست تا بتواند خود و سپاهیان نخبه اش را نجات دهد. طارق به او راه داد تا به آن سوی رودخانه بازگردد؛ اما خولیان -که در آتش انتقام می سوخت- او را دستگیر کرده و تحویل طارق داد. سر رودریگو جداشد و آن را بر سر نیزه زده و در برابر سپاهیان اسپانیایی -که هنوز می جنگیدند- به نمایش گذاشتند. مشاهده کشته شدن شجاعترین فرد و فرمانده سپاه اسپانیا، باعث ایجاد دلهره و آشوب در میان اسپانیایی ها شد. آنها روحیه خود را از دست دادند و رو به فرارگذاشتند و در نهایت، تعداد زیادی از آنها کشته شدند. تصویر3: نقاشی تخیلی از طارق در میدان جنگ چنین حدس زده می شود که اعضای برجسته تشکیلات ویزگوتها -از جمله اعضای دربار- نیز به همراه پادشاه خود کشته شدند. ظاهرا پس از نبرد ویزگوتها نتوانستند در برابر مهاجمان مقاومت سازمان یافته ای انجام دهند. معدود سربازان ویزگوت که توانستند از این قتل عام جان به دربرند در اسیجا -در نزدیکی سویل- پناه گرفتند. کمی پس از آن، شهر در محاصره مسلمانان قرارگرفت و تسلیم شد. موسی بن نصیر -که طارق را به آن سوی جبل الطارق اعزام کرده بود- سال بعد به همراه 18000سرباز راه طارق را ادامه داد. در 5 سال بعدی مسلمانان قسمت بیشتر اسپانیای امروزی را اشغال کردند. یکی از اشراف ویزگوت به نام پلایو از برابر مسلمانان فرار کرد و سعی کرد در برابر مسلمانان مقاومت کند. معلوم نیست که پلایو در گوادالت جنگیده باشد، اما بیشتر تاریخ نویسان معتقدند که او در نبرد حضور نداشته است. پلایوی مقاومت چریکی در برابر مسلمانان را پایه گذاشت که تا 8 قرن به طول انجامید و در نهایت با ضعف مسلمانان در اسپانیا، به پیروزی انجامید.(دوم ژانویه 1492) تصویر4: پلایو پس از نبرد فتح اسپانیا جغرافیای سیاسی غرب اروپا را به مدت 8 قرن تغییر داد. با فتح اسپانیا کشورهای مسیحی از دو طرف در منگنه قرارگرفتند. مدیترانه به صورت دریاچه اختصاصی مسلمان درآمد. امپراطوری بیزانس -در ترکیه امروزی- توانست تا 8 قرن بعد در برابر مسلمانان مقاومت کند تا درنهایت به دست سلطان محمد فاتح سقوط کرد. فتوحات مسلمانان در اندلس -نامی که اعراب بر روی اسپانیا گذاشته بودند- از اسپانیا و پرتغال فراتر نرفت. فرانکها توانستند در برابر هجوم مسلمین مقاومت کنند و پادشاه آنها چارلز مارتل توانست در سال 732م پیشروی بیشتر مسلمانان به داخل اروپا را سدکند و اروپایی ها در نهایت، به حضور مسلمانان در همسایگی خود رضایت دادند. دوزی در کتاب تاریخ خود به نام تاریخ حضور مسلمانان در اسپانیا شرح می دهد که "این اتفاق برای اسپانیا خوب بود." یک انقلاب اجتماعی در اسپانیا به وجود آمد که باعث شد زنجیرهایی که قرنها بر پای مردم بود از آنها برداشته شود. مالیاتها کمتر شدند. زمینها از ثروتمندان گرفته شد و مابین فقرا تقسیم شد. تجار از مالیتهای سنگین و محدودیتهای تجاری رهاشدند و تعداد زیادی از برده ها آزاد شدند و یهودیان توانستند در صلح و بدون فشارمسیحیان به زندگی خود ادامه دهند. کمی بعد با ایجاد یک حکومت خودمختار مسمان در اندلس، اندلس در کنار اسکندریه و بغداد به صورت یکی از قطبهای علمی جهان درآمد. با شروع دوران رنسانس، علومی که توسط مسلمانان توسعه یافته بودند از اندلس به اروپا نفوذکردند. الگوی علمی دانشگاه های مسلمانان توسط اروپایی ها تقلید شد. کتابهای دانشمندان اندلسی -مانند ابن رشد اندلسی و ابن خلدون- هنوز هم نفوذی گسترده در علوم انسانی غرب دارند. فتح اسپانیا به دست مسلمانان آغاز دوران طلایی اسلام بود و سقوط اسپانیا، آغاز دوران طلایی اروپا و پایان قرون وسطا. نقاشی از طارق فاتح اندلس نویسنده: رضاکیانی موحد منبع: مجله جنگ افزار
  22. RezaKiani

    آواکس ، سكوهاي مراقبت هوايي

    حامد جان آدرسی که دادی خیلی دقیق بود. می تونی لطف کنی و یه آدرس دقیقتر بدی. این جور آدرس دادن شاید به درد بعضی از دوستان بخوره ولی به کار من نمی آد. اون چیزهایی که من دوست دارم بدونم اینه: کی ، کجا، توسط کی، کدوم موشک، کدوم پایگاه. آخه همین جوری که نمی شه مطلب نوشت. من اگر بردارم بنویسم یکی از هواپیماهای اس آر 71 آمریکایی در زمان جنگ شوروی در افغانستان توسط هواپیماهای روسی مجبور شد توی پایگاه بگرام بشینه شما باور می کنی؟ همین جوری؟ بدون سند و مدرک و دلیل؟ به هر حال لطف کن و یه آدرس دقیقتر بده. مرسی
  23. خوشحالم از اینکه می بینم این مطالب مورد توجه بعضی از دوستان قرارگرفته. راستش من خودم تفسیری درباره مطالب این کتاب ندارم. ممکنه بعضی جاهاش راست باشه و بعضی جاهاش دروغ ولی مطالبی که دارم تایپ می کنم براتون قسمتهای آموزشی قضیه هستش و اینه که فکر می کنم خوندنش برای دوستان عزیز واجب باشه. حالا ادامه داستان.... درس بعدی کارآموزان درباره مبادله اطلاعات، قراردادن پیغام در جای بخصوص و استفاده از صندوقهای پستی بلااستفاده برای مبادله اطلاعات بود. اولین قانونیکه به ما یاددادند این بود که قرار دادن اطلاعات در جای بخصوص برای رسیدن آن به دست دیگری(روش جاگذاری) فقط باید یک طرفه باشد، از جانب ما برای موساد. استفاده از چنین روشی در ارتباط با یک عامل مجاز نبود، زیرا گذاشتن چنین قراری با یک عامل احتمالا می توانست ما را به تله بیندازد. گروهی از کارکنان آن بخش از موساد که به اینگونه امور می پردازند، هنر مبادله اطلاعات به روش جاگذاری را چنین تشریح کردند: پس از اینکه معلوم شد چه چیزی را باید بگذارید، چهار اصل مهم در موفقیت آمیز بودن عمل به قرار زیر است: 1- قراردادن بسته باید حداقل زمان ممکن را نیاز داشته باشد 2- در هنگام حمل بسته نباید جلب نظر کنیم و حرکتمان نامحسوس باشد 3- تشریح محل آن برای رابط باید کار آسانی باشد 4- وی نیز باید به هنگام برداشن بسته باید حرکت نامحسوسی داشته باشد. من بسته ای از یک جعبه پلاستیکی صابون فراهم کردم، آن را به رنگ خاکستری یک تیر فلزی چراغ برق درآوردم و علامت برق درخشانی به رنگ قرمز روی آن چسباندنم. چهار پیچ و مهره برداشام و با رنگ کردن آنها را به جبعه چسباندم و سپس آهنربایی به انتهای جعبه متصل کردم. به این ترتیب بسته به زیر کاپوت اتومبیل متصل می شد. در محل موعود، به شکلی در کنار تیر چراغ برق می ایستادم که گویی دچار خرابی اتومبیل شده ام. آنگاه با بلند کردن کاپوت بسته را از زیر آن در آورده و به تیر چراغ برق می چسباندم و بلافاصله آنجا را ترک می کردم. به خاطر علامت جریان برق قرمز رنگ روی آن کسی جرئت دست زدن به بسته را نمی کرد و عامل بعدا می توانست با نگه داشتن اتومبیلش در کنار تیر برق بسته را کنده و با قراردادنش در زیر کاپوت از آ«جا دور شود. همچنین یادگرفیتم که چگونه در خانه یا آپارتمان نقطه ای برای پنهان کردن اسناد بسازیم.چنین مکانی باید خیلی سریع قابل دستیابی بوده اما یک بیگانه نمی توانست آن را به آسانی پیداکند. داشتن چنین محلی بهتر از در اختیار داشتن گاوصندوق بود. به هنگام ماموریت در جایی که قرار بود جیزی به سرعت پنهان شود ساختن یک مخفیگاه با استفاده از چیزهای ساده ای که می توان از فروشگاه های ابزار خرید کار مشکلی نیست. یکی از ساده ترین مخفی گاه ها، درهایی است که از تخته سه لایی در دو طرف و شبکه ای از خانه های خالی در میان آنها درست شده اند. بای پنهان کردن اشیا و مدارک می توان با مته سوراخی در لبه بالایی این درهای ایجاد و از آن به عنوان مخفیگاه استفاده کرد. داخل لوله ای نیز که در کمد رخت آویزها را به آنها می آویزند جای مناسبی است. در داخل این لوله فضای زیادی وجود دارد . ممکن است لباسها را برای تفتیش از رخت آویز دربیاورند اما تعداد کمی از مردم به فکرشان می رسد که داخل لوله را نیز نگاه کنند. راه عمومی دیگر برای همراه بردن ورد کردن اسناد و پول از گمرک این است که دو روزنامه بخرند، بخشی ازیکی از آنها را ببرند و پاکت کوچکی در داخل آن ایجاد کنند. سپس همان بخش را از داخل روزنامه دیگر ببرند و با چسب روی همان نقطه بچسبانند. این یکی از حقه های قدیمی شعبده بازها است. ما تعداد زیادی از کتابهای شعبده بازی را دائما مطالعه می کردیم. آدم می تواند باخیال راحت همراه این روزنامه وارد گمرک شود و حتی هنگام بازو بسته کردن چمدان آن را به دست کارمند گمرک بدهد. طی یک سری دیگر از تمرینات ما که "قهوه" خوانده می شدند کارآموزان به صورت گروه های 3 نفره در می آمدند. یوزی، آر یک اف- کارآموز مذهبی و غول آسایی با دو متر قد- و من همراه با شای کائولی به عنوان مربی به راسته ای از خیابان "هایارکان" که هتلها در آن قرار داشتند رفتیم، مدتی در یک کافه نشستیم و سپس به نوبت به سرسرای یک هتل رفتیم. هر یک از ما یک گذرنامه جعلی و داستانی برای پوشش خود داشتیم و کائولی هم همراه ما می آمد. او افردی را انتخاب می کرد، آنها را نشان می داد، و از ما می خواست با آنها رابطه برقرار کنیم. گاهی اوقات افرادی را نشان می دادند که خودشان در آنجا کاشته بودند، ولی هدف از این کار این بود که تا حدممکن در مورد این افراد اطلاعات به دست بیاوریم و با آنها قراری بگذاریم. من به سراغ آدمی رفتم که گزارشگر مجله"آفریقا-آسیا" از کار درآمد و کبریتی از او خواستم. کارمان به گفتگو کشید و در نهایت از پس کار برآمدم، اما معلوم شد وی را در آنجا کاشته بودند. او ماموری بود در هیات روزنامه نگار، که توانسته بود در گردهمایی سازمان آزادی بخش فلسطین در تونس حضور پیداکند و چند مقاله نیز در مورد آنها بنویسد. طبق معمول پس از هر تمرین باید گزارش کاملی از چگونگی ایجاد رابطه و اینکه چه گفته ایم و چه اتفاقاتی افتاده می نوشتیم. روز بعد در کلاس عملکرد یکدیگر را مورد انتقاد قرار می دادیم و عجیب آنکه برخی اوقات با وراد شدن به کلاس می دیدیم که سوژه ای که با او ارتباط گرفته ایم در آنجا نشسته است. این تمرین نیز مانند سایر تمرینات چندین و چند باره تکرار می شد. برنامه ما که از قبل پر بود پرتر و هیجان آمیزتر می شد. هنوز در حال آموزش بودیم اما اینک همه آموخته ها را با یکدیگر ترکیب می کردیم تا جایی که به نظر می رسید به همه مردم چنان نگاه می کنیم که گویی قصد داریم به آنان حمله کنیم. وضع به صورتی شد که ما بدون اینکه قلابی برای بدام انداختن مردم فراهم کرده باشیم با آنها وارد گفتگو نمی شدیم. به هنگام اجیر کردن یک نفر معمولا بهتر آن بود که با دست و دلبازی عمل کنیم، اما نمی شد خود را آنقدرها هم برجسته نشان داد، در چنین مواقعی نمی شد رفتاری مبهم داشت چون ممکن بود آدم را مانند اشخاص کلاهبردار بنمایاند. این دوره در واقع مدرسه بزرگی برای آموزش فریبکاری بود: در مدرسه ای که به افراد می آموخت هنرمندان کشورشان در زمینه فریبکاری باشند. یکی از مشکلاتی که بعد از تمرین وجود داشت این بود که مثلا پس از تمرینی که من خودم را طی آن به عنوان رئیس یک کارخانه و سرمایه دار جا زده بودم باید دوباره از عرش به زیر می آمدم: به ناگهان دوباره به صورت آدم بی پولی در می آمدم، دوباره کارمندی بودم مستخدم دولت – هرچند مستخدم محل خوبی از ادارت دولت- و این باید گزارشم را می نوشتم. برخی اوقات در جریان تمرین قهوه اوضاع پیچیده می شد. برخی از کارآموزان که فکر می کردند سوژه آنها از افراد اداره نبوده نمی گفتند که دقیقا چه اتفاقی افتاده است. آنها می توانستند در این موارد قمپز درکنند و به مهارت خود در بازکردن سر صحبت با سوژه ببالند. یکی از افراد به نام "یوآد آونتز" ما را به یاد پرنده ای می انداخت که به آن پرنده "اوی اوی" یا "آخ آخ" می گفتند. این پرنده آنقدرها زیرک نیست اما بیضه هایش بزرگ بوده و تا زیر پاهایش می رسند. بنابر این هر وقت این پرنده در جایی فرود می آید پیشاپیش می نالد و می گوید:"آخ آخ". یوآد هر وقت تمرین قهوه را انجام می داد این داستان خیالی را برای ما تعریف می کرد مگر اینکه سوژه اش از افراد داخل سازمان بود. او این کار را همیشه می کرد تا اینکه یک روز هنگام صبحاه شای کائولی به سرسرا آمد و او را به نام صداکرد. او گفت:"بله" "وسایلت را ببند و از اینجا برو." یوآد در حالیکه ساندویچ نیمه خورده ای را در دست داشت فریاد زد:" برای چی؟" "تمرین دیروز را بیاد می آوری؟ تمرین دیروز مشتت را بازکرد." ظاهرا یوآد به سوژه نزدیک شده و پرسیده بود آیا می تواند در آنجا بنشیند یانه. مرد گفته بود بله، اما یوآد پس از نشستن در آنجا اصلا دهانش را برای گفتن کلامی اضافی بازنکرده بود. ولی سپس گزارشی از یک مکالمه زنده و ماهرانه نوشت و ارائه کرد. سکوت در چنین موردی طلا به حساب نمی آید و کار یوآد به فرجامی تباه ختم شد. بعد از آن، نیم ساعت نخست هر روز را در کلاس به یک کارآموز اختصاص داده بودند تا تمرینی به نام دا را اجرا کند. این کار مشتمل بود بر ارائه تحلیلی جامع از یکی از مسائل روز. این نیز کار سختی بود اما آنها می خواستند ما در جریان مسائل روز قرارگیریم. هنگامی که شخص در چنین دنیای بسته ای باشد می تواند به راحتی ارتباط خود را با جهان واقعی از دست بدهد و چنین عدم ارتباطی می تواند مرگ آور باشد. این تمرین همچنین ما را وادار می ساخت بتوانیم در مقابل عموم صحبت کنیم و روزنامه ها را نیز هر روز بخوانیم. اگر کسی موضوعی را به میان می کشید و می توانستیم نشان دهیم در مورد آن آگاهیم و اگر شانس می آوردیم می توانستیم گاهی ثابت کنیم که در گفته هایش اشتباه وجود دارد. .....
  24. با توجه به تجربه کار فنی که دارم فکر نکنم اورهال کامل هوپیمای پیچیده ای مثه تامکت در عرض 40 روز امکان داشته باشه. مسئله فقط تعویض قطعات نیس. در یک عملیات اورهال باید خیلی از قطعات عکس برداری اشعه ایکس یا دیگر آزمایشات مخرب و غیر مخرب بشوند. بسیاری از قطعات باید تعویض بشوند. بسیاری از قطعات کلا باید بازشده و پس از بررسی دوباره سرجاشون بسته بشوند. این ها یک پروسه زمان بری هستش. یه موتور جت که میخواد اورهال بشه خودش اندازه یه ماه وقت می بره چه برسه به خود هواپیما. به هرحال امیدوارم که از نظر فنی بتونیم به یه همیچین توانی برسیم یا اینکه رسیده باشیم. خداکنه....
  25. عموم مردم، چین را به عنوان یک کشور کپی کار صرف می شناسند. اغلب، تصور می شود که صنعتگران چینی فقط به فکر نمونه برداری از کالاهای خارجی و ساخت آنها با کیفیت پایین و قیمت ارزان هستند. شاید در مورد صنایع مصرفی چین این تصور درست باشد اما چنین تفکری درباره صنایع نظامی مدرن چین اشتباه است. چین کمونیست در طی سالیان طولانی به کپی تجهیزات نظامی کشورهای دیگر پرداخته و در بیشتر موارد دنباله روی فنی شوروی سابق و روسیه امروزی بوده است. اکنون اما، نزدیک به 10 سال است که چین علاوه بر کپی کردن تسلیحات به طراحی و ساخت جنگ افزارهای پیشرفته -با تکیه بر توان طراحان داخلی خود- روی آورده است. اژدهای زرد بیدار شده است و خود را از زیر سایه ابرقدرت سابق بیرون می کشد. قبل از آغاز بررسی شناورهای مدرن نیروی دریایی آزادی بخش خلق چین بد نیست تا نیم نگاهی به استراتژی نظامی آن بیافکنیم. پس از پایان جنگ جهانی دوم و پاگرفتن چین کمونیست، سران نظامی این کشور همواره خود را مورد تهدید ناوگان آمریکا دانسته اند. نظامیان چین بدشان نمی آمد که جزیره تایوان را -به زور هم که شده- به چین کمونیست ملحق کنند اما به دلیل ضعف نیروی دریایی چین کمونیست این امر تا امروز برای آنان رویایی بیش نبود است. به دلیل این ضعف، استراتژی نیروی دریایی این کشور بیشتر بر روی دفاع از سواحل طولانی این کشور پهناور تمرکز کرده بود. لازم به یادآوری نیست که تقریبا تمامی مراکز حساس صنعتی و شهرهای مهم و پرجمعیت چین در کنار و یا نزدیکی دریا قراردارند. مشکلات مالی در قرن بیستم هیچگاه به چین این اجازه را نداد که یک ناوگان هجومی موثر به وجود آورد. چین تنها قدرت اتمی دنیا است که ناوهواپیمابر نساخته است و تنها ناوهواپیمابر این کشور -که از روسیه خریداری شده- هنوز عملیاتی نشده است. چین برای دفاع از سواحل طولانی خود به ساخت تعداد زیادی شناورهای سبک و قایقهای موشک انداز روی آورد. پس از غرق شدن ناوشکن اسرائیلی ایلات توسط دو قایق موشک انداز مصری، اغلب کشورهای جهان سوم به خرید اینگونه شناورهای ارزان قیمت و موثر روی آوردند. چین هم پس از خرید تعدادی قایق موشک انداز اوزا از شوروی سابق به کپی برداری از آنها پرداخت. چین این قایقها را یا در نیروی دریای خود بکارگرفت و یا به کشورهای دوستش فروخت. در استراتژی نیروی دریایی چین، بار عمده ماموریتهای هجومی بر شانه زیردریایی های پرتعداد چین گذاشته شد. چین تعداد زیادی زیردریایی از شوروی سابق خرید و یا تحت نظارت آن کشور به ساخت آنها پرداخت. در سالهای میانی دهه 70 چین به صورت مستقل به طراحی و ساخت زیردریایی روی آورد و امروزه یکی از بزرگترین ناوگانهای زیردریایی جهان را دارا است. اما امروزه، چین به نوسازی گسترده نیرویهای نظامی خویش پرداخته است و نیروی دریایی نیز از این تحولات بی نصیب نمانده است. اولین گام این نوسازی، خرید ناوشکنهای جدید از روسیه بود. در سپتامبر 1996 نیروی دریایی چین 2 فروند ناوشکن موشک انداز کلاس سورمانی( Sovremenny) از روسیه خریداری کرد و آنها را در سالهای 1999 و 2000 تحویل گرفت. این ناوشکنها از مدرنترین شناورهای رزمی آن زمان بودند و به موشکهای ضدکشتی موسکیت (نام دیگر این موشک سان برن است علاقه مندان می توانند برای آشنایی بیشتر به مجله جنگ افزار شماره 34 صفحه مراجعه کنند)و موشکهای سطح به هوای اشتیل مسلح شده بودند. در سال 2002 نیروی دریایی چین 2 فروند ناوشکن بهسازی شده از همین کلاس را به روسیه سفارش داد که در سالهای 2005 و 2006 آنها را تحویل گرفت. ظاهرا چین به خرید 2 فروند دیگر از این شناورها نیز تمایل دارد. در گام دوم، نیروی دریایی چین به ساخت شناورهای مدرن بومی پرداخت. در برنامه 5 ساله ای که از سال 1995 آغاز شد نیروی دریایی چین ساخت شناورهای نامرئی را در دستور کارخود قرارداد. قراربود که این شناورهای مدرن با استفاده از تجربیات، سلاح ها و سیستمهای روسیه و اکراین تکمیل شوند. در ابتدا ساخت قایقهای جدید و مدرن موشک انداز -یعنی ستون فقرات ناوگان دفاعی چین- انجام شد و در گام سوم چین به ساخت ناوشکنهای تیپ45 -با استانداردهای اروپایی- روی آورد. آخرین مرحله این نوسازی ساخت شناورهای نامرئی کاملا پیشرفته است که می توانند با شناورهای مدرن ساخت غرب برابری کنند. این شناورها قایق موشک انداز کلاس 022اکس نام گرفته اند. در سال 2002 چین 21 فروند ناوشکن و 42 فروند ناوچه سبک در اختیار داشت. قرار است که این تعداد در سال 2010 به 31 فروند ناوشکن و 50 فروند ناوچه افزایش پیداکند. این ناوگان به وسیله 30 فروند شناور مدرن اقیانوس پیمای نامرئی پشتیبانی می شوند. کلاس هویجیان بین سالهای 1991 تا 1995 تعداد 4 فروند از شناورهای کلاس هویجیان ساخته شد. این شناور اولین بار در مانورهای چین در سال 1996 و در نزدیکی تایوان دیده شدند. بدنه این شناورهای برای رسیدن به خاصیت پنهانکاری طراحی شده اند. شناورها هویجیان دارای تهویه مطبوع مرکزی بوده و برای حفاظت در برابر حملات ش.م.ه مجهز شده اند. سلاح اصلی این شناور 5 قبضه موشک انداز کرم ابریشم است. یک قبضه توپ 2 لول 30 میلیمتری تایپ 76آ با نواخت 400 گلوله در دقیقه بر روی سینه ناو قراردارد. علاوه بر آن، 2 قبضه مسلسل 2 لول 30 میلیمتری از نوع تایپ 69 بر روی پاشنه کشتی قراردارند. نواخت تیر این مسلسلها بین 360 تا 400 گلوله در دقیقه می باشد. پنجمین نمونه شناورهای این کلاس به یک قبضه توپ روسی آکا176 به جای توپ اصلی مجهز شده بود. این توپ نواختی برابر با 120 گلوله در دقیقه داشت و برد گلوله آن تا 12 کیلومتر می رسید. شناور پنجم در سال 2001 به نیروی دریایی چین پیوست اما در سال 2006 و در طی یک حادثه غرق شد. برای جستجوی سطحی و هدایت موشکهای کرم ابریشم از یک رادار تایپ352ئی بهره برداری شده است. یک رادار تایپ 374جی برای کنترل توپ سینه کشتی اختصاص داده شده است. توپهای پاشنه کشتی از هدایتگرهای الکترواپتیک تایپ 88 سی تغذیه می شوند. این شناورها اولین شناورهای چینی هستند که به تکنولوژی C3I (کلمات Command, Control, Comunication & Intelligence : فرمان، هدایت، ارتباط و اطلاعات.)مجهز شده اند. این تکنولوژی توانایی رزمی شناور را به صورت فزاینده ای بالا می برد. شناورهای کلاس هویجیان دارای 3 موتوردیزل هستند که هر یک به یک شفت متصل می باشد. این شناور می تواند با سرعت 33.5 گره دریایی حرکت کند. هویجیان کلاس (تایپ73-2) تاریخ سفارش ؟ تاریخ شروع پروژه ؟ تاریخ به آب انداختن 1990؟ تاریخ به خدمت گرفته شدن 1991 وزن کامل 520 تن طول 65.5 متر عرض 8.4 متر آبخور 2.38 متر پیشرانه 3 موتور دیزل هر یک به قدرت 5000 اسب بخار، 3 محور سرعت 33.5 گره دریایی برد نامعلوم خدمه 75 نفر هلیکوپتر: ندارد تجهیزات الکترونیک رادار جستجوی سطحی؛رادار هدایت آتش تسلیحات 5 قبضه موشک انداز سی801 کرم ابریشم؛2 قبضه مسلسل دولول 30 میلیمتری تایپ 69 ؛1 قبضه توپ دولول 30 میلمیتری تایپ 76آ تایپ 54 جیانگکای ناوچه های صادراتی اف16یو در سال 2000 توسط چین به بازار عرضه شدند. این ناوچه ها را می توان پیش نمونه ناوشکن تایپ 54 دانست. در اواخر سال 2002 ساخت ناوچه های جدید چند منظوره تایپ 54 آغازشد. اولین نمونه با شماره 525 و نام "ماآنشان" در سال 2005 به ناوگان شرقی نیروی دریایی چین تحویل داده شد. ناتو نام "جیانگکای" را برای این شناورهای مدرن برگزیده است. این شناورهای جدید جایگزین ناوچه های کلاس "جیانگ وی" و ناوچه های کلاس "جیانگ هو" خواهند شد. تایپ 54 برای اسکورت شناورهای بزرگتر اقیانوس پیما ساخته شده است. طرح ظاهری تایپ 54 شباهت زیادی با "لافایت"(برای مطالعه بیشتر در مورد لافایت می توانید به شماره 33 مجله جنگ افزار مطالعه کنید.) فرانسوی دارد و اندازه و وزن آن هم تقریبا برابر با همآورد فرانسوی خود است. چین در دهه 80 دست به خرید یک سری تجهیزات الکترونیکی فرانسوی زد و بعدها به ساخت آنها تحت لیسانس فرانسه پرداخت. در ساخت تایپ 54 به مقدار وسیعی از این تجهیزات استفاده شده است. رادار 2بعدی تایپ 54 کپی چینی رادار سی تایگر -ساخت تامسون- بود. این رادار برای رهگیری هواگردهای دشمن 150 کیلومتر برد داشت و می توانست موشکهای ضدکشتی شلیک شده از تایپ 54 را تا فاصله 50 کیلومتری هدایت کند. یک رادار جستجوی سطحی نیز بر روی شناور نصب شده است که برای رهگیری هواپیماها تا 230 کیلومتر و برای هدایت موشکهای ضدهوایی شناور تا 50 کیلومتر برد دارد. برای هدایت موشکهای ضدهوایی از 4 رادار کنترل آتش استفاده شده است. قبل از این، همین رادار برای هدایت موشکهای اشتول در ناوشکن روسی سورمانی استفاده شده بود. سیستم اطلاعات رزمی شناورهای تایپ 54 نمونه ساخت چین از سیستم تاویتاک شرکت تامسون فرانسه است. گزارش شده است که این سیستم می تواند اطلاعات صدها هدف را به صورت همزمان پردازش کند. فرانسه در دهه 90 به بهسازی تجهیزات الکترونیکی ناوچه های لافایت پرداخت. معلوم نیست که آیا چین نیز تجهیزاتی که تحت لیسانس فرانسه ساخته است بهسازی کرده است یا از همان نمونه های قدیمی در شناورهای تیپ 54 استفاده نموده است؟ طرح تایپ 54 به گونه ای بوده است که حتی الامکان این ناوچه را در حرکت پنهانی یاری دهد. بدنه تایپ 54 به صورت زاویه دار ساخت شده است تا امواج رادار را منحرف کند و از بازگشت آنها به سمت منبع تولید امواج جلوگیری کند. بدنه شناور به وسیله مواد ترکیبی -که می توانند امواج رادار را جذب کنند- پوشیده شده است. تجهیزات موجود در بیرون بدنه نیز کاسته شده اند تا سطح مقطع راداری شناور کاهش یابد. تایپ 54 از موتورهای دیزلی بهره می گیرد که دراصل فرانسوی هستند و تحت لیسانس فرانسه در داخل چین ساخته می شوند. از قضا این موتورها نیز مشابه موتورهای بکاررفته در لافایت فرانسه هستند. بر روی بدنه تایپ 54 دو قبضه موشک انداز 4 لول وای جی 83 قراردارد. این موشکها موشک کروز ضدکشتی هستند و بردی برابر با 150 کیلومتر دارند. علاوه بر آن، 8 موشک انداز اچ کیو 7 نیز برای دفاع هوایی بر روی تایپ 54 نصب شده اند. این موشکها کپی چینی و بهبود یافته موشک کروتال فرانسه می باشند و 13 کیلومتر برد دارند. موشک انداز نصب شده بر روی تایپ 54 همواره 8 موشک آماده پرتاب دارد و 16 موشک در مخزن آن ذخیره شده اند که در صورت شلیک موشک به صورت خودکار بارگذاری می شوند. جنگ افزار دیگر تایپ 54 یک توپ 100 میلیمتری بر رویی سینه شناور و 4 گتلینگ 6 لول آکا 630 می باشند. این مسلسل روسی دارای کالیبر 30 میلیمتر است. تایپ 54 می تواند یک فروند هلیکوپتر کاموف28 یا هلیکوپتر ساخت چین "زد9سی" را با خود حمل کند. این هلیکوپتر کپی چینی هلیکوپتر "دلفین" فرانسه می باشد. در سال 2005 ساخت نمونه بهسازی شده تایپ 54 با نام "تایپ 54آ" شروع شد. شناور جدید از نظر ظاهری و وزن تفاوت چندانی با سلف خود ندارد. بیشتر بهسازی ها بر روی سنسورها، تجهیزات الکترونیکی و سلاح های شناور انجام شده است. بر روی تایپ 54 یک رادار روسی سه بعدی با نام "عقاب دریا" نصب شده است. یک قبضه توپ 76 میلیمتری جدید جای توپ 100 میلیمتری را گرفته و 2 قبضه گتلینگ 7 لول تایپ 730 (این مسلسل نیز مانند آکا630 روسی و فالانکس آمریکایی برای دفاع در برابر موشک های ضدکشتی بکارمی رود. بعضی از منابع آن را کپی گتلینگ معروف آونجر آمریکایی می دانند. به هرحال تایپ 730 ساخت چین است و به دلیل قیمت زیاد بر روی شناورهای زیادی نصب نشده است.) وظیفه مسلسهای روسی را برعهده گرفته اند. تایپ 730 یک گتلینگ ساخت چین است که برای دفاع شناور از فاصله نزدیک بکارمی رود. نواخت تیر این مسلسل بین 4600 تا 5800 تیر در دقیقه برآورد شده است. این مسلسل به وسیله یک رادار چینی تی آر 47سی و یا تجهیزات الکترواپتیک هدایت می شود. هر دو این تجهیزات بر سقف برجک مسلسل قراردارند. یک موشک انداز 32 لوله عمودی نیز وظیفه حفاظت تایپ 54آ را در برابر حمله هوایی برعهده دارد. این موشک انداز می تواند موشک اشتیل روسی یا نمونه چینی آن را شلیک کند. در آگوست سال 2007 ساخت شناورهای نخست این کلاس به شماره 529 و 530 به اتمام رسیدند. شناورهای تایپ 54آ می توانند با بیشتر شناورهای پیشرفته غربی مشابه رقابت کنند. تایپ 54 تاریخ سفارش ؟ تاریخ شروع پروژه اواخر سال 2002 تاریخ به آب انداختن 11 سپتامبر 2003 تاریخ به خدمت گرفته شدن 18 فوریه 2005 وزن کامل 3400-3900 تن؟ طول 133 متر؟ عرض 17متر؟ آبخور 17متر؟ پیشرانه 4 موتور دیزل هر یک به قدرت 6330 اسب بخار سرعت 25-30 گره دریایی؟ برد 7000 گره دریایی؟ خدمه نفر هلیکوپتر کاموف 28 یاهاربین زد9سی تجهیزات الکترونیک رادار جستجوی سطحی ام آر36آ؛رادار 2بعدی تایپ 54؛4 رادار کنترل آتش فرانت دوم؛سیستم اطلاعات رزمی زی کا جی-4بی/6؛2 دستگاه رادار ناوبری تسلیحات 2 قبضه موشک انداز 4لوله سی803 کرم ابریشم (تایپ54)؛1 قبضه موشک انداز 8 لوله اچ کیو 7(تایپ 54)؛1 قبضه توپ100 میلیمتری (تایپ54)؛ 4 قبضه مسلسل30 میلمتری آکا 630 ساخت روسیه (تایپ 54)؛موشک انداز 32 لوله عمودی اس آ ان 12 اشتیل (تایپ 54آ)؛2 قبضه مسلسل 30 میلیمتری تایپ 73 ساخت چین (تایپ 54آ)؛1 قبضه توپ 76 میلیمتری(تایپ 54آ)؛اژدرافکن 3 لوله 324 میلیمتری وای یو 7(هر دو مدل) قایق موشک انداز کلاس 022 اکس در روز دوم نوامبر 2006، خبرگزاری شین هوا طی گزارشی بیان کرد که نیروی دریایی چین -به صورت مستقل- یک شناور نامرئی طراحی کرده است. این شناور دارای خاصیت حرکت پنهانی بوده و می تواند به گشتهای طولانی مدت دریایی اعزام شود. 30 درصد تجهزات نصب شده بر روی آن جدید هستند و در ساخت آن از تکنولوژی ماجولار استفاده شده است. این شناور قبل از تحویل به ارتش خلق چین یک آزمایش 120 روزه را پشت سرگذاشته است. با طی 9000 مایل بیش از 300 عیب فنی در شناور آشکار شده که شرکت سازنده به رفع آنها پرداخته است. بعدها معلوم شد که این شناور جدید در نیروی دریایی چین به قایق موشک انداز کلاس 022 اکس معروف شده است. قایق موشک انداز کلاس 022 جدیدترین نمونه شناورهای نامرئی ساخت چین و مدرنترین آنها است. ساخت این قایقهای موشک انداز سریع السیر در آوریل 2004 به پایان رسید. این شناورها از بدنه طرح کاتامران سود برده اند و پایداری بالایی در سرعتهای زیاد دارند. طرح بدنه این شناورها در جهان یکتا است. بدنه قایقهای کلاس022 با مواد جذب کننده امواج رادار پوشانده شده اند تا قابلیت حرکت پنهانی آنها افزایش یابد. نکته جالب در مورد شناورهای کلاس 022این است که تا کنون هیچ نیروی دریایی مدرنی از بدنه کاتامران برای ساخت شناورهای رزمی عملیاتی استفاده نکرده است. تنها شناور رزمی با بدنه کاتامران "جنگجوی دریا" از آمریکا است که درحقیقت یک طرح آزمایشی و تحقیقاتی می باشد. با ساخت و خدمت گرفته شدن شناورهای کلاس 022 چین تبدیل به اولین نیروی دریایی جهان شده است که به استفاده عملیاتی از شناورهای با بدنه کاتامران پرداخته است. بدنه قایق موشک انداز کلاس 022 به شناور اجازه می دهد که به راحتی وارد آبهای کم عمق شود و به دفاع از مواضع ساحلی خودی بپردازد. در حالیکه شناورهای سنتی چین برای دفاع از سواحل آن کشور بکارگرفته شده بودند این شناورهای مدرن می توانند نقشی تهاجمی برعهده بگیرند. آنها را می توان به همراه شناورهای بزرگتر و جنگنده-بمب افکنها برای محاصره جزیره تایوان بکارگرفت. تاکنون 4 فروند از شناورهای این کلاس به نیروی دریایی چین تحویل داده شده اند و احتمالا 30 فروند از این شناورهای مدرن به نیروی دریایی چین تحویل داده خواهد شد. احتمالا این شناورها برای جایگزینی قایقهای موشک انداز هانگ فنگ(نمونه ساخت چین از قایقهای موشک انداز معروف روسی "اوزا") طراحی شده اند. ممکن است که چین از تجربیات بدست آمده از ساخت این شناورها برای ساخت شناورهای بزرگتر حمل و نقل و نیروبر استفاده کند. هیچ اطلاعات موثقی درباره توان رزمی این شناور موجود نیست. از روی عکسهای منتشر شده می توان حدس زد که شناور به دو قبضه موشک انداز ضدسطحی مسلح است اما نوع موشکهایی که در شناورهای کلاس 022 بکارگرفته شده اند برای ناظران نظامی معلوم نیست. بر روی قسمت جلوی عرشه یک قبضه گتلینگ 30 میلیمتری آکا630 روسی نصب شده است که برای دفاع نزدیک در برابر هواپیماها و موشکهای دشمن بکارمی رود. بر روی شناور تنها یک آنتن نصب شده است که سنسورهای قرارگرفته بر روی آن ناشناخته می باشند. بین دو موشک انداز نیز یک آنتن برای ارتباط اطلاعاتی نصب شده است. این امر نشان می دهد که شناور می تواند اطلاعات مورد نیاز از هدف را از شناورهای دیگر یا هواپیماهای موجود در صحنه نبرد بگیرد. چین با ساخت این شناور خود را برای ورود به جنگهای مدرن و شبکه محور قرن بیست و یکم آماده می سازد. هویجان تایپ 54 تایپ 022اکس