Wolfenstein

Members
  • تعداد محتوا

    275
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Wolfenstein

  1. جنبش ظفار پایه و سابقه تاریخی «جنبش ظفار» (و یا به زعم رهبران جنبش : «انقلاب ظفار» ) را باید در قیام «جبل الاخصر» (۱) دانست. برخورد منافع امریكا و انگلیس در عمان در خلال دهه ۱۹۵۰ باعث شد استعمار انگلستان به بهانه حفظ منافع خود در عمان، تمامی این سرزمین را در كنترل نظامی خود قرار دهد. با توجه به سابقه تاریخی ضدیت مردمان مسقط و عمان با خارجی‌ها این اقدام انگلیسی‌ها باعث تحریك شدید احسااست آنان نسبت به حضور گسترده استعمار در سرزمین‌شان شد. جدا از عامل یاد شده، وجود فقر شدید در این جامعه نیز به عنوان عامل دیگری در پاگیری قیام الاخضر مطرح بود. همان گونكه در بخش استعمار انگلستان پس از جنگ جهانی دوم اشاره كردیم، این شورش در سال ۱۹۵۷ علیه سلطه انگلیسی‌ها و نیز حاكمان مسقط و عمان شروع شد كه با سركوب شدید از سوی نیروهای انگلیسی مواجه گردید. پیرو تشدید دامنه این قیام، سلطان شعیدبن تیمور حاكم مسقط و عمان در سال ۱۹۵۸ تاب مقاومت را در برابر قیام كنندگان از دست داد و به شهر بندری «صلاله» واقع در جنوب عمان (در ایالت ظفار) فرار كرد. (۲) حملات هوای شدید و چند ساله نیروی هوای انگلیس به شوررشیان در جبل‌الاخضر، تلفات و خسارات زیادی به آنان وارد كرد و باعث سركوب و از هم پاشیدگی این قیام مسلحانه شد؛ ‌ولی پس از مدتی ، انقلابیون عمانی توانستند نیروهای خود را جمع‌آوری و سازماندهی مجدد كنند. چنانكه در سال ۱۹۶۴ (۱۳۴۳ ش) با پیوند و ائتلاف گروه‌های قدیمی: «سربازان انقلابی ظفار» ، «جامعه خیرخواهی ظفار» (۳) ( به عنوان یك سازمان تجزیه طلبانه ظفار) ، («حركت ملی عرب» شاخه ظفار (به عنوان یك نهضت ملیگرای عرب) ، سازمان «جبهه آزادی‌بخش ظفار» تشكیل شد. هدف اولیه جبهه مذكور به عنوان یك جنبش ملی‌گرایانه عبارت از رهایی ایالت ظفار از سلطه نیروهای سلطان سعید بن تیمور (۴) و در مرحله بعد واژگونی نظام خودكامه و عامل عدم رشد و توسعه مسقط و عمان بود. جنبش مذكور تا یك سال پس از شكل‌گیری و آغاز فعالیت خود، بدون استفاده از كمك و حمایت منافع خارجی، در ابعادی كوچك و نسبتا غیرمؤثر و غیر كارآمد باقی ماند؛ ولی به نظر می‌رسید كه به دلیل شرایط اقتصادی ـ اجتماعی حاكم بر ظفار و روش‌های مستبدانه سلطان علیه مردم آن ایالت، جنبش بزودی موقعیت مطلوبی در میان مردم خواهد یافت. ظفار به عنوان مركز شكل‌گیری جنبش و محل شروع مبارزات آزادی‌بخش منطقه، بزرگترین ایالت مسقط و عمان محسوب می‌شود كه در جنوب آن كشور و هم مرز با كشور یمن («بعدا جمهوری دمكراتیك خلق یمن» یا یمن جنوبی) قرار دارد . مساحت این ایالت ۵۰ هزار كیلومتر مربع و جمعیت آن (در اواسط دهه ۶۰) حدود ۲۰۰ هزار نفر بود. پایتخت آن شهر بندری «صلاله» (سلاله) با حدود ۱۰ هزار نفر جمعیت (در آن زمان) است. در بخش شمالی كوهستان‌های این منطقه (واقع در جنوب و ملقب به: جبل‌ سمحان ، جبل القرد و جبل القمر) جلگه‌های وسیع و حاصل‌خیزی وجود دارد كه ساكنانش به گله‌داری و كشاورزی اشتغال دارند. نقاط كوهستانی این منطقه شرایط و محیط مناسبی برای مبارزات مسلحانه چریكی و جنگ‌های پارتیزانی است. تذكر این نكته ضروری است كه جنبش ظفار و پیدایی آن، ریشه در خارج نداشت، بلكه جدا از عامل حضور استعمار كهنه انگلستان در آنجا باید ریشه‌هایش را در خود مسقط و عمان جستجو كرد. این ریشه‌ها، ابعاد سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی داشتند چنانكه ظفار در دوره‌ای ولانی در محرومیت‌های اقتصادی ـ اجتماعی به سر برده و از نظر سیاسی مورد غفلت و كوتاهی شدید قرار داشت. به هر حال ، جبهه آزادی‌بخش در تاریخ ۹ ژوئن ۱۹۶۵ در ایالت ظفار رسما موجودیت خود را اعلام كرد. در متن اعلامیه منتشر شده به «توده‌های خلق طفار» اعلام شده بود كه: «پیشتازان انقلابی .. با یامان به خدا رسالت رهایی ظفار را از زیر سلطه مستبدانه سلطان سعید [بن تیمور]‌بر دوش می‌كشد، سلطانی كه ویت دودمانش با منافع بارز جهانخواران انگلیسی همگونی می‌نماید...» در ادامه خاطرنشان شده بود كه: «توده‌های مبارز عرب!!جبهه آزادی بخش ظفار كه اكنون رشته مبازه در ظفار را علیه امپریالیسم و ... زنجیرش در دست گرفته است، بر اساس وحدت ملت عرب و وحدتمبارزات تمامی اعراب از اقیانوس [اطلس] تا خلیج [فارس] سخت تكیه می‌كنند ...»(۵) پیرو آن، در اوایل ژوئن ۱۹۶۵ اولین كنرگه جبهه آزادی بخش ظفار برگزار شد. در این كنگره ، خط مشی مبازه مسلحانه به عنوان روش مبارزه با «امپریالیسم» انگلیس و «رژیم ارتجاعی» سلطان سعید بن تیمور انتخاب گردید. مبارزه مسلحانه اعضای جبهه تنها با ۹ قبضه تفنگ در كوهستان‌های ظفار آغاز شد. طبیعی بود كه روند پیشرفت فعالیت‌های چریكی و انقلابی در چنین جامعه عقب مانده اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با مشكلات ویژه‌ای كه مهمترین آن جذب توده مردم در فعالیت‌های جنبش به شمار می‌آمد، روبرو شود؛ ولی به تدریج توده مردم مرحوم و فقیر ظفار به سوی جبهه آزادی‌بخش گرایش یافته و بنابراین با پیوستن نیروهای جدید به رزمندگان جبهه، «ارتش آزادی‌بخش خلق» شكل گرفت. این ارتش توانست ضربه‌های شدید به نیروهای عمانی (كه به وسیله افسران انگلیسی آموزش دیده بودند و رهبری می‌شدند) وارد آورد. پس از گذشت مدتی از شروع مبارزه مسلحانه، ارتش آزادی‌بخش به استقرار حكوم ملی در مناطق آزاد شده و تحكیم مواضع خود در آنجا موفق شد. كسب این پی وزی‌های نظامی باعث شد انقلابیون و رزمندگان جدیدی جذب جبهه آزادی‌بخش شوند . جبهه آزادی‌بخش ظفار و ارتش وابسته به آن بزودی از سوی رژیم جدید و رادیكال چپ‌گرای «جمهوری دموكراتیك خلق یمن» (یمن جنوبی، كه در سال ۱۹۶۷ تأسیس شده بود) مورد حمایت سیاسی و نظامی (آموزش ، تداركات و تسلیحات) قرار گرفند. جمهوری خلق چین نیز از طریق یمن جنوبی شروع به ارسال وسایل و تجهیزات نظامی برای آنان كرد. بر اساس گزارش روزنامه انگلیسی تایمز، افراد قبایل ظفار وابسته به جبهه آزادی‌بخش در پكن آموزش‌های سیاسی و چریكی را می‌گذراندند و به همراه مستشاران عقیدتی و فنی و نظامی چینی به ظفار برمی‌گشتند. (۶) وقوع جنگ سوم اعراب و اسراییل در ژوئن ۱۹۶۷ و نتیجه آن كه شكست سخت اعراب (عمدتا شامل مصر ، سوریه ، اردن و عراق) در برابر اسراییل ( فلسطین اشغالی) بود، مبارزه مسلحانه ظفار را با مشكلات سیاسی و نظامی قابل توجهی روبرو ساخت؛ زیرا شكست یاد شده توازن قوای سیاسی ـ نظامی راشدیدا به نفع اسراییل و غرب تغییر داد، ضمنا سه كشور عرب با زا دست دادن بخشی از سرزمین‌های خود رد جنگ مذكور، عملا سرگرم مسائل سیاسی و نظامی خود پس از دوران جنگ شدند؛ (۷) بنابراین ، جبهه و ارتش آزادی بخش از نظر تهیه و تأمین تسلیحات مورد نیاز خود به وسیله كشورهای عرب یاد شده شدیدا در تنگنا قرار گرفت. مثلا از پایان جنگ شش روزه به بعد، پشتیبانی مصر از انقلابیون ظفار تقریبا به حد صفر رسید. (۸) در چنین شرایطی بود كه در سپتامبر ۱۹۶۸ دومین كنگره «جبهه آزادی‌بخش ظفار» در دهكده ساحلی «حمرین» (واقع در جنوب عمان و نزدیك صلاله) تشكیل شد و تجربه‌های مبارزات دو ساله جبهه مورد بررسی و بازبینی قرار گرفت. حاصل بررسی‌های انجام شده در كنگره حمرین به آنجا انجامید كه جبهه موضع‌گیری كشوری (عمان) خود را به كل منطقه خلیج فارس گسترش داد؛ بنابراین نام «جبهه آزادی‌بخش ظفار» به «جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج اشغال شده» تغییر یافت! از این تاریخ بع بعد، تمایلات شدید ماركسیستی در هدف‌های رزمندگان ظفاری راه یافت. جبهه در این كنگره یك موضع شددی «مبارزه با امپریالیسم، استعمار ، ارتجاع، بورژوازی و فئودالیسم» اتخاذ كرد و خواستار توسعه یك جنگ خلقی آزادی‌بخش برای كل خلیج عربی (خلیج فارس) شد!‌همین تحول عقیدتی و عملكردی را نیز بعدا یك روزنامه چاپ عدن ( یمن جنوبی) منتشر كرد كه: در خلال كنگره حمرین سوسیالیسم علمی از وسی جبهه به عنوان یك تئوری انقلابی پذیرفته شد و یك ارتش خلقی آزادی بخش شكل گرفت. (۹) در این كنگره استراتژی جدیدی برای عمان و خلیج فارس مشخص شد، آموزش سیاسی ـ عقیدتی افراد نظامی آغاز شد و برای اولین بار زنان در صفوف انقلابیون پذیرفته شدند. یكی دیگر از تصمیمات مهم كنگره دوم ، تشكیل «گروه‌های مقاومت ملی» بود تا ارتش آزادی‌بخش را حمایت و تكمیل كند. ضمنا تصمیم گرفته شد با بیسوادی و در محله اول در بین افراد ارتش آزادی‌بخش و «گروه‌های مقاومت ملی» مبارزه شود. نتیجه قبول ایدئولوژی و خط مشی‌های ماركسیستی عبارت بود از محروم ماندن جبهه از حمایت فراوانی كه ممكن بود از سوی مردم ظفار نصیبشان گردد؛‌زیرا با توجه به مسلمان و سنتی بودن مردم بومی، یك ضدیت بالقوه با مرام اشتراكی در میان آنان وجود داشت به گونه‌ای كه حتی از این تاریخ به بعد « جبهه خلق ....» مورد حمایت كمی از جانب جهان قرار گرفت. چنانكه سخنگوی جبهه در درمصاحبه‌ای با یك روزنامه كویتی اظهار داشت: «جبهه تماس‌هایی رسمی با اتحادیه عرب و پایتخت‌های عربی به منظور توضیح و تشریح مسأله انقلاب در ظفار داشته است. [در این تماس‌ها] از سوی جبهه تقاضای كمك‌های مؤثری در جهت [حمایت از] ‌انقلاب شده، ولی غالب جواب‌ها منفی بوده است» . (۱۰) نهایت اینكه در سال ۱۹۷۰ ـ یعنی پنج سال پس از آغاز مبارزه بجهه ـ تقریبا غالب كشورهای عربی و افریقای شمالی ، از جنگجویان حمایت چندانی نمی‌كردند. (۱۱) . تصمیم‌های اتخاذ شده در كنگره حمرین موجب قطبی شدن جنبه‌های منطقه‌ای و جهانی مبارزه شد و عملا باعث شد كه هزینه‌های جنگ هم از نظر نفرات و هم وسایل و تجهیزات افزایش یابد. از سوی دیگر انتخاب راه و عقیده ماركسیستی از سوی جبهه باثع حساسیت شدید سلطان مسقط و عمان، كشورهای میانه رو خلیج فارس، انگلستان و امریكا شد؛ به ویژه اینكه باید به این نكته مهم توجه كنیم كه چند میدان نفتی مهم عمان در جنوب آن كشور و در ایالات بزرگ ظفار قرار داشت و تولید تجارتی نفت نیز به تازگی در عمن شروع شده بود. (۱۲) بنابراین در پیش گرفتن خط مشی‌های ماركسیستی و چپ‌گرایانه افراطی می‌توانست خطری بالقوه برای كشورهای نفتی و میانه‌رو (طرفدرا غرب) در منطقه استراتژیك خلیج فارس محسوب شود. بعد از كنگره دوم، بیش از ۹۰ درصد ایالت ظفار و چند شهر مهم و از جمله شهرهای : دالكوت ؛‌رخیوط و سعده ( مجموعا در حدود یك ششم كل مساحت عمان) خرابكاری علیه تأسیسات شركت نفت «رویال داچ ـ شل» (هلندی ـ‌ انگلیسی) (كه تقریبا امتیاز تمامی مناطق و تأسیسات نفتی عمان و از جمله ظفار را در كنترل و اداره خود داشت) به وسیله نیروهای رزمی جبهه انجام گرفت و عملیات اكتشاف و استخراج این شركت به طور كامل در ظفار (به عنوان اولین منطقه شروع عملیات اكتشاف و استخراج نفت) متوقف شد. (۱۳) پیرو این تحركات و در راستای هدف گسترش اقدامات و فعالیت‌های جبهه (پس از كنگره حمرین) ، مبارزات آزادی‌خواهانه و ضد انگلیسی در نقاط دیگر عمان نیز از ژوئن ۱۹۷۰ به بعد به رهبری «جبهه دموكراتیك خلق برای آزای عمان» آغاز شد. پیرو یك رشته تحركات سیاسی، آزادی خواهانه و استقلال‌طلبانه در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس پس از جنگ جهانی دوم، استعمار انگلستان ناچار شد در سلطان نشین مسقط و عمان نیز تغییر و تحولاتی سیاسی در تركیب رهبری آن به عمل آورد. علاوه بر اینكه سلطان سعید بن تیمور ( حام عمان) نیز نتوانسته بود قیام ظفار را سركوب یا كنترل كند؛ بنابراین با چراغ سبز و حمایت آن كشور، قابوس بن تیمور در تاریخ ۲۴ ژوئیه ۱۹۷۰ با انجام كودتایی علیه پدرس سعیدبن تیمور قدرت را در آن كشور به دست گرفت. وی تحصیل‌كرده آكادمی نظامی معتبر انگلستان به نام «سندهرست» (۱۴) بود و بر خلاف پدرش فردی تحصیل‌كرده و روشن و آگاه به شرایط و نیازهای زمان خود است. به همین دلیل از ابتدای حكومتش با درك واقعیت‌ها و نیازهای جامعه خود به یك رشته اصلاحات وسیع اجتماعی ، اقتصادی ، عمرانی و سیاسی در عمان اقدام كرد؛ بنابراین به تدریج توازون قدرت به نفع سلطان قابوس و به ضرر جبهه ظفار تغییر یافت. سلطان قابوس در كنار شروع اصلاحات اجتماعی، به كلیه شورشیان جبهه ظفار كه خود را تسلیم می‌كردند عفو عمومی داد. بدین ترتیب این اقدام سلطان و ایجاد تأسیسات رفاهی و عمرانی باعث ایجاد شكاف و اختلاف در جنبش شد، چنانكه با استفاده از همین خط مشی‌ها، دولت توانست در فاصله سال‌های ۱۹۷۳ـ ۱۹۷۵ نزدیك به ۱۰۰۰ نفر از انقلابیون ظفار را به رویگردانی از قیام و تسلیم به دولت برانگیزد. (۱۵) سلطان قابوس در تبلیغات سیاسی خود علیه نیروهای انقلابی «ارتش آزادی‌بخش» آنان را «یاغیان كمونیست» ، «كافران» و «بی‌خدایان» خطاب می‌كرد و برای تحریك احساسات مذهبی توده‌ها و جدا ساختن صفوف آنها از جنبش ظفار، از شعارهای اسلامی استفاده می‌كرد؛ (۱۶) بنابراین از سال ۱۹۷۰ به بعد، آن برتری و پیروزی‌هایی كه قبلا به وسیله نیروهای انقلابی ظفار كسب شده بود به تدریج رو به كاهش و زوال رفت. سلطان قابوس برای مبارزه با انقلابیون ظفار، ارتش عمان را تقویت كرد و آنها را با جدیدترین تسلیحات نظامی مجهز نمود. نیروهای نظامی عمانی، انگلیسی ، پاكستانی و هندی به فرماندهی ژنرال «هیوگ اولدمن» (۱۷) انگلیسی به عنان فرمانده نیروهای نظامی و وزیر دفاع عمان (۱۸) در سركوب شورشیان ظفار به آن كشور كمك می‌كردند. سومین كنگره :جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج» با شركت كلیه نیروهای انقلابی ظفار در ژوئن ۱۹۷۱ در «رخیوط» تشكیل شد. زخیوط واقع در جنوبی‌ترین بخش سرزمین عمان و نزدیك مرز یمن، یكی از آخرین مناطق پایگاهی استعمار انگلستان در ظفار بود كه نیروهای انگلیسی در سال ۱۹۶۹ با توسعه عملیات چریكی جبهه از آنجا رانده شدند. (۱۹) در این كنگره تصمیم‌های مهمی در سطوح منطقه‌ای، بین‌المللی و عربی اتخاذ شد؛ از جمله تأكید بر همبستگی توده‌های عرب در مبارزه آزادی‌بخش و تأكید بر وظیفه جبهه در پشتیبانی از تمام انقلاب‌های دموكراتیك ملی؛ ضرورت ایجاد جبهه متحد وسیع، متشكل و مبارز علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه، رهایی منطقه از استعمار به هر شكل آن و تحقق استقلال كامل آنها؛ اتحاد سازمان‌های ملی فلسطین در جنگ دراز مدت علیه صهیونیسم و امپریالیسم و بالاخره طرفداری از نیروهای سوسیالیستی بین‌المللی و مترقی در مبارزاتشان علیه امپریالیسم و سرمایه‌داری غربی. كنگره چهارم جبهه در دسامبر ۱۹۷۲ در «اهلیش» تشكیل شد. دو تصمیم مهمتر اتخاذ شده در این كنگره ، عبارت بودند از: ۱) تلفیق «جبهه ملی برای رهایی خلیج اشغال شده» با «جبهه دموكراتیك برای رهایی عمان» در یك جبهه واحد با عنوان «جبهه ملی برای رهایی عمان و خلیج»، ۲) انتخاب رهبری مشترك برای «جبهه ملی برای رهایی عمان و خلیج». دخالت نظامی ایران در عمان در علل‌ دخالت‌ ایران‌ در جنگ‌ ظفار می توان از وابستگی‌ كشورهای‌ منطقه‌ و فرا منطقه‌ای‌ به‌ نفت، پیوند و ارتباط‌ میان‌ اقتصاد، امنیت‌ و نفت‌ برای‌ كشورهای‌ منطقه‌ و بویژه‌ برای‌ ایران‌ و نیز پیچیدگی‌ روابط‌ بین‌الملل‌ در دهه‌های‌ شصت‌ و هفتاد و اثرات‌ ناشی‌ از آن‌ بر تحولات‌ خلیج‌ فارس، كشورهای‌ فرامنطقه‌ای‌ را بر آن‌ داشت‌ تا وظیفه‌ برقراری‌ ثبات، حفظ‌ نظم‌ و امنیت‌ را به‌ خود كشورهای‌ منطقه‌ واگذار نمایند. در این‌ باره، «همایون‌ كاتوزیان» معتقد است‌ كه‌ در آن‌ مقطع‌ «نفت‌ متغیر مستقل‌ بود و كل‌ كالبد اجتماعی‌ و اقتصادی، تابع‌ آن». از سوی‌ دیگر، سعی‌ غرب‌ بر این‌ بود كه‌ تنگه‌ها و نقاط‌ حساسی‌ را كه‌ به‌ «نقاط‌ شرك» معروفند، در اختیار خود داشته‌ باشد. از جمله‌ این‌ نقاط‌ می‌توان‌ به‌ تنگه‌ هرمز اشاره‌ كرد. «تنگه‌ هرمز»، هم‌ برای‌ قدرت‌ دریایی‌ در مقابله‌ با قدرت‌ بر‌ی‌ و هم‌ برای‌ قدرت‌ بر‌ی‌ در مقابله‌ با قدرت‌ دریایی، نقش‌ دفاعی‌ مناسبی‌ دارد. از طرف‌ دیگر قرار داشتن‌ آن‌ در مسیر انتقال‌ نفت‌ مورد نیاز جهان‌ غرب‌ به‌ عنوان‌ نقطه‌ كنترل‌ و اهرم‌ اعمال‌ فشار، به‌ دلیل‌ وابستگی‌ اروپا به‌ نفت‌ منطقه‌ خلیج‌ فارس‌ و بازار مصرف‌ ثروتمند آن، بخش‌ حساسی‌ از شبكه‌ حمل‌ و نقل‌ دریایی‌ اروپا را تشكیل‌ می‌دهد. با تشدید فعالیت‌ها و اقدامات چریكی رزمندگان جبهه و نیز گرایش‌های ماركسیستی آنان (به ویژه هدف‌های اعلام شده منطقه‌ای جبهه خلق) ، دولت ایران و نیز قدرت‌های غربی نسبت به جنبش ظفار حساس شدند. چنانكه محمدرضا شاه در اوایل سال ۱۹۶۹ در مصاحبه با یكی از نمایندگان كارگری پارلمان انگلستان در تهران اظهار داشت: «... ما آزادی كشتیرانی در منطقه [خلیج فارس] را تضمین می‌كنیم و در این رابطه می‌توانیم به تعهدات خود عمل كنیم». (۲۰) در همین راستا شاه اعلام كرد در صورت درخواست كمك از سوی حكومت‌های كشورهای ساحلی برای تأمین امنیت به آنان كمك خواهد كرد. (۲) این موضع‌گیری ایران باعث شد كه با توسعه عملیات چریك‌های ظفار و ناتوانی نیروهای عمانی در كنترل این جنبش ماركسیستی، و در نتیجه درخواست كمك نظامی سلطان قابوس از ایران، شاه به سرعت به آنان پاسخ مثبت دهد. قابل ذكر است كه روابط دیپلماتیك ایران و عمان در اوت ۱۹۷۱ برقرار شد و پس از آن، مسؤولان دو كشور رفت و آمدها و مذاكرات متعددی با یكدیگر داشتند. در فوریه ۱۹۷۲ یك هیأت ویژه عمانی به ریاست «توینی بن شهاب» مشاور سلطان قابوس برای مذاكره با مقامات ایرانی و ترتیب دریافت كمك نظامی از ایران برای سركوب شورش ظفار وارد تهران شد. پس از مذاكرات طولانی، بالاخره در ماه مارس ۱۹۷۲ یك پیمان محرمانه نظامی ـ امنیتی بین مشاور نظامی سلطان قابوس و مقامات ایران به امضا رسید. (۲۲) پیرو آن و در اجرای موافقت‌نامه یاد شده، ایران تسلیحات و مشاورین نظامی و امنیتی به عمان فرستاد. ضمنا بنا به ادعای جبهه خلق، «ایران جزیره عمانی الغنم را [واقع در قسمت شمال رأس المسندام و جنوب تنگه هرمز] اشغال كرد و نیروی دریایی و هوایی ایران به گشت زنی و مراقبت از منطقه رئوس الجبال كه بخش عمانی تنگه هرمز و قسمتی از آّ‌های ساحلی عمان است، پرداختند» .(۲۳) در حالی كه برخی منابع غربی اعلام كردند ایران در این جزیره، تنها به ایجاد یك ایستگاه كنترل آلودگی آب‌های خلیج فارس اقدام كرده است. (۲۴) در اوایل سال ۱۹۷۳ نیز ایران شش فروند هلیكوپتر نظامی را به همراه خدمه آنها برای كمك و استفاده در جنگ ظفار به عمان فرستاد.(۲۵) سلطان قابوس در مصاحبه‌ای با روزنامه النهار در تاریخ ۲۲ مارس ۱۹۷۳ رسما اعلام كرد كه «ما كمك و خدمات نظامی مختلفی از ایران دریافت می‌كنیم. افسران ایرانی این كمك‌ها را زیر نظر دارند و تعدادی هواپیمای ایرانی هم به كمك ما فرستاده شده است». (۲۶) ضمنا یك ماه بعد، در آوریل همان سال امیرعباس هویدا نخست وزیر ایران متذكر شد كه ایران به درخواست سلطان قابوس برای دریافت كمك از ایران پاسخ مثبت داده است. (۲۷) بالاخره مدتی پس از ارائه كمك‌های یاد شده و گسترش شورش طفار و عدم توانایی نیروهای عمانی در كنترل»، نیروهای نظامی ایران در تاریخ ۲۹ آذر ماه ۱۳۵۲ (۲۰ دسامبر ۱۹۷۳) بنا به درخواست سلطان قابوس مستقیما وارد عمل شدند. چنانكه بین ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ سرباز ایرانی مجهز به پیشرفته‌ترین تجهیزات به وسیله ۲۰ فروند هلیكوپتر در تاریخ ۲۰ دسامبر از دو سوی شمال و جنوب و در دو سوی «خط سرخ» كه همان جاده سراسری صلاله ـ مسقط (جنوب ـ شمال) بود پیاده شدند. نیروهای ایرانی كه متشكل از نیروهای ویژه هوابرد و تفنگداران دریایی بودند ، در اردوگاه‌های مرزی دشت‌های منطقه صلاله متمركز شدند (اردوگاه‌های فوج، ام الغوارف، و پایگاه صلاله) . تعدادی از نیروهای ایرانی نیز به نوار شمالی منطقه (تمریت و شعلیت) فرستاده شدند. پیاده شدن نیروهای ایرانی با پشتیبانی هواپیماهای انگلیسی كه از صلاله و مصیره پرواز كرده بودند، انجام شد. بعدا بخشی از نویرها به جزیره :«حلانیات» (كوریاموریا) اعزام شدند تا در آنجا تأسیسات نظامی لازم را ایجاد كنند. بقیه نیروهای ایرانی به اردوگاه‌های نظامی در منطقه شرقی و ممر اعزام شدند. مركز فرماندهی نیروهای ایرانی در پایگاه صلاله بود. مدتی قبل از پیاده كردن نیرو و دخالت مستقیم نیروهای ایران در عمان «پیمان سنتو» اعلام كرد كه یك رشته مانورهای نظامی از تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۷۳ به مدت ۱۲ روز در آب‌های دریای عمان و خلیج فارس انجام خاهد گرفت. در این مانور نیروهای دریایی و هوایی ایران، تركیه ، انگلستان و امریكا شركت داشتند و از هوا و دریا به پیاده كردن نیرو پرداختند.(۲۸) این مانورها در واقع دو هدف را دنبال می‌كرد: ۱) آزمایش توانایی نیروهای ایرانی و نیز زمینه‌سازی روانی در منطقه برای لشكركشی بعدی ایرانی‌ها، ۲) آزمایش توانایی نیروهای دیگر پیمان سنتو برای انجام عملیات و كنترل بحران‌های منطقه، تعداد نیروهای ایرانی در عمان در پایان سال ۱۹۷۴ به حدود ۳۵۰۰ نفر و در سال ۱۹۷۵ به حدود ۵ هزار نفر رسید. ضمنا هواپیماهای جنگنده اف-۵ نیز با استفاده از پایگاه تمریت بر فراز مرزهای یمن جنوبی به گشت زنی می‌پرداختند. ضمنا كشتی‌های جنگی ایران نیز سواحل ظفار را تا زمانی كه تحت تسلط شورشیان بود، بمباران می‌كردند. لشكركشی ایران به ظفار، در واقع در حكم یك میدان آزمایش و عمل بود؛ زیرا هم تسلیحات و تجهیزات جدید امریكایی (تحویلی به ارتش ایران) آزمایش می‌شد و هم كارایی و توانایی‌های افسران و سربازان ایرانی كه تا آن زمان در یك جنگ منطقه‌ای شركت و دخالت نداشتند ارزیابی می‌شد. به همین دلیل، واحدهای اعزامی ایران مرتبا تعویض و جانشین‌سازی می‌شدند تا تعداد بیشتری از نیروهای ایران با جنگ‌های نامنظم (چریكی) آشنا شوند. نكته مهم در كیفیت دخالت نیروهای نظامی ایران در ظفار این بود كه مثلا بر خلاف عملكرد نیروهای امریكایی در ویتنام، آنان به قتل عام، تجاوز به ناموس، غارت و چپاول اموال مردم و كلاهبرداری از افراد بومی اقدام نكردند. دیگر اینكه زمینه مداخله ایران در ظفار به علت عدم وجود ادعاهای ارضی میان دو كشور تسهیل شده بود. ضمنا ایران و عمان تنها دو كشور منطقه هستند كه در تنگه استراتژیك هرمز آب‌های مشتركی دارند؛ بنابراین وجود علایق و منافع مشترك در حوزه تنگه هرمز به مناسبات میان ایران وعمان بعد و ویژگی خاصی می‌بخشید كه در مقایسه با كشورهای دیگر منطقه تفاوت داشت. علاوه بر اینكه بسیاری از عمانی‌ها ایرانیان را به عنوان حامیانی می‌دانستند كه جلوی فعالیت‌های چپ‌گرایانه علیه حكومت را می‌گرفتند. به هر حال دخالت نظامی ایران در ظفار، حساسیت و انتقاد و اعتراض تقریبا همه كشورهای عرب را به دنبال داشت، چرا كه این اقدام ایران را نماد بارز توسعه طلبی ایران در زمان شاه می‌دیدند. حتی كشورهای میانه‌رو عرب نیز حداقل خواستار كاهش حضور و نفوذ ایران در عمان بودند ! چنانكه مثلا یك هیأت نمایندگی اتحادیه عرب در اواسط سال ۱۹۷۴ مأموریت ناموفقی را در تحقق هدف مذكور به انجام رساند. پیرو آن نیز برخی گزارش‌ها حاكی از آن بود كه كشورهای مصر و عربستان سعودی خواستار جانشینی نیروهای عرب به جای نیروهای ایران بودند. در حالی كه یكی از دلایل درگیر شدن ایران در عمان عبارت از ابراز بی‌میلی قبلی اعراب در پاسخ به درخواست كمك سلطان قابوس از آنان بود. (۲۹) در ژانویه ۱۹۷۵ دهكده ساحلی و بندر رخیوط ـ یعنی مركزیت مناطق تحت تسلط شورشیان و ستاد مركزی آنان ـ به دست نیروهای ایرانی افتاد. ضمنا با ایجاد موانع بیشتر به منظور قطع راه‌های تداركاتی از دسترس شورشیان ، آنان بیش از پیش ناگزیر به عقب‌نشینی شدند، تا آنجا كه به مرز یمن جنوبی رانده شدند. ضمنا موفقیت نیروهای ایرانی در تصرف مواضع یا قطع و محدود كردن راه‌های تداركاتی مبارزان جبهه خلق، عرصه را بر آنها تنگ كرد و باعث بروز اختلاف نظرهایی گسترده بین رهبران جنبش بر سر كیفیت رهبری و خط مشی‌های نهضت شد. جدا از اقدامات نظامی گسترده نیروهای ایرانی در عمان، آنان دو اقدام بسیار مهم نظامی را با موفقیت انجام دادند كه در شكست و سركوب شورشیان ظفار نقش اساسی داشت. اولین اقدام عبارت از باز كردن مجدد جاده استراتژیك و سراسری ۶۰ كیلومتری صلاله ـ مسقط بود كه در اواخر بهمن ماه ۱۳۵۲ (فوریه ۱۹۷۴) انجام گرفت. شورشیان ظفار با ایجاد پایگاه‌های متعدد و پناهگاه‌هایی در كوه‌ها از سال ۱۹۶۹ به بعد بر آن تسلط داشتند و عملا بسته بود؛ بنابراین كومت عمان برای رساندن تتجهیزات و مهمات به نیروهای خود بناچار از راه ها و دریا كه آن هم همواره مورد حمله شورشیان بود استفاده می‌كرد. پس از بازگشایی این جاده استراتژیك، «اسماعیل خلیل رصاصی» سفیر عمان در تهران با پیش‌بینی پایان قریب‌الوقوع جنگ فرسایشی ظفار با كمك نیروهای ایرانی، پاكسازی و بازگشایی این جاده را به منزله «كلید تعیین كننده این جنگ فرساینده» تلقی كرد و اعلام داشت كه : «این پاكسازی بدون شجاعت و مهارت سربازان ایرانی امكان‌پذیر نبود».(۳۰) گفتنی است كه این پیروزی نیروهای ایرانی، به تقویت روحیه نیروهای مسلح سلطان قابوس و دولت عمان كمك زیادی كرد. (۳۱) دومین اقدام مهم و سرنوشت‌ساز نیروهای ایرانی در مورد كنترل شورش و ظفار، شامل ایجاد یك سد نفوذ‌ناپذیر و امنیتی به نام «خط دماوند» بود. خط دماوند عبارت از سد و مانعی امنیتی متشكل از سیم‌های خاردار و دستگاه‌های اعلام خطر الكترونیكی به طول چندین كیلومتر بود كه در سمت غرب صلاله و «ریسوت» (به سمت مرز مشترك با یمن جنوبی) و از محل دهكده ساحلی رخیوط به شكل خطی هلالی به سوی شمال كشیده شده بود. خط دماوند از پیوستن نفرات كمی و ارسال مهمات و تجهیزات از سوی یمن جنوبی برای شورشیان جلوگیری می‌كرد. این خط پس از تصرف بندر رخیوط به وسیله نیروهای ایرانی در ژانونه ۱۹۷۵ (كه مقر و ستاد مركزی جبهه خلق بود) ساخته شد. حدود یك سال قبل از آن و در اوایل سال ۱۹۷۴ ، مانع امنیتی (خط هورن بیم) (۳۲) در حدود ۵۰ كیلومتری شرق آن و نزدیك «ریسوت» ساخته شده بود. (۳۳) در اكتبر ۱۹۷۵ اعلام شد كه نیروهای ایرانی تپه‌های استراتژیك را واقع در «شبوت» (مشهور به تپه ۵۸۷) تصرف كرده‌اند. این بلندی‌های استراتژیك در حدود ۹ كیلومتری غرب رخیوط قرار داشتند كه مركز لجستیك جبهه خلق را در «خرفات» به غارهای «شیرشیتی» در نزدیكی ساحل (كه یكی از مهم‌ترین پناهگاه‌های شورشیان بود) مرتبط می‌كرد. مدت كوتاهی بعد، در فاصله ماه‌های نوامبر و دسامبر همان سال تعداد ۱۹۴ نفر از چریك‌های ظفار خود راتسلیم نیروهای سلطان قابوس كردند و بالاخره در تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۷۵ سلطان قابوس به طور رسمی پایان جنگ ظفار را اعلام كرد.(۳۴) پس از پایان جنگ ظفار بخش اعظم نیروهای ایران از آنجا فرا خوانده شدند، ولی تعداد كمی از آنان (حدود ۳۵۰ نفر) تا مدتی پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ در عمان باقی ماندند. وظیفه آنان ساختن سكوهای رادار در پایگاه «مانستون» واقع در شمال غربی عمان بود كه عمدتا نقل و انتقالات نظامی را در یمن جنوبی زیر نظر داشتند. (۳۵) پس از انقلاب و در زمان دولت موقت مهندس مهدی بازرگان، بقیه نیروهای ایرانی مستقر در عمان به ایران فراخوانده شدند. چند كشور عرب پس از جنگ ۱۹۷۶ حمایت خود را از جنبش كاهش داده یا قطع كردند. جدا از چند كشور مهم عرب، كشور چین نیز یكی از حامیان مهم جنبش ظفار به شمار می‌رفت؛ ولی بعدا خودداری چنین از حمایت مؤثر از جنبش، تا حد قابل ملاحظه‌ای روند حركت‌های آنان را به قهقرا كشاند. چین در بهار سال ۱۹۷۳ به كمك‌ها و پشتیبانی خود از جنبش پایان داد، بویژه این امر زمانی رخ داد كه ایران در كمك نظامی به نیروهای دولتی عمان گام‌های بلندی برداشته بود. این حركت چین، در راستای تغییر سیاست خاورمیانه‌ای آن كشور در رابطه با رقابت قدرت و چالش‌های سیاسی‌اش با شوروی و نیز تغییر و تحولات سیاست‌های بین‌المللی در پایان دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ انجام گرفت.(۳۵) علاوه بر خودداری چین از حمایت جنبش، تعطیل كمك از جانب عراق نیز پیش از پیش باعت ضربه زدن به شورشیان و افت فعالیت‌های آنان شد؛ چنانكه بهبود روابط سیاسی ایران و عراق در مارس ۱۹۷۵ (پس از امضای قرارداد الجزیره بین دو كشور) ضربه مهلكی بر مبارزان جبهه خلق وارد آورد؛ زیرا عراق به عنوان یكی از منابع مهم عربی برای تأمین نیازهای مالی، تسلیحاتی، آموزشی و تبلیغاتی جنبش عمل می‌كرد و بالخره اینكه در اواخر سال ۱۹۷۵ نیز در سیاست‌ها و خط مشی‌های یمن جنوبی در حمایت از جنبش تغییرات مهمی پیدا شد. در حالی كه قبلا چنین تغییری در رفتار و سیاست كشوری كه از جمله ثابت‌ترین حامیان جنگجویان شمرده می‌شد، غیرقابل پیش‌بینی بود! چنانكه از اواخر سال مذكور، سیاست‌های جدید عدن مبتنی بر تجدید مناسبات آن با عربستان سعودی و امارت متحده عربی قرار گرفت، این تحول، عملا به معنی خودداری یمن جنوبی از حمایت لجستیكی و تسلیحاتی از جنبش ظفار بود! پی‌نوشت: ۱ـ درگیر‌ها و قیما مسلحانه مذكور در سلسله كوه‌های «جبل‌الاخضر» واقع در نواحی شمال عمان درگرفت. بلندترین قله رشته كوه یاد شده، « قله شام» با ۳۰۳۵ متر ارتفاع است. ۲ـ‌ انقلاب ظفار و تحولات خلیج (مجموعه كرامه: شماره ۷) (بی‌}ا: كمیته فلسطین، اتحادیه انجمن‌های اسلام یدانشجویان در اروپا ، خرداد ۱۳۵۴) ، ص ۳۲ ۳ـ نام گروه مذكور در منبع پیشین «انجمن خیریه ظفار» ذكر شده است كه با توجه به هدف مورد نظر آن گروه (تجزیه‌طلبی ظفار) به نظر می‌رسد اشتباه است. ۴ـ همان منبع ۵ـ همان منبع ،‌صص ۳۲ـ۳۳ ۶ـ Times (۳ Aug ۱۹۷۰) & New york Times (۱۲ July ۱۹۷۰) ۷ـ در همین راستا، از آن تاریخ به بعد «مسأله عربی» به جای «مسأله فلسطین» مطرح شد و اهمیت یافت. بنابراین هدف اصلی ، كشورهای عمده درگیر با اسراییل آزادسازی سرزمین‌های متعلق به خودشان شد و مسأله فلسطین و قدس حالت ثانویه یافت. ۸ـ عباس امیری ، همان منبع ، ص ۴۸۲ ۹ـ الطوری ( ۸ ژوئن ۱۹۷۱) ۱۰ـ الطلیعه (۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸) ۱۱ـ عباس امیری ، همان منبع ۱۲ـ میدان‌های نفتی : ایرد ، مرمول ،‌آمل و رهب در جنوب و عمدتا در ایالت ظفار قرار دارند. اولین امتیاز نفتی عمان در سال ۱۹۳۷ به انگلستان اعظا شد . در سال ۱۹۶۴ در منطقه فهود نفت كشف شد و نخستین تولید تجارتی نفت نیز در سال ۱۹۶۸ در ایالت ظفار آغاز شد. ۱۳ـ انقلاب ظفار ، همان منبع ، ص ۳۶ ۱۴ـ Sand Hurst ۱۵ـ عباس امری ، همان منبع ، ص ۴۷۸ ۱۶ـ انقلاب ظفار ، همان منبع، ص ۳۵ ۱۷ـ Hugh Oldman ۱۸ـ بر اساس پیمان سیاسی ـ نظامی كه در سال ۱۹۵۱ میان سلطان مسقط و عمان و انگلستان منعقد شد، انگلستان در قبال دریافت امتیاز ویژه ، حمایت نظامی از عمان را عهده‌دار شد. ضمنا فرماندهی نیورهای نظامی و امنیتی آن كشور را افسران انگلیسی در دست گرفتند . ۱۹ـ نیروی‌های انگلیسی قبلا نیز در نوامبر ۱۹۶۷ و پیرو جنگهای داخلی یمن و پیروزی « جبهه آزادی بخش ملی» (یك جنبش جریكی ملی‌گرا) در آنجا ، ناچار شدند از پایگاه دریایی عدن و سایر نقاط یمن جنوبی خارج شوند ۲۰ـ‌Pirouz Mogtahed – Zadeh , Political Geography of the Strait of Hormuz (London : University of London, ۱۹۹۰) , P.۳۰ ۲۱ـ Idid , P.۳۱ ۲۲ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، جلد ۲، همان منبع ، صص ۷۵ـ۲۷۲، ضمنا مقایسه كنید: انقلاب ظفار و تحولات خلیج ، همان منبع ، صص ۴۲ الف ، و ۵۳ ۲۳ـ انقلاب ظفار ، همان منبع ، ص ۵۳ ۲۴ـ Internationl Herald Tribume (۲۴-۲۵ March ۱۹۷۳) , P.۲. As cited in Pirouz Mojtahed – Zadeh op .,P.۳۶ ۲۵ـ Ibid .P.۳۰ ۲۶ـ همان منبع ، ص ۵۴ ۲۷ـ Ibid ۲۸ـ همان منبع ۲۹‌ـ Ibid ۳۰ـ «حمله گازانبری نیروهای ایران در عمان» ، روزنامه اطلاعات (۲۱ بهمن ۱۳۵۲) ۳۱ـ عباس امیری ، همان منبع ، ص ۴۹۳ ۳۲ـ به معنی درخت «ممرز» است كه ضمنا به آن «اولس» یا «مرز» یا «تغار» نیز گویند. ۳۳ـ كیهان هوایی ، شماره ۱۴۶ (۳۰ مهر ۱۳۵۴/۲۲ اكتبر ۱۹۷۵) ۳۴ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، جلد ۲ ، همان منبع، ص ۲۷۵ ۳۵ـ عامل دیگری كه بر تغییر و تحرك جدید سیاست چین در خاورمیانه افزود، عضویت آن كشور در سازمان ملل متحد در اكتبر ۱۹۷۱ بود كه امكانات گسترش مناسبات سیاسی «دولت با دولت« در منطقه را برای پكن افزایش داد. برای كسب اطلاعات بیشتر درباره سیاست‌های خاورمیانه‌ای چین ر.ك: محمدجواد امیدوارنیا‌ف چین وخاورمیانه (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی ، ۱۳۶۸) ، فصل‌های سوم و چهارم . منبع: كتاب خلیج فارس و مسائل آن،تالیف بیژن اسدی،انتشارات سمت.
  2. اخراج بعضى قبایل یهود مانند بنى نضیر و بنى قریظه از اطراف مدینه آنها را نسبت به مسلمین و مخصوصا نسبت به پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله خشمگین ساخت و چند تن از رؤساى قبایل مزبور به مكه رفته و آمادگى خود را علیه پیغمبر صلى الله علیه و آله به منظور كمك و همراهى با قریش اعلام داشتند بزرگان قریش از این فرصت استفاده كرده و از پیشنهاد آنان استقبال نموده در نتیجه كلیه قبایل بت پرست مكه به همدستى طوایف یهود در سال پنجم هجرى بسیج عمومى كرده و با تعداد ده هزار نفر به فرماندهى ابوسفیان و دستیارى گروهى از یهود براى ریشه كن ساختن نونهال اسلام متوجه مدینه شدند. چون این خبر به پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید مسلمین را جمع كرد و براى دفاع در مقابل این عده مهاجم به بحث و شور پرداخت، سلمان فارسى پیشنهاد نمود كه اطراف مدینه را خندق بكنند و موانع مصنوعى در آنجا به وجود آورند تا عبور دشمن از آن سخت و نا ممكن باشد رسول اكرم پیشنهاد سلمان را پذیرفت و دستور فرمود فورا براى حفر خندق آماده شوند. مسلمین مشغول حفر خندق شده خود حضرت رسول صلى الله علیه و آله نیز مانند مسلمین دیگر به حفر خندق اشتغال داشت پیش از رسیدن سپاه مهاجم خندق كنده و آماده شد و هنگامی كه مشركین نزدیك خندق رسیدند از مشاهده آن متعجب شدند زیرا این نوع وسیله دفاع در عربستان سابقه نداشت بدین جهت گفتند: و الله ان هذه لمكیدة ما كانت العرب تكیدها، به خدا سوگند این حیله عرب نیست و عرب چنین حیله‏اى به كار نبندد. مسلمین هم كه تعدادشان در حدود سه هزار نفر بود در آن طرف خندق اردو زده بودند، چند روز این دو سپاه در طرفین خندق روبروى هم بودند و گاهى به هم سنگ و تیر می‎انداختند بالاخره عمرو بن عبدود با چند نفر دیگر اسب جهانیده و از تنگترین جاى خندق خود را به طرف دیگر آن رسانیدند. عمرو به محض ورود مبارز خواست، وقتى صداى خشن و رعب انگیز عمرو در فضاى اردوگاه مسلمین طنین انداز شد نبض‏ها از حركت ایستاد و رنگ از چهره همه پریدن گرفت! چرا؟ براى این كه عمرو را همه می‎شناختند، او فارس یلیل و از شجاعان نامى عرب بود و در تمام عربستان نظیر و مانندى نداشت، او قهرمان كهنسال و ورزیده و جنگدیده بود و به تنهائى با هزار نفر مقابل شمرده میشد! فریاد هل من مبارز عمرو براى بار دوم پرده گوش مسلمین را مرتعش ساخت. در این موقع یك سكوت و حیرت توام با ترس و وحشت بر تمام لشگر مدینه حكمفرما بود و كسى را جرات تكلم و اظهار وجود نبود عمرو میگفت شما میگوئید هر كس از ما كشته شود به بهشت میرود آیا در میان شما داوطلب بهشت وجود ندارد؟ بالاخره پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله سكوت را شكست و فرمود كیست كه شر این بت پرست را از سر ملت اسلام بر دارد؟ نفس‏ها در سینه حبس بود و از كسى صدائى بر نیامد على علیه السلام بپا خواست و عرض كرد من یا رسول الله پیغمبر فرمود تامل كن شاید داوطلب دیگرى هم پیدا شود ولى هیچكس حریف این قهرمان عرب نبود نبى اكرم سؤال خود را تكرار فرمود باز على علیه السلام پاسخگوى این دعوت گردید پیغمبر فرمود یا على این عمرو بن عبدود است عرض كرد من هم على بن ابیطالبم، رسول خدا عمامه بر سر على و شمشیر بر كمر او بست و فرمود برو كه خدا نگهدارت باشد سپس سر بلند نمود و با حالت رقت بار گفت خدایا پسر عم مرا در میدان كار زار تنها مگذار. عمرو رجز میخواند و مسلمین را بمبارزه میطلبید: و لقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز ************************* و وقفت اذ جبن المشجع موقف البطل المناجز و كذلك انى لم ازل متسرعا نحو الهزاهز ********************* ان الشجاعة فى الفتى و الجود من خیر الغرائز در این هنگام على علیه السلام چون شیر خشمگینى كه براى صید خود از كمین جستن كند به سرعت آهنگ عمرو كرد و جواب رجز او را از روى ادب علمى چنین داد: لا تعجلن فقد اتاك مجیب صوتك غیر عاجز*********************ذونیة و بصیرة و الصدق منجى كل فائز انى لارجو ان اقیم علیك نائحة الجنائز *********************** من ضربة نجلاء یبقى ذكرها بعد الهزاهز عمرو كه خود را از شجعان نامى و مبرز عرب میدانست با دیده حقارت به على علیه السلام نگریست و گفت آیا جز تو كسى داوطلب بهشت نبود؟ من با پدرت ابوطالب آشنا و دوست بودم نمیخواهم ترا در پنجه خود چون مرغ بال و پر شكسته‏اى در حال نزع بینم مگر نمیدانى كه من عمرو بن عبدود فارس یلیل و قهرمان نیرومند عرب هستم؟ على علیه السلام فرمود من ترا ابتداء به توحید و اسلام دعوت میكنم و اگر هم نپذیرى از همین راه كه آمده‏اى برگرد و از جنگ با پیغمبر در گذر. عمرو گفت من از روش آباء و اجداد خود (بت پرستى) دست بر نمیدارم واگر هم بدون جنگ بر گردم مورد استهزاء زنان قریش واقع میشوم، على علیه السلام فرمود در این صورت از اسب پیاده شو با هم بجنگیم كه من دوست دارم ترا در راه خدا كشته باشم. عمرو بر آشفت و از اسب پیاده شد و اسب خود را پى كرد و چون در برابر على علیه السلام ایستاد پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: برز الایمان كله الى الشرك كله. (تمامى ایمان با تمامى كفر به مبارزه برخاسته است.) حقیقت امر نیز همین بود على علیه السلام ایمان محض و بلكه كل ایمان بود و اگر در آنروز على نبود نامى از اسلام و احدى از مسلمانان نمى‏ماند، عمرو نیز نماینده شرك و كفر بود و چشم و چراغ قریش به شمار میرفت. بالاخره آن دو مبارز چنان به هم در افتادند كه گرد و غبارى در اطراف آنها بلند شد و نیروهاى متخاصمین نتوانستند آنها را به خوبى مشاهده كنند در این گیر و دار دو ضربت رد و بدل شد عمرو شمشیرى بر على زد كه سپر آن حضرت را دو نیمه كرد و به سر مباركش هم آسیب رسانید ولى آن حضرت با چابكى و نیرومندى خود چنان ضربتى به عمرو فرود آورد كه او را به خاك هلاكت افكند و خود بانگ تكبیر بر آورد، از صداى تكبیر على علیه السلام همه را معلوم شد كه عمرو به قتل رسیده و با كشته شدن او شكست قریش هم حتمى خواهد بود چنانكه خواهر عمرو در این مورد ضمن ابیاتى چند چنین گوید: اسدان فى ضیق المكر تصاولا *************************** و كلاهما كفو كریم باسل‏ فاذهب على فما ظفرت بمثله‏ *************************** قول سدید لیس فیه تحامل‏ ذلت قریش بعد مقتل فارس*************************** فالذل مهلكها و خزى شامل یعنى آنها دو شیر دلاور بودند كه در تنگناى معركه بیكدیگر حمله‏ور شدند و هر دو همتایان بزرگوار و دلیرى بودند. اى على برو كه تا كنون به كسى مانند او چیره نگشته بودى و (این ادعاى من) سخنى است محكم و درست و در آن تكلف و اغراق نیست. قریش پس از كشته شدن چنین سوارى خوار شد و این خوارى، قریش رانابود كرده و این رسوائى شامل همه آنان خواهد بود. چون على علیه السلام سر عمرو را به حضور پیغمبر آورد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود. ضربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین. و بعضى نوشته‏اند كه فرمود: لضربة على لعمرو بن عبدود افضل من عمل امتى الى یوم القیامة. یعنى ارزش و پاداش شمشیرى كه على علیه السلام در روز خندق بر عمرو زد از پاداش عبادت جن و انس برتر است و یا از پاداش عمل امت من تا روز قیامت بهتر است. زیرا شمشیر على علیه السلام بود كه عمرو را به خاك و خون كشید و اسلام نو بنیاد را از شر مشركین رهائى بخشید و اگر در آن روز على نبود عمرو به تنهایى كافى بود كه مسلمین را تار و مار نموده و چنانكه خودش میگفت نام اسلام را از صفحه تاریخ براندازد بنابراین عمل امت اسلامى تا روز قیامت در گرو همان ضربت سیف اللهى است كه موجب قتل و گریختن عكرمة و چند تن دیگر گردید كه همراه عمرو بدین سوى خندق گذشته بودند و با كشته شدن عمرو و فرار همراهانش دهشت و هراس در میان مشركین افتاد و روحیه آنها را به كلى متزلزل نمود و علاوه بر این طوفان سخت و سهمگین نیز به امر خدا برخاست و قریش را به وحشت انداخت در نتیجه ابوسفیان درنگ را جائز نشمرده و شبانه با عده خود از كنار مدینه به سوى مكه كوچ نمود. درباره كشته شدن عمرو به شمشیر على علیه السلام شیخ ازرى در قصیده هائیه خود گوید: یا لها ضربة حوت مكرمات**************************** لم یزن ثقل اجرها ثقلاها هذه من علاه احدى المعالى‏************************* و على هذه فقس ما سواها چه ضربتى كه زیبائیها و بزرگیها را در بر دارد و اجر ثقلین (جن و انس) با اجر آن نتواند برابر كند. این شاهكار یك نمونه از مقامات عالیه اوست و بر این قیاس كن سایر كارهاى او را. پس از غزوه خندق پیغمبر صلى الله علیه و آله تنبیه و گوشمالى طایفه بنى قریظه را كه نقض عهد كرده و با مشركین همكارى نموده بودند لازم دانست زیرا طایفه مزبور در ظاهر پیمان عدم تعرض با مسلمین بسته بودند ولى نقض عهد كرده با قریش همدست شده بودند رسول خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را با عده‏اى به جنگ آنها فرستاد. پس از 25 روز محاصره و زد و خورد مردان آنها مقتول و زنانشان اسیر و اموالشان به دست مسلمین افتاد بدین ترتیب طایفه بنى قریظه هم به دست على علیه السلام از بین رفت و مسلمین از شر یهود اطراف مدینه آسوده شدند منبع: سایت پژوهه
  3. احمد شاه مسعود فرزند دوست محمد يكی از افسران عالی رتبه پوليس دردهم سنبله سال 1332 خورشيدی(( 11/9/1953 در دهكدهء جنگلك بازارك پنجشير زاده شد . در پنج سالگی شامل مكتب شد و تا صنف دوم در مكتب بازارك درس خواند. وقتی پدرش به حيث قوماندان ژاندارم پوليس هرات مقرر گرديد او صنف سوم و چهارم را در مكتب موفق هرات خواند. مسعود آموزش های نخستين د ينی را نزد ملا امام مسجد جامع هرات فرا گرفت . پس از تقرر پدرش در كابل او شامل ليسه استقلال گرديد و تعليماتش را در همان ليسه به پايان برد. مسعود كه از همان آغاز طفوليت آثار و علايم استعداد بلند درسیمایش نمايان بود، پس از صنف دهم در مكتب هم به حيث شاگرد ممتاز شناخته شد. زبان مادری اش فارسی بود درپهلوی آن به زبان پشتو، اردو و فرانسوی روان صحبت ميكرد. او به زبان عربی نيز آشنايی داشت . مسعود: « برای من شمال و جنوب، فارسی و پشتومطرح نيست، ما ميتوانيم در خانهء مشترك خود به هر زبانی با هم حرف بزنيم .» مسعود علاقهء فراوانی به سپورت داشت و جوانان و نو جوانان همسن و سالش را نيز به سپورت تشويق ميكرد. هنوز چهارده سال داشت كه تيم واليبالی را در دهكدهء زادگاهش جنگلك ساخت و در رخصتی های تابستانی با تيم های واليبال قريه های ديگر پنجشير مسابقات دوستانه يی را برگزار ميكرد. قدرت اجرایی و داشتن دسپلين نه تنها او را عزيز و دوستداشتنی ساخته بود ، بلكه با اين عملكرد حيثيت رهنما و پيشگام را در ميان دوستان بيشمارش يافته بود . مسعود:« ما در كارته پروان زنده گی ميكرديم ، جاييكه در آن من دوستان خوبی داشتم. ما در حدود پنجاه تا شصت تن بوديم . در آن زمان من دانش آموز صنف هفتم ليسه استقلال بودم كه مسوؤليت آنها را به عهده داشتم.» [2[ مسعود به ورزش های متنوع علاقه مندی داشت، كه بعد ها برای انجام همهء آن فرصت كمی داشت . ورزش های دوست داشتنی ا ش، فتبال ، اسپ سواری، آببازی و كاراته بودند. در تيم فتبال محلی يی كه در آن زمان در كارته پروان داشتند ، او نقش يك مربی فعال را داشت . علاوه بر آن مسعود عشق فراوانی به مطالعه و بازی شطرنج داشت. او بيشتر به خوانش سفر نامه ها و تاريخ علاقه مند بود . مسعود در عرصه شعر و سخن آثار پيشگامان ادبيات فارسی؛ چون : مولانا جلال ا لدين بلخی، سنايي غزنوي، بيدل و حافظ راميخواند و دوست داشت . مسعود:« اشعار حافظ را دوستدارم وآن راهميشه وبار بار ميخوانم. اين اشعار درمن اثر دگر گون ساز والهام بخشی دارد. موسيقي بيان احساس دروني انسان است . شعر وموسيقي بالاي هر آدمی اثرش را دارد.» سال 1351خورشيدي مسعود آموزشگاه رياضی « آرين» رادر محل زيستش در پارك بهارستان جامي واقع كارتهء پروان اداره ميكرد كه درآن او نه تنها به همصنفانش بل كه به شاگردان زيادي درس رياضي ميداد. اين كه مسعود چه گونه به سياست دلچسپی پيدا كرد؛ خودش گفته است: « پدرم دوستان زيادی داشت كه به سياست آشنا بودند. آنها به خانهء ما می آمدند و روی سياست های منطقه و جهان بحث و گفتگو ميكردند. طبيعی بود كه اين صحبت هاو نشست ها نقشش را در من داشت . و اثراتش در آينده هم نيز باقی ماند .»[3] شاگرد صنف نهم ليسه استقلال ، اولين بار آدم فعال سياسی شد. مسعود هنوز شاگرد صنف هشتم و نهم بود كه فعاليت كمونستها در مكاتب كابل آغاز گرديد. اين كه او مفكوره خود را با كمونست ها هماهنگ ساخته نمی توانست ، تيره گی هایی بين او و شاگردانی كه مفكورهء كمونستی داشتند پيدا شد. مسعود كه هنوز تجربه كافی سياسی نداشت، از امكانات زيادی هم بر ضد اين گونه فعاليت ها بر خوردار نبود . گرچه فعالان سياسی آن زمان درگيری هایی نیز ميان هم داشتند ، اكثراً افراطی های چپ گرا بودند . اين امر باعث توجه مسعود به نهضت اسلامی گرديد . 1352 (1973) بعد از امتحان كانكور نظر به علاقه اش به انجنيری و مهندسی شامل انستيتوت پل تخنيك كابل شد. در همين سال او رسماً به جمعيت اسلامی پيوست و همراه انجنير حبيب الرحمان كه يكی از پيشگامان نهضت اسلامی بود آشنا شد . در دوران حكومت محمد داؤد كه مردم او را نزديك با كمونيزم و شوروی ميدانستند، اولين پلانهای كودتا يی تحت فرماندهی انجنير حبيب الرحمان كه مسعود هم در آن سهم داشت طرح گرديد . پس از افشای اين پلان ها ، انجنير حبيب الرحمان مدت شش ماه زندانی شد و مسعود هم كابل را ترك گفت . حكمتيار كه در آن زمان مسووليت امور نظامی جمعيت اسلامی را داشت ، به اين عقيده بود كه از طريق ترور ميتوان به هدف رسيد . كه هدفش از ترور گذاشتن بم ، پاشيدن تيزاب و قتل مخالفين سياسی اش بود . درين زمان مسعود شدت بيزاری خود را در برابر تند روان اسلامی ابراز كرد ، در حالی كه عده يی در نهضت نيز از تند روی حمايت ميكردند، مسعود با اين گونه تحركات مطلقاً مخالف بود و در آن تباهی و نابودی مردمی را ميديد كه خواهان خدمت كردن به آنها بود . اين اختلاف نظر اساساً باعث در گيری شديدی ميان آنها گرديد . احمد ولی مسعود در بارهء برادرش گفت :« او به تمام معنا يك مسلمان بود ، همان گونه كه يك انسان اعتدال گرا . به اين وسيله ميخواهم بگويم كه او نه تندرو بود و نه هممانند آنها در زنده گی شخصی ، اجتماعی و ‌سياسی . او معتقد به اجرای يك حاكميت معتدل اسلامی در افغانستان بود.» به قول احمد ولی، احمد شاه مسعود میگفت: « تند رو های چپ و راست در افغانستان جايی ندارند زيرا آنها برخلاف خواست های‌مردم عمل ميكنند. از اين رو ما نميتوانيم در افغانستان هممانند حكومت های‌رايج اسلامی را داشته باشيم.»[4[ در سال 1353(1973/1974) به هدايت حكمتيار حركت ديگری صورت گرفته كه ناكام ماند و منجر به دست گيری صد ها محصل گرديد . مسعود يك محصل سخت كوش، هد فـمند و متوجه تحصيل بود. هدفش از تحصيل و آموزش، خدمت به وطن و مردمش بود . بعد ازآنكه كاكايش عبدالرزاق خان (يك تن از صاحب منصبان بلند رتبه دولت داؤد) مسعود را كه توسط دولت داؤد گرفتار ميگرديد ، هشدار داد ؛ مسعود كه يكی از فعالان سياسی در انستيتوت پل تخنيك كابل بود؛ انستيتوت پل تخنيك را ترك گفت و در سال 1353(1974) به همراهی انجنير جان محمد برای اولين بار به پاكستان رفت. بعد از مدت كوتاه دوباره فعاليت های سياسی را در داخل كابل آغاز كرد و موفق گرديد كه عده يی از افراد ناراضی دولت رابه طرفداری خود فرا خواند. مسعود فعاليت های سياسی اش را ادامه داد تااينكه در 1354(1974) قيام مسلحانه پنجشير صورت گرفت . مسعود 22 ساله باعده يی از يارانش كه اعضای ‌جمعيت بودند با وجود تلف شدن عده يی ازهمسنگرانش ، در ظرف يك الی دو ساعت تمام پنجشير را تحت كنترول در آورد ويك ادارهء دولتی را خلع سلاح كرد. حكمتيار وعده داده بود كه همزمان با قيام در پنجشیر قوای نظامی دولت مصروف ميشود و در كابل يك كودتای نظامی ‌رخ خواهد داد . در كابل هيچ حركتی‌صورت نگرفت . مسعود و همراهانش افشا شدند و به اين صورت قيام كننده گان به خدف نرسیدندوعده یی توانستند پنجشير را ترك گفتند . مسعود بعد از يك ماه به صورت مخفی دوباره به كابل آمد و از آنجا به پشاور پاكستان رفت كه درآن جا هم مخفی بود و از طرف استخبارات مخفی پاكستان تعقيب ميشد . بعد از اين قيام نظريات در داخل جمعيت اسلامی هم فرق كرد. بعضی طرفدار اين قيام بودند و برخی اين قيام را ناسنجيده و يك اشتباه ميدانستند. اين موضوع باعث دو پارچه گی جمعيت گرديد . كسانی كه مخالف قيام بودند، با پروفيسور ربانی ماندند كه مسعود هم يكی‌از آنها بود و طرفداران قيام به حكمتيارپيوستند. اين دو گروه گاه با هم نزديك و گاه دور ميشدند. تا اينكه تحت رهبری قاضی امين وقاد هر دو با هم يكجا شدند . حكمتيار با نزديكی ‌به شبكه استخباراتی ‌پاكستان ، رقبای‌سياسی ‌خود را يكی ‌يكی‌از بين برد . يكی‌از اين جمله همان انجنير جان محمد بود. حكمتيار ورهنمایان‌ پاكستانی اش كلو وبابر ميخواستند مسعود را كه درآن وقت در خانهء حكمتيار بود اختطاف كنند . مسعود كه از جدی بودن اين موضوع خبر شد، پهره دار های پاكستانی را با دو تفنگچه يی كه هميشه با خود داشت تهديد كرد و از آنجا خارج شد . اوتا كودتای ‌ضياالحق به صورت مخفی در پاكستان ماند . بعد از اين واقعه جمعيت فعاليت های مستقل خود را آغاز كرد . و مسعود تا كودتای كمونستی 1357(1978) به كابل رفت و آمد داشت .از فعاليتش در كابل تنها دوستان نزديكش خبر داشتند. به گفته يكی از نزديكانش، اوبيشتر در شهرستان های شرقی افغانستان به سر ميبرد تا از نظر پوليس امنيتی كابل در امان باشد . مسعود به نورستان كه از نخستين مراكز قيام عليه شوروی بود، رفت . او ميخواست ببيند كه عقيده مردم به مقاومت چه است . بعد از اين كه مسعود به تصميم مردم يقين پيدا كرد در 1358(1979) ( آغاز تجاوز قوای شوروی در افغانستان) با دسته يی كه شامل 20 مرد جوان بود، به طرف پنجشير روان شد .در كنر هم مبارزانی كه به جهاد آغاز كرده بودند اين دسته را خوش آمديد و خیرمقدم گفتند و مقداری از سلاح و مهما ت غنيمت گرفته شده خود را به دسته زير فرماندهی‌مسعود اهدا کردند. مسعود همراه با همرزمانش داخل پنجشير، محل زادگاه خود شد . شاهدان عينی ميگويند ، در پنجشير او بزرگان و ريشسفيدان محل را گرد خود جمع كرد و راجع به مقاومت مسلحانه با آنها به تفاهم رسيد. مسعود در تمام قريه ها با مردم گفت وگو كرد . مردم پنجشير برای مبارزات مسعود در راه آزادی مردم و سرزمینش، به هر نوع قربانی حاضر بودند . شاهدان ميگويند، با وجودی كه زن و مرد پير و جوان به ضرورت اين مبارزه مسلحانه باور مند بودند ، آماده گی‌خود را برای مقاومت اعلام كردند . مسعود از ميان همهء داوطلبان، كسانی ‌را انتخاب میكرد كه يگانه سرپرست و نان آور خانواده خود نمی‌بودند . او برای‌ داوطلبان مبارزه ميگفت و روشن ميساخت كه سرپرستی و غمخواری خانواده و فاميل هم بخش ضروری‌ مقاومت است، زيرا حفاظت از مردم بيچاره و محتاج و به خصوص ازخانواده در برابر يك ابر قدرت تجاوز گر فرض است . بار ديگر قيام مسلحانه در پنجشير آغاز گرديد و اين بار به رهبری‌ مسعود. اين قيام 40 روز ادامه پيدا كرد که پنجشير، سالنگ و بوله غين از دست تجاوزگران آزاد گرديد . پس از40 روز جنگ و مقاومت، مسعود از ناحيه پای زخم برداشت و مبارزان سلاح و مهمات ‌برای‌ادامهء جنگ نداشتند . با وجود ی كه 600 مرد از نورستان به كمك مبارزين شتافتند ، آنها به شكست مواجه شدند. و اينگونه مسعود با همرزمش كاكا تاج الدين به سوی ‌پنجشير برگشت . اين شكست مسعود را به تفكر وا داشت و او تصميم گرفت كه با تاكتيك های جديدی وارد عمل شود. اين تاكتيك، جنگ چريكی و يا گوريلايی بود كه اورا یکی از بزرگ ترين چهره های جنگ های ‌چريكی‌ عصرساخت . رابرت كپلان در كتاب« سربازان راه خدا » در سال 1991 نوشت: «احمد شاه مسعود را بايد در قطار بزرگترين رهبران نهضت های ‌مقاومت در قرن بيست حساب كرد . مسعود مانند مارشال تيتو ، هوچي من ، و چگ وارا دشمن خود را شكست داد . مسعود يك ساحهء گستردهء را زير اداره داشت كه از نظر سوقيات عسكری بسيار دشوار گذار و شديداً زير فشار حملات متواتر دشمن قرار داشت . ساحه یی كه در تصرف مسعود بود ، در مقايسه با ساحاتی كه در دوران رهبری ‌نهضت مقاومت مارشال تيتو، ماووتسه تونگ، هو چی من و چگ وارا، زیر اداره آنها قرار داشت، بيشتر زير حملات دشمن بود.» از همين جا نام مسعود و پنجشير با هم پيوند خوردند. و نامش به عنوان بزرگترين مبارز جنگ های آزادی ‌بخش در تاريخ ثبت شد. به قول ناظران بين المللی از مجموع خسارات و ضايعاتی‌ كه ارتش سرخ ديده بود بيشتر از60 فيصد آ ن از اثر مقاومت نيرو های‌احمد شاه مسعود به وجود آمده بود . و به اين سان او به « شير پنجشير » مسما گرديد و قوای «شكست نا پذير» ارتش سرخ را در دام افگند . درحالی كه در بخشهای عمدهء بيش از دوازده ولايت فرمانروايی داشت، مردم او را به صورت بسيار ساده « آمر صاحب» خطاب ميكردند . اين نام در عين حال بيانگر نوعی محبت و احترام نيز بود . سبستيان يونگر مينويسد: « اين برای ‌من ناممكن بود كه سخنان مسعود را نشنوم ، وقتی كه او گپ ميزد با وجوديكه كلمه يی از آن برايم روشن نبود، دقت ميكردم به آنچه كه انجام ميداد ؛ زيرا من حس ميكردم به گونه يی كه چای ميريخت و يا دستان خود را در موقع حرف زدن حركت ميداد ، رازی آموختنی در آن پيدا بود . »[5] پيروزی های‌ نظامی ‌و محبت مردم نسبت به مسعود ازطرفی هم حسادت و نفرت دیگران را بر می انگیخت. این امرگلبدين حكمتياررا به سر سخت ترين دشمن او مبدل کرد . تمام دشمنانش ميخواستند او را از بين ببرند و برای‌ رسيدن به اين هدف از هر وسيله يی استفاده ميكردند و شوروی‌ها جايزه يی‌برای‌سرش تعيين كرده بودند . از اثر كار آيی و فعاليت دقيق استخباراتش همهء پلان های‌تهاجمی دشمن افشا ميگرديد . در سال 1358(1979) زمانی‌ كه پايش شديداً جراحت داشت ، مسعود توسط گروپ های‌رژيم محاصره گرديد . او توانست خود را به گونه يی از تهاجم دشمن نجات دهد . در سال 1359 ( 1979) يك سرباز جوان با استفاده از تاريكی، از فاصلهء سه متری بالای جيپ حامل مسعود آتش كرد و مسعود جان به سلامت برد . مسعود آن جوان را فقط همين قدر گفت: « وطندار، دست هايت ميلرزد، خوب نشان زدن بلد نيستی. و او را بخشيد. درسال 1361(1983) كوماندو های ‌ويژهء شوروی ‌دهنهء مخفيگاه كوهی را كه مسعود در آن خواب بود در ملسپه پنجشير محاصره كردند. او توانست محاصره را بشكند و ساحه را ترك بگويد . شوروی ها در سال آتش بس1361/1362(1983/84)، برای ترور مسعود دو انديشه را دنبال ميكردند ، يكی كشانيدن او به داخل گارنيزيون شان در« عنابهء پنجشير» به بهانهء مذاكره و گفت وگو كه در واقع قصد دستگيری وی را داشتند، که پلان شان بوسيله يك ترجمان تاجيكی افشا گرديد. طرح دوم اين بود كه روس ها یك تن از مجاهدين بنام « عبدالقادر ناچار» را اجير ساخته بودند تا در غذای احمد شاه مسعود زهر بريزد . ناچار دستگير گرديد، اما مسعود اورا بدون انتقام گيری مورد عفو قرار داد . داكتر نجيب الله ریيس جمهور، زمانيكه رياست « خاد» رابه عهده داشت ، ميخواست مسعود را به كمك « كامران » دوست دوران مكتب مسعود به قتل برساند . داكتر نجيب می دانست كه مسعود با دوستانش از نيكی ‌و جوانمردی كار می‌گيرد. او مسعود را از دوران طفوليت در كابل ميشناخت ، در آن وقت كامران كپتان تيم ملی فتبال بود . او به پنجشير رفت و چند روز با مسعود بود. كامران وقتی پی برد که مسعود چی راهی را در پیش دارد و برای چی مبارزه میکند، همه چيز را خودش به مسعود افشا كرد و تفنگچهء بی صدايی را كه از حكومت آن وقت به اين مقصد گرفته بود به مسعود تسليم كرد و خود به آلمان غرب پناهنده ء سياسی شد . در سال 1368(1989) در پايان گردهمآيی كه مسعود با فرماندهان ولايات مختلف شورای نظاردر فرخار داشت، زمانی كه اين فرماندهان ميخواستند به مواضع خود بر گردند، مورد حمله افراد حكمتيارقرار گرفتند كه دها تن از اعضای برجسته شورای‌ نظار درين حمله شهيد شدند. در این حمله تروريستی مسعود نزديك ترين دوستان و برجسته ترين فرماندهان خود را از دست داد . حكمتيار توانست عمليات بزرگ نظامی مسعود را خنثا سازد ، ولی به هدف اصلی اش كه از بين بردن مسعود بود ، نرسيد. 1372(1993) وقتی‌كه وضع ميان جبهات مسعود وشورای همآهنگی زير رهبری حكمتيار خراب شده بود، هليكوپتر مسعود توسط جت های جنگی شورای همآهنگی مورد حمله قرار گرفت . اما پيلوت هليكوپتر نا گزير به نشست گرديد. پس از ان مسعود تصميم گرفت تا به راز و رمز پيلوتی نيز دست يابد . در همين سال مسعود مورد حملات شديد نيرو های متحد حكمتيار در اطراف وزير اكبر خان کابل قرار گرفت . 1361(1983) بعد از شكست دوم ارتش شوروی در پنجشير، روس ها به صورت مستقيم با نماينده گان جانب مسعود وارد مذاكره شدند و به این صورت شوروی ها برای اولين بار مسعود و مجاهدين را به حیث یک حریف سیاسی به رسمیت شناختند و با او آتش بسی را امضا كردند . کار شناسان این آتش بس را یکی ازبزرگترین پیروزی های مقاومت افغانستان خواندند كه یک سال طول کشید. مسعود عمده ترین استفاده را از این آتش بس نمود. او قادر شد برای اولین بار سفرطولانی تری به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان کند. این سفری پرحاصل بود که سبب شد در سال 1362 (1984) مسعود بتواند تمام قومندانهای مقاومت منطقه را که عضو احزاب مختلف بودند در یک شورا به نام «شورای نظار» دور هم جمع کند. هد ف او به وجود آوردن یک قوای واحد سیاسی و رزمی در داخل افغانستان بود که مستقل باشد و پیروی احزابی را که در کشور های همسایه به وجود آمده بودند، نکند. قصد تمام اعضای این شورا فقط آزاد ساختن افغانستان بود. با وجود ی که حملات ارتش سرخ بالای پنجشیر دوباره آغاز شده بود، مسعود مطمین بود که پنجشیردرنبودن او هم زیرفرمان فرماندهان محلی پیروزمندانه مقاومت میکند، و اداره پنجشیر را به عبدالمحمود دقیق سپرد. همچنان مناطق اندراب ، خوست فرنگ ، اشکمش، نهرین و کشم، هم به پنجشیردیگری مبدل گردیدند. 1366(1987) پروان کاپیسا هم به فرمانده عظیمی سپرده شد. مسعود برخلاف آنانیکه «جنگ سالار» نامیده میشوند، در مناطق تحت کنترول خود یک سیستم اداری، تشکیلاتی و خبررسانی آزاد را به وجود آورده بود. مسعود در تمام محلات، اداره امور را به دست مردم سپرد و خودش به بسیج نیرو های مقاومت پرداخت. مسعود:« حکومت آینده باید از طریق انتخابات و آرای مستقیم مردم که در آن زنان و مردان اشتراک داشته باشند، به وجود آید. یگانه طرز حکومتی که بتواند عدالت اجتماعی را بین اقوام مختلف بر قرار سازد ، دمکراسی و انتخابات مردمی است.»[6[ مسعود برای بار نخست نظم و اداره یی را به وجود آورده بود که درآن نوعی خود گردانی محلی که ناشی از آرای مردم بود ، حاکم بود. درتمام دورهء ادارهء مسعود قبل از ورود به کابل و بعد از عقب نشینی از کابل ، کشت ، استفاده و خرید و فروش مخدرات و مسکرات منع بود . و هیچ کسی ازین امر مثتثنی نبود، حتا فرماندهان و اعضای برجستهء شورا. مسعود : « از آغاز قیام مردم در برابر شوروی ، کشیدن سگرت بنا به دلایل اقتصادی منع قرار داده شده بود . مردم پول زیاد را صرف کشیدن سگرت میکردند تا خوردن غذا.» اویگن زورگ ضمن سوالی از مسعود پرسیده بود:« در روستا هایی در قلمرو شما، ما مزارع کشت تریاک را دیده ایم.» مسعود:« درگوشه یی از بدخشان که پیروان فرقهء اسماعیلیه زنده گی میکنند واز سالیان درازی معتاد به تریاک استند مزرعهء کوچکی برای خود دارند .اگرشما به زندان چاه آب سری بزنید ، غلام سلیم یکی از خوانین محل را میبینید که از نزدش نیم تن تریاک به دست آمده که با وجود پول فراوان ونفوذی که در میان مردم دارد، مدت سه سال است در زندان به سر میبرد.» مسعود در سن 35 سالگی با دختر كا كا تاج الدين ازدواج كرد . اما اين ازدواج كاملاً مخفی نگهداشته شد به علت مسايل امنيتی حتا نزديكترين كسان تا دیر وقت ازين ازدواج خبری نداشتند . مسعود مستقل حركت ميكرد. دخالت های پاكستان را در امور داخلی افغانستان قبول نداشت، از همينرو او مجبور بود كه در چند جبهه بجنگد . اول با روسها و دولت کمونیستی و دوم با آی اس آی و گماشته گان داخلی آن . مسعود: « سياست ما اين بوده است كه با همه روابط نيك و دوستانه داشته باشيم ؛ ولی هرگز وابسته گی را نپذيرفته و نمی پذيريم .»[7] در زمستان 1362 (1983/84) دولت كمونستی در غياب، مسعود را محا كمه نمود و جزای مرگ را برای او تعيين نمود. قبل ازحملهء شان به پنجشير چنين اعلام كردند كه حكم دادگاه قبلاً تطبيق و مسعود با قوایش از بین برده شده است. به اين صورت میخواستند روحيهء هوا داران و دو ستان مسعود در دیگر مناطق و به خصوص در کابل را ضعيف سازند و خود مسعود را به نام «یاغی» اعلام کنند.[8[ مسعود ميدانست كه اين امرعلامت آماده گی شان برای عمليات بزرگ بالای پنجشير است . به همين منظور او با مردم پنجشير داخل صحبت شد و از آنها خواست كه به زودترين فرصت قبل از حمله، پنجشير را ترك كنند. مردم كه مسعود را از جان و دل دوست داشتند و معتقد به مبارزه بودند به گفته های ‌او عمل كردند. درست در بهار سال 1362 مسعود در اندك زمانی بيش از 130000 نفر ساكنان پنجشيررا از آن دره تخليه كرد . مردم بدون كدام ترديد خانه و زمين خود را كه نسل اندر نسل در آن زنده گی‌ كرده بود ند رها نمودند . اين یکی از بزرگترین قربانی هایی بود که مردم افغانستان به خاطر آزادی متحمل شدند . مسعود برای اين كه مجاهدانش بی هراس از كشته شدن مردم، با شوروی دست وپنجه نرم كنند ، مردم را سپر خود نساخت . از 1358ـ1367 (1979ـ1988) هشت بار روس ها بالای‌ پنجشير حمله نمودند و شكست خوردند كه اين شكست در افغانستان به یک شكست کلی سیستم کمونیستی درتمام آسيای ميانه و اوروپا ی شرقی منجر گرديد . به همين سبب نويسنده كتاب « سربازان راه خدا » رابرت كپلان مسعود را « برندهء جنگ سرد» لقب داد. كپلان نوشت: « مسعود تا زمانی مجبور نشده است به جنگ اقدام ننموده است ، و اين را به حيث استراتيژی خود در جريان 14 سال مقاومت نشان داده است . مسعود در پيروزی جهادش در برابر رژيم نجيب ، ثابت ساخت كه طراحان وپلان گذاران پاليسی امريكا در مورد جهاد و ارسال كمك ها چه قدر به خطا رفته بودند. لياقت و كار دانی ‌مسعود و پشتيبانی بی دريغ مردم ، او راقادر ساخت تا برنده جنگ سرد شود .» اين نگرش بر هم ريختن ديوار برلين را هم از شهكار های ‌مسعود ميخواند . پس از خروج آخرين سرباز روس در 25/11/1368 (14/2/1989)[9] برای نخستین بار فرماندهان جهادی سراسر افغانستان به فراخوان مسعود در شاه سليم بدخشان به منظور اتخاذ تصميم درباره آيندهء افغانستان گرد هم آمدند. مسعود ازآن جا سفر كوتاهی به پاكستان داشت17/7/1369 (9/10/1990)؛ درين سفر شورای رهبری فرماندهان داخل افغانستان با رهبران جهادی مقيم پاكستان ‌مذاكره كردند و از آنها خواستند تاد رباره دولت آينده تصميم مشترك بگيرند .[10] گرچه امكانات مالی و نظامی مسعود خيلی ‌زياد نبود ، او پيوسته توانست با سياست باز و روشن، دور از مفكوره های افراطی، دلهای مردم را به دست آرد. اراضی زير فرمان خود را توسعه بخشد و ضربات نابود كننده به پیکر رژيم كمونستی وارد کند. بالآخره این مبارزات در سال 1371(1992) باعث از بين رفتن رژيم نجيب الله و آزادی ‌كابل گرديد. مسعود این پیروزی ها را بدون دریافت كمكی از كشور های همسايه به دست آورد. آزاده گی و غیر وابستگی اش به حلقات خارجی یکی از دلايل ملقب شدن او به « قهرمان ملی‌افغانستان» بود. داكتر نجيب درآخرین روز های قدرتش ضمن بيانيه یی گفت: «از مسعود بايد به حيث قهرمان جهاد افغانستان نام برد.» او آماده گی خود را برای ‌تسليم كردن قدرت به مسعود ابراز داشت، مگر در عين زمان اظهار کرد كه برای ‌مسعود هيچ زمینهء ساختن يك حكومت قوی مركزی وجود ندارد، زيرا پاکستان با حكمتيار هرگز اين اجازه را به او نخواهند داد . 1371 ( 1992) مسعود به اين باور بود که ‌مجاهدين هنوز وارد مرحلهء حکومت سازی نگردیده اند؛ اما نشست سران ‌مجاهدين در دالان سنگ به اين نتيجه رسيد كه حكومت كمونستی ‌كابل بايد از بين برود. رهبران مجاهدين از سقوط رژیم كابل به رهبری ‌احمد شاه مسعود استقبال کردند . حكمتيار که تلاش داشت به صورت یکجا نبه در سازش با خلقی ها بدون توجه به فیصله های مردم و مجاهدین قدرت را در کابل انحصار کند. در مكالمهء تلفونی كه از طريق راديو و تلويزيون نشر گرديد ، حكمتيار به سخنان مسعود در رابطه به حمله نكردن بالای ‌شهر كابل اعتنایی نكرد. بعد از سقوط آخرين مواضع دولت در بگرام ،‌ زمینه سقوط رژیم کابل مساعد گردید . حکمتیار با استفاده از این فرصت داخل شهرشد. گروه وابسته به حکمتیار ‌دروازه های ‌زندان را باز كردند و همهء زندانی‌های جنایی را رها كردند. گروه حکمتیار د ست به ویرانی و از بین بردن دوسيه ها و سوابق اداری ، در ادارات کابل زد. ‌به اين ترتيب تهداب حكومت جديد را از بين بردند. علاوه بر اين ده ها هزار مجرم مسلح كه ديپو های‌ سلاح را ربوده بودند ، ‌در شهربه چپاولگری آغاز کردند. در شهری که نه اردو ، نه پوليس و نه كدام قدرت امنيتی‌ ديگری وجود داشت ؛ داكتر نجيب به دفتر ملل متحد در كابل پناهنده شد. پيش از حركت قوای مسعود به اطراف كابل ، ‌مسعود برای‌آنها هدايات روشنی‌در بارهء طرز برخورد و روش با مردم كابل داد و گفت كه مگذاريد‌ كابل با امكانات نوی كه دارد هدف اصلی تان ‌را که حفاظت از مردم كابل است فراموش تان سازد . نیرو های مسعود به خاطر حفظ امنیت و دفاع از مردم مظلوم کابل با غارتگران و چپاول گران شهر کابل به مقابله پرداخت.همچنان نیرو های احمد شاه مسعود حفاظت دفتر ملل متحد در کابل را نیز به عهده گرفت. دوستان و هوا داران مسعود كه از محبوبيت او در بين مردم با خبر بودند،خواستند تا مسعود خود دولت آينده را اعلام و رهبری كند . با آن كه شهر كابل تحت تصرف نيرو های‌مسعود بود ، او تمام مسوؤ ليت را به رهبران سياسی داد و خود پا از اين قضيه برون كشيد تا بهانه یی برای‌ادامه جنگ وجود نداشته باشد. به تاريخ 05/02/1371 (25/4/1992) يعنی ‌يك روز قبل از رسيدن به كابل، شورای ‌رهبری مسعود رابه عنوان رييس شورای‌فرماندهان و وزير دفاع دولت نو بنیاد اعلان كرد . رييس جمهورمجددی با اعضای كابينه به تاريخ 08/02/1371(28/04/1992) به كابل رسيد. پيروزی مجاهدين نه تنها پيروزی در مقابل قوای متجاوز روسی و حكومت دست نشانده آن بود، بلكه پيروزی در مقابل آی اس آی پاكستان نيز بود. پاکستان که در صدد به قدرت رساندن مهره خود ‌حكمتيار بود و به همين منظور هميشه او را در مقابله با مسعود مساعدت ميكرد، با این پیروزی، از نظر سیاسی به شکست مواجه شد. درين مرحله كشورهای همسايه، چون پاكستان و ازبكستان هر كدام به منظور به قدرت رساندن يا سهم بيشتر داشتن نيروهای طرفدار شان به حمایت از آن نيرو پرداختند كه این عمل آغاز گر جنگ داخلی در افغانستان شد. همسایه گان اين دخالت را « جنگ داخلی » ناميدند تا بدین سان پرده به روی عملکرد مداخله گرانهء خود کشیده باشند. ازين تاكتيك شوروی ها هم استفاده كرده بودند. پاكستان كه ديگر اميدش را از دست داده بود ، شیوه ها و تاكتيك دخالت خود را تغيير داد ه و با پشتيبانی‌بعضی كشور های عربی طالبان را ساخت . طالبان كه توسط ارتش پاكستان با سلاح مدرن مسلح گرديده بودند، با ترور يستهای بين المللی درولايات جنوب افغانستان لانه گزیدند. آنها افغانستان را جای ‌مناسبی برای‌فعاليت های شان پيدا كرده بودند. مسعود در برابر این موج ایستاد و به مقاومت پرداخت. به باور بن لادن: « تا وقتی‌كه مسعود زنده است ما پيروز نخواهيم شد .» خانه ء پدری مسعود در كارته پروان توسط كمونست ها ضبط و تبديل به يك مكتب ابتدايی‌گرديد بود. مسعود در زمان حکومت مجاهدین در کابل آنرا همچنان در خدمت آموزش و پرورش گذاشت .[11[ در سال 1372( 1993) اساس بنياد فرهنگی‌ و تعاونی امام محمد غزالی [12]‌را به کمک مالی خود گذاشت . بنیاد از تمام شاعران ، نويسنده گان ، دانشمندان ، نقاشان و هنر مندان دعوت كرد تابدون در نظر داشت مسايل عقيدتی ‌و سياسی شامل اين انجمن شوند . سازمان زنان بنیاد زمینه های آموزش و کاررا به ویژه به زنان بيوه در بخش های هنری و کار های دستی مساعد گردانیده بود. در بخش مشوره در امور خانواده بنیاد مشاورينی داشت كه همه روزه در خدمت مردم بودند. بخش امداد بنیاد در نواحی مختلف کابل به کمک مدد جویان میشتافت که دو مدد کار این بخش هنگام اجرای وظيفه شان در اثر پرتاب راكت حزب اسلامی ، به شهادت رسيدند . داكتران اين بنیاد هفته دو بار مريضان را به طور مجانی‌معا ينه ميكردند. دواخانه بنیاد غزالی ادویه مورد ضرورت مردم را به نازل ترین قیمت در شهر عرضه میکرد. بعد از به آتش كشيدن مطبعه دولتی‌توسط افراد حكمتيار ، روزنامه ها، جرايد و مجلات در مطبعه اين بنياد فرهنگی‌به صورت رایگان به چاپ ميرسيد. که در میان آنها روزنامه ها و جرایدی که صدای مخالف داشتند، نیز به چاپ میرسید. این خود سر آغازی بود برای قبول نظريات ديگران و آزادی مطبوعات. هيات رهبری بنياد فرهنگی و تعاونی غزالی‌ عبارت بودند: ازگل احمد یما، داكتر مهدی‌، حيدری ‌وجودی‌، عزيز الله ايما ،محمد رحیم رفعت، شیر محمد خارا وانجنير سيد يعقوب نويد . بنیاد از مشوره های سود مند اديب شناخته شده افغان استاد واصف باختری بهره مند بود . بنياد نمايشگاه های بزرگ نقاشی را در نقاط مختلف كابل داير نمود . بنیاد از هنرو هنر مندان قدر دانی میکرد . بخش توزیع جوایزهنری و ادبی بنیاد به تعدادی از نقاشان و شاعران جوایزی اهدا کرد که استاد زبردست، عزیزالله احمدی در بخش نقاشی و اسحاق ننگيال شاعر معروف پشتودر بخش شعر برنده گان بهترین جوایز بنیاد بودند. برای هيات داوران بنیاد فقط کیفیت و محتوای آثاردر برنده شدن آن نقش داشت و بس. تأسیس و تمویل بنیاد یکی از درخشان ترین کار های مسعود در عرصهء فرهنگ بود . او میخواست کار فرهنگی جدا از کشمکش های سیاسی و ایدیولوژیک زمینهء آگاهی و تفاهم را به وجود آورد . مخالفین دولت در شورایی به نام شورای هماهنگی که توسط کشور های ایران، ازبکستان و پاکستان حمایت میگردید، جمع شده بودند. به تاريخ 11/10/1372 (1/1/1993) اين شورا دست به يك كودتا عليه دولت جديد افغانستان زد. مسعود که در آن زمان وزير دفاع افغانستان بود، توانست اين هجوم را به شکست مواجه كند . حكمتيارکه خواهان تشکیل كانفدراسيون پاكستان افغانستان بود، برای اين هدف با همه توانايی خود ميجنگيد . حكومت پاكستان برای‌حكمتيار دستور داده بود تا شهر كابل را تحت حملات راكتی قرار بدهد . اين جانب گيری و دخالت پاكستان به شليك كردن روزانه 3000 راكت به شهر كابل انجاميد كه باعث كشته و زخمی شدن هزاران باشنده كابل و خرابی‌ شهر گرديد . تلاش های مسالمت آمیز مسعود برای رسیدن به یک تفاهم ملی، جایی را نگرفت. کشور های آتش افروز به بهانه های قومی، زبانی و مذهبی به داغ ترشدن این کوره پرداختند. دشمنان مسعود برای رسیدن به هدف، نه تنهابه حملهء نظامی، ‌بلكه به دهشت افگنی و ایجاد ترس میان مردم كابل نیز میپرداختند . حكمتيار كه نماينده اش به حيث صدر اعظم در شهر كابل موجود بود ، تمام راه های‌اكمالاتی‌را به روی باشنده گان كابل بند كرد . مواد غذايی‌به شهر نمی‌رسيد . هدف از این عمل بیزارساختن مردم از دولت مجاهد ین بود . گلبدين با این روش موفق به ایجاد فاصله میان مردم و دولت گردید. پرتاب هزاران راكت در شهرخواب، راحت و زنده گی مردم را گرفته بود.مردم توقع داشتند كه مسعود بتواند كنترول كلی ‌را به دست داشته باشد . مسعودبرای اينكه مردم غير نظامی‌ هدف راكت های‌كور قرار نگیرند، تلاشش به ثمر نرسید. پاكستان ميدانست که توان شکست دادن مسعود را از راه نظامی ندارد. راهی را گزید تا او را به عقب نشینی ‌وادارد. آخرین بهانهء حکمتیار که کنار رفتن مسعود از پست وزارت دفاع بود ، نیز جلو راکت پرانی حکمتیار را نگرفت. مسعود در برابر حملات تجاوز گرانهء پاکستان ایستادوکوشش های پاكستان برای از بین بردن نيرو های‌ مسعود شکست خورد. پاكستان با خريدن و فريب دادن رهبران و گماشته گانی از احزاب و تنظيم ها، توانست كه مقاومت را بد نام و از طرفداری مسعود در بين مردم بكاهد . در سال 1373(1994) يك كنفرانس در سه قسمت ترتيب شد . اولين جلسه آن با عضويت 15 ولايت صورت گرفت . در جلسه دوم آن 25 ولايت عضويت داشتند كه از تاريخ 29/4/1373 تا 3/5/ 1373(20/7/1994 تا 25/7/1994 ) ادامه يافت . در اخير اين كنفرانس شورای‌عالی‌اسلامی تشکیل شد . درين كنفرانس ، شخصیت های سياسی، فرهنگيان ، واليان ، قومندانان ، بزرگان و مجاهدين شامل بودند . مقصد ازين مجلس انتخاب رهبر دولت آينده ‌كشور بود . مانند ديگر مردم افغانستان مسعود نیز این جلسه را قدمی به سوی‌دمكراسی‌و انتخابات آزاد میدید. او طرفدار كانديد داكتر يوسف اولين صدراعظم انتخاب شدهء زمان ظاهر شاه بود . قرار بود ریس جمهور درین کنفرانس شرکت نداشته باشد تا اجلاس بتواند در رابطه با تعیین رهبر آینده به نتیجه برسد. کنفرانس با شرکت رییس جمهور بدون دستآورد پایان یافت. درین زمان طالبان چند ولایت را با جنگ و دادن پول به دست آوردند که بیشتر آن قبلاً نیز تحت حمایهء حکمتیار و پاکستان بود. مسعود فیصله شورای رهبری دولت را مبنی بر حضور حکمتیار به حیث صدراعظم در کابل با نا گزیری تمام پذیرفت. در داخل دولت هم افرادی بودند که با حکمتیار همنظری داشتند و او را به كابل استقبال کردند . بالآخره او پست صدارتی را كه در اول برايش داده بودند، اشغال نمود. او صدراعظم دولتی شد كه چند سال برای‌ويرانی آن جنگ كرده بود . دراوایل سال 1375(1996) مسعود به ميدان شهر كه تا چندی پیش پايگاه حکمتیار بود، به تنهايی رفت تا با رهبران طالبان ديدن كند. [14]درآن زمان مسعود با ملا ربانی ‌دیدارداشت و در بارهء خاتمهء جنگ باوی صحبت كرد. از طالبان خواست تا نماينده گان خود را به كابل بفرستند وراه حل اختلافات را پيدا كنند . به همين سبب چهل نفر از جانب دولت انتخاب گرديد و بايد چهل نفر ديگر از طرف طالبان معرفی‌ميشد ، تا آنها با هم بنشينند و حل اختلاف نمايند . اما اين چهل نفر از طرف طالبان هيچ وقت معرفی ‌نشد . با و جود ‌چندين بار درخواست معرفی اين چهل نفر از طرف دولت، طالبان هر روز حملات خود را بالای ‌كابل ادامه ميدادند . مسعود موفق شد كه ازين مذاكرهء روياروی با طالبان جان سالم برد . در 4/7/1375 ( 26/9/1997) شهر كابل تحت بمباردمان شديد طالبان و القاعده و پاكستان قرار گرفت . مسعود به نيرو تحت فرماندهيش ـ امر داد كه كابل را ترك كنند .او اين كار را به خاطر حفظ جان شهريان كابل نمود . زيرا اگر نيروهای او در كابل مقاومت ميكردند جنگ كوچه به كوچه در ميگرفت كه باعث كشته شدن صد ها نفر ميشد . او به طرف پنجشير عقب نشينی ‌كرد . حكمتيارنیز كه راه ديگری نداشت با تمام اعضای کابینه خود به پنجشیر رفت واز آن جا توسط هلیکوپتر مسعود به ايران رفت و اقامه اختيار كرد و بعدها اظهار نمود که مسعود هدف ترور او را داشت. مقاومت مردم افغانستان تحت رهبری مسعود در زمانيكه دوست و دشمن فكر ميكردند كه ديگرکسی توانايی مقاومت با طالبان را ندارد، دوباره آغاز شد. زمانی‌كه همه رهبران کشوررا ترک گفتند ،مسعود در کنار مردمش ایستاد، مردم بدون در نظرداشت قومیت، مذهب و گرایشهای سیاسی زیر فرمان او گرد آمدند.مسعود تا پای جان، درد ها، تلخی هاو شکنجه هایی را که مردمش دید، او نیز تجربه کرد . احمد ولی مسعود در تماس تلفونی كه در آن زمان بااحمد شاه مسعود داشت؛ گفت كه همه دوستان ميخواهند كه شما هم برای‌ مدتی وطن را ترك كنيد . مگر او در جواب چنين گفته بود :«...آيا اين انصاف هست كه زمانی به كابل بوديم ، بالای‌مردم حكومت كرديم . مردم ما را قبول داشت . و ما تعهد سپرديم بخاطر دفاع از مردم ، بخاطر دفاع از استقلال ، به خاطردفاع از افغانستان . حال كه مردم در مشكل قرار دارند ، آيا آنها را ترك بگوييم ؟ آيا واقعاً اين انصاف است؟ من فكر نمی كنم كه اين انصاف باشد . من تا آخرين قطره خون درين كشور می ايستم . مقاومت ميكنم . خدا خواسته باشد ، مطمين هم هستم و اميد وار كه افغانستان روزی آزاد می شود .» پنجسال مقاومت عليه طالبان ، تجاوز پاكستان و بن لادن يك مقاومت درخشان در تاريخ افغانستان بود. نبوغ نظامی‌ مسعود در فرماندهی نيرو هايش و شيوه نبرد او در مقابل نيرو های متجاوز به او لقب عقاب هندو كش را داده بود. در زمستان 1375 ( 1996) مسعود تمام قوت های‌مخالف طالبان را به دور يك محور جمع كرد . اين محور را جبهه متحد ملی‌برای نجات افغانستان نام گذاشتند. اگر چه در پاكستان و مطبوعات غرب جبههء مقاومت را اتحاد شمال ياد می‌كردند؛ اما در واقعيت اين مقاومت نماینده گی از تمام افغانستان میکرد . اعضای شناخته شدهء جبههء متحد قرار ذيل بودند : از ساحات و ولايات مركزی افغانستان ـ فرمانده انوری ، سيد حسين عالمی‌بلخی ، سيد مصطفی كاظمی‌، اكبری ، محمد علی جاويد ، كريم خليلی‌،‌ فرمانده شير علم ، رسول سياف. از ولايات غرب و جنوب غرب افغانستان ـ فرمانده محمد اسماعيل خان ، داكتر ابراهيم ، فضل كريم ايماق. از ولايات شمال ـ جنرال دوستم ، حاجی‌رحيم ، فرمانده پيرم قل ، حاجی‌محمد محقق ، قاضی‌كبير مرز بان ، فرمانده عطا محمد ، جنرال ملك . از ولايات مشرقی‌افغانستان ـ حاجی‌عبدالقدير ، فرمانده حضرت علی‌، فرمانده جان داد خان ،‌عبدالله واحدی. از ولايات شمال شرق افغانستان ـ فرمانده قطره ، فرمانده نجم الدين. از ولايات جنوب ـ فرمانده قاری با با ، نور زايی ، هوتك . و به اين سان اتحا دی‌كه فقط از رهبران شمال شكل گرفته باشد تا بتواند اتحاد شمال ناميده شود ، هرگز وجود نداشته است . اين گونه تبليغات ادعای مقاومت افغانستان را كه از تمام مردم افغانستان نماينده گی‌ميكرد ؛ زير سوال برده و از نام نيك آن ميكاست . در تمام سال های مقاومت در برابراتحاد شوروی و بعدها در برابر طالبان و تروريزم جهانی، رفتار بشر دوستانه مسعود در مقابل اسيران جنگی، مشهور بود . اسيران جنگی در پنجشير ميتوانستند با خانواده های شان تماس بگيرند و نامه بفرستند و هم غذايی ‌را كه رزمنده گان مفاومت ميخوردند برای اسيران نيز تهيه ميگرديد. اسيران جنگی حق گشت و گذار را در داخل پنجشير دارا بودند . ملا يار محمد يكی‌از رهبران طالبان بعد از آزادی اش از زندان نيرو های مقاومت گفت : « مسعود فرزند واقعی ملت افغان است . يكبار ايستاد و مبارزه كرد و اكنون باز هم در مقابل يك تجاوز گر خارجی‌ ايستاده است و می جنگد.» 1376 (1997) مسعود، رهبران جبهه متحد را به نشستی فرا خواند تا دررابطه با توظيف صدراعظم آينده افغا نستان تصميم اتخاذ نمايند . عبدالرحيم غفورزی كانديد كرسی‌صدارت بود وبه اتفاق آراء به حيث صدراعظم غير وابسته به تنظيم های جهادی‌ انتخاب گرديد . صدراعظم جديد خط مشی‌خود را از طريق تلويزيون بلخ به مردم اعلام كرد كه مورد استقبال گرم مردم نيز قرار گرفت . بعد از كنفرانس بی نتيجهء هرات 1373 (1993) اين قدم ديگری بود به سوی تشكيل‌ يك حكومت مردمی‌. در آن هنگاميكه مسعود سربازان ملبس با لباس نظامی‌ را به سوی ‌دروازه های ‌كابل سوق داد ، هوا پيمای حامل صدراعظم جديد در باميان سقوط كرد . با مرگ غفورزی، اميد واری مسعود برای تشكيل و استحكام پايه های‌ يك حكومت، به يأس مبدل شد . پس از مدتی‌ مسعود نيرو هايش را از شمال كابل دوباره به پنجشير عقب كشيد . مسعود بدون مو جودیت یک حکومت دلخوا ه و مورد قبول مردم باردیگر نمی خواست وارد كابل شود. پس از عقب نشینی از کابل و سیل مهاجرت به سوی پنجشیر، شمار باشنده گان آن دره چندین برابر افزوده شد. مسعود توانست به کمک موسسات امداد، درب مکاتب را باز گشایدکه درآن میان تعدادی از مکاتب دخترانه نیز بود . با وجود اندک بودن امداد، موجودیت این مکاتب یگانه زمینه یی بود برای آموزش و پرورش دختران و پسران . زمانی که مسعود سخن از تروریزم ، القاعده و بن لادن میراند ، در غرب کمتر کسی تصویر روشنی از آن داشت.[15] در سال 1377 اوليويی رای (Olivier Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) در مقاله یی نوشتند: « مسعود هرگز نفهميد كه چرا « سی آی ای» و پنتاگون تصميم گرفته اند دشمن وی ، ‌گلبدين حكمتيار را برای حمايت عليه او انتخاب كنند. مسعود در آرزوی يك ملت واحد و يك پارچه در افغانستان و همچنان انتخابات در اين كشور بوده است .» در اثر کوشش نماینده گان پارلمان اروپا که پس از دیدار با مسعود حقایق تجاوز خارجی برای شان روشن شد . مسعود در اپریل 2001 از طرف پارلمان اروپا به پاریس دعوت شد تا توجه جهانیان را به مبارزات مردم افغانستان در برابر تجاوز گران معطوف کند. خانم نیکول فانتن رییس پارلمان اروپایی مسعود را به خاطر در نظر داشت حقوق زنان ، لقب « قطب آزادی» داد. رای (Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) : « احمد شاه مسعود بر عكس مردان سياسی امروز، بالا تر از نقش خويش به هيچ وجه در فكر جا طلبی نيست . اگر اين حقيقت دارد كه مسعود به رضايت خويش كسانی‌را كه به ديدنش می‌آيند می پذيرد ، ولی هيچ كاری نميكند كه كسی به ديدنش بياید. وی به مشكل آماده ء صحبت با مطبوعات است . مسعود اجازه ميدهد از وی فلم تهيه شود ، چون كه وی‌ چيزی برای‌پنهان كردن و كتمان ندارد .» مسعود خطاب به جهانيان می‌گفت كه مردم افغانستان را در مقابل تروريزم تنها رها نكنيد ، زیرا اگر افغانستان اين جنگ را در مقابل تروریزم باخت ، جهان نيز برنده نخواهد بود. چندی بعد درستی و دقت ارزیابی مسعود به همه ثابت گردید. چنگیز پهلوان: « امروز افغانستان مدیون همین مقاومت است . جامعه بین المللی مدیون همین مقاومت است و در واقع همه منطقه ما مدیون مقاومت است. مسعود یک شخصیت تمدن ماست . ما درین تمدن به خصوص درین قرن اخیر ، چنین شخصیتی نداشته ایم ، نه در ایران و نه در جای دیگر.این شخصیت را افغانستان به ما داد. » احمد شاه مسعود به تاریخ 18.6.1380(9.9.2001) در خواجه بهاودین ولایت تخار در اثر حملهء انتحاری دو تروریست خارجی که به نام خبرنگار با وی مصاحبه داشتند ، جان به جان آفرین سپردو به تاریخ 24.6.1380 (15.9.2001) در تپهء سریچهء پنجشیر به خاک سپرده شد. مسعود خودش این بلندی زیبا را برای آرامگاه ابدی ش برگزیده بود . مسعود 31 سال از عمرش را در خدمت به سرزمینش و مردمش گذراند . او میدانست که درین راه روزی جانش را از دست خواهد داد. سبستیان یونگر گفت:« اگر مسعود شاهد زوال و سرنگونی طالبان نبود ، سر انجام مبارزاتش به پیروزی نایل گردید.» از مسعود خانمی با پنج دختر و یک پسر مانده است. مسعود بعد از وفاتش لقب« قهرمان ملی افغانستان » را رسماً به دست آورد . رضا دقتی: باور دارم ای دوست که زنده گی زیباست میتوان مردی را کشت و جسمش را به خاک یکسان کرد میتوان پاره های گوشتش را از میان برد اماهرگز نمیتوان باور هایش را نابود کرد. فرزانه copyright: www.afgha.com [1] سالنمای 1382 خورشيدی كه از طرف دفتر فرهنگی و آموزشی بنياد شهيد احمد شاه مسعود به نشر رسيد. [2] از كتاب مرد استوار و اميدوار به افق های دور. [3] از كتاب مرد استوار و اميدوار به افق های دور. [4] از مصاحبهء با بريگيته زومز. [5] از يك نشريهء انگليسی. [6] Pepe Escobar از گزارش [7] « ميراث شير» Frankfurter Rundschau بر گرفته شده از گزارش [8] .از مصاحبه با پيام مجاهد [9] .از نشرات تلويزيون كابل [10] به اين مناسبت دولت كمونيستی عيد رمضان را يك روز پس انداخت. [11] بالای تشكيل يك دولت موقت به تفاهم رسيدند. [12] مكتب ابتدايیهء « امير شير علی خان». [13] نويسندهء نامدار كتاب « كيميای سعادت» (450/505 خورشيدی) [14] در اين مذاكره طالبان فقط از مسعود دعوت كرده بودند تا داخل مذاكره شوند. [15]پاكستان و امريكا نميخواستند مقاومت در برابر طالبان صورت گيرد. بر خلاف تجاوز شوروی ، غرب در برابر تجاوز پاكستان سكوت كرد منبع: http://www.massoudhero.com
  4. کاش حداقل یه مستند درباره این ساخته بشه ٰ از اعلام خبر در ایران و واکنش های اولیه و نظرات کارشناسان رسانه های غربی و عربی و فارسی اونور و ....! واقعا" لازمه.
  5. حالا روی شبکه هایی مثل من و تو و ... سیاه! که چند تا آدم هرزه و مزدبگیر دیگه نیان بشینن بگن ایران دروغ میگه! بی وطنها انگار امریکا واسشون خدا شده! اونقدر مخشون تعطیل شده که باورشون نمیشد چنین کاری امکان پذیره! جای نگهداریش توی این سالن امنه؟بهتر از سالن ورزشی نبود؟ نکنه این امریکایی ها و مزدورانشون دست به کاری بزنن.
  6. Wolfenstein

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    افغانستان 30 ساله که داره رنج میکشه ، زجرآور اینه که هر کس که ادعای بیشتری داشته به این ملت بیشتر ستم کرده ، چه روسها ، چه طالبان یا اسلام سلفی و حالا هم امریکا به نام دموکراسی و ازادی! آقای جرج بوش هم به اوباما توصیه کرده که خارج کردن نیروهای امریکا از افغانستان موجب میشه که اوضاع زنان در این کشور وخیم بشه ، این بی وجدان های بی رحم وقتی با یه پسر جوان چنین می کنند وای به حال دختران و زنان افغان ، خدا به داد این مردم برسه. به نظرم باید احمق باشه ملتی که فکر کنه بیگانه برایش کاری خواهد کرد.اگر این سران مجاهدین و سران قبایل و طالبان و ... عرضه داشتند و توافق کرده بودند و مملکتشون رو حفظ می کردند باور کنید که وضعش از الان بهتر بود ، البته اگر عربستان می گذاشت ، اگر جوجه کشور امارات متوهم نمی شد ، اگر آن زمان سیاست گذاران و مقامات ما در خواب نبودند ،اگر به جای سالی یک میلیارد دلار هزینه مبارزه با مواد مخدر و زیانهای اجتماعی و امنیتی و اقتصادی که تحمل می کنیم ، سالی 500 میلیون دلار در افغانستان خرج کرده بودیم ارزش داشت و از امروز نفعش را می بردیم و این ملت بیچاره هم اینقدر زجر نمی کشید ، اگر ....... ، افسوس! برادرانی که چند سال پیش ادعا می کردند که چند سال دیگه ما باید برای کارگری به افغانستان برویم نظری ندارند؟؟؟؟ هموطنان عزیزی که همین امروز هم مدام طعنه می زنند و با عَلَم کردن سرعت اینترنت کابل ، هر دستاورد علمی و اقتصادی و سیاسی کشور را منکر می شوند و شقیقه را به ..... ربط می دهند نظری ندارند؟؟؟؟
  7. شاید از این به بعد از این موارد بیشتر ببینیم ، حالا کار چه کسی است و چرا به نام دیگران؟ http://www.ireconomist.ir
  8. [quote name="FBI"][quote]] جای دیگری می گوید ما یعنی چندنفر هستند I should mention[b][color=red] we[/color][/b] have no relation to Iranian Cyber Army,[b][color=red] we[/color][/b] don't change DNSes[color=brown][/color][color=red][/color][/quote] اووووه! خیلی ها از کلمه ما به جای من استفاده می کنند ، بعضی ها هم می گن مو! البته در آن پاسخ از اون حرفای کذایی مثل تروریست! وابسته به فلان جا و ... زیاد نسبت داده شده به اون فرد. اشکالی نداره ، امریکا یک میلیون نفر رو در عراق کشته ، سربازای امریکایی در افغانستان حشیش می کشن بعد برای تفریخ می رن بچه های افغان رو می کشند اونوقت یکی دیگه تروریسته! هیچ اشکال نداره!
  9. اینها که شهریه دانشگاه بچه های خودشون رو هم نمیدن چطور به فکر پرکردن اوقات فراغت جوانها و زن های خانه دار ما افتادن؟ هر اسمی که روش بگذارید از توطئه یا طراحی یا دنبال کردن اهداف در پس یه کار دیگه و .... فرقی در اصل موضوع نمیکنه ، میگن گربه برای رضای خدا موش نمیگره!
  10. والا آنقدر درو مورد تبریز و تعصب مردمش شنیده بودم که بار اول با ترس و لرز رفتم تبریز ولی به جز خوبی و مهربانی و انصاف از مردمش ندیدم باهاشون هم فارسی حرف زدم بنده های خدا جواب می دادند و خوب برخورد می کردند ( تازه فارسی رو هم از من استانداردتر حرف می زدند!) از بین اون همه آدم فقط یه راننده تاکسی بود که درست برخورد نکرد اونم خودش ضرر کرد. در مورد این دو کشور من ارمنستان و نخجوان هر دو رو دیدم و مردمشون برخورد خوبی داشتند.من فکر کنم بهتره در مورد این دو کشور فقط منافع ملی درنظر گرفته بشه نه اینکه کدومشون رو بیشتر دوست داریم یا بهشون احساس نزدیکی می کنیم.شاید به تبع از اون در همه جای دیگه هم منافع ملی لحاظ شد. در مورد این جک ها هم راه حل مناسب وجود داره.همه میدونن که جک هایی که درباره هموطنان ترک زبان پخش می شه از کجا میاد. پس بهتره امکانات در همه جای کشور پخش بشه و اسم تهران رو به [b]طهران[/b] تغییر بدیم و [b]پایتخت رو هم عوض کنیم بفرستیم یه جای دیگه[/b] که حال یه عده ای جا بیاد فکر نکنند فقط خودشون ادمند.
  11. [quote] چون بعضی نظرات رو ادم میخونه حس کبکی بهش دست میده که سرش رو کرده تو برف ! انگاری دنیا برعکس شده یا ما بد میفهمیم ! دوستان ترور انجام شده و شخص مورده نظر شهید شد !!! تا اونجایی هم که ما یادمون هست هر عملیاتی اهدافی داره و وقتی به اهداف دست بیابی عملیات فینیش! حالا شما هی بگید تو دهنی زد و ... بله تو دهنی زد اما بعد مرگ سهراب ! هرچند همینم به خودی خودش بد نیست یا حق[/quote] [b]بله اگر تمام هدف این ترور کثیف را شهید کردن این اقا فرض کنید بدون شک برنده رژیم صهیونیستی است و متاسفانه عملیات اونها بر ضد این شهید با موفقیت انجام شده ولی ایا هدف اونها شهید کردن همین استاد بعنوان هدف اصلی بوده یا اهداف دیگری هم به جز آن داشتند؟ و آیا دستگیری این خائن خودفروخته تاثیری بر تکرار چنین خیانت هایی داره؟ من از برادران وزارت اطلاعات تشکر می کنم که این تیم خودفروخته رو دستگیر کردند و امیدوارم حرکتی در مقابل اونها انجام بشه که دیگر بار حتی فکر چنین عملی به سر این رژیم جنایتکار و افراد خودفروخته و مزدور نزند. [/b]
  12. 50 سال از کودتای 28 مرداد علیه دولت دکتر مصدق میگذره و هنوز اجازه انتشار اسناد 50 سال پیش رو نمی دهند ، دولت جنایتکار انگلستان اجازه بررسی اسناد دخالت و خیانت های 100 سال پیش و حتی قبل از آن در امور ایران و منطقه را حتی به مورخان نمیدهد و فقط برخی اسناد آنهم آنهایی که از فی*لتر سازمان های اطلاعاتی شان رد شده و منجر به انزجار از انگلیس نمی شه رو اجازه می دهند بررسی بشه تازه آنها هم کلی تحریف شده با دستکاری و .... ، چه شده که یک مرتبه یک سایتی می یاد و 70 هزار صفحه سند زمان حال به این مهمی آنهم در این شرایط منطقه رو به راحتی منتشر می کنه و باز هم میخواد اسناد دیگری از همین قبیل رو انتشار بده؟ این هایی که حتی تحمل یه روسری دانش آموز مسلمان رو ندارند ، حتی دانش آموز مسلمان رو به جرم نوشتن مطالبی در حمایت از مبارزین آنهم در دفتر خاطراتش می برند و نورافکن می اندازند توی چشمهاش که یالله اعتراف کن با القاعده همدستی یا نه! اینهایی که دانشجوی ایرانی رو فقط بخاطر ایکه گفته بوده 11 سپتامبر روز تولدشه و این کادوی بن لادن بوده از دانشگاه اخراج می کنند ،اینهایی که سیستم امنیتی شان طوری است که اساتید امریکایی دانشگاه هاروارد رو فقط به خاطر [b]اعتقاد نداشتن به نظریه داروین[/b] از تدریس در کلیه دانشگاه ها و حتی دبیرستانها منع می کنند ،آخه آدم چطور باور کنه؟ چطور میشه به این اراجیف منتشر شده گفت سند یا اسناد! ------------------------------------------------------------------------------------------ البته اینکه این وهابی ها در دلشان آرزو دارند بین ایران و قدرتی دیگر جنگ بشه هیچ شکی نیست همونطور که صدام ملعون رو هار کردند و انداختند به جان ایران همانطور که گروهک رجوی در زمان شاه با پول اینها تشکیل شد ، همونطور که ریگی رو حمایت می کردند.مشکل اینها با ایران مربوط به نوع حکومت نیست ، مشکل اینها با مردم ایرانه مشکل اینها بزرگی ایرانه مشکل اینها خود ایرانه!
  13. Wolfenstein

    اخبار برتر نظامی

    پس باید منتظر باشیم چند وقت دیگه بگن ارتش لبنان بود که جنوب رو آزاد کرد!
  14. [quote][quote]يكي از زن هاي خشايار هم يهودي بود.......كه اونو اطراف هفت تپه كه نزديك شوشه باهاش اشنا ميشه [/quote] اين كذب محضه! ايرانيان باستان تنها يك همسر داشتند و فقط يك بار ازدواج ميكردند.(براي اطمينان ميتونيد به نامه خواستگاري آرتميس از خشايار شاه مراجعه كنيد كه خشايار شاه در جواب گفت من يكبار ازدواج كرده ام)[/quote] همه شاهان ایران باستان دقیقا" مثل خسروپرویز فقط و فقط یک زن داشتتند! ای وای که از توان دفاعی ارتش رسید به تعداد زن های شاهان ایران باستان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در کل آماری که سرانه دفاعی ایر ان رو با ترکیه و عربستان و عمان آورده بود جالبه! [b]هزينه سرانه دفاعى ايران را ۱۰۶ دلار ا و اين رقم براى تركيه ۱۵۴ دلار، سوريه ۲۸۰ دلار، عربستان حدود يك هزار دلار و عمان ۷۲۶ دلار!!![/b] حالا جالب است برادران ساکن در لندن و واشنگتن و برخی عزیزان در داخل کشور ، ایران را متهم به نظامی گری و و تلاش برای تسلط نظامی به کشورهای منطقه می کنند در حالیکه سرانه دفاعی ما کمترین در منطقه است. در کل هر گونه لاش برای خودکفایی در تولید تجهیزات و رهایی از وابستگی ، تلاش برای گسترش نظامی گری تعبیر می شه درحالیکه در خرید های 50 میلیارد دلاری کشورهای کوچک به علت سرازیر کردن سود سرشار به کمپانی های انگلیسی و امریکایی و فرانسوی هیچگونه مشکلی وجود ندارد.
  15. [quote][color=darkred] بروید کتاب جالب قلعه حیوانات را بخوانید تا بفهمید [color=darkred]انقلاب با فرزندان خود چکار می کند.[/color] [/quote] مسئله همینجاست که خواندن کتاب سفارشی جرج اورول و تکرار حرف های تقلید کنندگان روشنفکر نما از یه یهودی ضد بشر مثل پوپر بیشتر از قرآن و نهج البلاغه و وصایای امام خمینی روی برخی تاثیر می گذاره! چرا؟ چون هر کی اینو بخونه و تکرار کنه مشخصه که آدم روشنفکریه! -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- [size=17]هنوز جواب قابل قبولی به این پرسش داده نشده چرا با وجود پیشنهاد ایران به روس ها مبنی بر 20 درصد برای همه ، روس ها با 18 درصد خوش تر هستند؟[/size] .
  16. [quote]واقعا این ماجرای تقسیم دریای کاسپین(خزر) بدترین ننگ بعد از قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای هست البته بعضی ها میخواهند با پیش کشیدن ماجرای بحرین این مسائل رو ناچیز جلوه بدهند ولی نمیدونند که ما در زمان نظام کنونی چند برابر خاک بحرین رو از دست دادیم و اب از اب تکون نخورد [/quote] آقای برادر ! مسئله بحرین و تقدیم خلیج فارس به شیوخ عرب ( در واقع انگلیس و بعد از آن امریکا) چیزی نیست که قابل فراموش کردن باشه! این چند برابر رو شما از کجا آوردید؟ چند برابر خاک بحرین رو از دست دادیم؟ کدوم خاک رو میگید؟ [quote] شاید کمتر کسی بدونه که در قرارداد های ترکمنچای و گلستان مناطق گرجستان و اذربایجان و ارمنستان به مدت 99 سال به روسیه تزاری واگذار شد و الان مدتهاست که این مدت تمام شده ولی ما به جای اینکه این سه کشور رو یه رسمیت نشناسیم اسراییل رو به رسمیت نمیشناسیم [/quote] این 99 سال رو از کجا آوردید؟ آقا اگه خبر هست بگید ما هم پایه هستیم! [quote] من یک سوال دارم ایا اگر در زمان شاه شوروی از هم فرو میپاشید این مناطق دوباره به خاک کشورمون ملحق نمیشد؟ اگر الان کسانی هستند که حرف از 50 درصد میزنند اطلاع دارند که قسمتهایی از خاک کشورمون هنوز اشغال هست و متاسفانه ما داریم سنگ فلسطینی ها رو به سینه میزنیم [/quote] اون مملی خائن بی وطن وقتی کشوری به نام پاکستان در حال تشکیل بود سران پاکستان آمدند پیشش و خواستند که به ایران ملحق شوند گفت ما در ایران خودمون 30 میلیون داریم چطور 100 میلیون نفر دیگه بهش اضافه کنیم! ترسید سهم نزدیکانش از چپاول کمتر بشه! جلوی چشم کورشون ناصر از مصر جکومت امامی ها در یمن رو برکنار کرد و رژیم دلخواه خودش رو حاکم کرد! وقتی مروارید خلیج فارس (بحرین) و تقریبا" تمام خلیج فارس را تقدیم کرد گفتند مگر چه بود؟ شوره زاری بیش نبود! جون من بگو کدوم قسمت از خاک کشورمون اشغاله؟ [quote] نام خلیج فارس رو تغییر میدهند نام دانشمندن ایرانی رو در فهرست دیگر کشور ها مینویسند در خارج از کشور به ایرانیها انگ تروریست بودن میزنند برای داشتن فن اوری اتمی باید به افغانستان هم جواب پس بدیم روزی صد بار در روزنامه های کشورهای عربی به ایران توهین میشود برای بدست اوردن بسیاری از اقلام و کالاها باید به صد تا کشور باج بدیم و ازمنافع ملی کشورمون باید چشم پوشی کنیم به خاطر یک میلیون فلسطینی [/quote] بریم گردنشون رو بشکونیم؟ اینها زمان شاه هم همین کار رو می کردند؟ شما پیشنهاد بده چکار می تونیم بکنیم باهاشون! فرضا" که ما نوکر امریکا هم باشیم؟ مگر زمان شاه نبودیم؟ مگر خلیج فارس را خلیج عربی نگفتند و در نقشه و کتاب های درسی شان ننوشتند؟ مگر زمان شاه ، کشور عربستان با کمک مالی مجاهدین خلق را تسلیح نکرد؟ آقا ما هم بی شرفی کنیم بگیم ادیسون ایرانی است واقعا" ایرانی میشه؟ فکر می کنی بخاطر این مسائل می شود به جایی لشکر کشی کرد؟ [quote] من به شخصه تا زمانی که تمامیت عرضی کشور خودم به رسمیت شناخته نشه هرگز در روز قدس شرکت نمیکنم و هر ایرانی باید همین کار رو بکنه چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است [size=18][/size] اقا مصطفی به نظر شما اگر ما کاری به مسئله فلسطین نداشته باشیم اسراییلی ها مرض دارن با این همه مشکلی که با کشورهای عربی دارند بیان با یک کشوری که 1300 کیلومتر باهاشون فاصله داره درگیر بشن اگر الان میبینید که عربها دارن با اسراییل کنار میاند به خاطر اینه که نمیخواهند در مبارزه با اسراییل ایران پرچم دار باشه همه دیگه اخلاق عربها رو خوب میشناسند حاضرند بدترین ننگ رو به جون بخرن ولی زیر بار ایران نروند پس نگید که اگر ایران کاری به اسراییل نداشت عربها مثل حالا با اسراییل صلح میکردند و اسراییلی ها از روی بیکاری هر دفعه یه سکی (با عرض معذرت ) به ایران میزدند اصلا کدوم جبهه نیاز بود [/quote] در مورد این تمامیت ارضی ما رو روشن بفرمائید!همه دیدیم وقتی کیهان شریعتمداری آواز کوچه باغی را نوشت و یا حاج محسن از بازگشت اران گفت دیدیم شمس الواعظین ها چه گفتند و چه نوشتند! موضوع چرا جمایت از حزب الله در بخش کاربران سایت هست اونجا نظر بدهید! [quote] مسئله دریای خزر مطمئنا به فلسطین ربط داره چون ما اگه داریم در این مورد و موارد دیگه از منافع ملیمون میگذریم به خاطر همین مسئله هست راستی روسیه عزیز دست مزد رییس جمهور عزیزترمون رو دادند و طی بیانیه ای سخنان دکتر رو در روز قدس محکوم کردند [/quote] مسئله خزر دقیقا" به فلسطین ربط داره! به اندازه ارتباط ............... با شقیقه! فکر نکنم کسی اینجا روسیه رو عزیز بدونه یا توقع داشته باشه روسیه یا امریکا یا فرانسه از سوال کردن درباره هولوکاست ابراز رضایت کنند! مگر نمی دونید که هولوکاست منطقه ممنوعه است و روسیه و دیگران مجبورند محکوم کنند! منطق رئیس جمهور کاملا" صحیح بود ایشون به صراحت گفتند اگر منطق تشکیل اسرائیل صحیح باشد کشورهایی چون روسیه نیز باید تجزیه شوند! امریکا نیز باید تجزیه شود!از کی تا حالا تائید یا محکوم کردن حرف های ما توسط روسیه مهم شده؟
  17. این که باقی کشورها ترک هستند دلیل نمیشه. چون روس ها روس هستند!حالا چون قزاقستان 50 درصد روس داره شاید ، ولی در مورد ترکمنستان چرا بیست و چند درصد؟ آذربایحان که طرف امریکا رو میگیره و به امریکا بیشتر نزدیکه و آینده اش هم رو با غرب تعریف کرده! میگن که روس ها بحث پول که میشه به هیچکس رحم نمی کنند حتی خودشون!
  18. ممکن هست مسئولین نظامی فکر فکر تولید انبوه ( مثلا" 100 تا به بالا) بدون رادار مناسب و .... و ارتقاء صاعقه در آینده رو در سر داشته باشند؟ چنین کاری تا حالا در دنیا صورت گرفته؟ اصلا" امکان پذیر هست؟
  19. بخشش خاک کشور چیزی نیست که بشه به جمهوری اسلامی نسبت داد. اگر قرار بر بخشیدن بود زمان جنگ می بخشیدند که روسیه و امریکا و اروپا و همه اعراب پشت سر صدام حسین بودند. همون کسانی که زمان جنگ در حالیکه بخش هایی از کشور ما -بزرگتر از کشور لبنان- در دست صدام بود می گفتند آتش بس کنید و با صدام بنشینید پای میز مذاکره و مسئله رو روشنفکرانه حل کنید حالا دارند این تهمت ها رو می زنند. مسئله سیاست خارجی و منافع قطعی ایران چیزی نیست چند تا روزنامه نگار کم سواد و وابسته به گروههای سیاسی بخوان ازش به عنوان اهرم فشار علیه هم استفاده کنند و احساسات ملت رو تحریک کنند! چرا یه عده وطن فروش نمیخوان اینو بفهمند؟زمان هیچکدوم از دولت ها از جمله دولت قبلی ( آقای خاتمی و هاشمی) دولت ادعای 50 درصد نکرده که حالا این مسئله قابل استفاده برای رقابت جناحی باشه. در مورد 50 درصد! من توجه کردم بیشتر سلطنت طلب های لس آنجلس که خودشون ننگ جدایی بحرین و تقدیم بخش اعظم خلیج فارس به انگلیس رو در پرونده سیاهشون دارند سعی می کنند دائم بگن سهم ما 50 درصد ، که هر توافقی خیانت جمهوری اسلامی به خاک کشور قلمداد بشه! در مورد روز مسائل حاشیه ای روز قدس هم کسانی که ادعای پیروی از امام رو دارند و هر وقت به نفعشونه میگن امام ، توجه کنند که امام فرمود هر موقع استکبار از شما تعریف کرد بدانید که مشکلی در کارتون هست! صرفنظر از تعداد مخالف و عکس های فتوشاپی برخی رسانه ها توجه کنید واکنش اسکتبار به عمل اینها چی بوده؟ یک جایی می خوندم طبق رژیم پیشنهای که برخی روزنامه ها از جمله روزنامه های روسیه و .... میگن بیشترین سهم رو قزاقستان می بره درحالیکه روسیه 18 درصد سهم داره ،طبق پیشنهاد ایران که بر سهم مساوی تاکید می کنه همه 20 درصد می برن این به نفع روسیه هم هست ، 2 درصد بیشتر! و چرا روس ها به سهم کمتر راضی هستند؟کسی هست که حقوق بین الملل خونده باشه و یا از حقوق دریا سر در بیاره و بتونه جدای از مسائل ناسیونالیستی و ... مسئله رو روشن کنه؟
  20. این به اصطلاح رئیس جمهور چطور می خواد نیمی از جمعیت کشورش رو که شیعیان باشند از صفحه روزگار پاک کنه؟ عرضه ندارند به اسرائیل از گل نازکتر بگن و فقط زورشون به شیعیان هموطن خودشون میرسه. هر کجا وهابیت هست جنایت علیه مردم بیگناه هم هست! تا زمانی که خاندان آل سعود بر عربستان حاکمه نتیجه اش همینه. کشته شدن مردم افغانستان و پاکستان و عراق و فلسطین و شیعیان یمن و ....! این رژیم دست نشانده و تروریست پرور سعودی باید از صفحه روزگار محو بشه!
  21. ايها الناس ان عايشة سارت الى البصرة و معها طلحة و الزبير و كل منهما يرى الامر له دون صاحبه... (على عليه السلام) علت وقوع جنگ جمل موضوع اختلاف طبقاتى مردم بود كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله خلفاى وقت آنرا بوجود آورده بودند و چون خلافت على عليه السلام يك نهضت انقلابى عليه روش گذشتگان و باز گردانيدن اوضاع بزمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بود از اينرو گروهى مانند طلحه و زبير كه خود را در خلافت آنحضرت از نظر موقعيت اجتماعى مانند افراد عادى مشاهده كرده و منافع مادى خود را در خطر ميديدند عليه او دست بمبارزه و شورش زدند و چنانكه سابقا اشاره گرديد چون آندو تن در برابر تقاضاهاى خود از على عليه السلام پاسخ منفى شنيده و در مدينه هم قادر باجراى نقشه خود نبودند از اينرو مكه را براى انجام مقاصد خود انتخاب كرده و در صدد شدند كه عازم آن شهر شوند لذا خدمت على عليه السلام آمده و اجازه خواستند كه براى بجا آوردن مراسم عمره بمكه روند! على عليه السلام فرمود شما براى رفتن بهمه شهرها آزاديد ولى اين مسافرت شما بدون حيله و نيرنگ نيست،شما نقشه‏اى طرح كرده‏ايد كه در مدينه نميتوانيد آنرا اجرا كنيد،ولى آندو نفر بظاهر سوگند خوردند كه از اين مسافرت مقصودى جز انجام عمره ندارند.على عليه السلام بآنان اجازه داد و آنها را از شكستن عهد و پيمان بر حذر نمود،بيعت خود را با آندو تجديد كرد و آنها را بگفتار رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه در حضور آندو بعلى عليه السلام فرموده بود يا على تو بعد از من با ناكثين و قاسطين و مارقين قتال خواهى كرد يادآورى نمود بالاخره آنها از خدمت آنحضرت مرخص شده و متوجه مكه شدند و محيط آن شهر را براى فعاليت‏هاى خود مساعد يافتند. پيش از ورود طلحه و زبير بمكه عايشه نيز در مكه بود او وقتى حركات و اعمال خلاف عثمان را مشاهده كرده بود مردم را عليه او بشورش و اميداشت و بارها گفته بود كه اين نعثل (پير احمق) را بكشيد و هنگاميكه شورش و محاصره عليه عثمان شدت گرفته و قتل عثمان محرز و مسلم بنظر ميرسيد عايشه براى اينكه بظاهر از اين شورش و بلوا بر كنار باشد و يا در برابر استمداد عثمان در محضور اخلاقى نيفتد آتش فتنه را در مدينه دامن زد و خود بسوى مكه شتافت و در مكه نيز از عثمان بدگوئى ميكرد. پس از انجام مراسم حج كه بمدينه مراجعت ميكرد چون در بين راه خبر قتل عثمان باو رسيد و دانست كه پس از عثمان على عليه السلام خليفه شده است از رفتن بمدينه منصرف شد و مجددا بمكه بازگشت نمود و در آن هنگام حاكم مكه نيز عبد الله بن الحضرمى بود كه از طرفداران جدى عثمان و از مخالفين سرسخت على عليه السلام بود. علاوه بر عايشه و حاكم مكه و طلحه و زبير و مروان،ساير مخالفين على عليه السلام نيز از گوشه و كنار در آمده و در مكه جمع شده بودند من جمله يعلى بن اميه از يمن وارد شده و عبد الله بن عامر نيز از بصره آمده و بآنها ملحق شده بودند. اجتماع اين گروه مخالف و شور و بحث آنها درباره مخالفت با على عليه السلام بجنگ جمل منجر گرديد عايشه هم براى اينكه از ساير زنان پيغمبر نيز براى‏خود كمك و همدستى فراهم كند بدين فكر افتاد كه ام سلمه و حفصه را نيز فريب دهد و آنها را هم همراه اين گروه براه اندازد ولى وقتى نزد ام سلمه رفت با مخالفت شديد وى روبرو شد. ام سلمه گفت اى عايشه مگر تو نبودى كه مردم را بقتل عثمان ترغيب مينمودى امروز چه شده است كه بخونخواهى او بپا خاسته‏اى؟و اين چه مخاصمت و دشمنى است كه با على مرتضى مينمائى در صورتيكه او برادر رسول خدا و جانشين اوست امروز هم مهاجر و انصار با او بيعت كرده‏اند گذشته از اينها مگر پيغمبر درباره زنان خود از قول خداى تعالى نفرمود كه:و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى در خانه‏هاى خود قرار گيريد و مانند ايام جاهليت خودنمائى نكنيد) سخنان ام سلمه مخصوصا استناد او بقرآن مجيد عايشه را كاملا خرد كرد و ياراى جوابگوئى در برابر او پيدا نكرد و چون از جانب ام سلمه نااميد شد پيش حفصه رفت. حفصه دعوت او را اجابت كرد ولى برادرش عبد الله بن عمر خواهر خود را از اين عمل ممانعت نمود،عايشه چون از طرف حفصه نيز مساعدتى نديد ناچار به تنهائى براه افتاد و فرماندهى اين عده ماجراجو را در اختيار گرفت!. سابقا گفته شد كه معاويه نامه‏اى بزبير نوشته و او را براى احراز مقام خلافت تطميع نموده و بمخالفت على عليه السلام ترغيب كرده بود بدينجهت نظر اين گروه مخالف ابتداء بر اين بود كه بشام روند و معاويه را هم كه با على عليه السلام مخالف ميباشد با خود همدست نمايند اما معاويه كه قبلا از تصميم اين جمع خبر يافته بود پيش خود فكر كرد كه اگر اين گروه مخالف بشام برسند و بفرض اينكه بر على عليه السلام غالب شوند در اينصورت معاويه بايد بر طلحه و زبير بيعت كند لذا فورا نامه‏اى بامضاى مجهول نوشته و در آن نامه قيد نمود كه شما گول سخنان معاويه را نخوريد كه از وى كارى براى شما ساخته نيست زيرا او كه از طرف عثمان حاكم شام بود بعثمان كمك نكرد تا او را بقتل رسانيدند پس چگونه ممكن است بشما كمك كند؟معاويه اين نامه را بامضاى كس ديگر بزبير فرستاد.چون اين نامه بدست زبير رسيد مخالفين على عليه السلام را كه در رأس آنها عايشه قرار گرفته بود از مضمون نامه آگاه نمود لذا از عزيمت بسوى شام منصرف شده و مصلحت را در آن ديدند كه به بصره روند زيرا طلحه و زبير در بصره و كوفه طرفداران زياد داشته و اميد پيشرفت آنها بيشتر بود. بالاخره عايشه بدستيارى طلحه و زبير و ساير مخالفين در مكه لشگر آرائى‏كرده و با پولى كه يعلى بن اميه در اختيار آنها گذاشته بود بقدر كافى وسائل و ساز و برگ جنگ تهيه نمودند و عايشه را نيز سوار شترى بنام (عسكر) نموده و راه بصره را در پيش گرفتند . اين گروه براى اينكه على عليه السلام را غافلگير نموده و زودتر از وى بصره را بتصرف خويش در آورند بر سرعت حركت خود ميافزودند و غالبا مسافت زيادى را بدون استراحت و راحت باش مى‏پيمودند. در بين راه بجائى رسيدند كه آنجا را (حوئب) ميگفتند و چون شب بود براى رفع خستگى در آن محل فرود آمدند و باستراحت پرداختند،در آن شب سگهاى حوئب در اطراف چادر عايشه زياد پارس ميكردند بطوريكه در اثر صداى آنها عايشه از خواب پريد و از اسم آن محل جويا شد،چون اطلاع حاصل كرد كه آنجا را حوئب گويند سخت بهراس افتاد و از اقدامات خود درباره مخالفت با على عليه السلام پشيمان گرديد زيرا در حيات پيغمبر صلى الله عليه و آله از آنحضرت شنيده بود كه براى يكى از همسران وى سگهاى حوئب پارس خواهند كرد و صريحا رسول اكرم صلى الله عليه و آله بعايشه گفته بود:حميرا مبادا تو باشى. اكنون سخن پيغمبر بخاطرش افتاده و سخت پشيمان شده بود لذا اصرار داشت كه از آن قوم كناره گرفته و بمكه باز گردد!زبير چون اين وضع را مشاهده كرد چند نفر را وادار نمود كه بدروغ شهادت دهند كه آن محل حوئب نيست و فرسنگها مسافت از حوئب دور شده‏اند،آن عده چنين كردند و عايشه هم باطمينان سوگند آنها مجددا به پيشروى خود بسوى بصره ادامه داد. چون بنزديكى بصره رسيدند طلحه و زبير به بزرگان بصره نامه نوشته و آنها را براى مخالفت با على عليه السلام بمنظور خونخواهى عثمان دعوت كردند آنها نيز جواب دادند كه كشندگان عثمان در مدينه هستند و آمدن شما ببصره براى اين منظوربيمعنى و بدون منطق است،ولى مخالفين اعتنائى بگفتار بزرگان بصره ننموده و بحالت تعرض بدان شهر حمله كردند و پس از كشتار زياد عثمان بن حنيف را كه از جانب على عليه السلام بحكومت بصره منصوب شده بود مجبور بتسليم نمودند و در نتيجه شهر بصره را بتصرف خود در آوردند. طرفى على عليه السلام نيز در خلال اينمدت مشغول تعويض فرمانداران شهرستانها بوده و بطوريكه قبلا اشاره شد نامه‏اى هم بوسيله جرير بن عبد الله بجلى بمعاويه فرستاده و او را به بيعت خود دعوت كرده بود ولى معاويه بجاى پاسخ نامه على عليه السلام نامه‏اى بزبير نوشته و او را بمخالفت آنحضرت وادار نموده بود.على عليه السلام مجددا به جرير بن عبد الله نامه‏اى نوشت و تأكيد نمود كه بمحض وصول نامه من معاويه را وادار كن كه كارش را يكسره نموده و در اينمورد تصميم بگيرد و او را ميان جنگ و صلح مخير كن اگر تسليم شد از او بيعت بگير و چنانچه خيال جنگ دارد ما را آگاه گردان. اما معاويه على عليه السلام را بقتل عثمان متهم كرده و بآنحضرت پاسخ نوشته بود كه كشندگان عثمان را تسليم وى نمايد. على عليه السلام كه در ميان مخالفين خود معاويه را از همه حيله‏گرتر و نفوذ او را در شام نيز ميدانست تصميم گرفت كه ابتداء با لشگر مجهزى بشام رفته و كار معاويه را يكسره كند ولى در اين هنگام خبر رسيد كه عايشه بدستيارى طلحه و زبير بصره را متصرف شده و بعنوان خونخواهى عثمان مردم را عليه على عليه السلام شورانيده‏اند على عليه السلام ناچار از تصميم حركت بشام منصرف شده و در صدد بر آمد كه اول شورشيان بصره را از ميان بردارد و سپس عازم شام گردد. على عليه السلام در مسجد بمنبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود برسول اكرم صلى الله عليه و آله چنين فرمود:ايها الناس ان عايشة سارت الى البصرة و معها طلحة و الزبير و كل منهما يرى الامر له دون صاحبه،اما طلحة فابن عمها و اما الزبير فختنها،و الله لو ظفروا بما ارادوا و لن ينالوا ذلك ابدا ليضربن احدهما عنق صاحبه بعد تنازع منهما شديد و الله ان راكبة الجمل الاحمر ما تقطع عقبة و لا تحل عقدةالا فى معصية الله و سخطه حتى تورد نفسها و من معها موارد الهلكة.اى و الله ليقتلن ثلثهم و ليهربن ثلثهم و ليثوبن ثلثهم و انها التى تنبحها كلاب الحوئب و انهما ليعلمان انهما مخطئان و رب عالم قتله جهله و معه علمه و لا ينفعه،حسبنا الله و نعم الوكيل (اى مردم عايشه بهمراهى طلحه و زبير بسوى بصره رفته و هر يك از طلحه و زبير حكومت را براى خود ميخواهد بدون ديگرى،اما طلحه پسر عموى عايشه است و زبير هم شوهر خواهر اوست بخدا سوگند اگر بدانچه ميخواهند ظفر يابند و (با اينكه) هرگز بدان نائل نخواهند شد هر يك از آندو گردن رفيقش را ميزند و سوگند بخدا اين زنى كه بشتر سرخ سوار شده (عايشه) بر هيچ پشته‏اى نگذرد و هيچ عقده‏اى را نگشايد مگر در معصيت و غضب خداى تعالى تا اينكه خود و همراهانش را بهلاكت اندازد،بخدا سوگند (از قشون آنها) ثلثشان كشته ميشود و ثلثشان فرار ميكنند و ثلثشان از طغيان خود بر ميگردند و اين عايشه همان زنى است كه سگهاى حوئب باو بانگ زنند (اشاره بفرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله) و طلحه و زبير ميدانند كه هر دو براه خطاء ميروند (ولى) چه بسا عالمى كه از علمش سود نبرد و جهلش او را بكشد خداوند ما را كافى است و چه وكيل خوبى است.) البته تجهيز لشگر عليه عايشه ام المؤمنين كه همسر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و دختر ابوبكر بود و همچنين براى سركوبى طلحه و زبير كه از شخصيت‏هاى مهم و از اصحاب سرشناس رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند چندان كار ساده و آسانى نبود از اينرو على عليه السلام اعمال خلاف آنها را كه در بصره مرتكب شده بودند باهل مدينه گوشزد نمود تا آنها را براى حركت بسوى بصره بمنظور جنگ با اصحاب جمل آماده نمايد لذا فرداى آنروز مجددا بمنبر رفته و ضمن ايراد خطبه‏اى چنين فرمود: فخرجوا يجرون حرمة رسول الله صلى الله عليه و آله كما تجر الامة عند شراءها متوجهين بها الى البصرة،فحبسا نساءهما فى بيوتهما و ابرزاحبيس رسول الله صلى الله عليه و آله لهما و لغيرهما فى جيش ما منهم رجل الا و قد اعطانى الطاعة و سمح لى بالبيعة طائعا غير مكره،فقدموا على عاملى بها و خزان بيت مال المسلمين و غيرهم من اهلها.فقتلوا طائفة صبرا و طائفة غدرا،فو الله لو لم يصيبوا من المسلمين الا رجلا واحدا معتمدين لقتله بلا جرم جره لحل لى قتل ذلك الجيش كله اذ حضروه فلم ينكروا و لم يدفعوا عنه بلسان و لا بيد،دع ما انهم قد قتلوا من المسلمين مثل العدة التى دخلوا بها عليهم. (يعنى مخالفين من از مكه خارج شدند و در حاليكه زوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله را مانند كنيزى كه در موقع خريدنش (باين سو و آن سو) كشيده ميشود با خود بسوى بصره كشانيدند،طلحه و زبير زنهاى خود را در خانه‏هايشان باز گذاشته و همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله را در ميان قشونى براى خود و ديگران نمايان ساختند و كسى از آن قشون نبود جز اينكه بمن اطاعت نموده و با اختيار و بدون اكراه بمن بيعت كرده بود (سپس نقض عهد كرده و) بر عامل من (عثمان بن حنيف) و بر خزانه داران بيت المال مسلمين و ساير مردم بصره وارد شده گروهى را بصبر (با چوب و سنگ و غيره) كشته و گروهى را هم بمكر و حيله بقتل رسانيده‏اند،بخدا سوگند اگر از مسلمين جز بمرد واحدى دست نمييافتند كه او را عمدا و بيگناه كشته باشند كشتن تمام لشگريان مخالفين براى من حلال بود زيرا آنها در آنجا حاضر بودند و از كار زشت و منكر نهى ننموده و با زبان و دست از كشته شدن آنفرد بيگناه ممانعت نكرده‏اند،صرفنظر از اين مطلب آنان بتعداد لشگريان خود از مسلمين را بقتل رسانيده‏اند) . على عليه السلام با خطابه شيوا و بليغ خود اهل مدينه را از قضايا آگاه ساخت و نقشه‏هاى مزورانه اصحاب جمل را كه پس از بيعت بآنحضرت نقض عهد كرده وموجب بروز اينگونه حوادث شده بودند بر آنها روشن نمود و براى دفع اين غائله مردم مدينه را از جا حركت داد. على عليه السلام سهل بن حنيف را در مدينه بجاى خود گذاشت و گروهى از مهاجر و انصار را كه اكثر آنها از بدريان بودند بسيج نموده و راه بصره را در پيش گرفت و امام حسن و مالك اشتر و محمد بن ابوبكر را با تنى چند بكوفه فرستاد تا سپاهى نيز در آنشهر براى ملحق شدن به لشگريان على عليه السلام تجهيز نمايند. در آنموقع فرماندار كوفه ابوموسى اشعرى بود كه از طرف عثمان حكومت كوفه را داشت و على عليه السلام باو نوشته بود كه از مردم كوفه بآنحضرت بيعت گيرد ولى او بتصور اينكه طرفدارى از خونخواهى عثمان و كمك بطلحه و زبير او را در محل اوليه خود ثابت خواهد نمود مردم كوفه را بحمايت طلحه و زبير كه بظاهر مدعى خون عثمان بودند دعوت كرد و از بيعت گرفتن براى على عليه السلام خوددارى نمود. فرستادگان على عليه السلام هر قدر او را نصيحت كردند سودى نبخشيد تا اينكه مالك اشتر دار الاماره را اشغال نموده و غلامان ابوموسى را مضروب و پراكنده ساخت و چون در آن هنگام خود ابوموسى در مسجد بود مالك بمسجد وارد شد و ابو موسى را از منبر پائين كشيد و بانگ زد اى احمق و خائن،مردم جز على عليه السلام بكسى بيعت نميكنند ابوموسى وقتى خود را در دست مالك عاجز ديد سكوت اختيار كرد و از در التماس و زارى بر آمد سپس مالك بمنبر شد و مردم را براى بيعت بعلى عليه السلام فرا خواند و تقريبا از تمام مردم كوفه بيعت گرفت و توانست در اندك مدتى در حدود دوازده هزار نفر تجهيز كرده و بخدمت آنحضرت روانه نمايد . اين عده از كوفه حركت نموده و در محلى بنام ذيقار باردوگاه على عليه السلام پيوستند و پس از اظهار خرسندى از ديدار آنحضرت عرض كردند سپاس خداى را كه ما را براى همجوارى تو مخصوص گردانيد و بياريت گرامى فرمود،على عليه السلام هم ضمن قدردانى از آنان بپا خاست و پس از حمد و ثناى الهى و درود به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آنها را ستود و آنگاه در مورد طلحه و زبير كه نقض عهدكرده و به بهانه خونخواهى عثمان از وى به بصره آمده بودند سخنانى فرمود و سپاهيان را از جريان اوضاع و احوال آگاه گردانيد و آنان نيز پس از استماع بيانات على عليه السلام آمادگى خود را براى فداكارى و جانبازى در راه حق بمنظور از بين بردن اين فتنه باطلاع حضرتش برسانيدند على عليه السلام با سپاهيان خود از ذيقار حركت و تا محلى بنام زاويه كه در چند كيلومترى بصره بود پيش رفت و در آنجا اردو زد و چون آن بزرگوار هميشه صلح و آشتى را بر جنگ و خونريزى ترجيح ميداد از همان محل نامه‏اى بطلحه و زبير فرستاد و آنها را نصيحت نمود و علاوه بر مكتوب ارسالى چند نفر من جمله قعقاع بن عمرو را نيز براى مذاكره با اصحاب جمل بسوى بصره فرستاد تا آنها را با پند و اندرز از وخامت عاقبت اين كار بر حذر دارند ولى مخالفين كه خود را در اين جنگ غالب و پيروز مى‏پنداشتند از قبول هرگونه پندى خود دارى نمودند زيرا عايشه از مخالفت ابوموسى با على عليه السلام در كوفه آگاه شده بود و تصور ميكرد كه از مردم كوفه كسى آنحضرت را يارى نخواهد نمود و چون يقين كردند كه على عليه السلام به نزديكى بصره رسيده است عايشه كه فرماندهى كل سپاه جمل را بعهده داشت بزبير مأموريت داد كه بكمك طلحه و مروان و سايرين بصف آرائى سپاه پرداخته و آماده جنگ باشند و تعداد افراد اين سپاه در حدود سى هزار نفر بود كه اصحاب جمل آنها را در مسير راه از شهرهاى مختلف جمع آورى كرده بودند. قعقاع كه از سخنان خود نتيجه نگرفته و از طرفى صف آرائى سپاهيان مخالفين را مشاهده كرد بنزد على عليه السلام برگشت و او را در جريان امر گذاشت. در خلال اينمدت تعداد سه هزار نفر نيز از مردم بصره (از قبيله ربيعه) بسپاهيان على عليه السلام پيوسته بودند كه مجموع آنها در حدود بيست هزار نفر بوده است و چون آنجناب اصحاب جمل را مصمم بجنگ ديد فرماندهان خود را كه از جمله مالك اشتر و عدى بن حاتم و محمد بن ابى بكر و عمار ياسر و ديگران بودند از نيت طلحه و زبير آگاه ساخته و مأموريتهاى رزمى آنها را نيز تعيين و مشخص نمود. عايشه هم با سپاه خود راه زاويه را كه در شمال بصره و محل مناسبى براى دفاع از شهر بود در پيش گرفت و پس از رسيدن بدانجا در مقابل لشگريان على عليه السلام توقف نمود و بنا بروايات بعضى از مورخين صف آرائى سپاهيان طرفين در برابر هم در روز 17 جمادى الثانى سال 36 هجرى و بنقل صاحب ناسخ التواريخ در روز 19 جمادى الاولى سال 36 بود . روز بعد زبير واحدهاى مختلفه سپاه جمل را فرمان داد تا منظما بسوى لشگريان على عليه السلام پيش روند چون آنحضرت متوجه شد كه قريبا آتش جنگ شعله‏ور ميشود بلشگريان خود فرمان عقب نشينى داد كه شايد جنگ در نگيرد و كار بصلح و صفا خاتمه يابد،عايشه نيز سپاه خود را فرمان برگشت داد و در آنروز كه اولين روز جنگ بود ميان طرفين جنگى واقع نشد. فرداى آن روز كه هر دو سپاه لباس جنگ پوشيده و مقابل هم ايستاده بودند على عليه السلام بتنهائى از سپاهيان خود جدا شد و بدون شمشير و زره بسوى سپاه بصره اسب تاخت تا بصف مقدم سپاه جمل رسيد و با صداى بلند زبير را صدا زد.همه مات و مبهوت شده و نميدانستند كه مقصود على عليه السلام از اين يكه تازى چيست و با رشادت بى نظيرى كه فرد و تنها بدون شمشير و زره بمقابل صفوف دشمن آمده است چه نظرى دارد؟ زبير كه در كنار هودج عايشه بود غرق در فولاد و زره شد و ركاب بر اسب زد و در مقابل على عليه السلام ايستاد،چون عايشه زبير را در برابر آنحضرت ديد مرگ او را حتمى دانست ولى ملتزمين ركاب باو گفتند خاطر جمع باش على باين ترتيب كسى را نميكشد و شمشير هم نبسته است حتما با زبير كار دارد. زبير چشم بچشم على عليه السلام دوخت تا ببيند با او چكار دارد. على عليه السلام فرمود اين چه بساطى است كه شما راه انداخته‏ايد؟ زبير گفت براى خونخواهى عثمان! على عليه السلام فرمود اگر راست ميگوئيد شما دستهاى خود را بسته وخودتان را تسليم ورثه عثمان كنيد مگر غير از شما كس ديگرى محرك قتل عثمان بود؟ زبير سكوت كرد،على عليه السلام فرمود من آمدم كه ترا از اشتباه خارج كنم و سخنان چندى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بتو فرموده و تو آنها را فراموش كرده‏اى بتو تذكر دهم،آنگاه فرمود اى زبير ياد دارى كه من روزى دنبال رسول خدا صلى الله عليه و آله ميگشتم و او در منزل عمرو بن عوف بود و چون بدانجا آمدم آنحضرت دست ترا در دست خود گرفته بود و بمحض ورود من رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيشدستى فرمود و بمن سلام كرد،تو گفتى اى على چرا تكبر كردى و زودتر به پيغمبر سلام نكردى؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود اى زبير على متكبر نيست و در آينده تو با او جنگ خواهى كرد و جنگ تو ظالمانه است! باز فرمود:يادت ميآيد كه روزى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بتو فرمود آيا على را دوست دارى؟گفتى بلى يا رسول الله او پسر دائى من است آنحضرت فرمود با وجود اين با او بجنگ و ستيز خواهى ايستاد! على عليه السلام نظير اين سخنان را بگوش زبير خواند و زبير از شنيدن و ياد نمودن آنها عزم و اراده‏اش سست شد و گذشته‏ها را بياد آورد و ديد چگونه بطمع دنيا با پسر دائى خود كه جانشين پيغمبر هم هست بجنگ برخاسته و خود را براى هميشه گرفتار غضب الهى مى‏نمايد زبير شرمنده شد و از على عليه السلام معذرت خواست عرض كرد:قول ميدهم كه همين الان از سپاه بصره خارج شوم و كوچكترين دخالتى در اينكار نكنم،على عليه السلام بطرف سپاه خود روان شد زبير هم بهت زده و متزلزل نزد عايشه برگشت. عايشه پرسيد على چكارت داشت؟گفت راجع بگذشته‏ها صحبت ميكرد،عايشه گفت احساس ميكنم كه چند كلمه سخن على ترا متزلزل كرده است البته حق هم دارى كيست كه با على روبرو شود و رعب و هيبت على در اركان وجود او لرزه‏نياندازد و اين امر مسلم است زيرا حريف ما كسى است كه ابطال و شجعان عرب از ذكر نام او بخود ميلرزند. عايشه از اين سخنان نيشدار آنقدر گفت تا زبير را بخشم آورد،پسرش عبد الله بن زبير نيز سخنان عايشه را تأييد كرد زبير به پسرش گفت من قسم خورده‏ام كه در اين غائله جنگ ننمايم،عبد الله گفت قسم را ميتوان با دادن كفاره جبران نمود،زبير خشمگين شد و غلام خود را بكفاره قسمى كه خورده بود آزاد كرد و يكسر بسپاه على عليه السلام تاخت. على عليه السلام فرمود زبير را آزاد گذاريد او خيال جنگ ندارد،زبير هم مقدارى از اين حملات نمايشى را بدون اينكه بكسى زخمى بزند يا خود زخمى بر دارد انجام داد و چون بطرف سپاه بصره بازگشت بپسرش عبد الله و همچنين بعايشه رو نمود و گفت ديديد كه من از حمله باينها ترسى ندارم عبد الله خنديد و گفت اينهم يكنوع حيله است ولى زبير باين سخنان گوش نداد و از لشگرگاه جمل خارج شد و بوادى السباع رفت و در آنجا مهمان مردى بنام عمرو بن جرموز شد و چون بخواب رفت عمرو شمشير بر كشيد و سر زبير را بريد بدنش را زير خاك كرد و سر را پيش على عليه السلام آورد،حضرت فرمود چرا زبير را كشتى كار خوبى نكرده‏اى زيرا او مهمان تو بود و علاوه بر اين از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه بقاتل زبير لعنت ميفرستاد و او را نفرين ميكرد. عمرو متحير شد و تا حدى هم متأسف گرديد و آنگاه بعلى عليه السلام گفت من نميدانم با شما خانواده بنى هاشم چگونه بايد رفتار كرد كسى شما را نافرمانى كند لعنت ميفرستيد و اگر دشمنانتان را بكشد باز لعنت ميفرستيد بارى پس از رفتن زبير پسرش عبد الله بدستور عايشه لشگريان جمل را فرمان داد تا سپاهيان على عليه السلام را تيرباران كنند و عساكر كوفه نيز بانگ بر آورده و از آنحضرت اجازه جنگ خواستند. على عليه السلام كه هميشه صلح را بر جنگ ترجيح ميداد حوصله نمود تا بلكه‏تا سر حد امكان از وقوع جنگ جلوگيرى كند ولى در اثر سكوت لشگريان على عليه السلام دشمن جرى‏تر شده و بر شدت تير اندازى همى افزودند تا اينكه چند نفر از عساكر كوفه را زخمى نمودند. على عليه السلام بار ديگر براى هدايت آنان جوانى بنام مسلم را با يك جلد قرآن نزد آنها فرستاد تا آنها را از نزديك باحكام قرآن دعوت كند،آن جوان سعادتمند كه خود داوطلب رفتن باين مأموريت خطير شده بود نزديك سپاهيان جمل رسيد اما در اثر حمله و ضرب شمشير آنها پس از جدا شدن دستهايش از بدن بدرجه عاليه شهادت رسيد و اوراق قرآن نيز پريشان شد و بر زمين ريخت! وقتى على عليه السلام آن صحنه را مشاهده كرد فرمود:لا حول و لا قوة الا باللهـالان طاب القتال. (اكنون جنگ شيرين شده است) و بلا فاصله سربازان را فرمان رزم داد و پسرش محمد حنفيه را مأمور حمله بصفوف سربازان دشمن نموده و چنين فرمود: تزول الجبال و لا تزل.... (كوهها از جا كنده شوند تو از جايت تكان مخور دندان روى دندان بفشار و كاسه سرت را بخدا عاريه ده،پاى خود را چون ميخ در زمين بكوب و تا آخرين صفوف لشگر چشم انداز تو باشد و بدانكه پيروزى از جانب خداوند سبحان است) . محمد حنفيه فورا بحمله پرداخت و با اينكه شجاع دلير و قهرمان رزمنده‏اى بود ولى در اثر كثرت تيرها كه بوسيله تير اندازان دشمن مانند باران باطرافش مى‏باريد كمى تأمل نمود تا بلكه شدت بارش تيرها اندكى كاهش يابد در اينموقع على عليه السلام نزديكش شد و دست بر سينه او زد و فرمود:ادرك عرق من امك. يعنى اين احتياط و ملاحظه كارى از مادرت بتو رسيده و الا پدرت كه اين چنين‏نيست آنگاه على عليه السلام خود فرد و يكتنه بر صفوف سپاه جمل حمله برد! على عليه السلام مانند شعله‏هاى آتشى كه بر خرمن كاه افتد در اندك زمانى صورت بندى رزمى قشون جمل را متلاشى ساخت و بسيارى از شجاعان و نام آوران نامى را كه در برابر او عرض اندام ميكردند بخاك و خون افكند و بقدرى رشادت نمود و شمشير زد كه شمشيرش خم شد آنگاه خود را كنار كشيد و شمشير را با زانوى خويش راست گردانيد و مجدا بحمله پرداخت و پس از جنگ و جدال شديد بقرارگاه خود مراجعت فرمود و به محمد حنفيه گفت اى پسر حنفيه اين چنين حمله كن،اصحاب على عليه السلام عرض كردند يا امير المؤمنين محمد شجاع كم نظيرى است اما كيست در قوت دل و نيروى بازو همانند شما باشد. آنگاه محمد حنفيه با تنى چند از انصار و جنگجويان بدر بحمله پرداخت و پس از كشتار زياد از سپاه مخالفين مظفرانه بمحل خود بازگشت و در نتيجه اين حملات در همان روز اول جنگ شكست فاحشى بسپاه بصره روى داد و در روز دوم و سيم نيز در اثر حملات و پيشروى عساكر كوفه سپاه جمل عقب نشينى كرده و نيروى هر گونه مقاومت از آنان سلب گرديد. فرماندهان زير دست على عليه السلام مانند مالك اشتر و عمار ياسر و ديگران هر يك بنوبه خود رشادتها نموده و دشمن را مانند برگ خزان بزمين فرو ريختند،از آنسو طلحه نيز مردم را بصبر و مقاومت دعوت نموده و از پراكندگى و فرار آنها جلوگيرى ميكرد.در اينموقع مروان بن حكم كه از طلحه چندان خوشدل نبود پشت سر غلام خود كمين كرده و تيرى جانگداز و زهر آلود بسوى طلحه انداخت كه اتفاقا آن تير هم مؤثر واقع شد و طلحه را بهلاكت رسانيد. با مرگ طلحه سپاهيان جمل پراكنده شده و فرار نمودند و لشگريان على عليه السلام هم به تعاقب آنها پرداختند و تنها قبيله بنى ضبه مانده بود كه اطراف هودج عايشه را گرفته و با سر سختى عجيبى از او دفاع ميكردند. فرماندهان على عليه السلام با شجاعت بى نظيرى به حمله پرداخته و رو به هودج عايشه گذاشتند،هر دستى كه مهار شتر عايشه را ميگرفت بضرب شمشير لشگريان على‏عليه السلام از بازو ميافتاد تا اينكه عبد الرحمن بن صرد و بنقل بعضى امام حسن عليه السلام خود را بشتر رسانيده و آنرا پى نمود،هودج در افتاد و مدافعين آن هم فرار كردند. على عليه السلام اسب براند و نزد عايشه آمد و فرمود:يا عايشة أهكذا امرك رسول الله ان تفعلى؟ (اى عايشه آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله ترا فرموده بود كه اين چنين كنى؟) عايشه گفت:يا ابا الحسن ظفرت فاحسن و ملكت فاسجح!(يا على ظفر يافتى نيكوئى كن و مالك شدى عفو و مدارا فرما!) على عليه السلام محمد بن ابى بكر را مأمور نمود كه خواهرش عايشه را مراقبت كند و بعد هم او را بمدينه فرستاد، جنگ جمل در روز سيم پايان يافت و لشگريان على عليه السلام شهر بصره را متصرف شدند و چنانكه سابقا اشاره شد لشگريان آنحضرت در حدود بيست هزار نفر بودند كه قريب هزار و هفتصد نفر بدرجه شهادت رسيدند و از سپاه جمل هم كه سى هزار نفر بودند در حدود سيزده هزار بقتل رسيدند و در هر حال فتنه بزرگى بود كه بدست عايشه ام المؤمنين و بدستيارى طلحه و زبير بر پا شده بود و نتيجه اين فتنه و فساد بمرگ طلحه و زبير انجاميد و رفتار على عليه السلام با عايشه و مردم مغلوب بصره هم،سيماى بزرگوارى و جوانمردى او را آشكار ساخت. فراريان سپاه جمل كه در اطراف بصره متوارى بودند جرأت بيرون آمدن از مخفيگاه‏هاى خود را نداشتند على عليه السلام فرمان داد كه هر كس سلاح خود را زمين گذارد و تسليم شود مشمول فرمان عفو عمومى است،بصريها كه در انتظار بودند آنجناب بتلافى گذشته خواهد پرداخت از شنيدن اين خبر مسرور شدند و اسلحه را كنار گذاشته و بخانه‏هاى خود رفتند. على عليه السلام دستور داد كه مردم روز جمعه در مسجد جامع بصره براى‏نماز حاضر شوند و اهل بصره هم حضور يافته و با آنجناب نماز خواندند و پس از نماز على عليه السلام بپا خاست و آنان را مورد مذمت قرار داد و فرمود:كنتم جند المرأة و اتباع البهيمة،رغا فاجبتم و عقر فهربتم،اخلاقكم دقاق و عهدكم شقاق و دينكم نفاق... (اى مردم بصره شما سپاه زنى و پيروان چارپائى (شتر عايشه) بوديد،بصداى شتر جمع شديد و چون پى شد فرار كرديد،اخلاق شما سست،و پيمانتان ناپايدار و آيين شما دوروئى است.. .) مردم بصره از استماع بيانات على عليه السلام شرمنده و خجل شده و از گذشته معذرت خواستند و بيعت آنحضرت را پذيرفته و براى بار دوم در مسجد بيعت خود را تجديد نمودند. على عليه السلام براى برقرارى نظم و آرامش چند روز در بصره توقف فرمود و در خلال اينمدت بمنبر رفته و با خطبه‏هاى فصيح و آتشين مردم را بخدا پرستى و تقوى و پاكدامنى دعوت كرد و آنها را از ايجاد فتنه و فساد و گمراهى بر حذر داشت و اعمال خلاف و ناشايست عايشه و طلحه و زبير را باهالى بصره كه خود نيز شاهد جريان آن بودند روشن كرد و نتيجه پيمان شكنى آنها را كه منجر بقتل عده زيادى گرديد باطلاع مردم رسانيد و بالاخره پس از بيعت گرفتن و استقرار آرامش در آن منطقه عبد الله بن عباس را بفرماندارى آنشهر منصوب و خود نيز بهمراهى لشگريان خويش راه كوفه را در پيش گرفت و براى بلاد ديگر نيز فرماندارانى اعزام كرده و مالك اشتر را هم بحكومت نصيبين منصوب نمود. اين جنگ اثرات و نتايج سوئى را در بر داشت از جمله بر اساس معنوى اسلام لطمات بزرگى زد و حس كين خواهى را در عرب زنده نمود و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار كرد زيرا اين جنگ ميان بيست هزار نفر سپاهيان على عليه السلام و سى هزار نفر سپاه جمل بود كه تلفات سه روزه آن در حدود پانزده هزارنفر و بعضى هم آنرا بالغ بر هيجده الى بيست و پنجهزار نفر نوشته‏اند. ديگر از اثرات سياسى جنگ جمل اين بود كه اختلافات قبلى و تفرقه مسلمين را زيادتر نمود و راه وصول معاويه را بخلافت نزديكتر ساخت زيرا در طول اين مدت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمع آورى سپاه و فريب مردم اقدام كند و شورش عايشه و طلحه و زبير را در شام اهميت داده و زمينه را براى مخالفت با على عليه السلام ببهانه خونخواهى عثمان آماده نمايد منبع: ره پویان
  22. Wolfenstein

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    خبرهایی هست مبنی بر اینکه تعدادی از اینها خواهان بازگشت به ایران شده اند. هرچند همه می دانند که در این کمپ چه گذشته و رجوی چه خیانت ها و جنایت هایی کرده ولی باز هم جالبه وضعیت اردوگاه و نحوه رفتار و اهداف و عملکرد این گروه وابسته به بیگانه از زبان اعضایش برای مردم دوباره بازگو شود شاید عبرتی باشد برای پندگیرندگان!
  23. [color=red]امضاء قرارداد خريد و ورود 400 هواپيما به كشور [/color] مديرعامل شركت هواپيمايي جمهوري اسلامي از امضاي قرارداد خريد 400 هواپيما توسط اين اير‌لاين با كشورهاي مختلف خبر داد. سعيد حسامي در گفت‌و‌گو با فارس، درباره تاريخ تحويل هواپيماهاي خريداري شده توسط اين اير‌لاين، خاطر نشان ساخت: هواپيماهاي توپولوف 154، ‌توپولوف 204، هواپيماي MD جزو هواپيماهايي هستند كه به تازگي توسط هما خريداري شده و به زودي وارد كشور مي شود. مديرعامل شركت هواپيمايي جمهوري اسلامي با اشاره به زمان تحويل هواپيماي توپولوف 204 گفت: اين هواپيما از طريق شركت ايران ايرتور خريداري شده است كه هم اكنون تحويل آن با مشكلات و موانع كوچكي مواجه است. وي با بيان اينكه قرارداد خريد هواپيما در ايران محرمانه است و تا ز‌مان دريافت هواپيما حالت رسانه‌اي پيدا نمي‌كند، افزود: مبحث خريد هواپيماي توپولوف 204 به دليل اين كه در محافل سياسي و دولتي مطرح شد،‌ كمي حالت رسانه‌اي پيدا كرد. حسامي اظهار داشت: در حال حاضر شركت هما قرارداد خريد حدود 400 هواپيما را به امضاء رسانده است، اما تا هنگام دريافت و ورود اين هواپيما به ايران هيچ اطلاعي درباره نوع هواپيما و تاريخ تحويل ارائه نمي‌شود http://rajanews.com/detail.asp?id=33090 راست و دروغش را ديگه خود دانيد! نه يكي نه 4 تا نه 40 تا 400 تا! بايد بررسي بشه كه هر وقت كه كشور در موقعيتي حساس قرار مي گيره يكهو مشكلاتي اين چنين رخ ميده تا دولت در داخل تضعيف بشه و تيغ ايران براي خارجي ها كند بشود.از سقوط يكمرتبه هواپيما ها گرفته تا عمليات تروريستي و ........ ! نمي گم حتما دستهايي دركاره ولي از كجا معلوم كه دستهايي در كار نباشه؟ اميدوارم حداقل چند وقت ديگه كه مي خواهيم بنشينيم پاي ميز مذاكره يكهو يك عده اي هوس شيشه مغازه و .... به سرشان نزند!
  24. میگن این شبکه در اروپا و امریکا قابل دریافت نیست و بلوکه شده ! هر گونه کمک مالی هم بهش ممنوعه و مجازات های شدید داره! راسته؟؟؟
  25. Wolfenstein

    " اخبار برتر علمی"

    مشکل از کجاست که ما خودمون هنوز نتونستیم این چیزها رو بسازیم؟ نفر نداریم؟ فکر کنم داریم! ولی اگر هم نداریم آیا نمیشه از این دانشمندای روس و بلاروس و اکراینی و صرب و اسلواک و .... استفاده کرد. میگن اینها دلار و یور خیلی دوست دارند!