-
تعداد محتوا
709 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های jackturbo
-
آخ اون روز رو ببینم و اون دماغ سوخته اماراتی ها که هاج و واجند و عین مرغ پر کنده این ور اون ور می پرند
-
در برتری کلاش همین بس که عده ی زیادی از سربازان امریکایی از این سلاح استفاده می کنند دلیلش هم سگ جون بودن این اسلحه است.
-
تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه (خبر، تحلیل ،فیلم و عکس )
jackturbo پاسخ داد به TANK تاپیک در توان نظامی کشورها
سوپر فلانکر واقعا" جنگنده کارا و قابل اطمینانیه قدرت مانور فوق العاده اون به لطف موتور قدرتمند اس-117 اون که یک شاهکار طراحی موتور به حساب می آید و استفاده از کانکاردهای هوشمند که در هنگام داگ فایت های نزدیک و سنگین خطای خلبان را در تغییر زاویه حمله اصلاح می کند همه و همه از این جنگنده یک همه کاره موفق می سازد البته نباید سیستم ناوبری دیجیتال و سیستم هود هوشمند و کلاه خلبان مانیتور شده را فراموش کرد که دفتر طراحی سوخو در حال کار بر روی آنهاست تا این جنگنده را در رده جنگنده های 4++ قرار دهد بهرحال نیروی هوایی روسیه سرمایه گذاری خوبی روی طرح های جدید انجام می دهد که سوپر فلانکر از همین نمونه هاست این را هم در نظر بگیریم که سوخوی -37 ترمیناتور نیز در حال انجام تست های پروازی است با تشکر.- 148 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی
- شوروی
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
سعید جان اگر صلاح دونستید بنده بدلیل علاقه خود به بخش جنگ در خدمت هستم.
-
روايتي از عمليات استشهادي نيروي دريايي سپاه در خليج فارس
jackturbo پاسخ داد به ramtina تاپیک در عملیات های نظامی ایران
روايتي از عمليات استشهادي نيروي دريايي سپاه در خليج فارس خبرگزاري فارس: روز 16 مهر ماه سال 1366 را بايد يكي از نقاط عطف تاريخ انقلاب اسلامي دانست. در اين روز شهادت طلبان نيروي دريايي سپاه براي نخستين بار وارد رويارويي مستقيم با ارتش ايالات متحده در خليج فارس شدند و خساراتي به ياد ماندني آمريكايي ها وارد كردند. به گزارش خبرگزاري فارس، سال 1366، سال آغاز اولين دور از جنگهاى دريايى ميان قواى نظامى ايران اسلامى و ناوگان متجاوز خارجى بود. اين جنگ در ادبيات سياسى با نام "جنگ اول نفتكشها " شناخته مىشود. مسؤوليت اصلى عملياتى در اين ميدان، بر عهده نيروى دريايى سپاه پاسداران بود و روش عملياتى سپاه بر استفاده از قايقهاى كوچك تندرو موسوم به "عاشورا " و "طارق " تكيه داشت. نقطه اوج اين جنگ، طرح ناكام حمله به بندر نفتى "رأس الخفجى " و عمليات موفق سرنگون ساختن هلىكوپترهاى نيروى دريايى آمريكا بود كه توسط "ناو گروههاى قرارگاه نوح نبى " به فرماندهى شهيد "نادر مهدوى " به اجرا درآمد. البته در جريان "عمليات شهادتطلبانه " عليه هلىكوپترهاى آمريكايى، اكثر اعضاى اين ناو گروه به شهادت رسيدند. آن چه مىخوانيد روايتى است دست اول از يكى از مجريان اين "عمليات استشهادى " كه به تقدير الهى جان به در برد و به اسارت نيروهاى آمريكايى درآمد. جريان بازجويى او و چند همرزم ديگرش را به دليل حجم بالاى مطلب، به زمان ديگرى واگذار كرديم. روحشان شاد. *درجلسه خيلى محرمانه اي شركت كرديم . در آن جلسه اعلام كردند كه مىخواهيم به جايى [در عربستان] حمله كنيم و آن جا را بزنيم. [نام محل مورد نظر بندر رأس الخفجى ]بود. قرار بود به سواحل آنجا حمله كنيم و چاههاى نفتش را كلاً منهدم كنيم و به آتش بكشيم. [اين عملياتبه تلافى كشتار حاجيان ايرانى در عربستان سعودى و انهدام اسكلههاى نفتى ايران توسط ناوگان آمريكا طراحى شده بود] علاوه بر ما، بچههاى تيپ اميرالمؤمنين براى اين مانور آمده بودند. جمعى از بسيجىهاى بوشهرى نيز بودند. هياهوى عجيبى بر پا شده بود. به ما تذكر داده بودند كه اين عمليات بايد كاملاً محرمانه باقى بماند. بعد از دو ماه كار و فعاليت مداوم، روز موعود فرا رسيد. بعد از ظهر بود كه از حوضچه زديم بيرون. بيش از سيصد فروند قايق در اين عمليات شركت داشت. همه شهادتين خود را گرفته و با وضو حركت كرده بوديم. شب قبل به ما گفته بودند كه بعيد است كسى از اين حمله جان سالم بدر ببرد، به همين علت هم نام عمليات را "مانور شهادت " گذاشته بودند. عنوان "مانور " را به اين علت گذاشته بودند كه دشمن نداند ما قصد "حمله عملى " داريم. ناوهاى آمريكايى در سرتاسر منطقه حاضر بودند و همه حركات ما را زير نظر داشتند، به همين علت، بازگشت امكان نداشت. هيجان عجيبى همه ما را گرفته بود و از اين كه چند ساعت ديگر به شهادت مىرسيم دل در دلمان نبود. قرار بود نيروها خود را به منابع و چاههاى نفتى [رأس الخفجى] برسانند، خيلى سريع مواد منفجره را بگذارند و سپس قايقها مواضع را زير آتش بگيرند. همگى تا "سكوى سروش " رفتيم. قرار بود در آنجا ما را سازماندهى نهايى بكنند و به طرف مقصد حركت كنيم. همه قايقها كنار هم پهلو گرفته بودند. يكى شام مىخورد، ديگرى نماز مىخواند و ديگرى گريه و دعا مىكرد، آن ديگرى با دوستانش وداع مىكرد. منظره عجيبى بود و همه حال غريبى داشتيم. هوا كمكم خراب شد و موج دريا، قايقها را به شدت تكان مىداد. در اين هنگام اعلام كردند كه حمله لو رفته است. در اين ميان، چند قايق هم خراب شد. به ما گزارش دادند كه كل منطقه به محاصره ناوهاى آمريكايى درآمده است. ناچار حمله لغو شد و ما از "سكوى سروش " به طرف خارك كه نزديكترين مكان به ما بود، حركت كرديم. قايقهايى را هم كه خراب شده بود، يدك كشيديم. من و مهدوى و بيژن گرد با ناوچهاى از سكوى سروش عبور كرديم تا ببينيم جريان چيست. گفتم: نادر، معلوم است حمله لو رفته و آمريكايىها هم آن را لو دادهاند. نگاه كن ناوهاى آمريكايى دور تا دورمان حلقه زدهاند. نادر گفت: مىدانم؛ اما مىخواهم از نزديك ببينم! گفتم: حالا كه اينطور است، هر جا كه تو رفتى، ما هم مىآييم. شب بود. سه چهار كيلومتر از سكوى سروش دور شديم. رادار كشتى را خاموش كرده بوديم؛ چون نيروهاى آمريكايى مستقر در خليج فارس ممكن بود از روى رادار پى به هويت ما ببرند و شناسايىمان كنند. البته هر از چند گاهى رادار را روشن مىكرديم. رادار را كه روشن مىكرديم، آنچه كه مىديديم، وحشت مىكرديم. صفحه رادار پر بود از ناوها و كشتىهاى آمريكايى كه در حالت آماده باش كامل بودند. وضعيت چنان خراب بود كه نمىشد در منطقه ماند. از اينرو، "نادر مهدوى " فرمان داد كه ما هم به عقبه نيروها بپيونديم. رفتيم به خارك و تا صبح در جزيره استراحت كرديم. همه حالت عجيبى داشتيم. از طرفى، از آن همه برنامهريزى، تداركات، زحمات و تلاشها كه چنين به هدر رفت، ناراحت بوديم و از طرف ديگر، از اينكه در يك درگيرى از پيش لو رفته تار و مار و نابود نشده بوديم، خوشحال بوديم. رضايت داديم به رضاى الهى. فردا صبح، كل نيرو به بوشهر بازگشت. ****************** در بازگشت از خارك، "نادر مهدوى " به من گفت: - فلانى، يك مأموريت كوچك داريم... خودت و قايقت را آماده كن. به "بيژن گرد " هم همين را گفت. ما حرفش را سرسرى گرفتيم. گفتيم حتما مثل هميشه گشت دريايى است يا ترابرى. با اين وجود هر دو اعلام آمادگى كرديم. صددرصد آماده باشيد. فردا عصر خبرتان مىدهم. ضمنا برويد و دو ساعت ديگر بياييد، كارتان دارم. من رفتم و قايق را آماده كردم. دو ساعت ديگر برگشتم؛ اما نادر براى شركت در جلسهاى رفته بود. هر جور بود، با او تماس گرفتم. گفت: برويد خانه، استراحت كنيد؛ اما آماده باشيد تا خبرتان كنم. رفتم منزل. هنوز كاملاً استراحت نكرده بودم كه "بيژن گرد " آمد در منزلمان و گفت: آماده باش... ظاهرا مىخواهيم امروز بعدازظهر برويم جايى. گفتم: من يا منزلم، يا زمين فوتبال! در دلم تعجب مىكردم كه چطور ميان آن همه نيرو، دست روى من گذاشتهاند. درست است كه من در گروه مهدوى بودم؛ اما در "عملياتهاى مقابله به مثل "، ما كارهاى تداركاتى را انجام مىداديم و در خود عمليات شركتى نمىكرديم. بيژن اين را هم گفت: آقاى مهدوى گفت كه به مظفرى بگو جمع ما جمع است و فقط تو كمى. گفتم: آخر تيممان بازى دارد! گفت: نه، نادر گفته حتما بايد بيايى. "گرد " با يك سرباز آمده بود. سوار ماشين شديم و رفتيم منزل آقاى حسنزاده. آبى خوردم و يك عدد انار خيلى بزرگ برداشتم. انار را نخوردم و با خودم بردم. اين انار، ماجراى جالبى دارد كه بعدا آن را نقل مىكنم. وقتى كه به مقر رسيدم، ديدم بله... جمع، جمع است. بعدازظهر 15 مهرماه 1366 بود. علاوه بر خودم، اين عده آماده حركت بودند: "نادر مهدوى "، "بيژن گرد "، "آبسالان "، "نصرالله شفيعى "، "توسلى "، "باقرى "، "مجيد مباركى " و "حشمت رسولى ". 9 نفر بوديم. معلوم شد دو نفر ديگر هم هستند كه بايد به ما بپيوندند. وضعيت را كه ديدم، احساس كردم كه بايد مأموريت بسيار مهمى باشد؛ اما به روى خودم نياوردم و چيزى نگفتم. دو قايق "بعثت " و يك ناوچه "طارق " آماده حركت بود و اين نه نفر در قايقها و كشتى بودند. انار را كه دست من ديدند، گفتند: - چى دارى؟ - اناره از خونه يكى از دوستان برداشتم. - بايد تقسيمش كنى و به همه بدهى. به شوخى گفتم: - تو بهشت كه نيستيم. اين انار مال منه. مال شما كه نيست. نادر گفت: - تقسيمش كن... شايد رفتيم بهشت. انار را بين 9 نفر تقسيم كردم. گفتم: - بخوريد پدر صلواتيا... ميوه بهشتى است. نادر گفت: - چه معلوم كه همين ميوه بهشتى نباشه! - خيلى خوب، بخوريد... ميوه بهشتيه. در قايقهايمان كه نشسته بوديم، جلسهاى گرفتيم. نادر كه فرمانده ما بود، گفت: - از اينجا مىرويم جزيره فارسى. از جزيره فارسى به آن طرف هم كارهايى داريم كه انشاءالله بعدا و در بين راه به شما مىگويم. مىخو اهم مثل برنامه سروش پيش نيايد. فقط ما دوازده نفر مىدانيم. من گفتم: - ما نه نفريم... پس آن سه نفر ديگر كجا هستند؟در اين موقع، يك سرباز ديگر هم آمد و شديم ده نفر؛ اما دو نفر ديگر هنوز نيامده بودند. همين موقع، نادر، سربازى را صدا زد و گفت: برو به آقاى "كريمى " و "محمديا " بگو بيايند. ما آماده رفتنايم. به نادر گفتم: اينها كى هستى؟ - بچههاى تهران هستن. آمدن تو دريا ديد بزنند. - دست از شيطونى بردار. آمدن دريا را ديد بزنن يا كارى دارن؟ تا آن موقع نمىدانستم جريان چيست؛ ولى "بيژن گرد " مطلع بود؛ چون مهدوى هركارى كه مىكرد، بيژن را در جريان مىگذاشت. از بيژن پرسيدم: جريان چيست؟ گفت: من يه چيزايى مىدونم؛ اما الان نمىتونم بگم؛ چون قول دادم به كسى نگم. - باشه...نگو. حتما دستوره ديگه! لنج با مهمات و آذوقه حركت كرد و رفت جلو. در قايق هم آقاى "آبسالان " و "مجيد مباركى ". در قايق ديگر، يك سربازى بود كه اسمش از يادم رفته ما هم، همه در ناوچه جمع شديم. "شفيعى "، "مهدوى "، "توسلى "، "گرد "، "كريمى "، "محمديا " و من. به نادر گفتم: نگفتى اين دو نفر كى هستن؟ آن دو نفر هم كنار من نشسته بودند. نادر گفت: خيلى مشتاقيد بدونيد اينا كى هستن؟ - هم مشتاقيم بدونيم كى هستن و هم مشتاقيم بدونيم چه كار هستن؟ - شما حوصله نداريد؟ - نه، از حوضچه كه رفتيم بيرون، بايد بگى. از حوضچه كه خارج شديم، نادر گفت: - حالا كه اين همه اصرار داريد، مىگم. آقاى "كريمى " و "محمديا "، از بچههاى خوب تهران هستن. بچههاى موشكى هستن. اينها يك وسيلهاى دارند كه مخصوص زدن هلى كوپتره. - چطورى؟ - يك موشكى است به اسم موشك "استينگر ". كارش ردخور نداره. اگه هدف در تيررساش باشه، حتما به هدف مىخورد. به شوخى گفتم: اين موشك گوشىاش چيه؟ اينطورى كه شما مىگى، بايد صداى انفجار زيادى داشته باشه. پس بايد گوشى خوبى داشته باشه.. "محمديا " به "كريمى " گفت: بگو گوشىاش چيه؟ - گوشىيى دارد كه حتى وقتى خودت هم صحبت مىكنى، نمىتونى صدات رو بشنوى! گوشىاش آمريكاييه؛ بهترين گوشى دنيا! - نشون بده...بينم - نه، وقتى كه كار با موشك انجام شد، گوشى رو به شما مىديم. اگر گوشى آب بخوره، خراب مىشه! باورم شد. با خوشحالى گفتم: - آقا كريمى، نمىشه ببينمش. - بابا شما چند ماهه دنيا آمدن؟ لااقل بذاريد برسيم. - نه، ما حالا بايد گوشى را ببينيم. - حالا كه اينطور شد، اصلاً پيش من چيزى نيست! همه چيز داخل لنج است كه رفته جلو. در همين موقع ناهار آوردند كنسرو بود. ساعت حدود دو بعد از ظهر بود به نادر گفتم: با اين همه دنگ و فنگ داريم به اين ماموريت مهم مىريم و موشك "استينگر " هم داريم؛ اما هنوز بايد ناهار كنسرو بخوريم؟! -بخوريد. به جز كنسرو، نان خشك هم داريم! ناهار كه خورديم گفتيم: دسر چيست؟! چند تا كمپوت آوردند كه آن را هم زديم تو رگ. در حينى كه مىخورديم، شروع كرديم با آن دو نفر تهرانى شوخى كردن. يكى از بچهها كمپوت يكى از آنان را كش رفت. طرف گفت: - درسته كه بسيجى هستيد؛ اما قرار نبود به كمپوت ما هم رحم نكنيد! عمدا با آنان شوخى مىكرديم تا صميميتى بين ما ايجاد شود و در طول ماموريت بتوانيم باهم درست كار كنيم. "مهدوى " يا "نصرالله شفيعى " - درست يادمه رفته بوديم منزل "بيژن گرد " كه تازه بچهدار شده بود. يادم هست باهم. نوزاد يكى دو روزه را بغل گرفت و بوسيد و باهم به راه افتاديم. من به بيژن گفتم: - من دو تا بچه دارم و بچههام رو ديدم... خاك بر سر تو كه بچهات يك روز بيشتر نداشت و درست آن را نديدى. بيژن گفت: من حداقل بچهام را ديدم و لمس كردم. "شفيعى " يا "مهدوى " - درست يادم نيست كدامشان - كه همسرش پا به ماه بود گفت: - واى به حال من كه بچهام را نديده كشته مىشوم! در اين ميان "مجيد مباركى " گفت: - من چه كنم كه حتى زن نگرفته مىميرم! به جزيره فارسى رسيديم. نادر فورا گفت: - ديگه صحبتها قطع. از اينجا به بعد، صحبت موشك و هلىكوپتره شوخى رو هم بذاريد كنار. اخلاق خاصى داشت. در هنگام شوخى، مرد شوخى بود؛ اما به محض پيش آمدن كار، به مردى جدى مبدل مىشد. كنار لنجى كه قبلا به فارسى آمده بود، رسيديم و وسايل و لوازم داخلى لنج را به ناوچه و قايقهاى خود منتقل كرديم. قايق من شد قايق موشكى. آقاى كريمى گفت: - من دوست دارم با تو باشم. مىخوام اون گوشى ناز و بىنظير رو به تو بدم. كريمى، محمديا وحشمتالله رسولى كه مسوول فيلمبردارى از گروه عمليات بودند، در قايق من جا گرفتند. در قايق ديگر هم "آبسالان " و "نصرالله شفيعى " بودند. در ناوچه نيز "بيژن گرد "، "نادر مهدوى "، "مجيد مباركى " و "توسلى " بودند. مغرب كه شد، همگى پياده شديم و كنار ساحل نماز مغرب و عشايمان را خوانديم. پس از نماز نادر مهدوى سخنرانى كوتاهى كرد. بعد باهم روبوسى كرديم. من گفتم: نادر! معلومه مىخواى به كشتنمان بدى! - نه، طبق مأموريت پيش مىرم. - خدا رحم كنه... چه خوابى برايمون ديدى معلوم نيست! نصرالله هم گفت: ببينم مىتونى كارى كنى كه امروز جسدمون رو برگرداونن بوشهر. در دل همه چيزى بهمان الهام شده بود. تا آن روز آن همه ماموريت آمده بوديم؛ اما كسى اين قدر درباره مرگ صحبت نكرده بود. در اين وقت، آقاى "محمدشاهى " - ناخداى لنج - شربتى برايمان درست كرد. بچهها گفتند: - بخوريد كه شربت "شهادت " مىخوريد! شب ساعت هفت بود كه مهدوى فرمان حركت داد. چندى قبل از اين هواپيماهاى عراقى به جزيره فارسى حمله كرده و رادار جزيره را زده بودند. از اين نظر از جزيره فارسى كه دور مىشديم، ديگر خدا بود و خودمان. هيچگونه ارتباط ما رادارى با بوشهر يا جزيره فارسى نداشتيم. مقصد، دوازده مايلى پشت جزيره فارسى بود. آنجا آبراه بينالمللى بود و كشتىهاى خارجى كه براى دولتهاى عربى كالا مىبردند از آنجا نفت بار مىزدند. به كنار اولين "بويه " كه رسيديم، مهدوى برايمان جلسه توجيهى گذاشت. - اينجا "بويه " است. اينجا جزيره عربى است. اينجا هم عربستان و كويت است. اگر در راه مشكلى پيش آمد بايد به جزيره فارسى برگرديم. اگر نتوانستيم، بايد به طرف سكوى "فروزان " يا سكوهاى ديگر برويم. حركت كرديم و به منطقه رسيديم. دوباره نادر گفت: جمع شيد، كارتون دارم. جمع كه شديم نادر گفت: قايق موشكى به سمت بويه برود، ناوچه، وسط است و قايق شفيعى آخر باشد. شما را با رادار چك مىكنم و باهاتون ارتباط دارم. سپس گفت: هلى كوپترهاى آمريكايى در اينجا مرتب در حال پرواز هستن. غالبا جزيره يا كشتىهاى ما رو مىزنن ما اين ماموريت بايد اين هلى كوپترها رو بزنيم و بندازيم. تازه آن موقع بود كه فهميديم براى چه كارى آمدهايم. من تا آن وقت در حملات زمينى زيادى شركت كرده بودم. همچنين از نزديك شاهد بمبارانهاى فراوانى در خارك بودم. اما اين اولين بارى بود كه در چنين ماموريتى شركت شركت مىكردم؛ ماموريتى رو در رو با هلىكوپترهاى آمريكايى؛ رو در روى شيطان. حركت كرديم و از هم جدا شديم. در اين وقت بود كه من براى اولين بار موشك "استينگر " را با چشمان خود ديدم. فورا گفتم: گوشى؟ كريمى گفت: تو كه جيگر منو خون كردى! صبركن. - بابا، گوش من خرابه. گوشى لازم دارم. راستش يكى از گوشم رو تو عمليات از دست دادم. - صبر كن شليك بكنم، بعد مىدهمات. - بعد از مردن سهراب، دواى بيهوشى رو مىخوام چه كار؟ - آقاى محمديا به بچهها گوشى بده. من ديدم محمديا موشكانداز استينگر را از كارتناش بيرون آورد، يك تكه ابرار پاره كرد و به دست من داد و گفت: اين هم گوشى! با تعجب گفتم: اين چيه؟ - گوشى؟ - اين چه جور گوشيه ديگه؟ - تو بذار داخل گوشت. اين آمريكايى اصل است! به شوخى گفتم: اگر مىفهميدم اين گوشى رو مىخواهيد بديدم، همان بوشهر پيادهتان مىكردم! -الان هم دير نشده. مىخواهى پياده كن. - نه، كارت رو بكن. ابر را داخل گوشم چپاندم. در اين وقت نادر تماس گرفت و گفت: آمادهايد؟ - تو رادار چيزى مىبينم. داريم مىريم به طرفش. حركت كرديم و حدود يك كيلومتر از نادر جدا شديم. با دوربين ديد در شب نگاه كردم و ديدم چند فروند هلىكوپتر آمريكايى دارند در منطقه پرواز مىكنند. كار "استينگر " چنين بود كه تا آماده مىشد، به مجرد آنكه هدف را در تيررس خود مىديد، به صورت اتوماتويك شليك مىكرد و گلوله به طرف هدف مىرفت. البته با دست هم مىشد شليك كرد. هوا گرم بود و شب بر سر تا سر دريا حكمرانى مىكرد. آسمان ظالمانى بود. با "نصرالله شفيعى " تماس گرفتم و گفتم: - در چه حالى؟ - در خدمتيم! شما چطورى؟ - ما داريم مىريم سمت هدف، اما "استينگر " جواب نمىدهد. هدف در تيررساش نيست. در همين حال، يك فروند هواپيما از بالاى سرمان عبور كرد. به كريمى گفتم: ظاهرا هلى كوپتره. - نه، اين هواپيماى مسافربرى يا جنگيه. نادر تماس گرفت و گفت: چى شد؟ - هيچى، هدف دم به تله نمىده. در بىسيم، من و نادر و نصرالله همديگر را به اسم كوچك صدا مىزديم و هميشه همين سه نام بود كه مرتب در بىسيمها تكرار مىشد؛ غافل از اينكه آمريكايىها و ناوهاى آنها، مكالمات ما را ضبط مىكنند و گوش مىدهند. البته اين را بعدها فهميدم. نادر گفت: كريم! چه كار كرديد؟ - نادر، "استينگر " نمىگيرد، فاصله دوره. تا هلىكوپتر را مىديديم، به طرفش مىرفتيم و چون موفق به زدنش نمىشديم، سر جاى اولمان باز مىگشتيم. دايم هلى كوپترها در آسمان منطقه در حال پرواز بودند. مرتب مىآمدند و مىرفتند. ظاهرا بو برده بودند كه ما آنجا هستيم. به طرف هلىكوپترى مىرفتيم مسيرش را تغيير مىداد و به جاى ديگرى مىرفت. بار ديگر نزد نادر برگشتيم. نادر گفت: مىدونيد جريان چيه؟ ظاهرا مىدونن ما چى كار مىخوايم بكنيم. شما بايد بريد تو مسيرى كه تا هلىكوپتر از ناو بلند شد بتونيد بزنيدش. من در سمت چپ ناوچه نادر بودم و نصرالله در سمت راست. اين دفعه البته طناب نبسته بوديم؛ بلكه همينطور كنار هم پهلو گرفته بوديم. آب به طرف پشت جزيره فارسى جريان داشت. ما كم كم از "بويه " داشتيم فاصله مىگرفتيم. حدود صد الى دويست متر فاصله داشتيم. ساعت حدود 9 شب بود. شفيعى در قايقش دراز كشيده بود و استراحت مىكرد. نادر روى نقشه كار مىكرد. من هم به ناوچه تكيه داده بودم و بيژن را نگاه مىكردم بيژن داشت "رادار " را نگاه مىكرد. رسولى هم با دوشكا ور مىرفت. كريمى و محمديا هم موشك را روى دوش گذاشته و آماده عمليات بود. "استينگر " برخلاف آرپى جى بود. وقتى موشك آن شليك مىشد بايد دوباره مىرفت مركز و پر مىشد، و يكى ديگر از كارتن بيرون مىآوردند.ناگهان صداى خفيفى مثل صداى ويز ويز زنبور به گوشم خورد. بلافاصله به بيژن گفتم: بيژن، يه صداى ويزوويزى داره مىآد. - پشه است! - شوخى ندارم. سرتون رو بالا كنيد ببينيد اين صداى چيه؟ از بيژن پرسيدم: - نگاه كن تو رادار، ببين كسى از طرف جزيره به سمت ما مىآد؟ - نه. - به هر حال يك صدايى مىآد. - من تو رادار چيزى ندارم. - تو رادار نبايد هم داشته باشى. رادار ما سطحيه. به نادر گفتم: بلند شو، صدايى داره مىآد. وقتى همه باهم بلند شديم تا ببينيم چه خبره، صدا شديدتر شد. هنوز چند لحظه بيشتر سپرى نشده بود كه ناگهان هلىكوپتر بزرگى را روى سرمان ديديم كه موشكى به طرفمان پرتاب كرد. موشك آمد و خورد به قايقى كه نصرالله شفيعى در آن بود. من با آرنج دسته موتور را فشار دادم عقب و از ناوچه جدا شديم.علاوه بر موشك، هلى كوپتر شروع كرد به تيرباران ما. موشك دوم از روى سر ما رد شد. و داخل آب فرو رفت. به دنبال آن بوديم كه هلى كوپتر را بزنيم. آنقدر هيجان زده بودم كه حتى نگاه نكردم كه چه بر سر قايق نصرالله آمده. به كريمى گفتم: على يارت. كريمى سريع چرخيد و موشك را شليك كرد. در كمال ناباورى و شگفتى، موشك "استينگر " به هلى كوپتر آمريكايى خورد و آن را در هوا منفجر كرد. نور ناشى از انفجار، همه جا را روشن كرد و صداى مهيبى برخاست و قطعات متلاشى شده هلى كوپتر مثل باران باريد روى آب. ناخودآگاه از ته حلق، فرياد صلوات و "الله اكبر " همه بلند شد. از ترس و شادى، بدنمان مثل بيد مىلرزيد. "توسلى " و "گرد " فرياد زدند: دومى. داشتيم استينگر بعدى را آماده مىكرديم كه قايق ما از چند طرف مورد حمله قرار گفت. قايق مان يك عدد دوشكا داشت.ديدم كه قايق شفيعى شعلهور است و دارد مىسوزد. در اين وقت ناوچه نادر بادوشكا به طرف هلىكوپتر تيراندازى كرد. در اين غوغا "حشمتالله رسولى " نيز داشت از صحنه درگيرى فيلمبردارى مىكرد و "محمديا " زير بغل كريمى را گرفته بود تا كريمى شليك كند. هنوز كريمى موشك "استينگر " دوم را شليك نكرده بود كه موشكى از طرف هلىكوپتر بعدى آمد و به سينه قايق ما اصابت كرد. قايق نصف شد و هركس به جايى پرت شد و داخل آب افتاد و خودم ديدم كه آقاى "محمديا " در جا شهيد شد. كريمى بر اثر موج انفجار به داخل آب افتاد؛ رسولى هم همينطور. من هنوز در گودى جايگاه سكان بودم. در قايق حدود چهارصد - پانصد ليتر بنزين اضافى بود. يك گلوله به باك بنزين اصابت كرد و آن را به اطراف پاشيد. من ديدم كشتى شعله ور شد. شعله از زير پايم شروع كرد به زبانه كشى. آتش تمام بدنم را فرا گرفت. فقط تلاش كردم آتش را از صورتم دور كنم. من، بيژن ، نادر و آبسالان حتى جليقه نجات نيز نپوشيده بوديم. يادم آمد كه چقدر مسوولان تاكيد مىكردند كه از حوضچه كه بيرون مىرويد حتما جليقه نجات بپوشيد؛ اما ما سهلانگارى كرده و نپوشيده بوديم. در آن موقع با خودم فكر مىكردم كه دفعه بعد به جاى يكى، سه تا مىپوشم! لحظه به لحظه بر شدت آتش افزوده مىشد و من با دست تلاش مىكردم آتش را از صورتم دور كنم. نفسم داشت مىگرفت و حال كسى را داشتم كه دارد خفه مىشود. از ميان سه قايق، فقط قايق تندرو "مهدوى " سالم مانده بود و مىتوانست به راحتى از مهلكه بگريزد و جان سالم به در برد. عدهاى از بچههاى قايق شفيعى هم خود را به "قايق طارق " مهدوى رسانده و سوار بر آن شده بودند. مىدانستم كه نادر مهدوى تا همه زخمىهاى شناور در آب را جمع نكند، از سرجايش تكان نخواهد خورد. مهدوى همينطور كه سعى مىكرد در آب افتادهها را نجات دهد، با دوشكا بدون هدف به آسمان شليك مىكرد. هلىكوپترهاى آمريكايى تقريبا بى صدا بودند و تشخيص آنها تا زمانى كه بالاى سر آدم قرار نداشتند، مشكل بود. با اين وجود، نادر براى دور كردن آنها، مدام به طرفشان شليك مىكرد. هر لحظه دود و آتش بيشتر مىشد. ناچارا خودم را از قايق جدا كردم و به دريا انداختم. به اين خيال بودم كه جليقه نجات پوشيدهام؛ اما تا توى آب افتادم، رفتم زير آب. خود را بالا كشيدم و شروع كردم به شنا كردن. در اين وقت ديدم ناوچه دارد به طرفم مىآيد. آبسالان از بيرون خودش را به كنار ناوچه آويزان كرده بود و حسابى هم وحشتزده مىنمود. ناوچه به سرعت به طرفم مىآمد. فهميدم كه "بيژن گرد " كه سكاندار بود، مرا روى آب نديده و عن قريب است كه ناوچه مرا زير بگيرد. داد و فرياد كردم؛ اما صداى ناوچه و به خصوص تيراندازى دوشكا به اندازهاى زياد بود كه كسى صدايم را نشنيد. بيژن تلاش مىكرد هلىكوپترهاى آمريكايى را كه به طرف هرچيزى در آب شليك مىكردند دور كند تا بتواند ما را نجات دهد. وقتى وضع را چنين ديدم، شتابان و با زحمت زياد شناكنان خود را از مسير ناوچه دور كردم. وقتى از ناوچه دور شدم، به خودم نگاه كردم. ديدم تنها يك شورت و زيرپيراهن تنام است. بنزين قايق خودم روى آب ريخته و دور تادورم آتش بود. با صداى بلند فرياد زدم: - كمك! يكى كمكم كنه. دارم غرق مىشم. دست، سينه، گردن و صورتم در ميان شعلههاى آتش سوخته بود. آب شور دريا نيز سوزش آن را بيشتر مىكرد. شده بودم مصداق واقعى ضربالمثل معروف "نمك روى زخم كسى پاشيدن ". تمام بدنم مىسوخت. مدام فرياد مىزدم و كمك مىخواستم. در اين ميان، "حشمتالله رسولى " و "كريمى " كه آنان نيز به دريا افتاده بودند، صداى مرا شنيدند و فرياد زدند: - بيا طرف ما. اينجا يه چيزى هست. بيا! شروع كردم به طرف آنها شنا كردن. بالاى سرم يك يا دو هلى كوپتر آمريكايى مدام مانور مىداند و با تير و موشك مرتب شليك مىكردند. همينطور كه در آب شنا مىكردم، احساس كردم دستهايم سنگين و چشمانم كوچك مىشود. ديد چشمم، خيلى ضعيف شده بود. به هر زحمتى بود، خودم را به آن دو نفر رساندم. وقتى رسيدم، ديدم حشمتالله رسولى، تير خورده و كمى بدنش سوختگى دارد. كريمى نيز تير خورده و دستانش سوخته بود. ديدم كارتن موشكهاى "استينگر " روى آب شناور است. شناكنان رفتم و روى كارتن خوابيدم. متوجه شدم تيرهايى كه از هلى كوپترها شليك مىشدند، در اطراف من فرود مىآيند. فهميدم كه كارتن را ديدهاند، ناچار قطعهاى كائوچو را زير پيراهنم پنهان كردم تا روى آب بمانم و در ضمن دشمن مرا نبيند و از كارتنها فاصله گرفتم. به آن دو نفر گفتم: برويم! - كجا؟ - به طرف بويه، جاى خوبيه، مىتوانيم تا فردا صبح اونجا بمونيم. رسولى گفت: نمىتونم. هم تير خوردم و شناى درست و حسابى بلد نيستم. كريمى هم همين حرف را تكرار كرد. گفتم: شما جليقه داريد. هر طورى كه شده بايد از اين منطقه پرآتش دور بشيم. اگه اينجا بمونيم، يا مىسوزيم يا گلوله مىخوريم. همين طور كه داشتم با آن دو نفر صحبت مىكردم، ناگهان ناوچه نادر مهدوى مورد اصابت يك فروند موشك قرار گرفت. با اينكه قايق مورد اصابت مستقيم موشك قرار گرفته بود، اما هنوز تيربارش كار مىكرد و به طرف آمريكايىها شليك مىكرد. در فاصله چند لحظه، سه موشك ديگر هم به ناوچه اصابت نمود كه آن را كاملاً متلاشى كرد. شعله بلندى از انفجار ناوچه و پيتهاى ذخيره بنزين ايجاد شد. هنوز از شوك انهدام ناوچه بيرون نيامده بودم كه صداى فرياد و نالهاى از طرف ناوچه بلند شد. دور تا دور ناوچه را حلقه شديد آتش فرا گرفته بود. صدا مرتب به گوش مىرسيد. - كمك...كمك...كمك... شايد پنج - شش بار كمك خواست.دقت كه كردم، ديدم صداى "بيژن گرد " است. شعله به اندازهاى زياد بود كه كسى نمىتوانست به ناوچه در حال غرق شدن نزديك شود. چند لحظه بعد صداى بيژن قطع شد و ديگر صدايى نيامد. در اين ميان، باقرى را ديديم كه شناكنان كمك مىطلبيد. با فرياد به طرف خودمان هدايتش كرديم. بعد بلند فرياد كشيدم: - هر كسى صداى منو مىشنوه به طرف بويه حركت مىكنه! آقاى كريمى گفت: رفيق ما كه پريد. من خودم جسد "محمديا " را ديدم كه روى آب شناور بود. همين طور كه با سر و بدن سوخته و ناتوان به طرف بويه حركت مىكردم، شروع كردم با خدا حرف زدن و در واقع گله كردن. با صداى بلند داد مىزدم، گريه مىكردم به خودم كه آمدم، به بچهها گفتم: اينجا باهم موندن خطرناكه بايد از هم جدا شيم. در اين حال براى اين كه به همراهانم روحيه بدهم، شروع كردم با صداى بلند، نوحه بوشهرى خواندن. رسولى گفت: تو هم حالا وقت گير آوردهاى؟ هلى كوپترها هنوز در آسمان مانور مىدادند، اما ديگر به طرفمان شليك نمىكردند. حدود دويست متر با بويه فاصله داشتيم. با شنا همچنان پيش مىرفتيم. در خودم احساس سنگينى عجيبى مىكردم. ساعت حدود 20/9 شب بود. طورى شده بودم كه انگار وزنه سنگينى به دست و پاهايم بستهاند. تمام بدنم تاول زده بود. تاولهاى درشت و بزرگ كه در نور آتش ناوچه كاملا قابل ديدن بود. رسولى گفت: بايست...كمكمان كن...تير خوردهايم. - من نمىتوانم. شما جليقه داريد، بياييد طرف بويه. اگر باهم به طرف بويه برويم، بهتر است. از آن تعداد فقط من، باقرى، رسولى و كريمى از احوال هم خبر داشتيم. از سرنوشت بقيه اطلاعى نداشتيم. با هر سختى و جان كندنى بود خودم را به بويه رساندم. در راه بارها هلىكوپترها هم به طرفمان موشك و گلوله پرتاب كردند؛ اما به خواست خدا به ما اصابت نكرد. تا هلى كوپترها را مىديدم، نفس مىگرفتم و مىرفتم زير آب. چند بار كه زير آب بودم، احساس كردم كه شكمم از موج انفجار موشك باد مىكند و مىخواهد بتركد. با اين همه سرانجام خود را به بويه رساندم .وقتى به بويه رسيدم، ديدم كه گسار (نوعى خزه دريايى سنگ شده) سرتاسر پايه بويه را در خود پوشانده است. پايههاى گسار بسته بويه را كه لمس كردم، مثل كسى بودم كه معشوقش را در آغوش مىكشد. به هر سختى بود خودم را روى بويه كشاندم. يك دفعه احساس سرما و سوزش وحشتناكى كردم. در بين راه زير پيراهنم را هم درآورده و دور انداخته و تنها با يك شورت بودم. هوا گرم بود؛ اما از ترس يا سرما مىلرزيدم. داخل بويه، محفظهاى بود كه چند نفر در آن جا مىگرفتند. خم شدم تا در آن را باز كنم ، اما هر قدر زور زدم، بى فايده بود و در بويه باز نشد. در اين حيص و بيص ديدم اطرافم روشن شد. چشمانم چنان سوخته بود كه تقريبا جايى را نمىديدم ؛ اما احساس كردم دورم چند فروند ناوچه دور مىزنند. هلىكوپترها هم تيراندازى را قطع كرده بودند و فقط از بالا به طرف ما، روى آب نورافكن مىانداختند تا ناوچهها، ديد بهترى داشته باشند. هر ناوچه فقط يك نفر را سوار كرد؛ يعنى سه فروند ناوچه، رسولى، باقرى و كريمى را سوار كردند. فقط من روى بويه مانده بودم. ناوچهها، آنها را از سطح آب جمع آورى كرده بودند.دليلش را نمىدانستم. سوار كردن آن سه نفر نيز چنين بود كه هلى كوپتر، شبنماهايى را در سطح آب انداخته بود. آنها هم شبنماها را برداشته و تكان داده بودند و ناوچهها نيز به طرفشان رفته و سوارشان كرده بودند. *** وقتى نورافكن قوى روى بويه و من افتاد "اشهد "ام را خواندم و دستانم را بالا بردم. هر لحظه انتظار داشتم مرا به گلوله ببندند و شهيد كنند .در آن لحظه، افكار متناقضى با سرعت در ذهنم عبور كردند: فكر بقيه بچههايى بودم كه اثرى از آنها نبود، فكر همسر و و دو فرزندم بودم و با خودم فكر مىكردم كه آنها با شنيدن خبر شهادتم چه واكنشى نشان خواهند داد، پدر و برادرانم چه مىكنند؟ همسرم حسابى داغدار خواهد شد. ناگهان پشت سرم روشن شد. سرم را برگرداندم. ديدم يك فروند ناوچه ايستاده و نورافكنش را به طرفم انداخته است. در اين وقت، هلى كوپتر دور شد و رفت. از طريق بلندگو شروع كردند به انگليسى صحبت كردن كه البته من يك كلمهاش را هم نفهميدم؛ اما متوجه شدم كه نزديكتر نمىشوند و از چيزى هراس دارند. زير پايم را نگاه كردم ديدم كائوچوى كارتن استينگر كه با آن خود را به بويه رسانده بودم، افتاده است. فهميدم از همان تكه كائوچو مىترسند. همينطور كه دستانم بالا بود، با پايم يواش يواش آن را داخل آب انداختم. وقتى آب چند مترى آن را از بويه دور كرد، ناوچه آمد نزديك بويه. دستى به طرفم دراز شد كه من آن را گرفتم. مرا مثل نوزاد تازه به دنيا آمدهاى بلند كردند و داخل ناوچه بردند.تا مرا داخل ناوچه بردند، فورا روى "دك " خواباندند. سطح دك آسفالت بود و زبر.فورا دست و پايم را با طناب بستند. احساس تشنگى زيادى مىكردم. هر چه فرياد زدم: "آب...به من بدهيد...سردم است "، كسى نشنيد يا ندانست چه مىگويم: با اينكه دست و پايم را بسته بودند، سه چهار نفر سرباز مسلح اطرافم را گرفته بودند و به اصطلاح حسابى تو نخ من بودند كه تكان نخورم. كسى نزديك نمىشد. با خود گفتم: خدايا! من جز يك شورت كه چيز ديگرى ندارم، از چه مىترسند؟ دست كم يك ليوان آب هم نمىدهند بخورم. لحظه به لحظه بر سوزش بدنم افزوده مىشد. با اينكه بارها فرياد زدم كسى نفهميد چه مىگويم. انگليسى كه نمىدانستم؛ اما مىدانستم آب به اين زبان چه مىشود .اين بود كه گفتم: Water مثل اينكه فهميدند. رفتند و ليوان آبى آوردند و يك مترى من گذاشتند و اشاره كردند كه بخورم. دستم را هم باز كردند. تا به طرف ليوان آب حركت كردم، شروع كردند با قنداق تفنگ و لگد به جان من افتادند. با هر سختى و پوست كلفتىاى بود، آن يك متر را طى كردم. با وجود ضربات قنداق تفنگ و لگد، به ليوان آب رسيدم و آن را سر كشيدم. نصف ليوان را به زور خوردم. دوباره دستم را بستند و به كمر انداختندم روى زمين. زبرى و خشنى آسفالت تاولهاى كمر و دستانم را تركاند و سوزش وحشتناكى تمام تنم را فرا گرفت. يك "چشمبند " هم آوردند و چشمانم را بستند. ديگر دستان، پاها و چشمانم بسته بود و به پشت روى آسفالت انداخته بودندم. سرم را نيز داخل كيسهاى كردند و پايين كيسه را هم بستند. با خودم فكر مىكردم حتما مىخواهند اعدامم كنند. وقتى از جا بلندم كردند و حركتم دادند، يقين كردم كه مرا براى اعدام مىبرند. ناوچه حركت كرد. اين را از بادى به بدنم مىخورد، فهميدم. پس از مدتى به جايى رسيديم. مرا از ناوچه خارج كرده، به مكان ديگرى بردند. سرم در كيسه بود و روى چشمانم نيز چشمبند بود و فقط حس مىكردم با من چه رفتارى مىكنند. منبع:http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8712230707 -
ویدئو کلیپی از دوربین جنگنده های امریکایی در عراق
jackturbo پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در گالري نيروي هوايي
بابا کلی خندیدیم فکر کنم بدبخت یک بلایی سر شلوارش آورده -
جهانيان منتظر صادرات بنزين ايراني از سال 91 باشند
jackturbo پاسخ داد به nasirirani تاپیک در اخبار ویژه
این خبرگزاری فارس ما رو کشت با این سوتیاش :: در حال حاضر ظرفيت توليد بنزين كشور بالغ بر 45 ميليون ليتر است كه با راهاندازي پالايشگاه فوق به ويژه پالايشگاه ستاره خليج فارس در بندرعباس اين ميزان به 119ميليون بشكه در روز خواهد رسيد. :: تایپستش تو عشق شکست خورده دستت درد نکنه خبر خوشحال کننده ای بود بی زحمت این بشکه دومی رو بکنش لیتر -
این تصاویر واقعی...........است.
-
تاپیک جامع صَدّام حُسین عبد المجید تِکریتی تاپیک جامع صَدّام حُسین عبد المجید تِکریتی
jackturbo پاسخ داد به amirhosin تاپیک در جنگ آوران
این عاقبت تمام ستمگران و خونخواران است گر چه هنوز شک دارم صدام مرده است . -
کلنل جان دستت درد نکنه چه چیزهایی که نمی بینیم
-
الان هم تازگی ها مد شده که آقایون و خانوم ها برای تفریح و تفرج سری هم به مدینه و مکه این دو نور پر عظمت خلقت می زنند و جیب های مبارک وهابی های بی همه چیز رو پر می کنند و بخشی از همین پول ها صرف قتل و کشتار شیعیان و مردم مظلوم پاکستان و افغانستان می شود دو کشوری که غده سرطانی طالبان رو دارند تحمل می کنند بابا اگر برای خدا می روید همون خدا گفته نباید با کفاری که قصد جان مسلمان رو دارند داد و ستد کرد بابا نکنید که روزی جوابگوی خون هزاران بلکه میلیون ها بیگناه خواهید شد.
-
متاسفانه قضیه شیعیان پاکستان هم داره خیلی غم انگیز می شه اون از پاراچنار و این هم از این خداوند همه عاملان این اتفاق را هر چه زودتر مجازات بگرداند و اون طالبان بی همه چیز رو هر چه زودتر به همراه اربابانشون سرنگون بگرداند به امید آن روز
-
ابعاد ديگري از جنايات جنگي رژيم صدام معدوم در مورد اسراي ايراني در جنگ تحميلي افشا شد. به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، پس از انتشار چند دور از وحشيگريهاي رژيم بعث عراق در مورد اسراي ايراني، بازپرس و بازرس ويژه گارد رياست جمهوري عراق در خصوص برخي ديگر از جنايات جنگي خود و همقطاران بعثياش افشاگري كرد. عبدالرشيد عبدالباطن كه اكنون نزديك به دو سال است در زندان ويژه در اختيار دولت عراق است در بازجوييهاي خود تأييد ميكند كه از شكنجه اسراي ايراني و اعترافات زيرشكنجه رزمندگان تازه اسيرشده ايراني در جبههها براي مقامات عراقي فيلم و عكس تهيه ميشد. وي ميگويد: براي اعترافگيري از اسراي ايراني، از تجربيات شكنجه عليه كردها و شيعيان عراق سود ميجستيم. سپس از ابتكارات روسها و كشورهاي بلوك شرق نيز در اين راه كمك ميگرفتيم و با خريد وسايل شكنجه پيشرفته از شرق و مركز اروپا، آن را عليه ايرانيها بهكار ميبرديم. او در خصوص شكنجه در زيربرف در اردوگاههاي واقع در شمال عراق ميگويد: اسراي ايراني را به روشي كه روسها به ما آموخته بودند برهنه ميكرديم و آنها را برروي يك ناقوس بزرگ مجبور به نشستن ميكرديم. وي همچنين تاييد كرد: بسياري از اسراي ايراني كه با شكنجههاي قرون وسطايي در اردوگاههاي شمال عراق در كردستان اين كشور به شهادت رسيدند در قبرستانهاي پراكنده در بيابانها و تپههاي اين استان با لباسهاي كردي دفن شدند. به گفته عبدالباطن، مقامات دولت مركزي در بغداد از ديدن فيلمهاي شكنجه اسرا لذت ميبردند حتي اين فيلمها به دفتر صدام و عدي نيز ارسال ميشد. وي اضافه ميكند: روشهاي شكنجه اسراي تازه كه در خطوط مقدم به اسارت درميآمدند از اواسط جنگ به دليل حملات گسترده ايرانيها شديدتر شده بود. ما اجازه كشتن نيز داشتيم و كسي نميتوانست ما را بازخواست كند بهويژه اين اقدامات در جريان حمله به شرق بصره (كربلاي پنج) و تصرف فاو (والفجر 8) اعمال شد. در مواردي حتي خود من اقدام به قطع دست و پاي اسراي ايراني كردم كه اين اتفاق در شرق بصره افتاد. از اين وضعيت فيلم تهيه شد اما نسخهاي نزد دفتر بازرسي گارد رياست جمهوري نماند و مستقيما بهدست عدنان خيرا...، وزير دفاع و پسردايي صدام داده شد. عبدالباطن در ادامه ميگويد: در عمليات والفجر 8 كه ايرانيها فاو را با يك عمليات غافلگيركننده از دست ارتش صدام خارج كردند گروههايي، مأمور تحقيق و بازجويي از اسراي ايراني اين عمليات شدند. آنها در خلال باجوييها اصلا صحبت نميكردند، من چون به زبان فارسي مسلط بودم ميدانستم در خلوت باهم چه ميگويند. آنها اهل همكاري نبودند و شيوههاي رزم خود را افشا نميكردند، بنابراين دستور داديم گروهي از غواصان اسير ايراني اين عمليات را در حاليكه دستهايشان با سيمهاي ويژه مخابرات بسته شده بود در كنار يكديگر به موازات بخوابانند. آنگاه تانك را از روي سر آنها عبور داديم و سرشان زير تانك قطع شد اما بقيهشان باز هم صحبت نكردند و اين اقدام باز هم ناكام ماند. وي در خصوص انفجار اسراي ايراني نيز ميگويد: در اين زمينه اطلاع خاصي ندارم، ايرانيها را براي مرگ تدريجي شكنجه ميكرديم. انفجارها بيشتر مخصوص كردها و برخي از شيعيان بود. تا آنجا كه اطلاع دارم برخي از كردها را در مركز و شمال عراق با اين شيوه كشتيم. از اين فجايع نيز فيلم تهيه شده است. در كشتار شيعيان جنوب عراق نيز از اين روش كمتر استفاده شد و با تير خلاص قتل عامها صورت پذيرفت. وي سوزاندن دست و ساير اعضاي بدن اسراي ايراني را با سيگار در اردوگاهها بسيار طبيعي ذكر ميكند و تاييد ميكند كه گروهي از اسراي فني ايراني را براي بيگاري به خارج از اردوگاهها نيز منتقل ميكردند. عبدالباطن در خصوص همكاري ارتش و استخبارات عراق با تشكيلات گروه تروريستي منافقين در شكنجه اسراي ايراني نيز ميگويد: آنها بارها در اين زمينه با ما همكاري داشتند و يادم ميآيد چند اسير ايراني نيز زيردست آنها به قتل رسيدند. در برخي از اين شكنجهها، خشونت منافقين بسيار بيشتر از ما بود بهطوري كه من برخي از آنها را اساس يا گشتاپو صدا ميزدم. عبدالرشيد عبدالباطن افسر عاليرتبه گارد رياستجمهوري عراق در اواخر دهه چهل از سوي استخبارات عراق به همراه گروهي از افسران و ماموران امنيتي اين كشور براي طي دوره زبان و ادبيات فارسي به ايران اعزام ميشوند. در دانشگاه تهران در اواسط دهه پنجاه فارغالتحصيل ميشود و سپس در حوزه ترجمه و بررسي اخبار ايران در مدارج بالاي ارتش بعثي عراق به كار گرفته ميشود. با آغاز تجاوز صدام معدوم به جمهوري اسلامي ايران، وي در سمت بازجو و بازپرس اسراي ايراني در گارد رياستجمهوري عراق گمارده ميشود و جنايات او از اينجا به بعد كليد ميخورد. او حتي در خلال بازجوييهايش مانند قصابها جوارح اسراي ايراني را ميبريد و با تيرخلاص اسيران ايراني را به شهادت ميرساند. شواهدي در دست است كه اين مزدور وحشي صدام معدوم در جريان عمليات كربلاي پنج شخصا اسيران مجروح ايراني را در بصره و زبير بر روي تخت درمانگاههاي نظامي بازجويي كرده و سپس بهدليل عدم اعترافات مورد نظرش از اين اسيران مجروح آنان را به شهادت ميرساند. در برخي از مواقع، مجروحين ايراني درحالي كه غريبانه به شهادت رسيده بودند با پتوي خونين بيمارستان و درحالي كه سرم آنها نيز به بدنشان وصل بوده است در بيابانهاي زبير و بصره دفن شدهاند. اين افسر جنايتكار حتي يكي از آجودانهاي خود را نيز در اعتراض به كشتار اسيران ايراني اعدام صحرايي كرده است. او در اعترافاتش كه در اواخر سال 2007 ميلادي اخذ شده است از اعمال خود اظهار ندامت نميكند. اما عبدالباطن به نكته ديگري هم اشاره ميكند و آن نوع شكنجه زندانيان سياسي زن عراقي توسط رژيم بعث صدام است. وي ميگويد: وقتي اين گروه از زنان بعد از تجاوز وحشيانه باردار شده و نوزادانشان به دنيا ميآمدند به عنوان «سيبل» در اختيار افسران رده بالاي مست عراقي قرار ميگرفتند و آنها نيز نوزادان را با يك يا چند تير خلاص ميكردند. منبع: http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1329175&Lang=P
-
ابعاد تازه ای از جنایایات رژیم بعثی عراق بر علیه اسرا
jackturbo پاسخ داد به jackturbo تاپیک در جنگ تحمیلی
دوستان عزیز ما همه به عشق امام زمان و نایب برحقش امام خمینی ره جنگیدیم حالا اگر امام می فرمودند 8 سال نه 20 سال می جنگیدیم هر کس هر حرفی خواست بزنه الان هم همینطوره اگر رهبر انقلاب دستور بفرمایند باز هم خواهیم جنگید مشکل اون افراد این که اعتقادی به ولایت فقیه ندارند از این آدم های احمق از اول رسالت حضرت محمد صلوات اله علیه و آللهم بوده و خواهد بود اگر با اینها بود که می گفتند بابا خوزستان بدیم به عراق صلح کنیم بدانید که خون شهدا دیر یا زود گریبان شما را خواهد گرفت و عذاب سختی در انتظارتان خواهد بود یکی نیست بگه آخه نادان ها اگر در آن شرایط صلح می کردیم دشمن احساس می کرد که ما نقطه ضعف داریم که صلح می کنیم اگر الان کسی توان نگاه بد به این مرز و بوم را دارد دشمن متوجه شد که ایرانی تا آخرین قطره خون خود و تا آخرین لحظه مقاومت می کند و هیچ ترسی از بمب و تانک و امثالهم ندارد آن پنج سال مظلومانه ترین لحظات جنگ بود که جوانان این مرز و بوم با آگاهی کامل از سرنوشت خود پای در میدان نبرد می گذاشتند -
جوکر جان دستت درد نکنه خدا این سران عرب رو سر عقل بیاورد تا این قدر خود را در دامان کشورهایی که خون انسان های بیگناه آن را رنگین کرده است نیندازند این قضیه خلیج همیشگی فارس هم کار همون از خدا بیخبراست.
-
تاپیک جامع سرلشکرشهیدعلی صیاد شیرازی تاپیک جامع سرلشکرشهیدعلی صیاد شیرازی (عکس ، خاطره ، فیلم و ..)
jackturbo پاسخ داد به mamad تاپیک در جنگ آوران
خداوندا ما را به واسطه اعمالمان شرمنده این بزرگواران و راد مردان نگردان. الحق که این شهید بزرگوار حق بزرگی به گردن ما ایرانیان دارد خداوند درجاتش را عالی بگرداند.- 72 پاسخ ها
-
- منافقین
- جنگ تحمیلی
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
سامانه دفاع هوایی سام-21 تریموف/گراولر سامانه دفاع هوایی سام-21 تریموف/گراولر( SA-21/S-400/S-300PMU-3/Triumph/Growler)
jackturbo پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در پدافند هوایی
- 97 پاسخ ها
-
- اس-400
- دفاع هوایی
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
چگونه یک شهر را از دست تروریستها آزاد می کنید!
jackturbo پاسخ داد به nasirirani تاپیک در دکترین و استراتژی
به نظر حقیر باید عده ای از متخصیصین علامتگذاری لیزری رو به داخل شهر وارد کرده تا مواضع مورد نظر رو به صورت دقیق نقطه گذاری کنند سپس با تسلیحات هدایت لیزری پوست مبارکشان را بکینم بنظر من حمله نقطه ای برق آسا و استفاده از تک تیر اندازان در جهت گمراه کردن متخاصمین و حمله برق آسا با تانک و نفربر های زرهی بهترین راه برای آزاد سازی شهر است. البته دوستان عزیز از ارائه اطلاعات به تروریست ها خودداری کنید -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
jackturbo پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
سعید جان دستت درد نکنه این کار که تاپیک های ناب از دور خارج شده رو دوباره بر می گردونی خیل خیلی خوب است، امیدوارم دوستان عزیز هم این تاپیک ها رو نادیده نگیرند دوستان درسته که تاپیک مدتی تعطیل بود ولی بحث بسیار خوبی شروع شده که باید ادامه پیدا کنه از دوستان عزیز خواهش می کنم این بحث ها رو رها نکنند بنده هم روی مطالبی کار می کنم و به زودی منتشر خواهم نمود. -
این مطالب مجموعه ای است از سلسله مطالبی که روایتگر دیدگاه نشریات خارجی در مورد جنگ ایران و عراق است وکلیه مطالب ارسالی در این پست برگرفته از کتاب جنگ ایران و عراق از نگاه مطبوعات جهان است که خود نیز برگرفته از اسناد مطبوعاتي و بريده جرايد خارجي موجود در مركز ملي اسناد دفاع مقدس است كه پيشينه جمعآوري آن به روزهاي آغازين بحران و تشكيل دفتر تبليغات جبهه و جنگ باز ميگردد. اين اسناد كه در گذشته تلخيص و ترجمه شده بود با شكلگيري مركز ملي اسناد مورد توجه قرار گرفت كه حاصل اقدامات انجام شده بر روي آن ارائه در قالب مجموعه حاضر است. لازم به ذكر است كه اين مجموعه با بهرهگيري از نظرات اصلاحي و تكميلي مترجمين توانمند و با تجربه ساماندهي و با محور قرار گرفتن سير تاريخي اخبار و اطلاعات موجود تنظيم شده است. مدیران محترم بخش دفاع مقدس در صورت عدم تکرر اطلاع دهید تا مطالب آماده شده را ارسال کنم با تشکر.
-
از دوستان خواهش می کنم تحلیل های خود را ارائه کنند تا مطالب بهتر و پربارتر بشود. زبان اصلي:انگليسي شماره:000024 منبع: نيوزويك ١٢٩/١١/١٣٥٨- ١٩٨٠-2-18 مترجم:عمادالدين قاسميپناه در پي بروز يك بينظمي در معامله فروش هشت موتور توربين گازي جنرال الكتريك كه براي نصب بر روي كشتيهاي جنگي عراق در شرف انجام بود، اكنون كارشناسان وزارت خارجه [آمريكا] به دقت در حال بررسي مجدد محدوديتهاي صادارتي براي كشورهاي تندروي عرب هستند. ابتدا در زمينه محدوديتهاي اعمال شده، مفري براي انجام معامله موتورها بازگذاشته شد. اما هفته گذشته، هنگامي كه دولت و كنگره [ آمريكا ] درباره آن تحقيق كردند، اين معامله لغو گرديد. طبق قوانين فدرال، صادرات كالاهاي مرتبط با كاربردهاي نظامي به عراق، ليبي، يمن جنوبي و سوريه ممنوع شده است، چرا كه اين كشورها از " عملياتهاي تروريستي" پشتيباني كردهاند . اما برخي مسوولان از قراردادن موتورهاي دريايي در فهرست كالاهاي ممنوعه چشمپوشي كردند. مقامهاي وزارت بازرگاني فروش موتورهاي جنرال الكتريك را با آگاهي كامل از اين كه يك سازنده ايتاليايي كشتي در نظر دارد آنها را در قايق هاي عراقي نصب كند، تصويب كرده بودند. تصميم فرانسه براي تحويل سوخت تسليحاتي به كارخانه اتمي عراق زبان اصلي:انگليسي شماره: ٠٠٠٠٢٦ منبع: وال استريت ژورنال/ پاريس ١٢/١٢/١٣٥٨- ١٩٨٠-3-4 مترجم:عمادالدين قاسميپناه كميسيون اتمي فرانسه اعلام كرد كه سوخت اورانيوم تسليحاتي خود را در اختيار مركز تحقيقات اتمي " اوسيراك"، كه در نزديكي بغداد و در حال تاسيس است، قرار خواهد داد. اين سوخت كه ٩٠ درصدغني شده است در مغز رآكتور آزمايشي هفت هزار كيلوواتي قرار خواهد گرفت. اين رآكتور در اوت ١٩٧٦ از سوي عراق به فرانسه سفارش داده شده بود. پس از اظهار ترديد آمريكا و اسراييل درباره تجهيز عراق با سوخت تسليحاتي به وسيله فرانسه،مقامهاي فرانسوي تصميم گرفتند سوخت اورانيومي كه ١٠ % غني شده است و قابليت تسليحاتي ندارد را جايگزين سوخت٩٠ % كنند. اما عراق دومين تامين كننده نفت فرانسه از پذيرش اين سوخت امتناع و اصرار كرد تا فرانسه به قرارداد اصلياش مبني بر تحويل سوخت غني شده به ميزان٩٠ % پايبند بماند. فرانسه گفت به اين دليل تصميم به تامين سوخت تسليحاتي گرفته است كه هنوز توانايي توليد سوخت با غناي كم را در اندازهاي تجاري ندارد. تصميم به تامين سوخت عراق، قسمتي از تلاش فرانسه براي افزايش ميزان فروش تكنولوژي هستهاي خود است. فرانسه قراردادي را با پاكستان براي ساخت مركز غنيسازي اورانيوم در ١٩٠ كيلومتري جنوب غرب اسلام آباد به امضاء رسانده است. فرانسه همچنين گفت كه آماده است تا با شركتي كه يك مجتمع غنيسازي را در استراليا در دست توسعه دارد به ميزان ٢٠ تا ٤٠ درصد مشاركت كند. اخراج سفير ايران از بغداد *خواسته عراق مبني بر خروج سفير ايران* زبان اصلي:انگليسي شماره: ٠٠٠٠٢٨ منبع: واشنگتن پست / آسوشيتدپرس / بغداد ٢٠/١٢/١٣٥٨- ١٩٨٠-3-10 مترجم:عمادالدين قاسميپناه امروز سخنگوي وزارت امور خارجه در بغداد سفير ايران در عراق را " عنصر نامطلوب " اعلام كرد و خواستار آن شد كه وي تا ١٥ مارس كشور را ترك كند. اين سخنگو " محمد دعايي" سفير ايران را متهم كرد كه اطلاعات غلطي در مورد عراق به راديو دولتي ايران ميدهد. بغداد در تاريخ دوم مارس يادداشتي براي وزارت خارجه ايران فرستاد كه در آن " فعاليت هاي خصمانه ي" دعايي محكوم و خروج وي درخواست شده بود. *اخراج سفير ايران از بغداد* زبان اصلي: انگليسي شماره: ٠٠٠٠٢٩ منبع:واشنگتن پست / بغداد ٢٠/١٢/١٣٥٨- ١٩٨٠-3-10 مترجم:عمادالدين قاسميپناه عراق دستور اخراج سفير ايران در بغداد را صادر كرده است، چراكه وي در امور داخلي عراق مداخله ميكند. يك سخنگوي وزارت خارجه عراق با بيان اين اظهارات از ايران خواست سفير جديد را تا ١٥ مارس [تاريخ نهايي خروج دعايي] معرفي كند. وضعيت دشوار زبان اصلي: انگليسي شماره:000027 منبع:اكونوميست/انگلستان ١٨/١٢/١٣٥٨- ١٩٨٠-3-8 مترجم:عمادالدين قاسميپناه سرانجام ممكن است روزنه اميدي در تاريكي زندان سفارت آمريكا در تهران كه حدود٥٠گروگان از چهار ماه پيش در آن بسر ميبرند، گشوده شود. روز پنجشنبه دانشجويان مبارز اعلام كردند كه گروگانها به شوراي انقلاب ايران تحويل داده خواهند شد. به نظر ميرسد شوراي انقلاب سختگيري كمتري از دانشجويان نسبت به گروگانها به خرج دهد. اما اين شورا ممكن است قبل از دست زدن به هر كاري منتظر فرماني از جانب آيتالله خميني باشد. نخستين تصميمي كه شوراي انقلاب بايستي اتخاذ كند اين است كه آيا به كميسيون سازمان ملل متحد اجازه ملاقات با گروگانها را بدهد يا نه؟ اين كميسيون تاكنون همان تلاشهاي بيهودهاي را كرده است كه فرستادگان پاپ، اعضاي كنگره آمريكا و دبيركل سازمان ملل متحد انجام دادهاند. تماس اين كميسيون با دانشجويان، كه قبل از ورود به ايران به منظور اطمينان خاطر از آزادي گروگانها امر تضمين شدهاي به نظر ميرسيد، ماه گذشته هنگامي كه آيتالله خميني تصميم راجع به سرنوشت گروگانها را به مجلس آينده ايران موكول كرد، غيرممكن شد. روز سهشنبه دانشجويان حتي از قبول ملاقات اعضاي كميسيون با گروگانها، كه ممكن بود تسلي خاطري براي آنها باشد، خودداري كردند. آنها به اعضاي مايوس كميسيون گفتند كه وظيفه كميسيون مزبور تنها رسيدگي به جرايم شاه و آمريكاست و ارتباطي با گروگانها ندارد. سفر پرماجراي كميسيون تحقيق حداقل ضعفي را كه در مركز تصميمگيري ايران آيتالله [خميني] وجود دارد آشكار ساخت. ابوالحسن بنيصدر، رييس جمهور جديد كشور، اعلام كرده بود كه مسافرت اين كميسيون موجب گشوده شدن درب زندان گروگانها خواهد گرديد. او اخيرا در مصاحبهاي اظهار داشت كه تصميم گيري با دانشجويان نيست. آنان فقط بايد اطاعت كنند. اما روز سه شنبه، پس از آن كه نمايندگان دولت و شوراي انقلاب شرايط دانشجويان را براي ملاقات با گروگانها رد كردند، دانشجويان به راحتي اعلام كردند كه اعضاي كميسيون را به سفارت راه نميدهند. ظاهرا اين انديشه ديگري براي مخالفت دانشجويان با رهبر ديني و دنيوي شان به شمار ميرود.
-
چگونگي دستيابي عراق به سلاحهاي شيميايي با استقرار رژيم بعثي كودتا در عراق به رهبري حسن البكر و نظريه پردازي ميشل عفلق در سال۱۹۶۸م و الگو قراردادن سازمانهاي ارتشهاي بلوك شرق در سازمان ارتش عراق و به تبع آن پيروي از الزامات نظام بلوك شرق در دستيابي به جنگ افزارهاي شيميايي نيز در دستور كار ارتش عراق قرار گرفته و تلاشهاي بي وقفه اي در نيل به اين مهم صورت گرفت. در مطالعه و بررسي سابقه پرونده شيميايي عراق اولين خبر رسمي مربوط است به خبر مورخ ۲۸آوريل۱۹۷۴ مطابق (۱۳۵۳/۲/۸ش) روزنامه انگليسي «ساندي تايمز» در خصوص نگراني كردهاي شمال عراق از قصد نظاميان آن كشور به استفاده از سلاحهاي شيميايي كه به نقل از منابع اطلاعاتي ونظاميان كرد ارتش عراق منتشر گرديد در اين خبر تصريح شده بود كه عراق به دو عامل خطرناك خردل وطاعون مسلح مي باشد و در پادگانهاي «التاجي» در غرب بغداد و كركوك و موصل مواد و عوامل شيميايي مزبور را ذخيره و آموزشهاي لازم رانيز به نظاميان خود تعليم داده است ومردم كرد عراق نيز مشغول آموزشهاي دفاعي و تهيه ماسكهاي ضدگاز مي باشند. خبر فوق را مي توان مبناي دستيابي رژيم عراق به سلاحهاي شيميايي به شمار آرود. عراق از اواخر دهه هشتاد ميلادي با كمك مستقيم كارشناسان و دانشمندان شوروي سابق و يوگسلاوي، آمريكا، آرژانتين، برزيل، اسپانيا، هلند، ايتاليا، مصر، آلمان، فرانسه و چندكشور ديگر مبادرت به خريد مواد و تجهيزات توليد در كنار خريد مستقيم عوامل مخرب شيميايي نمود و به تدريج كارخانجات توليد اين عوامل را در «عكاشه»، «القائم»، «سلمان پاك» ، «اتاجي»، «القلوجه» با عناوين پوششي فريبنده داير و سرانجام مخوفترين كارخانجات اسرارآميز سامره را ايجاد مي كند و با توليد گازهاي تاولزا آغاز و با دستيابي به دانش پيچيده تر، گازهاي بس خطرناك سري اعصاب و عوامل مؤثر برخون (سيانور) را در مقياسي انبوه با نظارت كارشناسان غربي و مساعدت شركتهاي مختلف مستقيماً توليد و ذخيره و دركوران جنگ تحميلي بر عليه ايران در سطحي گسترده به كار مي گيرد تمام مراحل معامله، خريد، انتقال مواد اوليه وتوليد عوامل شيميايي تحت پوشش وعناوين فريبنده نظير سموم دفع آفات كشاورزي، سموم حشره كشها، كودشيميايي و با آگاهي كامل كشورها و شركتهاي غربي از مقاصد اصلي عراق صورت گرفته است. در اين راستا در دوم نوامبر۱۹۷۴ (۱۳۵۳)، «عزت الدوري» عضو شوراي فرماندهي عراق و وزير كشاورزي نخستين قرارداد احداث آزمايشگاه باكتري شناسي در عراق را بامؤسسه «مريو» در پاريس امضا كرد. در سال۱۹۷۵ عزت الدوري مأموريت خريد و داير نمودن كارخانه گاز سمي از آمريكا را برعهده گرفت زيرا عدنان خيرالله وزير دفاع عراق عقيده داشت «سلاح شيميايي قدرت نيروهاي نظامي را چندبرابر مي كند» لذا دستور خريد وتوليد گازهاي خردل، تابن و سارين را صادر كرد. در سال۱۹۷۶ عدنان حمداني وزير برنامه و بودجه عراق در برنامه پنجم سال۸۰ـ۱۹۷۶ توليد تسليحات و سلاحهاي شيميايي را تحت عنوان توسعه امور كشاورزي در دستور كار قرار داد. لذا با استخدام پنج هزار تكنسين خارجي جهت راه اندازي آزمايشگاه عوامل شيميايي و ميكربي مبادرت به احداث كارخانجات محرمانه واسرارآميز «سامره» نمود (تحت عنوان كارخانه حشره كش) با قابليت توليد سالانه يك هزارتن تركيبهاي آلي فسفري كه عناصر اصلي تركيب و توليد گازهاي فلج كننده اعصاب نظير تابن وسارين بود. بدين ترتيب «الحمداني» در اواخر سال۱۹۷۵از «عزت الدوري» خواست تا نسبت به خريد تجهيزات و مواد اوليه كارخانجات توليد گازهاي سمي و كشنده اقدام نمايد (به دستورمستقيم صدام حسين) بدين منظور شركت فرانسوي «ناسه» Nace كه در آمريكا نمايندگي داشت به شركت آمريكايي «فادلر»Fadler در نيويورك مراجعه و آن شركت نيزبا اعزام دو مهندس شيمي به سامره موافقت كرد به نامهاي جوزف ام كالوتا «و موريس گروور» جهت مشاركت دررسواترين حادثه شيميايي جهان روز ۲۷ ژانويه ۱۹۷۶ ژاك شيراك دوست شخصي و معتمد صدام براي يك ديدار خصوصي سه روزه عازم بغداد شد. او دردهلي نو به هنگام عزيمت به بغداد به خبرنگاران گفت: «صرفاً براي اداي احترام به دوستش صدام حسين به بغداد مي رود». صدام از نخست وزير فرانسه همانند يك رئيس جمهور استقبال كرد و در كنارش نشست وفهرست تفصيلي نيازهاي تسليحاتي اش را به او عرضه داشت. او نيز به آقاي «امون بار» وزير تجارت خارجي كه نقش كليدي در تجارت تسليحاتي و شيميايي با عراق ايفا نمود دستور همه نوع همكاري را صادرنمود .خبرنگار «لوموند» كه همراه شيراك بود ارزش قراردادهاي تسليحاتي را ميلياردها دلار اعلام نمود واز همين نقطه وامضاي اين قرارداد پاي فرانسه به مشاركت در جنايات بيشمار عراق در طول جنگ تحميلي بر عليه ايران گشوده و بغداد هم پيمان تأمين كننده تسليحات عراق درآمد. شيراك در بازگشت به فرانسه مقامهاي نيروي هوايي را از توافقات خود در مورد واگذاري جنگنده هاي ميراژ F7 كه هنوز در نيروي هوايي فرانسه به كار گرفته نشده بود آگاه ساخت وآنها از اين اقدام شيراك به حيرت افتادند. از مشهورترين دلالان و كارشناسان عراق در خريد جنگ افزارهاي مدرن وتسليحات شيميايي از غرب آثار «رفري دلول» فلسطيني تبار آواره مقيم لندن، مشاور نظامي، جادوگر صنايع نظامي فرانسه آقاي «مارسل داسو» از صاحب منصبان نيروي هوايي فرانسه و يكي از مهره هاي عمده و با نفوذ فروش تسليحات با زير فشار قراردادن مقامات فرانسوي به عراق مي باشد. همچنين همكاري هاي دستورات مستقيم شخص ژاك شيراك و سپس فرانسوا ميتران و نيز رئيس سازمان جاسوسي فرانسه «الكساندر مارشت» در فروش جنگ افزارهاي پيشرفته و تسليحات شيميايي به عراق بسيار مؤثر بوده اند. بدين ترتيب بزرگترين شركتها وصنايع تسليحاتي فرانسه نظير «تامسون سي.اس.اف» ، «آلكاتل» ، «ماترا» ، «پترو براس» و... طرف رجوع و معامله اين دلال معروف بوده اند كه ميلياردها دلار تسليحات منجمله مواد و جنگ افزارهاي شيميايي را براي عراق معامله كرد وي علاوه بر فرانسه نقش مهمي را در هدايت عراق به سوي ديگر كشورهايي كه مايل به فروش تسليحات بودند ايفا نمود به نحوي كه معاملات كلاني را با كشورهاي يوگسلاوي، برزيل، آرژانتين ، كشورهاي جنوب اروپا و... براي عراق انجام داده و فن آوري نظامي و تجهيزات همطراز شوروي سابق و غرب را با قيمتي ارزان تر از آن كشورها خريداري كرد و علاوه بر ارزاني قيمتها، از قيد و شرطهاي سياسي نيز آزاد ومحدوديتهاي آنها را نداشتند. از بزرگترين شركتهاي صادركننده جنگ افزار و تسليحات شيميايي به عراق مي توان از شركت «پتروبراس» به مديريت فروش بين المللي آقاي «كارلوس سانتانا» اشاره نمود. در اواخر سال۱۹۷۶ هيأت عراقي به دو شركت انگليسي توليد صنايع شيمايي (ici) به نامهاي «بابكاك » و «ويلكاكس » مراجعه و درخواست دايرنمودن كارخانه توليد عوامل شيميايي ولي با پوشش حشره كشهاي: آميتون، دمنون، پارااكسان و پارايتون را نمود كه اطلاعات چگونگي توافقات و انجام تعهدات به دليل محرمانه بودن پرونده بايگاني شده است. هيأت عراقي به دو شركت بزرگ توليد مواد شيميايي به نامهاي مونته ديسون و تكني پترول "TP8MD" جهت توليد گاز فلج كننده اعصاب مراجعه كردند كه نام آن شركتها ورد زبان روزنامه نگاران گرديد و كميته روابط سياسي خارجه آمريكا در زمره فروشندگان سلاحهاي شيميايي به عراق به ثبت رسيده است. همچنين آن دو شركت از سال۱۹۷۷ در توليد سلاحهاي شيميايي مستقيما ً نقش داشتند كه اسامي و نقش آنها در برنامه جام جهان نماي بنگاه دولتي بي بي سي در ۲۷ اكتبر ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) با عنوان راز سامره و ديگر منابع آمده است. نقش آمريكا در دهه هفتاد در تجهيز عراق به سلاحهاي مخرب شيميايي عيان تر مي شود. به نحوي كه از سال۱۹۷۷ (۱۳۵۶) تا نيمه سال ۱۹۸۳ (۱۹۶۱) عراق از طريق دلال بزرگ ديگر تسليحات نظير آقاي «الحداد» عرب تباري با شناسنامه آمريكايي كه به كمك دلال معروف آمريكا «دلول» فلسطيني تبار آمده بود توانست مواد اصلي توليد گاز سمي سارين يعني «دي متيل فسفونات» را به دست آورد. همچنين دلال ديگر آقاي دكتر العاني از شركت بازرگاني هلندي «ك.بي.اس » پانصد تن مواد تركيب گاز خردل و از شاخه بلژيكي شركت «نفت فيليپس» نيز از همين مواد خريداري و به بغداد ارسال كرد (با پوشش مؤسسه دولتي توليد آفت كش عراق يا سپ). شركتهاي آلماني «هي برگ »، «كارل كولب»، «پروساگ» و... عمده ترين قسمتهاي فني و تجهيزاتي كارخانجات «سامره» را ساخته و بانظارت مهندسان و كارشناسان خبره آنان راه اندازي گرديد و بيست ودو نفر هم از مهندسان شوروي و تعدادي از متخصصان فرانسوي نيز با آنان همكاري داشتند. گاز خردل (ايپريت) نخستين محصول كارخانجات افسانه اي سامره در سال ۱۹۸۳ حاصل اين همكاريهاي شيطاني بود كه عراق در عمليات خيبر با حضور وزير خارجه آمريكا در بغداد بر عليه رزمندگان ايران آن را به كار گرفت و آمريكاييان به قصد نزديكي بيشتر عراق به آمريكا بر اين جنايات چشم پوشيدند. از اين پس جنايات عراق با تشويق آمريكا و سكوت مجامع بين المللي سال به سال فزون تر گشته از انواع عوامل كشنده به كار گرفت. براي مثال بعد از گاز ايپريت از گازهاي خفه كننده، اعصاب (ابتدا تا بون و سپس سارين) و عوامل مؤثر بر خون (هيدرونيدسيانيد) به كمك كارشناسان كشورهاي مختلف توليدو بر عليه نيروهاي ايران استفاده نمود. در پايان مبحث چگونگي دستيابي و تجهيز عراق به مخوف ترين تسليحات انهدام جمعي به نام آشناي ديگري كه از دلالان بنام جهاني است برمي خوريم و آن كسي جز «كارلوس آركا دوين» شيليايي نمي باشد كه در جريان سوداگري مرگ با عراق همكاري نزديكي داشته است و نيز در سال۱۹۸۵ (۱۳۶۳) بيش از ۱۵۰ شركت آلماني در بغداد در اين سوداگري دفاتر بازرگاني داشته اند! بدين ترتيب رهبران جنايت پيشه عراق با ايجاد سلسله كارخانجات اسرارآميز مجهز به عظيم ترين و پيشرفته ترين صنايع توليد عوامل مختلف شيميايي شده و با توليد و ذخيره فراوان، بي سي با آن عوامل را بر عليه ايران استفاده و ننگ و ذلت ابدي را براي خود در تاريخ به يادگار گذاشتند. حمايتهاي بي دريغ آمريكا و غرب از صدام نه تنها سبب شهادت و مجروحيت دهها هزار نفر از ايرانيان گشت بلكه باعث حمله بي رحمانه عراق به مردم مسلمان حلبچه و كشتا ر بيش از پنج هزار نفر از كودكان، زنان و سالخوردگان گرديد و اين جنايت هولناك در پي بي توجهي و بي تفاوتي سازمانهاي بين المللي و آمريكا جهان غرب در حمله ددمنشانه عراق به مردم بيگناه سردشت در تاريخ هفتم تيرماه ۱۳۶۶ مي باشد كه باعث شهادت و مصدوميت صدها نفر از هموطنان مرزنشين و غيرسردشتي گرديد. در پايان براي نمونه از صدها اعتراف روزنامه نگاران، شخصيتها و محققين غربي در خصوص اين تعامل و همكاريهاي جهان غرب در همكاري با عراق به نوشته آقاي «پليپ هيرو» روزنامه نگار سرشناس هفته نامه آبزرور انگليسي در روز ۱۲ شهريور ۱۳۸۱ بسنده مي كنم. آقاي هيرو در مقاله اي فاش كرد آمريكا در سال۱۹۸۸ مي دانست كه بغداد از سلاحهاي شيميايي عليه كردها استفاده مي كند ولي ۱۴سال سكوت مصلحتي نمود و سرانجام در هنگامي كه منافع غرب در كويت به خطر افتاد موضع گيري كرد. وي همچنين به خاطرات سرهنگ «ريك فرانكونا» از آژانس امنيت دفاعي آمريكا استناد مي كند و مي نويسد: صدام از سال۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ حدود يكصدهزار واحد از انواع سلاحهاي شيميايي توليد كرد با آگاهي كامل رئيس جمهوري رونالد ريگان و آمريكا نه تنها مخالفت نكرد بلكه با ماهواره هاي جاسوسي و هواپيماهاي تجسسي آواكس مستقر در عربستان اطلاعات محرمانه نظامي ايران را در اختيار عراق قرار مي داد... در اين مجال اندك فرصت كافي و مناسب براي شكافتن عميق موضوع و بازگويي وقايع دخالت آمريكا و همدستان آن در استفاده سلاحهاي كشتار جمعي و ممنوعه نيست و اين را در كتابي كه در دست انتشار دارد به صورت مشروح و مستدل در اختيار محققان قرار خواهد داد. محمدباقر نيكخواه منبع: روزنامه ايران لینک منبع اینترنتی: http://www.sajed.ir/pe/content/view/13872/375/
-
مقایسه جنایات نازیهای المانی و صهیونیستهای اسرائیلی با تصویر
jackturbo پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در گالري عكس و فيلم
دمت گرم کلنل جان واقعا" که کارت عالیه عکس های خیلی تاثیر گزاری بود مخصوصا" اون دو تا بچه که با هم مقایسه کردی واقعا" منو تحت تاثیر قرار داد نمادی از دو نژیم نژاد پرست . خیلی کارت عالیه [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/image008.jpg[/img] -
خرید سلاح از سوی امارات کمی مشکوک به نظر می رسه به نظر من باید با دقت زیر نظر باه تا یک موقع فکر های ناجور به سرشون نزنه که ما هم مجبور شیم امارات رو عین قبلش صاف و صوف کنیم
-
كمك عراق به آمريكا در خاورميانه با يك طرح شگفتآور زبان اصلي: انگليسي شماره:000021 منبع: كريستين ساينس مانيتور/ ندتمكو / بيروت ٢٦/١١/١٣٥٨- ١٩٨٠-2-15 مترجم: عمادالدين قاسميپناه درخواست رييسجمهور آمريكا، جيمي كارتر، براي ايجاد يك اتحاد ضدشوروي در خاورميانه، احتمالا با نوعي " پاسخ حمايت آميز" از سوي رژيم ظاهرا ضدآمريكايي عراق كه اتحاد با آن غيرمحتمل مينمود، روبرو شده است. عراقيها در موقعيتي نيستند كه يك هم پيماني نظامي آشكار با آمريكا را مدنظر قرار دهند. در حقيقت حتي دولتهايي چون عربستان سعودي كه آشكارا غربگرا هستند نيز به نظر نميرسد كه در شرايط فعلي منطقه آمادگي آن را داشته باشند كه تا اين حد پيش روند. اما تلاش جاري عراق جهت تحقق يك منشور " پان عربي" براي سالهاي آتي دهه ١٩٨٠ عليرغم ديدگاههاي " ضدامپرياليستي او" از سوي تحليلگران كهنه كار عربي به عنوان بخشي از يك " اقدام حمايت آميز" در مورد آمريكايي ها نگريسته ميشود. صدام حسين، مرد قدرتمند عراق، پيشنهاد هشتم فوريه را به دنبال تجاوز شوروي به افغانستان و تلاشهاي بعدي آمريكا براي تشكيل اتحادي، حتي سست، از نيروهاي ضد شوروي در منطقه اعلام كرد. رييس جمهور صدام حسين، بر روي كاغذ، دعوت به ايجاد يك جهان " غيرمتعهد" و فعال عربي مينمايد و " حضور نظامي" هر دو ابرقدرت را رد ميكند. اما وي به روشني عراق را به عنوان اهرم و نقطه اتكاي جديد منطقه مجسم مينمايد. اولويتهاي عراق نيز اساسا ضدشوروي هستند و دليل آن ترس ديرينه صدام از حزب كمونيست طرفدار شوروي در عراق به علت احتمال اقدام اين حزب به براندازي و خراب كاري است. يك ديپلمات عرب در بيروت ميگويد:" در درازمدت به نظر ميرسد كه مقصود " منشور پيشنهادي" در وهله اول " ضدكمونيست " بودن باشد. بنابراين، در عمل، در كنار منافع غرب و يا حداقل همسوي مصالح غرب و آمريكا خواهد بود." شايد يكي از بزرگترين مشكلات در ارتباط با اين طرح در داخل خود عراق باشد. زيرا، اگرچه [صدام] حسين يكي از قويترين رژيمهاي عربي را رهبري ميكند، ولي رژيم او همچنين يكي از متزلزلترين آنها نيز هست. او با تهديدات بالقوه نيرومندي از جانب كمونيستها، كردهاي تجزيه طلب شمال و همين طور از سوي اكثريت مسلمان و سركش شيعه كه از انقلاب ايران همسايه الهام ميگيرند، روبرو است. يك تحليلگر ميگويد:" به طور منطقي آمريكاييها به واقع متوجه شدند كه بايد براي يك رژيم عربي [عراقي] كه در حمايت از آمريكاييها خيلي پرشور نبوده آرزوي موفقيت كنند" درواقع اگرچه عراق در زمينه واردات تكنولوژي به طور فزايندهاي به غرب توجه دارد، صدام حسين تا اين لحظه هرگونه از سرگيري روابط ديپلماتيك با واشنگتن را رد كرده است. اما در برخي گزارشهاي خبري پيشبيني شده است كه روابط عراق و آمريكا از سر گرفته خواهد شد و صدام حسين اواخر امسال از آمريكا ديدن خواهد نمود. ديپلماتهاي عرب معتقدند كه ترس اساسي رهبر عراق از جانب اتحاد شوروي است. آنها ميگويند اتفاقي نيست كه منشور پيشنهادي صدام حسين هنگامي مطرح شد كه او رهبري اعراب را در محكوم كردن تجاوز شوروي به افغانستان برعهده داشت و اتفاقي نيست كه اين پيشنهاد همزمان با شديدترين حملات لفظي صدام حسين عليه كمونيستهاي عراق همراه بود. رهبر عراق كه در سالهاي اخير دستور اجر اي يك سري مجازاتهاي اعدام در مورد كمونيستهاي متهم به توطئهچيني را صادر كرده است، حزب كمونيست را مجموعهاي از دسيسهچيني، فساد، بيخدايي و خيانتپيشگي معرفي ميكند. اعضاي تبعيدي مخالف عراق در بيروت به خبرنگاران گفتند كه صدام حسين سركوب جديدي را نيز در مورد كمونيستها و ديگر متهمان به توطئه عليه يكي از خشنترين رژيمهاي جهان عرب [عراق] آغاز كرده است. اولين دولتهاي عربي كه از " منشور پيشنهادي" رييس جمهور صدام حسين استقبال كردند دو رژيم نسبتا ميانه روي اردن و كويت بودند. صدام اينك در نظر دارد به تمام كشورهاي عرب نماينده بفرستد و آنان را براي پيوستن به پروژه پيشنهادي خود ترغيب كند. آخرين مسالهاي كه ديپلماتهاي عرب انتظار آن را دارند، مهر تاييد مصر بر اين پيشنهاد است. اما اين چيزي است كه عراقي ها نيز اصلا خواهان آن نيستند، زيرا با آرزوي ديرينه عراق مبني بر رهبري منطقه در تضاد خواهد بود.