Recommended Posts

به نظر من ايران به هيچ وجه نبايد در هيچ دادگاه بين المللي در اين مورد شركت كنه. شركت ايران در مجامع بين المللي به منزله به رسميت شناختن حرف اعراب است. متاسفانه اعراب رويه غلطي رو در پيش گرفتند و در اينده چوب اون رو خواهند خورد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بيخود كرده عربستان با امارات و اتحاديه عرب و..انگار يادشون رفته چه بلايي سر دوستشون صدام اورديم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين عرب ها ديگه دارن خيلي گنده ميان ها انگار يادشون رفته كه يه زماني هم خودشون جزو استان هاي ايران بوده اند0

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ما براي چيزي كه بخش و پاره اي از وطنمون هست كه لازم نيست بخوايم حقانيت خودمون توي مجامع بين المللي ثابت كنيم. به هر شكلي چه بخوان و چه نخوان اين سه تا جزيره جزو لاينفك خاك ايران هست!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر ميرسه عربها از سوي غربي ها تحريك شده اند وگرنه خودشون اينقدر جرات ندارند :!: باز يك جنگ رواني ديگه :| مسوولان بايد مثل هميشه يك پاسخ دندان شكن بدن والا اينا ديگه خيلي پررو شدند icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امام عزيز قوم آل سعود رو خائن ترين قوم خوانده بود. اين همون قوم وطن فروش و حاكم بر عربستان كنونيه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همیشه کشور هایی که احساس ضعف وحقارت می کنند سعی می کنند با جلب توجه و ایجاد بهانه ها و ادعاهای واهی جامعه بین الملی را به سمت خودشان جلب کنن تا شاید از ابهت و اقتدار رقیب بکاهند واقعا جالبه که کشوری که چند ده سال از تاسیسش نمی گذرد ادعای مالکیت بر جزایری را دارد که آن کشور چند هزار سال سابقه دریانوردی دارد و تعلق این جزایر به ایران برای هر انسان عاقل و باانصافی کاملا روشن است اینکه چرا اعراب به ادعاهای واهی خود ادامه می دهند و این چنین در مقابل ایران یکدل ویک زبان شده اند وچرا پاسخ مسولان ما کارساز نبوده خود گویای واقعیات تلخیست که شرح آن خود مبحثی دگر است! براستی چرا باید ایران ادعای امارات در مورد سه جزیره استراتژیک خود را که در صورت از دست دادن عملا نفوذش بر خلیج فارس بسیار کاهش میابد و واژه تلخ خلیج عربی رسمیت بیشتری خواهد یافت را قبول کند آیا اعراب نمی دانند که چنین چیزی غیر ممکن است! آیا عراب باید از ما شکایت کنند یا ما از آنها که با همدستی استعمار پیر جزایر ما را اشغال کرده و در کمال بیشرمی اهدا این جزایر از طرف انگلستان را قبول کرده و خود را مالک این جزایر می دانند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آگه برفرض هم حرفشون درست باشه ، و خیلی دوست دارن تاریخ به عقب برگرده خب به جای 100 سال چطوره 2000 سال برگرده و بیان تحت حکومت ایران :!: ملخ خورهای پولدار شده مرفه شده تازه به دوران رسیده !!! کتک دلشون میخواد ، هرکی به وطن ما به چشم بد نگاه کنه باید چشمش را در آورده ، اگه امریکا پشتشون نبود و دنیا در بدرد دنبال بهمونه ازایران نبود نفس هم بی اجازه ایران نمیکشیدن...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مگه نميگن اين جزاير مال ما هست خب بيان بگيرنش نتيجه ميشه اوضاع روسيه و گرجستان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
"حسن قشقاوی" سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران مفاد بیانیه نشست وزرای خارجه اتحادیه عرب در خصوص سه جزیره ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را به شدت محکوم کرده و آن را در جهت خواسته های رژیم صهیونیستی خواند. به گزارش «ریا نووستی» از مهر، قشقاوی با تاکید بر اینکه این سه جزیره جزء جدایی ناپذیر سرزمین ایران است، "طرح ادعاهای واهی و تکراری" در این بیانیه را مغایر با واقعیت های تاریخی منطقه و از منظر حقوقی بی اساس خوانده و آن را نکوهش کرد. قشقاوی با تاکید بر اینکه کلیه تدابیر و اقدامات ایران در جزیره ابوموسی کاملا قانونی و بر مبنای حقوق حاکمه جمهوری اسلامی ایران براین جزیره ایرانی است، نسبت به ورود جانبدارانه برخی محافل به موضوع مرتبط با تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران هشدار داده و آن را مداخله آشکار در امور داخلی ایران دانست و قویا آن را محکوم کرد. سخنگوی وزارت امور خارجه ایران درعین حال خاطرنشان کرد: هر گونه سوء تفاهم در مورد ترتیبات اجرایی در جزیره ابوموسی در چارچوب گفتگوی دو جانبه بدون دخالت طرفهای دیگر قابل رفع است و اینگونه مواضع یکطرفه کمکی به رفع این سوء تفاهم نخواهد کرد. قشقاوی دامن زدن به این مسئله توسط برخی محافل را مشکوک و در جهت ایجاد تفرقه بین امت اسلامی و خواسته های رژیم صهیونیستی عنوان و اتحادیه عرب را به هوشیاری در این زمینه دعوت کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بسمه تعالی

با سلام

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/imagesCA4Z8VZA.jpg[/img]

[b][size=18][color=green]دفتر پادشاهی سعودی در آستانه آغاز ایام حج، در بیانیه‌ای، حال ملک عبدالله بن عبدالعزیز را نامساعد اعلام کرد که این خبر، به تزلزل وضعیت سیاسی حاکمیت این کشور انجامیده است. [/color][/size][/b]

به گزارش مشرق، دفتر پادشاهی عربستان سعودی عصر دیروز با صدور بیانیه ای که از خبرگزاری رسمی این کشور (واس) منتشر شد، اعلام کرد که ملک "عبدالله بن عبدالعزیز" به علت دررفتگی غضروفی در ناحیه پشتش وضعیت سلامتی خوبی ندارد.
بر اساس بیانیه‌ای که دفتر پادشاهی حکومت سعودی منتشر کرده است، پزشکان به ملک عبدالله توصیه کرده‌اند که استراحت کند و برنامه خاصی را برای بهبودی او تجویز کرده‌اند.
ملک عبدالله در سال 1924 در شهر ریاض متولد شده و هم اکنون 86 سال سن دارد.
احتمال مرگ وی در شرایطی که ولی عهدش نیز در شرایط سلامتی خوبی قرار ندارد و از بیماری سرطان رنج می‌برد، باعث بر هم خوردن اوضاع سیاسی و امنیتی عربستان سعودی شده است.
بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل عربستان معتقدند که از هم اکنون اختلافات و درگیری‌ها در میان خاندان سعودی برای جانشینی ملک عبدالله بالا گرفته است.
پایگاه خبری مرکز الحرمین عربستان نیز اعلام کرد احتمال تغییر کادر رهبری این کشور در آینده ای نه چندان دور تقویت شده است.
این پایگاه می افزاید: بیانیه دفتر پادشاهی در حالی صادر شده که حدود دو میلیون نفر حاجی برای انجام مناسک حج در مکه مکرمه اجتماع کرده اند.
شاهزاده نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور عربستان در سال 2009 میلادی به عنوان نایب رئیس دوم حکومت سعودی منصوب شد که به گفته تحلیلگران این انتصاب، وی را در موقعیتی مقتدرتر برای پذیرش ولایت عهدی یا پادشاهی قرار داده است.
فارس نیز در این باره نوشت: نزاع بر سر تقسیم قدرت به عنوان مسئله ای دیرینه در خاندان پادشاهی عربستان سعودی، همواره سلطنت سعودی‌ها را به چالش طلبیده است. بطوریکه در صورت وقوع بحران پادشاهی در عربستان ، دربار سعودی به عنوان اصلی‌ترین کانون بحران ساز در خاورمیانه سلطه مطلق خود را بر ریاض از دست خواهد داد.
خاندان آل سعود از سال 1932 میلادی بر عربستان حکمرانی می‌کنند. ملک عبدالعزیز، اولین پادشاه عربستان منشوری دارد که به نام منشور عبدالعزیز معروف است . در این منشور آمده است: « تا زمانی که پسران من زنده‌اند قدرت به نوه‌هایم نخواهد رسید.» از این حیث برخلاف نظام‌های سلطنتی دیگر که قدرت از پدر به پسر می‌رسد ، درخاندان سعودی قدرت به برادران پادشاه انتقال می‌یابد و به همین علت است که در این کشور قبیله‌ای، شاهزاده‌ها با پادشاهان سعودی اختلاف سنی زیادی ندارند. بنابراین بافت قدرت در عربستان سعودی پیچیده است و این پیچیدگی همواره هوس رسیدن شاهزادگان سعودی به قدرت را تشدید کرده است.
طی دو ساله اخیر که شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز ولیعهد عربستان با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند و امیدی به بقای وی نیست، مساله جانشینی ملک عبدالله که در اواسط دهه هشتاد عمر خود به سر می‌برد و رقابت میان شاهزادگان سعودی بر سر جانشینی وی، حکومت پادشاهی سعودی را با دوره‌ای از تغییر و تحولات در سطح رهبری‌اش مواجه می سازد.
بنا به گفته منابع نزدیک به دیوان پادشاهی عربستان، «ملک عبدالله» از امیر «نایف بن عبدالعزیز» وزیر کشور حمایت کرده و به صورت غیر رسمی وی را به جای «امیر سلطان» ولیعهد بیمار عربستان تعیین کرده است.
ملک عبدالله که فاقد برادر تنی است از برادران ناتنی خود که مدعی پادشاهی هستند (جناح سدیری‌ها) احساس خطر کرده است و به همین منظور روابط نزدیک و گسترده‌ای با برخی برادران ناتنی ، برادر زاده‌ها و خواهرزاده‌هایش برقرار کرده است. وی همچنین شبکه‌ای مهم از روابط با شیوخ، جناح‌های دینی و روسای قبایل و بافت‌های تکنوکرات و دیگر مذاهب ایجاد نموده است. در این راستا است که «ملک عبدالله» با هدف تقویت جناح خود، از «امیر نایف» که شخصیتی دینی و تکنوکرات است حمایت کرده است. بطوریکه در 27 مارس 2009 آژانس خبری رسمی سعودی در یک خبر کوتاه و شگفت انگیز، انتصاب «امیر نایف» وزیر کشور عربستان را به عنوان معاون دوم ملک عبدالله اعلام کرد. این مسئله از آن نشان دارد که «ملک عبدالله» بدلیل کهولت سن برای آرام نگه داشتن حکومت خود از تلاطم جنگ قدرت بر سر جانشینی ولیعهدی و حتی پادشاهی در خاندان سعودی، با انتصاب غیررسمی «نایف بن عبدالعزیز» به جای «امیر سلطان»‌ ولیعهد بیمار عربستان ، گام برداشته است.
بنا به گفته منابع امنیتی عربستان، "بندر بن سلطان "، برادر زاده ملک عبدالله و رئیس سابق شورای امنیت ملی عربستان که مدت‌ها است در هیچ رسانه ملی حاضر نشده و تقریبا یک ماه پیش از سفر طولانی مدت خود به مغرب به ریاض بازگشته است، دو سال پیش با تحریک دویست نفر از عناصر وابسته به سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی سعودی علیه حکومت ملک عبدالله قصد انجام کودتا را داشت.کودتای بندر بن سلطان در حالی صورت گرفت که پدرش " امیر سلطان بن عبدالعزیز " با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند و نمی‌تواند به مسئولیت‌های خود به عنوان ولیعهد رسیدگی کند و ملک عبدالله پادشاه فعلی عربستان هم هر چند از نظر جسمی سالمتر از امیر سلطان به نظر می رسد، اما او نیز از بیماری قلب و کهولت سن (‌86 سالگی ) رنج می برد .
بندر بن سلطان در صدد بود تا با انجام کودتا ، راه رسیدن پدرش را به پادشاهی هموار نماید. تا پس از مدت کوتاهی با از میان رفتن وی بدلیل بیماری صعب العلاجش،خود زمام حکومت را به دست گیردکه در نهایت نقشه اش ،نقش بر آب شد.
کودتای بندر بن سلطان این مسئله را در صحنه سیاسی حکومت پادشاهی عربستان تداعی می کند که در آینده نیز هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که شاهزادگان سعودی که فعلا علی الظاهر مهر سکوت برلب زده‌اند اقدامی علیه پادشاه و ولیعهد بیمار فعلی کشور خود انجام ندهند یا حداقل پس از مرگ آنها ریاض را به صحنه تاخت و تاز قدرت تبدیل نکنند.

منبع: [url=http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=14315]مشرق نیوز[/url]

[b][size=24][color=blue]نظریه:[/color][/size][/b]

اللّهمَّ الشغَل الظّالمین بالظّالمین والعَن واقتُل اعداء محمدٍ و علیّ و اهل بیتهما الطیبّین الطّاهرین، عترة النّبویّه و دوحة الهاشمیّه والعن واقتل اُمّة دَفَعَتهُم عن مقامهم و ازالتهُم عن مراتبهم الّتی رَتَّبهُمُک فیها.... آمین یا ربَّ العالمین بحقّ محمدٍ و آل محمدصلواة الله علیهم اجمعین. icon_arrowd

[size=9]گرچه تصویر خبر کمی مبتدیانه شد ولی برای شروع ، ای... بَدَک نیست...[/size] :oops:

یا علی مدد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
وااااااااااااای خدا جان مگه میشه آقابیاد مگه میشهما ببینیمشون خدااااااااااااااااا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=darkblue]انشاالله هر چه زود تر ریشه وهابیت بخشکد .


لطمه ای که این وهابیون کثیف در وهله اول به اسلام ناب محمدی ( ص ) و در وهله دوم به تشیع وارد کرده اند به هیچ وجه جبران پذیر نیست ، مگر با ظهور آقا اما زمان ( روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا ) [/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط Navard
      سخنی با خوانندگان محترم:
      در مطلب پیش رو سعی بر این شده که به مختصری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی اعراب پیش از اسلام پرداخته شود. در این نوشته اصل بر رعایت صداقت تاریخی و امانت است و در گرداوری آن از منابع با عقاید گوناگون کمک گرفته شده است. گرد آوری مطالب تاریخی هیچ گاه خالی از اشتباه نیست، علی الخصوص که این مطالب در رابطه با مسائل حساسیت بر انگیز مذهبی باشد. در نتیجه از دوستان خواننده این مطلب درخواست میشود درصورت وجود اشتباه، به منظور تکمیل و اصلاح این مطلب بنده را یاری کنند.
       

      پیشگفتار:
      سرنوشت پیامبران و قومشان و نتایجی که از آن کسب کرده اند را میتوان یکی از مهمترین نشانه های حقانیت آن ها به حساب آورد. این نتایج بعضا چنان معجزه آسا و خیره کننده هستند که در حالت معمول موارد مشابهی برای آنها یافت نمی شود. برای نمونه مسیح (ع) در دل امپراطوری قدرتمند روم شرقی به پیامبری رسید. در سرزمینی که تعداد نامعلوم خدا توسط مردم پرستیده میشد و پیامی که آورد چنان در دل ها رسوخ کرد که در مدت کمتر از چند سده مسیحیت در سه قاره گسترش یافت! از حبشه در آفریقا گرفته تا امپراطوری قدرتمندی چون روم که روزی دشمن مسیحیت بود و همچنین طیف کثیری از اقوام در خاورمیانه و ...! در اسلام نیز ما با چنین پیشرفت معجزه آسایی رو به رو هستیم. محمد (ص) در سن چهل سالگی در جامعه ای بدوی به پیامبری برگزیده شد که جز غارت و ستیز دستاوردی نداشتند و هر روز به بهانه ای با یکدیگر در جنگ بودند و شعرا و نام آوران عرب روزگاری برای بدست آوردن شرافت، خود را به پای پادشاهان ایران و روم می انداختند. در شبه جزیره عربستان اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. و از دست آورد هایشان در آن ادوار، جز پاره ای از روایات افسانه گونه چیزی بجا نمانده است. در چنین محلی که محمد(ص) شدیدا زیر فشار فرهنگی و البته فشار عوامل ثروت و قدرت  در مدت کمتر از سیزده سال توانست بنیان نخستین حکومت اسلامی را در یثرب بنا نهد که تا پایان عمر ایشان این حکومت به چنان وسعت و قدرتی رسید که در سرحدات خود به تقابل با روم شرقی می‌پرداخت.
       
      قسمت اول: قبیله و معنای متفاوت آن در بین اعراب
       

       
      اعراب از قبل اسلام در پهنه ی وسیعی از خاورمیانه حضور داشتند. و بر خلاف تصور عموم مردم، فتوحات پس از اسلام به تنهایی سبب استقرار آن ها در این پهنه نشد. در تاریخ موجودیت اعراب با سامی نژاد ها گره خورده است. این حضور آنقدر چشمگیر بود که رومیان و یونانیان مناطق عرب نشین را به سه ناحیه عربستان خوشبخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی تقسیم کرده اند که حدود این مناطق از دریای سرخ و شبه جزیره عربستان شروع شده و از سویی به مرز های روم آن روزگار در شامات رسیده و در سوی دیگر در عراق امروزی به رود فرات ختم می شود. در رابطه با وضعیت اعراب قبل اسلام باید به این موضوع اشاره کرد، پیشینه تاریخی که برای آنها ذکر شده به ۲۰۰ سال قبل از سال عام الفیل محدود می شود. عام الفیل همان سالی است که گفته میشود محمد(ص) در آن دیده به جهان گشود. البته این بدان معنا نیست که اعراب قبل از آن موجودیت خارجی نداشته اند‌. برای مثال در دبیره های هخامنشی از آن ها بعنوان خراج گذاران عصر داریوش بزرگ یاد شده است. اما آنچه از این گفته پیداست، اعراب تهی از پیشینه تاریخی و تمدنی غنی بودند و آنچه در آنها یافت می‌شد در حقیقت از هم نشینی و یا دست درازی دیگر اقوام بود. این همان زمانیست که قرآن از آن به عنوان دوره جاهلی اعراب یاد می‌کند.
       

       
      نگاره ای از سرباز ساتراپی عربیا در مقبره خشایارشا، واقع در نقش رستم که بصورت نمادین به شکل یکی از ستون های شاهنشاهی به نمایش در آمده است.
       
      با نگاهی به زندگی اعراب در آن اعصار می توان دریافت که تفاوت عمده‌ای میان نوع زندگی آنان با زندگی مردم ایران و روم و حتی در نزدیکی آنها با دولت های نچندان نامی حبشه دیده میشد. در آن روزگار ایران و روم حکومت مرکزی داشتند حکومتی که تمام شؤون جامعه را از حیث قانون و عمل به قانون و وادار کردن همه به تابعیت از آن در دست داشتند و تمام زوایای آن جامعه زیر سلطه نظامی واحد قرار گرفته بود، به طوری که در هر گوشه آن وجود حکومت مرکزی احساس می‌شد. این در حالی بود که در جزیرة العرب در هر ناحیه ی آن، مردم بر پایه نسبت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده بودند و هر یک در جغرافیای حضور خود اعمال قدرت می‌کردند. هیچ قبیله‌ای بر دیگری اعمال نفوذ نداشت مگر در داد و ستد و جنگ! جنگ بین قبایل هم نامنظم بود و بیشتر به دعوایی نامنظم و خانوادگی شباهت داشت. این مطلب نشانگر پراکندگی و تضاد بسیار عمیق بین قبایل است. باید گفت برای وحدت در میان یک امت فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و مردمی را گرد هم بیاورد. در شبه جزیره عربستان چنین تفکر یکنواختی وجود نداشت و هدف واحدی برای آنها مطرح نبود. در کنار کعبه هر قبیله بتی مخصوص به خود داشت و بدین ترتیب حتی در این زمینه هم تضاد و خودبینی دیده می‌شد. شرایط سخت و طاقت فرسای جزیرة العرب بر این اختلاف دامن می‌زد. مناطق حاصلخیز و دارای آب محدود و با فاصله زیاد از هم بودند. راه‌های محدودی وجود داشت که آنها هم زیر سلطه راهزنان دیگر قبایل بوده و تحت نفوذ قدرت های خارجی اداره میشد.
       

       
      در این شرایط دشوار اگر قبیله‌ای قادر بود تا چراگاهی را از چنگ دیگری در آورد این کار را بی درنگ می‌کرد. هیچ قبیله ای از این نظر در امنیت نبود و جنگ های بسیار با دلایل ساده و بعضا نا مأنوس بین آن ها رخ می داد. مشخص است که جنگ یکی از رایج ترین اعمال در بین آن ها بود آن چنان که عده ای برای کسب شهرت و آزمون جنگاوری خود مسیر نزاع را هموار میکردند. این جنگ از سر منع ازدواج یک زوج در دو قبیله می‌توانست شکل بگیرد تا بر سر شرایط تجارت و پاسداری از کاروان ها و ... که البته همانطور که گفته شد هیچ کجای آن به جنگ نمی‌ماند و بیشتر به یاغی گری و غارت و دعوای عشیره ای شباهت داشت. در نتیجه از این حیث قبیله جایگاه ویژه‌ای پیدا میکرد. بقای افراد به بقای قبیله گره خورده بود. هر کسی را با قبیله‌اش می‌شناختند و در نتیجه خدای این مردم هم در حقیقت قبیله آنها بود و بت ها هم نمادی برای اعلام وجود هر قبیله بودند و هرچه بزرگان این قبیله ها می‌گفتند هم، حقیقت تام برای آن ها محسوب می‌شد. با این اوصاف هرچه افراد یک قبیله زیادتر بود افتخار آن هم بیشتر میشد. این افراط تا آنجا پیش رفت که در سوره تکاثر قرآن، خداوند خطاب به مشرکان می گوید که آنها به منظور بزرگ نشان دادن تبار خود حتی دست به شمارش مردگان خود می‌زدند. نعمان در خطاب به پادشاه وقت ایران گفت که جز عرب کسی به نسب خود آگاهی ندارد و جز عرب از هر کسی اجدادش را بپرسی آنها را نمی‌شناسد. در حقیقت گذشتگان و نژاد چیزی نبود که اعراب بتوانند اشتباهی هر چند سهوی را به آنها نسبت دهند. شاید تا اینجا مطلب روشن شده باشد که پیامبر اسلام چه کار دشواری در پیش داشت. بخصوص وقتی بدانیم یکی از مهمترین اقدامات پیامبر مقابله با همین برتری جویی نژادی بوده است‌. عملا هر قدمی که به جهت آگاهی و یا مخالفت با سنت های گذشتگان آنها برداشته میشد، از نظرشان نوعی توهین تلقی میگردید. شاید جالب باشد بدانید که بت پرستی اعراب نیز ریشه در همین افراط دارد! یعقوبی در تحلیل خود از بت پرستی و عوامل آن می‌گوید:«بت پرستی از هنگامی آغاز شد که وقتی یکی از مردم می‌مرد، اقوام او مجسمه‌ای از وی ساخته و به یاد او آن را محترم می‌داشتند فرزندان آنها پس از سال‌ها گمان کردند که این‌ها خدایان آنان هستند» . شاهد این امر می‌تواند سخن مشرکین با پیامبر (ص) باشد که می‌گفتند:
      این بت ها اقوام گذشته هستند که مطیع خدا بوده و ما صورتی از آنها ساخته و عبادتشان می‌کنیم. در مورد سه بت مشهور یعوق و یغوث و نسر گفته شده: از قوم نوح بودن و افرادی صالح بودند و بعدها مجسمه آنان به صورت بت درآمد. در مورد لات نیز گفته شده او در واقع مرد صالحی بوده است که غذا برای حاجیان درست می‌کرده وقتی او مرد، تمثالی از او درست کردند و بر آن بنایی ساخته‌اند و اسمش را بیت الربه نهادند. ابن قیم می‌گوید؛ تعظیم مردگان سبب شد تا کم کم صورت هایی از آنها به شکل بت ساخته شود. زمانی که محمد(ص) مکه را فتح کرد در درون آن ۳۶۰ بت وجود داشت. در حقیقت ما با سرزمینی طرف هستیم که ۳۶۰ اعتقاد و ۳۶۰ تضاد در آن میتوان شمارش کرد!
       

       
       اوضاع اعراب از ابتدا این گونه نبود. اعراب شهر مکه خود را از نسل عدنان می‌دانستند، که در نتیجه نسب آنها به اسماعیل (ع) باز میگشت. از این گفته مشخص است که نخستین اعراب موحد بودند اما به تدریج به سوی شرک گرایش پیدا کردند. از این منظر اعراب مکه در کنار بنی اسرائیل بودند که به دین حضرت ابراهیم گرایش داشتند و در حقیقت ریشه نسبی مشترک در آن ها می توان یافت. در سال‌های مانده به بعثت پیامبر، افرادی در بین اعراب پیدا شده‌اند که خواهان بازگشت به دین ابراهیم بودند. آنها شروع به تبلیغ علیه اعتقادات آن روزگار اعراب کردند. از معروف‌ترین این افراد ورقة بن نوفل بود که در جستجوی دین خدای یگانه به این سو آن سو رفت و در نهایت مسیحیت را پذیرفت. زید بن عمر شخص دیگری بود که به روایت تاریخ در بین اعراب از بازگشت به آئین ابراهیم سخن گفت. بسیاری از رسوم مشرکین مکه همان چیزی بود که ابراهیم به اجدادشان آموخته بود ولی آنها آنرا شرک آلود کرده بودند. برای مثال اعراب جاهلی نیز به رسومی چون ختنه و کفن و دفن میت و ازدواج نکردن با محارم و حج بیت الله الحرام معتقد بودند. آنها حتی شعار معروف تلبیه را نیز داشتند اما آن را به نوعی شرک آمیز کرده بودند. ( تلبیه همان شعار لبیک اللهم لبیک لاشریک ... است که حاجیان در حین طواف خانه خدا می‌گویند). اعراب جاهلی به افرادی از خود که ختنه کرده و به حج می رفتند حنیف میگفتند . این در حالی است که به پیروان حضرت ابراهیم در گذشته حنیف گفته میشد! این بدان معناست که این کلمه از گذشته های دور در بین اعراب زبان به زبان چرخیده و تغییر معنا یافته است.
       
       
      قبیله قریش زادگاه قدرت
       
      قریش نامی آشنا و از پر نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از امپراتوری عثمانی همیشه قریشی بودند. اعراب کسانی را که از نسل مضر بن کنانه باشند را قریشی می گویند. در علم تبارشناسی عرب نیای مضر بن کنانه به اسماعیل (ع) باز میگردد. قریش در آن دوره از آنجا که امور حج را بر عهده داشت به شهرت و ثروت زیادی رسید. امور کعبه در دوره ای به قصی و هاشم و سپس به عبدالمطلب که همه از نسل مضر بودند سپرده شد. در دوران قصی مراسم حج  شکل جدیدی به خود گرفت و این تغییرات زمینه ساز قدرت یافتن قریش در بین دیگر قبایل عرب گردید. در این ایام مردم عرب از نقاط دور دست به این مکه می آمدند تا هم به تجارت بپردازند و هم خدایان پر تعداد کعبه را پرستش کنند. بنوعی مکه و کعبه آن میعاد گاه اعراب بود. در این شهر بازار هایی بر پا میشد که از غرب و شرق عالم تجار به آن رجوع می کردند. راه تجاری مهمی از روم شرقی به یمن و در نهایت به هند ختم می شد که این مسیر از قطب های اقتصادی آن روزگار محسوب می شد که البته نکته مهم برای ما این است که شهر های مکه و یثرب هم در مسیر آن رونق یافته بودند.
       

       
       در بین قریش طایفه بنی هاشم به طور خاص که پیامبر اسلام نیز از آنان بود دارای مقبولیت و شهرت بیشتر گردید. همان طور که گفته شد بعد هاشم، عبدالمطلب زمام امور حج را بر عهده گرفت. وی پدر بزرگ پیامبر اسلام است و او از اعرابیست که قبل اسلام طبق سنت خاندان خود به دین حنفیت معتقد بود و خدای یکتا را می پرستید. عبدالمطلب بعد مرگ والدین محمد(ص) سرپرستی او را پذیرفت و در نتیجه آن محمد(ص) در محیطی با اعتقادات دین حنفیت زندگی میکرد.
       
      از تاریخ چنین بر می‌آید که قریش در میان اعراب به شرافت و عزت معروف بوده و معمولاً با عناوینی چون «آل الله» و «سکان حرم الله» خوانده می‌شدند و مردم آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده بودند. باید افزود که این شهرت در همه طوایف قریش نیست، بلکه تنها در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب بود چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید.
       
      هنگام ظهور پیامبر اسلام در میان طایفه های قریش، از بنی هاشم عباس بن عبدالمطلب مسئولیت آبرسانی به حجاج را بر عهده داشت و از طایفه بنی امیه، ابوسفیان ریاست سپاه قریش را بر عهده داشت. این جبهه بندی در میان قریش تا قرن ها بعد ادامه پیدا کرد. البته باید توجه شود که طوایف دیگر از قریش هم بودند که نقشی در امور حج داشتند اما نقش آنها به پر رنگی دو طایفه نامبرده نبود.
       

       
      دیگر قبایل عرب متوجه عظمت کعبه و نقش آن در فزونی قدرت قبیله قریش شدند در نتیجه برخی از آن ها در مناطق خود نیز کعبه هایی ساختند تا قبیله خود را برای رفتن به مکه بازدارند. این کعبه ها از بسیاری از جهات همچون وجود سنگی مانند حجر الاسود(سنگ سیاه) تا ارکان کعبه به آنچه در مکه بود شباهت داشتند. برای مثال در یمن پرستشگاهی در شهر غَیمان قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ در آن استفاده شده بود و همچنین کعبه ی شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید داشت!
       
      ادامه دارد ...
       
      این مطلب برای انجمن mililtary.ir  گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. 
       
      نویسنده و گرداورنده: Navard 
       
      منابع و ماخذ:
       
      کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان
      کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی
      کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
       
      لینک
       
    • توسط MR9
      بسم الله الرحمن الرحیم

       



      هفدهم سپتامبر 2010 بود که ژاپن با انتشار استراتژی جدید نظامی خود نخستین «نشانه های جدی» برای خروج از «انزوای نظامی» را نشان داد. ژاپن برای این استراتژی نظامی، رقمی بالغ بر 280 میلیارد دلار برای پنج سال (2010 تا 2014) اختصاص داده و اعلام کرد قصد دارد در این سال ها مواضع دفاعی خود در جنوب و غرب این کشور(مناطق مرزی چین) را تقویت کرده، روی پروژه های موشکی بالستیک سرمایه گذاری کند. در این استراتژی همچنین بر گسترش روابط با همپیمانان کلیدی از جمله آمریکا و افزایش شمار زیر دریایی‌ها و .... تاکید شده است.
       



      اکنون در سال 2014 هستیم و نزدیک به 5 سال از انتشار این استراتژی می گذرد که خبر می رسد، ژاپن برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم اعلام می کند ضمن شرکت در عملیات نظامی برون‌مرزی، به دنبال فروش تجهیزات نظامی در بازارهای بین المللی است.
      حضور ارتش ژاپن در عملیات جنگی برون مرزی نیز به رغم مخالفت‌های گسترده مردمی و محدودیت های قانونی گویا در حال عملیاتی شدن است. شاهد این ادعا اظهارات اخیر شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن است که اخیرا از داشتن یک «ارتش قدرتمند» سخن رانده و گفته این ارتش حق دارد در جنگ های بین المللی حضور داشته باشد.
      طبق اعلام مقامات ژاپنی، این کشور در تلاش است محدودیت‌های قانونی در زمینه صادرات سلاح را نیز برداشته و به بهانه های مختلف از جمله گسترش فعالیت های اقتصادی، به جرگه صادرکنندگان تجهیزات جنگی بپیوندد و از قرار معلوم، آمریکا نخستین بازار ژاپن در این عرصه خواهد بود.
      قانون اساسی ژاپن در سال 1947 نوشته و با فشار نظامیان آمریکایی‌ها به این کشور تحمیل شده است. طبق این قانون، ژاپن اجازه داشتن «ارتش» به معنی مصطلح آن را ندارد و در مقابل می تواند نیروهای محدود نظامی موسوم به «نیروهای دفاع از خود» داشته باشد.
      البته بخشی از این محدودیت ها در ماه آوریل سال جاری( اواخر فروردین) برداشته شد و به احتمال قریب به یقین اواخر ماه جاری میلادی تصمیم نهایی در این زمینه نیز اتخاذ خواهد شد.
      اما سوالاتی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا ژاپن حقیقتا به دنبال خروج از انزوای نظامی و احیای امپراتوری سابق است؟ موضع کشورهای غربی، چین و کشورهای آسیایی و همسایه به این تغییر استراتژی چگونه خواهد بود؟



      به نظر می رسد، لا اقل بخشی از پاسخ این سوال را باید در روحیات خاص ژاپنی ها و در تاریخ این کشور جست و جو کرد.
      در طول تاریخ، برخي آيين ها و اعتقادات خاص مذهبي، همواره زمينه رشد افراط گونه روحيات ملي گرايانه و صد البته نظامي گري ژاپني ها بوده است.
      مقامات نظامي ژاپن به خصوص در دهه30 تحت تاثير فيلسوفي با نام «تويوما» به شدت اعتقاد داشتند كه خداوند ملت ژاپن را برگزيده و يكايك مردم اين كشور موظفند براي ايجاد «ژاپن بزرگ» بكوشند. براساس آيين معروف «شينتوي پاك» نیز امپراتور ژاپن خداي تمام دنيا معرفی شده و ملت ژاپن نيز «مأموريت» دارد سايرين را تحت هدايت بي چون و چراي این امپراتور درآورد.
      بحران شديد اقتصادي دهه 30 ژاپن نیز بر دامنه اين اعتقادات افزود و رشد شديد احساسات ملي گرايانه ايده توسعه ارضي و ايجاد جامعه بزرگ به زعامت ژاپن را در بين توده مردم اين كشور لازم و واجب نشان داد.
      ژاپن با چنین زمینه های تاریخی پس از پایان جنگ جهانی اول توانست یکی از پنج قدرت بزرگ نظامی و صنعتی جهان شده و در «شورای جامعه ملل» آن زمان، صاحب کرسی دائم بود.
      این کشور در همان ماه های نخست جنگ جهانی دوم توانست حدود 50 میلیون کیلومتر مربع از کره زمین(یک ششم جهان) را تحت استیلا و کنترل خود درآورد. اما به دنبال حملات ناجوانمردانه اتمی آمریکا، از حرکت باز ایستاد. البته نباید فراموش کرد، عده ای نیز معتقدند، ژاپن پیش از حمله اتمی آمریکا به این کشور شکست خورده بود و آمریکا با حمله به این کشور خواست هژمونی خود را به جهانیان تحمیل کند.


       
      این کشور به هر حال پس از جنگ جهانی دوم دیگر اجازه داشتن ارتش به معنی مصطلح امروز و اختیارات کامل را نداشت و خود نیز با وضع قوانینی، محدودیت هایی در ابعاد بین المللی حوزه نظامی وضع کرد.

      اما اکنون رشد اقتصادی بالا این کشور را از شرایط اسفناک پس از جنگ جهانی خارج کرده است و شرایطی که این کشور را به انزوای نظامی کشاند، دیگر وجود ندارد!
      پاسخ دومی نیز برای تحلیل چرایی اتخاذ چنین رویکردی از سوی چشم بادامی ها وجود دارد و آن چیزی نیست جز منافع اقتصادی و سیاسی.
      «جان ميرشاير» صاحب نظريه «رئاليسم تهاجمي» می گوید، قدرت‌هاي بزرگ هميشه مترصد فرصتي هستند تا قدرت خود را در برابر رقبا فزوني بخشند. وي سپس جمعيت و ثروت را به عنوان «پايه‌هاي اصلي قدرت نظامي» تعريف و تصريح مي كند چنانچه كشوري داراي اين مولفه ها باشد، فرصت لازم براي خروش مقابل قدرت ها را به دست آورده است.
      با توجه به مولفه هایی که در جامعه امروز ژاپن دیده می شود، هیچ بعید نیست که این کشور واقعا قصد خروش مقابل سایر قدرت‌ها را داشته باشد.

       

      ژاپن اگر چه به لحاظ سیاسی، استقلال لازم را هنوز کسب نکرده و مانند بسیاری از کشورهای غربی دیگر، پیرو سیاست های آمریکا است؛ اما این کشور حداقل در بعد نظامی، تحرکات جدی از خود نشان داده است.
      وجود پایگاه های متعدد نظامی آمریکا در ژاپن، همواره هزینه‌هایی برای توکیو داشته و این کشور با وجود تقاضاهای زیاد مردمی، هرگز نتوانسته آمریکایی ها را از این کشور بیرون کند. این ناتوانی حتی بعضا باعث سقوط رهبران این کشور شده، همان طور که گاهی شعار علیه حضور نظامی آمریکا، باعث روی کار آمدن رهبرانی در این کشور شده است.
      «یوکیو هاتویاما»، نخست وزیر اسبق ژاپن با شعار جمع آوری پایگاه‌های نظامی آمریکا بود که توانست بر رقیب قدرتمند خود پیروز شود. اما همین فرد به دلیل ناتوانی در عمل به وعده انتخاباتی اش، خرداد ماه سال 89 استعفا کرد و جای خود را به «نائوتو کان» داد. «کان» نیز ماه ها جرئت نکرد راجع به پایگاه های آمریکایی که یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین مشکلات مردم کشورش است، صحبتی به میان آورد.
      بنا بر این به نظر می رسد، ژاپن هنوز پیشرفتی را که در حوزه اقتصاد کسب کرده، در حوزه سیاسی به دست نیاورده است.
      «اقتصاد» نیز می تواند یکی از انگیزه های قوی برای ژاپنی ها جهت ورود جدی به عرصه نظامی باشد.
      ژاپن کشوری است که در حوزه اقتصادی جایگاه ویژه ای دارد. تولید ناخالص ملی ژاپن نزدیک به 6 تریلیون دلار و جمعیت این کشور نیز حدود 128 میلیون نفر است. دو فاکتوری که به اعتقاد «میر شایر» برای خروش کافی است!
      همین چند سال پیش بود که خبر رسید، غول خودروسازی آمریکا یعنی جنرال موتورز، جای خود را به تویوتای ژاپن داده است. آمریکا امروز خود یکی از واردکنندگان اصلی محصولات ژاپنی است. ژاپن در عرصه تکنولوژی و تجهیزات الکترونیکی نیز یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا است.
      کشوری با چنین مختصات اقتصادی و جمعتی طبیعتا نمی تواند خود را محصور نگاه دارد. بنابر این ورود ژاپن به فاز صادرات تجهیزات نظامی را می توان از این منظر به تحلیل نشست.
       
    • توسط karkas
      [align=center]در پی پرتاب دست کم دو موشک از داخل نوار غزه به شهر سدروت، در جنوب اسرائیل، مقامات اسرائیلی می گویند واکنش به این حمله را مد نظر قرار داده اند. [/align]

      [align=center][/align]



      [align=center]از هنگام به اجرا گذاشته شدن آتش بس توسط حماس و اسرائیل در هفته گذشته، این اولین بار است که آتش بس نقض شده است.

      از تلفات این حمله خبری در دست نیست
      جنبش حماس از سایر گروه های فلسطینی خواسته آتش بس را رعایت کنند. گروه فلسطینی جهاد اسلامی مسئولیت پرتاب موشک را به عهده گرفته است.جهاد اسلامی پیشتر تهدید کرده بود که به حمله اسرائیل به ساحل غربی پاسخ خواهد داد.
      در جریان این حمله نیروهای اسرائیلی به ساختمان یک خوابگاه دانشجویی در شهر نابلس در ساحل غربی یورش برده و دو فلسطینی را به قتل رساندند.
      یکی از کشته شدگان از اعضای گروه فلسطینی جهاد اسلامی بود.
      طبق گزارش های محلی، دومین مقتول پیکارجو نبوده و صرفا یک دانشجو بوده است.
      ارتش اسرائیل می گوید هر دو فلسطینی مسلح بوده اند.
      به گفته ارتش اسرائیل طارق ابوقالی که به جهاد اسلامی تعلق داشته در حال برنامه ریزی برای انفجار بمب بوده ودر اتاقش اسلحه و مواد منفجره کشف شده است.
      خبرگزاری رسمی فلسطینیان اعلام داشته که چندین گلوله به هر دو فلسطینی اصابت کرده و یکی از قربانیان را با شلیک گلوله به سرش از فاصله نزدیک، کشته اند.
      یک سخنگو، اسرائیل را مسئول نقض آش بس دانست و گفت سربازان اسرائیلی همچنین به سوی ماهیگیران فلسطینی در آب های نزدیک به سواحل غزه تیراندازی کرده بودند.
      آتش بسی که بر سر آن توافق شده بود رسما تنها شامل غزه می شود ولی گروه های فلسطینی درخواست کرده بودند که این آتش بس شامل ساحل غربی نیز بشود.
      [/align]

      منبع : بی بی سی

      این هم از دوستی خاله خرسه
      icon_cool
    • توسط sina12152000
      در مورد جنگ اول خليج فارس و جنگ دوم كه منجر به سرنگوني صدام شد در تاپيك هاي مختلف بصورت پراكنده بسيار گفته شده است. بررسي رفتار سياسي آمريكا در قبال عراق و پرونده سازي هايي كه آن زمان بر عليه اين كشور انجام داد و نيز جنگ رواني و در نهايت حمله تمام عيار آمريكا به عراق داراي نكات مهمي است كه مي تواند شناخت ما را از دشمن هميشگي مان بيشتر كند. قطعا روش كار آمريكا با ايران نسبت به رفتار آن زمان آمريكا با عراق تفاوت اساسي نخواهد داشت در اين تاپيك من پيشنهاد مي كنم با كمك دوستان ابتدا از اينجا شروع كنيم كه : نطفه جنگ اول آمريكا با عراق از كي بسته شد ؟ آيا صرفا دليل حمله عراق به كويت مي توانست بهانه اي براي حمله آمريكا باشد ؟ چرا آمريكا تصميم گرفت صدام را كه خود پرورده بود سرنگون كند؟ نقش اسراپيل در اين ميان چيست ؟ چرا ارتش عراق كه تجربه 8 سال جنگ + جنگ اول خليج را داشت براحتي در مقابل آمريكا و متحدانش تسليم شد؟ آيا نسخه عراق براي ايران هم قابل پيچيدن است؟ و ده ها سوال ديگر كه در مورد اين دو جنگ قابل پرسيدن است؟ از دوستان مي خواهم كه با شركت در اين بحث به شفاف شدن موضوع كمك كنند.
    • توسط aminor
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      منفک شده از تاپیک تحولات یمن
      1399/11/09
       
      تاپیکهای مرتبط با محوریت حمله به آرامکو
      UAV kent 2.0 concept: عملیات تن ماهی
      سپر صحرا : بررسی شبکه دفاع هوایی ارتش عربستان سعودی
       
       
       منابع یمنی : شلیک موشک قاهر1 به شرکت نفت آرامکو در جیزان عربستان
       

       

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.