برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on چهارشنبه, 15 خرداد 1398 در پست ها
-
13 پسندیده شدهبسم الله........ 15 خرداد 1398 نیروهای ارتش سوریه از سه روز پیش تا کنون موفق شدن روستاهای قصابیه قاروطیه الحمیرات والقیراط را پاکسازی کنند . بنا بر گفته منابع مخالفین در درگیریهای قصابیه 25 و در درگیریهای سه منطقه دیگر 12 فرد مسلح کشته شدن ادامه بمبارانهای حماه وادلب چند روز گذشته نیروهای تحریر الشام حملاتی را بر تصرف روستای الحویز در سهل الغاب ترتیب دادن . مدافعین این روستا لشگر فلسطینی قدس بوده بعد از ساعاتها درگیری مسلحین مجبور به عقب نشینی شدن در این درگیریها 20 تن از اعضای لشگر قدس به شهادت میرسند مسلحین هم بین 30 تا 35 نفر از اعضای خود را از دست میدهند دست کم 15 تن از تلفات تروریستها ناشی از برخورد یک موشک ضده زره به محل تجمع آنها بوده در لاذقیه و منطقه کبانی هم طبق معمول حمله ضعیف ارتش با شکست روبرو میشود در این درگیری 4 تن از نیروهای سوری و 7 تن از تروریستها کشته می شوند کشف انبار دیگه از سلاح های گوناگون در جنوب سوریه چند روز قبل از حمله صیهونیستها به فرودگاه تی 4محموله هایی از مقصد تهران به وسیله هواپیما در این فرودگاه تخلیه شد انهدام تانکر سوخت قاچاق توسط موشک جاولین اکراد تحت حمایت آمریکا انهدام توپ خود کشی آکاتسیا 2s3 توسط موشک کورنت اولین تصاویر ثبت شده از شکار این توپ توسط موشک ضد زره در درگیریهای سوریه است البته به لطف حماقت نیروهای سوری انتقال خودروهای آبی خاکی pt2 (احتمالا) به لاذقیه
-
10 پسندیده شدههفتاد و پنجمین سال 1944-2019 عملیات نورماندی یگان های عمل کننده متفقین برای سرپل گیری در ساحل فرانسه ، ششم ژوئن 1944 پی نوشت : برای تصویر با کیفیت تر ، کلیک کنید صرفاً برای میلیتاری / مترجم : MR9
-
2 پسندیده شدههدف قرار دادن اواکس به این راحتی که دوستان فکر میکنند یعنی با ساخت موشکی با برد بالا مثلا 700 کیلومتر میسر نیست. امروزه حتی جنگنده ها هم از غلاف های جنگ الکترونیکی سود میبرند که به راحتی موشک هوا به هوا را منحرف میکنند. مثل این http://jangaavaran.ir/سیستم-جنگال-یا-پاد-اخلالگر-خیبینی-khibini/ مطمئن باشید یک اواکس به این بزرگی به انواع اخلالگرهای مختلف مجهز است که به راحتی موشک های هوا به هوا را منحرف میکنند. احتمالا اواکس ها به اهداف کازب نیز مجهز هستند. نکته بعدی اینکه یکی از دوستان پیشنهاد حمل یک یا دو تیر موشک هوا به هوا با یک پهباد برای شکار اواکس داده بود. پهباد اصلا توان حمل وشلیک یک موشک هوا به هوا حتی در سایز متوسط را هم ندارد. موشک دزفول که بعضی پیشنهاد دادند یک کروز مادون صوت است که قبل از رسید به اواکس به راحت توسط پدافندها و یا جنگنده های اسکورت اواکس شکار میشود!!!! تنها گزینه قابل تعمق ساخت ورژن هوا به هوای صیاد 4 است که شاید به برد 300 کیلومتر برسد. البته در شرایط برتری هوایی مطلق حریف این فاصله نیز کم است و باید به دنبال یک موشک با برد 400 کیلومتر به بالا بود. در این حالت نیز احتمال انحراف موشک با جنگ الکترونیک و یا حتی شکار موشک با موشک های هوا به هوای حریف زیاد است ولی به هر حال شانس موفقیت وجود دارد.
-
2 پسندیده شدهخب این موضوع چندین بار قبلا در تاپیکهای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته و پاسخش هم داده شده، مع هذا مجدداً بیان می کنیم، برای هدایت یک موشک از فاصله 800 کیلومتری به سمت یک آواکس که مثلا در ارتفاع 40 هزار پایی در حال دور دور کردن هست نیازی به هدایت راداری نیمه فعال نیست. خود آواکس منبع انتشار امواج قدرتمندی هست که توسط سامانه های پسیو از چند هزار کیلومتر دورتر کشف شده و با استفاده از سوابق انتشارات قبلی + قوانین مثلثات، موقعیت دقیق آواکس (و بالتبع فاصله اش تا موقعیت پرواز پهپاد) به اضافه پروفایل گردشی اون کشف میشه(که معمولا دایره ای یا بیضوی هست). موشک شلیک شده با استفاده از همین اطلاعات توسط سامانه های زمینی/هوایی پسیو، به سمت موقعیت احتمالی هدف در لحظه برخورد هدف هدایت میشه1. در فاز ترمینال حمله، موشک می تونه با استفاده از رادار فعال داخلی یا جستجوگر تصویر ساز حرارتی یا یابنده منبع انتشار امواج راداری (مانند آن چیزی که روی موشکهای هرمز نصب هست) خودش رو تا برخورد دقیق به هدف هدایت کنه. اما موشک چگونه خودش رو به موقعیت هدف در فواصل دور میرسونه، شکل شماتیک زیر می تونه به درک این مفهوم کمک کنه: (موشک خود را به ارتفاع بیش از 120 هزار پا می رساند و سپس از آنجا به سمت هدف شیرجه می زند) ضمن تشکر از اصلاحی که روی نوشته دوستمون انجام دادید، حل این مشکل آسون هست، حداکثر سرعت E-3 برابر 854 کیلومتر بر ساعت هست و از اونجا که معمولا با حداکثر سرعت کروز انجام نمیشه اگر سرعت کروز رو 800 کیلومتر بر ساعت در نظر بگیریم آواکس در هر دقیقه 13.3 کیلومتر طی میکنه که در 6.5 دقیقه میشه 86 کیلومتر. ضمن اینکه آواکس در طی مسیرش حرکت کاتوره ای نداره و برعکس از یک پروفایل حرکتی منظم پیروی میکنه لذا تخمین زدن نقطه وجودش بعد از 6.5 دقیقه کار سختی نیست. حتی اگر آواکس متوجه موشک بشه و بخواد مسیرش رو هم تغییر بده باز هم موشک برای رسیدن به هدف می تونه از ردیابی امواج رادار یا ردیابی امواج جمینگ استفاده کنه و یا اینکه از جستجوگرهای فعال راداری یا تصویرساز حرارتی کمک بگیره. سرعت زیادی نمی تونه بگیره، حداکثر سرعت آواکس در برابر سرعت موشک قابل اثر نیست، موشک حتی در حالت گلاید هم حداقل 3 ماخ سرعت خواهد داشت که در برابر 0/7 ماخ حداکثر سرعت آواکس کاملا برتر هست. با توجه به اینکه موشک از بالا و با زاویه تندی به سمت هدف میره ممکنه رادار آواکس نتونه اصلا اونو ببینه (البته بستگی به توان پوشش زاویه ای رو به بالای رادار آواکس داره). اولا نیازی به ارتباطات دائمی در تمام لحظات حرکت موشک نیست، ثانیا لینکهای ارتباطی امن در حد میلی ثانیه (جهت انتقال موقعیت لحظه ای هدف) همواره وجود داشته و خواهند داشت. خدا شاهده که سحری تو همین فکر بودم! دزفول با سرجنگی کاهش یافته به 200 کیلوگرم میتونه حدود 1200 کیلومتر برد پیدا کنه و با همون سیر پروازی بالستیک یا کوآسی بالستیک به سمت هدف هدایت بشه، برای جستجوگر هم میشه از جستجوگر هرمز 1 یا 2 و یا رادار فعال یا تصویرساز حرارتی استفاده کرد. اینم پیشنهاد قابل تأملی هست. 2000 تا لایک. ----------------------------------- پی نویس: 1- دقیقاً موشک فینیکس هم از همین تکنیک برای برخورد با هدف در موقعیت پیش بینی شده استفاده می کنه.
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم در پاسخ به پیشنهاد دوست بسیار عزیز mostafa_by در خصوص استراتژی نبرد هوا- زمینی بر ان شدم تا توضیحات مختصر و درحد بضاعت در ارتباط با این بحث ارائه دهم . البته با ذکر این مطلب که ممکن است در حال حاضر تمام جنبه های این استراتژی را مورد توجه قرار نگیرد وبتدریج با شروع این کار توسط این حقیر ( پروژه بعدی بنده ) این مساله بطور شفاف تر انجام گیرد . "نکته بعدی این است که تمام حقوق این تاپیک برای مجموعه میلیتاری است و بدون ذکر منبع و گردآورنده ، استفاده از آن شرعا"و قانونا" جایز نیست " نبرد هوا زمینی (AIR- LAND BATTLE ) بخش یکم مبدع : دان استاری ، مردی بلند قد و درشت هیکل ، با موها و چشمانی خاکستری ، که عینک پنسی بر چشم دارد و با لحنی آرام و قاطع سخن می گوید . از نجاری و نقاشی در در خانه تابستانی اش در کوهستان خلوت و آرام کلورادو ( مقر فرماندهی نوراد- پدافند آمریکای شمالی ) لذت می برد . او با دقت کتابخانه 4000 جلدی اش را فهرست نویسی کرده ( بخش مورد علاقه من) و بیشتر شبیه یک رییس دانشگاه است تا یک نظامی ، و برای مدتی هم این پست را البته در یک دانشگاه غیر متعارف برعهده داشته است . سرتیپ دان استاری ، رهبری تمرین روشنفکرانه ای را برعهده داشت که به بیرون کشیدن ارتش ایالات متحده از سیاهچال تضعیف روحیه ای کمک کرد که پس از جنگ ویتنام به درون آن پرتاب شده بود و توانست آن را در جنگ خلیج فارس به سال 1990 به اوج خود برساند . او با موفقیت به بازسازی یکی از بزرگترین ، اداری ترین و سرکش ترین نهادهای جهان کمک نمود . جهان واقعا" نمی داند که سایه استاری در سراسر طول جنگ خلیج فارس دور سر صدام حسین ، دیکتاتور عراقی می چرخید ، چرا که از یک دهه پیش دان مورلی و دن استاری ، مفهوم جنگ موج سوم را ایجاد کرده بودند . استاری فرزند رکود اقتصادی دهه 1930 بود . پدرش برای مدتی در یک مبل فروشی و روزنامه محلی در کانزاس کار می نمود . اما در عین حال افسر گارد ملی کانزاس هم بود و پسرش "دن " برای سربازانی که در تعطیلات آخر هفته به شهرش می آمدند ، نقش پسرکی را ایفا می نمود که شبیه به آنها اونیفورم می پوشید و جلوی آنها رژه می رفت . در سال 1943 که شعله های جنگ جهانی دوم سراسر کره زمین را در خود گرفت ، دن در ارتش آمریکا ثبت نام نمود زیرا مشتاق بود بجنگد ، اما سرگروهبانی باهوش و حساس ، تقریبا" به فوریت تشخیص داد که در او درونمایه فرماندهی وجود دارد . او استاری را به سوی دسته ای کتاب هدایت نمود و اورا راهنمایی کرد و به وی گفت که خود را برای 3 هفته در درون اتاقی زندانی کند و این کتابها را بخواند . وی به استاری گفت : استاری تو باید در امتحان پر رقابت وست پوینت (west point - دانشکده جنگ ارتش ایالات متحده ) شرکت کنی " وقتی با اعتراض استاری مواجه شد که وی می خواهد به جبهه برود ، سرگروهبان چنین پاسخ داد : بگذار چیزی به تو بگویم ، قرار نیست این جنگ تا ابد طول بکشد ، من از جنگ جهانی اول تا اکنون در ارتش بوده ام ، ارتش همیشه به افسران خوب نیاز خواهد داشت . البته تو بلافاصله افسر خوبی نخواهی شد ، تو غیر نظامی نا مرتبی هستی ولی از تو می خواهم که بروی بالا و شروع کنی به مطالعه " ادامه دارد .....
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهبا سلام ممنون از نظرات دوستان. البته در بیشتر فرضیات مطرح شده به آواکس و تانکر اشاره شد که اهداف ساده تر هستن اما بامبر ها رو با مهمات دور ایستا و سرعت های بیشتر در پرواز ارتفاع پایین چه میشه کرد. آیا اصلا به صرفه هس که یه سیستم فقط در جهت مقابله با آواکس ساخته بشه؟ البته تانکر ها هم که رادار ندارن و فقط باید به شکل هدایت فعال شناسایی بشن در عملیات جنگی هم فک نمیکنم که در ارتفاع بالا پرواز کنن. مشکل لانچ میثاق روی پلتفرم فاتح هم خوده میثاقه فک میکنم چون زیادی کوچک و غیر قابل اطمینانه و نمیتونه از سنسور های مخلتفی برای شناسایی استفاده کنه با این ابعاد. ضمنن فک نمی کنم پلتفرمش برای پرواز در سرعت های بالای 7 ماخ مناسب باشه. اگه باز همون 86 کیلومتر رو هم در نظر بگیریم باز مسئله ی که هس این برد برای سنسور های موشک جهت رهگیری هدف یکم زیاد نیس؟ موافقم که باید چندموشک لااقل بزرگتر از میثاق در مسیر هدف شلیک بشه تا هر کدوم بخشی از دایره ی خطا رو پوشش بدن. بعد اینکه فکر نمی کنم که منطقی باشه که هدف گذاری ما لغو ماموریت و نه زدن هدف باشه. دست آخر اینکه تا پلتفرم هواپایه ای برای شناسایی نباشه در صد موفقیت چنین پروژه ای پایینه. بنظرم با همین امکانات پیش رو هم میشه با استفاده از پهپاد ها پاد های شناسایی کوچی ساخت که بخشی از خلع نبود آواکس ها رو پوشش بده. این پاد ها میتونن از رادار هایی در باند مثلا L که کوچکتر هم هست استفاده کنه و یا از روش های کشف غیرفعال و حتی شنود رادیویی.
-
1 پسندیده شدهhttps://foxtrotalpha.jalopnik.com/top-gun-day-special-the-super-tomcat-that-was-never-bu-1575814142
-
1 پسندیده شدهدو مرحله ای بودن موشکی چون دزفول یا حتی ذوالفقار با برد کمتر بحث شده؟ مثلا موشک به مختصات حدودی شلیک بشه و بلافاصله پس از کشف هدف توسط رادار موشک (تعبیه شده در امتداد سرجنگی) مرحله جدایش! انجام بشه و موتور دوم با سر جنگی از اینجای کار وظیفه هدایت این موشک حالا هوا به هوا را بر عهده داشته باشه. از لحاظ طراحی هم میتونه یک شکل غیرعادی باشه، مثلا فرضا به صورت شماتیک اتصال یک موشک هوا به هوای کم قطر به موشک ذوالفقار. یعنی موشک بالستیک وظیفه هواگرد را برای این موشک هوا به هوا بر عهده داشته باشه ( در مورد اواکسها و تانکرها و لااقل به قول دوستان برای لغو موقت ماموریت - نکته ای که شاید عنوان شده قبلا، وابستگی دشمن مقابل به اجرای دقیق برنامه ریزیهای صورت گرفته و تمرین شده هست ( چند روز پیش در چت اشاره شده بود که کوچکترین اختلالی در ابزارآلات جنگی پیشرفته دشمن پرسنل را وادار میکنه لغو عملیات اعلام کنند چون وابستگی به ابزارآۀات دقیق و فوق پیشرفته تبدیل به یک عادت شده)
-
1 پسندیده شدهسلام برادر از هزاز کیلومتری شناسایی کنیم ؟! تقریبا در بندر عباس مستقر بکنیم کل قطر بحرین و عمان و کویت و ریاض را تحت پوشش قرار میده شما برای فیلترو رهگیری همه هواپیما های سایر اشیای پرنده به ابر کامپیوتر احتیاج پیدا میکنی ! دوما چه کاریه یک ماهواره در جو مستقر کنیم با تعدادی مهمات هدایت شونده البته پیمان هایی زیادی رو نقض میکنه ولی کاربردی هست ! یا اینکه از یک تعداد توپ ریلی برای شلیک مهمات هدایت شونده تا برد 200 کیلومتری و سرعت 7 ماخ استفاده بکنیم اگر سرمایه گذاری بشه غیر ممکن نیست تعدادی از کشور های هم چندین ساله در حال پژوهش در این امر هستن ! البته کاربردی تر به نظر من نباید بزاریم کار به حمله در جای اول بکشه ! با تشکر
-
1 پسندیده شدهممنون از اصلاحات دوستان، دیگه محاسبات آخر ماه رمضونیه دیگه! اگر واقعا این امکان رو داریم که آواکس رو از هزار کیلومتری ( عمق داخل خاک خودمون) شناسایی کنیم، و با همین الگوریتم یک راکت مشقی هم به سمت مسیر حرکتش بفرستیم باعث میشه مأموریتش کنسل بشه یا حداقل 100 کیلومتر جابجا بشه و این برنامه های تهاجم رو به هم میریزه؛ اصلا نیازی به ارسال موشکش هم نیست! چون اونها که نمی دونند موشکه یا نه! ارزون تر هم درمیاد خصوصا برای تانکر این حال میده. نهایتا اگر هم بخواهیم واقعا نابودش کنیم، میتونیم با موشک بالستیک اول به ارتفاع بالا برسیم بعد با سرهای جنگی هدایت شونده دارای سوخت، از بالا شیرجه بزنیم روشون. اینجوری موشکهای قدیمیتر و شهاب 1 و 2 ها مون هم مصرف میشه و به یه دردی میخوره! چون برای ما بیشترین سرعت رسیدن به یک نقطه رو ، فعلا همین موشکهای بالستیک ( و ترجیحا کواسی بالستیک) با حرکت در خارج از جو داره. ولی تانکر رو چیکار کنیم؟ مگر اینکه رادارهای فرافق نگر OTH و فرکانس بلند ما بتونند موقعیت حدودی تانکر رو کشف کنند، با ده کیلومتر خطا هم باشه قابل استفاده است.
-
1 پسندیده شدهاینگونه نیست که موشک بلند برد شلیک بشه و مثلا زمانی که میرسه به هدف، پرنده مذکور دور شده باشه یا ... معمولا سامانه هدایت زمینی، سیر پروازی مهاجم رو بررسی میکنه و موشک رو به منطقه ای شلیک میکنه که قبلا محاسبه کرده پرنده در اون منطقه خواهد بود، بعبارتی در یک زمان مشخص یک پرنده با سرعت و خط سیر مشخص، تنها در یک محدوده مشخص میتونه تغییر مسیر بده، با فرض اینکه هدف یه تانکر باشه، اگر چنین موشکی شلیک بشه هواپیما رو مجبور کنه 100 کیلومتر از مسیرش دور بشه، کل نقشه مهاجم به هم میریزه، و اگر آواکس باشه، 100 کیلومتر از امکان کشف دور میشه، حتی اگر منهدم نشود،... میتونیم از راکت دزفول استفاده کنیم و بجای سرجنگی چند موشک کوچکتر در اندازه میثاق بدون بوستر! اطراف هدف رها کنیم. اگر نتونه یک جنگنده یا هواپیما رو بزنه، دسته پروازی رو کاملا پراکنده خواهد کرد، تا 6 میثاق در سر جنگی دزفول قابل جا دهی هست،. دزفول گرچه مانورپذیر نیست، اما این امکان رو دارد که اگر هدف در یک دایره به قطر 150 کیلومتر قابلیت جابجایی داشته باشد، در فاصله 700 کیلومتر به هر نقطه قابل پیش بینی در این دایره برسد،.. اضافه کنم: در مورد هدفیابی در برد بلند قاعده اینگونه است، که با هر لحظه نزدیک تر شدن موشک به هدف، میزانی که هدف قابلیت مانور دارد کمتر میشود، مثلا وقتی موشک در 600 کیلومتری باشد هدف میتواند 100 کیلومتر جابجا شود، اما وقتی در 300 کیلومتر باشد، مقدار نصف خواهد شد(50کیلومتر)، و همینطور تا نزدیکی هدف. بنابراین در طول مسیر میزان تغییر مسیری که موشک رهگیر انجام میدهد تا به نزدیکی هدف برسد بسیار کمتر از هواپیمای مهاجم هست، و اگر موشک در ارتفاع بالا باشد، جاذبه و سرعت به نفع موشک خواهد بود تا هواپیما.
-
1 پسندیده شدهلااقل در دو حمله اخیر به سوریه که منجر به اصابت شده ( حمله به بهانه هدف قرار گرفتن پهپادشون و حمله دیشب به بهانه شلیک راکت ) صهیونیستها یا وادار شدند یا اینکه ترجیح دادند موقتا از تاکتیک قبلی و خط خبری ای تبلیغیشون فاصله بگیرند. خط خبری و تبلیغاتی ای که به شدت و حتی مسقیم توسط امثال مسئولانشون تبلیغ میکردند: ای مردم سوریه! این ایران و حضورش در سوریه هست که باعث حملات ما به پایگاه هاشون میشه و در ادامه مجبوریم به واکنش پدافند ارتش سوریه هم حمله کنیم و پس دلیل قربانی شدن سوریها پایگاه های ایران هست. در حالیکه در دو حمله اخیر یکی حالا به اذعان خودشون یک واکنش پدافندی مستقل به پهپاد صهیونیستی! و دیگری شلیک راکت از جنوب که معلوم نبوده عمدی بوده یا خیر مقرهایی که هدف قرار گرفتند مقرهای ارتش سوریه بوده مستقیما و خودشون هم ادعا نکردند که پایگاه های ایرانی بوده و سربازان سوری ای که به شهادت رسیدند. پ ن: خب حملات بامداد امروز گویا به همون منوال سابق بود. حمله به تیفور و فرودگاه که اشاره به چند ساختمان، یک انبار مهمات و چند «تجهیزات نظامی» بوده.از دلایل حملات دیشب که در نوع خودش بعد از مدتی بود که تکرار شد میشه به این موارد پرداخت: 1.در حملات دو روز گذشته به مواضع ارتش سوریه که خود صهیونیستها هم اعلام کردند که به دو موضع توپخانه ای و چند ایستگاه اطلاعات و رصد ارتش سوریه بود عمدتا؛ ایستگاه های پدافندی یا راداری در تی فور فعال شده و حملات بامداد امروز برای هدف قرار دادن این موضع پدافندی فعال بوده. خصوصا در اهداف تجهیزات نظامی عنوان شده که در فرودگاه میتونه اشاره به پدافند داشته باشه. 2.به سیاق گذشته حملات با بهانه یا دلیل مرسوم حمله روتین به پایگاه های ایران انجام شده بنا به دلایل بهانه جویی، قدرت نمایی یا واقعا یک جا به جایی یا رصد اطلاعاتی خاص. 3.بعد از انتخابات تا حدی حملات کاهش یافته بود (با این فرض که نتانیاهو نیازی به قدرتنمایی تبلیغاتی نداشته) حالا با وضعیت فعلی نتانیاهو دوباره این نمایش تبلیغاتی را از سر گرفته. 4.اطلاعات تکمیلی این رژیم از شلیکها و منشاشون به مقاومت معطوف شده ( حالا به هر دلیلی) و خواسته پاسخی به مقاومت داده باشه. یک نکته ای وجود داره به نظر نیروهای فعال ایرانی به قراین مختلف در سوریه کاهش پیدا کرده ( به هر دلیلی از جمله عدم نیاز عملیاتی، فراموش نکنیم مهمترین دلیل حضور ایران در تیفور برنامه ریزی حملات پهپادی خصوصا شاهدها ضد داعش در صحرای سوریه بود که همون موقع فعالیت داعش هم اون حمله به تیفور انجام شد و حالا احتمالا شاهدهای ارزشمند دیگه در سوریه نیازی بهشون نیست و نیستند هم، یا به دلیل کاهش ریسک و همچنین دلایل دیگه) و احتمالا در جاهایی که باید الان حضور دارند. نکته دوم که دوستان مطلع احتمالا بهتر واقف هستند تبدیل شدن مضحک «دیده بان حقوق بشر سوریه» به یک منبع خبری منفرد و مرجع برای رسانه های خبری غربی است. یک رسانه تقریبا تک نفره در لندن که اوایل کار یک شبه اکانت هواداری حمایت متعصبانه از النصره و جنایتکاران و تروریستها بود و بعدها که ورق در سوریه کم کم برگشت ادعای بی طرفی کرد و البته مدارش به همون مدار سابق میچرخه و خودش را به عنوان یک مرجع خبری جا زده با مخلوطی از خبرهای درست و نادرست ولی کاملا آشکارا در ضدیت با مقاومت و بعضا خبرهایی از جبهه مقابل.
-
1 پسندیده شدهبه نظر می رسه جهنم ایرانی را اینجا هم باید ببینیم . چرا برای ارائه مقالات ضرب العجل در نظر نمی گیرید ؟ با این شیوه ماهنامه به فصلنامه یا سالنامه تبدیل می شه ! می شه در شمارگان بعدی کیفیت را بهبود بخشید .
-
1 پسندیده شدهتوسعه ناوگان دریای خزر روسیه تا هنگامیکه که فدراسیون روسیه موشکهای کروز را از طریق ناوگان دریای خزر خود بر علیه اهدافی در سوریه در اکتبر ۲۰۱۵ پرتاب نکرده بود تعداد کمی درغرب توجه ای به این ناوگان ازناوگان کشتی های جنگی روسیه می کردند و اغلب آن را یک نیروی کاملا دفاعی ساحلی می دیدند . اما در سه سال پس از آن، واحد نیروی دریایی روسیه - ناوگان دریایی نظامی - به طور چشمگیری توانایی ها و نقش خود را در تفکر مسکو گسترش داده است و این روند احتمالا با قرارگرفتن دریا سالار نیکولای یومنوف فرمانده پیشین ناوگان دریای خزر روسیه به عنوان فرمانده جدید نیروی دریایی روسیه VMF افزایش خواهد یافت . در این راستا ، دریا سالار سرگئی پینچوک فرمانده فعلی ناوگان دریای خزر روسیه ، اخیرا اعلام کرده که برای اولین بار، نیروی تحت امر وی شامل هواپیماهای نظامی آبی خاکی و بالگرد میشود . دریاسالار پینچوک خاطر نشان کرد که ما در حال تشکیل یک اسکادران هوایی هستیم که در Kaspiysk مستقر خواهد شد و متشکل هواپیماهای Be-200 و بالگرد های Mi-12PB خواهد بود که به ناوگان دریای خزر روسیه توانایی بیشتری برای انجام عملیاتهای جستجو و نجات و ارائه خدمات درمانی را می دهد . تا اینجای سخنان پینچوک قطعا درست است. اما وجود این قابلیت به ناوگان محلی روسیه اجازه میدهد تا قدرت موثرتری را به دست آورد ، به خصوص در حال حاضر که این نیرو نه تنها در آستاراخان که به صورت سنتی ناوگان شوروی در آن واقع شده بود بلکه درداغستان ، به مراتب پایین تر از ساحل غربی دریایی و نزدیک به آذربایجان ، ایران و ترکمنستان قرار گرفته است . در حقیقت مجموعه ای از گام هایی که دولت روسیه در طول یک سال گذشته برداشته در طول یک ماه قبل در طی تمرینات نظامی روسیه به تنهایی قویا نشان میدهد که مسکو قصد دارد از توانایی جدید خود به صورت تهاجمی تری استفاده کند . در میان مهم ترین پیشرفت ها در بهار امسال ، این ناوگان کوچک اکنون در حال ساخت خانه های جدید برای نیروی دریایی بسیار بزرگ تر خود است. آموزش و عملیات آن نه تنها با منطقه نظامی جنوبی ، که دریای خزر بخشی از آن است ، بلکه با ناحیه فدرال جنوبی که بر بخشی از روسیه در مجاورت قفقاز شمالی نظارت میکند، یکپارچه شده است . آموزش و عملیات ناوگان در مقایسه با یک سال پیش به شدت افزایش یافته و این فعالیت ها توسط تلویزیون مسکو پوشش داده شده اند، موضوعی که می تواند پیامی را ارسال کند و در نهایت - و شاید مهم ترین تغییرات برای ناوگان دریای خزراین است که در گذشته اغلب از مانورهای نظامی روسیه و جشنهای روز پیروزی خارج می شد اما در ماه گذشته در هر دو نقش برجسته ای داشته است . قطعا این مورد وجود دارد که ناوگان دریای خزر روسیه در حال حاضر ظرفیت آتش بیشتر و ظرفیتهای زمینی - دریایی بیشتری نسبت به نیروهای دریایی دیگر کشورهای ساحلی خزر دارد. این فقط یک نیروی عملیات جستجو و نجات نیست که فرمانده آن میخواهد مردم آن را باور کنند . ناوگان دریای خزر به طور فزاینده ای یک نیروی نظامی است که باید به حساب آید، به خصوص اگر درگیری در اوکراین ادامه یابد یا اختلاف بین ایران و ایالات متحده از جنگ لفظی به چیزی فراتر افزایش یابد . ترجمه و تلخیص صرفاً برای میلیتاری / بن پایه : Jamestown
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس عملیات کور هواپیمای RF-4 با همه محدودیت های پروازی اش ، آب باریکه ای را می مانست که می توانست تنور عملیات ها را علیه دشمن گرم نگه داشته و امید به بیرون راندن اشغالگران را از خاک میهن اسلامی تازه کند ؛ اما جلسه تابستان 1363 ، مُهر دیگری بود بر محدودیت بکارگیری آنها. این جلسه مهم در حوزه فرماندهی نهاجا تشکیل شده بود و همه فرماندهان سپاه از آقای محسن رضائی بگیر تا فرماندهان عملیاتی جنگ حضور داشتند. من و آقای حسین تاش از یگان هوائی سپاه به آن جلسه دعوت شده بودیم. عموما این جلسات برای تبادل نظرات بین ارتش و سپاه برگزار می شد ، اما این بدترین جلسه ای بود که کام همه فرماندهان را تلخ کرد. آقای معینی فر ، از فرماندهان ارتش در این جلسه رسما اعلام کرد که ما به دلائل مختلف ، دیگر نمی توانیم از هواپیمای فانتوم استفاده کنیم. برای شناسائی و عکسبرداری از مواضع دشمن از این پس فکر دیگری بکنید. با این حرف حالمان گرفت. با دکل های برق که فقط در برخی از مناطق پیدا می شد، چیز زیادی نمی شد از عقبه دشمن را دید زد. نیروهای شناسائی زمینی هم فقط می توانستند حداکثر از کمین ها عبور کرده و تا خط دشمن پیش بروند. از آن به بعد به راحتی ، نمی توانستیم حدس بزنیم ، چه برسد به اینکه بخواهیم عملیاتی را طرح ریزی کنیم. تمام روش های شناسائی دشمن بسته به همین چند مورد بود ، اما این فقط عکس هوائی بود که می توانست چاره کار باشد. اگر چه عکس های RF-4 هم از ارتفاع بسیار بالائی گرفته می شد و بسیاری از مواضع به خصوص آنهائی را که دشمن اختفاء و استتار کرده بود ، پیدا نبود و از طرفی فاصله زمانی عکسبرداری تا موزائیک کردن و تفسیر آنها و استخراج و دسترسی به اطلاعات آنها ، زمان نسبتا زیادی می برد و در این فاصله دشمن می توانست ؛ آرایش نظامی خود را عوض کند ، اما با این همه فرماندهان به شناخت کلی از عقبه دشمن می رسیدند. اما اکنون بدون آن یا باید از عملیات کردن علیه دشمن صرف نظر می شد و یا به عملیات کور تن داده می شد. تن دادنی که بی شک خسارات فراوانی را باید به جان خرید. اگر چه آن روز همه مأیوس و نگران بودند اما ایمان داشتیم که راه سومی باید وجود داشته باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * راه سوم ظاهرا احمد راه سوم ماجرا بود. من می دیدم این چند روز دارد تقلاهائی می کند و رفت و شدهائی را نیز به فرماندهی یگان راه انداخته است اما نمی دانستم اینقدر مهم شده باشد. احمد با این کار حسابی خودش را مطرح کرده بود. اکنون دیگر نامش ورد زبان فرماندهان شده و خبرش حتی به محسن رضائی هم رسیده بود. پیش خود می گفتم : حالا دیگر حتی می تواند خانه نیمه کاره اش را به اتمام برساند ، به خصوص اینکه او آدم نکته سنج و فرصت شناسی است و می داند چطور با فرماندهان حرف بزند تا به خواسته هایش برسد. شاهکارش فقط این نبود که موفق شده بود پرنده ای بدون سرنشین بسازد که به راحتی در آسمان پرواز کند ، بلکه او توانسته بود با کار گذاشتن دوربین عکاسی در آن ، عکس هائی از فراز شهرش با وضوح بسیار بالا بگیرد. این کار یعنی تحول اساسی در جنگ. وقتی با خودم فکر میکردم او با این کار چقدر توانسته است در کم شدن ضایعات انسانی جنگ کمک کند ، حسودی ام میشد. ما با هم همکار بودیم ، هر دو با هم سر یک کلاس می رفتیم و در قسمت فنی هواپیمائی ، عضو کادر اویونیک بودیم. اما اینک توجه الهی شامل حال او شده بود. عکس های هوائی را که او از فراز شهر قزوین گرفته بود ، واقعا قابل تقدیر بود. بی خود نبود که به دستور آقا محسن فرمانده کل سپاه ، هم پول و امکانات برای توسعه کار در اختیارش گذاشتند و هم اسلحه ای کمری به او دادند که از خطر منافقین در امان بماند. خودش می گفت : برای اینکار از طرف منافقین تهدید به مرگ شده بود. حالا آنها چطور فهمیده بودند ، بماند. چقدر خبرهای جور واجور در این چند روز برای احمد اتفاق افتاده بود و من بی خبر مانده بودم. ولی نمی دانم چرا برای نشان دادن هواپیمایش ، هر بار تعلل می کرد. او حتی مرا که دوست صمیمی اش بودم به خانه اش راه نداد. وقتی در پاسخ فرمانده یگان هر بار طفره می رفت ، من به همراه چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم که سر زده به خانه اش برویم و هواپیمایش را از نزدیک ببینیم. همین کار را هم کردیم. او اول نخواست ما را به خانه اش راه بدهد ، اما وقتی فهمید ما این همه راه را از تهران کوبیده ایم و تا قزوین آمده ایم ، تسلیم شد و ما را به انباری خانه شان برد. تماشای هواپیمای اسباب بازی با آن چرخ های کالسکه و درب و داغون اش ، مسخره تر از آن بود که ماجرا را باور کنیم ، چه برسد به اینکه از او توضیح بیشتری بخواهیم. کافی بود چشم به چهره مضطرب و شرمنده اش می دوختیم. تمام حرکاتش گویای یک دروغ بزرگ بود ، چیزی که ما را همچنان سر دو راهی قبل متوقف کرد. او چون نتوانسته بود هواپیماهای دست سازش را پرواز دهد ، عکس های ارائه شده به ما را از درون یک بالگرد گرفته بود. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهسه ژنرال دائمی روسیه پرتره ای از نبرد اسمولنسک وسعت روسیه نزدیک به 17 میلیون کیلومتر مربع ( در دوران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، 22 میلیون کیلومتر مربع ) است که به دو بخش آسیایی و اروپایی تقسیم می گردد . با این وصف ، وسعت این کشور ، در کنار سرمای استخوان سوز زمستان های مشهور آن تا کنون حداقل دو ارتش بزرگ تاریخ نظامی ( گراند آرمه و ورماخت ) را چون هیولایی سپید ، به درون خود کشیده و از میان برده است . در سال 1812 ، ناپلئون بناپارت ، ارتش کبیر ( گراند آرمه ) خود را که مورخین استعداد سازمانی این نیرو را تا 500000 نفر تخمین می زدند و یگانهای آن از ملیتهای فرانسوی ، آلمانی ، لهستانی ، ایتالیایی و سایر کشورهای اروپایی که روابط حسنه ای با فرانسه داشتند ، تشکیل میشد ، بسیج نمود تا روسیه را بعنوان کلید امپراتوری ، فتح کند. این عملیات تهاجمی چند ماه به طول انجامید و حتی به اشغال مسکو نیز منجر شد ، اما بدلایل مختلف این حضور چندان دوام نیاورد و وی مجبور به عقب نشینی گردید. مشهور است که از این ارتش پانصدهزار نفری ، تنها 95000 نفر به ویلنا ( لهستان ) رسیدند . چیزی در حدود 120 سال بعد ، درست در همان روزی که فرانسوی ها عازم فتح روسیه شدند ، ورماخت دست به یک عملیات تهاجمی سراسری در طول مرزهای مشترک با اتحاد شوروی زد . وقتی افسران ستاد ارتش به هیتلر هشدار دادند که اشغال روسیه ممکن است طول کشیده و سرمای زمستان تحرک واحدهای رزمی را متوقف خواهد کرد ، وی پاسخ داد که "عامل موتور" این مشکل را حل نموده است . اما پیش بینی ها به تقریب درست از آب درآمد و با اولین برف زمستانی ، جاده ها لغزنده شد ، با شدت گرفتن سرما ، موتور خودروها و زره پوش ها یخ زد و قطعات توپخانه در اجرای آتشباری به مشکل برخورد نمود و این بار از ارتش 3000000نفری آلمان ، تنها عده ای معدود موفق به بازگشت شدند . به همین دلیل ، مشهور است که روسیه ، 3 ژنرال معروف دارد که در سراسر تاریخ ، از این کشور محافظت نموده اند ، این سه ژنرال مشهور دسامبر ، ژانویه و فوریه (اواسط آذر تا اواسط اسفند) نام دارند . در این سه ماه ، ریزش برف و شدت سرما به حداکثر خود میرسد و فقط بومیان این کشور تحمل زندگی در شرایط ناگوار را در اختیار دارند .
-
1 پسندیده شدهبا سلام - ضمن تشکر از جنابعالی بابت مطالعه دقیق و سئوال بسیار مهمی که مطرح فرمودید : در این ارتباط باید بگویم که فاصله میان ایجاد یک راهبرد تا به رسمیت شناختن آن ، تغییر ساختارهای واحد نظامی مورد نظر ، ایجاد ایده برای ابداع فناوری های مورد نیاز این راهبرد و در نهایت اجرای بدون نقص آنها سال ها فاصله مورد نیاز هست و خواهد بود . ژنرال استاری به عینه این مساله را ذکر می کند که اساسا" ارتش ها ، نهادهای اجتماعی بشمار می روند که بشدت در مقابل ایجاد تغییرات مقاومت می کنند و اصولا" تا زمانی که در یک موقعیت بحرانی وارد نشوند ، حاضر به اعمال تغییرات بنیادی ( انقلاب دراستراتژی نظامی ) بجای ایجاد یک رفرم ( تغییرات سطحی در ساختار رزمی ) نیستند . نمونه بارز این مساله ارتش آمریکا بشمار می رود . تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ، ایالات متحده تا پایان جنگ ویتنام بشدت به همان دکترین رزمی قدیمی خود یعنی استفاده از حجم انبوه آتش ( حمایت هوایی و زمینی توسط واحدهای نیروی هوایی و آتشبارهای توپخانه توسط مهمات غیر هوشمند ) برای پشتیبانی پیاده نظام تکیه داشت چرا که این دکترین در برایر ورماخت در جنگ جهانی دوم و ارتش کره شمالی در جنگ کره (1953) جواب داده بود ، چرا که در این دو جنگ واحدهای دشمن ، یگان های منظم و کلاسیک بشمار می آمدند . اما در جنگ ویتنام و بخصوص از اواسط این جنگ ، ارتش ایالات متحده با دو مفهوم جدید مواجه شد : 1- تبدیل شدن دکترین ارتش ویتنام شمالی از نبرد کلاسیک به نبرد نامتقارن ( و نه ناهمتراز) 2- ظهور واحدهای پدافند موشکی برای دفاع از اهداف حیاتی ویتنام شمالی که توسط روسها فراهم آمده بود ( واحدهای سام- 2 ، آتشبارهای توپخانه ای و در انتهای جنگ واحدهای سام-3) در ارتباط با مورد اول ، آمریکایی ها تا زمانی که ویتنام شمالی با روش کلاسیک می جنگید ، برای شکست دادن آنها مشکل زیادی نداشتند ، چون در تعداد نیرو 10 به یک و در قدرت آتش 20 به یک از برتری فاحشی برخوردار بودند ، اما زمانی که دکترین رزمی ویتنام شمالی تغییر نمود ، دوران فاجعه بار برای آمریکایی ها آغاز گردید ( این مساله خودش یک موضوع مفصل برای پژوهش بشمار می آید ) در ارتباط با مورد دوم هم بسیار روشن است . تا قبل از وارد شدن آتشبارهای گاید لاین و میگ -21 و رادارهای پیش اخطار P-15 فلت فیس و توپخانه ضدهوایی اس- 60 به ویتنام شمالی ، نیروی هوایی آمریکا هیچ مشکلی برای اجرای تاکتیک های بمباران فرشی و شخم زدن خاک ویتنام شمالی نداشتند ، اما ورود تدریجی این سلاح ها ، بتدریج عرصه را بر نیروی هوایی آمریکا تنگ نمود ، تا جایی آمریکایی ها مجبور شدند بسرعت تسلیحات و تاکتیک های سرکوب پدافند هوایی دشمن (SEAD) را که شامل بمب افکن های تاکتیکی اف-105 تاندر چیف و موشکهای ضد تشعشع ( ضد رادار) شرایک و استاندارد( که در حقیقت نمونه هواپایه موشک سطح به هوای استاندارد) بود را وارد عرصه نبرد نمایند حتی این جنگ موجب شد تا ایالات متحده تاکتیهای بمباران متعارف خود را تغییر داده و حتی رو به استفاده از مهمات هوشمند بیاورد . بعنوان مثال در طول 4 سال آخر جنگ ، آمریکایی ها بارها سعی کردند تا به سبک جنگ جهانی دوم و با اعزام تعداد انبوه بمب افکن ها ، پل راهبردی " تان هوا" را منهدم کنند ولی علیرغم تلفات بالا ( در حدود 60 تا 90 فروند هواپیما) نتوانستند ، ولی با ورود نخستین سری مهمات هوشمند پیووی ، تنها در یک سورتی پرواز که توسط بمب افکن های تاکتیکی اف-4 فانتوم انجام گرفت ، این پل برای یکسال و نیم بلااستفاده گردید . غرض از بیان این مسایل ، این بود که متاسفانه تا یک سازمان رزمی ( مثل یک ارتش ) دچار یک فاجعه نشود ، هیچ اقدامی برای تغییر ساختارها ، فناوری ها ، تاکتیک ها و تکنیک ها ی خود بعمل نخواهد آورد . در ارتباط با بحث دفاع متحرک که نسخه آزمایشی نبرد هوا- زمینی بشمار می آید ،هم این مساله کاملا" صادق است . براساس نوشته های ژنرال استاری ، ارتش ایالات متحده فقط زمانی به این فکر افتاد که باید ساختار ، تاکتیکها ، استراتژی ها و فناوری و حتی تکنیکهای خود را تغییر دهد که با فاجعه نظامی ویتنام مواجه گردید . عین این مساله برای روسها در افغانستان و چچن تکرار گردید . در ارتباط با عراقی ها هم این مساله صدق می کند . عراق جنگ با ایران را زمانی آغاز کرد که کاملا" براساس دکترین های رزمی اتحاد شوروی سازماندهی شده بود ، یعنی تکیه بر توان زرهی که از پشتیبانی آتش توپخانه بهره می برد و در حالی که تانک ها در این ارتش صرفا" وظیفه یک توپخانه متحرک را ایفا می کردند ، پیاده نظام به همراه IFV ها به خطوط دشمن حمله میبرد . عراقیها هم تا قبل از ورود به خرمشهر از همین روش پیروی می کردند ، ولی چون در خرمشهر با نوع تازه ای از نبرد ( یعنی نبرد شهری که در آن تانک دیگر کارایی خود را تا حد زیادی از دست می داد ) روبرو شدند ،بتدریج پیاده نظام و IFV های خود را وارد عرصه کردند . بعد از اینکه عزیزان ارتش و سپاه ( با سهم مساوی از این پیروزی ) توانستند خرمشهر را آزاد کنند ، عراقی متوجه نقص موجود در دکترین روسها شده و بتدریج با استفاده از مستشاران نظامی فرانسوی ، بلژیکی ، مصری ، اردنی ، پاکستانی و نهایتا" امریکایی ، ساختار رزمی خود را بویژه در یگانهای گارد ریاست جمهوری تغییر داده و با استفاده از استراتژی دفاع متحرک ، ضرباتی را به ما وارد ساختند . البته به کارگیری این استراتژی توسط عراق و اقدامات متقابل ما بصورت محدود درکتاب ارزشمند دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه با عنوان " جنگ در سال 65" تشریح شده است . تلفات در حدود 100 نفر بود اگر اشتباه نکنم .
-
1 پسندیده شدهبخش هشتم : این نبرد ، با همراهی افسران علاقه مند به این موضوع آغاز گردید و استاری با نوشتن مقالات و چاپ آنها در نشریات نظامی ( که در کشور ما متاسفانه به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد ) ارتش را وادار به عکس العمل نمود . آنچه در این تلاش نقشی اساسی داشت ، مفهوم باز آزمودن (reexamination) وسواس قدیمی موجود در ارتش بود . تردید درباره مفاهیم قدیمی ، به معنای حمله به آنها ونه صرفا" ایجاد یک شبهه درباره آن در یک گستره وسیع بود ، بدین معنی که نه تنها به ایده های قدیمی حمله می شد ، بلکه یک تهاجم همه جانبه به تمامی مشاغل ، حرفه ها ، تاکتیکها ،فناوری ها و... که ایده های قدیمی برپایه آن استوار بود نیز صورت می گرفت . این مساله به معنای بازبینی و شاید تغییر کل ساختار نظامی ارتش ایالات متحده بشمار می رفت که شامل اندازه ، ترکیب و شمار واحدهای رزمی هم می بود . این تغییرات بدین معنا بود که این تحول در زمانی صورت می گرفت که دکترین نظامی اتحاد شوروی هنوز تحت تاثیر دکترین " شتاب حرکت نیروهای انبوه و نبرد مداوم زمینی (mas momentum and continue land combat) قرار داشت . بنابراین جهش بسوی نوع جدیدی از آموزه های نظامی تنها در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بوقوع پیوست .( نکته جالب هم این است که نخستین آزمایش غیر رسمی این دکترین ها در جنگ ایران و عراق صورت گرفت ولی برای ساختار کند و غیر قابل انعطاف ارتش عراق اساسا" چنین چیزهایی غیر قابل قبول و پذیرش بشمار می رفت ، بااینکه عراقی ها نتایج نسبتا" قابل قبولی از اجرای این دکترین ها بدست آورده بودند ) . در این دوره ، استاری نه تنها در ارتباط با موضوعات نظامی ، بلکه در باره موضوعات اقتصادی و اجتمای در ساختار ارتش ایالات متحده تغییرات زیادی را موجب گردید . وی در سال 1982 در نخستین دیدارش با آلوین تافلر چنین گفت : " تغییر ساختار محافظه کار ارتش بسیار دشوار است . از آن گذشته ارتش ایالات متحده یک نهاد موج دومی است . بدین معنی که ارتش بعنوان یک نهادی که وابسته به صنایع نظامی است مشخص می گردد و این صنایع وظیفه دارند بصورت سریال سلاح تولید کنند . ارتش توانایی افراد را در چهارچوب تجهیزات تولید شده توسط صنایع نظامی محدود می کند وبعد از آن پرسنل و سخت افزارهای نظامی را در یک جا جمع نموده تا ایالات متحده قادر باشد در یک جنگ پیروز گردد . این رهیافت ، یک رهیافت کاملا" موج دومی است و ما باید آن را به یک رهیافت موج سومی تبدیل کنیم ." با چنین قصدی ، ژنرال استاری به حمایت افسران مافوقش نیاز داشت . او حمایت ژنرال ادوارد . سی . مایر (E.C. MEYER) ( نکته جالب اینکه این فرد یک حامی جدی برای تشکیل نیروی دلتا توسط سرهنگ چارلی بکویث ، فرمانده عملیات زمینی در طبس نیز بود ) را که در آن زمان رییس ستاد ارتش بود را بدست آورد . همچنین افسرانی نظیر ژنرال دیپوی ، ژنرال آبرامز ( که تانک اصلی میدان نبرد آبرامز به نام اوست ) و... را جلب نمود . علت موافقت این افراد این بود که اینان هنوز از ضربه ویتنام خاطرات بدی داشتند و می فهمیدند که وجود تفکری تازه ، برای ارتش ایالات متحده بشدت ضروری است . استاری در ستاد خود نیز به وجود افسرانی تحصیل کرده و با تجربه نیاز داشت . افزون برآن افسرانی نظیر ژنرال ویلیام ریچاردسون و جمع کوچکی از افسران ارتش در رده سرهنگی به مانند سرهنگ ریموند هنریکس ، سرهنگ هوبا واس دوچک و سرهنگ هولدر در ستاد ارتش واقع در فوت لیون فورت ایالت کانزاس در تعریف و تدوین این آموزه به وی کمک می نمودند. ادامه دارد ..............
-
1 پسندیده شدهبخش هفتم : تغییر در پنتاگون : زمانی که استاری در سال 1977 ( دوسال قبل از انقلاب اسلامی و سه سال قبل از آغاز جنگ تحمیلی ) ارتقاء مقام یافت و به سرپرستی ترادوک منصوب شد ، هنوز نیاز به نظریه ای نو و عمیق تر ، ذهن وی را بخود مشغول نموده بود . استاری همیشه به این مساله دقت می کند که برای ایده دفاع فعال و ژنرال دوپوی احترام قائل شود . وی سالها بعد چنین به یاد می آورد که در آن سال ها وی با دیدگاه ای دوپوی موافق بود اما میان آن دو بر سر مبحث دفاع در برابر تهاجم ، اختلاف نظر جدی وجود داشت . بنابراین استاری به این نتیجه رسیده بود که آنچه که لازم است نه تنها تحولی تدریجی ، بلکه بازاندیشی کامل درباره آموزه ارتش ایالات متحده از پایین به بالا بود . کوشش استاری در راه پیشبرد این بازاندیشی وی را مجبور ساخت تا با پاره ای از پیش فرض های مهم جنگ موج دومی به مبارزه برخیزد . این کار ، او را واداشت تا نقش کسی را ایفا نماید که می خواهد ، انقلابی در آموزه های نظامی ایجاد کند . یعنی به راه انداختن فرایندی نو برا تدوین نظریه جنگ موج سومی و ایجاد جهت های تازه در آن . با این حال ، تغییر دادن هر آموزه نظامی ، بدان می ماند که با پرتاب پفک ، سعی کنیم تا یک خودرو زرهی را از کار بیاندازیم ، ارتش هم به مانند هر نظام اداری عظیمی در برابر نوآوری ایستادگی می کند ، بویژه اگر تغییر بطور ضمنی به معنای پایین آوردن اعتبار واحدهای نظامی سنتی شده و نیاز به یادگیری مهارتهای تازه و تعالی بخشیدن به رقابتهای نابجای پرسنل باشد . تعریف یک آموزه جدید و جلب حمایت نیروهای مسلح و سیاستمداران و سپس اجرای عملی آنها به کمک نیروهای تربیت یافته و فناوری های مناسب ، کاری است بس عظیم و هیچ نیرویی خواه یک ژنرال ارشد باشد یا نباشد ، به تنهایی نمی تواند آن را اجرا کند . این کار به مهماتی که ایده نام دارد ، نیاز داشت .
-
1 پسندیده شدهبخش ششم : دفاع فعال ( متحرک ) : استاری چنین استدلال می نمود که اگر انبوه لشکریان سوری را که به آموزه ها و تسلیحات روسی مجهز بودند ( البته این مقایسه نسبی است ) ، بتوان با نیروهای فوق العاده کمتر اسراییلی ، محاصره و متوقف نمود ، چرا ناتو نتواند با استفاده از نیروهای کمتر ، جلوی انبوه قوای شوروی و پیمان ورشو را بدون استفاده از تسلیحات اتمی بگیرد ؟؟ در حقیقت این درسها را می توان در بخشهای دیگر جهان به کار بست که بر پایه این آموزه قدیمی که فقط می توان با استفاده از انبوه نیرو به پیروزی دست یافت ، ارتشهای عظیمی را بلحاظ کمیت ایجاد کرده بودند . ارتش ایالات متحده ، که فاجعه ویتنام آن را متقاعد ساخته بود که شدیدا" به تحول نیاز دارد ، در سال 1973، فرماندهی دکترین و آموزش (TRAINING AND DOCTRINE COMMAND) یعنی TRADOC را تحت سرپرستی ژنرال ویلیام دوپوی ایجاد نمود . این مرکز در دوره جنگ سرد ، بزرگترین نظام آموزشی جهان غیر کمونیست را تحت سرپرستی خود داشت و به مسائلی همچون نظریات یادگیری و فناوری های آموزشی توجه می نمود . در سال 1976، یعنی همان موقعی که استاری به آلمان اعزام شده بود ، این مرکز یک آموزه جدید نظامی را با نام دفاع فعال یا دفاع متحرک را ارائه داد . این آموزه که تا حد زیادی از تجربه اسراییل در جنگ 1967و 1973 و ایده های استاری متاثر بود ، طرفدار عمق بخشیدن به میدان نبرد بود .یعنی به جای آنکه صرفا" به نخستین ستون نیروهای مهاجم حمله شود ، از تسلیحات دوربرد (فامد) برای از میان بردن ستون های بعدی ، عقبه دشمن و سیستم لجستیک استفاده گردد . از دید استاری ، این دکترین ، گامی در جهت درست بود . با این حال ، مساله تنها ستون دومین نیروهای دشمن نبود ، ستون های دوم و سوم و چهارم را باید چه کار کرد ؟ چرا که نیروهای روسی بلحاظ اندازه بیشتر از نیروهای سوری بودند . بنابراین ، ایده دفاع متحرک در این مرحله در باره فرایند جنگیدن به اندازه کافی دورنگری نداشت .
-
1 پسندیده شدهبخش پنجم : " این متن به هیچ وجه تایید اشغالگری رژیم کودک کش صهیونیستی نیست و صرفا" یک بررسی نظامی بشمار می رود " غافلگیری قنیطره : جنگ در ساعت 13:58 دقیقه بعد از ظهر روز 16 اکتبر 1973 آغاز شده بود . در ظرف 24 ساعت ، نیروی های تیپ 188 که در جبهه جنوبی از سوی دو لشکر سوری با 600 دستگاه تانک مورد حمله قرار گرفته بودند ، تار و مار شده و 90 درصد از افسران آنها کشته یا زخمی شدند و واحدهای مهاجم سوری فقط 10 دقیقه از رودخانه اردن و دریاچه جلیله فاصله داشتند . بنابراین به نظر می رسید که توان دفاعی واحدهای ارتش اسراییل درهم شکسته شده است و سوری ها موفق شده شده بودند تا مقرهای فرماندهی ستاد ارتش اسراییل را در این منطقه تصرف کنند . در همان حال ، یک یگان زرهی به استعداد رزمی 500 دستگاه تانک در نیمه شمالی بلندی های جولان با همان شدت ، تیپ هفتم ارتش اسراییل را که با 100 دستگاه تانک مشغول دفاع بود را مورد حمله قرار داد . در این ناحیه ، جنگ بمدت 4 روز به طول انجامید که طی آن تیپ هفتم توانست عملا" صدها دستگاه تانک و نفربر سوری را پیش از آنکه استعداد رزمی این یگان به 7 دستگاه تانک کاهش یابد ، از میان ببرد . در لحظه ای که این یگان با کمبود مهمات روبرو بود و در آستانه عقب نشینی ، 13 دستگاه تانک پس از اعمال تعمیرات صحرایی فوری به این واحد اضافه شد . تیپ هفتم در میان تعجب سوری ها ، دست به یک ضد حمله اعجاب آور زد که موجب شد تا سوری های از نفس افتاده و شروع به عقب نشینی نمایند . با این حال ، نبرد واقعا" سرنوشت ساز در بخش جنوبی اتفاق افتاد . و این درگیری بود که شیوه تفکر استاری را درباره جنگ دگرگون ساخت . مقاومت تعجب برانگیز تیپ هفتم در شمال ، زمان کافی را به ارتش اسراییل داد تا نیروهای کمکی از صحرای سینا وارد این منطقه شوند. یک لشکر به فرماندهی ژنرال دان لینر (DAN LANER) از جنوب غربی وارد منطقه درگیری شد . لشکر دوم نیز تحت فرماندهی ژنرال موشه پلد به موازات واحدهای لینر و به فاصله 10 مایلی از جنوب آن ، وارد صحنه درگیری گردید . این نیروها که اکنون از حمایت فوق العاده شدید نیروی هوایی اسراییل برخوردار بودند ، بسمت یکدیگر نزدیک شده تا محل تمرکز یگانهای سوری را در چند مایلی جنوب قنیطره در حلقله گازانبری محاصره کنند . استاری از فرماندهان اسراییلی درباره جزییات این نبرد سئوال نمود . در یک جا وی متوجه شد که در مورد اینکه با نیروهای کمکی ژنرال پلد چه باید بکنند میان فرماندهان ارتش اختلاف افتاد. 1- قرار بود ضعیف ترین نقاط را تقویت کرده و به دفاع ادامه دهند ولی پلد با این موضوع مخالف بود و ادعا می نمود که این کار صرفا" موجب فرسایش واحدها شده و به شکست می انجامد . 2- راه حل دوم که مورد حمایت ژنرال حییم بارلو ( رییس سابق ستاد مشترک ارتش اسراییل و مبدع خط دفاعی بارلو در صحرا سینا) که در آنزمان مشاور نظامی نخست وزیر اسراییل بود ، نیز قرار داشت ، این بود که از این نیروها برای اجرای یک ضد حمله زرهی استفاده گردد . در میانه یک شکست قطعی ( دقیقا" همان کاری که اروین رومل در توبروک و کاسیرین پاس انجام داد ) دستور ضد حمله تاکتیکی داده شد و این حمله بجای آنکه متوجه نقطه اصلی قوت سوری ها گردد از جهتی غیر منتظره وارد گردید . هر چند پلد تلفات بسیاری را متحمل شد ولی حمله اش به جناح چپ واحدهای سوری ، غافلگیر کننده بود و موجب برهم خوردن تعادل سوری ها شد . در نتیجه ، یگانهای سوری نه تنها غافلگیر شدند ، بلکه سازمان رزم آنها برهم خورد و این بطور مسلسل وار موجب تضعیف واحدهای" دنبال پشتیبان" نیز گردید . حییم هرزوگ در کتاب خود با عنوان جنگهای اعراب و اسراییل می نویسد : " در نیمروز چهارشنبه 10 اکتبر 1973، یعنی تقریبا" چهار روز پس از آنکه 1400 دستگاه تانک سوری هجوم خود را آغاز نموده بودند ، حتی یک تانک سوری در وضعیت فعال در غرب مرزهای دوطرف باقی نمانده بود ." واحدهای ارتش اسراییل خیلی زود روحیه خود را بازیافتند و تقریبا" تا نزدیکی دمشق نفوذ کردند . هرزوگ می نویسد : " افتخار ارتش سوریه !، در سرتاسر محورهایی که قبلا" پیشروی کرده بودند در حال سوختن بود ..... پیشرفته ترین تسلیحات و تجهیزاتی که اتحاد شوروی برای یک ارتش خارجی تامین کرده بود ، در بلندی های پر شیب جولان بصورت نقطه نقطه دیده می شد و شاهدی بود بر یکی از بزرگترین پیروزهای زرهی تاریخ در برابر چیزی عجیب و باورنکردنی . " با پذیرش آتش بس توسط سوری ها ، جنگ پایان یافت و سوری ها 1300 دستگاه تانک از دست دادند ( 867 دستگاه به غنیمت اسراییل در آمد ) . درحدود 3500 سوری کشته شدند و 370 نفر نیز به اسارت در آمدند . تقریبا" تمامی تانکهای موجود در واحدهای زرهی ارتش اسراییل دچار آسیب شدند ولی بسیاری از آنها فورا" تعمیر شده و به خطوط مقدم بازگشتند . تنها در حدود 100 دستگاه کاملا" از میان رفت ، 272 نفر کشته شدند و 65 نفر نیز به اسارت در آمدند . با این وصف ، درس مهمی که این جنگ برای استاری داشت این بود که : 1- " نسبتهای آغازین " نتیجه نهایی را تعیین نمی کند . 2- مهم نیست که چه کسی ، تعداد بیشتری در اختیار دارد یا خیر - بدین معنی که با وجود اینکه سوری ها ، ستون پشت ستون واحدهای مکانیزه در اختیار داشتند ( به مانند عراق در جنگ 8 ساله ) هیچ کمکی به آنها نکرد . 3- درس مهم دیگر این مساله بود که هرکس ابتکار عمل را از طرف مقابل بگیرد ( خواه در حال حمله باشد یا دفاع ، یا اینکه کمیت نیروهایش زیاد باشد یا کم ) به هرحال پیروز خواهد شد . بدین معنی که به مانند آنچه که ارتش اسراییل نشان داد ، حتی یک ارتش کوچک که بلحاظ راهبردی در وضعیت تدافعی قرار دارد می تواند ابتکار عمل را از دست حریف خارج سازد . با این حال ، چنین ایده هایی تازگی نداشت ، اما بطور مستقیم تفکر مرسوم آن زمان را بشدت زیر سئوال برد . پیش فرض قدیمی (که در بازیهای جنگی و مانورهای آموزشی جای داشت ) این بود که اگر اتحاد شوروی حمله کند ، ناتو باید عقب نشینی نموده ، دست به عملیات تاخیری بزند و سپس ناگهان یک ضدحمله قدرتمند را علیه روسها اجراکند و اگر در این کار موفق نشد از تسلیحات تاکتیکی هسته ای استفاده کند . استاری نتیجه گرفت که این کار بشدت اشتباه است . وی معتقد بود : " ما دریافتیم که باید در عمق منطقه جنگی دشمن ، عملیات تاخیری را اجرا کرده ، تعادل قوای دشمن را برهم زده ، پیشروی ستون های مکانیزه منظم دشمن ( تاکتیک اصلی روس ها در استفاده از یگان های زرهی ) را متوقف کنیم . بنابراین ما مجبور نیستیم که آنها رانابود کنیم . فقط باید مانع از رسیدن آنها به میدان جنگ شویم تا نتوانند واحدهای مدافع ما را درهم بشکنند . ( ژنرال هاینز گودریان در اینباره نوشته است " رسیدن به جبهه نیمی از پیروزی است" ) ادامه دارد .............
-
1 پسندیده شدهبخش چهارم : بلیطی برای تل آویو : با این وصف ، آنچه که استاری را متقاعد ساخته بود ، برخوردی وحشیانه و کوتاه بود که سه سال قبل از آن اتفاق افتاده بود . در 3200 کیلومتری شرق آلمان ، در مرز میان اسراییل و سوریه ، در میان تپه های ناهمواری که ارتفاعات جولان نام دارد ، یکی از بزرگترین نبردهای زرهی تاریخ بشر پس از نبرد کورسک ، اتفاق افتاد . افسران زرهی همه کشورها این نبرد را مطالعه کرده و خواهند کرد . این برخورد در روز 6 اکتبر یعنی یوم کیپور 1973 ، زمانی اتفاق افتاد که ارتشهای عربی ( سوریه و مصر ) با استفاده موفقیت آمیز از اصل غافلگیری ، به اسراییل حمله بردند . ارتش اسراییل در جنگ 6 روزه 1967، در فرصتی کوتاه ، طومار ارتشهای عربی را در هم پیچیده بود و نیروهای هوایی شش کشور عربی قبل از آنکه بتوانند حتی یک سورتی پرواز انجام دهند ، بر روی زمین نابود نمود. اما در سال 1973 ، نیروهای اعراب مجهز تر بوده و بهتر آموزش دیده بودند و اطمینان داشتند که یکبار و برای همیشه می توانند اسراییل را شکست دهند و چرا که نه !؟ نیروهای سوری در جبهه شمالی با رعایت غافلگیری دست به حمله زدند ، پنج لشکر با بیش از 45 هزار سرباز با پشتیبانی بیش از 1400 دستگاه تانک و هزار قبضه انواع توپخانه و خمپاره انداز ، سرتاسر مرزهای شمالی فلسطین اشغالی را درنوردیده و به یگانهای اسراییلی حمله کردند . بخش عمده ای از واحدهای زرهی سوری در آن زمان از تانکهای تی -62 بهره می برد که پیشرفته ترین تانکی بود که اتحاد شوروی برای متحدین خود فراهم نموده بود . در برابر آنها ، دو تیپ نسبتا" ضعیف اسراییلی قرار داشتند . در جبهه شمالی ، تیپ هفتم زرهی و در جبهه جنوبی تیپ 188 که استعداد رزمی این دو تیپ روی هم رفته ، 6 هزار سرباز و 177 دستگاه تانک و 60 قبضه توپ بود .اما به رغم این تفاوت خیره کننده ، این اسراییل بود که پیروز شد . دوماه و نیم بعد ، یعنی در اوایل سال 1974، ارتش بریتانیا از ژنرال استاری و تیمی از افسران زرهی دعوت نمود تا از ساختار زرهی این کشور بازدید نمایند ، اما در جریان این بازدید ناگهان از جانب ژنرال کرایتون آبرامز (creighton Abrams) فرمانده ستاد مشترک ارتش به استاری تلفن شد با این مضمون که :" شما به اسراییل می روید " استاری که بهترین بخش زندگی اش را صرف مطالعه تاکتیک های رزم زرهی کرده بود ، مصم شد که بداند دقیقا" در جولان چه اتفاقی افتاده است . چیزی نگذشت که استاری خود را در برابر " خطوط بی پایان " تانکهای نابود شده و نفربرهای سوخته سوری یافت . او وجب به وجب میدان نبرد جولان را زیر پا گذاشت و چندین بار با فرماندهان مهم ارتش اسراییل از جمله " موسی پلد" ( Moshe peled) ، آویگدور کاهالانی ، بنی پلد و افسرانی تا سطح فرمانده گردان دیدار نمود و آنان نیز هر ثانیه از نبرد را برای وی بازسازی نمودند . ادامه دارد .....
-
1 پسندیده شدهقسمت دوم : سال 1948 بود که استاری از آکادمی نظامی ارتش با با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل گردید . جنگ جهانی دوم تمام شده بود و وی افسری جوان در ارتشی بود که بتدریج از حالت بسیج خارج می گردید . استاری بتدریج نردبان ترقی را پیمود و درجه گرفت و از فرمانده دسته و گروهان به افسر ستاد گردان ارتقاء یافت . وی کارشناس رسته زرهی بود و در دهه 1950 بعنوان افسر اطلاعات در ستاد ارتش هشتم در کره خدمت نمود . زمانی که در دهه 1960، ایالات متحده وارد درگیری های ویتنام گردید ، استاری بخدمت تیمی در آمد که وظیفه شان تجزیه و تحلیل تاکتیکهای واحدهای مکانیزه و زرهی و نیز تعیین وظایف ای یگان ها بود . بعهدها و در جریان حمله آمریکا به کامبوج در دهه 1970، با درجه سرهنگی که فرماندهی هنگ معروف یازدهم سواره نظام زرهی را برعهده داشت . درآنجا ، در جریان یک درگیری در نزدیکی باند فرودگاه سئول در اثر انفجار یک نارنجک زخمی گردید . بیلان فاجعه بار ارتش ایالات متحده در ویتنام و و بویژه ریشخند عمومی مردم خشمگین و دوپاره شده که نثار نیروهای آمریکایی بازگشته از ویتنام می گردید ، برای افسران و سربازان کار آزموده تلخ و ناگوار بود . ارتش به اتهام استفاده از مواد مخدر ، فساد و بیرحمی مورد حمله قرار گرفت . مردانی که جنگیده بودند ، می دیدند که به قتل نوزادان متهم شده اند . با این وصف ، چگونه شد ، ارتشی که بلحاظ فناوری در جهان پیشرفته ترین بود ، یعنی ارتشی که واقعا" در بسیاری از درگیری ها کلاسیک ، واحدهای منظم ارتش ویتنام شمالی را شکست داده بود ، از جنگجویانی ژنده پوش و بدون تجهیزات کافی ، آن هم از یک کشور کمونیست جهان سومی اینگونه مفتضحانه شکست خورد؟ ضربه جنگل : ارتش ایالات متحده به مانند شرکتهایی نظیر جنرال موتورز و IBM ( البته در دهه 1960و 70) بطور کامل برای درگیر شدن بر اساس جنگ موج دومی سازماندهی شده بود و به مانند این شرکتها برای اجرای عملیات انبوه و متمرکز و خطی ( که شاخصه آن وجود صرفا" ارتباط از بالا به پایین بود ) سازماندهی و تجهیز می گردید . ( در حقیقت ، جنگ ویتنام بطور مستقیم از کاخ سفید و بواسطه استفاده از تجهیزات ارتباطی بیسیم اداره می گردید و ریس جمهور گاهی شخصا" هدفهای بمباران را انتخاب می نمود .) این ارتش دارای نظام بوروکراسی سنگینی بود و درگیری هایی که بر سر اقتدار و تسلط یک نیرو در میدان نبرد میان نیروهای زمینی ، هوایی ، دریایی و سپاه تفنگداران در می گرفت و وجود رقابت شدید میان فرماندهان آنها ، تقریبا" ساختار رزمی آن را از هم گسیخته بود . زمانی که ارتش ویتنام شمالی عملیات جنگی را درمقیاس وسیع موج دومی ( استفاده از نیروهای زرهی انبوه و استفاده از مهمات غیر هوشمند ) آغاز نمود ، ارتش ایالات متحده بخوبی واحدهای ویتنام شمالی را درهم کوبید ، اما برای جنگهای چریکی ( نامتقارن - ناهمتراز) در مقیاس کوچک ، ( که دراصل یک نبرد موج اولی ) بشمار می آمد ، بسیار بد سازماندهی شده بود با اینهمه ، آنچه که استاری آن را " تجربه نکبت بار ارتش در ویتنام " می نامید ، یک تاثیر بسیار مثبت داشت و آن ، چیزی نبود جز افزایش روحیه خودکاوی (SELF-ANALYSIS) که به مراتب عمیق تر از ضربه شکست ویتنام بود و البته به اعتقاد استاری ، " آنقدر عمیق در ذهن همه جای گرفته بود که ایجاد و اجرای یک حرکت جدید ، تازه و متفاوت ، در ساختار محافظه کار ارتش راحت پذیرفته می شد " با نگاهی به تعادل نظامی در اروپا ، معلوم بود که بحران حتی از مساله ویتنام هم ، بدتر می باشد .( در دوران جنگ سرد ) . زمانی که آمریکایی ها در ویتنام درگیر بودند ، روسها از فرصت استفاده کرده و این زمان را صرف ارتقاء کیفی و کمی نیروهای خود و پیمان ورشو ( در حوزه زرهی ، موشکی و دکترین های نظامی خود ) نمودند ، بنابراین سئوال این بود که اگر ایالات متحده نمی تواند ویتنام شمالی را شکست دهد ، در برابر قدرت ارتش سرخ آنزمان از چه شانسی برخوردار می بود ؟ جنگ سرد ، در آنزمان هنوز واقعیت مسلط حوزه روابط بین الملل بود .در همان زمان که ایالات متحده از شکست تحقیر آمیز خود در ویتنام رنج می برد ، اتحاد شوروی هیچ نشانه ای از فروپاشی از خود نشان نمی داد و حزب کمونیست هنوز قدرت را در مسکو در اختیار داشت . ارتش سرخ اتحاد شوری هم به مانند یک گوریل 300 کیلویی بود که از قفس فرار کرده باشد . ادامه دارد ........