برترین های انجمن

  1. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      89

    • تعداد محتوا

      1,112


  2. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      40

    • تعداد محتوا

      9,419


  3. karmania20152015

    karmania20152015

    Editorial Board


    • امتیاز

      14

    • تعداد محتوا

      413


  4. Crash

    Crash

    Army


    • امتیاز

      12

    • تعداد محتوا

      1,055



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on چهارشنبه, 25 فروردین 1400 در همه مناطق

  1. 3 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس سایت واقعی دو سامانه سام 2 عراقی "چقدر به حسن گفتم : بابا آن قدر هواپیما را از خود دور نکن که نتوانی آن را کنترل کنی. چشم بز هم که داشته باشی بیشتر از 3 کیلومتر را نمی توانی ببینی. چه برسد به اینکه یک هواپیمای کوچک 2 یا 3 متری را دنبال کنی. ولی به خرجش نرفت که نرفت." این را با عصبانیت می گفت. حسن با لب و لوچه های آویزان نمی توانست چیزی بگوید. فقط به همراه کمک خلبان و بیسیم چی و حمید که مرتب سر او غرولند می کرد ، در حال عقب آمدن بود. ما آنقدر جلو رفته بودیم که نمی شد بیشتر از این ، پشت مواضع عراق رفت. هم خطر اسیر شدن بود و هم خطر لو رفتن عملیات آتی. بی سیم هم که ول کن نبود. هی مرتب احوال هواپیمائی را از من می پرسید که هفت دقیقه ، خبری از آن نداشتیم. حتی رادیو کنترل ها را خاموش کردیم و آنها را توی جعبه هایشان گذاشته بودیم. حسن تا آمد چیزی بگوید ، یهو دوباره حمید حرفش را قطع کرد و ادامه داد : برادرم ، مگر نشنیده ای که شناگر را آب می برد ؟ اونی که شنا نمی داند ، احتیاط می کند و همان کناره ها آب تنی می کند. لابد به سابقه خود نازیده ای و گفته ای مثل دفعات قبل آن را بر می گردانم؟! ما به توانائی حسن شکی نداشتیم. او آن قدر توی خلبانی استاد شده بود که از نوع صدای موتور هم می فهمید که هواپیما در چه حالتی است و حتی دارد روی کدام بال و در چه ارتفاعی پرواز می کند. برای همین معمولا پروازهای توی عمق را به او می سپردیم. اما نمی دانم این بار چه اتفاقی افتاد که یهو گفت : بچه ها! هواپیما را ندارم !! شما صدائی نمی شنوید ؟ حال همه مان گرفته بود و با یأس و نا امیدی در حال برگشتن بودیم. مانده بودیم این افتضاح را چجوری با قرارگاه در میان بگذاریم. سابقه نداشت هواپیمائی را گم کنیم و دیگر از او نا امید شویم. دفعات قبل ، وقتی حتی سقوط کرد هم ول کن نبودیم ؛ تا آن را پیدا نمی کردیم به مواضع مان بر نمی گشتیم. اما این بار با همه دفعات قبل متفاوت بود. توی دلمان دعا می کردیم که طوری سقوط کند که دوربین اش کاملا منهدم شود. حمید همچنان داشت غرولند می کرد که یهو حسن با تعجب از جای پرید و گفت : بچه ها هواپیما ؟؟!! خدای من امکان ندارد ! حمید با حیرت پرسید : چرا از این وری می آید ؟ مگر پشت دشمن نبود ؟ چرا از جلو می آید ؟!! در آن چند لحظه مثل برق گرفته ها همگی با هم به سمت رادیو کنترل ها پریدیم تا آن ها را از توی جعبه خارج کرده و روشن کنیم. وقتی هواپیما به کنترل مان در آمد ؛ همگی با هم خدا را شکر کردیم. شب هنگام وقتی عکس ها را ظاهر کردیم ، متوجه چیزهای حیرت آوری شدیم. آنطور که مفسرین عکس برایمان شرح دادند ، هواپیما تا عمق 11 کیلومتری پیش رفته و از 3 سایت ضد هوائی دشمن عکس هائی واضح گرفته بود. که طبق عکس ها مشخص شد که 2 تا از این سایت ها مصنوعی بودند. از بچه های ارتش شیده بودیم که دشمن برای جلوگیری از نفوذ هواپیماهای ایران به عمق مواضع خود ، سه سایت موشکی را در آرایشی کم نفوذ مستقر کرده است. که با این عکس ها حقیقت ماجرا لو رفته بود. چرا که در عکس هائی که توسط هواپیماهای RF-4 از ارتفاع بالا گرفته شده بود ، سایت ها کاملا واقعی به نظر می رسیدند. دیکوی بادکنکی پدافندی فردایش هواپیماهای RF-4 و RF-5 ارتش با اطمینان از این موضوع ، با پرواز در ارتفاع پست ؛ به سراغ سایت واقعی رفته و آن را منهدم کردند. [ به احتمال خیلی زیاد ، منظور نویسنده F-4 و F-5 بوده و اشتباها از لفظ RF-4 و RF-5 استفاده کرده است.] در خصوص امدادهای غیبی هر کس برای خودش ترجمه و تفسیری دارد ، اما من از آن روز به بعد ؛ هر موقع این کلمه را می شنوم ، انگار که دوباره هواپیما را می بینم که با سرعت به طرفم می آید. در حالی که حاوی عکس های مهمی از دشمن است. راوی : حمید آقا جانی * * * * * بی ترمز ای ایها الناس ، باز هم می گوئید نگویم بسیجی بی ترمز است ؟! این را حمید با صدای بلند می گفت ، در حالی که با تکرار آن تمام بچه ها را به وسط اردوگاه کشانده بود. این بار قیافه حق به جانب تری گرفت و گفت : کدامیک از شما از این جمله بدتان می آید ؟ برای تان ثابت کنم که حرف درستی است ؟ خدا رحمت کند اولین کسی که این حرف از دهانش بیرون آمد. پرسیدیم : حالا چی شده اینقدر طلب کاری ؟! حمید رو به من کرد و گفت : خدا وکیلی ، وقتی پهپاد توی جبهه ها به پرواز در می آید ، هم نیروهای خودی و هم نیروهای عراقی چند هزار گلوله به طرفشان شلیک می کنن ؟ پاسخ دادیم : هزاران گلوله دوباره پرسید : چقدر موشک و راکت ؟ گفتم : خب . خیلی. ادامه داد : تا حالا ، در این همه سال ، حتی یکی از پهپادها بر اثر گلوله ، راکت ، ترکش یا موشک سقوط کرده است ؟ جواب : خیر ، اصلا . حالا منظورت چیست؟ اشاره کرد به یک بسیجی که سرش را پائین انداخته بود و ادامه داد : این برادر بی ترمز ، فقط با یک گلوله ، حرص من از این است که فقط با یک گلوله ، یکی از پهپادها را ساقط کرد. وقتی از او می پرسم : حالا چطوری اش بماند ، چرا این کار را کردی ؟ می گوید : این همه در کلاس ها می گویند ، تاکنون دشمن نتوانسته یک پهپاد را ساقط کند. امتحان کردم ببینم واقعا راست است ؟ اما همین که به طرف پهپاد شلیک کردم ؛ مثل گنجشکی که از روی تیر برق زده باشم ، یهو افتاد جلوی پایم !!! حمید اگر چه فشار زیادی به خود می آورد تا عصبانیت اش را قورت بدهد ، اما بچه ها همگی با هم زدند زیر خنده و به طرف محل سقوط هواپیما دویدند. راوی : حمید آقاجانی * با تشکر ویژه از برادر ارجمند @MR9 بخاطر در اختیار قرار دادن عکس دیکوی پدافندی +++ ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  2. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس هَووی پهپاد انگار که از مادری دیگر باشیم ، توجهی به ما نداشتند. اما بیشتر تعجب در این بود که از ما دل هم نمی کندند !! ایام تشکیل گردان رزمی پهپاد بود و برای آموزش های پروازی به پادگانی دنج دور و بر تهران نیاز داشتیم. فقط می دانستیم که نباید خیلی نزدیک تهران باشیم تا در پروازهای کشوری اخلال بوجود نیاوریم. ما پروازهایمان را معمولا می بردیم " دارقوز آباد " جائی کنار اتوبان تهران - قم . مکان مناسبی نبود و بچه ها هم شاکی بودند. یک روز بر حسب اتفاق یکی از بچه های مَردآباد کرج ، ما را برد ملارد و جای دنج و بی سر و صدائی را نشانمان داد. وقتی از نزدیک منطقه را دیدیم ، خوشحال و سرحال نزد فرمانده نیرو ، برادر دهقان رفتم و طرح مسئله کردم. او هم با خوشروئی پذیرفت. حتی دستور انتقال وسائل و استقرار در آنجا را هم به ما داد. اما فردایش یک بالگرد 206 برداشت و گفت : بیا برویم از هوا منطقه را بازرسی کنیم. از اینکه این موضوع اینقدر برایش مهم شده بود ، در پوست خود نمی گنجیدم. فوری خودم را به او رساندم و سوار بالگرد شدم. فرمانده از آسمان تمام منطقه ملارد را چک کرد و هر بار مرا تحسین کرد که چه بهشتی را انتخاب کرده ای ! محلی را که ما انتخاب کرده بودیم یک طرفش کوه بود و یک طرفش رودخانه. خودش هم جان می داد برای صعود و فرود. از همه مهمتر دوری اش از منطقه پروازی ، باعث شده بود که نخواهیم برای پرواز هایمان هر بار اجازه بگیریم. فرمانده را نمی دانم ؛ اما من توی رویایی بودم که این منطقه پر شده بود از خلبان و پرنده. نزدیک تهران که رسیدیم ، پرسیدم : حاج حسین چی شد ؟ ما به امید خدا جابجا بشیم ؟ یهو برگشت و با قاطعیت گفت : نه با تعجب پرسیدم : نه ! چرا ؟ او گفت : برای اینکه اینجا جان می دهد برای احداث یک پایگاه موشکی. به او گفتم : مرد حسابی ! ما دو ماه دنبال همچین جائی گشتیم تا توانسته ایم این را که در محدوده پروازی نیست ، پیدا کنیم. می خواهیم راحت پرواز کور داشته باشیم و هی نخواهیم اجازه بگیریم. و ... اصرار کردنم فایده ای نداشت. موشکی همیشه هوویی را می مانست که ول کن مان نبود. فرمانده برای توجیه بیشتر مسئله گفت : شما دیگر از زیر کنترل ما خارج بشید ، ممکنه اعلام استقلال کنید. این را به خاطر این می گفت که ما بیشتر با بچه های نیروی زمینی دمخور بودیم. هیچی دیگه ؛ داستان "پایگاه بیدگنه ملارد" هم به همین راحتی رفت هوا. راوی : عبدالمجید مختارزاده * * * * * پرواز با اعمال شاقه خیر سرم خلبان بودم و هر روز با این نام کیفور می شدم. اما موقع کار ؛ هم راننده بودم و هم قایق ران و هم کارگری ساده. وقتی قرار بود به مأموریتی در هور برویم ، خودم قایق را به وانت می بستم به سمت هور می رفتم ؛ آنجا هم قایق را توی آب می انداختم و می شدم قایقران. پرنده را که می خواستیم روی لانچر سوار کنیم ، تازه کارگری مان شروع می شد. آقای نامدار جویباری حق داشت که همیشه می گفت : صداش "خ" ، اسمش خلبان ، خودش خدماتی به وقت خلبانی گاه اتفاق می افتاد که وسط سه سنگر کمین دشمن قایم می شدیم تا بهتر بتوانیم از عمق دشمن عکس بگیریم. یک چشم به آسمان داشتیم و چشمی دیگر از لای نیزارها به طرفین و سنگر جلوئی خود. بچه های مهندسی توی جزیره مجنون پدی تا فاصله 70-80 متری دشمن زده بودند و انتهای آن سنگری کوچک احداث کردند. ما را شبانه آنجا برده و در آن مستقر کردند که صبح اول وقت عملیات پروازی را شروع کنیم. در سنگری که مخصوص دو نفر بیشتر نبود ، ما 5 نفر را زور چپان کردند. من بودم ، کمک خلبان ، عکاس ، بیسیم چی و بلد چی اطلاعات ؛ مانده بودم با این دست و پای توی دل هم رفته ، چگونه می خواهم خلبانی کنم ؟ هوا که روشن شد متوجه شدم که در کنار سنگرمان هم آب میوه و شیر پاکتی بود و هم خوراکی های دیگر. بلدچی اطلاعات با خنده گفت : اگر جرأت داری بخور. پرسیدم فاسد هستند یا شیمیائی شده اند ؟ - هیچکدام. اما بعدش نمی توانی دستشوئی بروی. - خب چرا ؟ - کمی که صبر کنی آتش دشمن نمی گذارد به بیرون سنگر سرک بکشی ؛ چه برسد به اینکه بخواهی لای نیزارها ، جائی برای قضای حاجت پیدا کنی. - پس اینها را گذاشتن آئینه دق باشد ؟؟!! صبح بلد چی برای اینکه حساسیت منطقه را نشانم بدهد ، قوطی خالی کنسرو را به طرفی پرتاب کرد ، یهو رگبار گلوله آنجا را نشانه گرفت. ما تیم جلو بودیم. برای اینکه آنتن رادیو کنترل مان نوری از خود منعکس نکند ، آن را گل مالی کردیم و تا رسیدن هواپیما از عقب به انتظار نشستیم. هواپیما که آمد نمی شد بنشینم. باید ایستاده آن را کنترل می کردم. چیزی نگذشت که جبهه جهنم شد. بچه ها مرتب می گفتند وکیلی بخواب. اما مگر می توانستم؟ سرشان داد زدم : خوب است خودتان نیروهای پهپاد هستید ؛ اگر یک لحظه آن را رها کنم که از دستم رفته است. به هر تقدیر ، عکسبرداری که تمام شد ؛ آن را به تیم عقب دادم. اما به انتظار تاریکی تا شب باید همانجا می ماندیم. وگرنه تیکه بزرگه مان گوش مان بود. انگار که اسیران جنگی باشیم ، توی همان سنگر نهارمان را خوردیم و با وضع خاصی نمازمان را هم خواندیم. قرار شد هر کس ادرار داشت توی قوطی های خالی کنسرو بریزد ، با این شرط که بقیه یا چشم هایشان را ببندند یا روی شان را طرف دیگر کنند. این را می شد تحمل کرد. اما امان از این موش های موجی ، بی مهابا به سر و کولمان می آمدند و از لای دست و پای مان رد می شدند. یهو می دیدی می خوردند به این قوطی های ادرار و همه چیز بهم می ریخت. چقدر دلم برای حمام خانه مان لک می زد. هوا که تاریک شد ، انگار راه رفتن یادمان رفته باشد ، با پاهای خشک کلی تلو تلو می رفتیم تا عضلات مان باز شود. بعد سوار بلم شدیم و برگشتیم. در قرارگاه به روحانی گردان گفتم : حاج آقا ! امروز نمازی خواندم که توی عمرم نخوانده بودم. پرسید : چه طوری ؟ با خنده جواب دادم : سر تا پا ... او با همان خنده پاسخم داد : حاضرم تمام نمازهایم را با نماز امروزت عوض کنم. راوی : حاج رسول وکیلی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
  3. 1 پسندیده شده
    بنام خداوند بخشنده مهربان با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست در جریان بازدید از نمایشگاه اقتدار 40 در بهم ماه 1397 در حین بازدید از غرفه پهپادها ، با توجه به اینکه مسئول غرفه علاقه بنده به پهپادها رو مشاهده کردند ، یک کتاب رو به بنده هدیه دادند که به چگونگی روند شکل گیری یگان پهپادی سپاه می پرداخت. با کسب اجازه از مدیران محترم انجمن و در راستای پرداخت ذکات علم ، مطالب و محتوای این کتاب 188 صفحه ای رو به تدریج و در قالب این تاپیک خدمت سایر دوستان خودم تقدیم میکنم : پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه - اگر چه از سالهای پیش از جنگ ، پرنده های هدایت پذیر از راه دور ( پهپاد ) به عنوان ابزار اطلاعاتی در ارتش های جهان از جایگاه خاصی برخوردار بودند ، اما در ارتش ایران ( قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) محلی از اعراب نداشتند ؛ و گفته می شود که چند فروند از پهپاد های هدف در یکی از پایگاه های نظامی دیده شده که در دوران دفاع مقدس هیچ مأموریتی از خود نشان ندادند. پهپاد هدف BQM-74 Chuker ضرورت بکارگیری پهپادهای شناسائی دقیقا از روزی مطرح شد که فرماندهان جبهه های جنگ با چالشی به نام محدودیت پروازی هواپیماهای شناسائی RF-4 ارتش روبرو شدند و از عکس هوائی به عنوان مهمترین و قابل اتکاترین وسیله کسب اطلاعات و شناخت موقعیت دشمن در صحنه نبرد محروم شدند. فتو فانتوم نهاجا (RF-4E) به دنبال تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی ، نیاز جبهه های جنگ به عکس هوائی و نگرانی فرماندهان از نبود وسیله جایگزین ؛ نیروهای مومن ، متعهد و جوان مراکز تحقیقاتی دانشگاهی ؛ بر آن شدند تا در جهت تأمین جایگزینی برای آن به فکر چاره باشند. قرار داشتن کشور در تحریم های اقتصادی - تسلیحاتی آمریکا و دنیای غرب از یک طرف و تصویب عملیات استانچ علیه جمهوری اسلامی ، امکان دستیابی به پهپادهای نظامی را برای سپاهیان اسلام طولانی و یا غیر ممکن ساخته بود که رزمندگان برای تأمین آن هدف مجبور به ساخت و ارتقای هواپیماهای مدل شدند. واحد اطلاعات - عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء (محوری ترین قرارگاه عملیاتی سپاه که کار سازماندهی ، هدایت و طرح ریزی عملیاتی قوای اسلام علیه نیروهای اشغالگر بعثی را بر عهده داشت ) در سال 1362 گرفتار چالشی مهم در زمینه کسب اطلاعات از مواضع دشمن شد. این واحد از روش های گوناگون از جمله عکسبرداری هوائی توسط هواپیماهای RF-4 و RF-5 ارتش جمهوری اسلامی ، گروه های پیاده شناسائی ، شنود مخابراتی و تخلیه اطلاعاتی اسرای جنگی به کسب اطلاعات از دشمن اقدام می نمود. فتو تایگر نهاجا (RF-5A) در سال 1362 پس از جلسه مشترک فرماندهان ارتش و سپاه و اعلام فرمانده نیروی هوائی ارتش مبنی بر وضع محدودیت پرواز برای هواپیماهای RF-4 به دلائل مختلف از جمله کمبود هواپیما و پر مخاطره بودن این نوع پروازها ، فرماندهان جنگ را به دنبال یافتن وسیله یا روش جایگزین رهنمون کرد. اگر چه خواستگاه اولیه ساخت پرنده های بدون سرنشین با رویکرد شناسائی و عکسبرداری هوائی مشخص و روشن نیست ، اما قدر مسلم این است که ابتدا شهید چمران در وزارت دفاع و سپس جهادهای دانشگاهی دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان ، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه شیراز ، گام های اولیه را برای تأمین آن هدف برداشته اند که به لحاظ دستیابی دانشگاه اصفهان به موفقیت هائی ، روند پیگیری ساخت ، تولید و بهره برداری اطلاعاتی تا تشکیل " یگان پهپاد در سپاه" از آنجا آغاز گردید. نیاز قرارگاه خاتم به اطلاعات از عمق نیروهای دشمن ، که تأمین آن توسط نیروهای پیاده شناسائی قابل اتکا نبود از یک طرف و عدم تأمین عکس های هوائی توسط ارتش از طرف دیگر ، نیاز به این پرنده را شدیدتر نمود. با انجام موفقیت آمیز اولین تست عملیاتی توسط این هواپیمای ساخت جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان در نزدیک جزیره ماهی ( تحت نظر فرماندهان قرارگاه خاتم ) ، امید به جایگزین شدن این پرنده های بدون سرنشین به جای هواپیمای RF-4 پر رنگ تر شد و به دستور فرمانده سپاه به یگان هوائی سپاه ؛ تشکیل " گردان رعد " ( گردانی اطلاعاتی با هدف تأمین عکس هوائی ) ابلاغ گردید. این گردان ، با استقرار در شهر اهواز و سپس در پادگانی در نزدیکی جبهه های جنگ ، به گسترش ساختار و سازمان پرداخت و تلاش نمود جای عکس های هوائی ارتش را برای فرماندهان سپاه پر نماید. اعضای گردان پهپادی رعد ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
  4. 1 پسندیده شده
    به نام ایزد توانا شن یانگ J-11 (نام کامل:Jianji-11 یا Jian-11) کپی چینی جنگنده برتری هوایی Su-27 (نام گذاری ناتو:فلانکر) ساخت روسیه است که توسط شرکت هواپیمایی شن یانگ چین توسعه داده شده است.نمونه های اولیه جنگنده J-11 از کیت ها و تجهیزات روسی به کار رفته در جنگنده Su-27SK استفاده می کند.نمونه چند منظوره و بهینه سازی شده این جنگنده که با نام J-11B شناخته می شود بر اساس بدنه جنگنده های Su-27SK و نمونه اولیه یعنی Jian-11 طراحی و ساخته شده است اما از سامانه ها و سیستم های خودکار الکترونیکی و همینطور تسلیحات ساخت چین بهره می برد.به احتمال زیاد به غیر از نمونه های اولیه دیگر نمونه های جنگنده J-11 از موتور جت توربوفن بومی FWS-10A (تایهانگ) استفاده می کنند. J-11 در سال 1992 چین به جمع کاربران جنگنده سوخوی Su-27 پیوست.در سال 1995 روسیه و چین بر سر تولید تحت لیسانس جنگنده تک سرنشینه Su-27SK در چین به توافق دست یافتند.در همان سال شرکت های سوخو و شن یانگ قراردادی را به ارزش 2.5 میلیارد دلار به منظور تولید تحت لیسانس 200 فروند جنگنده Su-27SK با نام J-11 امضا کردند.بر اساس شرایط این توافق نامه شرکت های سوخو و KnAAPO مسئول ساخت و تحویل کیت ها به شرکت شن یانگ هستند و این شرکت نیز مسئولیت مونتاژ آن ها را دارد.روسیه و چین همچنین توافق کرده اند که روسیه اجازه دهد که به صورت تدریجی از برخی سامانه ها و سیستم های چینی در جنگنده J-11 استفاده شود.طبق گزارشات شرکت شن یانگ توانسته است با استفاده از شرایطی که در قرارداد ذکر شده است به این توانایی دست یابد تا جنگنده های J-11 را به صورت مستقل و با تجهیزات چینی تولید کند.اولین جنگنده J-11 در سال 1998 پس از مونتاژ در چین وارد خدمت شد اما به دلیل مشکلات فنی تولید انبوه آن از سال 2000 شروع شد.منابع روسی تایید کرده اند که تا سال 2002 ، 48 فروند جنگنده J-11 تولید شده بود و یک منبع دیگر اظهار می دارد که 48 فروند دیگر در بین سال های 2002 و 2003 تولید شده است.با این حال شرکت شن یانگ اعلام کرد به زودی همه 200 فروند ساخته و تحویل ارتش چین می شود.در نوامبر 2004 رسانه های روسی گزارش دادند که تولید جنگنده J-11 پس از ساخت حدود 100 فروند از آن متوقف شده است.در این گزارشات آورده شده است که طرف چینی از شرکت سوخوی درخواست کرده است که ارسال کیت های این جنگنده را برای مونتاژ متوقف کند.بر اساس گفته های یک منبع در داخل نیروی هوایی چین این توقف به آن دلیل است که جنگنده Su-27SK یاJ-11 نمی تواند الزامات و خواسته های نیروی هوایی چین را بر آورده کند. تعدادی از فرضیه ها می تواند به درک چرایی توقف تولید جنگنده J-11 کمک کند.اول این که قراداد امضا شده بین روسیه و چین باعث شده است چین نتواند از موتورهای ساخت داخل بر روی این جنگنده استفاده کند و به همین دلیل برای تامین موتور جنگنده های خود به روسیه وابسته است.فرضیه دوم سیستم کنترل آتش روسی جنگنده J-11 است که با موشک های چینی سازگار نیست ، در نتیجه چین مجبور به واردات موشک های روسی R-27 و R-73 به منظور پشتیبانی از جنگنده های J-11 خود می شود.فرضیه سوم این است که جنگنده Su-27SK یا J-11 صرفا به منظور انجام ماموریت های برتری هوایی و درگیری های هوایی ساخته شده است و به همین دلیل توانایی پایینی در انجام عملیات های ثانویه مانند حمله به اهداف زمینی دارد ، این موضوع زمانی بیشتر محرز می شود که بدانیم این جنگنده تنها می تواند بمب های سقوط آزاد یا راکت های غیر هدایت شونده را به منظور حمله به اهداف زمینی با خود حمل کند.شرکت سوخو در سال 2003 توانست موفقیت های چشمگیری در بازار صادرات با هواپیمای Su-27SKM به دست آورد.در مدل Su-27SKM که بر اساس مدل Su-27SK ساخته شده است این جنگنده به یک جنگنده چند منظوره تبدیل شده و توانایی های آن بهبود چشمگیری داشته است.از جمله این بهینه سازی ها می توان به بهبود رادار کنترل آتش Zhuk-27 (یا در نوع بعد N001VEP) و به روز رسانی کابین خلبان با نمایشگر های چند منظوره مانند جنگنده Su-30MK اشاره کرد.با این حال این جنگنده توسط نیروی هوایی چین و به نفع جنگنده J-11 رد شد. J-11B در اواسط سال 2002 شرکت شن یانگ از تصمیم خود برای ساخت نمونه ای چند منظوره و بهینه شده از جنگنده J-11 با نام J-11B که توانایی حمل طیف وسیعی از تسلیحات هوا به هوا و هوا به زمین را داشت پرده برداشت.در این هنگام منابع روسی نیز تایید کردند که شرکت شن یانگ در حال کار بر روی نمونه ای از جنگنده J-11 با نام J-11B است که اکثر سامانه ها و سیستم های آن چینی هستند.حداق سه نمونه از این جنگنده (با کدهای:#523 - #524 - #525) تولید شده است.در سال 2006 نمونه های ساخته شده آزمایش های پروازی مختلفی را پشت سر گذاشتند.این جنگنده بر اساس جنگنده Su-27SK یا J-11 ساخته شده است اما دارای تفاوت هایی است مانند: - استفاده از رادار کنترل آتش پالس داپلر چند منظوره بومی با توانایی رهگیری 6 تا 8 هدف و درگیری همزمان با 4 هدف - سیستم کنترل پرواز دیجیتال بومی - کپی چینی سامانه جست و جو و ردیابی اپتیکی OEPS-27 - سامانه ناوبری INS و GPS - کابین خلبان دارای چهار نمایشگر چند منظوره (MFD) ، دید عالی و نمایشگر سر بالا (HUD) این جنگنده می تواند موشک هوا به هوای کوتاه برد PL-8 (کپی چینی موشک اسرائیلی Python-3) و موشک هوا به هوای برد متوسط PL-12 با هدایت آشیانه فعال راداری را با خود حمل کند.در حالی که نیروی هوایی چین با جنگنده های Su-27/-30 خود می تواند به صورت همزمان تنها با 2 هدف و به وسیله موشک های R-77 درگیر شود ترکیب موشک های PL-12 و جنگنده J-11B باعث می شود که این جنگنده ها بتوانند به صورت همزمان با اهداف بیشتری درگیر شوند.علاوه بر توانایی های خوب جنگنده J-11B در نبردهای هوایی ، انتظار می رود این جنگنده توانایی های خوبی نیز در حملات دقیق به اهداف زمینی با استفاده از طیف وسیعی از تسلیحات هوا به زمین شامل : بمب هدایت لیزری LT-2 ، بمب هدایت شونده LS-6 ، موشک ضد رادار YJ-91 (کپی چینی Kh-31P) و موشک هوا به زمین KD-88 داشته باشد.در جریان ششمین نمایشگاه هوایی Zhuhai در چین که بین 31 اکتبر تا 5 نوامبر 2006 برگزار شد ، چین به صورت رسمی جزئیاتی را از موتور توربوفن بهینه سازی شده بومی FWS-10A منتشر کرد.این موتور در گذشته با موفقیت بر روی جنگنده جنگنده Su-27K و احتمالا J-11 تست شده است.از این موتور چنان بر می آید که دارای طراحی و عملکرد مشابهی با موتور توربوفن روسی AL-31F است و احتمال می رود که از آن الگوبرداری شده باشد.با این حال هنوز مشخص نیست که از موتور FWS-10A در جنگنده J-11 استفاده می شود یا نه. J-11BS حدس زده می شود که شرکت شن یانگ در حال توسعه نمونه دو سرنشینه جنگنده J-11B با نام احتمالی J-11BS است.این جنگنده از طراحی و ساختاری شبیه جنگنده Su-27UBK برخوردار است اما دارای موتور و سامانه های الکترونیکی و خودکار و تسلیحات ساخت چین است. مشخصات خدمه: 1 نفر (خلبان) طول :21.9 متر عرض : 12.9 متر طول بال ها: 14.70 متر ارتفاع: 5.92 متر وزن خالی: 16,380 کیلوگرم بیشینه وزن بارگذاری شده: 23,926 کیلوگرم رادار: رادار کنترل آتش روسی Zhuk-27 یا رادار پالس داپلر چینی موتور: موتورهای توربوفن روسی AL-31F یا چینی FWS-10A (دو عدد) بیشینه سرعت: 2.35 ماخ (2,500 کیلومتر در ساعت) برد:3,350 کیلومتر سقف ارتفاع پروازی: 18,500 متر تسلیحات: موشک های هوا به هوای PL-12 و PL-8 یا R-77 ، R-27 و R-73 بمب های هدایت شونده LT-2 و LS-6 و راکت ها و بمب های غیر هدایت شونده موشک ضد رادار YJ-91 (کپی چینی Kh-31P) موشک هوا به زمین KD-88 کاربران : نیروی هوایی چین - نیروی دریایی چین =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=- مترجم : سورنا نوشاد =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=- منبع هرگونه برداشت از مطلب تنها با ذکر نام مترجم و منبع امکان پذیر است! منتقل شده به " هواپيماهاي نظامي " REZAT1980
  5. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز هزارآفرین بر "صدآفرین" در سحرگاه روز ۲۵ اوت ۱۹۴۱ میلادی برابر با سوم شهریور ۱۳۲۰ شمسی، درست ۱۱ روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل و روزولت آزادی استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیه ملل جهان به رسمیت شناخته بودند، کشور بی طرف ایران از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همان شیوه‌هایی که به دشمنان خود نسبت می‌دادند، به ایران حمله کردند. فجیع‌ترین جنایت نیروهای شوروی در حمله به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ در شهرستان بیله‌سوار مغان رخ داد به طوری که در جریان این حمله نابرابر، همه سربازان مستقر در بیله‎سوار تا آخرین نفس جنگیده و در راه میهن به شهادت رسیدند و در پی حمله متجاوزان قوی روس و ارتش شوروی، تعدادی از اهالی بیگناه شهر نیز جان خود را از دست دادند. نیروهای روسیه در آن تاریخ از چندین نقطه شمالی ایران از جمله جلفا، خداآفرین، بیله‌سوار، گرمی، آستارا و نمین به خاک ایران وارد شده و شهرهای شمالی ایران را به اشغال خود درآوردند ولی این حمله اشغالگران بدون دفاع هم نماند و سربازان این خاک در جای جای نقاط مرزی این سرزمین به مقابله برخاستند. تلخ‌ترین و ماندگارترین حماسه دفاع از خاک پاک ایران در پاسگاه کَلوَز (صدآفرین) شهرستان نمین رخ داد به طوری که یک سرباز غیرتمند اهل آذربایجان در نقطه صفر مرزی به دفاع از خاک کشور خود پرداخت و پس از ساعت‌ها مقابله با متجاوزان در راه میهن به شهادت رسید. همزمان با تجاوز قوای شوروی به ایران و با وجود اعلام تسلیم دولت ایران در برابر ورود قوای متجاوز به مرزهای این کشور، احتمال ورود نیروهای مسلح خارجی به پاسگاه کلوز شهرستان نمین اطلاع داده می شود ولی سربازی به نام "حسینعلی صدآفرین" که به عنوان معاون پاسگاه مشغول مرزبانی سرحدات ایران بود، اعلام می‌کند که در برابر قوای متجاوز به خاک ایران خواهد ایستاد. حسینعلی که در آن زمان ۱۷ سال سابقه خدمت داشته، پس از شنیدن خبر احتمال حمله قوای متجاوز به مرزهای ایران و به رغم عدم تمایل رئیس پاسگاه و ترک محل خدمت از سوی برخی از هم خدمتی‌های خود، به خانه خود رفته و پس از وداع با خانواده به پاسگاه برگشته و برای درگیری با متجاوزان، منتظر قوای متجاوز می‌ماند. وی با تنها اسلحه برنو در اختیار خود از ساعت چهار صبح که حمله قوای متجاوز شروع می‌شود، به دفاع از خاک ایران پرداخته و آنها را در مسیر تجاوز به عمق خاک ایران متوقف می‌کند. ستون اصلی قوای شوروی که قصد ورود به خاک ایران از این منطقه را داشته و انتظار دفاع در این منطقه را نداشتند، به احتمال حضور سربازان پرشمار ایرانی، پاسگاه کَلوَز را با توپ گلوله باران می‌کنند. حسینعلی سرباز فداکار ایرانی که تا ساعت هشت صبح در برابر قوای روس شجاعانه جنگیده بود و با وجود این که یگان‌هایی از قوای متجاوز از ساعات ۶ صبح از سمت نمین و ارشق با عبور از دهات و قصبه‌ها وارد شهر اردبیل شده بودند، در برابر ستون اصلی نیروهای متجاوز مقاومت کرده و آنها را در حوالی پاسگاه کَلوَز زمین گیر می‌کند. توپخانه دشمن پاسگاه را ویران کرده و به علت طولانی شدن درگیری فشنگ‌های اسلحه حسینعلی سرباز جان فدای وطن نیز تمام شده و او با مشاهده اتمام فشنگ، برای این که اسلحه‌اش به دست دشمن نیافتد، اسلحه خود را با کوبیدن بر سنگ می‌شکند و کار به درگیری تن به تن با قوای روس می‌کشد. حسینعلی در این درگیری به شهادت می‌رسد و سربازان روس وقتی متوجه می‌شوند که فقط یک نفر با آنها می‌جنگیده، با قساوت تمام، سر از تن این سرباز غیرتمند ایرانی جدا می‌کنند. فرمانده نیروهای روس وقتی اسم شهید را می‌پرسد، او را حسینعلی صدآفرین معرفی می‌کنند و از این که نیروهای تحت امرش این سرباز غیور ایرانی را کشته اند، سربازان روس را مؤاخده می‌کند و با تحسین شجاعت این سرباز ایرانی، او را به جای "صدآفرین"، با لقب "هزار آفرین" خطاب می‌کند. سال ۱۳۷۴ همسر این شهید که در زنجان زندگی می‌کرد، بر سر مزار حسینعلی صدآفرین حضور یافته و از ۲۰ متری مزار، سینه‌خیز تا سر خاک او می‌رود و اشک‌ریزان مزار او را زیارت می‌کند. چند سال پیش نیز شخص غیوری از اهالی روستای خواجه بلاغی آرامگاه این سرباز وطن را در این منطقه مرزی پاسگاه بازسازی کرد. چند سال بعد پاسگاه کَلوَز که در ۳۵ کیلومتری شمال غرب شهرستان نمین و در نقطه صفر مرزی ما بین روستای خواجه بلاغی و خوش‌آباد پیله‌رود قرار دارد، به علت دلاوری‌های حسینعلی صدآفرین در برابر قوای متجاوز روس به نام پاسگاه مرزی "صدآفرین" تغییر نام یافت. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  6. 1 پسندیده شده
    بسم ا... رونمایی از شهر موشکی نیروی دریایی سپاه 25 اسفند سال 1399 https://www.aparat.com/v/Vowat
  7. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ایمان بچه ها داشتند کلافه ام می کردند. مرتب سوال می پرسیدند : رسول جان هواپیما را داری ؟ آن را نداشتم ! اما برای اینکه روحیه ها از دست نرود ، جواب مثبت می دادم. بچه ها اما به این جواب تردید داشتند که مرتب آن را تکرار می کردند. من خلبان بودم و برادر سید حجت کمک خلبان. او هم خبری از هواپیما نداشت. هفت هشت دقیقه ای می شد که دیگر صدایش را نمی شنیدیم. این آفتاب لعنتی هم چشمهایم را کور کرده بود. اگر یک عینک دودی بود این بلا سرمان نمی آمد. وقتی هواپما توی آسمان اندازه کلاغ می شد ، فقط با صدایش می دانستیم اکنون روی کدام بال می چرخد. وقتی فرمان می دادم مطمئن تر می شدم؛ اما توی بد مخمصه ای گیر افتاده بودم. نه آن را می دیدم و نه صدایش را می شنیدم. بچه ها هم که با سوالاتشان اوضاع را پیچیده تر می کردند. وقتی پیش خودم تجسم کردم که اکنون لای نخلستان های خرمشهر ، جائی گیر افتاده یا سقوط کرده ، وحشتم می گرفت. در اوج نا امیدی بودم صدای قارقارش ، آرامشی که وجودم منتظر آن بود را ، برایم به ارمغان آورد. از خوشحالی از جایم پریدم و گفتم پیدایش کردم. شکر خدا آمد ! آمد! بلافاصله در حیرت بچه ها یهو متوجه شدم که لو رفته ام. یکی از بچه ها پرسید : خدا وکیلی از کی او را گم کرده بودی ؟! " بی خیال ، خدا را شکر کن که پیدایش شد. " این را من به او گفتم. پس از فرود ، بچه های عکاسی ، دوربین را خارج کرده و رفتند سراغ ظهور عکس ها. فردایش ، وقتی رضا ارباب مرا دید ، با خوشحالی بغلم کرد و پیشانیم را بوسید. او گفت شاهکار کردی. با حیرت پرسیدم چطور ؟ او از توی کوله اش یک دستگاه ساعت کاسیو به من داد و گفت : این هدیه برادر رحیم صفوی به شماست. ایشان شخصا از شما تشکر کرده و پرسیده : چرا همیشه از این عکس ها نمی گیرید ؟! عکس های تو ، از عمق 5 کیلومتری دشمن بود. پرسیدم : 5 کیلومتر ؟ مگر چنین چیزی امکان دارد ؟! او پاسخ داد : من هم تعجب کردم. تو با این پرنده تا کجا رفته بودی ؟!! ماجرای گم شدن هواپیما را به ارباب نگفتم. اما غرق این قضیه شدم که عکس ها دقیقا در زمانی گرفته شده بود که من هواپیما را گم کرده بودم. همیشه ما را عادت داده بودند که امدادهای غیبی را در هیأت اسب سواری سپید رنگ ببینیم ؛ ولی آن روز هیأت دیگری داشت. من به این ایمان دارم. راوی : حاج رسول وکیلی * * * * * رئیس علی تنگستانی معلوم نبود چرا بین این همه راننده ، همیشه این هایس زبان بسته را می دادند دست حمید رضا. شاید به این دلیل که فرمانده تیم بود. آن روز هم که از جاده دشت عباس بر می گشتیم ، نرسیده به عقب جبهه ، یهو قاسمی گفت : بزن روی ترمز. آنطور که او داد کشید ، حمیدرضا طوری زد روی ترمز که گلوی مان آمد توی دهنمان. قاسمی فرمان جدید داد : عقب ... عقب ... باز هم عقب تر ... عقب رفتن اش هم مثل جلو رفتن اش بود. هیچ چاله چوله ای را رد نمی کرد. حتما باید می افتادیم تویش و روی صندلی بالا و پائین می شدیم.از بس عقب عقب رفته بودیم که این بار صدای حمید هم درآمد : خب بگو چی شده ... اینقدر می گوئی عقب عقب ، چیزی از داخل خودرو به بیرون پرت شده ؟ قاسمی این بار گفت : حالا برو جلو ... جلوتر ... بعد به جاده اشاره کرد و به حمیدرضا گفت : این چاله را می بینی ؟؟ ... این را جا گذاشتی. لطفا از توی این هم عبور کن تا هیچ چاله چوله ای جا نماند. این بار همه با هم زدیم زیر خنده. همه می دانستیم که دست فرمانش بد نیست ؛ بلکه افتضاح است. ولی در عوض تا دلتان می خواست مهربان و دلسوز بود. من شیفته عشق بازی اش با والدینش بودم. کسی را ندیده بودم چون او ، آنقدر نسبت به پدر و مادرش عشق بورزد. شب عملیات حتی از من قول گرفت ، هر کدام زنده ماندیم به خانواده دیگری سرکشی کند. نه این که چون اهل تنگستان بود و همشهری رئیس علی دلواری ، ولی بیشتر بخاطر شجاعت و مردم داری اش او را رئیس علی صدا می کردیم. دوستانش می گویند " وقتی برای مرخصی به روستایشان می رفت ، سوار بر موتورسیکلتش ، با بلندگوی دستی ، روستائیان را به حضور در جبهه تشویق می کرد" مردم روستا حمیدرضا را همیشه با این پیام می شناختند " کسی کوتاهی نکند. امروز اسلام به نیروی انسانی نیاز دارد." در ماه های آخر جنگ وقتی شنید دشمن در حال تصرف فاو است ؛ بلند شد و خودش را به فاو رساند تا تجهیزات عکاسی پهپاد را که حاوی کلی اطلاعات طبقه بندی شده بود را از جزیره فاو به عقب برگرداند. اما متأسفانه دیگر هرگز خبری از او نشد. نه توی اسرا پیدایش شد و نه توی شهداء. اما نام خود را به عنوان یکی از شهدای مظلوم پهپاد به ثبت رساند : " شهید حمیدرضا زارعی " راویان : حاج قاسم زارعی / قاسم دماوندیان ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
  8. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس منافق یا فدائی ؟! همه نوع مجوزی داشتیم وگرنه با این بسیجی های گیر سه پیچ حساب مان با کرام الکاتبین بود. ما عضو تیم جلو بودیم و باید نی زارها را تا انتهائی ترین نقطه ی جزیره ، چیزی نزدیک کمین های دشمن پیش می رفتیم تا در آنجا هواپیما را از تیم عقب تحویل می گرفتیم ؛ که در بین راه گرفتار نیروهای بسیج شدیم. پیش خود اسیر گرفته بودند ، اما وقتی حرف زدیم ، چهره شان شکفت ؛ انگاری که جاسوس گرفته باشند. آن یکی به دیگری گفت : ببین لا مصبا چقدر خوب فارسی حرف می زنند ؟! آموزش دیده اند (...) !! هر چه قسم و آیه خوردیم که از بچه های پهپاد هستیم به خرجشان نرفت که نرفت. پرسیدند : پهپاد ؟ ... پهپاد دیگر چه صیغه ای هست ؟ ما از این اسم ها توی جبهه نداریم. فکر کردید یک کلمه قلمبه سلمبه بگوئید راضی می شویم و رهایتان می کنیم ؟ توضیح دادیم که ما خلبان همین قارقارک هائی هستیم که هر روز بالای سرتان پرواز می کنند و شما به آنها شلیک می کنید. این بار همه با هم زدند زیر خنده که عجبا ... ما خلبان روی زمین ندیده بودیم که این آخر عمری دیدیم. چاره ای نبود. حرف هایمان را نمی فهمیدند. ما هم نمی توانستیم بگوئیم داریم برای اطلاعات عکس برداری می کنیم و ناچار باید تسلیم می شدیم. آن ها ما را به سمت مقرشان به پشت نیزارها بردند. نمی دانم چرا کلمه پهپاد به گوش فرمانده شان هم نخورده بود. چشمش که به بیسیم افتاد ، یهوئی گُر گرفت که از منافقین هستید یا فدائی ها ؟ چه قشقرقی به راه انداخت وقتی رادیو کنترل را دست مان دید. سوال هائی می پرسید که اگر مأمور " کا.گ.ب" هم اینجا بود ، تویش می ماند. آنجا هم دفاع کردن بیهوده بود. خدا پدر بچه های تیم عقب را بیامرزد که اگر به دادمان نمی رسیدند ، معلوم نبود تا کی باید توی سنگر زندانی می ماندیم. تا قرارگاه به لشکر ، لشکر به تیپ ، تیپ به گردان و گردان به گروهانی که تویش اسیر شده بودیم ، دستور آزادیمان را رساند ، سه چهار ساعتی آب خنک خوردیم. وقتی آزادمان کردند ، دیگر پرواز بی فایده بود و باید دست از پا درازتر بر می گشتیم. چون نه هوا مساعد بود و نه تابش نور خورشید به سودمان. راوی : ... * * * * * تشنه یک جرعه کی و کجا را نمی دانستیم. اما همیشه می توانستیم ساعت حرکت را حدس بزنیم. آن دو تای اول را بچه های اطلاعات عملیات قرارگاه برایمان تعیین می کردند. برای اینکه هم عکس های مان از کیفیت بالائی برخوردار باشند و هم از شدت آتش دشمن در امان باشیم ، عموما ساعات اولیه صبح را به مأموریت می رفتیم. چون هم آفتاب توی چشم عراقی ها بود و این امکان را به ما می بخشید که تسلط بیشتری بر هواپیمایمان داشته باشیم و تا عمق بیشتری او را زیر نظر داشته باشیم و هم اینکه چون عراقی ها از ترس عملیات رزمندگان اسلام - که عموما شب ها انجام می گرفت - تا صبح بیدار می ماندند و صبح ها استراحت می کردند ، مزاحمت کمتری برایمان ایجاد می کردند. برای همین گاهی سر بچه ها داد و بیداد راه می انداختیم که شب ها زود به رختخواب بروند تا صبح ها از شادابی بهتری برخوردار باشند. به بچه هائی مثل شهیدان قاسمی ، زارعی و سلیمانی که اهل نماز شب بودند ، تشر می زدیم امشب نماز شب را بی خیال ، صبح کار داریم. اما نشد یک بار به خرج شان برود که حرفمان را گوش بدهند. یا توی جایشان نبودند و یا جوری می خوابیدند که انگار چمباتمه زده اند. آن شب نیز وقتی از خواب بیدار شدم ؛ قلمبه ای از پتو جلویم دیدم که بی حرکت افتاده بود. پتو را که کنار زدم ؛ شهید سلیمانی را زیرش دیدم که به حالت سجده خودش را به خواب زده بود. آمدم چیزی به او بگویم ، اما پشیمان شدم. اگر می خواست به حرفم گوش بدهد ، همان دیشب این کار را می کرد. سرم را که به بالین گذاشتم ، صدای آرام هق هقش ، خبر از ارتباطی با آسمان می داد که من تشنه یک جرعه اش بودم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
  9. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس آدم های سرخوش اگر کسی خبر نداشت فکر می کرد توی این اوضاع و احوال چقدر آدم های سرخوشی هستیم. در روزهائی که هم شکل و قیافه های ما ، کرور ، کرور از میدان انقلاب و میدان آزادی به سوی میدان های رزم می شتافتند تا اشغالگران بعثی را از خاک کشور بیرون بریزند ؛ ما آمده بودیم توی جاده کرج و در کنار کلی آدم مرفه و پولدار به تفریح و پرواز با هواپیمای مدل؟ این کار هر روزمان بود. صبح ها پس از این که برادر بدیعی مربی پرواز را از جلو خانه اش سوار می کردیم و می بردیم توی اتاقی که در فرودگاه مهرآباد داشتیم و آنجا کلاس های تئوری آموزش پرواز را از او فرا می گرفتیم ، بلافاصله می آمدیم در زمین پرواز جاده کرج . اینجا من تنها نبودم ؛ دوستانم قاری ، وکیلی و کاظمی هم بودند. چون هنور مبتدی بودیم ، استاد کاتوزیان به دو سیستم رادیو ، یک کابل ارتباطی بسته بود تا یکیش دست خودش باشد و دیگری دست ما. چه حالی داشت وقتی هواپیما با رادیوی ما کنترل می شد. هنوز دستمان پر شده ، پر نشده ، به اهواز اعزام شدیم. ادامه دروس و بسیاری از دروس جدید مثل صعود، فرود ، پرواز عادی را ما در اهواز فرا گرفتیم. حتی کم کم آماده میشدیم تا هم امور تعمیر و نگهداری پرنده ها را خودمان انجام دهیم و هم در کارگذاری دوربین و سوار کردن دیگر تجهیزات روی پرنده ، تجربه کسب کنیم. به جز پرواز به دیگر امور صورت خوشی نشان نمی دادم. خیر سرم از گردان پیاده آمده بودم به خلبانی. اما اینجا چقدر کار روی سرمان ریختند. آدم را کنترات هم می گرفتند آن قدر کار نمی کرد چه برسد به اینکه ما بسیجی وار آمده بودیم. توی گردان لااقل می دانستیم ، وقتی نگهبانی مان تمام شد می توانیم استراحت سیری بکنیم. اما اینجا آن طور نبود. گاهی برای عملیات فردا باید تا ساعت 3 و 4 صبح بیدار می ماندیم و امور تست مربوط به پرنده ها را انجام می دادیم. ما دست مان به مسئولین نمی رسید. کسی هم نبود به مسئولین بگوید ، خب پدر آمرزیده ها ، اینهمه نیرو ، این همه اعزام نیرو . خب چند نفر رزمنده هم بریز توی پادگان پهپاد !! بعد از 45 روز کار وقتی 10 روز مرخصی به ما می خورد ، تمام نشده یهو خبرمان می کردند که زود برگردید ،مأموریت حساس داریم. خوب شد اساتیدمان توی آموزش ها ، وسواس زیادی به خرج می دادند تا هواپیما مثل موم توی دستمان باشد. این حساسیت توی جزیره مجنون به کارم آمد. محل صعود و فرود هواپیما در آنجا فقط باید روی یک جاده کم عرض خاکی که طرفین آن هور بود صورت می گرفت و این کار با این هواپیماهای "تلاش" چموش سخت می نمود. همانجا وقتی با سلام و صلوات صعود را انجام دادم ، برای نشاندنش ، کمی احساس نگرانی کردم چرا که اگر هواپیما می افتاد توی آب ، تمام زحمات عکسبرداری ام بر باد می رفت. به خصوص اینکه تیراندازی های گاه و بیگاه طبق معمول از هواپیما پذیرائی می کردند ، لذا هواپیما را به طرف خودم هدایت کردم که یهو وسط کار موتورش خاموش شد. مانده بودم چکار کنم ، چرا که اصلا از من فرمان نمی برد و هی چپ و راست و بالا و پائین می رفت. هر کاری کردم تا آن را به حالت شیرجه بیاورم مرتب از اختیارم خارج می شد. خوب شد باد به کمکم آمد و با ناباوری مثل یک قو که با بال های باز روی زمیم بنشیند ، روی جاده جلویم نشست. بره مطیعی را می مانست که پوزه اش را به نوک پوتینم بمالد. نافرمانی اش دست خودش نبود. فشنگی دقیقا توی دمش ، جائی که مخصوص انتقال فرامین بود ، نشسته بود. راوی : عوضعلی یزدانی * * * * * دعای کمیل انگار که به آخر دعای کمیل مسجد رسیده باشم ، صدای زجه و ناله و التماس بچه ها از هر سو بلند بود. چهار پنج نفری آنقدر بلند بلند دعا می کردند که افتادم به حیرت. یعنی این همه دعا و زجه و التماس برای این بود که هواپیمای تلاش به سلامت از زمین برخیزد ؟! کمی که بیشتر در کنار بچه ها ماندم ، فهمیدم این کار هر روزشان است؛ چه وقتی تلاش بخواهد از زمین بلند شود و چه وقتی می خواهد فرود آید ، یکی ایستاده ، دیگری روی زانوها و سومی سجده رفته ، هر کدام دخیل معصومی می شدند. یا بی بی فاطمه زهرا (س) ... یا امیرالمونین ... یا رسول الله ... خلبان هم انگاری با رفیق یا فرزندش حرف می زد . ترا به جان مادرت بلند شو ... ترا به حضرت زهرا (س) قربانت شوم ، بلند شو ... عزیزم ، گلم ، نازنینم پرواز کن ... بچه ها حق داشتند آن قدر به معصومین (ع) متوصل شوند و پروازی موفق را برای هواپیماهایشان از خداوند بخواهند. وقتی آن همه پینه وصله و چسب و نوار به بال و بدنه هواپیماهایشان بسته بودند ، با آن چرخ های زهوار در رفته اش ؛ از زمین بلند شدنش ، دعا و التماس هم می خواست. بچه ها غرق التماس هایشان بودند که من یهو رفتم توی جلسه دعوا و مرافعه انتخاب خرید هواپیما یا پهپاد ، در ستاد یگان هوائی در تهران. هنوز هم داشتم به آنها التماس می کردم ، اجازه بدهید به جای هواپیماهائی که معلوم نیست کدام مأموریت جنگی را می خواهند انجام دهند ، پرنده های بدون سرنشین آکوئیلا را برای بچه های گردان رعد بخریم ، ولی مگر گوششان بدهکار بود ؟! از فرمانده یگان هوائی گرفته تا خلبان و کادر فنی ، دل شان را خوش کرده بودند به ژستی که هواپیماهای آموزشی قرار بود به باند فرودگاه هایشان بدهد ! بیچاره بچه هائی که من فرمانده شان بودم ، هواپیما که در سلام و صلوات شان نشست ، با چه اشتیاقی هر 5 نفر به سویش دویدند. انگار که شلیک توپ و خمپاره هائی که محل فرود هواپیما را هدف گرفته بودند ، نمی دیدند. آن ها فقط به دوربینی می اندیشیدند که توی بدنه تلاش کار گذاشته بودند. تمام همت شان این بود ؛ قبل از اینکه ترکش توپ و خمپاره های دشمن ، هواپیما را از هم متلاشی کند ، فی الفور به آن برسند و دوربین عکاسی را از توی آن در آورده و به محسن باقری توی تاریک خانه برسانند. این عکس ها جان خیلی از رزمندگان را در شب عملیات نجات می داد. راوی : عبدالمجید مختارزاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  10. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ویلای خیابان پاسداران پهپاد آمریکائی Lockheed MQM-105 Aquila حساب از دستم در رفته بود ، نمی دانم امشب چندمین شبی بود که حکایتم شده بود حکایت چوپانی که هر شب قبل از خواب یک دانه بزش می شد ده تا ، بیست تا ، صد تا. بعد با شیرش ، ده بز دیگر می خرید. صبح نشده صاحب یک گله بزرگ می شد. خیال مان که از بابت راه اندازی گردان رعد راحت شد ، به فکر خرید پهپاد از خارج افتادیم که سر از آرژانتین در آوردیم. ولی از روزی که از آرژانتین برگشتم ، حال دیگری پیدا کردم. نه اینکه از وسط خار و خاشاک جبهه ، چند روزی رفته باشیم صفا سیتی ؛ بلکه به این خاطر که قرارداد خرید 6 فروند هواپیمای آکوئیلا را با آرژانتینی ها بسته بودیم. آن هم در شرایطی که به قول آرژانتینی ها ، اگر اسرائیل می فهمید پوست از کله شان می کند. احتمالا منظور از هواپیمای آکوئیلای مورد بحث ، همین پهپاد آکوئیلا باشد ( خیلی مطمئن نیستم البته !!!) توی آن شرایط سخت تحریم و نیاز جبهه های جنگ به پرنده های بدون سرنشین پیشرفته ، باز شدن پای هواپیماهای آکوئیلا به جبهه مثل این بود که از یک خانه حصیری ما را برده باشند توی ویلائی در خیابان پاسداران. دو سه ماه انتظار برای رسیدن هواپیماها به ایران زمان زیادی بود اما من و رضا ارباب زجرکش شدیم تا این چند ماه هم گذشت. هنوز دلمان به همان یک دانه بز خوش بد که یهویی معلوم نشد چه اتفاقی افتاد که قضیه آکوئیلا رفت هوا. مثل گیج و منگ ها ، از بس که عصبانی بودم ؛ نمی دانستم یقه کی را بگیرم. رضا اما همه چیز را از چشم من می دید. انگاری که جلویش فیلم بازی می کنم ، اصلا اعتنائی به چهره برافروخته ام نکرد که هیچ ، قسم و آیه هایم نیز برایش ارزشی نداشت. فقط گفت : اون از هواپیماهای چینی که هوای شان دادی ، این هم از آکوئیلاها. دلت خنک شد ؟ هواپیمای آموزشی سسنا ( سیمرغ ) در آسمان اما واقعیت این نبود. فرماندهان نیروی هوائی سپاه ، برای خرید هواپیماهای آموزشی [سسناها و توکانوها] که خیلی هم برای نیرو دهن پر کن بود ، بودجه کم آورده بودند ؛ پول آکوئیلاها را گذاشتند روی بودجه خرید آنها و کار را تمام کرده بودند. به همین سادگی.!!! راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * نان شب انگار که به کشور چشم بادامی ها رفته باشیم ، از سر و وضع مان فهمیدند که ایرانی هستیم. پا که به مغازه هایشان می گذاشتیم ، حرفی نزده می گفتند : نداریم ، تمام کرده ایم ، مال کسی است. حالا مثلا سر و وضعمان را شکل خودشان در می آوردیم ، رنگ پوست و چشم هایمان را چکار باید می کردیم تا بتوانیم قطعات مورد نیاز هواپیماهایمان را از فروشگاه های مدل شان بخریم ؟! اما ما مگر ول کن بودیم ؟ بقول پدرم پول را روی سنگ بگذاری آب می شود. بالاخره بعد از چند روز گشت و گذار بین فروشندگانی از این دست در لندن ، افرادی را می توانستیم پیدا کنیم که سرشان فقط توی حساب و کتاب باشد. آنها حتی جنس هائی را هم که نداشتند ، با آدرس گیری از ما ، کالاهای مورد نیازمان را از همان مغازه ها و از طریق بازار سیاه خریداری می کردند. ما هم پس از سالی دو سه بار تردد در خیابان های لندن ، برای خودمان توی خرید ، خبره شده بودیم. می دانستیم که کدام مغازه چه دارد و کدام نفر را باید واسطه کنیم تا کالایمان را بخرد. فرستادن شان به ایران هم مکافاتی دیگر بود که باید از راهش وارد می شدیم. ما کم کم یاد گرفتیم که با حضور در نمایشگاه های گاه و بیگاه صنعت هواپیماهای بدون سرنشین ( البته از نوع تجاری - تفریحی اش ) چگونه به اطلاعات دست اول ، دست یابیم و کالاهائی با مصارف دو گانه گیر بیاوریم. ما وقتی باک های بنزینی را گیر آوردیم که توی بال ها جاسازی شده بود ، یا سرورهائی را که در بال و بدنه کارگذاری شده بود را برای بچه های کارگاه باغ شیان در ایران فرستادیم ؛ از ذوق نمی دانستند چیکار کنند. نحوه جاگیری باک سوخت درون بدنه هواپیمای مدل از روزی که بچه ها به فکر ساخت بدنه ، با فایبرگلاس به جای یونولیت افتاده بودند ، کارمان شده بود پیدا کردن مواد پلی استری، مواد اپوکسی و پارچه ای مخصوص این کار. از دیگر خوبی های نمایشگاه ها این بود که کلی کتاب و مجله و بروشور و اطلاعاتی از این دست در مورد هواپیماها گیر می آوردیم که برای بچه های باغ شیان ، حکم نان شب را داشت. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  11. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مختار شورشی هواپیماهای "توکانو" نیروی هوائی سپاه نیروی هوائی غرق رویاهای شیرین خود بود و سرش را کرده بود توی آرزوهایش، انگار که با یک لوبیای سحرآمیز رفته باشد بالای ابرها. برای همین ما که زیر پایش بودیم را نمی دید. چه برسد به اینکه به حرف هایمان گوش دهد. مشکل اصلی ما هم همین بود. به خاطر کوچک بودن جثه هواپیماهایمان ، خودمان را هم کوچک می دیدند. خلبانان هواپیماهای با سرنشین را که می دیدند دلشان غنج می رفت و برای اینکه آنها را توی آسمان ببینند شیر بودجه ها را باز می کردند که سر و کله "سسنا"ها و "توکانو"ها توی فرودگاه های سپاه پیدا شود. تا می آمدیم حرفی بزنیم یهو [شهید] حسن طهرانی مقدم ، از آن طرف با توپ پر می آمد که امروز حرف اول را موشک می زند و ... شهید تهرانی مقدم در دوران جوانی با این حال ما تنها یگان عملیاتی نیروی هوائی سپاه به حساب می آمدیم که مستقیما در صحنه نبرد حضور داشت. "موشکی" ، "هواپیمائی" و "پدافند" نوزادانی را می ماندند که معلوم نبود، عمر جنگ ، به نوجوانی شان وصال بدهد یا نه !! درخواست کردیم حالا که کلاهمان پس معرکه است بگذارید به عنوان هوانیروز ، زیر مجموعه نیروی زمینی شویم ، اما آن هم داستان دیگری داشت که نشد. به قدری در محرومیت بودیم که وقتی می خواستیم امکاناتی از نیروی خودمان بگیریم ، از فرمانده سپاه ، محسن رضائی می خواستیم که سفارش مان را پیش برادر دهقان ، فرمانده خودمان ، بکند. اگر به انتظار نیرو[ی هوائی سپاه] و وزارت [سپاه پاسداران] می نشستیم کلاه مان پس معرکه بود. برای همین راه افتادیم توی شهرها به گدائی. از این امام جمعه به آن امام جمعه. یعنی من خلبان بودم اما افتادم توی این کار ، دو نفر دیگر را هم فرستادم شهرهای دیگر. به واسطه دوستی ، توی کاشان رفتیم خدمت آیت الله یثربی. او هم کمک نقدی کرد و هم بر اساس لیست نیازهایمان دستور داد یک دستگاه بلوک زنی به ما بدهند. بنده خدا، با تعجب پرسید : دستگاه بلوک زنی به چه کار هواپیما می آید ؟ مگر کارگاه ساختمانی دارید ؟ جواب دادیم : حاج آقا ، ما فضای ساختمانی نداریم. توی بر بیابان و داخل چادر هستیم و ... اما فکر کنم که بنده خدا متوجه حرف هایم نشد. مرحوم آیت الله یثربی در جبهه جنگ با همان دستگاه اهدائی ، آنقدر بلوک زدیم تا توانستیم شکل و قیافه ای به پادگان مان بدهیم. دو سال از قصه احداث یک تعمیرگاه سیار برای هواپیماهایمان و راه اندازی یک لابراتوار از طرف وزارت سپاه می گذشت ولی هنوز خبری از آنها نبود. کمتر مسئولی در نیرو بود که من برای جذب نیرو و امکانات با او درگیر نشوم. با برادران "عمل نیک" و "علیزاده" در وزارت سپاه درگیری همیشگی داشتیم. با "نیلفروشان" که دوست صمیمی ام بود همیشه جر و بحث داشتم. ایشون رئیس تدارکات فرماندهی پشتیبانی نیروی هوائی سپاه بود و من جزو درخواست کنندگان همیشگی نیرو. شمرده بودم من ده دفعه با "مقدم" مسئول برنامه و بودجه نیرو درگیر شدم و کار به جائی رسید که او از من نزد رئیس ستاد "برادر زرگر" شکایت کتبی نوشت که مختار مرا تهدید به مرگ کرده است. درست می گفت. بهش گفته بودم چون با ما بودجه محدود می دهی ، بیرون ببینمت ، می زنم می کشمت، با ماشین له ات می کنم. او هم عین همین جملات را توی شکایت اش نوشته بود که او یک دیوانه است ، ممکن است حرف هایش را عملی کند. بی خود نبود که "جابر" حفاظتی ( مسئول حفاظت اطلاعات) به من می گفت : تو مختار شورشی هستی!! عبدالمجید مختارزاده در برنامه چرخ از روزهای نخستین پهپاد می گوید من همیشه غصه ام این بود که کسی نمی گفت ، ایشان حتی اگر جنون دارد؛ به چه دلیل است ؟ راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * بچه های حبشه و اتیوپی مصیبت هایمان یکی دو تا نبود. از در و دیوار می بارید. توی این بی بضاعتی امکانات ، نیرو، تجهیزات و بخصوص قطعات مورد نیاز هواپیماها ، دو نفر دانشجوی فارغ التحصیل زبان دان را فرستاده بودند خارج که برایمان هواپیما بخرند. آنها هم ندیده و نشناخته ، بدون اینکه سری به کارگاه مان در اهواز بزنند یا لااقل اطلاعاتی از ما کسب کنند، یکراست رفتند دیار فرنگ و چند هواپیمای فسقلی برایمان خریدند، انگار که برای بچه ها اسباب بازی سوغات آورده باشند. چقدر مکافات داشتیم با مسئولین مان در تهران در اعتراض به این موضوع. اما مگر به خرج شان می رفت، تازه چقدر هم از خریدهایشان دفاع می کردند تا آنها را توی پاچه مان کنند و کردند. ما هم گفتیم به جهنم، کاچی به از هیچی!! دل و روده هواپیماها را شکافتیم، بلکه چیزی عایدمان شود و به کار هواپیماهای ساخت خودمان بیاید؛ اما دل مان را خوش کردیم به رادیو کنترل آنها. حالا این موضوع هیچی ، نمی دانستیم تولیدات ساخت طرح قدس را کجای دلمان بگذاریم. مثلا طرح قدس را برای تقویت فنی ما راه اندازی کرده بودند ، آنها تقریبا با کارکرد و نیازمندی ما آشنا بودند؛ اما نمی دانم چرا باز هواپیماهایشان به کارمان نمی آمد و مجبور میشدیم همان بلائی را سر تولیداتشان بیاوریم که سر هواپیماهای خرید خارج می آوردیم. به ما ابلاغ کرده بودند در کنار شناسائی باید عملیات رزمی هم انجام دهید، برای همین رضا ارباب با تیمش شبانه روزی روی لانچرهائی کار می کردند که بتوان RPG-9 و RPG-11 روی آنها بست و با هواپیمای مهاجر به دشمن حمله کرد. او ؛ هم روی 4 شلیکی کار می کرد و هم روی 6 شلیکی. بازیابی با چتر پهپاد مهاجر در سال های جنگ - لانچر راکت قابل تشخیص است برای تأمین این هدف هواپیماهای آموزشی ساخت طرح قدس را می شکافتیم و آن را به هواپیماهای عملیاتی تبدیل می کردیم. این در حالی بود که برای آنها نعمت فت و فراوان بود و سهم ما فقیری و بی بضاعتی. ما شده بودیم بچه های حبشه و اتیوپی و آنها ساحل نشینان هاوائی. موتورهایشان 26 اسب و 120 بود و پروازهای تست شان توی کاشان انجام می شد. اما وقتی ازآنها خواستیم به اهواز تشریف بیاورند و تست شان را در اینجا انجام دهند ، تازه فهمیدیم ما چقدر گدا گشنه هستیم و آنها چقدر متول و مرفه. مثل قحطی زده ها به دارائی هایشان خیره می شدیم و غصه می خوریدیم. تنها چاره را در این دیدیم که از آنها بخواهیم زحمت بردن وسائل شان به تهران را نکشند و بگذارند پیش ما به امانت ، به این بهانه که در سفرهای بعدی سبکبال باشند. اینجوری فرصتی پیش می آمد تا در فاصله دو تست ، ازآنها استفاده کنیم. وگرنه اگر می گفتیم آنها را به ما قرض بدهید که واویلا بود ... راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  12. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کمپوت های بیت المال اصلا فکر نمی کردیم که رطوبت هوا اینقدر روی راندمان پهپاد اثرگذار باشد که نگذارد اوج بگیرد. نگران از اینکه نتوانیم در هورالعظیم برای بچه های اطلاعات و عملیات عکسبرداری کنیم ، هر کسی طرحی می داد و به فکر چاره ای بود. من پیشنهاد دادم ، خوب است برای آزمایش پرواز، دوربین عکاسی اش را باز کنیم تا لااقل اگر توی آب سقوط کرد ، درایوش خراب نشود. همین کار را هم کردیم ، اما برای اینکه با همان وزن پرواز کند، دو یا سه قوطی کمپوت به جای دوربین توی بدنه اش گذاشتیم تا با همان وزن پرواز کند. و آن را پرواز دادیم. اولش خوب بود ؛ اما کمی که به طرف دشمن رفت ، یکهو از کنترل مان خارج شد و تلوتلو کنان جایی توی نیزارها سقوط کرد. بعد هر چه دنبالش گشتیم پیدایش نکردیم. همراهانمان به من و شهید بطحائی گفتند ربطی به ما ندارد، خودتان آنرا گم کرده اید ، خودتان هم آنرا پیدا می کنید. بعد خیلی زود ، قبل از اینکه هوا تاریک بشود ؛ بار و بندیل شان را بستند و رفتند. بیشتر لج مان از این بود که وقتی داشتند می رفتند مسئول تدارکات ، سرش را از توی ماشین در آورد گفت : پهپاد ر ا کار ندارم اما کمپوت ها را باید برگردانید. شب را توی منطقه ماندیم و صبح زود لباس غواصی پوشیدیم و افتادیم به گشتن توی آب و نیزارها ، در کنار همان مگس های وحشی همیشگی اش. نیش که می زدند ، انگار آمپولی وارد بدن می شد. چقدر زیر آبی رفتیم و لای نیزارها در تکاپو افتادیم تا بالاخره ، خسته و تشنه نزدیکای ظهر بود که لاشه پرنده را پیدا کردیم. حدسم درست بود. بطحائی هم مثل من بیشتر توی این عطش، به کمپوت ها فکر می کرد. دست مان که به پهپاد رسید ، دل و روده اش را باز کردیم تا دلی از عزا در بیاوریم. توی آن برهوت چقدر هم چسبید. اما از طولانی بودن راه برگشت معلوم بود که باید دوباره منتظر عطش دیگری بمانیم. این بار وقتی تشنه ، خسته و پریشان و عرق ریزان به بچه ها رسیدیم مسئول تدارکات نه گذاشت و نه برداشت ، یهویی گفت : پس کمپوت ها ؟ بطحائی بلافاصله پاسخ داد : آنها را خوردیم. اول فکر کردیم مسئول تدارکات با این پرسش شوخی می کند. اما با همان لحن جدی ، انگار که از ارث پدرش برداشته بودیم ادامه داد : مال بیت المال بود. شما سهم تان را گرفته بودید ؟ گفتیم : پدر آمرزیده ، نمی گوئی توی آن برهوت ، اگر آنها را نمی خوردیم ، از عطش می مردیم ؟؟!! او اما با اخم و تخم از سنگر خارج شد و گفت : از سهمیه تان کم می کنم!!! راوی : علی اکبر صباغی * * * * * آقای خلّاق چقدر به او گفتیم با این میله لانچر بازی نکن ، به آبی بند است! اما به خرجش نرفت که نرفت ، تا اینکه یکهو شکست. مانده بودیم با این بی احتیاطی ، حالا چگونه پهپاد را به پرواز در آوریم ؟ توی هور که جای خشکی پیدا نمی شد تا صعود انجام دهیم ، بچه ها با ابتکاری لانچری درست کرده بودند و با بستن آن روی قایق یا تویوتاهای جبهه ، پهپادها را به پرواز در می آوردند. نمی دانم آنرا از کجا کپی کرده بودند ولی سازه ساده ای داشت ، چند لایه کش قوی ، هواپیما را به نهایت قدرت، به طرف خود می کشاند و بعد یهو رها می کرد، این به جای صعود هواپیما عمل می کرد و پهپاد را به راحتی پرواز می داد؛ اما امروز از بخت بدمان ، محسن آنقدر به میله و کش آن ور رفت و تا خرابش نکرد ول کن نبود. حالا ما در این آب و نیزار ماندم و یک ماموریت ناتمام. همگی مان را کارد می زدند ، خون مان نمی آمد؛ اما خودش بیخیال چیزی به ذهنش رسید. بعد هواپیما را روی دستهایش گرفت و به قایق ران گفت : با سرعت هر چه تمام تر حرکت کن. عجیب بود ، نقشه اش گرفت. سرعت قایق هم کار صعود را کرده بود و هم کار لانچر را. پهپاد در حیرت ما ، از روی دست هایش به راحتی پرواز کرد و اوج گرفت و رفت توی آسمان. خلبان در حال هدایت هواپیما بود که به محسن گفتم : آقای خلاق!! ، فرودش را چکار می کنی ؟ بیفتد توی آب ؟ با همان خونسردی گفت : چرا توی آب ؟ فکرش را کرده ام. می نشانیمش روی نیزارها. موقع فرود رفت کنار دست خلبان و به او گفت : تا می توانی سرعت هواپیما را کم کن ، بعد بیاورش به سمت اینجا روی نیزارها. خلبان نیز با مهارت هر چه تمام تر آن را به جهتی برد که محسن می خواست. هواپیما انگار که روی تشتی ولو شده باشد ، خیلی راحت خوابید روی نیزارها، بدون خطر ، بدون آسیب. محسن خودش به طرف هواپیما دوید و قبل از اینکه دوربین را از توی بدنه اش بیرون بکشد، پایه های زیر هواپیما را که برای پرواز از روی ریل های لانچر طراحی شده بود، از جا کند. فکر جدیدتری به ذهن اش رسیده بود. رو به ما گفت : وقتی لانچری نباشد ، دیگر نیازی به این پایه ها هم نیست. او درست می گفت چون از آن به بعد، این روش ، رویه ای شد برای تمام پروازهای توی هور که بجای اینکه پهپاد را توی آب بنشانیم ، روی نی زارها فرود می آوردیم. پرواز از روی دست در سرعت قایق هم شده بود رویه ای دیگر برای صعودها. راوی : صانع ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  13. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  14. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس به دنبال زمین پرواز از آبدارچی ، سرباز و نگهبان و عکاس و نیروهای فنی گرفته تا کمک خلبان و بیسیم چی و ... جمعا به 15 نفر نمی رسیدیم ؛ اما عنوان مان گردان بود. "گردان رعد". این نام بیشتر شبیه یک آرزو بود و یک دعای خیر تا یک واقعیت. اما با این همه اگر نه به اندازه یک تیپ ، ولی ماموریتی بیش از یک گردان به ما محول کرده و شب و روزمان پر از کار و تلاش شده بود. اگر چه هر کدام عنوانی داشتیم ، اما اینطور نبود که خلبان فقط خلبانی کند و عکاس به عکاسی اش برسد. موقع کار معلوم نبود کدام فرمانده است و کدام فرمانبر. اوایل ، زمین پرواز درست و درمانی هم نداشتیم ؛ مثل آواره ها از زمینی به زمین دیگر می رفتیم. یا توی زمین های مردم پرواز می کردیم و یا در زمین های اطراف پادگان ها ، که هر کدام هم مشکلات خاص خودش را داشت. تمام تلاش مان این بود که کمتر توی چشم باشیم ، اما برای حمل چند هواپیما ، برو و بیائی به پا می شد ؛ چون توی خودرو هایس مان یک هواپیما بیشتر جا نمی شد و مجبور بودیم چند خودرو با خود ببریم. خوب شد که چند وقت بعد یکی از بچه ها ( برادر بحرینی ) ، با طراحی خوبی توانست طوری هایس را قفسه بندی کند که چند هواپیما جا شود . کم کم که ابزار و وسائل تجهیزاتی مان ( مثل دریل های باطری دار ) زیادتر شد ، جعبه ابزاری ابتکاری نیز درست کردیم تا توی زمین پرواز بتوانیم ، همراهمان ببریم. یکی از همین جعبه ها ، پر بود از سیم ، کابل-استارتر ، دریل و پیچ و مهره و ... که با این نو آوری تقریبا خودکفا می شدیم و از پس تعمیرات اضطراری در زمین پرواز بر می آمدیم. راوی : عبدالمجید مختازاده * * * * * عصر اینترنت یا ما زود به دنیا آمده بودیم ، یا اینترنت دیر اختراع شده بود. این را همیشه عباس می گفت. آه چه می شد ما زودتر به اینترنت دست می یافتیم ؟ اگر این اتفاق می افتاد دیگر لازم نبود بریم توی کتابخانه های لندن یواشکی از روی کتاب های "جینز دیفنس" عکس بگیریم و یا عمل نیک بخواهد کتاب شان را دودره کند و او را بگیرند و کلی برایش دردسر درست کنند. از اقبال بدمان هم هواپیمائی گیر نمی آمد تا آن را مهندسی معکوس کنیم. چقدر تأسف بار بود وقتی دانستیم که از اواخر زمان پهلوی ، تعدادی پهپاد هدف توی پایگاهی نظامی دپو شده و ما از آن بی خبر مانده ایم. البته بعدها رضا ارباب با ایجاد رابطه توانسته بود این اجازه را پیدا کند که چند دقیقه ای از دور آنها را تماشا کند. اگر یکی از آنها در اختیارمان بود حداقل می توانستیم از روی آنها مهندسی معکوس کنیم. نمی دانم. شاید هم باید اینطور دل خود را راضی کنیم که خوب شد اصلا نفهمیدیم که در پایگاه سمنان ، چیزی وجود داشته است وگرنه آستین هایمان را بالا نمی زدیم و خودمان دست به کار نمی شدیم و امروز لابد خبری از مهاجرها و شاهدها نبود. وسط گیر و داری که بچه های بسیجی سر و کارشان با تفنگ و خمپاره و اینجور سلاح ها بود ، برای اینکه از اصول حاکم بر پرواز و اطلاعاتی از این دست ، سر در بیاوریم ؛ تا کتابی گیر می آوردیم همه با هم آن را از بسم الله تا نقطه آخرش می خواندیم. آن هم نه یک بار ، بلکه چندین بار. کتابی داشتیم در مورد آیرودینامیک ( نام مولف اش یادم نیست ) ، هر جا می رفتم همراهم بود ، توی اهواز از بس ، دست این و آن بود پاره پوره شده بود. انگار که توضیح المسائل باشد. توی زمین پرواز تا گیر می کردیم فوری سری به آن می زدیم ببینیم چیزی در آن خصوص ندارد ؟ خوب شد که محسن عمل نیک هر بار که به انگلستان می رفت ، از توی نمایشگاه های هواپیماهای بدون سرنشین ، کلی برایمان مجله ، کاتالوگ و فیلم و عکس می آورد. از اینجا به بعد دیگر مجبور بودیم زبان هم بخوانیم تا توی ترجمه شان نمانیم. ما از توی همین کتاب و مجله ها بود که فهمیدیم برای پرواز در جاهائی مثل هور که باند پرواز وجود ندارد ، می شود از چیزی به نام لانچر ( پرتابگر هواپیما ) استفاده کرد. عمل نیک نمی توانست آنرا برایمان از انگلستان تأمین کند ؛ چون کشورمان در تحریم بود. و البته صهیونیست ها همه جا حضور داشتند و نمی گذاشتند چیزی به دستمان برسد. برای همین ، برای ساخت لانچر مثل بقیه تجهیزات خودمان دست به کار شدیم. راویان : عبدالمجید مختار زاده ، غلامرضا کاظمی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  15. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس تروریست !!! کسی نبود به این "کنعانی" بگوید ؛ آخه پدر آمرزیده ، توی کارتنی که 30 کیلو کتاب جا می گیرد ، یک موتور هفت هشت کیلوئی گذاشته ای و آن وقت به مامور گمرک لندن می گوئی : حساس نشو ، تویش کتاب است !؟ مگر هالو است که نفهمد. این حجم کارتن باید بیشتر از هفت، هشت کیلو وزن داشته باشد. چقدر به او گفتیم : "بابا! این را از طریق پست سیاسی بفرست، پلیس لندن شک می کند ، به خرجش نرفت که نرفت". از بس از هول اینکه پس از سالها یک موتور WAE 26 اسب ، گیر آورده و می خواست فوری آنرا به بچه ها در ایران برساند، افتاده بود توی دیگ. البته او حق داشت ، این اولین موتوری بود که مافوق هواپیماهای مدل بود و در ردیف موتورهای پهپاد شناسائی به حساب می آمد. اما چه فایده ، پلیس گمرک گیر داده و آن را باز کرد و متوجه شده بود. نتیجه اش این شد که ؛ هم او را گرفتند بردند اداره پلیس برای بازجوئی ، هم موتور معلوم نشد که کجا گم و گور شد. لابد گذاشتند برای روزی که جنگ تمام شود ، آنوقت پس بدهند! ایام جنگ نفتکش ها در ایران هم ، پلیس لندن به هر کالائی که ممکن بود که که مصرف دوگانه (تجاری - نظامی) داشته باشد، گیر می داد و نمی گذاشتند به ایران وارد شود. سر همین قضایا بود که چند وقت بعد از دستگیری کنعانی مرا هم گرفتند و با هواپیمایی دیگر به ایران فرستادند. از شانس بد ، هواپیما خراب شد و ما را به پاریس بردند ، آنجا مثل لندن چقدر پلیس دور هواپیما جمع شده بود ، تا جائی فرار نکنیم. انگار بن لادن را گیر آورده بودند!!! راوی : محسن عمل نیک * * * * * در مقابل طوفان رمل چقدر نونوار شدیم ، وقتی محسن عمل نیک از انگلیس آمد. او تا حدود زیادی ما را از بی بضاعتی تجهیزاتی درآورد. هم تعدادی دوربین Canon F-1 با عدسی 28 آورد و هم مخازن فیلم را که به راحتی می شد تا 150 فریم فیلم تویش جا داد. از همه خوشحال کننده تر اینکه چند دستگاه رادیو کنترل هم آورد. دست و بال مان که با اینها باز شد ، عمل نیک شد مسئول ساخت و تولید و پشتیبانی وزارت سپاه و من شدم فرمانده ی گردان رعد ، اما از همان اول یک پایم تهران بود و یک پایم اهواز تا برای گردان رعد ، نیرو و امکانات جذب کنم. برای همین تمام کارها افتاده بود روی دوش رضا ارباب. او هم قوت گردان بود و هم انگیزه بخش آن. خدا وکیلی اگر امیدهای او نبود ، پهپاد کی جان می گرفت؟ بعد از سه سال از تشکیل گردان رعد ، پادگان ما شد زمینی در چهال کیلومتری اهواز ، که به جز یک زمین در "بَر ِ بیایان " ، چیز دیگری نداشت ، حتی نمازخانه مان یک چادر گروهی بود . وقتی باد ؛ شن و ماسه ها را با خودش می آورد توی دم و دستگاه بچه ها و نمی گذاشت کار بکنند ، من چطور می توانستم بنشینم و فرماندهی کنم ؟ اول باید فکری برای طوفان رمل می کردم ، فکری برای ساختمان سازی ، تأمین امکانات و ... وقتی توی پادگانت آب نباشد که حمام کنی ، برق نباشد که هواپیماهایت را تعمیر کنی ، فرماندهی چه معنائی داشت ؟ داشتن تعمیرگاه و لابراتوار و ... که شبیه یک آرزو بود. به ذهنمان رسید که دمای تند جنوب را با درختکاری مهار کنیم ، اما آبی نداشتیم. هم برای تأمین آب و برق و هم درختچه افتادیم به التماس پیش بچه های جهاد سازندگی. آن ها مثل ما خاکی و بدون تشریفات بودند ، کافی بود درد را می شناختند ، می افتادند در پی درمانش ، همان چیزی که امروز به آن می گویند مدیریت جهادی. اول از آنها خواستیم ، درختچه به ما بدهند ، گفتند : شما پاسدارها خرابکارید ، درک نمی کنید با چه زجری ما درختچه ها را پرورش می دهیم ، می زنید داغونشان می کنید. پرسیدم : چکار کنیم که مخالف آنرا ثابت کرده باشیم ؟. پاسخ دادند : در ازای 500 چاله ، 500 درختچه می دهیم. یادم آمد تراکتور نیمه خرابی ته پادگان نیروی هوائی سپاه در تهران افتاده بود که قبلا به کار کشیدن هواپیما روی باند می آمد و اکنون که نیروی هوائی نونوار شده بود ، تراکتور ، بی استفاده افتاده بود. پیش برادر حسین دهقان ، فرمانده نیرو رفتم و آن را درخواست کردم . جواب داد : دیوانه ای ؟ کشاورزی راه انداخته ای ؟ بالاخره با چه التماسی آن را گرفتم و فرستادم اهواز. پانصد چاله را که با تراکتور حفر کردیم ، اعتماد بچه های جهاد جلب شد و 500 درختچه به ما دادند. 1000 درختچه بعدی را خودشان پیشنهاد دادند. ما دور تا دور پادگان را درختچه کاشتیم، اما سیراب کردنشان آب زیادی طلب می کرد. دوباره رفتیم سراغ بچه های جهاد ، از آنها خواستیم از کانال رودخانه حق آبه به ما بدهند. ساعتی 800 تومان گرفتند برای یک راننده و یک لودر. برای اینکه حداکثر استفاده را هم از زمان بکنیم و هم از لودر و راننده اش ، تا توانستیم به راننده سیگار و تن ماهی دادیم. حتی از او اجازه گرفتیم بعد از ساعت کاری اش ، دو ساعت خودمان روی لودرش کار کنیم. آب توی پادگان که آمد همین فیلم ها را بازی کردیم تا پادگان برق دار هم شد. پیش خودمان فتح بزرگی کرده بودیم ، حتی انتظار تشویقی هم داشتیم ؛ ولی تا پایان قطعنامه که خبری نشد. جنگ که تمام شد ، گزارشی علیه من نوشتند که باید پاسخگو می شدم. جرمم این بود که شما به چه حقی در حوزه فرماندهی نیرو و بدون هماهنگی با او ، دست به این اقدامات زده اید ؟ تو فرمانده یگان بودی ، نه فرماندهی مهندسی!! وقتی می گویند ، سواره از پیاده خبر ندارد ، مال همین روزهاست. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  16. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس رویای پرواز آقا چیزی شده ؟ این صدای کودکی خطاب به من بود که غرق تماشای هواپیمای مدلش شده بودم. نمی دانم چطور سر از جاده کرج درآوردم تا پرواز هواپیماهای مدل را در آنجا تماشا کنم. اما این هواپیمای زیبا حسابی توجه مرا به خود جلب کرده بود. من داشتم با همین هواپیما در جبهه های جنگ پرواز می کردم در حالی که دوربین روی آن بسته و از مواضع دشمن عکس می گرفتم که خلبانش باهمان خطاب ، با شتاب روحم را پیش جسمم آورد. جواب دادم : چقدر هواپیمایتان زیباست ظاهرا از مدل های آکروباتی است ؟ پدر کودک جوابم داد : معلوم می شود توی این رشته ای ؟! هواپیمای شما کدام است ؟ جواب دادم : ندارم ، ولی علاقه به تماشا دارم. کمی که با هم دمخور شدیم ، معلوم شد که او را دکتر پرنده می خوانند. اما متخصص قلب و مجاری تنفسی است. هواپیمای مدلش که مشخصاتی مثل بال زیر ، کووری ، موتور O.S.MAX60 درجه 5 و یک کانال FG دیجیتال داشت را برای کودکش از خارج خریداری کرده بود. من از این همه مشخصات کف ام برید. کاش می شد که آنرا در خدمت جبهه می گرفتیم. اما افسوس که تحریم ها دست ما را از این نوع هواپیماها هم بریده بودند. او و فرزندش در پروازهای آکروباتی این هواپیما ، واقعا استاد بودند. هواپیمائی که موتور و رادیویش از کارخانه ریپ مارکس بود. کاتالوگ معرفی قابلیت های موتور O.S.MAX-60 داشتم فکر می کردم روی این هواپیما حتی اگر نمی شد دوربین عکاسی سوار کرد ، اما پرنده خوبی برای عملیات فریب به حساب می آید. از اینکه نمی توانستم از دکتر ، درخواستی برای خرید آن داشته باشم ؛ یا بخواهم که او کار خرید از خارج را برایمان انجام دهد ، حرص می خوردم. چرا که احتمال لو رفتن نوع استفاده از آن در جهت مقاصد جنگ بود و ما خوب به این موضوع واقف بودیم. هیچکس ، حتی افراد خودی هم ، نباید پی به این موضوع می بردند. راوی : غلامرضا کاظمی * * * * * ورود آزاد فرامرز عبدوس ( نفر وسط ) یکی از راویان این خاطره و از موسسین گردان رعد یگان هوائی سپاه که همه اش خلاصه میشد توی پایگاه هوائی قدر در داخل مجموعه ی مهرآباد تهران ، بهترین موقعیت را برای ارتباطمان با فرماندهان درجه یک سپاه از جمله برادران محسن رضائی ، رحیم صفوی ، محسن رفیق دوست و ... فراهم آورده بود. فرماندهان برای رفتن به جبهه های جنگ ، از همینجا و با فالکن سپاه به جنوب یا غرب ، می رفتند و برای بازگشت ، باز در همین پایگاه پیاده می شدند. محسن رفیق دوست و یحیی رحیم صفوی در هواپیمای سپاه ما برای انعکاس نظرات و پیشنهادات و البته تأمین خواسته ها و مایحتاجمان نیاز نبود که مراحل درخواست دیدار با آنها را طی کنیم ؛ همین که پیاده می شدند و یا برای بازدید قسمت های یگان هوائی برای سرکشی می آمدند ، فرصت زیادی برای ارتباط داشتیم. داخل هواپیما تا رسیدن به مقصد نیز فرصتی دیگر برای ارتباط بود و در همین ارتباطات بود که برادر محسن رضائی با آگاهی از حساسیت کار پهپاد ، دست نوشته ای به ما داد که هر نیرویی را از داخل مجموعه های سپاه می توانیم آزاد کنیم و به هر انباری برای تأمین اقلام مورد نیاز خود نیر ، می توانیم وارد شویم. این دستور تا آن موقع برای هیچ یک از قسمت های سپاه صادر نشده بود. ستاد فوریت های جنگ و محسن رفیق دوست از طرفی ما حتی نامه ای از طرف ستاد فوریت های جنگ داشتیم که می توانستیم وارد انبارهای بزرگ لجستیک سپاه در جاده مخصوص کرج شده و بدون محدودیت هر کالائی را برداریم. از توی همین انبارها بود که مقدار زیادی لنز ، دوربین و وسایل مربوط به آنها را برای گردان تازه تأسیس رعد آوردیم. برادر محسن رضائی هم دستور داده بود که یکی از خودروهائی را که تاره وارد سیستم خودروئی سپاه شده بود را به ما بدهند ، این وسیله که دو در داشت و از طرفین باز می شد ، بهترین وسیله برای حمل هواپیماهایمان بود. به خصوص اینکه با اندک تغییراتی در آن ما می توانستیم به جای یک فروند ، چند فروند را داخل آن جا دهیم و در منطقه تردد نمائیم. خودرو اهدائی به گردان رعد همه چیز درحال شکل گیری تند و سریع گردان رعد بود، از آن طرف شهید شوشتری که مسئول تدارکات قرارگاه کربلا بود ، یک باب منزل مسکونی از طاغواتی های فراری را در بهترین نقطه شهر اهواز ( یعنی در کیان پارس) برای استقرار به ما داد. این خانه دو طبقه و شمالی بود که ما به راحتی می توانستیم از حیاط وارد شده و درب هایی را در پارکینگ آن باز کرده و بدون اینکه حتی همسایه ها متوجه سوار و پیاده شدن ما و هواپیمایمان شوند ، به کار خود مشغول شویم. در همان روزها یک تدارکاتی زبل به نام فرمان آرا که البته من با همان فامیل قبلی اش ، برادر مهری صدایش می کردم ، به گردان اضافه شد که در نوع خود تحولی به حساب می آمد ، او ظرف ده روز ، توانست هم خانه کیان پارس را تحویل بگیرد و طبقه همکف آنرا که سالنی تقریبا 80 متری بود را به کارگاهی بزرگ برای ساخت و تولید هواپیما تبدیل کند ؛ و هم طبقه بالا را به یک خوابگاه و کتابخانه تبدیل کند. او همچنین با یک در آهنی بزرگ ، پارکینگ را از حیاط جدا کرد و به محیط اداری اضافه نمود. خدا وکیلی توی آن گرمای 50-60 درجه ی اهواز که خانه ها عموما دو سه کولز گازی داشتند و باز هم جواب نمی داد ، این خانه بهترین بود. چرا که مجهز به دستگاه چیلر بود. مهری یا همان فرمان آرا ، دو سه یخچال صندوقی گرفته بود و آنها را پر می کرد از انواع خوراکی ها. ذاتا آدم دست و دلبازی بود اما اصلا بی حساب و کتاب خرج نمی کرد. یکی از مراحل ساخت استراکچر پهپاد او نیروئی داشت که نقطه ضعف اش را پیدا کرده بودیم ، چون سیگاری بود و ما هر بار مانع سیگار کشیدن اش می شدیم ، بهانه می آورد و می گفت : من فقط وقتی ناراحت می شوم ، سیگار می کشم. ما هم در جواب می گفتیم که اتفاقا ما به جای سیگار هندوانه می خوریم. چشم مان به هندوانه هایی بود که مرتب می خرید ، اما به اصطلاح بچه ها آنها را چکه چکه و سهمیه ای به ما می داد ، لذا او مجبور بود کمتر سیگار بکشد تا هندوانه هایش زود به زود تمام نشود. بهدها ما همین بلا را سر پرتقال هایش هم در آوردیم. نمی دانیم شهید شوشتری با مطالعه و تحقیق این خانه را به ما داده بود یا واقعا اتفاقی بود. ولی بهرحال ، اگر ما چند ماه مطالعه می کردیم تا جائی برای کارگاهمان پیدا کنیم ، به همچین جایی نمی رسیدیم. چون هم از نقطه نظر ترددهای قرارگاهی در امان بودیم و هم از اصول حفاظتی خوبی که لازمه و اساس کار ما بود ، برخوردار شدیم. شهید شوشتری و سرلشکر یحیی رحیم صفوی جدای از آن به دلیل استفاده از مواد رزینی برای ساخت هواپیما و راه اندازی عکاس خانه ، هم باید آب مان فیلتر دار می بود ؛ و هم از جای خنگی باید برخوردار می بودیم که این خانه همچنان جائی بود. از طرفی از منطقه خاکی ، آب تانکری و ترددهای فراوان بسیجی ها از لوازم اولیه به حساب می آمد که در چنان شرایطی هم قرار گرفتیم. متأسفانه هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که دلیل انتخاب این خانه را برای شروع کارمان از شهید شوشتری بپرسیم. این در حالی بود که هنوز این محل در اختیار بهزیستی بود ، ولی شهید شوشتری اصرار داشت که ان خانه را زودتر به ما بدهند. شهید نورعلی شوشتری در سالهای پس از دفاع مقدس راویان : محسن عمل نیک ، فرامرز عبدوس ، رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  17. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس اولین تست پیش خود این دروغ را به حساب دروغ مصلحتی گذاشتیم. اما واقعا قصدمان لاپوشانی نبود، بلکه خودمان هم نمی دانستیم قرار است مأموریتی عملیاتی انجام دهیم. قرارگاه خاتم ما را آورد کنار اروند رود. جائی نزدیک آبادان و نهر خین، دقیقا در محلی که نیروهای ارتش پدافند می کردند و گفت : در همین منطقه بالای سر عراقی ها پرواز کنید و عکس بگیرید. جبهه آرامی بود و خبری از تیر و ترکش نبود. ما دقیقا فرشید را همینجا آوردیم ، اما به او نگفتیم خط مقدم است وگرنه مثل سعید و مسعود پایش را اینجا نمی گذاشت. فرشید نسبت به آن دو هم خیلی رئوف بود و هم خیلی احساساتی ، با این تفاوت که علاقه خاصی به پاترول های سپاه داشت. ما هم از همین استفاده کردیم و او را راضی کردیم که به منطقه بیاید؛ اما توی منطقه وقتی با پرواز هواپیمایش یهو همه چیز بهم ریخت و هم نیروهای خودی و هم نیروهای دشمن شروع به شلیک به سمت هواپیمایش کردند ، فرشید که همچنان سرپا ایستاده یود و مشغول خلبانی ، با تعجب پرسید : چه خبر است اینجا؟! مگر نگفتید که از جبهه دور هستیم ؟ این تیراندازی ها برای چیست ؟ مکافاتی داشتیم تا او را راضی به عکس برداری و فرود هواپیما کردیم. عقب که آمدیم با عصبانیت گفت : شما دروغگو هستید ، شما می خواستید مرا به کشتن بدهید. بعد یکراست رفت یک گوشه ای از سنگر قرارگاه و خوابید و دیگر اصلا با ما حرف نزد. چیزی حدود یک نصف روز خوابید. هر چه به او می گفتیم بیا بیرون هوائی تازه کن ، محل مان نگذاشت ، او حتی سر سفره نهار هم نیامد ... و حق هم داشت که اینجور حالمان را بگیرد ، اما ما چاره ای دیگر هم نداشتیم و گرنه او هرگز به جبهه نمی آمد. فرشید تنها خلبان ماهر گروه بود و ما تا خلبانی فاصله زیادی داشتیم. خوب شد که تمام تجهیزات مربوط به تاریک خانه و داروهای ظهور و ثبوت فیلم های عکاسی را هم با خود آورده بودیم که توانستیم توی کانکسی که قرارگاه در اختیارمان گذشته بود ، مشغول ظاهر کردن عکس ها بشویم. قرارگاه این کانکس را بجای تاریک خانه برایمان آماده کرده بود. یک چهاردیواری از آهن که نه در داشت و نه پنجره ، چه برسد به کولری که داخل آنرا خنک کند. هوای بیرون اگر 40 درجه بود ، توی کانکس می شد 60 یا 70 درجه. مختارزاده را فرستادیم زیر پتو تا حلقه فیلم را از درون دوربین در بیاورد. او هم لباس هایش را هم درآورد تا کمی بیشتر در برابر گرمای طاقت فرسای داخل کانکس دوام بیاورد. ما چند نفر او را پتو پیچ کردیم تا از هیچ منفذی نور به داخل نفوذ نکند ، بیچاره هر چه فریاد کشید ، کارم تمام شد ، خفه شدم ، پتوها را کنار بزنید. ناجوانمردانه می گفتیم که مطمئن شو درب قوطی ظهور را محکم بسته ای ؟ ساعتی بعد عکس ها را که ظاهر کردیم ، هیچ چیزی از آن ها دستگیرمان نشد. نا امید به آنها چشم دوختیم. نگرانی توی چشم تک تک بچه ها به راحتی خوانده میشد. توی این فاصله برادر باقری از بچه های اطلاعات عملیات ، چند بار سراغ عکس ها را گرفت. چیزی نگذشت که بچه های اطلاعات فی الفور سر رسیدند و آن ها را از ما گرفتند و با خود بردند. چون مطمئن بودیم که عکس ها خراب شده اند ، با هم قرار گذاشتیم تا قرارگاه اجازه بدهد ، تست را تکرار کنیم. تنها نگرانی مان این بود که آن ها قبول نکنند و تمام زحمات این چند ماهه مان به هدر برود. وقتی شنیدیم فرماندهان سپاه و حتی محسن رضائی ، فرمانده کل سپاه در حال تفسیر عکس ها هستند ، نگرانی مان بیشتر شد. لحظات سختی گذشت تا نتیجه را آوردند. برعکس تصورمان ، عکس ها به مذاقشان خوش آمده بود. این بار که بچه های اطلاعات آمدند ، چقدر ما را تحویل گرفتند ، آنها با خوشحالی گفتند : با این هواپیمای فکسنی تان شاهکار کردید ، ماشاءالله. پرنده ی بدون سرنشین از دو جهت برای فرماندهان شادی بخش بود ، اول اینکه جای هواپیماهای RF-4 را برایشان پر کرد و دوم اینکه باعث لغو عملیات قریب الوقوع رزمندگان در آن منطقه شد. آن طور که شنیدیم قرار بود که عملیاتی توسط قوای اسلام در آن منطقه انجام گیرد که عکس ها ، حاوی اطلاعات ذی قیمتی از تغییر آرایش دشمن بود. حتی شنیدیم که محسن رضائی گفته بود : این عکس ها برابری می کند با ارزش 2000 تانک و همانجا دستور تشکیل گردانی به نام "گردان رعد" را هم داده بود. فرشید بیدار که شد پرسید : عکس ها چه شد ؟ خوب شد ؟ از اینکه با ما حرف می زد خوشحال شدیم و پاسخ دادیم بله خوب شد. گفت : پس برویم. پرسیدیم کجا ؟ گفت : خب! محل عکس برداری را ببینیم و با عکس ها مقایسه کنیم. چون در اصفهان از هر محلی که می خواستیم عکس برداری کنیم ، بعد از پرواز از محل دیدن می کردیم. اینجا هم مثل اصفهان است. جواب دادیم : برویم توی دل عراقی ها ؟ با حیرت پرسید عراقی ها ؟ جواب دادیم : فاصله ما تا عراقی ها تقریبا 40 متر بود. او با حالت شوک زده ای گفت : دروغ می گوئید ، این حقیقت ندارد. یعنی آنجائی که صدای تیراندازی می آمد ، ما در 40 متری عراقی ها بودیم ؟ ! بعد از آن اصرار سر اصرار که من می خواهم به اصفهان برگردم، زود مرا برگردانید. گفتیم : ما با تو کار داریم. چون امید داشتیم وقتی در شرایط قرار بگیرد ، تسلیم می شود. اما اینطور نبود. فقط گفت : بی خود با من کار دارید زود مرا برگردانید. من با شما حتی به بهشت هم نمی آیم. راوی : رضا ارباب / سعید چوبدار * * * * * علی و حوضش بعد از آن عکس هائی که فرشید از منطقه گرفت و منجر به تشکیل گردان رعد شد ، حسابی خاطرخواه پیدا کردیم. اینک تمام بچه های اطلاعات، منتظر بودند تا از سراسر جبهه ها بخصوص آنجاهائی که ابهامات زیادی از مواضع دشمن داشتند ، عکس هائی بگیریم و تحویل شان بدهیم. ولی با جدا شدن بچه های اصفهان از ما ، که نمی تونستند در اهواز بمانند ، علی مانده بود و حوضش. ما هم تا خلبان شدن مثل فرشید، فاصله داشتیم. به فراست این افتادیم که دوباره برویم پیش فرشید و دوستانش به التماس. ولی بعضی از بچه ها این روش را نمی پسندیدند. تا کی باید به تمنا بیوفتیم؟ باید خودمان یاد بگیریم ، حتی اگر شده چند تا از هواپیماهایمان را از دست بدهیم. همین طور هم شد ، توی فرجه ی دو سه هفته ای که از قرارگاه گرفتیم تا تمرین هایمان را انجام دهیم ، 3 تا 4 فروند از هواپیماهایمان را از دست دادیم ، فرشید هم کنارمان نبود تا ، یا برای خلبانی آماده مان کند و یا ، سرمان داد بکشد. آقای محمد باقری وقتی این موضوع را شنید، گفت : هنوز هیچی نشده توی اهواز ، 3-4 تا را از دست دادید ؟ می خواهید چکار کنید ؟ چاره دیگری نداشتیم ، باید به هر قیمتی شده خلبانی را می آموختیم. فرماندهان اطلاعات سپاه روی ما حساب زیادی باز کرده بودند ، برادر باقری حتی گفته بود ، هر کدام ازشما برای ما ، یک RF-4 هستید. با این حرف کارمان در آمد ، صبح تا عصر می رفتیم توی صحراهای اطراف اهواز ، هر جا زمین صافی پیدا می کردیم ، پهپادهایمان را می فرستادیم هوا. گاه گاهی که کشاورزها یا چوپان های محلی توی کارمان میخ می شدند ، یا فکر می کردند که آدم های مشکوکی هستیم که باید به سپاه ، ارتش یا جائی لومان بدهند ، مجبور می شدیم جایمان را عوض کنیم راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  18. 1 پسندیده شده
    بسم ا... برای یادآوری و ثبت در حافظه تاریخی میلیتاری مصاحبه برای سال 1389 خورشیدی هست اعتماد کنید، بزودی هواپیما می‌سازیم ه، اما شما توجه داشته باشید تجربه‌ای که ما در صنعت هواپیماسازی در سال‌های گذشته داشتیم، تجربه کاملا ناموفقی بوده است. ما یک هواپیمای آنتونف 140 یا ایران 140 داریم که با همکاری اکراین تولید شده، اما حتی شرکت‌های داخلی هم که تحت حمایت دولتند، هنوز حاضر نیستند از آن در پروازهایشان استفاده کنند. در زمینه‌های هلی‌کوپترسازی هم همین‌طور. وقتی ما در مونتاژ یک هواپیمای نه‌چندان پیشرفته ناموفق بودیم، چطور می‌خواهیم برویم به سوی تولید هواپیمای پهن‌پیکری چون ایرباس و بوئینگ آن هم با آن فناوری پیشرفته و پیچیده، کمی غریب به نظر می‌رسد. بر این مبنا شالوده‌های صنعت هوایی را ایجاد می‌کنند. بنابراین انتخاب ایران 140 با این هدف که پایه‌های صنعت هوایی‌مان را شکل دهیم کار درستی بوده است. گام بعدی این که سراغ یک هواپیمای 100 تا 120 نفره برویم و گام سوم این است که به سمت تولید هواپیمای پهن‌پیکر حرکت کنیم. پس این از بحث اول که انتخاب ایران 140 انتخاب درستی بوده است؛ اما این‌که چرا خطوط ما نمی‌آیند از ایران 140 استفاده کنند، یک مقدارش بحث‌های روانی است و یک مقدار هم این که خود مجموعه‌ای که روی این هواپیما کار کرده مقدمات اولیه برای آشنایی و فرهنگ‌سازی را فراهم نکرده است. بنابراین اگر شما می‌خواهید وارد این صنعت شوید و موفق باشید، اولین کاری که باید بکنید این که توان ریسک را در کسانی که اول از همه می‌خواهند از هواپیماهای شما استفاده کنند و کسانی که به عنوان مسافر از آنها استفاده می‌کنند بالا ببرید. اما متاسفانه ما کاملا عکس این ضرورت‌ها عمل کردیم. من با اعداد و ارقام می‌توانم اثبات کنم که اگر شما یک سفر هوایی 2000 کیلومتری را با ایران ـ 140 انجام دهید، در مقایسه با خودرو، احتمال حادثه در خودرو خیلی بالاتر است. پس بخشی از مشکل بخش فرهنگی بوده و اصولا در کلیت کار خطای زیادی صورت گرفته است. اما بحث بعدی این است که معمولا هر هواپیمایی که ساخته می‌شود 2 گروه کار باید رویش انجام شود؛ یکی کارهای فنی است که ایران کارش را درباره ایران ـ 140 عالی انجام داده و کار دیگر این است که باید آن را تجاری‌سازی کنیم. هواپیما اول برای این که تجاری شود باید استانداردهای سازمان هواپیمایی کشوری را بگیرد که خوشبختانه درباره ایران ـ 140 این کار انجام شده و دومین کار که باید انجام شود این که آموزش به عنوان عضو کلیدی وارد شود. به عنوان مثال اگر به آسمان بروید و هواپیمای سری ATA را نگاه کنید، مثل ایران ـ 140 است؛ از نظر کیفیتی هم می‌توان گفت در یک کلاس قرار دارند و کلی هم پرواز ایمن انجام داده است. توجه داشته باشید ایران ـ 140 تا حال حدود 20 هزار ساعت پرواز داشته است. ساعت پروازی برای سنجش کیفیت و ایمنی هواپیما بسیار مهم است. این هواپیما حدود 20 هزار نفر را هم جابه‌جا کرده است، اما ما این واقعیات را کنار می‌گذاریم و می‌پردازیم به حوادثی که اتفاق افتاده و آن را بزرگ می‌کنیم. فکر می‌کنید اگر همین محصول در پاکستان تولید می‌شد، این گونه با آن برخورد می‌کردند؟ یا در اندونزی؟ زمانی که آقای حبیبی، نخست‌وزیر اندونزی بود حدود 5ـ4 میلیارد دلار در اندونزی برای ساخت هواپیما سرمایه‌گذاری کرد و اولین هواپیمایی هم که تولید شد، هواپیمایی در همین کلاس بود. الان ببینید اندونزی چگونه به صنعت هوایی‌اش افتخار می‌کند و ما چگونه با صنعت هوایی‌مان برخورد می‌کنیم. مرحله بعد که ان‌شاءالله همین امسال آغاز می‌‌شود، این است که بتوانیم در هواپیمای 100 نفره یک کلاس هواپیما تعریف کنیم. الان 3 هواپیما در این زمینه انتخاب شده‌اند.+ پی نوشت : از زمان انجام این مصاحبه تا تاریخ بازخوانی آن ( 1399 ) نزدیک به 10 سال گذشته و نه تنها هواپیمای ایران-140 برای مصارف غیر نظامی بصورت انبوه تولید نشده ، بلکه وعده های مربوط به نمونه های نظامی هم محقق نگردید . حال باید دید که مسئولین امر چه پاسخی برای این هزینه کرد خواهند داشت ؟!!!
  19. 1 پسندیده شده
    پرتاب شدن سجیل به سمت ناو دشمن در اقیانوس هند
  20. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس جزایر ماهی در پائیز 62 سرانجام پس از چند ماه کار و تلاش شبانه روزی تیم فنی در دانشگاه اصفهان ، ما مامور به انجام عملیات تست پرواز و عکس برداری عملیاتی شدیم. من به همراه تیم 4 نفره اعزامی به اصفهان ، یکی دو نفر از بچه های دانشگاه اصفهان و آقای سلطانی از جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان که در تمام این مدت همکاری خوبی با ما داشت ، خود را به قرارگاه خاتم الانبیاء در جبهه های جنگ رساندیم. سرلشکر باقری در دوران دفاع مقدس صبح روز بعد برادران باقری و پیش بهار و دو نفر از بچه های اطلاعات ، ما را با منطقه آشنا نموده و نسبت به عکس برداری توجیه نمودند. آنها با این کار می خواستند ، حتی از تست پروازی ، کار عملیاتی استخراج کنند ، وگرنه چه معنا داشت که از همان اول ما را یک راست توی خط مقدم ببرند. پهپاد مهاجر منطقه مورد نظر شلمچه بود و نزدیک ترین فاصله را با نیروهای عراقی داشت. قرار شد که ما توی اروند رود مستقر شویم و عکس برداری کنیم. خدا را شکر ، عجب روزی قسمت شد عکس بگیریم ، هم هوا صاف و آفتابی بود و هم اصلا خبری از باد نبود. مهم تر از همه جبهه ای ساکت و کم سر و صدا بود. انگار که خط دوم یا سوم یک منطقه ی جنگی باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * روز عملیات عجب. چقدر استرس داشتیم روزی که قرار بود از قرارگاه خاتم به سمت " نهر خیّن " برویم. جائی که قرار بود ، نتیجه کار سه ماهه خود را برای فرماندهان سپاه به نمایش گذاشته و توجه آنها را نسبت به کارآمدی پهپاد جلب نمائیم. چون محدودیت برد رادیوئی داشتیم ، آنها نزدیک ترین فاصله را با عراقی ها برای ما انتخاب کرده بودند ، به طوری که اگر فریاد می کشیدند ، صدایشان را می شنیدیم. نهر خین به جز اعضای تیم ، برادر پیش بهار از قرارگاه هم آمده بود. نگاه ما همه به هواپیمای کوچکی دوخته شده بود که بیشتر اسباب خنده و متلک های آنها بود ، تا وسیله ای که از آن انتظار مأموریتی برود. با این همه مجبور بودیم که متلک ها و پوزخندهایشان را تحمل کنیم . این سوای دلهره ای بود که نسبت به فرشید داشتیم که نکند که متوجه شود در خط مقدم هستیم. او هنوز خیال می کرد در بیابان های دور از دسترس دشمن هستیم. حتی وقتی حین پرواز ، تمام نیروهای خط ما !!! و خط دشمن به طرف هواپیما شلیک کردند و او شاخک هایش جنبید که نکند در جبهه حضور دارد ، متقاعدش کردیم که خیر ، این شلیک ها از جانب نیروهای خودی است. پرنده آماده پرواز شد. اما از شانس بد حرکت نمی کرد. یکهو متوجه شدیم سوخت زیادی توی موتور کوچکش ریخته ایم. سوخت آن را خودمان از ترکیب الکل ، متانول و روغن کرچک ساخته بودیم. از طرفی آشغالی هم رفته بود توی لوله سوخت. چقدر توی آن ظهر گرم ، خیس عرق شدیم تا همانجا دوباره بدنه هواپیما را شکافتیم ، باک را درآوردیم و شروع کردیم به تعویض. پیش بهار و یکی از بچه های اصفهان ، باک را که دست مان دیدند ؛ این بار نتوانستند جلو خنده شان را بگیرند. باک یک قوطی پلاستیکی سرم بود و لوله های سوخت آن ، شیلنگ سرم. باک پهپادهای اولیه پیش بهار ، در حالی که عرق های پیشانی اش را خشک می کرد ، با دلخوری گفت : آمده اید ما را سر کار بگذارید ؟ دوستش اما ، او را دلداری داد : کمی صبر کنی تعمیر میشه. بیچاره ها دارند زحمت خود را می کشند. همانطور که باک را عوض می کردیم ، زیر چشمی ، به سر و صورت پر از عرق شان درآن تابستان داغ هم ، نیم نگاهی می انداختیم. هواپیما که آماده شد ، فرشید ؛ هنرمندانه تیک آف را شروع کرد و آن را فرستاد بالای سر خط خودی و دشمن. آن روز ، من با خوشحالی ، بیشتر به پیش بهار و بچه های قرارگاه نگاه کردم ، تا به هواپیما. و چقدر احساس غرور کردم ، وقتی نگاه های آنها را می دیدم که نیشخند و تمسخر در چهره شان هر بار کمرنگ تر می شد. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  21. 1 پسندیده شده
    無人航空載具 وُرِن خانگکونگ زای چی هواپیمای بدون سرنشین رونمایی از پهپاد نظارتی فراصوت WZ-8 در مراسم رژه روز ملی - اکتبر 2019 پکن چین به صورتی در حال افزایش تولید هواگرد بدون سرنشین است که به نظر می رسد که به زودی ایالات متحده و اسرائیل را پشت سر می گذارد.مقامات و کارشناسان دفاعی غرب از دیدن ده ها مدل مختلف هواپیمای بدون سرنشین چینی در پلت فرم و کاربری های مختلف در نمایشگاه های هوایی چین بین سال های 2010 تا 2018 بهت زده هستند. این رکوردی برای یک کشور هست.پیشرفت آشکار در ناوگان هوایی ، نشانه ای جدی از جاه طلبی چین برای ارتقاء ارتش عظیم خود است؛ زیرا نفوذ سیاسی و اقتصادی جهانی آن همچنان در حال رشد است. تعداد زیاد و متنوع هواپیماهای بدون سرنشین ساخته شده توسط چین نشان میدهد که برای کسب تکنولوژی این بخش از صنعت نظامی سرمایه گذاری کلان و برنامه ریزی جدی صورت پذیرفته است. ساختار طراحی و تولید نسبتا پیچیده و البته خوفناک این صنعت در چین تمامی رقبای منطقه ای آن را به وحشت انداخته است.اضطراب ایالات متحده در مورد هواپیماهای بدون سرنشین چین در سال 2000 توسط کنگره زمانی که برای ارزیابی پیامدهای امنیت ملی روابط تجاری و اقتصادی با چین شکل گرفت، برجسته شد.4 سال بعد از این زمانی که پنتاگون از فروش و ارتقا پهپاد انتحاری IAI Harpy به چین توسط اسراییل خمشگین شد ، این حوزه از صنعت نظامی چین به صورت ویژه مورد رصد قرار گفت.هرچند بعد ها همین مدل توسط چین با نام JWS01 و ASN-301 مهندسی معکوس شد ولی کارشناسان نظامی و هوانوردی معتقد هستند پهپاد های چینی هنوز هم چندین سال از مدل های ایالات متحده و اسراییل عقب تر هستند. اما آنها تاکید کردند که چین پرشتابترین پیشرفت را در زمینه تکنولوژی حمل و نقل هوایی غیر نظامی و نظامی داراست ، به خصوص در زمینه انتقال تکنولوژی از شرکت های هوافضای خارجی به شرکت های چینی. پهپاد انتحاری هارپی اسراییل (راست) _ پهپاد انتحاری ASN-301 چین از اواسط دهه ۹۰ میلادی، چین از نیروی نظامی خود که در یک برنامه جامع مدرن‌سازی که جهت توانمندسازی نیروهای مسلح خود برای بازدارندگی یا آمادگی برای درگیری‌های منطقه‌ای با شدت بالا طراحی شده‌است، به منظور دیپلماسی تهاجمی در حل اختلافات ارضی و دریایی خود و انواع عملیات‌های نظامی برای حفاظت از منافع جهانی رو به رشد چین استفاده می‌کند. پکن توسعه نیروی دریایی، هوایی، موشکی، فضایی، و قابلیت‌های جنگ سایبری را اولویت‌بندی کرده‌است که نشان‌دهنده این است که خود را برای مداخله نظامی آمریکا در مناقشه‌های ارضی جنوب شرق اسیا آماده می کند. در این زمینه ، سیستم‌های بدون سرنشین به عنوان یک حوزه کلیدی برای چین در حال ظهور هستند ، پکن علاوه بر UAV ، توسعه دیگر سیستم های UUV و USV را نیز افزایش داده است. تمرکز چین بر روی سیستم‌های بدون سرنشین حداقل تا حدی به کاربرد بالقوه آن‌ها در مناقشات مرزی و دریایی مربوط می‌شود، اما سیستم‌های بدون سرنشین می‌تواند برای ارتش چین در گستره‌ای از احتمالات دیگر از جمله عملیات امدادرسانی مفید باشد. آژانس‌های دولتی چین نیز به دنبال راه‌هایی برای استفاده از سیستم‌های بدون سرنشین برای کاربردهای خانگی مانند نظارت بر آلودگی صنعتی و ارسال پستی هستند. علاوه بر این، چین ممکن است صادرات سیستم‌های بدون سرنشین را به عنوان یک راه سودآور برای بهبود موقعیت خود در بازار جهانی اسلحه و وسیله‌ای برای تقویت روابط دیپلماتیک و امنیتی خود با کشورها تصور کند. با اینکه ادبیات چینی موجود نشان می دهد که برنامه های کاربردی ISR تمرکز اصلی این صنعت در چین هست ولی طیف وسیعی از کاربری های نظامی و غیر نظامی طراحی و تولید گردیده است : جاسوسی ، نظارت و شناسایی (ISR) - intelligence , surveillance , and reconnaissance کمک به نظارت فرا افق دریایی برای کشتی‌های رزمی (OTH) - Over the Horizon maritime surveillance جنگ‌های الکترونیک electronic warfare - (EW) تقویت ارتباطات نظامی (relay ) military communications relay ماموریت‌های ررزمی/ عملیات ضربتی combat applications / strike missions کمک‌های انسان‌دوستانه و امداد رسانی humanitarian assistance and disaster relief ( HA / DR ) فضای استراتژیک پیرامونی استراتژی چین چیست؟ رهبران چین از آنچه "دوره فرصت استراتژیک" می دانند در طول دو دهه ابتدایی قرن 21 برای توسعه در داخل کشور و گسترش "قدرت جامع ملی " چین بهره مند شده اند. در طول دهه های آینده ، آنها متمرکز بر تحقق یک چین قدرتمند و مرفه هستند که مجهز به نیروی نظامی "در سطح جهانی" باشد و وضعیت چین را به عنوان یک ابر قدرت در منطقه هند و اقیانوس آرام تأمین کند. روزنامه خلق روز 15 ژانویه 2018 طی یک مقاله به شرح بیانیه Xi Jinping که در نشست مقامات ارشد حزب انجام شده بود پرداخت. در آن سخرانی Xi Jinping شروع گذار از "دوره فرصت های استراتژیک" به "دوره فرصت های تاریخی" مطرح کرد. در سال 2018 ، چین برای تحقق این چشم انداز از مجموعه ای از ابزارهای اقتصادی ، سیاست خارجی و امنیتی استفاده کرد. تلاش های مداومی که دولت ، هم در داخل و هم در خارج از کشور انجام می دهد و اغلب دارای ابتکارات اقتصادی و دیپلماتیک است ، همگی از اهداف امنیتی و نظامی چین پشتیبانی می کنند: چین همچنان به اجرای برنامه ریزی بلندمدت به سمت "ساخت چین 2025" و سایر برنامه های توسعه صنعتی ادامه می دهد که بر لزوم جایگزینی فناوری وارداتی با فناوری تولید داخل تأکید می کند. این طرح ها یک چالش اقتصادی را برای کشورهایی که محصولات با تکنولوژی پیشرفته صادر می کنند ، ارائه می دهد. این برنامه ها همچنین با تأکید بر تسلط بر فن آوری های پیشرفته با قابلیت استفاده دوگانه ، مستقیماً از اهداف نوسازی نظامی حمایت می کنند. رهبران چین تلاش می کنند توسعه فناوری غیر نظامی و نظامی را برای دستیابی به کارایی ، نوآوری و رشد بیشتر هماهنگ کنند. در سالهای اخیر ، رهبران چین این ابتکار عمل را که به عنوان ادغام نظامی غیرنظامی (CMI) Civil-Military Integration معروف است ، به یک استراتژی ملی ارتقا دادند که بخش غیرنظامی را برای ورود به بازار دفاع تشویق می کند. استراتژی ملی CMI بر نوسازی سخت افزار ، آموزش ، پرسنل ، سرمایه گذاری ، زیرساخت ها و تدارکات متمرکز است. رهبران چین از قدرت رو به رشد اقتصادی ، دیپلماتیک و نظامی چین برای ایجاد برتری منطقه ای و گسترش نفوذ بین المللی این کشور استفاده می کنند.پیشرفت چین در پروژه هایی مانند طرح "یک کمربند ، یک جاده" (OBOR) احتمالاً باعث ایجاد پایگاه و نیروی نظامی در خارج از کشور می شود که این امر برای تأمین امنیت پروژه های OBOR است. رهبران چین با درک اینکه برنامه هایی مانند "ساخت چین 2025" و OBOR باعث نگرانی در مورد اهداف چین شده اند ، بدون تغییر در اهداف استراتژیک برنامه ها ، سخنان خود را هنگام تبلیغ این برنامه ها نرم می کنند. طرح یک کمربند ، یک جاده و اهمیت کریدور های زمینی و دریایی مدیریت امنیت ملی چین مفهوم گسترده امنیت ملی چین شامل ثبات داخلی و تهدیدهای خارجی است ، تروریسم یا گسترش عقاید دموکراتیک به همراه نفوذ خارجی از جمله مواردی است که بر ثبات داخلی تأثیر می گذارد . چین برای اطمینان از كنترل حزب به طور مستمر مدیریت امنیت ملی ،حزب ، ارتش و نهادهای دولتی خود را مدرن می كند. این تلاش ها نگرانی های دیرینه این کشور را نشان می دهد که سیستم به ارث رسیده خود را پویا و مجهز به تجهیزات کافی برای پاسخگویی به چالش های رو به رشد چین نمی داند. اختلافات ارضی چین و رویکرد جامع مدیریت اختلافات منطقه ای استفاده از زور توسط چین در اختلافات ارضی از سال 1949 تاکنون بسیار متفاوت بوده است. برخی از اختلافات منجر به جنگ شد ، مانند درگیری های مرزی با هند در 1962 و ویتنام در 1979 و اختلاف با اتحاد جماهیر شوروی سابق در دهه 1960 که حتی احتمال جنگ هسته ای را افزایش داد. در موارد اخیر مربوط به اختلافات مرز زمینی ، چین گاهی اوقات مایل است با همسایگان خود سازش کند و حتی امتیازاتی را ارائه دهد. از سال 1998 ، چین 11 مورد اختلاف ارضی را با شش همسایه حل و فصل کرده است. در سال های اخیر ، چین برای مقابله با اختلافات متعددی که بر سر ویژگی های دریایی و مالکیت ذخایر نفت و گاز دریایی بالقوه وجود دارد ، رویکردی تهاجمی تر به کار گرفته است. چین در تلاش است تا اهداف خود را بدون به خطر انداختن ثبات منطقه ای که به توسعه اقتصادی اش کمک کرده است تأمین کند. با توجه به این رویکرد ، رهبران چین از روشهای کوتاه مدت در درگیری ها استفاده می کنند تا اهداف استراتژیک چین را از طریق اقدامات محاسبه شده در زیر آستانه درگیری با ایالات متحده ، متحدان و شرکای آن یا سایر افراد در منطقه هند و اقیانوس آرام دنبال کنند. این تاکتیک ها به ویژه در پیگیری ادعاهای سرزمینی و دریایی چین در دریاهای جنوب و شرق چین و همچنین مرزهای آن با هند و بوتان مشهود است. چین همچنین مایل است برای پیشبرد منافع خود و کاهش مخالفت سایر کشورها از اقدامات قهری - چه نظامی و چه غیر نظامی - استفاده کند. تایوان با اختلاف همچنان "استراتژیک ترین" موضوع PLA و یکی از مناطق جغرافیایی است که رهبری حزب آن را دارای اهمیت استراتژیک می داند. سایر مسیرهای استراتژیک شامل دریای چین شرقی ، دریای چین جنوبی و مرزهای چین با هند و کره شمالی است.استراتژی کلی چین در قبال تایوان همچنان شامل عناصر اقناع و اجبار برای جلوگیری از توسعه نگرش های سیاسی استقلال طلبانه در تایوان است. تایوان در سال 2018 سه شریک دیپلماتیک دگیر را از دست داد و برخی از مجامع بین المللی همچنان از شرکت نمایندگان تایوان خودداری میکنند. اگرچه چین طرفدار اتحاد مسالمت آمیز با تایوان است ، ولی هرگز از استفاده نیروی نظامی چشم پوشی نکرده است. نمایی از اختلافات ارضی چین و مرزهای دریایی کشورهای همجوار چین و ژاپن ادعاهای همپوشانی در مورد فلات قاره و مناطق انحصاری اقتصادی (EEZ) در دریای چین شرقی دارند. دریای چین شرقی حاوی گاز طبیعی و نفت است ، اگرچه تخمین ذخایر هیدروکربن دشوار است. ژاپن معتقد است که یک خط مساوی از هر کشور درگیر باید منطقه EEZ را جدا کند ، در حالی که چین ادعا می کند که یک فلات قاره گسترده دارد. دریای چین جنوبی در ملاحظات امنیتی در سراسر آسیای شرقی نقش مهمی دارد زیرا شمال شرقی آسیا به جریان نفت و تجارت از طریق خطوط حمل و نقل دریای چین جنوبی ، از جمله بیش از 80 درصد نفت خام به ژاپن ، کره جنوبی و تایوان ،وابسته هست.چین ادعا می کند جزایر اسپراتلی Spratly و جزیره Paracel در داخل حاکمیت چین قرار دارد ادعاهایی که توسط برونئی ، فیلیپین ، مالزی و ویتنام به طور کامل یا بخشی مورد اختلاف است.در سال 2018 ، چین با قرار دادن موشک های کروز ضد کشتی و موشک های دوربرد زمین به هوا در ایستگاه های جزایر اسپراتلی ، برنامه های نظامی خود را در دریای چین جنوبی ادامه دادکه عملا نقض تعهد سال 2015 شی جین پینگ ، رئیس جمهور چین مبنی بر "عدم کاربری نظامی جزایر اسپراتلی بود . اهمیت کریدور های دریایی کشورهای اسیای جنوب شرقی تنش ها با هند در امتداد مرز مشترک آروناچال پرادش ، که چین ادعا می کند بخشی از تبت و بنابراین بخشی از چین است ، و همچنین منطقه آکسای چین در انتهای غربی فلات تبت همچنان وجود دارد. گشت های چینی و هندی به طور مرتب در طول مرز مورد اختلاف با یکدیگر روبرو می شوند و هر دو طرف غالباً یکدیگر را به تجاوزات مرزی متهم می کنند. در سال 2017 ، هر دو طرف درگیری 73 روزه ای تجربه کردند. سوال اصلی این است که چرا چین برنامه هواپیماهای بدون سرنشین را در اولویت قرار می دهد؟ در 9 سپتامبر 2013 یک پهپاد چینی (BZK-005) به فضای هوایی ژاپن در جزایر مورد مناقشه سن‌کاکو نزدیک شد. واکنش ژاپن به این حادثه غیر معمول بود و باعث اسکرامبل دو فروند جنگنده F-15 ، یک فروند هواپیمای هشدار دهنده اولیه E-2C و یک هواپیمای نظارتی AWACS به محل حادثه شد. سخنگوی وزارت دفاع چین،Geng Yansheng ، کمی بعد اعلام کرد که اگر یک هواپیمای بدون سرنشین چینی توسط نیروهای دفاعی ژاپن مورد هدف قرار گیرد ، جنگ شروع خواهد شد.درواقع این قدرت و تمایلات منطقه ای چین را نشان می دهد که از ظرفیت ارتقای نظامی اش به عنوان بخشی از ادعاهای سرزمینی اش استفاده می کند. پهپاد نظارتی راهبردی BZK-005 چین رویکرد موازی چین از لحاظ فعالیت، مشروعیت، و محبوبیت با برنامه آمریکا متمایز است. یک تمایز مهم در سطح داخلی نهفته‌است که در آن ایالات‌متحده از هواپیماهای بدون سرنشین به منظور مداخله نظامی در سکوت خبری استفاده میکند در حالی که برنامه چینی به دنبال نمایش عمومی ظرفیت فزاینده آن است. سوال اصلی این است که چرا چین، که فاقد سطح بالایی از فرماندهی و کنترل برای UAVs است، یک برنامه کاملا بدون سرنشین را ایجاد می‌کند. برنامه توسعه پهپادی چین موجب غرور ملی است که به طور حتم یک انگیزه کلیدی برای توجیه این حجم از سرمایه گذاری است. ادبیات غالب در مورد گسترش فن آوری های نظامی تمایل به تمرکز بر نگرانی های امنیتی و آرمان های ژئوپولیتیک است. مخاطبان چینی برخلاف مردم امریکا که برنامه پهپادی را نشانه پرستیژ و یک راه موثر برای مبارزه با تروریسم می شناسند ، از آن بعنوان یک منبع غرور ملی حمایت می کنند.در حالی که چین برنامه ی هواپیماهای بدون سرنشین خود را در نمایشگاه عمومی از طریق نمایش های هوایی و برنامه های خبری دولتی به رخ می کشد ، ایالات متحده از اینکه پهپادها مداخله نظامی آنها را (در سطح عملیاتی و افکار عمومی)کمتر آشکار می کند رضایت دارند. اقدامات موجود در زمینه تکثیر تکنولوژی نظامی بر روی محرک‌های مادی و غیرمادی تمرکز دارد. کشورها در صورت مواجهه با شرایط امنیتی ضعیف، ظرفیت نظامی خود را دنبال خواهند کرد. دولت‌ها ممکن است به دلیل نوع رژیم خود فن‌آوری‌های جدید را دنبال کنند. بیش از همه نظام های میلیتاریستی و خودسالار ( Autocratie ) به افزایش ظرفیت علاقه‌مند خواهند بود.با این توضیح هواپیماهای بدون سرنشین نه تنها می‌توانند برای یک سیستم خودکامه (به خصوص آن‌هایی که با تهدیدهای داخلی مواجه هستند) سودمند باشند، بلکه برای یک سیستم مردم سالار که در آن آسیب جانبی با استفاده از UAV به حداقل می‌رسد، مفید است.سرانجام، دولتها ممکن است فناوری را برای منافع صرفا مادی، مانند غرور ملی یا اعتبار بین المللی دنبال کنند. البته منطق غالب در مورد توسعه برنامه هواپیماهای بدون سرنشین چینی اطلاع بازیگران نظامی از اثربخشی آن است.کشورها معمولا بر اساس چگونگی استفاده سایر کشورها از سیستم های فناورانه و همچنین اثربخشی درک شده از بکارگیری آنها ، قابلیت های نظامی جدید را اتخاذ می کنند.با پیروی از این منطق، کاملا اجتناب‌ناپذیر است که چین یک برنامه بدون سرنشین را دنبال کند. همراه با پمپاژ غرور ملی، این برنامه در حال ارسال سیگنال‌های داخلی و منطقه‌ای از قاطعیت سیاست خارجی چین به ویژه در مناقشات ارضی و ملی گرایانه می‌باشد. هواپیماهای بدون سرنشین میتوانند از آرمانهای قدرت منطقه ای چین، به ویژه از نظر نظارت و پاسخ به حضور ایالات متحده در آسیا و اقیانوس آرام از طریق A2/AD پشتیبانی کنند. نمونه یک منع دسترسی - تحدید منطقه ای A2/AD  مسائل قابل توجهی بین برنامه های ایالات متحده و چین وجود دارد. هر دو کشور، استدلال های قانونی بر اساس امنیت ملی را برای حمایت از استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین مطرح میکنند. در حالی که برنامه هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا تمرکز را بر اهداف تروریسم بین المللی می گذارد، نگرانی های امنیت داخلی در حال حاضر برنامه چین را پیش می برد. تمرکز فعالیت های چین در جزایر Diaoyu / Senkaku جزو اختلافات ارضی دریای جنوب چین بوده است، اما چین با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در جنوب شرقی آسیا دست به عملیات شناسایی و رزمی می زند. انگیزه های چین از برنامه هواپیماهای بدون سرنشین فراتر از سودمندی فنی آن است و بیشتر مربوط به ناسیونالیسم و امنیت داخلی است. حمایت مردم از هواپیماهای بدون سرنشین در چین به طور کلی قوی است، همانطور که در ایالات متحده است. در عین حال،یک نگرش دوگانه به هواپیماهای بدون سرنشین در چین وجود دارد. با اینکه حمایت ملی گرایانه برای برنامه هواپیماهای بدون سرنشین چینی وجود دارد اما اکثریت جمعیت چین با حملات رزمی پهپادها بخصوص ایالات متحده مخالف است . این تفاوت ها دو نتیجه ممکن برای برنامه هواپیماهای بدون سرنشین چینی را برجسته می کند: استفاده قاطعانه تر از هواپیماهای بدون سرنشین در برابر خویشتن داری بیشتر. چین مایل است که از تمام قابلیت های پهپادی استفاده کند. با این حال، استفاده از پهپاد در حد نظارت های روزانه پیگیری میشود . در بررسی انگیزه‌های کلیدی , اهداف سیاست خارجی چین را می‌توان به صورت زیر برون‌یابی کرد: برنامه هواپیماهای بدون سرنشین چینی توجه و بودجه داخلی را افزایش داده است. کارشناسان بر این باورند که چین با توسعه ظرفیت و تمرکز زدایی ، بازیکنان بسیاری در تولید هواپیماهای بدون سرنشین گرد هم آورده که نتیجه آن یک "بازار داخلی بسیار رقابتی برای طراحی سیستم های UAV" است.توسعه ای که می تواند پیامدهای نگران کننده ای برای ایالات متحده باشد، گسترش جهانی سیستم های بدون سرنشین چینی به علت کم قیمت مناسب و همچنین عدم محدودیت های صادراتی .به طور کلی , براساس نظر یک تحلیل گر جمهوری خلق چین : این پرنده به طور فزاینده‌ای " نوک شمشیر " در جنگهای مدرن آینده خواهد بود. پرنده ای که قابلیت هایش مطابق با پیش بینی PLA از جنگ های آینده است : "بدون سرنشین، پنهانکار، خاموش" پ.ن : با توجه به گستردگی محتوا انشالله خداوند به ما توان بده تا تمامی زوایای شکل گیری قدرت پهپادی چین رو بررسی کنیم. موردی که مثل تاپیک های دیگر منظور اصلی نویسنده هست و خواننده باید مد نظر داشته باشد ، نشان دادن عقبه وسیع فکری ، سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و... است که با کارکردی هم افزا منتج به شکل گیری یک قابلیت راهبردی مستمر خواهند شد.
  22. 1 پسندیده شده
    یه موشک هدایت فعال راداری رو با موشک کروز سومار تا نزدیکی هدف هدایت کنیم با رادار های OTH و در نزدیکی هدف سیکر موشک فعال شه .. میشه از سیکر های حرارتی هم استفاده کرد حتی یا اینکه موشک تو یه محدوده کوچیک دور بزنه یک ساعتی .. هر کی اومد بره سراقش ! خوشحال میشم نظر دوستان رو بشنوم
  23. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی عقب نشینی از برجام چشم انداز راهبردی مبهم. همزمان با عقب نشینی مرحله به مرحله از برجام و طی شدن گام چهارم کاهش تعهدات، زمزمه هایی مبنی بر بازگشت توان تولیدات هسته ای به قبل از برجام به گوش میرسد، اما اینبار با کیفیت و بلوغ فناوری بسیار وسیع تر. سانتریفیوژ های نسل جدید، با توان های 20 تا 50 برابر اجداد خود که طی توافق هسته ای برچیده شدند، همچنین بهینه سازی های مختلف خطوط تولید و بهره برداری، کاهش وسیع ضایعات و پیشرفت های بسیار دیگر در تجهیزات جانبی و وابسته به صنعت هسته ای. در کنار توصیفات فوق، و در ابتدای همه نشست های خبری مسئولان در برنامه هسته ای با رسانه ها این حرف که؛ " اگر اروپایی ها به تعهداتشان عمل کنند، ایران نیز به تعهدات خود در برجام بازخواهد گشت" مکررا گفته شده است. در این یک بام و دو هوای کاهش گام به گام تعهدات، ایده هایی ذهن را به خود مشغول میسازد؛ - نخست اینکه پیش فرض مسئولان این بوده است که غرب در مسیر دروغ پردازی و بی عملی خود پیش خواهد رفت و اقدامی برای بازگشت به عقب و انجام تعهدات خود نخواهد کرد، در این صورت توجیه منطقی برای کاهش تعهدات و حتی رها سازی برجام وجود دارد. و این اقدامات میتوانند توازنی منطقی در برابر این بی عملی به زعم ما برقرار کنند. - دوم اینکه، در دورنمای مسیر پیش گرفته توسط ایران نیز مذاکره مجدد، جایگاهی نخواهد داشت و احتمال اینکه ایران به مذاکرات جدید روی بیاورد از صفر نیز کمتر است. در این صورت هزینه های جدید و اقدامات در مسیر هسته ای بازگشت پذیر نخواهد بود. با دو فرض فوق کاهش تعهدات منطقی مینماید. و این کاهش تا سطح ملغی شدن برجام در عمل که هم اکنون نیز اتفاق افتاده است ادامه خواهند یافت، اما یک سوال منطقی: روند نخست آن است که؛ اگر روزی قرار باشد اروپا در هر سطحی به تعهداتش عمل کند، دولت های بعدی آمریکا و سایر طرفهای درگیر در مسئله هسته ای مشوق های بسیار در کنار تهدیدات جدی وضع کنند، و ما هم نه از موضع ضعف، که از موضع برابر و یا قویتر از زمان امضای برجام، بخواهیم به مذاکراتی جدید با موضوع هسته ای وارد شویم، آن وقت چگونه حاضریم، هزینه های انجام شده کنونی و این فناوری فوق پیشرفته و بالغ کنونی را مجدد کنار بگذاریم؟! روند دیگری که در افق پیش رو بر اساس رویکردهای در پیش گرفته شده کنونی بخوبی دیده میشود، عدم مذاکره با غرب، اتخاذ رویکرد تقابلی حتی در یک یا دو دهه آینده و تحمل شرایط شکننده تحریمی-تهدیدی بدون چشم انداز توقف است. با چنین رویکردی ایران باید با سرعت هر چه تمام به سمت پوشش ضعف های واقعی خود برود و برنامه هسته ای نه در تقابل شکلی کنونی با غرب که در یک راهبرد حل مسئله داخلی (کسب قوت یا کاهش ضعف) دیده شود، در چنین شرایطی شاید بمب اتمی راهشگا تر از برق و داروی اتمی باشد. آیا منطقی نیست با قدم گذاشتن در هر یک از دو روند، راهبرد هسته ای ایران مجددا باز تعریف شود ؟ از دید موافقت با مذاکرات جدید با غرب، در روند نخست آنچه از خواهش های طرف غربی انتظار میرود، آن است که در صورت مذاکره، سطح محدودیت ها بخصوص در حوزه توسعه زیرساخت و اشاعه فناوری کاهش یابد. فلذا اقداماتی که تا آنزمان در پاسخ به عدم اجرای برجام توسط غرب از سوی ایران صورت خواهد گرفت، منجمله گام های دیگر، از موضعی بازگشت ناپذیر باید به آن نگریست. با این رویکرد هرچه گام های ایران، سریعتر، عظیم تر و محکم تر برداشته شود، چشم انداز بازگشت به عقب و وضع محدودیت های پیشین از امکانپذیری کمتر تا مرز دستنیافتنی شدن برخوردار خواهد شد. برای مثال اگر همه 6هزار سانتریفیوژ موجود به نسل 6 و 8 ارتقا یابند، تا ظرفیت 120هزار سویی مورد نیاز ایران تحقق یابد، آنگاه محدودیت تنها برای فراتر نرفتن از ظرفیت قابل مذاکره خواهد بود و نه بازگشت به توانایی های گذشته. این بسیار مضحک است که ایران بخواهد در زمانی تکنولوژی پیشرفته و اقتصادی در اختیار دارد به سطحی مادون آن تنزل کند. دیگر محدودیت مهم موجود در برجام، مسئله راکتور هسته ای آب سنگین اراک است. گرچه فناوری این راکتور حتی پیش از برجام نیز منسوخ بوده و صرفا با اهداف تحقیقاتی راه اندازی شده است، اما ایران میتواند با راه اندازی مجدد اراک با متدهای پیشرفته تر، اراک را به مرکزی برای توسعه پیشران های هسته ای با غنای بالا در نظر بگیرد. و این کار همپوشانی کافی با نیازهای آینده نیروی دریایی و کشتی رانی تجاری ایران، ایضا صادرات تجهیزات خواهد داشت. اما از دید مخالفان مذاکره مجدد که هم اکنون بیشترین توافق در کشور بر روی آن است، مسئله هسته ای به حوزه های مرتبط با انرژی نباید محدود بماند. و از ظرفیت آن در امنیت کشور هم باید بهره جست. مسئله امنیت نه صرفا در معنای نظامی، که در معنای استفاده از صنعت هسته ای بعنوان راهکار موجود و در دسترس برای حل مسائل کشور، از فروش اورانیوم با غنای سفارشی بدون محدودیت، صادرات برق هسته ای، تا صادرات خدمات و دانش فنی هسته ای به همه کشورهایی که آن را برای خود حیاتی بدانند، بدون توجه به محدودیت های اشاعه فناوری هسته ای NPT. غرب در برابر میتواند، تمامی تحریم های ایران که پیشتر همه آنها را ترامپ به شکلی قویتر بازگردانده از طریق سازمان ملل بازگرداند که این اقدامی بیهوده خواهد بود، در وضعیت کنونی رفتار طرف آمریکایی و نبود استقلال سیاسی طرف اروپایی، و بی عملی مطلقی که نشان داده اند، وضعیت برای ایران یکسان خواهد بود و این اقدام تقریبا خنثی و سوخته محسوب میشود، تنها اتفاق جدید برای ایران از این راه آن است که مجدد وارد فصل 7 منشور ملل متحد شود و ائتلافی برای پیگیری آن تا مرز یا اجرای اقدام نظامی علیه ایران وارد عمل شود. نتیجه این اقدام اوضاع امنیتی ایران را تشدید خواهد کرد و نه تنها تسریع کننده برنامه هسته ای خواهد بود، بلکه راهبرد موشکی کنونی کشور را بطور همزمان خواهد تغییر خواهد داد. در اثر چنین اقدامی، مرز های تهدید علیه ایران توسعه میابد، و نیازهای موشکی ایران نیز به سطحی فراتر مقدار کنونی ارتقا خواهد یافت، به نحوی که ایران میبایست از آن پس کشورهای اروپایی و هر کشوری که میخواد ذیل ائتلاف در اقدام فصل هفتی علیه ایران وارد شود تحت دسترسی موشکی قرار دهد. این راهبرد به طرف اروپایی گوشزد میکند که خطای راهبردی کنونی آنها در حل دوستانه مسئله ایی که بخوبی حل شده بود چگونه میتواند به بحران موشکی عظیمی بدل شود، که از قضا اتفاقا بسیار به مذاق سیاستمدار معامله گر آمریکایی و چک هایی که برای فروش پدافند موشکی برای آنها خواهد کشید خوش خواهد آمد، در حالی که ایران مثل همیشه راهی برای عبور از سد پیشرفته ترین تجهیزات نظامی آمریکا خواهد یافت. بدین ترتیب تهدید نظامی علیه اتحادیه با دست خود اتحادیه به سطحی جدید وارد خواهد شد، آنهم در زمانی که ترامپ با خروج از همه پیمان های موشکی پیش قراقل بی نظمی نظامی و رقابت های جدید شده است. کسی نمیداند پیروزی و شکست طرفها در آن دوره چه عواقبی در پی خواهد داشت. تقدیم به دانشمندان شهید برنامه هسته ای. نویسنده worior@military.ir اقتباس از مطلب با ذکر نام کاربری نویسنده و یا آدرس سایت آزاد است. مطلب فوق با زبان انگلیسی: http://msai.ir/2019/12/15/jcpoas-future-shrouded-in-doubt-as-iran-keeps-stepping-away/ این مطلب رو پس از گام چهارم نوشتم، و امروز گام پنجم و خروج کامل ایران از تعهدات ذیل برجام اعلام شد: به گزارش خبرگزاری تسنیم، مشروح بیانیه دولت جمهوری اسلامی ایران به قرار زیر است: بیانیه دولت جمهوری اسلامی ایران جمهوری اسلامی ایران در گام پنجم کاهش تعهدات خود، آخرین مورد کلیدی از محدودیت های عملیاتی خود در برجام، یعنی «محدودیت در تعداد سانتریفیوژها» را کنار می گذارد. بدین ترتیب برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران دیگر با هیچ محدودیتی در حوزه عملیاتی (شامل ظرفیت غنی سازی، درصد غنی سازی، میزان مواد غنی شده، و تحقیق و توسعه) مواجه نیست و منبعد برنامه هسته ای ایران صرفا بر اساس نیازهای فنی خود پیش خواهد رفت. همکاری ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی کمافی السابق ادامه خواهد یافت. در صورت رفع تحریم ها و منتفع شدن ایران از منافع برجام، جمهوری اسلامی ایران آماده بازگشت به تعهدات برجامی خود می باشد. سازمان انرژی اتمی موظف است در این چارچوب اقدامات و تمهیدات لازم را با هماهنگی رئیس جمهور اتخاذ نماید. 15 دی 1398 نکته آخر اینکه همچنان ادبیات سابق بدون هیچ منطق راهبردی حتی در گام پنجم ادامه تکرار شده است،...
  24. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس چهار موتوره خیر سرمان مثلا توی شهر بسر می بردیم و توی جبهه نبودیم ، لااقل آنجا می شد هم سری به حمام زد و هم در نماز جمعه ای شرکت نمود ؛ اما سه ماه می شد که در اصفهان بودیم و به خاطر حجم فراوان کار نتوانستیم چرخی توی شهر بزنیم و لااقل سی و سه پل یا پل خواجو را تماشا کنیم. فرق مان با زندانی ها این بود که هم سوله مان بزرگتر بود و هم سرمان شلوغ تر. از لای پنجره که نگاه می کردیم ، یهو متوجه می شدیم شب شده و الان است که درب خوابگاه دانشگاه بسته شود. بااین حال تا به خود می جنبیدیم به پشت درب بسته می خوردیم. از تأمین و تدارکات بگیر تا ساخت و تولید و تست پرواز ، همه کارهای مربوط به پرنده های بی سرنشین را خودمان انجام می دادیم ، نه اینکه حتی نمونه ای جلویمان باشد و بخواهیم آنرا کپی کنیم و نه حتی کتابی ، مجله ای چیزی تا راهنمای کارمان قرار دهیم ، تا آمدن کامپیوتر و اینترنت هم زمان زیادی فاصله داشتیم. همه کارهایمان بر اساس آزمون و خطا بود. آنچه که از کار مشخص بود این موضوع بود که ما می خواستیم روی هواپیماهای مدل که مخصوص تفریح و سرگرمی است دوربین عکاسی سوار کنیم. یعنی برای یک کار تفریحی ، مأموریت نظامی تعریف کنیم. خب معلوم بود به همه نوع تجربه و دانشی نیاز داشتیم. نه تنها باید اصول آیرودینامیک را می شناختیم ، باید سر رشته ای از فنون حاکم بر پرواز هم می دانستیم. توی ساخت بدنه ، ملخ ، بال و ایلوران* ، که واویلا داشتیم اما غیر از اینها باید از عکس و عکاسی ، چاپ و ظهور هم سر در می آوردیم. ولی با این حال یک چیز قوی همیشه محرک مان بود ، اگر این کار نتیجه بدهد ، چه اتفاق مهمی توی جبهه می افتد. بماند که چقدر در کاهش تلفات انسانی ، چه مربوط به نیروهای شناشائی باشد و چه نیروی تک کننده ، موثر خواهد بود. چقدر وجودش برای انجام عملیات ها حیاتی می شود. این آن چیزی بود که ما را به این سمت سوق می داد که چهارموتوره کار کنیم و خستگی را برای زمانی دیگر بگذاریم. * : از سطوح فرامین هواپیما جهت کنترل و تنظیم سمت و سو راوی : رضا ارباب * * * * * نان و پنیر اوایل آب مان توی یک جوی نمی رفت. آنها بچه پولدار و اهل گردش و تفریح و سرگرمی بودند و ما اهل جبهه و جنگ. گاه گاهی هم عبدوس به مسعود گیر می داد که دکمه ی یقه ات را ببند ، فلان کن و بهمان. موقع شام و نهار که می شد ما به نان و پنیری راضی بودیم ، اما آن سه نفر می گفتند : شما نان و پنیرتان را بخورید و چلوکباب را بگذارید سهم ما. ما قهر و آشتی های زیادی کردیم تا توانستیم با هم کنار بیائیم. در هر صورت این ما بودیم که باید کنار می آمدیم. چون هم آئین مان اجازه نمی داد که با آنها بد حرف بزنیم ، هم اینکه آنها در مقام معلمی بودند. از طرفی ، آنها هم به ما یاد می دادند که چگونه هواپیما بسازیم و هم چگونه خلبانی کنیم. فرشید نسبت به آن دو کمی تند مزاج بود ولی توی کارش بسیار جدی به نظر می رسید ، خودش می گفت من و دوستم طاهری ، شاید پانزده سال است که روی هواپیمای مدل کار می کنیم ، این واقعیت داشت. من هنوز هم پس از آن همه سال معتقدم فرشید بهترین طراح بال و بدنه می باشد. وقتی شروع به طراحی و تولید بال و بدنه می کرد ؛ انگار که آنرا با دستگاهی برش داده باشند ، بسیار تمیز و اصولی بود. هر چه آنها در مورد پرواز و طراحی بلد بودند ، ما در عوض از موتور و تعمیر و نگهداری آن سر در می آوردیم. چون توی یگان هوائی سپاه این کار اصلی ما بود. در هر صورت با این اطلاعات ، گروه خوبی را تشکیل داده بودیم. سعید زاهدی اصلا تاجر بود. او آدم با ذوقی هم بود. ساخت ملخ سخت بود و هم پر مصرف ، چون اولین جائی از هواپیما که زمین می خورد و خراب می شد ملخ بود. توی بازار هم نبود. چون موتورهای ما 45 و 60 بود و ما در ساخت آن مشکل داشتیم ، زاهدی اما وقتی نگرانی ما را دید ؛ گفت : من به نیت 22 بهمن ، 22 ملخ می سازم. او در حیرت ما این کار را هم کرد و وقتی پرسیدیم چطوری این کار را کردی ؟ گفت : فقط دقت. من هر روز یکی از ملخ ها را جلویم می گذاشتم و توی مسیر رفت و آمد، با دقت تمام انحناها و زوایای آنرا نگاه می کردم و به ذهن می سپردم. کار اصلی ملخ این است که جابجائی هوا کند. او ابتدا یک مکعب مستطیلی از چوب گردو درست می کرد و آرام آرام شروع به شکل دادن آن می کرد. چیزی که امروز نیز در صنعت ملخ سازی یک رویه است . ما بدون اینکه هواپیماهایمان را در تونل های باد بصورت علمی و فنی آزمایش کنیم ، آنها را در جاده ی اصفهان - نائین می بردیم و پرواز می دادیم و معلوم می شد که تا چه حد استاندارد را رعایت کرده ایم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  25. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس زادگاه پهپاد انگار که سپاه مسابقه ای بین جهادهای دانشگاهی کشور برگزار کرده باشد ، جهاد دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه صنعتی تهران همگی به تولید پرنده های بدون سرنشین با قابلیت عکسبرداری مشغول شده و به موفقیت هائی هم دست یافته بودند. پیش از آن شهید چمران در وزارت دفاع هم ، مطالعاتی در این خصوص انجام داده بود که نیمه کاره رها شده بود. انتهای تلاش آنها هم در این خلاصه میشد که پرنده مدل (نسخه تجاری و اسباب بازی) بتواند از ارتفاع و از سطح زمین عکسبرداری کند. اما این فقط جهاد دانشگاه اصفهان (واقع در دروازه شیراز) بود که به کمک چند نفر علاقمند به پرنده های مدل بدون سرنشین ؛ موفق شده بود که هم "پرنده" را بسازد و هم "دوربین کوچکی" روی آن کار گذاشته و عکس هائی از فراز شهر بگیرد. پیش از این با خیلی از مراکز علمی و تحقیقاتی حرف هائی در این خصوص زده بودیم ، اما خبری نشده بود. مشاهده موفقیت بر و بچه های جهاد دانشگاهی در ساخت و انجام تست عکسبرداری از آسمان اصفهان ، تا روزها مرا شیفته خود کرده بود و احساس می کردم با تقویت کارگاه اصفهان ؛ خیلی زود تحولی نو در جنگ پدید خواهد آمد. تلاش زیادی کردم تا خبر این موفقیت را به گوش فرمانده سپاه برسانم. خبری که خیلی ها را می توانست خوشحال کند و تحولی نو در حوزه شناسائی و کسب اطلاعات از دشمن پدید آورد. اما فرمانده سپاه آقای محسن رضائی با پیشینه قضیه قزوین که دلخوشی از این گونه اخبار نداشت ؛ تحویلمان نگرفت. این موفقیت بزرگتر از آن بود که با همان روند ادامه یابد. با اینحال ، خبرش که به تهران رسید ، آقای محمد باقری و حسین تاش ( از مسئولین اطلاعات قرارگاه خاتم ) فی الفور مرا مأمور کردند تا بازدیدی از آنجا داشته باشم. سرلشکر محمد باقری من به همراه آقای حسینی فرمانده یگان هوائی سپاه به اصفهان که رسیدیم ، یکراست به جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان رفتیم. آقای علی قمی که نام اصلی اش یوسفی بود ، مسئول آنجا بود و هم او بود که کارگاه را برای بچه های پروازی راه اندازی کرده بود. رئیس دانشگاه نیز با آنها همکاری تنگاتنگی داشت. کارگاه اصفهان تقریبا توی همه مباحث پروازی و عکسبرداری ورود پیدا کرده بود : از ساخت پرنده مدل و تست پرواز گرفته تا سیستم رادیو کنترل و دوربین و حتی چاپ و ظهور عکس هوائی . ( ظاهرا رادیو کنترل را بچه های جهاد دانشگاهی "دانشگاه صنعتی اصفهان" در اختیار آنها گذاشته بودند. ) آنها انصافا یک تیم کاری بسیار خوب بودند. آقای حسینی با مشاهده این موضوع همانجا مرا مأمور کرد با تقویت کارگاه و عملیاتی کردن آن ، زمینه بهره برداری نظامی از هواپیمای مدل را در جبهه های جنگ در آینده ای نزدیک فراهم کنم. بعد از بازگشت به تهران ، اولین تصمیم من آزادسازی 4 تن از بهترین نیروهایم از واحد اویونیک بود : برادران مختار زاده و اربای از بخش الکترونیک . برادران عبدوس و محمدی نیک از بخش مکانیک. مأموریت این چهار نفر ، استقرار شبانه روزی در کارگاه اصفهان (در کنار تیم قبلی ) ، برای تداوم ساخت ، آموزش و بهره برداری از هواپیمای مدل در حداقل زمان برای بکارگیری آنها در جبهه های جنگ با قابلیت عکسبرداری هوائی بود. راوی : محسن عمل نیک * * * * * شاگردی ابتدا دیدن قیافه های سعید ، مسعود و فرشید ، کمی برایمان غیر منتظره بود. در مقایسه با ما که با لباس های خاکی بسیجی و سر و وضعی کاملا معمولی ، پا به کارگاه می گذاشتیم ؛ این چند نفر هم شیک پوش و مرتب بودند و هم لباس شخصی. بهشان نمی آمد که طرز فکری مثل ما داشته باشند. این تنها چیزی بود که از همان اول توی ذوق مان زد. فرشید از خانواده متوسطی بود که در دبیرستان هنر درس خوانده بود و سر رشته ای توی هنرهای تجسمی ، نقاشی و گرافیک داشت. او از هنرش در طراحی و ساخت هواپیماهای مدل استفاده کرده بود. سعید دانشجوی رشته فیزیک بود و از خانواده ای متدین و مذهبی. او به همراه دو دوستش ، اولین کسانی بودند که روی کارگذاری دوربین عکاسی در پرنده های بدون سرنشین کار کرده بودند. سعید چیزهائی هم از الکترونیک میدانست و هم از رادیوهای غیر حرفه ای سر در می آورد. از بین دوستانش قیافه ومرامش بیشتر به ما نزدیک بود. او بعدها به آمریکا رفت و در ناسا مشغول به کار شد. مسعود زاهدی از خانواده ای مرفه و طلافروش بود و به پرنده های بدون سرنشین به عنوان یک تفنن می نگریست ؛ اما بر اصول آیرودینامیک بسیار مسلط بود و می دانست از آن چگونه برای ساخت بال و بدنه استفاده کند. این چند نفر با همین تخصصشان برای ساخت پرنده های بدون سرنشین ، گروه بسیار خوبی را تشکیل داده بودند. آنها حتی موفق شده بودند ، پرنده ای بسازند که تویش یک دوربین 110 عکاسی باشد. این دوربین هم شاتر داشت و هم درایور. اگر چه یک هواپیمای مدل به حساب می آمد ؛ اما در آن شرایط یک آرزو به حساب می آمد. دوربین کداک 110 ، اولین دوربین پهپادی ایران اما وقتی چشممان به آن هواپیمای زهوار در رفته شان افتاد ، خیلی سعی کردیم خنده مان نگیرد. پنج نفر آدم بزرگ از تهران کوبیده و آمده بودند اصفهان ، با آن همه حرف هائی که از موفقین عکس برداری هوائی شنیده بودند ، یهو با دیدن این هواپیمای اسباب بازی حالشان گرفت. ما اینسترومنت کار و مهندس الکترونیک بودیم که سر و کارمان با هواپیماهای غول پیکر بود. حالا جلوی مان هواپیمائی با موتور 45 cc بود که قرار بود موضوع شغلی آینده مان باشد. مجید محمدی اولین کسی بود که جا زد : من مکانیک کار هواپیماهای جنگی هستم مرا آورده اید اینجا چه کار ؟؟!! سر کارم گذاشته اید ؟ بعد با دلخوری نماند که جواب بگیرد . ول کرد و رفت. قرار بود گروهمان ده روزی در این کارگاه مشغول شود و اگر مفید بود برای همیشه بمانیم. با رفتن مجید ، ما چهار نفر تصمیم گرفتیم بمانیم و پیش سعید ، مسعود و فرشید شاگردی کنیم. برای همین روزی سه ساعت کلاس تئوری داشتیم و شش هفت ساعت کار عملیاتی. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند