hans

Members
  • تعداد محتوا

    1,230
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های hans

  1. موشک ضد زره صاعقه 2 دوستان امیدوارم تکراری نباشد من جستجو کردم چیزی پیدا نکردم. موشک ضد زره صاعقه 2 بهینه سازی شده ی موشک ضد زره دراگون امریکایی است که توسط مهندسین و متخصصین صنایع دفاع مهندسی معکوس و بهینه شده است و توسط نیروی زمینی ارتش مورد استفاده قرار می گیرد.این موشک از نظر برد بهینه سازی شده است به طوری که برد نهایی دراگون امریکایی 500 متر است ولی برد موشک صاعقه 1000 تا 1090 متر بهینه شده است,همچنین سر جنگیه ان سنگین تر و نافذتر شده است.در اصل باید گفت این موشک مهندسی معکوس شده موشک سوپر دراگون است که اوایل دهه ی 90 بهینه شده بود. توضیحی مختصر در باره ی دراگون امریکایی این موشک ضد تانک هدایت شونده توسط کمپانی مک دانل داگلاس در امریکا ساخته شده است.سیستم هدایت موشک شامل سیستم دید در شب و سیستم گرما یاب که بر روی لانچر پرتاب نصب شده . همچنین این لانچر مجهز به یک دو پایه و یک باتری میباشد.این موشک قابل شلیک توسط یک نفر است و هدایت ان سیمی است.در دهه ی 90 سوپر دراگون 1 ساخته شد و پس از ان سوپر دراگون 2 که نسبت به نمونه ی اولیه خیلی کارامدتر و توانایی بیشتری دارد. دراگون امریکایی دراگون امریکایی spike-360 Hans
  2. [align=center]بسمه تعالی[/align] [align=center][/align] ترسناکه..... :lol: آلن فریدمن (نویسنده و محقق امریكایی): «امریكا به پیشنهاد ویلیام كیسی (رئیس سیا)، تحویل بمب های خوشه ای به عراق را در اولویت قرار داد، زیرا این سلاح را مناسب ترین و كارآمد ترین سلاح برای در هم شكستن امواج انسانی مدافعان ایرانی می دانست. به اعتقاد او این بمب ها می توانست به یك قدرت تصاعدی واقعی و مؤثر علیه قوای ایرانی تبدیل شود. در واقع این بمبها از لحاظ تكنیكی جزء سلاح های متعارف محسوب می شوند اما در میدان نبرد همانند سلاح های نامتعارفی چون سلاح های شیمیایی میتوانند موجب كشتار وسیعی شوند. چنانچه این بمب ها درست عمل كنند می توانند در وسعتی به اندازه 10 برابر زمین فوتبال هر كسی را كشته یا مجروح كنند. عملاً این بمب ها چرخ گوشت های هوایی هستند و هر چیزی را در سر راه خود خرد می كنند. جنگ ایران و عراق یكی از پیچیده ترین جنگهای جهان و منطقه بود و ما اكنون در شرایطی قرار گرفته‌ایم كه لحظه به لحظه اسرار و ناگفته هایی از این جنگ منتشر می شود. بخشی از حقیقت، درون جنگ ماست و بخشی دیگر آن در دست 26 كشوری است كه چرخ های ماشین جنگی عراق را روغن می زدند. كه به گوشه‌هایی از ا اشاره می‌كنیم: 1)خواب و خیال دشمن در مورد ایران: تا نیم ساعت دیگر كمر ایران خواهد شكست وفیق السامرایی(مسئول بخش ایران در استخبارات عراق): «رأس ساعت 12 روز 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359) صدو نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق، به طرف اهدافشان در خاك ایران به پرواز در آمدند. در همین لحظه فرمانده كل قوا، صدام حسین در حالی كه چفیه قرمز رنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور كمر خود بسته بود، بی آنكه درجات نظامی - اش را نصب كرده باشد، وارد اتاق عملیات شد. «عدنان خیر الله» وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرور من! جوانها بیست دقیقه قبل به پرواز در آمدند» صدام به او پاسخ داد:« تا نیم ساعت دیگر كمر ایران خواهد شكست.» ) كمكهای تسلیحات نظامی: شوروی بزرگترین تأمین كننده نیازهای تسلیحاتی عراق روزنامه القبس چاپ كویت: «شوروی یك پل هوایی برای حمل اسلحه و مهمات به عراق بر قرار كرده است.گورباچف با ارسال نامه ای به برخی سران عرب، به آنان اطمینان داده است كه شوروی اجازه نخواهد داد عراق در جنگ با ایران شكست بخورد.» «در نوامبر 1983 بین هزار تا هزار و دویست مشاور نظامی شوروی به عراق برگشتند و 400 فروند تانك55T و 250 فروند تانك12T به عراق داده شد و مقادیر عظیمی موشك گراد، فراگ 7،سام 9 و اسكادبی در راه بود. عراق تنها كشوری بود كه از بلوك شرق به موشك اسكادبی مجهز شد.» «در سال 1983 شوروی بار دیگر تحویل سلاح در حجم وسیع را به عراق از سر گرفت و تمامی تجهیزاتی را كه عراق در طی دو سال نخست جنگ با ایران در صحنه نبرد از دست داده بود جایگزین كرد.» چالز فیلیپ دیوید(نویسنده كتاب جنگ خلیج فارس توهم پیروزی): «شوروی با61% بزرگترین تأمین كننده نیازهای تسلیحاتی عراق است.» انگلستان و ساخت شبكه پناهگاه های زیر زمینی برای صدام: «در ژوئن 1982 صدام تصمیم گرفت برنامه پرهزینه ساخت شبكه پناهگاه های زیرزمینی را به اجرا بگذارد تا بتواند منابع استراتژیك خود را از خطر حملات هوایی مصون بدارد. بر این اساس شركت های انگلیسی طرحی را ارائه كردند كه به موجب آن برای 48 هزار سرباز پناهگاه امن ساخته می شد. هر پناهگاه تونل پولادین داشت و می توانست تا 1200 نفر را در خود جای دهد. یكی از آنها در كنار كاخ ریاست جمهوری بنا شده بود و پر از تجهیزات الكترونیكی، كامپیوتر،تله پرینت و شبكه های ارتباطی بود و دفتر صدام را با تمام نقاط عراق در تماس دائم قرار می داد. حفاظت از این پناهگاه به گونه ای بود كه اگر كسی به داخل آنها رخنه می كرد دوربین های ویدیوئی او را می دیدند و مسلسل های خودكار نصب شده بر روی دیوار ها بر سر و روی او گلوله می باریدند.در راستای همین همكاری ها شركت ماركنی انگلیس فرستنده های مایكروویو نظامی در اختیار عراق قرار داد و شركت راكال نیز متعهد شد تا كارخانه تولید پیشرفته ترین رادیوی نظامی جهانرا به نام جاگوار در عراق احداث نماید.» مین های ضد نفر ایتالیایی آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریكایی): «در یكی از پیچیده ترین خلاف كاری ها در رم، میلیون ها مین مرگ بار با استفاده از یك شركت قلابی در سنگاپور به عراق فرستاده شدند. عراق به كمك یكی از شعبات بانك «لاوورو» در شمال ایتالیا 9 میلیون مین ضد نفر به ارزش 25 میلیون دلار خریداری نمود. این مین ها ساخت شركت «والسلا» بود كه 50 درصد آن تحت مالكیت شركت فیات، گروه صنعتی بزرگ ایتالیا و تحت كنترل جیانی آنیلی 72 ساله بود كه امروزه نیز به عنوان پادشاه بدون تاج و تخت ایتالیا معروف است. برخی از مین هایی كه عراق دریافت نمود از نوع بسیار وحشتناكی است كه به راحتی می توان آنها را از هلی كوپتر پخش كرد یا به سادگی روی سطح بیابان انداخت. اگر كسی روی این مین ها پا می گذاشت پای قربانی تا مچ یا حتی ران پا قطع می شد.» فرانسه و فروش جنگنده های میراژ كنت تیرمن(محقق و نویسنده امریكایی): « در ژانویه 1981، تحویل 60 فروند میراژ1F مجهز به موشك كه ابتدا از سوی والری ژیسكاردستن معلق شده بود آغاز گشت. در ژوئیه همان سال فرانسه بنی صدر و مسعود رجوی را به عنوان پناهنده سیاسی پذیرفت. رجوی، پاریس را به ستاد اپوزیسیون ایران تبدیل كرد. به دنبال خروج دیپلمات های فرانسه از تهران در سال 1982 فرانسه اقدام به تحویل 5 فروند هواپیمای سوپر اتاندارد مجهز به موشك های اگزوست به عراق كرد.» آلن فریدمن: «تحویل سلاح تقریباً به صورت روزمره ادامه داشت . یكی از پایگاه های ناتو كه در مركز فرانسه احداث شده بود به صورت مركز بارگیری آنتونوف های نیروی هوایی عراق در آمد. این هواپیماها روزانه به این فرودگاه می آمدند و موشك های ساخت فرانسه، بمب های خوشه ای، فیوز و تجهیزات رادار را با خود به عراق می بردند. سازمان های اطلاعاتی فرانسه در سال 1986 بر آورد كردند كه اگر سه هفته از ارسال كمك به عراق خودداری كند، آن كشور شكست خواهد خورد.(تنها فرانسه) :oops: » خمپاره های دو زمانه فرانسه كنت تیرمن(محقق و نویسنده امریكایی): «معامله 6/1 میلیارد دلاری طرح ولكان یكی از شیرین ترین معاملات فرانسه با عراق بود. 83 توپی كه موضوع قرارداد ولكان بود برای طیف وسیعی از مقاطعه كاران تسلیحاتی فرانسه درآمد تولید می كرد. درهمین راستا عراق از شركت فرانسوی TRT یك فیوز فوقالعاده پیشرفته و پیچیده خرید كه با نصب آن بر روی دماغه خمپاره ، موجب می شد تا خمپاره درست قبل از رسیدن به زمین منفجر شود. یكی از افراد ارتش فرانسه كه خمپاره اندازهای عراقی را در بیابانهای بصره آموزش می داد می گوید:«با یك بار آتش آنها هم? ایرانی ها را تا فاصله یك كیلومتری درو می كردند. همین سلاح بود كه جلوی امواج انسانی ایران را گرفت؛ درست مانند نبرد«وردن» در جنگ جهانی اول، آنها مدام آتش می كردند و ایرانی ها واقعا قتل عام می شدند.» مصر كانالی برای فروش تسلیحات ناتو آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریكایی): «در طول دهه 80 حسنی مبارك رئیس جمهور مصر حدود 5/3 میلیارد دلار موشك و تسلیحات به عراق فروخت كه صدام از پرداختن بهای آن امتناع كرد. در سال 1984 او با همكاران خود در دولت مصر به توافق رسید تا با عراق بر روی برنامه سری موشك های بالستیك دارای قابلیت هسته ای همكاری كند. این برنامه پروژه كندور 2 نام گرفت. مبارك در ملاقات خود با بوش در سال 1986،مصر را به كانالی برای صدور انواع گوناگون فناوری های موشكی ناتو كه شركت های پوشش اروپا به بغداد قاچاق می كردند تبدیل ساخت.» بلژیك و ساخت پایگاه های نظامی برای عراق «صدام در ژوئن 1982 قراردادی به ارزش 830 میلیون دلار با یك شركت بلژیكی به نام سیكسكو امضا كرد. هدف از این طرح پر هزینه كه به نام رمزی پروژه 505 خوانده می شد.آن بود كه برای جنگنده های پیشرفته عراقی 800 پناهگاه در عمق 50 متری زمین احداث گردد. سیكسكو كه از اعتبارات صادراتی دولت بلژیك استفاده می نمود طی 4 سال 17 پایگاه هوایی و چند مقر نظامی در عراق ایجاد نمود. میراژهای عراق در جریان جنگ با ایران از همین پناهگاه ها خارج می شدند و به پرواز در آمدند. از دیگر شركای صدام سایبترا كنسرسیوم بلژیكی بود كه با جدیت تمام روی پروژه های عكاشات و القائم كار می كرد و یكی از بزرگترین كارخانه های آزمایشی و تولید فسفات جهان را در این دو منطقه بنا نمود.» 3) كمكهای هسته ای و سلاحهای غیر متعارف: همكاری های هسته ای برزیل كنت تیمرمن(محقق و نویسنده امریكایی): «در همان حال كه فرانسه مشغول تكمیل راكتورهای هسته ای در عراق بود، صدام با برزیل قرار داد 10 ساله همكاری هسته ای امضا كرد. این قرارداد كه در سال 1972 بسته شد به قدری محرمانه بود كه دولت بعدی برزیل مدعی شد از محتوای آن بی خبر بوده است. در یكی از تبصره های قرارداد كه به درخواست صدام گنجانده شده بود، برزیل متعهد می شد مقادیر زیادی اورانیوم طبیعی و غنی شده با درصد كم ، تكنولوژی هسته ای، تجهیزات و آموزش مربوطه را در اختیار عراق قرار دهد.» فرانسه و اعطای یك بمب اتمی به عراق وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق): «كمكهای خارجی فرانسه به عراق به جایی رسید كه فرستاده آنها به بغداد آمد وبا وزیر دفاع وقت،عدنان خیر الله ملاقات نمود و به او گفت: «فرانسه به طور جدی زمینه اعطای یك بمب اتمی به عراق را بررسی می نماید. می توان برای مجبور كردن ایران به توقف جنگ این بمب را به هدف مشخصی پرتاب كرد.» من تا سال 1984 نسخه ای از این گزارش را كه با امضای وزیر دفاع برای صدام ارسال شده بود،در یك صندوق ویژه نگهداری می كردم.» حسین كامل (رئیس صنایع دفاع عراق)در این خصوص می گوید: «واقعیت این است كه تلاش ما ساختن بمب اتم بود. منتها با قدرت كم. به این خاطر اگر موفق به پیروزی در جنگ نشدیم آن را علیه ایران به كار ببریم. صدام سال 1990 را برای استفاده از بمب اتم در منطقه جنوبی جنگ تعیین كرده بود. آن روز تنها چیزی كه برای صدام اهمیت داشت به پایان رساندن ساخت بمب اتم و استفاده از آن علیه ایران بود.» بمب خوشه ای كارآمد ترین سلاح برای درهم شكستن امواج انسانی آلن فریدمن(نویسنده و محقق امریكایی): «امریكا به پیشنهاد ویلیام كیسی (رئیس سیا)،تحویل بمب های خوشه ای به عراق را در اولویت قرار داد زیرا این سلاح را مناسب ترین و كارآمد ترین سلاح برای در هم شكستن امواج انسانی مدافعان ایرانی می دانست.به اعتقاد او این بمب ها میتوانست به یك قدرت تصاعدی واقعی و مؤثر علیه قوای ایرانی تبدیل شود. در واقع این بمبها از لحاظ تكنیكی جزء سلاح های متعارف محسوب می شوند اما در میدان نبرد همانند سلاح های نامتعارفی چون سلاح های شیمیایی می توانند موجب كشتار وسیعی شوند. چنانچه این بمب ها درست عمل كنند می توانند در وسعتی به اندازه 10 برابر زمین فوتبال هر كسی را كشته یا مجروح كنند. عملاً این بمب ها چرخ گوشت های هوایی هستند و هر چیزی را در سر راه خود خرد می كنند.» آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریكایی): «كارلوس كاردوئن رئیس صنایع كاردوئن، به تدریج منافع سرشاری از فناوری بمب خوشه ای و تشویق مقامات ارشد شیلی برای ارسال آن به عراق به دست آورد. او تا آن زمان بمب های خوشه ای به ارزش نیم میلیارد دلار از طریق شیلی به عراق فروخته بود...و به وی اجازه داده شده بود كه مقدار زیادی ماده زیركونیوم را از ایالات متحده وارد كند . این ماده از مواد اصلی تشكیل دهنده بمبهای كوچكی بود كه در داخل بمب خوشه ای قرار داده می شد. او به دلایل متعددی از صدام و پینوشه (رئیس جمهور دیكتاتور شیلی)سپاس گذار بود، چرا كه صدام بهترین مشتری او بود كه در رؤیاهایش می توانست داشته باشد و پینوشه با توسعه تسلیحاتی شیلی او را به نوعی ثروتمند ساخته بود.» 4) كمكهای اطلاعاتی: پیوند ماهواره ای امریكا و عراق كنت تیمرمن محقق و نویسنده امریكایی: «پیوند ماهواره ای در صدر موافقت های بلند مدت عراق و آمریكا بود در مورد تحركات نیروی هوایی ایران نیز اطلاعات با ارزشی در اختیار ارتش عراق قرار می گرفت، این اطلاعات را آواكسهای آمریكایی مستقر در ریاض، به كمك پرسنل آمریكایی از منطقه نبرد جمع آوری می كردند در همین راستا مجتمع پیشرفته و پر هزینه ای در بغداد ساخته شد تا اطلاعات مستقیماً از ماهواره دریافت شده و پردازش بهتری از اطلاعات بر روی عكس ها صورت پذیرد.» سر لشكر وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق): «این عكسها به گونه ای بود كه ما به راحتی می توانستیم تصاویر سربازانی كه در پادگان های ایران در حال آموزش هستند را مشاهده كنیم، حتی كسی كه در رژه، دست و پایش را به اشتباه حركت می داد در این عكس ها مشخص بود . هنگامی كه كارخانه های سیمان را بررسی می كردیم ، تعداد كیسه هایی كه در روی كامیون ها قرار داشت را به راحتی شمارش می كردیم، در عین حال ماهواره ها نتایج حملات هوایی و موشكی را نیز گزارش می دادند. دونالد رامسفلد در دیدار با صدام ملعون زمامداران عربستان و دادن گزارشهای محرمانه ایران به عراق مجله ژون آفریك مورخ 9 ژوئن 1982: «زمامداران عربستان درست یك ماه مانده به شروع جنگ، هنگام استقبال از صدام به وی هدیه شاهانه ای دادند و آن گزارشی بود كه از سوی دستگاه های سری امریكا تهیه شده بود و در آن اوضاع اقتصادی، اجتماعی و نظامی ایران تشریح شده بود. علاوه بر آن اطلاعات دقیقی درباره وضعیت ارتش ایران، تعداد نفرات آن، مواضع و تجهیزات قابل بهره برداری آن و اطلاعات مختلف دیگر كه بسیار محرمانه بود به او منعكس كردند. خلاصه آنكه یك نقشه كامل تهاجم تهیه شده بود.» دراختیار قرار دادن امكانات شناسایی بر اساس عملیات سیاه رادیو های كد گذاری شده ای دراختیار خلبانان عراقی قرار داده شد تا آنها امكان ارتباط با افسران مستقر در كشتی های امریكایی در خلیج فارس را داشته باشند. یك افسر بازنشسته در این رابطه گفت: «هدف این بود كه هواپیما های عراقی بر فراز خلیج فارس بتوانند با افسران ما تماس بگیرند. این روابط روزانه باعث شد تا هواپیماهای عراقی بتوانند نفت كش ها و كشتی های تجاری به مقصد ایران را شناسایی كنند و این امر كمك زیادی به عراقی ها در انتخاب اهدافشان می كرد.» 5)كمكهای نیروی انسانی: «سودان در اواسط دی ماه 61 صدها تن از سربازان ارتش خود را به جبهه های جنگ علیه ایران اعزام نمود. همچنین بدستور جعفر نِمیری رئیس جمهور سودان در شهر خارطوم پایتخت این كشور و پاره ای از شهرهای دیگر دفاتری جهت ثبت نام برای اعزام نیرو به جبهه های جنگ علیه ایران دائر گردیده است. جعفر نمیری در مصاحبه با مجله الیوسف چاپ قاهره اذعان می دارد كه اعزام نیرو به عراق طبق تصمیمات كنفرانس سران عرب صورت گرفته است.» سر لشكر وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق): «در جهت كمك به عراق، یمن تیپ پیاده العروبه را به عراق فرستاده بود. اردن نیز نیروی الیرموك را به عراق گسیل داشت و سودان داوطلبانی را اعزام داشت كه در جبهه شرقی رودخانه میسان در خط مقدم جبهه فعالیت می كردند.» 6)كمكهای مالی: پول، نفت و خاك كویت در خدمت صدام دكتر «فواص بدر»، اقتصاد دان مستقل كویتی: «كویت در جریان جنگ عراق علیه ایران قریب به 15 میلیون دلار پول نقد به عنوان وام بلاعوض در اختیار بغداد قرار داده است و این جدا از نفتی بود كه كویت برای عراق صادر می كرد.» «افسران نیروی هوایی كویت اذعان كردند كه نیروی هوایی عراق از پایگاه هوایی علی السام كویت در طول جنگ به كرات استفاده می كرده است. این پایگاه چون در رأس خلیج قرار داشت راه عراق را برای هدف قرار دادن سكوهای نفتی خارك 200 كیلومتر كوتاه تر می كرد و این امر به خلبانان عراقی كمك شایانی می نمود.» 7)كمكهای شیمیایی: مقام نخست آلمان در توسعه تسلیحات شیمیایی عراق تیمر من محقق و نویسنده امریكایی: «شركت آلمانی كارل كولمب سر انجام 6 خط تولید سلاح شیمیایی جداگانه به نام احمد، محمد،عیسی،عانی،مدای و قاضی در مجتمع سامره ایجاد كرد.اولین آنها در سال 1983 و آخرینشان در سال 1986 تكمیل شدند. از گاز خردل و اسید پروسیك تا گازهای عصبی سارین و تابون در این كارخانه تولید می شدند و در خمپاره ها، راكتها و گلوله های توپ جاسازی می شدند. بی تردید این بزرگترین كارخانه سلاح شیمیایی در جهان بود.» رادیو بی بی سی به نقل از مجله اشپیگل: «هیچ كشوری به اندازه آلمان چنین كمك تحقیقاتی و تولیدی به عراق در تهیه یك نوع سلاح كشنده و تعیین كننده نكرده است.» سوئیس و ساخت كارخانه فرآوری اورانیوم كنت تیمرمن (محقق و نویسنده امریكایی): «عراقیها یك شركت سوئیسی به نام شركت مهندسی آلسا الو سوئیس را اجیر كردند تا كار بر روی پروژه اورانیوم را آغاز كند... در طول پروژه كاركنان شركت با هیچ كس تماس نداشتند و طرح آنها در كمال خفا انجام می گردید. بعدها معلوم شد كه این شركت واحد تولیدی خاصی دركارخانه القائم عراق ایجاد كرده تا به استخراج نمك های فلوئور و از جمله فلوئورآمونیم از اسید فسفریك مایع بپردازد. آن طور كه كار پیش می رفت القائم به صورت پروژه ای كلیدی در تولید سلاح هسته ای عراق در می آمد و این علاوه بر هزینه اولیه پروژه یعنی تولید مقادیر عظیم مواد شیمیایی برای استفاده در سلاح مرگبار گاز سمی بود.» كمك های شیمیایی و بیولوژیك امریكا به عراق شبكه تلویزیونیABC امریكا: «صدام حسین از یك شركت امریكایی به نام «آل كولاك»در باتیمور بیش از 500 تن ماده شیمیایی به نام«فیودی گلیكول» خریداری نمود كه این ماده به گونه ای بود كه در صورت مخلوط شدن با اسید كلریدریك به گاز خردل تبدیل می گردید.» «بنابر گزارشی، شركتهای خصوصی امریكا در دهه 80 با گرفتن مجوز از طرف وزارت بازرگانی امریكا نمونه هایی از مواد بیولوژیكی و میكروبی را به عراق صادر كرده اند كه این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بوده اند. در میان آنها میكروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یك باكتری سمی به نام «ستریدیوم باتولینی» به چشم می خورد.» كشف دخالت اسپانیا در تولید سلاح های شیمیایی عراق «در یكی از عكسهایی كه در مجله تایم به چاپ رسید و شهرت بسیاری كسب كرد، هیأت سازمان ملل و روزنامه نگاران غربی با ماسك ضد گاز در حال بررسی یكی از بمب های شیمیایی كارنكرد?عراقی بودند . اگر فیوز الكتریكی آن عمل كرده بود این بمب هم مثل بقیه منفجر می شد. به هر حال مأموران سازمان ملل علائمی از روی بمب پیدا كردند و با رد یابی قضیه معلوم شد كه جداره بمب ساخت كشور اسپانیا بوده است. فیوزها نیز ساخت یك شركت اسپانیایی بودند. اگر فیوزها بی عیب و نقص بود و تمام بمب ها در جبهه نبرد منفجر می شد كشف دخالت دولت اسپانیا در برنامه تولید سلاح های شیمیایی عراق چندان آسان به نظر نمی رسید. 8) كاهش قیمت نفت و قطع صدور نفت ایران: گری سیك(مشاور امنیت ملی كاخ سفید): «تا موقعی كه نفت ایران صادر می شود، جنگ ادامه خواهد یافت. بنابراین باید جریان صدور نفت ایران را قطع كرد.» ویلیام فایر،نظریه پرداز غربی: «ما با ایران چه كنیم؟هرچه پول در رگهای عراق تزریق شد، نتیجه نداده است. اگر عراق از دست برود، فردا كویت و پس فردا هم سعودی نیز خواهد رفت. تنها یك روزنه ی امید هست. با سقوط قیمت نفت ایران بر شكست می شود و ماشین جنگی آن از كار می افتد. شاید این درمان كارگر شد و این آخرین شانس ماست.» 9) كمكهای مجامع بین المللی: نامه وزارت خارجه امریكا به هیأت نمایندگی دفتر اروپایی سازمان ملل، 14 مارس 1984 «وزارت خارجه به نماینده امریكا در سازمان ملل دستور می دهد كه حمایت سایر هیأت های نمایندگی غربی در سازمان ملل را جلب نمایندتا در مورد پیش نویس قطعنامه ایران كه استفاده عراق از جنگ افزار شیمیایی را محكوم می كند"رأی ممتنه" دهند . در غیر این صورت، ایالات متحده جریان این قطعنامه را متوقف سازد.» ریچارد مورفی: «تا زمانیكه عراق از سلاح شیمیایی در دفاع از خاك خود و در مقیاس محدود استفاده می كند توسلش به این سلاح "قابل درك" می باشد.» روزنامه لس آنجلس تایمز: «تا آن زمانی كه تنها ایرانیان قربانی حملات شیمیایی بودند چه در سازمان ملل و چه در پایتخت های كشور های بزرگ جهان عملاً عزم و اراده سیاسی كافی برای محكوم كردن اینگونه اقدامات وجود نداشت.» اری گذشت.... و اما اعترافات دشمنان در مورد امام و ایران: هراس غرب از رهبری امام خمینی(ره) كنت دامارانش (رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه): «ایران یكی از قدرت های واقعی منطقه است كه دارای ذخایر عظیم نفت در قلمرو وسیع و پرجمعیت خود می باشد؛هزاران سال است كه این امپراطوری به عنوان قدرت مسلط كل منطقه شناخته شده است. اكنون در زمان آیت الله خمینی این قدرت چند برابر شده است.» روحیه جسارت و شهامت نیروهای ایرانی كنت دمارانش: «ایرانی ها افراد سرسخت خاورمیانه اند كه وقتی دارای احساسات مذهبی می شوند ، دوبرابر خطرناك می شوند. اكنون شناخت، مطالعه و نبرد با آنها در سطوح مختلف، بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. در حال حاظر ایرانیان شیعه به خوبی برای مبارزه، كه همیشه بخش جدایی ناپذیر تاریخ، فرهنگ و مذهب آنها بوده است ، آماده شده اند.» «در اردوگاه های اسرای ایرانی افرادی را دیدیم كه قاطعانه برای فدا كردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند. آن منظره منادی جنگ جهانی چهارم بود كه ما فقط درك نا مشخصی از آن در ذهن داریم. اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنها به سوی انجام كارهایی كه به طرزغیر قابل باوری سخت بودند، نقش بسزایی داشته است.» خبرگزاری فرانسه -3/1/1363: «تاكتیكهای نظامی ایران از نظر جسارت و شهامت ، در تاریخ مورد استفاده قرار خواهد گرفت.» سخت بود.....سنگین بود........ولی شیرین بود...... پیروزی اینها تنها گوشه هایی بود که به نظرم کمتر کسی با دقت در موردشان دانسته باشد. کمکهای میلیاردی و غیره اعراب و جنگهای روانی وهزاران کمک دیگر که در این نوشتار نیاورده ام..موفق و پیروز باشید. منابع: 1- جنگ جهانی چهارم، دیپلماسی و جاسوسی در عصر خشونت 2- كنت دمارانش،دیوید ای، اندلمن/سهیلا كیانتاژ/اطلاعات 3- كسوف،آخرین روزهای CIA 4- مارك پری/غلامحسین صالحیار/اطلاعات 5- سیاست امریكا در قبال ایران طی دوره جنگ تحمیلی 6- مجتبی تهامی، گل محمد بهمنی، فتح الله رسولی/وزارت امور خارجه 7- آغاز تا پایان جنگ(سالنمای تحلیلی) 8- محمد درودیان/مركز مطالعات و تحقیقات جنگ 9- رویارویی استراتژی ها 10- حسن اردستانی/دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 11- ریشه های تهاجم(علل و زمینه های شروع جنگ) 12- فرهاد درویشی و گروه نویسندگان/مركز مطالعات و تحقیقات جنگ 13- امریكا و بر اندازی جمهوری اسلامی ایران 14- كامران غضنفری/نشركیا 15- جنگ از نگاهی دیگر(بررسی تحولات سیاسی - اجتماعی) 16- محمد مهدی بهداروند. احمد سوداگر/مؤسسه فرهنگی خادم الرضا علیه السلام 18- سوداگری مرگ 19- كنت ار تیرمن/احمد تدین/مؤسسه خدمات فرهنگی رسا 20- ما اعتراف می كنیم 21- محسن صفی/حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی 22- ویرانی دروازه شرقی 23- وفیق السامرایی/عدنان قارونی/مركز فرهنگی سپاه 24- دعاوی ایران 25- آلن فریدمن/گروه مترجمان/مركز مطالعات و تحقیقات جنگ 26- جنگ ایران و عراق 27- ابوغزاله/ناددر نوروز شاد/مركز مطالعات و تحقیقات جنگ ساجد luftwaffe icon_cool عکسها به گالری منتقل شد. SAEID
  3. http://usera.imagecave.com/luftwaffe/normal_McDonnell-Douglas-F-4E-IIAF-2_unknown.jpg درسال 1328 در روستای "بصل کوه" شهرستان رامسر، در خانواده "خلعتبری مکرم" پسری به دنیا آمد که نام او را حسین گذاشتند و به راستی این نام برازنده او بود. کسی که بعدها در بین بعثیون به "حسین ماوریک" شکارچی ناوهای اوزای عراقی معروف شده بود و برای خود او یا پیکرش، جایزه تعیین کرده بودند. شخصی که مهارت او در خلبانی و شلیک موشک ماوریک (نوعی موشک هوا به سطح) در نیروی هوایی شهره بود. حسین دوران کودکی و جوانی را در رامسر سپری نمود و بعد از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال 1349 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. پس از گذراندن دوران سربازی، در سال 1351 به دلیل علاقه وافری که به فن خلبانی داشت وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و بعد از گذراندن دوره مقدماتی، پرواز جهت طی نمودن دوره پیشرفته به کشور آمریکا اعزام شد. قبل از سفر به آمریکا، حسین خلعتبری به دیدار خانواده می شتابد و به مادرش وکالت می دهد که: "مادر تمام حقوق ماهیانه‌ام را براى رفع مشکلات نیازمندان هزینه کن" در کشور آمریکا حسین ابتدا دوره خود را در دانشگاه شپارد آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد. استعداد خیره کننده او در یاد گیری و درپی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را تمامی اساتید به عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان آورند. در همین حین حسین به خاطر مهارت خاصی که درخلبانی داشت، دوره شلیک موشک ماوریک که یک موشک هوا به سطح است و به وسیله آن می توان انواع شناورها را هدف قرار داد، را با موفقیت طی کند. سرانجام دوره خلبانی حسین پایان می یابد و او با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف 4 به ایران باز می گردد و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستواندومی مشغول به خدمت می شود http://usera.imagecave.com/luftwaffe/21dpzpd.jpg با شروع جنگ، ببر مازنداران به دشمن می تازد در 31 شهریور ماه سال 1359 کشور بعثی عراق با تهاجمی همه جانبه به ایران حمله می کند. نیروی هوایی عراق در اولین ساعات بعدازظهر همین روز 10 مرکز مهم نظامی از جمله پایگاه های هوایی ایران را به شدت بمباران می کند و در خیال خود این گونه می پندارد که نیروی هوایی ایران را به طور کامل از بین برده است. البرز، ضرب شست حسین و یارانش در کم تر از دو ساعت بلافاصله بعد از حمله عراقی ها، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دست به کار شده و ترتیب انجام دو عملیات را در همان روز می دهد که بر اساس آن یکی از عملیات ها با رمز البرز به پایگاه هوایی بوشهر می رسد. تعدادی از بهترین ها انتخاب می شوند که حسین یکی از آنهاست. 4 فروند فانتوم مسلح به خلبانی تعدادی از بهترین های نیروی هوایی از جمله شهیدان: شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری، شهید سرلشکر خلبان سیدعلیرضا یاسینی، شهید سرلشکر خلبان داوود اکردای، شهید سرگرد خلبان حسن طالب مهر و تعدادی دیگر از تیزپروزان نیروی هوایی به پرواز در می آیند. هدف پایگاه شعیبیه در استان بصره بود. با رسیدن به هدف، حسین با مهارت خاصی که در شیرجه زدن با هواپیما دارا بود تمامی اهداف از پیش تعیین شده را بمباران می کند و سالم بازمی گردد. حمله 140 عقاب به عراق در روز یکم مهر ماه سال 1359 عملیات گسترده ای از سوی نیروی هوایی با نام کمان -99 آغاز می شود که طی آن 200 فروند هواپیما به پرواز در می آیند و 140 فروند از مرز عبور کرده و به عراق حمله می کنند. در این عملیات باز هم حسین نقش عمده ای دارد. او از پایگاه ششم شکاری به پرواز درآمده و به عنوان فرمانده یک دسته 8 فروند به بغداد حمله می کند. مانورهای عالی از میان ساختمان ها و پرواز با ارتفاع بسیار پایین او و تعدادی دیگر از خلبانان در شهر بغداد، باعث می شود خبرگزاری ها لب به تحسین از مهارت خلبانان ایرانی باز کنند. 2 روز بعد از این عملیات از سوی روزنامه کیهان با حسین مصاحبه شد و او این گونه گفت: "خلبانان نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران عملا ثابت کردند که از هیچ صدامی واهمه ندارند و روحیه شان بسیار عالی است. ایشان در مورد نبرد با عراق گفتند: از چندی پیش هواپیماهای عراقی به خاک ما تجاوز می کردند و ما تنها به تعقیب آنها می پرداختیم ولی بعد از آن به ما ماموریت هایی داده شد که پایگاه های نظامی عراق را بمباران کنیم و این پایگاه ها درست در قلب عراق قرار داشتند و ما ماموریت خود را با نهایت موفقیت بدون این که کوچک ترین ضربه ای به ما وارد شود، در خاک عراق انجام دادیم. ایشان همچنان یادآور شدند در حمله روز یکم مهر ماه (کمان99) مواضع حساس و مهم عراق در چند منطقه از جمله بغداد، بصره، ام القصر و... منهدم شد و این ضربه محکمی بود که بر ارتش عراق وارد کردیم ." http://usera.imagecave.com/luftwaffe/21dpw9g.jpg حسین خود درباره این عملیات چنین می گوید: اولین ماموریت برون مرزی من به عنوان خلبان، اول مهرماه سال 59 بود. (شهید خلعتبری در عملیات روز 31 شهریور به عنوان کمک یا همان افسر ناوبری شرکت کردند )، پس از بمباران مهرآباد توسط عراق، به ما دستور داده شد بلافاصله با هشت فروند هواپیما به بغداد حمله کنیم. در طول مسیر در هر پنج مایل ما را هدف قرار می دادند و به طرف ما موشک می زدند ولی ما همچنان در دل آسمان پیش می رفتیم تا سرانجام به هدف رسیدیم و پایگاه « الرشید» و « المثنی» را در قلب بغداد درهم کوبیدیم. خاطره جالب من در این ماموریت دیدن یک گنبد طلائی در بخش جنوبی بغداد بود. از طریق رادیو به هواپیماهای همراه گفتم من یک گنبد طلائی می بینم. جناب سرهنگ "محققی" در جوابم گفتند: زیارتتان قبول، آن جا مقبره امام موسی کاظم (ع ) است. http://usera.imagecave.com/luftwaffe/0000khalatbery.jpg ماموریت، پایگاه شعیبه ماموریتی برای انهدام تاسیسات پایگاه شعیبه به پایگاه ششم شکاری محول شد. خلعتبری برای این ماموریت انتخاب می شود. ماموریت را با موفقیت انجام می دهد و خسارات جبران ناپذیری به پیکره بعثیون وارد می کند. در راه بازگشت خلبان کمک می گوید: - حسین، مثل این که نوک مگسک این موشک ها کج است. شهید خلعتبری می گوید: - چطور؟ و کمک جواب می دهد: تا حالا 28 موشک برای ما شلیک کرده اند ولی هیچ کدام به ما اصابت نکرده است. واقعا معجزاتی بوده که ما شاهدش بوده ایم. حماسه هفت آذر 59 ( مروارید) در روزهای ابتدایی آذر ماه سال 1359 طبق هماهنگی های به عمل آمده از سوی نیروهای هوایی و دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، قرار می شود در روز هفتم آذر ماه، نیروی دریای و هوایی به دو اسکله البکر و الامیه حمله کنند. روز عملیات فرا می رسد و حسین این دلاور مازنی، سواربر اسب آهنین خود می شود و به همراه تعدادی دیگر از خلبانان شجاع نیروی هوایی همچون شهید سرلشکر خلبان عباس دوران و شهید سرلشکر خلبان سیدعلیرضا یاسینی در دل آسمان جای می گیرند. این جاست که حسین کاری می کند که تا مدت ها حتی بعد از شهادتش افسران نیروی هوایی و دریایی عراق از شنیدن نام او لرزه به اندام شان می افتاد. پرواز آغاز شده و حسین با مانورهای دیدنی، خود را در بهترین موقعیت ها قرار می دهد و یکی پس از دیگری ناوچه های عراقی را غرق می کند. شهید سرلشکر خلبان یاسینی در این خصوص این گونه نقل می کند: در قسمتی از این عملیات چند فروند از ناوچه های اوزای عراقی از ترس شکارنشدن توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی در کنار کشتی های تجاری پنهان شده بودند که خلبانان ما متوجه آنها می شوند. با هماهنگی انجام شده توسط خلبانان قرار شد یک سری از طرف خاک کویت و یک سری هم از دهانه فاو و خور جلوی ناوچه های اوزا را بگیرند. درحالی که مشغول بررسی موضوع بودیم، خلبان کابین عقب من را متوجه ناوچه اوزای عراق کرد که به آرامی از بغل یک کشتی تجاری جدا شده و به سمت دهانه خور درحال حرکت بود. به طرفش شیرجه می رفتم که ناوچه اوزا متوجه حضور من شد و بلافاصله خود را به کشتی بازرگانی رساند. در همین حین شهید خلتعبری فریاد زد: - رضا ناوچه را در رادار دارم و آماده شلیک موشک به آن هستم. که در جوابش گفتم: - دقت کن طوری بزنی که آسیبی به کشتی تجاری وارد نشود. زیرا ممکن است بهانه دست سایر کشورها بیفتد و بگویند که ایران کشتی های تجاری را در خلیج فارس هدف قرار می دهد. شهید خلعتبری اطمینان داد که ناوچه را طوری بزند که هیچ آسیبی به کشتی تجاری نرسد و سپس با یک فروند موشک ماوریک، چنان دماغه ناوچه را زد که چندین متر آن را از کشتی تجاری جدا کرد و آن را به قعر آب های خلیج فارس فرستاد. که به شوخی به او گفتم: - حسین لقمه آماده مرا گرفتی. آماده باش تا برای هدف بعدی بریم. همین طور ادامه دادیم. هدف بعدی ایستگاه راه آهن ام القصر بود که به همراه شهید خلتعبری آن جا را به تلی از آتش تبدیل نمودیم. شهید خلتعبری به همراه دیگر خلبانان شرکت کننده در این عملیات توانستند ناوهای اوزا، ناوهای مین جمع کن، ناو نیروبر و چندین اژدر افکن به ارزش کلی 240 میلیون دلار را هدف قرار دهند و نیروی دریایی عراق را منهدم کنند. بعد از این عملیات بود که به شهید خلعتبری لقب "حسین ماوریک" شکارچی ناوهای اوزا را دادند. لازم به ذکر است که در این عملیات شهید خلتعبری به همراه شهیدان یاسینی و دوران، در مجموع بیش از 25 سورتی پرواز عملیاتی داشتند که این تعداد پرواز فقط از عهده خلبانان ماهری همچون این شهیدان بزرگ بر می آمد. بر اساس گفته کارشناسان، شهید حسین خلعتبری در استفاده از هواپیماى اف 4،‌ انجام مانورها و عملیات‌ جنگی،‌ انهدام هدف و شلیک موشک ماوریک همتا نداشت. به قدری مهارت داشت که در هر شیرجه به چندین هدف می توانست حمله کند. بعد از پایان این عملیات، با توجه تخصصی که حسین در شلیک موشک ماوریک از خود نشان داد، مدتى را در هوانیروز جهت آ‌موزش خلبانان بالگرد جنگنده‌ کبرى براى شلیک و کاربرد موشک ماوریک سپرى کرد. حسین خود درباره این عملیات این چنین می گوید: شهید یاسینی به اتفاق ناخدا بزرگی به سراغم آمدند. شهید یاسینی گفت: - خلعتبری، می خواهم بروی زیر آب !! بلند شدم و به طرف اسکله «البکر» و «الامیه» پرواز کردم. در همین زمان جناب همتی فرمانده شهید ناوچه «پیکان» فریاد می زد: - ای هابیلیان آسمان، در 12 مایلی ما چهار فروند ناوچه عراقی مشاهده می شود نابودشان کنید. به محض شنیدن صدا، به طرف آن سمت گرفتیم. دیدم سه فروند ناوچه اوزا و یک فروند اژدر افکن عراقی به حالت تدافعی موضع گرفته اند تا از خودشان دفاع کنند. هواپیماهای عراقی نیز در همه جا پخش بودند ولی جرات نزدیک شدن به ما را نداشتند. به محض این که روی ناوچه های عراقی شیرجه رفتم، یکی از ناوچه ها یک موشک به طرف ناوچه ایرانی هدف گیری کرد. به ناوچه خودی گفتم: - مواظب خودتان باشید. و بلافاصله دو فروند موشک به طرف ناوچه های عراقی رها کردم. تصمیم گرفتم دو فروند دیگر موشک رها کنم ولی آنها درحال غرق شدن بودند. موشک ها را بر روی دو فروند دیگر فرستادم و سریع برگشتم و با رادیو پیام دادم که هواپیماهای گشت ضدسطحی فورا به منطقه بیایند و گفتم یک ناوچه مانده بروید و کارش را تمام کنید. سروان ساجدی بود که با وجود درد شدید کمر و گردن، علاوه بر آن ناوچه، سه فروند دیگر از ناوچه های عراقی را منهدم کرد. افتخار می کنم که مردانه جنگیدیم. در آشیانه می خوابیدیم تا لحظه ای که نیاز باشد آماده باشیم. در این عملیات هواپیمای خود را تعویض و دوباره پرواز می کرد امیرسرتیپ خلبان "عباس جلالی یار" درباره این شهید و عملیات مروارید می گوید: از ویژگی های این شهید بزرگوار این بود که به ایشان می گفتند: «قاتل اوزا» حالا نمی دانم چقدر شما از ناوچه های اوزا عراق اطلاعات دارید. از آن قایق های موشک اندازی بود که به علت برد بلند موشک و قابلیت مانورش، به راحتی ناوهای ما را در خلیج فارس مورد هدف قرار می داد. این شهید بزرگوار آن زمان که در بوشهر خدمت می کرد و زمان عملیات از هواپیمای خودش پیاده می شد و سوار هواپیمای دیگر می شد و با موشک های "ماوریک تلویزیونی" این ناوها را مورد هدف قرار می داد و به همین سبب بنام قاتل اوزا معروف شد. http://usera.imagecave.com/luftwaffe/0khalatberi.jpg حمله به اچ 3 بی نظیر ترین حمله هوایی و حضور پر رنگ حسین در اواخر سال 1359 با توجه به این که عراق تمامی هواپیماهای ذخیره خود را به دلیل سالم ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، به مجموعه پایگاه های الولید در نزدیکی مرز اردن انتقال داده بود، نیروی هوایی تصمیم می گیرد که این پایگاه ها را به هر طریق ممکن هدف قرار دهد. طرح اولیه آماده می شود و تعدادی از برجسته ترین خلبانان نیروی هوایی برای این عملیات انتخاب می شوند و دلیل آن این بود که اگر فرمانده دسته پروازی مورد هدف قرار گرفت، خلبانان حاضر مهارت این را داشته باشند که خود هدف را پیدا و آن را منهدم کنند. پس جمعی از بهترین ها انتخاب شدند که در بین آنها نام حسین خلعتبری نیز به چشم می خورد. سرانجام روز پانزدهم فروردین ماه سال 1360 تعداد 8 فروند هواپیمای فانتوم از پایگاه هوایی همدان به پرواز در آمدند و با چهار بار سوخت گیری هوایی و طی مسافتی بالغ بر 1000 کیلومتر، پایگاه های الولید را بمباران کردند و همگی سالم برگشتند. نقش حسین در این عملیات هم خیره کننده بود. در هنگام رسیدن به یکی از پایگاه ها، حسین خلعتبری ارتفاع را زیاد می کند و با شیرجه ای زیبا و مانورهای پی در پی تمامی بمب های خود را بر روی اهداف فرو می ریزد و افتخار دیگری برای خود و میهن عزیزمان خلق می کند. ماموریت، زدن پل العماره از سوی فرماندهی به پایگاه ششم شکاری ماموریت داده می شود تا پل العماره را بزنند. خلعتبری و چند تن از خلبانان شجاع این پایگاه انتخاب می شوند. پل درست وسط شهر بود. خلعتبری وقتی روی پل می رسد، حملات ضدهوائی دشمن به اوج خود رسیده بود. اتومبیل های مختلف که مشخص بود شخصی است، روی پل درحال حرکت بودند. او با قبول خطر دور می زنند و پس از عبور آنها، پل را منهدم می کنند. وقتی از او سوال کردند که چرا چنین کردی؟ گفت: - فرزندی یک ساله ای دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچه ای مثل «آرش» من باشد. چطور قبول کنم که پدری بچه سوخته اش را در آغوش بگیرد؟ بچه سوخته دزفولی یادم نمی رود در دزفول بودم. زن لری بچه سوخته اش را گذاشت بغل من و گفت: - بی غیرت تو خلبان مائی؟ بگیر!! خواستم به او بگویم مادر! ما بی غیرت نیستیم ولی اسلام به ما اجازه چنین کارهائی را نمی دهد لکن دیدم زن خیلی عصبانی است. هنگامی که خبر سقوط خرمشهر را شنیدم و مطلع شدم که به پیرها و بچه ها رحم نکرده و به زن ها هم تجاوز کرده اند، به خدای لایزال و به شرفم قسم خوردم که این بار اگر وارد خاک عراق شدم شهرک «صفوان» را درهم بکوبم ولی وقتی وارد خاک عراق شدم، ابتدای شهر یک مدرسه بود. با چشم خود دیدم مادری بچه اش را در زیر شکم گرفت و روی بچه خوابید در همان لحظه به خود آمدم و بمب هایم را رها نکردم. وقتی رد شدم از شدت خشم چند فشنگ هوائی خالی کردم و به سمت گمرک صفوان پرواز کردم و کامیون های حامل مهمات را منهدم نمودم. با این که بیش از هفتاد مرتبه به خاک عراق حمله کرده ام، ولی قانع نیستم. من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است. در وصیت نامه ام هم ذکر کرده ام که در ولایت خودمان «شیرود» کوهی است که می گویند «میرزا کوچک خان» در آن جا علیه روسیه می جنگیده است. اگر افتخار شهادت پیدا کردم، آن چه از من باقی ماند حتی اگر ذره ای از گوشت بدنم باشد، را در کنار قله آن کوه دفن کنید تا روح من هم پاسدار این مرزوبوم باشد. نماینده ایران در دادگاه لاهه مدتی از جنگ گذشته بود که خلتعبری برای دفاع از حقوق ایران که درگیر جنگی ناخواسته شده بود، به عنوان نماینده ویژه ایران در دادگاه بین المللی لاهه حضور می یابد تا در برابر دولتمردان غربى و عربى، از حقوق کشور عزیزمان دفاع کند و در این امر خطیر با ابتکار عملى که در آن جا بروز داد، حقانیت ایران را در جنگ ثابت کرد. با وجود این که مدت ماموریت او در دادگاه لاهه 2 ماه بود، به همه وعده‌ها و وسوسه‌هاى سران کشورهاى آمریکا و انگلیس پشت پا زد و ادامه امور را به کاردار ایران در سوئیس سپرد و پس از 15 روز به کشور بازگشت و در پاسخ به این سوال که چرا تا پایان ماموریت در آن جا نمانده است، می گوید: - نمی توانم شب‌ها و روزها را در سوئیس با آرامش طى کنم درحالی که جنگنده‌هاى دشمن آرامش را از هموطنانم گرفته‌اند. دولتمردان عراق با بودن او آرامش ندارند حسین بلافاصله بعد از بازگشت به ایران پروازهای جنگی خود را از سر می گیرد. با توجه به مهارت او در اکثر عملیات به عنوان فرمانده دسته پروازی به دفاع از میهن می پردازد. تاسیسات نفتی، یگان‌هاى دریایی،‌ پل الاماره و پالایشگاه کرکوک بارها توسط او مورد حمله و تخریب قرار گرفت که تنها قسمتی از دلاوری های این مرد بزرگ است. ماموریت حیاتی از سوی فرماندهی نیروی هوایی ماموریتی به پایگاه ابلاغ می شود و خلعتبری برای انجام این ماموریت انتخاب می شود. ماموریت بدین شکل بود که: هدفی پشت سر نیروهای پشتیبانی عراق بمباران شدید شود. ماموریت حیاتی بود. جنگنده ها می بایست 460 مایل از وسط پدافند قوی عراق در ارتفاع بالا پرواز کنند. در حین ماموریت لحظه به لحظه به سمت اف 4 های نیروی هوایی موشک می زدند. فانتوم ها درست روی هدف رسیده بودند که ناگهان یک موشک سام ـ 6 از بالای کاناپی خلعتبری رد شد. هواپیما لرزید. در وسط نیروهای عراقی تعدادی از خانه های متحرک دیده می شود. خلعتبری متوجه این خانه ها می شود و گویا به او الهام شده بود که این خانه ها را بزند. هدف بمباران تانک های دشمن بود ولی خلعتبری ارتفاع هواپیما را زیاد می کند و در یک آن به سمت خانه ها شیرجه می رود. با توجه به مهارتی که او در این کار داشت، خانه ها را هدف گرفته و دقیقا با یک شیرجه تمام آنها را منهدم می کند. در این هنگام ساعت شش و نیم صبح را نشان می دهد. خلعتبری بلافاصله بعد از ماموریت با سرعت به پایگاه برمی گردد و در گزارش پس از پرواز خود این گونه می نویسد که تعدادی از خانه های متحرک را دیدم و بجای اهداف از پیش تعیین شده آنها را مورد هدف قرار دادم. روز بعد از اطاق ویژه اطلاع دادند که: - به خلعتبری بگوئید دیدت عالی بود. زمانی که آن جا را زدی 48 افسر عالی رتبه و دو ژنرال عراقی داخل این خانه ها بودند که به درک واصل شدند. پزشکان: نباید پرواز کنی هید خلعتبری در طول حضورش در دوران جنگ تحمیلى بیش از 70 پرواز برون ‌مرزى برفراز خاک دشمن انجام می دهد. البته این فقط پروازهای عمقی به خاک عراق می باشد و پروازهایی که او بر روی خلیج فارس از جمله در عملیات مروارید انجام می داد، بسیار بیشتر از این تعداد می باشد . با این که پزشکان او را به خاطر پروازهاى متعدد و پى ‌در پى و فشارهایى که بر جسم او وارد شده بود از ادامه پرواز منع کرده بودند، اما خلعتبرى کسى نبود که جسمش را بر خاک و مردم کشورش ترجیح دهد و از این رو توصیه پزشکان و فرماندهان جنگى‌اش را براى توقف پروازهاى جنگى نپذیرفت. خلعتبری در یکی از مصاحبه‌هاى خبرى این گونه می گوید: - اینها را مى‌گویم که تاریخ بنویسد و آیندگان بدانند که ما در اوج مظلومیت جنگیدیم و هیچ باکى نیست اگر یک میلیون نفر از ما شهید شوند. اگر خود و فرزندان مان هم کشته شویم بازهم تسلیم نمى‌شویم تا دنیا بفهمد ایرانى با غیرت هرگز در مقابل تجاوز سکوت نمى‌کند و تا نابودى متجاوز دست از دفاع نمى‌کشد. مردم قطب اصلی جنگ هستند مردم قطب اصلی جنگ هستند. یادم هست که در بوشهر به گردان تلفن زدند که یک پیرزن آمده و اصرار دارد خلبان ها را ببیند. وقتی به گردان آمد، چهار عدد تخم مرغ که کل موجودی او بود به همراه داشت و با لهجه بوشهری می گفت: - اینها را آورده ام که خلبان ها بخورند و چاق شوند و خوب بجنگند. پیرمرد روستایی دیگری تنها گوساله اش را آورده بود و در جلوی هواپیما سر برید. به قول یکی از نویسندگان، ملت ها را باید همیشه در جنگ شناخت و من در این جنگ واقعا ملت خودم را شناختم که چقدر فداکار و ایثارگرند. اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم. خنده از روی لب هایش محو نمی شد سرتیپ "قاسم محمد امینی" درباره او می گویند: - خنده هیچ وقت از روی لب های شهید خلعتبری محو نمی شد. در بدترین شرایط به همه روحیه می داد. هر وقت که به مازندارن سفر می کرد، در هنگام بازگشت صندوق ماشینش را پر از میوه های فصل مثل پرتقال و نارنگی می کرد و به پایگاه می آورد. سهم همه را می داد. از نگهبانی شروع می کرد و میوه می داد ودر آخر کمی برای خودش می ماند. وقتی در پایگاه همدان بودیم، به رودخانه های اطراف پایگاه می رفت و ماهی صید می کرد. ماهی های بزرگ تر را بین فقرا تقسیم می کرد. ماهی های کوچک تر را به خانه می برد و یا به پایگاه می آورد. قهرمان جنگ های دریایی برای همیشه خاموش می شود تعطیلات نوروز سال 1364 در پیش است، ولی گویا حسین هوس سفری دیگر را در سر دارد. او در پایگاه می ماند و به زادگاهش نمی رود. در جواب دوستانش هم که می گویند چرا به دیدن خانواده نمی روی؟ می گوید: - در این شرایط بحرانی مردم هر لحظه به کمک ما نیاز دارند. وجدانم اجازه نمی دهد که این مردم را تنها بگذارم. روز یکم فروردین ماه سال 1364، خلعتبری و ستوان محمد زاده به عنوان شیفت آلرت پایگاه سوم شکاری همدان هستند. ناگهان صدای آژیر بلند می شود و در پایگاه اعلام اسکرامبل (حالت آماده باش) می شود. حسین خلعتبری مکرم به همراه کمک خود ستوان "عیسی محمدزاده عروس محله" یا یک فروند هواپیمای فانتوم دی با نام رمز سلیمان 31 برای مقابله با هواپیماهای دشمن به پرواز در می آید. در کردستان در منطقه سقز با دو فروند میگ 23 عراقی و یک فروند میگ 25 عراقی درگیر می شود. سریعا به سمت یکی از هواپیما گردش کرده و به پرواز ادامه می دهد و در ارتفاع 35000 پایی یکی از میگ های 23 را مورد هدف قرار می دهد که پس از برخورد موشک، میگ منهدم می شود. در همین حین از ایستگاه های رادر زمینی مرزی به اطلاع خلعتبری می رسانند که یک فروند میگ 25 پی دی، در تعقیب آنها می باشد. در این نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر می باشد، میگ 25 اقدام به شلیک یک تیر موشک r-40 می کند موشک با فانتوم برخورد می کند. ستوان محمد زاده موفق می شود اجکت کند و به سختی از ناحیه دست راست آسیب می بیند و توسط نیروهای امداد و نجات نیروی هوایی نجات پیدا می کند. ولی سرلشکر خلبان حسین خلعتبری فرصت اجکت پیدا نمی کند و بدین شکل قهرمان جنگ های دریایی برای همیشه خاموش می شود و به معراج ابدی می رود. بدن قطعه قطعه شده اش را همچون رهبر و مولایش حضرت حسین بن علی (ع) به عنوان سند افتخاری به این امت همیشه بیدار تقدیم می کند و پیکر مطهرش در میان اندوه انبوه کثیری از مردم منطقه که می گفتند تاکنون در منطقه سابقه نداشته تشییع شد و طبق وصیت خودش در قله میرزا کوچک خان (گلزار چهل شهیدان رامسر) به خاک سپرده می شود تا آن گونه که خود می خواست، روحش نیز پاسدار مرز و بوم وطن اسلامی مان باشد. از این شهید بزرگوار دو فرزند به یادگار مانده است. تلویزیون عراق با اعلام این خبر با آب و تاب اعلام کرد که موفق شده یکی از بهترین خلبانان ایرانی را از بین ببرد (شهید کند). ولی آنها نمی دانستند که با شهید شدن خلعتبری و خلعتبری ها، هزاران خلعتبری دیگر از بین مردم سلحشور ایران به پا می خیزد و سلاح بدست می گیرد و علیه آنها دلاورانه می جنگند که این چنین هم بود. نام او هنوز بر سر زبان هاست در هنگام حیات و تا مدتی بعد از شهادت در مجله‌هاى جنگى آمریکا بارها از شهید خلعتبرى به عنوان یک نابغه جنگى و خلبان توانمند درهدایت هواپیماى اف 4، در پروازها و مانورهاى حساس نظامى و عملیاتى نام برده شد. همچنین نام او به عنوان یکى از شاگردان موفق وممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگیرى علوم خلبانى اف 4 طى دوران آموزشش در مصاحبه‌ها و گفتگوهاى اساتید این دانشگاه برده شد است. در سال 2006 یکى از مجلات جنگى آمریکا ویژه‌نامه‌اى در مورد مهارت‌هاى پروازى و ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌هاى شهید خلعتبرى منتشر کرد. http://usera.imagecave.com/luftwaffe/normal_okbi44.jpg و اما جاودانه ... بعد از شهادت او وقتی که وصیت نامه او قرائت شد، غیرت و دلاوری اش برهمگان دوباره اثبات شد. در این هنگام تمامی حاضرین متوجه این موضوع شدند که ایران یکی از فرزندان غیورش را از دست داده. در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار مطلبی آمده که همه وجود و مرام و مردانگی خلعتبری در آن پیداست: - اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می شویم و مرگ در این راه را افتخار می دانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم. http://usera.imagecave.com/luftwaffe/hossein_khalatbari.jpg منبع:ساجد سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری یادوخاطره ان عزیزان گرامی باد. luftwaffe
  4. به نام خدا Volkssturm دوستان گرامی به خاطر تاخیری که در ادامه سری مقالاتی که ارائه می کردم ایجاد شد پوزش می طلبم. به علت مشغله درس و زندگی و کم حوصلگی این سری با تاخیر مواجه شد قرار بود این تاپیک را در هفته ی بسیج ارائه کنم که به هر صورت نشد.خب بعد از معرفی اس اس ها و اس ا ها این بار نوبت فولکشتروم ها یا به عبارتی بسیج ملی المانهاست. فولکشتروم به عنوان نیرویی یا به عبارت بهتر بسیج ملی المان نازی بود که در ماههای پایانی جنگ جهانی دوم به وجود امد.این بسیج ملی به دستور رهبر المان نازی ادولف هیتلر در 18 اکتبر سال 1944 به وجود امد که مردان و پسران بین رده سنی 16 تا 60 سال را که جزو نیروهای نظامی المان نبودند را به خدمت فراخواندند. پسران و مردان ار رده سنی 16 تا 60 سال مردانی که شغلشان حیاتی و واجب برای کشور نبود و یا در قسمتهای غیر ضروری ارتش و نظامی خدمت می کردند برای به دست گرفتن اسلحه فراخوانده شدند.البته قابل ذکر هست که این طرح از سال 1925 وجود داشت اما بر روی کاغذ فقط . اما بعد از فرمان هیتلر رنگ واقعیت به خود گرفت به طوری که انتظار می رفت حدود 10 میلیون نفر بسیج شوند بعد از این فرمان شخصی به نام مارتین بورمان با براوردی اعلام کرد که حدود 6 میلیون نیرو را می توان از نظر سلامت و توان جسمی جذب کرد برای این که این نیرو موثر و کارامد باشد هیتلر و بورمان می خواستند این نیروها نه تنها از نظر تعداد زیاد باشند بلکه دارای تعصب نیز باشند.در مراحل اولیه برنامه ریزی مشخص شد اگر نیروهای بسیج شده فاقد روحیه باشند جنگاوری و پیکار انها کمتر است به همین دلیل برای رسیدن به ان روحیه و تعصب مورد نظر,واحدهای فولکشتروم تحت فرماندهی مستقیم نازیهای محلی حزب بودند.دیگر فولکشترومها یک سازمان وسیع ملی شده بودند.یک میلیشیای واقعی. شاید جالب باشد بدانید که این ایده فولکشتروم گرفته شده از لنداشتورم پروسها که بر می گردد به سالهای 1813 تا 1815 در طی جنگ پروس با ناپلئون که مردم پروس به عنوان نیروی چریکی برای ازادی علیه ناپلئون می جنگیدند. زمانی که المان نازی در شرق المان و در جبهه ی شرقی با کمبود نیروی انسانی در برابر شوروی مواجه شد,این ایده فولکشتروم به عنوان اخرین راه برای جبران نیرو توسط رئیس اکادمی "oberkommando guderian heeres" ژنرال هاینس فیشر در سال 1944 ارائه شد. "oberkommando guderian heeres " سرفرماندهی ارتش المان بین سالهای 1936 تا 1945 بود. فولکشترومها در جبهه ها فولکشترومها در جبهه ها هاینریش هیملر,جانشین فرمانده نیروی زمینی ارتش,مسئول تسلیحات و تمرینات بود.فولکشترومها اگرچه معمولا تحت کنترل حزب بودند اما در موقع عمل تحت فرمان ورماخت(نیروهای دفاعی المان) بودند که این کار باعث کاهش تاثیر انها شده بود. واحد اساسی انها یک گردان شامل 642 مرد می شد که اکثر عضوهای ان جزو سازمان جوانان هیتلری ,سالخوردگان,ناتوانان و یا افرادی بودند که قبلا برای خدمت نظامی مناسب تشخیص داده نشده بودند. از نظر اموزشی وضعیت خوبی وجود نداشت زیرا اعضا و نیروهای فولکشتروم فقط یک سری اموزشهای بسیار پایه ایی را اموزش می دیدند که شامل یک برگه و یا توضیح کوتاه در باره ی چگونگی استفاده و اشنایی با سلاحهایی به مانند کارابین 98k rifle و راکت ضد تانک پنزرفاست می شد.تمرین با سلاح به دلیل این که جنگ در حال انجام و نیروها با کمبود سلاح مواجه بودند خیلی کم صورت می گرفت به طوری که اغلب نیروهای فولکشتروم در میدان نبرد واقعی با سلاحها اشنا می شدند.همچنین با کمبود مربی اموزشی هم رو به رو بودند و تعدادی از سربازان کهنه کار جنگ جهانی اول به تصمیم خودشان به اموزش چگونگی سلاحها می پرداختند. این یک برگ روزنامه یا کاغذی است که در ان تیربار MG34 را معرفی کرده است.چون نوشته هایش ناخوانا بود نتوانستم ترجمه کنم بسیار علاقه مند بودم بتوانم ببینم به چه گونه ان را برای مردم عادی شرح داده اند ولی متاسفانه نتوانستم کیفیتی بهتر از این پیدا کنم. از نظر تسلیحات واحدها هم هیچ همگونی وجود نداشت و از هر انچه وجود داشت استفاده می کردند.هر عضو فولکشتروم هم می بایست لوازم مورد نیازش مثل یونیفرم و وسایل پخت غذا را خودش می اورد. این امر منجر به این شد که واحدها ژولیده و کهنه باشند و به جای اینکه روحیه نیروها بالا رود باعث یاداوری حالت نومیدانه المان می شد. فولکشترومهای اسیر شده در جبهه بلاروس-برلین 1945 فولکشترومها سلاحهای مختلفی را مورد استفاده قرار می دادند , برخی تفنگهای Gewehr 98s و Gewehr 71s و یا سلاحهایی که توسط نیروهای المانی از کشورهایی مثل شوروی -ایتالیا - بلژیک - فرانسه - چک و لهستان و... به غنیمت گرفته شده بودند استفاده می کردند.و برخی هم به نسبت بیشتر از تفنگهای 98ks کارابین استفاده می کردند. Karabiner 98ks المانها حتی سلاحهایی را که قیمت ارزانی داشته باشند را طراحی و مورد استفاده قرار دادند تا بتوانند کمبود سلاح و مهمات را جبران کنند. سلاحهایی مثل: MP3008 und volkssturmgewehr 1-5 MP3008 volkssturmgewehr 1-5 در مجموع باید گفت از هر چیزی که موجود بود استفاده می کردند.این حجم زیاد انواع مختلف سلاح با مهمات متفاوت فشار زیادی را به بخش لجستیک وارد می کرد و ان را با مشکل رو به رو ساخته بود. یونیفرم فولکشتروم ها فقط یک بازوبند سیاه بود که روی ان نوشته شده بود "Deutscher Volkssturm Wermacht " به معنی: فولکشتروم ورماخت(نیروهای دفاعی المان) المان. همراه با نشانهای نقره ای ساده ای که بر روی یقه نصب می شد. مسئولین نازی سعی یسیاری کردند تا یونیفرم نظامی و زیبا و یکدستی برای انها داشته باشند اما نتوانستند برای همه ی نیروها یونیفرمهای یکدستی را فراهم کنند. به همین دلیل تعداد زیادی از فولکشترومها یونیفرمهای نیروی انتظامی یا یونیفرم کارهای عادی دیگر مثل نگهبانان کارخانه ها یا شرکتها و یا راهبرهای قطار و .... را می پوشیدند.اگر به عکسهای بالا و پایین نگاه کنید متوجه می شوید. بازوبندی که این نیروهای بسیج شده می بستند با عبارت فولکشتروم ورماخت المان. نیروهای فولکشتروم با لباسهای مختلف فولکشترومها دارای رسته بودند که در پایین نشانها و رسته های انها را می بینید : Bataillionsführer سرگرد Kompanieführer سروان Zugführer ستوان Gruppenführer گروهبان Volkssturmmann سرباز همان طور که قبلا گفته شد المانیها از جندین نسل به عنوان نیرو استفاده کردند. حتی افراد سالخورده و کسانی که در جنگ جهانی اول کارازموده شده بودند. این نیروها اغلب در همان ناحیه خودشان مورد استفاده قرار می گرفتند اما تعدادی از انها مستقیما به خط مقدم در جاهای دیگر فرستاده می شدند. زمانی که اموزش و توضیح کوتاه درباره ی سلاح تمام می شد و سلاح به دست انها می دادند رسم بود بعد از دادن سلاح به انها به رهبرشان هیتلر سوگند می خوردند و وارد میدان نبرد می شدند. نیروهای فولکشتروم در حال ادای سوگند این نیروهای غیر نظامی بسیج شده به طور وسیع در نبرد برلین مورد استفاده قرار گرفتند که در قسمتهای زیادی از شهر می جنگیدند. این نبرد واقعا ویرانگری بود. زیرا اعضای ان تا سر حد مرگ برای اینکه اسیر نیروهای شوروی نشوند می جنگیدند.وحشی گری و رفتار نیروهای شوروی بسیار زیاد بود.در پرانتز عرض کنم که روزهای اخر جنگ مردم و نیروهای المانی خودشان دسته دسته از شرق به طرف غرب می رفتند تا خود را تسلیم نیروهای امریکایی کنند تا گرفتار و اسیر نیروهای روسی نشوند. بد نیست بدانید از حدود 90- 95 هزار اسیر المانی در بند روسها تنها 5 هزار نفر به المان بر گشتند و بقیه در اردوگاههای مخوف سیبری روسیه کشته شدند و یا جان سپردند. نبرد مهم دیگری که فولکشترومها در ان حضور پررنگی داشتند نبرد Konigsberg بود. جسد یکی از نیروهای فولکشتروم کشته شده اجرای این چنین طرحهایی بود که باعث شد بعد از پایان جنگ نسبت زنان به مردان المانی 8 به 1 باشد. در پایان بیشتر استراتژیستها و تاریخ نگاران بر این باورند فولکشتروم ها تاثیر استراتژیک کمی در نتیجه جنگ داشتند,اما چیزی که نمیشه انکار کرد ان است که این افراد با وجود اینکه می دانستند شانسی برای پیروزی ندارند اما دلیرانه جنگیدند. [align=center][/align] برای ازادی و زندگی,فولکشترم نویسنده و گرداورنده: هانس استفاده از مطلب بدون ذکر نام نویسنده و سایت میلیتاری مجاز نمی باشد.
  5. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1403955442' post='388899'] خیلی از برنامه ها و اهدافی که در کتابهایی مثل «پیش به سوی تمدن بزرگ» و «برنامه های 4 ساله هویدا» و امثالهم ذکر شده بودند آرزوهای واهی و شعارهای پوچی بودن که اولین قدم ها در راستای اجرای اونها جز نابودی کشاورزی و خالی از سکنه شدن روستاهای ایران و تشکیل حلبی آبادهای فاجعه خیز در حاشیه تهران و شهرهای بزرگ ثمری نداشت و نهایتا در همون رژیم پهلوی با عزل هویدا و انتصاب جمشید آموزگار به نخست وزیری فتیله شون پایین کشیده شد. هرچند که دیر شده بود و این اقدامات کوچیک مانع خیزش عمومی و وقوع انقلاب نشد؛ [b]البته هیچ گاه به علل و عوامل اقتصادی انقلاب اون طور که باید و شاید پرداخته نشده تا این مسائل به خوبی روشن بشه.[/b] [/quote] در زمان قاجار ما خیلی افت کردیم در همه ی زمینه ها. شما از آن دوره تحویل بگیر بیا تا سال 57 . ببین اقتصاد ایران چه تغییراتی داشته است. شما باید ایران آن زمان را با کشورهای دیگر دنیا و همسایگان و آسیا قیاس کنید. امروز هم ایران را با دنیا و همسایگان و دنیا قیاس کنید.( از منظر اقتصادی). همان زمان که شما می گویید فقر بوده است. درست است. فقر بوده است ولی چند درصد مردم؟ آیا تحصیل کرده ای ( دیپلم) وجود داشت که بیکار باشد یا حقوقش کفاف زندگیش را ندهد؟ آن زمان ایران در تمام آسیا پس از ژاپن بود. وضع دیگر کشورها خیلی بدتر ار ما بوده است. اگر با هندی ها و پاکستانیها صحبت کنی. آن زمان ایران را پاریس شرق می دانستند. نه اینکه اینجا مشکلی نبود و حلبی آبادی نبوده و بهشت بوده. بلکه نسبت به کشورهای خودشان و همسایگان و آسیا از همه وضعش خیلی بهتر بوده است. یک شبه هم به یکباره همه چی درست نمی شود. این حلبی ابادی که گفتید همین امروز هم وجود دارد. چرا؟ چه تعداد بیکار اعم از تحصیل کرده و تحصیل نکرده داریم؟ این کسانی که شغلی دارند چند درصد حقوقشان کفاف زندگی معمولی و سادشان را بدون فشار زیاد آمدن می دهد؟ شما ترکیه آن زمان را با ایران آن زمان و ترکیه این روزها را با ایران این روزها باید قیاس کنید. گفتید وهم بوده است. اینطور نیست دوست گرامی. همان زمان ایران 12 دهمین اقتصاد قدرتمند دنیا بود. فرودگاه امام چندین فاز داشت که قرار بود تا سال 62 به بهره برداری برسد و مرکز ترانزیت شرق و غرب باشد به علت جایگاه ایران. در نبود ما و خلا ما و عقب ماندگی ما. قطر و امارات و ترکیه بعد از 20 سال سهم این نقش بینشان تقسیم شد. حتی تا سال 65 هنوز لوفت هانزا به ایران می آمد برای عبور تزانزیتی و سوختگیری و تعمیرات بین راهی در صورت نیاز. که پس از آن لوفت هانزا و ایرلاینها بزرگ پس از انقلاب با گذشت آن به کشورهای اطراف رفتند. امروز داریم خبر آن را می خوانیم که ترکیه در حال تبدیل به همان مرکز منطقه ای است.دهه ها ترکیه از ما در زمینه اقتصادی و رشد کشور عقب بود. تمام آن برنامه ها به صورت دقیق و کارشناسانه در حال اجرا بود. ساخت تاسیسات نگهداری تا ساخت. بگذارید چند مورد نظامی را مثال بزنم. همین قضیه در مورد بزرگترین پایگاه و تاسیسات تعمیر و اورهال هلیکوپتر در منطقه غرب آسیا در اصفهان ساخته شد. تا به امروز هنوز هیچ کشوری حتی امروزه عربستان نتوانسته به سطحی برسد که همچنین تاسیسات عظیمی را برایش بسازند تا جایگزین ایران شود. دارد ولی به این گستردگی که بتواند کل منطقه را پوشش بدهد نیست. همین تاسیسات بود که ما در طول جنگ و امروزه می توانیم هلیکوپترهایمان را اورهال کنیم. همین قضیه در مورد نیروی هوایی. اگر چند سال دیرتر انقلاب اسلامی اتفاق می افتاد. نیروی هواییمان بیش از اورهال امروزه توان ساخت انبوه جنگنده ای که طراحی می کردیم را شاید داشتیم. به علت زیرساختی که ساخته می شد. اگر دقت کنید در زمینه موشکهای ضد تانک پیشرفتهای خیلی خوبی داشتیم. همه به علت زیرساختهایی بود که ساخته شده بود. به همین دلیل نسبت به دیگر موارد جلوتر هستیم در این زمینه ها. همین سایت پارچین که غربی ها خواستار چک آن هستند در آن زمان از مراکز بزرگ تحقیقاتی نظامی ایران بود. بگذریم. یک مقاله ی جالبی بود که اگر پیدا کنم ایجا برایتان ارسال می کنم و در آن به سیر اقتصادی ایران و پیش رفتن به سوی بازار آزاد و مقایسه آن با ترکیه بود. همان طور که گفتم متاسفانه ما دهه ها جلوتر در آن راه قدم گذاشتیم که با وقوع انقلاب به علت بعضی جوگیری ها و شعارها و دشمنی با هرچه که در رژیم قبل وجود داشته. اقتصاد ایران را تبدیل به یک اقتصاد شبه مارکسیستی کردند. که دهه های بعد با گذشت زمان و افرادی که آن زمان در این زمینه ها جوان و بی اطلاع بودند و سکان امور را به دست گرفته بودند با تجربه به دست آمده از سالها آزمون و خطا دریافتند که باید به آن راه بروند. خصوصی سازی و رفتن به سمت بازار آزاد و سرمایه گذاری در کشور. حالا امروز همه می دانند که باید این راه را برویم. چه آیت الله جنتی باشد چه آیت الله رفسنجانی و چه .... ولی در آمدن از این کلاف سردرگم خودش داستانی است. ترکیه کلی زور زد تا آخر سر توانست اواخر دهه هشتاد میلادی از اقتصاد بیمارش و این کلاف بیرون بیاید و پای در راه به سوی بازار آزاد گذاشت و امروز می بینیم کجا است. ما نزدیک به 30 سال قبل از انقلاب از این کلاف بیرون آمدیم که تا به انقلاب ادامه داشت و پس از آن تا به امروز برای 35 سال در حال درجا زدن و یا پسرفت هستیم و 20 سال است که می خواهیم اقتصاد را جراحی کنیم و از این کلاف بیایم بیرون و بریم همان راهی که قبلا می رفتیم و حالا متوقف شده است.
  6. یک زمانی ایران ایر برترین بود و قرار بود این جایگاه در اوایل دهه ی شصت برای ما باشد با تاسیساتی که کامل می شد که تازه پس از 30 سال ترکیه بهش نزدیک شده. در زمینه ی اقتصادی خیلی سنگین حماقت کردیم و ضربه خوردیم و عقب ماندگی پیدا کردیم. اقتصاد ما 30 سال از اینها جلوتر بود که تازه اینها امروزه دارند به مقاصد دهه ی شصت ما می رسند.
  7. [align=center]عکس‌هایی نایاب از ایران در جریان جنگ‌جهانی دوم[/align] این نگاره‌هایی تاریخی متعلق است به عکاسی استرالیایی با نام فرانک هرلی ( Hurley, Frank, 1885-1962) که در زمان جنگ جهانی دوم مدتی در ایران بوده است. برای دیدن عکسهای دلخواه در سایز اصلی لینک عکس را کپی و عبارت normal_ را از ان حذف کنید. [align=center]کشور در اشغال دشمن[/align] ادامه دارد...
  8. [align=center][/align] [align=center]اشباح مرگبار[/align] با وارد شدن نیروهای متفقین به نورماندی نبردی خونبار بین نیروهای ورماخت و اس اس با نیروهای انگلیسی و آمریکایی درگرفت. با وجود برتری مسلم متفقین، سربازان آلمانی با سرسختی مقاومت کرده و تلفات سنگینی بر دشمن وارد نمودند اما پراکندگی نیروهای آلمان در جبهه های مختلف و تلفات سنگین ارتش آلمان در جبهه شرق باعث شد که متفقین در این نبرد پیروز شوند. نیروهای آلمانی در نبرد نورماندی با سرسختی و تعصب مبارزه نمودند اما شاخص ترین سربازان آلمانی در این نبرد بدون هیچ شکی تک تیراندازان بودند. وظیفه اصلی تک تیراندازان در نبرد نورماندی هدف قراردادن پرسنل مهم دشمن نظیر فرماندهان، دیده بانهای توپخانه، متصدیان بی سیم، خدمه تیربار و ... بود. درکنار این وظیفه ی اصلی از آنها به عنوان دیده بان و یا پستهای شنود و گرد آوری اطلاعات از میدان جنگ نیز انجام میشد. در این نبرد علاوه بر همه ی موارد فوق، تک تیراندازان آلمانی به طور موثری بر روحیه سربازان انگلیسی و آمریکایی اثر تخریبی گذاشته و سایه ای از ترس و وحشت بر میدان نبرد افکندند. بعد از پایان نبرد مشخص شد که تقریباً 50% گردان های درگیر آمریکایی از طرف تک تیراندازان مورد حمله قرار گرفته و متحمل تلفات شدند. سرسختی و مقاومت شدید تک تیراندازان آلمانی موجی از ترس و نفرت در بین سربازان آمریکایی بوجود آورد که وصف آن به راحتی ممکن نیست. این امر به قدری گسترش یافت که سراسر جبهه ی متفقین را شایعات و افسانه های عجیب در مورد تک تیراندازان پر نمود. جان هینتون در آن زمان یک سرباز نوزده ساله بود که در گروهان 3 گردان 116 پیاده نظام خدمت میکرد. او هنوز به روشنی خاطره برخورد با یک اسنایپر یا تک تیرانداز آلمانی را به یاد دارد و هنوز هم با گذشت سالها ترس در اعماق چشمانش قابل مشاهده است. زمانی که او و همرزمانش بر روی ساحل پیاده شدند، بلافاصله مشغول آماده سازی تیربار برای آتش باری به سمت نیروهای آلمانی شدند غافل از اینکه در 800 متری آنها یک تک تیرانداز به انتظار نشسته است. اولین سربازی که پشت تیربار قرار گرفت از ناحیه دست مورد برخورد گلوله قرار گرفت، سرباز دوم نیز به همین سرنوشت دچار شد؛ یکی از سربازان که دچار خشم و اضطراب شده بود تصمیم گرفت با مسلسل دستی به سمت تیرانداز شلیک نماید اما کمی سرش را بیش از حد لازم بالا برد و یک ثانیه بعد جسد او در کنار جان قرار گرفت. جان با وجود اینکه درجای خود بی حرکت قرار گرفته بود و حتی صدای نفسش نیز شنیده نمیشد، از گلوله های اسنایپر بی صنیب نماند و پایش هدف قرار گرفت. یادگاری دریافتی از تک تیرانداز آلمانی تا پایان عمر همراه او خواهد بود. گردان تفنگداران رویال اولستر نیز ملاقاتی با تک تیراندازان آلمانی داشتند که بهای آن بسیار سنگین بود. در ساعت 5 بعد از ظهر روز هفتم ژوئن سال 1944 به این گردان ماموریت داده شد که دهکده کمبز را که در ده کیلومتری محل پیاده شدن آنها قرار داشت را تصرف نمایند. زمانی که آنها به دهکده رسیدند متوجه شدند که دور تا دور دهکده با دیواره ای از سنگ و چوب احاطه شده است و نیروهای مدافع به هیچ صورت قابل مشاهده نمیباشند. سربازان متفقین انتظار یک درگیری مختصر و کم دامنه را میکشیدند غافل از اینکه آلمانیها در تدارک آشی داغ و سوزنده برایشان هستند. برای پشتیبانی از سربازان پیاده نظام، کاپیتان آلدورد ماموریت یافت تا با یک واحد زرهی به سمت دهکده رفته و آنجا را تسخیر نماید. تانکها به همراهی سربازان پیاده نظام به سمت دهکده کمبز حرکت نمودند. هیچ صدا یا نشانه ای از دشمن نبود اما همین که تانکها به نزدیکی دیواره رسیدند جهنم به زمین آمد، خمپاره اندازهای آلمانی در کنار تک تیراندازان بارانی از آتش و سرب بر تانکها و سربازان دشمن فرو فرستادند. به دستور کاپیتان آلدورد نیروها به دو دسته تقسیم شدند تا از دو طرف دیواره به سمت دهکده یورش برن. اما باز هم آتش سهمگین تیربار و خمپاره های آلمانی مانع از این حرکت شدند. در این حین تک تیراندازان آلمانی با دقت کم نظیری سربازان پیاده نظام را هلاک نمودند، کاپیتان آلدورد تصمیم گرفت لحظه ای از تانک خارج شده و اطراف خود را بررسی کند، سر او کامل از برجک فرماندهی تانک خارج نشده بود که با زندگی وداع کرد. گلوله ی تک تیراندازی به زندگی او خاتمه داد. فرمانده گروهان و چهارده سرباز دیگر نیز ظرف چند دقیقه به کاپیتان آلدورد پیوستند و هلاک شدند. یازده سرباز به سختی مجروح شدند و درهمان دقایق اولیه حمله، فرمان عقب نشینی صادر شد. جالب است بدانید که متفقین مجبور شدند برای تسخیر این دهکده کوچک دست به دامن توپهای سنگین رزمناوها شوند. بعد از اجرای یک آتشباری سنگین دریایی، دهکده به تصرف درآمد. تقریباً تمامی مدافعین کشته شده بودند اما یکی از تک تیراندازها که زخمی شده بود به اسارت درآمد. در اینجا بود که سربازان متفقین با تعجب یک پسر هفده ساله را در مقابل خود دیدند. ارتش آلمان به صورت تصادفی صاحب این تک تیراندازان زبده و کارآمد نشده بود، بسیاری از تیراندازان نبرد نورماندی در سازمان جوانان هیتلری (HITLER JUGEND) به بهترین نحو آموزش داده شده بودند. آری به قول وینستون چرچیل "هیچ اتفاقی تصادفی نیست". سازمان جوانان هیتلری از آن ایده های موثر و کارآمد آدولف هیتلر، رهبر بزرگ حذب نازی بود. در این سازمان در سالهای قبل از جنگ نوجوانان و جوانان تحت آموزش های عقیدتی قرار میگرفتند. علاوه بر این، ورزیدگی جسمی و کسب مهارتهای رزمی نیز جر اهداف اصلی این سازمان به شمار می آمد. بطوری که یکی از شعارهای این سازمان میگفت : " ما جسم و روح را با هم میسازیم". بسیاری از اعضا این سازمان تیر اندازی با سلاحهای کالیبر پایین آموزش دیده و به تیراندازانی بسیار سریع (SHARPSHOOTER) تبدیل شده بودند. کسب مهارت در تیر اندازی به قدری مورد تایید هیتلر و سران نازی بود که شخص پیشوا مدال ویژه ای را برای تیراندازان ماهر مورد تصویب قرار دادند. بعد از اینکه در سازمان جوانان هیتلری به همه اعضا آموزش های عمومی تیراندازی داده میشد، طی مسابقاتی افراد مستعد شناسائی و برای آموزش های تخصصی تک تیراندازان به مراکز ویژه ارتشی معرفی میشدند و اینگونه بود که آلمان صاحب بهترین تیراندازان جهان در آن زمان گردید. قبل از اینکه ادامه نبرد نورماندی را بررسی نماییم نکاتی چند قابل تعمق به نظر میرسد؛ اول اینکه هر کشوری که خواهان سربازانی باشهامت و کارا در جهت حفظ استقلال و تمامیت ارضی است بایستی آموزش قشر نوجوان و جوان را در سالهای صلح با دقت و پیگیری به انجام رساند و این امر نیازمند سرمایه گذاری در زمینه تامین تجهیزات و مهم تر از آن تربیت اساتید زبده و متعهد است. ایران کشوری است که بخاطر موقعیت استراتژیک و منابع سرشار همواره در معرض تهدید قرار دارد و این امر لزوم آموزش های فراگیر نظامی را به همه اقشار، بویژه قشر نوجوان و جوان گوشزد مینماید اما نه به این روشی که اکنون در حال اجراست. درس آموزش دفاعی در بسیاری از مدارس به سرنوشت دروسی نظیر ورزش، کاردستی و ... گرفتار آمده است. زمانی بر روی نظام آموزشی ژاپن بررسی مختصری انجام شد و نکاتی حیرت انگیز در این ساختار آموزشی مشاهده شد. درست ورزش و کاردستی یکی از مهم ترین دروس در مدارس ژاپنی است؛ حتی مهمتر از ریاضی و ... . آنها به این نکته واقف شده اند که تربیت یک جسم سالم و پرانرژی باعث پرورش روحی با نشاط و هدفمند میشود؛ حال این شخص میتواند به بهترین نحو ممکن از عهده همه دروس برآید. در مورد درس کاردستی نیز وضعیت به همین شکل است، توجه کرده اید که طراحان ژاپنی در همه عرصه ها یکه تازی میکنند، به نظر من این امر به دلیل تاکید بسیار زیاد سیستم آموزشی ژاپن بر روی درس کاردستی است که علاوه بر شکوفایی ذهن باعث ایجاد قدرت ساخت و تولید می گردد. ورزش در مدارس ژاپنی درسی نیست که در طی هفته، یک یا دو ساعت آنهم به صورت بی انگیزه و صرفاً در جهت رفع تکلیف به آن پرداخته شود؛ ساعت 7:30 همه دانش آموزان ژاپنی در صفوف منظم به همراه معلمان تا ساعت 8 ورزش صبحگاهی را انجام میدهند و این برنامه حتی برای یک روز هم کنار گذاشته نمیشود. این امر جدا از گروههای ورزشی هر مدرسه است که بعد از ساعات درسی بازهم به مدت 2 ساعت تمرینات ورزشی را به صورت تخصصی انجام میدهند، بله "فکر سالم در جسم سالم است." اما در زمینه آموزش دفاعی در ایران وضعیت به صورت اسفناکی در آمده است. می شود در منزل ورزش کرد و کاردستی درست نمود اما این امکان نیست که در منزل سلاحی را باز و بسته کرد و یا تیراندازی نمود. من زمانی که در مقطع راهنمایی یکی از مدارس نمونه ی کشور، این درس را آموزش میدیدم با وجود علاقه بسیار، فقط 2 دقیقه موفق شدم یک AK-47 قدیمی را در دست بگیرم و در اردوی یک روزه ای 5 عدد تیر شلیک کنم که البته به قولی تازه شانس هم آوردم، بسیاری از دانش آموزان دستشان فقط به پوکه رسید! اینگونه نمیتوان تیراندازان زنبده و ماهری تربیت نمود که در میدان جنگ همچون اشباحی مرگبار ترس و ناامیدی را در قلب دشمن بکارند. نمیتوان آموزش های نظامی را محدود به گروه یا قشر خاصی نمود، زیرا در این صورت بسیاری از استعداد های طبیعی و بکر شناسائی نشده و کشور پتانسیل عظیمی را از دست خواهد داد. اما نکته دوم این است که یک نیروی آموزش دیده که تجهیزات پیشرفته ای در اختیار دارد اگر فاقد یک ساختار عقیدتی محکم باشد، پشیزی ارزش رزمی نخواهد داشت. در سازمان جوانان هیتلری اولین قدم، آموزش عقیدتی جوانان در یک سیکل طولانی ولی با نشاط بود. از همه امکانات و منابع استفاده میشد تا مردانی عقیده مند به اهداف پیشوای بزرگ حذب نازی و نهایتاً آلمان تربیت شوند. در این راستا اردوهای تفریحی آموزشی، توزیع رایگان کتاب در سراسر آلمان، بین جوانان و هزاران برنامه ی دیگر باعث شد مردانی به ارتش آلمان تحویل شوند که در گرمای سوزان صحرای آفریقا و یا سرمای استخوان سوز روسیه، مصمم و با اراده تن به پیکاری سهمگین دهند. در نبرد برلین که 16 آپریل سال 1945 آغاز شد، جوانان و نوجوانان مدافع این شهر مردانه با نیروهای روس به مبارزه پرداختند، با اینکه شکست آلمان حتمی و کلیه امیدها نقش بر آب شده بود، اما دامنه اثر آموزش های عقیدتی بر روی این سربازان کم سن و سال به گونه ای بود که سقوط برلین 3 هفته به تاخیر افتاد، در ابتدا نیروهای روس گمان میکردند که چون بسیاری از سربازان حرفه ای و جنگ آزموده آلمان در نبرد پروس و ویستولا کشته شده اند، میتوانند به راحتی برلین را فتح نمایند؛ اما 3 هفته نبرد سنگین و خونبار به آنان فهماند که تصورشان اشتباه بوده است. با وجودی که نسبت نیروهای روس به نیروهای مدافع برلین قابل مقایسه نبود و توپخانه سنگین روسیه بی وقفه برلین را با تمام قوا درهم میکوبید اما این سربازان جوان شگفتی ساز تاریخ شدند. در پایان این نبرد دهشتبار شهری که آنرا دومین نبرد شهری بزرگ تاریخ نامیده اند، 200 هزار مدافع آلمانی کشته شدند ولی تلفات ارتش روسیه اعجاب آور بود؛ 600 هزار سرباز، بهای پرداختی روسها برای تصرف برلین بود. این جنگ یک رزم تن به تن بین سربازان آلمانی و روس بود. آری حتی سدی از فولاد و آتش نمیتواند در مقابل مردانی هدفدار و عقیده مند پایداری کند. اما ما در این زمینه چه کرده ایم؟ آیا با یک اردوی یک هفته ای و یا یک سمینار و نشست میتوان این مهم را به انجام رساند؟!؟!؟!؟ اما به نورماندی بازگردیم. نیروی عمل کننده ی اصلی آلمانیها در نورماندی لشگر 12 زرهی اس اس بود. در بسیاری از واحد های این لشگر جوانانی که به تازگی از آموزش های سازمان جوانان هیتلری فارغ شده بودند زیر نظر افسرانی با تجربه و جنگ دیده که بازمانده لشگر زرهی 1 اس اس (لشگر زرهی اس اس لیب استاندارته، گارد زرهی هیتلر) بودند، به انجام وظیفه مشغول بودند. این جوانان در روز 9 ژوئن در شهر کین (CAEN) طعم نیش کشنده خود را به نیروهای انگلیسی و کانادایی چشاندند. ستوان برگس، وظیفه تصرف و پاکسازی این منطقه را بر عهده داشت.واحد تحت فرماندهی او با دقت و به آهستگی به سمت شهر پیشروی می کرد و هیچ مقاومتی به چشم نمیخورد. منطقه در سکوتی رخوت انگیز فرو رفته بود. ستوان برگس مطمئن شد که روز بی دردسری پیش رو دارد، اما در همان لحظه تیراندازان آلمانی به سمت نیروهای دشمن آتش گشودند. گلوله ای سر ستوان برگس را هدف قرار داد ولی او با خوش شانسی از چنگ مرگ گریخت اما طوری زخمی شد که تا پایان جنگ در بیمارستان بستری بود. سربازان بریتانیایی و کانادایی همانند ساقه درو شده گندم بر زمین می افتادند و هیچ کاری نیز از دستشان ساخته نبود. کار به جایی رسید که دستور عقب نشینی صادر شد. درگیری شهر کین نشان داد که نیروی تک تیرانداز اگر در مکانی مناسب موضع بگیرد به هیولایی مرگ آفرین تبدیل میشود. از برجسته ترین تیراندازان آلمانی در زد و خورد کین میتوان به گفریتر کورت اسپنگلر (GEFREITER KURT SPENGLER) اشاره نمود. اسپنگلر که از حرفه ای ترین تیراندازان شرکت کننده در نبرد نورماندی به شمار میرفت چنان حماسه ای در درگیری شهر کین آفرید که قابل وصف نیست. تصویری از گفریتر کورت اسپنگلر که بدست یکی از همرزمانش کشیده شده است. اسپنگلر در شمال شرقی شهر کین موضع گرفته بود. اطراف او را یک میدان مین احاطه کرده بود که دسترسی نیروهای زرهی دشمن را به او بسیار مشکل میساخت. تیرهای اسپنگلر خطا نداشت. با هر شلیک او یک سرباز انگلیسی هلاک شده، به خاک می افتاد. غرش سلاح اسپنگلر آوای مرگ بود؛ او مصمم بود که تا زنده است از مواضع اش، از شهرش، از کشورش و از اعتقادش دفاع نماید. آری، از چنین مردی باید ترسید، هیچ سلاحی در جهان مرگبارتر از مردی نیست که در راه آرمانش پذیرای مرگ شده باشد. زمانی که سربازان انگلیسی متوجه شدند حریف اسپنگلر نمیشوند، از نیروی توپخانه کمک گرفتند و طی یک آتشباری بسیار سنگین گفریتر کورت اسپنگلر کشته شد. اما نمیتوان از نبرد نورماندی صحبت به میان آورد و نامی از پلزمن نبرد. پلزمن یکی از دیده بانان مقدم از گروهان 4 لشگر 12 زرهی اس اس بود. او در زیر یک درخت کوچک سنگری حفر نمود و قسمت ورودی آنرا با تکه ای از زره یک تانک پانزر 4 پوشاند. او سپس سنگر خود را با دقت تمام توسط شاخ و برگ درختان استتار کرد. فقط یک سوراخ کوچک بود که به او اجازه دید و شلیک میداد. او به قدری دقیق و حرفه ای این سنگر را مخفی نموده بود که هیچ یک از نیروهای انگلیسی موفق به کشف آن نشدند و آنوقت بود که صدای دهشت بار سلاح پلزمن همچون عفریت مرگ در پهنه میدان جنگ طنین انداز گردید. پلزمن مردانه در سنگر کوچک خود تن به نبردی نابرابر داد، او به قدری شلیک کرد که مهماتش پایان یافت. حال دیگر وظیفه پلزمن به پایان رسیده بود. او از سنگرش خارج شد و تفنگ خود را به تنه درخت کوبید و آنرا شکست. او نمیخواست که سلاحش را به دشمن تقدیم نماید. در همین حال او فریاد زنان گفت "دیگر گلوله هایم تمام شده است و سلاحم نیز شکسته است، حالا میتوانید مرا بکشید" در این زمان بود که یک سرباز انگلیسی به او نزدیک شد و با رولورش گلوله ای به سر پلزمن شلیک کرد. پلزمن کشته شد، اما داغی که پلزمن بر دل و روح انگلیسیها نهاد فراموش نشدنی است. تنها در نزدیکی سنگر او جسد سی سرباز انگلیسی دیده میشد اما آمار کل هلاک شدگان هیچ گاه مشخص نگردید. آلمانیها در این نبرد تعداد زیادی از تک تیراندازان خود را در سراسر منطقه نورماندی پخش نموده بودند. این سربازان در مکانهایی که با دقت و کارشناسی مشخص شده بودند به بهترین نحو موضع گرفته و استتار نموده بودند. دقت انتخاب مکان ها به قدری بالا بود که تیر اندازان میتوانستند مسافت بسیار زیادی را تحت پوشش قرار دهند بدون اینکه محل اختفا آنها شناسایی گردد. بسیاری از سربازان آمریکایی این نبرد را به مبارزه وحشتناک گودال کانال تشبیه نمودند. تا قبل از نبرد نورماندی معمولاً هدف اصلی فرماندهان نظامی از بکارگیری تک تیراندازان، تخریب روحیه سربازان و جوی از ترس و ناامنی در خطوط دشمن بود، اما در نبرد نورماندی تک تیرانداز به عنوان یک سلاح موثر جهت نابودی نیروهای دشمن و کند کردن پیشروی آنان به کار گرفته شد. فرماندهان آلمانی قبل از شروع نبرد میدانستند که نورماندی را از دست داده اند اما آنها نیازمند زمان برای بازسازی ساختارهای رزمی بودند و تیراندازان نیز با فداکاری و از جان گذشتگی این زمان را در اختیار آنان قرار دادند. در بسیاری از موارد نیروهای آمریکایی یا انگلیسی زمانی در حدود یک روز را برای شناسایی و از بین بردن یک تک تیرانداز از دست دادند. در این شرایط بود که سربازان متفقین متوجه شدند که بایستی به سرعت رموز جنگ بر ضد تک تیرانداز را فرا گیرند و یا خود را برای مرگ آماده سازند. در اولین قدم سربازان نحوه حرکت خود را تغییر داده و در مناطق مشکوک تمامی آنها به صورت چمباتمه ای حرکت کرده و از حضور در مناطق بی حفاظ خودداری می کردند. در اقدامی دیگر سربازان ادای احترام نظامی به افسران مافوق را کنار گذاشتند تا اسنایپرها از این راه قادر به شناسایی فرماندهان نباشند و حتی به صورت لفظی نیز به درجه نظامی هیچ افسری اشاره نمیشد و در کل هرکاری که به تیراندازان آلمانی فرصت شناسایی و هدف قرار دادن آنها را میداد، کنار گذاشته شد. اما با همه این تمهیدات، وحشت از تیراندازان آلمانی باعث شده بود که بسیاری از سربازان متفقین جرات و توانایی خود را از دست دهند. زمانی که گردان ضد تانک 653 متفقین به مناطق داخلی نورماندی وارد شد، افراد این گردان در مسیر حرکت به تعدادی جسد برخورد کردند. رعبی که تیراندازان آلمانی در منطقه گسترانده بود به خدی بود که خدمه این گردان بلافاصله این کشتار را به گردن تک تیراندازان گذاشته و حاضر به پیشروی نشدند.جالب است بدانید که یکی از شایعات رایج درباره تک تیراندازان این بود که بعضی از این اسنایپر ها، زنان فرانسوی هستند که به کمک سربازان آلمانی آمده اند! اما در کنار مهارت، اعتقاد و سرسختی تیراندازان، یکی از عوامل مهم در موفقیت اسنایپرها در نبرد نورماندی، وضعیت جغرافیایی منطقه بود. نوع زمین و پوشش گیاهی نورماندی به صورتی بود که ایجاد سنگر و کمینگاهها و استتار آنها، با کمترین دردسر امکان پذیر بود. با توجه به استتار کمینگاهها و توجه به این مطلب که حتی تیراندازان تازه کار آلمانی حاضر در نورماندی قادر به هدف قرار دادن سربازان دشمن در فاصله 400 متری بودند مشخص میگردد که سربازان متفقین برای یافتن وکشتن تک تیراندازان آلمانی چه مصیبتی پیش رو داشتند. علاوه بر سنگرهای کوچک و کمینگاه های انفرادی استتار شده در منطقه، نقاطی وجود داشت که دارای پوشش گیاهی بسیار فشرده ای بود؛ این نقاط بهشت تک تیراندازان بود زیرا میتوانستند براحتی پس از هر شلیک، محل خود را تغییر داده و دشمن را گیج و سردرگم نمایند. سربازان متفقین جنگ در این نقاط را به جنگ در یک لابیرنت (مارپیچ هزارتو) تشبیه کرده اند. یک تک تیرانداز آلمانی در جبهه نورماندی سال 1944 که به نحوی حیرت آور استتار نموده است در نهایت بسیاری از تک تیراندازان آلمانی حاضر در نورماندی زمانی دست از مبازره برمیداشتند که مهماتشان به پایان میرسید. در این حالت برای آنان چاره ای نبود جز اینکه از کمینگاه خود خارج شوند و سربازان متفقین که از این اشباح جنگاور تنفری عمیق عمیق به دل داشتند، بلافاصله آنها را هدف گلوله قرار داده و یا اعدام میکردند. سربازان آمریکایی یا انگلیسی در مقابل مردانی که فاقد سلاح بودند شهامت فوق العاده ای از خود نشان می دادند!!! نکته دیگری که در نبرد نورماندی در مورد تک تیراندازان تازگی داشت، این بود که این مردان که اکثر آنان را جوانان تشکیل میدادند رفتاری همانند نیروهای انتحاری از خود به نمایش گذاشتند. این تیراندازان با آگاهی از اینکه برگشتی برایشان متصور نیست، همچون خلبانان انتحاری ژاپنی (کامیکازه) از لحاظ فکری و روحی مرگ را پذیرفته و به همین دلیل بی مهابا درگیر نبردی بی سرانجام شده بودند. ترس و مرگ برای این مردان معنی نداشت، زیرا خود ترسناک و مرگبار بودند. به جرات تک تیراندازان حاضر در نبرد نورماندی را میتوان کامیکازه های نیروی زمینی ارتش آلمان نامید. جالب است بدانید که سربازان آمریکایی به این مردان لقب "SUICIDE BOYS" یا پسران انتحاری داده بودند. در ادامه بد نیست قسمتی از گزارش خبرنگار جنگی، ارنی پایل را که خود در نورماندی حضور داشت، مرور کنیم: "تک تیراندازان در همه جا هستند، به هرجا که پا میگذاری حضور شوم این سایه های دهشت آور را حس میکنی، در میان درختان، در ساختمان ها، در خرابه ها و در علفزار. اما بیشترین تجمع آنها در مناطق حاشیه و مرزی نورماندی است، که پوشش گیاهی متراکمی دارد. در راه ها و جاده ها، هرجا که مانع یا دیوار و یا ... وجود دارد انتظار دارید که یک تک تیرانداز آنجا باشد و همیشه هم هست، در هر کوره راهی نیز انتظار مواجه شدن با آنها را دارید، نورماندی اولین جایی است که میتوان از ترس دیوانه شد." همانطور که در گزارش این خبرنگار خواندید، تیراندازان هیچ نقطه ای را بی نصیب نگذاشته بودند. بسیاری از اسنایپرها در تقاطع جاده ها موضع گرفته و رانندگان و پلیسهای نظامی را هدف قرار میدادند. پلها به نوعی محل پادشاهی تک تیراندازان به شمار میرفت، بر روی پل نیروهای دشمن همانند گوسفندانی بی دفاع به شمار می آمدند. در این حالت این معادله کاملاً صحیح بود؛ هر شلیک مساوی است با یک جسد. از دیگر مناطق مورد علاقه تیراندازان خانه های منفرد حاشیه شهرها بود. در این حالت تیرانداز در نزدیکی خانه در محلی مناسب کمین میکرد، در زمان شلیک معمولاً نیروهای دشمن به خانه مشکوک شده و تیرانداز برای مدتی از حملات زرهی و یا توپخانه ای دشمن حفظ میگردید. اما نقاط مرتفع نظیر برج کلیساها، مخازن آب و یا هر ساختمان مرتفع دیگر نیز محلی موثر برای کار تک تیراندازان بود. اما معمولا تک تیراندازان موضع گرفته در این نقاط بعد از انجام چند شلیک شناسایی و مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفته و کشته میشدند. این نکته نیز جالب است، یکی از معدود تک تیراندازانی که زنده اسیر شد مورد بازجویی قرار گرفت که چگونه موفق به شناسایی و هدف قرار دادن افسران از سایر سربازان میگردید در حالی که اکثر افسران حتی نشانها و مدالهای نظامی را از یونیفرم خود حذف کرده بودند. جوابی که او داد بسیار جالب و ساده بود "سبیل". بله سبیل، واقعیت هم این بود که در بسیاری از مواقع تنها تفاوت یک افسر با سرباز در سبیل بود زیرا به دلیل قانونی نانوشته اکثر افسران انگلیسی و آمریکایی دارای سبیل بودند!!! بعد از نبرد نورماندی با بررسی تجارب افسران و سربازان مشخص گردید که یکی از اشتباهات سربازان در برخورد با تک تیراندازان، سینه خیز شدن بر روی زمین و بی حرکت شدن بود. در خاطرات یک سرجوخه که در لشگر 9 پیاده نظام متفقین خدمت میکرد، آمده است که "مرگبارترین اشتباه سربازان پیاده نظام این بود که به محض شنیدن صدای شلیک یک تک تیرانداز، خود را به زمین انداخته و بی حرکت میماندند گویا که منجمد شده اند. در این حالت به اسنایپر این فرصت داده میشد که در آرامش کامل و با حوصله به قتل عام سربازان بپردازد. جوخه تحت فرماندهی من در حال پیشروی بود که یکی از سربازان مورد اصابت گلوله یک تک تیرانداز قرار گرفت و به زمین افتاد، سایر سربازان جوخه با دیدن این وضعیت خود را به زمین انداخته و میخکوب شدند و آنوقت بود که تیرانداز حساب تمامی آنها را رسید. من خوش شانس بودم زیرا جسد یکی از سربازان مرا از دید او مخفی نمود، شاید هم دلش برایم سوخت، نمیدانم. " سرباز امریکایی کشته شده توسط تک تیراندازان المانی ,لایپزیگ ,المان, 18 اپریل 1945 به جرات میتوان گفت که سال 1944 نقطه عطفی برای تک تیراندازان آلمانی بود. پس از نبرد نورماندی، دکترین جدیدی در رابطه با تربیت و به کارگیری گسترده نیروهای تک تیرانداز شکل گرفت. ارتش آلمان تحقیقاتی را برای ساخت تفنگهای تک تیرزن دوربرد آغاز نمود و یونیفرمهای مناسبی برای استتار و تجهیزاتی موثر برای نیروهای تیرانداز ارائه کرد. همچنین قرار بر این شد که تک تیراندازان در قالب تیم های چند نفره عمل نمایند. هاینریش هیملر که خود علاقه شخصی زیادی به تیراندازی سریع داشت، برنامه ای ارائه کرد تا تربیت نیروهای تیرانداز زبده در سطحی گسترده، میان لشگرهای وافن اس اس دنبال گردد. حال به ده فرمان نیروهای تک تیرانداز آلمان نازی میرسیم: 1- در پیکار تعصب و پافشاری داشته باشید. 2- در هر وضعیت سکوت و آرامش، و در هدف گیری دقت و تمرکز داشته باشید. 3- بزرگترین دشمن شما، تک تیرانداز دشمن است، بر او پیش دستی نمایید. 4- برای اینکه شناسایی نشوید در هر موقعیت فقط یکبار شلیک نمایید. 5- یک سنگر مناسب، جان شما را برای مدتی طولانی تر حفظ مینماید. 6- در استتار و استفاده از عوارض زمینی حرفه ای عمل نمایید. 7- در تخمین فاصله ی اهداف مهارت و دقت داشته باشید. 8- همیشه در حال تمرین باشید؛ در صلح یا جنگ و یا در هر وضعیت دیگر. سعی در کسب مهارت بیشتری نمایید. 9- هیچ زمان دور از تفنگ خود نباشید، تفنگ شما جزئی از وجود شماست. 10- از هر 10 باری که جان سالم به در میبرید، 9 بارش را مدیون استتار و یک بارش را مدیون شلیک خوب هستید. از لحاظ مهارتی اسنایپرها سطوح مختلفی داشته اند که آموزش و تجربه، عوامل تعیین کننده در این زمینه بودند. اسنایپرها مورد آموزشهای خاص قرار گرفته و به آنان ماموریت های خاصی نیز داده میشد. در بسیاری از مواقع سعی میشد که به همراه تک تیرانداز یک سرباز نیز به عنوان دیده بان همراه باشد. در بعضی مواقع تیمهای عملیاتی بزرگتری از تک تیراندازان تشکیل میگردید. در ماه های پایانی جنگ جهانی دوم ارتش آلمان تعداد زیادی تفنگ تک تیرزن را در بین سربازان آموزش ندیده پخش نمود، تا به این وسیله بتواند صاحب تعداد زیادی تک تیرانداز تجربی گردد. تصویری از یک تک تیرانداز نازی و سرباز دیده بان همراهش آماری که متفقین در پایان جنگ منتشر کردند نشان داد که میانگین شلیک مورد نیاز برای هلاکت هر دژخیم بدست اسنایپرهای نازی، 1 تا 3 گلوله بوده است. گردآورنده داریوش آریان پور [align=center][/align] luftwaffe
  9. بسیار مطلب مفید و خوبی بود.با تشکر از نگارنده ی مطلب که مسلما زحمت زیادی را متقبل شده اند. در مورد عنوان هم باید گفت ، ایالات متحده آمریکا کشوری پیشرو در همه ی زمینه ها
  10. با سلام خدمت دوستان محترم و مطلع، سونار جماران 2 کجاست؟ بنده تا جاییکه متوجه شدم خبری از سونار نبود. آیا سونار آن طور دیگری می باشد که در پشت و یا زیر کشتی قرار نمی گیرد؟ و یا حقیقتا دارای سونار نمی باشد؟
  11. hans

    گزارش مشکلات سایت

    با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز، الان نزدیک به یکی دو هفته است که سایت برای بنده باز نمی شود.ابتدا تصورم بر این بود که سایت برای همه از دسترس خارج شده است اما متوجه شدم اینطور نیست. تنها دیشب یک بار باز شد و دیگر هیچ. الان هم با کلی دوز و کلک توانسته ام سایت را بالا بیاورم ولی تعدادی از تاپیکها را نمی تواند باز کند و از شانس ما این صفحه باز شد. نمی دانم برادر سعید و یا دیگر دوستان عزیز در این چند وقت اخیر کاری با سایت کرده اند که برای عده ای باز نمی شود؟ امیدوارم این مشکل برطرف گردد.
  12. [quote][b][size=4][color=#ff0000][size=5]اخبارات [/size][/color]مرتبط با کشورهای حوزه خلیج فارس[/size][/b][/quote] 26 صفحه گذشته است، 2 3 صفحه ی نخست را نگاه کردم، تذکری از جانب کسی مبنی بر اصلاح عنوان تاپیک مشاهده نکردم. تا جاییکه این حقیر اطلاع دارم. کلمه ی " اخبارات" غلط می باشد و وجود ندارد. مفرد آن " [color=#ff0000]خبر[/color]" و جمع آن " [color=#ff0000]اخبار[/color]" می باشد.همین طور در زبان فارسی "[color=#ff0000]خبرها[/color]" هم استفاده می شود. لطفا دوستان عزیز و گرامی مسئول، تصحیح بفرمایند.
  13. hans

    تیربار سبک M249 SAW

    جناب Last war بابت جواب خیلی ممنونم.
  14. hans

    تیربار سبک M249 SAW

    بسیار مقاله عالی و کاملی بود. حیف جز تشکر کاری نمی شود انجام داد. یک سوالی برایم پیش آمده است، در یک سری تصاویر که قبلا مشاهده کرده بودم و اینجا نیز مشاهده کردم، دهانه ی لوله بسیار کوچک به نظر می رسد. آیا طبیعی است و تمام سلاحها به این صورت است؟ چون تا جاییکه در خاطر دارم به این مقدار قطر دهانه لوله کوچک نیست. اگر قسمت یا تکه ی جانبی خاصی هست که به سلاح اضافه می شود، ممنون می شوم درباره ی آن توضیح دهید. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/m249-saw_8.jpg[/img]
  15. hans

    Saettia MK4, Diciotti Class Patrol Vessel, Iraqi navy

    I'm good,Thanks, I don't know how much the new regime of Iraq is reliable or they will remain in power or not, because if the regime will change we should face to a new saddam who want to has big littoral area.
  16. [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/s37rtr39pcj.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/s37rtr39pcj.jpg[/img][/url] دوستان عزیز، به نظرتان در این تصویر بالا، طرف سمت راست، سلاح ام-16 فرد مسلح از نوع ایرانی-چینی نیست؟ از کجا به دست آورده اند؟
  17. hans

    Saettia MK4, Diciotti Class Patrol Vessel, Iraqi navy

    [left]Long Time No See Electro[/left] [left]Interesting,Thanks for sharing.[/left] [left]Is there any plan to buy new destroyers or frigates in the future?[/left]
  18. از برادر علی عزیز بابت این تاپیک زیبا متشکرم. چند نکته ای توجهم را جلب کرد که متاسفانه انتقاد هستند. واقعا چرا تو این 1 دهه آشوب و بمبگذاری در عراق، ایران اقدام به تخریب این طاق نصرت نکرد؟ این نماد و چند هزار کلاه خود سربازان ایرانی همیشه آنجا خواهند ماند و از آنجاییکه یکی از نمادهای عراق است. برای توریستها و خارجیان و مردمی که در آینده به آنجا می آیند فلسفه ای این نماد گفته خواهد شد. به محل برگزاری رژه نگاه کنید. خیابانی بزرگ در کنار یک نماد بزرگ. دیگر به مانند ایران خبری از بیلبوردهای تبلیغاتی بدنما که همه جا آویزان شده اند و یا داربستهای ساختمانی! که برای نصب بیلبوردها نصب می کنند، کلی تیر چراغ برق در وسط بلوار و ... خبری نیست. تجهیزات روی شنی ها و چرخهای خود حرکت می کنند نه اینکه روی تریلی با سرعت رد شوند. قدیم محل برگزاری رژه در میدان آزادی تهران بود که جای بدی نبود.نمی دانم چرا آن را به خیابانی کم عرض انتقال داده اند. این تصاویر بیشتر باعث ناراحتی می شود که چرا کشوری جنگ زده بهتر از ما مراسم خود را برگزار می کند. نکته ی دیگر اینکه هنوز زمان زیادی نگذشته تعداد تصاویر زیبا و با کیفیت آنها نسبت به ایران در طی این همه سال بیشتر است. ما هنوز یک کلیپ تیلیغاتی مناسب نداریم. شما اگر توانستید تنها یک کلیپ ویدئویی با کیفیت بالا و جذاب پیدا کنید.نمی توانید.حتی یک کلیپ هم نداریم. اکثر کلیپهای ما فیلمهای بی کیفیت ضبط شده از اخبارهای صدا و سیما است که یک گزارش گر در حال گزارش می باشد و یک سری از بچه های علاقه مند با ضبط آنها و گذاشتن موزیک اقدام به ساخت کلیپ می کنند.ما از ضعف شدید تبلیغاتی رنج می بریم. فقط به کلیپهای تبلیغاتی تانکهای تی 90 یا آلتای ترکیه نگاه کنید. هیچ چیز خاصی ندارد. تنها فیلمبرداری حرفه ای و کیفیت بالای فیلم و موزیک است. این طور که از تصاویر معلوم است ارتش عراق در حال مجهز شدن به تسلیحات روز دنیاست، و تجهیزات سربازان و نیروی زرهی آنها بسیار بهتر از ما می باشد.آنقدر که نیروی زرهی عراق برای ما می تواند نگران کننده باشد تانکهای ترکیه نیست.چون حداقل مرز ایران و ترکیه اکثرا کوهستانی است و قدرت مانور زرهی به مراتب کمتر از دشتهای جنوب است. این 2 عکس هم بسیار جالب بود.بالگردها تهاجمی سبک. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/7409660570_3c944afc9c_b.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10084/IMG_7316.jpg[/img]
  19. یک سوال. تفاوت این سیستم با شهاب ثاقب در چیست؟ مگر ایران قبلا همین سیستم را با نام شهاب ثاقب تولید نمی کرد؟
  20. [align=center][/align] [align=center]US Civil War[/align] این مقاله نوشته ی اقای صادق راستگو هست که قسمتهایی به متن ان و مشخصات توسط خودم اضافه شده است. جنگ داخلی آمریکا جنگ بین ایالت‌های شمالی به رهبری آبراهام لینکلن از حزب جمهوری‌خواه و یازده ایالت جنوبی تحت فرمانروایی رئیس‌جمهور جفرسون دیویس که در ایالات متحده آمریکا رخ داد. سال 1861، آمريكا با انتخاب رئيس جمهور جمهوريخواه خود كه از نيمه شمالي كشور برخاست دچار تنش شده بود. آبراهام لينكلن هيزم شكن سابق و حقوقدان عضو حزب جمهوريخواه ( تاسيس 1855) در حالي با 40 درصد كل آراي اخذ شده به رياست جمهوري رسيد كه رقباي وي هر كدام با 30 درصد كل آرا نتوانستند بر وي غلبه كنند. رقيبان لينكلن كه هر دو عضو حزب دموكرات بودند بنا بر اختلافات درون حزبي نتوانستند به جمع آرا برسند و موقعيت مستحكم چند دهه اي خود را به حزب جمهوريخواه كه بيشتر طرفداران آن در شمال بودند، دادند. چند هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری در ۲۰ سپتامبر ۱۸۶۰، کارولینای جنوبی با رأی مجلس قانونگذاری خود، خروج از جرگه ایالات متحده را اعلام کرد. بلافاصله پس از مراسم سوگند لینکلن در ۴ مارس ،۱۸۶۱ ایالات متحده تجزیه شد. در این روز ایالت‌های کارولینای جنوبی، جورجیا، فلوریدا، می‌سی‌سی‌پی ، لوئیزیانا و تگزاس کنفدراسیون کشورهای آمریکا را تشکیل دادند. اندک زمانی بعد، آرکانزاس ، کارولینای شمالی ، ویرجینیا و تنسی نیز به ایالت‌های شورشی پیوستند و تعداد ایالت‌های تجزیه طلب به ۱۱ ایالت رسید. در این کشمکش، یازده ایالت جنوبی به ایالت‌های برده مشهور شده بودند، چرا که در این مناطق برده‌داری هنوز رواج داشت و برعکس ایالت‌های شمالی ممنوع نشده بود. آمريكا به دو قسمت شمال و جنوب تقسيم شده بود، ايالات شمالي با جمعيتي بالغ بر 22 ميليون نفر، گروهي صنعتگر و روشنفكر بودند كه با تجارت، بازرگاني و بانكداري امور خود را مي گذرانيدند. در اين منطقه از آمريكا به دليل سرماي هوا و كمي زمين هاي كشاورزي، نه بردگان قدرت زندگي داشتند و نه زميني بود تا بر روي آن كار كنند. نظام حاكم بر اين قسمت نظامي كاملاسرمايه دار بود. در اين نظام كارگر و كارفرما بر طبق قراردادي در قبال هم مسئوليت هايي قبول مي كردند. كارگر بدون اجبار و با اختيار خود بر سر كار مي رفت و در قبال كار انجام شده مزد دريافت مي نمود. آنها داراي تحصيلات عاليه بودند و نظام آموزشي بسيار منظمي را به وجود آورده بودند. در سايه همين عوامل بود كه آنان مخالف جدي و سرسخت برده و برده داري شدند. اما برعكس شمال، مردم ساكن ايالت هاي جنوبي كه در دشت هاي حاصلخيز و زمين هاي بكر و دست نخورده زندگي مي كردند، با جمعيتي 9 ميليون نفري چهار ميليون برده و پنج ميليون سفيد پوست زندگي بسيار تجملاتي و اشرافي را به راه انداخته بودند. آب فراوان، زمستان هاي كوتاه، هواي مناسب، وجود كارگر بدون مزد، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا مردم ايالت هاي جنوبي زندگي بسيار تجملاتي را تجربه كنند. آنها هنوز در انديشه هاي قرون وسطايي زندگي كرده و بر اين اعتقاد بودند كه نژاد سياه را خداوند فقط در راه تامين نيازهاي نژاد سفيد خلق كرده و همين اندازه هم كه ما لطف مي كنيم و آب و غذا و جاي خواب به آنها مي دهيم بايد سپاسگزار و شكرگزار ما و خداوند باشند. راست:پرچم ایالات متحده امریکا( شمالی) چپ:ایالات متحد جنوبی عمده ترين محصول توليد ايالت هاي جنوبي پنبه بود كه در كنار آن شكر و برنج نيز توليد مي شد. مزارع گسترده پنبه مي بايست توسط سياه پوستان آماده كشت مي شد و پس از طي مراحل داشت و برداشت، محصول به دست آمده در سواحل شرقي به دست بريتانيا يا ايالت هاي تمامي صادر مي شد تا در كارخانه هاي آن نقاط به پارچه تبديل شود. درآمد سرشاري كه بزرگ مالكان جنوب از اين توليد خود به دست مي آوردند در بانك هايي كه توسط شمالي ها تاسيس شده بود، سپرده گذاري شده و به اين ترتيب آنها بر سرمايه گذاري هاي خود هر چه بيشتر مي افزودند. اما در اين بين وضع برده ها چگونه بود؟ اينان كه از ابتداي كشف قاره آمريكا توسط اروپايي ها جهت كار در مزارع ابتدا خدمت در خانه ها از سواحل غربي آفريقا يا دزديده و يا خريده شده بودند، در وضعيتي بسيار رقت بار به سواحل و جزاير قاره نو آورده شده و مانند كالايي بي ارزش خريد و فروش مي شدند. اربابان، آنها را بنا بر سن و سال، قيافه و استعداد تربيت كرده و سپس با قيمت هاي گزافي مي فروختند. اما به تدريج مردم سيزده ايالت تشكيل دهنده ايالات متحده آمريكا كه با سركوب و معدوم كردن سرخپوستان به سمت شرق پيش رفته و زمين هاي بيشتري را به تصرف خود در مي آوردند، به كارگر بيشتري جهت كار بر اين زمين ها محتاج شدند. آنها سعي كردند تا بهترين و آسان ترين راه ممكن را در پيش گرفته و با به خدمات گرفتن برده ها بر توليد بيفزايند. بزرگ مالكان جنوب در راه استفاده از برده از هيچگونه اجحاف و سخت گيري دريغ نمي كردند. آنان برده ها را فقط در حدي كه از گرسنگي نمي ميرند تغذيه كرده و سرپناه مي دادند. وقتي كه روند وارد كردن برده از آفريقا كند شد بنابر معاهده كنگره وين در سال 1815 كشورهاي شركت كننده تصميم گرفتند در راه مبارزه با برده داري قوانيني را تصويب كنند و انگلستان به عنوان مالك الرقاب روياها نقش اساسي را در اين باره بازي مي كرد. اربابان سفيد پوست به روش هاي غيرانساني متوسل مي شوند تا بر تعداد برده ها بيفزايند، آنها در اين مورد برده ها را مجبور به زاد و ولد بيشتر مي كردند، به طوري كه هر مادر ساليانه مجبور بود فرزندي به دنيا بياورد كه آينده اربابان سفيدپوست را تامين كند. روند زندگي برده ها هر روز بدتر و بدتر مي شد چنان كه در سال هاي پاياني نيمه اول قرن نوزدهم بر سپاه پوستان چنان فشار آورده شد كه مجبور به قيام هاي مسلحانه شدند. هرچند اين قيام ها به سرانجامي نرسيد با اين وجود، همين قيام ها و سركوب ها باعث روشن شدن اذهان مردم نسبت به وضعيت سياهان شد. در همين سال ها بود كه مردم ساكن شمال با تشكيل انجمن هايي راه فرار را بر سياهان هموار مي كردند. اين انجمن ها كه به صورت مخفي عمل مي كردند، در مرزهاي طولاني ميان ايالت هاي شمالي و جنوبي به فعاليت مشغول شده و هر سياهي را كه راه فرار در پيش گرفته بود به مناطق امن منتقل كرده و برايش كار پيدا مي كردند. بنا بر آمار موجود ساليانه هزاران برده از اين كانال هاي ارتباطي استفاده كرده و خود را به مناطق شمالي مي رسانيدند. رقابت ميان ايالت هاي شمالي ضد برده داري و ايالت هاي جنوبي طرفدار برده داري نه فقط در ميان مردم جريان داشت، بلكه اين امر در درون هيات حاكمه آمريكا در واشنگتن نيز ريشه دوانيده بود. در سال هايي كه آمريكا سياست پيش به شرق را در پيش گرفته بود و ماجراجويان و جويندگان طلابه عمق دشت هاي داخلي آمريكا نفوذ كرده بودند، هر از چند گاهي ايالتي جديد به وجود مي آمد كه اين ايالت مي خواست به جمع ايالت هاي تشكيل دهنده آمريكا بپيوندد. پيوستن ايالت جديد به محل جدال و نزاع ميان شمالي ها و جنوبي ها تبديل مي شد، در حالي كه سياست ايالت تشكيل شده اگر با شمالي ها هماهنگ بود، در مقابل جنوبي ها نيز تلاش مي كردند تا ايالتي را تشكيل داده كه طرفدار برده داري باشد و به اين ترتيب سعي مي شد تا توازن قوا حفظ شود. در حالي كه اوضاع آمريكا هر روز بحراني تر مي شد، اشتياق مردم شمال به آزادي برده ها بيشتر و بيشتر مي شد. آنها با انتخاب لينكلن به رياست جمهوري درصدد آن بودند تا خواسته هاي خود را بر كرسي بنشانند. رقابت ميان شمال و جنوب هر روز حادتر مي شد و تبليغات دامنه دارتري را عليه يكديگر انجام مي دادند. در حالي كه شمالي ها سعي مي كردند تا تعرفه هاي سنگيني بر كالاهاي وارد شده از اروپا اخذ كنند، جنوبي ها هم درصدد بر مي آمدند تا پنبه كم تري به شمالي ها بفروشند. درگيري هاي لفظي ميان نمايندگان شمال و جنوب در مجلس نمايندگان وسنا هر روز شكل جديدتري به خود مي گرفت. اما آبراهام لينكلن پس از انتخاب شدن شعارهاي تبليغاتي خود را براين امر استوار ساخت كه مي خواهد همه با هم برابر باشند و نبايد تفاوتي ميان افراد باشد. او با اين اشعار و اصلاح طلبي هايي كه سر داده بود توانست راي مردم شمال را به سوي خود جلب كند، هرچند او در خاطراتش نوشته كه هيچگاه قصد آن را نداشته تا بردگان را به همين سرعت آزاد كند. او در خاطراتش ذكر مي كند هدف اصلي و غايي او اتحاد مردم شمال و جنوب است و مي خواهد اختلافات به وجود آمده را رفع كند راهيابي لينكلن به كاخ سفيد با اعتراض و قهر بسياري از كارمندان دولت كه جنوبي بودند رو به رو شد. لينكلن پس از به دست گرفتن مقام رياست جمهوري، وزير امور خارجه و معاونش را از حزب جمهوريخواه انتخاب كرد و اين انتخاب ها خشم جنوبي ها را بيش از پيش در پي داشت. جنوبي ها با جمع شدن در شهر ريجموند در ايالت ويرجينيا طي كنفرانسي تصميم بسيار مهمي را اتخاذ كردند آنها با اين استنباط كه سياست هاي در حال حاضر دولت مخالف منافع و آينده آنهاست و آنها خود به ميل و اختيار خود عضو اتحاديه ايالت هاي آمريكا شده اند، قصد دارند از دولت فدرال جدا شده و بنيان دولت مستقلي را بريزند. ايالت هاي جنوبي با انتخاب رئيس جمهور و پرچم جديد و حمله به برخي از مواضع و پايگاه هاي دولتي عملااقدام را به اطلاع عمومي رسانيدند.رئیس جمهور یازده ایالت جنوبی تحت فرمانروایی رئیس‌جمهور جفرسون دیویس اولین رئیس جمهور ایالات جنوبی قرار گرفت. ابراهام لینکن 16 امین رئیس جمهور ایالات متحده امریکا جفرسون دیویس اولین رئیس جمهور ایالات متحده جنوبی امریکا جنوبي ها فكر مي كردند كه مي توانند با استفاده از اصل عضو شدن در اتحاديه ايالات حال از آن جدا گردند، اين عمل مقام هاي بلند پايه جنوبي كه همان گونه كه گفته شد، بيشتر آنها از مقامات بلند پايه سابق دولت بودند، با واكنش هاي متفاوتي در ميان مردم رو به رو گرديد. ساكنان جنوب كه سال هاي سال با تبليغات زياد بزرگ مالكان فريفته و مجذوب آنچه طرفداري از حق حيات مي ناميدند، شدند. آنها با بسيج تمامي امكانات و نيروهاي خود درصدد گردآوري ارتشي از نيروهاي داوطلب شدند و به واسطه داشتن سابقه نظامي گري و زندگي روستايي داراي قدرت بيشتري در مانورها بودند، فرمانده نيروهاي جنوب كه در جنگ خود بنيان آن را ريخته بودند، ژنرال رابرت لي بود، وي كه تحصيلكرده مدرسه نظام و از بزرگان ارتش آمريكا محسوب مي شد، درخواست لينكلن را مبني بر هدايت ارتش فدرال رد كرد و به جمع جنوبي ها پيوست. رابرت لي بزرگ شده ايالت ويرجينا بود كه اكنون به مركز تحرك وثقل جنوبي ها تبديل شده بود. ويرجينيا از ايالت هاي قديمي آمريكا و از طرفداران برده محسوب مي شد. اما در مقابل جنوب، شمالي ها عكس العمل متفاوتي را از خود نشان دادند، چرا كه آنها معتقد بودند كه به حقوق آنها تجاوز شده است. ژنرال رابرت لی فرمانده نیروهای جنوبی شمالي ها در حالي كه از اين اقدام جنوبي ها وحشت زده شده بودند، به سرعت عكس العمل نشان دادند. انديشه آنها در اين هنگام اين بود كه حتي الامكان از متلاشي شدن كشور جلوگيري كنند. اما شمالي ها تنها به اين دليل نبود كه مي خواستند با جنوبي ها مبارزه كنند بلكه آنها دل پري از اقدامات گذشته وحال جنو بي ها داشته و اين اقدام آنها را توهيني عليه خود مي دانستند. اصرار ساكنان ايالت شمالي آمريكا به خصوص تجار و بازرگانان بر وضع تعرفه هاي گمركي بر كالاهاي وارداتي از اروپا به خصوص انگليس در جهت دفاع از صنايع كشور و مخالفت جنوبي ها با اين امر به شدت خشم آنها را برانگيخته بود. در سال 1860 در حالي كه جمعيت 24 ميليوني شمال در برابر جمعيت 9 ميليوني جنوب كه 45 درصد جمعيت آن ايالت را تشكيل مي داد از نظر رقابت اقتصادي در وضعيت بهتري به سر مي برد، جنوبي ها به واسطه كار ارزان رايگان برده ها هر سال به مكنت مالي بيشتري مي رسيدند و چون توليدكننده مواد خام مورد نياز صنايع شمالي بودند، جدايي آنها از آمريكا باعث از بين رفتن فرصت هاي شغلي بسياري در آمريكاي فدرال مي شد. با بررسي ديگر وضعيت هاي پيش آمده، در همان آغازين روزهاي اعلام جدايي ايالت هاي جنوب از حكومت فدرال، همانند جنوب در شمال نيز داوطلبان زيادي جهت رفتن به جبهه هاي جنگ آماده شدند. خيلي زود هزاران نفر از مردان اسلحه به دست گرفته و از سمت واشنگتن به سوي ريچموند به راه افتادند. اين عمليات جنگي كه شمالي ها به آن پرداختند تقريبا شبيه يك سفر شكار بوده چرا كه آن (هيچگاه فكر نمي كردند كار خيلي سخت خواهد شد آنها در اين انديشه بودند كه به هر حال عمليات جنگي فقط يك روز به طول خواهد انجاميد و با شكست جنوبي ها به زودي به خانه هايشان باز خواهند گشت. لشگريان شمال را شمار بسياري از سياستمداران و خانواده هاي آنها تا پشت جبهه جنگ بدرقه كردند ولي هنگامي كه جنگ شروع شد، سربازان ايالت هاي شمال خيلي زود طعم تلخ شكست را پذيرا شده و به سرعت فرار را ترجيح دادند، در حالي كه جنوبي ها اقدام به تعقيب آنها نكردند و اگر چنين امري اتفاق مي افتاد بي ترديد تعداد بسيار زيادي از زنان، كودكان و سياستمداران به اسارت نيروي جنوب در مي آمد. فرار آشفته وار شمالي ها تنها هشداري را كه در پي داشت اين بود كه جنگ برخلاف آنچه آنها فكر مي كردند به اين سادگي ها تمام نخواهد شد و بايد در انتظار روزهاي بد آينده بود. لازم به ذكر است هنگامي كه جنگ هاي داخلي آمريكا شروع شد، آمريكا داراي يك ارتش حرفه اي جنگ ديده نبود .16 هزار نظامي دولت فدرال بيشتر در مرزهاي شرقي در مصاف با سرخپوستان مشغول عمليات مرزباني بودندو تنها جنگي كه تجربه كرده بود درگيري كوچك مرزي بود كه با مكزيكي ها داشتند. نكته ديگر اينكه بيشتر نظاميان ارتش فدرال آمريكا از اهالي ساكن جنوب بودند كه با اعلام استقلال و جدايي به ارتش جنوب پيوستند. آنها تحت فرماندهي ژنرال مجرب و بسيار با تجربه اي چون رابرت لي در برابر نيروي بي تجربه و فاقد انسجام شمال خيلي سريع در اولين برخورد به پيروزي رسيدند. پس از شكست نيروهاي ائتلاف شمال، لينكلن با انتخاب فرماندهي جديد براي ارتش فدرال، دستور آموزش دادن نيروهاي داوطلب را داد به اين ترتيب كه نيروهاي داوطلب وارد ارتش شده پس از ديدن دوره هاي لازم به جبهه هاي نبرد عازم مي شدند. رقابت سخت و فشرده ميان ايالت هاي طرفدار و چند برده دار هم در اين ميان به شدت جريان داشت. يك سري ايالت كه به آنها ايالات مرزي مي گفتند، در اين دوره تلاششان بر اين متمركز شده بود كه خود را بي طرف نگه دارند، اما طرف هاي متخاصم در درگيري ها هم بيكار ننشسته و با تبليغات فراوان سعي در جذب و به كارگيري نيروهاي ساكن اين ايالات كردند. ائتلاف شمال به دليل صنعتي بودن و داشتن تكنولوژي به سرعت سلاح و مهمات كافي جهت ارتش تدارك ديد و اين نيرو با فرماندهي جديد به سمت جنوب راه افتاد. در برابر تعلل و دودلي هاي فرماندهي جديد، ژنرال لي و مشاورانش به سرعت وارد عمل شده و با تار و مار كردن قسمت هاي جناحي نيروهاي دولت فدرال آنها را مجبور به عقب نشيني كرد. اين دومين شكست نيروهاي ائتلاف شمال بود كه براي آنها خيلي گران تمام شد. پس از شكست دوم لينكلن ضمن اعلام، بسيج تمام امكانات كشور از دوره فترت پيش آمده جهت تركيب جديد نيروها استفاده كرد و اين بار نيروهاي ائتلاف شمال با تجربه و درس گرفتن از دو جنگ قبل، با آمادگي بيشتري رو به سوي ميدان كارزار گذاشتند و موفق شدند در جنگي كه رخ داد هرچند پيروز قطعي نشدند اما شكست هم نخوردند. جنگ داخلي آمريكا ميدان بسياري از تجربه هاي نوين جنگي بود، تاكتيك ها و رزم هايي كه از زمان ناپلئون به وجود آمده بود در اين جنگ ها شكسته شد. خطوط گسترده راه آهن كه شمالي ها به شدت و با وسعت فراوان از آن بهره مي گرفتند، انتقال نيرو و تجهيزات را به مناطق درگيري سريع تر مي كرد. توپ ها و تفنگ هاي جديدي كه به خصوص توسط مخترعان و مبتكران صنعتگر شمالي ساخته شد در سرنوشت جنگ تاثير بسيار بسزايي داشت. در همين حال در سرنوشت نيروهاي دريايي هم اتفاقات جالبي افتاد. نيروي دريايي ايالات متحده آمريكا كه به تازگي توسط مهندسان خود در سواحل ويرجينيا موفق به ساخت اولين كشتي هاي جنگي زره دار شده بود از آنها جهت استفاده عليه جنوبي ها درنگ نكرد، هرچند جنوبي ها نيز هنگام اعلام جدايي يكي از اين نوع كشتي ها را به غنيمت گرفته بودند، اما در مجموع شمالي ها در استفاده از نيروهاي دريايي موفق تر عمل كردند و توانستند طي چند مرحله تمام خطوط ارتباط درياي جنوب را قطع كنند. هرچند اتحاديه ايالت هاي جنوب در ابتدا در برابر اين اقدامات مقاومت مي نمود، اما عدم صدور محصولات توليد شده توسط نيروي بردگان به شمال به دليل جنگ اروپا و به دليل محاصره اقتصادي به زودي تاثيرات خود را نشان داد، به اين ترتيب دنيا فهميد كه بايد در شيوه ها و تاكتيك هاي جنگي خود در خشكي و بخصوص در دريا تجديدنظر كند. اما وضعيت سياهان در اين ميان چگونه بود؟ در حالي كه جنگ به بهانه آزادي بردگان شروع شده بود اين قشر از جامعه آمريكا هنوز در وضعيت فلاكت باري به سر مي بردند. جنوبي ها هنوز هم از آنها بهره گيري مي كردند و بسياري از شمالي ها نيز به آنان به چشم عوامل شروع جنگ نگاه مي كردند. نيروهاي ائتلاف شمال در ابتدا حاضر به قبول سياهان، به عنوان نيروهاي جنگي نبودند ولي وقتي جنگ كم كم طولاني شد و از ميزان نيروهاي داوطلب سفيد پوست كاسته شد تصميم گيران چاره اي جز استخدام و به كارگيري سياهان كه داراي انگيزه بالايي جهت جنگيدن بودند، نداشتند. به اين ترتيب سياهان در نقش نيروهاي رزمنده و بلدچي به خدمت ائتلاف شمال در آمدند. در بعد بين المللي جنگ داخلي آمريكا توسط محافل اروپايي به شدت و با دقت فراوان مورد پيگيري قرار مي گرفت و روزنامه هاي آن روز لندن و پاريس اخبار مربوط به جنگ هاي داخلي آمريكا را در راس خبرهاي خود قرار مي دادند. از جمله كساني كه به جنگ هاي داخلي آمريكا توجه ويژه اي نشان دادند و مطالبي نيز در مورد آن نگاشتند كارل ماركس بود. وي در مطالبي كه در روزنامه هاي آن روز لندن چاپ مي كرد به تفسير و توضيح اتفاقات و حوادث پيش آمده در جنگ مي پرداخت. از بعد سياسي نيز جنگ داخلي آمريكا از طرف سياستمداران اروپايي به خصوص انگليسي ها به شدت و با علاقه خاصي پيگيري مي شد. آنها كه سال هاي سال با استفاده از پنبه هاي وارداتي از آمريكا چرخ صنايع خود را به گردش در آورده بودند اكنون به دليل محاصره دريايي جنوب توسط شمال مجبور شده بودند تا در مناطق حاره اي هند، شروع به كاشت پنبه كنند. هر دو طرف درگير در آمريكا سعي داشتند به هر طريق ممكن توجه سياستمداران انگليسي را به خود جلب كنند و دولت انگليس نيز با اين امر با نظر احتياط نگاه مي كرد. جنوبي ها حتي يك بار نمايندگاني هم جهت سخنراني در پارلمان انگليس فرستادند كه با اطلاع شمالي ها در اقيانوس اطلس دستگير شدند ولي با وساطت انگليسي ها و تهديد آنها به دخالت در جنگ، مجبور به آزادي آنها شدند. بدون شك اگر جنوبي ها اندكي مقاومت به خرج مي دادند نيروهايي در انگليس و به خصوص لندن وجود داشت كه حاضر بودند جنوب را به رسميت بشناسند. در سال 1864 لينكلن يك بار ديگر به مقام رياست جمهوري رسيد. او كه هنوز خواستار پيوستن ايالت هاي جنوبي به دولت فدرال بود درصدد برآمد تا جنگ را يكسره كند بنابراين به فرماندهان ارتش دستور داد تا به سرعت واردعمل شده و اين جنگ خانمان سوز را پايان دهند. نيروي صنعتي شمال با تكيه بر تعداد بيشتر افراد نظامي خود كه در اين سال ها پخته شده بودند حمله نهايي خود را به سمت استحكامات جنوب آغاز كردند. اين حمله با پاتك ژنرال رابرت لي كه قصد داشت ايالت پنسيلوانيا را به تصرف خود درآورده رو به رو شد. اگر لي و افرادش موفق مي شدند در آخرين تلاش خود اين ايالت را به تصرف در بياورند، خطوط ارتباطي نيروهاي شمال به طور كلي به هم مي ريخت اما شمالي ها با استفاده از فرصت هاي پيش آمده و از طريق رودخانه مي سي سي پي خود را به درون خطوط داخلي ايالت هاي جنوب كشيدند و با تهديد شهرهاي بزرگ به خصوص ريچموند، لي را از انجام انديشه اش باز داشتند. با عقب نشيني لي از مناطق شمالي كه اولين تعرض جنوبي ها به سمت شمال بود و ناكامي او از به دست آوردن اهداف مورد نظر به زودي آثار شكست در تمام جبهه ها مشهود شد. نيروهاي دولت فدرال به سرعت شهرها را يكي پس از ديگري به تصرف در مي آوردند و با بي رحمانه ترين حالت ممكن شروع به غارت آنها مي كردند به طوري كه هر كجا ارتش شمال پا مي گذاشت به جز ويراني چيزي بر جاي نماند. یک سرباز جوان مرده. در سال 1865 با تسليم ژنرال لي و افراد تحت امرش كه به محاصره نيروهاي شمال درآمده بودند، به جنگ خونين چند ساله پايان داده شد. با انتشار خبر پايان جنگ موجي از شادي تمام شمال آمريكا را در بر گرفت، در حالي كه صدها هزار نفر در طول اين جنگ كشته، مجروح يا آواره شده بودند. شمالي ها غرق در شادي بودند درحالي كه از سرزمين آباد و حاصلخيز جنوب جز برهوت چيزي باقي نمانده بود و انگار كه سال هاي سال است اينجا ويرانه بوده است. با هجوم نيروهاي شمال به جنوب، سياهان دسته دسته راه فرار را در پيش مي گرفتند و يا از اربابان سابق خود كه غير از اجحاف و ظلم چيز ديگري به آنها هديه نكرده بودند انتقام گرفتند. چندي پس از پايان جنگ آبرهام لينكلن كه به همراه همسرش به تماشاي نمايشنامه اي رفته بود مورد حمله يك جنوبي طرفدار برده داري قرار گرفت و كشته شد. اما در جنگ هاي داخلي آمريكا، اين نيروي صنعتگر شمال بود كه توانست به پيروزي برسد و آمريكاي نوين را براساس انديشه هاي سرمايه داري مدرن شكل بخشد. جنگ هرچند ويراني هاي بسياري به بار آورد اما موجب گسترش بيش از اندازه ابتكارات و اختراعات بشري شد و در سايه آن انديشه هاي نوين خود را به بشريت معرفي كردند. ارتش آمريكا به يك ارتش حرفه اي داراي تجربه تبديل شد و خود را آماده كرد تا در آينده براساس همين آموزه ها و آموخته ها در دنياي جديد نقش ايفا كند. درفاصله ی 4 سال جنگ 600 هزار نفر کشته شدند. مشخصات: نقشه ی مناطق درگیر: نقشه سیاسی آمریکا در حین جنگ داخلی. ایالت‌های جنوبی، با رنگ قرمز و ایالت‌های شمالی با رنگ آبی نشان داده شده‌اند. رنگ آبی کمرنگ، برای ایالت‌های شمالی است که هنوز برده‌داری را ممنوع نکرده بودند و ایالاتی که هنوز عضو ایالات متحده نبودند، با رنگ سفید نشان داده می‌شوند. طرفهای درگیر: ایالات متحده شمالی امریکا- ایالات متحده جنوبی امریکا تاریخ: 12 اوریل 1861 تا 9 اوریل 1865 تعداد نیروها: ایالات جنوبی 1,064,000 - ایالات شمالی 2,200,000 تلفات: کشته ها: ایالات جنوبی 260,000 نفر - ایالات شمالی 360,000 مجروح ها: ایالات جنوبی 137,000+ -ایالات شمالی 275,200 در انتها باید گفت جنگ براي آزادي برده ها يا تلاش براي رونق تجارت. منابع: نویسنده :اقای صادق راستگو اضافه شده: قسمتهایی به متن ان و مشخصات توسط خودم wikipedia [align=center][/align] :lol:
  21. با تشکر از تاپیک خوبتان. من 2 روز پیش تو تاپیک زیر در مورد این قضیه توضیح دادم. اگر نگاه کنید تاریخ این عملیات سال 66 هست. [url="http://www.military.ir/forums/topic/23502-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%84%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF/page__st__75"]http://www.military....-د/page__st__75[/url] این پستی هست که در آن تاپیک گذاشتم و دوباره اینجا می گذارم تا دوباره نویسی نکنم. فکر کنم این جواب سوال جناب مصطفی را تا حدی مشخص کند که بعد از کربلای 5 ایران نقشه برای عملیات در غرب داشت و فکر کنم این عملیات هم در راستای همین امر و جلب توجه عراق بوده است. [i]"وضع ایران در جبهه ها به صورتی بود که ما تا سالهای 64 65 پیشروی داشته و امید پیروزی و گرفتن عراق را داشتیم و تا سال 65 وضعیت ایران رو به جلو بود. اما اتفاقی که افتاد عملیات کربلای 5 بود. در حقیقت کربلای 5 کمر ایران را خم کرد. به قدری این عملیات بزرگ و سهمگین بود که هر 2 طرف اکثر امکاناتشان را از دست دادند. درست است که در پایان ایران به تعدادی از اهداف این عملیات دست یافت و عراق شکست خورد ولی بهای گزافی پرداخت شد چه از منظر امکانات و چه از منظر نیروی انسانی. هر 2 طرف در حین عملیات درخواست حضور مردم کردند. لشکر 27 محمد رسول الله که اعلامیه داد و همین طور اگر اشتباه نکنم عراق برای بار اول اقدام به جذب نوجوانها هم کرد و درخواست حضور داوطلبی مردم کرد. اما پس از این عملیات عراقی که مثل ما کلی امکانات از دست داده بود مورد توجه ویژه شوروی قرار گرفت. شوروی برای این که ایران پیروز میدان نباشد و جنگ پایان داده شود. شروع به گسترش ارتش عراق کرد. تعداد لشگرهای عراقی را افزایش داد. دسته دسته به نوبت نیروهای عراقی را از خط عقب آورده و آموزشهای اساسی به آنها داد. چیزهایی مثل خط آتش توپخانه و ... و ارتش عراق را به کلی با تسلیحات جدید از همه نوع مجهز کرد. از آن طرف ایران که همچون عراق بسیار تلفات داده بود و کلی امکانات از دست داده بود جایگزینی برای امکاناتش نداشت. تحریم ایران دست ایران را برای تهیه اقلام جنگی به صورت سریع و خوب بسته بود و نیاز به حداقل یکسال داشت تا بتواند از بازار سیاه و با واسطه مقداری جور کند که قابلیت انجام عملیات را بدهد. اینجا یک خلائی به وجود آمد. ایران که در طول سالهای قبل نقش هجومی را داشت و عراق در لاک دفاعی بود. زمانی که نتوانست عملیات انجام دهد باعث می شد که عراق از فرصت استفاده کرده و وضعیت نظامی ایران را بفهمد و حال عراق نقش تهاجمی بگیرد. و هجوم لشگرهای عراقی در مناطق جنوب باعث نگرانی مقامات ایران شد. به همین دلیل فرماندهان ایران تصمیم گرفتند برای اینکه مانع این امر شوند با مقدار امکانات موجودشان در منطقه غرب دست به عملیات بزنند. زیرا ایران در منطقه غرب و سلمانیه پیشروی خوبی داشت. از آن طرف عملیات در آنجا امکانات کمتری می خواست و همین طور باعث می شد لشگرهای زرهی عراق در مناطق کوهستانی آنجا نتوانند به مانند جنوب مفید باشند و کاری از پیش ببرند. و این عملیات باعث شود عراق نیروهایش را در جنوب برای تک جمع نکند و به سمت غرب بفرستد و دیگر نتواند عملیات هجومی بزرگ در جنوب صورت دهد. در حین آماده شدن بود که عراق قبل از اجرای نقشه ایران تک در جنوب را صورت داد و شکستها شروع شد."[/i]
  22. با تشکر از سعید عزیز و دیگر دوستان گرامی. همان طور که سعید گرامی به طور خیلی خوب مطلب را گفتند. در ادامه ی حرفهای ایشان و با توجه به سوال بعضی از دوستان در پستهای بعد یک نکته ای را هم من اضافه کنم. وضع ایران در جبهه ها به صورتی بود که ما تا سالهای 64 65 پیشروی داشته و امید پیروزی و گرفتن عراق را داشتیم و تا سال 65 وضعیت ایران رو به جلو بود. اما اتفاقی که افتاد عملیات کربلای 5 بود. در حقیقت کربلای 5 کمر ایران را خم کرد. به قدری این عملیات بزرگ و سهمگین بود که هر 2 طرف اکثر امکاناتشان را از دست دادند. درست است که در پایان ایران به تعدادی از اهداف این عملیات دست یافت و عراق شکست خورد ولی بهای گزافی پرداخت شد چه از منظر امکانات و چه از منظر نیروی انسانی. هر 2 طرف در حین عملیات درخواست حضور مردم کردند. لشکر 27 محمد رسول الله که اعلامیه داد و همین طور اگر اشتباه نکنم عراق برای بار اول اقدام به جذب نوجوانها هم کرد و درخواست حضور داوطلبی مردم کرد. اما پس از این عملیات عراقی که مثل ما کلی امکانات از دست داده بود مورد توجه ویژه شوروی قرار گرفت. شوروی برای این که ایران پیروز میدان نباشد و جنگ پایان داده شود. شروع به گسترش ارتش عراق کرد. تعداد لشگرهای عراقی را افزایش داد. دسته دسته به نوبت نیروهای عراقی را از خط عقب آورده و آموزشهای اساسی به آنها داد. چیزهایی مثل خط آتش توپخانه و ... و ارتش عراق را به کلی با تسلیحات جدید از همه نوع مجهز کرد. از آن طرف ایران که همچون عراق بسیار تلفات داده بود و کلی امکانات از دست داده بود جایگزینی برای امکاناتش نداشت. تحریم ایران دست ایران را برای تهیه اقلام جنگی به صورت سریع و خوب بسته بود و نیاز به حداقل یکسال داشت تا بتواند از بازار سیاه و با واسطه مقداری جور کند که قابلیت انجام عملیات را بدهد. اینجا یک خلائی به وجود آمد. ایران که در طول سالهای قبل نقش هجومی را داشت و عراق در لاک دفاعی بود. زمانی که نتوانست عملیات انجام دهد باعث می شد که عراق از فرصت استفاده کرده و وضعیت نظامی ایران را بفهمد و حال عراق نقش تهاجمی بگیرد. و هجوم لشگرهای عراقی در مناطق جنوب باعث نگرانی مقامات ایران شد. به همین دلیل فرماندهان ایران تصمیم گرفتند برای اینکه مانع این امر شوند با مقدار امکانات موجودشان در منطقه غرب دست به عملیات بزنند. زیرا ایران در منطقه غرب و سلمانیه پیشروی خوبی داشت. از آن طرف عملیات در آنجا امکانات کمتری می خواست و همین طور باعث می شد لشگرهای زرهی عراق در مناطق کوهستانی آنجا نتوانند به مانند جنوب مفید باشند و کاری از پیش ببرند. و این عملیات باعث شود عراق نیروهایش را در جنوب برای تک جمع نکند و به سمت غرب بفرستد و دیگر نتواند عملیات هجومی بزرگ در جنوب صورت دهد. در حین آماده شدن بود که عراق قبل از اجرای نقشه ایران تک در جنوب را صورت داد و شکستها شروع شد.
  23. [quote name='mostafa_by' timestamp='1355247822' post='287872'] واقعاً با عظمت و با شكوه بود و البته ترسناك. و چقدر حس بدي داشت اينهمه تانك در مرز كشورمون كه هر لحظه كه اراده مي‌كرد ممكن بود ايران رو هم ببلعه (يا آزاد كنه و نجات بده ! بسته به تعابيرمون داره!). البته ايالات متحده هم تا حد توان سعي كرد ايران رو (با پول خودش!!) در برابر شوروي تجهيز كنه كه حداقل چند روزي رو دووم بياره. ولي فكر كنم اگه شوروي قصد حمله به ايران رو مي‌داشت، قبل از اينكه ناتو بخواد كار خاصي رو انجام بده ايران رو مي‌بلعيد. بازم جاي شكرش باقيه كه قدرت‌هاي زرهي شمالي و غربي‌مون كه همواره تهديدي عليه‌مون بودن از بين رفتن و حداقل تهديدشون از رومون برداشته شده! هرچند كه ...! [/quote] [quote name='arash666' timestamp='1355250604' post='287888'] [size=5][font=arial, helvetica, sans-serif]جالبی قضیه این هست که با وجود همه این تهدید ها در سمت شرق و شمال شرق پایگاه هوایی خوبی برای جنگنده ها یا هلیکوپتر ها نداشتیم پایگاه تو مشهد هم یه پایگاه کوچک برای مواقع اضطراری بود که بعدا بزرگ شد[/font][/size] [size=5][font=arial, helvetica, sans-serif]در مورد نیروی زمینی و تعداد تانک مستقر خبری ندارم ولی فکر نکنم اونم چیز زیادی بوده باشه[/font][/size] [size=5][font=arial, helvetica, sans-serif]به جز دو سه پایگاه هوایی د شمال غرب کشور در صورت حمله احتمال شوروی چه جوری میخواستن مقابله کنن من نیدونم[/font][/size] [/quote] با سلام خدمت جناب مصطفی و دوستان عزیز دیگر. طرح حمله احتمالی که وجود داشت این بود که نیروهای شوروی تا رشته کوههای زاگرس پیشروی می کنند و ایرانیان با کمک از این مانع طبیعی بزرگ( رشته کوههای زاگرس) و نیروی هوایی و هوانیروز و ... می توانند نیروهای شوروی را زمینگیر کرده و از پیشروی بیشتر جلوگیری کرده و تا رسیدن نیروهای کمکی غربی ایستادگی کنند. در یک رزمایش مشترک نظامی بین ایران و آمریکا که در سال 64 میلادی انجام شد برای واکنش به این طرح اشغال ایران توسط شوروی چتربازان و نیروی هوایی در اطراف پایگاه دزفول پیاده شده و عملیات انجام می دهند و از آن طرف از طریق جزیره خارک عملیات آبی خاکی انجام می دادند. شاید به همین علت بوده که در شمال شرقی پایگاههای زیادی وجود نداشت. اینجا هم یک فیلم از این رزمایش هست که توضیح خوبی می دهد. [url="http://wars-and-history.com/post/427"]http://wars-and-history.com/post/427[/url] [quote]ضمن تشکر از شما این فیلم روبنده در چهارچوب یکی از مانورهای پیمان ورشو دیده بودم که ربطی هم به مرز ایران نداشت. با تشکر از تاپیکتون[/quote] البته من این فیلم رو خیلی وقت پیش یک جا دیده بودم که فردی که آن را گذاشته بود برای توضیحش نوشته بود مرز با ایران. البته فرقی ایجاد نمی کند. زیرا اگر هم نباشد ، چیزی به مانند همین در مرز ایران بوده است. جالبی قضیه برای بنده سالهای دهه ی 80 میلادی است که ایران با وجود آنهمه فشار و بدبختی و جنگ با عراق و ...از یک سو ، در افغانستان هم علیه نیروهای شوروی کار می کرد. آیا واقعا ترسی از واکنش نظامی شوروی نداشتند؟ یا شاید شوروی به علت اینکه ایران دوباره در کنار آمریکا و غرب قرار نگیرد واکنش نظامی نشان نمی داد؟
  24. [quote]اول از همه باید بازهم خدمت جناب مولتکه و هانس و دوستان دیگه بگم بحث سر خوب بودن و بد بودن کسی نیست، که بگیم روسها خوبن یا بدن، تو مطالعه تاریخ آخرین موضوعی که اهمیت داره خوب بودن و بد بودن افراده. در مورد شوروی و شخص استالین هم بنده توهمی ندارم. مثالی بزنم براتون: از 26 عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست در زمان انقلاب، 14 نفرشون بعدا توسط شوروی کشته شدن، و از 12 تای بقیه هم خیلیهاشون اساسا زودتر از به قدرت رسیدن استالین مرده بودن. کسی که به هم مسلک و بعضا دوستان نزدیک خودش رحم نکرده، توقعی نباید داشت که به مردم عادی رحم کنه. این رو گفتم تا دیگه این بحث روس بدجنس و خونخوار و غیره تموم بشه. البته میشه صفحات خیلی بی شماری رو به جنایات و توحش امریکای غیر بدجنس، از کره تا ویتنام، از ویتنام تا سومالی، تا عراق و افغانستان و خیلی جاهای دیگه که لیست کردن تمام اسامی حقیقتا از توان بنده خارجه، اختصاص داد، اما اینجور بحثها بی فایده است و ما رو به جایی نمیرسونه[/quote] جناب کامسومولت ، ما بحث این که چه کسی بد بوده است و یا خوب بوده است را شروع نکرده ایم بلکه محور صحبتهای ما بر روی عملکرد ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم است. قسمتهای نخست پیامهای قبلی من در جواب به سخنان شما بود که فرمودید: [quote]اون مسائلی که شوروی در ایران درست کرد، در برابر بلاهایی که امریکا سر کشور آورد هیچه. خوبه یادی کنیم از کودتای 28 مرداد، و بازگشت به قدرت یکی از حقیرترین دیکتاتورهای مملکت ما توسط امریکای عزیز. یادی کنیم از 30 سال خونه خرابی، تحریم و حق خوریی که این کشور دموکراتیک و مدافع بشریت سر ملت ما آورد. خوبه داریم این بدبختیها رو هرروز لمس میکنیم![/quote] مسلما قبول جنایت کار بودن این افراد و یا نکردنشان نه به درد من می خورد و نه شما.اینها مباحثی تاریخی است و از آنجاییکه شما به آن اشاره کردید ناگزیر به پاسخگویی از طرف ما بود. [quote]جناب هانس عزیز در مورد مقایسه شما نظر خودم رو در ابتدا عرض کردم. جز اون من وارد مسایل و صف بندیهای اول انقلاب نمیشم. به هر کسی میشه آشکارا برچسب ضد انقلاب و تجزیه طلب و وطن فروش زد یا نزد. این کاریه که حتی شاه هم می کرد و همه این گروهها هم با خودشون میکردن. این قبیل برچسبها متر و معیار مشخصی هم نداره کما اینکه ما حتی امروز شخصیتهای داخل نظام از جناحهای مختلف رو هم میبینیم که چنین برچسبهایی به همدیگه میزنن. پس اینجا نمیشه راجع به این موارد بحث کرد.[/quote] قضیه برچسب زدن به فلان گروه و دسته سیاسی توسط سیاسیون با مورد خطاب قرار دادن دسته جاتی که دست به اعمال تروریستی و یا تجزیه طلبانه و مسلحانه زده اند تفاوت می کند. آیا سازمان مجاهدین خلق همین جوری برچسب تروریستی به آن داده شده است؟ یا گروههایی به مانند کومله و پژاک؟ این گروهها مگر تنها فعالیت سیاسی داشته اند؟ هزاران ترور و بمب گذاری و تلاش برای تجزیه ایران صورت گرفته است. موضوع تنها یک اتهام برای خراب کردن وجه سیاسی نیست. ایا شما این را رد می کنید؟ آیا گفتن لفظ تروریست به سازمانی به مانند مجاهدین خلق و یا پژاک از روی هوا و بی پشتوانه گفته شده است و به مانند اتهام به یک گروه سیاسی برای تخریب وجه آن می باشد؟ [quote] شوروی بلافاصله پس از انقلاب جهت نشون دادن حسن نیتش[b] تمام قراردادهای استعماری با ایران رو به صورت یکجانبه لغو کرد،[/b] کاری که هیچ قدرتی روی کره زمین تا حالا انجام نداده که بیاد امتیازهای خودش رو به نفع کشور ضعیف یکجانبه فسخ کنه. نمونه ای اگه از امریکا سراغ دارین در مورد مملکت ایران بفرمایین. روسیه به این هم اکتفا نکرد و تمام قوای خودش رو از شمال ایران تخلیه کرد و به مرزهای رسمی دو کشور برگشت. باز هم در اینجا توقف نکرد و قرارداد همجواری و دوستی سال 1921 رو منعقد کرد که هنوز در مناقشات خزر ما به اون استناد می کنیم. در مورد حدود مرزها همونطور که گفتم روسیه کاملا به پشت مرزهای رسمی دو کشور که دنیا به رسمیت میشناخت عقب نشست. این هم معقول نیست که تصور کنیم روسیه بیاد و بعد از 100 سال از قرارداد گلستان صدها هزار کیلومتر مربع رو یک شبه تخلیه کنه. اینجا چند تا اشکال پیش میاد اولا جنگ دوم ایران و روس رو ایران آغاز کرد و سرزمینهایی که از دست داد نتیجه طبیعی شکستی بود در این جنگی که خودش آغاز کرد. مثل اینکه عراق به خاطر غرامتی که باید به ایران بده، کشور ما رو به باجگیری و استعمارگری متهم کنه. ثانیا در ایران عملا قدرت مرکزی وجود نداشت و ایران در اداره همون قلمرو خودش درمونده بود. روسیه صدهاهزار کیلومتر مربع رو دقیقا به چه کسی تحویل میداد؟ بعد وضعیت سیاسی اون مناطق با توجه به نبود قدرت مرکزی چی میشد؟ ثالثا صحبت سر چراگاه و بیشه زارنیست، اون مناطق ملتها و اقوام مهمی در خودشون جای داده بودن که هرکدوم برای خودشون هویتی مستقل قایل بودن از جمله گرجیها و ارمنیها، که همگی هم جمهوریهای خودمختار و مستقل خودشون رو، کاملا مستقل از روسیه، تأسیس کرده بودن.(تازه چند سال بعد بود که تبدیل به جمهوریهای شوروی شدن) به چه عنوان اینها ممکن بود بخوان به ایران ملحق شن.و اساسا در سال 1919 روسیه چه قدرتی در گرجستان مثلا داشت که بخواد به ایران تحویل بده یا نده؟ گرجستان در اون زمان اعلان استقلال کرده بود. لذا صمصام السلطنه اگه هنرمند بود خوزستان و جزایر جنوبی وهزارجای دیگه همین نقشه گربه رو به کشور برمیگردوند (که هرکدومش رو خانی چپاول میکرد و بعضی جاها هم مثل خوزستان چند سال بعد سازجدایی سر دادن) ، قفقاز و ماورای قفقاز پیشکش! [/quote] ببینید اینجا خود شما دوباره به بحث اشاره می کنید و آن را به میان می کشید. کلا عموم انقلابهای ایدئولوژیک و دندان گیر اوایل زیادی در رویا و دنیای آرمانی سیر می کنند. بعد از گذشت مدت زمانی متوجه این اشتباهات و توهمات می شوند. ما هم ابتدای انقلاب 2 دستی در حال تقدیم سلاحهای مملکت به آمریکا بودیم و تقریبا تمامی گروهها از چپ و اسلام گرا و لیبرال قصد انحلال ارتش را داشتند که با درایت تنها شخص آیت الله خمینی و ارتشیان جان به در برده، ارتش حفظ شد و به پیروی از آن ایران توانست در مقابل تهاجم عراق مقاومت کند و نگذارد 2 شبه در تهران باشند. در مورد آمریکا نیز روابط ما آنچنان با آنها طولانی نبوده است و آمریکاییها آن چنان بلایی که روسها بر سر ما آوردند و نصف خاک مملکت ما را به خود ضمیمه کردند را انجام ندادند که پس از تغییر و تحول در ساختار قدرت آمریکا ببینیم دست به این کار می زنند یا خیر. خودتان اشاره می کنید به جنگ دوم ایران و روس. چرا نگاهی به علت جنگ اول ایران و روس نیانداختید؟ که در آن روسها خاک ما را اشغال کرده و جنگ دوم به علت احساس مردم و حکومت برای باز پس گیری و برگشت دوباره ایرانیان به سرزمینشان بود؟ از علل جنگ دوم نارضایتی بسیاری از حاکمان سرزمین‌های ایرانی که به تصرف روس‌ها درآمده بودند و ظلم و ستم پی در پی روس‌ها به مسلمانان قفقاز و تقاضای کمک آنان از دولت ایران و ... بود. مگر فتوای علما نیز نبود؟ حقارت بار ترین قراردادهای ما با روسهاست. حال گناه با ایران است و روسها در قراردادهای ترکمنچای و گلستان نقش قربانی و مظلوم را بازی می کنند و حق داشتند نصف مملکت به این وسعت را به توبره بکشند؟ مدعی شدید ایران دولت مرکزی قوی نداشت و روسها به چه کسی تحویل دهند؟ اتفاقا ایران کامل به کشور تسلط داشت. از زمانی که رضاخان وزیر جنگ بود بسیاری از ناآرامی‌ها را از بین برد. اینکه دیگر از واضحات است رضا خان باعث انسجام دوباره ایران شد. ایران دولت داشت، مجلس داشت. دوران انقلاب مشروطیت بوده است. جوری ادعا می کنید گویی اینجا یک مشت بربر در غار زندگی می کرده اند که روسها نمی دانسته اند به چه کسی تحویل بدهند؟ با منطق شما پس انگلیسیها هم می گفتند ابتدا شما بروید قفقاز و سرزمین های شمالیتان را پس بگیرید 2 تا جزایر جنوبی پیش کش! همان طور که در بالا ذکر کردم با آمدن رضا خان در مقام وزیر جنگ دیگه این راهزنی ها و هر ساز زدن خانی از بین رفت. به همین دلیل هم بود که دولت وقت ایران توانست ادعای سرزمینهای از دست رفته را بکند. [quote] هانس عزیز پیشرفتهای شوروی فقط در عرصه موشک نبود. شما میدونید که قیاستون هم مع الفارغه. کره جنوبی شاید بنابر سیاستهای خاصش نخواد ماهواره پرتاب کنه اما آیا واقعا تکنولوژی و دانشش رو نداره؟ [/quote] خیر ندارد. کره جنوبی بارها تلاش کرده است و هر بار شکست خورده است. نه اینکه دلش نخواهد. حال به نظر شما ایران کشور صنعتی است؟ کره جنوبی چطور؟ کشورهای توسعه یافته بر اساس یکسری فاکتورهایی تعیین می شوند که از بحث ما خارج بماند بهتر است. در مورد برنامه های فضایی که عرض کردید جناب مولتکه در مورد آن توضیحی دادند. اگر شما و دوستان مطلع مقالاتی دارند خوشحال می شویم ارائه بفرمایید تا استفاده کنیم. از شما بابت صبر، حوصله و پاسخگوییتان کمال تشکر را دارم کامسومولت گرامی . از دوستان هم خواهش می کنم. در ادامه ی پاسخهای خود کم کم شاخه های فرعی بحثهایشان را کم کنند تا دوباره به موضوع اصلی تاپیک بیشتر پرداخته شود. هنوز دوستان در مورد آماری که جناب علی عزیز و این حقیر در مورد مقدار ساپورت متفقین از روسها ، بمبارانهای سنگین غربی ها و این که اکثر طرحهای هوایی آلمان برای مقابله با این بمب افکنها بوده است همچون دهها طرح جتهای جنگنده و موشکهای هوا به هوا و ... و همین طور مقدار مهارت و کار بلدی نیروهای آلمانی نسبت به روسها توضیح ندادند.