fath

Members
  • تعداد محتوا

    3,897
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های fath

  1. چند تا نکته عرض می کنم ولی دوستان مته به خشخشاش نزارن و تاپیک رو منحرف نکنن. اول اینکه نوپو مخفف نیروهای پاد وحشت هست و وظیفه اش هم مبارزه با گروگانگیری و اغتشاشات و آشوبها و همچنین درگیریهای مسلحانه و .... هست این یگان تمرینات سخت و آموزشهای قوی دارن و برای همین کار تربیت میشن. و ربط چندانی به ولایت و رهبری هم ندارن .فرماندهی هر کدام از این یگانها در هر استانی با فرمانده انتظامی اون استان هست و در مواقعی که یگانهای دیگه دچار کمبود نیرو و درگیری بشن این نیروها وارد عمل میشن. در کل نیروی انتظامی ارتباط با مسایل اجتماعی داره و در موردهای دیگه بیشتر سپاه داره کار می کنه. اما سپاه ولی امر یگانی از سپاه هست و وظیفه اش هم حفاظت رهبری وبرخی امور دیگه هست. نکته بعدی اینکه چرا توی آرمهای اون سه تا کشور افغانستان و کویت و ...نشانه ماسونی هست این رسته مهندسی ناجا و آگاهی هم کمی ماسونی به نظر میان ها نکنه ما هم بله
  2. دوستان شرمنده هستم مدتی نتونستم بیام ولی الان اومدم و از اینکه تاپیک هم میاد روی اسکرول شرمنده اما فکر می کنم کمی لازم بود در این مورد بیشتر بحث کنیم. در مورد این سازمان کمی باید بیشتر تامل کرد این سازمان سازمانی نبود که از ابتدا دارای تفکر بدی باشه بلکه نماد عاقبت شری یک عده و جریان اونها در طول دست تطور تاریخ هست . بنیانگذاران این گروه در ابتدا ازافراد مذهبی و پاک و مومن با نیتی خیر بودند و اهدافی کاملا اسلامی و جهادی داشتند و این سازمان رو پایه ریزی کردن و بسیاری از متفکران و حتی روحانیون برجسته از اونها دفاع و حمایت کردن اما موضوع اینجاست که آیا این سازمان در دست این افراد باقی ماند یا نه ؟ می توان گفت خیر چراکه در همان سالهای ابتدایی تشکیل سازمان و بعد از شناسایی توسط ساواک سران این سازمان بازداشت و همگی اعدام شدند و می توان گفت متفکرین وموسسین اصلی این سازمان از بین رفتند تا جایی که سازمان به دست تعدادی از اعضای دسته چندم افتاد که بعضا اصلا اسلام باور هم نبودن و بودن اونها در این سازمان تنها موجبات انحراف اون رو بیشتر فراهم کرد. موضوع بعدی خود دستگیری این روسا بود که فکر می کنم هنوز در حاله ای از ابهام است و نمی توان به دقت گفت عامل این دستگیری سریع و و دقیق چه کس و یا کسانی بودند و نکته جالبتر اینکه عده ای از این افراد هم بعدا در مورد حکمشان تجدید نظر شد مثلا رجوی که ابتدا به اعدام محکوم شد اما بعدا حکم او به زندان تبدیل شد در عین حالی که ز افراد برجسته هم نبود ولی بعدا به ریاست این سازمان رسید. این سازمان بعدها به لاک دفاعی نظری رفت و کم کم با ورود افرادی که اصالتا مارکسیست بودند اعتقادات مذهبی رو کاملا کنار گذاشتن و سازمان مارکسیست شد و حتی این کنار گذاشتن به یک پاکسازی وحشتناک درون حزبی تبدیل شد و بسیاری از افراد این سازمان یا به عمد لو داده شدن و یا در درگیری و پاکسازی از بین رفتن. سه نفر اصلی موسس این سازمان یعنی حنیف نژاد محسن و بدیع زادگان در اولین موج اعدام ها اعدام و از بین رفتن و عملا سازمانی رو که تشکیل داده به دست کسانی دیگر افتاد . اما یکی از مواردی که خیلی جالب نظر هست نظرات امام در مورد این عده هست ایشان از ابتدا به این گروه نظر خوبی نداشتن و حتی مخالف هرگونه درگیری سختی بودن و تمام اینگونه درگیری ها رو رد می کردن و حتی در قضیه ترور نخست وزیر هم فتوای ترور انقلابی توسط پیگیری عده ای از روحانیون و با حکم کسانی غیر از ایشان انجام شد ولی ظاهرا بعدها معلوم شد نظر ایشان ترور نبوده. در زمانی هم اعضای این سازمان تفکرات خودشون رو با واسطه هایی به امام تسلیم کردند اما امام بعد از بررسی سریع به انحراف اونها پی بردن و هیچ وقت تاییدشون نکردن و حتی یک بار از ایشون سوال شد شما به چه شکلی از زاویه اینها از قبل مطلع شدید ایشان فرمودن: من دیدم اینها از من مسلمانتر هستن این من رو به شک انداخت. می بینید که شیطان برای نشان دادن خودش حتی در لباس مسلمان کامل هم به میدان میاد اما چشم بصیر روح اله می خواد تا انحراف رو ببینه. موضوع بعدی حمایت از این سازمان هست این سازمان توسط برخی از روحانیون هم همراهی میشد (البته خلاف نظر امام راحل) .آقای رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود اشاره به نامه ای به امام می کنن که مضموم اون تقریبا این هست که آاق رفسنجانی به امام می نویسن که شما درست می گفتید در مورد این سازمان و من مدتی است که دیگر سهم امام را به اعضای این گروه نمی دهم. این مسیله نشان از کمک های قبلی ایشان و حتی آیت الله منتظری به این سازمان بود اما بعدا ها از این کار منصرف و حتی نادم هم شدند البته این زمان بعد از انقلاب همنبود بلکه چند سال قبل از انقلاب. برخی روحانیون حتی سهم امام رو به همون شکلی که گفته شد در اختیار این سازمان می گذاشتن ولی خوب بعدها این سازمان خودش رو بیشتر نشون داد و از این کار عقب نشینی کردن. اما دلایل انحراف این گروه فراوان هست اما علاوه بر اون مواردی که دوست ما اشاره کردن باید مد نظر داشت روحانیون دفاع های خوبی از این گروه کردن اما سران این سازمان در نهایت با ایجاد تفکرات انحرافی کم کم خودشون موجبات خروج از ریل مستقیم رو فراهم کردن. یکی از عوامل مهم عدم همکاری با این گروه از جانب طبقه روحانی و عموم مردم تفکر اما مبنی بر جنگ نرم بود که مخالف منش مسلحانه این گروه بود اما امام در تمام موادر با این مشی مخالف بود ولی این گروه علاوه بر روش نادرست انحراف هم داشتن که اما خیلی زودتر این انحراف رو دیده بودن و این باعث شد این گروه در عموم و توده مردم نفوذ بالایی نداشته باشه و در دراز مدت با بحران روبرو بشه. نباید از ذهن دور کرد که این گروه تجربه کافی نداشتن و در فازهای اول هم برای به دست آوردن اسلحه و آموزش علاوه بر مطالب داخل متن های پیش و کمک از گروه های فلسطینی از چریک های فدایی خلق هم کمک گرفتن ولی بعدا با همین گروه هم به بن بست رسیدن و بینشون هم درگیریهایی پیش اومد. و بعد از انقلاب این گروه کامل از مسیر اصلی خودش خارج شد و تبدیل به کانونی برای منحرفینی شد که علی القاعده به فکر به دست آوردن قدرت هم بودن و این در هر گروهی طبیعی هست ولی بعد از پس زده شدن در توده ها به فکر راه های دیگه ای افتادن و یکی از این راه ها کتادر سازی سازمانی در سازمانها و ادرات بود و از این منظر نه تنها ما در ابتدای انقلاب بلکه در بعد از اون و حتی تا همین الان هم داریم ضرباتی از این گروهک می خوریم.و نمونه هایی چون خارج شدن برخی از پرونده ها از بایگاننی ضد اطلاعات ارتش در ابتدای انقلاب و حمله به ستاد کل نیرویهای مسلح و دستبرد اسناد این بخش و همچنین پنهان ماندن چهره عده بسیاری از افراد شبکه جوش و کودتای نوژه و... رو میشه مثال زد. جالبتر اینکه این گروهک هنوز هم گاه و بیگاه شاهد موضع گیری و دخالتش در اوضاع داخلی هستیم مثل کشته سازی در فتنه ای سال ۸۸ و تلاش برای براندازی نظام و... به همین دلیل هست که هنوز هم در اذهان عمومی مردم جا افتاده که هر کسی در سازمانی و یا اداره ای کاری خلاف انجام میده مردم به سرعت لفظ منافق رو در مورد اونها به کار می برن چون اونها این کادر سازی رو داشته و هنوز هم فکر می کنم دارن و بسیار در این مورد خوب و پیچیده عمل می کنن به شکلی در این مورد استاد و همه فن حریف شدن. بعضا ضرباتی که این افراد و کادرهای اونها به این کشور زدن خیلی از ضربات دشمن در جنگ نظامی کاراتر بوده و هست. موضوع بعدی اینکه این سازمان بعد از خروج از ایران و سپس بعد از اشغل عراق با بحران هویت موجه شده وبه همین دلیل دیگه شاید نمی تونه افراد خودش رو توجیح کنه چراکه اساسنامه این سازمان در موارد بسیاری توسط خود سران این گروهک نقض شده و این سوالاتی جدی در این مورد به وجود آورده مثلا رابطه جنسی رجوی با خانم های عضو این گروهک و یا رابطه خوب با امریکا که در اساسنامه این سازمان دشمن واقعی هست و.... باعث ایجاد سوالات فراوان در بدنه تشکیلاتی این گروهک شده و انشقاق داخلی سرخوردگی و بی هدفی رو موج زده و شاهد بروز مشکلات فراوان عقدیتی در اونها شده این در دراز مدت عامل روانی این گروهک رو از بین می بره و دیگر توان نگه داشتن اونها رو نخواهد داشت. سعی می کنم در بخش بعدی به گوشه ای از نحوه آموزشهای این گروهک اشاره کنم.
  3. رضا جان سپاه ولی امر ساختارش خیلی بزرگتر از یه واحد حفاظتی هست و صرفا فقط اسمش این هست ولی در واقع سازمان و هدفش خیلی بزرگتر و پیچیده تر هست.و یکی از وظایفش حفاظت رخبری هست که البته باز مجبورم بگم بیشتر این محافظین باز همون بچه های انصار هستن.سپاه ولی امر بیشتر شبیه یه لشگر با ساختار خاصش هست. در مورد انصار هم نخواستم اسم بیارم شما اسم آوردید ولی این نیرو هم در هر استانی زیر نظر فرمانده سپاه هست و قبلا هم همین طور بوده و در تهران هم زیر نظر فرمانده سپاه نه فرمانده بسیج و عملا سطح آموزش و توانایی اینها خیلی فراتر از نیروی های مقاومت هست. من بارها گفتم ارتش از نبود تفکرات جدید بروکراسی اداری و سیستم قدیمی نبود تجهزات و وسایل نو و جدید و همچنین تا حدودی بودجه کم رنج می بره و شاید بزرگترین عامل ساختار نظامی خاصش باشه و عدم ورود تفکرات جدید و به روز به اون ولی با تمام این تفاسیر نیروی انسانی بسیار قوی و آموزش دیده ای داره و هیچ حرفی درش نیست هر چند باتغییراتی از این هم میشه بهترشون کرد. اما سپاه جذب تفکر و تکنولوژی خوبی داره بودجه اش هم بد نیست ولی نیروی انسانی اون قابل مقایسه با ارتش نیست که این مورد رو با عاملی دیگه پوشش میدن. به فرض مثال از نظر من و تجربه کاریم توان حتی یه سرباز ارتشی با بقیه رده های نظامی در ایران اصلا برابر نیست تا برسه به تکاورهاش مثلا همون عکسی که یه نیرو ویژه یا بهتر بگم تکاوری دریایی با فرمانده نیروی دریایی در حال دست دادنه رو نگاه کنید از ریخت و قیافه این فرد و دستهاش می تونید بفهمید این فرد چه اندازه زحمت کشیده و سختی کشیده تا این شده. یا مثال دیگه ای می زنم همین یکی دو هفته پیش آقا رفته بودن به مراسم سردوشی سپاه وقتی فیلم و سخنرانی رو داشت پخش می کرد به جرات می تونم بگم اگر من به عنوان یه نظامی اونجا بودم نیمی از فرمانده ها و افراد سردوشی بگیر رو بازداشت میکردم چون حتی لباس پوشیدنشون مشکل داشت از سر دوشی بگیر انتظاری نیست ولی از فرمانده ای که بعضا لباس تکاوری هم پوشیده دیگه نوبره.
  4. دوست عزیز عکسها خیلی قشنگه ولی همه اینها تکاور نیستن . بین تعابیر تکاور نیرو مخصوص و نیرو ویژه و .... خیلی تفاوت هست ولی شما همه رو یکی فرض کردین و همه جور عکسی اینجا قرار دادین. اون فردی که با فرمانده نیروی هوایی راه میره رو نمی شه در موردش خیلی دقیق بحث کرد ولی در کل حفاظت شخصیتهای مهم ارتش با یگان نوهد هست معمولا و افرادی انتخاب میشن که نوهدی باشن و دوره حفاظت و اطلاعات هم باید بگذرونن. توی سپاه هم با نیروهای صابرین هست و برای حفاظت شخصیتهای مهم دولتی و مملکتی هم نیروهای سپاه یه بخش به اسم حفاظت شخصیت ها دارن که از رهبر تا ریاست جمهوری و ...با با اونهاست . ماشا الله توی ایران کم از این شیر مردها نداریم
  5. منظور از اون حرف در مورد تصاویر هم اینه که ماهواره با زوم روی زمین می تونه در هر عکسش 100 متر مربع رو پوشش بده .هر چقدر قدرت دوربین بیشتر باشه می تونه محدوده کمتری رو پوشش بده و دقت بالاتری داشته باشه یعنی این ماهواره می تونه در هر عکس ۱ هکتار رو تصویر برداری کنه. به هر حال تبریک می گم و به امیدد روزهایی که شاهد سیستم موقعیت یاب ایرانی سیستم های تلویزیونی و جاسوسی و مخابراتی ایرانی هم در فضا باشیم ان شا الله.
  6. خوب دوستان الان می تونین در مورد این موضوع بحث کنید و من هم در حد توانایی در خدمت هستم.
  7. خیلی از جوانهایی که من می شناسم تیم های کار فرهنگی و تبلیغاتی راه انداخیتن و توی شهر ما هم چند تا راه انداختن این بی شعورها فکر می کنن هر کاری بخوان می تونن بکنن ولی نتیجشو می بینن.
  8. سلام دوستان با توجه به اتفاقات منطقه دوست داشتم یک مقاله اجمالی در مورد کودتاهای مخملی قرار بدم ان شا الله مفید باشه. انقلاب های مخملی و رنگی: در واقع انقلاب پروسه ای است که باعث تغییر ساختار و سیستم سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی می شود و ممکن است همراه با خشونت و هرج و مرج باشند؛ اما از سال 1989 یک نوع تئوری جدید توسط جین شارپ مطرح شد که هدف آن تغییر سیستم های موجود بدون خشونت بود. در این روش خواه سیستم حاکم دمکرات و آزاد باشد یا نه ، هدف طراحان براندازی است ؛ در ابتدا این روش در کشورهایی که سیستم اقتدارگرا داشتند استفاده شد اما تجربه به ما نشان داده است که این روش در هر جایی که ساختار سیاسی آن منافع غرب بویژه آمریکا را تامین نکند اعمال می شود. لازم به ذکر است که این روش برای براندازی برگرفته و کپی از انقلاب ایران در سال 1979 میلادی(1357هجری شمسی) است ،انقلابی که شاید از اولین انقلاب های نرم باشد که بر پایه استفاده از قدرت توده ها و نافرمانی مدنی بنا شده است الگویی که قدرت خشن برای انقلاب را رد و بر نظریه انقلاب نرم برای رسیدن به هدف استوار است. میشل فوکو به الگو بودن انقلاب ایران در آینده اشاره دارد و به شکلی آن را انقلابی نوین و نئو مدرن می داند ؛ این موضوع باعث شد جین شارپ که روابطی هم با سازمانهای جاسوسی آمریکا به خصوص سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) دارد ، سعی در تبیین استراتژی نوینی بر پایه این انقلاب کند و محصول آن انقلاب ها مخملی است که مبانی آن در کتابی تدوین در دسترس قرار گرفت و با هدایت و سازماندهی همین سازمان و دولت آمریکا گاه و بی گاه شاهد انجام آن در کشورهای جهان و به خصوص در آسیا هستیم . در این روش مخالفین و گروه های تاثیر گذار توان خود را از روشهای رسانه ای ، اینترنتی و حتی انواع قدیمی تبلیغ چون شبنامه و...بسیج کرده و به شکلی با انجام نافرمانی مدنی و بسیج توده ها و اقشاری سعی در فشار بر قدرت حاکم دارند می کنند و سپس با ازدحام و تجمع در مراکز اصلی مانند رادیو و تلویزیون ، پارلمان و مراکز اصلی دولتی اجازه عکس العمل را از حاکمیت سلب کرده و در واقع باعث فلج شدن نهادهای اجرایی و تقنینی می شوند. روش کار این انقلابهای مخملی ایجاد نارضایتی ، مطرح کردن مشکلات و نارسائیها و در برخی موارد ناکارآمدی ساختار حاکم است ، هر چند قصد انتقاد و اصلاح و نهایتا بهتر شدن شرایط و یا حل مشکلات نیست بلکه هدف بزرگ کردن مشکلات عادی و طبیعی در هر سیستمی است . برای مثال می توان گفت مشکلات اقتصادی بدون توجه به ریشه های آن مانند مریض بودن اقتصاد ، نبودن منابع و...مورد بحث و بزرگنمایی قرار می گیرد و یا حتی در بعد اجتماعی نیز مواردی که در هر جامعه و سیستمی وجود دارد دستاویز ایجاد موج برای بهره برداری طراحان و رهبران مخالفین می شود ، مثلاً اخراج دانشجو و یا مواردی جزی تقلب در انتخابات و یا موارد مشابه و هدف تنها به دست آوردن مستمسکی برای ادامه روند طراحی شده است. به شخصه اعتقاد ندارم تغییراتی که تا کنون در دنیا به این روش اتفاق افتاده انقلاب بوده باشند چراکه انقلاب شاخصه های خاص خود را دارد که هیچکدام در این روش دیده نمی شود؛ انقلاب بر گرفته از شور و شعور مردم در جامعه ای و تلاش برای تغییرات بر اساس یک ایدئولوژی و در سایه ای رهبری انقلاب می باشد ، اهداف آن مشخص ، دلایل نارضایتی منطقی و نهایتا پس از آن هم نهادها مردمی و تغییرات اعمال می شود ؛ ولی در این روش عملا هیچ یک از این موارد صدق نمی کند و تنها هدف خارج کردن قدرت از دست جناح و گروه حاکم است. این روش کپی ناقصی از انقلابهای واقعی است که در عمل چیزی جز هرج و مرج به همراه ندارد و در عین حال باعث ایجاد تفکر آشوب در طرفداران می شود این تفکر ممکن است در مردم مورد هدف باعث ایجاد آشوب های طولانی خیابانی در طالها و دهه ها شود و نمونه آن را می توان در کشورهایی که شاهد این به اصطلاح انقلاب ها بوده اند دید مانند اوکراین یا گرجستان و..... اما یکی از مشخصه های این روش این است که پس از مدتی عدم صداقت در شعارهای رهبران آن مشخص می شود و همان مشکلاتی که مستمسک گروهی برای این کودتا شده باز پا برجا خواهد بود و در عمل تظاهر کنندگان به این موضوع واقف شده که تنها مورد سوء استفاده برای منافع عده ای قرار گرفته اند ، ولی تمامی مشکلات هنوز پابرجاست ؛ و سیستم های برآمده از این روش معمولا در بازه ای زمانی که گاه به یک دهه هم نمی کشد فرو می ریزند ؛ و باز مصداق این موضوع را می توان در کشورهای اکراین ، قزاقستان ،گرجستان و ..... به صراحت و روشنی دید. این روش در ابتدا برای از بین بردن قدرتهای حاکم در کشورهای بلوک شرقی که هنوز دارای تفکر کمونیستی و سوسیالیستی بودند و منافع غرب در آنها تامین نبود استفاده شد. در این روش سعی بر این است که حول محورهای مشترک تمام مخالفان اتحادی شکل بگیرد مانند استفاده از رنگ یا لباسی خاص و یا مطالبات همگانی و بودن چندین رهبر و هدایت رسانه ای از شاخصه های آن است ؛ اما خود این عمل باعث می شود پس از انجام این کودتا ، به اصطلاح انشقاقی در صفوف مخالفان پدید آید چون ایدئولوژی حاکمی وجود ندارد و جنگ قدرت در میان رهبران مخالفان به شکلی بروز و ظهور پیدا می کند ، این موضوع را نیز می توان در اکراین دید که خانم یولیا تیموشنکو به عنوان یکی از رهبران مخالفان با یوشچنکو همراه بود ولی در آینده ی انقلاب مخملی نه تنها انشقاقی بین آنها پیدا شد بلکه خود نیز از مخالفان سرسخت یوشچنکو شد و در انتخابات بعدی نامزد ریاست جمهوری و رقیب یوشچنکو شد. اما در این انقلابهای مخملی مواردی هست که به عنوان شاخصه های آنها مطرح میشود مانند: 1) در بیشتر موارد به صورت آرام و با عدم اعمال خشونت هستند. 2)شعارهای آنها عمدتا در مورد دمکراسی و آزادی بیان و مطبوعات و بزرگنمایی مشکلات عادی در هر سیستمی و بر پایه لیبرالسم است. 3)نقش دانشجویان ، نهادهای غیر دولتی(NGO) و احزاب مخالف در آن برجسته است. 4) دلایلی مانند اقتدارگرایی ، فقدان چرخش نخبگان ، ناکارآمدی سیستم حاکم در حل مشکلات و عدم مقبولیت عمومی می تواند زمینه ساز یا عامل تحرک بیشتر باشد. 5)تحرکات مورد حمایت غرب بویژه آمریکا است. همچنین اظهار می شود این انقلاب ها در کشورهایی رخ می دهد که جریان سیاسی آزاد نبوده ، مطبوعات و رسانه ها در دست حاکمین و در خفقان باشند ، انتخابات آزاد وجود نداشته باشد، جریان حاکم بر تمام قدرت اقتصادی و سیاسی مسلط باشد و فقر و بیکاری در جامعه دیده شود ؛ هویت ملی مخدوش و اختلاف طبقاتی احساس شود ، فساد اداری مشهود و مخالفان سرکوب شوند ؛ همچنین عدم تامین خواسته های مردم و دوری حاکمین از مردم نیز عوامل دیگر ایجاد اینگونه انقلابها هستند. اصلاحات علمی و آزادی سیاسی را مانع تحقق این روش براندازی می دانند. اما با توجه به اینکه این جریانات را نمی توان انقلاب واقعی دانست ، این شاخص ها هم که در واقع شاخصه های انقلاب های واقعی هستند با تعریف و هدف این روش و جریان مطابقت ندارد ؛ خود انقلاب نرم نیز تعریف خاص خود را دارد و می توان انقلاب ایران را در این مورد مثال زد چراکه انقلابیون در ابتدای امر و در مراحل انقلاب و در طول سالها مبارزه دست به سلاح نبردند و تنها مقاومت عده ای از مهره های رژیم قبلی باعث درگیریهای مسلحانه در مراحل بعد شد. و باز می توان دید در مورادی هیچ کدام از این شاخصه ها سنخیتی ندارند ، مانند انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 ایران و این تنها نشان می دهد قصد رهبران و گردانندگان این نوع انقلابها تغییر و اصلاح نبوده وهدف تنها نابودی ساختار موجود و جایگزینی با سیستمی تامین کننده منافع غرب است. در این انقلابها رسانه های دیجیتال مانند سایت های اجتماعی و ماهواره ها سعی در رهبری و بسیج توده ها دارند و به همین خاطر این جریانات بیشتر در طبقه متوسط جامعه رخ میدهد که دسترسی و توانایی استفاده از ابزارهای نو را دارا می باشند و معمولا طبقه مرفه جامعه نیز در برخی موارد جهت به دست آوردن منافع خود با این روند همراه میشود و حتی هزینه های آن را تقبل می کند. در ضمن در این نوع براندازی بیشتر قشر جوان از طبقه متوسط در دستور کار گردانندگان قرار دارد تا جایی که با دادن آزادیهای ظاهری هم شده سعی در تهیج و تشجیع این قشر می کنند. در این روش پس از تغییر ساختار پاکسازی خشن وجود ندارد و همه گروه ها و جناح ها حق شرکت در ساختار جدید را دارند ، اما در واقع با اجرای بیانیه حقوق بشر و دمکراسی و آزادی با تعریف غربی آن و حتی درخواست مخالفان در طی روند برای دخالت نیروهای خارجی عملا کشور مورد نظر به دامان غرب خواهد افتاد. از نمونه های این انقلابها می توان به نمونه هایی چون انقلاب 5 اکتبر سال 2000 صربستان و استعفای اسلودان میلوشوویچ ، انقلاب گل رز گرجستان در سال 2003 و برکناری شوارد نازه و به قدرت رسیدن ساکاشویلی ، انقلاب نارنجی اکراین به رهبری ویکتور یوشچنکو و برکناری رقیبش ویکتور یانکوویچ و انقلاب گل لاله در قرقیزستان و به قدرت رسیدن عسگر آقایف اشاره کرد. در مورد این به اصطلاح انقلاب ها باید مد نظر داشت ، چون قدرت مخالفین در توده های مردمی است استفاده از روشهای سخت مانند دخالت پلیس و نیروهای امنیتی کارساز نمی باشد و در مواردی نتیجه عکس خواهد داشت و باید از روشهایی برای روشنگری و بالا بردن سطح عمومی درک سیاسی افراد جامعه و نهایتا از روش مشابه برای مقابله با مخالفین استفاده کرد که همانا استفاده از قدرت توده های مردمی موافق با نظام حاکم است. شاید یکی از بهترین راه کارها استفاده از نظرات نخبگان و خواص آگاه از امور و تاثیر آنها در اجتماع معترضین که بعضاً جوانان هستند باشد ؛ زیرا این قشر عادت به تعقل دارد و در صورت اغنای سیاسی و اقتصادی مطمئناً در تفکرات خود تجدید نظر خواهند کرد.این موضوع باید از طریق رسانه ها ، مطبوعات و یا حتی میتینگ ها و گفتگوهای دانشجویی پیگیری شود. در کل می توان گفت تنها زمانی حرکت مردم برای انقلاب واقعی موفق خواهد بود که مردم همگی در مورد سیستم حاکم هم رای باشند و پس از مخالفت و تحرک برای تغییر و انقلاب در عده ای از افراد جامعه، بقیه اقشار و گروه های آن جامعه اگر کمکی به مخالفین نمی کنند لااقل کناری ایستاده و نظاره گر امور باشند و در صورت همراهی عده ای از مردم با جریان حاکم نمی توان ادعا کرد که اصلاً انقلابی در حال شکل گیری است. چراکه هنوز سیستم دارای طرفدارنی است و ممکن است امکان انقلاب را از مخالفین سلب کنند. همچنین نباید فراموش کرد انقلابهای مخملی نتایج آزمایشگاههای جاسوسی آمریکا و غرب است و به دلایلی مانند بسط قدرت آمریکا و تامین منافع آن ، ایجاد انقلابهای ساختگی برای تخلیه فشار توده های مردمی است که ممکن است به انقلابهای واقعی منتهی شوند ساخته شده است ، فشارهایی که زمینه را برای انقلابهای واقعی فراهم می کنند. نکته دیگر در انقلابهای واقعی تاثیر ایدئولوژی و تکنولوژی در آنها است اما در این روش اثر خاصی از ایدئولوژی نیست و تنها استفاده از تکنولوژی بسیار قوی و وسیع است که خود باعث شده حرکات و جریاناتی که در گذشته سالها طول می کشید با سرعتی بیشتر و با تکیه بر ابزارهای نو ارتباطی و رسانه ای به سرعت اتفاق بیافتند. این انقلابها هیچ آرمان و هدف بلند مدتی ندارند و از همین رو خیلی زود به بن بست می رسند و مردم خواستار برگشت به شرایط قبل هستند و این نشاندهنده این است که این انقلابها به تمام معنا انقلاب واقعی نیستند چراکه انقلاب های واقعی دارای دوره هایی هستند که باید طی شوند مانند دوره انقلاب ، دوره پاکسازی(حال نرم یا سخت) ، دوره تثبیت ، دوره تلاش برای تحقق آرمانها و نهایتا افول هستند ؛ ولی این شبه انقلابها تنها سرابی از انقلاب هستند که هیچ کدام از مراحل و شاخصه های انقلاب های واقعی را دارا نمی باشند و رهبران این حرکتها نیز بعد از طی این روند به مهره هایی معامله گر تبدیل می شوند و عملا آنچه مردم به دست آورده اند را مورد معامله قرار می دهند. در واقع تظاهرات کنندگان و مخالفین می دانند چه چیزی نمی خواهند اما نمی دانند چه چیزی می خواهند و این موضوع در فقدان ایدئولوژی و نقشه راه باعث سرخوردگی و شکست این انقلاب ها می شود. استفاده از مطلب با ذکر نام سایت و نویسنده مجاز است.
  9. خود جین شارپ یکی از تحلیل گران اطلاعاتی و عملیاتی سیا هست . خود این انقلاب های مخملی رو بر اساس انقلاب ایران پایه ریزی کرد و جالب اینکه این سیستم رو هر جایی پیاده کردن جواب داده ولی در ایران تا الان دو بار کلید زدن ولی به نتیجه نرسیده. موضوع بعدی اینکه من در تاپیک تونس و مصر اشاره کردم شبیه سازی جز به جز جریانهای منطقه از روی انقلاب ما هست و مثلا در مصر و تونس به وضوح میشه اون رو دید مثل وارد شدن یک رهبر از کشوری خارجی و سخنرانی دیکتاتور و اینکه من صدای انقلاب شما رو شنیدم کشتار مردم مقاومت و بعد سر کار اومدن اشخاصی مثل بختیار و...
  10. [b]بخش سوم:[/b] رجوی از روسای بنام و بازماندگان بود که در سال 58 جهت انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد ولی به دلیل عدم رای سازمان به قانون اساسی این امر منتفی و رجوی از کاندیداتوری کناره گرفت و سازمان طی بیانیه ای در تاریخ 3 بهمن 58 از شرکت در انتخابات صرفنظر کرد. در طی جنگ سازمان در سایه این اتفاق سعی در سازماندهی مجدد کرد و این کار را همدوش بنی صدر طی می کردند ، این کار صرفا برای کاهش بحرانهای سیاسی بود که گریبانشان را گرفته و موقعیتی در خطر داشتند. سازمان اعتقادات خود را یکباره با مردم و هوادارانشان مطرح نمی کرد و حسب شرایط زمانی و مساعد بودن زمینه و مورد خطاب مواضعی اتخاذ می کرد و آرا درون سازمانی و آنهایی که انتشار عمومی می یافت متفاوت بود و نهایتاً با برکناری بنی صدر سازمان مواضعش مشخص و در کنار دشمن قرار می گیرد و در 30 خرداد سال 1360 اعلام جنگ مسلحانه بر علیه انقلاب می کند.. دست به ترور شخصیتهای داخلی زدند و به دنبال پایگاهی در خارج گشته و هنوز هم مشغول فعالیت بر علیه انقلاب هستند. مجاهدین در ابتدای شاید تفکر دولتی ائتلافی را در سر داشتند که از همه گروه ها و احزاب تشکیل شود و بر این اساس هم برای خود سهمی در نظر گرفته بودند که بتوانند کرسی هایی در مجلس و کابینه دولت داشته باشند ولی سیستم مورد نظر امام و رای مردم جمهوری اسلامی بود و این موضوع باعث شکست بخشی از اهداف آنها در ورود مستقیم به دولت ، مجلس و ادارات شد. در برهه ای سعی کردند آیت اله طالقانی را با خود همراه و در مقابل امام قرار دهند اما ایشان متوجه منظور سازمان گشته و این توطئه را خنثی کردند و خود را مقید به دستور امام راحل دانستند. در طی شکل گیری انقلاب این گروه با بقیه گروه ها مانند توده ای ها ، فدائیان اسلام ، چریکهای فدایی خلق ، نهضت آزادی وجبهه ملی و.....و نهایتاً قشر اصلی عامل انقلاب یعنی مردم طرفدار روحانیت به رهبری امام همراه شدند و در قبل از انقلاب هم بیشترین کشته شدگان در درگیریهای مسلحانه با رژیم سابق را داده بودند ولی بعد از انقلاب با توجه به مسیر انقلاب ، امام و مردم سازمان وارد مسیر انحرافی و بیراهه ای شد و تفکرات لائیک و در برخی مواقع مارکسیستی که نفساً مخالف هرگونه دینی بود به التقاط با انقلاب انجامید و امام راحل نیز بنا بر وظیفه شرعی و قانونی این گروه را کنار زدند. این گروه پس از فرار بنی صدر و اعلام جنگ با انقلاب به حالت مخفی رفته و کادر و نیروی خود را از کشور به خارج و در عراق منتقل کرد که حال در جنگ با ایران بود و بیشترین کمک اطلاعاتی و عملیاتی را به رژیم بعثی عراق کردند ؛ البته هنوز هم کادرهایی در کشور دارند. از آن زمان در قالب گروهی منحرف و ضاله هنوز هم دست به اقداماتی همچون ترور شخصیت های برتر و بمب گذاری می کنند که نمونه آن در دهه های اخیر بمب گذاری حرم مطهر امام هشتم در مشهد مقدس ، ترور شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به عنوان یکی از نوابغ و تئوریسین های نظامی استراتژیکی و مهره ای انقلابی در نظام ، که شاید نبود این فرد واقعاً موجب خلعی در برخی زمینه ها می شود و یا اقدامات جاسوسی در پرونده هسته ای ایران است. در عراق نیز عملکردی بسیار وحشیانه داشته و در بازجویی و شکنجه مردم این کشور ، کشتار مخالفان رژیم بعثی به خصوص کردها و شیعیان به این رژیم کمک های فراوان کردند. در جنگ تحمیلی عراق بر ایران بارها مستقیم در جبهه ها بر علیه نیروهای نظامی و مسلح ایران وارد عمل شده و نمونه بارز آن عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) و پیشروی تا چند ده کیلومتری شهر کرمانشاه و قتل و کشتار فجیع در مسیر حرکت خود در شهرهای سرپل ذهاب ، کرند و اسلام آباد از دیگر اقدامات این سازمان است. این سازمان وارد کجراهه ای شده بود و هوز هم بر آن باقی است که با راه اصلی انقلاب و مردم ایران هماهنگ نبود راهی که امام راحل می فرمودند: این مردم راه اسلام را پیدا کرده اند و اسلام می خواهند و اگر امروز من هم از اسلام خارج شوم مرا هم کنار می گزارند. و این جبر تاریخ است که هر کسی از راه اصلی اسلام و صراط مستقیم الهی خارج شود در ضلالت فرو خواهد رفت تا جایی که این سازمان در برابر همان خلقی قرار می گیرد که سعی در رهایی آن داشتند و دایعه ای مبارزه برای آن ؛ اصول حقه انقلاب را نتوانستد تحمل کنند و به رویارویی با آن پرداختند و مردم نیز این افراد را برای همیشه از خود راندند و حال به صورت عده ای آواره در تمام دنیا سرگردان هستند و هر روز را در زیر پرچم کشوری و دولتی هستند ، روزی عراق بعثی روزی هم آمریکایی که آن را امپریالیسم می دانستند و یکی از اقدامات خود را مبارزه با آن در نظر گرفته بودند و در سایه سازمان مللی هستند که تبدیل به سازمان چند کشور شده است و هنوز هم به شرارات خود ادامه میدهند. اما این کلام حق است: آرى منافقان در فروترين درجات دوزخند و هرگز براى آنان ياورى نخواهى يافت(نساء –آیه 145) [b] استفاده از مطلب با ذکر نام و نام سایت مجاز است.[/b]
  11. ممنون دوستان آقا مصطفی یا بهتر بگم مصطفی جین شارپ خودتون هر طور می دونید بقیه کم و کسری ها رو اضافه کنید ولی در کل برای شناخت موضوع بد نیست.
  12. lموضوع اینه دوستان مردم این کشورها می دونن چی نمی خوان و دقیقا از ابزارها و شاخصه های دینی هم برای رسیدن به این خواسته استفاده می کنن .دلیل هم داره و اون اینکه فرهنگ و هنجارهای هر جامعه ای بر اساس اعتقادات اون شکل می گیره و این فرهنگ و تنها این فرهنگ می تونه اجتماعات رو دور هم جمع کنه و مثلا در این کشورها شما نمی تونید با بشارتهای مسیح مردم رو تهیج م تشجیع و براشون آرمان بسازین ولی فرهنگ قالب اسلام هست و تکیه همه هم بر این فرهنگ. اما مشکل اینجاست که نمی دونن چی می خوان یعنی هیچ تعریف درستی از حکومت ُ دین و ترکیب اونها ندارن عملا خیلی از اونها هم سیستم ایران رو قبول ندارن حالا به دلایلی . اما قصد من گفتن این موضوع هست و اون اینکه نمی دونم قبلا هم شاید گفته باشم ولی من این موضوع رو حتی با دکتر عباسی هم مطرح کردم و ایشون هم همین عقیده رو داشتنن و اون اینکه این مردم مثل زمان مشروطه ما هستن و تازه اول کارشون هست و سالها کار سیاسی و اجتماعی می خوان تا به جایی برسن که ما حالا هستیم(هر چند همین موضع فعلی ما هم ناقص هست)اما با توجه به نفوذ فناوری من فکر می کنم سرعت این کشورها شاید چندین برابر ما باشه و سریعتر این مراحل رو طی کنن. هنوز مونده مردم این کشورها از سیاسیون ترقی خواه داخلی ضربه بخورن مثل ترقی خواهان مشروطه ما ُ هنوز مونده بحران رهبری رو حس کنن ُ جای خالی ایدپولوژی رو حس کنن جای خالی امثال سید جمال و خمینی و مطهری و شریعتی و.... هنوز راه دارن باید خون بدن در داخل و حتی در جنگ خارجی . این مردم مثل بچه هایی هستن که تازه دارن آروم آروم با افتادن و بلند شدن راه رفتن رو یاد میگیرن اما فاصله دارن تا زمانی که بتونن بدون. اینم عرض کنم در مقاله انقلاب هم اشاره ای بود وقتی مردم برای انجام حرکت و یا خواسته ای با هم متحد و تلاش کنن نهایتا باید اسمش رو نهضت گذاشت مثل تنباکوی ما و یا مثل مشروطه خواهی که انقلاب نبود و اتفاقا خیلی شباهت بین اون قضایا و این موارد هست مثلا ما اونجا هم رهبری برجسته نمی بینیم و ترقی خواه و لیبرال و .... هم توش هستن.
  13. ایم یک مقاله است و بعد از اون می تونیم در مورد کلیت موضوع بحث کنیم ولی خوب نثر نثر ادبی نیست نثر تاریخی هست و شاید جای روانتر نوشتن نداره البته این مقاله تلخیصی هست و خیلیاز منبع خودش کمتره.
  14. سلام دوستان ببخشید کمی سرم شلوغه برای همین نرسیدم سریع جواب بدم . این مقاله یه بخش دیگه هم داره و براتون قرار میدم انم شا الله کم و کسری هم داست خودتون زحمت بقیش رو بکشین . یا علی
  15. [b]بخش دوم:[/b] در جریان دستگیریهای سال 1350،تعداد69 تن دستگیر و متهم به حمل سلاح ، کوشش برای براندازی رژیم مشروطه سلطنتی ،هواپیماربایی ،مطالعه کتب مضره شدند و از بهمن سال 1350 علارقم اینکه ساواک و ارتش گمان می کردند این افراد وابسته به نهضت آزادی هستند رسماً وجود سازمان مجاهدین خلق اعلام گشت ؛ دوازده تن به اعدام ،شانزده تن به حبس ابد ،یازده تن به زندانهای 11 تا 15 ساله و 25 تن به زندانهای 1 تا 10 ساله محوم شدند؛ در بین اعدامیون سه تن از بنیانگذاران سازمان بودند (حنیف نژاد -محسن-بدیع زادگان)و 6 تن از کادر مرکزی (عسگری زاده-مشکین فام-صادق-میهن دوست-باکری-محمد بازرگانی)اما محکومیت بهمن بازرگانی و مسعود رجوی به زندان دائم تخفیف یافت. سازمان پس از اعدام و زندانها تجدید سازمان کرد و به سه بخش تبدیل شد و یک کمیته مرکزی تشکیل دادند . رهبر هر بخش جزء سازمان مرکزی بود و تعیین شد جداگانه عضو گیری و تهیه سلاح کنند و اولین کمیته شامل رضا رضایی - کاظم ذوالانوار- بهرام آرام بود ؛ رضا رضایی در سال 1350 در درگیری مسلحانه کشته شد ،ذوالانوار مهندس 25 ساله نیز در بهار 51 در درگیری با ساواک مجروح و دستگیر شد و سه سال بعد ساواک به بهانه فرار او به همراه بیژن جزنی آنها را در تپه های اوین کشتند. بهرام آرام 28 ساله فارغ التحصیل دانشگاه آریامهر از سال 48 به سازمان پیوست و تا سال 50 شناخته نشده بود.این فرد به همراه روحانی و تراب شناس نقش اساسی در کشاندن مجاهدین به یک سازمان مارکسیستی را ایفا کرد. با قتل رضایی و کشته شدن ذوالانوار ؛ تقی شهرام و مجید شریف واقفی به کمیته مرکزی راه یافتند.شهرام در سال 51 محکوم به زندان طولانی شد و پس از گریختن نقش برجسته ای در جناح مارکسیست سازمان داشت. در سال 52 روحانی و حق شناس کوشش به تحکیم روابط با با فلسطینی ها، لیبی ، جمهوری دمکراتیک یمن ، ایرانیان در تبعید بخصوص انجمن اسلامی دانشجویان جبهه ملی ادامه دادند و نشریاتی در دفاع از مجاهدین در بیروت و آلمان چاپ شد. به رغم دستگیریها ، محاکمات و اعدام های اعضا سازمان ، سازمان سلسله عملیاتهایی علیه رژیم انجام دادند. در اواخر اردیبهشت 51 پس از اعدام اولین گروه ،سازمان به پاسگاهی در تهران حمله کردند و طی اعلامیه نظامی خواستار آزادی زندانیان شدند ،یک هفته بعد دفنر مجله این هفته که به اشاعه فرهنگ امپریالیستی متهم شده بود منفجر شد. در بهار 51 به مناسبت بازدید ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا از ایران در انجمن ایران و آمریکا ،دفتر اداره اطلاعات آمریکا ، هتل اینترنشنال ، دفاتر پپسی کولا ، جنرال موتورز و شرکت نفت دریایی و 25 دقیقه پیش از ورود نیکسون بمبی در آرامگاه رضا شاه منفجر شد. اتومبیل ژنرال هارولد پرایس رئیس مستشاران آمریکا را به گلوله بستند و باعث آتش گرفتن اتومبیل شدند ،که بازتابی گسترده در مطبوعات جهانی داشت ، هر چند ژنرال جان سالم به در برد. در 12 مرداد 51 به نشانه اعتراض ورود ملک حسین پادشاه اردن بمبی در سفارت اردن منفجر شد و مجاهدین اعلام کردند: این عمل در تلافی سپتامبر سیاه در سال 1970 و حمله ارتش اردن به فلسطینی ها بوده. در شهریور 51 کلوپ شاهنشاهی ،مرکز سازمان دفاع غیر نظامی ، فروشگاههای کوروش و فردوسی ، اسلحه خانه پلیس قم و نمایشگاه صنایع نظامی را بمب گذاری کردند. بین سالهای 52 تا 54 حملات را شدیدتر و در سال 52 دوبار با پلیس به نبرد خیابانی پرداختند ودر ده ها ساختمان شامل دفتر هواپیمایی پان آمریکن ، کمپانی نفت شل ، هتل اینترنشنال و ... بمب گذاری و سرهنگ هاوکینز معاونت هیئت مستشاری نظامی آمریکا را کشتند. در فرودین 54 به اعتراض بازدید پادشاه اردن از ایران جلوی ساختمان سفارت انگلیس و دفتر شرکت هواپیمایی پان آمریکن بمب گذاری کردند. و 30 فروردین 53 به مناسبت بازدید کسینجر وزیر خارجه آمریکا در دفتر کمپانی  یکی از دفاتر نمایندگی شرکتهای آمریکایی بمب گذاری کردند. در بهمن 53 پاسگاه ژاندرمری لاهیجان را منفجر و در اسفند سرگرد زندی پور متصدی زندان کمیته را کشتند؛ در اردیبهشت 54 به تلافی اعدام نه تن از زندانیان سیاسی (جزنی و یارانش) دو مستشار آمریکایی و یک افسر نیروی هوایی ایران را ترور کردند. تلفات مجاهدین از سال 51 تا 57 ، 83 تن بوده است که 3 تن از کشته شدگان سازمان زن بودند ؛ افراد سازمان بیشتر از قشر روشنفکر تحصیل کرده بودند و بیشتر از استانهای مرکزی بخصوص اصفهان ، مشهد و فارس بودند و فرزندان کسبه ، بازرگانان متوسط بازاری ، مذهبی و سنتی بودند و عموماً مسلمان و بیشتر این افراد از دانشجویان پلی تکنیک تهران ، علوم طبیعی ، دانشکده های مهندسی و کشاورزی و دانشگاه آریامهر بودند ولی در کل مجاهدین موفق به جذب طبقه کارگر در مراکز صنعتی نشدند. در سال 54 سازمان به رغم ضربات مهلک رژیم به دلایلی مانند شور انقلابی و جسارت و شجاعت افراد برای نبرد مسلحانه با رژیم مخوف پلیسی مورد توجه و حمایت قشر گسترده ای از مردم و همگام با فدائیان بعنوان اپوزسیون کوبنده رژیم شاه شناخته شده بودند ولی گرایش به مارکسیسم نیز در سازمان پیشرفت کرده بود. طی سالهای 52و53 و تحقیقات سازمان و بحث و گفتگو و عدم موفقیت در حذب کارگران کارخانه ها در سال 54 سازمان طی بیانیه ای اعلام کرد((پس از چهار سال مبارزه مسلحانه و دو سال بحث و گفتگوی ایدئولوژیکی بدین نتیجه رسیده ایم که مارکسیست تنها فلسفه واقعی انقلاب است.....در آغاز گمان می کردیم می توانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالیکتیک بپذیریم. اینک دریافته ایم چنین پنداری نا ممکن است ، مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است. از آنجا که اسلام بدلیل اعتقاد به خدا ، نبوت و قیامت نمی تواند در ردیف نیروهای بالنده اجتماعی ، مبشر پیروزی نهایی زحمتکشان و مستضعفان (کارگر و دهقان) بر نظامات طبقاتی استثماری بوده و جامعه تولیدی بی ظلم و ستم و بی طبقاتی بر پا سازد پس اجتماع تولیدی و نفی کامل هرگونه بهره کشی و ظلم و ستم اعتقاد و باور عینی قابل حصول اسلام نیست)). دستگیری و اعدام سازماندهندگان اصلی و عدول از ایدئولوژی موجب جدایی در صفوف مجاهدین و اختلاف و دشمنی شدید بین آنها گردید و از آن پس دو سازمان مجاهدین رقیب ایجاد شد یکی همان مجاهدین مسلمان با همان نام و عنوان اصلی و متهم ساختن گروه دیگر مبنی بر تحت کنترل در آوردن سازمان از طریق کودتا یا خونریزی و دیگری مجاهدین مارکسیست به نام سازمان مجاهدین خلق ایران که در جریان انقلاب با گروه های مائوئیست ادغام شد و سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر که به نام پیکار معروف شد را تشکیل داد. جدایی و انشعاب به نفاق و دشمنی آنها علیه یکدیگر حتی در درون خانواده ها انجامید مثلاً خواهر از برادر و برادر از برادر و زن از شوهر .بسیاری از کسانی که مارکسیست شدند از افراد مسلمان و متعصب و معتقد به اصول توحید بودند مانند روحانی ، تراب حق شناس که عضو تیم ایدئولوژی بودند یا نقی شهرام ، پوران بازرگان همسر حنیف نژاد (در صورتی که برادرش در مجاهدین مسلمان باقی ماند). سه عامل عمده موجب مارکسیست شدن سازمان شد:1)سرخوردگی از روش روحانیون مخالف رژیم در ایران در زمینه پشتیبانی از مجاهدین.2) ناتوانی جذب روشنفکران و تحصیلکردگان جدید.3) بحث و گفتگوی مداوم و پایان ناپذیر با جناح چپ روشنفکران ، فدائیان ، رادیکالهای زندانی ، سازمان دانشجویان خارج از کشور ، گروه های انقلابی جهان عرب و مهمتر از همه اطاعت کورکورانه از کادر رهبری که به مارکسیست روی آورده بود. با توجه به گرایش مجاهدین به مارکسیسم سران مجاهدین از جمله تراب حق شناس سعی در تائید رهبری انقلاب در باب سازمان کردند. و در زمان تبعید امام در عراق تعدادی از کتب اعتقادی و ایده ای سازمان را با واسطه به امام ارائه می دهند ولی امام و سایر رهبران مذهبی متوجه افکار مارکسیستی آنها شده و این نظرات را مطابق اسلام نمی بینند. بعد از انقلاب شاخه مارکسیستی سازمان سعی در تاثیر گرفتن از مجاهدین مسلمان از لحاظ ایدئولوژی بود ولی وقتی متوجه حرکت مردم مسلمان جدا از روند فکری خود شد ، شدیداً به دنبال پایگاهی قدرتمند در ارکان دولت بود و بنی صدر را فردی نزدیک به خود یافتند و زیر چتر او فعالیت خود را ادامه دادند و با شرکت در میتینگ 14 اسفند 1359 حرکت خود را با او همگام کردند.
  16. 31 خرداد سالروز اسلحه کشیدن منافقین بر روی کشور و نظام است دوست داشتم مقاله ای در این مورد رو برای دوستان قرار بدم تا بیشتر با این گروهک منافق آشنا بشن چون دیده میشه که برخی از جوانان ما نادانسته و نشناخته برخی اوقات در برخی محیط ها بخصوص دانشگاه ها از این گروه ها دفاع های جانانه ای می کنن که خود این گروه ها هم تا حالا از خودشون این دفاع رو نکردن چه برسه به ما. [b]بخش اول:[/b] سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور 1344 به وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیف نژاد ،سعید محسن،علی اصغر بدیع زادگان پایه گذاری شد که هر سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران بودند. اگرچه چریکهای فدائی خلق بیشتر با حزب توده و یا جناح رادیکال جبهه ملی همکاری داشتند ولی مجاهدین عمدتاً از جناح مذهبی جبهه ملی و نهضت آزادی ایران بودند ؛ که فعالیت جبهه ملی و نهضت آزادی این سه دانشجو را قانع نکرده بود و بنا بر اطلاعات سیاسی از جبهه ملی و اطلاعات مذهبی از نهضت آزادی این سازمان را تشکیل دادند. آیت الله طالقانی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق را مسلمانان راستین معرفی می کند ، گوهرهایی که در تاریکی درخشیدند و راه جهاد را گشودند و شاگردان مومن و با اراده مکتب قرآن بودندآیت الله مرتضی شبستری ، شهید مطهری ، دکتر شهید بهشتی و دکتر شریعتی در جلسات آنان شرکت کرده و هر کدام در تجلیل از آنها مطالبی نوشته اند. اعضا این سازمان پس از تشکیل و کادرگیری هر هفته دوبار جلسه تشکیل می شد و در سخنرانیهای مسجد هدایت و حسینیه ارشاد شرکت می کردند و در قزوین ،تبریز ،مشهد،و شیراز هسته هایی ایجاد کردند. پس از مطالعه در زمینه تاریخ ، مذهب ، تئوریهای انقلابی نظیر انقلاب روسیه و چین و کوبا و الجزایر و تاریخ گذشته ایران به خصوص تاریخ انقلاب مشروطه ، انقلاب جنگل ، و جنبش ملی صنعت نفت در سال 1347 با تشکیل کمیته مرکزی تصمیماتی در ارتباط با ساختار تشکیلاتی ، ایدئولوژی و آموزشی اتخاذ گردید که شامل مواردی زیر می شد: تهیه و تدوین متون ایدئولوژیک و بحث آموزش کادرها و تشکیل گروه روستایی برای شناسایی وضع روستاهای ایران، اصلاحات ارضی ، مشخص کردن بافت اقتصادی ، اجتماعی ، روستاها و روشن کردن زمینه های سیاسی مبارزاتی ، تنظیم برنامه آموزشی و تشکیل خانه های تیمی. ایدئولوژی سازمان در ابتدا : رهبری تیم 9 نفره را که 6 تن از کمیته مرکزی و سه تن جزء فعالان سازمان بودند به عهده محمد حنیف نژاد و علی میهن دوست بود.سازمان در ابتدا ایدئولوژی اسلام را بعنوان تئوری راهنمای ضد امپریالیستی انتخاب کردند و توجیح خود از این انتخاب را تدوین ایدئولوژی اسلامی و زدودن زنگارهای قومی و طبقاتی عنوان کردند. براساس مطالعات انجام شده به این نتیجه رسیدند ایدئولوژی اسلام و به خصوص مکتب تشیع جایگاه ویژه ای در فرهنگ مردم دارد و نقش بارزی در بسیج توده ها دارد و مطالعه کتابهای شناخت امام حسین(ع) ، تکامل ، راه انبیاء راه بشر ، نهج البلاغه و تفسیر سوره انفال و توبه و محمد(ص) را توصیه کردند. ایدئولوژی اسلامی با معیارهای توحیدی تا شهریور 1350 و آغاز دستگیریها به عنوان هویت ایدئولوژیک سازمان رعایت می شد. برخی از متون مارکسیستی بعنوان کسب تجربه علمی و اجتماعی مطالعه شد و روحانی و تراب نژاد به صراحت بیان نمودند((منظور اصلی ما ترکیب ارزشهای والای اسلام با اندیشه علمی مارکسیست است ؛ معتقدیم که اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی ، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد.)). و اقداماتی چون:1)کار در روستاها 2)تدوین استراتژی 3)تغییر ساختار تشکیلاتی و سازندگی 4)ارتباط با سازمان الفتح 5)هواپیما ربایی توسط سازمان در طی چند سال فعالیت صورت گرفت. پس از تحقیق دقیق در مورد اصلاحات ارضی و تاثیرات آن و همچنین تاثیر جامعه روستایی در مبارزات خلق گروه روستایی با مسئولیت عبدالرسول مشکین فام تشکیل شد و به مطالعه امور روستاها مخصوصاً غرب کشور پرداخته و نتایج برای مطالعات در اختیار سازمان قرار گرفت. گروه در تحلیل اوضاع کشاورزی ؛ اصلاحات ارضی (انقلاب سفید) را باعث کاهش توان جامعه کشاورزی دانسته و انقلاب آینده را به احتمال زیاد در شهرها تشخیص دادند. در اواخر سال 1347 و بعد از تنظیم و تدوین استراتژی خود بدین منظور 16 تن از کادرهای بالای سازمان در گروه های 4 الی 5 نفری در مدتی بیش از 8 ماه موارد زیر را مطرح کردند:1)ایران زیر تسلط غرب به ویژه امپریالیسم آمریکا بوده و اقتصاد آن تحت تسلط بورژوایی (سرمایه داری)است.2)رفورم اصلاحات ارضی پتانسیل انقلاب را در روستاها از بین برده است. 3)رژیم ایران رژیمی میتنی بر نیروهای امنیتی و ساواک با کمک آمریکا (سیا) و اینتلجنت سرویس انگلستان است. 4)مردم به اندازه کافی آگاه و فقط باید تبلیغات و آموزشهای سیاسی را ادامه داد. 5)برای شکستن جو امنیتی و پلیسی باید ثبات سیاسی رژیم را از بین برد. 6)نقش اسلام و تشیع در بیداری و بسیج توده ها برای مبارزه علیه رژیم. 7)به دلیل اصلاحات ارضی و تشکیل اصناف باید انقلاب را از شهرها شروع کرد. 8)ایجاد ارتش آزادیبخش خلقی و توده ای و ادامه جنگ چریکی تا پیروزی نهایی. در سال 1347 کمیته مرکزی تبدیل به کادر مرکزی شد و اعضاء به 16 نفر رسیدند در اواسط همان سال تیم های انتشارات ، لجستیک ، اطلاعات و ارتباطات برای تدارک عملیاتهای مسلحانه ایجاد شد. مجاهدین با سران سیاسی چون نهضت آزادی که در زندان بودند ملاقات و مسجد هدایت پایگاه اصلی و فکری آنها بود و با دکتر علی شریعتی در مورد مسائل سیاسی و مذهبی به گفتگو نشسته و افکار خود را با وی بسیار نزدیک و هماهنگ می دانستند تاجایی که برخی دکتر شریعتی را الهام بخش مجاهدین می دانند. در سال 1349 برای کسب آموزشهای سیاسی نظامی دو تن از مجاهدین به قطر رفته و با یکی از نمایندگان الفتح که از بیروت آمده بود ملاقات کردند و در مورد اعزام و آموزش اعضا در عمان مذاکره شد و در سال 49، هشت تن از مجاهدین با مدارک جعلی از راه دبی به ابوظبی رفتند و پس از تهیه گذرنامه سه تن عازم بیروت و به دوتن دیگر که یکی از تهران و یکی از پاریس به بیروت رفته بودند پیوستند ؛ عده ای در سفر بعدی در دبی دستگیر و گزارشی به وزارت خارجه ایران داده شد. این افراد قرار شد تحویل مقامات ایرانی گردند و با هواپیما به ایران فرستاده شوند ولی هواپیما توسط افراد سازمان مجاهدین ربوده و به بغداد برده شد ، و توسط دولت عراق بازداشت و در بیروت تحویل سازمان الفتح شدند. سیا و دیگر منابع غربی تعداد مجاهدین آموزش دیده چریکی را در لبنان بالغ بر چند صد نفر ذکر کرده اند. در حمله افراد سازمان چریکهای فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری سیاهگل سازمان مجاهدین نیز وارد فاز مسلحانه شد و در سال 50 تصمیم گرفتند با انفجار سایت اصلی برق سراسری مراسم جشن 2500 ساله را آشفته و مختل کنند؛ اما عملیات توسط شاه مراد دلفانی که از مرتبطین توده بود و در زندان پس از قیام 15 خرداد ساواکی شده بود لو رفت این فرد قرار بود برای سازمان چند تن مواد منفجره تهیه کند ، این جریان باعث دستگیری عده ای از افراد سازمان شد. 11 تن از افراد دستگیر شده از اعضا کادر مرکزی بودند ، روحانی و تراب حق شناس در ماموریت خارج و احمد رضایی فرار کرد و رضا رضایی پیش از محاکمه از زندان گریخت .این دو برادر بعدا رهبری سازمان را بر عهده گرفتند، ولی احمد رضایی در سال 1350 بعد از چند بار فرار با نارنجک در یک درگیری با پلیس خودکشی کرد و اولین کشته مجاهدین بود.
  17. nدوستان توی یکی از عکس ها یه پلاکارد ابی روی دیوار پشت سر فرماندهان هست که اگر دقت کنید مربوط به سال پیش هست من فکر می کنم شاید این فیلم و این مراسم سال پیش باشه یعنی شاید دقیقا همون زمانی که موشک رو تست کردن تحویلش هم دادن و حالا فیلمش رو نشون دادن .وگرنه نباید اینقدر بی خیال باشن که پلاکارد سال پیش رو بعد از ماه ها دوباره بزنن و یا همونجا سر جاش باشه. البته امیدوارم اینطور باشه.
  18. فرمانده تیپ نیست فرمانده یکی از گردانهاست. این تیپ یکی از قویترین تیپ های کماندویی دنیا هست و بیشتر کماندوهای دنیا با نام اونها آشنا هستن برخی از عملیاتهای اونها هنوز در آرشیو محرمانه هست و اگر بیاد بیرون اون موقع دلتا فورس و سیل های امریکا باید بیان یه چیزهایی یاد بگیرن.
  19. کل تانک های منفجر شده در جنگ تموز نزدیک به 42 تا بود البته با احتساب بولدوزور زرهی و.... و رقم های دیگه فایل اعتماد نیست. این تانک از لحاظ زره از نظر من قویترین تانک جهان هست و شکی در این نیست اما بالاخره هر تانکی نقاط ضعف خاص خودش رو داره و حتی خراب شدنش توی یه جنگ یعنی شکست عملیات و طرح و کالک قبلی. و اگر در این جنگ تانکی غیر از این تانک مورد استفاده قرار می گرفت شاید تلفات چندین برابر میشد حتی اگر آبرامز و... می بود. ولی موضوع بعدی استفاده حزب الله از تاکتیک های جدید و استحکامات خاص و همچنین انواع سلاح هایی بود که برای آزمایش این تانک ها مورد استفاده قرار گرفت. نیروهای حزب الله در هیبت کماندوهایی بسیار ورزیده و آموزش دیده وارد عمل شدن و با دادن تلفاتی کم مثل شبه به دشمن ضرباتی وحشتناک زدن . خیلی از حملات هم جنبه آزمایشی داشت مثلا هر کسی خوب می دونه با آر پی جی شدن به این نوع تانک نمی شه اون رو نابود کرد ولی با این کار می خواستن میزان مقاومت و نقاط ضعف رو شناسایی کنن تا برای تولید مدل های جدید در ایران و.... از این تحقیقات استفاده کنن.همچنین بازه بسیار زیادی از انواع راکت و موشک از میلان تا تریگات و تاو و کورنت استفاده شد و برخی از اونها نتایج خوبی هم داشتن . اما موضوعاتی مطرح شد که اینها باعث ترس اسرائیلیها شد مثلا موشکهایی که تانک رو به تمام معنا داغون کرده بودن تنها این کار از ای 14 کورنت بر می آمد ولی موضوع اینجاست که راننده ها و سرنشینان تانک اعلام کرده بودن تجهیزات هشدار دهنده هیچ هشداری ندادن از قفل لیزری. اما این تانک هنوز هم قویترین تانک زرهی هست و از باقی شاخصه ها هم از خیلی از تانکها سرتر هست حداقل من اون رو شاید یکی از 3 تانک برتر می دونم. اما موضوع بعدی تغییر در مواد و ساختارهای خاص موشکهای جدید هست مثلا مواد منفجره های جدی چنان حرارتی تولید می کنن که قسمتی از تانک رو کاملا ذوب می کنن و نمونه هایی از این مواد در عراق دیده شده که در بمب های کنار جاده ای استفاده و نتایج خوبی داشته . به هر حال ضد تانکها هم پیشرفت خوبی داشتن و خواهند داشت . جناب مبارز شما به جز تمسخر خودمون کار دیگه ای بلد نیستین .یه خورده فکر کنین اصلا هواپیمای نسل چهاری که توی یکی از تاپیکها چماق سر مملکت کرده بودین و یا تانک تی 72 و... اصلا به درد کشور می می خوره یا وقتی جنگ بشه همه مثل لشگر دست خالی از دم تیغ می گزرن یا نه؟ برادر من کمی تحقیق کن و بعد اظهار نظر کن.راستی دانشجوهای شما در چه حال هستن؟ اما موضوع بعدی اینکه نمونه های جدید هم دفاع فعال دارن و هم زره قویتر و هم سیستم های پیشرفته تر و مقابله با اونها شاید دیگه با اون تجهیزات و موشکهای قدیمی شدنی نباشه و باید به فکر نمونه های جدید و خاص موشکهای جدید بود.
  20. آقایون عزیز تاپیکهای قدیمی رو بالا نیارین .... بابا کمی رعایت کنین همه ادعای دکتر مهندسی دارین ولی ..... مدیران محترم البته اگر تشریف دارن کسی از امرا یکی رسیدگی کنه توی این وانفسا و فروش سایت دیگه کسی توی سایت مدیریت هم نمی کنه این چه وضعیه.
  21. آقای مبارز عزیز این خبر مال یک سال و چند روز پیش هست و شما با دادن یه پست که بار علمی نداره اون رو روی صفحه اصلی میارین و این حق بقیه تاپیکهای روی سایت رو ضایع می کنه. اگر سوالی دارین از نویسنده مقاله یا مدیران اون بخش بپرسید و تایک های قدیمی رو فعال نکنید ممنون میشم. دکتر جان از شما بعیده.
  22. اونهایی که کشته میشن هیچی بقیه روبرای تخلیه اطلاعاتی و پیدا کردن سر پل ها و اطلاعات مراکز و افراد پشتیبانی با خودشون می برن و اگر زخمی باشن مداوا می کنن و بعد از تکمیل بازجویی برای تصمیم گیری به دادگاه میدن و احتمالا اونهایی که دستی در عملیاتها داشتتن به اعدام محوم میشن .البته جاسوسی اقدام علیه منافع ملی ،قتل نفس و اسلحه کشیدن علیه نظام اسلامی و ...همه حکم محاربه دارن و حکمشون اعدام هست.
  23. مبارز جان شما گفتی دتنشجوی دکترا هستی ولی این قدر بی اطلاعی از خیلی موارد مایه تاسف بنده هست .برادر من یا هر نظری می خوای بدی کمی روش تحقیق کن و یا نظر نده. اما جواب سوالات شما و بقیه دوستان: اول اینکه ارتش آمریکا و ارتش های بزرگ دنیا کم کم از جنگنده های سرنشین دار به طرف بی سرنشین پیش خواهند رفت اونم هم در رهگیر و هم در بمب افکن و شناسایی نمونه بارز اون هم تولید کمتر اف22 هست و بیشتر بودجه رو توی این بخش دارن می برن.اگر کشوری از الان در این زمینه کار کنه و حتی جنگنده سرنشین دار رو رها کنه (مثل مثلا و فرضا کشور ما) می تونه در 10 تا 20 سال دیگر نمونه های واقعی رو وارد نیروی خودش کنه و این یعنی از چرخه عادی نیروی هوایی دنیا یه قدم جلوتر افتادن مثلا در زمانی که کل دنیا به فکر تولید جنگنده نسل 5 و و بالاتر هستن می بینیم بر فرض ایران داره جنگنده های رهگیر و بمب افکن رادار گریز کوچک با تعداد بالا که تعمیر و نگه داری و هزینه کلی ساخت و هزار مورد دیگه ارزانتره تولید می کنه و فکر می کنم مسئولین نظامی ایران به این پی بردن و بای همین روی این مورد بیشتر سرمایه گذاشتن تا جنگنده سرنشین دار . دلیلیش هم مشخصه ما توی کشوری هستیم که بودجه نظامی اون با هزار کار خاص مثل خدمت وظیفه که مفت از آب در میاد و... اینقدر کمه که یک صدم آمریکا میشه پس باید این رقم رو توی جایی که بالاترین بازده رو داشته باشه خرج کرد نه جایی که دور ریز بشه. مثلا در پدافند اگر هر چقدر دشمن هم قویتر بشه جنگندش ما هم نهایتا با تعویض رادار و کمی تغییر در موشک باز می تونیم استفادش کنیم مثل همین هاوک که شد مرصاد و شاهین ولی اگر جنگنده ما نسل 4 باشه در برابر نسل 5 تنها یه بازنده هست و راه به راه باید خلبان شهید تحویل بگیریم. در مورد آیونیک و .... هم باید بگم ما تا یک دهه پیش در علم مواد و ... مشکل داشتیم ولی با توان بسیار قوی و بالقوه در بخش الکترونیک و کامپیوتر که آقای مبارز خیلی بهتر می دونن و باید بدونن جقدر مهندس نرم افزار کامپیوتر خلاق و قوی توی این مملکت ریخته که فقط نیازه اونها رو جمع کرد در مرکزی تحقیقاتی تا هر چی می خواین تولید کنن فقط مرکز می خواد و بودجه. الان در این بخش میشه گفت می تونیم مشکل رو حل کنیم و همچنین در مواد هم پیشرفت خوبی داشتیم و مشکل خاصی نیست فقط مشکل در موتور هست که اونم ان شا الله حل میشه و نباید اینقدر بدبین بود. در ضمن نیروی هوایی خط اول برخورد با دشمن احتمالی یا همون آمریکا هست و برای همین بیشترین حفاظت در اونجا اعمال میشه و نبود خبری مبنی بر این موارد ولیلی بر نبود اونها نیست. در ضمن ما از سالها پیش روی خیلی از این پروژه ها کار می کنیم و خیلی آزمون و خطا داشتیم و هی نمونه هایی ساخته و یا جایگزین میشن و یا رد و هنوز ادامه داره. در ضمن برادر مبارز و بقیه دوستان محترم هیچ کشوری به دلایل سیاسی حاضر به دادن جنگنده به ما نیست برای همین چاره ای جز دنبال کردن همین راه نداریم و مسئولین بهتر از من و شما به این قضیه واقف هستن پس زیادی خودتون رو اذیت نکنید و ناامید هم نباشید اگر اخلاص باشه و اذ رمیتو میشه و راپیر هزار سال پیش هم می خوره به هدف و اگر نباشه با تمام توان هم می بینیم که مثل خر توی گل طبس می مونیم. در مورد جنگنده هم صاعقه هم فکر می کنم باز شامل قضایای حفاظتی میشه و جنگنده ای که در چند اسکادران تولید شده حداقل باید چیز خاصی باشه و توان تولیدش باشه وگرنه سرشون درد که نمی کنه پول هدر بدن و این طرحها هم هر کدوم برای کسب دانش هست و اون نمونه توی عکس هم ظاهرا تولید شد ولی به دلیل واماندگی و ورودی هوا کنار گذاشته شد البته فکر می کنم. ولی طرح خوبیه و با بردن ورودیها به کناره ها میشه دوباره احیاش کرد . یه نمونه دیگه از فناوری بالای این هواپیما و در کل توان علمی ما دم این جنگنده در تصویر هست و اگر توجه کنید بالک های افقی دم رو نداره و برای کنترل این نوع جنگنده ها و حفظ پایداری اونها نیاز به سیستم رایانه ای قوی هست و اینکه نمونه پیش تولید حتما این مورد رو داشته.