senaps

صابرین، یگان ویژه‌ی همه‌ کاره‌ی سپاه...

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ارسال شده در · مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
[quote name='ia65' timestamp='1390124263' post='360251']
اصلا چرا صابرین؟ اسم بهتر نبود روش میزاشتن؟ الان یه مشت اسم از عراق و کشورهای عربی ردیف نکنید باز!!!!!!
[/quote]
خیلی ساده است، بخاطر اینکه خدا با صابرین است. «ان الله مع الصابرين» حداقل سه بار تو قرآن تکرار شده.
شما که توقع نداری بچه مسلمون تو جنگ با رمز یا کوروش و یا داریوش بجنگه؟!!
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
ارسال شده در (ویرایش شده) · مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
[quote name='senaps' timestamp='1390153421' post='360367']
هه هه !!!
این ضدیت وطن پرستی با دین یه مزخرف بیش نیست!! اینم احتمالا کار انگلیساست!!!!
شما میبینی که خودشون تو غرب صبح تا شب مسائل وطن پرستی و اینا رو تبلیغ میکنن و از ابزار وطن پرستی برای وصل کردن همه ی مردمشون استفاده میکنن...
اونوقت ما اینجا نشتیم صبح تا شب ۷ هزار سال تاریخ رو میکوبیم که چی؟! که با اسلام اتحاد ایجاد کنیم!!
اونوقت مثلا یه مسیحی با یه شیعه سر چه چیزی اتحاد باید داشته باشه؟! یا یه کلیمی یا زرتشتی؟؟؟
خنده داره واقعا!!
جالب ترش اینه که صبح تا شب میایم مطرح میکنیم که از فضل پدر تو را چه حاصل!! بنده خدا، اونی که اصلا پدر نداشته از فضل پدر او را چه حاصل؟!!! فیلمایی مثل بت‌من، اسپایدرمن، سوپرمن، ایرون‌من، کت ومن! و هزار تای دیگه روی هیچی ساخته شده!! رو تاریخ نداشته و هزاران میلیارد دلار پول در اورده و هزاران نفر رو برده سر کار!!!!
اونوت رستم و سهراب و ضحاک و شیرین و فرهاد و سیاوش و کاوه و غیره و ذلک با قدمتی چندصد ساله و خود شخص شخیص پادشاهان و فرمانروایان ما چقدر پول ازشون در اوردیم؟! ۲۵ هزار تومن؟؟؟؟ میخوای شرط ببندم همین هم نبوده؟؟؟؟؟

داریم در خصوص میلیارد ها دلار و هزاران کار حرف میزنیم... نه در مورد چارتا سنگ!!! داریم در مورد هزار سال ادبیات حرف میزنیم.....
اقای فتح بر میگرده میگه فارسی بدون عربی هیچه!! من کتاب ادبیات عرب ترجمه کردم برا اشنامون، توش واضح نوشته اعراب اونقدر وحشی بودن که برا زبانشون نوشتنی نداشتن!!!! یعنی زبونشون رو نمیتونستن بنویسن و هر کسی عربی رو هر جور عشقش میکشیده مینوشته تا اسلام میاد و فیلسوفان و ادیبان ایرانی به اونها یاد میدن حرفهاشون رو بنویسن!!!!
اونوقت جناب فتح بر میگرده میگه ادبیات اصلی ما، بدون عربی هیچه!! ادبیات ما بدون عربی هیچی برادر من نه به خاطر اینکه خودش نمیتونه کار خودش رو راه بندازه! بلکه به خاطر اینکه یه نفر اون بیرون از کلاس اول ابتدایی که به بچه ها خوندن و نوشتن یاد میده، کلمات عربی رو میکنه تو مغزشون!!...این کلمات هم همینجوری میان بالا و استفاده میشن...!!!!! مشکل از وطن پرستی ماهاست و نه خود وطن و تاریخش!!...

دیگه کسی یادش نرفته تخریب اثار فرهنگی و تاریخی مملکت به بهانه‌ی ضد اسلامی بودن و .... توسط یه عده معلوم الحال! :)))))

همین الان تو فرانسه چارتا سنگ ایرانی گذاشتن تو یه بخش گنده‌ي موزشون و کلی هم ازش پول در میارن، اونوقت یه عده این سنگا رو مخالف اسلام میدونن، یه عده ناکامل و یه عده میگن سنگا به ما چه!!!! این سنگا به ما همون ربطی دارن که برا انگلیسا و فرانسوی ها و امریکایی ها میخورن....

چطور انگلیس بیاد برا هری پاتر ۲۰۰ ساله‌اش ۱۰ تا فیلم بسازه و چندین هزار شغل ایجاد بکنه! میلیارد ها دلار پول پارو بکنه(فیلم، کارتون، کتاب، انیمه، عروسک و...) فرهنگ بسازه و اونوقت ما با فرهنگ ۵۰۰۰ سالمون و با قهرمان ها و داستان های با طول عمر بیش از ۱۰۰۰ سال هیچ کاری نمیکنیم؟؟؟؟

حالا برترین پیش خدا، با تقوا ترین هست! ولی شیکم گرسنه چطوری میتونه تقوا داشته باشه و دین داشته باشه؟؟؟؟ مگه خدا نگفته از هر روش درستی برا زندگی کردن استفاده کنین؟؟؟؟ چرا باید تاریخمون رو ندیده بگیریم و ازش پول در نیاریم؟؟؟ چه ضدیتی با خدا داره؟
[/quote]
عزیز دل برادر
من نمیدونم این ادمین های سایت کجان که با حرفای بچگانه کوچه بازاریت برخورد کنن.آنقدر حرفات مسخره است که حوصله جواب دادن ندارم ولی چاره نیست
فقط یک مثال ساده میزنم از افتخار به 7000 سال تمدن
آمریکا 300 ساله بوجود اومده به اینجا رسیده،ما 7000 ساله این شدیم.پس کلا خیلی باهوش نیستیم ما
حالا این حرف شوخی بود ولی ما در درجه اول مسلمونیم
اگه مسلمونیم نمیتونیم از خودمون دین و مرام و مسلک جدید بسازیم و بگیم ما آریایی هستیم فلانیم بهمانیم.عربا وحشی بودن فلان.بودن که بودن،به تو چه؟اگه اینجوریه اونی که ایرانیه و تو مناطق محروم دور از تکنولوژی داره زندگی میکنه با ما تو تهران فرق داره.حتما ما آدمتریم؟
اسلام بین هیچ نژادی برتری قائل نیست.حالا هی بگو ایران فلان،عرب وحشی
اما حرفات هزار شاخه است.اگه اشتباه نکنم شما کردی.برخورد شما مثل برخورد احساسی بعضی کردها نسبت به نژادشون میمونه که فک میکنن با بقیه فرق دارن.
وطن خوبه.باعث افتخاره.خاک وطن مقدسه ولی در راه اسلام،نه بیشتر.
واسه ما ایران،جنوب لبنان،شرق عربستان،عراق،سوریه و هرجا که شیعه داره و بلکه کلی تر هرجا مسلمون داره و باز هم کلی تر هرجا مومن حقیقی داره با هر دینی فرقی نداره.جونمونو فدا میکنیم
واسه همینه جوونای شیعه دارن تو سوریه پرپر میشن از ملیت های مختلف
بحث شغل و پول رو وسط کشیدی هیچ ربطی به بقیه حرفات نداره و بحثش باشه سر وقتش.بحث ادبیات رو کردی که اونم بحثش جداست به موقعش بحث میشه.میگی کار انگلیسی هاست اگه انگلیس پتانسیل اتحاد دینی رو داشت خیالت راحت حرفی از وطن و میهن پرستی نمیزد.
برادر عزیز من
آرمان های ما جهانیه.درسته که الان میدون دست کساییه که این حرفا ملعبه شده واسشون و البته بعضی از خودی ها واس آتیششون هیزم آماده کردن ولی آرمان های ما جهانی.برای همینه که جنگ تو چچن بود ما کمک کردیم،بوسنی کمک کردیم،فلسطین کمک کردیم،یمن کمک کردیم،لبنان کمک کردیم،سودان کمک کردیم،عراق کمک کردیم،افغانستان کمک کردیم،بازم بگم؟کشورهای زیادی مونده که بگم.نژاداشون یکیه؟نه!!!همه مسلمونن.اسلام وجه اتحاده.نه نژاد!
برادرانه میخوام اول به جای این بحث ها اسلام رو بهتر بشناسید.نمیشه نماز خوند و بازهم شعار نژادی بدی.اگر هم کسی مسلمون نیست انسان که هست.آزاده که هست.مومن که هست.ما مخلص همچین آدم غیر مسلمونی هم هستیم.اگر هم که کافر ایرانیه که دیگه با حیوون برای من فرقی نداره بی رودربایستی
والسلام ویرایش شده در توسط drkami
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
ارسال شده در · مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط Skyhawk، 29 دی 1392 - دلیلی ارایه نشده است
نمیدونم چند نفرتون فیلم کنستانتین رو دیدین یه جای فیلم
کنستانتین به خانمه میگه اینا شیاطین هستن
خانمه -من به شیطان و این چیزا اعتقادندارم
کنستانتین- اما متاسفانه شیطان به تو اعتقاد داره
ما میگیم اسلام و جهانی و.... جند تا از اعراب همین دیدگاه رو دارن اصلا به ما به چ چشمی نگاه میکنن اونا حتی گهگاه حاضر نمیشن حمایت ما رو بپذیرن ما ک خدا نیستیم منابع نامحدود داشته باشیم هرجا که مسلمونه ایا حاضر همین کار رو برای ما بکنه اصلا هرجه که شیعه همین عراق داره نفت ما رو میدزده این تفکرات جهان وطنی اشتباه و نتیجه خیلی بدی برای کشور ما داشته برای فهمیدنش یه سر به سوپر سر کوچتون هم بزنید کافیه تاریخ کشورمون رو به چ قیمتی حراج میکنیم چرا ملیت رو میزارید جلوی دین ما مسلمونیم پس نمیتونیم چه میدونم مثلا اریایی باشیم اخه اینا چ ربطی داره ؟ من مسلمانم بهش افتخار میکنیم در کنارش ایرانیم از سرزمینی میام که هزاران سال متمدن کشوری که اولین منشور حقوق بشر داده کشوری که اگه امپراتوری بوده بر اساس احترام به همنوع بوده از سرزمینی میام که زمانی که چهان در بربریت بوده بت پرستی یکتا پرست بودن دینی دارم که کاملترین دینه اینا روبه روی هم نیستن مکمل هم هستن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست

چرا بیشتر نیرو هایی که در درگیری با پژاک شهید شدن مازندرانی بودن ؟ یکیش هم شهری ما شهید محمد منتظر القائم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارسال شده در · مخفی شده توسط cheka، 6 شهریور 1393 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط cheka، 6 شهریور 1393 - دلیلی ارایه نشده است

چرا بیشتر نیرو هایی که در درگیری با پژاک شهید شدن مازندرانی بودن ؟ یکیش هم شهری ما شهید محمد منتظر القائم

یعنی تو هم همشهری ما هستی؟!  icon_cheesygrin

چون نیروهای زیر دست جعفر خان تعدادی شون مازندرانی بودن!

و شب عملیات با وجود اینکه جعفر خان میگه این نحوه عملیات یعنی رفتن به استقبال مرگ!

اما تعدادی فرمانده الاغ گوش نمیکنن!

باعث شد یه عده از نیروه ها و جون های نازنین پر پر بشن!

  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
ارسال شده در · مخفی شده توسط cheka، 6 شهریور 1393 - دلیلی ارایه نشده است
مخفی شده توسط cheka، 6 شهریور 1393 - دلیلی ارایه نشده است

یعنی تو هم همشهری ما هستی؟!  icon_cheesygrin

چون نیروهای زیر دست جعفر خان تعدادی شون مازندرانی بودن!

و شب عملیات با وجود اینکه جعفر خان میگه این نحوه عملیات یعنی رفتن به استقبال مرگ!

اما تعدادی فرمانده الاغ گوش نمیکنن!

باعث شد یه عده از نیروه ها و جون های نازنین پر پر بشن!

 

 

این چه طرز صحبت کردن در مورد یک فرماندهع شجاع و شهیده؟

 

توهین هم حدی داره

 

مدیران خواهشا پیگیری کنن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست

۱۳ شهید صابرین در قله جاسوسان پیکر پاک و مظلوم مطهر شهدای یگان ویژه صابرین سپاه پاسداران بر فراز کوه های کردستان...شهادت اونها توسط گروهک فاسد تروریستی پ ک ک پژاک

 

[aparat]ZdAmY[/aparat]

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

این مستند روایتی ست از مظلومیت نیروهای ویژه یگان صابرین سپاه که در شهریور ماه ۱۳۹۰ و در ارتفاعات جاسوسان در غرب کشور و درگیری با گروهک پژاک به شهادت رسیدند.

 

[aparat]aZq4B[/aparat]

ویرایش شده در توسط Yasin313
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دراگون / CQ

 

nozad-102.jpg

 

saberin1.jpg

  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
1 ساعت پیش, MR9 گفت:

دراگون / CQ

 

 

 

 

همین تصویر کلی حرف توش هست و در حد یک مانور پیامبر اعظم نکته دارد

بماند که چه جور دست ایران رسیده؟

آیا این تولید ایران هست یا نه ؟

چه میزان تولید کرده؟

چه تغییراتی توش ایجاد کرده ؟ 

 

  • Like 2
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
13 hours قبل , mehdipersian گفت:

 

 

IMG_20210925_221719_389.jpg

بالاخره چندتا عکس خفن و قابل توجه دیدیم از نیروهای ایرانی

ویرایش شده در توسط OneManArmy
  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بر 3 مهر 1400 در 22:29 , mehdipersian گفت:

IMG_20210925_221719_389.jpg

در اون محیط باید لباس نظامی با استتار سفید و برفی بپوشن 

  • Like 1
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط IRGCAF
      هواپیمای توربوفن An-74 که اولین پرواز خود را در سال 1977 انجام داد، یک هواپیمای سبک ترابری چند منظوره است که برای عمل در مناطق قطبی طراحی شده است. این هواپیما که برای جایگزینی An-26های قدیمی طراحی شده است، برای حمل بار، تجهیزات و مسافر در فواصل کوتاه و متوسط استفاده می‌شود و قابلیت پرواز در تمامی شرایط آب و هوایی از 60- تا 45+ درجه سانتیگراد و در هر ارتفاعی از قطب شمال تا مناطق کوهستانی را دارا می‌باشد. هواپیمای An-74 می‌تواند در تمامی اوقات سال در روز یا شب در مسیرهای محلی یا بین‌المللی مورد استفاده قرار گیرد. این هواپیما قابلیت نشست و برخاست در باندهای کوتاه و از روی زمینهای پر از سنگریزه، یخی و یا پوشیده از برف را دارد.

      An-74 می‌تواند 7.5 تن بار را در ارتفاع 10100 متری با سرعت کروز 550-700 km/h حمل کند. این هواپیما دارای قابلیتهای فوق‌العاده دیگری نیز می‌باشد از جمله هدایت کشتی‌ها در طی مسیر خود، سرویس‌دهی به ایستگاههای شناور، انجام عملیات تحقیقاتی در ارتفاع بالا یا مناطق قطبی، پیدا کردن گروه ماهی‌ها و گشت‌زنی در مناطق یخبندان.

      در ضمن An-74 به آسانی می‌تواند به آمبولانس، هواپیمای آتش‌نشان، هواپیمای حامل چتربازان و ... تبدیل شود. نسبت لیفت به وزن بالای این هواپیما مدیون استفاده از مواد جدید و تکنولوژیهای نوین ساخت می‌باشد.

      تولید این هواپیما در خارکف همچنان ادامه دارد و نمونه جدید آن نیز در حال ساخت است.

      پيشرانه:

      دو دستگاه موتور توربوفن D-36ZMKB ساخت پراگرس با نسبت كنار گذر زياد، هر يك به توان 74/63 كيلو نيوتن.

      ابعاد

      دهانه بال: 98/31 متر
      نسبت منظري بال: 3/10
      طول كلي: 07/28 متر
      ارتفاع: 75/8 متر

      اوزان

      وزن با بيشترين سوخت (بدون بار): 13200 كيلوگرم
      بيشترين وزن برخاست: 34800 كيلوگرم

      سرعت و برد

      بيشترين سرعت در ارتفاع 10100 متري: 700 كيلومتر در ساعت
      برد با بيشترين سوخت و 800 كيلوگرم بار مفيد: 4400 كيلومتر

      Avia.ir
    • توسط MR9
      يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ   ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گامهایتان را استوار می‌دارد.    
      در صورت وقوع هرگونه پیش آمد احتمالی ....
       
      هجدهم  دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود هشت .... 
       
      1- تمامی اخبار ، تحلیل ها ، ویدئوها ، لینکها در این تاپیک قرار می گیرد .....
      2- رعایت قوانین انجمن میلیتاری برای همه کاربران لازم الاجراست ....
      3- در خصوص پخش شایعات ، اخبار نادرست و .....  همه کاربران دقت لازم را داشته باشد 
       

       
       
      پی نوشت :
      در صورت وقوع بحران ، عنوان تاپیک تغییر خواهد کرد  ( تغییر عنوان تاپیک ، ساعت 8:35 دقیقه روز 18 دی 1398)
    • توسط SAEID
      عملیات کربلای4 طرح خوبی داشتی و بزرگترین تحرک نظامی ایران با استعداد 250 گردان محسوب میشد اما لو رفتن عملیات همه چیز را خراب کرد! دقیقا مانند عملیات کورسک که اگر لو نمیرفت کار شوروی تمام بود در جنگ تحمیلی هم کربلای4 میتوانست ما را پیروز جنگ کرده و از موضع قدرت با عراق جهت صلح مذاکره میکردیم که نشد!
    • توسط SAEID
      خاطره ای از شهید احمد کاظمی



      در سلول باز شد. نگهبان چشم چرخاند بین زندانیها. انگار دنبال کسی میگشت پیداش نکرد. داد زد: "احمد کاظمی!"

      احمد بلند شد. رفت تا جلوی در. چشم دوخت به نگهبان. نگهبان تعجب کرد. سر تا پای او را نگاه گرفت. زیر لب گفت: "این که بچه است".

      و زل زد به چشمهای احمد. چشمهای درخشان، بینی کشیده و نگاه نافذ او را دید و آرامشی را که داشت. گفت: "پیداست که نمیدانی کجا هستی".

      احمد لبخند زد.

      - چرا میدانم، اما من کاری نکرده ام.

      نگهبان خندید. بلند و کشیده.

      -همه اولش همین را میگویند، همه ...

      و از کنار در رفت کنار.

      - بیفت جلو!

      در راهروی نیمه تاریک که میرفتند، دلسوزانه افزود:

      "من نگهبانی بیش نیستم، اما خودت را اذیت نکن. این جا کاری میکنند که آدم هفت جدش را هم به یاد بیاورد. نمیتوانی چیزی را پنهان کنی."

      احمد چیزی نگفت. تا انتهای راهرو رفتند و پیچیدند. پله هایی پیدا شد. رفتند پائین. نگهبان دری را باز کرد. ناگهان صدای ضجه ای بلند شد. از اتاق بغلی می آمد. احمد، یک آن سر جایش یخ زد. نگهبان از پشت هلش داد.

      - چیزی نیست، عادت میکنی.

      در، پشت سرش بسته شد. اتاق کوچک بود و نیمه تاریک.

      جلوتر میز و صندلی قراضه ای دیده میشد. میدانست که باید نیرویش را ذخیره کند. نشست روی صندلی و منتظر شد. ساعتی گذشت.

      کسی نیامد سراغش. آیا او را فراموش کرده بودند؟ میدانست که چنین نیست. شنیده بود که بعضیها در همان لحظات طاقت فرسای انتظار، میبرند. دوباره صدای جیغی بلند شد. آیا صدا از آن یکی از دوستانش نبود؟ بجز خودش، سه نفر دیگر را هم دیده بود که دستگیر شده اند. وسط عزاداری، مرد تنومندی مچ او را چسبیده بود.

      - یک دقیقه بیا!

      و تا به خودش بیاید، دیده بود که از جمع عزاداران که سینه میزدند و شعار میدادند، بیرون کشیده شده است.

      - شما کی هستی؟

      - بعدا میفهمی.

      و چشم که چرخانده بود، دوستان دیگرش را هم دیده بود که توسط مردان دیگری، احاطه شده بودند.

      در صدایی کرد و باز شد. احمد برگشت. مردی را دید که لباس نظامی نپوشیده بود. معلوم نبود که مال شهربانی "نجف آباد" است یا اینکه از بیرون آمده.

      - خب، کارمان راحت شد، دوستانت هم به همه چیز اعتراف کردند.

      احمد بلند شد و ایستاد، مرد متعجب بود.

      - خوب برای خودت جا خوش کرده ای!

      و چشم دوخت به چشمهای احمد.

      - وقت زیادی ندارم. شهربانی شلوغ است. هر روز دهها نفر را میگیرند و می آوردند اینجا که ما آدمشنا کنیم. زود باش!

      احمد پرسید: "چه کار باید بکنم؟"

      و ناگهان سمت راست صورتش داغ شد و گوشش تیر کشید، آنقدر که فحشهای اولیه مرد را نشنید:

      - ... خودت را زده ای به آن راه؟ فکر کردی با کی طرفی؟ بگو اعلامیه ها را از کی میگرفتید، دستور دیوارنویسی مال کلی بود و خودت را خلاص کن!

      احمد با آرامی مرد را نگاه کرد. گفت: "من نمیدانم چه میگویید. من فقط تو عزاداری بودم، عاشورا بود، مگه شما عزاداری نمیکردید؟"

      یک دفعه پای مرد بالا آمد و بینی احمد داغ شد، بعد شرشر گرم خون را احساس کرد و صدای مبهم مرد را شنید: "پس نمیخواهی حرف بزنی؟"

      ...

      شکنجه، پانزده روز ادامه داشت، اما احمد هیچ چیزی را به گردن نگرفت. برای همین هم مجبور شدند رهایش کنند، به خصوص که هر روز زندانیان جدیدی آورده میشدند و جا کم بود. پسبانی که آن روز لباس شخصی پوشیده بود، در آخرین بازجویی گفت: "فکر نکن ما خریم، ولت میکنیم تا بروی، اما همیشه زیر نظر ما هستی. ساواک هیچ کس را رها نمیکند. بنابراین هر وقت توی خیابان راه میروی، یادت باشد که چشمهای "امیری" دنبالت است".

      و تازه آن موقع بود که احمد، اسم فامیلی پاسبان را فهمیده بود و این را که ساواکی است.

      بیرون که آمد، انگیزه اش برای مبارزه بیشتر شد. سال 56 بود. رژیم سلطنتی آخرین نفسهایش را میکشید. احمد ارتباطش را با انقلابیون بیشتر کرد و همین باعث شد که ساواک دنبال دستگیری مجددش باشد. حالا باید پنهان میشد.

      مدتی از چشمها دور ماند، اما احساس میکرد که وقتش دارد تلف میشود. برای همین هم تصمیم بزرگتری گرفت: پیوستن به مبارزان فلسطینی و دیدن دوره های چریکی.

      به سرعت کارهایش را انجام داد و از طریق دوستانش، عازم پادگان "جمهوریه" سوریه شد، اما مبارزان فلسطینی، طوری نبودند که او تصور کرده بود. همه آنها به یک اندازه مسایل مذهبی را رعایت نمیکردند. دختر و پسر قاطی هم بودند و حدود شرعی مخدوش شده بود. چند بار با مسئولین بحث کرد، اما به هیچ نتیجه ای نرسید. دلسرد شده بود. باید بر میگشت به کشور خودش، جایی که در آن انقلاب به پیروزی رسیده بود و حوادث شگفت انگیزی روی میداد. یکی از این حوادث شگفت انگیز، محاکمه ساواکیها بود. همه میدانستند که احمد شکنجه شده است و از او میخواستند که از عامل شکنجه اش شکایت کند، اما هر چه میکردند، احمد نمیپذیرفت. با این که ماهها خون دماغ میشد و جای بگد پاسبان شهربانی، به این زودیها قصد خوب شدن نداشت. حالا پاسبان امیری خیالش راحت شده بود که از طرف احمد، خطری تهدیدش نمیکند و از عظمت روحی او به شگفت آمده بود، آنقدر که میتوانست سالها بعد، نامه ای برایش بنویسد:

      "من همانی هستم که شما مرا به نام امیری میشناسید. میدانم در حقتان بدی کرده ام و میدانم که شما آنقدر بزرگوار هستید که مرا بخشیده اید و همین به من جسارت میدهد که خواهش دیگری از شما بکنم. اگر میتوانید، به من کمک کنید تا ترتیب انتقال فرزندم به دانشگاه دیگری، داده شود. میدانم که مسئولان دانشگاه شما را میشناسند و حرفتان را گوش میکنند".

      احمد از بازیهای روزگار شگفت زده شده بود. مدتی به نامه شکنجه گرش فکر و لحظاتی را که زیر دست او از درد به خود میپیچید، به یاد آورد، اما آخر سر نامه ای به دانشگاه نوشت و از مسئولان خواست اگر راه قانونی وجود دارد، با انتقال فرزند شکنجه گرش موافقت کنند و آن وقت بود که احساس سبکی و راحتی کامل کرد و دید که خوبی کردن - حتی در حق کسی که بهت بدی کرده - چقدر لذت بخش است.

      از کتاب همشهری نوشته محمدرضا بایرامی
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.