Phantom3

تاپیک جامع حمله متفقین به ایران در جنگ دوم جهانی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

تاپيك رو خوندم! و متاسفانه بايد بگم اينجا پر شده از يه عده آدم كه با قيافيه حق به جانب سعي ميكنند هميشه غرب رو به هر نحو ممكن تبرعه كنند. از آسمون ريسمون بافتن گرفته تا مثال هاي تاريخي واسه شبيه سازي وقايع با چند هزار سال پيش!!! خداييش اگه يه نفر از كارگزيني بي بي سي بياد اينجا و اين بحث ها رو ببينه بدون شك از همين تاپيك چند نفر تحليل گر ماهر!! رو استخدام دائم ميكنه.
خوش باشيد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]ارتش ایران رو شما خیلی قوی فرض کردید اگر مدیریت درست و حسابی بود و شاه هم شاه واقعا وطن پرستی بود و تا لحظه اخر مقاومت میکرد اونوقت باز هم ما کاری از پیش نمیبردیم در مقابل ارتش های تا به دندان مسلح انگلیس و روسیه ولی فرقش این بود که با عزت شکست خورده بودیم و به قول معروف زورمون رو زده بودیم و بختمون رو امتحان کرده بودیم.

rasoolmr گرامی کی گفته سیاست ناسیونالیستی رو رضاشاه آورد ناسیونالیسم از زمان هخامنشیان تا همین الان در دل تک تک مردم ایران وجود داره و چیزی نیست که بشه اون رو تغییر داد.نمونش رو هم در جنگ ایران و عراق دیدیم که صدام فکرشم نمیکرد ناسیونالیسم در کنار روحیه شهادت طلبانه بتونه همچین کاری در مقابل ارتش تا به دندان مسلحش بکنه.[/quote]
ببین عزیز بله ارتش ایران رضا خانی به نسبت ارتش های روسیه و انگلیس حرفی برای گفتن نداشت ولی اگر رضا خان یک حاکم مدیر و مردمی بود به این راحتی ها ایران اشغال نمی شد و در اصل پیروز میشدیم به عنوان مثال جنگ های کره و ویتنام که آمریکا در آن جنگ ها شکست خورد و آن ملت ها فقط بر پایه حس وطن دوستی به این پیروزی ها رسیدند و کشورشان را از خطر اشغال نجات دادند .
در مورد مطب دیگری که شما گفتید در مورد حس ناسیونالیستی ایرانیان و وجود این حس در میان رزمندگان جنگ تحمیلی فقط همین بس که شما را به مطاله ی وصیتنامه های شهدا توصیه میکنم تا بفیمید آیا حس ناسیونالیستی که شما از آن گفتید در واقع وجود داشته یا فقط روحیعه دفاع از اسلام وارزش های انقلاب و روحیه شهادت طلبانه در میان رزمندگان ایرانی!!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارتش های اشغالگر میتونستند ارسال اسلحه و تجهیزات به شوروی رو از طریق راه آهن شمال -جنوب دنبال کنن که این کار رو هم کردن ولی دیگه چه نیازی

داشتن به اینکه هولوکاست راه بندازن ؟چرا این کارو کردن ؟ چه ضرورت و نیازی به این کار احساس می کردن ؟؟؟

چرا وقتی ارتش های متفقین ایران رو محاصره کردن و تصمیم به حمله گرفتن چرا سیاستمداران وقت با ارسال سلاح و تجهیزات به شوروی موافقت نکردن و

همکاری نکردن تا هم ایران اشغال نشه و هم نسل کشی بعدی را نیوفته ؟؟؟

البته یک جواب هست و اون اینه که رضا شاه همه سیاستمداران لایق و دلسوزان کشور (مانند شهید مدرس )رو یاکشته بود یا به زندان انداخته بود و بجز یک

عده چاپلوس کسی دورش نبود .

صدای ملت رو با مشت آهنین سرکوب کرده بود .

آزادی خواهانی مانند میرزا کوچک خان و پسیان و خیابانی و دلیران جنوب رو هم با نادانی و قساوت تمام و با همکاری انگلیسی ها به شهادت رسونده و

سرکوب کرده بود .

روحانیت و مرجعیت رو نابود کرده و یا در نهایت ضعف درآورده بود .

ملت هم با نسل کشی که انگلیسی ها در جنگ اول به راه انداختن از نفس افتاده بود . رضا شاه رو هم که با کودتای انگلیسی سر کار اومده بود پس مردم

فرقی میان انگلیسی بعنوان اشغالگر با دستگاه رضا شاه نمیدید .یعنی تلقی ملت از اشغالگران انگلیسی و دستگاه رضا شاه این بود که جنگ میان آنها یک

جنگ خانگی میان دو شریک هست و ربطی به کشور نداره . بعلاوه با سیاست ناسیونالیسم باستانی و ضدیت با دین مردم ملت از رضا شاه نفرت داشتن و

ناراضی بودن .

پس رضا شاه تبدیل به یک چهره منفور در ایران شده بود مثل صدام . و هیچ کس هیچ دلیلی برای دفاع از این دستگاه ستم و وابسته نمیدید . چون تفاوتی

میان دو رقیب نمیدید .

بنابراین امکان هیچ نوع مقاومتی در ایران وجود نداشت و ارتش در عرض 3 ساعت به زانو در اومد .

اما سوال اینه که مردم ما در این جنگ خانگی میان رضا شاه و دستگاه دولتش با انگلیسی ها یی که رضا شاه رو و خاندانش رو آورده بودند و مسلط کرده بودن

وحمایت میکردن هیچ کاره ای نبودن وهیچ ربطی نه با نزاع انگلیسی ها با خاندان پهلوی داشتن و نه با جنگ جهانی و طرف های جنگ و هیچ دخالتی راجع به

هیچکدام از طرفهای نزاع نداشتن . چرا اشغالگران ملت ما رو سلاخی کردن و سر بریدن ؟؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
می گم ما سیاست تبلیغاتی نداریم کسی نمی پذیرد همین است
در زمان جنگ جهانی دوم قحطی بود اما نه به ابعاد جنگ جهانی اول
اون چیزی که از قحطی بزرگ یاد می شود قحطی جنگ جهانی اول است نه دوم
کلا در جنگ جهانی دوم قحطی بود اما در بدترین حالت که من بعید می دونم 1 میلیون کشته داده است
چرا که ۱۲ میلیون نفر در طول جنگ بر اثر قحطی در چین، اندونزی، هندوچین فرانسه و هندوستان جان خود را از دست دادند ( ویکی پدیا)

قحطی واقعی در جنگ جهانی اول اتفاق افتاده است ( منبع ویکی پدیا البته باید منابعش بهتر شود)
که یک سوم مردم مردند حدود 4 میلیون نفر

دوست ما حق دارد کسی مثل من شاید غرب را تبرئه کند
چرا که لحن طرف مقابل نیروهای متفق را مظلوم می کند تا مردم بدبخت ما را، شاید در ظاهر به آنها حمله می کند ولی دفاع بدش از ایران . . .
باور کنید سیاست درست تبلیغاتی اسرائیل باعث شده حرف زدن درباره هولوکاست در المان و فرانسه جرم شود
و سیاست ما عراقی ها را تنها پرو کرده که دوباره ادعای خاک ما را کرده اند

نکته ی دیگر : متاسفانه ما ایرانی ها همیشه همه تقصیر ها را تنها متوجه غرب می کنیم و خود را بیگناه و درست کار تر از همه می دانیم اما . . .
"احمد کسروی میگوید در سال ۱۲۹۷ شمسی جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیش آمد و میتوان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا می‌دیدم
که توانگران دست بینوایان نمی‌گرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی می‌مردند پروا نمی‌داشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین می‌ماندند."
************************8
شرمنده اگر چه از موضوع منحرف شدم اما نته ی مهمی است

تا حالا نگاه کرده اید اسرائیلی ها چگونه مردم را با هولوکاست تحت تاثیر قرار می دهند
عکس می گذارند و تاثر و ناراحتی ایجاد می کنند در آخر خود مردم به نازی ها فحش می دهند

اما ما اول به انگلیس فحش می دیم وقتی مردم نسبت به حرف ما به نفع انگلیس موضع گرفتن آنوقت شاید کمی عکس نشان می دهیم شاید هم نشان ندهیم
و تنها می گوییم شما مزدورید و فریب خورده هستید
حالا خودتان قضاوت کنید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

جنگ جهانی اول، بزرگ ترین و ویرانگرترین جنگ تاریخ بشر بوده و باعث مرگ بیش از ده میلیون انسان در طول چهار سال شده است.

البته این آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطی حاصل از جنگ در ایران است. حدود نه میلیون و پانصد هزار نفر یعنی چهل درصد از مردم ایران در جریان جنگ جهانی اول از قحطی، گرسنگی و بیماری های واگیردار به کام مرگ فروغلتیدند.

در سالهای 1293 تا 1294 شمسی (1914 تا 1915 میلادی) همه تشریف آوردند: انگلیسی ها از جنوب، ترک های عثمانی از غرب و روس ها از شمال به ایران وارد شدند. ایران در این جنگ اعلام بی طرفی کرده بود ولی بیش از تمامی دولت های درگیر آسیب دید.

جنگ که به پایان رسید، روس و عثمانی پی کار خود رفتند و ایران را به انگلستان واگذاشتند. انگلیس با خرید خوار و بار و جلوگیری از واردات کالا به ایران، باعث قحطی شد.

جالب است بدانید که ایران تازه از قحطی و خشک سالی سه ساله درآمده بود. شاعر درباره آن قحطی فرموده است:

گرانی که آدم خوری باب گشت / هزار و دویست است و هشتاد و هشت

سربازان خارجی با خود آنفولانزا و وبا هم آوردند و مردم ضعیف و نحیف، بدنشان در برابر بیماری هیچ مقاومتی نشان نمی داد.

سفیر وقت آمریکا در ایران مرتب از دولت امریکا درخواست کمک کرد و محموله های بزرگ مواد غذایی و دارو برای کمک به مردم ایران ارسال شد ولی انگلیسی ها اجازه ورود هیچ یک را به کشور ندادند.

پدربزرگان و مادربزرگها و سالخوردها از قحطی در زمان جنگ جهانی دوم یاد می کنند و لی البته خواهند گفت که قحطی اول سخت تر و مصیبتی بزرگ تر بوده است.

در قحطی بزرگ، ریخت همه عوض شده بود دیگر مردم به انسان شباهت نداشتند. همه جا افرادی دیده می شدند که با چشمان گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درخت می کندند و می خوردند و برای لقمه نانی التماس می کردند.

مردم هرچیزی را که در دسترس داشتند می خوردند ابتدا به خوردن گوشت خر پرداختند. فقرا نیز وقتی داشتند خری را سر می بریدند قابلمه را زیر خون خر می گرفتند و آن را سر می کشیدند. بعد نوبت سگ و گربه و موش و کلاغ رسید. بعد هرچه قابل جویدن بود را کندند و در دهان فرو بردند.

پاییز بود و در معابر، اجساد زنان و مردان را می دیدی که همچون برگ خزان بر زمین ریخته اند، روی سکوی مساجد، جسدهای بی جانی بود که کسی حتی توان دفن کردن آن ها را نداشت.

داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:
«"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت،چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد


و اما جنگ دوم

خسرو معتضد : در طول جنگ جهاني دوم بر اثر قحطي، بيماري تيفوس و نيز جابه‌جايي مردم ايران، شاهد تلف شدن تعداد بي‌شماري از مردم ايران بوده‌ايم. وي با اشاره به کتاب «اسناد بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم» نوشته محمد ترکمان، يکي از اسناد مربوط به رويدادهاي درباره آن سال‌ها بيان می دارد: همچنين در دو جلد کتاب به نام «وقايع شهريور» اثر محمدرضا خليلي‌عراقي در زمان رزم آرا، مي‌توان به اطلاعات آن سال‌ها دست يافت.

معتضد اضافه میکند: در اين کتاب مي‌توان به اطلاعات و چکيده‌اي از آمار و حقايق مربوط به بمباران‌ها، گلوله باران‌هاي متفقين در ايران و نيز بمباران هوايي ناوهاي ايراني به نام‌هاي «ببر و پلنگ» بمباران بنادر شمالي و پياده کردن نيروهاي شوروي، ترساندن مردم و هزاران اتفاق تلخ پي برد.

وي با اشاره به انتقال اجباري کشتي حامل قطعات کارخانه ذوب آهن ايران به يمن و از بين رفتن آن‌ها زير آفتاب سوزان بندر اين کشور افزود: راه آهن نوساز و لوکس ايران نيز که مايه مباهات و افتخار ايرانيان بود، پس از پنج سال استفاده متفقان به شکلي مستهلک و فرسوده به ايران بازگشت.

معتضد به کشته شدن ايرانيان زير وسائط نقليه رانندگان جناح متفقين اشاره کرده : بهروز قطبي در کتاب خود نيز به اين موضوع اشاره کرده و نوشته است که آمريکايي‌ها پس از برخورد و زير گرفتن ايراني‌ها، فقط يک عذرخواهي مي‌‌کردند و مي‌گفتند بعداً مراجعه کنيد.

وي خاطرنشان می سازد: صحبت از اتفاقات، رويدادها و خسارت‌هايي که ايران در آن زمان متحمل شد، به زمان طولاني نياز دارد و مي‌توان به بخشي از اين بلايا چون متلاشي شدن ارتش ايران،‌ پايمال شدن شهرها، تعرض و توهين به زنان ايراني و... اشاره کرد

کشوری که در جنگ جهانی دخالتی نداشت و بار‌ها بی‌طرفی خود را به طرفین درگیری اعلام کرده بود، بیشترین صدمات جنگ را تحمل کرد. تعداد بیشماراز غیرنظامیان زیر بمباران شهرهای مختلف جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد. کشور دچار قحطی شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق به شدت در مضیقه قرار گرفتند.

........................................................................

طبق ماده ی هفت قرار داد تحمیلی مشهور به «قرار داد سه جانبه» به تاریخ 29 ژوییه ی 1942 م. «نُه اسفند 1320 ش.»، دولت های اشغال گر خود را مکلف کرده بودند که مصرف غذایی لشکریان خود را از طریق واردات تأمین کرده و بدین وسیله باعث کمبود مواد غذایی و قحطی در ایران نشوند.اما خیلی زود روشن شد که تأمین مواد غذایی مورد نیاز یک ارتش اشغال گر یکصد هزار نفری و نیز یک گروه یکصد هزار نفری از آورگان جنگی لهستانی، که از زندان های روسیه آزاد شده و به ایران اعزام شده بودند، از طریق واردات مواد غذایی غیر ممکن است. به همین علت مقامات اشغال گر ارتش های تجاوز کار به سرع کلیه ی غلات قابل دسترسی را با زور سرنیزه و یا با پرداخت حداقل بهای ممکنه تصاحب کردند.
بخش اشغالی روسیه ی شوروی، که یکی از مراکز اصلی تولید گندم و برنج و غیره بود، توسط آن دولت از سایر بخش ها کاملاً مجزا شد و در پشت «پرده آهنین» قرار گرفت. و در نتیجه تولیدات این بخش منحصراً در کنترل مقامات روسیه ی شوروی در آمد که البته قسمتی از آن به مصرف داخلی بخش اشغالی می رسید «و از این نظر مردم این سامان نسبت به سایر نقاط کشور وضع مساعدتری داشتند» و بقیه به روسیه ی شوروی صادر می شد این در مرحله‌ی اول بود که متفقین تنها از امکانات مواصلاتی ایران استفاده می‌کردند، با طولانی شدن جنگ و در سال (1321.ش) شوروی برای تأمین غذای روزانه‌ی سربازانش شروع به مصادره‌ی گندم و سایر غلات سیلوهای منطقه‌ی حاصل‌خیز آذربایجان کرد و آن را به روسیه فرستاد.به این ترتیب روند ارسال گندم و جو سیلوهای آذربایجان که با حیوانات به مناطق دیگر ایران می‌رسید، قطع شد و قحطی و فقر شدید به ویژه در مناطق شهری گسترش پیدا کرد در چنین شرایطی خانواده‌های فقیر که توانایی تأمین نان را نداشتند، با مرگ کودکان گرسنه و بیمار خود مواجه می‌شدند، مرگی دردناک که مقصر اصلی آن اشغال‌گران زیاده طلب و زورگو بودند.
واما انگلستان در این رابطه روشی را دنبال کرد که معلول سیاست های استعماری وی در ایران بود. مقامات انگلیسی از طریق کمپانی انگلیسی به نام یونایتدغلات قابل دسترسی را تا حداکثر ممکن، تقریباً مفت، خریداری کرده و در اهواز «مرکز قوای انگلستان» انبار کردند.
کمبود مواد غذایی همراه با تورمی در حدود 1000 درصد، که در اثر اتخاذ سیاست پولی قوای اشغال گر به وجود آمده بود، قدرت خرید مردم را به شدت کاهش داد و در نتیجه هزاران هزار نفر در سرار کشور دچار گرسنگی شدند. وضع تا آخر سال 1942 م. «1321 ش.» باز هم وخیم تر شد البته در تمام این مدت رژیم سرسپرده ی وقت بر این اتفاقات سرپوش نهاده و دول متفق را در تجاوز و غارت این مرز و بوم یاری می کرد.
اقدامات مقامات انگلیسی در ایران آن قدر غیر انسانی و نامعقول بود که حتی سفیر ایالات متحده ی آمریکا در تهران اظهار می دارد:
«... احساس می شود که دولت انگلستان عمداً نمی خواهد از قحطی و گرسنگی در ایران جلوگیری به عمل آورد».
این گمان و حدس سفیر ایالات متحده ی آمریکا را شاید به توان بدین صورت توجیه کرد:
انگلستان که مسوولیت تدارکات نیروهای انگلیسی، آمریکایی و گروه لهستانی را به عهده داشت، تعهداتی را که طبق قرار داد سه جانبه فوق الذکر به عهده گرفته بود اصلاً انجام نداد. علاوه بر این مقامات انگلیسی با جدیت از بهبود وضع بازار خواربار در ایران جلوگیری به عمل می آوردند. به عنوان مثال پس از آن که قحطی وضع بسیار نابسامانی را درکشور حاکم کرد، تحت فشار دولت ایالات متحده ی آمریکا، انگلستان در نوامبر 1942 م. «آبان 1321 ش.» متعهد شد که 3500 تن گندم از انبارهای خود در عراق به تهران ارسال دارد، تا کمبود نان را در پایتخت موقتاً اندکی جبران کند. اما در عمل انگلستان به بهانه های مختلف و از آن جمله به بهانه ی نبودن وسیله ی حمل گندم از عراق به ایران، از تحویل این مقدار گندم خودداری کرد. جالب توجه است اگر گفته شود که مدتی پس از آن، سازمان جاسوسی آمریکا کشف کرد که مقامات انگلیسی در عمل واقعاً گندم مورد نظر را از عراق به اهواز حمل کرده بودند، ولی از تحویل آن به مقامات ایرانی خودداری کرده اند و بدین ترتیب بهانه ی کمبود وسیله ی نقلیه دروغی بیش نبوده است. سفیر انگلستان در تهران در ملاقاتی با نخست وزیر ایران علت این روش خصمانه ی انگلستان را نسبت به ملت ایران چنین توجیه می کند: «انگلستان هیچ دلیلی نمی بیند که مردم ایران را یاری کند، آن ها در هر حال مخالف انگلستان هستند».
سیاست انگلستان بر این اصل قرار داشت که با متزلزل کردن سیستم اداره ی کشور از طریق اشاعه ی قحطی، گرسنگی و فقر آخرین بقایای مقاومت را در ملت ایران نابود سازد تا بدان وسیله از یک طرف به هدف کوتاه مدت خود، یعنی کنترل کامل دولت ایران و تسخیر تهران نایل آید و از سوی دیگر در دراز مدت موقعیت خود را در مقابل نفوذ روز افزون ایالات متحده ی آمریکا و روسیه ی شوروی تثبیت کند.

در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ !
شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد . واینگونه بود که ملت ایران به مسلخ رفت. با سقوط پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی یكی از وزرای كابینه فروغی را در خیابان ونك لخت كردند . واما مردم عادی در شمار حیوانات هم به حساب نیامدند و بسان برگ خزان بر زمین ریختند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا رسول خیلی بهتر شد تا حدودی زیاد ایجاد تاثر و ترحم می کند و چون در آخر تو نتیجه نمی گیری حس یک طرفه رفتن به قاضی خیلی کم حس می شود
واقعیت این است که سیاست تبلیغاتی خیلی بیشتر از خود واقعه اهمیت دارد

فقط یک نکته وبا بیماری است که ناشی از عدم رعایت بهداشت و ضعف بدنی بوِژه از آب آلوده می باشد و همیشه طاعون و وبا با قحطی ظاهر می شوند و از خارج کشور هم نیامده اند
( فقط محض اطلاع بود)
از توضیحات شما دوست گرامی ممنون

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاریخ نه برای ترحم بلکه برای عبرت گرفتنه و البته روشن شدن حقایق برای بعضی

اشغالگران هم با خودشون همه جور بیماری به ایران آوردند . ازجمله وبا و تیفوس . بخصوص لهستانی ها .

بیماری های مسری علاوه بر قحطی مزید بر علت بود . بجهت قحطی مریضی میاد ولی بیماری هایی که اشغالگران همراه خودشون آوردن ظلم مضاعف بود .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دردو سال آخر جنگ جهانی دوم، بیماری‌ها‌ی همه گیری مثل وبا و تیفوس در تمام اروپا شایع شده بود

قحطی، فقر و گرسنگی، تاخت و تاز و سرایت امراض مسری گوناگون از ارمغان های شوم آن جنگ بود. طاعون، وبا، بیماری های مقاربتی، تیفوس و تیفوئید دامنگیر شهرهای ایران شد . برخی از این بیماریها برای اولین بار در تاریخ ایران به ایران آورده شده بودند مثل تیفوس و تیفوئید . آوارگان در ایران هر کجا که پا نهادند با خود بیماریهای مقاربتی را هم به ارمغان آوردند .

در زمان آغاز جنگ جهانی دوم که هیتلر به لهستان حمله کرد گروهی از مردم یهودی لهستان از مقابل ارتش نازی گریخته وبه اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند . استالین این پناه جویان و جنگ زده های بخت برگشته را به جای دلجویی به سیبری فرستاد تا در کنار سایر تبعیدی ها و زندانی ها به کار اجباری واداشته شوند .


پس از ماهها زندگی بی اندازه دشوار و در شرایط سخت و نبود لباس مناسب و غذای کافی و مرگ تعداد زیادی از آنها , روسیه طبق توافقی با انگلستان آنها را به ایران فرستاد تا در ایران و زیر نظر انگلیسی ها گردانهایی را تشکیل دهند و به جنگ آلمان بروند .

آواره های لهستانی با چند کشتی عازم ایران شدند و در بهار سال ۱۹۴۲ ( ۱۳۲۱ خورشیدی ) به ایران رسیدند . طبق تعریف برخی از بازمانده های آن روزگار پناه جویانی که به بندر انزلی رسیدند مملو از شپش و مبتلا به تیفوس , دیفتری و وبا بودند و به تناوب و با سرعتی زیاد کشته می دادند .آوارگان پس از رسیدن به ایران به تهران منتقل شدند و در اردوگاهی که در دوشان تپه , در زمینهای نیروی هوایی ارتش ساخته شده بود اسکان داده شدند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تا حالا از خودمون پرسیدیم چرا کل جهان اینقدر که نسبت به هولوکاست یهودیان واکنش نشون داد،به هولوکاست ما ایرانیها و حتی خود روسها توجه زیادی نکرد؟ تزدیک 15 میلیون نفر فقط از مردم عادی روسیه یا توسط سربازان نازی اعدام می شدند یا در طول جنگ کشته می شدند.15 میلیون رقم کمی نیست.برای ژرمن ها،همون قدر که نژاد یهود پست و حقیر بود،نژاد اسلاو هم پست و حقیر بود.ولی الان کسی از جنگ دوم جهانی،به غیر از اینکه 6 میلیون تا یهودی رو کشتند و سوزاندند،چیز دیگه ای به خاطرش نمیاد.اینجاست که میشه به اهمیت رسانه و پروپاگاندای آن به خوبی پی برد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

شهریور 1320 و ارتش رضاشاهی

با ورود متفقین به ایران در سوم شهریور 1320.ش، و دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت در ششم شهریور، آن ارتشی که رضاشاه با آن همه دبدبه و کبکبه و صرف بودجه‌ها و هزینه‌های گزاف برای ضمانت سلطنت خود ساخته و یکی از ارکان سلطنتش را بر پایه آن قرار داده بود به یکباره فروریخت و نتوانست در برابر حمله متفقین، جز مقاومتی بسیار اندک، کاری انجام دهد؛ تنها مقاومتی که در این زمان انجام شد مقاومت نیروي دریايی نوپای ایران به فرماندهی دریادار بایندر بود، که توانست یک روز، مانع پیشروی قوای انگلیسي در جنوب ایران شود، اما در نهایت نیروهای انگلیسی مقاومت بایندر و ششصدوپنجاه نفر افسر و ملوان را درهم شکستند و همگی آنها در طی این زد و خورد کشته شدند. و چنین بود که از آن ارتش 127هزار نفری فقط 650 نفر مردانه ایستادند و کشته شدند. درواقع بنیان این ارتش به‌ظاهر منسجم، مدتها پیش، دستخوش ویرانی گشته بود و به همین دلیل با اولین لرزش، فرماندهان لشکر رضائیه و خراسان، مانند فرمانده کل قوای‌شان، فرار را بر قرار ترجیح دادند و از ترکیه و بندرعباس سر درآوردند.

یکی از نقاط ضعف رژیم‌های اقتدارگرا فقدان نقد و آسیب‌شناسی است؛ چنان‌که حاضر نیستند ضعفهای خود را بپذیرند، و درصدد برمی‌آیند نقایصشان را به عناوین مختلف، با دستاویز قرار دادن چیزهایی که وجود خارجی ندارند، بپوشانند؛ چنان‌که رضاشاه نیز در سوم شهریور 1320 گفت: «اگر من صد بمباردیه داشتم، خودم می‌دانستم چطور به تعرض روسها و انگلیسی‌ها جواب بدهم.» و در چهارم شهریور اظهار كرد: «سربازهای ما بسیار خوب هستند و خوب می‌جنگند، ولی با گوشت بدن جلو تانک و هواپیما چطور می‌تواند طاقت بیاورد.» این در حالی بود که وی در اوایل مرداد 1320 در مانوری که در تپه‌های ازگل ترتیب داده شده بود تحت‌تاثیر مهملات فرماندهان چاپلوس و فرصت‌طلب، که لشکر سلم و تور را به مبارزه می‌طلبیدند، گفته بود: «قشون من عالی‌ترین قشونی است که امروز در دنیا وجود دارد.»

وی هنگامی که ژنرال ژاندار، مستشار نظامی سفارت فرانسه در تهران، را مخاطب قرار داد و از میزان مقاومت ارتش ایران در برابر قوای دول معظم جویا شد و پاسخ ناامیدکننده «دو ساعت مقاومت» را شنید، جهانبانی، رئیس وقت ستاد ارتش، را مامور کرد تا نقاط ضعف ارتش ایران را شناسايي و رفع کند، اما هنگامی که جهانبانی تمامی عوامل ضعف ارتش را طی یک گزارش تحقیقی به سمع و نظر وی رسانید، چنان مورد غضب قرار گرفت که نه‌تنها دستگیر و رهسپار زندان شد، بلکه تمامی خاندان جهانبانی، که اکثر آنها مستخدم ارتش بودند، از وحشت دیکتاتور و دستور تلویحی‌اش، نام خانوادگی خود را به جهان‌بینی، شه‌بنده، کیکاووسی و یزدان‌مهر تغییر دادند، تا بدین وسیله موارد نقصان ارتش شاهنشاه قدرقدرت مرتفع گردد! به هنگام حمله متفقین، رضاشاه حتی کوچک‌ترین اقدامی برای رفع ضروریات مورد نیاز سربازان انجام نداده بود، کمااینکه در جلسه هیات وزرا، که در روز سوم شهریور 1320 با حضور رضاشاه تشکیل گردید، معلوم شد: 1ــ برای مصرف تهران بیش از سه روز گندم موجود نیست؛ 2ــ پیش‌بینی برای برقراری سیستم آگاه كننده مردم (آژیر) مطلقاً به عمل نیامده است؛ 3ــ روز بعد معلوم شد که حتی بنزین هم به حد کافی وجود ندارد؛ 4ــ علاوه بر اینها پناهگاه هوایی هم احداث نشده بود و در روز دوم جنگ نیز ستاد جنگ اعلام کرد که استفاده از پنجاه‌هزار نفر ابواب جمعی نیروهای پادگان به دلیل نبود کامیون و بنزین ممکن نیست. در این جلسه هیچ‌کس از رضاشاه نپرسید که بنزین، آژیر، پناهگاه و ضدهوایی هم مثل بمباردیه، تانک و هواپیما در دسترس نیستند یا اینکه تمام حکومتها آنها را جزء برنامه‌های بلندمدت خود پیش‌بینی می‌کنند؟ وی در حالی دستور محاکمه و مجازات علی ریاضی و احمد نخجوان، و بازگشت سایر امرای لشگر را به تهران صادر کرد که خودش در تدارک فرار بود؛ چنان‌که در همان روز سوم شهریور علناً اظهار کرده بود: «ما تصمیم خود را گرفته‌ایم که برویم.» ارتشبد فردوست درخصوص حال و روز رضاشاه هنگام حمله متفقین می‌نویسد: «پس از اینکه به او گوشزد شد ورود نیروهای متفقین به ایران اجتناب‌ناپذیر است، آن مرد قدرقدرت، که قدرتش در دستگاه دژخیمی شهربانیش بود، یکباره فرو ریخت و به فردی ضعیف و غیرمصمم تبدیل شد و در ظرف چند روز قیافه و اندامش آشکارا پیرتر و فرسوده‌تر گردید.»

درواقع تصویری که رضاشاه در این برهه زمانی از خود نشان داد کاملاً با تصویری که تا پیش از این تاریخ از وی ارائه شده بود، در تضاد قرار داشت. تا پیش از این تاریخ، در مدارس نظام و دانشکده‌های افسری، چاپلوسان و فرصت‌طلبان ظهور رضاشاه را امری الهی تلقي مي‌كردند که به صورت دست خداوندی از آستین ملت برومند ایران بیرون آمده و ایران و ایرانی را نجات داده است؛ کار به جایی رسید که سرگرد فرزاد در سال 1319.ش در سخنرانی‌اش در دانشگاه جنگ، ضمن مقایسه هیتلر و رضاشاه، با خدا خواندن هیتلر، رضاشاه را حتی بالاتر از خدا خواند.

از سویی دیگر، رضاشاه تلاش کرد با حذف القاب و عناوین دوره قاجار، نظیر سلطنه، دوله و...، و به‌کارگیری القاب نظامی جدید، نظیر سپهبد، امیرلشکر، حکومتی میلیتاریزه و نظامی ایجاد کند. او با اعمال این سیاست باعث شد اشرافیت نظامی جدیدی به‌وجود آید که متشکل از نورچشمی‌ها، چاپلوسان و فرصت‌طلبان بود و گماشتن این افراد در راس این امور یأس و سرخوردگی افسرانی را موجب می‌شد که به دلیل مانورها و تبلیغات گسترده زمان رضاشاه، به امر نظامی‌گری روی آورده بودند. از طرف دیگر، افسران دانشکده‌دیده در بدو ورود به خدمت، بر مبنای نوعی نیاز روحی به داشتن یک فرمانده دلاور و وطن‌پرست، رضاشاه را مظهر تمام صفات خوب دلاوری، شجاعت، میهن‌پرستی و... می‌دانستند. آنها سیه‌چردگی او را به خدمات مردانه وی در وضعیت آب و هوای سخت و سوزان، و زخم پیشانی او را ناشی از سلحشوری سربازیش می‌دانستند، اما پس از اینکه مشخص شد زخم بالای پیشانی جای زخم جنگی نبوده، بلکه جای زخمی است که در اثر برخورد قمه و طی نزاعی بین او و همقطار دوران جوانیش، گروهبان علیشاه، هنگام امتناع از پرداخت پول یک بطری عرق در خانه گلین معروفه در محله ده آن روز عارض شده است، خواه‌ناخواه شخصیت رضاشاه در نظرشان فروریخت. از سویی دیگر، عکس‌العمل رضاشاه نسبت به افسران ژاندارمری و گماردن افسران ناآگاه و بی‌سواد و برتری‌دادن قزاق‌ها نسبت به سایر افسران، و خفقانی که نورچشمی‌های او بر جامعه اعمال می‌کردند، به‌خصوص از دهه 1310 به بعد، نارضایتی فزاینده افسران ارتش را به دنبال داشت؛ در این میان، رویکرد رضاشاه به آلمان و گسترش مبادلات سیاسی ــ اقتصادی با آن کشور، سوءظن روسیه و انگلیس را موجب گردید؛ همچنین طرفداری او از هیتلر و افکار فاشیستی‌اش، موجب شد بسیاری از افسران بله‌قربان‌گو و جاه‌طلب ارتش از شخص دیکتاتور تبعیت کنند؛ کمااینکه کسانی چون سرلشگر باتمانقلیچ، به تقلید از هیتلر، سبیل هیتلری گذاشتند و سر خود را به صورت آلمانی تراشیدند؛ درواقع افزایش هم‌دردی با فاشیسم و احساسات هواداری از دول محور در درون ارتش ایران، هرچند به صورت پراکنده باقی ماند، نشانه‌ای از بی‌ثباتی بود و در حمله متفقین موثر افتاد؛در وصف بی‌ثباتی و روحیه مقلد امرای ارتش همین بس که ارتشبد منوچهر آریانا به دلیل تقلید کورکورانه از غرب، زمانی خود را ناپلئون بناپارت ثانی و زمان دیگری، پس از پیروزی موشه دایان در نبرد با فلسطینی‌ها، خود را موشه دایان خواند و شایع بود که به دلیل یک‌چشمی بودن موشه دایان، تنها چاره را در این دید که برای شباهت به او، به فرانسه سفر کند و یک چشم خود را درآورد!

وی همچنین در طی عمر خود، چندین‌بار نام خود را تغییر داد؛ چنان‌که ابتدا حسین نخعی نام داشت، بعد به حسین معتمد منوچهری تنکابنی تغییر نام داد و در نهایت سپهبد بهرام (منوچهر) آریانا نامیده شد.

رویکرد به دوران باستان یکی دیگر از سیاستهای اعمال‌شدۀ زمان رضاشاه بود که فروغی آن را تئوریزه، و رضاخان عملی کرد. این باستان‌گرایی، به شکل بسیار سطحی و کودکانه‌ای، نه‌تنها تمام عرصه‌های هنری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را درنوردید، بلکه به خصوصی‌ترین زوایای زندگی افراد نیز رسوخ یافت، به‌ طوری که تقلیدهای محض از اشکال و نقوش تخت‌جمشید در آثار هنری و معماری نمایان شد. از این رو، بخش اعظم فرصت‌طلبان نیز، به سان رضاخان، نام خانوادگی باستانی بر خود نهادند. با نگاهی گذرا به جراید سنوات 1304.ش به بعد، موج این‌گونه تغییر نامها آشکارتر می‌گردد. اما از آنجا که حکومت رضاشاه یک حکومت نظامی بود و ارتش یکی از ارکان اساسی آن محسوب می‌گشت، این سیاست بیش از همه در عرصه نظامی اعمال شد؛ چنان‌که بخش اعظم نیروهای نظامی به واسطه اطاعت کورکورانه از رضاخان، برای عقب‌نماندن از کاروان تمدن!؟ به سرعت این سیاست را در دستور کار خود قرار دادند. از جمله این افراد می‌توان از حسین نخعی نام برد؛ او چنان‌که ذکر گردید، ابتدا به حسین منوچهری تنکابنی و سپس بهرام (منوچهر) آریانا تغییر نام داد. اقلیت محدودی نیز، مثل جلیل مجتهدی (بزرگمهر بعدی) که سعی می‌کردند به‌گونه‌ای خفیف مقاومت کنند، به دستور رضاشاه، به تغییر نام خانوادگی خود مجبور گردیدند. اما با اوج‌گیری تغییر نامهای خانوادگی از سوی نیروهای نظامی، بسیاری از افرادی که در گذشته با رضاشاه مشکلاتی داشتند نیز، به منظور شناخته نشدن، به این کار مبادرت ورزیدند؛ از جمله این افراد می‌توان به سرهنگ ملک‌زاده، یکی از نیروهای ژاندارمری، اشاره کرد که با اضافه کردن نام هیربد به نام خانوادگی خود به‌شدت موجب عصبانیت رضاشاه گردید، از این رو، رضاشاه دستور داد که هیچ فرد ایرانی حق ندارد، بدون اجازه شاه، نام خانوادگی خود را تغییر دهد و این فرمان را مجلس، طی یک ماده واحده، تصویب کرد.

با فرار رضا شاهو تسلیم امرای ارتش ، ارتش ایران فرو ریخت . بسیاری از امرای ارتش لیاس های نظامی را از تن خود بدر آورده و سعی در مخفی نگاه داشتن هویت خود کردند تا آنجاکه عده‌اي از افسران ارتش با پوشیدن لباس زنانه سعی کردند هویت خود را مخفی سازند.

حوادث شهریور 1320.ش موج وسیعی از نارضایتی را نسبت به رضاشاه و تمامی صاحب‌منصبان ارتش به‌وجود آورد؛ اگرچه هریک از ایشان، یعنی شاه و صاحب‌منصبان، سعی می‌کردند طرف مقابل را متهم نمایند، این‌گونه منحرف کردن اذهان عمومی، از مساله اصلی، یعنی نارضايتي از بی‌کفایتی ارتش قدرقدرت رضاشاهی، که در این دوران فقط مشغول سرکوب داخلی بود، نمی‌کاست. ناخشنودی از رضاشاه و صاحب‌منصبان ارتش در درون و برون ارتش انعکاس یافت؛ نارضایتی مردم از نیروی زمینی، در معابر عمومی، با مقایسه رفتار آنها با نیروی دریایی آشکار می‌شود؛ مردم به واسطه مقاومت نیروی دریایی رفتار بالنسبه محترمانه‌تری با افسران نیروی دریایی داشتند.

اما زمینه‌های ناخشنودی نظامیان جوان نسبت به عملکرد صاحب‌منصبان و امرای ارتش، زمانی گسترش یافت که ایشان در کمال ناباوری، پوشالی‌بودن ارتش و وعده‌هاي آن را دریافتند. سراسر خاطرات این نظامیان آکنده از نوعی خشم همراه یأس و سرخوردگی است.

ارتشی که رضاخان فقط و فقط برای حفظ منافع خود به‌وجود آورده بود نوعی انشقاق پدید آمد و طی یک فرايند زمانی سه نوع طرز تفکر در مورد مسائل سیاسی، در میان نیروهای نظامی، به وجود آمد. از این رو، گروهی همچنان سلطنت‌طلب باقی ماندند و هیچ‌گاه به مراحل بعدی، یعنی نقد اوضاع، دست نیافتند؛ ایشان بخش اعظم نیروهای نظامی را تشکیل می‌دادند، اما عده‌ای پس از گذر از پرستش شاه به‌عنوان نماد سلطنت، به الگوهای دیگری از جمله آلمان هیتلری و شوونیسم و سپس به نوعی ناسیونالیسم ایرانی دست یافتند. این عده اقلیتی به‌شدت متزلزل بودند؛ کمااینکه در بسیاری از حوادث و وقایع تاریخی، ایشان به‌راحتی زیر سایه گروه اول ‌خزیدند، به همین جهت در بسیاری موارد، تفکیک این دو گروه از یکدیگر کار بسیار دشواری است. در برابر سلطنت‌طلبها و ناسیونالیست‌های نظامی، گروهی که اغلب سابقه تفکرات شوونیستی و ناسیونالیستی داشتند، از ایدئولوژی ناسیونالیسم به انترناسیونالیسم روی آوردند و زمینه‌ساز گسترش اندیشه چپ در میان نظامیان گردیدند.

نظامیان را براساس خاستگاه طبقاتی ناشی از درجات نظامی‌شان، بعلاوه براساس عامل سن، می توان تقسیم نمود، نظامیان میانسال و مسن، که تمامی پیشرفتشان حاصل دوران دیکتاتوری نظامی رضاشاه بود، خواهان بازگشت به شرایط قبل از شهریور 1320.ش، بودند، اما در برابر ایشان، نظامیان جوان، که به منظور آینده‌ای بهتر وارد ارتش شده بودند، خواهان ارتقاي عرصه‌های نظامی، اجتماعی و اقتصادی بودند. از این ‌رو، گرایش به شخص اول در اندیشه آنان جایگاه و پایگاه محکمی نداشت، لذا بخش اعظم ایشان تحت تاثیر تحولات جهانی به سوی ناسیونالیسم تمایل یافتند و عده‌ای نیز تحت تاثیر پیروزی‌های ارتش سرخ شوروی و نیروهای پارتیزانی چپ‌گرا در اروپای شرقی، به‌ویژه پارتیزانهای مارشال تیتو در یوگسلاوی، از‌یک‌سو، و تاسیس حزب توده در ایران، از سویی دیگر، به اندیشه‌های چپ و انترناسیونالیسم گرایش یافتند. ماحصل حضور اين سه گروه در ارتش ایران، مناسبات، رقابتها و کشمکش‌هایی بود که نه‌تنها در دوران اشغال (1324ــ1320) و حوادث آذربایجان و کردستان (1325ــ1324.ش)، بلکه تا کودتای 28 مرداد 1332.ش، تداوم یافت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا همه چیز می افته گردن رضاخان من نمیدونم ولی واقعا الان کتاب های بسیار جذابی از اون زمان چاپ شده و قطعا اینطور نیست همه چیز رو بندازیم گردن رضاخان ، بعله در راس امور رضاخان بوده و چون خودش خبط و خطایی نموده زیردستانشم کارایی کردند زیر گوشش و اونم عشق قزاق کاری بهشون نداشته اما در رابطه با قضیه ارتش ، رضاخان دریغ نکرده ازبودجه نظامی

ولی فرماندهان قزاق در اغلب اوقات بسیار زرنگ تر (البته به نظر من از ساده لوحی شون بوده که فکر میکردند زرنگند !) تشریف داشتند و کل بودجه رو یا به باد فنا میدادند یا هاپولی هاپو میکردند

بازم تاکید دارم مقاله ارتش رضاخانی م رو که با ذکر منابع مختلف نوشتم مطالعه کنید

دیگه اینطوریام نیست که تو مقاله اومده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خسرو معتضد در سال 1321 در تهران متولد شد. پدرش سرهنگ دکترمعتضد بود. بعد از اخذ دیپلم وارد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و در سال 1344 در رشته تاریخ و جغرافیا، موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد. وی بعد از وقفهای کوتاه -به دلیل انجام خدمت سربازی- در سال 1349، کارشناسی ارشد خود را در همان رشته و از همان دانشگاه کسب کرد.


خسرو معتضد در سال 1321 در تهران متولد شد. پدرش سرهنگ دکترمعتضد بود. بعد از اخذ دیپلم وارد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و در سال 1344 در رشته تاریخ و جغرافیا، موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد. وی بعد از وقفهای کوتاه -به دلیل انجام خدمت سربازی- در سال 1349، کارشناسی ارشد خود را در همان رشته و از همان دانشگاه کسب کرد. معتضد از 16 سالگی به نویسندگی در مطبوعات روی آورد و فضای خاص سال های 1329 تا 1332 -همزمان با جنبش ملی کردن نفت- او را به مسایل سیاسی و تاریخی علاقهمند کرد. اولین برنامههای رادیویی او از رادیو تهران در سال 1337 پخش شد. در سال های بعد، به نویسندگی در مطبوعات و رادیو و تلویزیون پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به کار خود ادامه داد. ، در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دورههای کوتاه آموزش رسانهای را در کشورهای فیلیپین، مالزی و تایلند با بورسیه یونیسف گذراند. وی طی ماموریتی از طرف سازمان رادیو و تلویزیون وقت- پیش از انقلاب اسلامی -اسلایدها و فیلمهای مستند تاریخ معاصر ایران را در «ویز نیوز» و «کرونوس» (اوفا) انگلیس و آلمان، یافت و به ایران انتقال داد. از سال 1375 برنامههای مستند تاریخ او با عنوان «فرازهایی از تاریخ معاصر»، «قرن پرماجرا» و «از نگاه تاریخ» و اخیرا «پلی به گذشته» از شبکههای داخلی و بینالمللی سیما پخش شده و میشوند. او در این گفت و گو از تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در شهریور 20 سخن می گوید.

آقای معتضد! به نظر شما دلیل اشغال ایران در شهریور 20 چه بود؟

 من پیش از آغاز بحث لازم میدانم برای اطلاع خوانندگان چند کتاب معرفی کنم. اخیرا ادارهای با عنوان ستاد بررسی خسارات وارده به ایران و غرامات چند کتاب منتشر کرده است. این کتابها بسیار مفید و مربوط به بعد از شهریور 20 است. در کنار این کتابها، منابع بسیار زیادی در مورد شهریور 20 داریم. شما که میخواهید مطالعه کنید باید حتما این منابع را مطالعه کنید. یکی از اینها، کتاب اسناد بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم است که نوشته محمدترکمان است. یکی دیگر، کتابی است به نام ایران در اشغال متفقین که جمعآوری آقای تبرائیان است. کتاب دیگری هم به نام راز پایندگی است که شامل تمام اسناد اشغال ایران است. کتاب بعدی، ایران در جنگ جهانی دوم است. از کتابهای دیگر خاطرات شولتوس هولتوس، افسر آلمانی مامور جاسوسی از ایران است. کتاب بعدی کتابی است به نام نامهها و خاطرات سر ریدر بولارد. کتاب دیگری هم به نام در آخرین روزهای رضاشاه است که افسری آمریکایی به نام کلنل استوارت نوشته که در دانشگاه جنگ ایران تدریس میکرده است. دو کتاب دیگر هم وجود دارد که باید به آنها اشاره کنیم: یکی کتاب آقای ایرج ذوقی است به نام ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ دوم جهانی. کتاب دوم به نام اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم است که دکتر همایون الهی با استفاده از اسناد آلمان و بریتانیا و آمریکا به عنوان تز دکترا تهیه کرده است. بعد از این مقدمات به موضوع اصلی بپردازیم.

 این کتابها مقدمات آشنایی با ایران و جنگ جهانی دوم است. در کنار اینها روزنامهها و خاطرات و کتابهای یادداشت آن دوران است. اما علل و عوامل شهریور 20 بسیار مفصل است. بهطور کلی انگلیسیها کمک کرده بودند که رضاشاه روی کار بیاید. در اینکه انگلیسیها در کودتای 1299 نقش اساسی داشتند و ژنرال آیرونساید مامور شد یک کودتای آلترناتیو علیه کمونیستها در ایران ایجاد کند، شک نداریم. به این دلیل که بلشویکها به همراه عدهای از کمونیستهای ایرانی سراسر گیلان را اشغال کرده و جنبش ملی - مذهبی میرزا کوچکخان را سرکوب کرده بودند. در چنین شرایطی کودتای 1299 ایجاد شد. انگلیسیها به قزاقخانه پول و اسلحه دادند که تهران را فتح کرده و در مقابل کمونیستها بایستد.

چرا این هدف را با کودتا ایجاد کردند؟

 به این دلیل که دولتهای مشروطه دولتهای ضعیفی بودند. عدهای از رجال زمان قاجار در راس این دولتها بودند که به دلیل محافظهکاری نمیتوانستند کاری کنند. این بود که این کودتا با هدف گرفتن اطراف شوروی ایجاد شد. نه تنها در ایران بلکه برای این هدف درترکیه با مصطفی آتاتورک، در یونان وینزیلوس و در فنلاند مانرهایم و.... همین نوع کودتا را ایجاد کردند.

چرا این کودتا را با این شدت برنامهریزی کردند؟

 به این دلیل بود که از شوروی و تفکر کمونیسم میترسیدند. کمونیسم ایدئولوژی بسیار فریبندهای بود که میگفت کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوند. شما اگر گزارشهای سفارت انگلیس را بخوانید میبینید که اشاره میکند در خوارزم وترکستان و... جنبشهای کمونیستی پدید آمده است. حتی نوشته در تهران 300 شبکه کمونیستی بهوجود آمده است.

به این دلیل است که انگلیس به این دولت برای روی کارآمدن کمک کرده و تمام مفاد قرارداد 1919 وثوقالدوله و کاکس را پیاده میکند. این مفاد چه بود؟

 ارتش ایران بهصورت منظم درمیآید. قدرتهای ملوکالطوایفی از بین میروند. اصلاحاتی انجام میشود و به نوعی رونمایی انجام میدهند. در این میان رضاشاه خودش معایبی داشت که کمکم بروز میکند. یعنی هرچه قدرت رضاشاه بیشتر میشود دیکتاتوریاش بیشتر جلوه میکند و نقطهضعف بزرگ او که پولپرستی بود بیشتر نمایان میشود. رضاشاه ثروت را بسیار دوست داشت و کمکم به عنوان بزرگترین ملاک ایران درمیآید. حتی در روزنامههای خارجی از او به عنوان بزرگترین ملاک آسیا نام میبرند. او در آن دوران پنجهزار قباله زمین داشته است. در کنار این موضوع و علاوه بر آزار مردم حکومت پلیس سیاسی را در ایران تشکیل میدهد که تمام جلوههای مشروطه از بین میرود. یعنی قدرت رضاشاه، ده برابر ناصرالدین شاه بود. در چنین شرایطی انگلیسیها قرارداد نفت را تا 1993 تمدید میکنند. در این مرحله ایران عملا به عنوان نیمه مستعمره انگلیس درمیآید و انگلستان در این زمان کامروایی میکند.

قطعا این کامروایی ادامهدار نیست؟

 بله! از 1312 به بعد رضاشاه متوجه قدرت جدیدی میشود به نام آلمان نازی. آلمان نازی کشور شکستخوردهای بود که از دوران جمهوری خود به نام وایمار به دنبال بازار مواد صنعتی از یک سو و منابع تولید مواد خام از سوی دیگر میگردد. قطعا این مواد خام در ایران پیدا میشده است. در نتیجه این است که روابط آلمانها با ایران خوب میشود و با ایران تجارت را آغاز میکنند. در نتیجه این تجارت است که ژنراتور برق، توپ، صنایع نظامی، کامیون، رادیو و... را به ایران صادر میکنند. در کنار این تجارت عده زیادی از کارشناسان خود را در عرصههایی مثل راهآهن، ساختمانسازی و دیگر قسمتهای صنعتی وارد میکنند. به علاوه آلمانها در کنار این موضوعات از ایران مواد خام میگرفتند و این برای ایران خیلی اهمیت داشت. در هر حال این حرکت آلمانها در ایران جلوه کرد و رضاشاه عاشق آنها شد.

در آلمان هم اقدامی برای این همراهی انجام شد؟

 بله! در آلمان به دلیل حکومت دیکتاتوری اجازه داده نمیشد کسی به رضاشاه بدوبیراه بگوید در حالی که روزنامههای انگلستان و فرانسه به رضاشاه فحش میدادند. از سوی دیگر چون آلمان حکومت ضدکمونیستی بود و رضاشاه هم از کمونیستها خیلی میترسید، این ارتباط شدیدتر شد.

علت این ترس چه بود؟

 در سال 1310 یک شبکه عظیم کمونیستی در ایران کشف شد که قصد داشتند حکومت رضاشاه را براندازی کنند. این بود که رضاشاه به آلمانها نزدیک شد. از سال 1314 به بعد این نزدیکی بیشتر شد. در این سالها ایران قراردادهایی با آلمان امضا کرد و آلمان از نظر تجاری مقام دوم را در تجارت خارجی ایران کسب کرد و بعد به انگلیس و کم کم به مقام اول رسید. این موضوع برای انگلیسیها خیلی طاقتفرسا بود که روی فردی حساب کردهاند و او را روی کار آوردهاند و حالا به اینها پشت کرده و به آلمانها روی آورده است.

با این توضیحات به ابتدای جنگ جهانی دوم میرسیم.

 با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318 دوسال اول جنگ در ملت ایران که بهصورت تاریخی از انگلیسیها بدش میآید و از شورویها میترسد، اثرات مثبتی میگذارد. یکی از دیگر مسائل مهم پیشرفت آلمان در ایران، رادیو بود. آلمان در ایران رادیو برلین را راهاندازی کرد و به علت اینکه از ملت ایران تعریف میکرد، مردم را به سمت خود جلب میکرد. علت مهم دیگری که ایران را به سمت آلمان میکشاند، تئوری قدرت ثالث بود که همیشه در تاریخ ایران وجود داشته است. علاوه بر رضاشاه، محمد رضا هم که در سوئیس درس خوانده بود به آلمانیها گرایش داشت. فردوست در خاطراتش اشاره میکند که نقشه جهان را به دیوار زده بود و فتوحات آلمان را بررسی میکرد. در نتیجه این مسائل ایرانیها در وجود آلمانیها یک متحد میدیدند و همین مساله باعث نگرانی روزافزون انگلیسیها شده بود.

مشکل رضاخان با انگلیس از کجا آغاز شد؟

 بنابر قرارداد 1919 انگلیس باید سالیانه به ایران مبلغی را پرداخت میکرد. رضاخان در زمان 1319 و در بحبوحه جنگ جهانی این پول را که بالغ بر چهارمیلیون لیره بود درخواست کرد. انگلیسیها این پول را پرداخت کرده اما اذعان کردند که یک روزی این موضوع را جبران خواهیم کرد. از سوی دیگر در عرصه جهانی در روز 10 تیر 1320 مصادف با 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان به شوروی حمله کرد. از این لحظه به بعد صحنه سیاست عوض میشود. انگلیس همپیمان شوروی میشود. در این مرحله همه وارد جنگ میشوند و ایران تنها میشود و تنها آلمان برایش میماند که او هم در اشغال ایران نمیتواند نقش نظامی ایفا کند. در این مرحله موضوع کمک به دولت شوروی پیش میآید. بنابر برنامهای که بود، قرار شد تا از هند و استرالیا به عنوان مستعمرههای انگلیس به شوروی از راه ایران کمک شود. غربیها به رضاشاه میگویند راهآهن ایران و جادهها را در اختیار ما قرار بده. شاه درخواست پول میکند. میگوید من حاضرم این کار را بکنم اما در مقابل شما باید اجاره بدهید. آلمانها هم در مقابل این اظهارات رضاشاه به او وعده میدهند. آنها میگویند ما اگر شوروی را فتح کنیم و شما هم با ما همکاری کنید، ما نجف و کربلا را به ایران میدهیم. 17 شهر قفقاز را که از ایران جدا شده بود به ایران میدهیم. این موضوع در ملاقاتهای فرانتس مایر، جاسوس آلمان در ایران با رضاخان مطرح شده است. رضاشاه هم از این موضوع خیلی خوشحال میشد. این مسائل باعث شد که رضاخان در این مورد دو دل شود. در نتیجه این اقدامات متفقین حملهای را برنامهریزی میکنند به نام دوِر. این برنامه اشغال ایران است. بر مبنای این برنامه بعد از مذاکراتی که صورت میگیرد به ایران دو بار اخطار میدهند.

این اخطارها شامل چه مواردی بوده است؟

 مثلا در ایران در ازای چهارهزار نفر، 600کارشناس آلمانی حضور داشتند که انگلیسیها به رضاخان پیام دادند این افراد را اخراج کن! رضاخان هم گفت چون خروج یک دفعه این افراد باعث افت ایران میشود من به مرور این کار را میکنم. البته پلیس رضاشاه هم مراقب آلمانها بود. دولت ایران در آن دوران نهایت بیطرفی را به کار میبرد. این اسناد اکنون که مطالعه میشود این نتیجه را به ذهن متبادر میکند و به همین دلیل است که دولت ستادی در دفتر آقای رئیسجمهور برای این موضوع تشکیل داده است. این ستاد کارهای خوبی هم کرده اما مثل همه کارهای ما اکنون مسکوت مانده است. یکی از منابع خوب این دوران خاطرات دهجلدی چرچیل است. در آنجا چرچیل اشاره میکند که وقتی دیدیم رضاشاه زیر بار نمیرود دستور اشغال ایران را دادیم.

علت این عجله برای حمله چه بود؟

 چون دولت آلمان در شوروی پیشروی کرده و به نزدیکیهای قفقاز رسیده بود احتمال داشت اگر به قفقاز برسند به سمت ایران سرازیر شوند. حتی کماندوهای آلمانی به کوههای آلبروس قفقاز رسیده بودند. از سوی دیگر هم رومل، فرمانده آلمانی در آفریقا تا 40 کیلومتری اسکندریه پیش رفته بود و ممکن بود از این طریق در ایران به هم برسند. در نتیجه نفت ایران از دست انگلیس خارج میشد و وقتی این اتفاق میافتاد انگلیس بیچاره شده بود. چون بزرگترین پالایشگاه جهان در آن دوران که 150 میلیون دلار ارزش داشت را انگلیس در آبادان ساخته بود. و حمله رخ داد؟  بله! شورویها با 168 هزار سرباز از شمال و دولت انگلیس که عملیات جاسوسیاش عالی بود از جنوب و غرب به ایران حمله کردند.

آیا ایران از حمله اطلاع داشت؟ اقدامیدر مقابل این حمله رخ نداد؟

 بله! ایران اطلاع داشت و قبل از آن اعلام آمادهباش کرده بود، اما این آماده باش بسیار مسخره بود.

چرا؟

 برای اینکه ما 100 کامیون جنگی بیشتر نداشتیم. هواپیماهای ما همه قدیمی بود و هیچکدام مسلسل نداشت و بمبافکن هم نبود! هیچ اسلحهای نداشت. قارقارکهایی بود که فقط به آسمان میرفتند. 120 تا از این هواپیماها را مونتاژ و آماده کرده بودیم که هیچکدام به درد ما نخورد. این هواپیماها که در شهرهای مختلف بود وقتی جنگ شروع شد و دستور دادند تا به تهران بیایند، اغلب بین راه سقوط کردند. در مقابل این هواپیماها، تانکهای ما تانکهای اشکودای آلمانی بود ولی همه آنها در تهران بود، یعنی لشکر خوزستان که یکی از بزرگترین لشکرهای ایران بود فقط هشت تانک داشت. حتی ما کامیون نداشتیم که سربازهایمان را جابهجا کنیم. مثلا به لشکر شیراز دستور دادند که پیاده به خوزستان بروند و دفاع کنند.

مردم چطور؟ آنها مقاومت نکردند؟

 مردم که از دولت دلگیر بودند. عشایر هم که از بس از آنها کشته بودند برای دفاع از ایران اقدامینکردند. من جدیدا تلگرافی دیدم به قلم رضاشاه که به لشکر تبریز گفته بود شاهسونها را که خیلی شجاع بودند تجهیز کنید تا حملات پارتیزانی به ارتش شوروی داشته باشند. هیچکدام حمله نکردند. سرتیپ قادری، فرمانده لشکر مراغه جواب داده که اینها به هیچ وجه با روسها نخواهند جنگید. این همان مردمیهستند که ده سال در رکاب عباسمیرزا میجنگیدند ولی حالا هیچ کدام از دولت دفاع نکردند. ساعت دونیمه شب دوشنبه سوم شهریور انگلیسیها حمله را شروع کردند. از اروندرود گذشتند. آن زمان اروندرود چراغ داشت اما دست خائنی آن را خاموش کرده بود. آبادان را به توپ بستند. دو ناو بزرگ پلنگ و ببر را در خلیجفارس زدند و 400 ناوی را کشتند. بعد هم چتربازها در مسجدسلیمان پیاده شدند و جنگی مرتب را انجام دادند. طوری که گویا در خاک خودشان دارند عملیات انجام میدهند! این حرف من نیست چیزی است که خودشان در گزارشهایشان نوشتهاند که انگار در خاک خودمان داریم راه میرویم. هیچگونه مقاومت مردمی نشد.

در این مرحله رژیم چه اقدامی انجام داد؟

 رضاشاه متاسفانه فکر میکرد ایران 120 هزار سرباز دارد و میتواند 600 هزار نفر را زیر پرچم احضار کند. اما همه اینها در عالم رویا بود و مقاومت ایران بیش از 24 ساعت دوام نیاورد و به دلیل دروغگویی وزرا به شاه و بیاطلاعی شاه از اوضاع جهان و ایران، کشور اشغال شد. کامیون آن موقع قیمتی نداشت اما ارتش برای جابهجایی سربازان کامیون نداشت با این حال یکسری هواپیمای بیمصرف داشتیم و دل شاه هم خوش بود که یک روز در سال از جلوی او رژه بروند. از سوی دیگر ما لجستیک نداشتیم و برای مثال در آن روزها به سربازانی که در کرج و دماوند بودند غذا نرسیده بود و اینها سه روز را با نان و ماست سر کردند یا بعضا گدایی میکردند. در این مرحله رژیم، نخستوزیر را عوض میکند و به جای کابینه منصور، کابینه فروغی را میگذارد. فروغی شخصیت محترمی بود و در مجامع جهانی برایش احترام قائل بودند. با این حال او هم اول قبول نمیکرد چرا که رضاشاه پدر داماد او محمد ولی اسدی را اعدام کرده بود. رضاشاه به خانه او میرود و التماس میکند تا اینکه او قبول میکند نخستوزیر شود. در اولین اقدام فروغی ترک مخاصمه اعلام میکند. البته متفقین باز هم به بمبارانهای خود ادامه میدهند!

چرا؟

 چون میخواهند روحیه ایرانیها را ضعیف کنند و بیشتر برای اینکه فیلمبرداری کنند و در کشورهای خودشان نمایش بدهند. چون هم لندن بمباران شده بود و هم استالینگراد و مسکو. نمایش این فیلمها روحیه مردم را تقویت میکرد. درجهدارهای ایرانی را نگاه میداشتند، بدون چکمه و فانسقه و با حالت زار و نزار از اینها فیلمبرداری میکردند. مجلس هم آن دوران دوره سیزدهم خود را داشت. این مجلس از چند روز بعد شروع کرد به رضاشاه بدوبیراه گفتن. در نتیجه این مساله و فشارهای رسانهای رادیو لندن و رادیو دهلینو که توسط انگلیسیها اداره میشد مردم را تحریک کردند برای حمله به کاخهای رضاشاه. روز هشت شهریور تصمیم گرفته شد ارتش منحل شود اما نیروی هوایی که همواره از شجاعترین افراد بودهاند، نمیپذیرند و کودتا میکنند، اما ارتش آن را سرکوب میکند. روز نهم شهریور ارتش منحل میشود. نه بهخاطر خارجیها بلکه به این دلیل که سربازان به خانههای رضاشاه حمله نکنند، چرا که شایعه شده بود مردم میخواهند به کاخ رضاشاه حمله کنند. روز 23 شهریور قرار میشود رضاشاه در جمع نمایندههای مجلس صحبت کند. پیش از این صحبت نمایندگان انگلیس و شوروی به رضاشاه اخطار میکنند که اگر از سلطنت کنارهگیری نکنی پسرت هم به سلطنت نمیرسد. اسناد جدید نشان میدهد انگلیسیها در لندن تصمیم گرفته بودند که دوباره سلسله قاجار را روی کار بیاورند. فردی به نام حمید میرزا، پسر محمد حسن میرزا، برادر احمدشاه را پیدا میکنند و قرار میشود او شاه ایران شود، اما وقتی میبینند این پسر فارسی نمیداند و بی سواد است، او را رد میکنند. بعد تصمیم میگیرند ایران جمهوری شود و فروغی یا ساعد رئیسجمهور شوند. فروغی زیر بار نمیرود و میگوید شاید رضاشاه به قانون عمل نکند، اما این کشور قانوناساسی مشروطه دارد و پسرش هم با خودش فرق میکند. بالاخره با خواهش و تمنا و حرفهای اینچنینی متفقین را راضی میکند که محمدرضا، شاه شود. البته تاکید میکند که اجازه ندهید خودش بماند چون آدمیاست که اگر بماند باز هم میخواهد دیکتاتوری کند. در نتیجه رضاشاه ناچار شد در روز 25 شهریور نامه خلع از سلطنت را امضا کند، البته یک روز قبلتر این امضا را انجام داده بود.

این امضا هم تحت فشار بود؟

 بله! چون ارتش انگلیس و شوروی داشتند به تهران نزدیک میشدند. بعد از امضا از طریق قم به اصفهان میرود. در اصفهان چند روزی میماند و املاک و اموال و هرچه دارد را به پسرش هبه میکند تا پسرش به دولت برگرداند! از آنجا به کرمان میرود و یکی، دو روز میماند و بعد به بندرعباس میرود. در این مرحله سوار کشتی باندرا میشود اما بهرغم قولی که داده بودند که تو را به شیلی یا برزیل یا آرژانتین یا آمریکا میفرستیم، 10روز در نزدیکی بمبئی هند او را نگاه میدارند و با کشتی دیگری به نام برمه به جزیره بد آب و هوای موریس در نزدیکی آفریقا میفرستند. بعد از چند ماه در اثر خواهشهای محمدرضا، انگلیسیها اجازه میدهند به دوربان برود. بعد هم به ژوهانسبورگ که آب و هوای خوبی داشت منتقل میشود و روز 3 مرداد 1323 عمرش به پایان میرسد. من این موارد و مسیر را تماما در کتابی به نام از آلاشت تا آفریقا به همراه اسناد و مدارک و تلگرامهای رضاشاه (که از گونیهایی در کاخ سلطنتی کشف شد) منتشر کردهام


http://www.shiraze.ir/sysnews/cid/14588/آلمانها_گفتند_قفقاز_را_به_ایران_باز_میگردانیم.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

سلام
و در پایان جنگ جهانی دوم هم به مدت چند ماه زنان و دختران آلمانی بازیچه ی سربازان شوروی و آمریکایی و انگلیسی بودن ...

این نتیجه ی حماقت های لحظه ای و خودبزرگ بینی می شه .... رضا شاه هم خودش ادم بی سوادی بود و نتیجتا آدم ساده ای بود (( معمولا بی سواد ها ساده هستن به جز استثناهایی ) و با چاپلوسی های اطرافیانش خام شد و در توهم فرو رفت ...

هر چند که حتی اگه رضاشاه هم علیه آلمان ها سرباز و نیرو می فرستاد هم باز ایران رو اشغال می کردن تا بتونند با چپاولشون خرج جنگشون رو در بیارن ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ادم وقتی این چیزا رو میخونه دلش میخوادرضا خان زنده بود گردن رضا قلدر رو میشکست مردک احمق ساده لوحکشور و دستی دستی داد به انگلیسیا و روسا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط parsneet
      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      تاپیک حاضر با محوریت پوشش خبر ها و اطلاعات مسابقات نظامی برگزار شده در ایران و همچنین شرکت تیم های ایرانی در سایر مسابقات بین المللی نظامی می باشد .
       
      مقدمه :
      مسابقات نظامی هر ساله در سراسر جهان با شرکت پرسنل نظامی ( به صورت داخلی و یا بین المللی ) برگزار می گردد . این گونه مسابقات علی رقم اینکه از قواعد و استاندارد متحدی برخوردار نیستند ( منظور نبودن کمیته جامع و قوانین واحده بین المللی در رشته های تخصصی می باشد ) اما تا حدودی پیرو قواعد و ضوابط برگزاری رزمایش های نظامی هستند . ( البته تیم های ورزشی و مسابقات ارتش های جهان (CISM) تا حدودی متفاوت از سایر مسابقات تخصصی هستند که در ذیل به آن اشاره خواهد گردید )
      اساساً هدف از برگزاری این گونه مسابقات تخصصی بالا بردن آمادگی پرسنل و ایجاد حس رقابت و افزایش انگیزش پرسنل نظامی جهت فراگیری مهارت های تخصصی است . و همچنین سنجش توانمندی پرسنل در مقایسه با واحد های مشابه در ارگان های نظامی داخلی و یا ارتش های خارجی دیگر است . پس تا حدودی می توان بیان کرد که تیم های شرکت کننده ( در مسابقات بین المللی ) عموماً از بین کشور های دوست و یا هم پیمان ( و یا حداقل غیر متخاصم ) انتخاب می شوند و برای سنجش توانایی های تخصصی شان گرد هم می آیند . و همچنین حتی گاهی می تواند بیان گر همسویی کشور های شرکت کنند و حامل پیام های خاص برای ارتش های رقیب شان نیز باشند .
       
       
       
      تاریخچه :
      می توان به نوعی اولین مسابقات نظامی ( با تاکید و اولویت دادن به پرسنل نظامی ) را به یونان باستان نسب داد . در رویدادی جشن گونه که عموما" ( و نه اختصاصاً ) پرسنل نظامی در آن شرکت می کردند تا آمادگی جسمانی و مهارت های کار با سلاح در رقابت با حریفان را بسنجند . در ادامه و ظهور امپراطوری روم باستان این نوع مسابقات چهره خشن تر و جدی تری به خود گرفت به گونه ای که مکان های اختصاصی مانند کلوزیوم (Colosseum) و همچنین شرکت کنندگان مخصوص بنام گلادیاتور (Gladiator) برای شرکت در آن تربیت می گردیدند .
      این مسابقات شرحی مفصل دارد ولی به اختصار : برگزاری آن در قرون مختلف تکامل یافته و عموماً شرکت کنندگان آن از بین سربازان قوای شکست خورده در جنگ با امپراطوری روم انتخاب می شدند و در بین خیل عظیم از این سربازان که در مسابقات محلی و ایالات های مستعمره روم برگذار می شد برگزیدگان ( که یقیناً تعداد کمی از آنان بودند) می توانستند آزادی خود را به دست آورند . ولی جنگجویانی نیز بودند که به خاطر بدست آوردن پول و یا شهرت نسبت به شرکت در این مسابقات خونین اقدام می کردند . این مسابقات که به خشونت بی پروا و ضد انسانی اش معروف گشته بود بدون فایده هم البته نبود . ( البته فواید آن از دید فرماندهان نظامی ) باید اشاره کرد که تمامی این مسابقات به نبرد های خونین تن به تن اختصاص نداشت بلکه اکثر این رویداد ها به باز سازی نبرد های روم در مقابل دشمنانش مختص می شد ( یقیناً آن نبردهای که در آن پیروز گردیده بودند تا خاطرات ، تکنیک های رزم و قهرمانان آن را مرور و زنده نگاه دارند ) عده ای از سربازان لباس های قوای دشمن را بر تن می کردند و سربازانی دیگر که نقش نیروهای رومی را داشتند با بکارگیری ارابه و اسب و سلاح های آن دوران در چندین پرده که گاهی تا چند روز نیز ادامه می یافت آن نبرد خاص را باز سازی می کردند . از نحوه یورش قوای مهاجم گرفته تا نبرد های تن به تن ، عبور از رودخانه ، یورش سواره نظام ، محاصره قلعه ها و یقیناً نمایش پیروز مندانه و دلاورانه ارتش رومی بر حریف خود !
       
      در عصر جدید ایده مسابقات نظامی بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت . در سال 1919 پس از جنگ جهانی اول ، بازی های بین متفقین توسط شورای ورزشی نیروهای متفقین ژنرال جان پرشینگ سازماندهی شد و 1500 ورزشکار از 18 کشور را گرد هم آورد تا در 24 رشته ورزشی به رقابت بپردازند. این رویداد در Joinville-le-Pont فرانسه برگزار شد . و طی سالهای بعد در ماه مه 1946 ، پس از جنگ جهانی دوم ، شورای ورزشی نیروهای متفقین توسط سرهنگ هانری دبروس و پنج‌گانه المپیک توسط سرگرد رائول مولت احیا شد و در  7 تا 8 سپتامبر همان سال دومین بازی‌های بین متفقین در برلین (در المپیاستادیون , محل برگزاری بازی های المپیک 1936) برگزار شد .
       


      چند ماه بعد، با پایان دادن به شورای ورزش نیروهای متفقین ، سرهنگ دبروس و سرگرد مولت مسابقات ارتش های جهان (CISM) را در 18 فوریه 1948 تأسیس کردند . اعضای موسس آن بلژیک ، دانمارک ، فرانسه ، لوکزامبورگ و هلند بودند . در سال 1950، آرژانتین و مصر به عضویت آن درآمدند. در سال 1951 ایالات متحده به آن پیوست . در سال 1952 عراق ، لبنان ، پاکستان و سوریه و دو سال بعد برزیل به عضویت آن درآمدند . و همچنین کانادا در سال 1985 وارد آن شد . سپس در سال 1991 با پایان جنگ سرد سازمان رقیب پیمان ورشو کمیته ورزش ارتش متفقین (SKDA) با CISM ادغام شد و خبر از پیوستن 31 کشور و عضو جدید و سایر کشورهای مرتبط با بلوک شوروی را داد. این پیشرفت سریع منجر به رسمیت شناختن توسط نهادهای بین المللی از جمله IOC شد. قبل از سال 1995 CISM هر سال 15 تا 20 مسابقات جهانی را برگزار می کرد. از سال 1995  CISM هر چهار سال یک بار بازی های جهانی نظامی را که یک رویداد چند ورزشی است با شرکت نمایندگانی از ارتشهای 127 کشور دنیا سازماندهی می کند .
       
       

       
      رویدادها
      برگزاری مسابقات مرتبط با ارتش های جهان طیف متنوعی را در بر می گیرد و بلوک های سیاسی و جغرافیایی متعدد سعی در برگزاری رویدادهای مشابه زیادی جهت بالا بردن مهارت پرسنل خود دارند . اما به نوعی اهداف برگزاری این چنین مسابقاتی تنها به بالا بردن مهارت ها محدود نمی گردد . بلکه برپایی نمایشگاه های تخصصی تجهیزات تیراندازی و حتی ماشین آلات زرهی و تسلیحات انفرادی و البسه نظامی و ... در حاشیه این مسابقات بیان گر این است که این رویدادها مکانی است تا برنامه ریزان و دست اندرکاران نظامی کشور های مختلف به عرضه و کسب اطلاعات و سنجش آمادگی قوای نظامی پیرامونی خود اقدام نمایند .
       
      به برخی از این رویدادها می توان به اختصار اشاره کرد مانند :
      - مسابقات بین المللی پنج گانه ورزشی ( تیراندازی سرعت و دقت ، میدان موانع ، شنا ۵۰ متر با مانع ، دو صحرانوردی ۸ کیلومتر و پرتاب نارنجک )
      - مسابقات بین المللی نظامی پهپادی ارتش های جهان
      - مسابقات بین‌المللی نظامی غواصی در عمق
      - مسابقات بین‌المللی نظامی جهت یابی
      - مسابقات بین‌المللی نظامی بیاتلون زرهی روسیه
      - مسابقات سراسری امنیت سایبری در آمریکا
      و ...
       

      بازتاب و آثار
      برای بیان تاثیر حضور بین المللی تیم های نظامی و ترتیب دادن این چنین مسابقاتی منعکس کردن دیدگاه بعضی از تحلیل گران غربی شاید مفید باشد به عنوان نمونه :
      «واشنگتن فری بیکن» «جوزف هومیر» تحلیلگر امنیت ملی : روسیه و چین در نمایش قدرت به آمریکا قصد شرکت در یک بازی‌های بین‌المللی در آمریکای لاتین ( ونزوئلا ) تحت عنوان « تک تیرانداز مرز » را دارند . این  بازی‌های نظامی یکی از واضح ترین نشانه‌ها  از شکل گیری یک ائتلاف ضد ایالات متحده در آمریکای لاتین است. روسیه و متحدانش ( ایران و چین ) با حضور در این مسابقات نظامی در ونزوئلا در حال نمایش قدرت هستند . با عادی سازی تحرکات نظامی دشمنان ایالات متحده در دریای کارائیب ، ما در معرض خطر در آمریکای لاتین هستیم .
       
       
      در حال حاضر به نظر می رسد که برگزاری این گونه مسابقات در بین نیرو های نظامی منطقه ای و جهانی در حال افزایش هست . مسابقاتی که هم در رشته های عمومی ( آمادگی جسمانی و ورزشی ) و هم رشته های تخصصی ( تیر اندازی ، زرهی و توپخانه ، پهپادی و ... ) با حضور تیم های چندگانه به جدیت پیگیری می شود . قطعا انتخاب تیم های ورزیده در این گونه رقابت ها باعث افزایش اعتماد به نفس پرسنل و همچنین تبلیغات مثبت برای نیرو های نظامی ما نیز خواهد گردید  . همچنین برگزاری مسابقات کشوری و درون مرزی برای ما موجبات حس رقابت و افزایش انگیزش سازمانی را برای نیروهای مسلح ما در پی خواهد داشت . انشالله 
       

       
       
       
      بن پایه :
      https://www.milsport.one/cism/members-nations
      https://www.ilsf.org/about/recognition/cism/
      https://armedforcessports.defense.gov/CISM/Military-World-Games/
      https://en.wikipedia.org/wiki/Colosseum
      https://freebeacon.com/national-security/iran-russia-china-to-run-war-drills-in-latin-america/
       
      گرد آوری جهت انجمن میلیتاری
       
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.