برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      63

    • تعداد محتوا

      9,419


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      38

    • تعداد محتوا

      1,112


  3. arminheidari

    • امتیاز

      18

    • تعداد محتوا

      7,136


  4. seyedmohammad

    seyedmohammad

    Scientific Pal


    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      1,290



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 15 تیر 1400 در همه مناطق

  1. 2 پسندیده شده
    12 کیلومتر برد برای مهمات تانک ؟؟؟؟! برد موثر اتش تانکی مثل تی-55 کمتر از 2 کیلومتر هست . همان برد 6 کیلومتر هم برای تانکی مثل تی55 و تی -62 بسیار عجیبه ! حتی در صورت صحیح بودن این اعداد اگر این عدد 12 و 6 کیلومتر را حداکثر برد ممکن در نظر بگیرم تفاوت برد موثر و حداکثر برد نشان میدهد این تقاوت تاثیر در میدان نبرد نخواهد داشت چون برد موثر اتش در میدان نبرد اثر گذار هست. اهمیت برد موثر اتش را درعملیات طوفان صحرا میتوان به وضوح دید تانکهای ابرامز با برد موثر بیشتر خارج از برد موثر تانکهای عراقی انها را شکار میکردند.
  2. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «عملیات مهندسی» اختصاص داد. اما شاید برای دوستانی که کمتر در خصوص «فرقه رجویه» مطالعه نموده باشند این سوال پیش بیاید که : عملیات مهندسی چیست ؟ عملیات مهندسی به مجموعه اقدامات سازمان مجاهدین در برخورد با اعضای سپاه پاسداران ، کمیته های انقلاب و مردم عادی در تلاش برای کسب اطلاعات از طریق شکنجه آنان در مرداد ۱۳۶۱ گفته می‌شود. در پی لو رفتن خانه‌های تیمی در اوایل سال ۱۳۶۱ مجاهدین اعضای سپاه و افرادی مشکوکی را که در اطراف خانه‌های تیمی مشاهده می‌کردند، ربوده و برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار می‌دادند. یکی از اعضای جداشدهٔ سازمان در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «ما شکنجه می‌کنیم چون مجبور هستیم، ولی وقتی حاکم شویم، نمی‌کنیم … جنگ ما با رژیم [نظام]، جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.» در این عملیات، که از اوایل مرداد تا ۲۵ همان ماه به طول انجامید سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان قربانی عملیات مهندسی شدند. (ویکیپدیا) در کتاب "عملیات مهندسی" (چاپ شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی) درباره نحوه کشف اجساد و شناسایی پیکر شهدای کمیته چنین گفته شده است: کشف شهدای عملیات مهندسی در پی کشف اجساد متلاشی‌شده‌ قربانیان عملیات مهندسی، موج وسیع انزجار از سازمان مجاهدین خلق به راه افتاد. یکی از اعضای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، روایت قابل‌توجهی از کشف شکنجه‌گاه خیابان بهار و پیدا کردن پیکر شهدای عملیات مهندسی تعریف کرد: «خسرو زندی ما را به [سمت] جنازه‌های [پیکرهای] شهدا نبُرد. ما از طریق این ملات‌هایی [ملات = احتمالا منظور محتوا هائی است که مبنای بازجوئی ها قرار می گرفته.] که اعضا برای مقام بالاترشان گزارش نوشته بودند، رموز این‌ها را باز کردیم و از این طریق به این موضوع رسیدیم که این‌ها مطلب جسد را با کد «ج» آورده‌اند. بعد که پیگیر شدیم خسرو بُرید. بعد این ما را به آن خانه‌ خیابان بهار برد... رفتیم آنجا و خانه را دیدیم. گفت که شکنجه‌گاه اینجا بود. بعد گفت که آمده‌اند و این‌ها را برده‌اند و من دیگر چیزی نمی‌دانم، سعی می‌کرد که جای این شهدا را نگوید. یعنی ما از طریق ملات‌ها به این مسئله پی بردیم و به زندی گفتیم تو باید جایش را بگویی، او هم می‌گفت نمی‌دانم. آن زمان هم فلکه دوم صادقیه به سمت شمال بیابان بود. بعد ما او را به آنجا بردیم و چند جا را کندیم که به اجساد رسیدیم.» دادستانی انقلاب اسلامی تهران از خانواده‌های قربانیان دعوت کرد تا برای شناسایی و تشخیص هویت اجساد پاسداران مراجعه کنند، حال آن که تغییر شکل و دگرگونی جنازه‌ها به حدی زیاد بود که کار تشخیص هویت دشوار و غیرممکن ساخته بود. برادر شهید طالب طاهری در این خصوص اظهار داشت: «[برادرم] اول جذب کمیته محل شد و چون بچه‌ فعالی بود جذب کمیته‌ مرکز شد. او را در بخش اطلاعات (تعقیب و مراقبت) گذاشتند. در این فاصله چند بار هم به جبهه رفت، مجروح شد و برگشت. به من هم نمی‌گفت در تعقیب و مراقبت است. شرایط هم خیلی سخت بود و گاهی ماه تا ماه خانواده را نمی‌دیدیم. وقتی دیدم موتور دستش هست و ریشش را کوتاه می‌کند و لباس آستین‌کوتاه می‌پوشد فهمیدم دارد کار اطلاعاتی می‌کند. روزی که ربایش شد، آقای فکور از دادستانی به من زنگ زد... گفت برای اخوی شما چنین اتفاقی افتاده است. جزئیات را هم نگفت. سریع به همان منطقه رفتم و از بچه‌های کمیته سؤال کردم... یک شوک به دستگاه اطلاعاتی کشور بود. طهماسبی گم شده بود و کسی نمی‌دانست. بعد از آن این‌ها را بُردند. همه‌ این‌ها در فاصله یک هفته، ده روز توسط سازمان ربوده شدند. خط ، درآمد. [روش سازمان بیرون آمد] که سازمان شروع کرده است و همه باید حواسشان جمع باشد. تا اینکه فردی رفته بود یک نفر را ترور کند، مردم ریختند و او را گرفتند. موقعی که او را آوردند، در ملات‌هایش چیزی پیدا می‌کنند و عملیات چال‌کردن [دفن کردن پیکرها] را در ملات‌هایش پیدا می‌کنند... به سردخانه اوین رفتم. ورودی اوین، دم در. عملیات اوین همان جا دم در یک سردخانه داشت. محلی بود که یخ و جنازه‌ها را می‌گذاشتند. همین که بدن‌ها را نگاه کردم، او را برگرداندم و جای زخمش را در کمرش دیدم و گفتم این است. بیشتر از همه آسیب دیده بود. دندان‌ها، صورت، چشم، سر، بدن و پشت بدنش کاملاً جای داغ باقی مانده و پوستش ور آمده بود. ناخن‌هایش را کشیده بودند. از روی دست‌های بلندش می‌توانستم او را تشخیص بدهم، منتهی می‌خواستم بیشتر مطمئن شوم و شدم. بچه‌ها نمی‌گذاشتند اعصاب ما خیلی به هم بریزد. گفتم این اخوی ماست، ولی بقیه را نمی‌شناسم. از روی شلوارش هم می‌شد او را تشخیص داد. از این شلوارهای بسیجی به تنش می‌کرد. این قضیه و مراسم و دفن و ادامه عملیات و این مسائل گذشت تا اینکه آن ضربه‌ کرج اتفاق افتاد که در ضربه‌ی کرج ملات‌هایی را که این‌ها بازجویی شده بودند در مورد سیروس لطیفی زدیم. از کیفِ «زن سیروس لطیفی» ملات بازجویی‌های انجام‌شده از اخوی را کشف کردیم... اصدقی [هنوز] دستگیر نشده بود که ما ملات بازجویی را پیدا کردیم و در آنجا فهمیدیم این‌ها [زیر شکنجه منافقین] خیلی مقاومت کرده بودند.» پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  3. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. سلام آرمین جان اصولا استراتژی سازمان از ابتدای ریاست مسعود (بعد ضربه سال 1350 ) همیشه در این جمله خلاصه میشده : تمام سازمان فدای مسعود ان شاء الله در پست های بعدی که قرار هست به انقلاب طلاق (انقلاب مریم) و سرنوشت شوم زنان سازمان بپردازم ، معنای این عبارت رو بسیار واضح تر درک خواهید کرد. شما دیگه چرا برادر ؟ اشاره کردم که هواپیما چی شد . تازه در خصوص آینده این هواپیما بعد از این ماجرا هم نوشتم این هواپیما (در مقطعی هم که تبدیل به مسافربری میشه) در آینده هدف هواپیما ربائی قرار می گیره و هواپیمارباها میبرنش اسرائیل (تصویر زیر مربوط به حضور این هواپیما در یکی از فرودگاه های نظامی اسرائیل هست در زمان ربوده شدن) یک بار هم موقع نشستن روی باند تو تخمین مسافت اشتباه صورت می گیره و از انتهای باند خارج میشه و می افته توی رودخانه کن کلا بعد سوار کردن رجوی این هواپیما هیچ وقت نتونست از نحوست اون مسافر شوم رها بشه و عاقبت به خیر بشه =========================================== سلام بر جناب تقدیر عزیز من خودم هم خیلی مطمئن نیستم. احتمالش خیلی زیاد هست که حق با شما باشه و تصویر حنیف نژاد باشه.
  4. 2 پسندیده شده
    بابت این کار خیلی از تیم های خودشون رو لو دادند البته براشون ارزش داشت بویژه که موسی خیابانی رهبری ترور در ایران را در دست داشت و بعد از مدت کوتاهی افرادی چون کلاهی و مسعود کشمیری رو سوزاندند که این نگرانی رو ایجاد کرد که چرا باید برای یک چنین ضربه ای ، این سطح نفوذ را افشا کنند مگر نفوذی دیگری دارند؟؟؟ از سرنوشت این هواپیما خبری شد؟ حدسم اینه که برگشت ولی مطمئن نیستم -------------------------- البته باید گفت که بنی صدر بعد از تصمیم رجوی برای همکاری با عراق از این سازمان جدا شد و ننگ این میزان خیانت به کشور را نپذیرفت و همکاری با ارتش متجاوز صدام که تا چند ماه قبل روبرویش بود را نپذیرفت و شاید سر همین حرکتش بعضی او را جاه طلب و دیوانه می دانستند تا خائن لینک 1 مقاله شرق لینک 2 اپارات
  5. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش دوم شب عملیات قرار بود فرار چند روز دیر تر صورت پذیرد اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می شوند در شب 6 مرداد که مطابق با 27 رمضان بود این کار را به سرانجام برسانند. طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه ها در داخل مینی بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می برد پنهان می شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متآسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولآ داخل همه خود رو ها رو بازدید می نمایند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود را می دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان اتقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می دهد. در این جا لازم می بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی اطلاع بودند که این چنین نمی تواند باشد چون مینی بوس خلبانان همه گروه را با هم می برد پای هواپیما. مگر می شود معزی تنها با سوژه ها پای هواپیما برود؟! و بعد از پنهان کردن دو سرنشین غیرمجاز ، منتظر شاگردان خود بماند؟ قبل از پرواز چه گذشت؟ ساعت 19:35 دقیقه سوژه ها در حالی که لباس پرواز بر تن دارند و در تاریکی شب تشخیص قیافه ها ناممکن است وارد رمپ پرواز می شوند. در همین حال از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است. و به جای ساعت 10:30 شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه ها همراه محافظ های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری) برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می شوند. سرهنگ معزی به مسئول مربوطه می گوید چکار می کنی؟ وسعی می کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده وبا تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می نماید. در همین هنگام گارد ویژه (محافظین بنی صدر و رجوی) در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می خواهد بی سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می گردد. در این هنگام هواپیما شماره 311 موتور های خود را روشن می نماید. ترفند سرهنگ معزی برای گمراه کردن مسئولین سروان حسین اسکندری در صندلی چپ (خلبان اصلی) نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می نشیند. همافر مهندس پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می نشیند. طبق برنامه ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن ها داده بود، یکی از محافظان رجوی با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید اسلحه از آن ها می خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد نمایند. معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتور های من آتش گرفته است و برای همین به سمت ورامین بر می گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج می گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می کند که به سمت شمال، یعنی کوه های البرز می رود. مسئولان برج با ناراحتی فریاد می زنند که مواظب باش به کوه می خوری. لطفآ به آن سمت نرو. و این دقیقآ همان چیزی بود که معزی می خواست برج تصور نماید که به کوه خورده است! و در پاسخ برج که ارتفاع را می پرسد به دروغ ارتفاع 12 هزار پا را اعلام می کند. واکنش مسئولان پست فرماندهی بعد از پرواز در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع 18000 پایی به مسیرش ادامه می دهد. معزی می دانست که در این مسیر ایستگاه های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلآ توسط عوامل سازمان از کار افتاده اند. همچنین می دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد. (همان طور که قبلآ گفتم از کار انداخته بودند) و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد. در همین هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالآ به کوه برخورد نموده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده با خنده به مسئول رادار می گوید معزی به کوه نمی خورد، او فرار کرده است!! سرهنگ معزی برای گفتگو های احتمالی ترتیبی می دهد که هواپیماربا گوشی های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. سرهنگ معزی برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری های اف – 14 نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می آورد. پیشنهاد تأمین جانی و مالی این رو هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ 707، چیزی نزدیک 8 تا 9 دهم سرعت صوت است. ودر این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می آید. در همین موقعیت بود که رجوی و بنی صدر به کابین هواپیما می آیند. در همین حال هم ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – 14 خود که در حال گشت زنی است ماموریت می دهد که به سوی شمال پرواز نماید. در چنین شرایط بالاخره رادار تبریز موفق می شود هواپیما را شناسایی نماید. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن ها تآمین می دهند. اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید. ولی صحبت های هیچ یک از مسئولان کار ساز نیست. در همین موقع هواپیمای اف – 14 به معزی اخطار می دهد برگرد و گرنه شلیک می کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می شناخته و روزگاری از شاگردان وی محسوب می شده خطاب به خلبان آن می گوید: هواپیما ربوده شده است. لطفآ شما بیا نزدیک ما تا این ها شما را ببینند و بترسند! و در همین اثنا تمام چراغ های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می کند و از بچه ها می خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟ در این هنگام بنی صدر خطاب به معزی می گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم!! آن گاه او ما را نخواهد زد!! معزی که به این طرز فکر آقای رئیس جمهور خنده اش گرفته است می گوید قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می کند یا اگر برگردد حتمآ اعدام اش می کنند. معزی برای پرهیز از گزند موشک های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس ها لب مرز به پرواز در می آیند تا به محض ورود به خاک آن ها شلیک نمایند. عبور از مرز ایران معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف - 5 مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز می گذرد تا گرفتار موشک های هاگ نگردد. هواپیمای تامکت همچنان تعقیب بوئینگ 707 رو ادامه می دهد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام می کند که قصد نشستن در آنکارا را دارد. مسئولین ترکیه به او اجازه این کار را نمی دهند و با خاموش کردن چراغ های باند از آن ها می خواهند خاک ترکیه را ترک نماید. اف – 14 پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می شود. معزی به برج ترکیه می گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن ها چنین می کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن ها کم می شود. بنی صدر یک بار دیگر نطق اش باز شده و خطاب به معزی می گوید بگو من داخل هواپیما هستم حتما چراغ های باندآنکارا را روشن می کنند!! معزی پاسخ می دهد قربان من که قصد نشستن در ترکیه را ندارم. سرهنگ می دانست موشک های سوریه حتمآ او را خواهند زد به همین دلیل سعی می کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می پرسد کجا هستید؟‌ سرهنگ معزی به خوبی می داند پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفآ برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده ها آنها را برگردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی دهد. در فضای یونان و پاریس بوئینگ 707 پرماجرای نهاجا با سریال 7311 - از ربوده شدن و رفتن به اسرائیل تا سقوط در رودخانه کن عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می آورد. مسئولان فرانسوی اعلام می کنند که برای فرود اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کار کشته تر از این ترفند ها است. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن ها می گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن ها را به سمت فرودگاه اورلی راهنمایی می نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می شوند. فردای آن روز بعد از این که مشخص می شود چه خیانت هایی انجام شده است. تمام خائنین در نیروی هوائی دستگیر و محاکمه می شوند و به سزای اعمال خیانت بار خود به وطن می رسند. هواپیما هم با ارسال تیم کروی پرواز دیگری به پاریس ، به کشور بازگردانده می شود. پس از فرار بنی‌صدر همسر وی که در ایران بود، دستگیر شد اما با سفارش آیت‌الله بهشتی آزاد شد. حجت‌الاسلام باغانی در این‌باره می‌‌گوید: «در آن مقطع، آیت‌الله بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور و آیت‌الله موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور بودند. شهید بهشتی به آقای موسوی‌اردبیلی سفارش کرده‌بود تا خانم بنی‌صدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که بنی‌صدر تا دیروز رئیس‌جمهور ما بوده‌است. بنابراین دستگیری همسر وی انعکاس مطلوبی را در جهان نخواهد داشت. آقای موسوی‌اردبیلی توصیه‌ی شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار کرد که شفاهی نمی­شود. بنابراین شهید بهشتی به‌طور کتبی نوشت و خانم بنی‌صدر آزاد شد». ... پایان منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  6. 2 پسندیده شده
    یعنی ایران از قصد برقشون رو قطع می کنه؟ خب می تونن از کشور های دیگه هم برق بخرن اصولا بخش پنهان و پشت پرده و البته برخی از عوامل راه اندازی چنین تظاهرات هایی در عراق کاری ندارند که چه اتفاقی و با چه کیفیتی در عراق رخ میده، نهایتا مقصر ایران و البته حشد الشعبی است. (برق تقریبا مجانی میبرند تا کولرهاشون را روشن کنند زیرش لم بدند گوشی هاشون را شارژ کنند تا ضد ایران توییت کنند و پولش را هم ندند و در هر باری هم که عشقشون میکشه کنسولگری های ایران را اتش بزنند و تازه هر از چند گاهی هم در تظاهراتی که راه میندازن به ایران ناسزا بگن در حالیکه اینبار دیگه حتی نمیتونند دولت را به ایران منتسب کنند و پس بهانه دیگه ای پیدا کردند والا الان بهانشون دولت ناکارامد وابسته به ایران بود که نمیتونه برقشون را تامین کنه) بخشی که اصطلاحا معروف به جوکرهای عراقی هستند و بعضا رفت و آمد مستمر هم دارند برخی مرتبطینشون به سفارتهای خارجی در عراق و در زمانی که حشد و ایران داشتند با داعش میجنگیدند که اینها را در شهرها سلاخی نکنند پای توییتر و ایسنتا داشتند از ترس نزدیک شدن داعش را دنبال میکردند و طبیعتا گروهی که با حشد عراقی که هنوز هم سینش در برابر داعش برای ورود به شهرهای شیعی سپر هست چنین رفتاری میکنند که فرمانده زخمیش را همراه امبولانس ( خودشون زخمی کردند با حمله به دفترش و وقت انتقال با آمبولانس) آتش میزنند و تکه تکه میکنند دیگه نسبتشون با ایران مشخص هست. ترور میشه کار ایرانه پس حمله کنیم به کنسولگری ایران، برق قطع میشه کار ایرانه پس حمله کنیم به ایران ( جالبه در کمال گستاخی به روی خودشون نمیارن با بدهی نزدیک به ده میلیارد دلاری که هیچ کشوری قبول نمیکنه ایران همچنان داره بهشون گاز و برق صادر میکنه با اینکه میدونه به پولش دستری نداره) مقاماتشون کم کاری میکنند کار ایرانه، اصولا تمام مشکلات و ویرانی حال حاضر عراق همش تقصیر ایرانه و قوای اشغالگر که کشورشون و زیرساختها و چندین نسل عراقی را به خاک مالیدند و نابود کردند همچنان قوای نایس چشم آبی هستند که بورس میدند به سران جوکریشون و در سفارت براشون برنامه های شاد و آموزنده! تدارک میبینند! توجه کنید عمده و اکثریت این جماعت هم شیعه (نما) هستند و البته چندین بار متذکر شدیم که جامعه عراقی همین هست. یک طرف حشد و قهرمانان عراقیش و یک طرف هم بالاخره این جماعت همانوطور که در ایران خودمون هم هستند طیف های مختلف و در لبنان و .. . اتفاقا روابط ترکیه و عربستان با داعش چنان هست که از وسط کاخ فرمانده داعش هم میتونند برق عبور بدند و تازه امنیتش را هم داعش خصوصا برای ترکیه تضمین کنه همانوطور که خطوط تجاری ترکیه با عراق هیچوقت کامل قطع نشد و روابط تجاری شخص شخیص اردوغان و اطرافیانش با داعش از زمانیکه در سوریه جزء یاران خاص هم بودند زبانزد هست. ولی تا به حال چندین بار عربستان قول داده جای ایران را میگیره و برای عراق نیروگاه میسازه و برق صادر میکنه و .. ولی هربار ترجیح داده اوضاع به همین شکل باقی بمونه، به هر حال هم ایران برقش را میده، هم پولش را نمیتونه بگیره و هم توسط این نادانان وابسته فحشش را میخوره. دقت کنیم اگر تا به حال دولت کاظمی (دولتی که با تمایل سفارت آمریکا انتخاب شد) نبود مثل قبل صدها تظاهرات ضد دولت برگزار شده بود با توجه به اینکه اوضاع اقتصادی و برق و آب حتی بدتر از قبل شده ولی ما هیچ تظاهرات جدی و خشنی را شاهد نبودیم و تازه الان هم که زمزمه تظاهرات دارند باز نه ضد دولتشون (مثل دفعات قبل) که عمدتا با اهداف ضد ایرانی است در هسته مرکزیش.
  7. 2 پسندیده شده
    بعد از اشغال اصولا تاسیس چنین رسانه هایی و تربیت چنین مزدورهایی ( که اون بخش آگاهانه ماجرا هستند که بعدش افراد ناآگاه را هم حالا در طیف های مختلف از نژآدپرستها گرفته تا متعصبین تا اونهایی که به هر حال با عناوین مختلف دچار ناراحتی هستند* ) وظیفه نیروهای اشغالگر هست خصوصا اینکه از ابتدا یکی از اهداف اشغال تحت فشار گذاشتن کشور همسایه بوده. در عراق هم همین را میبینیم که مستقیما در قالب NGO ها جوان ها را چطور جذب میکنند و همونها میشن میدان دار حملات به منافع ایران در عراق. در لبنان هم حتی در ظاهر اشغالی صورت نگرفته ولی در باطن کشور گروگان هست و چنین میبینیم. مضاف بر اینکه در سایر کشورهای همسایه هم تربیت چنین نیروهای رسانه ای اولویت هست (آذربایجان، ترکیه، اعراب خلیج فارس و ...) * من چند باری اشاره کردم. اصولا برخی افغان ها حق دارند ناراحت باشند از برخوردهای درون ایران (اگر منصف بودند باید میدونستند که در ایران به خاطر فرهنگ غلط حتی در برخورد با اقوام هم بعضا تحقیر وجود داره توسط برخی پایتخت نشینها، مثل برخورد با افغان ها قدیم بیشتر و حالا کمتر) ولی از لحاظ اجتماعی بررسی کنیم نمیتونند توقع داشته باشند سیر طبیعی ماجرای ایران و مثلا سوییس در برخورد با مردمان کشورها با مهاجران طیف افغان یکسان باشه. ورود هجمه گون قانونی و غیرقانونی حدود چند میلیون افغان در اوج جنگ و فشار و سختی مردمان یک کشور و اجازه بهشون برای ورود مستقیم به شهرها و نه اسکان خفت بار و دشوار در کمپها و بهره گیری از انبوه یارانه های پنهان کشور که طبیعتا برای مردم خودش هست که در سختی بسیار هم هستند اتفاقا ( شاید جوان ترهای افغان یادشون نیاد که وقتی صف های طولانی برای نان و شیر و نفت و ... وجود داشت و یک ایرانی وقتی در صف نان بعد از کلی انتظار مواجه میشد با یک شهروند محترم افغان که به خاطر جمعیت زیادشون یک نصفه تنور نان را میخرید چه حس بدی پیدا میکرد (که کسی تایید هم نمیکنه ولی خب حس بد طبیعتا رخ میداد) برابر نیست با ورود گزینش شده مورد به مورد مهاجرین افغان به کشورهای اروپایی. طبیعتا اصصکاکی که در اینجا رخ میده منجر به بروز ناهنجاری میشه در رابطه طرفین. به همین ترتیب از دهها زاویه دیگه میشه بررسی کرد. اینکه زبان افغان ها یکسان بود و بنابراین در موقعیتهای شغلی راحت جای کارگران ایرانی را گرفتند در شکل انبوه ( بله تقصیر اونها نبود ولی کارگری که زن و بچش گشنه میمونه دیگه به کارفرمایی که به فکر سود خودش هست فقط و بهره گیری از کارگر خارجی که فکر نمیکنه، اون فقط کارگر خارجی را مقصر قلمداد میکنه) یا اصطکاکی که در شهرها رخ داد بین جمعیت انبوهی که ناگهان با یک خرده فرهنگ دیگه وارد شدند و به هر حال به عنوان مهاجر ناگهان در شهرها ظاهر شدند و ده ها مسئله به این شکل که به طور طبیعی (و البته غلط) سبب مواجهه های بعضا نادرست بین دو گروه شد. ولی خب الان نون این رسانه های تنفر پخش کن بررسی قیق و عادلانه این مسائل نیست که، فقط دامن زدن به تنفر بین دو کشور هست و البته گفتن این معضلات ولی عدم اشاره به صدها اتفاق خوب و برخوردهای دوستانه همین مردمان ایران با افغان ها که نمونش قطعا در سوییس و ... هم یافت نمیشه.
  8. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش اول سرهنگ بهزاد معزی که بود؟ سال 1350 وقتی من به نیروی هوایی پیوستم یک سالی می شد که سرهنگ خلبان بهزاد معزی از تهران به شیراز منتقل شده بود. او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپیماهای سی – 130 در پایگاه هفتم ترابری منصوب شده بود. آن گونه که بچه های قدیمی آن دوره و بعد ها خود من شاهد اش بودم، افسری منظم سخت گیر و با سواد بود. فرماندهی که صدای خنده او را به ندرت می شد شنید. و در هنگام عصبانیت عادت به جویدن سبیل های کم پشت بورش داشت. او سپس برای طی دوره فرماندهی ستاد به کشور آمریکا اعزام می شود. و در سال 1352 به ایران برگشته و در ستاد کل نیروی هوایی در مقام معاونت عملیات در بخش” یکنواختی” مشغول به خدمت می شود و از آن جایی که رشته اصلی او خلبانی بود، طی هماهنگی های صورت گرفته او سه روز در هفته به پایگاه یکم ترابری می آمد و با هواپیماهای سی -130 به پرواز و یا ماموریت می رفت. شایان ذکر است در آن ایام فرمانده عملیات ستاد کل نیروی هوایی تیمسار آذربرزین و فرماندهی پایگاه یکم ترابری به عهده تیمسار امیرفضلی بود. در آن روزگار هر خلبانی مجاز به پرواز با شخصیت های طراز اول مملکتی و یا با خانواده سلطنتی نبود. فقط تعدادی معین از افسران با تجربه و تعین صلاحیت شده به عنوان کروی (V.I.P) مشخص شده بودند که بهزاد معزی از آن جمله بود. در اندک زمانی کوتاه او به دربار سلطنتی راه یافته و در مقام خلبان مخصوص شاه به انجام وظیفه می پرداخت. سرهنگ معزی بارها در همان روزگار برای خرید هواپیما به عنوان کارشناس مطلع به کشورهای اروپایی سفر می کرد. سلامت نفس و رشوه نپذیری او در انجام معاملات زبانزد بود. با خرید هواپیماهای بوئینگ سوخت رسان 707 او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعالیت پرداخت. قهرمان انقلاب مردمی !!! در همین ایام بود که محمدرضا شاه یک فروند بوئینگ اختصاصی به نام شاهین خریداری نمود. با همین هواپیما بود که بعد از قیام مردمی بر علیه خاندان سلطنتی، در تاریخ 26 دی ماه سال 57 محمد رضا شاه را به همراه خانواده اش به مصر و سپس مراکش منتقل نمود. معزی اما ، بعد از مدتی با هواپیمای شاهین به ایران بازگشت. با بازگشت غیر مترقبه سرهنگ بهزادمعزی با هواپیمای شاهین به کشور از او چهره ای قهرمان و متعهد به انقلاب ساخته شد. همه به چشم دیگری به او می نگریستند. خوب یادمه که اوایل جنگ بود و همانند سایر بخش های اجتماعی در پایگاه هم نیروهای مومن و انقلابی ، انجمن های اسلامی تشکیل داده بودند که سرهنگ معزی گل سرسبد آن ها محسوب می شد. بدبین ترین افراد هم هرگز تصور نمی کردند که این افراد هم ممکن است روزی اغفال شوند. یا به دلیل اعتقادات و گرایشات پنهانشان روزی به کشور ضربه ای بزنند. اگر آن روزی که یکی از خلبانان سی -130 به نام سروان” موگویی” به دلیل گرایشات ضد حکومتی خود از جمع همین افراد وابسته به انجمن اسلامی پایگاه، ایران را به قصد یکی از کشورهای اروپایی ترک کرد، قضیه کالبد شکافی دقیق می شد و این عمل او زنگ خطری برای مقامات عالی رتبه پایگاه و برادران حفاظت یا عقیدتی سیاسی تلقی می شد، هرگز این چنین کشور شوکه نمی گردید و امثال رجوی سرکرده مجاهدین که دستش به خون افراد بیشماری آلوده بود با حمایت و خیانت مشتی وطن فروش از کشور به این راحتی خارج نمی شد. با روی کار آمدن بنی صدر و متعاقب آن حمله ناجوانمردانه عراق به سرزمین ما کشور در شرایط بحرانی به سر می برد. درگیری مردم در دفاع از آب و خاکشان و به طبع آن سرگرم بودن مسئولان به امور برنامه ریزی تدارکات و سازماندهی جبهه های جنگ، بهترین فرصت برای عرض اندام نمودن گروه های ضدمردمی را به وجود آورده بود. خوب یادم هست که بیشترین ترورها در همین ایام صورت می گرفت. راستش را بخواهید به دلیل رعایت اصول بی طرفی در این گزارش، دقیقآ نمی دانم علت اختلاف بنی صدر که در آن هنگام علاوه بر رئیس جمهوری، فرماندهی کل قوا هم به او تنفیذ شده بود، با فرماندهان سپاه پاسداران و نیروهای وفادار به نظام بر سر چی بود. فقط این را می دونم نزدیکی و حمایت بنی صدر از رجوی باعث رنجش افراد مومن و حزب اللهی شده بود. به طوری که زمزمه های سلب مصونیت سیاسی او در جامعه به گوش می رسید. کار به جایی رسید که امام خمینی با عزل او موافقت فرمودند و مجلس شورای اسلامی او را از مقام ریاست جمهوری خلع ید نمود. ماجرای فرار بنی صدر و رجوی کشور در این هنگام به اوج نا امنی رسیده بود. عده ای به طرفداری بنی صدر و عده ای به مخالفت او قد علم کرده بودند. فشار به جبهه های جنگ هر روز بیشتر می شد. در مناطق جنگی برخی از شکست ها رو به حساب خیانت بنی صدر قلمداد می کردند. به عبارت صحیح تر اوج تفرقه و دو دستگی بر ایران سایه افکنده بود. با تسلط سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی بر اوضاع داخلی بنی صدر فراری شده و هیچ نشانی از محل سکونت او نبود. همان طور که گفتم این تفرقه و دو دستگی بهترین فرصت رو برای توطئه گران بوجود آورده بود. در اون زمان هنوز ارتش پاکسازی نشده بود. و نیروهای آشوب گر و جنایت کار هم فعالیت های خود را به شکل زیرزمینی و با رخنه به سازمان های حساس ادامه می دادند. در این اوضاع و احوال بود که بزرگترین نقشه فرار طرح و به مورد اجرا در آمد. سرهنگ بهزاد معزی که روزگاری با دربار شاهنشاهی مراوده داشت و عالی ترین مقامات ارشد رژیم شاهنشاهی همچون اسداالله علم (وزیر دربار)، ارتشبد طوفانیان (مسئول خرید و قراردادهای کلان تسلیحات نظامی) و…با او پرواز و نشست برخاست می نمودند، به خاطر مراجعت از مراکش و اطمینان بیش از حد به او کارگردان این نمایش گردید. ارتباط سرهنگ معزی با سازمان مجاهدین دقیقآ هیچ کس نمی داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بوده.شاید هم برای نهاد های امنیتی کشور مشخص است. ولی من نمی دانم. سئوال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرده بود؟ اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساس ترین گردان پروازی خدمت می نمود به راحتی میسر نبوده است. آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد. پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نبوده است. به نظر بنده (که البته نظر شخصی ام است) او پیش از این ها با سازمان های اطلاعاتی غرب در تماس بوده است. حضور خواهرش در سیاسی ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می تواند تلقی شود. به عبارت صحیح تر این سازمان های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند. طراحی نقشه فرار به هر حال او در ظرف مدت کوتاهی هم پشت به سلطنت طلب ها کرده و هم از جمهوری اسلامی روی برگرداند!! پس همان طور که اشاره کردم به هر دلیلی که بوده او به سازمان مجاهدین وصل می شود. تمام جزئیات نقشه فرار به دقت طرح ریزی می شود. به احتمال فراوان نقشه ورود بنی صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی می گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بوده است. این عملیات که واقعآ یکی از پیچیده ترین و گسترده ترین نقشه های فرار محسوب می شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی صورت می پذیرد. بدین صورت که یک عده وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می گیرند. آن ها از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می نمایند تا روز عملیات چهره این اتوموبیل عادی تلقی شود. عده ای هم با ماشین آتش نشانی در اطراف پایگاه مستقر می شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده ای هم از شاخه نظامی گروه مجاهدین با سلاح های سنگین مسئولیت عبور سوژه ها رو به داخل پایگاه به عهده می گیرند. یه گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه های رادار مسیر را مختل می نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می کنند بمب گذاری شده است!! عده ای دیگر هم با از کار انداختن 8 فروند هواپیمای شکاری اف – 4 عملآ از ره گیری و تعقیب آن ها جلوگیری می کنند. (واقعآ چه انسان های خائن ی پیدا می شوند که در زمان جنگ تنها ابزار مقابله با دشمن را از کار می اندازند. ننگ بر شما) خب بعد از همه این کار ها نوبت به اسکان سوژه ها می رسد. حال یکی دیگر از عوامل سرسپرده و خائن نیروی هوایی بنام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن ها قرار می دهد. (معزی خیلی سعی دارد او را بی گناه و نا آگاه از ماجرا جلوه دهد). و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می شود. برنامه به این صورت بود که با یکی از پرواز های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات انجام شود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  9. 2 پسندیده شده
    مردم افغانستان اکثرا سواد چندانی ندارند و اطلاعات خاصی از جهان و نژاد و زبان و... ندارند و با سواد هایی هم که در میان مردم این کشور هستند اکثر مزدوری کشورهای دشمن ایران را میکنند. به راحتی یک جامعه ی بی سواد با اندک با سواد های خائن را می شود فریب داد. نتیجه اش میشه بحث های مسخره ای که در رسانه هایشان میکنند. نمونه ای از چرندیات این مزدوران قلم به دست که در شبکه هایشان شنیدم: 1_زبان فارسی با زبان دری فرق داره!!! (اصلا اسم زبان فارسی دری هست) 2_زبان فارسی اول در افغانستان بوده بعد اومده ایران!!!!!! (زبان فارسی میانه دوران ساسانیان را هر کسی از فارسی زبانان بشنوه متوجه میشه که بسیار شبیه زبان فارسی امروزه هست. جالب هست به صحبت یکی از اون مزدوران گوش میدادم میگفت که زبان فارسی امروزه در واقع ادامه ی زبان پارتی هست که به مرور زمان به آن گفتند فارسی!!!!!!! در ضمن قوم پارت هم یعنی افغانستان!!!!!!! یعنی هر کس که اندک سواد زبان شناختی و تاریخی داشته باشه این حرف را بشنوه شاخ درمیاره) 3_خراسان یک کشور مستقل بوده که حالا شده افغانستان!!!! (این در حالی هست که خراسان همیشه استان بزرگ و مرزی ایران بزرگ بوده در همه ی کتاب های تاریخی این نوشته شده و فقط نیمه ی شمالی افغانستان جزو خراسان بزرگ بوده و خراسان بزرگ علاوه بر آن شامل کشورهای ترکمنستان ازبکستان و تاجیکستان و استان خراسان ایران بوده) 4_ایران در واقع اسم کشور ما بوده دزدیدندش!!!! (خب قسمت اول این حرف درسته چون کشور افغانستان یک قسمتی از ایران بزرگ بوده ولی ایران فعلی هم قسمت مرکزی از آن ایران بزرگ بوده و بحث دزدی خیلی خنده دار هست) 5_ایرانی ها نژاد پرست ضد افغانی هستند و ما را مدام میکشند!!!! (منکر رفتار بد عده ی کمی از ایرانیان با افغان های مهاجر نمیشم ولی کدام کشور همسایه را سراغ دارید که از چند میلیون مهاجر همسایه برای دهه ها پذیرایی کنه بعد این جور علیهش حرف زده بشه؟ به نطر ایران اولین مورد در تاریخ هست )
  10. 2 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. شاید در نظر نخست بنظر بیاید که ؛ قرار دادن تصویر شعر خوانی یک شاعر در پیش شاعری دیگر ؛ چندان ارتباطی با مجموعه میلیتاری ندارد. اما شاعر جوان افغان «غفران بدخشانی» با این شعری در برابر استاد هوشنگ ابتهاج خواند ؛ حداقل به من یادآوردی کرد که در پرداختن به همزبانان شرق کشور (به تعبیر این شاعر ایرانیان آن سوی مرز) چقدر دچار اهمال و کاستی شده ایم. درود ای همزبان / من هم از ایرانم زبان مشترک بزرگترین میراث و سرمایه مشترک بین ملت های ایران و افغانستان و تاجیکستان است. سرمایه ای که اگر درست مورد توجه قرار بگیرد می تواند سبب ساز اتفاقات مثبت و شگرفی در این پهنه جغرافیائی شود. شعر غفران بدخشانی با این جمله شروع می شود « درود ای هم زبان / من از بدخشانم » و با این جمله خاتمه می یابد « درود ای هم زبان / من هم از ایرانم » پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  11. 2 پسندیده شده
    منافقین از نگاه جدا شدگان داستان مجاهدین خلق بسیار عجیب است که چگونه انسان می توان اخلاق را در همه وجوه زیر پا بگذارد و کارهایی را انجام دهد که وقتی برای دیگران شرح می دهی باور نمی کند و فکر می کند داستانی تخیلی از فیلم های خونبار و ترسناک امریکایی توصیف میکنی منافقین را باید از چندین زاویه دید اول مردم و کسانی که در درگیری های مسلحانه و طرح های وحشیانه آسیب و هزینه های جانی وحشتناک دیدند دوم خانواده های اعضای مجاهدین که چوب دو سر سوخت شدند سوم اعضایی که مردند در حالی که فکر می کردند در راه حق می جنگند چهارم اعضای جدا شده از مجاهدین که متوجه شرایط شدند و خود را نجات دادند پنجم بچه هایی که از پدر و مادر خود جدا شدند و از سرنوشتشان خبری نیست ششم مسیر تاریخ و اسناد منتشر شده در مورد بخش اول اشاراتی شده است ولی ساده و بی توجه پرداخته شده است در مورد بخش ششم بیشترین اطلاعات موجود است اما بخش های دیگر کمتر پرداخته شده اند تلاش هایی شد مثل فیلم های ماجرای نیمروز 1 و 2 - یا فیلم امکان مینا یا سریال یا سریال خانه امن به بچه های جدا شده منافقین اشاره میکند اینجا میخواهد در مورد بخش چهارم و از زبان جدا شدگان منافقین صحبت کنم کسانی که از دل تاریکی محض این سازمان فرصت نجات یافتند تا هم فرصت شروعی دوباره را تجربه کنند و هم حسرت روزهای جوانی گذشته را بکشند از این افراد مطالب و لینک های زیادی وجود دارد ولی به دلیل خطر نفوذ منافقین سعی در پرهیز در مواجه با این افراد می شود و انسان هایی هرگز لذت خانواده و بچه را نچشیدند و بهای سنگینی بابت فریب خوردنشان دادند و شاید ارزو می کردند که ای کاش از فروغ جاویدان زنده بر نمی گشتند که اینگونه حقارت درونی (نمی دونم اسمش رو چی بذارم ) را تجربه کنند غروب استراتژی مجاهدین در فروغ جاویدان لینک نکته جالبی که تو صحبت هاش بود این بود که "اگر از تنگه چهارزبر رد می کردیم دیگه برگشتی توش نبود و همه ما می مردیم " "من هنوز یادم هست که انهایی که زنده ماندن چندین روز پیاده تا مرز عراق تو راه بودن و راه را گم کرده بودن " و ... حتی یه جاهایی اذعان میکنن عملیات صفر یا یک بود یا مرگ نیروها و مخالفین مسعود یا پیروزی بزرگ و قدرت بیشتر مسعود صحبت هاش جالبه و افشاگرانه بدرد آینده میخوره در خصوص خود عملیات مرصاد هم صحبت های سرگرد فروزش موجود است لینک که جزئیات خوبی از عملیات مرصاد میگه اگرچه بعضی صحبت ها قابل بحث هست
  12. 1 پسندیده شده
    اگر j10C خریداری بشه چند علت اصلی داره 1- اولین دلیل و شاید مهمترین دلیل ارزان بودن ان است. فکر میکنم هر فروند حدود 35 ملیون دلار است که جنگنده ارزانی محسوب میشه 2- دلیل دوم این است که شاید نیاز کمی به یک جنگنده دوربرد باشد. احتمالا برای حملات دوربرد بیشتر بر روی موشک های بالستیک حساب میشود. هدف بیشتر برای حفظ امنیت هوایی کشور با کمک این جنگنده و موشک دوربرد ان در کنار شبکه پدافند هوایی است و دوم عملیات های پشتیبانی از نیروی خود در کنار پهبادها. 3- اعتماد بیشتر به چین نسبت به روسیه با سوابق درخشان قبلی!!!!! عدم تحویل اس 300 و عدم پشتیبانی مناسب از جنگنده های فروخته شده 4- روند رو به جلو و شتابان صنعت هوایی چین که دارد به تدریج از روسیه جلو میزند و در اینده میتوان ارتقا های بهتری از چین دریافت کرد 5- بر خلاف مقاله من فکر میکنم مشکلی از لحاض پرداخت پول به چین نیست. چین مشتری نفت ایران است و در مقابل میتوان به چین نفت داد. همین الان هم پول مقادیری از نفت های فروخته شده به چین در بانک های چین گیر کرده و راحت میتواند صرف خرید از چین شود. البته در نهاجا تا حدی که من اطلاع دارم نسبت به تکنولوژی چین بدبینی زیادی وجود دارد ولی طبیعتا اگر قرار بر خرید باشد خلبانانی برای بررسی این هواپیما به چین اعزام شده یا میشوند و خرید در صورتی انجام میشود که این هواپیما تایید شود و طبیعتا بدبینی رفع شود. علت اینکه تاکنون خرید صورت نگرفته شاید دلایل سیاسی مثل مشکلات ایران و عربستان و وساطت چین و مذاکرات احیای برجام و خود داری از ایجاد حساسیت بوده است. این هواپیما ارزان است و بتدریج میتوان تعداد زیادی از ان خرید. ورژنی از اف 16 است. خود ترکیه کل نیروی هوایی اش که بسیاری انرا بسیار قدرتمند میدانند بر مبنای 220 فروند اف 16 بنا شده است که تکنولوژی ان از j10c حداقل یک نسل پایین تر است. اگر در کنار این جنگنده یک جنگنده بزرگ مثل سوخو 30 یا j16 خریداری شود بسیار بهتر است ولی همین جنگنده هم اگر تعداد به تدریج به بالای 100 یا بیشتر برسد تمام مشکل نهاجا را حل میکند.
  13. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. سرانجام در آخرین روزهای خرداد 1360 زمان تغییر فاز سازمان مجاهدین خلق فرا رسید. یک روز پس از تصویب آیین‌نامه نحوه‌ رسیدگی به کفایت سیاسی رئیس‌جمهور در 27 خرداد، سازمان مجاهدین خلق به بهانه‌ حمله به خانه‌ پدر مهدی ابریشم‌چی، اطلاعیه‌ سیاسی نظامی شماره 25 را صادر کرد و ضمن تهدید مسئولان نظام، تاکتیک خود را «قاطع‌ترین مقاومت انقلابی» و «سخت‌ترین کیفر و مجازات انقلابی» عنوان کرد. (کتاب عملیات مهندسی) رجوی - بنی صدر - مکتبی ها به دنبال کشمکش‌ها و اختلاف نظرهای رئیس‌جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت امام خمینی، از آن‌جا که او به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیش‌تر هیچ‌گاه به ایجاد یک حزب یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که «پیش‌تر از آن‌ها به شدت انتقاد کرده بود» ، متحد شد. در اواخر ماه خرداد او که برای حفظ جان خویش در اختفا به سر می‌برد، مردم را به قیام فراخواند. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹، از بنی صدر حمایت کرده و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ از هوادارانشان خواستند تا علیه نظام به خیابان‌ها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونت‌آمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران حدود پانصد هزار نفر [عدد مورد ادعای مجاهدین که با آمار رسمی تفاوت بسیار دارد] در خیابان‌ها به دادن شعار و اعتراض و درگیری با نیروهای نظام پرداختند. نظام نیز با اعلام امام خمینی، مبنی بر اینکه «آنان که علیه حاکمان شرع حرف می‌زنند، با اسلام به مبارزه می‌پردازند»، به سرعت عکس‌العمل نشان داد. چنان‌که تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط امام خمینی، به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام، صادر شد و به این ترتیب رقابت‌های سیاسی وارد عرصهٔ خشونت‌آمیزی گشت. در ماه شهریور ۱۳۶۰، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با نیروهای حکومتیبه خیابان‌ها فرستادند. در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ آنان از تیربار و موشک انداز آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران استفاده نموده و برخی از گروه‌های کوچکتر چپ‌گرا همچون چریک های فدائی خلق، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند. حکومت نیز در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای اطلاعات سپاه [واحد اطلاعات سپاه] را بسط داد و در ابعادی وسیع به دستگیری بسیاری از اعضای گروه و افراد مشکوک به همکاری با آنان شد. با وجود وقوع حوادث خشونت‌آمیز سال ۱۳۶۰ و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیش‌بینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه وارد آوردن به وسیلهٔ عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیف نمودن آنان داشتند، نه تنها از قدرت این نیروها کاسته نگردید، بلکه تمامی مراکز تصمیم‌گیری نیز در اختیار آنان قرار گرفت. بدین ترتیب، همه گروه‌های سیاسی، جز آن‌هایی که در ردیف نیروهای «مکتبی» قرار داشتند، از میدان خارج شدند. ( منبع ویکی پدیا) آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین می‌پردازد: چرا سازمان از عزل بنی صدر غافلگیر شد؟ یک کارشناس اطلاعاتی در تحلیل چرایی ورود سازمان به فاز نظامی، اظهار می‌دارد که سازمان با عزل بنی‌صدر غافلگیر شد و این غافلگیری موجب شد تا زمانی سازمان رسماً اعلام ورود به فاز نظامی کند که آمادگی ندارد: «سازمان زمانی کف خیابان آمد و استراتژی فاز نظامی را اجرا کرد که نمی‌خواست. راهپیمایی مسلحانه 30 خرداد 1360 را سازمان نمی‌خواست در آن موقع انجام بدهد. چه شد که این کار را کرد؟ به خاطر اینکه تحلیل سازمان این بود که نظام دو پایه است. یک طرفش را بنی‌صدر دارد می‌کشد و یک طرف را حضرت امام و این نظام تا زمانی که جنگ هست تک‌پایه نخواهد شد. این عین تحلیل‌های رجوی است. اسنادش هم عیناً موجودند. حتی بخش‌هایی از این‌ها هم علنی است، یعنی در نشریات هم انعکاس داشت. حرف سازمان این بود که تا زمانی که جنگ هست، نظام تک‌پایه نخواهد شد و اینکه حذف بنی‌صدر امکان‌پذیر نیست. سازمان روی پایگاه اجتماعی بنی‌صدر حساب باز کرده بود. اگر اشتباه نکنم بنی صدر 20 خرداد از فرماندهی کل قوا عزل شد. 25 خرداد جبهه ملی تظاهرات کرد. در این فاصله مسئله‌ عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری مطرح شد. بعد سازمان او را مخفی کرد. باورشان نمی‌شد این جریان دارد به سمت حذف همه‌ گروه‌های سیاسی که داشتند فعالیت می‌کردند برود. مسئله‌ جنگ هم وجود داشت. هیچ کسی در چنین شرایطی ریسک نمی‌کند، اما امام بی‌خیال این حرف‌ها بود. امام از نظر شخصیتی طوری بود که شکست برایش وحشتناک نبود و مسئله‌ وظیفه خیلی برایش ارجح بود. حقیقتاً انسان شجاعی بود. وقتی این‌طور شد، سازمان برنامه‌ای که برای بعد چیده بود، جلو انداخت. درست هم فکر می‌کرد، چون می‌دانست چند روز بعد همه‌شان قلع و قمع می‌شوند، پس تا زمانی که می‌توانیم یک نیروی اجتماعی را به صحنه بکشانیم، آن را بیاوریم و آزمایش کنیم. اگر بخواهید بگویید این‌ها از قبل رفته و برای 30 خرداد و 7 تیر محاسبه کرده‌اند، اصلاً این‌طور نبوده است». از طرف دیگر مسئولین امنیتی وقت نیز بر این باور بودند که سازمان مجاهدین خلق سرانجام دست به شورشی نظیر 30 خرداد خواهد زد. مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در خصوص اتفاقات پیش از 30 خرداد سال 1360 توضیح داد: «سازمان از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی قصد درگیری مسلحانه داشت. دلیل ایدئولوژیکش را می‌توانید در کتاب «زمامداری کارتر» ببینید، ولی دلیل تشکیلاتی‌اش این بود که در سازماندهی مجاهدین، نفر اول همیشه مسئول واحد نظامی بود. اینها توی بخش نظامی، یک نهاد اطلاعات داشتند که وظیفه‌ آن هدایت نفوذی‌ها بود. در واقع در اولین چارتی که سازمان تشکیل داد، قوی‌ترین آدم مسئول بخش نظامی بود. سفر مخفیانه رجوی به فرانسه در سال 59 حدوداً در تابستان 1359 رجوی قاچاقی به فرانسه رفت که ما از چند کانال اطلاعات صددرصد موثق داریم. البته اینکه در آنجا چه اتفاقی می‌افتد را کسی خبر ندارد؛ گرچه شواهد و قرائن نشان می‌دهد که هماهنگی اینها با سرویس اطلاعاتی فرانسه امر بدیهی است، مثلاً یک سال بعد رجوی و بنی‌صدر در فرودگاه نظامی فرانسه فرود آمدند. حتی در مقطعی ما شواهدی به‌دست آوردیم که سفارت فرانسه در تهران در چمدان‌های سیاسی برای اینها تجهیزات می‌آورد. این نکته را در نظر بگیرید که هر کشوری که سازمان با آن ارتباط برقرار می‌کند، قوی‌ترین ارتباطات را با سرویس اطلاعاتی آن کشور دارد؛ از ترکیه و پاکستان تا آلمان و کشورهای دیگر. به هر حال اینکه در سال 1359 در فرانسه چه گذشت را نمی‌دانیم. زمانی که رجوی در اول فروردین 1360 قاچاقی و زمینی از مرزهای شرقی کشور برگشت، بلافاصله جلسه‌ شورای مرکزی سازمان را تشکیل داد و اعلام کرد فاز نظامی باید شروع شود. تمام اعضای شورای مرکزی مخالف بودند ولی رجوی می‌گوید نه، باید فاز نظامی را شروع کنیم و سریع خودتان را آماده کنید. اعضای اصلی شورای مرکزی سازمان عبارت بودند از موسی خیابانی، مهدی ابریشم‌چی، محمد ضابطی، محمود عطایی و علی زرکش. بیشتر از جهت ذهنیت نیروها بود که شورای مرکزی می‌گفت ما آمادگی نداریم، کما اینکه وقتی در 30 خرداد فاز مسلحانه اعلام شد خیلی از نیروها بریدند، خیلی از خانواده‌هایی که طرفدار این‌ها بودند بریدند و این‌ها را کنار گذاشتند.» 30 خرداد 60 در تهران چه گذشت؟ در هر صورت ساعت 16 عصر روز 30 خردادماه فرا رسید و تهران و چند شهر بزرگ دیگر شاهد اغتشاش و آشوب عناصر سازمان مجاهدین خلق بود. سازمان بعداً مدعی شد که 500هزار نفر در تظاهرات 30 خرداد شرکت کردند، لیکن تعداد افراد سازماندهی‌شده سازمان و گروه‌هایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنی‌صدر و سازمان به تظاهرات مسلحانه دست زدند، بیش از چندهزار نفر نبود. خبرگزاری رویتر گزارش دارد که حدود 3 هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند خیابان‌ها را بستند و تعدادی اتومبیل و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند. مکان‌های تظاهرات در تهران عبارت بودند از خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقانی،‌ منیریه، خیابان ولی‌عصر، میدان ولی‌عصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظام‌آباد و پل سیدخندان. مسئولیت و هدایت تظاهرات به عهده‌ی بخش اجتماعی و زیر نظر محمد ضابطی بود. اهمیت این تظاهرات مسلحانه به حدی زیاد بود که برخی مسئولین مرکزیت و کادرهای سازمان نظیر محمد ضابطی، محمد مقدم، قاسم باقرزاده، مهدی کتیرایی، سعید غیور نجف‌آبادی، صادق سادات‌دربندی و مهدی برایی به صحنه عمل آمدند و به صورت علنی تظاهرات مجاهدین را فرماندهی و سازماندهی کردند. هواداران تشکیلاتی در تیم‌های 3 تا 5 نفره سازماندهی و به یکی از سلاح‌های سرد مسلح شده بودند. چاقو، چماق، تیغ موکت‌بری، قمه، پنجه بکس و گاز فلفل از وسایلی بود که اغلب هواداران به دستور تشکیلات با خود حمله می‌کردند. رده‌های بالاتر دارای سلاح گرم بودند. اما در مقابل، مردم حزب‌اللهی و حتی کسانی که نظر میانه‌ای داشتند در برابر این تظاهرات موضع‌گیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر مانند میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، خیابان مولوی، شهرری، راه‌آهن، جوادیه و...) گروه‌های مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس،‌ مینی‌بوس و هر وسیله‌ شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود خود را به مرکز شهر رساندند. در ابتدای رویارویی مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده می‌کردند، ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاح‌های مختلف سرد و در چند جا سلاح گرم حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. تعدادی از مردم در خلال این درگیری‌ها متحمل جرح و ضرب شدند و حتی تعدادی [توسط میلیشیاهای سازمان] به قتل رسیدند. اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات 30 خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از 16 تن از مردم کشته و ده‌ها نفر مجروح شده‌اند. 8 تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان فوت کردند. صدای آمریکا در خبر خود، وقایع 30 خرداد تهران را از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی بی‌سابقه توصیف کرد و اعلان نمود که در خلال درگیری‌های آن روز دست‌کم 30 تن کشته و 200 تن مجروح شدند. چهره‌ ملتهب شهر، مغازه‌های تعطیل‌شده، اتوبوس‌های به آتش کشیده‌شده و دود لاستیک‌های سوخته، چهره‌ این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان و اغلب همان میلیشیای معروف به همراه جمعی از هواداران دیگر گروه‌ها، در کوچه و خیابان‌ افرادی را که از جهت ظاهری به حزب‌اللهی‌ها شبیه بودند، کتک زده و از آن‌ها می‌خواستند که به نفع بنی‌صدر و سازمان شعار دهند؛ چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم می‌ریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکت‌بری صورت و بدن آن‌ها را زخمی می‌کردند. سرانجام حضور گروه‌های مختلف مردم و پاسداران در خیابان‌های اصلی و مرکزی شهر کم‌کم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت 7 بعدازظهر، هواداران باقی‌مانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت. هم‌زمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز،‌ اهواز، اراک، زاهدان، مسجدسلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیری‌های پراکنده‌ مشابهی در سطوح کوچک‌تری رخ داد که طی آن‌ها نیز ده‌ها تن مجروح و چند تن کشته شدند. منبع: کتاب عملیات مهندسی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  14. 1 پسندیده شده
    پروتکل شبح !!! ماموریت غیر ممکن !!! آیا جنگنده J-10C قابلیت جایگزینی ناوگان جنگنده –رهگیرهای سنگین اف-14 نیروی هوایی ایران را خواهد داشت ؟! نیروی هوایی ایران بیشتر از 45 سال است که بعنوان دومین و اکنون تنها کاربر جتهای سنگین اف-14 تامکت محسوب میشود که در دهه 70 میلادی عمدتاً برای خنثی نمودن تهدیدات اتحاد شووری و ایجاد برتری هوایی در برابر تهدید نیروی هوایی عراق نزدیک به 79 فروند از آن را دریافت نمود . در واقع ، تامکت سنگین ترین و گرانترین جنگنده زمان خود بشمار می رفت که علیرغم وجود جتهایی سبک تر و ارزان تری نظیر اف-5 ، اف-16 و اف-15 در اختیار ارتش ایران قرارگرفت . بدین ترتیب IIAF تنها مشتری خارجی این جنگنده بشمار می رفت که بدلیل مساحت قابل توجه ایران ، تامکت را در حالی که به حسگرهای پیشرفته و مهمات دوربرد مناسب در زمان خود ، مسلح شده بود ، خریداری نمود و صحت این انتخاب نیز سالهای بعد و در جریان جنگ شدید با عراق و ثبت نزدیک به 160 شکار و همچنین آمارهای غیر قابل تصوری نظیر سه شکار در یک روز توسط یک جنگنده را در تاریخ هوانوردی نظامی از خود برجای گذاشت . با این حال ، گزارش های مختلفی در دست است که نشان میدهد ایران همچنان در حال بررسی های کارشناسی در خصوص جنگنده های جدید برای نیروی هوایی است و در این میان ، برخی معتقدند که جنگنده نسل ++4 جی-10سی کاندیدای اصلی برای بازسازی توان هوایی این نیرو بشمار می رود . به اعتقاد کارشناسان نظامی ، این انتخاب برای نیروی هوایی ایران ، در مقایسه با طرح های روسی ، انتخاب منطقی تری خواهد بود ، چرا که در درجه نخست ، تعداد قابل توجهی از آن تا کنون از خطوط تولید خارج شده ( بیشتر از 200 فروند در سه سال ) که این به معنای کارآمدی روند تولید است . علاوه بر این ، تجهیز این جنگنده چینی به سامانه های الکترونیک پیشرفته و همچنین مهمات هوا به هوای دوربردی نظیر PL-15 نیز مزید بر علت انتخاب آن به نظر می رسد . اما بر خلاف انتظارها ، در حالی که تحریم نظامی سازمان ملل در اکتبر 2020 منقضی گردید ، هیچ اتفاق مشخصی در این خصوص رخ نداد و این به معنای زیرسئوال رفتن توانایی مالی ایران برای خرید این جنگنده چینی است تا جایی که حتی خرید یک اسکادران ( 32 فروند ) نیز بسیار سخت به نظر می رسد . اما با وجود این روند ، انتظار می رود با بهبود وضعیت اقتصادی ایران در سالهای آینده ، خرید این نمونه به واقعیت نزدیکتر گردد . اما در صورتی که جی-10 سی وارد سازمان رزم نیروی هوایی ایران گردد ، سئوالات بسیار زیادی در خصوص اینکه توانمندی کدام یک از این دو جنگنده ( تامکت یا فایربرد ) بیشتر خواهد بود ، ایجاد می گردد . جت رهگیر اف-14 گرچه بلحاظ فناوری مورد استفاده ، متعلق به دهه هفتاد میلادی است ، اما اطلاعات جسته و گریخته ای از بهینه سازی های بومی صورت گرفته بر روی آن و همچنین تسلیح این جنگنده به مهمات بومی ( فکور-90) به گوش می رسد . در مقابل ، جی-10سی بعنوان یک جنگنده سبک وزن کم هزینه ، عمدتاً بصورت مکمل در کنار جتهای سنگین تری نظیر جی-20 و جی-16 می بایست وارد عمل گردد . در نتیجه اختلاف محدوده وزنی این دو جنگنده بدلیل استفاده از ترکیب دو و تک موتوره و همچین تفاوت قابل ملاحضه در میزان حمل سوخت و سامانه های الکترونیک و راداری شبهاتی را بوجود می آورد . از یک نظر ، اف-14 یکی از بزرگترین رادارهای هوابرد نصب شده بر روی یک جنگنده را در اختیار دارد که برخی معتقدند که این رادارها با توجه به قابلیتهای بومی ایران ، در این کشور مورد بهینه سازی قرار گرفته اند . با این حال گفته شده که آگاهی موقعیتی فراهم شده توسط رادار جی-10سی علیرغم کوچکتر و سبک تر بودن تا حدودی به سامانه های نصب شده روی تامکت شباهت دارد . برخی ناظران معتقدند که قابلیت اسکن رادار نصب شده بر روی جی-10سی ، از سرعت بیشتری برخوردار بوده ، اهداف بیشتری را می تواند ردیابی کند . علاوه بر این ، جنگنده چینی نه تنها از حسگرهای پیشرفته تری برخوردار است ، بلکه بدلیل اندازه کوچکتر بدنه ، پوشش احتمالی رادارگریزی می توانند برای جتهای مهاجم ، دردسر بیشتری تولید نمایند . این مساله باعث می شود تا بقاپذیری جت چینی افزون تر گردد و این در کنار نسبت رانش به وزن بالاتر جی-10 قدرت مانورپذیری بهتری را برای آن فراهم نماید. این مساله ، عمدتا در ارتفاعات بالاتر برای خدمه جی-10 یک مزیت بسیر عمده خواهد بود . به اعتقاد این کارشناسان ، تامکت بدلیل جثه بزرگ ، قابلیت مانور محدودی را به نمایش می گذارد ، گرچه بالهای متحرک آن ، قابلیت چرخش قابل توجهی را بدان داده است . در حوزه تسلیحات نظامی ، جنگنده اف-14 در حال حاضر با اختلاف نسبی ، دوربردترین موشک عملیاتی در آسیای جنوب غربی را در اختیار دارد که اگر نسخه داخلی آن نیز عملیاتی شده ، فرض شود می توان از آن برای هواگردهای تهاجمی سنگین و جتهای سبک تر ( نظیر آنچه که بر علیه جنگنده های عراقی کاربرد پیدا نمود ) استفاده کرد . بدین ترتیب ، درصورت ورود احتمالی PL-15 به نیروی هوایی ایران ، بدلیل ماهیت پیچیده آن و استفاده از فناوری جدید تر و اینکه از فینیکس سبک تر خواهد بود می تواند گزینه ای جذاب برای مسلح نمودن سایر جنگنده های ایرانی نیز باشد . علاوه براین ، قابیلت ذاتی جی-10سی در به اشتراک گذاری داده ها با یگانهای حاضر در صحنه نبرد ، تفاوت قابل ملاحضه ای را با وضعیت فعلی تامکتهای ایرانی برای استفاده موثر از موشکهای محمول بوجود می آورد . صرف نظر از مهمات هوا به هوا ، جی-10سی در نقش ضربتی و بر روی کاغذ ، برتری مشخصی را به نمایش می گذارد . این جنگنده درصورت مسلح شدن به موشکهای کروز YJ-91 نقش تهاجمی تری را نسبت به اف-14 نشان میدهد در حالی که تامکتهای نیروی هوایی ایران تا این لحظه قابلیت حمل مهمات آهنی سقوط آزاد را در اختیار دارند و در این حوزه ، جی-10سی می تواند گزینه به طورنسبی بهتری باشد . علاوه براین ، در حالی که جی-10سی به موشکهای کوتاهبرد PL-10 سایت نصب شده بر روی کلاه پروازی خلبان مجهز است ، تامکتهای ایرانی بر روی کاغذ تنها به موشکهای قدیمی AIM-9 مسلح هستند و این مزیت قابل توجه محصول چینی است . اما از سوی دیگر ، تامکتهای ایرانی در حوزه کاراکترهای پروازی ، نظیر برد بیشتر و پایایی پرواز افزون تر که از مزیتهای جتهای سنگین است ، از جی -10سی در رده بالاتری قرار می گیرند ، هر چند این مساله بطور خودکار ، به معنای افزایش هزینه های تعمیر و نگهداری خواهد بود و در زمان نبرد ، این بدان معناست که به ازای هر ساعت پرواز ، اف-14 ها می بایست مدت زمان بیشتری را بر روی زمین جهت طی نمودن فرآیندهای تعمیر و نگهداری سپری نمایند . مضاف براین ، پیشرانه های تی اف-30 تامکت نیز با وجود پشتیبانی خارق العاده نیروی هوایی ایران ، همچنان یکی از مشکلات قابل توجه بشمارمی آیند تا جایی که همین عامل باعث گردید تا نیروی دریایی ایالات متحده در نهایت موتورهای اف-110 را جایگزین آن نماید در حالی که پیشرانه WS-10B جنگنده چینی ، چنین مساله ای را تا کنون از خود نشان نداده است . ولی در مجموع ، حضور جی-10سی در کنار اف-14 های ایرانی ، بخوبی می تواند توان رزم نیروی هوایی ایران را افزون کند ، که این بسته به ماهیت ارتقاء صورت گرفته بر روی اف-14 هاست ، هر چند همچنان بحث هزینه های تعمیر و نگهداری مطرح و پراهمیت به نظر می رسد . از یک طرف سامانه های الکترونیک پیشرفته چینی و رادار AESA آن مزیت عمده ای را بوجود می آورد و از سوی دیگر ، تامکتها بدلیل در اختیار داشتن کاراکترهای یک جنگنده سنگین ، برای ایفای نقش های خاص از جمله اجرای گشت رزمی هوایی (MIG CAP) / اسکورت سوخترسان ها و ای وکس های احتمالی مناسب خواهند بود . با توجه به اینکه بسیار بعید است که ایران تامکتهای خود را بازنشسته کند ، احتمالا جی-10سی برای کاهش فشار بر روی اسکادرانهای اف-5 و ( در یک فرآیند بسیار بعید .م ) جانشین اف-4 های این نیرو گردد . بنابراین ، اگر خرید جی-10سی رخ دهد ، قرارگرفتن آنها در کنار تامکتهای عملیاتی ، بخش دفاع هوایی نیروی هوایی ارتش ایران را تا حدودی از وضعیت فعلی نجات خواهد داد . پی نوشت : 1- بن پایه 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند./ مترجم و نویسنده : MR9
  15. 1 پسندیده شده
    عمداً این نمودار قرار داده شده ... اگر دقت کرده باشید ، پست فرماندهی مرکزی پدافند هوایی بطور مستقیم با 7 مرکز مرتبط هست که در سمت راست نمودار حوزه غیر نظامی و درسمت چپ نیروی زمینی . نکته با اهمیت این نمودار ، پایین سمت چپ هست که پست کنترل تاکتیکی نیروی هوایی را از یک سمت به هواگردهای پیش اخطار هوابرد و از یک سمت دیگر به جنگنده های نیروی هوایی متصل می کند . حالا یک لحظه این دوتا ساختار را از این نمودار حذف کنید ، چه فاجعه ای رخ می دهد ؟؟؟ جز این هست که وقتی تمام تمرکز شما روی شبکه پدافند زمین پایه وقتی قرار دارد ، بخشی از میدان دید برای حفاظت از فضای هوایی کشور کور شده و عملا کنترل کاملی روی این فضا ندارید ؟؟ عطف به دو تا واقعه در همین سالها ، یکی نفوذ 250 کیلومتری آر.کیو-170 به شرق کشور و دومی نفوذ پهپادهای آذری - اسراییلی از شمال غربی ایران .. حالا چه کسی دارد درست تحلیل می کند ؟؟ اتکاء صرف روی سامانه های دفاع هوایی زمین پایه ( بدون ارتباط درست با بخش غیر نظامی ) و حذف بخش هواپایه آن یا توجه همزمان به دو بخش زمین پایه و هواپایه بطور یکسان ؟؟
  16. 1 پسندیده شده
    بسم ا... بُرشی از مصاحبه با امیر رستمی ( ریاست وقت ستاد مشترک ارتش /جانشین ریاست ستاد مشترک ارتش / جانشین فرماندهی نیروی هوایی ارتش ) در خصوص پرواز شماره 655 ایران ایر بالاخره باید مشخص بشود که کنترل فضای آسمان کشور دست چه کسی هست ؟؟؟ اگر در روز حادثه این کنترل در یک مجموعه متمرکز بود ( که بطور دقیق همان حادثه 737 اوکراینی ) اجازه داده نمی شد تا ایرباس ایران ایر از روی زمین بلند شود راست : نقشه محل اصابت موشک سطح به هوای وینسنس به ایرباس ایران ایر چپ : کاور مجله نیوزویک ، به ترتیب برای حادثه 655 ایران ایر و حادثه 007 کره جنوبی
  17. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. نحوه خرید موشک استینگر در زمان جنگ تحمیلی حجه الاسلام و المسلمین روح الله حسینیان با وجود مشغله های فراوان و مسئولیت های قضائی و امنیتی گسترده در دهه 60 ؛ در مقاطع مختلف ، در جبهه های جنگ هم حضور می یافت. مرحوم حسینیان بعد از شهادت برادرش (شهید محمدعلی حسینیان) در عملیات بستان ؛ بارها در میان رزمندگان اسلام حاضر شد و خاطرات جالبی نیز از حضور در جبهه ها نقل می نمود. ایشان علاوه بر حضور در عملیات ها ، در پشتیبانی جنگ نیز تا آنجا که می توانست ایفای نقش می کرد. که یکی از این خاطرات را به اتفاق هم مرور می کنیم : وی می گوید « زمانی که دادستان سیستان و بلوچستان بودم ، روزی به آقای [محسن] رفیق دوست زنگ زدم و گفتم : موشک استینگر نیاز دارید؟ او گفت : یعنی چه ؟ گفتم : چند فروند داریم ، چند نفر را بفرست تا اصالت موشک را تصدیق کنند. پس از آن گروهی اعزام شدند و بر درستی آن صحه گذاشتند. ما این موشک ها را از یک گروه از برادران افغانی [افغان] خریده بودیم. وقتی آقای رفیق دوست به تهران رفت ، باز هم به او زنگ زدم و گفتم باز هم موشک نیاز دارید؟ گفت چگونه ؟ گفتم : من تهیه می کنم و تهیه هم کردم . پس از آن یک سوخو عراقی را در جزیره مینو با این موشک ها زدیم و پس از مدتی هم یک هلیکوپتر آمریکائی را در خلیج فارس با همین موشک ها سرنگون کردیم. بلافاصله وزیر دفاع وقت آمریکا در رادیوی آمریکا اعلام کرد این [یعنی سرنگونی هلیکوپتر آمریکائی با موشک اهدائی آمریکا] فاجعه است. » منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  18. 1 پسندیده شده
    بسم ا... هادی غفاری در سه پوزیشن به ترتیب از راست : 1- یوزی 2- ام-3 گریس گان 3- اینگرام MAC-10 ( احتمالا" )
  19. 1 پسندیده شده
    فقط تصور کنید عملیات زیر توسط ایران در خاک عراق و ضد گروهک های تروریستی تجزیه طلب انجام گرفته بود. اولین اقدام انتشار تصاویر نایس! و خصوصی و لب دریا! لب! ساحل و دشت و دمن تروریستها بود و بعد هم تمرکز روی زن بودنشان، مادر (احتمالا) بودنشان، دختر بودنشان، روابط عاشقانه شانو تصاویر خواهر و کودکانشون و چقدر ناز و کیوت و خوشگل بودند و حالا رفتند زیر خاک به خاطر جنایت حکومت ایران! و سپاه و خصوصا اگر سازمان اطلاعات ایرانی بود و ال و بل! بعد هم سلبریتیها به شکل پیمانکاری وارد معرکه میشدند و از هوا و باران و گیسو و زن و جنس باران! شعر میبافتند که بله تحت ستم چه جنایتکارانی ما مجبوریم زندگی کنیم. حالا دفاع از سبیل کلفت های مسلح به کلاشینکوف را که تا حد یک بچه معصوم و جوانک نخبه! جا میزدند را در کارنامه دارند چه برسه به جنس لطیف زن! ترکیه میزنه و خیلی صریح و شیک هم اعلام عمومی میکنه. ما اینجا برای محاکمه یک تروریست که نهایتا به اعدام منتهی بشه یا نه اون هم با دهها جنایت و ارتباط به انواع و اقسام گروهک های تروریستی ده ها مرتبه بدتر از پ ک ک باید به زمین و آسمان و سلبریتی جماعت با عکس و فیلم و تصویر و صوت و کروکی جرمهاشون را اعتراف کنیم و نهایت هم بپذیرند یا نه(!) کار خودشون را میکنند در هجمه به نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی کشور. حالا هی بگو بابا تجزیه طلبه و با کلاش دستگیرش کردیم طی عملیات مسلحانه داشته میزده تو جداره مرز بچه های مرزبان را ولی حرف براشون حرف سالومه جانه!
  20. 1 پسندیده شده
    بسم ا... اولین های طومار صلح داستان ورود فانتوم به ایران ، داستان پرفراز و نشیبی بشمار می رود که بررسی آن نیازمند زمان طولانی است ، با این حال ، نیروی هوایی ایران با دریافت فانتوم های سفارش داده خود که در قالب پروژه ای موسوم به "طومار صلح " صورت گرفت ، وارد دوره ای جدید از حیات خود گردید . اما مساله ایجاد یک نیروی هوایی آماده به رزم ، تنها ،به در اختیار داشتن سخت افزار پیشرفته محدود نمی شود و نیروی هوایی ارتش نیز به درستی ، این مساله را تشخیص داده بود ، به همین دلیل قبل از ورود این جنگنده ها ، گروهی از زبده ترین خلبانان نیروی هوایی به منظور طی نمودن دوره های مربوط به این جنگنده و کسب درجه استاد خلبانی فانتوم به ایالات متحده اعزام شدند . نخستین گروه خلبانان اعزامی به ایالات متحده سال 1967 میلادی ( 1346 خورشیدی ) ایستاده از راست : 1- بهرام هوشیار رشتی (سرلشکر بعدی ، لیدر تیم آکروجت تاج طلایی ، رئیس ستاد قرارگاه ویژه عملیاتی جنوب، معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش) 2- تقی شهلایی 3- احمد دانشمندی ( سرتیپ بعدی ، بنيان گذار گردان 72 شكاري ، ، ركورددار بهترين هدف گيري با هواپيماي F-5E ، حضور در تيم طراحي عمليات كمان 99 ، معاونت طرح و برنامه نيروي هوايي) 4- محمود قیدیان ( از پایه گذاران گردان یازدهم شناسایی نیروی هوایی ) 5- حسن ریاحی 6- عبدالحسین مینوسپهر ( سرلشکر بعدی ، یکی از اولین خلبانان هواپیمای جت در ایران ، از اعضای اولین تیم آکروجت نظامی در ایران، از اولین خلبانان تامکت،معلم خلبان و مؤسس گردان‌های ۸۱ و ۸۲ شکاری) 5- رضا رضوی 6- هوشنگ بنی فضل
  21. 1 پسندیده شده
    بسم ا... تمرینات سوخت گیری هوایی ( Air Refulling ) نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران https://www.aparat.com/v/qhauQ
  22. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مزدوران بی وطن نگاهی به فعالیت اطلاعاتی منافقین (در خدمت سرویس های اطلاعاتی صدام) مقدمه - کتاب «خداوند اشرف از ظهور تا سقوط» به قلم «سیدحجت سیداسماعیلی» (عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعاتی مجاهدین) ، در سال ۱۳۹۳ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ۱۵۰۰ نسخه چاپ و در همان سال انتشار یافت. این کتاب به دلیل استقبال مخاطبان در پائیز سال ۱۳۹۶ در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با ویرایش جدید توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی مجددا به چاپ رسید. کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط در ۵ بخش ، ۱۶ فصل و در ۹۴۰ صفحه به رشته تحریر درآمده و نگاهی مستند و تاریخی به روند فرقه گرایی در سازمان مجاهدین خلق است که در ردیف فرقه های سیاسی – مذهبی دسته بندی گردیده است. به اتفاق به فصل شانزدهم این کتاب نگاهی گذرا می اندازیم : بخش پنجم – فصل شانزدهم فعالیت اطلاعاتی «مجاهدین» در خدمت سیستم اطلاعاتی عراق آنچه که رابطه بین مجاهدین و دولت عراق را مستحکم میکرد و حضور مجاهدین در خاک عراق را تداوم می بخشید تنها حول دو محور اطلاعات و عملیات بود. ستاد روابط و اطلاعات سازمان ارتباط فعالی با افسران اطلاعاتی – امنیتی (مخابرات عراق) و همچنین استخبارات ارتش عراق داشت. بنابراین تغذیه اطلاعاتی سیستم های فوق الذکر و پاسخ گویی به انبوه سوالات اطلاعاتی آنها در مورد وضعیت نظامی ، سیاسی و اقتصادی ایران همیشه در دستور کار ستاد اطلاعات و روابط سازمان قرار داشته و در اولویت کاری بود. به عبارتی جمع آوری اطلاعات و تحویل آنها به ارگانهای اطلاعاتی و نظامی عراق از وظایف مبرم سازمان محسوب می شد. تغذیه اطلاعاتی این ارگانها در چندین رده انجام می گرفت. بخشی از این اطلاعات که معمولا اطلاعات استراتژیک نیز گفته می شد، خاص ملاقات های شخص رجوی بود. این ملاقات ها می توانست با صدام حسین، و یا مسئولین سیاسی و نظامی عراق مثل عزت ابراهیم (معاون اول صدام) ، مسئول مخابرات، فرمانده استخبارات (اطلاعات ارتش) و یا فرمانده ستاد ارتش عراق و سایر مسئولین در چنین سطحی باشد. همیشه چند روزی قبل از ملاقات های مسعود یک تراکم کاری در ستاد اطلاعات وجود داشت. در ستاد اطلاعات برای ملاقات های مسعود آلبوم های کاری و باصطلاح ملاقاتی خاصی تهیه می شد. در این آلبوم ها نقشه های نظامی مخصوص از مناطق مرزی و عمق وجود داشت و برای هر جبهه عملیاتی یک نقشه رنگی در نظر گرفته می شد و تمامی اطلاعات گسترش یگانهای ارتش و سپاه تا سطح تیپ و تا عمق مراکز لشکرها روی آن با علائم استاندارد نظامی نشان داده می شد. این نقشه ها با آخرین اطلاعاتی نظامی موجود در ستاد اطلاعات به روز می شد. علاوه بر این جدولی از گسترش لشگرها و تیپ های مستقل مستقر در مناطق مرزی تهیه می شد که در این جدول نام لشکر – رسته – محدوده پدافندی – محل استقرار و گسترش تیپ های آن و نام فرمانده لشگر و در کادر اطلاعات کلی و کلیدی آورده می شد و حتی بعضا و بسته به موضوعیت آن آخرین اخبار دریافتی در مورد جدیدترین خریدهای تسلیحاتی و هوایی ایران نیز همراه این مجموعه بود. بنابراین ستاد اطلاعات اخبار جدید و در واقع آخرین اطلاعات موجود خود را تا لحظه ملاقات آماده می کرد. ستاد اطلاعات از محتوای ملاقات رجوی و اینکه طرف ملاقات کیست اطلاع نداشت . فقط می دانست که ملاقات است و بایستی آلبوم های اطلاعاتی را آماده کرد. این معنی همان استقلال ایدئولوژیک – تشیکلاتی و سیاسی و نظامی سازمان بود که همیشه رجوی در نشست های عمومی با اعضاء سازمان از آن دم میزد ولی خیلی از مسئولین و ما در دلمان به رجوی می خندیدیم و تنها تناقضی بود که جرات بیان آنرا نداشتیم. آلبوم ها پس از تهیه شدن ، توسط مترجم به عربی ترجمه می شد و روی نقشه ها نیز اطلاعات گسترش یگانها به عربی نوشته میشد مسئولیت تهیه تمامی بریف های نظامی – اطلاعاتی به عهده ستاد اطلاعات بود. ستاد اطلاعات وظیفه داشت اطلاعات تمامی ملاقاتها را که نیاز به تبادل اطلاعات نظامی داشت را تامین کند. علاوه بر اخبار نظامی، اخبار سیاسی نیز که معمولا مسئول تهیه آن ستاد سیاسی بود، بخشی از آلبوم ملاقات مسعود را تشکیل میداد. ملاقات با عزت ابراهیم الدوری برای ارائه اطلاعات تهیه شده از ایران رجوی همیشه در ملاقاتهای اطلاعاتی که مسئولیت آنرا شخصا به عهده داشت درخواست هایی را نیز از طرف مقابل می کرد. البته رجوی در برخی از نشست های عمومی و برای روحیه دادن به اعضای سازمان تنها از امکاناتی که از عراق گرفته بود را برای آنها تعریف می کرد. و اینکه در مقابل گرفتن این امکانات سازمان چه چیزی به عراق داده است، بحثی نمی شد. معمولا درخواست هایی که رجوی از طرف مقابل داشت موضوعات مختلفی را شامل می شد. بخشی از آنها امکاناتی و بخشی دیگر عملیاتی و یا شناسایی و یا اجازه نفوذ تیم های سازان برای عملیات در داخل کشور بود. که البته عمده منافع آن نیز به جیب عراق می رفت. ذیلا برخی از این درخواست ها آورده میشود : ۱ – افزایش بودجه ای که برای سازمان تعلق میگرفت. دولت عراق ماهانه بودجه ای را برای حل و فصل مسائل مالی سازمان اختصاص میداد، هرچند کسی به درستی ازمبلغ واقعی آن اطلاع نداشت. این علاوه بر جیره غذایی ثابتی مثل قند و شکر، سیگار، آرد و روغن و به عبارتی اقلام ضروری بود که بطور ماهانه به سازمان تعلق می گرفت. در همین رابطه شایان یادآوری است ؛ رجوی در جلسات خصوصی و در اوایل سالهایی که تازه به عراق آمده بود می گفت ما اجازه ندادیم و نخواهیم داد که گروههای سلطنت طلب و یا سایر گروهها چیزی را که حق ماست از عراق بدست آورند. پر واضح است که منظور رجوی پولی بود که در همان سالهای ۱۳۶۲ و 1363 به بعد عراق به گروههای سلطنت طلب و بقیه گروههای که در عراق مستقر بودند می داد. بنابراین سازمان با ورود کامل تشکیلات مجاهدین به عراق از سال ۱۳۶۴ به بعد نان آنها را آجر کرد و تقریبا همه این گروهها از عراق خارج شدند. و یا برخی هایشان زیر چتر مجاهدین قرار گرفتند. ورود رجوی به خاک عراق با استقبال رسمی طارق عزیز 2- گرفتن تسلیحات زرهی بیشتر بویژه تانک. لازم به توضیح است که سازمان خیلی تلاش کرد تا بتواند صدام را متقاعد کند که تعدادی تانک تی ۷۲ برای ارتش بگیرد ولی موفق نشد و تنها در حد یک الی ۲ فروند [؟! دستگاه] آنهم صرفا جهت آموزش در اختیار سازمان گذاشته شد. سازمان با تمامی خدمتی که به صدام کرد و حتی او را از سرنگونی حتمی در جریان حمله صدام به کویت نجات داد ولی در مقابل همه این خوش خدمتی ها، هزینه ای که برای رجوی در نظر گرفته شده بود نیز حدی داشت. صدام به خوبی می دانست که سرنگونی جمهوری اسلامی لقمه ای نیست که در دهان رجوی بگنجد و او با اشراف کامل به این موضوع رجوی را در خدمت داشت و به اندازه ای برای او خرج می کرد که مصرف داشته باشد. هرچند رجوی در خیانت و مزدوری گوی سبقت را از همه رقبایش ربوده بود. 3- گرفتن قرارگاه های جدید. سازمان همیشه در تلاش برای بدست آوردن قرارگاههای جدید برای گسترش فعالیتهای ارتش خودش بود. بنابراین یا تلاش می کرد قرارگاه های موجود مثل اشرف را گسترش دهد و یا قرارگاههای جدیدی را در استانهای مرزی بگیرد. 4- پشتیبانی لجستیکی- تعمیراتی به ویژه در رده های بالاتر تعمیرات زرهی یکی از معضلات رجوی بود چرا که کار رده ۳ و ۴ زرهی نیاز به هماهنگی هایی در سطح بالای سازمان و ارتش عراق داشت و باید از بالا و در سطح وزیرو یا فرماندهی نظامی بالاتر دستور داده می شد تا تانکهای خراب سازمان به قسمت تعمیرات ارتش عراق فرستاده شده و تعمیر شوند که در اغلب این موارد رجوی شخصا وارد می شد. 5- جلب موافقت اطلاعات و مسئولین عراقی برای انجام فعالیت های عملیاتی و یا شناسائی و یا اعزام تیم به داخل کشور. بدست آوردن این موافقت گدایی همیشگی رجوی بود. او در قبال دادن انبوهی اطلاعات و خوش خدمتی به صدام از طرف حساب های خود می خواست تا در کار روحیه دادن به نیروهای سازمان با فعالیت های محدود عملیاتی و یا شناسایی و یا اعزام تیم به داخل ایران موافقت کنند. سوالات عارفی سطح بعدی، تغذیه اطلاعاتی سیستم های اطلاعاتی و امنیتی عراق توسط ستاد روابط انجام می گرفت. که اصطلاحا به آن «پاسخ به سوالات عارفی» گفته می شد. سوالات مسئولین عراقی در مورد جمهوری اسلامی تقریبا در تمامی زمینه ها وجود داشت. که ستاد های اطلاعات و سیاسی مسئول تهیه پاسخ این سوالات و دادن آنها به ستاد روابط بودند. ستاد سیاسی بخش عمده این جواب ها را از طریق سیستم اخباری (تخلیه تلفنی) که در کشور آلمان مستقر بود تهیه می کرد. سیستم اخباری مسئولیت تهیه پاسخ بخشی از سوالات را اعم از نظامی و یا سیاسی که جواب آنها را ستاد های مربوطه نداشتند به عهده داشت. سیستم اخباری موظف به پاسخگویی آنها بود. کلیه پاسخ های تهیه شده توسط ستاد اطلاعات و ستاد سیاسی نهایتا برای تبادل به ستاد روابط داده می شد. که معمولا در ملاقات های مسئولین این ستاد یعنی عباس داوری (رحمان) و مهدی ابریشمچی (شریف) و مهدی برائی (احمد واقف) به طرف حسابهای عراقی شان داده می شد. سطح بعدی تبادل اطلاعات با فرماندهان فیالق (سپاه های هفت گانه عراق در استانهای مختلف) بود. تغذیه اطلاعاتی این ارگانها که معمولا جبهه فرماندهی ارتش ها را در بر می گرفت شامل اطلاعات تیپ به پائین بود که توسط افسران عملیات (ارشد ترین مسئول باصطلاح برادر در هر ارتش) انجام می گرفت. این ملاقات ها می توانست هم توسط ستاد اطلاعات بطور جداگانه و هم بصورت مشترک و یا توسط هر ارتش جداگانه انجام گیرد. عناصر کلیدی در حوزه اطلاعات و امنیت در سازمان عبارت بودند از حسن نظام الملکی و مسعود خدابنده با نام مستعار رسول بود. این افراد معمولا طرف حساب افسران اطلاعاتی عراق در ملاقاتهای این ستاد محسوب می شدند. (ملاحظه- حسن نظام الملکی از مسئولینی بود که در بخش های ستاد امنیت و ستاد اطلاعات سازمان کار می کرد. وی علاوه بر این در زندانی و شکنجه کردن اعضای سازمان در پروژه دستگیریهای سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ نقش عمده ای را به عهده داشت.) این سطح از تبادل اطلاعات بیشتر حضوری بود و دروه ای انجام می گرفت و هر ارتشی در سازمان موظف بود فرماندهی سپاه عراقی که در حوزه استحفاظی و جغرافیانی آن مستقر بود و قرارگاه داشت را تغذیه کند. مثل قرارگاه حبیب در بصره و یا قرارگاه حنیف که بعدا اسم آن به فائزه تغییر یافت در کوت و یا قرارگاه همایون در العماره و ... در این گونه ملاقاتها هر ارتش و یا ستاد اطلاعات مترجم عرب زبان خودش را داشت که در ملاقات ها شرکت کرده و وظیفه ترجمه صحبت های دو طرف را به عهده داشت. معمولا قبل از هر ملاقاتی بریف تبادل اطلاعات چه برای ملاقات های خود ستاد اطلاعات و یا اطلاعات و عملیات ارتش ها تهیه شده و کسانی که می خواستند ملاقات کنند نسبت به آن توجیه میشدند. معمولا تغذیه اطلاعاتی فیالق عراق با هدف گرفتن برخی امکانات استقراری و یا عملیاتی از قبیل تسهیل تردد به مناطق مرزی جهت انجام ماموریت های شناسایی و یا دیدبانی و حتی عملیات که از قبل هماهنگ شده بود انجام میگرفت. نتیجه اینکه در چنین ملاقات هایی هر ارتش به میزانی در گرفتن امکانات بیشتر از سپاههای عراق موفق بود که بیشترین رابطه را با فرماندهان آنها داشته و بیشترین خدمات اطلاعاتی را برای آنها انجام داده باشد. هر چند که چنین ملاقات هایی از بالا و توسط افسران اطلاعات عراق هماهنگ می شد ولی معمولا در سازمان رسم براین بود که در چنین ملاقاتهایی برخی هدایا نیز به فرماندهان فیالق داده میشد تا آنها تسهیلات بیشتری را برای مجاهدین در حوزه استحفاظی شان در نظر بگیرند. بیلبورد نصب شده در کمپ آلبانی که هلاکت مسعود رجوی را تائید ضمنی می کند سطح بعدی، انجام ملاقات های اطلاعاتی در کادر استخبارات گردان و گروهانهای مرزی عراق، ملاقات با استخبارات تیپ و یا فیالق با ستاد اطلاعات بود. البته این نافی این نبود که افسران اطلاعات در ترکیب های مشخصی با استخبارات تیپ ملاقات نداشته باشند. همیشه در چنین ملاقاتهایی سناریو افسران اطلاعات جبهه ها توسط ستاد اطلاعات چک می شد و آنها نمی توانستند خارج از کادری که برایشان مشخص شده چیزی در ملاقات بگویند. البته نیازمندیهای اطلاعاتی فرمانده تیپ و استخبارات که در ملاقات مطرح میشد توسط افسر اطلاعاتی ثبت و به ستاد اطلاعات گزارش می شد. دراین گزارش متن سوالات و اطلاعات خواسته شده آنها آورده می شد. در مراحل بعدی کار ، این ستاد اطلاعات بود که تصمیم می گرفت پاسخ این سوالات به چه شکل داده شود ؛ در ملاقاتهای بعدی و یا از طریق ستاد روابط و . . . منبع : خداوند اشرف از ظهور تا سقوط (ص 736 الی 741) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  23. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. آشفته بازار جبهه ها و پذیرش قطعنامه (بخش سوم و پایانی) اوضاع نابسامان جبهه ها در سال پایانی جنگ !! در 7 خرداد ماه 1367 و کمتر از دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه ، امام خمینی(ره) در پیامی نوشته بودند: "سرنوشت جنگ در جبهه ها رقم می خورد نه در میدان مذاکره ها". (صحیفه/ج21/ص53) در 13 تیر همان سال یعنی فقط دو هفته مانده به پذیرش قطعنامه نیز نوشته بودند : "امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت ازمسائل جنگ ، خیانت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است". و ناگهان در پیام پذیرش قطعنامه تلخ ترین جمله شان را نوشتند: "از هر آنچه گفتم ، گذشتم". (صحیفه/ج21/ص95) ایشان این چرخش ناگهانی را چرخشی در اقتدار و قهرمانانه جلوه ندادند و با تلخ ترین واژه ها آن را به زبان آوردند. یعنی "نوشیدن جم زهر" . این چرخش ناگهانی ، در پی یک فروپاشی بسیار عجیب که در جبهه های ایران بود؛ اتفاق افتاد. با آن که تا امروز در بسیاری از آثار سپاه ، غافلگیری ارتش ایران در آغاز جنگ و ناتوانی در جلوگیری از اشغال بخش هائی از خاک ایران ، نقد شده ؛ اما به نظر می رسد بررسی فروپاشی جبهه ایران در چند ماه پایانی جنگ ، در شرایطی که دو نیروی "ارتش" و "سپاه" با تجربه خشت سال جنگ ، حضور داشتند ؛ بسیار قابل تأمل است. در سال ابتدای جنگ ، آمار شهدا عدد 12.345 را نشان می دهد. این عدد در سالی که جنگ فقط در چند ماه ابتدائی آن در جریان بود یعنی در سال 1367 ، تعداد 21.230 شهید است. (گزیده آماری منتشر شده توسط اداره کل آمار و اطلاعات بنیاد شهید/ص4) مقایسه آمار اسرا در این دو مقطع نیز بسیار تکان دهنده است. بر اساس کتاب تهیه شده در موسسه پیام آزادگان ، آمار اسرای سال اول جنگ حدود 200 اسیر است. این آمار برای چند ماه پایانی جنگ ( یعنی فقط در سال 1367) به حدود 24 هزار اسیر می رسد. این رقم وقتی شگفت انگیز تر می شود که بر اساس آمار همین کتاب ، کل اسرای ایران در جنگ حدود 40 هزار نفر است. یعنی بیش از نیمی از اسرای کل جنگ مربوط به چند ماه پایانی جنگ در سال 1367 است. (شرح قفس/ص7 و 24) ارتش صدام ، زمین هایی را که با هزینه های بسیار گرفته بودیم ؛ یک به یک و به سرعت و با قدرت پس گرفت. مناطقی مثل فاو، مجنون، شلمچه و ... به سرعت از دست رفت و حتی خرمشهر در تهدید اشغال دوباره قرار گرفت. اوضاع اقتصادی کشور نیز به شدت نابسامان بود و ایران گزینه دیگری جز پذیرش قطعنامه داشت و احساس تلخ شکست ، فرماندهان و مسئولان ایرانی را در خود فرو برده بود. در روز 29 تیرماه 1367 ، یعنی دو روز پس از پذیرش قطعنامه 598 ، مرحوم هاشمی در خاطراتش نوشته است : "محسن رضائی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده استعفا است ؛ گفتم در سِمَتِ خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت اش رد شود". (پایان دفاع آغاز بازسازی/ص222) اصرار عراق بر ادامه حمله ها و روند اسیر گرفتن و کشتن ایرانی ها ، اوضاع را آشفته تر کرد. دوم مرداد همان سال (1367) حضرت امام خمینی(ره) ، حکمی خطاب به رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح (آیت الله رازینی) نوشت تا دادگاه رسیدگی به تخلفات نظامی را تشکیل دهد و "طبق موازین شرع ، بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پا گیر به جرائم متخلفان" رسیدگی کند و تاکید کردند : "هر عملی که به تشخیص دادگاه، موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می باشد؛ مجازات آن اعدام است. والسلام" . (صحیفه/ج21/ص102) همین روز ؛ اکبر هاشمی رفسنجانی؛ فرمانده عالی جنگ؛ حکمی برای صادق خلخالی قاضی معروف ابتدای انقلاب (که هنوز آوازه حکم های قضائی اش از یادها نرفته بود) نوشت. "نوشتم که به امور نظامیان متخلف جبهه رسیدگی کند. پیشنهاد تشویق و تنبیه بنماید". (پایان دفاع آغاز بازسازی/ص232) اوضاع آشفته ایران، مسئولان کشور را ناچار کرد ، قطعنامه ای را بپذیرند که یکسال از تصویبش می گذشت. این حجم از آشفتگی، موضوعی بسیار مهم است که همیشه بیشتر از تحقیق، گرفتار دعواهای سیاسی شده است. تیرماه 1366 ، در زمان صدور قطعنامه، ایران در زمینِ جنگ موضع برتر را داشت و بخش هائی از خاک عراق در اختیارش بود. اما در تیرماه 1367 در حالی قطعنامه را پذیرفت که تمام جای پاهایش در عراق را ، از دست داده بود. نظامیان و سیاسیون ایران؛ هنگامی تلخی این تأخیر در تصمیم گیری و از دست رفتن مناطق را بیشتر دریافتند که مذاکرات با نماینده های صدام آغاز شد. غلامعلی رشید؛ از فرماندهان ارشد جنگ، که پس از پایان جنگ عضو تیم مذاکره کننده بود ؛ می گوید وقتی عازم مذاکره بودند ولایتی در فرودگاه به حسن روحانی گفت : " ای کاش حالا فاو در دست ما بود ... من در فرودگاه تهران نفهمیدم که این ها چه می گویند. وقتی در فضای مذاکره قرار گرفتیم ... گفتم : عجب ای کاش [حداقل] یک جای دیگر در دست ما بود" رشید می گوید آنجا بود که فهمیدم "اگر چیزی دست ما باشد در مذاکره مقابل عراقی ها، چقدر محکم می توانیم بایستیم". (اسرار مکتوم/ص279) به راستی ، آیا ایرانی ها نمی توانستند نشانه های این فروپاشی را زودتر ببینند؟ پیش از شکست های سال آخر جنگ، ایران می توانست با پذیرش قطعنامه؛ چهره ای بزرگوار و منطقی از خود به نمایش بگذارد و در مذاکره نیز از آن بهره ببرد. اما پذیرش قطعنامه در شرایطی که کشور در محاصره "بحران و شکست" بود و عملا چاره دیگری نداشت ؛ فرصت های مهمی را گرفت. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  24. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. نفوذ منافقین به جنگل های گیلان هادی صدقی از جانبازان دفاع مقدس به تازگی در کتابی به نام "ایستاده ام" خاطرات دوران انقلاب و جنگ خود را منتشر کرده است. صدقی در جوانی به سپاه رشت می رود و در آنجا به عنوان نیروی اطلاعات - عملیات خدمت می کند. در بخشی از کتاب ، به ماجرای نفوذ منافقین در جنگل های گیلان و چگونگی مقابله سپاه با آنها طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی اشاره می کند که برای اولین بار منتشر می شود. این روایت می تواند سرنخی باشد که ناگفته های زیادی در بر دارد : گشت ثارالله در مدتی که در گیلان کار می کردم ، تجربه های تلخ و شیرین بسیاری به دست آوردم. با توجه به تجربه جبهه و کردستان ، عضو تیم عملیات شدم و مدام در سراسر استان فعالیت می کردیم. واحدی به نام "گشت ثارالله" تشکیل شد و در شهر تردد می کرد. گاهی که اوضاع آرام بود ، با لباس فرم سپاه و پاترول آرم دار در شهر حرکت می کردیم. این کار ، ضمن اینکه به مردم دلگرمی می داد و نشانه تسلط بر اوضاع بود ؛ به دشمن هم یادآوری می کرد که دست از پا خطا نکند. گاهی هم اوضاع ویژه بود و تیم اطلاعات خبری داده بود که مثلا ده نفر ناشناس وارد شهر شده اند. با لباس شخصی و ماشین عادی می رفتیم که اوضاع را نامحسوس زیر نظر بگیریم و در صورت لزوم وارد عمل بشویم. حتی اگر ضروری بود ، ریشمان را می زدیم و کلاه می گذاشتیم و با ماشین بنز می رفتیم و پیپی هم گوشه لب می گذاشتیم تا اصلا کسی به ما شک نکند. مثلا یک بار پیش آمد که دیدیم که جلوی ما ماشینی ناگهان زد روی ترمز و یک نفر پیاده شد و با سرعت دوید داخل کوچه. ما هم پیاده شدیم و دویدیم دنبالش. بعد از کلی تعقیب و گریز به کوچه بن بستی افتاد و دستگیرش کردیم. جالب اینجاست که اصلا نمی دانستیم این آدم چه کاره است. کاشف به عمل آمد که آقا عضو یکی از این گروهک هاست و ماشین گشت هم کاملا اتفاقی ، یکی دو تا خیابان پشت سرش آمده و آن شخص دچار توهم شده که لو رفته. مثلا خواسته فرار کند که عملا خودش را به دست ما داده!! جغرافیای منطقه عملیاتی در غرب استان ، باریکه ای است که موقعیت جغرافیائی خیلی خاصی دارد. بعد از بندر انزلی شروع می شود و به آستارا و مرز شوروی سابق ختم می شود. از شرق به دریا محدود می شود و از غرب به کوهستان های بسیار مرتفع و مه آلود. آنجا را انتخاب کرده بودند تا عملیات بزرگ و خطرناکی انجام بدهند. در آن منطقه کارخانه کاغذسازی چوکا واقع شده و این ها تصمیم گرفته بودند با تصرف کارخانه ، جا پای محکمی درست کنند و از کوه پائین بیایند و شهرها را بگیرند. چوکا منطقه وسیع و مجهزی داشت با صدها خانه سازمانی و انبار و سالن های تولید و ماشین های سنگین که اگر به دستشان می افتاد ، زمینه جنگ و خونریزی شدیدی ایجاد می شد. تیم های اطلاعاتی سپاه کار فشرده ای را شروع کردند و افراد در پوشش هیزم شکن و فروشنده دوره گرد و روستائی به عمق منطقه نفوذ می کردند و اطلاعات جمع می کردند. آنها هم سخت فعال بودند و هم یارگیری می کردند و هم اطلاعات زیادی از نیرو و توان ما تهیه کرده بودند. فرماندهان رده بالا ، مدتی آنها را به حال خودشان گذاشتند تا خیالشان راحت باشد و خودشان را بیشتر آشکار کنند. نفراتشان هم شناسایی شده بودند و گزارش رفت و آمدشان مرتب به سپاه می رسید. حتی نیروی اطلاعاتی داشتیم که رفته بود بین آنها و یک ماه زندگی کرده بود یا کسی بود که مثلا اطلاعات سپاه را برایشان می برد. در واقع یک سری اطلاعات سوخته به او می دادند تا به آنها برساند و مواضع و تحرکات آنها را شناسایی می کرد. محاصره و ضربه در این دوره سکوت، منافقان به تدریج محاصره می شدند و خبر ریز فعالیت ها و حرکاتشان به ما می رسید؛ همه چیز تا جزیی ترین تحرکاتشان، مثلا اینکه فلان کس امروز وارد شهر شده، مایحتاج و تدارکات تهیه کرده و به کوه برگشته، یا در فلان روستا رفته اند و یک خودرو خریده اند. اطلاعات که تکمیل شد به ما گروه های ضربت اطلاع دادند که «وارد منطقه بشوید و آماده هجوم باشید». منطقه تالش بعد از بندر انزلی و رضوان شهر شروع می شود و تا آستارا ادامه دارد. بسیاری از بومی ها اهل سنت هستند و منافقین روی آنها خیلی کارکرده بودند. یک گروه صوفی اهل سنت هم از فرقه نقشبندیه وجود داشتند که تعدادی از اعضایشان به منافقین قول همکاری داده بودند و اوضاع پیچیده و خطرناکی به وجود آمده بود. بعد از شناسایی به خانه ها و مرکز تجمعشان حمله کردیم و بعد از جنگ و گریز شکست خوردند و به جنگل گریختند. ما هم در کارخانه چوکا پایگاهی ایجاد کردیم. به طور کلی در شهرها هیچ حرکت مهمی نتوانستند انجام بدهند. در بندر انزلی هم به بهانه مخالفت صیادان با قانون شیلات هیاهو به راه انداختند و به قرارگاه سپاه پاسداران حمله کردند و تعدادی از بچه های سپاه را به شهادت رساندند. به جز آمل و انزلی، هیچ نا امنی خاصی در شهرها پیش نیامد و اوضاع تا حد زیادی در کنترل ما بود. فرمانده جنگل یکی از اتفاقات مهمی که در ماموریت شمال پیش آمد دستگیری فرمانده جنگل بود. ما با وجود اینکه سه سال از انقلاب می گذشت و هیچ کدام دوره های تخصصی اطلاعاتی ندیده بودیم، طرح های ضد اطلاعاتی پیچیده ای را هدایت کردیم که فقط سر چشمه اش عشق به وطن و انقلاب بود. در تهران یکی از عناصر رده بالای منافقین دستگیر شده و بلافاصله اطلاعات با ارزشی به سپاه داده بود. قرار بود به زودی فرمانده جنگل به گیلان برود و رهبری قیام سراسری را شخصا به عهده بگیرد. اسم این شخص حسن بود و مسئول بلند پایه مالی منافقین بود. او و یک خانم جوان آمدند به طرف گیلان و وارد رشت شدند. نیروهای تهران که تعقیبشان می کردند سوژه را تحویل بچه های ما دادند و ماموریتشان تمام شد. حسن حدودا سی و پنج تا چهل ساله و بلند قد بود. اینها با سر و وضع شیک و مرتب به یکی از خیابان های مرکزی رشت رفتند و وارد قنادی شدند. یک فضای بسته بود و امکان فرارشان مسدود شده بود. اما خب، می دانستیم این نفرات دوره دیده اند و مسلح هم هستند و به این راحتی دست ها را بالای سر نمی برند. آقای الیاس علیپور تیم عملیاتش را اطراف قنادی مستقر کرد و خودش و چند نیروی زبده وارد شدند و چنان با مهارت دستگیرشان کردند که آنها نتوانستند هیچ واکنشی نشان بدهند. سرگرم خرید شیرینی بودند و ناگهان خودشان را در حلقه بسته محاصره دیدند. اینها را به مقر سپاه بردند تخلیه اطلاعاتی کردند. با خودشان پول زیاد آورده بودند و قرار بود بعد از قنادی به یکی از بانک ها بروند و پول را به حساب بگذارند. این شخص اطلاعات بسیار ارزشمندی را لو داد. او تقریبا از هر فعالیت حیاتی منافقین در استان با خبر بود و آنها را در اختیار ما گذاشت. از جمله نشانی مقر اصلی شان در اطراف شهر رشت. فرمانده جدید جنگل سپاه گیلان به سرعت زبده ترین نیروی اطلاعاتی اش را آموزش داد و قرار شد یک عملیات پیچیده انجام بشود. آن برادر سپاهی با نشانی هایی که حسن داده بود به جنگل رفت و خودش را به جای او معرفی کرد. نیروهای جنگل هم این فرمانده را نمی شناختند، تاریخ ورودش هم درست بود، او را پذیرفتند و کلی تحویلش گرفتند و از او استقبال کردند. چند روزی در جنگل بود و با سپاه تماس می گرفت و دستوراتی را که حسن از تهران می گرفت به نیروهای مسلح جنگل ابلاغ می کرد. این خط ارتباطی بین او و بالاترین رده های سازمان باعث شده بود که امکان بروز هر شک و شبهه ای از بین برود. نفوذ علم است. برای آموختن آن دوره های خیلی پیچیده ای می بینند و خود شخص آموزش گیرنده هم باید وضع روحی-جسمی ویژه ای داشته باشد، شجاعت کامل داشته باشد و سریع الانتقال باشد. نفوذ در تشکیلات زیرزمینی مسلح و نقش ریاست آن گروه را بازی کردن کار فوق العاده مشکل و پیچیده ای است. ضربه آخر زمان مناسب که رسید، یک روز به همه آنها اعلام کرد «امروز جلسه داریم. همه باید جمع بشوند. قصد دارم خبرهای خیلی مهمی به شما بدهم.» آنها هم فکر می کردند تاریخ خروج مسلحانه معلوم شده و قرار است نقشه عملیات به عناصر ابلاغ بشود. رفیق ما خیلی زرنگ بود. قبل از شروع جلسه به فرماندهان می گوید «سپاهی ها همه جا نفوذ کرده اند و خطر ترور من وجود دارد. اسلحه همه را جمع کنید.» حرفش هم منطقی به نظر می رسد و دستور می دهند همه اسلحه شان را تحویل بدهند. تفنگ ها را جمع می کنند و می برند صد متر آن طرف تر در کلبه ای می گذارند و خودشان هم در جلسه حاضر می شوند و همه خوشحال که قرار است چه چیزی بشنوند. این فرمانده بدلی می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم» و شروع می کند به حرف زدن و حسابی سر آنها را گرم می کند که ناگهان صدای بلندگوها از هر طرف به گوششان می رسد «شما محاصره شده اید. بیایید بیرون و دست ها را روی سرتان بگذارید.» از پنجره بیرون را نگاه می کنند و می بینند که بله، راه فراری نیست و در تله افتاده اند. آن عملیات به قدری حساس و سری بود که هنوز هم بعد از گذشت سی سال، شاید افرادی که نام آن برادر سپاهی را می دانند به تعداد انگشتان یک دست هم نباشند. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  25. 1 پسندیده شده
    به نام خدا از اوایل دهه 80 که خانواده برادلی وارد خدمت در ارتش آمریکا گردید ، ارتش آمریکا به یک خودروی زرهی که امنیت هوایی منطقه مورد عملیات را برای سایت برادلی ها و تانک ها امن کند ، نیاز داشت. زمانی که برادلی رسما وارد سرویس در ارتش آمریکا شد ، ارتش آمریکا به فکر افتاد که به منظور کاهش هزینه های طراحی و عملیاتی ، از خودروی برادلی به این منظور استفاده کند. به این منظور یک خودروی برادلی در نظر گرفته شد که شامل همان برجک و توپ 25 میلیمتری بوش مستر بود و در این خودرو به جای استفاده از تیوب های دوتایی موشک تاو ، از یک پد مجهز به چهار تیوب استفاده شد. این تیوب ها مخصوص شلیک موشک استینگر بودند و به تعداد چهار عدد در داخل این تیوب ها در حالت آماده برای شلیک نگه داشته می شدند. در مجموع تعداد کمتر از 120 دستگاه از این نوع برادلی که مجهز به لانچر شلیک موشک استینگر بود ، به تولید رسید. در سال 1991 در جریان عملیات طوفان صحرا این لاین بکر ها در کنار برادلی های شناسایی به امن سازی آسمان منطقه می پرداختند. این لاینبکر ها در کنار آبرامز ها حرکت می کردند و از آنها علیه تهدیدات هوایی پشتیبانی می کردند. خودروی ام 6 لاین بکر هیچ تفاوت ظاهری خاصی با سایر مدلهای برادلی ندارد و تنها به جای لانچر پرتاب موشک تاو از یک لانچر چهار تیوب مخصوص شلیک استینگر استفاده می کند. همچنین کیت مخصوص شلیک این موشک نیز به این مدل برادلی اضافه شده است. چهار موشک در حالت آماده به شلیک قرار دارد و هشت موشک دیگر نیز در داخل خودرو نگهداری می شود. لود کردن تیوب ها در این خودرو نیز دقیقا مشابه لود موشک تاو در برادلی ها انجام می گیرد. ام 6 لاین بکر توپ 25 میملیمتری خود را کماکان حفظ کرده است و از این توپ می تواند هم علیه اهداف زمینی و هم علیه اهداف هوایی استفاده کند. خودروی لاین بکر دارای 4 خدمه است که یک خدمه اضافی آن به نسبت مدل ام 2 برادلی شامل اپراتور موشک استینگر می باشد. از آنجایی که نیروی هوایی قدرتمند آمریکا پوشش کافی برای تانک ها و سایر ادوات زرهی فراهم می آورد و امروزه دیگر هیچگونه تهدید هوایی کوتاه برد ، نیروهای زمینی آمریکا را تهدید نمی کند ، به همین دلیل در سال 2006 تمامی ام 6 لاینبکر ها به استاندارد ام 2 برادلی ، مدل IFV ، تبدیل شدند. البته تعداد 4 دستگاه از آن کماکان به بایگانی تسلیحات نظامی آمریکا منتقل شدند تا در آینده در موارد ضروری مورد مطالعه قرار بگیرد. لانچرهای 4 تایی که بر روی این خودرو نصب شده است ، دقیقا همان لانچرهایی هستند که بر روی سیستم آونجر نصب شده اند. http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_linebacker-002.jpg http://gallery.military.ir/albums/userpics/Bradley_M6_Linebaker_US_Army_03.jpg لانچرهای چهارتایی در آونجر فقط برای میلیتاری استفاده با ذکر منبع بلامانع است.[/color]