RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,925
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. بحث شما دوقسمته. یکی این که کدومشون از اون یکی بهتره. من متخصص موشک نیستم ولی با توجه به اطلاعاتی که خودتون دادید تقریبا در یک حد و اندازه هستند. دوم اینکه کدومشون می تونه از فالانکس رد بشه.اینو دیگه باید ببینیم کدوم کشوری انجام داده. یعنی آیا تا به حال توی دنیا ازاین موشکها در مانورها و آزمایشهای نظامی برعلیه پدافندهای فالانکس یا شبیه اون بکارگرفته شده یا نه؟ ولی سوال اصلی به نظر من اینه که شفق عزیز اصلا چرا این سوالها به ذهن شما رسید؟ منظورم اینه که چرا مثلا هارپون یا یه موشک دیگرو مقایسه نکردی و گیر دادی به همین دوتا؟ این سوال از سوالهای دیگر مهمتر هستند. موفق باشی رضا
  2. هجب! عینی اسرائیلیها هم از این کارها بلتن؟
  3. RezaKiani

    تصاوير خط مقدم مزدوران بعثي عراق

    به نظر من که اصلا عکسهای جالبی نبودند.
  4. وره ما در این هنگام شامل ساعات طولانی تری از درس نظری بود که توسط تمرینهای عملی در تل آویو دنبال می شد تا توانایی ما را برای تعقیب و مراقبت افزایش دهد. یکی از این درسهای به ویژه مزاحم در این دوره توسط کسی تدریس می شد که در آن زمان پیرترین سرگرد ارتش اسرائیل بود. او با صدایی ضعیف بیش از 6 ساعت درباره استتار واکتشاف و تشخیص سلاح ها و تدارکات جنگی استتار شده سخن گفت و صدها اسلاید از ابزار استتار شده نشان داد. تنها حرکتی که می کرد عوض کردن اسلاید بود. می گفت:" این یک تانک مصری است." و سپس " این عکس هوایی 4 تانک مصری استتارشده رانشان می دهد." تشخیص تانکهای به خوبی استتار شده در یک بیابان از روی یک عکس هوایی ارزشمند است زیرا هیچ تفاوتی با بیابانی که تانکی در آن موجودنباشد ندارد. همچنین عکس جیپهای سوریه ای، آمریکایی و مصری به صورت استتار شده و غیراستتارشده به ما نشان داده شد. این کلاس کسل کنند ترین کلاسی بود که من در تمام عمرم در آن حضور یافتم. بعدا دریافتم که احساس همه همین بوده است.
  5. RezaKiani

    اخبار برتر نظامی

    به گفته سایت DID انگلیس تصمیم گرفته 10 فروند ربات پرنده رپتور بخره به قیمت 1میلیارد دلار.
  6. RezaKiani

    هاور کرافت یونس 22

    گریپن عزیز اتفاقا خیلی هم آی کیوی کمی بکار رفته چون اگر با دقت نگاه کنی یه پست دیگر هم هستش که توضیح دادم این کلمه "اشغال" رو از اون رو بکاربردم که کلمه "بازپس گیری" رویادم نیومد. بعدش هم معذرت خواهی کردم. پس من برات دوبرابر متاسفم که چشم داری ولی کوری و نمی بینی. خداوند انشالله شفای عاجل عنایت کنه. اما لیدرخان قضیه اون جزیره به صورت خلاصه اینه که ایران تا زمان پس از جنگ جهانی دوم نیروی دریایی درست وحسابی نداشت واز قرن 15 به بعد کنترل خلیج فارس و دریای عمان همواره در دست دزدان دریایی عرب بوده یا در دست پرتغال و بعدش هم انگلیس. پس از قدرتگیری نیروی دریایی ایران در دهه 40 و 50 انگلیس تصمیم می گیره که به دلایل مالی و ریالی پایگاه های خودش رو در خلیج فارس خالی بکنه و اونها رو به ایران که قرار بود ژاندارم خلیج فارس بشه واگذار کنه. این گونه بود که در ابتدای دهه 50 ایران 3 جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را تخلیه کرد . محمدرضا شاه پهلوی هم با همین هاورکرافتها سرباز فرستاد و اونها رو دوباره گرفت. حالا چه کلمه ای رو می خواهید بکارببرید خودتون می دونید. بازپس گیری (همون جور که آقا سعید گفت) کلمه خیلی خوبی ولی دوستان عربمون در اون ور خلیج این اقدام ایران رو اشغال نظامی می دوننند. آقای زد عزیزمتاسفانه نفس شما هم از جاهای خوبی بلند می شه. برادرمن این خط والفبایی که ما بکارمی بریم کاملا عربی هست. تاریخچه اون هم کاملا معلوم هست اگر دوست داری برایش یه تاپیک بذارم. کدوم خط فارسی برادرمن؟ تازه اینا که دوستان گفتند که چیزی نیست ما اسم روزهای هفته مون هم عربیه!!!!!!!!!! با اجازه دوستان.
  7. RezaKiani

    اف 14 در برابر فیتر

    مرسی ! خیلی عالی بود! و خسته نباشی فکر کنم در نهایت هر دوتاشون فیتر بودن چون بعدش خلبانهای اومد روی زمین و به شرح ما وقع پرداختند. من توی مجله ماشینهای قدیمی ام مصاحبه وینگ من رو دارم اگر پیداش کردم اسکن می کنم و همین جا قرارمی دهم. باز هم تشکر
  8. اصولا سنگ بزرگ نشانه ای است از نزدن. تهران تا به حال چندین بار تهدید به بستن تنگه هرمز کرده است ولی آیا کسی پرسیده است ازخودش که در این صورت صادرات نفت ایرن یعنی تنها مایع حیات این مرز و بوم از کدامین طریق صورت خواهد گرفت. دلایل تاریخی زیادی وجود دارد که ایران هیچگاه دست به چنین اقدامی نخواهدزد.
  9. ترکیه زمان جنگ جهانی اول هواپیما می ساخته. البته ایران هم قبل از جنگ جهانی دوم یه کارخونه هواپیماسازی به نام شهباز داشته که 7-8 تای هم هواپیما ساخت و بعد....
  10. RezaKiani

    نبرد پرتوها

    در زمان جنگ اول جهانی امکان نداشت که یک بمب افکن برای بمباران شبانه اعزام شود و بتواند در تاریکی شب هدف خود را یافته و به دقت بمباران کند. اما در فاصله بین دو جنگ، تکنولوژی الکترونیک پیشرفت زیادی کرده بوذ. در ابتدای جنگ دوم جهانی، لوفت وافه -با بهره گیری از تکنولوژی الکترونیک-می توانست شبها به اهداف خود در بریتانیا حمله کند. هر دو طرف دانشمندان خود را بکارگرفتند تا بتوانند تلفات بیشتری به طرف دیگر واردکنند یا از واردشدن تلفات به نیروها و ذخایر خود جلوگیری کنند. در این جنگ، تکنولوژی در برابر تکنولوژی و علم در برابر علم قرارگرفت و این نبرد اندیشه ها، نبرد پرتوها نام گرفت. سربازان این نبرد نه لباس خاکی بلکه لباس آزمایشگاه پوشیده بودند و به جای تفنگ و نارنجک در دستانشان اسیلوسکوپ و لامپ خلا داشتند. در انتها، دانشمندان بریتانیایی -در وزارت هوانوردی- با دانشمندان آلمانی وارد نبرد شدند و آنها را از میدان به درکردند. پس زمینه به دلیل تهدید رهگیرها و افزایش قدرت سیستمهای ضدهوایی، آلمان و بریتانیا قبل از آغاز جنگ جهانی دوم استراتژی خود را برپایه بمبارانهای شبانه بناکردند. به هرحال، مشکل اصلی این استراتژی پیداکردن اهداف در شبها توسط خدمه بمب افکن بود مخصوصا زمانی که خاموشی های زمان جنگ دیدن هدف را غیرممکن می کردند. نیروی هوایی سلطنتی سرمایه گذاری سنگینی برای آموزش ناوبران خود انجام داد و هواپیماهای خود را به ابزارهای گوناگون ناوبری مجهز کرد. در بمب افکنها اتاق مخصوصی به ناوبر اختصاص داده شد تا بتواند محاسبات خود را انجام دهد. آنها با شروع جنگ استفاده از سیستم خود را آغاز کردند و درابتدا از موفق بودن آن خوشحال بودند. درحقیقت، این بمباران ها کاملا بی اثر بودند. تعداد زیادی از بمبها کیلومترها دورتر از اهدافشان رها شدند. درعوض، لوفت وافه سرمایه گذاری سنگینی بر روی ناوبری رادیویی انجام داد تا بتواند همان مشکل را حل کند. آنها قبلا در هنگام توسعه سیستم فرود بدون دید در فرودگاه هایشان -در میانه دهه 30- با چنین مسائلی دست و پنجه نرم کرده بودند. این سیستم فرود کور، لورنز نام داشت. آنها تعداد زیادی از بمب افکنها و فرودگاه هایشان رابه این سیستم مجهز کردند تا بمب افکنها بتوانند در شب یا هوای بد به راحتی فرود بیایند. این سیستم اساسا از دو پرتو رادیویی استفاده می کرد. این پرتوها به گونه ای تنظیم شده بودند که پهن باشند و در قسمتی با هم همپوشانی داشته باشند. این قسمت همپوشانی شده دقیقا در مرکز باند فرود قرار می گرفت. آنتها به صورت متناوب تغذیه می شدند به گونه ای که یک پرتو فقط از صدای "نقطه" و دیگری فقط از صدای "خط" تشکیل می شدند. فضایی که هم نقطه ها و هم خطها به گوش می رسیدند، همان فضای همپوشانی شده توسط دو آنتن بود. این فضا به اندازه کافی پهنا داشت تا خلبان آن را بیابد و به وسیله آن به ابتدای باند هدایت شود. آلمانها از فرکانس بین 28 و 35 کیلو هرتز برای لورنز استفاده می کردند. با اینکه این سیستم ساده بود ولی احتیاج به خلبانهایی با مهارت داشت که با مشکلات ابزارهای دقیق پرواز آشنا باشند و بتواند بدون داشتن افق مرئی پرواز کند. در حدود 15 تا 20 مایل قبل از فرودگاه، فرکانس گیرنده لورنز نصب شده در هواپیما باید با فرکانس فرستنده های فرودگاه تطبیق داده می شد. آنگاه اگر خلبان در سمت چپ فرودگاه قرارداشت نقطه های مورس به گوش او می رسید و او باید آنقدر هواپیمایش را به سمت راست می برد تا به صدای خط برسد. در این زمان او به مرز فضای مجاز رسیده بود و باید دوباره کمی به سمت چپ برمی گشت. بدین سان با چپ و راست رفتن تدریجی خلبان می توانست در موقعیت صحیح قرارگیرد و خود را در مسیر باند قراردهد. با نزدیک شدن به باند، پهنای فضای نقطه-خط کمتر می شد و دقت بیشتری لازم بود. بعدها برای ساده تر کردن کار خلبان یک نشاندهنده در کابین نصب کردند که به صورت خودکار علائم رادیویی را می گرفت و با استفاده از یک پیکان جهت باند را به خلبان نشان می داد. تصویر1: فضای پرشده از نقطه ها و خطها و فضای همپوشانی شده در وسط آنها. به مسیر خلبان دقت کنید. آلمانها تصمیم گرفتند تا برای ساخت یک سیستم هدایت بمب افکن، برد این سیستم را افزایش دهند. آنگاه خلبانها می توانستند به راحتی هواپیما را تنها با گوش دادن به علائم رادیویی هدایت کنند. مزیت این روش این بود که تجهیزات لازم قبلا بر روی بمب افکنها نصب شده بود و احتیاج به هزینه خیلی زیادی نبود. یک سیستم لورنز میتوانست هواپیما را در یک خط هدایت کند اما دو پرتو متقاطع می توانستند یک نقطه را معین کنند. تنها چیزی که نیاز بود نصب یک گیرنده دیگر بر روی هواپیماها بود. برد این سیستم تنها 30 مایل بود که برای فرودکور هواپیماها کفایت می کرد اما برای حمله به بریتانیا کافی نبود. مشکل را می توانستند با استفاده از فرستنده های قوی تر حل کنند. به علاوه پرتوهای لورنز تعمدا آنقدر پهنا داشتند تا بتوانند هواپیماها را از هر جهتی به سمت باند هدایت کنند و این بدین معنی بود که در فواصل دوردقت این سیستم نسبتا محدود است. پرتوهایی که برای بمباران مناسب بودند باید شکلی برعکس پرتوهای سیستم لورنز داشته باشند تا سیستم بتواند در بالای هدف بیشترین دقت را به دست بدهد. تنها چیزی که مورد نیاز بود ساختن آنتهایی بزرگتربود. اینگونه بود که سیستم ناوبری شبانه نیکبین ساخته شد. بدبینانه ترین برآوردها از این سیستم هنوز آنقدر دقت داشت که بتوان با آن مجتمع های بزرگ صنعتی را به صورتی موثر بمباران کرد. سیستم نیکبین یا پای کج شده برای استفاده از لورنز در بمباران، به حداقل اصلاحات در سیستم نیاز بود. آنتهایی بزرگتر با پرتوهایی که پهنای کمتری داشتند نصب شدند و قدرت خروجی فرستنده ها به مقدار قابل ملاحظه ای افزایش یافت. دو آنتن اول سیستم جدید یکی در نزدیکی مرز شمالی آلمان و دانمارک -اشتالبرگ - نصب شد و دیگری در کلو تقریبا در غربی ترین نقطه آلمان. هر دو آنتن می توانستند بچرخند تا پرتوها همدیگر را در بالای هدف قطع کنند. بمب افکنها باید مسیر یکی از پرتوها را دنبال می کردند و هنگامی که توسط گیرنده دوم صدای پرتوی دیگر را شنیدند، بمباران را آغاز می کردند. اسم رمز سیستم را از روی شکل ظاهری جهت آنتها انتخاب کردند. برخلاف پرتوهای پهن لورنز، نیکبین احتیاج به دقت بالاتری داشت. این دقت به وسیله آنتهایی که عناصر بسیارزیادی داشتند به دست آمد اما خط و نقطه ها هنوز حذف نشده بودند. تصویر2: دو پرتو متقاطع برای مشخص کردن محل رهاکردن بمب یا سیستم نیکبین. گیرنده های سیستم جدید لباس گیرنده های قدیمی لورنز را پوشیدند و با ئی بی ال1 و ئی بی ال2 های لورنز شباهت داشتند. حساسیت گیرنده ها را نسبت به گیرنده های استاندارد به مقدار زیادی افزایش داده بودند و آرزو داشتند تا بریتانیایی ها به علت آن پی نبرند. اطلاعاتی که از خدمه پرواز اسیر شده به دست آمد نشان می داد که آنها باوردارند که بریتانیایی ها هرگز نمی توانند علت این حساسیت را بیابند. اما به صورتی تصادفی تشکیلات نیروی هوایی در فارنبرو فهمید که این گیرنده ها بسیار حساس تر از آن هستند که در پرواز کور به کاربیایند. از طرف بریتانیاییها نام رمز "دردسر" برای نیکبین انتخاب شد. تصویر4: یک آنتن کوچک در شمال فرانسه. عکس توسط سرویس اطلاعاتی بریتانیا گرفته شده است. تصویر5: یک گیرنده ئی بی ال2. 5 عدد لامپ خلاء پرقدرت حساسیتی غیر معمول به سیستم داده بودند که دانشمندان بریتانیایی را مشکوک کرد که شاید کاسه ای زیر نیم کاسه است. تصویر6: تجیهزات نصب شده بر روی یونکرس 88. تصویر8: یک آرایش معمول از تجهیزات رادیویی بمب افکن یونکرس 88. نیکبین در مراحل آغازین حملات شبانه آلمان به بریتانیا استفاده شد و اثبات کرد که تقریبا موثر است. به هرحال، تاکتیکهای استفاده از این سیستم برای بمباران گسترده هنوز توسعه نیافته بودند و بمبارانهای شبانه اولیه آلمانها محدود بود. در بریتانیا، تلاش برای ازکارانداختن سیستم آغازشد. واحد اطلاعات وزارت هوانوردی توسط دانشمندی به نام آر وی جونز هدایت می شد. آنها فهمیدند که تجهیزات به دست آمده از بمب افکن آلمانی بیش از حد حساس هستند. اسناد سری -که از بعضی خلبانهای اسیر شده آلمانی به دست آمدند- نشان می دادند که این گیرنده ها ممکن است برای بمباران بکاربروند. چرچیل نیز از برنامه کشف رمز آلمان -اولترا - اطلاعاتی درباره پرتوهای بمب افکن به دست آورده بود. هنگامی که جونز احتمال استفاده از پرتو برای بمباران را به چرچیل یادآوری کرد، چرچیل دستور داد تا تحقیقات بیشتری انجام شود. به هرحال، بسیاری در وزارت هوانوردی باورنداشتند که پرتوهای رادیویی به کار بمباران بیایند. سرپرست مشاوران علمی کابینه فردریک لیندمان ادعا می کرد که چنین سیستمی نمی تواند مشکل انحنای سطح زمین را حل کند، اگرچه اکرسلی از شرکت مارکونی ادعا داشت که می تواند. هنگامی که چرچیل دستور داد تا یک پرواز آزمایشی برای جستجوی پرتوها انجام شود، ادعای لیندمان غلط از آب درآمد. یک هواپیما را به یک رادیوی آماتوری آمریکایی اس27 -که از مغازه ای در لندن خریده بودند- مجهز کردند. این رادیو تنها رادیویی بود که می توانست امواج با فرکانس 40 مگاهرتز را دریافت کند. برق هواپیما برای تغذیه رادیو کافی نبود و با پس گرفتن ادعای اکرسلی چیزی نمانده بود که پرواز لغو شود. تنها جونز بود که پرواز را -با اشاره به این نکته که دستور پرواز توسط شخص چرچیل صادر شده و چرچیل بعدها کسی که آن را لغو کرده پیدا می کند- نجات داد. قرارشد که در هواپیما یک ژنراتور برق نصب شود. به خدمه هواپیما چیزی درباره آنچه به جستجوی آن بودند گفته نشد. فقط گفته شده بود که به دنبال پرتوهایی با فرکانس 40 مگاهرتز و مشخصات پرتوهای لورنز بگردند و اگر آن را یافتند سعی کنند مسیر آن را مشخص کنند. هواپیما پرواز کرد و نهایتا پرتویی که از آنتن کلو فرستاده شده بود را پیداکرد. متعاقبا، پرتو متقاطع -که از آنتن اشتالبرگ فرستاده شده بود- نیز پیداشد. بیسیمچی و ناوبر توانستند مسیر پرتوها را مشخص کنند و کشف شد که پرتو ها در بالای کارخانه موتورسازی رولزرویس در شهر دربی همدیگر را قطع می کنند. این کارخانه در آن زمان تنها کارخانه ای بود که موتورهای هواپیماهای اسپیت فایر و هاریکن را تولید می کرد. با توجه به مهارت خلبانهای آلمانی -که شاید آنقدر خوب بودند که می توانستند بدون سیستم ناوبری، بمبارنشان را انجام دهند- شک و تردید شروع شد. لیندمان کسی بود که ثابت کرد این تردیدها بی مورد است. سیستم فتوفلاشی که او بر روی بمب افکنها نصب کرده بود عکسهایی را از حملات بمب افکنهای نیروی هوایی سلطنتی گرفته بودند که نشان می دادند خلبانها به ندرت به نزدیکی اهدافشان می رسند و او نتیجه گرفت که دقت بمبارانهای شبانه آلمان به مهارت خلبانها ربطی ندارد. تصویر9: هاینکل111 مهمترین بمب افکن لوفت وافه در حال بمباران شبانه تلاش برای از کار انداختن نیکبین -با نام رمز آسپرین- بسیار ساده و درخشان بود. اول از دستگاههای پزشکی اصلاح شده تولید حرارت استفاده شد اما کمی بعد شبها در جایی که حدس می زدند بمباران انجام شود از یک فرستنده رادیویی قوی -که علائم نقطه با قدرت کم ارسال می کرد- استفاده شد. تمایل آلمانها به اینکه قبل از رسیدن بمب افکنها پرتو را در جهت رهاکردن بمبها تنظیم کنند به کوشش بریتانیایی ها کمک بسیارکرد. این امر باعث می شد تا آنها هدف را تشخیص بدهند و تنها همان فرستنده مورد نیاز را روشن کنند. هواپیماهای زیادی به گیرنده مجهز شدند و در تمام کشور پرواز می کردند تا پرتوها را بیابند و گزارش دهند. علائم نقطه کم قدرت در اصل به صورت اتفاقی فرستاده می شدند و ناوبرهای آلمانی می توانستند 2 نقطه بشنوند. فرستنده های بریتانیایی بعدها اصلاح شدند تا همان نقطه هایی را ارسال کنند که فرستنده های آلمانی می فرستادند. در این حالت نمی شد که علائم را از یکدیگر تشخیص داد. در این حالت، ناوبر علائم را در گستره ای پهنتر از معمول دریافت می کرد و هدایت بمب افکن در یک خط مستقیم غیرممکن می شد چرا که هواپیما به سمت منطقه علائم خط می رفت و راهی برای تصحیح این اشتباه وجود نداشت. با این روش پرتوها را از روی هدف منحرف می کردند. در نهایت، بریتانیا به جایی رسید که می توانست هواپیماهای آلمانی را به گونه ای هدایت کند که بمبهایشان را در جایی که مدنظر بریتانیایی ها بود رها کنند. بسیاری از خدمه آلمانی که تنها ناوبری با پرتو را فراگرفته بودند نمی توانستند علائم دوست را از دشمن تشخیص بدهند. حتی بعضی از بمب افکنها در فرودگاه های بریتانیا فرودآمدند چرا که فکر می کردند به آلمان بازگشته اند. اکس گرات با تمام ارزشی که نیکبین داشت آن را برای استفاده در فواصل دور طراحی نکرده بودند. کوشش برای ساخت یک نمونه اصلاح شده و دقیق بر پایه سیستمهای قبلی به ساخت اکس گرات انجامید. اکس گرات از چند پرتو متوالی برای تعیین محل هدف استفاده می کرد. هر پرتو به نام یک رودخانه نامیده شده بود. پرتو اصلی "وسر" نام داشت و بسیار شبیه آنچه بود که در نیکبین استفاده شده بود اما فرکانسی بسیار بالاتر داشت. به خاطر طبیعت پرتوهای رادیویی این امر باعث می شد تا دقت سیستم -با آنتنی شبیه نیکبین- بسیار بیشتر از روشهای قبلی شود. عرض منطقه علامت گذاری شده به 100 یارد کاهش پیداکرده بود و برد سیستم تا 200مایل. پرتوها آنقدر نازک نبودند که هواپیماهای خودی نتوانند آن را بیابند. یک نمونه کم قدرت و عریض از نیکبین در همان ایستگاه نصب شده بود تا به عنوان راهنمای خلبانها استفاده شود. آنتن اصلی وسر در غرب شربورگ نصب شده بود. پرتوهای قطع کننده پرتو وسر عبارت بودند از 3 پرتو بسیار باریک به نامهای "راین"، "اودر" و "الب". در حدود 30 کیلومتر قبل از هدف ناوبر باید صدای علائم فرستاده شده از پرتو راین را می شنید و تجهیزاتش را آماده می کرد. این تجهیزات شامل یک زمانسنج با دو عقربه بود. هنگامی که علائم پرتو اودر دریافت می شدند زمانسنج به صورت خودکار آغاز به کار می کرد و عقربه ها شروع می کردند تا به سمت صفر بروند. هنگامی که علائم الب دریافت می شدند یکی از عقربه ها توقف می کرد و عقربه دیگر درجهت معکوس حرکت می کرد تا به صفر برسد. اودر و الب نشان می دادند که بمب افکن به 10 و سپس 5 کیلومتری نقطه رهاکردن بمبهایش رسیده است. ساعت به دقت زمان طی کردن بین دو پرتو دوم و سوم را اندازه گیری می کرد. زمانی که بمب افکن به الب می رسید یعنی به 5 کیلومتری هدف خود رسیده بود و چون فاصله بین الب و اودر نیز 5 کیلومتر بود بدین معنی بود که هنگامی که عقربه متحرک به صفر برسد هواپیما به بالای هدف خود رسیده است. در این زمان بمبها به صورت خودکار رها می شدند. برای اطمینان، علائم الب به گونه ای تنظیم شده بودند تا فاصله بین نقطه رهاکردن و نقطه برخورد نیز تصحیح شود. تصویر10: نمودار پرتوهای بکاررفته در سیستم اکس گرات چون اکس گرات از فرکانسی بسیار بالاتر از نیکبین استفاده می کرد (60مگاهرتز) نیاز بود تا تجهیزات رادیویی جدیدی برای آن تولید شود. تعداد لازم برای مجهز کردن همه هواپیماها وجود نداشت و ناچار واحد با تجربه کاجی آر100 مجهز شدند و وظیفه داشتند تا دیگر اسکادرانها را به سمت اهدافشان هدایت کنند. برای این کار ابتدا هواپیمهاهای کاجی آر100 در گروه هایی کوچک حمله می کردند و منورهایی پرتاب می کردند تادیگر هواپیماها بتوانند هدفشان با چشم را بیابند. این اولین استفاده از مسیریابهایی بود که چند سال بعد نیروی هوایی سلطنتی آنها را در برابر آلمان بکاربرد. اکس گرات در چند حمله به شهرهای کاونتری، ولفرامپتون و بیرمنگام تاثیری مناسب داشت. در حمله به بیرمنگام تنها از اسکادران معروف کاجی ار100 استفاده شد و تحلیل گران بریتانیایی نشان دادند که بیشتر بمبهای رهاشده کمتر از 100 یارد از خط مرکزی پرتو وسر فاصله دارند و کمتر از 100متر از محل اصابت هدف در طول پرتو وسر. این دقتی بود که بمب افکنهای روزپرواز نیز به ندرت می توانستند به آن دست پیدا کنند. حمله مشابهی به کاونتری از جانب دیگر واحد کاملا پشتیبانی شد و منورها بر فراز مرکز ویرانشده شهر رهاشدند. ازکارانداختن اکس گرات بسیار سخت تر از نیکبین بود. برای مقابله با حمله به کاونتری از همان مدل مقابله با نیکبین استفاده شد که ثابت شد کاملا بی فایده است. اگرچه جونز طرح پرتوها را به درسی حدس زده بود اما فرکانس مدولاسیون پرتو به اشتباه 1500هرتز اندازه گیری شد در صورتی که فرکانس مدولاسیون سیستم 2000هرتزبود است. در آن زمان فکر می کردند که تفاوت زیاد نیست چرا که در یک هواپیمای پرسرو صدا ناوبر به سختی می توانست تفاوت دو صدا را تشخیص دهد. درنهایت پس از سقوط یک فروند هاینکل111 در ساحل بریتانیا اسرار سیستم کشف شدند. اگرچه سقوط این هواپیما قبل از تهاجم به کاونتری بود اما یک رقابت بین سرویسهای دولتی مانع شد تا تجهیزات اکس گرات از روی هواپیما پیاده شوند تا این که سیل لاشه هواپیما را پوشاند و به تجهیزات آن صدمه زد. یک آزمایش نشان داد که گیرنده های جدید به صورت خودکار نقطه ها و خطها را کشف رمز می کنند و نتیجه را بر روی یک نشان دهنده در کابین خلبان نشان می دهند. این دستگاه به یک فی*ل*تر خیلی حساس مجهز شده بود که تنها به فرکانس 2000هرتز حساس بود و فرکانس ضدپرتوی 1500هرتز بریتانیایی ها از آن عبورنمی کرد. تصویر11: مامور وزارت هوانوردی در حال جستجوی لاشه هواپیماهای ساقط شده آلمانی. بدنه بزرگ در پیش زمینه تصویر، یک فروندهاینکل 111 است. اکس گرات در نهایت با راه حلی دیگر از کار افتاد. یک پرتوی الب دروغین توسط بریتانیا درست شد که پرتوی راهنمای وسر را نه در 5 کیلومتری بلکه در 1 کیلومتری هدف قطع می کرد. چون قسمت نهایی حمله خودکار بود زمانسنج قبل از موقع برعکس می شد و بمبها را نرسیده به موقعیت هدف رها می کرد. تنظیم این پرتوی دروغین بسیار دشوار شده بود چرا که آلمانها از اشتباهاتشان در سیستم نیکبین درس گرفته بودند و تنظیم پرتوهای اکس گرات را حد امکان عقب می انداختند تا زمان کافی برای تنظیم الب دروغین وجود نداشته باشد. وای گرات زمانی که بریتانیایی ها کم کم در نبرد پرتوها دست بالا را پیداکردند به فکر افتادند که با سیستمهای آینده آلمانها مقابله کنند. آشکار بود که زمانی که آلمانها سیستم خود را بلااستفاده ببینند دست به توسعه یک سیستم جدیدتر خواهند زد. بریتانیایی ها فکر می کردند که اگر بتوانند این سیستم جدید را نیز به سرعت از میدان به درکنند، آلمانها تمام تلاش خود را برای بمباران شبانه کنارخواهند گذاشت. آنها اطلاعات سری به دست آوردند که نشان می داد سیستم جدیدی به نام وای گرات یا واتن توسط آلمانها ساخته می شود. آر وی جونز مدتها بود که فهمیده بود آلمانها از اسامی رمزی استفاده می کنند که بسیار از معنی اصلی دور است. پس از پرس و جو او دریافت که واتن نام یک خدای یک چشم است. او نتیجه گرفت که سیستم جدید باید تنها از یک پرتو استفاده کند. از اینجا آنها نتیجه گرفتند که وتون باید بر پایه یک سیستم اندازه گیری فاصله ساخته شده باشد.او همچنین نتیجه گرفت که این سیستم ممکن است بر روی سیستمی که توسط یک جاسوسی از نروژ شرح داده شده بود کار کند. اطلاعاتی که از نروژ می رسید با نام رمز "گزارش اسلو" شناخته می شد و آشکارا قابل استفاده تر از آن بود که واقعی باشد و بسیاری آن را یک فریب اطلاعاتی از طرف آلمانها می دانستند. گزارش اسلو بیان می کرد که واتن کاملا دقیق است به هرحال گزارش بعدها بسیار صحیح تشخیص داده شد. وای گرات از یک پرتو باریک استفاده می کرد که از بالای هدف عبور می کرد. سیستم از یک دستگاه جدید استفاده می کرد که علائم را از پرتو می گرفت و بلافاصله آن را به ایستگاه زمینی منعکس می کرد. ایستگاه زمینی به علامت منعکس شده گوش می کرد و تغییر فاز آن را با علامت فرستاده شده مقایسه می کرد. این یک راه دقیق بود که با اندازه گیری زمان رفت و برگشت علائم، فاصله هواپیما از ایستگاه و هدف تعیین می شد. با قراردادن هواپیما در مسیر پرتو موقعیت بمب افکن با دقتی قابل ملاحظه تعیین می شد. بمب افکنها مجبور نبودند تا پرتو را دنبال کنند درعوض خدمه زمینی آن را محاسبه می کردند و دستورات لازم برای تصحیح مسیر را به خلبان می دادند. یکی از بزرگترین نقطه ضعفهای سیستم این بود که هواپیماها نمی توانستند همزمان با هم از آن استفاده کنند. تصویر12:سیستم ناوبری شبانه وای گرات حتی قبل از اینکه سیستم به بهره برداری برسد بریتانیایی ها آماده مقابله با آن بودند. آلمانها فرکانس سیستم واتن را خیلی بد انتخاب کرده بودند. فرکانس 45 مگاهرتز یعنی برابر با فرکانس فرستنده قدرتمند تلویزیون بی بی سی در قصر الکساندرا بود. تمام آنچه جونز باید انجام میداد این بود که باید علائمی که از هواپیما منعکس می شد دریافت می کرد و آن را برای پخش مجدد به فرستنده بی بی سی می فرستاد. ترکیب این علامت با علامتی که از هواپیما می آمد یک تغییر فاز با به وجود می آورد و در نهایت به صورت یک تاخیر ظاهر می شد. در ابتدا علامتی که از فرستنده بی بی سی ارسال می شد کم قدرت بود اما آن قدرت توان داشت تا دقت سیستم را به هم بریزد. پس از چند شب قدرت فرستنده کم کم را بالاتربردند. زمانی که استفاده از واتن شروع شد خدمه بمب افکنها خدمه زمینی را متهم می کردند که علائم را بد می فرستند و خدمه زمینی خدمه بمب افکنها را متهم می کردند که ارتباط را از دست داده اند. زیاد کردن تدریجی قدرت فرستنده جونز باعث شد تا آلمان نفهمند که کسی در سیستم آنها خرابکاری می کند و فکر می کردند که سیستم خودشان معیوب است. آلمانها در نهایت فهمیدند که چه اتفاقی افتاده است و لوفت وافه سیستمهای الکترونیکی ناوبری را کاملا کنارگذاشت. بمباران بریتانیا کمتر شد قسمتی به خاطر استفاده نکردن از سیستمهای ناوبری الکترونیکی ولی بیشتر به خاطر اینکه توجه هیتلر به روسیه جلب شده بود. تصویر14: آر وی جونز فیزیکدان بریتانیایی. فرمانده جنگنده های انگلیس درباره اوگفت :"جونز به تنهایی به اندازه اسکادرانهای اسپیت فایر می ارزد." و چرچیل درباره اش گفت:"مردی که پرتوها را می شکند." این هم عکس سیستم لورنز منبع مجله جنگ افزار نویسنده رضاکیانی موحد
  11. دوستان همون جور که ملاحظه کردید بیشتر جنگهای اول صلیبی در محاصره کردن شهرها خلاصه می شد و طرفین کمتر در دشت و میدانهای باز به مصاف هم دیگر می رفتند . حالا بد نیس یه نگاهی به روشهای جنگ محاصره ای و شکستن محاصره بندازیم. خوب راحت ترین راه برای غلبه بر یه دیوار اینه که با نردبان ازش بریم بالا ولی به شرطی که مدافعین دژ یا قلعه که بالای دیوار هستند اجازه بدهند. مدافعین نسبت به مهاجمین در این وضعیت کاملا برتر هستند و با ریخت مواد مذاب(مثه فیلم شرک شیر داغ :? ) یا پرتاب سنگ و کلوخ یا تیراندازی با کمان یا در نهایت چپه کردن نبردبان می تونند از پس مهاجمین بر بیایند. راه دوم استفاده از طنابهایی است که سرش یه چنگک 3 شاخه داره. این روش بیشتر در فیلمهای نینجایی به درد می خوره و در یه جنگ واقعی بکار نمی یاد چون مدافعین به راحتی طناب رو پاره می کنند. مگه اینکه شب که همه خوابند بخواهیم از این روش استفاده کنیم. خوب پس راه حل چیه؟ اینه که دیوار رو خراب کنیم. برای این منظور یه چیزیه اختراع شد به نام قلعه کوب. اولش از یه تیر بزرگ چوبی استفاده می کردن و بعد 100 نفر یا کمتر یا بیشتر اونو بغل می کردن و می رفتن عقب و میامدن جلو و بعدش برخورد تیر چوبی با در قلعه ولی بازهم مدافعین از اون بالا مهاجمین رو ناکار می کردند. پس اومدن این تیر رو وصل کردن به یه چهار چوب و آویزونش کردند و یه زره هم براش گذاشتند تا اونهایی که اون زیر هستند به راحتی بتونند این تیرچوبی رو که آویزون ببرند عقب و بعدش..... خوب این جوری زور کمتری هم می زدند. اسم اینو گذاشتن بترینگ رم .عکسش رو نیگاه کنید. بعد از یه مدتی دیدن این روش خیلی وقت گیره و تازه خطرناک هم هست چون با ریختن آتش و مواد آتش زا مثه همون آتش یونانی مدافعین این بترینگ رم رو آتش می زدند. پس گفتن از راه دور باید دیوار رو خراب کرد. خوب اومدن یه چیزی درست کردن که بتونه آهن و سنگ و این جور چیزا رو پرت کنه به سمت دیوار فلعه . به فارسی ما به همه اینها می گیم منجنیق ولی در لاتین اسمهای گوناگونی برای این گونه وسایل هستش. ساده تر از همه اینه: بعدش مدلهای پیچیده تری ساخته شد. این که این پایینه اسمش بالستیا هستش مثه یه کمون کار می کنه ولی به جای زه دارای دوتا فنر هستش این فنرها از یه طناب به هم پیچیده شده ساخته شده که وسطش یه چوب گذاشتن. چوب که به عقب حرکت می کنه(توسط چرخیدن دسته و کشیده شدن طناب) این طنابه مثه یه فنر جمع می شه. با بازشدن ضامن دستگاه این فنر به جای اول خودش برمی گرده و پرتابه پرتاب می شه دور فنر طنابی یه خط قرمز کشیدم چیزهای دیگری هم بوده مثه این یکی که به فارسی می گن قلماسنگ. اولش میله بلند رو با یه چرخ می کشیدن بالا. این میله از اون سر به یه وزنه وصل بوده. بعدش که ضامن دستگاه میله بلند رو رها می کرده اون وزنه هه به سرعت میامد پایین و سرمیله بلند که پرتابه توش قرار داشته به سرعت می رفته بالا. دستگاه خیلی هوشمندانه ای است. نیگاه کنید: اسمش تروبچتت بوده اینهم عکس یه منجنیق که فرانسوی ها د رزمان جنگ اول باهاش نارنجک می انداختند. ای ول تکنولوژی عکس زیر مربوط به انواع وسایل ضد دیوار و ضدمحاصره رومی هستش. بیشتر این اختراعات مال رومی ها بوده. ظاهرا توی اینکار مهار بودند این یکی نقاشی خیلی باهاله دقت کنید. همه چی توش بوده. هم یه برج که از بالاش مهاجمین می جنگیدند و هم منجنیق و خلاصه واسه خودش بی52 بوده این هم یه بالستیا اس که یه آدم با ذوق توی گاراژ خونشون با یه خورده تیر و تخته درس کرده احتمالا اینو می داده پسرش که با سنگ از فاصله دور بزنه شیشه همسایه رو بشکنه :!: خوب دیگه دوستان بحث شیرین محاصره یا به قول اجانب siege warfare تموم شد. امیدوارم که بدرد بخور بوده باشه رضا
  12. حالا که تا این جا رو امدیم بد نیس یه بحث فنی هم بکنیم. در این جنگ همون طو رکه دیدی از یه مایع آتش زا که مثه ناپالم می مونه استفاده می کردند. اسمش بوده آتش یونانی یه مطلب کوتاه درباره اش نوشته ام: آتش یونانی در قرن 5-6 میلادی در قسطنطینه اختراع شد و به صورتی گسترده توسط نیروی دریایی امپراطوری بیزانس در نبردهای دریایی بکارگرفته می شد. فرمول آن توسط بیزانسی ها به شدت حافظت می شد و احتمالا از نفت خام، آهک، گوگرد و نیترات ساخته می شده است. بعدها چینی ها، عربها و مغولها نیز از گونه ای مایعات آتش زا که مثله آتش یونانی بود استفاده می کردند ولی آنها دقیقااز همان فرمول بیزانسی ها استفاده نمی کردند و احتمال خودشان به صورت مستقل آتش یونانی یا ماده ای مشابه آن را اختراع کرده اند. آتش یونانی بر روی آب به خوبی می سوخت و خاموش نمی شد. در ابتدا از انواع منجنیق برای پرتاب آن استفاده می شد. بعدها با پیشرفت تکنولوژی انواع شعله پخش کن مناسب برای استفاده از آتش یونانی ساخته شد. این شعله پخش کن ها در نبردهای دریایی از فاصله کم می توانستند کشتی های دشمن را به آتش بکشند یا در نبردهای زمینی برای دفاع در برابر دشمن بکار می آمدند. این سلاح به صورت یکی از موثرترین سلاح های قرون وسطی درآمد و تنها نام بردن آن در میان زرادخانه سلاح های دشمن می توانست روحیه سربازان حریف را از بین ببرد. بزرگترین اشکال آتش یونانی این بود که شعله آن غیرقابل کنترل بود و گاهی باعث آتش گرفتن کشتی های خودی می شد. فرمول آتش یونانی بیزانسی ها تا به امروزه کشف ناشده باقی مانده است. فقط امیدوارم این آقا سامان گل به فکر ساختنش توی خونه نیوفته. انشالله یه نقاشی هم از محاصره انطاکیه پیداکردم این هم عکس نارنجکهایی است که با آتش یونانی یا مثه اون پر میشده . کار چینی ها است. این عکس زیر هم دستگاه شعله پخش کنه هستش در نبردهای دریایی. نقاشی متعلق به نبرد لپانتو هستش که پوست ناوگان عثمانی توش کنده شد. آقا سامان بازم می گم مواظب باش شیطون گولت نزنه ها به هر حال....
  13. با آغاز دومین ماه، سلاح شخصی کارآموزان -یک تپانچه کالیبر22 برتا- را به آنان دادند که سلاح رسمی رابط های اطلاعاتی موساد است. با این حال بسیاری از رابط ها به هنگام کار آن را با خود برنمی دارند زیرا ممکن است دردسر جدی پدید آورد. به عنوان مثال درانگلستان حمل سلاح غیرقانونی است و بنابر این همراه داشتن سلاح به خطر دستگیر شدن نمی ارزد. اگر کسی کار خود را به خوبی انجام دهند نیازی به اسلحه ندارد. اگر آدم بتواند در برود و یا با حرف زدن از مهلکه ای بگریزد بهتر است. به هرحال، به ما آموزش داده می شد که چنانچه مغزتان به دست دستور داد اسلحه را بکش، باید به هر حال یک نفر را بکشید؛ بالاخره اگر خودتان کسی را نکشید، لابد به دست او کشته خواهید شد. در این مورد نیز استفاده از سلاح تمرین لازم داشت و مانند یادگرفتن باله هر حرکتی را در طی یک جلسه می آموختیم. اسلحه را باید داخل شلوار و در قسمت پشت بدن در بالای کفل قرارمی دادیم. برخی از رابط ها از غلاف استفاده می کردند، اما اکثرا سلاح را فقط در شلوار خود جای می دادند. اسلحه برتا به خاطر کوچک بودنش سلاح ایده آلی است. به ما نشان داده شد که چگونه یک تخته سرب را در داخل لبه جلویی کت خود بدوزیم تا هنگام دست بردن به سلاح لبه کت مزاحم سرعت عملمان نشود. حرکت کشیدن سلاح همراه با خم شدن و پریدن روی زمین است تا بدن ما را به هدف هر چه کوچکتری تبدیل کند؛ کندی در کشیدن اسلحه به قیمت جان انسان تمام می شود. گفته می شد هنگام شلیک باید حداکثر ممکن از گلوله ها را در بدن هدف خالی کرد: "هنگامی که هدف بر زمین افتاد به سوی او بروید، اسلحه راروی شقیقه اش بگذارید و یکبار دیگر شلیک کنید. به این ترتیب از مرگ وی مطمئن خواهید شد." رابطها معمولا از گلوله های سر صاف که پس از شلیک زخمهای شدیدی در بدن حریف ایجاد می کنند سود می برند. تمرینات تیراندازی ما در یک پایگاه نظامی در "تیپاتیکوه" صورت می گرفت که ارتش اسرائیل آموزش به نیروهای خارجی را نیز در آنجا انجام می دهد. چهار ساعت در مقابل هدفها ایستادیم و تمرین تیراندازی کردیم. سپس به سالن رفتیم تا به هدفهایی که به هنگام راه رفتن ما به ناگهان سر راهمان ظاهر می شدند تیر بیاندازیم. همچنین ما را به تاسیساتی بردند که شبیه راهرو های هتل بود. ما در حالیکه یک کلید و یک کیف دستی در دست داشتیم در راهرو به راست می پیچیدیم، سپس در سر پیچ دیگری باز هم به راست می پیچیدیم و به سوی اتاقمان می رفتیم. برخی اوقات بدون حادثه ای به اتاق می رسیدیم و در برخی اوقات با بازشدن ناگهانی در یکی از اتاقها یک آدمک چوبی بیرون می آمد. باید آنچه در دست داشتیم بر زمین می انداختیم و به آن شلیک می کردیم. علاوه بر آن به ما آموختند چگونه می توان در صورت لزوم در حالت نشسته، مثلا در یک رستوران، تیراندازی کرد؛ یا باید خودمان را به پشت انداخته و در همان حال با کشیدن سلاح شلیک می کردیم، و یا در حین برگشتن به عقب میز را با لگد واژگون کرده و همراه با آن تیراندازی می کردیم. در هر حال باید همه حرکات توام با یکدیگر انجام می شد. بر سر بیگناهی که کنار ایستاده بود چه می آمد؟ به ما آموخته شده در موقعیتی که باید تیراندازی صورت گیرد جایی برای این پرسشها باقی نمی ماند؛ اطرافیان شاهد کشته شدن شما یا یک نفر دیگر خواهند بود. اگر قرار است شما بمیرید آیا به اینکه این شاهر زخمی شود اهمیتی می دهید؟ البته که نه. مسئله شما مسئله بقا و زنده ماندن است؛ بقای خودتان. باید هر چیزی را که تا کنون در مورد خوبی و شفقت یادگرفته اید دور بریزید. در چنین موفقعیتهایی مسئله کشتن یا کشته شدن مطرح است. مسئولیت شما حفظ افراد و دارایی های موساد است؛ یعنی حفظ خودتان. اگر این حقیقت را بفهمید شرم حاصل از احساس خودخواه بودن دست از سرتان برمی دارد. خودخواهی نیز متاع ارزشمندی است. چیزی که مشکل است، دورانداختن آن به هنگام رفتن به خانه و نیزد زن و بچه در پایان روز است. هنگامی که بعد از آموزش فشرده کاربرد اسلحه به کلاس برگشتیم ریف گفت:"حالاکه بلد شده اید چگونه از یک سلاح استفاده کنید؛فراموشش کنید! احتیاجی به آن نخواهید داشت." ما در آنجا بودیم، سریعترین سلاح جهان را به ما داده بودند و اکنون او می گفت نیازی به آن نداریم. با اینکه به خودمان می گفتیم راست می گوید و ما به سلاح نیازی نخواهیم داشت، اما من می دانستم این سلاح را اجبارا به کار خواهم انداخت.
  14. RezaKiani

    ماهواره هاي ناوبري

    هزینه سالانه این ماهواره ها تقریبا برابر با 400 میلیون دلار هستش. باید در حدود 32 تا در مدار زمین باشن که هر وقت یکی کهنه می شه یه دونه نو به جاش می ذارند. فکر کنم تاحال 50 تایی ماهواره برای جی پی اس فرستاده باشند بالا.
  15. RezaKiani

    نیروی هوایی آلمان

    عکس دوم که تورنادو هستش میگ 29 ها رو هم چند سال پیش به قیمت سمبولیک دونه ای 1 دلار فروختن به لهستان (اگه یادم باشه)
  16. RezaKiani

    بدون سرنشين Herti

    حامد جان سلام! اینو کجا می فروشن می خوام برم یکی برای دخترم بگیرم!
  17. اگه ادم خوبی بوده خدا بیامرزدش.
  18. مرسی آقا سعید. اجازه بده اول برم کتابخانه ملی ببینم عکس خوب چی دارن. اگر عکس خوبی بود اضافه کنم به این تاپیک بعدش همه رو ویرایش کنیم و بکنیم یه فایل پی دی اف. فعلا خدانگهدار
  19. گادفری پس از رسیدن به حکومت اورشلیم دستورداد تا شورایی از کشیش ها قانونی برای کشور تازه تاسیس اش وضع کنند. این شورا تصویب کرد که 4 ناحیه فتح شده توسط صلیبیون باید مطابق با قوانین فئودالیسم اروپای غربی اداره شود و سیستم ارباب-رعیتی باید در آن حاکم باشد. صلیبیون کم کم با نشست و برخواست با مسلمانان و گرفتن زن از مسیحیان شام خوی وحشی خود را کنار گذاشتند. تعدادی از آنان صحبت کردن به زبان عربی را فراگرفته و مانند اعراب زندگی می کردند. قالیهای ایرانی و میز و صندلی به خانه شان راه یافت و تا آنجا پیش رفتند که گاهی با حکام مسلمانان بر علیه دیگر سرکردگان صلیبی طرح دوستی می ریختند. فرقه مهمان نوازان همانگونه که ذکر شد بسیاری از شوالیه ها که فقط به خاطر تعلق دینی به جنگ آمده بودند پس از فتح بیت المقدس به اروپا بازگشتند و سپاه گادفری دچار کمبود افرادشد. گادفری اعلام کرد هر کسی که یک سال و یک روز در خانه ای ساکن شود آن خانه از آن وی می شود و هر کسی که یکسال و یک روز درخانه ای نباشد مالکیت آن را از دست می دهد ولی بازهم شوالیه ها از شهر خارج شدند تا تعداد آنها در اورشلیم به 200 نفر کاهش یافت. هرچند که با ورود زائران گادفری از آنها سربازگیری می کرد اما درنهایت تصمیم گرفت که یک سپاه ثابت بوجود بیاورد. از این رو تعدادی از فرزندان نامشروع نجبای فرانسوی را گرد آورد و با نام فرقه "مهمان نوازان" آنها را سازماندهی کرد. وظیفه آنها پذیرایی از زوار در هنگام صلح و جنگیدن در هنگام جنگ بود. کم کم با نذر و صدقه مردم کار آنها بالا گرفت و املاک زیادی در اروپا خریدند. در سال 1118 م تعدادی از نجبای فرانسه فرقه دیگری به نام "سواران معبد" یا "تمپلر" تشکیل دادند. آنها پس از تقدیس به وسیله پاپ کارشان بالاگرفت و در جوار معبد سلیمان یک قلعه بزرگ مانند قلعه های اروپایی ساختند. کم کم ثروت گروه سواران معبد زیاد شد تا در 13 اکتبر سال 1307 توسط پاپ کلمان پنجم محکوم به کفر و الحاد شدند و تقریبا تمام آنها دستگیر و کشته شدند و اموال آنها توسط پادشاه فرانسه توقیف شد. از آن روز به بعد بود که 13 روز نحس تقویم شد و هنوز به نحسی معروف است. بگذریم... در اواخر قرن دوازدهم نیز شوالیه های آلمانی فرقه ای به نام "سواران آلمان " تاسیس کردند که مانند فرقه های بالا وظیفه حفاظت از زائران را برعهده داشت. پس از سقوط پس از سقوط اورشلیم کشورهای اسلامی وارد یک دوره هرج و مرج شدند. اسماعیلیه به کشتن و ترور سران سیاسی پرداخته بود. کشور سلجوقی در آشفتگی فرو رفته بود و مرکزیت آن از بین رفته بود و هر منطقه ای به دست یک سردار افتاده بود. حکومت مصر نیز وضع مناسبی نداشت و جنگ قدرت بین خلیفه فاطمی و وزیر او درجریان بود. در این اوضاع عده ای شوالیه های اروپا که سرشان بی کلاه مانده بود به طمع رسیدن مال و اموال و غنیمت و ملک و زمین و شهرت و افتخار به سمت قسطنطنیه به راه افتادند. (1101م) در نهایت یک لشکر بزرگ در حدود 250 هزار نفر به نزدیک قسطنطنیه رسید. امپراطور بیزانس از رایموند حاکم طرابلس خواست که به سران این سپاه جدید مذاکره کند و آنها را از ورود به قسطنطنیه بازدارد. در ضمن به آنها وعده دهد که در صورت واگذارکردن زمینهای تصرف شده از مسلمانان به امپراطور بیزانس او کشتی و آذوغه لازم برای صلیبیون را در اختیارشان می گذارد. صلیبی ها توسط رایموند به حکم امپراطور گردن نهادند و با کشتی های بیزانسی در خاک آسیای صغیر پیاده شدند. در اینجا اردوی صلیبیون به سه دسته تقسیم شد: دسته اول که از سواران لمباردی و فرانسه و یک دسته از سپاه بیزانس تشکیل شده بود استعداد 100 هزار نفر داشت و به سرکردگی رایموند حرکت کرد. در آن زمان بوهیموند پادشاه انطاکیه توسط امیرگمشتکین سلجوقی اسیر و در شهر سینوپه زندانی بود. رایموند تصمیم گرفت که اول به نجات بوهیموند بشتابد پس به سوی آنکارا حرکت کرد. در آنجا سرکرده بیزانسی او را مجبور کرد که آنکارا را تصرف کرده و به او واگذار کند. رایموند پس از 6 روز محاصره شهر را فتح کرد و تحویل سپاه بیزانس داد و بعد به سمت شمال و سینوپه حرکت کرد. در نزدیکی هالیس قلیچ ارسلان و کتبوغا با هم بر سرش ریختند و سپاهش را در هم شکستند و خود رایموند بزحمت فرارکرد و به سوی انطاکیه گریخت. ستون دوم سپاه صلیب به سمت هراکلیه حرکت کرد و در دامنه های کوه طوروس توسط سپاه مشترک قلیچ ارسلان و کتبوغا محاصره شد و تمام سپاهش کشته شدند. ستون سوم مرکب از جنگجویان آلمانی بود نیز قصد داشت خود را به ستون دوم برستاند که در هوالی هراکلیه توسط قلیچ ارسلان و کتبوغا منهزم شدند. (496ه.ق-1102م) در نهایت تعداد معدودی از این 3 سپاه توانستند خود را به انطاکیه برسانند. در فلسطین گادفری ابتدا چند دژ در نزدیک نهر اردن بناکرد و بعد به شهر ارسوف لکشر کشید ولی پس از مقاومت مردم شهر از آنجا بازگشت و بعد با تانگرد به طبریه رفتند و آنجا را مسخر کرده و تانگرد را به حکومت آنجا منصوب کرد. گادفری در 1 ژوئیه 1100 م یعنی یکسال و سه روز پس از فتح بیت المقدس مریض شد و مرد. چون پادشاه اورشلیم وارثی نداشت برادرش به جای او منصوب شد. همان طور که گفته شد برادر گادفری بالدوین حاکم اودسا شده بود. او پسر عمویش بالدوین را در اودسا گذاشت و خود با عجله به سوی بیت المقدس آمد که در نزدیک بیروت با سواران امیر دمشق برخوردکرد. او از میان آنها فرارکرد و پس از رسیدن به بیت المقدس به شهر عسقلان لشکر کشید. در 10 کیلومتری شهر سپاه مصر با سپاه صلیبیون درگیر شد و آنها را فراری داد. بالدوین پس از آن با کمک تجار ایتالیایی از راه دریا به ارسوف لشکر کشید و آنجا را فتح کرد. پس از آن شهرهای قیصریه و اوباتریدا را فتح کرد ولی دوباره در هنگام حمله به عسقلان شکست خورد و به اورشلیم بازگشت. در سال 1104 م باز با کمک تاجران ایتالیایی از راه دریا به عکا حمله کرد و شهر عکا که مهمترین بندر فلسطین بود سقوط کرد. بیروت پس از دو ماه محاصره سقوط کرد. پس از آن پادشاه نروژ به همراه دویست کشتی و 10000 سرباز در یافا پیاده شد و بالدوین با کمک او به صیدا حمله کرد و آنجا را فتح کرد.(1110م) در سال 1118 م(512ه.ق) بالدوین در راه حمله به مصر مرد و وصیت کرد پسر عمویش بالدوین که خود به عنوان حاکم در اودسا منصوب کرد بود پادشاه بیت المقدس شود. بالدوین به نام بالدوین دوم بر تخت نشست و اودسا را به ژوسلین سپرد. بالدوین دوم در سال (1121م) برای نجات ژوسلین از دست ملک بن بهرام سلجوقی به اودسا لشکر کشید ولی در نزدیک قلعه خرنبرت توسط ملک بن بهرام محاصره و اسیر شد. در سال 1124 م شهر صور به دست صلیبی ها افتاد. بالدوین دوم در سال 1126 م با پرداخت خونبهایی زیاد آزادشد و دوباره سلطنت را در دست گرفت و در سال 1131م مرد. پس از او دامادش فولک یکسال سلطنت کرد و پس از آن پسر فولک با نام بالدوین سوم با 13 سال سن بر تخت نشست. در نهایت این سلسله توسط صلاح الدین ایوبی برچیده شدند. رایموند حاکم طرابلس در هنگام محاصره این شهر کشته شد و پسرش در نهایت در سال 1108 م توانست طرابلس را تسخیر کند.(503 ه.ق) وقایع مهم جنگهای اول صلیبی در اینجا به انتها می رسد. در این زمان تقریبا تمامی ساحل مدیترانه ای کشورهای فعلی سوریه، لبنان و فلطسین در دست صلیبیون بود و از بنادر این مناطق به عنوان سکویی برای ورود نیروهای جدید از اروپا و از طریق دریا استفاده می شد. تجزیه و تحلیل جنگهای اول صلیبی این موفقیت برای اروپایی ها بی نظیر بود. قرنها بود که اروپایی ها همواره در برابر شرقی ها در حال عقب نشینی بودند. هونها، ایرانی ها و دست آخر مسلمانان بارها قدرتهای اروپایی را در هم کوبیده بودند. این جنگها باایجاد حکومتی فرسنگها دور از خاک اصلی اروپا اولین کوشش اروپایی ها برای حکمفرمایی بر تمام دنیابود. پاپ از این لشکرکشی برای افزایش نفوذ کاتولیسم در جهان استفاده کرد و نشان داد که این فرقه از مسیحیت نسبت به ارتودکسها قابلیت جهانگیری بیشتری دارد. در تمام اردوهای صلیبی تعداد زیادی کشیش وجود داشت که به روحیه دادن و تشویق کردن سپاهیان می پرداختند و گاهی خود سلاح در دست می گرفتند. بزرگترین فایده ایجاد حکومتهای صلیبی در شام کاهش فشار افزاینده سرداران سلجوقی بر حکومت بیزانس بود. همانگونه که گفته شد بیزانس در جنگ ملازگرد تقریبا تمامی خاک آسیای صغیر را از دست داده بود و با شروع جنگهای صلیبی نه تنها توانست از فشار سلجوقی ها رها شود بلکه به یاری صلیبی ها توانست بسیاری از شهرهای ازدست رفته را بازپس بگیرد و تقریبا تمامی سواحل دریای مدیترانه را دوباره از آن خود کند. بدنیست بدانید که سپاه اول صلیب خود را صلیبی نمی دانست و این کلمه تقریبا صدسال بعد برای آنها بکارگرفته شد. اینان خود را بسادگی زائر می نامیدند. اما سوالاتی که در انتهای این داستان مطرح می شود چنین است: 1- سپاه صلیب که از حیث تدارکات و آذوغه در مضیقه بود چگونه توانست این همه راه از قسطنطنیه تا فلسطین را بیپماید؟ 2- این سپاه که دارای سران و فرماندهان ناسازگار بود و از دو ملیت رقیب فرانسوی و ایتالیایی تشکیل می شد چگونه توانست این همه شهر را از دست مسلمانان خارج کند؟ 3- نقش ترورهای اسماعیلیه در موفقیتهای سپاه صلیب چه بود؟ آیا سران اسماعلیه با سران صلیبی به توافقی پنهان دست پیداکرده بودند؟ 4- چرا مصر که در آن زمان ارتشی نسبتا نیرومند داشت هیچگاه به صورت جدی به جنگ صلیبی ها نیامد؟ و اما سخن آخر: تمامی این مطلب پیشکشی ناقابل و هدیه ای ناچیز از طرف من برای یکی از دوستان سایت بود که همیشه منو شرمنده لطفش کرده. این دوست عزیز این حقیر رو تشویق کرد تا درباره جنگهای صلیبی کاری ارائه بدم. سعی کردم که در این کار دقت کنم و خطا نداشته باشم اما خودم می دونم که این کار غیرممکنه و حتما دوستان در این کارخطاهایی دیده اند. لطف کنید و اگر اشتباهی یا خطایی دیدید بر سر این حقیر منت بگذارید و یادآوری کنید. فقط یادتان باشه که من تاریخ نویس و تاریخ دان نیستم فقط به تاریخ علاقمند هستم. به هر حال خوب یا بد، هر چی که بود سواد من همین قدر بیشتر نبود. شما به بزرگی خودتون ببخشید.... فکر نکنم با توجه به حجم کاری که دارم بتونم بحث جنگهای صلیبی را دستکم تا 3-4 ماه دیگه ادامه بدم. اگر از دوستان کسی همت بکنه و جنگ دوم صلیبی را که بهترین و پر هیجان ترین قسمت داستان است ادامه بده بسیار ممنونش می شم. در ضمن برای تهیه این تاپیک من از منبع زیر استفاده کردم: کتاب جنگهای صلیبی جلد اول نویسنده محمد رشاد نشر اندیشه سایت ویکیپدیا دایره المعارف مولتی مدیای ماکروسافت به نام اینکارتا سایت هیستوری لیرنینگ سایت Crusades-History.com یه چند تا کتاب انگلیسی توی کتاب خونه ملی دیدم. اگر عکس خوب داشته باشند براتون اسکن می کنم و در گالری سایت قرارمی دم. یه چندتا عکس و نقشه هم هست که بعدا اضافه می کنم. خدانگهدار همه شما عزیزان
  20. RezaKiani

    میگهای انگلیسی

    اینهم عکس میگهای نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا
  21. RezaKiani

    جنگ ستارگان روسی

    سالها قبل از اینکه رونالدریگان -رئیس جمهور اسبق آمریکا- در ابتدای دهه 80 برنامه جنجالی خود در زمینه مقابله با موشکهای بالستیک و ماهواره ها را اعلام کند، سران نظامی شوروی سابق پروژه هایی برای مقابله با ماهواره ها و موشکهای حریف را آغازکرده بودند. برخلاف جنگ ستارگان ریگان -که با هیاهوی تبلیغاتی سعی داشت تکنولوژی برتر خود را به رخ بکشد- روسها بدون تبلیغ و با پنهانکاری کامل پروژه های خود را به پیش می بردند. پس ازفروپاشی شوروی سابق، توان ضدماهواره ای ارتش سرخ به ارتش روسیه منتقل شد. از میان کشورهای تازه استقلال یافته، تنها جمهوری فدراتیو روسیه بود که هنوز توان مالی کافی برای ادامه این قبیل پروژه ها را داشت. در سال 1992 روسها به صورت یکجانبه این پژوهشها را متوقف کردند اما با به قدرت رسیدن پوتین این پروژه ها دوباره در دستور کار قرارگرفتند. این طرحها هنوز در حال تکمیل شدن هستند ولی بنابر سنت روسها، با پنهانکاری کامل و بدون سرو صدا. در سالهای 64-1963 ارتش سرخ دو فرماندهی جدید را ایجادکرد و آنها را به اختصار "پی کا او" و "پی آر او" نامیدند. پی آر او به معنی دفاع ضدموشکی است که وظیفه آن آشکارسازی، رهگیری و نابودکردن موشکهای بالستیک دشمن بود. پی کا او به معنی دفاع فضایی است که مسئولیت نابود کردن ماهواره ها و دیگر وسایل فضایی دشمن را داشت. در سال 1992، واحدهای فضایی شوروی سابق شامل پی آر او و پی کا او به نیروهای مسلح روسیه منتقل شدند. در 10 آگوست 1992 نیروی فضایی روسیه(VKS) به فرماندهی ارتشبد ولادیمیر ایوانوف تاسیس شد. از آن به بعد، مسئولیت توسعه، تحقیق و بکارگیری وسایل و ماهواره های نظامی روسیه را برعهده این سازمان تازه تاسیس گذاشته شد و نظارت بر پایگاه های فضایی مانند بایکونور و پلستک و موسسات تحقیقاتی مانند موسسه تحقیقات تکنولوژی فضایی و نیز مراکز کنترل پرواز به وی کا اس واگذار شد. آرم سازمان وی کا اس برای اجرای یک رژیم کنترل فضایی و کامل کردن وظایف دفاع فضایی، پی کا او توسعه توانایی های ضدماهواره ای را توسعه داد. امروزه، اعتقاد عمومی بر این است که روسیه به 4 سیستم پایه ای ضدماهواره دست یافته است که درجات تاثیر مختلفی دارند. به هرحال، وضعیت عملیاتی این سیستم ها موضوع مهمی برای بحث و تحقیق می باشد. سیستم ضد ماهواره هم مدار اصلی ترین و تنها سیستم اخصاصی ضدماهواره ای، سیستم ضدماهواره هم مدار است. این سیستم بر پایه موشک سیکلون2 ساخته شده است و از اکتبر1968 تا جوئن 1982، 20 بار در فضا آزمایش شده است. برای هر آزمایش، ابتدا یک هدف را در مداری با ارتفاع پایین قرارمی دادند. در 2 آزمایش اولیه، پرتاب هدفها از بایکونور و توسط موشکهای سیکلون2 انجام شد و در باقی آزمایشها هدفها را با موشک کاسموس3ام از پلستک به فضا فرستادند. در مرحله بعد، ضدماهواره هم مدار با رهگیری 1 چرخشی یا 2چرخشی از بایکونور پرتاب می شد. ماهواره رهگیر 1400کیلوگرم وزن داشت و قطر آن 1.8 متر و طولش 4.2متر بود؛ درحالیکه ماهواره هدف یک چندوجهی با قطر 1.4متر و وزن 650 کیلوگرم بود. برای اینکه فرصت پرتاب ضدماهواره به دست آید نیازبود تا ماهواره هدف روزی 2 بار از فراز پایگاه پرتاب ضدماهواره عبور کند. در تمرین، تنها 1 عبور در روز قابل پذیرش بود تا مانع پرتاب ضدماهواره شود. اگر از ابتدا، ماهواره رهگیر در مدار پارکینگی درارتفاع پایین قرارداده می شد باعث می شد تا زودتر به مدار ماهواره هدف منتقل شود. ماهواره رهگیر پس از اینکه 1 یا 2 دور برگرد زمین گردش کرد -تقریبا 90 تا 200 دقیقه پس از پرتاب- به ماهواره هدف می رسد. در زمان حمله حقیقی، ضدماهواره باید در یک زمان نهایی مانورکند تا به شرایط پایان بازی نزدیک شود. پس از نزدیک شدن ضدماهواره به ماهواره هدف، انفجار یک سرجنگی معمولی برای از کارانداختن ماهواره هدف کفایت می کند. در ابتدای شروع این پروژه و طی آزمایشهایی که در دوره سالهای 71-1968 انجام شد تخمین زده می شود که 5 آزمایش از 7 آزمایش انجام شده موفقیت آمیز بوده اند. در تمامی موارد، ابری از قطعات خرد شده ماهواره هدف در فضا رهاشد. این آزمایشها قابلیت عملیاتی سلاح را برای ارتفاع 230 تا 1000 کیلومتر معتبر می دانست. بین سالهای 82-1976، 13 آزمایش دیگر انجام شد که هدف اولیه آنها تکمیل کردن مشخصه سرعت رهگیری و ارزیابی یک سنسور مجاورتی جدید بود. از آنجایی که 7 آزمایش قبلی به 2 چرخش مداری نیاز داشتند در آزمایشهای 8و9 و نیز 12و 13 کوشش شد تا حمله با یک چرخش مداری انجام شود. در این آزمایشها کوشش اولیه ناموفق و کوشش بعدی موفقیت آمیز بود. آزمایشهای بعدی ارتفاع حمله را به 1600کیلومتر افزایش دادند. گزارش شده است که در فاز 2 آزمایشها از آشکارسازهای بصری و فروسرخ نیز به جای جستجوی راداری معمول استفاده شده است. ظاهرا تمام این آزمایشها با شکست روبرو شده اند. به هرحال، در سال1977 یک ضدماهواره با جستجوگر راداری با مشخصه 2 چرخشی پرتاب شد که ثابت کرد می تواند ماهواره هدف را در ارتفاع 159 کیلومتر و در مداری بیضی شکل با موفقیت شکارکند. تمام آزمایشهای بعد از سال 1970 با شیب نزدیک 65.8درجه انجام شدند تا فاصله ایمنی مناسبی نسبت به هر دو پایگاه پرتاب یعنی پلستک -ماهواره هدف- و بایکونور -ضدماهواره- رعایت شود. عدم انجام آزمایش برای بیش از 12 سال، سوالاتی درباره توان عملیاتی سیستم ضدماهواره هم مدار را مطرح می کند. موشکهای سیکلون 2 بارها برای پشتیبانی برنامه های شناسایی اقیانوس پرتاب شده اند و مدرکی وجود دارد که ثابت می کند از آگوست 1989 این سیستم در وضعیت ثابت آمادگی است. در بایکونور 2 سکوی پرتاب در دسترس است که هرکدام می توانند چندین ضدماهواره را در روز پرتاب کنند. اگرچه هیچگاه از پایگاه پلستک ضدماهواره ای پرتاب نشده است اما وجود سکوی های پرتاب موشکهای سیکلون2 و 3 در این پایگاه پرتاب ضدماهواره را امکان پذیر می کند. موشک ضدموشک بالستیک گورگون موشک ضدموشک وی1000 بر روی سکوی پرتاب. اولین موشک ضدموشک بالستیک روسی که در غرب به گریفین معروف شد. دومین ظرفیت ضدماهواره ای روسیه درحقیقت قدیمی تر از سیستم ضدماهواره ای هم مدار است اما محدودیت بیشتری در زمینه هدف قرار دادن ماهواره ها در فاصله های دور دارد. در طی دهه 70، شوروی سابق تعدادی موشک ضدموشک بالستیک را در اطراف مسکو بکارگرفت. اولین موشک ضدموشک روسی آ35 نام داشت و چتر آن در اطراف مسکو گسترده شد. این موشکها در سال1972 وارد خدمت شدند و به سرفرماندهی نیروهای دفاع موشکهای فضایی شوروی SMD واگذار شدند. در میانه دهه 80 این موشکها را با موشکهای آ135 گورگون جایگزین شدند. آ35 در اولین نمایش خود رژه سال 1964مسکو رادار هدایت "ترای اد" رادار مدیریت درگیری "داگ هاوس" در اصل رهگیرهای کلاهکهای اتمی توسط دفتر طراحی کیسانکو توسعه یافتند. این سیستمها به موشکهای غزال و گورگون برای درگیریها داخل و خارج جو تکامل یافت. احتمالا گورگونها علاوه بر توانایی هدف قراردادن موشکهای بالستیک دشمن، توانایی رهگیری ماهواره هایی که از فراز مسکو در ارتفاع پایین -چند صد کیلومتر- عبور می کنند را نیز دارند. برد گورگون در حدود 320 تا 350کیلومتر تخمین زده می شود و به 1 کلاهک اتمی 1 مگاتنی مجهز شده است. گورگون موشکی 3مرحله ای و با سوخت جامد می باشد. موشکهای ضدموشک غزال در سال 1984 وارد خدمت شدند و هنوز عملیاتی می باشند. این موشکها بردی در حدود 80کیلومتر داشته و به کلاهکهای هسته ای کوچکتری مسلح شده اند چرا که موظف به نابود کردن موشکهای دشمن در داخل جو می باشند. قدرت کلاهک موشک غزال 10کیلوتن می باشد. وظیفه آنها هدف قراردادن کلاهکهایی است که توانسته اند از دام موشکهای گورگون بگریزند و توانایی هدف قرار دادن ماهواره ها را ندارند. هر دو این موشکها توسط یک مرکز فرماندهی راداری هدایت می شوند. نبرد رادیویی-الکترونیکی با وجود اینکه سیستم ضدماهواره هم مدار و موشکهای ضدموشک بالستیک توانایی محدودی در نابودکردن ماهواره ها در ارتفاع بالا دارند تکنولوژیهای جنگ الکترونیکی -که در روسیه به نبرد رادیویی-الکترونیکی معروف هستند- توانایی موثری در تمام ارتفاعات دارند. در اواخر دهه 90، نه تنها روسیه رسما تصدیق کرد که توانایی بکارگیری جنگ الکترونیک را بر علیه ماهواره های دشمن دارد بلکه اقرارکرد که به چنین روشهایی علاقه دارد. جنگ الکترونیک یکی از اصول دکترین جنگهای زمینی روسیه است اما استعمال آن برضد ماهواره ها ممکن است که روسیه را با پیامدهای قابل ملاحظه نامعلومی در هنگام درگیری روبرو سازد. لیزر از دهه 70 میلادی شوروی سابق درگیر یک برنامه وسیع و چند منظوره توسعه لیزرهای زمینی با قدرت بالا و سلاح های مبتنی بر امواج کوتاه بود. مرکز این پژوهشها و دیگر فعالیتهای ضدماهواره ای در ساری شاگان قزاقستان و ترویتسک در نزدیکی مسکو بود. حداقل 2 تاسیسات بزرگ در ساری شاگان ساخته شده بود. یکی از آنها بر روی لیزر 0.7 میکرومتر یاقوتی و دیگری بر روی لیزر 10.6 میکرومتر گازکربنیک تحقیق می کردند. هر دو لیزر، از پرتوافکنهایی به قطر 1متر استفاده می کردند. اگرچه روسها به صورت رسمی پذیرفته اند که این تاسیسات قبل از سال 1988 برای مقابله با ماهواره ها ساخته شده اند، ادعا می کنند که هیچ توانایی مرگباری در این مراکز بوجود نیامده است. دراواخر دهه 70، در ترویتسک یک لیزرگازی به توان 1مگاوات برای مقاصد نظامی ساخته شد اما هیچگاه برای عملیات ضدماهواره بکارگرفته نشد. یکی از مراکز تحقیقاتی اصلی در زمینه طراحی لیزرهای زمینی و فضایی موسسه تولیدات علمی آستروپایسیکا است که که وظیفه ساخت نمونه لیزر ضدماهواره ای الکترون آزاد بر عهده آن است. سطح خسارت وارد شده توسط یک لیزر بر روی ماهواره می تواند از کشتن – منفجر و خردکردن- تا خسارت بر اجزا عمومی تا اجزا تخصصی ماهواره تغییرکند. کشتن ماهواره به صورت معمول احتیاج به انرژی خیلی بالایی دارد که احتمالا تنها در ارتفاعات پایین -چندصدکیلومتر- می توان به آن دست پیداکرد. برای آسیب زدن به اجزا عمومی ماهواره می توان حمله را تا ارتفاع بالای 1000کیلومتر ادامه داد و صدمه زدن به اجزا تخصصی ماهواره -نظیر کنترل کننده های ارتفاع- را تا ارتفاع بالاتری نیز می توان انجام داد. به هرحال، رسیدن به دو سطح آسیب آخر برای حمله کننده سخت است و کاربرد عملیاتی سلاحهای ضدماهواره ای را کاهش می دهد. با قراردادن لیزر در مدار زمین، بعضی از این مشکلات را می توان از پیش رو برداشت. در جو زمین مقداری از انرژی لیزر کاهش می یابد. اگر لیزر فضایی قدرت مانور خوبی داشته باشد در برد کوتاه می توان انرژی لیزر را افزایش داد و ماهواره هدف را کشت. به علاوه، لیزر فضایی می تواند علاوه بر جنگ با ماهواره ها به مقابله با موشکهای بالستیک نیز بپردازد. اما از طرف دیگر، لیزر فضایی در مقدار اشعه و قدرت قابل دسترسی محدودیت دارد و اساسا غیر قابل تعمیر است. در پی کوششهای روسها در سال 1991، گزارش شد که کوششهایی برای قراردادن یک لیزر فضایی درمدار در ارتباط با برنامه دفاع فضایی استراتژیک انجام شده است. در اولین ماموریت موشک انرژیا در سال 1987، یک لیزر یاقوتی به فضا حمل شد که قرار بود به تکمیل لیزرهای مختلط فضایی برای جنگهای آینده یاری رساند. این محموله به مدار نرسید چرا که دچار یک اشکال کنترلی شد و پس از جدا شدن از موشک انرژیا در اقیانوس آرام سقوط کرد. پس از آن پرتاب جدیدی صورت نگرفته است. در طی دهه 70 و 80 چند گزارش از ماهواره های آمریکایی رسید که در آنها ادعا می شد توسط پرتوهای لیزر روسها ماهواره ها کورشده اند. موشک شکارچی ماهواره مینیاتوری این سیستم ضدماهواره متعارف در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 آغاز شد. 1 فروند میگ31 را که برای حمل و پرتاب یک موشک ضدماهواره تجهیز شده بود برای این سیستم درنظرگرفتند. این سیستم پرتاب موشک بسیار شبیه شکارچی ماهواره ای است که در سپتامبر 1985 توسط 1 فروند اف15 آمریکایی پرتاب شد و نتیجه ای موفقیت آمیز در برخورد با هدف داشت. در سال 1987 میگ31 دوم نیز ساخته شد تا برای حمل موشک ضدماهواره بکاررود. توپ هواپیما را برای کاهش وزن آن برداشته اند و بدنه آن تقویت شده است. هواپیما باید در لحظه شلیک در ارتفاع 17000متری و با سرعت 3000کیلومتر بر ساعت پرواز کند. یک رادار نگاه به جلو و سیستم هدایت آتش مخصوص به هواپیما افزوده شده اند. این هواپیما میگ31دی نام گرفته است. به علت مبهم بودن وضعیت راکتهای جدید، پروازهای آزمایشی در اوایل دهه 90 متوقف شدند. سیستمی برای ارسال محموله های سبک به فضا توسط این هواپیماها نیز طراحی شده است. در ابتدای سال 2005 روسیه و قزاقستان به صورت مشترک بر روی پروژه ای کار می کردند که توسط این میگها ماهواره های کوچک را در مدار قرار دهند. آمریکا چنین سیستمی را از سال 1959 آزمایش نموده است. استفاده از کلاهکهای هسته ای برای این سیستمها به فاز آزمایشی نرسید. سیستم پیش اخطارفضایی باید به خاطر داشته باشیم که تمام توانایی های ضدموشکهای بالستیک روسیه مبنی بر شناسایی به موقع موشکهای شلیک شده است. بدین منظور در سال 1976، با پرتاب کاسموس862 شبکه پیش اخطار فضایی شوروی سابق فعال شد. این ماهواره 1250کیلوگرم وزن و 2مترقطر و 1.7متر طول داشت. 4 سال بعدشوروی دارای 9ماهواره عملیاتی در مدار زمین بود. این سیستم هشدار حملات موشکهای بالستیکی تحت نظر نیروی هوایی قرارمی گرفت. این شبکه ماهواره ای قادر است طی20 ثانیه اول از پرتاب موشک بالستیک آن را شناسایی کند. در طی سالهای 94-1993 روسیه4 ماهواره از 9ماهواره فوق را با ماهواره های جدیدتر جایگزین کرد. نویسنده:رضاکیانی موحد منبع:مجله جنگ افزار lموشک ضد موشک گورگون هواپیمای میگ که برای زدن ماهواره ارتقا یافته بود
  22. نه خیر چون فارس نیوز گفته! تازه همه دنیا می دونند که چی به چیه! لازم نیس کسی بهمون بگه. کور که نیستیم . خودمون چش داریم می بینیم.
  23. من نمی دونم تا کی باید دولت ما با این کشورهای اروپایی راه بیاد و بهشون هیچی نگه. ناکثها برداشتن طرح هواپیمای ملی ما رو سرقت کردن و به اسم خودشون دارن می دن به بازار. روسهای نامرد یه خورده طرح هواپیمای ما رو دس کاری کردن اسمش رو گذاشتن یاک130 بعدش هم دارن می فروشنش به الجزایر. ایتالیایی های کافر هم ورداشتند مثه روسها طرح هواپیمای ما رو یه خورده دس کاری کردن اسمشو گذاشتن ام-346 و دارن براش دنبال مشتری می گردن. فقط مونده سرخودمون بی کلاه. من می گم باید یه بمب گوگلی درس کنیم و حالشون رو بگیریم . همون جور که سر فیلم 300 حالشون رو گرفتیم. همین.... این شفق خودمون هواپیمای ایتالیایی ها: یاک روسها:
  24. RezaKiani

    میگهای انگلیسی

    فکر کنم حق با اقای تاج طلایی باشه و این هواپیماها توی یه مانور دارند با هواپیماهای انگلیسی شرکت می کنند. اگر کسی اطلاعات بیشتری داره لطف کنه و بگه.