برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on جمعه, 23 فروردین 1398 در پست ها
-
3 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست ، با پوزش بخاطر تاخیر و وقفه ای که در این تاپیک پیش آمد ، بحث آشنائی با نیروی هوائی رژیم صهیونیستی رو به اتفاق هم ادامه میدهیم با نگاهی اجمالی به عملیات تمرکز : همانطور که در پست پیشین عرض کردم ؛ یکی از نقاط عطف و اثبات کننده برتری IAF (نیروی هوائی اسرائیل) بر نیروهای هوائی کشورهای عربی همجوار این رژیم ، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل است. اما برهه ای که در خلال این جنگ 6 روزه ، برتری هوائی اسرائیل را تثبیت نمود ، عملیاتی بود که به عملیات تمرکز مشهور گردید. در این پست به اتفاق هم نگاهی ( هر چند گذرا ) خواهیم داشت به این عملیات. عملیات تمرکز خلاصه عملیات عملیات تمرکز سرآغاز حملات هوائی اسرائیل در ابتدای نبرد 6 روزه این رژیم در برابر اعراب در سال 1967 میلادی می باشد. گاهی از اوقات (در برخی از تاریخ نگاری های نظامی) این عملیات "ضربه هوائی سینا" یا "حمله هوائی سینا" (Sinai Air Strike) هم نامیده می شود. در این عملیات ، مجموعا 452 فروند هواپیما (که بیشتر آنها بر روی زمین بودند) نابود شدند. این امر موجب شد تا نیروی هوائی اسرائیل (IAF) تقریبا کنترل کامل آسمانها را داشته باشد و بتواند به طور موثر ، نیروهای زمینی IDF را پشتیبانی کند. در واقع دلیل اصلی که نیروی هوائی اسرائیل این موفقیت خیره کننده را بدست آورد ، تمرکز ویژه بر تخریب اولیه باند ، بوسیله یک نوع سلاح جدید بود. اسرائیل برای این حمله ، از بمب های ضد باند (anti-runway warhead) بهره گرفت. این راکت ها با رها شدن بر روی هدف ، مستقیما به باند فرودگاه ها ضربه زده و حمله میکنند. این راکت ها بجای حفره های معمولی که بمب های عادی ایجاد میکنند ، یک حفره کوچک بر سطح باند ایجاد میکند ، البته در زیر این حفره یک فروچاله بزرگ ایجاد میشود که همین فرو چاله باعث می شود که ترمیم باند به سادگی گذشته ( پر کردن حفره با خاک و سیمان و ... ) صورت نپذیرد و برای ترمیم حفره ایجاد شده ، نیاز است که ابتدا بخش عمده ای از سطح باند برداشته شود و پس از پر کردن فرو چاله ، مجددا سطح باند ترمیم شود. هنگامی که باند فرودگاه غیر فعال شد ، عملا تمامی هواپیماهای فرودگاه بصورت اهداف قابل دسترسی و سهل الوصول در می آیند ؛ بدین ترتیب نیروی هوائی اسرائیل توانست در حملات بعدی ، با شکار هواپیماهای زمینگیر شده بر روی باند ، برتری مطلق هوائی را در عملیات خود در جنگ شش روزه بدست بیاورد. ادامه دارد ... ================== پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : در ادامه و اگر عمری باقی بود ضمن معرفی کارنامه عملیاتی این نیرو در جنگ های مختلف و همچنین معرفی تک تک هواپیماهای موجود در ناوگان این نیرو ؛ اطلاعات و تصاویر دیگری نیز از این نیرو در اخیار دوستان قرار خواهیم داد.
-
2 پسندیده شدهادعا یا واقعیت سرنگونی استراتوفورترس در افغانستان کابل : در روزهای میانی آوریل 2019 ، شبه نظامیان طالبان با انتشار خبری عجیب ، مدعی شدند که یک فروند بمب افکن سنگین B-52H نیروی هوایی ارتش ایالات متحده را برفراز آسمان ولایت هلمند ( ناحیه وشیر ) هدف قرار داده و سرنگون نموده اند که این منجر به کشته شدن تمامی خدمه این هواگرد شده و درصورتی که این خبر تایید شود ، نخستین تلفات انسانی قابل توجه رزمی ارتش آمریکا در قرن بیست و یکم و همچنین اولین مورد سرنگونی این بمب افکن کهنسال در هزاره جدید در کارنامه نیروی هوایی این کشور به ثبت رسیده است . گونه H از بمب افکن بی-52 ، درواقع پیشرفته ترین نمونه در حال خدمت از این هواگرد رزمی است که سابقه عملیاتی آن به جنگ ویتنام در دهه شصت و هفتاد میلادی قرن گذشته برمیگردد و در بسیاری از ابعاد ، تبدیل به یک نماد برای فناوری غربی ، بویژه در حوزه بمب افکن ها محسوب می شود . این بمب افکن ، گرچه در ابتدای امر ، صرفا" حجم عظیمی از مهمات سقوط آزاد را برای اجرای تاکتیکهای بمباران فرشی حمل می نمود ، اما بتدریج و با پیشرفت فناوری ، قابلیت حمل ترکیبی از پیشرفته ترین مهمات دورایستا را بدست آورد که به کاربران آن اجازه می داد تا درفواصل چند هزار کیلومتری ، با ارائه ویژگی های نظیر قابلیت اطمینان بالا ، سادگی ، هزینه های تعمیر و نگهداری ، اهداف مورد نظر را با دقت بالایی مورد هدف قرار دهد . با این وصف ، گرچه ادعای طالبان هنوز از سوی مقامات مسئول نیروی هوایی تایید نشده ، اما در صورت صحت اخبار منتشرشده ، این رویداد ، تبدیل به یک واقعه بی سابقه خواهد شد . این خبر که تنها به فاصله 48 ساعت پس از حمله شبه نظامیان طالبان به یک کاروان نظامی ارتش آمریکا در نزدیکی پایگاه هوایی بگرام که به کشته شدن تعدادی از نظامیان این کشور منجر شد ، منتشر گردید ، نشاندهنده توسعه توانایی رزمی طالبان به نظر می رسد واینکه این گروه ظاهرا" به منبع جدیدی برای تهیه تسلیحات جدید نظیر سامانه های دید درشب و همچنین سیستم های دفاع هوایی پیشرفته تر دست پیدا نموده اند که بدانها اجازه میدهد تاکتیکهای رزمی پیچیده تری را به نمایش گذارند . در این ارتباط ، ارتش آمریکا ، به بهانه های مختلف ، روسیه ، پاکستان و ایران را متهم به حمایتهای آشکار و نهان از این گروه نموده که هر کدام از این سه کشور ، این اتهامات را قویا" رد نموده اند . از سویی دیگر ، فلسفه ارتقاء نمونه های اولیه استراتوفورتس به گونه H ، پرهیز از اجرای حملات در بردهای میانبرد و کوتاه برد و تمرکز براستفاده از مهمات دورایستای هدایت دقیقی نظیر AGM-86 محسوب می شد . با این وجود ، حتی درصورت هدف قرارگرفتن یا ازکار افتادن یک یا دو پیشرانه از مجموع 8 پیشرانه این بمب افکن ، خدمه از آموزشهای کافی برای کنترل هواگرد و بازگشت به پایگاه برخوردار بوده و این مساله ( قابلیت بقاء در میدان نبرد ) برای بی -52 میراثی برجای مانده از ویتنام بشمارمی آید ، ضمن اینکه درسالهای اخیر ، نیروی هوایی ارتش ایالات متحده ، تمامی بی-52 های موجود را به سامانه های جنگ الکترونیک پیشرفته به منظور مقابله با تهدیدات گسترش یافته تکثیر تسلیحات ضد هوایی دوش پرتاب ، مجهز نموده است. در هرصورت ، آنچه که ادعای طالبان در خصوص ساقط نمودن این هواگرد رزمی را دچار ابهام می کند ، این است که ساقط نمودن این بمب افکن نیازمند شلیک های پیاپی و مستقیم به پیشرانه ها یا بدنه بواسطه خنثی سازی تدابیر الکترونیکی موجود در استراتوفورترس خواهد بود . در هرصورت ، تا کنون ( 11آوریل 2019) دولتهای افغانستان و ایالات متحده ، هنوز واکنشی به این خبر نشان نداده اند . صرفاً برای میلیتاری / مترجم MR9 بن پایه 1- گونه H از بمب افکن بی -52 ، درحقیقت نمونه ارتقاء یافته ای از مدل G بشمار میرود که مشخصه اصلی آن ، تعویض پیشرانه ها و نصب موتورهای TF-33.P3 است . در مجموع ، تا 26 اکتبر 1962 ، نزدیک به 102 فروند از گونه H تولید شد که در طول ارتقاء های انجام شده ، سامانه های پرتاب چف ADR-8 ،سامانه هدفیابی لایتینینگ ، غلاف هدفگیری اسنایپر و رایانه مرکزی IBM AP-101 بدان اضافه گردید.
-
2 پسندیده شدهبا توجه به تصاویر اولین محموله راکت انداز TOS-A1 روسها این سامانه های راکت انداز ای را برای عربستان بروز رسانی کرده اند. به نظر می رسد راکت اندازها TOS-A1 عربستانی به یک واحد تهویه مطبوع مجهز شده اند، که با توجه به آب و هوای گرم و خشک صحرایی عربستان وجود یک واحد تهویه مطبوع شرایط محیطی را برای خدمه راکت انداز TOS-A1 آسان تر می کند. بخش اضافه شده به سامانه راکت انداز TOS-A1 که به نظر می رسد یک واحد تهویه مطبوع باشد.
-
2 پسندیده شدهنتیجه تقریباً نهایی انتخابات مجلس اسرائیل : بدین ترتیب احزاب میانه و چپ گرا (که چهار حزب عرب را نیز شامل می شود) در مجموع 55 کرسی از 120 کرسی کنست را بدست آوردند و 65 کرسی دیگر به احزاب راست گرا رسید. پس اگرچه نتانیاهو و حزب لیکود نتوانست کرسی بیشتر از رقیب خود گانتز و ائتلاف آبی و سفیدها بدست آورد، اما به دلیل کسب اکثریت کرسی ها توسط جناح راست، نخست وزیر آتی اسرائیل خواهد بود. احزاب عرب هم در مجموع 10 کرسی که سه کرسی کمتر از دوره قبل بوده است، را بدست آوردند. مشارکت این دوره از انتخابات نیز 68% بود که نسبت به دوره گذشته، 4% کاهش داشته و در حد دو دوره قبل (انتخابات سال 2012) بوده است. در آخر نکته ای که خدمت دوستان عرض شد را اینجا نیز یادآور می شوم. دو حزب کادیما (Kadima) که دو نخست وزیر قبل از نتانیاهو از این حزب بودند (آریل شارون و ایهود اولمرت) و هاتنوعا (Hatnuah که از کادیما در سال 2012 انشقاق پیدا کرد) به رهبری تزیپی لیونی (وزیر امور خارجه اسرائیل در دولت اولمرت و رهبر حزب کادیما تا قبل از انشقاق) در این دوره، از رقابت انصراف دادند و در انتخابات شرکت نکردند که این امر در جای خود نیاز به توجه و بررسی بیشتر توسط دوستان دارد. کادیما از سال 2015 و پس از کناره گیری شائول موفاز (که در سال 2012 جایگزین لیونی شده بود)، عملاً از قدرت فاصله گرفته است. اما هاتنوعا به دلیل اینکه حزب کارگر به مانند گذشته، حاضر به ائتلاف با هاتنوعا نشد، ترجیح داد در این دوره مشارکتی نداشته باشد. در انتخابات سال 2015، دو حزب کارگر و هاتنوعا با تشکیل ائتلاف و تحت عنوان اتحاد صهیونیستی (Zionist Union)، اصلی ترین رقیب حزب لیکود بودند و موفق به کسب 24 کرسی شدند. با تشکر از شما؛ امکان دارد برای «دوری از سیاست عقلانی»، مصادیقی را بفرمایید و بیشتر توضیح بدهید که چه مواردی مدنظر شماست؟ همچنین آیا در این سال ها که مذاکرات صلح در جریان بوده است، نتانیاهو در رأس قدرت حاضر نبوده و فردی میانه رو به دنبال مذاکرات صلح بوده است؟ آیا وی به دنبال «عدم ایجاد صلح» است و یا گرفتن امتیاز بیشتر در هنگام ضعف رقیب (بدیهی ترین اصل حفظ منافع در عرصه سیاست)؟ اگر امکان دارد نظر خود در این زمینه را نیز بیشتر تشریح بفرمایید. در آخر، نتانیاهو یک چهار سال در زمان کلینتون، نخست وزیر اسرائیل بود و یک ده سالی هم تا الان (از زمان اوباما تا ترامپ) نخست وزیری را تجربه کرده است. آیا تاکنون آشنایی ما با سیاست های وی (که بیش از 14 سال در قدرت بوده و در تقابل با ما)، در بهبود اوضاع به نفع ما تأثیر خاصی داشته است که از نظر شما با این انتخاب جدید، قرار است اوضاع به ضرر اسرائیل و به نفع ما شود؟
-
1 پسندیده شدهبنام خداوند بخشنده مهربان شاهین های صحرای نِقِب (نگاهی به نیروی هوائی اسرائیل از گذشته های دور تا به امروز) با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست. در میان کشورهای خاورمیانه، باید بپذیریم که یکی از قدرتمندترین و خطرناک ترین نیروهای هوائی منطقه را ، کشور متخاصم ما یعنی رژیم صهیونیستی دارا می باشد. با توجه به ضرورت شناخت عمیقتر و دقیقتر از این دشمن بالقوه کشورمان ، تصمیم گرفتم تا با اجازه اساتید و صاحب نظران انجمن ، یک تاپیک تخصصی و جامع در خصوص آشنائی هر چه بیشتر با نیروی هوائی اسرائیل ایجاد کنم تا در اینجا ضمن بررسی ضمنی و گذرای انواع تسلیحات و بخش های گوناگون این نیرو ؛ با تاریخچه و کارنامه عملیاتی نیز بیشتر آشنا شویم. نگارنده پیش از این هم در یک تاپیک نسبتا مُفَصَل ، مشابه این تحقیق را در خصوص نیروی هوائی عراق از گذشته های دور تا به امروز ، انجام داده است که از علاقمندان به شناخت نیروهای هوائی برتر خاورمیانه ، برای مطالعه آن دعوت می نمایم. بدیهی است که این تاپیک که حاصل تحقیقات انفرادی بنده است ، خالی از خلل و اشکال نخواهد بود. به همین دلیل از شنیدن نقطه نظرات کارشناسی دوستان و صاحب نظران گرامی در این حوزه شدیدا استقبال می نمایم. بخش هائی که در این تاپیک به تدریج مورد بررسی قرار خواهند گرفت عبارتند از : معرفی هواپیماها و هلی کوپترهای رژیم صهیونیستی تاریخچه تشکیل این نیرو جنگ ها و عملیات هائی که این نیرو در آن حضور فعال داشته ساختار اداری و فرودگاه ها و ... قبل از ورود به بحث اصلی تاپیک و با نیت ایجاد یک شناخت کلی از این نیرو ، چند تصویر متفرقه از نیروی هوائی اسرائیل خدمت دوستان قرار میدهیم: ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : از بخش بعدی و به تدریج به معرفی تعدادی از هواپیماهای مورد استفاده در ارتش صهیونیستی میپردازیم. ------------------------------ ترجمه و گردآوری : مهران 55 مالکیت معنوی : بازنشر مطالب این تاپیک فقط با ذکر Military.ir به عنوان منبع مجاز است. منابع : ویکیپدیا ، میلیتاری و ...
-
1 پسندیده شدهکه زیر کولر با خیال راحت یونی ها رو قتل عام کنند و حتی یک قطره عرق هم نریزند
-
1 پسندیده شدهترامپ: پیشتازی نتانیاهو در انتخابات نشانه خوبی برای صلح است به گزارش رویترز، دونالد ترامپ، رئيسجمهور آمریکا در سخنانی در کاخ سفید پیشتازی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائيل در انتخابات پارلمانی این کشور را "نشانه خوبی برای صلح" خواند. اردوی راستگرایان پیرامون نتانیاهو در انتخابات پارلمانی اسرائیل برنده شده است. با توجه به پیروزی احزاب راست و مذهبی، نتانیاهو میرود تا برای بار پنجم نخست وزیر اسرائیل شود. نتیجه نهایی و رسمی انتخابات شامگاه پنجشنبه یا بامداد جمعه اعلام میشود.
-
1 پسندیده شدهعرض سلام و ادب. با تشکر از پاسخ خوب شما؛ اگه اجازه بدهید بنده نیز نظرم را درمورد فرمایشات شما عرض کنم : این موضوع، به نتانیاهو برنمی گردد. کما اینکه اسرائیل تا همین دو سال پیش هم اگر جایی را می زد یا کسی را ترور می کرد (در عصر همین نتانیاهو)، نه تأیید می کرد و نه تکذیب. از ترور محمود المبحوح در دبی (آن هم با پاسپورت دیگر کشورها) و ترور فرماندهان حزب الله لبنان در چندین نوبت در دوران جنگ سوریه گرفته تا ترور کسانی که مثلاً آزاد کرده بود (نظیر سمیر قنطار) و یا حتی بمباران پایگاه ها و فردوگاه های سوری در هنگام انتقال و یا تخلیه محموله ها. تمامی این موارد در زمان نتانیاهو رخ داد و اسرائیل هم دقیقاً همین سیاستی که فرمودید را در پیش گرفت. تازه عملکرد وی در دهه نود و سیاست هایش در لبنان را هم می شود به این لیست بلند بالا اضافه نمود. پس موضوع، شخص و شخصیت نتانیاهو نبوده و نیست. مگر اینکه معتقد باشیم که یا وی عوض شده است و یا اینکه پیر و خرفت شده و روی رفتارش تأثیر گذاشته است که به نظرم این گزینه ها بسیار ساده انگارانه بوده و بعید می دانم مدنظر شما باشد و شما این رفتار را جزو ویژگی های فردی وی در نظر گرفته اید. داستان از نگاه بنده چیز دیگری است. اعلام علنی این کارها، به نظر می رسد در راستای سیاست جدید وی در تقابل مستقیم با ایران باشد که کار از پیغام و پسغام غیر مستقیم، به مستقیم کشیده شده است. به عبارتی ما این جدیت را در گذشته، در زمان ناصر نیز دیده ایم که اسرائیل هرگاه نیاز بود جدیت خود را نشان دهد، کارهایی علنی انجام می داد و عملاً هم اعلام می کرد به دلیل سیاست های بعدی. بحث این موضوع طولانی است و نیازمند پست و فضایی جدا. اما توصیه می کنم اگر معتقد به این هستید که این مدل اعلام ها، ویژگی فردی نتانیاهو است، تاریخچه آن را یکبار مرور بفرمایید. شاید به نظر دیگری رسیدید. اجازه بدهید این فقره را با شما با جدیت مخالفت کنم. چون از قضا هرکس که با مدل سخنرانی های وی آشنا است، می داند که وی از گذشته تاکنون، عادت به استفاده از تصاویر (به عنوان یکی از تاکتیک های تأثیرگذار سخنرانی) داشته و هنوز نیز از این سیاست برای اثرگذاری بیشتر روی مخاطب استفاده می کند. به عبارتی با استفاده از تصاویر در زمان سخنرانی، می توان اثربخشی و هم افزایی نفوذ پیام را بشدت افزایش داد و البته مهم است که چطور و از چه تصویری استفاده شود. نتانیاهو در این زمینه تبحر دارد و در موارد مختلفی از این تاکتیک استفاده نموده است که از قضا چندی پیش یکی از خبرگزاری های داخلی (و یا شاید هم بی بی سی فارسی. دقیقاً بخاطر ندارم کدامیک) تحلیلی بر روی این کار نتانیاهو نوشته و تاریخچه این گونه کارهای وی را نیز درآورده بود که با جستجویی در فضای وب می توانید بدان دست یابید (اگر پیدا نکردید بفرمایید شب از آرشیوم آن را پیدا کرده و تقدیمتان کنم). خلاصه امر اینکه تاکتیکی که از نظر شما، ضعف نتانیاهو می باشد، جزو یکی از تاکتیک های موثر سخنرانی است و به اشکال مختلفی هم پیاده می شود (یک نمونه ساده آن را در دوران دانشگاه در قالب ارائه های دانشگاهی حتماً خودتان انجام داده اید.). حالا اینکه هر وقت وی عکسی را نشان می دهد، رسانه های ایرانی و برخی دیگر در فضای مجازی آن را ترول می کنند، دلیل بر درست یا غلط بودن آن نمی شود و نیز آن هایی که باید از این اقدام تأثیر بپذیرند هم قطعاً دنبال کننده چنین ترول هایی نیستند. منهای این که این مواردی که فرمودید را نتانیاهو با چندین سیاست مختلف پیاده کرده است و نه یک سیاست مشخص (که از نظر شما تهدید به جنگ است)، اما باید عرض کنم که از قضا هم نتانیاهو و هم ترامپ، دقیقاً فهمیده اند که کجا را باید نشانه بگیرند. ریشه ماندگاری فلسطینیان از گذشته تا امروز، بحث حمایت های معنوی و بخصوص و بخصوص و بخصوص مالی اعراب از این کشور بوده است. البته طبیعتاً آن هم برای رضای خدا نبوده است. ولی در کل همین کمک های مالی و معنوی و حتی بعضاً تسلیحاتی آن ها بوده است که امکان اداره دولت را به ایشان داده است. بطور مثال می خواهم یادآور شوم وضع غزه را تا قبل از سال 2007 که در دست دولت خودگران بود و پس از آن که حماس غزه را تسخیر نمود و دولت موقت را اخراج، عربستان اعلام کرد کمک های خود به دولت در غزه را قطع می کند و همین باعث شد که حماس از پس هزینه های غزه برنیامده و مشکلات پشت سر هم بر سر آن نازل شود که بحران اقتصادی امروز غزه (که بعضاً باعث تظاهرات هایی هم شده است) محصول بذر همان سال هاست. البته در این چند سال ایران تلاش زیادی نمود که با حاتم بخشی، این مشکل بوجود آمده توسط عربستان را جبران نماید. یعنی هزینه کرد نه برای تسلیح و تجهیز غزه و مبارزه علیه اسرائیل؛ که برای جبران کمبود بودجه برای اداره معمول آن که عملاً باعث افزایش بیش از معمول هزینه برای ایران و البته عدم دریافت منفعت متقابل از بابت اثرگذاری نظامی حماس بر روی اسرائیل شده است. بالعکس هر سال که می گذرد، دولت حاکم در غزه، دست به عصاتر پیش می رود و تا جایی که می تواند از سیاست های ماجراجویانه علیه اسرائیل تا حد توان پرهیز می کند و همین موضوع نیز یکی از موارد اختلاف نظر ایران و حماس بوده است (حتی قبل از جنگ داخلی سوریه). تلاش های ایران برای سرمایه گذاری روی دیگر گروه های فلسطینی در غزه را نیز خودمان بهتر می دانیم و این هم چیزی است که از قضا در این سال ها ما هم علنی کرده ایم (و البته دلیل آن نه پیر و یا عوض شدن رهبران سیاسی و نظامی مان، که به دلیل تغییر پیام و روش ارسال آن بوده است.). اگر اسرائیل امروز موفق شود حمایت های مادی و معنوی اعراب را از فلسطین قطع نماید، به این معنی است که دولت های فلسطینی (و به تبع آن افکار عمومی مردم) تحت فشار قرار خواهند گرفت برای به رسمیت شناختن اسرائیل و یا راه سختی و بدبختی واقعی. به عبارت ساده تر، برخلاف شما اسرائیل دو گزینه پیش پای ایشان قرار می دهد. اگر امروز نتانیاهو سیاست های گذشته در قبال فلسطینیان را برای مذاکرات صلح پیاده نمی کند، دلیل آن هم نه ضعف سیاست های وی، که دقیقاً تغییر زمین بازی است. در گذشته این همراهی عربی و غربی با موضوع صلح وجود نداشت و اساساً یکی از شروط صلح که امریکا روی آن پافشاری می کرد، بازگشت اسرائیل به مرزهای قبل از 1967 میلادی و نیز اجرای همان مصوبه جامعه ملل در سال 1947 درخصوص اورشلیم (بیت المقدس) و نیز تخلیه شهرک های اسرائیل در مناطق فلسطینی ها بوده است. امری که از همان ابتدا نتانیاهو با آن مخالف بود (اولمرت و شارون از قضا انعطاف بیشتری روی این زمینه داشتند.) و اکثریت اسرائیل نیز با وی هم نظر بودند و اساساً این موضوع، یکی از تبلیغات اصلی نتانیاهو بود که با کمک آن بر کادیما غلبه کرد. اما طبیعتاً وی نیز می دانست که می بایست امتیازاتی بدهد برای صلح. ولی می خواست تا حد امکان، این امتیازات اندک و کم ارزش باشد. امروز اگر نتانیاهو می خواهد همان امتیازات حداقلی را هم ندهد و یا بسیار بسیار کمتر از آن را بدهد، تنها به این دلیل است که موازنه بشدت به نفع اسرائیل تغییر نموده است و اسرائیل از موضع پیروز دارد مذاکره می کند و زمان کاملاً به نفع وی پیش می رود؛ برعکس طرف فلسطینی. اگر نظر شما این است که این موضوع باعث متحد شدن فلسطینیان در موضع مقاومت می شود باید عرض کنم که متأسفانه از این امر خبری نیست. به رگ گردن باد کردن های جناب محمود عباس و دیگر فتح ای ها چندان توجه نفرمایید. متأسفانه ایشان اهل مقاومت نیستند و داستان مقاومت از نظر آن ها سال هاست که تمام شده است (تلاششان را کرده اند و به بی نتیجه بودن آن رسیده اند از نگاه خود!). امروز تمام تلاششان بر روی احیای سرزمین عرب نشین در فلسطین طبق مصوبه جامعه ملل است و دیدیم که چند سال پیش تمام تلاششان را کردند که به عنوان عضو ناظر در سازمان ملل پذیرفته شوند. امری که در گذشته حتی طرح آن را نیز فلسطینی ها خیانت آمیز می دانستند. اما دیدیم که آن را جشن هم گرفتند. البته طبیعتاً بخشی از مردم فلسطین، تنها راه را مقاومت می دانند (مانند موضع ایران). اما متأسفانه این آمار سال به سال دارد کمتر و کمتر می شود. سیاست امروز نتانیاهو این است که نه تنها به فلسطینی ها امتیاز خاصی نمی دهد، بلکه حقوق بیشتری را هم سلب می کند تا فردای روز، آن حقوق سلب شده را به عنوان بخشی از وجه المصالحه پرداخت نماید و حداقل امتیاز را بدهد (چیزی شبیه به داستان هسته ای و مذاکره و مصالحه بر سر چیزی که قبلاً در گذشته اصلاً وجود هم نداشت!). البته من مشکلی در این نگاه نمی بینم که امیدوار باشیم این سیاست نتانیاهو، نه تنها به صلح نیانجامد، بلکه با رفتن اعراب از این بازی و تنها ماندن دو سه کشور مثل ایران و سوریه (اگر فرض کنیم پای کار باشد که تجربه نشان داده است نیست) و لبنان (آن هم حزب الله)، فلسطینیان بیشتر به سمت مبارزه و مقاومت پیش بروند. بالاخره این هم یک فرضیه است و قابل بررسی. اما اگر وجه مقابل آن باشد و صلح با اعراب، فلسطینیان را به این نتیجه برساند که واقعیت امر را بپذیرند و خود را خسته نکنند، به نظر می رسد که نتیجه ی نامطلوبی برای ما حاصل می گردد. در هر صورت این گزینه ای است که به نظرم باید مستقل از این بحث و با دقتی بیشتر مورد بحث و بررسی قرار گیرد. از بابت اطاله کلام عذرخواهی می کنم. -------------------------------------------------------------------------------- پ.ن : موارد مطرح شده به معنی «نفی اصل و حق مقاومت مردم فلسطین» نبوده و نیست. بلکه تحلیلی است بر روی نحوه تفکر فلسطینی ها و مواجهه شان با این قضیه با فرض صلح اعراب با اسرائیل که طبیعتاً مستقل از خواست و میل و نظر شخصی ماست. حال ممکن است درست و یا غلط باشد. وگرنه آرزوی ماست که ملت فلسطین یکبار در تاریخ با هم متحد شده و سرنوشتشان را خود رقم بزنند.
-
1 پسندیده شدهسلام علیکم البته استفاده از آنچه که Paradummy هم نامیده میشود ، از جنگ جهانی دوم شروع شد . اولین استفاده آن هم توسط واحدهای چترباز ورماخت برای تصرف سه کشور هلند ، بلژیک ( 10 ماه مه 1940 ) و لوگزامبورگ بود ، در اوت 1940 هم این چتربازهای عروسکی در جریان عملیات موسوم به "Abwurf Aktion" برای شبیه سازی حمله به اسکاتلند استفاده شد . اولین استفاده متفقین هم از این عناصر ، توسط ارتش بریتانیا در جریان عملیات رزمی در شمال آفریقا ( Siwa ) ، یک مورد استفاده در جریان عملیات Hasty در ایتالیا ، حمله به ماداگاسکار ( تحت فرمان ویشی ) درجریان عملیات موسوم به Ironclad و..... تا عملیات نرماندی به منظور فریب واحدهای مدافع ورماخت ... پی نوشت: شرح کاملی در خصوص استفاده از این تاکتیک فریب در کتاب " حصاری از دروغ " نوشته آنتونی کیو براون وجود دارد که قطعا" برای علاقه مندان عملیات فریب جالب توجه هست .
-
1 پسندیده شدهبسم الله................ 18 فروردین 1398 نیروهای خلیفه حفتر به صورت کامل فرودگاه طرابلس را تصرف کرده ودر حال فشار آوردن برای ورود به شهرکهای حومه ایی طرابلس هستن . با توجه به ویدئو های منتشر شده درگیریها در حومه عین زاره در جریانه و تقریبا فاصله تا شهر 18 کیلومتراست . نیروهای زیادی در حال ارسال به حومه طرابلس هستن تا حمله نهایی آغاز شود . نیروهای وفاق ملی هم در حال جمع کردن متقابل نیرو خود برای شروع ضد حمله و متوقف کردن پیشروی خلیفه حفتر هستن فرودگاه طرابلس و پل منتهی به شهر طرابلس ارسال نیروهای بیشتر به همراه اسکورت هوایی به سمت طرابلس + خودرو منهدم شده نیروهای خلیفه فرود نیروهای چتر باز خلیفه حفتر در پشت خطوط نیروهای وفاق ملی البته از نوع آدمک برای ترساندن این نیروها ( راحت میشد یک عملیات واقعی رو به این ترتیب انجام داد. اول ادمکها در مکان فریب و بعد نیروی اصلی در مکان اصلی . در درگیریهای گذشته در جنگ دوم و حتی جنگ خودمون از این اقدامات میشد البته در اونجاها معمولا اسرا رو پایین میریختن . به نقل از یک افسر اسیر بعثی ارتش عراق در سال اول جنگ در حومه دزفول از این روش استفاده کرد البته تنها منبع هم همین اسیره بود چون هیج جای دیگه تا حالا به این موضوع برخورد نکردم )
-
1 پسندیده شدهدر اینکه شاهان ابتدایی هخامنشی یک سر و گردن بالاتر از شاهان انتهایی بودند تقریبا شکی نیست . اما همین اردشیر دوم در بعد عملکرد خارجی و حتی داخلی خوب عمل کرد اما تند روی های او در بعد داخلی واقعا شرایط را برای هخامنشیان سخت کرد . درباره نبردهای نیابتی هم به این شکلی که شما فرمودید اطلاع دقیقی نداشتم که اینک آموختم و در اولین فرصت بر رویش تحقیق خواهم کرد . پی نوشت - خارج از بحث انجمن من یکی امیدوارم روزی این سینماگران پر ادعای ما دست به کار شوند و به جای ساخت فیلم های چرند لااقل برای بخش هایی از تاریخ ایران چند فیلم سینمایی بسازند (حالا سریال نمی خواهیم) . یکی از این زمان های تاریخی که به نظرم می تواند جذابیت بسیاری داشته باشد همین دوران سلطنت اردشیر دوم هستش.
-
1 پسندیده شدهاولین جت آموزشی-رزمی تولیدی/مونتاژ عربستان در مراسمی رونمایی شد. ما هم هر ۶ماه یه بار اف ۵ رو رنگ میکنیم و با نامی جدید به عنوان اختراع ثبتش میکنیم. پ.ن: ناگفته نماند که بعضی از قطعاتش در خود عربستان تولید میشوند. https://www.instagram.com/p/Bvt6gISB0qQ/?utm_source=ig_web_button_share_sheet
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست ، با پوزش بخاطر تاخیر و وقفه ای که در این تاپیک پیش آمد و ضمن تشکر ویژه از جناب MR9 گرامی و امیرحسین عزیز بخاطر مطالب ارزنده ای که در این تاپیک ارائه نمودند ، بحث آشنائی با نیروی هوائی رژیم صهیونیستی رو به اتفاق هم ادامه میدهیم: جنگ شش روزه (1967) میراژ-3 فرانسوی ، در خلال جنگ 6 روزه یکی از نقاط عطف و اثبات کننده برتری IAF (نیروی هوائی اسرائیل) بر نیروهای هوائی کشورهای عربی همجوار این رژیم ، جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل است. در خلال این جنگ ، ظرف 3 ساعت اولیه نخستین روز جنگ (5 ژوئن 1967) ، نیروی هوائی اسرائیل با اجرای عملیات تمرکز ( یا Operation Fucus)، نیروهای هوائی کشورهای عربی متخاصم با خود را فلج نمود. بطوری که در تمام ایام باقی مانده از جنگ توانست برتری مطلق هوائی خود را بر حریف دیکته کُند. پس از این عملیات بود که نیروهای زرهی ارتش اسرائیل بدون داشتن هیچگونه تهدید هوائی ( اصطلاحا مواجه با آسمان صاف) توانستند به مبارزه و نبرد با ارتش های عربی سوریه ، مصر و اردن بپردازند و پیروزی های مهمی هم کسب کنند. هلی کوپترهای Sikorski S-58 در خلال جنگ شش روزه نیروی هوائی این رژیم هم در ایام باقی مانده جنگ ، بدون داشتن نگرانی از تهدید در آسمان ، با خیال راحت به پشتیبانی از نیروهای زمینی پرداختند و عملیات های متنوعی از قبیل حمایت از نیروهای خودی ، ضربه به ارتش های مهاجم زمینی دشمن و پیاده کردن نیرو در پشت خطوط دشمن بوسیله هواپیما و هلی کوپتر را با فراغ بال کامل انجام دهند و در نهایت ارتش اسرائیل توانست پس از شکست دادن ارتش های عربی ، بخش هائی از خاک هر سه کشور عربی را نیز به اشغال خود آورد. عملیات هوابرد و پیاده کردن چترباز توسط Nord 2501 IS اسرائیل در جنگ شش روزه Sud Aviation Vautour اسرائیلی در حال پشتیبانی نیروهای زمینی هلی کوپتر Super Frelon صهاینه در حال پشتیبانی نیروهای پیاده و زرهی در خلال این نبرد ، جنگنده های اسرائیلی ؛ با یک حمله غافلگیر کننده ، موفق شدند که اکثر هواپیماهای نیروی هوائی مصر را در حالی که هنوز بر روی زمین قرار داشتند ، نابود کنند. این عملیات که از مدتها قبل از شروع جنگ با اسم رمز Muked طرح ریزی شده و بارها تمرین و مرور شده بود ، مستلزم یک برنامه ریزی دقیق برای رسیدن تمامی هواپیماهای مهاجم بصورت همزمان به فرودگاه های مصر (11 فرودگاه درنقاط مختلف مصر) بود تا اصل غافلگیری ناگهانی به بهترین شکل رعایت شود و هواپیماهای آلرت مصری حتی فرصت برخواستن از باند برای دفاع را پیدا نکنند. در پایان روز نخست ، با کشیده شدن پای سایر کشورهای عرب همسایه به این جنگ ، همین اتفاق هم در خصوص نیروی هوائی سوریه (فرودگاه های دمشق ، دمیر و Seikel) و نیروی هوائی اردن (فرودگاه های امان و Mafrak) هم به وقوع پیوست. گستره این عملیات تا بدانجا پیش رفت که حتی فرودگاه های غربی کشور عراق (مشهور به فرودگاه های H3) هم از این برنامه تهاجم ضربتی صهاینه ، بی نصیب نماندند و مورد تهاجم جنگنده ها و بمب افکن های اسرائیلی قرار گرفتند. در پایان جنگ شش روزه ، اسرائیل ادعا نمود که در مجموع توانسته است که 452 هواپیمای جنگی کشورهای عربی را نابود نماید که از این تعداد 79 فروند از هواپیماهای عربی در نبردهای هوائی و یا توسط پدافند صهاینمه منهدم شدند. (مابقی بر روی زمین و در فرودگاه ها از بین رفتند). در مقابل این تعداد ، صهاینه فقط 49 فروند از هواپیماهای خود را در خلال این نبرد هوائی از دست دادند. Dassault MD-450 Ouragan ساخت فرانسه در سازمان رزم صهاینه در این جنگ Dassault Super Mystere فرانسوی اسرائیل در جنگ شش روزه بعد از عملیات چشمگیر جنگنده های اسرائیلی در خلال جنگ شش روزه بود که دولت لیندون جانسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) ، در سال 1968 ، تصمیم به فروش جت های جنگنده پیشرفته F-4 فانتوم به اسرائیل گرفت. در طی این اقدام بود که برای اولین بار دولت آمریکا قرارداد فروش تجهیزات نظامی پیشرفته آمریکائی به دولت اسرائیل را به انجام رسانید. اقدامی که تاکنون هم دوام داشته است. لیندون جانسون ؛ رئیس جمهور وقت آمریکا ادامه دارد ... ================== پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : بنا داشتم که به عملیات تمرکز هم در همین پست بپردازم و حتی مطلب اش رو هم ترجمه و آماده کردم ؛ اما بخاطر جلوگیری از طولانی شدن این پست ؛ تصمیم گرفتم که شرح کاملتری از عملیات تمرکز رو در پست آینده تقدیم شما عزیزان کنم. پ.ن 3 : در ادامه و اگر عمری باقی بود ضمن معرفی کارنامه عملیاتی این نیرو در جنگ های مختلف و همچنین معرفی تک تک هواپیماهای موجود در ناوگان این نیرو ؛ اطلاعات و تصاویر دیگری نیز از این نیرو در اخیار دوستان قرار خواهیم داد.
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحيم با عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان ميليتاريست عملیات خروس مقدمه - عمليات تارنگول يا به اصطلاح ( operations tarnegol يا عمليات خروس ) يكى از عمليات هاى موفق نيرو هوايى اسرائيل در جريان نبرد سوئز در 28 اكتبر سال 1956 به شمار ميرفت . در جريان اين عمليات يك فروند هواپيماى گلاستر نيرو هوايى اسرائيل موفق به ساقط كردن يك فروند ايلوشن نيرو هوايى مصر حامل اعضاى بلند مرتبه ستاد ارتش مصر در حال برگشت از سوريه به سمت مصر شد . هواپيماى گلاستر نيرو هوايى اسرائيل هواپيماى ايلوشن حامل اعضاى بلند مرتبه ستاد ارتش مص شرح عملیات - در 24 اكتبر سال 1956 در حالى كه اسرائيل ، بريتانيا و فرانسه در حال آماده شدن براى عمليات هاى قادش ( operation kadesh ) و عملیات تفنگداران ( operation musketeers ) بودند در همين زمان هم عبدالحكيم العامر وزير دفاع مصر و فرمانده وقت جنگ در حال تدارك بازديدى از اردن و سوريه بود . در سحر گاه روز 28 اكتبر درست روز قبل از عمليات مأمورين اطلاعاتى رژيم غاصب به اطلاعاتى دست یافتند که حاكى از اين بود که وزير دفاع مصر و ژنرال هايش در حال ترك دمشق به مقصد قاهره اند . خلبانان اسرائيلى در حال برنامه ريزى عمليات دست یابی به این اطلاعات بود كه برنامه ريزى هاى سرویس اطلاعاتی رژيم غاصب و نيرو هوايى اسرائيل جهت از بين بردن وزير دفاع مصرى و ژنرال هاى بلند مرتبه اش را آغاز نمود .نيرو هوايى اسرائيل در همين زمان سه فروند هواپيماى گلاستر كه قابلیت پرواز در شب را داشتند را زمان كوتاهى مانده به آتش بس دريافت نمود . اين جت هاى انگليسى اسكادران ١١٩ ام را تشكيل دادند . هواپيماى گلاستر در موزه نيروى هوايى اسرائيل در نيمه شب روز ٢٨ اكتبر تنها يك ساعت و نيم پس از دریافت خبر پرواز ايلوشن مصرى (حامل ژنرال هاى ستاد ارتش مصر) از دمشق ، جت هاى انگليسى باند فرودگاه را ترك و به سمت هدف خود با حداكثر سوخت و مخازن سوخت اضافى پرواز كردند . پس از مدتى خلبانان اسرائيلى دريافتند كه سوخت مخازن اضافى به اتمام رسيده و آن ها را رها كرده و به سمت غرب تغير مسير دادند . در ٢٠٠ كيلومترى ( ١٢٠ مايلى ) جنوب قبرس ( Cyprus) رادار هاى هواپيماهاى گلاستر ، متوجه هواپيماى هدف در فاصله سه مايلى در ارتفاع ١٠٥٠٠ پا شدند . هواپيماهاى اسرائيلى خود را آهسته به هواپيماى مصرى نزديك نمودند. سپس يكى از خلبانان اسرائيلى به هواپيماى مصرى شليك كرده و شاهد آتش گرفتن ايلوشن مصرى ميشود و ايلیوشن مصرى با سرعت ٤١٤ كيلومتر در ساعت در حال سقوط بود خلبان اسرايئلى خود را پشت هواپيماى مصرى قرار داده و تا ارتفاع هزار پايى شاهد سوختن ايلوشن باقی می ماند.پس از برخورد ايلوشن مصرى با آب ، هواپيماهاى اسرائيل كه از كمبود سوخت رنج مى بردند به پايگاه مبدأ بازگشتند . ژنرال عبدالحکیم العامر ؛ وزیر دفاع مصر در کنار جمال عبدالناصر روز بعد مأمورين اطلاعاتى اسرائيل متوجه شدند که عبدالحکیم العامر در هواپيما نبوده و در آخرین لحظات ، تصميم به تغير برنامه خود و ماندن در دمشق گرفته است. اينگونه شد كه ١٦ ژنرال بلند مرتبه مصر و 2روزنامه نگار مصرى توسط اسرائيل كشته شدند . تا چندين روز پس از سقوط هواپيماى مصرى ، هواپيما هاى دوكشور بر فراز محل سقوط ايلوشن گشت مى زدند . با تشكر فراوان از برادر گرامى جناب آقاى mehran 55 همچنين برادر گرامى جناب آقاى MR9
-
1 پسندیده شدهسلام آقا ارشیا . امیدوارم الان هر جایی هستین موفق باشین این تاس که ازش حرف زدین رو ما الان 8 سال بعد از این صحبتتون به خوبی چرخیدنش رو حس کردیم و تقریبا تمام چیز هایی که به ضررمون بود اتفاق افتاد و یا داره اتفاق میفته نمی دونم چطور اون صحبت ها رو کردین و بر چه مبنایی بوده اما تقریبا تمام پیش بینی هاتون درست از آب درامد . دوستی اعراب و اسرائیل -- روابط ایران و آمریکا -- اتحاد هرچند کم رنگ با روسیه و... خیلی جالب بود دوباره نظرات بچه های خودمونو اون اول ها می خونم daydreaming_new! یا حق :rose:
-
1 پسندیده شده[color=#0000ff]دوستان عزیز ، همانطور که خدمتتون عرض کرده بودم ، به تازگی کتابی روتحت عنوان وقتی که پلنگ خواب است مطالعه کردم که خاطرات سرهنگ خلبان حسین وکیلی از استاد خلبانان کبری هست ، به دوستان قول داده بودم که بخش هایی که از این کتاب رو که برام جالبه توی انجمن قرار دهم تا دوستان استفاده کنند ، البته پیشنهاد می کنم که دوستان کتاب رو خریداری و مطالعه کنند ، حالا برای آن دسته از دوستانی که فرصت کافی جهت مطالعه کل کتاب ندارند ، و به منظور نشر مساظل جنگ بخش هایی از اون رو اینجا می آورم ، لطفا کسانی که این مطالب رو کپی می کنند و در انجمن های دیگر قرار می دهند ،[/color] [color=#ff0000]منبع اصلی رو که کتاب وقتی پلنگ خواب است نوشته حجت شاه محمدی و منتشر شده توسط انتشارات سوره مهر ذکر فرمایند . [/color] [b]بخش اول : تیمسار سرلشگر منوچهر خسروداد [/b] در مجموعه هوانیروز ، آمریکایی ها از خسروداد به شدت می ترسیدند ، همین که خبر آمدن او به یکی از پادگان ها با مراکز آموزش هوانیروز می رسید به قول معروف همه ماست ها را کیسه می کردند . یک روز طی یکی از بازدید ها ، در حضور تمام دانشجویان خلبانی ، هنرجویان فنی ، اساتید ایرانی و نیروهای کادر ، در مراسم صبح گاه مطالبی را عنوان کرد که با توجه به زشتی کلمات ، همه آنها را نمی توانم بازگو کنم . اما در بحث خودکفایی و عدم وابستگی ، در مقابل چند آمریکایی حاضر در مراسم جملاتی را اظهار کرد که هنوز هم باورم نمی شود از زبان او جاری شده است . مسلما تمام کسانی که آن روز در مراسم صبح گاه حضور داشتند این اظهارات او را هنوز به یاد می آوردند ، او گفت : [color=#008000]( این پدر سوخته ها می گویند ، خلبان های ایرانی یک مشت چوپان هستند که از دهات آمدند . راست می گویند ، اما چشمشان کور است که ببینند همین چوپان ها دارند اساتید آمریکایی را آموزش می دهند . من به شما حقوق خوب می دهم تا خوب بخورید ، خوب بخوابید و خوب درس بخوانید و خوب یاد بگیرید ، خوب بپوشید و خانواده شما در رفاه کامل باشند برای این که تلاش کنید تا از اینها کار را یاد بگیرید ، تا این بی پدر و مادرهای مادر ق ......ه را که پول و نفت این مملکت را به یغما می برند بیرون کنیم . اینها مفت اینجا نیامده اند . من همین قدر که بدانم شما کار را یاد گرفته اید ، با لگد این مفت خورهای بی پدر و مادر را از مملکت بیرون می ریزم )[/color] حرفهایش را صادقانه می زد در آن زمان نیاز نبود برای ما جانماز آب بکشد ، از قدرت خوبی برخوردار بود و رو در روی آمریکایی ها حتی روسای شرکت بل و ژنرال های آمریکایی می ایستاد و حرفش را میزد . شاید همین حضور و قدرت او بود که موجب احترام ما می شد . اما این ما بودیم که با رعایت نکردن اصول اساسی فرهنگ و مذهبمان ، نخواستیم و نتوانستیم شایسته عمل کنیم. چهار سال پیاپی از نزدیک با کسانی کار کردم که مسلمان نبودند اما تعهد داشتند . عوامل شرکت بل واقعا در اجرای کار متعهد و با وجدان بودند و چماق بالای سر نیاز نداشتند ، در روزهایی که خودشان آموزش می دادند و خودشان امتحان می گرفتند ، آیا نمی توانستند در کارشان تقلب کنند و نیروی ضعیف تحویل ارتش بدهند ؟ به راحتی این کار برایشان امکان پذیر بود اما تعهدشان مانع از این کار می شد . خسرو داد در روش فرماندهی ، مدیر خوبی بود و از یگان و نیروهایش خوب دفاع می کرد و در عوض ، توقع داشت که ما هم مثل نیروهای آمریکایی خواسته هایش را برآورده کنیم . حسن ستاری یکی از خلبان های هوانیروز بود که قبل از انقلاب برخوردی با یکی از امرای ارتش داشت که شرح آن را زبان خوش می گویم : ( به من ابلاغ کردند که با یک فروند 206 یکی از امرای ارتش را به جایی برسانم ، وقتی او را دیدم ، پرسیدم مقصدش کجاست ؟ ، متاسفانه با تکبر خاصی گفت بعدا می گویم ، داخل هلی کوپتر که نشستم ، سوالم را دوباره پرسیدم ، این بار با چوب تعلیمی توی سرم زد و همان جواب را داد . موتور را که روشن کردم ، دوباره پرسیدم و او دوباره با تعلیمی اش توی سرم زد و همان جواب را داد . از زمین که بلند شدم باز سوالم را پرسیدم ، متاسفانه ذوق پرواز و مقام آنچنان ایشان را در خود گرفته بود که فکر می کرد تاکسی سوار است ، نه حرمت قایل می شد و نه به قوانین پرواز احترام می ذاشت . برای اینکه او را به نوعی سرزنش کرده باشم ، با چند بار جابجایی سریغ فرامین موجب شدم که هلی کوپتر تکان های شدیدی بخورد . این مسله که اتفاق افتاد ، ترسید و پرسید : جناب سروان اتفاقی افتاده؟ جواب دادم : بله متاسفانه هلی کوپتر دچار اشکال شده و باید برگردیم . ایشان که نمی خواست موقعیت دلپذیرش را از دست بدهد ، پرسید : آیا کاری از دستم بر می آید که انجام بدهم ؟ من هم یکی از سوییچ های بالای سرم را نشان دادم و گفتم اگر می خواهید به پرواز ادامه بدهیم باید تا مقصد این انگشتش را روی آن سوییچ نگه دارد. هم موقع رفتن و هم موقع بر گشت مجبوش کردم که این کار را بکند. موقع پیاده شدن رو کرد و گفت : به تیمسار می گویم که با چه هلی کوپتر خرابی مرا به پرواز برده ای تا شما و مسولان را تنبیه کند . چند روز بعد آجودان خسروداد مرا احضار کرد. حقیقتا ترسیده بودم و بر روی ادامه خدمتم خط قرمز کشیده بودم . وقتی به دفتر فرماندهی رفتم ، خسرو داد گفت : یکی از امرای ارتش را با هلی کوپتری به پرواز برده ای که اشکال داشته است . ایشان به من گفته اند این وسایلی که خریده ام به درد نمی خورد و باید آنها را پس بدهم . بعد از من توضیح خواستند و من هم تمام اتفاق را آنطور که بود برای ایشان تعریف کردم و آماده بودم تا دستور شدیدترین تنبیه را بدهد . بر عکس آنچه که فکر می کردم ، وقتی حرفم تمام شد ، خندید و گفت : حقش بوده ، برو سر کارت و نگران نباش کسی که برای خلبان من احترام قایل نمی شود و فرماندهی او را در پرواز به زیر سوال می برد و جواب سوالش را نمی دهد ، نباید از این بهتر باهاش برخورد کرد . قبل از پیروز انقلاب ، جضور و قدرت خسرو داد باعث شکوفایی هوانیروز شده بود و این در حالی بود که نیروی زمینی هیچ گاه نگاه مثبت و سازنده ای به هوانیروز نداشت . شاید اگر توسعه هوانیروز با انقلاب هم زمان نمی شد ، امروز این یگان می توانست خدمات بهتری به انقلاب و جنگ و کشور بکند . خاطره ای که خودم از برخورد با خسرو داد دارم این است که در زمانی که تازه پروازهای عملیاتی ام را هلی کوپتر 205 شروع کرده بودم ، مانوری در منطقه دارنگون شیراز برگزار شد ، صبح روز شروع عملیات ابلاغ کردند که با ستوان خسرو صالحی که خلبان یکم 205 بود به دارنگون بروم . بعد هم اطلاع دادند که تیمسار خسرو داد با هواپیما به فرودگاه شیراز خواهند آمد و باید از آنجا ایشان را به منطقه مانور ببریم. صالحی از خلبانان قدیمی هوانیروز بود و چندین بار اینگونه ماموریت ها را انجام داده بود پس تمام حواسم را جمع کردم و گوش به حرف های او سپردم : ( قبل ار فرود هواپیما ، ما باید موتور هلی کوپتر را روشن کنیم . هواپیما که وارد پارکینگ شد و موتورش را خاموش کرد ، ما باید پرواز کنیم و هلی کوپتر را نزدیک هواپیما ببریم . وقتی تیمسار خواستند سوار هلی کوپتر شوند ، من پیاده می شوم شما کنترل ها را در اختیار می گیرید تا تیمسار روی صندلی خلبان یکم بنشینند. با تعجب پرسیدم : مپر خودشان پرواز می کنند؟ صالحی بعد از اینکه به سوالم جواب مثبت داد ، توضیحاتش را این گونه دنبال کرد : تیمسار به عنوان فرمانده هوانیروز با تمام وسایل پرنده هوانیروز می تواند پرواز کند . برابر قوانین استاندارد پرواز ، باید با استاد خلبان یا خلبان یکم با تجربه پروازشان انجام شود تا اگر خدای نکرده هلی کوپتر دچار مشکل شد ، سالم روی زمین بنشینند. وقتی تیمسار روی صندلی نشست من در هلی کوپتر را می بندم و به طرف شما می آیم . شما هم وقتی تیمسار کلاه پروازشان را روی سرشان گذاشتند ، کنترل ها را در اختیارشان قرار داده و پیاده می شوید تا من جای شما بنشینم ، خودت هم می روی کابین عقب و قسمت پشت سوار می شوی . از زمان شروع پرواز تا برگشت حق صحبت با کسی را نداری و اگر همراهان تیمسار سوالی داشتند ، می گویی از من بپرسند. توضیحات صالحی کامل بود و سعی کردم به گونه ای رفتار کنم تا مورد ایراد قرار نگیرم. هواپیما که داخل پارکینگ شد ، هلی کوپتر را نزدیکش بردیم و طبق برنامه صالحی پیاده شد تا تیمسار را به سمت هلی کوپتر هدایت کند . من هم با دلهره فرامین را در اختیار گرفتم تا وقتی خسروداد کلاه پروازش را گذاشت ، آنها را تحویل او بدهم . وقتی رو صندلی نشست ، تعدادی از فرماندهان ارشد و معاونتهای هوانیروز در کابین عقب نشستند . ستوان صالحی بعد از اینکه مطمین شد که تیمسار کمربندش را بسته و کلاه پرواز را به سر گذاشته ، در را بست و به سمت من آمد . من هم منتظر بودم تا خسروداد فرامین را به دست گیرد تا طبق قرار جایم را به صالحی بدهم. زمانی که تیمسار کلاهش را گذاشت، به او سلام کردم و خواستم فرامین را در دست بگیرد ، جواب سلامم را داد اما فرامین را در دست نگرفت ، وقتی دیدم صالحی منتظر است تا من پیاده شوم ، با صدای بلند گفتم : ببخشید قربان ! کنترل ها با شما ، من خلبان دوم هستم . باید پیاده شوم تا خلبان یکم بنشیند . خونسرد جواب داد : نمی خواهد پیاده شوی ، خودت بنشین . صالحی هم هر چند لحظه یکبار با دست به پهلویم می کوبید تا پیاده شوم . به او اشارهکردم و گفتم : تیمسار می گویند ، پیاده نشو ، خودت بنشین . باورش نمی شد ، بازهم فشار آورد تا به خسرو داد بگویم و پیاده شوم ، اما دیگر جرات نداشتم که حرفم را تکرار کنم. صالحی که این طور دید ، به کابین عقب رفت و موضوع را با معاون خسرو داد در میان گذاشت ، او هم به اتفاق بقیه سرش را از بین دو صندلی جلو آورد و با صدای بلند گفت : قربان ایشان تازه خلبان شده . تجربه پرواز را ندارد ، طبق مقررات شما باید با یک نفر که ساعت پرواز بالا دارد پرواز کنید . خسرو داد با چشمانی خشم آلود نگاهش کرد و مشغول بازدید سوییچ ها شد ، معاونش برای بار دوم حرفش را تکرار کرد و جوابی نگرفت . دفعه بعد یکی دیگر از همراهانش موضوع را مطرح کرد ، خسروداد ، دستش را زیر گلوی او گذاشت و وی را به عقب هل داد و با عصبانیت فریاد کشید : سر جاتون بنشینید ، مگه خلبان نیست ؟ ! خودش باید پرواز کنه . من می خواهم همین تازه خلبان شده ها پرواز کنند . می خوام ببینم چقدر یاد گرفته ، عرضه داره فرمانده هوانیروز رو پرواز ببره یا پولای این مملکت رو به باد دادیم؟ چه موقع اینها باید تجربه پیدا کنند ؟ تمام کارها رو خودتون قبضه کردید و نمی ذارید جوونا خودشون رو نشون بدن . مانور مال ایناست و باید از حالا یاد بگیرن. خسرو داد هنگام بلند شدن از زمین ، چند بار تلاش کرد با برج مراقبت شیراز ارتباط برقرار کند و اجازه پرواز را بگیرد ، اما جوابی نگرفت ، دست آخر هم بدون اینکه موفق به کسب اجازه شود ، با چند ناسزای زشت ، از روی باند بلند شد ، حین برخاست زیر چشمی نگاهی به رادیو انداختم ، فرکانس ها درست بودند . آرام دست بردم و صدای آن را زیاد کردم . هم زمان صدای برج به گوشمان رسید که عاجزانه عذر خواهی می کرد و طلب بخشایش داشت ، خسرو داد هم هرچه بر زبانش آمد نثار روح اموات آن بیچاره کرد. [url="http://rahrovan-artesh.ir/topic/353-%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%BE%D9%84%D9%86%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AE%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%88%DA%A9%DB%8C/"]منبع[/url] لطفا با این[url="http://www.military.ir/forums/topic/26563-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF/"] تایپیک [/url]ادغام نشود ادامه دارد ...
-
1 پسندیده شده[b]عملیات بدر [/b] در تاریخ 20 اسفند 1363 برای اجریا عملیات بدر در منطقهای که پاسگاه برزگر نام داشت ، مستقر شدیم . عراقیها از سمت خودشان به طرف ایران ، روی آب های هورالهویزه جادهای به طول یازده کیلومتر زده بودند ، از طرف ما هم به طور پنهانی جادهای زده شده بود که فاصله را با جاده عراقی کم کرده بود. قرار بود طی عملیاتی سنگین و انجام پروازهای هلیبرد تعداد زیادی نیرو در ابتدای جادهای که از سمت عراق به داخل هور میآمد پیاده شوند. اولین هدف ، جاده و مسیر تدارکات ارتش عراق را به توپ بستن بود . هدف دوم پیوستن دو جاده به هم بود تا مسیر حرکت نیروهای خودی برای تصرف ساحل دشمن آماده شود. از همان قدم اول به مشکل برخوردیم ، نقشهای از هور در دست نداشتیم و نمی دانستیم جاده در کدام قسمت قرار دارد . بنا به اطلاعاتی هم که داده بودند ، نیروهای ترابری شده در محاصره قرار گرفته بودند . فشار زیاد که از دو طرف روی نیروها آمده بود مجبورمان کرد با همان اطلاعات اندک دست به کار شویم. در اولین ماموریت قرار شد تا یک تیم آتش ابتدای جاده و نیروهای عراقی در ساحل را مورد تهاجم قراردهد تا فشار کمتری به نیروهای خودی وارد شود . محمود بابایی چون در عملیات خیبر در آن منطقه پرواز کرده بود ، تا حدودی به مناطق هور آشنا بود . از خواستم جلو بیافتد و خودم هم به دنبالش به پرواز ادامه دهد. امام هرچه گشتیم ، اثری از جاده ندیدیم .سر درگم از بابایی پرسیدم کجا هستیم و چه باید بکنیم ، جواب داد : گفتن شمال ساحل رو بزنیم ، فکر کنم همین محل باشه به او اعتماد داشتم اما ، آن روز نتوانستم حرفش را بپذیرم :[list] [*]محمود جان ! برمیگردیم قرارگاه و دوباره می آییم [*]عمل نکرده برگردیم ؟ [*]کجا عمل کنیم ؟ کدوم نیرو رو بزنیم ؟ هنوز جاده رو پیدا نکردیم ! [/list] وقتی در قرارگاه از هلی کوپتر پیاده شدیم اولین چیزی که خواستم کمک خلبانی هوشیار و تیراندازی ماهر بود تا در ابتدای امر ضمن شناسایی جاده را پیدا کنیم. روش کار را اینگونه توضیح دادم : ما از سمت جزایر مجنون تا سه کیلومتری ساحل هور جلو می رویم ، بعد به سمت شمال گردش کرده و ادامه پرواز می دهیم ، اگر فاصله را با ساحل حفظ کنیم ، بالاخره جاده را در قسمتی که دست نیروهای خودمان است قطع خواهیم کرد . اگر غیر از این عمل کنیم ، هرجا نی نباشد فکر می کنیم جاده است و این طوری تا شب هم نمی تونیم جاده را پیدا کنیم. وقتی جهانگیر باقری جای کمک خلبانم نشست ، خیالم راحت شد ، گفتم :[list] [*]جهانگیر ! هر وقت گفتم راست ، معطل نکن . پیدا کن و بزن . اگه نزنی ، ما رو می زنند . سطح هور از قایق های خودی و دشمن پره . درست ببین و درست بزن . سرعت زیاده ، من وقت شناسایی دوباره ندارم. پهلوی هلی کوپترم سمت عراقیهاست ، ببینن ، فرصت نمیدهند. [/list] بر اساس طرح تا نزدیک ساحل عراقیها رفتیم و آماده گردش شدم تا ساحل را به سمت شمال بالا بروم. برای اینکه از پهلو مورد اصابت قرار نگیرم ، با سرعت 140 نات و با کمترین ارتفاع از سطح نی ها پرواز کردم ، هنوز مسافتی طی نکرده ،از انبوه قایق هایی که میان نیزارهای تردد می :ردند ، وحشت زده شدم ،دهان باز کردم تا به باقری بگویم " بزن" که متوجه روبانهای رنگارنگ روی سر و کلاه پچهها شدم. نفسم یک لحظه برید و خدا را یاد کردم. با اطمینان از اینکه راه را درست آمدهایم از همان جا دشمن را هدف قرار دادیم ، دور دوم پرواز " حق شناس" کمک بود ، به او گوشزد کردم که چون در ارتفاع کم قرار میگیریم ،هوشیارانه مواظب ارتفاع و پدافندها باشد. شرایط مناسبی نبود . وقتی همسطح نی ها قرار میگرفتیم ، زاویه دیدمان کم می شد و قادر نبودیم بیشتر از چند متر جلوتر را ببینیم. در همین حال هم برای رها کردن راکت و شلیک توپ ها باید ، سریع بالا می آمدیم و پایین می رفتیم. حواسم کاملا به به انتهای هور و فضای روبرو بود تا در فرصت مناسب بالا بیایم و آتش کنیم ، آماده بالا آمدن بودم که چشمم به سطح آب افتاد. آن قدر ارتفاع از دست داده بودم که اگر در را باز میکردم به راحتی می ـوانستم سطح آب را لمس کنم. حق شناس هم فکر میکرد من عمدا اینقدر پایین آمدهام. وقتی سرش داد وبی داد کردم که : (حواست کجاست ؟ مگه نگفتم مواظب ارتفاع باش. داریم توی آب فرو می ریم . پس تو چه کارهای ؟) بنده خدا لکنت گرفت و زیر لب زمزمه کرد :[list] [*]دفعه اول نیست که . فکر کردم از قصد این همه ارتفاع کممیکنی [/list] فکرش را که کردم ، دیدم چارهای جز آن نداریم . همینکه هلی کوپتر از پس نیها بیرون میآمد ، رگبار گلوله به سمتمان سرازیر می شد . عملیات بیش از حد تصور سنگین بود ، پروازها زیاد بود سوانح پشت سر هم اتفاق میافتاد گاه حس می کردم ، استخوان در بدنم ندارم و مثل کرم تو خودم می لولم. یکبار حین تماس با دوستان ، صیاد شیرازی روی رادیو آمد گفت:[list] [*]حسین تویی؟ [*]بله خودم هستم [*]پس بقیه بچهها کجا هستند ؟ چرا همش خودت می آیی ؟ [*]ایرادی داره ؟ نکنه مشکلی پیش اومده ؟ [*]نه مشکلی نیست ، این طور که تو عمل میکنی ، زود از پا میافتی و مشکل پیش میآد ، از بقیه دوستانت هم استفاده کن. [*]شما نگران نباش ، فقط به من اطمینان بده ، منطقهای که می زنیم ، هدف شماست [*]خوب می زنید ، همینجاست ، ادامه بدید [/list] بیست و ششم اسفند با انجام آخرین پرواز ، خسته و بی رمق به خانه برگشتم. از افتخاراتی که در این عملیات توانستم مجددا کسب کنم، هدایت و رهبری صحیح در تیمهای آتش بود. تا به آنروز ، افراد هر تیمی را که منطقه آتش برده بودم ، بدون کوچکترین مشکلی ، سالم به خانوادههایشان تحویل دادم.
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شده[color=#0000ff][b]تشکیل سازمان حفاظت اطلاعات [/b][/color] اواخر سال 1362 دستورالعملی از سوی ستاد نیروی زمینی به امضاء شهید صیاد شیرازی به دستم رسید که دستور داده بود: (درهای حفاظت اطلاعات را ببندید ، مهر و موم کنید و هرچه سریعتر خودتان را به ستاد نیرو در تهران معرفی کنید) قرا بود سازمان با انتخاب افراد برتر و آموزش های لازم با ترکیب جدید شکل گیرد. روز انجام مصاحبه همه دلهره داشتند ، اما من ترسی نداشتم. نوبت من که رسید وارد اتاق شدم ، در همان لحظه اول حس بدی وجودم را فرا گرفت ، فردی غیر نظامی ، پشت میز ریاست سازمان اطلاعات ارشاد نشسته بود. هنوز کامال نشسته بودم که دومین حس بد با طرح اولین سوال مغزم را منفجر کرد.[list] [*]در خانواده و فامیل شما چند نفر منافق هست؟ [/list] نمیتوانستم بی تفاوت از کنار توهینی که شده بود ، بگذرم ، آماده مبارزه شدم و گفتم :[list] [*]من نمی دونم با کی صحبت می کنم [*]یعنی نمیدونی کجا اومدی؟ [*]میدونم کجا اومدم ، اما نمی دونم با کی صحبت می :نم [/list] کمی تند شد و با قیافهای حق به جانب ادامه داد :[list] [*]بالاخره من مجازم که اینجا نشستم [*]شما مجاز با شید یا نباشید ، من با افراد غیر نظامی در مورد موضوعات نظامی حرف نمیزنم [/list] برای اینکه خودش را محق نشان دهد ، محکم گفت : ( من کامران هستم)[list] [*]کامران کیه؟ [/list] عصبانی و تند ادامه داد : ( حسن کامران) ، وقتی دید باز هم بیتفاوت هستم ، توی صندلی راست شد و گفت : ( دکتر حسن کامران) لبخندی زدم گفتم : باز هم برای من مهم نیست ، اسم شما چیه ، دکتر هستید یا نه ، سوال من اینه که در این سازمان شغل شما چیه ؟ حس کردم دنبال کسی می گردد ، که مرا از اتاق بیرون بیاندازد ، با انگشت به تابلوی روی میزش اشاره کرد : (من حسن کامران ، رئیس سازمان اطلاعات ارشاد ارتش هستم ، جهت اطلاع شما ، جناب سرهنگ صیاد شیرازی ، مرا به این سمت انتخاب کردهاند ، اگه سوالی دیگهای ندارید ، مصاحبه را ادامه دهیم.) سوالهایش را از سر گرفت :[list] [*]در خانواده شما چند منافق هستند [*]نداریم [*]چند تا زندانی سیاسی دارید ؟ [*]ندارم [/list] گرچه برایم دشوار بود که بتوانم سوالهای تحریک آمیزش را جواب دهم ، اما دوام آوردم و سر انجام خسته و کوفته از اتاق بیرون آمدم ساعتی بعد جلسهای دیگر برگزار شد که این بار ، تعدادی که در مصاحبه قبول شده بودند وارد اتاق کنفرانس شدند ، یکی از این افراد من بدوم. قبل از اینکه دکتر کامران شروع به صحبت کند ، از او اجازه خواستم تا چندکلمهای صحبت کنم ، پذیرفت و من هم شروع کردم :[list] [*]ما برای ورود به سازمان تقاضانامه پر نکردیم ، شما ما را خواستید و بر اساس اطلاعاتتان انتخاب کردید ، میدانید ، پدر بزرگ ، پدر ، مادر و مادر بزرگ و سایر بستگانمان چهکارهاند ، با این شرایط برای من خیلی زشت بود که شنونده چنین سوالهایی باشم . شما می دانستید که برادر من شهید شده و خودم و برادر دیگرم جانباز هستیم ، میدانستید که در کل خانواده مادری و پدری جند شهید و جانباز داریم . آیا این درست بود که قبل از هر چیزی بپرسید که در خانواده چند منافق و زندانی سیاسی دارید؟ [/list] این عیب بزرگی است که شما دارید در این سازمان نهادینه می کنید ، من امروز از ریاست سازمان یاد گرفتم که با هرکس هر جور دلم خواست حرف بزنم و هرکس را خواستم ، به زیر تیغ اتهام بکشم و بترسانم. چرا از من نپرسیدید ،چند نفر شهید و جانباز در خانواده داریم ؟ یا از خاطرات انقلاب چه داری ؟ یا چند روز در جبهه بودی ؟ این روحیه را حذف کنید ، حیا کنید و این رفتارها را در سازمان رواج ندهید. با وجود این دکتر کامران ، برای خودش دلیل داشت . فکر میکرد ، بحثهای پزشکی و روان شناسی را میتواند هرجا به کار ببرد . کاری از دستم بر نمی آمد ، جز اینکه با رسیدن به اصفهان ، از حضور در سازمان استعفا بدهم.
-
1 پسندیده شده[color=#0000ff][b]خواندن این قسمت ، برای افرادی که ناراحتی قلبی دارند ، توصیه نمیشود [/b][/color] دو روز بود که در قرارگاه خضریه بیکار بودیم و از شدت پروازها کم شده بود. در همین احوال سرهنگ افشین فرمانده پایگاه اصفهان و سرهنگ حسین انصاری فرمانده عملیاتی منطقه به همراه حاجآقا طاووسی رئیس عقیدتی سیاسی ، به قرارگاه آمدند. ضمن سلام و احوال پرسی ، آقای طاووسی رو به من پرسید : آقای وکیلی ، شما به غیر خودت کسی را در جبهه داری ؟ با تعجب جواب دادم : ما پنج برادریم که الان همه در جبهه هستند ، چطور مسئله ای پیش آمده ؟ کمی مکث کرد و گفت :یک مجروح دیدم به اسم وکیلی ، گفتم بپرسم ، شاید با شما نسبتی داشته باشه احساسی ته دلم را خاراند و گفتم : تحملم زیاده حاجی ، اگه اتفاقی افتاده نترسید من آماده شنیدم . با زهم مکثی کرد و نفس عمیقی کشید و گفت :[list] [*]نه چه اتفاقی ، اسم برادرات چیه ؟ [*]مصطفی ، رحیم ، احمد ، حسن و غلام . حسن قبلا توی کردستان مجروح شده و دستش نیمه فلجه ، اما الان توی جبهه است. [/list] حاجی اسم حسن را که شنید کمی این پا و اون پا کرد[list] [*]هان همین بود ، در صورت اسامی نوشته بود ، حسن وکیلی [/list] به شوخی گفتم حاجی اگه افقی بردن بگو . من تحملش رو دارم[list] [*]نه افقی چیه ؟ فقط شنیدم حسن وکیلی مجروح شده [/list] آن روز به همین منوال گذشت ، [color=#008000]روز بعد گفتند سرهنگ جلالی با تو کار دارد ، وقتی نزدیک ایشان رسیدم ، دستش را دراز کرد و ضمن احوال پرسی مرا به سمت خود کشید و ضمن بوسیدن صورتم گفت : تبریک و تسلیت میگویم![/color] همان لحظه زانوانم سست شد و آنجا بود که فهمیدم برادرم حسن شهید شده . کمرم شکست ، اما چون برای خیلیها سنگ صبور بودم ، مجبور شدم جلوی فرمانده و دوستانم آن را تحمل کنم .حتی برای اینکه روحیه دوستانم پایین نیاید ، بغضم را فرو خوردم. کار سادهای نبود . من تحمل می کردم و زیر فشار بغضی که هر لحظه بیشتر می شد ، جواب تبریک و تسلیت دوستان را می دادم . کسی نبود به فریادم برسد و به جماعتی که دلشان برایم سوخته بود ، بگوید : تبریک و تسلیت را کنار بگذارید و به آتش فروخفته ، فوت نکنید! دنبال محلی بودم که دقایقی با خودم تنها باشم ، و این فرصت زمانی دست داد که فرماندهان منطقه خواستند که من به اصفهان برگردم. زمانی که وسایلم را جمع کردم و می خواستم قدم در راه بازگشت به اصفهان بگذارم ، دردی میان ستون فقراتم دوید . لحظه ای ایستادم و نکاهی از میان پنجره چادر به دشت انداختم. از شروع جنگ در منطقه بودم و فرماندهان و همکاران می گفتند : کسی بهتر از تو عمل نمیکنه و مثل تو به آب و آتش نمی زنه ! [color=#008000]با این اوصاف و با این همه اهن و تلوپ . من ماندم و یک توقع کوچک . فرمانده هوانیروز ، فرمانده اطلاعات عملیات هوانیروز ، فرمانده پایگاه ، رئیس عقیدتی و تمام مقامات حاضر در منطقه ، خیلی ساده و انگار که اتفاقی نیافتاده است به من گفتند : برادرت شهید شده. برو اصفهان سری به خانواده ات بزن. [/color] [color=#008000]همین و بس ! وقتی وسایلم را داخل کیسه گذاشتم و همراه دیگر وسایل به دوش کشیدم ، منتظر بودم که کسی به داد دل شکستهام برسد ، اما حتی کسی کمکم نیامد تا بار سنگینم را حمل کند. تنها و با پای پیاده می رفتم تا به خانواده ام روحیه دهم، در حالی که هر قدر از قرارگاه دور تر می شدم ، احساس تنهایی بیشتری می کردم. اعصابم از آن همه بی تفاوتی ، به هم ریخته بود. حال کسی را داشتم که همانند دستمال استفاده شده ، او را درون سطل زباله انداخته باشند. [/color] [color=#ff0000]اگر بگویید جنگ بوده و نباید توقع داشت ، باز هم می گویم ، انصاف نیست ! خودتان تصورش را بکنید ، آیا در شرایط عادی دست برادر مرده را نمی گیرید؟ او را میان غم تنها میگذارید؟ هر قدم که جلو بر میداشتم ، نگاهی به پشت سر میانداختم تا همان ها که به پاس پیروزی و اجرای خوب عملیات مرا در آغوش می گرفتند و تبریک میگفتند ، سراغم بیایند و برای سبک شدن بارم حداقل کلاه پروازم و جلیقه ضد گلوله را از دستم می گرفتند تا شاید قدرت راه رفتن پیدا می کردم. [/color] در حالی که به اندازه یک وانت بار روی سر و کول خود داشتم و اگر یکی از آنها را گم میکردم ، در ازایش باید خسارت سنگینی به ارتش پرداخت میکردم ،همچنان به راه خودم ادامه دادم . افسوس که همه آنچنان غرق بیکاری خود بودند که مرا فراموش کرده بودند.
-
1 پسندیده شدهماشین تدارکات ، تازه داشت وارد پایگاه می شد و نشان از آن داشت که تا چند روز باید با کمبود ها بسازیم . [color=#0000ff]البته تدارکات ما از طریق ارتش میآمد و هیچوقت چیزی از کمکهای مردمی به خود ندیدیم. همیشه همان قورمه سبزی پرچرب و قیمه آب زیپویی را به خوردمان می دادند و ما هم آروغ چلو مرغ و کباب کوبیده می زدیم![/color] شستن ظروف غذا ، از بشقاب و دیگ و قابلمه ، هم را به نوبت و با قرعه کشی خودمان انجام می دادیم. [color=#0000ff]کامیون وقتی توقف کرد ، فقط چادر و امکانات برپایی و خواب را آورده بود ، اما نمی دانستند با شکم گرسنه و خالی ، پلکها روی هم نمیآید. مثل این بود که متخصصان امور رفاهی ارتش ، فقط دوره خواب را طی کرده بودند.[/color] با تخلیه کامیون تدارکات همه دست بهکار شدیم و هر گروه ، چادرهای خودشان را برپا کردند. جوی که در این شرایط بین نیروهای فنی و خلبانان پیش میآمد ، بسیار لذت بخش بود و همه همان نداشته ها را با مهربانی و عشق با هم تقسیم میکردند و یادمان میرفت که در شهر و پیش خانوادههایمان اسم و رسمی داریم. عملیات که شروع شد ، توقع شلوغی عملیات فتح المبین را داشتیم ، اما گویا ظرفیت عملیات کوچکتر از تعاد هلیکوپتر حاضر در منطقه بود. لذا گروه ما در چند مورد بیشتر در منطقه حضور نداشت و البته جور ما را گروههای دیگر هوانیروز کشیدند. منطقه عملیات از پل ( مارد شروع می شد. در مرحله اول عبور از رودخانه کارون انجام شد و تا جاده اهواز خرمشهر پیش رفتیم . در این عملیات کمک خلبانم مهدی صابر اصفهانی بود که به دلیل سانحهای که قبلا در فکه داشت ، یکی از مهرههایش شکسته بود نمیتوانست راحت داخل کابین بنشیند. روز اول عملیات گفتند تا دارخوین دست ماست ، بنابراین از دارخوین تا جاده اهواز خرمشهر را راحت پرواز میکردیم. در اولین دور حمله صابر قدری درد داشت که مجبور شدم با علیزاده پرواز کنم ایشان هم سر نترسی داشت . در حال رفتن به سوی هدف نفهمیدم که از کدام سمت و با چه اسلحهای به سویمان شلیک کردند. صدای برخورد گلوله و شوکی که به هلیکوپتر وارد شد ، باعث شد تا با تماس رادیویی وضعم را به بچههای تیم آتش اطلاع بدهم . در همین لحظه صدای علیزاده بلند شد:[list] [*][color=#008000]حسین ! از پام داره خون میآد ، فکر کنم گلوله خوردم[/color] [/list] [color=#008000]نگران به بچهها خبر دادم علیزاده هم تیر خورده و به قصد برگشت ، آماده دور زدن شدم. هنوز چرخش را شروع نکرده بودم که علیزاده با لحنی متفاوت که گویا می خواهد سوالی را با تمسخر بپرسد ، پرسید:[/color][list] [*][color=#008000]حسین تو چیزیت نشده ؟[/color] [*][color=#008000]من؟ نه مشکلی ندارم[/color] [*][color=#008000]پس من چم شده؟ از پام داره خون میآد اما جائیم درد نمی :نه . هیچجام نمیسوزه ، گلوله به تو نخورده؟[/color] [/list] [color=#008000]برای جواب منتظر ماندم تا احساس درد یا سوزش کنم ، اما همه چیز عادی بود.[/color][list] [*][color=#008000]مرد حسابی ! مار رو گرفتی ؟ اگرم خورده باشه ، چطوری از کابین عقب خون من روی پای تو میریزه ، ببین چت شده ، اگه مشکللی داری ، برگردم.[/color] [/list] [color=#008000]اعلام کرد که کاملا سالم است. اما همچنان از پایش خون میآید و کف کابین میریزد ، در عین حال اصرار داشت برگردیم به حملاتمان ادامه دهیم. خوشبختانه با هدف قراردادن تعدادی تانک و نفربر بدون کوچکترین دردسری ، به پایگاه بازگشتیم. روی زمین که نشستم ، سریع سراغش رفتم . از فشار خنده روی صندلی پهن شده بود ، علت را که پرسیدم ، به نشاندهندهها اشاره کرد . گلوله بعد از برخورد به دماغه هلیکوپتر و عبور از مدارهای برقی به یکی از نشاندهندهها برخورد کرده بود که مایع سرخ رنگش روی پای علیزاده ریخته بود![/color] آفتاب نرده با صابر داخل هلی کوپتر نشستیم ، تیم ما آمادگی کامل داشت ، اما طبق روال همیشه مسئولان نمیدانستند که دشمن در کدام منطقه است. وقتی شناسایی دست خودمان بود ، با خیال راحتتر پرواز میکردیم . صابر از این بی اطلاعی خوشحال شد و گفت:[list] [*]حسن جان زودتر راه بیفت که اگر آدرس بدهند ، دچار سانحه میشیم. [/list] حین گشت و شناسایی ، صابر به تریلی با نمرهی ایران که روی آن کانکسی قرار داشت اشاره کرد و گفت :[list] [*]پس تا این قسمت از منطقه باید دست نیروهای خودمون باشه [/list] چند بار روی منطقه دور زدیم به خاکریز بلند و طولانی رسیدیم که پشت آن تعداد زیادی تانک نو با چراغهای روشن در حال پیشروی بودند. نمیدانستیم خودی هستند یا دشمن ، مجبور شدیم یک بار از بالای سرشان پرواز کنیم و به دنبال پرچم عراق بگردیم. بالای سر اولین تانک که رسیدیم ، بچهها داد کشیدند ، عراقیه ! اما آنها به سوی ما شلیک نکردند ، یکبار دیگر هم دور زدیم و آنها واکنشی نشان ندادند، شک کردم که تانکها غنیمتی باشند و نیروهای خودی داخل آنها باشند. قصد داشتیم که منطقه را ترک کنیم و به جایی دیگر برویم که صابر یک دستگاه جیپ 106 را نشانم داد. راننده به تنهایی تلاش می کرد شیب تند شانه خاکی جاده بالا برود . با اطمینان از اینکه ایرانی است ، کنارش فرود آمدم . از هلیکوپتر پیاده شدم و به سمتش رفتم ، راننده که از تلاش زیاد خسته شده بود ، با اشاره به هلی کوپتر پرسید ،میتونی کمک کنی تا ازاین سربالایی بالا برم ؟ جوابش را ندادم و با لبخندی پرسیدم : نیروهای خودمون کجان؟ این تانکهایی که دارند می آن مال خودمونه؟ راننده نیشخندی زد و گفت : [color=#ff0000]اولا نمی دونم نیروهای خودمون کجان ، ثانیا این تانکهایی که دیدید ، همه مال عراقن که دارن میان این طرف ، ثالثا منم می خوام برم جلو چند تا گلوله بزنم و برگردم ، شاید عقب نشینی کردند. [/color] شجاعتش را تحسین کردم اما تصمیمش را که میخواست به تنهایی آن را اجرا کند نپسندیدم .[list] [*]مرد مومن خودتو نمی تونی از این سربالایی ، بالا بکشی ، اونوقت میخواهی بری به جنگ یه میدون تانک ؟ میدونی چند تا تانک اون طرف خاکریزه ؟ مگه با این 106 چند تا رو می تونی بزنی ؟ بیا برو عقب خودتو به کشتن می دی [*][color=#ff0000]جناب سروان ، اینجا میدون دعواست ، من و شما دست تو دست هم بذاریم ، می شیم یه لشگر ، بالاخره یه چیزی از آب درمیآد دیگه . اگه حریف شدیم قصهاش مال اونایی که میگن ارتشیها نمیجنگن. حریف هم نشدیم ، مسئله ای نیست ، پیش خدا رو سفیدیم که برای مقام و دنیا نجنگیدیم. [color=#ff0000] [color=#ff0000][color=#ff0000] [color=#ff0000][color=#ff0000][color=#ff0000][color=#ff0000] [/color][/color][/color][/color][/color][/color][/color][/color] [/list] با این جواب دور زد و سرعت گرفت تا شانه خاکی را بالا برود . به آسفالت نرسیده دستی تکان داد و پایش را روی پدال گاز گذاشت . فریاد کشیدم : چند تا موشک داری؟ باز هم لبخند زد و به راهش به طرف تانک ها ادامه داد. هوش و حواسم را با آنهمه مردانگی با خودش برد. راننده 106 تنها بود و باید کمکش می کردیم . با همین شوق به سمت هلیکوپتر رفتم اما لذت این احساس بسیار کوتاه بود. [color=#ff0000]بیش از ده پانزده متر با هلی کوپتر فاصله داشتم که جسمی غیر عادی رو روی زمین دیدم ، خم شدم تا آن را بردارم که بدنم به لرزه افتاد . باورم نمیشد که روزی میان میدان مین به دام بیافتم.[/color] آخرین قدمم را که برداشته بودم ، آرام روی زمین گذاشتم و ایستادم. در همان حال صابر اشاره می کرد که چرا وایستادی ، یا الله بیا تا بریم دیگه ! نمی توانستم چیزی بگویم ، ذهنم میان رملها بود . باید به خودم می آمدم. از جایی که پیاده شده بودم تا جایی که ایستاده بودم را نگاه کردم ، رد پاهای قبلی امر می دیدم. بیش از یک قدم با من فاصله داشتند. با لبخند به صابر نگاه کردم ، هنوز دستش را تکان می داد می خواست که بدوم ، در همان حال آرام آرام دور موتور را زیاد کرد ،باد ملخ رملها را جابجا کرد و می رفت تا جای پاهایم پاک شود. خدا را صدا کردم و تا رسیدن به اولین رد پا نفس را در سینه حبس کردم. به هلیکوپتر که رسیدم ، گویی به ساحل نجات رسیده بودم تند بالا رفتم داخل کابین نشستم. دوباره اضطراب به سراغم آمد که میادی پایه های هلیکوپتر روی مین باشد ! ملتمسانه خدا را به کمک طلبیدم و دستم را که به زیر اهرم ارتفاع برد ، نفسم میان راه ایستاد ، انگار کسی گلویم را گرفته بود.[list] [*]پس چرا معطل می کنی ، بچه ها منتظرن ، میخوای بلند شم؟ [*]نه فکر کنم هلیکوپتر مشکل داره ، بذار خودم بلند شم که اگه اشکالی داشت ، زود جمعش کنم. [/list] و اهرم ارتفاع را به یک باره بالا کشیدم ، در حالی که هر آن منتظر اتفاقی بودم . خیالم که راحت شد ، صابر را صدا کردم و وقتی که گفتم داخل میدان مین فرود آمده بودیم ، نالید و گفت : آخ کمرم! با گذر از این مرحله وارد میدان آتش شدیم و توانستیم با شکار تانک ها و بدون سانحه به قرارگاه باز گردیم . راننده 106 هم به تنهایی از جایی به جایی دیگر می رفت و هدفی را مورد اصابت قرار می داد. ادامه دارد
-
1 پسندیده شده[quote name='rasoolmr' timestamp='1401292554' post='381224'] لطفا از عباس دوران مایه نزارید . برای تبرئه شخصی که داره وقایع رو وارونه جلوه میده و از قاتل قصاب به نیکی یاد میکنه نمیتونید برید سراغ برخی افرادی مثل شهید دوران تا این قاتلین رو فرشته نشون بدید . سراسر این مثلا خاطرات جناب وکیلی پر از تناقضات هست . نقل خاطره از چنین اشخاصی نه فقط برای خاطره گویی از جنگ و رشادت رزمندگان بلکه فقط به جهت نقل قول های نیش دار و کنایه آمیز و سفید کردن چهره قاتلین و خائنین به ملت و زشت نشون دادن چهره مومنین و متدینین و انقلابیون صورت میگیره فقط مونده فحش هم بده تا کامل بشه چه بسا اینکار رو هم کرده باشه و این قسمت هاش رو حذف کرده باشن تا قابل چاپ بشه سراسر نوشته های ایشون فقط همین هدف رو داره دنبال میکنه و غیر از لاف زدن و مهم جلوه نشون دادن حضرتشو.ن و کنایه زدن چیزی توش نیست کسی که راجع به یه قاتل بالفطره اینقدر راحت دروغ میگه و بعدش راجع به نوع برخوردها با خودش و وقایع اینقدر آسون آسمون و ریسمون بهم بافته بنظر من هیچکدوم از اونچه به خودش نسبت داده حقیقت نداره و لافی بیش نیست [/quote] عباس دوران یه مثال بود امثال این شهید بزگوار زیادن کسی نخواست اون آقا رو فرشته نشون بده اصلا به قول شما ایشون جانی روانی قاتل ولی آیا میشه منکر توانایی پروازی بالای ایشون شد؟ مثلا تیمسار جهانبانی هم اعدام شدن ولی کی از بهترین ها بودن شما یه تناقض که واقعی باشه رو بگو گاهی اوقات لازمه تا بعد از نزدیک به سی سال حقایق هم گفته شه نه اینکه همیشه بگیم یادش بخیر یه بسیجی تو تیممون بود با یه کلاش سوخو انداخت این حرفا فقط خریدارایی مثل شما داره کدوم فحش کدوم ناسزا این شمایی که داری فحش میدی ایشون فقط دارن واقعیت هارو میگن حقیقت هم که همیشه تلخه مگه نه؟ دوست عزیز کسی که از زیر دست آمریکایی ها بشه خلبان حتی اگر شاگرد تنبل هم باشه بازم یه خلبان خوب هست خواهش میکنم یک بار هم که شده پای صحبت یه ارتشی که جونش کف دستش بوده و تانک میزده بشین تا بفهمی چقدر سخته زحماتت رو به اسم کس دیگه تموم کنن هیچ کدوم این عزیزان چیز زیادی نمیخوان فقط میخوان حقایق جنگ همونطوری که بود گفته شه نه اینکه برعکس شه
-
1 پسندیده شده[quote name='rasoolmr' timestamp='1401287972' post='381206'] این وکیلی که شما ازش خاطره نقل کردید میتونم بگم یه دورغگوی بیشرم بیشتر نیست . از تعریف و تمجیدش از یه جانی بالفطره و قاتل مردم (خسروداد) که سراسر عمرش فقط جنایت کرد و مردم رو کشت و با هر کشتاری ترفیع گرفته اونوقت این جناب وکیلی چنان ازش تعریف کردهع که هر کی ندونه فکر میکنه این یارو یه پا قهرمان ملیه فردی که در سرکوب مردم عشایر و روحانیون و مردم شهرها دست داشته و با هر کشتار درجه گرفته رفته بالا و در فاجعه 17 شهریور سال 57 نقش اصلی رو داشته و در کودتای ژنرال هایزر نقش مجری رو بر عهده داشته چنان ازش تعریف و تمجید شده که گویا یک نفر فرشته پس از انقلاب اعدام شده با تعریف هایی که از این قاتل بالفطره کرده احتمالا از اون دسته آدم هایی بوده که در دارو دسته خسروداد بوده و بدش نمیومده با انجام کارهای مشابه خسروداد ترفیع بگیره و تصفیه نشدنش بعد از انقلاب بخاطر رافت اسلامی بوده . خودش نقل میکنه که هیچکس تحویلش نمیگرفته و برخوردهای همه حتی همقطارانش با ایشون کاملا سرد بوده و در بین اونها کاملا شناخته شده بوده در خاطراتی که نقل کرده کاملا پیداست که جناب وکیلی در بین همقطارانش هم از هیچ جایگاه درخوری برخوردار نیست و کسی بهش محل نمیذاشته و برخوردشون باهاش کاملا سرد بوده و هیچ دوستی گویا نداشته اینجاست که این جناب عقده هاشو در دروغگویی و داستانپردازی و قضاوتهای نابجا و تفسیرهای خودساخته و وارونه کردن اتفاقات خالی میکنه . جایی که تعریف میکنه حتی وقتی شهادت بستگانش رو هم بهش میدن بازم تمام پرسنل واکنش سرد نشون میدن . همقطارانی که در جنگ اون همه بهم وابسته بودن و برا همفداکاری میکردن و بخاطر هم میمردن اصلا به این جناب هیچ محلی نمیذاشتن برخی وقایع رو هم با دروغپردازی سعی کرده خودش رو بنوعی تبرئه کنه . مثلا وقتی در گزینش رد شده اومده با داستانپردازی دروغ و نسبت های دروغ و آبکی به گزینشگران خودش رو مهم جلوه بده و از اینکه بخاطر وجود پرونده و سوء پیشینه نتونسته در جایگاه اطلاعاتی قرار بگیره خودش رو مبرا بکنه . جالبه که هیچکدوم از همقطارانش بجز ایشون بهیچ وجه شاکی نبودن و هیچکدوم انصراف ندادن و چیزی خلاف شان و خلاف حرفه ای که می بایست براش انتخاب میشدن احساس نکردن و هیچکدوم این حرف هایی که این جناب نسبت داده رو متوجه نشدن و فقط ایشون بودن که رانده شدن و بخاطر همین سعی کرده با دروغپردازی بنوعی برای خودش آبرو و اعتبار کسب کنه اضافه میکنم کسانی که در جبهه حضور فعال داشتن بهنگام بازنشستگی با درجه امیری بازنشسته میکنن مگر اینکه طرف تایید نشه . در اینصورت کسانیکه تایید نشن و مورد داشته باشن نمیتونن به هیچوجه درجه سرداری بگیرن حتی اگه سالها از وقت درجه گرفتنشون گذشته باشه و یا بهر میزان که کار کرده باشن فرقی نمیکنه بازنشسته شدن این جناب درحالیکه خودش رو اینهمه مهم معرفی کرده ولی درجه اش در سرهنگی توقف کرده و با درجه سرهنگی بازنشسته شده ولی همقطارانش حتی اونهایی که کمتر از این یارو بودن با درجه سرداری و امیری بازنشسته شون کردن یا میکنن گویای خیلی حرفهاست . کسانیکه در نیروهای مسلح باشن میدونن خسروداد(مسئول مستقیم کشتار 17 شهریور 57 ) به همراه ارتشبد نصیری (رئیس و جلاد ساواک ) ،سپهبد رحیمی (فرمادار نظامی تهران و رئیس شهربانی ، از مسئولین مستقیم کشتارهای مردم در جریان انقلاب) ، سرلشکر رضا ناجی (معروف به قصاب مسئول کشتار مردم اصفهان ) ، به حکم دادگاه انقلاب و با امضای شخص امام (ره) اعدام و تیرباران شدن در تاریخ 26 بهمن 57 فقط چند روز پس از پیروزی انقلاب. اونقدر جنایت کرده بودن و شناخته شده بودن که به محض دستگیری با محاکمه فوری اعدام شدن [/quote] دوست عزیز انگار شما اصلا ول کن نیستی! چند بار باید مدیران سایت پست هاتو پاک کنن تا بیخیال شی؟ باشه بابا همه فهمیدیم که ایشون یک آدم کاملا عوضی هست و ... حالا که چی؟ میخوای منکر دلاوریهاش بشی؟ میخوای منکر این بشی که زمان جنگ جونشو گذاشته کف دستش تا امثال شما زنده بمونن این طوری بهش توهین کنن؟ امام علی (ع): نبین چه کسی می گوید ببین چه چیزی می گوید (پس اگه میشه انقد اعصاب مارو بهم نریز بزار یکم حال کنیم مگه تو این مملکت تفریح دیگه ای هم پیدا میشه؟ پس بزار یکم کتاب بخونیم) دوست عزیز اگه واقعا اینطوریه که شما میگی چرا ایشون زمان جنگ فرار نکرد؟ وقتی خلبان تامکت و 707 فرار کردن این یکی نمیتونست فرار کنه؟ چرا میتونست ولی ایستاد تا به همه نشون بده وطن یعنی چی؟ در ضمن بچه های هوانیروز کرمانشاه خودشون هم میگن که خیلی سخت با بقیه جوش میخورن و بیشتر با دوستاشون میرفتن پرواز برعکس بچه های اهواز که همیشه پذیرای کمک خلبانان اصفهانی بودن شما میگی دوستی نداشته؟ مگه میشه از کسی که جونت رو نجات داده بدت بیاد؟ راستی محض اطلاعاتتون بگم که بعد از انقلاب هیچ چیزی به اسم رافت اسلامی برای ورود به خدمت خدمه بیچاره نبوده مثالش عباس دوران که به خاطر دریافت تفنگ شکاری از مسئولین اخراج میشه ولی بعد از کلی التماس در خواست دوباره برمیگرده حالا نکنه عباس دوران هم بی غیرت بود که جونشو برا من و تو داد نکنه از نظر شما هر کی یه ذره انتقاد کنه بی غیرته؟ آقا آرش به شدت دستت درد نکنه هیمنطوری ادامه بده از زحماتتم ممنون
-
1 پسندیده شدهعملیات بیت المقدس روز های آخر فروردین 61 همراه تیمی ، عازم منطقه عملیاتی جنوب شدم. باز هم بی برنامگی و کمبودهای گذشته روی دلم تلمبار شد . [color=#0000ff]از عذاب آور ترین لحظات ، رفت و برگشت از ماموریت بود. قاشق و چنگال و بشقاب و لیوان و تاید و دستمال کاغذی ، به همراه لباس وسایل پروازی مثل کاپشن و کلاه پرواز و در کنار آنها جلیقه ضد گلولهای که بیست کیلو وزن داشت ، وبال گردنمان بود تا هرجا می رویم به دنبال خودمان ببریم. [/color] [color=#0000ff]رفت و برگشت ما ونیروهای فنی به منطقه عملیاتی بیشتر شبیه به عذاب شب اول قبر بود . تمام آنچه که نیاز داشتیم را داخل کیسه و ساک می کردیم و به سمت جبهه راه می افتادیم . تا نزدیکترین شهر به جبهه مشکلی نبود اما دردسر از جایی شروع می شد که به علت سرما و گرمای منطقه ، کنار جاده می ایستادیم و ماشینهای گذری را التماس می کردیم. [/color] [color=#0000ff]همین شرایط به صورت حادتری موقع برگشت داشتیم.خسته و کوفته از مبارزه با دشمن ، ابتدا با کامیون و وانت خودمان را به نزدیکترین شهر منطقه عملیاتی می رساندیم. بعد به دنبال بلیت اتوبوس شهر را زیر پا گذاشته و در نهایت با کامیون های حمل آجر ! و نفتکشها ، به مسافرت خودمان ادامه می دادیم . بازهم شهر بعد و شهر بعدی تا سرانجام خسته به منزل می رسیدیم و همان جا پشت در از خستگی به خواب می رفتیم![/color] این گونه مشکلات پیش و پا افتاده ما را راحت از پا میانداخت. در عملیات فتح المبین چندین بار به مسئولان تذکر داده بودم که چادرهای برزنتی نمی تواند حفاظ خوبی برای ترکش بمب باشد . بیش از چهل پنجاه نفر از خلبانها و نیروهای فنی در بدترین شرایط منطقه و بدون داشتن امکانات اولیه ، چسبیده به هم در زیر چادر میخوابیدند، [color=#ff0000]در حالی که در قرارگاهها و اردوگاههای دیگر ، استحکامات کافی برای جان عزیزان وجود داشت.[/color] اگر در محوطه قرار گاه ما بمب خوشهای منفجر میشد، نیمی از گروه پشتیبانی اصفهان به رحمت بی دقتی مسئولان میپیوستندو ازرش خدا بیامرز هم پیدا نمی کردند. عدم توجه به امنیت و رفاه جنگی نیروهای هوانیروز ، شاید یکی از مثالزدنی ترین نمونههای بی دقتی فرماندهانی و مسئولان جبهه و جنگ در طول دوران دفاع مقدس باشد. خدمات رفاهی ارائه شده به نیروهای هوانیروز به هیچ وجه متناسب با میزان بالای ماموریت های آنها نبود . مناعت طبع خلبانان و عدم توجه فرماندهان باعث مشکلات زیادی میشد که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ است. [color=#008000]البته در زمینه ایجاد کمبود ها خودمان هم مقصر بودیم ، ماموریتها را فی سبیلالله می رفتیم و روی برگه ماموریت می نوشتیم: ( کمک به جبههها) . مسئولان امر هم خیالشان راحت می شد و اگر حقوقی هم داشتیم ، آن را از ما گرفته و به امان خدا رهایمان میکردند. آن روزها کسی به فکر این نبود که این مدارک را جمعکند و امروز به عنوان سندی از ایثار و حضور ارتش در جنگ نشان بدهدو چون ماموریت [/color][color=#ff0000]فی سبیلالله[/color][color=#008000] بود ، مدارکش را نابود می کردند تا مبادا ریا شود و از ارزشها کاسته شود.[/color] بنابراین نگاه بیش از اندازه اسلامی بعضی های ما را از حقوق خودمان هم دور کرد، به طوری که امروز نیروهای هوانیروز چیز زیادی برای ارائه عملکرد خود ندارند. حالا در اهواز و در منطقه عملیاتی بیتالمقدس ، به نوع جدید از بیتوجهی ها برخورد کردهبودم. بیش از سی فروند انواع هلی کوپتر را در کارخانه فولاد اهواز که خودش هدف اقتصادی بود ، میان هزاران کیلومتر کابلهای فشار قوی و دکلهای بلند پارک کرده بودند. کابلها مثل تار عنکبوت آسمان بالای سرمان را آذین کرده بودند و راه فرار را بسته بودند. از هر طرف که قصد برخواستن می کردی ، دکلها و کابلها مقابلت صف می کشیدند. چند بار به مسئولان تذکر دادم امام آنقدر درگیر مسائل پیش از عملیات بودند که توجهی نکردند . در همین ایام یک روز در حین گشت در قرارگاه بودم که که یکی از خلبانها در میان میدان ، موتور یک هلی کوپتر شناسایی را روشن کرد و آماده پرواز شد. ناگهان صدای ناهنجاری به گوشم رسید ، آنقدر مهیب بود که همه از چادرها بیرون ریختند ، بالطبع نگاهم را به هلیکوپتر در حال پرواز دوختم و منتظر فاجعه ماندم ، اما اتفاقی نیافتاد و هلیکوپتر با آرامش راهی آسمان شد. محل برخاستن را نگاه کردم ، از وحشت آنچه که میدیدم مو بر تنم راست شد، دو رشته کابل فشار قوی پاره شده و روی زمین افتاده بودند. برایم مسلم بود که هلیکوپتر با آنها برخورد کرده. سریع با خلبان تماس گرفتم و از وضع هلیکوپتر پرسیدم :[list] [*]همه چیز خوبه ، مشکلی ندارم [*]حس نکردی به چیزی خوردی ؟ [/list] با اینکه خلبان مطمئن بود ، از او خواستم با رعایت احتیاط سریع فرود بیاید. وقتی به هلی کوپتر رسیدم از تعجب خشکم زد ، مطمئن بودم که کابلها در اثر برخورد با هلی کوپتر قطع شدهاند ، اما کوچکترین نشانهای روی بدنه یا ملخ دیده نمیشد! خلبان هم دچار شوک شده بود و محل و زاویه برخاستنش را کنترل میکرد. چند لحظه بعد مسئولین شرکت برق اهواز در محل حاضر شدند. برای اینکه مسئول خودمان را هوشیار کنم ، اولین سوالی که از برقیها پرسیدم :[list] [*]می شه این دکلها را از منطقه جمع کرد؟ [/list] اجازه ندادم مسئول مربوطه به سوالم بخندد و بلافاصله گفتم:[list] [*]اگر نمیشه ، حداقل برقش رو قطع کنید تا ما جزغاله نشیم. [/list] نخواستم اثر نیش کلام و شرم اشتباه را توی صورت فردی که آن محل را برای فرود انتخاب کرده بود ببینم . راهم را پیش گرفته و در حالی که خدا را شکر می:رد به سمت قرارگاه رفتم. چند روز بعد به محلی به نام خضریه نقل مکان کردیم . مسئولان یک قدم به جلو برداشته بودند . محل فرود هلی کوپترها را صاف کرده و یا ایجاد خاکریز اقدامات احتیاطی را انجام دادهبودند. ادامه دارد
-
1 پسندیده شده[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/140009853310423.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/140009853310423.jpg[/img][/url][/center] [center]خسروداد[/center] بخش دوم : هوانیروز پس از انقلاب [color=#0000ff]جناب وکیلی در ادامه خاطراتشان به مسائل بعد از وقوع انقلاب اسلامی اشاره می کنند که در این جا برخی بخش هایی از آن را که جالب میباشد ذکر میکنم: [/color] از بین نیروهای گروه پشتیبانی هوانیروز اصفهان که مورد اطمینان بودند ، ستوان رضا صالحی به عنوان رئیس و من را به عنوان معاون وی انتخاب کردند و به این ترتیب اولین سازمان اطلاعاتی با نام ( اطلاعات و ارشاد) در گروه ما تشکیل شد . در اولین قدم تعدادی از دوستان را که می توانستم روی آنها حساب کنم ، انتخاب کرده و سازمان اولیه را پایه گذاری کردم . هیچ یک از ما دوره خاصی در این رابطه ندیدهبودیم و می خواستیم با تواناییهای خود ، به جنگ نابسامانی ها برویم. با توجه به مسئولیتی که به من دادند و اسمش با حفاظت همراه بود ،متاسفانه دوستان زیادی از من کنارهگیری کردند . می ترسیدند که مبادا با توجه به شناختی که از گذشته اشان دارم ، آنها را به عنوان عواملی خاص معرفی کنم و دچار دردسر شوند . در کارها فشار زیادی بود و یکی از دلایل بروز این فشار ها ، کنار گذاشته شدن مدیریت های رسمی فرماندهی بود که دفاتری چون (شورای فرماندهی ) ، ( سیاسی ایدوئولوژی) ، ( انجمنهای اسلامی) به جای آنها تشکیل شده بود . وظایف این دفاتر که هر کدام قدرتی ما فوق قدرت فرماندهی پایگاهها را داشتند در روزهای اول موازی با فعالیت های ما انجام می شد . در حقیقت سازمانهای اطلاعاتی دیگری با نامهایی متفاوت ، درحال انجام وظیفه بودند که با قوانین اطلاعاتی ارتش آشنایی نداشتند و به دلیل نداشتن تجربهی مدیریتی در ارتش و همچنین جوان بودن اعضاء ، فرماندهان را دچار مشکل کرده بودند. به این ترتیب با روی کار آمدن سازمان سیاسی ایدوئولوژی ، روحانیون هم وارد پایگاه شدند و مشکلات ما شکل بدتری به خود گرفت. در حقیقت بیماریهایی چون خبر چینی ، مجیز گویی ، و حس انتقام جویی به این دفاتر نوپا سرایت کرد . روحانیون هم که با قاعده کار در ارتش آشنا نبودند ، با استفاده از روش های دلسوزانه ، ناخواسته جبههای مقابل ما باز کردند که در چندین مورد موجب بروز تنش شد. هم زمان با بروز این گونه مشکلات ، گروه دیگری به نام گروه تصفیه شکل گرفت که با توجه به عملکرد نامناسبش ، مدتی بعد بین نیروهای پایگاه به گروه سیاه جامگان معروف شد . نیروهای پایگاه به چند دسته تقسیم شده بودند :دسته اول ، کسانی بودند که در زمان انقلاب رو در روی نیروهای انقلابی ایستاده بودند و جرمی جز حرف زدن نداشتند . اینها فکر میکردند ، که حالا که انقلاب پیروز شده ، آنها را می گیرند و اعدام می کنند ، بنابراین در تلاش بودند که یا کناره گیری کنند و با خطاها را جبران کنند ، اما کسی به آنها میدان نمیداد. دسته دوم ، کسانی بودند که قبل از انقلاب وضع مناسبی از نظر اخلاق و رفتار نداشتند و حالا کاسه داغتر از آش شده بودند. آنها تلاش می کردند با خود نمایی و استفاده غیر اصولی از انقلاب و احکام اسلام ، جایگاهی برای خودشان پیدا کنند که متاسفانه موفق هم بودند. این دسته نو انقلابیهای دو آتیشه بودند که بیشترین ضربه را انقلاب می زدند . مثلا اگر دیده بودند که قبل از انقلاب کسی در جایی رقصیده ، دیگر از او نمی گذشتند . با اطلاعات خصوصی که از همکاران خود داشتند ، به جان مابقی نیروها افتادند. در واقع این گروه و اعضای گروه تصفیه که در رابطه با مسئولیتهایشان هیچ ضابطه و قانونی را رعایت نمی کردند ، عواملی بودند که پمن ایجاد رعب و وحشت بین نیروها ، متاسفانه باعث پایین آمدن کارایی یگانها شدند. من و یکی از بچههای حفاظت به اسم آقای خسروی که از این روش ها و برخوردها به تنگ آمده بودیم ، جلسهای تشکیل دادیم تا روش موثری را در مقابله با اینگونه برخوردها پیدا کنیم. قرار بازدیدهایی انجام دهیم و به رفتار و برخورد نیروها نمره بدهیم و هرماه طی جلسهای نتیجه را به اطلاع تک تک افراد برسانیم و کسانی را که احتیاج به راهنمایی داشتند، بدون ایجاد ترس ووحشت دعوت به همکاری کنیم. در یکی از همین بازدیدها متوجه چند نفر از همکاران شدم که ریشهای بلندی داشتند . بعد از پایان بازدید آنها را به دفتر احضار کردم و پرسیدم : ( چرا آنقدر ریشهای تان بلند است ؟) جواب دادند : ( در کتابی خواندهایم که مستحب است ، ریش مرد مسلمان به اندازه یک قبضه بلند باشد) چون در مقام مسئول قرارداشتم ، به آنها گفتم : (ریش بلند ، نباید معیار ارزیابی یا علامتی برای مسلمان خوب یا بد بودن باشد ، شما نظامی هستید و اگر می خواهید ریش بگذارید ، باید کوتاه باشد ، این ریشهای آشفته و در هم پیچ خورده، انضباط ارتش را خراب میکند ) مدتی بعد آنها را دیدم و باز تذکر دادم ، اما توجهی نکردند . کار به جایی رسید که مجبور شدم با ارسال نامههای به دفتر حضرت امام کسب تکلیف کنم ،از دفتر استفتائات جواب رسید : (باید مقررات ارتش رعایت شود) من هم عین نامه را به یگانها ارسال کردن تا نیروها با وضع بهتری در پایگاه ظاهر شودند. با این حال باز هم همان تعداد نفرات نسبت به حکم امام هم توجهی نداشتند . همین دسته از افراد که گاه عضو انجمن اسلامی بودند ، شکایت فرماندهان را به اشخاصی خارج از ارتش میکردند که با قانون نظام آشنا نبودند. سسرباز ساده به مسئول انجمن اسلامی شکایت می کرد ، که فرماندهام گفته است : ریشت را کوتاه کن . از انجمن اسلامیها نامهای به امضای یک استوار یا گروهبان به دفتر فرماندهی میرسید که شما چرا از ریش سرباز ایراد گرفتهاید ؟! و به این ترتیب ، در جلسات شورای فرماندهی ، توان مدیریتی فرمانده و مسئول زیر سوال می رفت و سر انجام با یک برچسب ضد انقلاب کنار گذاشته میشد. در همین دوران که برای بازدید و امتیاز بندی یگان به یگان جلو می رفتیم ، ناگهان گروهی از هوانیروز تهران به ریاست (سرهنگ خلبان علی سعدی نام) و (سرهنگ خلبان حسین فلک پور) و تعدادی دیگر برای انجام تصفیهها وارد پایگاه شدند. این گروه قبل از این که حفاظت را در جریان قرار دهند ، اسامی تعدادی از خلبانها و نیروهای فنی را از انجمن اسلامی گرفته بودند. از روش کار ما هم با خبر بودند و با بررسی پرونده ها و نمراتی که به نیروها داده بودیم ، خوشحال شدند ، اما خوشحالی آنها از این بود که با توجوه به صورت نمرات کارشان راحت شده بود و کسانی که نمرات پایین تری داشتند را می توانند برای تصفیه انتخاب کنند. وقتی به نیت آنها پی بردم به رئیس شان اعتراض کردم که آقا با حیثیت مردم بازی نکنید ، کسانی را تصفیه کنید که مطمئن هستید از عقاید خلاف خود بازنمیگردند ، فکر بعد را هم بکنید تا نیروهای متخصص و مورد نیاز را از دست ندهیم که بعد نتوانیم جمعشان کنیم . متاسفانه قبل از ما افراد تاثیر گذار و دو آتیشه ، هیزم آتش را زیاد کرده بودندو کار از دست ما خارج شده بود. بعد از چند روز بررسی گروه به تهران بازگشت و مدتی بعد بع ندریج اسامی نفرات را برای ما فرستاند تا آنها را به تهران بفرسیتم . افراد انتخابی مستقیما به پادگان لشگرک برده میشدند و تا زمان بررسی پروندههایشان آنجا بازداشت بودند. مدتی بعد از مسئولان اطلاعاتی خواسته شد تا برای بررسی پروندهی افرادی که به تهران فرستاده شده بودند به لشگرک بروند. در همان جلسه اول در برگهی اسامی که در مقابلم گذاشتند ، چشمم به کسانی افتاد که سابقه بدی نداشتند. اعتراض کردم و پرسیدم که چه کسانی اسامی آنها را دادهاند . پاسخ دادند : عواملی که داشتهاند آنها را معرفی کردهاند. در مقابل خدا و وجدانم مسئول بودم ، لذا از مسئول جلسه خواستم که قبل از حضور متهمان در دادگاه ، در جلسه بررسی عواملی که آنها را معرفی کردهاند حضور داشته باشند تا صحت و سقم خبرهایی را که دادهآند تائید کنند. این کار انجام شد و از تمام نفراتی که به اتهامهای گوناگون بازداشت شده بودند ، به جز یک نفر همه تبرئه شدند. پرونده فرد خبر چین هم در یک جلسه ویژه مورد بررسی قرار گرفت که با سرزنش به خدمت بازگشت. همین افراد تبرئه شده در طول جنگ بدون کوچکتری چشمداشتی ، رشادتها و از خود گذشتگیهایی از خود نشان دادند که باور کردنی نبود و برخی هم به شهادت رسیدند که روحشان شاد باد.