برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      40

    • تعداد محتوا

      9,419


  2. worior

    worior

    Administrators


    • امتیاز

      24

    • تعداد محتوا

      8,704


  3. Overdose

    • امتیاز

      6

    • تعداد محتوا

      458


  4. alala

    alala

    Editorial Board


    • امتیاز

      6

    • تعداد محتوا

      5,269



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on شنبه, 25 بهمن 1399 در همه مناطق

  1. 23 پسندیده شده
    تانک اصلی میدان نبرد تی -80 ، چهل وپنج سال خدمت رزمی آیا برای این هیولای زرهی مجهز به پیشرانه توربین گازی ، آینده ای وجود دارد ؟!! سال 2021 ، چهل و پنجمین سالگرد ورود بخدمت تانک اصلی میدان نبرد تی-80 به سازمان رزم ارتش شوروی و سپس ارتش روسیه فدرال بشمار می رود که بنا بر اعتقاد برخی ناظران نظامی ، یکی از توانمند ترین طرح های زرهی روسی در دوره جنگ سرد بشمار می رفت و در زمان خود ، چندین ویژگی مشخص را نسبت به همتایانش در اختیار داشت . این تانک در واقع امر ، به نوعی ، یک نسخه برگرفته از طرح قدیمی تر تی-64 بشمار می آمد ،اما بر خلاف تی-72 که نمونه ای سبکتر و ارزان تر از تی-64 محسوب می شد ، تی-80 یک تانک سنگین تر (بسته به نوع تا 45 تن ) و گران تر نام گرفت . این نمونه به مانند تی-64 و برخلاف تی-72 ، به شکل اختصاصی برای ارتش شوروی طراحی و به تولید رسید و تازمان فروپاشی اتحاد شوروی هرگز برای صادرات ارائه نگردید . اما تی-80 به نخستین تانک علمیاتی روسی تبدیل شده بود که به یک پیشرانه توربین گازی بعنوان نیروی محرکه اصلی مجهزمی گردید که آن را برای عملیات در سخت ترین شرایط آّب و هوایی (بخصوص آب و هوای سرد ) مناسب می نمود ، در حالی که مصرف سوخت این پیشرانه ، باعث میشد تا قابلیت تحرک کمتری ( در مقایسه با همتایان خود که مجهز به پیشرانه های دیزلی بودند ) داشته باشد . علاوه براین ، تی-80 نخستین تانک روسی پس از تی-64 و تی -72 بود که به یک توپ کالیبر 125 م.م بدو خان با قابلیت شلیک موشکهای ضد زره و مهمات عادی مجهز می شد . از جمله ویژگی های خاص تی-80 ، اضافه شدن یک بارگذار قابل اطمینان (Korzina autoloader) به این تانک بود که تعداد خدمه را به 3 نفرکاهش می داد . با این حال ، صنعت زرهی روسیه با معرفی نمونه T-80BVM که توانمندترین نسخه تی -80 تا کنون بشمار می رود ، در طول چهار دهه پس از معرفی این گونه ، جلوه تازه ای از فناوری زرهی در شرق را به نمایش می گذارد . در واقع ، گونه اخیر تی-80 به نوعی کاراکترهای تانک اصلی میدان نبرد تی-90 را به ارث برده که از جمله آن میتوان زره های واکنشی Relikt ، توپ اصلی بهبود یافته کالیبر 125 م.م 2A46M ، سامانه های کنترل آتش جدید ، زره ترکیبی پیشرفته ، پیشرانه بهبود یافته و سایت شلیک PNM Sosna-U برای تیرانداز را نام برد . با توجه به موارد پیش گفته ، هم اکنون نزدیک به 330 دستگاه از نمونه BV و 150 دستگاه از نمونه BVM هم اکنون در ارتش روسیه مشغول خدمت است ،در حالی که بطور همزمان ، روند تحویل نسخه استاندارد BVM به ارتش همچنان ادامه دارد . از سویی دیگر ، در دهه هشتاد میلادی ، نزدیک به 3000 دستگاه از نمونه تی -80 به استاندارد BV و تعدادی نیز به نسخه B ارتقاء یافته بودند که هم اکنون بحالت ذخیره قرار دارد که ناشی از وضعیت اقتصادی روسیه پس از فروپاشی و تطبیق ارتش این کشور با وضعیت حاضر یعنی یک نیروی زرهی کوچکتر بشمار می آید . با این حال ، عملکرد به نسبت مطلوب این تانک در اقلیم سخت بویژه در قطب شمال ، باعث شده تا اعتماد خدمه روسی بدان افزایش دوچندان یابد ،درحالی که فروپاشی اتحاد شوروی ، باعث شد تا برنامه ارتقاء جاه طلبانه این تانک بخصوص تسلیح آن به یک توپ قدرتمندتر کالیبر 152م.م بسرعت لغو گردد . این درحالی است که ارتش روسیه با توجه به هزینه های تعمیر و نگهداری بالای این تانک ، ترجیح داد تا تانک سبکتر تی-90 را بعنوان گونه مدرنیزه سازی شده ای از تی-72 بیشتر مورد توجه قرار دهد . اما با بهبود نسبی وضعیت اقتصادی در قرن جدید ، روسها روی برنامه سنگین تی-14 متمرکز شدند ، هر چند تا این تاریخ ، تعداد محدودی از این تانک وارد خدمت شده است . در سمت مقابل ، پس از فروپاشی اتحاد شوروی و بازشدن فضا برای صادرات سلاح ، فروش گونه تی-80 به کره جنوبی ، تایلند ، مصر ، پاکستان و یمن برای مقاصد رزمی و همچنین چین و بریتانیا برای مقاصد تحقیقاتی در نوع خود جالب توجه به نظر می رسید . در حوزه جمهوری های مستقل شده از اتحاد شوروی ، اوکراین بعنوان یکی از وارثان صنعت زرهی از امپراتوری شوروی ، تولید این تانک را در مقیاس محدود ادامه میدهد ، اما همچنان با مشکلات بسیاری برای عملیاتی نگاه داشتن آنها روبروست ، به همین دلیل ، بالاجبار به همان نمونه های قدیمی تر تی-64 بسنده نمود . با تمامی این اوصاف ، مناسب بودن تی-80 با اقلیم روسیه ، بدان معناست که حداقل تا سال 2040 این تانک بخدمت خود ادامه می دهد و پس از آن نیز احتمالا با ارتقاء های بیشتر در حوزه زره ، حسگرها و تسلیحات به رده های دوم و سوم نیروی زمینی منتقل خواهد شد . پی نوشت : 1- بن پایه مترجم : MR9 /صرفاً برای میلیتاری
  2. 20 پسندیده شده
    قبلا کلی سر این بحث کردیم که نیروهای آموزش دیده معمولا انگشت رو هیچ وقت روی ماشه نگه نمیدارن و فقط زمانی این کار رو میکنند که آماده به شلیک باشن. اسلحه همیشه باید روی برگه ایمن باشه. تو این تصویر مقداری رعایت شده: ولی اصولی اینه که اسلحه خشابگذاری نشده، بین پا و رو به پایین تا لحظه خروج. نکته جالبتر اینه که با استانداردهای جدید تیم آتش همخوانی داره، تو این رده ارتش به نظر میاد که ساختار بسیار قدیمی تری داره نسبت به صابرین سپاه. هر تیم آتش 2 تا 4 نفر شامل؛ 1 نفر آرپیجی زن(نارنجک انداز یا grenadier)، 1 نفر تفنگدار RifleMan سر تیم(فرمانده تیم) 1 نفر تک تیرانداز تیمی Sniper-RifleMan یه تفنگدار دیگه که پزشک تیم هست. و وظیفه 2 تفنگ دار این هست که یکی وقتی آرپیجی میزنه دیگری حفاظت رو انجام بده و دیگری وقتی در حال تک تیراندازی هست تفنگدار دوم از تک تیر انداز حفاظت میکنه. هر دو تیم آتش یک جوخه میشن که معمولا از هلیکوپتر پایین انداخته میشن. اگر جوخه یه عملیات واحد رو انجام بده 1 تیم آتش دیده باشن میشه. و کار پشتیبانی رو باید انجام بده. تیم دیده بان بیسیم برد بلند داره+تجهیزات علامت گذار لیزری، و به توپخانه یا نیروی هوایی گرا میده. یه گیر دیگه به ارتش بدیم؛ لج بازی و سنت گرایی جاهلانه ای هست که ارتش در استفاده از کلاه قرمز برای تکاوران داره. گویی اصلا معنی رزم رو نمیدونن و سر نیروها رو تبدیل به سیبل برای تک تیرانداز کردن. این روش تو جنگ 1853 کریمه تلفات سنگینی روی دست انگلیسی ها و فرانسوی ها گذاشت. بکنید این کلاه مسخره عقب موندگی رو. در عوض مقایسه کنید به سرزمین های اشغالی که ارتشش طوری کلاه رو تنظیم کرده که تک تیرانداز نتونه سر رو در حالت استتار تشخیص بده. الان به فرماندهان ارتش بگی این چه لباس و تجهیزات عقب افتاده ای هست بهتون میگن که بچه مگه ما چطور میجنگیدیم! اسلحه میدادن دست یکی خشاب رو میدادن دست دیگری... روحیه محافظ کاری شدید و ساختن با محدودیت های بزرگ باعث عقب افتادگی ارتش شده، باید روحیه نارضایتی دائمی و تجدد خواهی! به ارتش حاکم بشه، اصلا سر تاپای نیرو رو تجهیزات نبندن نباید بره جنگ! چ
  3. 9 پسندیده شده
    ماجرای مک فارلین / ایران-کنترا / ایران گیت پی نوشت : ادغام تاپیکهای موازی ماجرای مک فارلین برای ادامه بحث ... بیست و پنجم بهمن سال 1399 خورشیدی
  4. 6 پسندیده شده
    بنظرتون اصلا ما دنبال خرید بخصوص برای نیروی هوایی بودیم و نشده؟ من فکر میکنم بیشتر به عظم ما برای تقویت برمیگرده مبالغ سنگینی پول در بانک های چینی داریم که میتونیم از محلش خرید انجام بدیم حتی میشه از طریق بازار سیاه و یا شرکت های فناوری کوچک که در تمام دنیا رشد کردن به تکنولوژی ها لازم برای طرح های داخلی و یا ارتقا موجودی فعلی دست زد ولی ایا بنظر شما خواست و تلاش و مدیریت لازم برای بهبود وضعیت موجود هست؟ یا مثل حوزه تجهیزات فردی که هنوز با اینکه تولید داخل هست نیتی برای تجهیز وجود نداره !.!. بودجه داخلی شاید بگید نیست وقتی دارن پول چاپ میکنن و به تورم لجام گسیخته موجود دامن میزنن خوب اینم روش یعنی اهمیت حوزه نظامی از فلان‌نهاد تبلیغاتی و بیسار نهاد حفظ یاد خاطره فلان‌شخص که الا ماشالله هم‌زیاد هستنو یا صدا و سیما بدون مخاطب بی اهمیت تره؟!؟
  5. 5 پسندیده شده
    تقریبا همزمان با این پروازهای یک حمله هوایی ناشناس در نزدیکی ابوکمال صورت گرفته همچنین یک پهپاد سوری یک خودرو مسلحین رو در لاذقیه هدف قرار داده اگه وقت بود تصاویرش رو میذارم
  6. 4 پسندیده شده
    بسم ا... ویدئو کلیپ از نیروهای مسلح ارتش شوروی با موسیقی متن Lenin Is Young Again https://www.aparat.com/v/jmXzK
  7. 3 پسندیده شده
    بسم ا... در باب اهمیت قدرت هوایی اگر آسمان در اختیار و کنترل ات قرار ندارد ....... به جنگ نرو ...!!!! ژنرال چاک هورنر ( فرمانده وقت نیروی هوایی ائتلاف در جنگ دوم خلیج فارس - 1990 )
  8. 2 پسندیده شده
    این مارشهای نظامی شرق یا غرب برای تحریک حس وطن پرستی و ایجاد روحیه دفاع یا حمله در نیروهای نظامی و .... هستش. بیسش بر روی موسیقی غربی به خصوص موسیقی کلاسیک قرار داره. این مارش ها برای مردم اون نواحی که از لحاظ فرهنگی گوششون به اون موسیقی ها آشناتره کاربرد خوبی میتونه داشته باشه اما برای غالب مردم کشورهایی مثل ایران یا کشورهای عرب یا پاکستان .... اونقدر تاثیر نداره! حالا آیا جایگزینی برای چنین مارش هایی در کشورهایی مثل ایران یا شبیه به فرهنگ ایران وجود داره برای تحریک حس وطن پرستی وجود داره؟!
  9. 2 پسندیده شده
    حضور طوفان در رزمایش سپاه تجهیزات انفرادی نیروهای صابرین سپاه
  10. 2 پسندیده شده
    مشرق در خبری که در رابطه با شلوغی اسمان ادلب و پهپادهای کشورهای مختلف کار کرده تصویری گذاشته که به نظرم خطایی داره. پهپاد انتهایی که به عنوان مهاجر 4 برای ما ذکر کرده به نظرم در اصل پهپاد هرون رژیم صهیونیستی است و از اونجا که این رژیم به دلایل مختلف عملیات هاش ضربتی و معمولا پنهان هست و در ادلب هم منافعی نداره (مگر اینکه داشته رد میشده! ) پهپاد مورد اشاره در اصل از پهپادهای هرون خریداری شده توسط ترکیه است که داره توسط ترکیه در ادلب هم به کار گرفته میشه. لازم به ذکر هست که عملیات های پهپادی ترکیه گاهی تا 5 یا 4 پهپاد فقط در یک نقطه از اسمان ادلب هم این روزها دیده میشه و به شدت افزایش پیدا کرده. هرچند در روی نقشه عمومی به ندرت وارد حریم هوایی مکان های در اختیار ارتش سوریه میشه و گاهی فقط از مناطق شمالی حلب عبور میکنه برای رسیدن به اسمان ادلب از سمت شرق.
  11. 2 پسندیده شده
    با سلام در تایید صحبت شما ، این موضوع نشان دهنده ی چراغ سبز آمریکا به عراق در حمله به کویت محسوب میشه و در کل این عملیات که عراق در اون فریب خورد و به کویت حمله کرد در مباحث نظامی به تله ی میمون معروفه ! معروفه که بومیان آفریقایی برای شکار میمون از یک روش استفاده میکنن که روش اون به این صورته : چون میمون حیوانی بسیار طماع محسوب میشه ، بومیان یک نوع میوه که میمون بسیار به اون علاقه داره را در سوراخ یک درخت که قطر سوراخش فقط به اندازه ی رفتن دست میمون در اون سوراخه ، قرار میدن ، میمون با حس بویایی که داره سوراخی که در اون میوه قرارداده شده را پیدا میکنه و میوه را در مشتش میگیره ولی چون اندازه مشتش از قطر سوراخ بزرگتره ، نمیتونه دستش رو با میوه از سوراخ خارج کنه ! اینقدر هم طماعه که حاظر نمیشه میوه رو رها کنه و دست خالی رو از سوراخ بیرون بیاره و همین طمع براحتی باعث گیر افتادنش میشه ! عراق هم دقیقا با طمعی که صدام بر کویت داشت در این تله ی میمون گرفتار شد ، با سکوت و شاید چراغ سبز آمریکا به لقمه ی چرب و نرمی مثل کویت حمله کرد و جمع کردن غنایم و واکنش بی حال جامعه جهانی باعث شد تا خودش رو پیروز بلامنازع بدونه ، اینقدر طمع داشت که جمع شدن متحدین در عربستان و احتمال آغاز جنگ هم نتونست باعث عقب نشینی از کویت بشه و سرانجام با اون فضاحت از کویت بیرون رانده شد ! و در این بین تمام ماشین جنگی خودش رو از دست داد !
  12. 1 پسندیده شده
    فکر می کنم راهبرد رو در هوا روی پهپاد ها بستن و میخوان با پهپادهای بدون سرنشین جای خالی نیروی هوایی رو پر کنن تو این بین ارتش هم همین ناوگان رو نصفه و نیمه حفظ کنه تا زمانی که ناوگان پهپادی به شرایط استقلال برسه طرح هایی مثل دوران و کوثر و صاعقه هم بیشتر تلاش برای حفظ و ارتقا هست تا ساخت
  13. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  14. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس اولین تست پیش خود این دروغ را به حساب دروغ مصلحتی گذاشتیم. اما واقعا قصدمان لاپوشانی نبود، بلکه خودمان هم نمی دانستیم قرار است مأموریتی عملیاتی انجام دهیم. قرارگاه خاتم ما را آورد کنار اروند رود. جائی نزدیک آبادان و نهر خین، دقیقا در محلی که نیروهای ارتش پدافند می کردند و گفت : در همین منطقه بالای سر عراقی ها پرواز کنید و عکس بگیرید. جبهه آرامی بود و خبری از تیر و ترکش نبود. ما دقیقا فرشید را همینجا آوردیم ، اما به او نگفتیم خط مقدم است وگرنه مثل سعید و مسعود پایش را اینجا نمی گذاشت. فرشید نسبت به آن دو هم خیلی رئوف بود و هم خیلی احساساتی ، با این تفاوت که علاقه خاصی به پاترول های سپاه داشت. ما هم از همین استفاده کردیم و او را راضی کردیم که به منطقه بیاید؛ اما توی منطقه وقتی با پرواز هواپیمایش یهو همه چیز بهم ریخت و هم نیروهای خودی و هم نیروهای دشمن شروع به شلیک به سمت هواپیمایش کردند ، فرشید که همچنان سرپا ایستاده یود و مشغول خلبانی ، با تعجب پرسید : چه خبر است اینجا؟! مگر نگفتید که از جبهه دور هستیم ؟ این تیراندازی ها برای چیست ؟ مکافاتی داشتیم تا او را راضی به عکس برداری و فرود هواپیما کردیم. عقب که آمدیم با عصبانیت گفت : شما دروغگو هستید ، شما می خواستید مرا به کشتن بدهید. بعد یکراست رفت یک گوشه ای از سنگر قرارگاه و خوابید و دیگر اصلا با ما حرف نزد. چیزی حدود یک نصف روز خوابید. هر چه به او می گفتیم بیا بیرون هوائی تازه کن ، محل مان نگذاشت ، او حتی سر سفره نهار هم نیامد ... و حق هم داشت که اینجور حالمان را بگیرد ، اما ما چاره ای دیگر هم نداشتیم و گرنه او هرگز به جبهه نمی آمد. فرشید تنها خلبان ماهر گروه بود و ما تا خلبانی فاصله زیادی داشتیم. خوب شد که تمام تجهیزات مربوط به تاریک خانه و داروهای ظهور و ثبوت فیلم های عکاسی را هم با خود آورده بودیم که توانستیم توی کانکسی که قرارگاه در اختیارمان گذشته بود ، مشغول ظاهر کردن عکس ها بشویم. قرارگاه این کانکس را بجای تاریک خانه برایمان آماده کرده بود. یک چهاردیواری از آهن که نه در داشت و نه پنجره ، چه برسد به کولری که داخل آنرا خنک کند. هوای بیرون اگر 40 درجه بود ، توی کانکس می شد 60 یا 70 درجه. مختارزاده را فرستادیم زیر پتو تا حلقه فیلم را از درون دوربین در بیاورد. او هم لباس هایش را هم درآورد تا کمی بیشتر در برابر گرمای طاقت فرسای داخل کانکس دوام بیاورد. ما چند نفر او را پتو پیچ کردیم تا از هیچ منفذی نور به داخل نفوذ نکند ، بیچاره هر چه فریاد کشید ، کارم تمام شد ، خفه شدم ، پتوها را کنار بزنید. ناجوانمردانه می گفتیم که مطمئن شو درب قوطی ظهور را محکم بسته ای ؟ ساعتی بعد عکس ها را که ظاهر کردیم ، هیچ چیزی از آن ها دستگیرمان نشد. نا امید به آنها چشم دوختیم. نگرانی توی چشم تک تک بچه ها به راحتی خوانده میشد. توی این فاصله برادر باقری از بچه های اطلاعات عملیات ، چند بار سراغ عکس ها را گرفت. چیزی نگذشت که بچه های اطلاعات فی الفور سر رسیدند و آن ها را از ما گرفتند و با خود بردند. چون مطمئن بودیم که عکس ها خراب شده اند ، با هم قرار گذاشتیم تا قرارگاه اجازه بدهد ، تست را تکرار کنیم. تنها نگرانی مان این بود که آن ها قبول نکنند و تمام زحمات این چند ماهه مان به هدر برود. وقتی شنیدیم فرماندهان سپاه و حتی محسن رضائی ، فرمانده کل سپاه در حال تفسیر عکس ها هستند ، نگرانی مان بیشتر شد. لحظات سختی گذشت تا نتیجه را آوردند. برعکس تصورمان ، عکس ها به مذاقشان خوش آمده بود. این بار که بچه های اطلاعات آمدند ، چقدر ما را تحویل گرفتند ، آنها با خوشحالی گفتند : با این هواپیمای فکسنی تان شاهکار کردید ، ماشاءالله. پرنده ی بدون سرنشین از دو جهت برای فرماندهان شادی بخش بود ، اول اینکه جای هواپیماهای RF-4 را برایشان پر کرد و دوم اینکه باعث لغو عملیات قریب الوقوع رزمندگان در آن منطقه شد. آن طور که شنیدیم قرار بود که عملیاتی توسط قوای اسلام در آن منطقه انجام گیرد که عکس ها ، حاوی اطلاعات ذی قیمتی از تغییر آرایش دشمن بود. حتی شنیدیم که محسن رضائی گفته بود : این عکس ها برابری می کند با ارزش 2000 تانک و همانجا دستور تشکیل گردانی به نام "گردان رعد" را هم داده بود. فرشید بیدار که شد پرسید : عکس ها چه شد ؟ خوب شد ؟ از اینکه با ما حرف می زد خوشحال شدیم و پاسخ دادیم بله خوب شد. گفت : پس برویم. پرسیدیم کجا ؟ گفت : خب! محل عکس برداری را ببینیم و با عکس ها مقایسه کنیم. چون در اصفهان از هر محلی که می خواستیم عکس برداری کنیم ، بعد از پرواز از محل دیدن می کردیم. اینجا هم مثل اصفهان است. جواب دادیم : برویم توی دل عراقی ها ؟ با حیرت پرسید عراقی ها ؟ جواب دادیم : فاصله ما تا عراقی ها تقریبا 40 متر بود. او با حالت شوک زده ای گفت : دروغ می گوئید ، این حقیقت ندارد. یعنی آنجائی که صدای تیراندازی می آمد ، ما در 40 متری عراقی ها بودیم ؟ ! بعد از آن اصرار سر اصرار که من می خواهم به اصفهان برگردم، زود مرا برگردانید. گفتیم : ما با تو کار داریم. چون امید داشتیم وقتی در شرایط قرار بگیرد ، تسلیم می شود. اما اینطور نبود. فقط گفت : بی خود با من کار دارید زود مرا برگردانید. من با شما حتی به بهشت هم نمی آیم. راوی : رضا ارباب / سعید چوبدار * * * * * علی و حوضش بعد از آن عکس هائی که فرشید از منطقه گرفت و منجر به تشکیل گردان رعد شد ، حسابی خاطرخواه پیدا کردیم. اینک تمام بچه های اطلاعات، منتظر بودند تا از سراسر جبهه ها بخصوص آنجاهائی که ابهامات زیادی از مواضع دشمن داشتند ، عکس هائی بگیریم و تحویل شان بدهیم. ولی با جدا شدن بچه های اصفهان از ما ، که نمی تونستند در اهواز بمانند ، علی مانده بود و حوضش. ما هم تا خلبان شدن مثل فرشید، فاصله داشتیم. به فراست این افتادیم که دوباره برویم پیش فرشید و دوستانش به التماس. ولی بعضی از بچه ها این روش را نمی پسندیدند. تا کی باید به تمنا بیوفتیم؟ باید خودمان یاد بگیریم ، حتی اگر شده چند تا از هواپیماهایمان را از دست بدهیم. همین طور هم شد ، توی فرجه ی دو سه هفته ای که از قرارگاه گرفتیم تا تمرین هایمان را انجام دهیم ، 3 تا 4 فروند از هواپیماهایمان را از دست دادیم ، فرشید هم کنارمان نبود تا ، یا برای خلبانی آماده مان کند و یا ، سرمان داد بکشد. آقای محمد باقری وقتی این موضوع را شنید، گفت : هنوز هیچی نشده توی اهواز ، 3-4 تا را از دست دادید ؟ می خواهید چکار کنید ؟ چاره دیگری نداشتیم ، باید به هر قیمتی شده خلبانی را می آموختیم. فرماندهان اطلاعات سپاه روی ما حساب زیادی باز کرده بودند ، برادر باقری حتی گفته بود ، هر کدام ازشما برای ما ، یک RF-4 هستید. با این حرف کارمان در آمد ، صبح تا عصر می رفتیم توی صحراهای اطراف اهواز ، هر جا زمین صافی پیدا می کردیم ، پهپادهایمان را می فرستادیم هوا. گاه گاهی که کشاورزها یا چوپان های محلی توی کارمان میخ می شدند ، یا فکر می کردند که آدم های مشکوکی هستیم که باید به سپاه ، ارتش یا جائی لومان بدهند ، مجبور می شدیم جایمان را عوض کنیم راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  15. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس جزایر ماهی در پائیز 62 سرانجام پس از چند ماه کار و تلاش شبانه روزی تیم فنی در دانشگاه اصفهان ، ما مامور به انجام عملیات تست پرواز و عکس برداری عملیاتی شدیم. من به همراه تیم 4 نفره اعزامی به اصفهان ، یکی دو نفر از بچه های دانشگاه اصفهان و آقای سلطانی از جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان که در تمام این مدت همکاری خوبی با ما داشت ، خود را به قرارگاه خاتم الانبیاء در جبهه های جنگ رساندیم. سرلشکر باقری در دوران دفاع مقدس صبح روز بعد برادران باقری و پیش بهار و دو نفر از بچه های اطلاعات ، ما را با منطقه آشنا نموده و نسبت به عکس برداری توجیه نمودند. آنها با این کار می خواستند ، حتی از تست پروازی ، کار عملیاتی استخراج کنند ، وگرنه چه معنا داشت که از همان اول ما را یک راست توی خط مقدم ببرند. پهپاد مهاجر منطقه مورد نظر شلمچه بود و نزدیک ترین فاصله را با نیروهای عراقی داشت. قرار شد که ما توی اروند رود مستقر شویم و عکس برداری کنیم. خدا را شکر ، عجب روزی قسمت شد عکس بگیریم ، هم هوا صاف و آفتابی بود و هم اصلا خبری از باد نبود. مهم تر از همه جبهه ای ساکت و کم سر و صدا بود. انگار که خط دوم یا سوم یک منطقه ی جنگی باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * روز عملیات عجب. چقدر استرس داشتیم روزی که قرار بود از قرارگاه خاتم به سمت " نهر خیّن " برویم. جائی که قرار بود ، نتیجه کار سه ماهه خود را برای فرماندهان سپاه به نمایش گذاشته و توجه آنها را نسبت به کارآمدی پهپاد جلب نمائیم. چون محدودیت برد رادیوئی داشتیم ، آنها نزدیک ترین فاصله را با عراقی ها برای ما انتخاب کرده بودند ، به طوری که اگر فریاد می کشیدند ، صدایشان را می شنیدیم. نهر خین به جز اعضای تیم ، برادر پیش بهار از قرارگاه هم آمده بود. نگاه ما همه به هواپیمای کوچکی دوخته شده بود که بیشتر اسباب خنده و متلک های آنها بود ، تا وسیله ای که از آن انتظار مأموریتی برود. با این همه مجبور بودیم که متلک ها و پوزخندهایشان را تحمل کنیم . این سوای دلهره ای بود که نسبت به فرشید داشتیم که نکند که متوجه شود در خط مقدم هستیم. او هنوز خیال می کرد در بیابان های دور از دسترس دشمن هستیم. حتی وقتی حین پرواز ، تمام نیروهای خط ما !!! و خط دشمن به طرف هواپیما شلیک کردند و او شاخک هایش جنبید که نکند در جبهه حضور دارد ، متقاعدش کردیم که خیر ، این شلیک ها از جانب نیروهای خودی است. پرنده آماده پرواز شد. اما از شانس بد حرکت نمی کرد. یکهو متوجه شدیم سوخت زیادی توی موتور کوچکش ریخته ایم. سوخت آن را خودمان از ترکیب الکل ، متانول و روغن کرچک ساخته بودیم. از طرفی آشغالی هم رفته بود توی لوله سوخت. چقدر توی آن ظهر گرم ، خیس عرق شدیم تا همانجا دوباره بدنه هواپیما را شکافتیم ، باک را درآوردیم و شروع کردیم به تعویض. پیش بهار و یکی از بچه های اصفهان ، باک را که دست مان دیدند ؛ این بار نتوانستند جلو خنده شان را بگیرند. باک یک قوطی پلاستیکی سرم بود و لوله های سوخت آن ، شیلنگ سرم. باک پهپادهای اولیه پیش بهار ، در حالی که عرق های پیشانی اش را خشک می کرد ، با دلخوری گفت : آمده اید ما را سر کار بگذارید ؟ دوستش اما ، او را دلداری داد : کمی صبر کنی تعمیر میشه. بیچاره ها دارند زحمت خود را می کشند. همانطور که باک را عوض می کردیم ، زیر چشمی ، به سر و صورت پر از عرق شان درآن تابستان داغ هم ، نیم نگاهی می انداختیم. هواپیما که آماده شد ، فرشید ؛ هنرمندانه تیک آف را شروع کرد و آن را فرستاد بالای سر خط خودی و دشمن. آن روز ، من با خوشحالی ، بیشتر به پیش بهار و بچه های قرارگاه نگاه کردم ، تا به هواپیما. و چقدر احساس غرور کردم ، وقتی نگاه های آنها را می دیدم که نیشخند و تمسخر در چهره شان هر بار کمرنگ تر می شد. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  16. 1 پسندیده شده
    با سلام بله ، نویسنده این کتاب ، مامور موساد ، ویکتور استروفسکی بود که کتاب با عنوان " راه نیرنگ " را به رشته تحریر درآورده است . کتاب جالبی بود بلحاظ اطلاعاتی که ارائه کرده بود . البته زیاد نمی شود به این کتاب استناد کرد ، چون اطلاعات ارائه شده بیش از حد معمول برای یک سازمان اطلاعاتی پیچیده به مانند موساد ، صریح و واضح بود . به هر ترتیب سازمانهای اطلاعاتی ، هر چند وقت یکبار برای پوشاندن ردهای عملیاتهای گذشته شان ، اطلاعاتی را به عمد درز می دهند که در فرهنگ سازمان های اطلاعاتی " غذای جوجه " یا chicken food خوانده می شود و عمدتا" برای گمراه نمودن اذهان از مساله اصلی است . به هرترتیب ، علیرغم این مسائل ، کتاب خوبی بود . پی نوشت : یکی از مهمترین دلایل بنده برای اینکه اعتقاد دارم زیاد نباید به این کتاب استناد نمود ، جزییات دقیق سازمانی است که در این کتاب آمده ، مثلا" چارت سازمانی موساد در دهه 80 میلادی را با جزییات بالا ذکر کرده مثل تصویر ذیل : در ساختار اطلاعات نظامی این رژیم ، واحدی وجود دارد به اسم " واحد 8200 اطلاعات سیگنالی " که تقریبا" هیچ چیزی درباره این واحد وجود ندارد ( حداقل من ندیدم )